گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
[سورة یونس ( 10 ): الآیات 47 الی 49




اشاره
وَ لِکُل أُمَّۀٍ رَسُول فَإِذا جاءَ رَسُولُهُم قُضِ یَ بَینَهُم بِالقِسطِ وَ هُم لا یُظلَمُونَ ( 47 ) وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِینَ ( 48 ) قُل لا
( أَملِک لِنَفسِی ضَ  را وَ لا نَفعاً إِلاّ ما شاءَ اللّه لِکُل أُمَّۀٍ أَجَل إِذا جاءَ أَجَلُهُم فَلا یَستَأخِرُونَ ساعَۀً وَ لا یَستَقدِمُونَ ( 49
( و براي هر امتی پیامبري است، پس چون پیامبر آنها آمد، میانشان با عدل داوري میشود و بر آنان ستم نمیرود ( 47
( و میگویند: این وعده کی خواهد بود اگر راستگویانید! ( 48
بگو: من بر خویشتن زیان و سودي را مالک نیستم جز آنچه خدا بخواهد. براي هر امتی وقت معینی است، چون وقتشان فرا رسد، نه
( لحظهاي به تأخیر میافتند و نه پیشی میگیرند ( 49
نکات ادبی
گروه و جمعیتی که هدف واحدي آنها را یک جا جمع کند مثلًا از نظر دینی و یا از نظر مکان یا زمان واحدي مشترك « امّۀ » -1
مشتق شده که به معناي قصد کردن است، گویا گروه خاصی با هدف واحد و مشترکی و آگاهانه و از روي قصد « امّ » باشند، از
تشکیل یک جامعه میدهند.
صفحه : 95
پیامآور، فرستاده. در اصطلاح به کسی گفته میشود که از جانب خدا پیام آورده باشد و از طریق وحی دریافت پیام « رسول » -2
خدا کند و مأمور ابلاغ به مردم هم باشد.
پرسش از مکان است. « أین » پرسش از زمان است، همان گونه که « متی » -3
و لکن ما شاء اللّه » و یا استثناي منقطع است به معناي « إلا ما شاء اللّه ان املکه » : یا استثناي متصل است به تقدیر « إلّا ما شاء اللّه » -4
.« کائن
مدت معین، سرآمد. وقتی که براي چیزي تعیین شده باشد. « اجل » -5
تفسیر و توضیح
آیه ( 47 ) وَ لِکُل أُمَّۀٍ رَسُول فَإِذا جاءَ رَسُولُهُم ... یکی از سنتهاي خدا که بر کل تاریخ بشري حاکمیت دارد این است که خداوند
هیچ گروهی از مردم را سر خود رها نمیکند و براي هدایت آنها حتماً پیامبري میفرستد البته پیامبران انواع گوناگونی داشتند،
بعضی از پیامبران فقط بر یک گروه خاص و در یک زمان خاص مبعوث میشدند و بعضی از آنها براي گروهی خاص تا آمدن
صفحه 82 از 423
پیامبر دیگري مبعوث میشدند و بعضی دیگر براي عموم مردم تا زمانی که پیامبر دیگري بیاید مأموریت داشتند و گاهی فاصله
پیامبران صدها سال طول میکشید و در این فاصله مردم باید از پیامبر قبلی پیروي میکردند و بالاخره پیامبر اسلام با رسالت جهانی
و جاودانی مبعوث شد و دین او دین جاودانه بشر گردید.
این آیه و چندین آیه دیگر روشن میسازد که هیچ قومی بدون پیامبر نبوده و خدا هرگز امتی را بدون پیامبر نگذاشته و حجت بر
همه تمام شده است:
وَ إِن مِن أُمَّۀٍ إِلّا خَلا فِیها نَذِیرٌ (فاطر/ 24 ) هیچ امتی نبوده مگر این بیم دهندهاي در میان آنها بوده است.
وَ لَقَد بَعَثنا فِی کُل أُمَّۀٍ رَسُولًا أَنِ اعبُدُوا اللّهَ (نحل/ 36 ) همانا در هر امتی پیامبري فرستادیم به این خدا را عبادت کنید.
در آیه مورد بحث علاوه بر بیان همین حقیقت بالا، اضافه میکند که چون پیامبر
صفحه : 96
آنها آمد، میانشان به عدل و داد داوري میشود و بر آنها ستم نمیرود. منظور این است که وقتی پیامبري مبعوث شد و پیام خدا را
رسانید، گروهی که آن پیامبر را تکذیب میکنند، دچار عذاب الهی میشوند و خدا درباره آنان چنین داوري میکند و این داوري
از روي عدالت است، چون خدا پیامبر خود را بر آنان فرستاد و حجت بر آنها تمام شد ولی آنها از روي آزادي و اراده به تکذیب
پیامبر پرداختند و در واقع خود آنها باعث نزول عذاب شدند نظیر:
وَ ما کُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی نَبعَثَ رَسُولًا (اسراء/ 15 ) و ما عذاب کننده نیستیم تا وقتی که پیامبري را مبعوث کنیم.
البته این احتمال هم وجود دارد که آیه مورد بحث مربوط به داوري روز قیامت باشد که با حضور پیامبران امتها صورت خواهد
گرفت، ولی احتمال قبلی با سیاق آیات مناسبتر است.
49 ) وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الوَعدُ ... پیامبران در برابر تکذیب کنندگان، به آنها وعده عذاب میدادند و از جمله پیامبر - آیات ( 48
اسلام نیز چنین کرد و در آیات متعددي به مشرکان و کافران وعده عذاب در این دنیا داد، ولی وقت آن را مشخص نمیکردند و
این بسته به مشیت و اراده خداوند بود. همچنین پیامبران و از جمله پیامبر اسلام از آمدن روز قیامت و عذاب کافران در آن روز خبر
میدادند.
کافران که این وعدهها را از پیامبران میشنیدند ولی نزول عذاب به تأخیر میافتاد، آن را دلیلی بر بطلان دعوت پیامبران میگرفتند
و فاتحانه میپرسیدند: پس این وعده کی خواهد بود اگر راست میگویید! طبعاً مشرکان عصر پیامبر اسلام نیز این سخن را
میگفتند.
در پاسخ آنان به پیامبر خود خطاب میکند و میگوید به آنان بگو: من براي خویشتن ضرر و سودي را مالک نیستم جز آنچه خدا
بخواهد. یعنی من از پیش خودم نمیتوانم زمان وقوع عذاب را تعیین کنم. من حتی آینده خود را نمیدانم تا چه رسد به این زمان
عذاب را بدانم، مگر این خدا بخواهد و زمان آن را بر من تعلیم کند. این مطلب وابستگی پیامبران را به خداوند میرساند و این
آنان تنها
صفحه : 97
چیزي را میدانستند که خدا به آنها تعلیم میداد.
پس از بیان این مطلب اضافه میکند که براي هر امتی سرآمد و وقت معینی است که اگر آن وقت معین فرا رسد لحظهاي پس و
پیش نمیشود. عذاب خدا وقت معین خود را دارد و آن با شرایط خاص آن امت و مطابق با عملکرد مردم تعیین میشود.
وقتی زمینههاي هلاکت یک امت فراهم شد و آن مردم قابلیت بقا را از دست دادند، نابودي آنان حتمی است و دقیقاً در همان زمان
صفحه 83 از 423
تعیین شده آنان هلاك خواهند شد.
عذابهایی که بر امتهاي پیامبران پیشین نازل شد گوناگون بود و برخی از آنها در آیات قرآنی آمده است و عذابی که بر مشرکان و
کافران عصر پیامبر اسلام نازل شد، کشته شدن و سرکوبی آنها در جنگها بود و البته خداوند عذابی از نوع عذابهاي امتهاي پیشین را
بر امت محمّد (ص) نازل نکرد.
[ [سورة یونس ( 10 ): الآیات 50 الی 53
اشاره
( قُل أَ رَأَیتُم إِن أَتاکُم عَذابُه بَیاتاً أَو نَهاراً ما ذا یَستَعجِل مِنه المُجرِمُونَ ( 50 ) أَ ثُم إِذا ما وَقَعَ آمَنتُم بِه آلآنَ وَ قَد کُنتُم بِه تَستَعجِلُونَ ( 51
ثُم قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الخُلدِ هَل تُجزَونَ إِلاّ بِما کُنتُم تَکسِبُونَ ( 52 ) وَ یَستَنبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ قُل إِي وَ رَبِّی إِنَّه لَحَقٌّ وَ ما أَنتُم
( بِمُعجِزِینَ ( 53
بگو: به من خبر بدهید که اگر عذاب او شبانه یا در روز به سوي شما آید (چه میکنید!) گناهکاران چه چیزي را با عجله از او طلب
( میکنند! ( 50
( آیا آنگاه که واقع شود به آن ایمان میآورید! آیا اکنون! در حالی که با عجله آن را میخواستید! ( 51
( آنگاه به کسانی که ستم کردهاند گفته میشود: عذاب جاودان را بچشید، آیا جز به سبب آنچه کردهاید جزا داده میشوید! ( 52
( و از تو خبر میگیرند که آیا آن حق است! بگو: آري، سوگند به پروردگارم که آن حق است و شما ناتوان کنندگان نیستید ( 53
نکات ادبی
استعمال میشود یعنی به من خبر بدهید، به من بگویید. « اخبرونی » این تعبیر در کلام عرب به معناي « أ رأیتم » -1
صفحه : 98
یا « فهل تقدرون علی دفعه » جمله شرطیه است و جزاي آن حذف شده و تقدیر آن یک جمله استفهامیه است شبیه « ان اتاکم » -2
جزا براي آن شرط نیست، زیرا اولا معناي جمله راست نمیآید و ثانیاً از نظر « ما ذا یستعجل منه » و به هر حال جمله « فما ذا تفعلون »
.« ان اتیتک فهل تکرمنی » ادبی در اول جمله استفهامی که جزا واقع میشود، باید فاء بیاید، مانند
قل أ » جمله معترضه است و در وسط دو جملهاي که به هم عطف شدهاند قرار گرفته، جمله اول « ما ذا یستعجل منه المجرمون » -3
.« اثم اذا ما وقع » و جمله دوم « رأیتم ان اتاکم
یا به خدا برمیگردد و یا به عذاب و احتمال اول قويتر است. « منه » -4 ضمیر
أ» که حرف عطف است. آمدن همزه استفهام پیش از حرف عطف معمول است مانند «ّ ثم » مرکب است از همزه استفهام و «ّ اثم » -5
.« افمن » یا « و من
به معناي آیا اکنون! و آن منصوب است به فعل مقدري از جنس فعلی که بعد از « آلأن » مرکب از همزه استفهام و کلمه « آلآن » -6
آن آمده و تقدیر آن چنین است:
.« أ آمنتم به الآن »
مشتق شده که به معناي خبر مهم است. « نبأ » از تو طلب خبر میکنند، از تو میپرسند. از « یستنبئونک » -7
خبر آن است. « حق » مبتدا و « هو » فاعل است که سدّ مسدّ خبر کرده است و میتوانیم بگوییم « هو » حق مبتداست و « احق هو » -8
صفحه 84 از 423
.« اي و ربّی » : حرف تصدیق است به معناي آري. و همیشه پس از آن جمله قسمی میآید همان گونه که در اینجا آمده « اي» -9
عاجز کنندگان. منظور این است که شما نمیتوانید خدا را از فرستادن عذاب عاجز و ناتوان کنید. « معجزین » -10
تفسیر و توضیح
آیه ( 50 ) قُل أَ رَأَیتُم إِن أَتاکُم عَذابُه بَیاتاً أَو نَهاراً ... به دنبال وعدههایی که در آیات
صفحه : 99
پیش داده شد، در این آیه از وقوع ناگهانی عذاب در روز یا شب خبر میدهد به این صورت که از مشرکان میپرسد: به من خبر
بدهید که اگر عذاب خدا شبانه یا در روز نازل شود، چه میکنید و آیا قدرت دارید که آن را از خود دفع کنید! البته آیه به صورت
یک جمله شرطیه آمده که جواب آن گفته نشده است و این براي جلب توجه بیشتر است، میپرسد: اگر عذاب ما بیاید! و پاسخ
را نمیگوید تا شنونده خود آن را دریابد و این از وجوه فصاحت و بلاغت است. « اگر »
پاسخ آن شرط نیست بلکه خودش جمله مستقل و پرسش دیگري است. میپرسد « ما ذا یستعجل منه المجرمون » جمله بعدي یعنی
گناهکاران چه چیزي را با عجله از خدا طلب میکنند! اشاره به سخن بعضی از مشرکان و کافران است که به عنوان استهزا و براي
کوبیدن پیامبر، میگفتند اگر راست میگویی کاري کن که خدا براي ما عذاب نازل کند. گویا که در نزول عذاب الهی عجله
میکردند.
بنابراین در این آیه دو مطلب ذکر شده: یکی این ممکن است عذاب الهی ناگهان در شب یا روز نازل شود، دوم این کافران در
نزول عذاب شتاب میکردند چون آن را باور نداشتند و بدین وسیله پیامبر را مسخره میکردند.
مطلب اول در آیات دیگر قرآن هم آمده و از جمله در این آیه:
98 ) آیا - أَ فَأَمِنَ أَهل القُري أَن یَأتِیَهُم بَأسُنا بَیاتاً وَ هُم نائِمُونَ أَ وَ أَمِنَ أَهل القُري أَن یَأتِیَهُم بَأسُنا ضُ حًی وَ هُم یَلعَبُونَ (اعراف/ 97
مردم آبادیها در امان هستند از این عذاب ما شبانه به سوي آنان بیاید در حالی که آنان خوابیدهاند! و آیا مردم آبادیها در امان
هستند از این عذاب ما در روز به سوي آنان بیاید در حالی که آنان بازي میکنند!
مطلب دوم نیز در چند آیه از قرآن کریم آمده و از جمله در آیه یاد شده در زیر:
وَ یَستَعجِلُونَکَ بِالعَذاب وَ لَو لا أَجَل مُسَ  می لَجاءَهُم العَذاب (عنکبوت/ 53 ) و از تو شتاب در عذاب را میخواهند و اگر مدت تعیین
شده نبود، عذاب بر آنها میآمد.
52 ) أَ ثُم إِذا ما وَقَعَ آمَنتُم بِه ... پرسش دیگري را درباره نزول عذاب - آیات ( 51
صفحه : 100
الهی مطرح میکند و میپرسد وقتی عذاب الهی واقع شد، شما ایمان میآورید! آیا اکنون! در حالی که شما از روي مسخره آن را
با عجله میخواستید، یعنی شما آن را باور نداشتید.
بعضی از کافران و منکران پیامبران، وقتی با عذاب الهی روبرو میشدند، در همان حال اظهار ایمان میکردند ولی دیگر دیر شده
بود و پس از نزول عذاب ایمان افراد مورد قبول نیست، همان گونه که در قیامت نیز ایمان آوردن افراد در آن روز پذیرفته نمیشود.
انسان باید در زمانی که اجبار و اکراهی وجود ندارد، از روي تعقل و اندیشیدن و با توجه به آیات و نشانههاي خدا ایمان بیاورد.
ایمان اجباري هیچ ارزشی ندارد. همان گونه که فرعون هنگامی که غرق میشد اظهار ایمان کرد ولی ایمان او پذیرفته نشد:
حَتّی إِذا أَدرَکَه الغَرَق قالَ آمَنت أَنَّه لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَت بِه بَنُوا إِسرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ المُسلِمِینَ. آلآنَ وَ قَد عَ َ ص یتَ قَبل وَ کُنتَ مِنَ
91 ) تا چون غرقاب او (فرعون) را گرفت، گفت: ایمان آوردم که معبودي جز آنکس که بنی اسرائیل به او - المُفسِدِینَ (یونس 90
صفحه 85 از 423
ایمان دارند، وجود ندارد و من از تسلیم شدگانم. آیا اکنون! در حالی که پیشتر نافرمانی کردي و از مفسدان بودي.
در آیه مورد بحث نیز به کافران هشدار میدهد که ایمان آوردن پس از نزول عذاب فایدهاي ندارد و پذیرفته نیست.
در آیه بعدي خاطر نشان میسازد که پس از نزول عذاب الهی در این دنیا که دامنگیر کافران و ستمگران خواهد شد، به آنان گفته
میشود که عذاب جاودانی را هم بچشید و منظور از عذاب جاودانی عذاب قیامت است که براي کافران جاودانی است و مراد از
ستمگران در این آیه به قرینه آیات قبل و بعد، همان کافران و مشرکان هستند و شامل مؤمنانی که با وجود ایمان، گناهی یا ستمی
بر کسی کردهاند نمیشود چون آنان عذاب جاودانه نخواهند داشت و عذاب آنها با توجه به سنگینی و سبکی گناه و ستم، مدت
معینی خواهد داشت.
در ادامه آیه، پرسش دیگري را مطرح میکند و آن این آیا جز این است که
صفحه : 101
مطابق با آنچه کردهاید، کیفر داده میشوید! یعنی این عذاب الهی چه در دنیا و چه در آخرت به سبب کارهاي خلاف شماست که
در رأس آن کفر و شرك قرار دارد.
آیه ( 53 ) وَ یَستَنبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ ... با توجه به مطالب هشدار دهنده و تهدید کنندهاي که در آیات پیش آمد، مشرکان اندکی در
افکار خود نرم شدند و به شک افتادند. مسلّم است که هر انسان عاقلی که به منافع و سرنوشت خود علاقه دارد، وقتی با تهدید
جدّي روبرو شد، احتمال خطر میدهد و درباره آن تهدید تحقیق و بررسی میکند. چون از نظر عقلی دفع ضرر احتمالی ضرورت
دارد.
این است که مشرکان مکه پس از شنیدن آن آیات تهدیدآمیز که از عذاب قریب الوقوع در این دنیا و عذاب جاودانه در آخرت
خبر میداد، با ناباوري و حیرت از پیامبر پرسیدند که آیا براستی آنچه میگویی حق است! در این آیه پس از طرح پرسش آنان به
پیامبر دستور میدهد که در پاسخ آنان بگوید: آري سوگند به پروردگارم که آن راست و درست است و شما هرگز نمیتوانید خدا
را عاجز کنید و جلو آن عذاب را بگیرید و آن را از خودتان دفع کنید.
این پیامبر به پروردگار خود سوگند یاد میکند و مطلب خود را بدین گونه مورد تأکید قرار میدهد، یک روش اقناعی است و
ممکن است که در طرف مقابل بیش از دلیلهاي عقلی تأثیر کند و این یکی از شیوههاي تربیتی قرآن است که در بیان مطلب هم
عقل و هم احساس طرف مقابل را برمیانگیزد. نظیر این آیه در جهت تأکید بر حقانیت روز قیامت و زندگی پس از مرگ، در
آیات دیگري هم آمده از جمله در این آیه:
قُل بَلی وَ رَبِّی لَتُبعَثُن ثُم لَتُنَبَّؤُن بِما عَمِلتُم وَ ذلِکَ عَلَی اللّه یَسِیرٌ (تغابن/ 7) بگو: آري سوگند به پروردگارم البته مبعوث خواهید شد
آنگاه از آنچه انجام دادهاید به شما خبر داده خواهد شد و این براي خدا آسان است.
[ [سورة یونس ( 10 ): الآیات 54 الی 56
اشاره
وَ لَو أَن لِکُل نَفس ظَلَمَت ما فِی الَأرض لافتَدَت بِه وَ أَسَرُّوا النَّدامَۀَ لَمّا رَأَوُا العَذابَ وَ قُضِ یَ بَینَهُم بِالقِسطِ وَ هُم لا یُظلَمُونَ ( 54 ) أَلا
( إِن لِلّه ما فِی السَّماوات وَ الَأرض أَلا إِن وَعدَ اللّه حَقٌّ وَ لکِن أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ ( 55 ) هُوَ یُحیِی وَ یُمِیت وَ إِلَیه تُرجَعُونَ ( 56
صفحه : 102
اگر هر کسی که ستم کرده، آنچه را که در زمین است داشته باشد، هر آینه آن را در عوض عذاب فدیه میدهد و چون عذاب را
صفحه 86 از 423
( ببینند، پشیمانی را پنهان میکنند و میان آنها از روي عدل و داد داوري میشود و بر آنان ستم نمیرود ( 54
( آگاه باشید که براي خداست آنچه در آسمانها و زمین است، آگاه باشید که وعده خدا حق است ولی بیشتر آنان نمیدانند ( 55
( او زنده میکند و میمیراند و به سوي او برگردانیده میشوید ( 56
نکات ادبی
و محل آن جرّ است. « نفس » صفت براي « ظَلَمت » -1
آن را فدیه میدهد. فدیه مالی است که براي رها شدن از یک مسئولیت یا از یک کیفر داده میشود، باز خرید. « لافتدت به » -2
از کلمات اضداد است و هم به معناي پنهان کردن و هم به معناي آشکار کردن میآید ولی بیشتر به معناي پنهان کردن « اسرّوا » -3
به معناي راز پنهان. « سرّ » است. از
تأکید بر مضمون جمله قبلی. چون قضاوت به عدل و داد همان ظلم نکردن است. « و هم لا یظلمون » -4
تفسیر و توضیح
آیه ( 54 ) وَ لَو أَن لِکُل نَفس ظَلَمَت ما فِی الَأرض ... عذابی که در روز قیامت بر مشرکان و کافران خواهد رسید، آنچنان سخت و
دردناك و وحشتناك است که در آن هنگام کافر اگر تمام ثروتهاي روي زمین را داشته باشد، حاضر میشود که آن را بدهد ولی
از آن عذاب رهایی یابد.
کافران در دنیا با دادن رشوه و فدیه، مسئولیتهاي خود را بازخرید میکردند و از کیفر اعمال فرار مینمودند و این شیوه از اول
تاریخ بشري تاکنون ادامه دارد و
صفحه : 103
همیشه زورمندان خواستهاند با مال و ثروت خود، از مجازاتهاي جنایاتی که کردهاند رها شوند. در قیامت نیز همین ستمگران وقتی با
عذاب سخت آن روز روبرو شدند، آرزو میکنند مالی داشتند و همه آن را میدادند و از آن عذاب خلاص میشدند ولی این یک
آرزوي ابلهانهاي است چون در آن نشأه انسان مالک هیچ چیزي نیست و از این گذشته هیچ فدیه و رشوهاي پذیرفته نمیشود، همان
گونه که در آیه زیر آمده است:
إِن الَّذِینَ کَفَرُوا لَو أَن لَهُم ما فِی الَأرض جَمِیعاً وَ مِثلَه مَعَه لِیَفتَدُوا بِه مِن عَذاب یَوم القِیامَۀِ ما تُقُبِّلَ مِنهُم وَ لَهُم عَذاب أَلِیم (مائده/
36 ) همانا کسانی که کافر شدند اگر تمام آنچه در زمین است براي آنان باشد و مثل آن را نیز داشته باشند تا با آن خود را از عذاب
روز قیامت بازخرید کنند، از آنان پذیرفته نمیشود و براي آنان عذابی دردناك است.
جالب این است که در قیامت، کافر آرزو خواهد کرد که نه تنها تمام ثروت بلکه حتی فرزندان و خویشان خود و تمام مردم روي
زمین را هم فدا کند تا از عذاب رهایی یابد. این مطلب مضمون آیاتی است که در زیر میخوانید:
(14 - یَوَدُّ المُجرِم لَو یَفتَدِي مِن عَذاب یَومِئِذٍ بِبَنِیه وَ صاحِبَتِه وَ أَخِیه وَ فَصِیلَتِه الَّتِی تُؤوِیه وَ مَن فِی الَأرض جَمِیعاً ثُم یُنجِیه (معارج/ 11
گناهکار آرزو میکند که کاش براي رهایی از عذاب آن روز، میتوانست پسران خود و همسر و برادر و قبیلهاش را که به او پناه
دادند و هر کس را که روي زمین است فدیه بدهد و آنگاه خود را رها کند.
کافر در آن روز به سختی پشیمان خواهد شد و طبق این آیه پشیمانی خود را از دیگران پنهان خواهد کرد تا مورد شماتت واقع
نشود و رسوایی بیشتري پیدا نکند.
ولی این پشیمانی را به عنوان حدیث نفس و پیش خود اظهار خواهد کرد:
صفحه 87 از 423
حَتّی إِذا جاءَتهُم السّاعَۀُ بَغتَۀً قالُوا یا حَسرَتَنا عَلی ما فَرَّطنا فِیها (انعام/ 31 ) تا وقتی که قیامت به آنها ناگهان فرا میرسد، میگویند:
اي دریغ بر ما درباره آن کوتاهی که کردیم.
صفحه : 104
این در حالی است که مؤمنان و اهل بهشت، شادمانی خود را به اهل محشر اظهار خواهند کرد و از آنها خواهند خواست که نامه
اعمال اینان را بخوانند:
فَأَمّا مَن أُوتِیَ کِتابَه بِیَمِینِه فَیَقُول هاؤُم اقرَؤُا کِتابِیَه (حاقه/ 19 ) پس کسی که کارنامهاش به دست راستش داده شد (اهل بهشت)
میگوید: بیایید و کارنامهام را بخوانید.
پس از این پشیمانی که کافران خواهند داشت، خداوند میان آنان براساس عدل و داد داوري خواهد کرد و به آنها ستم نخواهد شد
و هر کسی مطابق با اعمالی که کرده است کیفر داده خواهد شد.
56 ) أَلا إِن لِلّه ما فِی السَّماوات وَ الَأرض ... براي این مردم بدانند وعدهاي که خداوند درباره قیامت داده، حق است و - آیات ( 55
تردیدي در آن نیست، گوشهاي از قدرت و توانایی خود را ذکر میکند و میفرماید: آگاه باشید که هر چه در آسمانها و زمین
است از آنِ خداوند است. معلوم است کسی که چنین قدرت عظیمی را دارد، وعده دروغ نمیدهد و لذا پس از بیان قدرت خود
بلافاصله میفرماید: آگاه باشید که وعده خدا حق است، ولی بسیاري از مردم نمیدانند. منظور از این مردم همان مشرکان هستند
که در درستی وعده خدا در مورد قیامت تردید داشتند و یا اصلًا آن را تکذیب میکردند.
در آیه بعدي گوشه دیگري از قدرت خدا را خاطر نشان میسازد و میفرماید:
خداست که زنده میکند و میمیراند و به سوي او باز میگردید. همان خدایی که زنده میکند و میمیراند، توانایی آن را دارد که
در قیامت بار دیگر انسانها را زنده کند و آنان را مطابق با اعمالشان کیفر یا پاداش بدهد.
چند روایت
قیل له: ما ینفعهم اسرار الندامۀ و هم فی العذاب! قال: « وَ أَسَرُّوا النَّدامَۀَ لَمّا رَأَوُا العَذابَ » : -1 عن ابی عبد اللّه (ع) سئل عن قوله تعالی
«1». کرهوا شماتۀ الاعداء
-----------------------------------
. 1)- تفسیر قمی، ج 1، ص 313 )
صفحه : 105
پرسیدند که پنهان کردن « و پشیمانی را پنهان کردند وقتی عذاب را دیدند » : از امام صادق (ع) راجع به سخن خداوند که میفرماید
پشیمانی چه سودي براي آنها دارد در حالی که در عذاب هستند! فرمود: آنان شماتت دشمنان را مکروه میدارند.
«1». -2 عن ابی عبد اللّه عن النبی (ص) قال: و شرّ الندامۀ ندامۀ یوم القیامۀ
امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل میکند که فرمود: بدترین پشیمانی، پشیمانی روز قیامت است.
«2». -3 عن ابی جعفر (ع) قال: انّ اشدّ النّاس حسرة یوم القیامۀ الّذین وصفوا العدل ثم خالفوه
امام باقر (ع) فرمود: همانا شدیدترین مردم از نظر حسرت بردن در روز قیامت کسانی هستند که عدالت را تعریف کنند سپس با آن
مخالفت نمایند.
[ [سورة یونس ( 10 ): الآیات 57 الی 58
صفحه 88 از 423
اشاره
یا أَیُّهَا النّاس قَد جاءَتکُم مَوعِظَ ۀٌ مِن رَبِّکُم وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُديً وَ رَحمَۀٌ لِلمُؤمِنِینَ ( 57 ) قُل بِفَضل اللّه وَ بِرَحمَتِه فَبِذلِکَ
( فَلیَفرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُونَ ( 58
اي مردم، همانا به سوي شما موعظهاي از جانب پروردگارتان و شفایی براي آنچه در سینههاست و هدایت و رحمتی براي مؤمنان
( آمده است ( 57
( بگو به فضل و رحمت خداوند باید شادمانی کنند، آن بهتر از چیزي است که گردآوري میکنند ( 58
نکات ادبی
است. « موعظۀ » و یا متعلق به « جاءکم » یا متعلق به « من ربکم » -1
.« رحمۀ » و « هدي » مصدر به معناي فاعل است و همانطور است « شفاء » -2
میباشد، اختصاص دارد. « رحمۀ » یا متعلق به همه صفات چهارگانه است و یا به صفت اخیر که همان « للمؤمنین » -3
است. « فلیفرحوا » متعلق به « بفضل اللّه » -4
-----------------------------------
. 1)- نور الثقلین، ج 2، ص 307 )
. 2)- بحار الأنوار، ج 2، ص 30 )
صفحه : 106
است. « بفضل اللّه و برحمته » بدل از « فبذلک » -5
تفسیر و توضیح
58 ) یا أَیُّهَا النّاس قَد جاءَتکُم مَوعِظَ ۀٌ مِن رَبِّکُم ... برخی از خواص و آثار مهم و سازنده قرآن کریم را برمیشمارد و - آیات ( 57
خطاب به مردم چهار مورد از آن را ذکر میکند:
-1 قرآن موعظه و مایه پند و اندرزي از سوي پروردگار شماست هر انسانی براي دستیابی به ارزشهاي اخلاقی و انسانی احتیاج به
موعظه و تذکر دارد، چون در موعظه کردن و گفتن دیگران اثري است که در دانستن نیست و چه موعظهاي بهتر و مؤثرتر از موعظه
کسی که پرورش دهنده انسانهاست! خداوند همان گونه که جسم انسان را با امکانات موجود در طبیعت پرورش داده، روح او را نیز
با آیات روشنگر قرآن پرورش میدهد.
-2 قرآن شفا دهنده تمام بیماریهاي روحی انسان است این کتاب مقدس به عنوان یک نسخه شفابخش، دردهاي روحی و اجتماعی
و اخلاقی را درمان میکند و جامعهاي سالم میسازد. قرآن تمام کینهها و عداوتها و خودخواهیها و جاه طلبیها را میزداید و با سالم
سازي افراد و محیط، اجتماع سعادتمندانهاي را به ارمغان میآورد.
توجه کنیم که قرآن تنها براي مؤمنان شفابخش است و براي کافران نه تنها مایه شفا نیست بلکه باعث خسران نیز هست:
وَ نُنَزِّل مِنَ القُرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَۀٌ لِلمُؤمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِینَ إِلّا خَساراً (اسراء/ 82 ) و از قرآن چیزي را که شفا و رحمت براي
مؤمنان است، نازل میکنیم و براي ظالمان جز ضرر نمیافزاید.
گفته شده که مصدر است و معناي « هدي » -3 قرآن هدایت کننده مردم است در آیه مورد بحث و در چندین آیه دیگر به قرآن
صفحه 89 از 423
هدایت کردن میدهد. بعضی از
صفحه : 107
است، ولی ما تصور میکنیم که لزومی ندارد هدي را به « هادي » به معناي « هدي » مفسران به آن معناي فاعلی میدهند و میگویند
معناي هادي بگیریم بلکه میتوان آن را به همان معناي مصدري به قرآن اطلاق نمود و اراده مبالغه و تأکید کرد.
را به قرآن اطلاق میکنیم. « بصائر » و « بلاغ » و « رحمت » و « نور » همان گونه که کلماتی مانند
به قرآن بطور مکرر در آیات متعددي آمده است و این صفت بیشتر با « رحمت » -4 قرآن براي مؤمنان رحمت است. اطلاق صفت
صفت هدایت و در یک مورد با صفت شفا همراه بوده و همیشه بعد از هدایت و شفا آمده است. به نظر میرسد که مفهوم رحمت
متفرع بر هدایت و شفا و چیزي بالاتر از آنهاست و یک فرد یا جامعه، نخست باید راه را پیدا کند و ناخالصیها را بریزد و سپس به
مرحله رحمت قدم بگذارد و شایسته دریافت رحمت و فیضهاي خداوند رحمان و رحیم گردد.
نکته دیگر این هر چند این آیه خطاب به عموم مردم است ولی رحمت بودن قرآن فقط به مؤمنان اختصاص داده شده است. بدون
شک قرآن براي کسانی که به آن ایمان آوردهاند، رحمت و برکت است و براي کافران نه تنها رحمت نیست که نقمت و بلا و
در بسیاري از موارد به مؤمنان یا متقین یا محسنین اختصاص داده شده و منظور از آن هدایت « هدي » خسران هم هست. البته صفت
خاص است که به مؤمنان اختصاص دارد و این بالاتر از هدایت عام قرآن است که شامل مؤمن و کافر میشود و همگان از آن
برخوردارند و آن به معناي راهنمایی و ابلاغ پیام است.
در آیه بعدي به پیامبر دستور میدهد که به مردم بگوید: به فضل و رحمت خدا باید شادمانی کنند و منظور از آن همان نزول قرآن
میباشد و اگر بنا باشد که نعمتی انسان را شادمان کند، آن نعمت همان قرآن است. سپس اضافه میکند که فضل و رحمت خدا
بهتر از آن چیزي است که آنان جمع میکنند. یعنی اگر درست بیندیشند و واقع بین باشند، فضل و رحمت خدا و قرآن براي آنان
سودمندتر از مال دنیاست که همواره در گردآوري آن تلاش میکنند. چون مال دنیا اگر هم سودي داشته باشد براي تأمین رفاه
زندگی این دنیاست ولی قرآن سعادت هر دو جهان را تأمین میکند.
صفحه : 108
[ [سورة یونس ( 10 ): الآیات 59 الی 60
اشاره
قُل أَ رَأَیتُم ما أَنزَلَ اللّه لَکُم مِن رِزقٍ فَجَعَلتُم مِنه حَراماً وَ حَلالًا قُل آللّه أَذِنَ لَکُم أَم عَلَی اللّه تَفتَرُونَ ( 59 ) وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یَفتَرُونَ عَلَی
( اللّه الکَذِبَ یَومَ القِیامَۀِ إِن اللّهَ لَذُو فَضل عَلَی النّاس وَ لکِن أَکثَرَهُم لا یَشکُرُونَ ( 60
بگو: به من خبر بدهید درباره آن رزقی که خداوند براي شما نازل کرده پس شما از آن حرام و حلال ساختید. بگو: آیا خداوند به
( شما اجازه داده یا بر خدا دروغ میبندید! ( 59
آنها که بر خدا دروغ میبندند، چه گمانی در باره روز قیامت دارند!
( همانا خداوند صاحب بخشش براي مردم است ولی بیشتر آنان سپاسگزاري نمیکنند ( 60
نکات ادبی
میباشد یعنی مرا خبر بدهید. « اخبرونی » به معناي « أ رأیتم » -1
صفحه 90 از 423
در آن عمل کرده است. « انزل » براي موصول است و « ما أنزل الله » در « ما » -2
با علی و الی متعدي میشود. لام در اینجا لام نفع است. « انزل » براي تعدیه نیست چون فعل « لکم » -3 لام در
روزي، هر نوع امکاناتی که انسان براي زنده بودن خود از آن استفاده میکند که شامل خوراك و پوشاك و مسکن « رزق » -4
میشود.
شده و همزه آن قلب به الف گردیده است. « الله » همزه استفهام وارد بر « أ الله » -5 در
.« بل علی الله تفترون » یا متصله و براي تردید میان دو جمله قبلی و بعدي است و یا منقطعه است به معناي « ام علی الله » در « ام » -6
و منصوب به آن است. «ّ ظن » ظرف براي « یوم القیامۀ » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 59 ) قُل أَ رَأَیتُم ما أَنزَلَ اللّه لَکُم مِن رِزقٍ ... یکی از انحرافات مشرکان مکه این
صفحه : 109
ود که بعضی از چیزهاي حلال را از پیش خود حرام کرده بودند و براي آن دلیلی جز تقلید از پدران نداشتند. آنها بعضی از
براي خود حرام کرده بودند به تفصیلی « سائبه » و « حام » و « وصیله » و « بحیره » حیوانات حلال گوشت را تحت عنوانهاي مختلف مانند
که در تفسیر آیه 103 از سوره مائده گذشت یا بعضی از غذاها را براي خود حلال ولی براي زنانشان حرام میدانستند به طوري که
در آیه زیر آمده:
وَ قالُوا ما فِی بُطُون هذِه الَأنعام خالِ َ ص ۀٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّم عَلی أَزواجِنا (انعام/ 139 ) و گفتند: آنچه در شکمهاي این چارپایان است،
مخصوص مردان ماست و به زنان ما حرام است.
در آیه مورد بحث، این مسأله را چنین مطرح میکند که آن روزي را که خداوند به نفع شما و براي شما نازل کرده، شما بعضی از
آن را حرام و بعضی دیگر را حلال میدانید، آیا این تقسیم بندي را که کردهاید از جانب خداست و خدا به شما چنین دستوري
داده است یا بر خدا دروغ میگویید و خدا چنین نگفته است!
بدون شک این تقسیم بندي که آنها داشتند از جانب خداوند نبود بلکه آنها بر اساس سنتهاي قومی خود چنین کاري را میکردند و
اگر هم آن را به خدا نسبت میدادند، این یک دروغ بود و خدا چنین دستوري نداده بود. همان گونه که بعضی از مؤمنان نیز به
عنوان زهد و فرار از دنیا چیزهاي حلالی را بر خود حرام میکنند که آن نیز ناپسند است.
این در آیه شریفه از روزيِ بشر به عنوان چیزي که خدا آن را فرستاده است، تعبیر میکند، بدان جهت است که نوع خوردنیهاي
مردم وابسته به آمدن باران از آسمان است و حتی گوشت حیواناتی هم که بشر میخورد از گیاه تأمین میشود:
وَ فِی السَّماءِ رِزقُکُم وَ ما تُوعَدُونَ (ذاریات/ 22 ) و روزي شما و آنچه وعده داده میشوید در آسمان است.
وَ ما أَنزَلَ اللّه مِنَ السَّماءِ مِن رِزقٍ فَأَحیا بِه الَأرضَ بَعدَ مَوتِها (جاثیه/ 5) و آنچه خداوند از آسمان روزي نازل کرد و به وسیله آن
زمین را پس از مردنش زنده کرد.
صفحه : 110
اطلاق شده است. « رزق » در این آیه اخیر به باران
یک نسبت تشریفی است، اشاره به این سرچشمه و خزانه هر چیزي نزد « انزال رزق فرستادن روزي » البته میتوانیم بگوییم تعبیر
خداوند است و خدا آن را به اندازه معینی میدهد و منظور از نزول نه فرستادن از آسمان بلکه تحقق و افاضه فیض الهی است، به
طوري که میفرماید:
صفحه 91 از 423
وَ إِن مِن شَیءٍ إِلّا عِندَنا خَزائِنُه وَ ما نُنَزِّلُه إِلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم (حجر/ 21 ) و چیزي نیست مگر این خزانههاي آن نزد ماست و ما آن را جز
به اندازه معین نازل نمیکنیم.
و بر همین اساس است که قرآن حتی از آهن و لباس هم به عنوان چیزي که نازل شده یاد میکند:
وَ أَنزَلنَا الحَدِیدَ (حدید/ 25 ) و آهن را نازل کردیم.
یا بَنِی آدَمَ قَد أَنزَلنا عَلَیکُم لِباساً یُوارِي سَوآتِکُم (اعراف/ 26 ) اي فرزندان آدم ما براي شما لباسی فرستادیم که عورتهاي شما را
پوشیده میدارد.
آیه ( 60 ) وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یَفتَرُونَ عَلَی اللّه الکَ ذِبَ یَومَ القِیامَۀِ ... در این آیه همین کسانی را که به خدا دروغ میبندند و حلال او را
حرام میسازند، تهدید میکند و اظهار میدارد که چنین کسانی در باره روز قیامت چه گمانی خواهند داشت، جز این آنها در
انتظار عذاب خدا خواهند بود.
در ادامه آیه میفرماید: خداوند نسبت به مردم، صاحب بخشش است ولی بسیاري از آنان سپاسگزاري نمیکنند. یعنی خداوند با
دادن نعمتها و روزیهاي فراوان که همه براي را حتی و آسایش مردم است، مردم را از فضل و رحمت خود برخوردار میکند ولی
برخی از آنان به ناسپاسی نعمتهاي خدا مینشینند و کفران نعمت میکنند و یکی از اقسام ناسپاسی و کفران نعمت همین کار
مشرکان بود که روزي حلال خدا را حرام میکردند.
صفحه : 111
[ [سورة یونس ( 10 ): آیۀ 61
اشاره
وَ ما تَکُون فِی شَأن وَ ما تَتلُوا مِنه مِن قُرآن وَ لا تَعمَلُونَ مِن عَمَل إِلاّ کُنّا عَلَیکُم شُهُوداً إِذ تُفِیضُونَ فِیه وَ ما یَعزُب عَن رَبِّکَ مِن مِثقالِ
( ذَرَّةٍ فِی الَأرض وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصغَرَ مِن ذلِکَ وَ لا أَکبَرَ إِلاّ فِی کِتاب مُبِین ( 61
و تو در هیچ کاري نباشی و هیچ بخشی از قرآن را تلاوت نکنی و شما هیچ کاري را انجام نمیدهید، مگر این وقتی که شما مشغول
آن هستید ما بر شما گواهیم و از پروردگار تو به اندازه سنگینی یک ذرّه نه در زمین و نه در آسمان دور نمیماند و نه کوچکتر و
( نه بزرگتر از آن وجود ندارد مگر این در کتابی آشکار موجود است ( 61
نکات ادبی
بر آن عطف شده است. « لا تعملون » براي نفی است و لذا جمله نافیه « ما تتلو » و « ما تکون » در « ما » -1
کار، جمع آن شئون است هم با همزه و هم با تخفیف خوانده میشود. « شأن » -2
یا به شأن و یا به خدا و یا به قرآن برمیگردد و اضمار قبل از ذکر به جهت تعظیم است. « منه » -3 ضمیر
از افاضه به معناي وارد شدن در عمل. اصل آن از فیض به معناي ریختن آب از اطراف ظرف است. « تفیضون » -4
« عازب » یا « عزب » ، دور میماند، پنهان میشود. و به کسی که از اهل خود دور باشد یا ازدواج نکرده و همسر ندارد « یعزب » -5
گفته میشود.
سنگینی، وزن. معناي مصدري دارد. « مثقال » -6
مجرور « ذرّه » یا « مثقال » یا به جهت قرار گرفتن بعد از لاء نفی جنس مبنی بر فتح است و یا به جهت عطف به « اکبر » و « اصغر » -7
صفحه 92 از 423
است و به دلیل منع صرف حالت جرّ آن با نصب آمده است.
استثناي منقطع و یا مفرّغ است. « الّا فی کتاب » -8 در
صفحه : 112
تفسیر و توضیح
آیه ( 61 ) وَ ما تَکُون فِی شَأن وَ ما تَتلُوا مِنه مِن قُرآن ... قسمت اول این آیه خطاب به پیامبر اسلام (ص) و قسمت دوم آن خطاب به
عموم مسلمانان است و آیه در صدد بیان این حقیقت مهم است که هر کاري که پیامبر خدا و یا مسلمانان انجام میدهند از نظر خدا
پنهان نیست و خدا بر سر هر کاري حاضر و ناظر و گواه اعمال مردم است.
در این آیه خطاب به پیامبر گفته میشود که تو هیچ کاري انجام نمیدهی و هیچ بخشی از قرآن را نمیخوانی مگر این خدا گواه
کار توست و خطاب به مسلمانان گفته میشود که شما هیچ کاري انجام نمیدهید مگر این وقتی مشغول آن شدید، خداوند گواه بر
کار شماست. بنابراین هیچ کس نباید چنین تصور کند که کاري را که انجام میدهد چه خوب و چه بد، از بین میرود، بلکه
خداوند خود شاهد اعمال بندگان است و به کارهاي خوب آنها پاداش و به کارهاي بد آنان کیفر خواهد داد.
از آنجا که اصلیترین کار پیامبر اسلام تلاوت قرآن و رساندن پیامهاي خداوند است، در این آیه پس از ذکر کارهاي پیامبر،
بخصوص از تلاوت قرآن یاد میکند تا اهمیت آن را روشن کند.
در ادامه آیه یک حقیقت کلی را که میتوان از مطلب قبلی نتیجه گرفت به صورت خاصی بیان میکند و اظهار میدارد که اساساً
هیچ کاري و هیچ حرکتی حتی اگر به سنگینی یک ذره باشد و یا کوچکتر یا بزرگتر از آن چه در زمین و چه در آسمان، از خدا
پنهان نمیماند و همه آنها در کتاب مبین ثبت شده است. منظور از کتاب مبین همان لوح محفوظ است که جایگاه علم خداوند
است و خدا بر همه جهان احاطه علمی دارد.
درباره گستردگی علم خدا و کیفیت آن ذیل آیه 59 از سوره مبارکه انعام بحث مستقل و مفصلی داشتیم، رجوع شود. ضمناً آیه
مورد بحث مشابه آیه 3 از سوره سبأ میباشد.
صفحه : 113
[ [سورة یونس ( 10 ): الآیات 62 الی 64
اشاره
أَلا إِن أَولِیاءَ اللّه لا خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ ( 62 ) الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ ( 63 ) لَهُم البُشري فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ لا
( تَبدِیلَ لِکَلِمات اللّه ذلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظِیم ( 64
( آگاه باشید که دوستان خدا، نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین میشوند ( 62
( همان کسانی که ایمان آوردند و پرهیزگاري میکردند ( 63
( در زندگی دنیا و آخرت مژده بر آنهاست، کلمات خدا را دگرگونی نیست این همان رستگاري بزرگ است ( 64
نکات ادبی
ناراحتی و اندوه براي گذشته. « حزن » ترس از آینده و « خوف » -1
صفحه 93 از 423
است و یا خبر است براي مبتداي محذوف به « لهم البشري » یا محل آن رفع است به جهت این مبتداست و خبر آن « الّذین آمنوا » -2
در آیه قبلی است و یا صفت براي اولیاء است که محل آن رفع است و یا بدل از آن است « انّ » و یا خبر دوم براي « هم الّذین » : تقدیر
در آیه قبلی است و یا این محل آن نصب است به جهت این صفت براي « علیهم » و یا این محل آن جرّ است به جهت این بدل از
است که تابع لفظ آنها شده و یا با تقدیر فعل مدحی مانند امدح یا اعنی. بنابراین در اینجا نُه وجه متصوّر « هم » اولیاء یا بدل از ضمیر
است که در پنج وجه مرفوع و در یک وجه مجرور و در سه وجه منصوب است.
مژده، خبر مسرّت بخش. چیزي که انسان را آنچنان خوشحال میکند که آثار آن در چهره و بشره او آشکار میشود. « البشري » -3
تفسیر و توضیح
64 ) أَلا إِن أَولِیاءَ اللّه لا خَوف عَلَیهِم ... آنها که به افتخار دوستی خدا نایل شدهاند بالاترین قلّه سعادت و رستگاري را - آیات ( 62
یاد میکند و از یک حالت روحی بسیار مهم آنها خبر میدهد « اولیاء الله » فتح کردهاند. در این آیه خداوند از دوستان خود یا همان
و آن این آنان نه ترسی از آینده دارند و نه از گذشته خود اندوهگین
صفحه : 114
هستند. بدون شک، ترس و اندوه باعث اضطراب و تشویش فراوان در انسان میشود و زندگی را در کام او تلخ و ناگوار میسازد،
ولی اگر کسی به این مرحله برسد که ترس و اندوه نداشته باشد، چنین کسی از آرامش و اطمینان خاطر و سکینه برخوردار خواهد
شد، همان نعمت بزرگی که جامعههاي مادي از آن بیبهرهاند.
البته منظور از ترس و اندوه در اینجا همان اضطراب و نگرانی و افسردگی است که اولیاي خدا آن را ندارند و گر نه ترس از خدا و
عواقب اعمال و اندوه بر گناهان گذشته، از اوصاف نیکویی است که اولیاي خدا باید آن را داشته باشند.
با توجه به مضمون این آیه، این پرسش پیش میآید که دوستان خدا چه کسانی هستند! پاسخ این سؤال را در آیه بعدي میدهد و
آنان را چنین معرفی میکند که آنان کسانی هستند که ایمان آوردهاند و پیوسته پرهیزگاري میکنند. توجه کنیم که از پرهیزگاري
در اینجا همان مفهوم تداوم و پیوستگی را « کانوا » کلمه « و کانوا یتقون » : و تقواي مداوم و پیوسته آنها خبر میدهد، چون میفرماید
میرساند. بنابراین، دوستان خدا کسانی هستند که تقوا در وجود آنها ریشه دوانیده و به صورت یک صفت حاکم در آمده است و
اگر کسی یک بار یا چند بار پرهیزگاري کرد و این حالت در وجود او رسوخ نیافت، به مقام دوستی خدا نمیرسد.
در آیه بعدي به اولیاي خدا مژده خیر میدهد و این مژده هم در دنیا و هم در آخرت به آنها داده میشود، یعنی آنها خوشبختی دنیا
و آخرت را به دست آوردهاند.
سعادت آنها در دنیا این است که آنها هدایت یافته و حقایق را درك کردهاند و این خود لذت دارد و نیز از آرامش و اطمینان خاطر
برخوردار هستند و سعادت آنها در آخرت، همان رفتن به بهشت و برخورداري از نعمتهاي فراوان خداست.
گاهی گفته میشود که منظور از مژده دنیایی، خوابهاي خوب و روشنگري است که مؤمنان در دنیا میبینند، چون در بعضی از
تعبیر آورده شده و این خوابها نمونه کمرنگی از وحی پیامبران معرفی شده است. ممکن « مبشّرات » روایات از رؤیاهاي صالح به
است بگوییم که مژده دنیایی دوستان خدا، شامل تمام حالات خوب و لذت آوري است که در دنیا به مؤمن میرسد و از جمله آن،
همان
صفحه : 115
خوابهاست.
این به مؤمنان و دوستان خدا مژده داده میشود در آیات دیگر هم آمده است، طبق این آیات گاهی خدا به آنها مژده میدهد و
صفحه 94 از 423
گاهی هم فرشتگان این کار را میکنند:
یُبَشِّرُهُم رَبُّهُم بِرَحمَ ۀٍ مِنه وَ رِضوان وَ جَنّات لَهُم فِیها نَعِیم مُقِیم (توبه/ 21 ) پروردگارشان با رحمتی از خود و خوشنودي و بهشتهایی
که براي آنان در آنجا نعمتهایی پایدار وجود دارد، آنان را مژده میدهد.
( إِن الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّه ثُم استَقامُوا تَتَنَزَّل عَلَیهِم المَلائِکَ ۀُ أَلّا تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أَبشِرُوا بِالجَنَّۀِ الَّتِی کُنتُم تُوعَدُونَ (فصلت/ 30
کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست آنگاه استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند (و می گویند) نترسید و اندوهگین
نباشید و مژده باد بر شما با آن بهشتی که وعده داده شدهاید.
در ادامه آیه مورد بحث، براي تثبیت مطلب و تأکید بر آنچه گفته شد، میفرماید:
سخنان خدا را دگرگونی نیست، یعنی این، سخن خداست و سخن خدا هرگز تغییر نمییابد و وعده او حق است سپس اظهار
میدارد که این حالتی که اولیاي خدا دارند، یا این مژدهاي که به آنان داده میشود، همان رستگاري بزرگ است. بدون شک
سعادت دنیا و آخرت که همگان در آرزوي آن هستند، نصیب دوستان خدا میشود.
چند روایت
-1 عن ابی جعفر (ع) قال: وجدنا فی کتاب علی بن الحسین (ع) أَلا إِن أَولِیاءَ اللّه لا خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ اذا ادّوا فرائض الله
و اخذوا بسنن رسول الله (ص) و تورّعوا عن محارم الله و زهدوا فی عاجل زهرة الدنیا و رغبوا فی ما عند الله و اکتسبوا الطیب من
رزق الله، لا یریدون به التفاخر و التکاثر، ثم انفقوا فیما یلزمهم من حقوق واجبۀ، فاولئک الّذین بارك الله لهم فیما اکتسبوا و یثابون
«1». علی ما قدّموا لآخرتهم
-----------------------------------
. 1)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 124 )
صفحه : 116
آگاه باشید که دوستان خدا نه ترسی بر آنهاست و نه » : امام باقر (ع) فرمود: در کتاب حضرت علی بن الحسین (ع) چنین یافتیم
وقتی که آنها واجبات خدا را ادا کنند و سنتهاي پیامبر را بگیرند و از محرّمات خدا بپرهیزند و در زندگی « اندوهگین میشوند
زودگذر دنیا زهد را اختیار کنند و به آنچه نزد خداوند است رغبت داشته باشند، و روزي پاك خدا را طلب کنند به طوري که
قصد فخر فروشی و افزون طلبی با آن را نداشته باشند، آنگاه حقوق واجبی که بر آنها لازم شده بپردازند، اینان هستند که خداوند
در آنچه انجام دادهاند به آنها برکت داده و به سبب چیزي که براي آخرت خود از پیش فرستادهاند پاداش داده خواهند شد.
الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا » :ّ -2 اتی رسول الله (ص) رجل من اهل البادیۀ له حشم و جمال، فقال: یا رسول الله اخبرنی عن قول الله عزّ و جل
فهی الرؤیا الحسنۀ یراها المؤمن فیبشّر بها « لَهُم البُشري فِی الحَیاةِ الدُّنیا » فقال: اما قوله « یَتَّقُونَ لَهُم البُشري فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ
«1». فانّها بشارة المؤمن یبشّر بها عند موته انّ الله قد غفر لک و لمن یحملک الی قبرك « فِی الآخِرَةِ » فی دنیاه. و اما قوله
مردي از اهل بادیه که جلالتی و شترانی داشت خدمت پیامبر (ص) رسید و گفت: اي پیامبر خدا، مرا خبر بده از سخن خداوند که
فرمود: اما « کسانی که ایمان آوردهاند و همواره پرهیزگاري میکنند، در زندگی دنیا و در آخرت مژده بر آنهاست » : میفرماید
آن همان رؤیاهاي خوب است که مؤمن میبیند و در دنیاي خود به وسیله آن مژده ،« براي آنها در دنیا مژده است » سخن خداوند که
مژده دارند پس آن مژدهاي است که در هنگام مرگ به مؤمن داده میشود « در آخرت » داده میشود. و اما این سخن خداوند که
که خداوند تو و کسانی را که تو را به سوي قبرت حمل کردند، بخشید.
یبشّرهم بقیام القائم و بظهوره و بقتل اعدائهم و « لَهُم البُشري فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ » : -3 عن ابی عبد الله (ع) قال فی قوله تعالی
صفحه 95 از 423
«2». بالنجاة فی الاخرة و الورود علی محمّد و آله الصادقین علی الحوض
-----------------------------------
. 1)- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 79 )
. 2)- کافی ج 1، ص 429 )
صفحه : 117
فرمود: آنان را مژده میدهد « براي آنان در زندگی دنیا و در آخرت مژده است » امام صادق (ع) درباره سخن خداوند که میفرماید
به قیام قائم و ظهور او و به کشته شدن دشمنانشان و نجات در آخرت و وارد شدن بر محمّد و خاندان راستگوي او در حوض.
-4 عن ابی عبد الله (ع) قال: ان الرجل اذا وقعت نفسه فی صدره رأي. قلت: جعلت فداك و ما یري! قال: یري رسول الله فیقول له
رسول الله (ص): انا رسول الله البشارة ثم یري علی بن ابی طالب (ع) فیقول انا علی بن ابی طالب الذي کنت تحبّه یجب ان انفعک
«1». الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ لَهُم البُشري فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ » : الیوم ... قال: و ذلک فی القرآن قول الله عز و جل
امام صادق (ع) فرمود: وقتی نفس انسان به سینهاش میرسد، میبیند. راوي میگوید گفتم: فدایت گردم چه چیزي را میبیند!
گفت: پیامبر خدا را میبیند، پس پیامبر به او میگوید: من پیامبر خدا هستم مژده باد بر تو. آنگاه علی بن ابی طالب را میبیند که
میگوید: من علی بن ابی طالب هستم همان کسی که تو او را دوست میداشتی، باید امروز به تو سودي برسانم ... سپس گفت: این
.« کسانی که ایمان آوردند و همواره پرهیزگاري نمودند براي آنها در دنیا و آخرت مژده است » : در قرآن است آنجا که میفرماید
هستند. « بشري » گفته شد با هم تنافی ندارند و همه آنها از مصادیق « بشري » مواردي که در روایات در تفسیر
[ [سورة یونس ( 10 ): الآیات 65 الی 67
اشاره
وَ لا یَحزُنکَ قَولُهُم إِن العِزَّةَ لِلّه جَمِیعاً هُوَ السَّمِیع العَلِیم ( 65 ) أَلا إِن لِلّه مَن فِی السَّماوات وَ مَن فِی الَأرض وَ ما یَتَّبِع الَّذِینَ یَدعُونَ مِن
دُونِ اللّه شُرَکاءَ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّن وَ إِن هُم إِلاّ یَخرُصُونَ ( 66 ) هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَکُم اللَّیلَ لِتَسکُنُوا فِیه وَ النَّهارَ مُبصِ راً إِن فِی ذلِکَ
( لَآیات لِقَوم یَسمَعُونَ ( 67
سخنان آنها تو را اندوهگین نسازد، همانا عزّت همگی از آنِ خداست، او شنواي
-----------------------------------
. 1)- البرهان، ج 2، ص 189 )
صفحه : 118
( داناست ( 65
آگاه باشید هر که در آسمانها و هر که در زمین است از آنِ خداست و کسانی که جز خدا را میخوانند، از شریکان پیروي
( نمیکنند، آنان پیروي نمیکنند مگر از گمان و آنان جز این تخمین بزنند کاري صورت نمیدهند ( 66
او کسی است که شب را براي شما قرار داد تا در آن آرام گیرید و روز را روشنی بخش کرد، همانا در آن نشانههایی براي گروهی
( است که میشنوند ( 67
نکات ادبی
صفحه 96 از 423
الزامی است تا گمان نشود که این جمله مضمون قول کافران است. « قولهم » جمله مستأنفه است و لذا وقف کردن در « ان العزة » -1
.« ايّ شییء » نافیه است و میتوان آن را استفهام گرفت به معناي « ما یتّبع » در « ما » -2
تخمین میزنند، به دروغ گمان خلاف میبرند. « یخرصون » -3
روشنی بخش. این یک نوع استعاره است، چون انسان در روشنایی روز میتواند ببیند. « مبصرا » -4
تفسیر و توضیح
آیه ( 65 ) وَ لا یَحزُنکَ قَولُهُم، إِن العِزَّةَ لِلّه جَمِیعاً ... گاهی مشرکان سخنان مأیوس کننده و ناراحت کنندهاي به پیامبر میگفتند و
عظمت و برخورداري و توانایی خود را به رخ او میکشیدند و از ضعف و ناتوانی و کمبود نیرو و امکانات پیامبر سخن میگفتند و
این باعث اندوه پیامبر میشد، چون در آن زمان که پیامبر در مکه بود مسلمانان قدرتی نداشتند ولی مشرکان نیرومند بودند و از
موضع قدرت با پیامبر حرف میزدند.
در این آیه براي دادن روحیّه به پیامبر و تسلّاي او، اظهار میدارد که سخن آنان تو را اندوهگین نسازد، زیرا که عزّت و بزرگواري
همه از آنِ خداست. یعنی در برابر عزّت و توانایی خداوند اینها چیزي ندارند و کسی نیستند. این خداست که عزّت
صفحه : 119
میدهد و گروهی را بالا میآورد. بدین گونه به پیامبر خود وعده پیروزي و قدرت و عزّت میدهد و او را به آینده امیدوار
میسازد.
در آیه دیگر عزّت را مخصوص خدا و رسول و مؤمنان میکند:
وَ لِلّه العِزَّةُ وَ لِرَسُولِه وَ لِلمُؤمِنِینَ (منافقون/ 8) و عزّت از آنِ خدا و پیامبر او و مؤمنان است.
مسلم است که عزّتی را که پیامبر و مؤمنان دارند، خدا به آنها داده است. بنابراین صحیح است اگر گفته شود که عزّت همگی از
آنِ خداست.
در پایان آیه از دو صفت شنوایی و دانایی خدا یاد میکند تا معلوم گردد که خدا سخنان مشرکان را میشنود و از دلهاي آنان آگاه
است.
67 ) أَلا إِن لِلّه مَن فِی السَّماوات وَ مَن فِی الَأرض ... در آیه پیش گفته شد که عزّت همگی از آن خداست و اینک در - آیات ( 66
این آیه یکی از مظاهر عزّت خداوند را بیان میکند و میفرماید: آگاه باشید که هر کس که در آسمانهاست و هر کس که در
زمین است همه از آنِ خداست. یعنی این خداست که همه آنها را آفریده و موجودیت آنها بستگی به قدرت لا یزال خدا دارد.
در این آیه منظور از کسانی که در آسمانها هستند، فرشتگان و منظور از کسانی که در زمین هستند انس و جن است. وقتی این
موجودات که با داشتن عقل و شعور از موجودات دیگر برترند، در مالکیت خدا باشند، موجودات دیگر هم که بیجان و بی شعورند
به طریق اولی در مالکیت او خواهند بود. میتوانیم بگوییم که این آیه تکمیل کننده آیه 55 همین سوره است که در آن آمده بود:
أَلا إِن لِلّه ما فِی السَّماوات وَ الَأرض ...
آگاه باشید که آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ خداست.
آیه قبلی مالکیت خداوند بر موجودات غیر عاقل را بیان میکند و آیه مورد بحث مالکیت خدا بر موجودات عاقل را تذکر میدهد،
هر چند که آیه قبلی شامل این گروه هم میشود.
در ادامه آیه اظهار میدارد: این مشرکان که جز خدا را میخوانند، از شریکانی که
صفحه : 120
صفحه 97 از 423
براي خدا قرار دادهاند پیروي نمیکنند، یعنی این اینها مدعی هستند که ما از این شریکان پیروي میکنیم صحیح نیست بلکه آنها از
گمان خود پیروي میکنند و آنها فقط تخمین میزنند و اساساً خداوند در واقع شریکی ندارد تا اینها از آن پیروي کنند و آنان از
یک چیز موهوم و خیالی که وجود خارجی ندارد پیروي میکنند. میتوانیم جمله را به صورت استفهامی معنا کنیم به این صورت
که آیا آنان که جز خدا را میپرستند، از این شریکان پیروي میکنند!
در آیه بعدي دو نمونه از مظاهر قدرت خدا را بیان میکند: یکی این خداوند شب را براي آرامش مردم آفرید، دیگر این روز را
روشنی بخش کرد تا مردم در نور آن اشیا و اشخاص را ببینند. اضافه میکند این نشانهها براي گروهی است که میشنوند، یعنی
آمادگی دریافت سخن حق را دارند.
[ [سورة یونس ( 10 ): الآیات 68 الی 70
اشاره
قالُوا اتَّخَ ذَ اللّه وَلَداً سُبحانَه هُوَ الغَنِیُّ لَه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض إِن عِندَکُم مِن سُلطان بِهذا أَ تَقُولُونَ عَلَی اللّه ما لا تَعلَمُونَ
68 ) قُل إِن الَّذِینَ یَفتَرُونَ عَلَی اللّه الکَ ذِبَ لا یُفلِحُونَ ( 69 ) مَتاع فِی الدُّنیا ثُم إِلَینا مَرجِعُهُم ثُم نُذِیقُهُم العَذابَ الشَّدِیدَ بِما کانُوا )
( یَکفُرُونَ ( 70
گفتند: خداوند فرزندي بر گرفته. او منزه است. او بینیاز است. براي اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است. به این ادعا
( حجّتی نزد شما نیست. آیا بر خدا چیزي را میگویید که نمیدانید! ( 68
( بگو: کسانی که به خدا دروغ میبندند رستگار نمیشوند ( 69
در این دنیا بهرهاي (دارند) آنگاه بازگشت آنان به سوي ماست، سپس به سبب آنکه کافر شدند، آنان را عذاب سختی میچشانیم
(70)
نکات ادبی
به مشرکین برمیگردد که در آیات قبل مخاطب بودند. « قالوا » -1 ضمیر
.« اسبّح سبحانه » منزه است. کلمه سبحان دائم الاضافه و مفعول مطلق است به تقدیر « سبحانه » -2
صفحه : 121
زایده است. « من » مبتداي مؤخر و « من سلطان » خبر مقدم و « عندکم » نافیه و « ان عندکم » در « ان » -3
حجت، دلیل و برهان. « سلطان » -4
التفات از خطاب به غیبت است. « قل انّ الّذین » -5
به معناي قطع کردن است. گویا کسی که دروغ « فري » دروغ میبندند. از فریه به معناي دروغ بستن. اصل آن از « یفترون » -6
میبندد سخن را از حقیقت میبرد.
.« ذلک متاع » به معناي رسیدن به مطلوب است مبتداي آن حذف شده به تقدیر « فلاح » رستگار نمیشوند. از « لا یفلحون » -7
تفسیر و توضیح
70 ) قالُوا اتَّخَ ذَ اللّه وَلَداً سُبحانَه هُوَ الغَنِیُّ ... کسانی که معتقد بودند خداوند فرزند دارد، بطور عمده دو گروه بودند - آیات ( 68
صفحه 98 از 423
یکی مشرکان بودند که فرشتگان را دختران خدا میدانستند و دیگر یهود و نصاري بودند که عزیر و مسیح را پسر خدا میدانستند.
البته یهود و نصاري بطور تشریفاتی خودشان را هم فرزندان خدا میدانستند.
از آنجا که این سوره در مکه نازل شده، روي سخن با مشرکان است. اعتقاد آنها درباره مؤنث بودن ملائکه و این آنها دختران خدا
هستند در چندین آیه از قرآن نقل شده است:
أَ فَأَصفاکُم رَبُّکُم بِالبَنِینَ وَ اتَّخَ ذَ مِنَ المَلائِکَ ۀِ إِناثاً (اسراء/ 40 ) آیا خداوند شما را به داشتن پسران برگزید و خود از فرشتگان
دخترانی گرفت!
21 ) آیا براي شما پسر باشد و براي او دختر! این یک تقسیم نارواست؟ در - أَ لَکُم الذَّکَرُ وَ لَه الأُنثی تِلکَ إِذاً قِسمَۀٌ ضِیزي (نجم/ 20
این آیات از این مشرکان براي خدا دخترانی قائل بودند، انتقاد شده به این صورت که چگونه شما پسر دارید ولی خدا دختر دارد،
یعنی اگر بنا بود خداوند فرزندي داشته باشد مناسب بود که پسر داشته باشد ولی شما براي او دختر قائل
صفحه : 122
شدهاید؟ در آیه دیگر همه کسانی را که براي خدا دختر یا پسر قائل شدهاند به بیدانشی نسبت میدهد و اظهار میدارد که وقتی
خدا همسر ندارد چگونه فرزند داشته باشد:
وَ خَرَقُوا لَه بَنِینَ وَ بَنات بِغَیرِ عِلم سُبحانَه وَ تَعالی عَمّا یَصِ فُونَ. بَدِیع السَّماوات وَ الَأرض أَنّی یَکُون لَه وَلَدٌ وَ لَم تَکُن لَه صاحِبَۀٌ (انعام
101 ) و براي خدا با بیدانشی پسران و دخترانی تراشیدند، او منزّه و برتر است از آنچه وصف میکنند، او پدیدآورنده -100
آسمانها و زمین است، چگونه او را فرزندي باشد در حالی که براي او همسري نبوده است.
در آیه مورد بحث، پس از نقل سخن مشرکان و مبرّا داشتن خدا از آن، از طریق دیگري آن را رد میکند و میفرماید: خدا بینیاز
است. بی نیاز بودن خداوند دلیل محکمی بر ردّ این عقیده است، چون فرزند داشتن مستلزم آن است که خدا مرکب از اجزایی باشد
و این فرزند به عنوان یک جزء از آن جدا شده باشد و چون خدا مرکب باشد به اجزاي خود نیازمند خواهد بود. اگر خدا را بینیاز
مطلق بدانیم حتماً او مرکب نیست و بنابراین نمیتوان گفت که جزئی از او جدا شده است.
مطلب دیگر این نوعاً مردم به فرزندان خود احتیاج دارند و براي همین است که دوست دارند فرزندانی داشته باشند و خدا به کسی
و چیزي نیاز ندارد.
در ادامه آیه براي اثبات بینیازي خدا، میفرماید: آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ اوست و بنابراین، خدا حاکمیت و
قدرت مطلق دارد و کسی که چنین است بینیاز مطلق خواهد بود.
پس از بیان مطالب بالا خطاب به مشرکان میفرماید: شما براي این ادعاي خود دلیل و حجّتی ندارید، آیا شما درباره خدا چیزي را
میگویید که نمیدانید!
در آیه بعدي اضافه میکند که کسانی که به خدا دروغ میبندند، رستگار نمیشوند. یعنی عاقبت خوبی نخواهند داشت. سپس این
جمله کلی را توضیح میدهد که این افراد که به خدا دروغ میبندند، در دنیا بهره و نصیبی از متاع آن میبرند ولی بالاخره
بازگشت آنها به سوي ماست و ما آنان را در برابر کفري که
صفحه : 123
ورزیدهاند عذاب سختی میچشانیم.
در اینجا عذاب جهنم را به حس چشایی آنها مربوط میکند، شاید اشاره به این مطلب باشد که در جهنم که عذاب طولانی و مکرر
است چنین نیست که در اثر عادت، زحمت عذاب را کمتر حس کنند بلکه همواره آنها این عذاب را خواهند چشید و رنج فراوان
خواهند برد. در آیهاي آمده است که بر بدن اهل جهنم همواره پوست جدیدي میروید تا عذاب را بچشند:
صفحه 99 از 423
کُلَّما نَضِ جَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذابَ (نساء/ 56 ) هر گاه که پوست تنشان بسوزد، پوستهاي دیگري جایگزین
کنیم تا عذاب را بچشند.
[ [سورة یونس ( 10 ): الآیات 71 الی 73
اشاره
وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ نُوح إِذ قالَ لِقَومِه یا قَوم إِن کانَ کَ بُرَ عَلَیکُم مَقامِی وَ تَذکِیرِي بِآیات اللّه فَعَلَی اللّه تَوَکَّلت فَأَجمِعُوا أَمرَکُم وَ
شُرَکاءَکُم ثُم لا یَکُن أَمرُکُم عَلَیکُم غُمَّۀً ثُم اقضُ وا إِلَی وَ لا تُنظِرُون ( 71 ) فَإِن تَوَلَّیتُم فَما سَأَلتُکُم مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلَی اللّه وَ
أُمِرت أَن أَکُونَ مِنَ المُسلِمِینَ ( 72 ) فَکَ ذَّبُوه فَنَجَّیناه وَ مَن مَعَه فِی الفُلک وَ جَعَلناهُم خَلائِفَ وَ أَغرَقنَا الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا فَانظُر کَیفَ
( کانَ عاقِبَۀُ المُنذَرِینَ ( 73
و بر آنان خبر نوح را بخوان، هنگامی که به قوم خود گفت: اي قوم من؟ اگر بودنم در میان شما و یادآوري آیات خدا، بر شما
گران است، پس بر خدا توکل کردم، شما کارتان را همراه با شریکانتان فراهم آورید آنگاه کارتان بر شما مایه اندوه نباشد (تردید
( نکنید) سپس درباره من تصمیم بگیرید و مهلتم ندهید ( 71
پس اگر رویگردان شدید، (بدانید که) من مزدي از شما نخواستهام، همانا مزد من جز بر خدا نیست و دستور یافتهام که از تسلیم
( شوندگان باشم ( 72
پس او را تکذیب کردند آنگاه او و کسانی را که با او بودند در کشتی، نجات دادیم و آنان را جانشینان قراردادیم و کسانی را که
( آیات ما را تکذیب کردند، غرق نمودیم، پس بنگر که سرانجام بیم داده شدگان چگونه بود! ( 73
صفحه : 124
نکات ادبی
خبر مهم. « نبأ » -1
نوعی اسناد مجازي است، چون بودن در یک محل متصف به بزرگی نمیشود بلکه منظور از آن گران بودن « کبر علیکم مقامی » -2
و ناراحت کننده بودن است.
مصدر میمی به معناي اقامت است. « مقام » -3
است و یا واو آن واو مع میباشد. « امرکم » یا عطف به « شرکائکم » -4
را به «ّ غم » اندوه، غصه و منظور این است که از این من نابود میشوم غصه نخورید و تردید به خود راه ندهید. میتوان « غمّه » -5
معناي پوشش گرفت یعنی کارتان را پوشیده و پنهان نکنید.
داوري کنید، تصمیم بگیرید. « اقضوا » -6
از انظار به معناي مهلت دادن. « تنظرون » -7
و اگر به صورت جمع استعمال « قُفل » کشتی، مفرد و جمع آن یکی است، اگر به صورت مفرد استعمال شود بر وزن « الفلک » -8
است. « حُمر » شود بر وزن
جمع خلیفه، جانشین. « خلائف » -9
به صورت اسم مفعول، بیم داده شدگان. « المنذرین » 10
صفحه 100 از 423
تفسیر و توضیح
آیه ( 71 ) وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ نُوح إِذ قالَ لِقَومِه یا قَوم ... از آنجا که کار مشرکان در عصر پیامبر اسلام شبیه کار امتهاي پیشین بود، در
این آیه و چند آیه دیگر اجمالی از داستان نوح و موسی را ذکر میکند تا پیامبر بداند که پیامبران پیشین نیز از دست امت خود رنج
دیدهاند و مورد تکذیب آنها واقع شدهاند و نیز مشرکان از این داستانها عبرت بگیرند و بدانند که سرانجام تکذیب پیامبران هلاکت
و نابودي است.
نخست داستان نوح را پیش میکشد هنگامی که قوم نوح به او ایمان نیاوردند و او را تکذیب کردند و باعث رنج و ناراحتی او
شدند، نوح به قوم خود گفت: اي قوم
صفحه : 125
من؟ اگر بودن من در میان شما و این با آیات خدا شما را پند میدهم بر شما گران میآید و شما در صدد نابودي من هستید، بدانید
که من بر خدا توکل کردهام و با توکل بر او از چیزي نمیترسم، پس شما هر تدبیري دارید بکنید و شریکان خود را نیز گردآورید
(منظور از شریکان یا یاران و همفکران آنها و یا بتهایشان است) آنگاه غصه نابودي مرا نخورید و هر چه در توان دارید انجام دهید
و هر تصمیمی را که خواستید بگیرید و مهلتم ندهید.
بدین گونه نوح با اطمینانی که از خود داشت آن قوم را دعوت به مبارزه کرد و این یک نوع تحدي بود چون خدا به او خبر داده
بود که کافران نمیتوانند آسیبی به او برسانند، بلکه آنها در اثر کفر خود هلاك خواهند شد. سخن گفتن با این اطمینان و قاطعیت،
مخصوص اولیاي خداست، فقط آنها میتوانند با توکل به خدا با مخالفان خود چنین قاطعانه برخورد کنند.
آیه ( 72 ) فَإِن تَوَلَّیتُم فَما سَأَلتُکُم مِن أَجرٍ ... در این آیه از قول نوح ادامه میدهد که اگر شما رویگردان شدید و دین حق را
نپذیرفتید، بدانید که من مزدي از شما نخواستهام. یعنی روي گردانی شما ضرر مادي براي من ندارد چون من در برابر نبوت خود از
شما مزدي نمیخواهم و مزد و پاداش من فقط بر خداست و من دستور یافتهام که از تسلیم شوندگان باشم. یعنی در برابر خدا
فرمانبردار باشم.
از آنجا که نوع مردم هر کاري میکنند به خاطر مزد و پاداشی است که در برابر آن کار میگیرند، مخالفان پیامبران گمان
میکردند که تلاش و زحمت پیامبران نیز به خاطر مزدي است که از مردم انتظار دارند و آنها میخواهند با این راه به مال دنیا
برسند. این طرز تفکر سبب شد که پیامبران همواره روي این مسئله تأکید کنند که اي مردم ما از شما مزد و پاداش نمیخواهیم. این
موضوع در چندین آیه از قرآن که داستانهاي پیامبران را نقل میکند، منعکس است.
البته پیامبر اسلام (ص) دوستی اهل بیت خود را به عنوان مزد رسالت از مسلمانان طلب کرد ولی این کار به خاطر را حتی اهل بیتش
نبود بلکه براي رعایت مصلحت مسلمانان بود و پیامبر میخواست مسلمانان از اهل بیت او جدا نشوند و
صفحه : 126
احکام دین خود را از یک سرچشمه مطمئن بگیرند و لذا در آیهاي از قرآن روي این مطلب تأکید میکند که مزدي که از شما
خواستم، براي خود شماست. براي روشن شدن این مطلب دو آیه زیر را در کنار هم بخوانیم:
قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیه أَجراً إِلَّا المَوَدَّةَ فِی القُربی (شوري/ 23 ) بگو من براي آن (نبوت) مزدي از شما نمیخواهم مگر دوستی خاندان.
قُل ما سَأَلتُکُم مِن أَجرٍ فَهُوَ لَکُم (سبأ/ 47 ) بگوهر مزدي که از شما خواستم براي خود شماست.
آیه ( 73 ) فَکَ ذَّبُوه فَنَجَّیناه وَ مَن مَعَه فِی الفُلک ... سخنان نوح در قوم او اثر نکرد و آنها نوح را تکذیب کردند و به او ایمان
نیاوردند. در نتیجه، عذاب خدا بر آنان نازل گشت و آنها در یک طوفان سهمگین غرق شدند و تنها گروه اندکی که به نوح ایمان
آورده بودند در داخل کشتی نجات پیدا کردند. گفته میشود که نجات یافتگان فقط هشتاد نفر بودند.
صفحه 101 از 423
در این آیه به جریان طوفان نوح اشاره میکند و میفرماید: قوم نوح او را تکذیب کردند پس ما او و همراهان او را در کشتی نجات
دادیم و آنان را جانشینان قرار دادیم و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند غرق نمودیم. آنگاه خطاب به پیامبر اسلام
میفرماید: بنگر که سرانجام بیم داده شدگان چگونه بود. منظور از بیم داده شدگان همان قوم نوح بودند که نوح آنان را از عذاب
الهی بیم داد و حجّت بر آنان تمام شد ولی آنها پندهاي نوح را نپذیرفتند و به چنین عاقبت شوم و هلاکتباري گرفتار آمدند.
این در این آیه میفرماید: ما نوح و همراهان او را جانشینان قرار دادیم، منظور حاکمیت یافتن جبهه ایمان و جایگزینی مؤمنان از
کافران است. این همان وعدهاي است که خداوند به مسلمانان هم میدهد:
وَعَدَ اللّه الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصّالِحات لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الَأرض کَمَا استَخلَفَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم (نور/ 55 ) خداوند به کسانی از
شما که ایمان آوردند و کارهاي شایسته انجام دادند، وعده داده که آنان را در زمین جانشین کند همان گونه که پیشینیان آنها را
جانشین کرد.
صفحه : 127
[ [سورة یونس ( 10 ): الآیات 74 الی 78
اشاره
ثُم بَعَثنا مِن بَعدِه رُسُلًا إِلی قَومِهِم فَجاؤُهُم بِالبَیِّنات فَما کانُوا لِیُؤمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِه مِن قَبل کَذلِکَ نَطبَع عَلی قُلُوب المُعتَدِینَ ( 74 ) ثُمَّ
بَعَثنا مِن بَعدِهِم مُوسی وَ هارُونَ إِلی فِرعَونَ وَ مَلائِه بِآیاتِنا فَاستَکبَرُوا وَ کانُوا قَوماً مُجرِمِینَ ( 75 ) فَلَمّا جاءَهُم الحَقُّ مِن عِندِنا قالُوا إِنَّ
هذا لَسِحرٌ مُبِین ( 76 ) قالَ مُوسی أَ تَقُولُونَ لِلحَق لَمّا جاءَکُم أَ سِحرٌ هذا وَ لا یُفلِح السّاحِرُونَ ( 77 ) قالُوا أَ جِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وَجَ دنا عَلَیهِ
( آباءَنا وَ تَکُونَ لَکُمَا الکِبرِیاءُ فِی الَأرض وَ ما نَحن لَکُما بِمُؤمِنِینَ ( 78
سپس بعد از او (نوح) پیامبرانی را به سوي قومشان مبعوث کردیم، پس با نشانههاي روشن به سوي آنان آمدند ولی آنان بر آن
( نبودند که به چیزي که پیشتر تکذیب کرده بودند، ایمان بیاورند. این چنین بر دلهاي تجاوزگران مهر میزنیم ( 74
آنگاه پس از آنان، موسی و هارون را با آیات خود به سوي فرعون و سران قوم او مبعوث کردیم، پس گردنکشی کردند و گروهی
( گنهکار بودند ( 75
( پس چون حق از جانب ما به سوي آنها آمد، گفتند: همانا این جادویی آشکار است ( 76
موسی گفت: آیا شما درباره حق وقتی که به سوي شما آمد (چنین میگویید!) آیا این جادوست! در حالی که جادوگران رستگار
( نمیشوند ( 77
گفتند: آیا به سوي ما آمدي تا ما را از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم بازگردانی و بزرگی در این سرزمین از آنِ شما باشد! و ما به
( شما ایمان نداریم ( 78
نکات ادبی
به نوح بر میگردد. « بعده » -1 ضمیر
نشانههاي روشن، معجزات آشکار. « البیّنات » -2
این تعبیر بیانگر این حقیقت است که تکذیب کنندگان پیامبران، سخن پیامبران را پیشاپیش محکوم میکردند « فما کانوا لیؤمنوا » -3
و در صدد آن نبودند که راجع به حقانیت آن بیندیشند.
صفحه 102 از 423
صفحه : 128
به معناي پرکردن یا پرشدن مشتق شده است، گویا اینان به جهت « ملأ » مهتران، سران قوم، بزرگان و تصمیم گیرندگان. از « ملأ » -4
جلال و جبروتی که دارند چشمها را پر میکنند.
گردنکشی کردند، خود را بزرگ قلمداد کردند. « استکبروا » -5
« أ تقولون انه سحر » یا « أ تقولون ذلک » : به جهت معلوم بودن حذف شده است و تقدیر آن چنین است « أ تقولون » -6 مفعول
گرفتهاند و چنین پنداشتهاند که آن ادامه سخن باشد، و این نشان « أ تقولون » را مقول قول و مفعول « أ سحر هذا » بعضیها جمله
میدهد که آنان در سحر بودن معجزات موسی تردید داشتند در حالی که در آیه قبل از آنها نقل شد که گفتند: آن سحر آشکار
است.
به معناي بازگردانیدن است. « لفت » از « لتلفتنا » -7
.« فعلیاء » عظمت، بزرگ منشی، حکومت. مصدر سماعی از کبر بر وزن « کبریاء » -8
تفسیر و توضیح
آیه ( 74 ) ثُم بَعَثنا مِن بَعدِه رُسُلًا إِلی قَومِهِم ... پس از سپري شدن دوران نوح، دروازههاي آسمان بسته نشد و پس از وي نیز وحی
الهی بر پیامبرانی نازل گردید و سلسله پیامبران مانند ابراهیم و هود و صالح و شعیب، یکی پس از دیگري براي هدایت قومهاي
مختلف مبعوث شدند و با نشانههاي روشن و معجزههاي آشکار مردم را به سوي خدا دعوت کردند. اما هر بار که پیامبري میآمد،
از سوي قوم خود تکذیب میشد. گویا که آنان پیشاپیش، آن پیامبر را دروغگو میپنداشتند و در صدد آن نبودند که راجع به
حقانیت آن بیندیشند یا درباره او تحقیق کنند. آنان با عناد و لجاجت و استکبار و گردنکشی با پیامبران برخورد میکردند.
همچنین میتوانیم بگوییم که کافران و تکذیب کنندگان پیامبران در هر عصري همان شیوهاي را داشتند که کافران عصر پیامبر قبلی
داشتند و روش برخورد کافران در زمانهاي مختلف مشابه هم بوده است. از این جهت است که در این آیه خط
صفحه : 129
فکري کافران را در طول تاریخ یکی میداند و تکذیب کنندگان پیامبران بعد از نوح را، ادامه دهندگان راه کافران زمان نوح
قلمداد میکند و میفرماید: آنان یعنی تکذیب کنندگان پیامبران بعد از نوح، در صدد آن نبودند به چیزي که پیشتر آن را تکذیب
کردهاند، ایمان بیاورند. درباره شباهت شیوه کافران در زمانهاي مختلف، در قرآن چنین میخوانیم:
ذلِکَ قَولُهُم بِأَفواهِهِم یُضاهِؤُنَ قَولَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبل (توبه/ 30 ) این سخن آنها در دهانهایشان است و به سخن کسانی که پیشتر
کافر شدهاند شباهت دارد.
ما یُقال لَکَ إِلّا ما قَد قِیلَ لِلرُّسُل مِن قَبلِکَ (فصّلت/ 43 ) به تو گفته نمیشود مگر آن چیزي که به پیامبران پیش از تو گفته میشد.
در ادامه آیه مورد بحث، چنین آمده که ما بر دلهاي تجاوزگران مهر زدیم. این خداوند بر دل کسی مهر میزند و قابلیت هدایت در
او به حد اقل میرسد، به سبب کفر و عناد آن شخص است و در واقع خود اوست که چنین وضعیتی را پیش آورده است و در عین
حال تمام راهها به روي او بسته نیست و امکان هدایت هنوز موجود است به طوري که در آیه زیر از امکان هدایت افرادي که بر
دلهایشان مهر زده شده، خبر میدهد:
بَل طَبَعَ اللّه عَلَیها بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُونَ إِلّا قَلِیلًا (نساء/ 155 ) بلکه خداوند به سبب کفرشان بر آن مهر زده، پس ایمان نمیآورند مگر
اندکی.
درباره مهر زدن خدا بر دلهاي کافران در ذیل آیه 7 از سوره بقره بحث مفصلی داشتیم، رجوع شود.
صفحه 103 از 423
76 ) ثُم بَعَثنا مِن بَعدِهِم مُوسی وَ هارُونَ إِلی فِرعَونَ ... در ادامه سلسله پیامبران الهی، نوبت به موسی و هارون رسید و - آیات ( 75
خدا این دو پیامبر را به سوي فرعون و سران قوم او فرستاد و همراه با آنان معجزههایی هم فرستاد مانند عصایی که اژدها میشد و ید
بیضاء و معجزات دیگر که در بعضی از آیات قرآنی از آنها به عنوان معجزات نه گانه یاد شده است:
صفحه : 130
وَ لَقَد آتَینا مُوسی تِسعَ آیات بَیِّنات (اسراء/ 101 ) همانا به موسی نه نشانه روشن دادیم.
فرعون و سران دربار او در برابر معجزات موسی و هارون، گردنکشی کردند و به خدا ایمان نیاوردند، زیرا آنان گروهی تبهکار و
مجرم بودند و در عیش و نوش و لذتهاي دنیایی فرو رفته بودند و ایمان به خداي موسی را مانع شهوترانیها و عشرتهاي خود
میدیدند.
گاهی انسان چنان غرق در گناه است و به آن خو گرفته که هر چیزي را که مانع آن شود، ردّ میکند اگر چه به درستی و حقانیت
آن علم و یقین هم داشته باشد و بدین گونه عقل و منطق را زیر پا میگذارد و اسیر شهوتهاي خود میشود.
فرعونیان با این به روشنی نشانههاي راستگویی را در موسی و هارون دیدند، ولی به جهت حفظ مقام و موقعیت و ادامه زندگی
تبهکارانه خود، او را تکذیب کردند و با این حق بر آنها آشکار شد، آنها براي توجیه خود و گمراه ساختن مردم گفتند: این یک
78 ) قالَ مُوسی أَ تَقُولُونَ لِلحَق لَمّا - جادوي آشکار است و بدین گونه معجزات موسی را سحر و جادو قلمداد کردند؟ آیات ( 77
جاءَکُم ... موسی در برابر فرعونیان که معجزات او را سحر و جادو قلمداد کردند، گفت: آیا شما درباره این حقیقتی که به سوي
شما آمده چنین میگویید و چنین داوري میکنید! آیا آن سحر است! در حالی که جادوگران هرگز موفق و رستگار نمیشوند.
سحر و جادو هر قدر هم بزرگ و ماهرانه باشد، بالاخره باطل میشود و جالب این است که جادوگران خود میدانند که آن حقیقت
ندارد و تنها یک نوع تردستی و شعبده بازي و یا تأثیر گذاشتن در چشم و گوش مردم است که واقعیت را طور دیگري ببینند و به
هر حال سحر در برابر معجزات پیامبران نمیتواند پهلو بزند و قابل مقایسه با آن نیست.
در آیه بعدي سخن فرعونیان را خطاب به موسی نقل میکند که نشان دهنده ناتوانی آنها در برابر منطق محکم موسی است. آنها در
پاسخ سخن استوار موسی دو
صفحه : 131
مطلب سست و بیمایهاي را گفتند: یکی این آیا تو آمدهاي که ما را از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم برگردانی! دیگر این آیا
شما دو نفر میخواهید در این سرزمین حکومت را به دست آورید و بزرگی از آنِ شما باشد! آنها پس از طرح این دو سؤال اظهار
داشتند که ما به شما ایمان نمیآوریم.
تقلید کورکورانه از پدران و نیاکان، دستاویز همیشگی کافران در برابر پیامبران بوده است و قرآن با حساسیت ویژهاي این سخن
جاهلانه را میکوبد و اظهار میدارد که آیا اگر یقین داشته باشید که پدران شما راه غلطی رفتهاند و گمراه شدهاند، باز شما
میخواهید از آنان پیروي کنید!
وَ إِذا قِیلَ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَلَ اللّه وَ إِلَی الرَّسُول قالُوا حَسبُنا ما وَجَ دنا عَلَیه آباءَنا أَ وَ لَو کانَ آباؤُهُم لا یَعلَمُونَ شَیئاً وَ لا یَهتَدُونَ
(مائده/ 104 ) و چون به آنها گفته میشود که به سوي آنچه خدا نازل کرده و به سوي پیامبر روي آورید، میگویند: آنچه پدرانمان
را بر آن یافتهایم ما را بس است. آیا هر چند که پدرانشان چیزي نمیدانستند و هدایت نیافته بودند!
[ [سورة یونس ( 10 ): الآیات 79 الی 83
اشاره
صفحه 104 از 423
وَ قالَ فِرعَون ائتُونِی بِکُل ساحِرٍ عَلِیم ( 79 ) فَلَمّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُم مُوسی أَلقُوا ما أَنتُم مُلقُونَ ( 80 ) فَلَمّا أَلقَوا قالَ مُوسی ما جِئتُم بِهِ
السِّحرُ إِن اللّهَ سَیُبطِلُه إِن اللّهَ لا یُصلِح عَمَلَ المُفسِدِینَ ( 81 ) وَ یُحِقُّ اللّه الحَق بِکَلِماتِه وَ لَو کَرِهَ المُجرِمُونَ ( 82 ) فَما آمَنَ لِمُوسی إِلاّ
( ذُرِّیَّۀٌ مِن قَومِه عَلی خَوف مِن فِرعَونَ وَ مَلائِهِم أَن یَفتِنَهُم وَ إِن فِرعَونَ لَعال فِی الَأرض وَ إِنَّه لَمِنَ المُسرِفِینَ ( 83
( و فرعون گفت: هر جادوگر دانایی را نزد من آورید ( 79
( پس چون جادوگران آمدند، موسی به آنان گفت: آنچه را که میاندازید بیاندازید ( 80
پس چون انداختند، موسی گفت: آنچه آوردهاید جادوست. بزودي خداوند آن را باطل میکند، همانا خداوند کار مفسدان را
( اصلاح نمیکند ( 81
( و خدا با کلمات خود، حق را استوار میسازد اگر چه بزهکاران را خوش نیاید ( 82
پس به موسی جز فرزندانی از قوم او ایمان نیاوردند در
صفحه : 132
حالی که در ترس از فرعون و سران قوم او بودند که مبادا آنان را اذیت کنند و همانا فرعون در زمین، برتري جوي بود و او از
( اسرافکاران بود ( 83
نکات ادبی
جمع ساحر، جادوگران. « السحرة » -1
جمع ملقی که اسم فاعل از القاء است. « ملقون » -2
میباشد و علت این خبر به « السحر » صله آن است و جملگی مبتداست و خبر آن « جئتم به » موصوله است و « ما جئتم به » در « ما » -3
صورت معرفه آمده آن است که در آیات پیش صحبت از سحر شد و فرعونیان معجزات موسی را سحر خواندند. اینک در اینجا
اشاره میکند آن سحر که میگفتید، اینهاست که شما آوردید نه معجزات موسی. در این گونه موارد، خبر باید معرفه باشد.
با الف استفهام « آلسحر » را « السحر » جمله استفهامیه باشد. این احتمال با قرائت دیگر که « ما جئتم به » بعضیها احتمال دادهاند که
خواندهاند مناسبت دارد.
ثابت و استوار سازد، پیروز گرداند. «ّ یحق » -4
فرزندان. آوردن این تعبیر یا براي تقلیل است یعنی آنها که ایمان آوردند اندك بودند و یا بدان جهت است که بیشتر « ذرّیّۀ » -5
ایمان آورندگان به موسی جوانان بودند.
قوم موسی و منظور از آن فقط بنی اسرائیل نیست بلکه شامل فرعون و فرعونیان و هر کسی که موسی براي آنها برانگیخته « قومه » -6
شده بود، میشود. چون منظور از قوم هر پیامبري همان گروهی است که بر آنها مبعوث شده اگر چه از لحاظ نژادي از آنها نباشد.
علی خوف من » : را به فرعون برگردانیدهاند که درست به نظر نمیرسد چون بلافاصله بعد از آن میفرماید « قومه » بعضیها ضمیر
به فرعون و کارگزاران او بر میگشت، دیگر خوف از فرعون « قومه » و فرعون را به صورت اسم ظاهر میآورد و اگر ضمیر « فرعون
معنا نداشت. ضمناً آوردن ضمیر جمع براي کسانی که اطرافیانی دارند معمول است.
صفحه : 133
است و فتنه در اینجا به معناي عذاب است. « فرعون » بدل اشتمال از « ان یفتنهم » -8
تفسیر و توضیح
صفحه 105 از 423
82 ) وَ قالَ فِرعَون ائتُونِی بِکُل ساحِرٍ عَلِیم ... در برابر معجزات روشن موسی، فرعون تسلیم نشد و آن را سحر قلمداد کرد - آیات ( 79
و براي مقابله با آن دستور داد که تمام ساحران و جادوگران ماهر و حرفهاي را از مناطق مختلف گردآورند. وقتی جادوگران
گردآمدند موسی به آنها گفت: آنچه را که دارید رو کنید و سحر خود را بیاورید. البته موسی با این سخن آنها را تشویق به
جادوگري نمیکرد چون این کار حرام است، بلکه چون میدانست آنها جادوهاي خود را خواهند آورد، خواست آنها زودتر این
کار را انجام دهند و هر چه دارند رو کنند و موسی سحر آنها را باطل کند و مردم عظمت معجزه را بدانند و به موسی ایمان بیاورند.
چون ساحران سحر خود را آوردند، موسی گفت: آنچه آوردهاید همان سحر است. یعنی معجزات من که شما آن را سحر قلمداد
میکردید سحر نیست بلکه اینها سحر است، آنگاه موسی ادامه داد که خدا بزودي آن را باطل خواهد کرد و خدا کار مفسدان را
سامان نمیدهد و به آنها کمک نمیکند و حق را با کلمات خود محکم و استوار میسازد اگر چه این کار خوشایند تبهکاران
نباشد. منظور از کلمات خدا در اینجا همان دستورهایی است که به موسی میداد و به او میگفت که در برابر فرعونیان و ساحران
چه کند. احتمال این منظور از کلمات خدا همان تقدیر الهی و قضا و قدر باشد، احتمال بعیدي نیست.
جریان سحر کردن ساحران و باطل شدن آن به وسیله عصاي موسی که به صورت اژدها در آمد و سحر آنان را خورد به تفصیل در
سورههاي اعراف و طه آمده و در اینجا فقط اشاره به آن شده است.
آیه ( 83 ) فَما آمَنَ لِمُوسی إِلّا ذُرِّیَّۀٌ مِن قَومِه ... پس از جریان جادوگران و باطل شدن سحرشان توسط موسی آنان به موسی ایمان
آوردند و این در حالی بود که از
صفحه : 134
آزار و اذیت و شکنجه فرعون و فرعونیان میترسیدند.
در این آیه اظهار میدارد که فقط گروهی از قوم موسی به او ایمان آوردند. به احتمال قوي منظور از این گروه اندك، همان
جادوگران باشند و این جادوگران را از قوم موسی معرفی میکند بدان جهت است که موسی فقط بر بنی اسرائیل مبعوث نشده بود
بلکه فرعون و فرعونیان و قبطیان همگی مخاطب او بودند و لذا قوم او به شمار میآمدند چون قوم هر پیامبري امت اوست اگر چه از
قبیله و نژاد دیگري باشند.
در پایان آیه خداوند درباره فرعون دو مطلب بیان میکند: یکی این فرعون گردنکش و جبار و برتري جو بود و دیگر این او از
اسرافکاران بود. مطلب اول بیانگر روحیّه پلید او و مطلب دوم اشاره به خیانتهاي اوست، او در کشتار و شکنجه مخالفان خود زیاده
بود. « مسرف » روي میکرد و
[ [سورة یونس ( 10 ): الآیات 84 الی 89
اشاره
وَ قالَ مُوسی یا قَوم إِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّه فَعَلَیه تَوَکَّلُوا إِن کُنتُم مُسلِمِینَ ( 84 ) فَقالُوا عَلَی اللّه تَوَکَّلنا رَبَّنا لا تَجعَلنا فِتنَۀً لِلقَوم الظّالِمِینَ
85 ) وَ نَجِّنا بِرَحمَتِکَ مِنَ القَوم الکافِرِینَ ( 86 ) وَ أَوحَینا إِلی مُوسی وَ أَخِیه أَن تَبَوَّءا لِقَومِکُما بِمِصرَ بُیُوتاً وَ اجعَلُوا بُیُوتَکُم قِبلَۀً وَ أَقِیمُوا )
الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِینَ ( 87 ) وَ قالَ مُوسی رَبَّنا إِنَّکَ آتَیتَ فِرعَونَ وَ مَلَأَه زِینَۀً وَ أَموالًا فِی الحَیاةِ الدُّنیا رَبَّنا لِیُضِ لُّوا عَن سَبِیلِکَ رَبَّنَا
( اطمِس عَلی أَموالِهِم وَ اشدُد عَلی قُلُوبِهِم فَلا یُؤمِنُوا حَتّی یَرَوُا العَذابَ الَألِیمَ ( 88
( قالَ قَد أُجِیبَت دَعوَتُکُما فَاستَقِیما وَ لا تَتَّبِعان سَبِیلَ الَّذِینَ لا یَعلَمُونَ ( 89
( و موسی گفت: اي قوم من، اگر به خدا ایمان آوردهاید، پس بر او توکل کنید اگر فرمانبرداران هستید ( 84
صفحه 106 از 423
( پس گفتند: بر خدا توکل کردیم. پروردگارا، ما را (در معرض) آزار گروه ستمگر قرار مده ( 85
( و با رحمت خود ما را از گروه کافران نجات بده ( 86
و به موسی و برادرش وحی کردیم که براي قوم خود در مصر خانههایی آماده کنید و خانه هایتان را قبله قرار بدهید و نماز را
( برپادارید و مؤمنان را مژده بده ( 87
و موسی
صفحه : 135
گفت: پروردگارا، به فرعون و اطرافیان او زینت و مالهایی در زندگی دنیا دادي، پروردگارا، تا از راه تو گمراه کنند، پروردگارا،
( مالهایشان را از بین ببر و دلهایشان را سخت کن که ایمان نیاورند تا وقتی که عذاب دردناك را ببینند ( 88
( گفت: دعاي شما دو تن مستجاب شد پس استوار باشید و هرگز از راه کسانی که نمیدانند پیروي نکنید ( 89
نکات ادبی
با حذف یاء متکلم که در منادي معمول است. « یا قوم » -1
فرمانبرداران، تسلیم شوندگان. « مسلمین » -2
یا به معناي عذاب است و یا به معناي آزمایش. « فتنه » -3
به جهت علمیت و تأنیث، غیر منصرف « مصر » - اخذ کنید، آماده سازید، فراهم کنید. بازگردانید. (به صورت تثنیه) 5 « تبوّءا » -4
است و چون ساکن الوسط است میتوان با آن معامله منصرف کرد مانند: اهبطوا مصراً و هر دو وجه جایز است.
البته میتوان گفت که اگر مصر به صورت عَلَم براي شهر بخصوصی باشد غیر منصرف و اگر به صورت جنس باشد منصرف است.
مفعول به است و ظرف نیست. « بیوتا » -6
سمت و سویی که مقابل آن میایستند و ممکن است در اینجا به معناي روبرو باشد یعنی خانههاي خود را مقابل هم « قبله » -7
بسازید.
به صورت مفرد آمده و خطاب به موسی است. توجه کنیم که در این آیه، نخست خطاب تثنیه آمده که مخاطب آن « و بشّر » -8
موسی و هارون است آنگاه خطاب جمع آمده که مخاطب آن همه مؤمنان به موسی است و در آخر خطاب مفرد آمده که مخاطب
آن موسی است.
لدوا » : یا براي عاقبت است، یعنی دادن اموال به سبب گمراه کردن نبود بلکه عاقبت کار آنها چنین شد، مانند « لیضلّوا » -9 لام در
و یا براي علت است و منظور این است که این اموال از باب استدراج باعث گمراهی آنان شد. « للموت و ابنوا للخراب
صفحه : 136
از طمس به معناي نابودي و هلاك. « اطمس » -10
تفسیر و توضیح
86 ) وَ قالَ مُوسی یا قَوم إِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّه فَعَلَیه تَوَکَّلُوا ... پس از آنکه بنی اسرائیل به موسی ایمان آوردند، موسی در - آیات ( 84
مقام تربیت آنها به آنان گفت: اي قوم من، اگر به خدا ایمان آوردهاید و اگر در برابر حق تسلیم هستید، به خدا توکل کنید و
کارهاي خود را به او واگذارید.
در این آیه دو تا شرط با یک جواب آمده که یکی از شرطها در آغاز آیه و دیگري در پایان ذکر شده و جواب هر دو یکی است
صفحه 107 از 423
شرط اول ایمان و شرط دوم تسلیم و جواب آن لزوم توکل به خداست و این نشان میدهد که ایمان وقتی ارزش دارد که همراه با
تسلیم شدن در برابر خدا و فرمانبرداري از او باشد، پس از این دو مرحله نوبت به توکل میرسد که بالاتر از ایمان و تسلیم است.
کسی که به خدا توکل میکند، تمام امور خود را به او واگذار میکند و او را تنها مؤثر در جهان میداند. البته توکل این نیست که
انسان با واگذاري کارها به خدا، خود حرکتی نکند، بلکه باید تلاش لازم را به عمل آورد و در عین حال به آنچه خدا براي او پیش
میآورد راضی باشد. متأسفانه بعضی از مؤمنان، توکل را به معناي سکون و ایستایی میگیرند و کارها را حواله به تقدیر میکنند.
این یک معناي انحرافی و نادرست است. توکل از نظر اسلام به معناي حرکت و پویایی و تلاش و کوشش همراه با بالاترین درجه
ایمان به خداست و لذا در قرآن به پیامبر خود دستور میدهد که وقتی تصمیم به انجام کاري گرفتی بر خدا توکل کن، یعنی تصمیم
خود را با توکل عملی ساز:
فَإِذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَی اللّه إِن اللّهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلِینَ (آل عمران/ 159 ) پس چون تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن که خدا توکل
کنندگان را دوست دارد.
در پاسخ این موعظه موسی که توکل به خدا را به بنی اسرائیل توصیه کرد، قوم او گفتند: بر خدا توکل کردیم، پروردگارا ما را در
معرض شکنجه و آزار گروه ستمگر قرار مده. آنان همواره تحت شکنجه فرعونیان بودند و میترسیدند که با وضع
صفحه : 137
جدیدي که پیش آمده و آنان به موسی ایمان آوردهاند، شکنجه فرعونیان تشدید شود از این جهت از خدا میخواستند که فرعونیان
را بر آنان مسلط نسازد.
را در این آیه به معناي فریب گرفت. در این صورت معناي آیه چنین میشود که قوم موسی از خدا میخواستند « فتنه » می توان کلمه
که چنین نباشد که ستمگران بر آن تسلط یابند و دیگران فریب بخورند و بگویند: اگر اینان بر حق بودند در برابر فرعون شکست
نمیخوردند.
در جمله بعدي از خدا خواستند که آنان را با رحمت خود از دست گروه کافر نجات بدهد. میدانیم که خداوند دعاي آنان را
مستجاب کرد و آنان را از زیر سلطه فرعونیان نجات داد.
آیه ( 87 ) وَ أَوحَینا إِلی مُوسی وَ أَخِیه أَن تَبَوَّءا ... بنی اسرائیل در آغاز کار براي خود عبادتگاهی نداشتند که در آنجا نماز بخوانند،
این بود که خداوند به موسی و هارون وحی کرد که براي قوم خود در مصر عبادتگاههایی آماده کنید و آنها را قبله قراردهید، یعنی
به سمت قبله بسازید و منظور این بود که آنها را رو به سوي بیت المقدس سازند، چون قبله آنان بیت المقدس بود. سپس دستور
میدهد که نماز بخوانید و آنگاه از موسی میخواهد که مؤمنان را مژده بدهد. بنابراین، در این آیه سه فرمان آمده که یکی خطاب
به موسی و هارون است و دومی خطاب به همه مؤمنان و سومی خطاب به شخص موسی است و چون موسی از نظر نبوت مقام
بالاتري از هارون داشت، لذا مأموریت مژده رسانی به مؤمنان به او واگذار شده است.
بعضیها گفتهاند که آماده کردن خانههایی براي بنی اسرائیل به این معناست که آنها چادرنشین بودند و خداوند خواست که
ساختن خانهها در مقابل هم است. ولی از نظر تاریخی دلیلی نداریم که بنی اسرائیل « قبله » خانههاي ثابتی داشته باشند و منظور از
چادرنشین بودند.
89 ) وَ قالَ مُوسی رَبَّنا إِنَّکَ آتَیتَ فِرعَونَ وَ مَلَأَه ... در یکی از مناجاتهایی که موسی با خدا داشت، به خدا عرض کرد: - آیات ( 88
پروردگارا تو در این دنیا به فرعون و سران قوم او زیورها و مالها دادهاي ولی عاقبت کار آنها این شده است که از راه تو
صفحه : 138
گمراه شدهاند. آنان از این همه نعمتهاي تو استفاده کردهاند ولی از دین تو پیروي نکردهاند. بنابراین مالهاي آنان را نابود ساز و
صفحه 108 از 423
دلهایشان را سخت کن که ایمان نیاورند تا به عذاب دردناك گرفتار شوند.
همان گونه که موسی گفت، فرعون و فرعونیان زیورهاي فراوانی داشتند و ثروتهاي عظیمی در اختیار آنان بود. انبوهی زیورها و
زینت آلات آنها و امکانات مالی بسیاري که داشتند و جواهراتی که در اهرام مصر بوده و بنایی که بر آنها ساخته شده نشانگر
قدرت مالی بسیار آنهاست. مال و ثروت و برخورداري از امکانات، گاهی مایه امتحان و عامل بدبختی است و خداوند در مواردي
نعمتهایی را در اختیار کسانی که در اثر بیایمانی وقت هلاکت آنها رسیده، میگذارد و همان نعمتها عامل هلاکت و نابودي آنها
گفته میشود. « استدراج » میشود. در اصطلاح قرآنی به این حالت
موسی به فرعونیان نفرین کرد و از خدا خواست هم اموال آنها را در این دنیا نابود کند و هم دلهاي آنها را سخت گرداند تا ایمان
نیاورند و به عذاب دردناك گرفتار شوند. چنین نفرینی از نظر مبانی شرعی اشکالی ندارد. چون موسی از هدایت شدن آنها مأیوس
شده بود و آنها را سدّ راه هدایت شدن دیگران میدید و بنابراین مصلحت مردم در نابودي آنها بود و این از خدا میخواهد دلهاي
آنان را سخت کند، این همان مفهومی را دارد که در آیات متعددي آمده و گفته شده که خدا بر دلهاي کافران مهر میزند.
میدانیم که خدا بر دلهایی مهر میزند که با حق در ستیزند و از روي عناد کفر میورزند و البته این مهر زدن قابلیت هدایت را به
کلی از آنها نمیگیرد بلکه به حد اقل میرساند:
طَبَعَ اللّه عَلَیها بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُونَ إِلّا قَلِیلًا (نساء/ 155 ) خداوند به سبب کفرشان بر آن مهر زد، پس ایمان نمیآوردند مگر اندکی.
نفرینی که موسی بر فرعونیان کرد، مورد درخواست هارون هم بود و هارون آمین گفت. از این جهت در آیه بعدي میفرماید:
خداوند گفت: درخواست شما دو نفر اجابت شد، پس همچنان استوار بمانید و از راه کسانی که نمیدانند پیروي نکنید.
صفحه : 139
شاید منظور از کسانی که نمیدانند، نادانان قوم بنی اسرائیل بودند که گاهی درخواستهاي ابلهانهاي از موسی و هارون میکردند و
در اینجا به موسی و هارون هشدار داده میشود که تابع آنان نشوند و محکم و استوار بایستند و استقامت نشان دهند.
[ [سورة یونس ( 10 ): الآیات 90 الی 93
اشاره
وَ جاوَزنا بِبَنِی إِسرائِیلَ البَحرَ فَأَتبَعَهُم فِرعَون وَ جُنُودُه بَغیاً وَ عَدواً حَتّی إِذا أَدرَکَه الغَرَق قالَ آمَنت أَنَّه لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَت بِه بَنُوا
إِسرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ المُسلِمِینَ ( 90 ) آلآنَ وَ قَد عَ َ ص یتَ قَبل وَ کُنتَ مِنَ المُفسِدِینَ ( 91 ) فَالیَومَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَن خَلفَکَ آیَۀً وَ
إِن کَثِیراً مِنَ النّاس عَن آیاتِنا لَغافِلُونَ ( 92 ) وَ لَقَد بَوَّأنا بَنِی إِسرائِیلَ مُبَوَّأَ صِدق وَ رَزَقناهُم مِنَ الطَّیِّبات فَمَا اختَلَفُوا حَتّی جاءَهُم العِلمُ
( إِن رَبَّکَ یَقضِی بَینَهُم یَومَ القِیامَۀِ فِیما کانُوا فِیه یَختَلِفُونَ ( 93
و بنی اسرائیل را از دریا عبور دادیم پس فرعون و لشکریان او از روي ستم و دشمنی آنان را دنبال کردند، وقتی که غرقاب، او را
دریافت، گفت: ایمان آوردم که معبودي جز آنکس که بنی اسرائیل به او ایمان آوردهاند، نیست و من از تسلیم شوندگان هستم
(90)
( آیا اکنون! در حالی که پیشتر نافرمانی کردي و از مفسدان بودي ( 91
پس امروز بدن تو را بر بلندي رها کنیم تا عبرتی براي کسانی که بعد از تو میآیند، باشد و همانا بسیاري از مردم از نشانههاي ما
( غافل هستند ( 92
و به راستی بنی اسرائیل را در جایگاهی نیکو نشاندیم و آنان را از چیزهاي پاکیزه روزي دادیم، پس اختلاف نکردند تا وقتی که
صفحه 109 از 423
علم و آگاهی براي آنان آمد. همانا پروردگار تو در روز قیامت میان آنها درباره آن چیزي که در آن اختلاف کردند داوري
( خواهد نمود ( 93
نکات ادبی
هر دو به یک معناست. « جوّزنا » و « جاوزنا » . به معناي عبور « جواز » عبور دادیم، گذراندیم. از « جاوزنا » -1
صفحه : 140
دریا. گفته شده که منظور دریاي سرخ است و شاید هم رود نیل باشد. « البحر » -2
از روي دشمنی و تجاوز. این هر دو مفعول له هستند. « عدوا » از روي ستم « بغیا » -3
غرق شدن. مصدر سماعی از غرق یغرق. « الغَرَق » -4
است که به اوّل آن همزه استفهام داخل شده است. « آلأن » آیا اکنون! همان « آلآن » -5
به معناي محل مرتفع و منظور از آن این است که جسم بی جان تو را به بلندي ساحل میافکنیم. « نجوه » از « ننجّیک » -6
در اینجا به معناي زره است و فرعون زره پوشیده بود و زره او به ساحل « بدن » تن بیروح تو را. بعضیها گفتهاند که « ببدنک » -7
افتاد. ولی علتی که بعد از این جمله آمده با معناي اول سازگارتر است.
جاي دادیم، نشاندیم. « بوّأنا » -8
و میتوان آن را مصدر میمی گرفت که در این صورت مفعول مطلق خواهد بود. « بوّأ » جایگاه، اسم مکان از « مبوّء » -9
تفسیر و توضیح
92 ) وَ جاوَزنا بِبَنِی إِسرائِیلَ البَحرَ فَأَتبَعَهُم فِرعَون وَ جُنُودُه ... قسمت دیگري از داستان موسی و فرعون را بیان میکند و - آیات ( 90
آن پایان کار فرعون و نجات بنی اسرائیل از فرعونیان است.
بنی اسرائیل از دست فرعون و لشکریان او فرار میکردند و تحت تعقیب آنان بودند تا این به دریا رسیدند، ترس و وحشت آنها را
فرا گرفت، در این زمان موسی به دستور خداوند عصاي خود را به دریا زد، به معجزه الهی آبها کنار رفتند و راهی در وسط دریا
نمایان شد و بنی اسرائیل وارد دریا شدند و به سلامت از آن گذشتند، وقتی فرعون چنین دید دستور داد لشکریان بنی اسرائیل را
تعقیب کنند، خود او و لشکریانش وارد دریا شدند در همان حال آبها که به کناري رفته بودند به هم آمدند و
صفحه : 141
همه آنها غرق شدند.
در این آیات این جریان را چنین نقل میکند که ما بنی اسرائیل را از دریا عبور دادیم و فرعون و سپاهیانش از روي ظلم و دشمنی
آنها را تعقیب کردند تا این فرعون و لشکریانش غرق شدند. وقتی فرعون غرق میشد در آخرین لحظهها اظهار ایمان کرد و گفت:
به خداي موسی ایمان آوردم و من از تسلیم شوندگان هستم.
خطاب رسید که آیا اکنون که مرگ را در برابر خود میبینی، ایمان میآوري! در حالی که پیش از این در حال اختیار خدا را
نافرمانی میکردي و از تبهکاران بودي.
این خطاب یا از جبرئیل بوده یا خدا به دل او الهام کرده است.
ایمان در حال ضرورت و پس از نزول عذاب الهی ارزشی ندارد و پذیرفته نیست بلکه انسان باید در حال اختیار و از روي آگاهی و
اراده ایمان بیاورد. این حقیقت در آیات متعددي از قرآن کریم منعکس است از جمله در آیه زیر:
صفحه 110 از 423
فَلَم یَک یَنفَعُهُم إِیمانُهُم لَمّا رَأَوا بَأسَنا سُنَّتَ اللّه الَّتِی قَد خَلَت فِی عِبادِه وَ خَسِرَ هُنالِکَ الکافِرُونَ (غافر/ 85 ) ایمان آوردن آنها وقتی
که عذاب ما را دیدند، براي آنان سودي نکرد. این سنت خداوند است که در میان بندگانش جاري است و در اینجاست که کافران
ضرر کردند.
در ادامه خطاب الهی به فرعون چنین آمده که ما امروز جسم بیجان تو را به بلندي ساحل میافکنیم تا براي آیندگان نشانهاي از
قدرت خدا و مایه عبرتی باشد.
پس از این خطاب میفرماید بسیاري از مردم از آیات ما غافل هستند.
باید دید که نجات دادن بدن فرعون چگونه آیتی براي آیندگان و نسلهاي بعدي است و خداوند از این مردم از آیات او غفلت
دارند انتقاد میکند!
می توان گفت منظور آیه باقی ماندن بدن فرعون به همان حالت براي نسلهاي بعدي است چون بدن چندین فرعون به صورت
مومیایی در یکی از اهرام مصر گذاشته شده و هم اکنون نیز برجاست و شاید بدن فرعون زمان موسی نیز در میان آنها باشد و این
براستی مایه عبرتی براي نسلهاي بعدي و حتی نسل کنونی بشر
صفحه : 142
است و میتوان گفت که این یکی از معجزات قرآن است که از باقی ماندن جسد فرعون براي نسلهاي بعدي خبر داده، آنهم در
محیط مکه که کسی از اهرام مصر و بدنهاي مومیایی شده آن کوچکترین اطلاعی نداشتند.
آیه ( 93 ) وَ لَقَد بَوَّأنا بَنِی إِسرائِیلَ مُبَوَّأَ صِ دق ... پس از عبور پیروزمندانه بنی اسرائیل از دریا و هلاکت فرعون، خداوند این قوم را
مشمول عنایتهاي خاص خود کرد و نعمتهاي فراوانی به آنان داد ولی آنان با بهانه جوییهاي ابلهانه خود همواره باعث زحمت موسی
میشدند و درخواستهاي بیموردي میکردند.
در این آیه اظهار میدارد که ما بنی اسرائیل را در جایگاه شایسته و نیکویی نشاندیم و از چیزهاي پاکیزه به آنان روزي دادیم.
منظور از جایگاه نیکو همان سرزمین فلسطین و بیت المقدس است که پس از چهل سال آوارگی وارد آن شدند و در آنجا سکونت
کردند و از نعمتها و برکتهاي آن سرزمین که سرزمین حاصل خیزي بود استفاده کردند و مهمتر این در آنجا میان آنان اختلافی
وجود نداشت. آنها همگی طبق فرمان تورات در انتظار ظهور پیامبران دیگر بودند.
اما متأسفانه وقتی این پیامبران به سوي آنها آمدند، میان آنان اختلاف افتاد، بعضی از آنها به پیامبر جدید ایمان آوردند و بعضی
ایمان نیاوردند و این جریان از جمله در زمان ظهور حضرت عیسی و حضرت محمّد (ص) اتفاق افتاد.
این در آیه مورد بحث از پیدایش اختلاف در میان بنی اسرائیل پس از آمدن علم و آگاهی خبر میدهد، ناظر به همین مطلب است
و منظور از علم، نبوت پیامبران و از جمله پیامبر اسلام است. در پایان آیه اظهار میدارد که خداوند در روز قیامت درباره آن چیزي
که در آن اختلاف کردند، میان آنها داوري خواهد کرد. یعنی کسانی را که راه درست را انتخاب کردند و به پیامبر اسلام ایمان
آوردند وارد بهشت میکند و آنها را که پیامبر اسلام را تکذیب کردند وارد جهنم خواهد کرد.
[ [سورة یونس ( 10 ): الآیات 94 الی 97
اشاره
فَإِن کُنتَ فِی شَکٍّ مِمّا أَنزَلنا إِلَیکَ فَسئَل الَّذِینَ یَقرَؤُنَ الکِتابَ مِن قَبلِکَ لَقَد جاءَكَ الحَقُّ مِن رَبِّکَ فَلا تَکُونَن مِنَ المُمتَرِینَ ( 94 ) وَ
لا تَکُونَن مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیات اللّه فَتَکُونَ مِنَ الخاسِرِینَ ( 95 ) إِن الَّذِینَ حَقَّت عَلَیهِم کَلِمَت رَبِّکَ لا یُؤمِنُونَ ( 96 ) وَ لَو جاءَتهُم کُلُّ
صفحه 111 از 423
( آیَۀٍ حَتّی یَرَوُا العَذابَ الَألِیمَ ( 97
صفحه : 143
پس اگر در آنچه به سوي تو نازل کردیم شک داري، از کسانی که پیش از تو کتاب را میخواندند بپرس. همانا حق از جانب
( پروردگارت به سوي تو آمده، پس، از تردید کنندگان نباش ( 94
( و از کسانی نباش که آیات خدا را تکذیب کردند که از زیانکاران خواهی بود ( 95
( همانا کسانی که سخن پروردگارت بر آنان تحقق یافت ایمان نمیآورند ( 96
( اگر چه هر گونه معجزهاي براي آنان بیاید، تا وقتی که عذاب دردناك را ببینند ( 97
نکات ادبی
« شک الجواهر فی العقد » : تردید، دودلی. اصل این واژه به معناي ضمیمه کردن چیزي به چیزي است. عربها میگویند « شک » -1
یعنی جواهر را در نخ به هم ضمیمه کرد. کسی که شک میکند میان دو احتمال وجود و عدم را به هم ضمیمه میکند.
مشتق شده که به معناي شک با ظهور دلیل است و امتراء به احتجاج براي رفع شک گفته « مریه » به تردید افتادگان از « الممترین » -2
میشود.
تحقق یافت، ظهور پیدا کرد. « حقّت » -3
وصلیه است و براي شرط نیست. « و لو جاءتهم » در « لو » -4
که مؤنث است اضافه شده و کسب تأنیث « آیه » به سوي «ّ کل » که مذکر است براي آن است که «ّ کل » -5 آمدن فعل مؤنث براي
کرده است.
تفسیر و توضیح
95 ) فَإِن کُنتَ فِی شَکٍّ مِمّا أَنزَلنا إِلَیکَ ... براي آنکه پیامبر اسلام (ص) قوّت قلب بیشتري پیدا کند و براي مقابله با - آیات ( 94
دشمنان حجّت دیگري در دست داشته باشد، در این آیه خطاب به او میفرماید: اگر در آنچه بر تو نازل کردیم در تردید هستی، از
کسانی که پیش از تو کتابهاي آسمانی را خواندهاند بپرس و بدان که حق از
صفحه : 144
جانب پروردگارت بر تو نازل شده است پس، از تردید کنندگان نباش.
این جمله به معناي آن نیست که پیامبر اسلام در وحی تردید داشت بلکه جمله به صورت شرطی است و جمله شرطیه دلالت بر
وقوع شرط ندارد. گاهی یک چیزي را که واقع نشده و نخواهد شد و حتی از محالات است، به صورت شرطی ذکر میکنند تا براي
نفی آن دلیل بیاورند مانند:
لَو کانَ فِیهِما آلِهَۀٌ إِلَّا اللّه لَفَسَدَتا (انبیاء/ 22 ) اگر در زمین و آسمان چند خدا بود، آن دو تباه میشدند.
إِن کانَ لِلرَّحمن وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّل العابِدِینَ (زخرف/ 81 ) اگر براي خداي رحمان فرزندي بود، من نخستین عبادت کنندگان بودم.
فَإِن استَطَعتَ أَن تَبتَغِیَ نَفَقاً فِی الَأرض،ِ أَو سُلَّماً فِی السَّماءِ (انعام/ 35 ) اگر میتوانی نقبی در زمین بزنی و یا نردبانی در آسمان
بجویی (پس چنین کن) ملاحظه میفرمایید که در این آیات چیزهایی که وقوع آنها محال است به صورت جمله شرطیه آمده و
منظور استبعاد آنهاست که با ذکر مطلبی یا دلیلی وقوع آن شرط را غیر ممکن میداند. در آیه مورد بحث نیز مطلب به صورت
شرطی است و بر پیدایش شک در پیامبر دلالت نمیکند.
صفحه 112 از 423
البته پیدایش شک و تردید در پیامبر محال نیست بلکه واقع نشده است چون او نیز بشر است و ادراکات و احساسات و نیازها و
تحولات فکري که همواره با بشر همراه است در او نیز امکان وقوع دارد ولی او به درجهاي از کمال فکري رسیده که امکان شک
در وحی به مرحله وقوع نمیرسد و یکی از عوامل آن همین راهنماییها و هشدارهاي خداوند است که در این آیه و آیات دیگر
آمده و پیامبر را از افتادن به راه باطل و خطا مصونیت میدهد و او را در پیمودن راه دشواري که در پیش دارد، مصممتر میکند و
باعث اطمینان خاطر بیشتر او میشود. این آیه نظیر آیات دیگري است که در آنها به پیامبر، تذکراتی داده شده و هرگز با مقام
عصمت او منافات ندارد.
مانند:
( یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّق اللّهَ وَ لا تُطِع الکافِرِینَ وَ المُنافِقِینَ (احزاب/ 1
صفحه : 145
اي پیامبر، از خدا بترس و از کافران و منافقان اطاعت نکن.
لَئِن أَشرَکتَ لَیَحبَطَن عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَن مِنَ الخاسِرِینَ (زمر/ 65 ) اگر شرك بورزي عمل تو تباه میشود و از زیانکاران میشوي.
همه این تذکرات براي ایجاد اطمینان قلبی بیشتر و تقویت روحی پیامبر و بالا بردن درجه یقین اوست و خدا این کار را با پیامبران
دیگر هم میکرد. مثلًا به حضرت ابراهیم که از خدا چگونگی زنده شدن مردگان را درخواست کرده بود، گوشهاي از قدرت خود
را با زنده کردن آن چهار پرندهاي که ابراهیم آنها را ذبح کرده بود، نشان داد و این باعث اطمینان قلبی ابراهیم شد و در آیه
دیگري از نشان دادن ملکوت آسمانها و زمین به ابراهیم خبر میدهد و هدف از آن را بالا بردن درجه یقین او اعلام میکند:
وَ کَ ذلِکَ نُرِي إِبراهِیمَ مَلَکُ وتَ السَّماوات وَ الأَرض وَ لِیَکُونَ مِنَ المُوقِنِینَ (انعام/ 75 ) و این چنین ملکوت آسمانها و زمین را به
ابراهیم نشان میدهیم و تا از یقین کنندگان باشد.
این نشان میدهد که پیامبران نیز همواره و در هر لحظهاي نیازمند لطف و عنایت خداوند و راهنماییها و تذکرات او هستند و
عصمت آنها هم از همین جا حاصل میشود و گرنه آنان نیز بشري مانند دیگران هستند و اگر فیض الهی از آنها قطع شود، تفاوتی
با دیگران نخواهند داشت.
در توجیه این آیه بعضیها گفتهاند: هر چند آیه به ظاهر خطاب به پیامبر است ولی در واقع مخاطب آن دیگران هستند و چنین
خطابهایی در محاوره نظیر دارد ولی ما تصور میکنیم که آیه خطاب به پیامبر است و همان گونه که گفتیم هدف تقویت روحی
پیامبر و تعلیم حجت به اوست.
به هر حال در آیه مورد بحث براي این حجت و دلیل دیگري را براي اثبات حقانیت پیامبر به او یاد بدهد، اظهار میدارد که اگر
تردید داري از کسانی که پیش از تو کتابهاي آسمانی را خواندهاند بپرس. منظور از آنها اهل کتاب از یهود و نصاري است که
داستانهاي پیامبران در کتب دینی آنها آمده است و نیز در کتابهاي آنها از
صفحه : 146
آمدن پیامبري با مشخصات ویژهاي خبر داده شده و آن مشخصات در وجود پیامبر اسلام مصداق پیدا کرده بود.
توجه کنیم که این آیه در سوره یونس است که در مکه نازل شده و هنوز پیامبر به مدینه هجرت نکرده بود و با یهود و نصاري
درگیري پیدا نکرده بود و دانشمندان یهود هنوز آیات مربوط به ظهور پیامبر جدید را کتمان نکرده بودند و با خوشوقتی از آن خبر
میدادند. در این زمان اگر از آنان پرسیده میشد، مشخصات پیامبر موعود را به تفصیل ذکر میکردند. البته پس از هجرت پیامبر به
مدینه و تشکیل حکومت اسلامی و درگیري با یهود، آنها آن قسمت از تورات را که از مشخصات پیامبر جدید خبر میداد، کتمان
و پنهان کردند و با این به حقانیت پیامبر اسلام یقین داشتند، با آن حضرت مخالفت کردند. آنها ویژگیهاي پیامبر اسلام را بیشتر و
صفحه 113 از 423
بهتر از فرزندان خود میشناختند:
وَ جَحَ دُوا بِها وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُ  وا (نحل/ 14 ) و آن را انکار کردند در حالی که به آن یقین داشتند و این از راه ستم و
برتري جویی بود.
الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ یَعرِفُونَه کَما یَعرِفُونَ أَبناءَهُم (بقره/ 146 ) کسانی که به آنان کتاب دادهایم او (پیامبر اسلام) را میشناسند
همان گونه که فرزندان خود را میشناسند.
طبق بعضی از روایات، پیامبر اسلام فرمود: من شک نمیکنم و لذا از اهل کتاب هم نمیپرسم.
به دنبال این راهنمایی که در آیه مورد بحث آمده، در آیه بعدي هشدار دیگري به پیامبر میدهد که آن نیز در جهت ایجاد
مصونیت و عصمت در پیامبر اسلام است و او را از افتادن در خطا برحذر میدارد. در این آیه خطاب به پیامبر میفرماید: از کسانی
نباش که آیات خدا را تکذیب کردند که در این صورت از زیانکاران خواهی بود.
طبق این آیه تکذیب آیات خدا باعث خسران میشود. خسران یعنی از دست
صفحه : 147
دادن سرمایه بدون آنکه جنسی در مقابل آن به دست آید. کافر، سرمایه عمر خود را به هدر میدهد و در مقابل آن چیزي به دست
نمیآورد ولی مؤمن در مقابل از دست دادن سرمایه عمر، بهشت خداوند را از آن خود کرده است.
97 ) إِن الَّذِینَ حَقَّت عَلَیهِم کَلِمَت رَبِّکَ ... در آیات پیش به پیامبر یاد داد که براي رفع هر گونه شک و تردید، از اهل - آیات ( 96
کتاب بپرسد. اکنون در این آیات روشن میسازد که حتی اگر این دلیل روشن را به مشرکان ارائه دهد باز آنها ایمان نخواهند آورد
زیرا چنین افرادي اگر هر نوع معجزه و آیهاي را ببینند ایمان نمیآورند و عناد و لجاجت آنها مانع از راهیابی آنهاست.
درباره این گروه میفرماید: سخن خداوند درباره آنها تحقق یافته است. منظور از سخن خداوند همان سنتهاي الهی است که حاکم
در تاریخ است. یکی از سنتهاي الهی این است که اگر کسی در برابر حق عناد و ستیز کند و به کفر و عصیان خود اصرار ورزد،
خداوند بر دل او مهر میزند و از او سلب توفیق میکند و قابلیت هدایت او به حد اقل میرسد. چنین افرادي هر گونه معجزهاي هم
ببینند، به پیامبر ایمان نمیآورند و آنها فقط زمانی ایمان میآورند که عذاب خدا به سراغ آنها بیاید و خود را روي در روي عذاب
خدا ببینند و البته مسلم است که ایمان در چنین حالتی پذیرفته نیست و ارزشی ندارد. مانند ایمان فرعون که در هنگام غرق شدن
ایمان آورد ولی ایمان او پذیرفته نشد.
[ [سورة یونس ( 10 ): الآیات 98 الی 100
اشاره
فَلَو لا کانَت قَریَۀٌ آمَنَت فَنَفَعَها إِیمانُها إِلاّ قَومَ یُونُسَ لَمّا آمَنُوا کَشَ فنا عَنهُم عَذابَ الخِزي فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ مَتَّعناهُم إِلی حِین ( 98 ) وَ
لَو شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَن فِی الَأرض کُلُّهُم جَمِیعاً أَ فَأَنتَ تُکرِه النّاسَ حَتّی یَکُونُوا مُؤمِنِینَ ( 99 ) وَ ما کانَ لِنَفس أَن تُؤمِنَ إِلاّ بِإِذن اللّه وَ
( یَجعَل الرِّجسَ عَلَی الَّذِینَ لا یَعقِلُونَ ( 100
پس چرا مردم هیچ آبادي ایمان نیاوردند تا ایمانشان به آنها سودي بدهد! (آنها به موقع ایمان نیاوردند) مگر قوم یونس که چون
( ایمان آوردند، در زندگی این دنیا عذاب خواري را از آنها برداشتیم و آنها را تا زمانی (معین) برخوردار کردیم ( 98
و اگر
صفحه : 148
صفحه 114 از 423
( پروردگار تو میخواست، همه اهل زمین ایمان میآوردند. آیا تو مردم را مجبور میکنی که مؤمن شوند! ( 99
( هیچ کسی را نرسد که ایمان بیاورد مگر به اذن خدا و او پلیدي را بر کسانی که نمیاندیشند قرار میدهد ( 100
نکات ادبی
براي تحضیض و توبیخ است به معناي چرا چنین نشد! این حرف جمله را به حالت منفی درمیآورد و لذا پس از آن « لو لا » -1
وارد شده است. « الّا قوم یونس » استثنا
استثناء شده که به معناي اهل قریه است. البته اگر از خود قریه استثناء میشد « قریۀ » استثناي متصل است و از « إلّا قوم یونس » -2
استثناي منقطع بود. ابو عطیه گفته که این استثناء از نظر لفظ منقطع و از نظر معنی متصل است.
خواري و رسوایی. « الخزي » -3
زمان، وقت. منظور در اینجا زمان معین است و آن زمان مرگ آنهاست. « حین » -4
بخواهد. منظور از این مشیّت، مشیّت تکوینی و اجباري است یعنی مردم را مجبور به ایمان کند. « شاء » -5
پلیدي و در اینجا معناي گمراهی میدهد که بدترین پلیدیهاست. « رجس » -6
تفسیر و توضیح
آیه ( 98 ) فَلَو لا کانَت قَریَۀٌ آمَنَت فَنَفَعَها إِیمانُها ... همان گونه که از آیات قرآنی استفاده میشود، در طول تاریخ همواره پیامبران از
سوي خداوند براي اقوام مختلف مبعوث میشدند و آنان را به سوي خدا میخواندند ولی قوم آنها دعوت او را نمیپذیرفتند و در
کفر خود اصرار میکردند. در چنین حالتی خداوند براي آنان عذاب هلاك کنندهاي نازل میکرد و آنها تا وقت نزول عذاب به
خود نمیآمدند و ایمان نمیآوردند تا ایمانشان آنها را از آن عذاب نجات دهد و هلاك میشدند و اگر هم پس از نزول عذاب
ایمان میآوردند، ایمانشان پذیرفته نبود.
صفحه : 149
از این اقوام که عذاب الهی به سراغ آنها آمد، قوم یونس استثنا شدهاند. این قوم که در نینوا از سرزمین موصل زندگی میکردند، به
تکذیب یونس پرداختند. یونس به آنها وعده عذاب داد و خود از میان آنها خارج شد، مدتی نگذشت که آثار عذاب الهی نمایان
شد و قوم یونس که خود را در چند قدمی عذاب الهی میدیدند، به خود آمدند و به سراغ یونس رفتند ولی او را نیافتند، پس با
اشاره بزرگانشان همگی سر به بیابان گذاشتند و زنها و کودکان و حتی چارپایانشان را هم بیرون آوردند. آنها میان مادرها و بچهها
جدایی انداختند. صداي گریه آنها بلند شد و خودشان نیز به گریه و زاري پرداختند و به درگاه الهی توبه کردند. در این هنگام بود
که رحمت الهی به سراغ آنها آمد و عذاب از آنها برداشته شد عذابی که اگر فرود میآمد باعث خواري و رسوایی و ذلّت و هلاك
آنها میشد.
در این آیه به همان مطلب اشاره میکند و اظهار میدارد که مردم آبادیهایی که عذاب براي آنها نازل شد، ایمان نیاوردند تا از آن
سود ببرند و ایمانشان آنها را از عذاب نجات دهد مگر قوم یونس که به موقع ایمان آوردند و ما عذاب خوار کننده را در زندگی
دنیا از آنها برداشتیم و آنها را تا زمان معینی که همان زمان مرگ طبیعی آنان بود، برخوردار کردیم.
البته قوم یونس پیش از نزول عذاب ایمان آوردند. آنها فقط آثار عذاب را دیده بودند و خود عذاب نازل نشده بود و براي همین
بود که ایمان آنها پذیرفته شد و اگر پس از نزول عذاب ایمان میآوردند، طبق یک سنّت الهی، ایمانشان پذیرفته نمیشد. همان
گونه که ایمان فرعون پس از افتادن به حالت غرق پذیرفته نشد:
صفحه 115 از 423
فَلَم یَک یَنفَعُهُم إِیمانُهُم لَمّا رَأَوا بَأسَنا سُنَّتَ اللّه الَّتِی قَد خَلَت فِی عِبادِه (غافر/ 85 ) ایمان آوردن آنها وقتی که عذاب ما را دیدند
براي آنان سودي نداد، این سنّت خداست که در میان بندگانش جاري است.
100 ) وَ لَو شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَن فِی الأَرض ... ایمان وقتی ارزش دارد که از روي اراده و اختیار باشد و اگر از روي - آیات ( 99
ناچاري باشد، ارزش و اعتباري ندارد.
همچنین اگر از روي اجبار باشد و خداوند با اراده تکوینی خود بندگان را مجبور به
صفحه : 150
ایمان کند، باز ارزش ندارد. در این آیه اظهار میدارد که اگر خداوند میخواست همه مردم روي زمین ایمان میآوردند. یعنی
خداوند قدرت آن را دارد که با اراده تکوینی خود همه را مجبور به ایمان کند ولی معلوم است که چنین نمیکند چون در این
صورت استعدادهاي اشخاص شکوفا نمیشود و ارزش واقعی آنان ظاهر نمیگردد و این ایمان فضیلتی ندارد و صاحب آن مستحق
ثواب نمیشود.
در ادامه میفرماید: آیا تو مردم را مجبور میکنی که ایمان بیاورند! یعنی این خداست که قدرت انجام چنین کاري را دارد و تو
چنین قدرتی را نداري و خدا با وجود آنکه قدرت آن را دارد، مردم را مجبور به ایمان نمیکند. پس تو نیز در فکر ایمان اجباري
مردم نباش. از این آیه فهمیده میشود که پیامبر خدا به شدت خواهان ایمان آوردن مردم بود و آنچنان در این کار اصرار داشت که
میخواست اگر قدرت داشته باشد حتی از روي اجبار هم که شده مردم را وادار به ایمان کند و این، شدّت علاقه او را به مردم
میرساند که همواره خواهان سعادت و مصلحت مردم بود.
در آیه بعدي اظهار میدارد که وقتی کسی ایمان میآورد، هر چند از روي اختیار و اراده هم باشد، باز به اذن و اجازه خداوند است
و این خداست که امکانات لازم را در اختیار او گذاشته و پیامبرانی را براي هدایت او فرستاده و او با استفاده از لطف و توفیق الهی
ایمان میآورد. در مقابل این افراد کسانی هم هستند که درصدد استفاده از این امکانات نیستند و اندیشه آنها درست کار نمیکند و
در گمراهی باقی ماندهاند.
خداوند چنین افرادي را در پلیدي و گمراهی قرار میدهد و از آنان سلب توفیق میکند.