گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
[سورة التوبۀ ( 9): الآیات 36 الی 37




اشاره
إِن عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّه اثنا عَشَرَ شَ هراً فِی کِتاب اللّه یَومَ خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ مِنها أَربَعَۀٌ حُرُم ذلِکَ الدِّین القَیِّم فَلا تَظلِمُوا فِیهِنَّ
أَنفُسَ کُم وَ قاتِلُوا المُشرِکِینَ کَ افَّۀً کَما یُقاتِلُونَکُم کَافَّۀً وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ مَعَ المُتَّقِینَ ( 36 ) إِنَّمَ ا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَلُّ بِه الَّذِینَ
کَفَرُوا یُحِلُّونَه عاماً وَ یُحَرِّمُونَه عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّه فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللّه زُیِّنَ لَهُم سُوءُ أَعمالِهِم وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الکافِرِینَ
(37)
همانا تعداد ماهها نزد خدا از روزي که آسمانها و زمین را آفرید در کتاب خدا دوازده ماه است که چهار ماه از آن حرام است. این
همان روش استوار است، پس در آن ماهها خویشتن را ستم نکنید و با همه مشرکان بجنگید همان گونه که آنها با همه شما
( میجنگند و بدانید که خدا با پرهیزگاران است ( 36
همانا جابجا کردن (ماهها) افزایش در کفر است که کافران با آن گمراه گردانیده میشوند یک سال آن را حلال و یک سال آن را
( حرام میکنند، براي آنها کارهاي بدشان زینت داده شده و خدا گروه کافران را هدایت نمیکند ( 37
صفحه : 478
نکات ادبی
هر سه ظرف هستند. « فی کتاب اللّه » و « یوم خلق » و « عند اللّه » است و « انّ » خبر براي « اثنی عشر » -1
در اینجا روش، شیوه. البته میتوان آن را به معناي دین الهی هم گرفت در این صورت اشاره به این خواهد بود که حرام « الدین » -2
بودن آن چهار ماه یک امر دینی است.
بوده کسره واو حذف و در یاء ادغام گردید. « القویم » استوار، متین، محکم، پایدار. اصل این کلمه « القیّم » -3
بر میگشت باید فیها گفته میشد چون عربها ضمیر براي سه تایی را « اثنا عشر » بر میگردد و اگر به « اربعۀ اشهر » به « فیهن » -4
میآورند. « فیها » و ده به بالا را « فیهن »
صفحه 305 از 395
همگی. اصل آن از کف به معناي منع و باز داشتن است و چون چیزي همه تعداد جمعیت را در برگیرد به جایی میرسد « کافّۀ » -5
که دیگر کسی نمیماند و از شمارش منع میشود و لذا به همه تعداد جمعیت کافّه گفته شد. ضمناً تاء در این کلمه براي مبالغه
است. مانند: علّامه و نسّابه. توجه کنیم که کافّه اولی صفت براي مشرکین و کافّه دومی صفت براي مسلمین است.
تأخیر انداختن، جابجا کردن ماههاي حرام. این واژه یا فعیل از نسأ ینسأ است که به معناي تأخیر انداختن است و یا فعیل « نسیئی » -6
از نسیء است که به معناي افزودن است و در هر حال منظور از آن کاري است که در میان عربهاي جاهلی رسم شده بود و آنها
ماههاي حرام را که چهار ماه در سال بود جابجا میکردند و گاهی بر تعداد ماههاي قمري میافزودند تا با سال شمسی جور در آید.
به صورت صیغه مجهول است، گمراه گردانیده میشود. یعنی دیگران آنها را گمراه میکنند. «ّ یضل » -7
تا موافق سازند، مطابقت بدهند. « لیواطئوا » -8
صفحه : 479
تفسیر و توضیح
آیه ( 36 ) إِن عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّه اثنا عَشَرَ شَهراً ... عربها از قدیم الایام با تقویم قمري کار میکردند و از دوازده ماه قمري چهار ماه
را ماههاي حرام میدانستند که جنگ در آنها ممنوع بود و در ماه ذیحجه که یکی از آن ماههاي حرام است، مراسم حج را به جاي
میآوردند و چون ماههاي قمري با ماههاي شمسی مطابقت نداشت و هر سال ده روز کمتر از آن بود، گاهی موسم حج به فصل
گرما میافتاد و باعث ناراحتی آنها میشد. عربها براي این موسم حج به فصل مناسبی از سال بیفتد، دست به کبیسه گیري میزدند
یعنی کسر هر چند سال ماه قمري را جمع میکردند و یک ماه بر آن میافزودند تا با سال شمسی مطابقت داشته باشد و به این عمل
میگفتند که تفصیل آن خواهد آمد. « نسیئی »
بدین گونه در بعضی از سالهاي قمري با کبیسه کردن چند سال، تعداد ماهها سیزده ماه میشد.
در این آیه و آیه بعدي این روش اعراب جاهلی محکوم میشود و خدا آن را کاري بر خلاف حکم خود معرفی میکند که باعث
کفر و گناه است. لذا در این آیه با ردّ کار آنها که گاهی ماههاي قمري را سیزده ماه میکردند، گفته شده که تعداد ماهها نزد خدا
و در کتاب خدا و از روزي که آسمانها و زمین را آفرید، همان دوازده ماه بود که چهار ماه از آن حرام است. این چهار ماه عبارتند
از ذیقعده و ذیحجه و محرم و رجب و جنگ در اینها ممنوع میباشد و اگر کسی در این چهار ماه کار خوب انجام دهد ثواب
بیشتري دارد و اگر کار بد کند گناه بیشتري دارد و حتی بر مقدار دیه جنایت افزوده میشود.
اضافه میکند که این یک شیوه و روش مستقیم است که باید رعایت شود و کسی حق ندارد در آن تغییر بدهد. البته اگر دین را در
این جمله به معناي دین خدا بگیریم منظور این خواهد بود که این کار یک امر دینی استوار است و جابجا کردن آن خلاف دین
است. سپس اضافه میکند که در این ماههاي حرام بر خویشتن ستم نکنید و حرمت آنها را نگذارید.
صفحه : 480
در پایان آیه بر مطلبی که در آیات قبلی آمده تأکید میکند و آن این با همه مشرکان بجنگید همان گونه که آنها با همه شما
میجنگند و بدانید که خدا با پرهیزگاران است یعنی همان گونه که مشرکان فرقی میان مسلمانان نمیگذارند و با همه آنها دشمنی
دارند و میجنگند، شما نیز میان مشرکان فرقی نگذارید و با همه آنها بجنگید اگر چه خویشان نزدیک و یا دوستان قدیمی شما
باشند. این آیه شبیه آیه زیر است:
فَاقتُلُوا المُشرِکِینَ حَیث وَجَدتُمُوهُم (توبه/ 5) پس با مشرکان بجنگید هر کجا که آنها را یافتید.
آیه ( 37 ) إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَلُّ بِه الَّذِینَ کَفَرُوا ... همان گونه که توضیح دادیم عربها براي آنکه موسم حج همیشه در
صفحه 306 از 395
فصل مناسبی از سال شمسی قرار گیرد، ماههاي حرام را جابجا میکردند و سعی داشتند ماه ذیحجه که ماه حج بود، به زمانی از
سال بیفتد که هوا خنک باشد و حجاج به را حتی مراسم را انجام بدهند این کار سبب میشد که افراد بسیاري در حج شرکت کنند
و وضع اقتصادي مردم مکه بهتر باشد و با داد و ستد بیشتري سود افزونتري به دست آورند.
هم انگیزه اقتصادي داشت و هم براي را حتی شرکت کنندگان در حج بود ولی بعضیها گفتهاند که عربها « نسیئی » بنابراین سنت
روح جنگجویی و غارتگري داشتند و نمیتوانستند سه ماه را پشت سر هم صبر کنند و دست از جنگ و غارت بردارند و لذا
ماههاي حرام را جابجا میکردند تا در وسط دست به جنگ بزنند. ما تصور میکنیم که احتمال اول به صواب نزدیکتر است چون
این سنت را مردم شهر نشین و تاجر پیشه مکه انجام میدادند و آنها براي رونق اقتصاد خود به آرامش بیشتري نیاز داشتند و روح
جنگجویی مربوطه به قبایل اطراف بود.
به هر حال سنت نسیئی که تقریباً سنت نوپایی بود، در این آیه محکوم میشود و به شدت مورد انتقاد قرار میگیرد. میفرماید: همانا
جابجا کردن ماهها، افزونی در کفر است و کافران به وسیله آن گمراه گردانیده میشوند یعنی متصدیان این کار که معمولًا از بنی
کنانه بودند، کافران را گمراه میکنند. و باعث حلال کردن حرام خدا
صفحه : 481
میشوند. چون خدا آن چهار ماه مخصوص را ماه حرام قرار داده همانگونه که در سنت ابراهیم آمده است. وقتی اینها ماهها را
جابجا میکنند، سبب میشوند که یک ماه حرام واقعی به ماه غیر حرام بیفتد و مردم در آن جنگ کنند که در واقع در ماه حرام
جنگ کردهاند.
متصدیان نسیئی کاري میکردند که یک ماه در سالی حلال و در سال دیگري حرام باشد آنها فقط میخواستند تعداد آن چهار ماه
را که خدا حرام کرده حفظ کنند و چهار ماه را با آن چهار ماه حرام واقعی مطابقت بدهند و بگویند ما چهار ماه از سال را ماه حرام
گرفتیم. این کار کار غلطی است و تغییر دادن حکم خدا و حلال کردن حرام خداست و گناه بزرگی است.
بدین گونه کار بد آن مشرکان در نظرشان آرایش داده شده و شیطان آنها را به انجام کارهاي خلاف تشویق میکند و خدا کافران
را هدایت نخواهد کرد. یعنی کافران به سبب گناهی که میکنند شایستگی آن را از دست میدهند که مشمول هدایت خاص خدا
باشند اگر چه از هدایت عام خدا همواره برخوردارند.
بحثی درباره نسیئی
در میان اعراب جاهلی چهار ماه از دوازده ماه قمري بعنوان ماههاي حرام شناخته میشد که عبارتند از: ذیقعده، ذیحجه، محرم و
رجب. در این چهار ماه جنگ و خونریزي ممنوع بود و نوعی آتش بس برقرار میشد. اسلام نیز این سنت را که بهر حال به نفع
صلح بشري بود امضا کرد و به آن رسمیت داد و جنگ در آن ماهها را حرام کرد، در قرآن کریم آمده است:
یَسئَلُونَکَ عَن الشَّهرِ الحَرام قِتال فِیه قُل قِتال فِیه کَبِیرٌ وَ صَ دٌّ عَن سَبِیل اللّه وَ کُفرٌ بِه (بقره/ 217 ) از تو درباره جنگ در ماه حرام
میپرسند، بگو جنگ در آن گناه بزرگ و بازداشتن
صفحه : 482
از راه خدا و کفر به اوست.
علاوه بر حرمت جنگ در ماههاي حرام، ماه ذیحجه امتیاز دیگري هم داشت و آن انجام مناسک حج در آن ماه بود.
هر چند که اعراب عصر جاهلیت، احترام به ماههاي حرام را رعایت میکردند اما گاهی بخاطر مصلحتهایی بعضی از آن ماهها را
پس و پیش میکردند و مثلا ماه محرم را که ماه حرام بود، بعضی از سالها یک ماه به تأخیر میانداختند و به جاي محرم ماه صفر را
صفحه 307 از 395
میگفتند. « نسیئی » ماه حرام اعلام میکردند و این جابجایی و به تأخیر انداختن ماههاي حرام را
و تاریخچه آن: « نسیئی » مفهوم
نسیئی بر وزن فعیل از ماده نسأ به معناي تاخیر است و به گفته إبن منظور این واژه در مواردي مانند به تأخیر افتادن عادت ماهانه زنها
به معناي « نسیئی » از وقت خود و یا تأخیر افتادن اجل کسی و تأخیر در قیمت کالاي فروخته شده و مانند آنها استعمال میشود و
ماهی است که عربها در جاهلیت آن را به تأخیر میانداختند. سپس از فرّاء نقل میکند که نسیئی یا مصدر است و یا فعیل به معناي
اما طبرسی از ابو علی نقل میکند که گفته: نسیئی مصدر است مانند: نذیر و نکیر و این بعضیها گفتهاند نسیئی فعیل «1». مفعول است
به معناي مفعول است درست نیست زیرا در این صورت نسیئی نام آن ماه میشود در حالی که منظور از نسیئی عمل به تأخیر
ولی به طوري که در عبارت إبن منظور دیدیم و دیگران نیز گفتهاند، نسیئی به خود ماه به تاخیر افتاده نیز «2». انداختن ماه حرام است
گفته میشود.
همه کتب لغت، نسیئی را به معناي تأخیر گرفتهاند اما در بعضی از آنها معناي دیگري ذکر شده و آن اضافه کردن و افزودن است.
گفته میشود: نسأت ابلی فی
-----------------------------------
.167 - 1)- إبن منظور، لسان العرب ج 1 ص 166 )
. 2)- طبرسی، مجمع البیان، ج 5 ص 44 )
صفحه : 483
که البته این افزایش عطش از جهت تأخیر در آب دادن است بنابراین میتوان گفت این واژه «1» ظمئتها یعنی بر تشنگی شترم افزودم
به معناي افزایش ناشی از تأخیر است.
جابجایی و تأخیر انداختن بعضی از ماههاي حرام رسم و عادتی بود که اعراب جاهلی تا سال دهم هجرت طی مراسم خاصی آن را
میگفتند. آنها این سمت را از پدران خود به ارث « قلامسه » انجام میدادند و این کار براي خود، متصدیان ویژهاي داشت که به آنها
میبردند.
بود که حذیفۀ بن عبد بن « قلمّس » إبن هشام میگوید: اولین کسی که ماهها را براي عرب نسیئی کرد و آن را حلال یا حرام نمود
فقیم نام داشت و پس از او پسرش عباد بن حذیفه جاي او را گرفت و پس از او پسرش قلع بن عباد و پس از او امیۀ بن قلع و پس از
عوف بن امیه و پس از او ابو ثمامه جنادة بن عوف متصدي این کار شد که آخرین آنها بود و در اوائل اسلام همو بود که عمل
نسیئی را انجام میداد. عربها پس از فراغت از حج دور او جمع میشدند و او چهار ماه حرام را که عبارتند از:
رجب و ذیعقده و ذیحجه و محرم، مشخص میکرد و اگر میخواست یکی از آنها را حلال کند ماه محرم را حلال میکرد و عربها
«2». هم میپذیرفتند و بجاي محرم، ماه صفر را حرام میکرد و عربها میپذیرفتند و تعداد چهار ماه حرام کامل میشد
از عبارت إبن هشام چنین بر میآید که عمل نسیئی میان عربها سابقه طولانی و زیادي نداشته و تنها در طول مدت شش نسل این
عمل انجام میگرفته است، این مطلب سخنی را که بیرونی گفته و تاریخ نسیئی را به دویست سال پیش از اسلام مربوط میدانسته
تقویت میکند. او میگوید:
-----------------------------------
. 1)- زمخشري، اساس البلاغه ص 929 و شبیه آن: زبیدي، تاج العروس ج 1 ص 124 )
2)- إبن هشام، السیرة النبویه ج 1 ص 46 مسعودي در کتاب التنبیه و الإشراف ص 186 اولین قلمس را جناده بن عوف معرفی کرده )
صفحه 308 از 395
که اشتباه است بلکه او آخرین قلمس و معاصر با پیامبر اسلام بود و این آیا او اسلام را پذیرفت یا نه اختلاف است.
صفحه : 484
عربها میخواستند که حج را به هنگامی بیندازند که کالاهاي ایشان از پوست و میوه فراهم شود و در بهترین ازمنه و خرّمترین »
اوقات باشد، از همسایگان یهود خود قریب دویست سال پیش از اسلام کبیسه را یاد گرفتند و همانگونه که یهود، تفاضل سال خود
را با سال خورشیدي به هنگامی که به یک ماه میرسید در آخر سال قمري قرار میدادند، ایشان هم چنین کردند و کسانی در
«1»«. موسم حج در صورت لزوم یک ماه را نسیئی اعلام میکردند
شبیه این مطلب را قلقشندي نیز آورده است و میگوید:
عرب جاهلی بر رسم ابراهیم و اسماعیل بودند و در سالهاي خود نسیئی بکار نمیبردند تا این یهود در یثرب با آنها مجاورت کرد و »
عربها خواستند حج خود را در خرّمترین وقت سال و آسانترین زمان براي رفت و آمدهاي تجارتی انجام دهند، کبیسه را از یهود یاد
«2»«. گرفتند
همانگونه که گفتیم این کار براي خود متصدي و مباشر خاصی داشت و بالقب قلمّس ملقب بود و به مجموع آنها قلامسه میگفتند.
قلمّس در لغت به معناي دریاست و این لقب کنایه از کثرت جود و بخشش آن افراد بود. قلامسه که از قبیله بنی کنانه بودند در میان
عربها قدر و منزلتی داشتند و لذا شاعران بنی کنانه همواره با این سمت که در انحصار قبیله آنها بود بر دیگران تفاخر میکردند.
عمیر بن قلیس میگوید:
لقد علمت معدّ انّ قومی کرام النّاس انّ لهم کراما
فأي النّاس فأتونا بوتر واي النّاس لم نعلک لجاما
«3» أ لسنا الناسئین علی معدّ شهور الحل نجعلها حراما
رسم بر این بود که هر سال پس از پایان مراسم حج، متصدي امر نسیئی خطاب
-----------------------------------
. 1)- بیرونی، الاثار الباقیه ص 93 )
. 2)- قلقشندي، صبح الاعشی، ج 2 ص 398 )
3)- إبن هشام، السیرة النبویه ج 1 ص 46 صاحب بلوغ الارب این شعرها را به کمیت نسبت داده است. )
صفحه : 485
به مردم میگفت: کسی حق ندارد به من ایراد کند و یا پاسخ بگوید و یا سخن مرا رد کند و مردم او را تصدیق میکردند و سپس
«1». او یا ماه محرم را حرام اعلام میکرد و یا ماه صفر را به جاي محرم حرام معرفی میکرد
نظر قرآن درباره نسیئی
قرآن کریم درباره نسیئی میفرماید:
إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَلُّ بِه الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَه عاماً وَ یُحَرِّمُونَه عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّه فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللّه زُیِّنَ لَهُم سُوءُ
أَعمالِهِم وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الکافِرِینَ. (توبه/ 37 ) همانا نسیئی افزایش در کفر است و به وسیله آن کافران به گمراهی کشیده
میشوند. یک سال آن را حلال میکنند و یک سال آنرا حرام میکنند تا تعداد ماههایی را که خداوند حرام کرده کامل کنند و
آنچه را که حرام کرده حلال نمایند، زشتی اعمال آنها در نظرشان زینت داده شده و خداوند کافران را هدایت نمیکند.
به طوري که ملاحظه میفرمایید این آیه شریفه عمل نسیئی را به شدت مورد انتقاد قرار میدهد و آن را موجب افزایش کفر و مایه
صفحه 309 از 395
گمراهی کافران میداند زیرا کافران و مشرکان علاوه بر این از نظر اعتقادي کافر بودند و به خداوند ایمان نداشتند، با این کار عملا
حلال خدا را حرام و حرام او را حلال میکردند و این گمراهی مضاعف و افزایش در مراتب کفر بود.
سال نهم هجرت که آخرین سال استفاده از نسیئی بود موسم حج به ماه ذیقعده افتاده بود و در این سال پیامبر خدا درباره حج دو تا
تصمیم مهم گرفت:
اول این شرکت مشرکان در حج ممنوع است.
دوم این استفاده از نسیئی ممنوع است.
از این دو تصمیم مهم از سال بعد قابل اجرا بود، تصمیم اول در موسم حج سال
-----------------------------------
. 1)- مجمع البیان، ج 5 ص 45 )
صفحه : 486
نهم هجري ابلاغ گردید و حضرت علی إبن ابی طالب (ع) به دستور پیامبر آیاتی از سوره برائت را در منی تلاوت کرد تا همه
و تصمیم دوم در سال بعد که شخص پیامبر در مراسم حج شرکت کرده بود ابلاغ شد. «1». تکلیف خود را بدانند
در سال دهم هجرت که به حجۀ الوداع معروف است، موسم حج به ذیحجه واقعی افتاده بود و در همین سال پیامبر خدا همراه با
سایر مسلمانان حج به جا آورد و در چندین نوبت خطبههاي روشنگرانهاي ایراد فرمود و تذکرات مهمی به مردم داد از جمله در روز
عید قربان ضمن خطبهاي آیه مربوط به نسیئی را که پیش از این آوردیم قرائت نمود سپس فرمود:
الا و ان الزمان قد استدار کهیئته یوم خلق الله السموات و الارض و ان عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهراً فی کتاب الله منها اربعۀ حرم
ثلاثه متوالیۀ ذو القعده و ذو الحجّ ۀ و المحرّم و رجب الذي یدعی شهر مضر ألذي بین جمادي الاخرة و شعبان و الشهر تسعۀ و
«2»... عشرون یوما و ثلاثون الاهل بلّغت! فقال النّاس: نعم. فقال: اللهم اشهد
آگاه باشید که زمان به حالت روزي برگشت که خدا آسمانها و زمین را آفرید.
همانا تعداد ماهها نزد خداوند در کتاب خدا دوازده تاست چهار ماه از آن حرام است، سه ماه پشت سر هم ذیقعده و ذیحجه و
محرم و یکی هم رجب که ماه مضر خوانده میشود و میان جمادي الاخر و شعبان است و ماه ممکن است بیست و نه روز یا سی
روز باشد، آیا رساندم! مردم گفتند: آري. فرمود: خدایا شاهدباش ...
منظور پیامبر از برگشتن زمان به حال اول خود چیست! بیشتر مفسران گفتهاند منظور این است که چهار ماه حرام که به سبب نسیئی
از جاي اصلی خود منتقل شده بود در سال دهم هجري به حالتی که قبل از پیدایش نسیئی داشتند
-----------------------------------
. 1)- تاریخ طبري، ج 2 ص 192 و سنن ترمذي، ج 2 ص 183 )
. 2)- واقدي، المغازي، ج 2 ص 1112 و علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 21 ص 381 )
صفحه : 487
بعضیها هم احتمال دادهاند که چون عید قربان سال دهم هجري در اعتدال ربیعی قرار داشت و ساعات شب و روز «1». برگشتند
«2». مساوي بود، پیامبر چنین فرموده است
در اینجا احتمال دیگري نیز به نظر میرسد و آن این منظور پیامبر این بوده که با لغو نسیئی تعداد ماههاي سال دیگر از دوازده ماه
تجاوز نخواهد کرد زیرا به طوري که خواهیم گفت عمل نسیئی باعث میشد که تفاضل حاصل از نسیئی را کبیسه کنند و بعضی از
سالها را سیزده ماه بگیرند. این احتمال از آن جهت قوت مییابد که تعبیر پیامبر که فرمود: کهیئته یوم خلق السماوات و الارض
صفحه 310 از 395
مشابه آیه قرآن است که قبل از آیه نسیئی آمده و در مقام بیان دوازده ماه بودن سال است:
إِن عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّه اثنا عَشَرَ شَهراً فِی کِتاب اللّه یَومَ خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ (توبه/ 36 ) همانا تعداد ماهها نزد خداوند در کتاب
خدا در همان روزي که آسمانها و زمین را آفرید، دوازده تاست.
دیگر این خود پیامبر پس از بیان بازگشت زمان به حال اولیه، بلافاصله دوازده ماه بودن سال را ذکر میکند. بنابراین بعید نیست که
منظور حضرت از استداره همان باشد که ما احتمال دادیم.
چه بود! « نسیئی » هدف از
مهمترین مسأله در بحث نسیئی این است که به بینیم هدف اعراب جاهلی از این عمل چه بود و چه انگیزهاي سبب میشد که آنها
ماههاي حرام را جابجا کنند و به تأخیر بیندازند! در اینجا دو نظریه وجود دارد که ما هر دو را نقل میکنیم و سپس به تحقیق مطلب
میپردازیم:
-1 از آنجا که عربها روح جنگجویی داشتند و زندگی آنها از طریق جنگ و غارت
-----------------------------------
. 1)- فخر رازي، التفسیر الکبیر، ج 16 ص 57 )
[.....] . 2)- آلوسی، بلوغ الارب، ج 3 ص 72 )
صفحه : 488
اموال دیگران تأمین میشد، در ماههاي حرام که سه ماه آن پشت سر هم بود و می بایست در آن ماهها دست از جنگ و غارت
میکشیدند، دچار مضیقه مالی میشدند و زندگی بر آنها سخت میگذشت و لذا ماههاي حرام را جابجا میکردند و حرام بودن ماه
محرم را به ماه صفر واگذار مینمودند تا فرصتی براي جنگ و به دست آوردن غنایم جنگی پیدا شود.
-2 موسم حج براي عربها بخصوص مردم مکه بسیار مهم بود و علاوه بر ارزش اجتماعی و سیاسی، براي آنها ارزش اقتصادي
فراوانی داشت و از آنجا که حج باید در ماه ذیحجه انجام میگرفت و گاهی ذیحجه به فصل گرماي طاقت فرساي مکه میافتاد که
هم حج گزاران در زحمت بودند و هم محصولات اعراب از قبیل میوه و پوست در بازار نبود و مبادلات تجاري به نحو مطلوبی
انجام نمیگرفت، این بود که با عمل نسیئی و شناور کردن ماههاي قمري کاري کردند که موسم حج همیشه در یک فصل معتدلی
باشد تا بتوانند به را حتی محصولات خود را عرضه کنند و بازار پر رونقی داشته باشند.
طبق این نظر «1». بیشتر مفسران نظریه اول را انتخاب کردهاند و انگیزه عمل نسیئی را خصلت جنگجویی و غارتگري اعراب دانستهاند
نسیئی یک عمل سادهاي بود که بعضی از سالها انجام میگرفت و حرمت ماه محرم به صفر انداخته میشد.
اگر چنین باشد نباید این جابجایی به ماههاي دیگر هم سرایت داده شود و باید محدود به محرم و صفر باشد در حالی که از ظواهر
آیات و روایات خلاف این فهمیده میشود. فخر رازي گفته است: اکثر علما معتقدند که این تأخیر مخصوص یک ماه نبود بلکه
«2». تمام ماههاي سال را شامل میشد. فخر رازي اضافه میکند که پیش ما نظر صحیح همین است
بعضی از مفسران و بسیاري از علماي نجوم و هیئت نظریه دوم را انتخاب
-----------------------------------
1)- شیخ طوسی، التبیان، ج 5 ص 217 و طبرسی، مجمع البیان، ج 5 ص 45 و علامه طباطبائی، المیزان ج 9 ص 284 و زمخشري، )
. الکشاف، ج 2 ص 270
. 2)- تفسیر فخر رازي، ج 16 ص 57 )
صفحه 311 از 395
صفحه : 489
کردهاند و نسیئی را مربوط به تعیین وقت مناسب براي انجام مناسک حج دانسته اند بنا به گفته نلینو: قدیمیترین شخصی که این نظر
را اظهار کرده ابو معشر بلخی (متوفی 272 ) است که در کتاب (الالوف) گفته:
اعراب چنان خواستند که زمان حجشان سازگارتر با زمان سوداگریشان باشد و هوا معتدل باشد و زمان برگ کردن درختان و ...»
روییدن گیاه باشد تا سفر به مکه و سوداگري در عین انجام مناسک حج آسان شود پس عمل کبیسه کردن را از جهودان آموختند
و آن را نسیئی یعنی تأخیر نامیدند جز این در بعضی کارها مخالف جهودان عمل کردند اینان در هر نوزده سال قمري هفت ماه
قمري کبیسه میکردند تا مطابق با نوزده سال شمسی شود ولی اعراب در هر بیست و چهار سال قمري دوازده ماه قمري کبیسه
ابو ریحان بیرونی هم همین نظریه را دارد و در عبارتی که پیش از این از کتاب الآثار الباقیه او نقل کردیم این نظر را «1»« میگرفتند
نیز همین نظر را ابراز کرده و میگوید: « التفهیم » تأیید نموده است. علاوه بر آن کتاب در کتاب
پس عربها خواستند که حج ایشان هم به ذیحجه باشد و هم به خوشترین وقتی از سال و فراخترین گاهی از نعمت ... این کبیسه از »
جهودان بیاموختند و آن به دست گروهی کردند به لقب قلامس و آن شغل از پدر همی یافت و این شمار نگاه داشت.
«2»«. چون کبیسه خواستی کردن، به خطبه اندر گفتی فلان ماه را تأخیر کردم
طبق این نظر، نسیئی فقط تأخیر انداختن یک ماه حرام به ماه دیگر نبود بلکه این عمل نوعی کبیسه کردن و تطبیق سالهاي قمري با
شمسی بود که عربها آن را از اقوام دیگر آموختند و به خاطر حج آن را به کار گرفتند.
آقاي نلینو پس از نقل این نظریه از ابو معشر و بیرونی و چند تن از مستشرقان غربی، آن را نظریهاي مبتنی بر حدس و گمان قلمداد
میکند و کبیسه کردن را در
-----------------------------------
. 1)- آلفونسو نلینو، تاریخ نجوم اسلامی، ص 112 )
. 2)- بیرونی، التفهیم لاوائل التنجیم، ص 224 مسعودي نیز همین نظر را دارد: التنبیه و الإشراف، ص 186 )
صفحه : 490
«1». خور یک جامعه متمدن میداند و این عرب جاهلی بتواند کبیسه کند بعید میشمارد
ما تصور میکنیم که نظر ابو معشر بلخی و بیرونی در بیان انگیزه نسیئی درست و مطابق با شواهد و قرائنی است که در دست است و
عمل نسیئی یک نوع کبیسه کردن براي تثبیت موسم حج در یک فصل مناسب از سال بود که هم هوا خوب باشد و هم میوهها و
محصولات دیگر به دست آمده باشد و هم مبادلات بازرگانی به خوبی انجام گیرد. بعضی از شواهد و قرائنی که این نظریه را تأیید
میکند، عبارتند از:
-1 در قرآن کریم در آیهاي که قبل از آیه نسیئی است روي دوازده گانه بودن ماهها تأکید بسیار شده است و این میرساند که
قرآن هر گونه عملی را که موجب افزایش تعداد ماهها باشد نفی میکند و میتوان گفت که آیه ناظر بر عمل کبیسه کردن
ماههاست که در بعضی از سالها تفاضل حاصل از ماههاي قمري را جمع میکردند و آن را یک ماه به حساب میآوردند و در آن
سال تعداد ماهها به سیزده تا میرسید.
بنابر این آیه نسیئی و آیه قبل از آن در مقام نفی کردن عملی است که تعداد ماهها را از دوازده تا افزایش میدهد و این معنی جز با
نظریه کبیسه کردن براي تطبیق سالهاي قمري و شمسی جور در نمیآید. بخصوص این پیشتر نقل کردیم که طبق گفته بعضی از
لغت شناسان واژه نسیئی به نوعی افزایش و زیادت نیز دلالت دارد.
-2 اگر اسامی ماههاي قمري را که هم اکنون نیز مورد استعمال است مورد توجه قرار بدهیم خواهیم دید که چند تا از آنها ناظر بر
صفحه 312 از 395
فصول سال است مانند ربیع که به معناي بهار است و جمادي که به معناي یخ بستن آبست و رمضان که به معناي شدت گرما
«2». است
-----------------------------------
1)- تاریخ نجوم اسلامی، ص 118 به بعد. )
2)- البته رمضان در بعضی از روایات یکی از نامهاي خدا معرفی شده ولی به هر حال معنی لغوي آن همان است که گفتیم. )
صفحه : 491
نامهاي فعلی که در دوران جاهلیت معاصر با اسلام «1». پیش از نسیئی ماههاي قمري نامهاي دیگري داشتند که در کتابها آمده است
نیز به همین صورت بوده بیانگر مطابقت سالهاي قمري و شمسی است که از کبیسه کردن و نسیئی حاصل شده است. البته بعید
نیست که ترتیب نامها به مرور زمان به هم خورده باشد که مثلا دو جمادي بلافاصله بعد از دو ربیع آمده این احتمال هم وجود دارد
«2». که ربیع عربستان همان خریف مناطق دیگر باشد بگونهاي که صاحب بلوغ الارب احتمال داده است
-3 به طوري که از آیه نسیئی ظاهر میشود حسابگران نسیئی به صورت مرتب ماه حرام را (که منظور همان ماه محرم است) یک
سال حلال میکردند و یک سال حرام میکردند (یُحِلُّونَه عاماً وَ یُحَرِّمُونَه عاماً) و این نشان میدهد که این کار از روي برنامه
خاصی بوده و حساب و کتابی داشته و یک سال در میان انجام میگرفته است و اگر هدف از این کار تنها فاصله انداختن میان
ماههاي حرام و دادن فرصت به جنگجویی و غارتگري بود، لازم بود که همه ساله این کار را انجام بدهند و یا حد اقل امکان این
بود که چند سال پشت سر هم این کار را بکنند و یا آنرا ترك کنند. این بطور مرتب آنهم یک سال در میان این کار انجام میشد،
دلالت بر نوعی کبیسه کردن دارد که هدف دیگري غیر از دادن فرصت به جنگجویی و غارتگري داشته است.
-4 روایاتی از بعضی از مفسران اولیه نقل شده که آشکارا دلالت بر ارتباط نسیئی با موسم حج میکند از جمله روایتی که از
مجاهد نقل شده است او میگوید:
مشرکان در هر ماه دو سال حج به جاي میآورند دو سال در ذیحجه دو سال در محرم دو سال در صفر و همینطور تا این موسم »
حج در سال قبل از حجۀ الوداع که همان سال نهم هجري بود به ذیقعده افتاد و سال بعد که موسم ذیحجه بود پیامبر
-----------------------------------
. 1)- مسعودي، مروج الذهب، ج 2 ص 191 )
. 2)- بلوغ الارب، ج 3 ص 77 )
صفحه : 492
«1»«. حج به جاي آورد
-5 این گفته شده که عربها نمیتوانستند سه ماه پشت سر هم از جنگ و غارت دست بردارند و معیشت آنها دچار مضیقه میشد،
اگر هم درست باشد در مورد اعراب بدوي درست است و گر نه درباره اعراب شهرنشین به خصوص مکه نمیتوان چنین داوري
کرد زیرا که مردم مکه نوعا سوداگران و سرمایه دارانی بودند که از طریق تجارت و رباخواري به ثروت خود میافزودند و براي
آنها آرامش و امنیت، بیش از هر چیزي سودمند بود. حال با توجه به این متصدیان و حسابگران نسیئی از اشراف مکه بودند،
درستتر این مینماید که آنها این عمل را نه به جهت رخصت دادن به جنگ و غارت و ناامنی بلکه به جهت رونق دادن به تجارت
و سوداگري خود انجام میدادند.
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 38 الی 40
صفحه 313 از 395
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُم إِذا قِیلَ لَکُم انفِرُوا فِی سَبِیل اللّه اثّاقَلتُم إِلَی الَأرض أَ رَضِ یتُم بِالحَیاةِ الدُّنیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاع الحَیاةِ الدُّنیا
فِی الآخِرَةِ إِلاّ قَلِیل ( 38 ) إِلاّ تَنفِرُوا یُعَذِّبکُم عَذاباً أَلِیماً وَ یَستَبدِل قَوماً غَیرَکُم وَ لا تَضُ رُّوه شَیئاً وَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ ( 39 ) إِلاّ
تَنصُ رُوه فَقَد نَصَرَه اللّه إِذ أَخرَجَه الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثنَین إِذ هُما فِی الغارِ إِذ یَقُول لِصاحِبِه لا تَحزَن إِن اللّهَ مَعَنا فَأَنزَلَ اللّه سَکِینَتَه عَلَیهِ
( وَ أَیَّدَه بِجُنُودٍ لَم تَرَوها وَ جَعَلَ کَلِمَۀَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفلی وَ کَلِمَۀُ اللّه هِیَ العُلیا وَ اللّه عَزِیزٌ حَکِیم ( 40
اي کسانی که ایمان آوردهاید، شما را چه شده است که وقتی به شما گفته میشود که در راه خدا بیرون روید، شما بر زمین
( سنگینی میکنید! آیا شما به جاي آخرت به زندگی دنیا راضی شدهاید! کالاي دنیا در آخرت جز چیز اندکی نیست ( 38
اگر شما بیرون نروید خدا شما را با عذابی دردناك عذاب خواهد کرد و
-----------------------------------
1)- مجمع البیان، ج 5 ص 45 و تفسیر طبري، ج 6 ص 131 در روایت طبري اضافه شده که سال نهم هجرت دومین سالی بود که )
حج در ذیقعده انجام میگرفت و در این سال ابو بکر با مسلمانان به حج رفت.
صفحه : 493
( گروهی جز شما را جایگزین خواهد کرد و چیزي را به او زیان نخواهید رساند و خدا بر هر چیزي تواناست ( 39
اگر او (پیامبر) را کمک نکنید، خدا او را کمک کرد هنگامی که کافران او را که دومی از دو نفر بود بیرون کردند. هنگامی که
آن دو نفر در غار بودند وقتی که به همراه خود میگفت: اندوهگین مباش که خدا با ماست. پس خداوند آرامش خود را بر او نازل
کرد و او را با سپاهیانی که شما نمیدیدید یاري نمود و سخن کافران را پستتر کرد و این سخن خداست که برتر است و خدا
( بسیار تواناي فرزانه است ( 40
نکات ادبی
میگویند. « نفور الدابه » به معناي خارج شدن براي امر مهمی است و به رم دادن شتر « نفر » . کوچ کنید، بسیج شوید « انفروا » -1
سنگینی میکنید. اصل آن تثاقلتم از باب تفاعل است طبق یک قاعده تاء تفاعل در ثاء ادغام شد و براي سهولت تلفظ « اثاقلتم » -2
همزه وصلی به اوّل آن آمد.
متعدي میشود مانند: اخلد الی الارض. « الی » مانند: ادّارك و ادّارء. ضمناً این لفظ نوعی میل را تضمین کرده است و لذا با
بود که نون در لام ادغام شد. « ان لا » اصل آن « الّا تنفروا » -3
دوّمی از دو نفر این تعبیر در عددهاي دیگر هم آمده است مانند: « ثانی اثنین » -4
ثالث ثلاثۀ و رابع اربعۀ و همینطور.
سوراخ بزرگی در کوه و منظور در اینجا غار ثور است که در نزدیکی مکه قرار دارد. « غار » -5
میباشد. « إذ أخرجه » بدل از « اذهما فی الغار » -6
مؤنث اعلی است. « علیا » مؤنث اسفل و « سفلی » -7
تفسیر و توضیح
39 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُم إِذا قِیلَ لَکُم انفِرُوا ... در جریان جنگ - آیات ( 38
صفحه 314 از 395
صفحه : 494
تبوك وقتی پیامبر از طائف به مدینه آمد به او گزارش دادند که سپاه روم آماده جنگ با مسلمانان است و پیامبر براي مقابله با آنها
بسیج عمومی داد و مردم را به شرکت در جهاد دعوت کرد. زمان نامناسبی بود از یک سو هوا گرم بود و از سوي دیگر موقع
رسیدن میوه بود و باید مردم میوهها را میچیدند. همچنین سپاه اسلام مقابل سپاه نیرومندي بود و مقابله با آن آمادگی بسیاري
میخواست. این بود که بعضی از مسلمانان سستی کردند و در برابر فرمان جهاد پا پس گذاشتند.
این آیه در مقام توبیخ این گروه از مسلمانان و براي تحریک و تشویق آنها به جهاد است و با عتاب میفرماید: اي مؤمنان شما را چه
شده است که وقتی به شما گفته میشود که در راه خدا جهاد کنید، شما بر زمین سنگینی میکنید. یعنی سستی نشان میدهید گویا
که به زمین چسبیدهاید و قدرت حرکت ندارید. آیا شما زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح میدهید! در حالی که کالاي این جهان در
برابر کالاي آخرت بسیار اندك است چون کالاي دنیا هر چه باشد تمام شدنی است و انسان به هر حال از آن جدا خواهد شد، ولی
کالاي آخرت همیشگی است. اشاره به این آنها به چیدن میوه هایشان اهمیتی بیشتر از جهاد که ثواب اخروي دارد میدادند.
در آیه بعد، این گروه از مسلمانان را به سه چیز تهدید میکند: یکی این اگر کوچ نکنید خداوند شما را با عذابی دردناك عذاب
خواهد کرد و منظور از آن یا عذاب آخرت و یا خواري در این دنیا و یا عذاب آسمانی است. دوم این اگر شما به جهاد نروید،
خداوند شما را از بین میبرد، و گروه دیگري را جایگزین شما میسازد و به وسیله آنها دین خود را حمایت میکند. نظیر:
مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دِینِه فَسَ وفَ یَأتِی اللّه بِقَوم یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه (مائده/ 54 ) هر کس از شما از دین خود برگردد، بزودي خداوند
گروهی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنها او را دوست دارند.
سوم این شما نمیتوانید به خدا زیان برسانید. یعنی سرباز زدن شما از جهاد، خدا و دین او را آسیبی نمیرساند و خدا به شما نیاز
ندارد، این شما هستید که زیان میبینید و خدا بر همه چیز توانایی دارد.
صفحه : 495
آیه ( 40 ) إِلّا تَنصُ رُوه فَقَد نَ َ ص رَه اللّه إِذ أَخرَجَه الَّذِینَ کَفَرُوا ... تهدید دیگري براي تخلّف کنندگان از جهاد است و این دین خدا به
کمک شما نیازي ندارد. اگر شما اکنون او را یاري نکنید خدا خودش او را یاري خواهد کرد، همان گونه که بارها یاري کرده
است.
در این آیه دو نمونه از امدادهاي غیبی را که به پیامبر شد و خدا بطور مستقیم او را یاري کرد، بیان شده است: یکی جریان غار ثور
به هنگام هجرت پیامبر از مکه به مدینه و دیگري جریان جنگ بدر و فرستادن فرشتگان به کمک پیامبر.
راجع به جریان نخست میفرماید: خدا پیامبر را یاري کرد هنگامی که کافران او را از مکه بیرون میکردند یعنی اقدام به قتل او
کردند و او مجبور شد از مکه بیرون رود.
پیامبر که از نقشه قتل خود آگاه شده بود، علی بن ابی طالب (ع) را در بستر خود خوابانید و به همراه ابو بکر از مکه بیرون آمد و
در غار ثور که در قسمت جنوب شرقی مکه بالاي کوه بلندي است پنهان شد. مشرکان به سرکردگی سراقۀ بن مالک آنها را تعقیب
کردند و به کمک یک نفر ردیاب ردّ پاي آنان را گرفتند و تا دهانههاي همان غار آمدند. به امر تکوینی خداوند، عنکبوت بر در
غار تور بافته بود و کبوتري بر در غار لانه کرده و چندین تخم گذاشته بود. مشرکان وقتی تور عنکبوت و لانه کبوتر را دیدند یقین
کردند که آن دو نفر وارد غار نشدهاند و ردیاب گفت: من یقین دارم که آنها تا در غار آمدهاند و لی نمیدانم که از اینجا به
آسمان پرواز کردهاند و یا در زمین فرو رفتهاند؟ به هر حال از آنجا برگشتند و بدین گونه خداوند پیامبر خود را با کمکهاي غیبی از
دست دشمنان نجات داد.
آیه ادامه میدهد که آن دو نفر یعنی پیامبر و همراه او در درون غار بودند و پیامبر به همراه خود میگفت: اندوهگین مباش که خدا
صفحه 315 از 395
با ماست. این نشان میدهد که همراه او یعنی ابو بکر میترسید و پیامبر او را دلداري میداد.
سپس میفرماید: پس خدا آرامش خود را بر او نازل کرد. این جمله به جمله نخست مربوط میشود و فرع بر آن است یعنی خدا او
را در این جریان یاري کرد
صفحه : 496
پس آرامش خود را بر او نازل نمود. بنابراین کسی که خدا آرامش خود را بر او نازل کرده، شخص پیامبر است و تمام ضمیرهاي
مفرد به او بر میگردد و نمیتوان گفت که تمام ضمیرها به او بر میگردد و فقط یک ضمیر در این وسط به همراه او بر میگردد.
خداوند بارها از نزول آرامش و سکینه بر پیامبر خبر داده است:
فَأَنزَلَ اللّه سَکِینَتَه عَلی رَسُولِه وَ عَلَی المُؤمِنِینَ (فتح/ 26 ) پس خدا آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد.
بنابراین سکینه آرامش او را محکمتر میکند و این نقصی بر پیامبر نیست.
گفتیم که خداوند در آیه مورد بحث دو نمونه از کمکهاي غیبی خود بر پیامبر را ذکر میکند. یکی همان جریان غار ثور بود که
گفته شد و دیگر جریان جنگ بدر است که مسلمانان از نظر تعداد سپاهیان و داشتن ساز و برگ نظامی بسیار ضعیفتر از کفار
بودند ولی خداوند با نزول فرشتگان خود به کمک مسلمانان، آنها را یاري کرد و آنها سپاه دشمن را شکست دادند. این است که
در این آیه میفرماید: خداوند پیامبر را با لشکري که شما نمیدیدید یاري نمود.
با این کمکها بود که خداوند توطئه دشمنان اسلام را نابود و نقشههاي شوم آنان را نقش بر آب کرد و سخن کافران را در مقام
پستی قرار داد و این سخن خداست که همواره برتر است و خدا قدرتمند و فرزانه است.
با توجه به این جریانات تاریخی، روشن میشود که خدا و پیامبر نیازي به هیچ کس ندارند و اگر مسلمانان در دین خود سستی
کردند خودشان زیان خواهند دید و دین خدا همیشه پاینده و همیشه پیروز است.
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 41 الی 43
اشاره
انفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم فِی سَبِیل اللّه ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُونَ ( 41 ) لَو کانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَ فَراً
( قاصِداً لاتَّبَعُوكَ وَ لکِن بَعُدَت عَلَیهِم الشُّقَّۀُ وَ سَیَحلِفُونَ بِاللّه لَوِ استَطَعنا لَخَرَجنا مَعَکُم یُهلِکُونَ أَنفُسَهُم وَ اللّه یَعلَم إِنَّهُم لَکاذِبُونَ ( 42
( عَفَا اللّه عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُم حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعلَمَ الکاذِبِینَ ( 43
صفحه : 497
سبکباران و گرانباران بیرون روید و با مالها و جانهاي خود در راه خدا جهاد کنید.
( این براي شما بهتر است اگر بدانید ( 41
اگر سودي نزدیک و سفري کوتاه بود آنها از تو پیروي میکردند ولی دوري سفر بر آنها گران آمد و به زودي به خدا سوگند
( میخورند که اگر میتوانستیم با شما بیرون میآمدیم. آنها خود را هلاك میکنند و خدا میداند که آنها دروغگویانند ( 42
خدا از تو درگذرد. چرا پیش از آنکه کسانی که راست میگویند بر تو آشکار شود و دروغگویان را بشناسی به آنها اجازه دادي!
(43)
نکات ادبی
صفحه 316 از 395
جمع خفیف، سبکبار. کسی که تعلقات زیادي ندارد و حرکت او آسان است. « خفافاً » -1
جمع ثقیل، گرانبار، سنگین بار، کسی که تعلقات زیادي دارد. ضمناً این دو کلمه حال است. « ثقالًا » -2
اسم اشاره مفرد در خطاب به جمع. « ذلکم » -3
آنچه عارض میشود، متاع دنیا. « عرضاً » -4
گفته میشود. چون همه به « قاصد » آسان و کوتاه. به هر چیزي که باب طبع انسان باشد و از افراط و تفریط به دور باشد « قاصداً » -5
آن میل درند و آن را قصد میکنند.
سفر دور، مسافت دور، سفر مشقت بار. « الشّقّه » -6
یا بدل از یحلفون و یا جمله مستأنفه است و اگر بدل باشد بدل اشتمال است. « یهلکون » -7
یا به صورت اخبار است یعنی خدا تو را آمرزیده است و یا به صورت دعاست یعنی خدا از تو در گذرد. « عفا اللّه » -8
صفحه : 498
تفسیر و توضیح
آیه ( 41 ) انفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِأَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم ... پس از انتقاد سختی که در آیات پیش، از گروهی از مسلمانان به
عمل آمد و آنان به خاطر سستی در جهاد مورد عتاب قرار گرفتند، اینک به آنان فرمان میدهد که سبکباران و گرانباران براي جهاد
بیرون روید و در راه خدا با مالها و جانهاي خود جهاد کنید.
طبق این آیه، هم آنهایی که تعلقات و وابستگیهاي زیادي ندارند و به آسانی میتوانند در جهاد شرکت کنند و هم آنان که به خاطر
داشتن وابستگیها و مشغولیات شرکت در جهاد براي آنها دشوار است، همگی باید در جهاد شرکت کنند و کسی حق ندارد به سبب
کار زیاد و یا گرفتاریهاي خانوادگی و مالی از شرکت در جهاد سرباز زند.
البته در آیات دیگر، کسانی که واقعاً عذر دارند و رفتن به جهاد براي آنها میسر نیست مانند کوران و بیماران سخت، استثنا شدهاند
و به آنها اجازه داده شده که در جهاد شرکت نکنند:
لَیسَ عَلَی الَأعمی حَرَج وَ لا عَلَی الَأعرَج حَرَج وَ لا عَلَی المَرِیض حَرَج (فتح/ 17 ) براي کور ایرادي نیست و براي لنگ ایرادي نیست
و براي مریض ایرادي نیست (که در جهاد شرکت نکنند.)
بنابراین، آنها که عذر واقعی و موجّه دارند میتوانند در جهاد شرکت نکنند و در روایتی آمده إبن امّ مکتوم که نابینا بود، پس از
نزول آیه مورد بحث، خدمت پیامبر (ص) رسید و از او کسب تکلیف کرد و پیامبر امر به شرکت کرد و او خود را آماده شرکت در
جهاد میکرد که آیه (لیس علی الاعمی حرج) نازل شد و کوران از رفتن به جهاد معاف شدند.
در ادامه آیه میفرماید: این کار براي شما بهتر است اگر بدانید. یعنی اگر درست بیندیشید، خواهید دید که شرکت در جهاد در این
وضع دشوار، هر چند زحمت دارد ولی استقلال و موجودیت شمار را در برابر دشمنان حفظ میکند در نتیجه صلاح شما در همین
است. به اضافه این پاداشهاي اخروي در انتظار شماست و
صفحه : 499
اگر مبارزه کنید خواهید دید که آنها در برابر سود مادي این دنیا به مراتب بهتر هستند.
آیه ( 42 ) لَو کانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوكَ ... این آیه درباره منافقان است که در جنگ تبوك با بهانههاي واهی از شرکت
در جهاد سرباز زدند.
میفرماید: اگر سود نزدیکی و سفر آسان و کوتاهی بود تورا همراهی میکردند.
صفحه 317 از 395
یعنی اگر میدیدند غنیمتی به دست میآورند و به آسانی این سفر را تمام میکنند و زحمتی براي آنها ندارد، با تو میآمدند امّا
دیدند که سفر مشقت باري است و دشواريهایی در پیش است، شرکت در این سفر براي آنها گران آمد و در آن شرکت نکردند.
منافقان براي این عذر و بهانهاي بیاورند، به زودي پیش پیامبر سوگند خواهند خورد که ما قدرت شرکت در این جهاد را نداشتیم و
اگر میتوانستیم ما هم بیرون میشدیم آنها با این سخنان، خود را هلاك میکنند، چون خدا میداند که آنها دروغ میگویند.
هلاکت آنها در این است که نفاق خود را آشکار میکنند و پیامبر آنها را میشناسد و در جامعه اسلامی به عنوان منافق شناخته
میشوند و دست آنها رو میشود.
قرآن کریم بارها از دروغگویی منافقان پرده برداشته و پیامبر را از توطئههاي آنان آگاه کرده است:
وَ اللّه یَشهَدُ إِن المُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ (منافقون/ 1) و خدا گواهی میدهد که منافقان دروغگویانند.
آیه ( 43 ) عَفَا اللّه عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُم ... در جریان جنگ تبوك بعضی از منافقان خدمت پیامبر آمدند و بهانههایی آوردند و از او
خواستند که اجازه دهد آنان در این جنگ شرکت نکنند و پیامبر به آنها اجازه داد. البته پیامبر از جانب خدا مأمور بود براي کسانی
که واقعاً عذر موجهی دارند و از آن حضرت اجازه میخواهند، اجازه دهد که در جهاد شرکت نکند.
( فَإِذَا استَأذَنُوكَ لِبَعض شَأنِهِم فَأذَن لِمَن شِئتَ مِنهُم (نور/ 61
صفحه : 500
پس چون از تو براي بعضی از کارهایشان اجازه خواستند به هر کسی که بخواهی اجازه بده.
ولی این منافقان هیچ عذر موجّهی نداشتند و فقط براي سختی جنگ از شرکت در آن خودداري میکردند. بهتر این بود که پیامبر
به آنها اجازه نمیداد تا راست و دروغ سخن آنها آشکار شود و پیامبر دروغگویان را بشناسد و این که به آنها اجازه داد هر چند
گناه نبود ولی ترك اولی بود چون اگر اجازه نمیداد دروغگویی آنها آشکار میشد و گرنه نفس عمل یعنی اجازه دادن به آنها که
در جهاد شرك نکنند به نفع مسلمانان بود چون اگر شرکت میکردند فتنهانگیزي میکردند و میان مسلمانان تفرقه میانداختند (به
طوري که در آیات بعد خواهد آمد).
در این آیه به پیامبر تذکر میدهد که نباید به آنان با مجرد ادعایی که کردهاند اجازه میداد و اظهار میدارد که خدا از تو درگذرد
چرا به آنها اجازه دادي! باید صبر میکردي تا راستگویان از دروغگویان شناخته شوند. در حقیقت این آیه در عین حال که به پیامبر
هشدار میدهد که در کار آنها تحقیق کند، این مطلب را هم میگوید که خدا از این ترك اولی که از پیامبر سر زده، در گذشت.
بعضی از مفسّران گفتهاند که پیامبر دو کار کرده که از جانب خدا براي انجام آن دستوري نداشته یکی از آنها دادن اجازه دادن به
بعضی از منافقان براي شرکت نکردن در جهاد و دیگري گرفتن فدیه از اسیران که در هر دو مورد خداوند او را عتاب کرد.
به نظر ما پیامبر خدا در کارهاي شخصی و تصمیم گیریهاي معمولی خود منتظر وحی نبود و چنین نیست که تمام کارها و سخنان او
حتی آنها که مربوط به زندگی خصوصی او میشود ناشی از وحی بوده است. او گاهی با همسران و یا اصحاب خود شوخی
میکرد و یا از آنها براي رفع نیاز خود چیزي میخواست همه اینها ناشی از وحی نبود و این قرآن میفرماید:
ما یَنطِق عَن الهَوي إِن هُوَ إِلّا وَحی یُوحی (نجم/ 34 ) او از روي هوا سخن نمیگوید بلکه آن جز وحی نیست،
صفحه : 501
این آیه مربوط به قرآن و آیاتی است که پیامبر میخواند و همگی وحی بود.
پیامبر خدا گاهی در کارها مشورت میکرد و مأمور به مشورت بود و نظر مشورتی اصحاب را بر نظر خود مقدم میداشت معلوم
بود که در آن باره وحی نشده بود و گر نه جاي مشورت نبود. همچنین پیامبر در میان مردم قضاوت میکرد و داوریهاي او بر اساس
شاهد و قسم بود که فرمود: انما اقضی بینکم بالبیّنات. یعنی همانا من درباره شما بر اساس شاهدها داوري میکنم.
صفحه 318 از 395
البته اگر گاهی تصمیمهایی میگرفت که منجر به ترك اولی میشد و مصلحت نبود، خداوند به او تذکر میداد و او همواره تحت
حمایت و ارشاد خداوند بود.
بنابراین، اجازه دادن او به منافقان و یا گرفتن فدیه از اسیران، کار گناهی نبود و او میتوانست چنین کند منتهی مصلحت در ترك
آنها بود و خداوند پیامبر خود را راهنمایی کرد و تذکرات لازم را به او داد.
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 44 الی 48
اشاره
لا یَستَأذِنُکَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ أَن یُجاهِدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم وَ اللّه عَلِیم بِالمُتَّقِینَ ( 44 ) إِنَّما یَستَأذِنُکَ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ
بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ ارتابَت قُلُوبُهُم فَهُم فِی رَیبِهِم یَتَرَدَّدُونَ ( 45 ) وَ لَو أَرادُوا الخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَه عُدَّةً وَ لکِن کَرِهَ اللّه انبِعاثَهُم فَثَبَّطَهُم وَ
قِیلَ اقعُدُوا مَعَ القاعِدِینَ ( 46 ) لَو خَرَجُوا فِیکُم ما زادُوکُم إِلاّ خَبالًا وَ لَأَوضَعُوا خِلالَکُم یَبغُونَکُم الفِتنَۀَ وَ فِیکُم سَمّاعُونَ لَهُم وَ اللّه عَلِیمٌ
( بِالظّالِمِینَ ( 47 ) لَقَدِ ابتَغَوُا الفِتنَۀَ مِن قَبل وَ قَلَّبُوا لَکَ الأُمُورَ حَتّی جاءَ الحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمرُ اللّه وَ هُم کارِهُونَ ( 48
کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان دارند در این با مال و جانشان جهاد کنند از تو اجازه نمیخواهند و خدا به حال پرهیزگاران
( داناست ( 44
همانا کسانی از تو اجازه میخواهند که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان به شک افتاده است و آنها در شک خود
( سرگشتهاند ( 45
و اگر میخواستند بیرون روند، البته براي آن ساز و برگی تهیه میکردند، ولی خداوند رفتن آنها را خوش نداشت پس آنان را باز
( داشت و گفته شد با نشستگان بنشینید ( 46
اگر در میان شما
صفحه : 502
بیرون میشدند شما را جز فساد نمیافزودند و خود را در میان شما با هدف فتنهگري جاي میدادند و در میان شما کسانی هستند
( که به حرفهاي آنها گوش فرا میدهند و خدا به ستمگران داناست ( 47
همانا آنها پیش از این فتنهانگیزي کردند و کارها را براي تو وارونه ساختند تا این حق آمد و امر خدا آشکار شد در حالی که آنها
( ناخوشنود بودند ( 48
نکات ادبی
سرگشتهاند، حیرانند. تردید به معناي شک و تردد به معناي حیرت است. « یتردّدون » -1
وسایل و ابزار، ساز و برگ، مقدمات سفر، زاد و توشه. « عدّه » -2
برانگیخته شدن آنها، رفتن آنها به جهاد. انبعاث به معنی رفتن به سرعت است. « انبعاثهم » -3
آنان را باز داشت، از رفتن منع کرد. تثبیت به معناي به تعویق انداختن و از راه باز داشتن است. « فثبّطهم » -4
و میتوان آن را استثناي منقطع گرفت به معناي لکن « ما ذادوکم شیئا الّا خبالًا » استثناي متصل مفرغ است به تقدیر « الّا خبالًا » -5
خبالًا.
فساد. « خبال » -6
صفحه 319 از 395
« لا اوضعوا » به سرعت میرفتند. به سرعت خود را در میان شما جا میزدند. در رسم الخط بعضی از قرآنها « لاوضعوا خلا لکم » -7
که در هر دو مورد الف پس از لام زایده است و لا براي نفی نیست. « لا اذبحنّه » آمده مانند
میان شما. خلال جمع خلل است و آن به معناي شکاف میباشد. « خلالکم » -8
بسیار گوش دهنده، پیروي کننده. « سماعون » -9
تفسیر و توضیح
45 ) لا یَستَأذِنُکَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ ... کسانی که در - آیات ( 44
صفحه : 503
جریان جنگ تبوك، پیش پیامبر میآمدند و از او اذن و اجازه براي ماندن میخواستند همان منافقان و مسلمانان سست ایمان بودند
و گر نه آنها که ایمان درست و حسابی داشتند و خدا و روز قیامت را باور میکردند آنها هرگز در موضوع جهاد از پیامبر اجازه
تخلف نمیخواستند.
از این آیه استفاده میشود که این مؤمنان آنچنان مطیع فرمان پیامبر بودند که در امر جهاد هیچ سخنی به زبان نمیآوردند و بیچون
و چرا با مالها و جانهاي خود در جهاد شرکت میکردند و خدا به حال این پرهیزگاران آگاه بود. فقط کسانی در امر جهاد بگو مگو
میکردند که سست ایمان و منافق بودند و به خدا و روز قیامت ایمان درستی نداشتند اینها براي فرار از جهاد پیش پیامبر میآمدند
و با آوردن عذرها و بهانههاي واهی از او اجازه میخواستند که در جهاد شرکت نکنند. قرآن در باره این افراد چنین اظهار نظر
میکند که دلهاي آنان در شک و تردید است و ایمان قطعی پیدا نکردهاند و در شک و تردید خود سرگشته و حیرانند.
47 ) وَ لَو أَرادُوا الخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَه عُدَّةً ... همین منافقان که پیش پیامبر میآمدند و از و اجازه میخواستند که در جهاد - آیات ( 46
شرکت نکنند، پیش از آن تصمیم خود را گرفته بودند که به جهاد نروند و این اجازه خواستن یک کار صوري و ظاهري بود و
پیامبر اجازه میداد یا نمیداد آنها به جهاد نمیرفتند. در این آیه همین مطلب را از وضع آنها استنباط میکند و میفرماید: اگر آنها
میخواستند بیرون روند خود را آماده میکردند و ساز و برگ جنگی تهیّه میدیدند. این که آنها هرگز مقدمات سفر را آماده
نکردهاند معلوم میشود که قصد رفتن ندارند.
سپس به مطلب مهمی اشاره میکند که اساساً خدا نمیخواست که آنها در جهاد شرکت کنند و لذا به دلهاي آنها انداخت که
بمانند و آنها را از رفتن باز داشت و به آنها گفته شد که شما با کسانی که در جهاد شرکت نکردهاند مانند کودکان و زنان و
بیماران در مدینه بنشینید. این که میفرماید: (به آنها گفته شد) و گوینده را مشخص نمیکند براي آن است که گوینده این سخن
از نظر تکوینی خدا بود و خدا به دلهاي
صفحه : 504
آنها انداخت که بمانند ولی از نظر تشریعی و تکلیفی، آنها مأمور به رفتن بودند و لذا گوینده را مشخص نمیکند. بعضیها گفتهاند
که گوینده این سخن شیطان بود ولی این احتمال درست نیست زیرا پیش از آن، بازداشتن آنها از جهاد را به خدا نسبت میدهد و
باید این سخن از خدا باشد ولی چون مطابق با امر تشریعی نیست، از روي احترام، گوینده را مشخص نمیکند و این یک امر
توبیخی است و در مقام نکوهش آنها است.
البته این که خدا آنها را از نظر تکوینی از رفتن به جهاد باز داشت دلیل بر جبر نمیشود زیرا آنها با اراده خود و با آزادي عملی که
داشتند در خود این حالت را به وجود آوردند که شرکت آنها در جهاد به نفع مسلمانان نبود و خدا براي رعایت مصلحت اسلام در
دل آنها انداخت که در جهاد شرکت نکنند.
صفحه 320 از 395
در آیه بعد توضیح میدهد که اگر آنها با شما بیرون میآمدند و در جهاد شرکت میکردند براي شما مایه زحمت میشدند و جز
فساد و فتنه، کاري نمیکردند. آنها به سرعت در میان صفوف شما رخنه میکردند و خودشان را در میان شما جا میزدند و به
فتنهانگیزي مشغول میشدند و در میان شما هم کسانی هستند که از آنها حرف شنوي دارند و به سخنان فتنهانگیز آنها گوش
میدهند. بنابراین اگر میآمدند باعث ایجاد فتنه و آشوب در میان صفوف مسلمانان میشدند.
آنها با تبلیغات خود مسلمانان ضعیف را از راه بیرون میکردند و در سپاه اسلام تفرقه میانداختند و روحیه سپاه را تضعیف
میکردند. سپس میفرماید: خداوند به ستمکاران آگاه است. یعنی از توطئههاي آنان خبر دارد.
آیه ( 48 ) لَقَدِ ابتَغَوُا الفِتنَۀَ مِن قَبل ... این منافقان پیش از این امتحان خود را دادهاند و میان مسلمان فتنهانگیزي کردهاند. آیه به جریان
جنگ احد اشاره میکند که در آن جنگ منافقان به سرکردگی عبد اللّه إبن أبی ضربه سختی به مسلمانان زدند و گروه بسیاري را
از شرکت در جهاد باز داشتند و نه تنها خودشان به جنگ نرفتند بلکه حتی بعضی از قبایل مسلمان را نیز به شک و تردید انداختند
مانند دو قبیله بنو سلمه و بنو حارثه که در اثر
صفحه : 505
تبلیغات منافقان در رفتن به جهاد به تردید افتادند ولی سپس به تردید خود غلبه کردند و در جهاد شرکت نمودند. آیه زیر اشاره به
همان جریان است:
إِذ هَمَّت طائِفَتان مِنکُم أَن تَفشَلا وَ اللّه وَلِیُّهُما (آل عمران/ 122 ) هنگامی که دو طایفه از شما نزدیک بود که از هم بپاشند در حالی
که خداوند سرور آنها بود.
بنابراین، منافقان این سابقه را با خود داشتند که وقتی در جنگی شرکت میکردند نه تنها خود کاري از پیش نمیبردند بلکه دیگران
را از راه بیرون میکردند و باعث سستی سپاه اسلام میشدند.
این است که در آیه مورد بحث، اظهار میدارد که این منافقان پیش از این در صدد فتنهانگیزي بودند و سعی میکردند که کارها را
براي تو وارونه جلوه دهند تا تو در تصمیم گیریهاي خود دچار اشتباه شوي. تا این حقیقت خود را نشان داد و امر خدا آشکار شد
در حالی که آنها ناخوشنود بودند. یعنی در همان جنگ احد که این فتنهانگیزي را کردند، بالاخره مسلمانان پس از شکستی که
خوردند پیروز شدند و اسلام موقعیت برتري یافت و تثبیت شد و منافقان این وضع را نمیپسندیدند.
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 49 الی 52
اشاره
وَ مِنهُم مَن یَقُول ائذَن لِی وَ لا تَفتِنِّی أَلا فِی الفِتنَۀِ سَ قَطُوا وَ إِن جَهَنَّمَ لَمُحِیطَۀٌ بِالکافِرِینَ ( 49 ) إِن تُصِ بکَ حَسَنَۀٌ تَسُؤهُم وَ إِن تُصِبکَ
مُصِ یبَۀٌ یَقُولُوا قَد أَخَ ذنا أَمرَنا مِن قَبل وَ یَتَوَلَّوا وَ هُم فَرِحُونَ ( 50 ) قُل لَن یُصِ یبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللّه لَنا هُوَ مَولانا وَ عَلَی اللّه فَلیَتَوَکَّلِ
المُؤمِنُونَ ( 51 ) قُل هَل تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحدَي الحُسنَیَین وَ نَحن نَتَرَبَّص بِکُم أَن یُصِ یبَکُم اللّه بِعَذاب مِن عِندِه أَو بِأَیدِینا فَتَرَبَّصُوا إِنّا
( مَعَکُم مُتَرَبِّصُونَ ( 52
و از آنان کسی است که میگوید: به من اجازه بده و مرا به فتنه نیانداز، آگاه باشید که آنان در فتنه سقوط کردهاند و همانا جهنم
( احاطه کننده کافران است ( 49
اگر تو را نیکی رسد، آنان را ناراحت میکند و اگر تو را مصیبتی رسد، میگویند: ما از پیش، کارمان را ساختیم و روي گردان
( میشوند در حالی که خوشحالند ( 50
صفحه 321 از 395
صفحه : 506
( بگو: ما را نمیرسد جز آنچه خداوند بر ما نوشته است او سرور ماست و مؤمنان بر خدا توکل میکنند ( 51
بگو: آیا درباره ما جز یکی از دو نیکی را انتظار دارید و ما درباره شما انتظار داریم که خداوند به شما عذابی از پیش خود یا به
( دست ما برساند پس انتظار بکشید که ما نیز با شما انتظار میکشیم ( 52
نکات ادبی
رخصت بده، اجازه بده. در اینجا از نظر قرائت میتوان همزه دوم را با تحقیق یا با تسهیل خواند یعنی همزه را آشکار کرد « ائذن » -1
و یا آن را قلب به واو نمود. مانند:
یا صالح ائتنا.
مرا به فتنه میانداز. فعل و فاعل و مفعول. نون جوهر کلمه با نون وقایه که بر یاء متکلم آمده، ادغام شده است. « لا تفتنّی » -2
در اینجا بلا و مصیبت. کلمه فتنه در هر جا معناي خاص خودش را دارد و این مربوط به علم وجوه قرآن است. « فتنه » -3
بد حالشان میکند ناراحتشان میکند. « تسؤهم » -4
کارمان را ساختیم، کارمان را کردیم. کنایه از این ما تصمیم مقتضی را گرفتیم و احتیاط لازم را به عمل آوردیم. « اخذنا امرنا » -5
در اینجا مولی به معناي سرور و صاحب اختیار است. « مولانا » -6
دو کار خوب، تثنیه الحسنی که مؤنث احسن است. « الحسنیین » -7
تفسیر و توضیح
50 ) وَ مِنهُم مَن یَقُول ائذَن لِی وَ لا تَفتِنِّی ... بعضی از همین منافقان که ذکرشان در آیات پیش گذشت، پیش پیامبر - آیات ( 49
میآمدند و از او اجازه میخواستند که در جهاد شرکت نکنند و شرکت در جهاد را یک نوع بلا و مصیبت و فتنه و عذاب
میدانستند.
در این آیه میفرماید: از این منافقان کسانی پیش تو میآیند و میگویند: مرا
صفحه : 507
رخصت بده که در جنگ شرکت نکنم و مرا به فتنه میفکن در پاسخ این منافقان میفرماید: آگاه باشید که آنها در فتنه سقوط
کردهاند و جهنم احاطه کننده کافران است. یعنی آنها که از فتنه میترسند در وسط فتنه قرار دارند چه بدبختی و فتنهاي از این بالاتر
که آنها به خدا و پیامبر او ایمان نیاوردهاند و به دروغ ادعاي ایمان میکنند. نفاق و دورویی یک بیماري مهلکی است که انسان را
بیچاره میکند و منافق خواب و را حتی ندارد و مواظب است که کاري از او سرنزند که باطن او آشکار شود او همیشه در اضطراب
است و نگران آینده خود میباشد:
وَ إِذا رَأَیتَهُم تُعجِبُکَ أَجسامُهُم وَ إِن یَقُولُوا تَسمَع لِقَولِهِم کَأَنَّهُم خُشُب مُسَنَّدَةٌ یَحسَبُونَ کُل صَیحَۀٍ عَلَیهِم (منافقون/ 4) و چون آنها را
ببینی هیکلهایشان تو را به تعجب وامی دارد و اگر سخنی بگویند به حرفهایشان گوش میدهی گویا که آنها چوبهاي خشک پشت
دیوارند آنان هر فریادي را به زیان خویش میپندارند.
همین حالت نگرانی و اضطراب و ترس از کشف حقیقت، بزرگترین فتنه و بلا براي منافقان است به اضافه این آنان از ثواب الهی
هم محروم هستند و در آخرت به جهنم خواهند رفت و جهنم آنها را احاطه خواهد کرد.
ناظر به این است که پیامبر فرموده بود که اگر به جنگ بروید « و لا تفتنّی » : بعضی از مفسّران گفتهاند که سخن آن منافق که گفت
صفحه 322 از 395
غنایم و کنیزانی به دست میآورید و او گفت: مرا فریب نده.
در آیه بعد یکی دیگر از حالتهاي خاص منافقان را بیان میکند و آن این اگر به پیامبر و مسلمانان خوبی و نیکی برسد، آنان را
ناراحت میکند و آنان از این پیامبر در جنگ پیروز شود و یا غنایمی بدست آورد ناراحت میشوند و خوبی و خوشی مسلمانان را
نمیخواهند ولی اگر به مسلمانان مصیبتی برسد مثلًا شکست بخورند و کشته شوند آنان خوشحال میشوند و میگویند ما از پیش
احتیاطهاي لازم را به عمل آوردیم و به این بلا دچار نشدیم. و بدین سان بر مسلمانان طعنه میزنند.
52 ) قُل لَن یُصِیبَنا إِلّا ما کَتَبَ اللّه لَنا ... در برابر اظهار خوشحالی - آیات ( 51
صفحه : 508
منافقان از شکست مسلمانان، دو مطلب را عنوان میکند: نخست این جز آنچه خدا نوشته است چیزي بر ما نمیرسد او مولا و سرور
ماست و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند. چنین اعتقادي باعث پیدایش روحیه بسیار بالایی میشود و با چنین روحیهاي بود که
مسلمانان همواره در جنگها پیروز میشدند زیرا آنها جز به پیروزي نمیاندیشیدند و به این وعده الهی عقیده راسخ داشتند که جبهه
توحید بالاخره پیروز خواهد بود و این یک سنت خدا در تاریخ است و آن را مقرر داشته و نوشته است:
کَتَبَ اللّه لَأَغلِبَن أَنَا وَ رُسُلِی (مجادله/ 21 ) خداوند نوشته است که البته من و پیامبرانم پیروز خواهیم شد.
و در جاي دیگر براي کسانی که دین خدا را یاري کنند، وعده یاري خدا داده شده است.
إِن تَنصُرُوا اللّهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت أَقدامَکُم (محمّد/ 7) اگر خدا را یاري کنید شما را یاري میکند و گامهایتان را استوار میسازد.
در آیه مورد بحث همان وعده پیروزي است که خدا داده و آن را براي جبهه توحید مقرر « آنچه خدا نوشته است » بنابراین منظور از
داشته است در عین حال میتوان گفت که منظور از آن، سرنوشت خوب و یا بدي است که هر کسی دارد و خدا براي هر کسی
سرنوشتی قرار داده است و مؤمن تلاش خود را میکند و از هیچ چیز نمیهراسد چون میداند که جز آنچه خدا براي او رقم زده
است، چیزي به او نمیرسد و او توکل به خدا میکند و تمام کارها را به او وامی گذارد و او را صاحب اختیار خود میداند که اگر
بخواهد به او عافیت میدهد و اگر بخواهد او را دچار بلا میکند و در هر دو حال او راضی به رضاي خداست.
در آیه بعدي پاسخ دیگري به منافقان میدهد و مطلب دیگري را عنوان میکند و به پیامبر دستور میدهد که به آنان بگوید: آیا
شما جز یکی از دو کار خوب چیز دیگري را براي ما انتظار دارید!
منظور از دو کار خوب و نیکو، یکی پیروزي و دیگري شهادت است که از دیدگاه
صفحه : 509
مؤمن هر دو زیباست و هر دو دوست داشتنی است. مؤمن اگر پیروز شود خوشحال است که مرام خود را پیش برده است و اگر در
راه عقیده خود بمیرد براي او یک سعادت است که در راه خدا کشته میشود و در حالی که از همه چیز بریده است به ملاقات
خداي خود میرود. او میداند که اگر شهید شود به زندگی ابدي میرسد و نزد خدا روزي خواهد خورد و این سعادت و
رستگاري بزرگی است. بنابراین، یکی از دو کار خوب در انتظار مؤمن مجاهد است: پیروزي یا شهادت.
البته این دو کار از دید مؤمن خوب و دوست داشتنی است و گر نه منافقان هر دو را بد میدانند. پیروزي مسلمانان آنها را ناراحت
میکند و مرگ را هم نابودي میدانند.
در ادامه آیه به پیامبر دستور میدهد که به منافقان بگوید: ما درباره شما انتظار داریم که خداوند به شما یا از جانب خود و یا به
دست ما عذابی برساند. عذابی که خدا از جانب خود به منافقان میرساند گرفتاري آنان در این دنیا و به آتش افتادنشان در آخرت
است و عذابی که به دست مسلمانان به آنها میرساند این است که خدا دست آنها را رو کند و به مسلمانان فرمان دهد که آنها را
بکشند و تار و مار کنند.
صفحه 323 از 395
در پایان آیه اظهار میدارد که شما درباره ما انتظاري دارید و ما درباره شما انتظاري داریم حال هر دو طرف در انتظار میمانیم تا
چه پیش آید.
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 53 الی 57
اشاره
قُل أَنفِقُوا طَوعاً أَو کَرهاً لَن یُتَقَبَّلَ مِنکُم إِنَّکُم کُنتُم قَوماً فاسِقِینَ ( 53 ) وَ ما مَنَعَهُم أَن تُقبَلَ مِنهُم نَفَقاتُهُم إِلاّ أَنَّهُم کَفَرُوا بِاللّه وَ بِرَسُولِهِ
وَ لا یَأتُونَ الصَّلاةَ إِلاّ وَ هُم کُسالی وَ لا یُنفِقُونَ إِلاّ وَ هُم کارِهُونَ ( 54 ) فَلا تُعجِبکَ أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم إِنَّما یُرِیدُ اللّه لِیُعَذِّبَهُم بِها
فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ تَزهَقَ أَنفُسُهُم وَ هُم کافِرُونَ ( 55 ) وَ یَحلِفُونَ بِاللّه إِنَّهُم لَمِنکُم وَ ما هُم مِنکُم وَ لکِنَّهُم قَوم یَفرَقُونَ ( 56 ) لَو یَجِدُونَ
( مَلجَأً أَو مَغارات أَو مُدَّخَلًا لَوَلَّوا إِلَیه وَ هُم یَجمَحُونَ ( 57
بگو چه از روي رغبت و چه از روي کراهت انفاق کنید، از شما پذیرفته نخواهد
صفحه : 510
( شد که شما گروهی فاسق هستید ( 53
و چیزي مانع پذیرفته شدن انفاقهاي آنان نشد جز این که آنان به خدا و پیامبر او کافر شدند و آنان نماز را به جاي نمیآورند مگر
( در حال کسالت و انفاق نمیکنند مگر این کراهت دارند ( 54
پس، نه مالها و نه فرزندان آنها تو را شگفت زده نکند، همانا خداوند میخواهد در دنیا با آن عذابشان کند و در حالی که کافر
( هستند، جانشان برآید ( 55
( و به خدا سوگند میخورند که آنان از شما هستند در حالی که از شما نیستند بلکه آنان گروهی هستند که میترسند ( 56
( اگر پناهگاه یا غارها و یا محل رفتنی پیدا میکردند، شتابان به سوي آن روي میآوردند ( 57
نکات ادبی
مصدر در موضع حال هستند. به تقدیر طائعین او کارهین طوع، از روي رغبت و کره از روي اجبار و اکراه. « طوعاً أو کرهاً » -1
مفعول دوم منع است. به تقدیر: من ان تقبل. « ان تقبل » -2
میباشد به تقدیر: کفرهم. « منعهم » فاعل « الّا انهم کفروا » -3
در حالی که کسل هستند. جمع کسلان است مانند سکاري و حیاري که جمع سکران و حیران میباشند. « کسالی » -4
برود، خارج شود، هلاك شود. « تذهب » -5
میترسند. از فرق یفرق فرقا به معناي ترس و وحشت. « یفرقون » -6
پناهگاه مانند قلعهاي که انسان از ترس دشمن به آن پناه میبرد. « ملجأ » -7
جمع مغاره، محل مخفی شدن مانند: غارهایی که در کوه قرار دارد. « مغارات » -8
در « مدخل » محلی که انسان به آن وارد میشود که در امان باشد. مانند سوراخهایی که در زمین ایجاد میشود. ضمناً « مدّخلا » -9
اصل مدتخل بود اسم مفعول از دخل که به باب افتعال رفته و تاء در دال ادغام شده است.
با شتاب میروند. به اسب سریع و شتابان جموح گفته میشود. « یجمحون » -10
صفحه : 511
صفحه 324 از 395
تفسیر و توضیح
54 ) قُل أَنفِقُوا طَوعاً أَو کَرهاً لَن یُتَقَبَّلَ مِنکُم ... منافقان براي حفظ موقعیت خود گاهی از مالهاي خود خرج میکردند و - آیات ( 53
آن را در اختیار مسلمانان قرار میدادند و این از روي رغبت نبود بلکه مجبور به چنین کاري بودند تا دستشان رو نشود.
اینک در این آیه به آنها گفته میشود که شما چه از روي میل و رغبت انفاق کنید و چه از روي اجبار و اکراه انفاق کنید، از شما
پذیرفته نیست و خدا آن را قبول نمیکند. زیرا نخستین شرط قبولی عمل ایمان است که منافقان آن را ندارند و آنها قومی فاسق و
نافرمان هستند.
البته همان گونه که گفتیم آنها همیشه از روي کراهت و اجبار انفاق میکردند و این آیه شریفه انفاق از روي میل و رغبت را هم
ذکر میکند، به عنوان یک فرض است یعنی اگر فرض کنیم شما از روي رغبت هم انفاق کنید باز پذیرفته نیست چون ایمان
ندارید.
در آیه بعدي علت قبول نشدن انفاقهاي آنان را سه چیز معرفی میکند: یکی این آنان به خدا و پیامبر او کفر میورزند و ایمان
ندارند دیگر این آنها نماز نمیخوانند مگر از روي کسالت یعنی نمازشان از روي عقیده نیست بلکه براي حفظ موقعیت خود و
فریب مؤمنان است و لذا از روي عشق و ایمان نماز نمیخوانند، سوّم این آنان انفاق نمیکنند مگر از روي کراهت. همان گونه که
گفتیم آنان نه براي کمک به مسلمانان بلکه براي خوب جلوه دادن خود دست به انفاق میزنند.
هر یک از این سه علت کافی است که انفاقهاي آنان مورد قبول خداوند نشود تا چه رسد به این آن منافقان هر سه را داشتند.
از این آیه فهمیده میشود که کافران همان گونه که به اصول اعتقادي مکلف هستند، به فروع دین مانند نماز و زکات هم مکلفند و
به خاطر ترك فروع دین هم به آنان عذاب خواهد شد.
صفحه : 512
آیه ( 55 ) فَلا تُعجِبکَ أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم ... بعضی از منافقان، هم داراي ثروت زیاد بودند و هم فرزندان بسیاري داشتند و این
مایه شگفتی و اعجاب مسلمانان میشد و ممکن بود با خود فکر کنند که چگونه این منافقان که ایمان به خداوند دارند این همه از
نعمتها برخوردار هستند!
در این آیه به پیامبر و همه مسلمانان گفته میشود که اموال و فرزندان این منافقان شما را شگفت زده نکند. یعنی گمان مبرید که
این برخورداریها باعث خوشبختی و را حتی آنان است بلکه برعکس، این اموال و اولاد مایه بدبختی و عذاب آنها ست و منافقان و
کافران به سبب نداشتن ایمان به خدا که مایه آرامش دلهاست، نمیتوانند از این نعمتها لذت ببرند بلکه حتی این نعمتها باعث
نگرانی و دلهره و عذاب روحی براي آنهاست. آنان به خاطر داشتن امکانات بیشتر خود را بینیاز میبینند و همین، سبب میشود
طغیان کنند و بیشتر و بیشتر از خدا و ایمان به او فاصله بگیرند:
کَلّا إِن الإِنسانَ لَیَطغی أَن رَآهُ استَغنی (علق/ 6) نه چنین است. همانا انسان طغیان میکند وقتی خود را بینیاز ببیند.
هر چه انسان از خدا فاصله بگیرد، بیشتر در اضطراب درونی و نگرانی و عذاب روحی خواهد بود و اموال بیشتر مایه هلاکت او
خواهد شد بخصوص این هر لحظه ممکن است این امکانات از دست آنها گرفته شود و فکر دوري از آنها خود نابود کننده است
ولی فرد مؤمن از امکاناتی که دارد با بهترین وجهی استفاده میکند و لذت میبرد و اگر هم از دست او برود ناراحت نیست زیرا او
به دنیا دل نبسته بلکه تمام توجه او به خداست و خدا زوال ناپذیر است.
براي همین است که در آیه مورد بحث میفرماید: خدا میخواهد با اموال و اولادي که دارند آنها را در دنیا عذاب کند و جانشان
بیرون رود در حالی که کافر هستند.
این خواستن و اراده کردن خدا یک اراده تکوینی است و در پی آن است که آنها دین خدا را قبول نمیکنند و در کفرو نفاق خود
صفحه 325 از 395
اصرار میورزند و هدایت نمیشوند
صفحه : 513
و در نتیجه از رحمت خدا دور میشوند و خدا هدایت خاص خود را از آنها دریغ میکند. بنا بر این، جبري در میان نیست و آنها
نتیجه کار خود را میبینند.
57 ) وَ یَحلِفُونَ بِاللّه إِنَّهُم لَمِنکُم وَ ما هُم مِنکُم ... منافقان براي فریب دادن مؤمنان و اثبات این آنان هم ایمان آوردهاند، - آیات ( 56
شگردهاي گوناگونی به کار میبردند، یکی از آنها این بود که مؤمنان به آنها بد گمان شده بودند و خواه ناخواه از آنان کارهایی
سر میزد که باطن آنان را آشکار مینمود. منافقان براي جلب اعتماد مؤمنان در پیش آنها سوگند میخورند که ما نیز از شما
هستیم ما نیز به اسلام اعتقاد داریم.
در این آیه خداوند سخن منافقان را نقل و سپس رد میکند و میفرماید: آنها از شما نیستند بلکه آنها میترسند. ترس آنها از این
بود که مبادا در جامعه اسلامی شناخته شوند و کارشان به رسوایی کشد و مسلمانان با آنها به عنوان یک کافر برخورد کنند.
منافقان در جامعه اسلامی مدینه در عصر پیامبر یک اقلیت بودند و ضمن این توطئهها و کارشکنیها زیادي میکردند، خود را زیر
ماسک اسلام پنهان کرده بودند و چارهاي جز متابعت از مؤمنان نداشتند و گرنه نابود میشدند. براي همین است که در آیه بعد
میفرماید: اگر آنان پناهگاه یا غار یا محل پنهان شدنی مییافتند، شتابان به سوي آن میرفتند.
آنان بارها به مشرکان و یهودیان کمک کردند و به آنان پناه بردند ولی سودي به حالشان نداشت همچنین آنان با ساختن مسجد
ضرار پناهگاه و کمین گاهی براي خود درست کردند ولی به طوري که در آیات بعدي خواهیم دید، خدا از توطئه آنها آنها خبر
یا « ملجأ » داد و آن مسجد خراب شد. در این آیه از سه چیز نام میبرد که اگر منافقان آنها را مییافتند به سوي آن میشنافتند یکی
یا « مدّخل » یا محل مخفی شدن مانند غارهایی که در کوههاست و سوم « مغارات » پناهگاه، مانند قلعههایی که میسازند و دیگري
جایی براي رفتن، مانند نقبهایی که در زمین میزنند آنچه گفتیم از باب مثال بود و ظاهر این است که این سه واژه به عنوان تفنّن در
عبارت آمده که
صفحه : 514
خود از وجوه بلاغت است.
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 58 الی 60
اشاره
وَ مِنهُم مَن یَلمِزُكَ فِی الصَّدَقات فَإِن أُعطُوا مِنها رَضُوا وَ إِن لَم یُعطَوا مِنها إِذا هُم یَسخَطُونَ ( 58 ) وَ لَو أَنَّهُم رَضُوا ما آتاهُم اللّه وَ
رَسُولُه وَ قالُوا حَسبُنَا اللّه سَیُؤتِینَا اللّه مِن فَضلِه وَ رَسُولُه إِنّا إِلَی اللّه راغِبُونَ ( 59 ) إِنَّمَ ا الصَّدَقات لِلفُقَراءِ وَ المَساکِین وَ العامِلِینَ عَلَیها وَ
( المُؤَلَّفَۀِ قُلُوبُهُم وَ فِی الرِّقاب وَ الغارِمِینَ وَ فِی سَبِیل اللّه وَ ابن السَّبِیل فَرِیضَۀً مِنَ اللّه وَ اللّه عَلِیم حَکِیم ( 60
و از آنان کسانی هستند که درباره (تقسیم) صدقات بر تو ایراد میگیرند، پس اگر از آن به آنان داده شود راضی میشوند و اگر از
( آن داده نشود در این زمان خشمناك میشوند ( 58
و اگر آنان به آنچه خدا و پیامبرش به آنها داده بود راضی میشدند و میگفتند خدا ما را بس است و بزودي خداوند از فضل خود
( و نیز پیامبر او به ما خوهند داد که ما به سوي خدا میگراییم (برایشان بهتر بود) ( 59
جز این نیست که صدقات براي تهیدستان و درماندگان و کارگزاران آن و کسانی که از آنها دلجویی میشود و در راه آزادي
صفحه 326 از 395
( بردگان و بدهکاران و در راه خدا و در راه ماندگان است، فریضهاي از جانب خداست و خدا داناي فرزانه است ( 60
نکات ادبی
به معناي عیب جویی که با حرکت چشم انجام بگیرد. فرق میان هُمزه و « لمز » از تو عیب میجویند، ایراد میگیرند. از « یلمزك » -1
لُمزه در این است که اولی در پشت سر عیب جویی میکند و دومی در روبرو.
محذوف است و تقدیر آن چنین است. لو أنهم رضوا .. « لو » جواب « و لو أنهم » -2
لکان خیرا لهم و این به خاطر معلوم بودن جواب است.
گرایش کنندگان. فعل رغب اگر با الی متعدي شود به معناي میل کردن و گرایش کردن است و اگر با عن متعدي « راغبون » -3
شود به معناي روي گردان شدن و
صفحه : 515
اعراض نمودن است.
در اینجا به معناي زکات است. « الصدقات » -4
درماندگان، بیچارگان، جمع مسکین. درباره این چه فرقی میان « المساکین » تهیدستان، آنها که مالی ندارند. جمع فقیر و « الفقراء » -5
فقیر و مسکین وجود دارد بحثهایی شده است بعضیها فقیر را بدحالتر از مسکین و بعضیها مسکین را بدحالتر از فقیر دانستهاند و
بعضیها گفتهاند که فقیر کسی است که مالی ندارد و مسکین کسی است که به خاطر بیماري و زمینگیري و مانند آنها درمانده
شده است.
و نیز گفتهاند که این دو واژه اگر در کنار هم ذکر شود (مانند آیه مورد بحث) هر کدام معناي خاص خود را دارد ولی اگر جدا از
هم ذکر شوند، یکی به دیگري هم دلالت دارد. به نظر میرسد که از نظر لغت این دو کلمه با هم فرق دارند فقیر کسی است که
ستون فقرات او در اثر تنگدستی خورده شده است و مسکین کسی است که در خاك سیاه نشسته است ولی از نظر مصداق این هر
دو به یک معنا دلالت دارد و آن کسی است که بیچیز و تهیدست است و این در آیه هر دو را ذکر کرده شاید براي آن باشد که
سهم آنان دو سهم از هشت سهم باشد یعنی نسبت به مصارف دیگر زکات، اینها سهم بیشتري داشته باشند.
کارگزاران، کسانی که در جمع آوري زکات فعالیت میکنند. « العاملین » -6
جمع رقبه به معناي گردن و در اینجا منظور، آزادي بردگان است و به برده رقبه گفته میشود چون تعهدي بر گردن « الرقاب » -7
مضاف حذف شده است و تقدیر آن چنین است « و فی الرقاب » دارد و یا براي آن است که در قدیم گردنهاي آنها را میبستند. در
.« و فی فک الرقاب »
کسانی که خسارت دیدهاند، بدهکاران. « الغارمین » -8
تفسیر و توضیح
59 ) وَ مِنهُم مَن یَلمِزُكَ فِی الصَّدَقات ... یکی دیگر از ویژگیهاي منافقان عصر پیامبر این بود که در مواردي به آن - آیات ( 58
حضرت اعتراض میکردند از جمله درباره
صفحه : 516
تقسیم زکات به او اعتراض میکردند و براي خود سهم بیشتري میخواستند در آیه شریفه این اعتراض منافقان را بیان میکند و
پاسخ میدهد.
صفحه 327 از 395
می فرماید: بعضی از آنها یعنی منافقان درباره صدقات به تو عیب جویی میکنند. اگر به آنها داده شود راضی میشوند و اگر به
آنها داده نشود خشمگین میشوند. یعنی معیار آنها در درستی تقسیم صدقات خودشان است اگر به آنها زیاد داده شود خوشحال
میشوند و آن را عین عدالت میدانند و اگر به خاطر بینیاز بودنشان به آنها داده نشود فریادشان بلند میشود و آن تقسیم را
ناعادلانه میدانند.
گفته شده که پیامبر غنایم جنگ حنین را تقسیم میکرد یکی از منافقان به نام حرقوص بن زهیر معروف به إبن ابی ذي الخویصرة
که بعدها از سران خوارج شد، به پیامبر اعتراض کرد و گفت: با عدالت رفتار کن یا رسول اللّه. حضرت فرمود: واي بر تو اگر من
عدالت نکنم پس چه کسی عدالت خواهد کرد! عمر گفت: یا رسول اللّه اجازه بده گردنش را بزنم. حضرت فرمود: رهایش کنید
همانا براي او یارانی خواهد بود که شما نماز خودتان را در برابر نماز آنها و روزه خودتان را در برابر روزه آنها کوچک خواهید
شمرد، آنها از دین خارج میشوند همان گونه که تیر از کمان خارج میشود. پیامبر از گروه خوارج و عملکرد آنها خبر داد و این
پیش بینی در زمان حضرت علی به وقوع پیوست.
قضایاي دیگري هم درباره بعضی از منافقان نقل شده که آنها به تقسیم بیت المال توسط پیامبر اعتراض کردهاند. این آیه ناظر به
همین اعتراضهاست و روشن میکند که اعتراض کنندگان براي سود جویی و نفع بیشتر خود اعتراض میکردند.
در آیه بعد اظهار میدارد که براي آنها بهتر این بود که به آنچه خدا و رسول او به آنها میداد راضی میشدند و به جاي اعتراض
میگفتند: خدا ما را بس است بزودي خداوند از فضل خود و پیامبر از صدقات به ما خواهند داد و ما به سوي خدا گرایش داریم.
هر کسی این مناجات را که قرآن نقل میکند به زبان آورد دلیل بر ایمان محکم او و تسلیم بودن او در مقابل حکم خدا و پیامبر
است و از روح بلند و همت عالی و
صفحه : 517
طبع قناعت پیشه او حکایت میکند. چنین شخصی همواره به لطف و فضل و کرم خدا چشم دوخته و حرص مال دنیا را نمیخورد و
اسیر دنیا و تعلقات مادي نیست.
آیه ( 60 ) إِنَّمَا الصَّدَقات لِلفُقَراءِ وَ المَساکِین وَ العامِلِینَ عَلَیها ... در این آیه موارد مصرف زکات را بیان میکند و منظور از صدقات
در این جا همان زکات است که ثروتمندان جامعه باید بپردازند و این نوعی مالیات اسلامی است که با شرایط خاصی و در صورت
رسیدن مال به حد نصاب معینی باید داده شود و تا انسان زکات مال خود را نداده مال او حلال و پاکیزه نیست و دادن زکات، مال
را پاك میکند.
خُذ مِن أَموالِهِم صَدَقَۀً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَکِّیهِم بِها (توبه/ 103 ) از اموال آنها صدقه (زکات) بگیر که بدان وسیله پاکشان سازي و برکت و
فزونی بدهی.
دادن زکات هم مال را پاك میکند و هم باعث افزایش آن میشود و مال انسان خیر و برکت پیدا میکند.
در آیه مورد بحث مواردي را که زکات در آنها مصرف شود بر میشمارد و آن هشت مورد است:
-1 فقرا و یا تهیدستان و کسانی که قدرت اداره زندگی خود را ندارند.
-2 مساکین یا درماندگانی که به خاطر نبودن امکانات جسمی یا داشتن شرایط ویژه نمیتوانند کار کنند و خرج خود را درآورند
همان گونه که پیشتر گفتیم فقیر و مسکین اگر هم از نظر اشتقاق کلمه تفاوت داشته باشد، از نظر مصداق یکی هستند و فقیر همان
مسکین است منتهی اینها در آیه با دو لفظ آورده شدهاند تا دو سهم از هشت سهم به آنان اختصاص یابد یعنی در مقایسه با
مصارف دیگر زکات، فقیر اولویت بیشتر و سهم بیشتري دارد.
-3 کارگزاران و گرد آوردندگان زکات، آنان کسانی هستند که در گردآوري زکات از ثروتمندان تلاش میکنند. طبیعی است
صفحه 328 از 395
که باید مزدي بگیرند و آن مزد از خود زکات داده میشود.
صفحه : 518
-4 آنان که به جهت داشتن شرایط ویژه باید از آنان دلجویی شود اینان کسانی از کافران و منافقان یا مؤمنان سست ایمان هستند که
اگر به آنها وجهی داده شود متمایل به اسلام میشوند. در این صورت باید از زکات به آنها داد و آنها را به پذیرش اسلام تشویق
کرد.
-5 در راه آزاد کردن بردگان این هم یکی دیگر از موارد مصرف زکات است که بردهها با پول زکات خریداري و آزاد شوند. البته
این حکم مخصوص زمانی بود که بردگی وجود داشت و اکنون بردگی از میان رفته و بنابراین یکی از موارد مصرف زکات
برداشته شده است. بدین گونه اسلام در جهت آزادي بردگان گامهاي مهمی برداشته است و آزادي آنها را یکی از موارد مصرف
زکات قرار داده است. البته در آغاز اسلام، بردگی به نحوي در جامعه رسوخ داشت که لغو آن ممکن نبود و حتی به ضرر بردگان
بود و اسلام با احکام ویژهاي زمینه را براي آزادي تدریجی بردگان فراهم کرد.
-6 زیان دیدگان، وامداران اینان کسانی هستند که بدهکارند ولی قدرت دادن بدهی خود را ندارند یا در اثر حادثهاي مانند آتش
سوزي و سیل زیان شدید مالی دیدهاند. حکومت اسلامی باید از زکات خسارت اینها را جبران کند البته با شرایط ویژهاي که در
کتب فقهی آمده است.
-7 در راه خدا منظور از آن خرج در راه جهاد و کارهاي عام المنفعهاي است که عموم مردم از آن سود میبرند مانند ساختن
مسجد یا جاده یا پل و یا مواردي از این قبیل.
-8 در راه ماندگان و آنها کسانی هستند که مسافرند و پول آنها تمام شده است آنها در محل خودشان ثروت دارند ولی در غربت و
دور از ثروت خود، محتاج شدهاند. نیاز آنها با زکات بر طرف میشود.
پس از بیان مصارف هشتگانه زکات، میفرماید: این فریضهاي از سوي خداوند است و بنابراین اعتراض منافقان به پیامبر که در آیه
پیش گفته شه است در واقع اعتراض به خداست چون او در تقسیم زکات حکم خدا را اجرا میکند. در پایان،
صفحه : 519
خدا را با دو صفت علیم و حکیم یاد میکند که یعنی او به مصلحت بندگان خود آگاه است و حکمی که میدهد از روي حکمت
است.
چند روایت
-1 عن الصادق (ع) قال: الفقیر الذي لا یسأل النّاس و المسکین اجهد منه و البائس اجهدهم فکل ما فرض اللّه علیک فإعلانه افضل
من اسراره و کل ما کان تطوعا فاسراره افضل من الاعلان و لو ان رجلا حمل زکاة ماله علی عاتقه فقسّمها علانیۀ کان ذلک حسنا
«1». جمیل
امام صادق (ع) فرمود: فقیر کسی است که از مردم گدایی نمیکند و مسکین از او بدحالتر است و بائس از هر دو بدحالتر است.
پس هر چیزي که خدا به تو واجب کرده آن را آشکارا بدهید بهتر از پنهان دادن است و هر چه که صدقه مستحبی باشد پنهان دادن
بهتر از آشکار دادن آن است و اگر شخصی زکات مال خود را بر دوش خود بگیرد و آن را آشکارا تقسیم کند، این بهتر و زیباتر
است.
«2». -2 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: و لو ان النّاس ادّوا حقوقهم لکانوا عأشین بخیر
امام صادق (ع) فرمود: اگر مردم حقوق خود را میپرداختند به نیکی زندگی میکردند.
صفحه 329 از 395
-3 عن ابی جعفر (ع) قال: المؤلّفۀ قلوبهم قوم وحّ دوا اللّه و خلعوا عبادة من یعبد من دون اللّه و لم تدخل المعرفۀ قلوبهم ان محمداً
«3». رسول اللّه و کان رسول اللّه (ص) یتألّفهم یعرّفهم لکیما یعرفوا و یعلّمهم
کسانی هستند که به یگانگی خدا عقیده دارند و عبادت کسانی را که جز خدا هستند خلع « مؤلفۀ قلوبهم » : امام باقر (ع) فرمود
کردهاند ولی معرفتی در دلهایشان وارد نشده به این محمّد پیامبر خداست و پیامبر خدا آنها را دلجویی میکرد و آنها را یاد میداد
که بشناسند و آنها را تعلیم میکرد.
-----------------------------------
. 1)- کافی، ج 3، ص 501 )
. 2)- کافی، ج 3، ص 496 )
. 3)- کافی ج 2، ص 411 )
صفحه : 520
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 61 الی 63
اشاره
وَ مِنهُم الَّذِینَ یُؤذُونَ النَّبِی وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُل أُذُنُ خَیرٍ لَکُم یُؤمِن بِاللّه وَ یُؤمِن لِلمُؤمِنِینَ وَ رَحمَ ۀٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَ الَّذِینَ یُؤذُونَ
رَسُولَ اللّه لَهُم عَذاب أَلِیم ( 61 ) یَحلِفُونَ بِاللّه لَکُم لِیُرضُوکُم وَ اللّه وَ رَسُولُه أَحَقُّ أَن یُرضُوه إِن کانُوا مُؤمِنِینَ ( 62 ) أَ لَم یَعلَمُوا أَنَّه مَن
( یُحادِدِ اللّهَ وَ رَسُولَه فَأَن لَه نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِیها ذلِکَ الخِزي العَظِیم ( 63
و از آنان کسانی هستند که پیامبر را اذیت میکنند و میگویند: او گوش است (زود باور است) بگو گوش خیري براي شما است.
او به خدا ایمان دارد و به مؤمنان (نیز) باور دارد و او رحمتی براي کسانی از شماست که ایمان آوردهاند.
( آنها که پیامبر خدا را اذیت میکنند براي آنان عذابی دردناك است ( 61
براي شما به خدا سوگند میخورند تا شما را راضی کنند، در حالی که خدا و پیامبر او شایستهتر به این هستند که راضی شوند اگر
( آنان مؤمن باشند ( 62
آیا آنان نمیدانند که همانا هر کس خدا و پیامبر او را دشمن بدارد، براي اوست آتش جهنم، جاودانه در آن خواهند بود، این
( خواري بزرگ است ( 63
نکات ادبی
گوش، زودباور. هر چند که اذن به معناي عضو شنوایی در انسان است ولی در اینجا منظور این است که پیامبر به سخن « اذن » -1
همه گوش میدهد و خوش باور است نظیر آن کلمه عین است که به معناي چشم میباشد ولی براي کسی که مواظب و مراقب
باشد عین گفته میشود.
تکرار یؤمن براي آن است که هر کدام معناي خاص خود را دارد و ایمان به خدا با ایمان به مؤمنان تفاوت « یؤمن للمؤمنین » -2
متعدي شده است. « لام » متعدي شده ولی در نسبت به مؤمنان با « باء » دارد و براي همین است که یؤمن در نسبت به خدا با
است. « اذن » عطف بر « رحمۀ » -3
صفحه : 521
صفحه 330 از 395
شایستهتر، سزاوارتر. «ّ احق » -4
ضمیر به خدا برمیگردد و این در حالی است که اللّه و رسوله گفته شده و به نظر میرسید که ضمیر تثنیه باشد به « ان یرضوه » -5
صورت (یرضوهما) ولی براي این در اشاره به خدا نباید کسی شریک او باشد، ضمیر مفرد آورده شده است.
دیگر این چیزي که خدا را خوشنود کند، قطعاً پیامبر را هم خوشنود میکند بنابراین آوردن ضمیر تثنیه لزومی ندارد.
براي شأن است. « انّه من یحادد » -6 ضمیر در
دشمنی کند، از حد بگذرد. از حدّ مشتق شده که در اصل به معناي تندي و تیزي است. « یحادد » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 61 ) وَ مِنهُم الَّذِینَ یُؤذُونَ النَّبِی وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ... منافقان وقتی پیش پیامبر میرفتند و با او سخن میگفتند، پیامبر به سخنان
آنها گوش میداد و آنها گمان میکردند که پیامبر حرفهاي آنان را باور کرده است. و چون از پیش او میرفتند پیامبر را مسخره
میکردند و میگفتند او زود باور است، هر چه میگوییم باور میکند.
پیامبر از مسخره کردن آنها با خبر میشد و آزرده میگشت.
در این آیه میفرماید: بعضی از آنها (منافقان) پیامبر را اذیت میکنند و میگویند او سراپا گوش است. یعنی تمام حرفها را باور
میکند. پس از نقل سخن منافقان پاسخ میدهد که پیامبر گوش خوبی براي شماست. یعنی این به نفع شماست که پیامبر این چنین
به شما گوش میدهد. این یکی از اخلاق نیکوي پیامبر بود که وقتی کسی پیش او سخن میگفت، سراپا گوش میشد و ادب را
رعایت میکرد و به طرف مقابل شخصیت میداد. معلوم است که بیاعتنایی به سخن طرف مقابل و رویگردانی از او یک نوع
بیاحترامی نسبت به آن شخص است و پیامبر به سخن هیچ کس بیاعتنایی نمیکرد.
دیگر این که پیامبر عذرپذیر بود و اگر کسی براي کار غلطی که کرده بود، پیش
صفحه : 522
پیامبر عذري میآورد پیامبر با بزرگواري و کرامتی که داشت آن عذر را میپذیرفت.
این نیز یکی از اخلاق نیکوي پیامبر خدا بود.
پس از بیان این پیامبر گوش خوبی براي شماست، اضافه میکند که پیامبر هم به خدا ایمان دارد و هم سخن مؤمنان را باور میکند.
یعنی اگر او زودباور است سخن مؤمنان را باور میکند و نه سخن کافران و منافقان را هر چند که به سخن آنها هم خوب گوش
در اینجا تکرار شده تا معلوم شود که ایمان پیامبر به خدا با باور او به مردم از یک مقوله نیست « یؤمن » میدهد. توجه کنیم که کلمه
بلکه متفاوت است او به خدا ایمان دارد یعنی خدا را به یگانگی میشناسد و وحی او را بطور قطع باور میکند به طوري که شکی
در آن راه ندارد. و به مؤمنان هم ایمان دارد یعنی به سخنان آنها باور میکند و در شنیدن سخنانشان شرایط ادب را به جا میآورد
ولی چنین نیست که به هر سخنی ترتیب اثر بدهد و روي آن تصمیم بگیرد.
علاوه بر این پیامبر زود باور و عذرپذیر است و این به نفع همه میباشد، پیامبر براي خصوص مؤمنان رحمتی است که باعث هدایت
آنها شده و آنها را از ظلمت شرك و جهل بیرون آورده است.
در این آیه پیامبر را رحمتی براي خصوص مؤمنان معرفی میکند و در آیه دیگري آن حضرت را رحمتی براي عموم جهانیان
میداند:
وَ ما أَرسَلناكَ إِلّا رَحمَۀً لِلعالَمِینَ (انبیاء/ 107 ) و ما تو را نفرستادیم مگر رحمتی براي جهانیان.
معلوم میشود که رحمت بودن پیامبر دو گونه بود یکی رحمت عام که براي همه مردم از مؤمن و کافر شامل میشد و دیگري
صفحه 331 از 395
رحمت خاص که ویژه مؤمنان بود درست مانند هدایت خدا که دو گونه است هدایت عام براي همه و هدایت خاص که مخصوص
مؤمنان است. در رحمت عام همه مردم مورد خطاب پیامبر اسلام هستند و او همه را بدون استثنا به اسلام دعوت میکند و در
رحمت خاص، وجود پیامبر باعث هدایت مؤمنان شده و به آنان عنایت بیشتري دارد.
بر همین اساس است که قرآن نیز گاهی هدایتگر براي عموم مردم و گاهی
صفحه : 523
هدایتی براي خصوص متقین معرفی شده است:
شَهرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنزِلَ فِیه القُرآن هُديً لِلنّاس (بقره/ 185 ) ماه رمضان که قرآن در آن نازل شد که هدایتی براي مردم است.
ذلِکَ الکِتاب لا رَیبَ فِیه هُديً لِلمُتَّقِینَ (بقره/ 1) این کتاب که در آن شکی نیست هدایتی براي پرهیزگاران است.
در آیه مورد بحث پس از بیان اذیتی که منافقان به پیامبر میکردند، میفرماید:
براي کسانی که پیامبر خدا را اذیت میکنند عذابی دردناك است. چنین کسانی هم در دنیا عذاب خواهند کشید و هم در آخرت
به جهنم خواهند رفت.
62 ) یَحلِفُونَ بِاللّه لَکُم لِیُرضُوکُم ... هر چند که منافقان مواظب رفتار خود بودند که مسلمانان به آنان بدگمان نشوند - آیات ( 63
ولی به هر حال از رفتار و گفتار آنها، کم و بیش باطن آنها آشکار میشد و مسلمانان به آنها سوء ظن پیدا میکردند.
منافقان براي رفع تهمت از خود و راضی کردن مؤمنان پیش آنان سوگند یاد میکردند که ما از شما هستیم و میخواستند با این
سوگند محبت مؤمنان را به سوي خود جلب کنند و آنان را خوشحال سازند.
در این آیه اظهار میدارد که اگر آنان به راستی مؤمن بودند، شایسته این بود که خدا و رسول او را خوشنود سازند. یعنی با ایمان
واقعی به خدا و اطاعت از پیامبر او رضایت خدا و رسول را به دست میآورند. در حالی که آنان دشمن خدا و رسول او هستند و
کسی که با خدا و رسول او دشمنی کند، آتش جهنم در انتظار اوست و او در آن آتش جاودانه خواهد بود و این خواري و رسوایی
بزرگی است.