گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
[سورة الأنعام ( 6): الآیات 122 الی 124




اشاره
أَ وَ مَن کانَ مَیتاً فَأَحیَیناه وَ جَعَلنا لَه نُوراً یَمشِی بِه فِی النّاس کَمَن مَثَلُه فِی الظُّلُمات لَیسَ بِخارِج مِنها کَ ذلِکَ زُیِّنَ لِلکافِرِینَ ما کانُوا
یَعمَلُونَ ( 122 ) وَ کَذلِکَ جَعَلنا فِی کُل قَریَۀٍ أَکابِرَ مُجرِمِیها لِیَمکُرُوا فِیها وَ ما یَمکُرُونَ إِلاّ بِأَنفُسِهِم وَ ما یَشعُرُونَ ( 123 ) وَ إِذا جاءَتهُم
آیَۀٌ قالُوا لَن نُؤمِنَ حَتّی نُؤتی مِثلَ ما أُوتِیَ رُسُل اللّه اللّه أَعلَم حَیث یَجعَل رِسالَتَه سَیُصِیب الَّذِینَ أَجرَمُوا صَغارٌ عِندَ اللّه وَ عَذاب شَدِیدٌ
( بِما کانُوا یَمکُرُونَ ( 124
آیا کسی که (دلش) مرده بود پس ما او را زنده کردیم و به او نوري قرار دادیم که با آن میان مردم راه میرود، مانند کسی است
( که در تاریکیهاست و از آن بیرون رفتنی نیست! این چنین براي کافران کارهایی که کردهاند، آراسته شده است ( 122
و بدینگونه در هر آبادي سردمداران گنهکارانش را میگماریم که در آن نیرنگ کنند و نیرنگ نمیکنند مگر بر خودشان ولی
صفحه 331 از 384
( نمیفهمند ( 123
و هنگامی که براي آنها نشانهاي میآید میگویند. ایمان نمیآوریم مگر این مانند آنچه بر پیامبران خدا داده شده به خود ما نیز
داده شود.
صفحه : 541
خداوند داناترست که رسالت خود را در کجا قرار دهد.
( بزودي بر کسانی که گناه کردهاند به سبب نیرنگی که نمودهاند، خواري و عذابی شدید از جانب خدا خواهد رسید ( 124
نکات ادبی
به معناي مرده حیوانی است که ذبح شرعی نشده باشد. « میته » و میّت به معناي مرده انسان است همانگونه که « میت » -1
است. « من » خبر آن است و جملگی صله براي « فی الظلمات » مبتدا و « مَثَله » -2
آبادي که شامل شهر و روستا هر دو میشود. « قریه » -3
جمع کبیر، سردمداران، بزرگان، آنها که در رأس قرار گرفتهاند. « اکابر » -4
گنهکار. از جرم به معناي قطع کردن. گویا گنهکار رابطه خود را با خداوند قطع میکند. « مجرم » -5
اللّه یعلم » : افعل التفضیل است و در ما بعد خود عمل نمیکند و باید فعلی از جنس آن مقدر شود و تقدیر چنین است « اعلم » -6
«. حیث یجعل رسالته
با فتحه صاد مصدر و به معناي ذلت و زبونی و کوچک شدن است. « صغار » -7
وقتی به انسان نسبت داده میشود به معناي نیرنگ و فریب است و وقتی به خدا نسبت داده شود به معناي چاره سازي و « مکر » -8
مقابله با نیرنگ است.
تفسیر و توضیح
آیه ( 122 ) أَ وَ مَن کانَ مَیتاً فَأَحیَیناه وَ جَعَلنا لَه نُوراً ... مَثَل جالبی براي مؤمن و کافر زده میشود. کافر مانند مرده و مؤمن مانند زنده
است. تشبیه ایمان و کفر به زندگی و مرگ در آیات متعددي از قرآن آمده و در اینجا با یک شیوه تربیتی خاصی این مَثَل ذکر
شده و مطلب به صورت سؤالی بیان شده که تأثیر بیشتري در شنونده دارد و او را به دنبال کردن مطلب وادار میکند.
صفحه : 542
آیا کسی که مرده است و ما او را زنده کردیم و به او نوري دادیم که با آن در میان مردم راه برود مانند کسی است که در تاریکیها
قرار گرفته و نمیتواند از آن بیرون شود!
این مَثَل در واقع تلفیقی از دو مَثَل است یکی مَثَل مرده و زنده و دیگري مَثَل نور و ظلمت. کفر و ایمان از یک جهت به مرگ و
زندگی تشبیه شده و از یک جهت به نور و ظلمت مثل زده شده است مؤمن زنده است و کافر مرده، مؤمن نور دارد و کافر در
تاریکی است.
البته آیه درباره مؤمنان عصر پیامبر است که قبلًا کافر بودند بعد مسلمان شدند و از مرگ به زندگی و از تاریکی به روشنایی
رسیدند. مرگ مرحله سکون است و انسان نه تغذیه میشود و نه حرکتی دارد و نه تولید مثل میکند، کفر نیز چنین است روح کافر
از غذاهاي روحی که توسط پیامبران میرسد، محروم است و هیچ گونه زایندگی ندارد ولی مؤمن همواره با غذاهاي لذیذ روحی
تغذیه میشود و زایندگی و بالندگی دارد.
صفحه 332 از 384
همچنین مؤمن نور دارد و میتواند حق را دریابد و راه را از چاه تشخیص بدهد ولی کافر در ظلمت است و قدرت تشخیص ندارد و
سرگشته و حیرت زده است و صراط مستقیم را گم کرده است.
از این آیه چنین به دست میآید کسی که ایمان دارد زنده است ولی این به تنهایی کافی نیست بلکه علاوه بر زنده بودن باید نوري
هم داشته باشد و این بیانگر مراتب ایمان است و هر کس نور بیشتري داشته باشد در مرتبه بالاتري قرار دارد. آیه توضیح میدهد که
این نور براي آن است که در میان مردم راه برود. یعنی در زندگی اجتماعی، صلاح را از فساد و حق را از باطل تشخیص و تمییز
بدهد.
جامعهاي که بر اساس ایمان باشد، جامعهاي پیشرو و مترقی و زنده است و همواره گامی به پیش برمیدارد ولی جامعه بیایمان،
محیطی بسته و تاریک و بی هدف است و از ارزشهاي انسانی خالی است و انسان تا ایمان به خدا پیدا نکند، هر چه هم بکوشد از
تاریکی رهایی نخواهد یافت (لیس بخارج منها) فرد یا جامعه
صفحه : 543
بی ایمان هر چه تلاش کند نمیتواند آن آسایش روحی و اطمینان خاطري را که فرد یا جامعه با ایمان دارد به دست آورد اگر چه
از نظر مظاهر مادي زندگی، پیشرفتهاي زیادي هم بکند.
بدبختی چنین افرادي در این است که با خودخواهی و غروري که دارند، کارهاي غلط خود را درست میانگارند و به تعبیري که
در این آیه آمده، اعمال آنها در نظرشان زینت داده شده و آراسته گردیده است. چنین طرز فکري مانع بزرگی در راه رسیدن به
کمال است و انسانی که زشتیهاي خود را زیبا میبیند، هیچ وقت به فکر اصلاح خود نمیافتد.
آیه ( 123 ) وَ کَ ذلِکَ جَعَلنا فِی کُل قَریَۀٍ أَکابِرَ مُجرِمِیها لِیَمکُرُوا فِیها ... با توجه به دو مَثَلی که گفته شد، در جامعه بیایمان
سردمداران کفر و گناه، همواره در تلاش هستند و نیرنگها میکنند که از شهوتها و لذتهاي مادي، بیشتر بهره ببرند و با این کار خود
همواره در حال ارتکاب گناه هستند و همواره بر بار گناهان خود میافزایند و بنابراین، آنها بیآنکه بدانند، به زیان خود عمل
میکنند و پیوسته موجبات بدبختی و سقوط خود را فراهم میسازند.
تعبیر آیه درباره سردمداران کفر چنین است: در هر آبادي (البته منظور جامعههاي کفر است) سردمداران گنهکارانش را میگماریم
که در آن نیرنگ کنند ولی جز بر خودشان نیرنگ نمیکنند ولی نمیدانند.
یاد شده است یعنی هوسرانان و کامجویان که فسق و گناه آنها باعث « مترفین » از سردمداران کفر و گناه در آیه دیگري به عنوان
نابودي و سقوط جامعه میشود:
وَ إِذا أَرَدنا أَن نُهلِکَ قَریَۀً أَمَرنا مُترَفِیها فَفَسَ قُوا فِیها فَحَق عَلَیهَا القَول فَدَمَّرناها تَدمِیراً (اسراء/ 16 ) هنگامی که خواستیم یک آبادي را
هلاك کنیم، به هوسرانان و کامجویانشان امر میکنیم. پس آنان در آن آبادي فسق میکنند آنگاه سزاوار فرمان میشوند پس آنها
را میکوبیم کوبیدنی.
صفحه : 544
به طوري که ملاحظه میشود هم در این آیه و هم در آیه مورد بحث، این کار به خدا نسبت داده میشود یعنی این خداوند این
سردمداران و مترفین را وادار به این کار کرده ولی به طوري که بارها گفتهایم چنین نسبتهایی براي اثبات عمومیت قدرت خداوند
است و این هر کاري در این جهان انجام گیرد خارج از حوزه قدرت خداوند نیست و حتی گنهکاران و کافران نیز هر عملی انجام
میدهند به وسیله نیرو و ابزاري است که خدا به آنها داده و البته این جبرآور نیست و انسان با اختیار خود و آزادي عملی که دارد با
استفاده از ابزاري که خدا به او داده راه خیر یا شرّ را انتخاب میکند و براي همین است که در قرآن هدایت و ضلالت هر دو به خدا
نسبت داده شده است.
صفحه 333 از 384
آیه ( 124 ) وَ إِذا جاءَتهُم آیَۀٌ قالُوا لَن نُؤمِنَ ... یکی از ویژگیهاي سردمداران کفر این است که در مقابل دعوت پیامبران ایستادگی
میکنند و چون ایمان به مکتب انبیاء را مانع هوسرانیها و بیبند و باریهاي خود میدانند با آن به مبارزه برمیخیزند.
آنها وقتی در برابر منطق نیرومند انبیاء قرار میگیرند و خود را ناتوان میبینند، بهانههایی میآورند تا کار خود را توجیه کنند. یکی
از بهانههاي آنان که در این آیه آمده این است که میگویند: ما به پیامبران ایمان نمیآوریم مگر این آنچه بر پیامبران خدا آمده
براي خود ما نیز بیاید یعنی همان وحی و معجزه که پیامبران مدعی آن هستند باید به خود ما نیز نازل شود آنها چون خودشان را
بزرگان قوم خود میدانند، در خود این شایستگی را میبینند که وحی بر آنها نازل شود و این بیانگر غرور و خودخواهی و جاه
طلبی آنهاست.
قرآن کریم پاسخ روشنی به آنها میدهد و آن این تشخیص این چه کسی شایسته مقام رسالت و نبوت است با خداست و او خود
بهتر میداند که چه کسی را براي این مقام انتخاب کند.
مسلم است که تشخیص صلاحیت افراد براي احراز مقامهایی که منحصراً باید از جانب خدا واگذار شود مانند رسالت و نبوت و
امامت، در اختیار خود اوست و
صفحه : 545
اوست که افراد را به خوبی و درستی میشناسد و از شایستگیهاي او آگاه است.
در پایان آیه سردمداران کفر و گناه را به خاطر نیرنگی که میکنند وعده عذاب میدهد و این براي آنها خواري و عذابی شدید از
جانب خداوند خواهد رسید.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 125 الی 127
اشاره
فَمَن یُرِدِ اللّه أَن یَهدِیَه یَشرَح صَدرَه لِلإِسلام وَ مَن یُرِد أَن یُضِ لَّه یَجعَل صَدرَه ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجعَل اللّهُ
الرِّجسَ عَلَی الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ ( 125 ) وَ هذا صِ راطُ رَبِّکَ مُستَقِیماً قَد فَصَّلنَا الآیات لِقَوم یَذَّکَّرُونَ ( 126 ) لَهُم دارُ السَّلام عِندَ رَبِّهِم وَ
( هُوَ وَلِیُّهُم بِما کانُوا یَعمَلُونَ ( 127
پس هر کس که خدا بخواهد او را هدایت کند، سینه او را براي اسلام میگشاید و هر کس را که بخواهد گمراه سازد، سینه او را
تنگ و سخت میکند گویا که در آسمان بالا میرود. خداوند این چنین براي کسانی که ایمان نمیآورند، پلیدي قرار میدهد
(125)
( و این راه درست پروردگار توست همانا آیات را براي گروهی که یادآور میشوند، به تفصیل بیان کردیم ( 126
( براي آنها نزد پروردگارشان خانه امن است و او به سبب کارهایی که انجام دادهاند یاور آنهاست ( 127
نکات ادبی
باز کردن، فراخ کردن، گشودن. اصل آن از شرح به معناي قطعه قطعه کردن گوشت است و به آن تشریح گفته میشود. « شرح »
یک تعبیر رایجی در قرآن و کلام عرب است و منظور از آن بلند نظري و « شرح صدر » سینه. توجه کنیم که تعبیر « صدر » -2
کوته نظري و عناد و لجاجت است. « ضیق صدر » آمادگی قبول حق است همانگونه که
بسیار تنگ، سخت و غیر قابل نفوذ. این کلمه از حرجه مشتق شده که به معناي درختی است که شاخههاي آن زیاد باشد « حرج » -3
صفحه 334 از 384
و به هم دیگر فشار بیاورد.
صفحه : 546
اصل آن یصتعد بود بنا به قاعده، تاء افتعال به صاد قلب شد و در صاد فاء الفعل ادغام گردید. « صعد » افتعال از « یصّعّد » -4
پلیدي، هر چیزي که طبع از آن نفرت دارد. « رجس » -5
حال است از صراط. « مستقیما » -6
خانه امن و آسایش. منظور از آن بهشت است. البته میتوان سلام را یکی از نامهاي خدا دانست. « دار السلام » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 125 ) فَمَن یُرِدِ اللّه أَن یَهدِیَه یَشرَح صَ درَه لِلإِسلام ... هدایت و ضلالت همواره در دست خداست این حقیقت را بارها در
تفسیر آیات مناسب توضیح دادیم و روشن کردیم که هدایت تشریعی خداوند مراحلی دارد مرحلهاي از آن به صورت عام است و
شامل مؤمن و کافر میشود و خدا با فرستادن پیامبران و صدور اوامر و نواهی، این هدایت را انجام داده و همه را به راه راست و
درست رهنمون شده است ولی هدایت الهی مرحله دیگري هم دارد که خاص مؤمنان است. وقتی کسی با میل و اراده خود به خدا
و مکتب پیامبران ایمان آورد، خود را در مسیر هدایت خاص خدا قرار داد و خدا پس از آنکه این شخص گام نخست را برداشت و
راه حق را انتخاب کرد، اورا با توفیق و عنایت و هدایت خاص خود مینوازد و در پیمودن راه حق به او کمک میکند.
در طرف دیگر یعنی ضلالت هم مطلب به همان قرار است وقتی کسی با اراده خود راه باطل را انتخاب کرد، خداوند از او سلب
توفیق میکند و بر دل و گوش او مهر میزند و بر چشمانش پردهاي قرار میدهد و این نتیجه قهري اعمال او و انتخاب غلط اوست.
با توجه به مطالب بالا معناي آیه مورد بحث به خوبی روشن میشود. در این آیه خداوند اظهار میدارد که هر کس را خداوند
بخواهد هدایت کند سینه او را به اسلام
صفحه : 547
دارد از « شرح صدر » میدهد. منظور از آن آمادگی قلب و روح براي پذیرش حق است کسی که « شرح صدر » میگشاید و به او
ایمان به خدا لذت میبرد و همواره در صدد افزودن بر مراتب ایمان خود و پیمودن راه کمال است.
در مقابل، کسی را که خدا بخواهد گمراه سازد سینه او را تنگ و سخت میکند و او شایستگی پذیرش حق را از دست میدهد و
البته همانگونه که گفتیم این حالت نتیجه قهري انتخاب نادرست اوست. چنین شخصی در برابر حق عناد و لجاجت میکند و سخن
حق را نمیپذیرد و حقیقت براي او دلتنگی میآورد و از سخنان خدا و پیامبران بدش میآید و واژههایی چون خدا و پیامبر و
شریعت و احکام دین و بهشت و جهنم براي او خفقانآور است و دوست ندارد که آنها را بشنود وقتی چنین مطالبی براي او مطرح
میشود چنان دل تنگ میشود که گویا در آسمان بالا میرود.
می دانیم که هر چه به آسمان بالاتر رویم هوا رقیقتر میشود و انسان دچار تنگی نفس میشود و لذا در بالاي کوههاي بلند که هوا
رقیقتر است نفس کشیدن مشکل است. شخصی که خدا از او سلب توفیق کرده در برابر سخن حق مانند کسی که در آسمان بالا
رود دچار تنگی نفس میشود.
بدینگونه مؤمن شرح صدر دارد و به آسانی و خوشحالی حقایق را دریافت میکند ولی کافر از درك حقایق ناتوان است و سینهاي
تنگ دارد. مؤمن با شرح صدري که دارد همواره نوري از جانب خدا همراه اوست که راه او را روشن میکند و به او قدرت
تشخیص حق از باطل میدهد:
أَ فَمَن شَرَحَ اللّه صَدرَه لِلإِسلام فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّه (زمر/ 22 ) آیا کسی که خدا سینه او را براي اسلام فراخ کرده و او بر نوري از
صفحه 335 از 384
پروردگار خود است ...
بعضی از کافران نه تنها در برابر دین حق سینه تنگی دارند بلکه بدتر از آن در برابر کفر و باطل سینهاي گشاده دارند یعنی از حق
بدشان میآید و باطل در نظرشان آراسته است و با خوشوقتی و علاقه به سوي کفر میروند و باطل را در آغوش
صفحه : 548
میکشند.
کسانی که به این مرحله از کفر رسیدهاند مورد لعن و خشم خداوند هستند:
وَ لکِن مَن شَرَحَ بِالکُفرِ صَدراً فَعَلَیهِم غَضَب مِنَ اللّه (نحل/ 106 ) ولی کسانی که سینه خود را به کفر باز کردهاند غضبی از خدا بر
آنان باد.
در آیه مورد بحث پس از ذکر دو حالت متقابل در هدایت و ضلالت، اضافه میکند که این چنین براي کسانی که ایمان نمیآورند
پلیدي را قرار دادیم.
این سخن در واقع بیان علت تنگی سینه گمراهان است و این این بدبختی و پلیدي از آنجا ناشی شده که آنها ایمان نیاوردهاند. و این
اشاره به همان حقیقتی است که شرح دادیم و گفتیم که هدایت و ضلالت خدا ریشه در درون خود انسان دارد و براساس انتخاب
درست یا نادرست افراد، صورت میگیرد.
127 ) وَ هذا صِ راطُ رَبِّکَ مُستَقِیماً ... با ذکري که در آیه پیش، از اسلام به عمل آمد، در این آیه اشاره به اسلام - آیات ( 126
میکند و میفرماید: این یعنی اسلام، راه درست پروردگار توست همانا آیات خود را به گروهی که یادآور میشوند و پند
میگیرند، به تفصیل بیان کردیم.
از این آیه به خوبی روشن میشود که دین حق فقط یکی است و آن اسلام است و ادیان الهی دیگر، تنها در زمان خودشان شایسته
پیروي بودند و با آمدن اسلام نسخ شدند و یک راه مستقیم وجود دارد و آن اسلام محمدي است. این آیه کثرت گرایی دینی یا
همان چیزي را که امروز از آن به پلورالیزم تعبیر میشود رد میکند. در این باره به خواست خدا در آینده بحث مفصلی خواهیم
داشت.
در آیه بعدي همین گروهی را که خداوند سینه آنها را براي اسلام فراخ کرده و در صراط مستقیم قرار دارند و پندپذیر هستند وعده
همان بهشت برین است « دار السلام » بهشت میدهد و میفرماید: براي آنها خانه امن نزد پروردگارشان است. منظور از خانه امن یا
که در آنجا هیچ گونه ناراحتی وجود ندارد و انسان بدون هیچ رنج و تعبی از نعمتهاي گوناگون الهی بهرهمند خواهد بود و لذت
خواهد برد و بالاترین لذت
صفحه : 549
این خداوند خود را ولی و دوست آنان معرفی میکند و البته این دوستی ارزان به دست نیامده بلکه در مقابل کارهایی است که
آنها در دنیا انجام دادهاند.
چند روایت
-1 سئل رسول اللّه (ص) عن شرح الصدر ما هو! فقال: نور یقذفه اللّه فی قلب المؤمن فینشرح له و ینفسح. فقالوا: هل لذلک امارة
«1». یعرف بها! قال: نعم الانابۀ إلی دار الخلود و التجافی عن دار الغرور و الاستعداد للموت قبل نزوله
از پیامبر خدا درباره شرح صدر پرسیدند که آن چیست! فرمود: آن نوري است که خدا در قلب مؤمن میاندازد و پس براي او باز
میشود و وسعت مییابد. گفتند: آیا این علامتی دارد که با آن شناخته شود! فرمود: آري. علامت آن توجه به سراي جاویدان
صفحه 336 از 384
(آخرت) و بیاعتنایی به سراي غرور (دنیا) و آمادگی براي مرگ پیش از آمدن آن است.
-2 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: انّ اللّه تبارك و تعالی اذا اراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکتۀ من نور و فتح مسامع قلبه و وکّل به ملکا
یسدّده و إذا اراد بعبد سوء ا نکت فی قلبه نکتۀ سوداء و سدّ مسامع قلبه و وکّل به شیطانا یضلّه ثم تلاهذه الایه (فَمَن یُرِدِ اللّه أَن
امام صادق (ع) فرمود: همانا خداوند وقتی بر بندهاي اراده خیر کند در دل او نقطههایی از نور قرار میدهد «2»(ُ یَهدِیَه یَشرَح صَدرَه
و گوشهاي قلبش را باز میکند و فرشتهاي را بر او موکّل میسازد که او را به راه درست ببرد و اگر بر بندهاي اراده بد داشته باشد
در قلب او نقطهاي سیاه قرار میدهد و گوشهاي دل او را میبندد و شیطانی بر او موکّل میسازد که او را گمراه کند. سپس این آیه
را خواند: (فَمَن یُرِدِ اللّه أَن یَهدِیَه)ُ 3- عن ابی عبد اللّه (ع) قال: ان القلب لیتجلجل فی الجوف یطلب الحق فاذا اصابه
-----------------------------------
. 1)- مجمع البیان، ج 3، ص 561 )
. 2)- التوحید، ص 415 )
صفحه : 550
امام صادق (ع) فرمود: همانا قلب در درون انسان حرکت میکند و حق را «1»(ُ اطمأن و قرّ، ثم تلا هذه الایه (فَمَن یُرِدِ اللّه أَن یَهدِیَه
میجوید پس چون به آن رسید، آرامش پیدا میکند و برقرار میشود. سپس این آیه را خواند: (فَمَن یُرِدِ اللّه أَن یَهدِیَه)ُ 4- عن ابی
فقال: قد یکون ضیّقا و له منفذ یسمع منه و یبصر و الحرج هو « وَ مَن یُرِد أَن یُضِ لَّه یَجعَل صَ درَه ضَ یِّقاً حَرَجاً » عبد اللّه فی قول اللّه
«2». الملتئم الذي لا منفذ له یسمع به و لا یبصر منه
فرمود: گاهی « و هر کس را که خدا بخواهد گمراه کند سینه او را تنگ و سخت قرار میدهد » امام صادق درباره این سخن خداوند
آن سینهاي است که گرفته شده و منفذي ندارد که با آن « حرج » سینه تنگ است ولی منفذي دارد که از آن میشنود و میبیند ولی
بشنود و از آن ببیند.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 128 الی 129
اشاره
وَ یَومَ یَحشُرُهُم جَمِیعاً یا مَعشَرَ الجِن قَدِ استَکثَرتُم مِنَ الإِنس وَ قالَ أَولِیاؤُهُم مِنَ الإِنس رَبَّنَا استَمتَعَ بَعضُ نا بِبَعض وَ بَلَغنا أَجَلَنَا الَّذِي
أَجَّلتَ لَنا قالَ النّارُ مَثواکُم خالِدِینَ فِیها إِلاّ ما شاءَ اللّه إِن رَبَّکَ حَکِیم عَلِیم ( 128 ) وَ کَ ذلِکَ نُوَلِّی بَعضَ الظّ الِمِینَ بَعضاً بِما کانُوا
( یَکسِبُونَ ( 129
و روزي که همه آنها را گرد میآورد (و میگوید) اي گروه جن بسیاري از انسانها را گمراه کردید و دوستان آنها از انسانها گفتند:
پروردگارا برخی از ما از برخی دیگر بهره برد و ما به اجل خود که تو آن را تعیین کرده بودي رسیدیم. (خدا) گفت: آتش جایگاه
( شماست جاودانه در آن هستید مگر این خدا بخواهد. همانا پروردگار تو فرزانه داناست ( 128
و این چنین بعضی از ستمکاران را بر بعضی دیگر به سبب کاري که کردهاند، مسلّط
-----------------------------------
. 1)- کافی، ج 2، ص 421 )
. 2)- معانی الاخبار، ص 145 )
صفحه : 551
صفحه 337 از 384
( میکنیم ( 129
نکات ادبی
مقدر است. « یا معشر الجن » میباشد که پیش از « یقول » ظرف است و متعلق به فعل محذوف است و آن « یوم » -1
به جن و انس برمیگردد که از جملات بعدي معلوم میشود. « یحشرهم » -2 ضمیر
مشتق است چون افراد گروه با یکدیگر معاشرت دارند. « عشرت » گروه، جمعیت. از « معشر » -3
موجود ناپیدا. منظور از آن در اینجا شیطان و اعوان اوست. «ّ جن » -4
استفعال از کثر به معناي طلب کثرت و افزون خواهی و در اینجا منظور گمراه کردن بسیاري از انس توسط شیاطین « استکثرتم » -5
است.
بهره جویی کرد، لذت برد. « استمتع » -6
وقت، مدت. منظور در اینجا یا وقت مرگ است و یا روز قیامت. « اجل » -7
جایگاه، محل استقرار. « مثوي » -8
مسلط میکنیم، حاکمیت میدهیم. « نولّی » -9
تفسیر و توضیح
129 ) وَ یَومَ یَحشُرُهُم جَمِیعاً یا مَعشَرَ الجِن ... صحنهاي از صحنههاي روز قیامت بیان میشود. روزي که خداوند همه - آیات ( 128
انس و جن را در آن روز گردهم میآورد و خطاب به جن میفرماید: اي گروه جن شما بسیاري از انسانها را گمراه کردید. منظور
از جن که مورد خطاب قرار میگیرد، همان ابلیس و یاران اوست که شیاطین اغواگر هستند و در دنیا همواره در کمین انسانها قرار
دارند و
صفحه : 552
کارشان وسوسه انسانهاست و با وسوسههاي خود و زینت دادن کارهاي زشت در نظر مردم، آنها را گمراه میسازند.
از آیه فهمیده نمیشود که در طول تاریخ بشري تعداد انسانهاي گمراه بیش از انسانهاي هدایت شده هستند زیرا اگر هم تعداد
گمراهان کم باشد، باز چون بر خلاف فطرت و حقیقت است زیاد است و نباید چنین میشد.
پس از خطابی که خداوند به شیاطین میکند و از اغواگري و گمراه کنندگی آنها میگوید، انسانهایی که به دست این شیاطین
گمراه شدهاند و در دنیا دوستان آنها بودهاند، به سخن میآیند و میگویند: پروردگارا در دنیا بعضی از ما از بعضی دیگر بهرهمند
شد تا این ما به اجل خود که تو تعیین کرده بودي رسیدیم.
بهره گیري شیاطین و انسانها از همدیگر به این صورت بوده که وقتی شیاطین آنها را اغوا میکردند، آنها به حرف شیاطین گوش
میدادند و از آنها پیروي میکردند و این پیروي همان بهرهاي بود که شیاطین از اینها داشتند و در واقع شیاطین بر آنها حکومت
میکردند و اما بهره گیري انسانها از شیاطین به این صورت بوده که آنها با اغواي شیاطین، از شهوتها و لذتهاي دنیا استفاده
میکردند. و این کار تا وقتی که این گنهکاران و کافران بمیرند ادامه داشت.
پس از این گفتگوها، از جانب خداوند به هر دو گروه، هم اغواگران و هم اغواشوندگان خطاب میرسد که آتش جهنم جایگاه
شماست و همه در آن جاودانه خواهید بود. البته جاودانگی آنها در آتش جهنم به گونهاي نیست که حتی خدا هم نتواند آنها را
نجات بدهد از این رو براي نشان دادن عمومیت و گستردگی قدرت خداوند، میفرماید: مگر این خدا بخواهد. یعنی هر چند که
صفحه 338 از 384
سزاي این افراد، جاودانگی در جهنم است ولی خداوند توانایی آن را دارد که آنها را از آتش جهنم نجات بدهد. منتهی کارهاي
خدا روي حساب و کتاب و حکمت و علم است و خدا حکیم و علیم است. و حکمت و علم او هر چه اقتضا کند آن میشود.
در آیه بعدي اظهار میدارد که این چنین ما بعضی از ستمگران را بر بعضی دیگر
صفحه : 553
مسلط میکنیم که اشاره به مسلط شدن شیطان بر انسانهاي کافر و گنهکار است و در پایان به نکته بسیار مهمی اشاره میکند و آن
این تسلط شیاطین بر انسانها به سبب کارهایی است که اینها انجام دادهاند. یعنی این انسان است که با کارهاي خود، راه ورود
شیطان را بر دل خود باز میکند و خود را اسیر شیطان میسازد.
می توان این آیه را به جامعههاي ستمگر تعمیم داد جامعههایی که هم حاکمان و سردمداران ستمگرند و هم توده مردم در اثر گناه
و غفلت ستمگرند و در واقع بعضی از ستمگران بر بعضی دیگر مسلط شدهاند. و گاهی تسلط حاکمان ستمگر بر یک جامعه نتیجه
گناه و معصیتی است که مردم انجام میدهند و خدا آنها را این چنین مجازات میکند.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 130 الی 132
اشاره
یا مَعشَرَ الجِن وَ الإِنس أَ لَم یَأتِکُم رُسُل مِنکُم یَقُصُّونَ عَلَیکُم آیاتِی وَ یُنذِرُونَکُم لِقاءَ یَومِکُم هذا قالُوا شَ هِدنا عَلی أَنفُسِنا وَ غَرَّتهُمُ
الحَیاةُ الدُّنیا وَ شَهِدُوا عَلی أَنفُسِهِم أَنَّهُم کانُوا کافِرِینَ ( 130 ) ذلِکَ أَن لَم یَکُن رَبُّکَ مُهلِکَ القُري بِظُلم وَ أَهلُها غافِلُونَ ( 131 ) وَ لِکُلٍّ
( دَرَجات مِمّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِغافِل عَمّا یَعمَلُونَ ( 132
اي گروه جن و انس آیا براي شما پیامبرانی از خودتان نیامد که آیات مرا به شما بیان میکردند و شما را از ملاقات چنین روزي بیم
( میدادند! گویند: بر خودمان گواهی میدهیم و زندگی دنیا آنها را مغرور کرد و برخودشان گواهی دادند که کافر بودهاند ( 130
( این از آن جهت است که پروردگار تو از روي ستم نابود کننده آبادیها نیست در حالی که مردم آن در غفلت هستند ( 131
( و براي هر کسی از آنچه کردهاند درجههایی است و پروردگار تو از آنچه میکنند، غافل نیست ( 132
نکات ادبی
بیان میکنند، میخوانند. « یقصّون » -1
صفحه : 554
جمله معترضه است. « غرّتهم الحیوة الدنیا » -2
یا خبر مبتداي محذوف است: الامر ذلک و یا مبتداست و جمله بعدي خبر آن است. « ذلک » -3
یا ان ناصبه است و یا ان مخفف از ثقیله و اسم آن ضمیر شأن « ان » با تقدیر لام تعلیل در اوّل آن خبر ذلک است و « ان لم یکن » -4
است که حذف شده.
میباشد. « لکل هؤلاء » مقطوع از اضافه است و تقدیر آن «ّ لکل » -5
تفسیر و توضیح
آیه ( 130 ) یا مَعشَرَ الجِن وَ الإِنس أَ لَم یَأتِکُم رُسُل مِنکُم ... در ادامه گفتگو میان خداوند و انس و جن در روز قیامت، خطاب
صفحه 339 از 384
دیگري از سوي خداوند صادر میشود و به آنها میگوید: اي گروه انس و جن آیا براي شما پیامبرانی از خودتان نیامد که آیات
مرا بر شما بخوانند و شما را از روبرو شدن با چنین روزي بیم دهند! این میفرماید پیامبرانی از خودتان، منظور مجموع انس و جن
است و پیامبران همگی از انس بودند و به طوریکه از آیات قرآنی مخصوصاً سوره جن فهمیده میشود پیامبر اسلام براي جنّیان هم
مبعوث شده بود.
مطرح کردن این پرسش براي اتمام حجت بر آنهاست تا آنها نگویند که ما نمیدانستیم و در دنیا از آمدن روز قیامت به ما خبر داده
نشد. این خطاب به یاد آنها میاندازد که در دنیا پیامبرانی آمدند و آیات خدا را بر آنها خواندند و از آمدن روز قیامت به آنها خبر
دادند.
پس از مطرح شدن این پرسش از سوي خداوند، آنها بر ضرر خود شهادت میدهند و به آمدن پیامبران در دنیا اعتراف میکنند و
اینجا جایی نیست که دروغ بگویند و از آمدن پیامبران اظهار بیاطلاعی کنند. البته طبق آیه 23 سوره انعام، بعضی از مشرکان در
روز قیامت به دروغ مشرك بودن خود را انکار میکنند ولی اگر هم آن را انکار کنند، آمدن پیامبران را نمیتوانند انکار نمایند. در
اینجا این سؤال
صفحه : 555
پیش میآید حال که آنها به آمدن پیامبران اعتراف دارند و در دنیا دعوت پیامبران را شنیدهاند پس چرا به حرف آنها گوش
ندادهاند و راه درست را انتخاب نکردهاند! قرآن در یک جمله معترضه به این سؤال تقدیري پاسخ میدهد که زندگی دنیا آنها را
مغرور کرد. یعنی شهوترانیها و جاه طلبیها آنها را گمراه ساخت و آنها به خاطر کامجویی از زندگی دنیا از مکتب پیامبران دور
افتادند.
علاوه بر شهادتی که آنها درباره آمدن پیامبران میدهند، شهادت دیگري هم درباره کفر خودشان میدهند. یعنی هم به آمدن
پیامبران و هم به کافر بودن خودشان اعتراف میکنند. بنابراین، تکرار شهادت در آیه براي آن است که نوع شهادتها فرق میکند
یکی مربوط به آمدن پیامبران و دیگري مربوط به کفر خودشان است.
132 ) ذلِکَ أَن لَم یَکُن رَبُّکَ مُهلِکَ القُري بِظُلم ... این پرسش و پاسخ و گرفتن اعتراف از کافران براي آن است که - آیات ( 131
تا براي کسی حجت تمام نشده باشد، خداوند او را عذاب نمیکند و عذاب کردن چنین افرادي ظالمانه است و خدا هرگز به کسی
ظلم نمیکند. لذا در این آیه اظهار میدارد که این گفتگوها براي آن است که خداوند هرگز مردم را از روي ستم و در حالی که
آنها غفلت زده هستند نابود نمیکند.
این نابودي و هلاك فقط مربوط به دنیا نیست بلکه شامل عذاب آخرت هم میشود.
طبق این آیه هر عذابی که از سوي خداوند بر گروهی نازل میشود و آنها یا در دنیا نابود میشوند و یا در آخرت کیفر میبینند،
پس از آن صورت میگیرد که حجت بر آنها تمام شود و آنها به سوي دین حق دعوت شوند ولی آنها از روي غرور و خود خواهی
دعوت انبیا را نپذیرند و آن را ردّ کنند. در این موقع است که آنها سزاوار هر گونه هلاك و عذابی در دنیا و آخرت میشوند.
در آیه بعدي به درجهها و پایههاي متفاوت مردم اشاره میکند و این هر کسی به خاطر کاري که انجام میهد و مطابق با عملکرد
خود رتبه و درجهاي نزد خداوند
صفحه : 556
دارد و خدا از کارکرد آنها غافل نیست و حساب و کتاب اعمال مردم نزد خداوند است.
درجههایی که مردم نزد خدا دارند تعیین کننده جایگاه آنها در قیامت است بعضیها در درجههاي پایین و در جهنم قرار دارند و
بعضیها در درجههاي بالا و در بهشت هستند و این بستگی به مراتب ایمان و کفر آنها در دنیا دارد.
صفحه 340 از 384
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 133 الی 135
اشاره
وَ رَبُّکَ الغَنِیُّ ذُو الرَّحمَۀِ إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَستَخلِف مِن بَعدِکُم ما یَشاءُ کَما أَنشَأَکُم مِن ذُرِّیَّۀِ قَوم آخَرِینَ ( 133 ) إِن ما تُوعَدُونَ لَآتٍ
وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِینَ ( 134 ) قُل یا قَوم اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل فَسَوفَ تَعلَمُونَ مَن تَکُون لَه عاقِبَۀُ الدّارِ إِنَّه لا یُفلِح الظّالِمُونَ
(135)
و پروردگار تو بینیازِ صاحب رحمت است، اگر بخواهد شما را میبرد و پس از شما آنچه را که میخواهد جایگزین میسازد
( همانگونه که شما را از نسل گروهی دیگر پدید آورد ( 133
( همانا آنچه به شما وعده داده میشود، خواهد آمد و شما چارهاي از آن ندارید ( 134
بگواي قوم من هر چه در توان دارید بکنید من نیز عمل کننده هستم پس بزودي میدانید که عاقبت آن خانه (خانه آخرت) از آنِ
( کیست همانا ستمگران رستگار نمیشوند ( 135
نکات ادبی
جانشین « یستخلف » -2 « ربک » است و یا هر دو خبرند براي « ان یشأ » و خبر آن « ربک » یا هر دو صفتند براي « الغنی ذو الرحمۀ » -1
میکند، جایگزین میسازد. از خلف به معناي عقب و پشت سر.
در اینجا در ذوي العقول استعمال شده است. « ما یشاء » در « ما » -3
صفحه : 557
موصول است و توعدون صله آن است و ضمیر رابط به جهت معلوم بودن حذف شده است. « ان ما توعدون » در « ما » -4
عاجز کنندگان، چاره کنندگان. کنایه از فرار کردن از مجازات است. « معجزین » -5
است در صورت اول به معناي توانایی و « کون » است و یا مصدر میمی از « مکن یمکن » این واژه یا مصدر از ماده « مکانتکم » -6
قدرت و مکنت و در صورت دوم به معناي حالت میباشد.
براي عهد است و منظور از دار، دار آخرت میباشد. « الدار » -7 الف و لام
تفسیر و توضیح
134 ) وَ رَبُّکَ الغَنِیُّ ذُو الرَّحمَ ۀِ إِن یَشَأ یُذهِبکُم ... با ذکر دو صفت از صفات برجسته خدا، مشرکان مکه را تهدید - آیات ( 133
میکند که اگر خدا بخواهد شما را از بین میبرد و دیگران را جایگزین شما میکند. آن دو صفت عبارتند از بینیاز بودن و
صاحب رحمت بودن خداوند که اولی اشاره به این مطلب است که خدا نیازي به ایمان شما ندارد و اگر هم ایمان نیاورید ضرري بر
خدا نمیرسانید بلکه ایمان به سود خود شماست و دومی اشاره به رحمت گسترده خداوند است که شامل همه مردم حتی کافران و
مشرکان میشود و به خاطر همین رحمت است که براي هدایت آنها پیامبري فرستاده تا زمینه سعادت و خوشبختی آنها فراهم شود و
آنها از تاریکیهاي کفر و جهل به سوي روشنایی ایمان و دانش بروند.
هر چند که خداوند مهربان است و براي هدایت کافران راهنمایانی را قرار داده است ولی در عین حال اگر کافران در کفر خود
اصرار ورزند و با وجود حجتهاي آشکار، به خدا ایمان نیاورند و عناد کنند، ممکن است که همان خداي مهربان به آنها عذاب نازل
کند و آنها را که مانع ایمان آوردن دیگران هم هستند از سر راه بردارد و این خود نشانی از رحمت خدا بر کسانی است که
صفحه 341 از 384
آمادگی ایمان دارند ولی محیط کفر و شرك مانع آنها میشود.
صفحه : 558
براي همین است که میفرماید: اگر خدا بخواهد شما را از بین میبرد و پس از شما هر کس را که بخواهد جانشین شما میسازد
همانگونه که شما را از نسل قوم دیگري آورده است.
این نابودي آنها و آمدن قوم دیگر به جاي آنها به جانشین شدن خود آنها از پدرانشان تشبیه شده است، تنها براي تقریب ذهن و
نشان دادن امکان این امر است و گرنه جانشینی آنها از نسل قبل یک جریان طبیعی است ولی از بین رفتن آنها و آمدن قوم دیگر به
جاي آنها یک نوع عذاب براي آنها و رحمت براي دیگران است.
این مطلب تهدیدآمیز در آیات دیگري از قرآن کریم هم آمده از جمله:
إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَأت بِخَلق جَدِیدٍ (فاطر/ 16 ) اگر بخواهد شما را از بین میبرد و خلق جدیدي را میآورد.
البته این آیات دلالت ندارد که حتماً این کار خواهد شد بلکه به صورت یک جمله شرطی آمده و متعلق به مشیّت خدا شده است و
میدانیم که خداوند این کار را به عنوان یک کار خارق العاده انجام نداد و چنین نشد که همه مشرکان را یکجا و همزمان نابود
کند و دیگرانی را به جاي آنها بیاورد همان کاري که درباره بعضی از امتهاي پیشین کرده بود ولی این کار به صورت طبیعی و از
راه مجاري عادي صورت گرفت و کافران و مشرکان در مکه به تدریج مردند و یا ایمان آوردند و نسلی که مشرك بود از بین رفت
و نسل دیگري که همان مهاجرین و انصار بودند آمدند و جانشین آنها شدند و در جزیرة العرب توحید جایگزین شرك و بت
پرستی شد.
در آیه بعدي خطاب به مشرکان میفرماید: آنچه به شما وعده داده شده حتماً خواهد آمد و شدنی است و شما نمیتوانید از آن فرار
کنید و چارهاي بیندیشید.
این آیه درباره وعدههاي مربوط به روز قیامت از قبیل حساب و کتاب و بهشت و جهنم و پاداش و کیفر است که خواهد آمد و
انسان در برابر آن هیچ کاري نمیتواند انجام بدهد و راه گریزي نیست:
(11 - یَقُول الإِنسان یَومَئِذٍ أَینَ المَفَرُّ. کَلّا لا وَزَرَ (قیامت/ 10
صفحه : 559
آن روز آدمی گوید: گریزگاه کجاست! هرگز، پناهگاهی نیست.
آیه ( 135 ) قُل یا قَوم اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم ... پس از تهدیدي که در آیات پیش به عمل آمد، در اینجا با یک شیوه خاصی که
مشرکان را به تفکر وا میدارد، میفرماید:
بگواي قوم من آنچه در توان دارید بکنید و من نیز خواهم کرد بزودي میفهمید که سرانجام نیک در قیامت از آنِ کیست و
ستمگران هرگز رستگار نمیشوند.
در اینجا با یک نوع نرمش و تسامح و به حساب آوردن طرف مقابل، سخن میگوید ولی توجه آنان را به نتیجه کار و عاقبت امر
جلب میکند و اظهار میدارد که شما خود بزودي خواهید دانست که کدام طرف از ما و شما سرانجام خوبی خواهیم داشت و
کدام یک رستگار خواهد شد و این در روز قیامت معلوم خواهد شد و مشرکان حقایق را خواهند فهمید ولی دیگر دیر شده است.
ضمناً این آیه دلالت دارد که هر کسی در گرو عمل خویشتن است شرك مشرکان آسیبی به مؤمنان نمیرساند و ایمان مؤمنان
سودي به کافران ندارد و هر کس شخصاً نتیجه کار خودش را خواهد دید: نظیر:
25 ) و ما یا شما بر راه - وَ إِنّا أَو إِیّاکُم لَعَلی هُديً أَو فِی ضَ لال مُبِین.ٍ قُل لا تُسئَلُونَ عَمّا أَجرَمنا وَ لا نُسئَل عَمّا تَعمَلُونَ (سباء/ 24
راستیم یا بر گمراهی آشکار. بگو شما از کار گناهی که ما کردهایم پرسیده نمیشوید و ما از آنچه شما میکنید پرسیده نخواهیم
صفحه 342 از 384
شد.
قُل هُوَ الرَّحمن آمَنّا بِه وَ عَلَیه تَوَکَّلنا فَسَ تَعلَمُونَ مَن هُوَ فِی ضَلال مُبِین (ملک/ 29 ) بگو او خداي بخشاینده است به او ایمان داریم و
بر او توکل کردیم پس بزودي میفهمید که چه کسی در گمراهی آشکار است.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 136 الی 137
اشاره
وَ جَعَلُوا لِلّه مِمّا ذَرَأَ مِنَ الحَرث وَ الَأنعام نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلّه بِزَعمِهِم وَ هذا لِشُرَکائِنا فَما کانَ لِشُرَکائِهِم فَلا یَصِل إِلَی اللّه وَ ما کانَ لِلّهِ
فَهُوَ یَصِل إِلی شُرَکائِهِم ساءَ ما یَحکُمُونَ ( 136 ) وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ المُشرِکِینَ قَتلَ أَولادِهِم شُرَکاؤُهُم لِیُردُوهُم وَ لِیَلبِسُوا عَلَیهِم
( دِینَهُم وَ لَو شاءَ اللّه ما فَعَلُوه فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُونَ ( 137
صفحه : 560
و براي خدا از آنچه آفریده از زراعت و چهارپایان بهرهاي قرار دادند و مطابق گمان خود گفتند: این براي خداست و این براي
شریکان ما (بتها) است پس آنچه براي شریکان آنهاست، به خدا نمیرسد و آنچه براي خداست به شریکان آنها میرسد بد است
( آن حکمی که میکنند ( 136
و این چنین براي بسیاري از مشرکان، شریکانشان کشتن فرزندانشان را نیکو جلوه دادهاند که آنان را هلاك سازند و دینشان را بر
( آنان پوشیده بدارند و اگر خدا میخواست چنین نمیکردند پس آنها را با آنچه دروغ میبافند، رهاکن ( 137
نکات ادبی
است که مقدم شده. « للّه » مفعول دوم آن « نصیبا » است و دو مفعول گرفته مفعول اول آن « صیّروا » به معناي « جعلوا » -1
متعلق به جعلوا و یا نصیبا است. « ممّا ذرأ » آفرید، خلق کرد. ضمناً « ذرأ » -2
است. یعنی این سخن را مطابق با گمان خود گفتند. « قالوا » متعلق به « بزعمهم » -3
را از شرك بگیریم در اینجا اضافه به سوي فاعل یا مفعول نیست بلکه اضافه براي تخصیص است یعنی شریکانی « شرکاؤنا » -4 اگر
که ما آنها را اتخاذ کردهایم و اگر از شرکت بگیریم در این صورت اضافه به مفعول است یعنی آن بتها شریکان ما در اموال ما
دارد. « شرکائهم » هستند. و همین حالت را
« شرکاؤهم » فعل معلوم است و در این صورت « زیّن » در اینجا قرائت مشهور رفع شرکاؤهم است و فعل « قتل اولادهم شرکاؤهم » -5
مفعول آن است و این مفعول مقدم بر فاعل شده براي اهمیت آن « قتل اولادهم » میشود و « زیّن » فاعل
صفحه : 561
را با جرّ خوانده و در توجیه آن گفتهاند « شرکائهم » در کلام است و کلام براي بیان حالت مفعول منعقد شده است. ولی إبن عامر
هم به « زیّن » میان مضاف و مضاف الیه قرار گرفته است و البته طبق این قرائت « اولادهم » اضافه شده و « شرکائهم » به سوي « قتل »
به صورت مرفوع خوانده شده است. گفتهاند که این توجیه توجیه بعیدي است و قرار گرفتن فاصله میان « قتل » صورت مجهول و
مضاف و مضاف الیه در کلام عربی نیامده و یا اگر آمده در ضرورت شعر و به صورت شاذّ آمده است. ما تصور میکنیم که اگر
قرائت این عامر از نظر سند درست باشد مشکلی از جهت ادبی وجود ندارد چون قواعد ادبی بعد از قرآن ساخته شده و ما نباید
قرآن را تابع قواعد ادبی کنیم بلکه باید قواعد ادبی را تابع قران کنیم.
صفحه 343 از 384
بوده که با « شرکاؤهم » البته مصاحف در زمان جمع آوري اعراب نداشتند ولی گفته شده که این کلمه در مصحف عراق به صورت
بوده که با جرّ مناسب است و وضع مصحف مکه و مدینه هم « شرکائهم » قرائت رفع مناسب است و در مصحف شام به صورت
معلوم نیست.
به معناي هلاکت ضمنا لام براي عاقبت است نه تعلیل. « ردي » تا آنها را هلاك کند. از « لیردوهم » -6
تفسیر و توضیح
آیه ( 136 ) وَ جَعَلُوا لِلّه مِمّا ذَرَأَ مِنَ الحَرث وَ الَأنعام نَصِ یباً ... مشرکان عصر پیامبر براي خود آداب و رسوم و سنتهایی داشتند که در
این آیه یکی از آنها بیان میشود.
مشرکان از اموال خود سهمی را افراز میکردند و آن را مخصوص خدا و بتها قرار میدادند این سهم که گاهی از زراعت و گاهی
از چارپایان بود مشترکاً میان خدا و بتها تقسیم میشد و قسمتی از آن را به خدا اختصاص میدادند و آن را به فقرا و مساکین
میدادند و قسمتی را به بتهاي خود در نظر میگرفتند و آن را به خادمان و سدنه بتها و بتکدهها میدادند.
صفحه : 562
در این آیه از بتها به عنوان شریکان بت پرستها یاد شده است که منظور این است که این بتها را آنها شریک خدا قرار داده بودند. و
یا بگوییم که آنها بتها را شریک اموال خود میدانستند.
درباره این سنت و رسم غلط آنها اظهار میدارد که آن قسمتی را که آنها براي بتها تعیین میکنند، به خدا نمیرسد چون نظر آنها
تقرب به بتهاست و این ربطی به خدا ندارد و آن قسمتی را که براي خدا تعیین میکنند به بتها میرسد چون آنها هر چند که آن را
براي خدا قرار میدهند ولی چون از روي شرك است مورد قبول خدا نیست و تقربی به خدا حاصل نمیشود و در واقع آن سهم هم
به بتها برگردانیده میشود. بعد میفرماید: بد است آن داوري که آنها میکنند. آنها سهم مربوط به بتها را اهمیت میدادند و اگر
کم میآمد از سهم خدا برمیداشتند ولی به سهم خدا اعتنایی نداشتند و میگفتند خدا بینیاز است.
توجه کنیم که تعیین قسمتی از اموال براي خدا و دادن آن به فقیران، خود به خود کار با ارزشی است ولی چون همراه با انحراف
بزرگی مانند شرك و بت پرستی میشود ارزش خود را از دست میدهد و حالت ضدّ ارزش به خود میگیرد.
آیه ( 137 ) وَ کَ ذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ المُشرِکِینَ قَتلَ أَولادِهِم ... یکی دیگر از سنتهاي غلط مشرکان عصر پیامبر این بود که آنها
فرزندان خود را میکشتند و گاهی زنده به گور میکردند. آنها این کار زشت را به سه جهت مرتکب میشدند:
نخست این از فقر و تنگدستی میترسیدند و بیم آن داشتند که اگر فرزندان بیشتري داشته باشند نتوانند هزینه زندگی آنها را تأمین
کنند. قرآن در این باره میفرماید:
وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم مِن إِملاق نَحن نَرزُقُکُم وَ إِیّاهُم (انعام/ 151 ) و فرزندان خود را از ترس گرسنگی نکشید ما شما و آنها را روزي
میدهیم.
دوم این آنها دختران خود را از ترس خواري و رسوایی میکشتند و میترسیدند در جنگ اسیر شوند و به دست دشمن افتند و این
مایه ننگ و
صفحه : 563
بی آبرویی باشد:
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَ دُهُم بِالأُنثی ظَل وَجهُه مُسوَ  دا وَ هُوَ کَظِیم أَ یُمسِکُه عَلی هُون أَم یَدُسُّه فِی التُّراب (نحل/ 58 ) و هنگامی که به یکی از
آنها مژده دختر داده میشد صورتش سیاه میگشت و او ناراحت بود آیا او را با تمام خواري نگهدارد یا در زیر خاکها قرار بدهد.
صفحه 344 از 384
سوم این آنها گاهی فرزندان خود را به بتها نذر میکردند و مثلًا میگفتند اگر چند تا پسر داشته باشم یکی از آنها را پاي بتها
قربانی خواهم کرد.
آیه مورد بحث ظاهراً ناظر به این قسم از قتل اولاد است و کاهنان و خادمان و نگهبانان بتها آنها را به این کار تشویق میکردند و
این براي بالا بردن عظمت و اعتبار بتها بود و لذا در آیه اظهار میدارد که براي بسیاري از مشرکان شریکان آنها کشتن فرزندانشان
را نیکو جلوه دادهاند. منظور از شریکان آنها همان خدمه بتهاست که آنها را شریکان در اموال خود میدانستند.
نتیجه و عاقبت کار این کاهنان و خدمتگزاران بتها دو چیز بود یکی هلاکت مشرکان که با دست خود فرزند خود را قربانی
میکردند و دیگر مشتبه شدن دین آنان بود که با این سنتهاي غلط هر چه بیشتر از دین حق دور میافتادند و از ابراهیم و اسماعیل
که مدعی پیروي از آنها بودند فاصله میگرفتند و دین خدا در میان آنها چهره واقعی خود را از دست داده بود.
در پایان میفرماید: اگر خدا میخواست آنها این کار را نمیکردند، این سخن اشاره به عمومیت قدرت خداست و به طوري که
بارها گفتهایم تعلق به مشیت خدا در این گونه موارد براي بیان این مطلب است که خدا اسیر سنتهایی که خود آفریده نیست و هم او
میتواند این سنتها را به هم بزند ولی این کار را انجام نمیدهد و جهان براساس همان سنتها اداره میشود و یکی از آن سنتها این
است که انسان آزادي عمل داشته باشد و راه خود را خود انتخاب کند.
حال که آنها این راه نادرست را انتخاب کردهاند، آنها را با دروغهایی که میبندند
صفحه : 564
رها کن.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 138 الی 140
اشاره
وَ قالُوا هذِه أَنعام وَ حَرث حِجرٌ لا یَطعَمُها إِلاّ مَن نَشاءُ بِزَعمِهِم وَ أَنعام حُرِّمَت ظُهُورُها وَ أَنعام لا یَذکُرُونَ اسمَ اللّه عَلَیهَا افتِراءً عَلَیهِ
سَیَجزِیهِم بِما کانُوا یَفتَرُونَ ( 138 ) وَ قالُوا ما فِی بُطُون هذِه الَأنعام خالِصَۀٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّم عَلی أَزواجِنا وَ إِن یَکُن مَیتَۀً فَهُم فِیه شُرَکاءُ
سَیَجزِیهِم وَصفَهُم إِنَّه حَکِیم عَلِیم ( 139 ) قَد خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَولادَهُم سَفَهاً بِغَیرِ عِلم وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُم اللّه افتِراءً عَلَی اللّه قَد ضَلُّوا وَ
( ما کانُوا مُهتَدِینَ ( 140
و مطابق گمان خود گفتند: این، چارپایان و زراعتی ممنوع است و آن را جز کسی که ما بخواهیم نخورد و چارپایانی که سوار شدن
بر آنها حرام است و چارپایانی که نام خدا را بر آن (موقع ذبح) یاد نمیکنند. (اینها را) از روي افترا بستن بر خدا (گفتند) بزودي
( آنها را در مقابل افترایی که میبندند، کیفر میدهیم ( 138
و گفتند: آنچه در شکمهاي این چارپایان است، مخصوص مردان ماست و بر زنان ما حرام است و اگر مرده باشد آنها در آن
( شریکند. خداوند بزودي این گونه توصیف کردن آنها را کیفر خواهد داد که او فرزانه داناست ( 139
همانا کسانی که فرزندان خود را از روي سفاهت و نادانی کشتند و آنچه را که خداوند به آنها روزي داده بود با دروغ بستن بر خدا
حرام دانستند، زیان کردند.
( براستی که گمراه شدند و از هدایت یافته گان نبودند. ( 140
نکات ادبی
صفحه 345 از 384
چارپایان و شامل شتر و گاو و گوسفند است. « انعام » -1
مصدر به معناي مفعول یعنی ممنوع. مانند ذبح و مذبوح حجر صفت براي انعام و حرث است و این به صورت تثنیه نیامده « حجر » -2
براي آن است که در مصدر مفرد و تثنیه و جمع به همان حالت مفرد میآید.
صفحه : 565
در دو جا خبر براي مبتداي محذوف است به تقدیر: و لهم انعام. « و انعام » -3
یا مفعول له و یا مفعول مطلق است که فعل آن مقدر میباشد. « افتراء » -4
مخصوص، ویژه. تاء آخر این کلمه براي مبالغه است مانند علّامۀ و نسّابۀ و براي تأنیث نیست. « خالصۀ » -5
یا مفعول براي یجزي و یا منصوب به نزع خافض است به تقدیر بوصفهم. « وصفهم » -6
تفسیر و توضیح
آیه ( 138 ) وَ قالُوا هذِه أَنعام وَ حَرث حِجرٌ ... چند نمونه دیگر از آداب و رسوم و سنتهاي جاهلیت عصر پیامبر اسلام را بیان میکند.
آنها درباره چارپایان و زراعتی که سهم خدا و بتهاي خود میکردند که جریان آن در آیه پیش گذشت، چنین حکم میدادند که
خوردن گوشت آنها و محصول آن زراعت ممنوع است و کسی جز آنها که ما اجازه میدهیم نباید از آن بخورند و تنها به فقرا و
خادمان بتها اجازه خوردن میدادند.
میگفتند. « حام » و « بحیره » و « وصیله » و « سائبه » همچنین آنها چارپایانی داشتند که سوار شدن بر آنها را حرام میدانستند و به آنها
مشروح این رسم در آیه 103 از سوره مائده آمده و ما در تفسیر آن آیه توضیح لازم را دادیم رجوع شود.
همچنین آنها چارپایانی را در نظر میگرفتند که موقع ذبح آنها نام بتهاي خود را بر آنها ببرند و در نتیجه نام خدا را بر آن
یاد کرده و از خوردن آن نهی شده است. « ما اهل به لغیر اللّه » نمیبردند. این نوع حیوان همان است که در قرآن از آنها به عنوان
اینها سنتهاي غلطی بود که در میان آنها وجود داشت و آنها را مربوط به دین و خدا میدانستند. قرآن ضمن ردّ این سنتها آن را
نوعی افترا و دروغ بستن به خدا میداند و اظهار میدارد که بزودي آنان کیفر این دروغ بستن را خواهند دید و البته این کیفرها در
روز قیامت به آنها داده خواهد شد.
صفحه : 566
140 ) وَ قالُوا ما فِی بُطُون هذِه الَأنعام خالِ َ ص ۀٌ لِذُکُورِنا ... این هم یکی دیگر از آداب و رسوم عصر جاهلی است که - آیات ( 139
میگفتند این حیواناتی که به خدا اختصاص داده شدهاند و سوار شدن بر آنها حرام است، اگر نوزادي به دنیا آوردند، خوردن
گوشت آن فقط براي مردان ما حلال است و زنها نباید از آن بخورند ولی اگر نوزاد مرده به دنیا آمد، خوردن آن هم براي مردان و
هم براي زنان جایز است.
خداوند بار دیگر آنها را به خاطر اینگونه توصیف کردنها و تقسیم بندي حیوانات توبیخ میکند و وعده کیفر میدهد. زیرا که همه
اینها مظاهر شرك و بت پرستی و دروغ بستن به خداوند است.
در آیه بعدي اظهار میدارد این مشرکان که فرزندان خود را از روي سفاهت و نادانی میکشتند، و روزي خدا را با دروغ بستن به
خدا برخود حرام میکردند، زیان دیدند. ضرر و زیانی که آنها دیدند بسیار زیاد است چون هم فرزندان و جگر گوشههاي خود را
از دست دادند و از روزي خدا محروم شدند و هم از خدا دور شدند و مظاهر شرك را تقویت کردند. بنابراین، ضرر آنها هم مادي
و هم معنوي بود.
و این همان گمراهی و بدبختی است که در پایان آیه آمده است: براستی که گمراه شدند و از هدایت یافتگان نبودند.
صفحه 346 از 384
[ [سورة الأنعام ( 6): آیۀ 141
اشاره
وَ هُوَ الَّذِي أَنشَأَ جَنّات مَعرُوشات وَ غَیرَ مَعرُوشات وَ النَّخلَ وَ الزَّرعَ مُختَلِفاً أُکُلُه وَ الزَّیتُونَ وَ الرُّمّانَ مُتَشابِهاً وَ غَیرَ مُتَشابِه کُلُوا مِن ثَمَرِهِ
( إِذا أَثمَرَ وَ آتُوا حَقَّه یَومَ حَصادِه وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه لا یُحِبُّ المُسرِفِینَ ( 141
و او کسی است که باغهاییدار بست زده و داربست نزده و خرما و زراعت که خوردنی آن گوناگون است و درخت زیتون و انار،
همانند و ناهمانند آفرید از میوه آن چون میوه داد بخورید و روز برداشت آن حق آن را بدهید و اسراف نکنید که او اسراف
( کنندگان را دوست ندارد ( 141
صفحه : 567
نکات ادبی
ایجاد کرد، آفرید. انشاء انجام کاري است که سابقه ندارد. « انشأ » -1
درختانی است که « غیر معروشات » داربست زده، قیّم زده، درختانی که احتیاج به قیّم دارد. مانند درخت انگور و « معروشات » -2
احتیاج به قیّم ندارد.
حال از جنّات. « مختلفا » -3
خوردنی، مأکول. « اکُل » -4
حال از زیتون و رمّان است. « متشابها و غیر متشابه » -5
درو کردن، چیدن، برداشت محصول. « حصاد » -6
تفسیر و توضیح
آیه ( 141 ) وَ هُوَ الَّذِي أَنشَأَ جَنّات مَعرُوشات وَ غَیرَ مَعرُوشات ... بعضی از آثار و مظاهر قدرت خدا در جهان آفرینش تذکر داده
میشود و با یادآوري بعضی از پدیدههاي جالبی که او آفریده، مشرکان را به سوي توحید میخواند چون این پدیدهها در عین حال
که به اصل وجود خدا دلالت دارد بر یگانگی او نیز دلالت دارد.
از جمله آثار قدرت خداوند که در این آیه آمده، آفرینش باغها و درختان و کشتزارهاست و این خداست که اینهمه را آفریده و
باغهایی که درختانی دارد که با داربست برافراشته میشود و باغهایی که درختانی دارد که نیاز به داربست و قیّم ندارد. درختان
خرما و کشتزارهایی که خوردنیهاي گونه گون دارد و درختان زیتون و انار که بعضی از آنها از نظر رنگ و عطر و طعم و شکل
میوه به هم شباهت دارند و بعضی شباهت ندارند.
این درختان و زراعتها از یک سو نشانه قدرت خداست و از سوي دیگر نعمتهاي با ارزشی هستند که خداوند براي استفاده انسانها
آفریده و حیات انسان بستگی به
صفحه : 568
آنها دارد. هم تغذیه انسان از آنهاست و هم تنفس انسان در گرو فعل و انفعالهایی است که آنها در هوا ایجاد میکنند. بنابراین،
انسان وابستگی عجیبی به درختان و گیاهان دارد و لذا از باب لطف و امتنان میفرماید: وقتی میوههاي آنها رسید، از آن بخورید و
روز برداشت آن حق آن را بدهید و اسراف نکنید.
صفحه 347 از 384
کسانی که این نعمتها را دارند، به شکرانه این از این نعمتها برخوردارند باید به فقیران و بینوایان هم از آن بدهند و نعمت خدا را
سپاس گویند که در این صورت خدا آن را افزایش میدهد و این نعمتها گوارایشان باد؟ ظاهر این است که این آیه ناظر به حکم
زکات نیست چون زکات در مدینه واجب شده و این آیه مکی است.
دستور دیگر این در استفاده از این نعمتها نباید اسراف و زیاده روي کنند که خداوند اسراف کنندگان را دوست ندارد. اسراف
آفت بزرگی است که گاهی دامنگیر بعضی از جامعهها میشود و خدا به کیفر همین اسراف از آن مردم سلب نعمت میکند. لازم
است که در جامعه، فرهنگ استفاده درست از امکانات رواج داده شود و حتی کودکان از همان کودکی با چنین فرهنگی تربیت
شوند.
چند روایت
«1». -1 عن النبی (ص) قال: انّ من السرف ان تأکل کلما اشتهیت
پیامبر (ص) فرمود: از اسراف است این هر چه را که دوست داري بخوري.
«2». -2 عن الصادق (ع) قال: للمسرف ثلاث علامات: یشتري ما لیس له و یلبس ما لیس له و یأکل ما لیس له
امام صادق فرمود: اسرافکار سه علامت دارد: آنچه را که شایسته او نیست میخرد و آنچه را که شایسته او نیست میپوشد و آنچه را
که شایسته او نیست
-----------------------------------
. 1)- مجموعه ورّام، ص 456 )
. 2)- بحار الانوار، ج 72 ، ص 206 )
صفحه : 569
میخورد.
-3 عن الصادق (ع) قال: انّ القصد امر یحبّه اللّه عز و جل و انّ المسرف یبغضه اللّه حتی طرحک النواة فانها تصلح لشیء و حتی
«1». صبّک شرا بک
امام صادق (ع) فرمود: میانه روي کاري است که خدا آن را دوست دارد و خدا اسرافکار را دشمن میدارد حتی انداختن تو یک
هسته را چون آن براي چیزي به درد میخورد و نیز ریختن تو آب آشامیدنی خود را.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 142 الی 144
اشاره
وَ مِنَ الَأنعام حَمُولَۀً وَ فَرشاً کُلُوا مِمّا رَزَقَکُم اللّه وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات الشَّیطان إِنَّه لَکُم عَدُوٌّ مُبِین ( 142 ) ثَمانِیَۀَ أَزواج مِنَ الضَّأن اثنَین وَ
مِنَ المَعزِ اثنَین قُل آلذَّکَرَین حَرَّمَ أَمِ الأُنثَیَین أَمَّا اشتَمَلَت عَلَیه أَرحام الأُنثَیَین نَبِّئُونِی بِعِلم إِن کُنتُم صادِقِینَ ( 143 ) وَ مِنَ الإِبِل اثنَین وَ
مِنَ البَقَرِ اثنَین قُل آلذَّکَرَین حَرَّمَ أَمِ الأُنثَیَین أَمَّا اشتَمَلَت عَلَیه أَرحام الأُنثَیَین أَم کُنتُم شُهَداءَ إِذ وَصّاکُم اللّه بِهذا فَمَن أَظلَم مِمَّن افتَري
( عَلَی اللّه کَذِباً لِیُضِل النّاسَ بِغَیرِ عِلم إِن اللّهَ لا یَهدِي القَومَ الظّالِمِینَ ( 144
و از چارپایان، حیوانات بارکش و حیوانات کوچک آفرید از آنچه خدا به شما روزي داده بخورید و گامهاي شیطان را پیروي
( ننمایید که همانا او براي شما دشمنی آشکار است ( 142
صفحه 348 از 384
هشت جفت، از میش دوتا و از بز دوتا (آفرید) بگو: آیا خدا آن دو نر را حرام کرده یا آن دو ماده را یا آنچه را که در رحمهاي آن
( دو ماده است! از روي آگاهی به من خبر بدهید اگر راستگویانید ( 143
و از شتر دوتا و از گاو دوتا (آفرید) بگو: آیا خدا آن دو نر را حرام کرده یا آن دو ماده را یا آنچه را که در رحمهاي آن دو ماده
است!
یا شما شاهد بودید هنگامی که خدا آن را به شما سفارش داد! پس چه کسی ستمکارتر از کسی
-----------------------------------
. 1)- همان، ج 71 ، ص 346 )
صفحه : 570
( است که بر خدا دروغ ببندد تا مردم را با نداشتن آگاهی گمراه سازد. همانا خداوند گروه ستمگر را هدایت نمیکند ( 144
نکات ادبی
بر سر « انشأ » براي آن است که فعل « فرش » و « حموله » عطف بر جنّات است که در آیه پیش بود و منصوب بودن « و من الانعام » -1
آنها هم میآید.
بارکش، حمل کننده. صفت مشبهه از حمل است. « حموله » -2
در اینجا حیواناتی است که کوچکتر از آن هستند که بار ببرند. مانند بچه شتر یا گوساله یا گوسفند و بز. گویا آنها در « فرش » -3
مقابله با حیوانات بزرگتر مانند شتر، فرش بر زمین هستند.
جمع خطوه، گامها. فاصله میان دو قدم. « خطوات » -4
به یک فرد که زوج دیگري هم داشته باشد، اطلاق میشود. بنابراین « زوج » است. ضمنا « حمولۀ و فرشاً » بدل از « ثمانیۀ ازواج » -5
چهار نر و چهار ماده از حیوان را میتوان هشت زوج گفت و هر نري زوج و جفت یک ماده است که آن نیز زوج و جفت نر است.
گوسفند، جمع ضائن. « ضأن » -6
بز. جمع ماعز. « معز » -7
دو همزه دارد یکی همزه استفهام و دیگري همزه وصل و این همزه وصل در اینجا نیفتاده و قلب به الف شده براي « آلذکرین » -8
آن است که اگر حذف میشد همزه استفهام با همزه وصل اشتباه میشد. نظیر: آللّه.
اسم جمع است و مفرد آن بعیر است که به جمل و ناقه تقسیم میشود. « ابل » -9
اسم جمع است و مفرد آن بقره است که به ثور و ثوره تقسیم میشود. « بقر » -10
صفحه : 571
تفسیر و توضیح
آیه ( 142 ) وَ مِنَ الَأنعام حَمُولَۀً وَ فَرشاً ... به دنبال ذکر بعضی از نعمتهاي خدا در آیه پیش که شامل درختان، زراعتها و میوهها بود،
اینک در این آیه چند نعمت دیگر را که خوراك انسانها قرار میگیرد و از آنها استفادههاي دیگري هم میکنند، ذکر شده است.
میفرماید: و از چارپایان، حیوانانی بارکش و حیواناتی کوچک آفرید. منظور از نوع اول حیواناتی است که جثه آنها بزرگ است
مانند شتر و گاو که علاوه بر این خوراك انسان هستند از آنها بارکشی هم میشود و منظور از نوع دوم حیواناتی است که جثه آنها
کوچک است و به درد خوردن میآید مانند بچه شتر و گوساله و گوسفند و بز. البته غیر از خوردن استفاده دیگري هم دارند مانند
صفحه 349 از 384
استفادهاي که از شیر و پشم و حتی از فضولات آنها میشود.
پس از بیان این نعمتها، میفرماید: از آنچه به شما روزي داده شده بخورید و تابع گامهاي شیطان نباشید که او براي شما دشمن
بزرگی است. اشاره به این شیطان شما را وادار میکند که بعضی از چیزهایی را که خدا حلال کرده حرام بدانید و شما با پرهیز از
خوردن آنها از شیطان پیروي میکنید. به طوري که پیشتر اشاره کردیم در عصر جاهلی درباره بعضی از حیوانات آداب و رسوم
خاصی داشتند و خوردن بعضی از حیوانات را که در حالت خاصی قرار میگرفتند حرام میدانستند و گاهی خوردن بعضی از آنها
و یا « حام » یا « سائبه » یا « وصیلۀ » یا « بحیره » را براي زنان خود حرام میدانستند و گاهی بعضی از حیوانات نر یا ماده را تحت عنوانهاي
عنوان دیگري براي خود حرام میکردند. در اینجا با گفتن این از گامهاي شیطان پیروي نکنید این احکام جعلی را که مربوط به
خدا و دین نیست، نفی میکند و پیروي از آن را پیروي از شیطان میداند.
144 ) ثَمانِیَۀَ أَزواج مِنَ الضَّأن اثنَین ... در آیه پیش به دو مطلب اشاره شد یکی این خداوند حیواناتی از چارپایان را - آیات ( 143
آفرید و دیگر این از آنچه خدا روزي کرده بخورید و تابع شیطان نشوید. در این آیه هر دو مطلب را تفصیل
صفحه : 572
میدهد.
در مورد آفرینش حیوانات مورد نظر میفرماید آنها را هشت جفت آفریدیم دوتا از گوسفند دوتا از بز دوتا از شتر دوتا از گاو که
نر و ماده هستند. اینها حیواناتی هستند که خوردن گوشت آنها معمول است و این همه را خدا آفریده تا انسانها از آنها استفاده کنند.
در مورد مطلب دوم که مربوط به خوردن گوشت این حیوانات بود، به سنتهاي نادرست جاهلی که خوردن بعضی از اینها را بر خود
حرام میکردند، حمله میکند آنها گاهی حیوان ماده و گاهی حیوان نر را در شرایط ویژه براي خود حرام میکردند.
اینک در اینجا میفرماید: آیا خدا آن دو نر را (از گوسفند و بز) حرام کرد یا آن دو ماده و یا جنینی را که در شکم آن دو ماده
است! سپس در آیه بعدي همین پرسش را درباره شتر و گاو و نر و ماده اینها و جنینی که در شکم مادههاي اینهاست، تکرار
میکند.
هدف از این پرسش که در دو آیه آمده، کوبیدن سنت غلط آنهاست و این این حیوانات چه نر و چه ماده بطور کلی حلال هستند و
در آن شرایط ویژه که مشرکان ترتیب میدادند حرام نمیشود. اگر حلال است در هر شرایطی حلال است و اگر حرام است نیز در
هر شرایطی حرام است و این محدودیتها و شرایط ویژه که درست کردهاند، مربوط به دین نیست و از جانب خدا نمیباشد و خدا
چنین نگفته است.
براي همین است که در پایان آیه 143 میفرماید: از روي آگاهی به من خبر بدهید اگر راستگویانید. یعنی شما از کجا میدانید که
اینها حرام است اگر افراد راستگو و درستی هستید، منبع و مأخذ خود را در جعل این احکام بیان کنید که البته آنها هیچ گونه منبع و
مأخذي که متصل به خدا باشد، نداشتند جز این از پدران خود شنیده بودند. و در پایان آیه 144 میفرماید: آیا شما شاهد و حاضر
بودید آن هنگامی که خدا این احکام را بر شما سفارش کرد! یعنی خدا به خود شما این مطالب را گفته و شما مستقیماً از او
گرفتهاید اگر میگفتند آري دروغ میگفتند. از این رو میپرسد چه کسی ستمکارتر از کسی است که بر خدا دروغ بندد تا مردم را
با
صفحه : 573
نداشتن آگاهی گمراه سازد. سپس اضافه میکند که خداوند ستمگران را هدایت نمیکند.
[ [سورة الأنعام ( 6): الآیات 145 الی 146
صفحه 350 از 384
اشاره
قُل لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَی مُحَرَّماً عَلی طاعِم یَطعَمُه إِلاّ أَن یَکُونَ مَیتَۀً أَو دَماً مَسفُوحاً أَو لَحمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّه رِجس أَو فِسقاً أُهِل لِغَیرِ اللّهِ
بِه فَمَن اضطُرَّ غَیرَ باغ وَ لا عادٍ فَإِن رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیم ( 145 ) وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمنا کُل ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ البَقَرِ وَ الغَنَم حَرَّمنا عَلَیهِم
( شُحُومَهُما إِلاّ ما حَمَلَت ظُهُورُهُما أَوِ الحَوایا أَو مَا اختَلَطَ بِعَظم ذلِکَ جَزَیناهُم بِبَغیِهِم وَ إِنّا لَصادِقُونَ ( 146
بگو در آنچه بر من وحی شده چیزي را که حرام باشد بر خورندهاي که آن را بخورد، نمییابم مگر این مردار یا خون ریخته شده یا
گوشت خوك باشد که آن پلید است یا (حیوانی که) از روي نافرمانی نام غیر خدا بر آن برده شود. پس کسی که ناچار شود بدون
( آنکه ستمگر و تجاوزگر باشد، پس خداوند آمرزنده مهربان است ( 145
و بر کسانی که یهودي میشدند هر حیوان ناخندار را حرام کردیم و از گاو و گوسفند پیه آنها را بر آنان حرام کردیم مگر آنچه را
که بر پشت آن دو باشد یا بر رودهها باشد و یا آنچه مخلوط با استخوان باشد. این را به سبب ستمگري آنها کیفرشان قرار دادیم و
( ما راستگویانیم ( 146
نکات ادبی
خورنده، آکل. از طعام مشتق شده است. « طاعم » -1
ریخته شده. « مسفوح » -2
پلیدي، هر چیزي که طبع سالم از آن نفرت دارد، نجس. « رجس » -3
و فسق به معناي نافرمانی است و منظور این است که هر حیوانی که از روي نافرمانی خدا ذبح « لحم خنزیر » عطف بر « أو فسقا » -4
شود و بر آن نام غیر خدا برده
صفحه : 574
شود.
نام برده شود، با صداي بلند گفته شود. «ّ اهل » -5
از عدو به معناي تجاوز از حدّ. هر دو اسم فاعل هستند. « عاد » از بغی به معناي ستم و « باغ » -6
ناخن، چنگال. « ظفر » -7
جمع ظهر به معناي پشت. « ظهور » -8
جمع حویّه، چربی روده. « حوایا » -9
تفسیر و توضیح
آیه ( 145 ) قُل لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَی مُحَرَّماً عَلی طاعِم ... دیدیم که در دوره جاهلیت، مشرکان بعضی از خوردنیهاي حلال را بر
خود حرام کرده بودند، در این آیه روشن میکند که در اسلام حکم کلی همه خوردنیها حلال بودن است مگر چیزهایی که استثناء
شده است. میفرماید: بگو در آنچه بر من وحی شده چیز حرامی را نمییابم که بر خورندهاي حرام باشد مگر چند چیز: یکی میته یا
همان مردار و حیوانی که ذبح شرعی نشده دیگر خون ریخته شده که شامل خونی که پس از ذبح در اعضاي حیوان میماند،
نمیشود دیگر گوشت خوك که چیز پلید و نفرت آوري است و دیگر حیوانی که از روي نافرمانی به خدا و با بردن نام غیر خدا
ذبح شده باشد.
صفحه 351 از 384
یا حیوانی که با زدن مرده و « موقوذه » یا حیوانی که خفه شده و « منخنقه » در بعضی از آیات چیزهایی دیگري هم اضافه شده مانند
یا حیوانی که با شاخ زدن کشته شده و بعضی حیوانات دیگر. شاید تا وقت « نطیحه » یا حیوانی که از بلندي افتاده و مرده و « متردیه »
شامل همه این موارد میشود. « میته » نزول این آیه که یک آیه مکّی است فقط همینها حرام شده بود و یا بگوییم که
البته کسی که مجبور از خوردن اینها شود، از روي اضطرار میتواند اینها را
صفحه : 575
بخورد مشروط بر این ستمگر نباشد یعنی از روي نافرمانی نباشد و دیگر این از حدّ ضرورت تجاوز نکند و به اندازه رفع نیاز بخورد.
توضیح بیشتر در این زمینه را در ذیل آیه 3 سوره مائده دادیم رجوع شود.
آیه ( 146 ) وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمنا کُل ذِي ظُفُرٍ ... غیر از آن چیزهایی که براي همه مردم حرام شده و در آیه پیش گفته شد،
براي قوم یهود چیزهاي دیگري هم حرام شده بود که بر دیگران حرام نشده بود این آیه آن موارد را بر میشمارد و اظهار میدارد
که براي قوم یهود، هر حیوان ناخن داري حرام شده بود و نیز پیه و چربی گاو و گوسفند حرام شده بود مگر آن چربیها که در پشت
حیوان یا در روده حیوان است و یا با استخوان مخلوط شده است.
تحریم این خوردنیهاي حلال بر قوم یهود به عنوان مجازات و کیفر ستمگریهاي آنان بود. آنها قومی عنود و لجوج بودند و با بهانه
جوییهاي گوناگون سر از فرمان خدا برمیتافتند و حضرت موسی را آزار میدادند.
البته این مواردي که خدا بر قوم بنی اسرائیل حرام کرده بود، غیر از آن مواردي بود که حضرت یعقوب پدر بنی اسرائیل بر خود
حرام کرده بود و البته جنبه موقتی داشت:
کُلُّ الطَّعام کانَ حِلا لِبَنِی إِسرائِیلَ إِلّا ما حَرَّمَ إِسرائِیل عَلی نَفسِه مِن قَبل أَن تُنَزَّلَ التَّوراةُ (آل عمران/ 93 ) هر طعامی بر بنی اسرائیل
حلال بود مگر آنچه اسرائیل (یعقوب) پیش از نزول تورات بر خود حرام کرده بود.
کار یعقوب یا از روي زهد بود و یا بعضی از غذاها بر او ضرر داشت و جنبه حکم عمومی براي همه مردم نداشت ولی پس از
آمدن موسی خداوند به عنوان کیفري بر ستمگریهاي بنی اسرائیل آنچه را که در آیه مورد بحث آمده بر آنها حرام کرد و با آمدن
دین بعدي آن حرمت برداشته شد چون آن یک حکم موقت بود و نسخ گردید.
صفحه :