گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
[سورة الأنفال ( 8): الآیات 5 الی 8




صفحه 216 از 395
اشاره
کَما أَخرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیتِکَ بِالحَق وَ إِن فَرِیقاً مِنَ المُؤمِنِینَ لَکارِهُونَ ( 5) یُجادِلُونَکَ فِی الحَق بَعدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی
المَوت وَ هُم یَنظُرُونَ ( 6) وَ إِذ یَعِدُکُم اللّه إِحدَي الطّ ائِفَتَین أَنَّها لَکُم وَ تَوَدُّونَ أَن غَیرَ ذاتِ الشَّوکَ ۀِ تَکُون لَکُم وَ یُرِیدُ اللّه أَن یُحِقَّ
( الحَق بِکَلِماتِه وَ یَقطَعَ دابِرَ الکافِرِینَ ( 7) لِیُحِق الحَق وَ یُبطِلَ الباطِلَ وَ لَو کَرِهَ المُجرِمُونَ ( 8
( همچنانکه پروردگارت تو را به حق از خانهات بیرون کرد و همانا گروهی از مؤمنان ناخوشنودي بودند ( 5
با تو درباره حق پس از آنکه آشکار شده بود، ستیز میکردند، گویا که به سوي مرگ کشیده میشوند در حالی که مینگریستند
(6)
و هنگامی که خداوند یکی از آن دو گروه را به شما وعده داد که نصیب شما خواهد شد (با شما درگیر خواهد شد) و شما دوست
میداشتید آن گروهی که قدرتی ندارد براي شما باشد و خدا میخواست حق را با کلمات خود به اثبات برساند و ریشه کافران را
( قطع کند ( 7
( تا حق را به اثبات برساند و باطل را از بین ببرد اگر چه گنهکاران ناخوشنودي کنند ( 8
صفحه : 327
نکات ادبی
یا متعلق به مضمون آیه انفال است یعنی همانگونه که خدا انفال را براي خود و رسول خود قرار داد و این بر « کما اخرجک » -1
خلاف میل بعضی از مؤمنان بود، همینطور تو را فرمان جنگ و خروج از مدینه داد و اینکار نیز مورد پسند بعضیها نبود. و یا
مقدر است یعنی مطلب حق است همان گونه که مطلب بعدي نیز حق است. « حق » بگوییم متعلق به
با تو ستیز میکنند. مجادله از جدل به معناي پیچاندن طناب است، گویا دو نفر که با هم مجادله میکنند همدیگر « یجادلونک » -2
را میپیچانند، و یا از جدل به معناي زمین زدن است و دو نفر که مجادله میکنند میخواهند یکدیگر را به زمین بزنند.
.« یعدکم » مفعول دوم براي « احدي » -3
.« احدي » بدل از « انّها لکم » -4
به معناي تیزي و حدّت، و اصل آن از شوك به معناي خار است چون خار تیز است. « شوك » اقتدار، سلاح. از « الشوکۀ » -5
آخر، ریشه، اصل. « دابر » -6
تفسیر و توضیح
6) کَما أَخرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیتِکَ بِالحَق ... این آیات و چندین آیه بعدي مربوط به جنگ بدر است. در این جنگ، - آیات ( 5
همان شهر مدینه است). « بیتک خانه تو » همانگونه که در این آیه آمده پیامبر خدا با اصحاب خود از مدینه خارج شدند (منظور از
و این در حالی بود که بعضی از مؤمنان از این حرکت ناخرسند بودند و میگفتند ما هنوز آمادگی براي جنگ نداریم. البته آنها
طبق فرمان پیامبر از مدینه حرکت کردند ولی این حرکت آنچنان براي آنها سخت بود که گویا آنها را به سوي مرگ
صفحه : 328
8) وَ إِذ یَعِدُکُم اللّه إِحدَي الطّائِفَتَین ... آغاز جنگ بدر چنین بود - سوق میدهند و آنها مرگ خود را به چشم میبینند؟ آیات ( 7
که قافله تجارتی قریش از شام به طرف مکه حرکت میکرد و راه آن از نزدیکیهاي مدینه بود. این قافله را چهل مرد مسلح نگهبانی
صفحه 217 از 395
میکردند و رئیس قافله، ابو سفیان بود.
مسلمانان که از حرکت این قافله با خبر شدند تصمیم گرفتند که به آنها حمله کنند و در مقابل اموال آنها که قریش در مکه
مصادره کرده بود، کالاهاي موجود را به غنیمت بگیرند. ابو سفیان از تصمیم مسلمانان با خبر شد و پیکی به مکه فرستاد و قریش را
از موضوع آگاه کرد. قریش براي حمایت از این قافله حدود هزار نفر را بسیج کردند و به سوي مدینه حرکت نمودند.
اکنون مسلمانان یا باید به قافله تجارتی حمله میکردند و یا با سپاه اعزامی قریش درگیر میشدند. خداوند از زبان پیامبر اسلام به
مسلمانان وعده داده بود که آنها با یکی از این دو گروه روبرو خواهند شد و بر آنها غلبه خواهند کرد. مسلمانان مایل بودند با قافله
تجارتی که قدرت و اسلحه کمتري داشتند روبرو شوند ولی خدا اراده کرده بود که مسلمانان با سپاه اعزامی روبرو شوند و بر آنها
پیروز گردند و خدا حق را با کلمات خود پایدار کند و ریشه کافران را برکند.
بدون شک درگیري با سپاه اعزامی و پیروزي بر آنها به نفع مسلمانان بود و قدرت و شوکت آنها را به همگان نشان میداد و قبایل
عرب از قدرت دفاعی مسلمانان حساب میبردند. مسلمانان که سیصد و سیزده نفر بودند با این گروه بر سر چاهی به نام بدر درگیر
شدند و به شرحی که خواهد آمد سپاه هزار نفري قریش را تارومار کردند و پیروزي نصیب آنان شد.
بدینگونه خداوند چنین خواست که حق را پایدار و باطل را نابود سازد، اگر چه گنهکاران آن را خوش نداشته باشند. (دنباله جریان
جنگ بدر در آیات بعدي خواهد آمد)
صفحه : 329
[ [سورة الأنفال ( 8): الآیات 9 الی 11
اشاره
إِذ تَستَغِیثُونَ رَبَّکُم فَاستَجابَ لَکُم أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلف مِنَ المَلائِکَۀِ مُردِفِینَ ( 9) وَ ما جَعَلَه اللّه إِلاّ بُشري وَ لِتَطمَئِن بِه قُلُوبُکُم وَ مَا النَّصرُ
إِلاّ مِن عِندِ اللّه إِن اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیم ( 10 ) إِذ یُغَشِّیکُم النُّعاسَ أَمَنَۀً مِنه وَ یُنَزِّل عَلَیکُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِه وَ یُذهِبَ عَنکُم رِجزَ
( الشَّیطان وَ لِیَربِطَ عَلی قُلُوبِکُم وَ یُثَبِّتَ بِه الَأقدامَ ( 11
هنگامی که شما از خدا طلب کمک میکردید، پس خدا به شما پاسخ داد که همانا من شما را با هزار نفر از فرشتگان که در ردیف
( هم میآیند، کمک میکنم ( 9
و خدا آن کار را جز براي شادمانی شما انجام نداد، و این دلهایتان با آن آرامش بگیرد، و پیروزي جز از جانب خدا نیست. همانا
( خداوند چیره و فرزانه است ( 10
هنگامی که خدا از جانب خود براي آرامش شما خواب خوشی را بر شما چیره کرد و از آسمان بر شما آبی نازل کرد تا شما را با
( آن پاك کند و پلیدي شیطان را از شما دور سازد و دلهایتان را آرام و گامهایتان را با آن استوار کند ( 11
نکات ادبی
که به معناي پناه و یارو یاور است. « غوث » طلب کمک میکنید، یاري میجویید. از باب استفعال از ماده « تستغیثون » -1
است که به معناي یاري رساندن میباشد. « امداد » از باب افعال و مصدر آن « ممدّکم » -2
به معناي قرار گرفتن چیزي پشت چیز دیگر است. « ردف » پشت سر هم، ردیف هم. از « مردفین » -3
به معناي پرده، و در اینجا به معناي مسلط « غشاوه » به معناي پوشانیدن. و از این ماده است « تغشیه » میپوشاند شما را. از « یغشّیکم » -4
صفحه 218 از 395
کردن و چیره ساختن است.
خواب سبک، خواب شیرین. « نعاس » -5
صفحه : 330
مفعول له است یعنی مسلط شدن این خواب بر چشمان شما به خاطر آسودگی و آرامش شما بود. « امنۀ » -6
از ربط به معناي پیوند دادن، و در اینجا منظور آرام گرفتن دلهاي مؤمنان است. « و لیربط » -7
تفسیر و توضیح
10 ) إِذ تَستَغِیثُونَ رَبَّکُم فَاستَجابَ لَکُم ... دنباله جریان جنگ بدر است. - آیات ( 9
وقتی مسلمانان با سپاه قریش روبرو شدند، آنها را چند برابر خود یافتند، چون آنها حدود هزار نفر بودند، در حالی که تعداد
سپاهیان اسلام سیصد و سیزده نفر بود.
اینجا بود که ترس و وحشت، مسلمانان را فرا گرفت و آنها دست به دعا برداشتند و از خداوند کمک خواستند خود پیامبر نیز دست
خدایا » به دعا برداشت و به درگاه پروردگار عرض کرد: اللهم أنجز لی ما وعدتنی اللهم ان تهلک هذه العصابۀ لا تعبد فی الارض
پیامبر با زاري و تضرع .« آنچه را که به من وعده دادهاي عمل کن. اگر این مردم را هلاك کنی، در زمین به تو عبادتی نخواهد شد
دعا میکرد تا این عبا از دوشش افتاد و بعضی از مسلمانان عباي حضرت را به او دادند و گفتند: یا رسول الله؟ با این حالتی که تو
داري حتماً خدا دعاي توست را قبول خواهد کرد.
در این هنگام بود که خداوند دعاي پیامبر و مسلمانان را اجابت کرد و فرمود: من شما را با هزار فرشته که پشت سر هم قرار
گرفتهاند یاري خواهم کرد.
در آیه بعد هدف از این امداد غیبی را بیان میکند که شادمانی مسلمانان و آرامش دل آنها بود. آنگاه به یک سنت مهم الهی که
در تاریخ و جامعه بشري حاکمیت دارد اشاره میکند و آن این پیروزي همواره از جانب خداست که او چیره و فرزانه است یعنی
شما باید تلاش خود را بکنید ولی بدانید این خداست که گروهی را بر گروهی پیروز میکند و ملاك، عملکرد آن گروههاست.
توجه کنیم که در این آیه از هزار فرشته یاد میکند و در آیه دیگري از سه هزار و
صفحه : 331
پنج هزار فرشته سخن میگوید:
إِذ تَقُول لِلمُؤمِنِینَ أَ لَن یَکفِیَکُم أَن یُمِدَّکُم رَبُّکُم بِثَلاثَۀِ آلاف مِنَ المَلائِکَ ۀِ مُنزَلِینَ بَلی إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأتُوکُم مِن فَورِهِم هذا
125 ) و هنگامی که به مؤمنان میگفتی آیا براي شما کفایت - یُمدِدکُم رَبُّکُم بِخَمسَۀِ آلاف مِنَ المَلائِکَۀِ مُسَوِّمِینَ (آل عمران/ 123
نمیکند که خداوند به وسیله سه هزار فرشته نازل شده شما را یاري کند بلی، اگر صبر کنید و تقوا داشته باشید و دشمنان در این
هجوم خود بر شما بتازند، پروردگارتان شما را به وسیله پنج هزار فرشته نشاندار کمک خواهد کرد.
ما تصور میکنیم که فرشتگان کمک کننده همان هزار فرشته بودند و در آیه سوره آل عمران تصریح نشده که سه هزار یا پنج هزار
فرشته در جنگ شرکت کردهاند بلکه آیه بیانگر این مطلب است که در صورت لزوم، خداوند سه هزار و یا پنج هزار براي یاري
مسلمانان خواهد فرستاد. چون در این آیه میپرسد که آیا کافی نیست که خدا سه هزار فرشته بفرستد، این بدان معنا نیست که حتماً
سه هزار فرشته فرستاده است (دقت کنید).
مطلب دیگر این از این آیات معلوم نمیشود که فرشتگان مستقیماً در جنگ شرکت کردند. ظاهر این است که آنها فقط مسلمانان
را تقویت روحی کردند هر چند که در بعضی از روایات از اقدام مباشر آنها خبر داده شده است.
صفحه 219 از 395
آیه ( 11 ) إِذ یُغَشِّیکُم النُّعاسَ أَمَنَۀً مِنه ... شب جنگ بدر که با توجه به توان رزمی دو طرف باید یک شب بحرانی و نگران کنندهاي
براي مسلمانان میشد، به لطف و عنایت خدا شب آرام و بیدغدغهاي براي آنها بود و به خواب خوشی فرو رفتند و این به جهت
روحیه بالا و احساس امنیتی بود که داشتند.
یکی دیگر از عنایتهاي خدا بر آنها این بود که باران رحمت الهی آنها را نوازش داد، و باران در آن موقعیت خاص نعمت بزرگی
بود چون در آن منطقه فقط یک چاه آب بود و آن هم در دست دشمن قرار داشت، هوا گرم و زمین شن زار بود و گرد
صفحه : 332
و خاك راه در تن مسلمانان، آنها را آزار میداد.
نم نم باران، را حتی و پاکی را براي مسلمانان به ارمغان آورد و آنها را پاك و پاکیزه کرد و وسوسههاي شیطان را که گاهی آنها را
در رسیدن کمکهاي غیبی دچار تردید میساخت از بین برد و به آنها آرامش خاطر داد و گامهایشان را در راه مبازره با دشمنان
اسلام استوار کرد.
همان وسوسههاي شیطانی است که از بین رفت. بعضیها احتمال دادهاند « رجز الشیطان پلیدي شیطان » همانگونه که گفتیم منظور از
که منظور از آن، احتلام بود و بعضی از مسلمانان محتلم شده بودند و آبی براي غسل کردن نداشتند و در آب باران غسل کردند.
[ [سورة الأنفال ( 8): الآیات 12 الی 14
اشاره
إِذ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی المَلائِکَۀِ أَنِّی مَعَکُم فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلقِی فِی قُلُوب الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعبَ فَاضرِبُوا فَوقَ الَأعناق وَ اضرِبُوا مِنهُم
کُل بَنان ( 12 ) ذلِکَ بِأَنَّهُم شَ اقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَه وَ مَن یُشاقِق اللّهَ وَ رَسُولَه فَإِن اللّهَ شَدِیدُ العِقاب ( 13 ) ذلِکُم فَذُوقُوه وَ أَن لِلکافِرِینَ
( عَذابَ النّارِ ( 14
هنگامی که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد که من با شما هستم، پس کسانی را که ایمان آوردهاند ثابت قدم کنید، بزودي در
( دلهاي کسانی که کافر شدند وحشت خواهم انداخت پس بالاي گردنها را بزنید و از آنها هر انگشتی را بزنید ( 12
آن بدانجهت است که آنها با خدا و پیامبرش ستیز کردند و هر کس با خدا و پیامبرش ستیز کند، همانا خداوند سخت کیفر دهنده
( است ( 13
( اینتان (عذاب ماست) پس آن را بچشید و همانا براي کافران عذاب آتش است ( 14
نکات ادبی
مضمون وحی و مربوط به « انّی معکم » است. یا خطاب به ملائکه است و یا « یوحی » در حکم مفرد و مفعول « انّی معکم » -1
مسلمانان است.
ترس، واهمه، ناراحتی نفس به خاطر توقع یک امر ناپسند. اصل « الرعب » -2
صفحه : 333
رعب به معناي قطع است گویا رعب حالت اطمینان و شادي را قطع میکند.
بالاي گردنها و منظور از آن سر است. « فوق الاعناق » -3
انگشت. اطراف دستها و پاها. « بنان » -4
صفحه 220 از 395
ستیز میکنند، عصیان میکنند، از شق به معناي یک طرف چیزي که دو نیم شده است. گویا آنان از خدا بریده بودند و « شاقّوا » -5
در طرف دیگر واقع شده بودند.
دو لهجه وجود دارد: به همین صورت لهجه حجاز و به صورت ادغام لهجه دیگران است. « یشاقق » ضمناً در
خبر مبتداي محذوف است و تقدیر آن چنین است: الامر « ذلکم » ضمیر خطاب است و محلی از اعراب ندارد و « ذلکم » در « کم » -6
ذلکم یا ذلکم عذاب الله.
تفسیر و توضیح
آیه ( 12 ) إِذ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی المَلائِکَ ۀِ أَنِّی مَعَکُم ... هنگامی که فرشتگان در جنگ بدر به کمک مسلمانان شتافتند از جانب
پروردگار به آنها وحی شد که من با شما هستم یعنی من نیز با شما مسلمانان را یاري میدهم، همانگونه که در آیات بعدي خطاب
به پیامبر خواهد آمد که: وقتی تو تیر انداختی در واقع این خدا بود که تیر انداخت.
همچنین به فرشتگان وحی شد که دلهاي مؤمنان را مطمئن سازید و آنها را استوار و ثابت قدم کنید یعنی به تقویت روحی آنها
بپردازید که بزودي در دلهاي کافران ایجاد رعب و وحشت خواهم کرد و آنها روحیه خود را از دست خواهند داد معلوم است که
ضعف روحیّه باعث شکست و بالا بودن روحیه عامل مهم پیروزي است.
ملاحظه میکنید که در این آیه خداوند به فرشتگان دستور جنگ نمیدهد بلکه از آنها میخواهد که روحیّه مؤمنان را تقویت کنند
و این میرساند که فرشتگان مستقیماً با کافران درگیر نشدند بلکه فقط از نظر روحی مسلمانان را کمک کردند و
صفحه : 334
ظاهر این است که خطاب به مسلمانان است نه فرشتگان، و به مسلمانان دستور میدهد اکنون که « فاضربوا فوق الاعناق » اما جمله
فرشتگان هم به کمک شما آمدهاند دشمن را بکوبید و سر آنها را بزنید و نیز انگشتان آنها را قطع کنید. یعنی یا آنها را بکشید و یا
حد اقل انگشتان و دستان آنها را قطع کنید که نتوانند اسلحه برگیرند.
به نظر میرسد که عبارت همه انگشتان آنها را بزنید، یک تعبیر کنایی است و منظور از آن قطع امید آنها و تمام رابطههایی است
که دارند یعنی بطور کلی آنها را تار و مار کنید تا دیگر نتوانند تجدید قوا کنند و به شما هجوم آورند.
14 ) ذلِکَ بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَه ... دستور شدیدي که در سرکوبی دشمن به مسلمانان داده شد از آن جهت بود که - آیات ( 13
آنان با خدا و رسول ستیز کردند و عصیان نمودند، و کسی که چنین کند و در واقع به جنگ خدا و رسول او آید، خدا چنین افراد
را سخت کیفر میدهد در دنیا به وسیله مؤمنان و در آخرت با عذاب جهنم آنها را کیفر میدهد.
« خداوند سخت کیفر دهنده است » : براي همین است که در این آیات راجع به کسانی که با خدا و رسول او ستیز میکنند میفرماید
و این شاید اشاره به عذاب دنیوي و شکست سهمگین قریش در جنگ بدر باشد، و بعد از آن از عذاب آخرت سخن به میان
میآورد و میفرماید: براي کافران عذاب آتش است.
[ [سورة الأنفال ( 8): الآیات 15 الی 18
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم الَّذِینَ کَفَرُوا زَحفاً فَلا تُوَلُّوهُم الَأدبارَ ( 15 ) وَ مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَه إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِتال أَو مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَۀٍ فَقَد
باءَ بِغَضَب مِنَ اللّه وَ مَأواه جَهَنَّم وَ بِئسَ المَصِ یرُ ( 16 ) فَلَم تَقتُلُوهُم وَ لکِ ن اللّهَ قَتَلَهُم وَ ما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَ لکِن اللّهَ رَمی وَ لِیُبلِیَ
صفحه 221 از 395
( المُؤمِنِینَ مِنه بَلاءً حَسَناً إِن اللّهَ سَمِیع عَلِیم ( 17 ) ذلِکُم وَ أَن اللّهَ مُوهِن کَیدِ الکافِرِینَ ( 18
اي کسانی که ایمان آوردهاید؟ چون با کافران از نزدیک روبرو شدید، پس به آنها
صفحه : 335
( پشت برمگردانید ( 15
و هر کس در آن روز به آنها پشت بگرداند- مگر این براي ادامه جنگ راه خود را کج کند یا براي رسیدن به گروه خود جاگیري
( نماید- چنین شخصی به غضبی از خدا برگشته و جاي او جهنم است و بد بازگشت گاهی است ( 16
پس شما آنها را نکشتید بلکه خدا آنها را کشت و آنگاه که انداختی، در حقیقت، تو نینداختی بلکه خدا انداخت و تا مؤمنان را با
( آزمایشی نیکو از سوي خود آزمایش کند، همانا خداوند شنوا و داناست ( 17
( این چنین است و خداوند، سست کننده حیله کافران است ( 18
نکات ادبی
« زحفا » جماعتی است که دسته جمعی به دشمن نزدیک میشوند. ضمناً « زحف » نزدیکی، کنایه از جنگ. لیث گفته « زحفا » -1
مصدر است در موضع حال.
قرار گرفتن در پشت کسی. ،« تولیۀ » . پشت به آنها نکنید، فرار نکنید « فلا تولّوهم » -2
حروف » به معناي طرف، و به « حرف » کج کننده، کسی که راه خود را از وسط به یکی از دو طرف منحرف میکند. از « متحرّفا » -3
هم حروف گفته میشود چون در طرف واقع شدهاند. « تهجی
هر دو « متحیزا » و « متحرفا » به معناي مکان و جا. ضمناً « حیّز » کسی که جاگیري میکند و جاي خود را عوض میکند. از « متحیزا » -4
حال است.
قطعهاي از مردم، گروه معین. « فئۀ » -5
عطف به محذوف غیر معین است یعنی این کار ممکن است چند علت داشته باشد از جمله این علت. « و لیبلی » در « واو » -6
.« الامر ذلکم » خبر مبتداي محذوف است به تقدیر « ذلک » -7
صفحه : 336
تفسیر و توضیح
16 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم الَّذِینَ کَفَرُوا ...: هر چند که آیات قبلی و بعدي جریانات جنگ بدر را گزارش میکند - آیات ( 15
ولی در وسط این گزارش آموزنده، دستوري راجع به چگونگی جنگ میدهد و مسلمانان جنگجو را با ثبات و پایداري به جنگ
دعوت میکند بنابراین، این آیات مخصوص جنگ بدر نیست بلکه تمام میدانهاي جنگ را شامل میشود.
در این آیات به مسلمانان دستور میدهد که چون با دشمن روبرو شدند، نباید از جلو آنها فرار کنند و به آنها پشت بگردانند. اگر
کسی در میدان جنگ پشت به دشمن کند و از مقابل او بگریزد به خشمی از خدا گرفتار میشود و جاي او جهنم است که بد
جایگاهی است.
طبق این آیه فقط در دو صورت میتوان به دشمن پشت کرد:
اول هنگامی که براي ادامه جنگ به راست یا چپ منحرف میشود تا موقعیت بهتري پیدا کند و به نبرد ادامه دهد.
دوم هنگامی که از رزمندگان دیگر و از سپاه اسلام دور شد. و میخواهد به آنها بپیوندد. در این دو حالت میتواند پشت به دشمن
صفحه 222 از 395
کند و با جاگیري مناسب دوباره به آنها هجوم آورد.
تعبیر شده است. معیار کبیره بودن یک گناه، دادن « فرار از زحف » گریختن از جنگ یک گناه کبیره است و در روایات از آن به
وعده جهنم در قرآن یا احادیث معتبر به مرتکب آن است، و به طوري که ملاحظه میفرمایید در این آیات به کسانی که از جنگ با
کافران فرار کنند وعده جهنم داده شده است.
18 ) فَلَم تَقتُلُوهُم وَ لکِن اللّهَ قَتَلَهُم ...: در جنگ بدر سپاه دشمن تار و مار شد و مسلمانان، بسیاري از آنها را کشتند، و - آیات ( 17
پیامبر خدا مشتی ریگ برداشت و به سوي دشمن انداخت و هر یک از ریگها به کسی اصابت کرد و کشته شد.
پیروزي مسلمانان در این جنگ از مجراي عادي و طبیعی غیر ممکن مینمود
صفحه : 337
چون هم از نظر تعداد، بسیار اندك بودند و هم وسایل و ابزار جنگ نداشتند و جز دو اسب و چند شمشیر در اختیار آنان نبود
بنابراین، این پیروزي غیر عادي بود و از طریق کمکهاي غیبی صورت میگرفت، و خداوند، فرشتگان خود را براي کمک به
مسلمانان به میدان جنگ فرستاد و در دل دشمن رعب و وحشت انداخت و آنان از نظر روحی تضعیف شدند. این یک نوع دخالت
مستقیم و مباشر خداوند در جنگ بود.
براي همین است که در این آیه خاطرنشان میسازد که این شما نبودید که آنها را کشتید بلکه در واقع خداوند آنها را کشت، و
خطاب به پیامبر اسلام میفرماید:
وقتی تو آن ریگها را به سوي دشمن انداختی، در واقع تو نینداختی بلکه خدا بود که انداخت، و بدینگونه از دخالت مستقیم خود
خبر میدهد.
البته کسی که اقدام به کشتن دشمن کرد مسلمانان بودند و کسی که آن ریگها را به سوي دشمن انداخت پیامبر اسلام بود ولی
آنکه کار اصلی را کرد خدا بود و مسلمانان و پیامبر فقط یک واسطه بودند.
در ادامه آیه اظهار میدارد که این کمکهاي غیبی به خاطر هدفهاي ویژهاي انجام گرفت از جمله این خدا میخواست مسلمانان را با
یک آزمون نیکو آزمایش کند.
امتحانهاي خدا گاهی به صورت کمبودها، کاستیها و بلاهاست و گاهی هم به شیوه کمکها و نعمتهاست که اگر از این سنخ باشد به
آن آزمایش نیکو گفته میشود.
آمده و بارها در « و لیبلی » است که در « واوي » این گفتیم کمکهاي غیبی حاوي هدفهاي ویژه از جمله این هدف بود، به خاطر حرف
موارد مشابه تذکر دادهایم که این واوها عطف به محذوف غیر معین است و براي نشان دادن این معناست که خواننده گمان نکند
که این علت، تنها علت موضوع است بلکه فکر خود را به کار اندازد و در پی یافتن علتهاي دیگر هم باشد.
پس از این بیان، شنوا و دانا بودن خداوند را تذکر میدهد و این هر سخنی به زبان آورید خدا میشنود و هر فکري در ذهنتان
خطور کند خدا از آن آگاه است.
صفحه : 338
سپس در آیه بعدي روشن میکند که خداوند، سست کننده نیرنگ کافران است و یک نمونه آن جریان جنگ بدر میباشد.
[ [سورة الأنفال ( 8): آیۀ 19
اشاره
صفحه 223 از 395
إِن تَستَفتِحُوا فَقَد جاءَکُم الفَتح وَ إِن تَنتَهُوا فَهُوَ خَیرٌ لَکُم وَ إِن تَعُودُوا نَعُد وَ لَن تُغنِیَ عَنکُم فِئَتُکُم شَیئاً وَ لَو کَ ثُرَت وَ أَن اللّهَ مَعَ
( المُؤمِنِینَ ( 19
اگر درخواست داوري میکردید اینک داوري به سراغ شما آمد و اگر پرهیز کنید، آن براي شما بهتر است و اگر برگردید ما نیز
( برمیگردیم و جمعیت شما اگر چه بسیار باشد برایتان سودي ندارد و همانا خداوند با مؤمنان است ( 19
نکات ادبی
ربنا افتح » : در اینجا به معناي قضاوت و داوري است همانگونه که در آیه « فتح » طلب فتح میکردید، و به احتمال زیاد « تستفتحوا » -1
به معناي داوري است. « بیننا و بین قومنا
افتعال از نهی یعنی قبول کنید، پرهیز کنید. « تنتهوا » -2
تفسیر و توضیح
آیه ( 19 ) إِن تَستَفتِحُوا فَقَد جاءَکُم الفَتح ... در پایان آیه پیش گفته شد که خداوند نیرنگ کافران را سست میکند. اینک در این
آیه خطاب به کافرانی که در جنگ بدر شرکت کرده بودند مطالبی را اظهار میدارد تا آنها از این جنگ و نتایج آن درسهایی
بیاموزند و به خود آیند و در فکر جنگ دیگري با مسلمانان نباشند.
طبق روایات متعددي که در کتابهاي تفسیري آمده، کفار قریش از جمله ابو جهل، پیش از حرکت به سوي مدینه در مکه از خدا
خواستند که از دو گروه هر کدام که به خدا نزدیکتر است پیروز گرداند و این یک نوع درخواست داوري درباره حقانیت یکی از
دو گروه بود. پیروزي مسلمانان در جنگ بدر نشان دهنده داوري خداوند
صفحه : 339
بود و معلوم شد که خدا مسلمانان را حق میداند. پس از پایان جنگ، خداوند خطاب به کافران میفرماید: اگر داوري میخواستید
اینک داوري شد.
و اشتقاقات آنها در قرآن به معناي داوري هم آمده آنهم نوعی داوري که به پیروزي « الفتح » و یا « تستفتحوا » توجه کنیم که کلمه
جبهه حق انجامیده باشد.
مانند:
قُل یَجمَع بَینَنا رَبُّنا ثُم یَفتَح بَینَنا بِالحَق (سبأ/ 26 ) بگو پروردگار، ما را گرد هم میآورد و سپس میان ما به حق داوري میکند.
رَبَّنَا افتَح بَینَنا وَ بَینَ قَومِنا بِالحَق (اعراف/ 89 ) پروردگارا؟ میان ما و قوم ما به حق داوري کن.
را به معناي پیروزي نگرفتیم به این دلیل است که میفرماید فتح به سوي شما آمده است، و ظاهر آن « فتح » ، این در آیات مورد بحث
نصیب شما شده است، و اگر فتح را به معناي پیروزي در جنگ بگیریم مضمون این جمله نادرست خواهد بود « فتح » این است که
چون پیروزي نصیب کافران نشد. براي همین است که برخی از مفسّران آیه را خطاب به مؤمنان گرفتهاند تا این جمله معناي درستی
پیدا کند ولی در توجیه بقیه آیه دچار مشکل شدهاند چون بقیه آیه به روشنی خطاب به کافران است و توجیه آن به این پس از
جنگ، میان مسلمانان درگیري و اختلاف به وجود آمد و آیه ناظر به آن اختلاف است، توجیه بعیدي است.
اگر فتح را به معناي داوري بگیریم، همانگونه که در بعضی آیات به همین معناست در تفسیر آیه مشکلی نخواهیم داشت و این آیه
خطاب به کافران میشود و صدر و ذیل آیه تناسب خود را حفظ میکند.
بنابر این آیه خطاب به کافران باشد چنین معنا میدهد: اي کافران اگر شما داوري میخواستید اینک با پیروزي مسلمانان داوري
صفحه 224 از 395
مشخص شد و اگر از این پس از جنگ با مسلمانان پرهیز کنید به نفع شماست و اگر بار دیگر به جنگ برگردید ما نیز برمیگردیم
و جمعیت شما هر چند هم زیاد باشد شما را سودي نخواهد داشت
صفحه : 340
و بدانید که خدا با مؤمنان است و همواره آنها را یاري خواهد کرد (همانگونه که در جنگ بدر یاري کرد).
بحثی درباره جنگ بدر
در میان جنگهاي صدر اسلام، جنگ بدر از اهمیت ویژهاي برخوردار است چون این نخستین درگیري مهم مسلمانان با کفار بود که
سرنوشت اسلام را رقم میزد بودن یا نبودن.
در این جنگ تعداد مسلمانان اندك و اسلحه و تجهیزات آنها ناچیز بود ولی در مقابل، کافران هم از نظر تعداد نفرات و هم از نظر
ابزار جنگی در موقعیت بالایی قرار داشتند با این وجود پیروزي نهایی، نصیب مسلمانان شد و کافران شکست سختی خوردند.
امتیاز خاصی داشت. « بدري » جنگ بدر براي مسلمانان آنچنان مهم بود که بعدها شرکت کنندگان در جنگ بدر به عنوان
شروع جنگ به این صورت بود که در سال دوم هجرت گزارش به مدینه رسید که یک کاروان تجارتی به سرکردگی ابو سفیان از
شام عازم مکه است. پیامبر چند تن از جمله عدي و طلحۀ بن عبد اللّه و سعید بن زید را براي کسب اطلاع از مسیر کاروان و تعداد
نگهبانان و نوع کالاهاي همراه آن اعزام کرد و آنها پس از انجام مأموریت اطلاعات لازم را در اختیار پیامبر گذاشتند و معلوم شد
که کاروان، چهل نفر محافظ دارد و هزار شتر مال التجاره را حمل میکنند و ارزش کالاها حدود پنجاه هزار دینار است.
کفار قریش تمام ثروتهاي مسلمانان مهاجر را که در مکه برجاي گذاشته بودند، مصادره کرده بودند جاداشت که با حمله به این
کاروان و ضبط کالاهاي آن، از کفار قریش تقاص گرفته شود و به عنوان غنیمت جنگی در آن تصرف کنند. این بود که
صفحه : 341
را براي اداره شهر جانشین خویش کرد « ابو لبابه » را براي نماز و « عبد اللّه إبن ام مکتوم » پیامبر در هشتم ماه رمضان سال دوم هجري
و خود با سیصد و سیزده نفر براي حمله به آن کاروان تجارتی از مدینه بیرون آمد. از این سپاه، هشتاد و دو نفر از مهاجران و
دویست و سی و یک نفر از انصار بودند و سه اسب و هشتاد شتر داشتند.
البته مسلمانان پرشور بخصوص جوانها بارها از پیامبر اجازه جنگ با دشمن را خواسته بودند تا از ستمی که به آنها میشود خود را
برهانند ولی پیامبر چنین اجازهاي به آنها نداده بود تا این در جریان این جنگ این اجازه از سوي خداوند داده شد:
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُم ظُلِمُوا وَ إِن اللّهَ عَلی نَصرِهِم لَقَدِیرٌ (حج/ 39 ) براي کسانی که مورد هجوم قرار گرفتهاند اجازه جنگ داده
میشود چون به آنها ستم شده است و خداوند بر کمک کردن به آنها قدرت دارد.
ضمضم » به هر حال این سپاه مسیر خود را طی میکرد که ابو سفیان از این حرکت مسلمانان با خبر شد و بیدرنگ شخصی به نام
را مأمور کرد که سوار شتر تندرو شود و به مکه برود و از قریش براي حفظ کالاهاي تجارتی کمک بخواهد. ضمضم به « بن عمرو
مکه رسید و در حالی که گوش شتر خود را بریده و بینی او را شکافته بود و پیراهن خود را پاره کرده بود، فریاد میزد که مردم؟
کالاهاي تجارتی شما در خطر است و محمّد و یاران او میخواهند آنها را غارت کنند. الغوث؟ الغوث؟ مردم مکه و صاحبان کالاها
وقتی از مطلب با خبر شدند براي دفاع از کاروان تجارتی دست به جمع آوري فوري نیرو و تجهیزات زدند و تمام جنگجویان آنها
آماده نبرد شدند. این گروه که حدود هزار نفر با تمام ابزار جنگی بودند به سوي مدینه روانه شدند.
اردو زده بود و منتظر رسیدن کاروان تجارتی « ذفران » سپاه اسلام در محلی به نام
صفحه : 342
صفحه 225 از 395
بود، ناگهان به پیامبر اسلام خبر رسید که سپاه بزرگ قریش از مکه خارج شده، رهسپار مدینه هستند. مسلمانان آمادگی درگیري با
چنین سپاهی را نداشتند و فقط میخواستند با کاروان تجارتی درگیر شوند:
وَ إِذ یَعِدُکُم اللّه إِحدَي الطّ ائِفَتَین أَنَّها لَکُم وَ تَوَدُّونَ أَن غَیرَ ذاتِ الشَّوکَ ۀِ تَکُون لَکُم وَ یُرِیدُ اللّه أَن یُحِق الحَق بِکَلِماتِه وَ یَقطَعَ دابِرَ
الکافِرِینَ. (انفال/ 7) و هنگامی که خداوند یکی از آن دو گروه را به شما وعده داد که نصیب شما خواهد شد (با شما درگیر
خواهد شد) و شما دوست میداشتید آن گروهی که قدرتی ندارد براي شما باشد و خدا میخواست حق را با کلمات خویش به
اثبات برساند و ریشه کافران را قطع کند.
مسلمانان چارهاي نداشتند جز این با سپاه مکه روبرو شوند ولی پیامبر به عنوان یک رهبر شایسته خواست با مردم مشورت کند و نظر
خود را بگویند آیا به مصاف سپاه مکه بروند و یا به مدینه بازگردند! ابو بکر و عمر هر دو گفتند که مصلحت این است که به مدینه
برگردیم و سخنانی گفتند که یأسآور بود ولی مقداد گفت: اي پیامبر دلهاي ما با شماست و آن چه را که خداوند به تو دستور
داده در پیش گیر، پیامبر از این سخن مقداد خوشحال شد و بار دیگر نظرات مردم را خواست.
در این هنگام سعد بن معاذ که از انصار بود بپاخاست و گفت: گویا ما را اراده کردهاي. پیامبر فرمود: بلی. او گفت: یا رسول اللّه ما
به تو ایمان آوردهایم و آیین تو حق است. ما با تو پیمان بستیم و هر تصمیمی بگیري از تو پیروي میکنیم. سوگند به خدایی که تو
را مبعوث کرده است اگر وارد دریا شوي ما نیز چنین میکنیم ... ما را به دستور خدا به هر نقطهاي که صلاح میدانی بفرست.
سخنان سعد پیامبر را بسیار خوشحال کرد و در حق او دعا نمود و فرمان حرکت را صادر کرد و مسلمانان را نیز مژده پیروزي داد.
پیامبر از راههاي گوناگون کسب خبر میکرد و حرکت سپاه دشمن را زیر نظر
صفحه : 343
داشت و تمام توجه او به سوي سپاه قریش بود که از مکه حرکت کرده بود و دیگر توجهی به کاروان تجارتی نداشت. بدین ترتیب
ابو سفیان از موقعیت پیش آمده استفاده کرد و کاروان تجارتی را از منطقه نفوذ مسلمانان عبور داد و به سران سپاه مکه پیغام داد که
کاروان از خطر گذشت و شما از همان راه که آمدید برگردید ولی سران سپاه این نظر را نپسندیدند و مخصوصاً ابو جهل میگفت
باید قدرت خود را به محمّد و یاران او نشان بدهیم.
و سپاه قریش در قسمت بالا « العدوة الدنیا » دو سپاه در منطقهاي به نام بدر روبروي هم قرار گرفتند و مسلمانان در قسمت پایین
قرار داشتند. « العدوة القصوي »
یا قرارگاه فرماندهی ساختند تا پیامبر به میدان نبرد مسلط باشد. « عریش » براي پیامبر در بالاي تپه سایبانی به عنوان
شب جنگ خداوند آرامش خاصی به مسلمانان داد و بارانی بارید و تشنگی مسلمانان رفع شد و با آن خود را شست و شو دادند و
وسوسههاي شیطان از آنها زدوده شد چون بعضیها در کمک خدا تردید میکردند ولی آثار آن را به روشنی دیدند. قرآن در این
باره میفرماید:
إِذ یُغَشِّیکُم النُّعاسَ أَمَنَۀً مِنه وَ یُنَزِّل عَلَیکُم مِنَ السَّماءِ ماءً، لِیُطَهِّرَکُم بِه وَ یُذهِبَ عَنکُم رِجزَ الشَّیطان وَ لِیَربِطَ عَلی قُلُوبِکُم وَ یُثَبِّتَ بِهِ
الَأقدامَ (انفال/ 11 ) هنگامی که خدا از جانب خود براي آرامش شما خواب خوشی را بر شما چیره کرد و از آسمان آبی نازل کرد
تا شما را با آن پاك کند و پلیدي شیطان را از شما دور سازد و دلهایتان را آرام و گامهایتان را استوار کند.
صبح روز بعد دو سپاه آماده جنگ شدند و سپاه قریش از تعداد سپاه اسلام اطلاعی نداشت. آنها شخصی به نام عمیر بن وهب را
که در تخمین زدن مهارت داشت مأمور کردند که تعداد سپاهیان را تخمین بزند. وي سپاه اسلام را در حدود سیصد نفر گزارش داد
ولی گفت احتمال دارد که در پشت تپهها سربازان دیگري هم کمین کرده باشند و نیز از روحیه بسیار بالاي آنها خبر داد. این
گزارش رعب و
صفحه 226 از 395
صفحه : 344
وحشت فراوانی در دلهاي سران قریش انداخت و بعضی از آنها خواستند از جنگ منصرف شوند و به مکه برگردند ولی گروهی
هم طرفدار جنگ با مسلمانان بودند و با سخنان تحریک آمیز خود دیگران را وادار به آغاز نبرد کردند. اسود مخزومی به تنهایی به
سپاه مسلمانان حمله کرد و کشته شد و کشته شدن او جنگ را قطعی کرد.
پس از این جریان که در روز هفدهم ماه رمضان سال دوم اتفاق افتاد سه تن از جنگجویان قریش به نامهاي عتبه و شیبه و ولید از
سپاه خود جدا شدند و به سوي میدان آمدند و از مسلمانان مبارز طلبیدند. پیامبر اسلام سه نفر از انصار را که از جوانان مدینه بودند
به مصاف آنها فرستاد ولی آنها قبول نکردند و آنان را هم شأن خود ندانستند، این بار پیامبر علی إبن ابی طالب (ع) و حمزه و عبیده
را که هر سه از قریش بودند براي این کار نامزد کرد. علی توانست ولید را که دایی معاویه بود بکشد و حمزه نیز شیبه را به قتل
رسانید و عبیده هم عتبه را کشت.
پس از این جریان، حمله عمومی از سوي دو سپاه آغاز شد و پیامبر ضمن این سپاه خود را فرماندهی میکرد دست به درگاه خدا
برداشت و دعا کرد و از خدا پیروزي مسلمانان را درخواست نمود و عرضه داشت خدایا اگر امروز این گروه هلاك شوند دیگر در
روي زمین کسی تو را پرستش نخواهد کرد. پیامبر مشتی ریگ برداشت و به سوي دشمن انداخت و جنگ شروع شد.
در این جنگ مسلمانان از روحیه بسیار بالایی برخوردار بودند و این به سبب امدادهاي غیبی بود و همانگونه که پیامبر وعده داده
بود خداوند مسلمانان را به طور مستقیم یاري کرد و هزار فرشته براي کمک به آنها فرستاد و فرشتگان با افزودن سیاهی لشکر و
تقویت روحی آنان سپاه اسلام را یاري کردند:
إِذ تَستَغِیثُونَ رَبَّکُم فَاستَجابَ لَکُم أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلف مِنَ المَلائِکَۀِ مُردِفِینَ. وَ ما جَعَلَه اللّه إِلّا بُشري وَ لِتَطمَئِن بِه قُلُوبُکُم وَ مَا النَّصرُ إِلّا
10 ) هنگامی که شما از خدا طلب کمک میکردید، پس خدا به شما پاسخ داد که - مِن عِندِ اللّه إِن اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیم (انفال/ 9
صفحه : 345
همانا من شما را با هزار فرشته که در ردیف هم میآیند کمک میکنم، و خدا آن کار را جز براي شادمانی شما و این دلهایتان
آرامش گیرد انجام نداد. و پیروزي جز از جانب خدا نیست، همانا خداوند عزیز و حکیم است.
در این نبرد مسلمانان بر سپاه قریش پیروز شدند و آنها را تار و مار کردند و بسیاري از آنها پا به فرار گذاشتند. اگر چه چهارده نفر
از مسلمانان شهید شدند ولی تلفات سپاه قریش به هفتاد نفر میرسید که چند تن از سران قریش در میان آنها بودند. همچنین
تعدادي از آنان اسیر شدند. پیامبر جنازههاي شهداي بدر را در همان محل دفن کرد و اجساد کشته شدگان دشمن را نیز در چاهی
قرار داد. سپس بر سر آن چاه نامهاي سران کفر را که کشته شده بودند بر زبان آورد و فرمود: اي عتبه، اي شیبه، اي امیه، اي ابو
جهل؟ آیا شما آنچه را که خداوند وعده کرده بود یافتید!
من آنچه را که خدا وعده کرده بود یافتم. از اصحاب گفتند: یا رسول اللّه با کسانی که مردهاند سخن میگویید! پیامبر فرمود: آنها
سخن مرا میشنوند ولی قدرت پاسخ دادن ندارند.
در این جنگ غنائم بسیاري به دست مسلمانان افتاد ولی آنها بر سر تقسیم غنائم با یکدیگر اختلاف پیدا کردند که با دخالت پیامبر
مسأله حل شد و پیامبر طبق آیه خمس، یک پنجم غنائم را به عنوان حاکم اسلامی براي خود برداشت و بقیه را میان رزمندگان
تقسیم کرد.
شهداي جنگ بدر چهارده نفر بودند که شش نفر از آنها از مهاجرین و هشت نفر از انصار بودند. شهداي مهاجرین عبارت بودند
از: عبیدة بن حارث، عمیر بن ابی وقاص، عمیر بن عبد ودّ، عاقل بن ابی بکیر، مهجع غلام عمر و صفوان بن بیضاء شهداي انصار
عبارت بودند از: مبشّر بن عبد المنذر، سعد بن خیثمه، حارثۀ بن سراقه، عوف بن عفراء، معوذ بن عفراء، عمیر بن حمام، رافع بن
صفحه 227 از 395
معلّی و یزید بن حارث.
تعداد کسانی که مسلمانان آنها را اسیر گرفتند هفتاد و چهار نفر بودند و پس از
صفحه : 346
پایان جنگ پیامبر اعلام نمود که اگر کسان آنها فدیه بدهند میتوانند آنها را بخرند و آزاد کنند. همچنین در این جنگ بود که
اعلام شد هر یک از اسیرانی که باسواد هستند، با یاد دادن سواد به ده نفر از کودکان مسلمان، آزاد میشوند.
این بود خلاصهاي از جریان جنگ بدر که با استفاده از کتابهاي زیر بطور فشرده نوشته شد:
- واقدي، المغازي، ج 1، ص 12 به بعد.
- إبن هشام، السیرة النبویه، ج 2، ص 257 به بعد.
- طبري، تاریخ الامم و الملوك، ج 2 ص 20 به بعد.
- طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 802 به بعد.
[ [سورة الأنفال ( 8): الآیات 20 الی 23
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَه وَ لا تَوَلَّوا عَنه وَ أَنتُم تَسمَعُونَ ( 20 ) وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قالُوا سَمِعنا وَ هُم لا یَسمَعُونَ ( 21 ) إِنَّ
( شَرَّ الدَّوَاب عِندَ اللّه الصُّمُّ البُکم الَّذِینَ لا یَعقِلُونَ ( 22 ) وَ لَو عَلِمَ اللّه فِیهِم خَیراً لَأَسمَعَهُم وَ لَو أَسمَعَهُم لَتَوَلَّوا وَ هُم مُعرِضُونَ ( 23
( اي کسانی که ایمان آوردهاید؟ از خدا و پیامبر او پیروي کنید و از او روي مگردانید در حالی که شما میشنوید ( 20
( و مانند کسانی نباشید که گفتند: شنیدیم ولی نشنیدند ( 21
( همانا بدترین جنبندگان نزد خداوند، کران و گنگان هستند همانها که نمیاندیشند ( 22
( و اگر خدا در آنها خیري میدانست آنها را شنوا میکرد و اگر آنها را شنوا میکرد، پشت میکردند و روي گردان میشدند ( 23
نکات ادبی
به رسول برمیگردد. « عنه » -1 ضمیر
در اینجا و اشتقاقات دیگر آن در همین آیه و آیه بعدي به معناي « سمعنا » -2
صفحه : 347
مطلق شنیدن نیست بلکه منظور پذیرفتن و قبول حق است.
به معناي جنبنده و شامل هر حیوانی از جمله انسان میشود ولی نوعاً آن را در حیوانات و بخصوص در « دابّۀ » جمع «ّ الدواب » -3
اسب به کار میبرند و در اینجا منظور، همه حیوانات از جمله انسان است.
چنین نیست چون عدم تولّی باعث عدم اسماع نیست. « لو أسمعهم » براي انتفاء شرط به جهت انتفاء خبر است ولی در « لو » -4 معمولا
تفسیر و توضیح
23 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَه ...: مسلمانان را دعوت به اطاعت از خدا و رسول میکند و از آنها میخواهد - آیات ( 20
که از پیامبر روي برمگردانند. در حالی که آنها سخن پیامبر را میشنوند که آنان را به سوي خدا و خیر و جهاد با دشمن میخواند.
صفحه 228 از 395
بعضیها به ظاهر، دعوت پیامبر را میشنیدند ولی هر جا که به سودشان نبود از پیامبر روي برمیتافتند و از او اعراض میکردند، و
در این آیه آنها را از این کار منع میکند و خاطر نشان میسازد که مسلمان واقعی کسی است که سخن حق را بشنود و از حق روي
گردان نباشد.
در آیه بعدي میفرماید: شما از کسانی نباشید که گفتند شنیدیم ولی نشنیدند یعنی گفتند پذیرفتیم ولی نپذیرفتند. اینها همان
منافقان بودند که به ظاهر ادعاي مسلمانی میکردند ولی در واقع مسلمان نبودند. شنیدن در اینجا به معناي قبول کردن است.
در ادامه مطلب اضافه میکند که بدترین جنبدگان نزد خداوند همان کسانی هستند که سخن حق را نمیشنوند و از گفتن سخن
حق لال هستند و گوش و زبان خود را در شنیدن و گفتن حق به کار نمیاندازند. آنان کسانی هستند که نمیاندیشند زیرا اگر
درست میاندیشیدند، چشم و گوش و دل و زبان خود را در اختیار حق قرار میدادند و از پذیرفتن حق سرباز نمیزدند.
صفحه : 348
به معناي هر نوع جنبنده و از جمله انسان است ولی چون نوعا این کلمه را در مورد حیوانات به کار میبرند، « دواب » هر چند که
میتوان گفت که این تعبیر که در آیه آمده است نوعی تمثیل است و این افراد را به حیوانات تشبیه میکند.
در آیه بعدي راجع به همین افراد یاد شده اظهار میدارد: اگر خدا در آنها خیري میدید و آنها شایستگی لازم را داشتند البته آنان
را در شنیدن سخن حق شنوا میکرد یعنی موانع را از سر راه آنها برمیداشت و زمینه را براي هدایت آنها فراهم میکرد ولی خدا در
آنها خیري ندید و آنها را هدایت نکرد.
این خدا در آنها خیري ندید، مربوط به خلقت و ذات آنها نیست که مسأله جبر پیش آید بلکه مربوط به عملکرد آنهاست که
آزادانه راه باطل را انتخاب کردهاند.
آنها میتوانستند چنین نکنند، همانگونه که مؤمنان راه باطل را انتخاب نکردند و وجود اینها حجتی براي آنهاست.
در همین آیه با افزودن یک جمله مطلب را شفافتر میکند و میفرماید: اگر آنها را شنوا میکرد، باز روي گردان میشدند و او را
نفی میکردند یعنی اگر سخن حق را به گوش آنها فرو میبرد، باز به خاطر عنادي که با حق داشتند به سوي حق گرایش پیدا
نمیکردند و این مربوط به عملکرد و فرورفتن آنها در فساد و کفر است.
هم « اسماع » هدایت جبري نیست زیرا در این جمله روشن میکند اگر « لأسمعهم » از این جمله اخیر فهمیده میشود که منظور از
از طریق اجبار نیست چون اگر چنین بود هدایت یافتن آنها قطعی بود و « اسماع » تحقق مییافت باز آنها هدایت نمیشدند بنابراین
چون مربوط به اراده خدا در تکوینیات میشد الزامآور بود.
[ [سورة الأنفال ( 8): الآیات 24 الی 26
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا استَجِیبُوا لِلّه وَ لِلرَّسُول إِذا دَعاکُم لِما یُحیِیکُم وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ یَحُول بَینَ المَرءِ وَ قَلبِه وَ أَنَّه إِلَیه تُحشَرُونَ ( 24 ) وَ
اتَّقُوا فِتنَۀً لا تُصِ یبَن الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنکُم خَ اصَّۀً وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ شَدِیدُ العِقاب ( 25 ) وَ اذکُرُوا إِذ أَنتُم قَلِیل مُستَضعَفُونَ فِی الأَرضِ
( تَخافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُم النّاس فَآواکُم وَ أَیَّدَکُم بِنَصرِه وَ رَزَقَکُم مِنَ الطَّیِّبات لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ ( 26
صفحه : 349
اي کسانی که ایمان آوردهاید، خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوي چیزي میخوانند، که شما را زنده میکند، و
( بدانید که خداوند میان مرد و دل او حائل میشود و این به سوي او برانگیخته خواهید شد ( 24
صفحه 229 از 395
( و از فتنهاي بترسید که تنها به کسانی از شما نمیرسد که ستم کردهاند و بدانید که خدا سخت کیفر است ( 25
به یاد آورید هنگامی که شما اندك بودید و در زمین ناتوان شمرده میشدید، و بیم آن داشتید که مردم شما را بربایند، پس خدا به
( شما پناه داد و شما را با پیروزي خود کمک نمود و شما را از چیزهاي پاکیزه روزي داد، باشد که سپاسگزاري کنید ( 26
نکات ادبی
اجابت کنید، پاسخ مثبت بدهید. بپذیرید. « استجیبوا » -1
مانع و پرده میان دو چیز است. ،« حائل » به معناي فاصله قرار دادن و « حیلوله » حائل میشود، فاصله میاندازد، از « یحول » -2
برمیگردد. « اللّه » یا ضمیر شأن است و یا به « و انّه » -3
در اینجا به معناي عذاب است و معانی دیگري هم دارد که باید از قرائن فهمید. « فتنه » -4
نفی هم باشد بعید نیست، هر چند که « لاي » البته احتمال این .« فَلا تَمُوتُن إِلّا وَ أَنتُم مُسلِمُونَ » : نهی است مانند « لاي » « لا تصیبّن » -5
«ّ لتصیبن » بر نفی، نادر است ضمناً در بعضی از قرائتها که از علی بن ابی طالب (ع) و امام باقر (ع) نقل شده « ثقیله » داخل شدن نون
است و اگر چنین باشد معنا به کلی عوض میشود.
مفعول له براي و اذکروا است و نه ظرف. « اذ انتم قلیل » -6
به معناي گرفتن چیزي به « خطف » و « تخطف » . شما را برباید « یتخطفکم » -7
صفحه : 350
سرعت است.
تفسیر و توضیح
آیه ( 24 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا استَجِیبُوا لِلّه وَ لِلرَّسُول ... در این خطاب تشریفی، خداوند به مؤمنان تذکر میدهد که گوش به فرمان
خدا و رسول باشند و هر گاه خدا و رسول، آنها را به سوي چیزي دعوت کردند اجابت کنند و لبیک بگویند زیرا آن، مایه حیات و
زندگی آنهاست. هر مؤمنی باید بداند که دین و دستورات الهی زندگی ساز است و اگر زندگی واقعی را بخواهند، تنها در پرتو
عمل به تعلیمات الهی به دست خواهد آمد.
زندگی بشر بر دو گونه است: یکی زندگی مادي و حیوانی که آثار آن عبارت است از تغذیه، تولید مثل، تنفس و حرکت. این نوع
زندگی را همه حیوانات هم دارند و اگر انسان زندگی را چنین معنا کند و به آن بسنده کند، یک زندگی پست حیوانی خواهد
داشت، هر چند که از لحاظ تنوع و را حتی به عالیترین نوع آن برسد.
نوع دوم از زندگی، همان زندگی معنوي و روحی است که اختصاص به بعضی از انسانها دارد و شایسته مقام انسانی است و در
پرتو دین و وحی آسمانی و پیمودن رتبههاي عالی تکامل و معرفت به دست میآید. پیامبران همواره انسان را به سوي چنین
مفهومی از زندگی دعوت کردهاند و خواستهاند انسان به مقامی که لایق اوست برسد. چنین زندگی مرگ ندارد چون انسان اگر
هم بمیرد باز زنده است همچون شهیدان که تا قیامت زندهاند.
اجابت کردن و لبیک گفتن به خدا و رسول در تامین زندگی انسانی باید در همین فرصت اندك عمر صورت گیرد و هر چه زودتر
انجام پذیرد زیرا که با مرگ انسان، دیگر هیچ وقت چنین موقعیتی پیش نمیآید و فرصتها پایان مییابد. از همین روست که در
منظور از این حائل، مرگ است که به سراغ .« بدانید خدا میان مرد و قلب او حائل قرار میدهد » : ادامه همین آیه تذکر میدهد که
انسان میآید و میان او و
صفحه 230 از 395
صفحه : 351
آرزوهایش فاصله میاندازد. کسانی که اصلاح نفس خود را براي رسیدن به زندگی واقعی به آینده موکول میکنند و کار امروز را
به فردا میاندازد در ضرري عظیم هستند زیرا که فرصتهاي طلایی را از دست میدهند و ممکن است هیچ وقت چنین فرصتی را به
دست نیاورند.
جالب این هر گاه انسان در این دنیا با زندگی در پرتو وحی به حیات واقعی و انسانی دست پیدا کند، در قیامت نیز زندگی
سعادتمندي خواهد داشت و در بهشت برین جاي خواهد گرفت چون زندگی آن دنیا ادامه زندگی این دنیا است. این مطلب را که
اشاره به این قیامتی در پیش «. و شما به سوي او محشور خواهید شد » : گفتیم، در پایان آیه به اشاره ذکر میکند آن جا که میفرماید
است و عملکرد شما در این دنیا تعیین کننده وضعیت شما در آن دنیاست.
آیه ( 25 ) وَ اتَّقُوا فِتنَۀً لا تُصِ یبَن الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنکُم خَ اصَّۀً .... هر گاه در جامعهاي فساد و گناه شایع شود، وظیفه مؤمن است که در
مقابل فساد بایستد و از آن جلوگیري کند. مؤمن باید بداند که خوب بودن و گناه نکردن او کافی نیست، بلکه باید علاوه بر اصلاح
نفس خویش در فکر دیگران هم باشد و در اصلاح جامعهاي که در آن زندگی میکند بکوشد و این همان وظیفه امر به معروف و
نهی از منکر است که دو واجب دینی است.
طبق یک سنّت الهی، هر گاه در جامعهاي فساد و گناه رواج یابد و خدا بخواهد به آن جامعه بلا نازل کند، این بلا فقط بر اهل فساد
و ستمگران نازل نخواهد شد، بلکه دامن کسانی را نیز خواهد گرفت که به وظیفه تبلیغی و اصلاحی خود عمل نکردهاند و ستمگران
را با سکوت خود تشویق نمودهاند این آیه از همین سنّت الهی خبر میدهد و خطاب به مؤمنان میفرماید: از عذابی بترسید که فقط
سراغ ستمگران از شما نخواهد آمد یعنی این عذاب عمومی خواهد بود و مؤمنان را هم در برخواهد گرفت.
در جریان اصحاب سبت هم دیدیم که آنها سه گروه شدند: گروهی که مرتکب
صفحه : 352
گناه میشدند و گروهی که خود گناه نمیکردند ولی با گناهکاران هم، کاري نداشتند و گروه سوم کسانی بودند که هم گناه
نمیکردند و هم گناهکاران را نهی از منکر مینمودند و از آنها میخواستند که دست به گناه نزنند. وقتی عذاب خدا نازل شد دو
گروه اول و دوم را فراگرفت و فقط گروه سوم از آن نجات پیدا کردند.
فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه أَنجَینَا الَّذِینَ یَنهَونَ عَن السُّوءِ وَ أَخَ ذنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذاب بَئِیس بِما کانُوا یَفسُقُونَ (اعراف/ 165 ) پس چون
آنچه را که به آنها تذکر داده شده بود فراموش کردند، گروهی را که از بدي نهی میکردند نجات دادیم و آنها را که ستم کرده
بودند به خاطر نافرمانی که کرده بودند با عذابی سخت برگرفتیم.
آیه ( 26 ) وَ اذکُرُوا إِذ أَنتُم قَلِیل مُستَضعَفُونَ فِی الأَرض ... در این آیه نعمتهایی را که خداوند به مسلمانان مهاجر داده بود تذکر
میدهد. این مسلمانان وقتی در مکه بودند تعدادشان اندك بود و همواره ناتوان شمرده میشدند و مورد آزار و اذیت مشرکان مکه
بودند.
وضع مسلمانان در مکه، پیش از هجرت بسیار رقتانگیز و اسفبار بود. آنها علاوه بر آزارها و شکنجههایی که میشدند، بر جان
خود نیز میترسیدند و امنیتی نداشتند، بخصوص آن دسته از مسلمانان که از قبیله قدرتمندي نبودند و یا برده بودند و از جانب هیچ
کس حمایت نمیشدند. آنها همیشه بیم آن را داشتند که مشرکان آنها را شکار کنند و بربایند و نابود سازند. همانگونه که بعضی
از مسلمانان در اثر شکنجه مشرکان، جان خود را از دست دادند مانند پدر و مادر عمّار یاسر.
بالاخره این وضع دردناك با هجرت پیامبر و مسلمانان به مدینه پایان یافت و خداوند این مسلمانان بیپناه را در مدینه پناه داد و
مسلمانان مدینه را یار و یاورشان قرار داد و آنها را در جنگ بدر کمک کرد تا در برابر قریش پیروز شوند. همچنین آنها را از
صفحه 231 از 395
نعمتهاي پاك و پاکیزه روزي داد و از غذاها و میوههاي مدینه برخوردار ساخت. این همه نعمت به مسلمانان داده شد تا آنان خداي
را سپاسگزاري کنند.
صفحه : 353
[ [سورة الأنفال ( 8): الآیات 27 الی 29
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُم وَ أَنتُم تَعلَمُونَ ( 27 ) وَ اعلَمُوا أَنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَۀٌ وَ أَن اللّهَ
عِندَه أَجرٌ عَظِیم ( 28 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً وَ یُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه ذُو الفَضل العَظِیمِ
(29)
( اي کسانی که ایمان آوردهاید؟ خدا و رسول او را خیانت نکنید و به امانتهاي خود نیز خیانت نکنید در حالی که شما میدانید ( 27
( و بدانید که مالها و فرزندان شما مایه آزمایش است و همانا پاداش بزرگ نزد پروردگار است ( 28
اي کسانی که ایمان آوردهاید اگر از خدا پروا داشته باشید براي شما فرقان (چیزي که جدا کننده میان حق و باطل است) قرار
( میدهد و از بدیهاي شما در میگذرد و شما را میآمرزد، و خدا صاحب بخشش بزرگ است ( 29
نکات ادبی
خیانت نکنید، خیانت عبارت است از منع کردن از حقی که انسان به آن متعهد شده است، چه این حق مربوط به خدا « لا تخونوا » -1
و رسول باشد و چه به مردم.
ناصبه، و « ان » و ممکن است منصوب باشد به جهت تقدیر « تخونوا اللّه » ممکن است مجزوم باشد به جهت عطف به « و تخونوا » -2
اگر این فرض را بگیریم نهی از مجموع دو خیانت میشود و نهی شامل یکی از آن دو به تنهایی نمیشود بنابراین احتمال اول، یعنی
مجزوم بودن، مناسبتر است.
در اینجا بدون ذکر متعلق و مفعول آمده و منظور مجرد علم است و یا بگوییم که مفعول آن به خاطر معلوم بودن « تعلمون » -3
حذف شده و تقدیر چنین است:
و مانند آن. « تعلمون انّ هذه امانۀ » یا « تعلمون قبح الخیانۀ »
مصدر به معناي فاعل، فارق میان حق و باطل و نیک و بد. « فرقان » -4
در میگذرد، نادیده میگیرد. این واژه بیشتر درباره گناهان استعمال میشود و کفاره هم از آن مشتق شده است. « یکفّر » -5
صفحه : 354
تفسیر و توضیح
28 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ .... در زمان پیامبر اسلام بعضی از مسلمانان که یا ایمانشان ضعیف بود و - آیات ( 27
یا درك خوبی نداشتند گاهی سخنانی را از پیامبر میشنیدند که مربوط به اسرار درونی مسلمانان بود. آنها این سخنان را اینجا و
آنجا شایع میکردند و مطلب به گوش دشمنان اسلام میرسید و گاهی هم بعضیها بخاطر منافعی که در پیش کافران داشتند اسرار
مسلمانان را در اختیار آنان میگذاشتند. این کار یک خیانت بود، آنهم از بدترین نوع آن، که خیانت به خدا و پیامبر او بود مانند
صفحه 232 از 395
خیانتی که بعضی از مسلمانان در گزارش وضع پیامبر به ابو سفیان کردند و یا خیانتی که ابو لبابه در جریان جنگ بنی قریظه کرد و
سپس پشیمان شد و در مسجد پیامبر خود را به ستونی بست.
در این آیه مؤمنان را از این خیانت برحذر میدارد و به همین مناسبت درباره خیانت به امانتهاي یکدیگر هم تذکر میدهد و از آن
نهی میکند. بنابراین مؤمن یک تعهدي در برابر خدا و رسول و جامعه اسلامی دارد که نباید آن را بشکند و دست به خیانت بزند و
تعهد دیگري در برابر امانتهاي مردم دارد و نباید به آنها خیانت ورزد و گرنه گناه بزرگی کرده است. البته یک عمل وقتی خیانت به
حساب میآید که شخص بداند آن کار خیانت است ولی اگر نداند و یا حتی گمان کند که کار درستی انجام میدهد، خیانت
محسوب نمیشود چون خیانت همواره باید از روي آگاهی و عمد باشد بدین جهت در آخر آیه پس از نهی از خیانت میفرماید:
در حالی که شما میدانید.
خیانتی که بعضی از مسلمانان به خدا و رسول کردند و اسرار مسلمانان را در اختیار کافران گذاشتند بیشتر به سبب حفظ منافع مادي
بود و آنها اموالی نزد کافران داشتند و یا از فرزندانشان کسانی در مکه مانده بودند که براي حفظ آنها و جلب نظر کافران دست به
چنین کارهایی میزدند. قرآن خاطرنشان میسازد که اموال و اولاد
صفحه : 355
براي آزمایش است تا دین و ایمان شخص مورد آزمایش قرار بگیرد و پاداش بزرگ نزد خداوند است و شخص با ایمان باید به
پاداش بزرگ بیندیشد و بداند که اموال و اولاد ارزش آن را ندارند که انسان ایمان خود را به پاي آنها قربانی کند و به خاطر ثروت
و فرزندان، به خدا و رسول خیانت کند و خدا را به خشم آورد و یا او را فراموش کند.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُلهِکُم أَموالُکُم وَ لا أَولادُکُم عَن ذِکرِ اللّه (منافقون/ 9) اي کسانی که ایمان آوردهاید؟ نه اموال و نه
فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نسازد.
آیه ( 29 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً ... یکی از آثار بزرگ تقوا این است که به انسان بصیرت میدهد و انسان
واقع گرایانه به موضوعات مینگرد و خوب را از بد و حق را از باطل تشخیص و تمییز میدهد.
این آیه به روشنی، همین حقیقت را بیان میکند و خطاب به مؤمنان میفرماید:
منظور از فرقان همان قدرت تشخیص است که انسان در اثر .« میدهد « فرقان » اي مؤمنان؟ اگر شما تقوا داشته باشید خداوند به شما »
تقوا و ایجاد یک روحیه بالاي ایمانی به درجهاي میرسد که در تشخیص خود اشتباه نمیکند و مسائل را با نور خدا میبیند:
المؤمن ینظر بنور اللّه.
تقوا آن حالت خداترسی است که انسان را از افتادن در منجلاب فساد و گناه بازمیدارد و چون انسان از گناهان پرهیز کرد و برهوا
و هوسها مسلط شد طبیعی است که دل او صفا مییابد و اندیشه او شفافتر میشود. او در قضاوتهایی که می کند هوا و هوس را
دخالت نمیدهد و خودپرستی و سودجویی را کنار میگذارد و در چنین حالتی است که داوري درستی میکند و حق و باطل را به
هم در نمیآمیزد و حق را از باطل بازمیشناسد و در مواردي که حق و باطل چنان مشتبه شده که تشخیص آنها بسیار دشوار است،
خداوند او را کمک میکند و راه بیرون شدن از هر نوع شک و تردید را به او نشان میدهد.
صفحه : 356
وَ مَن یَتَّق اللّهَ یَجعَل لَه مَخرَجاً (طلاق/ 2) و هر کسی از خدا پروا داشته باشد، خدا براي او محل خروجی قرار میدهد.
اگر تقوا داشته باشید، خداوند براي شما فرقان قرار میدهد » : در آیه مورد بحث براي تقوا، آثار دیگري هم ذکر میکند و میفرماید
.« و بدیهاي شما را نادیده میگیرد و شما را میآمرزد، و خدا صاحب فضل عظیم است
بنابراین صفت تقوا علاوه بر این بینش انسان را وسیع و دقیق میکند، باعث از بین رفتن و آمرزش گناهان میشود چون هر انسانی
صفحه 233 از 395
در هر مرحلهاي باشد بالاخره گناهانی دارد حتی ممکن است یک چیزي براي یک انسان معمولی، حسنه باشد و از او کار نیک
«. حسنات الابرار سیئات المقربین » . تلقی شود ولی همان چیز از یک انسان عارف وارسته، سیئه باشد، و کار بد تلقی شود
داشتن تقوا و حالت خداترسی سبب میشود که انسان همواره از گناه دوري کند و اگر هم به گناهی آلوده شد خدا او را بیامرزد.
چند روایت
-1 عن الصادق (ع) قال: اوصیکم بتقوي اللّه و العمل بطاعته و اجتناب معاصیه و أداء الامانۀ لمن ائتمنکم و حسن الصحابه لمن
«1». صحبتموه
امام صادق فرمود: بر شما باد تقواي خدا و عمل به طاعت او و اجتناب از معصیت او، و باز پس دادن امانت به کسی که به شما
امانتی سپرده است و مصاحبت نیکو با کسی که مصاحبت میکنید.
-2 عن علی بن الحسین (ع) قال: علیکم باداء المانۀ فو الذي بعث محمّدا بالحق نبیا لو انّ قاتل ابی الحسین بن علی ائتمننی علی
«2». السیف الذي قتله به لأدّیته الیه
امام سجاد (ع) فرمود: بر شما باد اداي امانت قسم به کسی که محمّد (ص) را به
-----------------------------------
. 1)- مستدرك الوسائل، ج 8، ص 310 )
. 2)- امالی صدوق، ص 149 )
صفحه : 357
حق به پیامبري مبعوث کرد، اگر قاتل پدرم، حسین بن علی، همان شمشیري را که او را با آن کشته است پیش من امانت بگذارد به
او بازپس میدهم.
-3 عن امیر المؤمنین (ع) قال: لا یقولن احدکم اللهم انی اعوذ بک من الفتنۀ لانه لیس احد الا و هو مشتمل علی فتنۀ و لکن من
«1».« أَنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَۀٌ » : استعاذ فلیستعذ من مضلات الفتن فان اللّه سبحانه یقول
امیر المؤمنین (ع) فرمود: یکی از شما نگوید: خدایا بر تو پناه میبرم از فتنه چون کسی نیست مگر این فراگیر فتنه است، بلکه کسی
که پناه میبرد، از گمراه کنندههاي فتنهها پناه ببرد. خداوند فرموده است: همانا مالها و فرزندان شما فتنه هستند.
[ [سورة الأنفال ( 8): الآیات 30 الی 33
اشاره
وَ إِذ یَمکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثبِتُوكَ أَو یَقتُلُوكَ أَو یُخرِجُوكَ وَ یَمکُرُونَ وَ یَمکُرُ اللّه وَ اللّه خَیرُ الماکِرِینَ ( 30 ) وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم
آیاتُنا قالُوا قَد سَمِعنا لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هذا إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ ( 31 ) وَ إِذ قالُوا اللّهُم إِن کانَ هذا هُوَ الحَق مِن عِندِكَ فَأَمطِر
( عَلَینا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائتِنا بِعَذاب أَلِیم ( 32 ) وَ ما کانَ اللّه لِیُعَذِّبَهُم وَ أَنتَ فِیهِم وَ ما کانَ اللّه مُعَذِّبَهُم وَ هُم یَستَغفِرُونَ ( 33
و هنگامی که کافران درباره تو نیرنگ میزدند تا تو را در بند کشند یا تو را بکشند یا تو را بیرون کنند آنها مکر میکردند (نیرنگ
( میزدند) و خدا نیز مکر میکرد (چاره آن مینمود) و خدا بهترین چاره کنندگان است ( 30
و هنگامی که آیات ما بر آنها تلاوت شود، میگویند: همانا شنیدیم، اگر میخواستیم ما نیز مانند این را میگفتیم این جز افسانههاي
( پیشینیان نیست ( 31
صفحه 234 از 395
( و هنگامی که گفتند: خدایا اگر این از جانب تو حق است پس براي ما سنگی از آسمان ببار یا به ما عذابی دردناك بیاور ( 32
و خدا آنها را عذاب نمیکند در حالی که تو در میان آنها هستی
-----------------------------------
. 1)- مجمع البیان، ج 4، ص 824 )
صفحه : 358
( و نیز عذاب کننده آنها نیست در حالی که آنها استغفار میکنند. ( 33
نکات ادبی
حیله پنهانی، نیرنگ. مکر از جانب بشر، همان نیرنگ و شیطنت است و از جانب خدا، چاره سازي نیرنگ است. « مکر » -1
از اثبات، که در اینجا به معناي زندانی کردن و در بند کشیدن است. « لیثبتوك » -2
جمع اسطوره، افسانه. « اساطیر » -3
مشددي به آخر آن اضافه گردید. « میم » در اصل یا اللّه بود حرف ندا حذف شد و « اللهم » -4
ضمیر فصل است، و به آن ضمیر عماد هم گفته میشود. « هو الحق » -5
خبر آن خواهد بود. « الحق » مبتدا و « هو » خبر کان است و در بعضی از قرائتها مرفوع خوانده شده که در این صورت « الحق »
به معناي باران. « مطر » ببار. فعل جعلی از « فامطر » -6
تفسیر و توضیح
آیه ( 30 ) وَ إِذ یَمکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا ... اشاره به جریان هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه است. سران قریش در محلی به نام
در مکه گردهم آمدند تا درباره پیامبر اسلام تصمیم قاطعی بگیرند. بعضی از آنها پیشنهاد کردند که محمّد (ص) را « دار الندوة »
زندانی کنیم و او را در بند کشیم تا نتواند با مردم تماس حاصل کند.
این پیشنهاد رد شد چون زندانی کردن او باعث خشم بنی هاشم میشد و میان این قبیله و قبایل دیگر درگیري ایجاد میشد. پیشنهاد
دوم این بود که او را از مکه تبعید کنیم که این پیشنهاد هم رد شد چون او در جاي دیگر یارانی پیدا میکرد و کارش بالا میگرفت
و به مکه حمله میکرد. پیشنهاد سوم این بود که او را بکشیم آن هم به
صفحه : 359
این صورت که از هر قبیله یک نفر انتخاب کنیم آنها بطور دسته جمعی به خانه محمّد حمله کنند و او را بکشند در این صورت
خون او به گردن همه قبایل میافتد و بنی هاشم کاري نمیتواند بکند.
این پیشنهاد که از سوي ابو جهل بود پذیرفته شد و در بعضی از روایات آمده که شیطان به صورت پیرمردي از نجد حضور داشت و
این پیشنهاد را تقویت کرد و به دنبال آن مشرکان تصمیم گرفتند در شب معینی نقشه خود را عملی سازند و پیامبر اسلام را بکشند.
خداوند از طریق وحی، پیامبر خود را از توطئه دشمن آگاه کرد و پیامبر تصمیم گرفت که در آن شب معیّن در خانه خود نباشد و
کس دیگري در رختخواب او بخوابد. براي این کار علی بن ابی طالب را در نظر گرفت و او این پیشنهاد را پذیرفت و جان خود را
سپر بلاي پیامبر کرد. پیامبر پیش از غروب آفتاب، مکه را مخفیانه ترك کرد و سه شب در غار ثور پنهان شد و سپس به سوي مدینه
هجرت فرمود.
این آیه ناظر به همین جریان است و از مکر و نیرنگ کافران خبر میدهد که میخواستند پیامبر خدا را بکشند و یا از مکه بیرون
صفحه 235 از 395
کنند و به قتل برسانند. آنها براي نابودي پیامبر نقشه میکشیدند و نیرنگ میزدند ولی خدا هم نقشهاي داشت و مکر آنان را پاسخ
داد و نقشه آنان را نقش بر آب ساخت و خدا بهترین مکر کنندگان است. همانگونه که میدانیم مکر از بشر به معناي حیله و
نیرنگ پنهانی است و کار ناپسندي به شمار میآید ولی مکر از خدا به معناي چاره جویی و مقابله با نیرنگ افراد است و طبعاً کار
پسندیدهاي است.
این میفرماید: خدا بهترین مکرکنندگان است چارهاي که خدا میکند از کار همه چاره کنندگان برتر است و مکر و نیرنگ
دیگران را از بین میبرد.
آیه ( 31 ) وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا قالُوا قَد سَمِعنا ... بعضی از مشرکان مکه وقتی آیات قرآنی را میشنیدند از ساده لوحی میگفتند:
کسی که این سخن را میگفت نضر بن حارث بود که مقداري با «؟ شنیدیم و اگر بخواهیم ما نیز مانند آن را میآوریم »
صفحه : 360
داستانهاي رستم و اسفندیار و کلیله و دمنه از ایران و هند آشنایی داشت و گمان میکرد که آن سخنان با قرآن هم سنگی میکند؟
این در حالی بود که حکیم عرب، ولید بن مغیره، با این خود مسلمان نشده بود وقتی آیات قرآن را از پیامبر شنید بر خود لرزید.
او در قضاوتی که درباره قرآن کرد گفت:
و إنّ له لحلاوة و إنّ علیه لطلاوة و إنّ اعلاه مثمر و ان اسفله لمغدق و انه یعلو و ما یعلی علیه:
همانا قرآن، شرینی و زیبایی خاصی دارد و بالاي آن بار و بر میدهد و پایین آن پربرکت است و آن سخن برتري است و چیزي از
آن برتر نیست.
نضر بن حارث و ساده لوحانی چون او قرآن را به عنوان افسانههاي پیشینیان معرفی میکردند و این، اشاره به داستانهاي قرآن بود
که راجع به اقوام پیشین و پیامبران گذشته آمده است. اینها این داستانها را با داستانهایی که از ایران و روم و هند یاد گرفته بودند
مقایسه میکردند و میگفتند که ما نیز میتوانیم مانند قرآن را بیاوریم ولی این فقط یک ادعاي پوچ بود و هرگز نتوانستند با قرآن
معارضه کنند و مانند یک سوره آن را بیاورند زیرا اگر چنین میکردند میتوانستند اسلام را از بین ببرند ولی چنین نشد و اسلام
روز به روز پیشرفت کرد و دشمنان اسلام اقدام به جنگ با مسلمانان کردند ولی از طریق معارضه با قرآن وارد نشدند چون از آن
عاجز بودند.
23 ) وَ إِذ قالُوا اللّهُم إِن کانَ هذا هُوَ الحَق ... در میان دشمنان اسلام در عصر پیامبر، کسانی بودند که با عناد بیشتري با - آیه ( 22
اسلام مبارزه میکردند. آنها حاضر بودند کشته شوند ولی اسلام از بین برود.
در این آیه از بعضی از مشرکان سخن عجیبی را نقل میکند آنها از روي عناد و دشمنی میگفتند: خدایا؟ اگر اسلام حق است و از
جانب تو است از آسمان براي ما سنگ ببار و یا ما را به عذابی دردناك مبتلا کن؟ آنها اسلام را از جانب خدا
صفحه : 361
نمیدانستند که چنین درخواستی از خدا میکردند و براي آنکه دیگران را از اسلام برگردانند چنین سخنی میگفتند. آنها مدعی
بودند که اگر اسلام حق است پس باید خدا براي ما که با آن مخالفیم بلا نازل کند؟ خداوند پس از نقل سخنان آنها در آیه بعدي
پاسخ میدهد که با وجود دو چیز، ما بر آنها بلا نازل نمیکنیم: یکی وجود پیامبر در بین آنها و دیگر استغفار کردن آنها یعنی تا
وقتی که پیامبر اسلام در میان آنهاست براي آنها بلا نازل نخواهد شد. و این احترامی است که خدا براي پیامبر خود قائل است. وقتی
هم که پیامبر از میان آنها رفت و به شهر دیگري هجرت کرد، به شرط این آنها استغفار کنند و روي به سوي خدا آورند، باز خدا
آنها را عذاب نخواهد کرد و این شاید اشاره به مؤمنانی باشد که پس از هجرت پیامبر به مدینه، در مکه باقی مانده بودند.
بنابراین حضور پیامبر اسلام در میان مردم و استغفار مردم دو عامل تعیین کننده در امنیت از عذاب و بلاست و اگر این هر دو از بین
صفحه 236 از 395
رفت خداوند بلا نازل میکند.
البته حضور پیامبر تا وقتی بود که آن حضرت زنده بود و پس از رحلت او مردم از این نعمت محروم شدند ولی عامل دیگر یا همان
استغفار، همیشه و در هر عصري در اختیار مردم است و مردم میتوانند با استغفار کردن، خود را از بلاي آسمانی مصون سازند. این
است که امیر المؤمنین (ع) فرموده است:
کان فی الارض امانان من عذاب اللّه و قد رفع احدهما فدونکم الاخر فتمسکوا به امّا الامان الذي رفع فهو رسول اللّه و أمّا الامان
«1». الباقی فالاستغفار
بر روي زمین دو وسیله امنیت از عذاب خدا وجود داشت یکی از آنها برداشته شد بر شما باد دومی. امانی که برداشته شد وجود
پیامبر بود و امان باقی، استغفار است.
نیست. بلکه استغفار « خدایا بیامرز » توجه کنیم که منظور از استغفار، فقط گفتن
-----------------------------------
. 1)- نهج البلاغه، کلمات قصار، 88 )
صفحه : 362
توجه عمیق به سوي خدا و پشیمانی واقعی از گناهان است و در این صورت است که رابطه انسان با خدا محکم میشود و رحمت و
عنایت خدا شامل او میگردد.
استغفار نه تنها از نزول بلا جلوگیري میکند بلکه طبق روایتهاي متعددي که از معصومین (ع) نقل شده، باعث گشایش در زندگی
و وسعت روزي میشود.
چند روایت
-1 پیامبر (ص) فرمود: هم زنده و هم مرده من براي شما خیر است. گفتند: یا رسول اللّه؟ زنده تو خیر است این را فهمیدیم مرده تو
چه چیزي بر ما دارد! فرمود:
و مرده من هم خیر « خدا آنها را عذاب نخواهد کرد تا وقتی که تو در میان آنها هستی » : زندگی من خیر است چون خدا فرموده
«1». است چون اعمال شما بر من عرضه میشود و من بر شما استغفار میکنم
-2 قال رسول اللّه (ص): الاستغفار لکم حصن حصین من العذاب فمضی اکبر الحصنین و بقی الاستغفار فاکثروا منه فانه ممحاة
پیامبر (ص) فرمود: استغفار براي شما حصار محکمی از عذاب است پس حصار «2» للذنوب قال اللّه و ما کان اللّه لیعذبهم الایه
« ما کانَ اللّه لِیُعَذِّبَهُم » : بزرگ گذشت و استغفار باقی ماند پس بسیار استغفار کنید که آن محو کننده گناهان است، و خدا فرمود
[ [سورة الأنفال ( 8): الآیات 34 الی 37
اشاره
وَ ما لَهُم أَلاّ یُعَذِّبَهُم اللّه وَ هُم یَصُدُّونَ عَن المَسجِدِ الحَرام وَ ما کانُوا أَولِیاءَه إِن أَولِیاؤُه إِلاَّ المُتَّقُونَ وَ لکِن أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ ( 34 ) وَ
ما کانَ صَ لاتُهُم عِندَ البَیت إِلاّ مُکاءً وَ تَصدِیَۀً فَذُوقُوا العَذابَ بِما کُنتُم تَکفُرُونَ ( 35 ) إِن الَّذِینَ کَفَرُوا یُنفِقُونَ أَموالَهُم لِیَصُ دُّوا عَن
سَبِیل اللّه فَسَ یُنفِقُونَها ثُم تَکُون عَلَیهِم حَسرَةً ثُم یُغلَبُونَ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحشَرُونَ ( 36 ) لِیَمِیزَ اللّه الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّب وَ یَجعَلَ
( الخَبِیثَ بَعضَه عَلی بَعض فَیَرکُمَه جَمِیعاً فَیَجعَلَه فِی جَهَنَّمَ أُولئِکَ هُم الخاسِرُونَ ( 37
صفحه 237 از 395
-----------------------------------
. 1)- روضه کافی، ص 254 )
[.....] . 2)- کنز الدقائق، ج ص، 59 )
صفحه : 363
آنان را چه شده است که خداوند عذابشان نکند! در حالی که آنها از مسجد الحرام منع میکنند و آنها از متولیان آن نیستند و
( متولیان آن جز پرهیزگاران نباشند ولی بسیاري از آنان نمیدانند ( 34
( و نماز خواندن آنها نزد خانه کعبه چیزي جز سوت زدن و کف زدن نیست، پس به سبب آنکه کافر شدید، عذاب را بچشید ( 35
همانا کسانی که کافر شدند اموال خود را انفاق میکنند از راه خدا بازدارند بزودي آن را انفاق خواهند کرد و سپس براي آنها
حسرتی خواهد بود.
( آنگاه مغلوب خواهند شد و کسانی که کفر ورزیدند به سوي جهنم برانگیخته خواهند شد ( 36
تا خدا پلید را از پاك جدا کند و پلید را برخی بر برخی دیگر قراردهد، پس همه را یک جا جمع کند و آن را در جهنم جاي دهد.
( آنان همان زیانکارانند ( 37
نکات ادبی
میباشد. « یعذبهم » حال از ضمیر « و هم یصدّون » -1
تقریبا به یک معناست. « سدّ » و « صدّ » . منع میکنند، باز میدارند « یصدّون » -2
یا به معناي نماز و عبادت است و یا به معناي مطلق دعاست. « صلاتهم » -3
خبر « مکاء » در طرف واقع شده بود قلب به همزه شد. ضمنا « واو » بوده چون « مکاو » سوت زدن، صدا کردن. اصل آن « مکاء » -4
است. « کان »
به معناي انعکاس صداست و یا از صدد به معناي منع است و « صدي » کف زدن، زدن دستها به یکدیگر. این واژه یا از « تصدیه » -5
قلب شده است. « یاء » دوم به « دال » بوده و « تصددة » در اینجا اصل آن
میباشد. « یحشرون » متعلق به « لیمیز » -6
به معناي جمع کردن چند چیز در یک جا، انبوه کردن، « رکم » از « فیرکمه » -7
صفحه : 364
انباشتن.
تفسیر و توضیح
آیه ( 34 ) وَ ما لَهُم أَلّا یُعَذِّبَهُم اللّه وَ هُم یَصُدُّونَ عَن المَسجِدِ الحَرام ... در آیه پیش، تذکر داد که با وجود پیامبر اسلام، خداوند آن
مشرکان را عذاب نخواهد کرد و یا اگر همواره استغفار کنند معذّب نخواهند شد. در این آیه مطلب را به این گونه کامل میکند
که چرا خدا آنها را عذاب نکند در حالی که آنها مسلمانان را از ورود به مسجد الحرام منع میکنند.
به نظر میرسد که منظور از این سخن، بیان این نکته است که آنها به خاطر کاري که کردهاند مستحق عذاب هستند و اگر خداوند
آنها را عذاب کند جادارد ولی وجود پیامبر در میان آنها سبب شده که خدا آنها را عذاب نکند.
البته احتمالهاي دیگري هم داده شده مانند این: منظور از عذابی که با وجود پیامبر نفی شد عذاب استیصال است یعنی عذاب از نوع
صفحه 238 از 395
عذاب امتهاي گذشته مانند صاعقه، طوفان و مسخ، و منظور از عذابی که در این آیه آمده عذابهایی مانند جنگ و کشتار است که
مشرکان در جنگ با مسلمانان گرفتار آن شدند مانند جنگ بدر. احتمال دیگر این منظور از عذاب نفی شده، عذاب این دنیاست و
منظور از عذاب در این آیه، عذاب آخرت است که سراغ آنها خواهد آمد.
طبق این آیه این آنان سزاوار عذاب خدا هستند، بدانجهت است که آنها مسلمانان را از وارد شدن به مسجد الحرام باز میدارند و
خود را متولّی مسجد الحرام میدانند، در حالی که نمیتوانند متولّی مسجد الحرام باشند زیرا کسانی میتوانند این منصب را
عهدهدار شوند که اهل تقوا باشند. مسجد الحرام، خانه خدا و محل عبادت است و کسی میتواند در اداره آن تصمیم بگیرد که فرد
متدیّن و با تقوایی باشد ولی بسیاري از مشرکان به این معیار توجه ندارند و نمیدانند. آنها گمان میکنند که معیار تولیت مسجد
الحرام، شرافت قبیلگی و
صفحه : 365
داشتن نسب عالی است و این درست نیست بلکه تولیت این مسجد را باید پرهیزگاران در دست داشته باشند.
آیه ( 35 ) وَ ما کانَ صَ لاتُهُم عِندَ البَیت إِلّا مُکاءً وَ تَصدِیَۀً ... مشرکان نیز در کنار خانه کعبه در مسجد الحرام عبادت میکردند و
نوعی نماز میخواندند و طواف میکردند ولی عبادت آنها همراه با کارهایی بود که از خودشان در آورده بودند کارهایی که با
روح عبادت سازگار نیست مانند این آنها در حال طواف یا عبادت سوت میزدند و سر و صدا راه میانداختند یا کف میزدند و
شادمانی میکردند.
شاید هم آیه به یک جریان تاریخی اشاره کند و آن این مشرکان مکه وقتی پیامبر و مسلمانان را میدیدند که در کنار کعبه مشغول
عبادت هستند و یا پیامبر آیات قرآن را تلاوت میکند سوت میکشیدند و کف میزدند تا مردم صداي آنها را نشنوند، و آیه
خاطرنشان میکند که مشرکان به جاي نماز خواندن، نمازگزاران را با سوت کشیدن و کف زدن مسخره میکردند و درواقع این
نماز آنها بود؟ در مقابل این کار ناپسند به آنها خطاب میشود که در آخرت، عذاب خدا را بچشید چون در این دنیا کافر بودهاید.
37 ) إِن الَّذِینَ کَفَرُوا یُنفِقُونَ أَموالَهُم ... یکی دیگر از کارهاي مشرکان این بود که در جهت مبارزه با اسلام، اموال خود - آیات ( 36
را هزینه میکردند و هدف آنها بازداشتن مردم از راه خدا بود که همان اسلام است مانند اموال بسیاري که در جنگ بدر و احد و
احزاب هزینه کردند تا اسلام را نابود سازند ولی این آیه که در جنگ بدر و سال دوم هجرت نازل شده پیش بینی میکند که آنها
هر قدر هم مال صرف کنند جز حسرت و پشیمانی چیزي به دست نخواهند آورد و به هر حال مغلوب مسلمانان خواهند شد.
این پیش بینی مانند سایر پیش بینیهاي قرآن درست از آب در آمد و مشرکان هزینههاي سنگینی براي مقابله با اسلام در جنگهاي
مختلف متحمل شدند ولی هر بار از مسلمانان شکست خوردند و پیروزي با مسلمانان بود، تا این بالاخره در
صفحه : 366
سال هشتم هجري مکه هم به دست مسلمانان فتح شد و مرکزیت آنها از بین رفت و چیزي جز حسرت و اندوه و شکست و خواري
نصیب آنها نشد.
تازه این سرنوشت آنها در این دنیا بود. آیه شریفه اضافه میکند که کافران در روز قیامت به سوي جهنم سوق داده خواهند شد و
مسلّم است که عذاب آخرت سختتر و دردناکتر است.
در آیه بعد تذکر میدهد که سوق دادن کافران به جهنم براي آن است که در قیامت، نیکان از بدان و پلیدان از پاکان جدا شوند و
هر کسی نتیجه اعمال خود را ببیند و خدا پلیدان را در یک جا جمع کند و آنها را انباشته سازد و همه را یک جا در جهنم اندازد که
آنها همان زیانکاران هستند.
[ [سورة الأنفال ( 8): الآیات 38 الی 40
صفحه 239 از 395
اشاره
قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَنتَهُوا یُغفَر لَهُم ما قَد سَلَفَ وَ إِن یَعُودُوا فَقَد مَضَت سُنَّت الَأوَّلِینَ ( 38 ) وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُونَ فِتنَۀٌ وَ یَکُونَ
( الدِّین کُلُّه لِلّه فَإِن انتَهَوا فَإِن اللّهَ بِما یَعمَلُونَ بَصِیرٌ ( 39 ) وَ إِن تَوَلَّوا فَاعلَمُوا أَن اللّهَ مَولاکُم نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصِیرُ ( 40
به کسانی که کافر شدند بگو: اگر بازایستند، آنچه گذشته است برآنها آمرزیده خواهد شد و اگر بازگردند، همانا سنت پیشینیان
( مقرر شده است ( 38
( و با آنها بجنگید تا فتنهاي نباشد و دین همگی براي خدا باشد، پس اگر بازایستادند، خداوند به آنچه عمل میکنند بیناست ( 39
( و اگر روي گردان شدند پس بدانید خدا سرور شما (مؤمنان) است. چه نیکو سروري و چه نیکو یاوري است ( 40
نکات ادبی
از انتهاء به معناي قبول نهی کردن، باز ایستادن. « ینتهوا » -1
فعل مجهول است و فاعل آن خداست ولی به خاطر تفخیم حذف شده و به صورت فعل مجهول آمده است. « یغفر » -2
صفحه : 367
آنچه گذشته است. « ما قد سلف » -3
امضا شده، مقرر شده، گذشته. « مضت » -4
تاکید براي دین. « کلّه » -5
در اینجا به معناي سرور، صاحب و سرپرست است. « مولی » -6
تفسیر و توضیح
آیه ( 38 ) قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَنتَهُوا یُغفَر لَهُم ما قَد سَلَفَ ... گاهی بعضی از کافران میخواستند مسلمان شوند ولی از آن بیم داشتند
که پس از مسلمان شدن، اعمال گذشته آنها و مخالفتهایی که در گذشته با اسلام کرده بودند مانع از پذیرفته شدن آنها در جامعه
اسلامی باشد و یا حتی به خاطر کارهاي گذشته مجازات شوند. در این آیه به آنها اطمینان میدهد که اگر دست از کفر بردارند و
از مخالفت با اسلام بازایستند خداوند گناهان گذشته آنها را میآمرزد و آنها به سبب آن اعمال مجازات نخواهند شد.
این یک قانون کلی اسلامی است که اسلام با سابقه فرد کاري ندارد و هر سابقهاي که داشته باشد با مسلمان شدن نادیده گرفته
میشود، و این یک قاعده فقهی است که الاسلام یجب عما سلف.
در ادامه آیه هشدار میدهد که اگر این کافران که به اسلام میگروند باز به کفر قبلی برگردند و باز به دشمنی با اسلام برخیزند،
همان شیوه و سنتی را که خداوند درباره پیشینیان از امتهاي گذشته اعمال کرده است، در مورد آنها هم اعمال خواهد نمود. سنت
خدا درباره امتهاي پیشین این بود که اگر با پیامبران ستیز میکردند بر آنها بلا نازل میشد. این کافران هم باید بدانند که سرنوشتی
همانند سرنوشت آنها خواهند داشت و دیدیم که در جنگ بدر و جنگهاي دیگر، خدا آنها را عذاب کرد و با فرستادن فرشتگان به
کمک مسلمانان، کفار را که تعداد بیشتري بودند سخت شکست داد.
صفحه : 368
40 ) وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُونَ فِتنَۀٌ ... فرمان جهاد و جنگ با کافران را میدهد. آنها که به هیچ وجه در صراط مستقیم - آیات ( 39
نیستند و در کفر خود اصرار میورزند و در حال جنگ با اسلام هستند، نباید روي آرامش ببینند و باید با آنها جنگ شود و فتنه از
صفحه 240 از 395
بین برود و دین خدا در زمین استوار گردد.
این فرمان وقتی صادر شد که مسلمانان در مدینه حکومتی پیدا کردند و نیرو و امکانات فراهم ساختند و دیدیم که در جنگ بدر
شایستگی خود را در جهت نبرد با دشمن نشان دادند.
طبق این آیه، جنگ اسلام و کفر تا وقتی ادامه دارد که فتنه از میان برداشته شود یعنی کسانی نباشند یا جرئت نکنند که با فتنهگري
خود، از مسلمان شدن مردم جلوگیري کنند و پیام اسلام به آسانی به گوش مردم برسد و نیز این نبرد تا وقتی ادامه دارد که دین،
همگی براي خدا باشد.
البته آیه در مورد مشرکان مکه است و ناظر به رفع فتنه آنها و حاکمیت دین خدا در میان آنهاست و این شاید اشاره به این حکم
فقهی باشد که در جزیرة العرب یا حجاز نباید غیر مسلمانی زندگی کند. در عین حال میتوان از این آیه یک حکم کلی فهمید که
شامل همه زمانها و مکانها باشد و آن این جنگ میان اسلام و کفر همواره باید ادامه یابد تا وقتی که حاکمیت خدا در زمین تحقق
یابد. و با تشکیل حکومت واحد جهانی، اسلام یگانه دین حاکم در جهان باشد. البته این مساله به عنوان یک هدف و آرمان مطرح
است تا وقتی که حضرت مهدي ظهور کند و به این آرمان بزرگ بشري جامه عمل بپوشاند و پرچم اسلام در همه جا برافراشته
گردد و جهانیان شیرینی عدالت اسلامی را بچشند.
یعنی اگر کافران از کفر خود برگردند، خدا از « اگر باز ایستادند، پس خدا به آنچه انجام میدهند بیناست » : در ادامه آیه میفرماید
اعمال آنها آگاهی دارد و میداند که آیا آنها واقعاً از کفر دست برداشتهاند یا نیرنگ میکنند.
در آیه بعدي، شق دوم آن را ذکر میکند که اگر آنها از اسلام روي گردانیدند و از
صفحه : 369
در دشمنی با شما مسلمانان وارد شدند، شما ناراحت نباشید و بدانید که سرور و پشتیبان شما خداست و چه نیکو سرور و نیکو
یاوري است.
بدینگونه با بیان این خدا همواره پشتیبان و یاور مسلمانان است، به آنها روحیه میدهد و آنان را به آینده امیدوار میسازد و اساساً
هر مسلمانی باید با تکیه زدن به لطف خدا و کمکهاي او با تمام توان در پیشبرد اسلام و اعتلاي کلمه توحید کوشش نماید.
چند روایت
-1 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: لم یجیء تاویل هذه الایه (وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُونَ فِتنَۀٌ) و لو قد قام قائمنا بعد، سیري من یدرکه ما
«1». یکون من تأویل هذه الایه و لیبلغّن دین محمّد (ص) ما بلغ اللیل حتی لا یکون شرك علی ظهر الارض
امام صادق (ع) فرمود: تأویل این آیه (و بجنگید با آنها تا فتنهاي نباشد) نیامده است و چون قائم ما، بعدها قیام نماید، کسی که او را
درك میکند آنچه از تأویل این آیه خواهد شد، میبیند، و او دین محمّد (ص) را به هر کجا که شب فرا گرفته خواهد رسانید تا بر
روي زمین مشرکی نباشد.
-2 امام باقر (ع) فرمود: هنوز تاویل این آیه (وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُونَ فِتنَۀٌ وَ یَکُونَ الدِّین کُلُّه لِلّه)ِ نیامده است. پیامبر خدا به خاطر
احتیاج خود و اصحابش به آنان رخصت داد. پس اگر تاویل آن بیاید عذري از آنها پذیرفته نیست و لکن آنها باید جنگ میکردند
«2». تا همه به یگانگی خدا ایمان بیاورند و شرکی نباشد
-----------------------------------
. 1)- مجمع البیان، ج 4، ص 834 )
. 2)- نور الثقلین، ج 2، ص 154 )
صفحه 241 از 395
صفحه : 370
«1» آغاز جزء دهم قرآن
[ [سورة الأنفال ( 8): آیۀ 41
اشاره
وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم مِن شَیءٍ فَأَن لِلّه خُمُسَه وَ لِلرَّسُول وَ لِذِي القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین وَ ابن السَّبِیل إِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّه وَ ما أَنزَلنا
( عَلی عَبدِنا یَومَ الفُرقان یَومَ التَقَی الجَمعان وَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ ( 41
و بدانید که از هر چیزي که به غنیمت به دست آورید یک پنجم آن براي خدا و پیامبر و خویشان (پیامبر) و یتیمان و بینوایان و در
راه ماندگان میباشد، اگر به خدا و آن چه در روز جدایی، همان روزي که دو گروه با هم برخورد کردند (جنگ بدر) بر بنده خود
( نازل کردیم، ایمان آوردهاید و خدا بر هر چیزي تواناست ( 41
نکات ادبی
صله آن است و شایسته « غنمتم » موصول است و « ما » قرار گرفته و ظاهر این است که « علم » با فتحه همزه چون بعد از ماده « انّما » -1
ولی در رسم الخط مصحف به صورت متصل نوشته شده است. « ان ما » : بود که بطور منفصل نوشته شود
مفتوح است و جمله در حکم مفرد میباشد و جمله یا مبتداست که خبر آن حذف شده و یا خبر « انّ » در اینجا نیز همزه «ّ فأن » -2
بر مفرد داخل نمیشود. گفته شده « فاء » بر آن، دلیل حذف خبر یا مبتداست چون « فاء » است که مبتداي آن حذف شده، و دخول
قبلی « انّ » بدل از ان قبلی و یا تاکید براي آن است ولی این سخن درست نیست چون در این صورت « انّ » زاید است و « فاء » که
بدون خبر
-----------------------------------
1377 قم. /8 / 1)- شروع تفسیر جزء سوم قرآن در تاریخ 4 )
صفحه : 371 میماند.
به معناي هر مالی و سودي که به دست آید، چه در جنگ و چه در غیر جنگ و شامل کلیه درآمدها « غنیمۀ » و « غُنم » از « غنمتم » -3
از هر نوع میباشد.
روز جدایی، و منظور از آن روزي است که جنگ بدر در آن اتفاق افتاد و باعث جدایی حق از باطل شد. « یوم الفرقان » -4
« یوم الفرقان » روزي که دو گروه با هم درگیر شدند. و این مربوط به جنگ بدر میباشد و بنابراین، بدل از « یوم التقی الجمعان » -5
است.
تفسیر و توضیح
آیه ( 41 ) وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم مِن شَیءٍ فَأَن لِلّه خُمُسَه ... طبق این آیه هر غنیمتی که براي انسان حاصل شود خمس دارد یعنی انسان
باید یک پنجم در آمد آن را در مواردي که در این آیه ذکر شده مصرف کند. البته این آیه در مورد غنائم جنگی در جنگ بدر
نازل شده ولی اختصاص به غنائم جنگ بدر ندارد بلکه شامل تمامی چیزهایی میشود که بتوان به آن غنیمت گفت چون بارها
گفتهایم که نزول یک آیه در مورد خاص باعث محدود بودن حکم آیه نمیشود بلکه حکم آیه عمومیت دارد و به اصطلاح مورد
صفحه 242 از 395
مخصص نمیشود. این مسأله در غالب آیات احکام وجود دارد و آنها در مورد خاصی نازل شدهاند و شأن نزول ویژهاي داشتهاند
ولی عمومیت حکم آنها از ضروریات دین بوده است.
از این گذشته در روایات بسیاري که از طریق اهل بیت رسیده است مفهوم غنیمت تعمیم داده شده و موارد متعددي براي آن گفته
شده است. فقهاي شیعه نیز به پیروي از این روایات معتبر، آن موارد را به شرح زیر برشمردهاند:
-1 غنائم جنگی در صورتی که با اذن پیامبر و یا امام معصوم باشد و اگر بدون اذن باشد تمام آن انفال است و به حاکم اسلامی
برمیگردد.
-2 درآمدهایی که از طریق کسب و تجارت به دست میآید (البته پس از کسر
صفحه : 372
هزینه سالانه) 3- معادن از قبیل معادن طلا و نقره و آهن و نفت و جز آن 4- گنج و آن مالی است که انسان در یک جاي بدون
صاحب پیدا میکند 5- اموال به دست آمده از طریق غواصی مانند جواهر و لؤلؤ و مرجان و صدف که با غواصی از دریا به دست
میآید 6- مال مخلوط به حرام و این در صورتی است که مال انسان آلوده به حرام باشد و صاحب مال و عین آن مشخص نباشد
-7 زمینی که یک کافر ذمی از مسلمان میخرد که باید خمس آن را بدهد و قصد قربت در آن شرط نیست.
اینها مواردي است که فقهاي شیعه آنها را با استناد به روایات ائمه معصومین (ع) به عنوان مصادیق غنیمت ذکر کردهاند. البته
دانشمندان اهل سنت واژه غنیمت را که در این آیه آمده منحصر به غنایم جنگی میداند ولی این تخصیص دلیلی ندارد و همانگونه
که گفتیم احکام آیات قرآنی فراتر از مورد نزول است، بخصوص این روایات معتبر بسیاري به آن عمومیت داده است.
اکنون ببینیم که مورد مصرف خمس کجاست! در این آیه براي مصرف خمس شش مورد ذکر کرده است:
-1 خدا 2- پیامبر 3- خویشان که منظور خویشان پیامبر است 4- یتیمان 5- تهیدستان 6- درماندگان در راه یعنی کسی که در سفر
است و خرج او تمام شده است.
در زمان پیامبر خویشان « ذي القربی خویشان » در اینجا نیز فقهاي شیعه به پیروي از روایات معصومین (ع) گفتهاند که منظور از
نزدیک او و بعد از رحلت او تنها بنی هاشم یا بنی عبد المطلب، یعنی همان سادات، میباشد و به یتیمان و تهیدستان و درماندگانی
که از بنی هاشم نباشند خمس نمیرسد و هزینه آنها را باید از زکات داد.
صفحه : 373
به گفته فقهاي شیعه خمس را باید دو قسمت کرد یک قسمت آن که همان سهم خدا و پیامبر و ذي القربی است به حاکم اسلامی
یعنی به پیامبر و پس از او به امام میرسد که در مصالح مسلمین مصرف میکنند و قسمت دیگر آن که سهم یتیمان و مساکین و
إبن السبیل است، به فقیران بنی هاشم میرسد. در زمان غیبت امام، مانند زمان ما، سهم آن حضرت به فقها و مراجع تقلید که نایبان
آن حضرت هستند میرسد تا در مصالح مسلمین مصرف کنند.
در ادامه آیه اظهار میدارد که اگر شما به خدا و قرآن ایمان دارید، این حکم خداست و باید خمس غنیمتهایی را که به دست
میآورید بپردازید، و از قرآن به این گونه یاد میکند:
آنچه بر بنده خود در روز جدایی نازل کردیم همان روزي که دو گروه درگیر شدند و منظور روز وقوع جنگ بدر است که روز
جدایی حق از باطل و صف مؤمنان از کافران بود و روز درگیري ایمان و کفر و مسلمان و کافر بود. بعضی از آیات قرآنی، از جمله
همین سوره انفال، در جنگ بدر نازل شده و در این آیه اشاره به همین قسمت از آیات قرآنی میکند.
فرشتگانی باشند که در جنگ بدر از سوي خدا بر زمین نازل شدند و « ما أنزلنا » البته این احتمال هم وجود دارد که منظور از
مسلمانان را یاري کردند (تفصیل آن را در آیات پیش دیدیم) و یا منظور پیروزي مسلمانان باشد که از سوي خداوند نصیب آنان
صفحه 243 از 395
گردید.
[ [سورة الأنفال ( 8): الآیات 42 الی 44
اشاره
إِذ أَنتُم بِالعُدوَةِ الدُّنیا وَ هُم بِالعُدوَةِ القُصوي وَ الرَّکب أَسفَلَ مِنکُم وَ لَو تَواعَدتُم لاختَلَفتُم فِی المِیعادِ وَ لکِن لِیَقضِ یَ اللّه أَمراً کانَ
مَفعُولًا لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَیِّنَۀٍ وَ یَحیی مَن حَی عَن بَیِّنَۀٍ وَ إِن اللّهَ لَسَ مِیع عَلِیم ( 42 ) إِذ یُرِیکَهُم اللّه فِی مَنامِکَ قَلِیلًا وَ لَو أَراکَهُم
کَثِیراً لَفَشِلتُم وَ لَتَنازَعتُم فِی الَأمرِ وَ لکِن اللّهَ سَلَّمَ إِنَّه عَلِیم بِذات الصُّدُورِ ( 43 ) وَ إِذ یُرِیکُمُوهُم إِذِ التَقَیتُم فِی أَعیُنِکُم قَلِیلاً وَ یُقَلِّلُکُم
( فِی أَعیُنِهِم لِیَقضِیَ اللّه أَمراً کانَ مَفعُولًا وَ إِلَی اللّه تُرجَع الأُمُورُ ( 44
صفحه : 374
و هنگامی که شما در کناره نزدیکتر بودید و آنان در کناره دورتر بودند و سواران (کاروان تجارتی) پائینتر از شما بودند و اگر با
آنها وعده میگذاشتید در وعده گاه با یکدیگر اختلاف میکردید ولی این کار براي آن بود که خداوند کاري را که مقرر شده
بود به انجام رساند. تا هر کس هلاك میشود از روي حجت هلاك شود و هر کسی که زنده میماند از روي حجت زنده بماند و
( همانا خدا البته شنوا و داناست ( 42
هنگامی که خداوند آنها را در خواب به تو اندك نشان میداد و اگر آنها را بسیار نشان میداد سست میشدید و در کار جنگ
( نزاع میکردید ولی خداوند سالم نگهداشت که او به آنچه در سینههاست آگاه است ( 43
و هنگامی که آنان را وقتی با آنها روبرو شدید در چشم شما و شما را در چشم آنان اندك مینمود تا خداوند کاري را که مقرر
( شده بود به انجام رساند و همه کارها به خدا باز میگردد ( 44
نکات ادبی
کناره بیابان. « العدوة » -1
نزدیکتر به مدینه. ،« ادنی » مؤنث « الدنیا » -2
آنها به « واو » دورتر از مدینه. توجه کنیم که در عربی کلماتی که ناقص واوي هستند در وزن فُعلی ،« اقصی » مؤنث « القصوي » -3
با ضمه حرف اول کلمه است. ولی در لهجه حجاز کلمه « یاء » و این به جهت سنگین بودن « علیا » و « دنیا » قلب میشود مانند « یاء »
میخوانند. « قصیا » خوانده میشود و قبایل دیگر آن را هم « واو » با « قصوي »
جمع راکب، سواران، و در اینجا منظور کاروان تجارتی ابو سفیان است که سوار بر شتران بودند. منصوب بودن این « الرکب » -4
کلمه براي ظرف بودن است و
صفحه : 375
تقدیر چنین میباشد: و الرکب مکانا اسفل منکم.
با همدیگر وعده میگذاشتید. « تواعدتم » -5
دانست. « وعده » وعده گاه، میتوان آن را مصدر میمی گرفت و به معناي « میعاد » -6
و یا متعلق به آن است. « لیقضی » یا بدل از « لیهلک » -7
سست میشدید. « لفشلتم » -8
صفحه 244 از 395
به سلامت نگهداشت، نجات داد. « سلّم » -9
صاحب سینهها، کنایه از آنچه در سینههاست و هر چیزي که در دل انسان میگذرد. « ذات الصدور » -10
تفسیر و توضیح
آیه ( 42 ) إِذ أَنتُم بِالعُدوَةِ الدُّنیا وَ هُم بِالعُدوَةِ القُصوي ... سخن در مورد جنگ بدر و موقعیت دو سپاه است و این خداوند، با وجود
اندك بودن تعداد مسلمانان و وضع نامطلوبی که داشتند، آنها را بر کافران که در وضع بهتري بودند پیروز کرد.
می فرماید: به یاد آورید هنگامی را که شما در کناره نزدیکتر بیابان بودید و آنها در کناره دورتر آن بودند یعنی شما به مدینه
نزدیک بودید و آنها دور بودند ولی موقعیتها فرق داشت. دشمن در یک زمین سفت و در کنار آب قرار داشت ولی مسلمانان در
یک زمین شنزار و دور از آب بودند و شرایط براي مسلمانان دشوار بود و کاروان تجارتی هم که ابو سفیان آن را رهبري میکرد
در پایین از دو سپاه قرار داشت و در دسترس مسلمانان نبود.
شرایط براي مسلمانان آنچنان دشوار بود که خداوند میفرماید: اگر شما با یکدیگر وعده گذاشته بودید، در وعده گاه با هم
اختلاف میکردید یعنی اگر این وضع را میدانستید و وعده جنگ میگذاشتید، بعضی از شما حاضر نمیشد که در این شرایط و
موقعیت نامطلوب با دشمن بجنگد و میان خود دچار اختلاف
صفحه : 376
میشدید ولی این کار از پیش تعیین شده بود و خدا میخواست آنچه را که مقرر کرده به انجام برساند. خدا مقرر کرده بود که
سپاه اسلام در شرایط دشوار باشد و در عین حال بر دشمن پیروز گردد تا بر همگان معلوم شود که خداوند مسلمانان را یاري
میکند.
وقتی مشرکان بطور آشکار دیدند که خدا مسلمانان را یاري میدهد اگر اهل عناد نبودند اسلام را میپذیرفتند چون حجّت بر آنها
تمام شده بود از این رو میفرماید: این کار انجام شد تا هر کس که گمراه میشود و هلاك میگردد از روي حجت و بینه باشد و
هر کس هم که زنده میماند و هدایت میشود باز از روي حجت و بیّنه باشد یعنی حجت بر همه تمام شود.
براستی که جریان جنگ بدر حقّانیت اسلام را به معرض نمایش قرار داد و چون همگان دیدند که مسلمانان با وجود این هم
تعدادشان بسیار کمتر از تعداد دشمن بود و هم ساز و برگ جنگی چندانی نداشتند و هم از نظر سوق الجیشی در موقعیت نامطلوبی
بودند، بر دشمن پیروز شدند و این در اثر یاري خدا بود که فرشتگان را به کمک مسلمانان فرستاد (همانگونه که در آیات قبلی
آمده بود). جنگ بدر درستی این سخن را به ثبوت رسانید که:
إِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یَومَ یَقُوم الَأشهادُ (غافر/ 51 ) همانا ما پیامبران خود و کسانی را که ایمان آوردهاند در
زندگی دنیا و روز قیامت یاري میکنیم.
در پایان میفرماید: خداوند شنوا و داناست، آنچه را که میگویید میشنود و از باطن شما خبر دارد. شاید اشاره به دعاي مسلمانان
و نگرانی آنها از سرنوشت جنگ باشد و این خدا دعاي شما را شنید و مستجاب کرد و نگرانی شما را برطرف ساخت.
44 ) إِذ یُرِیکَهُم اللّه فِی مَنامِکَ قَلِیلًا ... هر چند که تعداد سپاه قریش در جنگ بدر زیاد بود ولی خداوند براي این - آیات ( 43
مسلمانان از کثرت سپاه دشمن نترسند
صفحه : 377
سپاه دشمن را در عالم رؤیا به پیامبر، اندك نشان داد و پیامبر در خواب تعداد آنها را کمتر دید. چون بیدار شد خواب خود را به
مسلمانان تعریف کرد و این باعث تقویت روحی آنها گردید.
صفحه 245 از 395
اضافه میکند که اگر تو آنها را زیاد میدیدي سست میشدي و در کار جنگ با یکدیگر ستیز میکردید و میان شما اختلاف
میافتاد. معلوم است که با چنین روحیهاي مسلمانان نمیتوانستند در جنگ پیروز شوند و این هم یکی از الطاف خداوند بر مسلمانان
بود که آنها تعداد دشمن را کمتر تصور کنند و با روحیه قوي وارد کارزار شوند. و خدا آنها را از سستی و اختلاف به سلامت
نگهداشت و محفوظ کرد. خدا از آن چه در دلهاست آگاهی دارد و میداند که در چه شرایطی مسلمانان تقویت روحی میشوند و
در چه شرایطی دچار ضعف روحی میگردند.
در آیه بعد اظهار میدارد که هنگام رودررویی با دشمن، خداوند آنها را در چشم شما و شما را در چشم آنها اندك نشان میداد و
این به سبب کاري بود که خداوند مقرر کرده بود و آن پیروزي مسلمانان بر مشرکان بود. این دشمن در چشم مسلمانان اندك
مینمود باعث تقویت روحی آنان میشد و این مسلمانان در چشم دشمن اندك مینمود سبب میشد که آنها به مسلمانان اهمیتی
ندهند و از تمام توان خود استفاده نکنند.
البته این دشمن مسلمانان را اندك دید، در آغاز نبرد هنگام روبرو شدن دو سپاه بود ولی پس از شروع نبرد و هنگام جنگ، خداوند
سپاه مسلمانان را در چشم دشمن زیاد جلوهگر ساخت و آنها گمان کردند که مسلمانان دو برابر آنها هستند:
قَد کانَ لَکُم آیَۀٌ فِی فِئَتَین التَقَتا فِئَۀٌ تُقاتِل فِی سَبِیل اللّه وَ أُخري کافِرَةٌ یَرَونَهُم مِثلَیهِم رَأيَ العَین وَ اللّه یُؤَیِّدُ بِنَصرِه مَن یَشاءُ (آل
عمران/ 13 ) همانا براي شما در دو گروهی که رو در رو شدند نشانهاي وجود دارد گروهی در راه خدا میجنگید و گروه دیگر
کافر بود. آنها را آشکارا دو برابر خود میدیدند و خدا هر کس را که بخواهد با یاري خود کمک میکند.
صفحه : 378
تمام کارها به سوي خدا » : پس از بیان موقعیت مسلمانان و سپاه دشمن و کمکهایی که خدا بر مسلمانان کرد در پایان میفرماید
یعنی شکست و پیروزي در دست خداست و او مقرّر کرده که جبهه ایمان بر جبهه کفر پیروز شود و این یک سنّت خدا « برمیگردد
در تاریخ است.
[ [سورة الأنفال ( 8): الآیات 45 الی 48
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم فِئَۀً فَاثبُتُوا وَ اذکُرُوا اللّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ ( 45 ) وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَه وَ لا تَنازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ
رِیحُکُم وَ اصبِرُوا إِن اللّهَ مَعَ ال ّ ص ابِرِینَ ( 46 ) وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم بَطَراً وَ رِئاءَ النّاس وَ یَصُ دُّونَ عَن سَبِیل اللّه وَ اللّهُ
بِما یَعمَلُونَ مُحِیطٌ ( 47 ) وَ إِذ زَیَّنَ لَهُم الشَّیطان أَعمالَهُم وَ قالَ لا غالِبَ لَکُم الیَومَ مِنَ النّاس وَ إِنِّی جارٌ لَکُم فَلَمّا تَراءَت الفِئَتان نَکَصَ
( عَلی عَقِبَیه وَ قالَ إِنِّی بَرِيءٌ مِنکُم إِنِّی أَري ما لا تَرَونَ إِنِّی أَخاف اللّهَ وَ اللّه شَدِیدُ العِقاب ( 48
( اي کسانی که ایمان آوردهاید وقتی با گروهی درگیر شدید استوار باشید و خدا را بسیار یاد کنید باشد که رستگار شوید ( 45
و خدا و پیامبر را اطاعت کنید و با یکدیگر نزاع نکنید که سست میشوید و توان شما میرود و شکیبایی کنید که خدا با شکیبایان
( است ( 46
و مانند کسانی نباشید که از خانههاي خود با سرمستی و براي نشان دادن خود به مردم بیرون شدند و از راه خدا باز میداشتند و خدا
( به آنچه انجام میدهند احاطه دارد ( 47
و هنگامی که شیطان کارهاي آنان را آرایش داد و گفت: از مردم کسی بر شما غالب نخواهد شد و من پناه دهنده شما هستم، پس
چون دو گروه با یکدیگر روبرو شدند بر پشت خود برگشت و گفت: من از شما بیزارم، من چیزي را میبینم که شما نمیبینید،
صفحه 246 از 395
( همانا من از خدا میترسم و خدا سخت کیفر دهنده است. ( 48
صفحه : 379
نکات ادبی
ثابت قدم باشید، استوار باشید، مقاومت کنید. « فاثبتوا » -1
به معناي ضعف و سستی. « فشل » پس سست میشوید. از « فتفشلوا » -2
در اصل به معناي باد است و بطور کنایه در جریان امور به نفع انسان استعمال « ریح » ، توان شما، دولت و حاکمیت شما « ریحکم » -3
و این وقتی است که کارهاي او به نحو مطلوبی در جریان باشد مانند جریان باد. « هبت ریح فلان » : میشود، میگویند
میباشد. « خرجوا » مفعول له براي « رئاء » سرمستی، زندگی بر اساس هوا و هوس. ضمناً این کلمه و کلمه « بطراً » -4
است و براي این عطف جمله فعلیه بر جمله اسمیه مستهجن نباشد گفتهاند که تقدیر چنین « بطراً و رئاء » عطف بر « و یصدون » -5
است: یبطرون و یراءون و یصدّون.
به معناي پناه دادن یا همسایگی میآید « جوار » پناه دهنده، امان دهنده، و میتوان آن را به معناي همسایه دانست و از « جار » -6
همسایه در پناه همسایه است.
همدیگر را دیدند، روبرو شدند. « ترائت » -7
به معناي بازگشتن به عقب و فرار کردن « نکوص » بر پاشنه پاي خودبرگشت، کنایه از برگشتن به عقب، اصل « نکص علی عقبیه » -8
به طرف عقب است.
تفسیر و توضیح
46 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم فِئَۀً فَاثبُتُوا ... در این آیات خطاب به مؤمنان چندین دستور مهم میدهد که مربوط به - آیات ( 45
جنگ بدر و چگونگی درگیري با دشمنان است و البته اختصاص به جنگ بدر ندارد و مؤمنان در هر جنگی و همواره باید این
دستورات را عملی کنند:
در این دو آیه پنج دستور میدهد:
صفحه : 380
-1 استوار باشید یعنی وقتی که در برابر صفوف دشمن قرار گرفتید مقاومت کنید و ثبات قدم داشته باشید و از جنگ فرار نکنید.
-2 خدا را بسیار یاد کنید یاد خدا توان روحی انسان را بالا میبرد. یاد خدا یا به صورت ذکر نام او و یاد اوست و یا به صورت دعا
براي پیروزي است.
-3 خدا و پیامبرش را اطاعت کنید همواره از خدا و رهبري و فرماندهی پیروي کنید که اطاعت از رهبري در جنگ، یکی از عوامل
مهم پیروزي است.
-4 با یکدیگر ستیز و نزاع نکنید اختلاف میان صفوف یک امت و یا گروه جنگجو باعث نابودي توان رزمی میشود و دشمن به را
حتی بر آنها غلبه میکند. به این دلیل میفرماید: اگر چنین کنید سست میشوید و توان و صولت شما از بین میرود.
-5 شکیبایی کنید که خدا با شکیبایان است منظور از شکیبایی این است که اگر مصیبتی رسید خود را گم نکند و سست نباشد،
بلکه با تحمل آن مصیبت اراده خود را مستحکم کند و به راه خود ادامه دهد.
بدون شک سربازانی که در جبهه جنگ، این پنج دستر را اطاعت کنند قدرت جنگی فراوانی خواهند داشت و دشمن به را حتی
صفحه 247 از 395
نمیتواند بر آنها غلبه کند زیرا روحیه قوي در جنگ، حرف اول را میزند.
آیه ( 47 ) وَ لا تَکُونُوا کَ الَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم بَطَراً ....: پس از پنج فرمانی که در آیات قبلی داد، در این آیه تذکر میدهد که
شما مانند مشرکان قریش نباشید که با غرور و سرمستی و با فکر عیاشی و نیز به خاطر خودنمایی از خانههاي خود بیرون آمدند و
میخواستند مردم را از راه خدا بازدارند.
آنها با اهداف شومی بیرون آمدند و قصد داشتند در بدر، شراب بنوشند و عیش و عشرت کنند و قدرت خود را به دیگران نشان
دهند و در کنار آن میخواستند مردم را از راه خدا منع کنند و مانع پیشرفت اسلام شوند. اینک در این آیه به مسلمانان تاکید
میکند که شما مانند آنان نباشید و با هدف مقدّس و فقط براي خدا
صفحه : 381
در جنگ شرکت کنید.
اضافه میکند که خدا به آنچه آنها انجام میدهند احاطه دارد و آگاه است. یعنی خدا از انگیزه و هدف مشرکان در شعلهور ساختن
آتش جنگ، کاملًا آگاهی دارد و آنها را به خاطر همان هدفها و نیتهاي پلید مجازات خواهد کرد.
آیه ( 48 ) وَ إِذ زَیَّنَ لَهُم الشَّیطان أَعمالَهُم ... شیطان همواره در کمین انسان است و چون ببیند که انسان دست به کار خلاف میزند
و آمادگی گمراه شدن را پیدا کرده است فوراً به سراغ او میرود و با وسوسههاي خود هر گونه شک و تردید را در ارتکاب گناه از
او میگیرد و آن کار را چنان در برابر او آرایش میدهد که انسان خیال میکند آن کار خوبی است.
در جنگ بدر نیز شیطان به سراغ مشرکان قریش آمد تا آنها را در جنگ با مسلمانان محکمتر کند و شک و تردید آنها را از بین
ببرد. شیطان اعمال آنها را برایشان جلوه داد و آنها را وسوسه کرد و گویا در گوششان نجوا کرد که شما توان بیشتري دارید و تعداد
شما بسیار است بنابراین امکان ندارد که مسلمانان بر شما غلبه کنند. من نیز یاورتان هستم و به شما پناه میدهم و پیروزي شما را
تضمین میکنم؟ مشرکان قریش با وسوسه شیطان باور کردند که مسلمانان را شکست خواهند داد و خدایان آنها را یاري خواهند
کرد و پناهشان خواهند بود. این شیطان آنها را وسوسه کرد که پناه دهنده شما هستم، گویا از جانب بتهاي مشرکان سخن میگفت
و آنها را به کمک بتها امیدوار میساخت و بدینگونه پیش از آغاز جنگ، شیطان آنها را تشویق به جنگ میکرد.
اما هنگامی که جنگ شروع شد و دو گروه در برابر یکدیگر قرار گرفتند و درگیر شدند، طبق معمول شیطان خود را کنار کشید و
از مشرکان بیزاري جست و گفت من چیزي را میبینم که شما نمیبینید. این جمله را با خود میگفت و یا بطور وسوسه به ذهن
مشرکان میانداخت تا آنها را اذیت کند چون کار شیطان آزار دادن مردم
صفحه : 382
است. همچنین شیطان با خود میگفت من از خدا میترسم چون خدا سخت کیفر دهنده است.
چنانکه گفتیم چنین نبوده که شیطان واقعا با آنها سخن گفته باشد، بلکه پیش از آغاز جنگ، آنها را وسوسه کرده، افکار پلیدي را
در ذهن آنها انداخت و پس از درگیري و فرود آمدن فرشتگان به یاري مسلمانان و شکست کافران، از آنها بیزاري جست و پیش
خود، آن سخنان را گفت. این گفتگوي فرضی مانند گفتگوي فرضی شیطان با همه کافران است که در آیه زیر آمده است:
کَمَثَل الشَّیطان إِذ قالَ لِلإِنسان اکفُر فَلَمّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِيءٌ مِنکَ إِنِّی أَخاف اللّهَ رَب العالَمِینَ (حشر/ 16 ) مانند شیطان هنگامی که
به انسان گفت: کافر باش، پس چون کافر شد گفت: من از تو بیزارم. من از خدایی که پروردگار جهانیان است میترسم.
در بعضی از روایات آمده که شیطان در جنگ بدر واقعا با مشرکان سخن گفت و به شکل شخصی به نام سراقۀ بن مالک در آمد و
به سران قریش که عازم جنگ بودند گفت: مسلمانان نمیتوانند بر شما غلبه کنند و من با نیروهایی که دارم پشتیبان شما هستم و به
من » : آنها وعده یاري داد ولی چون کفار در جنگ وارد شدند شیطان آنها را رها کرد و عقب نشست و در برابر اعتراض آنها گفت
صفحه 248 از 395
چون او فرود آمدن فرشتگان را براي یاري مسلمانان میدید. این گفت من .« از شما بیزار هستم و چیزي را میبینم که شما نمیبینید
از خدا میترسم براي آن بود که گمان میکرد مهلتی را که خدا به او داده تمام شده است چون تا آن زمان نزول فرشتگان را به این
صورت ندیده بود.
اگر روایاتی که این جریان را بیان میکند از نظر سند درست باشد مانعی وجود ندارد که شیطان و نیروهاي پلید در جنگ بدر
تجسم پیدا کنند و به کمک مشرکان بروند، همانگونه که فرشتگان به کمک مسلمانان رفتند اما چون شیطان هرگز قدرت انجام
کارهاي عملی را ندارد و خدا به او اجازه نداده که عملًا در کارهاي
صفحه : 383
مردم دخالت کند، کار او فقط در حد یک وسوسه و تشویق بود و نمیتوانست واقعا مشرکان را یاري دهد.