گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
[سورة التوبۀ ( 9): الآیات 23 الی 24




اشاره
( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا آباءَکُم وَ إِخوانَکُم أَولِیاءَ إِنِ استَحَبُّوا الکُفرَ عَلَی الإِیمان وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَأُولئِکَ هُم الظّالِمُونَ ( 23
قُل إِن کانَ آباؤُکُم وَ أَبناؤُکُم وَ إِخوانُکُم وَ أَزواجُکُم وَ عَشِیرَتُکُم وَ أَموال اقتَرَفتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخشَونَ کَسادَها وَ مَساکِن تَرضَونَها
( أَحَب إِلَیکُم مِنَ اللّه وَ رَسُولِه وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِه فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأتِیَ اللّه بِأَمرِه وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الفاسِقِینَ ( 24
اي کسانی که ایمان آوردهاید پدران و برادران خود را اگر کفر را بر ایمان ترجیح دادند، دوستان خود نگیرید و هر کس از شما
( آنها را دوست بگیرد، پس آنان ستمگر هستند ( 23
بگو اگر پدرانتان و پسرانتان و برادرانتان و همسرانتان و
صفحه : 449
خویشانتان و اموالی که جمع کردهاید و تجارتی که از کساد آن میترسید و خانههایی که دوستشان دارید، نزد شما دوست
داشتنیتر از خداوند و پیامبر او و جهاد در راه او باشد، پس منتظر باشید تا خدا فرمان خود را بیاورد و خدا گروه فاسق را هدایت
( نمیکند ( 24
نکات ادبی
ترجیح بدهند، خوشتر دارند، انتخاب کنند. از باب استفعال است به معناي طلب حب.ّ « استحبّوا » -1
خویشان نزدیک شما. این واژه از عشرت و معاشرت مشتق شده است چون انسان با خویشان نزدیک خود معاشرت « عشیرتکم » -2
دارد و با آنها زندگی میکند. جمع آن عشایر میآید.
از اقتراف به معناي کسب کردن، جمع آوردن، به دست آوردن. « اقترفتموها » -3
صفحه 287 از 395
.« إِن کانَ آباؤُکُم » خبر براي «ّ احب » -4
شروع شد. « ان کان » منتظر بمانید. این جمله جزاء براي جمله شرطیهاي است که با « فتربّصوا » -5
تفسیر و توضیح
24 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا آباءَکُم وَ إِخوانَکُم ... با اعلام برائت از مشرکان و صدور دستور جنگ تمام عیار با - آیات ( 23
آنها، این پرسش براي مسلمانان پیش آمد که در میان مشرکان افرادي هستند که خویشاوندي نزدیکی با بعضی از مسلمانان دارند.
مسلمانانی هستند که پدر یا برادر آنها مشرك است. اینها چگونه با خویشان نزدیک خود بجنگند.
در این آیات از هر گونه رابطه دوستی میان مشرکان و مسلمانان نهی شده حتی اگر مشرکان پدران و برادران و خویشان نزدیک
مسلمانان باشند. چون آنان کفر را بر ایمان ترجیح دادهاند و چنین کسانی شایستگی دوستی با مسلمانان را ندارند.
صفحه : 450
میفرماید: هر کسی از شما آنها را دوست داشته باشد آنان همان ستمگران هستند.
این موضوع در آیات دیگري از قرآن نیز انعکاس دارد:
لا یَتَّخِذِ المُؤمِنُونَ الکافِرِینَ أَولِیاءَ (آل عمران/ 28 ) مؤمنان کافران را دوستان نگیرند.
در آیه بعدي مؤمنان را که منافع مادي خود را بر دین خود ترجیح میدهند، مورد عتاب قرار میدهد و آنها را تهدید به عذاب و یا
تبدیل آنها به گروهی دیگر میکند و میفرماید: اگر پدرانتان و پسرانتان و برادرانتان و همسرانتان و خویشان نزدیکتان و اموالی که
کسب کردهاید و تجارتی که از کساد آن میترسید و منزلهایی که دوست دارید، براي شما خوشایندتر و دوست داشتنیتر از خدا و
پیامبر او و جهاد در راه خدا باشد، پس منتظر باشید تا امر خدا برسد و خدا فاسقان را هدایت نمیکند.
در این آیه از انواع تعلقات مادّي که براي یک انسان وجود دارد یاد میکند و از خویشان نزدیک مانند پدر و پسر و برادر و همسر
و اموال و کسب و کار و منازل شخصی که مورد محبت انسان است، نام میبرد و آنها را با محبت خدا و رسول و جهاد در راه خدا
مقایسه میکند و مؤمنان را از این تعلّقات مادي را بر دوستی خدا و دین ترجیح بدهند، بر حذر میدارد.
این میفرماید: منتظر امر خدا باشید، منظور از آن یا عذابی است که نازل خواهد شد و یا این است که آنها را از میان میبرد و گروه
دیگري را جایگزین آنها میکند که دوستی خدا را بر منافع مادي خود ترجیح میدهند. این همان حقیقتی است که در آیات دیگر
نیز آمده است:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دِینِه فَسَوفَ یَأتِی اللّه بِقَوم یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه أَذِلَّۀٍ عَلَی المُؤمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی
سَبِیل اللّه (مائده/ 54 ) اي کسانی که ایمان آوردهاید هر کسی از شما از دین خود بر گردد، بزودي خداوند گروهی را میآورد که
آنها را دوست دارد و آنها او را دوست دارند بر مؤمنان فروتن و بر کافران سختگیر هستند و در راه خدا جهاد میکنند.
صفحه : 451
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 25 الی 27
اشاره
لَقَد نَ َ ص رَکُم اللّه فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَومَ حُنَین إِذ أَعجَبَتکُم کَثرَتُکُم فَلَم تُغن عَنکُم شَیئاً وَ ضاقَت عَلَیکُم الَأرض بِما رَحُبَت ثُم وَلَّیتُم
مُدبِرِینَ ( 25 ) ثُم أَنزَلَ اللّه سَ کِینَتَه عَلی رَسُولِه وَ عَلَی المُؤمِنِینَ وَ أَنزَلَ جُنُوداً لَم تَرَوها وَ عَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ الکافِرِینَ
صفحه 288 از 395
( 26 ) ثُم یَتُوب اللّه مِن بَعدِ ذلِکَ عَلی مَن یَشاءُ وَ اللّه غَفُورٌ رَحِیم ( 27 )
به راستی خداوند شما را در جاهاي بسیاري و در روز حنین یاري کرد هنگامی که افزونی شما، شما را به شگفتی وا داشت، پس بر
( شما چیزي سودي نداشت و زمین با همه فراخی که دارد بر شما تنگ آمد سپس پشت کنان برگشتید ( 25
سپس خداوند آرامش خود را بر پیامبرش و مؤمنان نازل کرد و لشکرهایی فرستاد که شما آنها را نمیدیدید و کسانی را که کافر
( بودند عذاب کرد و این سزاي کافران است ( 26
( سپس خداوند بعد از آن توبه هر کس را که بخواهد میپذیرد و خدا آمرزنده بخشایشگر است ( 27
نکات ادبی
جاها، مواضع. اسم مکان از وطن به معناي محل استقرار. این کلمه غیر منصرف است چون بر وزن جمع الجمع است « مواطن » -1
مانند مساجد.
نام یک وادي میان مکه و طائف است. « حنین » -2
از اعجاب به معناي شگفت زدگی. « اعجبتکم » -3
فراخ شد، وسعت یافت. ضمناً باء در بما رحبت باء مع و ما مصدریه است. « رحبت » -4
پشت کنان، از ادبار به معناي پشت کردن. « مدبرین » -5
آرامش، سکون، اطمینان خاطر. « سکینه » -6
صفت براي جنود و محل آن نصب است. « لم تروها » -7
صفحه : 452
تفسیر و توضیح
27 ) لَقَد نَ َ ص رَکُم اللّه فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ ... لطف و عنایت خداوند همواره شامل حال پیامبر و یاران او بود و در موارد - آیات ( 25
متعددي مسلمانان معز آسا پیروز شدند و این از امدادهاي غیبی خداوند ناشی میشد.
در این آیه خداوند از امدادها و کمکهاي خود بر مسلمانان سخن میگوید که در موارد بسیاري و از جمله در جنگ حنین نصیب
مسلمانان شد. این میفرماید:
خداوند در موارد بسیاري بر شما کمک کرد، طبق بعضی از روایات، آن موارد هشتاد مورد بوده است که در طول بیست و سه سال
دوران نبوت پیامبر اسلام خداوند از راه اعجاز مسلمانان را یاري کرد.
از جمله مواردي که خداوند به مسلمانان نصرت عطا کرد، در جنگ حنین بود این جنگ پس از فتح مکه اتفاق افتاد و پیامبر پس از
فتح مکه در آخر ماه رمضان با دوازده هزار نفر سپاهی عازم وادي حنین شد تا با دو قبیله بزرگ از قبایل عرب که بر ضد مسلمانان
توطئه چینی میکردند وارد جنگ شود. این دو قبیله عبارت بودند از قبیله هوازن و قبیله ثقیف که براي جنگ با مسلمانان هم دست
شده بودند.
در آغاز جنگ، مسلمانان بخاطر فزونی سپاه خود مغرور شدند و دشمن را کوچک شمردند ولی وقتی جنگ شروع شد جنگجویان
هوازن و ثقیف عرصه را بر مسلمانان تنگ کردند و سپاه مسلمانان شکست خوردند و از میدان جنگ گریختند و پیامبر را تنها
گذاشتند. تنها نه نفر همراه پیامبر ماندند که از جمله آنها علی بن ابی طالب (ع) و عباس بن عبد المطلب بود. عباس صداي بلندي
داشت به دستور پیامبر، عباس در جاي بلندي قرار گرفت و صدا زد اي مهاجر و انصار اي یاران سوره بقره کجا میروید! دین خدا
صفحه 289 از 395
را یاري کنید. احساسات مسلمانان تحریک شد و به میدان برگشتند و از طرفی خداوند فرشتگان را به یاري مسلمانان فرستاد
همانگونه که در جنگ بدر فرستاده بود.
بدینگونه آرامش بر پیامبر و مسلمانان برگشت و خداوند یک بار دیگر مؤمنان را بطور مستقیم یاري کرد و کافران را عذاب نمود و
آنها شکست سختی خوردند و
صفحه : 453
غنایم بسیاري به دست مسلمانان افتاد.
در این آیات نخست از غرور مسلمانان به جهت بسیاري جمعیتشان سخن میگوید و اظهار میدارد که این فزونی جمعیت شما را
سودي نکرد و آن چنان شکست خوردید که زمین با تمام فراخی بر شما تنگ آمد و شما فرار کردید. سپس از فرود آمدن آرامش
و اطمینان خاطر از سوي خدا بر پیامبر و مؤمنان و نیز از آمدن سپاهی که مردم آنها را نمیدیدند یعنی فرشتگان، خبر میدهد و این
خدا کافران را عذاب کرد و این سزاي کافران بود.
در آیه بعدي اظهار میدارد که خداوند توبه کسانی را که پس از این جنگ به سوي خدا باز گردند میپذیرد. منظور از آنها
فراریان از جنگ است. چون فرار از جنگ گناه کبیر است ولی آنها که از این گناه توبه کردند و بار دیگر به میدان آمدند، اگر
خدا بخواهد آنها را میآمرزد. این آمرزش آنها را مشروط به مشیّت خود میکند، براي آن است که بر خدا واجب نیست که توبه
کسی را بپذیرد بلکه او از راه لطف و رحمت توبه افراد را میپذیرد و اگر بخواهد نمیپذیرد ولی او همواره میپذیرد چون او
آمرزنده و بخشایشگر است و این دو صفت اقتضا میکند که خدا از بندگان خود در گذرد.
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 28 الی 29
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا المُشرِکُونَ نَجَس فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هذا وَ إِن خِفتُم عَیلَۀً فَسَوفَ یُغنِیکُم اللّه مِن فَضلِه إِن
شاءَ إِن اللّهَ عَلِیم حَکِیم ( 28 ) قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ لا بِالیَوم الآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّه وَ رَسُولُه وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الحَق مِنَ
( الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ حَتّی یُعطُوا الجِزیَۀَ عَن یَدٍ وَ هُم صاغِرُونَ ( 29
اي کسانی که ایمان آوردهاید همانا مشرکان پلید هستند پس، از این سال به بعد به مسجد الحرام نزدیک نشوند و اگر از تنگدستی
( ترسیدید، بزودي خداوند شما را اگر بخواهد از فضل خود بینیاز میکند که همانا خداوند داناي فرزانه است ( 28
با کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و آنچه را که خدا و پیامبر او حرام
صفحه : 454
کردهاند حرام نمیشمارند و به دین حق گرایش نمییابند از کسانی که به آنها کتاب داده شده (یهود و نصاري) بجنگید تا وقتی
( که با دست خود جزیه بدهند در حالی که خوار و حقیرند ( 29
نکات ادبی
با فتحه جیم، پلید، ناپاك. منظور از آن قذارت و پلیدي معنوي و مادي است. این کلمه یا مصدر است و معناي فاعل « نجس » -1
میدهد و یا صفت مشبهه است وقتی این کلمه با کسره جیم گفته شود به معناي ناپاکی ظاهري است مانند نجاست بول و خون و
مردار.
صفحه 290 از 395
تنگدستی، فقر. از عال یعول عیلۀ و عیالًا به معناي خانواده انسان است که خرج آنها به عهده اوست و هزینه کردن به آنها « عیلۀ » -2
باعث کمبود قدرت مالی میشود.
معتقد نیستند، به دین حق گرایش ندارند. دین حق را نمیپذیرند. « و لا یدینون » -3
مقدار مالی که اهل کتاب پس از قبول شرائط ذمّه و صلح به حکومت اسلامی میپردازند و در مقابل آن در امان « الجزیه » -4
خواهند بود. این واژه بر وزن فعله و براي هیئت است و از جزاء مشتق شده یعنی این مالی که اهل کتاب میدهند جزا و پاداش امانی
ترجمه کرد که معمولًا « باج » است که از سوي مسلمانان دارند و جان و مال و ناموسشان محترم است. میتوان جزیه را در فارسی
همراه خراج میآید.
خواران، در حالی که خوار و حقیر هستند. از صغر به معناي کوچکی در مقابل کبر به معناي بزرگی. « صاغرون » -5
تفسیر و توضیح
آیه ( 28 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا المُشرِکُونَ نَجَس ... به دنبال اظهار برائت و
صفحه : 455
بیزاري از مشرکان و اعلام جنگ با آنها، در این آیه با قاطعیت تمام اظهار میدارد که مشرکان پلید هستند و با اعلام پلیدي آنها
حکم مهمی را بیان میکند و آن این مشرکان از این سال به بعد حق ندارند وارد مسجد الحرام شوند و آنها نمیتوانند سال آینده
(سال دهم هجرت) در مراسم حج شرکت کنند و براي همیشه آنها از مسجد الحرام رانده میشوند.
منظور از پلیدي مشرکان، هم پلیدي معنوي آنها و هم ناپاکی جسم آنهاست، طبق این آیه مشرك نجس است و با او مانند یک
نجس باید رفتار کرد. البته ناپاکی جسم آنها بدانجهت است که آنها طهارت و نجاست را رعایت نمیکنند بلکه آن نیز از پلیدي
معنوي آنها ناشی میشود. آنها حتی اگر جسم تمیزي هم داشته باشند و بدن خود را هزار مرتبه بشویند باز مانند سگ و خوك
نجس هستند و بدن آنها نه با شستن بلکه با مسلمان شدن پاك میشود. این حکم براي آن است که مسلمانان کاملًا از مشرکان
از نظر اصل « نَجِس » با « نَجَس » دوري کنند و با دیده نفرت به آنها نگاه کنند تا از وسوسهها و تبلیغات سوء آنان در امان باشند. البته
لغت تفاوتی ندارند و هر دو، صفت مشبهه و یا مصدر به معناي فاعل هستند ولی نوعاً اولی را در پلیدي معنوي و ظاهري و دومی را
در پلیدي ظاهري به کار میبرند. این آیه بر ناپاکی ظاهري اهل کتاب دلالت نمیکند چون اصطلاحاً به آنها مشرك گفته نمیشود
هر چند عقیده شرك آلودي دارند و میبینیم که در قرآن مشرك را در ردیف اهل کتاب ذکر میکند و این دلیل بر دوگانگی
آنهاست:
ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن أَهل الکِتاب وَ لَا المُشرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیکُم مِن خَیرٍ مِن رَبِّکُم (بقره/ 105 ) کسانی که کافر شدند از اهل
کتاب و مشرکان دوست ندارند که از سوي پروردگارتان خیري بر شما نازل شود.
حکمی که پس از بیان ناپاکی مشرکان و به عنوان تفریع بر آن ذکر شده، این است که آنان از این سال به بعد حق ندارند به مسجد
الحرام نزدیک شوند. ظاهر این است که منظور از مسجد الحرام همان مسجدي است که در اطراف کعبه قرار دارد هر چند
صفحه : 456
که گفته شده که مسجد الحرام شامل همه حرم مکه میشود. اما به هر حال حکم فقهی این است که مشرکان و حتی اهل کتاب
نباید وارد مکه و مدینه شوند و حتی گفته شده که کافران باید از کل جزیرة العرب یا حجاز اخراج شوند (در این باره پیش از این
بحث مفصلی داشتیم) در ادامه آیه اظهار میدارد که اگر شما از تنگدستی و فقر بترسید، بدانید که خدا اگر بخواهد از فضل خود
شما را بینیاز میکند که او داناي به اسرار و حقایق و حکیم است. این جمله براي آن بود که مسلمانان پس از حکم اخراج مشرکان
صفحه 291 از 395
از مکه ترسیدند که با نیامدن آنها از لحاظ اقتصادي دچار مشکل شوند چون آنها با آمدن به مکه و داد و ستد با مردم باعث رونق
اقتصادي میشدند. در این آیه به مسلمانان اطمینان میدهد که نگران مسائل اقتصادي نشوند و خدا آنها را بینیاز خواهد کرد و
همانگونه هم شد و با مسلمان شدن بیشتر قبایل عرب و از جمله مردم یمن و مسافرت آنها به مکه، این شهر رونق اقتصادي بیشتري
پیدا کرد.
آیه ( 29 ) قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ لا بِالیَوم الآخِرِ ... آیات پیش درباره مشرکان بود و از این آیه به بعد مطالبی راجع به اهل
کتاب از یهود و نصاري گفته میشود.
همانگونه که مسلمانان مأمور شدند با مشرکان بجنگند، در این آیه مأموریت تازهاي مییابند و آن این باید با اهل کتاب نیز بجنگند
منتها جنگ با مشرکان تا وقتی ادامه دارد که آنها یا مسلمان شوند و یا کشته شوند ولی جنگ با اهل کتاب تا وقتی است که آنها یا
مسلمان شوند و یا شرایط صلح را بپذیرند.
در این آیه براي اهل کتاب که باید با آنها جنگید سه ویژگی ذکر میکند: یکی این آنها به خدا و روز قیامت ایمان ندارند. البته
آنها مدّعی این هستند که ایمان به خدا و قیامت دارند ولی میدانیم که ایمان آنها شرك آلود است و همانگونه که در آیه بعدي
خواهد آمد یهودیها عزیر را پسر خدا میدانستند و نصاري، مسیح را پسر خدا میخواندند و نیز آنها دانشمندان خود را ارباب خود
قرار داده بودند و ایمان واقعی به خدا و روز قیامت نداشتند. گفتنی است که در تورات کنونی ذکري از
صفحه : 457
قیامت و عالم پس از مرگ به میان نیامده است.
دوم این آنها آنچه را که خدا و رسول او حرام کردهاند، حرام نمیدانند. منظور از رسول در اینجا پیامبران خودشان است. یعنی آنها
حتی به احکام دین خود نیز پاي بند نیستند و چیزهایی را که موسی و عیسی حرام کردهاند، آنها حرام نمیدانند.
سوم این آنها به دین حق گرایش نمیکنند و اسلام را که دین بر حق است نمیپذیرند. درست است که دین موسی و عیسی هم بر
حق بودند ولی با ظهور اسلام آن دینها نسخ شدند و دین اسلام یگانه دین بر حق است و هر مکلفی باید آن را بپذیرد.
طبق این آیه با اهل کتاب که این ویژگیها را دارند باید جنگید تا وقتی که حاضر به پرداخت جزیه شوند. یعنی شرایط صلح را قبول
کنند آن وقت میتوانند به عنوان کافر ذمی در پناه مسلمانان زندگی کنند و جان و مال و ناموس آنها محترم است و آنها در انجام
مراسم دینی خود نیز آزاد هستند.
جزیه عبارت است از مقدار مالی که اهل کتاب باید به حکومت اسلامی به پردازند و در مقابل آن حکومت اسلامی به آنها امان
میدهد و آنها میتوانند در کنار مسلمانان زندگی آرامی داشته باشند. جزیه را میتوان به صورت مالیات سرانه از آنها اخذ کرد که
هر نفري از آنها مبلغ معینی را بدهند و یا به صورت خراج یا مالیات بر زمین باشد که براي مقداري از زمین مبلغ معینی پرداخت
کنند. قرآن کریم مقدار این مبلغ را تعیین نکرده و تعیین آن به عهده حاکم اسلامی است و لی به هر حال باید جزیه را به این
صورت از آنها گرفت که آنها در مقابل مسلمانان کوچک شمرده شوند و حاکمیت اسلام بر آنها کاملًا مشخص شود.
صفحه : 458
بحثی درباره جزیه در اسلام
در یک تقسیم بندي ابتدایی میتوان کافران را از لحاظ برخورد حکومت اسلامی با آنان به دو دسته تقسیم کرد: مشرك و اهل
کتاب. مشرکان کسانی هستند که به یکی از ادیان آسمانی عقیده ندارند و به جاي خدا بتها و یا موجودات دیگر را پرستش میکنند
و در آغاز ظهور اسلام، پیامبر اسلام با مشرکانی روبرو بود که بت میپرستیدند. در مقابل اینها اهل کتاب قرار دارند که به یک دین
صفحه 292 از 395
آسمانی عقیده دارند اگر چه در دین خود دچار انحراف هم شده و عقیده شرك آلودي هم داشته باشند، مانند یهود و نصاري و
«1». مجوس و به قول بعضیها صابئین نیز از آنها هستند
برخورد حکومت اسلامی با این دو گروه از کافران متفاوت است اسلام با شرك سر سازگاري ندارد و در حکومت خود وجود
مشرك را تحمل نمیکند و حکم این است که با آنان جنگ شود یا اسلام را بپذیرند و یا کشته شوند و یا از سرزمینهاي اسلامی
بیرون روند اما درباره اهل کتاب حکم دیگري وجود دارد. اهل کتاب می توانند در کنار مسلمانان زندگی کنند مشروط بر این
شرائط ذمه را داشته باشند.
آنها اگر آن شرائط خاص را داشته باشند، بر عهده و ذمّه مسلمانان است که از جان و مال و ناموس آنها حمایت کنند و به آنها کافر
ذمّی گفته میشود.
است و آن مقدار مالی است که یا به صورت سرانه یا به « جزیه » یکی از شرائط مهم ذمّه که باید اهل کتاب به آن ملتزم شوند، دادن
صورت مالیات بر زمین میپردازند و در مقابل آن در امان هستند و این مشابه زکات و سایر حقوق مالی است که حکومت اسلامی
از مسلمانان وصول میکند.
حکم اخذ جزیه از اهل کتاب بر اساس آیهاي از قرآن است که میفرماید:
-----------------------------------
1)- در این باره رجوع شود به کتاب پژوهشی درباره صابئین نوشته اینجانب. )
صفحه : 459
قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ لا بِالیَوم الآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّه وَ رَسُولُه وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الحَق مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ حَتّی
یُعطُوا الجِزیَۀَ عَن یَدٍ وَ هُم صاغِرُونَ (توبه/ 29 ) با کسانی که به خدا و روز قیامت عقیده ندارند و آنچه را که خدا و پیامبر او حرام
کردهاند حرام نمیشمارند و به دین حق گرایش نمییابند از کسانی که به آنها کتاب داده شده، بجنگید تا وقتی که به دست خود
جزیه بدهند در حالی که خوار و حقیر هستند.
این در آیه شریفه آمده که آنها به خدا و پیامبر او ایمان ندارند منظور این است که آنها ایمان درست و حسابی ندارند و عقیده آنها
شرك آلود است هر چند که خود ادعاي ایمان به خدا و رسول را داشته باشند. به هر حال طبق این آیه با اهل کتاب هم باید جنگید
تا زمانی که به دادن جزیه حاضر شوند. پیامبر اسلام (ص) طبق این آیه با گروههایی از اهل کتاب مصالحه کرد و از آنها جزیه
گرفت مانند نصاراي نجران و اهل یمن که در میان آنها عرب و عجم بودند. همچنین پیامبر خدا با اهل بحرین که مجوس بودند
«1». مصالحه کرد و از آنها جزیه گرفت. گویا نخستین کسانی که به حکومت اسلامی جزیه دادند، اهل نجران بودند
احکام فقهی جزیه
اشاره
در فقه اسلامی، جزیه براي خود احکام ویژهاي دارد که ما در اینجا بعضی از آن را مطرح میکنیم:
-1 از چه کسانی جزیه گرفته میشود!
درباره یهود و نصاري کسی تردید نکرده که اگر با آنها مصالحه شد میتوانند با دادن جزیه در پناه حکومت اسلامی زندگی کنند.
راجع به مجوس هم اکثریت قاطع فقها فتوا دادهاند که آنها نیز مانند یهود و نصاري هستند. و میتوان از آنها جزیه گرفت دلیل آنها
صفحه 293 از 395
عمل پیامبر است که از مجوس
-----------------------------------
1)- کتانی، التراتیب الاداریه، ج 1 ص 392 )
صفحه : 460
یعنی با آنها (مجوس) مانند اهل «2» و درباره آنها فرمود: سنّوا بهم سنّۀ اهل الکتاب یعنی المجوس «1» بحرین و هجر جزیه گرفت
کتاب رفتار کنید. و نیز امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) از مجوس جزیه میگرفت و میفرمود: المجوس انما الحقوا بالیهود و
یعنی مجوس در جزیه و دیات به یهود و نصاري ملحق شدهاند «3». النصاري فی الجزیۀ و الدیات لأنه قد کان لهم فیما مضی کتاب
چون آنها هم درگذشته کتابی داشتند.
درباره صابئین اختلاف نظر وجود دارد و بعضی از فقهاي شیعه مانند إبن جنید و نیز از شافعی نقل شده که آنها از اهل کتاب هستند
و با توجه به این در قرآن کریم آنها را در ردیف یهود و نصاري ذکر کرده میتوان به اهل کتاب بودن آنها نظر داد. در این باره
«4». بحث مفصلی داشتیم رجوع شود
وقتی با اهل کتاب مصالحه شد و آنها ملتزم شدند جزیه بدهند، از زنان و کودکان و دیوانگان جزیه گرفته نمیشود و از غیر آنها
«5». اگر چه پیر یا مریض یا راهب و یا فقیر باشد جزیه گرفته میشود البته براي فقیر مهلت داده میشود
-2 مقدار جزیه:
جزیه حد معینی ندارد و در قرآن کریم و احادیث، مقدار خاصی براي آن ذکر نشده است. بنابراین تعیین مقدار آن به حاکم
اسلامی واگذار شده است که بر حسب مصلحت مسلمانان و با در نظر گرفتن شرائط موجود مقدار آن را تعیین کند. در این مسأله
فقها اتفاق نظر دارند و فقط از اسکافی نقل شده که حد اقل مقدار آن براي هر یک نفر یک دینار است و حد اکثر را امام تعیین
«6». میکند
در میان فقهاي اهل سنت مسأله مورد اختلاف است ابو حنیفه مقدار آن را براي ثروتمند چهل و هشت درهم و براي متوسط بیست و
چهار درهم و براي فقیر
-----------------------------------
1)- وسائل الشیعه، ج 11 ، ص 96 )
2)- همان، ص 98 )
3)- همان )
4)- پژوهشی درباره صابئین، ص 15 به بعد و نیز تفسیر کوثر ج 1 ذیل آیه 62 از سوره بقره. )
. 5)- محقق حلی، شرایع الاسلام ص 91 )
. 6)- جواهر الکلام، ج 21 ، ص 245 )
صفحه : 461
«1». دوازده درهم میداند و مالک مقدار آن را تعیین نمیکند و شافعی حد اقل آن را یک دینار میداند
وقتی به سیره پیامبر و امیر المؤمنین توجه میکنیم میبینیم هر کدام از آنها مطابق با مصلحت زمان مقدار خاصی را تعیین کردهاند
و امیر المؤمنین براي گروهی «3» و در بعضی از نقلها دو هزار لباس تعیین کرد «2» مثلا پیامبر اسلام براي نصاراي نجران هفتاد لباس
از اهل کتاب در مدائن براي ثروتمندان آنها نفري چهل و هشت درهم و براي طبقه متوسط نفري بیست چهار درهم و براي طبقه
صفحه 294 از 395
.«4» فقیر دوازده درهم در سال قرار داد
این نشان میدهد که جزیه مقدار معینی ندارد و مقدار آن بستگی به نظر حاکم اسلامی دارد. از این گذشته در چند روایت به این
موضوع تصریح شده است از جمله:
عن زرارة قلت لأبی عبد الله (ع) ما حدّ الجزیۀ علی اهل الکتاب و هل علیهم فی ذلک شییء موظف لا ینبغی ان یجوز الی غیره!
«5»... فقال: ذلک الی الامام یأخذ من کل انسان منهم ما شاء علی قدر ماله و ما یطیق
زراره میگوید: به امام صادق (ع) گفتم: حدّ جزیه براي اهل کتاب چیست و آیا مقدار معینی وجود دارد که نباید از آن تجاوز
کرد! فرمود: این براي امام است که از هر یک نفر آنها چقدر بگیرد که مناسب میزان ثروت او باشد و امام بیش از حد طاقت از آنها
نمیگیرد.
بعضی از فقها گفتهاند: اگر مصلحت خاصی نباشد که امام مقدار جزیه را تعیین کند، بهتر این است که اصلًا مقدار آن تا زمان
چون وقتی نداند که چقدر از او جزیه «6» آمده محقق شود « صاغرون » وصول تعیین نشود تا آن خواري و حقارت که در آیه با لفظ
گرفته میشود این نوعی نگرانی براي او به وجود میآورد واي بسا این
-----------------------------------
. 1)- ماوردي، الاحکام السلطانیه ص 144 )
. 2)- وسائل الشیعه ج 11 ، ص 95 )
. 3)- بلاذري، فتوح البلدان ص 76 )
[.....] . 4)- وسائل الشیعه ج 11 ، ص 115 )
. 5)- همان ص 114 )
. 6)- شهید ثانی، مسالک الافهام ج 3، ص 71 )
صفحه : 462
کار سبب میشود که به دین اسلام وارد گردد هر چند چنین اسلامی ارزش معنوي ندارد ولی میتواند سر آغازي براي اسلام واقعی
و بعضیها آن را به «1» مذکور در آیه را به معناي التزام آنها به احکام اسلام دانستهاند « صغار » باشد. البته بعضیها مانند شیخ طوسی
«2». این صورت بیان کردهاند که ذمّی باید جزیه را در حالی که ایستاده و مسلمان نشسته است بدهد
مطلب دیگر این جزیه را میتوان به یکی از دو صورت تعیین کرد: یا به صورت مالیات سرانه و این از هر نفري مبلغ معینی گرفته
شود و یا به صورت خراج بر زمین و این در برابر مقدار معینی از زمین مبلغ معینی گرفته شود و امیر المؤمنین هر دو روش را به کار
اما نمیتوان هر دو را یک جا عملی کرد در این باره روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است و فقهاي ما نیز به این «3». برده است
فتوا دادهاند و اسکافی گفته است که امام میتواند در آغاز هر دو را یک جا شرط کند ولی اگر در آغاز چنین شرطی نشد بعدها
«4». نمیتوان چنین کرد
البته امام میتواند علاوه بر تعیین مقدار جزیه، بر آنان شرط کند که هر وقت سپاه اسلام از منطقه آنها عبور کرد سپاه را مهمان کنند
و آذوقه آن را بدهند. همانگونه که پیامبر اسلام با نصاراي نجران و ایله همین شرط را کرد و این اضافه بر یک دیناري بود که بر هر
«5». نفر از آنها تعیین شده بود
-3 مدّت جزیه:
آنچه از ظاهر روایات و فتاوي استفاده میشود، این است که جزیه در هر سالی تکرار میشود و مانند زکات بر مسلمانان است و هر
صفحه 295 از 395
سالی یک بار باید از اهل ذمّه جزیه گرفته شود. بعضی از فقهاي شیعه و همینطور شافعی گفتهاند که باید در آخر هر سال گرفته
شود ولی ابو حنیفه گفته در اول هر سال گرفته میشود ولی این سخن
-----------------------------------
. 1)- شیخ طوسی، المبسوط ج 2، ص 38 )
. 2)- علامه، المختلف، ص 334 )
. 3)- وسائل الشیعه، ج 11 ، ص 115 )
. 4)- جواهر الکلام، ج 21 ، ص 249 )
. 5)- سنن بیهقی، ج 9، ص 195 )
صفحه : 463
مخالف با چیزي است که از روایات فهمیده میشود چون در روایات جزیه را به خراج تشبیه کرده و خراج در آخر سال گرفته
«1». میشود
و در تاریخ میخوانیم که الطائع خلیفه عباسی در سال 366 فرمان داد که جزیه اهل ذمّه به نسبت استطاعت و در محرّم هر سال جمع
«2». آوري شود
-4 سقوط جزیه:
اگر پیش از تمام شدن سال، یک نفر ذمّی مسلمان شد جزیه از او ساقط میشود و این مسأله اجماعی است ولی اگر پس از تمام
شدن سال و پیش از دادن جزیه مسلمان شود، در اینجا اختلاف نظر وجود دارد. قول راجح این است که جزیه از او ساقط میشود
چون پیامبر فرموده:
«3». الاسلام یجب عما قبله
اسلام آنچه را در پیش از اسلام اتفاق افتاده از بین میبرد.
و نیز فرموده:
«4». لیس علی المسلم جزیۀ
براي مسلمان جزیهاي وجود ندارد.
«5». باشد و کسی که مسلمان شده است نباید تحقیر شود « صغار » دیگر این پرداخت جزیه باید همراه با
حکم سقوط جزیه پس از مسلمان شدن ذمّی اگر چه بعد از گذشت سال باشد از این آیه شریفه هم استفاده میشود:
( قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَنتَهُوا یُغفَر لَهُم ما قَد سَلَفَ (انفال/ 38
-----------------------------------
. 1)- جواهر الکلام، ج 21 ، ص 258 )
2)- آدام متز، تاریخ تمدن اسلامی در قرن چهارم ج 1 ص 62 به نقل از رسائل الصابی. )
. 3)- محدث نوري، مستدرلک الوسائل، ج 7، ص 448 )
. 4)- همان، ج 11 ، ص 134 )
. 5)- رجوع شود به جواهر الکلام، ج 21 ، ص 258 و مسالک الافهام، ج 3، ص 73 )
صفحه : 464
صفحه 296 از 395
به کسانی که کافر شدند بگو اگر باز ایستند خداوند گذشته را بر آنان میبخشد.
«1». البته اگر چنین شخصی پیش از اسلام، جزیه آن سال را پرداخت کرده باشد، به گفته علامه حلی، به او باز گردانیده نمیشود
در کتابهاي تاریخی آمده که حجاج بن یوسف از ذمّیهایی که مسلمان میشدند نیز جزیه میگرفت و این رسم بود تا این عمر بن
«2». عبد العزیز آن را برداشت
چگونگی اخذ جزیه در زمان پیامبر و خلفا
دیدیم که پیامبر اسلام در زمان حیات خود از بعضی از اهل کتاب جزیه گرفت نخستین گروه از اهل کتاب که پیامبر از آنها جزیه
گرفت اهل نجران و ایله بودند به گفته إبن اثیر، پیامبر اسلام با نصاراي نجران قرار داد بست که دو هزار لباس در هر سال به
مسلمانان بدهند که قیمت هر لباس چهل درهم بود و نیز شرط کرد که اگر فرستادگان پیامبر نزد آنها رفتند از آنها پذیرایی کنند.
وقتی ابو بکر به خلافت نشست با آنها همین معامله را کرد ولی عمر بن خطاب که تمام مسیحیان را از جزیرة العرب کوچ داد
نصاراي نجران را هم کوچ داد. عثمان دویست لباس از مجموع دو هزار لباس را از جزیه آنها کم کرد. وضع به همین منوال بود تا
در زمان معاویه و یزید چهارصد لباس از موضوع قرار داد کم شد و چون حجاج بن یوسف والی عراق شد هزار و سیصد لباس از
آنها گرفته میشد و در زمان عمر بن عبد العزیز آنها را سرشماري کردند و دیدند که جمعیت آنها یک دهم جمعیت زمان پیامبر
«3». شده است عمر بن عبد العزیز به همان نسبت از مقدار جزیه آنها کم کرد و آنها فقط دویست لباس میدادند
همچنین پیامبر از نصاراي بنی تغلب بن وائل جزیه گرفت ولی در زمان عمر بن خطاب آنها گفتند ما عرب هستیم و جزیه نمیدهیم
و عمر از ترس این آنها به روم
-----------------------------------
. 1)- علامه، تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 442 )
[.....] .273 - 2)- إبن عبد الحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص 272 )
. 3)- إبن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 646 )
صفحه : 465
ملحق شوند از آنها به جاي جزیه صدقه گرفت و مقدار آن دو برابر جزیه تعیین شده بود و از حضرت علی (ع) نقل شده که فرمود:
اگر بتوانم با نصاراي بنی تغلب میجنگم چون میان پیامبر و آنها من عهد نامهاي نوشتم دائر بر این آنها نباید فرزندان خود را
ضمناً بگوییم که سجاح دختر حارث که «1». نصرانی کنند. پس تعهدي درباره آنها نیست، چون آنها اولاد خود را نصرانی کردند
«2». بعد از پیامبر اسلام ادعاي نبوت کرد از همین بنی تغلب بود
و نیز پیامبر از یهودیان و مسیحیان یمن جزیه گرفت و طی نامهاي به اهل یمن نوشت: هر کس بر دین یهود یا نصاري باشد مانعی از
همچنین پیامبر اسلام از «3». آن نیست و باید جزیه بدهد، بر هر بالغی چه مرد و چه زن چه برده یا کنیز یک دینار یا قیمت آن است
مجوس هجر یا بحرین جزیه گرفت و در روایتی آمده که پیامبر ابو عبیده جراح را به بحرین فرستاد تا جزیهها را جمع کند و به
«4». مدینه آورد و نیز مردم ایله و اذرح و دومۀ الجندل به پیامبر جزیه دادند
پس از رحلت پیامبر اسلام و گسترش فتوحات اسلامی، مسلمانان هر کجا با اهل کتاب رو برو شدند و کار به صلح انجامید، براي
آنها جزیه تعیین کردند که یا به صورت مالیات سرانه و یا به صورت خراج بر زمین بود.
در زمان عمر جزیه یکی از منابع مهم در آمد مسلمانان بود. وقتی سرزمین سواد یا عراق کنونی و بین النهرین فتح شد، عمر خواست
زمین سواد را میان مسلمانان تقسیم کند وقتی آمار گرفتند دیدند براي هر مسلمانی زمین سه نفر فلاح میرسد او با حضرت علی
صفحه 297 از 395
(ع) در این باره مشورت کرد و آن حضرت گفت: آنها را رها کن که کمک براي مسلمانان باشند پس عمر آنها را رها کرد و
«5» عثمان بن حنیف را به آنان گماشت و بر آنان چهل و هشت و یا بیست و چهار و یا دوازده (درهم) تعیین کرد
-----------------------------------
(. 1)- ابو عبیده، الاموال ص 20 جریان بنی تغلب و عمر در روایتی از امام رضا (ع) هم نقل شده (وسائل الشیعه، ج 11 ، ص 116 )
. 2)- طبري، ج 2، ص 269 )
. 3)- الاموال، ص 19 )
. 4)- همان، ص 22 )
. 5)- قاضی ابو یوسف، الخراج، ص 36 )
صفحه : 466
(بسته به این شخص ثروتمند یا متوسط یا فقیر باشد) همانگونه که پیش از این نقل کردیم حضرت علی نیز در زمان حکومت خود
«1». همین مقدار را تعیین کرده بود
در روایت دیگري آمده که عمر زمین سواد را مسّاحی کرد سی و شش هزار هزار جریب بود او براي هر جریب زمین زراعتی یک
«2». درهم و یک قفیز و بر تاکستانها ده درهم و بر زمینهاي پر آب پنج درهم تعیین کرد
درست است که عربها نظام مالی و دفتر و دیوان محاسباتی را از ایرانیان اقتباس کردند و از سالنامههاي رسمی ایران ساسانی بهره
چون دیدیم که در زمان «3» را پذیرفت که اعراب آن را از ایرانیان گرفتهاند « دانیل دنت » جستند ولی درباره جزیه نمیتوان سخن
پیامبر نیز از اهل کتاب جزیه گرفته میشد.
مسلمانان در فتوحاتی که داشتند در هر کجا مطابق با مصلحت روز مقدار جزیه را تعیین کردند. دیدیم که در سرزمین عراق یا سواد
مقدار جزیه چگونه تعیین شد ولی در مصر وضع دیگري حاکم بود. در فتح اسکندریه که توسط عمرو عاص صورت گرفت او با
مقوقس حاکم آن شهر چنین مصالحه کرد که سیزده هزار دینار بپردازند و هر کس از اهالی بخواهد در شهر بماند و هر کس
و در بعضی از مصالحهها در شهرهاي مصر مقرر شد که .«4» بخواهد از آن شهر بیرون رود و هر مرد بالغی از قبطیها دو دینار بدهند
«5». علاوه بر جزیه سرانه، مقداري گندم و جو و عسل و سرکه داده شود و نیز براي هر مسلمانی یک دست لباس تحویل گردد
البته بناي جزیه بر تحقیر اهل کتاب است ولی در عین حال نباید آنها را اذیت و آزار کرد. علی (ع) در گرفتن جزیه و خراج عاملان
خود را به رفق و مدارا توصیه میکرد و براي را حتی آنها از هر صاحب شغلی جنسی که از آن شغل به دست
-----------------------------------
. 1)- وسائل الشیعه، ج 11 ، ص 115 )
. 2)- الخراج، ص 36 )
3)- دانیل دنت، مالیات سرانه ص 46 (ترجمه محمّد علی موحد). )
. 4)- فتوح البلدان ص 222 )
. 5)- فتوح مصر و اخبارها، ص 267 )
صفحه : 467
«1». میآمد میگرفت و مجبور نمیکرد که حتماً طلا و نقره بدهند
یکی از رسومی که در زمان عمر عملی شد و بعدها نیز ادامه یافت این بود که بر گردن اهل ذمّه مهر میزدند و عمر گفته بود که بر
«2». گردن اهل ذمّه مهر بزنید
صفحه 298 از 395
در بعضی زمانها به عنوان مفاصا حساب طوقی بر گردن ذمّی میانداختند. گویا طوق انداختن یا مهر زدن بر گردن ذمّیها رسم
معمولی بوده است که بشار بن برد شاعري که هم، زمان بنی امیه را درك کرده و هم، زمان بنی العباس را دیده است، در قصیدهاي
در بیان شدّت محبت معشوق خود میگوید:
انّ فی بردي جسما ناحلا لو توکّأت علیه لا نهدم
«3». ختم الحب لها فی عنقی موضع الخاتم فی اهل الذمم
در لباس من جسم ضعیفی است که اگر بر آن تکیه کنم نابود میشود.
محبت معشوق بر گردنم مهري زده بر همان محلی که ذمّی را مهر میزنند.
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 30 الی 31
اشاره
وَ قالَت الیَهُودُ عُزَیرٌ ابن اللّه وَ قالَت النَّصاري المَسِیح ابن اللّه ذلِکَ قَولُهُم بِأَفواهِهِم یُضاهِؤُنَ قَولَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبل قاتَلَهُم اللّه أَنّی
یُؤفَکُونَ ( 30 ) اتَّخَذُوا أَحبارَهُم وَ رُهبانَهُم أَرباباً مِن دُونِ اللّه وَ المَسِیحَ ابنَ مَریَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاّ هُوَ سُبحانَهُ
( عَمّا یُشرِکُونَ ( 31
و یهود گفتند: عُزیر پسر خداست و نصاري گفتند مسیح پسر خداست. این سخن آنها در دهانشان است به سخن کسانی که پیشتر
( کافر شدند شباهت دارد. خدا آنها را بکشد چگونه (از حق) بازداشته میشوند! ( 30
آنان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جاي خدا پروردگاران خود گرفتهاند در حالی که به آنها فرمان داده نشده
( بود مگر این معبود یگانه را که جز او خدایی نیست پرستش کنند او منزّه است از آنچه شریک قرار میدهند ( 31
-----------------------------------
. 1)- الاموال، ص 26 )
. 2)- فتوح مصر، ص 266 )
[.....] . 3)- الاغانی، ج 3، ص 144 )
صفحه : 468
نکات ادبی
معرب عزرا است همان گونه که عیسی معرب یسوع و یحیی معرب یوحناست. این کلمه به خاطر داشتن علمیت و « عزیر » -1
عجمیت باید غیر منصرف میشد ولی چون به صورت مصغر است و بر وزن یکی اوزان اصیل عربی است با آن معامله منصرف شده
است مانند: شعیب.
شباهت دارند. « یضاهئون » -2
از افک به معناي برگردانیدن است و در این جا منظور برگردانیدن از حق به سوي باطل است. « یؤفکون » -3
جمع حبر، دانشمند. البته این واژه بیشتر در دانشمندان یهود استعمال میشود. « احبار » -4
جمع راهب، تارك دنیا. این واژه بیشتر به تارکان دنیا از مسیحیان گفته میشود. « رهبان » -5
تفسیر و توضیح
صفحه 299 از 395
آیه ( 30 ) وَ قالَت الیَهُودُ عُزَیرٌ ابن اللّه ..: در آیه پیش گفته شد که اهل کتاب به خدا و روز قیامت ایمان ندارند. اکنون این سخن
توضیح داده میشود. درست است که آنها خود را خداپرست میدانند ولی آنها خداپرست واقعی نیستند چون یهودیان میگویند:
عزیر پسر خداست و مسیحیان میگویند: مسیح پسر خداست.
کسی که براي خدا پسر قائل شود او خدا را به درستی نشناخته است و موحّد واقعی نیست. این سخن یهود که میگفتند: عزیر پسر
خداست از آنجا ناشی شد که پس از کشتاري که بختنصر در بابل از یهود کرد و دانشمندان آنها را کشت و تورات از بین رفت،
کورش پادشاه ایرانی در سال 457 پیش از میلاد بابل را فتح کرد و به یهود آزادي داد در این هنگام عزیر یا همان عزرا که یکی از
دانشمندان یهود بود تورات را جمع آوري نمود و دین یهود را سازماندهی کرد و به خاطر خدمت مهمی که او به دین یهود کرده
بود، بعضی از یهودیان درباره او غلوّ کردند و به او پسر خدا لقب
صفحه : 469
دادند.
ظاهر این است که این لقب تشریفاتی است و براي نشان دادن نزدیکی او به خدا بوده است در عین حال این تعبیر به هر معنایی که
باشد شرك آلود است، مشابه سخن مشرکان است که فرشتگان را دختران خدا میدانستند.
در مورد حضرت مسیح اعتقاد نصاري به گونهاي دیگر بود آنها با گفتن این مسیح پسر خداست براي مسیح یک حقیقت خدایی
قایل بودند و چون مسیح بدون پدر به دنیا آمده بود آن را دلیلی بر پسر خدا بودن مسیح میدانستند و اعتقاد آنها فراتر از آن بود که
مسیح را به عنوان تشریفاتی پسر خدا بدانند. آنها و یهودیها خودشان را به عنوان تشریفاتی پسران خدا میدانستند:
وَ قالَت الیَهُودُ وَ النَّصاري نَحن أَبناءُ اللّه وَ أَحِبّاؤُه (مائده/ 18 ) و یهود و نصاري گفتند ما پسران و دوستان خدا هستیم.
اعتقاد به پسر خدا بودن عزیر و مسیح ریشه در اعتقادات مشرکان داشت و این سخن آنها شبیه اعتقاد مشرکان و بت پرستان بود که
براي خدا اعوان و انصاري قائل بودند و بتهاي خود را واسطههایی نزد خدا میدانستند همانگونه که فرزندان نزد پدران خود واسطه
میشوند و نیز بعضی از مشرکان، فرشتگان را دختران خدا میدانستند. از نظر تاریخی محققان تردیدي ندارند که این اعتقادات
انحرافی بخصوص تثلیث مسیحیان، از عقاید وثنی بت پرستان و مشرکان از بودائیان و هندوها و گاهی ایرانیان و یونانیان گرفته شده
است.
در پایان آیه آنها را نفرین میکند و میفرماید: خدا آنها را بکشد چگونه از حق برگردانیده شدند! یعنی عواملی آنها را از حق به
سوي باطل برگردانید. بعضی از آن عوامل خارجی بود مانند دانشمندان جاه طلب آنها و بعضی داخلی بود مانند ساده لوحی و
جهالت آنها.
آیه ( 31 ) اتَّخَ ذُوا أَحبارَهُم وَ رُهبانَهُم أَرباباً مِن دُونِ اللّه ... یهود و نصاري نه تنها درباره عزیر و مسیح عقاید شرك آلودي داشتند
بلکه آنها دانشمندان و مقدسان خود را نیز تقدیس میکردند و مقام فوق بشري براي آنها قائل بودند.
صفحه : 470
یهودیان احبار یا دانشمندان خود را ارباب خود میدانستند و مسیحیان نیز رهبان یا دانشمندان تارك دنیاي خود را به اربابی گرفته
بودند. اینها از یک سو مسیح پسر مریم را به جاي خدا براي خود ارباب گرفته بود و از سوي دیگري علماي خود را که متون
مذهبی در اختیار آنها بود ارباب خود قرار داده بودند. منظور از ارباب گرفتن این است که به جاي اطاعت از خدا از این افراد
اطاعت میکردند و هر چه را آنها حلال یا حرام میکردند اینها میپذیرفتند و هر چه تغییر و تحریف که در آیات خدا میدادند
براي اینها قابل قبول بود. البته ارباب بودن مسیح به معناي تقدیس او و اعتقاد به حلول خدا در جسم او بود و ارباب بودن احبار و
رهبان به معناي اطاعت کورکورانه از آنها بود.
صفحه 300 از 395
نیاورده « احبار هم و رهبانهم » را در کنار « المسیح إبن مریم » میبینیم که در آیه شریفه « ارباب » به خاطر همین دوگانگی در معناي
بلکه میان آنها فاصله انداخته است.
در ادامه آیه اشاره میکند که یهود و نصاري در حالی احبار و رهبان و مسیح را ارباب خود میدانستند که به آنها جز این فرمان
داده نشده بود که تنها خداي یگانه را که جز او خدایی نیست پرستش کنند و خدا از آنچه براي او شریک قرار میدهند منزه است.
دو دین یهودیت و مسیحیت در اساس، ادیان توحیدي بودند و موسی و عیسی مردم را به پرستش خداي یگانه و مبارزه با شرك
خوانده بود ولی بعدها در هر دو دین انحرافات شدیدي به وجود آمد و توحید خالص از میان آنها رخت بر بست و به عقاید شرك
آلود گرفتار شدند.
درباره عقاید انحرافی یهود و نصاري به خصوص راجع به تثلیث، پیش از این بحث مفصلی داشتیم (به تفسیر آیه 171 از سوره نساء
و 73 از سوره مائده رجوع شود).
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 32 الی 33
اشاره
یُرِیدُونَ أَن یُطفِؤُا نُورَ اللّه بِأَفواهِهِم وَ یَأبَی اللّه إِلاّ أَن یُتِم نُورَه وَ لَو کَرِهَ الکافِرُونَ ( 32 ) هُوَ الَّذِي أَرسَلَ رَسُولَه بِالهُدي وَ دِین الحَقِّ
( لِیُظهِرَه عَلَی الدِّین کُلِّه وَ لَو کَرِهَ المُشرِکُونَ ( 33
صفحه : 471
آنها میخواهند نور خدا را با دهانهاي خود خاموش سازند و خدا نمیخواهد جز این نور خودش را به اتمام برساند اگر چه کافران
( ناخشنود باشند ( 32
اوست کسی که پیامبرش را به هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه دین (ها) پیروز گرداند اگر چه مشرکان ناخشنود باشند
(33)
نکات ادبی
اراده میکنند، میخواهند. گاهی خواستن واقعی است و گاهی انسان چیزي را واقعاً نمیخواهد ولی کاري میکند که « یریدون » -1
آن چیز حاصل میشود به این هم نوعی خواستن و اراده گفته میشود: مانند: یرید ان یخرب بیته.
از اطفاء، به معناي خاموش کردن آتش. بعدها در خاموش کردن نور هم استعمال شد. « یطفئوا » -2
با دهانهایشان. معمولًا نور چراغهاي قدیمی و یا شمع را با فوت کردن با دهان خاموش میکردند و در اینجا نور خدا « بافواههم » -3
را تشبیه به چراغ یا شمعی میکند که میخواهند آن را خاموش کنند در حالی که با فوت کردن، نور خدا خاموش نمیشود
همانگونه که نور خورشید خاموش نمیشود و این تشبیه لطیفی است و دلالت بر کوچک شمردن کار آنها دارد.
منع میکند، نمیخواهد. « یأبی » -4
است که دلالت بر جحد و انکار دارد. « یأبی » این استثناء از « الا ان یتم » -5
او را پیروز گرداند، او را آشکار کند. « لیظهره » -6
تفسیر و توضیح
صفحه 301 از 395
33 ) یُرِیدُونَ أَن یُطفِؤُا نُورَ اللّه بِأَفواهِهِم ... یهود و نصاري و مشرکین همواره میخواستند نور اسلام را نابود سازند. چون - آیات ( 32
اسلام دین آنها را نسخ میکرد و
صفحه : 472
منافع مادي آنها را به خطر میانداخت.
آنها گاهی با جنگ و نیروي قهري وارد میدان مبارزه با اسلام میشدند و حتی با وجود اختلاف شدیدي که میان یهود و نصاري و
مشرکان بود، براي کوبیدن اسلام دست به دست هم میدادند و یکدیگر را کمک میکردند. یک نمونه آن جنگ احزاب بود که
در آن یهودیها و مشرکان متحد شده بودند و گاهی هم با کارهاي فرهنگی و تبلیغی و با ایجاد مزاحمت براي مسلمانان و شکنجه و
آزار آنان میخواستند مانع گسترش اسلام باشند.
براي یهود و نصاري و مشرکین، نابودي اسلام یک هدف مشترك بود و براي رسیدن به آن دست به هر اقدامی میزدند. این هدف
در طول تاریخ و حتی اکنون هم از طرف دشمنان اسلام دنبال میشود.
در این آیه از یک حقیقت مهم پرده بر میدارد و اراده تکوینی خداوند را در حفظ اسلام و کامل کردن آن بیان میکند هر چند
که براي کافران ناخوشایند باشد و دیدیم که دین اسلام پیش رفت و نابود نشد و این نور همچنان درخشید.
با تشبیهی که در این آیه آمده کار مخالفان بسیار کوچک و حقیر شمرده شده است. آنها میخواهند با فوت کردن با دهان، نور
خدا را خاموش کنند. انسان با دهان خود میتواند شمع را خاموش کند ولی آیا میتواند خورشید را هم خاموش کند! کار اینها
مانند فوت کردن خورشید است که تا خاموش شود؟ در حالی که اسلام یک نور معنوي است و نور خداست و آن هرگز به
خاموشی نمیگراید.
آنها ارادهاي کردهاند و خدا هم ارادهاي دیگر کرده است آنها اراده کردهاند اسلام را نابود سازند و خدا اراده کرده که آن را کامل
کند و پیش ببرد اگر چه کافران آن را خوش نداشته باشند.
منظور از نور در این آیه یا اسلام یا قرآن یا وجود پیامبر اسلام و یا هر سه آنهاست و به هر حال بشر نمیتواند نوري را که خدا بر
افروخته خاموش سازد.
در آیه بعد مطلب را در سطح بالاتري مطرح میکند و خاطر نشان میسازد که نه تنها نور اسلام خاموش نخواهد شد بلکه خداوند
اسلام را بر تمام ادیان پیروز
صفحه : 473
خواهد کرد. خداوند پیامبر خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر تمام ادیان برتر کند اگر چه مشرکان ناخوش دارند.
برتري اسلام بر ادیان دیگر از این جهت است که حجت و دلیل آن محکمتر است و هر عاقلی اگر منصفانه قضاوت کند به حقانیت
اسلام پی میبرد و اعجاز قرآن را به روشنی درك میکند و هم از این نظر است که بالاخره روزي اسلام تنها دین حاکم در جهان
خواهد شد و آن زمانی است که مهدي موعود ظهور کند و با تشکیل حکومت واحد جهانی، اسلام را در سراسر زمین حاکمیت
بدهد. دو آیه یاد شده در بالا، در سوره صف آیات 8 و 9 با اندك تغییري تکرار شده است.
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 34 الی 35
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن کَثِیراً مِنَ الَأحبارِ وَ الرُّهبان لَیَأکُلُونَ أَموالَ النّاس بِالباطِل وَ یَصُ دُّونَ عَن سَبِیل اللّه وَ الَّذِینَ یَکنِزُونَ الذَّهَبَ وَ
صفحه 302 از 395
الفِضَّۀَ وَ لا یُنفِقُونَها فِی سَبِیل اللّه فَبَشِّرهُم بِعَذاب أَلِیم ( 34 ) یَومَ یُحمی عَلَیها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوي بِها جِباهُهُم وَ جُنُوبُهُم وَ ظُهُورُهُم
( هذا ما کَنَزتُم لِأَنفُسِکُم فَذُوقُوا ما کُنتُم تَکنِزُونَ ( 35
اي کسانی که ایمان آوردهاید، همانا بسیاري از دانشمندان (یهود) و راهبان (نصاري) مالهاي مردم را به باطل میخورند و از راه
( خدا باز میدارند و کسانی که طلا و نقره میاندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، آنان را به عذابی دردناك مژده بده ( 34
روزي که آن طلا و نقره در آتش جهنم برافروخته میشود و با آن پیشانیها و پهلوها و پشتهاي آنان را داغ مینهند. این همان چیزي
( است که شما براي خود اندوخته بودید، پس آنچه را که اندوخته بودید بچشید ( 35
نکات ادبی
جمله مستأنفه است و به جایی عطف نشده است. « و الّذین » -1
میاندوزند، گنج به وجود میآورند. اصل آن از کنز است که به « یکنزون » -2
صفحه : 474
معناي جمع آوري است و به شتري که پر گوشت باشد کنّاز گفته میشود.
گفته شد که بالاخره از دست میرود و به نقره از آن جهت « ذهب » طلا و نقره. گفته شده که به طلا از آن جهت « ذهب و فضه » -3
بر افروخته « یحمی » - گفته شد که بالاخره پراکنده میشود (ذهاب به معناي رفتن و انفضاض به معناي پراکندن است) 4 « فضّه »
میشود. فعل مجهول از حمی یحمی. این در این جا با (علی) متعدي شده اشاره به این است که اینها از موادّ خود جهنم نیستند بلکه
از بیرون آورده شدهاند.
پیشانیهاي آنها. جباه جمع جبهه است. « جباههم » -5
پهلوهاي آنها. جنوب جمع جنب است. « جنوبهم » -6
پشتهاي آنها. ظهور جمع ظهر است. « ظهورهم » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 34 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن کَثِیراً مِنَ الَأحبارِ وَ الرُّهبان ... به دنبال سخنانی که درباره احبار و رهبان یا همان دانشمندان یهود و
نصاري گفته شد، اینک در این آیه بعضی از کارهاي زشت آنان بیان میشود و این براي آگاه ساختن مؤمنان از وضعیت آنهاست
و لذا آیه خطاب به مؤمنان است و در آن از افزون خواهی و حرام خواري و جاه طلبی بسیاري از دانشمندان یهود و نصاري سخن
گفته شده است. توجه کنیم که این موضوع مربوط به بسیاري از آنهاست نه همه آنها. اشاره به این در میان آنان کسانی هم هستند
که دست به این کارهاي زشت نمیزنند و این، دلیلی بر عادلانه بودن قضاوتهاي قرآن است.
آنها دو کار زشت میکنند: یکی این اموال مردم را به باطل میخورند و منظور از آن رشوه خواري این گروه از احبار و رهبان است
که از مردم رشوه میگرفتند و احکام خدا را به نفع آنها تغییر میدادند. دیگر این آنها مردم را از راه خدا باز میدارند و مانع از آن
میشوند که مردم معمولی به اسلام روي آورند و این کار را با تبلیغات سوء و پنهان سازي آیات تورات و انجیل درباره پیامبر اسلام
انجام
صفحه : 475
میدهند.
پس از بیان ثروت اندوزي احبار و رهبان از راه باطل، یک حکم کلّی را بیان میکند که شامل همه است و مسلمانان را هم در بر
صفحه 303 از 395
میگیرد و آن ناپسندي اندوختن سیم و زر و مصرف نکردن آن در راه خدا ست. میفرماید: و کسانی که سیم و زر را میاندوزند و
آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، آنان را به عذابی دردناك مژده بده.
این میفرماید: مژده بده، از روي استهزاء آنهاست.
در تاریخ آمده است که ابو ذر غفاري صحابی بزرگ پیامبر که راستگویی او را پیامبر خدا تضمین کرده بود، در مجلس عثمان و
یاران او این آیه را خواند و بر ثروت اندوزي خلیفه و اطرافیان او به شدت اعتراض کرد. کعب الاحبار یهودي تازه مسلمان در آن
و» را از « واو » مجلس حضور داشت و به ابو ذر پاسخ داد که این آیه مربوط به احبار و رهبان است و مسلمانان را شامل نمیشود. او
حذف میکرد گویا که این جمله صفتی براي احبار و رهبان است. ابو ذر خشمناك شد و به خاطر این تصرف در آیه به او « الّذین
و این میرساند که این جمله جمله مستقلی است و شامل تمام کسانی « الّذین » است نه « و الّذین » حمله کرد و اعلام داشت که آیه
میشود که طلا و نقره میاندوزند و آن را در راه خدا نفاق نمیکنند چه از یهود و نصاري باشد و چه از مسلمانان.
اکنون باید دید که منظور آیه از اندوختن سیم وزر چیست! آیا منظور این است که هر گونه ثروت اندوزي ممنوع است اگر چه
انسان زکات و حقوق واجبه آن را پرداخته باشد! یعنی اسلام بطور کلی با هر نوع سرمایه داري مخالف است! و یا منظور این است
که ثروتی که زکات و حقوق واجبه آن داده نشده و روي هم انباشته گردیده است ناپسند است.
با توجه به آیات و روایاتی که درباره مشروعیت مالکیت و جمع آوري از مال راههاي مشروع وجود دارد، احتمال اول قابل قبول
نیست و اسلام سرمایه را محترم میشمارد و به تجارت و معاملات دیگر فرمان میدهد و تنها حقوقی را به عنوان خمس و زکات
قرار داده که با پرداختن آن بقیّه مال پاك و حلال میشود و نگهداري
صفحه : 476
یا هر گونه تصرف در آن جایز است. در روایتی از پیامبر اسلام (ص) آمده که فرمود:
«1». کل مال یؤدي زکاته فلیس بکنز و ان کان تحت سبع ارضین، کل مال لا تؤدي زکاته فهو کنز و ان کان فوق الارض
یعنی اندوخته نیست اگر چه زیر هفت زمین باشد و هر مالی که زکات آن داده نشود کنز « کنز » هر مالی که زکات آن داده شود
است اگر چه بالاي زمین باشد.
در آیه شریفه نیز همه کسانی را که طلا و نقره را میاندوزند وعده عذاب نمیدهد بلکه آن گروه از ثروت اندوزان را وعده عذاب
میدهد که آن را در راه خدا انفاق نمیکنند و این دلالت دارد بر این منظو کسانی هستند که زکات مال خود را نمیدهند چون
انفاق در راه خدا را باید به مفهوم زکات و خمس و حقوق واجبه بگیریم چون مسلم است کسی که ثروت خود را در جهت تأمین
معاش خود و خانوادهاش صرف میکند کار بدي نکرده ولی به آن انفاق در راه خدا گفته نمیشود.
به عبارت دیگر اگر منظور آیه ممنوعیت هر نوع ثروت اندوزي بود، باید انسان تمام مال خود را در راه خدا انفاق میکرد و حق
و این چیزي است « آن را در راه خدا انفاق نمیکند » نداشت که از آن در زندگی خصوصی خود استفاده کند چون آیه میفرماید
که با ضرورت اسلام سازگار نیست و هیچ مکتبی حتی افراطیترین مکتب سوسیالیستی آن را نمیگوید. بنا بر این مسلم است که
منظور آیه از این میفرماید:
همه مال نیست بلکه قسمتی از آن است و آن همان خمس و زکات است. « آن را در راه خدا انفاق نمیکند »
البته در اسلام علاوه بر خمس و زکات صدقات مستحبی هم داریم و نیز حاکم اسلامی میتواند در صورت نیاز جامعه علاوه بر
خمس و زکات مقداري از اموال مردم را از آنها بگیرد همان گونه که در روایاتی آمده که وقتی مهدي ظهور کرد قسمتی از
«2». اندوختههاي مردم را از آنها خواهد گرفت تا به وسیله آن بر دشمن خود پیروز شود
-----------------------------------
صفحه 304 از 395
. 1)- امالی طوسی، ج 2، ص 23 )
. 2)- رجوع شود به اصول کافی، ج 4، ص 61 )
صفحه : 477
آیه ( 35 ) یَومَ یُحمی عَلَیها فِی نارِ جَهَنَّمَ ... همین کسانی که سیم و زر را میاندوزند و حقوق واجبه آن را نمیپردازند، در روز
قیامت در آتش جهنم خواهند سوخت و همان سیم و زري که اندوختهاند در آتش جهنم گداخته خواهد شد و با آن بر پیشانیها و
پهلوها و پشتهاي آنان داغ گذارده خواهد شد و به آنها گفته خواهد شد که این همان چیزي است که براي خود اندوخته بودید پس
عذاب آنچه را که اندوخته بودید بچشید.
معلوم میشود که خود همان طلا و نقره و ثروت نامشروع تبدیل به آتش خواهد شد و این همان تجسم اعمال و عینیت یافتن
کارهاي انسان در روز قیامت است. در این باره بحث مفصلی داشتیم (به جلد دوم، صفحه 105 ، از همین تفسیر رجوع شود) این از
میان اعضاء بدن از پیشانی و پهلو و پشت نام میبرد اینها اعضاي مهم انسان هستند وقتی این اعضا آتش گرفت گویا که تمام بدن
آتش گرفته است.