گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
[سورة هود ( 11 ): الآیات 32 الی 35




اشاره
قالُوا یا نُوح قَد جادَلتَنا فَأَکثَرتَ جِ دالَنا فَأتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ ( 32 ) قالَ إِنَّما یَأتِیکُم بِه اللّه إِن شاءَ وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِینَ
33 ) وَ لا یَنفَعُکُم نُصحِی إِن أَرَدتُ أَن أَنصَحَ لَکُم إِن کانَ اللّه یُرِیدُ أَن یُغوِیَکُم هُوَ رَبُّکُم وَ إِلَیه تُرجَعُونَ ( 34 ) أَم یَقُولُونَ افتَراه قُل إِنِ )
( افتَرَیتُه فَعَلَی إِجرامِی وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمّا تُجرِمُونَ ( 35
( گفتند: اي نوح با ما مجادله کردي و مجادله تو با ما بسیار شد، پس آنچه را که به ما وعده میدهی بیاور اگر از راستگویانی ( 32
( گفت: همانا خداوند اگر بخواهد آن را میآورد و شما ناتوان کننده نیستید ( 33
و اگر بخواهم شما را اندرز بدهم، در صورتی که خدا بخواهد که شما را هلاك سازد، پند و اندرز من شما را سودي نخواهد داد.
( او پروردگار شماست و به سوي او باز میگردید ( 34
یا میگویند که آن را به دروغ ساخته است بگو اگر آن را به دروغ ساخته باشم، گناه کردن من به عهده من است و من از
صفحه : 213
( گناهی که شما میکنید بدورم ( 35
نکات ادبی
با ما مجادله کردي، با ما ستیز کردي. از جدل به معناي آوردن حجت براي ساکت کردن طرف مقابل. جدل در اصل « جادلتنا » -1
به معناي پیچاندن و تاب دادن طناب و نخ است. گویا دو طرف در هنگام مجادله همدیگر را میپیچانند. فرق میان مجادله و مراء در
این است که مجادله حجت آوردن است و مراء سخن گفتن از روي عناد و اصرار در باطل است لذا مجادله خوب و مراء ناپسند
است.
ناتوان کنندگان. منظور این است که شما نمیتوانید جلوي عذاب خدا را بگیرید. « معجزین » -2
صفحه 153 از 423
پند و اندرز. گفتن مطلبی که به نفع مخاطب است. از نصح به معناي خلوص. « نصح » -3
فسوف یلقون » گمراهتان سازد. عذابتان کند. ماده غی گاهی به معناي گمراهی و گاهی به معناي عذاب میآید، مانند « یغویکم » -4
.« غیّا
گناه کردن من. از جرم به معناي انجام کار خلاف و اصل آن به معناي چیدن میوه نارس است و بعدها به هر کار « اجرامی » -5
ناپسندي گفته شد.
از مادّه جرم. به صورت مضارع آورده شده تا بر استمرار گناه از سوي کافران دلالت کند. « تجرمون » -6
تفسیر و توضیح
34 ) قالُوا یا نُوح قَد جادَلتَنا فَأَکثَرتَ جِدالَنا ... قوم نوح در پاسخ استدلالها و حجتهاي روشن او که در طول سالیان دراز - آیات ( 32
به آنها ارائه میکرد، به او گفتند: اي نوح با ما مجادله کردي و زیاد هم مجادله کردي، اگر راست میگویی به وعدهاي که دادهاي
عمل کن. نوح بارها به آنان وعده عذاب داده بود و آنان را با بلاي آسمانی تهدید کرده بود. کافران که وعدههاي او را جدي
نمیگرفتند میگفتند:
صفحه : 214
از حرف زدنهاي تو خسته شدیم آنچه را که گفتی عمل کن اگر راستگویی.
توجه کنیم سخنانی که در این آیه از قوم نوح نقل شده، بلافاصله پس از سخنان قبلی نوح که در آیات پیش آمد، گفته نشده بلکه
پس از صدها سال که بطور مرتب نوح آنان را تبلیغ میکرد و در اواخر دعوت او گفته شده است و پس از آن هم طوفان پیش آمد
و کافران هلاك شدند.
در قصههاي قرآنی گاهی ترتیب تاریخی رعایت نمیشود چون هدف قصه گویی نیست و نقل قصه تابع هدفهاي تربیتی است که
مورد نظر است. و از آن گذشته براي خداوند که احاطه کامل بر تاریخ و زندگی بشر دارد، ترتیب تاریخی موضوعیت ندارد.
در آیه بعدي پاسخ نوح را نقل میکند که به قوم خود که از او میخواستند تهدید خود را عملی کند، گفت: خداوند اگر بخواهد
آن عذاب را براي شما نازل میکند و اگر نازل کند شما از آن گریزي نخواهید داشت و شما نمیتوانید خدا را ناتوان کنید.
یکی از هدفهاي نوح از این بیان، تصحیح سخن کافران بود که عذاب را از نوح میخواستند. نوح خاطر نشان میکند که همه چیز
دست خداست و اوست که اگر بخواهد عذاب میکند و اگر نخواهد نمیکند و همه چیز بسته به مشیت حق تعالی است و نوح تنها
یک پیامآور و یک نصحیت کننده است.
در آیه بعد اضافه میکند که اگر خدا بخواهد شما را عذاب کند، دیگر نصیحت کردن من اگر هم بخواهم نصیحت کنم براي شما
سودي ندارد. علت این نصیحت کردن نوح در آن موقعیت که خداوند اراده عذاب کرده است، سودي ندارد این است که این پند و
اندرزها براي آن است که آنان ایمان بیاورند و در شرایطی که خداند براي قومی بلا و عذاب نازل میکند، ایمان آوردن آنها
فایدهاي ندارد.
چون بارها در قرآن گفته شده که ایمان پس از دیدن آثار عذاب مورد قبول نیست و با آمدن عذاب استیصال یعنی عذابی که به
علت کفر و گناه و به صورت بلا نازل میشود، همه چیز پایان مییابد و هلاك کافران قطعی است و خدا فقط مؤمنان را نجات
میدهد. در پایان آیه تأکید میکند که خدا پروردگار شماست و به سوي او
صفحه : 215
برمیگردید.
صفحه 154 از 423
به معناي گمراهی «ّ غی » به معناي عذاب گرفتیم. میتوان آن را از «ّ غی » را از « یغویکم » به طوري که ملاحظه فرمودید، ما کلمه
گرفت که در این صورت معناي آیه چنین میشود که نصحیت من بر شما سودي ندارد اگر خدا بخواهد که شما را گمراه سازد.
منظور از این سخن، سلب توفیق خداوند از کافران به خاطر کفرشان است. یعنی کافران با عناد و لجاجت خود، کار را به جایی
میرسانند که مستحق آن میشوند که خدا آنان را گمراه کند.
آیه ( 35 ) أَم یَقُولُونَ افتَراه قُل إِنِ افتَرَیتُه ... قرآن کریم که قصه نوح را تا اینجا نقل کرد، در وسط آن به سخن ناشایست کافران عصر
پیامبر اسلام (ص) پاسخ میدهد.
آنها با شنیدن این آیات که متضمن قصه نوح بود، این تهمت را به پیامبر میزدند که او این قصهها را از پیش خود میسازد و به
دروغ به خدا نسبت میدهد و این تهمتی بود که بارها به پیامبر اسلام (ص) زده بودند.
در این آیه موقتاً داستان نوح رها میگردد و از این تهمت پاسخ داده میشود.
میفرماید: یا میگویند که پیامبر این سخنان را به دروغ آورده است، تو اي پیامبر در پاسخ آنان بگو: اگر من آن را به دروغ آورده
باشم مسئولیت آن به گردن من است و من از گناهانی که شما پیوسته مرتکب میشوید بیزارم. یعنی اگر بر فرض من مرتکب
گناهی شده باشم شماها غرق در گناه هستید و حق ندارید به گناه دیگران اعتراض کنید، تا چه رسد به این من بر خداوند دروغ
نمیبندم و این کار یک گناه نیست.
پس از این بیان، قرآن به ذکر داستان نوح ادامه میدهد.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 36 الی 40
اشاره
وَ أُوحِیَ إِلی نُوح أَنَّه لَن یُؤمِنَ مِن قَومِکَ إِلاّ مَن قَد آمَنَ فَلا تَبتَئِس بِما کانُوا یَفعَلُونَ ( 36 ) وَ اصنَع الفُلکَ بِأَعیُنِنا وَ وَحیِنا وَ لا
تُخاطِبنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُغرَقُونَ ( 37 ) وَ یَصنَع الفُلکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیه مَلَأٌ مِن قَومِه سَخِرُوا مِنه قالَ إِن تَسخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسخَرُ
مِنکُم کَما تَسخَرُونَ ( 38 ) فَسَوفَ تَعلَمُونَ مَن یَأتِیه عَذاب یُخزِیه وَ یَحِ لُّ عَلَیه عَذاب مُقِیم ( 39 ) حَتّی إِذا جاءَ أَمرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلنَا
( احمِل فِیها مِن کُلٍّ زَوجَین اثنَین وَ أَهلَکَ إِلاّ مَن سَبَقَ عَلَیه القَول وَ مَن آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَه إِلاّ قَلِیل ( 40
صفحه : 216
و به نوح وحی شد که از قوم تو جز آنان که ایمان آوردهاند، ایمان نخواهند آورد، پس، به آنچه انجام میدهند، غمگین مباش
(36)
( و کشتی را زیر نظر ما و وحی ما بساز و مرا درباره کسانی که ستم کردهاند مخوان که آنان غرق خواهند شد ( 37
و او کشتی را میساخت و هر گاه که گروهی از اشراف قوم او بر او میگذشتند، او را مسخره میکردند، گفت اگر شما ما را
( مسخره میکنید ما نیز شما را مسخره خواهیم کرد همان گونه که مسخره میکنید ( 38
( به زودي خواهید دانست که به چه کسی عذابی خواهد رسید که او را خوار میکند و عذابی پایدار بر او فرود میآید ( 39
تا این وقتی فرمان ما رسید و تنور فوران کرد، گفتیم در کشتی از هر جفتی دو تا و نیز خانوادهات جز آنان که حکم درباره آنها
( صادر شده و نیز هر کسی را که ایمان آورده، حمل کن و جز اندکی به او ایمان نیاورده بودند ( 40
نکات ادبی
صفحه 155 از 423
به معناي اندوه و شدت. « بؤس » اندوهگین نباش. افتعال از « لا تبتئس » -1
کشتی. در این واژه مفرد و جمع یکی است. « الفلک » -2
اشراف یا جمعیت زیاد. « ملأ » -3
است و مفعول نگرفته و یا موصول است به معناي « تعرفون » به معناي « تعلمون » یا استفهام است و در این صورت « من یأتیه » -4
به معناي خودش است و موصول وصله در حکم دو مفعول آن است. « تعلمون » و در این حالت « الذي »
پایدار، پابرجا. « مقیم » -5
براي غایت است. « حتّی » -6
تنور. گودي خاصی که در آن نان میپزند. این کلمه اگر عربی باشد مشتق از نار است و وزن آن یا فعّول و یا تفعول « التنّور » -7
است و گفته شده که آن در اصل یک
صفحه : 217
واژه فارسی است و معرب شده است و نظیر آن از واژههاي دخیل در قرآن بسیار است. و نیز گفته شده که این از باب توارد است و
یا براي جنس و یا « التنور » از کلماتی است که هم در لغت عرب و هم در لغت عجم به کار میرود، مانند صابون. ضمناً الف و لام
عهد است.
است که منصوب است. « اثنین » عطف بر « اهلک » -8
تفسیر و توضیح
37 ) وَ أُوحِیَ إِلی نُوح أَنَّه لَن یُؤمِنَ مِن قَومِکَ ... داستان نوح و قوم او را ادامه میدهد و مراحل پایانی دعوت او را که - آیات ( 36
منجر به طوفان شد، بیان میدارد.
می فرماید: به نوح وحی شد که از قوم تو کسی جز آنان که ایمان آوردهاند، به تو ایمان نخواهند آورد، پس، از کاري که کافران
میکنند اندوهگین مباش. این آیه ضمن این نوح را به کلی از ایمان آوردن قوم او مأیوس میکند، تسلاي خاطري براي اوست که
غصه کافران را نخورد چون آنها هلاك خواهند شد. نوح که همواره قوم خود را از عذاب الهی ترسانیده بود، با این سخن دریافت
که وعده الهی نزدیک است و نزول عذاب در آینده نزدیکی حتمی است.
در آیه بعدي نوع عذاب هم تعیین شد و آن غرق شدن در آب بود چون به نوح دستور داده شد که کشتی بسازد. و در ساختن آن
از وحی الهی کمک بگیرد.
همین است که زیر نظر و مراقبت ما بساز. « باعیننا در مقابل چشمان ما » میفرماید: و کشتی را زیر نظر ما و وحی ما بساز. منظور از
سمت و سوي اوست. « وجه اللّه » قدرت او و « ید اللّه » همان مراقبت اوست همان گونه که « عین اللّه »
نوح مأمور شد علاوه بر این کشتی را زیر مراقبت مستقیم خدا بسازد، آن را با وحی الهی بسازد و این میرساند که صنعت کشتی
سازي را خداوند به نوح یاد داده است و این تأییدي بر سخن کسانی است که ریشه همه علوم و صنایع حتی طب را از پیامبران
میدانند که از طریق وحی یاد گرفتهاند.
در ادامه آیه دستور دیگري میدهد و میفرماید: درباره ستمگران با من سخن نگو که آنان غرق خواهند شد. یعنی اکنون که
هلاك آنان نزدیک شده است، شفاعت
صفحه : 218
آنان را پیش من نکن که مقدر شده است آنها هلاك شوند. البته نوح خودش پیش از این مرحله درباره کافران نفرین کرده بود و
صفحه 156 از 423
هلاکت آنها را از خدا خواسته بود:
27 ) و - وَ قالَ نُوح رَب لا تَذَر عَلَی الَأرض مِنَ الکافِرِینَ دَیّاراً إِنَّکَ إِن تَذَرهُم یُضِ لُّوا عِبادَكَ وَ لا یَلِدُوا إِلّا فاجِراً کَفّاراً (نوح/ 26
نوح گفت: پروردگارا بر زمین کسی از این کافران را مگذار، که اگر بگذاریشان بندگانت را گمراه میسازند و جز بدکار کافر
نمیزایند.
در عین حال ممکن بود با نزدیک شدن عذاب، دلش به حال آنها بسوزد و از خدا بخواهد که عذاب را نازل نکند. این است که در
این آیه از او میخواهد که چنین نکند چون حکم الهی درباره آنها مقرر شده و آنان غرق خواهند شد.
39 ) وَ یَصنَع الفُلکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیه مَلَأٌ مِن قَومِه ... پس از دستوري که به نوح رسید، نوح در اجراي این فرمان وسایل - آیات ( 38
لازم را فراهم کرد و مشغول ساختن کشتی شد. او باید کشتی بزرگی میساخت تا همه مؤمنان به اضافه برخی از حیوانات و آذوقه
آنها در آن جاي میگرفت. در بعضی از روایات برخی از جزئیات کشتی نوح آمده از جمله این او این کشتی را در طول صد و
شصت سال ساخت و محل ساخته شدن آن، محل مسجد کوفه فعلی بود. درباره طول و عرض آن نیز نقلهاي مختلفی وجود دارد از
جمله این از امام صادق (ع) نقل شده که طول آن هزار و دویست ذراع و عرض آن هشتاد ذراع و بلندي آن نیز هشتاد ذراع بود و
«1». نیز در همین روایت آمده که فرشتگان او را در این کار یاري میکردند و جنس آن از درخت خرما بود
قوم نوح که از کنار او میگذشتند و کار عظیم او را میدیدند، او را مسخره میکردند، چون سخنان او را باور نداشتند و این طوفان
بزرگی رخ خواهد داد و همه جا را آب خواهد گرفت، به نظر آنان مسخره میآمد و براي آنها ساختن کشتی بزرگی در خشکی
که قابل حرکت دادن نیست شگفتآور بود و لذا هر بار که بر او میگذشتند سخنانی از روي استهزاء میگفتند و به او ریشخند
میکردند. نوح که به
-----------------------------------
. 1)- تفسیر قمی، ج 1، ص 325 )
صفحه : 219
وعدههاي الهی یقین و اطمینان داشت و میدانست که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد، به آن گروه نادان میگفت: اگر شما امروز
ما را مسخره کنید ما نیز در وقت خود شما را مسخره خواهیم کرد به همان صورت که شما مسخره میکنید. یعنی وقتی آن طوفان
عظیم همه جا را فرا گرفت و شما دستخوش امواج خروشان آب شدید ما هم در آن موقع شما را مسخره خواهیم کرد.
درست است که مسخره کردن افرادي که به بلا و سختی دچار شدهاند اگر چه از طریق مقابله به مثل باشد، ناپسند است ولی این در
صورتی است که آن شخص مؤمن و احترام او لازم باشد اما اگر شخص کافر عنود باشد و مصیبت او از باب بلاي الهی و عذاب
استیصال باشد، مسخره کردن او نه تنها ناپسند نیست بلکه کار خوبی هم هست و این عذاب دیگري است که بر عذاب او افزوده
میشود.
نظیر مسخره کردن اهل بهشت اهل جهنم را که این خود عذاب دیگر است و بر عذابهاي آنان افزوده میشود و به طوري که در
قرآن کریم سوره مطففین آیه 34 آمده، مؤمنان در روز قیامت بر کافران خواهند خندید و آنها را مسخره خواهند کرد.
نوح خطاب به کافرانی که او را مسخره میکردند اضافه نمود که بزودي خواهید دانست که چه کسی را عذاب خوار کنندهاي
خواهد رسید و عذابی پایدار بر او فرود خواهد آمد. آن عذابی که نوح به آنان وعده میداد دو نوع بود: یکی عذابی خوار کننده
که در دنیا به آنان فرود میآمد و آن همان غرق شدن و هلاکت بود و دیگري عذابی پایدار که منظور از آن عذاب روز قیامت
است که براي کافران پایدار و جاوید است.
آیه ( 40 ) حَتّی إِذا جاءَ أَمرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلنَا احمِل فِیها ... بالاخره روز موعود فرا رسید و خداوند بر قوم لجوج و عنود نوح عذاب
صفحه 157 از 423
خود را نازل کرد و آب از تنور فوران کرد. منظور از این تنور یا تنور خانه نوح است و یا جنس تنور است که شامل تنور خانههاي
مردم میشود و مردم دیدند که آب از تنورها بیرون میزند و این نشانه نزدیک شدن عذاب الهی و نوع آن عذاب بود و نوح و
مؤمنان فهمیدند که نزول عذاب نزدیک است و یا آغاز شده است.
صفحه : 220
وقتی آب از تنور بالا زد، فرمان الهی به نوح صادر شد که سه گروه را به داخل آن کشتی ببرد: اول از هر جفتی دو فرد یعنی یک
نر و یک ماده (به یک نر و ماده و یا زن و شوهر، هم زوج و هم زوجین گفته میشود) دوم، اعضاي خانوادهات مگر آنان که حکم
الهی درباره آنها صادر شده که آنان هلاك خواهند شد و آنها عبارت بودند از همسر و پسر نوح که کافر بودند. سوم، تمام کسانی
که به تو ایمان آوردهاند و البته گروه اندکی به او ایمان آورده بودند که در روایات، تعداد آنها هشتاد نفر ذکر شده است.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 41 الی 44
اشاره
وَ قالَ ارکَبُوا فِیها بِسم اللّه مَجراها وَ مُرساها إِن رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیم ( 41 ) وَ هِیَ تَجرِي بِهِم فِی مَوج کَالجِبال وَ نادي نُوح ابنَه وَ کانَ فِی
مَعزِل یا بُنَی ارکَب مَعَنا وَ لا تَکُن مَعَ الکافِرِینَ ( 42 ) قالَ سَآوِي إِلی جَبَل یَعصِ مُنِی مِنَ الماءِ قالَ لا عاصِمَ الیَومَ مِن أَمرِ اللّه إِلاّ مَن
رَحِمَ وَ حالَ بَینَهُمَا المَوج فَکانَ مِنَ المُغرَقِینَ ( 43 ) وَ قِیلَ یا أَرضُ ابلَعِی ماءَك وَ یا سَماءُ أَقلِعِی وَ غِیضَ الماءُ وَ قُضِیَ الَأمرُ وَ استَوَت
( عَلَی الجُودِي وَ قِیلَ بُعداً لِلقَوم الظّالِمِینَ ( 44
( و گفت در آن سوار شوید که رفتن و ایستادن آن به نام خداست، همانا پروردگار من آمرزنده بخشایشگر است ( 41
و آن کشتی آنان را در موجی همچون کوهها میبرد و نوح پسرش را در حالی که در فاصلهاي بود ندا داد: اي پسرك من با ما
( سوار شو و با کافران مباش ( 42
گفت بزودي به کوهی پناه میبرم که مرا از آب حفظ کند، گفت:
امروز حفظ کنندهاي از عذاب خدا نیست مگر کسی که به او رحم کند و موج میان آن دو فاصله انداخت و او از غرق شدگان
( گردید ( 43
و گفته شد: اي زمین آب خود را فرو بر و اي آسمان باز ایست و آب فروکش کرد و فرمان اجرا شد و (کشتی) بر (کوه) جودي
( آرام گرفت و گفته شد: دوري بر گروه ستمگر باد ( 44
نکات ادبی
مبتداست و « مجریها » و یا خبر مقدم است و « ارکبوا » یا متعلق به « بسم اللّه » -1
صفحه : 221
عطف بر آن است. « مرسیها »
ما این احتمال را ترجیح میدهیم که این « مرسیها » یا اسم زمان و یا اسم مکان و یا مصدر میمی است و همینطور است « مجریها » -2
است. ضمناً مجري با فتحه میم به معناي « ارکبوا » خبر مقدم و جمله حال از « بسم اللّه » دو لفظ مصدر میمی و مبتداي مؤخر باشند و
با ضمه میم به معناي ایستادن و توقف کردن است و اگر آنها را اسم مکان یا زمان بگیریم محل و یا زمان « مرسی » رفتن است و
است که فعل مجرد است و لذا اول آن « جري یجري » رفتن و ایستادن معنا میدهند. مجري مصدر میمی یا اسم زمان و مکان از
صفحه 158 از 423
از باب افعال است که به صورت اسم مفعول است و « ارسی یرسی » مصدر میمی یا اسم زمان و مکان از « مرسی » مفتوح است ولی
لذا اول آن مضموم است.
به معناي انبوه آبی است که روي سطح دریا پدید میآید. « موجه » جمع « موج » -3
.« عزل » محل دوري، فاصله، کنار. اسم مکان از « معزل » -4
بزودي پناه میبرم. از اوي یأوي اویا به معناي پناه گرفتن. « سآوي » -5
بازدارنده، نگهدارنده. « عاصم » -6
ماء » است و یا استثناي متصل است و عاصم به معناي معصوم است مانند « بل » به معناي « الا » یا استثناي منقطع است و « الامن رحم » -7
است. « مدفوق » که به معناي « دافق
فروببر، بلع کن. « ابلعی » -8
باز ایست، توقف کن. « اقلعی » -9
فروکش کرد، فرونشست. « غیض » -10
آرام گرفت، به آرامی قرار گرفت. « استوت » -11
یا به معناي مطلق کوه است و به هر کوهی جودي گفته میشود. و یا نام خاصی است که در تعیین آن اختلاف نظر « جودي » -12
وجود دارد گاهی گفته میشود که آن کوهی در کنار موصل است و گاهی گفته میشود که آن کوهی در ارمنستان است که در
تورات هم چنین آمده و نام فعلی آن کوه، آرارات میباشد.
صفحه : 222
مفعول مطلق است و فعل آن حذف شده و تقدیر آن چنین است: « بعدا » -13
ابعدوا بعدا. بعد، به معناي دوري است و در اینجا به حالت نفرین آمده و میتوان آن را به معناي لعنت گرفت.
تا آخر، از نظر فصاحت و بلاغت و اشتمال بر محسنات بدیعی در اوج قرار دارد و بعضی از « و قیل یا ارض ابلعی ماءك » -14 آیه
ادباء از این آیه که 17 کلمه دارد، بیست و یک نوع صنعت بدیعی استخراج کردهاند. در این باره پس از تفسیر آیات بحث مفصلی
خواهیم داشت.
تفسیر و توضیح
آیه ( 41 ) وَ قالَ ارکَبُوا فِیها بِسم اللّه مَجراها وَ مُرساها ... وقتی نوح کشتی را آماده کرد و عذاب الهی نازل گشت و طوفان شروع
شد، به فرمان خدا، نوح به مؤمنان دستور داد که همگی به کشتی سوار شوند و یادآور شد که حرکت و توقف کشتی به نام خدا
خواهد بود. از آنجا که هر چیز مهمی را باید با نام خدا آغاز کرد، نوح نیز این سفر مهم را با نام خدا آغاز نمود و به کشتی نشینان
بگویند. « بسم اللّه » گفت که همگی
این نوح به مؤمنان گفت که حرکت و توقف کشتی با نام خدا خواهد بود، این هدف را دنبال میکرد که مؤمنان بدانند هر کاري
که در جهان اتفاق میافتد، به وسیله خداوند است و تمام قدرتها از آنِ اوست حتی اگر انسان کاري را با نیرو و فکر خود انجام
بدهد باز آن کار منسوب به خداست چون خداست که قدرت و توان را به انسان داده است و این یک درس توحید و از معارف
بلند مکتب پیامبران است.
از آنجا که حرکت و توقف کشتی به سود کشتی نشینان بود. براي آن این تعلیل را میآورد که پروردگار من آمرزنده و مهربان
است. یعنی اگر هم از این مؤمنان گناهی سر زده باشد خدا آن را میآمرزد و با مؤمنان با رحم خود رفتار میکند.
صفحه 159 از 423
43 ) وَ هِیَ تَجرِي بِهِم فِی مَوج کَالجِبال ... طوفان شروع شد و از زمین و آسمان آب فراوانی جوشید و ریخت و آب در - آیات ( 42
روي زمین بالا آمد و کشتی روي
صفحه : 223
امواج آب حرکت میکرد گاهی موجهایی مانند کوهها به وجود آمد ولی کشتی به سلامت از آن عبور میکرد، در این میان که
هنوز آب همه جا را نگرفته بود، نوح فرزند خود را که کنعان نام داشت دید که سوار کشتی نشده است. پسر نوح به ظاهر ایمان
آورده بود ولی همواره با کافران انس و الفت داشت. نوح خطاب به او از فاصله دوري بانگ زد که فرزندم تو هم با ما سوار کشتی
شو و با کافران مباش ولی پسر نوح که گرایش به کافران داشت در پاسخ پدرش گفت: به زودي بالاي کوهی میروم و در آنجا
پناه میگیرم و آن کوه مرا از آب حفظ میکند. نوح گفت: امروز که روز نزول عذاب الهی است، هیچ کس از عذاب خدا در امان
نیست و هیچ چیزي کسی را نگهدارنده نخواهد بود مگر آنان را که خدا به آنها رحمت آورد و آنان همان کسانی هستند که سوار
کشتی شدهاند.
در این گفتگو بود که موج سهمگینی میان نوح و پسرش فاصله انداخت و پسر نوح دستخوش امواج خروشان گشت و غرق شد. این
چنین بود که پندهاي پدر در او کارگر نشد و هلاکت را انتخاب کرد.
آیه ( 44 ) وَ قِیلَ یا أَرضُ ابلَعِی ماءَك وَ یا سَماءُ أَقلِعِی ... این آیه با کلماتی موجز و در عین حال رسا و گیرا و با زیبایی تمام
سرانجام طوفان نوح را ترسیم میکند و چنان تابلویی از آن میسازد که گویا خواننده خود در آن صحنه حضور داشته است و براي
همین است که این آیه را از نظر فصاحت و بلاغت و اشتمال بر انواع صنعتهاي بدیعی یک شاهکار و در بالاترین سطح سخن
دانستهاند، هر چند که تمام آیات قرآنی از نظر فصاحت و بلاغت در حد اعجاز هستند، ولی این آیه به راستی که در اوج زیبایی
است و به طوري که گفته شده است در این آیه که از 17 کلمه تشکیل شده، 21 نوع از محسنات بدیعی و آرایههاي ادبی به کار
«1». رفته است
در این آیه سرانجام طوفان نوح چنین ترسیم میشود که به زمین گفته شد که اي زمین آب خود را فروبر و به آسمان گفته شد که
اي آسمان از باریدن باز ایست و از طرفی آب فروکش کرد و حکم خدا در هلاك آن قوم اجرا شد و کشتی بر کوه جودي
-----------------------------------
1)- به بحث مستقلی که در این باره خواهیم داشت مراجعه فرمایید. )
صفحه : 224
آرام گرفت و گفته شد که لعنت بر ستمگران باد؟ بدین گونه کافران همگی نابود شدند و مؤمنان که سوار کشتی شده بودند نجات
یافتند و این همان عذاب استیصال بود که مؤمن از آن نجات مییابد. قرار گرفتن کشتی بر کوه جودي به صورتی کاملًا آرام و
تعبیر آورده که دلالت بر آرامش و اطمینان میکند. « استوت » بیتلاطم صورت گرفت و لذا از آن به
به طوري که ملاحظه میفرماید، در این آیه، فعلها همگی به صورت مجهول است به خصوص در آغاز و پایان آن آمده است که
چنین گفته شد. و گوینده مشخص نشده است، این به خاطر تعظیم است، چون معلوم است که گوینده این سخنها خداوند است و
چه کسی جز او میتواند چنین فرمانهایی را خطاب به زمین و آسمان صادر کند! از نظر ادبی هر گاه فاعل یک فعل براي مخاطب
کاملًا روشن باشد، آوردن فعل به صورت مجهول براي بیان عظمت فاعل است و این او در مقامی است که این کار از کسی جز او
نمیتواند سر بزند.
میان مورخان و مفسران اختلاف نظر وجود دارد بعضیها معتقدند که جودي نام کوه خاصی نیست بلکه به معناي « جودي » درباره
مطلق کوه است ولی بیشتر مورخان و مفسران آن را نام کوه خاصی دانستهاند و گفتهاند که آن کوهی در کنار موصل و یا کوهی
صفحه 160 از 423
ذکر شده که در « آرارات » در ارمنستان بوده است در تورات نیز که جریان طوفان نوح آمده نام کوهی که کشتی در آن نشست
ارمنستان است و به نظر میرسد کسانی از مفسران که آن را در ارمنستان دانستهاند ناظر به روایت تورات هستند.
چندي پیش در بعضی از مجلات روسی ادعا شده بود که بعضی از تخته پارههاي کشتی نوح از کوه آرارات به دست آمده و در
آن، نوشتههایی وجود دارد و آن نوشتهها را خوانده بودند و چنین ادعا میکردند که نام پیامبر اسلام و اهل بیت او در آن تختهها
نوشته شده است. ولی چون این ادعا ثابت نشده صداقت این افراد از سوي محافل علمی مورد تأیید قرار نگرفت.
صفحه : 225
بحثی درباره محسّنات بدیعی در قرآن
اشاره:
آیهاي که تفسیر کردیم یکی از شاهکارهاي بزرگ قرآن و در اوج فصاحت و بلاغت است و با این 17 کلمه دارد 21 نوع از
محسنات بدیعی در آن به کار رفته است. به همین مناسبت بحثی را درباره محسنات بدیعی و آرایههاي ادبی در قرآن کریم، تقدیم
خوانندگان محترم میکنیم:
پیش از آن که المعتزّ باللّه عباسی (متوفی 296 ) کتاب البدیع را بنویسد و براي نخستین بار محسّنات بدیعی و آرایههاي ادبی را به
عنوان یک علم مطرح کند، در میان عربها توجه خاصی به زیبایبهاي کلام میشد و اگر چه این زیبایبها تعریف نشده بود، اما به هر
حال در نظم و نثر به کار میرفت. یک نمونه آن قرآن کریم است که از این نظر شاهکاري بزرگ به شمار میرود و به طوري که
خواهیم دید انواع صنعتهاي بدیعی به صورت چشمگیري در آن به کار رفته است.
المعتزّ با نوشتن کتاب خود، براي نخستین بار این علم را پایه گذاري کرد و اصطلاحات خاص آن را پدید آورد. البته پیش از او نیز
نیز در میان اهل شعر و بلاغت وجود داشته است مثلًا جاحظ « بدیع » علاوه بر این که محسنات بدیعی به کار میرفته، اصطلاح
(متوفی 255 ) را میبینیم که از بدیع در شعر شاعران یاد میکند آن هم به گونهاي که گویا پیش از او نیز این اصطلاح به کار
را که آن « مذهب کلامی » را که یک صنعت بدیعی است از خلیل بن احمد و تعریف « مطابقه » خود المعتزّ تعریف «1». میرفته است
کاري که المعتزّ کرد این بود که با نوشتن کتاب البدیع به این مطالب متفرقه نظم «2». نیز یکی از صنایع است از جاحظ نقل میکند
خاصی داد و
-----------------------------------
. 1) جاحظ، البیان و التبیین، ج 4، ص 55 )
2) المعتزّ باللّه، البدیع، ص 36 و 53 . این کتاب چندین بار چاپ شده و شاید بهترین آن نسخهاي باشد که با تحقیق کراچکوفسکی )
روسی در بغداد چاپ شده است و ما در این جا از همین چاپ نقل میکنیم.
صفحه : 226
آن را به عنوان یک علم فصل بندي کرد. او خود در آغاز کتاب اذعان کرده است که آنچه ما در این کتاب آوردهایم، دانشمندان
إبن معتزّ در این کتاب از هفده نوع صنعت بدیعی نام برده است. «1». جدید آن را بدیع نامیدهاند
پس از المعتزّ، این علم نیز مانند همه علوم دیگر سیر تکاملی خود را ادامه داد.
قدامۀ بن جعفر با نوشتن کتاب نقد الشعر سیزده نوع و ابو هلال عسکري در کتاب الصناعتین هفت نوع دیگر بر آن افزودند.
همچنین افرادي مانند إبن رشیق قیروانی در کتاب العمدة و إبن سنان خفاجی در کتاب سرّ الفصاحۀ و عبد القاهر جرجانی در اسرار
البلاغۀ و دلایل الاعجاز و إبن ابی الاصیبع در بدیع القرآن و سکاکی در مفتاح العلوم و یحیی بن حمزه علوي در الطراز، کار را
صفحه 161 از 423
البلاغۀ و دلایل الاعجاز و إبن ابی الاصیبع در بدیع القرآن و سکاکی در مفتاح العلوم و یحیی بن حمزه علوي در الطراز، کار را
«2». دنبال کردند و در نتیجه صنایع بدیعی به حدود صد نوع رسید
به تمام انواع علوم مربوط به فصاحت و بلاغت اطلاق « بدیع » ذکر این نکته در این جا ضروري است که در زمان متقدّمان کلمه
یاد میشد، و میان علومی که ما امروز آنها را به معانی و بیان و بدیع میشناسیم، تداخل وجود « بیان » میشد و گاهی هم از آن به
داشت. مثلًا عبد القاهر جرجانی در دو کتاب اسرار البلاغۀ و دلائل الاعجاز گاهی از علوم بلاغت به عنوان بدیع و گاهی به عنوان
بیان یاد میکند. درباره جرجانی گفتهاند که او بنیانگذار علوم بلاغت بوده و همان گونه که المعتزّ در محسنات بدیعی مؤسس بود،
جرجانی نیز در موضوعاتی مانند استعاره و تمثیل و مجاز نوآوري داشته است. خود وي در جایی تصریح میکند که اساس بلاغت
ضمناً فخر رازي این دو کتاب جرجانی را تلخیص و تنقیح کرده و آن را نهایۀ الاعجاز فی درایۀ الایجاز «3». را او وضع کرده است
«4». نامیده است
تقسیم بندي علوم بلاغت به علم معانی و بیان و بدیع از ابتکارهاي سکاکی
-----------------------------------
. 1) همان، ص 1 )
2) درباره سیر تحوّل علم بدیع رجوع شود به: جلال الدین همایی، صناعات ادبی، ص 16 به بعد و مقدمه بدیع القرآن به قلم حفنی )
شرف ص 26 به بعد.
. 3) اسرار البلاغۀ، ص 26 )
4) این کتاب با تحقیق دکتر احمد حجازي در قاهره چاپ شده است. )
صفحه : 227
(متوفی 626 ) است که با نوشتن کتاب مفتاح العلوم دست به این کار زد. این تقسیم بندي مورد پذیرش محققان پس از وي نیز قرار
در صورتی که چنین «1»، گرفت و هم اکنون نیز به همان سبک جریان دارد. إبن خلدون، سکاکی را واضع علوم بلاغت میداند
نیست، بلکه همان گونه که گفتیم واضع آن المعتزّ و جرجانی است و سکاکی تنها این سه علم را از هم تفکیک کرده است. این
موضوع در زمان یحیی بن حمزه یمنی (متوفی 799 ) هم معروف بوده است. او در مقدمه کتاب خود میگوید:
.« نخستین کسی که علم بیان را پایه گذاري کرد عبد القاهر جرجانی بود که دو کتاب اسرار البلاغۀ و دلائل الاعجاز را نوشت »
«2». آن گاه تأسف میخورد که هیچ کدام از این دو کتاب را ندیده است
پس از سکاکی روش او دنبال شد و خطیب قزوینی کتاب او را تلخیص کرد و سعد الدین تفتازانی تلخیص خطیب را دو بار با
نامهاي المطول و المختصر فی شرح تلخیص المفتاح شرح کرد. امروزه کتاب متداول میان طلاب این علم، همین دو کتاب تفتازانی
است.
سخنوران فارسی زبان نیز به پیروي از اساتید علوم بلاغت عربی، در این زمینه کار کردند و کتابهاي پر ارجی مانند ترجمان البلاغۀ
و حدائق السحر فی دقایق الشعر تألیف رشید الدین وطواط (متوفی 573 ) و «3» تألیف محمّد بن عمر رادویانی از سخنوران قرن پنجم
کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم تألیف شمس الدین محمّد بن قیس رازي از مؤلفان قرن ششم، به رشته تحریر در آمد. این
کتابها نمونههایی از کتب مربوط به علوم بلاغت در زبان فارسی هستند. در این کتابها هر چند که اصطلاحات از عربی وام گرفته
شده ولی مثالهایی که به کار رفته غالباً از شعر فارسی است و کم و بیش از قرآن و اشعار عربی نیز مثال آورده شده است.
-----------------------------------
. 1) مقدمه إبن خلدون، ص 552 )
3) تا چندي پیش این کتاب به فرّخی نسبت داده میشد ولی با ) . 2) یحیی بن حمزه، الطراز المتضمن لاسرار البلاغۀ، ج 1، ص 4 )
صفحه 162 از 423
پیدا شدن نسخه خطی معتبري از آن معلوم شد که مؤلف آن محمّد بن عمر رادویانی است. ضمناً این کتاب قدیمیترین کتاب
بدیعی به زبان فارسی است که در دست است. البته مؤلف در مقدمه کتاب از کتابی به نام محاسن الکلام نام برده و میگوید:
.( کتاب خود را بر اساس آن تنظیم کرده است (ترجمان البلاغۀ، ص 3
صفحه : 228
مطلبی که ذکر آن در این جا خالی از فایده نیست این است که بعضی از شاعران عرب و عجم شعرهاي بلندي ساختند و در هر بیت
ظاهر این است که بدیعیه سرایی در «1». میگویند « بدیعیه » آن یک یا چند صنعت بدیعی را به کار بردند. این گونه شعرهاي بلند را
شعر فارسی جلوتر از شعر عربی بوده است. نخستین بدیعیه عربی که بسیار استوار و مشتمل بر همه یا بیشتر صنعتهاست مربوط به
صفی الدین حلی از شعراي قرن هشتم است که شیعی مذهب بود. او بدیعیه خود را که مشتمل بر یکصد و پنجاه نوع صنعت بدیعی
است، در مدح پیامبر اسلام (ص) در وزن بسیط در 145 بیت سرود که با این مطلع آغاز میشود:
ان جئت سلعا فسل عن جیرة العلم و اقر السلام علی عرب بذي سلّم
است که متن آن در انوار الربیع سید علی خان آمده و جداگانه نیز چاپ شده « الکافیۀ البدیعۀ فی مدح خیر البریۀ » نام این بدیعیه
بعدها نیز به پیروي از «2». است. گویا پیش از این بدیعیه، بدیعیههاي عربی دیگري نیز وجود داشته که در این حد جامع نبودهاند
«3». حلی بدیعیههاي بسیاري نوشته شده است که علامه امینی از 35 بدیعیه نام میبرد
در میان شاعران فارسی زبان نیز بدیعیه سرایی وجود داشته که از جمله آنها قصیده رائیه قوامی مطرزي از شعراي قرن ششم در مدح
است که 83 صنعت را در بر دارد و با این مطلع آغاز میشود: « بدایع الاسحار فی صنایع الاشعار » قزل ارسلان به نام
اي فلک را هواي قدر تو یار وي ملک را ثناي صدر تو کار
و با این بیت پایان مییابد:
روز و شب جز سخا مبادت شغل سال و مه جز طرب مبادت کار
بر این قصیده شرحهایی نیز نوشته شده که از جمله آنها شرحی است که توسط محمود بن عمر نجاتی نیشابوري انجام گرفته
پس از مطرزي بدیعیههاي «4». است
-----------------------------------
[.....] . 1) همایی، صناعات ادبی، ص 19 )
. 2) سید محسن امین، اعیان الشیعۀ، ج 8، ص 23 )
. 3) امینی، الغدیر، ج 6، ص 45 )
. 4) ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات ایران، ج 3، ص 338 )
صفحه : 229
دیگري نیز در فارسی سروده شد که بدیعیه سلمان ساوجی و اهلی شیرازي که هر کدام در جاي خود کاري بدیع و شگفت انگیزند،
از جمله آنها به شمار میروند.
بعضی از ادباي عرب و فارس کارهاي شگفت دیگري نیز انجام دادند از جمله این که قصیدهها یا خطبههایی بدون الف یا بدون
نقطه پدید آوردند که بعضی از آنها به حضرت امیر المؤمنین (ع) نسبت داده شده است. واصل بن عطا که خود مخرج حرف راء
از جمله این کارهاي حیرتانگیز کتابی است به نام «1». نداشت به گونهاي سخن میگفت که از این حرف کمتر استفاده شود
سواطع الالهام در تفسیر قرآن کریم که همه قرآن را در بر میگیرد. در این کتاب از اول تا آخر از حروف بینقطه که به آن حروف
مهمله میگویند، استفاده شده است. این کتاب توسط شخصی به نام ابو الفضل فیضی که از شیعیان هندوستان بوده نگارش یافته و
صفحه 163 از 423
نسخههاي خطی متعددي از آن وجود دارد که اخیراً با تحقیق و همت آقاي دکتر مرتضی آیت اللّه زاده شیرازي در شش جلد چاپ
شده است.
صنایع بدیعی در قرآن
در قرآن کریم که معجزه جاویدان پیامبر اسلام (ص) و در اوج فصاحت و بلاغت است، آرایههاي ادبی و محسنات بدیعی فراوانی
به کار رفته و نکتههاي ظریف و لطیفی در آن وجود دارد که چشم و گوش هر خواننده و شنوندهاي را نوازش میدهد.
درباره صنایع بدیعی قرآن کتابهاي بسیاري نوشته شده است و اساساً تمام کتابهاي مربوط به فصاحت و بلاغت و بدیع به قرآن نظر
دارند و مثالهایی که میآورند معمولًا از آیات قرآنی است. همچنین کتابهاي خاصی درباره بلاغت و بدیع قرآن نوشته شده که از
جمله آنها میتوان از الاعجاز و الإیجاز نوشته ابو منصور ثعلبی و سرّ الفصاحۀ نوشته إبن سنان خفاجی و اسرار البلاغۀ و دلائل
الاعجاز عبد القاهر جرجانی و الطراز یحیی بن حمزه علوي و به خصوص کتاب بدیع القرآن إبن ابی الاصیبع نام برد. کتاب اخیر
مفصلترین کتاب پیرامون آرایههاي ادبی و صنایع
-----------------------------------
. 1) زرکلی، الاعلام، ج 8، ص 109 )
صفحه : 230
«1». بدیعی قرآن است که در آن از حدود 100 نوع صنعت بدیعی در قرآن با ذکر مثالهاي متعدد یاد شده است
صنایع بدیعی قرآن گاهی آن چنان در اوج عظمت قرار دارد که انسان را دچار شگفتی و حیرت و دهشت میکند، به ویژه آن که
به کارگیري این زیباییها بدون هیچ گونه تکلفی صورت گرفته و سخن در عین روانی و شیوایی مشحون از این زیباییهاست. یک
که با وجود این که مجموعاً 17 کلمه است، إبن ابی الاصیبع 21 «... و قیل یا ارض ابلعی ماءك » : نمونه آن آیه 44 سوره هود است
و ما به زودي به آنها اشاره خواهیم کرد. «2» نوع از انواع بدیع را از آن استخراج کرده است
اکنون ما در این جا از میان انواع صنایع بدیعی که در قرآن وجود دارد به ده نوع آن به عنوان نمونه اشاره میکنیم:
-1 تجنیس
تجنیس یا جناس عبارت است از آوردن دو کلمه مشابه در یک جمله که هر کدام معناي خاصی داشته باشد و آن انواع و اقسامی
دارد که در این مقال فرصت پرداختن به آنها نیست. مثال از شعر فارسی:
«3» تار زلفت را جدا مشاطهگر از شانه کرد دست آن مشاطه را باید جدا از شانه کرد
«4» که تا زندهام هیچ نازارمت برم رنج و همواره ناز آرمت
شعر اول جناس تام و شعر دوم جناس ملفّق است.
مثال از شعر عربی:
-----------------------------------
1) این کتاب توسط دکتر سید علی میرلوحی به فارسی ترجمه شده و توسط انتشارات آستان قدس رضوي منتشر گردیده است. ما )
در این جا از همین ترجمه فارسی نقل میکنیم.
. 2) بدیع القرآن، ص 382 )
3) صناعات ادبی، ص 69 . این شعر از امیر خسرو است. )
4) همان، ص 73 . این شعر از اسدي طوسی است. )
صفحه 164 از 423
صفحه : 231
«1» کلّکم قد اخذ الجام و لا جام لنا ما الذي ضرّ مدیر الجام لو جاملنا
در قرآن کریم نیز انواع جناس به کار رفته است. آیات زیر را میتوان به عنوان نمونه ذکر کرد:
جناس تغایر است. « ارضیتم » در کنار « الارض » اثّاقَلتُم إِلَی الَأرض أَ رَضِیتُم بِالحَیاةِ الدُّنیا (توبه/ 38 ) که قرار گرفتن
إِن رَبَّهُم بِهِم (عادیات/ 11 ) لکِنّا کُنّا مُرسِلِینَ (قصص 45 ) که از باب جناس تحریف است.
.«2» وَ هُم یَحسَبُونَ أَنَّهُم یُحسِنُونَ صُنعاً (کهف/ 104 ) که از باب جناس تصحیف است
«3». وَ هُم یَنهَونَ عَنه وَ یَنأَونَ عَنه (انعام/ 36 ) که از باب جناس مشابه است
-2 اعنات یا لزوم ما لا یلزم
در این صنعت، گوینده یا نویسنده به چیزي ملتزم میشود که لزومی ندارد مانند این که ملتزم شود در نوشته یا شعر خود حرف
قافیه « مسکن » را میتوان با کلمه « گلشن » خاصی را به کار نبرد و یا در سجع یا قافیه حرف پیش از رويّ را هم رعایت کند مثلًا کلمه
کرد، ولی شاعر ملتزم میشود که آن را با کلماتی مانند روشن و جوشن قافیه کند. دیوان لزومیات ابو العلاء معري از این باب است.
مثال از شعر فارسی:
چشم بدت دور اي بدیع شمایل ماه من و شمع جمع و میر قبایل
جلوه کنان میروي و باز نیایی سرو ندیدم بدین صفت متمایل
«4» هر صفتی را دلیل معرفتی هست روي تو بر قدرت خداست دلایل
-----------------------------------
1) رشید الدین وطواط، حدائق السحر، ص 8. تحقیق عباس اقبال. )
. 2) الطراز، ج 2، ص 365 )
.( 3) إبن ابی اصیبع این آیه را براي جناس تحریف مثال زده که صحیح نیست (بدیع القرآن، ص 133 )
4) این اشعار از سعدي است. چنان که ملاحظه میکنید، سعدي در کلمات قبایل، متمایل، دلایل و ... حرف پیش از رويّ را هم )
رعایت کرده است در حالی که از نظر قافیه شعر لزومی نداشت و میتوانست شمایل را با قنادل قافیه کند.
صفحه : 232
در قرآن کریم که آیات آن در موارد بسیاري داراي سجعاند، این صنعت بارها به کار رفته است، از جمله:
( 2) فِی سِدرٍ مَخضُودٍ وَ طَلح مَنضُودٍ (واقعه/ 29 - فَإِذا هُم مُبصِرُونَ ... ثُم لا یُقصِرُونَ (اعراف/ 201 ) وَ الطُّورِ وَ کِتاب مَسطُورٍ (طور/ 1
«1».(2 - اقرَأ بِاسم رَبِّکَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الإِنسانَ مِن عَلَق (علق/ 1
16 ) وَ اللَّیل وَ ما وَسَقَ وَ القَمَرِ إِذَا - إبن ابی الاصیبع مثالهاي دیگري نیز آورده است: فَلا أُقسِم بِالخُنَّس الجَوارِ الکُنَّس (تکویر/ 15
«2».( 10 ) أَمَرنا مُترَفِیها فَفَسَقُوا فِیها (اسراء/ 16 - 18 ) فَأَمَّا الیَتِیمَ فَلا تَقهَر وَ أَمَّا السّائِلَ فَلا تَنهَر (ضحی/ 9 - اتَّسَقَ (انشقاق/ 17
شرف الدین طیبی آیه شریفه وَ عَلی أُمَم مِمَّن مَعَکَ (هود/ 48 ) را نیز از باب اعنات دانسته که در آن هشت میم در کنار هم قرار
البته با توجه به این که تنوین و نون ساکن وقتی به میم میرسد قلب به میم میشود). ) «3» گرفته است
-3 قلب
و آن صنعت جالبی است و انواعی دارد که لطیفترین آن قلب مستوي است که جمله را اگر از آخر هم بخوانیم همان است که از
اول خوانده میشود. مثال از شعر فارسی:
اي شوخی را گنج نگاري خوشیا اي شکّر بار درد را بر کشیا
صفحه 165 از 423
مثال دیگر:
«4» زیرکا کبکا گریز زیت را نان آر تیز
مثال دیگر: شکّر به ترازوي وزارت برکش.
اگر این مصراعها را از آخر هم بخوانیم به همان صورت خواهد بود. «5». مثال دیگر: شو همره بلبل به لب هر مهوش
-----------------------------------
. 1) الطراز، ج 2، ص 398 )
[.....] . 2) بدیع القرآن، ص 295 )
. 3) التبیان فی علم المعانی و البدیع و البیان، ص 507 )
. 4) ترجمان البلاغۀ، ص 18 )
. 5) صناعات ادبی، ص 93 )
صفحه : 233
مثال از شعر عربی:
«1» مودّته تدوم لکل هول و هل کل مودّته تدوم
«2» اراهن نادمنه لیل لهو و هل لیلهن مدان نهارا
مثال از قرآن:
( وَ رَبَّکَ فَکَبِّر (مدثر/ 3) کُلٌّ فِی فَلَک (یس/ 40
-4 التفات
و آن عبارت از این است که گوینده، کلامی را به صورت غایب و حکایت حال دیگران بگوید و بلافاصله سخن را متوجه مخاطب
کند و جمله را به صورت خطاب قرار دهد و یا به عکس، از خطاب به غیبت منتقل شود. این صنعت یک صنعت بدیعی معنوي
است و در جلب توجه خواننده یا شنونده تأثیر زیادي دارد.
مثال از فارسی:
«3» ما را جگر به تیر فراق تو خسته شد اي صبر در فراق بتان نیک جوشنی
مثال از شعر عربی:
«4» و أنجدتم من بعد اتهام دارکم فیا دمع انجدنی علی ساکنی نجد
این صنعت شایعترین صنعت بدیعی است که در قرآن به کار رفته و بعضی از دانشمندان درباره آن کتابهایی نوشتهاند. از جمله این
کتابها اسلوب الالتفات فی البلاغۀ القرآنیۀ تألیف دکتر حسن طبل را میتوان نام برد، که مؤلف مسئله التفات را در آن، مورد بررسی
و تحقیق قرار داده و موارد آن را که بسیار است برشمرده است.
مثال از قرآن: مالِک یَوم الدِّین.ِ إِیّاكَ نَعبُدُ (حمد/ 4) که جمله نخست به صورت غایب و جمله بعدي به صورت خطاب است.
-----------------------------------
1) تفتازانی، مطول (شرح تلخیص المفتاح)، ص 365 . شعر از ارجانی است. )
. 2) ترجمان البلاغۀ، ص 19 )
. 3) شمس قیس رازي، المعجم فی معاییر اشعار العجم، تحقیق محمّد قزوینی، ص 380 )
. 4) حدائق السحر، ص 309 )
صفحه 166 از 423
صفحه : 234
از جمله مثالهایی که إبن المعتزّ براي التفات آورده این آیه شریفه است: حَتّی إِذا کُنتُم فِی الفُلک وَ جَرَینَ بِهِم بِرِیح طَیِّبَۀٍ (یونس/
«1». 22 ) که در این جا التفات از خطاب به غیبت است
إبن ابی الاصیبع پس از نقل تعریف و مثالهاي التفات میگوید:
در کتاب عزیز از باب التفات نوعی بسیار جالب آمده که آن را مثالی در شعر نیافتم و خداوند مرا به یافتن آن نوع راهنمایی نموده »
و آن عبارت از این است که متکلم در کلام خود، نخست دو موضوع را بیاورد سپس خبري درباره موضوع اول بیان دارد و آن را
رها کند و خبري درباره موضوع دوم بیاورد، آن گاه از خبر درباره موضوع دوم باز گردد و به خبر درباره موضوع اول بپردازد.
مانند قول خداي تعالی:
8) که از وصف پروردگار منصرف شده و به وصف انسان پرداخته و - إِن الإِنسانَ لِرَبِّه لَکَنُودٌ وَ إِنَّه عَلی ذلِکَ لَشَ هِیدٌ (عادیات/ 6
«2».« نامیده شود « التفات ضمائر » گفته است: وَ إِنَّه لِحُب الخَیرِ لَشَدِیدٌ و این نوع التفات خوب است که
-5 ترصیع
این واژه در لغت به معناي نشاندن جواهر در چیزي مانند تاج یا شمشیر یا عصاست و در اصطلاح بدیعی به آوردن چند جمله در
کنار هم که الفاظ آن قرینه یکدیگر و از لحاظ وزن و حروف رويّ مطابق هم باشد ترصیع گویند. شمس قیس رازي براي آن از
شعر فارسی این مثال را میآورد:
اي منوّر به تو نجوم جلال وي مقرّر به تو رسوم کمال
بوستانی است صدر تو ز نعیم آسمانی است قدر تو ز جلال
«3» در کرامت تو را نبوده نظیر در شهامت تو را نبوده همال
مثال از قرآن:
( إِن الَأبرارَ لَفِی نَعِیم وَ إِن الفُجّارَ لَفِی جَحِیم (انفطار/ 13
-----------------------------------
. 1) إبن المعتزّ، البدیع، ص 58 )
. 2) بدیع القرآن، ص 146 )
. 3) قیس رازي، المعجم فی معاییر اشعار العجم، ص 336 )
صفحه : 235
را از باب ترصیع نمیداند و «... إِن الأَبرارَ لَفِی نَعِیم » إِن إِلَینا إِیابَهُم ثُم إِن عَلَینا حِسابَهُم (غاشیه/ 26 ) یحیی بن حمزه علوي آیه
مطابق نیست. در حالی که این مقدار اختلاف در ترصیع قابل اغماض است و میبینیم صاحب ترجمان « فجار » با « ابرار » : میگوید
البلاغۀ براي ترصیع از شعر فارسی این مثال را میزند:
«1» گره گذاشته از قیر بر صحیفه سیم زره نگاشته از مشک بر گل بادام
مطابقت کامل ندارد. « گل بادام » با « صحیفه سیم » و « مشک » با « قیر » در حالی که
-6 لف و نشر
این صنعت بدین گونه است که دو یا چند لفظ پشت سر هم گفته میشود سپس صفت یا قیدي براي هر کدام از آنها آورده
میشود که اگر به ترتیب باشد، لف و نشر مرتب و اگر بدون ترتیب باشد لف و نشر مشوش خوانده میشود.
مثال از فارسی:
صفحه 167 از 423
به روز نبرد آن یل ارجمند به شمشیر و خنجر به گرز و کمند
«2» برید و درید و شکست و ببست یلان را سر و سینه و پا و دست
مثال از شعر عربی:
کیف اسلو و انت حقف و غصن و غزال لحظا و قدّا و ردفا
البته در این شعر لف و نشر مشوش به کار رفته است.
مثال از قرآن:
و جمله « لیل » مربوط به « لتسکنوا » وَ مِن رَحمَتِه جَعَلَ لَکُم اللَّیلَ وَ النَّهارَ لِتَسکُنُوا فِیه وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه (قصص/ 73 ) در این آیه جمله
است. « نهار » مربوط به « لتبتغوا »
-7 تسجیع
و آن به کار بردن سجع در عبارت است، به این صورت که آخر دو یا چند جمله از نظر حرف رويّ یکسان باشد همان گونه که
همسانی آخر شعرها را قافیه میگویند.
این صنعت بیشتر در نثر به کار میرود، هر چند در شعر نیز در غیر آخر آن به کار برده
-----------------------------------
. 1) ترجمان البلاغۀ، ص 8 )
2) از فردوسی. )
صفحه : 236
میشود و آن هنر مضاعفی است.
مثال از نثر مسجّع: توانگري به هنر است نه به مال و بزرگی به خرد است و نه به سال (از گلستان سعدي). مثال دیگر: الهی اگر
کاسنی تلخ است از بوستان است و گر عبد اللّه مجرم است از دوستان است (از خواجه عبد اللّه انصاري).
مثال از شعر مسجّع:
«1» دلبر که جان فرسود از او، کار دلم نگشود از او نومید نتوان بود از او، باشد که دلداري کند
در قرآن مجید صنعت تسجیع فراوان به کار رفته و آخر آیات معمولًا داراي سجع است، ولی اصطلاحاً به سجع قرآن فاصله گفته
در حالی که این سخن درست نیست و در «2» میشود. بعضی از اشاعره گفتهاند که در قرآن سجع نیست و آن را ناپسند میدارند
قرآن در فواصل آیات آشکارا و به طرز روشنی سجع رعایت شده است.
مثال واضح آن این است که میبینیم در سوره طه که آخر آیات با الف ختم میشود، وقتی از موسی و هارون نام میبرد، به صورت
نام میبرد: قالُوا آمَنّا بِرَب هارُونَ وَ مُوسی (طه/ 70 ) ولی در سوره شعرا که آخر آیات با نون ختم میشود، به « هارون و موسی »
.(48 - نام میبرد: قالُوا آمَنّا بِرَب العالَمِینَ. رَب مُوسی وَ هارُونَ (شعراء/ 47 « موسی و هارون » صورت
خفاجی پس از رد سخن رمانی و باقلانی که سجع را عیب میدانستند میگوید:
اگر سجع به این صورت باشد که لفظ تابع معنی باشد این عین بلاغت است و فواصل هم همین حالت را دارد، و اگر سجع به این
روشن است که در سجع یا فواصل «3». صورت باشد که معنی تابع لفظ باشد یعنی جمله همراه با تکلّف باشد البته این عیب است
آیات هیچ گونه تکلفی وجود ندارد و لفظ تابع معنی است.
- مثال سجع در قرآن: الرَّحمن عَلَّمَ القُرآنَ، خَلَقَ الإِنسانَ، عَلَّمَه البَیانَ، الشَّمس وَ القَمَرُ بِحُسبان،ٍ وَ النَّجم وَ الشَّجَرُ یَسجُدان (الرحمن/ 1
.(5
صفحه 168 از 423
-----------------------------------
1) شعر از حافظ. )
[.....] . 2) سیوطی، الاتقان، ج 3، ص 292 )
. 3) خفاجی، سرّ الفصاحۀ، ص 174 )
صفحه : 237
همچنین مثالهایی که براي ترصیع آوردیم، همگی صنعت تسجیع هم دارند.
-8 تصدیر یا ردّ العجز علی الصدر
این صنعت به این صورت است که واژهاي که در آغاز جمله یا شعر آمده است عیناً یا با تفاوت اندکی در آخر آن تکرار شود. به
«1». گفته إبن رشیق قیروانی، به کار بردن این صنعت باعث عظمت و شکوفایی و رونق و زیبایی کلام میشود
مثال آن از نثر فارسی: بیگانه که دوست باشد خویش است و خویش که دشمن باشد بیگانه.
مثال از شعر فارسی:
«2» عصا برگرفتن نه معجز بود همی اژدها کرد باید عصا
مثال از شعر عربی:
«3» و ما کل ذي لب بمؤتک نصحه و ما کل مؤت نصحه بلبیب
مثال از قرآن:
( قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُم مِنَ القالِینَ (شعراء/ 168 ) وَ لَقَدِ استُهزِئَ بِرُسُل مِن قَبلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنهُم ما کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ (انعام/ 10
انظُر کَیفَ فَضَّلنا بَع َ ض هُم عَلی بَعض وَ لَلآخِرَةُ أَکبَرُ دَرَجات وَ أَکبَرُ تَفضِیلًا (اسراء/ 21 ) وَ هَب لَنا مِن لَدُنکَ رَحمَۀً إِنَّکَ أَنتَ الوَهّابُ
«4»( (آل عمران/ 8
-9 تکرار حرف
این صنعت چنان است که یک حرف از میان حروف، چندین بار در جمله تکرار میشود. این صنعت باعث پیدایش موسیقی خاصی
در کلام میگردد.
مثال از شعر فارسی:
-----------------------------------
. 1) إبن رشیق، العمدة، ج 2، ص 5 )
2) المعجم فی معاییر اشعار العجم، ص 339 . شعر از غضایري است. )
3) العمدة، ص 7، به گفته إبن رشیق، این شعر از أبو الأسود دئلی است. )
. 4) این مثالها را إبن ابی الاصیبع ذکر کرده است. بدیع القرآن، ص 139 )
صفحه : 238
«1» خیال خال تو با خود به خاك خواهم برد که تا ز خال تو خاکم شود عبیر آمیز
«2» شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
مثال از قرآن:
28 ) وَ عَلی - إِن أَحسَنتُم أَحسَنتُم لِأَنفُسِکُم وَ إِن أَسَأتُم فَلَها (اسراء/ 7) کَلّا إِذا بَلَغَت التَّراقِیَ وَ قِیلَ مَن راقٍ وَ ظَن أَنَّه الفِراق (قیامت/ 26
( أُمَم مِمَّن مَعَکَ وَ أُمَم سَنُمَتِّعُهُم ثُم یَمَسُّهُم مِنّا عَذاب أَلِیم (هود/ 48 ) فَاذکُرُوا اللّهَ کَذِکرِکُم آباءَکُم (بقره/ 200
صفحه 169 از 423
-10 ابداع
به گفته إبن ابی الاصیبع، ابداع آن است که هر لفظی از الفاظ کلام به تنهایی و به تناسب استعداد کلام و مفاد معنایش، متضمّن
یک یا دو بدیع باشد، به گونهاي که در یک بیت یا یک جمله تعدادي از انواع بدیع تحقّق یابد و کلمهاي از آن، خالی از یک یا
«3». دو نوع بدیع یا بیشتر نباشد
نمونه روشن و بارز این صنعت آیه 44 از سوره هود است که در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد و در این آیه که 17 کلمه دارد، به
شمارش إبن ابی الاصیبع 21 نوع صنعت بدیعی به کار رفته است. البته منظور از بدیع در این جا معنایی است که متقدمان از آن
اراده میکردند و شامل بیان هم میشود.
متن آیه شریفه چنین است: وَ قِیلَ یا أَرضُ ابلَعِی ماءَك وَ یا سَماءُ أَقلِعِی وَ غِیضَ الماءُ وَ قُضِیَ الَأمرُ وَ استَوَت عَلَی الجُودِي وَ قِیلَ بُعداً
لِلقَوم الظّالِمِینَ (هود/ 44 ) صنایعی که در این آیه به کار رفته عبارتند از: مناسبت تام، مطابقت لفظی، استعاره، مجاز، اشاره، ارداف،
تمثیل، تعلیل، صحت تقسیم، احتراس، انفصال، مساوات، حسن نسق،
-----------------------------------
1) شعر از حافظ )
2) شعر از سعدي. )
. 3) بدیع القرآن، ص 382 )
صفحه : 239
«1». ائتلاف، ایجاز، تسهیم، تهذیب، حسن بیان، تمکین، انسجام و ابداع
گفته شده که این آیه فصیحترین آیه قرآن است. البته تمام آیات قرآنی داراي فصاحت و بلاغت آن هم در حد اعجاز هستند ولی
روشن است که فصاحت و بلاغت آیات با یکدیگر فرق دارد و همان گونه که قیافههاي آدمیان در عین حال که همگی زیبا و
موزون هستند داراي تفاوتهاي بسیارند، آیات قرآنی نیز، هم از نظر اشتمال بر معارف و هم از نظر علوم بیانی تفاوتهایی دارند.
در بیان و در فصاحت کی بود یکسان سخن گرچه گوینده بود چون جاحظ و چون اصمعی
در کلام ایزد بیچون که وحی منزل است کی بود تبت یدا مانند یا ارض ابلعی
درباره این آیه و نکات فراوان آن بحثهاي زیادي شده است. آلوسی نقل میکند که استاد او رسالهاي درباره این آیه نوشته و صد و
در تواریخ آمده است که بعضی از دانایان قریش تصمیم گرفتند که با قرآن معارضه کنند و «2». پنجاه مزیّت براي آن برشمرده است
مانند آن را بیاورند وقتی به این آیه رسیدند به یکدیگر گفتند که این کلام به کلام بشر شباهت ندارد و دست از معارضه
نظیر آن درباره إبن مقفع هم نقل شده است. عروضی سمرقندي سخن منصفانهاي را درباره همین آیه از ولید بن مغیره «3». برداشتند
چون دشمنان در فصاحت قرآن و اعجاز او در میادین انصاف بدین مقام رسیدند، دوستان بنگر تا » : نقل میکند، سپس میگوید
«4».« خود به کجا رسند
این بود نمونههایی از محسنات بدیعی که در قرآن کریم به کار رفته است. همان گونه که گفتیم در قرآن محسنات بدیعی فراوانی
به کار رفته که بیش از صد نوع آن شناسایی شده و این یکی از جنبههاي اعجاز قرآن است. اکنون این پرسش مطرح میشود که
آیا محسنات بدیعی و آرایههاي ادبی قرآن قابل ترجمه به زبانهاي دیگر
-----------------------------------
384 شرح داده شده است. - 1) هر یک از این صنایع در بدیع القرآن، صص 382 )
. 2) تفسیر روح المعانی، ج 12 ، ص 68 )
صفحه 170 از 423
3) مجمع البیان، ذیل همین آیه. )
4) چهار مقاله عروضی سمرقندي، ص 39 . با تصحیح محمّد قزوینی. )
صفحه : 240
هست یا نه!
در پاسخ این سؤال میگوییم: محسنات بدیعی دو گونهاند: محسنات لفظی و محسنات معنوي. شک نیست که محسنات لفظی مانند
تجنیس، قلب، لزوم ما لا یلزم، ترصیع و تسجیع و مانند اینها به هیچ وجه قابل ترجمه به زبانهاي دیگر نیست و نمیتوان آنها را به
زبان دوم انتقال داد. البته این کار مخصوص قرآن هم نیست و در هر زبانی که این صنایع به کار برده شود، قابل ترجمه به زبان
دیگر نخواهد بود. اما محسنات معنوي مانند التفات و لف و نشر و مانند اینها قابل ترجمهاند و مترجم باید در ترجمه خود حتماً آن
را رعایت کند. متأسفانه گاهی برخی از مترجمان این نکته را رعایت نمیکنند و ترجمهاي نااستوار و حتی غلط ارائه میدهند.
مثال آن، ترجمه این آیه شریفه است: هُوَ الَّذِي یُسَ یِّرُکُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ حَتّی إِذا کُنتُم فِی الفُلک وَ جَرَینَ بِهِم بِرِیح طَیِّبَۀٍ وَ فَرِحُوا بِها
.( جاءَتها رِیح عاصِف (یونس/ 22
در این آیه صنعت التفات به کار رفته و ملاحظه میکنید که دو جمله اول آیه به صورت خطاب است ولی جملههاي بعدي، از
به بعد به صورت غایب است و این التفات از خطاب به غیبت است ولی در یکی از ترجمههاي معروف که در میان « جرین بهم »
فارسی زبانان متداول شده است، آیه را این گونه ترجمه کرده است:
اوست که شما را در برّ و بحر سیر میدهد تا آن گاه که در کشتی نشینید و باد ملایمی کشتی را به حرکت آرد و شما شادمان و »
.« خوشوقت باشید که ناگاه باد تندي بوزد
شما » را که جمع مذکر غایب است به صورت « فرحوا » بدین گونه مترجم، همه جملات را به صورت خطاب در میآورد و کلمه
ترجمه میکند. این کار، کار ناپسندي است و جدّاً باید از آن پرهیز شود. « شادمان و خوشوقت باشید
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 45 الی 49
اشاره
وَ نادي نُوح رَبَّه فَقالَ رَب إِن ابنِی مِن أَهلِی وَ إِن وَعدَكَ الحَقُّ وَ أَنتَ أَحکَم الحاکِمِینَ ( 45 ) قالَ یا نُوح إِنَّه لَیسَ مِن أَهلِکَ إِنَّه عَمَلٌ
غَیرُ صالِح فَلا تَسئَلن ما لَیسَ لَکَ بِه عِلم إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الجاهِلِینَ ( 46 ) قالَ رَب إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَن أَسئَلَکَ ما لَیسَ لِی بِهِ
عِلم وَ إِلاّ تَغفِر لِی وَ تَرحَمنِی أَکُن مِنَ الخاسِرِینَ ( 47 ) قِیلَ یا نُوح اهبِط بِسَ لام مِنّا وَ بَرَکات عَلَیکَ وَ عَلی أُمَم مِمَّن مَعَکَ وَ أُمَمٌ
سَنُمَتِّعُهُم ثُم یَمَسُّهُم مِنّا عَذاب أَلِیم ( 48 ) تِلکَ مِن أَنباءِ الغَیب نُوحِیها إِلَیکَ ما کُنتَ تَعلَمُها أَنتَ وَ لا قَومُکَ مِن قَبل هذا فَاصبِر إِنَّ
( العاقِبَۀَ لِلمُتَّقِینَ ( 49
صفحه : 241
و نوح پروردگار خود را ندا داد و گفت: پروردگار من، همانا پسرم از خاندان من است و وعده تو حق است و تو داورترین داورانی
(45)
گفت: اي نوح، او از خاندان تو نیست او (داراي) عملی ناشایست است، پس آنچه را که به آن علم نداري، از من مخواه، همانا تو را
( پند میدهم که مبادا از جاهلان باشی ( 46
گفت: پروردگار من، به تو پناه میبرم از این از تو چیزي را که به آن علم ندارم بخواهم و اگر مرا نیامرزي و به من رحم نکنی از
صفحه 171 از 423
( زیانکاران خواهم بود ( 47
گفته شد: اي نوح، با درودي از ما و برکتهایی بر تو و گروههایی از آنان که با تو هستند، فرود آي و گروههایی هستند که بزودي
( آنان را برخوردار میسازیم، سپس از ما به آنها عذابی دردناك میرسد ( 48
این از خبرهاي غیب است که آن را بر تو وحی میکنیم، نه تو و نه قوم تو پیش از این، آن را نمیدانستید پس صبر کن که همانا
( سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است ( 49
نکات ادبی
به پسر نوح برمیگردد و این بعضیها احتمال دادهاند که به سؤال نوح برمیگردد احتمال « انه عمل غیر صالح » در « انّه » -1 ضمیر
بعیدي است چون سؤالی نکرده بود و این در آیات بعدي از سؤال نهی میکند، این به عنوان پیشگیري است.
است. گاهی انسان در اثر کثرت انجام یک عمل به مرحلهاي میرسد که میتوان گفت که « زید عدل » از باب « عمل غیر صالح » -2
تبدیل به آن عمل شده است.
چنین مقدر کردهاند « فانّما هی اقبال و ادبار » : مقدر است همان گونه که در شعر معروف « ذو » یک احتمال دیگر این در اینجا کلمه
« ذات اقبال و ادبار »
صفحه : 242
است. « لئلّا تکون » یا « مخافۀ ان تکون » : در تقدیر « ان تکون من الجاهلین » -3
است. در این جمله هشت میم در یک جا جمع شده است، چون تنوین و نون ساکنه « علیک » عطف بر « و علی امم ممن معک » -4
وقتی به میم میرسد قلب به میم میشود و این یکی از صنعتهاي بدیعی است که چند حرف در کنار هم باشد و معناي درستی بدهد
و تکلّفی هم در کار نباشد.
یا نشویه است و یا براي بیان جنس در صورت اول معنا چنین میشود: امتهایی که از همراهان تو به وجود « ممن معک » در « من » -5
میآیند و اشاره به نسلهاي بعدي است و در صورت دوم منظور همین گروههایی که است که همراه نوح بودند.
مبتدا و خبر است و این نکره مبتدا واقع شده اشکالی ندارد چون مقام مقام تفصیل است و در این مقام « و أمم سسنمتّعهم » -6
.« رجل عالم و رجل جاهل » میتوان نکره را مبتدا قرار داد، مانند
خبر دوم است. « نوحیها » خبر اول و « من انباء » مبتدا و « تلک » -7
تفسیر و توضیح
47 ) وَ نادي نُوح رَبَّه فَقالَ رَب إِن ابنِی مِن أَهلِی ... در آیه پیش، از هلاکت کافران و پایان طوفان و استقرار کشتی در - آیات ( 45
کوه جودي خبر داد، در این آیات مطلب را به چند آیه قبل مربوط میکند و آن جریان پسر نوح است که نوح او را ندا داد که
سوار کشتی شود و او سوار نشد و موجی آمد و او را غرق کرد. بارها گفتهایم که در قرآن در موارد بسیاري ترتیب تاریخی قصه
رعایت نمیشود چون قرآن کتاب قصه نیست بلکه هدفهاي خاصی را دنبال میکند. در اینجا چنین آمده است که نوح وقتی دید
که پسرش سوار کشتی نمیشود و غرق خواهد شد، خدا را ندا داد که پروردگارا، پسرم از خاندان من است و وعده تو حق است و
تو بهترین داورانی. نوح در این سخن اشاره به سخن خدا میکند که فرمود: خاندانت را سوار کشتی کن. البته در همانجا گفته شده
بود که غیر از کسانی که محکوم به عذاب هستند. نوح گمان میکرد که منظور همسر اوست که کافر است و پسر خود کنعان را که
به ظاهر ایمان
صفحه 172 از 423
صفحه : 243
آورده بود داخل در تحت خاندان صالح خود میدانست و لذا پسرش را ندا داد که سوار شود. در اینجا نیز به خدا عرضه میدارد
که پسرم از خاندان من است و تو وعده داده بودي که خاندان صالح من هلاك نشوند. در عین حال ادب سخن گفتن با خدا را
رعایت میکند و میگوید: تو بهترین داوران هستی، یعنی هر چه تو حکم کنی من تسلیم آن خواهم بود.
در پاسخ نوح از سوي خداوند خطاب شد که اي نوح، پسر تو از خاندان تو نیست. البته منظور این نیست که پسر تو عضوي از
خاندان تو نیست بلکه منظور این است که پسر تو عضوي از خاندان صالح تو که قرار بود نجات پیدا کنند، نیست و چنین استدلال
میکند که او داراي عمل غیر صالح است. مسلم است که داشتن عمل غیر صالح انسان را از خاندان پدرش جدا نمیکند بلکه او را
از خاندان صالح و شایسته پدر جدا میکند. با وجود این خداوند در اینجا از او به عنوان پسر نوح یاد میکند، دیگر بحث از طهارت
مولد او بحث نابجایی است، بلکه او شایستگی آن را از دست داده بود که از خاندان پیامبر محسوب شود. گاهی کسی از صلب
پیامبر است ولی در اثر گناه و کفر از خاندان پیامبر محسوب نمیشود و گاهی کسی از نژاد دیگر است ولی از خاندان پیامبر
محسوب شود، مانند سلمان که پیامبر خدا او را از اهل بیت خود معرفی کرد.
این در آیه از پسر نوح به عنوان عمل غیر صالح یاد میکند و یک انسان را که صاحب عمل است، خود عمل قلمداد میکند، از
باب مبالغه است و گاهی انسان در انجام کاري به مرحلهاي میرسد که تبدیل به آن عمل میشود و از باب مبالغه از او به عنوان آن
عمل یاد میکنند، مثلًا به جاي این بگویند فلانی سخاوتمند است، میگویند فلانی عین سخاوت است یا فلانی عین عدالت یا
شجاعت است یا فلانی عین شرارت و گناه است. منظور این است که او داراي این صفت است ولی آنچنان در این صفت پیش رفته
که تبدیل به خود آن شده است.
در ادامه آیه خطاب به نوح میفرماید: بنابراین چیزي را که به آن علم نداري از من مخواه، من تو را موعظه میکنم مبادا از جاهلان
باشی. از این آیه چنین فهمیده
صفحه : 244
میشود که نوح از کفر باطنی پسرش بیاطلاع بود و او را مؤمن میدانست و لذا اصرار داشت که او نجات پیدا کند و در اینجا
خداوند نوح را راهنمایی میکند که آنچه را به آن آگاه نیستی از من مخواه.
نوح با همان ادب توحیدي که داشت در پاسخ عرض کرد که پروردگارا به تو پناه میبرم از این چیزي را که به آن آگاهی ندارم از
تو بخواهم. البته طبق این آیات نوح صراحتاً از خدا نخواسته بود که پسرش را نجات بدهد بلکه فقط عرض حال کرده بود که پسرم
از خاندان من است و این خداوند او را از چنین درخواستی نهی میکند، عنوان پیشگیري دارد و خدا میخواهد که او چنین
درخواستی نکند و این همان مقام عصمت است که خدا همواره نگهبان کارهاي پیامبران است و آنها را در مواردي که احتمال
لغزش میرود، راهنمایی میکند.
نوح با گفتن این سخن، راهنمایی و موعظه خداوند را به گوش جان میشنود و از این غفلتی رخ داده از درگاه خدا معذرت
میخواهد و از آن به عنوان یک گناه توبه میکند و میگوید: اگر تو مرا نیامرزي و رحم نکنی من از زیانکاران خواهم بود.
آیه ( 48 ) قِیلَ یا نُوح اهبِط بِسَ لام مِنّا وَ بَرَکات ... پس از آنکه کشتی نوح به سلامت در کوه جودي آرام گرفت، خطاب رسید که
اي نوح: با درود و برکاتی از ما بر تو و گروههایی از آنان که همراه تو بودند، از کشتی فرود آي. از این جمله استفاده میشود که
همراهان نوح هر چند که مؤمن بودند و خدا آنها را نجات داد، ولی همه آنها در حدي نبودند که سلام و برکتهاي خدا شامل آنان
باشد بلکه تنها برخی از آنان چنین شایستگی را داشتند. چون بدون شک ایمان مراتبی دارد و سلام و برکت خدا بر مؤمنانی است
که مانند خود نوح در مرتبه بالایی از ایمان باشند و لذا در این جمله چنین آمده است که سلام و برکت خدا بر گروههایی از
صفحه 173 از 423
یاد میکند شاید براي این است که از نسل آنان « امت » همراهان تو باد و این شامل همه آنها نمیشود و این از آنان به عنوان
نژادهایی به وجود میآمد و هر کدام در رأس خاندان و قبیلهاي قرار میگرفتند.
سپس اظهار میدارد که گروههایی هم هستند که بزودي به آنان نعمت خواهیم
صفحه : 245
داد و آنها را برخوردار خواهیم کرد، آنگاه از ما به آنان عذاب دردناکی خواهد رسید.
یعنی آنان در برابر نعمتهاي ما ناسپاسی خواهند کرد و به کفر و گناه روي خواهند آورد و در نتیجه مستحق عذاب دردناك خواهند
شد. ممکن است که این گروههاي ناسپاس از همان افرادي باشند که همراه نوح بودند و پس از ایمان گرایش به کفر پیدا کردند و
ممکن است که منظور آیه خود آنها نباشد بلکه گروههایی از نسل آنها باشد که در آینده خواهند آمد و این بیان یک واقعیت
تاریخی است که از نسلهاي بعدي همانها که نجات پیدا کردند، جامعههایی به وجود آمد که در برابر دعوت پیامبران ایستادگی
کردند و کافر شدند.
آیه ( 49 ) تِلکَ مِن أَنباءِ الغَیب نُوحِیها إِلَیکَ ... پس از ذکر قصه نوح و سرانجام کار او، خطاب به پیامبر اسلام (ص) میفرماید:
آنچه گفته شد از خبرهاي غیبی بود و تو و قوم تو پیش از این از آن خبر نداشتید، پس صبر کن که سرانجام نیک از آن
پرهیزگاران است. منظور این است که داستان نوح باید مایه تسلاي خاطر تو باشد و از این مشرکان، دین تو را نمیپذیرند و تو و
مؤمنان را آزار میدهند، نباید ناامید باشی و باید بدانی که پیروزي نهایی نصیب جبهه توحید و پرهیزگاران است.
در این آیه آمده که نه تو و نه قوم تو از داستان نوح خبر نداشتید و این در حالی است که داستان نوح به تفصیل در تورات سفر
پیدایش آمده است. باید گفت که منظور از قوم پیامبر مشرکان مکه بودند، چون این سوره در مکه نازل شده است و آنان از تورات
خبر نداشتند. دیگر این آنچه در تورات آمده اشتباهات زیادي دارد و واقعیت در آن تحریف شده است و قرآن براي نخستین بار به
صورت درستی داستان نوح را بیان کرده است و هیچ کس داستان نوح را به این صورت نمیدانست.
بحث درباره جزئیات داستان نوح را به فرصت دیگري موکول میکنیم.
چند روایت
لانه کان مخالفاً له « إِنَّه لَیسَ مِن أَهلِکَ » : -1 قال ابو عبد اللّه (ع): انّ اللّه تعالی قال لنوح
صفحه : 246
«1». و جعل من اتبعه من اهله
امام صادق (ع) فرمود: خداوند به نوح فرمود که او (پسرش) از خاندان تو نیست و این بدان جهت بود که او مخالف نوح بود و
کسانی را که پیرو او بودند از خاندان او قرارداد.
-2 حسن بن علی الوشاء نقل میکند که امام رضا (ع) از من پرسید که آیه را چگونه میخوانند! گفتم: بر دو وجه میخوانند: یکی
که وجه دوم دلالت دارد که آن پسر از نوح نبوده است) امام فرمود: دروغ ) « عَمَل غیر صالح » و دیگري « انّه عمل غیر صالح »
«2». میگویند، او واقعاً پسر نوح بود ولی خداوند او را به سبب این با نوح در دین مخالفت کرد، از او نفی نمود
إِنَّه لَیسَ مِن » : فقال اللّه « رَب إِن ابنِی مِن أَهلِی وَ إِن وَعدَكَ الحَ قُّ وَ أَنتَ أَحکَم الحاکِمِینَ » : -3 عن الرضا (ع) قال: ان نوحا قال
«3». اخرجه الله من ان یکون من اهله بمعصیته «ٍ أَهلِکَ إِنَّه عَمَل غَیرُ صالِح
خداوند فرمود: « پروردگارا، پسرم از خاندان من است و وعده تو حق است و تو بهترین داورانی » : امام رضا (ع) فرمود: نوح گفت
بدین گونه خداوند او را به سبب معصیتش از خاندان نوح بیرون « اي نوح، او از خاندان تو نیست او داراي عمل غیر صالح است »
صفحه 174 از 423
کرد.
-4 طبري پس از آنکه چند روایت از طریق اهل سنت نقل میکند که گویا پسر نوح پسر واقعی او نبوده بلکه از مرد دیگري بوده،
او پسرش بود و زن هیچ پیامبري زناکار نبود. ««4» هو ابنه، ما بغت امرأت نبی قطّ » : روایتی از این عباس نقل میکند که گفته است
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 50 الی 55
اشاره
وَ إِلی عادٍ أَخاهُم هُوداً قالَ یا قَوم اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِله غَیرُه إِن أَنتُم إِلاّ مُفتَرُونَ ( 50 ) یا قَوم لا أَسئَلُکُم عَلَیه أَجراً إِن أَجرِيَ إِلاّ
عَلَی الَّذِي فَطَرَنِی أَ فَلا تَعقِلُونَ ( 51 ) وَ یا قَوم استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُم تُوبُوا إِلَیه یُرسِل السَّماءَ عَلَیکُم مِدراراً وَ یَزِدکُم قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُم وَ لا
تَتَوَلَّوا مُجرِمِینَ ( 52 ) قالُوا یا هُودُ ما جِئتَنا بِبَیِّنَۀٍ وَ ما نَحن بِتارِکِی آلِهَتِنا عَن قَولِکَ وَ ما نَحن لَکَ بِمُؤمِنِینَ ( 53 ) إِن نَقُول إِلاَّ اعتَراكَ
( بَعض آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ إِنِّی أُشهِدُ اللّهَ وَ اشهَدُوا أَنِّی بَرِيءٌ مِمّا تُشرِکُونَ ( 54
( مِن دُونِه فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُم لا تُنظِرُون ( 55
-----------------------------------
. 1)- مجمع البیان، ج 5، ص 253 )
[.....] . 2)- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 75 )
. 3)- همان، ص 236 )
. 4)- تفسیر طبري، ج 7، ص 51 )
صفحه : 247
و به سوي قوم عاد، برادرشان هود را (فرستادیم) گفت: اي قوم من، خدا را پرستش کنید که شما را معبودي جز او نیست، شما جز
( افترا زنندگان نیستید ( 50
اي قوم من، از شما براي آن مزدي نمیخواهم، همانا مزد من نیست جز بر کسی که مرا آفریده است، آیا عقل خود را به کار
( نمیگیرید! ( 51
واي قوم من، از پروردگارتان طلب آمرزش کنید آنگاه به سوي او بازگردید تا آسمان را پیاپی بر شما بباراند و نیرویی بر نیروي
( شما بیفزاید و در حالی که گنهکارید روي مگردانید ( 52
گفتند: اي هود براي ما حجت روشنی نیاوردهاي و ما با سخن تو ترك کننده خدایان خود نیستیم و ایمان آورندگان به تو نیستیم
(53)
نمیگوییم جز این بعضی از خدایان ما به تو گزندي رسانده است.
( گفت: من خدا را گواه میگیرم و گواه باشید که من از آنچه شما جز او را شریک قرار میدهید. بیزارم ( 54
( پس همگی درباره من نیرنگ کنید و مهلتم ندهید ( 55
نکات ادبی
مقدر « و أرسلنا » میباشد و میتوانیم جمله را مستأنفه بگیریم و فعل مناسبی مانند « لقد ارسلنا نوحاً الی قومه » عطف به « والی عاد » -1
زیاد شده است، احتمال دوم قويتر است. « لقد ارسلنا نوحا » کنیم و چون فاصله میان این جمله با جمله
صفحه 175 از 423
برادرشان. منظور از برادر در اینجا برادر نسبی نیست بلکه منظور این است که از آن قبیله بوده است. « اخاهم » -2
است. « اخاهم » نام پیامبري است و در اینجا این کلمه یا عطف بیان و یا بدل از « هود » -3
صفحه : 248
جمع مفتري، کسی که دروغ میبندد. « مفترون » -4
مرا آفریده است، مرا خلقتی نو داده است. « فطرنی » -5
گفت. « سماء » در اینجا ابر و باران است چون هر چیزي را که در طرف بالا باشد میتوان « السماء » -6
است که به معناي ریزش میباشد. منصوب « درّ یدرّ ادرارا » پیاپی، پشت سرهم، ریزش فراوان. این کلمه صیغه مبالغه از « مدرارا » -7
است. « سماء » بودن این کلمه به جهت حال بودن آن از
ناقص واوي است و با این از باب افتعال است، متعدي است و با حرف جرّ مفعول « عرو » رسانده است تو را. مجرد آن « اعتریک » -8
میباشد. « بسوء » دوم هم میگیرد که در اینجا مفعول دوم آن
تفسیر و توضیح
51 ) وَ إِلی عادٍ أَخاهُم هُوداً قالَ یا قَوم اعبُدُوا اللّهَ ... همان گونه که پیشتر گفتهایم در این سوره داستانهاي چندین پیامبر - آیات ( 50
ذکر شده که نخستین داستان، داستان نوح بود و اینک داستان هود را بیان میکند که بر قوم عاد مبعوث شد. این قوم عرب زبان
بودند و هود از پیامبران قدیمی است و پیش از ابراهیم و پس از نوح زندگی میکرد.
زندگی میکردند که محلی در یمن و یا طرفهاي عمان و « احقاف » به طوري که از آیات دیگر قرآن بر میآید، قوم عاد در
حضرموت بود و بعضیها آن را سرزمینی در شام میدانند و به هر حال این قوم داراي باغها و بستانهاي بزرگ و شاداب و خرّمی
بودند و باغ ارم که به تعبیر قرآن نظیر آن آفریده نشده، متعلق به این قوم بود و آنها افراد قد بلند و نیرومندي بودند و بطور کلی از
نعمتهاي فراوانی برخوردار بودند.
آنها نعمتهاي خدا را ناسپاسی کردند و به بت پرستی روي آوردند و رفاه زدگی آنها را به فساد کشانید تا این خداوند هود را بر
آنان مبعوث کرد و او آنان را به سوي خدا پرستی دعوت کرد و از شرك و بت پرستی برحذر داشت و خطاب به آنان گفت که
صفحه : 249
اي قوم، خدا را پرستش کنید که شما را معبودي جز او نیست و این شما بتها را شریک خدا قرار میدهید سخن باطلی را میگویید.
براي این سخن هود در آنان بیشتر اثر کند و آنان گمان نکنند که هود به انگیزه مال دوستی و ثروت اندوزي چنین سخن میگوید،
به آنها اظهار داشت که من در مقابل دعوت خود از شما مزدي نمیخواهم بلکه مزد من بر خداوند است که مرا آفریده است.
دیدیم که در داستان نوح هم این سخن آمده بود و در داستانهاي پیامبران دیگر هم همین مطلب تکرار شده و پیامبران روي این
مسئله تأکید کردهاند که از مردم پاداش و مزد نمیخواهند. این بدان سبب است که مردم حساب پیامبران را از کسان دیگري که به
قیافه خیرخواهی وارد میشوند ولی هدفشان رسیدن به پول و مال دنیاست، جدا کنند و بدانند که پیامبران کار خود را فقط براي
خدا میکنند و هدف مادي ندارند.
هود پس از اظهار این مطلب، جملهاي گفت تا آنان عقل خود را به کار اندازند و از تقلید و جهالت دست بردارند، او گفت: آیا
نمیاندیشید و عقل خود را به کار نمیبندید!
آیه ( 52 ) وَ یا قَوم استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُم تُوبُوا إِلَیه ... سخن دیگر هود به قوم خود این بود که اي قوم من، از گناهان خود استغفار کنید
و از پروردگارتان بخواهید که گناهان پیشین شما را (که عمدهترین آن شرك و بت پرستی بود) بیامرزد، آنگاه به سوي خدا باز
صفحه 176 از 423
گردید. بنابراین، کاري که هود از آنها میخواهد دو مرحله دارد مرحله نخست این از گناهان پیشین و از شرك دست بردارند و از
که به معناي بازگشت « توبه » یاد میکند و مرحله دوم این به سوي خدا بازگردند و این مرحله را همان « استغفار » این مرحله به عنوان
است « لا إله إلّا اللّه » است مینامد. اساساً همه پیامبران مردم را به طی کردن این دو مرحله دعوت نمودهاند و شعار توحید که همان
نیز همان دو مرحله را دارد.
ایمان به خداي واقعی علاوه بر این در قیامت انسان را نجات میدهد، در دنیا
صفحه : 250
نیز خواص و آثار و برکاتی دارد و باعث جلب روزي و فراوانی نعمت و پیدایش یک جامعه قدرتمند میشود. لذا هود به آنان خبر
میدهد که اگر استغفار کنند و به سوي خدا برگردند خداوند بارانهاي پیاپی بر آنان میفرستد و بر قدرت و شوکت آنها میافزاید.
این خاصیت استغفار است که در آیات دیگر و روایات بسیار هم آمده و استغفار سبب آبادانی و رفاه و جلب روزي و دفع بلا
میشود.
همان گونه که گفتیم، قوم عاد باغها و بستانهاي زیادي داشتند و نزولات آسمانی و باران براي آنها ارزش فوق العادهاي داشت و در
بعضی از روایتها آمده که خشکسالی و قحطی به آنان روي آورده بود و نیز آنان قدرت و شوکت زیادي داشتند ولی در آن سالها
قدرت آنان رو به کاهش گذاشته بود و لذا هود به آنان وعده داد که اگر به خدا ایمان بیاورند، خداوند وضع آنان را بهتر میکند و
آنان از برکات ایمان به خدا در جهت زندگی مادي خود هم بهرهمند میشوند. هود پس از این تذکر امیدوار کننده، اضافه کرد که
شما در حالی که به گناه خود اصرار میورزید، پشت برمیگردانید که در این صورت از آن نعمتها برخوردار نخواهید شد.
55 ) قالُوا یا هُودُ ما جِئتَنا بِبَیِّنَۀٍ ... در پاسخ سخنان هود، قوم عاد عکس العمل ناپسندي نشان دادند. آنها گفتند که تو - آیات ( 53
براي ادعاي خود دلیل و حجتی نیاوردهاي و ما به خاطر حرفهاي تو خدایان خود را رها نمیکنیم و به تو ایمان نمیآوریم. پس از
این سخن، پا را فراتر گذاشته به هود تهمت دیوانگی زدند و گفتند درباره تو چیزي نمیگوییم جز این بعضی از خدایان ما به تو
آسیب رساندهاند، یعنی تو مورد غضب خدایان قرار گرفتهاي و آنها عقل تو را گرفتهاند؟ زدن تهمت دیوانگی به پیامبران روش
همیشگی کافران و مخالفان انبیا بوده است و قرآن در جایی خاطر نشان میسازد که به همه پیامبران تهمت جادوگري یا دیوانگی
زدهاند:
کَ ذلِکَ ما أَتَی الَّذِینَ مِن قَبلِهِم مِن رَسُول إِلّا قالُوا ساحِرٌ أَو مَجنُون (ذاریات/ 52 ) بدین گونه به سوي پیشینیان اینها پیامبري نیامد
مگر این گفتند جادوگر یا دیوانه
صفحه : 251
است.
همان گونه که قوم نوح آن حضرت را رمی به جنون کردند:
إِن هُوَ إِلّا رَجُل بِه جِنَّۀٌ فَتَرَبَّصُوا بِه حَتّی حِین (مؤمنون/ 25 ) او (نوح) جز یک مرد دیوانه نیست پس درباره او تا مدتی صبر کنید.
حتی به پیامبر اسلام (ص) نیز این تهمت را زدند:
وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَیه الذِّکرُ إِنَّکَ لَمَجنُون (حجر/ 6) و گفتند: اي کسی که قرآن بر او نازل شده همانا تو دیوانهاي.
این تهمت از آنجا ناشی میشود که پیامبران حرفهاي تازهاي میآورند که با رسوبات فکري و فرهنگ آنها کاملًا تفاوت دارد و
براي آنها قابل قبول نیست که کسی چنین فکر کند و لذا براي توجیه خودشان میگویند که گوینده این سخن دیوانه است به
خصوص این پیامبران از خدایان و بتهاي آنها بدگویی میکردند و آنها میپنداشتند که اگر کسی به خدایان جسارت کند، مورد
غضب آنها قرار میگیرد و خدایان نخستین مجازاتی که میکنند در عقل او تصرف میکنند و او دیوانه میشود؟ برمیگردیم به
صفحه 177 از 423
داستان هود. وقتی قوم او از او مطالبه دلیل کردند و او را دیوانه خواندند، هود به آنان گفت: گواه صدق من خداوند است و شما را
هم گواه میگیرم که من از آنچه براي خدا شریک قرار دادهاید بیزارم، شما هر کاري از دستتان برآید درباره من انجام بدهید و هر
گونه نیرنگی که بلدید به کار برید و مهلتم ندهید.
هود در این سخن هر دو مطلب آنها را رد کرد، درباره حجت و بیّنهاي که خواسته بودند خدا را گواه صدق خود معرفی کرد و
گفت که هر نیرنگی دارند درباره او به کار برند. این سخن معجزه و بینه بزرگی است که یک فرد در مقابل یک جامعه بایستد و
چنین قاطعانه تحدي کند و آنان را به مبارزه بطلبد و آنان از آسیب رساندن به او ناتوان باشند. معلوم میشود که لطف خدا همراه
اوست و خدا او را از شرّ دشمنان حفظ میکند. مطلب دیگر آنها این بود که خدایان ما به تو آسیب رساندهاند و هود آشکارا از
خدایان آنها اعلام بیزاري میکند تا معلوم شود که خدایان آنها هیچ قدرتی ندارند و نمیتوانند به او آسیب برسانند.
صفحه : 252
پیامبر اسلام (ص) نیز درباره بتهاي مشرکان همین سخن را گفت و آنها را موجوداتی بیخاصیت معرفی کرد و از مشرکان خواست
که بتهاي خود را بخوانند تا به او آسیب برسانند و هر کیدي که دارند به کار برند:
قُل ادعُوا شُرَکاءَکُم ثُم کِیدُون فَلا تُنظِرُون (اعراف/ 195 ) بگو: شریکان خود را بخوانید آنگاه درباره من نیرنگ کنید و مهلتم
ندهید.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 56 الی 60
اشاره
إِنِّی تَوَکَّلت عَلَی اللّه رَبِّی وَ رَبِّکُم ما مِن دَابَّۀٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِ یَتِها إِن رَبِّی عَلی صِراطٍ مُستَقِیم ( 56 ) فَإِن تَوَلَّوا فَقَد أَبلَغتُکُم ما أُرسِلتُ
بِه إِلَیکُم وَ یَستَخلِف رَبِّی قَوماً غَیرَکُم وَ لا تَضُ رُّونَه شَیئاً إِن رَبِّی عَلی کُل شَیءٍ حَفِیظٌ ( 57 ) وَ لَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا
مَعَه بِرَحمَ ۀٍ مِنّا وَ نَجَّیناهُم مِن عَذاب غَلِیظٍ ( 58 ) وَ تِلکَ عادٌ جَحَ دُوا بِآیات رَبِّهِم وَ عَصَوا رُسُلَه وَ اتَّبَعُوا أَمرَ کُل جَبّارٍ عَنِیدٍ ( 59 ) وَ
( أُتبِعُوا فِی هذِه الدُّنیا لَعنَۀً وَ یَومَ القِیامَۀِ أَلا إِن عاداً کَفَرُوا رَبَّهُم أَلا بُعداً لِعادٍ قَوم هُودٍ ( 60
همانا من بر خداوند که پروردگار من و پروردگار شماست توکل کردهام، هیچ جنبندهاي نیست مگر این او برگیرنده پیشانی اوست،
( همانا پروردگار من بر راه راست است ( 56
پس اگر روي بگردانید، من آنچه را که با آن به سوي شما فرستاده شده بودم، به شما رسانیدم و پروردگار من بر هر چیزي نگهبان
( است ( 57
و چون فرمان ما رسید، هود و کسانی را که با او ایمان آورده بودند با رحمتی از خود نجات دادیم، و آنان را از عذابی سخت نجات
( دادیم ( 58
و این (قوم) عاد بود که نشانههاي پروردگارشان را انکار کردند و پیامبرانشان را فرمان نبردند و از فرمان هر زورگوي اهل عناد
( پیروي کردند ( 59
و در این دنیا و در روز قیامت، لعنتی آنان را دنبال کرد، آگاه باشید که قوم عاد به پروردگار خود کافر شدند، آگاه باشید که بر
( عاد که همان قوم هود هستند، دوري باد ( 60
نکات ادبی
صفحه 178 از 423
هر حیوان جنبنده. ولی بیشتر در اسب به کار میرود. « دابّۀ » -1
صفحه : 253
پیشانی آن. ناصیه به محل روییدن مو در پیشانی گفته میشود و لذا میتوان آن را به موي پیشانی هم معنا کرد. تعبیر « ناصیتها » -2
کنایه از مسلط بودن و غلبه کردن است، چون وقتی کسی از موي پیشانی کسی میگیرد و او را میکشد، در واقع « گرفتن از پیشانی »
او را عاجز کرده است.
صیغه مضارع است و اصل آن تتولّوا میباشد و نباید آن را ماضی گرفت. « تولّوا » -3
جایگزین میکند، جانشین قرار میدهد. استفعال از خلف یخلف. « یستخلف » -4
زورگوي ستمگر. « جبار » -5
عناد کننده، اهل لجاجت. « عنید » -6
با حرف با متعدي میشود. میتوانیم بگوییم که « کفر » بوده چون ماده « بربهم » منصوب به نزع خافض است و اصل آن « ربهم » -7
بدون حرف جرّ متعدي شده است. « جحدوا » در اینجا با اشراب معناي « کفروا »
تفسیر و توضیح
57 ) إِنِّی تَوَکَّلت عَلَی اللّه رَبِّی وَ رَبِّکُم ... در آیه پیش دیدیم که هود به قوم خود گفت هر چه از دستتان برمیآید - آیات ( 56
درباره من فروگذار نکنید و هر حیله و نیرنگی دارید به کار برید و مهلتم ندهید، در این آیه روشن میسازد که این مبارز طلبی به
خاطر داشتن پشتوانه محکم و مطمئن است که همواره او را از شرّ دشمنان حفظ میکند و این خود معجزه بزرگی است. پشتوانه او
توکل به خداوند است و لذا به قوم خود گفت: پس به خدا که پروردگار من و شماست توکل کردهام، یعنی کار خود را به او
واگذار نمودهام.
در جمله بعدي گستردگی قدرت خداوند را که پناهگاه اوست بیان میکند به این صورت که هیچ جنبندهاي نیست مگر این
پروردگار من برگیرنده موي پیشانی
صفحه : 254
اوست، یعنی همه موجودات زنده تحت حاکمیت خداوند زندگی میکنند و مرگ و زندگی آنها در دست خداوند است. نتیجه این
خداوند توانایی آن را دارد که مرا از شر شما حفظ کند و یا عذابی بر شما بفرستد و شما را هلاك سازد.
البته این همه موجودات زنده تحت حاکمیت خدا هستند، بدان معنا نیست که خدا بیجهت و ستمگرانه گروهی را هلاك میکند و
گروهی را نجات میدهد، بلکه کارها و تصرفات او همه از روي حکمت و عدل است و لذا در پایان این آیه خاطر نشان میسازد
که پروردگار من بر راه راست است یعنی تمام کارهاي او براساس حق و عدل استوار است. بنابراین، در اینجا، هم قدرت خداوند بر
موجودات و هم عدل او بیان میشود.
خطاب هود به قوم در آیه بعدي چنین ادامه مییابد که اگر شما رویگردان شوید و به خدا ایمان نیاورید، براي من مسئولیتی ندارد
چون من وظیفه خود را انجام دادهام و پیام الهی را که به من نازل شده به شما رسانیدهام. دیگر این خداوند این قدرت را دارد که
شما را از بین ببرد و گروه دیگري را جایگزین شما سازد و شما هرگز نمیتوانید به خدا زیان برسانید و خدا بر هر چیزي نگهبان
است.
مسئله جایگزینی قوم دیگري به جاي کافران، در آیات دیگر هم آمده و حتی درباره کافران عصر پیامبر اسلام نیز این تهدید را
میبینیم:
صفحه 179 از 423
إِن یَشَأ یُذهِبکُم أَیُّهَا النّاس وَ یَأت بِآخَرِینَ وَ کانَ اللّه عَلی ذلِکَ قَدِیراً (نساء/ 133 ) اي مردم، اگر خدا بخواهد شما را میبرد و
دیگران را میآورد و خدا بر این کار تواناست.
در بیان هود آمده بود که خداوند بر هر چیزي نگهبان است، شاید منظور این باشد که حفظ کننده مردم از هلاکت، خداوند است و
اگر لحظهاي حمایت و حفظ خود را از کسی یا گروهی بردارد، بی درنگ آن شخص و آن گروه نابود خواهند شد.
هود با این جملات در واقع آن قوم کافر را تهدید میکرد و به آنان وعده نزول عذاب میداد و چنین هم شد و خداوند عذاب خود
را بر قوم عاد نازل کرد.
60 ) وَ لَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَه ... چون قوم عاد در - آیات ( 58
صفحه : 255
برابر دعوت هود تسلیم نشدند و به کفر و شرك خود ادامه دادند، خداوند بر آنان بلا نازل کرد و این بلا بلاي استیصال بود، یعنی
بلایی بود که فقط کافران را میگرفت و هود و مؤمنان از آن آسیبی ندیدند و لذا میفرماید: وقتی فرمان ما رسید هود و مؤمنان
همراه او را با رحمتی از خود نجات دادیم و آنها را از عذابی سخت و غلیظ رهایی بخشیدیم. این عذاب به صورت باد مهلکی بود
که قوم عاد را درهم کوبید و هفت شب و هشت روز ادامه یافت:
وَ أَمّا عادٌ فَأُهلِکُوا بِرِیح صَرصَ رٍ عاتِیَۀٍ. سَخَّرَها عَلَیهِم سَبعَ لَیال وَ ثَمانِیَۀَ أَیّام حُسُوماً فَتَرَي القَومَ فِیها صَ رعی کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل خاوِیَۀٍ
7) و اما قوم عاد با تندبادي توفنده سرکش هلاك شدند، خدا آن را هفت شب و هشت روز پیاپی بر آنان مسلط کرد پس - (حاقه 6
آن قوم را فرو افتاده میدیدي، گویی که تنههاي نخلهاي میان تهی هستند.
خداوند با رحمت خود مؤمنان را نجات داد. منظور از رحمت خدا در اینجا رحمت خاص اوست که فقط به مؤمنان تعلق دارد و این
رحمت تنها در اثر ایمان و تقوا شامل حال کسی میشود و کافران از آن بیبهرهاند، اگر چه آنان نیز از رحمت عام خدا بهره
میبرند ولی در وقت نزول عذاب، آن رحمت نیز قطع میگردد و کافران پناهگاهی نمییابند.
در آیه بعد داستان قوم عاد را خلاصه گیري میکند و میفرماید: این قوم عاد بود که آیات پروردگارشان را انکار کردند و از
پیامبرانش فرمان نبردند و تابع فرمان هر ستمگر عنود شدند و پایان کارشان این بود که در این دنیا و در روز قیامت، به لعنت و
عذابی گرفتار شدند. در آیه بعد مطلب را خلاصهتر از این هم بیان میکند و میفرماید: قوم عاد به پروردگارشان کافر شدند، آگاه
باشید که لعنت بر عاد که همان قوم هود هستند، باد.
نکتهاي که در اینجا قابل توجه است این است که در این آیات درباره قوم عاد گفته میشود که آنان پیامبران خدا را تکذیب
کردند، در حالی که در این داستان آنها فقط یک پیامبر را که همان هود بود تکذیب کردند. چنین فهمیده میشود که آنان نه
صفحه : 256
تنها هود بلکه پیامبران پیش از او را نیز تکذیب کردند و اساساً به نبوت عقیده نداشتند همان گونه که به توحید عقیده نداشتند.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 61 الی 63
اشاره
وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً قالَ یا قَوم اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِله غَیرُه هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الَأرض وَ استَعمَرَکُم فِیها فَاستَغفِرُوه ثُم تُوبُوا إِلَیهِ
إِن رَبِّی قَرِیب مُجِیب ( 61 ) قالُوا یا صالِح قَد کُنتَ فِینا مَرجُ  وا قَبلَ هذا أَ تَنهانا أَن نَعبُدَ ما یَعبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمّا تَدعُونا إِلَیهِ
مُرِیب ( 62 ) قالَ یا قَوم أَ رَأَیتُم إِن کُنت عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّی وَ آتانِی مِنه رَحمَۀً فَمَن یَنصُ رُنِی مِنَ اللّه إِن عَصَیتُه فَما تَزِیدُونَنِی غَیرَ تَخسِیرٍ
صفحه 180 از 423
(63)
و به سوي ثمود، برادرشان صالح را (فرستادیم) گفت: اي قوم من، خدا را پرستش کنید، شما را معبودي جز او نیست، او شما را از
زمین پدید آورد و شما را واداشت که در آن آبادانی کنید. پس، از او طلب آمرزش نمایید آنگاه به سوي او برگردید که پرودگار
( من نزدیک و اجابت کننده است ( 61
گفتند: اي صالح، پیش از این در میان ما مایه امید بودي، آیا ما را از این نهی میکنی که آنچه را که پدرانمان پرستش میکردند،
( پرستش کنیم و ما از آنچه ما را به سوي آن میخوانی شک داریم و تردید کننده هستیم ( 62
گفت: اي قوم من، به من خبر بدهید اگر من بر حجت روشنی از پروردگار خود باشم و از خود رحمتی به من داده باشد، اگر او را
( نافرمانی کنم، چه کسی مرا در برابر او کمک میکند! شما جز زیانکاري چیزي بر من نمیافزایید ( 63
نکات ادبی
نام قبیلهاي بوده که در میان مدینه و شام زندگی میکردند و عرب بودند این واژه غیر منصرف است به جهت عَلمیّت و « ثمود » -1
نام پیامبر قوم ثمود که پس از هود مبعوث شد. و نام او یک نام عربی « صالح » - تأنیث (چون نام قبیله است مؤنث تلقی میشود) 2
است.
صفحه : 257
شما را پدید آورد. از انشاء به معناي ایجاد و تربیت و معمولًا در ایجاد موجودات زنده به کار میرود چون معناي « انشأکم » -3
تربیت کردن هم در آن لحاظ شده است.
شما را وادار به آباد ساختن کرد. استفعال از عمران به معناي آباد کردن. استعمار در لغت به معناي طلب آبادي « استعمرکم » -4
است و این این کلمه اکنون بار منفی دارد یک مسئله عارضی است که بعداً پیدا شده است.
مایه امیدواري، کسی که به نفع رسانی او امید میرود. « مرجوّ » -5
به معناي سوء ظن و تردید. « ریبه » کسی که سوء ظن میکند. از « مریب » -6
میتوان آن را به معناي کسی که ایجاد سوء ظن میکند، گرفت.
به من خبر بدهید. این تعبیر به معناي رؤیت چشم یا قلب نیست بلکه در مواردي به کار میرود که گوینده مطلبی را از « أ رأیتم » -7
شنونده بپرسد.
یعنی به ضرر انداختن. « تخسیر » است و « تزیدوننی » مفعول دوم براي « غیر تخسیر » -8
تفسیر و توضیح
آیه ( 61 ) وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً قالَ یا قَوم اعبُدُوا اللّهَ ... داستان دیگري از داستانهاي پیامبران پیشین آغاز میشود و آن داستان
صالح پیامبر قوم ثمود است.
این قوم یک قبیله بزرگ عرب بود که در نزدیکیهاي تبوك میان مدینه و شام زندگی میکردند و گروهی بت پرست بودند و بتها
را به عنوان واسطه میان خود و خدا پرستش میکردند. حضرت صالح که خود از همین قبیله بود، بر آنها مبعوث شد و به آنان
گفت: اي قوم من، خدا را پرستش کنید که شما را معبود برحقی جز او وجود ندارد و بدین گونه ضمن دعوت آنها به سوي خدا،
معبودها و بتهاي آنان را نفی کرد.
صالح براي اثبات گفتههاي خود چنین دلیل آورد که این تنها خداست که شما را از زمین پدید آورد و شما را به آباد کردن آن وا
صفحه 181 از 423
داشت. این خداوند بشر را از زمین پدید آورده، ناظر به این معناست که انسان اولیه یعنی حضرت آدم از خاك آفریده
صفحه : 258
شده و سپس نسل بشر از نطفه او و از طریق غذاهایی که میخورد گسترش یافت و این غذاها همگی از مواد زمین است. پس
درست است که بگوییم همه انسانها از زمین آفریده شدهاند.
همچنین خداوند بشر را وادار به آباد ساختن زمین کرده است. از یک سو مواد لازم را در طبیعت قرارداده و از سوي دیگر ابزار لازم
را مانند قدرت فکر و توان جسم به بشر داده است و بشر باهوش سرشار و اندیشه خلاقی که دارد، در طبیعت تصرف کرده و باعث
آبادانی زمین شده است و روز به روز بر این آبادي افزوده میشود. و بشر با تسخیر نیروهاي نهفته در زمین و طبیعت، تغییرات
عمدهاي را به نفع خود به وجود آورده است.
حضرت صالح با این سخن که هم اصل وجود شما از خداست و هم این ابزار آباد کردن زمین را خدا به شما داده است، به یگانگی
خدا و این تنها او شایسته عبادت است استدلال میکند. سپس آن مردم را چنین راهنمایی میکند که از شرك و گناه خود، از خدا
طلب آمرزش کنید و آنگاه به سوي او برگردید و براي این آنان را مطمئن سازد که خدا آنها را میپذیرد، اضافه میکند که
پروردگار من نزدیک و اجابت کننده است، او به شما نزدیک است و او دعوت شما را اجابت میکند، پس نیازي به واسطه قرار
دادن بتها نیست و شما باید تنها او را پرستش کنید و هیچ چیز دیگر را در عبادت او شریک قرار ندهید.
63 ) قالُوا یا صالِح قَد کُنتَ فِینا مَرجُ  وا قَبلَ هذا ... قوم صالح در پاسخ سخنان روشنگرانه او اظهار داشتند که اي صالح، - آیات ( 62
تو پیش از این در میان ما مایه امید بودي، یعنی با عقل و درایت و درستکاري که تو داشتی، ما امید آن را داشتیم که رهبري این
جامعه را با همین فرهنگ به دست گیري، اما اکنون میبینیم که تو بر خلاف فرهنگ جامعه خود قدم برمیداردي و بر اعتقادات ما
ایراد میکنی.
آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان میپرستند، نهی میکنی! اینک درباره دعوت تو به شک افتادهایم و به تو سوء ظن داریم.
معلوم میشود که صالح در میان قوم خود فرد لایق و امین و برجستهاي بود و قوم
صفحه : 259
او، او را شایسته حکومت میدانستند و به او امیدها داشتند ولی پس از ادعاي نبوت، درباره او سوء ظن پیدا کردند و در درستکاري
او به تردید افتادند.
لحن صحبت قوم صالح با او آشتی جویانه و مهرآمیز بود و آنها میخواستند او را به سوي خود برگردانند و به او وعده میدادند که
اگر از این سخنان خود دست بردارد او را بزرگ خود میکنند و از او فرمان میبرند. اما صالح که فرستاده خدا بود و مأموریت
داشت که آن قوم را هدایت کند، در پاسخ آنها گفت: به من بگویید اگر من دلیل روشنی از سوي پروردگار خود داشته باشم و
خدا به من پیامبري داده باشد و در چنین حالتی بخواهم خدا را نافرمانی کنم، آیا کسی هست که مرا در مقابل خدا یاري کند!
مفهوم کلام صالح این است که وقتی کسی به پیامبري رسید و حجت آشکاري داشت او هرگز نمیتواند خدا را نافرمانی کند که
اگر چنین کند خداوند او را سخت کیفر میدهد و او در مقابل این کیفر و مجازات الهی هیچ یار و یاور و کمک کنندهاي نخواهد
داشت. پیامبر حتی براي مصلحت جویی حق ندارد میل به کافران کند و دست از دعوت خود بردارد، چون در چنین حالتی خدا او
را در همین دنیا به شدّت عذاب خواهد کرد و میبینیم خداوند حتی درباره پیامبر اسلام هشدار تندي میدهد:
45 ) و اگر بعضی از سخنان را بر ما میبست، دست - وَ لَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الَأقاوِیل لَأَخَذنا مِنه بِالیَمِین ثُم لَقَطَعنا مِنه الوَتِینَ (حاه/ 44
راستش را سخت میگرفتیم سپس رگ قلبش را پاره میکردیم.
این بود که صالح در برابر سخنان قوم خود خاطر نشان ساخت که اگر به سوي شما میل کنم و خدا را فرمان نبرم، به شدت مورد
صفحه 182 از 423
مؤاخذه و عذاب قرار خواهم گرفت و کسی در برابر خدا مرا یاري نخواهد کرد و شما مردم جز زیان و ضرر چیزي بر من نخواهید
افزود.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 64 الی 68
اشاره
وَ یا قَوم هذِه ناقَۀُ اللّه لَکُم آیَۀً فَذَرُوها تَأکُل فِی أَرضِ اللّه وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُ ذَکُم عَذاب قَرِیب ( 64 ) فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِی
دارِکُم ثَلاثَۀَ أَیّام ذلِکَ وَعدٌ غَیرُ مَکذُوب ( 65 ) فَلَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَه بِرَحمَ ۀٍ مِنّا وَ مِن خِزي یَومِئِذٍ إِن رَبَّکَ
هُوَ القَوِيُّ العَزِیزُ ( 66 ) وَ أَخَ ذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیحَۀُ فَأَصبَحُوا فِی دِیارِهِم جاثِمِینَ ( 67 ) کَأَن لَم یَغنَوا فِیها أَلا إِن ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُم أَلا
( بُعداً لِثَمُودَ ( 68
صفحه : 260
واي قوم من؟ این، ماده شتر خداست که براي شما نشانهاي است، پس رهایش کنید تا در زمین خدا بخورد و گزندي به آن نرسانید
( که عذاب نزدیکی شما را میگیرد ( 64
( پس آن را پی کردند، پس صالح گفت: سه روز در خانههاي خود برخوردار شوید، این وعدهاي بیدروغ است ( 65
پس چون فرمان ما رسید، صالح و کسانی را که با او ایمان آورده بودند با رحمتی از خود و از خواري آن روز نجات دادیم، همانا
( پروردگار تو همو نیرومندِ تواناست ( 66
( و کسانی را که ستم کرده بودند آن بانگ مرگبار آسمانی فرا گرفت، پس در خانههاي خود بر روي افتادند ( 67
( گویا که هرگز در آنجا نبودند، آگاه باشید که قوم ثمود به پروردگارشان کافر شدند آگاه باشید که لعنت بر ثمود باد ( 68
نکات ادبی
شتر خدا، ماده شتر خدا. اضافه ناقه به الله تشریفی است مانند: « ناقۀ اللّه » -1
بیت الله، کتاب الله.
متعلق به آیه است. « لکم » -2
.« ناقۀ اللّه » و یا حال است از « تکون » منصوب است با فعل محذوف مانند « آیه » -3
مجزوم است به جهت این در جواب امر واقع شده است. « تأکل » -4
به معناي نحر کردن شتر است. « عقر » . آن شتر را پی کردند « فعقروها » -5
است. « دیار » گفت و جمع آن « دار » خانهتان، شهرتان. به شهر نیز میتوان « دارکم » -6
مصدر بر وزن مفعول است مانند: معقول و مخلود و میسور و « مکذوب » -7
صفحه : 261
است. « مکذوب فیه » مفتون و اگر هم اسم مفعول بگیریم، اصل آن
.«... نجینا من العذاب و من خزي » عطف به محذوف است و تقدیر آن چنان است « و من خزي یومئذ » -8
با کسره میم خوانده میشود چون خزي به سوي آن اضافه شده و البته بعضی از قاریان با فتحه میم خواندهاند و آن را « یومئذ » -9
.« یوم اذ جاء امرنا » : مبنی گرفتهاند. ضمناً تنوین جر در آخر کلمه عوض محذوف است و تقدیر چنین است
صفحه 183 از 423
مؤنث مجازي است و یا براي آنکه فصل به مفعول شده است. « صیحه » تاء تانیث حذف شده یا براي آنکه « و أخذ » -10 در
براي مرّه است و صیحۀ به معناي صداي شدید و مرگآور میباشد. « فَعله » بر وزن « الصیحۀ » -11
به روافتادگان، کنایه از مرگ آن اشخاص است. « جاثمین » -12
.« غنی بالمکان أي اقام فیه » نبودهاند، گفته میشود « لم یغنوا » -13
در اینجا از نظر رسم الخط طوري نوشته شده که میتوان آن را منصرف خواند و میتوان غیر منصرف خواند. چون « ثمودا » -14
ثمود از کلماتی است که به هر دو صورت خوانده میشود و هر دو در قرآن آمده است.
تفسیر و توضیح
65 ) وَ یا قَوم هذِه ناقَۀُ اللّه لَکُم آیَۀً ... در ادامه داستان صالح و قوم او از زبان صالح چنین نقل میکند که اي قوم من - آیات ( 64
این شترِ خداست و در آن براي شما نشانهاي و معجزهاي است، آن را رها کنید که در زمین خدا بخورد و به آن گزندي نرسانید که
دچار عذاب نزدیکی میشوید.
طبق روایات این شتر، شتر مخصوصی بود و قوم صالح از او خواسته بودند که براي آنها معجزهاي بیاورد و او از یک صخره این شتر
را درآورده بود و چنین بود که یک روز تمام آبهاي آن منطقه را میخورد و یک روز نمیخورد و صالح گفته بود که باید طوري
عمل کنید که آب یک روز مخصوص این شتر و یک روز مال شما باشد.
صفحه : 262
البته آن شتر در آن روز که آب میخورد شیر فراوانی میداد به طوري که مردم همگی از آن میخوردند.
براستی که وجود این شتر معجزه بزرگی بود ولی بسیاري از آن مردم باز هم به صالح ایمان نیاوردند و با این صالح به آنها گفته بود
که آسیبی به این شتر نرسانید و اگر آسیب برسانید عذاب نزدیکی شما را فرا میگیرد، در عین حال قوم ثمود کسی را که شقیترین
مردم بود وادار کردند که آن شتر را بکشد و از کار او راضی بودند، قرآن کار پی کردن شتر را به همه آنها نسبت میدهد و بلایی
هم که به دنبال این کار ناپسند نازل شد شامل همه آنها گردید.
این به این شتر، شتر خدا گفته میشود از باب تشریف است مانند بیت اللّه و کتاب اللّه که از باب تشریف و براي شدّت اتصال و
ارتباط آنها با خداوند است.
در روایات آمده که وقتی این شتر به امر خدا از صخره بیرون آورده شد، حامله بود و پس از وضع حمل او را کشتند و بچه آن به
کوه بالا رفت و ناله میکرد. صالح گفت این بچه شتر سه بار ناله زد و این قوم در عرض سه روز هلاك خواهند شد.
پس از کشته شدن این شتر، صالح به قوم خود گفت: شما سه روز در خانه و شهرتان بمانید و برخوردار شوید که عذاب خدا نازل
خواهد شد و این یک وعده دروغ نیست. این میگوید: برخوردار شوید، منظور این است که زندگی کنید، چون زندگی نوعی
برخورداري است و گرنه آنها حتی در همین سه روز دچار حالتهاي دردآوري شدند و پس از سه روز مردند.
68 ) فَلَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا صالِحاً ... عذاب الهی فرا رسید و قوم ثمود به سبب کفرشان و گناه بزرگی که مرتکب شده - آیات ( 66
بودند با یک صیحه آسمانی که به صورت مرگباري نازل شد، همگی به هلاکت رسیدند و صالح و کسانی که به او ایمان آورده
بودند نجات پیدا کردند. بارها گفتهایم که این نوع عذابها را عذاب استیصال میگویند که فقط دامنگیر کافران میشود و مؤمنان
نجات مییابند.
در این آیات اظهار میدارد که وقتی امر ما رسید یعنی فرمان عذاب صادر شد، صالح و کسانی را که به او ایمان آورده بودند با
رحمتی از خود نجات دادیم، این
صفحه 184 از 423
صفحه : 263
همان رحمت خاص خداست که تنها به مؤمنان میرسد و خدا یک رحمت عام هم دارد که شامل همه میشود. در ادامه میفرماید:
با واو عطف آمده شاید به این منظور است که در این جریان « و من خزي یومئذ » آنها را از خواري آن روز نجات دادیم. این
خداوند مؤمنان را از چندین خطر و بلا از جمله خواري و رسوایی آن روز نجات داد و این از قبیل عطف به محذوف است.
پس از بیان این مؤمنان را از آن عذاب نجات دادیم، تأکید میکند که پروردگار تو نیرومند و تواناست یعنی خداوند قدرت آن را
دارد که گروهی را که بخواهد از یک بلاي عمومی و فراگیر نجات بدهد.
در آیه بعدي سرانجام شوم قوم ثمود را یادآور میشود، بدین گونه که آن ستمگران را صیحه یا همان بانگ آسمانی مرگبار فرا
گرفت و همگی در خانه هایشان بر روي خود افتادند چنانکه گویا اصلًا در آنجا نبودند. در پایان آیه داستان قوم ثمود را خلاصه
میکند و میفرماید: آگاه باشید که ثمود به پروردگارشان کافر شدند و آگاه باشید که لعنت بر قوم ثمود باد. این جمله نظیر
جملهاي است که چند آیه پیش درباره قوم عاد گفته شد. در اینجا داستان قوم ثمود پایان مییابد و در بعضی دیگر از سورههاي
قرآن برخی از جزئیات این داستان آمده که در این سوره (سوره هود) نیامده است. مانند سورههاي اعراف و اسراء و شعراء و نمل و
عنکبوت و فصلت و ذاریات و نجم و قمر و حاقه و فجر و شمس.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 69 الی 73
اشاره
وَ لَقَد جاءَت رُسُلُنا إِبراهِیمَ بِالبُشري قالُوا سَلاماً قالَ سَلام فَما لَبِثَ أَن جاءَ بِعِجل حَنِیذٍ ( 69 ) فَلَمّا رَأي أَیدِیَهُم لا تَصِل إِلَیه نَکِرَهُم وَ
أَوجَسَ مِنهُم خِیفَۀً قالُوا لا تَخَف إِنّا أُرسِلنا إِلی قَوم لُوطٍ ( 70 ) وَ امرَأَتُه قائِمَۀٌ فَ َ ض حِکَت فَبَشَّرناها بِإِسحاقَ وَ مِن وَراءِ إِسحاقَ یَعقُوبَ
71 ) قالَت یا وَیلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعلِی شَیخاً إِن هذا لَشَ یءٌ عَجِیب ( 72 ) قالُوا أَ تَعجَبِینَ مِن أَمرِ اللّه رَحمَت اللّه وَ بَرَکاتُهُ )
( عَلَیکُم أَهلَ البَیت إِنَّه حَمِیدٌ مَجِیدٌ ( 73
صفحه : 264
و همانا فرستادگان ما با مژده نزد ابراهیم آمدند، گفتند: درود؟ گفت: درود؟ پس چیزي درنگ نکرد که گوسالهاي بریان آورد
(69)
وقتی دید که دستان آنها به آن دراز نمیشود، آنان را ناشناس دانست و از ایشان در خود ترسی احساس کرد. گفتند: نترس که ما
( به سوي قوم لوط فرستاده شدهایم ( 70
( و همسر او ایستاده بود، پس خندید و ما او را به اسحاق و از پس اسحاق به یعقوب مژده دادیم ( 71
گفت: واي بر من آیا من فرزند میآورم در حالی که پیرزنی هستم و این شوهر من پیرمرد است! همانا این، چیزي شگفتآور است
(72)
( گفتند: آیا از کار خدا تعجب میکنی! رحمت و برکات خدا بر شما خاندان باد که او ستوده بزرگوار است ( 73
نکات ادبی
است و یا مفعول مطلق است و فعل آن حذف شده به تقدیر سلّمنا « قالوا » منصوب است یا به جهت این مفعول به براي « سلاما » -1
سلاماً.
صفحه 185 از 423
مرفوع است چون مبتداست و خبر آن حذف شده به تقدیر سلام علیکم و جملگی مقول قول براي قال است. « سلام » -2
ضمیري است که به « لبث » به معناي توقف و درنگ کردن آمده و فاعل « لبث » براي نفی است و « ما » . درنگ نکرد « فما لبث » -3
ابراهیم برمیگردد.
گوساله. « عجل » -4
بریان، پخته شده. « حنیذ » » -5
آنها را ناشناس و بیگانه و « نکرهم » - به آن نمیرسد. کنایه از این آنها غذا نمیخورند (چون آنها فرشته بودند) 7 « لا تصل الیه » -6
موجودي مرموز تلقی کرد.
احساس کرد، حدیث نفس نمود. داخل شد و منظور این است که ابراهیم در وجود خود ترسی از آنها یافت. « اوجس » -8
در این آیه معناي حیض دیدن است و زن ابراهیم در آن حال حیض دید « ضحک » خندید. گاهی گفته میشود که « فضحکت » -9
که مقدمه بچهدار شدن او بود. به
صفحه : 265
جاري شدن صمغ از درخت هم ضحک گفته میشود. ولی با توجه به سخنان اهل لغت، ظاهر این است که ضحک با کسره حاء به
معناي خندیدن و با فتحه حاء به معناي حیض دیدن است و در قرائت عاصم با کسره حاء آمده است.
و به جهت غیر منصرف بودن « وهبنا » یا مجرور است به جهت عطف شدن به اسحاق و یا منصوب است با تقدیر فعل « یعقوب » -10
حالت نصب آن با جرّ است.
واي بر من. الف آخر کلمه از یاء متکلم قلب شده و لذا قاریان آن را با اماله به یاء میخوانند. « یا ویلتا » -11
.« بعلی » حال از « شیخا » -12
منصوب است یا به جهت منادي بودن و یا اختصاص به مدح. « اهل البیت » -13
تفسیر و توضیح
71 ) وَ لَقَد جاءَت رُسُلُنا إِبراهِیمَ بِالبُشري ... در این آیات قسمتی از داستان حضرت ابراهیم ذکر میشود و این قسمت - آیات ( 69
مربوط به دوران پیري ابراهیم است. داستان از این قرار است که خداوند فرستادگان خود یعنی فرشتگان را به سوي ابراهیم فرستاد تا
مژده تولد اسحاق را به او بدهند. فرشتگان به او سلام کردند و او سلام آنها را پاسخ داد و بیدرنگ گوسالهاي بریان پیش آنان
آورد. ابراهیم به مهمان نوازي معروف بود و از این مهمانها با غذاي مناسبی پذیرایی کرد ولی مهمانها دستان خود را به سوي آن
غذا دراز نکردند. وقتی ابراهیم دید که آنها غذا نمیخورند، ترسی بر او عارض شد، زیرا گمان کرد که آنان افراد شرور و دزد
هستند و این از غذاي او نمیخورند براي این است که نمیخواهند نمک گیر ابراهیم شوند. چون در فرهنگ آنها چنین رسم بود
که اگر کسی غذاي کسی را میخورد، دیگر هرگز به او صدمه نمیزد و این رسم اکنون هم در جامعه اسلامی وجود دارد.
فرشتگان وقتی ترس ابراهیم را دیدند، به او گفتند: نترس ما براي قوم لوط فرستاده شدهایم. البته فرشتگان دو مأموریت داشتند یکی
عذاب کردن قوم لوط و دیگري مژده دادن به ابراهیم که بزودي براي او پسري متولد خواهد شد. در این میان
صفحه : 266
ساره زن ابراهیم که مشغول آوردن غذا براي مهمانان بود، از این برخورد خندید که چگونه ابراهیم فرشتگان را با انسانهاي معمولی
عوضی گرفته بود و براي آنها غذا فراهم کرده بود. شاید هم خنده زن ابراهیم از خبر هلاکت قوم لوط بود و او خوشحال شد که
این کافران بزودي هلاك خواهند شد.
صفحه 186 از 423
در این آیه خندیدن نیست بلکه حیض دیدن است یعنی زن ابراهیم در آن زمان که « ضحکت » بعضیها گفتهاند که منظور از کلمه
پیرزنی بود ناگهان حیض دید و این مقدمهاي بود براي تولد اسحاق که فرشتگان مژده آن را آورده بودند.
به هر حال خداوند به وسیله همین فرشتگان به ابراهیم مژده داد که بزودي پسري به نام اسحاق به او خواهد داد و او هم فرزندي
خواهد آورد که نام او یعقوب خواهد بود.
73 ) قالَت یا وَیلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعلِی شَیخاً ... زن ابراهیم از شنیدن این خبر دچار شگفتی شد و گفت: واي بر - آیات ( 72
من، چگونه فرزندي آورم در حالی که من پیرزنی هستم و شوهرم نیز پیرمرد است! براستی که این یک کار عجیب است.
گفته شده است که ساره در آن زمان 98 سال و ابراهیم صد سال داشت.
این زن ابراهیم گفت: واي بر من، براي این بود که بچهدار شدن او در آن سن و سال مایه تعجب خویشان و آشنایان میشد و شاید
به او میخندیدند و این براي یک زن پیر مایه خجلت است.
فرشتگان خطاب به زن ابراهیم گفتند: آیا تو از کار خدا تعجب میکنی! یعنی این کار از قدرت خداوند به دور نیست و او توانایی
انجام هر کاري را دارد. سپس امتیاز و فضیلتی را که خاندان ابراهیم دارد یادآور شدند و گفتند: رحمت و برکت خدا بر شما
خاندان باد. آنگاه دو صفت از صفات خدا را یادآور شدند و گفتند: خداوند ستوده و بزرگوار است اشاره به این اگر خدا به کسی
عنایت داشته باشد درباره او بزرگواري میکند و او هم باید متقابلًا خدا را ستایش کند.
درودي که فرشتگان بر خاندان ابراهیم فرستادند شامل نسلهاي بعدي هم میشود و محمّد و آل محمّد (ص) را هم میگیرد چون
آنها هم از خاندان ابراهیم
صفحه : 267
هستند و لذا در بعضی از روایات آمده که حضرت علی (ع) بر گروهی میگذشت، به آنان سلام داد و آنان پاسخ سلام آن
حضرت را چنین دادند:
و علیک السلام و رحمۀ اللّه و برکاته علیکم اهل البیت و مغفرته و رضوانه، امام فرمود: از آنچه فرشتگان به پدر ما ابراهیم گفتند
«1». تجاوز نکنید
طبق این آیه، فرشتگان به اهل بیت ابراهیم رحمت و برکت خداوند را نثار کردند و در آیه دیگر از پاکی اهل بیت پیامبر اسلام
(ص) خبر دادند:
إِنَّما یُرِیدُ اللّه لِیُذهِبَ عَنکُم الرِّجسَ أَهلَ البَیت وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً (احزاب/ 33 ) همانا خداوند میخواهد از شما خاندان پلیدي را
بردارد و شما را پاك و پاکیزه گرداند.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 74 الی 76
اشاره
فَلَمّا ذَهَبَ عَن إِبراهِیمَ الرَّوع وَ جاءَته البُشري یُجادِلُنا فِی قَوم لُوطٍ ( 74 ) إِن إِبراهِیمَ لَحَلِیم أَوّاهٌ مُنِیب ( 75 ) یا إِبراهِیم أَعرِض عَن هذا
( إِنَّه قَد جاءَ أَمرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُم آتِیهِم عَذاب غَیرُ مَردُودٍ ( 76
( پس چون ترس از ابراهیم برفت و مژده به او رسید، درباره قوم لوط با ما گفتگو میکرد ( 74
( همانا ابراهیم بردبار و دلسوز و بازگشت کننده (به سوي خدا) بود ( 75
( اي ابراهیم، از این (سخن) روي گردان، همانا فرمان پروردگارت رسیده و آنان را عذابی بدون برگشت آمده است ( 76
صفحه 187 از 423
نکات ادبی
ترس و واهمه. روع با فتحه اول همان ترس است و رُوع با ضمّه اول به معناي نفس آدمی است که جایگاه ترس است و « الروع » -1
و منظور از روع در اینجا نفس است. « ان روح القدس نفث فی روعی » : در حدیث آمده پیامبر فرمود
.« ذهب » عطف بر « و جاءته البشري » -2
است و « فلمّا » با ما مجادله میکند، گفتگو میکند. این جمله جواب « یجادلنا » -3
-----------------------------------
. 1)- مجمع البیان، ج 5، ص 274 )
صفحه : 268
.« اخذ یجادلنا » : حذف شده و تقدیر آن چنین است « فلمّا » مضارع جاي ماضی نشسته است. گفته شده که جواب
.« آه » دلسوز، بسیار آه کشنده. صیغه مبالغه از « اوّاه » -4
بازگشت کننده، انابه کننده. « منیب » -5
فاعل اسم فاعل و مرفوع است. « عذاب » به جملگی خبر آن است و « آتیهم » اسم انّ و « هم » ضمیر «... انهم آتیهم » -6 در
تفسیر و توضیح
76 ) فَلَمّا ذَهَبَ عَن إِبراهِیمَ الرَّوع ... دنباله داستان فرشتگانی است که به صورت مهمانهاي ناشناس بر ابراهیم وارد شدند - آیات ( 74
و در آیات پیش آمده بود که ابراهیم از آنها ترسید و فرشتگان گفتند که نترس ما براي دادن مژده تولد اسحاق براي تو و نیز براي
نزول عذاب بر قوم لوط آمدهایم.
در این آیات اظهار میدارد که چون ترس ابراهیم ریخت و آن مژده را دریافت کرد، با ما راجع به قوم لوط مجادله و گفتگو نمود.
البته منظور آیه گفتگوي ابراهیم با فرشتگان است که درباره قوم لوط انجام گرفت و ابراهیم وقتی خبر رسیدن عذاب را شنید، به
فرشتگان گفت که چگونه بر آنان عذاب نازل میشود در حالی که لوط در میان آنهاست و آیا لوط هم با آنها هلاك خواهد شد!
و فرشتگان پاسخ دادند که لوط و خانوادهاش را نجات خواهیم داد. مضمون این گفتگو در آیه زیر آمده است:
وَ لَمّا جاءَت رُسُلُنا إِبراهِیمَ بِالبُشري قالُوا إِنّا مُهلِکُوا أَهل هذِه القَریَۀِ إِن أَهلَها کانُوا ظالِمِینَ. قالَ إِن فِیها لُوطاً قالُوا نَحن أَعلَم بِمَن فِیها
32 ) و چون فرستادگان ما با آن مژده نزد ابراهیم آمدند، گفتند: همانا ما - لَنُنَجِّیَنَّه وَ أَهلَه إِلَّا امرَأَتَه کانَت مِنَ الغابِرِینَ (عنکبوت/ 31
اهل این آبادي را هلاك خواهیم کرد که آنان ستمگرانند. گفت: همانا لوط در آنجاست. گفتند: ما داناتر هستیم به این چه کسی
در آنجاست. همانا او و خانوادهاش را نجات خواهیم داد مگر زنش را که از بازماندگان خواهد بود.
صفحه : 269
بنابراین منظور از مجادله، اعتراض به کار خدا و ستیز با فرشتگان نیست بلکه منظور پرسشی بود که ابراهیم از فرشتگان کرد و پاسخ
آن را دریافت نمود. اصولًا مجادله اگر با هدف درك یا تفهیم مطلب باشد و به اصطلاح مجادله به احسن باشد کار ناپسندي نیست
بلکه به آن امر شده است و در اینجا مجادله ابراهیم براي درك حقیقت بود.
هدف اصلی ابراهیم از این گفتگو، این بود که میخواست رحمت و لطف الهی را براي قوم لوط در خواست کند تا خدا از عذاب
آنان درگذرد و لذا در آیه، پس از مطرح کردن مجادله ابراهیم از او به عنوان کسی که حلیم و دلسوز و خداگراست یاد میکند،
اشاره به این درخواست ابراهیم از روي دلسوزي به مردم بوده است و در عین حال او خداگرا بود و هرگز در برابر فرمان الهی
سرپیچی یا چون و چرا نمیکرد.
صفحه 188 از 423
سرپیچی یا چون و چرا نمیکرد.
او واقعاً نمیدانست که فرمان قطعی خدا درباره هلاکت قوم لوط صادر شده است و به همین جهت در آیه بعدي چنین آمده که
فرشتگان به ابراهیم تذکر دادند که اي ابراهیم از این درخواست درگذر که فرمان پروردگارت رسیده است و قوم لوط باید عذاب
شوند و عذاب آنها قابل بازگشت نیست.
گاهی فرمان عذاب مشروط است و با توبه و استغفار و دعا ممکن است برگشت داده شود ولی گاهی این فرمان قطعی و غیر قابل
برگشت است و هیچ چیزي نمیتواند جلوي آن را بگیرد. عذابی که به بعضی از امتهاي پیامبران پیشین از جمله قوم لوط نازل شد،
از آن فرمانهاي قطعی خدا بود و این جامعهها گناه و معصیت و کفر را به حدي رسانده بودند که دیگر راه بازگشت باقی نمانده
بود.