گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
[سورة النحل ( 16 ): الآیات 1 الی 2




اشاره
بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیمِ
أَتی أَمرُ اللّه فَلا تَستَعجِلُوه سُبحانَه وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُونَ ( 1) یُنَزِّل المَلائِکَ ۀَ بِالرُّوح مِن أَمرِه عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه أَن أَنذِرُوا أَنَّه لا
صفحه 88 از 409
( إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاتَّقُون ( 2
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر،
فرمان خدا خواهد آمد، پس آن را با شتاب طلب نکنید، او منزّه و والاتر از چیزي است که آنان شریک قرار
صفحه : 103
( میدهند ( 1
فرشتگان را با وحی از جانب خود بر هر کس از بندگان خود که بخواهد فرو میفرستد که بیم دهید که همانا معبودي جز من
( نیست، پس از من پروا کنید ( 2
نکات ادبی
فعل ماضی است ولی در این جا معناي مضارع میدهد و این به جهت محقّق الوقوع بودن است. « اتی » -1
به معناي طلب کردن شتاب در چیزي و را اصرار بر آن است. « استعجال » شتاب در آن مخواهید. از « لا تستعجلوه » -2
در این جا به معناي وحی است که به پیامبران نازل میشود و از آن جهت به وحی، روح گفته شده که آن باعث حیات « الروح » -3
معنوي انسانهاست، مانند روح براي بدن.
و یا منصوب به نزع خافض است به تقدیر: بان انذروا. « الروح » یا بدل از « ان انذروا » -4
بود، یاي متکلّم به جهت قرار گرفتن در فواصل آیات حذف شده و کسره نون وقایه دلالت بر آن « فاتقونی » در اصل «ِ فاتّقون » -5
دارد.
تفسیر و توضیح
آیه ( 1)که بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم.ِ أَتی أَمرُ اللّه فَلا تَستَعجِلُوه ... سوره مبارکه نحل نیز مانند سورههاي دیگر با نام خداي رحمان و
رحیم شروع میشود و در نخستین آیه آن به مشرکان گفته میشود که فرمان خدا در مورد نزول عذاب به مشرکان فرا میرسد، پس
آن را با شتاب مخواهید.
این سخن ناظر به این مطلب است که پیامبر خدا در مکه، گاه و بیگاه مشرکان را با نزول عذاب الهی تهدید میکرد و داستانهایی
از اقوام پیشین تعریف میکرد که در اثر
صفحه : 104
تکذیب پیامبرانشان دچار عذاب الهی شدند، و این به فرمان خدا بود:
فَإِن أَعرَضُوا فَقُل أَنذَرتُکُم صاعِقَۀً مِثلَ صاعِقَۀِ عادٍ وَ ثَمُودَ (فصلت/ 13 ) پس اگر رویگردان شدند، بگو: شما را از عذابی مانند
عذاب قوم عاد و ثمود بیم میدهم.
مشرکان که حقّانیت پیامبر را قبول نداشتند، این تهدیدها را جدّي نمیگرفتند و حتی گاهی پیامبر را به خاطر همین سخنان مسخره
میکردند. همچنین آنان سخن دیگر پیامبر را که از روز قیامت خبر میداد، مورد مسخره قرار میدادند و از روي استهزا به پیامبر
« استعجال » میگفتند: آنچه وعده دادهاي زودتر انجام بده اگر راست میگویی؟ این درخواست آنان که در اصطلاح قرآن به آن
گفته میشود ناشی از عناد آنان با حق بود. پیامبر به آنان میگفت: وعده خدا حق است ولی تحقّق آن زمان تعیین شدهاي دارد.
وَ یَستَعجِلُونَکَ بِالعَذاب وَ لَن یُخلِفَ اللّه وَعدَه (حج/ 47 ) و از تو شتاب در عذاب را میخواهند و خدا وعده خود را تخلّف
نمیکند.
صفحه 89 از 409
وَ یَستَعجِلُونَکَ بِالعَذاب وَ لَو لا أَجَل مُسَ  می لَجاءَهُم العَذاب وَ لَیَأتِیَنَّهُم بَغتَۀً وَ هُم لا یَشعُرُونَ (عنکبوت/ 53 ) و از تو شتاب در عذاب
را میخواهند و اگر سر آمد معیّن نبود، البته عذاب به سراغ آنان میآمد و هر آینه ناگهان به سراغ ایشان میآید در حالی که
نفهمند.
در آیات مورد بحث نیز همین مطلب مورد تأکید قرار گرفته و گفته شده که فرمان الهی درباره عذاب رسیده است و شما عذاب را
با شتاب مخواهید. البته در این جا از حتمی بودن آن خبر میدهد و این که فرمان آن صادر شده است ولی باز هم وقت آن را
مشخّص نمیکند و این یکی از سنّتهاي خداست که زمان نزول عذاب را پوشیده نگه میدارد تا مردم هر لحظه در انتظار آن
باشند شاید خود را اصلاح کنند.
که ماضی است و دلالت بر این دارد که این کار در گذشته انجام یافته است، به معناي « اتی » طبق تفسیري که ما کردیم، کلمه
خودش میباشد، چون فرمان خدا در مورد
صفحه : 105
را به معناي عذاب یا « امر اللّه » عذاب یا قیامت واقعاً صادر شده اگر چه تحقّق و عینیّت یافتن آن مربوط به آینده است. ولی مفسران
در این جا با این که ماضی است معناي مضارع میدهد و این بدان جهت است که « اتی » : قیامت میگیرند و لذا به ناچار میگویند
کاري را که حتماً انجام خواهد گرفت و محقّق الوقوع است میتوان گفت که انجام گرفته است.
البته عذاب الهی در جنگهایی چون بدر و خندق به مشرکان نازل شد و خدا آنان را به وسیله فرشتگان و باد تار و مار کرد. به هر
حال در آیه مورد بحث پس از بیان این مطلب در ادامه میفرماید:
خداوند منزّه و والاتر از چیزي است که آنان شریک قرار میدهند. شاید این تنزیه اشاره به این مطلب باشد که مشرکان با مسخره
کردن پیامبر درباره نزول عذاب و یا فرا رسیدن روز قیامت، تحقّق وعدههاي الهی را انکار میکردند و در این جا به آنان گوشزد
میکند که خدا منزهتر و والاتر از آن است که وعدهاي را بدهد و در آن تخلّف کند.
آیه ( 2) یُنَزِّل المَلائِکَۀَ بِالرُّوح مِن أَمرِه ... این که مشرکان نزول عذاب الهی را با شتاب میخواستند، ناشی از آن بود که پیامبر اسلام
(ص) را به پیامبري قبول نداشتند و سخنان او را باور نمیکردند و براي آنها قبول حقّانیت پیامبر که او را شخصی مانند خودشان
میدانستند، دشوار و سنگین بود. این آیه در صدد بر طرف کردن استبعاد آنان است و میفرماید: خداوند فرشتگان خود را همراه با
وحی از جانب خودش به هر کس که بخواهد میفرستد، یعنی لازم نیست که پیامبر یک موجود عجیب الخلقه و تافتهاي جدا بافته
باشد، بلکه هر کس از بندگان خدا شایستگی تحمّل وحی و رساندن پیام الهی را داشته باشد، خدا او را به پیامبري بر میگزیند و به
او وحی میفرستد.
.( اللّه أَعلَم حَیث یَجعَل رِسالَتَه (انعام/ 124
خدا بهتر میداند که رسالت خود را در کجا قرار دهد.
به معناي وحی است و البته این کلمه در آیات دیگر قرآن « روح » در آیه مورد بحث
صفحه : 106
معانی گوناگونی دارد که هر کجا به تناسب جمله، معناي خاص خود را میدهد. این آیه نظیر آیه زیر است:
وَ کَذلِکَ أَوحَینا إِلَیکَ رُوحاً مِن أَمرِنا (شوري/ 52 ) و بدین سان وحیی از جانب خود را به تو وحی کردیم.
در جملات پایانی آیه مورد بحث، محتواي کلی وحی الهی را که به پیامبران نازل میشود، بیان میکند. طبق این آیه، خداوند به
تمام پیامبران این مطلب را وحی میکند که بیم دهید که معبودي جز من نیست، پس از من پروا کنید. این جمله چکیده و فشرده
سخنان همه پیامبران است، چون دین الهی در دو چیز خلاصه میشود: اعتقادات و تکالیف، و خلاصه تمام اعتقادات توحید است
صفحه 90 از 409
که در این آیه آمده و اگر مردم از خدا پروا داشته باشند حتماً به تکالیف شرعی خود عمل میکنند.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 3 الی 8
اشاره
خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ بِالحَق تَعالی عَمّا یُشرِکُونَ ( 3) خَلَقَ الإِنسانَ مِن نُطفَۀٍ فَإِذا هُوَ خَصِیم مُبِین ( 4) وَ الَأنعامَ خَلَقَها لَکُم فِیها دِفءٌ
وَ مَنافِع وَ مِنها تَأکُلُونَ ( 5) وَ لَکُم فِیها جَمال حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسرَحُونَ ( 6) وَ تَحمِل أَثقالَکُم إِلی بَلَدٍ لَم تَکُونُوا بالِغِیه إِلاّ بِشِقِّ
( الَأنفُس إِن رَبَّکُم لَرَؤُف رَحِیم ( 7
( وَ الخَیلَ وَ البِغالَ وَ الحَمِیرَ لِتَرکَبُوها وَ زِینَۀً وَ یَخلُق ما لا تَعلَمُونَ ( 8
( آسمانها و زمین را به درستی آفرید، از آنچه شریک قرار میدهند والاست ( 3
( انسان را از نطفهاي آفرید، پس ناگهان او ستیزهگري آشکار شد ( 4
( و چارپایان را آفرید، براي شما در آنها گرمایی و منافعی است و از آن میخورید ( 5
( و براي شما در آنها هنگامی که آنها را شامگاهان از چرا باز میگردانید و بامدادان به چرا میبرید، منظره زیبایی وجود دارد ( 6
و آنها بارهاي گران شما را به شهري حمل میکنند که جز با زحمت به آن جا نمیرسید، همانا پروردگارتان مهربان و بخشایشگر
( است ( 7
و اسبان و استران و خران را (آفرید) تا شما بر آنها سوار
صفحه : 107
( شوید و زینتی (براي شما) باشد و چیزي میآفریند که شما نمیدانید ( 8
نکات ادبی
به معناي آب روان. « نطف » منی، قطرهاي آب. از « نطفه » -1
ستیزهگر، مجادله کننده، کسی که اعتراض میکند. مبالغه در خصم. « خصیم » -2
تأکید بر « خلقها » و یا به جهت اشتغال منصوب است و در صورت اول « الانسان » چارپایان. این کلمه یا به جهت عطف بر « الانعام » -3
است. « خلق »
چیزي که گرما میدهد، گرمازا، منظور از آن گرمایی است که در اثر پوشیدن پوست حیوانات حاصل میشود. « دفءٌ » -4
شامگاهان از چرا باز میگردانید. « تریحون » -5
بامدادان به چرا میبرید. « تسرحون » -6
دشواري، رنج، مشقّت. «ّ شق » -7
است. « الانعام » و دو کلمه بعدي عطف بر « الخیل » -8
مفعول له و یا حال است و یا فعلی از جنس فعلهاي گذشته مقدّر است: خلقها زینۀ. « زینۀ » -10
تفسیر و توضیح
4) خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ بِالحَق ... در این آیات و چند آیه بعدي، برخی از آثار قدرت خداوند بیان میشود. نخست - آیات ( 3
صفحه 91 از 409
از آفرینش آسمانها و زمین سخن میگوید و این که خداوند آنها را بر اساس حق و راستی آفریده است و بنابراین، آفرینش
آسمان و زمین باطل و پوچ و بیهوده نیست بلکه غرض و هدفی دارد. این حقیقت مهم در آیات متعدّدي از قرآن مورد تأکید قرار
گرفته و ما در تفسیر آیه 191 از سوره آل عمران به تفصیل در این باره بحث کردیم.
در این آیه پس از بیان آفرینش آسمانها و زمین اضافه میکند که خداوند از آنچه
صفحه : 108
مشرکان با او شریک قرار میدهند والاتر است اشاره به این که تنها خداست که جهان را آفریده و بتها و یا ارباب انواع و یا هر
موجود دیگري در خلقت عالم نقشی نداشتهاند.
در آیه بعدي از خصوص آفرینش انسان یاد میکند که او را از یک قطره آب بی ارزش آفریده است ولی با وجود چنین خمیر مایه
بیمقداري به مرحلهاي میرسد که در برابر آفریننده خود میایستد و ستیزهگري و پرخاش میکند و لب به اعتراض میگشاید.
شاید این مطلب اشاره به ظهور و بروز استعدادهاي خارق العاده در انسان باشد که او را به این مرحله میرساند.
در این آیه تنها از خلقت انسان از نطفه و پرخاشگري انسان یاد میکند و مراحلی را که نطفه طی میکند تا به این مرحله برسد،
مسکوت میگذارد، ولی در برخی از آیات، مراحل گوناگون رشد و تکامل وجود انسان را بطور مشروح ذکر میکند، از جمله در
آیات 12 تا 16 سوره مؤمنون که تفصیل آن خواهد آمد.
8) وَ الَأنعامَ خَلَقَها لَکُم فِیها دِفءٌ ... پس از ذکري که از خلقت انسان به میان آمد، از آفرینش حیوانات و چارپایانی که - آیات ( 5
در خدمت بشر است یاد میکند و برخی از منافع آنها را بر میشمارد تا انسان بداند که خداوند آنها را در خدمت بشر قرار داده و
سپاسگزار نعمتهاي او باشد.
در این آیات از دو گروه از حیوانات اهلی یاد میکند که خدا آنها را براي استفاده بشر آفریده است:
گفته میشود. این حیوانات منافع بسیاري دارند، از جمله این که انسان از « انعام » گروه اول شتر و گاو و گوسفند هستند که به آنها
پوست آنها پوشاك تهیّه میکند و خود را گرم میسازد و مهمتر از آن این که گوشت و شیر آنها را میخورد و بنابراین، قسمت
مهمی از پوشاك و خوراك انسان از آنهاست و منافع بسیار دیگري هم دارند.
در آیه بعدي اضافه میکند که شامگاهان که آن حیوانات را از چرا باز میگردانید و بامدادان که آنها را به چرا میبرید، منظره
زیبایی براي شما به وجود میآید و مایه
صفحه : 109
خوشحالی شما میشود. این خوشحالی و جمال از آن جاست که حرکت این حیوانات به سوي چراگاه و بازگشت آنها از چراگاه
مایه امید صاحبان آنهاست و سود دهی آنها را حتمی میکند، به خصوص در موقع بازگشت این شادي بیشتر است و لذا در آیه
شریفه آن را جلوتر از رفتن به چراگاه ذکر کرده است. در آیه بعدي به منفعت دیگر این حیوانات اشاره میکند، به این بیان که آنها
بارهاي سنگین شما را به شهر میبرند که جز با زحمت بسیار به آن جا نمیرسید. البته این منفعت بیشتر در شتر و گاهی در گاو
است که قدرت بارکشی و جابه جایی کالا را دارند.
گروه دوم، اسبان و استران و خران هستند که دو منفعت براي آنها ذکر میکند:
یکی این که بر آنها سوار میشوید دوم این که مایه زینت و آرایش هستند و کسی که بر آنها سوار میشو در خود احساس غرور
میکند که حیوان پرقدرتی مانند آنها رام او شده است.
در باره گروه دوم صحبت از خوردن گوشت و شیر آنها نشده و این بدان معنا نیست که خوردن گوشت آنها حرام است، بلکه
صحبت از منافع غالب و متعارف این حیوانات است که نوعاً از گوشت گروه اول استفاده میشود، ولی از گوشت و شیر گروه دوم
صفحه 92 از 409
استفاده نمیشود.
این آیات نظیر آیات دیگري است که در این باره آمده است:
- وَ إِن لَکُم فِی الَأنعام لَعِبرَةً نُسقِیکُم مِمّا فِی بُطُونِها وَ لَکُم فِیها مَنافِع کَثِیرَةٌ وَ مِنها تَأکُلُونَ وَ عَلَیها وَ عَلَی الفُلک تُحمَلُونَ (مؤمنون/ 21
22 ) و همانا براي شما در مورد چارپایان عبرتی است، از آنچه در شکمهاي آنان است شما را سیراب میکنیم و براي شما در آنها
سودهاي بسیاري است و از آنها میخورید و بر آنها و کشتیها سوار میشوید.
در قسمت پایانی آیات مورد بحث، مطلب جالبی را بیان میکند و آن این که میفرماید: و خداوند چیزهایی را میآفریند که شما
نمیدانید اشاره به این که اکنون شما این حیوانات را مرکب خود قرار میدهید و بارهاي خود را با آنها جابه جا
صفحه : 110
میکنید، ولی در آینده براي این کار وسیلههاي دیگري به وجود خواهد آمد که شما اکنون از آنها خبر ندارید. شاید منظور از این
وسایل نقلیهاي باشد که اکنون در خدمت بشر قرار گرفته و اگر چه آنها دست ساز بشرند ولی خداوند است که به بشر این استعداد
را داده و نیز این امکان را در طبیعت نهفته است و کاري که انسان میکند این است که با اندیشه و فهمی که خدا به او عطا کرده،
در پدیدههایی که خدا در طبیعت قرار داده تصرّف میکند و این وسیلهها را به وجود میآورد.
چند روایت
.«1» -1 قال امیر المؤمنین (ع): قال رسول اللّه (ص): علیکم بالغنم و الحرث فانّهما یروحان بخیر و یغدوان بخیر
امیر المؤمنین از پیامبر خدا نقل میکند که فرمود: بر شما باد به گوسفند و زراعت که این دو بر خیر و نیکی صبح و شام میکنند.
-2 زراره میگوید: از امام باقر یا امام صادق (ع) درباره بول اسب و استر و الاغ پرسیدم، امام اظهار کراهت کرد. گفتم: مگر
در آنها براي شما گرمی و » : گوشت آنها حلال نیست! فرمود: آیا چنین نیست که خداوند درباره شتر و گاو و گوسفند فرموده است
خداوند در « آنها را سوار میشوید و براي شما زینتی هستند » : و درباره اسب و استر و الاغ فرموده « منافعی است و از آنها میخورید
قرآن خوردن را از شتر و گاو و گوسفند و سوار شدن را در اسب و استر و الاغ قرار داده و البته گوشت آنها هم حرام نیست ولی
«2». مردم آن را رها کردهاند
.«3» -3 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: قال رسول اللّه (ص): الخیل معقود فی نواصیها الخیر إلی یوم القیامۀ
پیامبر خدا فرمود: در پیشانیهاي اسبان تا روز قیامت، خیر و نیکی است.
-4 عن امیر المؤمنین (ع) قال: قال رسول اللّه (ص): لا یرتدف ثلاثۀ علی دابّۀ فانّ
-----------------------------------
[.....] . 1)- شیخ صدوق، الخصال، ص 45 )
. 2)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 55 )
. 3)- اصول کافی، ج 5، ص 48 )
صفحه : 111
«1». احدهم ملعون و هو المقدّم
امیر المؤمنین از پیامبر خدا نقل میکند که فرمود: سه نفر بر یک مرکب با هم سوار نشوند که یکی از آنان ملعون است و آن کسی
است که به جلو سوار شده است.
«2». -5 قال رسول اللّه (ص): من سعادة المسلم سعۀ المسکن و الجار الصالح و المرکب الهنی
صفحه 93 از 409
پیامبر خدا فرمود: از خوشبختی مسلمان، وسعت منزل و همسایه خوب و مرکب راهوار است.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 9 الی 13
اشاره
وَ عَلَی اللّه قَصدُ السَّبِیل وَ مِنها جائِرٌ وَ لَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعِینَ ( 9) هُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُم مِنه شَراب وَ مِنه شَجَرٌ فِیه تُسِیمُونَ
10 ) یُنبِت لَکُم بِه الزَّرعَ وَ الزَّیتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الَأعنابَ وَ مِن کُل الثَّمَرات إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوم یَتَفَکَّرُونَ ( 11 ) وَ سَخَّرَ لَکُم اللَّیلَ وَ )
النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ وَ النُّجُوم مُسَخَّرات بِأَمرِه إِن فِی ذلِکَ لَآیات لِقَوم یَعقِلُونَ ( 12 ) وَ ما ذَرَأَ لَکُم فِی الَأرض مُختَلِفاً أَلوانُه إِن فِی
( ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوم یَذَّکَّرُونَ ( 13
( و (قرار دادن) راه استوار بر خداست و برخی از آنها کج است و اگر میخواست همه شما را هدایت میکرد ( 9
( او کسی است که از آسمان آبی فرود آورد که براي شما از آن آشامیدنی است و از آن روییدنی است که در آن میچرانید ( 10
و به سبب آن براي شما زراعت و زیتون و خرما و انگور و از همه میوهها میرویاند، همانا در آن نشانهاي براي گروهی است که
( میاندیشند ( 11
و براي شما شب و روز و آفتاب و ماه را مسخّر کرد و ستارگان به فرمان او مسخّر هستند، همانا در آن نشانههایی براي گروهی است
( که خرد میورزند ( 12
و
-----------------------------------
. 1)- الخصال، ص 98 )
. 2)- همان، ص 183 )
صفحه : 112
( آنچه براي شما در زمین با رنگهاي مختلف آفرید، همانا در آن نشانهاي براي گروهی است که پند میگیرند ( 13
نکات ادبی
در این جا به معناي استقامت و استواري است. « قصد » -1
کج، مایل، نااستوار. « جائر » -2
روییدنی، گیاه و درخت. گاهی گفته میشود که شجر به معناي درخت است و شامل گیاه نمیشود و منظور آیه خورده « شجر » -3
شدن برگهاي درختان است، ولی بعضی از لغویین تصریح کردهاند که شجر به مطلق روییدنی گفته میشود خواه ساقه محکم و
بلند داشته باشد یا نداشته باشد. آنچه این قول را تأیید میکند همین آیه است، چون در آن گفته نشده که از آن میچرانید بلکه
گفته شده: در آن میچرانید، و این در صورتی صحیح است که حیوانات وارد آن شوند و از آن بخورند و این همان گیاه است. با
نجم را به معناي گیاه، و شجر را به معناي « و النجم و الشجر یسجدان » بر درخت شایع است و این که در آیه « شجر » این حال، اطلاق
درخت گرفتهاند دلیل بر مغایرت آنها نیست بلکه ممکن است عطف تفسیري باشد.
گفته میشود. « سائمه » به معناي چریدن است و به حیوانی که میچرد « سوم » به معناي چرانیدن و « اسامه » . میچرانید « تسیمون » -4
خبر آن است. « مسخرات » مبتدا و « النجوم » -5
صفحه 94 از 409
است. « الذي » در اول آن موصول و به معناي « ما » . آفرید، پدید آورد « ذرأ » -6
بود و طبق یک قاعده صرفی، تاء قلب به ذال و در آن ادغام « یتذکّرون » پند گیرند، متذکّر شوند. این واژه در اصل « یذّکّرون » -7
شد.
تفسیر و توضیح
آیه ( 9) وَ عَلَی اللّه قَصدُ السَّبِیل وَ مِنها جائِرٌ ... خداوند براي راهیابی و وصول
صفحه : 113
انسان به حق و حقیقت همه گونه امکانات را فراهم آورده است و از آن جمله براي رسیدن به حق، راه استوار و مستقیمی را قرار
داده و انسان را به سوي آن خوانده است و این در حالی است که پیش روي انسان راههاي کج و نااستواري قراردارد که او را به حق
نمیرساند و حتی از آن دور میکند.
در این آیه چنین اظهار میدارد که قرار دادن راه استوار بر عهده خداوند است یعنی خدا بر خود لازم کرده است که چنین راهی را
قرار بدهد و بشر را به سوي آن بخواند و این اشاره به همان قاعدهاي است که متکلّمان به آن قاعده لطف میگویند.
البته این که ما بگوییم بر خدا واجب است که چنین و چنان کند، تعبیري دور از ادب است، بلکه باید بگوییم خدا بر خود لازم کرده
که چنین کند.
نکتهاي که باید در این جا به آن توجّه کرد این است که بر اساس این آیه خداوند راه استوار را ساخته و پرداخته کرد و امّا این که
بشر را به سوي این راه رهنمون شود مطلب دیگري است که در آیات دیگر به آن پرداخته شده است. به عبارت دیگر، در این آیه
از وجود چنین راهی خبر میدهد و این که بر خداست که آن را وضع کند و در آیات دیگر از هدایت بشر به این راه توسط پیامبران
سخن میگوید و این دو مرحله است.
مطلب دیگر این که طبق این آیه راههاي متعدّدي پیش روي انسان قرار دارد که تنها یکی از آنها استوار و مستقیم است، ولی برخی
از آنها یعنی راههایی که جز راه مستقیم باشد کج راهه است و انسان را به حقیقت نمیرساند.
ممکن است در این جا این پرسش مطرح شود که اکنون که خدا راه مستقیمی را پرداخته و بشر را به آن رهنمون شده، چرا بسیاري
از مردم هدایت نمیشوند و از آن راه نمیروند! در ادامه آیات مطلبی میگوید که میتواند پاسخی به این پرسش باشد و آن این
که اگر خدا میخواست، همه شما را هدایت میکرد یعنی اگر قرار بود که خداوند از روي اجبار و الزام مردم را هدایت کند، البته
همه مردم به ناچار هدایت میشدند، ولی خدا چنین نکرد و الزام و اجباري در کار نبود و هر کس هدایت یافت و
صفحه : 114
یا گمراه شد، از روي اختیار بود، نظیر آیه:
وَ لَو شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَن فِی الَأرض کُلُّهُم جَمِیعاً (یونس/ 99 ) و اگر پروردگارت میخواست همه کسانی که در زمین هستند ایمان
میآوردند.
11 ) هُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً ... به دنبال مطلبی که در آیه پیش آمد و در آن از لطف و عنایت خداوند بر بشر در - آیات ( 10
قرار دادن راه استوار در پیش روي او سخن گفته شد، اینک در این آیات از عنایتهاي دیگر خداوند براي انسان در فراهم ساختن
امکانات لازم زندگی سخن میگوید که در عین حال نشانههایی از قدرت خداوند است و بشر با اندیشیدن درباره آنها میتواند
خدا را بشناسد.
در این آیات از برخی از پدیدههایی که در زندگی بشر تأثیر مستقیمی دارند یاد میکند و نخست از نزول باران از آسمان سخن به
صفحه 95 از 409
میان میآرود و سه فایده مهم براي آن بر میشمارد: اول این که شما از آن آب میخورید معلوم است که انسان بدون خوردن آب
تلف میشود و آب تأمین کننده یکی از نیازهاي اصلی بدن است دیگر این که به وسیله آب گیاهان میرویند و حیوانات آنها را
میخورند و بشر از گوشت و شیر و منافع دیگر آنها استفاده میکند سوّم این که به وسیله آب حبوبات و میوهها میرویند که غذاي
یاد میکند و از میان میوهها از چند میوه مهم نام میبرد « زرع کشت » اصلی انسان از آنها تأمین میشود. از حبوبات و غلّات با تعبیر
که عبارتند از:
زیتون، خرما و انگور و در آخر بطور کلّی از پیدایش همه میوهها از آب سخن میگوید و پس از ذکر نقش آب در زندگی بشر،
خاطر نشان میسازد که در آن نشانهاي براي گروهی است که میاندیشند! یعنی با اندیشیدن در این پدیده مهم میتوان دانایی و
توانایی خداوند را درك کرد.
طبق این آیات همه آبهایی که بشر از آن، این سه نوع استفاده را دارد از باران است. بنابراین آبهاي زیر زمینی که به صورت
چشمه و قنات ظاهر میشوند و یا با وسایلی از چاه بیرون میآیند، همه از آسمان نازل شده و همان باران است که در زمین ذخیره
شده است و قرآن در آیه دیگري به این مطلب اشاره میکند:
صفحه : 115
وَ أَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسکَنّاه فِی الَأرض (مؤمنون/ 18 ) و از آسمان آبی به اندازه فرستادیم پس آن را در زمین جاي دادیم.
علاوه بر این که آبهاي زیر زمینی همه از آسمان نازل شده است، طبق یک فرضیه علمی آبهاي دریاها و اوقیانوسها همه از
آسمان نازل شده و در نخستین ادوار پیدایش زمین بارانهاي سیل آسایی در جوّ پیدا شدند و به سطح زمین ریختند و گوديهاي
زمین پر از آب شد و دریاها به وجود آمد.
13 ) وَ سَخَّرَ لَکُم اللَّیلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ ... از پدیدههاي طبیعی دیگري که در زندگی بشر تأثیر مستقیمی دارد، - آیات ( 12
نام میبرد و اظهار میدارد که شب و روز و آفتاب و ماه را در خدمت شما قرار داد و نیز ستارگان به فرمان او مسخّر و رام هستند.
بدون شک، گردش شب و روز و نیز خورشید و ماه و ستارگان در زندگی انسان نقش مهمی دارند، زیرا شب و روز باعث تعادل
سرما و گرما میشوند و خورشید و ماه و ستارگان، هم در رویش گیاهان و هم در جذر و مدّ دریاها تأثیر دارند و شاید تأثیرهاي
دیگري هم داشته باشند که ما از آنها خبر نداریم.
اساساً از نظر قرآن، تمام پدیدههاي آسمانی و زمین در تسخیر بشر است:
وَ سَخَّرَ لَکُم ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض جَمِیعاً مِنه (جاثیه/ 13 ) و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه را که از سوي
اوست براي شما رام کرد.
منظور از این تسخیر این است که همه این موجودات در خدمت بشر قرار گرفته و به نحوي به بشر سود میدهند.
در پایان آیه مورد بحث مانند آیه پیش از آن، اظهار میدارد که در آن یعنی در تسخیر این پدیدهها براي بشر نشانههایی از عظمت
و قدرت خداوند وجود دارد و آنها که خرد میورزند، آن را در مییابند.
علاوه بر مسخّر شدن موجودات آسمانی براي بشر، در آیه بعدي از مسخّر شدن
صفحه : 116
پدیدههاي زمین نیز خبر میدهد و این که هر چه در زمین براي شما آفرید نیز در تسخیر شماست. سپس گوناگونی آنها را یادآور
میشود و میفرماید:
آنها به رنگهاي گوناگونی هستند، یعنی انواع مختلفی دارند. و این شامل همه درختان و گلها و گیاهان و کوهها و معادن و
دریاها و چیزهاي دیگر میشود. در پایان این آیه اضافه میکند که در این پدیدهها نشانهاي براي گروهی است که پند میگیرند و
صفحه 96 از 409
در صدد عبرت آموزي هستند.
توجّه کنیم که در این گروه از آیات هر بار که از پدیده خاصّ ی سخن گفته شد، بر این مطلب تأکید شد که در آن نشانه یا
قوم یعقلون » و بار دوم به عنوان « قوم یتفکّرون » نشانههایی براي اندیشمندان وجود دارد، منتها بار اول از این اندیشمندان به عنوان
یاد کرد. به نظر میرسد که این تعبیرهاي « قوم یذّکّرون گروهی که پند میگیرند » و بار سوم به عنوان « گروهی که خرد میورزند
سه گانه فقط براي تفنّن در عبارت است که یکی از فنون بلاغت میباشد و مفهوم هر سه یکی است.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 14 الی 19
اشاره
وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ البَحرَ لِتَأکُلُوا مِنه لَحماً طَرِیا وَ تَستَخرِجُوا مِنه حِلیَۀً تَلبَسُونَها وَ تَرَي الفُلکَ مَواخِرَ فِیه وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه وَ لَعَلَّکُم
تَشکُرُونَ ( 14 ) وَ أَلقی فِی الَأرض رَواسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُم وَ أَنهاراً وَ سُبُلًا لَعَلَّکُم تَهتَدُونَ ( 15 ) وَ عَلامات وَ بِالنَّجم هُم یَهتَدُونَ ( 16 ) أَ
( فَمَن یَخلُق کَمَن لا یَخلُق أَ فَلا تَذَکَّرُونَ ( 17 ) وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَۀَ اللّه لا تُحصُوها إِن اللّهَ لَغَفُورٌ رَحِیم ( 18
( وَ اللّه یَعلَم ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعلِنُونَ ( 19
و او کسی است که دریا را رام کرد تا از آن گوشتی تازه بخورید و از آن زیوري بیرون آورید که آن را میپوشید و کشتیها را
( میبینی که در آن شکافنده (آب) هستند و تا از فضل او طلب (روزي) کنید و باشد که سپاسگزاري نمایید ( 14
و در زمین کوههاي استواري افکند، مبادا شما را بجنباند و نیز رودها و راههایی
صفحه : 117
( (قرار داد) باشد که شما راه یابید ( 15
( و نشانههایی (قرار داد) و به وسیله ستارگان راه مییابند ( 16
( آیا کسی که میآفریند همانند کسی است که نمیآفریند! ایا پند نمیگیرید! ( 17
( و اگر نعمت خدا را بشمارید، نمیتوانید آن را به شمارش در آورید، همانا خداوند آمرزنده مهربان است ( 18
( و خدا آنچه را که پنهان میدارید و آنچه را که آشکار میکنید، میداند ( 19
نکات ادبی
تازه، باطراوت. « طریا » -1
زیور، وسیله آرایش. « حلیۀ » -2
جمع ماخره به معناي شکافنده. به کشتیها مواخر گفته شده چون آب را میشکافند. « مواخر » -3
کوههاي استوار و ثابت، جمع راسیه. « رواسی » -4
مبادا که بجنباند. در این جمله یا حرف نفی و یا مضاف حذف شده و تقدیر آن چنین است: لئلا تمید و یا مخافۀ ان « ان تمید » -5
به معنا میل به چپ و راست و جنبیدن است. « مید » از « تمید » تمید. تقدیر دوّم مناسبتر به نظر میرسد. ضمناً
است و حالت نصب آن با جرّ آمده. « سبلا » عطف به « علامات » -6
تفسیر و توضیح
صفحه 97 از 409
آیه ( 14 ) وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ البَحرَ لِتَأکُلُوا مِنه ... به دنبال بر شماري برخی از نعمتهاي زمینی و آسمانی، اکنون برخی از نعمتهایی
را که در دریا وجود دارد و بشر از آن استفاده میکند، یادآور میشود و در عین حال آن را مانند نعمتهایی که در آیات پیش
گفته شد، از آثار قدرت الهی میشمارد و اظهار میدارد که خداوند کسی است که دریا را رام و مسخّر کرد تا از آن انواع
استفادهها را ببرید. در این جا از سه نوع استفاده مشخّص نام میبرد: یکی این که شما از دریا ماهی صید میکنید و گوشتی تازه
صفحه : 118
میخورید دوم این که شما از دریا زیورهایی مانند لؤلؤ و مرجان و مروارید و چیزهاي قیمتی دیگر بیرون میآورید و آن را
میپوشید (البته پوشیدن اعم از لباس و زیور آلات است) سوم این که به وسیله کشتیهایی که سینه آب را میشکافند به سفر
میروید.
البته استفاده دریا منحصر به اینها نیست و لذا در پایان بطور کلی چنین بیان میکند که یکی از منافع تسخیر دریا این است که شما
در آن از فضل خداوند روزي میطلبید، و این میتواند شامل منابع موجود در دریا از جمله معادن نفت و گاز هم باشد. این همه
نعمت در دریا وجود دارد و بشر از آن استفاده میکند و باید سپاسگزار نعمتهاي خدا باشد و لذا در جمله پایانی میفرماید: باشد
که سپاسگزاري کنید.
16 ) وَ أَلقی فِی الَأرض رَواسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُم ... یکی دیگر از نعمتهاي مهم خداوند در زمین، وجود کوههاي استوار و - آیات ( 15
محکمی است که مایه سکون و آرامش زمین شده است و زمین با وجود حرکتهاي متعددي مانند حرکت وضعی و انتقالی،
همچنان آرام و ساکن به نظر میرسد و این از برکت کوههاست که مانند وزنه محکمی زمین را آرامش دادهاند. این که گاهی
زلزلههایی رخ میدهد، آن نیز تابع قوانین خاص خود هست و اتفاقاً همین زلزلهها و لرزشهایی که چند ثانیه طول میکشد، اهمیّت
فوق العاده سکون زمین را براي ما روشن میسازد و میفهمیم که از چه نعمت بزرگی برخورداریم که به آن توجّه نداریم. در این
آیه از باب امتنان میفرماید: و در زمین کوههاي استواري افکند که مبادا زمین شما را بلرزاند. در آیه دیگر کوهها را میخهاي زمین
معرفی میکند:
8) آیا زمین را گهواره و کوهها را میخها قرار نداد! - أَ لَم نَجعَل الَأرضَ مِهاداً وَ الجِبالَ أَوتاداً (نبأ/ 7
در آیه دیگر خاطر نشان میسازد که کوهها با وجود آرامشی که دارند در حال حرکت هستند:
( وَ تَرَي الجِبالَ تَحسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب (نمل/ 88
صفحه : 119
و کوهها را میبینی و آنها را ساکن میپنداري در حالی که آنها همچون گذشتن ابرها میگذرند.
در آیه مورد بحث، پس از بیان نقش کوهها در آرامش انسان، چند نعمت بزرگ دیگر را نیز یادآور میشود، که عبارتند از
رودخانهها و راهها و علامتها که اولی مایه حیات و زندگی است و دومی و سومی باعث آسان شدن رفت و آمدهاي بین شهري
است و انسان با وجود راهها و علامتها به آسانی از شهري به شهري سفر میکند و راه خود را مییابد. البته این راهها و علامتها
ساخته دست بشر است ولی این خداست که به بشر استعداد ساختن راهها را داده است. شاید هم منظور از راهها که در این آیه آمده
درههایی است که میان کوهها پدید آمده و بشر دیروز از همین درهها عبور و مرور میکرد و راهها درست میشد، اکنون نیز در
ساختن راهها از همین درهها استفاده میشود و گاهی براي نزدیک شدن راه و آسانی عبور و مرور تونل میزنند و یا کوهها را
میتراشند. شاهد این احتمال آیه دیگري است که در آن چنین آمده است:
وَ جَعَلنا فِی الَأرض رَواسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِم وَ جَعَلنا فِیها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُم یَهتَدُونَ (انبیاء/ 31 ) و در زمین کوههاي استواري قرار دادیم
مبادا آنان را بلرزاند و در آن شکافهایی که راهها هستند قرار دادیم باشد که راه یابند.
صفحه 98 از 409
منظور از علامتها که در آیه مورد بحث ذکر شده علامتهایی است که مسافران را در رسیدن به مقصد یاري میکنند، مانند
خورشید و جهت باد و کوهها و درهها و صخرهها که مسافران با علامت گذاري آنها در سفرهاي بعدي راه خود را گم نمیکردند و
علایم راهنمایی و رانندگی که امروز از آنها استفاده میشود نیز مصداق دیگر آن است.
علامتهاي مهم دیگري که شبها مسافران را راهنمایی میکرد، ستارگان بودند و مسافران به خصوص مسافران دریایی به وسیله
ستارگان خاصّی راه خود را مییافتند و لذا در پایان آیه اضافه میکند که به وسیله ستاره راه مییابند.
صفحه : 120
همان گونه که بشر در سفرهاي زمینی و دریایی خود براي راهیابی احتیاج به نشانه و علامتهایی دارد، در زندگی معنوي و یافتن
راه ایمان نیز به نشانههایی نیازمند است که باعث هدایت او شوند. این نشانهها پیامبران و ائمه هستند و لذا در برخی از روایات در
به وجود پیامبر اسلام و ائمه معصومین تفسیر شده که از باب بیان مصداق است. « علامات » و « نجم » این آیه
آیه ( 17 ) أَ فَمَن یَخلُق کَمَن لا یَخلُق ... پس از بیان نعمتهاي گوناگونی که خداوند براي استفاده بشر آفریده است این پرسش را
خطاب به مشرکان مطرح میکند که آیا کسی که میآفریند همانند کسی است که نمیآفریند! آیا پند نمیگیرید! و بدین گونه
مشرکان و بت پرستان را در برابر پرسشی قرار میدهد که پاسخ آن روشن است ولی اعتقادات آنان را ویران میسازد و وجدان
آنان را به داوري میطلبد تا در این باره بیندیشند که چگونه بتهاي ناتوان را که قادر به آفرینش هیچ موجودي نیستند شریک
خداوند آفریننده قرار دادهاند!
در آیه دیگري این مطلب در قالب یک مثل چنین بیان شده است:
یا أَیُّهَا النّاس ضُ رِبَ مَثَل فَاستَمِعُوا لَه إِن الَّذِینَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللّه لَن یَخلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَه وَ إِن یَسلُبهُم الذُّباب شَیئاً لا
یَستَنقِذُوه مِنه ضَ عُفَ الطّالِب وَ المَطلُوب (حج/ 73 ) اي مردم مثلی زده میشود به آن گوش فرا دهید، همانا کسانی که به جاي
خداوند میپرستید هرگز نمیتوانند مگسی را هم بیافرینند اگر چه دست به یکی شوند، و اگر مگس چیزي از آنها برباید،
19 ) وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَۀَ اللّه لا تُحصُوها ... آنچه در - نمیتوانند آن را از او بگیرند هم خواهان و هم خواسته شده ناتوانند؟ آیات ( 18
آیات پیش گفته شد، تنها برخی از نعمتهاي خداوند براي بشر بود و گرنه نعمتهاي خداوند آن چنان فراوان است که به شمارش
در نمیآید. در این آیه انبوهی و بیشماري نعمتهاي خدا مورد تأکید قرار گرفته و خطاب به بشر گفته میشود که اگر شما
بخواهید
صفحه : 121
نعمتهاي خدا را بشمارید هرگز نمیتوانید آن را به شمارش در آورید.
بی شماري نعمتهاي خدا از آن جا ناشی میشود که برخی از این نعمتها به گونهاي است که ما از وجود آنها غافل یا حتی
بیخبر هستیم. در نظام آفرینش چیزهایی وجود دارند که در زندگی ما تأثیر مهم و نقش تعیین کنندهاي دارند، ولی ما از وجود آنها
آگاهی نداریم. عوامل بسیاري در طبیعت به نفع بشر فعالیّت میکنند که ما آنها را نمیشناسیم و گاه و بیگاه علوم طبیعی پرده از راز
وجود آنها بر میدارد مانند برخی از باکتريها که وجود آنها براي حیات بشري ضروري شناخته شده است.
قرآن کریم، نعمتهایی را که خدا به بشر داده به دو قسمت تقسیم میکند:
ظاهري و باطنی. شاید نعمتهاي ظاهري همانهایی باشند که ما از وجود نقش آنها آگاهیم و نعمتهاي باطنی آنهایی باشند که ما
از آنها بیخبریم:
أَ لَم تَرَوا أَن اللّهَ سَخَّرَ لَکُم ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض وَ أَسبَغَ عَلَیکُم نِعَمَه ظاهِرَةً وَ باطِنَۀً (لقمان/ 2) آیا نمیبینید که خداوند
آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است براي شما رام کرد و نعمتهاي آشکار و پنهانش را براي شما فراوان کرد!
صفحه 99 از 409
بودن « رحیم » و « غفور » گستردگی و انبوهی نعمتهاي خدا براي بشر، در عین حال که او خدا را نافرمانی میکند، دلیل روشنی بر
خداست که در پایان آیه آمده است. خداوند آمرزنده و مهربان است و گناهان بشر را میآمرزد و با مهربانی او را زیر چتر حمایت
خود قرار میدهد و این همه نعمت به او میبخشد، و اگر این غفران و رحمت الهی نبود، بشر شایستگی این همه نعمت را نداشت و
باید در اثر گناهان نابود میشد.
در آیه بعدي اضافه میکند که خداوند آنچه را که شما پنهان میدارید و آنچه را که آشکار میکنید میداند. این مطلب ناظر به
هدف کلی این آیات است که با برشماري نعمتهاي الهی، بشر به سوي سپاسگزاري و عبادت خدا خوانده میشود و این عبادت
باید از روي اخلاص باشد و اگر کسانی به جهت ملاحظاتی یا از ترس حکومت اسلامی اظهار عبادت خدا کنند خدا از آن آگاه
است.
صفحه : 122
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 20 الی 25
اشاره
وَ الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِ اللّه لا یَخلُقُونَ شَیئاً وَ هُم یُخلَقُونَ ( 20 ) أَموات غَیرُ أَحیاءٍ وَ ما یَشعُرُونَ أَیّانَ یُبعَثُونَ ( 21 ) إِلهُکُم إِله واحِدٌ
فَالَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُنکِرَةٌ وَ هُم مُستَکبِرُونَ ( 22 ) لا جَرَمَ أَن اللّهَ یَعلَم ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعلِنُونَ إِنَّه لا یُحِبُّ المُستَکبِرِینَ
( 23 ) وَ إِذا قِیلَ لَهُم ما ذا أَنزَلَ رَبُّکُم قالُوا أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ ( 24 )
( لِیَحمِلُوا أَوزارَهُم کامِلَۀً یَومَ القِیامَۀِ وَ مِن أَوزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیرِ عِلم أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ ( 25
( و کسانی که به جاي خدا میخوانند، چیزي نمیآفرینند و خود آفریده میشوند ( 20
( مردگانند نه زندگان و نمیدانند که چه هنگامی برانگیخته میشوند ( 21
( خداي شما خدایی یگانه است، و کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند، دل هایشان انکار کننده است و آنان گردنکشانند ( 22
به راستی که خداوند آنچه را که پنهان میدارند و آنچه را که آشکار میکنند میداند، همانا او گردنکشان را دوست نمیدارد
(23)
( و چون به آنان گفته میشود که پروردگارتان چه چیزي نازل کرده است! میگویند: افسانههاي پیشینیان ( 24
تا در روز قیامت بار گناهان خود را بطور کامل و بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته گمراهشان میکنند بردارند، آگاه
( باشید که چه بد است باري که میکشند ( 25
نکات ادبی
است و یا خبر مبتداي محذوف است به تقدیر: هم اموات. « و هم یخلقون » در « هم » یا خبر دوم براي « اموات » -1
به راستی، بی گمان. درباره این کلمه که پنج بار در قرآن آمده، در تفسیر آیه 23 سوره هود توضیح دادیم. « لا جرم » -2
صفحه : 123
افسانهها، جمع اسطوره. « اساطیر » -3
براي تعلیل نیست بلکه براي عاقبت است، یعنی سرانجام کار آنها این شد که آنان وبال خود و دیگران را « لیحملوا » در « لام » -4
حمل کردند، نه این که آنها این کار را کردند تا وبال خود و دیگران را بکشند، چون معلوم است که هدف آنها این نبوده است.
صفحه 100 از 409
لام عاقبت در قرآن چندین بار به کار رفته، از جمله در آیه فَالتَقَطَه آلُ فِرعَونَ لِیَکُونَ لَهُم عَدُ  وا وَ حَزَناً (قصص/ 8). احتمال دیگري
امر غایب باشد و لام، لام امر باشد، یعنی باید آنان این بارهاي گناهان را حمل کنند. « لیحملوا » که میتوان مطرح کرد این است که
یا براي تبعیض است یعنی بخشی از وبالهاي کسانی را که گمراه کردهاند حمل کنند، چون ممکن است « من اوزار » در « من » -5
آنان گناهان دیگري هم داشته باشند، و یا براي جنس است که در این صورت همه بارهاي آنان را خواهند کشید.
تفسیر و توضیح
21 ) وَ الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِ اللّه ... در این آیه حجّتی بر ضدّ مشرکان و بت پرستان اقامه میشود، به این بیان که آن - آیات ( 20
چیزهایی را که مشرکان به جاي خدا میخوانند و میپرستند، هیچ قدرتی ندارند، آنها نمیتوانند چیزي را بیافرینند و خود آفریده
شدهاند، در حالی که خدا باید آفریننده باشد و کسی او را نیافریند. آنها موجوداتی بیجان و مردهاند و بهرهاي از زندگی نبردهاند و
نمیدانند که مردم کی برانگیخته خواهند شد. بنابراین، در این آیه قدرت، غنا، حیات و علم از بتها نفی شده و پرستش چیزي که
این چهار صفت را نداشته باشد، نهایت نادانی است. این خداست که هر چهار صفت را دارد.
23 ) إِلهُکُم إِله واحِدٌ فَالَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ ... پس از ردّ عقیده باطل مشرکان، اینک عقیده درست را بیان میکند و - آیات ( 22
میفرماید: معبود شما، معبودي یگانه است. سپس دو انگیزه براي مشرکان در نپذیرفتن توحید، بیان میکند: یکی این که آنان
صفحه : 124
به قیامت عقیده ندارند و این سبب شده که آنان به سرانجام شومی که در آخرت دارند نیندیشند و از عاقبت کار خود نترسند و به
همین جهت به مسئله اهمیّت ندهند وانگیزهاي براي حقیقت جویی نداشته باشند و همین حالت سبب میشود که آنها در عقیده قبلی
خود که عقیده جامعه آنهاست بمانند. دوم این که آنان گردنکش و متکبّرند و این حالت سبب شده که آنان در برابر دعوت پیامبر
اسلام مقاومت کنند و تسلیم حق نشوند.
پس از تحلیلی که از وضع مشرکان به عمل آمد، اظهار میدارد که بیگمان خداوند آنچه را که آنان پنهان میدارند و آنچه را که
آشکار میسازند میداند و خدا مستکبران را دوست ندارد. گاهی چنین میشود که انسان در ته دل به چیزي باور دارد ولی بنا به
عللی به گردن او افتاده که آن را نفی کند و قبول آن را شکستی براي خود بداند و این همان حالت استکبار و گردنکشی است.
شاید برخی از مشرکان چنین بودند ولی آنچه را که در دل داشتند به زبان نمیآوردند و اینک خداوند میفرماید: از پنهان و
آشکار شما خبر داریم.
25 ) وَ إِذا قِیلَ لَهُم ما ذا أَنزَلَ رَبُّکُم ... مشرکان عصر پیامبر اسلام (ص) عناد خاصّ ی نسبت به اسلام و قرآن داشتند و - آیات ( 24
همواره در صدد کاستن از شأن و منزلت قرآن بودند. پس از بعثت پیامبر و نزول سورههایی از قرآن خبر آن در مکه و قبایل اطراف
منتشر شد و گاهی کسانی از قبایل اطراف به مکه میآمدند و از سران قوم درباره اخباري که به آنان رسیده بود میپرسیدند و اینان
با زدن تهمتهاي ناروا، پیامبر و قرآن را تنقیص میکردند. از جمله وقتی از آنها میپرسیدند که پروردگارتان چه چیزي نازل
کرده، میگفتند: افسانههاي پیشینان؟ و بدین سان قرآن را افسانهها و دروغهایی قلمداد میکردند که در میان گذشتگان هم نظیر
داشته است.
توجّه کنیم که مشرکان هم در اصل به خدا به عنوان خالق و پروردگار عقیده داشتند ولی بتها و موجودات دیگر را شریک او قرار
میدادند و آنها را میپرستیدند. بنابراین، این که به مشرکان گفته میشود: پروردگارتان چه چیزي نازل کرده است،
صفحه : 125
مشکلی ندارد.
صفحه 101 از 409
در آیه بعدي عاقبت کار سران مشرکان را بیان میکند. آنها که هم خود گمراه بودند و هم دیگران را از روي بیدانشی گمراه
میکردند، باید در روز قیامت هم تمامی بار گناه خود و هم بخشی از بار گناه آنان را که گمراه کرده بودند، بر دوش بکشند و چه
بد است باري که آنان میکشند؟ از آیات و روایات استفاده میشود که اگر کسی بدعتی بگذارد که باعث گمراهی دیگران باشد
و یا کسانی را گمراه سازد، وزر وبال گمراهی آنان به گردن اوست و هر گناهی که این گمراهان در اثر پیروي از او مرتکب
میشوند، در نامه اعمال او هم نوشته میشود، بدون این که از گناه آنان کاسته شود، نظیر: وَ لَیَحمِلُن أَثقالَهُم وَ أَثقالًا مَعَ أَثقالِهِم وَ
لَیُسئَلُن یَومَ القِیامَۀِ عَمّا کانُوا یَفتَرُونَ (عنکبوت/ 13 ) و البته بارهایشان و بارهایی علاوه بر بارهایشان را بر میدارند و در روز قیامت
از آنچه به دروغ گفتهاند پرسیده میشود.
این که در آیه شریفه گفته شده که گمراه کننده گان بخشی از بار گناه گمراه شوندگان را حمل میکنند، براي آن است که ممکن
است گمراه شوندگان گناهان دیگري هم داشته باشند که از ناحیه دیگري باشد معلوم است که این نوع گناهان را به حساب آن
افراد نمیگذارند.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 26 الی 29
اشاره
قَد مَکَرَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم فَأَتَی اللّه بُنیانَهُم مِنَ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِم السَّقف مِن فَوقِهِم وَ أَتاهُم العَذاب مِن حَیث لا یَشعُرُونَ ( 26 ) ثُم یَومَ
القِیامَۀِ یُخزِیهِم وَ یَقُول أَینَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنتُم تُشَاقُّونَ فِیهِم قالَ الَّذِینَ أُوتُوا العِلمَ إِن الخِزيَ الیَومَ وَ السُّوءَ عَلَی الکافِرِینَ ( 27 ) الَّذِینَ
تَتَوَفّاهُم المَلائِکَ ۀُ ظالِمِی أَنفُسِهِم فَأَلقَوُا السَّلَمَ ما کُنّا نَعمَل مِن سُوءٍ بَلی إِن اللّهَ عَلِیم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ ( 28 ) فَادخُلُوا أَبوابَ جَهَنَّمَ
( خالِدِینَ فِیها فَلَبِئسَ مَثوَي المُتَکَبِّرِینَ ( 29
صفحه : 126
همانا کسانی که پیش از آنان بودند نیرنگ کردند، پس خداوند بناي آنان را از پایهها برانداخت و از بالاي سرشان سقف را بر
( آنان فرو ریخت و از آن جا که نمیفهمیدند عذاب به سوي آنان آمد ( 26
سپس در روز قیامت آنان را خوار میکند و میگوید: کجایند آن شریکان من که شما درباره آنها ستیز میکردید!
( کسانی که به آنها علم داده شده، میگویند: امروز خواري و بدي بر کافران است ( 27
همانان که فرشتگان جانشان را میگیرند در حالی که بر خویشتن ستمکار بودهاند، پس از سر تسلیم اظهار میدارند که ما هیچ کار
( بدي نکردیم. آري خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است ( 28
( پس وارد درهاي دوزخ شوید، در حالی که در آن همیشه میمانید، و به راستی که چه بد است جایگاه متکبّران ( 29
نکات ادبی
بنا، ساختمان. مصدر به معناي مفعول و یا اسم مصدر است. « بنیان » -1
پایهها. میتوان آن را به معناي ستونها هم گرفت. « القواعد » -2
سقوط کرد، فرو ریخت. « خرّ » -3
بود و دو قاف در هم ادغام گردید، مانند: تحاجّون. « تشاققون » ستیز میکردید، مجادله میکردید. در اصل « تشاقّون » -4
است. « السوء » و « الخزي » ظرف براي « الیوم » -5
صفحه 102 از 409
است و یا نعت یا بدل یا عطف بیان آن است. « الکافرین » تابع « الّذین تتوفّاهم » -6
است. « الّذین » حال از « ظالمی » -7
خاضع شدن، سر تسلیم فرود آوردن. « السّلَم » -8
« ثویّه » جایگاه. از ثوي یثوي ثواء به معناي مستقر شدن و جا گرفتن. به جایی که گوسفندان در آن جا استراحت میکنند « مثوي » -9
گفته میشود.
صفحه : 127
تفسیر و توضیح
آیه ( 26 ) قَد مَکَرَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم فَأَتَی اللّه بُنیانَهُم ... مشرکان عصر پیامبر اسلام (ص) شباهتهاي زیادي با بت پرستان و کافران از
امتهاي پیشین داشتند. یکی از وجوه مشترك در میان همه منکران و مخالفان پیامبران این بود که همواره براي نابودي پیامبر خود
نقشهها میکشیدند و توطئهها میچیدند و نیرنگها میزدند، ولی خداوند همواره نیرنگ آنان را به خودشان بر میگردانید و
پیامبران را برتري میداد.
در این آیات، مشرکان عصر پیامبر را همانند کافران پیشین دانسته که نیرنگها زدند امّا خداوند آنان را مجازات کرد و کاخ
هایشان را از بیخ و بن برانداخت و سقفها را بر سرشان خراب کرد و از جایی که آنها گمان نمیکردند آنها عذاب فرستاد.
گفته شده که این جریان مربوط به نمرود بن کنعان بود که کاخی به بلندي پنج هزار ذراع ساخت تا بالا رود و با خداي ابراهیم
بجنگد؟ ولی ناگهان طوفانی برخاست و آن کاخ را بر سر ساکنانش خراب کرد و او طعم تلخ عذاب الهی را در همین دنیا چشید.
البته امکان این هم وجود دارد که آیه عمومیّت داشته باشد و مربوط به سرنوشت شوم همه کسانی باشد که با پیامبر مبارزه کردند و
عذاب الهی به سراغشان آمد و خانه هایشان را بر سرشان فرو ریخت. بیان این مطلب تهدیدي براي مشرکان عصر پیامبر است و این
که امکان دارد آنان نیز سرنوشت مشابهی داشته باشند.
29 ) ثُم یَومَ القِیامَۀِ یُخزِیهِم وَ یَقُول أَینَ شُرَکائِیَ ... آنچه در آیه پیش گفته شد، مربوط به عذاب کافران در این دنیا - آیات ( 27
بود، و اینک در این آیات به عذابی که در آخرت در انتظار آنان است اشاره میکند. خداوند آنان را در قیامت خوار و رسوا
میسازد و به آنها میگوید: آن شریکانی که شما براي من قرار داده بودید و درباره آنها با مؤمنان ستیز و مجادله میکردید کجایند!
از آنها بخواهید که اگر میتوانند شما را از عذاب برهانند.
پیش از آن که جوابی از سوي مشرکان داده شود، کسانی از مؤمنان که به آنها علم
صفحه : 128
داده شده، میگویند: امروز که قیامت است رسوایی و بدي دامنگیر کافران است منظور از بدي عذاب است که سراغ آنان خواهد
آمد. کافرانی که تا پایان عمر در کفر و الحاد ماندند و وقتی فرشتگان الهی به سراغ آنان رفتند تا روح آنها را قبض کنند، آنان در
همان حالت کفر بودند و به نفس خود ستم میکردند. در این حال که خود را در برابر مرگ میدیدند، سر تسلیم فرود آوردند و از
شدّت ترس گفتند: ما هیچ کار بدي نکردیم. این حالت در تمام مجرمان وجود دارد، وقتی آنان خود را در برابر مجازاتهاي سخت
دیدند دست پاچه میشوند و کارهاي بد خود را انکار میکنند هر چند که میدانند که دروغگویی آنان آشکار است، و این از
فرط بیچارگی و ناچاري است که میخواهند به هر حال راه چارهاي بیابند و شاید هم در آن حالت از شدّت ناراحتی همه چیز را
فراموش کنند.
ادّعاي کافران که ما کار بدي نکردیم پذیرفتنی نیست و لذا به آنان گفته میشود:
صفحه 103 از 409
آري، خداوند به آنچه انجام دادهاید آگاه است، یعنی شما اکنون در برابر کسی قرارگرفتهاید که از تمام اعمال شما آگاهی کامل
دارد و افکار شما بیفایده است.
اکنون وارد طبقههاي جهنّم شوید و شما همیشه در آن خواهید ماند و چه بد جایگاهی است که متکبرّان دارند.
نظیر این آیه در دروغگویی مشرکان در قیامت، آیات زیر است:
وَ یَومَ نَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم نَقُول لِلَّذِینَ أَشرَکُوا أَینَ شُرَکاؤُکُم الَّذِینَ کُنتُم تَزعُمُونَ. ثُم لَم تَکُن فِتنَتُهُم إِلّا أَن قالُوا وَ اللّه رَبِّنا ما کُنّا
24 ) و روزي که همه آنان را در محشر گرد - مُشرِکِینَ. انظُر کَیفَ کَ ذَبُوا عَلی أَنفُسِهِم وَ ضَ ل عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُونَ (انعام/ 22
آوریم، آن گاه به مشرکان گوییم:
شریک هایتان که ادّعا میکردید کجایند! آن گاه عذر و پاسخ آنان جز این نیست که گویند: سوگند به خدا که پروردگار ماست
که ما مشرك نبودیم. بنگر که چگونه بر خود دروغ بستند و آنچه به دروغ میساختند از آنها گم شد!
صفحه : 129
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 30 الی 32
اشاره
وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوا ما ذا أَنزَلَ رَبُّکُم قالُوا خَیراً لِلَّذِینَ أَحسَ نُوا فِی هذِه الدُّنیا حَسَ نَۀٌ وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ وَ لَنِعمَ دارُ المُتَّقِینَ ( 30 ) جَنّاتُ
عَدن یَدخُلُونَها تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ لَهُم فِیها ما یَشاؤُنَ کَ ذلِکَ یَجزِي اللّه المُتَّقِینَ ( 31 ) الَّذِینَ تَتَوَفّاهُم المَلائِکَ ۀُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ
( سَلام عَلَیکُم ادخُلُوا الجَنَّۀَ بِما کُنتُم تَعمَلُونَ ( 32
و به کسانی که پرهیزگاري کردند، گفته شد: پروردگارتان چه چیزي نازل کرد!
گفتند: خیر را. براي کسانی که نیکویی کردهاند در این دنیا نیکی است و البته خانه آخرت بهتر است و چه نیکوست خانه
( پرهیزگاران ( 30
باغهاي بهشتی جاویدان که در آن وارد میشوند، از زیر آن نهرها جاري است، براي آنان در آن جا هر چه بخواهند هست. این
( چنین خداوند پرهیزگاران را پاداش میدهد ( 31
همانان که فرشتگان در حالی جان آنان را میگیرند که آنان پاکند، گویند:
( درود بر شما، در برابر آنچه انجام دادهاید، وارد بهشت شوید ( 32
نکات ادبی
منصوب است به تقدیر فعل از جنس فعلی که در سؤال آمده: انزل خیرا. نکته جالبی که در این جا وجود دارد این است « خیرا » -1
خدا خیر و برکت نازل کرده و بدین گونه « انزل خیرا » به حالت نصب آمده « ما ذا انزل ربکم » که پاسخ مؤمنان در برابر این سؤال
نزول آن را از جانب خدا قبول دارند ولی پاسخی که مشرکان از همین سؤال دادند و در آیات قبل نقل شد، به حالت رفع آمده و
آنها گفتند: اساطیر الاولین، که تقدیر آن چنین است: هو اساطیر الاولین، و این میرساند که آنها اصل نزول را قبول نداشتند تا
بگویند: اساطیر الاولین را نازل کرده، بلکه گفتند: آن اساطیر الاولین است.
به معناي جاویدان است. « عدن » میباشد و « یدخلونها » است و یا مبتداست و خبر آن « دار المتقین » یا بدل از « جنات عدن » -2
است. « تتوفّاهم » در « هم » حال از ضمیر « طیّبین » -3
صفحه 104 از 409
صفحه : 130
میتواند مصدریه و یا موصول باشد. « بما کنتم » در « ما » -4
تفسیر و توضیح
31 ) وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوا ما ذا أَنزَلَ رَبُّکُم ... همان پرسشی که از مشرکان شد و در آیات پیش آمد، از مؤمنان هم میشود - آیات ( 30
اما پاسخها چقدر از هم فاصله دارد.
پرسش این بود که پروردگارتان چه چیزي نازل کرده است! این پرسش از سوي کسانی که از اطراف و اکناف وارد مکه میشدند
و کم و بیش از جریان پیامبر اسلام و ادّعاي او آگاهی داشتند، مطرح میشد. آنها گاهی از مشرکان میپرسیدند که پروردگارتان
چه چیزي نازل کرده و پاسخ میشنیدند که آن افسانههاي پیشینیان است، و گاهی هم همین پرسش را از مؤمنان میکردند و آنان
میگفتند: پروردگار ما خیر و برکت نازل کرده است.
در این آیات تقابلی میان مشرکان و مؤمنان وجود دارد. در آیات پیش، سؤال از مشرکان و پاسخ آنها را نقل کرده و آن گاه
اغواگري آنان و جایگاهشان در جهنّم بیان شد و صحنهاي از حالت احتضار و دم مرگ آنها و خطاب فرشتگان را به آنان که داخل
جهنّم شوید، نقل کرد. در مقابل آن در این آیات مشابه همان موضوعات را در مورد مؤمنان و پرهیزگاران مطرح میکند.
وقتی از پرهیزگاران پرسیده میشود که پروردگارتان چه چیزي نازل کرده است آنها میگویند: خیر را. منظور از خیر اسلام و قرآن
را چنین توضیح میدهد که براي کسانی « خیر » و تعلیمات پیامبر اسلام است که منشأ خیر دنیا و آخرت است. خداوند همان کلمه
که نیکی کنند، در این دنیا پاداش نیکویی داده میشود ولی مهمتر و بهتر از آن پاداش آخرت است و چه خوب است خانهاي که
در آخرت به پرهیزگاران داده میشود؟ آن گاه خانهاي را که در آخرت به آنان داده میشود چنین توصیف میکند: آن بهشت
جاویدانی است که آنان وارد آن جا میشوند و از زیر درختان آن نهرها جاري است و آنان در آن جا هر چه بخواهند و اراده کنند،
برایشان آماده میشود و تمام
صفحه : 131
خواستنیها را در اختیار دارند و خدا این چنین به نیکو کاران پاداش میدهد.
این دو ویژگی مهم، یعنی جاودانگی و فراهم شدن تمام خواستههاي بهشتیان، در آیات دیگر نیز بیان شده است، از جمله:
وَ فِیها ما تَشتَهِیه الَأنفُس وَ تَلَذُّ الَأعیُن وَ أَنتُم فِیها خالِدُونَ (زخرف/ 71 ) و در آن جا هر چه دلها آن را بخواهد و چشمها از آن
لذت برد، وجود دارد و شما در آن جا جاودانه هستید.
آیه ( 32 ) الَّذِینَ تَتَوَفّاهُم المَلائِکَۀُ طَیِّبِینَ ... همان گونه که در آیات پیش، صحنه احتضار مشرکان را نقل کرد، در این جا نیز صحنه
احتضار مؤمنان را بیان میکند.
فرشتگان جان کافران را در حالی میگیرند که آنان بر خویشتن ستم کردهاند ولی جان مؤمنان را در حالی میگیرند که آنان پاك
تمام افکار و عملکرد پرهیزگاران را ترسیم میکند و تابلوي « طیّبین » و پاکیزه هستند و از آلودگی شرك و گناه به دورند. کلمه
گویایی از آن به دست میدهد. مؤمن همواره پاکیزه است و این پاکیزگی در اندیشه و گفتار و رفتار و کردار او نمایان است.
فرشتگان پس از گرفتن جان مشرکان به آنها میگویند وارد جهنّم شوید، ولی پس از گرفتن جان پرهیزگاران به آنها میگویند:
سلام بر شما، در برابر اعمال خود وارد بهشت شوید.
درود فرستادن فرشتگان بر مؤمنان در آن حالت خاصّ ی که از جهانی به جهان دیگر وارد شدهاند و طبعاً حالتی هراسناك دارند،
بسیار لذت بخش و خوشحال کننده است و ارزش فراوانی دارد.
صفحه 105 از 409
پرهیزگاران یک بار در حالت جان دادن، از فرشتگان سلام میشنوند و یک بار هم وقتی که وارد بهشت میشوند از فرشتگان
حاضر در آن جا سلام و خوشامد میشنوند:
وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوا رَبَّهُم إِلَی الجَنَّۀِ زُمَراً حَتّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَت أَبوابُها وَ قالَ لَهُم خَزَنَتُها سَلام عَلَیکُم طِبتُم فَادخُلُوها خالِدِینَ (زمر/
(73
صفحه : 132
و کسانی که از پروردگارشان پروا داشتهاند، گروه گروه به سوي بهشت برده میشوند تا به نزدیکی آن رسند و درهاي آن گشوده
شود و نگهبانان آن به ایشان گویند: سلام بر شما؟ پاکیزه بودهاید، وارد آن شوید و جاودانه بمانید.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 33 الی 35
اشاره
( هَل یَنظُرُونَ إِلاّ أَن تَأتِیَهُم المَلائِکَۀُ أَو یَأتِیَ أَمرُ رَبِّکَ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم وَ ما ظَلَمَهُم اللّه وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُونَ ( 33
فَأَصابَهُم سَیِّئات ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِم ما کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ ( 34 ) وَ قالَ الَّذِینَ أَشرَکُوا لَو شاءَ اللّه ما عَبَدنا مِن دُونِه مِن شَیءٍ نَحن وَ لا
( آباؤُنا وَ لا حَرَّمنا مِن دُونِه مِن شَیءٍ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم فَهَل عَلَی الرُّسُل إِلاَّ البَلاغ المُبِین ( 35
آیا (کافران) جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان آیند، یا فرمان پروردگارت بیاید! کسانی که پیش از آنان بود نیز چنین
( کردند و خدا به آنان ستم نکرد بلکه آنان خود بر خویشتن ستم کردند ( 33
( پس، بديهاي اعمالشان به آنان رسید و آنچه را که مسخره میکردند، آنان را فرا گرفت ( 34
و کسانی که مشرك بودند گفتند: اگر خدا میخواست نه ما و نه پدرانمان چیزي را جز او عبادت نمیکردیم و بدون (خواست) او
چیزي را حرام نمیکردیم، کسانی که پیش از آنان بودند نیز چنین کردند، پس آیا جز پیام رسانی آشکار، چیزي بر پیامبران است!
(35)
نکات ادبی
قرار بگیرد معناي انتظار میدهد و در غیر این صورت به معناي نگریستن « الّا » انتظار میکشند. این فعل اگر پیش از « ینظرون » -1
است.
فرمان پروردگارت. منظور از این فرمان، فرمان عذاب و یا فرمان قیام قیامت است. « امر ربک » -2
صفحه : 133
فرا گرفت، مسلط شد. « حاق » -3
است. « ما عبدنا » در « نا » بدل از ضمیر « نحن » -4
تفسیر و توضیح
34 ) هَل یَنظُرُونَ إِلّا أَن تَأتِیَهُم المَلائِکَۀُ ... لجاجت مشرکان در مخالفت با اسلام به حدّي رسیده بود که دیگر امیدي به - آیات ( 33
هدایت آنها نبود، آنها با پیامبر اسلام (ص) سر ستیز و عناد داشتند. این است که در این آیه اظهار میدارد: آیا کافران جز این که
فرشتگان براي قبض روح آنان بیایند یا فرمان عذاب الهی صادر شود، چیز دیگري را انتظار دارند! یعنی آنان در این حالت باقی
صفحه 106 از 409
خواهند بود تا این که مرگ به سراغشان آید و این مرگ یا طبیعی و یا با عذاب الهی است و این عذاب اگر نازل میشد عذاب
استیصال بود و همان گونه که در موارد مشابه توضیح دادهایم در عذاب استیصال فقط کافران نابود میشوند و مؤمنان از آن نجات
مییابند.
ستیز با حق و مخالفت با پیامبر خدا مخصوص مشرکان مکه نبود، بلکه همان گونه که در این آیه آمده، پیش از آنها هم اقوام
گذشته در برابر دعوت پیامبران عکس العمل مشابهی داشتند و در نتیجه خود را در معرض نزول عذاب الهی قرار میدادند و گاهی
هم گرفتار عذاب میشدند. قرآن اظهار میدارد که خدا به آنان ستم نکرد بلکه خود آنها بودند که بر خویشتن ستم روا داشتند و
بديهاي اعمالشان دامنگیرشان شد و عذاب الهی آنان را فرا گرفت و این همان چیزي بود که آن را مسخره میکردند.
این جمله اخیر اشاره به یکی از شگردهاي کافران در برابر پیامبران میکند. از جمله کارهاي آنان این بود که هر وقت پیامبري به
آنان وعده عذاب میداد، آنها به جاي این که به خود آیند، آن پیامبر را مسخره میکردند و میگفتند: اگر راست میگویی هر چه
زودتر وعده خود را عملی ساز، و پیامبران میگفتند: انجام این کار دست خداست و وقت معیّنی دارد که در وقت خود عملی
خواهد شد.
آیه ( 35 ) وَ قالَ الَّذِینَ أَشرَکُوا لَو شاءَ اللّه ما عَبَدنا مِن دُونِه مِن شَیءٍ ... مشرکان
صفحه : 134
عصر پیامبر سخن دیگري هم ساز میکردند و میگفتند: اگر خدا میخواست نه ما و نه پدرانمان جز خدا را نمیپرستیدیم و بدون
خواست او چیزي را حرام نمیکردیم.
این جمله اخیر آنها اشاره به تحریم گوشت برخی از حیوانات است که مشرکان از پیش خود آنها را حرام کرده بودند و قرآن در
آیه 103 سوره مائده از این کار آنها انتقاد میکند و تحریم گوشت برخی از حیوانات حلال گوشت را در حالتهاي ویژه که به
آنها بحیره، سائبه، وصیله و حام میگفتند، بدعتی ناروا میداند.
این مطلب که مشرکان آن را عنوان میکردند و بهانهاي براي ایمان نیاوردن خود قرار میدادند، یک سخن جبرآمیزي بود، و هدف
آنان از این سخن ردّ ادعاي پیامبر بود. گویا آنها میخواستند بگویند: اگر پیامبران به درستی از جانب خدا باشند و سخنان آنها
سخنان خدا باشد، معلوم میشود که خدا اراده کرده که ما و پدرانمان بتها را پرستش نکنیم و اگر خدا چنین ارادهاي داشته باشد
اراده او باید عملی شود و اگر چنین بود حتماً ما و پدرانمان بتها را عبادت نمیکردیم و چیزهایی را از پیش خود حرام
نمیکردیم. اکنون که ما چنین هستیم معلوم میشود که این پیامبران و از جمله پیامبر اسلام از جانب خدا نیامدهاند.
قرآن ضمن این که این سخن مشرکان عصر پیامبر اسلام (ص) را مشابه سخن مشرکان پیشین معرّفی میکند، پاسخ روشنی از این
مغالطه آنان میدهد و آن این که میپرسد: آیا پیامبر جز پیام رسانی آشکار وظیفه دیگري هم دارد! یعنی پیامبران تنها وظیفه دارند
که پیام خدا را ابلاغ کنند و این به مرحله اجرا و اضطرار نمیرسد و جبرآور نیست.
اشتباه مشرکان در این بود که آنها اراده تشریعی خدا را با اراده تکوینی خدا مخلوط میکردند و نمیدانستند که تنها اراده تکوینی
خداست که تخلّف ناپذیر است ولی اراده تشریعی او مانند اوامر و نواهی و امور مربوط به هدایت و ضلالت جبرآور نیست و انسان
مسؤل کارهاي خویشتن است. البته اگر اراده تکوینی خدا بر ایمان آوردن همه انسانها تعلّق مییافت، بدون شک همه به ناچار
ایمان میآوردند، ولی
صفحه : 135
این ایمان ارزش نداشت و از روي اجبار و اکراه بود و لذا خدا چنین نخواست:
وَ لَو شاءَ اللّه ما أَشرَکُوا وَ ما جَعَلناكَ عَلَیهِم حَفِیظاً (انعام/ 107 ) و اگر خدا میخواست آنان شریک قرار نمیدادند، و ما تو را
صفحه 107 از 409
نگهبان آنان قرار ندادیم.
بنابراین، اگر منظور مشرکان اراده و مشیّت تکوینی خدا باشد سخن آنان درست است و شاید آن را از خود پیامبر یاد گرفته بودند و
میخواستند پیامبر را به آن ملزم کنند، ولی آنها نمیدانستند که اراده تکوینی خدا بر این کار تعلّق نگرفته است و لذا در آیه دیگري
که در این زمینه است به آگاهی مشرکان و بیدانشی آنها تصریح شده است:
وَ قالُوا لَو شاءَ الرَّحمن ما عَبَدناهُم ما لَهُم بِذلِکَ مِن عِلم (زخرف/ 20 ) و گفتند که اگر خداي رحمان میخواست ما آنها را پرستش
نمیکردیم. آنها به این دانشی ندارند.
نظیر آیه مورد بحث، آیه 148 سوره انعام است که در ذیل آیه هم، بحثهایی داشتیم.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 36 الی 40
اشاره
وَ لَقَد بَعَثنا فِی کُل أُمَّۀٍ رَسُولًا أَنِ اعبُدُوا اللّهَ وَ اجتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنهُم مَن هَدَي اللّه وَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیه الضَّلالَۀُ فَسِیرُوا فِی الَأرضِ
فَانظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ المُکَذِّبِینَ ( 36 ) إِن تَحرِص عَلی هُداهُم فَإِن اللّهَ لا یَهدِي مَن یُضِلُّ وَ ما لَهُم مِن ناصِ رِینَ ( 37 ) وَ أَقسَمُوا بِاللّهِ
جَهدَ أَیمانِهِم لا یَبعَث اللّه مَن یَمُوت بَلی وَعداً عَلَیه حَ  قا وَ لکِن أَکثَرَ النّاس لا یَعلَمُونَ ( 38 ) لِیُبَیِّنَ لَهُم الَّذِي یَختَلِفُونَ فِیه وَ لِیَعلَمَ الَّذِینَ
( کَفَرُوا أَنَّهُم کانُوا کاذِبِینَ ( 39 ) إِنَّما قَولُنا لِشَیءٍ إِذا أَرَدناه أَن نَقُولَ لَه کُن فَیَکُون ( 40
همانا در هر امتی پیامبري برانگیختیم که خدا را بپرستید و از طاغوت دوري
صفحه : 136
کنید، پس، از آنان کسانی بودند که خدا هدایتشان کرد و از آنها کسانی بودند که گمراهی بر آنان حتمی شده بود، پس در زمین
( گردش کنید و بنگرید که سرانجام تکذیب کنندگان چگونه بود! ( 36
( اگر هم بر هدایت آنان علاقهمند باشی، همانا خداوند کسی را که گمراه شده هدایت نمیکند و آنان را یاورانی نیست ( 37
و به صورت شدیدترین سوگندها به خدا سوگند خوردند که خدا کسی را که میمیرد برنمی انگیزد نمیکند. آري وعده حقی
( است که بر عهده او است ولی بسیاري از مردم نمیدانند ( 38
( تا چیزي را که آنان در آن اختلاف کردهاند، برایشان روشن سازد و تا کافران بدانند که دروغگو بودهاند ( 39
( جز این نیست که سخن ما براي یک چیز به هنگامی که آن را اراده کنیم، این است که میگوییم: باش، پس موجود میشود ( 40
نکات ادبی
را تفسیر میکند. « بعثنا » جمله تفسیریّه است و مضمون « ان اعبدوا » -1
طغیانگر، متجاوز. درباره وزن آن در ذیل آیه 256 سوره بقره توضیح دادیم، رجوع شود. « الطاغوت » -2
است، ضمیر عائد از آن حذف شده است. « من » صله براي « هدي اللّه » -3
سزاوار گشته، تثبیت شده، حتمی شده. « حقّت » -4
سختترین سوگندهایشان. در این جا مصدر در موضع حال قرار گرفته است. « جهد أیمانهم » -5
و همان گونه است کلمه « وعد اللّه وعدا » : منصوب است به جهت مفعول مطلق بودن و فعلی از جنس آن مقدر است « وعداً » -6
گرفت. « وعداً » را نعت براي « حقّاً » البته میتوان .« حق حقّاً » به تقدیر « حقّاً »
صفحه 108 از 409
.« یبعثهم لیبیّن » : است و تقدیر آن چنین است « لا یبعث » متعلق به فعل محذوفی از جنس فعل « لیبیّن » -7
صفحه : 137
تفسیر و توضیح
37 ) وَ لَقَد بَعَثنا فِی کُل أُمَّۀٍ رَسُولًا أَنِ اعبُدُوا اللّهَ ... هر چند که بشر به وسیله عقل و فطرت میتواند مسیر زندگی خود را - آیات ( 36
پیدا کند و حتی به وجود خالق یکتا پی ببرد، ولی این مقدار براي رسیدن به سعادت مطلوب و داشتن عقاید درست، کافی نیست و
از آن گذشته هیچ تضمینی وجود ندارد که عقل اشتباه نکند و فطرت آلوده نشود وجود اختلافات فراوان میان عقلا، دلیل واضحی
بر ناکافی بودن عقل است. این جاست که خداوند به کمک بشر میآید و با فرستادن پیامبران، راه روشنی پیش روي انسان قرار
میدهد و اشتباهات عقل و کج رويهاي آن را تصحیح 1 می کند.
خداوند در این آیه، از همین سنّت جاریه خود خبر میدهد و میفرماید: همانا در هر امّتی پیامبري برانگیختیم تابه مردم بگوید: خدا
در این آیه، هر کسی یا چیزي است که انسان را از حق تعالی دور کند. « طاغوت » را بپرستید و از طاغوت دوري جویید. منظور از
دعوت به سوي خدا و نهی از پیروي طاغوت فصل مشترك تعالیم همه پیامبران است. آنها با این پیام، با انحراف فکري و اعتقادي
جامعههاي خود مبارزه کردند و عجیب است که بشر در هر فترتی دچار این انحراف شده و به سوي شرك و بت پرستی و خرافات
گرایش یافته است و به دنبال آن، خداوند پیامبري را فرستاده تا با این انحراف مبارزه کند.
پس از آمدن پیامبر و رساندن پیام الهی همواره مردم دو دسته میشدند: گروهی ایمان میآوردند و هدایت میشدند و گروهی هم
در گمراهی خود باقی میماندند.
در این آیه همین تقسیم بندي را میکند، به این بیان که برخی از مردم را خدا هدایت میکند و برخی دیگر از آنها هم هستند که
گمراهی براي آنان حتمی است.
به طوري که بارها تذکر دادهایم، خداوند وقتی بندهاي را هدایت میکند که او خود را در مسیر هدایت قرار بدهد یعنی گام اول را
باید خود انسان بردارد و خود را تسلیم
صفحه : 138
حق کند و در این صورت است که خداوند به کمک او میآید و راه را هموار میسازد. در طرف گمراهی هم مطلب به همین
صورت است یعنی انسان با آزادي و ارادهاي که دارد راه بد را بر میگزیند و در نتیجه خداوند هم لطف و کمک خود را از او
دریغ میکند.
در ادامه آیه، خطاب به مشرکان مکه اظهار میدارد که براي عبرت آموزي و فهم درست سنّتهاي الهی در زمین سیر کنید و
بنگرید که سرانجام تکذیب کنندگان پیامبران چگونه بوده است!
پس از این خطاب، خطاب دیگري را متوجّه پیامبر خدا میکند و در مورد گمراهانی که در اثر عناد با حق، شایستگی هدایت را از
خود دور کردهاند، خاطر نشان میسازد که اگر هم تو به هدایت شدن آنان حریص باشی، خدا آنان را که گمراه شدهاند هدایت
نمیکند و آنان یاورانی ندارند یعنی لطف خدا شامل آنان نخواهد شد و کسی آنان را یاري نخواهد کرد و این نتیجه قهري اعمال
بد آنهاست.
40 ) وَ أَقسَ مُوا بِاللّه جَهدَ أَیمانِهِم لا یَبعَث اللّه مَن یَمُوت ... انحراف مهم دیگر مشرکان مکه این بود که آنان به روز - آیات ( 38
قیامت و بعث و نشور و زنده شدن مردگان در رستاخیز عقیده نداشتند و آن را به شدّت نفی میکردند و سخن پیامبر در این زمینه
مایه شگفتی آنها بود و حتی او را متهم به دیوانگی میکردند.
صفحه 109 از 409
- وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَل نَدُلُّکُم عَلی رَجُل یُنَبِّئُکُم إِذا مُزِّقتُم کُل مُمَزَّق إِنَّکُم لَفِی خَلق جَدِیدٍ. أَفتَري عَلَی اللّه کَذِباً أَم بِه جِنَّۀٌ (سبأ/ 7
8) و کافران گفتند: آیا شما را به مردي راهنمایی کنیم که به شما خبر میدهد که چون پاره پاره و ریز ریز شدید، هر آینه در
آفرینشی نو در خواهید آمد! آیا بر خدا دروغ بافته یا او را دیوانگی است؟ مشرکان مکه در اصل، خدا را قبول داشتند، هر چند که
براي او شریک قرار میدادند ولی هرگز معاد را قبول نداشتند، و لذا در آیه مورد بحث، از آنها نقل میکند که آنان با شدّت تمام و
به صورت سختترین سوگند، به خدا سوگند میخوردند که
صفحه : 139
خداوند کسی را که مرده است زنده نخواهد کرد.
در پاسخ آنها اظهار میدارد که زنده شدن مردگان و بر پایی روز قیامت وعده حقّی است که خداوند داده و انجام خواهد یافت
ولی بسیاري از مردم نمیدانند.
علّت این که بسیاري از مردم آن را نمیدانند این است که مسئله قیامت دور از حس بشر است، ولی با اعتقاد به قدرت بیپایان خدا
و دیدن نمونههایی از آن در طبیعت مانند زنده شدن زمین در بهار و با خبر دادن پیامبران از وقوع آن، این استبعاد بر طرف میشود
و براي همین است که در قرآن تأکید بیشتري بر مسئله معاد شده است.
در آیه بعدي برخی از هدفهاي برپایی قیامت را ذکر میکند، به این بیان که در قیامت آنچه میان مؤمنان و کافران مورد اختلاف
بود آشکار میشود و حقّانیت راه پیامبران روشن میگردد و کافران میفهمند که در دنیا دروغگو بودهاند.
همان گونه که گفتیم، یکی از چیزهایی که پذیرش معاد را آسان میسازد، اعتقاد به قدرت مطلق خداوند است و این که او هر
چیزي را اراده کند تحقّق مییابد، و لذا خداوند در آیه بعدي قدرت عام و مطلق و بلا منازع خود را مطرح میکند و میفرماید: جز
این نیست که سخن ما براي یک چیز به هنگامی که آن را اراده کنیم، این است که میگوییم: موجود باش، پس آن موجود
میشود.
وقتی اراده تکوینی خداوند به موجود شدن یک چیز تعلّق میگیرد، بی درنگ موجود میشود و هیچ واسطه و فاصلهاي در کار
به چیزي، اراده موجود شدن آن است. « کن » نیست. توجّه کنیم که در این مقام، گفت گوي لفظی در کار نیست و منظور از گفتن
بنابراین اشکال تحصیل حاصل اگر آن چیز قبلًا موجود باشد و اشکال خطاب به معدوم اگر موجود نباشد، از اصل منتفی است.
البته این حقیقت در مقام بیان گستردگی و فراگیري قدرت خداوند است و در عین حال خداوند، جهان را بر اساس تدریج و تدرّج
آفریده و پدیدههاي جهان بر طبق قوانین خاصّ ی که خداوند در طبیعت نهاده است، به وجود میآیند و این خود یکی از سنّتهاي
خداوند است و میبینیم که خداوند، آسمانها و زمین را در شش روز یا شش دوره آفریده است.
صفحه : 140
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 41 الی 44
اشاره
وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللّه مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِی الدُّنیا حَسَ نَۀً وَ لَأَجرُ الآخِرَةِ أَکبَرُ لَو کانُوا یَعلَمُونَ ( 41 ) الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِم
یَتَوَکَّلُونَ ( 42 ) وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِکَ إِلاّ رِجالًا نُوحِی إِلَیهِم فَسئَلُوا أَهلَ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا تَعلَمُونَ ( 43 ) بِالبَیِّنات وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلنا إِلَیکَ
( الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاس ما نُزِّلَ إِلَیهِم وَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ ( 44
و کسانی که پس از آن که به آنان ستم شد، در راه خدا هجرت کردند، در این دنیا جاي نیکویی به آنان میدهیم و البته پاداش
صفحه 110 از 409
( آخرت بزرگتر است اگر میدانستند ( 41
( همانان که صبر کردند و بر پروردگارشان توکّل میکنند ( 42
( و پیش از تو جز مردانی که به آنها وحی میکردیم، نفرستادیم. پس اگر نمیدانید از اهل کتاب بپرسید ( 43
(آنها را) با صحبتهاي آشکار و کتابها (فرستادیم) و قرآن را به سوي تو فرستادیم تا براي مردم آنچه را که به سوي آنان نازل
( شده است بیان کنی، باشد که آنان بیندیشند ( 44
نکات ادبی
در راه خدا، براي خدا. « فی اللّه » -1
جایشان میدهیم. از بوّأ به معناي جاي دادن و پناه دادن. « لنبوّئنّهم » -2
است و یا منصوب است به تقدیر اعنی. « الّذین هاجروا » یا بدل از « الّذین صبروا » -3
در این جا به معناي کتابهاي آسمانی است. ذکر در اصل به معناي یاد کردن چیزي یا شخصی در قلب است، سپس به « الذکر » -4
یاد « ذکر » یاد کردن زبانی هم گفته شده است و این که در قرآن کریم در آیات متعددي کتب آسمانی و از جمله قرآن را به عنوان
میکند به این جهت است که کتابهاي آسمانی خدا را به یاد انسان میآورند و در واقع یاد نامه خداوند هستند.
صفحه : 141
.« ارسلوا بالبیّنات » یا « ارسلناهم بالبیّنات » : است که در آیه پیش بود، به تقدیر « و ما ارسلنا » متعلّق به فعلی از جنس فعل « بالبیّنات » -5
جمع بیّنه است که به معناي دلیل روشن و حجّت واضح میباشد و منظور از آن در این جا معجزات پیامبران است. « بیّنات » ضمناً
بنابراین به تمام کتابها میتوان زبور گفت، ولی « زبرت الکتاب أي کتبته » : جمع زبور به معناي کتاب. عربها میگویند « الزبر » -6
این کلمه به صورت مفرد بیشتر به کتاب داود و به صورت جمع به همه کتابهاي آسمانی اطلاق میشود.
توجّه کنیم که در علم حروف به حالتهاي خاصی از حروف الفباء زبر و بیّنات گفته میشود. آنها میگویند: هر حرفی زبر و بیّنات
دارد و بر اساس آن به نتایج خاصی میرسند، ولی این آیه از این اصطلاح بیگانه است و به آن ربطی ندارد.
تفسیر و توضیح
42 ) وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللّه مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا ... هجرت یا دوري کردن از محیطهاي آلوده یکی از موضوعاتی است که - آیات ( 41
اسلام به آن سفارش کرده و به صورت یک ارزش والا همانند جهاد به آن نگریسته است. البته هجرت از یک محیط فاسد در
صورتی ارزش والایی دارد که انسان نتواند آن محیط را اصلاح کند و گرنه تکلیف اوّلی کوشش در اصلاح محیط است.
مسلمانان صدر اسلام در آن دوران غربت اسلام در مکه زیر فشارها و شکنجهها قرار داشتند و از چنان قدرتی برخوردار نبودند که
با آن محیط فاسد مبارزه کنند، به خصوص آن دسته از مسلمانان که از قبیلههاي مهم نبودند بیشتر مورد آزار و اذیّت قرار داشتند.
این بود که به دستور پیامبر اسلام (ص) حدود هشتاد نفر از مسلمانان به سرپرستی جعفر بن ابی طالب به حبشه هجرت کردند و در
آن جا زندگی خوبی یافتند. یک بار دیگر هم خود پیامبر (ص) همراه با مسلمانان دیگر از مکّه به مدینه هجرت کردند.
صفحه : 142
در این آیه بطور کلی از مهاجران در راه خدا ستایش میکند و چون این سوره مکّی است احتمالًا اشاره به هجرت مسلمانان به حبشه
دارد. براي این مهاجران سه ویژگی بیان میکند: نخست این که آنان در راه خدا و براي خدا هجرت کردند و این هنگامی بود که
به خاطر دینشان شکنجه شدند و به آنان ستم روا گردید. دوم این که آنان صبر کردند و در راه خدا هر گونه ناراحتی را کشیدند،
صفحه 111 از 409
ولی دست از دین خود برنداشتند. سوم این که آنها رو به پروردگارشان میکنند و با مددجویی از الطاف الهی به راه خود ادامه
میدهند و کارها را به خدا واگذار میکنند.
به این افراد، هم در دنیا و هم در آخرت پاداش داده میشود. خداوند قول میدهد که در این دنیا جایگاه نیکویی به آنان خواهیم
داد. نمونه آن دو هجرتی است که مسلمانان داشتند و هم در حبشه و هم در مدینه اقامت گاه خوبی پیدا کردند. در این جا اضافه
میکند که پاداش آخرت از این بزرگتر است اگر میدانستند.
یا راجع به کافران است، یعنی آنها از پاداشهاي ارزشمند مهاجران خبر ندارند، و یا مربوط به مسلمانان است « اگر میدانستند » جمله
یعنی آنها از پاداش مهمّی که برایشان در نظر گرفته شده اطلاع ندارند و اگر اطلاع داشتند خیلی خوشحال میشدند.
44 ) وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِکَ إِلّا رِجالًا نُوحِی إِلَیهِم ... یکی دیگر از ایرادهاي مشرکان مکه به رسالت پیامبر اسلام (ص) - آیات ( 43
مطرح میشود. آنها بعید میدانستند که خدا بشري همانند خود آنها را به پیامبري برگزیند و گمان میکردند که این کار باید به
وسیله فرشتگان انجام گیرد. خداوند در این آیه در پاسخ آنها اظهار میدارد که ما هیچ پیامبري را پیش از تو نفرستادیم مگر این که
آنها نیز مردانی بودند که به آنها وحی میکردیم یعنی آنان هم مردانی همچون مردان دیگر بودند و از جنس فرشتگان یا جنیّان
نبودند.
پس از این بیان، از مشرکان میخواهد که اگر از این موضوع خبر ندارند این مسئله را از اهل ذکر یعنی پیروان کتابهاي آسمانی
مانند یهود و نصاري بپرسند بدون شک آنها خواهند گفت که پیامبران گذشته نیز از جنس بشر بودند. البته این سوره در مکه
صفحه : 143
نازل شده و هنوز میان پیامبر اسلام و یهود مدینه درگیري پیش نیامده بود و مشرکان مکّه نیز با سران اهل کتاب از یهود و نصاري
که در مدینه و نجران زندگی میکردند در تماس بوده و رابطه داشتند. بنابراین اگر این موضوع را از آنان میپرسیدند، همان جواب
را میشنیدند که بیان کردیم.
خطاب به مشرکان مکه است، ولی « فاسألوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون اگر نمیدانید از اهل ذکر بپرسید » هر چند که جمله
مضمون آن عام است و بر این حقیقت دلالت دارد که هر کس چیزي را نمیداند باید از دانایان بپرسد و جاهل باید به عالم رجوع
را « اهل ذکر » کند، و از همین جا لزوم تقلید جاهل از عالم در احکام دینی روشن میشود. همچنین اگر بخواهیم نمونه بارز و روشن
در امت اسلام مشخّص کنیم، آنها همان حضرات معصومین (ع) خواهند بود که با علم سرشاري که دارند، باید مورد مراجعه
دیگران قرار بگیرند و مردم باید مبانی و احکام دین را از آنان بیاموزند و لذا در برخی از روایات، اهل ذکر به ائمّه معصومین (ع)
تفسیر شده که از باب بیان مصداق روشن اهل ذکر است.
نکته دیگري که در آیه مورد بحث وجود دارد، این است که طبق این آیه همه پیامبران از جنس مرد بودند و هرگز زنی به پیامبري
نرسید و اگر عیسی و یحیی در کودکی به پیامبري رسیدند آنها نیز از جنس مردان بودند و این که در بعضی از آیات از ملائکه به
عنوان رسل یاد شده، منظور پیام رسانی آنها به پیامبران است. شک نیست که اگر زنی به پیامبري مبعوث میشد، مردم کمتر زیر بار
او میرفتند و این در طبیعت مردان است، و لذا میبینیم هم اکنون نیز که این همه از حقوق و آزادي زن دفاع میشود، حتی در
کشورهاي مدعی آزادي، همه یا بیشتر کارهاي کلیدي و پستهاي حساس در دست مردان است.
در آیه بعدي، اظهار میدارد که این پیامبران را با حجّتهاي آشکار و کتابها فرستادیم، یعنی پیامبران الهی داراي معجزه بودند که
حقانیت آنان را ثابت میکرد و نیز داراي کتاب و برنامه احکام بودند تا جامعه را هدایت کنند. پس از بیان این مطلب
صفحه : 144
کلّی، خطاب به پیامبر اسلام (ص) میفرماید: و به سوي تو قرآن را فرستادیم تا آنچه را که به مردم نازل کردیم براي آنان به روشنی
صفحه 112 از 409
بیان کنی، باشد که آنان بیندیشند.
طبق این سخن، نزول قرآن براي دو هدف بود: یکی تبیین آیات آن به وسیله پیامبر، و دیگر به کار اندازي اندیشههاي مردم که خود
در این آیات بیندیشند و به نتایجی برسند. بنابراین، بشر حق دارد و باید در آیات قرآنی بیندیشد و در آن تدبّر کند و این که در
برخی از روایات، از تفسیر به رأي نهی شده است، ناظر به این مطلب است که انسان براي خود اندیشهاي داشته باشد و بخواهد از
قرآن براي آن تأیید بگیرد و رأي خود را به قرآن تحمیل کند. اما اگر کسی خود را سرسپرده قرآن کند و هیچ اندیشه پیش
ساختهاي را بر قرآن تحمیل نکند، تفکّر در آیات قرآنی او را با دریایی از معارف و معانی رو به رو خواهد کرد و درهایی از علم و
دانش به روي او باز خواهد شد و مطابق ظرفیّت وجودي و گنجایش استعداد خود از آن بهره خواهد گرفت و اساساً قرآن چون
باران است که هر ظرفی به اندازه گنجایش خود آن را در خود جاي میدهد.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 45 الی 50
اشاره
أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئات أَن یَخسِفَ اللّه بِهِم الَأرضَ أَو یَأتِیَهُم العَذاب مِن حَیث لا یَشعُرُونَ ( 45 ) أَو یَأخُ ذَهُم فِی تَقَلُّبِهِم فَما هُم
بِمُعجِزِینَ ( 46 ) أَو یَأخُ ذَهُم عَلی تَخَوُّف فَإِن رَبَّکُم لَرَؤُف رَحِیم ( 47 ) أَ وَ لَم یَرَوا إِلی ما خَلَقَ اللّه مِن شَیءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُه عَن الیَمِین وَ
( الشَّمائِل سُجَّداً لِلّه وَ هُم داخِرُونَ ( 48 ) وَ لِلّه یَسجُدُ ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض مِن دابَّۀٍ وَ المَلائِکَۀُ وَ هُم لا یَستَکبِرُونَ ( 49
( یَخافُونَ رَبَّهُم مِن فَوقِهِم وَ یَفعَلُونَ ما یُؤمَرُونَ ( 50
آیا کسانی که با نیرنگ بديها کردند، ایمن شدهاند از این که خداوند آنان را به زمین فرو برد یا از جایی که نمیدانند، عذاب به
( سراغ آنان بیاید! ( 45
( یا آنان را به هنگام رفت و آمدشان برگیرد و آنان ناتوان کننده (خدا) نیستند ( 46
یا
صفحه : 145
( آنان را در حال هراس برگیرد! پس پروردگار شما البته مهربان و رحیم است ( 47
آیا به آنچه خداوند آفریده نمینگرند! چیزي که سایههاي آن از راست و چپ در حالی که براي خدا سجده میکنند، بر میگردد
( و آنها فروتنانند ( 48
( و آنچه در آسمانها و زمین از جنبندگان و فرشتگان وجود دارند، براي خدا سجده میکنند و آنان گردنکشی نمیکنند ( 49
( آنها از پروردگارشان که بالاي آنهاست میترسند و آنچه را که به آنان فرمان داده میشود انجام میدهند ( 50
نکات ادبی
مفعول آن است. « السیئات » تضمین شده و به همین جهت « عملوا » نیرنگ، کردند و در این جا در آن معناي « مکروا » -1
به معناي غایب شدن و پنهان شدن است، و به پنهان شدن ماه در حال فاصله افتادن زمین میان آن « خسف » فرو برد. از « یخسف » -2
و خورشید خسوف گفته میشود.
به حرکت کردن و سیر کردن گفته میشود. « تقلّب » . رفت و آمد آنها « تقلّبهم » -3
ناتوان کنندگان، عاجز کنندگان. « معجزین » -4
صفحه 113 از 409
هراس، در حال ترس و نگرانی به سر بردن. گاهی گفته میشود که تخوّف به معناي کاستی تدریجی نعمتهاست. « تخوّف » -5
باز میگردد، میل میکند. اصل فیئ به معناي رجوع است و به سایه اجسام که پس از زوال خورشید میافتد و دوباره از « یتفیّؤ » -6
اعم از فیئ است، چون ظل به هر سایهاي چه پیش از زوال باشد و «ّ ظل » کوتاهی به بلندي برمیگردد، فیئ گفته میشود. بنابراین
چه پس از زوال، گفته میشود.
جمع شمال به معناي چپ. « الشمائل » -7
فروتنان، خاکساران. و خود به معناي ذلّت و کوچک شدن است. « داخرون » -8
جنبنده، حیوان. این واژه بیشتر در اسب به کار میرود ولی در این جا « دابّه » -9
صفحه : 146
معناي عام دارد و شامل همه حیوانات میشود.
تفسیر و توضیح
47 ) أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئات ... در آیات پیش با محبّت و استدلال با مشرکان سخن گفته شد و اینک آنها به عذاب - آیات ( 45
الهی تهدید میشوند. در این آیات کافران که با نیرنگهاي خود دست به کارهاي زشت زدند و پیامبر اسلام را مسخره کردند و
مسلمانان را آزار رسانیدند، با چهار نوع از عذاب مورد تهدید قرار میگیرند و آنان نباید با وجود این اعمال ناروا، خود را ایمن
بدانند و آسوده خاطر زندگی کنند.
ممکن است که خدا آنان را به زمین فرو برد همان گونه که قارون را فرو برد و ممکن است که از جایی که آنها نمیدانند و احتمال
آن را هم نمیدهند، ناگهان عذاب به سراغشان آید، همان گونه که قوم لوط چنین شدند و ممکن است که هنگام رفت و آمد در
شهرها یا سفرها، عذاب الهی آنان را فرا گیرد و بدون شک آنها قدرت دفع آن عذاب را ندارند و نمیتوانند از آن بگریزند و خدا
را ناتوان سازند، و نیز ممکن است که عذاب الهی در حالی به سراغ آنان بیاید که خود از آن هراسناك هستند و احتمال آن را
میدهند. شکل آخر عذاب نقطه مقابل شکل دوّم است که عذاب به صورت ناگهانی نازل میشد.
این تهدیدها ممکن است درباره هر جامعهاي که از خدا و تعالیم پیامبران فاصله گرفتهاند و معنویّتها و ارزشهاي الهی را زیر پا
گذاشتهاند، عملی شود و آن جامعه با وجود ظاهري قدرتمند، نابود گردد.
در پایان آیه با یاد آوري مهربانی خداوند روشن میسازد که با این وجود خدا به آسانی و زودازود بلا نازل نمیکند.
50 ) أَ وَ لَم یَرَوا إِلی ما خَلَقَ اللّه مِن شَیءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُه ... پس از تهدید مشرکان به نزول عذاب الهی، اینک نشانههایی از - آیات ( 48
قدرت مطلقه خدا را بیان میکند تا مشرکان بدانند که اگر او اراده کند هر کاري را انجام میدهد و تمام عوامل تأثیر گذار
صفحه : 147
در طبیعت در اختیار اوست و همه چیز در برابر او خضوع دارند و از جمله آنها سایههاي اجسامند.
میپرسد: آیا مشرکان به آنچه خدا آفریده نمینگرند که چگونه سایههاي آن از راست و چپ بر میگردند و این در حالی است که
آنها براي خدا سجده میکنند و در برابر او خاضعند!
بدین گونه با تسلیم شدن سایههاي کوه و درخت و اجسام دیگر به اراده الهی که آنها را تابع محض قرار داده، نشانهاي از حاکمیّت
خداوند را معرفی میکند و این تسلیم را نوعی سجده و خضوع در برابر خدا میشمارد. البته سجده در این جا به معناي خضوع و
تسلیم است و سجدهاي که انسان در حال نماز انجام میدهد مورد نظر نیست.
درباره چگونگی سجده کردن سایهها در تفسیر آیه 15 سوره رعد بحثهایی داشتیم، رجوع شود.
صفحه 114 از 409
پس از بیان سجده کردن سایهها، اضافه میکند که نه تنها سایهها بلکه تمام جنبندگانی که در آسمانها و زمین وجود دارند و نیز
فرشتگان، همگی در برابر خدا سجده میکنند و این فرشتگان در برابر خدا گردنکشی نمیکنند و از پروردگارشان که بالاي
آنهاست میترسند و آنچه را که به آنان فرمان داده میشود انجام میدهند.
منظور از جنبندگان که در برابر اراده خدا خضوع دارند، همه حیوانات از جمله انسانهاست، چون زندگی خواه و ناخواه تابع قوانین
طبیعی است که خدا آنها را وضع کرده و آنها نمیتوانند از این قوانین تخلّف کنند و مجبورند در برابر آن تسلیم باشند و این همان
سجده و خضوع است که در این آیه مورد نظر است، نظیر:
وَ لِلّه یَسجُدُ مَن فِی السَّماوات وَ الَأرض طَوعاً وَ کَرهاً وَ ظِلالُهُم بِالغُدُوِّ وَ الآصال (رعد/ 15 ) و هر کس که در آسمانها و زمین است
خواه و ناخواه و سایه هایشان بامدادان و شبانگاهان خدا را سجده میکنند.
صفحه : 148
این که در آیه مورد بحث آمده که خدا بالاي فرشتگان است، منظور از آن قدرت و غلبه و قاهر بودن خداست، و این که گفته شده
فرشتگان از خدا میترسند، این ترس از باب متأثّر شدن ضعیف از قوي و کوچک از بزرگ است و یک خوف ذاتی است، یعنی
مقام خدا آنان را در چنان حالتی از خضوع و خشوع قرار داده که گویا آنها میترسند و گر نه خدا موجود ترسناکی نیست که کسی
بیجهت از او بترسد و فرشتگان گناهی نکردهاند که باعث ترس آنها باشد.
نکتهاي که در پایان تفسیر این آیات به آن اشاره میکنیم این است که در این آیات از وجود جنبندگانی در آسمانها خبر داده
شده، و این اشاره روشنی است که در کرات دیگر نیز موجودات زندهاي وجود دارند.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 51 الی 55
اشاره
وَ قالَ اللّه لا تَتَّخِ ذُوا إِلهَین اثنَین إِنَّما هُوَ إِله واحِ دٌ فَإِیّايَ فَارهَبُون ( 51 ) وَ لَه ما فِی السَّماوات وَ الَأرض وَ لَه الدِّین واصِ باً أَ فَغَیرَ اللّهِ
تَتَّقُونَ ( 52 ) وَ ما بِکُ م مِن نِعمَ ۀٍ فَمِنَ اللّه ثُم إِذا مَسَّکُم الضُّرُّ فَإِلَیه تَجئَرُونَ ( 53 ) ثُم إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنکُ م إِذا فَرِیق مِنکُم بِرَبِّهِم
( یُشرِکُونَ ( 54 ) لِیَکفُرُوا بِما آتَیناهُم فَتَمَتَّعُوا فَسَوفَ تَعلَمُونَ ( 55
( خداوند گفت: دو خدا مگیرید، همانا خدا یگانه است، پس تنها از من بترسید ( 51
( و آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست و اطاعت همواره براي اوست، آیا از غیر خدا پروا میکنید! ( 52
( و هر نعمتی که شما دارید از خداست، آن گاه وقتی شما را آسیب میرسد، به سوي او مینالید ( 53
( آن گاه، وقتی آسیب را از شما برداشت، ناگهان گروهی از شما به پروردگارشان شرك میورزند ( 54
( تا آنچه را که به آنان دادهایم کفران کنند، پس برخوردار شوید که به زودي میدانید ( 55
نکات ادبی
دو لحاظ دارد: یکی « الهین » است، چون « الهین » تأکید و توضیح براي « اثنین » -1
صفحه : 149
جنس و دیگري عدد، و آنچه مورد نهی قرار گرفته عدد است نه جنس. یعنی از پرستش اله نهی نشده بلکه از پرستش دو اله نهی
.« اله واحد » شده است. و همینطور است
صفحه 115 از 409
از من بترسید. از رهبت به معناي ترس و مقابل آن رغبت است، همان گونه که مقابل خوف، رجا قرار دارد. « فارهبون » -2
در این جا به معناي اطاعت و پیروي است. « الدین » -3
است. « الدین » حال از « واصبا » پیوسته، همواره، بطور مداوم. وصب به معناي استمرار در کار است. ضمناً « واصبا » -4
زاري میکنید، مینالید. از جأر به معناي تضرّع و زاري، و آن اسم صوت است مانند بکاء و صراخ. « تجئرون » -5
و منظور این است که عاقبت شرك آنان این شد که « لیکون لهم عدوّاً و حزناً » لام عاقبت است مانند «« لیکفروا » -6 لام در
نعمتهاي خدا را ناسپاسی کردند. نه این که آنها به این سبب مشرك شدند که ناسپاسی کرده باشند. البته میتوان آن را براي
غایت هم گرفت همان گونه که گفته شده است، ولی وجه اوّل بهتر است.
تفسیر و توضیح
52 ) وَ قالَ اللّه لا تَتَّخِ ذُوا إِلهَین اثنَین ... کسانی که براي خدا شریک قرار میدهند و بت پرستی میکنند، چنین - آیات ( 51
میپندارند که خدا آن چنان مقام والایی دارد که ما نمیتوانیم با او رابطه برقرار کنیم و لذا موجودات خاصّ ی را واسطه و شفیع قرار
میدهند و آن چنان در پرستش آنها پیش میروند که خداي واقعی از یادشان میرود و از این معبودهاي خود ساخته طلب حاجت
میکنند و از آنها میترسند.
در این آیه از قول خدا نقل میشود که فرمود: دو خدا مگیرید، همانا او خداي یگانه است و تنها از من بترسید. منظور از دو خدا
یکی خداي واقعی و دیگري معبودهاي ساختگی است که ممکن است بیش از یکی باشد. بنابراین اگر مشرکان
صفحه : 150
بتهاي متعدّدي را عبادت میکردند که تعداد آنها زیاد بود همه آنها در برابر خدا، یک معبود به حساب میآید. خداوند در این
آیه از این انحراف فکري نهی میکند و توجّه میدهد که این بتها چیزي نیستند که از آنها بترسید، شما باید از خدا بترسید.
ترس از خشم خدایان و بتها چنان در میان مشرکان ریشهدار بود که گاهی براي مصونیّت از خشم آنان قربانی میکردند و حتی
گاهی فرزندان خود را قربانی میکردند. و میبینیم قوم هود که سخنان تازهاي از او میشنیدند، میپنداشتند که در اثر گزندي که از
خدایانشان به هود رسیده او دیوانه شده است.
إِن نَقُول إِلَّا اعتَراكَ بَعض آلِهَتِنا بِسُوءٍ (هود/ 54 ) جز این نمیگوییم که برخی از خدایان ما به تو آسیب رسانیدهاند.
در آیات مورد بحث پس از تأکید بر این که شما باید تنها از خدا بترسید، قدرت و سلطنت مطلقه خدا را در جهان مطرح میکند و
اظهار میدارد که آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست، و نیز اطاعت و بندگی هم پیوسته و همیشه براي خداست. سپس
میپرسد: با این وجود آیا شما از غیر خدا پروا میکنید!
55 ) وَ ما بِکُ م مِن نِعمَ ۀٍ فَمِنَ اللّه ... در تعقیب مطلب قبلی و آیات حاکمیّت و سلطنت مطلقه خداوند، خاطر نشان - آیات ( 53
میسازد که هر نعمتی که شما دارید از خداست، یعنی اگر شما امکانات مالی و نیروي جسمانی و یا هر نعمت دیگري دارید، همه
را خدا داده است و بنابراین باید تنها او را بندگی کنید.
براي اثبات این که همه نعمتها از آن خداست، صحنهاي از زندگی انسانها را ترسیم میکند، به این صورت که اگر شما را در
زندگی آسیبی برسد و دچار بلا و مصیبتی شوید، شما به سوي خدا روي میآورید و زاري میکنید. این حقیقت را همه در زندگی
خود تجربه کردهاند که به هنگام بسته شدن راه چاره، بی اختیار، انسان به سوي یک نیروي غیبی کشیده میشود که او میتواند
مشکل را حل کند.
حتی کسانی که خدا را باور ندارند، هنگام بروز چنین حوادثی که از همه جا قطع امید کردهاند، ندایی از درون خود میشنوند که
صفحه 116 از 409
آنها را به امدادهاي غیبی نوید میدهد و در همان
صفحه : 151
حال خواه ناخواه به سوي یک نیروي لا یزال کشیده میشوند و این همان فطرت است که در چنین مواردي بیدار میشود.
ولی با این وجود، انسان ناسپاس به زودي همه چیز را فراموش میکند و چون آن گرفتاري بر طرف شد، باز به حالت ناسپاسی خود
بر میگردد. و لذا در ادامه آیه میفرماید: آن گاه که آسیب از شما بر طرف شد، گروهی از شما به پروردگارشان شرك میورزند.
سپس اضافه میکند که عاقبت این شرك، ناسپاسی نعمتهایی است که به آنها دادهایم. این که میفرماید: آنها شرك میورزند تا
آنچه را که به آنها دادهایم ناسپاسی کنند، منظور این نیست که شرك ورزي آنها با هدف ناسپاسی انجام میگیرد، بلکه منظور، بیان
لام عاقبت است، چنان که توضیح دادیم. « لیکفروا » عاقبت کار آنهاست که به ناسپاسی میانجامد و لام در
در پایان آیه آنان را تهدید میکند و میفرماید: پس برخوردار شوید و کامجویی کنید، زودا که میدانید یعنی به زودي این
کامجوییهاي شما به عذاب تبدیل خواهد شد و حقیقت را خواهید فهمید ولی دیر شده است. این کار ممکن است در دنیا تحقّق
یابد و آنها با دیدن عذاب به خود آیند و یا در آخرت حاصل شود و در هر دو صورت سودي به حال آنان ندارد.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 56 الی 60
اشاره
وَ یَجعَلُونَ لِما لا یَعلَمُونَ نَصِ یباً مِمّا رَزَقناهُم تَاللّه لَتُسئَلُن عَمّا کُنتُم تَفتَرُونَ ( 56 ) وَ یَجعَلُونَ لِلّه البَنات سُبحانَه وَ لَهُم ما یَشتَهُونَ ( 57 ) وَ
إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالأُنثی ظَل وَجهُه مُسوَ  دا وَ هُوَ کَظِیم ( 58 ) یَتَواري مِنَ القَوم مِن سُوءِ ما بُشِّرَ بِه أَ یُمسِکُه عَلی هُون أَم یَدُسُّه فِی التُّرابِ
( أَلا ساءَ ما یَحکُمُونَ ( 59 ) لِلَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ مَثَل السَّوءِ وَ لِلّه المَثَل الَأعلی وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم ( 60
و براي چیزي که به آن علم ندارند، بهرهاي از آنچه ما به آنان روزي دادهایم قرار میدهند. سوگند به خدا که البته از آنچه افترا
میزنید پرسیده خواهید شد
صفحه : 152
(56)
( و براي خدا دختران را تعیین میکنند، او منزّه است، و براي خودشان هر چه را که بخواهند ( 57
( و چون یکی از آنها به (زاده شدن) دختر مژده داده میشود صورت او سیاه میگردد و او خشم خود را فرو میخورد ( 58
از بدي آنچه به او مژده داده شده از مردم پنهان میشود، آیا او را با خواري نگه دارد و یا او را در خاك نهان کند! آگاه باشید که
( بد است آنچه داوري میکنند ( 59
( براي کسانی که به آخرت ایمان نیاوردهاند صفت زشت و براي خدا صفت والاست و او قدرتمند و فرزانه است ( 60
نکات ادبی
« ما » به مشرکان بر میگردد، یعنی آنان به این که بتها سود و زیانی ندارند آگاهی نداشتند. و ممکن است به « لا یعلمون » -1 ضمیر
برگردد یعنی آن بتها چیزي نمیدانستند.
در اصل به معناي بستن « کظم » . فرو خورنده خشم، کسی که ناراحت است ولی ناراحتی خود را پوشیده میدارد « کظیم » -2
سرمشک است.
صفحه 117 از 409
فرار میکند، خود را پنهان میسازد. « یتواري » -3
مصدریّه است. « ما بشّر » در « ما » -4
خواري، ذلّت، رسوایی. « هون » -5
او را نهان کند. از دس یدس.ّ « یدسّه » -6
در این جا به معناي صفت است. « مَثَل » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 56 ) وَ یَجعَلُونَ لِما لا یَعلَمُونَ نَصِیباً ... در این آیات، سه نمونه از بدعتها و خرافات جاهلیّت پیش از اسلام ذکر میشود.
بدعت نخست این که مشرکان قسمتی از روزي خود را که خدا به آنان داده بود، به
صفحه : 153
بت هایشان اختصاص میدادند و این در حالی بود که آنها به این که بتها سود و زیانی ندارند، آگاهی نداشتند و کارشان از روي
جهالت و خرافه پرستی بود.
آنها گوسفند یا شتر یا گاوي را به عنوان قربانی میکشتند و سهمی از گوشت آن را به بتهاي خود پیشکش میکردند و به کاهنان
و نگهبانان بتها میداند. همچنین بخشی از زراعت خود را نیز به بت هایشان اختصاص میدادند. البته آنها این بخشها را میان
خدا و بتهاي خود تقسیم میکردند، همان گونه که در آیات دیگر آمده است:
وَ جَعَلُوا لِلّه مِمّا ذَرَأَ مِنَ الحَرث وَ الَأنعام نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلّه بِزَعمِهِم وَ هذا لِشُرَکائِنا (انعام/ 136 ) و براي خدا از آنچه آفریده است از
کشت و چارپایان بهرهاي قرار دادند و گفتند:
این براي خداست به پندار خودشان و این براي شریکان ما.
براي توضیح بیشتر به تفسیر همین آیه مراجعه شود.
در پایان آیه در ردّ این بدعت میفرماید: سوگند به خدا که البته از دروغی که میبندید بازخواست خواهید شد، یعنی مسئولیّت این
بدعتها و دروغها به عهده آنان است و باید در قیامت پاسخگو باشند.
آیه ( 57 ) وَ یَجعَلُونَ لِلّه البَنات ... بدعت دوم مشرکان که در این آیه به آن پرداخته شده، این است که برخی از قبایل عرب مانند
خزاعه و کنانه معتقد بودند که براي خدا دخترانی است و آنها همان فرشتگان هستند. در این آیه ضمن نقل این اعتقاد فاسد آنان،
اظهار میدارد که خدا منزّه از آن است که فرزندي داشته باشد و اضافه میکند که آنان براي خود آنچه را که دوست دارند قرار
میدهند؟ یعنی چگونه است که آنان براي خدا دختر میانگارند ولی براي خود آرزوي پسر میکنند؟ این اعتقاد باطل عصر جاهلی
در آیات دیگر نیز به گونههاي مختلف آمده است، از جمله:
(150 - فَاستَفتِهِم أَ لِرَبِّکَ البَنات وَ لَهُم البَنُونَ أَم خَلَقنَا المَلائِکَۀَ إِناثاً وَ هُم شاهِدُونَ (صافات/ 149
صفحه : 154
از آنان بپرس، آیا پروردگارت را دختران باشد و براي آنان پسران! یا مگر آنان حاضر و شاهد بودند که ما فرشتگان را دخترانی
60 ) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَ دُهُم بِالأُنثی ظَل وَجهُه مُسوَ  دا ... بدعت سوم مشرکان که در این آیات به آن پرداخته شده - آفریدیم!؟ آیات ( 58
این است که آنان داشتن دختر را ننگ و عار میدانستند و آنها را زنده به گور میکردند.
در این آیات نقل میکند که اگر به یکی از آنان خبر داده میشد که همسر او دختري زاییده است، آن چنان ناراحت میشد که از
شدّت خشم چهره او سیاه میشد و به زحمت خشم و اندوه خود را فرو میبرد. او با خود میاندیشید که آیا خواري و ننگ دختر
صفحه 118 از 409
داشتن را بپذیرد و آن دختر را نگه دارد و یا او را در زیر خاك پنهان سازد و زنده به گور کند.
البته گاهی دختران را با تمام ناراحتی نگه میداشتند و گاهی هم آنها را زنده به گور میکردند. در این آیات پس از نقل این کار
ناشایست مردم جاهلی، در محکوم کردن آن میگوید: آگاه باشید که چه داوري بدي میکنند.
در عصر جاهلی، داشتن دختر را از آن جهت ناپسند میداشتند که در جنگها دختران اسیر دشمن میشدند و این ننگ و عاري
براي آنان بود، دیگر این که طبق رسوم جاهلی پسران کار میکردند و به خانواده سود میرساندند ولی دختران فقط مصرف کننده
بودند. گاهی هم در عصر جاهلی، فرزندان خود را- چه پسر و چه دختر- به جهت فقر و تنگدستی و از ترس این که نتوانند
خوراك او را تأمین کنند میکشتند.
اسلام از این کار زشت و غیر انسانی به شدّت جلوگیري کرد و خداوند در قرآن وعده داد که روزي فرزندانشان را خواهد داد و
« موؤوده فرزندان زنده به گور شده » آنها نباید از ترس فقر چنین جنایتی را مرتکب شوند و اعلام کرد که در قیامت از آنان راجع به
بازخواست خواهد شد.
پس از بیان سه نمونه از بدعتهاي زشت عصر جاهلی، در آیه بعدي تأکید میکند که آنان که به آخرت ایمان ندارند، صفت
زشتی دارند و در برابر آنان، خدا صفت
صفحه : 155
والایی دارد و او عزیز یعنی قدرتمند و حکیم یعنی فرزانه است.
تقابل اوصاف کافران با اوصاف خدا معنیدار است و نشان دهنده نهایت زشتی در برابر نهایت خوبی است.
بحثی درباره زنده به گور کردن دختران در عصر جاهلی
در میان اقوام پیشین، زن همواره مورد تحقیر قرار میگرفت و زن را موجودي میدانستند که فقط براي را حتی مرد و شیرین کردن
زندگی او آفریده شده است. این موجودي که به نظر آنها حقیر بود، گاهی به خاطر تع ّ ص بات و سنّتهاي خاصّ ی که داشتند مایه
دردسر آنها میشد تا جایی که گاهی منجر به درگیريها و جنگها میشد.
براي رها شدن از این دردسرها، در میان برخی از اقوام این سنّت رایج بود که بعضی از آنها نوزاد دختر را زنده به گور میکردند و
با این عمل غیر انسانی خود را از عواقب بعدي حفظ میکردند. نمونه بارز این اقوام، عربهاي عصر جاهلی بودند که پیش از اسلام
و حتی همزمان با آغاز بعثت پیامبر اسلام، دست به این کار جنایت بار میزدند. البته در میان برخی از اقوام چینی هم، این عمل
«1». رواج داشته و آنها نیز با انگیزههاي مشابهی دختران خود را زنده به گور میکردند
در میان اعراب جاهلی معاصر اسلام این کار رایج بود و به خصوص در میان قبیلههاي بنی تمیم و هذیل و قیس و بکر بن وائل رواج
و آن به دو صورت انجام میگرفت: گاهی زنها موقع وضع حمل روي گودالی میرفتند و چون بچه به دنیا «2» بیشتري داشت
میآمد نگاه میکردند اگر دختر بود در همان گودال قرار میدادند و خاك روي او میریختند و زنده زنده دفنش میکردند و اگر
پسر بود آن را برمیداشتند.
-----------------------------------
. 1)- یحیی نوري، جاهلیت و اسلام، ص 629 )
. 2)- إبن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 13 ، ص 174 )
صفحه : 156
درباره ستمی که این مادران به نوزاد دختر خود روا میداشتند، إبن اعرابی چنین سروده است:
صفحه 119 از 409
«1» ما لقی الموءودة من ظلم امّه کما لقیت ذهل جمیعا و عامر
یعنی به دختر زنده به گور شده، از ظلم مادرش آن نرسید که به ذهل و عامر رسید.
گاهی هم چنان بود که مادر از روي عاطفه مادري این کار را نمیکرد و حتی دختر را از چشم پدر دور میکرد ولی چون پدر
میفهمید، خود به این کار غیر انسانی دست میزد و البته چنان نبود که همه دخترها را زنده به گور کنند که در آن صورت نظام
زندگی به هم میخورد بلکه در برخی از موارد و به خصوص هنگامی که تعداد دختران در یک خانواده زیاد میشد، این کار را
انجام میدادند.
در گزارشی که إبن ابی الحدید دارد چنین آمده است: میان بنی تمیم و نعمان جنگی اتّفاق افتاد و نعمان بن منذر بر آنها غلبه کرد
و دخترانشان را به اسیري گرفت.
بنی تمیم از او خواهش کردند که اسیران را باز پس دهد و او پذیرفت و هر دختر اسیري به پدرش ملحق شد، جز دختر قیس بن
عاصم که نزد پدر نیامد و کسی را که او را به اسیري گرفته بود انتخاب کرد. قیس بن عاصم از شدّت خشم نذر کرد که هر دختري
بنابراین گزارش، این عمل پیش از جنگ بنی .«2» از او به دنیا بیاید زنده به گورش کند و بسیاري از بنی تمیم از او پیروي کردند
«3» تمیم و نعمان، در میان عربها مرسوم نبوده است و چون نعمان بن منذر آخرین پادشاه از پادشاهان حیره تا ظهور اسلام بود
بنابراین، زنده به گور کردن دختران در میان اعراب جاهلی سابقه طولانی نداشته است.
امیر المؤمنین در اواسط خطبه معروف به خطبه قاصعه، ضمن بیان حالات فرزندان اسماعیل یعنی عربهاي مقارن با بعثت پیامبر
اسلام، برخی از انحرافات مهم آنها، از جمله موضوع زنده به گور کردن دختران را مطرح میکند.
-----------------------------------
. 1)- إبن منظور، لسان العرب، ج 15 ، ص 190 )
. 2)- إبن ابی الحدید، ج 13 ، ص 175 )
. 3)- مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 80 )
صفحه : 157
فالاحوال مضطربۀ و الأیدي مختلفۀ و الکثره متفرقۀ فی بلاء أزل و اطباق جهل، من بنات موؤودة و اصنام معبودة و ارحام مقطوعۀ و
.«1» غارات مشنونۀ
حالات گوناگون و قدرتها پراکنده و جمعیّت آنان متفرق بود، در بلایی سخت و در جهالتی فرا گیر فرو رفته بودند، دختران را
زنده به گور و بتها را پرستش میکردند و رابطههاي خویشاوندي را قطع کرده بودند و غارتگريهاي پی در پی داشتند.
در این بیان امیر المؤمنین (ع) نیز موضوع زنده به گور کردن دختران از عصر جاهلی معاصر با اسلام فراتر نمیرود. به هر حال
یعنی « صهر » عربهاي عصر جاهلی چنین عادتی داشتند و دختران معصوم را زنده زنده در زیر خاك دفن میکردند و به قبر آنان
گویا که آنها با این قبرها ازدواج کردهاند؟ کار آنان درست بر عکس کار فرعونیان بود که پسران را میکشتند «2». داماد میگفتند
و دختران را زنده میگذاشتند. البته هر کدام از آنها انگیزههاي خاص خود را داشتند.
انگیزههاي این کار
زنده به گور کردن دختران و بطور کلی کشتن فرزندان در میان عربها، به خاطر انگیزههاي گوناگونی صورت میگرفت و ما در
این جا با استفاده از قرآن کریم به سه انگیزه اشاره میکنیم:
-1 غیرت خواهی و تعصّب. عربها قومی جنگجو بودند و همواره در میان قبایل مختلف جنگهایی در میگرفت و گاهی جنگ
صفحه 120 از 409
.«3» میان دو قبیله چندین سال ادامه مییافت که یک نمونه آن جنگ فجار بود که بیش از چهار سال طول کشید
در این جنگهاي طولانی گاهی دخترانی از یک قبیله اسیر قبیله دیگر میشدند و این براي آنان بسیار ناراحت کننده و مایه ننگ و
رسوایی بود. به همین سبب به هر نحوي بود جنگ را ادامه میدادند تا آنها نیز از طرف مقابل اسیر بگیرند. براي همین
-----------------------------------
. 1)- نهج البلاغه، خطبه 192 )
. 2)- صدوق، معانی الاخبار، ص 280 )
. 3)- جاد المولی، ایام العرب، ص 322 )
صفحه : 158
بود که آنها دختر داشتن را براي خود ننگ و خواري میانگاشتند.
برخی از قبایل عرب جهت رهایی از این ننگ و رسوایی دختران را در همان آغاز که محبّتشان در دل آنها جا نگرفته میکشتند و
بدین گونه خودشان را از عواقب بعدي آن خلاص میکردند. البته محبّت پدري گاهی آنها را از این کار باز میداشت و آنها
تردید داشتند که آیا این دختر را نگه دارند یا دفن کنند. قرآن کریم در این باره میفرماید:
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالأُنثی ظَل وَجهُه مُسوَ  دا وَ هُوَ کَظِیم.ٌ یَتَواري مِنَ القَوم مِن سُوءِ ما بُشِّرَ بِه أَ یُمسِکُه عَلی هُون أَم یَدُسُّه فِی التُّراب أَلا
59 ) و چون یکی از آنها به زاده شدن دختر مژده داده میشد، صورت او سیاه میگردید و خشم خود - ساءَ ما یَحکُمُونَ (نحل/ 58
را فرو میخورد. از بدي آنچه به او مژده داده شده از مردم پنهان میشد، آیا او را با خواري نگه دارد و یا او را در خاك نهان سازد!
آگاه باشید که بد است آنچه داوري میکنند.
-2 ترس از گرسنگی. انگیزه دیگر عربها در قتل فرزندانشان فقر و تنگدستی بود. گاهی فرزندان بیشتري به دنیا میآوردند و
نمیتوانستند غذاي آنان را تأمین کنند و لذا بعضی از آنها را میکشتند.
قرآن کریم در این باره میفرماید:
وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم مِن إِملاق نَحن نَرزُقُکُم وَ إِیّاهُم (انعام/ 151 ) و فرزندان خود را از تنگدستی مکشید، ما شما و آنان را روزي
میدهیم.
این جمله در سوره اسراء آیه 31 نیز با تفاوت اندکی آمده است.
البته اگر میخواستند از فرزندان خود کسی را براي این کار انتخاب کنند دختران را انتخاب میکردند و پسران را باقی میگذاشتند
چون پسران کار میکردند و خرج خود را در میآوردند و حتی به خانواده کمک میکردند ولی دختران فقط مصرف کننده بودند.
-3 قربانی کردن جهت بتها. یکی دیگر از انگیزههاي اعراب جاهلی در کشتن
صفحه : 159
فرزندانشان، نزدیک شدن به بتها و شفاعت خواهی از آنان بود. آنها به تحریک کاهنان و سدنه بتها، گاهی فرزندان خود را
قربانی میکردند و آن را کاري پسندیده میدانستند و به آن افتخار میکردند و لذا در قرآن کریم چنین آمده که قتل فرزندان در
نظر آنها جلوه داده شده بود:
.( وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ المُشرِکِینَ قَتلَ أَولادِهِم شُرَکاؤُهُم لِیُردُوهُم وَ لِیَلبِسُوا عَلَیهِم دِینَهُم (انعام/ 137
و همچنین براي بسیاري از مشرکان، شریکانشان (از بتها یا خادمان بتخانه) کشتن فرزندانشان را جلوه دادند تا آنان را هلاك کنند
و دینشان را بر آنان پوشیده سازند.
قرآن کریم در آیه دیگري این کار را مایه خسران و ناشی از نادانی میداند:
صفحه 121 از 409
قَد خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَولادَهُم سَ فَهاً بِغَیرِ عِلم (انعام/ 140 ) همانا کسانی که از روي سفاهت و نادانی فرزندان خود را کشتند، زیان
کردند.
در میان انگیزهها از همه مهمتر، انگیزه نخست بود، و عربها به خاطر رهایی از ننگ دختر داشتن، آنها را زنده به گور میکردند و
در اصل به معناي صداي کوبیدن پا به زمین است، « وأد » میگفتند. و « موؤوده » و به دختر زنده به گور شده « وأد البنات » به این کار
گویا عربها پس از ریختن خاك روي دختر، پاهاي خود را بر آن میکوبیدند تا سفت شود.
از کسانی که این کار را « موؤوده » در قرآن کریم، از این عمل سخت انتقاد شده و اعلام گردیده است که در روز قیامت راجع به
انجام دادهاند بازخواست خواهد شد و آنها مسئول کشته شدن این کودکان بیگناه خواهند بود.
9) و آن گاه که راجع به دختر زنده به گور شده میپرسند که به کدام گناه کشته - وَ إِذَا المَوؤُدَةُ سُئِلَت بِأَي ذَنب قُتِلَت (تکویر/ 8
شده است!
همچنین در آیهاي از قرآن که راجع به بیعت زنان با پیامبر اسلام (ص) است، یکی
صفحه : 160
از مواردي که باید آن زنان به آن ملتزم باشند، این است که آنها نباید فرزندان خود را بکشند:
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَكَ المُؤمِنات یُبایِعنَکَ عَلی أَن لا یُشرِکنَ بِاللّه شَیئاً وَ لا یَسرِقنَ وَ لا یَزنِینَ وَ لا یَقتُلنَ أَولادَهُن (ممتحنه/ 12 ) اي
پیامبر؟ هنگامی که زنان مؤمن نزد تو میآیند که با تو بیعت کنند با این شرط که چیزي را براي خدا شریک قرار ندهند و دزدي و
زنا نکنند و فرزندانشان را نکشند (با آنها بیعت کن).
پیامبر خدا بارها مردم را از این کار نهی کرده و به شدّت با آن مبارزه نمود.
.«1» نهی النبی عن عقوق الامهات و وأد البنات
پیامبر خدا (ص) از عاق شدن به مادران و زنده به گور کردن دختران نهی کرد.
از نظر اسلام زنده به گور کردن دختر، قتل نفس شمرده شد و کسی که چنین کند باید قصاص شود و در آخرت نیز مؤاخذه خواهد
شد و از این گذشته اسلام فرهنگ مردم را که به زن با دیده حقارت مینگریستند عوض کرد و به زنان جایگاه شایستهاي داد و
محبّت به آنان را توصیه کرد.
پس از گسترش اسلام در جزیرة العرب و مسلمان شدن عربها، بعضی از آنها که در گذشته دختران خود را زنده به گور میکردند
و یا کسانی که با این کار در آن زمان مخالف بودند، پیش پیامبر خدا میآمدند و قصّههایی نقل میکردند که برخی از آنها در
کتابهاي تاریخی نقل شده است و مادر این جا چند نمونه از آنها را میآوریم:
-1 قیس بن عاصم که احتمالًا پایه گذار این سنّت غلط در میان عربها بود، پس از ظهور اسلام در حالی که مسلمان شده بود و
پیري سالخورده بود، نزد پیامبر اسلام (ص) آمد و عرضه داشت که من در جاهلیّت هر دختري داشتم زنده به گور کردم و براي هیچ
کدام از آنها دلم نسوخت جز یک دختر که من در سفر بودم و او به دنیا آمده
-----------------------------------
. 1)- بحار الانوار، ج 73 ، ص 343 )
صفحه : 161
بود و مادرش او را به دایی هایش سپرده بود و نزد آنها بود که من از سفر آمدم و از جریان وضع حمل پرسیدم، همسرم به من
گفت: بچه مرده به دنیا آمد. چند سالی گذشت و آن دختر بزرگ شد. روزي نزد مادرش آمده بود، من او را دیدم در حالی که
موهایش را به هم بافته بود و عطر زده بود و گردن بندي از عقیق بر گردنش بود، پس گفتم: این دختر کیست که زیبایی و فراست
صفحه 122 از 409
او مرا به شگفتی وادار کرده است!
همسرم گریه کرد و گفت: این دختر توست. به تو گفته بودم که بچهام مرده به دنیا آمد. این همان بچه است. من او را به دایی
هایش سپرده بودم و اکنون به این حد رسیده است.
من چیزي نگفتم تا این که روزي او را با خود بردم و گودالی کندم. و او را در آن قرار دادم. او میگفت: پدر جان چه کار
میکنی! و من روي او خاك میریختم و او میگفت: پدر میخواهی مرا زیر خاك پنهان کنی! میخواهی مرا این جا تنها بگذاري
و بروي! و من کار خود را میکردم و آن قدر روي او خاك ریختم تا این که صدایش قطع شد. من براي هیچ یک از دخترانی که
زنده به گور کرده بودم دلم نسوخته بود، ولی براي او دلم سوخت. در این جا بود که اشک از چشمان پیامبر جاري شد و فرمود:
.«1» این قساوت است و هر کس رحم نکند به او رحم نمیشود
در روایتی نقل شده است که قیس از پیامبر پرسید: براي جبران این اعمال چه کاري باید بکنم! پیامبر فرمود: در برابر هر دختري که
«2». کشتهاي یک برده آزاد کن. او گفت: من برده ندارم ولی شتر دارم و پیامبر فرمودند: براي هر یک از آنها یک شتر قربانی کن
-2 یکی از اصحاب پیامبر همیشه اندوهگین بود. پیامبر از او پرسید: چرا غمگین هستی! گفت: یا رسول اللّه، در جاهلیّت گناهی را
مرتکب شدهام که میترسم خدا مرا نبخشد هر چند که مسلمان باشم. فرمود: مرا از گناه خود خبر بده؟ گفت: من از کسانی بودم
که دخترانشان را میکشتند، دختري به دنیا آمد و مادرش شفاعت کرد که او را
-----------------------------------
[.....] . 1)- ابو الفرج اصفهانی، الاغانی، ج 14 ، ص 71 ، دار الکتب العلمیۀ، بیروت 1407 )
. 2)- متقی هندي، کنز العمال، ج 2، ص 546 و تفسیر قرطبی، ج 91 ، ص 232 )
صفحه : 162
نکشم. او را رها کردم تا این که بزرگ شد و از او خواستگاري میکردند. تعصّب بر من غلبه کرد و نتوانستم تحمّل کنم. به زنم
گفتم: او را همراه من روانه کن که میخواهم نزد خویشان خود ببرم. او شادمان شد و او را با لباسها و زیورها بیاراست و از من
پیمان گرفت که خیانت نکنم. من اورا سر چاهی بردم و او منظور مرا فهمید و گریه کرد و گفت: پدر؟ براي چه این کار را میکنی!
دلم به حال او سوخت، ولی شیطان بر من غلبه کرد و او را در چاه انداختم و او در چاه صدا میزد:
پدر مرا کشتی؟ اندکی درنگ کردم تا صدایش قطع شد. در این جا پیامبر خدا و اصحاب او گریه کردند. پیامبر فرمود: اگر بنا بود
.«1» کسی را به خاطر کاري که در جاهلیّت انجام داده کیفر دهم، تو را کیفر میدادم
-3 دو پسر زنی به نام ملیکه نزد پیامبر (ص) آمدند و گفتند: مادر ما در جاهلیّت خودش را براي شوهرش حفظ میکرد و مهمان
.«2» نواز بود ولی در جاهلیّت دختران را زنده به گور میکرد، جاي مادر ما کجاست! پیامبر فرمود: مادر شما در آتش است
-4 صعصعۀ بن ناجیه گفت: نزد پیامبر خدا رفتم و او اسلام را بر من عرضه کرد و من مسلمان شدم و او آیاتی از قرآن را به من
تعلیم نمود. گفتم: یا رسول اللّه، من در دوران جاهلیّت کارهاي خوبی کردهام آیا براي من اجري دارد! فرمود: چه کاري کردهاي!
گفتم: روزي دو شتر نر من گم شده بود و من سوار شتر مادهاي شدم تا آنها را پیدا کنم. در بیابان آنها را یافتم و دیدم پیر مردي بر
یکی از آنها سوار است، در حالی که با او گفتگو میکردیم، زنی آمد و گفت همسرت زایید. او گفت: چه زایید!
گفت: یک دختر. گفت: پس او را دفن کن؟ من گفتم: من زندگی او را میخرم، او را نکشید. و من هر سه شترم را به او دادم و آن
دختر نجات یافت.
اکنون اسلام ظهور کرده در حالی که من سیصد و شصت دختر را همین گونه از مرگ نجات دادهام. آیا براي من اجري دارد! پیامبر
فرمود: این بابی از نیکویی است و
صفحه 123 از 409
-----------------------------------
. 1)- تفسیر قرطبی، ج 7، ص 97 )
. 2)- سیوطی، الدر المنثور، ج 3، ص 284 )
صفحه : 163
.«1» اکنون که خدا بر تو منّت گذاشته و مسلمان شدهاي، اجر آن نیز به تو میرسد
این صعصعه، جدّ فرزدق شاعر بود و فرزدق در اشعار خود بارها به این کار جدّش افتخار کرده است، از جمله گفته:
«2» و جدّي الذي منع الوائدین و احیی الوئید فلم توئد
و جدّ من کسی است که جلو زنده به گور کنندگان را گرفت و دخترانی را که میخواستند زنده به گورشان کنند نجات داد و زنده
به گور نشدند.
نقل شده است که جریر و فرزدق نزد سلیمان بن عبد الملک بودند، فرزدق گفت:
سلیمان گفت: تو در عین حال « من احیاها فکانّما احیا النّاس جمیعا » : جد من نوزده نفر را از مرگ نجات داده و خدا فرموده است
به هر حال، آیین زنده به گور کردن دختران در عصر جاهلی با ظهور اسلام از میان رفت و زن «3». که شاعري، فقیه هم هستی
جایگاه واقعی خود را پیدا کرد و به موقعیّت خوبی رسید.
که در آیه « موؤوده زنده به گور » مطلب دیگري که در این جا یادآور میشویم این است که گاهی در برخی از روایات در مفهوم
شریفه آمده و ما قبلًا آن را نقل کردیم، توسعه داده شده و مثلًا به عزل کردن یا جلوگیري از بارداري یا سقط جنین از روي عمد هم
یا در بعضی از روایات به کسانی که «4». یعنی زنده به گور کردن پنهان نامیده است « وأد خفی » اطلاق شده و پیامبر این کار را
و نیز از امام باقر نقل شده که فرمود: «5» اطلاق شده است « موؤوده » بیگناه کشته شدهاند، از جمله امام حسین (ع) یا محسن بن علی
استعدادهایی را که در جامعه زمینه رشد « موؤوده » یا بعضیها گفتهاند که «6» موؤوده کسی است که در محبّت ما کشته شود
نمییابند و از بین میروند نیز شامل
-----------------------------------
1)- إبن اثیر، اسد الغابه ج 3، ص 21 . این جریان با تفاوتهاي اندکی در کتابهاي دیگر نیز آمده است، از جمله معجم الکبیر )
. طبرانی، ج 8، ص 76
. 2)- سید مرتضی، الامالی، ج 4، ص 191 )
. 3)- الامالی، ج 4، ص 192 )
. 4)- همان، ص 190 )
. 5)- بحار الانوار، ج 23 ، ص 255 و ج 53 ، ص 24 )
. 6)- إبن شهر آشوب، المناقب، ج 3، ص 237 )
صفحه : 164
است.
این قبیل مطالب از باب تعمیم یک مفهوم و تطبیق با مصادیق مختلف است و گستردگی و شمول عام مفاهیم قرآنی را میرساند و
رمز جاودانگی قرآن در همین است.