گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
[سورة هود ( 11 ): الآیات 1 الی 4




اشاره
بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیمِ
الر کِتاب أُحکِمَت آیاتُه ثُم فُصِّلَت مِن لَدُن حَکِیم خَبِیرٍ ( 1) أَلاّ تَعبُدُوا إِلاَّ اللّهَ إِنَّنِی لَکُم مِنه نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ ( 2) وَ أَنِ استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُمَّ
تُوبُوا إِلَیه یُمَتِّعکُم مَتاعاً حَسَ ناً إِلی أَجَل مُسَ  می وَ یُؤت کُل ذِي فَضل فَضلَه وَ إِن تَوَلَّوا فَإِنِّی أَخاف عَلَیکُم عَذابَ یَوم کَبِیرٍ ( 3) إِلَی اللّهِ
( مَرجِعُکُم وَ هُوَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ ( 4
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر.
( الف، لام، راء. کتابی است که آیات آن استوار شده، آنگاه از سوي حکیمی آگاه به تفصیل بیان شده است ( 1
( که جز خدا را نپرستید، همانا من براي شما از جانب او بیم دهنده و مژده دهنده هستم ( 2
و این از پروردگارتان طلب آمرزش کنید سپس به سوي او بازگردید تا شما را به بهرهاي نیکو تا مدت معینی بهرهمند سازد و به هر
( صاحب فضلی، فضل او را بدهد، و اگر روي گردانید، پس من براي شما از عذاب روزي بزرگ میترسم ( 3
( بازگشت شما به سوي خداوند است و او بر هر چیزي تواناست ( 4
نکات ادبی
صفحه 124 از 423
از حروف مقطعه است و در باره آن در اول سوره بقره بحث کردیم به آنجا رجوع شود. « الر » -1
را مبتدا و « الر » البته بعضیها « ذلک کتاب » یا « هذا کتاب » : خبر براي مبتداي محذوف است و تقدیر آن چنین میباشد « کتاب » -2
را خبر آن گرفتهاند. « کتاب »
به معناي اتقان و استواري. محکم چیزي است که فساد « احکام » محکم شده، استوار شده، خلل ناپذیر شده است. از « احکمت » -3
در آن رخنه نمیکند و حکیم کسی است که کار او محکم است.
در اینجا براي تراخی در زمان نیست بلکه براي تراخی در حال «ّ ثم » -4 گفته شده
صفحه : 165
را «ّ ثم » طبق این فرض لازم نیست تفصیل آیات پس از احکام آن باشد ولی اگر « فلان کریم الاصل ثم هو کریم الفعل » است مانند
براي تراخی در زمان بگیریم، در این فرض معناي آیه چنین میشود که حقیقت قرآن زمانی به صورت محکم وجود داشته سپس به
تفصیل و تدریج بر پیامبر نازل شده است.
لاجل » مفعول لاجله است به تقدیر « الّا تعبدوا » را تفسیر میکند و میتوانیم بگوییم که « ف ّ ص لت » جمله مفسره است و « الّا تعبدوا » -5
« تعبدوا » براي نهی است و در فرض دوم براي نفی است و اگر آن را نافیه بگیریم باید بگوییم که نون « لا» در فرض اول « ان لا تعبدوا
حذف شده است. « ان » به جهت منصوب بودن به
است. « الّا تعبدوا » عطف بر « ان استغفروا » -6
از آن جهت مجزوم است که در جواب امر واقع شده است. « یمتعکم » -7
.« انبتکم نباتا » مفعول مطلق است اگر چه مصدر از باب فعل خود نیست نظیر « متاعا » -8
نامیده شده، تعیین شده. « مسمّی » -9
.« یمتعکم » عطف بر « یؤت » -10
و یا به خدا بر میگردد. « ذي فضل » یا به « فضله » -11 ضمیر
جمع مذکر مخاطب از فعل مضارع است و یکی از دو تاء آن حذف شده است. بعضیها احتمال دادهاند که این صیغه « تولّوا » -12
جمع مذکر غایب از ماضی باشد ولی چون در سیاق خطاب قرار گرفته است، احتمال اول درستتر مینماید.
تفسیر و توضیح
آیه ( 1) بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم الر کِتاب أُحکِمَت آیاتُه ... سوره طبق معمول با نام خداوند رحمن و رحیم شروع شده است و ما
آمده که در این باره نیز در اول سوره بقره بحث « الر » درباره آن در اول سوره حمد به تفصیل بحث کردیم. سپس حروف مقطعه
أنا الله » یا « انا الله الرحیم » کردیم و در اینجا میگوییم کسانی که حروف مقطعه را به نامهاي خدا تفسیر کردهاند، باید این را به
و مانند آن تفسیر کنند « الرحمن
صفحه : 166
همچنین اگر آمدن حروف مقطعه را در اوایل بعضی از سورههاي قرآنی به این معنا بگیریم که قرآن از همین حروف که در اختیار
شما نیز قرار دارد تشکیل شده ولی در نهایت اعجاز است و شما با این مواد اصلی را در اختیار دارید از آوردن مانند قرآن ناتوان
هستید، این معنا با دنباله آیه که راجع به صفات قرآن است، سازگاري بیشتري دارد.
است و دیگر این این « محکم » در نخستین آیه این سوره براي آیات قرآنی دو صفت مهم ذکر میکند: نخست این آیات قرآنی
به کار رفته که نشان میدهد که تفصیل آیات در مرتبهاي بعد از محکم بودن «ّ ثم » است و میان این دو صفت حرف « مفصل » آیات
صفحه 125 از 423
آن است.
اکنون باید دید که منظور از این دو صفت چیست و چگونه آیات قرآنی در آغاز محکم بوده و سپس مفصل شده است! به نظر
میرسد که این آیه اشاره به دو مرحلهاي بودن نزول قرآن است، یعنی قرآن در مرحله اول به صورت یک حقیقت بسیط و محکم
که تکثري در آن نبود نازل شد و در لوح محفوظ و یا در قلب پیامبر قرار گرفت، در مرحله بعدي همین حقیقت نورانی، به صورت
تفصیل و جزء به جزء و به تدریج و در طول زمان بر پیامبر نازل شد.
نظیر این آیه در بیان این قرآن دو نوع رتبه وجودي دارد آیه زیر است:
إِنّا جَعَلناه قُرآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ وَ إِنَّه فِی أُم الکِتاب لَدَینا لَعَلِیٌّ حَکِیم (زخرف/ 44 ) همانا ما آن را قرآن عربی قرار دادیم تا شما
بیندیشید و به تحقیق آن در مادر کتاب نزد ما والا و حکیم است.
توجه کنیم که در این آیه، قرآن در آن مرتبه وجودي خود که به تفصیل در اختیار بشر قرار گرفته به عربی بودن متصف شده و
یا همان لوح محفوظ قرار دارد که « ام الکتاب » هدف از آن به کار انداختن عقل بشري است ولی در مرتبه وجودي دیگرش که در
نزد خداست، به دو صفت والایی و حکیم بودن متصف شده است و در این مرتبه است که قرآن یک حقیقت بسیط است و عربی یا
غیر عربی بودن در آن مطرح
صفحه : 167
نیست ولی در مرتبه وجودي دیگرش که تنزل پیدا میکند و حالت خطاب به مردم مییابد عربی است و براي اندیشیدن مردم است.
آیه مورد بحث نیز بیانگر همین معناست و این مطلب را میرساند که قرآن در مرحلهاي به صورت محکم و بدور از هر گونه
تشخص بوده و در مرحله دیگر تشخص پیدا کرده و آیات آن به صورت تفصیلی و بطور مشروح بیان شده است و البته قرآن حتی
در همان مرحله نخست که در لوح محفوظ قرار داشت، داراي آیات بوده است و قرآن در عین محکم بودن و وحدت داشتن، از
نظر معنی تکثر داشته است و اگر نداشت در مرحله بعدي نمیتوانست مفصل و مشروح باشد. مانند یک نطفه که همه اجزاي یک
به آیات مانع از آن « احکام » انسان به نحوي در آن وجود دارد و بعدها به فعلیت درمیآید و تکثر عینی پیدا میکند. بنابراین، تعلیق
نیست که ما این صفت را به حقیقت بسیط قرآنی که در لوح محفوظ است مربوط بدانیم.
را گوناگونی مضامین آیات معنا میکنند و « تفصیل » را وجود وحدت هدف در آیات گوناگون و صفت « احکام » بعضیها صفت
را نه به معناي ترتیب زمانی بلکه به معناي ترتیب در ذکر میگیرند. «ّ ثم » هر دو صفت را همزمان به آیات قرآنی حمل میکنند و
حقیقت در تراخی «ّ ثم » ذکر شده است ولی ظاهر آیه با توجه به این « تفصیل » و « احکام » همچنین نظریات دیگري درباره مفهوم
زمانی است، دلالت بر آن مطلبی دارد که ذکر کردیم.
در آیات قرآنی از جانب خداوند حکیم و خبیر است. میتوان « تفصیل » و « احکام » در پایان آیه، خاطر نشان میسازد که این
دانست. « خبیر » را مربوط به صفت « تفصیل » و « حکیم » را مربوط به صفت « احکام »
بودن است که شامل تمام آیات « مفصل » توجه کنیم که محکم بودن آیات قرآنی به دو گونه است: یکی محکم بودن در مقابل
بودن است که بعضی از آیات را در برمیگیرد گیرد و « متشابه » میشود و توضیح آن گذشت و دیگري محکم بودن در مقابل
مفهوم دیگري دارد که در ذیل آیه 7 سوره آل عمران توضیح داده شد.
صفحه : 168
4) أَلّا تَعبُدُوا إِلَّا اللّهَ إِنَّنِی لَکُم مِنه نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ ... آیات قرآنی در مقام تفصیل و خطاب به مردم که مرحله عینیّت یافتن آن - آیات ( 2
است، مشتمل بر حقایق و معارف بلندي است که در این آیات برخی از آنها آمده است و این آیات تفسیري بر آن تفصیل است که
در آیه پیش، یاد شد.
صفحه 126 از 423
در این آیات سه اصل بسیار مهم که بیانگر مبانی اسلام است ذکر شده و آن، توحید و نبوت و معاد است، به اضافه یک اصل کلی
براي بهتر شدن زندگی دنیوي انسان و برخورداري از زندگی بهینه در رسیدن به کمال مطلوب که هر انسانی آن را آرزو میکند.
در مورد توحید میفرماید: جز خدا را عبادت نکنید و در مورد نبوت میفرماید:
همانا من براي شما، بیم دهنده و مژده دهنده هستم و در مورد معاد میفرماید:
بازگشت شما به سوي خداست و راجع به آن اصل کلی که مربوط به زندگی بهینه در این دنیاست، تفصیل بیشتري میدهد و این
مطلب را در وسط نبوت و معاد قرار میدهد تا معلوم شود که نتیجه پیروي از پیامبر خوشبختی دنیا و آخرت و سعادت مادي و
معنوي است.
درباره آن اصل کلی که راجع به زندگی این دنیاست، میفرماید: از پروردگارتان آمرزش بخواهید و استغفار کنید سپس به سوي او
بازگردید که اگر چنین کنید خداوند شما را تا وقت معینی که همان وقت مرگ است، با بهرهاي نیکو بهرهمند سازد و به هر صاحب
فضلی فضل او را بدهد یعنی هر کسی را به مقامی که شایسته اوست برساند.
طبق این آیه، استغفار و بازگشت به خدا تأثیر تعیین کنندهاي در زندگی این دنیا دارد و باعث سعادت جامعه و نزول برکتهاي
آسمان و زمین میشود و البته این خاصیت ایمان است که موانع پیشرفت را برطرف میکند و با برقراري وحدت میان افراد و ایجاد
آرامش و اطمینان خاطر در مردم جامعهاي سعادتمند میسازد.
تصمیم بر دوري از گناهان در آینده است و « توبه » طلب آمرزش از گناهانی است که از انسان سرزده و « استغفار » به نظر میرسد که
براي همین است که دو لفظ
صفحه : 169
آورده که دلالت بر دوگانگی مفهوم آنها دارد. ضمناً بگوییم که: استغفار باعث «ّ ثم » استغفار و توبه را در کنار هم و با حرف عطف
گشایش در زندگی انسان و برخورداري از نعمتهاي مادي و ایمنی از بلاهاي آسمانی میشود همان گونه که در این آیه آمده و در
آیات دیگر نیز این حقیقت به روشنی بیان شده است:
بهفَقُلت استَغفِرُوا رَبَّکُم إِنَّه کانَ غَفّاراً یُرسِل السَّماءَ عَلَیکُم مِدراراً وَ یُمدِدکُم بِأَموال وَ بَنِینَ وَ یَجعَل لَکُم جَنّات وَ یَجعَل لَکُم أَنهاراً
12 ) پس گفتم به پروردگارتان استغفار کنید که او بسیار آمرزنده است تا بر شما از آسمان باران پیاپی بفرستد و شما را - (نوح/ 10
با مالها و فرزندان یاري کند و براي شما باغها و نهرها قرار دهد.
وَ ما کانَ اللّه مُعَذِّبَهُم وَ هُم یَستَغفِرُونَ (انفال/ 33 ) و خدا عذاب دهنده آنان نیست در حالی که آنان استغفار میکنند.
همچنین در بعضی از روایات نیز این خاصیت براي استغفار بیان شده است.
در آیه مورد بحث، پس از بیان خاصیت استغفار و توبه، اظهار میدارد که بر شما از عذاب روزي بزرگ میترسم. منظور از روزي
بزرگ همان روز قیامت است و میتوان آن را به روز نزول عذاب دنیایی تفسیر کرد. در آیه بعدي که مربوط به قیامت است از این
بازگشت همه مردم به سوي خدا خواهد بود خبر میدهد و قدرت مطلق خداوند را که بر هر چیزي توانایی دارد یادآور میشود.
[ [سورة هود ( 11 ): آیۀ 5
اشاره
( أَلا إِنَّهُم یَثنُونَ صُدُورَهُم لِیَستَخفُوا مِنه أَلا حِینَ یَستَغشُونَ ثِیابَهُم یَعلَم ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعلِنُونَ إِنَّه عَلِیم بِذات الصُّدُورِ ( 5
آگاه باشید که آنان سینههاي خود را میگردانند تا خود را از او پنهان کنند، آگاه باشید که وقتی آنان لباسهاي خود را براي خود
صفحه 127 از 423
پوشش قرار میدهند، خداوند آنچه را که پنهان میکنند و آنچه را که آشکار میسازند، میداند، همانا او به آنچه در سینههاست
( آگاه است ( 5
صفحه : 170
نکات ادبی
به معناي دو تا کردن، پشت سر هم قرار دادن. این یک صیغه مضارع است و « ثنی » میپیچانند، میگردانند، برمیتابند. از « یثنون » -1
یاء حرف عله در آن حذف شده است.
سینه هایشان. منظور از آن قسمت جلو بدن است. « صدورهم » -2
میباشد. « یثنون » به معناي خود را پنهان کردن. لام آن براي علت است و متعلق به « استخفاء » از « لیستخفوا » -3
یا به پیامبر و یا به خدا برمیگردد. « منه » -4 ضمیر
.« حین یریدون » : یا فعل مقدر است به تقدیر « یعلم » ظرف است و ناصب آن یا « حین » -5
به معناي پوشش و پرده مشتق شده است. « غشاوه » پوشش قرار میدهند. از « یستغشون » -6
تفسیر و توضیح
آیه ( 5) أَلا إِنَّهُم یَثنُونَ صُدُورَهُم لِیَستَخفُوا مِنه ... بعضی از مشرکان مکه که در برابر منطق پیامبر اسلام، سخنی براي گفتن نداشتند و
در عین حال در کفر خود باقی بودند، هر وقت پیامبر را میدیدند که قرآن میخواند، روي خود را برمیگردانیدند و لباس خود را
بر سر میکشیدند و به راه دیگري میرفتند تا خود را از پیامبر پنهان کنند و سخنان او را نشنوند.
قرآن کریم در این آیه ضمن خبر دادن از این حرکت مشرکان، اظهار میدارد که آنها در هر حالتی باشند خداوند از کار آنها آگاه
است و میفرماید: آگاه باشید هنگامی که آنان لباس خود را براي خود پوشش قرار میدهند، خدا آنچه را که پنهان میدارند و
آنچه را که آشکار میکنند، میداند و او به آنچه در سینههاست، آگاه است.
از آنجا که خداوند از درون انسانها خبر دارد و هر فکري که به خاطر انسان خطور کند، بیرون از گستره علم خداوند نیست،
پوشیدن سر و پنهان کردن خود حتی اگر در
صفحه : 171
شب ظلمانی و داخل خانه و توي رختخواب باشد، کوچکترین مانعی از علم خداوند بر احوال آنها نمیشود چون خدا از باطن انسان
خبر دارد. « ذات الصدور » و به تعبیر قرآن کریم، از
که به مفهوم پوشش قرار دادن لباس و بر سر کشیدن جامه است، در داستان حضرت نوح هم آمده است و « یستغشون ثیابهم » تعبیر
حضرت نوح در مباحثاتی که با خدا دارد، از قوم خود خبر میدهد که در موقع دعوت من آنها لباس خود را پوشش قرار میدادند
تا سخنان مرا نشنیده بگیرند:
جَعَلُوا أَصابِعَهُم فِی آذانِهِم وَ استَغشَوا ثِیابَهُم (نوح/ 7) آنان انگشتان خود را در گوشهایشان قرار میدادند و لباس خود را بر سر
میکشیدند.
صفحه : 172
«1» آغاز جزء دوازدهم قرآن
صفحه 128 از 423
[ [سورة هود ( 11 ): آیۀ 6
اشاره
( وَ ما مِن دَابَّۀٍ فِی الَأرض إِلاّ عَلَی اللّه رِزقُها وَ یَعلَم مُستَقَرَّها وَ مُستَودَعَها کُلٌّ فِی کِتاب مُبِین ( 6
هیچ جنبندهاي در زمین نیست مگر این روزي آنها بر خداست و او قرارگاه آنها و جایگاه موقت آنها را میداند، همگی در کتابی
( آشکار است ( 6
نکات ادبی
را « دابّه » جنبنده، منظور از آن حیوانات است که حرکت دارند و شامل همه انواع آن از کوچک و بزرگ میشود. البته « دابّۀ » -1
بیشتر به اسب اطلاق میکنند ولی در اینجا منظور تمام حیوانات است.
روزي، عطاي مستمر و شامل تمام نیازها از جمله نیازهاي معنوي انسان میشود. « رزق » -2
است و میتوان آن را مصدر میمی گرفت. « قرّ » قرارگاه، محل استقرار. اسم مکان از « مستقر » -3
به معناي چیز موقت مانند ودیعه گرفته شده است. این « ودع » محلی که بطور موقت در آن قرار دارند، جایگاه موقت از « مستودع » -4
کلمه نیز اسم مکان است و احتمال دارد مصدر میمی باشد.
تفسیر و توضیح
آیه ( 6) وَ ما مِن دَابَّۀٍ فِی الَأرض إِلّا عَلَی اللّه رِزقُها ... در آیه پیش، از علم گسترده
-----------------------------------
1378 مطابق با 25 ذیحجه 1419 - قم. /1 / 1)- شروع تفسیر جزء دوازدهم قرآن در تاریخ 23 )
صفحه : 173
خداوند سخن به میان آمد و اینک در این آیه یکی از مصادیق روشن آن بیان میشود و آن این خداوند از تمام نیازهاي موجودات
زنده آگاه است و یکی از نیازهاي بسیار مهم آنها احتیاج به غذاست که اگر بطور مرتب تغذیه نکنند، زندگی خود را از دست
میدهند و خدا با علم به همین نیاز، غذاي آنها را تأمین کرده و روزي آنها را بر عهده دارد.
خداوند، هر نوع غذایی را که هر موجود زندهاي لازم دارد به فراوانی در طبیعت قرار داده است که با اندك تلاشی در دسترس
اوست و همه چیز در چرخه حیات آماده است و علاوه بر موادّ غذایی، ابزار لازم را هم به هر حیوانی متناسب با غذایی که میخورد
داده است.
در ادامه آیه اظهار میدارد که خداوند، قرارگاه دائمی (مستقرّ) و جایگاه موقت (مستودع) موجودات زنده را میداند و در هر حالتی
باشند به آنها روزي میرساند و چنین نیست که اگر پرندهاي از قرارگاه دائمی خود یعنی لانهاي که دارد خارج شد یا انسانی به سفر
رفت دسترسی به روزي نخواهد داشت، بلکه در آن حالت نیز خداوند روزي او را تأمین میکند.
حیوانی است که به فعلیت رسیده و در این جهان به زندگی خود ادامه میدهد و منظور از « مستقر » می توان گفت که منظور از
حیوانی است که هنوز به فعلیت نرسیده است و به صورت قوّه و نطفه است و پا به عرصه وجود ننهاده است. « مستودع »
خدا از هر دو نوع آنها آگاهی دارد و هر کدام از آنها هر نوع نیازي براي ادامه وجود داشته باشند از جانب خدا تأمین میشود و
همان روزي رسانی خداست.
صفحه 129 از 423
مطلب دیگري که در پایان آیه تذکر داده این است که همه اینها در کتابی آشکار نوشته شده، یعنی سهم روزي موجودات زنده در
پرونده خاصی در لوح محفوظ قرار دارد. درباره روزي رسانی خدا، بحث مستقلی داریم که در پی میآید:
صفحه : 174
بحثی درباره روزي رسانی خدا
هر موجود زندهاي که در جهان وجود دارد نیازمند به غذاست و اگر تغذیه نکند، از بین میرود. این کار باید بطور مرتب و روزانه
تعبیر میکنیم که دلالت بر روزانه بودن و دائمی بودن آن دارد و در عربی نیز به « روزي » انجام گیرد و براي همین است که از آن به
گفته میشود که به معناي عطاي مداوم و پیوسته است. « رزق » آن
خداوند، براي تأمین روزي موجودات زنده و حتی گیاهان و درختان، منابع و امکانات گستردهاي را در طبیعت قرار داده و به هر
موجود زندهاي ابزار و وسایل لازم را در جهت استفاده از غذایی که با اندام او مناسب است، عطا کرده و بطور غریزي راه استفاده از
آن را هم به او آموخته است.
با توجه به چگونگی تغذیه حیوانات در خشکی و دریا و روشهاي گوناگونی که حیوانات براي به دست آوردن غذا از آن استفاده
میکنند، انسان دچار شگفتی میشود و به روشنی درمییابد که چنین کارهایی جز با تعلیم غریزي خداوند و هدایت تکوینی او
صورت نمیگیرد و این نظم هماهنگ و متعادل در خوردن و خورده شدن، بر اساس یک قانون کلی طبیعی است که خداوند در
جهان خلقت قرار داده است و خداوند علاوه بر فراهم کردن مواد غذایی گوناگون براي حیوانات، در وجود آنها ابزارهایی را که
متناسب با اندام آنهاست قرارداده تا به آسانی غذا در وجودشان هضم شود و مثلًا براي هر کدام از گیاهخواران و گوشتخواران و
دانه خواران، دندانها و ابزاري متناسب با غذایی که میخورند داده است.
براي همین است که قرآن کریم، روزي موجودات زنده را به خدا نسبت میدهد و اظهار میدارد که روزي همه جنبندگان بر عهده
خداست و اوست که از آسمان و زمین بربندگان خود روزي میدهد:
وَ ما مِن دَابَّۀٍ فِی الَأرض إِلّا عَلَی اللّه رِزقُها وَ یَعلَم مُستَقَرَّها وَ مُستَودَعَها کُلٌّ فِی کِتاب مُبِین (هود/ 6) و هیچ جنبندهاي در زمین نیست
مگر این روزي آن بر خداست و او قرارگاه آنها
صفحه : 175
و جایگاه موقت آنها را میداند، همگی در کتابی آشکار است.
قُل مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَّماوات وَ الَأرض قُل اللّه (سبأ/ 24 ) بگو چه کسی شما را از آسمانها و زمین روزي میدهد! بگو: خدا.
هر چند که انسان و حیوان نیز براي به دست آوردن غذا زحمت میکشند و بخصوص انسان در طبیعت تصرف میکند و غذاهاي
متنوعی براي خود آماده میسازد، ولی همه اینها از منابع و امکاناتی است که خدا در طبیعت قرار داده و در واقع خداست که روزي
خلق را بر عهده دارد و هر موجودي تا زنده است، مهمان سفره گسترده خداوند است و البته موجود زنده باید تلاش و حرکت داشته
باشد تا از این سفره بهره ببرد.
گاهی خشکسالی و قحطی شدیدي پیش میآید و موجود زنده هر چه تلاش میکند غذایی را به دست نمیآورد و میمیرد، در
چنین حالتی معلوم میشود که روزي او در طبیعت تمام شده و باید بمیرد. حتی اگر غذا آماده باشد و سهم روزي حیوان تمام شده
باشد، نمیتواند از آن روزي استفاده کند و میمیرد، چون طبق آیهاي که خواندیم، سهم روزي جنبندگان در کتابی آشکار نوشته
شده و تعیین شده است.
همان گونه که گفتیم، معمولًا روزي رسانی خدا به این صورت است که امکانات لازم را در اختیار موجود زنده قرار میدهد و او
صفحه 130 از 423
باید با تلاش و حرکت خود از آن امکانات استفاده کند ولی گاهی بعضی از حیوانات در شرایطی هستند که نمیتوانند حرکتی
بکنند مانند برخی از حیوانات تک سلولی و یا حیواناتی که در شرایط ویژهاي قرار دارند، در چنین حالتی اگر سهم روزي آنها تمام
نشده باشد، خداوند به طور مستقیم و مباشر به آنها روزي میدهد:
وَ کَأَیِّن مِن دَابَّۀٍ لا تَحمِل رِزقَهَا اللّه یَرزُقُها وَ إِیّاکُم (عنکبوت/ 60 ) و چه بسا جنبندهاي که روزي خود را حمل نمیکند، خداوند او
و شما را روزي میدهد.
گاهی هم بعضی از بندگان صالح خدا به مقامی میرسند که از غیب براي آنها
صفحه : 176
روزي میرسد و بیهیچ رنجی غذاي آماده در اختیار آنها قرار میگیرد، همان گونه که در اختیار مریم مادر عیسی و فاطمه دختر
پیامبر اسلام قرار گرفت:
کُلَّما دَخَلَ عَلَیها زَکَرِیَّا المِحرابَ وَجَ دَ عِندَها رِزقاً قالَ یا مَریَم أَنّی لَک هذا قالَت هُوَ مِن عِندِ اللّه إِن اللّهَ یَرزُق مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ
(آل عمران/ 37 ) هر گاه که زکریا در محراب بر او (مریم) وارد میشد، نزد او روزياي مییافت گفت: اي مریم این از کجا برایت
آمده است! مریم گفت: آن از نزد خداوند است، همانا خدا هر کس را که بخواهد بیحساب روزي میدهد.
«1». نظیر این کرامت در روایات معتبري براي حضرت فاطمه زهرا (ع) نیز نقل شده است
همچنین درباره کسانی که در راه خدا کشته شدهاند، آمده است که آنها پس از شهادت نوعی زندگی دارند و به آنها روزي داده
میشود:
وَ لا تَحسَ بَن الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیل اللّه أَمواتاً بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ (آل عمران/ 169 ) و کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند
مرده مپندار بلکه اینان زندهاند و نزد پررودگارشان روزي داده میشوند.
در قرآن کریم در آیات بسیاري آمده است که روزي بندگان در دست خداست و هموست که روزي کسی را فراوان میدهد و یا
بر او تنگ میگیرد:
اللّه یَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ (رعد/ 26 ) خداوند روزي را براي کسی که بخواهد گسترده و تنگ میکند.
وَ اللّه فَضَّلَ بَعضَکُم عَلی بَعض فِی الرِّزق (نحل/ 71 ) و خدا برخی از شما را بر برخی دیگر در روزي برتري داده است.
بدون شک خداوند، این کار را بر اساس معیارهاي مشخصی انجام میدهد و مثلًا کسی را که تلاش زیادي میکند روزي فراوان
میدهد و کسی را که تلاش و حرکت ندارد روزي اندکی میدهد و البته گاهی بعضی از صفات روحی و اعمال خوب و بد
-----------------------------------
. 1)- تفسیر بیضاوي، ج 1، ص 158 )
صفحه : 177
انسان نیز در فراوانی و تنگی روزي تأثیر دارد. از جمله این قرآن کریم کسانی را که روزي آنها به تنگ افتاده توصیه میکند که در
راه خدا انفاق کنند که انفاق و صدقه باعث گشایش در امر روزي میشود:
وَ مَن قُدِرَ عَلَیه رِزقُه فَلیُنفِق مِمّا آتاه اللّه (طلاق/ 7) و هر کس که روزي او به تنگ افتاده، از آنچه خدا به او داده است، انفاق کند.
در روایات بسیاري هم که از حضرات معصومین (ع) نقل شده به تأثیر برخی از اعمال در فراوانی روزي تصریح شده است و ما در
اینجا روایت جامعی را که از حضرت امیر المؤمنین (ع) در این زمینه نقل شده است، میآوریم:
قال امیر المؤمنین (ع): الجمع بین الصلاتین یزید فی الرزق، و التعقیب بعد الغداة و بعد العصر یزید فی الرزق، و صلۀ الرحم تزید فی
الرزق، و کسح الفناء یزید فی الرزق، و مواساة الاخ فی الله تزید فی الرزق، و البکور فی طلب الرزق یزید فی الرزق، و الاستغفار یزید
صفحه 131 از 423
فی الرزق، و استعمال الامانۀ یزید فی الرزق، و قول الحق یزید فی الرزق، و اجابۀ المؤذّن تزید فی الرزق، و ترك الکلام فی الخلاء
یزید فی الرزق، و ترك الحرص یزید فی الرزق، و شکر المنعم یزید فی الرزق، و اجتناب الیمین الکاذبۀ یزید فی الرزق، و الوضوء
قبل الطعام یزید فی الرزق، و اکل ما یسقط من الخوان یزید فی الرزق، و من سبّح الله کل یوم ثلاثین مرّة دفع الله عنه سبعین نوعا من
«1». البلاء ایسرها الفقر
امیر المؤمنین (ع) فرمود: جمع کردن میان دو نماز روزي را میافزاید، و خواندن تعقیبات بعد از نماز ظهر و عصر روزي را
میافزاید، و صله رحم روزي را میافزاید، و جارو کردن جلو درب روزي را میافزاید، و همدردي با برادر دینی روزي را میافزاید،
و صبح زود در طلب روزي بودن روزي را میافزاید، و استغفار کردن روزي را میافزاید، و امانت داري روزي را میافزاید، و گفتن
سخن حق روزي را میافزاید، و اجابت کردن کسی که اذان میگوید، روزي را میافزاید، و ترك کردن سخن گفتن در مستراح
روزي را میافزاید، و ترك کردن حرص روزي را میافزاید، و
-----------------------------------
. 1)- شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 93 )
صفحه : 178
شکر کسی که نعمت داده روزي را میافزاید، و پرهیز از سوگند دروغ روزي را میافزاید، و وضو گرفتن پیش از طعام روزي را
میافزاید، و خوردن آنچه از سفره افتاده روزي را میافزاید و هر کس هر روز سی مرتبه خدا را تسبیح بگوید، خدا از او هفتاد نوع
بلا را دفع میکند که کمترین آن فقر است.
در مقابل آن، بعضی از کارها از جمله گناه کردن روزي را کم میکند. در این باره نیز احادیثی داریم که از جمله آنها حدیث زیر
است:
«1». عن ابی جعفر (ع) قال: انّ الرجل لیذنب الذنب فیدرأ عنه الرزق
امام باقر (ع) فرمود: همانا مرد گناه میکند پس روزي از او دفع میشود.
همان گونه که گفتیم، در بینش اسلامی، روزي دست خداست و به هر کس که بخواهد کم یا زیاد میدهد، ولی خواستن او از
روي ضوابط معینی است که بعضی از آنها را نمیدانیم، و بعضی را میدانیم از جمله معیارهاي افزایش روزي از سوي خدا، حرکت
و تلاش بندگان است و در قرآن و روایات روي این موضوع تأکید شده و از مردم خواسته شده که براي به دست آوردن روزي
تلاش کنند:
وَ مِن رَحمَتِه جَعَلَ لَکُم اللَّیلَ وَ النَّهارَ لِتَسکُنُوا فِیه وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه (نور/ 38 ) و از رحمت خدا این است که شب و روز را براي شما
قرار داد تا در آن آرامش بگیرید و از فضل خدا طلب کنید.
فَانتَشِرُوا فِی الَأرض وَ ابتَغُوا مِن فَضل اللّه (جمعه/ 10 ) پس در زمین منتشر شوید و از فضل خدا طلب کنید.
وَ آخَرُونَ یَضرِبُونَ فِی الأَرض یَبتَغُونَ مِن فَضل اللّه (مزمل/ 20 ) و دیگرانی هستند که در زمین سفر میکنند و از فضل خدا طلب
میکنند.
همان روزي است و کار کردن و تلاش شبانه و روزانه و مسافرت، مقدمهاي « فضل خدا » در این آیات و آیات مشابه آن، منظور از
براي طلب روزي از خدا قرار داده شده است.
همچنین در روایات بسیاري این موضوع مورد تأکید قرار گرفته و از مردم خواسته
-----------------------------------
. 1)- بحار الأنوار، ج 73 ، ص 358 )
صفحه 132 از 423
صفحه : 179
شده که براي به دست آوردن روزي تلاش کنند:
«1». قال رسول الله (ص): تسعۀ اعشار الرزق فی التجارة
پیامبر خدا (ص) فرمود: نه قسمت از ده قسمت روزي در تجارت کردن است.
«2». عن النبی (ص): الشاخص فی طلب الرزق الحلال کالمجاهد فی سبیل الله
پیامبر فرمود: کسی که در طلب روزي حلال بیرون میرود مانند مجاهد در راه خداست.
«3». عن ابی عبد الله (ع) قال: لا تدع طلب الرزق من حلّه فانه عون لک علی دینک
امام صادق (ع) فرمود: طلب روزي از راه حلال را ترك نکن که آن کمک تو بر دین توست.
در بعضی از روایات از کار کسانی که در خانه مینشینند و به دنبال روزي نمیروند به گمان این خدا روزي آنها را خواهد رسانید،
انتقاد شده است:
عن الصادق (ع) قال: و رجل یقعد فی بیته و یقول رب ارزقنی و لا یخرج و لا یطلب الرزق یقول الله عز و جل: عبدي الم اجعل لک
امام صادق (ع) فرمود: و مردي است که در خانه خود نشسته و میگوید: «4»! السبیل الی الطلب و الضرب بجوارح صحیحۀ
پروردگارا به من روزي برسان و به دنبال روزي نمیرود، پس خداوند میگوید: بنده من آیا براي تو راه طلب روزي و کار با
اعضاي سالم بدن را قرار ندادم!
حتی امامان ما در مواقعی که لازم بود کارهاي بدنی میکردند و امیر المؤمنین (ع) چندین قنات حفر کرد و امام باقر با وجود
تنومندي در بستان خود کار میکرد و عرق میریخت و عملًا این سخن صوفیه را که کار کردن را منافی با توکل میدانستند، رد
میکرد.
آنها که کار کردن و طلب روزي را منافی و مغایر با توکل میدانستند با این روایت استدلال میکردند:
-----------------------------------
. 1)- همان ج 64 ص 118 )
. 2)- همان ج 103 ص 17 )
. 3)- همان ج 71 ص 310 )
. 4)- همان ج 47 ص 233 )
صفحه : 180
«1». قال رسول الله (ص): لو انکم تتوکّلون علی الله حق توکّله لرزقکم کما یرزق الطّیر تغدو خماصا و تروح بطانا
پیامبر خدا (ص) فرمود: اگر شما آنچنان که شایسته است بر خدا توکل کنید شما را مانند پرنده روزي میدهد که گرسنه صبح
میکند و سیر شب میکند.
در حالی که اگر به این روایت بخصوص تشبیهی که در آن شده است توجه کنیم به خوبی درمییابیم که هدف روایت این نیست
که انسان طلب روزي نکند بلکه هدف این است که در طلب روزي هم، انسان به یاد خدا باشد و بر او توکل کند، یعنی انسان باید
تلاش نماید و در عین حال چشم به لطف خدا داشته باشد همان گونه که آن پرنده براي به دست آوردن دانه بالاخره حرکت
میکند و به آن سوي و این سوي میرود و خدا شکم او را سیر میکند. اگر آن پرنده در لانه خود باقی میماند از گرسنگی
میمرد.
شامل روزي حلال میشود و آن « رزق » توجه کنیم که چون روزي به خدا نسبت داده میشود و روزي همه در دست اوست، کلمه
صفحه 133 از 423
را با صفت کریم و « رزق » و در قرآن کریم در مواردي «2» نیست « رزق » غذایی که از طریق حرام به دست میآید و خورده میشود
حسن آورده و در آیاتی دستور داده که از روزي حلال و پاك بخورید:
وَ کُلُوا مِمّا رَزَقَکُم اللّه حَلالًا طَیِّباً (مائده/ 88 ) و از آنچه خدا به شما روزي داده حلال و پاکیزه بخورید.
البته در میان بعضی از اقوام و ملل و از جمله مشرکان مکه برخی از خوردنیهاي حلال را حرام میشمردند و از خوردن آن پرهیز
میکردند قرآن با این بدعتها مبارزه کرد و مشرکان را به خاطر این افترایی که بر خدا میبستند سرزنش نمود:
وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُم اللّه افتِراءً عَلَی اللّه (انعام/ 140 ) و آنچه را که خدا روزیشان کرده بود از روي دروغ بستن به خدا حرام کردند.
قُل أَ رَأَیتُم ما أَنزَلَ اللّه لَکُم مِن رِزقٍ فَجَعَلتُم مِنه حَراماً وَ حَلالًا قُل آللّه أَذِنَ لَکُم
-----------------------------------
. 1)- همان ج 71 ص 151 )
را شامل حرام هم میدانند. « رزق » شامل حرام هم میشود یا نه در علم کلام بحثهایی شده است و اشاعره « رزق » 2)- درباره این )
. رجوع شود به: فاضل مقداد، إرشاد الطالبین ص 287
صفحه : 181
(یونس/ 59 ) بگو: به من خبر بدهید از آن روزي که خدا بر شما نازل کرد پس شما از آن حرام و حلال ساختید. بگو: آیا خدا به
شما اجازه داده است!
هر گونه عطاي مداوم و پیوستهاي است که میرسد « رزق » فقط به غذا و خوراکی گفته نمیشود، بلکه « رزق » توجه کنیم که کلمه
و شامل تمام چیزهاي مطلوب حتی امور معنوي هم میشود مثلًا میگوییم: خداوند به او فرزندي روزي کرد و یا از خدا چنین
و از خدا میخواهیم که براي ما علم یا ایمان یا شهادت یا تقوا روزي کند « اللهم ارزقنی العلم و الایمان و الشهادة » : مسألت میکنیم
شامل نعمتهاي بهشتی هم میشود: « رزق » و نیز
فَأُولئِکَ یَدخُلُونَ الجَنَّۀَ یُرزَقُونَ فِیها بِغَیرِ حِساب (غافر/ 40 ) پس آنان وارد بهشت میشوند، در آن بدون حساب روزي داده
میشوند.
یاد شده « خیر الرازقین بهترین روزي دهندگان » و « رزّاق بسیار روزي دهنده » مطلب دیگر این در قرآن کریم از خدا با دو صفت
را به غیر خدا هم اطلاق کرد و کسی که به کسی بطور مداوم احسان « رازق » است و این دومی نشان میدهد که میتوان کلمه
که به غیر خدا هم « خالق » میکند و غذا میدهد، در واقع به او روزي میدهد و البته خدا بهترین روزي دهندگان است، مانند صفت
است. « احسن الخالقین نیکوترین آفرینندگان » که صنعتی داشته باشد اطلاق میشود و انسان نیز میتواند آفریننده باشد ولی خداوند
[ [سورة هود ( 11 ): آیۀ 7
اشاره
وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ فِی سِتَّۀِ أَیّام وَ کانَ عَرشُه عَلَی الماءِ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن عَمَلًا وَ لَئِن قُلتَ إِنَّکُم مَبعُوثُونَ مِن بَعدِ
( المَوت لَیَقُولَن الَّذِینَ کَفَرُوا إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِین ( 7
و اوست کسی که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید در حالی که عرش او بر آب بود تا شما را بیازماید که کدام یک از شما،
از لحاظ عمل نیکوتر است و اگر بگویی که شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد، کسانی که کافرند میگویند: همانا این چیزي
جز
صفحه 134 از 423
صفحه : 182
( یک دروغ آشکار نیست ( 7
نکات ادبی
در « یوم » روزها. منظور از روز در اینجا روز متعارف نیست بلکه منظور از آن دوران یا مرحله است. اطلاق « یوم » جمع « ایام » -1
در فارسی به دوران و مرحله متداول است. « روز » عربی و
در اصل به معناي آب است ولی به هر نوع جسمی که میعان و سیلان داشته باشد، اطلاق میشود. « الماء » -2
براي قسم است و نه ابتدا، چون لام ابتدا به ان شرطیه داخل نمیشود. « لئن قلت » -3 لام در
جادو، هر نوع سخن باطل. در اینجا منظور کافران از سحر، سخن باطل است. « سحر » -4
تفسیر و توضیح
آیه ( 7) وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ فِی سِتَّۀِ أَیّام ... براي اثبات قدرت خداوند و حاکمیت اراده او در جهان، از چگونگی
آفرینش جهان سخن به میان میآورد و اظهار میدارد که اوست که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و این در حالی بود که
عرش او بر آب بود.
منظور از شش روزي که جهان در آن آفریده شده، شش دوران یا مرحله است و هدف این است که خدا آسمانها و زمین را بطور
دفعی و در یک لحظه نیافرید بلکه آنها را در شش دوره و مرحله آفرید و جهان بر اساس تدریج و تدرّج آفریده شده است. اطلاق
الدهر یومان یوم لک و یوم علیک » : بر مرحله و دوره در زبان عربی شایع است، مثلًا حضرت علی (ع) میفرماید « یوم روز » کلمه
معلوم است که منظور از روز در اینجا یک شبانه روز نیست بلکه « روزگار دو روز است روزي به نفع تو و روزي به ضرر توست
همان دوره است.
صفحه : 183
در این آیه بطور کلی از آفرینش آسمانها و زمین در شش روز سخن به میان آمده ولی در آیات دیگر، این مسأله با تفصیل بیشتري
بیان شده است و مثلًا در آیات 9 تا 12 سوره فصّلت چنین آمده است که خدا زمین را در دو روز آفرید و در دو روز دیگر کوهها و
برکتها و مواد خوراکی را در آن قرار داد و در دو روز دیگر هفت آسمان را آفرید. بنابراین، آفرینش زمین و آنچه در آن است در
چهار مرحله و آفرینش آسمانهاي هفتگانه در دو مرحله یا دو روز اتفاق افتاده است.
همچنین در آیه مورد بحث گفته شده که آفرینش آسمانها و زمین در حالی صورت گرفت که عرش خدا بر آب بود. شاید منظور
این باشد که پیش از آفرینش آسمانها و زمین، گازهاي مخصوصی وجود داشته که مانند آب به صورت مایع بودند و شکل خاصی
نداشتند و خدا از همین مواد، کرات آسمانی و زمین را آفرید و به آنها شکل داد.
این میفرماید: عرش او بر آب بود، یعنی بر همان مواد مذاب و مایع تسلط کامل داشت و منظور از عرش در اینجا همان قدرت
معرفی کرده که به معناي بخار و دود است و « دخان » است. اتفاقاً در همان آیه سوره فصلت که اشاره کردیم، خمیرمایه آسمان را
که در این آیات آمده همان گازهاي فشردهاي است که « آب » یا « دخان » میتوان آن را به گاز هم اطلاق کرد و میتوان گفت که
پیش از شکل گرفتن کرات در فضا بوده است.
خوشبختانه علم امروز هم این مطلب را تأیید میکند و پیدایش کرات را از فشرده شدن گازهاي موجود در فضا میداند.
در ادامه آیه مورد بحث هدف از آفرینش آسمانها و زمین را نیز بیان میکند و اظهار میدارد که این کار براي آن صورت گرفت
صفحه 135 از 423
که خدا شما را آزمایش کند و معلوم شود که کدام یک از شما از لحاظ عمل نیکوتر است. بنابراین، آفرینش آسمانها و زمین براي
این بوده که موجودي به نام انسان به وجود آید و تحت تکلیف زندگی کند و کسانی از آنها که به کمال روحی میرسند و
کارهاي نیکو انجام میدهند از کسان دیگري که چنین نیستند و عملکرد ناپسندي دارند، مشخص شوند و هر کسی
صفحه : 184
به سزاي اعمال خود برسد.
بارها تذکر دادهایم که آزمایش خداوند براي آن نیست که از خوب و بد بندگان خود آگاهی یابد چون او همواره از همه چیز
آگاه است، بلکه امتحان براي ظهور و بروز استعدادهاي افراد و رسیدن انسانهاي شایسته به کمال مطلوب است و اگر تکلیف یا
امتحان الهی نبود چنین کار امکان نداشت.
باید دانست که در این دنیا به کارهاي خوب و اعمال شایسته انسانهاي کمال یافته پاداش مناسبی داده نمیشود و پاداش مناسب آنها
در قیامت داده خواهد شد و لذا در ادامه این آیه از زندگی پس از مرگ و ناباوري کافران به آن عالم، سخن به میان میآورد و
اظهار میدارد که اگر بگویی شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد، کافران میگویند این یک دروغ آشکار است. منظور از
در اینجا سخن باطل و دروغ است. « سحر »
مشرکان عصر پیامبر وجود خدا را قبول داشتند ولی بتها را شریک او قرار میدادند، اما جز تعداد بسیار اندکی از آنها به قیامت و
زندگی پس از مرگ ایمان نداشتند و لذا وقتی مسأله قیامت در سخنان پیامبر اسلام مطرح میشد، آنها وجود چنین عالمی را نفی
میکردند و از طرح آن اظهار شگفتی مینمودند تا جایی که پیامبر اسلام را به خاطر همین موضوع، متهم به دیوانگی میکردند:
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَل نَدُلُّکُم عَلی رَجُل یُنَبِّئُکُم إِذا مُزِّقتُم کُل مُمَزَّق إِنَّکُم لَفِی خَلق جَدِیدٍ أَفتَري عَلَی اللّه کَذِباً أَم بِه جِنَّۀٌ (سبأ/ 8) و
کافران گفتند: آیا مردي را به شما نشان دهیم که شما را خبر میدهد که چون به طور کامل متلاشی شدید باز قطعاً در آفرینشی
جدید خواهید بود! آیا او بر خدا دروغی بسته یا او را دیوانگی است!
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 8 الی 11
اشاره
وَ لَئِن أَخَّرنا عَنهُم العَذابَ إِلی أُمَّۀٍ مَعدُودَةٍ لَیَقُولُن ما یَحبِسُه أَلا یَومَ یَأتِیهِم لَیسَ مَصرُوفاً عَنهُم وَ حاقَ بِهِم ما کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ ( 8) وَ
لَئِن أَذَقنَا الإِنسانَ مِنّا رَحمَ ۀً ثُم نَزَعناها مِنه إِنَّه لَیَؤُس کَفُورٌ ( 9) وَ لَئِن أَذَقناه نَعماءَ بَعدَ ضَ رّاءَ مَسَّته لَیَقُولَن ذَهَبَ السَّیِّئات عَنِّی إِنَّه لَفَرِحٌ
( فَخُورٌ ( 10 ) إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات أُولئِکَ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ کَبِیرٌ ( 11
صفحه : 185
و اگر عذاب را تا مدّت معینی از آنها به تأخیر اندازیم، میگویند: چه چیزي آن را بازداشت! آگاه باشید روزي که بر آنان فرا رسد،
( از آنان بازگردانیده نشود و آنچه را که که مسخره میکردند آنان را فرا میگیرد ( 8
( و اگر انسان را از سوي خود رحمتی بچشانیم آنگاه آن را از او برگیریم، همانا او نومید و ناسپاس میشود ( 9
( و اگر پس از آسیبی که به او رسیده نعمتی به او بچشانیم، میگوید: بدیها از من رفت، همانا او شادمان و فخر کننده است ( 10
( مگر کسانی که شکیبایی کردند و کارهاي شایسته انجام دادند که براي آنان آمرزشی و پاداشی بزرگ است ( 11
نکات ادبی
صفحه 136 از 423
براي قسم است. « و لئن » -1 لام در
مدت، زمان. این واژه در قرآن معمولًا به معناي گروه و جماعت استعمال شده ولی در چند مورد از جمله در اینجا به معناي « امۀ » -2
به معناي قصد است که گاهی گروه معینی و گاهی زمان معینی قصد میشود. « امّ » زمان و مدت استعمال شده است و اصل آن از
شمارش شده، معین. « معدودة » -3
میباشد که به جهت ثقیل «ّ لیقولونن » جمع مذکر غایب از فعل مضارع است که با نون ثقلیه مؤکد شده است و اصل آن «ّ لیقولُن » -4
بودن اجتماع سه نون در یک جا، نون مضارع حذف شد و واو حرف عله هم به جهت التقاء ساکنین حذف شد.
جمله استفهامیه است و ضمیر مفعولی به عذاب برمیگردد. « ما یحسبه » -5
است و این از موارد نادري است که ظرف متعلق به خبر لیس از خود لیس مقدم میشود. « مصروفا » ظرف و متعلق به « یوم » -6
احاطه کرد، فراگرفت. « حاق » -7
صفحه : 186
به معناي نومیدي. « یأس » صفت مشبهه از « یئوس » -8
ناسپاس. « کفور » -9
رنجی است که آثار آن ظاهر باشد و اساساً وزن « ضرّاء » نعمتی که آثار آن در شخص آشکار باشد. همان گونه که « نعماء » -10
معناي آشکار شدن صفت در شخص را میرساند مانند حمراء، عوراء و فرق میان نعمت و نعماء در همین است. « فعلاء »
.« لکن الّذین » یا استثناي متصل است و از جنس انسان استثنا شده و یا استثناي منقطع است به معناي « الّا الّذین » -11
تفسیر و توضیح
آیه ( 8) وَ لَئِن أَخَّرنا عَنهُم العَذابَ إِلی أُمَّۀٍ مَعدُودَةٍ ... خداوند براي تکذیب کنندگان پیامبران عذاب نازل میکند، منتها گاهی این
گفته میشود و بارها درباره « استیصال » عذاب به خاطر مصلحتهایی به تأخیر میافتد. این عذاب همان عذابی است که به آن، عذاب
آن توضیح دادهایم و گفتهایم که این نوع از عذاب تنها شامل کافران میشود و مؤمنان از آن نجات مییابند. همان گونه که درباره
امتهاي پیامبران گذشته مثل نوح و عاد و شعیب اتفاق افتاد.
مشرکان و منکران پیامبر اسلام (ص) نیز در معرض چنین عذابی بودند و پیامبر اسلام بارها آنان را از نزول چنین عذابی برحذر
داشته بود اما چون نزول عذاب به خاطر مصلحتهایی به تأخیر افتاده بود، خدا به آنها مهلت داده بود تا فرصت کافی براي اندیشیدن
داشته باشند و آنها ناباورانه میپرسیدند: اگر این عذاب حق است پس چرا نازل نمیشود! پس از طرح پرسش آنان، در پاسخ
میفرماید: آگاه باشید روزي که عذاب بر آنان فرا رسد، از آنان بازگردانیده نمیشود، یعنی وقتی عذاب نازل شد دیگر هیچ چیزي
نمیتواند آنان را نجات دهد. حتی اگر ایمان هم بیاورند براي آنها سودي نخواهد داشت همان گونه که ایمان فرعون به هنگام
غرق شدن سودي براي او نداشت. در پایان آیه اظهار میدارد که آن چیزي که آنان مورد مسخره قرار داده بودند آنان را فرا
میگیرد.
صفحه : 187
این وعده عذاب، در جنگ بدر و بعضی دیگر از جنگها محقق شد و بسیاري از سران مشرکان هلاك شدند و گروهی از آنان نیز
ایمان آوردند و بالاخره شرك و بت پرستی از حجاز ریشه کن شد.
قرآن کریم در اینجا مطلب را به عنوان یک سنّت کلّی الهی بیان میکند و در آیات بعدي همین سوره نمونههاي عینی آن را در
ضمن بیان شرح حال قوم نوح و هود و شعیب میآورد تا مایه عبرتی براي مشرکان عصر پیامبر و تسلاي خاطري براي آن حضرت
صفحه 137 از 423
باشد.
احتمال میرود که منظور از عذابی که در این آیه وعده داده شده، عذاب روز قیامت باشد که فراگیر همه کافران خواهد بود و مراد
روز قیامت باشد. « یوم » زندگی این دنیا و مراد از « امۀ معدودة زمان معین » از
11 ) وَ لَئِن أَذَقنَا الإِنسانَ مِنّا رَحمَ ۀً ثُم نَزَعناها مِنه ... این آیات بیانگر یک سلسله حالات روحی است که در نوع انسانها - آیات ( 9
وجود دارد و مربوط به طبع انسانی است و کسانی که تربیت شده مکتب پیامبران باشند، خود را از این حالات و صفات رها میکنند
و فراتر از آن قرار میگیرند.
گاهی خداوند به عنوان آزمایش، نعمتی را در اختیار انسان قرار میدهد و سپس آن را از او میگیرد در چنین حالتی معمولًا انسان
دچار ناامیدي و ناسپاسی میشود و گاهی هم خداوند پس از رنجی که به انسان رسیده گشایشی در زندگی او به وجود میآورد،
در این حالت نیز معمولًا انسان دچار شادمانی مغرورانه و خودستایی میشود، به گمان این این نعمت در اثر تلاش خود او به دست
آمده است و از روي غرور میگوید: بدیها و رنجها از من دور شد؟ در هر دو حالت، انسان از خدا غافل میشود، در حالت اول با
ناامیدي و ناسپاسی، از خدا دور میشود و به این فکر نمیافتد که ممکن است خداوند توانا باردیگر آن نعمت را به او بدهد و در
حالت دوم با غرور و خودستایی، خدا را از یاد میبرد و نعمتی را که در اختیار دارد حاصل هوش و تلاش خود میداند و به این فکر
نمیافتد که خدا این نعمت را به او داده است.
صفحه : 188
در این میان، بندگان خوب خدا و آنها که تربیت شده مکتب پیامبران هستند و ایمان و تقوا دارند و کارهاي شایسته انجام میدهند،
حساب دیگري دارند آنها اسیر تمایلات نفسانی خود نمیشوند و همه چیز را از خدا میدانند. آنها در حالی که نعمتی از آنها سلب
میشود ناسپاسی نمیکنند و مأیوس نمیشوند و همواره چشم امید به درگاه خدا دارند و در حالی که گشایشی در زندگی آنها
حاصل شود، به خود مغرور نمیشوند و آن را نشانهاي از لطف و عنایت خداوند میدانند همان گونه که حضرت سلیمان وقتی آن
جلال و عظمت و پادشاهی و قدرت را در خود دید، فروتنانه گفت:
هذا مِن فَضل رَبِّی لِیَبلُوَنِی أَ أَشکُرُ أَم أَکفُرُ (نمل/ 40 ) این از فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش کند که شکر خواهم کرد و یا
ناسپاسی خواهم نمود.
در آیات مورد بحث طبیعت انسان است که تمایلات ویژهاي در آن وجود دارد و « انسان » با توجه به مطالبی که گفته شد، منظور از
این در آیه اخیر گروهی را از آن استثنا میکند، این گروه همان مؤمنان و تهذیب شدگان هستند و خدا به آنان آمرزش و پاداش
بزرگی را وعده میدهد و هر چند که در این آیه از ایمان آنها ذکري به میان نیامده ولی وعدهاي که به آنان داده شده وعده
مخصوص مؤمنان است و میبینیم که در آیات دیگر، همان وعده را به مؤمنان میدهد:
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ کَ بِیرٌ (فاطر/ 7) و کسانی که ایمان آوردهاند و کارهاي شایسته کردهاند، براي
آنهاست آمرزش و پاداش بزرگ.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 12 الی 14
اشاره
فَلَعَلَّکَ تارِك بَعضَ ما یُوحی إِلَیکَ وَ ضائِق بِه صَدرُكَ أَن یَقُولُوا لَو لا أُنزِلَ عَلَیه کَنزٌ أَو جاءَ مَعَه مَلَک إِنَّما أَنتَ نَذِیرٌ وَ اللّه عَلی کُلِّ
شَیءٍ وَکِیل ( 12 ) أَم یَقُولُونَ افتَراه قُل فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِه مُفتَرَیات وَ ادعُوا مَن استَطَعتُم مِن دُونِ اللّه إِن کُنتُم صادِقِینَ ( 13 ) فَإِلَّم
صفحه 138 از 423
( یَستَجِیبُوا لَکُم فَاعلَمُوا أَنَّما أُنزِلَ بِعِلم اللّه وَ أَن لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَهَل أَنتُم مُسلِمُونَ ( 14
صفحه : 189
پس شاید تو برخی از آنچه را که بر تو نازل شده رها کنی و سینهات از آن تنگ شود، از بیم آنکه بگویند: چرا بر وي گنجی نازل
( نشده یا فرشتهاي با او نیامده است همانا تو بیم دهندهاي و خدا بر هر چیزي نگهبان است ( 12
یا میگویند: آن (قرآن) را خود ساخته است. بگو: پس ده سوره ساخته شده مانند آن را بیاورید و جز خدا هر کس را میتوانید
( بخوانید اگر راستگویانید ( 13
پس اگر به شما جواب ندادند، بدانید که آنچه نازل شده با علم خدا بوده و این جز او معبودي نیست، پس آیا شما تسلیم
( شوندگانید! ( 14
نکات ادبی
یا براي ترجّی و یا براي استفهام است. « لعلّک » -1
که پیش از آن آمده هماهنگ شود و « تارك » گفته شده علتهایی دارد از جمله این با « ضائق » « ضیّق » تنگ. این به جاي « ضائق » -2
دیگر این وزن فاعل بر حدوث و عارضی بودن صفت دلالت میکند ولی وزنهاي صفت مشبهه دلالت بر ثبوت و استمرار دارد و در
اینجا حدوث و عارضی بودن مورد نظر است.
به تقدیر: مخافۀ ان یقولوا یا کراهۀ ان یقولوا میباشد. « ان یقولوا » -3
گنج، مالی که ذخیره شده باشد. « کنز » -4
نگهبان، کسی که از طرف کسی براي انجام کاري مأمور میشود. « وکیل » -5
و یا متصله است و شق اول آن مقدّر است به این نحو: أیکفرون أم یقولون. « بل » یا منقطعه است به معناي « ام یقولون » در « ام » -6
که همان قرآن است برمیگردد. ضمناً کلمه مثل وقتی صفت براي تثنیه یا جمع قرار میگیرد « ما یوحی الیک » به « مثله » -7 ضمیر
گاهی به صورت مفرد میآید مانند همین آیه و آیه: لبشرین مثلنا (مؤمنون/ 47 ) و گاهی به صورت مطابق با موصوف میآید مانند:
.( حور عین کامثال (واقعه/ 23
بود و نون به لام قلب و در آن ادغام شده است. « فان لم » در اصل « فإلّم » -8
صفحه : 190
براي موصول و یا کافه است مانند انّما و لکنّما. « انّما » در « ما » -9
تفسیر و توضیح
آیه ( 12 ) فَلَعَلَّکَ تارِك بَعضَ ما یُوحی إِلَیکَ ... مشرکان مکه در برابر دعوت پیامبر اسلام ایستادگی میکردند و بهانههاي سست و
واهی میآوردند. از جمله این اگر او راست میگوید چرا گنجی بر وي نازل نمیشود و یا فرشتگان پیش او نمیآیند و بهانههاي
دیگري که در آیات متعدد قرآن نقل شده است. پیامبر اسلام براي این مخالفت آنها را برنیانگیزد و احساسات آنها را به ضرر خود
تحریک نکند، گاهی در بیان وحی درنگ میکرد تا موقعیت مناسبتري پیش آید و در آن موقعیت سخن خود را بگوید شاید که
در کافران تأثیر کند و از این آنها ایمان نمیآوردند و بهانه جویی میکردند، سینهاش به تنگ میآمد.
در این آیه به پیامبر دستور میدهد که در رساندن پیام الهی هیچ ملاحظهاي نداشته باشد و آن را در هر شرایطی به کافران ابلاغ
کند. بنابراین، این آیه در مقام عتاب پیامبر نیست که چرا چنین میکند بلکه در مقام راهنمایی اوست و این از بیم بهانه جوییهاي
صفحه 139 از 423
مشرکان در ابلاغ پیام خدا درنگ نکند. در ادامه آیه روشن میسازد که وظیفه او بیم دادن است و خدا بر هر چیزي وکیل و نگهبان
اوست.
بهانه جوییهاي مشرکان مکه بیشتر به این صورت بود که با وجود معجزات روشن پیامبر اسلام (ص) که مهمترین آنها قرآن بود،
اظهار میکردند که باید پیامبر معجزههاي پیشنهادي آنها را بیاورد ولی پیامبر چنین نمیکرد، زیرا پس از آمدن چنین معجزاتی اگر
ایمان نمیآوردند، بی درنگ هلاك میشدند:
وَ قالُوا لَو لا أُنزِلَ عَلَیه مَلَک وَ لَو أَنزَلنا مَلَکاً لَقُضِ یَ الَأمرُ ثُم لا یُنظَرُونَ (انعام/ 8) و گفتند: چرا بر او فرشتهاي نازل نمیشود و اگر
فرشتهاي نازل میکردیم، کار تمام میشد و به آنها مهلت داده نمیشد.
14 ) أَم یَقُولُونَ افتَراه قُل فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِه ... قرآن کریم به عنوان معجزه بزرگ پیامبر اسلام (ص) پیش روي - آیات ( 13
مشرکان مکه بود ولی آنها در اثر عنادي که
صفحه : 191
داشتند، میگفتند: قرآن جملاتی است که محمّد (ص) از پیش خود ساخته و بافته است و به دروغ آن را به خدا نسبت میدهد.
میکند و از آنها میخواهد که اگر قرآن را « تحدّي » براي اثبات اعجاز قرآن، در این آیه مشرکان را به مبارزه میطلبد و به اصطلاح
ساخته و پرداخته بشر میدانند، پس ده سوره مانند سورههاي قرآن را بیاورند و براي آوردن آن هر کس را که میخواهند به یاري
بطلبند و جز خدا از همه کمک بگیرند.
در آیه بعد که آن نیز خطاب به مشرکان است، اضافه میکند که اگر کسانی که از آنها کمک خواستید به شما جواب ندادند، یعنی
نتوانستند ده سوره مانند سورههاي قرآن را بسازند، پس بدانید که قرآن با علم خدا نازل شده و از دانش گسترده او سرچشمه گرفته
است و از همین جا به یگانگی خدا پی ببرید و بدانید که خدایی جز او وجود ندارد. آیا پس از این حجت آشکار شما تسلیم
میشوید!
به گواهی تاریخ، مشرکان براي از بین بردن اسلام از هر راهی و از جمله از راه جنگ و ستیز وارد شدند ولی از این راه که
بیدردسرترین راه بود وارد نشدند زیرا که آنها توانایی آوردن مانند قرآن را نداشتند.
قرآن در این آیه با ده سوره و در سوره بقره آیه 23 و سوره یونس آیه 38 با یک سوره و در سوره اسراء آیه 88 با تمام قرآن تحدي
میکند. از آنجا که سوره هود که آیه مورد بحث در آن است پس از سوره یونس نازل شده، این پرسش پیش میآید که چگونه
قرآن از یک سوره به ده سوره ترقی کرده در حالی که عکس آن مناسبتر بود یعنی باید اول با ده سوره تحدي میکرد و سپس در
مقام تنزل با یک سوره تحدي میکرد. در پاسخ این سؤال مطالبی گفته شده که چندان استوار نیست. آنچه به نظر میرسد این است
که در سوره هود آمده ولی در سوره یونس نیامده جستجو کرد. « مفتریات » که باید رمز مطلب را در کلمه
در سوره یونس یک سوره میخواهد ولی سورهاي که درست مانند سوره قرآنی باشد و علاوه بر فصاحت و بلاغت، از نظر اشتمال
بر معارف و احکام و موضوعات همان ویژگی را داشته باشد که سوره قرآنی دارد، اما در سوره هود از این درخواست
صفحه : 192
تنزل میکند و کار را آسانتر میسازد و چیزي میخواهد که ظاهر آن شبیه قرآن باشد اگر چه مطالب آن به هم بافته و دروغین
(مفتریات) باشد ولی اگر خواستند چنین کنند باید ده سوره بیاورند و البته عدد ده براي تغلیب است و منظور، آوردن چندین سوره
است.
بدون شک آوردن ده سوره دروغین (عشر سور مفتریات) بسیار آسانتر از آوردن یک سوره راستین است. اما مشرکان از آوردن آن
هم ناتوان بودند و آنها به هیچ وجه نتوانستند با قرآن معارضه کنند.
صفحه 140 از 423
درباره تحدّي قرآن و وجوه اعجاز آن در ذیل آیه 23 سوره بقره بحث مفصلی داشتیم رجوع شود.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 15 الی 16
اشاره
مَن کانَ یُرِیدُ الحَیاةَ الدُّنیا وَ زِینَتَها نُوَف إِلَیهِم أَعمالَهُم فِیها وَ هُم فِیها لا یُبخَسُونَ ( 15 ) أُولئِکَ الَّذِینَ لَیسَ لَهُم فِی الآخِرَةِ إِلاَّ النّارُ وَ
( حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها وَ باطِل ما کانُوا یَعمَلُونَ ( 16
هر کس زندگی دنیا و آرایش آن را بخواهد، کارهاي آنان را در آن به تمامی به آنها پاداش دهیم و آنان در آنجا کم داده
( نمیشوند ( 15
( آنان کسانی هستند که برایشان در آخرت جز آتش نیست و آنچه در دنیا کردهاند تباه شد و هر چه انجام دادهاند باطل است ( 16
نکات ادبی
در اینجا براي استمرار فعل بعدي است. « کان » -1
از وفّی یوفّی توفیۀ به معناي جزا دادن به تمام و کمال است. این فعل به جهت این در جزاي شرط واقع شده مجزوم است «ّ نوف » -2
باشد که در اینجا « کان » و در جمله شرطیه نمیتوان شرط را به صورت ماضی و جزا را به صورت مضارع آورد. مگر این فعل شرط
به همین گونه است.
به معناي نقصان « بخس » کم داده نمیشوند، کم و کاستی ندارند « لا یبخسون » -3
صفحه : 193
و کاستی است.
تباه شد، از بین رفت. « حبط » -4
است. « صنعوا » و یا متعلق به « حبط » یا متعلق به « صنعوا فیها » در « فیها » -5
تفسیر و توضیح
16 ) مَن کانَ یُرِیدُ الحَیاةَ الدُّنیا وَ زِینَتَها ... این آیات بیانگر یکی از سنتهاي مهم الهی است که در زندگی بشر حاکمیت - آیات ( 15
دارد و آن این هر کس در این جهان کار خیري انجام دهد، مطابق با انگیزه و نیّتی که دارد پاداش داده میشود و خداوند کار او را
بدون پاداش نمیگذارد.
طبق این آیات هر کس کار نیکی انجام دهد و انگیزه او براي این کار فقط رسیدن به زندگی دنیا و رفاه و آسایش این جهانی و
زینت و آرایش آن باشد و آخرت را در نظر نگیرد، خداوند پاداش او را به تمام و کمال در این جهان میدهد و چیزي از آن کم
نمیگذارد ولی در آخرت بهرهاي نخواهد داشت و نصیب او جز آتش جهنم نیست و تمام کارهاي خوب او در آخرت تباه و
بیارزش و باطل میشود، چون او براي آخرت کاري انجام نداده است و این تمام کارهاي نیک را به انگیزه دنیا انجام میدهد،
معلوم است که به خدا و روز قیامت ایمان ندارد و همین کار باعث هلاکت او در آخرت میشود.
در عین حال مقتضاي عدالت خداوند این است که به کار نیک از هر کس که باشد پاداش دهد و او این پاداش را در همین دنیا به
او میدهد و این کاري از روي عدالت است، چون آن شخص بیش از این نمیخواست و هدف او دنیا بود و خدا هم مطابق با اراده
صفحه 141 از 423
او به او پاداش میدهد.
گاهی گفته میشود که چگونه خداوند کسانی را که اختراعات و اکتشافات بزرگی کردهاند و خدمت شایانی به بشر انجام دادهاند
به این جهت که ایمان ندارند به جهنم میبرد! پاسخ این سخن در همین آیه و چند آیه دیگر به روشنی بیان شده است و خلاصه آن
این است که خداوند مطابق با انگیزه و اراده آن شخص به او پاداش
صفحه : 194
میدهد و او بیش از این نخواسته است که در دنیا به ثروتی و یا شهرتی برسد و به آن میرسد و این در حالی است که او مکلف به
ایمان و تقوا بود و چون به وظیفه خود عمل نمیکند، در آخرت معذّب خواهد شد.
این مطلب در آیات دیگري هم مورد تأکید قرار گرفته است:
مَن کانَ یُرِیدُ العاجِلَۀَ عَجَّلنا لَه فِیها ما نَشاءُ لِمَن نُرِیدُ ثُم جَعَلنا لَه جَهَنَّمَ یَصلاها مَذمُوماً مَدحُوراً (اسراء/ 18 ) هر کس این دنیا را
بخواهد، براي هر کس که بخواهیم آنچه را که بخواهیم به شتاب میدهیم آنگاه جهنم را براي او قرار میدهیم که نکوهیده و
مطرود در آن در آید.
مَن کانَ یُرِیدُ حَرثَ الآخِرَةِ نَزِد لَه فِی حَرثِه وَ مَن کانَ یُرِیدُ حَرثَ الدُّنیا نُؤتِه مِنها وَ ما لَه فِی الآخِرَةِ مِن نَصِ یب (شوري/ 20 ) هر کس
که کشت آخرت را بخواهد، در کشت او میافزاییم و هر کس که کشت دنیا را بخواهد، از آن به او میدهیم و براي او در آخرت
بهرهاي نیست.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 17 الی 18
اشاره
أَ فَمَن کانَ عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّه وَ یَتلُوه شاهِدٌ مِنه وَ مِن قَبلِه کِتاب مُوسی إِماماً وَ رَحمَ ۀً أُولئِکَ یُؤمِنُونَ بِه وَ مَن یَکفُر بِه مِنَ الَأحزابِ
فَالنّارُ مَوعِدُه فَلا تَک فِی مِریَۀٍ مِنه إِنَّه الحَقُّ مِن رَبِّکَ وَ لکِن أَکثَرَ النّاس لا یُؤمِنُونَ ( 17 ) وَ مَن أَظلَم مِمَّن افتَري عَلَی اللّه کَذِباً أُولئِکَ
( یُعرَضُونَ عَلی رَبِّهِم وَ یَقُول الَأشهادُ هؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلی رَبِّهِم أَلا لَعنَۀُ اللّه عَلَی الظّالِمِینَ ( 18
آیا کسی که دلیل روشنی از پروردگار خود دارد و گواهی از خود وي او را دنبال میکند و پیش از او کتاب موسی قرار داشت که
پیشوایی و رحمتی بود، (مانند کسی است که چنین نیست) آنان به او ایمان آوردهاند و هر کس از گروهها به او کافر شود، آتش
( وعده گاه اوست، پس، از آن در تردید مباش که آن از سوي پروردگار تو و حق است ولی بسیاري از مردم ایمان نمیآورند ( 17
و چه کسی ستمکارتر از کسی است که بر خدا دروغ میبندد! آنان بر پروردگار خود عرضه میشوند و گواهان میگویند: اینان
همان
صفحه : 195
( کسانی هستند که بر پروردگار خود دروغ گفتند آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمگران است ( 18
نکات ادبی
در تقدیر میباشد. حذف خبر « کغیره » مبتداست و خبر آن به خاطر معلوم بودن محذوف است و چیزي مانند «... افمن کان » -1
ضمنا این استفهام براي تقریر یعنی اقرار « امن هو قانت » و « افمن زیّن له عمله » مبتدایی که پس از استفهام میآید شایع است مانند
گرفتن از مخاطب است.
صفحه 142 از 423
دلیل روشن، حجت آشکار، چیزي که خود روشن و نیز روشن کننده است مانند نور. « بیّنه » -2
برمیگردد و همینطور ضمیرهاي بعدي و منظور از آن یا پیامبر و یا هر کسی است که چنین باشد. « من کان » به « ربّه » -3 ضمیر
گرفتهاند که بعید مینماید. « تلاوت » به معناي دنبال کردن است و بعضیها آن را از « تلو » از « یتلو » -4
است. « کتاب موسی » هر دو حال از « اماما و رحمۀ » -5
به کتاب موسی و یا به قرآن برمیگردد. « یؤمنون به » در « به » -6 ضمیر
جمع حزب، گروهها. در معناي حزب یک نوع غلظت و شدت و تعصب لحاظ شده است. « الاحزاب » -7
عرضه میشوند، نشان داده میشوند. در معرض دید قرار میگیرند. « یعرضون » -8
گواهان. یا جمع شاهد است مانند صاحب و اصحاب و یا جمع شهید است مانند شریف و اشراف. « الاشهاد » -9
تفسیر و توضیح
آیه ( 17 ) أَ فَمَن کانَ عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّه وَ یَتلُوه شاهِدٌ مِنه ... در مقابل کسانی که به
صفحه : 196
خدا و قیامت کفر میورزند و هدف آنها تنها دنیا و زینت آن است که در آیه پیش وضع آنها بیان شد، اینک در این آیه از کسانی
یاد میکند که با حجت آشکار و دلیل روشنی که از پروردگار خود دارند، هدایت یافتهاند و ایمان محکمی به خدا دارند.
میپرسد آیا چنین کسی مانند کسی است که ایمان ندارد!
اضافه میکند که این شخص را شاهدي از پروردگارش دنبال میکند و این شاهد علاوه بر حجت آشکاري است که دارد و منظور
از آن هر چیزي یا کسی است که میتواند بر حقانیت راه او گواه باشد مانند وحی یا فرشته وحی و یا شخص خاصی که گواه بودن
او دلیل دیگري بر حقانیت راه است.
البته این آیه کلّیّت دارد و مخصوص شخص معینی نیست و شامل همه مؤمنین عصر پیامبر میشود ولی مصداق بارز آن، وجود
مبارك پیامبر اسلام (ص) است که دلیل روشنی از پروردگار خود داشت و آیات قرآنی بر او نازل میشد و شاهدي هم از خود او،
او را دنبال میکرد. این شاهد میتواند فرشته وحی جبرئیل باشد و میتواند شخص معینی از مؤمنان باشد که ایمان آوردن او دلیلی
بر درستی سخنان پیامبر است. اتفاقاً در چندین روایت که از طریق شیعه و سنّی نقل شده، آمده است که منظور از این شاهد حضرت
علی بن ابی طالب (ع) است که شاهد صدق نبوت پیامبر اسلام بود.
علاوه بر بیّنه و شاهدي که آن را دنبال میکند، دلیل سومی هم وجود داشت که حقانیت پیامبر اسلام را تأیید میکرد و آن تورات
بود که پیشتر بر موسی نازل شده بود و پیشوا و رحمت بود. در تورات از آمدن پیامبر اسلام خبر داده شده و نشانههاي آن حضرت
آمده است و اگر آنان به تورات توجه داشتند به حقانیت پیامبر اسلام پی میبردند ولی همان گونه که میدانیم، علماي یهود آن
قسمت از آیات تورات را پنهان داشتند و به مردم نخواندند.
در این آیه، از تورات به عنوان امام و رحمت یاد میکند و در آیه دیگر آن را هدایت و نور معرفی میکند:
( إِنّا أَنزَلنَا التَّوراةَ فِیها هُديً وَ نُورٌ (مائده/ 144
صفحه : 197
همانا ما تورات را فرستادیم که در آن هدایت و نور بود.
بدین گونه قرآن به تورات ارزش و اعتبار خاصی میدهد چون تورات شامل احکام و معارف فراوان الهی بود ولی متأسفانه در
دست علماي منحرف قرار گرفته بود و آنان برخی از آیات آن را تحریف کردند و برخی را انداختند و برخی را به مردم معمولی
صفحه 143 از 423
نخواندند.
در ادامه آیه میفرماید: آنان یعنی همان کسانی که بینهاي از پروردگار خود داشتند، به آن یعنی به تورات یا قرآن ایمان آوردند
سپس اضافه میکند که هر کس از این گروههایی که در برابر اسلام قرار گرفتهاند مانند مشرکان و یهود و نصاري، به آن ایمان
نیاورد، آتش دوزخ وعده گاه اوست و خداوند به او وعده آتش میدهد.
پس از این بیان، نتیجه گیري میکند و خطاب به پیامبر و یا هر کسی که این آیه را میخواند میگوید: پس در حقانیت اسلام در
شک و تردید نباش و بدان که آن حق و از جانب پروردگار توست ولی بیشتر مردم ایمان نمیآورند.
این همیشه اکثریت با کافران است و جبهه باطل طرفداران زیاد و جبهه حق پیروان اندکی دارد، براي آن نیست که حق بر مردم
آشکار نشده است بلکه از آن جهت است که پیروي از پیامبران تکلیفآور است و انسان را در مقابل هواي نفس و افزون طلبی
محدود میکند و نوع مردم خواهان بیبندوباري و عیاشی مطلق هستند.
آیه ( 18 ) وَ مَن أَظلَم مِمَّن افتَري عَلَی اللّه کَ ذِباً ... گروههاي کافر از مشرکان و یهود و نصاري که در آیه پیش ذکر آنها رفت، با
تکذیب پیامبر اسلام (ص) در واقع به خدا دروغ میبستند چون آنها میگفتند: محمّد (ص) پیامبر خدا و قرآن وحی خدا نیست و
نیز آنها براي خدا شریک قرار میدادند و این دروغی بزرگ بود که میبستند.
در این آیه میفرماید: چه کسی ستمکارتر از کسی است که بر خدا دروغ بندد!
سپس سرنوشت شومی را که در انتظار چنین کسانی است بیان میکند و اظهار میدارد که آنان در قیامت بر پرودگار خود عرضه
میشوند، یعنی در دادگاه عدل الهی آورده میشوند و شاهدان بر ضد آنان شهادت میدهند و میگویند: اینان همان کسانی هستند
که در دنیا بر پروردگار خود دروغ بستند. پس از این شهادت، خطاب
صفحه : 198
الهی میرسد که آگاه باشید لعنت خداوند بر ظالمان است یعنی این گروه که ستمگران هستند از رحمت خدا بدورند.
منظور از کسانی که در قیامت بر ضد کافران شهادت میدهند، یا فرشتگانی هستند که در دنیا مراقب اعمال آنها بودند و یا پیامبران
و حجتهاي خدا هستند که همواره شاهد اعمال مردمند. علاوه بر فرشتگان و پیامبران اعضاي بدن و زمین و زمان همگی در قیامت
گواهی خواهند داد:
یَومَ تَشهَدُ عَلَیهِم أَلسِنَتُهُم وَ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَعمَلُونَ (نور/ 24 ) روزي که زبانها و دستها و پاهایشان به آنچه انجام دادهاند
گواهی میدهند.
چند روایت
قال علی رضی اللّه عنه: ما من رجل من قریش الا و قد نزلت فیه الایۀ و الایتان. فقال له رجل: فانت فاي شیء نزل فیک! فقال علی:ّ
علی بن ابی طالب (ع) گفت: کسی از قریش نیست مگر این درباره او یک یا دو «1»(ُ اما تقرء الایۀ التی فی هود (وَ یَتلُوه شاهِدٌ مِنه
آیه نازل شده است. مردي به او گفت: پس درباره تو چه چیزي نازل شده است!
علی (ع) گفت: آیا آیهاي را که در سوره هود است نخواندهاي! (و یتلوه شاهد منه) 2- عن احمد بن عمر قال: سألت أبا الحسن (ع)
فقال: امیر المؤمنین الشاهد علی رسول اللّه (ص) و رسول اللّه (ص) علی «ُ أَ فَمَن کانَ عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّه وَ یَتلُوه شاهِدٌ مِنه » : عن قول اللّه
«2». بیّنۀ من ربه
احمد بن عمر میگوید: از امام رضا (ع) درباره این سخن خدا پرسیدم: افمن کان علی بینۀ ... پس گفت: امیر المؤمنین (ع) شاهد بر
پیامبر بود و پیامبر بر حجت آشکاري از جانب پروردگار خود بود.
صفحه 144 از 423
-3 عن النبی (ص) قال: لا یسمع بیاحد لا یهودي و لا نصرانی ثم لا یؤمن الا کان من
-----------------------------------
[.....] . 1)- طبري، جامع البیان، ج 7، ص 15 )
. 2)- کافی، ج 1، ص 190 )
صفحه : 199
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 19 الی 20
اشاره
الَّذِینَ یَصُ دُّونَ عَن سَبِیل اللّه وَ یَبغُونَها عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم کافِرُونَ ( 19 ) أُولئِکَ لَم یَکُونُوا مُعجِزِینَ فِی الَأرض وَ ما «1». أَهل النّارِ
کانَ لَهُم مِن دُونِ اللّه مِن أَولِیاءَ یُضاعَف لَهُم العَذاب ما کانُوا یَستَطِیعُونَ السَّمعَ وَ ما کانُوا یُبصِرُونَ ( 20 ) أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُم
وَ ضَ ل عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُونَ ( 21 ) لا جَرَمَ أَنَّهُم فِی الآخِرَةِ هُم الَأخسَرُونَ ( 22 )آنان که از راه خدا باز میدارند و آن را کج
( میخواهند و آنان همان کسانی هستند که به آخرت کافرند ( 19
آنان در زمین عاجز کنندگان نیستند و براي آنان در برابر خداوند دوستانی وجود ندارد، عذاب براي آنان دو برابر میشود، آنان
( شنیدن نمیتوانند و نمیبینند ( 20
( آنان کسانی هستند که خویشتن را زیان کردند و آنچه دروغ میبستند از آنان گم شد ( 21
( به ناچار آنان در قیامت همان زیانکاران هستند ( 22
نکات ادبی
مانع میشوند، باز میدارند. « یصدّون » -1
به سبیل برمیگردد و مذکر و مؤنث آن یکی است. « یبغونها » به معناي خواستن و طلب کردن. ضمیر « بغی » از « یبغونها » -2
با کسره عین و در انحراف ظاهري مانند « عوج » کج، منحرف. گفته شده که در انحراف معنوي مانند انحراف از دین « عوج » -3
با فتحه عین استعمال میشود. « عوج » کجی دیوار
براي تأکید است. « هم » -4 تکرار
عاجز کنندگان، یعنی آنها خدا را ناتوان نمیکنند و جاي فراري « معجزین » -5
-----------------------------------
. 1)- مجمع البیان، ج 5، ص 227 )
صفحه : 200
ندارند.
براي نفی است و احتمال این براي دوام باشد یعنی مادامی که چنین هستند، احتمال بعیدي است. « ما کانوا » در « ما » -6
به « جَرَم » تعبیري است که در حتمی بودن و تردید ناپذیري مطلب ذکر میشود مانند: لا بد و لا محالۀ. گفته شده که « لا جرم » -7
معناي قطع است و لا جرم یعنی این مطلب قطعی نیست، سپس در همان معنایی که ذکر کردیم استعمال شد. به گفته سیبویه، این
استعمال میشود. « حقٌّ » است و ترکیب آنها مانند ترکیب خمسۀ عشر است و به معناي « جرم » و « لا» تعبیر مرکب از
صفحه 145 از 423
تفسیر و توضیح
20 ) الَّذِینَ یَصُ دُّونَ عَن سَبِیل اللّه ... در آیه پیش خداوند بر ستمگران لعنت کرد و اینک در این آیات آنها را معرفی - آیات ( 19
میکند. آنها کسانی هستند که علاوه بر این خود در صراط مستقیم نیستند، دیگران را هم از راه خدا باز میدارند و سعی دارند که
راه خدا را کج معرفی کنند و آن را کج میخواهند.
منظور از این ستمگران راه خدا را کج میخواهند این است که آنها چون در برابر راه خدا و دین حق قرار گرفتهاند سعی میکنند
که با ایجاد شبهات و زدن تهمتها، آن را در نظر طرفدارانش بد معرفی کنند و به تضعیف آن بپردازند تا پیروان این راه در حقانیت
آن دچار تردید شوند و از آن دوري کنند. بر همین اساس بود که مخالفان پیامبران همواره به پیامبران خود تهمت میزدند و
بخصوص مشرکان عصر پیامبر اسلام (ص) به او تهمتهاي عجیبی میزدند و میگفتند او دیوانه و یا جادوگر است و میگفتند او
سخنان خود را از دیگران یاد میگیرد و از این قبیل.
بنابراین باز داشتن مردم از راه خدا ممکن است با نیروي قهري باشد به این صورت که مردم را به زور از شنیدن سخن حق بازدارند
و ممکن است با تبلیغات و کارهاي فرهنگی و القاء شبهه و ایراد و اشکال باشد و ستمگران و مخالفان مکتب انبیا از هر دو راه وارد
میشدند.
صفحه : 201
در این آیات چنین کسانی را از رحمت خدا دور معرفی میکند و اظهار میدارد که آنان به آخرت کافرند و اعتقادي به روز قیامت
ندارند. سپس اضافه میکند آنان توانایی آن را ندارند که خدا را در عذاب کردن آنها عاجز کنند و آنان در برابر قهر و غضب
خداوند پناهگاه و دوستی ندارند که عذاب خدا را از آنان باز دارد و مانع تحقق اراده الهی باشد.
دیگر این عذاب چنین اشخاص که مردم را از راه خدا باز میدارند دو چندان خواهد بود یکی براي کفر و شرك خودشان و
دیگري براي این دیگران را گمراه کردهاند و در قیامت بدون آنکه از عذاب گمراه شوندگان کاسته شود بر عذاب گمراه کنندگان
افزوده خواهد شد. البته آن روز، گمراه شوندگان براي گمراه کنندگان، از خدا درخواست عذاب مضاعف خواهند کرد:
رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِم عَذاباً ضِعفاً مِنَ النّارِ (اعراف/ 38 ) پروردگارا اینان ما را گمراه کردند پس به آنها دو برابر از آتش بده.
کار زشت این ستمگران گمراه و گمراه کننده از آنجا ناشی میشود که آنها به سخن حق گوش ندادهاند و آیات الهی را ندیدهاند.
این در پایان این آیه میفرماید آنان نمیتوانند بشنوند و نمیبینند، اشاره به این حقیقت است که در اثر گناه و معصیت و عناد و
گستاخی، پردهاي بر چشم و گوش آنان کشیده شده و آنان در تشخیص حق از باطل خود را دچار مشکل کردهاند.
در آیات متعددي از قرآن کریم این حقیقت بیان شده که خداوند بر دلهاي کافران مهر زده و بر چشم و گوش و دل آنان پردهاي
قرار داده است:
خَتَمَ اللّه عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلی أَبصارِهِم غِشاوَةٌ (بقره/ 7) خداوند بر دلها و گوش آنان مهر زده و بر دیدگانشان پردهاي
است.
به طوري که بارها گفتهایم مهر زدن خدا بر دل و گوش و چشم کافران، یک کار ابتدایی نیست بلکه این کار نتیجه قهري اعمال
آنان است بنابراین، آنها خودشان چنین وضعیتی را به وجود آوردهاند و جبري وجود ندارد و در عین حال و با وجود همان مهر و
پرده، باز تمام راهها به روي آنان بسته نیست و میتوانند این پردهها را
صفحه : 202
کنار بزنند و هدایت یابند اگر چه چنین کاري سخت دشوار است. این دو مطلب که مهر زدن خدا به سبب کارهاي خود آنان است
و این در عین حال میتوانند هدایت شوند به روشنی در آین آیه آمده است:
صفحه 146 از 423
بَل طَبَعَ اللّه عَلَیها بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُونَ إِلّا قَلِیلًا (نساء/ 155 ) بلکه خدا به سبب کفرشان بر آن مهر زده پس جز اندکی ایمان
نمیآورند.
22 ) أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُم ... در تکمیل مطالب بالا اضافه میکند که این افراد خودشان را زیان کردهاند. انسان - آیات ( 21
گاهی مال یا مقام و یا چیز با ارزشی از خواستنیهاي خود را زیان میکند و از دست میدهد که البته براي او دردناك است ولی
بالاتر از آن این است که انسان خود را زیان کند و انسانیت خود را ببازد و به مرحلهاي برسد که صلاح و فساد و سود و زیان خود
را تشخیص ندهد، این حالت بدترین حالتی است که براي انسان رخ میدهد.
خداوند در این آیه به همین حالت که یک حالت بیتعادلی است، اشاره میکند و میفرماید: آنها خود را زیان کردند و آنچه آنها
به خدا دروغ میبستند و چیزهایی را که شریک او قرار میدادند، از آنها گم شد. یعنی آن معبودهاي باطل و بتها که به آنها دل
بسته بودند، هرگز نمیتوانند براي آنان کاري کنند و در قیامت خواهند دید که آن معبودهاي دروغین کمکی به آنان نخواهند کرد
و گم خواهند شد.
در آیه بعدي نتیجه گیري میکند و با قاطعیت تمام اظهار میدارد که این اشخاص در آخرت زیانکارترین مردم خواهند بود. یعنی
اگر دیگران گمراه و زیانکار شدند، اینان با گمراه کردن دیگران و دوچندان شدن عذابشان، زیانکارتر خواهند بود.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 23 الی 24
اشاره
إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات وَ أَخبَتُوا إِلی رَبِّهِم أُولئِکَ أَصحاب الجَنَّۀِ هُم فِیها خالِدُونَ ( 23 ) مَثَل الفَرِیقَین کَالَأعمی وَ الَأصَم وَ
( البَصِیرِ وَ السَّمِیع هَل یَستَوِیان مَثَلًا أَ فَلا تَذَکَّرُونَ ( 24
همانا کسانی که ایمان آوردهاند و کارهاي شایسته انجام داده ند و در برابر پروردگار خود فروتنی کردهاند، آنان اهل بهشت هستند
( و در آنجا جاودانهاند ( 23
مَثَل دو گروه
صفحه : 203
( مانند کور و کر و بینا و شنواست، آیا داستان این دو گروه همسان است! آیا یادآور نمیشوید! ( 24
نکات ادبی
که به معناي زمین « نجد » مشتق است که به معناي زمین پست است در مقابل « خبت » تواضع کردند، فروتنی کردند. از « اخبتوا » -1
بلند است.
« کالاعمی » مبتدا و « مثل » داستان، قصه، همانند. این کلمه در تشبیه چیزي به چیزي یا حالتی به حالتی به کار میرود. ضمناً « مَثَل » -2
خبر آن است.
دو گروه. منظور کافران و مؤمنان است. « الفریقین » -3
« سمیع » در مقابل «ّ اصم » و « بصیر » در مقابل « اعمی » از نظر محسنات بدیعی از قبیل صنعت طباق است که « کالاعمی و الاصم » -4
قرار داده شده است.
تمیز است. « مثلا » -5
صفحه 147 از 423
تفسیر و توضیح
آیه ( 23 ) إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ... در مقابل ستمگران کافر که هم گمراهند و هم گمراه کننده، از مؤمنان یاد میکند
که هم ایمان به خدا دارند و هم کارهاي شایسته انجام میدهند و مهمتر این در برابر خداوند خضوع و خشوع دارند و فروتنانه تسلیم
اراده او هستند، آنان اهل بهشت هستند و در آن جاودانهاند.
که همان خشوع در برابر خداست یاد کرده و این صفت یکی از « اخبات » توجه کنیم که در این آیه علاوه بر ایمان و عمل صالح از
مراتب بالاي ایمان است و چیزي جدا از ایمان نیست. بنابراین ذکر این صفت در اینجا از قبیل ذکر خاص بعد از عام است.
وعدهاي که خداوند در این آیه به مؤمنان میدهد بهشت جاودانه است. بهشت نعمت بزرگی است ولی بزرگتر از آن جاودانگی در
آن است. اگر جاودانگی نبود غم از دست دادن آن لذت آن را از بین میبرد، همان گونه که لذتهاي دنیوي به خاطر
صفحه : 204
موقتی بودن آنها ناپایدار است.
آیه ( 24 ) مَثَل الفَرِیقَین کَالَأعمی وَ الَأصَم ... پس از ذکري که در آیات پیش از کافران و مؤمنان و ویژگیهاي آنان به میان آمد، در
این آیه مطلب را با ذکر مثلی دنبال میکند و حالات متضاد دو گروه را مجسم میسازد.
قرآن کریم در موارد بسیاري براي عینیّت بخشیدن به مفاهیم و معارف بلند معنوي و فکري از ذکر مَثَل و تشبیه معقول به محسوس
استفاده میکند و خواننده را در وضعیتی قرار میدهد که آن مفهوم عقلی را از طریق حس و تجربه دریابد.
این آیه از جمله مواردي است که قرآن مطلب را با ذکر مَثَل آنچنان روشن کرده که هر کسی با هر استعدادي میتواند مفهوم مورد
نظر قرآن را درك کند. در اینجا کافران به کوران و کران و مؤمنان به بینایان و شنوایان تشبیه شدهاند. هر کسی در زندگی خود
کور و کر را دیده است و میداند که کور از دیدن موجودات عالم عاجز است و کر نمیتواند صداها را بشنود. کافر نیز در برابر
حقایق عالم و آیات الهی همین حالت را دارد. او از دیدن حقایق کور و از شنیدن آیات خدا کر است و چشم و گوش او به روي
حقایق بسته است. اما در مقابل آنان مؤمنان بینا و شنوا هستند و حقیقتها را به خوبی درك میکنند.
بدون شک کور و کر با بینا و شنوا یکسان نیست، مؤمن و کافر نیز با همدیگر یکسان نیستند. کور و کر از دیدن اشیا و شنیدن
صداها ناتوانند، کافر نیز از درك حقایق عالم و پی بردن به وجود خدا و حقانیت رسول خدا ناتوان است و البته این ناتوانی در اثر
کفر و عناد و ستیزه جویی در برابر حق به وجود آمده است و در واقع عامل اصلی آن خود کافر است. در پایان آیه پس از ذکر این
مَثَل، میپرسد: آیا یادآور نمیشوید و پند نمیگیرید!
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 25 الی 28
اشاره
وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه إِنِّی لَکُم نَذِیرٌ مُبِین ( 25 ) أَن لا تَعبُدُوا إِلاَّ اللّهَ إِنِّی أَخاف عَلَیکُم عَذابَ یَوم أَلِیم ( 26 ) فَقالَ المَلَأُ الَّذِینَ
کَفَرُوا مِن قَومِه ما نَراكَ إِلاّ بَشَراً مِثلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذِینَ هُم أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأي وَ ما نَري لَکُم عَلَینا مِن فَضل بَل نَظُنُّکُم
کاذِبِینَ ( 27 ) قالَ یا قَوم أَ رَأَیتُم إِن کُنت عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّی وَ آتانِی رَحمَ ۀً مِن عِندِه فَعُمِّیَت عَلَیکُم أَ نُلزِمُکُمُوها وَ أَنتُم لَها کارِهُونَ
(28)
صفحه : 205
( همانا نوح را به سوي قوم خود فرستادیم که من براي شما بیم دهندهاي آشکار هستم ( 25
صفحه 148 از 423
( این جز خدا را نپرستید که من بر شما از عذاب روزي دردناك میترسم ( 26
پس اشراف از قوم او که کافر شده بودند، گفتند: ما تو را جز بشري همانند خود نمیبینیم و نمیبینمت جز این فرومایگان ما در نظر
( ابتدایی از تو پیروي کردهاند، شما را بر خود برتري نمیبینیم بلکه شما را دروغگویان میپنداریم ( 27
گفت: اي قوم من به من خبر بدهید اگر من بر حجّت آشکاري از پروردگار خود باشم و مرا رحمتی از جانب خود داده باشد، پس
( آن بر شما پنهان بماند، آیا میتوانیم شما را بر آن مجبور کنیم در حالی شما آن را ناپسند میدارید! ( 28
نکات ادبی
نام پیامبر أولو العزمی است که پیش از ابراهیم بوده و داستان او بارها در قرآن آمده است. این واژه به سبب علمیت و « نوحاً » -1
عجمیت باید غیر منصرف میشد ولی طبق یک قاعده اگر لفظی سه حرفی ساکن الوسط باشد غیر منصرف نمیشود.
مقول قول است و فعل قال در اول آن مقدّر است. « انّی لکم » -2
را تفسیر میکند. « نذیر » و یا « ارسلنا » جمله مفسره است که « ان لا تعبدوا » -3
صفت براي یوم است و این یک اسناد مجازي و از قبیل وصف ظرف به صفت مظروف است. « الیم » -4
به معناي پر کردن مشتق شده، گویا اشراف با زرق و برقی که دارند چشم را پر میکنند. « ملأ » اشراف، سران و مهتران. از « الملأ » -5
فرومایگان، کسانی که از نظر مالی تنگدست هستند و از نظر اجتماعی موقعیتی ندارند. اراذل جمع ارذل است ماند اکابر « اراذل » -6
که جمع اکبر است و یا اراذل جمع ارذل با ضمه ذال و آن جمع رذل است مانند اکالب که جمع اکلب و آن جمع کلب
صفحه : 206
است بنابراین جمع الجمع خواهد بود.
در ابتداي نظر، یا در ظاهر. اگر بادي را با همزه بخوانیم از بدء به معناي ابتداست و اگر با یاء بخوانیم از بدو به « بادي الراي » -7
معناي آشکار شدن است.
به معناي کوري است. « عمی » پنهان شود، مخفی بماند. صیغه مجهول از فعل ماضی باب تفعیل از ماده « عمّیت » -8
فعل و فاعل است که دو مفعول گرفته که یکی ضمیر خطاب و دیگري ضمیر غیبت است و ضمیر غیبت یا به بیّنه « أ نلزمکموها » -9
و یا به رحمت برمیگردد.
تفسیر و توضیح
26 ) وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه ... از این آیه به بعد براي تسلاي خاطر پیامبر و مسلمانان و پندآموزي و عبرت گیري، - آیات ( 25
داستان چندین پیامبر ذکر میشود و پیش از همه داستان حضرت نوح را مطرح میکند، به این صورت که میفرماید: ما نوح را به
سوي قوم خود فرستادیم که به آنها گفت: همانا من براي شما بیم دهنده آشکاري هستم.
نخستین پیام نوح در خطاب به قومش این بود که او آنها را بیم میدهد. میدانیم که هر انسانی از خطرات اگر چه احتمالی هم باشد
میترسد و چون کسی از وجود خطري در کمین خبر بدهد به سخن او توجه میکند. نوح نیز با استفاده از این حالت طبیعی انسانها،
در آغاز دعوت خود، آنها را از خطري که در کمین آنهاست میترساند و بدین گونه توجه آنان را به سوي خود جلب میکند.
پس از این اعلام خطر، توضیح میدهد که جز خدا را پرستش نکنند و پرستش غیر خدا همان خطري است که آنان را تهدید
میکند. وقتی انسان از مسیر فطرت خود دور افتاد و به جاي خداي جهان، معبودهاي باطل و بتها را پرستش کرد، او باید سرنوشت
شوم و خطرناکی را انتظار بکشد. و علاوه بر عذاب آخرت حتی در این دنیا هم در معرض عذاب است و در طول تاریخ، کسانی که
صفحه 149 از 423
در برابر دعوت پیامبران مقاومت کردند، به عذابهاي گوناگونی گرفتار شدند.
صفحه : 207
مهمترین چیزي که جامعه را از این خطر نجات میدهد، ایمان به خداوند است و لذا در این آیه نوح که قوم خود را از پرستش غیر
خدا نهی میکند، میفرماید: من به بر شما از عذاب روزي دردناك میترسم. یعنی پرستش خداوند است که شما را از این عذاب
نجات میدهد.
منظور از آن، دردناك بودن عذابی است که در آن روز واقع میشود و گرنه خود روز که « یوم الیم روز دردناك » : این میفرماید
دردناك نیست. و این روزي که نوح، قوم خودش را از آن ترسانید، همان روز طوفان بود که مشروح جریان آن در آیات بعدي
خواهد آمد و خواهیم دید که قوم نوح به سخنان او گوش ندادند و به بت پرستی و شرك خود ادامه دادند و در نتیجه گرفتار
عذابی دردناك شدند.
28 ) فَقالَ المَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَومِه ... قوم نوح در پاسخ دعوت او دو دسته شدند: گروه اندکی که معمولًا از تهیدستان - آیات ( 27
بودند به او ایمان آوردند و گروه دیگري که تعدادشان زیاد بود و از اشراف و ثروتمندان بودند، به او ایمان نیاوردند.
این تقسیم بندي را درباره بسیاري از پیامبران میبینیم و همواره گروه اشراف و ثروتمندان که منفعت خود را در تثبیت وضع موجود
میدانند همیشه در برابر پیامبران ایستادگی کردهاند.
اشراف قوح نوح که ایمان نیاورده بودند در پاسخ نوح سه مطلب را عنوان کردند:
نخست این، ما تو را بشري همانند خود میبینیم. آنها گمان میکردند که پیامبر باید از یک جنس برتر مثلًا از جنس فرشتگان باشد
و یا از نظر مقام و جلال بالاتر از همه مردم باشد. این بهانه جویی را در امتهاي دیگر هم میبینیم و حتی مشرکان عصر پیامبر اسلام
نیز این موضوع را مطرح میکردند:
وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرجُونَ لِقاءَنا لَو لا أُنزِلَ عَلَینَا المَلائِکَ ۀُ (فرقان/ 21 ) و کسانی که ملاقات ما را باور نداشتند گفتند: چرا فرشتگان بر ما
نازل نمیشدند!
دوم این، تو را نمیبینیم جز این فرومایگان ما آن هم در نظر سطحی و ابتدایی از تو پیروي میکنند. این سخن اشراف از آنجا ناشی
میشد که به خاطر خاصیت عدالت خواهی دعوت پیامبران، طبقه فقیر و مظلوم و ستمدیده و زجر کشیده،
صفحه : 208
نخستین طبقهاي بودند که دعوت پیامبران را میپذیرفتند و آرمانهاي خود را در آن مییافتند و این خود بهانهاي براي اشراف بود
که طبقه ضعیف و تهیدست اطراف پیامبر را گرفتهاند و میگفتند: ما نمیتوانیم با آنها همراهی کنیم. اشراف از قوم نوح که این
ایراد را میگرفتند میگفتند: فرومایگان ما از تو پیروي میکنند و آنها نیز در نظر ابتدایی و بدون تفکر و تحقیق به سوي تو آمدهاند.
در آیه دیگر این سخن را از زبان مخالفان نوح چنین تقریر میکند:
قالُوا أَ نُؤمِن لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الَأرذَلُونَ (شعرا/ 111 ) گفتند: آیا به تو ایمان بیاوریم در حالی که فرومایگان از تو پیروي میکنند!
سوم این، ما در شما هیچ نوع برتري نسبت به خودمان نمیبینیم. این خطاب متوجه نوح و مؤمنان به اوست و ناظر به این است که
کافران از قوم نوح گمان میکردند که اگر سخن نوح درست باشد باید کسی که به او ایمان میآورد، وضع دیگري پیدا کند و
زندگی او عوض شود و به ثروت و مال و منال برسد و برتریهایی کسب کند و از غیب خبر بدهد. این بود که میگفتند: ما در شما
مؤمنان هیچ گونه برتري نسبت به خودمان نمیبینیم. و نتیجه میگرفتند که شما را دروغگویان گمان میکنیم.
این سه مطلب که از طرف کافران قوم نوح مطرح شده بود، باید از سوي نوح پاسخ داده میشد. و در این آیات پاسخ هر سه مطلب
را از قول نوح ذکر کرده است.
صفحه 150 از 423
پاسخ مطلب اول در آیه بعدي است که فرمود: اي قوم من، خبر بدهید اگر من حجت آشکاري از پروردگار خود داشته باشم و او
مرا رحمتی از جانب خود داده باشد و آن بر شما پنهان بماند، آیا من میتوانم شما را به پذیرفتن آن مجبور کنم!
این سخن نوح پاسخ مطلب اول آنهاست و پاسخ دو مطلب دیگر در آیات بعدي آمده است و این بعضیها میخواهند این سخن را
پاسخ هر سه مطلب قلمداد کنند کار ناصوابی میکنند، چون به طوري که خواهیم دید پاسخ دو مطلب دیگر به روشنی و بطور
صریح در آیات بعدي آمده است و این سخن نوح ناظر به آن دو مطلب نیست بلکه پاسخ مطلب نخست است که کافران میگفتند
تو بشري مانند ما
صفحه : 209
هستی، یعنی ما دلیلی بر صدق گفتار تو نمیبینیم در واقع آنها با این سخن از نوح مطالبه دلیل میکردند و نوح در پاسخ گفت: من
دلیل روشنی از سوي پروردگار خود دارم ولی چکنم که آن بر شما پوشیده مانده است و اگر شما از دلیل من و از این خداوند
رحمت خود را به من ارزانی داشته خبر ندارید، چاره من چیست آیا من میتوانم شما را به زور وادار به پذیرش آن کنم!
منظور نوح از حجت آشکار همان نزول فرشته وحی بر او بود و او مستقیماً از خداوند دریافت پیام میکرد و خداوند لطف و رحمت
خود را شامل او کرده بود.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 29 الی 31
اشاره
وَ یا قَوم لا أَسئَلُکُم عَلَیه مالًا إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلَی اللّه وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُم مُلاقُوا رَبِّهِم وَ لکِنِّی أَراکُم قَوماً تَجهَلُونَ ( 29 ) وَ یا
قَوم مَن یَنصُ رُنِی مِنَ اللّه إِن طَرَدتُهُم أَ فَلا تَذَکَّرُونَ ( 30 ) وَ لا أَقُول لَکُم عِندِي خَزائِن اللّه وَ لا أَعلَم الغَیبَ وَ لا أَقُول إِنِّی مَلَک وَ لا
( أَقُول لِلَّذِینَ تَزدَرِي أَعیُنُکُم لَن یُؤتِیَهُم اللّه خَیراً اللّه أَعلَم بِما فِی أَنفُسِهِم إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظّالِمِینَ ( 31
واي قوم من، در مقابل آن از شما مالی نمیخواهم و پاداش من فقط با خداست، من طرد کننده کسانی که ایمان آوردهاند نیستم،
( چون آنها ملاقات کننده پروردگار خویش هستند ولی من شما را گروهی میبینم که نادانی میکنید ( 29
( واي قوم من اگر آنها را طرد کنم چه کسی مرا در برابر خدا یاري میکند! آیا پند نمیگیرید! ( 30
و من به شما نمیگویم که گنجهاي خدا نزد من است و من غیب نمیدانم و نمیگویم که من فرشته هستم، و درباره کسانی که
چشمان شما خوارشان میبیند نمیگویم که خدا به آنان خیري نخواهد داد، خداوند به آنچه در دلهاي آنان است داناتر است که در
( این صورت از ستمگران خواهم بود ( 31
نکات ادبی
به انذار با دین یا تبلیغ برمیگردد که از قرینه آیات پیشین به دست میآید. « علیه » -1 ضمیر
صفحه : 210
از طرد به معناي راندن با تحقیر است. « طارد » -2
مستأنفه و براي تعلیل است. « انهم ملاقوا » -3 جمله
است یعنی جمله بدون آمدن این صفت مفید فایده نمیشود. و ضمناً صفت به صورت فعل « قوما » صفت الزامی براي « تجهلون » -4
مضارع آمده تا دلالت بر تجدّد جهل در آنها بکند.
صفحه 151 از 423
« عندي خزائن اللّه » است که در این صورت از ندانستن غیب خبر میدهد و یا عطف بر « لا أقول » یا عطف بر « و لا أعلم الغیب » -5
در اول آن هم میآید و معنا چنین میشود که من چنین نمیگویم. « لا أقول » است که در این صورت
« زاء » است و طبق قاعده هر گاه فاء افتعال حرف « زري » خوار میشمارد، تحقیر میکند. مضارع از باب افتعال از ماده « تزدري » -6
باشد تاء آن قلب به دال میشود:
ازدري، یزدري. مانند ازدوج یزدوج.
تفسیر و توضیح
30 ) وَ یا قَوم لا أَسئَلُکُم عَلَیه مالًا ... در آیات پیش نقل شد که کافران قوم نوح سه مطلب به نوح گفتند. پاسخ مطلب - آیات ( 29
اول آنها در آیه پیش داده شد و اینک پاسخ مطلب دوم آنها داده میشود. مطلب دوم آنها این بود که به نوح گفتند: ما تو را
میبینیم که فرومایگان ما در نظر ابتدایی به تو ایمان آوردهاند، نوح به این سخن چنین پاسخ میدهد که من در مقابل دعوت خود از
شما مالی و ثروتی نمیخواهم و پاداش من بر خداست. بنابراین براي من ثروتمند و فقیر چه فرق میکند من که در مال کسی چشم
داشت ندارم و پاداش خود را فقط از خدا میخواهم. دیگر این من هرگز این گروه را که به من ایمان آوردهاند، از خود نخواهم
راند.
معلوم میشود که اشراف از قوم نوح با گفتن آن سخن میخواستند که نوح آن گروه از مؤمنان فقیر را که به او ایمان آورده بودند
از خود براند تا آنان به او گرایش پیدا کنند. نوح در اینجا این درخواست را با قاطعیت رد میکند و اظهار میدارد که چگونه آنها
را طرد کنم در حالی که آنان پروردگار خود را ملاقات خواهند کرد و در
صفحه : 211
روز قیامت چه پاسخی به آنها دارم! سپس اضافه میکند که من شما را گروهی میبینم که نادانی میکنید. و چه نادانی بالاتر از این
کسی را که داراي بالاترین ارزشهاي معنوي است به خاطر فقر و تنگدستی خوار و بیمقدار به حساب میآورید.
در آیه بعد سخن خود را چنین ادامه میدهد که اگر من آنها را از خود برانم و خدا مرا به خاطر این عمل عذاب کند، چه کسی مرا
در برابر خدا یاري خواهد کرد! آیا نمیاندیشید و پند نمیگیرید! یعنی طرد مؤمن به خاطر نداري و فقر باعث نزول عذاب خداوند
میشود.
عین همین درخواست را مشرکان عصر پیامبر اسلام داشتند و از پیامبر میخواستند که فقیران و بردگانی را که دور او را گرفتهاند از
خود براند تا اشراف قریش به او گرایش پیدا کنند ولی خداوند همان گونه که به نوح دستور داده بود که چنین نکند به پیامبر اسلام
(ص) هم همان دستور را داد:
وَ لا تَطرُدِ الَّذِینَ یَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی (انعام/ 52 ) و کسانی را که پروردگارشان را صبح و شام میخوانند طرد نکن.
آیه ( 31 ) وَ لا أَقُول لَکُم عِندِي خَزائِن اللّه ... مطلب سوم کافران از قوم نوح این بود که خطاب به نوح و مؤمنان گفتند: ما در شما
نسبت به خود هیچ برتري نمیبینم.
یعنی شما که ایمان آوردهاید حالت ویژهاي پیدا نکردهاید، مانند این ثروت شما زیاد شود یا مثلًا غیب بدانید و کارهاي خارق العاده
بکنید، نوح پاسخ میدهد که من ادعا نمیکنم که خزینههاي خدا نزد من است و نمیگویم که من غیب میدانم و نمیگویم که من
فرشته هستم و در عین حال درباره مؤمنانی که شما آنها را به چشم حقارت میبینید نمیگویم که خداوند هیچ خیري به آنها نداده
است.
نوح میخواست اندیشه آنان را اصلاح کند تا آنها انتظار بیجایی نداشته باشند و بدانند که چنین نیست که با ایمان آوردن به خدا،
صفحه 152 از 423
انسان ثروتمند شود و یا کارهاي خارق العاده بکند و غیب بداند. ایمان روح انسان را از آلودگی شرك پاك میکند و قلبی مطمئن
و آرام به انسان میدهد و از عذاب جهنم باز میدارد ولی آن تصوراتی
صفحه : 212
که آنها میکردند به وسیله ایمان مجرد حاصل نمیشود.
در عین حال این مطلب را که مؤمنان مورد تأیید خدا باشند و خداوند به آنها چیزهایی را بدهد، نفی نمیکند و میگوید: من
نمیگویم که خداوند هیچ خیري به آنها نخواهد داد. شاید این جمله اشاره به این حقیقت باشد که اگر مؤمنی به مرحله بالایی از
ایمان رسید از سوي خدا به او عنایتهاي خاصی میشود و او میتواند کارهاي شگفتی بکند. ولی شناخت کسی که به این مرحله
برسد دشوار و حتی غیر ممکن است و فقط خدا از اینان آگاهی دارد و لذا نوح اضافه میکند که خداوند به آنچه در نفوس آن
مؤمنان است داناتر است.
در پایان، از قول نوح نقل میشود که اگر من چنین کنم و مؤمنان را از خود برانم در این صورت از ستمگران خواهم بود. این همان
سخنی است که در پایان آیهاي که پیامبر اسلام را از طرد مؤمنان نهی میکند و اندکی پیش آن آیه را آوردیم، آمده است:
فَتَطرُدَهُم فَتَکُونَ مِنَ الظّالِمِینَ (انعام/ 52 ) مبادا آنها را برانی که از ستمگران خواهی بود.