گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
[سورة هود ( 11 ): الآیات 77 الی 83



اشاره
وَ لَمّا جاءَت رُسُلُنا لُوطاً سِیءَ بِهِم وَ ضاقَ بِهِم ذَرعاً وَ قالَ هذا یَوم عَصِ یب ( 77 ) وَ جاءَه قَومُه یُهرَعُونَ إِلَیه وَ مِن قَبل کانُوا یَعمَلُونَ
السَّیِّئات قالَ یا قَوم هؤُلاءِ بَناتِی هُن أَطهَرُ لَکُم فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لا تُخزُون فِی ضَ یفِی أَ لَیسَ مِنکُم رَجُل رَشِیدٌ ( 78 ) قالُوا لَقَد عَلِمتَ ما لَنا
فِی بَناتِکَ مِن حَقٍّ وَ إِنَّکَ لَتَعلَم ما نُرِیدُ ( 79 ) قالَ لَو أَن لِی بِکُم قُوَّةً أَو آوِي إِلی رُکن شَدِیدٍ ( 80 ) قالُوا یا لُوطُ إِنّا رُسُل رَبِّکَ لَن
یَصِ لُوا إِلَیکَ فَأَسرِ بِأَهلِکَ بِقِطع مِنَ اللَّیل وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَدٌ إِلاَّ امرَأَتَکَ إِنَّه مُصِ یبُها ما أَصابَهُم إِن مَوعِدَهُم الصُّبح أَ لَیسَ الصُّبحُ
( بِقَرِیب ( 81
( فَلَمّا جاءَ أَمرُنا جَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیها حِجارَةً مِن سِجِّیل مَنضُودٍ ( 82 ) مُسَوَّمَۀً عِندَ رَبِّکَ وَ ما هِیَ مِنَ الظّالِمِینَ بِبَعِیدٍ ( 83
صفحه : 270
( و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، او ناراحت شد و از حمایت کردن ایشان ناتوان گردید و گفت: این، روزي سخت است ( 77
و قوم او شتابان سوي او آمدند و از پیش کارهاي بد میکردند، گفت: اي قوم من، اینها دختران من هستند، اینان براي شما پاکیزه
( ترند پس، از خدا بترسید و مرا درباره مهمانانم خوار نکنید، آیا در میان شما مردي فهمیده وجود ندارد! ( 78
( گفتند: همانا تو میدانی که ما را در دختران تو رغبتی نیست و همانا تو آنچه را که ما میخواهیم، میدانی ( 79
( گفت: کاش مرا بر شما توانی بود و یا به تکیه گاهی استوار پناه میبردم ( 80
(فرشتگان) گفتند: اي لوط ما فرستادگان پرودگار تو هستیم، آنها هرگز به تو نخواهند رسید، پس خانوادهات را در پاسی از شب
حرکت بده- و از شما هیچ کس به پشت سر نگاه نکند- جز زنت را که به او همان عذاب میرسد که بر آنان خواهد رسید، همانا
( وعده گاه آنان صبح است، آیا صبح نزدیک نیست! ( 81
( پس چون فرمان ما رسید، آن (آبادي) را زیر و رو کردیم و بر آنان سنگ پارههایی از گل سفت به هم پیوسته، بارانیدیم ( 82
( (سنگهایی که) نزد پروردگارت نشاندار بود و آن از ستمگران دور نیست ( 83
نکات ادبی
و نایب فاعل آن لوط است. « ساء » فعل مجهول از « سیء » -1
در اصل به معناي ذراع آمده ولی بعدها ذرع به معناي طاقت و توان استعمال شد چون کسی که کوشش میکند، دست و « ذرعا » -2
این است که طاقت او درباره آنها تنگ شد یعنی ناتوان گردید. « ضاق بهم ذرعا » ذراع خود را به کار میبرد. و منظور از تعبیر
صفحه 189 از 423
میباشد. « ضاق صدرا » به مفهوم « ضاق ذرعا » بعضیها هم گفتهاند که
به معناي زحمت. « عصب » سخت، ناگوار. از « عصیب » -3
صفحه : 271
به معناي شتاب کردن و با سرعت راه رفتن. « اهراع » فعل مجهول از « یهرعون » -4
خبر آن است، در این صورت دو جمله مستقل « اطهر » مبتدا و « هن » خبر آن و « بناتی » مبتدا و « هؤلاء » «... هؤلاء بناتی » در » -5
میباشد. « هؤلاء » به جملگی خبر « هن اطهر » عطف بیان و یا بدل از آن و « بناتی » مبتدا و « هؤلاء » میشوند. میتوان گفت
مهمان من. این لفظ مصدر است ولی به معناي فاعل به کاربرده میشود و ضمناً مفرد و تثنیه و جمع و مذکر و مؤنث آن « ضیفی » -6
یکی است و در اینجا به جاي جمع به کار رفته. البته تثنیه و جمع آن هم به کار میرود، مانند ضیفان و ضیوف.
عاقل، کسی که به رشد عقلانی رسیده است، راه یافته. « رشید » -7
هر دو با یک مفعول تمام شدهاند و به معناي عرفان هستند. « لتعلم » و « علمت » -8
در اینجا به معناي تمنّی است و معناي شرطی ندارد و البته میتوان آن را شرطیه هم گرفت به « لو » . کاش چنین میشد « لو انّ لی » -9
.« لو ان لی قوه لفعلت کذا » : این صورت که جزاي آن حذف شده است به تقدیر
متکلم وحده از اوي یأوي که به معناي پناه بردن است. « آوي » -10
ستون، تکیه گاه، پناهگاه. « رکن » -11
فعل امر از باب افعال: اسري یسري اسراء، به معناي حرکت دادن در شب. گفته شده که « فاسر » - استوار، محکم. 13 « شدید » -12
حرکت دادن در نیمه دوم شب است. « سري » حرکت دادن در نیمه اول شب و « اسراء »
قسمت، قطعه. « قطع » -14
به پشت سر نگاه نکند، متوجه پشت سر نباشد. « لا یلتفت » -15
.« فأسر بأهلک » استثنا از « الّا امرء تک » -16
است و « ارسل » به معناي « اسجل » گل سفت، گل پخته شده، معرب سنگ گل فارسی. گفته شده که آن فعلیل از « سجّیل » -17
بنابراین یک واژه عربی اصیل
صفحه : 272
گرفتهاند که به معناي نوشته شده است یعنی «ّ سجل » میشود و معناي آن چیزي است که فرستاده شده است و بعضیها هم آن را از
این بلا براي آنها در قضاي الهی نوشته بوده است ولی وجه اول درستتر به نظر میرسد.
است. « حجارة » به معناي علامت گذاشتن. این واژه یا صفت و یا حال از « تسویم » نشاندار، علامت گذاري شده. از « مسوّمه » -18
تفسیر و توضیح
80 ) وَ لَمّا جاءَت رُسُلُنا لُوطاً سِیءَ بِهِم وَ ضاقَ بِهِم ذَرعاً ... در آیات پیش دیدیم که فرشتگانی از جانب خداوند بر - آیات ( 77
حضرت ابراهیم نازل شدند و پس از دادن مژده تولد اسحاق، به ابراهیم گفتند که آنها مأموریت دارند تا به قوم لوط عذاب نازل
کنند. لوط خود از پیروان ابراهیم و خویشاوند او و معاصر او بود و هر چند که او مبلّغ دین ابراهیم بود، در عین حال خود مقام نبوت
داشت.
طبق این آیات فرشتگان از نزد ابراهیم به نزد لوط رفتند و چون پیش لوط رسیدند، لوط ناراحت شد، زیرا فرشتگان به صورت
ناشناس و در شکل جوانهاي زیبا نزد او آمده بودند و لوط از انحراف و بدجنسی قوم خود آگاه بود و میدانست که آنها عادت به
صفحه 190 از 423
لواط دارند و لذا یقین کرد که قوم او به سراغ مهمانهاي او خواهند آمد و او نخواهد توانست که از مهمانها که به صورت پسر
بچههاي زیبا بودند، دفاع کند و لذا بسیار ناراحت شد و خود را از حفظ آنها از دسترس قومش ناتوان دید و با ناراحتی گفت: امروز
روز سختی است.
همان گونه که لوط پیش بینی میکرد، قوم او با شتاب به خانه لوط آمدند تا از آن مهمانها کام گیرند و آنها عادت به این کار
زشت داشتند و پیش از آن هم آلوده این کار شده بودند. لوط براي حفظ مهمانهاي خود از شرّ آنها به قوم خود گفت: بیایید با
دختران من ازدواج کنید و از طریق مشروع با آنها همبستر شوید که این براي شما، پاکیزهتر است و از خدا بترسید و مرا درباره
مهمانهایم خوار و شرمنده نکنید. سپس براي تحریک احساسات آنها گفت: آیا از شما مرد رشیدي وجود ندارد! پیشنهاد
صفحه : 273
لوط مبنی بر این آنها با دختران لوط ازدواج کنند براي آن بود که او میدانست که این قوم شهوت پرست با موعظه و پند و اندرز،
دست از کار زشت و غیر طبیعی خود برنمی دارند و باید چیز حلالی را جایگزین کرد تا از طریق مشروع و طبیعی اطفاء شهوت
کنند. اکنون این سؤال پیش میآید که او چگونه میخواست دختران خود را که ایمان به خدا داشتند به کسانی که کافر بودند
بدهد و میدانیم که ازدواج زن مؤمن با مرد مشرك جایز نیست! در پاسخ میگوییم این حکم در زمان ابراهیم و لوط نبود، بلکه در
اسلام آن هم پس از مدتها تشریع شد و دلیل آن این است که خود پیامبر اسلام (ص) دخترش زینب را در اوایل اسلام به عقد ابو
العاص بن ربیع در آورد و این در حالی بود که او مسلمان نشده بود. اساساً این گونه احکام، قراردادي و تابع مصلحت است، همان
گونه که ازدواج یک مرد با دو زن که خواهر یکدیگرند در اسلام حرام ولی در میان امتهاي پیشین جایز بود.
بعضیها براي دفع این اشکال گفتهاند که منظور لوط از دخترانش، همه زنهاي امت بود چون تمام زنها در حکم دختران پیامبر
هستند، ولی این احتمال ضعیف است و چون علاوه بر این چنین مطلبی قابل اثبات نیست با آیات بعدي جور درنمیآید چون در
آیه بعدي آمده است که قوم لوط گفتند: ما به دختران تو احتیاجی نداریم. این تعبیر علاوه بر این از کافر مناسب نیست و کافر،
زنهاي مردم را دختران پیامبر نمیداند، نشان میدهد که منظور آنها دختران صلبی لوط بود، زیرا آنها به هر حال با زنهاي دیگر
مباشرت داشتند و زاد و ولد میکردند.
مطلب دیگر این چنین نبود که قوم لوط همگی به خانه لوط هجوم آورده باشند بلکه چند تن از اوباش چنین کاري را انجام داده
بودند و دختران لوط براي آنها کافی بود و هر چند که در تورات آمده که لوط دو دختر داشت ولی اثبات آن مشکل است و در
احادیث صحیح تعداد دختران لوط معین نشده، بنابراین ممکن است که لوط دختران متعددي داشته و آن چند نفر هجوم آورندگان
را کفایت میکرده و یا بگوییم که لوط میخواست دخترانش را به چند تن از سران آنها بدهد و آنها شرّ دیگران را هم از سر لوط
کوتاه کنند.
صفحه : 274
به هر حال قوم لوط پیشنهاد او را نپذیرفتند و به لوط گفتند ما احتیاجی به دختران تو نداریم و تو میدانی که ما چه ارادهاي
کردهایم. یعنی منظور ما همبستري با زنان نیست چون در خانههاي خود زن داریم و نیازي به دختران تو نیست بلکه ما قصد لواط
داریم و تو از هدف ما آگاهی.
این در کلام قوم لوط، این مطلب دو بار تکرار شده که تو میدانی ما احتیاجی به دخترانت نداریم و میدانی که ما چه میخواهیم،
بیانگر آن است که عمل زشت لواط آنچنان در میان آنها رایج بود که به صورت یک عادت و سنّت در آمده بود و همه از جمله
لوط از آن به خوبی آگاهی داشتند.
وقتی لوط بیشرمی قوم خود را دید، بسیار ناراحت شد و از ناتوانی و بیکسی خود در برابر آن گروه اظهار تأسف کرد و گفت: اي
صفحه 191 از 423
کاش مرا در برابر شما قدرتی بود و یا به تکیه گاه استواري پناه میبردم. یعنی اي کاش یا خود من آنچنان نیرویی داشتم که یک تنه
در برابر شما میایستادم و شرّ شما را دفع میکردم و یا مرا یاران و انصاري بود که به قدرت آنها تکیه میکردم و به وسیله آنها شما
را سر جاي خود مینشاندم.
پس از این تأسف و ناراحتی بود که فرشتگان به کمک لوط آمدند و به لوط گفتند که ما فرشتگان پروردگار تو هستیم و آنها
نمیتوانند به ما دست پیدا کنند.
آیه ( 81 ) قالُوا یا لُوطُ إِنّا رُسُل رَبِّکَ لَن یَصِ لُوا إِلَیکَ ... براي این لوط بیش از این ناراحت نشود، مهمانهاي ناشناس خود را به او
معرفی کردند و گفتند: ما فرستادگان پروردگار تو هستیم، بنابراین ناراحت نباش چون قوم تو هرگز نمیتوانند به ما دست یابند و ما
را اذیت کنند. این بود که وقتی قوم لوط به فرشتگان نزدیک شدند، فرشتگان بر چشمان آنها زدند و آنان کور شدند. به طوري که
در آیه شریفه آمده است:
وَ لَقَد راوَدُوهُ عَن ضَیفِه فَطَمَسنا أَعیُنَهُم (قمر/ 37 ) و از مهمانهاي او کام دل خواستند پس نور دیدگانشان را برگرفتیم.
پس از این بیان، فرشتگان خبر دادند که آنها مأموریت ویژهاي دارند و میخواهند بر آن قوم کافر بلا نازل کنند و از آنجا که این
بلا، بلاي استیصال بود و مؤمنان را در برنمیگرفت گرفت، خطاب به لوط گفتند: خانواده خود را بردار و شبانه از این شهر
صفحه : 275
بیرون روید، و موقع رفتن، کسی به پشت سر خود نگاه نکند، ولی همسرت را با خود نبر، چون بر او همان عذاب خواهد رسید که
بر قوم تو خواهد رسید.
این گفتند کسی به پشت سر خود نگاه نکند یا براي این بود که در فکر خانه و مال و منال خود که رها میکنند نباشند و یا براي آن
است که آنها نزول بلا و ویرانی شهر را نبینند که مایه ناراحتی آنها میشود و این گفتند: همسرت را با خود نبر که او نیز گرفتار
عذاب خواهد شد، براي آن بود که آن زن کافر بود و باید همان سرنوشتی را پیدا میکرد که کافران داشتند. از این آیه و آیات
دیگري که در سورههاي دیگر آمده فهمیده میشود که قوم لوط همگی کافر بودند و حتی یک نفر از آنها به لوط ایمان نیاورده
بودند و تنها اعضاي خانواده لوط و فرزندانش به او ایمان داشتند و از آنها هم همسرش کافر بود.
فرشتگان وقت نزول عذاب را هم تعیین کردند و آن بامدادان بود، آنها گفتند:
وعده گاه آن قوم صبح است آیا صبح نزدیک نیست! این سؤال براي آن بود که لوط تقاضا کرده بود که هر چه زودتر بلا نازل
شود و فرشتگان گفتند که همین صبح بلا نازل خواهد شد و رسیدن بلا خیلی نزدیک است.
83 ) فَلَمّا جاءَ أَمرُنا جَعَلنا عالِیَها سافِلَها .... همان گونه که فرشتگان خبر داده بودند، صبحگاهان فرمان الهی درباره نزول - آیات ( 82
عذاب بر قوم لوط صادر شد و این یک فرمان تکوینی بود. وقتی فرمان صادر شد، شهر آنها که سدوم نام داشت به کلی زیر و رو
شد و به دنبال آن بارانی از سنگ و گل بر آن شهر بارید و کسانی که از زلزله نمرده بودند با سنگباران مردند و کسانی هم از
صداي وحشتناکی که به وجود آمده بود هلاك شدند.
با توجه به این آیه و آیات دیگر قرآن، معلوم میشود که قوم لوط دچار سه نوع بلا شدهاند: یکی زلزله و ویرانی شهر و دیگري
صیحه آسمانی و سوم سنگباران. چنین مینماید که انفجار عظیمی در آن شهر رخ داده و باعث پیدایش زلزله و صیحه شده و
سنگهایی که به آسمان پرتاب گردیده دوباره به روي آنان ریخته شده است.
در آیه مورد بحث تنها از ویرانی و سنگباران خبر داده ولی در آیات دیگري از
صفحه : 276
قرآن از وجود صیحه آسمانی هم خبر داده آن هم به این صورت که صیحه پیش از ویرانی بوده است:
صفحه 192 از 423
74 ) پس به هنگام طلوع آفتاب فریاد - فَأَخَ ذَتهُم الصَّیحَۀُ مُشرِقِینَ. فَجَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیهِم حِجارَةً مِن سِجِّیل (حجر/ 73
مرگبار آنها را فرو گرفت. پس آن شهر را زیر و رو کردیم و بر آنها سنگهایی از سنگ و گل بارانیدیم.
در این آیات نوع سنگهایی که بر آنان بارید نیز مشخص شده است. این سنگها نوعی سنگ و گل مانند آجر یا خشت محکم
بودهاند و در آیات مورد بحث دو ویژگی دیگر براي آن ذکر شده: یکی این آن سنگها لایه لایه و یا به روي هم انباشته و متراکم
بود (منضود) و دیگر این آن سنگها نشاندار و علامت گذاري شده بوده (مسوّمه) اشاره به این آنها سنگهاي مخصوصی بودند که
براي این کار درست شده بودند. گفته شده که نام کسی که با یکی از آن سنگها نابود میشد بر روي آن نوشته شده بود. شاید
منظور این باشد که خداوند خود تعیین کرده بود که چه سنگی چه کسی را هلاك کند چون میفرماید: آن سنگها نزد پروردگارت
نشاندار بودند (مسوّمۀ عند ربک) گفته شده است که شهرهاي زیر و رو شده قوم لوط، چهار آبادي بودند که مرکز آنها شهري به
یاد شده است که به معناي شهرهاي زیر و رو شده است. « مؤتفکات » نام سدوم بود و در قرآن در دو جا از این شهرها با نام
پس از بیان سرنوشت شوم قوم لوط، از این داستان یک نتیجه گیري کلی میکند که به صورت یک سنت الهی حاکم بر تاریخ
است و آن این این سرانجام، از هر جامعهاي که ستمگر باشد بدور نیست و کافران و از جمله کافران عصر پیامبر اسلام (ص) باید
بدانند که سرانجام مداومت در شرك و کفر و گناه، نابودي و نزول بلاي الهی است.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 84 الی 86
اشاره
وَ إِلی مَدیَنَ أَخاهُم شُعَیباً قالَ یا قَوم اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِله غَیرُه وَ لا تَنقُصُوا المِکیالَ وَ المِیزانَ إِنِّی أَراکُم بِخَیرٍ وَ إِنِّی أَخافُ
عَلَیکُم عَذابَ یَوم مُحِیطٍ ( 84 ) وَ یا قَوم أَوفُوا المِکیالَ وَ المِیزانَ بِالقِسطِ وَ لا تَبخَسُوا النّاسَ أَشیاءَهُم وَ لا تَعثَوا فِی الَأرض مُفسِدِینَ
( 85 ) بَقِیَّت اللّه خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ وَ ما أَنَا عَلَیکُم بِحَفِیظٍ ( 86 )
صفحه : 277
و به سوي اهل مدین برادرشان شعیب را (فرستادیم) گفت: اي قوم من، خدا را پرستش کنید و پیمانه و ترازو را کم ندهید که شما
( را در خیر میبینم و من بر شما از عذاب روزي فراگیر میترسم ( 84
واي قوم من، پیمانه و ترازو را از روي عدل به تمامی بدهید و چیزهاي مردم را کم ندهید و در زمین تبهکارانه سعی در فساد نکنید
(85)
( باقیمانده خدا براي شما بهتر است اگر ایمان داشته باشید و من بر شما نگهبان نیستم ( 86
نکات ادبی
نام شهر و یا قبیله است و در اصل نام پسر حضرت ابراهیم بود و او شهري را بنا نهاد که به مدین معروف شد و یا بگوییم « مدین » -1
نوادگان او به نام بنی مدین معروف شدند. شهر مدین در شرق اردن بوده و این اسم به خاطر علمیت و عجمیت غیر منصرف است.
متعلق به فعل محذوفی است که از سیاق آیات معلوم است به تقدیر: و أرسلنا الی مدین. « الی مدین » -2
میباشد. « یثرون » پیامبري که به مدین و اصحاب الایکه مبعوث شد. این نام عربی است و نام او در سریانی « شعیب » -3
میباشند. « وزن » و « کیل » اسم آلت از « میزان » و « مکیال » -4
.« لحب الخیر شدید » : در ثروت و برخورداري. در قرآن در چند مورد به مال دنیا کلمه خیر اطلاق شده است مانند « بخیر » -5
صفحه 193 از 423
است ولی در معنا صفت براي عذاب است چون عذاب احاطه میکند. و یا بگوییم روز به عنوان یک « یوم » صفت براي « محیط » -6
ظرف بر حوادث احاطه دارد و
صفحه : 278
فراگیر تمام کارهایی است که در آن روز اتفاق میافتد.
کم نگذارید، نکاهید. از بخس به معناي کم کردن است. « لا تبخسوا » -7
از عثو به معناي سعی کردن در فساد. « لا تعثوا » -8
حال از ضمیر لا تعثوا. « مفسدین » -9
بازمانده خدا، باقیمانده خدا. منظور آن روزي حلال است که پس از کسر مالی که از راه حرام مانند کم فروشی به « بقیّت اللّه » -10
دست میآید، باقی بماند. از نظر رسم الخط تاء آخر این کلمه را در این آیه به صورت کشیده مینویسند ولی در موارد دیگر به
صورت گرد میآید.
تفسیر و توضیح
86 ) وَ إِلی مَدیَنَ أَخاهُم شُعَیباً قالَ یا قَوم اعبُدُوا اللّهَ ... داستان دیگري از داستانهاي پیامبران را بیان میکند و آن داستان - آیات ( 84
شعیب و اهل مدین است. این داستان به صور مکرر در قرآن کریم آمده است. شعیب بر اهل مدین که در بعضی از آیات از آنها به
تعبیر شده است، مبعوث گردید و طبق معمول همه پیامبران، آغاز سخن او درباره توحید بود و مردم را به سوي « اصحاب الایکه »
یکتاپرستی دعوت نمود و به آنها یادآور شد که جز اللّه معبودي براي آنها وجود ندارد و این آنها بتها را شریک خدا قرار میدهند،
در گمراهی هستند.
مطلب دومی که شعیب آن را مطرح کرد این بود که در داد و ستدهاي خود پیمانه و ترازو را کم ندهند. معلوم میشود که مردم
مدین دچار این انحراف اقتصادي بودند که به هنگام خرید و فروش کالاها، کم فروشی میکردند. شعیب آنها را از این کار نهی
کرد و تذکر داد که من شما را در برخورداري و وفور نعمت میبینم و این اشاره به این حقیقت بود که اگر از این گناه دست
برندارند، خداوند نعمت خود را از آنها میگیرد.
بار عاطفی دارد و براي جلب نظر آنها بود. همچنین خیرخواهانه به آنان گفت: من بر شما از عذاب « اریکم بخیر » ضمنا این تعبیر
روزي فراگیر بیمناکم، یعنی میترسم اگر به خدا ایمان نیاورید و در معاملات خود رعایت حقوق مردم را نکنید، خداوند
صفحه : 279
بر شما عذابی نازل کند که همه شما را در برگیرد. منظور از روزفراگیر، همان روزي است که عذاب نازل شود و همه آن کافران را
احاطه کند.
طبق آیه بعدي، یکبار دیگر شعیب از کم فروشی آنها سخن به میان آورد و گفت:
پیمانه و ترازو را از روي عدالت به تمامی بدهید. این سخن تأکیدي بر سخن قبلی بود و این تأکید لازم بود تا در آن قوم منحرف اثر
کند.
به نظر میرسد که هر چند مطلب مربوط به پیمانه و ترازو در این آیات دو بار آمده ولی تکراري نیست. بلکه بار اول از کوچک
کردن پیمانه و سنگ ترازو از حدي که معمول و مرسوم بود نهی میکند و بار دوم از این با همان پیمانهها و ترازوهاي معمولی
جنس را کمتر و سرخالی یا سبک بدهند، نهی میکند البته عکس اینها هم در موقع خریدن جنس مورد نهی بود یعنی با پیمانه و
سنگی بزرگتر از معمول و یا سنگینتر و برتر از معمول بخرند. بنابراین، چهار نوع انحراف وجود داشته است.
صفحه 194 از 423
پس از نهی از این انحراف، بطور کلی آن قوم را اندرز میدهد که حقوق مردم را کم نکنند که شامل آن چهار نوع انحراف
میشود. آنگاه از این کار به عنوان فساد در زمین یاد میکند.
مسلم است که وقتی در جامعه، حقوق مردم رعایت نشد و مردم در معاملات خود فریبکاري کردند و سلامت اقتصادي جامعه را از
بین بردند، دچار فساد و تبهکاري بزرگی شدهاند که سرانجام ناخوشایندي خواهد داشت و اقتصاد جامعه بیمار خواهد بود و رشد
اقتصادي متوقف خواهد شد و با رکود اقتصادي رفاه و آسایش و نظم جامعه مختل خواهد گردید.
در آیه بعدي، به آنها خاطر نشان میسازد که باقیمانده خدا یعنی آن روزي حلالی که پس از کسر مالی که از راه حرام مانند کم
فروشی به دست میآید، اگر چه به ظاهر کمتر از آن مال حرامی است که با کم فروشی حاصل شود، ولی همان براي شما بهتر
است، اگر ایمان داشته باشید. زیرا علاوه بر این معاملات مشروع، در کل باعث سلامت و شکوفایی اقتصادي میشود، نوعی برکت
خدا را نیز همراه دارد. یعنی انسان میتواند از کمترین موجودي خود بهترین استفاده را ببرد. البته این برکت
صفحه : 280
هنگامی حاصل میشود که انسان به خدا ایمان داشته باشد.
در پایان آیه از قول شعیب نقل میکند که من بر شما نگهبان نیستم، یعنی من نمیتوانم با وجود این فساد و انحراف، نگهبان و
حافظ شما باشم و شما با این انحرافهایی که دارید به هر حال دچار عذاب الهی خواهید شد.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 87 الی 90
اشاره
قالُوا یا شُعَیب أَ صَ لاتُکَ تَأمُرُكَ أَن نَترُكَ ما یَعبُدُ آباؤُنا أَو أَن نَفعَلَ فِی أَموالِنا ما نَشؤُا إِنَّکَ لَأَنتَ الحَلِیم الرَّشِیدُ ( 87 ) قالَ یا قَوم أَ
رَأَیتُم إِن کُنت عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنه رِزقاً حَسَ ناً وَ ما أُرِیدُ أَن أُخالِفَکُم إِلی ما أَنهاکُم عَنه إِن أُرِیدُ إِلاَّ الإِصلاحَ مَا استَطَعت وَ
ما تَوفِیقِی إِلاّ بِاللّه عَلَیه تَوَکَّلت وَ إِلَیه أُنِیب ( 88 ) وَ یا قَوم لا یَجرِمَنَّکُم شِقاقِی أَن یُصِ یبَکُم مِثل ما أَصابَ قَومَ نُوح أَو قَومَ هُودٍ أَو قَومَ
( صالِح وَ ما قَوم لُوطٍ مِنکُم بِبَعِیدٍ ( 89 ) وَ استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُم تُوبُوا إِلَیه إِن رَبِّی رَحِیم وَدُودٌ ( 90
گفتند: اي شعیب، آیا نماز تو به تو فرمان میدهد که ما آنچه را که پدرانمان پرستش میکردند، رها کنیم و یا بگذریم از این در
( اموال خود آن گونه که میخواهیم تصرف کنیم! همانا تو بردبار و رشید هستی ( 87
گفت: اي قوم من، به من خبر دهید اگر من بر حجت روشنی از پروردگار خود باشم و او از پیش خود به من روزي نیکویی بدهد
(آیا باز در حقانیت من شک میکنید!) من نمیخواهم در چیزي که شما را از آن نهی کردهام با شما مخالفت کنم، من جز اصلاح
( (شما) را تا جایی که بتوانم اراده نکردهام و توفیق من جز از خدا نیست، بر او توکل کردهام و به سوي او باز میگردم ( 88
واي قوم من، دشمنی با من شما را به آنجا نکشاند که بر شما همانند آنچه بر قوم هود یا قوم صالح رسید، برسد و قوم لوط از شما
( دور نیست ( 89
( و از پروردگار خود طلب آمرزش کنید آنگاه به سوي او باز گردید، همانا پروردگار من بخشایشگر و دوستدار است ( 90
نکات ادبی
و تقدیر آن چنین است: « نترك » در حکم مصدر و عطف بر مفعول « اوان نفعل » -1
صفحه : 281
صفحه 195 از 423
گرفت که معنا چنین میشود که نماز تو، تو را فرمان « نترك » اوان نترك الفعل فی اموالنا ما نشاء. و نمیتوان آن را عطف بر خود
میدهد که ما در اموالمان آن گونه که بخواهیم تصرف کنیم، این معنا فاسد است بلکه فرمان میدهد که چنین تصرفی نکنند.
به من خبر دهید، مرا بگویید. « أ رأیتم » -2
جمله شرطیه است و جزاي آن حذف شده و از قرائن معلوم است و چیزي مانند این جملات را میتوان جزاي این « ان کنت » -3
و مانند آنها. حذف جواب در این گونه موارد یکی از « هل تکون لکم حجۀ فی مخالفتی » یا « هل تشکون فی نبوتی » : جمله دانست
زیباییهاي کلام است و هدف از آن این است که خواننده جوابهاي گوناگونی را به فراخور درك خود براي آن بیابد.
باز میگردم از انابه به معناي رجوع است. « انیب » -4
است که به معناي کندن بیموقع میوه از درخت است و بعدها بطور استعاره به معناي اکتساب و « جرم » اصل آن از « یجرمنّکم » -5
افتادن در کارهاي بد استعمال شده است.
دشمنی، مخالفت. مصدر از باب مفاعله است. « شقاق » -6
دور. این کلمه را به صورت مفرد آورده چون منظور از قوم لوط اهلاك قوم لوط است. « بعید » -7
دوستدار، خواهان. صیغه مبالغه از ودّ یودّ است. « ودود » -8
تفسیر و توضیح
آیه ( 87 ) قالُوا یا شُعَیب أَ صَ لاتُکَ تَأمُرُكَ ... پس از آنکه شعیب مردم مدین را به سوي خداپرستی و پرهیز از کم فروشی دعوت
کرد، در مقابل او جبهه گرفتند و طبق معمول با این پیامبر خدا مخالفت نمودند. آنها گفتند: اي شعیب آیا نماز تو، تو را فرمان
میدهد که ما بتهاي خود را که پدرانمان آنها را پرستش میکردند رها کنیم و در اموال خود آنچنانکه میخواهیم تصرف نکنیم!
صفحه : 282
منظور آنها از نماز شعیب، دین او بود، چون نماز مظهر و تجلّی دین الهی است و تمام پیامبران به آن امر کردهاند، اگر چه کیفیت
آن در ادیان گوناگون، متفاوت بوده است. مهمترین چیزي که شعیب را از آن قوم جدا میکرد و مثل یک تابلو، اعتقاد دینی او را
نشان میداد، نماز خواندن او بود و لذا قوم او به جاي این بگویند آیا دین تو، تو را چنین فرمان میدهد، گفتند: آیا نماز تو، تو را
چنین فرمان میدهد.
دو جملهاي که قوم شعیب به او گفتند در مقابل دو مطلبی بود که او آن قوم را به سوي آنها دعوت کرده بود. شعیب از آنها خواسته
بود که جز خدا را نپرستند و کم فروشی نکنند و آنها با گفتن این آیا ما پرستش بتها را رها کنیم مطلب اول را رد کردند و با گفتن
این آیا مادر اموال خود آن گونه که میخواهیم تصرف نکنیم مطلب دوم را رد کردند.
اشاره به دلیل آنها در پرستش بتهاست و این ما در این کار « چیزي که پدران ما آن را پرستش میکردند » تعبیر قوم شعیب از بتها به
از پدران خود تقلید میکنیم. این دلیل همواره از سوي بت پرستان اقامه شده و در آیات مختلف قرآنی به صورتهاي گوناگون از
آن پاسخ داده شده است: از جمله در آیه زیر:
وَ إِذا قِیلَ لَهُم اتَّبِعُوا ما أَنزَلَ اللّه قالُوا بَل نَتَّبِع ما أَلفَینا عَلَیه آباءَنا أَ وَ لَو کانَ آباؤُهُم لا یَعقِلُونَ شَیئاً وَ لا یَهتَدُونَ (بقره/ 170 ) و چون به
آنها گفته میشود که از آنچه خدا نازل کرده پیروي کنید، میگویند: بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروي میکنیم. آیا
اگر چه پدران آنها چیزي نمیفهمیدند و هدایت نیافته بودند!
در جمله آخر آیه مورد بحث، قوم شعیب به او گفتند: همانا تو بردبار و رشید هستی. منظورشان این بود که تو عمري را در میان ما
با داشتن اخلاق نیکو و با عقل و درایت زندگی کردي از تو بعید است که این سخنان را بگویی که دلیل بر تندي تو و سفاهت
صفحه 196 از 423
توست. آنها گمان میکردند که اگر کسی بر خلاف سنتهاي قومی آنها سخنی بگوید، سخنی بر خلاف عقل گفته است. همان
گونه که قوم هود هم او را به سفاهت متهم کردند و بعضی از اقوام از جمله قریش، پیامبران خود را به دیوانگی متهم
صفحه : 283
کردند.
این قوم شعیب او را با حلیم و رشید بودن ستودند و او نیز در سخنان خود که در آیات پیش آمده بود آنها را اهل خیر خواند و
معلوم میشود که پیش از نبوت شعیب، رابطه خوبی میان او و آن قوم وجود داشته و آن قوم نیز مردمان « انی اریکم بخیر » : گفت
بدجنس و عنودي نبودند بلکه از روي جهالت با شعیب مخالفت میکردند. البته همان گونه که در تفسیر آیات پیش گفتیم، منظور
در آنجا ثروت و مال بود ولی در عین حال استفاده از این کلمه بار عاطفی دارد. « خیر » شعیب از
آیه ( 88 ) قالَ یا قَوم أَ رَأَیتُم إِن کُنت عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّی ... شعیب در پاسخ آنان خاطر نشان کرد که او این سخنان را از پیش خود
نمیگوید بلکه او پیامبري از سوي خداست و بر گفتههاي خود دلیل روشن و حجت آشکاري دارد و خداوند به او وحی فرستاده
که یک روزي نیکو و نعمت بزرگ است.
او این سخنان را به صورت سؤالی مطرح کرد، چون آنها او را باور نکرده بودند و براي این آنان را وادار به تفکر کند، قضیه را به
صورت شرطی بیان نمود به این شکل که از آنها پرسید: به من بگویید اگر من بر گفتههاي خود دلیل روشنی از سوي پروردگار
خود داشته باشم و خداوند به من روزي نیکویی داده باشد، باز شما حقانیت مرا نمیپذیرید و مرا متهم به سفاهت میکنید!
توجه کنیم که در این بیان شعیب که قرآن نقل میکند، شرط جمله ذکر شده ولی جزاي آن ذکر نشده است و این بدان جهت است
که جزا معلوم است و حذف جزا در این گونه موارد از لطایف کلام است زیرا تعیین جزا براي آن شرط، به خواننده واگذار میشود
و او میتواند جوابهاي گوناگونی را تقدیر کند و مطابق با استعداد خود به نتایج گوناگونی برسد.
جمله بعدي شعیب این بود که من نمیخواهم از آنچه که شما را از آن نهی کردم سرباز زنم و با شما مخالفت کنم، یعنی چنین
نیست که من شما را به چیزي دعوت کنم ولی خود به آن عمل ننمایم و شما را از چیزي باز دارم و خود آن را انجام بدهم.
شاید این جمله براي این بوده که وقتی شعیب آنها را از کم فروشی نهی کرد، آنان
صفحه : 284
گمان بردند که شعیب میخواهد آنها از این روش استفاده نکنند ولی خود شعیب در معاملات خود از آن استفاده کند، در نتیجه
آنها سود نبرند و شعیب سود برد. شعیب آنها را روشن میکند که چنین نیست و من نیز مانند شما باید از این کار پرهیز کنم و
میکنم.
شعیب اضافه کرد که هدف من از این سخنان اصلاح جامعه است و تا آنجا که بتوانم میخواهم جامعه را اصلاح کنم و در این راه،
توفیقی جز از خداوند ندارم و بر او توکل کردهام و به سوي او باز میگردم.
اگر انسان در انجام کارهاي بزرگ، خود را وابسته و متکی به خدا بداند و بر او توکل کند، بدون شک ارادهاي محکم و قوي
خواهد داشت و مشکلات را به آسانی حل خواهد کرد و اگر چنین نباشد هر مشکلی میتواند اراده او را ضعیف کند و او را از پاي
در آورد.
90 ) وَ یا قَوم لا یَجرِمَنَّکُم شِقاقِی أَن یُصِیبَکُم مِثل ما أَصابَ قَومَ نُوح ... - آیات ( 89
شعیب در ادامه سخنان خود، از روي خیرخواهی به آن قوم تذکر میدهد که اي قوم من چنین نباشد که مخالفت شما با من سبب
گردد که بر شما همان رود که بر اقوام پیشین رفت. در گذشته اقوامی با پیامبران خود مخالفت کردند و به آنها ایمان نیاوردند و
خداوند آنها را با عذابها و بلاهاي سختی مجازات کرد، مانند قوم نوح که غرق شدند و قوم هود که بادهاي تند آنها را هلاك نمود
صفحه 197 از 423
و قوم صالح که با صیحه آسمانی و زلزله نابود شدند و از همه اینها به شما نزدیکتر قوم لوط بود که در اثر کفر و گناه، با بلاي
آسمانی و به وسیله زلزله و باریدن سنگهایی از سجّیل به هلاکت رسیدند.
این میفرماید: قوم لوط از شما دور نیست، براي آن است که میان قوم شعیب و قوم لوط تنها سه قرن فاصله بود و از اقوام پیشین از
همه نزدیکتر به آنان قوم لوط بود و شاید از نظر مکانی هم فاصله کمی داشتند چون هم شهر سدوم که شهر قوم لوط است و هم
شهر مدین هر دو در شامات بوده است.
در آیه بعدي، از قول شعیب نقل میشود که به قوم خود گفت: از پروردگارتان
صفحه : 285
طلب آمرزش کنید و به سوي او باز گردید که پروردگار من بخشایشگر و دوستدار مؤمنان است نظیر این جمله در آیه 52 از همین
سوره (هود) از قول هود نقل شد و در تفسیر آن اشاره کردیم که منظور از استغفار پرهیز از گناهان و منظور از توبه بازگشت به خدا
و ایمان به اوست.
را به آن قوم (ربّکم) و یک بار هم به خودش (ربّی) نسبت میدهد و این بیانگر این نکته « ربّ » شعیب در این جمله یک بار کلمه
است که خداوند صاحب و پرورش دهنده همه انسانها چه مؤمن و چه کافر است و همواره خیر و صلاح آنها را میخواهد. همچنین
شعیب براي جلب نظر آن قوم، خدا را با دو صفت رحیم و ودود یاد میکند. او رحیم و بخشایشگر است و گناهان بندگان را
مشتق است که به نوعی دوستی گفته « مودّت » میبخشد و نیز ودود و دوستدار است و بندگان خوب خود را دوست دارد. ودود از
میشود که آثار آن آشکار باشد. خداوند نیز بندگانش را دوست دارد و آثار و برکات این دوستی بر همه مردم بخصوص مؤمنان
آشکار است.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 91 الی 95
اشاره
قالُوا یا شُعَیب ما نَفقَه کَثِیراً مِمّا تَقُول وَ إِنّا لَنَراكَ فِینا ضَ عِیفاً وَ لَو لا رَهطُکَ لَرَجَمناكَ وَ ما أَنتَ عَلَینا بِعَزِیزٍ ( 91 ) قالَ یا قَوم أَ رَهطِی
أَعَزُّ عَلَیکُم مِنَ اللّه وَ اتَّخَذتُمُوه وَراءَکُم ظِهرِیا إِن رَبِّی بِما تَعمَلُونَ مُحِیطٌ ( 92 ) وَ یا قَوم اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل سَوفَ تَعلَمُونَ
مَن یَأتِیه عَذاب یُخزِیه وَ مَن هُوَ کاذِب وَ ارتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُم رَقِیب ( 93 ) وَ لَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا شُعَیباً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَه بِرَحمَ ۀٍ مِنّا وَ
( أَخَذَت الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیحَۀُ فَأَصبَحُوا فِی دِیارِهِم جاثِمِینَ ( 94 ) کَأَن لَم یَغنَوا فِیها أَلا بُعداً لِمَدیَنَ کَما بَعِدَت ثَمُودُ ( 95
گفتند: اي شعیب، بسیاري از آنچه را که میگویی نمیفهمیم و همانا تو را در میان خود ناتوان میبینیم و اگر قبیله تو نبود تو را
( سنگسار میکردیم و تو براي ما گرامی نبودي ( 91
گفت: اي قوم من، آیا قبیله من براي شما گرامیتر از خداوند است در حالی که او را پشت سر خود قرار دادهاید، همانا پروردگار
( من به آنچه میکنید احاطه دارد ( 92
و اي قوم من، هر چه در توان دارید انجام دهید من نیز انجام میدهم، به زودي خواهید
صفحه : 286
( دانست که بر چه کسی عذابی میرسد که او را خوار میکند و چه کسی درغگوست و منتظر باشید که من نیز با شما منتظرم ( 93
و چون فرمان ما رسید، شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند با رحمتی از خود نجات دادیم و کسانی را که ستم کرده
( بودند، بانگ مرگبار آسمانی فرا گرفت، پس آنان در خانههاي خود به روي افتادند ( 94
صفحه 198 از 423
( گویا که هرگز در آنجا نبودند. آگاه باشید که لعنت بر مدین باد همان گونه که قوم ثمود لعنت شدند ( 95
نکات ادبی
نمیفهمیم، درنمییابیم. فقه در لغت به معناي فهم و درك و در اصطلاح به معناي علم به احکام دین است. « ما نفقه » -1
قبیله تو، خویشان تو. رهط از سه نفر تا ده نفر از مردان را شامل میشود و اصل آن از رهط به معناي شدّت است. « رهطک » -2
البته تو را سنگسار میکردیم. اصل رجم به معناي انداختن است ولی بیشتر در انداختن سنگ به کار میرود. « لرجمناك » -3
گرامی، توانمند. در اینجا معناي اول مناسبتر است. « عزیز » -4
با کسره اول گفته میشود و این تغییر حرکه در مقام نسبت معمول «ّ ظهري » به معناي پشت « ظهر » پشت سر. در نسبت به « ظهریّا » -5
است مثلًا در نسبت به امس، امسی با کسره اول و در نسبت به دهر، دهري با ضمه اول گفته میشود. ضمناً ظهریا یا مفعول دوم
و یا حال از ضمیر آن است. « اتخذتموه »
توان خودتان یا به آن حالتی که دارید. این کلمه یا از ماده مکن مشتق است که معناي اولی را میدهد و یا از ماده « مکانتکم » -6
کون مشتق است که معناي دومی را میدهد.
منتظر، مراقب. « رقیب » -7
در اینجا و در قصه عاد با واو، ولی در دو قصه دیگر با فا (فلمّا) آمده، شاید علت آن این باشد که در جاههایی « و لمّا جاء امرنا » -8
که این جمله پس از ذکر عذاب
صفحه : 287
آمده با فاء است و در غیر این صورت با واو است.
بانگ مرگبار و کشنده آسمانی. « الصیحه » -9
به معناي افتادن پرنده بر روي زمین مشتق شده است و جثمان به جسد انسان « جثم » به روافتادگان، هلاك شدگان. از « جاثمین » -10
گفته میشود.
گویا که در آنجا نبودند، یک تعبیر کنایی است. « کأن لم یغنوا فیها » -11
هلاك شدند، مورد لعنت واقع شدند. این کلمه اگر با کسره عین باشد همان گونه که در اینجاست معناي هلاکت « بعدت » -12
میدهد و اگر با ضمه عین باشد به معناي دوري است. و البته هر دو معنا قریب به هم هستند.
تفسیر و توضیح
93 ) قالُوا یا شُعَیب ما نَفقَه کَثِیراً مِمّا تَقُول ...: در مقابل سخنان منطقی شعیب، قوم او از در عناد و لجاجت و تهدید وارد - آیات ( 91
شدند و گفتند: اي شعیب بسیاري از سخنان تو را درنمییابیم. منظورشان این بود که سخنان تو در ما کارگر نیست و تأثیري ندارد و
گرنه سخنان شعیب چندان پیچیده و مشکل نبود که آنان نفهمند. و اساسا پیامبران همیشه با زبان قوم خود و مطابق با سطح فکر آنها
سخن میگویند.
این گفته آنان چیزي جز عناد و لجاجت در برابر حق نبود و این شیوه دائمی مخالفان پیامبران است.
قوم شعیب پس از این بیان، از راه تهدید وارد شدند و گفتند: ما تو را در میان خود ضعیف و ناتوان میبینیم و اگر قبیله تو نبود، تو
را سنگسار میکردیم و تو براي ما گرامی و قابل احترام نیستی. شعیب گفت: اي قوم آیا قبیله من براي شما گرامیتر از خداوند
است که شما خدا را پشت سر قرار دادهاید و به فرمان او اعتنایی ندارید! در حالی که خداوند به تمام کارهاي شما احاطه دارد و
صفحه 199 از 423
شما نمیتوانید از حیطه قدرت او خارج شوید.
قوم شعیب او را با چندین چیز تهدید کردند یکی از آنها همان سنگ زدن بود و یکی دیگر تبعید بود که در آیه زیر آمده است:
صفحه : 288
قالَ المَلَأُ الَّذِینَ استَکبَرُوا مِن قَومِه لَنُخرِجَنَّکَ یا شُعَیب وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِن قَریَتِنا (اعراف/ 88 ) و کسانی از قوم او که گردنکشی
میکردند، گفتند: اي شعیب، تو و کسانی را که با تو ایمان آوردهاند از آبادي خود بیرون میکنیم.
تهدید به رجم مخصوص شعیب بود و تهدید به تبعید، او و مؤمنان را در برمیگیرد گرفت. با وجود این تهدیدها، آنان هیچ گاه
نتوانستند آنها را عملی کنند و شعیب در برابر تهدیدهاي آنان هرگز خود را نباخت و کوتاه نیامد و با اتکا به قدرت خداوند، او نیز
آنها را تهدید کرد و گفت: اي قوم، هر چه در توان دارید انجام دهید و با تمام قدرتی که دارید درباره من اقدام کنید، من نیز اقدام
خواهم کرد و بزودي خواهید دانست که دروغگو کیست! منتظر باشید که من نیز منتظر فرمان خدا هستم.
این شعیب آنها را تهدید میکند و میگوید. من نیز اقدام خواهم کرد، منظور او درخواست عذاب از خدا براي آن قوم کافر است.
94 ) وَ لَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا شُعَیباً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَه ... همان گونه که شعیب وعده داده بود عذاب الهی به سراغ اهل - آیات ( 95
و در « صیحه » مدین آمد. این عذاب عبارت بود از صیحه آسمانی و بانگ مرگبار و کشنده که همراه با زلزله بود. در این آیه از
که به معناي زلزله است یاد میکند. بنابراین، علت هلاك آنها بانگ مرگبار و زلزله بوده است که « رجفه » آیات سوره اعراف از
همزمان بر آنان رسید.
البته خداوند، شعیب و مؤمنان به او را از این بلا نجات داد. میفرماید: وقتی فرمان ما رسید شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده
بودند به رحمتی از خود نجات دادیم. به طوریکه بارها گفتهایم، این نوع عذاب را عذاب استیصال میگویند که فقط کافران را در
برمیگیرد گیرد و از باب مجازات است. در مقابل آن، بلاهاي عمومی است که هم مؤمن و هم کافر را در برمیگیرد گیرد و
نمیتوان گفت که هدف از آن مجازات است بلکه براي خود علل خاصی دارد که ما از آنها آگاه نیستیم.
اهل مدین با این عذاب نابود شدند و در خانههاي خود به رو افتادند آن چنان که گویا اصلًا وجود نداشتهاند و هرگز در آنجا
نبودهاند. در پایان قصه قوم شعیب
صفحه : 289
میفرماید: اهل مدین هلاك شدند و به لعنت گرفتار آمدند همان گونه که قوم ثمود هلاك شدند. این سخن به جهت تشابهی
است که میان این دو قوم وجود داشت چون هر دو قوم با صیحه هلاك شدند.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 96 الی 99
اشاره
وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلطان مُبِین ( 96 ) إِلی فِرعَونَ وَ مَلائِه فَاتَّبَعُوا أَمرَ فِرعَونَ وَ ما أَمرُ فِرعَونَ بِرَشِیدٍ ( 97 ) یَقدُم قَومَه یَومَ
( القِیامَۀِ فَأَورَدَهُم النّارَ وَ بِئسَ الوِردُ المَورُودُ ( 98 ) وَ أُتبِعُوا فِی هذِه لَعنَۀً وَ یَومَ القِیامَۀِ بِئسَ الرِّفدُ المَرفُودُ ( 99
( همانا موسی را با نشانههاي خود و برهانی آشکار فرستادیم ( 96
( به سوي فرعون و بزرگان قومش. پس آنان از فرمان فرعون پیروي کردند و فرمان فرعون به راه درستی نبود ( 97
( در روز قیامت پیش قوم خود میافتد و آنها را وارد آتش میکند و بد است جایگاهی که در آن وارد میشوند ( 98
( و در این دنیا و روز قیامت، لعنتی به دنبال خود دارند و بد است بخششی که به آنان بخشیده میشود ( 99
صفحه 200 از 423
نکات ادبی
است که « سلیط » حجت، دلیل روشن، دلیلی که صاحب آن برطرف مقابل تسلط پیدا میکند. گفته شده که اصل آن از « سلطان » -1
به معناي چیزي است که از آن کسب نور میکنند.
گفته میشود که هیبت و شوکت آنها چشمها را پر میکند. « ملأ » اشراف و بزرگان قوم او. از آن جهت به این گروه « ملأه » -2
پیش میافتد. جلو آنان حرکت میکند. پیشاپیش راه میرود. « یقدم » -3
است و یا این ماضی است معناي مستقبل میدهد و به جهت حتمی بودن این کار در قیامت، از فعل « یقدم » عطف بر « فأوردهم » -4
ماضی استفاده شده که بر محقق الوقوع بودن دلالت دارد.
مصدر به معناي ورود است و در اینجا با تقدیر مضاف به مکان ورود « الورد » -5
صفحه : 290
دلالت دارد. و بیشتر به معناي آبشخور و محل ورود انسان و حیوان به آب استعمال میشود.
است و براي تأکید آمده. « الورد » صفت « مورود » -6
صفت آن است « مرفود » عطیه، بخشش و در اینجا چیزي در تقدیر نیست و خود الرفد مخصوص به ذم واقع شده است و « الرفد » -7
که براي تأکید آمده است.
تفسیر و توضیح
97 ) وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلطان مُبِین ... هفتمین و آخرین قصهاي است که در این سوره آمده و آن اشارهاي به - آیات ( 96
داستان موسی و فرعون است.
میفرماید: موسی را با آیات و نشانههاي خود با حجت روشنی به سوي فرعون و بزرگان قوم او فرستادیم. منظور از آیات در اینجا،
تورات است که مشتمل بر احکام و سنن بود و منظور از سلطان مبین، معجزات موسی است که حجت آشکار و دلیل روشنی بر
حقانیت او بودند. میتوانیم بگوییم که منظور از آیات همان معجزات نهگانه موسی است که در آیات دیگر آمده:
وَ لَقَد آتَینا مُوسی تِسعَ آیات بَیِّنات (اسراء/ 101 ) و همانا به موسی نُه نشانه روشن دادیم.
این نُه نشانه عبارت بودند از: عصا، ید بیضا، طوفان، ملخ، شپش، وزغ، خون، کمبود میوهها و قحطی. عصا و ید بیضا در آیات
متعددي ذکر شده و بقیه در آیات 130 و 133 از سوره اعراف آمده است.
دلیل بودن اینها بر حقانیت موسی است و در این « سلطان مبین » اگر منظور از آیات در آیه مورد بحث همین نشانهها باشد، منظور از
صورت از آیه استفاده میشود که خداوند، هم خودِ این نشانهها و هم دلالت کردن آنها را به موسی داده است. بنابراین اگر خدا به
آنها حجیت نمیداد، آنها به خودي خود حجت و دلیل نبودند و این از آن جهت است که تأثیري که چیزي در چیزي میکند، به
دست خداست مانند این
صفحه : 291
بگوییم خدا دوا را خلق کرد و تأثیر آن در بیماري را نیز خلق کرد.
به هر حال، خداوند موسی را با نشانهها و حجت آشکار به سوي موسی و اشراف قوم او فرستاد تا آنها را به سوي دین حق دعوت
کند ولی آنان از فرمان فرعون پیروي کردند. فرمان فرعون این بود که به موسی ایمان نیاورند. اضافه میکند که فرمان او در راه
درستی نبود و او دستوري نداد که باعث هدایت آن قوم شود.
99 ) یَقدُم قَومَه یَومَ القِیامَۀِ فَأَورَدَهُم النّارَ ... پس از ذکري که از فرعون به میان آمد، سرانجام او و قوم کافرش را بیان - آیات ( 98
صفحه 201 از 423
99 ) یَقدُم قَومَه یَومَ القِیامَۀِ فَأَورَدَهُم النّارَ ... پس از ذکري که از فرعون به میان آمد، سرانجام او و قوم کافرش را بیان - آیات ( 98
میکند و میفرماید: فرعون در روز قیامت پیش قوم خود میافتد و آنها را وارد آتش دوزخ میکند و چه بد است جایگاهی که
آنان وارد میشوند. منظور این است که خداوند فرعون و فرعونیان را در قیامت وارد آتش جهنم خواهد کرد و فرعون پیشاپیش قوم
خود میافتد و همگی در آتش وارد میشوند همان گونه که در دنیا نیز فرعون به دنبال موسی پیشاپیش قوم خود حرکت کرد و
آنها را وارد دریا نمود و همگی غرق شدند.
در آیه بعدي اضافه میکند که فرعونیان، هم در این دنیا و هم در آخرت، همواره لعنت و هلاکتی را به دنبال خود دارند و هر جا
باشند لعنت همراه آنهاست، آنگاه میفرماید: چه بد بخششی است که به آنها بخشیده شده است و این نوعی استهزاست که از لعنت
و هلاکت به بخشش و عطیّه تعبیر میآورد، کسی که این به اصطلاح عطیّه را به آنان داده، خودشان هستند که در اثر نافرمانی خدا
و اصرار در کفر و گناه مستحق لعنت دائمی شدهاند.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 100 الی 104
اشاره
ذلِکَ مِن أَنباءِ القُري نَقُصُّه عَلَیکَ مِنها قائِم وَ حَصِ یدٌ ( 100 ) وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن ظَلَمُوا أَنفُسَ هُم فَما أَغنَت عَنهُم آلِهَتُهُم الَّتِی یَدعُونَ
مِن دُونِ اللّه مِن شَیءٍ لَمّا جاءَ أَمرُ رَبِّکَ وَ ما زادُوهُم غَیرَ تَتبِیب ( 101 ) وَ کَ ذلِکَ أَخذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ القُري وَ هِیَ ظالِمَۀٌ إِن أَخذَهُ
أَلِیم شَدِیدٌ ( 102 ) إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِمَن خافَ عَذابَ الآخِرَةِ ذلِکَ یَوم مَجمُوع لَه النّاس وَ ذلِکَ یَوم مَشهُودٌ ( 103 ) وَ ما نُؤَخِّرُه إِلاّ
( لِأَجَل مَعدُودٍ ( 104
این از خبرهاي آن آبادیهاست که بر تو میخوانیم. بعضی از آنها پابرجا هستند و
صفحه : 292
( بعضی از بین رفتهاند ( 100
و ما به آنان ستم نکردیم بلکه آنها خود بر خویشتن ستم کردند، پس هنگامی که فرمان پروردگارت رسید، خدایانی که جز خدا
( آنها را میخواندند به آنان سودي نداد و چیزي جز زیان بر آنان نیفزود ( 101
و این چنین است مؤاخذه پرودگارت هنگامی که آبادیها را که ستمگرند، مؤاخذه میکند، همانا مؤاخذه او دردناك و شدید است
(102)
همانا در آن، نشانهاي براي کسی است که از عذاب آخرت میترسد. آن روز روزي است که مردم در آن گرد هم آیند و آن روز
( روز حضور (مردم) است ( 103
( و آن را جز براي مدتی معین شده به تأخیر نمیاندازیم ( 104
نکات ادبی
خبر بعد از خبر است. و هر چند که ذلک اشاره به دور است ولی در اینجا به سبب « نقصّه » خبر آن و « من انباء » مبتدا و « ذلک » -1
عظمت قضیه در اشاره به نزدیک استعمال شده است.
پابرجا. « قائم » -2
نابوده شده. از حصاد به معناي درو کردن و حصید به معناي محصود است یعنی درو شده. ضمنا حصید در تقدیر، منها « حصید » -3
حصید است.
صفحه 202 از 423
.« ما زادوهم » در « ما » براي نفی است و بعضیها احتمال دادهاند که براي استفهام باشد و همینطور « ما اغنت » در « ما » -4
هم از همین باب است. « تبت یدا ابی لهب » . زیان، خسران « تتبیب » -5
خبر « کذلک » تنازع میکنند. ضمنا « القري » از باب تنازع است و اخذ مصدر با اخذ فعل در « اخذ ربّک اذا اخذ القري » -6 جمله
مبتداي مؤخر است. « اخذ ربک » مقدم و
عمل کرده است. « النّاس » صیغه مفعولی است و در « مجموع » -7
روزي که در آن حضور مییابند. از شهود به معناي حضور و گواهی. « یوم مشهود » -8
صفحه : 293
تفسیر و توضیح
101 ) ذلِکَ مِن أَنباءِ القُري نَقُصُّه عَلَیکَ ... پس از ذکر هفت قصه از داستانهاي پیامبران گذشته و امتهاي آنان، نتیجه - آیات ( 100
گیري میکند که اینها قصههایی از جامعههاي گذشته است که براي تو بازگو کردیم و بعضی از آن جامعهها هنوز زنده و پابرجا
هستند مانند قوم موسی و بعضی دیگر نابود شدهاند و جامعه مرده هستند مانند قوم هود و ثمود. در اینجا این جامعهها را به زراعت
تشبیه کرده است، همان گونه که بعضی از زراعتها پیش از دروکردن پابرجا هستند و ایستادهاند و بعضی از آنها هم درو شده و از
بین رفتهاند، جامعههاي پیشین و تمدنهاي گذشته نیز چنین هستند، بعضی هنوز وجود دارند و بعضی از بین رفتهاند.
بعضی از جامعه شناسان، تمدنهاي بشري و جامعههاي گذشته را مورد بررسی قرار دادهاند، از جمله تاینبی جامعه شناس انگلیسی
است که تمدنهاي گوناگونی را که در طول تاریخ به وجود آمدهاند استقرا کرده و آنها را به دو دسته مرده و زنده تقسیم نموده
است تمدنهاي مرده، جامعههایی هستند که از بین رفتهاند و اثري از آنها نیست جامعههاي زنده تمدنهایی است که هنوز
«1». پابرجاست
در آیات مورد بحث پس از بیان این بعضی از جامعههاي پیشین پابرجا هستند و بعضی نابود شدهاند، درباره آن گروههایی که نابود
شدهاند میفرماید: ما به آنان ستم نکردیم بلکه آنها خود بر خویشتن ستم کردند. آنها با اصرار در کفر و گناه و مخالفت با پیامبران،
خود را مستحق عذاب و هلاکت کردند. انحراف بزرگ مشترك آنان بت پرستی بود که وقتی عذاب الهی به سراغ آنها آمد،
بتهایی که به جاي خدا میخواندند، بر آنان سودي نبخشید و جز ضرر و زیان چیزي بر آنان نیفزود. معلوم است که پرستش همین
بتها مایه هلاکت آنها شد. بنابراین بدبختی آنها از ناحیه بتها بود.
104 ) وَ کَذلِکَ أَخذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ القُري ... از سرنوشت شوم اقوامی که - آیات ( 102
-----------------------------------
1)- رجوع شود به کتاب بینش تاریخی قرآن، تألیف اینجانب، ص 47 به بعد. )
صفحه : 294
پیامبران را تکذیب کردند و به عذاب الهی دچار شدند، یک قاعده کلّی حاصل میشود که به صورت یک سنّت الهی حاکم بر
جامعههاي بشري است. در این آیه همین سرنوشت را یادآور میشود تا همه از جمله مشرکان عصر پیامبر از آن عبرت گیرند.
میفرماید: و این چنین است مؤاخذه و مجازات پروردگار تو هنگامی که جامعههایی را که ستمگرند، مؤاخده میکند. همانا مؤاخذه
او دردناك و سخت است.
آن سنّت الهی که هرگز قابل تغییر نیست و همواره در جوامع بشري عمل میکند، این است که هر گاه جامعهاي ستمگر شد، آن
جامعه مورد مؤاخذه و مجازات قرار میگیرد و نابود میشود و چه ستمی بالاتر از شرك و مخالفت با پیامبران است.
صفحه 203 از 423
بنابراین جامعههاي شرك آلود و جامعههایی که از خدا دور افتادهاند، باید در انتظار سرنوشت هلاکت بار و شومی باشند که آنها را
فرا خواهد گرفت و آنها را از درون هدف قرار خواهد داد.
این حقیقت در آیات دیگر قرآن نیز مورد تأکید واقع شده است:
وَ کَم قَ َ ص منا مِن قَریَۀٍ کانَت ظالِمَۀً وَ أَنشَأنا بَعدَها قَوماً آخَرِینَ (انبیاء/ 11 ) و چه بسیاري آبادي که ستمگر بودند، درهم کوبیدیم و
پس از آنان قوم دیگري را آوردیم.
فَکَأَیِّن مِن قَریَۀٍ أَهلَکناها وَ هِیَ ظالِمَۀٌ فَهِیَ خاوِیَۀٌ عَلی عُرُوشِها (حج/ 45 ) چه بسا آبادي که آن را هلاك کردیم در حالی که ستمگر
بود پس آن بر سقف خود فرو ریخته است.
البته نابودي چنین جامعههایی به صورت فوري نیست بلکه خداوند پس از مهلتی که به آنها میدهد نابود میکند. این مهلت براي
آن است که آنها به خود آیند و به سوي خدا برگردند:
وَ لَو یُؤاخِ ذُ اللّه النّاسَ بِما کَسَ بُوا ما تَرَكَ عَلی ظَهرِها مِن دَابَّۀٍ وَ لکِن یُؤَخِّرُهُم إِلی أَجَل مُسَ  می (فاطر/ 65 ) اگر خداوند مردم را در
مقابل آنچه انجام دادهاند مؤاخذه میکرد، بر روي زمین
صفحه : 295
جنبندهاي باقی نمیگذاشت ولی آنها را براي زمان معینی به تأخیر میاندازد.
وَ کَأَیِّن مِن قَریَۀٍ أَملَیت لَها وَ هِیَ ظالِمَ ۀٌ ثُم أَخَ ذتُها وَ إِلَی المَصِ یرُ (حج/ 48 ) و چه بسا آبادي که به آن مهلت دادم در حالی که
ستمگر بود آنگاه آن را مؤاخذه کردم و بازگشت به سوي من است.
در ادامه آیات مورد بحث، تذکر میدهد که در این مطلب، عبرتی و نشانهاي براي کسانی وجود دارد که از عذاب آخرت
میترسند. یعنی تنها کسانی از این سنت الهی عبرت میگیرند که ایمان به آخرت داشته باشند. البته کسانی که ایمان به آخرت
دارند طبعاً ایمان به خدا هم دارند و عبرت آموزي از سرنوشت اقوام پیشین منحصر به این گروه است، زیرا آنها که به خدا ایمان
ندارند آن بلاها را که بر سر اقوام پیشین آمد و نابودشان کرد، به عوامل دیگري جز خدا مانند تصادف یا خشم طبیعت یا بی
عرضگی مردم نسبت میدهند و لذا عبرت نمیگیرند اما مؤمنان میدانند که این کارها از خداست و اگر اینها هم مانند آن اقوام
عمل کنند، عذاب الهی به سراغشان خواهد آمد.
پس از این بیان که در آن نامی از آخرت برده شد، مقداري درباره روز قیامت صحبت میکند و میفرماید: آن روز روزي است که
مردم در آن گردهم میآیند و آن روز روز حضور همگان است و ما آن روز را تنها براي مدت معینی به تأخیر میاندازیم. یعنی
وقوع آن حتمی است اگر چه همراه با تأخیر باشد.
دلالت دارد که در « مشهود » دلالت دارد که در آن روز همه گرد میآیند و « مجموع » این است که « مشهود » و « مجموع » فرق میان
آن روز همه از حال یکدیگر با خبرند.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 105 الی 108
اشاره
یَومَ یَأت لا تَکَلَّم نَفس إِلاّ بِإِذنِه فَمِنهُم شَ قِیٌّ وَ سَ عِیدٌ ( 105 ) فَأَمَّا الَّذِینَ شَ قُوا فَفِی النّارِ لَهُم فِیها زَفِیرٌ وَ شَ هِیق ( 106 ) خالِدِینَ فِیها ما
دامَت السَّماوات وَ الأَرض إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ إِن رَبَّکَ فَعّال لِما یُرِیدُ ( 107 ) وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الجَنَّۀِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ
( السَّماوات وَ الَأرض إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیرَ مَجذُوذٍ ( 108
صفحه 204 از 423
صفحه : 296
( روزي میرسد که هیچ کس بدون اجازه او سخن نمیگوید. پس برخی از آنها بدبخت و بعضی خوشبخت باشند ( 105
( اما آنان که بدبخت باشند، در آتش هستند و آنان را در آتش داد و فریادي است ( 106
جاودانه در آن باشند تا وقتی که آسمانها و زمین وجود دارند مگر آنچه پرودگار تو بخواهد همانا پرودگار تو، کننده همان چیزي
( است که میخواهد ( 107
و اما آنان که خوشبخت باشند، در بهشت هستند، جاودانه در آنند تا وقتی که آسمانها و زمین وجود دارند مگر آنچه پروردگار تو
( بخواهد و این بخششی است که بریدنی نیست ( 108
نکات ادبی
میباشد. « لا تکلم » ظرف است و ناصب آن « یوم » -1
ضمناً « لا أدري و لا أبالی » : با حذف یاء. این حالت در فاصلهها و قافیهها شایع و در غیر آن نیز مجاز است گفته میشود « یأت » -2
یا به یوم و یا به اجل که در آیه قبلی بود، برمیگردد. « یأت » ضمیر مستتر در
مبتداست و خبر آن محذوف است: و منهم سعید. « سعید » -3
صداي بیرون آوردن نفس و « زفیر » صداي آن در ادامه است و نیز گفته شده که « شهیق » در اصل صداي الاغ در آغاز و « زفیر » -4
شهیق صداي برگشت دادن آن است و در هر صورت منظور از این دو کلمه داد و فریادي است که در اثر شدت عذاب از اهل
جهنم بلند میشود.
مصدریه وقتیه است. « ما دامت » در « ما » -5
اسم مصدر است که به جاي مصدر (اعطاء) نشسته و مفعول مطلق است مانند انبت نباتا. « عطاء » -6
مقطوع، بریده شده. « مجذوذ » -7
تفسیر و توضیح
108 ) یَومَ یَأت لا تَکَلَّم نَفس إِلّا بِإِذنِه ... در آیات پیش ذکري از روز - آیات ( 105
صفحه : 297
قیامت پیش آمد و اینک در این آیات به معرفی بیشتر روز قیامت میپردازد و میفرماید: آن روز روزي است که هیچ کس بدون
اجازه خدا سخن نمیگوید. این یکی از ویژگیهاي روز قیامت است و در آن روز هیچ یک از مردم حتی پیامبران جز با اجازه
مخصوص خدا قدرت سخن گفتن ندارند. این حقیقت در آیات دیگر قرآن نیز آمده است:
لا یَتَکَلَّمُونَ إِلّا مَن أَذِنَ لَه الرَّحمن وَ قالَ صَواباً (نبأ/ 38 ) و سخن نمیگویند مگر کسی که خداي رحمان به او اجازه دهد و سخن
درست بگوید.
هذا یَوم لا یَنطِقُونَ (مرسلات/ 35 ) این، روزي است که (مردم) سخن نمیگویند.
وَ خَشَ عَت الَأصوات لِلرَّحمن فَلا تَسمَع إِلّا هَمساً (طه/ 108 ) و صداها در برابر خداي رحمان خاشع میگردند و جز صدایی آهسته
نمیشنوي.
توجه کنیم که قرآن کریم سخن گفتن در روز قیامت را بطور کلی نفی نمیکند و با کنار هم قرار دادن آیات مختلف چنین به
دست میآید که قیامت، مواقف و مراحل گوناگونی دارد که در بعضی از آن مرحلهها هیچ کس قدرت سخن گفتن نخواهد داشت
صفحه 205 از 423
و در بعضی دیگر از آن مراحل، انسانها سخن خواهند گفت، حتی کافران نیز سخنانی به زبان خواهند آورد و قرآن در آیات
متعددي از سخن گفتن مردم چه مؤمن و چه کافر در بعضی از مواقف قیامت خبر داده است:
فَأَمّا مَن أُوتِیَ کِتابَه بِیَمِینِه فَیَقُول هاؤُم اقرَؤُا کِتابِیَه إِنِّی ظَنَنت أَنِّی مُلاق حِسابِیَه ...
26 ) و اما کسی که پرونده او به طرف - وَ أَمّا مَن أُوتِیَ کِتابَه بِشِمالِه فَیَقُول یا لَیتَنِی لَم أُوتَ کِتابِیَه وَ لَم أَدرِ ما حِسابِیَه (حاقه/ 19
راستش داده میشود، میگوید: هان نامه اعمال مرا بخوانید، همانا من دانستم که حساب خود را خواهم دید ... و اما کسی که
پرونده او به طرف چپش داده میشود، میگوید: اي کاش پرونده من به من داده نمیشد و
صفحه : 298
حساب خود را نمیدانستم.
از این قبیل سخنان که در قیامت از سوي مؤمنان و کافران گفته خواهد شد در آیات قرانی فراوان آمده است. بنابراین، آن گروه از
آیات که دلالت دارند که در روز قیامت کسی حق سخن گفتن نخواهد داشت، مربوط به یک موقف و مرحله از قیامت است و آن
گروه از آیات که از سخن گفتن مردم خبر میدهند، مربوط به موقف و مرحله دیگري از این روز است. توجه کنیم که حتی در
موقف اول که کسی نمیتواند سخن بگوید، باز ممکن است خداوند به افراد خاصی اجازه سخن گفتن داده باشد و مثلًا به پیامبران
اجازه دهد که شفاعت کنند و سخن بگویند.
بعضیها گمان کردهاند که منظور از این قبیل آیات این است که مردم از نظر تکوینی و بطور مستقل نمیتوانند در آن روز سخن
بگویند، بلکه با توان و قدرتی که خدا میدهد سخن میگویند، بنابراین منافاتی میان این دو گروه از آیات وجود ندارد. این سخن
قابل قبول نیست، زیرا که این مطلب اختصاصی به آخرت ندارد، در این دنیا هم از نظر تکوینی هیچ انسانی بدون عنایت حق، قدرت
سخن گفتن ندارد و انسان هر کاري میکند و هر سخنی میگوید با نیرویی است که خدا به او داده است.
در جمله بعدي این آیه، مردم را در روز قیامت به دو دسته تقسیم میکند: گروهی شقی و بدبخت و گروهی سعید و خوشبخت
خواهند بود. بدون شک سعادت و شقاوت نتیجه اعمال انسان در این دنیاست که اگر به راه راست رفته و به وظایف خود عمل
کرده، در آخرت سعادتمند خواهد شد و اگر با کفر و گناه زندگی کرده، در آخرت شقی و بدبخت خواهد شد. بنابراین، این در
برخی از روایات اهل سنت آمده که یکی از اصحاب پیامبر پس از شنیدن این آیه ناراحت شد و اظهار داشت که سعادت و شقاوت
تعیین شده است و عمل ما سودي ندارد، معلوم میشود که آن صحابی برداشت درستی از آیه نکرده و لذا پیامبر در پاسخ او تأکید
میکند که این عمل انسان است که او را شقی یا سعید میکند (در این باره بحث مشروحی خواهیم داشت).
البته در اینجا از عوامل سعادت و شقاوت سخن به میان نیامده و تنها به
صفحه : 299
سرنوشت سعادتمندان و شقاوتمندان و سرانجام کارشان و جایگاهی که در آن قرار خواهند گرفت اشاره شده ولی در آیات دیگري
که راجع به اهل بهشت و اهل جهنم آمده، مشخص شده که چه کسانی با چه ویژگیهایی اهل بهشت یا جهنم خواهند شد. با کنار
هم قرار دادن مجموع این آیات به خوبی مفهوم سعادت و شقاوت و عوامل آن به دست میآید.
طبق این آیات هر کدام از اهل سعادت و اهل شقاوت در قیامت جایگاه خاصی خواهند داشت. اهل شقاوت در آتش دوزخ معذب
خواهند شد و از شدت عذاب ناله و فریاد آنها بلند خواهد شد و بدتر این آنها براي همیشه و تا وقتی که آسمانها و زمین برقرارند
در آتش خواهند بود مگر این خدا بخواهد آنها را از آتش بیرون کند و البته خداوند چنین قدرتی را دارد و او آنچه را که بخواهد
انجام میدهد.
در مقابل اهل شقاوت، سعادتمندان هستند که جایشان در بهشت خواهد بود و لذت بخشتر این آنها جاودانه و تا وقتی که آسمانها
صفحه 206 از 423
و زمین بر قرارند، در بهشت خواهند بود مگر این مشیّت خدا نوع دیگري اقتضا کند و این نعمتی که به آنان داده میشود عطیهاي از
سوي خداوند است، عطیهاي که هرگز قطع نمیشود و از بین نمیرود.
در این آیات، دو مطلب مهم وجود دارد که فهم آنها به تأمل بیشتري نیاز دارد و مفسران در توجیه آنها مطالب بسیار و وجوه
فراوانی گفتهاند: این دو مطلب عبارتند از:
چیست! در این آیات مخلّد بودن اهل جهنم و اهل بهشت با این تعبیر گفته شده که آنان « ما دامت السموات و الارض » -1 منظور از
جاودانه و تا وقتی که آسمانها و زمین بر قرارند در آنجا هستند. میدانیم که آسمانها و زمین براي همیشه برقرار نیستند بلکه آنها نیز
نابود خواهند شد و این چگونه با جاودانگی جور در میآید!
در پاسخ این پرسش وجوه گوناگونی گفته شده که روشنترین آنها دو وجه زیر است:
نخست این منظور از آسمانها و زمین، آسمان و زمین این دنیا نیست بلکه آسمان و زمین آخرت است و آخرت نیز براي خود
آسمان و زمین دارد و قرآن در
صفحه : 300
آیهاي خبر میدهد که وقتی قیامت برپا شد آسمان و زمین این دنیا به آسمان و زمین دیگري تبدیل خواهد شد:
یَومَ تُبَدَّل الَأرض غَیرَ الَأرض وَ السَّماوات وَ بَرَزُوا لِلّه الواحِدِ القَهّارِ (ابراهیم/ 48 ) روزي که زمین به غیر این زمین و آسمانها (به غیر
این آسمانها) مبدل گردد و مردم در برابر خداي یگانه قهار ظاهر شوند.
دوم این قران همواره مطابق با فرهنگ مردم سخن میگوید و تعبیرهاي کنایی و استعارههاي موجود در میان مردم را به کار میبرد و
این در میان مردم شایع است که وقتی از جاودانگی و ابدي بودن چیزي خبر میدهند، این تعبیر را به کار میبرند و این بدان جهت
است که در عمر انسان آسمانها و زمین همواره برقرارند و این کنایه از جاودانگی است.
-2 مطلب دیگري که در این آیات احتیاج به تأمل بیشتري دارد این است که خداوند، هم درباره اهل جهنم و هم درباره اهل بهشت
میفرماید که جاودانه در آن هستند مگر این خدا بخواهد. از این سخن استفاده میشود که ممکن است خداوند زمانی اهل جهنم را
از جهنم و اهل بهشت را از بهشت بیرون کند و این با مسلمات شرع و با آیات دیگر تناسب ندارد، بخصوص درباره اهل بهشت که
همواره در آنجا خواهند بود و اهل جهنم هم اگر از کافران و مشرکان باشند جاودانه در آن خواهند بود. هر چند که اهل گناه از
مؤمنان شاید روزي از جهنم نجات یابند.
چهارده وجه آورده است که عمدهترین آنها « الدر المصون » در حل این مشکل سخنان بسیار و وجوه متعددي گفته شده و صاحب
دو وجه زیر است:
نخست این منظور آیه بیان عمومیت قدرت خداوند است به این صورت که هر چند بهشتیان و دوزخیان جاودانه در آنجا هستند ولی
چنین نیست که خداوند حاکمیت و قدرت خود را از دست داده و نمیتواند آنها را از آنجا بیرون کند بلکه این حق همیشه براي
خدا محفوظ است که اگر بخواهد آنها را بیرون میکند و البته هرگز چنین نخواهد خواست.
دوم این تعلق به مشیت خدا از باب تبرك است و مردم همواره آن را در سخنان
صفحه : 301
خود به کار میبرند و انشاء اللّه و ما شاء اللّه میگویند و قرآن نیز همان گونه که پیشتر هم گفتیم مطابق با فرهنگ مردم سخن گفته
است و این یک شیوه قرآنی است که در موارد گوناگون از آن استفاده شده است:
لَتَدخُلُن المَسجِدَ الحَرامَ إِن شاءَ اللّه آمِنِینَ (فتح/ 27 ) البته با امنیت وارد مسجد الحرام خواهید شد اگر خدا بخواهد.
قالَ ادخُلُوا مِصرَ إِن شاءَ اللّه آمِنِینَ (یوسف/ 99 ) و گفت با امنیت وارد مصر شوید اگر خدا بخواهد. سَنُقرِئُکَ فَلا تَنسی إِلّا ما شاءَ
صفحه 207 از 423
7) ما بزودي (آیات خود را) بر تو خواهیم خواند تا فراموش نکنی مگر این خدا بخواهد. - اللّه (اعلی/ 6
در این گونه موارد، تعلق به مشیت به صورت جدّي نیست بلکه از باب تیمن و تبرك و اشاره به عظمت و اقتدار خداوند است. براي
همین است که در میان عربها حتی کارهایی را که انجام گرفته و تمام شده است به مشیت خدا متعلق میکنند و مثلًا میگویند:
یعنی اگر خدا بخواهد حج کردم و اگر خدا بخواهد زیارت کردم. « حججت انشاء اللّه و زرت انشاء اللّه »
این دو وجه که گفته شده وجوه خوبی هستند و مشکل را حل میکنند ولی ما تصور میکنیم هیچ اشکالی ندارد که آیات را به
ظاهر خود جاري کنیم و بگوییم که طبق این آیات امکان آن وجود دارد که خداوند اهل جهنم و اهل بهشت را زمانی از محل خود
بیرون کند و بهشت و جهنم پایان یابد. در مورد اهل جهنم مسئله روشن است و در مورد اهل بهشت هم میگوییم: کسی از خدا
طلبکار نیست و خدا میتواند براي مصالحی که خود میداند فیض خود را از کسانی قطع کند و به نوع دیگري فیّاضی نماید. آن
دسته از آیاتی که به جاودانگی در بهشت و دوزخ دلالت دارند بالاتر از خود این آیه نیست که در آن (خالدین فیها) آمده و با قید
(إلا ما شاء ربک) مقیّد شده است. این آیه مسئله خلود را به صورت شرطی تخصیص میدهد.
(دقت شود)
صفحه : 302
البته این وجه را ما با قید احتیاط و به صورت یک احتمال ذکر کردیم و علم آن را به خدا واگذار میکنیم.
چند روایت
-1 محمّد بن ابی عمیر قال: سألت موسی بن جعفر (ع) عن معنی قول رسول اللّه (ص) الشقی من شقی فی بطن امّه و السعید من سعد
فی بطن امّه. فقال: الشقی من علم اللّه و هو فی بطن امّه انّه سیعمل اعمال الاشقیاء و السعید من علم اللّه و هو فی بطن امّه انّه سیعمل
«1». اعمال السعداء
إبن ابی عمیر میگوید: از امام موسی بن جعفر معناي این سخن پیامبر (ص) را پرسیدم که فرمود: شقاوتمند کسی است که در شکم
مادرش شقی است و سعادتمند کسی است که در شکم مادرش سعادتمند است. فرمود: شقی کسی است که در حالی که او در
شکم مادر است، خدا میداند که او در آینده کارهاي اشقیا را خواهد کرد و سعید کسی است که در حالی که در شکم مادر است
خدا میداند که او در آینده کارهاي خوبان را خواهد کرد.
«2». -2 عن ابی عبد اللّه (ع) انه قال: ان اللّه ینقل العبد من الشقاء الی السعادة و لا ینقله من السعادة الی الشقاء
امام صادق (ع) فرمود: همانا خداوند بنده را از شقاوت به سعادت منتقل میکند ولی او را از سعادت به شقاوت منتقل نمیکند.
«3». -3 عن علی (ع) قال: حقیقۀ السعادة ان یختم الرجل عمله بالسعادة و حقیقۀ الشقاوة ان یختم الرجل عمله بالشقاوة
امیر المؤمنین (ع) فرمود: حقیقت سعادت این است که انسان عمل خود را با سعادت به پایان برساند و حقیقت شقاوت این است که
انسان عمل خود را با شقاوت به پایان برساند.
-----------------------------------
. 1)- توحید صدوق، ص 356 )
. 2)- همان، ص 358 )
. 3)- خصال صدوق، ج 1، ص 5 )
صفحه : 303
بحثی درباره سعادت و شقاوت
صفحه 208 از 423
بحثی درباره سعادت و شقاوت
ادیان و مکاتب گوناگونی که در میان بشر حاکمیت دارند همگی مدعی آن هستند که بشر را به سوي سعادت و خوشبختی
میخوانند و سعی دارند که او را از شقاوت و بدبختی برهانند، ولی این مکاتب در تعریف سعادت و شقاوت توافق ندارند و هر
مکتبی این دو واژه را به صورت خاصی تعریف میکند، به گونهاي که گاهی چیزي در یک مکتب عامل سعادت شناخته میشود
ولی در مکتب و بینش دیگر، همان چیز عامل شقاوت و بدبختی به حساب میآید.
مثلا در برخی از مکتبهاي عرفانی و گنوسی و در میان اهل تصوف، سعادت واقعی انسان در ترك لذایذ دنیاست ولی از نظر برخی
از مکتبهاي فکري ماتریالیستی، سعادت در برخورداري از لذایذ دنیاست و سعادت معنوي اصلا مفهومی ندارد.
اسلام یک دین واقع گراست و معارف آن با طبیعت بشر و فطرت اصلی او مطابقت دارد، از این رو در تعریف سعادت و شقاوت،
هم جنبههاي معنوي را مورد توجه قرار داده و هم جنبههاي مادي را در نظر گرفته است و پا به پاي تأمین نیازهاي روحی، به تأمین
نیازهاي جسمی نیز پرداخته است و این مطابق با فطرت بشر است، چون انسان همان گونه که نیازهاي جسمی دارد نیازهاي روحی
هم دارد و هر دو باید به نحو صحیح اشباع شود.
در آیات و اخبار، گاهی دو واژه سعادت و شقاوت در امور معنوي به کار میرود و منظور از آن رسیدن انسان به بهشت و نعمتهاي
اخروي و یا افتادن در جهنم و معذب شدن در آن است که در اثر ایمان و تقوا و یا کفر و شرك و گناه به وجود میآید و گاهی
هم همین دو واژه درباره لذائذ مادي مشروع و برخورداري از نعمتهاي دنیایی مانند همسر خوب و خانه خوب و مرکب خوب و
مانند آنهاست، بنابراین، سعادت
صفحه : 304
از نظر اسلام دو نوع است: سعادت معنوي و سعادت مادي و اسلام در صدد تأمین هر دو نوع آن است.
سعادت و شقاوت معنوي
در مورد سعادت و شقاوت معنوي و روحی انسان، قرآن کریم مردم را به دو نوع تقسیم میکند: برخی از مردم شقی و یا بدبخت و
برخی دیگر سعید و یا خوشبخت هستند، آنگاه سرانجام آنها را بیان میکند و شقی را مستحق دوزخ و سعید را شایسته بهشت
جاویدان میداند و هر چند که سعادت و شقاوت را بطور صریح تعریف نمیکند ولی با ذکر سرانجام اهل سعادت و اهل شقاوت،
بطور ضمنی تعریف آنها را نیز به دست میدهد چون در آیات دیگر، مشخصات اهل بهشت و اهل جهنم به طور تفصیل بیان شده
است. اینک آیات مربوط به این موضوع را میخوانیم:
یَومَ یَأت لا تَکَلَّم نَفس إِلّا بِإِذنِه فَمِنهُم شَ قِیٌّ وَ سَعِیدٌ. فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُم فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیق.ٌ خالِدِینَ فِیها ما دامَت السَّماواتُ
وَ الَأرض إِلّا ما شاءَ رَبُّکَ إِن رَبَّکَ فَعّال لِما یُرِیدُ. وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الجَنَّۀِ خالِدِینَ فِیها ما دامَت السَّماوات وَ الَأرض إِلّا ما شاءَ
108 ) روزي میآید که هیچ کس جز با اجازه او (خدا) سخن نمیگوید، برخی از آنها بدبخت - رَبُّکَ عَطاءً غَیرَ مَجذُوذٍ (هود/ 105
و بعضی خوشبخت هستند، پس کسانی که بدبخت شدند در آتش قرار میگیرند، براي آنها در آنجا فریاد و نالهاي است. جاودانه
در آن خواهند بود تا وقتی که آسمانها و زمین پابرجاست مگر آنچه پروردگارت بخواهد که پروردگار تو آنچه را که میخواهد
میکند. و اما کسانی که خوشبخت شدند، در بهشت قرار میگیرند، جاودانه در آن خواهند بود تا وقتی که آسمانها و زمین
پابرجاست مگر آنچه پروردگارت بخواهد. این بخششی است که بریدنی نیست.
طبق این آیات، اهل شقاوت کسانی هستند که جاودانه در دوزخ خواهند بود و اهل سعادت کسانی هستند که جاودانه در بهشت
خواهند بود. درست است که مشخصات و نشانههاي سعادت و شقاوت در این آیات نیامده ولی ما را ارشاد کرده
صفحه 209 از 423
صفحه : 305
که در آیات دیگر نشانههاي اهل بهشت و دوزخ را جستجو کنیم و تعریف و نشانههاي سعادت و شقاوت را به دست آوریم. به
عنوان نمونه به این دو آیه توجه کنید که از آنها برخی از نشانههاي اهل سعادت به دست میآید:
وَ مَن یَعمَل مِنَ الصّالِحات مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن فَأُولئِکَ یَدخُلُونَ الجَنَّۀَ (نساء/ 124 ) و هر کس از مرد و زن کارهاي شایسته
انجام دهد در حالی که ایمان دارد، آنان وارد بهشت میشوند.
وَ أَمّا مَن خافَ مَقامَ رَبِّه وَ نَهَی النَّفسَ عَن الهَوي فَإِن الجَنَّۀَ هِیَ المَأوي (نازعات/ 41 ) و اما کسی که از مقام پروردگارش پروا کند و
نفس خود را از هوي و هوس دور سازد، همانا بهشت همان جایگاه اوست.
بنابراین، ایمان و عمل صالح و تقوا چند نشانه براي سادت است و با جستجو در آیات و احادیث میتوان نشانههاي دیگري را به
دست آورد.
بحث مهمی که در اینجا پیش میآید این است که آیا سعادت و شقاوت یک انسان، در دست خداست و از پیش تعیین شده است و
یا انسان در رسیدن به سعادت و شقاوت داراي آزادي و اختیار است!
برخی از مفسران از اهل سنت و اشاعره از همین آیاتی که از سوره هود خواندیم چنین استنباط کردهاند که سعادت و شقاوت افراد،
از پیش تعیین شده و اختیار در دست انسان نیست و این خداست که بعضی را اهل سعادت و بعضی را اهل شقاوت آفریده است و
سعادت و شقاوت مربوط به عمل انسان نمیباشد. فخر رازي که این مطلب را از آیه استنباط میکند، در تأیید آن روایتی را
میآورد به این شرح:
عن عمر قال: لما نزل قوله تعالی (فمنهم شقی و سعید) قلت: یا رسول اللّه فعلی ما ذا نعمل! علی شیء قد فرغ منه أم علی شیء لم
یفرغ منه! فقال: علی شیء قد فرغ منه یا
صفحه : 306
«1». عمر و جفّت به الاقلام و جرت به الاقدار و لکن کل میسّر لما خلق له
عمر میگوید: وقتی این آیه نازل شد: (فمنهم شقی و سعید برخی از آنها اهل شقاوت و برخی سعادتمند هستند) گفتم: اي رسول
خدا، پس براي چه عمل کنیم!
بر چیزي که از آن فراغت حاصل شده و یا بر چیزي که هنوز از آن فراغت حاصل نشده است! فرمود: بر چیزي که از آن فراغت
حاصل شده است اي عمر؟ و قلمها بر آن خشکیده و قدر بر آن جاري شده است، ولی هر کسی به سوي چیزي که براي آن خلق
شده به آسانی کشیده میشود.
مضمون این حدیث بدون اشاره به مفهوم سعادت و شقاوت از چند طریق دیگر هم نقل شده، از جمله:
عن عمران بن حصین قال: قیل یا رسول اللّه أ عُلِم اهل الجنّۀ من اهل النار! فقال: نعم.
«2». قال: قیل ففیم یعمل العاملون! قال: کل میسّر لما خلق له
به پیامبر خدا گفته شد: آیا اهل بهشت از اهل جهنم مشخص شدهاند! فرمود:
آري. گفته شد: پس عمل کنندگان براي چه عمل کنند! فرمود: هر کس به سوي چیزي که براي آن آفریده شده، به آسانی کشیده
میشود.
از محتواي این گونه روایات که از طریق اهل سنت نقل شده است، چنین فهمیده میشود که انسان سرنوشتی از پیش تعیین شده
دارد و اگر هم به خیري موفق میشود و یا شرّي را انجام میدهد، براي آن است که خدا او را به سبب سرنوشت تعیین شدهاش به
آن خیر یا شر وادار میکند. بنابراین، انسان در رسیدن به سعادت و شقاوت، اختیاري از خود ندارد و مجبور است.
صفحه 210 از 423
این مضمون در روایاتی که از طریق اهل بیت نقل شده است دیده نشد ولی از روایات مربوط به طینت و یا روایاتی که دلالت دارد
که سعادت و شقاوت مربوط به مرحله جنین است و در شکم مادر تعیین شده، میتوان در وهله اول چنین برداشت کرد ولی خواهیم
دید که آن روایات توجیه دیگري دارند.
-----------------------------------
1)- تفسیر فخر رازي، ج 18 ، ص 61 . این روایت با تغییر مختصري در سنن ترمذي (حدیث 3036 ) نیز آمده است. )
. 2)- صحیح مسلم، حدیث 4789 )
صفحه : 307
سعادت و شقاوت در شکم مادر
در برخی از روایاتی که از پیامبر خدا (ص) نقل شده چنین آمده است که سعادت و شقاوت انسان از همان آغاز و هنگامی که در
شکم مادر است تعیین شده و بعضیها از آن استفاده جبر کردهاند و پنداشتهاند که سعادت و شقاوت در دست خود انسان نیست
بلکه از پیش تعیین شده و انسان را گریزي از آن نیست. ما اکنون متن آن روایات را میآوریم آنگاه مفهوم درست آنها را با
استفاده از روایات دیگر بیان میکنیم تا معلوم شود که این روایات به جبر دلالت نمیکنند:
«1». -1 قال رسول اللّه (ص): الشّقی من شقی فی بطن امّه و السّعید من سعد فی بطن امّه
پیامبر خدا (ص) فرمود: شقی کسی است که در شکم مادر شقی باشد و سعادتمند کسی است که در شکم مادر سعادتمند باشد.
«2». -2 قال رسول اللّه (ص): الشّقی من شقی فی بطن امّه و السّعید من وعظ بغیره
پیامبر خدا (ص) فرمود: شقی کسی است که در شکم مادر شقی باشد و سعادتمند کسی است که از دیگران موعظه اخذ کند.
«3». -3 قال رسول اللّه (ص): ... فیبعث اللّه الیه ملکا فیکتب علی جبهته شقی او سعید مؤمن او کافر غنی او فقیر
پیامبر خدا (ص) فرمود: ... پس خداوند فرشتهاي را بر او (جنین) بر میانگیزد که بر پیشانی او بنویسد که او شقی یا سعید، مؤمن یا
کافر، غنی یا فقیر است.
به طوري که ملاحظه میفرمایید، از این روایات که همگی از پیامبر خدا (ص) نقل شده، در نظر ابتدایی چنین برداشت میشود که
سعادت و شقاوت هر انسانی از همان آغاز که در شکم مادر است تعیین شده و نوشته شده است ولی در روایاتی که از ائمه
معصومین نقل شده، این روایات به روشنی توضیح داده شده و با توجه به آن توضیحات، دیگر از آنها جبر فهمیده نمیشود.
-----------------------------------
1)- صدوق، التوحید، ص 366 )
2)- کلینی، کافی، ج 8، ص 81 )
. 3)- صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 413 )
صفحه : 308
ما اینک چند روایت را که مفهوم سخن پیامبر را توضیح میدهد میآوریم:
-1 عن ابی عمیر قال: سألت موسی بن جعفر (ص) عن معنی قول رسول اللّه (ص) الشّقی من شقی فی بطن امّه و السّعید من سعد فی
بطن امّه، فقال: الشّ قی من علم اللّه و هو فی بطن امّه انّه سیعمل اعمال الاشقیاء و السّ عید من علم اللّه و هو فی بطن امّه انّه سیعمل
اعمال السعداء، فقلت: فما معنی قوله (ص) اعملوا فکل میسّر لما خلق له! فقال:
ان اللّه عز و جل خلق الجن و الانس لیعبدوه و لم یخلقهم لیعصوه و ذلک قوله عز و جل: وَ ما خَلَقت الجِن وَ الإِنسَ إِلّا لِیَعبُدُون فیسّر
صفحه 211 از 423
«1». کلّا لما خلق له، فالویل لمن استحب العمی علی الهدي
شقی کسی است که در » : ابی عمیر میگوید: از امام موسی بن جعفر (ص) راجع به مفهوم این سخن پیامبر (ص) پرسیدم که فرموده
فرمود: شقی کسی است که در حالی که او در « شکم مادر شقی باشد و سعادتمند کسی است که در شکم مادر سعادتمند باشد
شکم مادر است، خدا میداند که او در آینده کارهاي اهل شقاوت را انجام خواهد داد و سعادتمند کسی است که در حالی که در
شکم مادر است، خدا میداند که او در آینده کارهاي اهل سعادت را انجام خواهد داد. گفتم: معناي این سخن پیامبر (ص) چیست
فرمود: خداوند جن و انس را « عمل کنید که هر کس به سوي چیزي که براي آن خلق شده به آسانی کشیده میشود » : که فرمود
من جنّ » : نیافرید مگر براي این او را عبادت کنند و آنها را نیافریده که او را نافرمانی کنند و این همان سخن خداوند است که فرمود
پس خداوند راه همه را براي رسیدن به آن چیزي که براي آن آفریده شده، آسان « و انس را نیافریدم مگر براي این مرا عبادت کنند
کرده است. پس واي بر کسی که کوري را بر هدایت ترجیح دهد.
«2». -2 قال الامام الرضا (ص): جف القلم بحقیقۀ الکتاب من اللّه بالسعادة لمن آمن و اتّقی و الشقاوة من اللّه لمن کذّب و عصی
امام رضا (ع) فرمود: قلم به این حقیقت خشکیده است که از سوي خداوند براي کسی که ایمان و تقوا داشته باشد، سعادت نوشته
شده و براي کسی که تکذیب
-----------------------------------
1)- صدوق، التوحید، ص 366 )
[.....] . 2)- بحار الانوار، ج 5، ص 154 )
صفحه : 309
و نافرمانی کند، سعادت نوشته شده است.
«1». -3 عن علی (ص) قال: حقیقۀ السعادة ان یختم الرجل عمله بالسعادة و حقیقۀ الشقاء ان یختم المرء عمله بالشقاء
امیر المؤمنین (ع) فرمود: حقیقت سعادت این است که انسان عمل خود را با سعادت به پایان برد و حقیقت شقاوت این است که
انسان عمل خود را با شقاوت به پایان ببرد.
این روایات ما را به درك مفهوم درست سخن پیامبر که نقل شد، به خوبی رهنمون میشوند و چنین میفهمیم که منظور پیامبر از
این سعادت و شقاوت انسان از همان مرحله جنینی و در شکم مادر مشخص شده، این است که این حقیقت در علم خدا معلوم است
یعنی خداوند از همان آغاز میداند که این شخص در آینده با اختیار خود چه راهی را انتخاب خواهد کرد، آیا به راه ایمان و عمل
صالح خواهد رفت و یا راه ضلالت و شقاوت و کفر و گناه را در پیش خواهد گرفت! این یک مفهوم روشنی است و ربطی به جبر
ندارد. طبق این بیان هر انسانی با آزادي و اختیاري که دارد در بزرگی راه خود را انتخاب خواهد کرد و جبري در کار نیست ولی
خداوند از پیش میداند که او آزادي خود را چگونه اعمال خواهد کرد و چه راهی را بر خواهد گزید.
درست مانند یک آموزگار که چون به استعدادهاي شاگردان خود واقف است، میداند که فلان شاگرد حتماً در امتحان قبول
خواهد شد و فلان شاگرد مردود خواهد بود. علم آموزگار باعث جبر نیست، بلکه شاگردان با اختیار خود و با زحمتی که میکشند
یا نمیکشند و مطابق با استعدادي که دارند، قبول یا مردود خواهند بود و بدون شک علم آموزگار از آنها سلب اختیار نمیکند.
مطلب مهم دیگري که از روایت امام رضا (ع) فهمیده میشود این است که خداوند در جهان و در زندگی انسان سنّتها و قوانینی
دارد که قابل تغییر نیست و قلم ازلی بر آن خشکیده است، یکی از آن سنّتها این است که هر کس ایمان و تقوا داشته
-----------------------------------
. 1)- بحار الانوار، ج 5، ص 154 )
صفحه 212 از 423
صفحه : 310
باشد، سعادتمند خواهد بود و هر کس آیات خدا را تکذیب کند و خدا را فرمان نبرد، شقی خواهد شد. بنابراین، طفلی که در شکم
مادر است از این سنّت بیرون نیست و درباره او چنین رقم زده شده که اگر اهل ایمان و تقوا باشد، سعادتمند و اگر اهل کفر و
معصیت باشد، شقاوتمند خواهد بود و این قضیّه مشروط حتی پیش از آنکه این طفل در شکم مادر قرار بگیرد، وجود دارد، همان
گونه که در روایت زیر آمده است:
«1». عن ابی عبد اللّه (ع) قال: انّ اللّه خلق السّعادة و الشّقاء قبل ان یخلق خلقه
امام صادق (ع) فرمود: همانا خداوند سعادت و شقاوت را پیش از آنکه مردم را بیافریند، آفریده است.
هر کس به سوي چیزي که براي آن آفریده شده به آسانی کشیده » : و اما این جمله پیامبر که در احادیث اهل سنت آمده که فرمود
منظور این نیست که بعضیها مؤمن و سعادتمند و بعضیها کافر و شقاوتمند آفریده شدهاند و هر کدام از آنها به سوي آن « میشود
چیزي که براي آن آفریده شدهاند کشیده میشوند، بلکه منظور پیامبر همان گونه که در سخن امام موسی بن جعفر (ع) خواندیم،
این است که خدا همه را براي هدف خیر که همان عبادت است آفریده و هیچ کس را براي شرّ و کفر نیافریده و همه را توفیق آن
داده که به سوي ایمان بروند و راه را براي رسیدن به ایمان هموار کرده است ولی کسانی از این راه نمیروند و کفر را بر ایمان
ترجیح میدهند.
بنابراین، منظور از (لما خلق له آن چیزي که براي آن آفریده شده) ایمان و سعادت است و خدا با لطفی که به بندگان دارد زمینه را
براي رسیدن به آن فراهم کرده و همه مردم در برخورداري از این هدایت الهی مساوي هستند ولی گروهی از این مسیر بیرون
میروند و اهل شقاوت میشوند و پس از انتخاب اول و در ادامه راه، خداوند هدایت خاص خود را شامل اهل ایمان میکند و آن
را از کسانی که با آزادي و اختیار، ضلالت را برگزیدهاند، دریغ میدارد و حتی کاري میکند که بدیها
-----------------------------------
1)- کافی ج 1 ص 152 )
صفحه : 311
در نظر آنان جلوه پیدا کند و این نتیجه قهري انتخاب غلط آنان است. این حقیقت در آیات متعدد قرآنی آمده و از جمله در آیات
زیر:
(10 - فَأَمّا مَن أَعطی وَ اتَّقی وَ صَدَّقَ بِالحُسنی فَسَ نُیَسِّرُه لِلیُسري وَ أَمّا مَن بَخِلَ وَ استَغنی وَ کَذَّبَ بِالحُسنی فَسَنُیَسِّرُه لِلعُسري (لیل/ 5
پس کسی که بخشید و پرهیزگاري کرد و نیکویی را تصدیق نمود، پس به زودي راه او را به سوي آسانی هموار میکنیم و کسی
که بخل ورزید و سر کشی کرد و نیکویی را تکذیب نمود، پس بزودي راه او را به سوي دشواري هموار میکنیم.
طبق این حقیقت، خداوند هر کس را در هر راهی که انتخاب کرده، پیش میبرد و زمینهها را فراهم میسازد و لذا در جایی از قرآن
کریم درباره گروهی که دنیا را انتخاب کردهاند و گروهی که آخرت را انتخاب کردهاند میفرماید:
کُلا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ (اسراء/ 20 ) هر کدام از آنان و اینان را مدد میرسانیم.
در اثر همین انتخاب غلط و گمراهی خود خواسته، شقاوت بر وجود انسان غلبه میکند و انجام کارهاي خیر براي او دشوار و
کسالتآور میشود و سخن پیامبران در او تأثیر نمیکند:
تَلفَح وُجُوهَهُم النّارُ وَ هُم فِیها کالِحُونَ. أَ لَم تَکُن آیاتِی تُتلی عَلَیکُم فَکُنتُم بِها تُکَذِّبُونَ. قالُوا رَبَّنا غَلَبَت عَلَینا شِقوَتُنا وَ کُنّا قَوماً ضالِّینَ
106 ) چهره هایشان را آتش میگدازد و ایشان در آن ترشرو هستند. آیا آیات من بر شما خوانده نمیشد و شما آن - (مؤمنون/ 104
را تکذیب نمیکردید! میگویند: پروردگارا شقاوت ما بر ما چیره شد و گروهی گمراه بودیم.
صفحه 213 از 423
این شقاوت که در وجود اهل دوزخ قرار دارد و بر آنان چیره شده، از ناحیه خداوند و قضاي حتمی الهی نیست، بلکه در اثر اعمال
ناشایست و کجرویهایی است که آنان با اراده خود آن را پدید آوردهاند. در روایتی از امام صادق (ع) به این مطلب تصریح شده
است:
قال: « قالُوا رَبَّنا غَلَبَت عَلَینا شِقوَتُنا » : عن ابی عبد اللّه (ع) فی قول اللّه عزّ و جل
صفحه : 312
««1». باعمالهم شقوا »
فرمود: با عملهایشان شقاوت یافتند. « گفتند شقاوت ما بر ما چیره گشت » : امام صادق (ع) درباره سخن خداوند که فرمود
با توجه به مجموع آنچه گفته شد، معلوم گردید که منظور از شقاوت و سعادت انسان در رحم مادر این است که در علم خدا معلوم
است که این کودك در آینده سعادت یا شقاوت خواهد یافت و یا بگوییم که یک سلسله قضایاي کلی شرطی است که به صورت
سنتهاي الهی بر سرنوشت انسان حاکم است، بدین گونه که اگر چنین کند سعادتمند و اگر چنان کند اهل شقاوت خواهد بود و این
سنتها قابل تغییر نیست.
برخی از نویسندگان معاصر حدیث مربوط به سعادت و شقاوت انسان در شکم مادر را به نحو دیگري معنا کردهاند. آنها سعادت و
شقاوت را مربوط به برخورداري و یا محرومیت در این جهان دانستهاند و عواملی را مانند وراثت و صفاتی که از طریق ژنهاي پدر و
مادر به جنین منتقل میشود و یا حرکاتی که از مادر سر میزند، در خوشبختی و سالم بودن و یا بدبختی و ابتلاي او به بیماریهایی
چون کم هوشی و فلج و مانند آنها مؤثر میدانند.
فرزندان در شکم مادر خلاصهاي از مجموعه صفات ظاهري و معنوي پدر و مادر و اجداد و نیاکان دور دست خویش هستند و »
دهها عوامل گوناگون وراثت و جهش میتواند در آنان تأثیرهاي کوچک و بزرگ و همچنین مفید یا مضرّي داشته باشد. اگر همه
آن عوامل، خوب و پسندیده و نتایجش مفید و سودمند باشد، بچه در شکم مادر خوشبخت و سعادتمند است و اگر همه یا بعضی از
«2».« آنها بد و پلید اتفاق افتد به همان نسبت بچه در شکم مادر شقی و بدبخت ساخته شده است
این مطلب در جاي خود مطلب درستی است و تأثیر فراوان وراثت و برخی از کارهاي والدین به خصوص مادر در سرنوشت خوب
یا بد فرزند، از مسلمات است
-----------------------------------
. 1)- صدوق، التوحید، ص 366 )
. 2)- محمّد تقی فلسفی، کودك از نظر وراثت و تربیت، ج 1، ص 81 )
صفحه : 313
و در این باره روایات فراوانی داریم و علم امروز هم آن را تأیید میکند، ولی لحن آن روایاتی که درباره سعادت و شقاوت در
شکم مادر و روایات مربوط به این خداوند راه هر کس را براي رسیدن به هدفی که به خاطر آن آفریده شده هموار میسازد،
دلالت روشنی دارند که منظور سعادت و شقاوت معنوي است و دیدیم که آن روایاتی که درباره سعادت و شقاوت انسان در شکم
مادر از پیامبر نقل شده، توسط ائمه معصومین حمل بر سعادت و شقاوت معنوي شده و در این مورد ارشاداتی فرمودهاند که پیش از
این نقل کردیم. البته در برخی از روایات، از برخورداریهاي مادّي به عنوان سعادت یاد شده است که قسمتی از آن روایات را
خواهیم آورد.
سعادت و شقاوت مادي
صفحه 214 از 423
همان گونه که اسلام خواهان سعادت معنوي و رشد و کمال فکري و عقلانی انسان است و با دعوت مستمر خود انسان را به سوي
کمال معنوي و بهشت فرا میخواند، در تأمین سعادت مادّي و دنیوي انسان نیز برنامههاي فراوانی دارد که در منابع اسلامی آمده
است.
در اینجا ما بر سر آن نیستیم که برنامهها و احکام مربوط به تأمین سعادت مادي انسان را که اسلام دارد بر شماریم و این خود کتابی
مفصل میشود. ولی براي آگاهی خوانندگان محترم، برخی از روایاتی را که برخورداریهاي مادي و رفاه و آسایش زندگی را،
مظاهري از سعادت یک انسان معرفی کردهاند، میآوریم. از این روایات نظر مثبت و مساعد اسلام درباره رفاه و آسایش و استفاده
از نعمتهاي دنیوي معلوم میشود، چون آنها را نشانهاي از سعادت انسان دانستهاند:
-1 قال رسول اللّه (ص): انّ من سعادة المرء المسلم ان یشبهه ولده و المرأة الجملاء ذات دین و المرکب الهنیئ و المسکن
«1». الواسع
پیامبر خدا (ص) فرمود: همانا از سعادت مرد مسلمان این است که فرزندش شبیه او باشد و نیز همسر زیباي متدین و مرکب هموار و
خانه وسیع داشته باشد.
-----------------------------------
. 1)- بحار الانوار، ج 76 ، ص 149 )
صفحه : 314
-2 عن علی بن الحسین (ع) قال: من سعادة المرء المسلم ان یکون متجره فی بلده و یکون خلطاؤه صالحین و یکون له ولد یستعین
«1». به
امام سجاد (ع) فرمود: از سعادت مرد مسلمان این است که محل تجارت او در شهر خودش باشد و دوستان صالحی داشته باشد و
پسري داشته باشد که او را کمک کند.
-3 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: ادع اللّه ان یجعل رزقک علی ایدي خیار خلقه فانّه من السّعادة و لا یجعله علی ایدي شرار خلقه فانّه من
«2». الشّقاوة
امام صادق (ع) فرمود: از خدا بخواه که روزي تو را در دست نیکان خلق خود قرار بدهد که آن از سعادت است و روزي تو را در
دست بدان خلق خود قرار ندهد که آن از شقاوت است.
نظیر این روایات بسیار است و در آنها برخی از نعمتهاي مادي و برخورداریهاي دنیوي از سعادت انسان شمرده شده است. این گونه
روایات دلالت دارند که همان گونه که سعادت معنوي داریم، سعادت مادي هم داریم و اسلام هر دو نوع را براي انسان میخواهد.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 109 الی 111
اشاره
فَلا تَک فِی مِریَۀٍ مِمّا یَعبُدُ هؤُلاءِ ما یَعبُدُونَ إِلاّ کَما یَعبُدُ آباؤُهُم مِن قَبل وَ إِنّا لَمُوَفُّوهُم نَصِ یبَهُم غَیرَ مَنقُوص ( 109 ) وَ لَقَد آتَینا مُوسَی
الکِتابَ فَاختُلِفَ فِیه وَ لَو لا کَلِمَ ۀٌ سَبَقَت مِن رَبِّکَ لَقُضِ یَ بَینَهُم وَ إِنَّهُم لَفِی شَکٍّ مِنه مُرِیب ( 110 ) وَ إِن کُلا لَمّا لَیُوَفِّیَنَّهُم رَبُّکَ
( أَعمالَهُم إِنَّه بِما یَعمَلُونَ خَبِیرٌ ( 111
پس از آنچه آنان میپرستند در تردید نباش، آنها نمیپرستند مگر آنچنانکه پیشتر پدرانشان میپرستیدند و همانا ما بهره آنان را
( بیکم و کاست خواهیم داد ( 109
صفحه 215 از 423
و به تحقیق ما به موسی آن کتاب را دادیم، پس در آن اختلاف شد و اگر نبود آن سخن پروردگارت که پیشی گرفت، میان آنان
( داوري میشد و آنان درباره آن در شک و تردید هستند ( 110
و بیگمان پروردگارت اعمال آنان را به تمامی به آنان خواهد داد، همانا
-----------------------------------
. 1)- بحار الانوار، ج 103 ، ص 7 )
. 2)- همان کتاب، ج 78 ، ص 244 )
صفحه : 315
( او به آنچه انجام میدهند آگاه است ( 111
نکات ادبی
میباشد. « تکن » نون آخر کلمه حذف شده و آن در کلام عرب شایع است و اصل آن « فلاتک » -1 در
به معناي دوشیدن ناقه است. « مري » شک کردن در جایی که دلیل وجود دارد. و اصل آن « مریه » -2
مصدریه است. « کما یعبد » در « ما » -3
از توفیه به معناي دادن چیزي به تمام و کمال است. « لموفّوهم » -4
معناي غیر منقوص لحاظ شده است. « لموفّوهم » و براي تأکید است چون در « نصیبهم » حال از « غیر منقوص » -5
به معناي شک و تردید. « ریب » تردید کننده از « مریب » -6
از نظر تجزیه و ترکیب وجوه گوناگونی براي این عبارت گفته شده و قرائتهاي مختلفی هم دارد. طبق قرائت « و إنّ کلّا لمّا » -7
حرف جزم است که مجزوم آن « لمّا » اسم آن است و « کلّا » از حروف مشبهه است که عمل کرده و « انّ » معروف میتوان گفت که
و یا به گفته إبن حاجب چنین « لمّا یوفّوا اعمالهم » : حذف شده و حذف مجزوم لمّا در عربی شایع است و تقدیر آن چنین است
که همه این تقدیرها از جمله بعدي « لمّا ینقص من جزاء عمله » : و یا به گفته إبن حیان چنین است « لمّا یهملوا » یا « لمّا یترکوا » : است
چیزي را نفی میکند که وقوع و ثبوت آن متوقّع « لمّا » استفاده میشود و به نظر میرسد که تقدیر إبن حیان درستتر باشد چون
است. « انّ » باشد و تقدیرهاي قبلی این حالت را ندارد. به هر حال تقدیر هر چه باشد جملگی خبر
جواب، براي قسم مقدر است. « لیوفّینّهم » -8
تفسیر و توضیح
آیه ( 109 ) فَلا تَک فِی مِریَۀٍ مِمّا یَعبُدُ هؤُلاءِ ... پس از ذکر قصههاي پیامبران گذشته
صفحه : 316
که در آیات پیش آمد، خطاب به پیامبر اسلام (ص) نتیجه ذکر آن قصهها را در یک جمله بیان میکند تا تسلاي خاطري براي
پیامبر اسلام (ص) باشد و بداند که مخالفت مشرکان با او، مشابه مخالفت امتهاي پیامبران پیشین با آنان است.
می فرماید: پس در آنچه این مشرکان میپرستند در تردید نباش، یعنی تعجب نکن که چگونه با آمدن قرآن بازهم مشرکان قریش
بتها را عبادت میکنند، چون اینها نیز مانند امتهاي پیشین هستند که از پدران خود تقلید میکردند. دیدیم که امتهاي پیشین در برابر
دعوت پیامبرانشان چنین عذر میآوردند که ما پیرو پدران خود هستیم، کفار و مشرکان عرب نیز از همین شیوه استفاده میکنند.
سپس اضافه میکند که ما پاداش کار آنان را به تمامی و بدون کم و کاست به آنان خواهیم داد. یعنی کفار و مشرکان قریش باید
صفحه 216 از 423
از سرنوشت امتهاي پیشین عبرت بگیرند و بدانند که اگر در کفر و شرك خود بمانند و به سوي توحید برنگردند به سزاي اعمال
خود خواهند رسید و مجازات خواهند شد همان گونه که امتهاي کافر در گذشته مجازات شدند.
آیه ( 110 ) وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتابَ فَاختُلِفَ فِیه ... در تأکید بر مطالب گذشته بار دیگر اشارهاي کوتاه به داستان موسی و قوم او
میکند و میفرماید: ما به موسی کتاب دادیم و منظور از آن همان تورات است ولی در آن اختلاف شد. این اختلاف مربوط به
مؤمنان به موسی است که آنان با وجود این به موسی و تورات ایمان داشتند در تفسیر آیات تورات اختلاف نظر پیدا کردند و برخی
از دانشمندان آنها سخنان خدا را به نفع مصالح خود تغییر دادند و یا تفسیر غلطی از آن ارائه کردند.
البته خداوند میتوانست اختلاف کنندگان در تورات را به زور و اجبار به راه آورد و میان آنها داوري کند ولی چنین نکرد، چون
این دنیا دنیاي تکلیف و آزادي است و سنت خدا بر این جاري است که کسی را به هدایت مجبور نکند و هر کسی که هدایت
میشود با اراده خود هدایت شود. این است که میفرماید: اگر نبود آن سخن خداوند که پیشی گرفته، میان آنان داوري میشد.
منظور از سخن خداوند همان
صفحه : 317
سنت اوست که اشاره کردیم و منظور از داوري میان آنها، به راه آوردن اجباري آنهاست.
این بعضیها منظور از داوري را نزول عذاب قلمداد میکنند، سخنی بر صواب نیست چون در این آیه خداوند نبودن داوري را
مبتنی بر یک سنت الهی میداند و اگر منظور از داوري عذاب باشد، پس نبایست خداوند به هیچ امتی عذاب نازل کند در حالی که
در همین سوره دیدیم که خداوند بر امتهایی مانند قوم نوح و هود و صالح و شعیب عذاب نازل کرد. (دقت شود) در آیه مورد
بحث، پس از بیان این مطلب مهم اضافه میکند که آنان (قوم موسی) درباره آن یعنی تورات در شک هستند، این به سبب تحریفها
و دستبردهایی است که در تورات شده و اصالت آنچه را که به نام تورات در دست است زیر سؤال برده است.
آیه ( 111 ) وَ إِن کُلا لَمّا لَیُوَفِّیَنَّهُم رَبُّکَ أَعمالَهُم ... یک بار دیگر خداوند با تأکید فراوان و قسم، اظهار میدارد که البته پروردگارت
جزاي اعمال آنان را به تمامی به آنان خواهد داد و همه ملتها سزاي کارهاي خود را خواهند دید.
می دانیم که دادن پاداش به همه اعمال مردم، وقتی امکان پذیر است که پاداش دهنده علم و آگاهی لازم را از اعمال آنان داشته
باشد و لذا خداوند در پایان این آیه خاطر نشان میسازد که همانا خداوند به آنچه آنها انجام میدهند آگاه است. بنابراین دادن
پاداش خوب یا بد پس از آن صورت میگیرد که تمام اعمال آنها در محضر خداوند حاضر است و گستره علم خدا آن را فرا گرفته
است.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 112 الی 115
اشاره
فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَکَ وَ لا تَطغَوا إِنَّه بِما تَعمَلُونَ بَصِ یرٌ ( 112 ) وَ لا تَرکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُم النّارُ وَ ما لَکُم مِن
دُونِ اللّه مِن أَولِیاءَ ثُم لا تُن َ ص رُونَ ( 113 ) وَ أَقِم الصَّلاةَ طَرَفَی النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیل إِن الحَسَ نات یُذهِبنَ السَّیِّئات ذلِکَ ذِکري
( لِلذّاکِرِینَ ( 114 ) وَ اصبِر فَإِن اللّهَ لا یُضِیع أَجرَ المُحسِنِینَ ( 115
صفحه : 318
پس آنچنانکه فرمان یافتهاي استقامت کن و نیز هر کس که با تو (به سوي خدا) بازگشته است (استقامت کند) و سرکشی نکنید که
( او به آنچه انجام میدهید بیناست ( 112
صفحه 217 از 423
و به کسانی که ستم کردهاند میل نکنید که آتش شما را فرا میگیرد و براي شما جز خدا یاورانی نیست آنگاه به شما کمک نشود
(113)
و نماز را در دو طرف روز و قسمتهایی از شب برپادار، همانا خوبیها بدیها را از میان میبرد، این یادآوري براي یادآوران است
(114)
( و شکیبایی کن که خدا پاداش نیکان را تباه نمیکند ( 115
نکات ادبی
.« انت و من تاب » است به تقدیر « استقم » عطف به ضمیر « و من تاب » -1
میل نکنید، گرایش نکنید. از رکون به معناي سکون و گرایش از روي رغبت و محبت. « لا ترکنوا » -2
منصوب است به تقدیر ان ناصبه، چون بعد از نهی واقع شده و بر سر آن فاء آمده است. « فتمسّکم » -3
منصوب به خاطر ظرفیت. « طرفی » -4
جمع زلفۀ مانند قرب و قربی به معناي قسمت، و اصل آن به معناي نزدیکی است. « زلفا » -5
تفسیر و توضیح
آیه ( 112 ) فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَکَ ... پس از ذکر قصههایی از امتهاي گذشته و یادي از روز قیامت، به این صورت
نتیجه گیري میکند که پس تو اي پیامبر و کسانی که همراه تو به سوي خدا بازگشتهاند، استقامت کنید.
منظور از استقامت، ثبات و پایداري در راه اسلام و تحمل سختیها و رنجها و مرارتهاست. همان گونه که پیامبران پیشین و مؤمنان به
آنها در برابر آزار و اذیت کافران صبر میکردند و استقامت نشان میدادند، پیامبر اسلام نیز در این آیه مأمور میشود که استقامت
کند. این فرمان، مسئولیت پیامبر را سنگین میکند، او باید در
صفحه : 319
برابر هر نوع کارشکنی و توطئه و مخالفت ایستادگی کند و هر گونه رنج و مشقت را به جان بخرد تا هدف او که همان ترویج آیین
مرا پیر « فاستقم کما امرت » توحید است پیشرفت کند. به خاطر همین جهت بود که پیامبر (ص) میفرمود: سوره هود به خاطر آیه
کرد.
همین فرمانی است که در این آیه آمده و در واقع این تعبیر براي « کما امرت آنچنان که مأموریت داري » ظاهر این است که منظور از
تأکید و نشان دادن عظمت موضوع است و چنین نیست که امر دیگري به پیامبر (ص) رسیده بوده و این جمله اشاره به آن امر است.
همان چیزي است که در این آیه نازل شده است و ناظر « ما أنزل » منظور از « بلّغ ما انزل الیک آنچه بر تو نازل شده برسان » : نظیر آیه
به جریان دیگري نیست.
در اینجا امر به استقامت، متوجه پیامبر و مؤمنان است ولی براي این سنگینی مسئولیت پیامبر نشان داده شود، به این صورت آمده که
که در آیه آمده، توبه اصطلاحی « تاب » این امر در آغاز متوجه شخص پیامبر شده و مؤمنان بعداً به او ملحق شدهاند و منظور از
نیست بلکه معناي لغوي آن مورد نظر است. یعنی کسانی که همراه تو، به سوي خدا توجه دارند و مراد همه مؤمنان است.
به گواهی تاریخ، پیامبر و مؤمنان همراه او، در راه پیشبرد اسلام همه گونه رنج و زحمت و شکنجه را تحمل کردند و بخصوص
پیامبر اسلام با استقامت در برابر تهدیدها و تطمیعهاي قریش در مکه و سایر دشمنان در مدینه، تمام مشکلات را پشت سرگذاشت و
با پایداریهاي خود دشمنان را به کلّی مأیوس کرد و اسلام را حاکمیّت بخشید.
صفحه 218 از 423
پس از امر به استقامت که اساس هر کاري است، فرمان دیگري میدهد و آن این طغیان نکنید که خداوند به آنچه میکنید بیناست.
آمدن این فرمان پس از دستور استقامت شاید بدان جهت باشد که وقتی جمعیتی استقامت نشان دادند به هر حال بر مخالفان خود
پیروز میشوند و قدرت را به دست میآورند و خاصیت قدرت طغیانگري است. این است که در اینجا مؤمنان را از طغیانگري پس
از رسیدن
صفحه : 320
به قدرت و حاکمیت منع میکند و تذکر میدهد که مبادا به تواناییهاي خود مغرور شوید و به طغیانگري بپردازید، شما همواره باید
بدانید که کارهاي شما تحت نظر پروردگار است و او به هر کاري که انجام میدهید آگاه است.
آیه ( 113 ) وَ لا تَرکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا ... دستور دیگري خطاب به مؤمنان داده میشود و مؤمنان را از این میل به ستمگران کنند
برحذر میدارد. منظور از کسانی که ستم کردهاند، مشرکان و کافران و مخالفان اسلام است و مؤمنان نباید در امر دین و باورهاي
دینی، بر آنان تکیه کنند و مایل به آنان شوند که در این صورت گرفتار آتش جهنم خواهند شد و در برابر عذاب خدا هیچ یار و
یاوري نخواهند یافت و کسی به آنان کمک نخواهد کرد.
این آیه نظیر آیاتی است که از دوست داشتن مشرکان و اهل کتاب و کافران نهی میکند مانند آیات زیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا الکافِرِینَ أَولِیاءَ مِن دُونِ المُؤمِنِینَ (آل عمران/ 28 ) اي کسانی که ایمان آوردهاید، کافران را به جاي
مؤمنان دوستان نگیرید.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا الَّذِینَ اتَّخَ ذُوا دِینَکُم هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم وَ الکُفّارَ أَولِیاءَ (مائده/ 57 ) اي
کسانی که ایمان آوردهاید، کسانی را که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و دین شما را مورد مسخره و بازي قرار دادهاند و نیز
کافران را دوستان خود برنگیرید.
به طوري که در تفسیر این آیات گفتهایم، دوستی با کفار به این صورت که باعث تضعیف ایمان و باورهاي دینی شود، مورد نهی
قرآن است ولی اگر فقط به صورت داد و ستد و امور عادي باشد، حرام نیست و خود پیامبر و معصومین (ع) گاهی از کافران
دلجویی میکردند و به عیادت آنها میرفتند.
در آیه مورد بحث، از رکون به ستمگران یعنی میل به آنها که مستلزم همسویی و همفکري با آنان میشود نهی شده و نتیجه آن که
افتادن در آتش جهنم است تذکر داده شده است.
گفته شده که منظور از ستمگران، هر کسی است که ستم کرده و حق کسی را ضایع
صفحه : 321
نموده اگر چه از مسلمانان باشد و میل به آنها باعث تقویت آنان میشود و در نتیجه ظلم و ستم در جامعه افزایش مییابد و نتیجه
آن، آتشی است که در همین دنیا برپا میشود و دود آن حتی به چشم دوستان ستمگران هم میرود و آنها نیز به آتش فتنه میافتند.
البته آنچه با لحن آیه سازگارتر است همان تفسیري است که در آغاز گفتیم ولی بعید نیست که بگوییم آیه عمومیت دارد و شامل
هر دو وجه میشود.
115 ) وَ أَقِم الصَّلاةَ طَرَفَی النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیل ... دو فرمان دیگر خطاب به پیامبر اسلام (ص) صادر شده و شامل همه - آیات ( 114
مؤمنان میشود یکی از آنها امر به خواندن نماز در وقت خود و دیگري امر به شکیبایی است.
توجه کنیم که در این گروه از آیات، پنج فرمان آمده که سه تا از آنها به صورت امر و دوتا به صورت نهی است، آن سه فرمانی که
به صورت امر است خطاب به شخص پیامبر اسلام (ص) است ولی دو فرمان دیگر که به صورت نهی است، خطاب به مؤمنان است
و این به خاطر تنزیه پیامبر از کارهاي زشت مانند طغیانگري و میل به ستمگران است، ولی سه فرمانی که به صورت امر است درباره
صفحه 219 از 423
صفات نیک است و پیامبر شایستهتر از همه به آنهاست و لذا به صورت مفرد و خطاب به آن حضرت آمده و در عین حال
اختصاص به او ندارد و شامل همه مؤمنان است و این اختصاص در خطاب براي نشان دادن عظمت پیامبر اسلام است.
به هر حال در این آیه دستور خواندن نماز در وقت خود را میدهد و میفرماید: نماز را در دو طرف روز و قسمتهایی از شب اقامه
کن. منظور از دو طرف روز دو طرف وقت زوال یعنی ظهر است که شامل صبح تا ظهر و ظهر تا غروب میشود و اشاره به نماز
صبح و ظهر و عصر است که اولی در طرف صبح خوانده میشود و دو نماز دیگر پس از نیمه روز خوانده میشود و منظور از
قسمتهایی از شب، اوقات نماز مغرب و عشاء است. بنابراین، آیه شریفه اوقات نمازهاي پنجگانه را بیان میکند.
بعضیها گفتهاند که دو طرف روز، اوّل و آخر آن است که وقت نماز صبح و
صفحه : 322
مغرب است و قسمتهایی از شب هم وقت نماز عشاء است و وقت دو نماز ظهر و عصر در این آیه گفته نشده و اشکالی هم ندارد
چون آیه در مقام بیان اوقات همه نمازها نیست.
به نظر میرسد که وجهی که ما گفتیم وجه درستی باشد و آیه شامل اوقات نمازهاي پنجگانه است، زیرا دلیلی ندارد که نماز ظهر و
عصر مسکوت بماند بخصوص این استعمال طرف به معناي نیمه امر شایعی است، چون آغاز و پایان یک برهه از زمان دو طرف
واقعی آن و لحظههاي بعد طرفهاي نسبی آن است تا برسد به نقطه وسط که دیگر طرف محسوب نمیشود و البته نقطه وسط، یک
لحظه بیشتر نیست و میتوان به مجموع طرفهاي نیمه اول یا نیمه دوم اطراف گفت. اتفاقاً در یکی از آیات قرآنی همین مطلبی که
به صورت جمع آمده است: « اطراف » در این آیه آمده ذکر شده و در آنجا کلمه
وَ مِن آناءِ اللَّیل فَسَبِّح وَ أَطرافَ النَّهارِ (طه/ 130 ) و از اوقات شب و اطراف روز قسمتی را تسبیح بگو.
اگر طرف به اول و آخر یک برهه از زمان گفته شود جمع بستن آن به اطراف غلط خواهد بود در حالی که چنین نیست.
به صورت جمع آمده و نمیتوان آن را تنها به نماز عشاء معنا کرد و باید بیش از یکی باشد « زلف » دیگر این در آیه مورد نظر کلمه
و در وجهی که ما گفتیم شامل مغرب و عشاء هر دو میشود. سه دیگر این اساساً وقت نماز مغرب پس از پایان روز است و
نمیتوان آن را در خود روز خواند و بنابراین اطلاق طرف روز به آن درست نیست چون طرف در اینجا از خود روز است.
در آیه مورد بحث پس از فرمانی که درباره خواندن نماز در وقت خود میدهد، اضافه میکند که خوبیها بدیها را از بین میبرد (ان
الحسنات یذهبن السیّئات) و این جمله را به منزله دلیل یا حکمتی براي لزوم خواندن نماز ذکر میکند چون مراد از حسنات یا
خوبیها در اینجا نمازهاي پنجگانه و مراد از سیئات یا بدیها گناهان است و آیه به روشنی دلالت دارد که اقامه نماز کفاره گناهان
است و اگر نماز به صورت
صفحه : 323
درستی خوانده شود خاصیت توبه را دارد که باعث آمرزش گناهان پیشین میشود و البته انسان با اقامه درست نماز، توفیق آن را
پیدا میکند که گرد گناه نگردد و خود را از آلودگی به معاصی حفظ کند و این مطلب که در این آیه آمده، عظمت فوق العاده
نماز را میرساند و نظیر آیه زیر است:
إِن الصَّلاةَ تَنهی عَن الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ (عنکبوت/ 45 ) همانا نماز از فحشا و منکر باز میدارد.
این خاصیت براي نماز از آنجا ناشی میشود که اقامه نماز شرایط و مقدمات و مقارناتی دارد که بدون رعایت آن نماز باطل
میشود و نمازگزار ملزم به رعایت آنهاست و با رعایت آنها از بسیاري از گناهان از جمله تجاوز به اموال دیگران پرهیز میکند و
مهمتر این اگر نماز با توجه و خشوع خوانده شود، ایمان انسان را بالا میبرد و در او حالت تقوا به وجود میآورد و این حالت او را
از ارتکاب گناه باز میدارد. بنابراین نماز یک مکتب تربیتی بزرگی است که در تهذیب نفس و بالا بردن مراتب ایمان و تقوا نقش
صفحه 220 از 423
تعیین کنندهاي دارد و لذا در آیه مورد بحث، پس از ذکر این مطلب، اضافه میکند که این یک نوع یادآوري براي یادآوران است،
یعنی پندي براي پندآموزان است و با این جمله اهمیت و ارزش مطلب را مورد تأکید قرار میدهد.
در آیه بعد و پس از امر به اقامه نماز، به پیامبر خود دستور میدهد که صبر کن و شکیبایی پیش گیر که خدا مزد نیکوکاران را تباه
نمیکند. از این بیان فهمیده میشود که صبر و شکیبایی خود نوعی عبادت یا کار نیکویی است که نزد خداوند مزد و پاداش دارد و
خدا به کسی که به هنگام سختیها صبر کند پاداش و اجر میدهد. شاید هم منظور از صبر در اینجا که بلافاصله پس از نماز گفته
شده، صبر بر زحمت عبادات است و چنین صبري است که مزد و پاداش دارد.
در این آیات صبر همراه با نماز ذکر شده، در آیات زیر نیز همین گونه است:
وَ استَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ (بقره/ 45 ) و به وسیله صبر و نماز طلب کمک کنید.
صفحه : 324
وَ أمُر أَهلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصطَبِر عَلَیها (طه/ 123 ) و خانوادهات را امر به نماز کن و بر آن صبر نما.
چند روایت
قال: هو الذي یجیء بالسلطان فیحب بقائه الی ان یدخل یده الی « لا تَرکَنُوا الی قوله- النّارُ » : -1 عن ابی عبد اللّه (ع) فی قول اللّه
«1». کیسه فیعطیه
فرمود: او کسی است که پیش سلطان میآید و بقاي او را «.... به ستمکاران گرایش نکنید » : امام صادق (ع) درباره سخن خداوند
دوست میدارد تا دستش را به کیسهاش کند تا به او عطایی بخشد.
«2». -2 عن رسول اللّه (ص): لا ترکن الی ظالم و ان کان حمیما قریبا
از پیامبر خدا نقل شده که فرمود: به هیچ ستمگري میل نکن اگر چه خویشاوند نزدیک باشد.
قال: صلاة المؤمن باللیل تذهب بما عمل من ذنب «ِ إِن الحَسَ نات یُذهِبنَ السَّیِّئات » : -3 عن ابی عبد اللّه (ع) فی قول اللّه تعالی
«3». بالنهار
فرمود: «. همانا خوبیها بدیها را میبرد » : امام صادق (ع) درباره این سخن خداوند
نماز خواندن مؤمن در شب، گناهی را که در روز مرتکب شده از بین میبرد.
و قرء الایۀ کلها، قال: یا علی و الذي بعثنی بالحق بشیرا « وَ أَقِم الصَّلاةَ طَرَفَی النَّهارِ » -4 قال رسول اللّه (ص): ارجی آیۀ فی کتاب اللّه
و نذیرا ان احدکم لیقوم الی وضوئه فلتساقط عن جوارحه الذنوب فاذا استقبل اللّه بقلبه و وجهه لم ینفتل و علیه من ذنوبه شیء کما
ولدته امّه ... ثم قال: انما مثل صلوات الخمس لأمتی کنهر جار علی باب احدهم فما یظن اذا کان فی جسده درن ثم اغتسل فی ذلک
«4». النهر خمس مرّات أ کان یبقی فی جسده درن فکذلک و اللّه الصلوات الخمس لأمّتی
- پیامبر خدا (ص) فرمود: امیدوار کنندهترین آیه در کتاب خدا این آیه است:
-----------------------------------
. 1)- کافی، ج 5، ص 108 )
. 2)- نور الثقلین، ج 2، ص 4 )
. 3)- کافی، ج 3، ص 266 )
. 4)- امالی طوسی، ج 1، ص 25 )
صفحه : 325
صفحه 221 از 423
آنگاه تمام آیه را قرائت کرد و فرمود: اي علی، سوگند به کسی که مرا به حق مژده دهنده و بیم «... وَ أَقِم الصَّلاةَ طَرَفَی النَّهارِ »
دهنده مبعوث کرده است، یکی از شما براي گرفتن وضو بر میخیزد از اعضاي بدن او گناهان فرو میریزد. پس وقتی که با قلب و
صورت خود روي به خداوند میکند، رخ بر نمیتابد در حالی که براي او چیزي از گناهان باشد و مانند روزي میشود که از مادر
زاییده شده است. سپس فرمود: همانا مثل نمازهاي پنجگانه براي امت من مانند نهري است که بر درِ خانه یکی از آنها جاري باشد.
کسی چه گمان میبرد، اگر در بدن او چرکی باشد سپس پنج بار در آن نهر خود را بشوید آیا در بدن او چرکی باقی میماند! به
خدا قسم نمازهاي پنجگانه براي امت من همین حالت را دارد.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 116 الی 119
اشاره
فَلَو لا کانَ مِنَ القُرُون مِن قَبلِکُم أُولُوا بَقِیَّۀٍ یَنهَونَ عَن الفَسادِ فِی الأَرض إِلاّ قَلِیلًا مِمَّن أَنجَینا مِنهُم وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ما أُترِفُوا فِیه وَ
کانُوا مُجرِمِینَ ( 116 ) وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهلِکَ القُري بِظُلم وَ أَهلُها مُصلِحُونَ ( 117 ) وَ لَو شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النّاسَ أُمَّۀً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ
( مُختَلِفِینَ ( 118 ) إِلاّ مَن رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُم وَ تَمَّت کَلِمَۀُ رَبِّکَ لَأَملَأَن جَهَنَّمَ مِنَ الجِنَّۀِ وَ النّاس أَجمَعِینَ ( 119
از امتهاي پیش از شما صاحبان فضلی نبودند که از فساد در زمین نهی کنند مگر اندکی از آنها که نجات دادیم و کسانی که ستم
( کردند، از کامروایی که داشتند پیروي نمودند و گنهکاران بودند ( 116
( و چنین نیست که پروردگار تو آن آبادیها را با ستم هلاك کند در حالی که مردم آن اهل اصلاح باشند ( 117
( و اگر پروردگار تو میخواست مردم را امتی یگانه قرار میداد، ولی همچنان در اختلاف خواهند بود ( 118
مگر کسی که پروردگارت به او رحم کند و براي همین آنان را آفریده است و سخن پروردگارت اینگونه انجام یافته است که همانا
( جهنم را از همه جن و مردم پر خواهم کرد ( 119
نکات ادبی
در اصل براي تحضیض است که سؤال از علت انجام نشدن کار است « فلو لا » -1
صفحه : 326
و تحضیض قابل استثنا نیست و ضمنا فاء تفریع براي « الا قلیلا » ولی در اینجا به معناي نفی آمده به دلیل این از آن استثنا شده است
ربط دادن مطلب این آیه به آیات قبل است که راجع به سرنوشت اقوام پیشین بود.
در اینجا اقوام و ملتها. « القرون » -2
برگزیده. « بقیّه » . بازماندهها، باقی ماندگان از گروهی، صاحبان فضیلت « اولو بقیّه » -3
استثناي متصل از نفی است و در اینجا به صورت منصوب آمده و مستثناي جمله نفی را میتوان منصوب یا مرفوع « إلا قلیلا » -4
خواند مانند (ما آمن الا قلیل).
میدهد. « لکن » معناي « الا » را در اول جمله براي تحضیض بگیریم این استثناء را باید منقطع بدانیم و « فلو لا » توجه کنیم که اگر
یعنی آنچه « ما أترفوا » . به آن برمیگردد « فیه » موصول است و احتمال این مصدریه باشد بعید است چون ضمیر « ما أترفوا » در « ما » -5
کامروایی میکردند و در ناز و نعمت بودند.
است. « لکن » به معناي « الا » و یا استثناي منقطع است و « لا یزالون » یا استثناي متصل از « الا من رحم ربک » -6
صفحه 222 از 423
است بنابر اقوالی که در تفسیر آیه وجود دارد و ممکن است لام « رحم ربک » و یا علت براي « لا یزالون » یا علت براي « لذلک » -7
براي عاقبت باشد که دیگر مشکلی نخواهد بود.
جن.ّ تاء آن براي مبالغه و کثرت است و گفته شده که جنۀ جمع جن است. « الجنّۀ » -8
تفسیر و توضیح
117 ) فَلَو لا کانَ مِنَ القُرُون مِن قَبلِکُم أُولُوا بَقِیَّۀٍ ... در آیات پیشین این سوره درباره اقوامی که به خاطر کفرشان - آیات ( 116
هلاك شدند سخن گفته شد و اینک در این
صفحه : 327
آیه با یک تحلیل کلی دو تا از عوامل و انگیزههاي نابودي آن جامعهها را بیان میکند:
نخست این در میان آن اقوام، کسانی نبودند که اهل خیر و فضیلت باشند و مردم را از فساد کردن در زمین نهی کنند. جز اندکی از
آنها که تعدادشان بسیار کم بود و خدا آنها را نجات داد.
از این آیه فهمیده میشود که دانایان جامعه مسئولیت سنگینی در برابر شیوع فساد در جامعه دارند و باید همواره مردم را ارشاد کنند
و آنان را از افتادن در مسیر فساد بر حذر دارند و این همان نهی از منکر است که یکی از واجبات در دین اسلام است. نتیجه قهري
ترك نهی از منکر و همسو شدن با اهل فساد، هلاکت عمومی جامعه است که حتی دانایان و اهل فضیلت را هم که نهی از فساد
نکردهاند فرا میگیرد و نابودشان میسازد ولی کسانی که به وظیفه خود عمل کردهاند و نهی از فساد نمودهاند نجات مییابند و
عذاب استیصال آنها را نمیگیرد و لذا در این آیه خاطر نشان میسازد که اندکی از آنان را که نهی از منکر کردند، نجات دادیم و
این آیه نظیر آیه مربوط به هلاکت اصحاب سبت است که در آن جریان، کسانی که نهی از منکر میکردند از آن بلا نجات یافتند:
فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه أَنجَینَا الَّذِینَ یَنهَونَ عَن السُّوءِ وَ أَخَذنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذاب بَئِیس بِما کانُوا یَفسُقُونَ (بقره/ 165 ) پس چون پندي
را که به آنان داده شده بود فراموش کردند، کسانی را که از بدي نهی میکردند نجات دادیم و کسانی را که ستم کردند به خاطر
فسق آنها با عذابی سخت بگرفتیم.
دومین عامل هلاکت اقوام پیشین، عیاشیها و خوشگذرانیها و کامرانیهایی بود که آنها میکردند و آنها در زندگی خود هدفی جز
خوشگذرانی نداشتند و به کلی از خدا و ارزشهاي معنوي بیگانه شده بودند. در این آیه از این افراد چنین تعبیر میشود که آنان از
کامروایی که داشتند، پیروي میکردند و اهل گناه بودند. این سخن بدان معناست که عامل حرکت آنها و تعیین کننده مسیر زندگی
آنها، همان عیاشی و خوشگذرانی بود و هر چیزي که آنان را به این هدف نزدیک میکرد، براي آنها ارزش
صفحه : 328
داشت و به آن عمل میکردند و به یک سخن، هدف نهایی آنها در زندگی مادیات و فسق و فجور بود.
در آیه بعدي روشن میکند که خداوند بیجهت، قومی را هلاك نمیکند.
میفرماید: پروردگار تو بر آن نیست که از روي ستم، مردم آبادیها را هلاك کند در حالی که آنان اهل اصلاح هستند. یعنی تا
وقتی که مردم از فساد دوري میکنند و افراد شایستهاي هستند، خداوند آنها را نابود نخواهد کرد و اگر در چنین حالی آنان را
هلاك کند، از روي ستم خواهد بود و خدا از ستم کردن بر بندگان بدور است.
119 ) وَ لَو شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النّاسَ أُمَّۀً واحِ دَةً ... یکی از سنتهاي الهی در زندگی بشر این است که آنها را مجبور به - آیات ( 118
هدایت نکرده بلکه در عین حال که پیامبران خود را فرستاده و ابزار هدایت را در اختیار بشر نهاده، آنها را در انتخاب راه حق آزاد
گذاشته و چنین نخواسته که انسان به صورت اجباري هدایت یابد و این براي آن است که ارزش و اعتبار کسی که با اراده خود
صفحه 223 از 423
هدایت میشود روشن گردد. و بر اساس همین سنت است که اختلاف در دین پیدا شده و کسانی دین حق را پذیرفتهاند و کسانی
از آن سرباز زدهاند و به ادیان باطل گرویدهاند و یا اصلا بیدین شدهاند.
طبق این آیه اگر خداوند میخواست همه مردم را امتی یگانه قرار میداد و همه آنها به ناچار از دین حق پیروي میکردند ولی خدا
چنین نخواست و مردم همواره در اختلاف خواهند بود. منظور از این اختلاف، اختلاف در دین است و گروهی از مردم به راه
راست و گروهی به راه باطل خواهند بود و همیشه راههاي گوناگونی پیش مردم خواهد بود تا انسان کدامین را برگزیند.
در آیه بعدي با یک استثنا مطلب را تکمیل میکند و میفرماید: مگر کسی که خدا به او رحم کرده باشد یعنی چنین شخصی در
صراط مستقیم خواهد بود. منظور از این افراد کسانی هستند که در برابر حق عناد نمیکنند و تسلیم هستند و با روحی حقیقت جو
دنبال دین حق میروند. خداوند هدایت خاص خود را شامل حال اینها میکند و به آنان توفیق هدایت میدهد و در رسیدن به حق
یاریشان میکند و این
صفحه : 329
همان رحمتی است که در این آیه از آن خبر داده است.
در جمله بعدي اضافه میکند که اساساً خدا بشر را براي همین آفریده است.
یعنی براي رحم کردن و یاري نمودن آفریده و هدف از خلقت بشر راهیابی او به دین حق است. این مطلب در آیات دیگر هم آمده
است:
وَ ما خَلَقت الجِن وَ الإِنسَ إِلّا لِیَعبُدُون (ذاریات// 56 ) جن و انس را نیافریدم مگر این مرا پرستش کنند.
بنابراین، جمله (وَ لِذلِکَ خَلَقَهُم) مربوط به جمله (إِلّا مَن رَحِمَ رَبُّکَ) است که نزدیکترین جمله به آن است و (ذلک) اشاره به
رحمت است و این اسم اشاره به صورت مذکر آمده اشکالی ندارد چون کلمه رحمت مؤنث مجازي است و میتوان براي آن
صفت یا ضمیر یا اشاره مذکر آورد مانند (إِن رَحمَتَ اللّه قَرِیب مِنَ المُحسِنِینَ) نمیتوان اسم اشاره را مربوط به اختلاف دانست
چون معناي آن نادرست میشود و معلوم است که خداوند حکیم انسانها را براي اختلاف کردن نیافریده است.
بعضیها گمان کردهاند که اسم اشاره مربوط به اختلاف است و گفتهاند که منظور از اختلاف، اختلاف در دین نیست بلکه
اختلاف در استعدادهاست که براي ادامه زندگی بشر لازم است ولی این احتمال را نمیتوان پذیرفت چون در آیه شریفه پس از
بیان وجود اختلاف میان مردم، فرموده است مگر کسی که خدا به او رحم کرده باشد. این استثنا به روشنی نشان میدهد که آن
اختلاف یک اختلاف ناپسند و مذمومی است و اختلاف در استعدادها مذموم نیست بلکه لازم هم هست.
براي عاقبت باشد نه تعلیل، یعنی منظور آیه این نیست که علت آفرینش انسان، « لذلک » احتمال دیگري هم وجود دارد که لام در
اختلاف است و خدا انسان را براي اختلاف در دین آفریده بلکه منظور این است که خدا آنها را آفریده ولی عاقبت کار آنها
یعنی براي مرگ بزایید و براي خرابی بنا کنید. منظور این نیست « لدوا للموت و ابنوا للخراب » : پیدایش اختلاف میان آنهاست مانند
که با هدف مرگ فرزند به دنیا بیاورید و یا با هدف خراب کردن خانه بسازید بلکه منظور این است که عاقبت زاییده شدن مرگ و
سرانجام خانه ساختن، خراب کردن است، همان گونه که در آیه زیر، لام
صفحه : 330
براي عاقبت است:
وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الجِن وَ الإِنس (اعراف/ 179 ) و همانا بسیاري از جن و انس را براي جهنم آفریدیم.
منظور آیه این نیست که هدف از خلقت آنها رفتن به دوزخ است بلکه مفهوم آیه این است که آنان در اثر کفر و گناه به جهنم
میافتند و عاقبت کارشان افتادن به جهنم خواهد بود. در اینجا نیز منظور بیان سرانجام آفرینش انسانهاست و نه علت آن.
صفحه 224 از 423
در ادامه آیه مورد بحث میفرماید: سخن پروردگارت اینگونه انجام یافته که جهنم را با جن و انس پرخواهم کرد. منظور از سخن
پروردگار که تحقق یافته آن سخنی است که خداوند در پاسخ شیطان که گفته بود بندگانت را گمراه خواهم کرد، بیان فرمود و در
این آیه آمده است:
فَالحَقُّ وَ الحَق أَقُول لَأَملَأَن جَهَنَّمَ مِنکَ وَ مِمَّن تَبِعَکَ مِنهُم أَجمَعِینَ (ص/ 85 ) حق این است و حق را میگویم که جهنم را از تو و
کسانی از آنها که تابع تو باشند پرخواهم کرد.
از این آیات و آیه 179 از سوره اعراف که در بالا آوردیم معلوم میشود که اکثریت انسانها گمراهان و دوزخیان هستند و اهل حق
و بهشتیان در اقلیت قرار دارند. بنابراین، مؤمنان و طرفداران حق نباید از این در اقلیت هستند، نگران باشند.
[ [سورة هود ( 11 ): الآیات 120 الی 123
اشاره
وَ کُلا نَقُصُّ عَلَیکَ مِن أَنباءِ الرُّسُل ما نُثَبِّت بِه فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِی هذِه الحَقُّ وَ مَوعِظَ ۀٌ وَ ذِکري لِلمُؤمِنِینَ ( 120 ) وَ قُل لِلَّذِینَ لا
یُؤمِنُونَ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنّا عامِلُونَ ( 121 ) وَ انتَظِرُوا إِنّا مُنتَظِرُونَ ( 122 ) وَ لِلّه غَیب السَّماوات وَ الأَرض وَ إِلَیه یُرجَع الأَمرُ کُلُّهُ
( فَاعبُده وَ تَوَکَّل عَلَیه وَ ما رَبُّکَ بِغافِل عَمّا تَعمَلُونَ ( 123
و از خبرهاي پیامبران، آنچه را که با آن دل تو را استوار سازیم، همه را بر تو میخوانیم و در این، حق بر تو و موعظه و یادآوري بر
( مؤمنان آمده است ( 120
و به کسانی که
صفحه : 331
( ایمان نیاوردهاند بگو: هر چه در توان دارید بکنید ما نیز میکنیم ( 121
( و منتظر باشید که ما نیز منتظر هستیم ( 122
و براي خداست غیب آسمانها و زمین و تمامی کارها به سوي او برمیگردد، پس او را پرستش کن و بر او توکل نما و پروردگار تو
( از آنچه انجام میدهید غافل نیست ( 123
نکات ادبی
و کل نبأ » : است و مضاف الیه آن حذف شده و تنوین عوض گرفته و تقدیر آن چنین است « نقصٌّ » مفعول به براي « و کلّا » -1
.« نقصٌّ
قصه میگوییم، پشت سر هم میگوییم. اصل قصه بیان چند مطلب یا خبر پشت هم است از قص یقص به معناي پشت « نقصٌّ » -2
سر هم و به تبع هم آمدن است.
به معناي خبر مهم. « نبأ » جمع « انباء » -3
یا « انباء الرسل » در اول آن موصول است و جملگی بدل از « ما » استوار میسازیم، تثبیت میکنیم، آرامش میدهیم. ضمناً « نثبّت » -4
است. « کلا »
مشتق است. در صورت اول به معناي توانایی و در صورت دوم به معناي حالت است. « کون » و یا از « مکن » یا از « مکانتکم » -5
است که به معناي امر آشکار است. « شهادت » یا « شهود » امر پنهان و مقابل آن « غیب » -6
صفحه 225 از 423
تفسیر و توضیح
آیه ( 120 ) وَ کُلا نَقُصُّ عَلَیکَ مِن أَنباءِ الرُّسُل ... در این آیات پایانی از سوره هود، از مجموع آنچه در این سوره آمد، نتیجه گیري
میکند. در این سوره داستانهاي متعددي از اقوام پیشین و پیامبران گذشته گفته شد و اینک هدف از ذکر آن داستانها را بیان
میکند. به این صورت که همه این داستانها را که از پیامبران نقل کردیم براي آن بود که قلب تو استوار و محکم و آرام گردد و با
ذکر این اخبار، حقیقت بر تو نازل شد و نیز موعظه و یادآوري براي مؤمنان بود.
پیامبر اسلام و مؤمنان در مکه زیر فشار و شکنجه کفار قرار داشتند و چه بسا از
صفحه : 332
آینده اسلام نگران بودند و لی با ذکر قصههاي پیامبران پیشین و شرح مخالفتها و آزار و اذیتهاي مخالفان و نابودي و هلاکت
کافران و نجات مؤمنان، به پیامبر اسلام تسلا میدهد تا پیامبر و مؤمنان بدانند که این عادت همیشگی مخالفان پیامبران است و نیز
بدانند که دین حق بالاخره پیروز است و اهل باطل محکوم به شکست هستند.
ذکر این قصهها علاوه بر این تسلاي خاطري براي پیامبر اسلام بود، بیانگر حقایقی از این عالم و سنتهایی از سنن جاري خداوند در
جامعههاي بشري است و لذا میفرماید: در این قصهها حق بر تو و نیز موعظه و یادآوري براي مؤمنان آمد. در آیه دیگر به پیامبر
خدا دستور میدهد که قصهها را بخواند تا مردم در آن بیندیشند:
فَاقصُص القَصَصَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ (اعراف/ 176 ) داستانها را تعریف کن تا آنها بیندیشند.
نظر قرآن این است که مردم وقایع تاریخی را مورد بررسی قرار دهند و ضوابط و معیارها و سنتهاي الهی را از بطن تاریخ بیرون
بکشند و در جامعه خود از آن استفاده کنند و تاریخ را نه براي سرگرمی که براي تفکر بخوانند.
122 ) وَ قُل لِلَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم ... در قصههایی از پیامبران پیشین دیدیم که بعضی از پیامبران و از - آیات ( 121
جمله شعیب به قوم خود که ایمان نیاورده بودند گفت: شما هر چه در توان دارید انجام دهید ما نیز چنین میکنیم. در اینجا نیز
خداوند به پیامبر اسلام دستور میدهد که به کافران و مشرکان بگوید: شما هر چه در توان دارید بکنید که ما نیز میکنیم و منتظر
باشید که ما نیز منتظر میمانیم.
اظهار این مطلب نوعی تهدید براي کافران عصر پیامبر اسلام است که به خود آیند و از سرنوشت شومی که در انتظار آنان است با
خبر باشند و از سرگذشت امتهاي پیشین عبرت بگیرند و بدانند که اگر ایمان نیاورند عذاب الهی بر آنان فرود خواهد آمد، همان
گونه که بر امتهاي گذشته نازل شد. و نیز بدانند که آنها هر اقدامی بکنند نمیتوانند دین اسلام را از بین ببرند و دین حق به هر
حال پیروز خواهد شد و جبهه کفر شکست خواهد خورد.
این تهدید در بعضی از آیات دیگر نیز آمده، از جمله در این آیه:
قُل یا قَوم اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل فَسَوفَ تَعلَمُونَ (زمر/ 39 ) بگواي قوم من آنچه در توان دارید بکنید، من نیز میکنم بزودي
خواهید فهمید.
صفحه : 333
آیه ( 123 ) وَ لِلّه غَیب السَّماوات وَ الأَرض ... در آیات پیش، مشرکان عصر پیامبر مورد تهدید قرار گرفتند و اینک در این آیه
گوشهاي از عظمت خداوند را بیان میکند تا کافران بدانند که خداوند توانایی سرکوب آنها را دارد و تمام کارها به او منتهی
میشود.
می فرماید: و براي خداست غیب آسمانها و زمین و تمام کارها به سوي او بازگشت میکند. منظور از غیب در اینجا آن حقایق
والایی است که در آسمانها و زمین وجود دارند و همانها هستند که در زندگی بشر تأثیر میگذارند و در واقع نیروهاي عمل کننده
صفحه 226 از 423
خداوند هستند. این عوامل و نیروها همگی از آنِ خداوند است و تمام کارها و فعل و انفعالهاي موجود در عالم ناشی از قدرت
خداست و بازگشت همگی به خداوند است. این قدرت عظیم ضامن اجراي آن تهدیدهایی است که صورت گرفته و کافران باید
آن را جدي بگیرند.
ما تصور میکنیم که این آیه مربوط به غیب دانی خداوند نیست هر چند که این موضوع در آیات دیگر آمده است بلکه این آیه
بیانگر این حقیقت است که همه نیروهاي عمل کننده پنهان که در جهان تأثیر گذار هستند، در اختیار خدایند و از خدا فرمان
میگیرند و معبودهاي باطل که مشرکان آنها را میپرستند، کوچکترین تأثیري در عالم ندارند.
پس از بیان این حقیقت مهم، نتیجه میگیرد که اکنون که همه چیز از آنِ خداست، پس او را پرستش کن و بر او توکل نما و
کارهاي خود را به او واگذار کن و بدان که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است. این درس مهم را به پیامبر خود یاد میدهد
و مؤمنان نیز باید آن را بیاموزند و در همه کارها، فقط به خدا تکیه کنند و خود را همواره در محضر او ببینند.
پایان تفسیر سوره هود
صفحه :