گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
[سورة الحجر ( 15 ): الآیات 78 الی 84




اشاره
وَ إِن کانَ أَصحاب الَأیکَۀِ لَظالِمِینَ ( 78 ) فَانتَقَمنا مِنهُم وَ إِنَّهُما لَبِإِمام مُبِین ( 79 ) وَ لَقَد کَذَّبَ أَصحاب الحِجرِ المُرسَلِینَ ( 80 ) وَ آتَیناهُم
( آیاتِنا فَکانُوا عَنها مُعرِضِینَ ( 81 ) وَ کانُوا یَنحِتُونَ مِنَ الجِبال بُیُوتاً آمِنِینَ ( 82
( فَأَخَذَتهُم الصَّیحَۀُ مُصبِحِینَ ( 83 ) فَما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یَکسِبُونَ ( 84
( همانا مردم ایکه ستمکار بودند ( 78
( پس از آنان انتقام گرفتیم و آن دو شهر (شهر لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار هستند ( 79
( و به تحقیق مردم حجر، فرستادگان را تکذیب کردند ( 80
( و نشانههاي خود را به آنان دادیم ولی از آن رویگردان شدند ( 81
( آنان آسوده خاطر از کوهها خانههایی میتراشیدند ( 82
( پس، بانگ مرگبار در حالی که صبح میکردند آنها را گرفت ( 83
( و آنچه میکردند، بر ایشان سودي نداد ( 84
نکات ادبی
مخفّف از مثقّله و براي تأکید است و لذا در جواب آن لام مفتوح آمده است. « و ان کان » در « ان » -1
منطقهاي پر درخت در نزدیکی شهر مدین. منظور از اصحاب ایکه همان قوم شعیب است. « الایکه » -2
به دو شهر قوم لوط و اصحاب ایکه بر میگردد. « انهما » -3 ضمیر
در این جابه معناي راه است چون روندگان در یک راه از آن راه پیروي میکنند و به هر کجا کشیده شده از آن جا « امام » -4
میروند، و امام چیزي یا کسی است که از آن پیروي شود.
نام یک وادي است که بر سر راه حجاز به شام قرار داشت و دور آن « حجر » -5
صفحه : 64
اصحاب » میگویند، مانند حجر اسماعیل، ضمناً منظور از « حجر » سنگ چینی شده بود و هر محلی را که دور آن سنگ چینی شود
قوم ثمود هستند و پیامبر آنها صالح بود. « حجر
میتراشند. « ینحتون » -6
آسوده خاطر، در حال امن و امان. حال از اصحاب حجر است. « آمنین » -7
تفسیر و توضیح
79 ) وَ إِن کانَ أَصحاب الَأیکَۀِ لَظالِمِینَ ... پس از ذکر اجمالی از قصّه قوم لوط به داستان اصحاب ایکه اشاره میکند و - آیات ( 78
زندگی میکردند و این دو شهر نزدیک یکدیگر بودند و ایکه پر از درخت « مدین » و « ایکه » آنان همان قوم شعیب بودند که در
بود. آنها وضع اقتصادي خوبی داشتند ولی قومی ستمگر بودند و عادت به کم فروشی داشتند. وقتی شعیب براي هدایت آنان
مبعوث شد، آنان شعیب را تکذیب کردند و به کفر و گناه خود ادامه دادند تا جایی که مستحق عذاب الهی شدند و خدا به وسیله
95 از سوره هود - صیحه یا همان بانگ آسمانی و زلزله و حرارت شدید آنها را نابود کرد. مشروح داستان آنها در تفسیر آیات 84
صفحه 65 از 409
گذشت.
در این جا اشاره میکند که ما از اصحاب ایکه- یا همان قوم شعیب- انتقام گرفتیم.
سپس میافزاید که این دو شهر- شهر سدوم که شهر قوم لوط بود و شهر ایکه- بر سر راه آشکاري قرار دارند، یعنی ویرانههاي آنها
در این جا راه آشکار است. « امام مبین » در مقابل دید رهگذرانی است که از کنار آنها عبور میکنند. منظور از
بر سر راه حجاز به شام قرار دارد و پیامبر اسلام (ص) هنگام رفتن به تبوك، آثار آن شهر را به اصحاب خود « ایکه » گفته شده که
نشان داد.
84 ) وَ لَقَد کَذَّبَ أَصحاب الحِجرِ المُرسَلِینَ ... داستان دیگري از داستانهاي عبرت آموز پیامبران را مطرح میکند و آن - آیات ( 80
داستان اصحاب حجر یا همان قوم ثمود است که پیامبرشان صالح را تکذب کردند. این که در این جا میفرماید:
آنان
صفحه : 65
پیامبران را تکذیب کردند، در حالی که فقط یک پیامبر داشتند، براي آن است که تکذیب یک پیامبر به منزله تکذیب همه پیامبران
است، چون پیامبران هدف یگانهاي را دنبال میکردند و دین خدا یکی است. البته شرایط زمان و مکان و موقعیّتهاي گوناگون
اقتضا میکرد که هر پیامبري با شیوه خاصّی وظیفه خود را انجام میدهد.
قوم ثمود در حالی پیامبر خود صالح را تکذیب کردند که خداوند معجزههایی براي آنها فرستاده بود و از جمله آنها ناقه صالح بود.
این ناقه یک شتر معمولی نبود، بلکه کارهاي شگفتآور و خارق العادي از آن سر میزد، ولی قوم ثمود آن را پی کردند و این
نشانگر نهایت عناد و ستیز آنها با پیامبرشان بود.
در این جا اشاره میکند که ما آیات خود را براي قوم ثمود فرستادیم ولی آنها از آن رویگردان شدند و در آسودگی و امنیّت
زندگی میکردند، ولی صبحگاهی بانگ مرگباري آنان را گرفت و همگی با عذاب الهی نابود شدند و آن خانههاي امن آنان را از
عذاب الهی نجات نداد و پیشرفتهاي مادّي که داشتند، آنان را سودي نبخشید.
68 از سوره هود گذشت، رجوع شود. - مشروح داستان قوم ثمود و جریان آن شتر و چگونگی هلاکت آنان، در تفسیر آیات 61
[ [سورة الحر ( 15 ): الآیات 85 الی 87
اشاره
وَ ما خَلَقنَا السَّماوات وَ الَأرضَ وَ ما بَینَهُما إِلاّ بِالحَق وَ إِن السّاعَۀَ لَآتِیَۀٌ فَاصفَح الصَّفحَ الجَمِیلَ ( 85 ) إِن رَبَّکَ هُوَ الخَلّاق العَلِیم ( 86 ) وَ
( لَقَد آتَیناكَ سَبعاً مِنَ المَثانِی وَ القُرآنَ العَظِیمَ ( 87
و ما آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است، جز به حق نیافریدیم و همانا قیامت آمدنی است، پس با گذشتی نیکو
( گذشت کن ( 85
( همانا پروردگار تو همان آفریدگار داناست ( 86
( و به تحقیق ما به تو سبع المثانی (هفت چیز از دوگانهها) و قرآن بزرگ دادیم ( 87
نکات ادبی
صفت براي مصدر محذوف است به تقدیر: خلقاً بالحق یا تثبیتا « إلا بالحق » -1
صفحه 66 از 409
صفحه : 66
بالحق.
مشتق شده و به معناي جزئی از اجزاي شب و « سوع » آن زمان معیّن، و منظور از آن روز قیامت است. این کلمه از ماده « الساعۀ » -2
روز است که جمعاً به بیست و چهار جزء تقسیم میشود. همچنین به زمان خاص و معینی که کار خاصّی در آن زمان اتفاق میافتد،
گفته میشود، و اطلاق ساعت به روز قیامت از این باب است. « ساعۀ »
در گذشتن، اعراض کردن، مدارا کردن. « الصفح » -3
یا جمع مثنی است که به معناي دو تا دو تاست و یا اسم جمعی است که مفرد ندارد و به معناي چیزهایی است که تکرار « مثانی » -4
به چیزهاي مختلفی تفسیر شده که در بخش تفسیر و توضیح خواهد آمد. « سبع المثانی » . و اعاده میشود
است. « سبعا » عطف به « القرآن العظیم » -5
تفسیر و توضیح
86 ) وَ ما خَلَقنَا السَّماوات وَ الَأرضَ وَ ما بَینَهُما إِلّا بِالحَق ... پس از اشارهاي که به داستانهاي برخی از اقوام پیشین شد، - آیات ( 85
اینک این اصل کلّی که حاکم بر همه جهان خلقت است بیان میشود که آفرینش جهان بر اساس حق و راستی و درستی است و
نظام خاصّ ی دارد و هدفهاي معیّنی را دنبال میکند و نیز این جهان، جهان دیگري را به دنبال خواهد داشت که همان قیامت و
رستاخیز است.
در بیان همین حقیقت میفرماید: همانا آسمانها و زمین و هر چه را که در میان آنهاست به حق و بر اساس راستی و درستی
آفریدیم و روز قیامت نیز خواهد آمد.
اشاره به این که اگر جامعههایی سقوط میکنند و نابود میشوند بر اساس سنّتهایی است که در جهان خلقت وجود دارد و خدا
آنها را به صورت نظام معیّنی آفریده و آنها بر همه تاریخ بشري حاکمیّت دارند و ستمگران و تکذیب کنندگان پیامبر تنها در این
دنیا گرفتار عذاب الهی نمیشوند بلکه عذاب اصلی آنها براي روز قیامت میماند که خواهد آمد.
صفحه : 67
هدف داري جهان خلقت و استواري آن بر راستی و درستی در آیات دیگري نیز آمده است، از جمله:
وَ ما خَلَقنَا السَّماوات وَ الَأرضَ وَ ما بَینَهُما لاعِبِینَ، ما خَلَقناهُما إِلّا بِالحَق (دخان/ 39 ) و آسمانها و زمین و آنچه را که میان آنهاست
بازیچه نیافریدیم، آنها را جز بر اساس حق نیافریدیم.
وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الَأرضَ وَ ما بَینَهُما باطِلًا (ص/ 27 ) و آسمان و زمین و آنچه را که در میان آنهاست، باطل نیافریدیم.
آیه ( 87 ) وَ لَقَد آتَیناكَ سَبعاً مِنَ المَثانِی ... در این آیه یکی از نعمتهاي بزرگی که از این مجموعه هدفدار جهان هستی به پیامبر
داده شده بیان میگردد. این نعمت همان نعمت قرآن کریم است که کتاب تشریعی خداست و مشابهتهاي زیادي با جهان آفرینش
دارد که کتاب تکوینی اوست.
و قرآن عظیم دادیم. « سبع المثانی » در این جا از باب امتنان میفرماید: ما به تو
چیست! « سبعا من المثانی » یا « سبع المثانی » حال باید دید که منظور از
مفسّران از دیر باز «. هفت چیز از دو گانهها و یا هفت بخش از آنها که دو تا دو تا هستند » : معناي این تعبیر از نظر لغت، چنین است
در تعیین مصداق این تعبیر اختلاف نظر داشتند و اقوال گوناگونی در این باره وجود دارد که برخی از آنها مطابق با روایاتی است
که در تفسیر این عبارت آمده است. گاهی گفته میشود که منظور از آن سوره حمد است که هفت آیه دارد و دو بار نازل شده و
صفحه 67 از 409
یا مضمون آن دو بخش است، یکی تعریف از خدا، دیگري درخواست بندگان از خدا، و البته وجوه دیگري هم ذکر شده است، و
گاهی گفته شده که منظور از آن هفت سوره طولانی آغاز قرآن از بقره تا توبه است (انفال و توبه یک سوره حساب شده است)، و
آمده و به آنها آل حامیم گفته میشود، و بعضیها هم « حم » گاهی گفته شده که منظور هفت سورهاي است که در آغاز آنها
به آن، عطف « و القرآن العظیم » بیانیّه است و عطف « من المثانی » در « من » گفتهاند که منظور از سبع المثانی همه قرآن است و
توضیحی است.
صفحه : 68
همان سوره حمد است و روایات معتبري از طریق شیعه و سنّی در این باره وارد شده « سبعا من الثانی » ما تصوّر میکنیم که منظور از
توصیف شده است. « مثانی » مجموع قرآن است و در آیه سوره زمر، قرآن با وصف « مثانی » است، ولی با این بیان که منظور از
اللّه نَزَّلَ أَحسَنَ الحَدِیث کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ (زمر/ 23 ) خداوند، زیباترین سخن را که کتاب متشابه و دو تا دو تاست، نازل کرد.
بنابراین، سبعا من المثانی به معناي هفت آیه از قرآن است و آن همان سوره حمد است که در روایات آمده و عظمت این سوره
سبعا من » چنان است که خداوند در این آیه که در مقام بیان نزول قرآن است این سوره را مخصوص به ذکر میکند و عبارت
گفته شده از آن جهت است که بسیاري از « مثانی » است، و این که به قرآن « ذکر العام بعد الخاص » از باب « المثانی و القرآن العظیم
مطالب قرآن در سورههاي مختلف تکرار و اعاده شده است.
بحث مفصّلی داریم که در پی میآید: « سبعا من المثانی » درباره
« سبعاً من المثانی » بحثی درباره تعبیر
در آیات متعدّدي از قرآن کریم، خداوند از باب امتنان، برخی از نعمتهایی را که اختصاص به پیامبر اسلام (ص) داده است،
یادآور میشود. هدف از یادآوري این نعمتها تقویت روحی پیامبر و تأکید بر این مطلب است که خداوند توجّه و عنایت خاصّ ی
به پیامبر دارد و او همواره مورد نوازش، انعام و افضال خداوند است و لطف سرشار الهی بدرقه راه اوست.
یکی از مواردي که خداوند با یادآوري نعمتی بزرگ، به بالا بردن توان روحی
صفحه : 69
پیامبر میپردازد، آیاتی از سوره مبارکه حجر است که میفرماید:
وَ لَقَد آتَیناكَ سَبعاً مِنَ المَثانِی وَ القُرآنَ العَظِیمَ. لا تَمُدَّن عَینَیکَ إِلی ما مَتَّعنا بِه أَزواجاً مِنهُم وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ اخفِض جَناحَکَ
.(88 - لِلمُؤمِنِینَ (حجر/ 87
و قرآن بزرگ را دادیم. چشمان خود را به آنچه گروههایی از آنان را بدان برخوردار ساخیتم « سبع من المثانی » و به تحقیق به تو
مدوز و بر آنان غم مخور و بال خویش را براي مؤمنان بگستران.
خداوند در این آیات خاطر نشان میسازد که پیامبر اسلام نباید برخورداريها و لذّتهاي مادّي کافران را بزرگ بشمارد و غصه
بخورد که چرا او و مسلمانان از این امکانات و لذایذ برخوردار نیستند زیرا خداوند به او نعمتی بس بزرگ داده که قابل مقایسه با
و قرآن بزرگ است. بنابراین، پیامبر باید بال « سبع المثانی » ثروتها و برخورداريهاي کافران نیست، و آن نعمت گرانسنگ، همان
رحمت خود را براي مؤمنان بگستراند و آنان را مورد نوازش قرار دهد.
نظیر این آیه در یادآوري برخی از نعمتهایی که به پیامبر اختصاص داده شده، آیه زیر است:
إِنّا أَعطَیناكَ الکَوثَرَ (کوثر/ 1) همانا کوثر را به تو عطا کردیم.
واحدي نقل میکند که هفت قافله تجارتی از بصري و اذرعات براي یهود بنی قریظه و بنی نضیر رسید که در آن انواع پارچهها و
صفحه 68 از 409
عطرها و جواهر و کالاهاي دیگر بود و مسلمانان آرزو کردند که کاش آن اموال مال آنان بود تا آن را در راه خدا انفاق میکردند،
و قرآن عظیم که به آنها داده شده، بهتر از « سبع المثانی » 88 سوره حجر) نازل شد تا مسلمانان بدانند که - پس این آیات (آیات 87
«1». آن هفت قافله است
-----------------------------------
. 1) واحدي، اسباب النزول، ص 187 )
صفحه : 70
که در این آیه در کنار قرآن عظیم و به « سبعاً من المثانی » آنچه ما در این جا مورد بحث قرار میدهیم، این است که آیا منظور از
عنوان نعمتی همسنگ با آن قرار گرفته، چیست!
پیش از آن که به پاسخ این سؤال که سؤال اصلی ماست، بپردازیم، لازم میدانیم که از نظر ادبی دو نکته مهم را در این جا روشن
سازیم، تا زمینه براي فهم درست اقوالی که خواهد آمد فراهمتر شود.
مشتق است که در لغت « ثنی » است یا اسم جمعی است که مفرد ندارد و در هر حال از ماده « مَثنی » یا جمع « مثانی » الف. واژه
استعمالات گوناگونی دارد. آنچه مناسب با این آیه است سه معناست:
به معناي عدد دو است. « اثنین » -1 به معناي تکرار کردن و اعاده کردن و دو تا دو تا شمردن و دو تا بودن است و
مشتقّات این مادّه به این معنا بطور مکرّر در قرآن به کار رفته است، مانند: مَثنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ (نساء/ 3) ثانِیَ اثنَین (توبه/ 40 ) ثانِیَ
هود/ 5) نیز ناظر به همین معناست، یعنی منافقان ) «ُ أَلا إِنَّهُم یَثنُونَ صُ دُورَهُم لِیَستَخفُوا مِنه » : در آیه « یثنون » عِطفِه (حج/ 9). کلمه
سینههاي خود را خم میکنند و دولا میشوند کنایه از این که آنان سرها را به زیر میاندازند و از پیامبر روي برمیگردانند تا خود
را از او پنهان کنند.
بنابر « مثانی » -2 به معناي تعریف و توصیف کردن و ثنا گفتن. این ماده در قرآن کریم به این معنا به کار نرفته، مگر در همین کلمه
بعضی از اقوال که خواهد آمد.
-3 به معناي در انحصار قراردادن و استثنا کردن. یکی از مشتقّات این واژه به این معنا در قرآن به کار رفته است: إِذ أَقسَ مُوا
«1».( لَیَصرِمُنَّها مُصبِحِینَ وَ لا یَستَثنُونَ (قلم/ 18
-----------------------------------
، بر این معانی سه گانه در بیشتر کتابهاي لغت آمده است، از جمله: خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین، ج 1 « ثنی » 1) دلالت واژه )
ص 251 إبن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 139 إبن فارس، معجم مقاییس اللغۀ، ج 1، ص 391 . إبن فارس معتقد است که این ماده
اصل واحدي دارد و آن تکرار و توالی است. وي همه موارد استعمال واژه را به این اصل برگردانده است.
صفحه : 71
از نظر ترکیب لغوي چند وجه متصوّر است: « وَ لَقَد آتَیناكَ سَبعاً مِنَ المَثانِی وَ القُرآنَ العَظِیمَ » ب. در جمله
باشد و هر کدام مصداق جداگانهاي داشته « سبعاً » عطف بر « القرآن العظیم » و ،« آتیناك » مفعول دوم « سبعاً من المثانی » -1 این که
و دیگري قرآن عظیم. « سبعاً من المثانی » باشند. طبق این وجه، به پیامبر خدا (ص) دو چیز عطا شده است: یکی
سبعاً من » : یک چیز است و واو در میان آنها واو مقحمه و زاید است و تقدیر آن چنین است « القرآن العظیم » و « سبعاً من المثانی » -2
و اگر هم واو عاطفه باشد، مشکلی نخواهد داشت و عطف الشیء علی نفسه لازم نمیآید، زیرا هر ،« المثانی و هو القرآن العظیم
چند که این دو از نظر مصداق خارجی یکی هستند، ولی از نظر مفهوم ذهنی مغایرند و همین مقدار در عطف کافی است.
نیز دو وجه متصوّر است: « سبعاً من المثانی » بنابر وجه اوّل، در تعبیر
صفحه 69 از 409
هر چه باشد، به آن « سبعاً » که در این صورت، مصداق « فاجتنبوا الرجس من الاوثان » : را بیانیه بگیریم، مانند « من » نخست این که
هم گفته میشود، یعنی آن چیز، هم هفت قسمت است و هم مثانی است. « مثانی »
دو مصداق جداگانه خواهد داشت و « المثانی » و « سبعاً » در این صورت .« طائِفَۀٌ مِنهُم » : براي تبعیض باشد، مانند « من » دوم این که
خواهد بود. « المثانی » قسمتی از « سبعاً »
در میان مفسّران و قرآن پژوهان اختلاف نظر وجود دارد. برخی « سبعاً من المثانی » با توجّه به وجوهی که بیان شد، در تعیین مصداق
از آنان بر اساس روایاتی که در این باره نقل شده و برخی دیگر بر اساس قرائنی که یافتهاند، نظرهاي خاصّ ی دادهاند و بدین گونه
وجوه و اقوال گوناگونی پیدا شده است. اکنون ما این اقوال را به ترتیب اهمیّت و کثرت طرفداران آنها ذکر میکنیم و هر کدام را
مورد بررسی قرار میدهیم و در پایان نظر نهایی خود را ذکر میکنیم:
این است که منظور از آن سوره حمد است که هفت آیه دارد. در « سبعاً من المثانی » قول نخست. شایعترین نظر در تعیین مصداق
روایات متعدّدي که از پیامبر و ائمّه
صفحه : 72
به سوره حمد یا همان فاتحۀ الکتاب تفسیر شده است. ما اکنون برخی از آن « سبعاً من المثانی » ، معصومین علیهم السلام نقل شده
روایات را نقل میکنیم و نخست روایاتی را که از طریق اهل بیت وارد شده است میآوریم:
اول. قال رسول اللّه (ص): إنّ اللّه عز و جل قال لی: یا محمّد و لقد آتیناك سبعاً من المثانی و القرآن العظیم، فأفرد الامتنان علیّ
«1». بفاتحۀ الکتاب و جعلها بازاء القرآن العظیم، و إنّ فاتحۀ الکتاب أشرف ما فی کنوز العرش
پیامبر خدا فرمود: همانا خداوند به من فرمود: اي محمّد، به راستی ما سبع المثانی و قرآن عظیم را به تو دادیم. و با خصوص فاتحۀ
الکتاب تنها بر من منّت گذاشت و آن را در برابر قرآن عظیم قرار داد و همانا فاتحۀ الکتاب شریفترین چیزي است که در
گنجینههاي عرش قرار دارد.
دوم. عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا عبد اللّه (ع) عن السبع المثانی و القرآن العظیم، هی الفاتحۀ! قال: نعم، قلت: بسم اللّه الرحمن
الرحیم آیۀ من السبع المثانی!
«2».ّ قال: نعم، هی أفضلهن
محمّد بن مسلم میگوید: از امام صادق (ع) راجع به سبع المثانی و قرآن عظیم پرسیدم و این که آیا منظور سوره فاتحه است!
فرمود: آري. گفتم: بسم اللّه الرحمن الرحیم آیهاي از آن است! فرمود: آري و بهترین آیه آن است.
سوم. إبن عبد الرحمن عمّن رفعه قال: سألت أبا عبد اللّه (ع) عن قول اللّه عزّ و جل:ّ
قال: هی سورة الحمد، و هی سبع آیات، منها بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم،ِ و إنّما « وَ لَقَد آتَیناكَ سَبعاً مِنَ المَثانِی وَ القُرآنَ العَظِیمَ »
«3». سمّیت المثانی لأنّها تثنی فی الرّکعتین
پرسیدم. فرمود: آن « وَ لَقَد آتَیناكَ سَبعاً مِنَ المَثانِی وَ القُرآنَ العَظِیمَ » : راوي میگوید: از امام صادق (ع) راجع به سخن خداوند
سوره حمد است که هفت آیه دارد و از جمله آنها بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم است، و این که به این سوره مثانی گفته شده براي
-----------------------------------
. 1) شیخ صدوق، الامالی، ص 241 )
. 2) شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 2، ص 289 )
3) عیاشی، تفسیر ج 1، ص 19 . عیاشی چند روایت دیگر نیز به همین مضمون نقل میکند. )
صفحه : 73
صفحه 70 از 409
آن است که در دو رکعت نماز تکرار میشود.
هی من فاتحۀ الکتاب! فقال: نعم، کان رسول «ِ بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم » چهارم. عن الرضا (ع): قیل لأمیر المؤمنین (ع): أخبرنا عن
اللّه (ص) یقرأها و یعدّها آیۀ منها و یقول:
«1». فاتحۀ الکتاب، و هی السبع المثانی
به ما خبر بده که آیا آن جزء فاتحۀ الکتاب «ِ بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم » امام رضا (ع) فرمود: به امیر المؤمنین (ع) گفته شد که از
است! فرمود: آري، پیامبر خدا آن را میخواند و آن را آیهاي از آن سوره قرار میداد و میفرمود: فاتحۀ الکتاب، و آن همان سبع
المثانی است.
از طریق اهل سنّت نیز روایاتی نقل شده که در آنها سبع المثانی به سوره حمد تفسیر شده است، از جمله:
اول: عن ابی سعید بن المعلّی قال: مرّ بی النبی (ص) و انا اصلّی ... ثم قال: الا أعلّمک أعظم سورة فی القرآن قبل أن أخرج عن
المسجد! فذهب النبی (ص) لیخرج من المسجد فذکّرته، فقال: الحمد للّه رب العالمین هی السبع المثانی و القرآن العظیم الذي
«2». أوتیته
ابو سعید بن معلّی میگوید: پیامبر از کنار من گذشت در حالی که من نماز میخواندم ... تا آن جا که میگوید: پیامبر به من گفت:
آیا پیش از آن که از مسجد بیرون روم، بزرگترین سورهاي را که در قرآن است به تو یاد ندهم! پس رفت که از مسجد بیرون
همان سبع المثانی و قرآن عظیم است که به من داده شده است. « الحَمدُ لِلّه رَب العالَمِینَ » : شود، من به یاد او آوردم، فرمود
دوم. عن أبی بن کعب، أنّ رسول اللّه (ص) قال له: إذا افتتحت الصلاة بم تفتتح! قال:
الحمد للّه ربّ العالمین، حتی ختمها، فقال رسول اللّه (ص): هی السبع
-----------------------------------
[.....] . 1) صدوق، عیون الاخبار، ج 1، ص 301 )
2) صحیح بخاري، ج 6، ص 630 . بخاري این حدیث را در صفحه 328 نیز در ذیل تفسیر فاتحۀ الکتاب با تفاوت جزئی نقل کرده )
است.
صفحه : 74
«1». المَثانِی وَ القُرآنَ العَظِیمَ الذي اعطیت
از ابی بن کعب نقل شده که پیامبر خدا (ص) به او گفت: هنگامی که شروع به نماز میکنی، آن را با چه چیز شروع میکنی!
گفت: با الحمد للّه رب العالمین تا آخر آن. پیامبر خدا (ص) فرمود: آن همان سبع المثانی و قرآن عظیم است که به من داده شده
است.
قول به این که که منظور از سبع المثانی سوره حمد است از بیشتر ائمّه حدیث و تفسیر نقل شده است و ما به علت کثرت طرفدارانِ
آن، از ذکر نامشان خودداري میکنیم. آنها معتقدند که سبع المثانی سوره حمد است و قرآن عظیم هم که به آن عطف شده بقیّه
بیانیّه « من المثانی » در « من » قرآن است و این از باب ذکر عام بعد از خاص است که در ادبیات عرب جایگاه ویژهاي دارد. ضمناً
گفته شده این است که این سوره دو بار « مثانی » هم سوره حمد است. و علت این که به سوره حمد « مثانی » است و بنابراین منظور از
نازل شده یک بار در مکّه و یک بار در مدینه. شیخ بهایی به این سخن ایراد میکند که سوره حجر که آیه سبعاً من المثانی در آن
است مکّی است و در زمان نزول این آیه، سوره حمد فقط یک بار نازل شده بود. و خودش پاسخ میدهد که در علم خدا چنین
ولی میتوان از این ایراد چنین پاسخ داد که هر چند سوره حجر مکی است ولی به گفته «2». بوده که بار دیگر هم نازل خواهد شد
«3». مفسران همه آیات آن در مکه نازل نشده و آیه سبعاً من المثانی در مدینه نازل شده است
صفحه 71 از 409
بر سوره حمد وجوه دیگري هم گفته شده است از جمله این که این سوره در هر نماز دو بار خوانده میشود، و « مثانی » براي اطلاق
یا این که این سوره از نظر محتوا به دو قسمت تقسیم میشود قسمتی از آن مربوط به اوصاف خدا و قسمت دیگر مربوط به خواست
بندگان است، و یا این که سوره حمد یک سوره استثنایی است و
-----------------------------------
1) طبري، جامع البیان، ج 8، ص 58 . البته طبري جز این روایت، روایات بسیار دیگري هم از پیامبر و اصحاب به همین مضمون نقل )
کرده است.
. 2) شیخ بهایی، مفتاح الفلاح، ص 157 )
. 3) طبرسی، مجمع البیان، ج 6، ص 501 و فخر رازي، تفسیر کبیر، ج 19 ، ص 151 )
صفحه : 75
به معناي تعریف « ثنا » است، یا این که این سوره در برگیرنده ثناي الهی است و مثانی از « استثناء » حالت ویژهاي دارد و مثانی از
«1». کردن است
براي « من المثانی » در « من » بقیه قرآن است، ولی « قرآن عظیم » سوره حمد و منظور از « سبع المثانی » قول دوم، این که منظور از
تبعیض است. بنابراین، منظور از مثانی همه قرآن، و سوره حمد هفت آیه از آن است همان گونه که در آیه دیگري به همه قرآن
اطلاق شده است: « مثانی »
اللّه نزّل احسن الحدیث کتاباً متشابهاً مثانی ... (زمر/ 23 ) خداوند، نیکوترین سخن را فرستاد کتابی که آیات آن مانند یکدیگر و
است. « مثانی »
قائلین به این قول براي مثانی بودن قرآن وجوهی گفتهاند مانند این که برخی از مطالب در قرآن تکرار و اعاده شده و یا برخی از
سبعاً من » صفت براي سوره حمد نیست، بلکه صفت براي قرآن است و « مثانی » آیات آن برخی دیگر را تفسیر میکند. طبق این قول
یعنی هفت آیه از قرآن که همان سوره حمد است. « المثانی
سوره حمد است و این عطف، عطف تفسیر است و اطلاق « القرآن العظیم » و « سبعاً من المثانی » قول سوم. منظور از هر دو عبارت
قرآن به جزئی از آن جایز است. شاهد این قول دو روایتی است که از بخاري و طبري نقل کردیم که در آنها پیامبر خدا (ص)
را به سوره حمد اطلاق فرمود. البته این اطلاق منحصر به این دو روایت نیست « سبعاً من المثانی و القرآن العظیم » مجموع عبارت
بلکه در برخی دیگر از روایات هم آمده است.
به سوره حمد تفسیر شده، این سوره هفت آیه دارد. این مطلب از نظر شیعه مسلّم است و بسم « سبعاً من المثانی » طبق این سه قول که
اللّه الرحمن الرحیم آیه نخست این سوره است و فقها درباره کسی که سوره حمد را نمیداند چنین فتوا دادهاند که
-----------------------------------
. 1) رجوع شود به: المیزان، ج 12 ، ص 202 )
صفحه : 76
اهل سنت نیز سوره حمد را هفت آیه میدانند، ولی «1». باید در نماز به جاي حمد، هفت آیه دیگر از قرآن را که بلد است بخواند
صراط الّذین » برخی از آنها مانند شیعه بسم اللّه را یک آیه میشمارند و در این باره روایاتی هم نقل میکنند. بعضی از آنها نیز
«2». را یک آیه مستقل به شمار میآورند « انعمت علیهم
هفت سوره طولانی در آغاز قرآن است که عبارتند از: سوره بقره، سوره آل عمران، سوره « سبعاً من المثانی » قول چهارم. مراد از
نساء، سوره مائده، سوره انعام، سوره اعراف و دو سوره انفال و توبه که در حکم یک سورهاند.
صفحه 72 از 409
طبري براي این قول 30 روایت نقل «3». این قول به إبن عمر و إبن عباس و إبن مسعود و إبن جبیر و مجاهد نسبت داده شده است
میکند که هیچ کدام به پیامبر نمیرسد و سند آنها از إبن مسعود و إبن عمر و إبن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد و ضحّاك فراتر
«4». نمیرود
و هیچ یک از این روایات به پیامبر خدا «5» سیوطی نیز روایاتی را در این باره از إبن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد نقل میکند
نمیرسد. البته در بسیاري از این روایات نام سورهها به همان صورت است که آوردیم، ولی در روایتی از سعید بن جبیر به جاي دو
جالب این که طبري در مجموعه روایاتی که در تفسیر سبع المثانی به فاتحۀ «6». سوره انفال و توبه سوره یونس ذکر شده است
بنابراین، هم تفسیر سبع المثانی «7». الکتاب آورده، برخی از آنها را از إبن مسعود و إبن عباس و إبن جبیر و مجاهد نقل کرده است
به هفت سوره طولانی و هم تفسیر آن به سوره فاتحه، هر دو از این افراد نقل شده است.
« وَ لَقَد آتَیناكَ سَبعاً مِنَ المَثانِی » کسانی مانند ابو العالیه این قول را رد کرده و گفتهاند: آیه
-----------------------------------
. 1) علامه حلی، نهایۀ الاحکام، ج 1، ص 473 )
. 2) طبري، جامع البیان، ج 1، ص 48 )
. 3) آلوسی، روح المعانی، ج 14 ، ص 78 )
.54 - 4) جامع البیان، ج 8، ص 51 )
. 5) سیوطی، الدر المنثور، ج 4، ص 105 )
. 6) جامع البیان، ج 8، ص 52 )
.57 - 7) همان، ص 54 )
صفحه : 77
در مکه نازل شده در صورتی که برخی از این سورههاي طولانی در مدینه فرود آمده است. بنابراین، نمیتوان سبعاً من المثانی را بر
آنها حمل کرد. برخی این اشکال را چنین پاسخ دادهاند که قرآن پیش از آن که بر محمّد (ص) نازل شود به آسمان دنیا نازل شده
«1». بود. البته این پاسخ محکم نیست، چون در این آیه از نزول سبع المثانی بر شخص پیامبر خبر داده شده است
و لقد » از این اشکال میتوان چنین پاسخ داد که هر چند سوره حجر در مکه نازل شده است، ولی مفسّران تصریح کردهاند که آیه
در مدینه نازل شده است (همان گونه که پیشتر نقل کردیم). « آتیناك سبعاً من المثانی
در روایات شیعه تنها یک روایت پیدا کردیم که در آن از قول امیر المؤمنین (ع) نقل شده که فرموده است: خداوند به محمّد (ص)
اگر این روایت از نظر سند درست باشد، «2». هفت سوره طولانی و فاتحۀ الکتاب را داد که آن همان سبع المثانی و قرآن عظیم است
باید گفت که سبع المثانی همان هفت سوره طولانی، و قرآن عظیم فاتحۀ الکتاب است.
توضیح این که «3». قرار گرفتهاند « مئین » هفت سورهاي است که پس از سورههاي « سبع المثانی » قول پنجم، این که منظور از
«4». سورههاي قرآن را از نظر بلندي و کوتاهی به چند قسم تقسیم کردهاند: طوال، مئین، مثانی، مفصّل و قصار
روایتی است که از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود: خداوند هفت سوره «5» شاهد این قول که به ابو الهیثم نسبت داده شده
طوال را به جاي تورات و سورههاي مئین را به جاي انجیل و سورههاي مثانی را به جاي زبور به من داد، و پروردگارم مرا با دادن
«6». سورههاي مفصّل فزونی بخشید
-----------------------------------
. 1) فخر رازي، التفسیر الکبیر، ج 19 ، ص 208 )
صفحه 73 از 409
[.....] . 2) طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 320 )
. 3) فخر رازي، ج 19 ، ص 209 )
. 4) درباره این اصطلاحات رجوع شود به: سیوطی، الاتقان، ج 1، ص 163 زرکشی، البرهان، ج 1، ص 37 )
. 5) إبن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 139 )
6) این روایت در منابع شیعی از طریق سعد اسکاف به نقل از امام باقر (ع) از پیامبر (ص) نقل شده (کافی، ج 2، ص 601 و تفسیر )
عیاشی، ج 1، ص 25 ) و در منابع اهل سنت از طریق واثلۀ بن اسقع و ابو قلابه از پیامبر نقل شده است (جامع البیان، طبري، ج 1، ص
.(44
صفحه : 78
چیزي را اثبات « مثانی » نیامده است و مجرد ذکر « سبعاً من المثانی » البته این روایت دلالتی بر مدّعا ندارد، چون در این روایت تعبیر
نمیکند همان گونه که این کلمه در آیهاي که از سوره زمر آوردیم نیز وجود دارد و در عین حال رابطه آن با سبع المثانی مورد
گفتگو است.
این سورهها عبارتند از: غافر «1». آمده، تفسیر کردهاند « حم » قول ششم. بعضیها سبع المثانی را به هفت سورهاي که در آغاز آنها
شروع « حم » (مؤمن)، ف ّ ص لت، شوري، زخرف، دخان، جاثیه و احقاف. این تفسیر از آن جا پدید آمده است که سورههایی که با
یاد شده است که داراي « آل حامیم » میشوند هفت سورهاند، و در روایات متعدّدي از آنها به صورت یک مجموعه و به عنوان
فضایل بسیاري هستند.
از انس بن مالک نقل شده که پیامبر خدا فرمود: خداوند به جاي تورات به من آن هفت سوره (طولانی) را داد و به جاي انجیل،
الرآت تا طواسین را داد و به جاي زبور میان طواسین و حوامیم را داد و مرا با حوامیم و سور مفصّل برتري داد و هیچ پیامبري پیش
همچنین از إبن عباس نقل شده که هر چیزي مغزي دارد و مغز قرآن حوامیم است. از پیامبر خدا «2». از من آنها را نخوانده است
«3». (ص) نقل شده که حوامیم دیباج قرآن است، و در بعضی از روایات، حوامیم ریحانهاي قرآن معرفی شده است
معروف است، براي آن است که این نام علاوه بر روایات، « آل حامیم » این که گفتیم این سورهها به صورت یک مجموعه و به نام
در اشعار پیشینیان هم آمده است مثلًا کمیت اسدي در بیتی خطاب به اهل بیت پیامبر (ص) میگوید:
«4» وجدنا لکم فی آل حامیم آیۀ تأوّلها منا تقی و معرب
-----------------------------------
. 1) روح المعانی، ج 14 ، ص 78 زمخشري، الکشاف، ج 2، ص 587 )
. 2) الدر المنثور، ج 5، ص 344 )
. 3) مجمع البیان، ج 8، ص 797 )
.( 4) مجمع البیان، ج 9، ص 43 . منظور آن، این آیه است: قل لا أسألکم علیه اجراً الّا المودّة فی القربی (شوري/ 23 )
صفحه : 79
براي شما در سورههاي آل حامیم آیهاي یافتیم که هر کس از ما که تقیّه میکند یا آشکارا سخن میگوید، آن را تأویل کرده است.
مطلب دیگر این که سورههاي حوامیم همه در مکه نازل شدهاند و آن اشکالی که ابو العالیه در تفسیر سبع المثانی به سبع طوال
مطرح کرده بود، در این جا وارد نیست. با همه این تفاصیل، تفسیر سبع المثانی به حوامیم دلیل روشنی ندارد و نمیتوان با این
استحسانات، آن را تأیید کرد.
کل قرآن است. این قول به إبن عباس و طاووس و نیز به ضحاك و ابو مالک نسبت « سبعاً من المثانی » قول هفتم این که منظور از
صفحه 74 از 409
«1». داده شده است
را ناظر بر آیه 23 سوره زمر که پیش از این آوردیم، میدانند و معتقدند همان گونه که « سبعاً من المثانی » قائلین به این قول، تعبیر
و این که در این جا «2». همان است « سبعاً من المثانی » متّصف شده، در این جا نیز منظور از « مثانی » در آن آیه همه قرآن با وصف
عدد هفت هم اضافه شده، اشاره به این جهت است که معارف قرآن هفت بخش دارد: امر، نهی، بشارت دادن، بیم دادن، مَثل زدن،
.«3» شمارش نعمتهاي خدا و نقل اخبار پیشینیان
این تقسیم بندي که از برخی از مفسران نقل شده، تقسیم بندي درستی به نظر نمیرسد، زیرا در قرآن، موضوعاتی مانند بحثهاي
مربوط به توحید و صفات خدا و آیات مربوط به جهان آفرینش و مانند آنها مورد غفلت قرار گرفته و اساساً چنین تقسیم بنديهایی
کار محکمی نیست و میتوان تقسیم بنديهاي دیگري هم کرد که کمتر یا بیشتر از هفت باشد.
-----------------------------------
. 1) فخر رازي، ج 19 ، ص 209 ، قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 10 ، ص 55 )
2) اطلاق مثانی بر همه قرآن در شعر صفیه دختر عبد المطلب نیز آمده است. او در مرثیهاي که براي رسول خدا (ص) سروده )
.( میگوید: فقد کان نورا ساطعا یهتدي به || یخص بتنزیل المثانی المعظّم (قرطبی ج 10 ، ص 55
. 3) الدر المنثور، ج 4، ص 105 ، و تفسیر إبن کثیر، ج 2، ص 577 )
صفحه : 80
البته ممکن است گفته شود که عدد هفت در این جا موضوعیّت ندارد و منظور از آن فقط تکثیر و تعدّد است و این در زبان عربی
مرسوم است و حتی در قرآن نیز نظیر دارد و عدد هفت و هفتاد براي تکثیر استعمال شده است، مانند:
وَ لَو أَن ما فِی الَأرض مِن شَجَرَةٍ أَقلام وَ البَحرُ یَمُدُّه مِن بَعدِه سَبعَۀُ أَبحُرٍ ما نَفِدَت کَلِمات اللّه (لقمان/ 27 ) و اگر تمامی درختان روي
زمین قلم باشند و دریا را هفت دریاي دیگر یاري کند، سخنان خدا پایان نپذیرد.
إِن تَستَغفِر لَهُم سَبعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغفِرَ اللّه لَهُم (توبه/ 80 ) اگر هفتاد بار براي آنان طلب آمرزش کنی، خدا آنها را نخواهد بخشید.
بدون شک در این دو آیه عدد هفت و هفتاد براي تکثیر است چون اینطور نیست که اگر بیش از هفت دریا مرکّب شود کلمات
خدا پایان میپذیرد بلکه کلمات او نامحدود است و نیز اینطور نیست که اگر پیامبر بیش از هفتاد بار براي مشرکان استغفار کند
خدا آنها را خواهد بخشید. بنابراین، شاید در آیه مورد بحث هم عدد هفت براي تکثیر است و عدد موضوعیت ندارد.
این سخن گرچه به خودي خود درست است ولی با توجّه به روایاتی که در تفسیر سبع المثانی آمده، جریان آن در این آیه دلیل
روشنی میخواهد که در دست نیست.
را به کل قرآن حمل کردهاند، گفتهاند که در این تعبیر، قرآن به هفت جزء مساوي تقسیم شده و « سبع المثانی » برخی از کسانی که
و این مانند تقسیم بندي قرآن به 30 جزء و یا 120 حزب و مانند آنهاست. «1» به معناي هفت هفتم است که شامل همه قرآن میشود
لازم میآید، چون در آیه شریفه، « عطف الشیء علی نفسه » تفسیر سبع المثانی به کل قرآن این مشکل را هم دارد که در این آیه
« سبعاً من المثانی » به « القرآن العظیم »
-----------------------------------
. 1) فخر رازي، ج 19 ، ص 209 )
صفحه : 81
عطف شده است و باید معطوف با معطوف علیه مغایرت داشته باشد.
جامع این دو صفت است در واقع خدا میفرماید: ما به تو چیزي « آتیناك » زمخشري از این اشکال چنین پاسخ میدهد که مفعول
صفحه 75 از 409
بعضی نیز واو را در این جا واو مقحمه و یا زاید دانستهاند که پیشتر به آن اشاره کردیم. در این «1». دادیم که این دو صفت را دارد
صورت معناي آیه چنین میشود: ما به تو سبع المثانی را که همان قرآن عظیم است دادیم.
در علت نامیدن قرآن به مثانی وجوهی گفته شده است از جمله این که قصّهها و موضوعات در آن تکرار شده و یا مجموع قرآن دو
بار نازل شده و یا در مقایسه با کتابهاي آسمانی دیگر از نظر زمان نزول در زمان متأخّري قرار گرفته و حالت ثانوي دارد و یا
قرآن شامل حمد و ثناي الهی است و از این قبیل.
به این معنا که هر مطلبی که «2» مضامین هفت صحیفهاي است که بر پیامبران پیشین نازل شده است « سبع المثانی » قول هشتم. مراد از
در کتابهاي آسمانی دیگر نازل شده، همانها بر پیامبر اسلام نیز نازل گردیده، به اضافه مطالبی که در قرآن منحصراً بر آن حضرت
گفته شود، چون این کتابها شامل ثناي الهی « مثانی » نازل شده است. زمخشري میگوید: جایز است که به همه کتابهاي الهی
این قول نیز دلیل روشنی ندارد و فقط «3». است و یا در این کتابها موعظههاي مکرّر وجود دارد و قرآن هم قسمتی از آنهاست
نوعی استحسان است و قائل آن نیز مشخص نشده و در کتابهاي تفسیري تنها به صورت یک احتمال مطرح شده است.
هفت قصّه قرآنی است که در آنها به نزول عذاب دنیوي « سبع المثانی » قول نهم. برخی از مستشرقان احتمال دادهاند که منظور از
تصریح شده است، مانند قصّه نوح و لوط و شعیب و هود و صالح. این نظریه در میان مفسران مسلمان سابقه ندارد و گویا نخستین
بار، آن را اشپرنگر در کتاب زندگی و تعالیم محمّد، ج 1، ص 462 و هورویتس
-----------------------------------
. 1) زمخشري، الکشاف، ج 2، ص 588 )
[.....] . 2) روح المعانی، ج 14 ، ص 78 )
. 3) الکشاف، ج 2، ص 588 )
صفحه : 82
ریچارد بل نیز در تأیید این نظریّه بطور مفصّل سخن میگوید و «1». 28 مطرح کردهاند - در کتاب پژوهشهایی در قرآن، ص 26
عبري « مشناي » پس از بررسی آن قصّهها میگوید: بعضی از محقّقان اروپایی به این نظر گرایش دارند که این کلمه عربی از کلمه
نام دارد. ریچارد بل اضافه « مشنا » شریعت شفاهی یهود کلا ،« مثنیثا » اخذ شده، یا با احتمال بیشتر از کلمه سریانی یا عبري- آرامی
است، چه بر این مبنا که مثانی به « داستانهاي داراي مکافات الهی » میکند که عقیده اکثریّت، طرفدار این معناست که مراد از آن
«2». معناي مکرر است و چه بر این مبنا که مشنا به معناي داستان است
این نظریه نیز با دلیل روشنی همراه نیست و ناشی از جرأت و جسارت غربیها در اظهار نظرهاي خاص در آیات قرآنی است. نظیر
بوده و « شیئاً من المتالی » در اصل « سبعاً من المثانی » سخن یکی دیگر از آنان که این احتمال سخیف را مطرح کرده است که عبارت
در حالی که همه میدانند که قرائت قرآن سینه به سینه «3»؟ چون قرآنهاي اولیه نقطه نداشته، قاریان آن را به اشتباه چنین خواندهاند
و از طریق نقل از تابعین و صحابه پیامبر صورت گرفته است.
به دنباله آیه 23 سوره زمر که پیش از این آوردیم استشهاد میکند. « هفت داستان داراي مکافات الهی » ریچارد بل در تأیید نظریه
پوست کسانی که از پروردگارشان میترسند جمع میشود، سپس » گفته شده که « مثانی » در آن جا پس از توصیف قرآن به
«4». او اظهار میکند که این حالت با آیات عذاب تناسب دارد «. پوستها و دل هاشان به یاد خدا نرم میگردد
-----------------------------------
. در مجله ترجمان وحی، شماره 8، ص 29 « تعامل تفسیر و حدیث در تعیین سبع المثانی » 1) پاورقی مقاله )
.110 - 2) ریچارد بل، مقدمهاي بر ترجمه قرآن، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، مجله ترجمان وحی، شماره 8، ص 109 )
صفحه 76 از 409
.375 -265 .) 3991 (311 ،،» «،. : 3) جیمز بلمی در مقاله زیر )
4) ریچارد بل، پیشین. )
صفحه : 83
این استشهاد نادرست است، زیرا بدون شک در آن آیه مثانی به همه قرآن اطلاق شده و در ردیف سه صفت دیگر آمده که
عبارتند از: احسن الحدیث، کتاب و متشابه. این سه صفت مربوط به همه قرآن است و حتی صفت متشابه نیز مربوط به همه قرآن
است، و متشابه در این جا در مقابل محکم قرار نگرفته و مفهومی عام دارد و همه آیات قرآنی میتوانند چنین تأثیري داشته باشند.
از این گذشته، قصّههایی که در آنها به عذاب دنیوي اشاره شده بیش از هفت تاست و ریچارد بل که خود به این مطلب واقف بوده
میگوید: هفت تا از آنها مهم است. باید گفت: همه قصّههاي قرآنی مهماند و چنین گزینشی فقط براي توجیه آن نظریه است و
مبناي محکمی ندارد.
به ائمه تفسیر شده است. این روایات دو دستهاند: در « سبع المثانی » ، قول دهم. در برخی از روایاتی که از طریق اهل بیت نقل شده
به ائمه تفسیر شده است. مهمترین روایت از دسته اول، روایتی است که در چندین « سبع المثانی » و در دسته دیگر « مثانی » یک دسته
کتاب روایی معتبر از امام باقر (ع) به این شرح نقل شده است:
«1»... عن ابی جعفر (ع) قال: نحن المثانی الذي اعطاه اللّه نبیّنا محمّداً
امام باقر (ع) فرمود: ما همان مثانی هستیم که خداوند به پیامبر ما محمّد عطا کرده است.
در دسته دوّم تعبیرهاي مختلفی وجود دارد، از جمله:
قال: فقال لی: نحن و اللّه « وَ لَقَد آتَیناكَ سَبعاً مِنَ المَثانِی وَ القُرآنَ العَظِیمَ » : عن سماعۀ قال: سألت أبا عبد اللّه عن قول اللّه تعالی
«2». السبع المثانی
پرسیدم. گفت: به خدا « وَ لَقَد آتَیناكَ سَبعاً مِنَ المَثانِی وَ القُرآنَ العَظِیمَ » : سماعه گفت: از امام صادق (ع) راجع به سخن خداوند
سوگند که سبع المثانی ما هستیم.
عن یونس بن عبد الرحمن عمّن ذکره، رفعه قال: سألت أبا عبد اللّه (ع) عن قول اللّه:
قال: إنّ ظاهرها الحمد و باطنها ولد « وَ لَقَد آتَیناكَ سَبعاً مِنَ المَثانِی وَ القُرآنَ العَظِیمَ »
-----------------------------------
. 1) اصول کافی، ج 1، ص 143 توحید صدوق، ص 150 ، تفسیر قمی، ج 1، ص 377 بصائر الدرجات، ص 20 )
. 2) تفسیر فرات، ص 231 )
صفحه : 84
«1». الولد و السابع منها القائم
وَ لَقَد آتَیناكَ » : یونس بن عبد الرحمن از کسی که شنیده مرفوعاً نقل میکند که گفت: از امام صادق (ع) راجع به سخن خداوند
«2». پرسیدم. گفت: ظاهر آن سوره حمد و باطن آن فرزندِ فرزند است و هفتمین آنها قائم است « سَبعاً مِنَ المَثانِی وَ القُرآنَ العَظِیمَ
قال: لم یعط الانبیاء الا محمّد (ص) و هم السبعۀ « وَ لَقَد آتَیناكَ سَبعاً مِنَ المَثانِی وَ القُرآنَ العَظِیمَ » :( سماعۀ قال: قال ابو الحسن (ع
«3». الائمّۀ الّذین یدور علیهم الفلک، و القرآن العظیم محمّد
سماعه گفت: امام موسی بن جعفر (ع) پس از تلاوت آیه: وَ لَقَد آتَیناكَ سَبعاً مِنَ المَثانِی، گفت: سبع المثانی به هیچ پیامبري جز
محمّد (ص) داده نشده و آن همان هفت امامی است که فلک بر آنها میگردد و قرآن عظیم محمّد (ص) است.
ذکر « مثانی » اکنون که عمدهترین روایات این باب را ملاحظه کردید، میگوییم: شیخ صدوق روایات دسته اول را که در آنها فقط
صفحه 77 از 409
شده است، چنین توجیه میکند که منظور این است که ما همان کسانی هستیم که پیامبر آنها را همردیف قرآن قرار داده و از مردم
«4». خواسته است که به قرآن و ما تمسّک کنند
در این روایات به کلّی از آیه مورد بحث بیگانه است و منظور این است که ائمّه، دومی از دو امانت « مثانی » طبق این توجیه، کلمه
را به پیامبر عطا « مثانی » پیامبرند که در حدیث ثقلین آمده است ولی این توجیه جاي تأمل دارد، زیرا در روایت آمده که خداوند
کرده و این تعبیر اشاره به آیه سبع المثانی دارد. همچنین روایات دسته دوم قرینه خوبی است که منظور از مثانی در این روایات هم
همان سبع المثانی است.
در مورد روایات دسته دوم، کار اندکی دشوار است، زیرا تطبیق عدد هفت به
-----------------------------------
. 1) تفسیر عیاشی، ج 3، ص 250 )
بودن ائمه از نسل پیامبر است. ،« ولد الولد فرزندِ فرزند » 2) منظور از )
. 3) تفسیر عیاشی، ج 3، ص 250 )
. 4) توحید صدوق، ص 151 )
صفحه : 85
دوازده امام و یا چهارده معصوم مشکل به نظر میرسد. البته کسانی توجیهاتی ذکر کردهاند، مانند این که منظور از عدد هفت در
این جا، هفت نامی است که چهارده معصوم دارند و آنها عبارتند از: محمّد، فاطمه، علی، حسن، حسین، جعفر و موسی که تشکیل
دهنده اسامی هر چهارده نفر است و مثانی از ثنا مشتق شده و یا به مفهوم همردیف بودن آنها با قرآن است و خود پیامبر هم داخل
همچنین گفته «1». در این مفهوم است و در عین حال سبع المثانی به او اعطا شده و میان معطی و معطی له تغایر اعتباري کافی است
شده که اگر عدد هفت را دو برابر کنیم عدد چهارده به دست میآید. و نیز گفته شده که بیشتر علوم از هفت امام منتشر گشته
حقیقت این است که این توجیهات چندان قانع کننده نیست و مشکل عدد هفت همچنان باقی است و حتی در این جا «2». است
نمیتوان آن را براي تکثّر گرفت چون روایت تصریح دارد که هفتمین آنها قائم است.
آنچه به نظر میرسد این است که در مورد روایات دسته اول که در کتابهاي معتبر و با سندهاي خوب نقل شده، همان توجیه شیخ
صدوق را بپذیریم و بگوییم منظور این است که ائمّه عِدل و همردیف قرآنند و مثانی به معناي دومی از دو چیز است و آن دو چیز
قرآن و اهل بیت است که در حدیث ثقلین آمده است، و در مورد روایات دسته دوم باید بگوییم که هم روایت فرات و هم روایت
اند و هیچ کدام از آنها سند متّصل ندارند و نمیتوان به آنها استناد کرد و بعید نیست « مرسل » ، عیاشی، هر دو، به اصطلاح محدّثان
که این روایات از ساختههاي اسماعیلیّه و یا واقفیّه باشد که هر دو از فرقههاي شیعه و معتقد به هفت امام هستند، همان گونه که
«3». مجلسی نیز به این مطلب اشاره میکند
سوره حمد باشد با « سبع المثانی » در میان این اقوال و یا وجوهی که ذکر شد، آنچه به نظر درستتر میرسد این است که منظور از
من » در « من » این تقریب که
-----------------------------------
. 1) فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 3، ص 121 )
. 2) بحار الانوار، ج 24 ، ص 115 )
[.....] . 3) همان، ص 117 )
صفحه : 86
صفحه 78 از 409
به قرینه آیه 23 سوره زمر، همه قرآن است و بنابراین، مثانی صفت براي سوره حمد « مثانی » براي تبعیض است و منظور از « المثانی
نیست، بلکه صفت براي قرآن است. این وجه از آن جهت قوّت دارد که در روایات متعدّد و معتبري که هم از طریق شیعه و هم از
به سوره حمد تفسیر گردیده و با وجود این همه روایات متعدّد و معتبر که برخی از آنها « سبعاً من المثانی » طریق اهل سنت نقل شده
را نقل کردیم، وجوه دیگر قابل تأیید نیست چون بسیاري از آنها مستند به روایات نیست و برخی هم که روایاتی دارد یا به معصوم
نمیرسد و یا از نظر سند مخدوش است.
در پایان این گفتار، وجه دیگري را که به ذهن میرسد به عنوان یک دیدگاه مطرح میکنیم که نیاز به بررسی بیشتري دارد و آن
هفت بطن قرآن باشد. « سبع المثانی » این که منظور از
در روایات بسیاري که از معصومین نقل شده چنین آمده است که قرآن ظاهري دارد و باطنی، و باطن آن هم باطنی تا هفت بطن، و
منظور این است که آیات قرآنی به گونهاي است که تاب چندین معنا را دارد و خواننده میتواند به اندازه گنجایش فکر و ظرفیت
استعداد خود در سطوح مختلفی از آن بهرهمند شود و این رمز جاودانگی و عمق قرآن است.
«1». قال رسول اللّه (ص): إنّ للقرآن بطناً و لبطنه بطناً الی سبعۀ أبطن
پیامبر خدا فرمود: براي قرآن باطنی است و باطن آن را نیز باطنی است تا هفت باطن.
پرسیده بود، پاسخی داد، و چون آن مرد رفت به من گفت: این، « المص » ابو لبید میگوید: امام باقر (ع) در پاسخ مردي که از تفسیر
تفسیر آن در ظهر قرآن بود، آیا از تفسیر آن در بطن قرآن به تو خبر بدهم! گفتم: آیا قرآن ظهر و بطنی دارد! فرمود:
«2». قرآن ظاهري و باطنی دارد
-----------------------------------
. 1) إبن ابی جمهور، عوالی اللئالی، ص 106 )
. 2) بحار الانوار، ج 92 ، ص 90 ، به نقل از المحاسن برقی، ص 270 )
صفحه : 87
اي جابر؟ براي قرآن بطنی «1» امام باقر (ع) به جابر بن یزید جعفی فرمود: یا جابر إنّ للقرآن بطناً و للبطن بطناً و له ظهر و للظهر ظهر
است و براي بطن آن نیز بطنی است و براي آن ظاهري است و براي ظاهر آن نیز ظاهري است.
همچنین در روایات بسیاري که از طریق شیعه و سنی نقل شده چنین آمده است که قرآن بر هفت حرف نازل شده است. نزول قرآن
و در کتابهاي حدیثی شیعه نیز این «2» بر هفت حرف، در کتابهاي حدیثی اهل سنّت بطور گسترده و با طرق گوناگون آمده
«4». قال امیر المؤمنین (ع): أنزل القرآن علی سبعۀ احرف کلّها شاف کاف «3»: مضمون وارد شده است
امیر المؤمنین (ع) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده که همگی کفایت کننده و شفا دهنده است.
«5». عن ابی جعفر (ع) قال: تفسیر القرآن علی سبعۀ احرف، منه ما کان و منه ما لم یکن بعد تعرفه الائمۀ
امام باقر (ع) فرمود: تفسیر قرآن بر هفت حرف است، برخی از آن واقع شده و برخی از آن هنوز واقع نشده و ائمه آن را میدانند.
البته در برخی از روایات اهل بیت، نزول قرآن بر هفت حرف بدان گونه که عامه میگویند، به شدّت مورد انکار قرار گرفته است از
جمله فضیل بن یسار از امام صادق (ع) پرسید که مردم میگویند: قرآن بر هفت حرف نازل شده، امام فرمود:
دشمنان خدا دروغ میگویند، ««6». کذبوا أعداء اللّه و لکنّه نزّل علی حرف واحد من عند الواحد »
-----------------------------------
. 1) تفسیر عیاشی، ج 1، ص 12 )
. 2) از جمله: صحیح بخاري، ج 67 ص 317 ، جامع البیان، ج 1، ص 11 )
صفحه 79 از 409
از طریق شیعه وارد نشده بلکه ائمه شیعه آن را نفی کردهاند، در حالی « سبعۀ احرف » 3) برخی از بزرگان گمان کردهاند که حدیث )
که چنین نیست و شما روایات سبعۀ احرف را از کتابهاي حدیثی شیعه در متن مقاله ملاحظه میفرمایید. ما راجع به انکار سبعۀ
احرف از سوي ائمه نیز در متن توضیح دادهایم.
. 4) بحار الانوار، ج 93 ، ص 97 )
. 5) بحار الانوار، ج 92 ، ص 98 به نقل از بصائر الدرجات، ص 196 )
. 6) اصول کافی، ج 2، ص 63 )
صفحه : 88
بلکه قرآن بر یک حرف و از سوي خداي یگانه نازل شده است.
به نظر میرسد که آنچه مورد تکذیب امام قرار گرفته، برداشت آنها از هفت حرف است که گمان میکردند منظور از هفت حرف،
هفت قرائت یا هفت لهجه است و امام آن را نفی میکند ولی اگر منظور از آن، هفت برداشت از آیه باشد مورد انکار نیست و به
منزله هفت بطن است. اتفاقاً در روایتی از امام صادق به این مطلب اشاره شده است:
عن حمّاد بن عثمان قال: قلت لأبی عبد اللّه (ع): إنّ الأحادیث تختلف عنکم. قال: فقال:
إنّ القرآن نزّل علی سبعۀ أحرف، و أدنی ما للإمام أن یفتی علی سبعۀ وجوه، ثم قال:
حمّاد بن عثمان میگوید: به امام صادق (ع) گفتم: از شما احادیث گوناگونی «2»«1»«ٍ هذا عَطاؤُنا فَامنُن أَو أَمسِک بِغَیرِ حِساب »
(درباره نزول قرآن بر هفت حرف) میرسد. فرمود: همانا قرآن بر هفت حرف نازل شده و کمترین چیزي که بر امام است این است
.« این بخشش ماست، آن را بیحساب ببخش یا براي خود نگهدار » : که به هفت وجه فتوا دهد. سپس این آیه را خواند
ملاحظه میفرمایید که در این روایت امام صادق (ع) بر نزول قرآن بر هفت حرف تأکید دارد، ولی آن را مربوط به برداشتهاي
متفاوت از قرآن میداند و این موضوع را یکی از عطایاي الهی میشمارد و به راستی هم همین است و این حالت قرآن، یکی از
وجوه اعجاز آن است و سبب میشود که هر کسی با هر فهم و استعدادي از آیات قرآن بهرهمند شود.
همان هفت بطن یا هفت حرف قرآن باشد و خداوند آن را به صورت یک « سبع المثانی » حال میگوییم: بعید نیست که مراد از
به این بیان که منظور از مثانی همه « و لقد آتیناك سبعاً من المثانی و القرآن العظیم » : عطیّه به پیامبر خود بخشیده و فرموده است
قرآن است که هفت بطن یا هفت وجه از آن به پیامبر داده شده و ممکن است قرآن بطون دیگري هم داشته باشد که نزد خداست و
اختصاص به او دارد و
-----------------------------------
. 1) شیخ صدوق، الخصال، ص 358 تفسیر عیاشی، ج 1، ص 12 )
. 2) سوره ص، آیه 39 )
صفحه : 89
در روایات مختلف تفسیرهاي مختلفی شده، میتواند یکی از مصادیق « سبع المثانی » کسی را از آن آگاه نکرده است. و این که
هفت بطنی باشد که آیه مورد نظر دارد.
عطف الشیء » مشکلی نخواهد داشت و میتوانیم موضوع « سبعاً من المثانی » به « القرآن العظیم » اگر این نظریه پذیرفته شود، عطف
را با وجوهی که در توضیح قول هفتم از زمخشري و دیگران نقل کردیم، در این جا نیز توجیه کنیم. « علی نفسه
[ [سورة الحجر ( 15 ): الآیات 88 الی 93
صفحه 80 از 409
اشاره
لا تَمُدَّن عَینَیکَ إِلی ما مَتَّعنا بِه أَزواجاً مِنهُم وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ اخفِض جَناحَکَ لِلمُؤمِنِینَ ( 88 ) وَ قُل إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ المُبِین ( 89 ) کَما
( أَنزَلنا عَلَی المُقتَسِمِینَ ( 90 ) الَّذِینَ جَعَلُوا القُرآنَ عِضِینَ ( 91 ) فَوَ رَبِّکَ لَنَسئَلَنَّهُم أَجمَعِینَ ( 92
( عَمّا کانُوا یَعمَلُونَ ( 93
چشمان خود را به چیزي که گروههایی از آنان را بدان برخوردار کردیم مدوز و بر آنان اندوهگین مباش و بال خود را براي مؤمنان
( بگستران ( 88
و بگو:
( همانا من بیم دهنده آشکار هستم ( 89
( همانگونه که (عذاب را) بر تقسیم کنندگان (قرآن) فرستادیم ( 90
( آنانکه قرآن را بخش بخش کردند ( 91
( به پروردگارت سوگند که از همه آنان پرسش خواهیم کرد ( 92
( از آنچه انجام دادهاند ( 93
نکات ادبی
چشمان خود را مدوز: منظور از آن نگاه طولانی و ادامه نظر به نعمت کسی است که باعث میشود انسان آن « لا تمدّن عینیک » -1
را آرزو کند.
به معناي اصنافا است، یعنی گروههایی. « أزواجا » -2
بال خود را بگستران. اشاره به تواضع و فروتنی و محبّت است. « و اخفض جناحک » -3
است و یا متعلق به مقدّري است که مربوط « و لقد آتیناك » یا متعلق به « کما انزلنا » -4
صفحه : 90
است. « النذیر المبین » به
قسمت کنندگان. افتعال از قسمت است. « المقتسمین » -5
بدن هم « اعضاء » بخش بخش کنندگان. جمع عضه و در اصل به معناي کسی است که چیزي را از چیزي جدا میکند و « عضین » -6
به معناي دروغ هم آمده، اگر از این ماده باشد معناي آن، این میشود که کافران قرآن را دروغ « عضه » از همین ماده است البته
در اصل عضوه بوده و واو آن طبق یک قاعده صرفی حذف شده است، مانند: عده. « عضه » میپنداشتند. ضمناً
تفسیر و توضیح
89 ) لا تَمُدَّن عَینَیکَ إِلی ما مَتَّعنا بِه أَزواجاً مِنهُم ... پس از آن که در آیه پیش، نعمت سبع المثانی و قرآن را به پیامبر - آیات ( 88
اسلام (ص) یادآور شد، اینک نتیجه میگیرد که با وجود آن نعمت گرانسنگ که به تو داده شده، نباید برخورداريهاي مادي
کافران و مشرکان مایه حسرت تو باشد. گفته شده که هفت قافله تجارتی که متعلق به برخی از مشرکان بود با کالاهاي پر قیمت از
بصري و اذرعات به مکه آمد و پیامبر و مسلمانان اندوه آن را خوردند که چرا آنان از چنین امکاناتی برخوردار نیستند تا از آن در
راه تقویت اسلام استفاده کنند و این آیه نازل شد، ولی این شأن نزول با مدنی بودن این آیات و چند آیه قبلی که در آغاز سوره
صفحه 81 از 409
حجر به آن اشاره کردیم، سازگار نیست و اگر این آیات به درستی در مدینه نازل شده باشد باید اشاره به برخورداريهاي مادي
یهود باشد. خداوند در این آیات نعمت بزرگ قرآن را به یاد پیامبر میآورد و خاطرنشان میسازد که آنچه به تو داده شده خیلی
مهمتر و گرانبهاتر از نعمتهاي مادي مشرکان است و میفرماید: چشمان خود را به چیزي که گروهایی از آنان را بدان برخوردار
به معناي نگاه طولانی و ادامه نظر است، چون « مدّعین » کردیم مدوز و بر آنان اندوهگین مباش که چرا آنان ایمان نمیآورند. تعبیر
انسان اگر به یک چیز خوب زیاد نگاه کند از آن خوشش میآید و آن را آرزو میکند.
صفحه : 91
با توجّه به این، تذکّر خداوند در مورد برتري قرآن از برخورداريهاي مادي است که پیامبر خدا (ص) در یک روایت مف ّ ص لی در
ذکر برتريهاي قرآنی، میفرماید:
.«1» و من أوتی القرآن فظّن أنّ أحداً من النّاس أوتی أفضل ممّا أوتی فقد عظّم ما حقّر اللّه و حقّر ما عظّم اللّه
و هر کس را قرآن داده شود و در عین حال گمان کند که به یک نفر دیگر از مردم چیزي بهتر از آنچه به او اعطا شده، داده شده
است، بی گمان او آنچه را که خدا کوچک شمرده، بزرگ جلوه داده و آنچه را که خدا بزرگ قرار داده، کوچک شمرده است.
در آیه مورد بحث پس از آن تذکر، دستور میدهد که بال خود را براي مؤمنان بگستران اشاره به این که به جاي توجّه به
برخورداريهاي کافران، رابطه خود را با مؤمنان محکمتر کن و با آنان مهربان باش تا آنان حسرت و اندوه مادیات را نخورند.
در آیه بعدي اضافه میکند که خطاب به مردم بگو: همانا من بیم دهنده آشکار هستم یعنی شما را از عذاب الهی بیم میدهم و شما
گمان نکنید که برخورداري مادي شما را از عذاب الهی باز میدارد.
91 ) کَما أَنزَلنا عَلَی المُقتَسِمِینَ ... درست است که آیات قرآنی بر جان و دل پیامبر نازل میشد ولی همه مردم از مؤمن - آیات ( 90
و کافر طرف خطاب قرآن بودند و قرآن براي عموم نازل میشد و پیامبر مأموریت داشت که پس از دریافت وحی آن را به مردم
برساند. در این آیه اشاره میکند: همان گونه که سبع مثانی و قرآن بزرگ را به تو عطا کردیم، آن را بر آن گروه از کافران هم که
زیر بار نمیرفتند نازل کردیم، ولی آنان در اثر کفر و عناد، قرآن را بخش بخش کردند. منظور از این گروه که قرآن را بخش
بخش کردند، یهود و نصاري هستند که آن قسمت از قرآن را که مطابق با تورات و انجیل مییافتند آن را حق میدانستند و آن
بخش از قرآن را که مخالف با کتابهاي خود میدیدند، آن را باطل میانگاشتند.
-----------------------------------
. 1)- اصول کافی، ج 2، ص 604 )
صفحه : 92
در برخی از روایات هم آمده که آنها از روي استهزاء سورههاي قرآن را میان خودشان قسمت میکردند، یکی میگفت: سوره
فلان مال من، دیگري میگفت:
سوره فلان هم مال من.
در روایتی از إبن عباس این آیات مربوط به کفّار قریش دانسته شده است گویا آنان درباره قرآن قضاوتهاي گوناگونی میکردند
و گاهی آن را شعر و گاهی سحر و گاهی دروغ بر خدا میانگاشتند و آنها در موسم حج در اطراف و اکناف میایستادند و
مسافران و زائران را از ملاقات با پیامبر بر حذر میداشتند و تهمتهاي گوناگون میزدند. طبق این روایت معناي آیه این است:
همان گونه که تو مأموریت داري که مردم را از عذاب الهی بیم دهی، ما همان عذاب را بر این گروه نازل کردیم. گفته شده: همه
آن گروهی که این کار را انجام میدادند با عذاب الهی هلاك شدند.
به نظر میرسد که تفسیر قبلی با سیاق آیه سازگارتر است، به خصوص این که به تصریح مفسّران این چند آیه در مدینه نازل شده و
صفحه 82 از 409
اگر چنین باشد این روایت از اعتبار ساقط میشود.
93 ) فَوَ رَبِّکَ لَنَسئَلَنَّهُم أَجمَعِینَ ... با تهدیدي براي آن گروه از کافران که قرآن را بخش بخش کردند، میفرماید: - آیات ( 92
سوگند به پروردگارت که از همه آنان پرسش خواهیم کرد از آنچه انجام دادهاند. یعنی آنان در برابر کار زشتشان در روز قیامت
مورد بازخواست قرار خواهند گرفت.
توجّه کنیم که در قیامت موقفها و ایستگاههاي متعدّدي وجود دارد، در بعضی از آنها انسانها مورد بازخواست و بازجویی و
پرسش قرار میگیرند و در بعضی از آنها از هیچ کس پرسش به عمل نخواهد آمد. آیه مورد بحث ناظر به موقف اول، و آیاتی که
در آنها گفته شده که هیچ کس مورد پرستش قرار نمیگیرد مربوط به موقف دیگر است، مانند آیه:
فَیَومَئِذٍ لا یُسئَل عَن ذَنبِه إِنس وَ لا جَانٌّ (رحمن/ 39 ) در آن روز هیچ انس و جنّی از گناهش پرسیده نشود.
صفحه : 93
[ [سورة الحجر ( 15 ): الآیات 94 الی 99
اشاره
فَاصدَع بِما تُؤمَرُ وَ أَعرِض عَن المُشرِکِینَ ( 94 ) إِنّا کَفَیناكَ المُستَهزِئِینَ ( 95 ) الَّذِینَ یَجعَلُونَ مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ فَسَوفَ یَعلَمُونَ ( 96 ) وَ
( لَقَد نَعلَم أَنَّکَ یَضِیق صَدرُكَ بِما یَقُولُونَ ( 97 ) فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ وَ کُن مِنَ السّاجِدِینَ ( 98
( وَ اعبُد رَبَّکَ حَتّی یَأتِیَکَ الیَقِین ( 99
( پس آنچه را که به آن مأموري، آشکار کن و از مشرکان روي بگردان ( 94
( همانا ما تو را از مسخره گنندگان محافظت کردهایم ( 95
( آنها که با خدا، معبود دیگري را قرار میدهند، پس به زودي میدانند ( 96
( و به تحقیق میدانیم که سینه تو در برابر آنچه میگویند، تنگ شده است ( 97
( پس با ستایش پروردگارت، تسبیح بگو و از سجده کنندگان باش ( 98
( و پروردگارت را عبادت کن، تا هنگامی که تو را مرگ فرا رسد ( 99
نکات ادبی
در اصل به معناي فاصله انداختن و جدا کردن است و چون کسی « صدع » . آشکار کن، میان حق و باطل فاصله بینداز « فاصدع » -1
که میخواهد حق را از باطل جدا کند باید بطور صریح و آشکار سخن بگوید، در سخن گفتن آشکار به کار برده میشود. ضمناً
آمدن فاء در اول این فعل براي ربط دادن آن به آیات قبلی است.
و « هذا الذي بعث اللّه رسولا » : یا موصوله است و در این صورت حرف ربط در صله آن حذف شده، مانند «« بما تؤمر » در « ما » -2
میباشد و یا ماء مصدریه است به تقدیر: فاصدع الامر. « بما تؤمر به » اصل آن
است، و چون مبتدا معناي شرطی « فسوف یعلمون » است و یا مبتداست و خبر آن « المستهزئین » یا صفت براي « الّذین یجعلون » -3
دارد به اول خبر فاء داخل شده است.
گفته میشود که مرگ یک امر یقینی است و همه مردم « یقین » در این جا به معناي مرگ است و از آن جهت به مرگ « الیقین » -4
به آن یقین دارند.
صفحه 83 از 409
صفحه : 94
تفسیر و توضیح
96 ) فَاصدَع بِما تُؤمَرُ وَ أَعرِض عَن المُشرِکِینَ ... به دنبال دستوري که در چند آیه قبل به پیامبر داده شد و او به صبر و - آیات ( 94
خوانده شد، اینک در این آیه از پیامبر خدا خواسته میشود که دعوت و مأموریّت خود را آشکار سازد و « صفح جمیل » گذشت و
به کار شکنی مشرکان اعتنا نکند و از آنان رویگردان شود.
این دستور پس از گذشت سه سال از آغاز بعثت پیامبر صادر شد و او در طول سه سال آغازین نبوّت، مأموریّت خود را بطور پنهانی
انجام میداد. با نزول این آیه، پیامبر فرمان یافت که آشکارا مردم را به سوي خدا و تعلیمات اسلام دعوت کند و به دشمنیها و
کارشکنیهاي مشرکان اهمیّت ندهد.
دعوت شد و آیاتی که « صفح جمیل » بنابراین، این آیات در مکه نازل شده و مربوط به چند آیه قبل است که در آن پیامبر به صبر
در وسط این آیات آمده همان گونه که پیشتر اشاره کردیم در مدینه نازل شده است.
هر چند که در طول سه سال آغازین نبوت، پیامبر خدا دعوت خود را مخفیانه انجام میداد ولی خبر آن به گوش سران قوم رسیده
بود و هر کجا که او را میدیدند او را مسخره میکردند و سخنان ناروا میگفتند. معلوم بود که با آشکار شدن دعوت مخالفتها و
دشمنیهاي آنان شدّت میگرفت و این مایه نگرانی پیامبر بود. از این رو خداوند در دنباله آیات، به پیامبر اطمینان میدهد که او را
یاري خواهد کرد، همان گونه که گروهی را که او را مسخره میکردند کیفر داد و شرّ آنان را به خودشان باز گردانید. مفسران
گفتهاند: پنج تن از قریش به نامهاي عاص بن وائل، ولید بن مغیره، حرث بن قیس، عدي بن قیس و اسود بن عبد المطلب که
همواره پیامبر را مسخره میکردند، هر کدام به آفت هولناکی گرفتار شدند و با آن آفت از دنیا رفتند.
پس از بیان این که ما تو را از شرّ ریشخند کنندگان حفظ کردیم، نتیجه گیري میکند که کسانی که معبود دیگري را شریک خدا
قرار میدهند، به زودي خواهند دانست که چه سرانجام شومی در انتظار آنان است.
صفحه : 95
شرك و بت پرستی از هر نوع آن و بالاخره دوري از خدا و ارزشهاي الهی، در هر جامعهاي باعث نابودي و سقوط آن جامعه
میشود و مردم دچار خسارتهاي جبران ناپذیر میشوند که کمترین آن، محرومیّت از لذّتهاي معنوي است که قابل مقایسه با
لذّتهاي مادي نیست. چنین جامعهاي بالاخره از هم میپاشد و آنان که با خدا عناد و ستیز داشتهاند سزاي اعمال خود را میبینند و
این علاوه بر کیفرهاي سختی است که در آخرت خواهند داشت.
99 ) وَ لَقَد نَعلَم أَنَّکَ یَضِ یق صَدرُكَ بِما یَقُولُونَ ... پیامبر خدا، همواره از سخنان کینه توزانه مشرکان ناراحت میشد و - آیات ( 97
غمی جانکاه در دل او مینشست زیرا میدید آنان چنان در نادانی و گمراهی هستند که آمادگی پذیرش سخن حق را ندارند و این
براي او دردآور بود و سینهاش از آن تنگ میشد.
در این آیات دستور العملی به پیامبر داده میشود که با آن بر غمها و نگرانیها غلبه کند و روح او آرامش بگیرد و سینهاش گشاده
گردد و تسلاي خاطر پیدا کند. آن دستور العمل عبارت است از یاد خدا و تسبیح گویی و ستایش خدا و سجده و عبادت که اگر
پیوسته بر آن مداومت شود به انسان شادابی و آرامش میبخشد و او را در غلبه بر مشکلات نیروي فراوانی میدهد. این است که در
این آیات خاطر نشان میسازد: ما میدانیم که سنیه تو به سبب آنچه میگویند تنگ میشود، پس با ستایش پروردگارت تسبیح بگو
و از سجده کنندگان باش و تا دم مرگ، پروردگارت را عبادت کن.
سخنانی که باعث تنگی سینه پیامبر و ناراحتی او میشد، همان تهمتهاي گوناگونی بود که به پیامبر میزدند و به او جادوگر و
صفحه 84 از 409
دیوانه و کذّاب میگفتند و در برابر دعوت او سنگ اندازي میکردند. این کارها براي شکستن روحیه یک انسان هر قدر هم
بزرگ باشد، کافی است، ولی این جا خداوند به یاري پیامبر خود میآید و فرمان میدهد که با تسبیح گویی و سجده و عبادت،
خود را درمان کند و روحیهاش را از دست ندهد.
منظور از تسبیح، گفتن ذکر سبحان اللّه و مبرّا دانستن خدا از هر عیب و نقصی است و منظور از سجده، خواندن نماز است و منظور
از عبادت انجام همه واجبات
صفحه : 96
دینی است. ذکر خدا و نماز و روزه تأثیر شگفتی در بالا بردن روحیّه انسان و شادابی و طراوت روان او دارد و لذا در آیه دیگري از
مؤمنان خواسته میشود که همواره از صبر و نماز یاري بجویند و بر مقاومت خود بیفزایند:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا استَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ إِن اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ (بقره/ 153 ) اي کسانی که ایمان آوردهاید، به صبر و نماز استعانت
بجویید که خدا با شکیبایان است.
نکته دیگري که در آیات مورد بحث به آن تأکید شده، این است که یاد خدا و عبادت در صورتی اثر خود را میبخشد که به آن
مداومت شود و پیامبر دستور میدهد که تا دم مرگ خدا را عبادت کن. کلمه یقین که در این آیه آمده به معناي مرگ است زیرا
بدون شک پیامبر در همان حال که این آیات بر او نازل میشد در حالت یقین به سر میبرد، و اگر یقین را به معناي ظاهري آن
بگیریم، معناي آیه مختل میشود، گویا که پیامبر به مرحله یقینی نرسیده بود و باید آن قدر عبادت کند که تا به آن مرحله برسد و
این بدون شک غلط است و باید یقین به معناي چیزي باشد که هنوز براي پیامبر حاصل نشده و آن مرگ است. اتفاقاً در برخی از
آیات دیگر قرآن نیز یقین به معناي مرگ استعمال شده است:
47 ) و ما روز جزا را تکذیب میکردیم تا این که مرگ ما فرا رسید. - وَ کُنّا نُکَذِّب بِیَوم الدِّین حَتّی أَتانَا الیَقِین (مدثر/ 46
این جملات از اهل جهنّم نقل میشود که در پاسخ سؤال مالک دوزخ میگویند و از مداومت خود در گناه تا روز مرگ خبر
میدهند.
بنابراین، همه انسانها و حتی پیامبر خدا که در حال یقین مطلق به سر میبرد باید تا روز مرگ خدا را عبادت کنند و در هیچ
مرحلهاي تکلیف الهی از انسان برداشته نمیشود، و این که برخی از متصوفان گفتهاند: عبادت تا هنگامی لازم است که انسان به
مرحله یقین برسد و در این مرحله دیگر لازم نیست عبادت کنند سخن باطلی است که میخواهند بیمبالاتی خود را با آن توجیه
کنند.
صفحه :