گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
تفسیر سوره حجر




[ [سورة الحجر ( 15 ): الآیات 1 الی 5
اشاره
بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیمِ
الر تِلکَ آیات الکِتاب وَ قُرآن مُبِین ( 1) رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَو کانُوا مُسلِمِینَ ( 2) ذَرهُم یَأکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلهِهِم الَأمَل فَسَوفَ
( یَعلَمُونَ ( 3) وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَۀٍ إِلاّ وَ لَها کِتاب مَعلُوم ( 4
( ما تَسبِق مِن أُمَّۀٍ أَجَلَها وَ ما یَستَأخِرُونَ ( 5
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر.
( الر. این آیات کتاب و قرآن روشنگر است ( 1
( چه بسا کسانی که کافر شدهاند آرزو کنند که اي کاش مسلمان بودند ( 2
( رهایشان کن که بخورند و کامروایی کنند و آرزو سرگرمشان سازد، به زودي میدانند ( 3
( و هیچ آبادي را هلاك نکردیم مگر این که براي آن برنامهاي معیّن بود ( 4
صفحه 31 از 409
( هیچ امّتی از وقت معیّن خود نه پیش میافتد و نه پس میماند ( 5
نکات ادبی
است و تنکیر آن به جهت تفخیم است. « الکتاب » عطف بر « قرآن مبین » -1
چه بسا، دلالت بر تقلیل میکند و گاهی معناي تکثیر میدهد به طوري که بعضیها در این جا این احتمال را دادهاند. « ربما » -2
کافّه این است که مانع از عمل حرف جرّ میشود و باعث « ما » کافّه بر آن وارد شد، خاصیت « ما » بود و « ربّ » در اصل « ربما »
در زبان عربی به شش « ربّ » . بر فعل هم داخل شود، همان گونه که در این جا بر فعل مضارع داخل شده است « ربّ » میشود که
صورت استعمال شده است:
رُب،َّ رُبَ، رُبّمَا،
صفحه : 9
رُبَما، رُبَّتما، رُبَتَما.
صله آن باشد و ضمیري که به ما بر میگردد « یودّ » و « ربّ شیء » موصوله باشد به معناي « ربما » احتمال این هم وجود دارد که ما در
از آن حذف شده باشد، به تقدیر:
.« ربّ شیء یودّه الّذین کفروا »
براي تمنّی است و لذا شرط و جزا نمیخواهد. « لو کانوا » در « لو » -3
در زبان عربی ماضی این فعل استعمال نشده است. « وذر یذر » رهایشان کن. فعل امر از « ذرهم » -4
مجزوم است به جهت واقع شدن در جواب امر. « یأکلوا » -5
سرگرمشان کند. از الهی یُلهی. « یلههم » -6
تفسیر و توضیح
که از حروف مقطعه قرآن است در تفسیر آیه نخست از سوره بقره توضیح دادیم و « الر » آیه ( 1) الر. تِلکَ آیات الکِتاب ... درباره
در این جا تکرار نمیکنیم. این سوره طبق معمول سورههایی که با حروف مقطعه شروع شدهاند، مطلبی را درباره آیات قرآن ذکر
میکند و براي جلب توجّه بیشتر خواننده به مفاهیم این سوره یادآور میشود که این، آیات کتاب و قرآن مبین است، تا خواننده
بداند که یک کتاب معمولی را نمیخواند، بلکه متنی را میخواند که آیات کتاب آسمانی و قسمتی از قرآن است، همان قرآنی که
خاصیت روشنگري دارد و حق را از باطل و راه را از چاه متمایز میکند و به خواننده خود بینشی تند و تیز میدهد که قدرت
تشخیص داشته باشد و حقایق عالم را آن چنان که هست دریابد.
یکی از صفات مهم قرآن و نشان دهنده خاصیت روشنگري قرآن است و در شانزده آیه از قرآن، این صفت براي « مبین » صفت
قرآن ذکر شده است.
به صورت نکره است در حالی که در سوره نمل عکس آن آمده است: « قرآن » به صورت معرفه و « الکتاب » در این آیه
صفحه : 10
طس. تِلکَ آیات القُرآن وَ کِتاب مُبِین (نمل/ 1) طس، این آیات قرآن و کتاب روشنگر است.
این نوعی تفنّن در عبارت است و در هر دو مورد معرفه بودن یکی براي آن است که قرآن پیش روي شماست و شما آن را
میشناسید و نکره بودن دیگري براي آن است که قرآن از چنان عظمتی برخوردار است که بالاتر از هر سخن دیگري است و سخن
صفحه 32 از 409
گفتن به مانند آن دور از دسترس بشر است.
3) رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَو کانُوا مُسلِمِینَ ... با وجود روشنگري قرآن، کافران و مشرکان مکّه در برابر آن عناد و ستیز - آیات ( 2
میکردند. در اینجا خاطرنشان میسازد که روزي خواهد رسید که برخی از کافران با دیدن عذاب الهی که سراغ آنان خواهد آمد،
آرزو میکنند که کاش ما نیز مسلمان بودیم و به پیامبر اسلام و قرآن ایمان داشتیم تا دچار عذاب الهی نمیشدیم.
گفته شده است که این آیه مربوط به روز قیامت است و کافران در قیامت چنین آرزویی خواهند داشت، ولی ما تصوّر میکنیم که
با توجه به دنباله آیات، این آیه مربوط به همین دنیاست و آن روز، روزي است که عذاب الهی و بلاي آسمانی سراغ کافران
میآید. همان گونه که براي اقوام پیشین مانند قوم نوح، عاد، ثمود و شعیب پیش آمد، در چنین هنگامهاي است که کافر از کار
خود پشیمان میشود و آرزو میکند که اي کاش به پیامبران ایمان آورده بود.
این احتمال از آن جا تقویت میشود که در دنباله همین آیه کافران را تهدید میکند و از هلاکت آباديها بر اساس برنامه تعیین
گفته میشود و در آیات بسیاري از وقوع « استیصال » شده خبر میدهد که بدون شک مربوط به عذاب این دنیاست که به آن عذاب
آن خبر داده و اقوامی با سیل و طوفان و زلزله و صیحه آسمانی هلاك شدهاند و این پس از ستیز آنان با پیامبر زمان خودشان بوده
است.
البته چنین حالتی در قیامت هم براي کافران رخ خواهد داد و آنان با دیدن عذاب جهنّم آرزو خواهند کرد که اي کاش در دنیا
پیامبر خدا را تکذیب نمیکردند:
صفحه : 11
وَ لَو تَري إِذ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیات رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ (انعام/ 27 ) اگر آنان را ببینی هنگامی که بر
آتش نگهداشته شدهاند، میگویند: اي کاش برگردانیده میشدیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمیکردیم و از مؤمنان بودیم.
بعید نیست که آیه مورد بحث شامل هر دو مرحله باشد و حالت کافران را، هم به هنگام نزول عذاب در این دنیا و هم به هنگام روبه
رو شدن با عذاب آخرت بیان کند.
در آیه بعدي به پیامبر خود دلداري میدهد و اظهار میدارد که بگذار آنان بخورند و کامروایی کنند و آرزوها آنان را سرگرم
سازد، آنان به زودي حقیقت را خواهند فهمید. آنان اکنون با برخورداري از لذّتها و عیش و عشرتها به خود مغرورند، ولی به
زودي روزي میرسد که بساط عیش آنان برچیده میشود و نعمتها تبدیل به نقمتها میشود و آرزوهایشان را بر باد رفته میبینند
و با عذابی سخت روبه رو میشوند. در این هنگام به خود میآیند و آرزوي دیگري میکنند، ولی دیگر دیر شده است و طبق سنّت
الهی که قابل تغییر نیست، مستحق عذاب و هلاك شدهاند.
از این آیه فهمیده میشود که کافران در زندگی دنیا تنها هدفی که دارند خوردن و لذّت بردن است و ارزشهاي معنوي و انسانی
براي آنان مطرح نیست و جالب این که هر قدر هم برخوردار باشند و کامروایی کند اشباع نمیشوند و آرزوهاي دیگري دارند و
خود را با آن آرزوها سرگرم میکنند، بدان جهت است که روح انسان را تنها ایمان به خدا اشباع میکند و لذتهاي دنیوي به هر
مقدار هم باشد، نمیتواند آن آرامش و سکون را ایجاد کند که از راه ایمان و معنویّت به دست میآید.
5) وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَۀٍ إِلّا وَ لَها کِتاب مَعلُوم ... به دنبال تهدید کافران که در آیات پیش به عمل آمد، اینک به یکی از - آیات ( 4
سنّتهاي بزرگ الهی که در تاریخ بشري حاکمیت دارد، اشاره میکند و آن این که ما هرگز مردمی را هلاك نساختیم مگر این
که براي آن برنامهاي معیّن بود و هیچ امتی از وقت و سر آمد تعیین شده خود نه پیش میافتد و نه پس میماند.
صفحه : 12
طبق این آیات و آیات فراوان دیگري که در قرآن آمده، هر جامعهاي براي خود حساب و کتاب خاصّ ی دارد و هر گاه جامعهاي در
صفحه 33 از 409
اثر نافرمانی به خدا و افتادن در مسیر گناه و تکذیب پیامبران الهی شایستگی بقا را از دست بدهد، نابودي و هلاك آن جامعه حتمی
است و قلم تقدیر روز معیّن و مشخّصی را براي نابودي آن رقم زده است و قضاي محتوم الهی بیکم و کاست و در زمان خودش
درباره آن اجرا خواهد شد و این پس از مهلتها و فرصتهایی است که خدا به آنان میدهد تا توبه کنند و اصلاح شوند و چون
این مهلتها تمام شد، دیگر هیچ قدرتی نمیتواند جلوي هلاکت آنان را بگیرد.
این پاسخی است به کافرانی که تهدیدهاي پیامبران و وعدههاي عذاب را به مسخره میگرفتند و میگفتند: اگر راست میگویید
وعدههاي خود را عملی سازید.
این آیه روشن میکند که قضاي الهی براي خود نظام خاصّ ی دارد و این سنّتهاي تغییرناپذیر خداست که در جهان عمل میکند و
طبق این نظام هر جامعهاي براي خود مدّت تعیین شدهاي دارد که تا آن مدّت به سر نیاید کاري اتّفاق نمیافتد و سنّتهاي الهی تابع
هوسها و خواستهاي آنان نیست و حتی پیامبران نیز در تعیین زمان قوع آن نقش ندارند.
وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِینَ. قُل لا أَملِک لِنَفسِی ضَ  را وَ لا نَفعاً إِلّا ما شاءَ اللّه لِکُل أُمَّۀٍ أَجَل إِذا جاءَ أَجَلُهُم فَلا
48 ) و میگویند: این وعده کی خواهد بود اگر راستگویانید! بگو: من براي خود نفع و - یَستَأخِرُونَ ساعَۀً وَ لا یَستَقدِمُونَ (یونس/ 49
ضرري را مالک نیستم جز آنچه خدا بخواهد. براي هر امتی سرآمدي است که چون سرآمد آنان برسد، نه ساعتی پس میافتند و نه
پیشی میگیرند.
[ [سورة الحجر ( 15 ): الآیات 6 الی 9
اشاره
وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَیه الذِّکرُ إِنَّکَ لَمَجنُون ( 6) لَو ما تَأتِینا بِالمَلائِکَۀِ إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ ( 7) ما نُنَزِّل المَلائِکَۀَ إِلاّ بِالحَق وَ ما
( کانُوا إِذاً مُنظَرِینَ ( 8) إِنّا نَحن نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه لَحافِظُونَ ( 9
صفحه : 13
( و گفتند: اي کسی که قرآن بر او نازل شده، همانا تو دیوانهاي ( 6
( چرا فرشتگان را نزد ما نمیآوري اگر از راستگویانی ( 7
( ما فرشتگان را جز به حق فرو نمیفرستیم و در این هنگام اینان مهلت داده نمیشود ( 8
( همانا ما خود قرآن را نازل کردیم و همانا ما نگهدارنده آن هستیم ( 9
نکات ادبی
است. « ذکر » است و یکی از نامهاي قرآن « قرآن » در این جا به معناي « الذکر » -1
در این جا « ما » و به معناي امتناع وجود چیزي به سبب امتناع وجود چیز دیگري است و « هلّا » حرف تحضیض است، مانند « لوما » -2
را تغییر میدهد. « لو » مغیّره نامیده میشود چون معناي
مهلت داده شده گان، تأخیر افتادگان. « منظرین » -3
و یا مبتدا است. « نا » با تأکید براي ضمیر متّصل « نحن » -4
بر میگردد و احتمال این که این ضمیر به پیامبر برگردد بسیار ضعیف است. « الذکر » به « له » -5 ضمیر
تفسیر و توضیح
صفحه 34 از 409
آیه ( 6) وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَیه الذِّکرُ ... کفار و قریش با پیامبر اسلام برخوردي خشن و خصمانه داشتند و علاوه بر رنجها و
آزارهایی که میدادند به آن حضرت تهمتهاي ناروایی هم میزدند. یکی از آن تهمتها این بود که پیامبر اسلام را دیوانه
میخواندند. در این آیه از قول آنان نقل میکند که آنان از روي استهزا میگفتند: اي کسی که قرآن بر وي نازل شده، تو دیوانه
هستی؟ طبق برخی از روایات، گویندگان این سخن عبد اللّه بن ابی امیّه و نضر بن حارث و نوفل بن خویلد و ولید بن مغیره از
بزرگان و اشراف قریش بودند.
تهمت جنون مخصوص پیامبر اسلام نبود، بلکه پیامبران پیشین هم از سوي
صفحه : 14
مخالفان خود متّهم به جنون شده بودند.
کَذلِکَ ما أَتَی الَّذِینَ مِن قَبلِهِم مِن رَسُول إِلّا قالُوا ساحِرٌ أَو مَجنُون (ذاریات/ 52 ) چنین است که براي امّتهاي پیش از آنان پیامبري
نیامد مگر این که گفتند:
جادوگر یا دیوانه است.
این اتّهام از آن جا ناشی میشد که پیامبران بر خلاف مسلّمات فکري آنان سخن میگفتند، و مخالف گویی در برابر اعتقاداتی که
در ذهن آنان رسوخ پیدا کرده بود، به نظر آنان کار جنون آمیزي بود، به خصوص این که توهین به بتها و مقدّسات خود را
خطرناك میدانستند و گمان میکردند اگر کسی به آنها بد بگوید دچار خشم آنان میشود و دیوانه میگردد. این مطلب را قوم
عاد درباره پیامبرشان هود به صراحت گفتند:
إِن نَقُول إِلَّا اعتَراكَ بَعض آلِهَتِنا بِسُوءٍ (هود/ 54 ) جز این نمیگوییم که بعضی از خدایان ما به تو گزندي رساندهاند.
این مطلب را هم اضافه کنیم که به هنگام نزول وحی بر پیامبر، سنگینی وحی در وجود او اثر میگذاشت و پیامبر غرق عرق میشد
و حالت خاصّی پیدا میکرد و همین حالت باعث میشد که کفار در زدن تهمت جنون به پیامبر، خود را توجیه کنند.
8) لَو ما تَأتِینا بِالمَلائِکَ ۀِ إِن کُنتَ مِنَ ال ّ ص ادِقِینَ ... کفار قریش ضمن زدن تهمت جنون به پیامبر، در مقام محاجّه با او، - آیات ( 7
میگفتند: اگر تو در ادّعاي پیامبري راستگو هستی و خود را در ارتباط با عالم بالا میدانی، چرا فرشتگان را نزد ما نمیآوري!
نظرشان این بود که براي تصدیق گفتههاي تو، بهتر بود که فرشتگان را میآوردي و ما با آنان سخن میگفتیم و این دلیل حقّانیت
تو میشد.
در پاسخ این پیشنهاد نابخردانه، میفرماید: ما فرشتگان را جز به حق نمیفرستیم، و اگر آنان را میفرستادیم آنان مهلت داده
نمیشدند. یعنی نزول فرشتگان بر اساس برنامههاي خاصّی است و اگر طبق پیشنهاد کفار، خداوند فرشتگان را میفرستاد ممکن بود
آنان بگویند: پیامبر ما را سحر کرده است و ایمان نمیآوردند و در این
صفحه : 15
صورت نزول بلا براي آنان حتمی میشد و دیگر هیچ مهلتی به آنان داده نمیشد، چون همان گونه که پیشتر گفتهایم، طبق آیات
قرآنی، اگر پیامبري معجزه درخواستی امت خود را عملی کند و باز آنان ایمان نیاورند، هلاکت آن قوم قطعی است و هیچ مهلتی
باقی نمیماند. بنابراین، به صلاح هیچ قومی نیست که معجزه خاصی را از پیامبر خود درخواست کنند.
درخواست نزول فرشتگان و پاسخ خداوند به این درخواست، در سوره انعام هم آمده است:
وَ قالُوا لَو لا أُنزِلَ عَلَیه مَلَک وَ لَو أَنزَلنا مَلَکاً لَقُضِ یَ الَأمرُ ثُم لا یُنظَرُونَ (انعام/ 8) و گفتند: چرا فرشتهاي بر او نازل نمیشود! و اگر
فرشتهاي میفرستادیم، همانا کار گزارده میشد (هلاك میشدند) و دیگر مهلت نمییافتند.
آیه ( 9) إِنّا نَحن نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه لَحافِظُونَ ... این آیه پاسخ قاطعی است به کفار قریش که قرآن را مورد مسخره قرار میدادند و
صفحه 35 از 409
پیامبر را به خاطر آن دیوانه میخواندند و منتظر بودند که پیامبر بمیرد و قرآن او هم از میان برود.
أَم یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّص بِه رَیبَ المَنُون (طور/ 30 ) بلکه میگویند: شاعري است که ما حادثه مرگ را درباره او انتظار داریم.
در این جا خداوند با تأکید فراوان و با قاطعیّت اعلام میکند که همانا قرآن را نازل کردیم و ما نگهبان آن هستیم، و بدین گونه
اعلام میکند که قرآن زوال ناپذیر است. و همواره تحت مراقبت و حفظ خداوند است.
این آیه به روشنی دلالت دارد که هیچ کس توانایی آن را ندارد که آیات قرآنی را تغییر بدهد و در آن دست ببرد و تحریف کند.
نظیر آیه:
42 ) و همانا آن کتابی ارجمند - وَ إِنَّه لَکِتاب عَزِیزٌ لا یَأتِیه الباطِل مِن بَین یَدَیه وَ لا مِن خَلفِه تَنزِیل مِن حَکِیم حَمِیدٍ (فصلت/ 41
است که باطل نه از پیش رو و نه از پشت سر بدان راه
صفحه : 16
نیابد، فرو فرستادهاي از جانب خداوند حکیم و ستوده است.
براي همین است که ما مسلمانان معتقدیم که قرآن موجود دقیقاً همان قرآنی است که بر پیامبر نازل گردیده و کم و زیاد نشده
است و تحریف و تبدیل و تغییر و افزونی و کاستی در آن راه ندارد.
در این باره بحث مستقلی داریم که در این جا در پی میآید:
بحثی درباره مصونیت قرآن از تحریف
یکی از امتیازات مهم و برجسته قرآن مصون و محفوظ ماندن از تحریف و جابه جایی و زیادي و نقصان است. آنچه که به عنوان
قرآن میان ماست، بدون کمی و زیادي همان است که بر پیامبر خدا (ص) نازل شده و به همان صورت، دست نخورده باقی مانده و
هیچ کس بر آن چیزي نیفزوده و چیزي کم نکرده است.
این مطلبی است که مسلمین از شیعه و سنّی بر آن اتفاق نظر دارند و اگر از افراد نادري از شیعه و سنّی قول به تحریف نقل شده
باشد به هیچ وجه اهمیّت ندارد و خلاف مسلّمات امّت اسلامی است.
در خود قرآن آیات متعدّدي وجود دارد که از آنها استفاده میشود که قرآن هرگز قابل تحریف نیست و خداوند با قدرت کامله
خود، قرآن را از هر گونه تحریف و تغییري حفظ میکند:
وَ إِنَّه لَکِتاب عَزِیزٌ لا یَأتِیه الباطِل مِن بَین یَدَیه وَ لا مِن خَلفِه تَنزِیل مِن حَکِیم حَمِیدٍ (فصلت/ 42 ) آن کتابی است عزیز که باطل نه از
پیش رو و نه از پشت سر به آن راه پیدا نمیکند و آن فرستاده شدهاي است از جانب خداي حکیم حمید.
در این آیه شریفه نخست به کسانی که در فکر الحاد در آیات قرآنی هستند و میخواهند به قرآن صدمهاي بزنند هشدار داده
میشود که کار و فعالیتهاي آنها از
صفحه : 17
نظر خدا پوشیده نیست و خداوند آنها را زیر نظر دارد و سپس آنها را تهدید به آتش جهنّم میکند و مجدّداً هشدار میدهد که هر
کاري بکنند خداوند به آن آگاه است و در آخر قرآن را کتابی عزیز و قدرتمند معرفی میکند که هیچ باطلی از هیچ طرف به آن
راه پیدا نمیکند. و این مطلب صراحت دارد بر این که قرآن تحریف نشده است زیرا چه باطلی بالاتر از تحریف میتواند وجود
داشته باشد. و چون طبق این آیه هیچ باطلی به قرآن راه پیدا نمیکند بنابراین تحریف و تغییر هم به آن راه نمییابد.
إِنّا نَحن نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه لَحافِظُونَ (حجر/ 9) ما قرآن را نازل کردیم و ما آن را نگهبان هستیم.
است و این اسم در موارد دیگري نیز بر قرآن اطلاق شده است در این آیه خداوند به صراحت و روشنی « ذکر » یکی از نامهاي قرآن
صفحه 36 از 409
اعلام میدارد که نگهبان قرآن است و آن را از هر خطري محفوظ و مصون خواهد داشت و بنابراین راهیابی تحریف و تغییر در
قرآن کریم امري محال و ناشدنی است.
به راستی چگونه ممکن است که خداوند خود نگهبان قرآن باشد و در عین حال کسانی براي اعمال غرضهاي شیطانی خود در
آیات قرآنی دست ببرند و چیزي را بر آن بیفزایند و یا چیزي را از آن بکاهند! چنین چیزي امکان ندارد.
19 ) زبان خود را حرکت - لا تُحَرِّك بِه لِسانَکَ لِتَعجَ لَ بِه إِن عَلَینا جَمعَه وَ قُرآنَه فَإِذا قَرَأناه فَاتَّبِع قُرآنَه ثُم إِن عَلَینا بَیانَه (قیامت/ 16
نده تا به آن (قرآن) عجله کنی. بر ماست جمع آوري و خواندن آن، و چون آن را خواندیم تو از خواندن آن پیروي کن، سپس بر
ماست بیان آن.
این آیه در مجموع دلالت دارد بر این که خواندن و جمع آوري و سپس بیان آن به عهده خداوند است. بنابراین کسانی نمیتوانند
در مقام جمع آوري و خواندن قرآن چیزي بر آن بیفزایند و یا از آن بکاهند.
بطور کلّی عنایت خاص پروردگار به قرآن کریم که از این آیات و آیات دیگر به دست میآید، خود تضمینی است بر سلامت
قرآن از هر نوع تحریف و تغییري که
صفحه : 18
دستهاي ناپاك و غرض آلودي بخواهند در آن اعمال کنند، و همین عنایت خاص خداوند است که از آستین فرزندان قرآن به در
آمد و با همّتی بلند قرآن را همچون جان خود عزیز داشتند و نگذاشتند کلمهاي کم و زیاد شود. یک نمونه از این اهتمام، داستان
ابو ذر غفاري است که در مجلس عثمان بن عفان بر سر اثبات حرف واو در اول جمله وَ الَّذِینَ یَکنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الفِضَّۀَ با کعب
الاحبار قاطعانه برخورد کرد.
این در حالی است که کتب آسمانی دیگر مانند تورات و آنها را انجیل تحریف شدهاند و دست خیانت و سودجویی در آنها بازي
کرده و از اعتبار انداخته است:
مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَواضِعِه از یهود کسانی سخنان (خدا) را از جایگاه خود تحریف میکردند.
وَ قَد کانَ فَرِیق مِنهُم یَسمَعُونَ کَلامَ اللّه ثُم یُحَرِّفُونَه مِن بَعدِ ما عَقَلُوه وَ هُم یَعلَمُونَ (بقره/ 75 ) و بودند گروهی از آنها (اهل کتاب)
که سخنان خدا را میشنیدند سپس آن را تحریف میکردند از پس آن که آن را میفهمیدند و به آن آگاهی داشتند.
فَوَیل لِلَّذِینَ یَکتُبُونَ الکِتابَ بِأَیدِیهِم ثُم یَقُولُونَ هذا مِن عِندِ اللّه لِیَشتَرُوا بِه ثَمَناً قَلِیلًا (بقره/ 79 ) پس واي بر کسانی که کتاب را با
دستان خود مینویسند، سپس میگویند: این از جانب خداست تا آن را به بهاي اندکی بفروشند.
باید توجّه داشت که تورات و انجیل مانند قرآن نبودند که خداوند آنها را حفظ کند، زیرا که اولًا این کتابها معجزه پیامبرانشان
نبودند، و ثانیاً کتابی براي همه اعصار و قرون نبودند، اما قرآن هم معجزه پیامبر اسلام بود و هم کتاب آسمانی دینی بود که آخرین
دینهاست و دینی پس از آن نخواهد آمد، و لذا بر خدا لازم بود که از راه لطف این کتاب را از هر گونه تحریفی حفظ کند چون
قرآن مانند تورات و انجیل نبود که به هر حال دین جدیدي میآمد و تحریف آنها را تصحیح میکرد.
از آن گذشته در عصر رسول گرامی اسلام هر چند که دوران جاهلیت بود اما بشر
صفحه : 19
نسبت به نسلهاي گذشته به درجهاي از بلوغ فکري رسده بود که چون دین اسلام را پذیرفت از کتاب آسمانی آن به دقت
محافظت نماید و نگذارد حتی حرف واوي در آن دچار تحریف گردد.
در مورد مصونیّت قرآن از تحریف و تغییر علاوه بر آیاتی که آوردیم از اخبار و احادیث معصومین نیز شواهد و دلایل محکمی در
دست داریم که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
صفحه 37 از 409
-1 روایات ارجاع به قرآن
روایات متعدّدي از معصومین رسیده است که مردم را به قرآن و استفاده از نور و هدایت آن با تأکید تمام دعوت کردهاند. اگر
قرآن داراي تحریف بود هرگز ائمه مردم را این چنین به سوي قرآن نمیخواندند:
قال علی علیه السلام: و اعلموا أنّ هذا القرآن هو الناصح الذي لا یغش و الهادي الذي لا یضل و المحدث الذي لا یکذب، و ما
جالس هذا القرآن من ا حد الا قام عنه بزیادة او نقصان، زیادة فی هدي او نقصان فی عمی ... فاستشفوه من ادوائکم و استعینوا به
.«1» علی لاوائکم
علی علیه السلام فرمودند: و بدانید که این قرآن همان نصیحت کنندهاي است که غل و غش نمیکند و هدایت کنندهاي است که
گمراه نمیسازد و سخنگویی است که دروغ نمیگوید و هیچ کس با این قرآن همنشین نمیشود مگر آن که وقتی از پیش آن
برمیخیزد، یا چیزي بر او میافزاید و یا چیزي از او میکاهد، افزایش در هدایت و کاستی از کوري ضلالت ... پس به وسیله قرآن
دردهاي خود راشفا ببخشید و در ناراحتیها از او کمک بخواهید.
عن علی بن سالم عن ابیه قال: قلت لابی عبد اللّه (ع): یابن رسول اللّه، ما تقول فی القرآن! فقال: هو کلام اللّه و قول اللّه و کتاب اللّه
و وحی اللّه و تنزیله و
-----------------------------------
. 1)- نهج البلاغه، خطبه 202 )
صفحه : 20
.«1» إِنَّه لَکِتاب عَزِیزٌ لا یَأتِیه الباطِل مِن بَین یَدَیه وَ لا مِن خَلفِه تَنزِیل مِن حَکِیم حَمِیدٍ
علی بن سالم از پدرش نقل میکند که از امام صادق (ع) پرسیدم که درباره قرآن چه میگویی! فرمود: آن کلام خدا و سخن خدا
و کتاب خدا و وحی و تنزیل خدا است و آن همان کتاب عزیزي است که باطل نه از پیش رو و نه از پشت سر در آن راه نمییابد و
نازل شده از جانب خداي حکیم و حمید است.
از این گونه روایات بسیار داریم که در آنها پیامبر و ائمه ارزش و اهمیت قرآن را گوشزد کردهاند و مردم را به سوي قرآن رهنمون
شدهاند. پر واضح است که اگر خللی در قرآن بود بدین گونه مردم به سوي آن دعوت نمیشدند.
-2 موضوع عرض روایات به قرآن
علاوه بر این که در روایات ما مردم به سوي قرآن دعوت شدهاند، قرآن میزان و معیار و الگوي صحت روایات هم معرفی شده
است، بدین گونه که در روایات متعدّدي از معصومین دستور رسیده است که هر روایتی از ما به شما برسد آن را به قرآن عرضه
کنید، اگر مخالف قرآن باشد، آن روایت را به دیوار بزنید و بدانید که آن روایت از ما نیست و یک روایت جعلی است. البته
روایات مربوط به این قسمت زیاد است و ما تنها به ذکر دو روایت بسنده میکنیم:
.«2» قال الصادق (ع): إنّ علی کل حق حقیقۀ و علی کل صواب نوراً، فما وافق کتاب اللّه فخذوه و ما خالف کتاب اللّه فدعوه
هر حقی حقیقتی دارد و هر کار خوبی نوري دارد، پس هر چه موافق کتاب خدا باشد آن را اخذ کنید و هر چه مخالف کتاب خدا
باشد آن را ترك نمایید.
عن الصادق (ع): إذا ورد علیکم حدیثان مختلفان فاعرضوهما علی کتاب اللّه فما وافق کتاب اللّه فخذوه و ما خالف کتاب اللّه
.«3» فردّوه
صفحه 38 از 409
امام صادق (ع) فرمود: هنگامی که دو حدیث مختلف بر شما وارد شد آنها را بر
-----------------------------------
. 1)- الامالی، ص 545 )
. 2)- امالی شیخ صدوق، ص 367 )
. 3)- وسائل الشیعه، ج 18 ، ص 75 )
صفحه : 21
کتاب خدا عرضه کنید و آنچه موافق کتاب خدا باشد اخذ کنید و آنچه را که مخالف کتاب خدا باشد ردّ کنید.
-3 حدیث ثقلین:
حدیث معروف و متواتر ثقلین نیز به خوبی دلالت دارد بر این که قرآن تحریف نشده و تا روز قیامت هم تحریف نخواهد شد و
تمسّک به قرآن و اهل بیت پیامبر مایه نجات خواهد بود.
.«1» قال رسول اللّه (ص): إنی تارك فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدي أبداً
پیامبر خدا (ص) فرمود: همانا در میان شما دو چیز پربها میگذارم: کتاب خدا و عترت من مادامی که به این دو چنگ بزنید، پس از
من گمراه نخواهید شد.
در مقابل این گونه احادیث که نمونههاي اندکی از آن نقل کردیم، احادیث دیگري وارد شده که ظاهر آن اشاره به تحریف قرآن
نقل شده است، اما هم علما و محققان شیعه و هم علما و «3» و هم از طریق سنی «2» دارد و این گروه از احادیث نیز هم از طریق شیعه
محققان اهل سنت این احادیث را طرد کردهاند و یا آنها را به نحوي توجیه و تأویل نمودهاند و هرگز به مضمون آنها رأي ندادهاند،
مگر چند تن از افراد معدود و محدود که در مقابل اتفاق علما اسلام اعتنایی به سخن آنها نمیشود.
همچنین روایاتی دلالت دارد بر این که امیر المؤمنین علی (ع) پس از رحلت رسول اکرم مدّتها در خانه نشست و مصحفی را جمع
کرد و چون آن را به قوم ارائه کرد آنها مصحف را رد کردند و حضرت آن را به خانه آورد، و یا روایاتی دلالت دارد بر این که
وقتی قائم آل محمّد (ص) حضرت مهدي (عج) قیام و ظهور کرد، قرآنی
-----------------------------------
1)- این حدیث بطور متواتر از طریق شیعه و سنی نقل شده است. )
2)- حاجی نوري این قبیل احادیث را در کتاب فصل الخطاب آورده است. )
3)- احادیث تحریف حتی در صحاح سته و از جمله صحیح بخاري و صحیح مسلم نقل شده است و ما نمونههایی از آنها را )
خواهیم آورد.
صفحه : 22
متفاوت با قرآن فعلی ارائه خواهد نمود.
در مقابل این دو مطلب، یعنی مصحف حضرت علی و قرآن حضرت مهدي باید گفت که این مصحفها که به احتمال بسیار قوي
و یا از نظر ترتیب سورهها و «1» یکی هستند، یا مشتمل بر تأویل و تفسیر آیات نیز بوده همان گونه که شیخ مفید احتمال داده است
اما در اصل آیات نازل شده «2» آیات با قرآن موجود تفاوت داشته است، همان گونه که مرحوم علامه طباطبایی احتمال داده است
تفاوتی نداشته است و بنابراین نباید آن را دلیل بر تحریف دانست.
همچنین بعضیها مدّعی شدهاند که طبق روایاتی هر چیزي که در امتهاي گذشته اتفاق افتاده در امت اسلامی نیز اتفاق خواهد
صفحه 39 از 409
افتاد و چون امتهاي پیشین کتب آسمانی خود را تحریف نمودهاند پس قرآن نیز تحریف شده است.
این سخت بسیار سست و بیمایه است اگر هم آن روایات را بپذیریم دلیل آن نمیشود که همه حالات امم گذشته تکرار شود، بلکه
ممکن است منظور روایت تکرار بعضی از آن حالات باشد، زیرا به یقین میدانیم که بر امتهاي گذشته حالاتی رخ داده که بر
امت اسلامی رخ نداده است، مانند مسخ شدن بعضی از آنها و یا نسخ شرایع آنها و از این قبیل.
به هر حال، آنچه از آیات و روایات قطعی و اتّفاق مسلمین روشن و واضح است این است که قرآن کریم به همان گونه که در میان
ماست بر پیامبر نازل شده و هیچ گونه تحریف و افزایش و کاهشی در آن وجود ندارد، و علماي ما به پیروي از رهنمودهاي ائمه
اطهار (ع) بر این مطلب تأکید کردهاند و این یکی از مسلّمات عقاید شیعه است.
با وجود این، مایه شگفتی است که برخی از نویسندگان و گویندگان اهل سنت از قدیم و جدید به شیعه تهمت میزنند که گویا
شیعه قائل به تحریف قرآن است. البته این تهمت را کسانی میزنند که اهل تحقیق و بحث و نظر نیستند بلکه میخواهند به
-----------------------------------
1)- شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 81 (چاپ کنگره شیخ مفید). )
. 2)- علامه طباطبایی، المیزان، ج 12 ، ص 119 )
صفحه : 23
شیعه حمله کنند و در این راه از هیچ تهمت و دروغی پرهیز ندارند. جالب این که این تهمتها شیعه را در عقاید خود محکمتر
میکند، چون میبیند که مخالف او چیزي را به او نسبت میدهد که در او نیست و به غرض ورزي و بیتقوایی مخالف پی میبرد.
آنچه که این نویسندگان دستاویز خود قرار دادهاند، ظواهر بعضی از روایات شیعه است، در حالی که چنانکه خواهیم دید در
روایات اهل سنت هم مطالبی وجود دارد که به روشنی دلالت بر تحریف قرآن میکند ولی اهل سنت آنها را توجیه میکنند.
عالمانه نیست که در تبیین عقاید یک مذهب به کتب روایی تنقیح نشده آن مذهب استناد کرد بلکه باید کتابهاي اعتقادي و
کلامی آن مذهب را در نظر گرفت.
اگر بنا باشد که با استناد به ظاهر برخی از روایات، به شیعه تهمت تحریف زد، باید گفت که اهل سنت نیز قائل به تحریف قرآن
هستند، چون در روایات آنها مطالب دالّ بر تحریف به صورت شدیدتري وجود دارد و ما اکنون نمونههایی از آن را میآوریم:
در برخی از کتابهاي اهل سنت آمده که دو سوره از سورههاي قرآن به نامهاي سوره خلع و سوره حفد از قرآن حذف شده است؟
«1». و جالبتر این که سیوطی متن آنها را هم آورده که هیچ شباهتی به قرآن ندارد
«2». از ابی بن کعب و عایشه نقل کردهاند که سوره احزاب از نظر طول به اندازه سوره بقره بود و آیه رجم هم در آن بود
عمر بن خطاب در خطبهاي که پس از آخرین حج خود خواند اظهار داشت که در زمان پیامبر آیه رجم نازل شده بود و ما آن را
أن لا ترغبوا عن آباء کم » : و نیز همو میگوید: در زمان پیامبر در کتاب خدا میخواندیم «3». میخواندیم ولی اکنون در قرآن نیست
در حالی که در مصحف کنونی چنین «4»« فإنه کفر بکم أن ترغبوا عن آباء کم
-----------------------------------
1)- سیوطی، الدر المنثور، ج 6، ص 420 به بعد. )
[.....] . 567 شوکانی، فتح القدیر، ج 1، ص 126 و قرطبی، تفسیر، ج 14 ، ص 113 ، 2)- متقی هندي، کنز العمال، ص 2 )
. 3)- صحیح بخاري، ج 8، ص 208 )
. 4)- صحیح بخاري، ج 8، ص 208 و صحیح مسلم، ج 4، ص 167 )
صفحه : 24
صفحه 40 از 409
جملهاي وجود ندارد.
أن جاهدوا » : همو گمان میکرد که از قرآن آیه جهاد حذف شده است و به إبن عوف گفت: از چیزهایی که نازل شده این است
.«1» آیا آن را مییابی ما آن را نمییابیم. گفت: آنهم از جمله چیزهایی است که از قرآن ساقط شده است « کما جاهدتم اوّل مرّة
عبد اللّه بن عمر میگفت: هیچ یک از شما نگوید که من همه قرآن را أخذ کردم، او چه میداند که همه قرآن چیست! از قرآن
.«2» بخشهاي زیادي از بین رفته است. بلکه باید بگوید آنچه را که از قرآن ظاهر شده است، گرفتهام
إبن شهاب گفت: به ما خبر رسیده که قرآن بیشتر از این نازل شده بود، پس روز یمامه دانایان به آن کشته شدند، همانها که آن را
.«3» میدانستند و پس از آنها دانسته نشد و نوشته نشد
انّ اللّه و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الّذین آمنوا صلوا علیه و » : ابو یونس غلام عایشه میگفت: در مصحف عایشه چنین بود
.«4»« سلموا تسلیما و علی الّذین یصلون الصفوف الأوّل
لو أنّ لابن آدم وادیین من مال لسأل وادیاً ثالثاً و لا یملأ جوف » : ابی بن کعب گفت: در زمان پیامبر در سوره بیّنه این جمله هم بود
.«5»« إبن آدم الا التراب
ابو موسی اشعري به سیصد نفر از قاریان بصره گفت: ما سورهاي به اندازه برائت میخواندیم که آن را فراموش کردهام و فقط این
و نیز سورهي دیگري « لو کان لابن آدم وادیان من مال لابتغی وادیاً ثالثاً و لا یملأ جوف إبن آدم الا التراب » : جمله یادم مانده است
یا ایّها الّذین » : را میخواندیم که مانند یکی از سورههاي مسبحات بود و آن را فراموش کردیم و فقط این جمله یادم مانده است
آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون
-----------------------------------
. 567 الدّر المنثور، ج 1، ص 106 ، 1)- کنز العمال، 2 )
.106 ، 2)- سیوطی، الاتقان، ج 3، ص 72 الدر المنثور، 1 )
. 3)- کنز العمال، ج 2، ص 584 )
. 4)- الاتقان، ج 3، ص 73 )
. 5)- مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 132 تفسیر قرطبی، ج 20 ، ص 139 )
صفحه : 25
.«1»« فتکتب شهادة فی اعناقکم فتسألون عنه یوم القیامۀ
زرّ بن حبیش گفت: ابی بن کعب به من گفت: سوره احزاب را چند آیه میشمارید! گفتم: 73 آیه. گفت: هرگز؟ من این سوره را
.«2»« الشیخ و الشیخۀ إذا زنیا فارجموهما البتۀ » : دیدم که به اندازه سوره بقره بود و آیه رجم هم در آن بود
«3». مالک إبن انس میگفت: سوره برائت به اندازه سوره بقره بود که مقداري از اول آن ساقط شد که بسم اللّه هم جزء آن بود
حذیفۀ بن یمان گفت: شما فقط یک چهارم سوره برائت را میخوانید و نام آن را سوره توبه گذاشتهاید در حالی که نام آن، سوره
«4». عذاب بود
حتی تستأذنوا » : گفت: آن از خطاي کاتب است و صحیح آن چنین است « حَتّی تَستَأنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهلِها » : إبن عباس در باره آیه
.«5»« و تسلموا
خواند، وقتی از او پرسیده شد، گفت: گمان میکنم که « افلم یتبین الّذین آمنوا » را « أَ فَلَم یَیأَس الَّذِینَ آمَنُوا » : و نیز إبن عباس آیه
«6». کاتب آن را در حالی که خواب آلوده بود نوشته است
عروة بن زبیر سه آیه از قرآن به نظرش غریب میآمد، آنها را از عایشه پرسید او گفت: اي پسر خواهرم این، کار کاتبان بود و آنها
صفحه 41 از 409
«7». در کتابت خطا کردهاند
در کتابهاي اهل سنت نمونههایی از این قبیل که نقل کردیم بسیار است و ظاهر آنها دلالت بر تغییر و تحریف قرآن دارد ولی اهل
سنت همه آنها را توجیه میکند. آیا شایسته است که کسی به استناد این روایات به اهل سنت نسبت دهد که آنها قایل به تحریف
قرآن هستند!
روایاتی که از طریق شیعه وارد شده و ظاهر آنها دلالت بر تحریف قرآن دارد،
-----------------------------------
. 1)- صحیح مسلم، ج 3، ص 100 )
. 2)- الاتقان، ج 3، ص 72 )
. 3)- الاتقان، ج 1، ص 184 )
. 4)- مستدرك حاکم، ج 2، ص 330 )
.87 ، 5)- تفسیر طبري (جامع البیان)، ج 18 )
. 6)- همان، ج 13 ، ص 104 )
[.....] . 7)- الاتقان، ج 1، ص 182 )
صفحه : 26
خیلی کمتر و کمرنگتر از آنهاست و بسیاري از آنها از نظر سند ضعیف است و علماي شیعه آنها را ردّ یا توجیه کردهاند.
بنابراین اگر آن گروه از اهل سنت که به شیعه تهمت تحریف میزنند، به دیده انصاف بنگرند و به راستی در صدد کشف حقیقت
باشند، باید به کتابهاي اعتقادي و کلامی آنها مراجعه کنند نه روایات تنقیح نشدهاي که قابل رد یا توجیه هستند، همان گونه که با
روایات خود چنین کردهاند.
[ [سورة الحجر ( 15 ): الآیات 10 الی 15
اشاره
وَ لَقَد أَرسَلنا مِن قَبلِکَ فِی شِیَع الَأوَّلِینَ ( 10 ) وَ ما یَأتِیهِم مِن رَسُول إِلاّ کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ ( 11 ) کَذلِکَ نَسلُکُه فِی قُلُوب المُجرِمِینَ
( 12 ) لا یُؤمِنُونَ بِه وَ قَد خَلَت سُنَّۀُ الَأوَّلِینَ ( 13 ) وَ لَو فَتَحنا عَلَیهِم باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیه یَعرُجُونَ ( 14 )
( لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَت أَبصارُنا بَل نَحن قَوم مَسحُورُونَ ( 15
( همانا پیش از تو (پیامبران خود را) در میان گروههاي نخستین فرستادیم ( 10
( و براي آنان پیامبري نیامد مگر این که او را استهزا میکردند ( 11
( بدین گونه آن (قرآن) را در دلهاي گنهکاران وارد میکنیم ( 12
( به آن ایمان نمیآورند و سنّت پیشینیان گذشته است ( 13
( و اگر براي آنان دري از آسمان بگشاییم که روزانه در آن بالا روند، ( 14
( باز میگویند: همانا دیدگان، بسته شد، بلکه ما گروهی جادو شده هستیم ( 15
نکات ادبی
صفحه 42 از 409
بوده که مفعول آن به جهت معلوم بودن حذف شده است. « ارسلنا رسلا » در اصل « ارسلنا » -1
گروهها، فرقهها، پیروان یک مسلک، جمع شیعه به معناي پیرو. « شیع » -2
.« حق الیقین » اضافه صفت به موصوف است، مانند « شیع الاوّلین » -3
ادخال چیزي در چیزي است « سلک » وارد میکنیم، راه میدهیم. اصل « نسلکه » -4
صفحه : 27
« لا یؤمنون به » بر میگردد که در آیات قبلی آمده بود، همان گونه که ضمیر « ذکر » به « نسلکه » مانند وارد کردن نخ در سوزن. ضمر
به استهزا یا به کفر حاصل از آن بر میگردد، ولی عود دو ضمیر پشت سر هم به « نسلکه » نیز به آن بر میگردد. گفته شده که ضمیر
یک مرجع بهتر است.
بر انجام کار در شب « بات » فعلی است که بر انجام کاري در روز آن هم بطور مداوم دلالت میکند، همان گونه که « فظلّوا » -5
دلالت دارد.
به معناي بستن سدّ بر آب رودخانه و یا از سکران به معناي مستی مشتق شده است. « سکر » بسته شده، بی فروغ شده. از « سکّرت » -6
همان گونه که مست نمیتواند درست ببیند، اینان نیز واقعیّت را نمیدیدند.
تفسیر و توضیح
11 ) وَ لَقَد أَرسَلنا مِن قَبلِکَ فِی شِیَع الَأوَّلِینَ ... سخنان غیر منطقی و موذیانه کفّار قریش باعث آزردگی خاطر رسول - آیات ( 10
خدا میشد، ولی هر گاه چنین حالتی به وجود میآمد، خداوند پیامبر خود را دلداري میداد و او را از نظر روحی تقویت میکرد.
در این آیات خداوند در برابر سخنان ناشایست کافران که پیامبر را دیوانه خطاب کردند و از روي استهزا از او خواستند که فرشتگان
را به آنان نشان بدهد، جهت دلداري و تسلّاي خاطر پیامبر خود یادآور میشود که این رفتار ناپسند شیوه دائمی کافران در برابر
پیامبران است و خداوند در میان امّتهاي نخستین هم پیامبرانی فرستاد، و هیچ پیامبري فرستاده نشد مگر این که مورد استهزاي امّت
خود قرار گرفت.
بنابراین، پیامبر اسلام باید بداند که او تنها پیامبري نیست که مورد استهزا قرار میگیرد پیامبران پیشین هم مبتلاي چنین گروههاي
نادان بودند، ولی به هر حال پیامبران بر مخالفان خود پیروز شدند و گاهی عذاب الهی سراغ کافران آمد.
مسخره کردن پیامبران و دعوت کنندگان به سوي خدا عکس العمل مشترك همه کافران بوده، و این پدیده زشت از آن جا ناشی
میشد که آنان در برابر سخنان پیامبران
صفحه : 28
پاسخ منطقی نداشتند و طبیعی است که در مقام معارضه و محاجّه، کسی که داراي منطق نیست و در عین حال زور و قدرت بیشتري
دارد به هو کردن و مسخره نمودن طرف مقابل روي میآورد، به خصوص اگر مقام و موقعیّت خود را در خطر ببیند. خداوند از این
حالت زشت که در میان بندگان کافر وجود دارد، اظهار تأسف میکند.
یا حَسرَةً عَلَی العِبادِ ما یَأتِیهِم مِن رَسُول إِلّا کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ (یس/ 30 ) اي دریغ بر بندگان؟ هیچ پیامبري به سوي آنان نیامد مگر
این که او را مسخره میکردند.
13 ) کَ ذلِکَ نَسلُکُه فِی قُلُوب المُجرِمِینَ ... خداوند همواره حجّت خود را بر مردم تمام کرده و سخن حق را به آنان - آیات ( 12
رسانده و تفهیم نموده است و همه مردم از مؤمن و کافر حق را شنیدهاند و در عین حال بعضیها به آن ایمان نیاوردهاند.
در این آیات با اشاره به همین موضوع، خاطر نشان میسازد که ما قرآن را در دلهاي مجرمان وارد میکنیم و راه میدهیم و در
صفحه 43 از 409
عین حال آنان به آن ایمان نمیآورند و شیوه و سنّت پیشینیان نیز چنین بوده است، یعنی از آغاز تا کنون همیشه خداوند حجّت را بر
مردم تمام کرده و حقیقت را به آنان نشان داده است ولی گروهی از آنان ایمان نیاوردهاند.
ایمان نیاوردن آنها یا از روي جاه طلبی و خود خواهی و میل به عیّاشی و یا به جهت رسوبات فکري پیشینیان بوده ولی در هر حال
آنان عذري در برابر خدا نداشتند و حجّت بر آنان تمام شده است:
رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلّا یَکُونَ لِلنّاس عَلَی اللّه حُجَّۀٌ بَعدَ الرُّسُل وَ کانَ اللّه عَزِیزاً حَکِیماً (نساء/ 165 ) پیامبرانی مژده دهنده و بیم
دهنده (فرستادیم) تا بعد از فرستادن پیامبران مردم را بر خدا حجّتی نباشد و خدا پیروزمند فرزانه است.
در آیه مورد بحث صحبت از جریان دادن قرآن در دلهاي مجرمان است، یعنی خداوند قرآن را به درون آنان راه داده و زمینه
ایمان را فراهم کرده اما آنان ایمان
صفحه : 29
نیاوردهاند و این زیانکاري بزرگی است که دامنگیر کافران شده است.
به کفر و شرك برگردد، یعنی این که خداوند شرك را در دلهاي مجرمان راه داده، احتمال بعیدي « نسلکه » احتمال این که ضمیر
و بدون شک ضمیر « لا یؤمنون به » و دیگري ضمیر « نسلکه » است، چون در این جا دو ضمیر پشت سر هم وجود دارد، یکی ضمیر
دوم به شرك بر نمیگردد، پس مناسب است که ضمیر اول نیز چنین باشد. البته اگر این احتمال را هم بپذیریم، مفهوم آن این
نیست که کافران با جبر الهی کافر شدهاند، بلکه منظور این است که چون آنان مجرم بودند و خودشان کفر را انتخاب کرده بودند،
خداوند نیز کفر را در دلهاي آنان جریان داد. نظیر چنین تعبیرهایی در قرآن وجود دارد.
15 ) وَ لَو فَتَحنا عَلَیهِم باباً مِنَ السَّماءِ ... در آیات پیشین دیدیم که مشرکان از پیامبر خدا میخواستند که فرشتگان را به - آیات ( 14
سوي آنان بیاورد، اینک در این آیه اظهار میدارد که اگر ما از آسمان دري به روي آنان باز میکردیم و آنان روزانه از آن به
آسمانها عروج میکردند، باز ایمان نمیآوردند و میگفتند: ما چشم بندي شدهایم بلکه ما را جادو کردهاند.
این آیه روشن میکند که پیشنهاد دیدن فرشتگان بهانهاي بیش نبوده و این کافران آن چنان در کفر و عناد فرو رفتهاند که هر
معجزهاي بیاوري و حتی کاري کنی که آنان به آسمانها عروج کنند و جایگاه فرشتگان را هم ببینند، باز ایمان نخواهند آورد و این
معجزه را حمل بر سحر و جادو خواهند کرد نظیر آیات:
وَ لَو نَزَّلنا عَلَیکَ کِتاباً فِی قِرطاس فَلَمَسُوه بِأَیدِیهِم لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن هذا إِلّا سِحرٌ مُبِین (انعام/ 7) و اگر کتابی نوشته شده در
کاغذي را بر تو نازل کنیم و آن را با دستهاي خود لمس کنند، باز کسانی که کافر شدهاند، گویند: این نیست مگر جادویی
آشکار.
وَ إِن یَرَوا آیَۀً یُعرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحرٌ مُستَمِرٌّ (قمر/ 2) و اگر معجزهاي را ببینند رویگردان میشوند و میگویند: این جادویی نیرومند
صفحه : 30
است.
فَلَمّا جاءَتهُم آیاتُنا مُبصِ رَةً قالُوا هذا سِحرٌ مُبِین (نمل/ 13 ) و چون نشانههاي روشنگر ما به سوي آنان آمد، گفتند: این جادویی
آشکار است.
[ [سورة الحجر ( 15 ): الآیات 16 الی 20
اشاره
صفحه 44 از 409
وَ لَقَد جَعَلنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنّاها لِلنّاظِرِینَ ( 16 ) وَ حَفِظناها مِن کُل شَیطان رَجِیم ( 17 ) إِلاّ مَن استَرَقَ السَّمعَ فَأَتبَعَه شِهاب مُبِینٌ
18 ) وَ الأَرضَ مَدَدناها وَ أَلقَینا فِیها رَواسِیَ وَ أَنبَتنا فِیها مِن کُل شَیءٍ مَوزُون ( 19 ) وَ جَعَلنا لَکُم فِیها مَعایِشَ وَ مَن لَستُم لَه بِرازِقِینَ )
(20)
( و همانا در آسمان برجهایی پدید آوردیم و آن را براي نگاه کنندگان آراستیم ( 16
( و آن را از هر شیطان رانده شدهاي حفظ کردیم ( 17
( مگر کسی که استراق سمع کند که شهابی روشن در پی او افتد ( 18
( و زمین را گسترش دادیم و در آن کوههاي استواري افکندیم و در آن از هر چیز معینی رویاندیم ( 19
( در آن براي شما و کسی که شما روزي دهنده او نیستید، مایه زندگی قرار دادیم ( 20
نکات ادبی
به معناي قصر، و در این جا منظور منزلهاي ستارگان است. برج در اصل به معناي ظهور است، و چون قصر « برج » جمع « بروج » -1
یا دیوار برجهاي شهرها کاملًا آشکار و مشخص است به آنها برج گفته میشود.
رانده شده، مطرود. « رجیم » -2
استثناي منقطع و الّا به معناي لکن است. « إلا من استرق السمع » -3
قطعهاي از آتش است و به شهابهاي آسمانی هم از آن جهت شهاب گفته میشود که به صورت قطعه آتش دیده « شهاب » -4
میشوند.
کوههاي ثابت و استوار. « رواسی » -5
صفحه : 31
وزن شده، معیّن، مقدار لازم. « موزون » -6
است و این عطف با این که حرف جر در معطوف اعاده نشده جایز است و در قرآن نظیر دارد، « لکم » عطف به « و من لستم » -7
البته وجوه دیگري هم گفته شده است. .« و کفر به و المسجد الحرام » : مانند
تفسیر و توضیح
18 ) وَ لَقَد جَعَلنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً ... جهان آفرینش با نظام خاصّ ی که دارد نمونهاي از قدرت بیپایان الهی است و - آیات ( 16
انسان باید چشم خود را باز کند و با تفکّر در پدیدههاي خلقت در زمین و آسمان بر معرفت خود نسبت به آفریدگار و آفریده
بیفزاید. یکی از این پدیدهها که بشر در شناخت آن هنوز در آغاز راه است نظام موجود در آسمانهاست. در این آیه به پدیدههایی
در آسمان اشاره میکند که هنوز بشر حقیقت برخی از آنها را با وسایل مادي درك نکرده است، اگر چه برخی دیگر از آنها براي
بشر قابل درك است.
نخست میفرماید: ما در آسمان برجهایی قرار دادیم و آسمان را براي نگاه کنندگان آراستیم. منظور از بروج، جایگاههاي ستارگان
است که از محلّی طلوع و در محلی غروب میکنند. البته این طلوع و غروب یک امر نسبی است و براي اهل زمین است و گر نه آنها
همیشه ثابت و استوار هستند. برجهایی که در علم هیئت از آنها یاد میشود مانند حمل، ثور، جوزا، و ... یا فروردین، اردیبهشت،
خرداد و ... از محاسبه حرکتهاي مختلف زمین و مقایسه آن با ثوابت و سیارات به دست آمده و خورشید و ماه و ستارگان با نظم
شگفت آوري از این برجها طلوع و غروب میکند و براي ما قابل درك است و از محاسبه آنهاست که حساب سال و ماه به دست
صفحه 45 از 409
میآید و این یکی از نشانههاي قدرت خداست که این نظم خاص را قرار داده است.
ستارگان براي اهل زمین چشم انداز زیبایی دارند و آنها زینت آسمان هستند و لذا در این آیه و آیات دیگر از قرآن، ستارگان را
مایه آرایش آسمان معرفی کرده است.
صفحه : 32
موضوع مهمّی که در این آیات آمده و هنوز علم بشر به حقیقت آن پی نبرده است، این است که میفرماید: ما آسمان را از هر
شیطان رانده شدهاي حفظ کردیم و هر گاه که شیطانی استراق سمع کند (دزدکی در پی دریافت خبر از آسمان باشد) شهاب
روشنی او را دنبال میکند.
طبق این آیه آسمان از دسترس شیاطین به دور است و اگر شیطانی در فکر صعود به آسمانها باشد آتشی او را میسوزاند. گویا که
در آسمان خبرهایی مهم وجود دارد و سیر حوادثی که در زمین اتفاق میافتد در آن جا مرقوم است و شیاطین علاقه زیادي براي
کسب آن خبرها دارند و گاهی استراق سمع میکنند، ولی به سوي آنها شهاب پرتاب میشود و آنها را دفع میکند. تنها فرشتگان
هستند که به این اخبار دسترسی دارند و آن مقداري را که خدا اجازه میدهد به پیامبران منتقل میکنند.
منظور از شیاطین در این آیه نیروهاي خاصّی هستند که میتوانند از دید بشر پنهان باشند و کارهاي شگفت آوري انجام بدهند و به
آنها جن هم گفته میشود.
موضوع استراق سمع این نیروها از آسمان و این که آنها دنبال چه چیزي هستند، در آیاتی از سوره جن از زبان خود آنها چنین بیان
شده است:
وَ أَنّا لَمَسنَا السَّماءَ فَوَجَدناها مُلِئَت حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً وَ أَنّا کُنّا نَقعُدُ مِنها مَقاعِدَ لِلسَّمع فَمَن یَستَمِع الآنَ یَجِد لَه شِهاباً رَصَداً وَ أَنّا لا
10 ) و ما آسمان را لمس کردیم و آن را پر از نگهبانان توانا و - نَدرِي أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی الَأرض أَم أَرادَ بِهِم رَبُّهُم رَشَداً (جن/ 8
تیرهاي شهاب یافتیم، و ما در آنها براي شنیدن به کمین مینشستیم (ولی) اکنون هر کس بخواهد به گوش باشد، تیر شهابی در
کمین خود مییابد. و ما نمیدانیم که براي اهل زمین، بدي خواسته شده یا پروردگارشان برایشان خوبی اراده کرده است.
از این آیات به دست میآید که این نیروها قبلا از آسمان خبرهایی را کسب میکردند، ولی در آن زمان (زمان نزول این آیات) از
این کار منع شدند و اگر کسی از آنان در صدد این کار باشد با شهاب زده میشود. دیگر این که اخباري که آنان کسب
صفحه : 33
میکردهاند راجع به خیر و شرّ اهل زمین بوده است که اکنون دیگر این اخبار به آنان نمیرسد و آنان اظهار بیاطلاعی میکنند.
اتفاقاً در روایتی از امام صادق (ع) تصریح شده که شیطان پیش از تولّد پیامبر اسلام به آسمانها رفت و آمد میکرد، ولی پس از
«1». تولّد آن حضرت از آسمانها منع شد و شیاطین به وسیله ستارگان رمی میشوند
گویا پیش از اسلام کاهنانی بودند که از سرنوشت مردم و خیر و شرّي که به آنها میرسید خبر میدادند و آنها به وسیله همین
شیاطین این اخبار را به دست میآوردند، ولی پس از اسلام دیگر این ارتباط ممکن نشد.
ما نمیدانیم که این شهابهایی که بعضی از شبها در آسمان دیده میشوند و از برخورد سنگهاي آسمانی با جوّ زمین و شعلهور
شدن آنها به وجود میآیند، همان شهابهایی است که به طرف شیاطین به هنگام استراق سمع انداخته میشوند و یا اینها دو مقوله
جداگانه هستند.
علاوه بر آیه مورد بحث و آیاتی که از سوره جن نقل کردیم، در آیات دیگري نیز به این موضوع اشاره شده است:
إِنّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِزِینَۀٍ الکَواکِب وَ حِفظاً مِن کُل شَیطان مارِدٍ لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی المَلَإِ الَأعلی وَ یُقذَفُونَ مِن کُل جانِب دُحُوراً وَ لَهُم
10 ) ما آسمان را به زیور ستارگان آراستیم و از هر شیطان - عَذاب واصِب إِلّا مَن خَطِفَ الخَطفَۀَ فَأَتبَعَه شِهاب ثاقِب (صافات/ 6
صفحه 46 از 409
سرکشی محفوظ داشتیم.
آنها نمیتوانند به (اسرار) ملأ اعلی گوش دهند و از هر سو رانده میشوند به راندنی سخت و براي آنها عذابی پاینده است. مگر
کسی که سخنی را دزدانه برباید، پس شهابی درخشان او را دنبال میکند.
مجموع آیاتی که آوردیم به روشنی بر این حقیقت دلالت دارد که شیاطین در پی
-----------------------------------
. 1)- امالی صدوق، ص 235 )
صفحه : 34
هستند و هر گاه چنین کنند شهابی آنها را دنبال میکند و آنها را میراند. ما حق « ملأ اعلی » کسب خبر از عالم فرشتگان یا همان
نداریم این حقیقت قرآنی را به این دلیل که علم امروز مطلبی در این باره نگفته است، به چیز دیگري تأویل کنیم همان گونه که
بعضیها گرفتار چنین تأویلهاي سستی شدهاند و مثلًا گفتهاند که منظور از آسمان دلهاي مؤمنان است و شیاطین با وسوسههاي
خود میخواهند در آن نفوذ کنند، ولی پیامبران و امامان و علما با امواج علم به آنان هجوم میبرند و آنها را از نزدیک شدن به این
آسمان میرانند؟ به نظر ما چنین تأویلهایی از مصادیق روشن تفسیر به رأي است که باید شدیداً از آن دوري کرد.
20 ) وَ الَأرضَ مَدَدناها وَ أَلقَینا فِیها رَواسِیَ ... پس از ذکري که از آسمانها و ستارگان به میان آمد، اینک سخن از - آیات ( 19
زمین و آمادگی آن براي زندگی بشر است میفرماید: ما زمین را گستردیم و در آن کوههاي استواري افکندیم.
گستردن زمین همان آماده ساختن آن براي زندگی است، مانند:
وَ الَأرضَ فَرَشناها فَنِعمَ الماهِدُونَ (ذاریات/ 48 ) و زمین را گسترانیدیم و چه نیکو گسترانندهایم.
همچنین منظور از افکندن کوههاي استوار بر زمین، این است که خداوند کوهها را در زمین چنان قرار داد که باعث ثبات و استواري
آن و براي بشر قابل زندگی باشد.
در جاي دیگر کوهها را میخهاي زمین معرفی کرده (سوره نبأ آیه 7) که همین مفهوم را دارد.
شاید اشاره به این باشد که وقتی زمین از خورشید جدا شد، به صورت کره مذابی بود و روي آن « انداختن کوهها بر زمین » تعبیر
چین و چروکی نداشت. بعدها که سرد شد، چین خوردگیها یا همان کوهها به وجود آمد. بنابراین، در آغاز پیدایش زمین کوهی
وجود نداشت و بعداً این کوهها پیدا شدند. این است که میفرماید: ما کوهها را در آن افکندیم.
صفحه : 35
مطلب دیگر این که میفرماید: ما در زمین از هر چیز موزون رویاندیم، یعنی هر چیزي که براي بشر لازم بود آفریدیم و این شامل
گیاهان و معادن و سایر عناصري که براي ادامه زندگی بشر لازم است، میشود. رویانیدن به مفهوم ایجاد تدریجی اشیا است. آیه
توجّه میدهد که اشیا در طبیعت همگی داراي اندازه معیّن و موزونی هستند و این شاید اشاره به تشکیل هر چیز از عناصر معیّن و
مشخصی است که قوام وجود آن بستگی به ترکیب خاص عناصر دارد به گونهاي که کم و زیاد شدن حتی یک واحد از عنصر
خاصی دگرگونی عظیمی در آن به وجود میآورد.
در آیه بعدي تذکر میدهد که ما براي شما در زمین وسیله و ابزار زندگی قرار دادیم و نه تنها براي شما بلکه براي حیواناتی که شما
روزي دهنده آنان نیستید، نیز وسیله زندگی فراهم کردیم. البته ابزار زندگی که خداوند در زمین قرار داده به دو گونه است: یکی
چیزهایی است که به آسانی قابل استفاده است، مانند گیاهان و میوههاي درختان و گوشت حیوانات که انسان و حیوان به را حتی
میتوانند از این نعمتها برخوردار شوند دیگر امکاناتی است که بشر با فکر کردن و زحمت کشیدن و ترکیب برخی از مواد با
یکدیگر و ساختن ابزارهاي لازم در جهت را حتی و آسایش خود از آن بهرهمند میشوند. همه این وسایل و امکانات را خداوند در
صفحه 47 از 409
اختیار بشر قرار داده و به او اندیشهاي پویا و دستانی سازنده داده که با تصرّف در طبیعت براي خود زندگی بهتري فراهم کند.
[ [سورة الحجر ( 15 ): الآیات 21 الی 25
اشاره
وَ إِن مِن شَیءٍ إِلاّ عِندَنا خَزائِنُه وَ ما نُنَزِّلُه إِلاّ بِقَدَرٍ مَعلُوم ( 21 ) وَ أَرسَلنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَأَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسقَیناکُمُوه وَ ما أَنتُم لَهُ
بِخازِنِینَ ( 22 ) وَ إِنّا لَنَحن نُحیِی وَ نُمِیت وَ نَحن الوارِثُونَ ( 23 ) وَ لَقَد عَلِمنَا المُستَقدِمِینَ مِنکُم وَ لَقَد عَلِمنَا المُستَأخِرِینَ ( 24 ) وَ إِنَّ
( رَبَّکَ هُوَ یَحشُرُهُم إِنَّه حَکِیم عَلِیم ( 25
و چیزي وجود ندارد مگر این که گنجینههاي آن نزد ماست و آن را جز به
صفحه : 36
( اندازهاي معیّن نازل نمیکنیم ( 21
( و بادها را بارور کننده فرستادیم و از آسمان آبی فرو فرستادیم و شما را از آن سیراب کردیم و شما ذخیره کننده آن نیستید ( 22
( و همانا ما زنده میکنیم و میمیرانیم و ما وارثان (همه چیز) هستیم ( 23
( و ما پیشینیان شما را میشناسیم و پسینیان شما را (نیز) میشناسیم ( 24
( و همانا پروردگار تو آنان را محشور میکند که او فرزانه داناست ( 25
نکات ادبی
که ظرف است. « عندنا » مرفوع است به وسیله « خزائنه » خبر آن و « عندنا » مبتدا و « شیء » زایده است و « من شیء » در « من » -1
گنجینههاي آن، جمع خزینه یا خزانه. « خزائنه » -2
است و منظور بارور کردن ابرها یا گیاهان است. « لاقح » و یا « ملقح » بارور کنندگان، جمع « لواقح » -3
فعل و فاعل است و دو مفعول برداشته است. « اسقیناکموه » -4
تفسیر و توضیح
آیه ( 21 ) وَ إِن مِن شَیءٍ إِلّا عِندَنا خَزائِنُه ... موجودات عالم از ستارگان تا کوه و دریا و درخت، از حیوان تا انسان، از تابش نور تا
فرود آمدن باران، همه چیز در قدرت خداوند به صورت کلّی وجود دارد و خداوند توانایی پدید آوردن آنها به صورت انبوه را
دارد، ولی کارهاي خدا هم از روي حساب و کتاب و برنامه است و این پدیدهها را به اندازه معیّن و متعادل به وجود میآورد و
جهان آفرینش بر اساس نظم و هماهنگی خاصّی به سیر وجودي خود ادامه میدهد.
آیه مورد بحث اشاره به همین حقیقت دارد و خاطر نشان میسازد که هیچ چیزي در جهان نیست مگر این که گنجینههاي آن نزد
ماست ولی ما آن را به مقدار معیّنی نازل
صفحه : 37
میکنیم و منظور از نازل کردن، آفریدن است چون وقتی چیزي آفریده میشود در واقع از مرتبه کلیّت در صقع ذات الهی به مرحله
شخص تنزّل مییابد و مقیّد به قیدهاي عالم مادي میشود.
این حقیقت شامل روزي بندگان هم میشود و خداوند توانایی دارد که آن را به وفور و به صورت انبوه در اختیار بندگان بگذارد
صفحه 48 از 409
ولی این کار باعث طغیان آنان میشود و لذا بر اساس یک سنّت تکوینی آن را به اندازه معیّنی که خود میداند نازل میکند و
بندگان باید براي به دست آوردن آن تلاش کنند:
وَ لَو بَسَطَ اللّه الرِّزقَ لِعِبادِه لَبَغَوا فِی الَأرض وَ لکِن یُنَزِّل بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّه بِعِبادِه خَبِیرٌ بَصِ یرٌ (شوري/ 27 ) و اگر خداوند روزي را بر
بندگانش فراخ میکرد، آنان در زمین سرکشی میکردند ولی به اندازهاي که بخواهد فرود میآورد که او بر بندگانش آگاه و
بیناست.
آیه ( 22 ) وَ أَرسَلنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ ... در این آیه به عنوان نمونهاي از آن پدیدهها که خزانه و گنجینه آن نزد خداست ولی آن را به
مقدار معیّنی فرود میآورد از باران یاد میکند و میفرماید: ما بادها را بارور کننده فرستادیم پس، از آسمان آبی فرود آوردیم.
جریان هوا و تغییرات مهمی که در جوّ اتفاق میافتد باعث پیدا شدن بادهایی میشود که ابرها را به حرکت در میآورند و بارور
میسازند، همان گونه که در عالم گیاه و حیوان از ملاقات دو جنس نر و ماده و تلقیح آنان، زایش به وجود میآید، در جوّ زمین
هم از به هم رسیدن ابرهایی که بارهاي مثبت و یا منفی دارند، ابرهاي باران زا به وجود میآید و باران میبارد و این تلقیح به وسیله
باد انجام میشود. البته باد، گیاهان و درختان را هم بارور میسازد و در گرده افشانی آنها نقش مهم دارد، ولی در این آیه به نقش
باد در تلقیح ابرها اشاره شده است، نظیر:
اللّه الَّذِي یُرسِل الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَیَبسُطُه فِی السَّماءِ کَیفَ یَشاءُ وَ یَجعَلُه کِسَفاً فَتَرَي الوَدقَ یَخرُج مِن خِلالِه (روم/ 48 ) خداست آن
که بادها را میفرستد که ابر را بر میانگیزانند، پس آن را در آسمان آن
صفحه : 38
گونه که بخواهد میگستراند و پاره پارهاش میکند، پس باران را بینی که از خلال آن بیرون میآید.
در آیه مورد بحث پس از ذکر چگونگی نزول باران، اضافه میکند که ما شما را به وسیله آن سیراب میکنیم و شما ذخیره کننده
آن نیستید. اشاره به این که خداوند ضمن سیراب کردن بندگان و زراعتها و چهارپایان آنان، مقداري از آب را هم ذخیره میکند
و آب در دل زمین فرو میرود و سپس به صورت چشمهها ظاهر میشود و رودها به وجود میآیند و بشر در مواقعی هم که باران
نمیبارد از آن استفاده میکند و یکی از نعمتهاي بزرگ خداوند، ذخیره سازي آب در زمین است. ضمناً این آیه میتواند
ارشادي باشد به این که بشر با سد سازي آب را ذخیره کند، چون در آیه گفته نشده که شما نمیتوانید چنین کنید، بلکه گفته شده
شما چنین نمیکنید و این میرساند که ذخیره سازي آب کار مطلوبی است.
25 ) وَ إِنّا لَنَحن نُحیِی وَ نُمِیت ... خداوند با فرستادن باران زمینه را براي زندگی فراهم میسازد و هموست که انسان را - آیات ( 23
زنده میکند و میمیراند. هر موجود زندهاي مقدار معیّنی از زمان را زنده است و از امکانات موجود در طبیعت استفاده میکند و
پس از تمام شدن عمرش میمیرد و دیگري جایگزین او میشود و این چرخه حیات ادامه دارد تا وقتی که خداوند همه موجودات
زنده را بمیراند و زندگی را از جهان بردارد و خود تنها موجود زنده باقی بماند و در واقع وارث همه موجودات عالم باشد.
این که میفرماید: ما وارثان هستیم، اشاره به بقاي ذات الهی پس از فناي عالم است و البته پس از این مرحله، بار دیگر خداوند در
روز قیامت انسانها را زنده خواهد کرد و آنها از قبرهاي خود بیرون خواهند آمد.
ممکن است این پرسش مطرح شود که داشتن حساب و کتاب این همه انسان که از آغاز تا پایان آمدهاند و رفتهاند، چگونه خواهد
بود! خداوند پاسخ آن را چنین میدهد که ما هم پیشینیان شما و هم پسینیان شما را میشناسیم یعنی خداوند هم به
صفحه : 39
انسانهایی که پیش از این آمدهاند و هم انسانهایی که پس از این خواهند آمد آگاه است و حساب آنها را دارد و در روز قیامت
آنها را محشور خواهد کرد و این نشانی از علم و حکمت خداوند است.
صفحه 49 از 409
پیشی گیرندگان در میدان جهاد و یا پیشی گیرندگان در صفوف نماز جماعت « متقدمین پیشینیان » گفته شده است که منظور از
عقب ماندگان در میدان جهاد و یا در صفوف نماز جماعت هستند، ولی سیاق آیات دلالت « مستأخرین پسینیان » هستند و منظور از
قرینه روشنی بر « وَ إِن رَبَّکَ هُوَ یَحشُرُهُم: و پروردگارت آنان را محشور میسازد » : بر معنایی دارد که بیان شد، به خصوص جمله
آن است.
[ [سورة الحجر ( 15 ): الآیات 26 الی 33
اشاره
وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ مِن صَلصال مِن حَمَإٍ مَسنُون ( 26 ) وَ الجَان خَلَقناه مِن قَبل مِن نارِ السَّمُوم ( 27 ) وَ إِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَۀِ إِنِّی خالِقٌ
بَشَراً مِن صَ لصال مِن حَمَإٍ مَسنُون ( 28 ) فَإِذا سَوَّیتُه وَ نَفَخت فِیه مِن رُوحِی فَقَعُوا لَه ساجِ دِینَ ( 29 ) فَسَجَدَ المَلائِکَۀُ کُلُّهُم أَجمَعُونَ
(30)
إِلاّ إِبلِیسَ أَبی أَن یَکُونَ مَعَ السّاجِ دِینَ ( 31 ) قالَ یا إِبلِیس ما لَکَ أَلاّ تَکُونَ مَعَ السّاجِ دِینَ ( 32 ) قالَ لَم أَکُن لِأَسجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقتَه مِن
( صَلصال مِن حَمَإٍ مَسنُون ( 33
( همانا انسان را از گلی خشک بر گرفته از لجنی بدبو آفریدیم ( 26
( و جن را از پیش، از آتش سوزناك آفریدیم ( 27
( و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من آفریننده بشري از گل خشک برگرفته از لجنی بدبو هستم ( 28
( پس چون او را استوار کردم و از روح خود در او دمیدم در برابر او سجده کنان بیفتید ( 29
( پس فرشتگان همگی سجده کردند ( 30
( جز ابلیس که از این که با سجده کنندگان باشد خودداري کرد ( 31
( خداوند گفت: اي ابلیس، تو را چه شده که با سجده کنندگان نباشی! ( 32
( گفت: من آن نیستم که به بشري که او را از گلی خشک بر گرفته از لجنی بدبو آفریدهاي، سجده کنم ( 33
صفحه : 40
نکات ادبی
است که به معناي صداي حاصل از برخورد اجسام است و چون گل وقتی خشک « صلصله » گل خشک. اصل آن از « صلصال » -1
شد- مخصوصاً اگر به صورت سفال باشد- با برخورد با اجسام دیگر صدا میدهد لذا به آن صلصال گفته شد.
گل سیاه، لجن، گلی که در اثر مجاورت با آب رنگ آن تغییر کرده است. « حمأ » -2
بویناك، متعفّن. « مسنون » -3
یا جمع جن است و یا نام جن اولیه است که به آن ابلیس هم گفته میشود. جن در لغت به معناي موجود ناپیدا و پنهانی «ّ الجان » -4
است و لذا به بچهاي که در شکم مادر است جنین گفته میشود چون پنهان از دیدگان ماست.
سوزناك، بادي که از حرارت آتش ناشی میشود، آتش بیدود. « السموم » -5
انسان از این جهت به او بشر گفته شد که پوست بدن او آشکار است و مانند حیوانات زیر مو یا پولک مخفی نیست. « بشر » -6
او را استوار کردم، او را به حالت متعادل در آوردم. « سوّیته » -7
صفحه 50 از 409
که بر سر آن فاء داخل شده است. « وقع یقع » پس بیفتید. فعل امر از « فقعوا » -8
تفسیر و توضیح
27 ) وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ مِن صَ لصال ... داستان خلقت آدم را بیان میکند و نخست از خمیر مایه آدم ابو البشر خبر - آیات ( 26
میدهد که از گل خشک بر گرفته از لجنی بدبو ست. از آیات مختلفی که در این باره آمده معلوم میشود که آفرینش آدم از
یاد میکند، سپس خاك به « تراب » خاك مراحل مختلفی داشته است و خمیر مایه آدم، نخست خاك بوده که قرآن از آن به
و آن گاه خشک شد و به « حمأ مسنون » و سپس از آن به حالت لجن متعفّن در آمد « طین لازب » صورت گل چسبنده در آمده
و « طین لازب » و « تراب » بنابراین، تعبیر .« صلصال کالفخّار » حالت گل خشک مانند سفال در آمد
صفحه : 41
که در آیات قرآنی آمده، هر کدام اشاره به مرحلهاي از ساخته شدن خمیر مایه آدم دارد. « صلصال » و « حمأ مسنون »
است و همان گونه که انسان اوّلیه را از خاك « جن » ، موجود دیگري که آن را آفریده و مانند انسان تحت تکلیف زندگی میکند
آفرید، جن اوّلیه را هم که نام او ابلیس است از آتش سوزناك آفرید و در این آیه از تقابل این دو موجود یعنی آدم و جن یا همان
ابلیس خبر میدهد که بعدها میانشان دشمنی به وجود آمد و اصل هر کدام از آنها را بیان میکند نظیر:
15 ) و انسان را از گلی خشک مانند سفال آفرید و - خَلَقَ الإِنسانَ مِن صَ لصال کَالفَخّارِ وَ خَلَقَ الجَان مِن مارِج مِن نارٍ (رحمن/ 14
جن را از زبانهاي از آتش آفرید.
33 ) وَ إِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَۀِ إِنِّی خالِق بَشَراً ... پس از ذکر خمیر مایه آدم و جن،ّ داستان خلقت آدم و درگیري ابلیس - آیات ( 28
با او را بیان میکند در آغاز گفت گوي خداوند با فرشتگان را مطرح میسازد که خداوند به فرشتگان خبر داد که از گل خشک بر
گرفته شده از لجنی متعفّن موجودي به نام بشر خواهد آفرید و از آنها خواست که وقتی این موجود آفریده و روح خدا در او دمیده
شد همگی در برابر او به سجده افتند و به او احترام کنند.
منظور از دمیده شدن روح خدا در بشر، پیدایش برخی از صفات خدا مانند حیات و علم و قدرت در اوست که البته به مقدار
گنجایش وجودي خود آنها را دریافت کرد این استعدادها و صفات خاصی که در بشر وجود دارد نمودهایی از صفات خداوند
است که به بشر داده شده و او میتواند کار خدایی کند. شگفتآور است که موجودي که اصل آن از لجنی بدبوست، به این
مرحله از عظمت میرسد که صفات خدایی پیدا میکند و از فرشتگان بالا میزند و فرشتگان مکلّف میشوند که در برابر او سجده
کنند.
طبق دستور خدا، فرشتگان همگی براي آدم سجده کردند. البته همان گونه که در تفسیر آیه 34 از سوره بقره توضیح دادیم، منظور
از این سجده، عبادت و پرستش آدم
صفحه : 42
نبود، بلکه این یک نوع خضوع و فرمانبرداري بود، مانند سجدهاي که یعقوب و پسرانش براي یوسف کردند و در سوره یوسف آیه
100 آمده است.
همه فرشتگان سجده کردند ولی ابلیس که همراه با فرشتگان بود و نه از جنس آنها، سجده نکرد و سرکشی نمود. خدا به ابلیس
گفت که چه چیزي سبب شد که تو براي آدم سجده نکنی! ابلیس گفت: من کسی نیستم که براي بشري که از گل متعفّن
آفریدهاي سجده کنم.
ابلیس اصل خودش را که آتش بود با اصل آدم که خاك بود قیاس کرد و آتش را از خاك برتر دید و متکبّرانه از خضوع در برابر
صفحه 51 از 409
او سرباز زد، ولی این یک اندیشه غلط و قیاس باطلی بود، زیرا آنچه که باعث برتري آدم حتی بر فرشتگان بود، همان دمیده شدن
روح خدایی در او و داشتن آن همه استعدادهاي خدا گونه بود، و این امتیازي بود که ابلیس و فرشتگان آن را نداشتند.
البته در آیات مورد بحث از مقایسه کردن ابلیس میان اصل خود و اصل آدم سخنی به میان نیامده ولی در آیات دیگر این موضوع
به روشنی ذکر شده است.
قالَ أَنَا خَیرٌ مِنه خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه مِن طِین (ص/ 76 ) ابلیس گفت: من از او بهتریم، مرا از آتش و او را از گل آفریدي.
[ [سورة الحجر ( 15 ): الآیات 34 الی 44
اشاره
قالَ فَاخرُج مِنها فَإِنَّکَ رَجِیم ( 34 ) وَ إِن عَلَیکَ اللَّعنَۀَ إِلی یَوم الدِّین ( 35 ) قالَ رَب فَأَنظِرنِی إِلی یَوم یُبعَثُونَ ( 36 ) قالَ فَإِنَّکَ مِنَ
( المُنظَرِینَ ( 37 ) إِلی یَوم الوَقت المَعلُوم ( 38
قالَ رَب بِما أَغوَیتَنِی لَأُزَیِّنَن لَهُم فِی الَأرض وَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِینَ ( 39 ) إِلاّ عِبادَكَ مِنهُم المُخلَصِینَ ( 40 ) قالَ هذا صِراطٌ عَلَی مُستَقِیمٌ
( 41 ) إِن عِبادِي لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطان إِلاّ مَن اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوِینَ ( 42 ) وَ إِن جَهَنَّمَ لَمَوعِدُهُم أَجمَعِینَ ( 43 )
( لَها سَبعَۀُ أَبواب لِکُل باب مِنهُم جُزءٌ مَقسُوم ( 44
( گفت: پس از این جا بیرون شو که تو رانده شدهاي ( 34
و همانا تا روز جزا
صفحه : 43
( لعنت برتوست ( 35
( گفت: پس مرا تا روزي که برانگیخته میشوند مهلت بده ( 36
( گفت: تو از مهلت داده شدگانی ( 37
( تا روز وقت معیّن ( 38
گفت:
( پروردگارا، بدان جهت که مرا هلاك ساختی براي آنان در زمین (گناه را) آرایش میدهم و همه آنان را هلاك میسازم ( 39
( مگر آن بندگان برگزیدهات از میان آنان را ( 40
( گفت: این راهی مستقیم است که بر من است ( 41
( همانا تو را بر بندگان من تسلّطی نیست مگر کسانی از گمراهان که تو را پیروي کنند ( 42
( و جهنّم وعده گاه همه آنهاست ( 43
( که آن را هفت در است و براي هر دري بخش مشخّص شدهاي از آنان است ( 44
نکات ادبی
مطرود، رانده شده. « رجیم » -1
روز جزا، روز قیامت. « یوم الدین » -2
در این جا به معناي هلاك ساختن است و به معناي گمراه « اغواء » یا براي سببیّت و یا براي قسم است، و « بما اغویتنی » در « با » -3
صفحه 52 از 409
ساختن هم استعمال میشود.
است. « المعاصی » یا « الباطل » محذوف است و آن «ّ لازیّنن » -4 مفعول
اشاره به اخلاص مخلصین است، یعنی اخلاص راه مستقیمی به سوي من است و شیطان نمیتواند در آن دخالت کند. « هذا » -5
شامل مؤمن و کافر میشود و یا استثناي منقطع است، بنابراین « عبادي » یا استثناي متّصل است و در این صورت « الّا من اتبعک » -6
فقط بندگان خوب خدا باشند. « عبادي » که
یا جمله مستأنفه و یا خبر دوّم براي جهنّم است. « لها سبعۀ ابواب » -7
یا درهاي جهنّم و مدخلهاي آن است و یا طبقات جهنّم است. « ابواب » -8 منظور از
تعیین شده، قسمت شده. « مقسوم » -9
صفحه : 44
تفسیر و توضیح
35 ) قالَ فَاخرُج مِنها فَإِنَّکَ رَجِیم ... پس از خودداري شیطان از اجراي فرمان خدا در مورد خضوع و سجده براي آدم، - آیات ( 34
خداوند او را از رحمت خود طرد کرد و به او فرمود: از آن جا بیرون شو که تو رانده شده هستی. بدین گونه شیطان شایستگی
یعنی رانده شده از رحمت « رجیم » ماندن در بهشت و در زمره فرشتگان را از دست داد و از این مقام و مرتبه بیرون شد و به صفت
خدا، متصف گردید.
در آیه بعدي، مفهوم رجیم توضیح داده شده است و آن این که میفرماید: همانا تا روز قیامت لعنت من بر توست. لعنت همان
محروم بودن از رحمت خدا و دوري از اوست.
این که لعنت خدا بر ابلیس تا روز قیامت ادامه مییابد براي این است که او هرگز در صدد پشیمانی و توبه نبوده و نخواهد بود و
اگر هم توبه کند توبهاش قبول نیست، چون او هر چند که از جن بود ولی آن چنان مقام والایی داشت که در زمره فرشتگان قرار
گرفته بود و نافرمانی او در این مقام و مرتبه چیزي نیست که قابل عفو باشد. این است که او تا روز قیامت در لعنت خدا خواهد بود
و در قیامت که دیگر مقام تکلیف نیست، این لعنت تبدیل به عذاب جهنّم خواهد شد. و احتمال دارد که منظور از لعنت تا روز
در این جا به معنی غایت نباشد، همان گونه که در محاورات مردم نیز در مقام بیان « الی » قیامت لعنت دائمی و مستمر باشد و
استمرار و دوام چیزي، آن را تا روز قیامت منتهی میکنند.
38 ) قالَ رَب فَأَنظِرنِی إِلی یَوم یُبعَثُونَ ... وقتی شیطان از رحمت خدا رانده شد، در مقابل عبادتهاي بسیاري که کرده - آیات ( 36
بود از خدا خواست که او را تا روز قیامت که فرزندان آدم از قبرها برانگیخته خواهند شد، مهلت دهد. او این مهلت را نه براي توبه
و بازسازي خود بلکه براي انتقام گرفتن از فرزندان آدم خواست و خدا به او مهلت داد ولی نه تا روز قیامت بلکه تا روز معیّنی که
در علم خدا مشخّص شده است.
صفحه : 45
مهلت دادن خدا به شیطان شاید از آن جهت بود که خدا میدانست که برخی از فرزندان آدم مؤمن و درستکار و برخی دیگر کافر
و ستمگر خواهند بود، و وجود شیطان و وسوسههاي او سبب میشود که مؤمن با دفع آن، ایمان و وفاداري خود را به حق اثبات کند
و مقام و منزلت او نزد خداوند بالاتر رود و درواقع زمینهاي براي رشد و تکامل ایمان فراهم آید و از طرف دیگر کافر با افتادن در
مسیر شیطان، انحطاط بیشتري پیدا کند. البته او با میل خود این راه را انتخاب میکند و جبري در کار نیست. در این باره در تفسیر
15 از سوره اعراف توضیحاتی داده شده است، رجوع شود. - آیات 13
صفحه 53 از 409
خداوند به شیطان تا روز و وقت معیّنی مهلت داد، یعنی این که این بخش از درخواست او که تا قیامت مهلت خواسته بود، پذیرفته
نشد. حال باید دید که منظور از آن روز معیّن چیست!
گاهی گفته میشود که منظور از آن روز، روز دمیده شدن در صور است که روز پایان عمر انسانهاست و در آن روز تکلیف
برداشته میشود، و در آن روز هم فرزندان آدم و هم شیطان میمیرند. گاهی هم گفته میشود که آن روز، روزي است که در علم
خدا معیّن است و کسی حتی شیطان از آن روز خبر ندارد و شیطان هر لحظهاي احتمال میدهد که آن روز فرا رسد و این خود
عذابی براي اوست.
به نظر میرسد که منظور شیطان از این مهلت خواستن، مهلت براي زنده بودن نیست بلکه مهلت براي وسوسهگري و گمراه کردن
فرزندان آدم است و میبینیم در تقاضاي ابلیس چنین نیامده که مرا تا روز قیامت مهلت بده، بلکه چنین آمده که مرا تا روزي که
فرزندان آدم برانگیخته شوند مهلت بده، و این عنایت به فرزندان آدم میرساند که او با هدف انتقام و اغواگري این مهلت را
خواسته است.
حال میگوییم: اغواگري شیطان همان گونه که در آیات بعدي خواهد آمد مخصوص گمراهان از کافران و ستمگران و گنهکاران
است و شیطان را راهی بر بندگان صالح و مخلص خدا نیست. بنابراین اگر روزي بیاید که بشر به آن درجه از
صفحه : 46
رشد و تکامل برسد که همگی خوب و صالح و مخلص باشند، دیگر شیطان توانایی انجام هیچ کاري را نخواهد داشت و دامهاي
وسوسه او به کلّی برچیده خواهد شد و میدانیم که طبق آیات قرآنی بالاخره روزي بشر به این مرحله خواهد رسید و بندگان
شایسته خدا وارثان زمین خواهند بود:
وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ أَن الَأرضَ یَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ (انبیاء/ 105 ) همانا در زبور علاوه بر قرآن نوشتیم که بندگان
صالح من وارثان زمین خواهند بود.
روزي که بشر به این مرحله از تاریخ خود برسد، آن روز دیگر شیطان زنجیر میشود و مهلت او پایان مییابد، و به عقیده ما آن
روز، روز ظهور مهدي و تشکیل حکومت عدل اسلامی است که آغازي بر پایان کفر و ظلم و گناه است.
اتّفاقاً همین موضوع در برخی از روایات ائمّه معصومین به صراحت ذکر شده است:
عن وهب بن جمیع قال: سألت أبا عبد اللّه عن قول ابلیس: رَب فَأَنظِرنِی ... إِلی یَوم الوَقت المَعلُوم،ِ قال وهب: جعلت فداك أيّ یوم
«1». هو! قال: یا وهب، أ تحسب انّه یوم یبعث اللّه فیه النّاس! إنّ اللّه انظره إلی یوم یبعث فیه قائمنا
وهب بن جمیع گفت: از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند به ابلیس که تا روز وقت معیّنی به او مهلت داد، پرسیدم. وهب به او
گفت: که آن روز کدام است!
امام فرمود: اي وهب، آیا گمان میکنی که آن روز روزي است که خداوند مردم را برمیانگیزد میکند! همانا خداوند به او تا
روزي که قائم ما قیام کند مهلت داد.
به روز قیام مهدي (عج) در روایات متعدّدي با تعبیرهاي مختلف آمده است، از جمله این که امیر « یوم الوقت المعلوم » تفسیر
«2». المؤمنین در آن روز در زمینی از زمینهاي فرات شیطان را میکشد
-----------------------------------
. 1)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 242 ، تفسیر البرهان، ج 2، ص 343 )
2)- مختصر بصائر الدرجات ص 27 و نیز رجوع شود به: شیخ صدوق، کمال الدین، ص 371 و طبرسی، اعلام الوري، ص 241 و )
. قندوزي، ینابیع المودّة، ص 242
صفحه 54 از 409
صفحه : 47
42 ) قالَ رَب بِما أَغوَیتَنِی لَأُزَیِّنَن لَهُم فِی الَأرض ... پس از مهلتی که ابلیس از خداوند گرفت، سوگند یاد کرد که به - آیات ( 39
سبب این که خداوند او را به خاطر آدم هلاك کرد، در گمراه ساختن فرزندان آدم کوشش خواهد کرد تا انتقام خود را از آدم
بگیرد و کارهاي زشت و ناپسند را در نظر آنان آرایش خواهد داد تا آنان به سوي آن کارها کشیده شوند و آلوده گناه و معصیت
گردند.
شیطان به خداوند گفت: به سبب این که مرا هلاك کردي، گناه را در روي زمین براي آنان جلوه خواهم داد و جز بندگان مخلص
تو همه آنان را گمراه خواهم ساخت. این که شیطان بندگان مخلص خدا را استثنا میکند براي آن است که او میداند که او را به
بندگان مخلص خدا راهی نیست و آنان هرگز فریب وسوسههاي او را نمیخورند.
خداوند در پاسخ شیطان فرمود: این، یعنی راه بندگان مخلص من، راهی مستقیم به سوي من است. بنابراین شیطان توانایی گمراه
ساختن آنان را ندارد. سپس اضافه کرد که تو را بر بندگان من تسلّطی نیست، مگر گمراهانی که از تو پیروي کنند. منظور از
بندگان در این جا همه بندگان است چه مخلص باشند و چه غیر مخلص، و شیطان نمیتواند کسی را مجبور به گناه کند و چنین
امکانی به او داده نشده است. او تنها میتواند وسوسه کند و زمینه را فراهم سازد و انسان حتی اگر از بندگان مخلص خدا هم نباشد
قدرت آن را دارد که با وجود وسوسههاي شیطانی، از او اطاعت نکند و به راه درست برود. بنابراین، شیطان بر بندگان غیر مخلص
نفوذ دارد ولی تسلّط ندارد و میبینیم که در آیه شریفه تسلّط شیطان بر بندگان نفی شده است.
در این میان بندگانی هم هستند که خودشان گمراهی و معصیت را انتخاب کردهاند و با این انتخاب غلط از شیطان پیروي نمودهاند.
البته اگر انسانی به این مرحله از گمراهی برسد و با شیطان همسو شود تحت تسلّط او قرار میگیرد و در این آیات خداوند از این
یاد میکند که پیروان شیطان هستند « غاوین گمراهان » افراد به عنوان
صفحه : 48
و شیطان بر آنان مسلّط شده است.
بنابراین، افراد در برابر شیطان سه دستهاند:
مخلصین که شیطان را بر آنان نفوذ و راهی نیست.
افراد متوسّط که شیطان بر آنان نفوذ دارد ولی تسلّط ندارد.
گمراهان که شیطان بر آنان تسلّط دارد.
44 ) وَ إِن جَهَنَّمَ لَمَوعِدُهُم أَجمَعِینَ ... همین گروه گمراهان که آگاهانه و از روي اختیار، راه باطل را انتخاب کردهاند و - آیات ( 43
خود را سر سپرده شیطان نمودهاند و شیطان بر آنان تسلّط یافته است، جایگاهشان جهنّم است چون آنان با حق عناد و ستیز کردهاند
و به راه شیطان رفتهاند و معلوم است که آنان جایگاهی جز آتش نخواهند داشت و همراه با شیطان در جهنّم سرنگون خواهند شد.
پس از پایان سرنوشت محتوم آنان، مطلبی را درباره جهنّم که جایگاه آنان است بیان میکند و آن این که جهنّم هفت دروازه دارد
که پیروان شیطان گروه گروه خواهند بود و هر گروه از یک دروازه معیّن عبور خواهند کرد و وارد جهنّم خواهند شد.
این تقسیم بندي از آن جهت است که پیروان شیطان در شقاوت و گمراهی همگی در یک رتبه نیستند بلکه شقاوت آنان متفاوت
است و هر کدام از دروازهاي که اختصاص به آن مرتبه از گمراهی دارد وارد خواهند شد.
گفته شده که منظور از هفت دروازه جهنّم هفت طبقه آن است به نامهاي جحیم، نطی، سقر، حطمه، هاویه، سعیر و جهنّم.
و این افراد هر کدام به تناسب میزان کفر و گناه در طبقه خاصّ ی جاي خواهند گرفت، ولی به نظر میرسد که هر چند که جهنّم
هفت طبقه دارد ولی هر طبقهاي از آن دروازه خاصّ ی دارد که از آن جا وارد آن طبقه میشوند، چون در آیه دیگري از گشوده
صفحه 55 از 409
شدن ابواب جهنّم به روي کافران سخن به میان آمده است که نشان میدهد منظور از آن، درهاي جهنّم است و نه طبقههاي آن:
( وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً حَتّی إِذا جاؤُها فُتِحَت أَبوابُها (زمر/ 71
صفحه : 49
و کافران گروه گروه به سوي جهنّم سوق داده میشوند و چون به سوي آن میآیند درهاي آن باز میشود.
همان گونه که جهنّم دروازهها و طبقههاي مختلف دارد، بهشت نیز چنین است و مؤمنان گروه گروه میشوند و هر گروهی از
دروازه خاصّی وارد بهشت میشوند.
وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوا رَبَّهُم إِلَی الجَنَّۀِ زُمَراً حَتّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَت أَبوابُها (زمر/ 73 ) و کسانی که از پروردگارشان پروا نمودهاند، گروه
گروه به سوي بهشت سوق داده میشوند و چون به سوي آن آمدند و درهاي آن باز میشود.
ما تصوّر میکنیم که عدد هفت در این جا موضوعیّت ندارد و تنها براي تعدّد و گوناگونی درها و طبقههاي جهنّم گفته شده است و
این موضوع در قرآن نظیر دارد و عددهاي هفت و هفتاد و هفتصد در قرآن و ادبیات عربی براي تعدّد و تکثّر استعمال شده است
(مانند آیات 27 سوره لقمان و 80 سوره توبه). مسلم است که کفر و گناه فقط هفت درجه ندارد بلکه درجات آن بیش از اینهاست،
همان گونه که درجههاي ایمان نیز بسیار است. اگر بنا باشد که هر درجهاي از کفر و گناه براي خود طبقهاي خاص از جهنّم داشته
باشد، باید طبقات جهنّم بیش از اینها باشد.
چند روایت:
-1 عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی قال: سمعت أبا الحسن علی بن محمّد العسکري (ع) یقول: معنی الرجیم أنّه مرجوم باللعن،
مطرود من الخیر، لا یذکره مؤمن الّا لعنه و إنّ فی علم اللّه السابق إذا خرج القائم (ع) لا یبقی مؤمن فی زمانه الّا رجمه بالحجارة کما
«1». کان قبل ذلک مرجوما باللعن
این است که او (شیطان) با لعنت رانده شده و از « رجیم » عبد العظیم حسنی گفت: از امام حسن عسکري (ع) شنیدم که گفت: معناي
هر خیري مطرود است و هیچ مؤمنی او را به یاد نمیآورد مگر این که او را لعنت میکند و در علم حتمی خداوند
-----------------------------------
. 1)- صدوق، معانی الاخبار، ص 139 )
صفحه : 50
است که وقتی قائم (آل محمّد) خروج کند، در زمان او مؤمنی نمیماند مگر این که شیطان را با سنگ رجم میکند، همان گونه
که پیش از آن با لعنت کردن رجم میکرد.
روایاتی را پیش از این آوردیم. « یوم الوقت 4 المعلوم » -2 درباره
ما تفسیر هذه الآیۀ! قال: قال اللّه: «ٌ إِن عِبادِي لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطان » : -3 عن جابر عن ابی جعفر (ع) قال: قلت: أ رأیت قول اللّه
«1». إنّک لا یملک ان تدخلهم جنّۀ و لا نارا
جابر میگوید: از امام باقر (ع) درباره این سخن خداوند (در خطاب به شیطان):
پرسیدم که تفسیر این آیه چیست! فرمود: خداوند میفرماید: تو توانایی آن را نداري که آنان را به « تو بر بندگان مرا تسلّط نداري »
بهشت یا جهنّم وارد کنی.
[ [سورة الحجر ( 15 ): الآیات 45 الی 50
صفحه 56 از 409
اشاره
إِن المُتَّقِینَ فِی جَنّات وَ عُیُون ( 45 ) ادخُلُوها بِسَ لام آمِنِینَ ( 46 ) وَ نَزَعنا ما فِی صُ دُورِهِم مِن غِلٍّ إِخواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ ( 47 ) لا
( یَمَسُّهُم فِیها نَصَب وَ ما هُم مِنها بِمُخرَجِینَ ( 48 ) نَبِّئ عِبادِي أَنِّی أَنَا الغَفُورُ الرَّحِیم ( 49
( وَ أَن عَذابِی هُوَ العَذاب الَألِیم ( 50
( همانا پرهیزگاران در باغها و چشمه سارها هستند ( 45
( در حالی که در ایمنی هستید، با سلام وارد آن شوید ( 46
( و هر گونه کینهاي که در سینه هایشان باشد بر میکنیم، برادرانی که بر تختهایی روبه روي هم هستند ( 47
( آنان را در آن جا رنجی نرسد و آنان از آن جا بیرون شدنی نیستند ( 48
( بندگانم را خبر بده که همانا من آمرزنده مهربان هستم ( 49
( و همانا عذاب من همان عذاب دردناك است ( 50
نکات ادبی
خطاب از سوي خدا یا فرشتگان است و در هر دو صورت در کلام، « ادخلوها » -1
-----------------------------------
. 1)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 242 )
صفحه : 51
التفات از غیبت به خطاب وجود دارد.
هر دو حال هستند. « آمنین » و « بسلام » -2
کینه، عداوت، دشمنی درونی. «ّ غل » -3
.« هم » حال از « اخوانا » -4
به معناي تخت، از آن جا که نشستن بر تخت باعث شادي و سرور میشود، به آن سریر گفته شده است. « سریر » جمع « سرر » -5
روبه رو. « متقابلین » -6
رنج و زحمتی که ناشی از کار میشود. « نصب » -7
تفسیر و توضیح
48 ) إِن المُتَّقِینَ فِی جَنّات وَ عُیُون ... به دنبال ذکري که از پیروان شیطان و اهل آتش به میان آمد، اینک در برابر آنها - آیات ( 46
از مؤمنان و پرهیزگاران سخن گفته میشود و این که آنان با کمال آسایش و را حتی و امنیت در باغها و چشمه سارهاي بهشتی
متنعّم خواهند بود و هیچ گونه دغدغهاي نخواهند داشت. منظور از چشمه سارها همان چهار نهري است که جاري میشوند و
بهشتیان از آنها میخورند و آنها عبارتند از: نهر آب، نهر شیر، نهر شراب و نهر عسل که در آیه زیر آمده است:
مَثَل الجَنَّۀِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُونَ فِیها أَنهارٌ مِن ماءٍ غَیرِ آسِن وَ أَنهارٌ مِن لَبَن لَم یَتَغَیَّر طَعمُه وَ أَنهارٌ مِن خَمرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبِینَ وَ أَنهارٌ مِن عَسَلٍ
مُ َ ص  فی (محمّد/ 15 ) وصف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده (چنین است که) در آن جويهایی است از آب تمیز و
جويهایی از شیري که مزه آن تغییر نمییابد و جويهایی از شرابی که به نوشندگان لذّت میدهد و جويهایی از عسل روان.
صفحه 57 از 409
در آیات مورد بحث، ویژگیها و امتیازات چندي را براي پرهیزگاران که در بهشت خواهند داشت بر میشمارد:
-1 به آنان خطاب میرسد که با سلامتی و امنیّت وارد بهشت شوید. با این خطاب
صفحه : 52
هر گونه نگرانی و اضطراب از آنان برطرف میشود.
-2 خداوند هر گونه کینه و عداوتی را که در دل آنان است میزداید و اگر در دنیا گلهها و ناراحتیهایی از هم داشتند، اکنون آن
گلهها و کینهها از میان میرود و همدیگر را برادران خود میدانند.
-3 آنها بر تختهایی شادي بخش روبه روي یکدیگر مینشینند و پشت به هم نمیکنند. این روبه رو نشستن براي آن است که آنها
همدیگر را دوست دارند و روبه رو نشستن با دوست لذت بخش است.
-4 در بهشت هیچ گونه رنج و تعبی به آنان نمیرسد، چون آنان کاري انجام نمیدهند که باعث خستگی و رنج آنان گردد.
-5 آنان هیچ وقت از بهشت اخراج نمیشوند و این جاودانی براي آنان لذّتی مضاعف دارد و دغدغه بیرون شدن از آن همه نعمت
براي بهشتیان وجود ندارد.
50 ) نَبِّئ عِبادِي أَنِّی أَنَا الغَفُورُ الرَّحِیم ... توصیف از بهشت و نعمتهاي آن، همه را به سوي آن میخواند و آرزوي - آیات ( 49
رفتن به بهشت را در دل همه زنده میکند.
با این حال ممکن است کسانی باشند که در اثر گناهانی که مرتکب شدهاند، خود راشایسته وارد شدن در بهشت ندانند و دچار
نومیدي شوند. در این آیه خداوند، امید را در دل آنان نیز زنده میکند و از دو صفت آمرزندگی و رحمت خود سخن به میان
میآورد تا بارقه امید در دل آنان بدرخشد.
این امید آفرینی با جملهاي ظریف و حسّاس و سرشار از محبّت بیان میشود به پیامبر دستور میرسد که به بندگان من خبر بده که
همانا من همان خداي آمرزنده مهربان هستم. گفتن این که این مطلب را به بندگانم برسان و نسبت دادن بندگان به خودش و تأکید
فراوان بر آمرزندگی و رحمت خود، همگی بار عاطفی دارد و نشانههایی از فراوانی لطف خدا بر بندگان خویشتن است و بنده
موحّد خدا اگر لغزشهایی هم داشته باشد، باز باید به آمرزندگی و رحمت خداوند امیدوار باشد.
صفحه : 53
در عین حال، این امید نباید او را جرأت و جسارت بدهد که همواره خدا را نافرمانی کند و مرتکب گناه شود به همین جهت، پس
.« همانا عذاب من همان عذاب دردناك است » : از این جملات امید بخش، در آیه بعدي بلافاصله اعلام میکند که
این که در این دو آیه رحمت و عذاب در کنار هم قرار میگیرد، به خاطر آن است که انسان مؤمن باید در عین امیدواري به
رحمت خدا از عذاب او هم بترسد و میان بیم و امید زندگی کند.
چند روایت
-1 عن امیر المؤمنین (ع) قال: الا و إنّ التقوي مطایا ذلل حمّل علیها اهلها، و اعطوا ازمّتها فأوردتهم الجنّۀ، و فتحت لهم ابوابها و
.«1»« ادخُلُوها بِسَلام آمِنِینَ » : وجدوا ریحها و طیبها و قیل لهم
امیر المؤمنین فرمود: همانا تقوا مرکب همواري است که آنان بر آن سوار شدهاند و لگام آن به آنان داده شده و آنان را به بهشت
وارد کردهاند و درهاي بهشت بر آنان باز شده و بوي خوش آن را دریافتهاند و به آنان گفته شده: با سلامتی وارد آن شوید.
-2 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: کان علی (ع) یقول: لا تَغضبوا و لا تُغضبوا، افشوا السلام، و اطیبوا الکلام، و صلّوا باللیل و النّاس نیام،
«2». تدخلوا الجنّۀ بسلام
صفحه 58 از 409
امام صادق (ع) فرمود: علی (ع) میفرمود: خشم نگیرید و خشمناك نکنید، سلام دادن را شایع کنید و سخن پاکیزه بگویید و شب
هنگامی که مردم در خوابند نماز بخوانید، تا با سلامتی وارد بهشت شوید.
-3 قال ابو عبد اللّه (ع): کان أبی یقول: إنّه لیس من عبد مؤمن إلا و فی قلبه نوران نور خیفۀ و نور رجاء، لو وزن هذا لم یزد علی
.«3» هذا و لو وزن هذا لم یزد علی هذا
امام صادق (ع): فرمود: پدرم میفرمود: هیچ بنده مؤمنی نیست مگر این که در قلب
-----------------------------------
. 1)- کنز الدقائق، ج 5، ص 259 )
. 2)- اصول کافی، ج 2، ص 645 )
. 3)- المحجّۀ البیضاء، ج 7، ص 283 )
صفحه : 54
او دو نور وجود دارد: نور ترس و نور امید. اگر این با آن سنجیده شود بر آن افزونی نمییابد و اگر آن با این سنجیده شود بر این
افزونی نمییابد.
[ [سورة الحجر ( 15 ): الآیات 51 الی 56
وَ نَبِّئهُم عَن ضَیف إِبراهِیمَ ( 51 ) إِذ دَخَلُوا عَلَیه فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنّا مِنکُم وَجِلُونَ ( 52 ) قالُوا لا تَوجَل إِنّا نُبَشِّرُكَ بِغُلام عَلِیم ( 53 ) قالَ أَ
( بَشَّرتُمُونِی عَلی أَن مَسَّنِیَ الکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ ( 54 ) قالُوا بَشَّرناكَ بِالحَق فَلا تَکُن مِنَ القانِطِینَ ( 55
( قالَ وَ مَن یَقنَطُ مِن رَحمَۀِ رَبِّه إِلاَّ الضّالُّونَ ( 56
( و آنان را از مهمان ابراهیم خبر بده ( 51
( هنگامی که (فرشتگان) بر او وارد شدند و سلام گفتند، گفت: همانا از شما ترسانیم ( 52
( گفتند: مترس، همانا ما تو را به پسر بچهاي دانا مژده میدهیم ( 53
( گفت: آیا با وجود این که پیري مرا دریافته است، به من مژده میدهید! به چه چیز مرا مژده میدهید! ( 54
( گفتند: تو را به حق مژده میدهیم، پس از ناامیدان مباش ( 55
( گفت: جز گمراهان چه کسی از رحمت پروردگارش ناامید میشود! ( 56
نکات ادبی
هم جمع « ضیوف » و « اضیاف » مهمان. این کلمه در مفرد و تثنیه و جمع و مؤنّث و مذکّر یک سان است، در عین حال به « ضیف » -1
بسته میشود.
.« نسلّم سلاما » : مفعول مطلق است به تقدیر « سلاما » -2
به معناي هراسان، ترسان. « وجل » جمع « وجلون » -3
پسر بچه، پسري که به نوجوانی رسیده است. « غلام » -4
جمله حالیه است. « علی ان مسّنی الکبر » -5
بزرگسالی، پیري. « الکبر » -6
صفحه : 55
صفحه 59 از 409
تفسیر و توضیح
56 ) وَ نَبِّئهُم عَن ضَ یف إِبراهِیمَ ... این آیات و چند آیه بعدي مربوط به داستان ابراهیم و لوط دو تن از پیامبران الهی - آیات ( 51
است. در این جا خداوند به پیامبر اسلام دستور میدهد که داستان مهمانان ابراهیم را براي مردم بازگو کند.
داستان از آن جا شروع میشود که فرشتگانی به صورت مهمان بر ابراهیم وارد شدند و به او سلام کردند. ابراهیم در مهمان دوستی
معروف بود، ولی این بار با مهمانانی روبرو شده بود که حالتی غیر عادي داشتند و معلوم بود که با مهمانهاي دیگر فرق دارند، به
خصوص این که طبق آیاتی که در سوره هود آمده، مهمانان دست خود را به سوي طعامی که ابراهیم آماده کرده بود دراز نکردند
و همین امر سبب شد که ابراهیم از آنان بترسد، چون در عرف مردم نخوردن غذاي صاحب خانه نشانه آن است که آن شخص
نسبت به صاحب خانه قصد بدي دارد و نمیخواهد نمک گیر او شود.
این بود که ابراهیم به مهمانان گفت: ما از شما میترسیم. مهمانان گفتند: نترس که ما با مژدهاي به سوي تو آمدهایم و ما تو را مژده
میدهیم که به زودي خدا به تو پسري خواهد داد که داراي علم و دانش خواهد بود. منظور آنان از این پسر همان اسحاق بود که
بعدها به دنیا آمد.
ابراهیم گفت: با وجود آن که من پیر شدهام چنین مژدهاي به من میدهید! شما به چه چیزي مژده میدهید! ابراهیم به جهت این که
او و زنش پیر شده بودند و معمولًا در این سن و سال انسان بچهدار نمیشود، از سخن آنان دچار شگفتی شده بود.
فرشتگان گفتند: مژدهاي که به تو دادیم حق و درست است، بنابراین تو از نومیدان مباش، یعنی تو نباید از رحمت خدا ناامید شوي
و از این کار که توسّط خداي توانا انجام میگیرد تعجّب کنی. ابراهیم گفت: البته فقط گمراهان از رحمت پروردگارشان ناامید
میشوند، و با این سخن مراتب ایمان و یقین خود را اعلام کرد.
بدین گونه ابراهیم دانست که این مهمانان فرشتگانند و در پی انجام مأموریتی از
صفحه : 56
جانب خدا هستند، و ترس او ریخت. این داستان در سوره هود آیات 69 به بعد، مشروحتر از این جا آمده و ما در تفسیر آن آیات
توضیحاتی دادیم و در این جا تکرار نمیکنیم.
[ [سورة الحجر ( 15 ): الآیات 57 الی 66
اشاره
قالَ فَما خَطبُکُم أَیُّهَا المُرسَلُونَ ( 57 ) قالُوا إِنّا أُرسِلنا إِلی قَوم مُجرِمِینَ ( 58 ) إِلاّ آلَ لُوطٍ إِنّا لَمُنَجُّوهُم أَجمَعِینَ ( 59 ) إِلاَّ امرَأَتَه قَدَّرنا إِنَّها
( لَمِنَ الغابِرِینَ ( 60 ) فَلَمّا جاءَ آلَ لُوطٍ المُرسَلُونَ ( 61
قالَ إِنَّکُم قَوم مُنکَرُونَ ( 62 ) قالُوا بَل جِئناكَ بِما کانُوا فِیه یَمتَرُونَ ( 63 ) وَ أَتَیناكَ بِالحَق وَ إِنّا لَصادِقُونَ ( 64 ) فَأَسرِ بِأَهلِکَ بِقِطع مِنَ
( اللَّیل وَ اتَّبِع أَدبارَهُم وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَدٌ وَ امضُوا حَیث تُؤمَرُونَ ( 65 ) وَ قَضَینا إِلَیه ذلِکَ الَأمرَ أَن دابِرَ هؤُلاءِ مَقطُوع مُصبِحِینَ ( 66
( گفت: اي فرستادگان، کار شما چیست! ( 57
( گفتند: همانا ما به سوي گروهی گنهکار فرستاده شدهایم ( 58
( مگر خاندان لوط که نجات دهنده همه آنان هستیم ( 59
( جز همسر او که مقدّر کردهایم که از جمله ماندگان (در عذاب) باشد ( 60
( چون فرستادگان به نزد خاندان لوط آمدند ( 61
صفحه 60 از 409
( گفت: همانا شما گروهی ناشناخته هستید ( 62
( گفتند: بلکه آنچه را که آنان در آن تردید داشتند بر تو آوردهایم ( 63
( و با حق به سوي تو آمدهایم و همانا ما راستگویانیم ( 64
پس در پاسی از شب خانوادهات را کوچ بده و به دنبال آنان برو و هیچ یک از شما پشت سر خود را نگاه نکند و به جایی که فرمان
( داده میشوید بروید ( 65
( و به او این امر را خبر دادیم که ریشه آنان، هنگامی که صبح کنند، بریده خواهد شد ( 66
نکات ادبی
کار مهم شما، مأموریت شما. « خطبکم » -1
صفحه : 57
استثناي منقطع است، چون خاندان لوط از مجرمان نبودند تا از آنها استثنا شوند. « إلّا آل لوط » -2
از نجّی ینجّی، به معناي نجات داد، رهانید. « لمنجّوهم » -3
است، و استثنا از استثنا به منزله نفی در نفی است که افاده اثبات میکند، یعنی این که « هم » استثناي متّصل از ضمیر « إلّا امرأته » -4
زن لوط از مجرمان بوده است.
جمع غابر به معناي وامانده، باز پس مانده. منظور این است که زن لوط در شهر خواهد ماند و عذاب الهی را خواهد « غابرین » -5
چشید.
شبانه کوچ بده، شبانه برو، اسراء به معناي سیر شبانه است. « فأسر » -6
جمع قطعه. منظور از قطعههاي شب، گذشتن پاسی از شب است. « قطع » -7
خبر دادیم، وحی کردیم. « قضینا » -8
ریشه، بیخ و بن. « دابر » -9
تفسیر و توضیح
60 ) قالَ فَما خَطبُکُم أَیُّهَا المُرسَلُونَ ... پس از آنکه ابراهیم، فرشتگان را شناخت، از وضع آنها دریافت که آنها باید در - آیات ( 57
پی انجام مأموریت مهمّی جز آن مژدهاي که به او دادند، باشند، چون براي دادن مژده تولّد فرزند یک فرشته کافی بود همان گونه
که شبیه همین مژده توسّط یک فرشته به زکریّا و مریم داده شد. به همین جهت از آنها پرسید که کار مهم و مأموریّت اصلی شما
چیست! فرشتگان گفتند: ما به سوي گروهی بزهکار فرستاده شدهایم، یعنی مأموریت داریم که آنان را نابود کنیم. منظور از این
گروه بزهکار قوم لوط بود که علاوه بر تکذیب این پیامبر الهی، آلوده به گناهان بزرگی بودند و از جمله به لواط کردن و هم
جنس بازي عادت داشتند. حجّت خدا بر آنان تمام شده بود و آنان باید سزاي کارهاي ناشایست خود را میدیدند و لذا مقدّر شده
بود که در همین دنیا گرفتار عذاب الهی شوند و نابود گردند.
فرشتگان ادامه دادند که این عذاب، شامل خانواده لوط نخواهد بود و ما آنان را
صفحه : 58
نجات خواهیم داد جز همسر او را که مقدّر کردهایم در آن شهر باقی خواهد ماند و از عذاب شوندگان خواهد بود. این که
این سخن نقل کلام خدا بود و گر نه فرشتگان اهل تقدیر کردن نبودند، و این تقدیر بدان جهت « ما مقدّر کردیم » فرشتگان گفتند
صفحه 61 از 409
بود که همسر لوط به لوط ایمان نیاورده بود و در زمره همان مجرمان قرار داشت.
زن لوط مانند زن نوح آن چنان در کفر و گناه سقوط کرده بود که قرآن آن دو زن را نمونه بارزي از کافران معرّفی میکند و آنها
را وعده آتش میدهد.
ضَرَبَ اللّه مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امرَأَتَ نُوح وَ امرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحتَ عَبدَین مِن عِبادِنا صالِحَین فَخانَتاهُما فَلَم یُغنِیا عَنهُما مِنَ اللّه شَیئاً وَ
قِیلَ ادخُلَا النّارَ مَعَ الدّاخِلِینَ (تحریم/ 10 ) خداوند براي کسانی که کافر شدند، زن نوح و زن لوط را مثل میزند، آنها در حباله دو
بنده صالح از بندگان ما بودند، پس به آنان خیانت کردند و آن دو پیامبر در برابر خدا هیچ سودي براي آنان نداشتند، و گفته شد:
همراه با سایر وارد شوندگان وارد آتش شوید.
به هر حال، فرشتگان مأموریّت خود را درباره عذاب قوم لوط به ابراهیم بیان کردند و ابراهیم در انتظار انجام این مأموریّت بود.
66 ) فَلَمّا جاءَ آلَ لُوطٍ المُرسَلُونَ ... فرشتگان از نزد ابراهیم به سوي خانواده لوط رفتند. هنگامی که لوط آنها را دید، - آیات ( 61
مانند ابراهیم آنها را نشناخت و آنها به شکل جوانان زیبارویی نزد لوط آمده بودند. لوط به آنان گفت: شما گروهی ناشناس هستید
و میخواست آنها خودشان را معرفی کنند.
فرشتگان خود را به لوط معرّفی کردند و گفتند: ما چیزي را که قوم تو در آن تردید داشتند براي تو آوردهایم. لوط همواره قوم را
از عذاب خدا میترسانید ولی آنها نزول چنین عذابی را باور نداشتند. فرشتگان تحقّق این وعده را به لوط اعلام کردند و گفتند: ما
به حق و راستی و درستی به سوي تو آمدهایم و ما راستگویانیم. این تأکید و تکرار براي آن بود که لوط مطمئن شود که تقدیر الهی
درباره نزول عذاب بر قوم او
صفحه : 59
حتمی است.
همان گونه که فرشتگان به ابراهیم گفته بودند، بنابراین بود که کسانی از خانواده لوط که به او ایمان آورده بودند از این عذاب
نجات یابند. خانواده لوط عبارت بودند از همسر و دو دختر. همسرش ایمان نیاورده بود ولی دخترانش ایمان آورده بودند. فرشتگان
به لوط گفتند: تو خانوادهات را به هنگامی که پاسی از شب گذشت از این شهر کوچ بده و خودت به دنبال آنها روانه شو و هیچ
یک از شما پشت سرش را نگاه نکند. شاید این دستور براي آن بود که اگر پشت سر خود را نگاه میکردند، عذاب الهی را درباره
آن قوم میدیدند و بر آنها رقّت میآوردند و دلشان میسوخت و این بر خلاف رضاي الهی بود.
فرشتگان اضافه کردند که شما به آن محلّی که مأمور هستید بروید. گفته شده که منظور از آن محل شام یا مصر و یا آبادي دیگري
بیرون میرفت. « سدوم » بود که مردم آن جا مؤمن بودند و به هر حال، لوط باید همراه خانوادهاش از شهر
در آیه بعدي اضافه میکند که ما به لوط وحی کردیم که ریشه این قوم به هنگامی که صبح کنند، بریده خواهد شد، و بدین گونه
زمان نزول عذاب، صبح روز بعد اعلام شد. در آیه دیگري نیز به زمان نزول عذاب که همان صبح است تصریح شده است.
إِن مَوعِدَهُم الصُّبح أَ لَیسَ الصُّبح بِقَرِیب (هود/ 81 ) همانا وعده گاه آنان بامداد است، آیا بامداد نزدیک نیست!
[ [سورة الحجر ( 15 ): الآیات 67 الی 77
اشاره
وَ جاءَ أَهل المَدِینَۀِ یَستَبشِرُونَ ( 67 ) قالَ إِن هؤُلاءِ ضَ یفِی فَلا تَف َ ض حُون ( 68 ) وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ لا تُخزُون ( 69 ) قالُوا أَ وَ لَم نَنهَکَ عَنِ
( العالَمِینَ ( 70 ) قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِن کُنتُم فاعِلِینَ ( 71
صفحه 62 از 409
( لَعَمرُكَ إِنَّهُم لَفِی سَکرَتِهِم یَعمَهُونَ ( 72 ) فَأَخَذَتهُم الصَّیحَۀُ مُشرِقِینَ ( 73 ) فَجَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیهِم حِجارَةً مِن سِجِّیل ( 74
( إِن فِی ذلِکَ لَآیات لِلمُتَوَسِّمِینَ ( 75 ) وَ إِنَّها لَبِسَبِیل مُقِیم ( 76
( إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِلمُؤمِنِینَ ( 77
صفحه : 60
( و مردم آن شهر شادي کنان آمدند ( 67
( گفت: اینان مهمانان من هستند، مرا رسوا نکنید ( 68
( و از خدا پروا کنید و مرا خوار نسازید ( 69
( گفتند: آیا تو را از (مهمان کردن) مردمان نهی نکرده بودیم! ( 70
( گفت: اینان دختران من هستند (با آنها ازدواج کنید) اگر کاري دارید ( 71
( به جان تو سوگند که آنان در مستی خود سرگشتهاند ( 72
( پس، به هنگامی که آفتاب بر آنان طلوع میکرد، بانگ وحشتناك آنان را برگرفت ( 73
( پس، آن (شهر) را زیر و رو کردیم و بر آنان سنگهایی از سنگ و گل باراندیم ( 74
( همانا در آن نشانههایی براي عبرت آموزان است ( 75
( و آن شهر بر سر راهی پابرجاست ( 76
( همانا در آن عبرتی براي مؤمنان است ( 77
نکات ادبی
مردمان، جهانیان. این لفظ در مورد افراد و اشخاص به کار میرود و حالت نصب و جرّ و رفع آن یکی است، اگر چه « العالمین » -1
در برخی از متون کلمه عالمون هم در حالت رفع آمده است.
سوگند به جان تو. این جمله خطاب به پیامبر اسلام است و خداوند به جان او که عزیزترین چیزهاست سوگند « لعمرك » -2
میخورد. ضمناً عَمر و عُمر با فتحه و ضمّه اول هر دو به یک معناست، ولی در مقام قسم همیشه با فتحه عین استعمال میشود. و نیز
.« لعمرك قسمی » : مبتداست و خبر آن محذوف است به تقدیر « لعمرك » در این جا
به معناي تحیّر. « عمه » سرگشتهاند. از « یعمهون » -3
بانگ مرگبار، صداي وحشتناك. « الصّیحۀ » -4
در حالی که صبح میکردند و آفتاب طلوع میکرد. « مشرقین » -5
معرّب سنگ و گل. « سجّیل » -6
به معناي علامت « وسم » هوشمندان، عبرت گیرندگان. اصل آن از « متوسّمین » -6
صفحه : 61
گذاري است و انسانهاي متفکّر، افراد نشاندار و متشخّصی هستند.
تفسیر و توضیح
« سدوم » 72 ) وَ جاءَ أَهل المَدِینَۀِ یَستَبشِرُونَ ... آمدن فرشتگان به خانه لوط آن هم به شکل جوانهاي زیبا روي، در شهر - آیات ( 67
در میان قوم لوط منتشر شد، و آنها که به هم جنس بازي عادت داشتند شادي کنان به خانه لوط آمدند. شادي آنها براي این بود که
صفحه 63 از 409
میخواستند به مهمانهاي لوط دست درازي کنند.
لوط که از قصد آنان آگاهی داشت به آنان گفت: اینان مهمانهاي من هستند، مرا رسوا نکنید و از خدا بترسید و مرا خوار نسازید،
ولی آنان از رو نرفتند و گفتند: مگر ما تو را از مهمان کردن غریبهها نهی نکردیم! منظورشان این بود که با توجّه به نهی ما، این
این باشد که ما تو را از کاري که راجع به دیگران انجام « أ لم ننهک عن العالمین » مهمانها حرمتی ندارند. شاید هم منظور از
میدهیم نهی کردهایم و تو نباید دخالت کنی.
لوط که از پند و اندرز نتیجه نگرفت، براي باز داشتن آنها از این کار شرمآور به آنها پیشنهاد ازدواج با دخترانش را داد و این بدان
جهت بود که او میدید باید براي این قوم شهوت پرست چیزي حلال را جایگزین آن کار حرام کرد تا از طریق مشروع اطفاي
شهوت کنند و دست از انحراف بردارند ولی آنان آن چنان دچار انحراف شده بودند که هیچ سخنی در آنها کارگر نبود.
درباره پیشنهاد لوط و این که منظور از این دختران، دختران خود او بود یا دختران امّت او و این که چگونه کافر میتواند با زن
مؤمن ازدواج کند و مطالب دیگري از این قبیل، در جلد پنجم این تفسیر در ذیل آیات 77 تا 80 سوره هود توضیحات لازم را
دادیم، به آن جا رجوع شود.
در این آیات پس از نقل گفت گوي لوط با قوم خود، خطاب به پیامبر اسلام میفرماید: سوگند به جان تو که آنان در مستی خود
سرگشته بودند. این یک جمله معترضه است و شدّت گمراهی و طغیانگري آن قوم را ترسیم میکند و او روشن
صفحه : 62
میسازد که آنان به مرحلهاي رسیده بودند که باید به سزاي اعمال خود میرسیدند و نابود میشدند.
77 ) فَأَخَ ذَتهُم الصَّیحَ ۀُ مُشرِقِینَ ... جامعه گاهی به مرحلهاي از انحراف و گمراهی میرسد که دیگر قابلیّت بقا را از - آیات ( 73
دست میدهد و عاقبتی شوم و مرگبار پیدا میکند و سقوط و نابودي آن حتمی میشود. قوم لوط به این مرحله رسیده بودند، و لذا
طبق این آیه، صبحگاهی به هنگام طلوع آفتاب صیحه آسمانی به صورت بانگ مرگباري آنان را فرا گرفت و زلزله شدیدي رخ داد
به گونهاي که شهر آنان به کلی زیر و رو شد و همزمان با آن، آنها از آسمان سنگ باران شدند و سنگهایی از جنس کلوخ پخته
شده که به آن سجّیل یا سنگ و گل گفته میشود بر آنان بارید و همگی نابود شدند.
83 سوره هود توضیحات - بنابراین قوم لوط با سه طریق نابود شدند: صیحه، زلزله و سنگباران. در این باره نیز در تفسیر آیات 82
لازم داده شد.
پس از بیان زیر و رو شدن شهر قوم لوط و نابودي آنان، اضافه میکند که در این حادثه عبرتها و نشانههایی براي افراد هوشمند و
عبرت آموز وجود دارد و این که شهر آنان بر سر راه کاروانیان قرار دارد و مردمی که از حجاز به شام میروند، از کنار شهر سدوم
میگذرند و خرابههاي آن را میبینند و در آن عبرتی براي مؤمنان است.
این موضوع در آیات دیگر نیز مورد تأکید قرار گرفته و شهر ویران شده قوم لوط که مردم عصر پیامبر از کنار آن عبور میکردند
دست مایهاي براي اندیشیدن معرفی شده است:
138 ) و شما صبحگاهان و به هنگام شب، بر آنان میگذرید، - وَ إِنَّکُم لَتَمُرُّونَ عَلَیهِم مُصبِحِینَ وَ بِاللَّیل أَ فَلا تَعقِلُونَ (صافات/ 137
آیا نمیاندیشید!
اساساً داستانهایی که در قرآن ذکر میشود، همه به خاطر همین عبرت آموزي مردم و آشنایی آنان با سنّتهاي الهی است، همان
سنّتهایی که همواره بر تاریخ بشري حاکم است و فهم و درك آنها میتواند اندیشمندان را در ساختن جامعههایی
صفحه : 63
سالم و سعادتمند یاري کند.