گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
[سورة التوبۀ ( 9): الآیات 64 الی 67




اشاره
یَحذَرُ المُنافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیهِم سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِما فِی قُلُوبِهِم قُل استَهزِؤُا إِن اللّهَ مُخرِج ما تَحذَرُونَ ( 64 ) وَ لَئِن سَأَلتَهُم لَیَقُولُن إِنَّما کُنّا
نَخُوض وَ نَلعَب قُل أَ بِاللّه وَ آیاتِه وَ رَسُولِه کُنتُم تَستَهزِؤُنَ ( 65 ) لا تَعتَذِرُوا قَد کَفَرتُم بَعدَ إِیمانِکُم إِن نَعف عَن طائِفَۀٍ مِنکُم نُعَذِّب
طائِفَۀً بِأَنَّهُم کانُوا مُجرِمِینَ ( 66 ) المُنافِقُونَ وَ المُنافِقات بَعضُ هُم مِن بَعض یَأمُرُونَ بِالمُنکَرِ وَ یَنهَونَ عَن المَعرُوف وَ یَقبِضُونَ أَیدِیَهُم
( نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُم إِن المُنافِقِینَ هُم الفاسِقُونَ ( 67
صفحه : 524
منافقان میترسند که سورهاي بر ضرر آنان نازل شود و آنچه را که در دلهاي آنان است به آنها خبر دهد. بگو: مسخره کنید همانا
( خداوند آنچه را که از آن میترسید آشکار خواهد کرد ( 64
و اگر از آنان بپرسی، البته خواهند گفت جز این نیست که ما حرف میزدیم و بازي میکردیم. بگو: آیا به خدا و آیات او و پیامبر
( او مسخره میکردید! ( 65
بهانه نیاورید که شما پس از ایمانتان کافر شدهاید. اگر گروهی از شما را عفو کنیم گروهی دیگر را عذاب میکنیم به سبب این
صفحه 332 از 395
( آنان گنهکاران بودند ( 66
مردان منافق و زنان منافق برخی از آنان از برخی دیگرند، به منکر فرمان میدهند و از معروف باز میدارند و دستان خود را (از
انفاق) بسته میدارند خدا را فراموش کردند پس خدا نیز آنها را فراموش کرد.
( همانا منافقان فاسقان هستند ( 67
نکات ادبی
فعل مجهول از باب تفعیل. « تنزّل » -1
در اینجا معناي ضرر را میرساند یعنی به ضرر منافقان. « علی » بر منافقان، ضمیر به منافقان برمیگردد. و « علیهم » -2
به معناي حصار مشتق شده گویا « سور » مجموعهاي از آیات قرآنی که نام خاصی دارد، قطعهاي از قرآن. این کلمه از « سوره » -3
مجموعه آیات یک سوره داخل در حصاري است و از آیات دیگر جدا شده است.
آشکار کننده، بیرون کننده، و در اینجا منظور از اخراج نزول آیاتی است که اسرار منافقان را آشکار میکنند. « مخرج » -4
حرف میزدیم، سرگرم سخن گفتن بودیم. خوض رفتن در آب و گل است و بعدها به مشغول شدن به حرف و « نخوض » -5
حدیث و ایراد گرفتن از این و آن گفته شد.
در اصل به معناي کهنه شدن و « عذر » . بهانه نیاورید. عذر نیاورید « لا تعتذروا » -6
صفحه : 525
خراب شدن خانه است که باعث نابودي آن میشود. گویا کسی که عذر میآورد تصور میکند که گناه او از بین رفته است.
دستانشان را میبندند کنایه از این در راه خدا انفاق نمیکنند. « یقبضون ایدیهم » -7
پس خدا هم آنها را فراموش کرد. اطلاق نسیان بر خدا از باب اطلاق ملزوم شییء است. یعنی خدا با آنان چنان رفتار « فنسیهم » -8
میکند که گویا آنها را فراموش کرده و از یاد برده است. و گرنه فراموشی براي خدا معنا ندارد.
تفسیر و توضیح
آیه ( 64 ) یَحذَرُ المُنافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیهِم سُورَةٌ ... از آنجا که پیامبر اسلام بارها از اسرار درون گروهی منافقان خبر داده بود و از
طریق وحی از توطئهها و نقشههاي آنان پرده برداشته بود، منافقان دچار ترس و وحشت شده بودند و هر کاري که میکردند و هر
سخنی که درباره پیامبر میگفتند، بیم آن داشتند که پیامبر از آن آگاه باشد و به صورت سورهاي آن را به همه بیان کند. در این
آیه از همین ترس و وحشت آن خبر میدهد و میفرماید: منافقان میترسند که سورهاي به ضرر آنان نازل شود و از آنچه که در دل
آنان است خبر بدهد.
البته منافقان به قرآن به عنوان وحی الهی عقیده نداشتند و ترس آنها از این نبود که وحی آسمانی بر پیامبر نازل شود و اسرار آنها را
بگوید. بلکه آنان گمان میکردند که پیامبر در میان آنها جاسوسانی دارد که اخبار را به او میرسانند و او به صورت وحی و
سورهاي از قرآن آن را به مسلمانان ابلاغ میکند. بنابراین اطلاق نزول سوره به اعتبار اصطلاح خاص آن در میان مسلمانان بود و
آنها این عبارت را به صورت استهزا میگفتند.
و لذا در مقام ردّ آنها میفرماید: استهزا کنید همانا خداوند آنچه را که از آن میترسید، آشکار خواهد کرد. یعنی اسرار شما را در
اختیار پیامبر قرار خواهد داد.
66 ) وَ لَئِن سَأَلتَهُم لَیَقُولُن إِنَّما کُنّا نَخُوض وَ نَلعَب ... اگر از آن منافقان - آیات ( 65
صفحه 333 از 395
صفحه : 526
بپرسید که چرا استهزا میکنید و این مسخره براي چیست! خواهند گفت که ما قصد استهزا نداشتیم بلکه حرفهایی به عنوان سرگرمی
و بازي میزدیم؟ خداوند این عذر را آنان نمیپذیرد و میفرماید به آنها بگو: آیا به خدا و آیات او و پیامبر او استهزا میکنید!
منافقان همواره پیامبر و مسلمانان را استهزا میکردند و مسخره کردن مسلمانان براي آنها یک نوع تفریح و سرگرمی بود:
وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوا إِلی شَیاطِینِهِم قالُوا إِنّا مَعَکُم إِنَّما نَحن مُستَهزِؤُنَ (بقره/ 14 ) و چون با مؤمنان ملاقات
میکنند میگویند ایمان آوردیم و چون با شیاطین خود خلوت میکنند میگویند ما با شما هستیم همانا ما مسخره کنندگانیم.
آنان علاوه بر مسخره کردن، توطئههاي زیادي براي ضربه زدن به پیامبر اسلام میکردند و حتی گاهی به فکر کشتن پیامبر
میافتادند و پس از جنگ تبوك خواستند با رم دادن شتر پیامبر قصد شوم خود را عملی سازند ولی خداوند از توطئه آنها خبر داد و
نقشه آنها را نقش بر آب کرد.
منافقان هر بار که دستشان رو میشد و اسرار آنها به دست مسلمانان میافتاد، عذرهایی میآوردند و از جمله همین عذري که در
این آیه آمده و میگفتند که ما قصد جدي نداشتیم بلکه فقط سرگرمی و بازي بود. قرآن عذر آنها را نمیپذیرد و میفرماید: عذر
نیاورید که شما پس از ایمان خود کافر شدید. یعنی پس از اظهار ایمان که البته از روي حقیقت نبود، کارهایی کردید که ایمان
ظاهري شما هم از بین رفت و کفر شما بر مسلمانان آشکار گردید.
در ادامه آیه میفرماید: اگر از گروهی از شما درگذریم گروهی دیگر را به سبب گناهشان عذاب خواهیم کرد. منظور این است که
آن گروه از شما که توبه کند و واقعاً به سوي اسلام برگردد، مورد عفو قرار میگیرند ولی آن گروه از شما که در کفر و نفاق خود
باقی بماند، مؤاخذه خواهند شد. این مؤاخذه علاوه بر آخرت در همین دنیا هم انجام گرفت و پیامبر آن گروه از منافقان را که
دست از نفاق خود برنداشتند،
صفحه : 527
رسوا کرد و نمونه آن داستان مسجد ضرار بود که متصدیان آن آشکارا مورد انتقاد قرار گرفتند. البته در تاریخ ندیدیم که پیامبر با
این منافقان بجنگد. وقتی هم که بعضی از اصحاب به پیامبر پیشنهاد میدادند که با اینها بجنگند و یا اینها را بکشند، پیامبر
نمیپذیرفت و میفرمود: در چنین صورتی دشمنان خواهند گفت که محمّد یاران خود را میکشد. این بود که پیامبر به خاطر
مصلحت اسلام با تمام خون دلی که میخورد منافقان را نکشت ولی با گفتن اسرار آنها و معرفی آنها در جامعه اسلامی آنان را
عذاب میکرد.
آیه ( 67 ) المُنافِقُونَ وَ المُنافِقات بَعضُ هُم مِن بَعض ... مردان منافق و زنان منافق برخی از آنان از برخی دیگرند. یعنی همگی سر و ته
یک کرباسند و طرز تفکر و عملکرد همگی مشابه هم است و آنان هدف مشترکی دارند و آن نابودي اسلام است. آنان براي
رسیدن به این هدف خود، دست به کارهایی میزدند که در این آیه سه مورد از آن ذکر شده است:
اول این مردم را به چیزهاي ناپسند تشویق میکنند و فرمان میدهند آنها میخواهند مردم با افتادن در گناه و معصیت از خدا فاصله
بگیرند (امر به منکر) دوم این مردم را از کارهاي خوب باز میدارند و سعی میکنند که احکام اسلام عملی نشود و اسلام تضعیف
گردد. (نهی از معروف) سوم این آنها با این ادعاي اسلام میکنند از اموال خود در راه اسلام صرف نمیکنند و از این جهت
دستانشان بسته است آنها میخواهند مسلمانان در فقر و تنگدستی بمانند تا از اسلام دست بردارند:
هُم الَّذِینَ یَقُولُونَ لا تُنفِقُوا عَلی مَن عِندَ رَسُول اللّه حَتّی یَنفَضُّوا (منافقان/ 7) آنان (منافقان) کسانی هستند که میگویند بر کسانی
که نزد پیامبر خدا هستند انفاق نکنید تا از او کناره گیري کنند.
در آیه مورد بحث پس از ذکر این سه مورد میفرماید: آنان خدا را فراموش کردهاند پس خدا نیز آنان را فراموش کرد. منظور از
صفحه 334 از 395
فراموش کردن آنها این است که کارهایی میکردند که گویا خدایی نیست و گرنه همیشه و در هر مناسبتی پیامبر نزد
صفحه : 528
آنها خدا را به یاد میآورد و آنها نمیتوانستند خدا فراموش کنند. و منظور از فراموش کردن خدا آنها را، این بود که خداوند لطف
و عنایت و رحمت خود را به سبب نفاقشان از آنها دریغ کرد گویا که آنها را فراموش کرده است و میدانیم که فراموشی در حق
خدا معنا ندارد و خدا هیچ چیز را فراموش نمیکند و همه چیز در او به صورت علم حضوري محقق است.
فراموش کردن خدا عواقب شومی براي انسان دارد کسی که خدا را از یاد برده، تمام ارزشهاي متعالی را از یاد برده است و او
زندگی پراضطراري دارد و همواره در نگرانی و دلهره زندگی میکند او حتی به جایی میرسد که خود را نیز از یاد میبرد و هر
کاري میکند به ضرر اوست و مصلحت خود را نمیشناسد:
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنساهُم أَنفُسَ هُم (حشر/ 19 ) و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا آنها را از یاد
خودشان برد.
بنابراین فراموش کردن خدا سبب میشود که هم خدا انسان را فراموش کند و هم انسان خودش، خودش را فراموش کند و این یک
فاجعه است.
در پایان آیه مورد بحث، از منافقان به عنوان فاسقان یاد میکند و میفرماید:
همانا منافقان همان فاسقان هستند. فاسق کسی است که خدا را نافرمانی میکند و به فسق و فجور مشغول است و چه نافرمانی از این
بالاتر که کسی به ظاهر و به دروغ ادعاي ایمان کند ولی در باطن ایمان نداشته باشد و در جهت تضعیف اسلام توطئه کند و نقشه
بکشد.
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 68 الی 70
اشاره
وَعَدَ اللّه المُنافِقِینَ وَ المُنافِقات وَ الکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها هِیَ حَسبُهُم وَ لَعَنَهُم اللّه وَ لَهُم عَذاب مُقِیم ( 68 ) کَالَّذِینَ مِن قَبلِکُم
کانُوا أَشَ دَّ مِنکُم قُوَّةً وَ أَکثَرَ أَموالًا وَ أَولاداً فَاستَمتَعُوا بِخَلاقِهِم فَاستَمتَعتُم بِخَلاقِکُم کَمَا استَمتَعَ الَّذِینَ مِن قَبلِکُم بِخَلاقِهِم وَ خُضتُم
کَالَّذِي خاضُوا أُولئِکَ حَبِطَت أَعمالُهُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ أُولئِکَ هُم الخاسِرُونَ ( 69 ) أَ لَم یَأتِهِم نَبَأُ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم قَوم نُوح وَ عادٍ
( وَ ثَمُودَ وَ قَوم إِبراهِیمَ وَ أَصحاب مَدیَنَ وَ المُؤتَفِکات أَتَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات فَما کانَ اللّه لِیَظلِمَهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُونَ ( 70
صفحه : 529
خداوند به مردان منافق و زنان منافق و کافران، آتش جهنم را وعده کرده که در آن جاودان هستند و همان آنها را بس است و خدا
( لعنتشان کرده و براي آنان عذابی پایدار است ( 68
مانند کسانی که پیش از شما بودند، آنان از لحاظ توانایی قویتر از شما و از لحاظ اموال و فرزندان بیشتر از شما بودند و از سهم
خود استفاده کردند و شما نیز از سهم خود استفاده کردید همانگونه که کسانی که پیش از شما بودند از سهم خود استفاده کردهاند
( و شما وارد شدید همانگونه که آنها وارد شدند آنان کارهایشان در دنیا و آخرت تباه شد و آنان همان زیان کارانند ( 69
آیا براي آنها خبر کسانی که پیش از آنها بودند نرسید! قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و یاران مدین و آبادیهاي زیر و رو شده
( که پیامبرانشان با نشانههاي روشن به سوي آنان آمدند پس خدا به آنان ستم نکرد بلکه خود بر خویشتن ستم کردند ( 70
نکات ادبی
صفحه 335 از 395
و محل آن رفع است. « انهم کالذین من قبلکم » خبر براي مبتداي محذوف است به تقدیر « کالذین من قبلکم » -1
بهره بردند، استفاده کردند. این واژه از متعه مشتق شده که به معناي لذت بردن و استفاده کردن است. « فاستمتعوا » -2
بهره آنها، سهم آنها، نصیب آنها. « خلاقهم » -3
به صحبتهاي باطل وارد شدید و فرو رفتید. « خضتم » -4
مفرد بودن موصول براي آن است که موصول صفت براي خوض است و نه افراد و تقدیر آن چنین است « کالذي خاضوا » -5
.« کالخوض الذي خاضوا »
بدل از الّذین من قبلهم است و عاد و ثمود عطف بر نوح و بقیه « قوم نوح » -6
صفحه : 530
عطف بر قوم نوح است.
جمع مؤتفکه، زیر و رو شده، ویران شده، منقلب. « المؤتفکات » -7
تفسیر و توضیح
69 ) وَعَدَ اللّه المُنافِقِینَ وَ المُنافِقات وَ الکُفّارَ ... پس از بیان شمهاي از توطئههاي منافقان و این آنان همه هدف مشترکی - آیات ( 68
دارند و آن نابودي اسلام است و این هدف همه کافران و مشرکان هم هست، اینک در این آیه مردان و زنان منافق و نیز کافران را
که همگی از یک قبیل هستند وعده عذاب میدهد و اظهار میدارد که مردان و زنان منافق و کافران را خدا وعده آتش جهنم داده
است آنان همواره در عذاب خواهند بود و همان آنان را بس است یعنی مطابق با جرمشان است و خدا آنان را لعنت کرده و برایشان
عذابی پاینده و همیشگی است.
در آیه بعد منافقان و کافران عصر پیامبر اسلام را به کافران از امتهاي پیشین تشبیه میکند تا روشن شود که اساس کفر در طول
تاریخ یکی بوده و همه کافران از یک قماش بودهاند و هدف مشترکی داشتهاند و آن ایستادگی در برابر دعوت پیامبران بود. سپس
اظهار میدارد که کافران پیشین، از شما نیرومندتر بودند و قدرت و مال و فرزندان بیشتري داشتند و از سهمی که از دنیا داشتند بهره
بردند و استفاده کردند.
یعنی به دنیا پرستی و مالدوستی و جاه طلبی افتادند و هر چه توانستند از لذتهاي دنیا کامجویی کردند. بعد از این بیان، حال منافقان
و کافران عصر پیامبر را تشبیه به حال آنان میکند و میفرماید: شما نیز از بهرهاي که از دنیادارید استفاده میکنید مانند همان
پیشینیان که از بهرهاي که داشتند استفاده کردند و شما نیز مانند آنان به صحبتهاي باطل و خلاف حق فرو رفتید همانگونه که آنان
فرو رفتند. اعمال آنان در دنیا و آخرت تباه شد و زیانکار گشتند.
با توجه به توضیحی که دادیم معلوم شد این استفاده کردن کافران پیشین از بهره دنیا دو بار در آیه شریفه آمد، تکراري نیست بلکه
بار اول به صورت گزارش حال آنان ذکر شده و این آنان اموال و اولاد بیشتري داشتند و از بهره خود استفاده کردند. و بار دوم
براي تشبیه حال منافقان معاصر به آنان است و این شما نیز به
صفحه : 531
دنیاپرستی افتادید همانگونه که کافران پیشین افتادند.
دنیاپرستی و بیهوده گویی شیوه دائمی و همیشگی جبهه کفر است که به جاي روي آوردن به خدا و ارزشهاي معنوي خود را به
کامجوییهاي مادي دلخوش میکنند و همواره در برابر دعوت انبیا سخنان باطل بر زبان میآورند همان کاري که هم ملتهاي پیشین
کردند و هم کافران و منافقان عصر پیامبر.
صفحه 336 از 395
آیه ( 70 ) أَ لَم یَأتِهِم نَبَأُ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم قَوم نُوح وَ عادٍ وَ ثَمُودَ ... براي مطلب مهمی که در آیه پیش گفته شد، شواهدي از تاریخ
امتهاي پیشین میآورد و میفرماید آیا براي این منافقان و کافران خبر کسانی که پیش از آنها بودند نرسیده است! سپس از چند قوم
نام میبرد یکی قوم نوح که با طوفان سهمگین نابود شدند و دیگري قوم عاد و ثمود که آنان نیز به خاطر مخالفت با پیامبران خود با
عذابی آسمانی مواجه شدند. همچنین از قوم ابراهیم و مردم شهر مدین یا همان قوم شعیب و دهکدههاي زیر و رو شده قوم لوط نام
میبرد.
اینها همگی در برابر سخنان روشن پیامبرانشان ایستادند و به علت جبهه گیري در مقابل حق و همان دنیاپرستی و بیهوده گویی که
در آیه پیش گفته شد، نابود شدند و سزاي اعمال خود را دیدند. خدا به آنان ستم نکرد بلکه آنان خود بر خویشتن ستم کردند و
دست به کارهایی زدند که نتیجه قهري آن گرفتار شدن در عذاب خدا بود.
تمام این کارها براساس سنتهاي قطعی و تغییر ناپذیر خداوند در تاریخ است و هیچ کس نمیتواند بیرون از سنتهاي خدا زندگی
کند و بنابراین، کافران عصر پیامبر اسلام و کافران بعد از آنها تا روز قیامت باید بدانند که سنتهاي خدا همواره در زندگی آنان
حاکمیت دارد و بر آنان همان خواهد رفت که بر پیشینیان رفته است و تاریخ به نوعی تکرار میشود.
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 71 الی 72
اشاره
وَ المُؤمِنُونَ وَ المُؤمِنات بَعضُ هُم أَولِیاءُ بَعض یَأمُرُونَ بِالمَعرُوف وَ یَنهَونَ عَن المُنکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطِیعُونَ اللّهَ وَ
رَسُولَه أُولئِکَ سَیَرحَمُهُم اللّه إِن اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیم ( 71 ) وَعَدَ اللّه المُؤمِنِینَ وَ المُؤمِنات جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها وَ
( مَساکِنَ طَیِّبَۀً فِی جَنّات عَدن وَ رِضوان مِنَ اللّه أَکبَرُ ذلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظِیم ( 72
صفحه : 532
و مردان مؤمن و زنان مؤمن برخی از آنان دوستان برخی دیگرند به نیکی فرمان میدهند و از بدي باز میدارند و نماز را به پا
میکنند و زکات را میدهند و خدا و پیامبر او را اطاعت میکنند، آنان هستند که بزودي خداوند بر آنها رحم میکند، همانا
( خداوند بسیار تواناي فرزانه است ( 71
خداوند به مردان مؤمن و زنان مؤمن بهشتهایی را وعده داده که از زیر آن نهرها جاري است جاودانه در آنند و مسکنهاي پاکیزه در
.( بهشتهاي جاودانی و خوشنودي از سوي خداوند بزرگتر است. این همان رستگاري بزرگ است ( 72
نکات ادبی
جمع ولی که در اینجا به معناي دوست است، بارها گفتهایم که ولی معانی گوناگونی دارد که در هر جا باید از قرینه « اولیاء » -1
فهمید.
بزودي خدا به آنان رحم میکند. مربوط به آینده است و منظور عالم آخرت میباشد. « سیرحمهم الله » -2
مسکنها، خانهها، جایگاهها. « مساکن » -3
جاویدان، پاینده، وسط بهشت، بهترین جاي بهشت، آنجا که مؤمن در آن مستقر خواهد شد. عدن در لغت به ثبوت و « عدن » -4
استقرار گفته میشود و معدن هم از آن است چون مواد معدنی در آن ثابت و مستقر میباشد.
خبر آن است و این یک جمله مستأنفه است. « اکبر » مبتدا و « رضوان » -5
صفحه 337 از 395
تفسیر و توضیح
72 ) وَ المُؤمِنُونَ وَ المُؤمِنات بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض ... در آیات پیش - آیات ( 71
صفحه : 533
مطالبی را در معرفی مردان و زنان منافق و عاقبت کار آنها و جایگاهشان در جهنم بیان کرد و اینک در مقابل آنها از مردان و زنان
مؤمن یاد میکند که اوصافی دارند که درست مقابل اوصاف منافقان است.
منافقان، برخی از آنها از برخی دیگرند یعنی هدف مشترکی دارند و مؤمنان علاوه بر این هدف مشترکی دارند، دوستان یکدیگرند
و لذا راجع به منافقان فرمود: (بعضهم من بعض) ولی راجع به مؤمنان فرمود (بعضهم اولیاء بعض) و این دلالت میکند که مؤمنان بر
یکدیگر ولایت دارند ولی منافقان آن ولایت را ندارند.
دیگر این منافقان امر به منکر و نهی از معروف میکردند و نماز را از روي کسالت میخواندند و زکات را از روي کراهت میدادند
ولی طبق این آیه، مؤمنان امر به معروف و نهی از منکر میکنند و نماز را به پا میدارند و زکات را میدهند و همواره از خدا و
رسول او اطاعت میکنند. میفرماید: بزودي خدا به آنان رحم خواهد کرد که خدا عزیز و حکیم است. این رحمت در قیامت
خواهد بود.
این ویژگیها که براي مؤمنان ذکر کرد، هدف نهایی هر مؤمنی است و مؤمن اگر جهاد میکند، براي اجراي این احکام است و اگر
حکومتی تشکیل بدهد این کارها در رأس برنامههاي آن حکومت خواهد بود.
الَّذِینَ إِن مَکَّنّاهُم فِی الَأرض أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالمَعرُوف وَ نَهَوا عَن المُنکَرِ وَ لِلّه عاقِبَۀُ الأُمُورِ (حج/ 41 ) (مؤمنان)
کسانی هستند که اگر به آنان در زمین توانایی بدهیم، نماز را به پا میدارند و زکات را میدهند و به نیکی امر میکنند و از بدي
باز میدارند و سرانجام کارها از آن خداست.
با داشتن این صفات بود که مسلمانان در صدر اسلام کفر و شرك را از جزیرة العرب زدودند و به فتوحات چشمگیري در دنیا نایل
شدند و به عنوان یک امت نمونه و برتر شناخته شدند و هر گاه که در طول تاریخ از این صفات دور افتادند، شوکت و عظمت خود
را از دست دادند و اسیر دست دشمنان شدند.
در آیه بعدي به همین مؤمنان که اوصافشان ذکر شد، وعدههاي نیکویی میدهد
صفحه : 534
و میفرماید: خداوند به مردان و زنان مؤمن بهشتهایی را وعده داده که نهرها از زیر آن جاري است و آنان جاودانه در آن خواهند
بود و نیز مسکنهاي پاکیزه و خانههاي خوب در بهشت جاویدان در انتظار آنان است و مهمتر از همه این نعمتها این خوشنودي
خداوند شامل حال آنها خواهد بود. براي مؤمن چه لذتی بالاتر از خوشنودي خداست.
در قرآن، بهشتی که خداوند به مؤمنان خواهد داد، با صفات گوناگونی توصیف شده است مانند جنۀ عدن جنۀ المأوي و جنۀ الخلد.
منظور از بهشت عدن بیان جاودانگی بهشت است و جنۀ الخلد هم به همان معناست و گفته شده که بهشت عدن وسط بهشت و یا
بهترین جاي بهشت است و طبق روایتی از پیامبر (ص) آنجا جایگاه پیامبران و صدیقان و شهیدان است.
البته ورود در بهشت و برخورداري از نعمتهاي آن میتواند هدف خوبی براي مؤمن باشد ولی بالاتر از آن خوشنودي خداوند است
که هدف عمده هر مؤمنی است که عشق به خدا در دل او جاي گرفته و به درجه بالایی از معرفت حق رسیده است:
یَبتَغُونَ فَضلًا مِنَ اللّه وَ رِضواناً (فتح/ 29 ) آنان فضل و خشنودي از خدا را طلب میکنند.
براي همین است که در آیه مورد بحث ضمن برشماري نعمتهاي بهشتی، اظهار میدارد که خوشنودي خدا بزرگتر است یعنی
رضایت او از همه اینها مهمتر است.
صفحه 338 از 395
و این فوز و رستگاري بزرگی است که انسان به رضوان خدا برسد در این حالت است که نعمتهاي دیگر هم معناي خاصی پیدا
میکنند و مؤمن در کنار خوشنودي خدا به لذتی میرسد که هیچ لذتی قابل مقایسه با آن نیست.
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 73 الی 74
اشاره
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقِینَ وَ اغلُظ عَلَیهِم وَ مَأواهُم جَهَنَّم وَ بِئسَ المَصِ یرُ ( 73 ) یَحلِفُونَ بِاللّه ما قالُوا وَ لَقَد قالُوا کَلِمَۀَ الکُفرِ
وَ کَفَرُوا بَعدَ إِسلامِهِم وَ هَمُّوا بِما لَم یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَن أَغناهُم اللّه وَ رَسُولُه مِن فَضلِه فَإِن یَتُوبُوا یَک خَیراً لَهُم وَ إِن یَتَوَلَّوا
( یُعَذِّبهُم اللّه عَذاباً أَلِیماً فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ ما لَهُم فِی الَأرض مِن وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ ( 74
صفحه : 535
( اي پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاه آنها جهنم است و بد جایی براي بازگشت است ( 73
به خدا سوگند میخورند که نگفتهاند و همانا سخن کفر را گفتند و پس از مسلمان شدنشان کافر شدند و چیزي را قصد کردند که
به آن نرسیدند و ناراحت نشدند مگر از این خدا و پیامبرش از فضل خود آنها را بینیاز کردند، پس اگر توبه کنند براي آنان بهتر
است و اگر رویگردان شوند خدا آنها را در دنیا و آخرت با عذابی دردناك عذاب میکند و براي آنان در زمین دوست و یاوري
( نخواهد بود ( 74
نکات ادبی
جهاد کن. جهاد به معناي سعی و کوشش و جدّیت است و آن گاهی با جنگ است و گاهی با تبلیغ و کوشش در ارشاد « جاهد » -1
است.
جاي آنها. از اوي یأوي اویا که به معناي جاي دادن و پناه دادن است. « مأویهم » -2
محل بازگشت. اسم مکان از صار یصیر. « المصیر » -3
یا همان مقول قول آن حذف شده چون مهم نبود که آنها درباره چه چیزي سخن گفتند بلکه مهم این بود که « ما قالوا » -4 متعلق
آنان سخن کفر آمیز به زبان آوردند.
قصد کردند، آهنگ نمودند. « همّوا » -5
ناراحت شدند، عیب گرفتند. « نقموا » -6
مفعول به براي نقموا است و این از باب تهکّم میباشد. « الّا ان اغنیهم الله » -7
یعنی چیزي را که باید باعث خوشحالی باشد مایه دشمنی و ناراحتی قرار میدهد.
مانند این کسی به کسی بگوید: تنها گناه من این است که به تو خوبی کردم.
صفحه : 536
تفسیر و توضیح
آیه ( 73 ) یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقِینَ ... این خطابی است به رسول گرامی اسلام که درباره کافران و منافقان شدت عمل
نشان دهد. میفرماید: اي پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر.
صفحه 339 از 395
جهاد با کفار به صورت جنگ بود، همانگونه که پیامبر در موارد متعددي با اهل کتاب و مشرکان جنگید و با نیروي مسلحانه با
آنان درگیر شد. ولی جهاد با منافقان به صورت جنگ و درگیري مسلحانه نبود و در تاریخ سراغ نداریم که پیامبر با آنان بجنگد.
بلکه جهاد با آنان به صورت تبلیغ و ارشاد و در مرحله حاد آن، افشاگري و رسوا کردن آنها بود.
این میفرماید درباره آنها شدت عمل نشان بده، براي آن است که آنها از رحمت و عطوفت پیامبر اسلام سوء استفاده نکنند. اگر
آنها میدیدند که پیامبر درباره آنها شدت و غلظت به خرج میدهد و مواظب اعمال و رفتار آنان است، دست و پاي خود را جمع
میکردند و مسلمانان را آزار نمیدادند و اتفاقاً همانطور هم شد و با نزول این آیات و افشاي چهره زشت منافقان، پیامبر و مسلمانان
درباره آنان حسّاس شدند و آنها دیگر نتوانستند به آسانی توطئه کنند و مسلمانان را فریب بدهند.
آیه ( 74 ) یَحلِفُونَ بِاللّه ما قالُوا وَ لَقَد قالُوا کَلِمَ ۀَ الکُفرِ ... از این آیه فهمیده میشود که منافقان سخن کفرآمیز و وهن آوري درباره
پیامبر یا مسلمانان گفته بودند و این سخن به گوش پیامبر رسیده بود. آنها براي آنکه پیامبر از آنان بدگمان نشود پیش پیامبر آمدند
و سوگند خوردند که آن سخن را نگفتهاند.
می فرماید: آنها سوگند میخورند که چیزي نگفتهاند در حالی که سخن کفر را به زبان آوردهاند و پس از آنکه اسلام را اظهار
نمودهاند کافر شدهاند البته آنها از اول هم مسلمان نبودند و فقط اظهار اسلام میکردند. هر چند قرآن آن سخن کفرآمیز را نقل
نمیکند ولی معلوم میشود که سخن آنها مخالف با اساس اسلام و کفرآور بوده است. در بعضی از کتب تفسیري آمده است که
آن سخن کفرآمیز این بوده که آنان در
صفحه : 537
خلوت خود، پیامبر را سب و یا او را مسخره میکردند.
از ادامه آیه شریفه استفاده میشود که منافقان تنها به سخن کفرآمیز بسنده نکردند بلکه دست به اقدام عملی بر ضدّ اسلام زدند
ولی موفق نشدند. میفرماید:
آنها آهنگ چیزي را کردند که به آن نرسیدند. شاید این جمله اشاره به توطئه قتل پیامبر (ص) باشد که منافقان در بازگشت از
جنگ تبوك آن را تدارك دیدند و نقشه کشیدند که شتر پیامبر را رم دهند تا او را بر زمین زند ولی در این توطئه موفق نشدند
پیامبر و اصحاب او از جریان با خبر شدند و جلو آن را گرفتند. و همانطور که در آیات پیش گذشت، آنها بهانه آوردند که ما
شوخی میکردیم.
چرا منافقان این چنین با پیامبر و مسلمانان دشمنی میکردند، معلوم است که آنها به اسلام عقیده نداشتند و پیامبر اسلام را راستگو
نمیدانستند ولی در ادامه آیه براي این نامردي و ناسپاسی آنها را بیان کند به صورت ادعایی و فرضی اظهار میدارد که علت
ناراحتی آنها جز این نبود که خدا و رسول او آنها را در غنایم جنگی شرکت داده بودند و آنها را از نظر مالی بینیاز کرده بودند.
یعنی آنها به جاي سپاسگزاري از پیامبر که از غنایم جنگی به آنان هم داده بود و امنیت آنان را تأمین کرده بود، با آن حضرت
مخالفت میکردند.
این سخن مانند این است که کسی به کسی خوبی کند ولی از او بدي ببیند و به او بگوید: گناه من این بود که به تو خوبی کردم یا
بگوید این بود پاداش خوبیهاي من.
میگویند و یکی از وجوه فصاحت و بلاغت است. « تهکّم » این نوع تعبیرها را در علوم بلاغت
در پایان آیه اظهار میدارد که اگر آنان توبه کنند و واقعاً به آغوش اسلام برگردند براي آنها بهتر است یعنی خدا از آنان
درمیگذرد ولی اگر رویگردان شوند و در نفاق خود باقی بمانند، بدانند که خدا آنها را سخت کیفر خواهد داد و هم در دنیا و هم
در آخرت گرفتار عذاب الهی خواهند شد و در روي زمین دوست و یاوري نخواهند داشت.
صفحه 340 از 395
توجه کنیم که با وجود تمام آن توطئهها و سخنان کفرآمیز و اقدامات خصمانه،
صفحه : 538
بازهم خداوند به آنها فرصت میدهد و از آنها میخواهد که توبه کنند و به سوي حق بیایند. این نهایت لطف و رحمت خداوند را
بر بندگان خود میرساند که همواره خواهان سعادت و هدایت بندگان خویش است ولی این را هم اضافه میکند که اگر در
گمراهی خود اصرار کردند با قهر و غضب خدا و عذاب سخت او روبرو خواهند شد.
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 75 الی 78
اشاره
وَ مِنهُم مَن عاهَدَ اللّهَ لَئِن آتانا مِن فَضلِه لَنَصَّدَّقَن وَ لَنَکُونَن مِنَ الصّالِحِینَ ( 75 ) فَلَمّا آتاهُم مِن فَضلِه بَخِلُوا بِه وَ تَوَلَّوا وَ هُم مُعرِضُونَ
76 ) فَأَعقَبَهُم نِفاقاً فِی قُلُوبِهِم إِلی یَوم یَلقَونَه بِما أَخلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوه وَ بِما کانُوا یَکذِبُونَ ( 77 ) أَ لَم یَعلَمُوا أَن اللّهَ یَعلَم سِرَّهُم وَ )
( نَجواهُم وَ أَن اللّهَ عَلّام الغُیُوب ( 78
( و از آنان کسانی هستند که با خدا پیمان میبندند که اگر از فضل خود به ما بدهد، البته احسان میکنیم و از نیکان میشویم ( 75
( پس چون خدا از فضل خود به آنان داد، به آن بخل ورزیدند و رویگردان شدند در حالی که اعراض میکردند ( 76
پس در دلهاي آنان تا روزي که خدا را ملاقات کنند نفاق پدید آورد به سبب آنکه آنان از آنچه وعده کرده بودند تخلف نمودند
( و به سبب آنکه دروغ میگفتند ( 77
( آیا نمیدانند که خدا نهان و نجواي آنها را میداند و خدا داننده همه غیبهاست! ( 78
نکات ادبی
پیمان بست، عهد کرد. هر چند که در این گونه عهدها تعهد از دو طرف نیست ولی چون به نظر یک طرف، طرف دیگر « عاهد » -1
هم تعهدي دارد، از باب مفاعله آمده است.
اصل آن لنتصدّقن بود تاء تفعل قلب به صاد شد و در صاد بعدي ادغام گردید. «ّ لنصّدّقن » -2
صفحه : 539
براي زمان است مانند اذا با این تفاوت که لمّا براي زمان گذشته و اذا براي زمان آینده است. « فلمّا » -3
در پی آنان قرار داد، پدید آورد، کاري پشت سر کار دیگر کرد. « فاعقبهم » -4
به خدا برمیگردد و منظور از آن روز مرگ آنان و یا روز قیامت است. « یلقونه » -5 ضمیر
سببیّه است یعنی خلف وعده و دروغگویی آنان سبب این نفاق شد. « بما کانوا » و « بما اخلفوا » -6 باء در
راز گفتن آنها. نجوا سخن در گوش گفتن است و اصل آن در لغت به معناي دوري است. گویا دو نفر که نجوا « نجواهم » -7
میکنند از دیگران دور هستند.
تفسیر و توضیح
78 ) وَ مِنهُم مَن عاهَدَ اللّهَ لَئِن آتانا مِن فَضلِه ... این آیه درباره بعضی از منافقان است که با خدا پیمان میبستند و سپس - آیات ( 75
آن را میشکستند. گفته شده که آیه در حق ثعلبۀ بن حاطب نازل شده که فقیر بود و از پیامبر خواست که در حق او دعا کند و
صفحه 341 از 395
گفت: که اگر پیامبر دعا کرد و او بینیاز شد، در راه خدا احسان خواهد کرد و از نیکان خواهد بود. پیامبر در حق او دعا کرد و او
ثروتمند شد ولی بخل ورزید و در نماز جمعه و جماعت شرکت نکرد و نفاق خود را آشکار نمود.
شأن نزول آیه هر چه باشد، بالاخره آیه در حق افرادي است که همیشه وجود داشته و دارند و آنها وقتی امکانات و مال و ثروتی
ندارند، با خدا پیمان میبندند که اگر خدا به آنها مال و ثروتی داد، در راه او انفاق خواهند کرد و از نیکان و بندگان خوب خدا
خواهند بود ولی چون خدا به آنها چنین ثروتی داد به پیمان خود عمل نمیکنند و بخل میورزند و از انجام کارهاي خوب
رویگردان میشوند.
مطلب مهمی که در این باره در آیه بعدي آمده، این است که این پیمان شکنی و بخل ورزي باعث پیدایش نفاق در دلهاي آنان
میشود. چون کسی که چنین میکند مجبور است که خود را توجیه کند و به زبان چیزي را بگوید که در باطن به آن عقیده
صفحه : 540
ندارد همانگونه که منافقان براي حفظ موقعیت خود به دروغ اظهار اسلام میکردند و چیزي را میگفتند که به آن باور نداشتند،
کسی که پیمان میبندد ولی میشکند یا وعده میدهد ولی تخلف میکند، به نوعی همان حالت نفاق و دورویی را دارد و لذا در
این آیه خاطر نشان میسازد که پیدایش حالت نفاق براي چنین کسانی از آنجا ناشی میشود که آنان خلف وعده کردهاند و دروغ
گفتهاند. بنابراین طبق این آیه خلف وعده و دروغگویی دو علامت براي نفاق است و این در روایتی از پیامبر خدا هم نقل شده که
فرمود:
«1». للمنافق ثلاث علامات اذا حدث کذب و اذا وعد اخلف و اذا ائتمن خان
براي منافق سه علامت است: چون سخن بگوید دروغ میگوید و چون وعده دهد، تخلف میکند و چون امانتی به او سپرده شود،
خیانت میکند.
در آیه بعدي درباره چنین منافقانی میفرماید: آیا اینها نمیدانند که خداوند نهان و نجواي آنها را میداند و خدا داننده همه غیبها
است! یعنی خداوند از تمام اسرار آنها خبر دارد چه آن اسراري که به عنوان یک راز در دل آنها نهان است و چه آن اسراري که به
عنوان یک راز به همدیگر میگویند و نجوا میکنند.
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 79 الی 80
اشاره
الَّذِینَ یَلمِزُونَ المُطَّوِّعِینَ مِنَ المُؤمِنِینَ فِی الصَّدَقات وَ الَّذِینَ لا یَجِ دُونَ إِلاّ جُهدَهُم فَیَسخَرُونَ مِنهُم سَخِرَ اللّه مِنهُم وَ لَهُم عَذاب أَلِیمٌ
79 ) استَغفِر لَهُم أَو لا تَستَغفِر لَهُم إِن تَستَغفِر لَهُم سَبعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغفِرَ اللّه لَهُم ذلِکَ بِأَنَّهُم کَفَرُوا بِاللّه وَ رَسُولِه وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ )
( الفاسِقِینَ ( 80
کسانی که آن گروه از مؤمنان را که از روي رغبت صدقه میدهند و کسانی را که جز به اندازه توان خود (مالی) نمییابند، عیب
( میجویند و آنان را مسخره میکنند، خدا آنان را مسخره خواهد کرد و براي آنان عذابی دردناك است ( 79
براي آنان طلب آمرزش کن و یا براي آنان طلب آمرزش نکن، اگر هفتاد بار براي آنان طلب آمرزش کنی خدا آنان را نخواهد
آمرزید این بدانجهت است که آنان به
-----------------------------------
. 1)- مجمع البیان، ج 5، ص 83 )
صفحه 342 از 395
صفحه : 541
( آیات خدا و پیامبر او کافر شدهاند و خدا گروه فاسق را هدایت نمیکند ( 80
نکات ادبی
خبر براي مبتداي محذوف است به تقدیر: هم الّذین یا « الّذین » خبر آن است و یا بگوییم « سخر الله » با صله خود مبتدا و « الّذین » -1
عیب میجویند چند صفحه پیش در تفسیر آیه 58 از همین سوره درباره این واژه توضیحاتی دادیم رجوع « یلمزون » -2 « منهم الّذین »
شود.
مشتق شده و از باب تفعّل است و تاء باب قلب به « طوع » کسانی که از روي رغبت کاري را انجام میدهند. از ماده « المطّوّعین » -3
طاء و در طاء جوهر کلمه ادغام شده است.
است. « یلمزون » و یا متعلق به « المطّوّعین » یا متعلق به « فی الصدقات » -4
نهایت توانایی، حدّ وُسع. اگر این کلمه با فتحه جیم باشد به معناي تلاش و کوشش است. « جُهد » -5
مراد از این امر، تسویه است و امر جدّي نیست. یعنی چه استغفار بکنی و چه نکنی خدا آنها را نخواهد بخشید. « استغفر لهم » -6
عدد هفتاد مورد نظر نیست بلکه براي مبالغه است و در زبان عربی عددهاي هفت و هفتاد و هفتصد براي تکثیر و « سبعین مرّة » -7
مبالغه است.
تفسیر و توضیح
آیه ( 79 ) الَّذِینَ یَلمِزُونَ المُطَّوِّعِینَ مِنَ المُؤمِنِینَ فِی الصَّدَقات ... از آنجا که بناي منافقان بر مخالفت با مسلمانان و عیبجویی از آنان
بود، همواره از کارهاي مسلمانان خرده میگرفتند و آنان را مسخره میکردند. از جمله این بعضی از مسلمانان ثروتمند، بیش از
حدّي که بر آنان واجب بود، مال خود را در راه خدا احسان میکردند آنان این کار را از روي رغبت و به دلخواه انجام میدادند تا
اسلام رونق بیشتري بگیرد و هدف عمده آنها رسیدن به پاداشهاي معنوي و الهی بود. کسان
صفحه : 542
دیگري از مسلمانان بودند که ثروت چندانی نداشتند ولی با زحمت بسیار، مالی فراهم میکردند و آن را انفاق میکردند. این دو
گروه از مسلمانان مورد مسخره و عیبجویی منافقان بودند. منافقان به آنها ریشخند میکردند که چرا مال خود را از دست میدهند
چون آنها به پاداش اخروي عقیده نداشتند و گمان میکردند که دادن مال به دیگران اتلاف مال و نوعی حماقت است.
قرآن کریم، این برخورد جاهلانه آنان را مطرح میکند و میفرماید: کسانی که به آن گروه از مسلمانان که از روي رغبت صدقه
میدهند و یا آن گروه از مسلمانان که جز به اندازه توان خود چیزي نمییابند که صدقه بدهند و آن را صدقه میدهند عیب
میجویند و آنان را مسخره میکنند، خدا آنان را مسخره خواهد کرد و براي آنان عذابی دردناك است.
این میفرماید: خدا آنان را مسخره خواهد کرد به این معناست که خدا کیفر مسخره کردن آنان را خواهد داد و در قیامت موقعیتی
پیش خواهد آورد که این منافقان مورد مسخره مسلمانان باشند و مؤمنان به آنان مسخره کنند و بخندند:
إِن الَّذِینَ أَجرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضحَکُونَ ... فَالیَومَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الکُفّارِ یَضحَکُونَ (مطفّفین/ 29 و 34 ) کسانی که گناه
میکردند آنان را که ایمان آورده بودند به ریشخند میگرفتند پس امروز (روز قیامت) مؤمنان بر کافران میخندند.
مسخره کردن مؤمنان و پیامبران از سوي کافران روش دائمی آنان بود و در طول تاریخ همیشه پیامبران و پیروان آنها را مسخره
کردهاند ولی به هر حال کیفر کار خود را در این دنیا دیدهاند و در آخرت نیز خواهند دید:
صفحه 343 از 395
وَ لَقَدِ استُهزِئَ بِرُسُل مِن قَبلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنهُم ما کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ (انعام/ 10 ) و همانا به پیامبرانی پیش از تو استهزا شده
پس به کسانی که مسخره میکردند کیفر مسخره کردنشان وارد آمد.
آیه ( 80 ) استَغفِر لَهُم أَو لا تَستَغفِر لَهُم إِن تَستَغفِر لَهُم سَبعِینَ مَرَّةً ... بعضی از
صفحه : 543
منافقان پیش پیامبر میآمدند و از او میخواستند که از خدا براي آنان طلب آمرزش کند. البته آنها این درخواست را نه از روي
عقیده بلکه به عنوان جلب توجه پیامبر میکردند و میخواستند پیامبر به آنها خوشبین باشد.
در این آیه خطاب به پیامبر میفرماید: براي آنان استغفار بکن یا نکن فرقی نمیکند اگر هفتاد بار هم براي آنان طلب آمرزش کنی
خداوند آنها را نخواهد آمرزید. البته عدد هفتاد در اینجا براي مبالغه و تکثیر است یعنی به هر تعداد استغفار کنی فایده ندارد و
منظور این نیست که اگر هفتاد و یک بار استغفار کردي آمرزیده میشوند. عدد هفت و هفتاد و هفتصد در قرآن و ادب عربی براي
تکثیر و مبالغه است.
قرآن کریم پیامبر و مؤمنان را از طلب آمرزش در حق مشرکان منع میکند:
ما کانَ لِلنَّبِی وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَن یَستَغفِرُوا لِلمُشرِکِینَ (توبه/ 113 ) پیامبر و مؤمنان را شایسته نیست که براي مشرکان طلب آمرزش
کنند.
درباره حضرت ابراهیم هم آمده که او به عموي مشرك خود به سبب وعدهاي که داده بود از خدا طلب آمرزش کرد ولی چون بر
وي معلوم شد که او دشمن خداست و قابل هدایت نیست، از او بیزاري جست و دیگر براي او طلب آمرزش نکرد. (توبه/ 114 ) ولی
درباره منافقان، صراحتاً نهی از استغفار نشده و پیامبر مخیر شده که به خاطر مصالحی استغفار بکند یا نکند اما اگر استغفار بکند در
پیشگاه خدا پذیرفته نمیشود این مطلب علاوه بر آیه مورد بحث در آیه دیگري هم به صراحت آمده است.
سَواءٌ عَلَیهِم أَستَغفَرتَ لَهُم أَم لَم تَستَغفِر لَهُم لَن یَغفِرَ اللّه لَهُم (منافقون/ 6) خواه بر آنان (منافقان) طلب آمرزش بکنی یا نکنی
خداوند آنها را نخواهد آمرزید.
این در حالی است که خداوند به پیامبر خود دستور میدهد که براي مؤمنان از خدا طلب آمرزش کند:
صفحه : 544
فَأذَن لِمَن شِئتَ مِنهُم وَ استَغفِر لَهُم اللّهَ (نور/ 62 ) براي هر کس از آنان (مؤمنان) که خواستی اجازه بده و براي آنان از خدا طلب
آمرزش کن.
این چرا خداوند منافقان را نخواهد بخشید، مطلبی است که در دنباله آیه مورد بحث آمده است، میفرماید: این بدانجهت است که
آنان به خدا و پیامبر او کافر شدند و خدا گروه فاسقان را هدایت نمیکند. بنابراین علت آمرزیده نشدن آنها کفر آنهاست و علاوه
بر کفر، فاسق هم هستند. فاسق کسی است که خدا را نافرمانی میکند اینان که به ظاهر ادعاي اسلام میکنند، در باطن کافرند و در
ظاهر هم پیامبر را نافرمانی میکنند.
این میفرماید: خدا فاسقان را هدایت نمیکند، منظور این است که هدایت خاص خدا که به مؤمنان اختصاص دارد شامل حال
فاسقان نمیشود هر چند که هدایت عام خدا به تمام انسانها چه مؤمن و چه فاسق شامل است و خدا همه آنها را به راه درست
دعوت نموده و وسایل راهیابی و هدایت را در اختیار همه گذارده است.
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 81 الی 83
اشاره
صفحه 344 از 395
فَرِحَ المُخَلَّفُونَ بِمَقعَدِهِم خِلافَ رَسُول اللّه وَ کَرِهُوا أَن یُجاهِدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِی سَبِیل اللّه وَ قالُوا لا تَنفِرُوا فِی الحَرِّ قُل نارُ
جَهَنَّمَ أَشَ دُّ حَ  را لَو کانُوا یَفقَهُونَ ( 81 ) فَلیَضحَکُوا قَلِیلًا وَ لیَبکُوا کَثِیراً جَزاءً بِما کانُوا یَکسِبُونَ ( 82 ) فَإِن رَجَعَکَ اللّه إِلی طائِفَۀٍ مِنهُم
( فَاستَأذَنُوكَ لِلخُرُوج فَقُل لَن تَخرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَن تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُ  وا إِنَّکُم رَضِیتُم بِالقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقعُدُوا مَعَ الخالِفِینَ ( 83
واپس ماندگان (از جهاد) به خانه نشینی خود پس از رفتن پیامبر خدا شادمان گشتند و کراهت داشتند از این با مالها و جانهاي خود
( در راه خدا جهاد کنند و گفتند در گرما بیرون نروید، بگو: آتش جهنم از لحاظ گرما شدیدتر است اگر بفهمند ( 81
پس باید کمتر بخندند و بیشتر گریه کنند به سزاي آنچه که انجام
صفحه : 545
( دادهاند ( 82
پس اگر خداوند تو را پیش گروهی از آنان برگردانید و آنها از تو اجازه بیرون رفتن (براي جهاد دیگري) خواستند، بگو هرگز با
من بیرون نخواهید شد و همراه من با دشمنی جنگ نخواهید کرد که شما نخستین بار خانه نشینی را پسندیدید پس با واماندگان
( بنشینید ( 83
نکات ادبی
برجاي گذاشتن کسی به هنگام رفتن « خلّف یخلّف، تخلیفا » واپس ماندگان، بر جاي گذاشته شدگان. اسم مفعول از « المخلّفون » -1
به جایی.
مصدر میمی به معناي قعود، نشستن، خانه نشین شدن. « بمقعدهم » -2
به معناي خلف یعنی بعد. و در اینجا منظور پس از رفتن پیامبر است. « خلاف » -3
در اینجا به معناي مخالفت است اگر معناي نخست را بگیریم منصوب بودن خلاف به جهت ظرف بودن « خلاف » گفته شده که
است و اگر معناي دوم را بگیریم منصوب بودن آن به جهت مفعول له بودن آن است.
بیرون نروید، رهسپار نشوید، کوچ نکنید. « لا تنفروا » -4
گرمتر است. حرارت از کلماتی است که افعل التفضیل آن به کمک کلمه اشدّ میآید. « اشد حرّاً » -5
خبر به صورت انشاء است یعنی آنها چنین خواهند کرد. « و لیبکوا » این فعل و فعل « فلیضحکوا » -6
مفعول له است. « جزاء » -7
نخستین بار، از همان آغاز. « اوّل مرّة » -8
تفسیر و توضیح
82 ) فَرِحَ المُخَلَّفُونَ بِمَقعَدِهِم خِلافَ رَسُول اللّه ... آیه مربوط به جریان جنگ تبوك است که گروهی از منافقان از - آیات ( 81
رفتن به جهاد سرباز زدند و همانگونه که
صفحه : 546
در آیات پیش گفته شد آنها نزد پیامبر آمدند و بهانههایی آوردند و از او اجازه خواستند که در مدینه بمانند و پیامبر که دوست
نداشت منافقان در سپاه او باشند به آنان اجازه داد و البته صلاح این بود که اجازه نمیداد تا دروغگویی آنان ظاهر شود و لذا دیدیم
که پیامبر به خاطر اجازه دادن مورد عتاب قرار گرفت و شرح آن را در تفسیر آیه ( 43 ) از همین سوره آوردیم.
به هر حال گروهی از منافقان در مدینه ماندند و همراه با پیامبر به جهاد نرفتند.
صفحه 345 از 395
آنها از این پیامبر آنها را جا گذاشته بود، خوشحال بودند. چون جهاد در آن شرایط دشوار، زحمت داشت و اینها به ثواب اخروي
هم که عقیده نداشتند پس خوشحال بودند که از افتادن به زحمت و مشقت معاف شدهاند.
است و به معناي مخالفت با « پس از پیامبر » همانطور که گفتیم ماندن آنها با اجازه پیامبر بود و لذا تعبیر (خلاف رسول الله) به معناي
پیامبر نیست هر چند که بعضی از مفسران آن را احتمال دادهاند.
منافقان از این در جهاد شرکت نکردهاند خوشحال بودند چون آنها خوش نداشتند که با مالها و جانهاي خود در راه خدا جهاد
کنند. آنها نه تنها خودشان در جهاد شرکت نکردند بلکه دیگران را هم از شرکت در جهاد منع میکردند. جنگ تبوك در زمانی
بود که هوا بسیار گرم و سوزان بود و منافقان مردم را از رفتن در این هواي گرم نهی میکردند و میگفتند: در این گرما حرکت
نکنید. خداوند به آنها پاسخ میدهد که آتش جهنم گرمتر است اگر بفهمند. یعنی شما از گرماي هوا میترسید در حالی که آتش
سوزان جهنم در انتظار شماست.
در آیه بعد میفرماید: آنها باید کمتر بخندند و بیشتر گریه کنند. منظور این است که نتیجه کار آنها این خواهد بود که کمتر
بخندند و بیشتر بگریند. این جمله هر چند که به صورت امر است ولی در واقع از آینده آنها خبر میدهند و امر تشریعی نیست یعنی
منظور این نیست که پس از این چنین و چنان کنید بلکه منظور این است که پس از این چنین و چنان خواهد شد. و آنها به سزاي
اعمال خود کمتر روي خوش خواهند دید و بیشتر ناراحت و پشیمان خواهند شد. خندهها و شادیهایشان
صفحه : 547
زودگذر و گریهها و اندوهشان همیشگی خواهد بود و بخصوص در آخرت سخت پشیمان میشوند و گریه میکنند ولی دیگر
سودي ندارد.
آیه ( 83 ) فَإِن رَجَعَکَ اللّه إِلی طائِفَۀٍ مِنهُم فَاستَأذَنُوكَ ... منافقانی که از شرکت در جنگ تبوك سرباز زدند و در خانه نشستند
شایستگی آن را نداشتند که در هیچ جنگی شرکت کنند. و لذا در این آیه خطاب به پیامبر اظهار میدارد که اگر خدا تو را پس از
جنگ تبوك به مدینه و نزد این منافقان برگردانید و آنها از تو اجازه خواستند که در جهاد دیگري شرکت کنند، به آنها بگو شما
هرگز با من براي جهاد بیرون نخواهید شد و همراه من با دشمن جنگ نخواهید کرد. این سخن هم به معناي این است که به شما
اجازه شرکت در جهادهاي بعدي داده نخواهد شد و هم به معناي این است که شما موفق نخواهید شد که در جهاد شرکت کنید.
توجه کنیم که جمله (لن تخرجوا) نهی نیست بلکه براي نفی ابد است. یعنی شما هرگز چنین نخواهید کرد و البته از آن استفاده نهی
هم میشود.
در ادامه آیه، عملکرد آنها را در جنگ تبوك نشانهاي از عدم شرکت آنها در جنگهاي دیگر میداند و میفرماید شما از همان
آغاز و براي نخستین بار خانه نشینی را پسندیدید پس با واماندگان بنشینید؟ این پیامبر در جریان جنگ تبوك به منافقان اجازه
شرکت نکردن در جهاد داد و اینک به آنها میگوید که شما خانه نشینی کنید و شما در جنگهاي دیگر هم همراه من نباشید، براي
آن است که حضور آنها در میان سپاه اسلام مایه فتنه و آشوب و فساد بود و آنها باعث تضعیف روحیّه سپاهیان اسلام میشدند و
لذا صلاح در این بود که اصلًا آنها شرکت نکنند همانگونه که میفرماید:
لَو خَرَجُوا فِیکُم ما زادُوکُم إِلّا خَبالًا وَ لَأَوضَ عُوا خِلالَکُم یَبغُونَکُم الفِتنَۀَ وَ فِیکُم سَمّاعُونَ لَهُم (توبه/ 47 ) اگر آنان (منافقان) با شما
بیرون میشدند جز فساد نمیافزودند و خود را در میان شما جا میزدند و شما را به فتنه میانداختند و در میان شما کسانی هستند
که از آنان سخن میشنوند.
صفحه : 548
اگر هم پیامبر به خاطر اجازه دادن به آنها مورد عقاب قرار گرفت براي این نبود که چرا به آنها اجازه داد که در جهاد شرکت نکنند
صفحه 346 از 395
بلکه براي این بود که چرا پیش از روشن شدن دروغگویی آنان به آنها اجازه داد. (آیه 43 از همین سوره)
[ [سورة التوبۀ ( 9): الآیات 84 الی 87
اشاره
وَ لا تُصَل عَلی أَحَ دٍ مِنهُم ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُم عَلی قَبرِه إِنَّهُم کَفَرُوا بِاللّه وَ رَسُولِه وَ ماتُوا وَ هُم فاسِقُونَ ( 84 ) وَ لا تُعجِبکَ أَموالُهُم وَ
أَولادُهُم إِنَّما یُرِیدُ اللّه أَن یُعَذِّبَهُم بِها فِی الدُّنیا وَ تَزهَقَ أَنفُسُهُم وَ هُم کافِرُونَ ( 85 ) وَ إِذا أُنزِلَت سُورَةٌ أَن آمِنُوا بِاللّه وَ جاهِدُوا مَعَ
رَسُولِه استَأذَنَکَ أُولُوا الطَّول مِنهُم وَ قالُوا ذَرنا نَکُن مَعَ القاعِدِینَ ( 86 ) رَضُ وا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الخَوالِف وَ طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا
( یَفقَهُونَ ( 87
و بر هیچ یک از آنها که بمیرد هرگز نماز مخوان و بر قبر او نایست. همانا آنان به خدا و پیامبر او کافر شدند و در حالی مردند که
( فاسق بودند ( 84
و مالها و فرزندانشان تو را به شگفتی وادار نکند جز این نیست که خدا میخواهد آنان را با آن در دنیا عذاب کند و جانهایشان بدر
( رود در حالی که کافر هستند ( 85
و چون سورهاي نازل شود که به خدا ایمان بیاورید و با پیامبر او جهاد کنید، ثروتمندان آنها از تو اجازه میخواهند و میگویند ما را
( رها کن که با خانه نشینان باشیم ( 86
( آنان به این خوشحال شدند که با واماندگان باشند و بر دلهایشان مهر زده شده پس آنان نمیفهمند ( 87
نکات ادبی
آمده براي آن است که کفر آنها محقق و « انّ » در مقام تعلیل است و این با کسره « انهم » -2 « لا تصل » ظرف است براي « ابدا » -1
حتمی است.
است. « ماتوا » جمله حالیه و مربوط به « و هم فاسقون » -3
توانگران، صاحبان ثروت و قدرت. طول به معناي امکانات از « اولو الطول » -4
صفحه : 549
قبیل مال و اولاد و جاه است.
بازنشستگان از جهاد، خانه نشینان. « القاعدین » -5
یا جمع خالف و یا جمع خالفه است. بعضیها گفتهاند که این صفت مخصوص زنان است و در آیات پیش هم « الخوالف » -6
خالفین داشتیم که جمع خالف است و به هر حال خالف به معناي متخلف و وامانده از جهاد است مانند زنان و کودکان و زمینگیران
و بیماران.
تفسیر و توضیح
85 ) وَ لا تُصَل عَلی أَحَدٍ مِنهُم ماتَ أَبَداً ... چنین بود که وقتی یکی از منافقان از دنیا میرفت چون تظاهر به اسلام کرده - آیات ( 74
بود، پیامبر خدا بر جنازه او مانند مسلمانان نماز میخواند و بالاي قبر او میایستاد و برایش دعا میکرد.
این آیه نازل شد و پیامبر را از این کار منع کرد. آیه خطاب به پیامبر میفرماید: بر هیچ یک از آنان که بمیرند نماز مخوان و بالاي
صفحه 347 از 395
قبر او نایست. پس از اعلام این مطلب، دلیل آن را هم بیان میکند به این شرح که آنان به خدا و پیامبر او کافر شدند و در حالی
مردند که فاسق و نافرمان بودند.
این همان علتی است که درباره استغفار پیامبر بر منافقان هم ذکر شد و به طوري که در آیات پیش خواندیم طلب آمرزش پیامبر بر
منافقان سودي به حال آنان ندارد چون آنها به خدا و پیامبر کافر شدهاند. معلوم میشود که با وجود کفر و نفاق نه استغفار پیامبر و
نه نماز پیامبر بر جنازه آنان و نه دعاي پیامبر در حق آنان سودي به حالشان ندارد و لذا از پیامبر میخواهد که براي آنها استغفار
نکند و بر جنازه آنان نماز نخواند و بالاي قبر آنان برایشان دعا نکند.
ضمناً از این آیه بروشنی فهمیده میشود که ایستادن بالاي قبر مؤمن و دعا کردن براي او مشروعیت دارد چون آن را در ردیف نماز
میت میآورد و این کار را فقط درباره منافقان ممنوع میکند.
در آیه بعدي مطلبی را میگوید که در آیه 55 از همین سوره گفته بود و این آیه با
صفحه : 550
اندك تفاوتی تکرار همان آیه است ولی آن آیه در مورد گروهی از منافقان بود که به خدا و رسول او کفر میورزیدند و نماز را از
روي کسالت میخواندند و زکات را از روي کراهت میدادند و این آیه درباره مردگان از منافقان است که از خود اموال و اولادي
برجاي گذاشتهاند بنابراین از لحاظ مفهومی تکراري نیست.
به هر حال در این آیه اظهار میدارد که اموال و فرزندان این منافقان تو را شگفت زده نکند چون خدا میخواهد آنها را با همین
اموال و فرزندان در این دنیا عذاب کند و به طوري که در تفسیر آیه 55 گفتیم، مال و فرزند در صورتی که انسان ایمان به خدا
نداشته باشد مایه دردسر و زحمت است و برنگرانی و اضطراب انسان میافزاید به اضافه این همیشه فکر دوري آنها که به هر حال با
مرگ صورت خواهد گرفت، عذابآور است. کفر و نفاق آنها باعث میشود اموال و اولادشان برایشان مایه عذاب باشد و در
حالی که کافرند بمیرند.
87 ) وَ إِذا أُنزِلَت سُورَةٌ أَن آمِنُوا بِاللّه وَ جاهِدُوا ... گاهی براي مؤمنان سوره و یا آیهاي از قرآن نازل میشد و آنان را به - آیات ( 86
ثبات در ایمان و جهاد کردن در کنار پیامبر دعوت میکرد. چنین آیاتی باعث تقویت روحی و ثبات قدم و استواري مؤمنان میشد
ولی براي منافقان مایه ناراحتی و افسردگی بود و آنان گاهی میآمدند و سخنانی میگفتند که نشانه نفاق آنان بود.
در این آیه اظهار میدارد که چون سورهاي نازل میشود و در آن به سوي ایمان به خدا و جهاد به همراهی پیامبر امر میشود،
توانگران از منافقان پیش تو میآیند و از تو رخصت میخواهند که در جهاد شرکت نکنند و میگویند: بگذار ما با خانه نشینان
باشیم و در جهاد شرکت نکنیم.
در آیه بعد ادامه میدهد که آنها به این خوشحال شدند که با واماندگان از جهاد باشند و مانند زنان و کودکان و بیماران که در
جهاد شرکت نمیکنند، در خانه خود بنشینید. معلوم است که کسی که به خدا ایمان ندارد، از جنگ در راه او سرمیتابد چون او به
پاداش عظیمی که خدا براي مجاهدان قرار داده ایمان ندارد و شرکت در این جنگ را افتادن در خطر و خودکشی میداند.
صفحه : 551
اضافه میکند که بر دلهاي این منافقان مهر زده شده، و بنابراین آنها حقیقت را درك نمیکنند. این آیه به یک مطلب مهم اشاره
میکند که در آیات دیگر قرآن هم آمده است و آن این کفر باعث میشود که انسان از درك حقایق ناتوان باشد و پردهاي بر جلو
گوش و چشم او کشیده شود و به تعبیر دیگر دل او مهر شده باشد.
پیدایش این حالت از آنجا ناشی میشود که انسان در اثر گناه و کفر و عناد در برابر حق از لطف و عنایت خدا محروم میشود و
قابلیت هدایت را از دست میدهد. در چنین حالتی است که او دچار کج فهمی خواهد شد و این نتیجه قهري اعمال اوست. نقطه
صفحه 348 از 395
مقابل این حالت، بینش و بصیرت تند و نافذي است که مؤمنان و پرهیزگاران دارند و حقیقت همیشه در دسترس آنان است. در این
باره بحث مستقلی داشتیم رجوع شود. (جلد اول ص 56 از همین تفسیر)