گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
[سورة الأنعام ( 6): الآیات 91 الی 92



اشاره
وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَق قَدرِه إِذ قالُوا ما أَنزَلَ اللّه عَلی بَشَرٍ مِن شَیءٍ قُل مَن أَنزَلَ الکِتابَ الَّذِي جاءَ بِه مُوسی نُوراً وَ هُديً لِلنّاس تَجعَلُونَهُ
قَراطِیسَ تُبدُونَها وَ تُخفُونَ کَثِیراً وَ عُلِّمتُم ما لَم تَعلَمُوا أَنتُم وَ لا آباؤُکُم قُل اللّه ثُم ذَرهُم فِی خَوضِ هِم یَلعَبُونَ ( 91 ) وَ هذا کِتاب أَنزَلناهُ
( مُبارَك مُصَدِّق الَّذِي بَینَ یَدَیه وَ لِتُنذِرَ أُم القُري وَ مَن حَولَها وَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ یُؤمِنُونَ بِه وَ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُونَ ( 92
خدا را آنچنانکه شایسته اوست ارج نگذاشتند چون گفتند خدا هیچ چیزي براي هیچ
صفحه : 493
بشري نازل نکرده است. بگو: آن کتابی را که موسی آورد و روشنایی و هدایت براي مردم بود، چه کسی نازل کرد! شما آن را در
کاغذهایی نوشتید و آشکار میکردید و بسیاري را پنهان میساختید و آنچه را که شما و پدرانتان نمیدانستید آموخته شدید.
( بگو: خدا، آنگاه آنها را رها کن که در بیهوده گویی خود بازي کنند ( 91
و این کتابی مبارك است که نازل کردیم تصدیق کننده چیزي است که در پیش آن است و تا مکه و اطراف آن را بیم دهد و
( کسانی که به آخرت ایمان دارند به آن هم ایمان میآورند و آنها بر نمازشان محافظت میکنند ( 92
نکات ادبی
صفحه 304 از 384
مفعول مطلق است. « حق قدره » -1
ارزش، مقام. اصل آن به معناي مقدار و وزن است. گویا ارزش هر کسی را وزن میکنند و می سنجند و به مقدار فضایلی « قدر » -2
که دارد به او ارج مینهند.
کاغذ، صحیفه، چیزي که روي آن نوشته میشود. « قرطاس » -3
گفته میشود این است که طبق روایاتی پس از فروکش کردن « ام القري » مادر آبادیها، شهر مکه. علت این به مکه « ام القري » -4
طوفان نوح، نخستین خشکی که از آب بیرون زد سرزمین مکه بود. این واقعه را دحو الارض میگویند. لذا به مکه مادر آبادیها
گفته شد ..
تفسیر و توضیح
آیه ( 91 ) وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَق قَدرِه إِذ قالُوا ... مطلب کلّی که در این آیه آمده این است که کافران، خدا را آنچنانکه شایسته اوست
ارج نگذاشتند و نشناختند زیرا گفتند: خدا هیچ چیزي براي هیچ بشري نفرستاده و منکر آن شدند که خدا کتابی بر پیامبري بفرستد.
در پاسخ آنها به پیامبر دستور داده میشود که بگوید: پس چه کسی کتابی را که موسی آن را آورد، نازل کرد!
صفحه : 494
این آیه از آیات مشکل قرآن است و فهم درست آن تفکّر بیشتري را طلب میکند زیرا مشخص نیست که این آیه درباره یهودیها
صحبت میکند یا مشرکان مکه اگر بگوییم آیه درباره یهودیهاست، این فرض با جمله دوم آیه سازگار نیست زیرا گفته شده که
آنها میگویند: خدا براي هیچ بشري چیزي نازل نکرده در حالی که یهودیها چنین نمیگویند و آنها به نبوت پیامبران تا موسی باور
دارند و معتقدند که خدا تورات را براي موسی نازل کرد و اگر بگوییم درباره مشرکان مکه است، این فرض هم با پاسخی که در
آیه داده شده وفق نمیدهد چون در پاسخ آنها که منکر نزول کتاب آسمانی هستند گفته شده: پس چه کسی تورات را بر موسی
نازل کرده! و پس از این پرسش آنها را مورد خطاب قرار میدهد و میگوید: شما قسمتی از تورات را آشکار و بسیاري از آن را
پنهان کردید. مسلم است که چنین مطلبی را نمیتوان در خطاب به مشرکان مکه بیان کرد.
مفسران براي حل این مشکل وجوه مختلفی را گفتهاند و براي هر کدام از این دو فرض توجیهاتی کردهاند ولی حقیقت این است
که هیچ یک از آن وجوه که ما دیدیم قانع کننده نیست و روح انسان را آرام نمیکند و چنین مینماید که آنها را از روي ناچاري
گفتهاند.
آنچه به نظر ما میرسد- و خدا داناتر است- این است که آیه درباره یهود است و این در آیه به آنها نسبت داده میشود که
گفتهاند: خدا هیچ چیزي براي هیچ بشري نفرستاده، منظور این است که آنها معتقدند پس از تورات هیچ کتابی نازل نشده و پس از
موسی هیچ پیامبري مبعوث نشده است و این سخن در مقام ردّ پیامبري پیامبر اسلام است و این کتابی از سوي خدا براي او نازل
نشده است و این سخن آنها مبتنی بر عقیده فاسد آنها در نفی عمومیت قدرت خداست آنها خدا را مانند یک حاکم معزول میدانند
و قدرت او را محدود میکنند و نسخ در شریعت و آمدن شریعت جدیدي پس از شریعت موسی را محال میشمارند و این عقیده
آنها ناشی از آن است که آنها خدا را آنچنانکه باید نشناختهاند و پایههاي توحید آنها
صفحه : 495
خراب است همانگونه که در آیه زیر هم آمده است:
وَ قالَت الیَهُودُ یَدُ اللّه مَغلُولَۀٌ غُلَّت أَیدِیهِم وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَل یَداه مَبسُوطَتان (مائده/ 64 ) و یهودیان گفتند دست خدا بسته است.
دستهایشان بسته باد و به سزاي آنچه گفتند لعنت بر آنها باد، بلکه دستان او باز است.
صفحه 305 از 384
البته ما در آیه مورد بحث، در جمله (ما انزل اللّه علی بشر من شییء) چیزي را در تقدیر نمیگیریم بلکه میگوییم: این عقیده
شناخته شده آنهاست که آمدن هر نوع شریعت جدیدي را جایز نمیدانند و به خاطر داشتن همین عقیده بود که عیسی و یحیی و
زکریا را هم قبول نداشتند و همانگونه که از این آیه استفاده میشود، این سخن آنها ناشی از عقیده غلط آنها در توحید و
خداشناسی است و آنها خدا را درست نشناختهاند.
در دنباله آیه، خدا به آنها پاسخ میدهد که پس چه کسی تورات را بر موسی نازل کرد! منظور این است که خدایی که قدرت آن
را داشت که تورات را بر موسی نازل کند، همان خدا قدرت آن را دارد که قرآن را بر پیامبر اسلام نازل کند. در واقع این پاسخ
براي تعمیم قدرت خدا و اثبات این مطلب است که انزال تورات دلیل بر قدرت خدا بر این کار است و قدرت او با انزال تورات
محدود نشده و او میتواند کتاب دیگري هم بفرستد. جالب این پس از این آیه بلافاصله در آیه بعدي از فرستادن قرآن به عنوان
کتابی مبارك و تصدیق کننده تورات و انجیل سخن میگوید.
اساساً آیه بطور صریح و آشکار یهودیان را مورد خطاب قرار میدهد و آمدن فعلهایی مانند (تجعلونه) و (تبدونها) و (تخفون) و
(علّمتم) و ضمیرهاي مخاطبی مانند (انتم) و (آبائکم) جاي هیچ شک و شبههاي را باقی نمیگذارد و اگر هم در بعضی از قرائتها
فعلهاي (تجعلونه) و (تبدونها) و (تخفون) به صورت غایب خوانده شده، در برابر قرائت مشهور اعتباري بر آن نیست و تازه ضمیرها
که به همان حالت مخاطب بودن خودباقی هستند.
صفحه : 496
باقی میماند این این سوره در مکه نازل شده و مخاطب آن مشرکان هستند چگونه در اینجا با یهود صحبت کرده! در پاسخ
میگوییم علاوه بر این بعضیها این آیه را از مکی بودن سوره انعام استثنا کردهاند و آن را مدنی میدانند، یهود مدینه با مشرکان
مکه رفت و آمد و داد و ستد داشتند و همواره از اخبار مکه آگاه بودند و آنها از این شخصی به نام محمّد (ص) در مکه ادعاي
پیامبري میکند، به خوبی اطلاع داشتند و هیچ بعید نیست که بعضی از یهودیان براي آشنایی با این مدّعی نبوت و شنیدن حرفهاي
او در مکه با او ملاقات کنند و سخنانی میان آنها و پیامبر اسلام رد و بدل شود. اتفاقاً در چندین روایت که در شأن نزول این آیه
وارد شده، صحبت از ملاقات بعضی از یهودیان با پیامبر در مکه میکند.
پس از صحبتی که از کتاب موسی شد، این کتاب را به عنوان نور هدایت براي مردم معرفی میکند و از کار زشت یهود درباره
تورات انتقاد به عمل میآورد و خطاب به آنها میفرماید: شما آن کتاب را در صحیفههایی قرار دادید و بعضی از آن را آشکار
کردید و بسیاري از آن را پنهان ساختید. یعنی آن قسمت از آیات تورات را که به نفع شما نبود، مخفی کردید و آن را به مردم
نخواندید مانند آیاتی از تورات که از آمدن پیامبر اسلام خبر داده است.
در آیات بسیاري از قرآن با حساسیت خاصی روي این مسأله تاکید شده است که دانشمندان یهود تورات را تحریف کردند و
بعضی از آیات آن و بخصوص آیات مربوط به پیامبر اسلام را از مردم کتمان نمودند.
در جمله بعدي خطاب به یهود اظهار میدارد که آنچه را که شما و پدرانتان نمیدانستید، آموخته شدید. یعنی خدا علاوه بر این
تورات را نازل کرد به شما چیزهاي دیگري را هم یاد داد و راه و رسم زندگی را به شما آموخت و این نیز یکی دیگر از دلایل
قدرت خداست و این درهاي فیض الهی بسته نشده و او همواره میتواند فیض بدهد و بیاموزد.
پس از مطرح کردن این دو سؤال که چه کسی کتاب را براي موسی نازل کرد و
صفحه : 497
این چه کسی به شما آنچه را که نمیدانستید یاد داد، خود قرآن پاسخ میدهد که خدا و این یکی از شیوههاي معمول در مناظره و
گفتگوست که انسان پرسشی را مطرح کند و بلافاصله خودش جواب آن را بدهد. در این آیه نیز از همین شیوه استفاده شده است.
صفحه 306 از 384
و پس از پاسخ دادن به آن پرسشها، پیامبر اسلام را مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید: آنها را رها کن که در بیهودگویی خود
بازي کنند.
آیه ( 92 ) وَ هذا کِتاب أَنزَلناه مُبارَك ... پس از استدلالی که در آیه پیش بر توانایی خدا در فرستادن کتاب به پیامبران به عمل آمد،
اکنون سخن از فرستادن قرآن کریم بر پیامبر است و میفرماید: این کتابی مبارك است که نازل کردیم تصدیق کننده چیزي است
که در پیش روي اوست.
بدینگونه قرآن را با دو صفت مهم یاد میکند: نخست این قرآن کتابی مبارك است و همواره خیر و برکت آن به مردم میرسد.
دوم این قرآن تصدیق کننده تورات و انجیل است همان کتابهایی که اکنون در دست است. معناي این سخن این نیست که قرآن،
تورات و انجیل تحریف شده را تصدیق میکند بلکه منظور این است که نزول قرآن تصدیق آن قسمت از تورات و انجیل کنونی
است که در آنها از آمدن پیامبر اسلام خبر داده شده است یعنی نزول قرآن به آن آیات عینیت میدهد و درستی آنها را ثابت
میکند. چون میدانیم که با وجود تحریف در تورات و انجیل، اشاراتی که در آنها راجع به پیامبر اسلام بود، از تحریف مصون
مانده است ولی دانشمندان یهود و نصاري در عهد رسول خدا آنها را کتمان میکردند.
در جمله بعدي، این آیه، هدف از نزول قرآن را بیان میکند به این صورت که قرآن را براي هدفهاي متعددي فرستادیم از جمله این
به وسیله آن مردم شهر مکه و اطراف آن را انذار و تبلیغ کنی.
پیشتر گفتهایم که دعوت پیامبر اسلام در سه مرحله صورت گرفته: مرحله نخست دعوت از خویشاوندان بود (و أنذر عشیرتک
الاقربین) مرحله دوم دعوت از مردم مکه و اطراف آن بود (آیه مورد بحث) مرحله سوم دعوت از تمام جهانیان در تمام
صفحه : 498
زمانها و در تمام مکانها بود (لأنذرکم به و من بلغ) در پایان آیه مورد بحث روشن میکند که کسانی که به آخرت عقیده دارند، به
قرآن نیز عقیده دارند. منظور از آنها مسلمانان است که هم به آخرت و هم به قرآن باور دارند. آنها علاوه بر داشتن این عقیده، بر
نماز خود نیز محافظت و مواظبت میکنند. و آن را در وقت خود به جا میآورند. این جمله اهمیت و ارزش فوق العاده نماز را
میرساند چون خداوند در اینجا از میان تمام احکام و فروع دین، از نماز یاد میکند و محافظت بر آن را یکی از صفات مؤمنان
میشمارد. منظور از محافظت بر نماز این است که انسان نماز را در وقت خود و با شرایط و آداب و سنن خاصی که دارد به صورت
کامل ادا کند و به آن اهمیت بدهد.
[ [سورة الأنعام ( 6): آیۀ 93
اشاره
وَ مَن أَظلَم مِمَّن افتَري عَلَی اللّه کَذِباً أَو قالَ أُوحِیَ إِلَی وَ لَم یُوحَ إِلَیه شَیءٌ وَ مَن قالَ سَأُنزِل مِثلَ ما أَنزَلَ اللّه وَ لَو تَري إِذِ الظّالِمُونَ فِی
غَمَرات المَوت وَ المَلائِکَۀُ باسِطُوا أَیدِیهِم أَخرِجُوا أَنفُسَکُم الیَومَ تُجزَونَ عَذابَ الهُون بِما کُنتُم تَقُولُونَ عَلَی اللّه غَیرَ الحَق وَ کُنتُم عَن
( آیاتِه تَستَکبِرُونَ ( 93
و چه کسی ستمکارتر از کسی است که بر خدا دروغی بندد یا بگوید: بر من وحی شده در حالی که چیزي بر او وحی نشده است و
کسی که بگوید: بزودي همانند آنچه خدا نازل کرده، نازل خواهم کرد. و اگر ببینی هنگامی را که ستمگران در سختیهاي مرگ
افتادهاند (چیزهاي هولناکی میبینی) و فرشتگان دستان خود را دراز کردهاند و (میگویند) جانهاي خود را بیرون کنید. امروز با
( عذاب خوارکنندهاي کیفر داده میشوید به سبب آن چیزي که به ناحق بر خدا میگفتید و در برابر آیات او تکبر میکردید ( 93
صفحه 307 از 384
نکات ادبی
از افترا، به معناي دروغ بستن، تهمت زدن. از فري مشتق شده که به « افتري » -1
صفحه : 499
معناي قطع است. گویا کسی که افتراء میزند به یک خبر دروغ قطع پیدا میکند یا میخواهد که شنونده به درستی آن قطع پیدا
کند.
است. « قعدت جلوسا » مانند « افتري کذبا » یا مفعول لاجله و یا مفعول مطلق است و « کذبا » -2
یا براي تنویع است و یا به معناي واو است و آمدن او به معناي واو اشکالی ندارد و نظایري در قرآن دارد. « أو قال » در « او » -3
براي تهویل و ایجاد وحشت است و جواب آن معمولًا حذف میشود و چیزي مثل لرایت عذابا عظیما میباشد. « لو » -4
مشتق شده که به معناي از بین بردن اثر « غمر یغمر غمرا » جمع غمره، سختیها، شداید، سکرات مرگ. این واژه از « غمرات » -5
چیزي آمده. وقتی مصیبت شدید شد مثل آن است که حتی آثار انسان را هم از بین میبرد.
مقدر است. « قالوا » مقول قول است و در اول آن « اخرجوا انفسکم » -6
با ضمه هاء به معناي خواري و با فتحه آن به معناي ملایمت است مانند: « هون » -7
و یمشون علی الارض هونا.
تفسیر و توضیح
آیه ( 93 ) وَ مَن أَظلَم مِمَّن افتَري عَلَی اللّه کَ ذِباً ... در میان کافران و مشرکان، کسانی بودند که ستمکارتر و عنودتر از همه بودند.
آنها کسانی بودند که به خدا دروغ میبستند و براي این مردم را فریب دهند و گروهی را دور خود جمع کنند، به دروغ ادعاي
پیامبري میکردند و میگفتند بر ما وحی نازل شده در حالی که به او وحی نشده بود. کسانی هم بودند که میگفتند من نیز مانند
قرآن را میآورم.
گروه اول مدعیان دروغین نبوت هستند که در طول تاریخ آمدند و چنین ادعایی را کردند. مانند: مسیلمه کذاب و اسود عنسی و
سجاح و افراد دیگري که چه پیش از پیامبر اسلام و چه در زمان او و چه بعد از او، این مقام بزرگ الهی را ادعا کردند و
صفحه : 500
گاهی هم کسانی را به دور خود جمع نمودند.
البته این آیه بنا بر مشهور در مکه نازل شده و همزمان با آن کسی ادعاي نبوت نمیکرد و کسانی که در زمان پیامبر ادعاي نبوت
کردند، در اواخر عمر پیامبر و هنگامی بود که آن حضرت در مدینه بود. مثلًا در سال دهم هجري مسیلمه در یمامه و اسود عنسی در
یمن و طلیح در قبیله بنی اسد ادعاي نبوت کردند و کسان دیگري هم پس از رحلت پیامبر ادعاي نبوت کردند.
بنابراین، نمیتوان گفت که آیه درباره خصوص این افراد است بلکه آیه کلّی است و شامل همه مدعیان دروغین نبوت است در هر
زمانی که باشند.
گروه دوم کسانی بودند که ادعاي نبوت نمیکردند ولی مدعی آن بودند که ما نیز مانند پیامبر اسلام، میتوانیم جملاتی را بسازیم.
مانند عبد اللّه بن سعد بن ابی سرح که در مکه از کاتبان وحی بود و آیاتی را که بر پیامبر نازل میشد، مینوشت. گاهی پیامبر
میگفت علیما حکیما، او مینوشت غفوراً رحیما؟ و وحی الهی را تغییر میداد. یک بار هم پس از نزول آیه ثم انشأناه خلقا آخر که
در سوره مؤمنون آمده، از پیش خودش این جمله را اضافه کرد: فَتَبارَكَ اللّه أَحسَن الخالِقِینَ پیامبر فرمود: اتفاقاً درست نوشتی همین
جمله هم بر من وحی شد. او به همین جهت از اسلام روي گردان شد و به مکه گریخت و گفت من نیز میتوانم مانند آنچه محمّد
صفحه 308 از 384
جمله هم بر من وحی شد. او به همین جهت از اسلام روي گردان شد و به مکه گریخت و گفت من نیز میتوانم مانند آنچه محمّد
میآورد بیاورم و پیامبر خون او را مباح کرد و در جریان فتح مکه عثمان بن عفان وساطت کرد و پیامبر از او درگذشت.
ملاحظه میکنید که جریان عبد اللّه بن سعد نیز مربوط به مدینه است و سوره مؤمنون از سورههاي مدنی است و از گریختن به مکه
نیز روشن است که او در مدینه این کار را میکرده است بنابراین در زمان نزول این آیه جریان او اتفاق نیفتاده بود و باید گفت که
آیه حکم کلی میدهد و از یک موضوع عمومی سخن میگوید منتها مصداق خارجی آن بعدها پیدا شد.
البته بعضیها این آیه را از آیات مدنی دانستهاند که به دستور پیامبر در وسط
صفحه : 501
آیات مکی قرار داده شده اگر چنین باشد مشکلی وجود ندارد.
از جمله کسانی که ادعا داشتند که میتوانند مانند قرآن را بیاورند شخصی به نام نضر بن حارث بود که قرآن سخن او را در آیهاي
نقل میکند:
وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا قالُوا قَد سَمِعنا لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هذا إِن هذا إِلّا أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ (انفال/ 31 ) و هنگامی که آیات ما بر آنها
تلاوت میشود، میگویند: شنیدیم و اگر بخواهیم ما نیز مانند آن را میگوییم این نیست مگر افسانههاي پیشینیان.
ولی به گواهی تاریخ هیچ کس نتوانست سورهاي مانند سورههاي قرآن را بیاورد و این پیام قرآن که مردم جهان را به مبارزه و
تحدي دعوت کرده همواره مطرح است و دلیل روشنی بر معجز بودن قرآن است.
در دنباله آیه، کیفر سختی را براي چنین افرادي که بر خدا دروغ میبندند وعده میدهد و میفرماید: اگر حال این ستمگران را بینی
که چگونه در سختیهاي مرگ افتادهاند و فرشتگان دستان خود را به سوي آنها دراز کردهاند و جان آنها را میگیرند، عذاب
سختی را مشاهده میکنی به آنها خطاب میرسد که امروز با عذاب خوارکنندهاي کیفر داده میشوید و این به سبب سخن ناحق
شماست که به خدا دروغ میبستید و در برابر آیات او تکبر میکردید.
این تعبیر که فرشتگان دستهاي خود را به سوي آنها دراز میکنند، یک تعبیر کنایی است و منظور از آن تعرض فرشتگان بر
آنهاست و این فرشتگان به هنگام قبض روح آنها به آنها میگویند: جانهاي خود را بیرون آورید، اشاره به سختی جان دادن
آنهاست که گویا خود جان خود را میگیرند و این بدترین نوع جان دادن است.
توجه کنیم که مدعیان دروغین نبوت اگر در مرحلهاي و سطحی باشند که تشخیص باطل بودن ادعاي آنها براي افراد معمولی آسان
باشد، خدا با آنها در دنیا کاري ندارد و فقط آنها را به هنگام مرگ و در آخرت عذاب میکند ولی اگر این شخص در سطحی
باشد که افراد معمولی و حتی افراد با استعداد و روشن نتوانند،
صفحه : 502
دروغ بودن حرفهاي او را بفهمند و طوري باشد که مردم حتی عالمان فریب او را بخورند، در چنین حالتی خداوند، در این دنیا او را
کیفر میدهد و او را نابود میسازد تا عبرت مردم باشد:
45 ) و اگر بر ما بعضی از سخنان را به دروغ ببندد، - وَ لَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الَأقاوِیل لَأَخَذنا مِنه بِالیَمِین ثُم لَقَطَعنا مِنه الوَتِینَ (حاقه/ 44
البته ما او را با قدرت مؤاخذه میکنیم و شاهرگ گردن او را میزنیم.
[ [سورة الأنعام ( 6): آیۀ 94
اشاره
وَ لَقَد جِئتُمُونا فُرادي کَما خَلَقناکُم أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکتُم ما خَوَّلناکُم وَراءَ ظُهُورِکُم وَ ما نَري مَعَکُم شُفَعاءَکُم الَّذِینَ زَعَمتُم أَنَّهُم فِیکُم
صفحه 309 از 384
( شُرَکاءُ لَقَد تَقَطَّعَ بَینَکُم وَ ضَل عَنکُم ما کُنتُم تَزعُمُونَ ( 94
شما به صورت تنها پیش ما آمدید همانگونه که شما را براي بار نخست آفریدیم و شما آنچه را که به شما بخشیده بودیم پشت سر
خود گذاشتید و ما اکنون شفیعانی را که گمان کردید آنها شریکان (ما) در کار شما هستند، با شما نمیبینیم همانا پیوند میان شما
( گسسته است و آنچه گمان میکردید از شما گم شده است ( 94
نکات ادبی
وصل شود واوي میان میم و نون « نا » فعل و فعال و مفعول. هر گاه که بر فعل جمع مذکر مخاطب ماضی ضمیر متصل « جئتمونا » -1
اضافه میگردد.
جمع فرد یا فرید مانند اساري که جمع اسیر است. این کلمه به جهت شباهت به مثنی و ثلاث و رباع، غیر منصرف است. « فرادي » -2
ضمناً فرادي در اینجا حال است.
از تخویل به معناي دادن نعمت و مال. « خوّلناکم » -3
موصول است و جمله بعدي صله آن است. « ما خوّلناکم » در « ما » -4
صفحه : 503
گسسته شد. قطع شد. « تقطّع » -5
مفعول فعل مقدر است. بین به معناي رابطه میان دو چیز است از بان یبین که به معناي جدایی است چون دو چیز هر قدر « بینکم » -6
رابطه نزدیک داشته باشند بالاخره جدا از هم هستند. و میتوان گفت این کلمه از اضداد است که هم به معناي وصل و هم به معناي
فصل میآید.
تفسیر و توضیح
آیه ( 94 ) وَ لَقَد جِئتُمُونا فُرادي کَما خَلَقناکُم أَوَّلَ مَرَّةٍ ... خطابی است که مشرکان و کسانی که به خدا دروغ بستهاند در روز قیامت
با آن مخاطب قرار میگیرند و خدا به آنها میگوید: اینک یکی یکی و تنها پیش ما آمدهاید نه دوستی نه یاوري و نه خویشاوندي؟
به همان صورت که به دنیا آمدید و کسی را نمیشناختید مال و ثروتی را هم که در دنیا به شما داده بودیم پشت سر گذاشتهاید و
اینک دستتان از آن همه کوتاه است و چیزهایی را که شفیع خود میدانستید همراه شما نمیبینیم؟ این جمله اشاره به اساس و
زیربناي عقیده مشرکان و بت پرستان است آنها اگر غیر خدا را میپرستیدند و بتها را تقدیس میکردند، هدفشان این بود که اینها
میان آنان و خداي واقعی شفیع و واسطه باشند و آنان را به خدا نزدیک کنند:
وَ یَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه ما لا یَضُ رُّهُم وَ لا یَنفَعُهُم وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّه (یونس/ 18 ) و آنها جز خدا چیزي را که زیان و
سودي به آنها نمیرسانند میپرستند و میگویند: اینها واسطههاي ما نزد خدا هستند.
ما نَعبُدُهُم إِلّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه زُلفی (زمر/ 3) ما آنها (بتها) را عبادت نمیکنیم مگر براي این ما را به خدا نزدیک کنند.
در آیه مورد بحث اظهار میدارد اکنون که تنها هستید و بیش از هر زمان دیگري احتیاج به کمک دارید، آن چیزهایی که آنها را
شفیعان خود میدانستید و گمان
صفحه : 504
میکردید که آنها شریکان ما در تدبیر امر شما هستند، با شما همراهی نکردهاند و آنها را با شما نمیبینیم؟ پیوند میان آنها و شما
گسسته و گمانی که شما به آنها داشتید از شما گم شده است.
صفحه 310 از 384
روشن است که این خطاب از سوي خداوند و در روز قیامت به مشرکان صادر خواهد شد ولی در بعضی از آیات آمده است که
خدا در روز قیامت با اهل عذاب سخن نمیگوید:
وَ لا یُکَلِّمُهُم اللّه یَومَ القِیامَۀِ وَ لا یُزَکِّیهِم وَ لَهُم عَذاب أَلِیم (بقره/ 174 ) و خدا در روز قیامت با آنها سخن نمیگوید و پاکشان
نمیکند و براي آنها عذابی دردناك است.
منظور این آیه و آیات مشابه این است که خداوند از سر رحمت و مهربانی با آنها سخن نمیگوید و این مانع از آن نیست که از راه
غضب با آنها سخن بگوید و آنها را تهدید کند. این خود نوعی عذاب است و شاید دردناکتر از آتش جهنم باشد، چون امید آنها
به کلی قطع میشود خود را بیکس و تنها و مغبون میبینند.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 95 الی 98
اشاره
إِن اللّهَ فالِق الحَب وَ النَّوي یُخرِج الحَی مِنَ المَیِّت وَ مُخرِج المَیِّت مِنَ الحَی ذلِکُم اللّه فَأَنّی تُؤفَکُونَ ( 95 ) فالِق الإِصباح وَ جَعَلَ اللَّیلَ
سَکَناً وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ حُسباناً ذلِکَ تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیم ( 96 ) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَکُم النُّجُومَ لِتَهتَدُوا بِها فِی ظُلُمات البَرِّ وَ البَحرِ قَد
( فَصَّلنَا الآیات لِقَوم یَعلَمُونَ ( 97 ) وَ هُوَ الَّذِي أَنشَأَکُم مِن نَفس واحِدَةٍ فَمُستَقَرٌّ وَ مُستَودَع قَد فَصَّلنَا الآیات لِقَوم یَفقَهُونَ ( 98
همانا خداوند شکافنده دانه و هسته است، زنده را از مرده بیرون میآورد و بیرون آورنده مرده از زنده است این است خدا پس
( چگونه کج میروید ( 95
شکافنده صبح است و شب را بر شما مایه آرامش و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داد این، اندازه
صفحه : 505
( گرفتن خداوند تواناي داناست ( 96
و اوست کسی که ستارگان را بر شما پدید آورد تا به وسیله آنها در تاریکیهاي خشکی و دریا راه ببرید. همانا آیات را براي
( گروهی که میدانند، به روشنی بیان کردیم ( 97
و اوست کسی که شما را از یک تن آفرید پس شما را محل قراري (رحم مادر) و محل ودیعهاي (پشت پدر) است. همانا آیات را
( براي گروهی که میفهمند به روشنی بیان کردیم ( 98
نکات ادبی
شکافنده، از فلق به معناي شکافتن. جالب است که چندین واژه در زبان عربی به معناي شکافتن است که همگی با حرف « فالق » -1
فاء شروع میشوند مانند: فرق، فتق، فجر، فري، فرج، فصل.
دانه. گندم و جو و هر چیزي که در سنبل باشد. « حب » -2
جمع نواة به معناي هسته میوهها مانند هسته خرما. « نوي » -3
« مخرج » است به اعتبار این « یخرج » است که عطف جمله اسمیه بر جمله اسمیه است و یا عطف بر « فالق » یا عطف بر « و مخرج » -4
دلالت بر حال و استقبال دارد و به منزله فعل مضارع است.
اشاره به مفرد و خطاب به مفرد است. « ذلک » اشاره به مفرد و خطاب به جمع همانگونه که « ذلکم » -5
از افک به معناي دروغ و کجی و گردیدن به سوي کجیها. « یؤفکون » -6
صفحه 311 از 384
به معناي ما به یسکن است یعنی مایه آرامش و سکون. « سکن » -7
مصدر حسب یحسب و چون در اینجا معناي مصدري تناسب ندارد، میگوییم منظور وسیله حساب کردن است. « حسبان » -8
گفته میشود، چون وقت را به وسیله ستارگان به دست میآورند. « نجم » ستارگان و این به وقت هم « نجوم » -9
یا مصدر میمی است به معناي استقرار و یا اسم زمان و یا مکان « مستقر » -10
صفحه : 506
است.
به معناي محل یا زمان استقرار. در بعضی از قرائتها با کسره قاف و به صورت اسم فاعل خوانده شده.
این کلمه هم مصدر میمی است به معناي ودیعه گذاشتن و یا اسم زمان یا مکان است به معناي محل یا زمان ودیعه « مستودع » -11
گذاشتن. از ودع به معناي ترك کردن مشتق شده گویا ودیعه چیزي است که باید ترك شود و ناپایدار است ..
تفسیر و توضیح
آیه ( 95 ) إِن اللّهَ فالِق الحَب وَ النَّوي یُخرِج الحَی مِنَ المَیِّت ... این آیات و چندین آیه دیگر که در پی میآید، بیانگر نمونههایی از
شگفتیهاي آفرینش و عظمت قدرت خداوند است و ذکر این نمونهها براي جلب نظر مردم به تفکر و تدبّر در پدیدهها و عالم
آفرینش است که از آن پی به توانایی و دانایی آفریننده آنها ببرند و هم خود از خواص آنها در زندگی خود بهرهمند شود.
در واقع مطالعه در کتاب آفرینش میتواند دو هدف عمده داشته باشد که یکی الهی و معنوي و دیگري مادّي است و انسان آگاه
در مطالعه خود هر دو هدف را در نظر میگیرد او با تدبر در موجودات عالم، هم عالیترین درسهاي توحید را میآموزد و هم با
توجه به خواص اشیاء، نیروهاي نهفته در طبیعت را به خدمت میگیرد.
در این آیات خداوند از چندین پدیده مهم یاد کرده که یکی از آنها شکافتن دانه و هسته است و این خداوند دانه و هسته را
میشکافد. وقتی دانه یا هستهاي را در زمین میکاریم پس از مدتی میشکافد و رشد میکند. چه کسی این دانه و هسته را در دل
خاك شکافت و به آن زندگی و رشد و نموّ داد! دانه تا وقتی در جاي مناسبی قرار نگرفته و نشکافته است، یک چیز مرده است و
آثار حیات در آن دیده نمیشود و اگر ماهها به همین حالت بماند نه تغذیه میکند و نه رشد میکند. هر چند که در درون آن
استعداد شکفتن وجود دارد اما به ظاهر مانند یک چیز مرده است ولی چون در جاي مناسبی قرار گرفت و زمینه براي شکفتن آن
فراهم شد، میشکافد و
صفحه : 507
رشد میکند و بدینگونه از یک چیز به ظاهر مرده، یک چیز زنده به وجود میآید. بنابراین منظور از مرده در این آیه دانه و هسته
است و منظور از زنده، ساقه و ریشهاي است که میروید.
شگفت این از همین ساقه بعدها دوباره دانه یا هسته به وجود میآید. این است که میفرماید: خداوند از مرده زنده را و از زنده
مرده را بیرون کرد و این یک دور و تسلسل جالبی است که در نظام احسن وجود دارد و تاکنون کسی پاسخ این سؤال گیج کننده
را درنیافته است که دانه و هسته جلوتر است یا ساقه و گل! مانند این سؤال معروف که آیا تخم مرغ جلوتر است یا مرغ؟ بعضیها در
این آیه، زنده و مرده را به معناي هدایت شده و گمراه معنا کردهاند ولی به نظر میرسد که این معنا در این آیه تناسب ندارد چون
در آغاز آن صحبت از شکافتن دانه و هسته است. البته در بعضی از آیات قرآنی زنده به هدایت یافته و مرده به گمراه اطلاق شده
است مانند:
أَ وَ مَن کانَ مَیتاً فَأَحیَیناه وَ جَعَلنا لَه نُوراً یَمشِی بِه فِی النّاس (انعام/ 122 ) آیا کسی که مرده بوده پس او را زنده کردیم و به او نوري
صفحه 312 از 384
دادیم که در میان مردم با آن راه برود ...
آیه ( 96 ) فالِق الإِصباح وَ جَعَلَ اللَّیلَ سَ کَناً ... در آیه پیش نمونهاي از شگفتیهاي قدرت خدا را در زمین و در دل خاك ارائه داد و
اینک در این آیه نمونهاي دیگر از شگفتیهاي آفرینش را در آسمان ارائه میدهد: خداوند شکافنده سپیده دمان است.
وقتی افق میشکافد و از سوي مشرق عمودي از نور میتابد و صبح نفس میکشد، شب دامن خود را برمیچیند و نوبت روز
میرسد. این خداست که شب و روز را جایگزین یکدیگر میکند و شب را مایه سکوت و آرامش و روز را وقتی براي تلاش و کار
قرار میدهد.
آنچه در روز و شب همواره به چشم میخورد آفتاب و ماه است که همواره طلوع و غروب میکنند و طلوع و غروب آنها به روشنی
و براي همه کس مشهود است.
از این جهت خداوند در این آیه آفتاب و ماه را وسیلهاي براي حساب کردن معرفی
صفحه : 508
میکند و این در کنار سایر آثار و فواید این دو شیئی نورانی است که بعضی از آنها را میدانیم و بعضی را نمیدانیم.
البته آفرینش آفتاب و ماه و سیر آنها در آسمان، خود از روي حساب و نظم دقیق است ولی به نظر میرسد که منظور آیه بیان این
معناست که شما به وسیله آفتاب و ماه، حساب روزها و شبها و ماهها و سالها را به دست میآورید و این در زندگی بسیار مهم
است. به طوري که در آیه زیر هم این مطلب به صراحت آمده است:
هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمسَ ضِ یاءً وَ القَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَه مَنازِلَ لِتَعلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الحِسابَ (یونس/ 5) او کسی است که آفتاب را
درخشنده و ماه را روشنایی قرار داد و براي آن منازلی تعیین کرد تا شما تعداد سالها و حساب را بدانید.
در آیه مورد بحث، پس از توجه دادن به چند پدیده آسمانی که گفتیم، اضافه میکند که این اندازه گیري خداوند عزیز علیم است
خدایی که قدرت و علم دارد و این پدیدهها، همه از آثار علم و قدرت اوست.
می دانیم که سیر آفتاب و ماه آنچنان دقیق و منظم است که میتوان آن را بطور دقیق اندازه گیري کرد و لذا ستاره شناسان،
میتوانند خسوف یا کسوفی را که دهها سال بعد اتفاق میافتد از حالا پیش بینی کنند و ماه و روز و ساعت دقیق آن را بگویند.
آیه ( 97 ) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَکُم النُّجُومَ لِتَهتَدُوا بِها ... یکی دیگر از مظاهر قدرت خداوند را یادآور میشود و توجه انسان را به
ستارگان آسمان جلب میکند و میفرماید ستارگان را پدید آورد تا شما به وسیله آنها در تاریکیهاي خشکی و دریا راه خود را
بیابید. میدانیم که ستارگان در شبهاي تاریک بهترین راهنماي کاروانیان در خشکی و کشتی نشینان در دریاست و از قدیم با
ستارگان راه خود را پیدا میکردند همانگونه که با ستارگانی مانند جدي و سهیل سمت قبله را میتوان پیدا کرد.
صفحه : 509
نجوم و ستاره شناسی به عنوان یک علم همواره مورد توجه مسلمانان بوده در آن مطالعات فراوانی داشتهاند و بعضیها هم سعد و
نحس ایام را از طریق نجوم معین کردهاند و از آینده خبر دادهاند که این کار از نظر اسلام حرام است.
پس از ذکر این مطلب اضافه میکند که ما آیات خود را براي قومی که میدانند به تفصیل بیان کردیم. بدینگونه مسلمانان را به
مطالعه پدیدههاي عالم آفرینش دعوت میکند تا با مطالعه آن هم درس توحید یاد بگیرند و هم از منافع آنها استفاده ببرند.
آیه ( 98 )الله که وَ هُوَ الَّذِي أَنشَأَکُم مِن نَفس واحِ دَةٍ فَمُستَقَرٌّ وَ مُستَودَع ... در کنار پدیدههایی که ذکر آنها گذشت از یک پدیده
دیگر یاد میکند و آن نفس انسانی است که خود شاهکاري در میان پدیدههاي آفرینش است و میفرماید: او کسی است که شما
را از یک تن آفرید و نسب شما همگی به آدم میرسد. پس از این بیان، انسانها را به دو قسم تقسیم میکند از قسم اول به عنوان
یاد میکند. « مستودع » و از قسم دوم به عنوان « مستقر »
صفحه 313 از 384
مستقر چیزي است که ثابت و برقرار است ولی مستودع چیزي است که موقتی است مانند ودیعه و امانت که نزد کسی میگذارند و
سپس برمیدارند. حال باید دید که منظور از مستقر و مستودع در این آیه چیست! مفسران تأویلهاي گوناگونی کردهاند ولی با توجه
به سیاق آیه که مربوط خلقت انسان است، ما این وجه را ترجیح میدهیم که منظور از مستقر رحم مادران و منظور از مستودع صلب
پدران است و آیه اشاره به کل انسانها میکند که بعضی از آنها در رحم مادر قرار گرفتهاند و روح بر آنها دمیده و صورت بشري به
خود گرفتهاند و به فعلیت رسیدهاند و بعضی دیگر هم هنوز به دنیا نیامدهاند و در پشت پدران و به صورت قوّه هستند یعنی صورت
بشري نیافتهاند ولی در علم خدا آنها هم روزي به دنیا خواهند آمد. گویا آنها در پشت پدران به صورت نطفه حالت ودیعه و امانت
را دارند و چون به رحم مادران منتقل شدند حالت استقرار و ثبات پیدا میکنند.
صفحه : 510
این وجه در بعضی از روایات هم ذکر شده است و در بعضی از روایات، این تقسیم بندي مربوط به ایمان دانسته شده به این شکل
که ایمان بعضی از مردم مستقر یعنی پایدار است و ایمان بعضی دیگر مستودع یعنی ناپایدار و موقتی است. این تأویل و تفسیر هم
میتواند یکی از بطون قرآن باشد.
در آیه زیر که درباره حیوانات و جانداران است، مستقر و مستودع به همان معنایی است که گفتیم یعنی مستقر حیواناتی هستند که
به فعلیت رسیدهاند و مستودع حیواناتی هستند که به فعلیت نرسیدهاند:
وَ ما مِن دَابَّۀٍ فِی الَأرض إِلّا عَلَی اللّه رِزقُها وَ یَعلَم مُستَقَرَّها وَ مُستَودَعَها کُلٌّ فِی کِتاب مُبِین (هود/ 6) هیچ جانداري در زمین نیست
مگر این روزي آن بر خداست و مستقر و مستودع آن را میداند همگی در کتابی آشکار وجود دارند.
توجه کنیم که در این آیه مستقر و مستودع جانداران هم به علم خدا نسبت داده شد و هم به کتاب مبین که همان لوح محفوظ است
و این با همان وجهی که گفتیم سازگارتر است و علم خدا حتی به ماهیاتی که هنوز جامه وجود نپوشیدهاند تعلق میگیرد.
در پایان باز هم تأکید میکند که آیات را براي قومی که میفهمند به تفصیل بیان کردیم.
چند روایت
-1 عن ابی جعفر (ع) قال: فان طلبتم الحوائج فأتوها بالنهار فان اللّه جعل الحیاء فی العینین فاذا تزوّجتم فتزوّجوا باللیل فان اللّه جعل
«1». اللیل سکنا
امام باقر (ع) فرمود: اگر حوائج خود را طلب کنید، روز انجام دهید چون خداوند
-----------------------------------
. 1)- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 370 )
صفحه : 511
حیا را در دو چشم قرار داده و اگر ازدواج کردید، در شب ازدواج کنید که خداوند شب را مایه آرامش قرار داده است.
-2 قال الصادق (ع): مستقر فی الرحم و مستودع فی الصلب و قد یکون مستودع الایمان ثم ینزع منه و لقد مشی الزبیر فی ضوء
«1». الایمان و نوره حتی قبض رسول اللّه (ص) حتی مشی بالسیف و هو یقول: لا نبایع إلّا علیا
امام صادق فرمود: مستقر در رحم و مستودع در صلب است و گاهی هم کسی از نظر ایمان مستودع (ناپایدار) است که ایمان از او
کنده میشود. همانا زبیر در نور و روشنایی ایمان راه رفت تا جایی که وقتی پیامبر رحلت کرد او با شمشیر خود راه میرفت و
میگفت: جز علی با کسی بیعت نمیکنیم.
(منظور امام این است که زبیر در اول ایمان داشت ولی ایمان او مستودع بود و لذا بعدها با حضرت علی در جنگ جمل جنگید و
صفحه 314 از 384
هلاك شد.)
«2». -3 قال الصادق (ع): المستقر الایمان الثابت و المستودع المعار
امام صادق (ع) فرمود: مستقر ایمان ثابت و مستودع ایمان عاریه شده است.
[ [سورة الأنعام ( 6): آیۀ 99
اشاره
وَ هُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخرَجنا بِه نَباتَ کُل شَیءٍ فَأَخرَجنا مِنه خَضِراً نُخرِج مِنه حَبا مُتَراکِباً وَ مِنَ النَّخل مِن طَلعِها قِنوان دانِیَۀٌ
( وَ جَنّات مِن أَعناب وَ الزَّیتُونَ وَ الرُّمّانَ مُشتَبِهاً وَ غَیرَ مُتَشابِه انظُرُوا إِلی ثَمَرِه إِذا أَثمَرَ وَ یَنعِه إِن فِی ذلِکُم لَآیات لِقَوم یُؤمِنُونَ ( 99
و او کسی است که از آسمان، آبی نازل کرد پس به وسیله آن هر گونه گیاهی را برآوردیم و از آن سبزهاي برآوردیم که از آن
دانههاي به هم پیوسته بیرون میآوریم و از شکوفه درخت خرما خوشههایی نزدیک و باغهایی از انگورها و زیتون و انار که همانند
و
-----------------------------------
. 1)- همان، ج 1، ص 371 )
. 2)- نور الثقلین، ج 1، ص 751 )
صفحه : 512
( ناهمانند هستند. وقتی میوه داد به میوه آن و رسیدنش بنگرید همانا در آن نشانههایی براي گروهی است که ایمان آوردهاند ( 99
نکات ادبی
است. « سماء » در اینجا به معناي ابر است و هر چیزي که در بالاي سر قرار بگیرد « سماء » -1
به معناي اخضر است یعنی سبز و عربها به منطقهاي که سرسبز و خرم باشد و درختان انبوهی داشته باشد اخضر میگویند « خضر » -2
و گاهی هم به آن سواد اطلاق میشود مانند سواد عراق.
از رکوب به معناي سوار شدن و در اینجا به معناي انباشته شدن و رویهم قرار گرفتن دانهها مورد نظر است. « متراکب » -3
شکوفه خرما. « طلع » -4
خوشه خرما. ضمناً از نظر تجوید، در این کلمه و سه کلمه صنوان و بنیان و دنیا در قرآن با این نون ساکن به « قنو » جمع « قنوان » -5
حرف واو رسیده ادغام صورت نمیگیرد.
نزدیک. « دانیه » -6
و حالت نصب آن با جرّ آمده است. « خضرا » عطف بر « جنات » -7
رسیدن میوه. « ینع » -8
تفسیر و توضیح
آیه ( 99 ) وَ هُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً ... این هم یکی دیگر از شگفتیهاي آفرینش و مظاهر قدرت خداوند است که در این دسته
از آیات آمده است.
صفحه 315 از 384
خداوند کسی است که از ابرها باران میفرستد و باران رحمت او همه جا
صفحه : 513
میرسد و به وسیله آن هر چیزي که استعداد رشد و نموّ دارد رشد میکند و میروید.
رستنیهاي گوناگون پدید میآید از جمله دانههایی که در خوشههاي گندم و غیر آن با نظم خاصی روي هم قرار گرفته و در کنار
هم چیده شده است و نیز در درخت خرما به خوبی مشهود است که از شکوفه آن خوشههایی به وجود میآید که نزدیک به هم
هستند و نیز باغهایی از درختان انگور و زیتون و انار را میبینیم که این درختان از نظر کلی مانند هم هستند همه آنها ریشه و ساقه و
برگ و شکوفه و گل و میوه دارند ولی در عین حال طعم و رنگ و بوي میوههاي آنها همانند نیستند و هر کدام ویژگی خاص خود
را دارد.
اینها همه از آثار قدرت و علم خداوند هستند و هر انسانی اگر دقت کند و تأمل و تدبر به عمل آورد هزاران درس توحید میآموزد
و از شگفتیها و ریزه کاریهاي موجود در این پدیدهها به آفریننده آنها و حکمت و عظمت او پی میبرند. این است که پس از بیان
گوشههاي از عظمت گیاهان و درختان، مردم را مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید: وقتی این درختان میوه دادند به میوه آنها و
رسیدنش نگاه کنید.
تمام فعالیتها و فعل و انفعالات درخت براي پرورش میوه و تولید مثل است و با دقت در میوه درخت و چگونگی رسیدن آن، انسان
از اینهمه نظم و حساب و کارهاي ظریف دچار حیرت و تعجب میشود.
در پایان، اظهار میدارد که در آنچه گفته شد، نشانههایی براي مؤمنان است. منظور از این بیان این است که همه کس این
پدیدههاي شگفتانگیز را میبینند ولی تنها مؤمنان و کسانی که اهل عناد و لجاجت نیستند و دلهاي آمادهاي دارند، از آن درس
توحید و خداشناسی یاد میگیرند.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 100 الی 103
اشاره
وَ جَعَلُوا لِلّه شُرَکاءَ الجِن وَ خَلَقَهُم وَ خَرَقُوا لَه بَنِینَ وَ بَنات بِغَیرِ عِلم سُبحانَه وَ تَعالی عَمّا یَصِفُونَ ( 100 ) بَدِیع السَّماوات وَ الَأرض أَنّی
یَکُون لَه وَلَدٌ وَ لَم تَکُن لَه صاحِبَۀٌ وَ خَلَقَ کُل شَیءٍ وَ هُوَ بِکُل شَیءٍ عَلِیم ( 101 ) ذلِکُم اللّه رَبُّکُم لا إِلهَ إِلاّ هُوَ خالِق کُل شَیءٍ فَاعبُدُوهُ
( وَ هُوَ عَلی کُل شَیءٍ وَکِیل ( 102 ) لا تُدرِکُه الَأبصارُ وَ هُوَ یُدرِك الَأبصارَ وَ هُوَ اللَّطِیف الخَبِیرُ ( 103
صفحه : 514
و براي خدا شریکانی از جن قرار دادند در حالی که خدا آنها را آفریده است و از روي نادانی براي او پسران و دخترانی ساختند او
( منزه و بالاتر از آن است که آنها توصیف میکنند ( 100
نوآفرین آسمانها و زمین است چگونه براي او فرزندي باشد در حالی که او همسري نداشته است و همه چیز را آفریده و او به همه
( چیز داناست ( 101
این است پروردگار شما. معبودي جز او وجود ندارد آفریننده همه چیز است پس او را پرستش کنید و او بر هر چیزي نگهبان است
(102)
( دیدگان او را درك نمیکنند و او دیدگان را درك میکند و او نازك بین و آگاه است ( 103
نکات ادبی
صفحه 316 از 384
اجنّه و پریان، هر چیزي که به چشم دیده نشود. به جنین از آن جهت جنین گفته شد که دیده نمیشود و به سپر از آن «ّ الجن » -1
یا مفعول اول جعل است و شرکاء مفعول دوم آن «ّ الجن » گفته شد که انسان در پشت آن دیده نمیشود. ضمناً « مجنّه » جهت
میباشد و یا الجن بدل از شرکاء است و جعل با یک مفعول تمام شده است.
از خرق به معناي دریدن و گاهی هم به معناي ساختن از روي نادانی و دست و پا کردن و سرهم کردن میآید. گفته « خرقوا » -2
به معناي ساختن بدون تدبر و اندیشه است. « خرق » به معناي ساختن از روي تدبر و « خلق » شده است که
ابداع کنند، نوآفرین، کسی که چیزي را براي اولین بار و بدون سابقه میسازد. « بدیع » -3
همنشین، همسر. « صاحبۀ » -4
نگهبان، تدبیر کننده امور. « وکیل » -5
صفحه : 515
نازك بین، کسی که ریزه کاریها را درك میکند و این یکی از اوصاف خداست و به این معناست که خداوند همه « لطیف » -6
چیز حتی ریزترین موجودات را درمییابد و به آنها آگاهی دارد ..
تفسیر و توضیح
102 ) وَ جَعَلُوا لِلّه شُرَکاءَ الجِن وَ خَلَقَهُم ... مشرکان که از توحید خالص و حقیقت ناب دور افتاده بودند، دچار - آیات ( 100
انحرافات گوناگونی شده بودند که به بعضی از آنها مانند بت پرستی و ستاره پرستی در آیات پیش اشاره شد و اینک در این آیه
دو انحراف دیگر آنها نقل میشود و پاسخ آنها نیز در پی میآید.
انحراف نخست این بعضی از مشرکان، جن را شریک خدا میدانستند. گفته شده است که منظور از این گروه، ثنويها و زرتشتیان
هستند که براي جهان دو مبدأ قائلند یکی یزدان یا اهورا مزدا و دیگري اهریمن که اولی را خالق خیر و دومی را خالق شرّ
میدانستند. اطلاق جن به اهریمن اشکالی ندارد ولی باید دانست که اهریمن غیر از شیطان است و این موضوع را پیش از این بحث
کردهایم. در روایتی از إبن عباس هم این آیه به ثنويها و زنادقه که منظور همان مجوس است تفسیر شده است.
گفته شده است که در میان اعراب جاهلی و بعضی از اقوام گذشته موجودات نامرئی که همان جن هستند مورد پرستش بود و آنها
را همسران خدا میدانستند که از ازدواج آنها فرشتگان به وجود آمدهاند. گروهی هم هستند که شیطان یا همان ابلیس را میپرستند
گفته میشود و عقیده آنها ریشه در عقاید پیشینیان دارد. « یزیدیه » که اکنون به آنها
قرآن کریم در ردّ این عقیده باطل اظهار میدارد که آنها چنین عقیدهاي دارند در حالی که خدا جن را آفریده است و چیزي که
آفریده خدا باشد چگونه شریک او میشود!
صفحه : 516
باشد چون خدا در این آیه وجود آنها را « اهریمن » با توجه به این جواب، میتوان گفت که منظور از جن در آیه شریفه نمیتواند
تأیید میکند و از نظر خداپرستان اهریمن اصلًا وجود ندارد و همانگونه که گفتیم شیطان غیر از اهریمن است. بنابراین، آیه ناظر به
عقیده بعضی از اعراب است که جن را شریکان خدا میدانستند (همانگونه که گفتیم) مگر این ضمیر (خلقهم) را به مشرکان
برگردانیم که البته بعید است.
انحراف دومی که در این آیه براي مشرکان ذکر شده عقیده بعضی از آنهاست که براي خدا فرزندانی پسر و دختر قایل بودند. یهود
و نصاري عیسی و عزیر را پسران خدا میدانستند و بعضی از اعراب جاهلی فرشتگان را دختران خدا میدانستند.
وَ جَعَلُوا المَلائِکَۀَ الَّذِینَ هُم عِبادُ الرَّحمن إِناثاً (زخرف/ 19 ) و فرشتگان را که بندگان خدا هستند دختران دانستند.
صفحه 317 از 384
22 ) آیا براي شما پسر باشد و براي او دختر! این یک تقسیم نارواست؟ در - أَ لَکُم الذَّکَرُ وَ لَه الأُنثی تِلکَ إِذاً قِسمَۀٌ ضِیزي (نجم/ 21
آیه مورد بحث، این عقیده باطل را که خداوند پسر یا دختري داشته باشد، چنین ردّ میکند که خدا همسري نداشته تا فرزندانی
داشته باشد و خدا آفریننده آسمانها و زمین است و آنها را بدون سابقه و به صورتی کاملًا نو و ابتکاري آفریده است. او همه چیز را
آفریده و از همه چیز آگاه است.
در آیه بعد جهت تقویت مبانی توحید و خداشناسی میفرماید: این پروردگار شماست نه آنچه مشرکان میگویند. معبودي که قابل
پرستش باشد جز او وجود ندارد و بار دیگر براي تأکید بیشتر تکرار میکند که او آفریننده همه چیز است و او نگهبان همه چیز
است و همه چیز در حوزه تدبیر و نگهبانی اوست.
آیه ( 103 ) لا تُدرِکُه الَأبصارُ وَ هُوَ یُدرِك الَأبصارَ ... صفت دیگري را براي خداوند ذکر میکند و آن این خداوند چشمها را
درمییابد و میبیند ولی چشمها او را درنمییابند و نمیبینند.
صفحه : 517
این آیه به وضوح دلالت دارد که خداوند قابل رؤیت نیست و از نظر عقلی هم مسأله روشن است چون لازمه دیده شدن یک چیز
جسم بودن آن چیز است که بتواند شعاع نور را منعکس کند و دیده شود در حالی که خداوند جسم نیست و دیدن او با چشم محال
است.
اهل سنت و اشاعره معتقدند که خداوند قابل رؤیت است و مردم او را در قیامت خواهند دید و در این باره اصرار عجیبی دارند و به
آیهاي از قرآن تمسک میکنند که درباره قیامت است و چنین میفرماید:
23 ) آن روز چهرههایی خرّم هستند و به پروردگار خود چشم دارند. - وُجُوه یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ (قیامت/ 22
در حالی که منظور این آیه نگاه کردن به خدا و دیدن او نیست بلکه منظور، امیدواري به خدا و یا نگاه کردن به ثواب و پاداش
خداست.
درباره رؤیت خداوند به خواست خدا در آینده بحث مفصلی خواهیم داشت.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 104 الی 107
اشاره
قَد جاءَکُم بَصائِرُ مِن رَبِّکُم فَمَن أَب َ ص رَ فَلِنَفسِه وَ مَن عَمِیَ فَعَلَیها وَ ما أَنَا عَلَیکُم بِحَفِیظٍ ( 104 ) وَ کَ ذلِکَ نُ َ ص رِّف الآیات وَ لِیَقُولُوا
دَرَستَ وَ لِنُبَیِّنَه لِقَوم یَعلَمُونَ ( 105 ) اتَّبِع ما أُوحِیَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ أَعرِض عَن المُشرِکِینَ ( 106 ) وَ لَو شاءَ اللّه ما
( أَشرَکُوا وَ ما جَعَلناكَ عَلَیهِم حَفِیظاً وَ ما أَنتَ عَلَیهِم بِوَکِیل ( 107
همانا بینشهایی از سوي پروردگارتان به شما آمده است پس هر کس به درستی بنگرد به سود خود اوست و هر کس کور شود به
( ضرر اوست و من نگهدارنده شما نیستم ( 104
و این چنین آیات را گونه گون بیان میکنیم و آنها بگویند که تو یاد گرفتهاي و تا آن را براي گروهی که میاندیشند به روشنی
( بیان کنیم ( 105
( آنچه را که از سوي پروردگارت بر تو وحی شده، پیروي کن معبودي جز او نیست و از مشرکان روي بگردان ( 106
و اگر خدا میخواست آنها شرك نمیورزیدند و تو را بر آنان نگهدارنده قرار ندادیم و تو نگهبان
صفحه : 518
صفحه 318 از 384
( آنها نیستی ( 107
نکات ادبی
جمع بصیرة، بینش، درك عمیق. از بصر مشتق است که به معناي چشم است. بصر دیدن با چشم سر و بصیرت دیدن با « بصائر » -1
چشم خرد است.
نگهبان و مراقب و تدبیر کننده و جلب کننده منافع است. « وکیل » حفظ کننده، نگهدارنده از خطرها. ولی « حفیظ » -2
گوناگون و به تدریج بیان میکنیم. « نصرّف » -3
عطف بر محذوف غیر معین و لام در اینجا یا لام عاقبت است و منظور این است که آیات را گوناگون بیان میکنیم و « و لیقولوا » -4
است. « لئلا یقولوا » به معناي « لیقولوا » عاقبت آن این است که آنها چنین گویند. و یا این لام براي تعلیل است و
از درس مشتق است و آن آموختن و یادگرفتن است. درس در اصل به معناي تکرار است و چون درس را زیاد تکرار « درست » -5
میکنند به آن درس گفته شد و به لباسی که زیاد از آن استفاده میشود و کهنه شود، مندرس میگویند. در بعضی از قرائات
آمده که از باب مفاعله است و آن به معناي مباحثه است .. « دارست »
تفسیر و توضیح
آیه ( 104 ) قَد جاءَکُم بَصائِرُ مِن رَبِّکُم فَمَن أَبصَرَ فَلِنَفسِه ... هر چند که خداوند به انسان عقل و هوش داده و او میتواند به وسیله این
ابزار، خیر و شر را درك کند ولی عقل به تنهایی کافی نیست چون گستره آن محدود است و مهمتر این فرهنگ و جامعه در آن
تأثیر میگذارند و فهم انسان را در مسیر مشخص قرار میدهند و انسان نمیتواند خود را از رسوبات فرهنگی دور کند. براي همین
است که خداوند پیامبران را فرستاده تا انسان را هدایت کند و انسان بتواند با توجه به رهنمودهایی پیامبران بینش درستی پیدا کند و
راه واقعی سعادت را بیابد.
صفحه : 519
در این آیه میفرماید: براي شما بینشهایی از سوي پروردگارتان آمده و منظور از آن، آیات قرآنی است که ابزار مهمی براي درك
صحیح و شناخت درست است و این ابزار همواره در اختیار مردم است ولی مهم چگونگی استفاده از آن است. هر کس آن را به
کاربرد و در نتیجه، درست بیندیشد به نفع خود اوست و به سعادت و رستگاري خواهد رسید ولی هر کس آن را به کار نبرد و خود
را از بینش الهی تهی کند و چشم دل او کور شود، به ضرر خود اوست و به کسی آسیب نمیزند.
پیامبر خدا در عین حال که این مطلب مهم را میگوید، تأکید میکند که من نگهدارنده شما از آفات و شرور نیستم. آفتهایی که از
فهم نادرست انسان به وجود میآید، مربوط به خود اوست و او عامل بدبختی خویشتن است. وظیفه پیامبر فقط ابلاغ پیام و نشان
دادن راه است بقیه به عهده خود انسان است.
این آیه به روشنی دلالت دارد که ابزار شناخت در اختیار همه مردم گذاشته شده و انسان در انتخاب راه درست آزاد است ولی
بعضیها از آن ابزار بدرستی استفاده میکنند و بعضیها از آن استفاده نمیکنند و در گمراهی خود درجا میزنند.
آیه ( 105 ) وَ کَ ذلِکَ نُ َ ص رِّف الآیات وَ لِیَقُولُوا دَرَستَ ... خداوند آیات قرآنی را به صورتهاي مختلف و شیوههاي گوناگون بیان
میکند و آنها را به صورت ابزار شناخت و مایه هدایت در اختیار بشر میگذارد ولی جاهلان از آن بهرهاي نمیبرند و با بهانههاي
واهی خود را از مسیر آن دور میکنند اما عاقلان از بیان روشن آن استفاده میکنند و به نتایج مطلوبی میرسند.
در این آیه اظهار میدارد که ما آیات خود را بیان میکنیم و میگردانیم اما آنها به پیامبر میگویند: تو آن را از کس دیگري
صفحه 319 از 384
آموختهاي و درس آن را خواندهاي.
مشرکان بارها این سخن را تکرار میکردند که پیامبر اسلام (ص) حرفهاي خود را از دیگران آموخته و براي او معلمهایی
میتراشیدند مانند راهب دیر بصري و یا ورقۀ بن نوفل و یا آن غلام مسیحی و یا یهود و نصاري و به هر حال تلاش میکردند که
آیات قرآنی را آموختههاي پیامبر از دیگران قلمداد کنند و اصالت و حقانیت آن
صفحه : 520
را از بین ببرند.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن هَذا إِلّا إِفک افتَراه وَ أَعانَه عَلَیه قَوم آخَرُونَ فَقَد جاؤُ ظُلماً وَ زُوراً (فرقان/ 4) و کافران گفتند: این دروغی بیش
نیست که خود آن را بافته و دیگران به او کمک کردهاند. همانا آنان با این سخن، ظلم و زور آوردهاند.
از آیه مورد بحث چنین استفاده میشود که تصریف آیات و بیان آن به صورتهاي گوناگون، هر چند که سبب شد مشرکان بگویند
پیامبر آن را از دیگران آموخته ولی این کار براي آن بود که آیات قرانی به روشنی براي گروهی که عاقل هستند بیان شود و آنان با
شیوههاي مختلفی با معارف بلند قرآنی آشنا شوند.
107 ) اتَّبِع ما أُوحِیَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ لا إِلهَ إِلّا هُوَ ... تهمتهاي مشرکان به پیامبر اسلام (ص) از جمله این تهمت که او - آیات ( 106
قرآن را از دیگران آموخته، روح آن حضرت را آزار میداد و او را افسرده میکرد. در این آیات خداوند براي تقویت روحی پیامبر
خود او را دلداري میدهد و از او میخواهد که بیتوجه به گفتههاي کافران به کار خود و به راه خود ادامه دهد و میفرماید: آنچه
را که از پروردگارت به تو وحی شده پیروي کن که معبودي جز او نیست و از مشرکان روي بگردان.
البته منظور این نیست که از مشرکان به کلی قطع رابطه کند و دیگر پیام خدا را به آنها نرساند، بلکه منظور این است که به آنها و
گفتههاي آنها اعتنا نکند و روحیه خود را در برابر تهمتهاي آنان از دست ندهد و آنها را به حساب نیاورد.
ممکن است که پیامبر و یا هر کس دیگر با خود چنین بیندیشد که چرا خداوند همه این مشرکان را هدایت نمیکند! آیه بعدي
پاسخ این سؤال فرضی است. میفرماید:
اگر خدا میخواست آنها شرك نمیورزیدند. اما میدانیم که خدا بنا ندارد که کسی را به زور و اجبار هدایت کند.
سنّت الهی درباره هدایت بشر همواره بر این جاري بوده که ابزار هدایت را در اختیار بشر گذاشته و او را به راه راست هدایت کرده
و به وسیله عقل و پیامبران
صفحه : 521
پیامهاي خود را به او رسانده و در عین حال به او آزادي و حق انتخاب هم داده است و هیچ گونه اجباري در کار نیست و بشر با
میل و اراده خود میتواند حق را انتخاب کند و میتواند به راه باطل برود. و اگر اجباري در کار بود حق پرستان از اهل باطل
مشخص نمیشدند و حق آنها ضایع میشد.
دارد یعنی حجت را بر مردم تمام کرده و از این طریق زمینه هدایت آنها را « حجت بالغه » در آیه دیگر اظهار میکند که خداوند
فراهم نموده ولی آنها را مجبور نساخته و اگر میخواست چنین میکرد و همه را هدایت میکرد.
قُل فَلِلّه الحُجَّۀُ البالِغَۀُ فَلَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعِینَ (انعام/ 149 ) بگو براي خداست حجّت روشن پس اگر میخواست همه شما را هدایت
میکرد.
خدا اگر میخواست چنین میکرد ولی او چنین نخواسته است و گرنه کمال بشري بی معنا میشد و ثواب و عقاب و درجاتی که
بشر نزد خدا دارد همگی از بین میرفت و صف حق پرستان از اهل باطل جدا نمیشد و اساساً چه امتیازي است که انسان مجبور به
هدایت باشد و چه لذتی دارد آن بهشتی که از این راه به دست آید؟ در پایان آیه خطاب به پیامبر میفرماید تو را نگهدارنده آنها
صفحه 320 از 384
قرار ندادیم و تو وکیل آنها و نگهبان و کارساز آنها نیستی. یعنی وظیفه تو تنها تبلیغ است و این آنها هدایت بشوند یا نشوند مربوط
به خود آنهاست. منظور این است که تو اینهمه براي آنها غصه نخور و از سخنان آنها آزرده نباش و به راه خود ادامه بده.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 108 الی 110
اشاره
وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِ اللّه فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدواً بِغَیرِ عِلم کَذلِکَ زَیَّنّا لِکُل أُمَّۀٍ عَمَلَهُم ثُم إِلی رَبِّهِم مَرجِعُهُم فَیُنَبِّئُهُم بِما کانُوا
یَعمَلُونَ ( 108 ) وَ أَقسَ مُوا بِاللّه جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن جاءَتهُم آیَۀٌ لَیُؤمِنُن بِها قُل إِنَّمَا الآیات عِندَ اللّه وَ ما یُشعِرُکُم أَنَّها إِذا جاءَت لا یُؤمِنُونَ
( 109 ) وَ نُقَلِّب أَفئِدَتَهُم وَ أَبصارَهُم کَما لَم یُؤمِنُوا بِه أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُونَ ( 110 )
صفحه : 522
و کسانی را که جز خدا را میپرستند، دشنام ندهید که آنها نیز از روي ستم، ناآگاهانه خدا را دشنام میدهند. این چنین براي هر
( امتی عملشان را زینت دادهایم سپس بازگشت آنها به سوي پروردگارشان است پس آنها را به آنچه کردهاند آگاه میسازد ( 108
و با شدیدترین سوگندهایشان به خدا قسم خوردند که اگر نشانهاي براي آنها بیاید، البته به آن ایمان میآورند، بگو همانا نشانهها
( همگی نزد خداست و چه میدانید شاید هنگامی که آن نشانهها آمد، آنان ایمان نیاورند ( 109
و دلها و دیده هایشان را دگرگون میسازیم همانگونه که نخستین بار به آنان ایمان نیاوردند و آنها را در طغیانشان سرگشته رها
( میکنیم ( 110
نکات ادبی
به معناي قطع اخذ شده است. «ّ سب » دشنام و فحش. از «ّ سب » -1
ظلم، تجاوز از حق. « عدو » -2
شدیدترین سوگندهایشان. جهد با فتحه جیم مشقت و زحمت و با ضمه جیم توانایی. ضمناً این ترکیب مفعول « جهد ایمانهم » -3
است مانند قعدت جلوسا. « اقسموا » مطلق از
براي استفهام است و نه نفی. نظیر: ما یدریک. « ما یشعرکم » در « ما » -4
با فتحه همزه به منزله لعل است به طوري که در بعضی از اشعار عربی هم آمده است. « انّها » -5
میگردانیم، دگرگون میسازیم. « نقلّب » -6
جمع فؤاد که به معناي قلب است. « افئده » -7
به معناي سرگشتگی و حیرت. « عمه » از « یعمهون » -8
صفحه : 523
تفسیر و توضیح
آیه ( 108 ) وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِ اللّه ... پیش از نزول این آیات بعضی از مسلمانان در مکه به بتهاي مشرکان فحش
میدادند و از آنها بدگویی میکردند. ممکن بود که این کار سبب شود که مشرکان نیز مقابله به مثل کنند و خداي مسلمانان را
دشنام دهند. از این رو در این آیه مسلمانان از فحش دادن به بتها منع شدند و به آنها دستور رسید که بتها را سب نکنید که مشرکان
صفحه 321 از 384
نیز از روي ستم و نادانی خدا را سب میکنند و شما باعث چنین جسارتی از سوي آنها نشوید.
این دستور براي حفظ مقدسات دینی مسلمانان از تعرض دشمنان داده شده و مسلمانان همواره باید ادب و نزاکت را رعایت کنند
که زمینه براي جسارت دیگران به مقدسات آنها فراهم نشود. همانگونه که حضرت علی (ع) هم به سپاه خود که معاویه را فحش
میدادند دستور داد که فحش ندهند و فرمود: من دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشید.
در دنباله آیه میفرماید: این چنین براي هر امتی عملشان را زینت دادیم. منظور این است که هر گروهی چه آنها که گمراه هستند و
چه آنها که هدایت شدهاند، به هر حال مقدسات خود را دوست دارند و اعمالشان در نظرشان زینت داده شده و هر گروهی خود را
محق میداند سنت خدا بر این جاري شده که هر کسی هر چه را که منسوب به اوست دوست داشته باشد حتی اگر در واقع باطل و
حتی نفرتآور باشد.
انسان حتی از فضولات خودش هم نفرت ندارد و از آن بدش نمیآید؟ البته در بعضی از آیات قرآنی زنیت یافتن کارهاي زشت در
نظر بعضیها، به شیطان نسبت داده شده و در اینجا هم به خدا نسبت داده شده و هر دو درست است زیرا که سنت خدا براي این
جاري شده که شیطان چنین کند و در واقع خدا این کار را با واسطه انجام میدهد و سرّ آن هم این است که انسانها با داشتن علاقه
به هر چه که منسوب به آنهاست، راحتتر میتوانند زندگی کنند و امید به آینده داشته باشند.
صفحه : 524
در عین حال خداوند از طریق وحی انسان را از خوبیها و بدیها آگاه کرده و راه و چاه را نشان داده است.
انسان هر چه باشد و هر گونه که فکر کند بالاخره بازگشت او به سوي خداست و خدا در قیامت اعمال انسان را به او بازگو خواهد
کرد و مطابق آن به او کیفر یا پاداش خواهد داد.
110 ) وَ أَقسَ مُوا بِاللّه جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن جاءَتهُم آیَۀٌ ... مشرکان عصر پیامبر گاهی از روي مسخره و گاهی به صورت - آیات ( 109
جدّي به پیامبر اسلام پیشنهاد آوردن معجزههاي معینی را میکردند و میگفتند اگر فلان معجزه مورد نظر ما را بیاوري به تو ایمان
میآوریم. طبق روایات یک بار آنها از پیامبر خواستند که کوه صفا را تبدیل به طلا کند؟ و سوگند شدیدي خوردند که اگر چنین
کند آنها به او ایمان خواهند آورد.
مسلمانان نیز خوشحال شدند و از پیامبر خواستند که پیشنهاد آنها را عملی سازد.
جبرئیل نازل شد و به پیامبر وحی آورد که اگر بخواهی این کار را انجام میدهیم ولی بدانکه اگر پس از این معجزه آنها ایمان
نیاورند، خداوند آنها را بی درنگ هلاك میکند. بنابراین آوردن معجزه پیشنهادي به صلاح آنها نیست و آنها نمیدانند.
به هر حال در این آیه آمده است که آنها شدیدترین سوگندها را خوردند که اگر معجزهاي براي آنها بیاید، ایمان خواهند آورد و
به آنها پاسخ میدهد که البته تمام معجزهها نزد خداست و او قدرت آوردن هر نوع معجزهاي را دارد. سپس خطاب به مؤمنان
میگوید: شما چه میدانید شاید آنها پس از آمدن معجزه ایمان نیاوردند. یعنی چون احتمال این وجود دارد که آنها ایمان نیاورند
و طبق سنت الهی همگی هلاك شوند، به صلاح آنها و شما نیست که چنین چیزي اتفاق بیفتد.
آنها با عنادي که دارند اولین بار ایمان نیاوردند و این بار نیز ممکن است آنها در طغیان خود باقی بمانند که در این صورت خداوند
دلها و چشمهاي آنها را از درك حقیقت میگرداند و آنها حقیقت را درك نمیکنند و در طغیان خود سرگشته و
صفحه : 525
حیران میمانند. این خداوند در دلها و چشمهاي آنها تصرف میکند و آنها را در طغیانشان رها میسازد، ناشی از وجود روح
طغیانگر در آنهاست و آنها خود با اعمال خود و با عنادي که میکنند باعث میشوند که توفیق خدا شامل حال آنها نشود. بنابراین
عامل اصلی، خود آنها هستند که از روي آزادي و اراده راه باطل را انتخاب کردهاند. و خدا پس از آنکه آنها چنین انتخابی را
صفحه 322 از 384
کردند، با آنها این معامله را میکند. نظیر:
خَتَمَ اللّه عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلی أَبصارِهِم غِشاوَةٌ (بقره/ 7) خداوند بر دلها و گوش آنها مهر زده و بر دیدگانشان پردهاي
است.
همانگونه که در تفسیر این آیه و آیات مشابه گفتهایم، اعمال اختیاري خود انسان است که باعث سلب توفیق میشود و انسان در اثر
گناه و نافرمانی و شرك و کفر، از هدایتهاي ویژه خداوند محروم میماند و در نتیجه، پردهاي بر دیدگان او کشیده میشود و مهري
بر دل او زده میشود و سر خود رها میگردد.
چند روایت
قال «ٍ وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِ اللّه فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدواً بِغَیرِ عِلم » -1 عن عمر الطیالیس عن ابی عبد اللّه (ع) قال سألته عن قول اللّه
طیالیس میگوید، «1»! فقال: یا عمر أ رأیت احدا یسب اللّه! قال فقلت: جعلنی اللّه فداك فکیف! قال: من سب ولی اللّه فقد سب اللّه
پرسیدم فرمود: اي عمر آیا دیدهاي کسی خدا را سب کند! «... وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدعُونَ » از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند
گفتم: فدایت شوم چگونه! فرمود: هر کس ولی خدا را سب کند، خدا را سب کرده است.
-2 کلبی نقل میکند که قریش گفتند: اي محمّد به ما خبر میدهی که موسی عصایی داشت که به سنگ زد و از آن دوازده چشمه
بیرون آمد و به ما خبر میدهی
-----------------------------------
. 1)- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 373 )
صفحه : 526
که عیسی مرده را زنده میکرد و به ما خبر میدهی که ثمود ناقهاي داشت پس از این نشانهها یکی را براي ما بیاور تا تو را تصدیق
کنیم. پیامبر پرسید: دوست دارید چه کار کنم!
گفتند: کوه صفا را طلا کن و بعضی از مردگانمان را زنده کن تا از آنها بپرسیم که تو حق میگویی یا باطل و فرشتگان را به ما
نشان بده که بر تو شهادت بدهند یا خدا و فرشتگان را دسته دسته پیش ما آور. پیامبر فرمود: اگر بعضی از آنها را انجام بدهم آیا به
من ایمان میآورید! گفتند: آري به خدا قسم همگی ایمان میآوریم. مسلمانان هم از پیامبر خواستند که چنین کند تا آنها ایمان
بیاورند. پیامبر دعا کرد که کوه صفا طلا شود پس جبرئیل نازل شد و گفت: اگر بخواهی کوه صفا طلا میشود ولی اگر ایمان
نیاوردند عذاب خواهند شد و اگر هم میخواهی رهایشان کن تا هر کس از آنها خواست توبه کند. پیامبر فرمود: بگذار هر کس
«1». خواست توبه کند و این آیه نازل شد
یقول ننکس قلوبهم فیکون اسفل قلوبهم اعلاها و نعمی ابصارهم فلا « وَ نُقَلِّب أَفئِدَتَهُم وَ أَبصارَهُم » -3 عن ابی جعفر (ع) فی قوله
«2». یبصرون بالهدي
فرمود: « دلها و دیدگان آنها را دگرگون میسازیم » امام باقر درباره این سخن خدا که
منظور این است که دلهایشان را برمیگردانیم بالاي آن در پایین قرار میگیرد و چشمانشان را کور میکنیم هدایت را نمیبینند.
«3». فانه حین اخذ علیهم المیثاق « کَما لَم یُؤمِنُوا بِه أَوَّلَ مَرَّةٍ » -4 عن ابی عبد اللّه قال: اما قوله
این زمانی است که بر آنها اخذ میثاق شد « همانگونه که نخستین بار ایمان نیاوردند » امام صادق (ع) فرمود: و اما سخن خداوند
(یعنی در عالم ذرّ)
-----------------------------------
صفحه 323 از 384
. 1)- مجمع البیان، ج 3، ص 540 )
. 2)- تفسیر قمی، ج 1، ص 213 )
. 3)- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 374 )
صفحه : 527
«1» آغاز جزء هشتم قرآن
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 111 الی 113
اشاره
وَ لَو أَنَّنا نَزَّلنا إِلَیهِم المَلائِکَ ۀَ وَ کَلَّمَهُم المَوتی وَ حَشَرنا عَلَیهِم کُل شَیءٍ قُبُلًا ما کانُوا لِیُؤمِنُوا إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه وَ لکِن أَکثَرَهُم یَجهَلُونَ
111 ) وَ کَ ذلِکَ جَعَلنا لِکُل نَبِیٍّ عَدُ  وا شَیاطِینَ الإِنس وَ الجِن یُوحِی بَعضُ هُم إِلی بَعض زُخرُفَ القَول غُرُوراً وَ لَو شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ )
( فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُونَ ( 112 ) وَ لِتَصغی إِلَیه أَفئِدَةُ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَ لِیَرضَوه وَ لِیَقتَرِفُوا ما هُم مُقتَرِفُونَ ( 113
و اگر فرشتگان را بر آنان نازل میکردیم و مردگان با آنها سخن میگفتند و همه چیز را در مقابل آنها گرد میآوردیم، ایمان
( نمیآوردند مگر این خدا بخواهد ولی بیشتر آنها نادانی میکنند ( 111
و این چنین براي هر پیامبري دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم که بعضی از آنها به بعضی دیگر سخن آراستهاي را به جهت
( غرور پیام میدهند و اگر پروردگار تو میخواست آنها چنین نمیکردند پس آنها را با آنچه دروغ میبندند، رها کن ( 112
و تا دلهاي کسانی که به آخرت ایمان ندارند به سوي آن (سخن آراسته) گرایش یابد و تا آن را بپسندند و هر کار بدي میکنند
( بکنند ( 113
نکات ادبی
از حشر به معناي گردآوري و سوق دادن. « حشرنا » -1
یا جمع قبیل است که به معناي صنف میباشد و یا مصدر است به معناي مقابل شدن و روبرو شدن و مواجهه. « قبل » -2
-----------------------------------
1376 - قم. [.....] /12 / 1)- شروع تفسیر جزء هشتم قرآن در تاریخ 22 )
صفحه : 528
جمع شیطان، موجود شرور. شیطان معناي نوعی دارد و ابلیس یکی از شیاطین است. « شیاطین » -3
سخن پنهانی و منظور در اینجا وسوسه است. « وحی » -4
آراسته، زینت داده شده، فریبا. « زخرف » -5
مفعول له است و تقدیر آن چنین است، للغرور. « غرورا » فریبا، آنچه ظاهري فریبنده ولی باطنی ناپسند دارد. ضمناً کلمه « غرور » -6
است و تقدیر آن چنین است: للغرور و الاصغاء و لام آن لام « غروراً » و عطف به « یوحی » تأویل به مصدر و متعلق به « و لتصغی » -7
در اینجا به معناي میل کردن است. « اصغاء » و « لیقترفوا » و « لیرضوه » کی است و به همان صورت است
به زخرف القول برمیگردد. « الیه » -8 ضمیر
کارهاي ناشایسته انجام دهند. « یقترفوا » -9
صفحه 324 از 384
تفسیر و توضیح
آیه ( 111 ) وَ لَو أَنَّنا نَزَّلنا إِلَیهِم المَلائِکَ ۀَ وَ کَلَّمَهُم المَوتی ... این مشرکان قسم یاد میکردند که اگر معجزهاي بینند به پیامبر اسلام
ایمان میآورند، دروغ میگفتند و عناد و لجاجت آنها تا حدّي بود که هر معجزهاي میدیدند ایمان نمیآوردند. از این رو
میفرماید: اگر ما براي آنها فرشتگان را میفرستادیم و مردگان با آنها سخن میگفتند و همه چیز را در مقابل آنها گرد میآوردیم،
یعنی هر معجزهاي که پیشنهاد میکردند میآوردیم، باز آنها ایمان نمیآوردند چون آنها بنایشان بر کفر است و معجزات را هم که
ببینند آنها را حمل به سحر میکنند و پیامبر را ساحر و جادوگر قلمداد میکنند.
به طوري که بعضی از پیامبران و از جمله خود پیامبر اسلام را متهم به سحر کردند.
این حقیقت که آنها هر معجزهاي ببینند ایمان نمیآورند و آن را حمل به سحر میکنند در چندین آیه دیگر از قرآن مجید آمده
است:
صفحه : 529
وَ إِن یَرَوا کُل آیَۀٍ لا یُؤمِنُوا بِها حَتّی إِذا جاؤُكَ یُجادِلُونَکَ (انعام/ 25 ) و اگر هر معجزهاي را ببینند به آن ایمان نمیآورند تا وقتی
پیش تو آیند با تو ستیز کنند.
و در آیهاي بعضی از معجزات حضرت عیسی را مانند زنده کردن مردگان و شفا دادن به کوران ذکر میکند و در پایان آیه چنین
میفرماید:
فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنهُم إِن هذا إِلّا سِحرٌ مُبِین (مائده/ 110 ) پس کسانی که از آنها کافر شدند گفتند: این چیزي جز یک سحر
آشکار نیست.
وَ إِن یَرَوا آیَۀً یُعرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحرٌ مُستَمِرٌّ (قمر/ 2) و اگر معجزهاي ببینند روي گردان میشوند و میگویند: سحري مداوم است.
بنابراین، خداوند نمیتواند تابع هوسهاي آنها باشد و هر معجزهاي خواستند بیاورد و آنها بگویند که این سحر است. اگر آنها اهل
عناد نبودند از زندگی پیامبر اسلام و از آیات قرآنی که تلاوت میکرد به او ایمان میآوردند ولی آنها به مرحلهاي از گمراهی
رسیده بودند که هر گونه معجزهاي میدیدند ایمان نمیآوردند.
در آیه یک حقیقت دیگري هم گفته شده به این شرح که مگر این خدا بخواهد یعنی اگر خدا آنها را به ایمان آوردن مجبور
میکرد، البته آنها ایمان میآوردند ولی چنین ایمانی ارزش ندارد و لذا خدا هم آنها را مجبور نکرد.
توجه کنیم که این گونه تعبیرها که کارهاي به ظاهر غیر ممکن را متعلق به مشیت الهی میکند، براي تلقین این مطلب است که خدا
یک حاکم معزول نیست که زندانی سنتهایی باشد که خود آفریده، او هر گاه بخواهد هر کاري میکند ولی عملًا از سنتهاي خود
دست برنمی دارد.
در جمله پایانی میفرماید: ولی بیشتر آنها نادانی میکنند و از سنتهاي خداوند بی خبرند و سخنانی میگویند که با نظام عالم
مطابقت ندارد.
113 ) وَ کَذلِکَ جَعَلنا لِکُل نَبِیٍّ عَدُ  وا ... دشمنی مشرکان مکه با پیامبر اسلام چندان هم غیر منتظره نبود اساساً هر پیامبري - آیه ( 112
دشمنانی از انس و جن دارد که
صفحه : 530
بر ضدّ او توطئه میچینند و به یک دیگر پیام میفرستند. این آیه اشاره به همین مطلب است و میفرماید: و این چنین ما براي هر
پیامبري دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم. انتساب این کار به خداوند از باب آن است که هر چیزي که در این جهان رخ
میدهد به خدا نسبت داده میشود چون خالق جهان اوست و گرنه منظور این نیست که خداوند اراده کرده که پیامبران دشمنانی
صفحه 325 از 384
داشته باشند. هر چند وجود دشمنی، باعث بیداري و مقاومت و ایمان و ایثار بیشتر براي مؤمنان است همانگونه که وجود شیطان و
وسوسههاي او باعث تقویت ایمان مؤمنان است.
شیاطین انس همان انسانهاي شروري هستند که با پیامبران دشمنی میکنند و شیاطین جن هم یا دشمنان پیامبران از طایفه جن هستند
که ما آنها را نمیشناسیم. اینها مردم را با سخنان و افکار فریبنده و آراسته فریب میدهند و البته گاهی انسانها هم یکدیگر را با
سخنان به ظاهر زیبا فریب میدهند و بر ضدّ پیامبران و مکتب آنها توطئه چینی میکنند و البته اگر خدا میخواست آنها
نمیتوانستند چنین کنند در اینجا نیز سخن از مشیت الهی و تعمیم قدرت اوست سپس میفرماید: آنها و دروغهایشان را رها کن.
هدف شیاطین انس و جن از این وسوسهها و سخنان فریبا چیست! در اینجا چهار هدف ذکر شده:
اول این مردم را مغرور کنند و خودخواهی را در آنها تقویت نمایند (غرورا) دوم این دلهاي کسانی را که به آخرت ایمان ندارند به
سوي آن سخنان بکشانند (و لتصغی) سوم این آنها را با این سخنان خوشحال کنند (و لیرضوه) چهارم این آنها را وادار کنند که به
کارهاي زشت خود ادامه دهند (و لیقترفوا) و بدینگونه هدف کلی شیاطین انس و جن گمراهی آنها و تقویت روح عناد در آنها و
وادار کردنشان به معصیت است.
صفحه : 531
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 114 الی 117
اشاره
أَ فَغَیرَ اللّه أَبتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِي أَنزَلَ إِلَیکُم الکِتابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ یَعلَمُونَ أَنَّه مُنَزَّل مِن رَبِّکَ بِالحَق فَلا تَکُونَنَّ
مِنَ المُمتَرِینَ ( 114 ) وَ تَمَّت کَلِمَ ۀُ رَبِّکَ صِ دقاً وَ عَدلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِه وَ هُوَ السَّمِیع العَلِیم ( 115 ) وَ إِن تُطِع أَکثَرَ مَن فِی الأَرضِ
یُضِ لُّوكَ عَن سَبِیل اللّه إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّن وَ إِن هُم إِلاّ یَخرُصُونَ ( 116 ) إِن رَبَّکَ هُوَ أَعلَم مَن یَضِلُّ عَن سَبِیلِه وَ هُوَ أَعلَم بِالمُهتَدِینَ
(117)
آیا جز خداوند داوري بجویم در حالی که اوست کسی که کتاب را بطور مفصل بر شما نازل کرده! و کسانی که به آنها کتاب
( دادهایم میدانند که آن از جانب پروردگارت به درستی نازل شده است پس، از تردیدکنندگان نباش ( 114
( و سخن پروردگارت بر راستی و عدل تمام شد سخنان او تغییر دهندهاي ندارد و او شنوا و داناست ( 115
و اگر از بسیاري از اهل زمین اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه میکنند آنها جز گمان از چیزي پیروي نمیکنند و جز گزافه
( گویی نمیکنند ( 116
( همانا پروردگار تو داناتر است بر کسی که از راه او گمراه میشود و همو به هدایت شدگان داناتر است ( 117
نکات ادبی
طلب کنم، بجویم. « ابتغی » -1
داور، قاضی. فرق میان حَکَم و حاکم این است که حاکم هر گونه حکمی را چه حق چه باطل صادر میکند ولی حَکَم « حَکَم » -2
کسی است که فقط حکم عادلانه میدهد.
مشروح، مشتمل بر بیان حلال و حرام و کفر و ایمان، بیان کننده معانی گوناگون. « مفصل » -3
از امتراء به معناي شک و تردید. مریه هم همان معنا را دارد. « ممترین » -4
صفحه 326 از 384
درستی. ضمناً این دو کلمه یا تمیزاند و یا حال و « عدل » راستی « صدق » -5
صفحه : 532
اگر حال باشند باید تأویل به اسم فاعل کنیم، یعنی صادقۀ و عادلۀ.
در اینجا گمان و پندار به صورتی که انسان به آن یقین نداشته باشد. این کلمه در مواردي از قرآن به معناي علم آمده «ّ ظن » -6
است.
از خرص به معناي گزافه گویی و تخمین زدن. « یخرصون » -7
براي استفهام است در آیه دیگري شبیه این « من » یا منصوب به نزع خافض است و تقدیر آن بمن یضل است و یا « من یضل » -8
عبارت آمده و در آن با حرف باء آمده است: إِن رَبَّکَ هُوَ أَعلَم بِمَن ضَل عَن سَبِیلِه (نجم/ 30 ) و این قرینهاي بر وجه اول است ..
تفسیر و توضیح
آیه ( 114 ) أَ فَغَیرَ اللّه أَبتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِي أَنزَلَ إِلَیکُم الکِتابَ ... در ادامه صحبتهایی که پیامبر اسلام با مشرکان داشت، در اینجا
خداوند را تنها حَکَم و داوري معرفی میکند که میتواند حقانیت او را به ثبوت برساند و خدا چنین کاري را با فرستادن قرآن انجام
داده است.
می فرماید: آیا جز خدا را به داوري بگیریم در حالی که او کتاب یعنی قرآن را بر شما بطور مفصل و مشروح نازل کرده است. یعنی
قرآن مشتمل بر هر گونه حلال و حرام و شرایع و احکام است و نیز بیان کننده اعتقادات درست و روشنگر راه ایمان است. اگر
مشرکان هم در حقانیت قرآن تردید داشته باشند، اهل کتاب از یهود و نصاري به خوبی میدانند که قرآن به حق نازل شده است.
منظور از اهل کتاب دانشمندان آنها هستند که اوصاف و نشانههاي پیامبر اسلام را در کتابهاي خود خوانده بودند و میدانستند که
حضرت محمّد (ص) همان پیامبر موعود است. این آیه مشرکان مکه را ارشاد میکند که اگر تردید دارید از اهل کتاب بپرسید.
چون مشرکان مکه هر چند که به دین یهود و نصاري ایمان نداشتند ولی در هنگام بروز مشکلات به دانشمندان یهود در مدینه
مراجعه میکردند و در مسائل
صفحه : 533
خود با آنها مشورت میکردند.
در پایان آیه میفرماید: پس، از تردید کنندگان نباش. این گونه خطابها به پیامبر، در واقع خطاب به امت اوست یعنی اي مؤمنان در
حقانیت قرآن شک و تردید نکنید و اگر هم مخاطب این خطابها شخص پیامبر اسلام باشد، منظور این است که او به مرتبه اعلاي
یقین برسد همان مرتبهاي که حضرت ابراهیم از آن به اطمینان قلب تعبیر میکند چون یقین مراتبی دارد.
آیه ( 115 ) وَ تَمَّت کَلِمَ ۀُ رَبِّکَ صِ دقاً وَ عَدلًا ... این آیه از پایان یافتن کلمه پروردگار خبر میدهد. باید دید که منظور از کلمه
پروردگار چیست! در قرآن کریم گاهی به حکم ازلی و تقدیر الهی کلمه خدا گفته میشود مانند:
وَ لَو لا کَلِمَۀٌ سَبَقَت مِن رَبِّکَ لَقُضِیَ بَینَهُم (یونس/ 19 ) و اگر سخنی از پروردگار تو پیش نگرفته بود، البته میان آنها داوري میشد.
وَ تَمَّت کَلِمَ ۀُ رَبِّکَ لَأَملَأَن جَهَنَّمَ مِنَ الجِنَّۀِ وَ النّاس أَجمَعِینَ (ص/ 85 ) و سخن پروردگارت انجام پذیرفت که البته جهنم را از جن و
انس پر خواهم کرد.
گاهی هم کلمه به معناي یک موجود خارجی اطلاق شده و پدیدههاي عالم به عنوان کلمات او معرفی شده است:
إِن اللّهَ یُبَشِّرُك بِکَلِمَۀٍ مِنه اسمُه المَسِیح عِیسَی ابن مَریَمَ (آل عمران/ 45 ) همانا خداوند تو را به کلمهاي از خود که نام او مسیح بن
مریم است، مژده میدهد.
صفحه 327 از 384
قُل لَو کانَ البَحرُ مِداداً لِکَلِمات رَبِّی لَنَفِدَ البَحرُ قَبلَ أَن تَنفَدَ کَلِمات رَبِّی (کهف/ 109 ) بگو اگر دریا براي کلمات پروردگار من
مرکّب باشد، پیش از آنکه کلمات پروردگارم تمام شود، دریا تمام میشود.
گاهی هم به شرایع و وحی الهی و دین خدا اطلاق شده است مانند:
( وَ رَسُولِه النَّبِی الأُمِّی الَّذِي یُؤمِن بِاللّه وَ کَلِماتِه (اعراف/ 185
صفحه : 534
و پیامبر امّی او که به خدا و کلمات او ایمان دارد.
وَ جَعَلَ کَلِمَۀَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفلی وَ کَلِمَۀُ اللّه هِیَ العُلیا (توبه/ 40 ) و کلمه کافران را پایین و کلمه خدا را بالا قرار داد.
با توجه به سیاق آیه مورد بحث که پس از آیهاي واقع شده که در آن از قرآن سخن گفته شده، میتوان کلمه را در اینجا به همان
قرآن معنا کرد و تمام شدن آن به معناي کامل بودن آن و خالی بودن آن از سستی و کجی است و آیه اعلام میکند که آن از نظر
راستی و درستی (صدق و عدل) تمام شده است و این مانع از آن نیست که از نظر کمیت تمام نشده باشد و آیات دیگري هم بعدها
نازل شود. سپس اعلام میکند که هیچ کس نمیتواند کلمات خدا را که همان حقیقت قرآنی است تغییر بدهد. بعضیها خواستهاند
از این جمله مصون بودن قرآن از تحریف را بفهمند ولی به نظر میآید که این، حقیقتی بالاتر از مسأله تحریف را میرساند.
در اینجا همان حکم و تقدیر و سنتهاي الهی باشد احتمال بعیدي نیست و این گفته شده « کلمات ربّ » البته احتمال این منظور از
کلمات خدا تبدیل پذیر نیست، اشاره به تغییرناپذیري سنتهاي خداست که در آیات دیگر هم آمده است و اگر این احتمال را
بپذیریم منظور آیه این خواهد بود که حکم و تقدیر خدا در یاري کردن تو در برابر مشرکان و کافران صادر شده و پیروزي از آن
تو خواهد بود.
در پایان آیه دو صفت از صفات خداوند را میآورد و میفرماید: او شنوا و داناست و کلمه هر چه باشد قابل شنیدن و قابل دانستن
است.
117 ) وَ إِن تُطِع أَکثَرَ مَن فِی الأَرض یُضِ لُّوكَ ... خداوند پیامبر خود را از پیروي مشرکان و کافران که در آن زمان - آیات ( 116
اکثریت مردم را تشکیل میدادند، منع میکند. البته پیامبر هرگز از آنها پیروي نمیکرد و این دستور نوعی از عنایت خاص خداوند
به پیامبر خود است چون درست است که پیامبر معصوم بود و این کار از او سرنمیزد ولی معناي عصمت این نیست که او در کار
خود مجبور است بلکه در عین داشتن مقام عصمت آزادي عمل هم دارد. در اینجا و در موارد دیگر خداوند
صفحه : 535
همواره پیامبر خود را مورد توجه قرار داده و با عنایت و توجه خاص همواره تذکرات و هشدارهاي لازم را میدهد.
مطلب دیگري که از این آیه فهمیده میشود، این است که حقیقت، والاتر و با ارزشتر از مصلحت است و نباید به خاطر مصلحتی،
ارزشها را زیر پا گذاشت و ضمناً خواست اکثریت هم دلیل بر حقانیت نیست بلکه ممکن است اکثریتی در خطا باشند و اقلیتی حق
باشند. انبوهی پیروان باطل و اندك بودن پیروان حق نباید معیار و ملاك انتخاب و داوري انسان باشد و به تعبیر امیر المؤمنین (ع) از
حق به سبب اندك بودن پیروان آن خسته نشوید.
به هر حال در آیه شریفه خطاب به پیامیر اسلام گفته میشود که اگر از بیشتر کسانی که در روي زمین هستند، پیروي کنی، آنها تو
را گمراه میسازند و از راه خدا دور میکنند. دلیلش هم این است که آنها از گمان و پندار پیروي میکنند و سخنان آنها براساس
گمانهاي باطلی است که ناشی از دلیلهاي واهی و سست است مانند این دلیل مشرکان که میگفتند: ما پدرانمان را بر این عقیده
یافتهایم؟ این یک دلیل ظنّی است و از این پدرانشان مشرك بودند گمان میکنند که شرك و بت پرستی حق است. کار اینها در
حدّ یک تخمین است آنها گزافه گویی میکنند و راهبر آنها حدس و گمان است.
صفحه 328 از 384
در حوزه اعتقادات پیروي از حدس و گمان و و هم و ظن کار عبثی است و انسان را گمراه میکند بلکه باید عقیده براساس دانش و
آگاهی و از روي باور و یقین باشد و لذا قرآن کریم علاوه بر این آیه در آیات متعدد دیگري هم، مسأله را دنبال کرده است:
وَ لا تَقف ما لَیسَ لَکَ بِه عِلم.ٌ
آنچه را که به آن علم و یقین نداري پیروي مکن.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّن إِن بَعضَ الظَّن إِثم (حجرات/ 12 ) اي کسانی که ایمان آوردهاید از بسیاري از گمان و ظن
بپرهیزید که بعضی از ظنها
صفحه : 536
گناه است.
إِن الظَّن لا یُغنِی مِنَ الحَق شَیئاً (نجم/ 28 ) و ظن،ّ از چیزي از حق بینیاز نمیکند.
توجه کنیم که منظور از ظن ناپسند که در آیات آمده، و هم و حدس و گمان آنهم در حوزه اعتقادات و باورهاي دینی است. ولی
اگر ظن را ترجیح یکی از دو طرف بگیریم که بالاتر از شک و پایینتر از یقین است و آن را نه در حوزه اعتقادات بلکه در حوزه
احکام به کار بریم، ناپسند نیست و اساساً استنباط احکام شرعی مبتنی بر دلایل ظنّی است و بخصوص در زمان ما که راه علم
مسدود است و کشف احکام عملی اسلام از راه دلیلهاي یقینی دور از دسترس است، چارهاي جز استفاده از دلیلهاي ظنّی وجود
ندارد دلیلهایی مانند قرآن که دلالت آن ظنّی است و مانند سنت که صدور آن ظنّی است.
در آیه بعدي خاطر نشان میسازد که خداوند به کسانی که گمراه شدهاند و کسانی که هدایت یافتهاند، از همه کس داناتر است و
از ظاهر و باطن آنها و باورهایی که دارند آگاهی دارد.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 118 الی 121
اشاره
فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم اللّه عَلَیه إِن کُنتُم بِآیاتِه مُؤمِنِینَ ( 118 ) وَ ما لَکُم أَلاّ تَأکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم اللّه عَلَیه وَ قَد فَصَّلَ لَکُم ما حَرَّمَ عَلَیکُم
إِلاّ مَا اضطُرِرتُم إِلَیه وَ إِن کَثِیراً لَیُضِ لُّونَ بِأَهوائِهِم بِغَیرِ عِلم إِن رَبَّکَ هُوَ أَعلَم بِالمُعتَدِینَ ( 119 ) وَ ذَرُوا ظاهِرَ الإِثم وَ باطِنَه إِن الَّذِینَ
یَکسِبُونَ الإِثمَ سَیُجزَونَ بِما کانُوا یَقتَرِفُونَ ( 120 ) وَ لا تَأکُلُوا مِمّا لَم یُذکَرِ اسم اللّه عَلَیه وَ إِنَّه لَفِسق وَ إِن الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی
( أَولِیائِهِم لِیُجادِلُوکُم وَ إِن أَطَعتُمُوهُم إِنَّکُم لَمُشرِکُونَ ( 121
( پس بخورید از آنچه نام خدا برآن برده شده، اگر به آیات او ایمان دارید ( 118
و شما را چه شده که از آنچه نام خدا بر آن برده شده نمیخورید در حالی که آنچه را که بر شما
صفحه : 537
حرام است به تفصیل بیان کرده است مگر آنچه به (خوردن) آن ناچار شوید. و همانا بسیاري با هوسهایشان بیآنکه دانشی داشته
( باشند، گمراه میسازند. هر آینه پروردگار تو به تجاوزگران داناتر است ( 119
و آشکار و پنهان گناه را رها کنید، همانا کسانی که مرتکب گناه میشوند، بزودي به سبب کار زشتی که انجام دادهاند، کیفر داده
( خواهند شد ( 120
و از چیزي که نام خدا بر آن برده نشده نخورید که آن نافرمانی است و همانا شیاطین به دوستان خود پیغام میدهند تا با شما ستیز
( کنند و اگر از آنها پیروي کنید در این صورت شما مشرك خواهید بود ( 121
صفحه 329 از 384
نکات ادبی
براي تفریع است. یعنی اکنون که خدا از گمراهان و هدایت یافتگان آگاه است پس به این حکم خدا عمل کنید. « فکلوا » -1 فاء در
ما براي استفهام تعجیبی است. بعضیها احتمال نفی هم دادهاند. « مالکم » -2
افتعال از ضرر و طبق قاعده اگر فاعل الفعل ضاد باشد فاء افتعال به طاء قلب میشود. « اضطررتم » -3
جمع هوي، به معناي خواهش نفس، هوس. « اهواء » -4
واو براي عطف است و این فعل امر است. گفته شده که ماضی این فعل استعمال نمیشود همانگونه که مضارع فعل « و ذروا » -5
عسی استعمال ندارد.
نافرمانی. اصل این واژه از فسق است که به معناي خارج شدن حیوان از لانه یا خارج شدن دانه و میوه از غلاف است و به « فسق » -6
گفته میشود چون مرتب از لانه خود خارج میشود. گویا فاسق با گناه کردن، از حدود شرع خارج میشود چون « فویسقه » موش
فاسق کسی است که به شرع اعتقاد دارد و در عین حال نافرمانی میکند.
صفحه : 538
تفسیر و توضیح
119 ) فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم اللّه عَلَیه ... اکنون که معلوم شد که از آن مشرکان هر چند در اکثریت باشند، نباید پیروي - آیات ( 118
کرد، نباید به این سخن آنها اعتنا نمود که میگفتند: گوشت حیوان را اگر چه نام خدا بر آن برده نشده میتوان خورد. با توجه به
همین مطلب در این آیه دستور میدهد که تنها از گوشت حیوانی که به هنگام ذبح نام خدا بر آن برده شده است بخورید اگر به
آیات خدا ایمان دارید و مسلمان هستید.
مشرکان در مسأله ذبح حیوان به مسلمانان ایراد میگرفتند که چه فرقی میکند که به هنگام ذبح حیوان نام خدا برده شود یا نه! آنها
میگفتند شما چرا آنچه را که خود میکشید میخورید ولی آنچه را که خدا میکشد (میته) نمیخورید! در واقع آنها دو سؤال
داشتند یکی درباره حیوانی که به هنگام ذبح نام خدا بر آن برده نشده و دیگري راجع به حیوانی که خودش مرده یعنی همان میته
که ذبح نشده است.
این آیات ناظر به هر دو مطلب است. نخست دستور میدهد که از گوشتی که نام خدا بر آن برده شد بخورید و براي تأکید مطلب
اضافه میکند که چرا از این گوشت نمیخورید دوم این روشن میکند که ما گوشتها و خوردنیهایی را که بر شما حرام است به
شما گفتهایم و شما نباید از آنها بخورید مگر این ناچار باشید و در مرحلهاي قرار بگیرید که اگر آن را نخورید، میمیرید.
از لحن آیه فهمیده میشود که پیش از نزول این آیه خوردنیهاي حرام بیان شده است و این شاید ناظر به آیه زیر باشد که در
سوره نحل آمده که یک سوره مکی است:
إِنَّما حَرَّمَ عَلَیکُم المَیتَۀَ وَ الدَّمَ وَ لَحمَ الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل لِغَیرِ اللّه بِه فَمَن اضطُرَّ غَیرَ باغ وَ لا عادٍ فَإِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم (نحل/ 115 ) همانا
بر شما حرام کرده است مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را که نام غیر خدا بر آن برده شده و هر کس ناچار شود بدون آنکه
ستمگر باشد یا از حد بگذرد،
صفحه : 539
همانا خداوند آمرزنده بخشایشگر است.
البته این حکم در سورههاي مدنی هم آمده ولی چون سوره انعام سوره مکّی است لذا گفتیم که اشاره به سوره نحل دارد.
پس از بیان حکم خوردن گوشت حیوانات، به سخنان مشرکان اشاره میکند که میخواستند با این سخنان خود، مسلمانان را گمراه
صفحه 330 از 384
پس از بیان حکم خوردن گوشت حیوانات، به سخنان مشرکان اشاره میکند که میخواستند با این سخنان خود، مسلمانان را گمراه
کنند و میفرماید: همانا بسیاري بی آنکه دانش داشته باشند با هوسهاي خود دیگران را گمراه میسازند. و این در حالی است که
خداوند به حال تجاوزگران آگاهی دارد.
121 ) وَ ذَرُوا ظاهِرَ الإِثم وَ باطِنَه ... مسلمانان را از افتادن در مسیر نافرمانی خدا برحذر میدارد و میفرماید: گناه - آیات ( 120
آشکار و پنهان را رها کنید و بدانید کسانی که دست به گناه میزنند، بزودي در برابر گناهان خود به آنها کیفر داده خواهد شد.
منظور از این گناه که در آیه آمده و از آشکار و پنهان آن نهی شده، خوردن غذاهاي حرام و بخصوص گوشت حیواناتی است که
نام خدا بر آنها برده نشده و معلوم میشود که بعضی از مسلمانان از این نوع گوشتها میخورند چون به آنها گفته شده که این کار
را رها کنید.
البته میتوان گناه را در اینجا عام گرفت و آن را به تمام گناهان تعمیم داد و مسلمان باید از هر گناه چه به صورت آشکار باشد و
چه به صورت پنهان پرهیز کند و از جمله این گناه که در آیات پیش و پس از آن نام برده شده است.
در آیه بعدي از خوردن گوشت حیوانی که نام خدا بر آن برده نشده نهی میکند و اظهار میدارد که آن فسق و سرپیچی از فرمان
خداست سپس به همان مطلبی که پیشتر آوردیم اشاره میکند مشرکان با دوستان خود درباره همین حکم اسلامی صحبت
میکردند و به یکدیگر پیام میدادند که به مسلمانان بگویند شما چرا حیوانی را که خودتان میکشید میخورید ولی حیوانی را که
خدا کشته (میته) نمیخورید! و بدینگونه میخواستند مسلمانان را دچار شک و تردید کنند و با آنها
صفحه : 540
در این باره مجادله و ستیز نمایند و به خوردن گوشتهاي حرام وادار سازند.
قرآن کریم در این آیه هشدار میدهد که این یک توطئه است. آنها میخواهند شما را به گناه وادار کنند و اگر از آنها اطاعت
کنید شما هم از آنها خواهید بود و در ورطه شرك خواهید افتاد.
تأکید قرآن بر این مسأله از آن جهت است که این موضوع در آن زمان جنبه شعاري پیدا کرده بود و صف مؤمنان و مشرکان را از
هم جدا میکرد و خوردن گوشت حیوانی که نام خدا بر آن برده نشده نشان دهنده آن بود که این شخص هنوز رسوبات فکري
شرك را دارد و به درستی اسلام را نپذیرفته است.
از این آیه فهمیده میشود که خوردن گوشت حیوانی که نام خدا بر آن برده نشده حتی اگر ذبح کننده آن مسلمان باشد، جایز
نیست.