گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
[سورة الأعراف ( 7): الآیات 109 الی 114




اشاره
قالَ المَلَأُ مِن قَوم فِرعَونَ إِن هذا لَساحِرٌ عَلِیم ( 109 ) یُرِیدُ أَن یُخرِجَکُم مِن أَرضِکُم فَما ذا تَأمُرُونَ ( 110 ) قالُوا أَرجِه وَ أَخاه وَ أَرسِل فِی
( المَدائِن حاشِرِینَ ( 111 ) یَأتُوكَ بِکُل ساحِرٍ عَلِیم ( 112 ) وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرعَونَ قالُوا إِن لَنا لَأَجراً إِن کُنّا نَحن الغالِبِینَ ( 113
( قالَ نَعَم وَ إِنَّکُم لَمِنَ المُقَرَّبِینَ ( 114
( اشراف قوم موسی گفتند: همانا این، ساحري داناست ( 109
میخواهد شما را
صفحه : 177
( از سرزمین خودتان بیرون کند، پس چه فرمان میدهید! ( 110
( گفتند: کار او و برادرش را به تاخیر انداز و گردآورندگانی را به شهر بفرست ( 111
( تا هر ساحر دانایی را نزد تو آرند ( 112
( و ساحران نزد فرعون آمدند، گفتند: اگر ما پیروز شدیم حتما براي ما پاداشی است ( 113
( گفت: آري و شما از نزدیکان خواهید بود ( 114
نکات ادبی
سکت است و در حالت وصل و وقف ساکن خوانده میشود. از أرجأ « هاء » آخر کلمه « هاء » . به تأخیر بینداز، واگذار « ارجه » -1
سکت برآن « هاء » شده و یا به جزمی افتاده و « یاء » یرجئ ارجاء مشتق شده که به معناي تاخیر انداختن است و همزه آخر آن قلب به
صفحه 129 از 395
آخر، ضمیر باشد و در قرائتها ساکن خوانده شود نیز داده شده است. در این کلمه قرائتهاي « هاء » اضافه شده است. احتمال این
آخر مکسور خوانده شود و آن ضمیري باشد که به موسی بر میگردد. « هاء » دیگري هم وجود دارد از جمله این
آن واو مع است. « واو » در ارجه و یا « هاء » یا عطف به « و أخاه » -2
شهرها، جمع مدینه مانند صحائف و صحیفه. مدینه یا بر وزن فعیله و از مدن است و یا جمع مدینه بر وزن مفعله است و « مدائن » -3
هم جمع بسته میشود. « مدن » در هر دو صورت به معناي شهر است ولی احتمال اولی اقرب است چون مدینه به
است. « ارسل » گردآورندگان. مفعول له براي « حاشرین » -4
خوانده میشود « أ ان » این جمله به صورت خبر است ولی معناي استفهامی دارد و در بعضی از قرائتها با دو همزه «... انّ لنا اجرا » -5
که در آن صورت جمله استفهامی است.
صفحه : 178
تفسیر و توضیح
114 ) قالَ المَلَأُ مِن قَوم فِرعَونَ ... پس از آنکه فرعون و اطرفیان او معجزههاي مهمی از موسی دیدند، به جاي پذیرش - آیات ( 109
حق، او را متهم به جادوگري کردند و معجزههاي او را سحر نامیدند و چنین قلمداد کردند که او ساحري داناست و در سطح بالایی
از سحر قرار دارد. اشراف قوم فرعون که در آنجا حضور داشتند به یکدیگر گفتند: موسی جادوگري تواناست و میخواهد شما را
از سرزمین خودتان بیرون کند پس بیندیشید که تدبیر چیست!
فرعون و اطرافیان او از این سخن وي که گفته بود بنی اسرائیل را با من روانه کن و آزادي آنها را درخواست کرده بود، فهمیدند که
موسی در اندیشه براندازي فرعونیان است. او میخواهد بنی اسرائیل را در اختیار بگیرد و با استفاده از نیروي آنها فرعون را از
حکومت ساقط کند و تشکیلات او را بر هم بزند. طبیعی بود که در چنین صورتی فرعون و نزدیکان او یا کشته میشدند و یا فرار
میکردند و آنچه داشتند از دست میدادند براي همین بود که آنها احساس خطر کردند. این مطلب در آیه دیگري به صورت
روشنتر بیان شده است:
قالُوا إِن هذان لَساحِران یُرِیدان أَن یُخرِجاکُم مِن أَرضِکُم بِسِحرِهِما وَ یَذهَبا بِطَرِیقَتِکُم المُثلی (طه/ 63 ) گفتند: همانا این دو (موسی و
هارون) جادوگرند و میخواهند شما را با سحرشان از سرزمین خودتان بیرون کنند و روش نمونه شما را از میان ببرند.
منظور از (طریقتکم المثلی روش نمونه شما) شیوه حکومت آنهاست که از نظر خودشان شیوه خوبی بود.
این مطلب در این آیه و آیه مورد بحث، از قول اطرفیان فرعون نقل شده و در آیه دیگري به خود فرعون نسبت داده شده است:
( قالَ لِلمَلَإِ حَولَه إِن هذا لَساحِرٌ عَلِیم یُرِیدُ أَن یُخرِجَکُم مِن أَرضِکُم بِسِحرِه فَما ذا تَأمُرُونَ (شعراء/ 34
صفحه : 179
فرعون به اشرافی که در اطراف او بودند گفت: همانا این (موسی) ساحري داناست میخواهد شما را از سرزمینتان با سحر خود
بیرون کند پس چه فرمان میدهید!
به نظر میرسد که این سخن را در آغاز، فرعون به زبان آورده و اطرافیان سخن او را تکرار کردهاند.
چون فرعون و اطرافیان او از گفتههاي موسی که همراه با آن معجزهها بود، احساس خطر کردند، با یکدیگر به مشورت پرداختند.
این فرعون در همان حال فرمان قتل او را صادر نکرد شاید بدانجهت بود که با دیدن معجزههاي شگفتآور که به نظر او سحري
بزرگ بود، از او ترسید و قدرت خارق العاده موسی سبب شد که فرعون دستور کشتن او را ندهد چون احتمال میداد که در چنین
حالتی موسی با عصاي خود او را هلاك سازد.
صفحه 130 از 395
همچنین موسی پیش از آمدن به نزد فرعون کسانی را از نبوّت خود آگاه کرده بود و خانواده او از این کار خبر داشتند. فرعونیان
فکر کردند که اگر او را بکشند کسانی که از پیامبري او خبر دارند همه جا بر ضد فرعون تبلیغ خواهند کرد و دردسري درست
خواهد شد پس مصلحت را در این دیدند که کاري کنند که معجزه و نبوت او را باطل سازند و او را بیآبرو نمایند و به جاي
کشتن شخص او، شخصیت او را بکشند.
اطرافیان فرعون پس از مشورت به این نتیجه رسیدند که مهمترین سلاح او را که همان معجزه اوست از او بگیرند، و به فرعون
گفتند: کار او را به تاخیر بینداز و کسانی را به شهرهاي مختلف بفرست تا هر کجا ساحر و جادوگري دانا و تواناست پیش تو آرند
و آنها سحر موسی را باطل کنند.
معلوم میشود که در آن زمان سحر و جادوگري در سرزمین مصر رواج بسیاري داشته و جادوگران کارهاي شگفت میکردهاند و
براي همین بود که فرعونیان معجزههاي موسی را سحر انگاشتند و براي مقابله با آن از طریق سحر وارد شدند.
صفحه : 180
اطرافیان فرعون، جادوگران را از هر سوي جمع آوري کردند و نزد فرعون آوردند. وقتی فرعون مطلب را با آنان در میان گذاشت،
آنها تقاضاي مزد کردند و گفتند: اگر ما پیروز شدیم آیا پاداشی خواهیم داشت! فرعون گفت: آري، و شما از مقربان دربار هم
خواهید شد.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 115 الی 122
اشاره
قالُوا یا مُوسی إِمّا أَن تُلقِیَ وَ إِمّا أَن نَکُونَ نَحن المُلقِینَ ( 115 ) قالَ أَلقُوا فَلَمّا أَلقَوا سَحَرُوا أَعیُنَ النّاس وَ استَرهَبُوهُم وَ جاؤُ بِسِحرٍ عَظِیمٍ
116 ) وَ أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَلق عَصاكَ فَإِذا هِیَ تَلقَف ما یَأفِکُونَ ( 117 ) فَوَقَعَ الحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعمَلُونَ ( 118 ) فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ )
( انقَلَبُوا صاغِرِینَ ( 119
( وَ أُلقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ ( 120 ) قالُوا آمَنّا بِرَب العالَمِینَ ( 121 ) رَب مُوسی وَ هارُونَ ( 122
( گفتند: اي موسی؟ یا تو بیفکن و یا ما میافکنیم ( 115
( گفت: بیفکنید. پس چون افکندند، چشمان مردم را جادو کردند و آنها را ترسانیدند و سحري بزرگ آوردند ( 116
( و به موسی وحی کردیم که عصاي خود را بیفکن، پس ناگهان آنچه را که به دروغ آورده بودند به سرعت میبلعید ( 117
( پس حق استوار شد و آنچه آنها میکردند باطل گردید ( 118
( پس آنها در آنجا مغلوب شدند و خوار گردیدند ( 119
( و جادوگران سجده کنان افتاده شدند ( 120
( گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم ( 121
( پروردگار موسی و هارون ( 122
نکات ادبی
به معناي ترس. ممکن است این فعل که از باب استفعال است معناي افعال بدهد مانند: استعظم « رهبۀ » ترسانیدند. از « استرهبوهم » -1
و استقرّ، و ممکن است معناي خودش را بدهد که طلب است یعنی این آنها خواستند مردم را بترسانند.
صفحه 131 از 395
از لقف یلقف از باب علم یعلم به معناي بلعیدن و خوردن با شتاب. « تلقف » -2
به معناي دروغ و نشان دادن یک چیز بر خلاف واقعیت. « افک » از « یأفکون » -3
صفحه : 181
یا موصول است و یا مصدریه است. « ما کانوا » و « ما یأفکون » در « ما » -4
گرفت. « ربّ العالمین » را میتوان بدل یا عطف بیان یا نعت از « ربّ موسی » -5
تفسیر و توضیح
122 ) قالُوا یا مُوسی إِمّا أَن تُلقِیَ وَ إِمّا أَن نَکُونَ ... در آیات پیش داستان به اینجا رسید که فرعون جادوگران را جمع - آیات ( 115
کرد و به آنها قول داد که اگر بر موسی پیروز شوند به آنها پاداش خواهد داد و آنها را از مقربان خود قرار خواهد داد. در این آیات
گفتگوي جادوگران با موسی را نقل میکند. آنها به موسی گفتند: یا تو اول عصاي خود را بیفکن و یا ما آنچه را آماده کردهایم
بیفکنیم.
جادوگران به کار خود اطمینان داشتند و کار موسی را دست کم میگرفتند و از این رو با غرور تمام موسی را میان دو کار مخیّر
کردند ولی موسی نیز به کار خود اطمینان داشت و لذا در سوره طه آمده که وقتی فرعون از موسی خواست که زمانی را براي این
کار تعیین کند، او زمانی را تعیین کرد که مردم بیشتري در صحنه نمایش حاضر شوند:
قالَ مَوعِدُکُم یَوم الزِّینَۀِ وَ أَن یُحشَرَ النّاس ضُ حًی (طه/ 59 ) موسی گفت: وعده شما روز زینت (روز عید) باشد و مردم در نیمروز
حاضر شوند.
در مقابل جادوگران موسی اظهار داشت که نخست شما بیفکنید و آنچه دارید رو کنید. آنها سحرهاي خود را عملی کردند و
ریسمانها و عصاهایی را انداختند و کاري کردند که مردم پنداشتند آنها حرکت میکنند. آنها چشمان مردم را جادو کردند و آنها
را ترسانیدند و سحري عظیم آوردند.
آنها آنچه در توان داشتند انجام دادند و سحر آنان چنان بود که در این آیات از آن با وصف (عظیم بزرگ) یاد میکند، و در
سوره طه آمده که سحر آنها به حدي بود که حتی موسی ترسید:
صفحه : 182
68 ) موسی در نفس خود احساس ترس کرد. گفتیم نترس - فَأَوجَسَ فِی نَفسِه خِیفَۀً مُوسی. قُلنا لا تَخَف إِنَّکَ أَنتَ الَأعلی (طه/ 67
که تو برتر هستی.
گفته شده است که آنها ریسمانهایی از پوست حیوانات و نیز نیهایی توخالی تهیه کرده و داخل آنها را پر از جیوه یا مواد مخصوص
دیگري نموده و زیر آن محل را حرارت داده بودند. آن مواد در اثر حرارت منبسط میشد و بدین ترتیب ریسمانها و نیها را حرکت
میداد. این احتمال هم وجود دارد که آنها گازهایی را در میان حاضران پخش کردند که چشمان مردم ریسمانها را در حال حرکت
دید.
آنچه از آیات قرآنی فهمیده میشود این است که آنها در چشم و خیال مردم تصرف کردند و مردم آن ریسمانها را در حال حرکت
دیدند، و از این فهمیده میشود که در واقع ریسمانها حرکتی نداشتند بنابراین جریان جیوه و مواد درست به نظر نمیرسد. شاید این
تصرف به وسیله پخش گازهاي خاصی بود و شاید هم آنها با اوراد و اذکاري و با استفاده از ارواح خبیثه و جن، در چشمهاي مردم
تصرف کردند.
به هر حال وقتی این جادوگران آنچه را که داشتند رو کردند، خداوند به موسی وحی کرد که تو هم عصاي خود را بیندازد. وقتی
صفحه 132 از 395
موسی عصاي خود را انداخت، آن عصا تبدیل به اژدهایی شد و همه آن ریسمانها و چوبها را بلعید. این کار، چیزي بسیار بالاتر از
سحر بود و بدینگونه سحر آنها باطل شد و حق در جاي خود استوار گشت و بر باطل پیروز شد و فرعونیان و جادوگران مغلوب
شدند و تن به ذلت و خواري دادند.
جادوگران که بهتر از همه فهمیدند کار موسی از باب سحر نیست بلکه چیزي بالاتر از آن است، همگی به حال سجده در آمدند و
گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم، همان که پروردگار موسی و هارون است.
که در اینجا به صورت فعل مجهول آمده عظمت کار موسی را میرساند که آنچنان بود و آنچنان در « القی افتاده شد » تعبیر
جادوگران اثر کرد که بیاختیار به حال سجده افتادند. دیگر این آنها پس از گفتن این به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم،
صفحه : 183
بلافاصله گفتند: همان که پروردگار موسی و هارون است، تا فرعون گمان نکند که منظور آنها از پروردگار جهانیان فرعون است
چون او خود را بزرگترین پروردگار معرفی کرده بود:
فَقالَ أَنَا رَبُّکُم الَأعلی (نازعات/ 24 ) پس فرعون گفت: من پروردگار بزرگتر شما هستم.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 123 الی 126
اشاره
قالَ فِرعَون آمَنتُم بِه قَبلَ أَن آذَنَ لَکُم إِن هذا لَمَکرٌ مَکَرتُمُوه فِی المَدِینَۀِ لِتُخرِجُوا مِنها أَهلَها فَسَوفَ تَعلَمُونَ ( 123 ) لَأُقَطِّعَن أَیدِیَکُم وَ
أَرجُلَکُم مِن خِلاف ثُم لَأُصَ لِّبَنَّکُم أَجمَعِینَ ( 124 ) قالُوا إِنّا إِلی رَبِّنا مُنقَلِبُونَ ( 125 ) وَ ما تَنقِم مِنّا إِلاّ أَن آمَنّا بِآیات رَبِّنا لَمّا جاءَتنا رَبَّنا
( أَفرِغ عَلَینا صَبراً وَ تَوَفَّنا مُسلِمِینَ ( 126
فرعون گفت: آیا پیش از آنکه من به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید! همانا این نیرنگی است که شما آن را در شهر به کار
( بردید تا اهل آن را از آن بیرون کنید، بزودي خواهید دانست ( 123
( البته دستها و پاهایتان را به خلاف یکدیگر خواهم برید و همه شما را بردار خواهم زد ( 124
( گفتند: همانا ما به سوي پروردگارمان باز میگردیم ( 125
و تو از ما ناراحت نیستی جز براي این ما به آیات پروردگارمان چون به سوي ما آمد، ایمان آوردیم. پروردگارا؟ بر ما شکیبایی فرو
( فرست و ما را مسلمان بمیران ( 126
نکات ادبی
جمله استفهامی است و همزه استفهام آن حذف شده است. « آمنتم به » -1
در اصل أأذن بود، همزه دوم به الف قلب شد. « آذن » -2
حیله، نیرنگ، کاري که براي اغفال طرف مقابل انجام میگیرد و گاهی هم به معناي چاره میآید. « مکر » -3
بر خلاف جهت یکدیگر یعنی دست راست را با پاي چپ یا « من خلاف » -4
صفحه : 184
دست چپ را با پاي راست میبرم.
بر دارتان میزنم. در قدیم مجرمان را به این نحو دار میزدند که آنها را بر چوبی میبستند و آنها آنقدر در آنجا « لاصلّبنکم » -5
صفحه 133 از 395
میماندند که از تشنگی و گرسنگی میمردند. حلق آویز کردن بعدها رسم شد.
بازگشت کنندگان. « منقلبون » -6
از نقم به معناي ناراحت شدن، داشتن خشم و کینه. « تنقم » -7
فرو ریز. این جمله استعاره به کنایه است. آنها صبر را به منزله باران گرفتند و در خواست کردند که آن را بر آنها فرو « افرغ » -8
ریزد.
مسلمانان، فرمانبرداران. از اسلام به معناي تسلیم آمده و منظور، تسلیم شدن در برابر خداست. « مسلمین » -9
تفسیر و توضیح
126 ) قالَ فِرعَون آمَنتُم بِه قَبلَ أَن آذَنَ لَکُم ... ایمان آوردن ساحران به موسی باعث ناراحتی شدید فرعون شد. او که - آیات ( 123
خود را صاحب اختیار همه مردم میدانست از این ساحران بدون اجازه او و بر خلاف میل او به موسی ایمان آوردهاند عصبانی شد و
به آنها گفت: پیش از آنکه من رخصت بدهم شما چگونه به او ایمان آوردید! بی گمان شما با موسی بر ضد من توطئه کردهاید و
این نیرنگ را به کار بردید تا مردم شهر را از آن بیرون کنید یعنی شما در صدد براندازي حکومت من هستید و میخواهید به وسیله
موسی و بنی اسرائیل، قبطیان را از حکومت ساقط کنید و آنها را از سرزمین خویش بیرون سازید.
این تهمت، تهمت بزرگی بود و مجازاتهاي شدیدي را در پی داشت از این رو فرعون گفت: بزودي سزاي کار خود را در مییابید.
سپس مجازاتهاي شدیدي را به آنها وعده داد و گفت: دستها و پاهایتان را بر خلاف جهت یکدیگر خواهم برید (منظور این است
که دست چپ را به پاي راست و یا دست راست را با پاي چپ
صفحه : 185
خواهد برید) و دیگر این همه شما را بردار خواهم زد.
تهمت براندازي و توطئه با موسی در جهت بیرون کردن مردم از شهر و نیز تهدید با این مجازاتهاي سنگین، همه براي این بود که
مردم دیگر، بخصوص قبطیان به موسی ایمان نیاورند و از او فاصله بگیرند چون فرعون دید با این کار شگفت آوري که موسی کرد
ممکن است مردم از او پیروي کنند و دعوت او را بپذیرند بنابراین از یک طرف در آنها ایجاد خوف کرد که هدف موسی بیرون
کردن آنها از شهرشان است و از طرف دیگر ساحران را که ایمان آورده بودند با چنین مجازاتهایی تهدید که دیگران عبرت گیرند
و به موسی ایمان نیاورند.
در برابر تهدیدهاي شدید فرعون، ساحران از ایمان خود دست برنداشتند و به فرعون گفتند: ما به سوي پروردگارمان باز میگردیم.
یعنی این از کشته شدن در راه خدا باکی نداریم زیرا همگی به سوي او بازگشت میکنیم.
در سوره طه که این ماجرا با جزئیات بیشتري نقل شده، از ایمان ساحران به روز قیامت و بهشت و جهنم سخن به میان آمده و این
آنها گفتند: همانا تو تنها در این دنیا میتوانی کاري انجام بدهی.
تو از ما عصبانی و ناراحت نیستی مگر براي این ما به آیات و » : در آیه بعد دنباله سخنان ساحران را ذکر میکند که به فرعون گفتند
چون آنها ساحر بودند و به خوبی میدانستند که آنچه موسی آورده از .« نشانههاي پروردگارمان که به سوي ما آمده ایمان آوردیم
باب سحر نیست، بلکه یک نوع اتصال به قدرت والایی است که حاکم بر کل جهان است.
ساحران پس از جوابی که به فرعون دادند روي به سوي خدا کردند و از او براي خود تقاضاي صبر و شکیبایی در برابر شکنجههاي
فرعون نمودند و عرضه داشتند که پروردگارا؟ براي ما شکیبایی فرو فرست، همچنانکه باران رحمت را فرو میریزي، و ما را مسلمان
بمیران. این تقاضا براي آن بود که آنها در مقابل شکنجههاي فرعون شکست نخورند و تسلیم نشوند چون ممکن بود تاب تحمل
صفحه 134 از 395
صفحه : 186
شکنجهها را نداشته باشند و مجبور شوند از ایمان خود دست بردارند بنابراین از خدا تقاضاي صبر کردند و این تا پایان عمر و تا
لحظه مرگ ایمان آنها را حفظ کند.
به نظر میرسد این ساحران با دیدن یک معجزه از موسی این چنین دگرگون شدند و سخنانی به زبان آوردند که از یک مؤمن تازه
کار بعید بود، بدانجهت بود که آنها از پیش، اطلاعات کافی درباره پیامبران پیشین و ادیان الهی داشتند و در انتظار ظهور پیامبري
بودند و با دیدن این معجزه مهم از موسی پی به حقّانیت او بردند و این سخنان محکم و سرشار از عرفان و معنویت را با استفاده از
آگاهی قبلی خود به زبان آوردند چون آنها بالاخره با داشتن سحر و علوم مربوط به آن، از روشنفکران و آگاهان جامعه بودند. البته
در این آیات مشخص نشده که آیا فرعون همانطور که گفته بود، دستها و پاهاي آنها را برید و آنها را بردار زد یا خیر.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 127 الی 129
اشاره
وَ قالَ المَلَأُ مِن قَوم فِرعَونَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَومَه لِیُفسِدُوا فِی الَأرض وَ یَذَرَكَ وَ آلِهَتَکَ قالَ سَنُقَتِّل أَبناءَهُم وَ نَستَحیِی نِساءَهُم وَ إِنّا
فَوقَهُم قاهِرُونَ ( 127 ) قالَ مُوسی لِقَومِه استَعِینُوا بِاللّه وَ اصبِرُوا إِن الَأرضَ لِلّه یُورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِه وَ العاقِبَۀُ لِلمُتَّقِینَ ( 128 ) قالُوا
( أُوذِینا مِن قَبل أَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا قالَ عَسی رَبُّکُم أَن یُهلِکَ عَدُوَّکُم وَ یَستَخلِفَکُم فِی الَأرض فَیَنظُرَ کَیفَ تَعمَلُونَ ( 129
اشراف قوم فرعون گفتند: آیا موسی و قوم او را رها میکنی که در زمین فساد کند و تو و خدایان تو را رها سازد! گفت: بزودي
( پسران آنها را میکشیم و زنهایشان را زنده میگذاریم و همانا ما بالاي آنها چیرهایم ( 127
موسی به قوم خود گفت: از او خدا کمک بخواهید و شکیبایی کنید، همانا زمین از آنِ خداست، آن را به هر کس که بخواهد به
( ارث میدهد و فرجام نیک از آنِ پرهیزگاران است ( 128
گفتند: پیش از آنکه تو بیایی و پس از آنکه نزد ما آمدي آزار دیدیم. گفت امید است که پروردگارتان دشمنانتان را هلاك کند و
( شما را در زمین جانشین سازد تا بنگرد که شما چگونه عمل میکنید ( 129
صفحه : 187
نکات ادبی
است ولی در کلام عرب استعمال نشده است. « وذر » رها میکنی، وا میگذاري. ماضی این فعل « تذر » -1
ناصبه منصوب میباشد. « ان » است که با تقدیر « لیفسدوا » با نصب، عطف بر « یذرك » -2
از باب تفعیل است و دلالت بر کثرت میکند یعنی از آنها بسیار میکشیم. « سنقتّل » -3
به معناي طلب حیات کردن. « استحیاء » زنده میگذاریم. از « نستحیی » -4
تفسیر و توضیح
آیه ( 127 ) وَ قالَ المَلَأُ مِن قَوم فِرعَونَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَومَه ...: پس از شکست فرعون در برابر موسی و ایمان آوردن ساحران به او،
حدود یک سال موسی آزاد بود و دین خود را تبلیغ میکرد و فرعون از ترسی که از موسی و عصاي او داشت متعرض او نمیشد
ولی چون کار موسی بالا گرفت اطرافیان فرعون به او گفتند: آیا موسی و قوم را به خود واگذاشتی که در زمین فساد کنند و تو و
صفحه 135 از 395
خدایان تو را رها سازند! بدینگونه خطر پیشرفت موسی را به او گوشزد کردند. منظور آنها از فساد در زمین این بود که اگر موسی و
بنی اسرائیل قوّت بگیرند، حکومت را قبضه خواهند کرد و انتقام خود را از فرعونیان خواهند گرفت.
همچنین براي تحریک فرعون بر ضد موسی به او گفتند که اگر او را واگذاري تو و خدایان تو را رها خواهند کرد. البته فرعون
براي مصریان خدایی جز خود قایل نبود:
وَ قالَ فِرعَون یا أَیُّهَا المَلَأُ ما عَلِمت لَکُم مِن إِله غَیرِي (قصص/ 38 ) و فرعون گفت: اي بزرگان؟ براي شما خدایی جز خود نمیدانم.
و چنین استدلال میکرد که:
صفحه : 188
یا قَوم أَ لَیسَ لِی مُلک مِصرَ وَ هذِه الَأنهارُ تَجرِي مِن تَحتِی (زخرف/ 51 ) اي قوم من؟ آیا چنین نیست که ملک مصر از آن من است
و این نهرها از زیر من جاري میشود.
در عین حال او خود براي خود، خدایانی مانند آفتاب و ستارگان معتقد بود و خود را پسر آفتاب میدانست. او مانند معتقدان به
ارباب انواع، براي هر چیزي ربّی و الههاي قائل بود و خود را رب و الهه بزرگ مصر میدانست و میگفت:
أَنَا رَبُّکُم الَأعلی (نازعات/ 24 ) من ربّ برتر شما هستم. بنابراین، فرعون در عین این خود را ربّ و خداي مصر میدانست و میگفت
جز من خدایی بر شما نیست، به خدایانی معتقد بود و خدا را یک موجود جسمانی میپنداشت بنابراین از هامان خواسته بود که
برجی براي او بسازد تا او از آن برج خدایی را که موسی میگوید، ببیند؟ اطرافیان فرعون به او هشدار دادند که اگر موسی را
وابگذارد، مردم را از اعتقاد به الوهیت او و خدایان او باز خواهد داشت.
فرعون تحت تاثیر سخنان اطرافیان خود قرار گرفت و گفت: بزودي پسران آنها را میکشیم و زنان آنها را زنده میگذاریم، و ما بر
آنها تسلط داریم. بدینگونه فرعون بنی اسرائیل را تهدید به نسل کشی کرد، آنهم به این شکل شرمآور که مردان آنها را بکشد ولی
زنان آنها را براي خدمت به خود باقی بگذارد. فرعون پیشتر نیز این کار را با بنی اسرائیل کرده بود و آن هنگام تولد موسی بود.
129 ) قالَ مُوسی لِقَومِه استَعِینُوا بِاللّه وَ اصبِرُوا ... تهدید فرعون به گوش موسی و بنی اسرائیل رسید. موسی براي - آیات ( 128
و با این سخن، آنها را به کمک « از خدا کمک بخواهد و صبر کنید » : تقویت روحیه بنی اسرائیل و ایجاد مقاومت در آنها گفت
خداوند امیدوار ساخت.
این امیدواري که موسی به آنها داد بیملاك و معیار نبود و موسی دو سنت از
صفحه : 189
سنتهاي خداوند در تاریخ را به عنوان پشتوانه این امیدواري به بنی اسرائیل تذکرداد:
نخست این زمین از آن خداست و آن را به هر کس که بخواهد به ارث میدهد، و این حکومت دست خداست و چنین نیست که
فرعون یا هر حاکم ستمگر دیگري همیشه در حکومت بماند بلکه خداوند اگر بخواهد حکومت را از آنها میگیرد و به دیگري
میسپارد، هر چند که آن ستمگران به ظاهر بسیار توانا باشند.
دوم این فرجام نیک از آن پرهیزگاران است و بالاخره مؤمنان بر کافران پیروز خواهند بود و حق بر باطل چیره خواهد شد.
بنی اسرائیل که تحت ستم فرعون زندگی میکردند به موسی گفتند: ما هم پیش از آمدن تو در عذاب بودیم و هم بعد از آمدن تو
رنج میکشیم. این سخن دلالت دارد بر این آن قوم بر خلاف سفارش موسی، صبر و شکیبایی نداشتند و میخواستند هر چه زودتر
رنج و عذاب آنها تمام شود.
موسی بار دیگر به آنها امیدواري داد و گفت: امید است که خدا دشمن شما را هلاك کند و شما را جانشین آنها در زمین سازد تا
بنگرد که چگونه عمل میکنید.
صفحه 136 از 395
موسی این وعده را به آنها داد ولی تذکر داد که به دست آوردن حکومت، ارزشی ندارد بلکه خوب حکومت کردن مهم است و
خدا عملکرد حاکمان را زیر نظر دارد.
بسیاري به عنوان مبارزه با ظلم قیام میکنند و ظالمی را سرنگون میسازند ولی چون حکومت به دست آنها رسید، همین روش
ظالمانه را پیش میگیرند و ارزشهایی را که در راه آن مبارزه کردهاند زیر پا میگذارند، گویا که در طبیعت حکومت، زورگویی و
ستم نهفته است، مگر این حاکم از نظر پاي بندي به اصول عدالت بسیار قوي باشد.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 130 الی 133
اشاره
وَ لَقَد أَخَذنا آلَ فِرعَونَ بِالسِّنِینَ وَ نَقص مِنَ الثَّمَرات لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُونَ ( 130 ) فَإِذا جاءَتهُم الحَسَنَۀُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَۀٌ یَطَّیَّرُوا
بِمُوسی وَ مَن مَعَه أَلا إِنَّما طائِرُهُم عِندَ اللّه وَ لکِن أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ ( 131 ) وَ قالُوا مَهما تَأتِنا بِه مِن آیَۀٍ لِتَسحَرَنا بِها فَما نَحن لَکَ
( بِمُؤمِنِینَ ( 132 ) فَأَرسَلنا عَلَیهِم الطُّوفانَ وَ الجَرادَ وَ القُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیات مُفَصَّلات فَاستَکبَرُوا وَ کانُوا قَوماً مُجرِمِینَ ( 133
صفحه : 190
( همانا فرعونیان را با خشکسالی و کمبود میوهها مؤاخذه کردیم، شاید آنها پندگیرند ( 130
پس چون نیکی به آنها میرسید میگفتند: این براي ماست و چون بدي به آنها میرسید به موسی و کسانی که با او بودند، فال بد
میزدند.
( آگاه باشید که سرنوشت آنها نزد خدا بود ولی بیشترشان نمیدانستند ( 131
( و گفتند: هر گونه نشانهاي براي ما بیاوري که ما را سحر کنی هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد ( 132
پس بر آنها طوفان، ملخ، شپش، قورباغه و خون که نشانههایی جداگانه هستند فرستادیم، پس آنها گردنکشی کردند و گروهی
( گنهکار بودند ( 133
نکات ادبی
اطرافیان فرعون، قبیله فرعون. آل در اصل به معناي خانواده و خویشان نزدیک است ولی گاهی در آن توسعه داده « آل فرعون » -1
است. « اهل » میشود و به پیروان و خویشان دور هم گفته میشود و ریشه آن
به معناي سال میباشد و چون قحطی معمولًا یک « سنۀ » قحطی و خشکسالی. این واژه جمع مخصوصی است و مفرد آن « سنین » -2
به قحطی اطلاق شد. « سنین » و « سنۀ » یعنی سال قحطی، بنابراین بعدها خود « سنۀ الجدب » سال یا بیشتر طول میکشید و گفته میشد
میآید ولی بعضی از نحويها این کلمه را از « یاء » و نصب و جرّ آن با « واو » اعراب کلمه سنین مانند جمع است که حالت رفع آن با
قانون اعراب جمع استثنا کردهاند و اعراب آن را حرکات سه گانه در آخر کلمه دانستهاند.
شگون بد میزدند، فال بد میزدند. از طائر و طیر به معناي پرنده. « یطّیّروا » -3
صفحه : 191
در قدیم عربها با پریدن پرنده فال نیک و بد میزدند، بعد به هر فال بدي تطیّر و طیره گفته شد.
فال بد و نیک. در اینجا منظور سرنوشت خوب و بد انسان است که نزد خداست. « طائر » -4
اسم شرط به معناي هر گونه، هر چیزي. بعضیها آن را ظرف زمان معنا کردهاند که درست نیست. « مهما » -5
صفحه 137 از 395
از طواف به معناي گردیدن، هر چیزي که میگردد ولی نوعاً براي سیل و طغیان آب رودخانه و یا دریا گفته میشود. « طوفان » -6
ملخ. « جراد » -7
شپش و هر حشره ریزي که مانند آن باشد مانند کنه و آفتهاي گیاهی. « قمّل » -8
جمع ضفدع، قورباغه، غوك، وزغ. « ضفادع » -9
تفسیر و توضیح
131 ) وَ لَقَد أَخَذنا آلَ فِرعَونَ بِالسِّنِینَ وَ نَقص مِنَ الثَّمَرات ... در آیات پیش خواندیم که موسی به بنی اسرائیل وعده - آیات ( 130
داد که دشمنان آنها هلاك خواهند شد و آنها جانشینان آنان در زمین خواهند بود. در این آیات، مقدمات هلاکت قوم فرعون و
پیروان او ذکر میشود که در نهایت به نابودي فرعون و فرعونیان انجامید.
خداوند پس از بعثت موسی و مخالفت فرعونیان با او، فرعونیان را دچار انواع بلاها کرد تا بلکه پند گیرند. در این آیه میفرماید:
فرعونیان را با قحطی و کمبود میوهها مؤاخذه کردیم شاید پند گیرند. گفته شده که قحطی آنها هفت سال طول کشید و باران
نبارید و رود نیل خشکید اما این بلا هم آنها را متنبّه نکرد.
فرعونیان به موسی گمان بد داشتند و او را در میان خود بدیمن میدانستند.
هر گاه که نیکی به آنها میرسید آن را به خودشان نسبت میدادند و میگفتند: این به خاطر خود ماست و هر گاه که مصیبتی بر
آنها میرسید آن را از موسی میدانستند و
صفحه : 192
به موسی و همراهان او فال بد میزدند. قرآن کریم این تفکر آنها را رد میکند و میفرماید: آگاه باشید که سرنوشت خوب و بد
آنها نزد خداست. یعنی هر حادثه خوب یا بدي که اتفاق میافتد از سوي خداوند است و موسی در آن تأثیري ندارد.
این منطق را کفار عصر پیامبر اسلام هم داشتند و هر خوبی که به آنها میرسید از خدا میدانستند و هر بدي که اتفاق میافتاد آن را
به پیامبر اسلام نسبت میدادند و به او فال بد میزدند:
وَ إِن تُصِ بهُم حَسَ نَۀٌ یَقُولُوا هذِه مِن عِندِ اللّه وَ إِن تُصِ بهُم سَیِّئَۀٌ یَقُولُوا هذِه مِن عِندِكَ قُل کُلٌّ مِن عِندِ اللّه (نساء/ 78 ) و اگر خوبی به
آنها میرسید میگفتند: این از جانب خداست و اگر بدي به آنها میرسید میگفتند: این از جانب توست بگو همه از جانب
خداست.
این نوع تفکرات خرافی همواره با بشر بوده است و هم اکنون نیز در میان بعضیها رواج دارد ولی اسلام از فال بد زدن نهی کرده و
آن را یک امر خرافی و نادرست میشمارد، و در همین آیه مورد بحث چنین تفکري را ناشی از ناآگاهی آنها میداند.
هر گونه معجزهاي بیاوري » : به هر حال فرعونیان با وجود خشکسالی و قحطی باز به خود نیامدند و حتی با عناد تمام به موسی گفتند
آنها با این جمله عناد خود را با حق به اثبات رسانیدند و معجزه موسی را .« که ما را با آن جادو کنی، ما به تو ایمان نخواهیم آورد
مثل همیشه سحر و جادو خواندند.
در این مرحله بود که خداوند بلاهاي بسیاري را با فاصله زمانی و تدریج بر آنها فرستاد ولی هیچ یک از این بلاها آنها را به خود
نیاورد. در این آیه به پنج نوع از این بلاها اشاره کرده که عبارتند از:
-1 طوفان و این بلایی بود که پس از سالها خشکسالی به وجود آمد و سیل شدید و ویرانگر خانههاي آنها را فرا گرفت.
-2 ملخ آفتی بود که به زراعت آنها افتاد و آن را نابود کرد.
صفحه : 193
صفحه 138 از 395
-3 شپش اینهم آفتی بود که به جان آنها افتاد و باعث ناراحتی شدیدشان شد.
-4 قورباغه در میان آنها قورباغهها تکثیر شدند و همه جا را گرفتند و غذاهاي آنها را بلعیدند.
-5 خون آنها همگی دچار خون دماغ شدند و این نیز بلاي دیگري بود. گفته شده که منظور از بلاي خون این است که آبهاي آنها
تبدیل به خون شد و هر آبی میخوردند به رنگ خون بود.
یاد کرده و اشعار به این دارد که این بلاها همه « آیات مفصلات نشانههاي جداگانه » قرآن در این آیه، از این بلاها به عنوان
نشانههاي خدا بودند و دیگر این اینها همزمان و یکجا اتفاق نیفتادند، بلکه با فاصله واقع شدند.
در بعضی از آیات آمده که خداوند به موسی در برابر فرعون نُه آیه و نشانه داد:
وَ لَقَد آتَینا مُوسی تِسعَ آیات بَیِّنات فَسئَل بَنِی إِسرائِیلَ إِذ جاءَهُم فَقالَ لَه فِرعَون إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسی مَسحُوراً (اسراء/ 101 ) همانا به
موسی 9 نشانه روشن دادیم پس، از بنی اسرائیل بپرس هنگامی که نزد آنها آمد، پس فرعون به او گفت: اي موسی تو را افسون
شده میبینیم.
احتمال دارد که منظور از آیات نهگانه، یکی عصا و دیگري ید بیضا باشد و هفت تاي دیگر، قحطی، طوفان، ملخ، شپش، قورباغه و
خون به اضافه غرق شدن در دریا باشد که در آیات مورد بحث آمده است.
در پایان آیات مورد بحث آمده که با وجود این نشانههاي روشن، قوم فرعون گردنکشی کردند، و آنها گروهی بزهکار بودند.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 134 الی 137
اشاره
وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیهِم الرِّجزُ قالُوا یا مُوسَی ادعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِندَكَ لَئِن کَشَ فتَ عَنَّا الرِّجزَ لَنُؤمِنَن لَکَ وَ لَنُرسِلَن مَعَکَ بَنِی إِسرائِیلَ
134 ) فَلَمّا کَشَ فنا عَنهُم الرِّجزَ إِلی أَجَل هُم بالِغُوه إِذا هُم یَنکُثُونَ ( 135 ) فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِی الیَم بِأَنَّهُم کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا )
عَنها غافِلِینَ ( 136 ) وَ أَورَثنَا القَومَ الَّذِینَ کانُوا یُستَضعَفُونَ مَشارِقَ الَأرض وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکنا فِیها وَ تَمَّت کَلِمَت رَبِّکَ الحُسنی عَلی
( بَنِی إِسرائِیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرنا ما کانَ یَصنَع فِرعَون وَ قَومُه وَ ما کانُوا یَعرِشُونَ ( 137
صفحه : 194
و هنگامی که عذاب بر آنها واقع شد، گفتند: اي موسی؟ پروردگارت را به آن پیمانی که نزد تو دارد براي ما بخوان. اگر این بلا از
( ما برداشته شود، البته به تو ایمان خواهیم آورد و بنی اسرائیل را با تو روانه خواهیم کرد ( 134
( پس چون عذاب را تا مدت معینی که باید بدان میرسیدند، از آنها برداشتیم پیمان خود را شکستند ( 135
( پس، از آنها انتقام گرفتیم و آنها را در دریا غرق کردیم چون آنها آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند ( 136
و گروهی را که در ضعف نگهداشته شده بودند وارثان مشرقها و مغربهاي آن سرزمینی که برکت داده بودیم، قرار دادیم و سخن
زیباي پروردگارت براي بنی اسرائیل به سبب صبري که کردند، تحقق یافت و آنچه را که فرعون و قوم او ساخته بودند و سقفهایی
( که درست کرده بودند، کوبیدیم ( 137
نکات ادبی
در اینجا، عذاب، عقوبت. اصل آن به معناي انحراف از حق است. « رجز » -1
است و احتمال این براي قسم باشد احتمال ضعیفی است. « ادع » متعلق به « بما عهد » در « باء » -2
صفحه 139 از 395
است و یا متعلق به افعال عموم است. « کشفنا » یا متعلق به « الی اجل » -3
به معناي شکستن پیمان. « نکث » از « ینکثون » -4
دریا. ظاهر این است که این واژه عربی است ولی إبن قتیبه گفته است که یک لفظ سریانی است، و بعضیها آن را عبرانی « یم » -5
گفته میشد. ضمناً به رودخانه بزرگ هم یم گفته میشود بدین ترتیب « یم » دانستهاند و بعضی گفتهاند در لغت مصر قدیم به دریا
در قرآن به رود نیل یم اطلاق شده است (فالقیه فی الیم)ّ.
است. « مشارق الارض » و دیگر « القوم » دو مفعول گرفته یکی « اورثنا » -6
صفحه : 195
ضعیف و ناتوان نگهداشته شدهاند. مستضعف کسی است که دیگري او را ناتوان کرده و حق او را گرفته است. « یستضعفون » -7
در اینجا سرزمین فلسطین و شام است و مشارق و مغارب آن، اطراف آن میباشد. « الارض » -8 منظور از
نابود کردیم، هلاك ساختیم. « دمّرنا » -9
به معناي سقف ساختمان و یا سقفی که با درخت انگور در باغها درست میکردند. « عرش » بنا میکردند. از « یعرشون » -10
تفسیر و توضیح
135 ) وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیهِم الرِّجزُ قالُوا یا مُوسَی ... در آیات پیش دیدیم که خداوند براي قوم فرعون بلاهاي گوناگونی - آیات ( 134
نازل کرد. نزول این بلاها تأثیر خود را گذاشت و قوم فرعون تا حدودي به خود آمدند و بطور نسبی آمادگی پذیرش دعوت
حضرت موسی را پیدا کردند. از این رو پس از نزول عذاب، آنها پیش موسی آمدند و گفتند: اي موسی؟ پروردگار خود را بخوان
و از او بخواه که به پیمانی که با تو دارد درباره ما عمل کند. اگر خداي تو عذاب را از ما برطرف سازد ما به او ایمان خواهیم آورد
و بنی اسرائیل را با تو روانه خواهیم کرد.
منظور از این پیمان، پیمان رسالت و نبوت است و این اگر آن قوم به رسالت موسی ایمان بیاورند، عذاب و بلا از آنها برداشته
خواهد شد. این یکی از سنتهاي خداوند در تاریخ است که اگر قومی به نبوت پیامبر خود ایمان نیاورند و او را تکذیب کنند،
خداوند پس از مهلتی که به آنها میدهد، آنها را دچار عذاب استیصال میکند به طوري که نمونههاي آن را در قوم نوح و لوط و
صالح و هود دیدیم و در آیات پیش آمده بود. براي همین بود که پیامبر اسلام بارها قوم خود را با عذابهایی مانند عذابهاي اقوام
پیشین تهدید کرد:
( فَإِن أَعرَضُوا فَقُل أَنذَرتُکُم صاعِقَۀً مِثلَ صاعِقَۀِ عادٍ وَ ثَمُودَ (فصلت/ 13
صفحه : 196
پس اگر روي گردان شدند، بگو: شما را از عذابی مانند قوم عاد و ثمود بیم میدهم.
البته این تهدید عملی نشد چون قوم پیامبر اسلام بالاخره در آن مهلت مقرر به او ایمان آورد و قسمت اعظم مردم شبه جزیره در
طول نبوت پیامبر اسلام (ص) مسلمان شدند.
اما فرعونیان ایمان نیاوردند و امیدي هم بر ایمان آوردن آنها نبود و خدا عذاب خود را به صورتهاي مختلف ولی بطور خفیف بر
آنها نازل کرد. وقتی عذاب را دیدند آن پیشنهاد را به موسی کردند و ملتزم شدند که اگر بلا رفع شود به خداي موسی ایمان
خواهند آورد و بنی اسرائیل را از بند رها خواهند کرد ولی چون عذاب الهی در مهلت تعیین شده از آنها برداشته شد، آنها ایمان
نیاورند و در کفر خود باقی ماندند و عهد و پیمان خود با موسی را شکستند.
ممکن است بگوییم که در فاصله هر عذابی که بر آنها نازل میشد با موسی پیمان میبستند و پس از برداشته شدن آن عذاب پیمان
صفحه 140 از 395
شکنی میکردند و دچار عذاب دیگري میشدند. احتمال این هم وجود دارد که آنها پس از نزول مجموع این عذابها که در آیات
قبلی ذکر شد، پیش موسی آمدند و این سخنان را گفتند و به هر حال آنها بعد از برطرف شدن عذاب پیمان شکنی کردند و به خدا
ایمان نیاوردند.
در آیه شریفه آمده که وقتی عذاب را تا مدت معینی که آنها به آن رسیدند (أَجَل هُم بالِغُوه)ُ از آنها برداشتیم، پیمان شکنی کردند.
منظور از این مدت، یا مهلتهایی است که در وسط هر دو عذاب به آنها داده میشد و یا زمان غرق شدن آنها در دریاست که در آیه
بعدي آمده است.
آیه ( 136 ) فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِی الیَم ... فرعونیان از مهلتهایی که به آنها داده میشد، استفاده نکردند و پیمان خود را شکستند.
وقتی بلاهاي کوچک آنها را اصلاح نکرد و همچنان در کفر خود باقی ماندند، خداوند پس از مهلتهاي مکرّر، بلایی بزرگ را بر
آنان مسلط کرد و همان باعث نابودي آنان گردید فرعونیان را در
صفحه : 197
دریا غرق کرد و آن هنگامی بود که موسی و بنی اسرائیل تحت تعقیب فرعون قرار گرفتند و چون به دریا رسیدند طبق دستور
خداوند وارد دریا شدند و دریا براي آنها شکافته شد و آبها کنار رفت و موسی و بنی اسرائیل با سلامتی از دریا گذشتند. وقتی
فرعون و فرعونیان چنین دیدند آنها نیز وارد دریا شدند ولی آبها به هم آمد و آنها در دریا غرق شدند.
قرآن در این آیه تأکید میکند که پس از پیمان شکنیهاي مکرّر فرعونیان، خداوند از آنها انتقام گرفت و آنها را در دریا غرق کرد
و بدینگونه به یکی دیگر از سنتهاي خدا در تاریخ اشاره میکند و آن این در پی مهلتهایی که به جامعههاي بی ایمان داده میشود،
سرانجام خشم و غضب الهی سراغ آنها میآید و آنها را در هم میکوبد، و این یک نوع انتقام الهی است. البته انتقام خداوند مانند
انتقام بشر نیست که براي تشفّی خاطر باشد بلکه براي عبرت آموزي است تا همه بدانند که اقوام بیایمان و آنها که آیات خدا را
تکذیب میکنند سرنوشت شومی خواهند داشت.
براي همین است که در این آیه علت انتقام الهی و غرق شدن آنها در دریا، تکذیب آیات خدا و غفلت کردن از آنها ذکر شده
است. انسان زمانی از آیات خدا غافل میشود که به آنها بیاعتنا باشد و در اثر کفر و غوطه وري در گناه، آیات الهی را به هیچ
انگارد.
آیه ( 137 ) وَ أَورَثنَا القَومَ الَّذِینَ کانُوا یُستَضعَفُونَ ... پس از هلاکت فرعون و فرعونیان، خداوند بنی اسرائیل را وارثان سرزمین
فرعون قرار داد و حاکمیت به دست آنها افتاد.
در این آیه خاطر نشان میسازد که پس از غرق شدن فرعونیان در دریا، مشارق و مغارب سرزمین آنها را که جاي پر برکتی بود، به
کسانی که مورد ظلم و استضعاف قرار گرفته بودند دادیم و آنان را وارثان فرعونیان کردیم. منظور از مستضعفان همان قوم بنی
اسرائیل است که سالیان دراز زیر ستم فرعونیان بودند، و منظور از سرزمینی
صفحه : 198
همه آن سرزمین و اطراف آن « مشارق و مغارب مشرقها و مغربها » که به آنها به ارث رسید، مصر و شام و فلسطین است، و منظور از
میباشد. آن سرزمین، سرزمین پربرکتی بود هم از این جهت که مصر و شام و فلسطین خاستگاه پیامبران متعددي است و هم از این
جهت که داراي آب و هواي مطبوع و درختان گوناگون و منطقهاي سرسبز میباشد. در قرآن کریم چندین بار از این سرزمین به
عنوان سرزمین مبارك یادشده است.
وَ لِسُلَیمانَ الرِّیحَ عاصِ فَۀً تَجرِي بِأَمرِه إِلی الأَرض الَّتِی بارَکنا فِیها (انبیاء/ 81 ) و براي سلیمان باد را مسخر کردیم که به امر او
میوزید، به سوي سرزمینی که در آنجا برکت قرار داده بودیم.
صفحه 141 از 395
إِلَی المَسجِدِ الَأقصَی الَّذِي بارَکنا حَولَه (اسراء/ 1) به سوي مسجد اقصی که اطراف آن را برکت دادیم.
باید دید که حاکمیت بنی اسرائیل در آن سرزمین در چه زمانی بوده است! گاهی گفته میشود که این مربوط به زمان داود و
سلیمان است ولی ظاهر آیه نشان میدهد که مربوط به زمان موسی و معاصران فرعون است. البته مشهور این است که بنی اسرائیل
پس از چهل سال آوارگی در بیابان بالاخره در فلسطین حاکمیت یافتند ولی آنچه از این آیه و آیات دیگري که خواهیم آورد
استفاده میشود این است که موسی و بنی اسرائیل پس از غرق فرعون، در خود مصر حاکمیت یافتند و بعضی از تواریخ قدیمی این
مطلب را تأیید میکند. ظاهر بعضی از آیات نیز به این موضوع دلالت دارد.
59 ) آنان (فرعونیان) را از باغها و - فَأَخرَجناهُم مِن جَنّات وَ عُیُون وَ کُنُوزٍ وَ مَقام کَرِیم کَ ذلِکَ وَ أَورَثناها بَنِی إِسرائِیلَ (شعراء/ 57
چشمهها و گنجینهها و مقام نیکو بیرون کردیم و اینچنین آنها را به بنی اسرائیل به میراث دادیم.
در آیه مورد بحث پس از بیان جانشینی بنی اسرائیل از فرعونیان، اظهار میدارد
صفحه : 199
که بدینگونه سخن نیکوي پروردگارت بر بنی اسرائیل تحقق یافت و این بدانجهت بود که آنان صبر و مقاومت کردند، و بدینگونه
رمز پیروزي بنی اسرائیل را به دست میدهد.
یا همان سخن نیکوي خداوند که درباره قوم بنی اسرائیل تحقق یافت همان سخن خداوند است که در آیه دیگر آمده « کلمه حسنی »
و در آن وعده پیروزي و رهبري به بنی اسرائیل داده شده است:
وَ نُرِیدُ أَن نَمُن عَلَی الَّذِینَ استُضعِفُوا فِی الأَرض وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّۀً وَ نَجعَلَهُم الوارِثِینَ (قصص/ 5) این وعده هر چند که درباره بنی
اسرائیل است ولی اختصاص به آنها ندارد و یک سنت حاکم در تاریخ است که هر قومی که مورد ظلم و تعدي قرار گرفتند بالاخره
بر ظالمان پیروز خواهند شد و وارثان حکومت آنان خواهند گردید، مشروط بر این که ایمان داشته باشند و صبر و مقاومت پیشه
کنند.
در آیه مورد بحث اضافه میکند که ما آنچه را که فرعون و قوم او ساخته بودند و سقفهایی که درست کرده بودند، در هم
کوبیدیم.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 138 الی 140
اشاره
وَ جاوَزنا بِبَنِی إِسرائِیلَ البَحرَ فَأَتَوا عَلی قَوم یَعکُفُونَ عَلی أَصنام لَهُم قالُوا یا مُوسَی اجعَل لَنا إِلهاً کَما لَهُم آلِهَۀٌ قالَ إِنَّکُم قَوم تَجهَلُونَ
( 138 ) إِن هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُم فِیه وَ باطِل ما کانُوا یَعمَلُونَ ( 139 ) قالَ أَ غَیرَ اللّه أَبغِیکُم إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُم عَلَی العالَمِینَ ( 140 )
و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم، پس بر قومی رسیدند که بر بتهایی که داشتند عبادت میکردند. گفتند: اي موسی؟ براي ما نیز
( خدایی قرار بده همانگونه که براي آنها خدایانی است. گفت: همانا شما گروهی هستید که نادانی میکنید ( 138
( به درستی که آنچه اینها در آن هستند از بین رفتنی است و آنچه انجام میدهند باطل است ( 139
( گفت: آیا براي شما جز خداوند معبودي بجوییم در حالی که او شما را بر جهانیان برتري داده است ( 140
صفحه : 200
نکات ادبی
صفحه 142 از 395
به معناي عبور کردن. جاوز و جاز به یک معناست. « جواز » از « جاوزنا » -1
براي تعدیه است. « ببنی اسرائیل » در « باء » -2
به معناي ملازمت بر سبیل تعظیم، و در اینجا معناي عبادت میدهد. « عکوف » از « یعکفون » -3
جمع صنم، بتی که از چوب یا سنگ یا خرما و یا چیزهاي دیگر ساخته میشود و بیشتر به شکل تمثالهاي خیالی مانند « اصنام » -4
تمثال ملائکه، اجنّه، معبودهاي فرضی، ستارگان و یا حیوانات خاص میباشد.
جمع اله، معبودها، خدایان. « آلهه » -5
اسم مفعول از تتبیر (از باب تفعیل) از ریشه تبر و تبار که به معناي هلاکت و نابودي است. « متبّر » -6
در اول آیه 140 شاید براي آن باشد که مطلبی که در پی آن آمده مطلب مستقل و جدیدي است و کاملًا با مطلب « قال » -7 اعاده
قبلی متفاوت است.
تفسیر و توضیح
140 ) وَ جاوَزنا بِبَنِی إِسرائِیلَ البَحرَ ... در آیات پیش گفتگوها و درگیریهاي موسی با فرعونیان ذکر شد و از این آیه به - آیات ( 138
بعد برخوردهاي موسی با بنی اسرائیل و حوادثی را که براي آنان پیش آمد، بیان میکند.
نخستین حادثه مهم این بود که خداوند از طریق اعجاز، بنی اسرائیل را از وسط دریا عبور داد ولی فرعون و فرعونیان را غرق کرد.
بنی اسرائیل به همراهی موسی از دست فرعونیان فرار کردند و تحت تعقیب فرعون و سپاه او قرار گرفتند. آنان به دریا رسیدند و
هیچ گونه کشتی در اختیار نداشتند. نزدیک بود که به دست فرعونیان بیفتند که خداوند به موسی دستور داد عصاي خود را به دریا
بزن و او چنین کرد و
صفحه : 201
دریا شکافته شد و آبها کنار رفت و موسی و بنی اسرائیل وارد دریا شدند و با موفقیت از دریا عبور کردند. مشروح این جریان در
67 ذکر شده است. - سوره شعراء، آیات 63
پس از عبور موفقیت آمیز بنی اسرائیل از دریا، آنان با گروهی روبرو شدند که بتهایی داشتند و آنها را میپرستیدند. گفته شده است
که این گروه جماعتی از کنعانیان و یا بنی لخم بودند و بتهاي آنان به شکل گوساله بوده است. بنی اسرائیل در مصر نیز بت پرستی
و گوساله پرستی را دیده بودند با آن سابقه ذهنی و با این برخورد تازه، گروهی از آنان پیش موسی آمدند و خواستار آن شدند که
موسی براي آنان بتها و خدایانی مانند این بتها قرار بدهد تا آنها را عبادت کنند؟ معلوم میشود که بنی اسرائیل هنوز حقیقت توحید
را درك نکرده بودند و اگر از موسی پیروي نمودند براي آن بود که موسی آنان را از ظلم فرعون نجات داد، و گرنه معارف الهی
که موسی آورده بود در دلهاي آنان جاگیر نشده بود و روح بت پرستی بر وجود آنان حکومت میکرد. از این رو با این موسی به
شدت با آنها برخورد کرد و آنان را از بت پرستی برحذر داشت باز هم آنان بعدها در جریان سامري گوساله را پرستیدند.
توجه کنیم که درخواست بنی اسرائیل از موسی این نبود که براي آنها بتهایی را به عنوان خالق و مدبّر عالم تعیین کند، بلکه نظر
آنها مانند بسیاري از بت پرستان این بود که چیزهاي قابل لمس و تجسّم یافتهاي را تعیین کند که مظهر خداي اصلی باشد و آنها با
پرستش این چیزها به خدا نزدیک شوند.
این درخواست نشان روشنی از نادانی و دوري آنان از توحید خالص بود. موسی در پاسخ بنی اسرائیل به سه مطلب اشاره کرد:
نخست این شما گروهی نادان هستید یعنی این درخواست از جهالت شما ناشی میشود و اگر علم و آگاهی داشتید میدانستید که
پرستش خداوند باید بی واسطه باشد و در عبادت، واسطه معنا ندارد.
صفحه 143 از 395
صفحه : 202
دوم این این گروه بت پرست را که میبینید کارشان تباه است و وضعیتی که در آن قرار گرفتهاند دوام نخواهد یافت و نابود شدنی
است و کار بیهودهاي میکنند چون بت پرستی بر خلاف عقل است و بشر به هر حال به خداي واقعی هدایت خواهد شد.
سوم این شما چگونه در فکر پرستش غیر خدا هستید در حالی که خدا نعمت خود را بر شما به فراوانی ارزانی داشته و شما را بر
جهانیان برتري داده است. قوم بنی اسرائیل از جهت ظهور پیامبران بسیاري از این قوم، بر اقوام دیگر برتري داشتند و خدا آنها را از
شر فرعون نجات داده بود و نعمتهاي بسیاري در اختیار آنان گذاشته بود.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 141 الی 142
اشاره
وَ إِذ أَنجَیناکُم مِن آلِ فِرعَونَ یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب یُقَتِّلُونَ أَبناءَکُم وَ یَستَحیُونَ نِساءَکُم وَ فِی ذلِکُم بَلاءٌ مِن رَبِّکُم عَظِیم ( 141 ) وَ
واعَدنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیلَۀً وَ أَتمَمناها بِعَشرٍ فَتَم مِیقات رَبِّه أَربَعِینَ لَیلَۀً وَ قالَ مُوسی لِأَخِیه هارُونَ اخلُفنِی فِی قَومِی وَ أَصلِح وَ لا تَتَّبِع
( سَبِیلَ المُفسِدِینَ ( 142
و هنگامی که شما را از فرعونیان نجات دادیم آنها شما را به شکنجهاي سخت خوار میکردند، پسرانتان را میکشتند و زنهایتان را
( زنده میگذاشتند و شما را در این، آزمونی بزرگ از پروردگارتان بود ( 141
و با موسی سی شب وعده گذاشتیم و آن را با ده شب دیگر به پایان رساندیم پس وعده پروردگارش با چهل شب به پایان رسید و
( موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قوم من باش و کارها را سامان بده و از راه تبهکاران پیروي نکن ( 142
نکات ادبی
رهانیدیم، نجات دادیم. انجینا و نجّینا به یک معناست. « انجینا » -1
به معناي خوار کردن، به زور وادار نمودن. « سوم » از « یسومونکم » -2
بیانیه است. « سوء العذاب » -3 اضافه
صفحه : 203
از باب تفعیل براي کثرت و مبالغه است. « یقتّلون » -4
وعده کردیم، قرار گذاشتیم. « واعدنا » -5
مفعول دوم براي واعدنا. « ثلاثین لیلۀ » -6
مصدر میمی، وعده گاه. میتوان آن را به مکان معینی که براي انجام کار معینی تعیین شده اطلاق کرد، مانند مواقیت « میقات » -7
حج.
است. «ّ تم » حال از « اربعین لیلۀ » -8
تفسیر و توضیح
آیه ( 141 ) وَ إِذ أَنجَیناکُم مِن آلِ فِرعَونَ یَسُومُونَکُم ... یکی از نعمتهاي بزرگ خدا بر بنی اسرائیل این بود که آنها را از دست
فرعونیان نجات داد. فرعون بنی اسرائیل را با سختترین نوع ممکن شکنجه میداد و بدترین رفتار را با آنان داشت. به دستور فرعون
صفحه 144 از 395
فرزندان پسر را میکشتند و فرزندان دختر را زنده نگه میداشتند. این نسل کشی یا براي تضعیف نیروي بنی اسرائیل بود که رو به
فزونی گذاشته بود و یا به خاطر پیشگوییهایی درباره ظهور موسی بود و فرعون با سربریدن کودکان پسر میخواست موسی را
نابود کند، و این دختران را زنده میگذاشتند براي بهره کشی از آنها بود و این آنها خطري براي فرعون نداشتند.
این یک آزمون بزرگ براي بنی اسرائیل از سوي خدا بود. آنها تحت سختترین شرایط زندگی کردند ولی تشکل خود را حفظ
نمودند و در محیط موجود ذوب نشدند. خداوند به سبب صبر و مقاومت آنها لطف و رحمت خود را بر آنها قرار داد و با فرستادن
موسی آنها را از چنگال فرعون رهانید.
آیه ( 142 ) وَ واعَدنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیلَۀً ... پس از رهایی قوم بنی اسرائیل از دست فرعون و آغاز هجرت بزرگ آنان به سوي فلسطین
و بیت المقدس، جریاناتی براي موسی و بنی اسرائیل اتفاق افتاد که یکی از آنها جریان وعده ملاقات خدا با موسی و حضور چهل
شبانه روزي موسی در پیشگاه خداوند بود. در این جریان بود که
صفحه : 204
الواحی بر موسی نازل شد که مشتمل بر آیات تورات و شریعت احکام بود.
این جریان در دو جا از قرآن آمده یکی همین جا و دیگري در سوره بقره، با این تفاوت که در اینجا به این صورت ذکر شده که
وعده ملاقات سی شب بوده و سپس با ده شب دیگر تکمیل شده که جمعاً چهل شب میشود ولی در سوره بقره همان چهل شب
گفته شده و صحبتی از این تفصیل (سی شب به اضافه ده شب) به میان نیامده است:
وَ إِذ واعَدنا مُوسی أَربَعِینَ لَیلَۀً ثُم اتَّخَذتُم العِجلَ (بقره/ 51 ) و هنگامی که با موسی چهل شب وعده گذاشتیم آنگاه شما گوساله را
به خدایی برگرفتید.
احتمال این این دو آیه اشاره به دو دیدار جداگانه داشته باشد احتمال بعیدي نیست و ممکن است موسی چلّههاي متعددي را در
محضر خداوند گذرانده باشد.
آنچه در آیه مورد بحث آمده (سی شب به اضافه ده شب) به این معنا نیست که در آغاز، وعده ملاقات سی شب بود و سپس ده
شب دیگر تمدید شده است، بلکه وعده ملاقات از اول، همان چهل شب بوده و این تعبیر شاید براي اشاره به این معناست که این
چهل شب مشتمل بر یک ماه کامل به اضافه ده شب از ماه بعدي بوده است اتفاقاً روایتهایی در اینجا وجود دارد که زمان این وعده
را سی روز از ماه ذیقعده و ده روز از ماه ذیحجه تعیین کرده است.
این از این چهل شبانه روز به چهل شب تعبیر کرده (و نه چهل روز) شاید براي آن باشد که موسی در این مدت مشغول راز و نیاز و
مناجات با پروردگار بود و براي این کار، شب مناسبتر از روز است و در سکوت شب، انسان حضور قلب بیشتري دارد.
پس وعده پروردگارش با » : پس از بیان این وعده ملاقات خدا با موسی سی شب بود که با ده شب دیگر تکمیل شد، میفرماید
به نظر میرسد این تأکید براي آن است که معلوم شود که سی شب و ده شب پشت سر هم «. چهل شب به پایان رسید
صفحه : 205
و بطور متوالی بوده است و عدد چهل خودش موضوعیت دارد و خواص این عدد در جایی است که بطور متوالی باشد. حتی
میتوان گفت ختمها و دعاهایی که چهل بار خواندن آنها توصیه شده است، وقتی مؤثر میشود که این عدد در یک مجلس باشد.
وقتی که موسی با خدا وعده دیدار داشت و میخواست به وعده گاه خود برود، احساس کرد که به جانشینی احتیاج دارد که در
غیاب او کارها را سامان دهد و لذا هارون را جانشین خود در میان بنی اسرائیل کرد و به او گفت: جانشین من در میان قوم هستی
کارها را سامان بده و از راه تبهکاران پیروي نکن.
موسی هارون را جانشین خود کرد و این در حالی بود که هارون خود داراي مقام نبوت بود. معلوم میشود که هارون هر چند که
صفحه 145 از 395
مقام نبوت را داشت ولی داراي مقام امامت و رهبري جامعه نبود و این مقام در انحصار موسی بود که آن را در غیاب خود به هارون
تفویض کرد. میدانیم که بعضی از پیامبران، هم مقام نبوت و هم مقام امامت و رهبري را داشتند ولی بعضی از آنها فقط مقام نبوت
را داشتند و فقط مأمور تبلیغ احکام بودند.
جالب این در یک روایت معتبر که سنّی و شیعه آن را نقل کردهاند، پیامبر اسلام (ص) علی بن ابی طالب (ع) را نسبت به خود مانند
هارون نسبت به موسی دانسته و فرموده است:
یا علی انت منی بمنزلۀ هارون من موسی.
اي علی؟ تو از من به منزله هارون از موسایی.
این روایت با سندهاي گوناگون در کتب حدیثی شیعه و سنّی نقل شده و نیازي به ذکر منبع ندارد و علاقهمندان به کتاب شریف
احقاق الحق ج 5 ص 132 به بعد مراجعه کنند. از این حدیث، امامت و جانشینی علی بن ابی طالب (ع) پس از رحلت پیامبر اسلام
به خوبی روشن میشود.
مطلب دیگري که در آیه مورد بحث وجود دارد این است که موسی به هارون
صفحه : 206
توصیه میکند که میان مردم را اصلاح نما و از مفسدان پیروي نکن. میدانیم که هارون پیامبر بود و مقام عصمت داشت. این
توصیه موسی براي آن بود که ادبی میدانست میان قوم او تبهکارانی هستند و ممکن است هارون با آنها در کارها مشورت کند و
از رأي آنها پیروي نماید. موسی با این توصیه، هارون را به وظیفه دشوار خود آشنا میکند.
[ [سورة الأعراف ( 7): آیۀ 143
اشاره
وَ لَمّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَه رَبُّه قالَ رَب أَرِنِی أَنظُر إِلَیکَ قالَ لَن تَرانِی وَ لکِن انظُر إِلَی الجَبَل فَإِن استَقَرَّ مَکانَه فَسَوفَ تَرانِی فَلَمّا
( تَجَلّی رَبُّه لِلجَبَل جَعَلَه دَ  کا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمّا أَفاقَ قالَ سُبحانَکَ تُبت إِلَیکَ وَ أَنَا أَوَّل المُؤمِنِینَ ( 143
و چون موسی به وعده گاه ما آمد و پروردگارش با او گفت: پروردگارا؟ به من نشان بده بر تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهی
دید ولی به این کوه بنگر اگر بر جاي خود بماند مرا خواهی دید. پس چون پروردگارش به کوه جلوه کرد، آن را پراکنده نمود و
( موسی بیهوش افتاد. پس چون به هوش آمد گفت: تو منزهی؟ به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنان هستم ( 143
نکات ادبی
براي نفی ابد است. « لن » . هرگز مرا نخواهی دید « لن ترانی » -1
.« فی مکانه » منصوب به نزع خافض است، به تقدیر « مکانه » -2
به معناي کشف و ظهور و وضوح پس از خفا. « جلوه » و « جلا » از « تجلّی » -3
تجلّی یا کشف گاهی مادي و ظاهري و گاهی معنوي و عرفانی است و منظور از تجلّی یا ظهور خداوند بر کوه، یا ظهور نشانهها و
آیات و آثار قدرت خداوند بر آن است.
کوبیدن، پخش کردن، ریز ریز کردن، با خاك هموار ساختن. « دکّا » -4
به معناي سقوط از بلندي، سقوطی که « خرور » افتاد، سقوط کرد. از « خرّ » -5
صفحه 146 از 395
صفحه : 207
صدایی از آن شنیده شود.
به هوش آمد، به حالت طبیعی برگشت. « افاق » -6
تفسیر و توضیح
آیه ( 143 ) وَ لَمّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَه رَبُّه ... حضرت موسی که چهل شب وعده ملاقات با خداوند را داشت، به وعده گاه
آمد و خدا با او سخن گفت و او به افتخار هم صحبتی خدا نایل شد. در این هنگام، موسی درخواست عجیبی از خدا کرد و گفت:
پروردگارا خود را به من نشان بده تا تو را ببینم؟ خطاب رسید که هرگز مرا نخواهی دید.
شک نیست که موسی به خوبی میدانست که خدا قابل رؤیت نیست و با چشم سر دیده نمیشود چون دیدن مخصوص اجسام است
و چیزي که در یک جهت معین باشد دیده میشود، و خدا نه جسم است و نه جهت معینی دارد. دلیل این موسی چنین درخواستی
را کرد براي آن بود که قوم او با اصرار تمام از او خواسته بودند که خدا را به آنها نشان بدهد، و گر نه ایمان نخواهند آورد.
وَ إِذ قُلتُم یا مُوسی لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی نَرَي اللّهَ جَهرَةً (بقره/ 55 ) و هنگامی که گفتید اي موسی به تو ایمان نخواهیم آورد مگر این
آشکارا خدا را ببینیم.
موسی میخواست پاسخ این تقاضاي نامعقول را از خود خدا بشنود و این تقاضاي رؤیت را براي خودش کرد، براي این بود که به
روشنی میدانست پاسخ این درخواست، منفی خواهد بود و قوم او خواهند فهمید که وقتی پیامبر خدا نتواند خدا را ببیند آنها به
طریق اولی نخواهند توانست که خدا را ببینند.
براي همین است که در آیات بعدي خواهیم دید که چون بنی اسرائیل به خاطر این درخواست دچار صاعقه یا زلزله شدند موسی
درخواست رؤیت را به جاهلان قوم خود نسبت داد و گفت:
صفحه : 208
أَ تُهلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا (اعراف/ 155 ) آیا ما را به خاطر کاري که جاهلان ما کردهاند، هلاك میکنی!
نفی کرد و این هرگز خدا را نخواهی دید، براي اثبات این « نفی ابد » در ادامه آیه مورد بحث، پس از آنکه دیدن خدا را به صورت
در همان حال خداوند به .« ولی به این کوه بنگر، اگر آن را ثابت یافتی مرا خواهی دید » : بشر توانایی دیدن خدا را ندارد میفرماید
آن کوه تجلّی کرد یعنی بعضی از آیات و نشانههاي قدرت خود را در آن آشکار نمود آن کوه منفجر شد و به صورت ریز ریز در
آمد کوه تاب تحمل تجلی خدا را نداشت. با دیدن این منظره موسی بیهوش افتاد و چون به هوش آمد زبان به تسبیح خدا گشود و
«. خدایا؟ تو منزّهی و من به سوي تو توبه کردم، و من نخستین مؤمنان هستم » : گفت
بدینگونه موسی از درخواستی که کرده بود پشیمان شد و توبه کرد. هر چند آن درخواست را براي هدایت بنی اسرائیل مطرح کرده
بود ولی چون درخواستی غیر معقول و ناروا بود، از آن توبه کرد.
در این آیه از بیهوش افتادن موسی سخن میگوید و در آیه دیگري آمده که آن گروه از بنی اسرائیل که درخواست دیدن خدا را
(56 - کرده بودند، با صاعقهاي همگی مردند. آنگاه زنده شدند. (بقره/ 55
بحثی درباره رؤیت خدا
در میان متکلّمان اسلامی این بحث از دیرباز مطرح بوده است که آیا خداوند را با چشم سر میتوان دید یا دیدن خدا از محالات
است! البته در میان امتهاي گذشته، دیدن خداوند یکی از درخواستهاي تکراري مردم سست ایمان از پیامبرانشان بود:
صفحه 147 از 395
( وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرجُونَ لِقاءَنا لَو لا أُنزِلَ عَلَینَا المَلائِکَۀُ أَو نَري رَبَّنا لَقَدِ استَکبَرُوا فِی أَنفُسِهِم وَ عَتَوا عُتُ  وا کَبِیراً (فرقان/ 21
صفحه : 209
و کسانی که ملاقات ما را باور ندارند میگویند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند یا چرا پروردگار خود را نمیبینیم. آنها درباره
خویش استکبار نمودند و سخت گردنکشی کردند.
این درخواست، به خصوص از سوي قوم موسی، با شدت تمام مطرح میشد که آیات مربوط به آن را به زودي نقل خواهیم کرد.
همچنین شبیه آن را مشرکان عصر جاهلی از پیامبر اسلام خواستند و از او چند درخواست غیر منطقی کردند از جمله این خدا و
فرشتگان را رویاروي ما بیاوري؟ أَو تَأتِیَ بِاللّه وَ المَلائِکَۀِ قَبِیلًا (اسراء/ 92 ) با توجه به این درخواستها و آیات و روایات گوناگونی
که درباره رؤیت خداوند وارد شده و بعضی از آنها را نقل خواهیم کرد، این سؤال مطرح میشود که آیا اساساً رؤیت خداوند
امکان دارد یا نه! این مسأله یکی از مسائل مهم و بحثانگیز در علم کلام و در میان دانشمندان اسلامی و مورد اختلاف میان فرقهها
و گروههاي مختلف است، تا جایی که اشعري در این باره نوزده قول ذکر میکند که بعضی از آنها به قرار زیر است:
بعضیها گفتهاند خدا را هم در دنیا و هم در آخرت میتوان دید بعضیها گفتهاند خدا را فقط در خواب میتوان دید بعضیها
گفتهاند خدا را فقط در قیامت میتوان دید.
معتزله و طوائفی از فرق اسلامی گفتهاند که دیدن خدا نه در دنیا و نه در آخرت امکان پذیر نیست.
حفص الفرد و ضرار از معتزله گفتهاند که خدا را با این چشمها نمیتوان دید ولی خداوند در قیامت حس ششمی به انسان خواهد
«1». داد که با آن خدا را درك کند
-----------------------------------
.265 - 1)- ابو الحسن اشعري، مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 263 )
صفحه : 210
در میان این اقوال آنچه مهم است و طرفداران زیادي دارد دو قول است:
قول اول این خداوند هرگز با چشم سر دیده نمیشود و اساساً رؤیت خدا از نظر عقلی محال است. این قول مربوط به شیعه و معتزله
و بعضی دیگر از فرق اسلامی است و به طوري که خواهیم دید ائمه شیعه به شدّت امکان رؤیت باري تعالی را نفی کردهاند.
قول دوم این رؤیت خدا امکان پذیر است و مؤمنان، خدا را در روز قیامت مانند ماه چهارده شبه خواهند دید. این قول همان قول
رایج میان اهل سنت و اشاعره است.
در میان بزرگان شیعه فقط به یک نفر نسبت داده شده که قائل به امکان رؤیت خداوند بود و او هشام بن حکم از اصحاب امام
تصریحا این قول را به هشام نسبت « الفصول المختاره » تلویحا و در کتاب « اوائل المقالات » صادق (ع) است. شیخ مفید در کتاب
«1». میدهد
ما تصور میکنیم که نسبت دادن این قول به هشام از آنجا ناشی شده که گویند او خدا را جسمی نه چون سایر اجسام میدانست، و
اگر کسی خدا را جسم (از هر نوع) بداند طبعاً او را قابل رؤیت خواهد دانست ولی کسانی در نسبت دادن این قول به هشام تردیده
«2». کردهاند و اشعري هم از خود هشام نقل کرده که منظور من از جسم، موجود بودن و قائم به نفس بودن و شیء بودن خداست
یعنی این جمله که (جسم لا کالأجسام) مانند این جمله است که (شیء لا کالأشیاء).
بعضی از محققان هم احتمال دادهاند که هشام پیش از آنکه مذهب تشیع را قبول کند و به خدمت امام صادق (ع) در آید چنین
«3». عقیدهاي را داشته ولی بعدها از آن برگشته است
به هر حال آنچه شیعه و معتزله به آن معتقدند این است که دیدن خداوند با
صفحه 148 از 395
-----------------------------------
. 1)- شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 59 ، و الفصول المختاره، ج 2، ص 121 )
. 2)- مقالات الاسلامیین، ج 2، ص 9 )
. 3)- عبد الله نعمۀ، هشام بن الحکم، ص 135 )
صفحه : 211
چشم سر امکان ندارد و سنخیتی میان دیدگان بشر با ذات باري تعالی موجود نیست. در مقابل اینها اهل سنت و اشاعره قرار دارند
که دیدن خدا را جایز میدانند.
دلایل نفی رؤیت
در کتابهاي کلامی شیعه و معتزله دلایل گوناگونی براي نفی امکان رؤیت خدا ذکر شده که بعضی از آنها عقلی و بعضی دیگر
نقلی است:
الف. دلایل عقلی 1- همواره چیزي قابل رؤیت است که جسم باشد و در حیّز قرارگیرد، به گونهاي که نور را منعکس کند و نور او
به چشم بتابد، و چون خداوند جسم نیست بنابراین دیدن او غیر ممکن خواهد بود.
-2 لازمه دیده شدن یک چیز، قرار گرفتن آن در جهت و سمت معینی است. تا چیزي در جهت خاصی قرار نگیرد، دیدن آن
ممکن نخواهد بود و میدانیم که خداوند جهت ندارد و همه جا را فرا گرفته است.
-3 اگر خدا دیده شود، رؤیت یا بر همه ذات او تعلق میگیرد یا به قسمتی از ذات او. در صورت اول خدا را محدود و متناهی
کردهایم و در صورت دوم خدا را قابل قسمت و مرکب دانستهایم، که هر دو فرض درباره خدا محال است.
ب. دلایل نقلی در این قسمت با چند آیه قرآنی استدلال شده است:
-1 لا تُدرِکُه الَأبصارُ وَ هُوَ یُدرِك الَأبصارَ وَ هُوَ اللَّطِیف الخَبِیرُ (انعام/ 103 ) دیدگان، او را درنیابد و او دیدگان را دریابد، و او
لطیف و آگاه است.
قاضی عبد الجبار وجه دلالت این آیه را چنین توضیح داده است: وقتی ادراك با دیده همراه شود جز رؤیت معنایی نخواهد داشت.
در این آیه خداوند، درك شدن با دیده را از خود نفی کرده و ما در این نفی، نوعی مدح و ستایش مییابیم که به ذات او
برمیگردد. وقتی نفی رؤیت مدح باشد رؤیت ذات الهی نقصی براي او
صفحه : 212
«1». خواهد بود و نقص و کاستی بر خدا روا نیست
به این استدلال اشکال کرده، میگوید آنچه از این آیه استفاده میشود این است که انسان خدا را با دیده سر و به صورت « ایجی »
«2». روبرو نمیبیند. ممکن است بینندگان او را با عضو خاصی بطور مطلق درك کنند
این اشکال، خروج از محل نزاع است. بحث در این است که آیا انسان میتواند با همین چشمان خدا را روبرو ببیند، و اگر شما
درك وجود خدا و علم به او را دیدن فرض کنید مطلب دیگري است.
-2 وَ لَمّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَه رَبُّه قالَ رَب أَرِنِی أَنظُر إِلَیکَ قالَ لَن تَرانِی وَ لکِن انظُر إِلَی الجَبَل فَإِن استَقَرَّ مَکانَه فَسَوفَ تَرانِی
فَلَمّا تَجَلّی رَبُّه لِلجَبَل جَعَلَه دَ  کا وَ خَرَّ مُوسی صَ عِقاً فَلَمّا أَفاقَ قالَ سُبحانَکَ تُبت إِلَیکَ وَ أَنَا أَوَّل المُؤمِنِینَ (اعراف/ 143 ) و چون
موسی به وعده گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد:
پروردگارا؟ به من نشان بده تا بر تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید ولی به این کوه بنگر، اگر بر جاي خود بماند مرا خواهی
صفحه 149 از 395
دید. پس چون پروردگارش به کوه جلوه کرد، آن را پراکنده نمود و موسی بیهوش افتاد. پس چون به هوش آمد گفت: منزهی تو؟
به سوي تو توبه کردم و من نخستین مؤمنان هستم.
این آیه از چند جهت دلالت بر مطلب میکند:
براي نفی ابد است یعنی هرگز مرا نخواهی دید، و « لن » اول. خداوند دیده شدن خود را براي همیشه نفی میکند (لن ترانی). واژه
این شامل دنیا و آخرت هر دو میشود.
اگر » : دوم. پس از نفی رؤیت براي تأکید بیشتر، آن را به مستقر شدن و بر جاي ماندن کوهی که آنجا بود تعلیق میکند و میگوید
و در همان حال بر آن کوه تجلّی میکند و کوه را به صورت ریز ریز و «. این کوه، ثابت و مستقر بماند مرا خواهی دید
-----------------------------------
1)- قاضی عبد الجبار، شرح الاصول الخمسه، ص 233 و قریب به آن المغنی، ج 4، ص 33 به بعد. )
. 2)- شرح المواقف، ج 8، ص 141 )
صفحه : 213
پراکنده در میآورد (فجعله دکّا) و کوه مستقر نمیماند. مفهوم این کار این است که خدا دیده نمیشود. چون دیده شدن خدا به
استقرار کوه تعلیق شده بود. و این از باب نفی یک چیز از طریق تعلیق کردن به محال است مانند آیه (حتی یلج الجمل فی سمّ
الخیاط) که بهشت رفتن کافران را به رفتن شتر به سوراخ سوزن تعلیق کرده که محال است.
سوم. با این درخواست رؤیت خدا از سوي موسی به خاطر پیشنهاد بعضی از بنی اسرائیل بود به گونهاي که در آیه 55 از سوره بقره
آمده، با این حال موسی پس از به هوش آمدن از کار خود توبه میکند و از این درخواست پشیمان میشود و اظهار میدارد که:
در اینجا داشتن ایمان محکم است، نه این پیش « نخستین » البته منظور از واژه «. من نخستین مؤمن به این هستم که تو دیده نمیشوي »
از من کسی این عقیده را نداشت. مانند خطابی که خداوند به بنی اسرائیل میکند و میفرماید:
وَ آمِنُوا بِما أَنزَلت مُصَدِّقاً لِما مَعَکُم وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِه (بقره/ 41 ) جالب این اشاعره نیز با همین آیه مورد بحث به مطلوب خود
استدلال کردهاند و آن را دلیلی بر اثبات رؤیت گرفتهاند. آنها گفتهاند اگر رؤیت خداوند محال بود، موسی آن را در خواست
نمیکرد. دیگر این خداوند رؤیت خود را تعلیق به استقرار آن کوه کرد و استقرار کوه ممکن بود پس رؤیت خدا نیز ممکن خواهد
«1». بود
در پاسخ میگوییم: اگر آنها به آیات دیگري که مربوط به همین جریان است توجه داشتند، میدانستند که درخواست رؤیت خدا
نه از سوي موسی، بلکه از سوي قوم موسی بود، و این موسی آن را درخواست کرد در اثر اصرار قوم او بود و او براي اثبات این این
درخواست قابل اجرا نیست آن را از خدا خواست و آن پاسخ را شنید. طبق بعضی از این آیات، قوم موسی به خاطر همین
درخواست غیر منطقی که لایق شأن خدا نبود مجازات شدند.
-----------------------------------
1)- شرح مواقف، ج 8، ص 121 )
صفحه : 214
وَ إِذ قُلتُم یا مُوسی لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی نَرَي اللّهَ جَهرَةً فَأَخَذَتکُم الصّاعِقَۀُ وَ أَنتُم تَنظُرُونَ (بقره/ 55 ) و هنگامی که گفتید اي موسی بر
تو ایمان نخواهیم آورد مگر این خدا را آشکارا ببینیم، پس صاعقه شما را برگرفت و شما مینگریستید.
در باره امکان استقرار کوه هم میگوییم: رؤیت خدا به استقرار آن کوه در آن ساعت تعلیق شده بود و با تجلّی خدا، آن کوه ریز
ریز شد و استقرار خود را از دست داد بنابراین تعلیق به منفی بود که افاده نفی میکند.
صفحه 150 از 395
دلایل معتقدان به امکان رؤیت
اهل سنت و اشاعره که معتقدند رؤیت خداوند ممکن است و خدا در قیامت دیده خواهد شد، براي اثبات نظر خود دلایلی آوردهاند
که بعضی از آنها عقلی و بعضی دیگر نقلی است:
دلایل عقلی 1- با جواز رؤیت خداوند، لازم نمیآید که خدا حادث باشد چون مرئی بودن یک چیز دلیل بر حادث بودن آن نیست
«1». و اگر به این دلیل مرئی بود، لازم میآمد که هر محدثی دیده شود، و این باطل است
«2». -2 خداوند موجود است، و امکان دیده شدن هر چیزي ناشی از موجود بودن آن است
گفته است: ما هم جواهر را میبینیم و هم اعراض را، و علت دیده شدن آنها یا موجود بودن آنهاست یا « ایجی » در توضیح این دلیل
حادث بودن آنها چون قدر مشترکی میان جواهر و اعراض جز وجود و حدوث نیست، و حدوث نمیتواند
-----------------------------------
1)- اشعري، اللمع، ص 61 . اشعري در این کتاب بیشتر با ادله عقلی وارد شده و در کتاب الابانه بیشتر از ادله نقلی استفاده کرده )
است و این شیوه او در این دو کتاب است. [.....]
. 2)- باقلانی، التمهید، ص 260 )
صفحه : 215
علت رؤیت باشد چون حدوث چیزي جز مسبوق به عدم بودن نیست و عدم نمیتواند علت باشد پس علت رؤیت، وجود است و
«1». خداوند نیز موجود است و علت رؤیت را دارد
این دو دلیل آنچنان سست است که نمیتوان آنها را دلیل به حساب آورد زیرا نفی رؤیت خدا براي لزوم حدوث نیست، بلکه براي
لزوم جسمیت و جهت داشتن است. و این وجود را دلیل رؤیت هر چیزي میدانند سخن باطلی است چون علت رؤیت، وجود خاص
است، و موجودي دیده میشود که غیر از وجود، شرایط دیگري هم داشته باشد مانند جسم بودن و جهت داشتن، و بعضی از
موجودات با این وجود دارند، دیده نمیشوند مانند: روحیات اشخاص و یا صفاتی مانند شجاعت، سخاوت، قدرت و علم که دیده
نمیشوند ولی وجود دارند.
دلایل نقلی اشاعره و اهل سنت براي اثبات جواز رؤیت خداوند چند دلیل از قرآن و حدیث آوردهاند که دلیل عمده آنها هم
همینهاست و ما مهمترین آنها را میآوریم.
23 ) (در روز قیامت) چهرههایی تازه و خرّم هستند و به سوي پروردگار خود - -1 وُجُوه یَومَئِذٍ ناضِ رَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ (قیامت/ 22
مینگرند.
وجه استدلال این است که این آیه آشکارا دلالت دارد بر این در قیامت کسانی خدا را خواهند دید، و طبق روایات، آنها همان
مؤمنان هستند.
اشعري در تقریب استدلال و رفع اشکالات میگوید:
نمیتواند نظر به معناي تفکر و پندآموزي باشد چون آخرت جاي پندآموزي نیست. همچنین « نظر » در این آیه مقصود خداوند از
انتظار هم « نظر » منظور از
-----------------------------------
. 1)- شرح مواقف، ج 8، ص 123 )
صفحه : 216
صفحه 151 از 395
نیست چون ذکر نظر همراه با وجه به معناي نگاه کردن با دو چشم است ... از این گذشته در بهشت انتظاري وجود نخواهد داشت
«1». چون انتظار، خوشیها را از بین میبرد و مناسب بهشت نیست
اشعري در کتاب دیگر خود اشکالاتی را که بر این استدلال شده مطرح میکند و پاسخ میدهد، از جمله این در آیات بعدي این
آیه آمده:
25 ) صورتهایی در آن روز، تیره و ترش است گمان دارند که با آنها رفتاري - وُجُوه یَومَئِذٍ باسِرَةٌ تَظُنُّ أَن یُفعَلَ بِها فاقِرَةٌ (قیامت 24
تند خواهدشد.
در این قسمت از آیات منظور از وجه قلب است که جایگاه ظن و گمان میباشد، و این قرینه است بر این منظور از وجه در آیات
قبلی هم قلب است و مؤمنان با دیده قلب و نه با دیده سر به خدا خواهند نگریست.
اشعري پاسخ میدهد که ظن نه با وجه است و نه با قلب، و چون ظن را همراه با وجه ذکر کرده منظور ظن قلب است و چون نظر،
گاهی با وجه است و گاهی با غیر وجه لازم است وقتی که آن را با وجه ذکر کردند منظور از آن نگاه کردن با وجه باشد،
همانگونه اگر نظر را با قلب ذکر کنند منظور نگاه کردن با قلب خواهد بود.
اشکال دیگر این منظور آیه، نگاه کردن به ثواب ربّ است به تقدیر (الی ثواب ربّها ناظره). اشعري پاسخ میدهد که ثواب خدا غیر
«2». از خود خداست و نمیتوان بدون دلیل از حقیقت کلام دست برداشت و به مجاز افتاد
به طور بسیار مفصل راجع به مسأله رؤیت باري سخن « المغنی فی ابواب التوحید و العدل » قاضی عبد الجبار معتزلی که در کتاب
گفته است، در پاسخ استدلال اشاعره به این آیه مطالبی آورده که خلاصه بعضی از قسمتهاي آن چنین است:
ظاهر این آیه این است که مردم در قیامت به سوي پروردگارشان نظر میکنند و
-----------------------------------
. 1)- اشعري، الابانۀ عن اصول الدیانه، ص 31 )
. 2)- اللمع، ص 65 )
صفحه : 217
نظر کردن غیر از رؤیت است چون نظر کردن این است که انسان در صدد دیدن چیزي باشد ولی دیدن و رؤیت، ادراك مرئی به
وسیله چشم است مانند این کسی براي دیدن ماه به سوي آن نگاه کند معلوم نیست که آن را ببیند یا نه (و این صحیح است که
بود آن را به چشم « دیدن » مطلب دیگر این اگر منظور آیه «1»( کسی بگوید: نظرت الی الهلال و لم ارهبه ماه نگاه کردم ولی ندیدم
نسبت میداد و میبینیم که به وجه و صورت نسبت داده است، و مسلماً انسان با صورت نمیبیند بلکه با چشم میبیند پس معلوم
«2». میشود که منظور از نظر رؤیت نیست
دیگر این منظور از نظر در اینجا انتظار است و این استعمال هر چند که مجازي است ولی با قرائنی که داریم اراده این مجاز اشکالی
ندارد و در کلام عرب استعمال نظر به معناي انتظار آمده است مانند قول شاعر:
انی الیک لما وعدت لناظر نظر الفقیر الی الغنی الموسر
«3». متعدي شده، به معناي انتظار است « الی » با « نظر » در این شعر با این
متکلمان از شیعه و معتزله بحثهاي مفصلی در این باره کردهاند که به جهت رعایت اختصار از نقل آنها صرف نظر میکنیم و فقط
و به معناي نعمت است و منظور آیه این است « آلاء » در آیه شریفه، مفرد « الی » این احتمال را هم که بعضیها دادهاند میآوریم که
«4». که آنها به نعمت پروردگار خود نگاه میکنند
-2 قالَ رَب أَرِنِی أَنظُر إِلَیکَ قالَ لَن تَرانِی .... وجه استدلال اشاعره با این آیه را پیشتر گفتیم و خاطر نشان کردیم که هم نافین و هم
صفحه 152 از 395
مثبتین رؤیت، با این آیه به مقصود خود استدلال کردهاند.
-3 روایاتی که از طریق اهل سنت نقل شده و در آنها از دیده شدن خداوند سخن به میان آمده است از جمله این روایت:
قال رسول الله (ص): انکم لترون ربکم یوم القیامۀ کما ترون القمر لیلۀ البدر
-----------------------------------
. 1)- المغنی فی ابواب التوحید ج 2 ص 198 )
. 2)- همان، ص 203 )
. 3)- همان، ص 207 )
. 4)- علامه حلی، مناهج الیقین ص 340 )
صفحه : 218
«1». لا تضامون فی رؤیته
همانا شما در روز قیامت پروردگارتان را خواهید دید، همانگونه که ماه چهارده شبه را میبینید و از دیدن او بازداشته نمیشوید.
طبق این روایت، خداوند در قیامت مانند دیده شدن ماه چهارده شبه آشکارا دیده خواهد شد.
قاضی عبد الجبار در پاسخ اظهار میدارد: همه اینها اخبار آحاد است و در اینگونه مسائل قابل استدلال نیست. از این گذشته این
اخبار با اخبار دیگري معارض است که محدثان نقل کردهاند مانند روایت جابر بن عبد الله از پیامبر که فرمود: لن یري الله احد فی
الدنیا و لا فی الآخره یعنی کسی نمیتواند خدا را نه در دنیا و نه در آخرت ببیند.
دیگر این میتوانیم آن روایت را چنین تأویل کنیم که شما وجود خدا را در روز قیامت آنچنان درك میکنید که گویا او را
«2». در کلام عرب متداول است « علم » به معناي « رؤیت » میبینید، و آمدن
از این رو براي این خداوند را تشبیه به جسم «3». روایات از طریق اهل بیت پیامبر در نفی جواز رؤیت خداوند زیاد وارد شده است
نکنیم لازم است آن دسته از روایات را که در آنها از رؤیت خداوند خبر داده شده به علم و درك و دیدن با قلب تأویل کنیم.
همانگونه که در کلام امیر المؤمنین آمده است:
و قد سأله ذعلب الیمانی فقال: هل رأیت ربّک یا امیر المؤمنین! فقال: أ فأعبد ما لا أري! فقال: کیف تراه! فقال: لا تدرکه الابصار
«4». بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان
-----------------------------------
. 1)- صحیح بخاري، ج 1 ص 230 ابواب مواقیت الصلاة و کنز العمال، ج 14 ص 447 )
2)- رجوع شود به: المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج 4، ص 224 به بعد. )
3)- رجوع شود به: شیخ صدوق، التوحید، ص 107 به بعد. )
. 4)- نهج البلاغه خطبه 174 )
صفحه : 219
ذعلب یمانی از امیر المؤمنین (ع) پرسید: آیا پروردگارت را دیدهاي! فرمود: آیا خدایی را که نبینم عبادت میکنم! گفت: چگونه او
را دیدهاي! فرمود: چشمان با مشاهده آشکار او را نبینند ولی دلها به حقایق ایمان، او را درك میکنند.
در پایان این بحث توجه خوانندگان محترم را به این نکته جلب میکنم که اشاعره که به جواز رؤیت خدا قائل هستند، لمس کردن
و بوییدن و چشیدن و شنیدن او را نیز جایز میشمارند و میگویند: هیچ چیز ما را از اظهار چنین سخنی باز نمیدارد زیرا اگر چه
«1». چنین چیزي به صراحت در قرآن نیامده، اما هیچ دلیل عقلی که این امر را نفی کند وجود ندارد
صفحه 153 از 395
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 144 الی 145
اشاره
قالَ یا مُوسی إِنِّی اصطَفَیتُکَ عَلَی النّاس بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی فَخُذ ما آتَیتُکَ وَ کُن مِنَ الشّاکِرِینَ ( 144 ) وَ کَتَبنا لَه فِی الَألواح مِن کُلِّ
( شَیءٍ مَوعِظَۀً وَ تَفصِیلًا لِکُل شَیءٍ فَخُذها بِقُوَّةٍ وَ أمُر قَومَکَ یَأخُذُوا بِأَحسَنِها سَأُرِیکُم دارَ الفاسِقِینَ ( 145
گفت: اي موسی همانا من تو را بر مردم با پیامها و سخن خود برگزیدهام پس آنچه را که به تو دادهام بگیر و از سپاسگزاران باش
(144)
و براي او در آن لوحها، از هر چیزي موعظهاي و تفصیل هر چیزي را نوشتیم، پس آن را با قدرت بگیر و قوم خود را فرمان بده تا
( آن را که بهترین است برگیرند. به زودي سراي فاسقان را به شما نشان خواهیم داد ( 145
نکات ادبی
به معناي آشکار شدن مشتق شده، گویا لوح، « لاح یلوح لوحا » جمع لوح، صحیفهاي که آماده براي نوشتن باشد. از « الواح » -1
آشکارا به منظور صاحب خود دلالت دارد.
-----------------------------------
1)- رجوع شود به: عبد الرحمن بدوي، تاریخ اندیشههاي کلامی، ج 1، ص 597 (ترجمه حسین صابري). )
صفحه : 220
عطف بر آن است. « تفصیلًا » و « کتبنا » مفعول « موعظۀ » -2
در اینجا براي تفضیل نیست و به معناي حَسَن آمده، و این در قرآن و کلام عرب نظایر بسیار دارد. مانند: وَ اتَّبِعُوا أَحسَنَ « احسنها » -3
به زودي به شما نشان خواهم داد. مضارع متکلم وحده از اري یُري که سین « سأوریکم » -4 ( ما أُنزِلَ إِلَیکُ م مِن رَبِّکُم (زمر/ 55
استقبال بر سر آن آمده. این فعل گاهی دو مفعول و گاهی سه مفعول میگیرد، و در اینجا دو مفعول گرفته است.
تفسیر و توضیح
145 ) قالَ یا مُوسی إِنِّی اصطَفَیتُکَ عَلَی النّاس ... پس از درخواست رؤیت خداوند از سوي موسی که در اثر اصرار قوم - آیات ( 144
اي» : او بود، و پاسخ خداوند و بیهوش افتادن موسی و توبهاي که کرد، خداوند براي دلجویی از موسی خطاب به او اظهار نمود که
یعنی تو از این امتیاز برخورداري که پیامهاي مرا دریافت میکنی و سخن مرا «. موسی تو را با پیامها و سخن خود بر مردم برگزیدهام
میشنوي و با من هم صحبت هستی.
معلوم میشود که شنیدن سخن خدا اعم از دریافت پیامهاي اوست زیرا همه سخنان خدا با موسی پیام نبود، بلکه بعضی از سخنان
براي دلجویی از او یا تقویت روحی او بوده و بعضی هم پیامهایی بوده که موسی مأمور رساندن آنها بر مردم بوده است.
در ادامه آیه براي این موسی موقعیت خطیر خود را بشناسد به او تأکید میشود که آنچه را به تو دادم بگیر و از سپاسگزاران باش
یعنی قدر نعمتهاي خداوند را بدان و در برابر آن خدا را شکر کن.
در آیه بعدي پیامهایی را که به موسی داده بطور مشخص معرفی میکند، و آن لوحهایی بوده که در آن از هر موعظه و پندي آمده
و تفصیل و شرح هر چیزي که بشر به آن احتیاج دارد ذکر شده است، و منظور از آن، تورات است که در چند لوح
صفحه : 221
صفحه 154 از 395
در همان کوه طور به موسی داده شد. گفته شده که ده یا هفت لوح از زمرّد یا زبرجد یا یاقوت یا چوب یا صخره بوده که توسط
جبرائیل به موسی داده شد و تمام تورات در آن نوشته شده بود. البته در قرآن به چگونگی این الواح و جنس آنها اشارهاي نشده و
لزومی هم ندارد ما آنها را بدانیم. آنچه مهم است این است که این الواح مشتمل بر احکام الهی بوده و متن تورات در آن نوشته
شده بوده است.
محتواي الواح را در دو قسمت بیان میکند:
نخست این که در آن موعظه و پندي از هر چیزي آمده است. میدانیم که موعظه دلها را نرم میکند و انسان را آماده براي پذیرش
حق میسازد.
دوم این شرح و تفصیل همه چیز در آن آمده و منظور، همه احکام و قوانینی است که بشر به آن نیاز دارد.
در آیات قرآنی به تورات و محتواي آن ارزش زیادي داده شده و از آن به نیکی و عظمت یاد شده است مانند:
وَ عِندَهُم التَّوراةُ فِیها حُکم اللّه (مائده/ 43 ) و نزد آنها تورات است که حکم خدا در آن است.
إِنّا أَنزَلنَا التَّوراةَ فِیها هُديً وَ نُورٌ (مائده/ 44 ) همانا ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور بود.
وَ لَقَد آتَینا مُوسی وَ هارُونَ الفُرقانَ وَ ضِ یاءً وَ ذِکراً لِلمُتَّقِینَ (انبیاء/ 48 ) همانا به موسی و هارون، فرقان (فرق گذارنده میان حق و
باطل) و روشنایی و یادآوري براي پرهیزگاران دادیم.
از همه این آیات مهمتر همین آیه مورد بحث است که موعظه و تفصیل همه چیز را در تورات میداند. مسلّم است که منظور این
آیات، تورات واقعی و تحریف نشده است چون توراتی که نزد یهود است همه تورات نیست بلکه بعضی از آن است که با
قسمتهایی از ساختههاي احبار و سران یهود آمیخته شده و اصالت آن قسمت هم از بین رفته است.
صفحه : 222
در آیه مورد بحث پس از تعریفی که از تورات میکند، خطاب به موسی میفرماید: آن را با قدرت و قوّت بگیر و قوم خود را
فرمان ده که آن را که همه نیکویی است بگیرند.
در این دو آیه سه بار فرمان گرفتن و اخذ تورات ذکر شده یک بار خطاب به موسی است که آنچه را که به تو داده شد بگیر و از
سپاسگزاران باش. در اینجا منظور، تورات و نعمتهاي دیگر است. بار دوم نیز خطاب به موسی است و این بار فقط گرفتن تورات
است ولی این بار گرفتن با قدرت ذکر شده و از موسی خواسته شده که با تمام توان خود تورات را بگیرد یعنی با قدرت آن را به
مردم ابلاغ کند و از ناراحتیها و رنجها نهراسد و مشکلات موجود، او را خسته نکند. بار سوم نیز خطاب به موسی است ولی به او
گفته میشود که قوم خود را فرمان دهد که خوبیهاي تورات را که همهاش خوب است بگیرند یعنی به آن عمل کنند و از نور آن
بهره ببرند.
این میفرماید: زیباترین آن (یعنی تورات) را بگیرند، منظور تفضیل قسمتی بر قسمتی نیست و چنین نیست که آن قسمت را که
زیباتر است بگیرند و آن قسمت را که نیست نگیرند، بلکه منظور اشاره به نیکویی و زیبایی همه تورات است و این همه تورات
نسبت به سخنان و کتابهاي دیگر که بشر آن را ساخته، زیباتر و احسن است و منظور، برتري بعضی از تورات بر بعضی دیگر نیست،
و این در کلام عرب زیاد استعمال میشود مانند: الصیف احرّ من الشتاء.
در پایان آیه جملهاي را ذکر میکند که جنبه عبرت آموزي براي بنی اسرائیل دارد. میفرماید: به زودي سراي فاسقان را به شما
نشان خواهم داد که منظور خانه فرعون در مصر و خانههاي عاد و ثمود در شام است که چگونه ویران شده و از آنها خبري نیست و
خانه فاسقان در قیامت، یعنی جهنم، باشد احتمال بعیدي « دار الفاسقین » این مایه عبرتی براي همگان است. احتمال این منظور از
نیست.
صفحه 155 از 395
صفحه : 223
چند روایت
-1 عن ابی عبد الله (ع) قال: اوحی الله عز و جل ان یا موسی بن عمران أ تدري لما اصطفیتک لوحیی و کلامی دون خلقی! فقال: لا
علم لی یا ربّ. فقال: یا موسی انّی اطّلعت الی خلقی اطّلاعۀ فلم اجد فی خلقی اشدّ تواضعا لی منک فمن ثم خصصتک بوحیی و
«1». کلامی من بین خلقی
امام صادق (ع) فرمود: خداوند وحی کرد که اي موسی بن عمران آیا میدانی که چرا تو را براي وحی و سخن خودم انتخاب کردم
نه دیگري را! گفت: پروردگارا مرا دانشی نیست. پس فرمود: اي موسی خلق خود را بررسی کردم و در میان آنها کسی را که از تو
بیشتر بر من تواضع کند نیافتم و براي همین تو را از میان خلق خود براي وحی و سخن خود انتخاب کردم.
-2 از امام صادق (ع) نقل شده که خداوند فرمود: الواح را بر موسی نازل کرد و در آن هر چیزي که شده یا تا روز قیامت خواهد
شد، آمده بود. وقتی ایام موسی سپري شد خدا به او وحی کرد که آن الواح را که از زبرجدي از بهشت بود در کوهی به نام زینت
قرار دهد. موسی به سوي آن کوه آمد و الواح را در آن گذاشت. وقتی چنین کرد کوه به هم آمد. الواح در آن کوه بود تا هنگامی
که پیامبر اسلام مبعوث شد. گروهی از یمن براي دیدار پیامبر اسلام میآمدند وقتی به آن کوه رسیدند کوه باز شد و الواح
همانگونه که موسی گذاشته بود بیرون آمد. آن قوم آن را برداشتند و بی آنکه به آن نگاه کنند نزد پیامبر آوردند و به او هدیه
«2».... کردند
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 146 الی 147
اشاره
سَأَصرِف عَن آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الَأرض بِغَیرِ الحَق وَ إِن یَرَوا کُل آیَۀٍ لا یُؤمِنُوا بِها وَ إِن یَرَوا سَبِیلَ الرُّشدِ لا یَتَّخِذُوه سَبِیلًا وَ إِن
یَرَوا سَبِیلَ الغَی یَتَّخِذُوه سَبِیلًا ذلِکَ بِأَنَّهُم کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنها غافِلِینَ ( 146 ) وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الآخِرَةِ حَبِطَت أَعمالُهُم
( هَل یُجزَونَ إِلاّ ما کانُوا یَعمَلُونَ ( 147
-----------------------------------
[.....] . 1)- علل الشرائع، ص 56 )
. 2)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 28 )
صفحه : 224
بزودي کسانی را که در زمین به ناروا تکبّر میکنند از آیات خود بازمیدارم، و اگر هر آیهاي را ببینند به آن ایمان نمیآورند و اگر
راه هدایت را ببینند آن را راه خود نگیرند و اگر راه ضلالت را ببینند آن را راه خود گیرند، این بدان جهت است که آنها آیات ما
( را تکذیب کردند و از آن غافل بودند ( 146
و کسانی که آیات ما و ملاقات روز قیامت را تکذیب کردند، عملهاي آنان تباه شد. آیا جز آنچه را که انجام دادند پاداش
میگیرند!
نکات ادبی
صفحه 156 از 395
بزودي باز میدارم، منصرف میکنم، برمیگردانم. « ساصرف » -1
هدایت، پیمودن راه حق. رُشد و رَشَد و رَشاد به یک معناست. « رشد » -2
گمراهی، پیمودن راه باطل. «ّ غی » -3
غفلت در اینجا به این مفهوم نیست که آنها از روي ناآگاهی و بی توجهی چنین میکنند، بلکه کار آنها از روي عمد و « غافلین » -4
آگاهی است ولی کار میکنند که به کار غافلان شبیه است.
خبر دوم است. « هل یجزون » میباشد و « حبطت » مبتداست و خبر آن « و الّذین کذّبوا » -5
از باب اضافه مصدر به سوي مفعول است. « لقاء الاخرة » -6
تفسیر و توضیح
آیه ( 146 ) سَأَصرِف عَن آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ ... گاهی انسان در اثر اصرار در گمراهی و عناد با حق و داشتن روح عصیان و طغیان
به مرحلهاي میرسد که دیگر هیچ حجت و دلیل و سخن حقی در او کارگر نمیافتد و هیچ پند و اندرزي در او اثر نمیکند و این
یکی از بدترین حالاتی است که ممکن است براي کسی پیش بیاید.
صفحه : 225
در این حالت است که توفیق و لطف الهی از او بریده میشود.
این آیه در پی بیان همین حقیقت است و از هدایت ناپذیري افرادي که در برابر حق، عناد و لجاجت دارند خبر میدهد و میفرماید:
بزودي کسانی را که به ناروا در زمین تکبر میکنند از آیات خود باز میدارم.
این میفرماید: به زودي چنین میکنم این مربوط به آینده هر فردي است. هر کس تکبر و عناد ورزد به زودي به چنین مرحلهاي
میرسد و او از آیات الهی باز داشته میشود یعنی به جایی میرسد که آیات و معجزات خدا در او کارگر نمیافتد و خدا از او
سلب توفیق میکند که البته باعث این بدبختی خود شخص است که با عناد و لجاجت خود، خویشتن را از توفیق الهی محروم کرده
است.
منظور از کسانی که به ناروا در زمین تکبّر میورزند، آنهایی هستند که در مقابل دعوت انبیا و آیات الهی گردنکشی میکنند، و
این فرموده: (بغیر الحق) براي آن است که کار آنها بطور کلی ناحق و نارواست مانند: (یَقتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیرِ الحَق)ِّ در این آیه براي
این افراد سه ویژگی ذکر میکند:
نخست این آنها هر آیهاي و معجزهاي را ببینند ایمان نمیآورند دوم این اگر راه رشد و هدایت را ببینند، آن را پیش نمیگیرند سوم
این اگر راه ضلالت را ببینند، آن را پیش میگیرند.
این همه براي آن است که آنها آیات ما را » : پس از بیان این ویژگیها، علت پیدا شدن این حالات را ذکر میکند. و میفرماید
منظور از غفلت در اینجا بیتوجهی و ناآگاهی نیست، بلکه تکذیب از روي عمد و آگاهی «. تکذیب کردهاند و از آن غافل شدهاند
است و این کار آنچنان بعید است که تشبیه به غفلت شده است.
آیه ( 147 ) وَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الآخِرَةِ ... ویژگیهاي تکذیب کنندگان آیات الهی در آیه پیش بیان شد و اینک در این آیه
نتیجه کار آنها را بیان میکند.
آنها که آیات ما را تکذیب کردند و ملاقات روز آخرت را دروغ پنداشتند، سرانجام آنها چنین است که هر کار خوبی در دنیا
انجام دهند، تباه و نابود خواهد
صفحه : 226
صفحه 157 از 395
یعنی پاداش در برابر «! آیا جز آنچه انجام دادهاند پاداش میگیرند » : شد و در قیامت پاداش آن را نخواهند دید. سپس میفرماید
به معناي نابود شدن اعمال نیک است که کافران دچار این حالت خواهند « حبط عمل » . عمل است و عمل آنها هم تباه شده است
شد.
وَ قَدِمنا إِلی ما عَمِلُوا مِن عَمَل فَجَعَلناه هَباءً مَنثُوراً (فرقان/ 23 ) و به کارهایی که کردند پرداختیم و آن را غباري پراکنده ساختیم.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 148 الی 149
اشاره
( وَ اتَّخَذَ قَوم مُوسی مِن بَعدِه مِن حُلِیِّهِم عِجلًا جَسَداً لَه خُوارٌ أَ لَم یَرَوا أَنَّه لا یُکَلِّمُهُم وَ لا یَهدِیهِم سَبِیلًا اتَّخَذُوه وَ کانُوا ظالِمِینَ ( 148
( وَ لَمّا سُقِطَ فِی أَیدِیهِم وَ رَأَوا أَنَّهُم قَد ضَلُّوا قالُوا لَئِن لَم یَرحَمنا رَبُّنا وَ یَغفِر لَنا لَنَکُونَن مِنَ الخاسِرِینَ ( 149
و قوم موسی در غیاب او از زیورهایشان گوسالهاي ساختند که پیکري بود که صداي گاو داشت. آیا ندیدند که با آنان سخن
( نمیگوید و آنان را به راهی هدایت نمیکند! آنها آن را (به خدایی) گرفتند و ستمگران بودند ( 148
و چون پشیمانی به آنها رو آورد و دیدند که گمراه شدهاند، گفتند: اگر پروردگارمان به ما رحم نکند و ما را نبخشاید، از
( زیانکاران خواهیم شد ( 149
نکات ادبی
است مانند فَلس و « حَلو » ادغام شده است. مفرد آن « یاء » و در « یاء » قلب به « واو » ، زیورها، طلا و نقره، جمع بر وزن فُعول «ّ حُلی » -1
فُلوس.
گوساله. « عجل » -2
است. « عجل » یا نعت یا عطف بیان و یا بدل از « جسداً » -3
برمیگردد. « عجل » جمله مستأنفه است و ضمیر مفعولی آن به « اتخذوه » -4
این یک تعبیر کنایی است و دلالت بر پشیمان شدن دارد و « سُقِط فی ایدیهم » -5
صفحه : 227
منشأ آن معلوم نیست. واحدي گفته است در بیان اصل و مأخذ این تعبیر، ائمه لغت چیز روشنی نگفتهاند. بعضیها، از جمله
زمخشري، احتمال دادهاند که این تعبیر از آنجا ناشی شده باشد که انسان موقع پشیمانی دست خود را به دندان میگیرد و یا
دستانش را به هم میزند. این احتمال هم وجود دارد که آنها پشیمانی را چنان لمس کردند که گویا در دستانشان قرار گرفت.
تفسیر و توضیح
149 ) وَ اتَّخَذَ قَوم مُوسی مِن بَعدِه مِن حُلِیِّهِم عِجلًا ... دنباله داستان حضرت موسی و بنی اسرائیل است. وقتی موسی به - آیات ( 148
با استفاده از زمینههاي فکري بنی « سامري » میقات رفت، در غیاب او انحراف بزرگی در میان بنی اسرائیل پدید آمد. شخصی به نام
اسرائیل، که همواره در صدد آن بودند که خدا را بطور مجسم و آشکارا ببینند، دست به اقدام عجیبی زد و از آنها خواست هر چه
طلا دارند بیاورند تا براي آنها مجسمهاي بسازد که مظهر خدا باشد و آن را پرستش کنند.
آنان طلاهاي زنان خود را آوردند و سامري از آنها مجسمه گوسالهاي را درست کرد.
صفحه 158 از 395
البته پیش از آن بنی اسرائیل در مصر کسانی را دیده بودند که گوساله میپرستند.
وقتی مجسمه گوساله درست شد، سامري با زیرکی خاصی که داشت، کاري کرد که از گلوي آن صدایی چون صداي گاو خارج
میشد. البته چنین نبود که آن مجسمه به صورت موجود زنده در آید و حرکت و صدا داشته باشد، بلکه آن یک مجسمه بی روح
یاد میکند که به جسم بیجان گفته میشود. سامري با انجام بعضی از کارهاي « جسد » بود و قرآن در این آیه از آن به عنوان
مکانیکی یا فیزیکی ترتیبی داده بود که از آن صدایی شبیه صداي گاو بیرون میآمد. (تحقیق کامل در این باره را به تفسیر آیات
مربوط به این موضوع در سوره طه موکول میکنیم.)
آیا آنها ندیدند که آن مجسمه با آنان » : قرآن کریم پس از اشاره به انحراف فکري بزرگ، آنها را وادار به تفکر میکند و میپرسد
سخن نمیگوید و آنها را به راهی
صفحه : 228
خدایی که موسی معرفی کرده خدایی است که با وي سخن گفته و پیامهاي خود را به او ابلاغ کرده و مردم را به «! هدایت نمیکند
راه راست هدایت نموده است.
بنابراین مجسمه ساخته شده نمیتواند خدا باشد و مورد پرستش قرار گیرد چون پیامی به کسی نداده و کسی را هدایت نکرده و
اساساً صلاحیت انجام چنین کارهایی را ندارد و بنی اسرائیل به خوبی این را میدانستند و در عین حال گوساله را به خدایی
برگرفتند و بدینگونه از ستمگران شدند و چه ستمی بالاتر از این خداي واقعی را کنار بگذارند و جسد بیروحی را به خدایی
بگیرند.
هر چند که بنی اسرائیل دچار این انحراف بزرگ شدند ولی به زودي به اشتباه خود پی بردند و از کاري که کرده بودند پشیمان
گشتند و براي آنها معلوم شد که به گمراهی افتادهاند و به سوي خداي واقعی بازگشتند و گفتند: اگر پروردگار ما به ما رحم نکند
و ما را نبخشاید از زیانکاران خواهیم بود.
بنی اسرائیل با سابقههاي ذهنی که داشتند و خواستار خداي تجسم یافتهاي بودند، در برابر ترفندهاي سامري فریب خوردند و گمان
کردند که خدایی که موسی به سوي آن میخواند همین است و یا مظهر آن خداست.
فَأَخرَجَ لَهُم عِجلًا جَسَ داً لَه خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُم وَ إِله مُوسی (طه/ 88 ) پس براي آنها گوسالهاي را که پیکري بود و صداي گاو
داشت بیرون آورد، و گفتند: این خداي شما و خداي موسی است.
اگر آنها آن گوساله را به عنوان مظهر خدا هم پرستش میکردند، همانگونه که بت پرستان نیز بتها را به همین عنوان میپرستیدند،
باز هم این کار، خود انحراف شدیدي از توحید و خدا پرستی بود و از این رو وقتی وجدان آنها بیدار شد و اندیشه خود را به کار
بردند، بزودي پشیمان شدند و از خدا طلب آمرزش کردند.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 150 الی 151
اشاره
وَ لَمّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَومِه غَضبانَ أَسِفاً قالَ بِئسَ ما خَلَفتُمُونِی مِن بَعدِي أَ عَجِلتُم أَمرَ رَبِّکُم وَ أَلقَی الَألواحَ وَ أَخَذَ بِرَأس أَخِیه یَجُرُّهُ
إِلَیه قالَ ابنَ أُم إِن القَومَ استَضعَفُونِی وَ کادُوا یَقتُلُونَنِی فَلا تُشمِت بِیَ الَأعداءَ وَ لا تَجعَلنِی مَعَ القَوم الظّالِمِینَ ( 150 ) قالَ رَب اغفِر لِی وَ
( لِأَخِی وَ أَدخِلنا فِی رَحمَتِکَ وَ أَنتَ أَرحَم الرّاحِمِینَ ( 151
صفحه : 229
صفحه 159 از 395
و چون موسی خشمگین و اندوهناك به سوي قوم خود بازگشت، گفت: بعد از من چه بد جانشینی کردید؟ آیا شما بر فرمان
پروردگارتان پیشی گرفتید! و الواح را انداخت و سر برادرش را گرفت و به سوي خود میکشید. گفت: اي پسر مادرم؟ این قوم مرا
( ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند، پس دشمنان را بر شماتت من وامدار و مرا با گروه ستمگر قرار مده ( 150
( گفت: پروردگارا بر من و برادرم ببخشاي و ما را در رحمت خود وارد کن و تو مهربانترین مهربانان هستی ( 151
نکات ادبی
هم صفت مشبهه است به معناي اندوهگین. « اسف » صفت مشبهه به معناي خشمگین، و « غضبان » -1
از افعال ذم است و مخصوص به ذم مبهم است و جمله بعدي، آن را تفسیر میکند، و تقدیر چنین است: بئس خلافۀ « بئسما » -2
خلفتمونی.
مشتق شده است. گفته شده که فرق میان عجله و سرعت این است که عجله، « عجله » شتاب کردید، پیشی گرفتید. از « عجلتم » -3
انجام دادن کار در زودتر از وقت آن است ولی سرعت، انجام کار در اولین فرصت از وقت آن است و براي همین است که گفتهاند
عجله، مذموم ولی سرعت پسندیده است.
آخر این تعبیر مفتوح است و این یا به جهت آن است که این ترکیب در حکم لفظ واحد و مبنی بر فتحه است مانند « إبن أمّ » -4
دارد « الف » مبدله داشته و حذف شده و فتحه دلالت بر « الف » و یا بدان جهت است که آخر این ترکیب « حضرموت » و « خمسۀ عشر »
متکلم حذف شده و « یاء » بوده است. در بعضی از قرائتها هم با کسره خوانده شده، با این توجیه که از آخر آن « إبن امّا » و اصل آن
اصل آن إبن امّی بوده است.
صفحه : 230
ناتوانم کردند، مرا دچار ضعف کردند. « استضعفونی » -5
از شماتت به معناي دشمن شاد کردن. « فلا تشمت » -6
تفسیر و توضیح
151 ) وَ لَمّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَومِه غَضبانَ أَسِفاً ... موسی در طور بود و هنوز در میقات به سر میبرد که بنی اسرائیل - آیات ( 150
دچار آن انحراف شدند و گوساله پرستی پیشه کردند. وقتی موسی از این موضوع با خبر شد بسیار خشمناك و اندوهگین گشت.
ظاهر این است که موسی پیش از رجوع به سوي قوم خود از موضوع با خبر شده بود چون در این آیه رجوع موسی را همراه با
غضب و تأسف ذکر میکند و این سخن زمانی درست است که پیش از رجوع، اطلاع یافته باشد.
به هر حال وقتی موسی با خشم و تأسف به سوي قوم خود برگشت آنها را به شدّت مورد عتاب قرار داد و گفت: در غیاب من چه
بد جانشینی کردید. این خطاب یا به هارون و سران بنی اسرائیل است که چرا از کار سامري جلوگیري نکردند چون موسی موقع
رفتن به میقات، هارون را جانشین خود کرده بود. و یا خطاب به گروهی است که گوساله پرستی کرده بودند. آنها نیز در واقع
جانشینان موسی بودند ولی بد عمل کردند.
موسی پس از اظهار خشم و تأسف، الواح را که در دست داشت انداخت و سر برادرش، هارون را گرفت و به سوي خود کشید.
یعنی من از کار اینها جلوگیري «. اي فرزند مادر؟ برادرم؟ این قوم، مرا ناتوان کردند و نزدیک بود که مرا بکشند » : هارون گفت
کردم ولی به حرف من گوش ندادند و حتی قصد جانم را کردند، و تو با این کار خود، مرا دشمن شادمکن و دشمنان را به شماتت
من وادار مکن و مرا با گروه ستمگران قرار مده یعنی مرا از آنها حساب نکن زیرا من به کار آنها راضی نبودم ولی کاري از دست
صفحه 160 از 395
من برنیامد.
موسی که سخنان برادرش هارون را شنید و از ناراحتی و اندوه او آگاه شد
صفحه : 231
غضبش نسبت به او فروکش کرد و در حق او دعا کرد و گفت: پروردگارا؟ من و برادرم را ببخش و ما را در رحمت خود وارد کن
که تو مهربانترین مهربانانی.
با این همه بنی اسرائیل گوساله را نپرستیده بودند ولی موسی فقط به خود و برادرش هارون دعا کرد زیرا دیگران اگر هم نپرستیده
بودند ولی سعی هم نکرده بودند که بقیه را از پرستش گوساله نهی کنند اما هارون نهی کرده بود تا جایی که آنها میخواستند او
را که مانع کار آنها میشود، بکشند. این نشان میدهد که براي انسان مؤمن کافی نیست که فقط مواظب اعمال خود باشد بلکه باید
اعمال دیگران را نیز مراقبت کند و با فساد جامعه مبارزه نماید، و باید در جامعه، یک نوع نظارت همگانی و مراقبت عمومی
حاکمیت داشته باشد.