گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
[سورة الرعد ( 13 ): الآیات 30 الی 32




اشاره
صفحه 351 از 423
کَذلِکَ أَرسَلناكَ فِی أُمَّۀٍ قَد خَلَت مِن قَبلِها أُمَم لِتَتلُوَا عَلَیهِم الَّذِي أَوحَینا إِلَیکَ وَ هُم یَکفُرُونَ بِالرَّحمن قُل هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عَلَیهِ
تَوَکَّلت وَ إِلَیه مَتاب ( 30 ) وَ لَو أَن قُرآناً سُیِّرَت بِه الجِبال أَو قُطِّعَت بِه الَأرض أَو کُلِّمَ بِه المَوتی بَل لِلّه الَأمرُ جَمِیعاً أَ فَلَم یَیأَس الَّذِینَ
آمَنُوا أَن لَو یَشاءُ اللّه لَهَدَي النّاسَ جَمِیعاً وَ لا یَزال الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِ یبُهُم بِما صَ نَعُوا قارِعَۀٌ أَو تَحُلُّ قَرِیباً مِن دارِهِم حَتّی یَأتِیَ وَعدُ اللّهِ
( إِن اللّهَ لا یُخلِف المِیعادَ ( 31 ) وَ لَقَدِ استُهزِئَ بِرُسُل مِن قَبلِکَ فَأَملَیت لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُم أَخَذتُهُم فَکَیفَ کانَ عِقاب ( 32
این چنین تو را در میان امتی که پیش از آن امتهایی گذشته بود، فرستادیم تا
-----------------------------------
. 1)- کافی، ج 2، ص 239 )
. 2)- حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 396 )
3)- همان. )
صفحه : 543
براي آنان آنچه را که بر تو وحی کردهایم بخوانی، ولی آنان به خداي رحمان کفر میورزند. بگو: او پروردگار من است و معبودي
( جز او وجود ندارد، بر او توکل کردم و بازگشت من به سوي اوست ( 30
و اگر قرآنی بود که با آن کوهها جابه جا میشد یا با آن زمین شکافته میشد یا با آن مردهها به سخن گفتن واداشته میشدند، (باز
ایمان نمیآوردند) بلکه کار همگی از آنِ خداست، آیا کسانی که ایمان آوردهاند (از ایمان آوردن کافران) مأیوس نشدهاند و
نمیدانند که اگر خدا بخواهد همه مردم را هدایت میکند. و کسانی را که کافر شدهاند در مقابل کاري که کردهاند، پیوسته
( کوبندهاي میرسد و یا نزدیک خانه هایشان فرود میآید تا وقتی که وعده خدا برسد، همانا خداوند از وعده تخلف نمیکند ( 31
همانا پیامبرانی پیش از تو مسخره شدند، پس به کسانی که کافر شدند مهلت دادم سپس آنان را مؤاخذه نمودم، پس عذاب من
( چگونه بود! ( 32
نکات ادبی
اشاره به بعضی از سنتهاي الهی است که در آیات پیش گذشت مانند هدایت و ضلالت که در دست خداست و در « کذلک » -1
اینجا میفرماید: همان گونه که آنها سنتهاي خداست، اکنون نیز طبق همین سنتها تو را به پیامبري ارسال کردیم.
جمله مستأنفه و یا حالیه است. « و هم یکفرون » -2
مصدر میمی از توبه به معناي بازگشت و رجوع. ضمنا یاء متکلم که مضاف الیه است از آخر این کلمه به خاطر واقع « متاب » -3
که دو آیه بعد میآید. « عقاب » شدن در فواصل آیات حذف شده است و همینطور است
و باید این جزاي « لکان هذا القرآن » و یا « ما آمنوا » : شرط است و جواب آن به خاطر معلوم بودن حذف شده به تقدیر «ّ لوان » -4
تقدیر کنیم. « کلّم به الموتی » محذوف را پس از جمله
جابه جا شود، حرکت داده شود. « سیّرت » -5
پاره پاره شود، شکافته شود. « قطّعت » -6
صفحه : 544
به صورت مذکر آمده این است که مربوط به مردگان است و « کُلّم » به حرف در آید، وادار به سخن گفتن شود. علت این « کُلّم » -7
مذکر بر مؤنث تغلیب داده شده است.
از یأس به معناي ناامیدي است و منظور این است که آیا مؤمنان از ایمان آوردن این کافران مأیوس نشدهاند! اگر ییئس « ییئس » -8
صفحه 352 از 423
و یا مخفف « اقسم ان لو یشاء اللّه » جواب قسم مقدر است به تقدیر « آمنوا » بعد از « ان » را به همین معنا بگیریم، میتوانیم بگوییم که
در « یأس » جمله مستقلی است. بعضی از مفسران گفتهاند که « ان لو یشاء » از مثقله است و در هر دو فرض جمله قبلی تمام شده و
این است که آیا مؤمنان نمیدانند که اگر خدا بخواهد همه را « افلم ییئس الّذین آمنوا » اینجا به معناي علم است و معناي جمله
به جاي دو مفعول براي علم قرار گرفته و مربوط به جمله قبلی است. گفته شده، که « ان لو یشاء اللّه » هدایت میکند! در این صورت
طبق لهجه قبیله هوازن و نخع میباشد و از اشعار عربی هم براي آن شاهد آوردهاند. احتمال دیگر این « علم » به معناي « یأس » آمدن
و ما این احتمال را « افلم ییئس علما » یأس به همان معناي خودش است ولی در اینجا معناي علم در آن اشراب شده است به تقدیر
ترجیح میدهیم.
کوبنده، عذابی سخت و مهلک. « قارعه » -9
مصدر میمی از وعده. « میعاد » -10
مهلت دادم. املاء و امهال به یک معناست. « املیت » -11
تفسیر و توضیح
آیه ( 30 ) کَذلِکَ أَرسَلناكَ فِی أُمَّۀٍ قَد خَلَت مِن قَبلِها أُمَم ... همان گونه که خداوند سنتهاي خود را در جامعه بشري اجرا میکند و
با ضوابطی که دارد گروهی را هدایت و گروهی را گمراه میسازد، فرستادن پیامبر اسلام (ص) بر مردم نیز همانند آن سنتهاست.
میفرماید: اینچنین و به همین ترتیب، تو را در میان امتی که پیش از آنها امتهایی گذشته است، به پیامبري فرستادیم، تا آنچه را که
به تو وحی میکنیم بر آنان
صفحه : 545
تلاوت کنی.
طبق این آیه، پیش از پیامبر اسلام پیامبرانی در حجاز و مکه مبعوث شدهاند و مردم آن سرزمین امتهاي پیامبران متعددي همچون
ابراهیم و اسماعیل بودهاند و اینک نوبت پیامبر اسلام است که آن مردم را به دین حق دعوت کند. پیامبر اسلام مبعوث شد تا پیام
بخواند و این در حالی بود که آنان به خداي رحمان کفر میورزیدند. « رحمان » الهی را به آنان برساند و آنان را به سوي خداي
آشنایی نداشتند و « رحمان » میشناختند ولی بتها را براي او شریک قرار داده بودند اما با صفت « اللّه » مشرکان مکه خدا را با عنوان
به آن کفر میورزیدند و میگفتند ما خدایی را به نام رحمان نمیشناسیم:
وَ إِذا قِیلَ لَهُم اسجُدُوا لِلرَّحمن قالُوا وَ مَا الرَّحمن أَ نَسجُدُ لِما تَأمُرُنا وَ زادَهُم نُفُوراً (فرقان/ 60 ) و چون به آنان گفته میشد که براي
رحمان سجده کنید، میگفتند: رحمان چیست! آیا به آنچه تو ما را به آن فرمان میدهی سجده کنیم و نفرت آنان افزوده میشد.
قرآن کریم در آیه دیگري به آنان میآموزد که رحمان همان اللّه است و خدا را با همین نام هم میتوانید بخوانید و نامهاي نیکو از
آنِ خداست:
قُل ادعُوا اللّهَ أَوِ ادعُوا الرَّحمنَ أَیا ما تَدعُوا فَلَه الَأسماءُ الحُسنی (اسراء/ 110 ) بگو: خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید، هر کدام را
بخوانید، نامهاي نیکو از آنِ اوست.
در جریان نوشتن صلحنامه میان پیامبر و مشرکان در حدیبیه نیز میبینیم که پیامبر دستور داد در اول آن نوشتند: بسم اللّه الرحمن
الرحیم و مشرکان اعتراض کردند که ما رحمان را نمیشناسیم و باید نوشته شود: باسمک اللهم و پیامبر نیز به ناچار موافقت کرد.
در آیه مورد بحث پس از بیان این مشرکان به رحمان کفر میورزند، به پیامبر دستور میدهد بگوید: رحمان پروردگار من است و
جز او معبودي نیست، بر او
صفحه 353 از 423
صفحه : 546
توکل کردم و بازگشت من به سوي اوست.
آیه ( 31 ) وَ لَو أَن قُرآناً سُیِّرَت بِه الجِبال ... مشرکان مکه که به رسالت پیامبر اسلام (ص) ایمان نمیآوردند، گاهی پیشنهاد
میکردند که پیامبر اسلام معجزههاي درخواستی آنها را بیاورد تا آنان اسلام را بپذیرند. آنها گاهی از پیامبر میخواستند که کوهها
را جابجا کند و به حرکت در بیاورد و گاهی میخواستند در زمین نهرهایی جاري کند و گاهی میخواستند مردهها را زنده کند و
گاهی میخواستند کوه صفا را تبدیل به طلا سازد، ولی در واقع این درخواستها یک نوع مسخره کردن پیامبر بود و آنان آنچنان با
حق عناد داشتند که اگر پیامبر درخواستهاي آنان را هم عملی میکرد باز ایمان نمیآوردند.
این حقیقت را در این آیه چنین بیان میکند که اگر قرآنی باشد که با آن کوهها جابه جا شود و یا زمین شکافته گردد و یا مردهها
به سخن آیند، باز آنان ایمان نمیآورند. سپس میپرسد: آیا مؤمنان از ایمان آوردن این مشرکان مأیوس نشدهاند و نمیدانند که
اگر خدا بخواهد همه مردم را هدایت میکند و تمام کارها از آنِ خداوند است! یعنی هدایت دست خداست و او میتواند همه
مردم را از روي اجبار هدایت کند ولی معلوم است که هدایت اجباري ارزشی ندارد و این کافران نیز با میل خود هدایت نمیشوند.
پس از بیان این حقیقت مهم، مشرکان را تهدید به عذاب میکند و اظهار میدارد که این کافران را به سبب عملکرد خودشان
همواره عذاب کوبنده میرسد، یا نزدیک به خانه هایشان فرود میآید تا وقتی که وعده خدا برسد و خدا وعده خود را خلاف
نمیکند.
در اینجا مشرکان با دو نوع عذاب تهدید میشوند: یکی عذابی که بر خود آنان میرسد و دیگري عذابی که نزدیک خانه هایشان
فرود میآید. عذاب اول اشاره به جنگهایی است که پیامبر پس از هجرت با مشرکان مکه داشت و آنان آسیبهاي فراوانی دیدند و
منظور از عذابی که نزدیک خانه هایشان فرود میآمد، جنگهایی است که پیامبر پس از هجرت با قبایل اطراف مکه داشت که باعث
وحشت و
صفحه : 547
اضطراب مشرکان مکه هم میشد و منظور از وعده الهی که تخلف ناپذیر بود فتح مکه است که خداوند آن را به پیامبر خود وعده
داده بود.
آیه ( 32 ) وَ لَقَدِ استُهزِئَ بِرُسُل مِن قَبلِکَ ... همان گونه که در تفسیر آیه بالا گفته شد، مشرکان مکه با درخواستهاي غیر منطقی
خود در واقع میخواستند پیامبر اسلام را مسخره کنند، همچنین آنان وعدههاي عذاب را که پیامبر میداد جدي نمیگرفتند و آن را
مسخره میکردند و این امر پیامبر را آزرده خاطر میساخت، در این آیه خطاب به پیامبر گفته میشود که پیامبران پیش از تو را نیز
مسخره کردند و من به آن کافران مهلت دادم سپس آنان را مؤاخذه کردم پس ببین کیفر دادن من چگونه است!
مشابهتهاي فراوانی میان کافران در زمانها و مکانهاي گوناگون وجود دارد و مثلا میبینیم اشراف هر قومی که وضع موجود را به
سود خود میدیدند همواره با دعوت پیامبران مخالفت میکردند و یا همیشه کافران به پیامبران خود نسبت جنون میدادند و از جمله
این مشابهتها همین مسئله است که کافران همواره پیامبران خود را مسخره کردهاند، این مسخره از روي کفر بوده و خداوند پس از
مهلتی که به آنان میداد، آنان را عذاب میکرد.
در این آیه با اشاره به این شیوه ناپسند و همیشگی کافران، به پیامبر اسلام قوت قلب میدهد و او را متوجه میسازد که در صورت
ادامه این کار و اصرار کافران در کفر خود، خداوند دیگر به آنان مهلت نمیدهد و بر آنان بلا نازل میکند.
[ [سورة الرعد ( 13 ): الآیات 33 الی 35
صفحه 354 از 423
اشاره
أَ فَمَن هُوَ قائِم عَلی کُل نَفس بِما کَسَ بَت وَ جَعَلُوا لِلّه شُرَکاءَ قُل سَمُّوهُم أَم تُنَبِّئُونَه بِما لا یَعلَم فِی الَأرض أَم بِظاهِرٍ مِنَ القَول بَل زُیِّنَ
لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکرُهُم وَ صُ دُّوا عَن السَّبِیل وَ مَن یُضلِل اللّه فَما لَه مِن هادٍ ( 33 ) لَهُم عَذاب فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ لَعَذاب الآخِرَةِ أَشَقُّ وَ ما
لَهُم مِنَ اللّه مِن واقٍ ( 34 ) مَثَل الجَنَّۀِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُونَ تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ أُکُلُها دائِم وَ ظِلُّها تِلکَ عُقبَی الَّذِینَ اتَّقَوا وَ عُقبَی
( الکافِرِینَ النّارُ ( 35
صفحه : 548
آیا کسی که بر هر شخصی با تمام آنچه کرده است، حاکمیت دارد (مانند کسی است که چنین نیست!) و براي خدا شریکانی قرار
دادند، بگو: آنها را نام ببرید.
آیا شما خدا را به آنچه که آن را در زمین نمیشناسد، خبر میدهید یا سخنی پوچ (میگویید)! بلکه براي کسانی که کافر شدهاند،
( نیرنگشان آراسته شده و از راه بازداشته شدهاند و هر کس را که خدا گمراه سازد، هدایت کنندهاي براي او نیست ( 33
( آنان را در زندگی دنیا عذابی است و البته عذاب آخرت سختتر است و آنان را نگهدارندهاي از خدا نیست ( 34
صفت بهشتی که پرهیزگاران وعده داده شدهاند (چنین است که) از زیر آن نهرها جاري است و خوردنیها و سایهاش پایدار است.
( این سرانجام کسانی است که پرهیزگاري کردهاند و سرانجام کافران آتش است ( 35
نکات ادبی
.« افمن هو قائم کمن لیس کذلک » : مبتداست و خبر آن به جهت معلوم بودن حذف شده و تقدیر آن چنین است « افمن هو قائم » -1
پایدار، حاکم، متولی. « قائم » -2
جمله مستأنفه است و دلالت بر خبر محذوف جمله قبلی دارد. « و جعلوا » -3
افمن هو قائم ... لم یوحدوه و » : عطف بر آن باشد، مانند « و جعلوا » ممکن است خبر محذوف در جمله قبلی را چیزي مقدر کنیم که
«... جعلوا
صورتی از سخن، سخن پوچ و بیهوده، سخن دروغ، سخن سطحی. « ظاهر من القول » -4
اسم فاعل است و حرف عله از آخر آن حذف شده و تنوین دلالت بر آن دارد و در حال وقف هم باید بدون یاء خواند « هاد » -5
که در آیه بعدي قرار دارد. « واق » ولی بعضیها یاء را در حال وقف ظاهر میکنند و همینطور است کلمه
مثل در اینجا به معناي صفت است یعنی صفت آن « مثل الجنۀ کذا » : مبتداست و خبر آن محذوف است و تقدیر چنین است « مثل » -6
بهشت چنین است.
صفحه : 549
خبر آن هم هست. « دائم » است و « اکلها » عطف بر « و ظلّها » . خوردنی، خوراکی « اکُل » -7
تفسیر و توضیح
34 ) أَ فَمَن هُوَ قائِم عَلی کُل نَفس بِما کَسَ بَت ... این آیه مشتمل بر چند حجت در رد عقیده باطل مشرکان و بت پرستان - آیات ( 33
است: یکی این از آنها میپرسد آیا خداوند که بر تمام نفوس و اشخاص با همه کارهایی که میکنند حاکمیت دارد و از تمام
جزئیات حالات آنان با خبر است، قابل مقایسه با موجوداتی است که از هیچ چیز خبر ندارند! چگونه است که مشرکان، خدا را با
صفحه 355 از 423
آن ویژگی مهم رها میکنند و بتها را که هیچ خاصیتی ندارند میپرستند و آنها را براي خدا شریک قرار میدهند.
دوم این اگر خدا واقعاً چنین شریکانی دارد آنها را نام ببرید و صفات آنها را بیان کنید. آیا آنها خالق یا رازق یا محیی یا قادر یا
عالم هستند! خود مشرکان و بت پرستان اعتراف دارند که بتهاي آنان چنین صفاتی ندارند در حالی که خدا داراي همه اوصاف
جلال و جمال است.
سوم این مشرکان از چیزهایی خبر میدهند که خدا آنها را نمیشناسد، بدون شک اگر چنین موجوداتی با این ویژگیها وجود داشت
خدا از آنها با خبر بود و لذا میپرسد آیا شما خداوند را به آنچه آن را در زمین نمیشناسد، خبر میدهید یا سخنی پوچ و بیمعنا
میگویید! در این آیه فقط از زمین نام میبرد ولی در آیه دیگر، هم از آسمانها و هم از زمین یاد میکند:
قُل أَ تُنَبِّئُونَ اللّهَ بِما لا یَعلَم فِی السَّماوات وَ لا فِی الَأرض (یونس/ 18 ) بگو: آیا خدا را به چیزي که در آسمانها و زمین نمیشناسد،
خبر میدهید!
شاید آیه مورد بحث خطاب به مشرکان مکه است که به بتهاي زمینی عقیده داشتند و آیه سوره یونس مربوط به تمام مشرکان است
و شامل ستاره پرستان و آفتاب پرستان هم میشود. در هر حال اگر چنین خدایانی وجود داشت خدا از آن آگاه بود و از وجود آنها
خبر میداد و این خدا آنها را نمیشناسد، معلوم میشود که
صفحه : 550
این یک ادعاي بیدلیل است و مشرکان و پدرانشان آنها را از پیش خود ساختهاند:
إِن هِیَ إِلّا أَسماءٌ سَمَّیتُمُوها أَنتُم وَ آباؤُکُم ما أَنزَلَ اللّه بِها مِن سُلطان (نجم/ 23 ) آن جز نامهایی نیست که شما و پدرانتان آنها را نام
گذاري کردهاید و خدا براي آن حجتی نفرستاده است.
پس از این حجتها که براي دفع عقیده باطل بت پرستان اقامه میکند، اضافه میکند که با وجود این حجتها باز هم آنان دست از بت
پرستی و شرك بر نمیدارند، چون براي کافران نیرنگشان آراسته شده و باطل در نظر آنان حق جلوه داده شده است و این حالت در
اثر اصرار آنها بر کفر و عنادشان در برابر حق به وجود آمده و این حالت باعث شده که آنان از راه حق باز ماندهاند. سپس اضافه
میکند که هر کس را که خدا گمراه کند، هدایت کنندهاي براي او نیست. بارها گفتهایم که گمراه کردن خدا هنگامی صورت
میگیرد که انسان خود زمینه گمراهی خود را فراهم کند و با اصرار بر کفر و گناه، خود را مستحق ضلالت سازد. اگر انسان به این
حالت دچار شود دیگر هیچ کس حتی پیامبر هم نمیتواند او را هدایت کند.
در آیه بعدي سرانجام شوم کافران را بیان میکند و میفرماید: براي آنها در زندگی دنیا عذابی است و عذاب آخرت سختتر است
و کسی آنان را از عذاب خدا باز نمیدارد. منظور از عذاب دنیا همین کشته شدن و زخمی شدن و اسیر شدن در جنگهاست و
منظور از عذاب آخرت که سختتر است عذاب جهنم و محرومیت از نعمتهاي بهشتی است.
آیه ( 35 ) مَثَل الجَنَّۀِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُونَ ... در مقابل کافران که در دنیا و آخرت دچار عذاب الهی خواهند شد، مؤمنان و پرهیزگاران
از نعمتهاي بزرگ الهی برخوردار خواهند بود و یکی از بهترین آن نعمتها، بهشت جاویدان است که مؤمنان در آن آرام خواهند
گرفت.
در این آیه، بهشتی را که پرهیزگاران وارد آن خواهند شد توصیف میکند و میفرماید: صفت آن بهشت چنین است که از زیر
درختان آن نهرها روان است و خوردنیها و سایه آن همیشگی است. یعنی هیچ وقت در آنجا کمبودي وجود
صفحه : 551
نخواهد داشت و حرارتی که موجب آزردگی باشد نخواهد بود و پرهیزگاران با خوردنیهاي دائمی و در سایه دلپذیر و نوازشگر
درختان که آن نیز دائمی است، از نعمتهاي خدا لذت خواهند برد.
صفحه 356 از 423
پس از وصف بهشت میفرماید: این، سرانجام کسانی است که پرهیزگاري کردهاند و سرانجام کافران آتش دوزخ است.
[ [سورة الرعد ( 13 ): الآیات 36 الی 39
اشاره
وَ الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ یَفرَحُونَ بِما أُنزِلَ إِلَیکَ وَ مِنَ الَأحزاب مَن یُنکِرُ بَعضَه قُل إِنَّما أُمِرت أَن أَعبُدَ اللّهَ وَ لا أُشرِكَ بِه إِلَیه أَدعُوا وَ
إِلَیه مَآب ( 36 ) وَ کَ ذلِکَ أَنزَلناه حُکماً عَرَبِیا وَ لَئِن اتَّبَعتَ أَهواءَهُم بَعدَ ما جاءَكَ مِنَ العِلم ما لَکَ مِنَ اللّه مِن وَلِیٍّ وَ لا واقٍ ( 37 ) وَ
لَقَد أَرسَلنا رُسُلًا مِن قَبلِکَ وَ جَعَلنا لَهُم أَزواجاً وَ ذُرِّیَّۀً وَ ما کانَ لِرَسُول أَن یَأتِیَ بِآیَۀٍ إِلاّ بِإِذن اللّه لِکُل أَجَل کِتاب ( 38 ) یَمحُوا اللّه ما
( یَشاءُ وَ یُثبِت وَ عِندَه أُمُّ الکِتاب ( 39
و کسانی که به آنها کتاب دادهایم به آنچه بر تو نازل شده شادمان میشوند و از گروهها کسانی هستند که بخشی از آن را انکار
میکنند. بگو: همانا من مأمور هستم که خدا را پرستش کنم و براي او شریک قرار ندهم. به سوي او دعوت میکنم و بازگشت من
( به سوي اوست ( 36
و این چنین، آن را حکمتی عربی فرستادیم و اگر پس از دانشی که بر تو آمده، از خواهشهاي آنان پیروي کنی، در برابر خدا
( دوست و نگهدارندهاي نخواهی داشت ( 37
و پیش از تو پیامبرانی را فرستادیم و براي آنان همسران و فرزندانی قرار دادیم، و هیچ پیامبري را نشاید که معجزهاي بیاورد مگر با
( اجازه خدا. براي هر مدتی پروندهاي است ( 38
( خدا آنچه را که بخواهد محو یا اثبات میکند و کتاب مادر نزد اوست ( 39
نکات ادبی
« امت » گروهها، جمع حزب به معناي گروهی که با هدف مشترکی دور هم جمع شدهاند، نظیر « الاحزاب » -1
صفحه : 552
که به معناي رجوع است. « آب یئوب » بازگشت، مصدر میمی از « مآب » -2
در اینجا به معناي حکمت است که باعث پیدایش بینش درست میشود و میتوان آن را به معناي حکم شرعی دانست و « حکما » -3
است. « انزلناه » حال از مفعول « حکما » در این صورت منظور آیه این است که قرآن مشتمل بر احکام حلال و حرام است و
نگهدارنده، حافظ. فاعل از وقی یقی است یاء آن در طرف واقع شده بود حذف گردید و تنوین بدل از آن است. « واق » -4
مدت، سرآمد، وقت معین. « اجل » -5
در اینجا پرونده و جایی که سر آمد مدتها در آن ثبت شده است. « کتاب » -6
است و چون فعل اول متعدي شده فعل دوم از تعدیه مستغنی « یمحو » اثبات میکند، مینویسد. این فعل عطف بر فعل « یثبت » -7
.« و الحافظین فروجهم و الحافظات » : شده است مانند
کتاب اصلی، کتاب مادر و منظور از آن لوح محفوظ است. « امّ الکتاب » -8
تفسیر و توضیح
آیه ( 36 ) وَ الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ یَفرَحُونَ بِما أُنزِلَ إِلَیکَ ... در سالهاي نخستین اسلام و هنگامی که پیامبر هنوز در مکه بود، خبر
صفحه 357 از 423
رسالت او به شهرهاي دیگر رسیده بود و اهل کتاب از یهود و نصاري از این پیامبري در مکه مبعوث شده و دعوت به توحید میکند
خوشحال بودند زیرا جبهه توحید در برابر جبهه شرك تقویت می شد و مهمتر این آنها در انتظار ظهور پیامبري در همان زمان
بودند و نشانههایی که از پیامبر موعود داشتند با پیامبر اسلام تطبیق میکرد. البته پس از هجرت پیامبر به مدینه، دانشمندان اهل
کتاب موقعیت و مقام خود را در خطر دیدند و با پیامبر اسلام از در مخالفت وارد شدند.
در این آیه که یک آیه مکّی است، از خوشحالی اهل کتاب از بعثت پیامبر اسلام خبر میدهد و معلوم است که این خوشحالی در
همان سالهاي اولیه اسلام و مربوط
صفحه : 553
به دوران قبل از هجرت است. میفرماید: و کسانی که به آنان کتاب دادیم از آنچه بر تو نازل شد، شادمان هستند. البته بعضی از
یهود و نصاري در عین حال که در آن زمان از اصل نبوت پیامبر اسلام خوشحال بودند، بخشی از تعلیمات او را که مطابق با
اعتقادات خود نمیدیدند انکار میکردند، چون او از تمام مظاهر شرك از جمله شخصیت پرستی منع میکرد و این با عقیده آنها
در تقدیس پیامبران و شخصیتهاي دینیشان سازگار نبود، لذا این قسمت از تعلیمات پیامبر مورد پسند آنها واقع نمیشد. و براي
همین است که در ادامه آیه اظهار میدارد که از این گروهها کسانی هستند که بخشی از گفتههاي پیامبر اسلام را انکار میکنند.
پیامبر در برابر انکار آنها مأمور میشود که بگوید: همانا من فرمان یافتهام که خدا را عبادت کنم و براي او شریک قرارندهم، من به
او دعوت میکنم و بازگشت من به سوي اوست. این سخن در عین حال که انکار کار مشرکان و بت پرستان بود، پیامی هم به اهل
کتاب داشت و آنها را به سوي توحید ناب دعوت میکرد.
عکس العمل متفاوت اهل کتاب در برابر اسلام در دو دوره مکه و مدینه، در آیات دیگري هم آمده و از جمله در آیه زیر خبر
میدهد که آنان پیش از آمدن پیامبر به سوي آنان، بعثت پیامبر را براي خود مایه فتح و ظفر در مقابل مشرکان میدانستند ولی چون
با او روبرو شدند، به او کفر ورزیدند:
وَ کانُوا مِن قَبل یَستَفتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِه (بقره/ 89 ) آنان (یهود و نصاري) از پیش در برابر کافران
(با آمدن پیامبر اسلام) وعده پیروزي میدادند ولی چون آنچه میشناختند به سوي آنان آمد، به او کافر شدند.
« الّذین اتیناهم الکتاب » آنچه در تفسیر آیه مورد بحث بیان کردیم، مطابق با لحن آیه و جریانات تاریخی است و در قرآن جمله
معمولا به اهل کتاب گفته میشود ولی برخی از مفسران گفتهاند که منظور از این تعبیر مسلمانان هستند که از نزول قرآن به آنان
که بخشی از تعلیمات پیامبر را انکار کردند مشرکان مکه هستند که برخی از « الاحزاب گروهها » خوشحال بودند و منظور از
گفتههاي پیامبر را که مربوط به
صفحه : 554
اعتقادات آنان نبود میپذیرفتند ولی آن قسمت را که مربوط به مبارزه با شرك بود نمیپذیرفتند.
آیه ( 37 ) وَ کَ ذلِکَ أَنزَلناه حُکماً عَرَبِیا ... همان گونه که خداوند براي پیامبران پیشین کتاب فرستاد به پیامبر اسلام نیز کتاب داد،
ولی این بار، کتاب آسمانی به زبان عربی بود. میفرماید: و این چنین آن را حکمتی عربی فرستادیم. قرآن حکمتی است که بینش و
بصیرت انسان را بالا میبرد و نیز میان حق و باطل داوري میکند و مشتمل بر احکام الهی است. میتوان همه این موارد را از کلمه
استفاده کرد. « حکماً »
دیگر این قرآن به زبان عربی نازل شده، چون زبان قومی که مخاطب پیامبر اسلام بودند عربی بود و خدا هر پیامبري را با زبان قوم
خود میفرستد.
در ادامه آیه به پیامبر هشدار میدهد که اگر پس از دانشی که بر تو آمده، از خواهشها و هوا و هوسهاي آنان پیروي کنی، در برابر
صفحه 358 از 423
خدا دوست و نگهدارندهاي نخواهی یافت. این جمله اشاره به پیشنهادهاي گوناگونی است که از سوي کافران به پیامبر اسلام
میشد و از وي میخواستند که در بعضی از مسائل کوتاه بیاید و قول میدادند که اگر خواستههاي آنان را در نظر بگیرد، به او
ایمان خواهند آورد و این مطلب در آیات متعددي از قرآن مورد تأکید قرار گرفته است و پیامبر مأمور شده که دست رد بر سینه
آنان بزند:
قُل لا أَتَّبِع أَهواءَکُم قَد ضَ لَلت إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ المُهتَدِینَ (انعام/ 56 ) بگو: من از خواهشهاي شما پیروي نمیکنم که در این صورت
گمراه میشوم و از هدایت شدگان نخواهم بود.
آیه ( 38 ) وَ لَقَد أَرسَلنا رُسُلًا مِن قَبلِکَ ... یکی از بهانههاي مشرکان مکه در انکار نبوت پیامبر اسلام این بود که او هم انسانی همانند
آنهاست و مانند آنها غذا میخورد و در کوچهها راه میرود و ازدواج میکند و فرزند میآورد. آنها گمان میکردند که پیامبري
که از جانب خدا میآید باید با بقیّه انسانها فرق داشته باشد و یا از جنس فرشتگان باشد.
در این آیه خداوند در پاسخ به کافران، خطاب به پیامبر خود میفرماید: همانا
صفحه : 555
پیش از تو هم پیامبرانی فرستادیم و براي آنها همسران و فرزندانی قرار دادیم، یعنی همه پیامبران چنین بودند و زندگی آنان نیز
مانند زندگی سایر انسانها بود. نظیر:
وَ ما أَرسَلنا قَبلَکَ مِنَ المُرسَلِینَ إِلّا إِنَّهُم لَیَأکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمشُونَ فِی الَأسواق (فرقان/ 20 ) و پیش از تو کسی از پیامبران را نفرستادیم
مگر این آنان غذا میخوردند و در بازارها راه میرفتند.
مطلب دیگري که در آیه مورد بحث آمده این است که هیچ پیامبري نمیتواند از پیش خود معجزهاي بیاورد و آوردن معجزه تنها با
اجازه خداوند امکان پذیر است و براي هر کاري برنامهاي است که با قلم تقدیر نوشته شده است. بنابراین، پیامبر نمیتواند معجزه
درخواستی کافران را بیاورد و آوردن معجزه تنها در حیطه قدرت خداوند است. گاهی پیامبر به کافران وعده عذاب میداد و آن
وعده در کوتاه مدت تحقق نمییافت و کافران طعنه میزدند و آن وعده را دروغ قلمداد میکردند، جمله پایانی این آیه پاسخ به
این مطلب است و اظهار میدارد که هر چیزي در وقت تعیین شده خود اتفاق میافتد و زمان تحقق آن در کتابی نوشته شده است.
آیه ( 39 ) یَمحُوا اللّه ما یَشاءُ وَ یُثبِت ... در آیه پیش، از کتابی خبر داده شد که وقت تحقق هر چیزي در آن نوشته شده است. شاید
کسی از این سخن چنین برداشت کند که قدرت خدا با نوشته شدن این کتاب محدود شده است و خدا نمیتواند بر خلاف کتابی
که خود نوشته کاري انجام دهد. این آیه روشن میکند که چنین نیست و قدرت خدا محدود نشده است و هر چه را که بخواهد از
آن کتاب محو میکند و میزداید و هر چه را که بخواهد اثبات میکند و مینویسد و در عین حال کتاب مادر و اصلی نزد اوست.
از این آیه و آیات دیگر استفاده میشود که خداوند در تدبیر جهان دو کتاب دارد یکی کتاب محو و اثبات که قابل تغییراست و
دیگري لوح محفوظ یا امّ الکتاب که در آن تغییر راه ندارد. گاهی مقدر میشود که عمر کسی در وقت معینی تمام شود مشروط بر
این صله ارحام نکند ولی اگر صله ارحام کرد زندگی او ادامه خواهد
صفحه : 556
یافت. این تقدیر مربوط به لوح یا کتاب محو و اثبات است و اگر صله رحم کرد وقت معین از آن کتاب محو میشود و ادامه
زندگی در آن نوشته میشود و مسئله بدا نیز مربوط به همین مرحله است، ولی در امّ الکتاب و لوح محفوظ که جایگاه علم خداوند
است معین شده که آن شخص چنین خواهد کرد یا نه و در آن کتاب تغییر راه ندارد و این حقیقت مانند اجل مسمی و اجل معلق
است که در تفسیر آیه دوم از سوره انعام درباره آن توضیح دادیم.
البته بعضی از مفسران، محو و اثبات را مربوط به نسخ احکام و بعضیها آن را راجع به بخشش گناهان و زدودن آن از نامه عمل
صفحه 359 از 423
انسان در اثر توبه میدانند ولی آنچه از لحن آیه و روایات بسیاري که در این باره وارد شده به دست میآید، همان است که در بالا
گفتیم.
در این باره بحث مفصلی داریم که توجه خواندگان محترم را به آن جلب میکنیم.
بحثی درباره لوح محفوظ و لوح محو و اثبات و مسئله بدا
آنچه در جهان آفرینش از کوچک و بزرگ پدید میآید، همگی نمودهایی از قدرت و علم بیپایان الهی است و همه این پدیدهها
براساس اراده و مشیت خداوند و مطابق با برنامههایی است که از پیش تعیین شده و در کتاب تکوینی الهی نوشته شده است.
در متون اسلامی از چندین کتاب که مربوط به جهان خلقت و عالم تکوین است، خبر داده شده که سرنوشت انسان و جهان را در
برگرفته و از تولد و مرگ اشخاص تا پیدایش و زوال تمدنها و از سعادت و شقاوت انسانها تا قسمت روزي میان آنها و بالاخره هر
حادثهاي که براي هر انسانی اتفاق میافتد، در آن کتابها با قلم تقدیر رقم زده شده است و در مقابل آن قرآن کریم قرار دارد که
کتاب تشریعی خداوند است.
طبق آیات و روایات موجود، تمام پدیدههاي هستی از کوچک و بزرگ در دو
صفحه : 557
کتاب یا لوح تکوینی نوشته میشود که هر کدام از آنها ویژگی خاص خود را دارند و عبارتند از:
تعبیر آورده شده است و به طوري « کتاب حفیظ » و « رقّ منشور » و « کتاب مسطور » و « امّ الکتاب » -1 لوح محفوظ که گاهی از آن به
که توضیح خواهیم داد، آنچه در این کتاب ثبت شده قابل تغییر نیست و دگرگونی در آن راه ندارد.
-2 لوح محو و اثبات که محل ثبت حوادث و اتفاقاتی است که به مرحله فعلیت خواهد رسید و به طوري که از نامش پیداست آنچه
در آن نوشته شده قابل تغییر و تبدیل است.
در آیهاي که میخوانیم از هر دو کتاب یاد شده است:
یَمحُوا اللّه ما یَشاءُ وَ یُثبِت وَ عِندَه أُمُّ الکِتاب (رعد/ 39 ) خداوند آنچه را که میخواهد محو میکند و آنچه را که میخواهد ثبت
میکند و کتاب مادر نزد اوست.
طبق این آیه، خداوند در عالم تکوین دو کتاب دارد: یکی کتابی است که هر گاه بخواهد، چیزي را که در آن ثبت شده میزداید
و یا چیزي را که در آن نیست ثبت میکند، یعنی مربوط به تغییراتی است که در قضاي الهی حاصل میشود و دیگري کتابی است
که ریشه تمام پدیدههاي عالم است و نوشتههاي آن قابل تغییر نیست.
لوح محفوظ
لوح در لغت به معناي صفحهاي است که در آن نوشته میشود مانند کاغذ یا پوست یا سنگ و یا هر چیز دیگري که قابل نوشته
شدن باشد، و لوح محفوظ کتابی است که تمام پدیدههاي عالم با قلم تقدیر در آن ثبت شده و از هر گونه تغییري محفوظ است و
ویژگیهایی دارد که خواهیم گفت.
بدون شک تعبیر لوح و قلم براي تقریب ذهن ماست و از باب تشبیه و یا تنزیل است و نباید آن را با قلم و کاغذ و کتاب معمولی
مقایسه کرد اگر چه به بزرگی عالم باشد، بلکه آن یک حقیقت والایی مانند عرش و کرسی است که ما از کیفیت آن
صفحه : 558
آگاهی نداریم و فقط میدانیم که وجود دارد و علم به وجود آن منحصراً از طریق شرع و نقل حاصل میشود و عقل را در آن
صفحه 360 از 423
راهی نیست.
ملا «1». بعضی از فلاسفه لوح محفوظ را همان عقل فعّال و یا نفس کلّی فلک اعظم دانستهاند که کائنات در آن نقش بسته است
صدرا درباره لوح محفوظ چنین توضیح میدهد:
و اما لوح محفوظ، پس آن عبارت است از نفس کلی فلکی، بخصوص فلک اقصی چون هر چه در عالم جریان مییابد و یا در »
آینده جریان خواهد یافت در نفوس فلکی نوشته شده و ثبت شده است چون آنها به لوازم حرکتهاي خود آگاهند ... پس همان
گونه که در کاغذ محسوس نقوش محسوسی به وسیله قلم نوشته میشود، همینطور از عالم عقل فعّال صورتهاي مشخصی ترسیم
«2».« میشود که به طور کلی علل و اسباب آن مضبوط است، جایگاه این صورتها نفس کلی است که قلب عالم است
به نظر ما تطبیق اصطلاحات شرعی و نقلی با اصطلاحات فلسفی و عقلی، کاري نااستوار و حتی خطرناك است، چون فرضیههاي
علمی و عقلی همواره در معرض باطل شدن و دگرگونی است و میدانیم که این اصطلاحات فلسفی ناظر به هیئت بطلمیوس است
که سالهاست باطل شده و به تاریخ علم پیوسته است. بنابراین باید از چنین تطبیقهایی پرهیز نمود و حیطه شرع را آلوده چنین
اصطلاحاتی نکرد. البته اگر علم قطعی و تجربی چیزي را ثابت کرد، تطبیق یک مفهوم شرعی و یا آیهاي از قرآن با آن، با رعایت
احتیاط اشکالی ندارد ولی اینجا از آن موارد نیست.
چنین مینماید که لوح محفوظ گنجینه علم خدا و آیینه صفت عالمیت اوست و چون علم خدا عین ذات اوست، نشاید که در این
لوح تغییري حاصل شود و لذا هیچ وقت در آن تغییر و تبدیلی رخ نمیدهد و محتواي آن همواره ثابت و استوار است و میتوانیم
بگوییم که لوح محفوظ ظرف و وعاء علم الهی است البته علم
-----------------------------------
[.....] . 1)- تهانوي، کشاف اصطلاحات الفنون، ج 2، ص 1292 )
. 2)- ملا صدرا، الاسفار الاربعۀ، جزء اول از سفر سوم. ص 295 )
صفحه : 559
خدا نامحدود است و این این لوح را ظرف آن یا گنجینه آن قلمداد میکنیم در نسبت به معلومات است که مجموع پدیدههاي
جهان هستی است و به هر حال محدود است.
طبق آیات و روایاتی که درباره لوح محفوظ آمده، این کتاب ویژگیهایی دارد که برخی از آنها عبارتند از:
-1 این کتاب جایگاه علم کلی خداوند است که شامل علم به تمامی موجودات از کوچک و بزرگ میشود و اعم از پدیدههایی
است که فعلیت یافته و یا هنوز به صورت قوه است و وجود عینی و خارجی پیدا نکرده است:
وَ ما یَعزُب عَن رَبِّکَ مِن مِثقال ذَرَّةٍ فِی الأَرض وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصغَرَ مِن ذلِکَ وَ لا أَکبَرَ إِلّا فِی کِتاب مُبِین (یونس/ 61 ) و به
سنگینی ذرهاي نه در زمین و نه در آسمان از پروردگارت پنهان نیست و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر وجود ندارد مگر این در
کتاب مبین ثبت است.
وَ ما مِن دَابَّۀٍ فِی الَأرض إِلّا عَلَی اللّه رِزقُها وَ یَعلَم مُستَقَرَّها وَ مُستَودَعَها کُلٌّ فِی کِتاب مُبِین (هود/ 6) و هیچ جنبندهاي نیست مگر این
آن را میداند، همه در کتاب مبین ثبت است. « مستودع » و « مستقر » روزي آن بر خداست و او
« مستودع » موجود زندهاي است که وجود خارجی پیدا کرده و به فعلیت رسیده است و منظور از « مستقر » طبق قول راجح منظور از
موجود زندهاي است که هنوز فعلیت نیافته و در مرحله قوه است.
-2 همچنین این کتاب محل علم جزئی پروردگار است و علم او به احوال اشخاص و جوامع و بروز و ظهور حوادث و اتفاقات جزئی
و شخصی در این کتاب ثبت شده و شمارش تمام موجودات در آن قرار دارد و گاهی از آن به عنوان کتاب حفیظ یاد شده است:
صفحه 361 از 423
( وَ إِن مِن قَریَۀٍ إِلّا نَحن مُهلِکُوها قَبلَ یَوم القِیامَۀِ أَو مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً کانَ ذلِکَ فِی الکِتاب مَسطُوراً (اسراء/ 58
صفحه : 560
و هیچ آبادي نیست مگر این ما پیش از فرا رسیدن روز قیامت نابود کننده آن و یا عذاب کننده آن با عذابی شدید هستیم. این امر
در کتاب (لوح محفوظ) نوشته شده است.
قَد عَلِمنا ما تَنقُص الَأرض مِنهُم وَ عِندَنا کِتاب حَفِیظٌ (ق/ 4) همانا میدانیم که زمین از آنان چه میکاهد و کتاب محفوظ نزد
ماست.
وَ کُل شَیءٍ أَحصَیناه فِی إِمام مُبِین (یس/ 12 ) و همه چیز را در کتاب اصلی آشکار شمارش کردیم.
وَ لا رَطب وَ لا یابِس إِلّا فِی کِتاب مُبِین (انعام/ 59 ) و نه خشکی و نه تري است مگر این در کتاب مبین قرار دارد.
75 ) همانا - وَ إِن رَبَّکَ لَیَعلَم ما تُکِنُّ صُ دُورُهُم وَ ما یُعلِنُونَ. وَ ما مِن غائِبَۀٍ فِی السَّماءِ وَ الأَرض إِلّا فِی کِتاب مُبِین (نمل/ 74
پروردگارت آنچه را که در دلهایشان است و آنچه را که آشکار میکنند میداند و هیچ نهفتهاي در آسمان و زمین نیست مگر این
در کتاب مبین قرار دارد.
-3 لوح محفوظ جایگاه حقیقت قرآنی است و قرآن پیش از نزول به قلب پیامبر در آنجا قرار داشته است. البته میدانیم که قرآن
یک حقیقت تنزیلی دارد که همان الفاظ است که به زبان پیامبر جاري شده و در مناسبتهاي خاصی در طول 23 سال نازل شده است
و یک حقیقت بسیط دارد که وراي الفاظ است و همان است که در شب قدر یکجا بر قلب پیامبر نازل شد. این حقیقت بسیط در
هم تعبیر شده است: « رق منشور » و « کتاب مکنون » لوح محفوظ قرار دارد و در این مرحله از آن به
22 ) بلکه آن قرآن با ارزشی است که در لوح محفوظ قرار دارد. - بَل هُوَ قُرآن مَجِیدٌ فِی لَوح مَحفُوظٍ (بروج/ 21
إِنَّه لَقُرآن کَرِیم فِی کِتاب مَکنُون (واقعه/ 78 ) همانا آن قرآنی گرامی است که در کتابی پنهان قرار دارد.
3) سوگند به کوه طور و سوگند به کتابی نوشته شده در برگی سرگشاده. (البته - وَ الطُّورِ وَ کِتاب مَسطُورٍ فِی رَقٍّ مَنشُورٍ (طور/ 1
« رقّ »
صفحه : 561
به معناي پوست گاو است که در قدیم روي آن مینوشتند و منظور در اینجا صفحهاي است که قابل نوشتن است).
«1» -4 در بعضی از روایات آمده که لوح محفوظ دو طرف دارد: یک طرف آن عرش خدا و طرف دیگر آن پیشانی اسرافیل است
و این شاید اشاره به این حقیقت دارد که لوح محفوظ نسبتی به خدا دارد که از این نظر نامحدود است و نسبتی به خلق دارد که از
این نظر محدود و متناهی است و میتوان آن را به یک منشور یا هرم معکوس تشبیه کرد که طرف بالاي آن باز و نامحدود است و
«2». طرف پایین آن محدود و بسته است و لذا در بعضی از روایات طول آن ذکر شده است
-5 این لوح در عین محدود بودن مشتمل بر تمام مخلوقات است و مجموع پدیدههاي عالم را در بر میگیرد. در این باره به دو
روایت زیر توجه کنید:
«3». - عن النبی (ص) قال: کان اللّه قبل کل شییء و کان عرشه علی الماء و کتب فی اللوح المحفوظ ذکر کل شییء
پیامبر اسلام (ص) فرمود: خدا پیش از هر چیزي وجود داشت و عرش او بر آب بود و در لوح محفوظ ذکر همه چیز وجود دارد.
- عن الصادق (ع) قال: قال اللّه للقلم: اکتب فی اللوح المحفوظ ما کان و ما هو کائن الی یوم القیامۀ فالمداد مداد من نور و القلم قلم
«4». من نور و اللوح لوح من نور
امام صادق (ع) فرمود: خداوند به قلم گفت: هر چه را که شده و یا تا روز قیامت خواهد شد در لوح محفوظ بنویس، پس مرکب از
نور و قلم از نور و لوح از نور بود.
صفحه 362 از 423
اطلاق فرشته به لوح و قلم شاید از آن «5». -6 در بعضی از روایات از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: لوح و قلم دو فرشته هستند
یاد کرده، « مدبّرات امر » جهت باشد که تمام نیروهاي فعّال در جهان خلقت که خدا به آنها نقشی در تدبیر عالم داده و از آنها به
نوعی فرشته هستند و در متون مذهبی به تمام نیروهاي تأثیر گذار در جهان، ملک و فرشته اطلاق شده است و شاید هم منظور از
ملک بودن لوح و قلم این باشد
-----------------------------------
. 1)- بحار الانوار، ج 57 ، ص 366 )
. 2)- همان، ص 375 )
. 3)- همان، ص 207 )
. 4)- همان، ص 368 )
. 5)- همان، ص 369 )
صفحه : 562
که آنها دو حقیقت والایی هستند که هر کدام را ملکی حمل میکند همان گونه که عرش را هشت ملک حمل میکند.
و شیخ مفید به او «1». به خاطر همین روایت است که شیخ صدوق گفته است: اعتقاد ما در لوح و قلم این است که آنها دو فرشتهاند
ایراد میگیرد که این سخن دور از صواب است و به ملائکه لوح و قلم گفته نمیشود و از نظر لغت چنین اطلاقی شناخته نشده
ولی با توجه به توجیهی که ما کردیم، اشکال شیخ مفید برطرف میشود به اضافه این این تعبیر در چندین روایت از امام «2». است
صادق (ع) نقل شده است.
لوح محو و اثبات
در مقابل لوح محفوظ، لوح محو و اثبات قرار دارد که مظهر قدرت مطلقه خداوند است و محتواي این لوح قابل تغییر و دگرگونی
و پاك کردن و نوشتن مجدد است.
آنچه در این لوح نوشته شده صورت تعلیقی و شرطی دارد و به این شکل است که اگر چنین شود چنان خواهد شد و اگر نشود
نخواهد شد. علامه مجلسی چنین مثال میزند که مثلا براي زید پنجاه سال عمر نوشته شده ولی به این صورت که اگر صله رحم
کند، شصت سال خواهد بود و اگر قطع رحم کند، چهل سال خواهد بود پس اگر او صله رحم کرد، در آن کتاب پنجاه سال محو و
«3». شصت ثبت خواهد شد
باید دانست که خداوند دو نوع قضا و یا تقدیر دارد: یکی قضاي حتمی و دیگر قضاي تعلیقی و در مثال بالا مرگ زید قضاي حتمی
و تغییرناپذیر است ولی زمان مرگ او قضاي تعلیقی و قابل تغییر است و گاهی از آن به اجل مسمی و اجل معلّق تعبیر میشود.
در آیهاي که مربوط به لوح محو و اثبات است و در آغاز این گفتار آوردیم، عبارت (یمحوا اللّه ما یشاء و یثبت) به روشنی دلالت
دارد که قضاي الهی قابل تغییر است و
-----------------------------------
1)- اعتقادات صدوق، ص 44 ، چاپ کنگره شیخ مفید. )
2)- تصحیح الاعتقاد، ص 74 ، چاپ کنگره شیخ مفید. )
. 3)- بحار الأنوار، ج 4، ص 131 )
صفحه : 563
صفحه 363 از 423
چنین نیست که قضاي الهی، قدرت او را محدود کند و او نتواند کاري بر خلاف قضاي خود انجام دهد. این مطلب، عقیده یهود را
نفی میکند که میگفتند خداوند جهان را بر اساس یک سلسله قوانین کلّی آفرید و دیگر نمیتواند در آن تغییر بدهد و همین
قوانین دست خدا را بسته است؟ در قرآن کریم از این عقیده باطل یهود که اقتباسی از سخن برخی از فلاسفه یونان است، پاسخ داده
شده و در چندین آیه به گستردگی و نامحدود بودن قدرت خدا تأکید شده است. طبق این آیات، دستان خدا باز است و هر چه را
که بخواهد میکند و هر روز کار جدیدي از او سر میزند:
وَ قالَت الیَهُودُ یَدُ اللّه مَغلُولَۀٌ غُلَّت أَیدِیهِم وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَل یَداه مَبسُوطَتان یُنفِق کَیفَ یَشاءُ (مائده/ 64 ) و یهود گفتند: دستان خدا
بسته است؟ دستان خودشان بسته باد و به سبب سخنی که گفتهاند لعنت شدند، بلکه دستان او باز است و هر گونه که بخواهد انفاق
میکند.
إِن اللّهَ یَفعَل ما یُرِیدُ (حج/ 14 ) همانا خداوند آنچه را که بخواهد میکند.
یَسئَلُه مَن فِی السَّماوات وَ الأَرض کُل یَوم هُوَ فِی شَأن (رحمن/ 29 ) هر آن کس که در آسمانها و زمین است از او درخواست
کمک میکند او هر روزي در کاري است.
با توجه به این آیات و آیات مشابه دیگر، خداوند همواره در حال انجام کار جدیدي است و بر خلاف عقیده یهود و بعضی از
فلاسفه که خدا را مانند یک حاکم معزول میدانند که اسیر قوانین خود ساخته است، خدا هر لحظهاي میتواند قضا و تقدیر نوشته
شده را تغییر بدهد و لوح محو و اثبات جایگاه این تغییرهاست.
این حقیقت در قرآن کریم به صورتهاي دیگري هم بیان شده است و در آیاتی از قرآن از تغییر سرنوشت برخی از اشخاص و
جامعهها خبر داده و خاطرنشان کرده است که گاهی قضاي الهی بر چیزي تعلق گرفته ولی در اثر عوامل خاصی آن قضا
صفحه : 564
تغییر داده شده است. از جمله این موارد جریان یونس است که هم درباره شخص او و هم درباره قوم او از چنین تغییري خبر داده
شده است:
144 ) و اگر او (یونس) از تسبیح گویان نبود، در شکم - فَلَو لا أَنَّه کانَ مِنَ المُسَ بِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطنِه إِلی یَوم یُبعَثُونَ (صافات/ 143
آن ماهی تا روزي که مردم بر انگیخته شوند میماند.
فَلَو لا کانَت قَریَۀٌ آمَنَت فَنَفَعَها إِیمانُها إِلّا قَومَ یُونُسَ لَمّا آمَنُوا کَشَ فنا عَنهُم عَذابَ الخِزي فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ مَتَّعناهُم إِلی حِین (یونس/
98 ) پس چرا مردم آبادي ایمان نیاوردند تا ایمانشان به آنان سودي بدهد (آنها به موقع ایمان نیاوردند) مگر قوم یونس که چون
ایمان آوردند، عذاب خواري در زندگی دنیا را از آنان برداشتیم و آنها را تا زمانی معین برخوردار کردیم.
در آیه نخست اظهار میدارد که قرار بود یونس تا روز قیامت در شکم ماهی بماند ولی او در شکم ماهی به تسبیح خدا پرداخت و
خدا این قضا را تغییر داد و او را از شکم ماهی بیرون آورد و از آیه بعدي فهمیده میشود که قرار بود بر قوم یونس بلا نازل شود
ولی این قوم وقتی آثار بلا را دیدند ایمان آوردند و آن بلا از آنان برداشته شد و تا مدتها در رفاه و آسایش بودند.
علاوه بر چنین آیاتی که درباره شخص یا قوم خاصی نازل شد، در چندین آیه از قرآن بطور کلی تغییر قضاي الهی و سرنوشت
مردم به وسیله کارهاي خوب یا بد آنها مورد تأکید واقع شده است:
إِن اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوم حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم (رعد/ 11 ) همانا خداوند حالت قومی را تغییر نمیدهد مگر این آنها خود حالشان را
تغییر بدهند.
وَ لَو أَن أَهلَ القُري آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الَأرض وَ لکِن کَذَّبُوا فَأَخَذناهُم بِما کانُوا یَکسِبُونَ (اعراف/ 96 ) و
اگر مردم آبادیها ایمان میآوردند و پرهیزگاري میکردند، برکتهایی از آسمان و زمین براي آنان میگشودیم ولی تکذیب کردند،
صفحه 364 از 423
پس آنان را به سبب آنچه انجام
صفحه : 565
دادند مؤاخذه نمودیم.
همچنین در روایات بسیاري، از تأثیر اعمال خوب یا بد مانند حسن خلق و صله رحم و صدقه دادن و یا گناهان ویژه در سرنوشت
انسان و فراخی و تنگی روزي و بلندي و کوتاهی عمر مطالب روشن کنندهاي آمده است. جایگاه این تغییرات که در قضاي الهی
صورت میگیرد، همان لوح محو و اثبات است و آن کتابی است که حوادث روزمره و اتفاقاتی که براي بشر رخ میدهد در آن
ثبت شده و شاید در آیاتی که در زیر میخوانیم منظور از کتاب همان لوح محو و اثبات باشد:
وَ ما یُعَمَّرُ مِن مُعَمَّرٍ وَ لا یُنقَص مِن عُمُرِه إِلّا فِی کِتاب (فاطر/ 11 ) و هیچ کهنسالی عمر داده و یا از عمر او کاسته نمیشود مگر این
در کتابی است.
ما أَصابَ مِن مُصِ یبَۀٍ فِی الَأرض وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلّا فِی کِتاب (حدید/ 22 ) شما را مصیبتی در زمین و نه در جانهایتان نمیرسد مگر
این در کتابی است.
همان گونه که درباره لوح محفوظ گفتیم ما از کیفیت لوح محو و اثبات بیخبریم ولی میدانیم که آن از جنس قلم و کاغذ
معمولی نیست بلکه حقیقتی مانند عرش و کرسی است و در ملکوت عالم جاي دارد.
لوح محو و اثبات همان قلوب ملائکه و نفوس مدبرات علویه است که چون آیینه، حقایق » : از میر داماد نقل شده که او گفته است
«1».« وجود در آن نمودار است و در آن تغییر و تبدیل رواست
ولی همان گونه که گفتیم تطبیق اصطلاحات قرآنی با اصطلاحات فلسفی و عقلی کار پسندیدهاي نیست و باید از آن پرهیز کرد.
آنچه مسلم است این است که لوح محفوظ جایگاه و مظهر علم خدا و لوح محو و اثبات مظهر قدرت خداوند است و وجود لوح
محو و اثبات، این حقیقت را ثابت میکند که هیچ چیزي حتی مقدرات و قضا و قدر و قوانین حاکم بر طبیعت نمیتواند قدرت خدا
را محدود کند و او همواره و هر لحظه توانایی انجام هر کاري را دارد و این درست مقابل نقطه نظر برخی از فلاسفه و یهود است،
همان گونه که پیش از این توضیح دادیم.
-----------------------------------
. 1)- به نقل کمرهاي در شرح اصول کافی، ج 1، ص 607 )
صفحه : 566
در برخی از روایات در تفسیر آیه شریفه (یمحو اللّه ما یشاء و یثبت) که در آغاز آوردیم، تصریح شده است که طبق این آیه قضاي
الهی قابل تغییر و دگرگونی است و برخی از اعمال خوب یا بد، سرنوشت انسان را تغییر میدهد و خداوند هر چه را که بخواهد
مقدم و آنچه را که بخواهد مؤخر میکند و او هر گونه تغییري را که بخواهد میدهد:
- عن علی (ع) انه سأل رسول اللّه (ص) عن هذه الایۀ: یَمحُوا اللّه ما یَشاءُ وَ یُثبِت،ُ فقال:
لاقرّن عینیک بتفسیرها و لاقرّن عین امتی بعدي بتفسیرها: الصدقۀ علی وجهها و برّ الوالدین و اصطناع المعروف یحوّل الشقاء سعادة و
«1». یزید فی العمر و یقی مصارع السوء
پرسید، آن حضرت فرمود: چشمان تو «ُ یَمحُوا اللّه ما یَشاءُ وَ یُثبِت » از امیر المؤمنین (ع) نقل شده که او از پیامبر خدا درباره این آیه
را با تفسیر آن روشن خواهم کرد و چشمان امت خود را نیز با تفسیر آن روشن خواهم کرد، صدقه دادن درست و نیکی به پدر و
مادر و انجام کار خوب، شقاوت را تبدیل به سعادت میکند و بر عمر میافزاید و از حوادث بد حفظ میکند.
امام «2»! قال: هل یمحی الا ما کان ثابتا و هل یثبت الا ما لم یکن «ُ یَمحُوا اللّه ما یَشاءُ وَ یُثبِت » - عن ابی عبد اللّه (ع) فی هذه الایۀ
صفحه 365 از 423
فرمود: آیا جز این است که آنچه را که ثابت بوده محو میکند و آنچه را «ُ یَمحُوا اللّه ما یَشاءُ وَ یُثبِت » : صادق (ع) در تفسیر این آیه
که نبوده ثابت میکند!
- کان علی بن الحسین (ع) یقول: لو لا آیۀ فی کتاب اللّه لحدّثتکم بما کان و بما یکون الی یوم القیامۀ، فقلت له: ایّۀ آیۀ! فقال: قال
«3».«ُ یَمحُوا اللّه ما یَشاءُ وَ یُثبِت » اللّه
امام سجاد (ع) میفرمود: اگر آیهاي در قرآن نبود شما را از آنچه شده و آنچه تا روز قیامت خواهد شد خبر میدادم، گفتم: کدام
.«ُ یَمحُوا اللّه ما یَشاءُ وَ یُثبِت » آیه! فرمود: آیه
-----------------------------------
. 1)- الدر المنثور، ج 4، ص 66 )
. 2)- کافی، ج 1، ص 146 )
. 3)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 215 )
صفحه : 567
مسئله بدا
مطلب مهمی که باید در اینجا به آن توجه کنیم، این است که این حقیقت قرآنی که خداوند آنچه را که بخواهد تغییر میدهد،
است که شیعه به آن اعتقاد دارد و اهل سنت آن را نفی میکنند. از نظر شیعه بدا همان کاري است که خداوند « بداء » همان مسئله
در لوح محو و اثبات میکند و چیزي فراتر از آن نیست و این بعضی از نویسندگان اهل سنت به شیعه نسبت میدهند که گویا شیعه
معتقد است که گاهی خدا چیزي را نمیداند و سپس علم بر او عارض میشود و این همان بداست، نسبت ناروا و خلاف واقعی
است و هرگز شیعه بدا را به این معنا براي خدا اثبات نمیکند و از آن بیزار است.
آنچه شیعه از زمان ائمه معصومین (ع) تا به حال به آن عقیده دارد این است که گاهی خداوند چیزي را که مقدر کرده تغییر
میدهد و این نه بدان جهت است که خداوند از اول مصلحت واقعی را نمیدانست و بعد آن را دانست، بلکه براي آن است که
خداوند صلاح میدانست که چیزي اول به گونهاي مقدر شود و سپس به گونهاي دیگر تحقّق یابد و این به خاطر مصالحی است که
بعضی از آن را میدانیم و بعضی را نمیدانیم یکی از آن مصالح که میدانیم اعلام قدرت مطلقه خداوند است و دیگر این مردم به
انجام کارهاي خوب تشویق شوند و بدانند که اگر آن کارها را بکنند خداوند سرنوشت آنها را تغییر میدهد و گمان نکنند ایمان و
عمل صالح در سرنوشت محتوم انسان تأثیري ندارد.
به معناي آن نیست که براي خدا چیزي که معلوم نبود آشکار شد، بلکه به این معناست که خداوند چیزي را « بدا للّه » : این میگوییم
در لغت به معناي آشکار شدن چیزي « بدا للّه » میباشد. البته « ابدي و أظهر » به معناي « بدا للّه » که بر بندگان پنهان بود آشکار کرد و
پس از جهل به آن است ولی معلوم است که هیچ موحدي آن را به خدا نسبت نمیدهد و خداوند منزه از آن است و نسبت آن به
خدا از باب مجاز است مانند نسبت دادن مکرو کید و خدعه و نسیان به خداوند که در آیات قرآنی
صفحه : 568
آمده و منظور از آن، معناي لغوي این الفاظ نیست بلکه از باب مجاز معناي درست دیگري دارند که میتوان آنها را به خدا نسبت
داد.
اعتقاد به بدا به مفهوم درست آن که شیعه میگوید، یکی از افتخارات شیعه و نشانی از توحید خالص و تنزیه پروردگار از هر عیب
و نقصی است. طبق این عقیده خداوند قدرت مطلقه دارد و مقدرات، قدرت او را محدود نمیکند و بدا در تکوین مانند نسخ در
صفحه 366 از 423
احکام است و این عقیده همان گونه که قبلا گفتهایم در برابر عقیده باطل یهود است که قدرت خدا را محدود میکردند و آنان
بودند که بدا به معناي نادرست آن را به خدا نسبت میدادند و میگفتند خدا در آفرینش انسان پشیمان شد، همان گونه که در
«1». تورات تحریف شده آمده است
لذا میبینیم ائمه معصومین (ع) اعتقاد به بدا را بالاترین نشان اعتقاد به توحید و تنزیه پروردگار میدانند و آن را یکی از آموزههاي
مشترك ادیان معرفی میکنند:
«2». عن احدهما (ع): ما عبد اللّه بشیء مثل البداء
امام باقر یا امام صادق (ع) فرمود: خداوند با چیزي مانند بدا عبادت نشده است عن الرضا (ع) قال: ما بعث نبی قطّ الّا بتحریم الخمر
«3». و ان یقرّ له بالبداء
امام رضا (ع) فرمود: هیچ پیامبري مبعوث نشد مگر به حرام بودن شراب و اقرار به بدا براي خداوند.
اعتقاد به بدا که ائمه معصومین به آن اهمیت ویژهاي میدادند براي رسیدن به کمال توحید و تنزیه خداوند است و ائمه ما بدا را
چنین معنا کردهاند که آن ناشی از جهل نیست بلکه تغییر اراده و مشیّت خدا از روي علم است:
عن الصادق (ص) قال: ان اللّه یقدّم ما یشاء و یؤخّر ما یشاء و یمحو ما یشاء و یثبت ما یشاء و عنده امّ الکتاب و قال: کل امر یریده
«4». اللّه فهو فی علمه قبل ان یصنعه، لیس شیئی یبدو له الا و قد کان فی علمه، ان اللّه لا یبدو له من جهل
امام صادق (ع) فرمود: خدا هر چه را بخواهد پیش میاندازد و هر چه را بخواهد
-----------------------------------
[.....] . 1)- رجوع شود به تورات، سفر پیدایش، باب 6، جمله 6 )
. 2)- کافی، ج 1، ص 146 )
. 3)- توحید صدوق، ص 334 )
. 4)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 218 )
صفحه : 569
مؤخر میکند و هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات میکند و کتاب مادر نزد اوست و فرمود: هر چیزي را که خدا
اراده میکند پیش از آنکه آن را پدید آورد، در علم او وجود دارد، چیزي بر او آشکار نمیشود مگر این در علم او بوده است،
همانا براي خدا از روي جهل آشکار نمیشود.
همچنین ائمه معصومین (ع) از کسانی که بدا در خدا را به معناي آشکار شدن پس از جهل میدانند اعلام بیزاري کردهاند:
«1». عن ابی عبد اللّه (ع) قال: من زعم ان اللّه یبدو له فی شییء لم یعلمه امس فابرأوا منه
امام صادق (ع) فرمود: هر کس گمان کند که براي خدا چیزي که دیروز نمیدانست آشکار میشود، از او بیزاري کنید.
علما و دانشمندان شیعه نیز به پیروي از امامان خود با قاطعیت تصریح کردهاند که منظور از بدا همان تغییر قضاي الهی است که در
لوح محو و اثبات صورت میگیرد و بدا به معناي آشکار شدن پس از جهل هرگز به خدا نسبت داده نمیشود.
شیخ صدوق در تفسیر اعتقاد به بدا میگوید:
یهود گفتند که خداوند از کار فارغ شده، ما میگوییم: بلکه خدا هر روز در کاري است (کل یوم هو فی شأن) و هیچ کاري او را »
از کار دیگر باز نمیدارد، او زنده می کند و میمیراند و میآفریند و روزي میدهد و آنچه را که بخواهد میکند و معتقدیم که
«2».«ِ یَمحُوا اللّه ما یَشاءُ وَ یُثبِت وَ عِندَه أُمُّ الکِتاب »
دانشمندان دیگر شیعه نیز مطالبی شبیه آن را اظهار کردهاند. با این وجود ما نمیدانیم که چرا برخی از نویسندگان اهل سنت اعتقاد
صفحه 367 از 423
به بدا را درباره خدا به معناي آشکار شدن پس از جهل، به شیعه نسبت میدهند و بر اساس این تهمت ناروا و نادرست به شیعه
حمله میکنند! در حالی که شیعه از این عقیده فاسد بیزار است و اگر آنها کمترین مطالعهاي در آثار شیعه داشتند و سوء نیّتی در
کار نبود، چنین تهمتی را نمیزدند.
-----------------------------------
. 1)- بحار الأنوار، ج 4، ص 111 )
2)- الاعتقادات، ص 40 ، چاپ کنگره شیخ مفید. )
صفحه : 570
ما بدا للّه فی » : آنها بیشتر به جریان بدا در داستان مرگ اسماعیل فرزند امام صادق (ع) استناد میکنند که گویا امام صادق گفته بود
خدا را هیچ بدایی حاصل نشد مانند بدایی که درباره فرزندم اسماعیل حاصل شد. « شییء کما بدا له فی اسماعیل ابنی
گفتهاند که گویا امام صادق (ع) نخست اسماعیل را به امامت پس از خود تعیین کرده بود و چون او در زمان حیات پدرش مرد،
امام صادق (ع) این سخن را گفت.
البته ما این روایت را به صورت مسند در کتب حدیثی شیعه نیافتیم و شیخ صدوق آن را به صورت مرسل نقل میکند و سپس
آمده که روایت را مربوط به جریان ذبح اسماعیل توسط « اسماعیل ابی » « اسماعیل ابنی » روایت دیگري میآورد که در آن به جاي
و اگر «2» بعضی از محققان دیگر نیز این روایت را جعلی میدانند «1». ابراهیم میکند. صدوق سپس در هر دو روایت تردید میکند
هم صحیح باشد باز مشکلی ندارد و بدان معنا نیست که خدا از پیش نمیدانست که اسماعیل خواهد مرد و امامت به حضرت موسی
بن جعفر (ع) خواهد رسید، بلکه معناي آن این است که اسماعیل از چنان قدر و منزلتی برخوردار بود که شایستگی امامت را داشت
و اسماعیل و موسی هر دو لایق امامت و رهبري بودند ولی خداوند با مرگ اسماعیل آشکار کرد که امامت به موسی خواهد رسید
و این از پیش در علم خدا بود و لذا روایاتی داریم که طبق آنها نامهاي دوازده امام از پیش مشخص بوده و در حدیث جابر از
«3». پیامبر، امامان به اسم معرفی شدهاند
بنا بر این، با توجه به مضمون روایات بسیاري که برخی از آنها را نقل کردیم و با توجه به تصریحات دانشمندان شیعه، بدا چیزي جز
تغییر قضاي الهی بدانسان که در آیه مربوط به لوح محو و اثبات آمده، نیست و این چیزي است که همه مسلمانان به آن اعتقاد
دارند.
-----------------------------------
. 1)- شیخ صدوق، التوحید، ص 336 )
2)- مامقانی، تنقیح المقال، ج 1، ص 133 . پیش از مامقانی هم خواجه نصیر طوسی در پاسخ به تهمت نارواي فخر رازي به ائمه )
شیعه، این روایت را ضعیف دانسته است. رجوع شود به: محصل افکار المتقدمین و المتاخرین، ص 365 (پاورقی).
. 3)- این روایت علاوه بر کتب شیعه در برخی از منابع اهل سنت هم آمده است، مانند: فرائد السمطین از حموینی، ج 2، ص 134 )
صفحه : 571
[ [سورة الرعد ( 13 ): الآیات 40 الی 43
اشاره
وَ إِن ما نُرِیَنَّکَ بَعضَ الَّذِي نَعِدُهُم أَو نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّما عَلَیکَ البَلاغ وَ عَلَینَا الحِساب ( 40 ) أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا نَأتِی الَأرضَ نَنقُصُ ها مِن
صفحه 368 از 423
أَطرافِها وَ اللّه یَحکُم لا مُعَقِّبَ لِحُکمِه وَ هُوَ سَرِیع الحِساب ( 41 ) وَ قَد مَکَرَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم فَلِلّه المَکرُ جَمِیعاً یَعلَم ما تَکسِب کُلُّ نَفسٍ
وَ سَیَعلَم الکُفّارُ لِمَن عُقبَی الدّارِ ( 42 ) وَ یَقُول الَّذِینَ کَفَرُوا لَستَ مُرسَلًا قُل کَفی بِاللّه شَ هِیداً بَینِی وَ بَینَکُم وَ مَن عِندَه عِلم الکِتابِ
(43)
و اگر برخی از آنچه را که به آنان وعده میدهیم، به تو بنمایانیم و یا تو را بمیرانیم، همانا پیام رسانی بر تو و حساب کردن برماست
(40)
آیا ندیدند که ما سراغ زمین میآییم و آن را از اطرافش میکاهیم! و خدا حکم میکند و حکم او را بازدارندهاي نیست و او زود
( حسابرسی میکند ( 41
و همانا کسانی که پیش از آنان بودند نیرنگ کردند، ولی همه تدبیرها خداي راست، او میداند که هر کسی چه میکند و بزودي
( کافران خواهند دانست که سرانجام خانه (آخرت) از آنِ کیست! ( 42
و کسانی که کافر شدند میگویند: تو فرستاده نیستی، بگو:
( میان من و شما از نظر شاهد، خدا و کسی که علم کتاب نزد اوست، کفایت میکنند ( 43
نکات ادبی
زایده است. از نظر رسم الخط در اینجا به صورت جدا از هم نوشته شده « ما » براي شرط و « ان » ادات شرط است. البته « ان ما » -1
نوشته شده که نون و میم در هم ادغام شدهاند. « امّا » ولی در بعضی از موارد به صورت
تو را میمیرانیم، تو را برمیگیریم. « نتوفّینّک » -2
.« نأتی » حال است یا از فاعل و یا از مفعول « ننقصها » -3
بازدارنده، باطل کننده، کسی که حکم کس دیگر را به تأخیر بیندازد. « معقّب » -4
در انسان نیرنگ و حیله و کار مخفیانه و در خدا تدبیر و چاره جویی. « مکر » -5
صفحه : 572
سرانجام نیک خانه آخرت. « عقبی الدار » -6
است و محل آن یا به جهت تبعیت از لفظ اللّه مجرور و یا به جهت تبعیت از محل آن مرفوع است « اللّه » عطف به « من عنده » -7
چون با در باللّه زایده است و اللّه فاعل کفی میباشد.
تفسیر و توضیح
آیه ( 40 ) وَ إِن ما نُرِیَنَّکَ بَعضَ الَّذِي نَعِدُهُم ... خداوند در ضمن آیات متعددي از قرآن کریم، براي مشرکان و کافران عصر پیامبر
وعدههاي عذاب داد ولی با این وجود، آنها به خدا ایمان نیاوردند و این باعث ناراحتی و نگرانی پیامبر اسلام گردید، پیامبر خدا
همواره از این مردم ایمان نمیآوردند رنج میبرد و آزرده خاطر میشد، او همچنین در انتظار تحقق وعدههاي خدا بود.
در این آیه جهت اطمینان خاطر پیامبر گفته میشود که چه آن وعدههایی که داده شده، در زمان حیات تو تحقق یابد و تو خود
شاهد و ناظر آن باشی و چه تو از دنیا بروي و آن وعدهها پس از تو عملی شود، به هر حال تو رسالت و وظیفه خود را که همان پیام
رسانی است عمل کردهاي و مسئولیتی بر عهده نداري و رسیدگی به حساب کافران به عهده خداوند است که مطابق با عمل آنان،
رفتار خواهد کرد و آنان را به کیفر کردارشان خواهد رسانید. بنابراین، این آیه نوعی تسلاي خاطر و دادن اطمینان به پیامبر اسلام
است تا در کار خود دلگرم شود و نگران آن نباشد که وعده خدا چه زمانی تحقق خواهد یافت.
صفحه 369 از 423
این آیه نظیر آیات زیر است:
فَذَکِّر إِنَّما أَنتَ مُذَکِّرٌ لَستَ عَلَیهِم بِمُ َ ص یطِرٍ إِلّا مَن تَوَلّی وَ کَفَرَ فَیُعَذِّبُه اللّه العَذابَ الَأکبَرَ إِن إِلَینا إِیابَهُم ثُم إِن عَلَینا حِسابَهُم (غاشیه/
26 ) پس تذکر بده که تو تذکر دهندهاي و بر آنان مسلط نیستی، مگر کسی که رویگردان و کافر شود که خدا او را با عذابی -21
بزرگ عذاب کند، همانا بازگشت آنان به سوي ما و حساب آنان بر ماست.
صفحه : 573
میتوان گفت که در آیه مورد بحث، منظور از وعدههایی که در زمان حیات پیامبر تحقق یافت و شخص پیامبر آنها را دید، همان
پیروزیهاي پی در پی بود که مسلمانان در دوران مدینه داشتند و دشمنان اسلام و کفار قریش در چندین نوبت در جنگ با مسلمانان
شکست خوردند و افراد بسیاري از آنان کشته و مجروح و یا اسیر شدند و منظور از وعدههایی که پس از رحلت پیامبر عملی شد،
فتوحاتی بود که نصیب مسلمانان گردید و اسلام در جهان گسترش یافت.
42 ) أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا نَأتِی الَأرضَ نَنقُصُ ها مِن أَطرافِها ... این آیه براي عبرت آموزي همان مشرکان و کافران عصر پیامبر - آیات ( 41
است که خدا به آنان وعده عذاب داده و اینک به آنان گوشزد میکند که به سرنوشت جامعههاي پیشین و اقوام گذشته توجه کنند
که چگونه خداوند بر آنها عذاب نازل کرد و آنان را از میان برد! و چون اخبار بعضی از اقوام گذشته به گوش مشرکان مکه هم
رسیده بود، میفرماید: آیا آنها ندیدند که ما سراغ زمین میآییم و از اطراف آن میکاهیم! این جمله کنایه از نابودي اقوام کافر
است که بلاي الهی از اطراف و از هر سو آنان را فرا میگیرد و منظور از زمین سرزمین آن اقوام است.
بعضی از مفسران گفتهاند که منظور از زمین، سرزمین مکه است و مراد از این جمله این است که فتوحات اسلامی تا اطراف مکه
رسید و بالاخره خود مکه هم فتح شد، ولی نمیتوان این وجه را قبول کرد چون آیه در مکه نازل شده و مورد خطاب آن مشرکان
مکه است و نمیتوان آن را مربوط به دوران مدینه دانست.
در برخی از روایات هم آمده که منظور از این جمله مرگ دانشمندان و علماي یک جامعه است و این شاید بدان جهت باشد که با
مرگ و زوال یک جامعه، دانشمندان و حتی صلحاي آن هم از میان میروند و چون دانشمندان افراد شاخصی هستند، در این
روایات مورد توجه قرار گرفتهاند.
این ما این آیه را مربوط به نابودي اقوام پیشین دانستیم، در آیه مشابهی به صورت روشن تري بیان شده است:
بَل مَتَّعنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُم حَتّی طالَ عَلَیهِم العُمُرُ أَ فَلا یَرَونَ أَنّا نَأتِی الَأرضَ نَنقُصُها
صفحه : 574
مِن أَطرافِها أَ فَهُم الغالِبُونَ (انبیاء/ 44 ) بلکه ما آنان (کافران) و پدرانشان را برخوردار کردیم تا آنجا که عمرشان طولانی شد. آیا
نمیبینند که ما سراغ زمین میآییم و آن را از اطرافش میکاهیم! آیا آنها غالب هستند!
در این آیه از سرنوشت نهایی کافرانی گفته میشود که در اثر رفاه و برخورداري و داشتن عمر بلند به خود مغرور شدند ولی خدا بر
آنان بلا نازل کرد و بلا از هر سوي آنان را فرا گرفت و جامعه آنها نابود شد.
در ادامه آیه مورد بحث میفرماید: هیچ بازدارندهاي از حکم خدا نیست و او زود حسابرسی میکند، یعنی وقتی مهلت مقرر به پایان
رسید عذاب خدا نازل میشود و هیچ کس قدرت آن را ندارد که مانع فرود آمدن عذاب خدا باشد و خدا زود به حساب رسیدگی
میکند.
در آیه بعدي به نیرنگ کافران در برابر پیامبر اسلام اشاره میکند و میفرماید:
کافران پیش از آنها هم نیرنگ زدند ولی همه نیرنگها خداي راست، یعنی خدا از تمامی نیرنگهاي آنان با خبر است و او نیز در برابر
آنان چاره جویی و تدبیر میکند و او میداند که هر انسانی چه خواهد کرد و پیش از وقوع نیرنگ او، از آن خبر دارد. در پایان آیه
صفحه 370 از 423
خاطر نشان میسازد که بزودي کافران خواهند دانست که سرانجام نیک و عاقبت خوش در روز قیامت نصیب چه کسی خواهد شد،
ولی معلوم است که دیگر دیر شده و در آن زمان راه بازگشت بسته است.
آیه ( 43 ) وَ یَقُول الَّذِینَ کَفَرُوا لَستَ مُرسَلًا ... با این آیه سوره مبارکه رعد پایان مییابد و در آن حجت روشنی براي حقانیت پیامبر
اسلام (ص) و درستی سخنان او آمده است.
در برابر کافرانی که نبوت پیامبر اسلام را انکار میکردند و میگفتند تو فرستاده خدا نیستی، به پیامبر خود تلقین حجت میکند که
در مقابل آنان بگوید: من براي اثبات حقانیت خود دوتا شاهد دارم و این دو شاهد از نظر گواهی دادن کفایت میکنند یکی از آنها
خداست و دیگري کسی است که علم کتاب نزد اوست.
صفحه : 575
گواه بودن خدا بر حقانیت پیامبر اسلام، به این صورت است که به او معجزهها و از جمله معجزه بزرگی چون قرآن داده است که
همه انسانها از آوردن مانند یک سوره آن ناتوان هستند و دیگر این اگر پیامبر به دروغ ادعاي نبوت میکرد خداوند او را رسوا
میساخت و او را در همین دنیا سخت کیفر میداد، همان گونه که فرموده است:
46 ) و اگر او برخی از سخنان را بر ما میبافت، او - وَ لَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الَأقاوِیل لَأَخَ ذنا مِنه بِالیَمِین ثُم لَقَطَعنا مِنه الوَتِینَ (حاقه/ 44
را با دست راست (با قدرت) میگرفتیم و رگ حیات او را میبریدیم.
البته این درباره کسانی است که ادعاي نبوت کنند و باطل بودن ادعاي آنان براي نوع مردم آشکار نباشد، در چنین حالتی است که
خدا دخالت میکند و او را نابود میسازد ولی اگر کسی ادعاي نبوت کرد اما دروغگویی او براي نوع مردم آشکار شد، دیگر
لزومی ندارد که خداوند دخالت کند و این بر عهده مردم است که تحقیق کنند و حق را از باطل تشخیص بدهند. دخالت خداوند
در صورتی است که تشخیص حق از باطل ممکن نباشد.
گواه دیگري که براي اثبات حقانیت پیامبر اسلام معرفی میشود، کسی است که علم کتاب نزد اوست. آیا منظور از این شخص
برخی از دانشمندان یهود است که علم تورات نزد آنان بود! نمیتوان به این سؤال پاسخ مثبت داد چون این آیه در مکه نازل شده و
در دوران مکه کسی از علماي یهود مسلمان نشده بود تا به حقانیت پیامبر اسلام گواهی بدهد. باید گفت که منظور از کتاب در این
آیه قرآن است و در اینجا پیامبر مأمور میشود که بعضی از مسلمانان شاخصی را که علم قرآن نزد آنان بود به عنوان شاهد صدق
رسالت خود معرفی کند، چون فرد یا افرادي که علم قرآن نزد آنان بود افراد معمولی و ساده لوح نبودند بلکه افرادي دانشمند و
مورد اطمینان بودند و مسلم است که مسلمان شدن آنان در آن دورانِ بحرانی، دلیل آن بود که واقعا آنان به حقانیت پیامبر اسلام
پی بردهاند، چون در آن زمان هیچ کس به خاطر مادیات
صفحه : 576
و جاه و جلال و مال دنیا مسلمان نمیشد و پیامبر اینها را نداشت بلکه مسلمان شدن، خود نوعی افتادن در رنج بود بنابراین مسلمان
شدن چنین افراد دانشمند و هوشمندي جز براي رسیدن به حق نبود و لذا گواه روشنی بر حقانیت پیامبر اسلام به شمار میرفت.
نمونه بارز و مصداق روشن این افراد، وجود حضرت علی بن ابی طالب بود که در آن دوران سخت، به پیامبر ایمان آورده بود و در
راه او متحمل هر گونه رنجها شده بود و او کسی بود که علم قرآن نزد او بود و براي هر انسان حق جویی معلوم بود که او به خاطر
حق مسلمان شده است و مسلمان بودن او گواه صدق و حجت آشکاري بر حقانیت اسلام بود.
در این آیه به وجود حضرت علی (ع) « من عنده علم الکتاب » اتفاقاً در روایتهاي متعددي که از طریق شیعه و سنّی نقل شد، جمله
تفسیر شده است و اینک ما چند حدیث را که از طریق اهل سنّت در این باره نقل شده، میآوریم:
قال: ذاك اخی علی بن ابی «ِ وَ مَن عِندَه عِلم الکِتاب » -1 عن ابی سعید الخدري قال: سألت رسول اللّه (ص) عن قول اللّه تعالی
صفحه 371 از 423
«1». طالب
پرسیدم، فرمود: او برادرم علی بن ابی «ِ وَ مَن عِندَه عِلم الکِتاب » ابو سعید خدري میگوید: از پیامبر خدا (ص) درباره این سخن خدا
طالب است.
قال: علی بن ابی طالب، کان عالما بالتفسیر و التأویل و النّاسخ «ِ وَ مَن عِندَه عِلم الکِتاب » : -2 عن اعمش عن ابی صالح فی قوله تعالی
«2». و المنسوخ و الحلال و الحرام
میگوید: او علی بن ابی طالب است که عالم «ِ وَ مَن عِندَه عِلم الکِتاب » اعمش از ابو صالح نقل میکند که او درباره سخن خداوند
به تفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ و حلال و حرام بود. پایان تفسیر سوره رعد
-----------------------------------
. 1)- حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 307 )
. 2)- همان، ص 310 )
صفحه :