گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
سوره اعراف



مشخصات و فضایل این سوره
سوره مبارکه اعراف هفتمین سوره از قرآن کریم است که در مکه نازل شده، بجز آیات 163 تا 170 که به عقیده بعضیها در مدینه
قرار دارد. « ص» نازل شده است. این سوره 206 آیه دارد و از نظر ترتیب نزول سورهها، پس از سوره مبارکه
اشتمال آن به آیهاي است که در آن راجع به اعراف صحبت شده و آن محلی است که در « اعراف » علت نامگذاري این سوره به
قیامت گروهی از افراد که نه شایسته بهشت و نه مستحق جهنم هستند در آن جاي داده میشوند.
صفحه 30 از 395
براي این سوره نیز فضیلتهایی گفته شده از جمله این ابی بن کعب از پیامبر خدا (ص) نقل میکند که فرمود: هر کس سوره اعراف
«1». را بخواند، خداوند میان او و شیطان پردهاي قرار میدهد و حضرت آدم در روز قیامت شفیع او میشود
ابو بصیر از امام صادق (ع) نقل میکند که فرمود: هر کس سوره اعراف را در هر ماهی بخواند، از کسانی میشود که در روز
قیامت ترس و اندوهی بر او نیست و اگر هر روز جمعه آن را بخواند در قیامت حساب نخواهد داشت. آنگاه امام صادق (ع) فرمود:
در این سوره آیات محکمی وجود دارد قرائت آن و عمل به آن را ترك نکنید که در روز قیامت نزد پروردگارش به خواننده خود
«2». گواهی خواهد داد
دورنمایی از این سوره
سوره با سخنی درباره قرآن آغاز میشود و از هلاکت آبادیهایی که ستمگر بودند
-----------------------------------
. 1) مجمع البیان، ج 4، ص 608 )
. 2) تفسیر عیاشی، ج 2، ص 2 )
صفحه : 6
خبر میدهد. آنگاه از سنجش دقیق اعمال در روز قیامت سخن به میان میآورد.
سپس داستان حضرت آدم را بیان میکند و این فرشتگان مأمور شدند که به او سجده کنند و همگی سجده کردند جز ابلیس که
تکبر نمود و میان او و خدا سخنانی رد و بدل شد سپس از فریبی که آدم و حوا از شیطان خوردند شایستگی خلود در بهشت را از
دست دادند سخنی میگوید. آنگاه خطاب به همه بنی آدم آنها را از پیروي شیطان برحذر میدارد. سپس یاد کرد خدا را در هر
مسجدي توصیه میکند و مردم را به دو گروه راه یافته و راه نیافته تقسیم نموده، توصیه میکند هنگام دخول به مسجد زینت خود را
بردارند و در موقع خوردن اسراف نکنند. از مجاز و مباح بودن آرایش و استفاده از نعمتهاي خدا خبر میدهد و خاطر نشان میسازد
که فقط کارهاي زشت چه در پنهان و چه در آشکار حرام است.
خطاب دیگري به بنی آدم صادر میشود و در آن از آمدن پیامبران و افراد پرهیزگار و صالحی که ایمان آوردند و افراد مستکبري
که آیات خدا را تکذیب کردند میگوید و سرنوشت شوم کافران را در قیامت بیان میکند و این آنها در میان آتش جهنم از
یکدیگر بیزاري خواهند جست. و اظهار میدارد که این گروه به هیچ وجه وارد بهشت نخواهند شد مگر این شتر از سوراخ سوزن
عبور کند آنگاه از مؤمنانی که داراي عمل صالح هم هستند، تعریف میکند و این آنان وارد بهشت میشوند و دلهایشان از هر
کینهاي پاك میشود و خدا را به خاطر این نعمتها سپاسگزاري میکنند. آنگاه به اهل جهنم میگویند: ما آنچه را که خداوند وعده
داده بود یافتیم آیا شما نیز یافتید! و پاسخ میشنوند که آري؟ در این میان آهنگی به گوش میرسد که میگوید: لعنت خدا بر
ستمگران باد؟ پس از این بیان، از کسانی سخن میگوید که نه شایسته بهشت هستند و نه مستحق جهنم و خدا آنها را در محلی به
نگه میدارد و سخنان آنها را براي اهل بهشت و جهنم نقل میکند. سپس تقاضاي اهل جهنم از بهشت را ذکر میکند « اعراف » نام
که از آنها آب و غذا میخواهند ولی هر نعمتی بر آنها حرام است چون در
صفحه : 7
دنیا دین خدا را به بازیچه گرفته بودند پس در قیامت به دست فراموشی سپرده میشوند.
آنگاه خداوند از قرآن و تاویل آن سخن میگوید و در آیات بعدي اظهار میدارد که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و
سپس به عرش پرداخت و از پدیدههاي دیگري چون آفتاب و ماه و ستارگان نام میبرد که همگی در تسخیر اویند.
صفحه 31 از 395
آیات بعدي مردم را به سوي دعا میخواند که آشکارا و پنهانی خدا را یاد کنند و در زمین فساد نکنند و از رحمت خدا سخن
میگوید که به نیکوکاران نزدیک است.
سپس از فرستادن بادهاي باران زا میگوید که باعث شکوفایی زمین میشود و نتیجه میگیرد که به همین صورت مردگان را زنده
میکنیم.
داستان نوح و گفتگوي او با قوم خود مضمون چند آیه بعدي است. پس از آن از آمدن هود به سوي عاد خبر میدهد و گفتگوي
او با قوم خود را نقل میکند. سپس از آمدن صالح به سوي قوم ثمود سخن میگوید و گفتگوي او با قوم خود و داستان پی کردن
ناقه صالح را ذکر میکند. آنگاه داستان لوط و قوم او و انحراف جنسی آنها را میآورد و نیز آمدن شعیب به مدین و گفتگوي او با
قوم خود را نقل میکند. پس از ذکري که از این پیامبران به میان میآورد، اظهار میدارد که در هر آبادي که پیامبري فرستادیم
اهل آن را دچار سختی نمودیم تا به سوي خدا بازگردند، و از عاقبت بد کافران خبر میدهد و در عین حال خاطر نشان میسازد که
اگر مردم، ایمان و تقوا داشته باشند برکات آسمانها و زمین را به روي آنها میگشاییم ولی چنین نکردند و مؤاخذه شدند. آنگاه از
عذاب خدا بیم میدهد و بالاخره خطاب به پیامبر اسلام گوشزد میکند که اینها اخبار پیشینیان و پیامبران آنهاست که براي تو بازگو
میکنیم ولی بسیاري از آنها را بر سر پیمان خود نیافتیم و بسیاري از آنان فاسد بودند.
سپس آمدن موسی به سوي فرعون قوم و گفتگوي وي با فرعون را نقل میکند و از عصا و ید بیضاي موسی که دو معجزه او بودند
سخن میگوید و داستان مبارزه موسی با ساحران را نقل میکند که عصاي خود را انداخت و سحر آنها را باطل کرد
صفحه : 8
و ساحران ایمان آوردند و فرعون آنها را تهدید به شکنجه کرد. سپس داستان موسی و قوم او را به تفصیل ذکر میکند و جریانهایی
از بنی اسرائیل را میآورد مانند: غرق شدن فرعون در دریا، نجات یافتن بنی اسرائیل و درخواستهاي جاهلانه آنها از موسی، رفتن
موسی بطور و درخواست دیدار خداوند و دریافت الواحی از سوي خدا، گوساله پرستی بنی اسرائیل و انتخاب هفتاد نفر از بین آنها
توسط موسی و درخواست رحمت و لطف خدا و خیر دنیا و آخرت به وسیله او و پاسخ خدا که رحمت من همه چیز را فرا گرفته
است.
پس از فراغت از داستان موسی و بنی اسرائیل، سخن را به سوي مسلمانان برمیگرداند و از آنها به عنوان کسانی یاد میکند که به
پیامبر امّی ایمان آوردهاند همان پیامبري که در تورات و انجیل از او یاد شده است و وظیفهاش امر به معروف و نهی از منکر و حلال
کردن طیبات و حرام کردن خبائث و برداشتن بارهاي سنگین از دوش مردم بود. آنگاه به پیامبر دستور میدهد که بگوید: مردم؟ من
پیامبر خدا بر همه شمایم ... پس به او ایمان بیاورید.
بار دیگر داستان موسی و قوم او را مطرح میکند و از اسباط دوازده گانه بنی اسرائیل و جاري شدن دوازده چشمه با اشاره موسی و
نزول من و سلوي و از بهانه جوییهاي قوم لجوج بنی اسرائیل میگوید و داستان اصحاب سبت و مسخ شدن آنها به صورت میمون را
میآورد و عاقبت شوم بنی اسرائیل را در طول تاریخ یادآور میشود.
مطلب بعدي درباره عالم ذرّ است و اخذ پیمان از فرزندان آدم که همگی به ربوبیت خداوند شهادت دادند. سپس داستان بلعم
باعور را میآورد، که دانشمندي که سرانجام بدي پیدا کرد و او را به سگ تشبیه میکند و از جهنّم یاد میکند که جایگاه بسیاري
از جن و انس خواهد بود، آنها که دل دارند ولی نمیفهمند و چشم دارند ولی نمیبینند و گوش دارند ولی نمیشنوند آنها از
چارپایان گمراهترند.
پس از یادي از اسماء حسنی، خداوند از گروهی یاد میکند که هدایت یافتهاند و
صفحه : 9
صفحه 32 از 395
به حق مایل شدهاند و نیز از گروهی یاد میکند که آیات خدا را تکذیب کردند و خدا آنها را به صورت استدراج و پس از مهلتی
کیفر داد.
سپس مردم را به تفکّر درباره پیامبر اسلام دعوت نموده، از این او را دیوانه میخواندند به شدّت انتقاد میکند و از مردم میخواهد
که در ملکوت آسمانها و زمین و پدیدههاي عالم بیندیشند، شاید که مدت آنها سرآمده باشد و خاطر نشان میکند که هر کس را
خدا گمراه سازد او هدایت کنندهاي نخواهد داشت و در طغیان خود باقی خواهد ماند (که البته گمراه کردن خدا براساس گناهان
خود آن شخص است).
مطلب بعدي درباره روز قیامت است که وقت آن را به علم خدا موکول میکند و متذکّر میشود که قیامت بطور ناگهانی خواهد
آمد و علم آن را در انحصار خدا میداند، به طوري که پیامبر هم از آن خبر ندارد و میگوید اگر غیب میدانستم بدي به من
نمیرسید و من تنها بیم دهندهاي هستم. سپس از این خداوند انسانها را از یک نفر و همسر او آفرید سخن میگوید و مشرکان را
مورد حمله قرار میدهد و معبودهاي آنها را موجوداتی ضعیف و بندگانی همانند خود آنها معرفی میکند و از ناتوانی آنها خبر
میدهد و از زبان پیامبر نقل میکند که ولی و سرپرست من همان خدایی است که کتاب نازل کرده و صالحان را دوست دارد امّا
معبودهاي شما توانایی کمک کردن به شما را ندارند و اگر آنها را بخوانید نمیتوانند به شما جواب بدهند.
پس از این بیان، به پیامبر دستور میدهد که عفو پیشه کند و به کار نیک فرمان دهد و از جاهلان اعراض کند و اگر وسوسهاي از
شیطان رسید به خدا پناه برد و یادآور میشود که اگر وسوسهاي از شیطان به پرهیزگاران برسد خدا را یاد میکنند و بصیرت و
بینش خود را مییابند ولی شیاطین، کافران را به گمراهی میکشند و هیچ کوتاهی نمیکنند. آنگاه خطاب به پیامبر اظهار میدارد
که اگر براي آنان آیهاي نیاوري اعتراض میکنند بگو من تابع وحی هستم و این قرآن بینشهایی از سوي
صفحه : 10
خدا و هدایت و رحمتی براي اهل ایمان است. سپس دستور میدهد که چون قرآن خوانده شود به آن گوش فرا دهید تا مورد
رحمت قرار بگیرید و خدا را شب و روز به زاري و بیم یاد کن و از غافلان مباش.
در پایان سوره از کسانی یاد میکند که نسبت به عبادت خدا تکبر نمیورزند و به تسبیح او مشغول هستند و او را سجده میکنند.
تفسیر سوره اعراف
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 1 الی 3
اشاره
بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیمِ
المص ( 1) کِتاب أُنزِلَ إِلَیکَ فَلا یَکُن فِی صَدرِكَ حَرَج مِنه لِتُنذِرَ بِه وَ ذِکري لِلمُؤمِنِینَ ( 2) اتَّبِعُوا ما أُنزِلَ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم وَ لا تَتَّبِعُوا
( مِن دُونِه أَولِیاءَ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ ( 3
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر.
( المص ( 1
( کتابی است که به سوي تو نازل شده است. پس سینهات از آن تنگ نشود تا به وسیله آن بیم دهی و براي مؤمنان تذکر است ( 2
( از آنچه از سوي پروردگارتان بر شما نازل شده پیروي کنید و جز او از سرپرستانی پیروي نکنید. شما اندك پند میگیرید ( 3
نکات ادبی
صفحه 33 از 395
در آغاز سوره بقره مطالبی را بیان کردیم. این تعبیر، هر معنایی « الم » از حروف مقطّعه است و ما راجع به آن در تفسیر « المص » -1
آیه حساب نکردهاند چون « ص» را در اول سوره « ص» داشته باشد در حکم جمله است بنابراین آن را یک آیه حساب کردهاند ولی
فقط یک حرف است.
است که « المص » میباشد. البته بعضیها گفتهاند که آن، خبر براي « هذا کتاب » خبر مبتداي محذوف است و تقدیر آن « کتاب » -2
وجه بعیدي است. ضمناً تنکیر
صفحه : 11
براي بیان عظمت قرآن است. « کتاب »
براي عطف جمله به جمله است و معناي تفریع دارد یعنی اکنون که این کتاب بر تو نازل شده پس سینهات از « فلا یکن » در « فاء » -3
آن تنگ نشود چون از جانب خدا نازل شده است.
به معناي همان تنگی شدید است که « صدر » تنگی شدید، زحمت و مشقت، شک و تردید. در اینجا به قرینه آمدن آن با « حرج » -4
در بعضی از آیات از این حالت به ضیق صدر در مقابل شرح صدر، تعبیر شده است.
که در حکم للانذار است. در واقع براي نزول قرآن دو علت ذکر میکند: یکی انذار و دیگري « لتنذر » عطف به « و ذکري » -5
ذکري.
دوستان، سرپرستان. « اولیاء » -6
زاید، براي تاکید است. « ماي » نعت براي مصدر محذوف به تقدیر تذکراً قلیلا تذکّرون و « قلیلا ما تذکرون » -7
تفسیر و توضیح
2) بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم.ِ المص. کِتاب أُنزِلَ ... شروع سوره مانند سورههاي پیشین با نام خداوند رحمان رحیم است و - آیات ( 1
هر چیزي بدون این جمله مقدس شروع شود ابتر است. پس از این جمله در آغاز سوره، چند حرف که از حروف مقطعه است آمده:
الف، لام، میم، صاد. (راجع به حروف مقطّعه در آغاز سوره مبارکه بقره مطالبی آوردیم. رجوع شود). آنگاه درباره قرآن و هدفهاي
از آنجا که نزول قرآن با احکام و .« این کتابی است که بر تو نازل شده است » : آن سخن میگوید و خطاب به پیامبر اسلام میفرماید
معارفی که دارد، وظیفه سنگینی را براي پیامبر اسلام قرار میدهد و او را با دشمنان و مخالفان سرسختی روبرو میکند، جهت
دلداري و تسلّاي خاطر پیامبر، از او میخواهد که سینهاش از آن تنگ نشود، هر چند که مشکلات و ناراحتیهایی در پیش است
ولی چون قرآن از
صفحه : 12
سوي خدا نازل شده و سخن حق است، پس باید مشکلات را تحمل کرد زیرا رنج و تعبی که در راه دوست باشد، گوارا و نوشین
است.
البته دلتنگی و ناراحتی پیامبر بیشتر از آن جهت بود که میدید آن مردم هدایت نمیشوند و مصلحت خود را درك نمیکنند و از
حقیقت دور افتادهاند. پیامبر که دلسوز مردم بود از این آنها به بیراهه میروند اندوهگین میشد، به طوري که بارها در قرآن کریم
خداوند او را دلداري داده و خاطر نشان کرده است که وظیفه او فقط تبلیغ و انذار است و نباید از ایمان نیاوردن مردم این چنین
اندوهگین باشد.
لَعَلَّکَ باخِع نَفسَکَ أَلّا یَکُونُوا مُؤمِنِینَ (شعراء/ 3) شاید تو جان خود را از این جهت که آنها ایمان نمیآورند تلف کنی.
باید توجه داشت که همه این تعبیرات فقط براي تسلّاي پیامبر و دادن قوت قلب به اوست و گرنه غصه خوردن براي هدایت نشدن
صفحه 34 از 395
مردم، از رقّت قلب و مهربانی و دلسوزي پیامبر اسلام حکایت میکند و کار زشتی نیست که خدا از آن نهی کند.
پس از بیان این مطلب، دو هدف براي نزول قرآن ذکر میکند: یکی این قرآن، نازل شده تا به وسیله آن مردم را بیم دهی و دیگر
این قرآن نازل شده تا پندي و تذکري براي مؤمنان باشد.
هدف نخست عام است و شامل مؤمن و کافر میشود و پیامبر با آیات قرآنی تمام مکلّفین را تبلیغ میکرد و روي سخن او با گروه
خاصی نبود ولی هدف دوم فقط شامل مؤمنان میشود: اینان هستند که به جهت ایمانی که به قرآن دارند از آیات آن پند میگیرند
و تذکّري براي آنها حاصل میشود. تذکر یعنی یادآوري آنچه گذشته است و مؤمن به وسیله قرآن، ایمان خود را تجدید و تقویت
میکند و فیض پیاپی به او میرسد گویا آیات قرآنی هر آن بر ایمان او میافزاید و روح تازهاي در او میدمد.
نیز که از همین ریشهاند به قرآن اطلاق شده است و هر سه، جنبه « تذکّر » و « ذکر » دو صفت « ذکري » در قرآن کریم علاوه بر
یادآوري و تقویت ایمان مردم را دارند.
صفحه : 13
وَ إِنَّه لَتَذکِرَةٌ لِلمُتَّقِینَ (مزمل/ 19 ) و آن (قرآن) یادآوري براي پرهیزگاران است.
آیه ( 3) اتَّبِعُوا ما أُنزِلَ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم ... پس از خطابی که به پیامبر اسلام شد اینک سخن را متوجه مردم میکند و ظاهر این است
که مورد خطاب، مشرکان و بت پرستان هستند. در این آیه خطاب به آنان گفته میشود: از آنچه بر شما نازل شده پیروي کنید
سپس اضافه میکند که جز خدا براي خود سرپرست و دوست نگیرید یعنی بتها و معبودهاي باطل را به خدایی نگیرید و آنها را
پرستش نکنید.
شرك و بت پرستی از هر نوع که باشد آفت بزرگی است که سعادت انسان را نابود میکند و شخصیت او را میرباید و از او انسانی
پست و حقیر میسازد و جلوي درك درست او را میگیرد، به گونهاي که او دیگر نمیتواند حق را از باطل تشخیص بدهد و راه را
از چاه بشناسد.
اصرار و تاکید قرآن در مبارزه با شرك از هر نوع آن، براي رها ساختن انسان از قید و بندهایی است که فهم و اندیشه و بینش و
بصیرت او را محدود میکند و مانع رشد فکري و بلوغ عقلانی او میگردد و این آیه درصدد بیان همین معناست چون بلافاصله
میفرماید: شما اندك پند میگیرید یا شما چه اندك پند میگیرید و بدینگونه روشن میکند که میان پرستش غیر خدا و پند
نگرفتن رابطهاي وجود دارد یعنی این شرك مانع پندگیري و عبرت آموزي و یادآوري است.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 4 الی 9
اشاره
وَ کَم مِن قَریَۀٍ أَهلَکناها فَجاءَها بَأسُنا بَیاتاً أَو هُم قائِلُونَ ( 4) فَما کانَ دَعواهُم إِذ جاءَهُم بَأسُنا إِلاّ أَن قالُوا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ ( 5) فَلَنَسئَلَنَّ
الَّذِینَ أُرسِلَ إِلَیهِم وَ لَنَسئَلَن المُرسَلِینَ ( 6) فَلَنَقُصَّن عَلَیهِم بِعِلم وَ ما کُنّا غائِبِینَ ( 7) وَ الوَزن یَومَئِذٍ الحَقُّ فَمَن ثَقُلَت مَوازِینُه فَأُولئِکَ هُمُ
( المُفلِحُونَ ( 8
( وَ مَن خَفَّت مَوازِینُه فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُم بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظلِمُونَ ( 9
صفحه : 14
( و چه بسا آبادي که آن را هلاك کردیم و عذاب ما شبانه یا هنگامی که درخواب نیمروز بودند به آنها فرا رسید ( 4
( پس هنگامی که عذاب ما به آنها رسید سخنشان جز این نبود که ما ستمگران بودیم ( 5
صفحه 35 از 395
( پس، از کسانی که پیامبران به سوي آنها فرستاده شدند و نیز از پیامبران البته پرسش خواهیم کرد ( 6
( پس، از روي علم (حالات آنها را) برایشان تعریف خواهیم کرد و ما غایب و بیخبر نبودهایم ( 7
( و سنجیدن اعمال در آن روز (قیامت) حق است پس کسانی که خوبیهاي آنها سنگین باشد آنان رستگارانند ( 8
و کسانی که خوبیهاي آنها سبک باشد آنان همانها هستند که به خویشتن زیان رسانیدهاند به جهت آنکه به آیات ما ستم کردهاند
(9)
نکات ادبی
براي تقلیل است. « ربّ » براي تکثیر است همانگونه که « کم » -1
آبادي که شامل شهر، روستا و هر نوع جامعهاي میشود. « قریه » -2
در اینجا عذاب و شدت. « بأس » -3
به معناي زندگی در شب. « بیت » شبانه مصدر براي حال است از ماده « بیاتا » -4
مبیت و بیت هم از این واژه مشتق شده است.
از قیلوله به معناي خواب نیمروز، را حتی روزانه. این واژه مصدر از ماده قیل، اجوف یایی است. کلمه مقیل و اقاله هم از « قائلون » -5
این ماده است.
براي تنویع است و جمله حالیه است به تقدیر واو حالیه: او و هم قائلون. « أو » گفته شده که در این جمله « أو هم قائلون » -6
سخن، ادّعا، اعتراف، دعا. « دعوي » -7
از قصه به معناي سخن گفتن پشت سر کسی. «ّ فلنقصّن » -8
مقطوع از اضافه است و تنوین دلالت بر آن دارد. « یومئذ » -9
جمع وزن یا میزان است و اگر هم جمع میزان باشد در اینجا « موازین » -10
صفحه : 15
مصدر میمی است و منظور از آن کارهاي خوب است.
تفسیر و توضیح
5) وَ کَم مِن قَریَۀٍ أَهلَکناها فَجاءَها بَأسُنا ... جامعهها هم مانند افراد، حالتهاي مختلفی دارند. گاهی یک جامعه از نظر - آیات ( 4
مبانی دینی و ارزشهاي معنوي در چنان حالتی قرار دارد که از انسجام و وحدت و توان بالایی برخوردار است و قابلیت بقا و دوام
دارد. خداوند چنین جامعهاي را مورد حمایت خود قرار میدهد.
در مقابل، جامعههاي بیایمان و تهی از معنویت و تقوا به سبب روي آوردن به فساد و گناه و فسق و فجور، قابلیت بقا را از دست
میدهد و خداوند چنین جامعهاي را هلاك میسازد. گاهی به صورت استدراج و بطور طبیعی هلاك میشود و سقوط میکند و
گاهی هم با نزول بلاهاي آسمانی و عذاب الهی به یک مرتبه نابود میشود.
در این آیه از نزول عذاب ناگهانی خدا بر بعضی از جوامع بشري خبر میدهد و میفرماید: چه بسا آبادي که آن را هلاك کردیم و
است که ناگهان مردمی را به کام خود « استیصال » عذاب ما شبانه یا به هنگام خواب نیمروز به آنها فرا رسید. این همان عذاب
میبرد و این در اثر گناه و نافرمانی و کارهاي ضدّ خدایی و عناد با حق و انکار پیامبران پدید میآید و خدا پس از مهلتهایی که
میدهد، بالاخره عذاب خود را نازل میکند. جالب این این عذاب، در حال استراحت مردم یا در شب و یا در خواب نیمروز نازل
صفحه 36 از 395
میشود یعنی هنگامی که مردم به فراغت نیاز دارند و مشغول استراحت هستند و گمان میکنند که هیچ خطري آنها را تهدید
نمیکند و به امنیت و آسایش ظاهري که دارند، مغرور هستند.
وقتی عذاب الهی آنها را فرا گرفت، ناگهان از خواب خوش بیدار میشوند و خود را در کام عذابی سخت مییابند. اینجاست که به
خود میآیند و با دیدن عذاب، به گناه خود اعتراف میکنند و میگویند: ما ستمگران بودیم ولی این اعتراف در این
صفحه : 16
زمان سودي براي آنها ندارد و توبه محسوب نمیشود.
روشن است که نزول چنین بلاهایی که باعث نابودي یک جامعه میشود در اثر شیوع گناه و رواج فسق و فجور و ستمگري است و
گرنه هیچ جامعهاي بدون حساب و کتاب هلاك نمیشود. در آیات متعددي از قرآن علت نابودي چنین جوامعی شیوع ظلم و فساد
و گناه معرفی شده است:
فَکَأَیِّن مِن قَریَۀٍ أَهلَکناها وَ هِیَ ظالِمَ ۀٌ فَهِیَ خاوِیَۀٌ عَلی عُرُوشِها (حج/ 45 ) چه بسا آبادي که اهل آن ستمگر بودند هلاك کردیم،
پس بر سقفهایش فرو افتاد.
فَأَهلَکناهُم بِذُنُوبِهِم وَ أَنشَأنا مِن بَعدِهِم قَرناً آخَرِینَ (انعام/ 6) پس آنها را به سبب گناهانشان هلاك کردیم و پس از آنها گروه
دیگري را آوردیم.
البته گاهی نابودي پس از مهلتی انجام میگیرد:
وَ کَأَیِّن مِن قَریَۀٍ أَملَیت لَها وَ هِیَ ظالِمَۀٌ ثُم أَخَذتُها وَ إِلَی المَصِ یرُ (حج/ 48 ) و چه بسا آبادي که در حالی که ظالم بود به آن مهلت
دادم سپس آن را برگرفتم و بازگشت به سوي من است.
7) فَلَنَسئَلَن الَّذِینَ أُرسِلَ إِلَیهِم ... جامعههاي ستمگر با عذابی که در این دنیا به آنها میرسد، کارشان تمام نمیشود بلکه - آیات ( 6
علاوه بر عذاب این دنیا در آخرت نیز مؤاخذه خواهند شد و در برابر کارهایی که کردهاند مورد پرسش قرار خواهند گرفت.
شروع میشود و به آیه پیش ربط داده شده، اظهار میدارد که هم از مردمی که پیامبران به سوي آنها « فاء تفریع » در این آیه که با
آمدند و هم از پیامبران، سؤال خواهد شد. یعنی در روز قیامت هم از مردم و هم از پیامبران سؤال خواهد شد. البته سؤالها متفاوت
است سؤالی که از مردم میشود مربوط به کارهاي آنها در دنیاست و سؤالهایی که از پیامبران میشود مربوط به عکس العمل مردم
در برابر دعوت آنهاست یعنی این پیامبران شهادت خواهند داد که مردم با دعوت آنها چگونه برخورد کردند. بنابراین، سؤال از
مردم به عنوان سؤال از متهم و سؤال از پیامبران به
صفحه : 17
عنوان سؤال از شاهد است.
توجه کنیم که قیامت داراي موقفها و ایستگاههاي گوناگونی است. در بعضی از این موقفها از همه سؤال میشود و گنهکاران مورد
پرسش قرار میگیرند ولی در بعضی دیگر از این موقفها از کسی سؤال نخواهد شد و فقط مجازات در پی خواهد داشت. گروهی از
آیات که دلالت بر این دارند که در قیامت از مجرمان سؤال میشود مربوط به موقف اول و آن گروه که دلالت دارند سؤال نخواهد
شد، مربوط به موقف دوم است.
از جمله آیاتی که مربوط به موقف اول است علاوه بر آیه مورد بحث، از آیات زیر هم میتوان یاد کرد:
وَ قِفُوهُم إِنَّهُم مَسؤُلُونَ (صافات/ 24 ) آنها را نگه دارید که از آنها سؤال خواهد شد.
فَوَ رَبِّکَ لَنَسئَلَنَّهُم أَجمَعِینَ (حجر/ 92 ) پس سوگند به پروردگار تو که از همه آنها پرسیده خواهد شد.
وَ لَیُسئَلُن یَومَ القِیامَۀِ عَمّا کانُوا یَفتَرُونَ (عنکبوت/ 13 ) و البته در روز قیامت از آنچه افترا میزنند پرسیده خواهند شد.
صفحه 37 از 395
و از جمله آیاتی که مربوط به موقف دوم است، این آیات را میآوریم:
وَ لا یُسئَل عَن ذُنُوبِهِم المُجرِمُونَ (قصص/ 78 ) گنهکاران از گناهان خود پرسیده نمیشوند.
فَیَومَئِذٍ لا یُسئَل عَن ذَنبِه إِنس وَ لا جَانٌّ (رحمن/ 39 ) پس در آن روز از گناه هیچ انس و جنّی پرسیده نمیشود.
ضمناً سؤالی که در یک موقف قیامت از مجرمان خواهد شد براي کشف حقیقت نیست چون خداوند، خود از حال آنها با خبر
است، بلکه سؤال براي اعتراف گرفتن از آنهاست و این خود نوعی عذاب روحی است و براي همین است که در آیه مورد بحث ما
پس از بیان این از مردم سؤال خواهد شد، اضافه میکند که
صفحه : 18
کارهاي آنها را از روي علم و آگاهی براي آنها تعریف خواهیم کرد تا بدانند که غایب و بیخبر نبودیم. یعنی آنها هر کاري در
دنیا انجام دادهاند در حضور ما بوده و ما به خوبی از آن آگاه بودیم و در قیامت از کارهایی که کردهاند خبر خواهیم داد. بنابراین
پرسش از آنها براي به دست آوردن اطلاع نیست بلکه براي اتمام حجت است که براي آنان نوعی عذاب روحی هم هست.
9) وَ الوَزن یَومَئِذٍ الحَقُّ فَمَن ثَقُلَت مَوازِینُه ... عدل الهی در روز قیامت حکومت خواهد کرد و هر کسی عادلانه به سزاي - آیات ( 8
اعمال خود خواهد رسید و اعمال مردم با ترازوي الهی سنجیده خواهد شد هر کس که اعمال نیک او سنگینی کند رستگار خواهد
شد و هر کس که کارهاي نیک او سبک باشد زیان خواهد دید.
البته منظور این نیست که در قیامت ترازویی از نوع ترازوهاي دنیا برقرار خواهد بود بلکه ترازو به عنوان مظهر عدالت و سنجش بیان
شده و منظور این است که کارهاي مردم در روز قیامت سنجیده خواهد شد و مطابق با اعمالشان با آنها رفتار خواهد شد. بعضیها
گمان کردهاند که در قیامت کارهاي خوب انسان با کارهاي بد او مقایسه و سنجیده میشود و اگر کارهاي خوب او از کارهاي بد
است که بعضیها به آن معتقدند ولی « موازنه » او بیشتر بود نجات خواهد یافت و اگر برعکس آن بود هلاك خواهد شد. این همان
آیات مربوط به ترازوي قیامت به این مطلب دلالت ندارد، بلکه طبق این آیات، کارهاي خوب با کارهاي بد سنجیده نمیشود و
اعمال خوب به تنهایی مورد ارزیابی قرار میگیرد که اگر سنگین شد اهل نجات است و اگر سبک شد مجازات میشود.
به نظر میرسد که اعمال نیک انسان با آن عملی که مورد پسند خداست و عمل کاملی است، سنجیده خواهد شد یعنی مثلًا
نمازهاي انسان با یک نماز کاملی که خدا میپسندد مقایسه میشود که اگر سنگینتر از آن باشد، اهل نجات است و اگر سبکتر
از آن باشد مورد قبول نیست. آیات از شق سوم که برابري دو کفه ترازو است ساکت است ولی معلوم است که آن نیز مورد
رضایت خداوند میباشد و آیات، فرد
صفحه : 19
شاخص و فرد نازل را بیان میکند.
آیات مربوط به میزان، به همان معنایی که گفتیم دلالت میکند از جمله، آیه مورد بحث که عینا در سوره مؤمنون آیه 23 نیز تکرار
شده به خوبی به این معنا دلالت دارد و همینطور آیه زیر:
9) پس کسی که کارهاي خوب او سنگین - فَأَمّا مَن ثَقُلَت مَوازِینُه فَهُوَ فِی عِیشَ ۀٍ راضِ یَۀٍ وَ أَمّا مَن خَفَّت مَوازِینُه فَأُمُّه هاوِیَۀٌ (قارعه/ 6
باشد، او در زندگی خوشایندي خواهد بود و هر کس که کارهاي خوب او سبک باشد جایگاه او دوزخ است.
البته این بدان معنا نیست که کارهاي بد انسان مورد غفلت قرار خواهد گرفت بلکه هر انسانی نتیجه کارهاي زشت خود را هم
خواهد دید:
8) پس هر کس به سنگینی ذرهاي، کار خوب کند آن را - فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه وَ مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَ  را یَرَه (زلزله/ 7
میبیند و هر کس به سنگینی ذرهاي، کار بد کند آن را میبیند.
صفحه 38 از 395
در آیه مورد بحث در مورد کسانی که کارهاي خوب آنها سبک باشد یعنی مورد قبول واقع نشود، اظهار میدارد که آنان به جهت
آنکه به آیات ما ستم کردند، به خود ضرر زدند یعنی آنها در دنیا براي آیات الهی ارزش قائل نشدند یا آن را انکار کردند و یا
عمل نکردند و نتیجه آن ضرر و زیانی است که در آخرت نصیب آنها خواهد شد و هر عمل خیري هم کرده باشند سودي براي
آنان نخواهد داشت.
[ [سورة الأعراف ( 7): آیۀ 10
اشاره
( وَ لَقَد مَکَّنّاکُم فِی الَأرض وَ جَعَلنا لَکُم فِیها مَعایِشَ قَلِیلًا ما تَشکُرُونَ ( 10
( همانا شما را در زمین توانایی دادیم و براي شما در آن، زندگیها قرار دادیم اندك سپاس میکنید ( 10
نکات ادبی
صفحه : 20
توانایی دادیم، مکنت دادیم، وسایل پیشرفت فراهم کردیم. از مکن مشتق شده که به معناي فراهم کردن وسایل پیشرفت و « مکّنّا » -1
قدرت و دادن امکانات است.
جمع معیشه، مصدر میمی به معناي زندگی یا اسم آلت به معناي اسباب زندگی است. در جمعهاي هم وزن این کلمه، « معایش » -2
حرف پس از الف به صورت همزه آمده مانند: صحائف، مدائن، قلائد ولی در این کلمه با یاء خوانده میشود علتش آن است که
در این کلمه یاء، جوهر کلمه است و از ماده عیش مشتق شده ولی در کلمات دیگر، یاء، جوهر کلمه نیست و از وزن جمع آمده
است.
تفسیر و توضیح
آیه ( 10 ) وَ لَقَد مَکَّنّاکُم فِی الَأرض وَ جَعَلنا لَکُم فِیها مَعایِشَ ... خداوند به انسان نعمتهاي بزرگی داده و همه گونه ابزار لازم براي
پیشرفت را براي او فراهم کرده است. در این آیه یادآوري میشود که براي شما در روي زمین امکانات لازم را آماده کردیم و شما
را در آن جاي دادیم و براي شما در آن زندگیها قرار دادیم.
طبیعت با تمام نیروها و استعدادهاي نهفته در آن همواه در خدمت بشر است و بشر میتواند و باید از امکانات آن بهره گیرد و
میگیرد. ضروريترین نیازهاي بشر مانند تنفس و تغذیه از همین منابع طبیعی تامین میشود و جالب این انسان به هر چیزي که بیشتر
نیاز دارد در طبیعت به فراوانی یافت میشود مثلًا نیاز فوري و عمده انسان به هواست که به فراوانی موجود است و در درجه پایینتر،
انسان به آب احتیاج دارد آب هم از چیزهاي دیگر فراوانتر است هر چند که در مقایسه با هوا کمتر است. بعد از آن غذاست که از
آب کمتر ولی از چیزهاي دیگر زیادتر است و به همین ترتیب ....
در طبیعت گاهی نیازهاي انسان بدون زحمت و به آسانی و بیآنکه کاري انجام دهد فراهم میشود و طبیعت به اذن خدا
سخاوتمندانه آن را در اختیار انسان قرار
صفحه : 21
میدهد مانند هوایی که استنشاق میکند. ولی گاهی بشر براي رفع نیاز خود و استفاده از منابع طبیعی باید کاري انجام دهد و
صفحه 39 از 395
فعالیتی بکند مانند کارهاي کشاورزي و استخراج معادن و ساختن ابزار و وسایل زندگی که همه پس از تغییراتی که انسان در
طبیعت انجام میدهد، به دست میآید و گاهی احتیاج به تغییرهاي زنجیرهاي دارد.
به هر حال خداوند از یک سو امکانات لازم را در طبیعت قرار داده و از سوي دیگر به بشر فکر و اندیشه عطاکرده که به کمک آن
از نیروهاي موجود در طبیعت بهره گیري کند و طبیعت را به استخدام خود گیرد و همه چیز را به تسخیر خود در آورد:
أَ لَم تَرَوا أَن اللّهَ سَخَّرَ لَکُم ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض (لقمان/ 20 ) آیا نمیبینید که خداوند آنچه را که در آسمانها و زمین
است براي شما مسخّر نموده است!
در مقابل این همه نعمت که در اختیار بشر گذاشته چیزي از او نمیخواهد جز این حق او را بشناسد و او را عبادت کند و سپاسگزار
نعمتهاي او باشد اما به طوري که در جمله پایانی آیه مورد بحث آمده، بشر، اندك سپاسگزار است و در مقابل نعمتهاي بیشمار
خداوند ناسپاس است.
اگر انسان، سپاسگزار نعمتهاي خدا باشد این نعمتها همواره در اختیار او خواهد بود و بر آن افزوده خواهد شد ولی اگر ناسپاسی
کند و ناسپاسی او به مرحله خاصی برسد، خداوند نعمتها را تبدیل به نقمتها میکند و عذاب خود را فرو میفرستد.
لَئِن شَ کَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِن عَذابِی لَشَدِیدٌ (ابراهیم/ 7) اگر سپاسگزاري کنید بر شما میافزاییم و اگر کفران نمایید همانا
عذاب من شدید است.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 11 الی 18
اشاره
وَ لَقَد خَلَقناکُم ثُم صَوَّرناکُم ثُم قُلنا لِلمَلائِکَۀِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیسَ لَم یَکُن مِنَ السّاجِدِینَ ( 11 ) قالَ ما مَنَعَکَ أَلاّ تَسجُدَ إِذ
أَمَرتُکَ قالَ أَنَا خَیرٌ مِنه خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه مِن طِین ( 12 ) قالَ فَاهبِط مِنها فَما یَکُون لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخرُج إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرِینَ
( 13 ) قالَ أَنظِرنِی إِلی یَوم یُبعَثُونَ ( 14 ) قالَ إِنَّکَ مِنَ المُنظَرِینَ ( 15 )
قالَ فَبِما أَغوَیتَنِی لَأَقعُدَن لَهُم صِراطَکَ المُستَقِیمَ ( 16 ) ثُم لَآتِیَنَّهُم مِن بَین أَیدِیهِم وَ مِن خَلفِهِم وَ عَن أَیمانِهِم وَ عَن شَمائِلِهِم وَ لا تَجِدُ
( أَکثَرَهُم شاکِرِینَ ( 17 ) قالَ اخرُج مِنها مَذؤُماً مَدحُوراً لَمَن تَبِعَکَ مِنهُم لَأَملَأَن جَهَنَّمَ مِنکُم أَجمَعِینَ ( 18
صفحه : 22
همانا شما را آفریدیم آنگاه به شما شکل دادیم آنگاه به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید پس سجده کردند جز ابلیس که از
( سجده کنندگان نبود ( 11
گفت:
چه چیزي تو را بازداشت از این سجده نکنی هنگامی که تو را فرمان دادم!
( گفت: من از او بهترم مرا از آتش آفریدي و او را از خاك آفریدي ( 12
گفت:
( پس، از آنجا فرود آي، تو را نرسد که در آن تکبّر ورزي، پس بیرون آي که تو از خواران هستی ( 13
( گفت: مرا تا روزي که مبعوث میشوند مهلت بده ( 14
( گفت: تو از مهلت داده شدگانی ( 15
( گفت: پس به سبب آنکه مرا هلاك کردي، بر سر راه راست تو بر کمین آنها مینشینم ( 16
صفحه 40 از 395
( سپس از پیش رو و پشت سر و راست و چپشان سراغشان میروم و بسیاري از آنان را از سپاسگزاران نیابی ( 17
( گفت: نکوهیده و خوار از آنجا بیرون شو، هر کس از آنها از تو پیروي کند، البته جهنم را از همه شما پر خواهم کرد ( 18
نکات ادبی
از تصویر به معناي قرار دادن چیزي به شکلی و صورتی است. « صوّرناکم » -1
نام خاص موجود پلیدي است که از سجده بر آدم سر باز زد و شیطان نام عام اوست. « ابلیس » -2
همانگونه که در آیه دیگر، همین تعبیر « لئلا یعلم » و « لا أقسم » لا در اینجا زاید است و براي تاکید مطلب آمده مانند « الّا تسجد » -3
بدون لا آمده: ما منعک ان تسجد
صفحه : 23
را به معناي وادار کرد، مجبور کرد بگیریم و بگوییم که در منع، نوعی معناي « منعک » لما خلقت بیدي (ص/ 75 ) وجه دیگر این
الزام وجود دارد.
فرود آي. هبوط نوعی نزول از بالا به پایین است که یا به صورت حقیقی (نزول از آسمان به زمین) و یا به صورت « فاهبط » -4
معنوي (نزول از مقام و مرتبه بالا به مقام و مرتبه پایین) است.
یا به جنّت یا به سماء و یا به مرتبه بالا برمیگردد. « فیها » و « منها » -5 ضمیر
جمع صاغر، ذلیل، خوار و بیمقدار. « صاغرین » -6
از انظار به معناي مهلت دادن و به تأخیر انداختن است. « انظرنی » -7
از اغوا که در اینجا به معناي هلاك کردن و مطرود کردن است. این واژه بیشتر به معناي گمراه کردن میآید. « اغویتنی » -8
جمع یمین، سمت راست. « ایمان » -9
جمع شمال، سمت چپ. « شمائل » -10
نکوهیده، ایراد گرفته شده. از ذؤم به معناي عیب. « مذؤم » -11
براي قسم است. «َّ لأملان » براي ابتدا و در « لمن تبعک » -12 لام در
تفسیر و توضیح
12 ) وَ لَقَد خَلَقناکُم ثُم صَوَّرناکُم ثُم قُلنا لِلمَلائِکَۀِ ... این آیات مشتمل بر داستان خلقت آدم است و این داستان در شش - آیات ( 11
سوره از سورههاي قرآنی تکرار شده و در هر کدام با عبارتهاي ویژهاي آمده است. آن شش سوره عبارتند از: بقره، اعراف، حجر،
همانا شما را آفریدیم و » : بنی اسرائیل، کهف، طه و ص. در اینجا داستان به این صورت آغاز میشود که خطاب به مردم میفرماید
هر چند که خطاب به موجودین از فرزندان آدم است ولی منظور آغاز خلقت آدم است که او «. آنگاه به شما شکل و صورت دادیم
را از خاك آفرید و به او شکل بشري داد، و این خطاب به موجودین میکند از باب امتنان است یعنی این شما از نسل کسی هستید
که به
صفحه : 24
این صورت آفریده شد و این نوع خطابها در زبان عربی و در قرآن نظیر دارد و در آنها حوادثی که بر نسلهاي گذشته اتفاق افتاده به
نسل موجود نسبت داده میشود چون نسل موجود هم ادامه همان نسلها است مانند بعضی از خطابهاي قرآن به یهود عصر پیامبر و
ذکر حوادثی که براي نیاکان آنها اتفاق افتاده است مثل: وَ إِذ أَنجَیناکُم مِن آلِ فِرعَونَ ...
صفحه 41 از 395
به هر حال در این آیات پس از اشاره به این آدم آفریده شد و به شکل بشري در آمد، میفرماید: آنگاه به فرشتگان دستور دادیم
که به او سجده کنند پس آنها سجده کردند جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود.
به طوري که در تفسیر آیات مربوطه به خلقت آدم در سوره بقره به تفصیل آوردیم، منظور از سجده فرشتگان به آدم تعظیم و
تکریم و خضوع در برابر او بود و این به مفهوم عبادت نبود چون عبادت مخصوص خداست ولی تعظیم و خضوع مخصوص خداوند
نیست بلکه در برابر افراد شایسته مانند پدر و مادر و معلم و اولیاي الهی، خضوع اشکالی ندارد و حتی مطلوب هم هست. سجده
فرشتگان به آدم از نوع سجده حضرت یعقوب بر یوسف بود که منظور تعظیم و تکریم اوست.
وَ رَفَعَ أَبَوَیه عَلَی العَرش وَ خَرُّوا لَه سُجَّداً (یوسف/ 100 ) و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و به او سجده کردند.
بنابراین لزومی ندارد که سجده فرشتگان به آدم را چنین توجیه کنیم که او را قبله خود قرار دادند و آیات مزبور این توجیه را
نمیپذیرد.
می توان گفت علت این آغاز این آیات خطاب به موجودین از بنی آدم است، این باشد که سجده کردن فرشتگان به آدم، فقط به
خاطر خود آدم نبود بلکه این سجده براي نوع بشر بود که شامل مخاطبان هم میشود و آدم به عنوان مظهر نوع بشر مسجود
فرشتگان قرار گرفت و این به خاطر استعدادها و شایستگیهایی است که در وجود بشر نهفته است و او میتواند نامهاي اشیا را یاد
بگیرد و به آن علم و آگاهی برسد که فرشتگان به آن نمیرسند.
صفحه : 25
فرشتگان طبق دستور عمل کردند و به آدم سجده نمودند ولی ابلیس یا همان شیطان، از اجراي این دستور سر بر تافت و به آدم
سجده نکرد و این در حالی بود که او نیز مامور به سجده بود. هر چند ابلیس از فرشتگان نبود و از جن بود ولی در اثر عبادت در
صف فرشتگان قرار گرفته بود و خطاب الهی در مورد سجده به آدم شامل او هم میشد (درباره ماهیت ابلیس در جلد اول صفحه
137 از همین تفسیر به تفصیل بحث کردهایم. رجوع شود.)
وقتی ابلیس از اجراي فرمان الهی سرپیچی کرد، خداوند به او فرمود: چه چیزي تو را از سجده کردن به آدم بازداشت! گفت: من از
او برتر هستم مرا از آتش و آدم را از خاك آفریدهاي. ابلیس خود را برتر از آدم میدانست به این دلیل که اصل او از آتش است و
اصل آدم از خاك. ابلیس از جن بود و خدا جن را از آتش آفرید:
وَ خَلَقَ الجَان مِن مارِج مِن نارٍ (رحمن/ 15 ) و جن را از زبانهاي از آتش آفرید.
اشتباه ابلیس در این بود که خیال میکرد برتري و فضیلت، مربوط به خمیرمایه هستی شخص است، در حالی که چنین نبود بلکه
برتري در داشتن شایستگیهاست. از آن گذشته چه کسی گفته بود که آتش از خاك برتر است! خاك به خاطر داشتن مواد
زندگی زا از آتش برتر و با برکتتر است.
15 ) قالَ فَاهبِط مِنها فَما یَکُون لَکَ ... پس از سرپیچی ابلیس از فرمان خدا و آوردن بهانه واهی بر نافرمانی خود، از - آیات ( 13
جانب خداوند خطاب رسید که از آنجا فرود آي و تو را نسزد که در آنجا تکبّر کنی پس بیرون آي که تو از خوار شدگان هستی.
ابلیس در بهشت بود و با این خطاب از بهشت رانده شد و البته منظور از این بهشت، باغی بوده که به آن بهشت عدن گفته میشود
و منظور از آن، بهشتی نیست که خداوند، صالحان را به آنجا خواهد برد. این هبوط از بهشت همراه با هبوط ابلیس از مقام و مرتبه
وجه جامعی است که شامل بهشت و مقام و مرتبه ابلیس میشود « فیها » و « منها » خاص او بود و لذا میتوانیم بگوییم که مرجع ضمیر
و ابلیس از
صفحه : 26
این هر دو هبوط کرد.
صفحه 42 از 395
ابلیس که خود را مطرود و رانده شده درگاه دید، گویا در برابر عبادتهاي بسیاري که کرده بود، از خداوند خواست که تا روز
قیامت به او مهلت بدهد و خدا درخواست او را اجابت نمود و به او مهلت داد. البته در این آیه گفته نشده که خدا تا به کی به
ابلیس مهلت داد ولی در آیات دیگر آمده که در برابر درخواست ابلیس که از خدا تا روز قیامت مهلت خواسته بود، فرمود: تا روز
معینی به تو مهلت داده میشود یعنی مهلت ابلیس تا روز قیامت نیست بلکه تا روز خاصی است که منظور از آن یا نفخ صور و یا
زمان ظهور حضرت مهدي و یا زمان خاص دیگري است.
قالَ فَإِنَّکَ مِنَ المُنظَرِینَ إِلی یَوم الوَقت المَعلُوم (حجر/ 38 ) گفت: تو از مهلت داده شدگانی تا روز وقت معین.
(تفصیل مطلب به خواست خدا در تفسیر همین آیه خواهد آمد.)
مهلتی که خداوند به ابلیس داده علاوه بر این پاداش عبادتهاي او بود، براي امتحان بشر و ایجاد زمینه براي بروز و ظهور
شایستگیهاي او نیز بود چون وقتی انسان با دشمنی روبرو میشود خود را آماده کرده، از امکانات خویش بهره برداري میکند.
وجود شیطان به عنوان دشمن انسان که همواره در کمین اوست و وسوسههایی که میکند و انسان را به سوي گناه و معصیت
میکشاند، زمینه مناسبی است که انسانهاي با ایمان و افراد صالح از طریق مبارزه با او، ایمان و تقواي خود را به مرحله ظهور
برسانند. بنابراین وجود شیطان اغواگر نه تنها براي انسان بد نیست بلکه به نفع او هم هست.
18 ) قالَ فَبِما أَغوَیتَنِی لَأَقعُدَن لَهُم ... شیطان که از سوي خدا رانده شد ولی تا روز معین مهلت یافت، خطاب به خداوند - آیات ( 16
به سبب آنکه تو مرا هلاك کردي، من بر سر راه مستقیم تو بر کمین فرزندان آدم مینشینم و از چهار طرف (جلو، پشت » : گفت
یعنی با تمام وجود تلاش خواهم کرد که «. سر، راست و چپ) بر آنها میتازم و بسیاري از آنان را از سپاسگزاران نخواهی یافت
فرزندان آدم را از راه
صفحه : 27
راست منحرف کنم و آنها را گمراه سازم و از عبادت خدا منصرف نمایم و آنها را به نافرمانی خدا وادار سازم و چنان خواهم کرد
که خداوند، بسیاري از فرزندان آدم را کافر، گمراه و ناسپاس یابد.
دشمنی ابلیس با فرزندان آدم به سبب آن بود که وجود آدم باعث رانده شدن او شد و میخواست انتقام بگیرد. ولی همانگونه که
گفتیم وجود شیطان و وسوسهها و اغواگریهاي او به سود بندگان خالص و خوب خداست و آنها با مبارزه با شیطان به مرتبههایی
میرسند که بدون آن نمیرسیدند. وسوسههاي شیطان هرگز الزامآور نیست و انسان مجبور به اطاعت از شیطان نمیباشد و اگر
کسانی از او اطاعت کردند، این ناشی از ضعف ایمان آنهاست و لذا کیفر خواهند دید.
پس از تهدیدي که ابلیس کرد، خطاب رسید که از بهشت و مقام و مرتبه خود بیرون آي در حالی که نکوهیده و خوار هستی. هر
کس از فرزندان آدم از تو پیروي کند به جهنم خواهد رفت و جهنم را از تو و پیروان تو پر خواهم کرد.
در بعضی از آیات آمده است که وقتی ابلیس و پیروان او به جهنم رفتند، میان آنها گفتگوهایی صورت خواهد گرفت و شیطان از
آنها بیزاري خواهد جست و به آنها خواهد گفت که من بر شما تسلطی نداشتم و شما فریب مرا خوردید:
وَ قالَ الشَّیطان لَمّا قُضِ یَ الأَمرُ إِن اللّهَ وَعَدَکُم وَعدَ الحَق وَ وَعَدتُکُم فَأَخلَفتُکُم وَ ما کانَ لِی عَلَیکُم مِن سُلطان إِلّا أَن دَعَوتُکُم
فَاستَجَبتُم لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنفُسَکُم ما أَنَا بِمُصرِخِکُم وَ ما أَنتُم بِمُصرِخِی (ابراهیم/ 22 ) و هنگامی که کارگزارده شد (قیامت به
پا شد) شیطان گوید: همانا خداوند به شما وعده حق داد و من هم به شما وعده دادم و خلاف آن کردم و من بر شما تسلطی نداشتم
جز این شما را خواندم و شما مرا اجابت کردید پس مرا مذمّت نکنید بلکه خود را مذمّت کنید. من فریادرس شما نیستم و شما
فریادرس من نیستید.
بنابراین شیطان فقط وسوسه میکند و انسان را به سوي خود میخواند و
صفحه 43 از 395
صفحه : 28
خواندن او جبرآور نیست و انسان میتواند و باید او را اجابت نکند همانگونه که افراد با ایمان و مخلصان از بندگان خدا او را
اجابت نمیکنند و به همین سبب مقام و مرتبه آنها بالا میرود.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 19 الی 25
اشاره
وَ یا آدَمُ اسکُن أَنتَ وَ زَوجُکَ الجَنَّۀَ فَکُلا مِن حَیث شِئتُما وَ لا تَقرَبا هذِه الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظّالِمِینَ ( 19 ) فَوَسوَسَ لَهُمَا الشَّیطانُ
لِیُبدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنهُما مِن سَوآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَن هذِه الشَّجَرَةِ إِلاّ أَن تَکُونا مَلَکَین أَو تَکُونا مِنَ الخالِدِینَ ( 20 ) وَ
قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحِینَ ( 21 ) فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَت لَهُما سَوآتُهُما وَ طَفِقا یَخصِ فان عَلَیهِما مِن وَرَقِ الجَنَّۀِ وَ
ناداهُما رَبُّهُما أَ لَم أَنهَکُما عَن تِلکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُل لَکُما إِن الشَّیطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِین ( 22 ) قالا رَبَّنا ظَلَمنا أَنفُسَ نا وَ إِن لَم تَغفِر لَنا وَ
( تَرحَمنا لَنَکُونَن مِنَ الخاسِرِینَ ( 23
( قالَ اهبِطُوا بَعضُکُم لِبَعض عَدُوٌّ وَ لَکُم فِی الَأرض مُستَقَرٌّ وَ مَتاع إِلی حِین ( 24 ) قالَ فِیها تَحیَونَ وَ فِیها تَمُوتُونَ وَ مِنها تُخرَجُونَ ( 25
واي آدم تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و از هر کجا که خواستید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران
( خواهید شد ( 19
پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا عورت آنها را که پوشیده بود براي آنها آشکار کند و گفت:
( پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده مگر براي این دو فرشته شوید یا از جاویدانان باشید ( 20
( و به آنها سوگند خورد که من براي شما از نصحیت کنندگان هستم ( 21
پس آنها را با فریبی سقوط داد پس چون از آن درخت چشیدند، عورتشان بر آنها آشکار شد و آنها از برگ بهشت برخود
میچسبانیدند و پروردگارشان آنها را ندا داد که مگر شما دو نفر را از این درخت نهی نکرده بودم و به شما نگفته بودم که شیطان
( براي شما دشمنی آشکار است ( 22
گفتند:
( پروردگارا به خویشتن ستم کردیم و اگر ما را نیامرزي و رحم نکنی، البته از زیانکاران خواهیم بود ( 23
( گفت: فرود آیید برخی از شما دشمن برخی دیگر است و براي شما در زمین جایگاه و بهرهاي تا وقت معین است ( 24
گفت: در آن
صفحه : 29
( زندگی میکنید و در آن میمیرید و از آن بیرون میآیید ( 25
نکات ادبی
همسر تو. زوج هم به مرد و هم به زن میگویند ولی زوجه فقط به زن گفته میشود. « زوجک » -1
وسوسه کرد. وسوسه به معناي خواندن مخفیانه است. « فوسوس » -2
از ابداء به معناي آشکار کردن و پرده دري است. « لیبدي » -3
پنهان شده بود. مواراة: پنهان ساختن. « وري » -4
صفحه 44 از 395
جمع سوأة، عورت انسان، عضوهایی که انسان آشکار شدن آنها را بد میداند و از آن خجالت میکشد. « سوءات » -5
یعنی مباد که چنین باشید. « مخافۀ ان تکونا » به تقدیر « الّا ان تکونا » -6
مبالغه در قسم خوردن، زیاد قسم خوردن. این صیغه با این از باب مفاعله است، دلالت بر بین الاثنین ندارد و فقط « قاسمهما » -7
کثرت و مبالغه را میرساند مانند: عاقبت اللص.
از تدلیه به معناي پایین انداختن دلو در چاه و منظور فرود آوردن و ساقط کردن آدم و حوا از مقام و مرتبه آنهاست. « دلّیهما » -8
فریب دادن، مغرور کردن. « غرور » -9
فعل معین است یعنی شروع کردند به انجام کاري. « طفقا » -10
از خصف به معناي چسباندن و منظم کردن است و به پنبه دوزي کفش خصف النعل میگویند چون قسمتهاي باز « یخصفان » -11
شده آن به هم چسبانده میشود.
قرارگاه، جایگاه، محل آسایش. « مستقر » -12
تفسیر و توضیح
صفحه : 30
22 ) وَ یا آدَمُ اسکُن أَنتَ وَ زَوجُکَ الجَنَّۀَ ... پس از رانده شدن شیطان از درگاه الهی به آدم و همسرش خطاب میشود - آیات ( 19
که تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و از هر کجا که خواستید بخورید ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران
خواهید شد. بدینگونه آدم و همسرش در بهشت جاي میگیرند و اجازه بهره مندي از هر نعمتی را پیدا میکنند ولی از خوردن میوه
یک درخت منع میشوند. خوردن از آن درخت باعث میشد که اعضاي تناسلی آنان آشکار شود و شرمنده گردند و نیز باعث
میشد که آنها از بهشت رانده شوند و در واقع با خوردن میوه آن درخت به خود ظلم میکردند.
ولی شیطان آن دو را وسوسه کرد و با این هدف که آنها را اذیت کند و از آنها انتقام بگیرد به سراغ آنها رفت و گفت: خداوند
شما را از خوردن این درخت نهی نکرد مگر براي این شما دو فرشته شوید و یا در بهشت جاویدان باشید یعنی اگر از آن درخت
بخورید فرشته میشوید و در بهشت جاویدان میمانید. شیطان بر این گفته خود سوگند سختی خورد و به آنها گفت که من شما را
نصحیت میکنم و خیرخواه شما هستم. آدم و حوا که تا آن زمان از کسی دروغ نشنیده بودند سخن شیطان را باور کردند و فریب
خوردند و از آن درخت خوردند و چون آن میوه را چشیدند عورتهاي آنان آشکار شد. ظاهر این است که عورتهاي آنان آشکار
بود و ساتري نداشت ولی آنها به این موضوع بیتوجه بودند ولی با خوردن از آن درخت به نوعی آگاهی رسیدند و به زشتی این
کار واقف شدند و با برگهاي بزرگ درختان بهشتی خود را پوشانیدند.
در این هنگام از سوي خداوند خطاب رسید که مگر من شما را از خوردن آن درخت نهی نکرده بودم و به شما نگفته بودم که
شیطان، دشمن آشکار شماست!
آنها که به زشتی کار خود پی برده بودند گفتند: خدایا بر خود ستم کردیم اگر ما را نیامرزي و رحم نکنی از زیانکاران خواهیم
بود.
در این آیات از این خدا توبه آدم را پذیرفت یا نه سخن به میان نیامده ولی در
صفحه : 31
آیات سوره بقره پس از ذکر توبه آدم، خدا را به عنوان توبه پذیر مهربان معرفی میکند که نشان میدهد که خدا توبه آدم را
پذیرفته است. البته پذیرش توبه آدم در مقابل ترك اولایی که او کرده بود این تأثیر را داشت که مقام او پایین نیامد ولی اثر وضعی
صفحه 45 از 395
کاري را که کرده بود از میان نبرد و او به خاطر خوردن از آن درخت از بهشت رانده شد و خطاب رسید که همگی (آدم و حوا و
شیطان) از بهشت فرود آیید که برخی دشمن برخی دیگر هستید و این اشاره به دشمنی شیطان با آدم و فرزندان اوست و در ادامه
فرمود: براي شما بر زمین، قرارگاهی و بهرهاي تا وقت معین است.
یعنی تا هنگام مرگ شما در روي زمین برقرار هستید و از امکانات آن بهره برداري میکنید. شما در زمین زندگی خواهید کرد و
در آن خواهید مرد و از آن در روز قیامت بیرون خواهید آمد.
چنین بود که آدم و حوا از بهشت رانده شدند و به زمین هبوط کردند و زندگی جدیدي را که همراه با تکلیف و رنج بود آغاز
نمودند. بدینگونه انسان زندانی زمین شد.
درباره این بهشت آدم کجا بود و آن درخت چه درختی بود و این آیا این کار آدم با مقام عصمت او چگونه سازگار است و
مطالب دیگري در این زمینه، در جلد اول این تفسیر در تفسیر آیه 34 به بعد از سوره بقره بحث مفصلی داشتیم. رجوع شود.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 26 الی 27
اشاره
یا بَنِی آدَمَ قَد أَنزَلنا عَلَیکُم لِباساً یُوارِي سَوآتِکُم وَ رِیشاً وَ لِباس التَّقوي ذلِکَ خَیرٌ ذلِکَ مِن آیات اللّه لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُونَ ( 26 ) یا بَنِی
آدَمَ لا یَفتِنَنَّکُم الشَّیطان کَما أَخرَجَ أَبَوَیکُم مِنَ الجَنَّۀِ یَنزِع عَنهُما لِباسَ هُما لِیُرِیَهُما سَوآتِهِما إِنَّه یَراکُم هُوَ وَ قَبِیلُه مِن حَیث لا تَرَونَهُم إِنّا
( جَعَلنَا الشَّیاطِینَ أَولِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ ( 27
اي فرزندان آدم؟ همانا بر شما لباسی فرستادیم که هم عورت شما را میپوشاند و هم زینت است و لباس تقوا، این بهتر است. این
آیات خداست شاید آنان یادآور
صفحه : 32
( شوند ( 26
اي فرزندان آدم شیطان، شما را فریب ندهد همانگونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، لباس آنها را از آنها کند تا
عورتشان را آشکار کند. همانا او و گروه او شما را میبینند از جایی که شما آنها را نمیبینید. همانا ما شیاطین را دوستان کسانی که
( ایمان نیاوردهاند قرار دادهایم ( 27
نکات ادبی
است و در حالت اضافه نون جمع افتاده است. « إبن » بود که جمع « بنین » در اصل « بنی » -1
اخذ شده که به معناي پرهاي پرنده است. « ریش طائر » اسم مصدر، به معناي زینت، اثاث خانه، لباس زینتی. از « ریش » -2
به « ذلک خیر » مبتداست و « لباس التقوي » خبر آنهاست. یا بگوییم « خیر » مبتداي دوم، و « ذلک » ، مبتداي اول « لباس التقوي » -3
جملگی خبر آن است.
از باب تفعّل است که طبق قاعده صرفی، تاء تفعّل در ذال، ادغام شده و همزه وصل به اول آن در آمده است به این « یذّکّرون » -4
صورت: اذّکّر، یذّکّر.
که با نون تاکید ثقلیه مؤکّ د شده است. اصل فتنه به معناي محک زدن طلاست تا خوب و بد آن « فتن » مضارع از « یفتننّکم » -5
معلوم شود. بعدها معانی دیگري پیدا کرد مانند: امتحان کردن، فریب دادن، فساد کردن و در اینجا به معناي فریب دادن است.
صفحه 46 از 395
گروه، جماعت. فرق میان قبیل و قبیله در این است که معمولًا قبیله را به گروهی اطلاق میکنند که همگی افراد از یک « قبیل » -6
پدر و مادر باشند ولی قبیل اعم از آنهاست.
ظرف مکان است. « حیث » -7
تفسیر و توضیح
صفحه : 33
آیه ( 26 ) یا بَنِی آدَمَ قَد أَنزَلنا عَلَیکُم لِباساً ... در آیات پیش در ضمن داستان خلقت آدم گفته شد که آنها با خوردن از درخت نهی
شده، حجاب و ساتر خود را از دست دادند و عورت خود را با برگ درختان پوشانیدند و از همانجا نیاز انسان به لباس و ساتر معلوم
شد و وقتی به زمین هبوط کردند این نیاز هم با آنها بود ولی خداوند براي رفع نیاز آنها براي آنها پوشاك قرار داد و در این آیه
میفرماید: اي فرزندان آدم؟ همانا براي شما پوشاکی فرستادیم که عورت شما را بپوشاند و نیز زینتی براي شما باشد.
ظاهر این است که منظور از فرستادن لباس این نیست که از آسمان لباسی فرستاده شده، بلکه منظور این است که امکانات لازم براي
تهیه لباس را در زمین قرار دادیم و این نعمتی از جانب خدا بود. انزال در اینجا به معناي پدید آوردن و در دسترس بشر قرار دادن
است همانگونه که در آیات زیر به همین معنا آمده است:
وَ أَنزَلنَا الحَدِیدَ (حدید/ 25 ) و آهن را فرستادیم (خلق کردیم).
وَ أَنزَلَ لَکُم مِنَ الَأنعام ثَمانِیَۀَ أَزواج (زمر/ 6) و براي شما از چهارپایان هشت جفت نازل کرد (خلق کرد).
فرو فرستادن از آسمان نیست بلکه همان آفریدن و پدید آوردن است و چون برکتها از آسمان نازل « انزال » در این موارد منظور از
یاد میشود. « انزال » میشود، از هر نوع نعمت و برکتی به صورت
به هر حال آنچه در این آیه آمده اشاره به پدید آمدن نعمت لباس است که خواص و آثاري دارد که یکی از آنها پوشانیدن عورت
و دیگري تجمل و آرایش است و انسان به وسیله لباس به خود زینت میدهد. این دو خاصیت در این آیه ذکر شده و در آیه دیگر
از دو خاصیت دیگر لباس یاد شده و آن حفظ انسان از سرما و گرما و حفظ بدن در جنگها با زره است:
( وَ جَعَلَ لَکُم سَرابِیلَ تَقِیکُم الحَرَّ وَ سَرابِیلَ تَقِیکُم بَأسَکُم (نحل/ 81
صفحه : 34
و براي شما جامههایی قرار داد که شما را از گرما نگه دارد و جامههایی قرار داد که از سختی و گزندتان در امان دارد.
از آیه مورد بحث چنین استفاده میشود که بشر از همان آغاز با امکانات اولیهاي که داشته براي خود لباس تهیه کرده است و آدم و
حوّا لباس داشتهاند. این در آیه دیگري ساختن لباس را به حضرت داود نسبت میدهد که، منظور از آن زره است چون در آن آیه
آمده که لباسی را که او ساخت براي حفظ بدن در جنگ بوده است:
وَ عَلَّمناه صَ نعَۀَ لَبُوس لَکُم لِتُحصِنَکُم مِن بَأسِکُم (انبیاء/ 80 ) و براي شما ساختن زره را به او (داوود) آموختیم تا شما را از سختی و
گزند حفظ کند.
آیه ( 27 ) یا بَنِی آدَمَ لا یَفتِنَنَّکُم الشَّیطان ... خطاب دیگري از سوي خداوند به فرزندان آدم است که آنها را از شرّ شیطان برحذر
میدارد و خاطر نشان میسازد که فرزندان آدم باید از سرگذشت پدر خود، آدم، عبرت بگیرند و فریب شیطان را نخورند همانگونه
که آدم در بهشت فریب او را خورد. شیطان با فریب خود باعث شد که آدم و حوا از بهشت رانده شدند و لباس بهشتی آنها از
تنشان به در آمد و عورت آنها آشکار گردید و بدینگونه انتقام خود را از آدم گرفت و باعث هبوط و نزول او گردید.
پس از این بیان مطلبی را عنوان میکند که موجب هوشیاري و احتیاط بیشتر انسان گردد و آن این شیطان و گروه او شما را میبینند
صفحه 47 از 395
از جایی که شما آنها را نمیبینید. شیطان دشمنی خطرناکی است انسان او را نمیبیند ولی او انسان را میبیند و با تمام قدرت
وسوسه میکند و فریب میدهد. معلوم است که مقابله با چنین دشمنی دشوار است و مراقبت و هوشیاري بسیاري را طلب میکند.
می دانیم که شیطان یک موجود مادي و جسمانی نیست که دیده شود و نور را منعکس کند بلکه او موجودي مجرّد است و البته
میتواند به حالتی در بیاید که تجسّم پیدا کند و دیده شود ولی در مواقع معمولی دیده نمیشود. البته از
صفحه : 35
موجودات مادّي هم ما دشمنانی داریم که با چشم معمولی دیده نمیشوند مانند میکروبها که خطر آنها به مراتب از سایر دشمنان
بشر بیشتر است و انسان بیآنکه خبر داشته باشد گرفتار میشود و براي مقابله با آن باید احتیاطهاي لازم بهداشتی را بنماید. براي
مقابله با شیطان نیز باید کاملًا آماده بود و هر وسوسه و خیالی را که به ذهن انسان میرسد نباید ترتیب اثر داد و هر کششی را که به
سوي گناه در انسان به وجود میآید نباید عملی کرد و سراغ آن رفت.
از این آیه بر میآید که شیطان تنها نیست بلکه یارانی دارد و آنها گروهی هستند که با او کار میکنند در آیه دیگري از آنها به
عنوان ذرّیّه و نسل او یاد شده است:
أَ فَتَتَّخِ ذُونَه وَ ذُرِّیَّتَه أَولِیاءَ مِن دُونِی وَ هُم لَکُم عَدُوٌّ (کهف/ 50 ) آیا او (ابلیس) و فرزندانش را به جاي من، دوستان خود قرار
میدهید در حالی که آنها دشمن شما هستند.
البته از چگونگی تکثیر و تولید مثل ابلیس اطلاعی در اختیار ما نیست ولی چون در این آیات از این امر خبر داده شده به آن ایمان
داریم.
در پایان آیه از رابطه نزدیک میان شیطان و کافران خبر میدهد و این خداوند شیاطین را دوستان کسانی قرار داده که ایمان
نیاوردهاند. کافران و مجرمان دوستان شیاطین هستند چون از آنها پیروي میکنند و به حرف آنها گوش میدهند و از راه خدا باز
ایستادهاند. انسان یا باید دوست خدا باشد و یا دوست شیطان. وقتی دوست خدا نشد پس دوست شیطان خواهد بود.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 28 الی 30
اشاره
وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَ ۀً قالُوا وَجَدنا عَلَیها آباءَنا وَ اللّه أَمَرَنا بِها قُل إِن اللّهَ لا یَأمُرُ بِالفَحشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَی اللّه ما لا تَعلَمُونَ ( 28 ) قُل أَمَرَ رَبِّی
بِالقِسطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُم عِندَ کُل مَسجِدٍ وَ ادعُوه مُخلِصِینَ لَه الدِّینَ کَما بَدَأَکُم تَعُودُونَ ( 29 ) فَرِیقاً هَدي وَ فَرِیقاً حَق عَلَیهِم الضَّلالَۀُ
( إِنَّهُم اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَولِیاءَ مِن دُونِ اللّه وَ یَحسَبُونَ أَنَّهُم مُهتَدُونَ ( 30
صفحه : 36
و چون کار بدي انجام میدهند، میگویند: پدران خود را بر آن یافتهایم و خدا ما را به آن فرمان داده است. بگو: هرگز خدا به کار
( زشت فرمان نمیدهد. آیا بر خدا چیزي را میگویید که نمیدانید! ( 28
بگو پروردگار من مرا به عدالت فرمان داده است. و صورتهاي خود را نزد هر مسجدي (به سوي خدا) راست کنید و او را در حالی
( که دین خود را بر او خالص کردهاید، بخوانید. همانگونه که شما را در آغاز آفریده باز میگردید ( 39
گروهی را هدایت کرده و گروهی هم گمراهی، شایسته آنان شده زیرا که آنها جز خدا شیاطین را دوستان خود قرار دادهاند و
( گمان میکنند که از هدایت یافتگان هستند ( 30
نکات ادبی
صفحه 48 از 395
کار بسیار زشت و در اینجا منظور کار زشت عرب جاهلی است که به صورت لخت و عریان، طواف کعبه میکردند. « فاحشۀ » -1
عدول و میل کردن به سوي چیزي که اگر به سوي حق باشد قسط به معناي عدالت و انصاف است و اگر به سوي باطل « قسط » -2
باشد قسط به معناي ستم است.
صورتهاي خود را راست کنید، کنایه از توجه کردن به خدا است. « اقیموا وجوهکم » -3
محل سجده و عبادت. بعضیها مسجد را در اینجا اسم زمان گرفتهاند و منظور از آن را اوقات نماز دانستهاند. « مسجد » -4
اخلاص کنندگان. اخلاص عبارت است از خارج کردن هر چیزي که به یک جنس مخلوط شده و بیرون ریختن « مخلصین » -5
ناخالصیها است و خلوص در دین یعنی طرد و نفی هر چیزي که از دین نیست.
نوآفرید، براي نخستین بار و در آغاز آفرید. « بدأکم » -6
گروه، جماعتی که از دیگري جدا شده باشد. از فرق به معناي جدا شدن است. ضمنا این کلمه یا به سبب حال بودن از « فریقا » -7
منصوب « تعودون » ضمیر
صفحه : 37
دوم، فعلی مانند ضل مقدر است که جمله بر آن « فریقا » است و در « هوي » دوم هم عطف به آن است و یا مفعول « فریقاً » است و
دلالت دارد.
تفسیر و توضیح
آیه ( 28 ) وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَۀً قالُوا وَجَدنا عَلَیها آباءَنا ... در عصر جاهلی که معاصر با ظهور اسلام بود، مشرکان کارهاي زشت بسیار
داشتند که مخالف عقل و فطرت بود ولی آنان این کارها را به عنوان سنتهاي قومی انجام میدادند و زشتی آنها از بین رفته بود
مانند حرام دانستن گوشت بعضی از حیوانات یا زنده به گور کردن دختران یا طواف کردن دور کعبه به صورت لخت و عریان که
حتی عورت خود را هم نمیپوشانید و زن و مرد با این حال در کنار یکدیگر طواف میکردند.
اعراب جاهلی این کارهاي زشت را انجام میدادند و میگفتند ما پدران خود را بر این حالت یافتهایم. آنها دلیلی جز تقلید از پدران
خود نداشتند و کار پدران خود را هم چنین توجیه میکردند که خداوند به ما چنین دستور داده است یعنی این کارهاي ما که به
تقلید از پدران خود میکنیم ریشه دینی دارد و خداوند به آنها فرمان داده است. می دانیم که اعراب جاهلی از ادیانی مانند یهودیت
و مسیحیت پیروي نمیکردند و خود را پیروان ابراهیم و اسماعیل میدانستند و این از عجایب تاریخ است که بت پرستان و مشرکان،
خود را پیرو ابراهیم بت شکن که مبارزهاي طولانی با بت پرستی داشت میدانستند؟ آنها براي خرافات و سنتهاي غلط خود، ریشهاي
الهی و آسمانی میتراشیدند و آنها را به خدا نسبت میدادند.
قرآن کریم در آیات گوناگون خود با این اندیشه نادرست جاهلی مبارزه کرده و از یک سوي تقلید از پدران و نیاکان را نوعی
گمراهی دانسته و از سوي دیگر نسبت دادن بدعتها و سنتهاي غلط را به خدا و دین خدا محکوم کرده است. هر چند که این سنتها
بد است ولی بدتر از آن این است که آنها را به خدا نسبت میدادند از این رو
صفحه : 38
هرگز خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد یعنی شما حق ندارید کارهاي زشت » : در همین آیه در ردّ اعراب عصر جاهلی میفرماید
خود را به خدا نسبت بدهید.
این جمله اشاره به این مطلب است که آنها در نسبت دادن این «! آیا شما چیزي را که به آن اطمینان ندارید به خدا نسبت میدهید
کارها به خدا علم و یقین نداشتند بلکه آنهم از روي تقلید بود و آنچه را از پدران خود شنیده بودند به خدا نسبت میدادند.
صفحه 49 از 395
قَد خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَولادَهُم سَ فَهاً بِغَیرِ عِلم وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُم اللّه افتِراءً عَلَی اللّه (انعام/ 140 ) همانا کسانی که فرزندان خود را از
روي نادانی و بیدانشی کشتند و آنچه را که خدا به آنها روزي داده بود با دروغ بستن به خدا حرام شمردند، زیان کردند.
در آیه مورد بحث با تاکید میفرماید که خداوند به کار زشت و فحشا فرمان نمیدهد و در آیه دیگري آمده شیطان، مردم را به
فحشا فرمان میدهد:
الشَّیطان یَعِدُکُم الفَقرَ وَ یَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ (بقره/ 268 ) شیطان به شما وعده تنگدستی داده، شما را به فحشا فرمان میدهد.
بدینگونه اعراب عصر جاهلی و مشرکان، کارهاي زشتی را که شیطان به آنها فرمان میدهد، ناآگاهانه به خدا نسبت میدادند.
30 ) قُل أَمَرَ رَبِّی بِالقِسطِ ... دیدیم که اعراب عصر جاهلی چیزهایی را به خدا نسبت میدادند که خدا آن را نگفته بود. - آیه ( 29
اینک در این آیه از چیزهایی خبر میدهد که واقعاً خدا به آنها فرمان داده است. هدف این است که به آنان گفته شود اگر شما
براستی از فرمان خدا اطاعت میکنید، بیایید آنچه را که خدا به آن فرمان داده براي شما برشمارم.
خداوند در این آیه به سه چیز فرمان میدهد:
نخست این مردم قیام به قسط کنند یعنی در همه چیز، عدل و انصاف را رعایت کرده، و از افراط و تفریط بپرهیزند. این سخن
جامعی است و خداوند خواهان یک جامعه عدالتمند و قانون مدار است که همه افراد به خوبی به حق خود
صفحه : 39
برسند و همه پیامبران نیز این هدف مهم را دنبال میکردند.
لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنات وَ أَنزَلنا مَعَهُم الکِتابَ وَ المِیزانَ لِیَقُومَ النّاس بِالقِسطِ (حدید/ 25 ) همانا پیامبران خود را با معجزهها فرستادیم
و همراه آنها کتاب و ترازو نازل کردیم تا مردم به عدالت برخیزند.
دوم این همواره باید در هر مسجد و محل عبادتی رو به سوي خدا کنید یعنی در مساجد، خدا را عبادت کنید و توجهتان به سوي او
باشد و اگر مسجد را به معناي اوقات نماز بگیریم منظور این خواهد بود که در زمانهاي تعیین شده نماز بخوانید. البته این خطاب
عام است و مسلمانان و مشرکان، هر دو را شامل میشود و مشرکان نیز مکلف به نماز هستند امّا نخست باید مسلمان شوند آنگاه در
مساجد یا در اوقات نماز خدا را عبادت کنند.
سوم این خداوند را خالصانه و بدور از هر شائبهاي بخوانید. مشرکان نیز خدا را میخواندند ولی بتها را شریک او و شفیعان نزد او
میدانستند و خواندن آنها آمیخته با شرك بود. در اینجا گفته میشود که خدا را خالصانه بخوانید و چیزي را براي او شریک و انباز
قرار ندهید. در این خطاب نیز هم مشرکان و هم مسلمانان مورد خطاب هستند. مشرکان بتها را شریک قرار ندهند و مسلمانان در
عبادت خود ریا نکنند و آن را فقط براي خدا انجام دهند.
کسی که به چیزي معتقد است، بالاخره از دینی پیروي میکند بنابراین مشرکان و بت پرستان نیز براي خود دین و آیینی داشتند و
در این آیه خواسته شده که دین را براي خدا خالص کنند و هیچ گونه شائبهاي در میان نباشد. خالص کردن دین براي خدا این
است که انسان در برابر او تسلیم محض باشد و خود را سرسپرده خدا کند و هیچ موجودي را براي او شریک قرار ندهد و البته لازمه
تسلیم شدن در برابر خدا اعتقاد و پیروي از پیامبران اوست و این در هر عصري پیرو پیامبر آن عصر باشد.
در پایان آیه و پس از ذکر این سه فرمان خدا، خاطر نشان میسازد که شما
صفحه : 40
آنچنانکه در آغاز آفریده شدهاید، در قیامت نیز به همان صورت بازگردانده میشوید. این تعبیر جالبی است که استبعاد زنده شدن
پس از مرگ را از میان میبرد زیرا خدایی که توانایی دارد شما را بیهیچ سابقهاي بیافریند، همو میتواند شما را پس از مرگ و
پیدا کردن سابقه زنده کند و این کار آسانتر از خلقت آغازین است. این تقریب ذهن در چندین آیه دیگر هم آمده از جمله:
صفحه 50 از 395
وَ هُوَ الَّذِي یَبدَؤُا الخَلقَ ثُم یُعِیدُه وَ هُوَ أَهوَن عَلَیه (روم/ 27 ) و او خدایی است که خلق را در آغاز میآفریند سپس آن را
برمیگرداند و این براي او آسانتر است.
قُل یُحیِیهَا الَّذِي أَنشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ (یس/ 79 ) در آیه بعد مردم را به دو گروه تقسیم میکند: گروهی که هدایت یافتهاند و گروهی که
سزاوار گمراهی هستند.
در آیات پیش دیدیم که پس از آغاز خلقت آدم، شیطان در کمین او و فرزندان او نشست و جبههاي را براي گمراه ساختن انسان
باز کرد و این جبهه در مقابل جبهه حق است که پیامبران منادیان آن هستند و انسان مجبور است یکی از این دو را انتخاب کند.
حال اگر کسی به راه خدا و پیامبران رفت، هدایت شده است و گزینش او براساس فطرت خود و آفرینش هستی بوده است و اگر
کسی با وجود سابقه فطرت و دعوت پیامبران، راه شیطان را انتخاب نمود، چنین شخصی سزاوار گمراهی و بدبختی است و باید
هلاك شود زیرا او بر خلاف روح هستی و نظام آفرینش و بر خلاف فطرت خود عمل کرده و باطل را برحق ترجیح داده است.
در دنباله آیه شریفه دلیل این اینها سزاوار گمراهی هستند ذکر شده و آن این اینها نه خدا که شیاطین را دوستان خود قرار دادهاند و
معلوم است که وجود آن همه حجتهاي روشن، دوستی با شیاطین و دوري از خدا، شایسته یک انسان عاقل نیست و اگر چنین کرد،
هلاکت و گمراهی سزاوار اوست.
جالب این این افراد گمراه، خود را هدایت یافته میشمارند و البته این یک
صفحه : 41
قاعده کلی است که پیروان ادیان باطل و گمراهان، آنچنان در باطل خود ذوب شدهاند که خود را هدایت شده و برحق میدانند
ولی مسلّم است که داشتن چنین ذهنیتی گمراهی انسان را توجیه نمیکند و این بدترین حالت براي یک انسان است که گمراه باشد
ولی خود را در راه بداند و دست به کار زشت بزند و گمان کند که کار خوب انجام میدهد:
قُل هَل نُنَبِّئُکُم بِالَأخسَرِینَ أَعمالًا الَّذِینَ ضَل سَ عیُهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم یَحسَبُونَ أَنَّهُم یُحسِنُونَ صُنعاً (کهف/ 104 ) بگو آیا به شما
از کسانی که زیانکارترین مردم از نظر اعمال هستند خبر بدهم!
کسانی هستند که تلاش آنها در زندگی دنیا گم شده در حالی که خیال میکنند کار خوب انجام میدهند.
در مقابل اکثریت کافران و گمراهان که خود را توجیه میکنند و هدایت یافته میانگارند کسانی هم هستند که حق را شناختهاند
ولی به خاطر جاه طلبی و ریاست جویی و منافع مادي از آن پیروي نمیکنند مانند بسیاري از دانشمندان یهود و نصاري که در عصر
پیامبر اسلام حقانیت اسلام را به خوبی میدانستند ولی براي حفظ موقعیت و مقام خود، از آن روي برتافتند و کافر شدند. همانگونه
قرآن خبر میدهد که آنان پیامبر اسلام را مانند فرزندان خود میشناختند (بقره/ 146 ) و درباره فرعونیان اظهار میدارد که با وجود
( یقینی که به حقانیت موسی داشتند، او را انکار نمودند (نمل/ 14
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 31 الی 32
اشاره
یا بَنِی آدَمَ خُ ذُوا زِینَتَکُم عِندَ کُل مَسجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه لا یُحِبُّ المُسرِفِینَ ( 31 ) قُل مَن حَرَّمَ زِینَۀَ اللّه الَّتِی أَخرَجَ
( لِعِبادِه وَ الطَّیِّبات مِنَ الرِّزق قُل هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا خالِصَۀً یَومَ القِیامَۀِ کَذلِکَ نُفَصِّل الآیات لِقَوم یَعلَمُونَ ( 32
اي فرزندان آدم؟ زینت خود را نزد هر مسجدي داشته باشید و بخورید و بیاشامید
صفحه : 42
صفحه 51 از 395
( و اسراف نکنید همانا او اسراف کنندگان را دوست ندارد ( 31
بگو زینت خدا را که براي بندگان خود قرار داده و نیز روزیهاي پاکیزه او را چه کسی حرام کرده است! بگو آن در زندگی دنیا
براي مؤمنان هم هست در حالی که در روز قیامت مخصوص آنهاست. اینچنین آیات خود را براي گروهی که میدانند تفصیل
( میدهیم ( 32
نکات ادبی
مشتق شده و در آن انجام کاري است که باعث جلب توجه مردم « زین » آرایش، لباسی که براي تجمل و آرایش باشد. از « زینۀ » -1
که انجام کارهاي نفرتآور است. « شین » باشد در مقابل
محل سجده و عبادت، احتمال دارد که مسجد در اینجا اسم زمان باشد یعنی وقت سجده و منظور از آن اوقات نماز « مسجد » -2
باشد.
تجاوز از حد، میل به افراط، مصرف بیش از نیاز. « اسراف » -3
استفهام انکاري است. « قل من حرّم » -4
منصوب است به جهت حال بودن و آن حال از طیبات است. « خالصۀ » -5
تفسیر و توضیح
آیه ( 31 ) یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُم عِندَ کُل مَسجِدٍ ... در زمان جاهلیت معاصر پیامبر اسلام، یکی از رسمهاي غلط اعراب جاهلی این
بود که هنگام ورود مسجد الحرام یا مسجد منا لباسهاي خود را میکندند و لخت و عریان وارد مسجد میشدند و آن را نوعی
تقرّب به خدا میدانستند. خداوند در این آیه که خطاب به بنی آدم است و شامل مؤمن و کافر میشود، دستور میدهد که موقع
رفتن به مسجد، لباس خود را که مایه زینت و آرایش است با خود داشته باشید.
این حکمی از احکام اسلام است که انسان در حال نماز و رفتن به سوي مسجد
صفحه : 43
که از حالتهاي معنوي انسان است نیز لباس بپوشد و خود را بیاراید و با وقار و شخصیت وارد مسجد شود و نماز بخواند. این نوعی
جمع کردن میان دین و دنیا و امور مادي و معنوي است و اسلام دین زندگی است و ترك دنیا و لذتها و تجملات دنیا را یک
ارزش نمیداند بلکه دستور میدهد که حتی در حال نماز و ورود به مسجد هم انسان لباس زینتی خود را داشته باشد. در روایت
آمده که امام حسن (ع) در حال نماز زیباترین لباس خود را میپوشید.
این بعضی با این جمله از آیه، استدلال به وجوب ستر عورت در حال نماز میکنند استدلال بیموردي است و آیه در مقام تشریع
این حکم نیست بلکه در مقام بیان این مطلب است که پوشیدن لباس زینتی حتی در حال نماز، کار بدي نیست آنگونه که بعضی از
اعراب جاهلی میپنداشتند، و فرمان میدهد که شما لباس زینتی را در حال نماز بپوشید و اضافه میکند که بخورید و بیاشامید ولی
اسراف نکنید و بدینگونه اعلام میدارد که استفاده از نعمتهاي مادي و پوشیدن لباس و خوردن و آشامیدن، کار ناپسندي نیست.
بنابراین هر سه امري که در آیه آمده، براي بیان مباح بودن و مطلوب بودن این کارهاست و چنین نیست که امر اول براي تشریع
یک حکم و دو امر دیگر براي اباحه باشد.
انسان طبیعتاً خود به پوشیدن لباس زینتی و خوردن و آشامیدن علاقهمند است و به آن روي میآورد و این در آیه به اینها دستور
میدهد براي بیان این مطلب است که این کارها حرام نیست و در عین حال یک نوع راهنمایی است که انسان لباس بپوشد و درست
صفحه 52 از 395
بخورد و بیاشامد و در خوردن و آشامیدن زیاده روي نکند.
این در ادامه آیه از اسراف و افراط در خوردن برحذر میدارد براي آن است که این اجازه سبب نشود که گروهی در مصرف
خوراکیها اسراف کنند و از حالت اعتدال بیرون روند.
اسراف و زیاده روي در مصرف از یک سو براي سلامتی انسان زیانآور است و
صفحه : 44
پرخوري باعث پیدایش بیماریهاي مهلکی میشود و از سوي دیگر اقتصاد جامعه را تباه میکند و مهمتر این جامعه را به سوي رفاه
زدگی و تجمل پرستی سوق میدهد و این از عوامل حتمی سقوط یک جامعه است و سبب میشود که جامعه از ارزشهاي معنوي و
اخلاقی نهی شود و از خدا و مکتب انبیا فاصله بگیرد.
خداوند اسرافکاران » : براي بازداري جامعه از اسراف و زیاده روي در مصرف، ضمن این مردم را از این کار نهی میکند، میفرماید
در آیات مختلف نیز چنین آمده که خدا آنها را .« را دوست ندارد و آنها را در ردیف کافران و ستمگران و فاسقان قرار میدهد
دوست ندارد.
آیه ( 32 ) قُل مَن حَرَّمَ زِینَۀَ اللّه الَّتِی أَخرَجَ لِعِبادِه ... مطلبی که در آیه پیش آمد، در این آیه پیگیري میشود و با یک حالت انکار
این پرسش از «! چه کسی زینت خدا را که بر بندگان خود پدید آورده و نیز روزیهاي پاکیزه او را حرام کرده است » : میپرسد
کسانی است که گمان میکردند ترك دنیا و لذتهاي آن باعث تقرب به خدا میشود و همچنین شامل مشرکان میشود که بعضی
« وصیله » و « حام » و « سائبه » و « بحیره » از گوشتهاي حلال را بر خود حرام کرده بودند مانند خوردن گوشت حیواناتی که به آنها
میگفتند (رجوع شود به تفسیر آیه 103 از سوره مائده) و یا از پوشیدن لباس، در حال طواف و عبادت خودداري میکردند، و هم
شامل نصاري میشود که ترك دنیا و رهبانیت را از مظاهر دین خود میدانستند.
اسلام دین زندگی است و به تمام نیازهاي واقعی انسان توجه دارد و در عین حال که انسان را به عبادت و ریاضتهاي معنوي فرامی
خواند تا روح او را پرورش دهد، او را در استفاده بهینه از لذایذ مادي و نعمتهاي دنیوي نیز راهنمایی میکند و در اعمال غرایز
بشري او را کمک میکند و دستور میدهد که انسان ازدواج کند خوب بخورد و خوب بیاشامد و از امکانات موجود در طبیعت
استفاده کند و در آبادي دنیا بکوشد و صد البته در کنار این راهنماییها او را از دنیاپرستی و بیبندوباري و فحشا منع میکند و نیز
از مصرف چیزهایی که پاکیزه نیستند و با طبع سالم بشر تناسب
صفحه : 45
ندارند، مانند شراب و گوشت خوك و مال حرام، پرهیز میدهد. اسلام همواره به سلامت جامعه میاندیشد و نیازهاي واقعی را در
نظر میگیرد و یکسونگري نمیکند.
آیه شریفه پس از پرسش، تصریح میکند که این زینتها و روزیهاي پاك در دنیا براي مؤمنان است یعنی خداوند در اصل، آنها را
براي انسانهاي با ایمان آفریده، هر چند که کافران نیز از آن استفاده میکنند ولی در آخرت استفاده از این نعمتها ویژه مؤمنان است
و تنها آنان از این لذایذ بهرهمند هستند و کافران از آن محروم خواهند شد.
فرق دنیا و آخرت در همین است در دنیا اگر چه در اصل، همه چیز براي مؤمن است هم مؤمن و هم کافر از امکانات موجود
استفاده میکنند چون کافر نیز در حالت تکلیف زندگی میکند و همواره احتمال ایمان آوردن او وجود دارد. ولی در آخرت دیگر
چنین وضعی نخواهد بود و ایمان کافران سودي نخواهد داد و تمام نعمتها به مؤمنان اختصاص خواهد یافت. کافر جز نومیدي و
حرمان نصیبی نخواهد داشت.
در پایان آیه براي تاکید بر اهمیت مطلبی که در آیه آمده، اظهار میدارد که ما اینگونه آیات خود را براي کسانی که میدانند، به
صفحه 53 از 395
تفصیل و روشنی بیان میکنیم.
این میفرماید ما آیات خود را براي گروه عالمان بیان میکنیم، اشاره به این است که فقط عالمان و کسانی که به سخنان خدا گوش
هوش میسارند، از این آیات بهرهمند میشوند و جاهلان و مغرضان ز فهم و درك درست آیات خدا بیبهرهاند آنان کران و
کوران و گنگانند و کفر و گناه پردهاي ضخیم در برابر بینش آنها کشیده است.
چند روایت
صفحه : 46
-1 کان الحسن بن علی (ع) اذا قام الی الصلاة لبس اجود ثیابه فقیل له فی ذلک فقال:
«1». ان اللّه جمیل یحب الجمال فاتجمّل لربی و قرء الایه
امام حسن مجتبی (ع) وقتی به نماز میایستاد بهترین لباس خود را میپوشید. در این باره چیزي به او گفتند. پس فرمود: همانا
خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد و این آیه را خواند. (منظور، آیه یا بنی آدم خذوا زینتکم ... میباشد) 2- امام صادق (ع)
به بعضی از اصحاب خود تکیه کرده بود که عباد بن کثیر او را دید در حالی که آن حضرت لباس زینتی زیبایی پوشیده بود. پس
گفت: اي ابو عبد اللّه تو از خاندان نبوّتی و پدرت نیز چنین بود. این لباس زینتی چیست که پوشیدهاي! خوب بود که پایینتر از این
ان اللّه عز و جل اذا انعم «ِ مَن حَرَّمَ زِینَۀَ اللّه الَّتِی أَخرَجَ لِعِبادِه وَ الطَّیِّبات مِنَ الرِّزق » را میپوشیدي. پس به او فرمود: ویلک یا عباد
«2»... علی عبد نعمۀ احب ان یراها علیه لیس بها بأس
واي بر تو اي عباد؟ چه کسی زینت خدا و روزیهاي پاکیزه را که بر بندگانش پدید آورده حرام کرده! همانا خداوند دوست دارد
وقتی به بندهاي نعمت میدهد، آن را بر او ببیند. باکی بر آن نیست ...
-3 عن امیر المؤمنین (ع) فی حدیث قال: و اعلموا یا عباد اللّه ان المتقین حازوا عاجل الخیر و آجله شارکوا اهل الدنیا فی دنیاهم و
الی آخر «ِ قُل مَن حَرَّمَ زِینَۀَ اللّه » : لم یشارکهم اهل الدنیا فی آخرتهم، اباحهم اللّه فی الدنیا ما کفاهم به و أغناهم قال اللّه عز و جل
الایه، سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت و أکلوها بافضل ما اکلت، شارکوا اهل الدنیا فی دنیاهم فاکلوا معهم من طیّبات ما یأکلون و
شربوا من طیبات ما یشربون و لبسوا من افضل ما یلبسون، و سکنوا من افضل ما یسکنون، و تزوّجوا من افضل ما یتزوّجون، و رکبوا
«3»... من افضل ما یرکبون و أصابوا لذة الدنیا مع اهل الدنیا و هم غدا جیران اللّه یتمنون علیه فیعطهم ما یتمنّون
-----------------------------------
. 1)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 14 )
. 2)- کافی، ج 6، ص 443 )
. 3)- کنز الدقائق، ج 3، ص 478 )
صفحه : 47
امیر المؤمنین (ع) در حدیثی فرمود: بدانید اي بندگان خدا که پرهیزگاران حال و آینده خیر را جمع کردهاند، با اهل دنیا در
دنیایشان شریک شدهاند ولی اهل دنیا در آخرت آنها شریک نشدهاند. خداوند در دنیا آنچه را که آنها را کفایت میکند و بینیاز
میسازد بر آنها مباح کرده است. خداوند میفرماید: بگو چه کسی زینت خدا را حرام کرده است! آنان در دنیا به بهترین صورتی
که ممکن است ساکن شدند و بهترین چیزي را که خورده میشود خوردند. با اهل دنیا در دنیایشان شریک شدند و با آنها از
چیزهاي پاکیزهاي که میخورند خوردند و از چیزهاي پاکیزهاي که میآشامند آشامیدند و بهترین چیزهایی که میپوشند پوشیدند
و بهترین جاهایی که ساکن میشوند ساکن شدند و با بهترین افرادي که ازدواج میکنند ازدواج کردند و بر بهترین چیزي که سوار
صفحه 54 از 395
میشوند سوار شدند و با اهل دنیا به لذت دنیا رسیدند و آنان فرداي قیامت همسایگان خدایند از او چیزي میخواهند پس او آنچه
را که خواستهاند به آنان میدهد ....
بحثی درباره مشروعیت استفاده از لذایذ دنیا
در میان موجودات جهان، انسان موجود عجیبی است و ویژگیهایی دارد که او را از موجودات دیگر متمایز میسازد. یکی از این
ویژگیها که در ساختار شخصیت خوب و بد انسان تأثیر فراوانی دارد، این است که وجود او از دو بعد مادي و معنوي تشکیل شده و
نیازهاي گوناگونی در جنبههاي جسمی و روحی دارد.
انسان در بعد مادي و جسمانی خود نیازهایی از قبیل خوراك، پوشاك، مسکن و اعمال غریزه جنسی دارد و با تجمل گرایی و تنوع
طلبی و تشخص جویی سعی در نشان دادن شخصیت و اظهار وجود خود دارد. همانگونه که در بعد معنوي و روحی نیز او را
نیازهاي بسیاري است که با تأمین درست آن، شخصیت انسانی خود را
صفحه : 48
میسازد و عمدهترین آنها خداجویی و میل به کمال حقیقی و رسیدن به نعمتهاي جاویدان بهشتی است که در رفتار و کردار انسان
و کنترل غرایز حیوانی او نقش تعیین کنندهاي دارد.
ادیان و مذاهب و مکتبهاي فکري حاکم بر جامعه بشري براي تامین نیازهاي انسان و تضمین سعادت او دستور العملهایی دارند و
نسخههایی تجویز میکنند.
مکتبهاي مادي بطور کلی نیازهاي معنوي را نادیده میگیرند و یا اصلًا اعتقادي به آن ندارند و سعادت بشر را در بهره جویی هر چه
بیشتر از لذایذ مادي میدانند. در مقابل آن بعضی از مکتبها و مذاهب دیگر. اساس کار را بر تقویت و پرورش روح و جان انسان
قرار دادهاند و نه تنها توجهی به تأمین نیازهاي مادي ندارند بلکه سعادت بشر را در پرهیز و دوري از لذایذ و مظاهر مادي میدانند و
انسان را همواره به ترك دنیا و رهایی از تعلقها، تشخصها و مادیات فرامی خوانند و البته چنین برداشتهایی از مفهوم سعادت بشري
بستگی به جهان بینی مکتب و تفسیر او از جهان و انسان دارد.
می توان گفت که توجه بیش از حد به مظاهر مادي و استفاده بیقید و شرط از لذایذ گوناگون و بیبندوباري در اعمال غرایز و
شهوتها که در جهان مادي امروز بخصوص در جوامع غربی متداول شده، واکنش تندي در برابر محدودیتهایی است که تاکنون به
نام مذهب در استفاده از لذایذ مادي اعمال شده است.
سفارش به ترك دنیا و دوري جستن از لذایذ مادي، ریشه در مکتبهاي باستانی هند دارد که افراطیترین آن را در فلسفه یوگا
میبینیم. پیروان این فلسفه یا همان جوکیان با ریاضتهاي سخت و تعطیل بعضی از غرایز و سخت گیریهاي بسیار، رسیدن به فنا را
هدف خود قرار دادهاند و آن را سعادت مطلق میدانند. بعدها در میان پیروان بعضی از ادیان آسمانی هم، چنین طرز تفکري به
وجود آمد و بعضی از نصوص و متون مذهبی را به آن تاویل کردند که نمونه بارز آن رهبانیت در میان مسیحیان است که بعضی از
آنها ترك دنیا و دوري از لذایذ مادي از جمله ازدواج را
صفحه : 49
نهایت مطلوب خود میدانستند و از مردم فاصله میگرفتند و در دیرها و صومعهها به عبادت و ریاضت میپرداختند.
این طرز تفکر به صورت خاصی وارد حوزه اسلام هم شد و بعضی از مسلمانان با استناد به بعضی از آیات و روایات، سعادت بشري
را در ترك دنیا و تعطیل غرایز پنداشتند و حتی گروههایی از آنان بخصوص مدعیان عرفان و تصوف، کارهایی در حدّ راهبان و
مرتاضان انجام دادند و آن را تهذیب نفس و تزکیه روح قلمداد کردند.
صفحه 55 از 395
این در حالی است که اسلام همه نیازهاي مادي و معنوي بشر را مورد توجه قرار داده و برنامههاي ویژهاي در جهت تأمین آنها دارد
و به طوري که خواهیم دید، استفاده از لذایذ مادي را نه تنها بد نمیداند بلکه در حد معقول و منطقی به آن سفارش میکند و صد
البته توجه به ارزشهاي معنوي و تهذیب نفس جایگاه ویژه خود را دارد و هدف اساسی اسلام است.
اکنون ما در این گفتار، نظر اسلام را درباره دنیا و لذایذ مادي، مورد بحث قرار میدهیم و آیات و روایاتی را که در این زمینه وار
شده از نظر میگذرانیم.
قرآن کریم از رهبانیت یا همان ترك دنیا که در میان مسیحیان معمول بوده انتقاد میکند و آن را یک بدعت میداند که مربوط به
دین خدا نیست. بعضی از متدینان از مسیحیان گمان میکردند که با ترك دنیا و مظاهر آن و پرهیز از ازدواج و دوري از مردم و
پناه بردن به دیرها و صومعهها و اشتغال به عبادت، به خدا نزدیکتر میشوند و این کار که همان رهبانیت است، نزد خداوند مطلوب
است و مقام دینی و معنوي و عرفانی آنها را بالا میبرد. قرآن کریم خاطر نشان میسازد که هر چند آنها رهبانیت را براي جلب
خوشنودي خدا از خود ساختند ولی خدا آن را مقرر نکرده بوده و این یک بدعت در دین بود. از آن گذشته آنها حتی آنچه را که
خود ساخته بودند نیز به خوبی رعایت نکردند.
( وَ رَهبانِیَّۀً ابتَدَعُوها ما کَتَبناها عَلَیهِم إِلَّا ابتِغاءَ رِضوان اللّه فَما رَعَوها حَق رِعایَتِها (حدید/ 27
صفحه : 50
و رهبانیتی را که خود ساختند و ما بر آنها مقرّر نکردیم و جز براي خوشنودي خدا این کار را نکردند، آن را آنچنانکه سزاوار است
رعایت نکردند.
منظور این است که راهبان مسیحی که رهبانیت و ترك دنیا را از پیش خود ساختند در عمل، به دنیا پرستی و ثروت اندوزي روي
آوردند. بنابراین در این آیه از مسیحیان دو انتقاد میشود یکی این رهبانیت را خدا مقرر نکرده بود و آنها از پیش خود ساختند و
دیگر این حتی به رهبانیتی که خود ساختند عمل نکردند و به دنیاپرستی مشغول شدند.
بدینگونه قرآن رهبانیت و ترك دنیا را نه به عنوان یک ارزش، که به عنوان یک بدعت تلقی میکند و آن را از دین خدا نمیداند.
یعنی این انسان زندگی و مسکن ثابتی نداشته باشد و همیشه « سیاحت » که همان ترك دنیاست و « رهبانیت » همچنین در روایتهاي ما
در حال گردش باشد، نفی شده است:
عن ابی عبد اللّه (ع) قال: ان اللّه اعطی محمداً (ص) شرایع نوح و ابراهیم و موسی و عیسی التوحید و الاخلاص و نفی الانداد و
«1». الفطرة و الحنیفیۀ السمحۀ لا رهبانیۀ و لا سیاحۀ احل فیها الطیبات و حرم فیها الخبائث
امام صادق (ع) فرمود: همانا خداوند به محمّد (ص) شریعتهاي نوح و ابراهیم و موسی و عیسی را داد که همان توحید و اخلاص و
نفی بتها و همان فطرت و حنیفیت آسان است. نه رهبانیتی قرار داد و نه این انسان همیشه در حال سفر باشد. خدا در این دین
چیزهاي پاکیزه را حلال و چیزهاي ناپاك را حرام کرد.
در بعضی از روایات هم اشاره شد که اگر رهبانیتی باشد جهاد، نماز، حج و سایر عبادات اسلامی است و نه ترك لذایذ دنیا:
قال رسول اللّه (ص): یابن امّ عبد أ تدري ما رهبانیۀ امتی! قلت: اللّه و رسوله اعلم.
-----------------------------------
. 1)- بحار الانوار، ج 68 ، ص 317 )
صفحه : 51
«1». قال: الهجرة و الجهاد و الصلاة و الصوم و الحج و العمرة
پیامبر خدا به إبن ام مکتوم فرمود: اي إبن عبد آیا میدانی که رهبانیت امت من چیست! میگوید گفتم: خدا و پیامبرش آگاه ترند.
صفحه 56 از 395
فرمود: هجرت و جهاد و نماز و روزه و حج و عمره.
اساس جهان بینی اسلامی این است که عالم آفرینش، باطل و بیهوده آفریده نشده و هدفدار و براساس حق و عدالت است:
وَ ما خَلَقنَا السَّماوات وَ الَأرضَ وَ ما بَینَهُما إِلّا بِالحَق (حجر/ 85 ) و ما آسمانها و زمین و آنچه را که در میان آنهاست نیافریدیم مگر
براساس حق.
از همین جاست که به دنیا و مظاهر آن با خوشبینی مینگرد و انسان را به استفاده از لذایذ دنیا مانند تجمل و زینت، حتی در مساجد
و در حال نماز و نیز خوردن و آشامیدن فرمان میدهد و از کسانی که زینتها و روزیهایی را که خدا براي بندگانش پدید آورده
حرام کردهاند بازخواست میکند:
یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُم عِندَ کُل مَسجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه لا یُحِبُّ المُسرِفِینَ. قُل مَن حَرَّمَ زِینَۀَ اللّه الَّتِی أَخرَجَ لِعِبادِه وَ
32 ) اي فرزندان آدم؟ نزد هر مسجدي زینت - الطَّیِّبات مِنَ الرِّزق قُل هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا خالِصَۀً یَومَ القِیامَۀِ (اعراف/ 31
خود را حفظ کنید و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید که خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد. بگو چه کسی زینتی را که خدا
بربندگانش پدید آورده و نیز روزیهاي پاکیزه را حرام کرده است! بگو آن در این دنیا براي مؤمنان هم هست ولی در آخرت
مخصوص آنهاست.
در زمان پیامبر اسلام (ص) بعضی از اصحاب مانند عثمان بن مظعون و بلال از روي ایمان و تقوا و براي تهذیب نفس، خود را از
بعضی از لذایذ دنیوي محروم کردند و تصمیم گرفتند که با زنان خود همبستر نشوند و خوردن و آشامیدن را به
-----------------------------------
[.....] . 1)- برقی، المحاسن، ص 287 - بحار الانوار، ج 68 ، ص 317 )
صفحه : 52
حد اقل برسانند و شبها کم بخوابند. این کار آنها خوشایند و مرضی خدا واقع نشد و فرشته وحی نازل شد و با این آیه آنها را از این
کار منع کرد:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّبات ما أَحَل اللّه لَکُم وَ لا تَعتَدُوا إِن اللّهَ لا یُحِبُّ المُعتَدِینَ. وَ کُلُوا مِمّا رَزَقَکُم اللّه حَلالًا طَیِّباً وَ اتَّقُوا
88 ) اي کسانی که ایمان آوردهاید؟ چیزهاي پاکیزهاي را که خدا بر شما حلال کرده حرام - اللّهَ الَّذِي أَنتُم بِه مُؤمِنُونَ (مائده/ 87
نکنید و از حد نگذرید که خدا از حد گذرندگان را دوست ندارد و از آنچه خدا به شما روزي کرده حلال و پاکیزه بخورید و از
خدایی که به او ایمان دارید پروا کنید.
در تفسیر این آیه آمده که پیامبر خدا این گروه را مورد عتاب قرار داد و فرموده:
«1». الا انی انام باللیل و انکح و افطر بالنهار فمن رغب عن سنّتی فلیس منّی
آگاه باشید که من شب را میخوابم و نکاح میکنم و روز را افطار میکنم پس هر کس از سنّت من روي گرداند، از من نیست.
همچنین این خوشبینی به دنیا و مظاهر آن را در آیات دیگر هم میبینیم. قرآن از انسان میخواهد که بهره خود را از دنیا فراموش
نکند و مال و فرزند را زینت این دنیا میداند و این خدا براي کسانی که کار خوب انجام دهند در همین دنیا پاداش میدهد و در
مقام تعریف از بعضی از پیامبران، آنها را آبرومندان و وجیهان این جهان معرفی میکند و به مؤمنان وعده برکتهایی از زمین و
آسمان میدهد و اظهار میدارد که انسانها مأمور آباد کردن زمین هستند. این مضامین در آیاتی است که در پی میآید. جالب این
در این آیات در عین حال که به دنیا توجه شده است، آخرت بر آن ترجیح داده میشود:
وَ ابتَغ فِیما آتاكَ اللّه الدّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنسَ نَصِ یبَکَ مِنَ الدُّنیا (قصص/ 77 ) و در آنچه خدا بر تو بخشیده، سراي آخرت را بجوي و
در عین حال بهرهات را از
صفحه 57 از 395
-----------------------------------
. 1)- تفسیر قمی، ج 1، ص 179 )
صفحه : 53
دنیا فراموش مکن.
المال وَ البَنُونَ زِینَۀُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ الباقِیات الصّالِحات خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیرٌ أَمَلًا (کهف/ 46 ) مال و فرزندان، زینت زندگی دنیا
هستند و کارهاي ماندگار و شایسته نزد پروردگارت از نظر ثواب و آرزو کردن بهتر است.
لِلَّذِینَ أَحسَ نُوا فِی هذِه الدُّنیا حَسَ نَۀٌ وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ (نحل/ 30 ) براي کسانی که خوبی کردهاند در این دنیا پاداش نیک است و
سراي آخرت بهتر است.
یا مَریَم إِن اللّهَ یُبَشِّرُك بِکَلِمَ ۀٍ مِنه اسمُه المَسِیح عِیسَ ی ابن مَریَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ مِنَ المُقَرَّبِینَ (آل عمران/ 45 ) اي مریم
همانا خداوند به تو با کلمهاي از نزد خود که نام او مسیح عیسی بن مریم است مژده میدهد. او در دنیا و آخرت آبرومند و از
مقربان است.
وَ لَو أَن أَهلَ القُري آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الَأرض (اعراف/ 96 ) و اگر اهل آبادیها ایمان و تقوا داشته باشند،
البته برکتهایی از آسمان و زمین به روي آنها میگشاییم.
هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الَأرض وَ استَعمَرَکُم فِیها (هود/ 61 ) اوست که شما را از زمین پدید آورد و از شما آباد ساختن آن را طلب کرد.
البته در برخی دیگر از آیات قرآنی، دنیا پرستی مذمت شده است ولی بزودي توضیح خواهیم داد که منظور از آن، بی توجهی به
آخرت و ارزشهاي معنوي و اصالت دادن به دنیاست که بدون شک از دیدگاه ادیان الهی ناپسند است.
علاوه بر آیات قرآنی، این مسأله در روایات هم مورد توجه قرار گرفته و از مؤمن خواسته شده است که از نعمتها و لذایذ دنیا
استفاده کند و آثار نعمتی را که به او داده شده آشکار کند:
صفحه : 54
«1». قال رسول اللّه (ص): کلوا و اشربوا و البسوا و تصدقوا فی غیر سرف و لا بخل انّ اللّه یحب ان یري اثر نعمته علی عبده
پیامبر خدا فرمود: بخورید و بیاشامید و بپوشید و در غیر اسراف و بخل خرج کنید. همانا خداوند دوست دارد که اثر نعمت خود را
بر بنده خود ببیند.
«2». قال علی (ع): و لا تضیّعن نعمۀ من نعم اللّه عندك و لیر علیک اثر ما انعم اللّه بک
امیر المؤمنین (ع) فرمود: نعمتی از نعمتهاي خدا را که نزد توست ضایع مکن و اثر نعمت خدا بر تو دیده شود.
در بعضی از روایات برخی از برخورداریها و لذایذ دنیا از دلایل سعادت انسان شمرده شده است:
«3». قال رسول اللّه (ص): من سعادة المرء المسلم الزوجۀ الصالحۀ و المسکن الواسع و المرکب البهی و الولد الصالح
پیامبر خدا فرمود: از سعادت مرد مسلمان، داشتن همسر شایسته و مسکن وسیع و مرکب زیبا و فرزند صالح است.
همچنین روایاتی در تأیید استفاده از لباسهاي زینتی وارد شده و در بعضی از آنها آمده که امامان معصوم، لباس فاخر میپوشیدند و
گاهی هم مورد سؤال بعضی از کوته نظران و صوفیان قرار میگرفتند و ائمه پاسخهاي لازم را میدادند:
کان الحسن بن علی (ع) اذا قام الی الصلوة لبس اجود ثیابه فقیل له فی ذلک. فقال:
«4». ان اللّه جمیل یحب الجمال
امام حسن مجتبی (ع) وقتی به نماز میایستاد، بهترین لباس خود را میپوشید.
در این باره از او سؤال شد، فرمود: خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد.
صفحه 58 از 395
امام صادق فرمود: امیر المؤمنین (ع) عبد اللّه بن عباس را به سوي إبن کوا و یاران او (خوارج) فرستاد و او لباس قیمتی بر تن داشت.
آنها گفتند: اي إبن عباس تو در
-----------------------------------
. 1)- بحار الانوار، ج 73 ، ص 207 )
. 2)- نهج البلاغه، کلام 69 )
. 3)- بحار الانوار، ج 76 ، ص 155 )
. 4)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 14 )
صفحه : 55
نظر ما بهترین ما هستی در حالی که این لباس را پوشیدهاي؟ گفت: این اولین چیزي است که درباره آن با شما بحث میکنم خدا
فرمود: قُل مَن حَرَّمَ زِینَۀَ اللّه الَّتِی أَخرَجَ لِعِبادِه وَ الطَّیِّبات مِنَ الرِّزق.ِ
در روایتی آمده که امام «1»! بگو چه کسی زینتی را که خدا بر بندگانش پدید آورد و نیز روزیهاي پاکیزه را حرام کرده است
صادق (ع) لباسی فاخر و زینتی پوشیده بود و سفیان ثوري (از سران صوفیه) او را دید و اعتراض کرد. امام در پاسخ او همین آیه را
همچنین سفیان بن عیینه نیز پوشیدن لباس فاخر را به امام «2». تلاوت کرد و مشروعیت استفاده از نعمتها و لذایذ را به او تذکر داد
صادق ایراد گرفت و اظهار داشت که جدّ تو علی بن ابی طالب لباس خشن میپوشید. امام صادق ضمن تلاوت آیه بالا او را متوجه
ساخت که زمان حضرت علی با زمان او فرق دارد. در زمان او فقر عمومی حاکم بود ولی اکنون اینطور نیست و در چنین شرایطی
و در روایتی دیگر از امام صادق (ع) آمده که انسان میتواند همزمان حتی تا بیست پیراهن «3». پوشیدن لباس خوب اشکالی ندارد
«4». داشته باشد
همچنین پیشوایان دین، ترك دنیا را مذموم و ناپسند دانستهاند و کسانی را که دنیا و زندگی در میان مردم را رها کردهاند، مورد
سرزنش قرار داده و از آنها خواستهاند که زندگی معمولی داشته باشند و در میان مردم زندگی کنند.
روزي امیر المؤمنین (ع) به عیادت یکی از یارانش به نام علاء بن زیاد رفت و چون او را دید که بیش از حد به دنیا و زرق و برق
آن پرداخته او را نصیحت کرد و از دنیاپرستی منع نمود. در این هنگام علاء بن زیاد داستان برادرش عاصم را براي امیر المؤمنین
بازگو کرد و گفت که او زندگی دنیا را ترك کرده و سر به بیابانها گذاشته و مشغول عبادت است. آن حضرت عاصم را خواست و
به خاطر این کار او را
-----------------------------------
. 1)- کافی ج 6، ص 441 )
. 2)- کافی ج 6، ص 442 )
. 3)- بحار الانوار، ج 79 ، ص 315 )
. 4)- همان ص 317 )
صفحه : 56
سرزنش کرد و فرمود:
یا عدي نفسه لقد استهام بک الخبیث اما رحمت اهلک و ولدك أ تري اللّه احل لک الطیبات و هو یکره ان تأخذها انت اهون علی
اللّه من ذلک.
اي دشمنک جان خود؟ شیطان در تو راه یافته. آیا به خانواده و فرزندانت رحم نمیکنی! آیا میپنداري که خدا چیزهاي پاکیزه را
صفحه 59 از 395
بر تو حلال کرده ولی دوست ندارد که از آنها استفاده کنی! تو نزد خداوند بیارزشتر از آن هستی که با تو چنین کند.
عاصم گفت: یا امیر المؤمنین؟ ولی تو با این لباس خشن و غذاي ناگوار به سر میبري. امام فرمود:
«1». ویحک انی لست کانت انّ اللّه فرض علی ائمۀ العدل ان یقدّروا انفسهم بضعفۀ النّاس کیلا یتبیّغ بالفقیر فقره
واي برتو؟ من همانند تو نیستم. همانا خداوند بر پیشوایان عدل واجب کرده که همچون ضعیفترین مردم بر خودشان سخت بگیرند
تا تنگدستی فقیر، آنها را ناراحت نکند.
بدینسان امیر المؤمنین هر دو برادر را نصحیت کرد یکی را از دنیاپرستی و دیگري را از ترك دنیا برحذر داشت و این همان منطق
اسلام است که انسان مؤمن باید هم در فکر آبادي دنیا و هم در فکر صلاح آخرت باشد و یکی را فداي دیگري نکند:
«2». قال علی بن الحسین (ع): لیس منا من ترك دنیاه لاخرته و لآخرته لدنیاه
امام سجاد فرمود: از ما نیست کسی که دنیاي خود را به خاطر آخرتش و یا آخرت خود را به خاطر دنیایش ترك نماید.
آباد ساختن دنیا و کار کردن براي تأمین زندگی آنچنان ارزشی در اسلام دارد که آن را در ردیف عبادت قرار میدهد.
-----------------------------------
. 1)- نهج البلاغه خطبه 209 )
. 2)- وسائل الشیعه، ج 12 ، ص 49 )
صفحه : 57
امام باقر (ع) در مزرعه خود مشغول کار کردن بود و عرق کرده بود. شخصی بر آن حضرت گذشت و از روي ناآگاهی از تعالیم
دینی و به عنوان اعتراض گفت: اگر در این حال مرگ تو فرا رسد جواب خدا را چه میدهی! امام فرمود:
«1». لو جاءنی الموت و انا علی هذه الحال جاءنی و انا فی طاعۀ من طاعات الله
اگر مرگم در همین حال فرا رسد، در حالی فرا رسیده که مشغول طاعتی از طاعتهاي خدا هستم.
درباره ازدواج و اعمال غریزه جنسی نیز سفارشهاي زیادي شده و پیامبر خدا امّت خود را به ازدواج، امر فرموده و آن را یکی از
سنتهاي خود معرفی کرده است:
«2». قال رسول اللّه (ص): النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی
پیامبر خدا فرمود: نکاح، سنت من است و هر کس از سنت من روي گرداند از من نیست.
باقی میماند این در بعضی از آیات و روایات، از دنیا مذمت شده و دنیا به خس و خاشاك روي آب یا مار خوش خط و خال تشبیه
شده و ثروت اندوزي و دنیا طلبی کار ناپسندي قلمداد شده است و بسیاري از موعظهها و پند و اندرزها مردم را از دنیا برحذر
میدارد. باید دانست که این بدان معنا نیست که دنیا و استفاده از لذایذ آن از نظر اسلام ناپسند است بلکه این است که انسان نباید
دنیا را هدف اصلی خود قرار دهد و آخرت و ارزشهاي معنوي را فراموش کند و گر نه مقام انسانی خود را در حدّ یک حیوان،
پایین آورده و بالاترین ستم را بر خود روا داشته است.
اسلام با عیاشیها و خوشگذرانیها و رفاه زدگیهایی که باعث فراموشی خدا و معنویت باشد مبارزه میکند و با بیبندوباري و اعمال
بیرویه شهوات که موجب سقوط و هلاك جامعهها میگردد، مخالف است و آن را دشمن سعادت انسان میداند و گر نه با
استفاده مشروع از لذتهاي دنیا موافق است و همانگونه که دیدیم مردم را به سوي آن میخواند. این در متون اسلامی، مطالب مربوط
به مذمت دنیا
-----------------------------------
. 1)- همان ص 10 )
صفحه 60 از 395
. 2)- بحار الانوار، ج 103 ، ص 220 )
صفحه : 58
زیاد آمده براي آن است که بشر طبعا به سوي دنیاپرستی کشیده میشود و شیطان نیز او را در این جهت یاري میدهد و براي این
انسان به ورطه دنیا پرستی مذموم نیفتد این سفارشها شده است و گر نه دنیا به خودي خود ناپسند نیست و انسان میتواند و باید از
آن « تعدیل » دنیا پلی براي آخرت بسازد و دنیا مزرعه آخرت است. کوتاه سخن این اسلام در زمینه اعمال غرایز و شهوتها به
آن. « تعطیل » میاندیشد و نه
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 33 الی 34
اشاره
قُل إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَنَ وَ الإِثمَ وَ البَغیَ بِغَیرِ الحَق وَ أَن تُشرِکُوا بِاللّه ما لَم یُنَزِّل بِه سُلطاناً وَ أَن تَقُولُوا عَلَی
( اللّه ما لا تَعلَمُونَ ( 33 ) وَ لِکُل أُمَّۀٍ أَجَل فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُونَ ساعَۀً وَ لا یَستَقدِمُونَ ( 34
بگو همانا پروردگارم زشتیهاي آشکار و پنهان و ستم به ناحق را حرام کرده است و هم این براي خدا آنچه را که دلیلی بر آن
( نفرستاده شریک قرار بدهید و این چیزي را در مورد خدا بگویید که نمیدانید ( 33
( و براي هر امّتی سرآمدي است پس چون سرآمد آنها رسید نه لحظهاي تأخیر میکنند و نه جلو میافتند ( 34
نکات ادبی
جمع فاحشه و آن کار بسیار زشتی است که طبع بشري از آن نفرت دارد مانند زنا و سایر گناهان کبیره و البته فاحشه « الفواحش » -1
را بیشتر در زنا به کار میبرند.
آن کار زشتی است که زیانآور است و شامل تمام گناهان اعم از صغیره و کبیره میشود. « اثم » -2
به معناي مطلق طلب کردن آمده است. « ابتغاء » ستم، طلب بزرگی کردن با تجاوز به حقوق دیگران. البته « بغی » -3
براي تأکید است از باب وصف شیئی به لازم آن. چون بغی و « بغیر الحق » -4
صفحه : 59
ظلم همیشه به ناحق است.
دلیل، حجت، برهان. « سلطان » -5
است. « فواحش » در حکم مصدر و عطف به « ان تشرکوا » -6
وقت معین، سرآمد. « اجل » -7
لحظه، کمترین وقت از اوقات. این کلمه در اینجا به معناي ساعت متعارف یعنی یک بیست و چهارم شبانه روز نیست. « ساعۀ » -8
تفسیر و توضیح
آیه ( 33 ) قُل إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الفَواحِشَ ... دیدیم که اعراب جاهلی چیزهایی را براي خود حرام کرده بودند و آن را به خدا نسبت
میدادند. قرآن با این انحراف مبارزه کرد و خاطر نشان ساخت که آن چیزهایی را شما حرام میدانید که خدا حرام نکرده است.
اکنون در این آیه آن چیزهایی را که خداوند واقعاً حرام کرده، برمیشمارد و پنج مورد را میآورد که شامل تمام محرّمات است:
صفحه 61 از 395
را حرام کرده یعنی کارهاي بسیار زشتی که نفرتآور است یا همان گناه کبیره و بخصوص زنا و انحرافات « فواحش » -1 خداوند
جنسی که مصداق بارز فاحشهاند. فحشا حرام است چه به صورت آشکار انجام بگیرد یا به صورت پنهانی.
این قید براي ردّ این عقیده اعراب جاهلی است که زنا را در صورتی که بطور پنهان و با توافق طرفین باشد جرم و گناه نمیدانستند.
این همان است که دنیاي مادّي امروز آن را تجربه میکند ولی پر واضح است که زنا چه به صورت پنهان و چه به صورت آشکار،
کانون خانوادهها را ویران میکند و آثار زیانبار فراوانی دارد.
-2 اثم و گناه بطور مطلق حرام است و از هر چیزي که شرع، آن را قدغن کرده، چه گناهان کبیره و چه گناهان صغیره، باید اجتناب
و موارد بعدي هم میشود. این چند مورد را جداگانه ذکر کرده براي بیان اهمیت « فواحش » اعم است و شامل « اثم » کرد. البته کلمه
آنهاست.
صفحه : 60
-3 تجاوز به حق دیگران و ستمکاري نیز حرام است. منظور از بغی در اینجا گناهانی است که باعث از بین رفتن حق النّاس میشود
را « بغیر حق » بیشتر در مورد گناهانی است که مربوط به حق اللّه است. این براي ستم کردن به دیگران قید « فواحش و اثم » و
میآورد از باب تاکید بر مطلب و توصیف چیزي به لازم آن است چون ستم کردن همیشه ناحق است.
-4 شریک قرار دادن خدا نیز یکی دیگر از محرّمات است. شرك، آفت بزرگی است که انسان را از خیرات و برکات ایمان و
توحید محروم میکند و اسلام در آغاز با شرك و بت پرستی شدید اعراب جاهلی روبرو بود قرآن در آیات بسیاري مبارزهاي
بیامان با شرك دارد.
این در آیه میفرماید، براي خدا آنچه را که دلیلی بر آن نفرستاده شریک قرار ندهید، این نیز تأکید بر این مطلب است که مشرکان
هیچ گونه دلیل و برهانی بر عقیده خود نداشتند و خدا هیچ حجتی را از آنها نمیپذیرد. این در این آیه و چند آیه دیگر میفرماید:
خدا بر آنها سلطانی و دلیلی نفرستاده، شاید اشاره به این باشد که مشرکان نه تنها دلیل عقلی ندارند، که دلیل سمعی هم ندارند.
-5 نسبت دادن بعضی از چیزها به خدا و دروغ بستن به او نیز از محرّمات است و شاید بدترین آنها باشد. چه گناهی از این بالاتر
که انسان بدعتی را بگذارد و بگوید که خدا آن را قرار داده، در حالی که خدا آن را نگفته است. اعراب جاهلی بسیاري از بدعتها و
سنتهاي غلطی را که داشتند به خدا نسبت میدادند گویا آنها را خدا به آنان تلقین کرده است و این خود انحرافی بزرگ بود که در
قرآن بارها به این مسأله اشاره شده و در بعضی از آیات، آن را ظلمی بزرگ بلکه بزرگترین ظلم معرفی کرده است:
وَ مَن أَظلَم مِمَّن افتَري عَلَی اللّه کَ ذِباً أَو قالَ أُوحِیَ إِلَی وَ لَم یُوحَ إِلَیه شَیءٌ (انعام/ 93 ) و چه کسی ستمکارتر از کسی است که بر
خدا دروغ بندد یا بگوید بر من وحی شده در حالی که چیزي بر او وحی نشده است.
صفحه : 61
این پنج موردي که در آیه مورد بحث آمده تمام گناهان را شامل میشود و روشن است که حرام شدن اینها براي رعایت مصالح
انسانها و در جهت تأمین یک زندگی خوب و شرافتمندانه است که در آن هم حقوق همگان رعایت شود و هم روح انسان تعالی
پیدا کند و زمینه براي شکوفایی همه استعدادها فراهم گردد. بنابراین، انسان با پرهیز از گناهان، منّتی بر خدا ندارد زیرا خدا از آن
سودي نمیبرد. او با این کار به خود و جامعهاي که در آن میزید، خدمت میکند.
آیه ( 34 ) وَ لِکُل أُمَّۀٍ أَجَل فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم ... این آیه بیانگر یکی از سنتهاي الهی در جامعههاي بشري است. طبق این آیه و چند آیه
دیگر، هر ملتی و هر جامعهاي مانند یک فرد انسانی اجل معینی دارد که چون اجل به سر رسد، آن جامعه نابود خواهد شد. بسیاري
از جامعه شناسان و دانشمندان فلسفه تاریخ نیز معتقدند که هر جامعهاي و هر تمدنی عمري دارد که به سر خواهد آمد و بعضی از
آنها مانند إبن خلدون هر جامعهاي را به یک فرد انسانی تشبیه میکند که دورانهاي کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و پیري را
صفحه 62 از 395
سپري کرده بالاخره به مرحله مرگ خواهد رسید و چون به آن مرحله گام نهاد هیچ چیزي آن را از سقوط نجات نخواهد داد.
از نظر قرآن براي هر امّتی دوران مشخصی وجود دارد که چون آن دوران به سر رسید، آن جامعه از بین میرود و این سرنوشت
محتوم هر ملّتی است که بالاخره پس از سپري شدن مدت معیّنی که طول آن بستگی به شرایط خاص آن جامعه دارد، به مرحلهاي
میرسد که دیگر قابلیّت بقا و استمرار را از دست میدهد و سرانجام میمیرد. در این زمینه علاوه بر آیه مورد بحث به این آیه هم
توجه فرمایید.
وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَۀٍ إِلّا وَ لَها کِتاب مَعلُوم ما تَسبِق مِن أُمَّۀٍ أَجَلَها وَ ما یَستَأخِرُونَ (حجر/ 5) و هیچ آبادي را هلاك نکردیم مگر این
براي آن کتابی معلوم بود. وقت معیّن هیچ امّتی جلو نمیافتد و نمیتوانند آن را به تأخیر بیندازند.
صفحه : 62
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 35 الی 37
اشاره
یا بَنِی آدَمَ إِمّا یَأتِیَنَّکُم رُسُل مِنکُم یَقُصُّونَ عَلَیکُم آیاتِی فَمَن اتَّقی وَ أَصلَحَ فَلا خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ ( 35 ) وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا
بِآیاتِنا وَ استَکبَرُوا عَنها أُولئِکَ أَصحاب النّارِ هُم فِیها خالِدُونَ ( 36 ) فَمَن أَظلَم مِمَّن افتَري عَلَی اللّه کَذِباً أَو کَذَّبَ بِآیاتِه أُولئِکَ یَنالُهُم
نَصِ یبُهُم مِنَ الکِتاب حَتّی إِذا جاءَتهُم رُسُلُنا یَتَوَفَّونَهُم قالُوا أَینَ ما کُنتُم تَدعُونَ مِن دُونِ اللّه قالُوا ضَلُّوا عَنّا وَ شَهِدُوا عَلی أَنفُسِهِم أَنَّهُم
( کانُوا کافِرِینَ ( 37
اي فرزندان آدم؟ چون پیامبرانی از خودتان به سوي شما آمدند که آیات مرا براي شما بازگو کنند، پس هر کس پرهیزگاري کند
( و کار نیک انجام دهد، نه ترسی بر آنان است و نه آنان اندوهگین میشوند ( 35
( و کسانی که آیات ما را تکذیب میکنند و از پذیرش آن تکبر مینمایند، آنان یاران آتشند و در آن جاویدان هستند ( 36
پس چه کسی ستمکارتر از کسی است که بر خدا دروغ بندد یا آیات او را تکذیب کند! آنان را نصیبی که از کتاب (سرنوشت)
دارند میرسد تا وقتی که فرستادگان ما به سراغ آنها روند که جانشان را بگیرند گویند: کجاست آنچه شما جز خدا آن را
( میخواندید! میگویند: از ما گم شدند و خود گواهی میدهند که آنان کافر بودهاند ( 37
نکات ادبی
زائده که براي تأکید مطلب آمده و در جمله شرط « ماي » شرطیه و « ان » است که مرکب است از « انما » در اینجا در اصل « امّا » -1
.« یأتینّکم » : نون ثقیله میآید
از قصه به معناي پشت هم گفتن. « یقصون » -2
ناراحتی از گذشته. :« حزن » ترس از آینده و « خوف » -3
با تکبر از آن، روي برتافتند، با گردنکشی از قبول آن خودداري کردند. « استکبروا عنها » -4
به معناي رسیدن است و نوعاً در رسیدن چیزهاي خوب استعمال میشود مگر این قرینهاي باشد « نیل » . آنان را میرسد « ینالهم » -5
که در رسیدن چیزهاي
صفحه : 63
بد استعمال شود مانند این آیه.
صفحه 63 از 395
بهره، مقدار. « نصیب » -6
در اینجا مقدرات، آنچه از سرنوشت انسان نوشته شده، لوح محفوظ. « کتاب » -7
ندارد. « أَین » موصوله است و ربطی به « ما کنتم » در « ما » -8
تفسیر و توضیح
36 ) یا بَنِی آدَمَ إِمّا یَأتِیَنَّکُم رُسُل مِنکُم ... پس از یک وقفه نسبتاً طولانی که بعد از جریان خلقت آدم و هبوط او از - آیات ( 35
بهشت به وجود آمد و مطالب گوناگونی گفته شد که آنها هم مربوط به استنتاجاتی بود که از داستان آدم به دست میآمد، اینک
در دنباله سخن، مطلبی را بیان میکند که به نظر ما مربوط به آغاز زندگی آدم و فرزندان او در زمین است و آن، هنگامی است که
در اینجا با دو خطاب دیگري که در آیات پیش آمده بوده فرق دارد هر چند « یا بنی آدم » هنوز پیامبرانی نیامدهاند. بنابراین خطاب
که در ردیف آنها قرار دارد. این خطاب نظیر همان خطابی است که در سوره بقره بلافاصله پس از هبوط آدم به او گفته شد و
مربوط به زمان پیش از پیامبران است (به زودي آن آیه را خواهیم آورد).
در این خطاب به فرزندان آدم اظهار میدارد که: چون پیامبرانی از جنس خودتان آمدند آیات مرا بر شما خواندند، شما در برابر
آنان دو گروه خواهید بود گروهی که دعوت آنها را بپذیرد و تقوا و صلاح پیشه کند و گروهی که آیات خدا را تکذیب کند و با
گردنکشی از پذیرش آن سر باز زند. گروه اول رستگارند و براي آنان ترس و اندوهی وجود ندارد ولی گروه دوم در آتش جهنم
جاویدان خواهند بود.
این ما این آیه را مربوط به آغاز زندگی آدم در زمین، پس از هبوط از بهشت دانستیم براي آن است که همین مطالب در آیه
دیگري آمده و در آن تصریح شده که این خطاب بلافاصله پس از هبوط آدم صادر شده است. به این آیه توجه فرمایید:
صفحه : 64
قُلنَا اهبِطُوا مِنها جَمِیعاً فَإِمّا یَأتِیَنَّکُم مِنِّی هُديً فَمَن تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ. وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ
39 ) گفتیم همگی از آن (بهشت) فرود آیید پس چون از سوي من هدایتی بر شما آمد، - أَصحاب النّارِ هُم فِیها خالِدُونَ (بقره/ 38
پس کسانی که تابع هدایت من شوند، نه ترسی بر آنان وجود دارد و نه اندوهگین میشوند و کسانی که کافر شوند و آیات ما را
تکذیب کنند، آنان یاران آتشند و در آن جاویدان هستند.
ملاحظه میفرمایید که این مضمون همان مضمون، آیه مورد بحث است و حتی بعضی از عبارتها عیناً تکرار شده و چون بیتردید
این آیه مربوط به زمان هبوط است آیه مورد بحث نیز همین حال را دارد. بخصوص این در آیه از آمدن پیامبران در آینده خبر
میدهد و این مطلب بروشنی دلالت دارد که در زمان این خطاب هنوز پیامبري نیامده بود.
این تقسیم بندي که در آیه شده، حقیقتی است که در طول تاریخ زندگی بشر واقعیت یافت و همواره مردم در برابر دعوت پیامبران
دو گروه شدند گروهی دعوت را پذیرفتند و گروهی در برابر آن ایستادند.
آیه ( 37 ) فَمَن أَظلَم مِمَّن افتَري عَلَی اللّه کَ ذِباً ... عکس العمل مردم در برابر دعوت انبیا بدانسان که در آیه پیش آمد، از دو حال
خارج نیست یا دعوت را میپذیرند و یا آن را انکار میکنند. انکارکنندگان نیز خود چند گونهاند بدترین آنها کسانی هستند که
علاوه بر انکار پیامبران، به خدا دروغ میبندند و چیزي را که خدا نگفته به او نسبت میدهند. نمونه روشن این گروه همان مشرکان
عصر پیامبر اسلام بودند که به اصل وجود خدا اعتقاد داشتند ولی گمان میکردند که براي تقرب به او باید بتها را پرستش کنند و
این را یک امر الهی و دینی میدانستند. در واقع آنها به خدا افترا میزدند. آنها علاوه بر بت پرستی دچار انواع انحرافات بودند و
بعضی از چیزهاي حلال را حرام میدانستند و بدعتها گذاشته بودند و میگفتند خدا به ما چنین دستور داده است. در آیات پیش
صفحه 64 از 395
دیدیم که قرآن با این تفکر مبارزه کرد و از آنها مطالبه دلیل
صفحه : 65
نمود و اظهار داشتند که شما هیچ گونه حجتی بر این نسبتهایی که به خدا میدهید ندارید.
اینک در این آیه میپرسد: چه کسی ستمکارتر از کسی است که به خدا دروغ بندد و آیات او را تکذیب کند! ستمی بالاتر از این
نیست که کسی بدعتی بگذارد و آن را به خدا نسبت بدهد و یا آیات خدا را دروغ انگارد.
دارند خواهد رسید. منظور از کتاب « کتاب » درباره این افراد و سرنوشتی که در پیش دارند، اضافه میکند که آنان را بهرهاي که از
در اینجا لوح محفوظ است و آن کتابی است که مقدرات انسانها از خوب و بد در آن نوشته شده است. منظور این است که آنان
یاد شده به سراغ « فرستادگان ما » طبق همان مقدرات، عمر خود را به سر خواهند برد و بالاخره فرشتگان مرگ که از آنها به عنوان
آنها خواهند رفت و روح آنها را قبض خواهند کرد و در این هنگام که لحظه آخر زندگی آنهاست و سکرات مرگ را مشاهده
میکنند، فرشتگان از آنها خواهند پرسید: آن چیزهایی که شما در برابر خدا پرستش میکردید، اینک کجا هستند! و آنها مأیوسانه
پاسخ خواهند داد که آنها گم شدهاند و نمیدانیم کجا هستند و بدینگونه اعتراف خواهند کرد که کافر بودهاند و جز خدا بتها را
میپرستیدهاند.
این آنها در پاسخ میگویند آن معبودها و بتها از ما گم شدهاند، به این معناست که به یاري ما نمیآیند و نمیتوانند به ما کمک
کنند و این خود اعترافی است به این زمانی آنها را پرستش کردهاند و به آنها ایمان داشتهاند و بدینگونه به کافر بودن خود گواهی
میدهند. نظیر این تعبیر را چند آیه بعد در همین سوره خواهیم خواند:
قَد خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَ ضَل عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُونَ (اعراف/ 53 ) همانا به خود ضرر زدند و آنچه به دروغ میگفتند، از آنها گم شد.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 38 الی 39
اشاره
قالَ ادخُلُوا فِی أُمَم قَد خَلَت مِن قَبلِکُم مِنَ الجِن وَ الإِنس فِی النّارِ کُلَّما دَخَلَت أُمَّۀٌ لَعَنَت أُختَها حَتّی إِذَا ادّارَکُوا فِیها جَمِیعاً قالَت
أُخراهُم لِأُولاهُم رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَ لُّونا فَآتِهِم عَذاباً ضِ عفاً مِنَ النّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِ عف وَ لکِن لا تَعلَمُونَ ( 38 ) وَ قالَت أُولاهُم لِأُخراهُم فَما
( کانَ لَکُم عَلَینا مِن فَضل فَذُوقُوا العَذابَ بِما کُنتُم تَکسِبُونَ ( 39
صفحه : 66
(خدا) گوید: در میان گروههایی از جن و انس که پیش از شما درگذشتند، داخل آتش شوید. هر وقت گروهی داخل شود همانند
خود را لعنت میکند تا هنگامی که همه در آنجا جمع شوند، آخرینشان (پیروان) درباره اوّلینشان (رهبران) گویند: پروردگارا اینان
ما را گمراه کردند پس آنان را عذابی دو چندان از آتش بده.
( (خدا) گوید: براي هر کدام دو چندان است ولی نمیدانید ( 38
( اوّلینشان به آخرینشان (رهبران به پیروان) گویند: شما را بر ما برتري نیست پس به سبب آنچه انجام دادهاید عذاب را بچشید ( 39
نکات ادبی
گذشت، سپري شد، جاخالی کرد. « خلت » -1
همانندش را. اخت در اصل به معنی خواهر است و هر چیزي که شبیه چیز دیگر باشد مجازاً به آن اخت گفته میشود. « اختها » -2
صفحه 65 از 395
به همدیگر رسیدند، جمع شدند در اصل، تدارکوا بود تاء تفاعل در دال ادغام شد و همزه وصل به اوّل آن آمد. « ادّارکوا » -3
رهبران هستند که در « اولیهم » پیروان آنها. چون پیروان نسبت به رهبران در مرتبه آخر قرار دارند همانطور که منظور از « اخریهم » -4
مرتبه نخست قرار دارند.
هم به معناي دو برابر « ضعفین » دو برابر، دو چندان. ضعف یک، دو است و ضعف ده، بیست است و ... توجه کنیم که « ضعف » -5
ندارد چون هر دو طرف یک ضعف است. مانند زوج که هم به دو فرد و هم به یک فرد از دو فرد گفته « ضعف » است و فرقی با
میشود مثلًا به زن و مرد زوج گفته میشود و به هر یک از شوهر و همسر به تنهایی هم زوج گفته میشود.
صفحه : 67
تفسیر و توضیح
39 ) قالَ ادخُلُوا فِی أُمَم قَد خَلَت ... به دنبال گفتگویی که میان فرشتگان و کافران در هنگام مرگ آنها اتفاق میافتد و - آیات ( 38
در آیه پیش نقل شد، اینک گفتگوي دیگري را نقل میکند که میان خدا و کافران از یک سو و میان خود کافران از سوي دیگر
در قیامت اتفاق خواهد افتاد.
در قیامت خداوند به این کافران خواهد گفت: شما نیز در میان گروههایی از جن و انس که پیش از شما مردهاند وارد آتش شوید.
به دنبال این خطاب، کافران گروه گروه وارد آتش جهنم میشوند و هر گروهی که وارد میشود گروه دیگر را که همانند خود
اوست لعنت میکند، یعنی آنها همدیگر را نفرین و لعن میکنند و گناه خود را به گردن یکدیگر میاندازند و چون همگی به هم
رسیدند و در آتش قرار گرفتند، آن گروه که در اثر پیروي از پیشینیان و رهبران خود کافر شده بودند، شکایت آنها را میکنند و
میگویند: پروردگارا اینها بودند که ما را گمراه کردند بنابراین عذاب آنها را دو چندان کن و آنها را بیشتر از ما عذاب بده. در
پاسخ آنها خطاب میرسد که همه شما را، چه پیروان و چه رهبران، دو برابر عذاب میدهیم ولی شما این موضوع را نمیدانید یعنی
شما از حال آنها خبر ندارید و آنها نیز از حال شما آگاه نیستند.
خداوند این دو گروه را دو برابر عذاب خواهد کرد و این در حالی است که در آیات دیگر قرآنی آمده که خدا حسنه را ده برابر
پاداش میدهد ولی بدي را مثل خودش کیفر میدهد (انعام/ 160 ) علت این این دو گروه، عذاب مضاعفی دارند این است که
رهبران و گمراه کنندگان، یک عذاب براي کفر خود و یک عذاب براي گمراه کردن دیگران خواهند داشت و پیروان نیز که در
دنیا از آنها پیروي میکردند یک عذاب براي کفر خود و یک عذاب براي تقلید از رهبران، خواهند داشت.
براي همین است که در همان جهنم رهبران خطاب به پیروان خواهند گفت که شما را بر ما برتري نیست که خدا عذاب ما را بیشتر
از شما کند. یعنی شما نیز
صفحه : 68
مستحق عذاب مضاعف هستید. پس به خاطر کاري که کردهاید عذاب را بچشید.
بنابراین همانگونه که گمراه کردن مردم، گناه بزرگی است، تقلید و پیروي از ائمه جور و رهبران فاسد نیز گناهی بزرگ است و
اینان نمیتوانند گناه خود را به گردن رهبران بیندازند هر چند که خداوند به اندازه گناه اینها رهبران را کیفر خواهد داد و وزر و
وبال گمراهی پیروان را بر آنها بار خواهد کرد ولی از گناه اینان کاسته نمیشود و علاوه بر کیفر خود گناه و کفر، کیفر دیگري هم
به خاطر پذیرش سخنان رهبران و پیروي از آنان خواهند داشت.
درباره گفتگوهاي پیروان و رهبران کافران و گنهکاران، آیات متعددي در قرآن کریم آمده و از همه آنها معلوم میشود که پیروان،
تلاش میکنند که گناه خود را به گردن رهبران بیندازند، ولی خداوند عذر و بهانه آنها را نمیپذیرد. اینک به چند آیه در این
صفحه 66 از 395
زمینه توجه فرمایید:
إِذ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا العَذابَ وَ تَقَطَّعَت بِهِم الَأسباب.ُ وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَو أَن لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنهُم کَما تَبَرَّؤُا مِنّا
(بقره/ 166 ) آنگاه که پیشوایان از کسانی که از آنان پیروي کردهاند بیزاري کنند و عذاب را ببینند و رشتههاي پیوند گسسته گردد
و آنان که پیروي کردهاند گویند: کاش ما را بازگشتی بود تا از آنان بیزاري میجستیم، همانگونه که آنها از ما بیزاري جستند.
68 ) و گفتند: - وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَ لُّونَا السَّبِیلَا. رَبَّنا آتِهِم ضِ عفَین مِنَ العَذاب وَ العَنهُم لَعناً کَبِیراً (احزاب/ 67
پروردگارا؟ ما از پیشوایان و بزرگان خود پیروي کردیم پس آنها ما را از راه، گمراه کردند. پروردگارا؟ به آنها دو برابر عذاب بده
و به آنها لعنتی بزرگ فرست.
وَ أَقبَلَ بَعضُ هُم عَلی بَعض یَتَساءَلُونَ. قالُوا إِنَّکُم کُنتُم تَأتُونَنا عَن الیَمِین.ِ قالُوا بَل لَم تَکُونُوا مُؤمِنِینَ. وَ ما کانَ لَنا عَلَیکُم مِن سُلطان بَل
(32 - کُنتُم قَوماً طاغِینَ. فَحَق عَلَینا قَول رَبِّنا إِنّا لَذائِقُونَ. فَأَغوَیناکُم إِنّا کُنّا غاوِینَ. فَإِنَّهُم یَومَئِذٍ فِی العَذاب مُشتَرِکُونَ (صافات/ 27
صفحه : 69
و بعضی از آنها با بعضی دیگر روبرو شدند در حالی که از همدیگر پرسش میکردند. گفتند: شما بودید که از سمت راست سراغ
ما میآمدید. گفتند: بلکه شما خود مؤمن نبودید و ما را بر شما تسلّطی نبود بلکه شما گروهی طغیانگر بودید. پس سخن پروردگار
ما بر همه ما فرا رسید که ما عذاب را خواهیم چشید. پس شما را گمراه کردیم که خود گمراه بودیم. آنان همگی در آن روز در
عذاب با هم هستند.
توجه کنیم که این گفتگوها میان پیروان و رهبران از مردم است. علاوه بر اینها گنهکاران گفتگوهایی هم با شیطان خواهند داشت و
شیطان از آنها بیزاري خواهد کرد و به آنها خواهد گفت که مرا مذمت نکنید بلکه خود را مذمت کنید که فریب مرا خوردید و
کافر شدید. (ابراهیم/ 22 ) این گفتگوها همه ناشی از شدت عذاب و پشیمانی سخت کافران و مجرمان در روز قیامت است ولی
آنجا جایی است که پشیمانی هیچ سودي نخواهد داد و انسان باید از هم اکنون که اختیار خود را دارد در فکر اصلاح باشد.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 40 الی 41
اشاره
إِن الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ استَکبَرُوا عَنها لا تُفَتَّح لَهُم أَبواب السَّماءِ وَ لا یَدخُلُونَ الجَنَّۀَ حَتّی یَلِجَ الجَمَل فِی سَم الخِیاطِ وَ کَذلِکَ نَجزِي
( المُجرِمِینَ ( 40 ) لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِن فَوقِهِم غَواش وَ کَذلِکَ نَجزِي الظّالِمِینَ ( 41
همانا کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و نسبت به آن گردنکشی نمودند، درهاي آسمان بر آنها گشوده نمیشود و وارد بهشت
( نخواهند شد مگر این شتر در سوراخ سوزن رود؟ و بدینگونه گنهکاران را کیفر میدهیم ( 40
( براي آنها بسترهایی از جهنم و بر بالاي سرشان پوششهایی (از آتش) است و بدینگونه ستمگران را کیفر میدهیم ( 41
نکات ادبی
صفحه : 70
از ولوج به معناي داخل شدن. « یلج » -1
را در اینجا به معناي طناب گرفتهاند تا با رفتن در سوراخ سوزن « جمل » شتر نر هفت تا نه ساله. شتر بزرگ. بعضیها « جمل » -2
تناسب داشته باشد ولی براي نشان دادن یک امر محال هر چه تشیه غریبتر باشد مناسبتر است.
صفحه 67 از 395
سوراخ. جمع آن سموم. ز آن جهت به آن سم گفته شده که در تمام سوراخهاي گوشت و پوست انسان نفوذ میکند. «ّ سم » -3
گنهکار. از جرم، مشتق شده که در اصل به معناي چیدن میوه نارس است. بعدها به هر کار فاسدي گفته شد. « مجرم » -4
جمع مهد، بستر، گهواره. « مهاد » -5
به جهت واقع شدن در طرف، حذف شد و تنوین به جاي آن « یاء » . جمع غاشیه، پوشش. اصل این کلمه غواشی بود « غواش » -6
آمد.
تفسیر و توضیح
41 ) إِن الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا وَ استَکبَرُوا عَنها ... آن گروه از کافران که در برابر حق، عناد و لجاجت و گردنکشی - آیات ( 40
میکنند و آیات الهی را که توسط پیامبران آمده دروغ میانگارند، هم در دنیا و هم در آخرت کیفر سختی خواهند داشت. یکی از
کیفرهاي آنها این است که خداوند درهاي آسمان را به روي آنها نمیگشاید.
این تعبیر یک تعبیر جالب و جامعی است و اشاره به این دارد که آنها از خیر و برکت آسمانی و الهی محروم میشوند و اگر هم به
ظاهر، ثروتمند و برخوردار باشند در واقع هیچ برکت و خیري در زندگی آنها نیست و از آرامش روان و اطمینان قلبی که زندگی
را به کام انسان شیرین میکند بیبهرهاند و نعمتهایی که دارند براي آنها لذتبخش نیست.
دیگر این درهاي رحمت الهی به روي آنها بسته است و دعاي آنها به سوي بالا نمیرود و مقبول نمیشود. میدانیم که دعا آخرین
پناهگاه انسان به هنگام بروز
صفحه : 71
حوادث ناگوار و چاره بیچارگان است. اینان از دعا کردن محروم هستند و اگر هم به سابقه فطرت دعا کنند درهاي آسمان به
رویشان بسته است و دعایشان مستجاب نمیشود.
دیگر این اگر عمل صالحی از آنها سرزند مورد قبول نیست و به عالم بالا صعود نمیکند چون تنها سخنان پاکیزه و عمل صالح
قبول میشود و بالا میرود:
إِلَیه یَصعَدُ الکَلِم الطَّیِّب وَ العَمَل الصّالِح یَرفَعُه (فاطر/ 10 ) سخنان پاکیزه به سوي او بالا میرود و عمل صالح آن را بالا میبرد.
در این آیه راجع به کافرانی که در برابر آیات خدا گردنکشی میکنند دو مطلب گفته شده است:
نخست این درهاي آسمان به روي آنها گشوده نمیشود که شرح دادیم.
دوم این آنها هرگز وارد بهشت نخواهند شد و رفتن آنها به بهشت امر محالی است به طوري که آنها به بهشت نمیروند مگر
هنگامی که شتر از سوراخ سوزن عبور کند؟ رفتن شتر با آن بزرگی جثه در سوراخ سوزن از بدیهیترین محالهاست و همه، حتی
ساده لوحان هم میدانند که چنین کاري امکان ندارد. رفتن این کافران به بهشت هم به همین اندازه محال است.
این در این تشبیه از شتر نام برده از آن جهت است که شتر در میان اعراب از لحاظ جثه، بزرگترین حیوان بود و سوراخ سوزن هم
کوچکترین سوراخ است و این مقابله براي نشان دادن ضرورت مطلب است.
را در این آیه نه به معناي شتر بلکه به معناي طناب گرفتهاند چون به طناب ضخیم که کشتیها را با آن « جمل » بعضیها کلمه
باشد چون طناب از « جمل » گفته میشود. آنها از آن جهت چنین گفتهاند تا مناسبتی میان سوراخ سوزن و « جمل » میبندند نیز
جنس نخ است که به سوزن میکنند و در عین حال محال است که طناب از سوراخ سوزن عبور کند.
این یک استحسان بیدلیلی است چون در اینگونه موارد هر چه مثل دورتر و
صفحه : 72
صفحه 68 از 395
به معناي طناب که معناي بعیدي است، « جمل » غریبتر باشد، مطلوبتر است و هدف گوینده را بهتر و قويتر میرساند و استعمال
قرینه میخواهد که در اینجا وجود ندارد.
در پایان آیه براي تاکید بیشترمی فرماید: براي آنها بسترهایی از جهنم وجود دارد یعنی بستر و استراحتگاه آنها جهنم خواهد بود
آنهم به این صورت که از بالاي سرشان پوششهایی از آتش قرار داده میشود یعنی آتش جهنم آنها را احاطه کرده، بالا و پایین و
آنها را خواهد گرفت به طوري که در آیه دیگر هم میفرماید:
وَ إِن جَهَنَّمَ لَمُحِیطَۀٌ بِالکافِرِینَ (توبه/ 49 ) همانا جهنم بر کافران احاطه دارد.
یاد میکند و میفرماید: اینچنین به « ظالمان » یاد کرد و در پایان این آیه از آنها به عنوان « مجرمان » پیش از این، از آنها به عنوان
ظالمان کیفر میدهیم. طبق این آیات، کسانی که آیات خدا را تکذیب کنند و نسبت به آن گردنکشی نمایند، علاوه بر کافر بودن،
مجرم و ظالم نیز هستند و چه جرم و ستمی بالاتر از این انسان در برابر خدا و پیامبران گردنکشی و تکبر کند.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 42 الی 43
اشاره
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات لا نُکَلِّف نَفساً إِلاّ وُسعَها أُولئِکَ أَصحاب الجَنَّۀِ هُم فِیها خالِدُونَ ( 42 ) وَ نَزَعنا ما فِی صُدُورِهِم مِن
غِلٍّ تَجرِي مِن تَحتِهِم الَأنهارُ وَ قالُوا الحَمدُ لِلّه الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهتَدِيَ لَو لا أَن هَدانَا اللّه لَقَد جاءَت رُسُل رَبِّنا بِالحَق وَ نُودُوا
( أَن تِلکُم الجَنَّۀُ أُورِثتُمُوها بِما کُنتُم تَعمَلُونَ ( 43
و کسانی که ایمان آوردهاند و کارهاي شایسته انجام دادهاند- هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمیکنیم- آنان یاران
( بهشتند و در آن جاویدان هستند ( 42
و هر گونه کینهاي که در سینه هایشان بود برمیکنیم، نهرها از زیر آنها جاري میشود و گویند: ستایش خداوندي را که ما را به این
راهنمایی کرد اگر خدا ما را راهنمایی نمیکرد ما هدایت نمیشدیم و فرستادگان پروردگار ما به حق آمدند.
صفحه : 73
( و به آنان ندا داده میشود که آن همان بهشت است که شما به سبب کارهایی که کردید، وارثان آن شدید ( 43
نکات ادبی
گرفتهاند. « الّذین آمنوا » جمله معترضه است و محلی از اعراب ندارد. بعضیها آن را خبر براي «... لا نکلف نفسا » -1
توان، گنجایش، نیرو و قدرت. اشاره به انجام عمل در وسعت و فراخی نه در شدّت و تنگی. « وسع » -2
کندیم، زدودیم. « نزعنا » -3
حقد و کینه. عداوتی که در دل انسان نسبت به دیگري باشد. دشمنی که به دل چسبیده باشد. و به زنجیر هم غُل گفته «ّ غِل » -4
میشود چون دست و پاي انسان را به بدن او میچسباند.
مخفف از ثقیله و اسم آن « ان » براي تفسیر ندایی است که پیش از آن آمده است. گفته شده که ممکن است « ان تلکم » در « ان » -5
ضمیر شأن باشد.
اشاره به دور دارد. و شاید این اشاره به دلیل بالا بودن شأن بهشت باشد و یا اشاره به این باشد که آن بهشتی که در دنیا « تلکم » -6
وعده داده شدهاید همین است.
صفحه 69 از 395
تفسیر و توضیح
43 ) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات لا نُکَلِّف نَفساً ... در مقابل کافران مستکبر که آتش جهنم آنها را احاطه خواهد - آیات ( 42
کرد اکنون از مؤمنان یاد میکند که وارد بهشت خواهند شد. آنها کسانی هستند که به خدا ایمان دارند و کارهاي شایسته انجام
میدهند. البته تصور نشود که آنها باید تمام اعمال صالح و کارهاي شایسته را انجام دهند تا وارد بهشت شوند بلکه آن مقدار که
در توان آنهاست و میتوانند با فراخی و آسانی آن را انجام بدهند، کافی است این مطلب از جمله معترضهاي که در
صفحه : 74
آیه آمده استفاده میشود (لا نکلف نفسا إلّا وسعها هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمیکنیم) این یک قاعده عمومی فقهی
است و بر تمام احکام، حکومت دارد که خداوند هیچ وقت بنده خود را به چیزي که قدرت بر آن ندارد فرمان نمیدهد و به
اصطلاح تکلیف ما لا یطاق نمیکند.
به هر حال خداوند در این آیه سرانجام نیک مؤمنان را بیان میکند و آنها را یاران بهشت میخواند که در آن جاودانه خواهند بود.
تعبیر (اصحاب الجنه یاران بهشت) تعبیر قابل دقتی است. یعنی این آنها با ایمان و اعمال نیکی که در دنیا انجام دادهاند با بهشت
نوعی سنخیّت و اتصال پیدا کردهاند و بهشت حق آنهاست، همانگونه که کافران، یاران آتش هستند و با آن سنخیت دارند.
طبق این آیه مؤمنان در بهشت حال خوشی دارند و به آرامش کامل رسیدهاند زیرا هر کینه و دغدغه و نگرانی که ممکن است در
دل انسان باشد از آنها گرفته شده و کینه هیچ کس را به دل ندارند نه کینه مؤمنانی را که در دنیا با آنها اختلافی داشتند و نه کینه
مؤمنانی را که در بهشت در درجه بالاتري از اینها قرار دارند و این در حالی است که از زیر آنها نهرها جاري است. معلوم میشود
که بهشتیان در کاخهایی خواهند بود که از زیر آن، نهرها روان است و بر لذت و عیش آنها میافزاید.
بهشتیان وقتی این آرامش و آسایش را میبینند. زبان به حمد و ستایش خدا میگشایند و میگویند: سپاس و ستایش خداي را که
ما را به این نعمت رهنمون شد و اگر او ما را هدایت نمیکرد، ما هدایت نمیشدیم یعنی این خداست که با فرستادن پیامبران و
کتابهاي آسمانی موجبات هدایت ما را فراهم کرد و گرنه ما از راه راست درمیماندیم.
در برابر این حقشناسی و سپاس، از سوي خدا خطاب به بهشتیان ندا داده میشود که این همان بهشت است که اینک شما به سبب
اعمالی که در دنیا انجام دادهاید وارث آن شدهاید.
صفحه : 75
در اینجا قابل توجه و تعمق است. این تعبیر در چندین آیه آمده و مؤمنان را وارثان بهشت معرفی کرده است از جمله: « ارث » تعبیر
الَّذِینَ یَرِثُونَ الفِردَوسَ هُم فِیها خالِدُونَ (مؤمنون/ 11 ) کسانی که وارث بهشت میشوند آنها در آنجا جاویدان هستند.
تِلکَ الجَنَّۀُ الَّتِی نُورِث مِن عِبادِنا مَن کانَ تَقِیا (مریم/ 63 ) آن همان بهشت است که به هر کسی از بندگان ما که پرهیزگار باشد به
ارث میدهیم.
وَ اجعَلنِی مِن وَرَثَۀِ جَنَّۀِ النَّعِیم (شعرا/ 85 ) و مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار بده.
منظور از وارث بودن مؤمنان در اینجا این است که خداوند تمام افراد بشر را براي رفتن به بهشت آفریده و هر کسی در بهشت
سهمی و جایی دارد ولی کسانی در اثر کفر و گناه، خود را از رفتن به بهشت محروم میکنند و جاي آنها در بهشت به مؤمنان داده
میشود و آنان وارث کافران میشوند. در روایتی هم از رسول خدا آمده که هر کسی در بهشت جایی دارد وقتی کافر شد جاي او
را به مؤمن میدهند یعنی مؤمن علاوه بر جاي خود جاي کافر را هم تملک میکند.
توجه کنیم که آیات مورد بحث که درباره مؤمنان و بهشتیان است، درست در نقطه مقابل آیات پیش است که درباره کافران و اهل
جهنم است و میتوان این آیات را با همدیگر مقایسه کرد. در واقع در این آیات، قرآن کریم دو صحنه را ترسیم میکند و آنها را
صفحه 70 از 395
در کنار هم قرار میدهد: در آیات مربوط به اهل جهنم گفته میشود که آنها کینه یکدیگر را به دل دارند و از خدا براي یکدیگر
عذاب مضاعف طلب میکنند ولی بهشتیان هیچ کینهاي به دل ندارند و با دوستی در بهشت زندگی میکنند دیگر این بستر و
پوشش اهل جهنم آتش است ولی از زیر اینها نهرها جاري است دیگر این اهل جهنم به خصومت و گفتگوي خصمانه با یکدیگر
مشغول هستند ولی اینها به حمد و ثناي خدا میپردازند دیگر این به اهل جهنم
صفحه : 76
خطاب خوارکنندهاي از سوي خدا میشود که وارد جهنم شوید ولی به بهشتیان ندا داده میشود که این همان بهشتی است که شما
آن را به ارث میبرید.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 44 الی 45
اشاره
وَ نادي أَصحاب الجَنَّۀِ أَصحابَ النّارِ أَن قَد وَجَدنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَ  قا فَهَل وَجَدتُم ما وَعَدَ رَبُّکُم حَ  قا قالُوا نَعَم فَأَذَّنَ مُؤَذِّن بَینَهُم أَن لَعنَۀُ
( اللّه عَلَی الظّالِمِینَ ( 44 ) الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیل اللّه وَ یَبغُونَها عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَةِ کافِرُونَ ( 45
بهشتیان، دوزخیان را ندا دهند که همانا ما آنچه را که پروردگارمان به ما وعده داده بود به حق یافتیم آیا شما نیز آنچه را که
( پروردگارتان وعده داده بود به حق یافتید! گویند: آري. پس آواز دهندهاي میانشان آواز دهد که لعنت خدا بر ستمگران باد ( 44
( همانا که از راه خدا بازمیدارند و آن را کج میخواهند و آنان به آخرت کافر هستند ( 45
نکات ادبی
یا براي تفسیر ندا و اذان و یا مخفف از مثقله است. « ان لعنۀ اللّه » و « ان قد وجدنا » در « أن » -1
براي اثبات منفی است « بلی » در تصدیق نفی براي قبول نفی است ولی « نعم » در این است که « بلی » آري. فرق آن با « نعم » -2
گفتهاند. « قالوا بلی » همانگونه که در
اعلام کننده، کسی که چیزي را با آواز بلند اعلام کند. به اذان نماز هم از این جهت اذان گفته میشود که براي اعلام « مؤذّن » -3
نماز است.
دوري از رحمت خدا. « لعنت » -4
از صدّ به معناي منع، بازداشتن. « یصدّون » -5
طلب میکنند، میخواهند. « یبغون » -6
با فتحه حاء و « عَوج » ، کج، منحرف. براي بیان کج بودن اشیا و اجسام « عِوج » -7
صفحه : 77
با کسره عین گفته میشود. « عِوج » ، براي بیان کج بودن امور معنوي مانند دین
تفسیر و توضیح
45 ) وَ نادي أَصحاب الجَنَّۀِ أَصحابَ النّارِ ... صحنه جالبی از گفتگوهاي میان بهشتیان و دوزخیان در روز قیامت را - آیات ( 44
ترسیم میکند. پس از آنکه در آیات پیش، از اهل بهشت و اهل جهنم مطالبی را بیان نمود و گفتگوي دوزخیان با یکدیگر و سخن
صفحه 71 از 395
بهشتیان در ستایش از خدا را آورد، اکنون سخنانی را که در قیامت میان این دو گروه رد و بدل میشود بیان میکند. البته هنوز
قیامت نشده و این دو گروه با هم گفتگو نکردهاند ولی مطلب آنچنان یقینی و حتمی است که گفتگوي آنها را که در آینده به عمل
میآید به صورت ماضی و یک جریان تاریخی آورده است.
به هر حال در قیامت وقتی اهل بهشت در بهشت و اهل جهنم در جهنم جا گرفتند، آنها همدیگر را به خوبی خواهند دید و با
یکدیگر گفتگو خواهند کرد این بدان معنا نیست که بهشت و جهنم در کنار یکدیگرند و آنچنان نزدیک هستند که سخن همدیگر
را میشنوند. بلکه در آن نشأه تمام موانع برداشته میشود و دو گروه از فاصلههاي دور همدیگر را میبینند و صداي یکدیگر را
میشنوند و این بعید نیست و میبینیم که اکنون حتی در این جهان مادي و با وجود وسایل ارتباطی جدید، این محدودیت برداشته
شده و مردم صدا و سیماي همدیگر را از فاصلههاي بسیار دور دریافت میکنند البته در قیامت چنین ابزاري نخواهد بود و ما از
چگونگی آن آگاهی نداریم و همین قدر میدانیم که بهشتیان، صدا و سیماي جهنمیان را دریافت خواهند کرد و اینها نیز با آنان
سخن خواهند گفت.
بهشتیان که وضع ذلت بار دوزخیان را دیدند، از روي مسخره و هم براي اقرار گرفتن از آنها خواهند گفت: ما آنچه را که
پروردگارمان به ما وعده داده بود، راست و درست یافتیم و آن را حق دیدیم آیا شما نیز آنچه را که پروردگارتان وعده داده بود،
راست و درست یافتید! دوزخیان در پاسخ خواهند گفت: آري؟ و به حقانیت وعده
صفحه : 78
الهی اعتراف خواهند کرد.
این گفتگو لذتی بر لذتهاي بهشتیان و عذابی بر عذاب دوزخیان خواهد افزود و این نوعی شماتت و استهزا بر دوزخیان است و چون
آنها باید عذابهاي گوناگونی را بچشند، این هم یک نوع عذاب است و بر بهشتیان هم ایرادي نیست چون آنها دشمنان خدا را
عذاب میدهند. کافران در دنیا مؤمنان را مسخره میکردند اینک در آخرت مؤمنان آنها را مسخره میکنند:
34 ) همانا کسانی که - إِن الَّذِینَ أَجرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضحَکُونَ ... فَالیَومَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الکُفّارِ یَضحَکُونَ (مطففین/ 32
گنهکارند بر مؤمنان میخندیدند ... امروز هم مؤمنان بر کفّار میخندند.
به ما وعده داده) و براي وعده به ) « وعدنا » مطلبی که در اینجا قابل توجه است این است که در این گفتگو، براي وعده به بهشتیان
وعده داده) آمده و به دوزخیان گفته نشده که به شما وعده داده است. شاید سرّ آن این باشد که خداوند یک ) « وعد » دوزخیان
وعده عام دارد و آن شامل مؤمن و کافر میشود و یک وعده خاص دارد که ویژه مؤمنان است همانگونه که هدایت الهی نیز چنین
است هدایت عامی دارد که شامل همه میشود و هدایت خاصی دارد که به مؤمنان اختصاص دارد.
پس از این گفتگو که میان بهشتیان و دوزخیان صورت میگیرد ناگهان آوازدهندهاي با آواز بلند میان آنها چنین شعار میدهد:
لعنت خدا بر ستمگران باد؟ این نیز عذاب دیگري است که بر عذاب دوزخیان میافزاید و آنها خود را از رحمت خدا دورتر
مییابند و به کلی مأیوس میشوند.
چه کسی این آواز را سر خواهد داد! احتمال دارد که از فرشتگان باشد و احتمال دارد که از بندگان صالح خدا، از انبیاء و اولیا
باشد. در روایتی آمده که این ندا دهنده، وجود مبارك حضرت علی بن ابی طالب (ع) خواهد بود.
را که در شعار آواز دهنده آمده تفسیر میکند. ظالمان کسانی « ظالمان » در آیه بعد
صفحه : 79
هستند که در دنیا سه صفت دارند:
نخست این مردم را از راه خدا باز میدارند و مانع هدایت آنها میشوند.
صفحه 72 از 395
دوم این راه خدا را کج میخواهند یعنی این با ایجاد شبهه در مردم میخواهند آنها حق را باطل بدانند و گمان کنند که این راه، راه
کجی است.
سوم این آنها به آخرت ایمان ندارند و آن را انکار میکنند.
البته اوصاف و ویژگیهاي ستمگران منحصر در این سه صفت نیست بلکه آنها اوصاف گوناگونی دارند که از جمله آنها این سه
صفت است و آیه در مقام حصر صفات آنها نیست و این یکی از شیوههاي بیانی قرآن است که وقتی اوصاف گروهی را میشمارد
همه آنها را یکجا ذکر نمیکند که شنونده خسته شود و از درك و دریافت صفات گوناگون و متعدد ناتوان گردد. بلکه قرآن در
هر جا به مناسبتی فقط چند صفت را ذکر میکند و میبینیم که در مقام توصیف متقین، مؤمنان، کافران و یا ظالمان، در هر جا تنها
چند صفت را میآورد و کسی که میخواهد همه آنها را بداند باید آیات گوناگون را کنار هم بگذارد.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 46 الی 49
اشاره
وَ بَینَهُما حِجاب وَ عَلَی الَأعراف رِجال یَعرِفُونَ کُ  لا بِسِیماهُم وَ نادَوا أَصحابَ الجَنَّۀِ أَن سَلام عَلَیکُم لَم یَدخُلُوها وَ هُم یَطمَعُونَ ( 46 ) وَ
إِذا صُرِفَت أَبصارُهُم تِلقاءَ أَصحاب النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجعَلنا مَعَ القَوم الظّالِمِینَ ( 47 ) وَ نادي أَصحاب الَأعراف رِجالًا یَعرِفُونَهُم بِسِیماهُم
قالُوا ما أَغنی عَنکُم جَمعُکُم وَ ما کُنتُم تَستَکبِرُونَ ( 48 ) أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقسَ متُم لا یَنالُهُم اللّه بِرَحمَ ۀٍ ادخُلُوا الجَنَّۀَ لا خَوف عَلَیکُم وَ لا
( أَنتُم تَحزَنُونَ ( 49
و میان آن دو گروه، حجابی است و بر اعراف مردانی هستند که همه را (بهشتیان و دوزخیان) با سیمایشان میشناسند و به بهشتیان
ندا میدهند که سلام بر شما.
( آنان وارد بهشت نشدهاند ولی امید آن را دارند ( 46
( و هنگامی که دیدگان آنها به سوي دوزخیان برگردانیده میشود، گویند: پروردگارا ما را همراه گروه ستمکاران قرار مده ( 47
و اهل اعراف مردانی را که به سیمایشان میشناسند ندا میدهند،
صفحه : 80
( میگویند: جمعیت شما و آن گردنکشی که میکردید، شما را سودي نداشت ( 48
آیا اینان همان کسانی هستند که سوگند میخوردید که خدا رحمت خود را به آنان نمیرساند! (و خطاب به بهشتیان گویند) وارد
( بهشت شوید نه ترسی بر شماست و نه شما اندوهگین میشوید ( 49
نکات ادبی
پرده، حائل. « حجاب » -1
« عُرف » جمع عُرف که به معناي جاي بلند است، بلندیها و به یال اسب و پرهاي بلندي که روي گردن خروس میروید « اعراف » -2
گفته میشود که در قسمت بلند بدن آنهاست و منظور از اعراف در اینجا محل بلندي در قیامت است که مشرف بر بهشت و جهنم
است و افراد خاصی در آنجا قرار دارند.
نشانه، علامت. « سیماء » -3
برگردانیده شود، فعل مجهول از صَرَف یصرِف. « صرفت » -4
صفحه 73 از 395
سمت و سو. گفته شده که در زبان عربی مصدر به وزن تفعال فقط چند کلمه آمده: تبیان و تلقاء و تمثال. « تلقاء » -5
جمعیت شما و یا با بگوییم جمع کردن مال و ثروت از سوي شما. « جمعکم » -6
سوگند میخوردید. « اقسمتم » -7
تفسیر و توضیح
49 ) بَینَهُما حِجاب وَ عَلَی الأَعراف رِجال ... صحنه دیگري از صحنههاي روز قیامت ترسیم میشود و آن مربوط به - آیات ( 46
است که جایگاهی است میان بهشت و جهنم و افراد خاصی در آن قرار دارند. « اعراف »
در این آیه، نخست میفرماید میان بهشتیان و دوزخیان پردهاي و حائلی قرار دارد البته منظور این نیست که پردهاي از پارچه یا
حائلی چون دیوار میان آنهاست.
صفحه : 81
ما از حقیقت این حجاب آگاهی نداریم و اساساً اطلاعات ما از مواقف و مشاهد روز قیامت بسیار محدود است و منحصر به ظواهر
یعنی حصار نام میبرد و براي آن اوصافی را ذکر میکند. به این « سور » آیات و روایات است. در آیه دیگر، از این حائل به عنوان
آیه توجه فرمایید:
فَضُ رِبَ بَینَهُم بِسُورٍ لَه باب باطِنُه فِیه الرَّحمَۀُ وَ ظاهِرُه مِن قِبَلِه العَذاب (حدید/ 13 ) آنگاه میان آنها (بهشتیان و دوزخیان) دیواري زده
میشود که دري دارد که درون آن رحمت است و برون آن روي به عذاب دارد.
این حائل و دیوار، هر کجا قرار دارد، اعراف نیز بالاي آن است و اعراف به محل مرتفع و بلند گفته میشود. از مطالبی که در آیه
آمده فهمید میشود که اهل اعراف در جایی قرار دارند که بر بهشت و جهنم اشراف دارد و میتوانند به را حتی با بهشتیان و
دوزخیان صحبت کنند. (البته درباره این اهل اعراف چه کسانی هستند به زودي سخن خواهیم گفت.)
بر اعراف، مردانی هستند که بهشتیان و دوزخیان را از قیافه هایشان میشناسند.
شاید بهشتیان را صورتی سفید و نورانی و دوزخیان را صورتی سیاه و نفرتانگیز باشد و اهل اعراف آنها را از این چهرهها بشناسند.
البته نمیتوانیم بگوییم که اهل اعراف کسانی از آنها را که در دنیا میشناختند در اینجا میشناسند چون در آیه شریفه چنین آمده
که همه آنها را میشناسند (یعرفون کلّا بسیماهم) و مسلم است که اینان با همه اهل بهشت و جهنم سابقه آشنایی قبلی نداشتهاند.
اهل اعراف که بر هر دو گروه اشراف دارند گاهی با بهشتیان حرف میزنند و گاهی با دوزخیان. آنها خطاب به اهل بهشت
میگویند: سلام بر شما؟ و این در حالی است که اگر چه خود وارد بهشت نشدهاند ولی طمع و آرزو و امید آن را دارند که وارد
بهشت شوند.
آنها سعی دارند که همواره رو به بهشتیان باشند ولی گاهی صورتهایشان به سوي اهل جهنم برمیگردد و هر گاه که چشمشان به
دوزخیان افتاد به خدا پناه میبرند و
صفحه : 82
میگویند: پروردگارا ما را با گروه ستمگر همراه نکن. در عین حال خطابی هم به اهل جهنم دارند. آنها به اهل جهنم که از قیافه
هایشان شناخته میشوند، از روي شماتت میگویند: اینک ثروت و مال و یا جمعیت و گروه و گردنکشیهایی که در دنیا داشتید به
کارتان نیامد و به شما سودي نداد. شما همانان بودید که درباره مؤمنان سوگند میخوردید که رحمت خدا به آنها نخواهد رسید و
بعضی از مؤمنان را گمراه میدانستید (ولی اکنون معلوم شد که چه کسی در رحمت خدا و چه کسی در عذاب او قرار گرفته
است.)
صفحه 74 از 395
پس از این گفتگوها، از جانب خداوند خطاب به اهل اعراف گفته میشود که وارد بهشت شوید نه ترسی بر شماست و نه
اندوهگین میشوید.
اکنون باید دید که اهل اعراف چه کسانی هستند که بهشتیان و دوزخیان را میشناسند و با آنها چنین سخن میگویند! در اینجا میان
مفسران اقوال گوناگونی وجود دارد که همه آنها به دو وجه برمیگردد:
نخست این منظور از آنها انبیا و ائمه و صلحا و شهدایند و اینها کسانی هستند که مقامشان برتر از اهل بهشت است و بر اوضاع
قیامت اشراف دارند و در روایاتی آمده که اهل اعراف علی بن ابی طالب (ع) و ائمه معصومین (ع) هستند.
دوم این منظور از آنها گروهی از مؤمنان هستند که اعمال نیک آنها به حدّي نیست که وارد بهشت شوند و در عین حال گناهشان
هم در آن حدّ نیست که وارد جهنم شوند و آنها تا مدتها در این محل نگهداري میشوند و در آخر به بهشت میروند. در این باره
نیز روایاتی از ائمه معصومین (ع) وارد شده است.
این دو وجه به ظاهر متناقض است. آنچه به نظر میرسد این است که اعراف جاي خاصی میان بهشت و جهنم است و در آنجا هم
انبیا و اولیا و ائمه ایستادهاند و هم افراد ضعیف الایمان که نه لایق بهشتند و نه مستحق دوزخ ولی ایمانشان بر فسقشان میچربد و
این گفتگوها هم میان این دو گروه صورت میگیرد و در نهایت آنها با شفاعت همان اولیا و ائمه وارد بهشت میشوند و بدینگونه
میان دو دسته از
صفحه : 83
روایات جمع میشود و تناقض برداشته میشود. توضیح این مطلب را در بحث مفصلی که در پی میآید ملاحظه فرمایید:
بحثی درباره اعراف
به طوري که از آیات و روایات استفاده میشود، روز قیامت داراي موقفها و مشاهد و ایستگاههاي گوناگونی است که هر موقفی به
کار خاصی اختصاص دارد به تفصیلی که در قرآن و احادیث آمده است و شاید آخرین موقف، بهشت و جهنم باشد که آدمیان در
آن مستقر خواهند شد.
در آیاتی از قرآن کریم که از بهشتیان و دوزخیان سخن میگوید و صحنههایی از حالات آنها را بیان میکند، از جاي خاصی نام
است که افراد خاصی در آن قرار دارند. (سوره اعراف آیات « اعراف » میبرد که میان بهشت و جهنم و مشرف بر آنهاست و آن
49 ) از این آیات مطالب زیر استفاده میشود: -46
-1 اعراف محل بلندي در قیامت است که اهل آن میتوانند بهشتیان و دوزخیان را ببینند و با آنها سخن بگویند و همه آنها را از
چهره هایشان میشناسند.
-2 اهل اعراف بهشتیان را خطاب خواهند کرد و به آنها سلام خواهند داد.
-3 اهل اعراف هر چند وارد بهشت نشدهاند ولی امید آن را دارند که وارد شوند.
-4 اهل اعراف سعی دارند که همواره روي به سوي بهشتیان باشند ولی گاهی صورتهایشان به سوي اهل جهنم برمیگردد و در این
هنگام به خدا پناه میبرند و از او میخواهند که آنها را همراه ستمگران نکند.
-5 اهل اعراف به اهل جهنم که از سیمایشان شناخته میشوند، از روي طعنه و شماتت خواهند گفت که اکنون مالی را که جمع
کرده بودید و آن گردنکشی که در
صفحه : 84
دنیا میکردید شما را سودي نداد. شما بودید که درباره مؤمنان سوگند میخوردید که رحمت خدا شامل حال اینها نمیشود.
صفحه 75 از 395
(اکنون ببینید که چگونه رحمت خدا آنها را مینوازد) 6- به آنها گفته خواهد شد که وارد بهشت شوید نه ترسی بر شماست و نه
اندوهگین خواهید شد. گوینده این سخن خدا یا فرشتگان هستند.
آنچه گفتیم استنتاجهایی است که ما از آیات مربوط به اعراف کردیم و در بعضی از بندهاي آن بعضی از مفسران، طور دیگري
برداشت کردهاند مثلًا در بند سوم که ما گفتیم اهل اعراف به بهشت نرفتهاند ولی امید آن را دارند (لم یدخلوها و هم یطمعون)
گفتهاند که منظور، اهل اعراف نیست بلکه همان بهشتیان هستند. و در بند ششم که ما گفتیم خداوند یا فرشتگان به اهل اعراف
خطاب خواهند کرد که به بهشت وارد شوید، بعضیها گفتهاند که اهل اعراف این خطاب را به بهشتیان خواهند کرد ولی حقیقت
این است که از ظاهر آیات همان چیزي فهمیده میشود که ما گفتیم.
بحث مهمی که در اینجا وجود دارد این است که منظور از اهل اعراف چه کسانی هستند! در اقوال علما و مفسران احتمالات
و آلوسی چهارده «1» گوناگونی داده شده و در روایات نیز تفسیرهاي متفاوتی در این باره آمده است. قرطبی در این باره ده قول
نقل کردهاند و ما در اینجا بعضی از آنها را که تا اندازهاي قوّت دارند به نقل از تفاسیر مختلف در زیر میآوریم: «2» قول
-1 منظور از اهل اعراف گروهی هستند که گناهانشان آنها را از رفتن به بهشت و اعمال نیکشان آنها را از رفتن به جهنم باز داشته
است و منتظرند که خدا در حق آنها حکمی صادر کند. این قول از بیشتر صحابه و تابعین نقل شده است.
-2 منظور از آنها پیامبران و اولیا و امامان هستند که به خاطر برتري مقامشان در
-----------------------------------
[.....] . 1)- قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 7، ص 211 )
. 2)- آلوسی، روح المعانی، ج 8، ص 124 )
صفحه : 85
جاي بالایی نشستهاند و بر اوضاع قیامت اشراف دارند. این مطلب مضمون چندین روایت است.
-3 آنها عباس، حمزه، علی و جعفر طیار هستند. این سخن در روایتی آمده است.
-4 آنها عدول مؤمنان هستند که شاهد اعمال مردم خواهند بود.
-5 آنها کسانی هستند که در راه خدا شهید شدهاند ولی به پدران خود نافرمانی کردهاند.
-6 آنها اولاد زنا هستند (که ایمان و عمل صالح دارند).
-7 آنها فرشتگان هستند. این احتمال از کسی به نام ابو مجلز نقل شده است.
-8 منظور از آنها مؤمنینی از جن هستند.
در میان این وجوه و اقوال، آنچه از همه مهمتر است و قایل بیشتري دارد و روایات هم آن را تایید میکند دو قول است:
نخست این منظور از آنها انبیا و اولیا و معصومین (ع) هستند که مشرف بر اهل بهشت و اهل جهنم و اوضاع قیامت هستند و این
سخنان را که قرآن نقل میکند آنها به بهشتیان و دوزخیان خواهند گفت.
دوم این منظور از آنها آن گروه از مؤمنان هستند که اعمال نیکشان با گناهانشان یکسان است و آنها نه لایق بهشت و نه مستحق
جهنم هستند.
روایات از اهل سنت درباره تعیین اهل اعراف بسیار اندك است و در صحاح سته آنها حدیثی در این باره نیافتیم. طبري در تفسیر
خود دو روایت از پیامبر نقل میکند و سند هر دو روایت را ضعیف میداند. در یکی از آنها گفته شده که منظور، آن گروه از
شهیدان راه خدا هستند که از پدران خود اطاعت نکردهاند و در دیگري آمده که آنها کسانی هستند که حسناتشان آنها را از آتش
بیرون کرده ولی به بهشت وارد نساخته است. البته طبري روایاتی هم از صحابه نقل میکند که سند آن به
صفحه 76 از 395
صفحه : 86
«1». پیامبر نمیرسد
این در حالی است که روایات از طریق شیعه و ائمه معصومین (ع) فراوان رسیده و ما بعضی از آنها را نقل میکنیم و در آخر به
جمع بندي آنها و اظهار نظر نهایی خواهیم پرداخت.
روایاتی که در این باره نقل شده سه دستهاند:
دسته اول روایاتی که اهل اعراف را به ائمه معصومین (ع) و صلحا تفسیر کردهاند و ما چند نمونه از آنها را در زیر میآوریم:
- عن امیر المؤمنین (ع) قال: نحن الاعراف نعرف انصارنا باسمائهم و نحن الاعراف الّذین لا یعرف اللّه الا عن سبیل معرفتنا و نحن
امیر «2» الاعراف نوقف یوم القیامۀ بین الجنّۀ و النار فلا یدخل الجنۀ الا من عرفنا و عرفناه و لا یدخل النار الا من انکرنا و انکرناه
المؤمنین (ع) فرمود: اعراف، ما هستیم که یاران خود را میشناسیم. اعراف ما هستیم که خداوند جز از طریق شناخت ما شناخته
نمیشود اعراف ما هستیم که روز قیامت میان بهشت و جهنم میایستیم پس وارد بهشت نمیشود مگر کسی که ما را بشناسد و ما او
را بشناسیم و وارد آتش نمیشود مگر کسی که ما را انکار کند و ما او را انکار کنیم.
قال: الأئمۀ منا اهل البیت فی باب من « وَ عَلَی الأَعراف رِجال یَعرِفُونَ کُلا بِسِیماهُم » : - عن ابی جعفر (ع) فی قول اللّه، عزّ و جل
«3». یاقوت احمر علی سور الجّنۀ یعرف کل امام منا مایلیه
فرمود: منظور از اعراف، « و بر اعراف، مردانی هستند که همه را از قیافهشان میشناسند » : امام باقر (ع) درباره این سخن خداوند
امامان از ما خاندان است که در دروازهاي از یاقوت سرخ بر حصار بهشت قرار میگیرند و هر امامی امام بعدي را میشناسد.
-----------------------------------
. 1)- طبري، جامع البیان، ج 5، ص 194 )
. 2)- تفسیر فرات کوفی، ص 143 )
. 3)- بحار الانوار، ج 8، ص 335 )
صفحه : 87
... «1» - عن امیر المؤمنین (ع) قال: و نحن اصحاب الاعراف انا و عمّی و اخی و إبن عمّی
امیر المؤمنین (ع) فرمود: ما اصحاب اعراف هستیم، من و عمویم و برادرم و پسر عمویم.
دسته دوم از روایات دلالت دارند بر این که منظور از اهل اعراف کسانی هستند که گناهانشان با ثوابشان مساوي است که نه اهل
بهشت و نه اهل جهنم هستند. در این باره نیز چندین روایت نقل شده است که نمونههایی را میآوریم:
«2». - عن الصادق (ع) انه سئل عنهم فقال: قوم استوت حسناتهم و سیئاتهم فان ادخلهم النار فبذنوبهم و ان ادخله الجنۀ فبرحمته
از امام صادق (ع) درباره اهل اعراف پرسیدند، فرمود: قومی هستند که حسنات آنها با سیئاتشان برابر است پس اگر خدا آنها را به
جهنم وارد کند به سبب گناهانشان است و اگر به بهشت ببرد با رحمت اوست.
- عن ابی عبد اللّه (ع) قال قلت له: ايّ شیء اصحاب الاعراف! قال استوت الحسنات و السیئات فان ادخلهم اللّه الجنۀ فبرحمته و ان
«3». عذّبهم لم یظلمهم
از امام صادق (ع) پرسیدم: اصحاب اعراف چه کسانی هستند! فرمود: حسنات و سیّئات آنها برابر است پس اگر خداوند آنها را به
بهشت ببرد از رحمت اوست و اگر عذاب کند به آنها ستم نکرده است.
دسته سوم از روایات بر این دلالت دارند که در اعراف، هم اولیا و صلحا و ائمه خواهند بود و هم کسانی که ایمان ضعیفی دارند و
مرتکب گناهانی شدهاند ولی در آن حد نیستند که به جهنم بروند و اولیا و ائمه شفاعت این گروه را خواهند کرد و آنها نیز به
صفحه 77 از 395
بهشت خواهند رفت. نمونههایی از این احادیث را در زیر ملاحظه فرمایید:
-----------------------------------
. 1)- معانی الاخبار، ص 22 )
. 2)- کافی، ج 2، ص 381 )
. 3)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 18 )
صفحه : 88
- عن ابی عبد اللّه (ع) قال: الاعراف کثبان بین الجنّۀ و النار و الرجال الأئمۀ یقفون علی الاعراف مع شیعتهم و قد سبق المؤمنون الی
الجنۀ بلاحساب فیقول الأئمۀ لشیعتهم من اصحاب الذنوب: انظروا الی اخوانکم فی الجنۀ قد سبقوا الیها بلاحساب و هو قول اللّه
وَ إِذا صُ رِفَت أَبصارُهُم تِلقاءَ أَصحابِ » ثم یقال لهم: انظروا الی اعدائکم فی النار و هو قوله « سَلام عَلَیکُم لَم یَدخُلُوها وَ هُم یَطمَعُونَ »
امام صادق «1»« ادخُلُوا الجَنَّۀَ لا خَوف عَلَیکُم وَ لا أَنتُم تَحزَنُونَ » : ثم یقول الائمۀ لشیعتهم ... « النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجعَلنا مَعَ القَوم الظّالِمِینَ
(ع) فرمود: اعراف، تپهاي است میان بهشت و جهنم و منظور از مردان (که در آیه شریفه آمده) امامان هستند که با شیعیان خود بر
اعراف میایستند در حالی که مؤمنان بدون حساب به بهشت رفتهاند. پس امامان به آن گروه از شیعیان خود که گناه کردهاند
سلام بر شما » میگویند: به برادران خود در بهشت نگاه کنید که بدون حساب وارد بهشت شدهاند و این همان سخن خداست که
سپس به آنها گفته میشود به دشمنان خود در جهنم نگاه کنید و این همان « آنان هنوز به بهشت وارد نشدهاند ولی امید آن را دارند
آنگاه ... « وقتی چشمانشان به سوي اهل آتش برمیگردد میگویند: پروردگارا ما را با قوم ستمگر قرار مده » سخن خداست که
.« وارد بهشت شوید نه ترسی بر شماست و نه اندوهگین میشوید » : امامان به شیعیان خود میگویند
قال: انزلت فی هذه الأمّۀ و « وَ عَلَی الَأعراف رِجال یَعرِفُونَ کُلا بِسِیماهُم » : - عن برید العجلی قال سألت أبا جعفر (ع) عن قول اللّه
الرجال هم الأئمّۀ من آل محمّد قلت:
«2». فما الاعراف! قال: صراط بین الجنۀ و النار فمن شفع له الأئمّۀ منّا من المؤمنین المذنبین نجا و من لم یشفعوا له هوي
و بر اعراف مردانی هستند که همه (بهشتیان و دوزخیان) را از چهره » : برید عجلی میگوید: از امام باقر (ع) درباره قول خداوند
پرسیدم. امام « هایشان میشناسند
-----------------------------------
. 1)- تفسیر قمی، ج 1، ص 231 )
. 2)- بحار الانوار، ج 8، ص 335 )
صفحه : 89
فرمود: این آیه درباره این امّت نازل شده و منظور از مردان، امامان از آل محمّد (ص) هستند. گفتم: پس اعراف چیست! فرمود:
راهی میان بهشت و جهنم. پس هر کس از مؤمنان گنهکار را که امامان ما شفاعت کنند، نجات مییابد و هر کس را که شفاعت
نکنند هلاك میشود.
این بود مجموعهاي از روایاتی که درباره معرفی اهل اعراف از طریق اهل بیت وارد شده است. بعضیها با توجه به روایات دسته اول
گفتهاند که اعراف جایگاه انبیا و اولیا و ائمه است که مقامی بالاتر از اهل بهشت دارند. علامه طباطبائی ضمن تایید این سخن، از
بعضیها هم با توجه به دسته دوم از روایات گفتهاند که اهل اعراف همان افراد ضعیف «1». آیه هم آن را استظهار کرده است
الایمان هستند که ثواب و گناه آنها مساوي است.
آنچه از بررسی آیات و مجموع روایات به نظر میرسد این است که اعراف جایگاه ویژهاي میان بهشت و جهنم است که مؤمنین
صفحه 78 از 395
گنهکار که نه لایق بهشت و نه مستحق جهنم هستند، در آنجا خواهند بود و در انتظار سرنوشت به سر خواهند برد و در عین حال
انبیا و ائمّه هم که در فکر نجات چنین افرادي هستند در همین موقف در کنار آنان خواهند بود تا نزد خدا شفاعت آنها را بکنند و
آنها وارد بهشت شوند.
این مطلب علاوه بر این در دسته سوم از روایات به روشنی بیان شده میتواند وجه جمع خوبی میان دسته اول و دوم از روایات
باشد. در آیات مربوط به اعراف نیز شواهدي بر حضور این دو گروه وجود دارد. آنجا که میفرماید: بر اعراف رجالی هستند که
دلالت بر عظمت شأن « رجال » همه اهل بهشت و اهل جهنم را میشناسند. این جمله در خور انبیاء و امامان است. علاوه بر این کلمه
آنها میکند، شناختن همه بهشتیان و دوزخیان نیز معرفت بزرگی است که تنها آنان میتوانند آن را داشته باشند. همچنین در پایان
آیات مربوط به اعراف آمده که گفته میشود وارد
-----------------------------------
. 1)- طباطبائی، المیزان، ج 8، ص 125 )
صفحه : 90
به مؤمنان گنهکار میگویند اگر چه احتمال دارد این سخن از سوي « رجال » بهشت شوید، ظاهر این است که این سخن را همان
خداوند باشد.
از طرف دیگر در همین آیات اشاراتی وجود دارد که درخور مؤمنان گنهکار است و نسبت دادن آنها به انبیا و اولیا بعید مینماید،
این جمله با همان گنهکاران تناسب دارد و یا .« لَم یَدخُلُوها وَ هُم یَطمَعُونَ وارد بهشت نشدهاند ولی طمع آن را دارند » مانند جمله
این .« چون چشم اهل اعراف به دوزخیان میافتد میگویند: پروردگارا ما را با ستمکاران همراه نکن » مطلبی که در آیه بعد آمده که
جمله نیز با حال آنان متناسب است و با حال انبیا و امامان مطابقت نمیکند.
از دانشمندان پیشین، شیخ صدوق و شیخ مفید هم همین نظریه را دارند. شیخ صدوق میگوید:
اعتقاد ما در اعراف این است که آن، حائلی میان بهشت و جهنم است که در آن مردانی قرار دارند که بهشتیان و دوزخیان را
میشناسند و آنان پیامبران و اوصیاي او هستند. داخل بهشت نمیشود مگر کسی که آنها را بشناسد و آنها او را بشناسند، و داخل
آتش نمیشود مگر کسی که آنها را انکار کند و آنها او را انکار نمایند، و در اعراف کسانی هم هستند که در انتظار امر خدا به سر
«1»«. میبرند که یا آنها را عذاب کند و یا ببخشد
شیخ مفید در شرح این فقره از سخنان صدوق پس از آوردن مقدماتی چنین اظهار میدارد:
آنچه اجمالًا میتوان به آن یقین حاصل کرد این است که اعراف مکانی میان بهشت و جهنم است و در آن حجتهاي خدا بر مردم، »
«2»«. که نام بردیم، قرار دارند و نیز گروهی از کسانی قرار دارند که در انتظار امر خدا هستند. بیشتر از این را خدا میداند
شیخ مفید این گروه را که در انتظار امر خدا هستند چنین معرفی میکند که آنان
-----------------------------------
. 1)- صدوق، الاعتقادات، ص 70 )
. 2)- شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ص 107 )
صفحه : 91
طائفهاي از مردم هستند که به خاطر اعمالشان مستحق بهشت نشدهاند و مستحق خلود در جهنم هم نشدهاند و آنها انتظار فرمان خدا
را میکشند و شفاعت براي آنهاست و آنان همچنان در اعراف خواهند بود تا وقتی که با شفاعت پیامبر و امیر المؤمنین و ائمه به
«1». آنها اجازه ورود در بهشت داده شود
صفحه 79 از 395
به هر حال به نظر میرسد که مطلب واضح و روشن است و در اعراف، هم پیامبر و ائمه و هم گنهکاران از مؤمنان جاي دارند تا
ادخُلُوا الجَنَّۀَ لا خَوف عَلَیکُم وَ لا أَنتُم تَحزَنُونَ وارد بهشت » : وقتی که پیامبر و ائمه شفاعت آنها را بکنند و به آنها خطاب رسد که
.« شوید که نه ترسی بر شماست و نه اندوهگین خواهید شد
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 50 الی 51
اشاره
وَ نادي أَصحاب النّارِ أَصحابَ الجَنَّۀِ أَن أَفِیضُوا عَلَینا مِنَ الماءِ أَو مِمّا رَزَقَکُم اللّه قالُوا إِن اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الکافِرِینَ ( 50 ) الَّذِینَ
( اتَّخَذُوا دِینَهُم لَهواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتهُم الحَیاةُ الدُّنیا فَالیَومَ نَنساهُم کَما نَسُوا لِقاءَ یَومِهِم هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجحَدُونَ ( 51
دوزخیان، بهشتیان را ندا دادند که از آب یا از آنچه خدا به شما روزي داده به ما هم بدهید. گویند: همانا خداوند آن دو را بر
( کافران حرام کرده است ( 50
آنها که دین خود را سرگرمی و بازیچه گرفتند و زندگانی دنیا آنها را مغرور کرد، پس امروز آنها را از یاد میبریم که آنها ملاقات
( امروزشان را از یاد برده بودند و آیات ما را انکار میکردند ( 51
نکات ادبی
ندا میدهد. معمولا ندا در خواندن از دور به کار میرود و دوزخیان دور از بهشتیان خواهند بود هر چند که صداي « نادي » -1
همدیگر را خواهند شنید.
از افاضه به معناي فرو ریختن آب یا فرود آمدن از جایی است و « افیضوا » -2
-----------------------------------
1)- همان. )
صفحه : 92
معمولا در دادن و بخشیدن استعمال میشود و میتوان آن را در غیر آب هم بکار برد.
تخییري واقع شده ضرري ندارد چون تقدیر چنین است: « او » برمیگردد و این میان آنها « مما رزقکم » و « ماء » به « حرمهما » -3 ضمیر
حرم کلّا منهما.
سرگرمی، مشغول شدن به کاري که اهمیت و سودي براي انسان ندارد. « لهو » -4
بازیچه، انجام کاري که یک هدف خیالی غیر حقیقی دارد. « لعب » -5
یا صفت براي کافرین است که در این صورت محل آن جر خواهدبود و یا جمله مستقلی است که محل آن رفع « الّذین اتخذوا » -6
خواهد بود. در صورت اول دنباله کلام بهشتیان و در صورت دوم کلام خدا میشود.
مصدریه است و ما بعد آن در حکم مصدر میباشد. « ما کانوا » در « ما » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 50 ) وَ نادي أَصحاب النّارِ أَصحابَ الجَنَّۀِ ... هنگامی که در روز قیامت، بهشتیان و دوزخیان در جاهاي خود قرار گرفتند.
همدیگر را خواهند دید و امکان گفتگو با یکدیگر را خواهند داشت. یکی از موارد گفتگوي اهل جهنم با اهل بهشت همان است
صفحه 80 از 395
که در این آیات آمده است.
طبق این آیات، دوزخیان وقتی برخورداري و متنعّم بودن بهشتیان را دیدند، آنها را از دور ندا میدهند که قدري از آب و یا
نعمتهایی که خدا به شما داد به ما ببخشید. آنها پیش از هر چیز از بهشتیان آب میخواهند چون در آتش سوزان جهنم تشنگی
شدیدي دست میدهد و آنها سخت به آب نیاز دارند. غیر از آب از نعمتهاي دیگر مانند غذاها و میوهها هم میخواهند و این
نهایت ذلت و خواري و درماندگی اهل عذاب است که از یک سو در میان عذاب جهنم قرار گرفتهاند و از سوي دیگر برخورداري
اهل بهشت را میبینند و این حسرت، خود عذاب دیگري است.
صفحه : 93
البته میان اهل جهنم و اهل بهشت فاصله مکانی زیاد است بدین منظور سخن اهل جهنم را با لفظ ندا آورده که دلالت بر دوري
دارد. این چگونه آنها از این فاصله دور، سخنان همدیگر را خواهند شنید هیچ گونه استبعادي ندارد چون خداوند به زبان و گوش
آنها آن قدرت را میدهد که سخن یکدیگر را بشنوند. ما در زمان خود نظیر آن را مشاهده میکنیم که مردم از فاصلههاي بسیار
دور به کمک وسایل ارتباطی تصویر یکدیگر را میبینند و با هم صحبت میکنند.
بهشتیان درخواست اهل جهنم را میشنوند و در پاسخ آنها میگویند: همانا خداوند، آب و نعمتهاي بهشتی را بر کافران حرام کرده
است یعنی این ما توانایی آن را نداریم که از این نعمتها در اختیار شما بگذارید. گویا وضعیت جسمانی دوزخیان به گونهاي است
که امکان استفاده از نعمتهاي بهشتی را ندارند. آنها این وضع ناگوار را خود براي خود ساختهاند و با کفر و معصیت، شایستگی
استفاده از نعمتهاي بهشتی را از کف دادهاند.
آیه ( 51 ) الَّذِینَ اتَّخَ ذُوا دِینَهُم لَهواً وَ لَعِباً ... در آیه پیش، از زبان بهشتیان گفته شد که نعمتهاي بهشتی بر کافران حرام است. اینک
به معرفی کافران میپردازد و همانگونه که پیش از این هم گفتهایم در این گونه موارد، همه اوصاف آنان ذکر نمیشود بلکه بعضی
از آنها گفته میشود و براي دستیابی به اوصاف جامع و کامل آنها باید آیات گوناگونی را در کنار هم قرار داد و از آنها استنتاج
کرد.
ظاهر این است که این سخن دنباله سخن بهشتیان نیست بلکه سخن خداوند است که در معرفی کافران که در کلام بهشتیان آمده
بود ذکر شده است و این یکی از زیباییهاي کلام است که مطلبی از کسی نقل شود و پس از پایان آن، جملهاي از آن با همان
سیاق تفسیر شود ولی در جمله قرینهاي باشد بر این این سخن از آن شخص نیست و اتفاقاً در این آیه چنین قرینهاي وجود دارد چون
میفرماید:
بدون شک این سخن از خدا و مربوط به فراموش شدن کافران از سوي خداست. «. فالیوم ننساهم امروز آنها را فراموش میکنیم »
صفحه : 94
در این آیه چهار صفت براي کافران گفته شده است:
-1 آنها دین خود را سرگرمی و بازیچه گرفتهاند. منظور همان یهود و نصاري هستند که دین خود را جدي نمیگرفتند و دین در
دست آنها بازیچهاي براي رسیدن به هدفهاي دنیا بود و این حالت مخصوص بزرگان دینی آنها از احبار و رهبان بود که دین را در
جهت رسیدن به مقاصد مادي دستاویز خود کرده بودند و گروهی از ساده لوحان هم بودند که دین براي آنها فقط حالت سرگرمی
داشت که با خواندن اوراد و اذکاري وقت خود را پر میکردند و مفهوم واقعی دین را درنیافته بودند و دین را در زندگی خود وارد
نکرده بودند. اینها دین را به عنوان لهو و سرگرمی، احبار و رهبان، دین را به عنوان لعب و بازیچه قرار داده بودند.
-2 دنیا آنها را مغرور کرده و فریفته است. توجه بیش از حد به دنیا و لذایذ مادي و شهوتها و خودخواهیها، آنها را آنچنان به خود
مشغول کرده که از ارزشهاي معنوي و خدا و دین بریدهاند و همه چیز آنها در دنیا و مادیات خلاصه شده است.
صفحه 81 از 395
-3 آنها ملاقات پروردگار را در روز قیامت از یاد بردهاند و فراموش کردهاند که روز قیامتی هم وجود دارد و در آن روز انسانها با
خداي خود ملاقات خواهند کرد و سزاي عمل خود را خواهند دید. به همین جهت در قیامت هم خدا آنها را از یاد خواهد برد یعنی
به آنها اعتنا نخواهد کرد. توجه کنیم که فراموش کردن که در اینجا به خدا نسبت داده شد به معناي آن نیست که مثلا خدا از حال
آنها غفلت میکند بلکه منظور این است که خدا با آنها رفتاري چون رفتار فراموش شده گان خواهدکرد همانگونه که آنها روز
قیامت را به دست فراموشی سپرده بودند. فراموش کردن آنها هم از روي غفلت حقیقی نیست بلکه آنها نیز به روز قیامت ایمان
داشتند ولی با فنا شدن در دنیا و مادیات آن را از یاد بردند.
-4 آنها آیات خدا را انکار کردند. انکار آیات گاهی به این صورت است که به کلی آن را قبول نداشته باشد و گاهی هم به این
صورت است که آیات را قبول دارند ولی در عمل به گونهاي رفتار میکنند که گیا مورد قبول آنها نیست.
صفحه : 95
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 52 الی 53
اشاره
وَ لَقَد جِئناهُم بِکِتاب فَصَّلناه عَلی عِلم هُديً وَ رَحمَۀً لِقَوم یُؤمِنُونَ ( 52 ) هَل یَنظُرُونَ إِلاّ تَأوِیلَه یَومَ یَأتِی تَأوِیلُه یَقُول الَّذِینَ نَسُوه مِن
قَبل قَد جاءَت رُسُل رَبِّنا بِالحَق فَهَل لَنا مِن شُفَعاءَ فَیَشفَعُوا لَنا أَو نُرَدُّ فَنَعمَلَ غَیرَ الَّذِي کُنّا نَعمَل قَد خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَ ضَل عَنهُم ما کانُوا
( یَفتَرُونَ ( 53
همانا کتابی براي آنان آوردیم که آن را از روي دانش به روشنی بیان کردیم که هدایت و رحمتی براي گروهی است که ایمان
( میآورند. ( 52
آیا جز تاویل آن را انتظار دارند! روزي که تاویل آن بیاید، کسانی که از پیش آن را فراموش کرده بودند میگویند: همانا
فرستادگان پروردگار ما به حق آمدند. آیا شفیعانی وجود دارند که ما را شفاعت کنند یا (به دنیا) بازگردانیده شویم تا کاري جز
( آنچه کردیم انجام دهیم! همانا آنها جانهاي خود را زیان کردند و آنچه به دروغ میگفتند، از آنان گم شد ( 53
نکات ادبی
نوشته، مصدر به معناي مفعول. منظور از آن در اینجا قرآن است. « کتاب » -1
از تفصیل به معناي بیان روشن مطلب. « فصلناه » -2
هر دو حال از کتاب است. « هدي و رحمۀ » -3
به معناي ینتظرون یعنی انتظار میکشند. « ینظرون » -4
از آل یئول اولا به معناي رجوع کردن، آنچه مطلب به آن میگردد و در اینجا به معناي واقعیت یافتن مطلب است. « تاویل » -5
جواب تمنی است که از استفهام حاصل میشود و از این جهت با حذف نون منصوب است. « فیشفعوا » -6
با رفع عطف است بر جمله قبلی و در حکم استفهام است. تقدیر آن چنین است: هل لنا من شفعاء او هل نرد. مرفوع « أو نردّ » -7
بودن آن به خاطر قرار گرفتن در محل ابتدا است.
آیه ( 52 ) وَ لَقَد جِئناهُم بِکِتاب فَصَّلناه عَلی عِلم ... پس از ذکري که در آیات
صفحه : 96
صفحه 82 از 395
پیش، از بهشتیان و دوزخیان به میان آمد. اکنون خاطر نشان میسازد که براي آنها در این دنیا کتابی آوردیم که از روي علم و
آگاهی، همه چیزهایی را که مربوط به هدایت و تربیت آنان میشد به روشنی در آن کتاب بیان گردید. منظور از این کتاب همان
قرآن است که در آن تفصیل همه چیزهایی که در هدایت انسان مؤثر است آمده است و آن هدایت کننده عموم مردم و رحمتی
براي خصوص مؤمنان است.
را به عموم مردم مربوط کردیم چون قرآن مایه هدایت براي همه اعم از مؤمن و کافر است و البته « هدي » ملاحظه کردید که ما
میتوانیم هدایت را هم مانند رحمت، مخصوص مؤمنان بگیریم چون قرآن علاوه بر هدایت عمومی که براي همه دارد یک هدایت
خاص نیز براي مؤمنان و پرهیزگاران دارد و هر کس که ایمان آورد و پرهیزگار شد قرآن دست او را میگیرد و به مرتبه والاي
هدایت میرساند.
چون هدایت مراتب گوناگون دارد، ما همواره در نماز از خدا براي خود هدایت میطلبیم. اگر هدایت را در این آیه شریفه مانند
رحمت، مخصوص مؤمنان بگیریم آیه نظیر آیه زیر میشود:
ذلِکَ الکِتاب لا رَیبَ فِیه هُديً لِلمُتَّقِینَ (بقره/ 1) این کتابی که در آن شکی نیست، هدایت کننده براي پرهیزگاران است.
« ما قرآن را از روي علم و دانش و آگاهی تفصیل دادیم » : نکتهاي که در آیه مورد بحث قابل توجه است این است که میفرماید
اشاره به این نکته دارد که قرآن کریم از گنجینه علم الهی صادر شده و میتواند آیینه علم خدا و مظهر آن باشد.
آیه ( 53 ) هَل یَنظُرُونَ إِلّا تَأوِیلَه یَومَ یَأتِی تَأوِیلُه ... یکی از حقایق مهمی که قرآن از آن خبر داده، زندگی پس از مرگ و برانگیخته
شدن مردم در روز قیامت براي حساب و کتاب است. قرآن بطور مکرر از این حقیقت خبرداده است. وقتی روز قیامت فرا رسید این
میشود. « تاویل » حقیقت قرآنی تحقق مییابد و به اصطلاح
عینیّت یافتن یک حقیقت در خارج، همان تاویل آن است همانگونه که تحقق یک خواب و رؤیا در خارج، تاویل آن است (ذلک
تأویل رؤیاي) بنابراین با فرارسیدن
صفحه : 97
روز قیامت این حقیقت قرآنی که بارها از آن خبر داده تاویل خواهد شد و عینیت خواهد یافت. در این آیه اظهار میدارد که آیا
کافران جز تاویل قرآن را انتظار دارند یعنی آیا جز تحقق وعده قرآن را انتظار دارند! البته آنها به قرآن اعتقاد نداشتند تا انتظار تحقق
وعدههاي آن را داشته باشند و این مطلب به معناي این است که آنها باید انتظار چنین روزي را داشته باشند چون چه بخواهند و چه
نخواهند و چه بدانند و چه ندانند، وعده قرآن تاویل خواهد شد و روز قیامت فرا خواهد رسید.
همانگونه که گفتیم، منظور از تاویل قرآن در این آیه، آمدن روز قیامت و تحقق این وعده قرآنی است ولی در آیات دیگر، تاویل
اعم از این است و مثلا در آیه مربوط به محکم و متشابه که فهم تاویل قرآن در انحصار خدا و راسخان در علم قرار داده شده،
منظور از تاویل، تمام حقایق قرآنی است که فهم همه آنها به خدا و راسخان در علم اختصاص دارد. به هر حال آیه مورد بحث،
مطلب را چنین ادامه میدهد که وقتی تاویل قرآن فرا رسید، یعنی قیامت بر پا شد، کافران که حقایق قرآن را در دنیا به دست
فراموشی سپرده بودند، اکنون به حقّانیت مکتب پیامبران اعتراف خواهند کرد و خواهند گفت: همانا، فرستادگان پروردگار ما به
راستی و حق بر ما آمدند. آنها خود را مغبون و زیانکار خواهند دید و با عذاب سخت خدا روبرو خواهند شد و براي مقابله با آن و
رهایی از عذاب آخرت دو چیز را آرزو خواهند کرد: نخست این آیا اکنون شفیعانی هستند که ما را در پیشگاه خدا شفاعت کنند!
بدون شک چنین شفیعانی براي آنها پیدا نخواهند شد چون درست است که کسانی از انبیا و اولیا در قیامت شفاعت خواهند کرد
ولی شفاعت آنها شامل حال کافران نخواهد شد.
دوم این آیا میتوانیم به دنیا برگردیم و اعمال خود را اصلاح کنیم و کاري جز آنچه کردهایم انجام بدهیم!
صفحه 83 از 395
آروزي بازگشت به دنیا و اصلاح اعمال از سوي کافران و مجرمان، در چندین آیه از قرآن کریم ذکر شده است و چنین مینماید
که در روز قیامت اینان سخت پشیمان
صفحه : 98
خواهند شد و براي جبران خسارت عظیمی که با آن روبرو شدهاند آرزو خواهند کرد که به دنیا برگردند و این بار مطابق با دستور
خدا و پیامبران زندگی کنند.
این بدان جهت است که در قیامت تمام پردهها کنار خواهد رفت و حقایق به صورت عریان، خود را نشان خواهد داد و تمام انسانها
به مرحله کشف و شهود خواهند رسید:
لَقَد کُنتَ فِی غَفلَۀٍ مِن هذا فَکَشَفنا عَنکَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الیَومَ حَدِیدٌ (ق/ 22 ) تو از این در غفلت بودي پس پردهات را برداشتیم و
دیدهات امروز تیز است.
اما دیگر دیر شده است و این حالت براي آنها سودي ندارد و آنها از دنیاي تکلیف بیرون شدهاند و براي همین است که آرزو بلکه
در خواست خواهند کرد بار دیگر به دنیاي تکلیف برگردند و زندگی دیگري شروع کنند. قرآن کریم در آیات دیگر اظهار
میدارد که این آرزو هرگز برآورده نخواهد شد و اگر بر فرض هم برآورده شود و آنها به دنیاي تکلیف برگردند همان زندگی
سابق خود را ادامه خواهند داد و آنها دروغ میگویند (چون کفر و گناه در وجود آنها ریشه دوانیده است).
وَ لَو تَري إِذ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَ ذِّبَ بِآیات رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ. بَل بَدا لَهُم ما کانُوا یُخفُونَ مِن قَبل وَ لَو
اي» : 27 ) کاش آنها را میدیدي هنگامی که بر آتش عرضه شدهاند. گویند - رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنه وَ إِنَّهُم لَکاذِبُونَ (انعام/ 28
بلکه براي آنها آنچه از پیش پنهان .« کاش بازگردانیده میشدیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمیکردیم و از مؤمنان میشدیم
میکردند آشکار شده و اگر بازگردانیده شوند، به آنچه از آن نهی شدهاند باز میگردند و آنان کافرند.
در آیه مورد بحث، پس از ترسیم حالت ذلّتبار آنان در روز قیامت، حقیقت دردناکی را درباره آنان یادآور میشود و آن این آنان
به خویشتن زیان رساندهاند و آنچه به دروغ به آن پیوسته بودند از آنان گم شده است. گاهی انسان مالی را ضرر میکند ولی اینها
خود را ضرر کردهاند و نیز گاهی انسان مالی را گم میکند ولی اینان
صفحه : 99
ایمان و عقیده خود را گم کردهاند. اینها چیزهایی را میپرستند که اینک گم شدهاند.
[ [سورة الأعراف ( 7): آیۀ 54
اشاره
إِن رَبَّکُم اللّه الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الأَرضَ فِی سِتَّۀِ أَیّام ثُم استَوي عَلَی العَرش یُغشِی اللَّیلَ النَّهارَ یَطلُبُه حَثِیثاً وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ وَ
( النُّجُومَ مُسَخَّرات بِأَمرِه أَلا لَه الخَلق وَ الَأمرُ تَبارَكَ اللّه رَبُّ العالَمِینَ ( 54
همانا پروردگار شما خداست همان که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید که به فرمان او رام هستند. آگاه باشید که آفرینش و
( فرمان از آن اوست. مبارك است خدا که پروردگار جهانیان است ( 54
نکات ادبی
روزها. منظور از یوم در اینجا دوره است، نه روز به معناي بیست و چهار ساعت. در زبان عربی به یک دوره و یک برهه « ایام » -1
صفحه 84 از 395
میگویند. و در « ایام العرب » خاص از زمان که اتفاق خاصی در آن بیفتد یوم گفته میشود و مثلا به حوادث تاریخی خودشان
الدهر یومان یوم لک و یوم » : گفته شده و حضرت علی (ع) در نهج البلاغه میفرماید « ایام الله » قرآن به حوادث تاریخ بنی اسرائیل
و در قرآن کریم گاهی روز به هزار سال (سجده/ 5) و گاهی به «. علیک روزگار دو روز است روزي به نفع تو و روزي به ضرر تو
پنجاه هزار سال معمولی (معارج/ 4) اطلاق شده است.
به هر حال یوم به مقطع خاصی از زمان گفته میشود که به خاطر حادثهاي ممتاز شده است.
مسلط شد، برقرار شد، استیلا یافت. « استوي » -2
تخت، تختی که روي آن سقف مانندي وجود دارد، هودج. در اینجا معناي خاصی دارد و یکی از حقایق عالم هستی « عرش » -3
است که حقیقت آن بر ما پوشیده است.
صفحه : 100
است. « النهار » و مفعول دوم آن « اللیل » میپوشاند. این فعل دو مفعول میگیرد و در اینجا مفعول اول آن « یغشی » -4
.« یطلبه » شتابان، باسرعت. حال از ضمیر فاعلی « حثیث » -5
.« النجوم » و « القمر » و همینطور است ،« الارض » عطف بر « الشمس » -6
حال از شمس و قمر و نجوم. « مسخرات » -7
مبارك است. از برکت به معناي ثبات و دوام نعمت و قدرت. « تبارك » -8
تفسیر و توضیح
آیه ( 54 ) إِن رَبَّکُم اللّه الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الأَرضَ ... براي تثبیت حاکمیت مطلق خداوند در جهان و این او یگانه پروردگار
جهانیان است، از این آیه به بعد تا چند آیه آثار قدرت خود را بیان میکند و نشان میدهد که کسی که آسمانها و زمین و
موجودات دیگر را آفرید و تمام پدیدههاي عالم به امر او ایجاد شده است، شایستگی آن را دارد که رب و پروردگار شما باشد و
بدینگونه سخن کسانی که براي هر پدیدهاي رب خاصی تعیین کرده بودند و به ارباب انواع معتقد بودند، رد میشود و در آغاز آیه
رب بودن خدا بر مخاطبان و انسانها و در پایان آیه رب بودن خدا بر جهانیان را تذکر میدهد.
این خداست که انسان و جهان را آفرید و فرمان در دست اوست بنابراین تنها اوست که رب و مربی و پرورش دهنده جهانیان است.
در این آیه از مراحل و دورههاي متعدد آفرینش جهان سخن میگوید و این خداوند، آسمانها و زمین را در شش روز آفرید. منظور
از شش روز، شش دوره است. همانگونه که گفته شد یوم در زبان عربی به دوره و قطعهاي خاص از زمان گفته میشود که گاهی
بیست و چهار ساعت و یک شب و روز است و گاهی کمتر و گاهی بیشتر است. در قرآن به پنجاه هزار سال ما یک روز گفته شده
(معارج/ 4). اساس شبانه روز از گردش زمین به دور خود به وجود میآید و قبل از خلقت آسمانها و زمین، روز به این معنا مفهومی
صفحه : 101
ندارد.
بنابراین، منظور از شش روز، در این آیه و آیات مشابه همان شش دوره است و هدف از ذکر آن، بیان تدریجی بودن آفرینش
آسمانها و زمین است و این خداوند مرحله به مرحله و به تدریج جهان را آفرید. هر چند میتوانست آن را به یکباره و در یک
لحظه بیافریند ولی اساس آفرینش بر تدریج و تکامل گذاشته شده و همه چیز در جهان حالت تدریجی دارد و از رشد جنین در
رحم مادر و رشد درختان و گیاهان گرفته تا تکامل معادن و پیدایش ابرها و بارانها و حرکت اجرام، همگی پیرو قانون تدریج و
تدرّج است. البته در بعضی از روایات، این شش روز از شنبه تا پنجشنبه گرفته شده و از جمعه به عنوان روز پایانی خلقت و روز
صفحه 85 از 395
استراحت یاد شده است.
صحّت این گونه روایات از لحاظ سند جاي تردید است و تازه میتوان آنها را به نحوي تأویل کرد به این ذکر شنبه تا پنجشنبه براي
فهم عموم بوده و هدف از آن بیان همان حالت تدریج و تکامل است. در آیه دیگري این شش روز را به سه تا دو روز تقسیم
میکند و کاري را که در هر دو روز انجام گرفته مشخص میسازد:
قُل أَ إِنَّکُم لَتَکفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الَأرضَ فِی یَومَین وَ تَجعَلُونَ لَه أَنداداً ذلِکَ رَبُّ العالَمِینَ. وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِن فَوقِها وَ بارَكَ فِیها
وَ قَدَّرَ فِیها أَقواتَها فِی أَربَعَۀِ أَیّام سَواءً لِلسّ ائِلِینَ. ثُم استَوي إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخان فَقالَ لَها وَ لِلأَرض ائتِیا طَوعاً أَو کَرهاً قالَتا أَتَینا
12 ) بگو آیا شما به کسی که زمین را در دو روز آفرید کافر میشوید و براي - طائِعِینَ. فَقَضاهُن سَبعَ سَماوات فِی یَومَین (فصلت/ 9
او همتایان قرار میدهید آن پروردگار جهانیان است. و در آن (زمین) کوههایی بر بالاي آن قرار داد و آنها را مبارك گردانید و
خوراکیهاي آن را در چهار روز به اندازه مقرر کرد که براي خواهندگان یکسان بود. آنگاه به آسمان پرداخت در حالی که آن به
صورت دود ( یا گاز) بود پس به آسمان و زمین گفت: خواه ناخواه بیایید. گفتند از روي فرمانبرداري آمدیم. پس آنها را در دو
روز هفت آسمان آفرید.
ملاحظه میکنید که طبق این آیه، آفرینش و اندازه گیري خوراکیها در آن نیز در دو
صفحه : 102
مرحله بوده که جمعاً چهار مرحله میشود و آفرینش هفت آسمان نیز در دو مرحله انجام گرفته است و در کل، شش مرحله
میشود. (البته درباره چگونگی آفرینش آسمانها و زمین از دیدگاه قرآن در آینده به تناسب آیات بحثهایی خواهیم داشت.)
در آیه مورد بحث پس از ذکر خلقت آسمانها و زمین در شش دوره، مطلب را چنین ادامه میدهد که: سپس به عرش تسلط یافت یا
به عرش پرداخت یا در عرش قرار گرفت. هر تعبیري که باشد، هدف از آن بیان تسلط و استیلاي خداوند بر عرش است که میتوان
آن را مرکز فرماندهی جهان آفرینش دانست. البته عرش حقیقی وراي آسمانها و زمین است و ما از چگونگی آن آگاهی نداریم.
پس از بیان این حقیقت به ذکر پدیدهاي میپردازد که همواره در زندگی خود، شاهد آن هستیم واي بسا به آن توجه نداریم و خدا
در این آیه ما را به مطالعه و تفکر در این پدیده تکراري وادار میکند و آن این است که خداوند روز را بر شب میپوشاند یعنی
شب را که تاریکی است لباس روز میپوشاند و همه جا روشن میشود. از این تعبیر چنین استفاده میشود که اصل، تاریکی است و
نور بر آن عارض میشود و در آیه دیگري نور و ظلمت، هر دو را یک امر وجودي و قابل جعل معرفی میکند:
الحَمدُ لِلّه الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ وَ جَعَلَ الظُّلُمات وَ النُّورَ (انعام/ 1) سپاس خداوند را که آسمانها و زمین را آفرید و نور و
روشنایی را قرار داد.
خداوند به شب، لباس روز میپوشاند و همه جا روشن میشود و این نعمت بزرگی براي انسانهاست. باز دوباره شب میشود و
تاریکی میآید و باز روز میشود و همینطور ادامه مییابد و در واقع شب و روز یکدیگر را شتابان طلب میکنند. در بعضی از
آیات از این حالت به عنوان اختلاف لیل و نهار، یعنی جانشینی شب و روز از یکدیگر، یاد میکند و مسلم است که این آمد و شد
شب و روز، نقش تعیین کنندهاي در آسایش و تامین نیازهاي بشري دارد.
وقتی گفته میشود آسمانها و زمین، این تعبیر شامل خورشید و ماه و ستارگان
صفحه : 103
هم میشود ولی براي بیان اهمیت این سه پدیده در زندگی بشر آنها را مخصوص به ذکر میکند و از آنها نام میبرد و به این حالت
آنها تاکید دارد که در تسخیر خدایند و به امر او رام هستند و حرکت آنها تابع قوانین محکمی است که خدا قرار داده است.
خورشید و ماه و ستارگان هم در تسخیر خدا هستند و هم خدا آنها را در تسخیر بشر قرار داده و در جهت منافع و بقاي بشر حرکت
صفحه 86 از 395
میکنند. این مطلب که آنها در تسخیر بشر هستند در آیات متعددي از قرآن کریم آمده است:
وَ سَخَّرَ لَکُم اللَّیلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ وَ النُّجُوم مُسَخَّرات بِأَمرِه (نحل/ 12 ) و براي شما شب و روز و آفتاب و ماه و ستارگان را
مسخر کرد که همگی به امر خدا مسخّر هستند.
تسخیر این پدیدهها براي بشر، رام شدن آنهاست و این انسان از وجود آنها استفاده میکند و حرکت آنها در راستاي منافع اوست و
این در واقع چراغ سبزي است که خداوند به بشر نشان میدهد که بشر از نیروي این پدیدهها هر چه بیشتر استفاده کند و آنها را در
خدمت خود قرار بدهد. همانگونه که بشر به تدریج به آن دست یازیده، انتظار آن میرود که در آینده از نیروهاي نهفته در این
پدیدهها، هر چه بیشتر بهره برداري شود.
از آن خداست. خلق و امر که در انحصار خداست « امر » و « خلق » در این آیه پس از ذکر مطالب بالا، اظهار میدارد که آگاه باشید
به معناي آفرینش و اداره جهان خلقت است یعنی خداوند هم جهان را آفرید و هم آن را اداره میکند و فرمان او همه جا نافذ است
و این ردّ سخن کسانی مانند یهود است که خلقت جهان را از خدا میدانند ولی در بقاي جهان، نقشی براي او قائل نیستند. این آیه
روشن میکند که هم آفرینش و پدید آوردن جهان از خداست و هم امر او در جهان نافذ است و اداره و بقاي جهان نیز به امر
اوست.
البته در بعضی از آیات، امر خدا به آفرینش او اطلاق شده است مانند:
صفحه : 104
إِنَّما أَمرُه إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُولَ لَه کُن فَیَکُون (یس/ 82 ) همانا امر او وقتی چیزي را اراده کند این است که بگوید باش پس میشود.
ذکر کرده که دلیل بر مغایرت این دو است و امر در اینجا غیر از خلق است و آن « خلق » را در کنار « امر » ، ولی در آیه مورد بحث
همان فرمان او در اداره جهان است.
می توانیم بگوییم که خلق خدا پایان یافته ولی امر او که تغییر و جابجایی عناصر و پدیدههاست، همچنان ادامه دارد. ضمناً خلقت
خدا تدریجی و طی چند دوره بوده، همانگونه که در آیه آمده ولی امر او دفعی و آنی است و بیدرنگ انجام میشود.
وَ ما أَمرُنا إِلّا واحِدَةٌ کَلَمح بِالبَصَرِ (قمر/ 50 ) و نیست فرمان ما جز یکی همچون چشم بر هم زدن.
به مفهومی که در این آیه آمده و توضیح دادیم در انحصار خداوند است ولی خلق به معناي ترکیب چیزي با چیزي و « امر » و « خلق »
به وجود آوردن چیزهاي جدید، در انحصار خدا نیست و بشر نیز خالق و آفریننده مصنوعات خویشتن است و در عین حال خداوند
بهترین آفرینندگان است:
فَتَبارَكَ اللّه أَحسَن الخالِقِینَ (مؤمنان/ 14 ) مبارك است خداوند که بهترین آفرینندگان است.
در پایان این آیه نیز خداوند خود را مبارك میداند ولی نه به عنوان بهترین آفرینندگان، بلکه به عنوان پروردگار جهانیان. بدینگونه
معرفی شده در پایان آیه نیز آمده است. جالب این در آغاز آیه به عنوان ربّ شما « ربّ » مطلبی که در اول آیه آمده و خدا به عنوان
و در پایان آن به عنوان ربّ جهانیان ذکر شده است و این در پایان آیه ربوبیت را تعمیم داده پس از بیان خلقت جهان است که
دلیل روشنی بر ربوبیت خداوند است.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 55 الی 56
اشاره
ادعُوا رَبَّکُم تَ َ ض رُّعاً وَ خُفیَۀً إِنَّه لا یُحِبُّ المُعتَدِینَ ( 55 ) وَ لا تُفسِدُوا فِی الَأرض بَعدَ إِصلاحِها وَ ادعُوه خَوفاً وَ طَمَعاً إِن رَحمَتَ اللّهِ
صفحه 87 از 395
( قَرِیب مِنَ المُحسِنِینَ ( 56
صفحه : 105
( پروردگار خود را از روي زاري و پنهانی بخوانید. همانا او تجاوزگران را دوست ندارد ( 55
و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید و او را از روي ترس و امید بخوانید. همانا رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک است
(56)
نکات ادبی
زاري، ذلت. از ضرع به معناي پستان آمده چون موقع دوشیدن شیر از پستان حیوان، آن حیوان رام و ذلیل است. « تضرع » -1
نهانی. این دو کلمه (تضرع و خفیه) یا حال از ضمیر ادعوه و یا مفعول مطلق هستند. « خفیه » -2
نیز یا حال از ضمیر فاعلی ادعوه و یا مفعول لاجله هستند. « خوفا و طمعا » -3
در همه جا با تاء گرد نوشته میشود جز چند جا که یکی از آنها این مورد است. همچنین واو آخر ادعوا براي جمع « رحمت » -4
است و در رسم الخط مصحف بعد از آن، الف میآید.
خبر براي رحمت است. این مذکر آمده و از نظر تذکیر و تانیث با مبتدا مطابقت نکرده، وجوهی براي آن گفته شده « قریب » -5
است یکی این قریب، صفت براي مذکر محذوف است و تقدیر آن شیء قریب یا مکان قریب میباشد. دیگر این طبق قاعده در
فعیل به معناي مفعول، مذکر و مؤنث یکسان است مانند اسیر و قتیل و در اینجا نیز به آن تشبیه شده است. دیگر این ذات مقدر است
مانند حائض که به معناي ذات حیض است. به نظر میرسد که این یک امر سماعی است و کلمه قریب از کلماتی است که در آن
مذکر و مؤنث یکسان است. از إبن سکیت نقل شده که عربها کلمه قریب را در مفرد تثنیه، جمع و مذکر و مؤنث یکسان استعمال
میکنند. در جاي دیگري از قرآن نیز این کلمه در خبر مؤنث به صورت
صفحه : 106
( مذکر آمده: لَعَل السّاعَۀَ قَرِیب (شوري/ 17
تفسیر و توضیح
56 ) ادعُوا رَبَّکُم تَ َ ض رُّعاً وَ خُفیَۀً ... پس از تاکیدي که در آیه پیش بر حاکمیت و ربوبیت خداوند بر انسان و جهان شد - آیات ( 55
اینک از مردم میخواهد که پروردگار خود را از روي تضرع و زاري و به صورت پنهانی بخوانند. خواندن خدا گاهی به صورت
عبادت است و گاهی به صورت دعا و طلب حاجت. در هر دو حالت باید انسان از روي تذلل و زاري و ابراز ذلت در پیشگاه خدا
اقدام کند و نیز از روي خلوص و به صورت پنهانی باشد. دو چیز آفت عبادت است: یکی عجب و خودبینی و دیگري ریا و شهرت
طلبی. عجب با تضرع، و ریا با دعوت پنهانی از بین میرود و انسان با داشتن این دو حالت، عبادت مطلوبی را انجام میدهد.
هر چیزي حدّي دارد و حدّ خواندن خدا و عبادت او همین است که با زاري و پنهانی باشد و اگر کسی به هنگام عبادت، این دو
حالت را نداشته باشد از حدّ آن تجاوز کرده است و براي همین است که میفرماید: خداوند تجاوزگران را دوست ندارد و البته
تجاوزگري در هر چیزي و به هر شکلی ناپسند است. شاید آوردن این مطلب در اینجا علاوه بر نکتهاي که ذکر کردیم، جهت ایجاد
زمینه براي مطلبی است که در آیه بعدي میآید و آن نهی از فساد در زمین است که تجاوز به حقوق دیگران محسوب میشود.
آنچه در آیه مورد بحث است، براي تحکیم رابطه انسان با خداست. در آیه بعدي مطلبی را در جهت سالم سازي روابط اجتماعی
بیان میکند و میفرماید: در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید. اصلاح زمین به وسیله پیامبران صورت گرفته است چون بشر در
صفحه 88 از 395
زندگی ابتدایی خود اختلافی با یکدیگر نداشت آنگاه در اثر افزون طلبیها و برخورد منافع، اختلافها و درگیریها و فتنه و فسادها به
وجود آمد و پیامبران با هدف رفع فتنه و فساد و اختلاف، مبعوث شدند و با آوردن قوانین و نظامها و احکام الهی، زمینه را براي از
بین بردن فساد و تباهی در زمین فراهم آوردند.
صفحه : 107 مبانی اخلاقی و ارزشهایی که در همه دنیا کم و بیش حاکمیت دارد، همه دستاورد پیامبران است. هر چند که عقل
بشري نیز در این زمینه حرفی براي گفتن دارد ولی اساس کار و این بشر ملزم به رعایت این ارزشها باشد از سوي پیامبران انشا شده
است. بنابراین پایه گذاري قوانین و نظامهاي حاکم بر بشر، پیامبران هستند و آنها بودند که زمین را اصلاح کردند. اکنون دستور
میدهد که در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید و مبانی و قوانین الهی را رعایت نمایید. پس از این بیان، براي تثبیت ایمان مردم
و سوق آنها به سوي خدا، یک بار دیگر از آنها میخواهد که خدا را بخوانند. اوّل بار گفته شد که خدا را با زاري و به صورت
پنهانی بخوانید و این بار گفته میشود که خدا را از روي بیم و امید بخوانید. منظور از بیم و امید یا همان خوف و طمع این نیست
که خدا را از ترس جهنم یا به طمع بهشت بخوانید و عبادت کنید چون عبادت با این هدفها ارزش چندانی ندارد و شاید اصلا ارزش
نداشته باشد.
همانگونه که در سخن معروف امیر المؤمنین (ع) عبادت از روي ترس از جهنم به کار بردگان و عبادت به منظور طمع در بهشت به
کار بازرگانان تشبیه شده است. منظور آیه این است که به هنگام عبادت همواره از این عبادت شما مورد قبول خدا واقع نشود بیم و
هراس داشته باشید و در عین حال از رحمت خدا ناامید نشوید و عبادت خود را با امید به رحمت خدا انجام دهید.
مؤمن همواره در میان بیم و امید زندگی میکند. از یک سو عبادتهاي خود را آنچنان بیارزش میداند که قابلیت وصول به حق را
ندارد، به طوري که اگر عبادت انس و جن را آورده باشد بیارزش است و از سوي دیگر، آنچنان به رحمت واسعه خدا امیدوار
است که کوچکترین عبادت را درخور قبول و عنایت او میداند به طوري که اگر هیچ کاري هم نکرده باشد رحمت خدا او را در
بر خواهد گرفت. در پایان آیه خاطر نشان میسازد که رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است. یعنی اگر عبادت و کار نیکی از
بندهاي سر بزند، مورد قبول خداوند واقع میشود و او بر نیکوکاران رحمت دارد. در عین حال نباید انسان، مغرور به رحمت خدا
باشد، بلکه
صفحه : 108
باید از غضب او نیز که در آیات دیگر آمده بر حذر باشد. با این وجود، رحمت خدا بر غضب او پیشی گرفته و در همه جا گسترده
است (و رحمتی وسعت کل شیء).
چند روایت
-1 قال امیر المؤمنین (ع): یا بنی خف الله خوفا انک لو اتیته بحسنات اهل الارض لم یقبلها منک و ارج الله رجا، انک لو اتیته
«1». بسیّئات اهل الارض غفرها لک
امیر المؤمنین (ع) فرمود: اي پسرك من؟ از خدا آنچنان بترس که اگر خوبیهاي تمام اهل زمین را آورده باشی از تو قبول نمیکند و
به خدا آنچنان امیدوار باش که اگر تمام بدیهاي اهل زمین را آورده باشی تو را میبخشد.
-2 عن ابی عبد الله (ع) قال: کان ابی یقول: انه لیس من عبد مؤمن الّا و فی قلبه نوران نور خیفۀ و نور رجاء لو وزن هذا لم یزد علی
هذا و لو وزن هذا لم یزد علی هذا.
امام صادق فرمود: پدرم میگفت: هیچ بنده مؤمنی نیست مگر این در دل او دو نور است نور ترس و نور امید اگر این وزن شود بر
آن افزون نمیشود و اگر آن وزن شود بر این افزون نمیشود.
صفحه 89 از 395
«2». -3 قال الصادق (ع): خف الله کانک تراه فان کنت لا تراه فانه یراك
امام صادق (ع) فرمود: از خدا بترس، آنچنانکه گویا او را میبینی و اگر تو او را نبینی او تو را میبیند.
«3». -4 عن الصادق (ع) قال: ارج الله رجاء لا یجرنک علی معاصیه و خف الله خوفا لا یؤیسک من رحمته
امام صادق (ع) فرمود: خدا را آنچنان امیدوار باش که این امید تو را به گناه، جرأت ندهد و از خدا بترس آنچنان که تو را از
رحمت او ناامید نکند.
-5 عن ابی عبد الله (ع) قال: کان فی وصیۀ لقمان لابنه: یا بنی خف الله خیفۀ لو
-----------------------------------
[.....] . 1)- بحار الانوار، ج 5، ص 323 )
. 2)- همان، ج 70 ص، 394 )
. 3)- همان، ج 70 ، ص 384 )
صفحه : 109
«1». جئته ببرّ الثقلین لعذبک و ارج الله رجاء لو جئته بذنوب الثقلین لرحمک
امام صادق (ع) فرمود: در وصیت لقمان به فرزندش آمده است: پسرك من؟، از خدا آنچنان بترس که اگر خوبی انس و جن را
بیاوري تو را عذاب خواهد کرد و به خدا آنچنان امیدوار باش که اگر گناهان انس و جن را بیاوري به تو رحم خواهد کرد.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 57 الی 58
اشاره
وَ هُوَ الَّذِي یُرسِل الرِّیاحَ بُشراً بَینَ یَدَي رَحمَتِه حَتّی إِذا أَقَلَّت سَحاباً ثِقالًا سُقناه لِبَلَدٍ مَیِّت فَأَنزَلنا بِه الماءَ فَأَخرَجنا بِه مِن کُل الثَّمَراتِ
کَ ذلِکَ نُخرِج المَوتی لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ ( 57 ) وَ البَلَدُ الطَّیِّب یَخرُج نَباتُه بِإِذن رَبِّه وَ الَّذِي خَبُثَ لا یَخرُج إِلاّ نَکِ داً کَ ذلِکَ نُ َ ص رِّفُ
( الآیات لِقَوم یَشکُرُونَ ( 58
و او کسی است که بادها را پیشاپیش رحمت خود نویدي میفرستد تا چون ابرهاي سنگینی بردارد، آن را به شهري مرده سوق
( میدهیم پس به وسیله آن آب میفرستیم پس به وسیله آن از هر میوهاي بیرون میآوریم شاید پند گیرید ( 57
و زمین پاکیزه، گیاه آن با امر پروردگارش بیرون میآید و آنچه پلید است جز اندکی نمیآورد. این چنین آیات را براي گروهی
( که سپاسگزاري میکنند گوناگون بیان میکنیم ( 58
نکات ادبی
با نون خواندهاند که جمع ناشر است ولی « نشرا » جمع بشیرة، مژده، نوید. بعضی از قراء مانند نافع و ابو عمر و إبن کثیر « بشرا » -1
حمل میکند، برمیدارد. « اقلّت » - قرائت بشرا به معناي مژده، مناسبتر به نظر میرسد که در آیه دیگر آمده: یرسل الریاح مبشرات. 2
از اقلال به معناي حمل به آسانی.
جمع سحابه، ابرها. در این کلمه مذکر و مؤنث یکسان است. « سحاب » -3
از سوق به معناي بردن، سوق دادن. « سقناه » -4
-----------------------------------
صفحه 90 از 395
. 1)- کافی، ج 2، ص 67 )
صفحه : 110
سرزمین، زمین. به شهر هم به جهت این در زمین واقع شده بلد گفته میشود. « بلد » -5
صفت مشبهه از نکد ینکد، اندك، سخت. اصل نکد به معناي بخل در اعطاء و بخشش کم و از روي سختی و دشواري « نکد » -6
است.
به صورتهاي گوناگون بیان میکنیم. « نصرّف » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 57 ) وَ هُوَ الَّذِي یُرسِل الرِّیاحَ بُشراً ... در ادامه مطالب آیات پیش که مربوط به خلقت آسمانها و زمین بود، یکی از پدیدههاي
موجود در زمین را که براي بشر اهمیت ویژهاي دارد بیان میکند و آن، چگونگی نزول باران در سرزمینهاي گوناگون است.
خداوند پیشاپیش نزول باران رحمت خود، بادهایی را میفرستد. این بادها که در اثر اختلاف فشار و گرماي هوا و جابجایی طبقات
هوا در جو زمین و به اصطلاح پدیده همرفتی به وجود میآیند، باعث حرکت ابرها میشوند و ابرها در این جابجایی بارور میشوند
و زمینه براي نزول باران فراهم میگردد:
وَ أَرسَلنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَأَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً (حجر/ 22 ) و بادها را بارور کننده فرستادیم پس، از آسمان آبی فرود آوردیم.
بادها هم در بارور ساختن ابرها و هم در حرکت دادن آنها از منطقهاي به منطقهاي دیگر نقش اساسی دارند بنابراین میفرماید:
پیشاپیش نزول باران، بادها را مژده دهنده میفرستیم. بادها نوید بارندگی و آمدن نزولات آسمانی را میدهند:
وَ مِن آیاتِه أَن یُرسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّرات وَ لِیُذِیقَکُم مِن رَحمَتِه (روم/ 46 ) و از نشانههاي او این است که بادها را مژده دهندگان
میفرستد و تا شما را از رحمت خود بچشاند.
این بادها، ابرهاي سنگین و باران زا را حمل میکنند و آنها را به زمینهاي مرده که گیاهان در اثر بیآبی پژمردهاند، میبرند. بانزول
باران، در آن زمین مرده از انواع
صفحه : 111
میوهها میروید و آن زمین، زندگی دوباره میگیرد. البته منظور از مرده بودن آن زمین، مرگ مطلق نیست بلکه مخفی شدن آثار
حیات است که با نزول باران، آنچه استعداد رشد و نمو دارد زندگی جدید مییابد. در اینجا پس از بیان این پدیده که همواره در
طبیعت تکرار میشود، سخن را به زنده شدن مردگان در قیامت سوق میدهد. زنده شدن دوباره طبیعت را مثالی بر رستاخیز عمومی
و زنده شدن مردگان میآورد و میفرماید که این چنین ما مردهها را زنده میکنیم تا مگر شما پند گیرد.
و بدینسان ما هر ساله در بهار، زنده شدن طبیعت و رستاخیز گیاهان و درختان را میبینیم و این بهترین دلیل بر امکان معاد و زندگی
پس از مرگ براي انسانهاست که در وقت خود انجام خواهد شد.
آیه ( 58 ) وَ البَلَدُ الطَّیِّب یَخرُج نَباتُه بِإِذن رَبِّه ... با ذکري که از رویش میوهها در اثر نزول باران به میان آمد، خاطر نشان میسازد که
زمینها بر دو گونهاند: زمین پاك و آماده که با نزول باران، به امر خداوند، گیاهان گوناگون در آن میرویند، و زمین پلید که حتی
اگر باران هم برآن ببارد، جز اندکی علف هرز چیزي در آن نمیروید.
باران رحمت خدا بر همه جا میبارد ولی زمینهاي آماده از آن بهره برداري میکنند و گلها و گیاهان و درختان میوه در آن
میرویند و زمینهاي بیاستعداد از آن استفاده نمیکنند و رشد و نموي در آن صورت نمیگیرد.
می توان گفت که این سخن، مثلی براي مؤمنان و کافران است. مؤمنان که آمادگی دریافت پیام الهی را دارند به وسیله قرآن رشد
صفحه 91 از 395
میکنند و شکوفا میشوند، ولی کافران در اثر دوري از خدا و عناد با حق و گناه و معصیت، آن آمادگی را ندارند و نمیتوانند از
هدایتهاي قرآن بهره گیرند و آن را در خود جاي دهند و رشد کنند. البته باید توجه کنیم که زمین دل کافران در اثر اعمال خودشان
تبدیل به شوره زار بیخس و خاشاك شده است و آنها میتوانند با پرهیز از عناد و لجاجت، تغییر کلی در وجود خود به وجود
آورند و دل خود را آماده دریافت هدایتهاي الهی کنند همانگونه که زمینهاي بیاستعداد را هم با تغییر اساسی و افزودن مواد لازم
میتوان زیر کشت
صفحه : 112
برد. در پایان آیه تذکر میدهد که ما این چنین آیات را براي گروهی که سپاسگزار هستند گوناگون بیان میکنیم. آنها کسانی
هستند که در مقابل نعمتهاي بیشمار خداوند از جمله نعمت قرآن خداي را سپاسگزاري میکنند.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 59 الی 64
اشاره
لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه فَقالَ یا قَوم اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِله غَیرُه إِنِّی أَخاف عَلَیکُم عَذابَ یَوم عَظِیم ( 59 ) قالَ المَلَأُ مِن قَومِه إِنّا
لَنَراكَ فِی ضَ لال مُبِین ( 60 ) قالَ یا قَوم لَیسَ بِی ضَ لالَۀٌ وَ لکِنِّی رَسُول مِن رَب العالَمِینَ ( 61 ) أُبَلِّغُکُم رِسالات رَبِّی وَ أَن َ ص ح لَکُم وَ
( أَعلَم مِنَ اللّه ما لا تَعلَمُونَ ( 62 ) أَ وَ عَجِبتُم أَن جاءَکُم ذِکرٌ مِن رَبِّکُم عَلی رَجُل مِنکُم لِیُنذِرَکُم وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ ( 63
( فَکَذَّبُوه فَأَنجَیناه وَ الَّذِینَ مَعَه فِی الفُلک وَ أَغرَقنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُم کانُوا قَوماً عَمِینَ ( 64
همانا نوح را به سوي قوم خودش فرستادیم. پس گفت: اي قوم من؟ خدا را پرستش کنید که جز او معبودي براي شما نیست. همانا
( من بر شما از عذاب روزي بزرگ میترسم ( 59
( سران قوم او گفتند: ما تو را در گمراهی آشکار میبینیم ( 60
( گفت اي قوم من؟ مرا هیچ گونه گمراهی نیست. بلکه من فرستادهاي از سوي پروردگار جهانیان هستم ( 61
( پیامهاي پروردگارم را به شما میرسانم و شما را پند میدهم و چیزي را از خدا میدانم که شما نمیدانید ( 62
آیا تعجب میکنید از این بر مردي از خود شما ذکري از جانب پروردگارتان آمده تا شما را بیم دهد و تا شما پروا کنید، شاید به
( شما رحم شود ( 63
پس او را تکذیب کردند، پس او و کسانی را که با او در کشتی بودند، نجات دادیم و آنها را که آیات ما را تکذیب کردند غرق
( نمودیم چون آنها گروهی کوردل بودند ( 64
نکات ادبی
براي قسم است و دلالت بر تاکید دارد. « لقد ارسلنا » -1 لام در
صفحه : 113
است همانگونه که در لا إله « موجود » صفت براي اله است که محلّا مرفوع است و خبر این جمله محذوف میباشد و آن « غیره » -2
به معناي پر شدن، مشتق است گویا هیبت و « ملء » سران، اشراف قوم. از « ملاء » - إلا الله گفته شده (لا إله موجود یا کائن الّا الله) 3
عظمت سران و اشراف، دلها را پر کرده است.
همزه براي استفهام انکاري و واو براي عطف به محذوف است و تقدیر آن أ کذبتم و عجبتم میباشد. « أ و عجبتم » -4
صفحه 92 از 395
کشتی. این کلمه در مفرد و جمع و مؤنث و مذکر یکسان است. « فلک » -5
جمع عمی بر وزن خشن، کوردل. عمی در کوري دل و اعمی در کوري چشم استعمال میشود. « عمین » -6
تفسیر و توضیح
آیه ( 59 ) لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه فَقالَ یا قَوم ... از این آیه به بعد قسمتهایی از داستانهاي بعضی از پیامبران مانند نوح، هود،
صالح، شعیب، لوط و موسی را بیان میکند و مشخص میسازد که پیامبران همواره مورد تکذیب قوم خود واقع شدهاند و بدینگونه
پیامبر اسلام را تسلا میدهد که از تکذیب قوم خود اندوهگین نباشد، چرا که تمام پیامبران از سوي قوم خود با چنین عکس العملی
روبرو بودهاند.
نخستین قصهاي که در این آیات آمده داستان حضرت نوح است و قصه او در شش سوره از قرآن از جمله سورههاي اعراف، هود،
مؤمنون، شعرا و قمر و نوح آمده نام حضرت نوح چهل و سه بار در قرآن ذکر شده است. نوح با نه واسطه به حضرت آدم میرسد و
او چهل یا پنجاه ساله بود که به پیامبري مبعوث شد و شغل نجّاري داشت. او نهصد و پنجاه سال در میان قوم خود بود ولی تنها
هشتاد نفر به او ایمان آوردند و بقیه مردم از جمله زن و پسرش او را تکذیب کردند.
حضرت نوح در یک محیط شرك آلود زندگی میکرد و مردم زمان او بت پرست
صفحه : 114
بودند و شاید نخستین گروه از بت پرستان بودند. گفته شده که آنها بالاي قبر بعضی از صالحان خود علامتهایی را از سنگ و چوب
درست کردند و بعدها همانها را پرستیدند و به آنها نامهایی هم دادند مانند ودّ، سواع، یغوث، یعوق و نسر و بدینگونه بت پرستی در
میان انسانها شایع شد.
قوم نوح او را تکذیب کردند و نوح به آنها نفرین کرد و آنها در یک طوفان سهمگین در آب غرق شدند و تنها مؤمنانی که سوار
کشتی نوح شده بودند نجات یافتند. از جمله کسانی که غرق شدند پسر و همسر نوح بود که به او ایمان نداشتند.
آیا طوفان نوح جهانی بوده و یا اختصاص به خاور میانه داشته و این این طوفان چگونه شروع شد و چگونه فروکش کرد و کشتی
نوح چگونه ساخته شد و مطالبی از این قبیل، در تفسیر آیات مربوط به نوح که در سوره هود آمده به تفصیل بیان خواهد شد و به
خواست خدا در این زمینه بحث مفصلی خواهیم داشت. در اینجا فقط به آنچه در این آیات بطور اجمال آمده میپردازیم.
طبق این آیات، خداوند نوح را در میان قوم خود مبعوث کرد و نوح آنها را به سوي سه چیز دعوت نمود: توحید، معاد و نبوت خود.
این سه حقیقت، از مشترکات تمام ادیان آسمانی است و همه پیامبران مردم را به سوي آنها خواندهاند.
درباره توحید به قوم خود گفت: اي قوم من؟ خدا را پرستش کنید که شما را معبودي جز او نیست. این سخن در واقع به دو بخش
تحلیل میشود: یکی این به وجود خدایی که جز او معبودي نیست اعتقاد پیدا کنند و دیگر این او را پرستش نمایند. لازمه اعتقاد به
خداي یگانه پرستش اوست و این عقیده، خود تکلیفآور است.
درباره روز قیامت چنین اظهار داشت که من بر شما از عذاب روزي بزرگ میترسم منظور از آن روز بزرگ، همان قیامت است.
بعضیها گفتهاند که منظور از روز بزرگ در اینجا روز طوفان است ولی بعید است که در همان آغاز دعوت خود که هنوز عکس
العمل تندي از سوي قوم خود ندیده آنها را با طوفان تهدید کند و به
صفحه : 115
یاد « عظیم » نظر میرسد که اگر روز بزرگ را به روز قیامت معنا کنیم مناسبتر است و در قرآن در آیهاي، از روز قیامت با وصف
که در اینجا آمده میباشد. « عظیم » کرده (مطففین/ 5) و قابل تطبیق با لفظ
صفحه 93 از 395
درباره رسالت و نبوت خود که اصل سوم از آن اصول سه گانه است در آیات بعدي سخن گفت و آن هنگامی بود که اشراف و
سران قوم، او را تکذیب کردند و گفتند: ما تو را در گمراهی آشکار میبینیم و او در پاسخ آنها گفت: من هیچ گونه گمراهی
ندارم بلکه من پیامبري از سوي پروردگار جهانیان هستم.
62 ) قالَ المَلَأُ مِن قَومِه إِنّا لَنَراكَ فِی ضَ لال ... این اشراف قوم نوح او را تکذیب کردند و اظهار داشتند که ما تو را در - آیات ( 60
گمراهی آشکار میبینیم، شیوه همیشگی سردمداران کفر و سران جامعههاي شرك است و این طبقه خاص همواره در طول تاریخ
به غلط خود را نماینده و سخنگوي مردم قلمداد کردهاند و با پیامبران به ستیز برخاستهاند. قرآن کریم از این طبقه با تعبیرهاي
گوناگونی مانند:
یعنی رهبران، یاد کرده است. اینها به خاطر حفظ منافع شخصی خود ،« الّذین اتبعوا » ملاء، مترفین، اکابر، کبراء، ساده، ائمه کفر و
نخواستهاند وضع موجود به هم بخورد و با جبهه گیري در برابر دعوت پیامبران، مانع پیشرفت کار آنان شدهاند و از هدایت مردم
جلوگیري کردهاند.
اشراف قوم نوح او را به گمراهی آشکار متهم کردند و او را در نظر مردم یک فرد گمراه معرفی کردند. طبیعی است که این تهمت
باعث دوري مردم از او میشود.
دادند. معلوم است « سفاهت » متهم کردند. و چنانکه چند آیه بعد خواهیم دید اشراف قوم هود به او نسبت « ضلالت » اینها نوح را به
که این تهمتها با هدف دور کردن مردم از پیامبران زده میشود.
نوح در پاسخ اشراف گفت: مرا هیچ گونه گمراهی نیست بلکه من پیامبري از جانب پروردگار جهانیان هستم. آنگاه سخن خود را
با سه جمله ادامه داد جمله اول این من پیامهاي پروردگارم را به شما ابلاغ میکنم. جمله دوم این شما را
صفحه : 116
نصیحت میکنم و پند میدهم و جمله سوم این من از سوي خداوند چیزي را میدانم که شما نمیدانید. این سه جمله جنبههاي
مختلف وظایف پیامبران را بیان میکند. پیامبران هم ابلاغ کننده پیامهاي خداوند و هم نصیحتگو و پند آموز مردم بودند و در
موضوعاتی که پیش میآمد آنها را راهنمایی میکردند و این غیر از پیام رسانی است. از این دو وظیفه که بگذریم آنها چیزهایی را
از خدا یاد گرفته بودند که دیگران آن را نمیدانستند و این شاید مربوط به آینده آن امّت باشد و در جریان حضرت نوح همان
موضوع طوفانی است که در انتظار آنان بود.
آیه ( 63 ) أَ وَ عَجِبتُم أَن جاءَکُم ذِکرٌ مِن رَبِّکُم ... در ادامه سخنان نوح چنین آمده که: آیا شما تعجب میکنید، به مردي از میان
خودتان از جانب پروردگار وحی نازل شود! از نظر روانشناسی، انسان همواره کسانی را که میشناسد و با آنها انس و الفت دارد به
دید معمولی مینگرد و اگر یکی از آنها یک دفعه به مقام مهمی رسید و برجستگی خاصی پیدا کرد، پذیرش آن براي او دشوار
میگوییم. « حجاب معاصرت » است، بخصوص اگر دوران کودکی و ناتوانی آن شخص را هم دیده باشد. این همان است که به آن
نوح در اینجا به همین نکته اشاره میکند و شگفتی آنها را از این مردي از میان خودشان به پیامبري برسد بیان میکند و به صورت
پرسش به انکار آن میپردازد و این این موضوع شگفتی ندارد و بالاخره یک فرد از این جمع به پیامبري رسیده است. حضرت نوح
ضمن ردّ شگفتی آنها، سه هدف را براي رسالت خود برمیشمارد: نخست این شما را بترسانم و این هدف عام تمام پیامبران است
که مردم را از عواقب اعمال ناشایست خود بترسانند. دیگر این شما تقوا پیشه کنید و با پیروي از آیین من به پرهیزگاري برسید و
دیگر این هدف از رسالت من این است که شاید شما مورد رحم خداوند قرار بگیرید.
آیه ( 64 ) فَکَ ذَّبُوه فَأَنجَیناه وَ الَّذِینَ مَعَه ... وقتی قوم نوح او را تکذیب کردند و با او مجادله و ستیز نمودند، نوح که از هدایت شدن
آنها به کلی ناامید شده بود از
صفحه 94 از 395
صفحه : 117
خداوند براي آنها عذاب خواست و خدا نیز دعاي او را اجابت کرد و به آنها عذاب استیصال فرستاد. عذاب استیصال عذابی است
که فقط شامل کافران میشود و مؤمنان از آن نجات مییابند.
پیش از نزول عذاب به فرمان خداوند، نوح کشتی بزرگی ساخت. کافران هر وقت او را میدیدند که مشغول ساختن کشتی است او
را مسخره میکردند و بالاخره روز موعود فرا رسید و آب، همه جا حتی بالاي کوهها را فرا گرفت و تمام کافران در آب غرق
شدند و از جمله آنها پسر و همسر نوح بودند که به پیامبري او ایمان نداشتند. فقط کسانی که مؤمن بودند و سوار کشتی شده بودند
نجات یافتند و براي آنکه نسل حیوانات از زمین منقرض نشود، نوح از هر حیوانی یک جفت سوار کشتی کرده بود. بالاخره طوفان
فروکش کرد و نوح و مؤمنان و حیوانات از کشتی پیاده شدند و زندگی جدیدي را آغاز کردند. جزئیات مطلب در تفسیر آیات
مربوط به نوح در سوره هود یبان خواهد شد. در اینجا میفرماید: ما نوح و همراهان او را که در کشتی بودند نجات دادیم و کسانی
را که آیات ما را تکذیب کرده بودند غرق نمودیم زیرا که آنها گروهی کور دل بودند یعنی آنها بینش درست نداشتند و قابل
هدایت نبودند و این در اثر عناد و لجاجت و اصرار آنها بر کفر و گناه بود.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 65 الی 69
اشاره
وَ إِلی عادٍ أَخاهُم هُوداً قالَ یا قَوم اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِله غَیرُه أَ فَلا تَتَّقُونَ ( 65 ) قالَ المَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَومِه إِنّا لَنَراكَ فِی سَفاهَۀٍ
وَ إِنّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الکاذِبِینَ ( 66 ) قالَ یا قَوم لَیسَ بِی سَفاهَۀٌ وَ لکِنِّی رَسُول مِن رَب العالَمِینَ ( 67 ) أُبَلِّغُکُم رِسالات رَبِّی وَ أَنَا لَکُم ناصِحٌ
أَمِین ( 68 ) أَ وَ عَجِبتُم أَن جاءَکُم ذِکرٌ مِن رَبِّکُم عَلی رَجُل مِنکُم لِیُنذِرَکُم وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ قَوم نُوح وَ زادَکُم فِی
( الخَلق بَصطَۀً فَاذکُرُوا آلاءَ اللّه لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ ( 69
و به سوي قوم عاد برادرشان هود را (فرستادیم) گفت: اي قوم من؟ خدا را پرستش کنید که شما را جز او معبودي نیست. آیا پروا
( نمیکنید! ( 65
سران قوم
صفحه : 118
( او که کافر شده بودند گفتند: ما تو را در سفاهت میبینیم و ما تو را از دروغگویان میدانیم ( 66
( گفت: اي قوم من؟ مرا هیچ گونه سفاهتی نیست بلکه من فرستاده پروردگار جهانیان هستم ( 67
( پیامهاي پروردگارم را به شما ابلاغ میکنم و من بر شما پند گوي درستکار هستم ( 68
آیا تعجب میکنید از این بر مردي از خودتان ذکري از جانب پروردگارتان آمده تا شما را بیم دهد! و به یاد آورید که (خداوند)
شما را جانشینان بعد از قوم نوح قرار داد و شما را از جهت خلقت گسترش بیشتري داد. پس نعمتهاي خدا را به یاد آورید شاید
( رستگار شوید ( 69
نکات ادبی
یا عطف بیان و یا بدل از آن است. « هوداً » که در آیات پیش بود و « نوحا » منصوب است به جهت عطف به « اخاهم » -1
نام پیامبر قوم عاد. این واژه را بعضیها عربی دانستهاند ولی به نظر میرسد که هود هم مانند لوط و نوح غیر عربی است. « هود » -2
صفحه 95 از 395
این کلمات، منصرف هستند به جهت قاعدهاي که میگوید اگر کلمهاي سه حرفی و ساکن الوسط باشد منصرف، است اگر چه علل
عدم صرف هم در آن باشد.
نابخردي، سبک مغزي. « سفاهۀ » -3
از ظن،ّ که میتواند به معناي گمان و یا یقین باشد. استعمال ظن در یقین و علم، در قرآن فراوان است. « لنظنک » -4
یا به معناي مصدري است یعنی خلقت و آفرینش و یا به معناي مفعولی است به معناي مخلوق یعنی مردم. « الخلق » -5
« بصطۀ » با سین بود ولی در رسم الخط مصحف، آن را با صاد و به صورت « بسطۀ » گسترش، وسعت. این کلمه در اصل « بصطۀ » -6
مینویسند و این هیچ قاعدهاي جز پیروي از رسم الخط عثمانی ندارد. این کلمه در سوره بقره با سین
صفحه : 119
نوشته شده و به همین معناست.
نعمتها. جمع الی مانند حِمل و احمال یا الی مانند عنب و اعناب است. « آلاء » -7
تفسیر و توضیح
68 ) وَ إِلی عادٍ أَخاهُم هُوداً قالَ یا قَوم اعبُدُوا اللّهَ ... پس از بیان داستان نوح، به داستان هود و قوم عاد میپردازد. داستان - آیات ( 65
قوم عاد و هود در چندین سوره از قرآن از جمله در سورهاي اعراف، هود، شعرا، ذاریات، قمر و فجر آمده است.
میان عمان و حضرموت « احقاف » همچنین نام هود پیامبر نیز هفت بار در قرآن آمده است. قوم عاد در یمن و در محلی به نام
زندگی میکردند.
این از هود به عنوان برادر عاد یاد کرده، یا به جهت آن است که هود نیز از لحاظ نسب از قبیله عاد بود و یا به دلیل علاقهاي که به
سرنوشت قوم عاد داشت به او برادر گفته شد. عربها به کسی که از جهتی به قبیله مربوط باشد به او برادر آن قبیله میگویند و به هر
حال منظور از برادر در اینجا برادر نسبی و یا برادر دینی نیست.
میان داستان نوح و هود مشابهتهایی وجود دارد که در آیات آمده است. هود نیز مانند نوح به قوم خود گفت: اي قوم من؟ خدا را
عبادت کنید که شما را معبودي جز او نیست.
سپس اضافه کرد که آیا پروا نمیکنید و تقوا را پیشه خود نمیسازید! سران و اشراف قوم هود که کافر بودند مانند اشراف قوم نوح
در برابر دعوت هود ایستادگی کردند. اشراف قوم نوح به او نسبت گمراهی داده بودند ولی اشراف قوم هود علاوه بر این به او
نسبت سفاهت دادند او را دروغگو معرفی کردند. آنها گمان میکردند که هر کس مانند آنها فکر نکند و به آیین آنها نباشد سفیه
و نادان است و این بالاترین گمراهی و بدبختی است که انسان خود، نادان و سفیه و گمراه باشد و عاقلی را که میخواهد او را
راهنمایی کند نادان و گمراه بداند دیوانه، خود را عاقل
صفحه : 120
و دیگران را بیعقل میداند؟ هود در پاسخ آنها با ادب خاصی گفت: اي قوم من؟ مرا سفاهتی نیست بلکه من پیامبري از سوي
پس از « امین » پروردگار جهان هستم. آمدهام تا پیامهاي خدا را به شما برسانم و من براي شما خیرخواه و پندگویی امین هستم. ذکر
به این جهت است که ممکن است کسی در لباس اندرزگویی و نصیحت گویی سخنانی بگوید ولی هدفهاي خاصی را در « ناصح »
نظر داشته باشد و خیانت کند. این است که هود میگوید من اندرزگوي امین هستم و خیانت نمیکنم.
آیه ( 69 ) أَ وَ عَجِبتُم أَن جاءَکُم ذِکرٌ مِن رَبِّکُم عَلی رَجُل مِنکُم ... دنباله سخنان هود است. او نیز مانند نوح با شگفتی میپرسد: آیا
شما تعجب میکنید که بر مردي از شما ذکري از جانب پروردگارتان بیاید و به او وحی شود تا شما را بترساند! این تعجبی ندارد
صفحه 96 از 395
بالاخره یک نفر از جمعیت به پیامبري میرسد و پیامهاي خدا را به مردم میرساند (در این باره پیش از این در داستان نوح
توضیحاتی دادیم. رجوع شود).
پس از این بیان که مشابه سخن نوح به قوم خود بود، بعضی از نعمتهاي خدا را بر آنان برمیشمارد و میگوید: به یاد آورید که
شما جانشینان قوم نوح شدید و شما از نسل همان گروهی هستید که به نوح ایمان داشتند و از طوفان نوح نجات پیدا کردند. فاصله
چندانی میان شما و قوم نوح نیست. دیگر این خداوند شما را از جهت خلقت، گسترش بیشتري داده است یعنی شما از لحاظ جسمی
از دیگران قويتر هستید. کلبی گفته است که قوم عاد قد بلندي داشتند و قامت بلندترین آنها صد ذراع طول داشت. البته این
احتمال هم وجود دارد که منظور از گستردگی در خلقت، ازدیاد نسل و انبوهی جمعیت آنها باشد که در آن زمان امتیاز بزرگی
بود.
حال که خدا چنین نعمتهایی را به شما داده، نعمتهاي او را به یاد آورید تا مگر رستگار شوید. یادآوري نعمتهاي خدا و سپاسگزاري
در برابر آنها مایه فلاح و رستگاري است همانگونه که کفران نعمتهاي خدا باعث بدبختی و سقوط است.
صفحه : 121
بحثی درباره رسم الخط مصحف
اشاره:
بی هیچ قاعدهاي و تنها به پیروي از رسم الخط عثمانی با صاد نوشته شده در حالی که اصل آن « بصطۀ » در آیهاي که خواندیم کلمه
نوشته شده است. « بسطه » با سین است و همین کلمه در سوره بقره آیه 247 با سین و به صورت « بسط » از
این وضع در بسیاري از کلمات قرآن وجود دارد و در مصاحفی که به رسم عثمانی نوشته شده (مانند مصحف عثمان طه که اکنون
متداول است) کلمات غیر قیاسی زیاد است و حتی در بسیاري از کلمات، الفهاي بلند نوشته نشده که این امر باعث دشواري قرائت
قرآن براي مبتدیان شده است. به همین مناسبت بحثی را درباره رسم الخط عثمانی مطرح میکنیم و روشن میسازیم که پیروي از
رسم الخط عثمانی تا چه حدي لازم است. توجه کنید:
هنگامی که خلیفه سوم با اشاره بزرگان صحابه دستور کتابت چند مصحف را داد، کاتبان این مصاحف، مطابق با رسم الخط زمان
خود اقدام به کتابت کردند. در آن زمان خط عربی به تازگی از خط نبطی استقلال یافته بود ولی بسیاري از ویژگیهاي خط نبطی-
که خود شاخهاي از خط سامی بود- به خط عربی منتقل شده بود. خط عربی آن روز ویژگیهاي خاص خود را داشت. این
ویژگیها علاوه بر این که در مصحفهایی که در آن زمان نوشته شده به چشم میخورد، در سنگ نوشتهها و مدارك دیگري که
از آن عهد باقی مانده نیز به همین صورت مشاهده میشود.
مهمترین ویژگی رسم الخطّ عربی آن روز، خالی بودن آن از هر گونه نقطه و نیز
صفحه : 122
فقط در کلماتی که « آ» در آن خط موجود بود، ولی صداي بلند « اي» و « او » علامتهاي صداهاي کوتاه بود. هر چند دو صداي بلند
حروف کمتري دارند آمده بود مانند: قال، جاء، کان، قاموا، النار و در بسیاري از کلمات که بیشتر از سه حرف دارند نیامده بود
مانند: ظلمین، کفرین، منفقین، البیّنت، سلطن و .... از این گذشته بعضی از کلمات هم رسم الخطّ خاصی داشت که بعداً به آنها
اشاره خواهیم کرد.
کاري که صحابه کردند، تنها پیروي از رسم الخط زمان خود بود و هیچ گونه سرّي و یا حکمتی در آن نبود، و این که بعضی از
دانشمندان، خود را به زحمت انداخته و اسراري براي رسم الخط آن زمان بیان کردهاند، تکلّفی بیجاست که باید از آن پرهیزشود.
صفحه 97 از 395
به جاي « بایید » : طرفه این که ابو العباس مراکشی براي رسم الخطّ عثمانی و کلماتی که در این رسم الخط حالت ویژهاي دارند، مانند
و کلمات دیگري که به آنها اشاره خواهد شد، یک سلسله معانی و اسرار عرفانی دست و پا « لاذبحنه » به جاي « لا أذبحنه » و یا « باید »
که هیچ گاه مورد توجه علماي رسم، حتی طرفداران رسم عثمانی قرار نگرفت. «1» کرده است
خط نیز مانند هر پدیده دیگري قابل تغییر و تکامل است بنابراین در همان قرون اولیه اسلامی، خط عربی تحولات عمدهاي یافت که
نقطه گذاري و اعراب گذاري توسط کسانی چون أبو الأسود دئلی، یحیی بن یعمر و خلیل بن احمد از آن جمله بود. بعضی از
آنان رسم قرآن را «2». صحابه و تابعین، و تابعین تابعین از اعمال این تحولات در قرآن ناخشنود بودند و میگفتند: جرّدوا القرآن
توقیفی میدانستند و التزام به آن را واجب میشمردند. در مقابل اینها گروه دیگري پیروي از رسم الخط صحابه را لازم نمیدانستند
و حتی گاهی کاتبان مصاحف عثمانی را متهم به خطا و اشتباه میکردند که خواهد آمد. اما به هر حال به خاطر ضرورتهاي
موجود و براي
-----------------------------------
. 1)- رجوع شود به: زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 380 )
.( 2) این سخن از چند نفر از جمله إبن مسعود نقل شده است (سیوطی، الاتقان، ج 4، ص 160 )
صفحه : 123
آسان سازي یادگیري قرآن، این تحولات در مصحف راه یافت و جا افتاد و مقبولیت پیدا کرد. با پیدایش علوم ادبی و قواعد املایی
328 - و دستوري در زبان عربی، کاتبان قرآن از خط قیاسی پیروي کردند مثلًا در صفحهاي از قرآن که به خط إبن مقله ( 272
حضور رسم قیاسی به خوبی مشهود است و کلماتی مانند: الظالمون، یا هامان، کاذبین، فاخذناه، «1»، هجري) برجاي مانده است
فنبذناهم، جعلناهم با الف نوشته شده، در حالی که میدانیم این کلمات در رسم عثمانی چنین است:
الظلمون، یهمن، کذبین، فاخذنه، فنبذنهم، جعلنهم.
اوج این تحول را در قرآنی به خط إبن بواب (متوفی 391 هجري) خطّاط معروف بغدادي میبینیم که همزمان با تحول خط نسخ
همچنین در قرآنی که به خط یاقوت مستعصمی در دست «2». توسط این خطاط برجسته، قرآن به صورت قیاسی کتابت شده است
همین حالت را میبینیم. چندین قرن بود که در شرق بلاد اسلامی، قرآن نوعاً به رسم قیاسی نوشته میشد و هزاران قرآن با «3» است
این شیوه تحریر یافت که هم اکنون زینت بخش کتابخانهها و خانههاي مردم است، تا این که در قرن چهاردهم هجري در مصر بار
لزوم متابعت از رسم الخط عثمانی و شیوه صحابه در تحریر قرآن را « الازهر » دیگر رسم الخطّ عثمانی مطرح شد و بعضی از علماي
مطرح کردند و به دنبال آن مصحفی به خط محمّد بن علی بن خلف حسینی با رسم الخط عثمانی کتابت شد و زیر نظر بعضی از
علماي الازهر چاپ و منتشر گردید و این نسخه مبناي کتابتهاي بعدي از جمله نسخه عثمان طه، کاتب سوري، قرار گرفت و در
بسیاري از کشورهاي اسلامی مقبولیت یافت و در ایران نیز شیوع
-----------------------------------
.( 1)- این صفحه را مجله ثقافۀ الهند منتشر کرده و ظاهراً اصل آن در کتابخانه هرات است (رسم المصحف، ص 780 )
2)- این قرآن نفیس در موزه چستربیتی ایرلند نگهداري میشود و اخیراً نسخههاي محدودي از آن به صورت افست منتشر شده )
است.
3)- این قرآن در سال 640 هجري کتابت شده و در کتابخانه آستان قدس رضوي نگهداري میشود. )
صفحه : 124
پیدا کرد و در کنار قرآنهاي متداول که همگی با خط قیاسی بود قرار گرفت که هدف از آن، همسویی و هماهنگی با دیگر
صفحه 98 از 395
کشورهاي اسلامی بود.
ما تصور میکنیم پیروي از یک شیوه متروك که مشکلات عمدهاي براي خوانندگان دارد، لازم نیست و هیچ گونه دلیل شرعی بر
آن نداریم زیرا همان گونه که در آغاز گفتیم صحابه فقط از رسم الخط زمان خود پیروي کردهاند و هیچ گونه حکمت یا سرّي در
آن وجود نداشته است. البته ما همچون إبن خلدون صحابه را متهم به خطا و اشتباه و ناآگاهی از قواعد خط نمیکنیم، چنان که
مانند بعضی از نویسندگان معاصر، موارد غیر قیاسی خط قرآن را نیز حمل بر غلط و اشتباه نمیکنیم زیرا قواعد و قیاساتی که هم
اکنون ما با آن روبرو هستیم همگی پس از عصر صحابه به وجود آمدهاند، و روشن است که صحابه نمیتوانستند قواعدي را که
قرنها پس از آنان پیدا شده است در رسم الخط خود اعمال کنند بلکه آنان قرآن را مطابق با رسم الخط آن زمان نوشتند، همان
رسم الخطی که در سنگ نوشتهها و آثار به جاي مانده از آن عصر نیز مشاهده میشود.
ما ضمن این که موارد غیر قیاسی رسم الخط مصحف را حمل بر خطا نمیکنیم، در عین حال قائل به عصمت صحابه نیز نیستیم و
احتمال خطا و اشتباه را در کار آنها میدهیم، همان گونه که آنان خود در مواردي یکدیگر را به خطا و اشتباه متهم میکردند از
در آیه لکِن الرّاسِخُونَ فِی العِلم مِنهُم وَ المُؤمِنُونَ یُؤمِنُونَ بِما أُنزِلَ « و المقیمین » جمله در روایتی از عایشه نقل شده که درباره کلمه
إِلَیکَ وَ ما أُنزِلَ مِن قَبلِکَ وَ المُقِیمِینَ الصَّلاةَ وَ المُؤتُونَ الزَّکاةَ (نساء/ 162 ) که به حالت نصب یا جر آمده، در حالی که باید به
همچنین از «1».« این از خطاي کاتب است، آنها در کتابت خطا کردهاند » : حالت رفع میآمد، و نیز در دو مورد دیگر گفته است
عکرمه نقل شده است که چون مصاحف را بر عثمان عرضه کردند مواردي از غلط را در آن پیدا کرد و گفت:
آنها را تغییر ندهید، به زودي عرب خود، آنها را با زبان هایشان تغییر خواهند داد »
-----------------------------------
1)- تفسیر طبري، ج 6، ص 25 (ذیل همین آیه). )
صفحه : 125
«1»«. اگر کاتب از ثقیف و املا کننده از هذیل بود این موارد پیش نمیآمد
همچنین فراء نقل میکند که یکی از اصحاب رسول خدا گفته است که در مصحف لحنی وجود دارد که به زودي عرب آن را
«3». و نیز روایت شده است که حجاج بن یوسف ثقفی یازده مورد از مصحف عثمانی را تغییر داد «2». اصلاح خواهد کرد
هر چند بعضیها این روایات را از لحاظ سند، مخدوش دانسته و یا آنها را توجیه کردهاند ولی به هر حال این روایات نشان میدهند
که در میان پیشینیان هم کسانی معتقد به خطاي کاتبان مصاحف عثمانی بودهاند حتی در میان چند مصحفی که به دستور عثمان
کتابت شد، از لحاظ رسم الخط اختلافهایی وجود داشته است و سجستانی در کتاب خود بابی را تحت عنوان باب اختلاف
دیگر «4». خطوط المصاحف آورده که در آن نمونههایی از اختلاف رسم کلمه در مصاحف مدینه و بلاد دیگر را ارائه داده است
این که بعضی از کلمات در جایی به یک رسم و در جایی با رسم دیگر آمده که نمونههاي آن را ذکر خواهیم کرد.
البته در قرون اولیه قاریان قرآن چندان توجهی به خط قرآن نداشتند بلکه آنها قرآن را از طریق سماع از مقریان و اساتید قرائت یاد
میگرفتند و بدین گونه مشکل عدم نقطه گذاري هم حل میشد. إبن مجاهد نقل میکند که اصمعی از ابو عمرو بن علاء درباره
است [هر دو در سوره « و ترکنا علیه » و در جاي دیگر « و برکنا علیه » آیاتی که راجع به حضرت ابراهیم است پرسید که در جایی
صافات، اولی آیه 113 و دومی آیه 108 ] آنها چگونه از هم باز شناخته میشوند! (چون در رسم عثمانی هر دو کلمه به یک شکل
ولی جاي انکار نیست که گاهی رسم «5». نوشته شده است) او گفت: به هیچ وجه شناخته نمیشوند مگر با شنیدن از پیشینیان
-----------------------------------
. 1)- الاتقان، ج 2، ص 270 )
صفحه 99 از 395
. 2)- معانی القرآن، ج 2، ص 183 )
. 3)- سجستانی، المصاحف، ص 49 )
. 4)- همان، ص 103 )
[.....] . 5)- إبن المجاهد، السبعۀ فی القراءات، ص 48 )
صفحه : 126
«1»( در آیه إِن جاءَکُم فاسِق بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا (نساء/ 94 « فتثبتوا » و « فتبینوا » عثمانی زمینه را براي اختلاف قرائات آماده میکرد. مانند: قرائت
.«2»( در آیه یُرسِل الرِّیاحَ بُشراً (اعراف/ 57 « نشراً » و « بشراً » و قرائت
علاوه بر روایاتی که نقل شد، بعضی از علما از جمله إبن خلدون و فراء و إبن قتیبه به خطا و اشتباه کاتبان مصاحف عثمانی تصریح
«3». کردهاند و حتی إبن خلدون آنها را متهم به ناآگاهی از صنعت خط کرده است
بنابراین هیچ گونه حجت شرعی در دست نیست که پیروي از رسم الخط صحابه را واجب کند. با توجه به این که این رسم در عصر
ما دشواريهاي عمدهاي در جهت یادگیري قرآن ایجاد میکند، بهتر است از رسم الخط قیاسی پیروي شود، و اساساً پیروي از رسم
الخط عثمانی امکان ندارد و حتی مصحفهایی مانند مصحف چاپ مصر و یا مصحف عثمان طه که مدعی پیروي از مصحف امام
یا همان مصاحف عثمانی هستند، بطور عمده از آن فاصله گرفتهاند زیرا مصحف امام هیچ گونه نقطه و اعراب و علامتهاي تجوید
نداشته، ولی این نسخهها بطور کامل نقطه گذاري و اعراب گذاري شدهاند و جزء و حزب و عشر در آنها مشخص شده و علامات
وقف و تجوید در آنها راه یافته است. اگر بنابر پیروي از رسم صحابه باشد، باید این علامتها هم کنار گذاشته شود. دیگر این که
خط مصحف امام شبیه خط نبطی بوده و این نسخهها با خط نسخ که توسط إبن مقله و إبن بواب ابداع شده نوشته شده، و حتی در
در اضافه به « اولیاء » مواردي رسم الخط عثمانی رعایت نشده است از جمله این که دانی نقل میکند که در مصحف عثمانی کلمه
در حالی که این کلمه در مصحف .«4» آمده است « اولیاکم » و « اولیهم » بدون همزه نوشته شده و به صورت ،« کم » و « هم » ضمیر
چاپ مصر و عثمان طه که مدعی پیروي از مصحف
-----------------------------------
. 1)- مکی بن ابی طالب، الکشف عن وجوه القراءات السبع، ج 1، ص 394 )
. 2)- همان، ج 1، ص 465 )
. 3)- مقدمه إبن خلدون، ص 419 )
. 4)- دانی، المقنع، ص 37 )
صفحه : 127
عثمانی هستند، با همزه نوشته شده و به صورت اولیائهم و اولیاؤهم و اولیائکم آمده است (بقره/ 257 ، انعام/ 121 ، فصلت/ 31 و
احزاب/ 6) اگر روایت دانی درست باشد، مصحف چاپ مصر و عثمان طه از رسم عثمان تخلف کردهاند.
اکنون که رسم عثمانی بطور کامل قابل پیروي نیست و مسلمانان به خصوص مسلمانان بلاد شرق اسلامی بیش از ده قرن با رسم
الخط قیاسی کار کردهاند و همان گونه که پیشتر گفتیم، لا أقل از زمان إبن مقله به بعد غالب قرآنها با خط قیاسی تحریر شده،
چه لزومی دارد که بازهم به رسم عثمانی آن هم به صورت ناقص برگردیم و نوآموزان را دچار زحمت سازیم!
با توجه به مجموع آنچه گفته شد ما پیشنهاد میکنیم که در تحریر قرآن از همان خط قیاسی پیروي شود و صداي بلند به صورت
الف نوشته شود و این مشکل عمده که بر سر راه نوآموزان قرآن قرار دارد حل شود و در عین حال بعضی از کلماتی که بطور
استثنایی در رسم الخط عثمانی حالت ویژهاي داشته است به همان حالت نوشته شود. البته این کلمات نیز براي نوآموزان دشوار است
صفحه 100 از 395
ولی چون موارد آن معدود و معیّن است قابل اغماض میباشد.
اینک در زیر، نمونههایی از این کلمات را میآوریم و وضع آنها را در چندین نسخه از قرآنهایی که توسط خطّاطان مختلف نوشته
شده است مشخص میکنیم:
نوشته « هذا » -1 وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُول (فرقان/ 7) در تمام قرآنهایی که دیدیم، چه به رسم عثمانی و چه به رسم قیاسی، لام جدا از
( 2- وَ السَّماءَ بَنَیناها بِأَیدٍ (ذاریات/ 47 ( شده است. این رسم در چند مورد دیگر نیز وجود دارد: (نساء/ 78 ، کهف/ 49 ، معارج/ 36
آمده و در نسخه تاج « یاء » با دو « بایید » در رسم عثمانی و چاپ مصر و عثمان طه و چاپ بحرین و نسخه فضائلی و نیریزي کلمه
آمده است. « باید » و به صورت « یاء » دوم نقطه ندارد، ولی در چاپ عراق و نسخه سلطانی با یک « یاء » کمپنی هم دو دندانه دارد امّا
-3 لَأَذبَحَنَّه (نمل/ 21 ) در رسم عثمانی و بیشتر قرآنهاي رسم قیاسی با دو
صفحه : 128
با « لاذبحنه » آمده است از جمله در نسخه عثمان طه و نیریزي و اشرفی و تاج کمپنی و بحرین ولی در چاپ عراق به صورت « الف »
آمده است. و نظیر آن است: لا أوضعوا (توبه/ 47 ) و لَإِلَی اللّه (آل عمران/ 158 ) و لَإِلَی الجَحِیم (صافات/ 68 ) که در « الف » یک
نوشته شده است. « الف » رسم عثمان با دو
هم جز در « ربوا » نوشته شده و در تمام قرآنها به همین صورت است، و کلمه « واو » -4 کلمات صلوة، زکوة، حیوة، منوة همیشه با
نوشته « واو » نوشته شده، و کلمات الغدوة در (انعام/ 52 ) و مشکوة در (نور/ 35 ) و النجوة در (غافر/ 41 ) با « واو » یک مورد همه جا با
آمده است. « الف » شده و در جاهاي دیگر با
اضافه نوشته شده ولی در قرآن « الف » -5 لشايء (کهف/ 23 ) در رسم عثمانی و بعضی از نسخههاي دیگر به همین صورت و با یک
آمده است. « لشیء » سلطانی و نسخه نیریزي به صورت
-6 کلمات: امیین (آل عمران/ 20 ) النبیین (بقره/ 61 ) ربانیین (آل عمران/ 79 ) و حواریین (مائده/ 111 ) در رسم عثمانی و چاپ مصر
و به صورت أمین، النبین، ربانین و حوارین آمده ولی در قرآن سلطانی و خط اشرفی و خط « یاء » و عراق و خط عثمان طه با یک
نوشته شده است. « یاء » نیریزي با دو
آمده است. « الف » -7 أَیُّهَا المُؤمِنُونَ (نور/ 31 ) در تمام قرآنها به همین صورت و با حذف
و به « واو » و در قرآن سلطانی با اثبات ،« واو » -8 یَمح اللّه (شوري/ 24 ) در رسم عثمانی و بیشتر قرآنهاي رسم قیاسی با حذف
صورت یمحو آمده و این در حالی است که در سوره رعد آیه 39 در تمام قرآنها حتی در رسم عثمانی به صورت یَمحُوا اللّه با
آمده است. « واو » آمده، همچنین و یَدع الإِنسان (اسراء/ 13 ) در تمام قرآنها با حذف « واو » اثبات
آمده است. « یاء » و تُغنِی الآیات وَ النُّذُرُ (یونس/ 101 ) با « یاء » -9 در تمام قرآنها تُغن النُّذُرُ (قمر/ 5) بدون
صفحه : 129
« مئۀ » یا « مائۀ » -10 مِائَۀَ عام (بقره/ 259 ) در تمام قرآنها حتی قرآن سلطانی به همین شکل است در حالی که از نظر قیاسی باید
باشد، مانند: فئۀ.
-11 أَصحاب الَأیکَۀِ در (ق/ 14 ) به همین صورت، ولی در (شعراء/ 176 ) به صورت اصحاب لئیکۀ آمده و این در بیشتر قرآنها
چنین است ولی در قرآن سلطانی در هر دو جا أَصحاب الَأیکَۀِ است.
آمده مانند: عِیسَی ابنَ مَریَمَ، در تمام قرآنها. « الف » -12 إبن، در وسط دو نام، با
-13 فَإِن لَم یَستَجِیبُوا لَکَ (قصص/ 50 ) به صورت مقطوع، و فَإِلَّم یَستَجِیبُوا لَکُم (هود/ 14 ) به صورت موصول آمده است.
-14 إبن أمّ در (اعراف/ 150 ) به صورت مقطوع، و یبنؤم در (طه/ 94 ) به صورت موصول.
صفحه 101 از 395
نوشته شده است در تمام قرآنها. « یاء » لَقَد رَأي مِن آیات رَبِّه (نجم/ 11 ) با ،« یاء » -15 رَأي کَوکَباً (انعام/ 76 ) بدون
با تنوین نصب آمده: لیکوناً (یوسف/ 32 )، لنسفعاً (علق/ 15 )، إِذاً لَأَذَقناكَ (اسراء/ « الف » ساکن به صورت « نون » -16 در چند مورد
.( 75 )، قَد ضَلَلت إِذاً (انعام/ 56 )، فَإِذاً لا یُؤتُونَ (نساء/ 53
براي هماهنگی آخر آیات: قواریرا (انسان/ 15 )، فَأَضَ لُّونَا السَّبِیلَا (احزاب/ 67 )، الظُّنُونَا (احزاب/ 10 ) در تمام « الف » -17 رسم
قرآنها.
میان همزه و نون در بیشتر قرآنها و با دو همزه به صورت افائن در نسخه فضائلی و « یاء » -18 أَ فَإِن مِت (انبیاء/ 34 ) با افزودن
اشرفی.
-19 بَسطَۀً فِی العِلم وَ الجِسم (بقره/ 247 )، فِی الخَلق بَصطَۀً (اعراف/ 69 )، نظیر: یَبسُطُ الرِّزقَ (رعد/ 26 ) و یَقبِض وَ یَبصُ طُ (بقره/
245 ) در تمام قرآنها.
گرد نوشته شده ولی در 7 مورد با تاء کشیده و به صورت رحمت آمده « تاء » -20 کلمه رحمۀ 79 بار در قرآن آمده و همه جا با
است.
گرد نوشته شده ولی در 5 « تاء » -21 کلمه سنۀ 13 بار در قرآن آمده و همه جا با
صفحه : 130
کشیده و به صورت سنت آمده است. « تاء » 5 مورد با
کشیده و به صورت نعمت آمده « تاء » گرد نوشته شده ولی در 11 مورد با « تاء » -22 کلمه نعمۀ 34 بار در قرآن آمده و همه جا با
است.
کشیده و به صورت امرأت آمده است. « تاء » گرد بوده ولی در 7 مورد با « تاء » -23 کلمه امرأة 11 بار در قرآن آمده و همه جا با
کشیده و به صورت کلمت آمده است. « تاء » گرد نوشته شده، جز در یک مورد که با « تاء » -24 کلمه کلمۀ همه جا با
و در یا عِبادِ لا خَوف عَلَیکُم (زخرف/ 68 ) بدون یاء آمده است. ،« یاء » -25 کلمه یا عِبادِيَ در یا عِبادِيَ الَّذِینَ أَسرَفُوا (زمر/ 53 ) با
نوشته نشده مانند: عَتَوا عُتُ  وا کَبِیراً (بقره/ 226 )، الَّذِینَ سَعَوا فِی آیاتِنا (سباء/ 5) و تَبَوَّؤُا « الف » ، جمع « واو » -26 در چند مورد پس از
.( الدّارَ (حشر/ 9
نوشته شده است مانند: یدعوا، ترجوا، اشکو، ندعوا، نبلوا. « الف » ، جمع نیست « واو » اصلی که « واو » -27 در چند مورد پس از
الف اضافه شده است، مانند: ،« ذو » -28 در بعضی از موارد بعد از کلمه
.( ذُو انتِقام (مائده/ 95 ) ذوا رحمۀ (انعام/ 147 ) ذُو الَأوتادِ (ص/ 95
نوشته شده است، مانند: اللعنۀ، اللهو، « لام » به آنها همه جا با دو « الف و لام » است، با افزوده شدن « لام » -29 کلماتی که اول آنها
و به صورت الیل نوشته شده است. « لام » با یک « لیل » اللغو، اللّه، اللّهم ولی در کلمه
از شماره 20 تا این جا در تمام قرآنهاي رسم عثمانی و بیشتر قرآنهاي رسم قیاسی اعمال شده است.
آنچه آوردیم فقط نمونههایی از موارد غیر قیاسی و استثنایی در قرآن بوده، که با مراجعه به کتب رسم الخط و علوم قرآنی موارد
دیگري را نیز میتوان یافت.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 70 الی 72
اشاره
صفحه 102 از 395
قالُوا أَ جِئتَنا لِنَعبُدَ اللّهَ وَحدَه وَ نَذَرَ ما کانَ یَعبُدُ آباؤُنا فَأتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ ( 70 ) قالَ قَد وَقَعَ عَلَیکُم مِن رَبِّکُم رِجس وَ
غَضَب أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسماءٍ سَمَّیتُمُوها أَنتُم وَ آباؤُکُم ما نَزَّلَ اللّه بِها مِن سُلطان فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِنَ المُنتَظِرِینَ ( 71 ) فَأَنجَیناه وَ
( الَّذِینَ مَعَه بِرَحمَۀٍ مِنّا وَ قَطَعنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما کانُوا مُؤمِنِینَ ( 72
صفحه : 131
گفتند: آیا به سوي ما آمدهاي تا تنها خدا را بپرستیم و آنچه را که پدران ما پرستش میکردند، رها کنیم! پس آنچه به ما وعده
( میدهی بر ما بیاور اگر از راستگویان هستی ( 70
گفت: همانا از پروردگارتان بر شما پلیدي و خشم فرود آمده، آیا با من درباره نامهایی که شما و پدرانتان آن را نامگذاري
( کردهاید و خدا هیچ دلیلی برآن نفرستاده، ستیز میکنید! پس منتظر باشید که من نیز با شما از منتظران هستم ( 71
پس او و کسانی را که با او بودند با رحمتی از خودمان نجات دادیم و ریشه کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند و مؤمن
( نبودند، بریدیم ( 72
نکات ادبی
پلیدي، عذاب، ناپاکی. « رجس » -1
از مجادله به معناي ستیز و گفتگو. « تجادلوننی » -2
در اینجا حجت، برهان، دلیل. « سلطان » -4 « اسماء » صفت براي « سمیتموها » -3
ریشه، بنیاد، آخر هر چیز. « دابر » -5
و یا جمله مستأنفه است. « کذّبوا » یا عطف بر « و ما کانوا » -6
تفسیر و توضیح
72 ) قالُوا أَ جِئتَنا لِنَعبُدَ اللّهَ وَحدَه ... دنباله داستان حضرت هود است. وقتی هود قوم عاد را به سوي خدا دعوت کرد و - آیات ( 70
آیا آمدهاي تا ما را وادار کنی که تنها یک خدا را عبادت » نعمتهاي خدا را برآنها یادآور شد، پاسخ آنها این بود که
صفحه : 132
دیگر این آنها براي بت پرستی دلیلی جز تقلید از «! کنیم و خدایان خود را که پدرانمان آنها را پرستش میکردند واگذاریم
پدرانشان نداشتند و این دلیلی است که همه بت پرستان به آن تمسّک میکردند و در موارد متعددي از قرآن آمده و پاسخ آن هم
داده است.
هود در ضمن دعوت خود، قوم عاد را تهدید به عذاب الهی کرده بود. قوم عاد که او را دروغگو میپنداشتند و سخنان او را باور
نمیکردند، به او گفتند: اگر راست میگویی آنچه وعده دادهاي انجام بده و تهدید خود را درباره ما عملی کن؟ هود گفت: از
سوي خداوند، پلیدي و غضبی بر شما فرود آمده یعنی شما اینک گروهی پلید و ناپاك هستید و خشم خدا شما را فراگرفته و به
زودي عذاب الهی نازل خواهد شد. آیا شما درباره بتهایی که خود و پدرانتان بیهیچ دلیل و حجتی آنها را علم کردهاید و نامهایی
بر آنها گذاشتهاید با من ستیز میکنید! اینک منتظر عذاب خدا باشید که من نیز از منتظران هستم. همانگونه که هود خبر داده بود
بالاخره عذاب الهی سراغ قوم عاد آمد و باد و طوفان شدید و کوبنده هفت شب و هشت روز برآنان وزید و آنان را تار و مار کرد و
قوم عاد به کلی ریشه کن شدند:
وَ أَمّا عادٌ فَأُهلِکُوا بِرِیح صَرصَ رٍ عاتِیَۀٍ. سَخَّرَها عَلَیهِم سَبعَ لَیال وَ ثَمانِیَۀَ أَیّام حُسُوماً فَتَرَي القَومَ فِیها صَرعی کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل خاوِیَۀٍ.
صفحه 103 از 395
8) و اما عاد، پس به وسیله بادي سرد و تند هلاك شدند که آن را هفت شب و هشت روز پیاپی - فَهَل تَري لَهُم مِن باقِیَۀٍ (حاقه/ 6
بر آنان مسلط کرد. پس آنها را میدیدي که چون تنههاي درختان خرما که افتاده باشد، بی هوش افتادهاند. آیا هیچ بر جاي
ماندهاي از آنان میبینی!
بود یعنی به گونهاي بود که فقط سراغ کافران آنها میرفت و خود هود و کسانی که به او ایمان « استیصال » البته این عذاب، عذاب
آورده بودند نجات یافتند و آسیبی به آنان نرسید و در آیات مورد بحث میفرماید: هود و کسانی را که با او بودند با رحمتی از
خود نجات دادیم ولی ریشه کسانی را که آیات ما را تکدیب کردند و
صفحه : 133
مؤمن نبودند بریدیم.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 73 الی 74
اشاره
وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً قالَ یا قَوم اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِله غَیرُه قَد جاءَتکُم بَیِّنَۀٌ مِن رَبِّکُم هذِه ناقَۀُ اللّه لَکُم آیَۀً فَذَرُوها تَأکُل فِی
أَرضِ اللّه وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُ ذَکُم عَذاب أَلِیم ( 73 ) وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُم فِی الأَرض تَتَّخِ ذُونَ مِن
( سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنحِتُونَ الجِبالَ بُیُوتاً فَاذکُرُوا آلاءَ اللّه وَ لا تَعثَوا فِی الَأرض مُفسِدِینَ ( 74
و به سوي قوم ثمود، برادرشان صالح را (فرستادیم) گفت: اي قوم من؟ خدا را پرستش کنید که شما را جز او معبودي نیست. همانا
از سوي پروردگارتان بر شما دلیل روشنی آمده است. این شتر خداست که نشانهاي براي شماست پس او را رها کنید که در زمین
( خدا بخورد و هیچ بدي به او نرسانید که عذابی دردناك شما را میگیرد ( 73
و به یاد آورید که شما را جانشینان پس از قوم عاد قرار داد و شما را در زمین جاي داد که از قسمتهاي صاف آن قصرها میسازید
( و از کوهها خانهها میتراشید پس نعمتهاي خدا را یاد آورید و در زمین سعی در فساد نکنید ( 74
نکات ادبی
نام شخصی است که قوم ثمود از نسل بودند او در سرزمینی میان حجاز و شام زندگی میکرد. ضمناً ثمود گاهی به « ثمود » -1
صورت غیر منصرف (مانند اینجا) و گاهی به صورت منصرف استعمال شده (ان ثمودا کفروا) اگر نام شخصی لحاظ شود غیر
منصرف و اگر معناي قبیله لحاظ شود منصرف میشود.
یک نام عربی است. « صالح » عطف بیان یا بدل از اخاهم است و « صالحا » در آیات پیش است و « نوحا » عطف « اخاهم » -2
دلیل روشن، معجزه. « بیّنه » -3
به خاطر حال بودن منصوب است. « آیه » -4
صفحه : 134
مجزوم است چون در جواب امر واقع شده است. « تأکل » -5
شما را جاي داد. از تبوئه به معناي جاي دادن، سکونت دادن. « بوّأکم » -6
به معناي آسانی است. چون « سهوله » جمع سهل، زمین مسطح و هموار. در مقابل جبل که به معناي کوه است. از « سهول » -7
زندگی در آن آسان است.
صفحه 104 از 395
جمع قصر، کاخ. علت این به ساختمان محکم و بلند قصر گفته میشود این است که مردم عادي از ساختن مانند آن « قصورا » -8
قصور دارند یعنی نمیتوانند مانند آن را بسازند.
از نحت به معناي تراشیدن و آماده ساختن است. « تنحتون » -9
با اشراب معناي جعل دو مفعول « تنحتون » است. البته میتوان براي فعل « من الجبال » منصوب به نزع خافض و تقدیر آن « الجبال » -10
باشد. « بیوتا » و دیگري « الجبال » در نظر گرفت که یکی
از عثی به معناي سعی در فساد است. « تعثوا » -11
حال است. « مفسدین » -12
تفسیر و توضیح
آیه ( 73 ) وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً قالَ یا قَوم اعبُدُوا اللّهَ ... پس از بیان قصه نوح و هود، اینک قصه صالح را بیان میکند که بر قوم
ثمود مبعوث شد که در منطقهاي میان حجاز و شام زندگی میکردند، و از صالح به عنوان برادر قوم ثمود یاد میکند یعنی این
صالح هم از آن قوم و خیر خواه و دوست آنها بود و همانگونه که در ماجراي هود گفتیم، عربها به کسی که مصاحب و مأنوس با
کسی یا قومی باشد، برادر میگویند.
داستان قوم ثمود در چندین سوره از قرآن، از جمله در سورههاي هود، اسراء، نحل، فصلت، ذاریات، قمر، حاقه، فجر و شمس به
تفصیل یا اجمال آمده و نام حضرت صالح نه بار تکرار شده است.
صفحه : 135
صالح نیز مانند نوح و هود قوم خود را به سوي خدا دعوت کرد و به آنها گفت:
از سوي پروردگارتان براي شما معجزهاي آمده و » سپس اضافه کرد که «. خدا را پرستش کنید که براي شما جز او معبودي نیست »
یاد کرد. « ناقۀ الله شتر خدا » صالح از این شتر به عنوان «. آن شتر مادهاي است که خدا آن را آیتی بر شما قرار داده است
هر چند که تمام شترها از خدا هستند ولی این شتر، یک شتر معمولی نبود و ویژگیهاي عجیبی داشت. گفته شده است که این شتر از
صخره کوه بیرون آمده بود و آبهاي موجود در منطقه را میخورد و مقابل آن شیر میداد. صالح به قوم خود گفت که مزاحم این
شتر نشوند و به او آزاري نرسانند که اگر چنین کنند عذاب دردناکی آنها را فرا خواهد گرفت.
پس از ارائه این معجزه که در عین حال آزمایشی هم براي قوم ثمود بود، صالح نعمتها و امکاناتی را که خدا به آنها داده بود تذکر
داد یکی این خداوند آنها را جانشینان پس از قوم عاد قرار داده بود. کافران قوم عاد با طوفان شدید و بادهاي سخت و سرد هلاك
شده بودند و مؤمنان آنها که به حضرت هود ایمان داشتند باقی مانده بودند و اینک قوم ثمود جانشینان آنها بودند و این امتیازي
براي آنان بود.
می دانیم که قوم عاد در یمن زندگی میکردند و قوم ثمود در منطقهاي میان حجاز و شام بودند بنابراین حتماً اینها پس از آن
طوفان سهمگین و ویران شدن شهرشان از یمن به نزدیکیهاي شام که زمین مستعدي بوده هجرت کردهاند.
نعمت دیگري که خداوند به قوم ثمود داده بود این که آنها با اصول خانه سازي آشنا بودند و قصرهایی در زمینهاي مسطح و هموار
میساختند. این قصرها نزدیک مزارع آنها بود و تابستانها را در آنجا زندگی میکردند. بعلاوه در زمستان به کوههامی رفتند و از
صخرهها براي خود خانههایی میتراشیدند و در داخل آنها با آذوقهاي که فراهم کرده بودند، زمستان را سپري میکردند. تراش
سنگ و صخره، هنري قدیمی در میان انسانهاست. سنگها و صخرههاي دستکاري شده در مناطق
صفحه : 136
صفحه 105 از 395
مختلف زمین به فراوانی یافت میشود که بعضی از آنها قدمت چندین هزار ساله دارد. در آن زمان دانش سنگ تراشی و صخره
تراشی دانش مهمی بود و قوم ثمود از آن برخوردار بودند. به همین دلیل، صالح از آن به عنوان یک نعمت یاد کرد و گفت:
نعمتهاي خدا را به یاد آورید و در زمین، سعی در فساد نکنید.
چنین مینماید که قوم ثمود قوم متمدنی بودند و به شهرنشینی عادت داشتند و در رفاه زندگی میکردند. خاصیت چنین زندگی
شهري مرفّه، پیدایش فتنه و فساد است، مگر این مردم به خدا و مکتب پیامبران و ارزشهاي اخلاقی ایمان داشته باشند و چون سران
قوم ثمود چنین نبودند دست به فتنه و فساد میزدند و حتی کوشش در ایجاد فساد میکردند تا تنوعی در لذتهاي زندگی به وجود
آورند و صالح آنها را از کوشش در فساد نهی کرد.