گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
[سورة الأعراف ( 7): الآیات 152 الی 154




اشاره
إِن الَّذِینَ اتَّخَ ذُوا العِجلَ سَیَنالُهُم غَضَب مِن رَبِّهِم وَ ذِلَّۀٌ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ کَذلِکَ نَجزِي المُفتَرِینَ ( 152 ) وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئات ثُمَّ
تابُوا مِن بَعدِها وَ آمَنُوا إِن رَبَّکَ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم ( 153 ) وَ لَمّا سَ کَتَ عَن مُوسَی الغَضَب أَخَ ذَ الَألواحَ وَ فِی نُسخَتِها هُديً وَ
( رَحمَۀٌ لِلَّذِینَ هُم لِرَبِّهِم یَرهَبُونَ ( 154
همانا کسانی که گوساله را (به خدایی) گرفتند، به زودي خشمی از پروردگارشان و ذلّتی در زندگی دنیا، آنها را فرا میگیرد و
( اینچنین دروغ گویان را پاداش میدهیم ( 152
و کسانی که کارهاي بد انجام دادند آنگاه پس از آن توبه نمودند و ایمان آوردند، همانا پروردگار تو پس از آن، البته آمرزنده
( بخشایشگر است ( 153
( و چون خشم موسی فرو نشست، لوحها را برداشت و در نسخه آن براي کسانی که از خدا پروا دارند، هدایت و رحمتی بود ( 154
نکات ادبی
به صورت نکره آمده تا دلالت بر شدت عذاب و خواري کند. « ذلّۀ » و « غضب » -1
صفحه : 232
دروغ زنان، افترا گویان. « مفترین » -2
میباشد. « انّ ربّک » مبتداست و خبر آن « الّذین عملوا » -3
به معناي لب فروبستن از سخن گفتن است گویا غضب موسی او را وادار کرده بود که چنین و چنان گوید و چون خشم « سکت » -4
است یعنی غضب او فرونشست. « سکون » در اینجا به معناي « سکوت » او فرونشست مثل این بود که ساکت شد. و یا بگوییم
نوشته آن. از نسخ به معناي انتقال چیزي به چیزي. وقتی از کتابی نسخه برداري میشود آنچه در آن است به جاي « نسختها » -5
دیگر منتقل میگردد. البته نسخ به معناي نوشتن هم آمده و جز آن در موارد دیگر معانی دیگري دارد.
به معناي خوف با احتیاط. « رهبۀ » میترسند، بیم دارند. از « یرهبون » -6
صفحه 161 از 395
تفسیر و توضیح
آیه ( 152 ) إِن الَّذِینَ اتَّخَذُوا العِجلَ سَیَنالُهُم غَضَب مِن رَبِّهِم ... هر چند بنی اسرائیل از گوساله پرستی پشیمان شدند و به سوي خدا
بازگشتند ولی کار آنها آنچنان مهم بود که میباید مجازاتهایی را در این دنیا بکشند و تاوان این خلافکاري بزرگ را بدهند.
بعضی از گناهان است که توبه کردن، آثار تکلیفی آنها را از بین میبرد و عذاب آخرت را بر میدارد ولی آثار وضعی آن که
مربوط به این دنیاست باقی میماند مثلًا وقتی کسی شراب خورد اگر هم بلافاصله توبه کند باز هم مست خواهد شد و توبه کردن،
این خاصیت را از شراب برنخواهد داشت. همینطور است بعضی از گناهان بزرگ که ابعاد گستردهاي دارند مانند شرك یا ظلم به
دیگران که با وجود این توبه عذاب آخرت را از بین میبرد، آثار و عواقبی در این دنیا دارد که اجتناب ناپذیر است.
بنی اسرائیل هم که از گوساله پرستی توبه کردند هر چند توبه آنها پذیرفته شد
صفحه : 233
ولی بایستی آثار عمل خود را میدیدند و با خشم خدا و ذلت در این دنیا روبرو میشدند، اگر چه عقاب آخرت براي آنها نباشد.
خشم خدا و ذلتی که براي آنها مقدّر شد، یا همان جریان خودکشی دسته جمعی آنان بود که طبق آیات قرآنی، به دستور خدا
دست به این کار زدند (تفصیل این جریان را در تفسیر آیه 54 از سوره بقره خواندید) و یا گرفتاریها و محنتهاي بسیاري بود که قوم
بنی اسرائیل درگیر آن شدند و همواره با ذلت و خواري زندگی کردند.
آیه شریفه پس از بیان این مطلب یکی از سنتهاي خدا در تاریخ را خاطرنشان میسازد و آن این ما این چنین به کسانی که به خدا
دروغ میبندند پاداش میدهیم یعنی پاداش چنین اشخاصی اگر هم توبه کنند خشم خدا و خواري در دنیا است.
آیه ( 153 ) وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئات ثُم تابُوا مِن بَعدِها ... حکم کلّی که در این آیه آمده مربوط به آثار توبه است و این مطلب به
مناسبت توبه بنی اسرائیل از گوساله پرستی در اینجا آمده و اشعار میدارد کسانی که کارهاي بد انجام میدهند و خدا را نافرمانی
میکنند و پس از آن به سوي خدا باز میگردند و توبه میکنند، خدا آمرزنده و مهربان است یعنی گناه آنها را میآمرزد و آنها را
داخل در رحمت خود میسازد.
توبه یک حکم کلی است و شامل همه کسانی میشود که کار خلاف انجام میدهند، حتی کسانی که از گناه بزرگی مانند شرك،
توبه کنند خدا آنها را میبخشاید ولی این بخشایش همانگونه که در تفسیر آیه پیش گفتیم مربوط به عذاب آخرت است و عواقب
دنیوي معصیت، با توبه برداشته نمیشود. حتی کسانی که به خاطر ارتکاب گناهی مانند زنا حدي براي آنها ثابت شده است، اگر
پس از صدور حکم حاکم شرع توبه کنند حدّ ساقط نمیشود و فقط عذاب آخرت از او برداشته میشود. همچنین اگر کسی گناهی
کرده که حق مردم را از بین برده است، با توبه کردن حق آن شخص ساقط نمیشود.
صفحه : 234
آیه ( 154 ) وَ لَمّا سَکَتَ عَن مُوسَی الغَضَب ... دنباله جریان بنی اسرائیل است.
وقتی موسی به سوي قوم خود برگشت و از این آنها در غیاب او گوساله پرستی کردهاند خشمناك شد و به بردار خود هارون
غضب کرد، بالاخره آتش غضب وي خاموش شد و این بدانجت بود که فهمید هارون تقصیري ندارد و سعی خود را کرده است
ولی آنها به حرف هارون گوش ندادهاند، و نیز آن دسته از بنی اسرائیل که گوساله پرستی کرده بودند از کار خود پشیمان شده و
توبه کردهاند. به هر حال غضب موسی خاموش شد و الواح را که انداخته بود برداشت و معلوم میشود که آن الواح نشکسته بود.
این لوحها صحیفههایی بودند که وحی الهی در آن نوشته شده بود و به همین صورت در طور سینا در اختیار موسی قرارداده شده
بود و نسخهاي کامل از تورات بود. نسخه گرانبهایی بود که مشتمل بر هدایت و رحمت بود. هدایت براي عموم مردم و رحمت
براي کسانی که از خداي خود میترسند. خاصیت یک کتاب آسمانی همین است و تورات هم مانند قرآن این اثر را داشت که
صفحه 162 از 395
هدایتگر عموم مردم بود ولی در خصوص مؤمنان هدایت ویژهاي داشت که میتوان از آن به رحمت خدا و لطف او یادکرد.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 155 الی 156
اشاره
وَ اختارَ مُوسی قَومَه سَبعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتهُم الرَّجفَۀُ قالَ رَب لَو شِئتَ أَهلَکتَهُم مِن قَبل وَ إِیّايَ أَ تُهلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا
إِن هِیَ إِلاّ فِتنَتُکَ تُضِ لُّ بِها مَن تَشاءُ وَ تَهدِي مَن تَشاءُ أَنتَ وَلِیُّنا فَاغفِر لَنا وَ ارحَمنا وَ أَنتَ خَیرُ الغافِرِینَ ( 155 ) وَ اکتُب لَنا فِی هذِهِ
الدُّنیا حَسَ نَۀً وَ فِی الآخِرَةِ إِنّا هُدنا إِلَیکَ قالَ عَذابِی أُصِ یب بِه مَن أَشاءُ وَ رَحمَتِی وَسِعَت کُل شَیءٍ فَسَأَکتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤتُونَ
( الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُم بِآیاتِنا یُؤمِنُونَ ( 156
و موسی از قوم خود هفتاد مرد را براي وعده گاه ما برگزید و چون زلزله آنان را فروگرفت، گفت: پروردگارا اگر میخواستی آنها
و مرا پیش از این هلاك میکردي آیا ما را به سبب آنچه نابخردان از ما کردهاند هلاك میکنی! این جز آزمایش تو نیست که هر
کس را بخواهی با آن گمراه میسازي و هر کس را
صفحه : 235
( بخواهی هدایت میکنی. تو سرپرست ما هستی، پس ما را بیامرز و بر ما رحمت آور و تو بهترین آمرزندگانی ( 155
و براي ما در این دنیا نیکی مقرر کن و در آخرت نیز هم. که ما به سوي تو رجوع کردیم. گفت: عذاب خود را به هر کس که
بخواهم میرسانم و رحمت من همه چیز را فرا گرفته است و آن را براي کسانی که تقوا داشته باشند و زکات بپردازند و هم به
( آیات ما ایمان بیاورند، خواهم نوشت ( 156
نکات ادبی
مشتق شده و منظور انتخاب بهترین است. « خیر » برگزید. از « اختار » -1
منصوب به نزع خافض یعنی من قومه. « قومه » -2
لرزه، زلزله. « الرجفۀ » -3
فعل و فاعل است و مفعول آن به جهت معلوم بودن، حذف شده است و تقدیر آن چنین است: لو شئت اهلاکهم. « شئت » -4
امتحان تو. فتنه در اینجا یا به معناي آزمایش و یا به معناي عذاب است. و در قرآن در هر دو معنا استعمال شده است. « فتنتک » -5
به معناي رجوع کرد. « هاد یهود هودا » رجوع کردیم، بازگشت نمودیم. از « هدنا » -6
تفسیر و توضیح
156 ) وَ اختارَ مُوسی قَومَه سَبعِینَ رَجُلًا ... موسی از میان بنی اسرائیل هفتاد نفر را که شایستگی بیشتري داشتند انتخاب - آیات ( 155
کرد که آنها را بطور سینا ببرد تا در وعده گاه الهی و در آن میقاتی که موسی با خدا داشت، آنها نیز همراه او باشند و بدون شک
انتخاب این هفتاد نفر براي این منظور، به دستور خدا بود.
پرسشی که در اینجا وجود دارد این است که آیا موسی فقط یکبار به میقات رفته
صفحه : 236
و در همین یکبار بود که هم الواح بر او نازل شد و هم این هفتاد نفر همراه او بودند و جریان بیهوش افتادن موسی و این گروه نیز
صفحه 163 از 395
در همان ملاقات بود، یا این موسی ملاقاتهاي متعددي داشت و نزول الواح و درخواست دیدار خدا از سوي موسی در یک وعده
دیدار بود و آوردن هفتاد نفر در وعده دیگر بود و این بنی اسرائیل در غیاب موسی گوساله را پرستیدند در بین این دو وعده بود.
پاسخ دادن به این پرسش آسان نیست و آیات قرآنی، هم در اینجا و هم در جاهاي دیگر دلالت روشنی بر هیچ یک از این دو
احتمال ندارد.
به نظر میرسد که احتمال دوم درستتر باشد یعنی این حضور هفتاد نفر در میقات، در نوبت دوم و پس از جریان گوساله پرستی
بود و آنها براي عذرخواهی از این کار ناشایست بطور سینا رفته بودند که صاعقه و لرزه شدید به عنوان عذاب الهی آنها را فرا
گرفت.
قرائنی که ما براي درستی این احتمال داریم به قرار زیر است:
-1 در همین آیات مورد بحث آمده که وقتی آنها را لرزه شدید فرا گرفت و نزدیک شد که هلاك شوند، موسی از عمل سفیهانه
سپس افزود: «! آیا ما را به سبب کاري که سفیهان ما کردهاند هلاك میکنی » : آنها یاد کرد و گفت
به نظر ما منظور موسی .« این، چیزي جز آزمایش تو نیست که هر کس را بخواهی گمراه و هر کس را بخواهی هدایت میکنی »
به قصه گوساله پرستی برمیگردد و به « هی » همان گوساله پرستی است که از آن به عنوان آزمایش الهی یاد میکند و ضمیر
یعنی عذاب برنمی گردد چون به وسیله عذاب، کسی گمراه یا هدایت نمیشود بلکه به وسیله آزمایش است که گمراهی و « رجفه »
هدایت افراد معلوم میگردد.
نکته بسیار مهم این در سوره طه آمده که خداوند در همان میقات نخست به موسی خبر داد که قوم او پس از وي گوساله پرستی
در این آیه هم ریشه « فتنتک » میآورد که با واژه « فتنّا » کردهاند و از این کار به عنوان فتنه و آزمایش یاد میکند و تعبیر
صفحه : 237
است:
قالَ فَإِنّا قَد فَتَنّا قَومَکَ مِن بَعدِكَ وَ أَضَ لَّهُم السّامِرِيُّ (طه/ 85 ) خدا فرمود: همانا ما قوم تو را بعد از تو آزمایش کردیم، و سامري
آنها را گمراه نمود.
میکند و بنابراین، گفتگوي موسی با خدا « فانا فتنّا » اشاره به قول خداوند « ان هی الا فتنتک » ما تصور میکنیم که موسی با گفتن
درباره هلاك شدن آن هفتاد نفر در میقات، بعد از جریان گوساله پرستی بوده و این میقات غیر از میقات نخستین بوده است.
-2 سیاق آیات در اینجا (سوره اعراف) تحمّل آن را ندارد که ما میقات موسی را فقط یک میقات بدانیم و بگوییم که این هفتاد نفر
در همان میقات نخستین با موسی بودهاند زیرا در اینجا نخست از وعده خدا با موسی و رفتن او به میقات و نزول الواح تورات در
این ملاقات خبر میدهد سپس از بازگشت موسی از میقات سخن میگوید آنگاه از گوساله پرستی بنی اسرائیل پس از رفتن موسی
گزارش میدهد، و این وقتی موسی به میان قوم خود بازگشت آنها را به سبب این انحراف به شدت توبیخ کرد. پس از بیان همه این
مطالب اضافه میکند که موسی از میان قوم خود هفتاد مرد را انتخاب کرد.
می بینیم که قصه سیر طبیعی خود را طی کرده و به اینجا رسیده است. اگر کسی انتخاب این هفتاد نفر را مربوط به میقات نخستین و
پیش از گوساله پرستی بداند، انصافاً بر خلاف سیاق آیات سخن گفته است و کلام الهی را از اتقان و انسجام انداخته است.
البته در قرآن کریم مواردي وجود دارد که در نقل قسمتهاي مختلف یک قصه، سیر تاریخی آن رعایت نشده و بنا به ملاحظات
تربیتی، حوادث بطور انتخابی ذکر شده ولی ما تنها در مواردي که علم به آن داریم میتوانیم قبول کنیم اما در موردي که علم به
آن نداریم، بلکه احتمال قوي بر خلاف آن میدهیم حق نداریم از
صفحه : 238
صفحه 164 از 395
سیاق آیات صرف نظر کنیم و سیر تاریخی قصه را بر هم بزنیم.
آنچه از مجموع آیات مربوط به این قسمت که در سوره بقره آیه 55 و سوره نساء آیه 153 و آیات مورد بحث به دست میآید این
است که رفتن موسی بطور و ماندن چهل شبانه روز در آنجا و نزول تورات در الواح، در نوبت اول بوده و در نوبت دوم، موسی با
این هفتاد نفر به میقات رفته و جریان گوساله پرستی در بین این دو بوده است و نزول بلا بر بنی اسرائیل هم در چند نوبت بوده است
یک بار هنگامی نازل شد که آنها از موسی خواستند خدا را به آنها نشان دهد. در اینجا بلایی که آمد صاعقه بود و صاعقه در
میقات نبوده، بلکه در یک محل معمولی بود، و بار دیگر هنگامی نازل شد که پس از گوساله پرستی، هفتاد نفر با موسی به میقات
یا همان زلزله و لرزه شدید بود. « رجفه » رفتند و به عنوان مجازات عمل گوساله پرستی بر آنها بلا نازل شد و بلایی که آمد
با این بیان علاوه بر این سیاق آیات تناسب خود را از دست نمیدهد، پاسخ این پرسش هم روشن میشود که چرا قرآن عذاب آنها
گفته است. زیرا همان گونه که بیان شد اینها دو عذاب مختلف و در دو حالت مختلف « رجفه » و در یک جا « صاعقه » را در دو جا
بوده است.
حال به تفسیر بقیه مطالب آیه میپردازیم: وقتی موسی با آن هفتاد نفر به میقات رفت، خداوند بر آنها بلا نازل کرد، و آن لرزه
شدیدي بود که بر اندام آنها افتاد. چون این بلا نازل شد و موسی دید که آنان در شرف هلاکت و نابودي قرار گرفتهاند، روي به
یعنی هلاکت آنها در این زمان که من «. خدایا اگر میخواستی، آنها و مرا پیش از این هلاك میکردي » : سوي خدا آورد و گفت
آنها را به میقات آوردهام باعث بدنامی من خواهد بود و من اگر بدون آنها به سوي قوم خود برگردم مرا متهم به کشتن این هفتاد
خواهند کرد.
منظور او این بود که کار گوساله پرستی «! پروردگارا؟ آیا ما را به سبب آنچه سفیهان ما کردهاند هلاك میکنی » : موسی افزود
مربوط به جمعی از نابخردان
صفحه : 239
بنی اسرائیل است و تو برتر از آنی که به خاطر کار ابلهانه آنها همه ما را هلاك کنی. این گوساله پرستی آزمایشی از سوي تو بود
تا آنها که شایسته هدایت هستند و آنها که مستحق گمراهی هستند مشخص شوند. خداوندا تو ولی و سرپرست مایی، پس ما را
بیامرز و بر ما ببخش که تو بهترین آمرزندگانی و براي ما در این دنیا و در آخرت نیکی مقرّر فرما که ما به سوي تو رجوع کردهایم.
مناجات موسی و دعاي جالب او، این درس را به ما میآموزد که در هر حال و بخصوص در زمان گرفتاري، روي به سوي خدا
آوریم و با او بدینگونه سخن گوییم تا لطف و کرم خداوند به جوش آید و شامل حال ما گردد.
البته خدا نمیخواست آن گروه را نابود کند بلکه هدف، تنبیه آنها بود که به خودآیند و از عذاب الهی بترسند.
چون مناجات و دعاي موسی تمام شد، از سوي خداوند خطاب رسید که عذاب خود را بر هر کس که بخواهم میفرستم ولی
رحمت من همه چیز را فرا گرفته است. از این دو جمله فهمیده میشود که اصل آفرینش بر اساس رحمت و فیض الهی است و این
رحمت همه چیز و همه کس را فرا گرفته است و اگر احیاناً کسی مورد غضب خدا قرار میگیرد و عذاب الهی بر او نازل میشود،
این بر خلاف اصل است و تنها کسانی را شامل میشود که از روي عمد و عناد و با کارهاي خلاف خود، خویشتن را در معرض
عذاب الهی قرار میدهند. این میفرماید: عذاب خود را به هر کس که بخواهم میفرستم، معلوم است که خدا تنها کسانی را براي
عذاب کردن میخواهد که خود را مستحق عذاب کردهاند و بنابراین باید خود را سرزنش کنند.
توجه کنیم که لطف و رحمت خدا دو گونه است یکی لطف و رحمت عام اوست که شامل همه کس و همه چیز میشود و مؤمن و
کافر از آن بهره میبرند، و دیگري لطف و رحمت خاص اوست که تنها شامل حال مؤمن میگردد. براي همین است که پس از
به زودي رحمت خود را براي » : اعلام رحمت عام خود میفرماید
صفحه 165 از 395
صفحه : 240
این همان رحمت خاص است که ویژه این «. کسانی که تقوا داشته باشند و زکات دهند و به آیات ما ایمان بیاورند، خواهم نوشت
افراد است، و این میفرماید:
به خاطر هدف خاصی است که در آیه بعدي میآید. در آن آیه از گروهی یاد میکند که « به زودي رحمت خود را خواهم نوشت »
در عصر بعثت پیامبر اسلام خواهند آمد و به او ایمان خواهند آورد آنها مشمول رحمت خاص خدا خواهند بود.
چند روایت
-1 قال رسول الله (ص): اوحی الله الی داود علیه السلام یا داود کما لا تضیق الشمس علی من جلس فیها کذلک لا تضیق رحمتی
«1». علی من دخل فیها
پیامبر خدا (ص) فرمود: خداوند بر داود وحی فرستاد که اي داود همانگونه که آفتاب بر کسی که در آن بنشیند تنگ نمیشود،
همینطور است رحمت من بر کسی که در آن داخل شود.
-2 انّ النّبی قام فی الصلوة فقال اعرابی و هو فی الصلوة: اللهم ارحمنی و محمدا و لا ترحم معنا احد فلمّا سلّم رسول الله (ص) قال:
مهلا لک یا اعرابی؟ تحجّرت واسعا.
«2». یرید رحمۀ الله
خدایا؟ بر من و محمّد رحم کن و جز ما به کس دیگر رحم » : پیامبر مشغول نماز بود. یک عرب بادیه نشین که نماز میخواند گفت
ساکت باشاي عرب؟ چیز گستردهاي را تنگ کردي. (منظورش رحمت خدا بود) » : چون پیامبر سلام نماز را خواند، گفت «؟ نکن
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 157 الی 158
اشاره
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الأُمِّی الَّذِي یَجِ دُونَه مَکتُوباً عِندَهُم فِی التَّوراةِ وَ الإِنجِیل یَأمُرُهُم بِالمَعرُوف وَ یَنهاهُم عَن المُنکَرِ وَ یُحِلُّ
لَهُم الطَّیِّبات وَ یُحَرِّم عَلَیهِم الخَبائِثَ وَ یَضَع عَنهُم إِصرَهُم وَ الَأغلالَ الَّتِی کانَت عَلَیهِم فَالَّذِینَ آمَنُوا بِه وَ عَزَّرُوه وَ نَصَرُوه وَ اتَّبَعُوا النُّورَ
الَّذِي أُنزِلَ مَعَه أُولئِکَ هُم المُفلِحُونَ ( 157 ) قُل یا أَیُّهَا النّاس إِنِّی رَسُول اللّه إِلَیکُم جَمِیعاً الَّذِي لَه مُلک السَّماوات وَ الَأرض لا إِلهَ إِلاّ
( هُوَ یُحیِی وَ یُمِیت فَآمِنُوا بِاللّه وَ رَسُولِه النَّبِی الأُمِّی الَّذِي یُؤمِن بِاللّه وَ کَلِماتِه وَ اتَّبِعُوه لَعَلَّکُم تَهتَدُونَ ( 158
-----------------------------------
. 1)- کنز الدقائق، ج 3، ص 604 )
. 2)- مجمع البیان، ج 4، ص 747 )
صفحه : 241
کسانی که از آن فرستاده و پیامبر درس ناخوانده پیروي میکنند، کسی که او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته شده مییابند.
او آنها را امر به معروف و نهی از منکر میکند و چیزهاي پاك را بر آنها حلال و چیزهاي پلید را بر آنها حرام میکند و بار سنگین
و زنجیرهایی را که بر آنها بود، از آنها برمیدارد. پس کسانی که به او ایمان آوردند و او را پشتیبانی کردند و به یاري او شتافتند و
( از نوري که با او نازل شده پیروي نمودند، آنان همان رستگارانند ( 157
بگواي مردم همانا من فرستاده خدا بر همه شما هستم همان خدایی که پادشاهی آسمانها و زمین از آنِ اوست، معبودي جز او
صفحه 166 از 395
نیست، زنده میکند و میمیراند، پس به خدا و فرستاده او همان پیامبر درس ناخواندهاي که به خدا و کلمات او ایمان دارد، ایمان
( بیاورید و از او پیروي کنید باشد که هدایت یابید ( 158
نکات ادبی
است که در آیه پیش بود و یا بدل از آن است که در این صورت محل آن جرّ است « للذین یتقون » یا صفت براي « الّذین یتبعون » -1
اولئک » و یا « یأمرهم » و یا بگوییم که مبتداست و خبر آن « هم الّذین » و میتوانیم بگوییم که خبر از مبتداي محذوف است به تقدیر
در آخر آیه است که در این صورت محل آن رفع است. « هم المفلحون
فرستاده، کسی که از جانب کسی براي ابلاغ پیامی فرستاده شده باشد. « الرسول » -2
خبر دهنده، پیام دهنده، پیامبر. « النبی » -3
صفحه : 242
به معناي مادر، و منظور این است که او آن گونه است که گویی از مادر متولد شده یعنی درس نخوانده، « امّ » منسوب به « الامّی » -4
گفته میشود. « امّی » است که نام دیگر مکه است و در نسبت، به آن « امّ القري » و یا بگوییم منسوب به
به بار سنگینی گفته میشود که برداشتن آن براي انسان بسیار سخت باشد. « اصر » ، بار گران آنها « اصرهم » -5
زنجیرها. ،«ّ غُل » جمع « اغلال » -6
از تعزیر به معناي پشتیبانی کردن، حمایت نمودن. « عزّروه » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 157 ) الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الأُمِّی ... این آیه مشتمل بر بعضی از اوصاف گروهی از اهل کتاب است که در عصر پیامبر
اسلام به آن حضرت ایمان آوردند و نیز بعضی از ویژگیهاي پیامبر اسلام (ص) و هدفهاي تبلیغی او را بیان میکند، و ذکر این
مطالب در ضمن داستان حضرت موسی به این مناسبت است که در آیه پیش در صحبتی که موسی با خداوند داشت، خداوند به
موسی فرمود:
و به طوري که در تفسیر آن آیه گفتیم منظور از آن، رحمت عام خداست. آنگاه خداوند « رحمت من همه چیز را فرا گرفته است »
به زودي آن را براي کسانی که پرهیزگار » : در ادامه صحبت خود با موسی، از رحمت خاص خود نیز ذکري به میان آورد و فرمود
«. هستند و زکات میدهند و به آیات ما ایمان دارند خواهم نوشت
ملاحظه میکنید که در این جمله از آینده خبر میدهد، و معلوم میشود که این گروه که مشمول عنایت خاص پروردگارند در
آینده به وجود خواهند آمد. اینک در آیه مورد بحث مشخص میکند که منظور از آن گروه سعادتمند، آن دسته از یهود و نصاري
هستند که به پیامبر اسلام ایمان میآورند و در یاري او میکوشند.
در این آیه یادآور میشود که آنان از کسی پیروي میکنند که ویژگیهاي گوناگونی دارد و در اینجا از نُه ویژگی یاد میکند:
صفحه : 243
-1 او رسول و پیغام آورنده از سوي خداوند و فرستاده اوست.
-2 او نبی است و پیغام خدا را به مردم میرساند. میتوان گفت که پیامبر در رابطه با خدا، رسول بود و در رابطه با مردم، نبی. البته
براي رسول و نبی فرقهایی گفته شده از جمله این رسول، کسی است که مأمور تبلیغ پیغام است ولی نبی کسی است که پیغامی به او
داده شده، اگر چه مأمور به تبلیغ آن نباشد و پیغام یک پیغام شخصی و مربوط به خود او باشد.
صفحه 167 از 395
-3 او امّی است یعنی نزد استاد نرفته و درس نخوانده است. عربها به کسی که درس نخوانده بود، امّی میگفتند یعنی این او
همانگونه است که از مادر متولد شده و سواد بر او اضافه نشده است.
طبق شواهد معتبري که در دست داریم، پیامبر اسلام (ص) هرگز درس نخوانده بود و سواد معمولی نداشت و اساساً در عصر جاهلی
و در محیط مکه، سواد معمول نبود و در تمام شبه جزیره فقط 17 و یا 22 نفر باسواد بودند آنها هم از اقوام دیگري، مانند مردم حیره
یاد گرفته بودند.
هر چند پیامبر سواد معمولی نداشت و پیش استاد نرفته بود، در عین حال معلم کل بشر بود و حتی طبق بعضی از روایات در مواقع
لزوم با علم لدنّی، قدرت خواندن هر نوع نوشتهاي را پیدا میکرد.
است و در « امّ القري » این را هم بگوییم که بعضیها معتقدند که امّی کسی است که اهل مکه باشد چون یکی از نامهاي مکه
گفته میشود. « امّی » نسبت، به آن
ولی آیات و روایات و تکههاي تاریخی، احتمال اوّل را تأیید میکند. بحث مفصلتر درباره امّی بودن پیامبر اسلام را به آینده
موکول میکنیم.
-4 آنها نام و نشان پیامبر اسلام (ص) را در کتابهاي دینی خود دیدهاند و مشخصات او در تورات و انجیل که نزد آنهاست نوشته
شده است. هر چند که به عقیده ما تورات و انجیل تحریف شدهاند، ولی در همین دو کتابی که در دست است اشارات روشنی به
ظهور پیامبر اسلام شده است، و این قرآن میفرماید:
صفحه : 244
(عندهم نزد آنها) اشاره به این است که در همین تورات و انجیل تحریف یافته که نزد آنهاست نشانههاي پیامبر اسلام آمده است.
اکنون ما به عنوان شاهد مطلب نمونههایی را از عهدین میآوریم:
نبیاي را براي ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث » : 20 چنین میخوانیم - الف- تورات: در سفر تثنیه، باب 18 ، آیات 17
خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر کس که سخنان مرا که
.« او به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم کرد
اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید و من از پدر » : 16 چنین میخوانیم - ب- انجیل: در انجیل یوحنا، باب 14 ، آیات 15
.« سؤال میکنم، و تسلّی دهنده دیگري به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند
یا « تسلّی دهنده » به خواست خدا در آینده راجع به بشارتهاي تورات و انجیل در مورد پیامبر اسلام (ص) به خصوص درباره کلمه
که به معناي احمد است بحث مفصلی خواهیم داشت. « فارقلیط » همان
-5 آن پیامبر، آنها را به سوي نیکیها فرمان میدهد (امر به معروف میکند).
-6 آن پیامبر، آنها را از بدیها باز میدارد (نهی از منکر).
-7 آن پیامبر، چیزهاي پاك و پاکیزه را بر مردم حلال میکند. اشاره به این بعضی از چیزهاي پاك و طیّب که بر بنی اسرائیل به
خاطر گناهانی که کرده بودند حرام شده بود، به وسیله پیامبر اسلام حرمت آنها برداشته میشود مانند حرام بودن بعضی گوشتهاي
پاك و حرام بودن شکارماهی در روز شنبه و لزوم خودکشی در توبه از گناهان و موضوعات دیگر که در آیات قرآنی به آنها اشاره
شده از جمله:
فَبِظُلم مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبات أُحِلَّت لَهُم (نساء/ 160 ) به سبب ستمی از یهود، بعضی از چیزهاي پاکیزه را که بر آنان
حلال شده بود بر آنان حرام کردیم.
-8 آن پیامبر، چیزهاي پلید و خبیث را بر آنان حرام میکند. این منطق اسلام که
صفحه 168 از 395
صفحه : 245
هر چیز پاك، حلال و هر چیز پلید و زیانآور، حرام است، یک اصل کلی است و با آن میتوان نظر اسلام را درباره موضوعات
مختلف به دست آورد.
-9 آن پیامبر، بار گرانی را که بر دوش آنها و زنجیرهایی را که بر دست و پاي آنها بسته شده بود، برمیدارد. منظور از این تعبیر آن
قید و بندهایی است که آنها براي خود درست کرده بودند مانند خرافاتی که گرفتار آن بودند و یا رسوم سختی که احبار و رهبان و
سران یهود و نصاري به نفع خود براي مردم درست کرده بودند و انحرافهایی که در دین به وجود آورده بودند. این رسمهاي غلط و
آزاردهنده بار سنگینی بر دوش مردم بود و مانند زنجیر، دست و پاي آنها را بسته بود که با آمدن رسول گرامی ا سلام آن بارها
برداشته شد و آن زنجیرها از هم گسست.
این اوصافی که براي پیامبر اسلام گفته شد، در واقع ترسیمی از دین اسلام و هدفهاي آن است و اگر بخواهیم اسلام را در چند
جمله خلاصه کنیم، جملاتی بهتر از این پیدا نخواهیم کرد.
پس از این بیان، دوباره به ذکر پیروان اسلام میپردازد و میفرماید: پس کسانی که به پیامبر اسلام ایمان آوردند و از او پشتیبانی
کردند و او را یاري نمودند و از نوري که با او نازل شده است (قرآن) پیروي کردند، آنان رستگارانند. در اینجا نیز چهار صفت
براي پیروان حضرت محمّد (ص) بیان میکند.
-1 آنها به پیامبر اسلام ایمان میآورند و حقانیت دین او را میپذیرند.
-2 آنها پشتیبان او میشوند و در دفع شرّ دشمنان و رفع خطر از او پیشقدم هستند.
-3 آنها او را یاري میکنند که شامل هر نوع کمک مالی، جانی و تبلیغی میشود.
-4 آنها از احکام قرآن پیروي میکنند. این میفرماید: پیروي از نوري میکنند که با او نازل شده (معه) اشاره به همراهی همیشگی
قرآن با پیامبر اسلام و ملازم بودن این دو با یکدیگر است.
در اینجا از قرآن با عنوان نور یاد میکند، و این تشبیه در چند آیه دیگر هم آمده
صفحه : 246
است. این بدانجهت است که قرآن نیز همان خواص نور را دارد و مانند نور، روشنایی میدهد و باعث تشخیص راه از چاه میشود و
در پرورش استعدادهاي مردم نقش اساسی دارد.
آیه ( 158 ) قُل یا أَیُّهَا النّاس إِنِّی رَسُول اللّه إِلَیکُم جَمِیعاً ... به دنبال ذکر اوصاف پیامبر و اصل و اساس برنامههاي او، خطاب به پیامبر
این جمله اعلام جهانی بودن دین .« اي مردم؟ همانا من فرستاده خدا براي همه شما هستم » : اسلام اظهار میدارد که به مردم بگو
اسلام است و این اسلام اختصاص به عرب ندارد و همه انسانها مخاطب او هستند. بعضی از ادیان پیشین اختصاص به شهر یا منطقه و
یا قبیله خاصی داشت ولی اسلام یک دین جهان شمول و همگانی است و بر تمام بشر، از عرب و غیر عرب از هر نژاد و رنگی نازل
شده است نظیر:
وَ ما أَرسَلناكَ إِلّا کَافَّۀً لِلنّاس بَشِیراً وَ نَذِیراً (سبأ/ 28 ) و تو را نفرستادیم مگر براي همه مردم، مژده دهنده و بیم دهنده.
وَ أُوحِیَ إِلَی هذَا القُرآن لِأُنذِرَکُم بِه وَ مَن بَلَغَ (انعام/ 19 ) و این قرآن بر من وحی شده تا شما و همه کسانی را که پیام به او میرسد
بیم دهم.
اساساً احکام و معارف اسلامی به گونهاي است که قابلیت اداره همه بشر را در همیشه تاریخ دارد و این خود یکی از دلایل جهانی
و جاودانی بودن اسلام است، و میبینیم که پیامبر اسلام در سال ششم هجرت پس از فراغت نسبی از تحریکات دشمن، نامههایی
براي سران و پادشاهان کشورهاي مختلف نوشت و همه را دعوت به اسلام کرد.
صفحه 169 از 395
پس از اعلام عمومیت دعوت پیامبر اسلام، در مقام تعلیل آن و اثبات این چنین چیزي امکان پذیر است، به عمومیت سلطنت و
پیامبر اسلام از سوي کسی فرستاده شده که سلطنت آسمانها و » : حکومت خداوند و یگانگی و قدرت او اشاره میکند و میفرماید
زمین از آنِ اوست و معبودي جز او وجود ندارد و او زنده
صفحه : 247
ذکر این اوصاف براي خدا ضمن این خود، موضوعیت دارد، بیانگر این نکته است که خدایی که چنین .« میکند و میمیراند
اوصافی دارد، میتواند پیامبري براي عموم بشر بفرستد چون سلطنت و فرمانروایی جهان براي اوست و او خداي یگانه است و
خدایی جز او نیست که در ارسال پیامبر مزاحم او باشد، و نیز او زنده میکند و میمیراند.
خداوند ضمن این قدرت دارد موجودي را زنده کند و یا او را بمیراند، قدرت دارد جامعهاي را به وسیله پیامبر خود زنده کند و یا
آن جامعه در اثر دوري از دعوت پیامبر، مقدمات مرگ خود را فراهم آورد و خدا آنها را به سبب این شقاوت بمیراند.
در پایان آیه بار دیگر تأکید میکند که به این فرستاده خدا ایمان بیاورید همان کسی که از سوي خدا خبر میدهد و او درس
نخوانده است و به خدا و کلمات او ایمان دارد. از او پیروي کنید باشد که هدایت شوید.
یکی از اوصاف پیامبر که در ذیل این آیه آمده این است که او به خدا و کلمات او ایمان دارد. این صفت بیانگر روح بلند پیامبر
اسلام و ایمان و اعتقاد او به راه خویشتن است. او با اطمینان کامل و اعتقاد راسخ بر حقّانیت خود، مردم را به سوي اسلام دعوت
میکند و هیچ گونه شک و تردیدي در دعوت خود ندارد.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 159 الی 160
اشاره
وَ مِن قَوم مُوسی أُمَّۀٌ یَهدُونَ بِالحَق وَ بِه یَعدِلُونَ ( 159 ) وَ قَطَّعناهُم اثنَتَی عَشرَةَ أَسباطاً أُمَماً وَ أَوحَینا إِلی مُوسی إِذِ استَسقاه قَومُه أَنِ
اضرِب بِعَصاكَ الحَجَرَ فَانبَجَسَت مِنه اثنَتا عَشرَةَ عَیناً قَد عَلِمَ کُلُّ أُناس مَشرَبَهُم وَ ظَلَّلنا عَلَیهِم الغَمامَ وَ أَنزَلنا عَلَیهِم المَن وَ السَّلوي کُلُوا
( مِن طَیِّبات ما رَزَقناکُم وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُونَ ( 160
( و از قوم موسی گروهی هستند که به سوي حق رهنمون میشوند و با آن حکم عدل میدهند ( 159
و آنها را به دوازده سبط که امتهایی بودند تقسیم کردیم، و هنگامی که قوم موسی از او آب خواستند، به موسی وحی کردیم که
عصاي خود را به سنگ بزن، پس دوازده چشمه از آن جوشید، هر گروهی آبشخور خود را
صفحه : 248
شناخت. و ابر را بر آنان سایبان کردیم و بر آنان انگبین و بلدرچین فرستادیم. از پاکیزههاي آنچه به شما روزي دادهایم بخورید.
( آنها بر ما ستم نکردند بلکه بر خویشتن ستم نمودند ( 160
نکات ادبی
به معناي قصد گرفته شده « امّ » گروه، جمعیتی که از روي قصد و آگاهی و هدفهاي مشترك، اجتماعی را تشکیل بدهند. از « امّۀ » -1
است.
حکم به عدالت و داد میدهند، دادگري میکنند. « یعدلون » -2
آنها را تقسیم کردیم، چند گروه قراردادیم. « قطّعناهم » -3
صفحه 170 از 395
به معناي توسعه و گسترش است گویا نسل « سبط » جمع سبط به معناي نوه است و بیشتر در نوه دختري به کار میرود، از « اسباط » -4
انسان با وجود نوه گسترش مییابد. ضمناً اسباط بنی اسرائیل دوازده قبیله بودند که هر قبیله از سبطی به دنیا آمده بود این سبطها
گفته شده که یکی از .« منس » و « افرایم » نوههاي حضرت یعقوب از ده فرزند او بودند، به اضافه دو نوه از حضرت یوسف به نامهاي
بود که نسل او سبط مستقلی نشد بلکه آنها در میان اسباط دیگر پراکنده بودند و به خدمت دینی « لاوي » فرزندان یعقوب به نام
اشتغال داشتند.
را بدل یا صفت براي اسباط قرار بدهیم. البته ممیز اعداد از « امما » و « اثنتا عشرة » را تمیز براي « اسباطا » میتوانیم « اسباطاً أمماً » -5
یازده تا نوزده باید مفرد باشد ولی اسباط جمع است. این اشکال به این گونه حل میشود که کلمه سبط چه مفرد باشد و چه جمع،
به معناي گروه است و دلالت بر جمع دارد بنابراین مفرد و جمع آن تفاوتی ندارد و میتوان براي فایدهاي در ممیز این اعداد آن را
به صورت جمع آورد. این قاعده را میتوان در تمام کلماتی که مفرد آن معناي جمع میدهد تعمیم داد مانند رهط، قوم و قبیله.
این است که ممیز عدد، حذف شده و اسباط، بدل از اثنتا عشرة است و امم هم صفت براي آن است « اسباطاً أمماً » احتمال دیگر در
و تقدیر
صفحه : 249
آن چنین است: اثنتا عشرة فرقۀ اسباطاً امماً.
« انبجست » آمده که تقریباً با این کلمه مترادف است. البته گفته شده که « انفجرت » جوشید، بیرون آمد. در آیه دیگر « فانبجست » -6
براي فوران و خروج شدید آب است گویا آن چشمهها نخست به صورت معمولی بود، « انفجرت » براي جوشیدن معمولی آب و
سپس فوران کرد.
آبشخور، محل برداشت آب. « شرب » -7
در اینجا به معناي انگبین است و آن شیرهاي است که روي برگهاي بعضی از گیاهان جمع میشود. مانند گزانگبین. «ّ من » -8
بلدرچین. « سلوي » -9
تفسیر و توضیح
آیه ( 159 ) وَ مِن قَوم مُوسی أُمَّۀٌ یَهدُونَ بِالحَق ... بعد از بیان مطالبی درباره پیامبر اسلام و عمومیت دعوت او، بازهم سخن از بنی
اسرائیل است و در این آیه در مقام تعریف و تمجید از بعضی از گروههاي آنها میفرماید: از قوم موسی کسانی هستند که به سوي
حق رهنمون میشوند و حق را مییابند و به وسیله این هدایت، همواره داوري درست انجام میدهند و به حق و عدل قضاوت
میکنند.
با وجود آن همه خلافکاریها و نافرمانیهاکه قوم موسی داشتند و قرآن با بیان آنها چهره ناخوشایندي از بنی اسرائیل به دست
میدهد، در این آیه و چند آیه دیگر، آن دسته از بنی اسرائیل را که به دنبال حق و حقیقت هستند و در مسیر هدایت قدم میزنند،
مورد ستایش قرار میدهد و این نشان دهنده رعایت حق و انصاف در داوریهاي قرآن است، و این قرآن حتی از مخالفان خود هم
در صورتی که در طریق حق باشند تعریف میکند.
ظاهر این است که گروههاي حق طلب بنی اسرائیل، هم در زمان موسی و هم در زمانهاي بعدي و حتی در عصر پیامبر وجود داشتند
و « یهدون » و دو عبارت
صفحه : 250
دلالت بر استمرار دارد، و در آیه دیگر از حق پرستان بنی اسرائیل چنین یاد میکند: « یعدلون »
صفحه 171 از 395
وَ جَعَلنا مِنهُم أَئِمَّۀً یَهدُونَ بِأَمرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (سجده/ 24 ) و از آنها (بنی اسرائیل) پیشوایانی قرار دادیم که به
فرمان ما هدایت میکنند چون شکیبایی کردهاند و به آیات ما یقین دارند.
در آیات دیگري نیز از بعضی از اهل کتاب که داراي صفات نیکو هستند، به نیکی یاد میکند مانند:
وَ مِن أَهل الکِتاب مَن إِن تَأمَنه بِقِنطارٍ یُؤَدِّه إِلَیکَ (آل عمران/ 71 ) و از اهل کتاب کسانی هستند که اگر مال بسیاري را به او امانت
دهی به تو برمیگرداند.
160 ) وَ قَطَّعناهُم اثنَتَی عَشرَةَ أَسباطاً أُمَماً ...: بنی اسرائیل که همگی از نسل حضرت یعقوب بودند، به دوازده گروه تقسیم میشدند )
و هر گروه امتی را تشکیل میدادند. در رأس هر کدام از این دوازده قبیله یکی از نوههاي حضرت یعقوب قرار داشت. از این آیه
چنین برمیآید که این تقسیم بندي به امر خدا بوده و اسباط دوازده گانه علاوه بر این از نظر نژادي در رأس قبیله بودند، از نظر
دینی هم رهبري داشتند بنابراین در بعضی از روایات، دوازده امام شیعه به دوازده سبط بنی اسرائیل تشبیه شده است.
در ادامه آیه از چندین نعمت بزرگ که خداوند به بنی اسرائیل داده یاد میکند.
یکی از آنها جریان جوشیدن دوازده چشمه از سنگ است، که چون بنی اسرائیل در آن بیابان به شدّت تشنه شدند و از موسی آب
خواستند، با وحی خداوند، موسی عصاي خود را به سنگ زد و دوازده چشمه جاري شد و هر سبطی از یک چشمه آب خوردند و
هر کدام آبشخور خود را شناختند.
نعمت دیگري که خدا به بنی اسرائیل داد این بود که در بیابان سوزان ابر را سایبان آنها قرار میداد، و نعمت دیگر این به آسانی
غذاهاي مطلوبی در اختیار
صفحه : 251
میفرستاد و آنها از این غذاهاي لذیذ میخوردند. « سلوي بلدرچین » و « من انگبین » آنها میگذاشت و براي آنها
پس از بیان این نعمتها خطاب به بنی اسرائیل میفرماید: از روزیهاي پاکیزهاي که به شما دادهایم بخورید. سپس اضافه میکند که
آنها بر ما ستم نکردند، بلکه بر خویشتن ستم کردند. اشاره به این آنها در برابر این نعمتها ناسپاسی کردند و با بهانههاي واهی موسی
را آزار دادند.
تفصیل این مطالب در تفسیر آیات 57 به بعد از سوره بقره بیان شد به آنجا رجوع شود.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 161 الی 162
اشاره
وَ إِذ قِیلَ لَهُم اسکُنُوا هذِه القَریَۀَ وَ کُلُوا مِنها حَیث شِئتُم وَ قُولُوا حِطَّۀٌ وَ ادخُلُوا البابَ سُجَّداً نَغفِر لَکُم خَطِیئاتِکُم سَنَزِیدُ المُحسِنِینَ
( 161 ) فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنهُم قَولًا غَیرَ الَّذِي قِیلَ لَهُم فَأَرسَلنا عَلَیهِم رِجزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَظلِمُونَ ( 162 )
و هنگامی که به آنها گفته شد در این آبادي ساکن شوید و از آن هر چه که خواستید بخورید و بگویید خدایا گناهان ما را فرو
( ریز، و بافروتنی از در وارد شوید تا خطاهاي شما را ببخشیم. بزودي بر نیکوکاران میافزاییم ( 161
پس کسانی از آنها که ستم کردند سخنی را که به آنها گفته شده بود به سخن دیگري تغییر دادند، پس براي آنها به سبب ستمی
( که کردند، عذابی از آسمان فرستادیم ( 162
تفسیر و توضیح
صفحه 172 از 395
162 ) وَ إِذ قِیلَ لَهُم اسکُنُوا هذِه القَریَۀَ ... این دو آیه با مختصر تفاوتی، تکرار آیات 58 و 59 از سوره بقره است و - آیات ( 161
چون در آنجا این آیات تفسیر شد، دیگر تکرار نمیکنیم.
صفحه : 252
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 163 الی 166
اشاره
وَ سئَلهُم عَن القَریَۀِ الَّتِی کانَت حاضِ رَةَ البَحرِ إِذ یَعدُونَ فِی السَّبت إِذ تَأتِیهِم حِیتانُهُم یَومَ سَبتِهِم شُرَّعاً وَ یَومَ لا یَسبِتُونَ لا تَأتِیهِم
کَذلِکَ نَبلُوهُم بِما کانُوا یَفسُقُونَ ( 163 ) وَ إِذ قالَت أُمَّۀٌ مِنهُم لِمَ تَعِظُونَ قَوماً اللّه مُهلِکُهُم أَو مُعَذِّبُهُم عَذاباً شَدِیداً قالُوا مَعذِرَةً إِلی
رَبِّکُم وَ لَعَلَّهُم یَتَّقُونَ ( 164 ) فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه أَنجَینَا الَّذِینَ یَنهَونَ عَن السُّوءِ وَ أَخَذنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذاب بَئِیس بِما کانُوا یَفسُقُونَ
( 165 ) فَلَمّا عَتَوا عَن ما نُهُوا عَنه قُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ ( 166 )
و از آنها درباره آن آبادي که کنار دریا بود بپرس. آنگاه که در روز شنبه از حدّ تجاوز کردند. هنگامی که روز شنبه ماهی هایشان
آشکارا بر آنها میآمدند و روزي که براي آنها شنبه نبود، نمیآمدند. این چنین آنها را به جهت نافرمانی که داشتند، آزمایش
( میکردیم ( 163
و هنگامی که گروهی از آنها گفت: چرا قومی را موعظه میکنید که خدا هلاك کننده آنها به عذابی سخت است! گفتند: به جهت
( معذرت خواهی از پروردگارتان و به جهت این شاید پرهیزگاري کنند ( 164
پس چون آنچه را که به آنها تذکر داده شده بود فراموش کردند، کسانی را که از بدي نهی میکردند نجات دادیم و آنها را که
( ستم کرده بودند به سبب نافرمانیشان با عذابی سخت مؤاخذه کردیم ( 165
( پس چون در مقابل آنچه از آن نهی شده بودند طغیان کردند، گفتیم: بوزینگان مطرود باشید ( 166
نکات ادبی
همزه اسئل به درج افتاده و در رسم الخط نیز حذف شده است. « وسئلهم » -1 در
کنار دریا، مشرف به دریا. « حاضرة البحر » -2
از حد میگذرند، تجاوز میکنند. از عدو به معناي تجاوز. « یعدون » -3
میباشد. « یعدون » ظرف براي « فی السب »
شد. « یاء » ساکن ما قبل مکسور قلب به « واو » ، به معناي ماهی. اصل آن حِوتان بود « حوت » جمع « حیتان » -4
صفحه : 253
جمع شارع به معناي آشکار، پدیدار. « شرّعاً » -5
مفعول له یا مفعول مطلق است به تقدیر نعتذر معذرة. « معذرة » -6
آنچه با آن تذکر داده شده بود، پند و اندرز. « ما ذکّروا به » -7
صفت مشبهه به معناي شدید، سخت. این واژه قرآنی بیست و شش قرائت دارد. « بئیس » -8
مشتق شده به معناي افراط در گناه، گردنکشی، طغیان. « عتو » از « عتوا » -9
بوزینگان. « قردةً » -10
صفحه 173 از 395
به معناي دور شدن. « خسأ » مطرودها، رانده شدگان. از « خاسئین » -11
دور شوید. « اخسئوا »
تفسیر و توضیح
164 ) وَ سئَلهُم عَن القَریَۀِ الَّتِی کانَت حاضِ رَةَ البَحرِ ... در این آیه از پیامبر اسلام میخواهد که سرگذشت اصحاب - آیات ( 163
در ساحل دریا زندگی « مدین » » یا « ایله » سبت را از یهود بپرسد، و آنها گروهی از بنی اسرائیل بودند که در یک آبادي به نام
میکردند و طبق دستور خدا صیدکردن ماهی در روز شنبه حرام بود و ماهیها در طول زمان به خاطر احساس امنیت و یا با فرمان
تکوینی خدا روزهاي شنبه بیشتر به طرف ساحل روي میآوردند ولی روزهاي دیگر که صید ماهی، آزاد بود، ماهیها به سوي
ساحل نمیآمدند و این یک آزمایش الهی براي آنها بود چون آنها افراد فاسق و نافرمانی بودند، چنین امتحانی براي اثبات فسق آنها
لازم بود.
آنها به خاطر دنیاپرستی و گردآوري مال و ثروت، فرمان خدا را زیر پا گذاشتند و روزهاي شنبه که صیدکردن حرام بود به صید
ماهی پرداختند.
البته همه مردم آن آبادي چنین نبودند بلکه آنها به سه دسته تقسیم میشدند:
دسته اول همان فاسقان بودند که روز شنبه صید میکردند و دسته دوم صید نمیکردند ولی کاري به کار آنها هم نداشتند و آنها را
از این گناه منع نمیکردند و
صفحه : 254
دسته سوم کسانی بودند که با داشتن ایمانی محکم آن گروه فاسق را از ارتکاب این گناه نهی میکردند و آنها را پند و اندرز
میدادند تا مگر به خود آیند و به خاطر منافع مادي، خدا را نافرمانی نکنند.
دسته دوم یا همان بیتفاوتها به دسته سوم میگفتند: شما چرا کسانی را موعظه میکنید که خدا میخواهد آنها را هلاك سازد یا
این به سبب معذرت خواهی از پروردگار شماست و هم این احتمال میدهیم » : آنها را سخت عذاب کند! آنها در پاسخ میگفتند
یعنی ما از طرف آنها از خدا خجالت میکشیم و با نهی کردن آنها از این کار، میخواهیم عذري پیش « آنها از این گناه پرهیز کنند
خدا داشته باشیم و شاید هم پند و اندرز ما کارگر باشد و در آنها تاثیر بگذارد.
جالب این آنها میگویند: براي عذرخواهی از پروردگار شما (و نه پروردگار ما).
این نکته اشاره به این است که شما نیز در برابر پروردگارتان وظیفه ارشاد و نهی از منکر دارید و خدا همانگونه که پروردگار
ماست پروردگار شما نیز هست و شما نیز در برابر او مکلّف هستید.
در آیه بعدي اظهار میدارد که چون آن گروه نافرمان، تذکراتی را که به آنها داده میشد فراموش کردند، عذاب الهی بر آنها فرود
آمد. البته منظور فراموشی و نسیان واقعی نیست چون در آن صورت تکلیفی بر آنها نبود، بلکه منظور نادیده گرفتن و بی اعتنایی
آنها به فرمان خدا و موعظههاي دیگران است، که آنچنان بیاعتنا بودند که گویا فراموش کردهاند.
به هر حال وقتی آنها نافرمانی کردند و به تذکرات خیرخواهان بیاعتنا شدند، خداوند در مقابل فسق آنها عذابی شدید و سخت
نازل کرد و از میان آنها فقط گروهی را که نهی از منکر میکردند نجات داد و آن دو گروه را مجازات نمود هم آنها را که روز
شنبه صید ماهی میکردند و هم آنها را که صید نمیکردند ولی بیتفاوت بودند و به وظیفه نهی از منکر عمل نمیکردند.
طبق این آیه در جامعهاي که فسق و گناه رواج دارد، کسانی که خود گناه نمیکنند
صفحه : 255
صفحه 174 از 395
ولی دیگران را از گناه باز نمیدارند، مانند همان گناهکاران مسئولیت دارند و مستحق کیفر و مجازات هستند و این، اهمیت فوق
العاده امر به معروف و نهی از منکر را میرساند.
در آیه بعدي نوع عذابی را که بر آنها نازل شد مشخص میکند و میفرماید: چون آنها از ترك چیزي که نهی شده بودند سرباز
زدند و طغیان کردند، به آنها گفتیم بوزینگان رانده شده باشید.
این یک فرمان تکوینی خداوند بود و با این فرمان همه آنها مسخ شدند و به قیافه میمون در آمدند و داستان آنها عبرتی براي
دیگران شد. داستان اصحاب سبت در جاي دیگر از قرآن کریم به این صورت آمده است:
وَ لَقَد عَلِمتُم الَّذِینَ اعتَدَوا مِنکُم فِی السَّبت فَقُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ. فَجَعَلناها نَکالًا لِما بَینَ یَدَیها وَ ما خَلفَها وَ مَوعِظَ ۀً لِلمُتَّقِینَ
66 ) همانا کسانی از شما را که در روز شنبه از حدّ خود تجاوز کردند، شناختید. پس به آنها گفتیم بوزینگان رانده شده - (بقره/ 65
باشید. پس آن را مایه عبرتی براي حاضران و آیندگان و پند و اندرزي براي پرهیزگاران قرار دادیم.
درباره اصحاب سبت و مسخ شدن آنها در تفسیر همین آیات از سوره بقره توضیحات بیشتري دادیم و بحث مفصلی راجع به
داشتیم رجوع شود. (تفسیر کوثر، ج 1، ص 247 به بعد.) « مسوخ »
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 167 الی 169
اشاره
وَ إِذ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبعَثَن عَلَیهِم إِلی یَوم القِیامَۀِ مَن یَسُومُهُم سُوءَ العَذاب إِن رَبَّکَ لَسَرِیع العِقاب وَ إِنَّه لَغَفُورٌ رَحِیم ( 167 ) وَ قَطَّعناهُم
فِی الأَرض أُمَماً مِنهُم ال ّ ص الِحُونَ وَ مِنهُم دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوناهُم بِالحَسَ نات وَ السَّیِّئات لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ ( 168 ) فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ
وَرِثُوا الکِتابَ یَأخُ ذُونَ عَرَضَ هذَا الَأدنی وَ یَقُولُونَ سَیُغفَرُ لَنا وَ إِن یَأتِهِم عَرَض مِثلُه یَأخُ ذُوه أَ لَم یُؤخَ ذ عَلَیهِم مِیثاق الکِتاب أَن لا
( یَقُولُوا عَلَی اللّه إِلاَّ الحَق وَ دَرَسُوا ما فِیه وَ الدّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعقِلُونَ ( 169
صفحه : 256
و هنگامی که پروردگارت اعلام کرد که البته براي آنها (بنی اسرائیل) تا روز قیامت کسی را برمیانگیزد که به آنان عذابی سخت
( بچشاند. همانا پروردگار تو زود کیفردهنده است و همو البته آمرزنده بخشایشگر است ( 167
و آنها را در زمین به صورت گروههایی تقسیم کردیم بعضی از آنان شایستگان و بعضی دیگر جز آن هستند و آنها را با خوبیها و
( بدیها آزمایش کردیم باشد که برگردند ( 168
پس از آنها کسانی جانشین آنها شدند که کتاب (تورات) را به ارث بردند، آنان متاع این دنیاي پست را میگیرند و میگویند:
بزودي آمرزیده خواهیم شد و اگر متاعی همانند آن بر آنها بیاید آن را نیز میگیرند. آیا از آنها پیمان کتاب گرفته نشده که بر خدا
جز حق نگویند در حالی که آنچه در آن کتاب است خواندهاند. و خانه آخرت براي کسانی که پرهیزگارند بهتر است. آیا
( نمیاندیشند! ( 169
نکات ادبی
اعلام داشت. تأذّن و اذّن به یک معناست. « تأذّن » -1
میچشاند. « یسوم » -2
اضافه بیانیه است. « سوء العذاب » -3
صفحه 175 از 395
تقسیم کردیم، پراکنده نمودیم. « قطّعناهم » -4
جانشین خوب. « لام » جانشین بد، و خَلَف با فتحه ،« لام » با سکون « خَلف » -5
چیزي که ثبات ندارد، ناپایدار، و منظور از آن در اینجا کالاي دنیاست و آن رشوههایی بود که آنها میگرفتند. « عَرَض » -6
به معناي نزدیکی گرفت چون دنیا « دنو » پست، کنایه از دنیاست که در مقابل آخرت پست است و میتوان آن را از « الادنی » -7
نزدیکتر از آخرت است.
براي حال است و این جمله حال از علیهم است. « واو » « و درسوا » -8 در
صفحه : 257
تفسیر و توضیح
آیه ( 167 ) وَ إِذ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبعَثَن عَلَیهِم ... از آنجا که بنی اسرائیل یک قوم لجوج و خلافکار بودند و هم در زمان موسی و هم بعد
از آن همواره خدا را نافرمانی میکردند و خدا و کتاب خدا را بازیچه خود کرده بودند و همواره راه باطل میرفتند و در عین حال
خود را نژادي برتر از دیگران میدانستند و ملتهاي دیگر را تحقیر میکردند، این کار سبب شد که آنها در طول تاریخ پیوسته مورد
آزار و اذیت دیگران قرار گیرند و همیشه سرکوب شوند و با ذلت و خواري زندگی کنند.
خداوند اعلام کرد که البته براي قوم یهود همیشه و تا روز » : در این آیه از این سرنوشت ذلت بار قوم یهود خبر میدهد و میفرماید
در بعضی از آیات از ذلت و بیچارگی ابدي آنها سخن میگوید. .« قیامت کسی را میگمارد که آنان را عذاب سختی کند
آیه ( 168 ) وَ قَطَّعناهُم فِی الَأرض أُمَماً ... یکی از بدبختیهاي یهود این است که خداوند آنها را در زمین پراکنده ساخته و آنها گروه
گروه و در مکانهاي دور از هم زندگی میکنند و اگر هم اکنون در اسرائیل جمعیتی از آنها در کنار هم هستند باز اقوام دیگري از
آنها در کشورهاي مختلف زندگی میکنند و تازه آنها هم که در اسرائیل هستند با داشتن فرهنگهاي مختلف، با هم انس و الفتی
ندارند.
در ادامه آیه اظهار میدارد که گروهی از یهود افراد شایسته و صالحی هستند و گروهی چنین نیستند یعنی افراد ناصالح هستند،
منظور از افراد صالح یهود، گروههایی هستند که در زمان موسی به او ایمان کامل داشتند و کارشکنی نمیکردند و در نسلهاي
بعدي هم کسانی بودند که واقعاً به دین خود پایبند بودند و به پیامبرانی که مبعوث میشدند ایمان میآوردند. از جمله، افرادي از
یهود مانند عبد اللّه بن سلام و همراهان او به پیامبر اسلام ایمان آوردند.
در پایان آیه از آزمایشی که خدا از یهود به عمل آورده سخن میگوید. خداوند آن قوم را گاهی با خوبیها و نعمتهاي ارزندهاي که
میداد امتحان میکرد و گاهی با بدیها و بلاهایی که میفرستاد میآزمود. این آزمایشها براي آن بود که مگر آنها به
صفحه : 258
سوي خدا بازگردند و از خلافکاریهاي خود دست بردارند.
آیه ( 169 ) فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلف وَرِثُوا الکِتابَ ... هر چند که بنی اسرائیل در عصر موسی خلافکاریهاي زیادي داشتند ولی
خلافکاریهاي نسلهاي بعد بیشتر از آنها بود. نسلهاي بعدي که وارثان تورات بودند دست به کار بسیار زشتی زدند که بنی اسرائیل
معاصر موسی آن خلاف را نکرده بودند و آن این بود که آنها از مردم رشوه میگرفتند و آیات خدا را تحریف میکردند و نسبت
دروغ به خدا میدادند.
بدینسان وارثان تورات و علماي یهود دست به تجارت کثیفی زدند و با گرفتن پول، آیات خدا را به نفع صاحبان پول تحریف
کردند و در زمان ظهور اسلام براي حفظ موقعیت خود، آیات مربوط به پیامبر اسلام (ص) را پنهان ساختند و به تعبیر قرآن، آنها
صفحه 176 از 395
آیات خدا را در مقابل بهاي اندکی فروختند و البته هر بهایی میگرفتند اندك بود.
این آیه از این کار پلید آنها خبر میدهد و اظهار میدارد که جانشینان نسل قبلی، تورات را به ارث بردند و متاع این دنیاي پست را
میگرفتند و میگفتند: خدا ما را میآمرزد. یعنی رشوه میگرفتند و اگر کسی به آنها اعتراض میکرد اظهار اطمینان میکردند که
از سوي خدا بخشوده خواهند شد و اگر باز هم به آنها رشوه داده میشد میگرفتند و اصرار در معصیت داشتند یعنی این سخن آنها
که خدا ما را میآمرزد از روي توبه و پشیمانی نبود و لذا پس از این سخن باز هم رشوه میگرفتند.
خداوند در جهت محکوم کردن این عمل آنها، میپرسد: آیا از آنها در تورات پیمان گرفته نشده که بر خدا جز سخن حق و راست
نسبت ندهند! آنها تورات را خوانده بودند و از آیات آن اطلاع داشتند و میدانستند که نسبت دادن سخن دروغ بر خداوند، گناه
بزرگی است، اما در برابر متاع دنیا، از نسبت دادن سخن دروغ بر خدا باکی نداشتند. در آیه دیگري درباره همین علماي یهود
میفرماید:
فَوَیل لِلَّذِینَ یَکتُبُونَ الکِتابَ بِأَیدِیهِم ثُم یَقُولُونَ هذا مِن عِندِ اللّه لِیَشتَرُوا بِه ثَمَناً قَلِیلًا فَوَیل لَهُم مِمّا کَتَبَت أَیدِیهِم وَ وَیل لَهُم مِمّا
( یَکسِبُونَ (بقره/ 79
صفحه : 259
پس واي بر کسانی که کتاب را با دستان خود مینویسند آنگاه میگویند این از جانب خداست تا آن را به بهاي اندکی بفروشند.
پس واي بر آنها از آنچه با دستان خود نوشتهاند و واي بر آنها از آنچه به دست میآورند.
در پایان آیه مورد بحث آنها را نصیحت میکند و یادآور میشود که خانه آخرت براي آنها که پرهیزگارند بهتر است یعنی
انسانهاي پرهیزگار آخرت را بر دنیا ترجیح میدهند و به خاطر متاع دنیا خانه آخرت را خراب نمیکنند. سپس براي تاکید در
مطلب میپرسد: آیا آنها نمیاندیشند! اگر کسی درست بیندیشد مطلب براي او بسیار روشن است و او هرگز دنیا را به قیمت از
دست دادن آخرت طلب نمیکند.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 170 الی 171
اشاره
وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتاب وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنّا لا نُضِ یع أَجرَ المُصلِحِینَ ( 170 ) وَ إِذ نَتَقنَا الجَبَلَ فَوقَهُم کَأَنَّه ظُلَّۀٌ وَ ظَنُّوا أَنَّه واقِع بِهِم
( خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اذکُرُوا ما فِیه لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ ( 171
( و کسانی که به کتاب چنگ میزنند و نماز را به پا میدارند، همانا ما پاداش درستکاران را ضایع نمیکنیم ( 170
و هنگامی که کوه را بالاي سرشان برافراشتیم که گویا سایبانی است و گمان کردند که کوه بر آنان فرود خواهد آمد.
( آنچه را که به شما دادهایم با قدرت بگیرید و آنچه را که در آن است یادآور باشید باشد که پرهیزگار شوید ( 171
نکات ادبی
است و ضمیر رابط به جهت معلوم بودن حذف شد به تقدیر « إنّا لا نضیع اجر المصلحین » مبتداست و خبر آن « و الّذین » -1
.« المصلحین منهم »
میباشد. « تمسّک » است که به معناي « تمسیک » چنگ میزنند. مصدر آن « یمسّکون » -2
به معناي کندن چیزي و انداختن آن، و در اینجا منظور کندن کوه از جاي خود و برافراشتن آن بالاي سر بنی « نتق » از « نتقنا » -3
صفحه 177 از 395
اسرائیل است.
صفحه : 260
با تضمین معناي فعلی که بتواند در فوقهم عمل کند مانند: و رفعنا بالنتق الجبل فوقهم. « نتقنا » ظرف است براي « فوقهم » -4
سایبان. جمع آن ظلال و أظلّه. « ظلۀ » -5
تفسیر و توضیح
آیه ( 170 ) وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتاب ... در مقابل کسانی که از کتاب الهی سوء استفاده میکنند، کسانی هم هستند که به آن
چنگ میزنند و احکام و شرایعی را که در آن آمده عمل میکنند.
در این آیه خداوند از چنین افرادي که به کتاب آسمانی عمل میکنند و نماز را به پا میدارند ستایش میکند و اظهار میدارد که
ما پاداش مصلحان را تباه نمیکنیم.
مصلحان همان گروهی هستند که تمسک به کتاب خدا کردهاند و نماز را به پاداشتهاند.
منظور از کتاب در اینجا تمام کتابهاي آسمانی است و هر امّتی در عهد پیامبر خود وظیفه دارد که به کتاب آسمانی خود تمسک
جوید و به آن عمل کند نکته جالب این از تمسک کنندگان به کتاب به عنوان مصلحان یاد میکند و این اشاره به یک حقیقت
مسلّم است که اگر در جامعهاي به کتاب آسمانی عمل شود، آن جامعه اصلاح میشود و به رستگاري میرسد. جامعهاي که بر
اساس تعلیمات آسمانی و دادههاي دینی اداره میشود، کتاب الهی در آن حاکمیت یافته و انگیزههاي فساد و اختلاف در آن وجود
ندارد و هر کسی طبق قانون الهی وظایف خود را میشناسد و از تجاوز به حقوق دیگران خود داري میکند. در مقابل، جامعهاي که
از کتاب خدا و تعلیمات پیامبران دور شده است، گرفتار زورگوییها و حق کشیها و ستمگریهاست و در ورطه فساد افتاده است.
نکته دیگر این در این آیه از میان احکام و تعلیمات الهی، نماز را به خصوص ذکر میکند و این بیانگر اهمیت نماز و تأثیر مستقیم
آن در اصلاح جامعه است. اقامه
صفحه : 261
نماز رابطه انسان با خدا را تقویت میکند و همین رابطه او را به سوي خیر و صلاح میکشاند و شخص از مصلحان میشود.
از این آیه استفاده میشود که اگر گروهی به کتاب الهی چنگ بزنند و نماز را به پا دارند، از تأییدات خداوند برخوردار میشوند و
خداوند آنها را یاري میکند و نمیگذارد کوشش آنها در اجراي احکام الهی ضایع شود، و این مصلحان را به خاطر تمسک به
احکام دین پاداشی شایسته میدهد. این پاداش در دنیا سعادتمندي آنها و در آخرت، بهشت برین است.
آیه ( 171 ) وَ إِذ نَتَقنَا الجَبَلَ فَوقَهُم کَأَنَّه ظُلَّۀٌ ... پس از بیان آن حکم کلّی که در آیه پیش آمد، باز به ذکر بعضی از حالات بنی
و این زمانی بود که خداوند معجزه « به یاد آورید هنگامی را که کوه را بالاي سر آنها برافراشتیم » : اسرائیل میپردازد و میفرماید
دیگري را براي بنی اسرائیل نشان داد و کوه طور را از جاي خود کند و مانند سایبانی بالاي سر آنان قرار داد به گونهاي که آنها
گمان کردند که کوه بر سر آنها سقوط خواهد کرد و آنها را نابود خواهد نمود.
این معجزه، معجزهاي بود که با تهدید همراه بود و میتوانست به یک بلا تبدیل شود ولی کوه بر سر آنها فرو نریخت امّا تأثیر خود
را کرد و آنها با خدا پیمان بستند که به تورات عمل کنند. در آیه دیگري که این جریان را ذکر میکند به این پیمان تصریح شده
است:
وَ إِذ أَخَذنا مِیثاقَکُم وَ رَفَعنا فَوقَکُم الطُّورَ (بقره/ 63 ) و هنگامی که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالاي سرتان قرار دادیم.
هم در این آیه و هم در آیه مورد بحث، پس از ذکر این واقعه خطاب به بنی اسرائیل میفرماید: آنچه را که به شما دادهایم با تمام
صفحه 178 از 395
نیرو بگیرید و هر چه در آن است به یاد آورید شاید پرهیزگار باشید. منظور این است که با تمام توان به تورات عمل کنید و احکام
و تعلیمات آن را همواره مدّنظر داشته باشید که اگر چنین کنید پرهیزگار خواهید شد.
صفحه : 262
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 172 الی 174
اشاره
وَ إِذ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَست بِرَبِّکُم قالُوا بَلی شَهِدنا أَن تَقُولُوا یَومَ القِیامَۀِ إِنّا کُنّا
عَن هذا غافِلِینَ ( 172 ) أَو تَقُولُوا إِنَّما أَشرَكَ آباؤُنا مِن قَبل وَ کُنّا ذُرِّیَّۀً مِن بَعدِهِم أَ فَتُهلِکُنا بِما فَعَلَ المُبطِلُونَ ( 173 ) وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ
( الآیات وَ لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ ( 174
و هنگامی که پروردگار تو از فرزندان آدم، از پشتهایشان، فرزندانشان را گرفت و آنان را بر خودشان گواه کرد، آیا پروردگار شما
( نیستم! گفتند: آري گواهی میدهیم. مبادا در روز قیامت بگویید که ما از این غافل بودیم ( 172
یا بگویید همانا پدران ما از پیش (به خدا) شریک قرار دادند و ما فرزندانی پس از آنها بودیم. آیا ما را به سبب آنچه که اهل باطل
( انجام داده هلاك میکنی! ( 173
( و این چنین آیات را به روشنی بیان میکنیم و باشد که بر گردند ( 174
نکات ادبی
.« اخذ ربک » : فرموده « اخذنا » التفات از تکلّم به غیبت است و این به جهت تعظیم شأن پیامبر اسلام است که به جاي « اخذ ربک » -1
جمع ظهر به معناي پشت، و منظور از آن صلب بنی اکرم است. « ظهورهم » -2
است، بدل کل از بعض. « من بنی آدم » بدل از « من ظهورهم » ضمناً
به معناي مورچه و موجودات ریز است چون ذرّیه بیشتر به فرزندان کوچک گفته میشود، و « ذرّ » فرزندانشان. ذرّیه از « ذرّیتهم » -3
به معناي پراکنده شدن است چون نسل بشر به وسیله فرزندان در دنیا پراکنده میشود. « ذرو » به معناي خلق است و یا از ،« ذرء » یا از
میباشد. « اخذ » مفعول « ذریتهم » ضمناً
در پاسخ « نعم » چون « لو قالوا نعم لکفروا » : است و معناي اثبات میدهد. از إبن عباس منقول است که گفته « الست » جواب « بلی » -4
معنایش این بود که بلی پروردگار ما نیستی؟ « نعم » : نفی به معناي تصدیق نفی است و اگر میگفتند
صفحه : 263
ان » است و به عقیده بعضیها، در اینجا لاي نفی مقدر است به تقدیر « کراهۀ ان تقولوا » : به عقیده بعضیها تقدیر آن « ان تقولوا » -5
.« لا تقولوا
جمع مبطل، اهل باطل، نادرست. « مبطلون » -6
عطف به محذوف است یعنی تفصیل آیات، علتهاي مختلفی میتواند داشته باشد که از جمله آنها این است. « و لعلهم » -7
تفسیر و توضیح
174 ) وَ إِذ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم ... خداوند هر انسانی را که پا به دنیا میگذارد بر اساس فطرت - آیات ( 172
صفحه 179 از 395
پاك توحید آفریده است و از او با زبان خاص تکوینی به وجود و یگانگی و ربوبیت خود، اعتراف گرفته است و هر انسانی از همان
آغاز و مطابق با فطرتی که دارد به ربوبیت خداوند شهادت داده و با زبان بی زبانی، آن را تصدیق کرده است.
حقیقت بالا در آیات متعددي از قرآن کریم و احادیث معصومین (ع) آمده است از جمله در این آیه به وضوح و به صورت سؤال و
جواب تمثیلی بیان شده است.
میفرماید: هنگامی که پروردگارت از پشتهاي بنی آدم فرزندان آنها را گرفت یعنی از نطفه آدم و فرزندان او نسل بشر را پدید
آورد که تا روز قیامت ادامه خواهد داشت. خداوند این جمعیت عظیم را بر خودشان گواه قرار داد، به این صورت که با زبان
تکوین به آنها گفت: آیا من پروردگار شما نیستم! و آنها با همان زبان گفتند: آري گواهی میدهیم که تو پروردگار مایی.
به راستی که هر موجود زندهاي، بخصوص انسان که از ویژگیهاي خاصی برخوردار است، در ادامه حیات و در پرورش و بروز و
را فریاد « ربّ » ظهور استعدادهاي خود به پرورش دهندهاي نیاز دارد که او را از قوه به فعلیت برساند. و وجود هر شخصی، نیاز به
میزند. بنابراین اصل وجود هر انسانی گواه روشنی بر ربوبیت خداوند است و با زبان بیزبانی اعلام میکند که آري مرا
پروردگاري هست.
صفحه : 264
از اساس وجود و فطرت که بگذریم، عقل بشر نیز او را به وجود خدا و یگانگی و ربوبیّت او به خوبی رهنمون میشود و میتوان
گفت: خداوند به دو طریق از انسان، پیمان توحید و شهادت بر ربوبیت خود گرفته است یکی از طریق فطرت و دیگري از طریق
عقل که با استدلالهاي خود به نتیجهاي میرسد که همان اقرار به توحید است. البته گاهی پردههایی که ناشی از جهل یا سنتهاي
غلط جامعه و یا عوامل دیگر است، روي فطرت و عقل انسان را میپوشاند و بطور موقت آن را به تعطیلی میکشاند ولی به هر حال
در مواقع خاصی فطرت انسان بیدار میشود و عقل انسان کمال خود را باز مییابد و هر دو در مسیر درست قرار میگیرند.
در ادامه آیه خاطر نشان میسازد که گرفتن گواهی از انسانها بر ربوبیت خداوند، براي آن است که انسانها در روز قیامت چنین عذر
نیاورند که ما در دنیا از این غافل بودیم و توجهی به ربوبیت خدا نداشتیم. چنین بهانهاي در قیامت پذیرفته نخواهد شد چون انسان
اگر در دنیا انکی به خود آید و تحت تأثیر تبلیغات سوء قرار نگیرد، خداشناسی دور از دسترس او نیست و به آسانی میتواند به
حقیقت پی برد و با وظایف خود آشنا شود.
غیر از این بهانه، ممکن است کسانی بهانه دیگري بیاورند و بگویند ما که مشرك بودیم به سبب تقلید از پدران مشرکمان بود و ما
فرزندان آنها بودیم و به راه آنها میرفتیم و اگر آنان راه باطل میرفتند ما نباید به خاطر آن مؤاخذه شویم چون ما پیرو آنها بودیم.
در آیه گفته شده که با داشتن این پیمان فطري و عقلی، این بهانه نیز قابل پذیرش نیست چون هر انسانی براي خود درك و عقل
مستقلی دارد و نباید از اهل باطل پیروي کند، اگر چه پدر و جدّ او باشد.
در آیه بعد براي نشان دادن اهمیت مطلب بالا میفرماید: ما این چنین، آیات را به تفصیل و بطور مشروح بیان میکنیم، و این براي
هدفهاي متعددي است که از جمله آنها این است که شاید این کافران به سوي خدا باز گردند.
آنچه در تفسیر این آیات گفتیم مطلب واضح و روشنی است که هیچ گونه ابهامی
صفحه : 265
در آن نیست ولی بعضی از مفسران، این آیه را مربوط به عالم ذرّ دانستهاند و آن عالمی است که پیش از خلقت آدم بوده و خداوند
آیا من پروردگار » : در آنجا آدم و تمام فرزندان او را که تا روز قیامت آفریده میشوند، به صورت ذرّه جمع کرد و به آنها گفت
«. آري تو پروردگار ما هستی » : و آنها همگی گفتند «! شما نیستم
روایات بسیاري هم از معصومین در دست داریم که در آنها از چنین عالمی خبر داده شد. اگر چه جزئیات بطور مختلف نقل شده
صفحه 180 از 395
ولی اصل آن تقریباً مسلّم گرفته شده است، و در روایاتی آمده که ارواح انسانها دو هزار سال، پیش از ابدان آنها آفریده شده است.
ما تصور میکنیم اگر وجود چنین عالمی از نظر شرعی مسلّم باشد، هیچ مانعی از نظر عقل وجود ندارد که ما آن را بپذیریم و این ما
آن عالم را به یاد نمیآوریم دلیل بر انکار آن نمیشود. ما عالم رحم و دوران جنینی خود را هم به یاد نمیآوریم ولی میدانیم که
در چنین عالمی بودهایم. و همین که از طریق فطرت و عقل پی به ربوبیت خدا میبریم میتواند نشانهاي از آن عالم باشد. کوتاه
ثابت گردد، میتوان « الست » سخن آنکه ظاهر آیه دلالت بر میثاق توحید از طریق فطرت و عقل دارد و اگر عالم ذرّ یا همان عالم
همین میثاق فطرت و عقل را نشانهاي از آن عالم دانست.
درباره عالم ذرّ بحثهاي مفصلی داریم که در پی میآید:
بحثی درباره عالم ذرّ
یا « عالم ذرّ » در زبان اخبار و احادیث وارده از معصومین (ع) از وجود عالمهاي گوناگون و از جمله عالمی خبر داه شده که به آن
گفته میشود. این عالم که مربوط به دوران پیش از خلقت آدم و یا همزمان با خلقت « عالم قالوا بلی » یا « عالم الست »
صفحه : 266
اوست، عالمی بوده که در آن تمام انسانهایی که مقدر بوده تا روز قیامت به دنیا بیایند به صورت ذرّه و به تعبیر بعضی از روایات به
شکل مورچه در آنجا گرد آورده شدند و از آنها پیمانی بر توحید و یگانگی و ربوبیت خدا و نبوت پیامبران از جمله نبوت پیامبر
اسلام و ولایت اوصیا، از جمله ولایت امیر المؤمنین (ع)، گرفته شد و سپس آن افراد که به صورت ذرّه بودند از بین رفتند و یا به
جایگاه اولی خود برگشتند.
آیات و روایات در این زمینه
آیاتی از قرآن کریم به همین عالم (ذر) تفسیر شده است که عبارتند از:
وَ إِذ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَست بِرَبِّکُم قالُوا بَلی شَهِدنا أَن تَقُولُوا یَومَ القِیامَۀِ إِنّا کُنّا
.(173 - عَن هذا غافِلِینَ. أَو تَقُولُوا إِنَّما أَشرَكَ آباؤُنا مِن قَبل وَ کُنّا ذُرِّیَّۀً مِن بَعدِهِم أَ فَتُهلِکُنا بِما فَعَلَ المُبطِلُونَ (اعراف/ 172
و هنگامی که پروردگار تو از فرزندان آدم، از پشتهایشان، فرزندانشان را گرفت و آنان را بر خودشان گواه کرد، آیا پروردگار شما
نیستیم! گفتند: آري گواهی میدهیم.
مبادا در روز قیامت بگویید که ما از این غافل بودیم. یا بگویید همانا پدران ما از پیش (به خدا) شریک قرار دادند و ما فرزندانی
پس از آنها بودیم. آیا ما را به سبب آنچه که اهل باطل انجام داده هلاك میکنی!
همچنین روایات فراوانی در این زمینه در کتب حدیثی آمده و از طرق مختلف نقل شده است و محدثان شیعه و سنّی آنها را
آوردهاند. ما اکنون چند روایت را که هم در کتب معتبر آمده و هم دلالت روشنی بر مطلب دارد نقل میکنیم. پس از آن به بررسی
دلالت آیات و روایات و نظریههاي دانشمندان در این زمینه خواهیم پرداخت و در پایان، نظر خود را اعلام خواهیم کرد:
قال: اخرج « وَ إِذ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِم- الآیۀ » :ّ -1 قال زرارة: فسألته (یعنی أبا جعفر علیه السلام) عن قول الله عزّ و جل
من ظهر آدم ذریته الی یوم القیامۀ
صفحه : 267
«1». فخرجوا کالذرّ فعرّفهم و أراهم صنعه و لو لا ذلک لم یعرف احد ربه
هنگامی که پروردگارت از پشتهاي بنی آدم فرزندانشان را خارج » : زراره میگوید: از امام باقر درباره سخن خدا پرسیدم که فرمود
صفحه 181 از 395
بیرون آمدند پس صنعت خود «2» امام فرمود: خداوند از پشت آدم فرزندان او را تا روز قیامت بیرون آورد و آنها مانند ذرّه «... کرد
را به آنها نشان داد و معرفی کرد، و اگر این کار نبود کسی پروردگارش را نمیشناخت.
-2 عن ابی عبد الله (ع) قال: انّ الله عزّ و جل حمّل علمه و دینه الماء قبل ان تکون ارض أو سماء او جن أو إنس او شمس او قمر،
بین یدیه فقال لهم: من ربّکم! فکان اوّل من نطق رسول الله (ص) و امیر المؤمنین و الائمۀ فقالوا: «3» فلمّا اراد ان یخلق الخلق نثرهم
انت ربّنا. فحمّلهم العلم و الدین ثم قال للملائکۀ هؤلاء حملۀ علمی و دینی و امنائی فی خلقی و هم المسئولون. ثم قیل لبنی آدم:
اقرّوا لله بالربوبیۀ و لهؤلاء النفر بالطاعۀ فقالوا: نعم ربّنا اقررنا فقال للملائکۀ: اشهدوا فقالت الملائکۀ شهدنا علی ان لا یقولوا انّا کنّا عن
«4». هذا غافلین
امام صادق (ع) فرمود: همانا خداوند علم و دین خود را بر آب حمل کرده بود و این پیش از آن بود که زمینی یا آسمانی یا جنّی یا
انسی یا آفتابی یا ماهی وجود داشته باشد، پس چون خواست مردم را خلق کند آنها را در برابر خود منتشر کرد و به آنها گفت:
پروردگار شما کیست! پس اوّلین کسی که سخن گفت پیامبر خدا و امیر المؤمنین و امامان بودند که گفتند: تو پروردگار ما هستی.
پس خدا علم و دین را بر آنها حمل کرد. سپس به فرشتگان گفت: اینان حاملان علم و دین من و امناي من در میان مردم هستند و
آنان مسؤولیت دارند. سپس به فرزندان آدم گفته شد: به ربوبیّت خدا و اطاعت اینان اقرار کنید. پس گفتند:
آري، پروردگارا اقرار کردیم. پس به فرشتگان گفت: گواه باشید. فرشتگان گفتند:
-----------------------------------
. 1)- صدوق، التوحید، ص 330 )
2)- میتوان ذرّه را به مورچه ترجمه کرد. )
3)- در بعضی از نسخهها نشرهم. )
. 4)- صدوق، التوحید، ص 319 )
صفحه : 268
گواهی میدهیم تا اینها نگویند ما از آن غافل بودیم.
-3 عن ابی جعفر (ع) قال: ان الله حیث خلق الخلق خلق ماء عذباً و ماء مالحاً اجاجا فامتزج الماء ان فاخذ طینا من ادیم الارض فعرکه
عرکا شدیداً فقال لاصحاب الیمین و هم کالذر یدبّون: الی الجنّۀ بسلام و قال لاصحاب الشمال الی النار و لا ابالی. ثم قال:
«1». الست بربّکم! قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامۀ انّا کنّا عن هذا غافلین
امام باقر (ع) فرمود: همانا خداوند آنگاه که خلق را آفرید، آب شیرین و آب شور و تلخی آفرید، پس آن دو به هم آمیختند، پس
گِلی از روي زمین برداشت و آن را سخت به هم زد، پس به اصحاب یمین (آنها که طرف راست قرار گرفتند) که مانند مورچه به
نرمی میرفتند گفت: به سلامت به بهشت بروید، و به اصحاب شمال (آنها که در طرف چپ قرار گرفتند) گفت: به آتش بروید و
باکی از این ندارم. سپس گفت: آیا پروردگار شما نیستم! گفتند: آري شهادت میدهیم مبادا روز قیامت بگویید که ما از آن غافل
بودیم.
«2». -4 عن ابی بصیر قال قلت لابی عبد الله (ع) کیف اجابوا و هم ذرّ! فقال: جعل فیهم ما إذا سألهم اجابوه یعنی فی المیثاق
ابو بصیر میگوید از امام صادق پرسیدم: آنها چگونه پاسخ دادند در حالی که به صورت ذرّه بودند! فرمود: خداوند در آنها چیزي
را قرار داد که هر گاه از آنها بپرسد پاسخ دهند یعنی در میثاق.
«3». -5 عن ابی عبد الله (ع) قال: ان الله اخذ میثاق العباد و هم اظلّۀ قبل المیلاد فما تعارف من الارواح ائتلف و ما تناکر منها اختلف
امام صادق فرمود: همانا خداوند پیمان بندگان را گرفت در حالی که آنها پیش از تولد، سایههایی بودند پس ارواحی که یکدیگر
صفحه 182 از 395
را شناختند با هم انس گرفتند و ارواحی که یکدیگر را نشناختند اختلاف کردند.
-----------------------------------
. 1)- اصول کافی، ج 2، ص 8 )
. 2)- همان، ج 2، ص 12 )
. 3)- صدوق، علل الشرائع، ص 84 )
صفحه : 269
ما تلک « فِطرَتَ اللّه الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها » :ّ -6 عن عبد الله بن سنان قال: سألته (یعنی أبا عبد الله علیه السلام) عن قول الله عزّ و جل
«1». الفطرة! قال: هی الاسلام فطرهم الله حین اخذ میثاقهم علی التوحید، قال: الست بربکم! و فیه المؤمن و الکافر
این فطرت « فطرت خدا که مردم را بر آن آفرید » : عبد الله بن سنان میگوید: از امام صادق درباره این سخن خدا پرسیدم که فرمود
چیست! امام فرمود: آن اسلام است که مردم را بر اساس آن آفرید و این هنگامی بود که پیمان آنها را بر توحید گرفت و گفت: آیا
پروردگار شما نیستم! و در آنها هم مؤمن و هم کافر بود.
-7 عن إبن عباس عن النبی (ص) قال: اخذ الله المیثاق من ظهر آدم بنعمان یعنی عرفۀ فاخرج من صلبه کل ذریۀ ذرأها فنثرهم بین
«2».( یدیه کالذرّ ثم کلّمهم فتلا فقال: أَ لَست بِرَبِّکُم! قالُوا: بَلی شَهِدنا، أَن تَقُولُوا (الایۀ
پیامبر فرمود: خداوند در سرزمین عرفه از پشت آدم پیمان گرفت. پس از صلب او تمام فرزندانی را که آفریده میشوند خارج کرد
و آنها را در برابر خود مانند ذرّه پراکنده ساخت. سپس با آنها سخن گفت. آنگاه پیامبر این آیه را تلاوت کرد: فقال أَ لَست بِرَبِّکُم
قالُوا بَلی ... (آخر آیه).
وَ إِذ أَخَ ذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن » اکنون که آیات و روایات مربوط به این بحث را خواندیم اینک میگوییم: در تفسیر آیه شریفه
نظریههاي مختلفی وجود دارد که بازگشت آنها به دو نظریه زیر است: «... ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم
اوّل، نظریه محدثان و بعضی از مفسران قدیمی دایر بر این آیه مربوط به عالم ذرّ است و همانگونه که در روایات هم آمده، خداوند
همه افراد بشر را در عالمی به صورت ذرّه یا مورچه گرد آورد و از آنان براي ربوبیت خود اقرار گرفت. این آیه گفتگویی را که
بین خدا و افراد بشر در آن عالم صورت گرفته است منعکس میکند.
-----------------------------------
. 1)- اصول کافی، ج 2، ص 12 )
2)- طبري، جامع البیان، ج 6، ص 111 . این حدیث از طریق شیعه نیز نقل شده. رجوع شود به عوالی اللئالی، ج 1، ص 182 . البته )
مؤلف این کتاب احادیث اهل سنت را هم نقل میکند.
صفحه : 270
دوم، نظریه متکلمان و بسیاري از مفسران بخصوص مفسران متأخر مبنی بر این آیه مربوط به پیمان فطري انسانها است و تمام انسانها
بر اساس فطرت و عقل خود خدا و ربوبیت او را میشناسند و بر آن اعتراف دارند و با زبان حال نه زبان مقال، توحید و یگانگی
خدا را فریاد میزنند و این گفتگو که در آیه آمده یک گفتگوي تکوینی است که با زبان بیزبانی صورت گرفته و گفتگوي
واقعی نیست.
همانگونه که گفتیم نظریه اول مربوط به محدثان و بعضی از مفسران قدیمی است و آنها این آیه را با آن احادیث که نقل شد تطبیق
میدهند و به وجود عالمی به نام عالم ذرّ عقیده دارند که در آن عالم گفتگویی میان خدا و انسانها صورت گرفته است. از کسانی
«1». که این نظریه را دارند میتوان از مفسران قدیمی از إبن عباس و سعید بن مسیب و سعید بن جبیر و و ضحاك و کلبی یاد کرد
صفحه 183 از 395
إبن انباري گفته است: مذهب اهل حدیث و بزرگان اهل علم در این آیه این است که خداوند از صلب آدم و اولاد او ذرّیه او را به
صورت ذرّه بیرون آورد و از آنها پیمان گرفت که او خالق آنهاست و آنها آفریده او هستند. آنها همگی اعتراف کردند و پذیرفتند
و این کار بعد از آن صورت گرفت که خدا در آنها عقولی قرار داد که با آن سخن خدا را فهمیدند. ابو اسحاق گفته است: ممکن
قالت نملۀ یا ایها النمل ادخلوا » : است خداوند براي آنها فهمی قرار داده که با آن مطلب را درك کردهاند، همانگونه که فرموده
.«2»« مساکنکم مورچهاي گفت: اي مورچگان وارد لانههاي خود شوید
عمدهترین دلیل این گروه همین روایات است که در آنها تصریح به این معنا شده است.
در مقابل این نظریه، جمع کثیري از علما و متکلمان اسلامی از معتزله و اهل سنت، نظریه دوم را تقویت کردهاند و بعضی از آنها،
هم آیه و هم روایات را حمل بر همان میثاق فطرت و عقل کردهاند و بعضی دیگر گفتهاند اگر هم روایات به وجود چنین عالمی
دلالت کند آیه به آن دلالت نمیکند و ناظر بر فطرت و عقل انسانی
-----------------------------------
. 1)- تفسیر فخر رازي، ج 15 ، ص 47 )
[.....] . 2)- تفسیر المنار، ج 9، ص 395 )
صفحه : 271
است و بعضی دیگر گفتهاند که ما مفهوم آن روایات را نمیدانیم و باید علم آن را به خدا و رسول واگذاریم.
اکنون به اظهار نظر جمعی از دانشمندان اسلامی توجه فرمایید:
شیخ مفید در جایی گفته است:
مطلب بدان صورت نیست که اصحاب تناسخ گمان کردهاند و شبههاي براي حشویه از شیعه پیدا شده و آنها خیال کردهاند که »
ذاتهاي فعالی که مورد امر و نهی قرار گرفتهاند، در عالم ذرّ آفریده شدهاند و با یکدیگر آشنایی پیدا کردهاند و قدرت تعقل و
فهمیدن و سخن گفتن یافتهاند. سپس خداوند اجسادي را آفریده و این ارواح را بر آن اجساد سوار کرده است. اگر چنین بود ما
«1».« باید آن عالم را میشناختیم و وقتی به ما تذکر داده میشد به یاد میآوردیم و آن حالت بر ما مخفی نمیماند
با تفصیل بیشتري مورد بحث قرار داده و در ضمن جواب مسأله دوم از « اجوبۀ المسائل السرویه » شیخ مفید موضوع عالم ذر را در
مسائل سرویه احادیثی را که درباره اخراج ذریه آدم از صلب او به شکل ذره، وارد شده چنین معنا میکند که خداوند ذریه آدم را
مانند ذره از صلب او خارج کرد و افق از آنها پر شد بعضی از آنها داراي نور بودند و بعضی در ظلمت قرار داشتند و بعضی
آمیزهاي از نور و ظلمت داشتند. وقتی آدم آنها را دید، هم از کثرت آنها و هم از تفاوتشان در نور و ظلمت تعجب کرد. خداوند
میخواست کثرت نسل او را به او نشان بدهد، و درباره تفاوتهایی که در نور و ظلمت داشتند خداوند به او چنین توضیح داد که
آنها که در نور محض هستند برگزیدگان من از فرزندان تو هستند که همواره در اطاعت من قرار دارند و آنها اهل بهشتند، و
کسانی که در ظلمت محض واقع شدهاند کافران ذریه تو هستند و فرمان مرا اطاعت نخواهند کرد و جاي آنها در جهنم است، و
کسانی که هم نور دارند و هم ظلمت، افرادي هستند که اعمال بد را با اعمال نیک
-----------------------------------
1)- تصحیح الاعتقاد، ص 81 ، (چاپ کنگره شیخ مفید) )
صفحه : 272
مخلوط میکنند. آنها را اگر خواستم با عدل خود عذابشان میکنم و اگر خواستم با فضل خود میبخشایم.
شیخ مفید احتمال میدهد که آنها اجسام بسیار کوچکی بودند که روح نداشتند و خداوند میخواست کثرت ذریه آدم و عاقبت امر
صفحه 184 از 395
آنها را به حضرت آدم نشان دهد.
و اما اخباري که به این صورت وارد شده » : پس از این توضیح و تفسیر که شیخ درباره احادیث عالم ذر بیان میکند، چنین میافزاید
که گویا با ذریه آدم در عالم ذر گفتگو شده و آنها سخن گفتهاند و از آنها پیمان گرفته شده و آنها به این پیمان اعتراف کردهاند،
«. باید گفت که این اخبار متعلق به اهل تناسخ است و آنها خلط در احادیث کردهاند و حق را با باطل در آمیختهاند
در اینجا شیخ، خودش را در مقابل این سؤال قرار میدهد که اگر کسی به این آیه تمسّک کند که میفرماید:
وَ إِذ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَست بِرَبِّکُم قالُوا بَلی شَهِدنا أَن تَقُولُوا یَومَ القِیامَۀِ إِنّا کُنّا
عَن هذا غافِلِینَ (اعراف/ 173 ) و گمان کند که ظاهر این آیه دلالت دارد بر درستی آنچه که اهل تناسخ و حشویه و عامه روایت
کردهاند (از سخن گفتن با ذریه و خطاب به آنها و زنده بودن و حرف زدن آنها)، آنگاه در مقابل این تمسک چه باید کرد!
شیخ در جواب میگوید:
این آیه از لحاظ مجاز در لغت مانند آیات دیگري است که در آنها مجاز و استعاره به کار رفته است. و معناي آیه این است که
خداوند از هر مکلّفی که از صلب آدم و از پشت ذریه او بیرون میآید به ربوبیت خود پیمان میگیرد و این پیمان به این صورت
است که عقل او را کامل میگرداند و با آثار صنعت خود او را به حادث بودنش راهنمایی میکند و او میفهمد که محدثی وجود
دارد که او را آفریده است و کسی شبیه او نیست و او به سبب نعمتهایی که داده، سزاوار عبادت است، و پیمان گرفتن از آنها به این
صورت است.
صفحه : 273
این است که حجت عقل در اثبات صانع، آنچنان قوي است که « قالوا بلی » : از نظر شیخ مفید، مفهوم این جمله از آیه که میفرماید
«1». هیچ کس نمیتواند از پذیرش آن امتناع کند
این بود اجمالی از نظر شیخ مفید درباره عالم ذر و توضیح احادیث و آیات مربوط که بیان شد. این نظریه را شاگرد او سید مرتضی
نیز دنبال کرده و در اثبات آن کوشیده است.
سید مرتضی علم الهدي در این باره میگوید:
ادله دلالت کرده که خداوند جز بر کسانی که بالغ هستند و کمال عقل دارند تکلیف نمیکند و جز کسی را که خطاب را بفهمد
مورد خطاب قرار نمیدهد. و این جمله دلالت دارد بر این کسانی که روایت شده در عالم ذرّ مورد خطاب قرار گرفتهاند و از آنها
اعتراف اخذ شده و بعضی اقرار و بعضی انکار کردهاند، حتماً عاقل و کامل و مکلّف بودهاند چون اگر چنین نبود خطاب کردن به
آنها درست نبود و اقرار یا انکار آنها جایز نمیشد، و اگر عاقل و کامل بودند باید مردم آن حالت از خطاب و اقرار و انکار را به یاد
میآوردند چون محال است که همه مردم آن را فراموش کنند و به یاد هیچ کس نیاید ....
سیّد اضافه میکند:
و إذ أخذ » پس این اخبار یا باطل و ساختگی است و یا اگر هم صحیح باشند تأویل آنها همان است که ما در مواردي در تفسیر آیه
گفتهایم، و آن این چون خداوند خلق بسیاري را آفرید و آنها را به صورتی ترکیب کرد، «... ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم
نشانهها و دلایل و عبرتهایی را در وجود خود آنها و دیگران قرار داد، به گونهاي که هر ناظري که تأمل میکند به معرفت خدا و
الوهیت و وحدانیت و وجوب عبادت و اطاعت او پی میبرد. ممکن است همین حالت که آن دلایل را در تسخیر او قرار داده،
اقراري از سوي او بر وحدانیت و وجوب عبادت
-----------------------------------
.214 - 1)- شیخ مفید، اجوبۀ المسائل السّرویۀ، ص 212 )
صفحه 185 از 395
صفحه : 274
خدا باشد و بودن در این صفات به نوعی گواهی او بر این امور باشد. عربها در این زمینه کلام منثور و منظوم بسیار دارند. از جمله
شاعر میگوید:
امتلأ الحوض و قال قطنی مهلا رویداً قد ملأت بطنی حوض پرشد و گفت لبریز شدم. مهلت بده که شکم مرا پرکردي؟ معناي شعر
این است که من حوض را پر کردم تا جایی که حوض گفت بس است و دیگر کافی است. و در اینجا چیزي را که اگر سخن
«1».« میگفت، چنین میگفت، طوري قرار داده که گویا سخن گفته است
زمخشري در تفسیر آیه و إذ اخذ ربک من بنی آدم ... میگوید:
این از باب تمثیل و تخییل است و معناي آن این است که خداوند براي مردم ادلهاي قرار داده که بر ربوبیت و وحدانیت او دلالت »
دارد و عقول و اندیشههاي آنان را تشخیص دهنده میان گمراهی و هدایت کرده، بر آن گواهی میدهد. گویا که آنها را بر
خودشان شاهد کرده و اقرار از آنها گرفته و به آنان گفته: آیا پروردگار شما نیستم! و گویا آنها گفتهاند: آري تو پروردگار ما
هستی، بر خود شهادت میدهیم و به وحدانیت تو اقرار میکنیم. باب تمثیل در کلام خدا و رسول و زبان عربی واسع است و نظیر
إِنَّما قَولُنا لِشَ یءٍ إِذا أَرَدناه أَن نَقُولَ لَه کُن فَیَکُون همانا سخن ما بر چیزي وقتی آن را اراده کنیم، این است » : آن، قول خداوند است
که به او میگوییم:
فَقالَ لَها وَ لِلأَرض ائتِیا طَوعاً أَو کَرهاً قالَتا أَتَینا طائِعِینَ پس به آسمان و زمین گفت: خواه و ناخواه » : و مانند « باش پس میشود
در حالی که .« قالت له ریح الصبا قرقار باد صبا به او گفت آواز بخوان » : و نیز مانند قول شاعر « بیایید، گفتند: از روي رغبت آمدیم
«2».« سخن گفتنی در میان نبوده است
ملا صدرا در شرح روایات مربوط به عالم ذر، ضمن نقل سخنی از افلاطون و بیان این براي انسان عالمها و نشانههاي گوناگونی
بوده، اظهار میدارد که منظور
-----------------------------------
1)- سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج 1، ص 114 . (جوابات المسائل الرازیه). )
. 2)- زمخشري، الکشاف، ج 2، ص 176 )
صفحه : 275
این است که اخراج نفوس آدمی از اصلاب پدران عقلی و معادن اصلی آنهاست و آنها را «... أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ » آیه شریفه از
تعبیر کرد، چون هر کدام از آنها ظهري یا مظهري براي « ظهور » که دقیقههایی در حقایق بودند شاهد قرار داد، و این از این پدران به
« الست بربکم » گروهی از این نفوس است. سپس اضافه میکند: در این مرحله ادراکی و عقلی، به وسیله قواي عقلیه توانستند خطاب
«1».... را بشنوند، همانگونه که در این دنیا با قواي بدنی خطابها را میشنوند و با زبانهاي همان عقول سخن گفتند
توجیه ملا صدرا بر اساس اعتقاد به عقول است که مربوط به فلسفه قدماست و نباید آن را به آیات و روایات تحمیل کرد.
انصاف این است که آیه شریفه بر وجود چنین عالمی دلالت نمیکند و ظاهر آیه دو مطلب را میرساند یکی این خداوند فرزندان
انا خلقنا الانسان من » : آدم را از صلب آنها بیرون آورده که بیان یک حقیقت عینی است و در قرآن نظایر دیگري هم دارد مانند
یا در اوایل سوره مؤمنون مراحل خلقت انسان را که نطفه و مضغه و علقه بود بیان «. نطفۀ امشاج ما انسان را از نطفه مخلوط آفریدیم
میکند. مطلب دوم این خداوند از فرزندان آدم اقرار بر ربوبیت خود گرفته است. این سخن به آیاتی شباهت دارد که در آنها گفته
شده که خداوند انسان را بر اساس فطرت آفریده و فطرت انسان بر توحید است.
فخر رازي از قول ارباب نظر اشکالاتی را نقل میکند که بعضی از آنها از این قرار است: طبق آن روایات، خداوند ذریه را فقط از
صفحه 186 از 395
تعبیر کرده که شامل همه انسانها میشود، و اساسا چگونه است که ما آن را « ظهور بنی آدم » آدم بیرون آورده، در حالی که قرآن به
ان تقولوا یوم القیامۀ » به یاد نمیآوریم و چگونه حجت بر ما تمام میشود، بخصوص این علت این کار را به این صورت بیان کرده
مفهوم سخن این است که انسان .« انا کنا عن هذا غافلین مبادا در قیامت بگویید که ما از آن غافل بودیم
-----------------------------------
. 1)- ملا صدرا، شرح الاصول الکافی، ص 322 )
صفحه : 276
نباید از آن غافل شود، در حالی همه از آن غافل هستند و کسی آن را به یاد نمیآورد. دیگر این گرفتن پیمان فقط از عاقل امکان
«1». پذیر است و خطاب باید به مکلف باشد. آیا آنها در آن عالم عاقل و مکلف بودند! اثبات این معنا بسیار مشکل است
صاحب المیزان پس از مطرح کردن چندین اشکال بر عقیده محدثان و طرفداران عالم ذرّ، اظهار میدارد که این اشکالها قابل حلّ
«2». نیست و نمیتوان آیه را بر آن حمل کرد، حتی اگر روایات بر آن دلالت کند
اکنون که با جنبههاي گوناگون مسأله آشنا شدیم و سخنانی را که در این باره گفته شده نقل کردیم، میگوییم: آنچه به نظر
میرسد این است که با توجه به روایات مختلف که بعضی از آنها صحیح است و نمیتوان از آنها دست برداشت، وجود عالمی به
نام عالم ذرّ که خدا ارواح را در آن جمع کرده و از آنها بر ربوبیت خود اقرار گرفته تقریباً امري مسلّم است و نباید آن را انکار کرد
و اگر بنا باشد مطلبی را که این همه روایات بر آن دلالت دارد نفی کنیم، چیزي براي ما باقی نمیماند ولی میگوییم که ما از
حقیقت آن بیخبریم و این آن عالم را به یاد نمیآوریم دلیل بر انکار آن نمیشود چون ما عالم رحم و دوران جنینی خود را هم به
یاد نمیآوریم ولی میدانیم که در آن عالم بودهایم.
انصاف این است که بر عالم ذرّ دلالت نمیکند و بیشتر با آیات مربوط ،« و إذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم » و اما آیه شریفه
به میثاق فطرت هم سویی دارد و مفهوم آیه این است که انسان بر اساس فطرت و عقل خود بر ربوبیت خدا گواهی میدهد، و
گفتگویی که در آیه آمده گفتگویی تمثیلی است و نظایري در قرآن و کلام عرب دارد که گفته شد ولی آنچه مهم است این است
که ما تصور میکنیم که همین پیمان فطري و عقلی که در این دنیا و با این بدنها صورت گرفته، نمودي از عالم ذرّ
-----------------------------------
1)- تفسیر فخر رازي، ج 15 ، ص 47 به بعد. )
. 2)- علامه طباطبائی، المیزان، ج 8، ص 332 )
صفحه : 277
است که روایات به آن دلالت دارند و اگر چه ما عالم ذرّ را به یاد نمیآوریم ولی از طریق فطرت و عقل، چیزي را درك میکنیم
که در آن عالم به آن ملتزم شدهایم.
[ [سورة الأعراف ( 7): الآیات 175 الی 177
اشاره
وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ الَّذِي آتَیناه آیاتِنا فَانسَلَخَ مِنها فَأَتبَعَه الشَّیطان فَکانَ مِنَ الغاوِینَ ( 175 ) وَ لَو شِئنا لَرَفَعناه بِها وَ لکِنَّه أَخلَدَ إِلَی الَأرض وَ
اتَّبَعَ هَواه فَمَثَلُه کَمَثَل الکَلب إِن تَحمِل عَلَیه یَلهَث أَو تَترُکه یَلهَث ذلِکَ مَثَل القَوم الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقصُص القَ َ صصَ لَعَلَّهُم
( یَتَفَکَّرُونَ ( 176 ) ساءَ مَثَلًا القَوم الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ أَنفُسَهُم کانُوا یَظلِمُونَ ( 177
صفحه 187 از 395
و بر آنان خبر کسی را بخوان که آیات خود را به او داده بودیم و او از آن بیرون شد. پس شیطان او را دنبال کرد و او از گمراهان
( شد ( 175
و اگر میخواستیم او را با آن آیات بالا میبردیم ولی او به زمین چسبید و از هواي خود پیروي نمود.
پس او مثل سگ است که اگر بر او حمله کنی زبان از دهان بیرون میآورد و اگر رهایش سازي باز زبان از دهان بیرون میآورد.
( این داستان آن گروه است که آیات ما را تکذیب کردند، پس قصهها را بر آنان نقل کن باشد که بیندیشند ( 176
( بد است از نظر مَثَل، آن قومی که آیات ما را تکذیب کردند و آنان بر نفس خویش ستم میکردند ( 177
نکات ادبی
خبر مهم.ّ « نبأ » -1
به معناي کندن پوست حیوان. این به آخر ماه سلخ گفته میشود براي آن « سلخ » بیرون آمد، برهنه شد، بدر آمد. از « انسلخ » -2
است که ماه قبلی کنده میشود.
او را دنبال کرد، در پی او رفت. اتبع و تبع و اتّبع به یک معناست. « اتبعه » -3
گمراهان. از غوایه به معناي گمراهی. « غاوین » -4
به زمین چسبید، براي همیشه زمینگیر شد. یک تعبیر کنایی است. « اخلد الی الارض » -5
صفحه : 278
حمله کنی. این کلمه از حمله مشتق شده نه از حمل. « تحمل » -6
به معناي بیرون آمدن زبان از دهان از شدت عطش. « لهوث » از « یلهث » -7
میباشد. « بئس » است و ساء در اینجا به معناي « ساء » فاعل « القوم » و « ساء » تمیز از « مثلًا » -8
تفسیر و توضیح
177 ) وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ الَّذِي آتَیناه آیاتِنا ... گاهی در میان مردم افرادي پیدا میشوند که از نظر علم دین و کمال معنوي - آیات ( 175
به درجه بالایی میرسند و پا به مرحلهاي میگذارند که باید یک انسان کامل و عارف فرزانه باشند و به اوج معنویت و عرفان
برسند ولی در اثر دنیا پرستی و خودخواهی و ریاست طلبی آنچنان در گمراهی فرو میروند که گویا آن همه علم و کمال را
نداشتند و به حدي از شقاوت میرسند که به تعبیر قرآن، شیطان تابع آنها میشود (به جاي این آنها تابع شیطان باشند).
در این آیه نمونهاي از چنین افراد را ارائه میدهد و از پیامبر میخواهد که داستان آن شخص را که چنین حالتی داشت براي مردم
بیان کند. او کسی بود که خداوند آیات خود را به او داده بود ولی او خود را از آن آیات برهنه کرد و شیطان او را دریافت و از
بود که از دانشمندان و « بلعم باعور » گمراهان شد. البته در این آیه نام آن شخص برده نشده ولی طبق بعضی از روایات، آن شخص
بود « مستجاب الدعوه » مقدّسین بنی اسرائیل بود و در زمان موسی زندگی میکرد و او به جهت ایمان و تقوا و معرفتی که داشت
ولی ناگهان اسیر نفس و هواهاي نفسانی شد و با موسی مخالفت کرد و از اوج معنویت به حضیض دنیا پرستی و جاه طلبی و
گمراهی و شقاوت سقوط کرد.
بود که در عصر پیامبر اسلام زندگی میکرد و اطلاعات دینی عمیقی داشت و « امیۀ بن ابی الصلت » بعضیها گفتهاند که این شخص
در کتابهاي آسمانی خوانده
صفحه : 279
صفحه 188 از 395
بود که بزودي پیامبري از سوي خدا مبعوث خواهد شد و امید داشت که آن پیامبر خود او باشد ولی چون پیامبر اسلام مبعوث شد
امید خود را از دست داد و به جهت خودخواهی، به پیامبر اسلام ایمان نیاورد. البته چنین اشخاصی در تاریخ زیاد بودهاند و یک
نمونه آن شیخ صنعا است که در ادبیات فارسی آمده است.
به هر حال در این آیه این شخص را معرفی میکند و میافزاید که اگر ما میخواستیم با آن آیات که به او داده بودیم او را بالا
میبردیم و به مقام بلندي میرساندیم ولی او به زمین چسبید یعنی دنیا پرستی کرد و با پیروي از خواهشهاي نفسانی، خود را
زمینگیر نمود و شایستگی بالا رفتن را از دست داد.
براستی که دنیا پرستی و هواخواهی، انسان را زمینگیر میکند و از رسیدن به مقامهاي معنوي و کمالات انسانی باز میدارد و سبب
میشود که انسان از علم و معرفتی که دارد برهنه شود و از شایستگیهاي خود بهره نبرد.
در ادامه آیات درباره این شخص مَثَلی میزند و او را تشبیه به سگ میکند، آن هم سگی که همیشه زبانش بیرون است اگر به او
حمله کنی زبانش را بیرون میآورد و اگر حمله نکنی باز هم زبانش را بیرون میآورد. این شخص را هم اگر پند دهی یا ندهی به
حال او تفاوت نمیکند و او در پستی و حقارت مانند چنین سگی است.
سپس میفرماید: این مَثَل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند. این قصهها را برخوان شاید که بیندیشند و چه بد است مثل
آنان و آنان برخویشتن ستم میکنند. منظور از مثلی که براي تکذیب کنندگان آیات خدا زده شده، همان شخصی است که از
آیات خدا بیرون رفت و همانگونه که او با وجود علم به آیات الهی گمراه شد، اینان نیز با وجود دیدن آیات الهی و معجزات پیامبر
اسلام آن را تکذیب میکنند. سقوط چنین افرادي در چاله گمراهی نتیجه اعمال خود آنهاست و آنها در واقع بر خویشتن ستم روا
میدارند و با مصالح واقعی خود دشمنی میکنند.
صفحه : 280
چند روایت
-1 امام رضا (ع) فرمود: اسم اعظم خدا به بلعم باعورا داده شده بود و دعا میکرد و مستجاب میشد. او به سوي فرعون مایل شد.
وقتی فرعون در طلب موسی و همراهان او بود، بلعم را دید و به او گفت: دعا کن که خدا موسی و اصحاب او را در دسترس ما قرار
بدهد. پس او سوار الاغ خود شد تا موسی را پیدا کند ... تا این اسم اعظم از زبان او بیرون رفت، و این است معناي سخن خدا:
«1».« فانسلخ منها »
-2 إبن عباس میگوید: خداوند آیات خود را به بلعم داده بود. پس آنها را رها کرد. و در روایت دیگري إبن عباس گفته است:
خداوند علم را از او گرفت (فاتبعه الشیطان) و شیطان او را پیرو خود کرد که خدا را معصیت کند و در معصیت شیطان و اطاعت
«2». رحمان، فرمان خدا را مخالفت نماید
امام باقر (ع) «3». -3 عن ابی جعفر (ع) قال: الاصل فی ذلک بلعم ثم ضربه الله مثلا لکل مؤثر هواه علی هدي الله من اهل القبله
است. سپس خداوند آن را به هر کسی که هواي نفس خود را بر هدایت خدا ترجیح بدهد، مَثَل زده « بلعم » فرمود: اصل در آیه
است.