گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
[سورة النحل ( 16 ): الآیات 61 الی 64




صفحه 124 از 409
اشاره
وَ لَو یُؤاخِ ذُ اللّه النّاسَ بِظُلمِهِم ما تَرَكَ عَلَیها مِن دَابَّۀٍ وَ لکِن یُؤَخِّرُهُم إِلی أَجَ ل مُسَ  می فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُونَ ساعَۀً وَ لا
یَستَقدِمُونَ ( 61 ) وَ یَجعَلُونَ لِلّه ما یَکرَهُونَ وَ تَصِف أَلسِنَتُهُم الکَ ذِبَ أَن لَهُم الحُسنی لا جَرَمَ أَن لَهُم النّارَ وَ أَنَّهُم مُفرَطُونَ ( 62 ) تَاللّهِ
لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم مِن قَبلِکَ فَزَیَّنَ لَهُم الشَّیطان أَعمالَهُم فَهُوَ وَلِیُّهُم الیَومَ وَ لَهُم عَذاب أَلِیم ( 63 ) وَ ما أَنزَلنا عَلَیکَ الکِتابَ إِلاّ لِتُبَیِّنَ
( لَهُم الَّذِي اختَلَفُوا فِیه وَ هُديً وَ رَحمَۀً لِقَوم یُؤمِنُونَ ( 64
و اگر خدا مردم را به سبب ظلمشان مؤاخذه میکرد، هیچ جنبندهاي را بر آن (زمین) رها نمیساخت ولی آنان را تا سر آمدي معیّن
( به تأخیر میاندازد، پس هر گاه که سرآمد آنان رسید لحظهاي پس یا پیش نمیافتد ( 61
و آنچه را که دوست نمیدارند براي خدا قرار میدهند و به زبان هایشان به دروغ اعلام میدارند که نیکویی آنان راست. بطور قطع
( آتش آنان راست و همانا آنان (به آتش) پیش روانند ( 62
سوگند به خدا که ما به سوي امتهایی پیش از تو (پیامبرانی) فرستادیم، پس شیطان کارهاي آنان را بر ایشان بیاراست و امروز او
( دوست آنهاست و براي آنها عذابی دردناك است ( 63
و قرآن را براي تو نفرستادیم مگر براي این که براي آنان آنچه را که در آن اختلاف کردهاند به روشنی بیان کنی و هدایت و
( رحمتی باشد براي آنها که ایمان آوردهاند ( 64
نکات ادبی
بر میگردد هر چند که ذکر آن نیامده، چون از قرینه معلوم « الارض » به « علیها » -1
صفحه : 165
و منظورشان شهر مدینه است اگر چه ذکر آن نیامده باشد. « ما بین لابتیها » : است. عربها میگویند
سرآمد معیّن، وقتی که از پیش تعیین شده است. « اجل مسمّی » -2
میباشد. « الکذب » بدل از « ان لهم الحسنی » -3
تعریف میکند، اعلام میدارد، میگوید. « تصف » -4
بی گمان، بطور قطع، راجع به این کلمه در ذیل آیه 22 سوره هود توضیح دادیم. « لا جرم » -5
پیش روندگان، پیشی گیرندگان، کسانی که با عجله میروند. « مفرطون » -6
منظور این است که آنان شتابان به سوي آتش خواهند رفت. این کلمه به معناي رها شوندگان نیز هست، اگر به این معنا باشد
منظور این است که آنها رها شدگان در آتش هستند.
است به تقدیر: بیاناً. « لتبیّن » و عطف به محل « انزلنا » مفعول له براي « هدي و رحمۀ » -8
تفسیر و توضیح
آیه ( 61 ) وَ لَو یُؤاخِ ذُ اللّه النّاسَ بِظُلمِهِم ... این آیه در مقام بیان لطف و عنایت خداوند بر بندگان است و توضیح میدهد که اگر
خداوند مطابق اعمال مردم که خدا را نافرمانی میکنند و ستم روا میدارند، رفتار میکرد، همه آنها را نابود میساخت و بر روي
زمین جنبندهاي باقی نمیگذاشت، اما خداوند چنین نمیکند و به آنان مهلت میدهد و تا سر آمدي معیّن و زمانی خاص،ّ عذاب
آنها را به تأخیر میاندازد و البته وقتی آن زمان معیّن فرا رسد، دیگر لحظهاي تاخیر نخواهد شد و عذاب آنها یک لحظه پیش و پس
صفحه 125 از 409
نمیشود.
منظور از مردم در این جا نوع مردم است و گرنه در میان مردم کسانی هستند که ایمان و عمل صالح دارند و خدا از آنها راضی
در این جا انسانها هستند و « دابّه جنبنده » است مانند پیامبران و اولیا و صلحا که در هر زمانی وجود دارند. و منظور از
صفحه : 166
حیوانات گوناگون مورد نظر نیستند، اگر چه به هنگام بروز عذاب ممکن است حیواناتی هم نابود شوند و نابودي آنها مصلحتی
داشته باشد که ما از آن بیخبریم، مانند نابودي حیوانات در طوفان نوح و یا نابودي آنها بر اثر سیل و زلزله که ما از مصلحت آن
آگاهی نداریم.
این که خدا عذاب را تا سرآمدي معیّن به تأخیر میاندازد براي آن است که گنهکاران مهلتی داشته باشند تا به خود آیند و توبه
کنند، ولی اگر تا آن زمان که در علم خداوند است کاري نکردند، عذاب الهی به سراغ آنان میآید و ایمان و توبه در آن زمان
سودي ندارد.
آیه ( 62 ) وَ یَجعَلُونَ لِلّه ما یَکرَهُونَ ... چند آیه پیش، گفته شد که مشرکان معتقدند که خداوند دخترانی دارد، آنها فرشتگان را
دختران خدا میدانستند و این در حالی بود که آنان از دختر بدشان میآمد و دختر داشتن را ننگ میدانستند. اینک میفرماید: آنها
آنچه را که نمیپسندند براي خدا قرار میدهند و کار دیگر آنها این است که سخنی به زبان میآورند که دروغ است و آن این که
میگویند: نیکی از آن آنهاست.
منظور از نیکی در این جا این است که آنها گمان میکنند با این سخن که خدا داراي دختر است، عقیده درستی ابراز کردهاند و
خشنودي خدا را فراهم ساختهاند، در حالی که چنان نیست و خدا از این سخن آنان ناراضی است و آنها دروغ میگویند و خدا منزّه
از آن است که فرزندي داشته باشد. پس از ردّ سخنان آنها اظهار میدارد که بیگمان آنها در آتش جهنّم خواهند رفت و آنان با
در این جا بهشت است، یعنی مشرکان « نیکی » این سخن خود در واقع به رفتن به آتش جهنّم شتاب میکنند؟ گفته شده که منظور از
میگفتند:
بهشت مال ماست و خدا هم گفته جاي آنان آتش جهنّم است. این احتمال با توجه به این که اکثریّت قاطع مشرکان و آنها که براي
خدا دختر قائل بودند، به قیامت و بهشت و جهنّم عقیده نداشتند، احتمال بعیدي است. همچنین این احتمال که منظور از نیکی، پسر
باشد و آنها بگویند که دختران که مورد پسند نیستند مال خدا و پسران که مورد
صفحه : 167
پسندند مال ماست نیز بعید است، چون آنها در مقام معارضه با خدا نمیگفتند، و از آن گذشته آنها دختر داشتند و چنین نبود که
همه دخترانشان را زنده به گور کنند.
64 ) تَاللّه لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم مِن قَبلِکَ ... پس از ذکر مطالبی درباره مشرکان و ردّ سخنان آنان، اینک به پیامبر اسلام - آیات ( 63
(ص) دلداري میدهد که ملتهاي گذشته هم مانند آنها بودند و عملکرد مشابهی داشتند.
در این جا جهت تأکید مطلب به خدا سوگند میخورد و اظهار میدارد که ما براي امّتهاي پیش از تو نیز پیامبرانی فرستادیم، ولی
شیطان اعمال آنها را در نظرشان بیاراست و جلوه داد و آنان با پیروي از شیطان، پیامبران را انکار کردند و امروز یعنی در دنیا شیطان
دوست آنهاست و در آخرت عذاب دردناکی خواهند داشت. بدون شک، خداجویی و دین خواهی در فطرت انسان جاي دارد ولی
میبینیم بیشتر مردم چه در گذشته و چه در حال کمتر به سراغ دین و ارزشهاي معنوي روي میآوردند، علّت این دین گریزي این
است که با التزام به دین باید بسیاري از لذّتها و کامجوییها را کنار بگذارند و تحت تکلیف زندگی کنند. این جاست که شیطان
به سراغ آنها میرود و این کارها را در نظر آنان میآراید و آنها به دام شیطان گرفتار میشوند و دین را کنار میگذارند و به سراغ
صفحه 126 از 409
کامجوییهاي خود میروند و بدین گونه میان آنان و شیطان دوستی برقرار میشود.
این که میفرماید: امروز شیطان دوست آنهاست، اشاره به این مطلب میکند که در قیامت شیطان از آنها بیزاري خواهد جست و
آنها خود را تنها خواهند یافت.
(در این باره رجوع شود به تفسیر آیه 22 از سوره ابراهیم).
در آیه بعدي باز براي دلداري پیامبر و اشاره به عظمت قرآنی که بر او نازل شده، خاطر نشان میسازد که ما قرآن را بر تو نازل
نکردیم مگر براي این که چیزهایی را که آنان در آن اختلاف کردهاند به روشنی بیان کنی و نیز براي گروهی که ایمان آوردهاند،
مایه هدایت و رحمت باشد.
منظور از چیزهایی که در آن اختلاف کردهاند، مسائلی مانند توحید و شرك و جبر
صفحه : 168
و قدر و اثبات معاد و یا بیان احکام است.
این که در این آیه هدایت و رحمت قرآن را مخصوص مؤمنان کرده از آن جهت است که مؤمنان به خاطر ایمان به پیامبر و حقانیت
قرآن، بیشتر از دیگران از راهنماییهاي قرآن استفاده میکنند و کافران از آن بهره نمیگیرند و این مرحله خاصی از هدایت است و
باشد چون قرآن دو نوع هدایت دارد: یکی « هدي للناس » این مانع از آن نیست که در یک مرحله دیگر، قرآن هدایتگر همه مردم و
هدایت عام که شامل مؤمن و کافر میشود و دیگري هدایت خاص که فقط مؤمنان را در بر میگیرد (در این باره پیش از این
توضیح دادهایم).
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 65 الی 69
اشاره
وَ اللّه أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحیا بِه الَأرضَ بَعدَ مَوتِها إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوم یَسمَعُونَ ( 65 ) وَ إِن لَکُم فِی الَأنعام لَعِبرَةً نُسقِیکُم مِمّا فِی
بُطُونِه مِن بَین فَرث وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبِینَ ( 66 ) وَ مِن ثَمَرات النَّخِیل وَ الَأعناب تَتَّخِذُونَ مِنه سَ کَراً وَ رِزقاً حَسَناً إِن فِی ذلِکَ
لَآیَۀً لِقَوم یَعقِلُونَ ( 67 ) وَ أَوحی رَبُّکَ إِلَی النَّحل أَنِ اتَّخِ ذِي مِنَ الجِبال بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعرِشُونَ ( 68 ) ثُم کُلِی مِن کُلِّ
( الثَّمَرات فَاسلُکِی سُبُلَ رَبِّک ذُلُلًا یَخرُج مِن بُطُونِها شَراب مُختَلِف أَلوانُه فِیه شِفاءٌ لِلنّاس إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوم یَتَفَکَّرُونَ ( 69
و خدا از آسمان آبی نازل کرد که با آن زمین را پس از مردنش زنده نمود، همانا در آن نشانهاي براي گروهی است که میشنوند
(65)
و در چهارپایان براي شما عبرتی است، شما را از شکم هایشان از میان فضولات و خون، شیري خالص مینوشانیم که براي
( آشامندگان گواراست ( 66
و از میوههاي درختان خرما و انگور، هم شراب مست کننده و هم روزي نیکو میگیرید، همانا در آن نشانهاي براي گروهی است
( که میاندیشند ( 67
( و پروردگار تو به زنبور عسل الهام کرد که از کوهها و درختان و آنچه برافراشته میکنند، خانههایی بساز ( 68
صفحه : 169
آن گاه از همه میوهها بخور و فرمان بردارانه راههاي پروردگارت را طی کن، از شکم هایشان نوشیدنی به رنگهاي گوناگون
( بیرون میآید که در آن براي مردم شفاست، همانا در آن نشانهاي براي گروهی است که فکر میکنند ( 69
صفحه 127 از 409
نکات ادبی
است و در هر حال مذکر و مؤنت در آن یکسان است و میتوان براي « نعم » چهارپایان، این کلمه یا اسم جمع و یا جمع « الانعام » -1
آن ضمیر مذکر یا مؤنث آورد همان گونه که در این آیه ضمیر مذکر آمده (ممّا فی بطونه) و در آیه 21 سوره مؤمنون ضمیر مؤنث
آمده (ممّا فی بطونها).
را تفسیر میکند. « لعبرة » جمله مفسّره است و « نسقیکم » -2
فضولات، سرگین. « فرث » -3
گوارا، نوش. « سائغ » -4
است. « نسقیکم » و یا متعلّق به فعلی از جنس « ممّا فی بطونه » عطف به « من ثمرات » -5
به مذکر بر میگردد. « منه » -6 ضمیر
مست کننده. « سکر » -7
از آنچه بالا میبرند، آنچه بر افراشته میکنند. از عرش به معناي سقف آمده و شامل ساختمان و بنا و نیز « ممّا یعرشون » -8
داربستهایی میشود که براي درختان مو میسازند.
جمع ذلول به معناي رام و فرمانبردار. « ذلل » -9
تفسیر و توضیح
67 ) وَ اللّه أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحیا بِه الَأرضَ ... یک بار دیگر موضوعاتی را مطرح میکند که از یک سو نشانههایی - آیات ( 65
از دانایی و توانایی خداوند
صفحه : 170
است و از سوي دیگر نعمتهاي بزرگی است که بشر از آن بهره میگیرد.
نخست از چهارپایان و حیوانات خانگی یاد میکند که مردم از شیر آنها استفاده میکنند. در این جا توجّه مردم را به اهمیّت آن
جلب میکند و میفرماید: براي شما در چهارپایان عبرتی وجود دارد، یعنی با مطالعه و دقّت در زندگی حیوانات میتوانید بالاترین
درسهاي توحید را یاد بگیرید، یک نمونه از کارهاي حیوانات تولید شیر است و این شیر از میان سرگین و خون تولید میشود زیرا
وقتی یک حیوان غذا میخورد، این غذا در معده او پس از فعل و انفعالاتی تجزیه میشود قسمتی از آن تبدیل به خون و قسمتی
تبدیل به شیر و قسمتی هم به عنوان فضولات دفع میشود و در واقع، شیر از میان خون و فضولات فراهم میشود و به صورت
مادهاي سفید و خوش رنگ ناب و گوارا براي آشامندگان در میآید و غذاي کامل و نیرو بخش است.
یکی دیگر از آثار قدرت خدا که براي بشر نعمت بزرگی است، نوشیدنیهایی است که از دو میوه خرما و انگور به دست میآید.
در این جا تصریح میکند که شما از خرما و انگور دو نوع نوشیدنی میگیرید یکی شراب مست کننده و دیگري روزي نیکو و
منظور از روزي نیکو شربتها و شیرههایی است که از این دو میوه به عمل میآید و یا به صورت خشک از آنها استفاده میشود.
تقسیم استفاده از خرما و انگور به شراب مست کننده و روزي نیکو، نشان دهنده ناخشنودي خداوند از شراب مست کننده است،
چون قید نیکو را براي آن نیاورد و براي استفاده دیگر آورد، اشاره به این که شراب مست کننده نیکو نیست.
تا هنگام نزول این آیه، حرمت خوردن مست کنندهها اعلام نشده بود. البته مسکر در شریعتهاي گذشته هم حرام بود ولی به
هنگام ظهور اسلام، شرابخواري به شدّت رواج داشت و تحریم یک باره و قاطع آن به صلاح نبود و باعث میشد که مردم از اسلام
روي گردان شوند، این بود که قرآن کریم به تدریج از ناپسند بودن آن سخن گفت، و شاید نخستین آیهاي که در باره مسکر در
صفحه 128 از 409
روي گردان شوند، این بود که قرآن کریم به تدریج از ناپسند بودن آن سخن گفت، و شاید نخستین آیهاي که در باره مسکر در
قرآن آمده همین آیه باشد، ولی در آیات دیگري که پس از این نازل گردید به تدریج بر شدّت سخن افزوده شد تا این که با
صفحه : 171
قاطعیّت حکم تحریم خمر صادر شد:
إِنَّمَا الخَمرُ وَ المَیسِرُ وَ الَأنصاب وَ الَأزلام رِجس مِن عَمَل الشَّیطان فَاجتَنِبُوه (مائده/ 90 ) همانا شراب و قمار و بتها و تیرهاي قرعه،
پلید و از کار شیطان است، پس، از آن بپرهیزید.
این که در پایان آیه مورد بحث میفرماید: همانا در آن عبرتی براي کسانی است که میاندیشند، براي آن است که اندیشمندان
درباره این دو میوه یعنی خرما و انگور و محصولاتی که از آنها به دست میآید و به شگفتیهایی که در آنهاست، درست بیندیشند
و به قدرت خدا از یک سو و لطف سرشار او به بشر از سوي دیگر پی ببرند.
69 ) وَ أَوحی رَبُّکَ إِلَی النَّحل أَنِ اتَّخِ ذِي مِنَ الجِبال ... این دو آیه نیز در دنباله آیات قبلی، یکی دیگر از پدیدههاي - آیات ( 68
شگفت طبیعت را مورد توجّه قرار میدهد که هم نشانی از قدرت و عظمت خدا و هم نعمتی براي انسان است. آن پدیده عبارت
است از زنبور عسل و شگفتیهایی که در آن وجود دارد.
در این جا اعلام میکند که پروردگار تو به زنبول عسل الهام کرد که از کوهها و درختان و هر چیزي که برافراشته میشود مانند
ساختمانها و یا داربستهایی که مردم میزنند، براي خود خانه بساز و از هر میوهاي بخور و در حالی که فرمانبردار و رام هستی
راههایی را که پروردگارت تعیین کرده برو.
توجه کنیم که این وحی و الهام اشاره به غریزه نیرومندي است که در زنبور عسل وجود دارد و همین غریزه است که او را به
صورت متمدّنترین و باهوشترین حیوان پس از انسان در آورده است. هوش حیرتآور زنبور عسل باعث شگفتی دانشمندان است
و باید گفت که به راستی به این حیوان الهام میشود.
خانه سازي زنبور عسل که در آیه آمده و به عنوان الهامی از جانب خدا معرّفی شده واقعاً حیرتآور است و شاید بتوان گفت که
خانههاي شش گوش زنبور عسل یکی از شاهکارهاي معماري است و براي استفاده بهینه از مکان به صورتی که هیچ خلل و
صفحه : 172
فرجی نداشته باشد، جز این شیوه شیوه دیگري وجود ندارد و از نظر هندسی هیچ شکلی داراي این ویژگی نیست. جالب است که
زنبور عسل بطور طبیعی در جاهاي بلند و دور از دسترس براي خود خانه میسازد که طبق این آیه آن هم به زنبور وحی شده است.
جمع شدن دور ملکه و تقسیم کار میان زنبوران و جهت یابی دقیق آنها و کشیدن شهد گلها و میوهها و گیاهان و طرز ذخیره
سازي و انباشتن آن و کیفیّت تولید مثل و مراقبتهایی که از نوزادان و کندو به عمل میآید و دهها ویژگی دیگر، زنبور عسل را در
میان حیوانات دیگر ممتاز میسازد به طوري که باید اذعان کرد که به راستی به آنها الهامی میشود.
طبق این آیات پس از الهامی که درباره خانه سازي به زنبور عسل میشود، الهام دیگري درباره طرز تهیّه عسل به آن میشود و
چنین مورد خطاب قرار میگیرد: از هر میوهاي بخور و راههاي پروردگارت را فرمانبردارانه طی کن. منظور از میوه در این جا معناي
عام آن است، چون میدانیم که هر گیاهی پس از طی کردن مراحل شکوفه و گل، میوه میدهد، خواه بشر آن را بخورد یا نخورد.
در این جا زنبور عسل مأموریّت مییابد که از هر میوهاي بخورد و شهد انواع میوهها و گلها و گیاهان را بکشد و آن گاه با اطاعت
از غریزهاي که خدا به او داده راه خود را برود و محموله خود را به محل معیّن برساند.
در این آیات پس از بیان الهاماتی که به زنبور عسل میشود، اضافه میکند که از شکم زنبوران عسل نوشیدنی نابی به رنگهاي
مختلف بیرون میآید که در آن براي مردم شفاست. میدانیم که عسل گاهی سفید و گاهی زرد و گاهی سیاه و یا به رنگهاي
دیگري است، بسته به این که از شیره چه نوع گل و گیاهی باشد، و عسل درمان بسیاري از بیماريهاست و از قدیم خاصیت درمانی
صفحه 129 از 409
آن براي بشر معلوم بود و علم امروز نیز آن را تأیید کرده است.
در پایان آیه اضافه میکند که در وجود زنبور عسل نشانهاي براي کسانی است که
صفحه : 173
میاندیشند. اشاره به این که باید اندیشمندان درباره زندگی شگفتانگیز این حیوان هوشمند مطالعه کنند و البته برخی از
دانشمندان از قدیم و جدید این کار را کردهاند و به نتایج باور نکردنی از زندگی زنبور عسل و تمدّن آنها رسیدهاند. یک نمونه از
آنان موریس میترلینگ است که با نوشتن کتاب زنبور عسل، دنیاي عجیب زنبور عسل را پیش روي خوانندگان قرارداد. البته پس از
او نیز تحقیقات بیشتر و علمی تري صورت گرفته که به صورت مقالات و کتابها منتشر شده است.
چند روایت
«1». -1 قال رسول اللّه (ص): لیس أحد یغص بشرب اللبن، لأن اللّه تعالی جعله لبناً خالصاً سائغاً للشاربین
پیامبر خدا فرمود: هیچ کس با خوردن شیر گلوگیر نمیشود، چون خداوند آن را شیري خالص و گوارا براي آشامندگان قرارداده
است.
[ -2 مردي خدمت امام صادق (ع) آمد و گفت: شیر خوردم و به من ضرر رسانید. [سورة مریم ( 19 ): الآیات 1 الی 6
اشاره
امام فرمود: شیر هرگز ضرر نمیکند، حتماً تو شیر را با غذاي دیگر خوردي و آن غذا به تو ضرر رسانده و تو گمان کردهاي که شیر
.«2» ضرر رسانده است
.«3» -3 قال رسول اللّه (ص): ... فأمّا النحلۀ فإنّها تأکل طیّباً و تضع طیّبا و هی التی اوحی اللّه الیها، لیست من الجن و الإنس
پیامبر خدا (ص) فرمود: ... و اما زنبور عسل، چیز پاك میخورد و چیز پاك تولید میکند و این همان است که خدا به او وحی
کرده، در حالی که نه از جن و نه از انس است.
.«4» -4 قال علی بن ابی طالب (ع): ثلاثۀ یزدن فی الحفظ و یذهبن بالبلغم: القرآن و العسل و اللبان
-----------------------------------
. 1)- کلینی، الکافی، ج 6، ص 336 )
. 2)- الکافی، ج 6، ص 336 )
. 3)- شیخ صدوق، الخصال، ص 326 )
. 4)- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 37 )
صفحه : 174
علی (ع) فرمود: سه چیز بر حافظه میافزاید و بلغم را از بین میبرد: قرآن، عسل و شیر.
.«ِ یَخرُج مِن بُطُونِها شَراب مُختَلِف أَلوانُه فِیه شِفاءٌ لِلنّاس » : -5 عن أبی عبد اللّه (ع): قال: لعق العسل فیه شفاء، قال اللّه
امام صادق (ع) فرمود: در لیسیدن عسل شفاست. خداوند فرموده است: از شکم هایشان نوشیدنی رنگارنگ بیرون میآید که در آن
براي مردم شفاست.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 70 الی 74
صفحه 130 از 409
اشاره
وَ اللّه خَلَقَکُم ثُم یَتَوَفّاکُم وَ مِنکُم مَن یُرَدُّ إِلی أَرذَلِ العُمُرِ لِکَی لا یَعلَمَ بَعدَ عِلم شَیئاً إِن اللّهَ عَلِیم قَدِیرٌ ( 70 ) وَ اللّه فَضَّلَ بَعضَکُم عَلی
بَعض فِی الرِّزق فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزقِهِم عَلی ما مَلَکَت أَیمانُهُم فَهُم فِیه سَواءٌ أَ فَبِنِعمَ ۀِ اللّه یَجحَ دُونَ ( 71 ) وَ اللّه جَعَلَ لَکُم مِن
أَنفُسِکُم أَزواجاً وَ جَعَلَ لَکُم مِن أَزواجِکُم بَنِینَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُم مِنَ الطَّیِّبات أَ فَبِالباطِل یُؤمِنُونَ وَ بِنِعمَت اللّه هُم یَکفُرُونَ ( 72 ) وَ
یَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه ما لا یَملِک لَهُم رِزقاً مِنَ السَّماوات وَ الَأرض شَیئاً وَ لا یَستَطِیعُونَ ( 73 ) فَلا تَضرِبُوا لِلّه الَأمثالَ إِن اللّهَ یَعلَم وَ أَنتُم
( لا تَعلَمُونَ ( 74
و خدا شما را آفرید، آن گاه جان شما را میگیرد، و از شما کسی است که به پستترین مرحله عمر میرسد، تا (آن جا که) پس از
( دانستن، چیزي را نداند، همانا خداوند داناي تواناست ( 70
و خدا برخی از شما را بر برخی دیگر در روزي برتري داده است، و کسانی که برتري داده شدهاند، بر گرداننده روزي خود به برده
( هایشان نیستند که در آن با هم مساوي باشند، پس آیا نعمت خدا را انکار میکنند! ( 71
و خدا براي شما از خودتان همسرانی قرار داد و از همسرانتان فرزندان و نوادگانی قرار داد و شما را از چیزهاي پاکیزه روزي داد،
( آیا به باطل ایمان میآورند و نعمت خدا را کفران میکنند! ( 72
و به جاي خدا چیزي را میپرستند که هیچ گونه توانایی روزي دادن به آنها از آسمانها و
صفحه : 175
( زمین ندارند و نمیتوانند ( 73
( پس براي خدا مثلها نزنید، همانا خدا میداند و شما نمیدانید ( 74
نکات ادبی
به معناي گرفتن. « توفیه » جان شما را میگیرد، شما را میمیراند. از « یتوفّاکم » -1
پستترین مرحله عمر، نهایت سالخوردگی. ارذل، اسم تفضیل از رذل به معناي پستی و خواري است. « ارذل العمر » -2
از حروف ناصبه و منصوب آن در حکم مصدر است. « کی » براي تعلیل است و « لکیلا » -3 لام در
بردگانشان. « ما ملکت ایمانهم » -4
.« فیستووا » : جمله اسمیه است ولی در جاي جمله فعلیّه نشسته، به تقدیر « فهم فیه سواء » -5
نوادگان. از حفد به معناي سرعت داشتن است گویا نوادگان در علاقه مندي به پدر بزرگها سرعت بیشتري دارند. « حفده » -6
بعضی آن را به معناي یاوران گرفتهاند.
.« ملکا شیئاً » و یا مفعول مطلق است به تقدیر « رزقا » بدل از « شیئاً » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 70 ) وَ اللّه خَلَقَکُم ثُم یَتَوَفّاکُم وَ مِنکُم مَن یُرَدُّ إِلی أَرذَلِ العُمُرِ ... یکی دیگر از مظاهر قدرت خداوند در جهان که در زندگی
بشر جریان دارد، ولادت و مرگ انسانها و فاصله میان این دو نقطه است که عمر نامیده میشود و بشر در طول عمر خود رشد
میکند و قوي میشود، ولی پس از رسیدن به مرحلهاي، رشد او متوقف میگردد و به تدریج رو به ضعف میرود.
در این آیه تذکّر میدهد که خداست که شما را آفرید و آن گاه شما را میمیراند و از
صفحه 131 از 409
صفحه : 176
شما کسانی هستند که به ناتوانترین مرحله عمر یعنی پیري و فرتوتی میرسند، به طوري که دیگر دانستههایی که در طول عمر
کسب کردهاند همه از بین میرود و از نظر عقل و درایت به دوران طفولیّت بر میگردند. آري خدا دانا و تواناست و قدرت این
کار را دارد.
گفته شده که انسان در سن 75 سالگی به این مرحله میرسد و بعضیها آن را در 90 سالگی دانستهاند، ولی حقیقت این است که
این مرحله در انسانها مختلف است و به فهم و شعور و استعداد آنها بستگی دارد. ممکن است کسی حتّی در سن 100 سالگی هم
به پیري و خرفتی نرسد ولی آنچه مسلم است این است که اگر کسی عمر طبیعی کند به این مرحله خواهد رسید مرحلهاي که در آن
قواي بدن به تحلیل رفته و فهم و شعور کم شده و حالت طفولیت برگشته است. در قرآن کریم در موارد متعدّدي این حالت انسان
تذکّر داده شده است:
اللّه الَّذِي خَلَقَکُم مِن ضَ عف ثُم جَعَلَ مِن بَعدِ ضَ عف قُوَّةً ثُم جَعَلَ مِن بَعدِ قُوَّةٍ ضَ عفاً وَ شَیبَۀً (روم/ 54 ) خداست آن که شما را از
ضعف و ناتوانی آفرید، سپس بعد از این ضعف نیرو و توان داد، سپس بعد از این توان، ناتوانی و پیري پدید آورد.
وَ مَن نُعَمِّره نُنَکِّسه فِی الخَلق (یس/ 68 ) و هر کس را عمر دراز دهیم، در آفرینش نگونسارش کنیم.
آیه ( 71 ) وَ اللّه فَضَّلَ بَعضَکُم عَلی بَعض فِی الرِّزق ... پس از بیان تفاوت انسانها در کوتاهی و درازي عمر، اینک تفاوت آنها را در
کمی و زیادي روزي بیان میکند به این بیان که خداوند برخی از شما را نسبت به برخی دیگر، از نظر روزي برتري داده است.
این که خدا روزي بعضی را بیشتر از بعضی کرده، بر اساس معیارها و ضوابط خاصی است و مثلًا کسی که تلاش بیشتري میکند
خدا به او روزي بیشتري میدهد و اگر نکند روزي او را کم خواهد کرد، و نیز برخی از کارها و اعمال انسان مانند تقوا
صفحه : 177
وصله رحم تأثیر مستقیم در روزي او دارد و به هر حال این کمی و زیادي تبعیض میان بندگان نیست، مانند هدایت و ضلالت که
در قرآن به خدا نسبت داده شده ولی میدانیم که هدایت و گمراه سازي خدا براي خود معیارهایی دارد که ناشی از عملکرد
بندگان است (درباره روزي رسانی خدا و مطالب مربوط به آن در ذیل آیه 6 سوره هود بحث مستقلی داشتیم، رجوع شود).
پس از بیان این که خدا برخی از شما را برخی از نظر روزي برتري داده، اضافه میکند آنان که روزي بیشتري دارند حاضر نیستند
از روزي خود به بردگان و زیردستانشان بدهند و بطور مساوي از آن استفاده کنند، سپس میپرسد: آیا آنها نعمت خدا را انکار
میکنند!
منظور از طرح این موضوع این است که مشرکان مکّه حاضر نبودند ثروت خود را با بردگان خود قسمت کنند و آنان را شریک
خود قرار دهند، اکنون از همین سنت و رسم آنان اتخاذ سند میشود، به این صورت که شما که حاضر نیستید بردگانتان را شریک
خود قرار دهید، پس چگونه بندگان و مخلوقات خدا را شریک خدا قرار میدهید! نظیر:
ضَرَبَ لَکُم مَثَلًا مِن أَنفُسِکُم هَل لَکُم مِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم مِن شُرَکاءَ فِی ما رَزَقناکُم فَأَنتُم فِیه سَواءٌ (روم/ 28 ) براي شما مَثَلی از
خودتان میزند، آیا شما را از بردگانتان شریکانی در آنچه روزیتان دادهایم هست که در آن مساوي باشید!
این که در پایان آیه میپرسد: آیا آنها نعمت خدا را انکار میکنند، اشاره به این است که مشرکان با نسبت دادن برخی از
برخوردهاي خود به بتها، در واقع نعمت خدا را انکار میکنند، چون همه آن نعمتها از آنِ خداست.
74 ) وَ اللّه جَعَلَ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً ... نعمتهاي دیگري را بر میشمارد و میفرماید: خدا براي شما از خودتان - آیات ( 72
همسرانی قرار داد و از آن همسران براي شما فرزندان و نوادگانی پدید آورد و شما را از چیزهاي پاکیزه روزي داد.
صفحه : 178
صفحه 132 از 409
این آیه نیز خطاب به مشرکان است و پس از ذکر نعمتهاي خدا بر آنان، میپرسد: آیا آنان با وجود این همه نعمت الهی، باز به
باطل میگروند و به بتها ایمان دارند و نعمتهاي خدا را ناسپاسی میکنند! به راستی که نسبت دادن نعمتهاي خدا به غیر خدا
ناسپاسی بزرگی است و کسی که چنین کند اهل باطل است.
جالب این که در مقام بیان نعمتهاي خدا مشرکان مورد خطاب قرار میگیرند ولی در مقام سؤال از کفر گرایی و ناسپاسی آنان،
از آنها به صورت غایب یاد میشود. این نوع سخن گفتن را التفات از خطاب به غیبت میگویند و سرّ آن این است که آنان
شایستگی آن را ندارند که این پرسشها را پاسخ گویند.
در آیه بعد پرسش دیگري را مطرح میکند به این صورت که آیا آنان به جاي خداوند چیزي را میپرستند که هرگز مالک روزي
آنان از آسمانها و زمین نیستند و اصلًا توانایی آن را ندارند که روزي بدهند. توجّه کنیم که نخست مالک بودن بتها و سپس
توانایی و استطاعت آنها را نفی میکند و اینها دو مقولهاند.
پس از طرح این مطالب محکم و استوار، بار دیگر مشرکان را مورد خطاب قرار میدهد و اظهار میدارد: بنابراین، براي خدا مَثَلها
نزنید و شریکانی قرار ندهید، چون خدا میداند و شما نمیدانید اشاره به این که خدا مصلحت آنها را میداند و آنها را دعوت به
حق میکند ولی آنان قربانی نادانی خود شدهاند.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 75 الی 76
اشاره
ضَرَبَ اللّه مَثَلًا عَبداً مَملُوکاً لا یَقدِرُ عَلی شَیءٍ وَ مَن رَزَقناه مِنّا رِزقاً حَسَناً فَهُوَ یُنفِق مِنه سِ  را وَ جَهراً هَل یَستَوُونَ الحَمدُ لِلّه بَل أَکثَرُهُم
لا یَعلَمُونَ ( 75 ) وَ ضَ رَبَ اللّه مَثَلًا رَجُلَین أَحَدُهُما أَبکَم لا یَقدِرُ عَلی شَیءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلی مَولاه أَینَما یُوَجِّهه لا یَأت بِخَیرٍ هَل یَستَوِي
( هُوَ وَ مَن یَأمُرُ بِالعَدل وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُستَقِیم ( 76
خداوند برده مملوکی را مثل میزند که به هیچ چیزي توانایی ندارد و نیز کسی را که از جانب خود به او روزي نیکویی دادهایم و
او از آن مال، پنهان و آشکار
صفحه : 179
( انفاق میکند، آیا اینان برابرند! سپاس خداي را، بلکه بیشتر آنان نمیدانند ( 75
و خدا دو مرد را مَثَل میزند که یکی از آن دو گنگ است، به هیچ چیزي توانایی ندارد، و او سر بار مولاي خویش است، هر کجا
( او را بفرستد خیري نیاورد، آیا او با کسی که به عدل فرمان میدهد و خود بر راه راست است، برابر است! ( 76
نکات ادبی
زر خرید. « مملوك » -1
صیغه جمع است. این که در این جا صیغه تثنیه نیاورده بدان جهت است که جنس آن دو فرد که مثل زده شدهاند « یستوون » -2
مورد نظر است و آنها زیادند.
گنگ، لال مادرزاد. « ابکم » -3
سربار، سنگین، کل در لغت به معناي سنگین است. «ّ کَل » -4
ادات شرط میباشد. « اینما » است و « لا یأت بخیر » او را بفرستد، ضمناً این جمله جمله شرطیه است و جزاي آن « یوجّهه » -5
صفحه 133 از 409
تفسیر و توضیح
آیه ( 75 ) ضَ رَبَ اللّه مَثَلًا عَبداً مَملُوکاً ... در آیه پیش خطاب به مشرکان گفته شد که شما براي خدا مَثَل نزنید، چون آنان فاقد علم
بودند و هر مثلی میزدند نارسا و ناقص بود، اما خدا که علمی بیپایان دارد، میتواند مثل بزند و اینک در این آیه و آیه بعدي
براي مشرکان دو مثل میزند.
مثل اولی که در این آیه آمده، مثل دو نفر است که با یکدیگر مقایسه شدهاند، یکی از آنها برده مملوك مفلوکی است که هیچ
قدرت و مالی ندارد و دیگري شخص ثروتمندي است که خدا به او روزي نیکو داده و او در نهان و آشکار از مال خود انفاق
میکند، آیا این دو نفر برابرند!
صفحه : 180
این سؤال از هر کسی پرسیده شود، پاسخ آن منفی خواهد بود چون فاصله آن دو نفر آن چنان زیاد است که قابل مقایسه با هم
نیستند.
هدف از ذکر این مثل، سرزنش مشرکان است، به این بیان که شما هرگز این دو نفر را با هم مساوي و برابر نمیدانید ولی چگونه
است که بتهاي مفلوك را که قدرت انجام هیچ کاري را ندارند، به جاي خداي توانا و دانا که همه چیز در اختیار اوست، برابر و
یکسان میدانید و آن بتها را با خدا شریک قرار میدهید!
سپس اضافه میکند که حمد و ستایش مخصوص خداست و این که مشرکان، بتها را ستایش میکنند از روي نادانی است. این
که میفرماید: بسیاري از آنها نمیدانند، یعنی بسیاري از مردم نمیدانند و منظور از آنها مشرکان است که اکثریت جامعه مکه را در
آن زمان تشکیل میدادند.
آیه ( 76 ) وَ ضَ رَبَ اللّه مَثَلًا رَجُلَین أَحَ دُهُما أَبکَم ... مثل دوم که شبیه مثل اول است مثل دو مرد است که یکی از آنها گنگ و لال
مادر زاد است و توانایی انجام هیچ کاري را ندارد و سربا مولاي خویش است و هر گاه که مولایش او را دنبال کاري بفرستد، از او
خیر نمیبیند. اما دیگري مردي با شخصیّت است که بیان خوبی دارد و در سخن گفتن ماهر است، به گونهاي که مردم را به سوي
عدل میخواند و در عین حال که در سخن گفتن مهارت دارد از نظر عمل نیز کسی است که در صراط مستقیم قدم بر میدارد و
عملش گفتهاش را تصدیق میکند.
اکنون سؤال این است که آیا این دو مرد با هم مساوي و برابرند! مسلمّاً پاسخ این است که هرگز این دو نفر مساوي نیستند و اصلًا
نمیتوان آنها را با یکدیگر مقایسه کرد. حال که چنین است، پس چگونه مشرکان بتهاي ناتوان را که حتی از سخن گفتن
عاجزند، با خداي توانایی که احکام و شریعت را به پیامبران وحی کرد و تمام کارهایش استوار و مستقیم است، شریک قرار
میدهند!
هر چند که این دو مثل، در اصل براي سرزنش مشرکان است ولی در عین حال بسیار آموزنده و راهگشایند. در این دو مثل دو
حالت ویژه از انسان ارائه میشود که
صفحه : 181
درست در طرف مقابل یکدیگرند و با توصیفی که در این آیات آمده دو تابلوي ارزنده از این دو حالت انسان ترسیم میشود
انسانی در نهایت پستی و بی شخصیّتی که وجود او هیچ سودي براي جامعه ندارد و او فقط مصرف کننده و سربار جامعه است و
انسان دیگري در اوج عظمت و شخصیّت که جامعه از او سود میبرد و او مردم را به سوي ارزشها و عدالت میخواند و در عین
حال خود بر راه راست گام بر میدارد و سخن و عملش یکی است.
اندیشیدن در مضمون این دو مثل، انسان را از آن چهره منفی بیزار میکند و به سوي چهره مثبت میکشاند و سعی میکند که او نیز
صفحه 134 از 409
شخصیّت خود را مانند آن چهره مثبت بسازد و این نوعی الگو سازي است که در مسائل تربیتی نقش مهم دارد.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 77 الی 79
اشاره
وَ لِلّه غَیب السَّماوات وَ الَأرض وَ ما أَمرُ السّاعَۀِ إِلاّ کَلَمح البَ َ ص رِ أَو هُوَ أَقرَب إِن اللّهَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ ( 77 ) وَ اللّه أَخرَجَکُم مِن
بُطُون أُمَّهاتِکُم لا تَعلَمُونَ شَیئاً وَ جَعَلَ لَکُم السَّمعَ وَ الَأبصارَ وَ الَأفئِدَةَ لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ ( 78 ) أَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ مُسَخَّرات فِی جَوِّ
( السَّماءِ ما یُمسِکُهُن إِلاَّ اللّه إِن فِی ذلِکَ لَآیات لِقَوم یُؤمِنُونَ ( 79
و براي خداست غیب آسمانها و زمین، و کار قیامت جز مانند یک چشم بر هم زدن یا نزدیکتر از آن نیست، همانا خداوند بر هر
( چیزي تواناست ( 77
و خدا شمار را از شکمهاي مادرانتان بیرون آورد در حالی که شما چیزي نمیدانستید، و براي شما گوش و چشمان و دلها قرار
( داد، باشد که سپاسگزاري کنید ( 78
آیا به پرندگان ننگریستهاند که در جوّ آسمان رام هستند! هیچ کس جز خدا آنها را نگه نمیدارد، همانا در آن نشانههایی براي اهل
( ایمان است ( 79
صفحه : 182
نکات ادبی
پنهان، چیزي که از نظرها نهان است، غیب هم شامل حوادثی است که در آینده رخ میدهد و هم شامل حقایقی است « غیب » -1
که در جهان وجود دارد ولی مردم از آنها آگاهی ندارند.
گفته میشود این است که وقوع قیامت در یک لحظه خواهد بود و « ساعۀ » قیامت، رستاخیر، علّت این که به قیامت « الساعۀ » -2
ساعت در لغت به معناي لحظه است.
یعنی یک چشم به هم زدن. « لمح بصر » نگاه کردن با سرعت است و « لمح » -3
« یهریق » بر آن اضافه شده، همان گونه که در « ها » که جمع امّ است طبق یک قاعده صرفی « امّات » مادران. اصل آن « امهات » -4
بوده است. « یریق » اضافه شده که در اصل
در این جا با یک مفعول تمام شده و به معناي لا تعرفون است. « لا تعلمون » -5
جمع فؤاد به معناي قلب است. « الافئدة » -6
جمع طائر، پرندگان. « الطیر » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 77 ) وَ لِلّه غَیب السَّماوات وَ الأَرض ... در مقام بیان گستردگی قدرت خداوند اظهار میدارد که موجودات ناپیدا و نهانی
آسمانها و زمین که از حواس بشر بیرونند، نیز از آن خداوند هستند. یعنی فقط موجوداتی که شما آنها را حس میکنید در فرمان
نیستند بلکه موجودات دیگري هم وجود دارند که مانند آنها در فرمان خدایند ولی شما آن موجودات را حس نمیکنید و از وجود
آنها خبر ندارید.
صفحه 135 از 409
بعضیها این آیه را مربوط به غیب دانی خداوند دانستهاند، ولی به نظر میرسد که آنچه در این جا مورد توجّه است حاکمیّت خدا
بر موجوداتی است که در آسمانها و زمین وجود دارند ولی بشر از آنها آگاه نیست. بنابراین، آیه شریفه در مقام تعمیم علم خدا
نیست، بلکه در مقام تعمیم قدرت و گستردگی حاکمیّت اوست و لذا میبینیم پس از بیان این مطلب بلافاصله یکی از مظاهر قدرت
خود را بیان میکند و اظهار میدارد
صفحه : 183
که کار برپایی قیامت چیزي جز مانند یک چشم بر هم زدن و یا نزدیکتر از آن نیست و اضافه میکند که خدا بر هر چیزي
تواناست، یعنی خدا هر وقت اراده کند بیدرنگ قیامت برپا میشود و این نشانی از قدرت مطلقه اوست همان گونه که در آیات
دیگر هم آمده که اگر خدا چیزي را اراده کند به مجرّد این که اراده کرد آن چیز موجود میشود.
توجّه کنیم که یک چشم بر هم زدن از نظر ما یک لحظه کوتاه بیش نیست، ولی کار خدا از آن هم سریعتر انجام میگیرد و لذا
براي تقریب ذهن ماست و گرنه کار از آن هم بالاتر است. این « یک چشم بر هم زدن » میفرماید: یا نزدیکتر از آن. در واقع تعبیر
تعبیر در آیه دیگري هم آمده است:
وَ ما أَمرُنا إِلّا واحِدَةٌ کَلَمح بِالبَصَرِ (قمر/ 50 ) فرمان ما جز یک بار نیست، چون چشم بر هم زدنی.
آیه ( 78 ) وَ اللّه أَخرَجَکُم مِن بُطُون أُمَّهاتِکُم لا تَعلَمُونَ شَیئاً ... یکی دیگر از مظاهر قدرت خداوند بیان میشود: خدا شما را در
حالی از شکمهاي مادرانتان بیرون آورد که شما چیزي نمیدانستید.
بیرون آمدن جنین از رحم مادر، یکی از مراحل مهم زندگی انسان است، و شگفتیهایی دارد همان گونه که دورانهاي قبل و بعد
از آن هم سرشار از شگفتی است و همه نشانگر علم بیپایان و قدرت نامتناهی خداوند است. وقتی نوزاد قدم به دنیا میگذارد، همه
چیز از پیش براي او آماده شده است. پستانهاي مادر پر از شیر شده که غذایی متناسب با جهاز هاضمه اوست و در کنار آن مهر
مادري است که سبب میشود مادر تمام احتیاجات او را بر طرف سازد و او را از خطرات حفظ کند.
وقتی بچه به دنیا میآید فاقد هر گونه علم و آگاهی است و فقط بعضی از کارهاي غریزي مانند مکیدن و گریه کردن از او بر
میآید اما خدا به او ابزاري نیرومند داده که به تدریج به کار میافتد و بشر به علم و آگاهی دست پیدا میکند. آن ابزار که در این
آیه آمده عبارتند از گوش و چشم و دل که دوتاي اولی دنیاي خارج را به درون او منتقل
صفحه : 184
میکند و در واقع کانالهاي ارتباطی او با بیرون است و سومی یعنی دل که منظور از آن در این جا روح و عقل انسان است، آن
یافتهها را تجزیه و تحلیل میکند و به نتایجی میرسد و بدین گونه انسان داراي علم میشود و گستره آن چنان زیاد است که
میتواند علاوه بر زمین، آسمان را هم در نوردد.
فرق انسان با حیوان در این است که حیوان به مدد غریزه زندگی میکند و غریزه قابل افزایش نیست و لذا میبینیم حیوان متمدّنی
چون زنبور عسل با آن شگفتیهایی که دارد، در جا میزند و همان کارهایی که زنبور عسل در هزاران بلکه میلیونها سال پیش
انجام داده، اکنون هم همان است و چیزي بر آن افزوده نشده، ولی بشر همواره در راه افزودن بر یافتههاي خود و در مسیر پیشرفت
علمی است.
انسانی که یک روز، خانهاش غارها و بیغولهها و چراغش نور ماه و مرکبش اسب و غذایش بسیار ساده بود، امروز به کجا رسیده
است! این همه در اثر استعدادهاي بزرگی است که خدا در درون بشر نهفته و بشر به کمک آن به چنین پیشرفتهایی نایل شده
است و لحظه به لحظه بر علم بشر افزوده میگردد.
در پایان آیه پس از بیان این که خدا به شما گوش و چشم و عقل داده است، میفرماید: باشد که سپاسگزاري کنید. آیا بشر
صفحه 136 از 409
میتواند در مقابل این نعمتهاي بزرگ سپاسگزاري نکند!
آیه ( 79 ) أَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ مُسَخَّرات فِی جَوِّ السَّماءِ ... دعوت عامی است از بشر که به آسمان نگاه کند و پرندگان را که در آن
شناورند بنگرد و بیندیشد که چگونه این پرندگان در جو زمین پرواز میکنند و به زمین نمیافتند. میفرماید: آیا به پرندگانی که در
فضاي آسمان رام هستند، نمینگرند! هیچ کس جز خدا آنها را نگه نمیدارد.
بدون شک این توان را خدا به آنها داده که با استفاده از پرهایشان، هوا را بشکافند و پرواز کنند.
در قسمت پایانی آیه میفرماید: همانا در این موضوع نشانههایی براي اهل ایمان است. شاید اشاره به این باشد که اهل ایمان باید در
این پدیده عجیب بیندیشند و هم به
صفحه : 185
قدرت خدا پی ببرند و هم از شیوه کار پرندگان براي خود الگو سازي کنند و این چیزي است که بشر مدّتهاست که به آن رسیده
و با استفاده از طرز پرواز پرندگان هواپیما ساخته است.
این آیه نظیر آیه دیگري است که در آن چنین آمده است:
أَ وَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ فَوقَهُم صافّات وَ یَقبِضنَ ما یُمسِکُهُن إِلَّا الرَّحمن إِنَّه بِکُل شَیءٍ بَصِ یرٌ (ملک 19 ) آیا به پرندگان بالاي سرشان
نمینگرند که بالهاي خود را میگشایند و جمع میکنند! هیچ کس جز خداي رحمان آنها را نگه نمیدارد، همانا او به همه چیز
بیناست.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 80 الی 83
اشاره
وَ اللّه جَعَلَ لَکُم مِن بُیُوتِکُم سَ کَناً وَ جَعَلَ لَکُم مِن جُلُودِ الَأنعام بُیُوتاً تَستَخِفُّونَها یَومَ ظَعنِکُم وَ یَومَ إِقامَتِکُم وَ مِن أَصوافِها وَ أَوبارِها وَ
أَشعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلی حِین ( 80 ) وَ اللّه جَعَلَ لَکُم مِمّا خَلَقَ ظِلالًا وَ جَعَلَ لَکُم مِنَ الجِبال أَکناناً وَ جَعَلَ لَکُم سَرابِیلَ تَقِیکُم الحَرَّ وَ
سَرابِیلَ تَقِیکُم بَأسَ کُم کَذلِکَ یُتِمُّ نِعمَتَه عَلَیکُم لَعَلَّکُم تُسلِمُونَ ( 81 ) فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیکَ البَلاغ المُبِین ( 82 ) یَعرِفُونَ نِعمَتَ اللّه ثُمَّ
( یُنکِرُونَها وَ أَکثَرُهُم الکافِرُونَ ( 83
و خدا براي شما از خانه هاتان جاي سکونتی قرار داد و براي شما از پوستهاي چارپایان خانههایی (خیمههایی) قرار داد که در روز
( کوچتان و روز اقامتتان آن را سبک مییابید، و نیز از پشمها و کركها و موهاي آنها اثاث و کالایی تا وقت معیّن (قرارداد) ( 80
و خدا براي شما از آنچه آفریده سایبانهایی قرار داد و براي شما از کوهها غارها قرار داد و براي شما لباسهایی قرار داد که شما را
از گرما حفظ میکند و لباسهایی که شما را از آسیب یکدیگر حفظ میکند، این چنین خداوند نعمت خود را بر شما تمام میکند
باشد که فرمانبرداري
صفحه : 186
( کنید ( 81
( پس اگر روي گردان شدند، همانا پیام رسانی آشکار به عهده توست ( 82
( نعمت خدا را میشناسند، آن گاه آن را انکار میکنند و بیشترین آنها همان کافرانند ( 13
نکات ادبی
صفحه 137 از 409
به معناي خلق است و لذا یک مفعول گرفته است. « جعل » -1
مسکن، محل سکونت. مصدر به معناي مفعول. « سکنا » -2
آن را سبک بیابید، سبکبار شوید. « تستخفّونها » -3
کوچ شما، سفر شما. ظعن به معناي جابه جایی و سفر است. « ظعنکم » -4
جمع شعر موي بز است. « اشعار » جمع و بر کرك شتر و « اوبار » جمع صوف که به معناي پشم گوسفند است و « اصوافها » -5
در اصل به معناي انبوهی مو و گیاه است و به وسایل منزل هم از آن جهت اثاث گفته میشود که زیاد « اثّ» . وسایل خانه « اثاثا » -6
را مفرد آن دانستهاند. « اثاثه » و انبوه است. ضمناً این کلمه جمعی است که مفرد ندارد همه چیز که بعضیها
جمع کن به معناي جایی که از باران و آفتاب نگه میدارد و در این جا به معناي غار و نهان گاه است. « اکنانا » -7
جمع سربال به معناي لباس، تن پوش. « سرابیل » -8
تفسیر و توضیح
81 ) وَ اللّه جَعَلَ لَکُم مِن بُیُوتِکُم سَ کَناً ... انسان در زندگی خود از نعمتهاي بسیاري برخوردار است که به خاطر روز - آیات ( 80
مرّگی آنها را مورد غفلت قرار میدهد. در این جا برخی از آنها را که واقعاً نقش مهمی در را حتی و آرامش انسان دارد، بر
میشمارد.
یکی از آنها خانه و مسکن است که محل سکونت و مایه آرامش انسان است.
صفحه : 187
میفرماید:
خدا براي شما از خانه هایتان جاي سکونت و آرامشی قرار داد. دیگر چادر یا خیمه است که در گذشته از پوست حیوانات درست
میکردند و آن نیز خانه متحرّکی براي انسان است که در سفر و حضر از آن استفاده میکند. همچنین موي حیواناتی مانند گوسفند
و شتر و بز کاربرد زیادي در زندگی انسان دارد و از آن لباس یا گلیم یا فرش و اثاث منزل ساخته میشود و کالایی است که ارزش
زیادي دارد. در این جا میفرماید که آن کالایی است که تا زمانی مورد استفاده قرار میگیرد و این یا اشاره به فرسودگی و نابودي
آن در طول زمان است و یا اشاره به محدودیّت عمر انسان است و انسان از یک وسیله تا زمان معیّنی استفاده میکند و سپس
میمیرد.
در آیه بعدي، باز هم از این نعمتهاي روزمرّه یاد میکند: خدا براي شما سایبانهایی قرارداد. مانند سقف خانه یا سایه درخت یا
سایه کوهها که همگی در جاي خود ارزش فراوان دارد. براي یک انسان خستهاي که در یک نیمروز گرم تابستانی از بیابانی عبور
میکند چه چیز با ارزشتر از سایه درختی است که در آن استراحت کند. همچنین غارها و پناهگاههایی که در کوه است، گاهی
انسان را از مرگ نجات میدهد.
نعمت دیگر، لباس است که انسان را از سرما و گرما حفظ میکند. در این آیه گفته شده که خدا براي شما لباسی قرارداد که شما را
از گرما حفظ کند. معلوم است لباسی که از گرما حفظ میکند از سرما هم حفظ میکند و شاید سرّ این که فقط گرما را بیان کرده
است این باشد که در محیط گرم مکه آنچه براي مردم اهمیّت بیشتري داشت حفظ از گرما بود و در گرماي شدید، لباس انسان را
از سوز آفتاب حفظ میکند. همچنین از لباس دیگري یاد میکند که انسان را در جنگها به کار میآید و آن زرهی است که
میپوشد و او را از آسیب تیرها و نیزهها و شمشیرها نگه میدارد.
که در آیه آمده آسیبهایی است که اشخاص در جنگها به یکدیگر وارد میکنند. « بأسکم » منظور از
صفحه 138 از 409
در پایان این آیات اضافه میکند که این چنین خداوند نعمت خود را بر شما تمام
صفحه : 188
میکند، باشد که شما در برابر خدا تسلیم شوید و فرمانبرداري کنید.
83 ) فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیکَ البَلاغ المُبِین ... پس از برشماري برخی از نعمتهایی که خدا به بشر ارزانی داشته و اظهار - آیات ( 82
امیدواري به این که یادآوري این نعمتها باعث تسلیم شدن مشرکان باشد، مطلب را بدین گونه دنبال میکند که اگر آنها
رویگردان شدند، یعنی حق را نپذیرفتند، تو اي پیامبر وظیفهاي جز پیام رسانی آشکار نداري. این مطلب براي دلداري و تسلاي
خاطر پیامبر بیان شده تا آن حضرت از این که کافران ایمان نمیآورند دلگیر و اندوهگین و ناامید نباشد، زیرا او وظیفه و رسالت
خود را انجام داده است و چیزي جز آن بر عهده او نیست.
در آیه بعدي، درباره مشرکان از یک واقعیّت خبر میدهد و آن این که مشرکان نعمت خدا را میشناسند آنگاه آن را انکار
میکنند و بیشترین آنان کافرند و حق را پنهان میکنند.
مشرکان مکه خدا را میشناختند و به خوبی میدانستند که همه نعمتها از جانب خداوند است ولی در عین حال براي خدا
شریکانی قرار میدادند و آنها را واسطهها و شفیعان خود در پیشگاه خدا میدانستند و گمان داشتند که این نعمتها که از جانب
خداست، در اثر شفاعت و واسطگی بتها به آنان میرسد، بنابراین، در عمل منکر نعمت خدا بودند و آنها را به بتهاي خود
نسبت میدادند.
این که میفرماید: بیشترین آنان کافرند، منظور از کافر در این جا کسی است که در برابر حق ستیز میکند و حق را میپوشاند.
بیشتر مشرکان چنین حالتی داشتند و البته اندکی از آنان هم این حالت ستیزنمایی را نداشتند و فقط نادان بودند.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 84 الی 88
اشاره
وَ یَومَ نَبعَث مِن کُل أُمَّۀٍ شَ هِیداً ثُم لا یُؤذَن لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ لا هُم یُستَعتَبُونَ ( 84 ) وَ إِذا رَأَي الَّذِینَ ظَلَمُوا العَذابَ فَلا یُخَفَّف عَنهُم وَ لا
هُم یُنظَرُونَ ( 85 ) وَ إِذا رَأَي الَّذِینَ أَشرَکُوا شُرَکاءَهُم قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنّا نَدعُوا مِن دُونِکَ فَأَلقَوا إِلَیهِم القَولَ إِنَّکُم
لَکاذِبُونَ ( 86 ) وَ أَلقَوا إِلَی اللّه یَومَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَل عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُونَ ( 87 ) الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَ دُّوا عَن سَبِیل اللّه زِدناهُم عَذاباً فَوقَ
( العَذاب بِما کانُوا یُفسِدُونَ ( 88
صفحه : 189
و روزي که از هر امتی گواهی بر میانگیزیم، آن گاه به کسانی که کافر شدند اجازه (سخن گفتن) داده نمیشود و عذر خواهی
( آنان پذیرفته نمیشود ( 84
( و چون ستمکاران عذاب را ببینند، نه (عذابشان) سبک شود و نه مهلت داده شوند ( 85
و چون مشرکان شریکان خود را ببینند، میگویند: پروردگارا، اینان همان شریکان ما بودند که به جاي تو آنها را میخواندیم. پس
( آنها به ایشان میگویند: شما دروغگویید ( 86
( در این روز تسلیم خداوند میشوند و دروغهایی که بافتهاند از آنان گم شود ( 87
( کسانی که کافر شدند و از راه خدا باز داشتند، به سبب فسادي که کردهاند، عذابی بر عذابشان میافزاییم ( 88
نکات ادبی
صفحه 139 از 409
متعلّق به فعلی مانند: اذکر است. « یوم » -1
عذرشان پذیرفته نمیشود، از آنان خواسته نمیشود که عذري بیاورند. این کلمه از مادّه عتاب به معناي سرزنش « یستعتبون » -2
آمده، معمولًا کسی که سرزنش میشود عذري میآورد.
مهلت داده نمیشوند. « ینظرون » -3
شریکان خود. منظور از آنها همان بتها یا اشخاصی است که مشرکان آنها را شریک خدا قرار دادهاند و این که « شرکائهم » -4
آنها را به عنوان شریکان خودشان معرفی میکنند، به این جهت است که آنها از پیش خود اینها را شریک خدا قرار میدادند و در
واقع شریک خدا نبودند.
بر میگردد. « شرکاء » به « القوا » -5 ضمیر
تسلیم شدن، فرمانبرداري. « السلم » -6
صفحه : 190
مانع شدند، بازداشتند. « صدّوا » -7
تفسیر و توضیح
85 ) وَ یَومَ نَبعَث مِن کُل أُمَّۀٍ شَ هِیداً ... صحنههایی از روز قیامت و وضع ذلّت بار کافران در آن روز ترسیم میکند. - آیات ( 84
میفرماید: آن روزي را به یادآور که در آن از هر امتی گواهی بر میانگیزیم. منظور از این گواهان پیامبران و صالحانند که حجتی
براي قومشان هستند، یعنی اگر کسی بگوید ما در محیطی بودیم که نمیتوانستیم فرمان خدا را اطاعت کنیم، خداوند کسی را که
در همان محیط خدا را اطاعت میکرد به عنوان حجّت بر میانگیزد، وجود او گواهی روشن بر بطلان سخن گنهکاران است. البته
در این مورد وجود فقط یک نفر به عنوان حجت و گواه کافی است، هر چند که ممکن است افراد بیشتري این خصوصیت را داشته
باشند.
پس از برانگیخته شدن گواهان، به کافران اجازه سخن گفتن و عذر خواستن داده نمیشود و اگر هم عذري بیاورند پذیرفته
نمیشود و اساساً از آنها خواسته نمیشود که عذري بیاورند و رضایت خدا را جلب کنند، چون آن روز، روز تکلیف نیست بلکه
روز کیفر و پاداش است و جایی براي این سخنها وجود ندارد.
در آن روز، هنگامی که ستمکاران عذاب را دیدند، دیگر کار از کار گذشته و هرگز در عذاب آنان تخفیف داده نمیشود و نیز به
آنان هیچ مهلتی داده نمیشود. به راستی که صحنه وحشتناکی است.
88 ) وَ إِذا رَأَي الَّذِینَ أَشرَکُوا شُرَکاءَهُم ... در روز قیامت خداوند مشرکان را با بتها و اشخاصی که آنها را شریک - آیات ( 86
خدا قرار دادهاند، روبه رو میکند. مشرکان که دیگر به بطلان عقاید خود واقف گردیدهاند، وقتی با آنها روبه رو شدند میگویند:
خدایا، اینان بودند که ما به جاي تو آنها را میخواندیم. در این حال از بتها و معبودهاي باطل صدایی بر میخیزد که شما
دروغگویانید یعنی این که شما ما را شریک خدا میپنداشتید این سخن دروغ بود. پس از این گفتگو، مشرکان در برابر
صفحه : 191
خدا سر تسلیم فرود میآورند و امیدهایی که به غلط و دروغ به بتهاي خود بسته بودند از آنها گم میشود.
این که در این آیات از معبودهاي باطل به عنوان شریکان مشرکان و نه شریکان خدا یاد میکند، از این جهت است که آنها در واقع
شریکان خدا نبودند و این مشرکان بودند که به دروغ آنها را شریک خدا میدانستند. شاید هم از این جهت باشد که مشرکان
بخشی از اموال خود را در راه معبودهاي خود صرف میکردند و در واقع آن معبودها شریکان اموال آنان بودند.
صفحه 140 از 409
نکته دیگري که در این جا وجود دارد این است که طبق این آیات، معبودهاي باطل که شامل بتهاي بیجان هم میشود، در
قیامت سخن خواهند گفت و این از قدرت خدا بعید نیست. طبق برخی از آیات در روز قیامت حتی چشم و گوش انسان سخن
خواهد گفت.
در آیه بعدي بر افزایش عذاب کافران تأکید میکند و اظهار میدارد که کافران و آنها که مردم را از راه خدا باز داشتهاند عذابی بر
عذابشان افزوده خواهد شد و این بدان جهت است که آنان همواره فساد میکردند.
دلالت بر مداومت آنان در تبه کاري و فساد را میرساند. و چه فسادي بالاتر از این که آنان سدّ راه خدا « کانوا یفسدون » تعبیر
بودند و علاوه بر این که خود کافر بودند و به راه حق نمیرفتند باعث گمراهی دیگران هم میشدند و از مسلمان شدن آنان
جلوگیري میکردند.
[ [سورة النحل ( 16 ): آیۀ 89
اشاره
وَ یَومَ نَبعَث فِی کُل أُمَّۀٍ شَهِیداً عَلَیهِم مِن أَنفُسِهِم وَ جِئنا بِکَ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ وَ نَزَّلنا عَلَیکَ الکِتابَ تِبیاناً لِکُل شَیءٍ وَ هُديً وَ رَحمَۀً
( وَ بُشري لِلمُسلِمِینَ ( 89
و روزي که در هر امتی گواهی از خودشان بر آنها بر میانگیزیم و تو را بر آنان گواه میگیریم، و کتاب را بر تو نازل کردیم که
بیان کننده همه چیز و هدایت و
صفحه : 192
( رحمت و مژدهاي براي مسلمانان است ( 89
نکات ادبی
.« و اذکر یوم » : متعلق به فعل محذوف است به تقدیر « یوم » -1
به معناي « امّ » گروه، جمعیت، هر گروهی که بر اساس هدفهاي خاص و یا منافع مشترك از روي قصد گردهم آیند. از « امّۀ » -2
قصد.
گواه، الگو. شهید در این جا به معناي کشته شده در راه خدا نیست. « شهید » -3
بیان کننده، روشنگر. مصدر از باب تفعیل است و به معناي اسم فاعل آمده است. البته قاعده در مصدر بر وزن تفعال « تبیان » -4
ولی کلمه تبیان و تلقاء با کسره اول آمده است. « تکرار » و « تجوال » و « تطواف » مفتوح بودن اوّل آن است، مانند
است و همینطور است دو کلمه پس از آن. « تبیانا » عطف بر « هدي » -5
تفسیر و توضیح
آیه ( 89 ) وَ یَومَ نَبعَث فِی کُل أُمَّۀٍ شَهِیداً ... مطلبی که چند آیه پیش بیان شد، در این آیه با تفصیل بیشتري بیان میشود و میفرماید:
به یادآور روزي را که از هر امتی گواهی از خودشان بر میانگیزیم و تو را هم گواه این است قرار میدهیم.
به طوري که در تفسیر آن آیه گفتیم، منظور از گواهانی که در روز قیامت برانگیخته خواهند شد، پیامبران و اولیا و صلحا هستند که
هر کدام حجتی بر اهل زمان خود بودند و وجود آنها میتوانست الگویی براي دیگران باشد. بنابراین گنه کاران با وجود چنین
صفحه 141 از 409
اشخاصی، نمیتوانند عذر و بهانهاي بیاورند (درباره چگونگی گواه بودن پیامبران بر امت خود در روز قیامت، ذیل آیه 41 سوره
نساء بحثهایی داشتیم، رجوع شود).
پس از بیان گواه بودن پیامبر در روز قیامت، موضوع دیگري مطرح میشود و آن نزول قرآن کریم بر پیامبر است که درباره همه
چیز از جمله راجع به قیامت در آن
صفحه : 193
سخن گفته شده است.
« کتاب » قرآن است. شاید بتوان گفت که در قرآن کریم پس از واژه قرآن، بیشتر از هر واژهاي کلمه « الکتاب » در این جا منظور از
و گاهی هم همراه با « کتاب اللّه » در مورد قرآن به کار رفته است. این کلمه گاهی به صورت تنها و گاهی با اضافه و به صورت
صفاتی مانند: مبین، حکیم، منیر، مسطور، متشابه و غیر اینها ذکر شده است.
در این آیه براي کتاب خدا، چهار صفت آورده شده:
یکی این که قرآن بیان کننده همه چیز است، و منظور از آن یا بیان همه چیزهایی است که براي هدایت و تربیت انسان لازم است و
یا بیان همه علوم و معارف است که خاصّ ان درگاه الهی میتوانند با استفاده از بطون قرآن و یا حقیقت بسیط آن که در لوح
محفوظ است به آن برسند.
دوم: هدایتگري قرآن است که در این جا به مسلمانان و در آیات دیگر به متّقین و مؤمنین اختصاص داده شده و این هدایت خاصی
است که انسان در اثر ایمان و تقوا میتواند خود را در مسیر آن قرار دهد. البته قرآن یک هدایت عام هم دارد که شامل همه مردم
است. « هدي للناس » از مؤمن و کافر است و قرآن همه را به سوي ایمان به خدا دعوت میکند و در این مرحله
سوم: رحمت بودن قرآن است که آن هم در انحصار مسلمانان و مؤمنان قرار دارد و کافران از رحمت قرآن بیبهرهاند و شاید هم
قرآن براي آنان مایه نقمت و خسارت باشد:
.( وَ نُنَزِّل مِنَ القُرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَۀٌ لِلمُؤمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِینَ إِلّا خَساراً (اسراء/ 82
و از قرآن چیزي را نازل میکنیم که شفا و رحمتی براي مؤمنان است و براي ستمگران جز زیانکاري نمیافزاید.
چهارم: مژده دادن قرآن براي مؤمنان است که همواره آنان را به پیروزي در این دنیا و رسیدن به نعمتهاي الهی در آخرت مژده
میدهد:
صفحه : 194
الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ. لَهُم البُشري فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ (یونس/ 64 ) کسانی که ایمان آوردند و همواره پرهیزگاري
کردند، براي آنان در زندگی این جهان و در آخرت مژدگانی است.
بحثی درباره جامعیّت قرآن
یکی از ویژگیهاي بسیار مهم قرآن این است که این کتاب آسمانی، جامع تمام علوم و معارف است، چه علومی که بشر تا کنون به
آن دست یافته و چه علومی که هنوز در دسترس بشر قرار نگرفته است، و به شرحی که خواهیم گفت همه یافتههاي علمی و کل
دانش بشر به اضافه علومی که هنوز بشریت پی به آن نبرده است در قرآن کریم آمده و تمام آنچه که شده است و می شود و
خواهد شد در این سفره گسترده الهی موجود است.
از آن جا که این بحث، بحث مهمی است و نیاز به توضیح بیشتري دارد ما نخست آن قسمت از صفات قرآن را که ناظر به جامعیت
قرآن است میآوریم و سپس درباره جامعیت قرآن و چگونگی آن بحث میکنیم. اینک آیات:
صفحه 142 از 409
-1 تبیان کل شیء
معرفی « تبیان کل شیء » مصدر از باب تفعیل و به معناي کثرت بیان است. قرآن کریم در آیهاي که میخوانیم خودش را « تبیان »
کرده که در این جا مصدر به معناي فاعل است و منظور این است که قرآن بسیار بیان کننده است:
(. وَ نَزَّلنا عَلَیکَ الکِتابَ تِبیاناً لِکُل شَیءٍ وَ هُديً وَ رَحمَۀً وَ بُشري لِلمُسلِمِینَ (نحل/ 89
و قرآن را بر تو نازل کردیم که بیان کننده همه چیز و مایه هدایت و رحمت و مژده براي مسلمانان است.
-2 تفصیل کلّ شیء
تفصیل به معناي بیان مطلب بطور مشروح است به گونهاي که شامل جزئیّات
صفحه : 195
مطلب هم باشد. این صفت را نیز قرآن براي خود آورده است:
ما کانَ حَ دِیثاً یُفتَري وَ لکِن تَصدِیقَ الَّذِي بَینَ یَدَیه وَ تَفصِ یلَ کُل شَیءٍ وَ هُديً وَ رَحمَ ۀً لِقَوم یُؤمِنُونَ (یوسف/ 111 ) قرآن سخن
دروغی نیست، بلکه تصدیق کننده کتابهاي آسمانی است که پیش روي اوست و تفصیل همه چیز و مایه هدایت و رحمت براي
گروهی است که ایمان آوردهاند.
-3 مفصّل
یکی دیگر از صفات قرآن که ناظر به جامعیت آن است، صفت مفصل است که در این آیه آمده است:
( وَ هُوَ الَّذِي أَنزَلَ إِلَیکُم الکِتابَ مُفَصَّلًا وَ الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ یَعلَمُونَ أَنَّه مُنَزَّل مِن رَبِّکَ بِالحَق فَلا تَکُونَن مِنَ المُمتَرِینَ (انعام/ 114
خداوند کسی است که کتاب را براي شما بطور مف ّ ص ل نازل کرد و کسانی که کتاب را به آنها دادیم میدانند که آن از جانب
پروردگارت به حق نازل شده است پس، از تردیدکنندگان مباش.
به طوري که ملاحظه میفرمایید در این آیات و به خصوص در آیه نخستین، قرآن خودش را بیان کننده همه چیز معرفی میکند.
اکنون باید دید که منظور از این مطلب چیست و قرآن کریم چگونه تفصیل همه اشیاء را در بر دارد!
بسیاري از مفسّران در توجیه و تفسیر این مطلب گفتهاند: از آن جا که قرآن یک کتاب هدایت است و با هدف ارشاد و تربیت
انسانها نازل شده، بنابراین منظور از بیان همه چیز این است که قرآن تمام مسائل مربوط به هدایت و تربیت انسانها را بیان نموده و
چیزي را فروگذار نکرده است. این مطلب به این میماند که یک نفر کتاب مف ّ ص لی درباره شیمی تألیف کند و بگوید همه چیز در
این کتاب آمده، منظور او از همه چیز، آن چیزهایی است که مربوط به شیمی است، واو هرگز نمیگوید که حتی مسائل
صفحه : 196
ادبی هم در کتاب او آمده است. قرآن نیز اعلام میکند تمام چیزهایی که مربوط به هدایت و تربیت بشر است در این کتاب آمده
است.
ما تصوّر میکنیم که این تفسیر هر چند راحت و قانع کننده است اما با ظواهر این آیات و آیات دیگري که خواهیم آورد سازگار
نیست. به نظر ما این آیات بیانگر یک حقیقت والایی است که درك آن براي ما مشکل و حتی گیج کننده است، اما حق نداریم
براي اقناع خودمان از یک حقیقت قرآنی دست برداریم و یا از کنار آن به آسانی عبور کنیم. قرآن در این آیات اعلام میکند که
تفصیل همه چیز (کل شیء) در قرآن بیان شده است. تعبیر (کل شیء) یک تعبیر عام است و وسیعترین مفهوم را دارد و حتی علوم
صفحه 143 از 409
مادي و علوم خاص را هم در بر میگیرد و ظاهر این آیات میرساند که قرآن بیان کننده تمام علوم و معارف حتی آنهایی که هنوز
بشر به آن نرسیده است، میباشد.
شاید بتوان گفت که قرآن کریم نسخهاي از لوح محفوظ و کتاب مبین و امام مبین است که طبق نص صریح قرآن همه چیز در آن
و هیچ خشک و تري نیست «2» و همه چیز حتی چیزي که به سنگینی ذره یا کوچکتر از آن باشد، در آن وجود دارد «1» احصا شده
.«4» و هیچ سرّ نهانی در آسمان و زمین وجود ندارد مگر این که در آن آمده است «3» مگر این که در آن قرار گرفته
جایگاه قرآن است و این میرساند که نوعی سنخیت میان این دو وجود «5» البته به گفته خود قرآن، لوح محفوظ و کتاب مکنون
دارد و اگر در این جا به اتحاد ظرف و مظروف نظر بدهیم سخن گزافی نگفتهایم (دقت کنید).
علاوه بر آیاتی که خواندیم، آیات دیگري در قرآن وجود دارد که ناظر به همین
-----------------------------------
[.....] .( 1)- و کل شیء احصیناه فی امام مبین (سوره یس، آیه 12 )
.( 2)- لا یعزب عنه مثقال ذرة فی السموات و لا فی الارض و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فی کتاب مبین (سوره سبأ، آیه 3 )
.( 3)- و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین (سوره انعام، آیه 59 )
.( 4)- و ما من غائبۀ فی السماء و الإرض الا فی کتاب مبین (سوره نحل، آیه 75 )
.( 5)- بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ (سوره بروج، آیه 22 )
صفحه : 197
مطلب است، مثلًا در آیهاي پس از بیان این حقیقت قابل دقت و تعمّق که تمام حیوانات روي زمین و پرندگان آسمان امتهایی
مانند شما هستند، میگوید:
ما فَرَّطنا فِی الکِتاب مِن شَیءٍ (انعام/ 38 ) ما در کتاب، هیچ چیز را فروگذار نکردیم.
در این آیه همان قرآن است، و این که بعضی از مفسران احتمال دادهاند که منظور از آن، کتاب « کتاب » به احتمال زیاد منظور از
آفرینش باشد احتمال بعیدي است زیرا اطلاق کتاب به عالم آفرینش در قرآن نیامده، بلکه کتاب یا به معنی مکتوب که شامل قرآن
و سایر کتب آسمانی و نامه است، آمده و یا به لوح محفوظ اطلاق شده است. البته از عالم آفرینش و پدیدههاي هستی به عنوان
است. « کتاب » یاد شده است ولی بحث ما در واژه « کلمات » و « کلمه »
همچنین در آیه دیگري میفرماید:
وَ لَقَد صَرَّفنا فِی هذَا القُرآن لِلنّاس مِن کُل مَثَل (کهف/ 54 ) ما در این قرآن براي مردم همه گونه مثلی را آوردیم.
البته در این آیه صحبت از مثلهایی است که براي تربیت مردم آورده میشود ولی مسئله این است که در قرآن به ظاهر همه مثلها
میشود که باید جاي آن را جست جو کرد. « کل شیء » هم مانند تعبیر « کل مثل » را ما نمیبینیم بنابراین تعبیر
به علم آنچه « تبیان لکل شیء » در این جا توجه خوانندگان عزیز را به دو روایت از ائمه معصومین جلب میکنیم که در آنها تعبیر
که شده است و می شود و خواهد شد، تفسیر شده است:
عن ابی عبد اللّه (ع) قال: إنّی لأعلم ما فی السماوات و ما فی الإرض و أعلم ما فی الجنّۀ و أعلم ما فی النار و أعلم ما کان و ما یکون،
«1». ثم مکث هنیئۀ فرأي أنّ ذلک کبر علی من سمعه منه فقال: علمت ذلک من کتاب اللّه عزّ و جل یقول: فیه تِبیاناً لِکُل شَیءٍ
-----------------------------------
. 1)- اصول کافی، ج 1، ص 389 )
صفحه : 198
صفحه 144 از 409
امام صادق (ع) میفرماید: من آنچه را که در آسمانهاست و آنچه را که در زمین است میدانم، و آنچه را که در بهشت است و
آنچه را که در آتش جهنّم است میدانم، و آنچه را که شده است و یا خواهد شد، میدانم. سپس مقداري مکث کرد و دید که این
مطلب براي شنونده سنگین است، پس فرمود: همه اینها را از کتاب خدا دانستهام، خداوند میفرماید: بیان همه چیز در آن است.
قال ابو عبد اللّه (ع): إنّی لأخبر خبر السماء و خبر الإرض و خبر ما کان و خبر ما هو کائن کأنّه فی کفّی ثم قال: من کتاب اللّه أعلمه
«1». إنّ اللّه یقول: تِبیاناً لِکُل شَیءٍ
امام صادق (ع) فرمود: من خبر میدهم از خبر آسمان و خبر زمین و خبر آنچه که شده و خبر آنچه میشود، به طوري که گویا در
کف دست من است. سپس فرمود:
اینها را از کتاب خدا دانستهام. خداوند میفرماید: بیان همه چیز در آن است.
با توجه به این روایات و روایات دیگري که به همین مضمون وارد شده است معلوم میگردد که از نظر ائمّه معصومین، قرآن کریم
تمام علوم اولین و آخرین را در برگرفته است و معارف قرآنی منحصر به مسائل تربیتی نیست و حتی علوم مادي را هم شامل
میشود.
در قرآن آیاتی وجود دارد که تفکر در آنها میتواند در این زمینه ما را یاري کند. در این آیات با کنایه و تصریح گوشزد شده
است که به وسیله قرآن میتوان کارهاي خارق العادهاي را انجام داد مثلًا در آیهاي که در ذیل میآوریم دقت کنید:
وَ لَو أَن قُرآناً سُیِّرَت بِه الجِبال أَو قُطِّعَت بِه الَأرض أَو کُلِّمَ بِه المَوتی بَل لِلّه الَأمرُ جَمِیعاً (رعد/ 31 ) اگر قرآنی باشد که به وسیله آن
کوهها به حرکت در آیند و یا زمین قطعه قطعه شود و یا به وسیله آن با مردگان سخن گفته شود (همین قرآن است).
هدف آیه این است که اگر به وسیله قرآن چنین کارهایی هم انجام بگیرد، باز اهل
-----------------------------------
. 1)- تفسیر البرهان، ج 2، ص 380 )
صفحه : 199
عناد ایمان نخواهند آورد.
اما به هر حال، این آیه میتواند اشارهاي باشد به این که اگر کسی کلید فهم قرآن و راز و رمزهاي مربوط به آن را به دست آورده
باشد میتواند در طبیعت این گونه تصرّف کند.
همچنین حروف مقطعه که تا کنون کسی با قاطعیت معناي آنها را بیان نکرده، براي خود عالمی دارد و با کشف اسرار آنها میتوان
با دنیایی از علوم و معارف آشنا شد، و احتمال این که این حروف کلیدهایی براي راهیابی به درون قرآن و بطون گوناگون آن باشد
احتمال بعیدي نیست.
اتفاقاً در بعضی از روایات مطالبی درباره حروف مقطعه آمده که تفکّر و تدبّر بسیاري را میطلبد. امام باقر (ع) به ابو لبید مخزومی
فرمود:
اي ابو لبید در حروف مقطعه قرآن علم سرشاري وجود دارد. همچنین در «1» یا أبا لبید، إنّ فی حروف القرآن المقطّعۀ لعلماً جمّا
بعضی از روایات برداشتهاي عجیبی از حروف مقطعه قرآن شده است، مثلًا در چند روایت امام صادق (ع) سال انقراض حکومت
.«2» که در اول سوره اعراف آمده، پیش بینی کرده است « المص » بنی امیه را از
و نیز روایات متعددي که درباره ظاهر و باطن و یا ظهر و بطن قرآن آمده و این که قرآن بطنی دارد و بطن آن نیز بطنی دارد بسیار
قابل تعمّق و دقت است.
به طوري که بارها گفتهایم، قرآن کریم که کتاب تشریعی خداوند است درست مانند عالم آفرینش است که کتاب تکوینی
صفحه 145 از 409
خداست. همان گونه که طبیعت از عناصر گوناگونی تشکیل شده که تا کنون حدود صد و هشت نوع عنصر کشف شده است و هر
یک از آنها به تنهایی براي خود خواصّی دارد و چون چند تا از آنها با هم ترکیب میشوند خاصیت جدیدي پیدا میکند و می توان
از ترکیبهاي گوناگون آنها خواص
-----------------------------------
. 1)- تفسیر البرهان، ج 2، ص 3 )
. 2)- تفسیر البرهان، ج 2، ص 3 )
صفحه : 200
بی شماري را به دست آورد، قرآن کریم نیز به همین صورت است. آیات قرآنی به تنهایی معنایی میدهد و در ترکیب با آیه
دیگري معناي جدید پیدا میکند و با چیدن چند آیه در کنار هم میتوان به مطلبی پی برد که آن آیات به تنهایی چنین مطلبی را
بیان نمیکند.
در حقیقت، آیات قرآنی عناصري هستند که میتوانند دست مایهاي براي ساختن پدیدههاي علمی جدیدي باشند که از ترکیب
دوتایی و سه تایی و چندتایی آنها مفاهیم و معارف بیشماري به دست میآید.
چیزي که هست این است که چنین کاري از عهده هر کس برنمی آید و تنها با تأیید الهی و با تدبّر عمیق در آیات قرآن انجام
میپذیرد و این ائمّه معصومین هستند که میتوانند تمامی راز و رمزها و ظهر و بطنهاي قرآن را کشف کنند. البته این مانع از آن
نیست که افراد دیگري هم به قسمتی از اسرار خفیّه قرآن پی ببرند و با تدبّر مداوم در آیات قرآن، گنجینههایی از علوم آن را
استخراج کنند.
در عین حال، پذیرش چنین مطلب مهمی براي اذهان ما بسیار سنگین است و شاید هم مربوط به بطون قرآن و یا آن حقیقت بسیط
قرآنی که در لوح محفوظ است باشد که هر دو از دسترس ما بیرون است، آنچه براي ما باقی میماند ظواهر قرآن است که مربوط
به هدایت مردم و مسایل تربیتی است و ما با توجّه به گنجایش ذهن و اندازه فهم خود، جامعیت قرآن و تبیان و تفصیل بودن آن را
در همین مسائل درك میکنیم و این اندازه ما را بس است و تکلیفی بالاتر از آن نداریم و تدبّر در آیات قرآنی هم ما را به همین
مسائل رهنمون میشود.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 90 الی 93
اشاره
إِن اللّهَ یَأمُرُ بِالعَدل وَ الإِحسان وَ إِیتاءِ ذِي القُربی وَ یَنهی عَن الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ البَغی یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ ( 90 ) وَ أَوفُوا بِعَهدِ اللّهِ
إِذا عاهَدتُم وَ لا تَنقُضُوا الَأیمانَ بَعدَ تَوکِیدِها وَ قَد جَعَلتُم اللّهَ عَلَیکُم کَفِیلًا إِن اللّهَ یَعلَم ما تَفعَلُونَ ( 91 ) وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَ َ ض ت
غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ أَنکاثاً تَتَّخِ ذُونَ أَیمانَکُم دَخَلًا بَینَکُم أَن تَکُونَ أُمَّۀٌ هِیَ أَربی مِن أُمَّۀٍ إِنَّما یَبلُوکُم اللّه بِه وَ لَیُبَیِّنَن لَکُم یَومَ القِیامَۀِ ما
( کُنتُم فِیه تَختَلِفُونَ ( 92 ) وَ لَو شاءَ اللّه لَجَعَلَکُم أُمَّۀً واحِدَةً وَ لکِن یُضِلُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِي مَن یَشاءُ وَ لَتُسئَلُن عَمّا کُنتُم تَعمَلُونَ ( 93
صفحه : 201
همانا خداوند به عدل و احسان و پرداختن حق خویشاوند فرمان میدهد و از کار ناشایست و کار ناپسند و ستم باز میدارد. شما را
( پند میدهد، باشد که شما پند گیرید ( 90
و به پیمان خدا وقتی پیمان بستید، وفا کنید، و سوگندها را پس از محکم ساختن آن، مشکنید که شما خداوند را بر خود نگهبان
صفحه 146 از 409
قرار دادهاید.
( همانا خداوند آنچه را که انجام میدهید میداند ( 91
و مانند زنی مباشید که رشته خود را پس از محکم کردن باز کرد. سوگندهاي خود را مایه فریب در میان خود قرار میدهید، به
جهت این که گروهی از گروهی دیگر افزونتر است. همانا خداوند شما را با آن میآزماید و قطعاً در روز قیامت آنچه را که در
( آن اختلاف داشتید، براي شما روشن میسازد ( 92
و اگر خدا میخواست شما را امّتی یگانه قرار میداد، ولی هر که را که خواهد گمراه میسازد و هر که را خواهد هدایت میکند و
( البته شما از آنچه کردهاید پرسیده خواهید شد ( 93
نکات ادبی
از باب اضافه مصدر به سوي مفعول خود است. « ایتاء ذي القربی » -1
گناهی که شرع آن را انکار و منع کرده، بنابراین هر دو شامل همه گناهان میشود. « المنکر » ، گناه آشکار « الفحشاء » -2
ظلم. اصل بغی به معناي طلب است و چون ظلم طلب حق دیگري به زور است، معناي ظلم هم میدهد. « البغی » -3
محکم کردن آن، استوار ساختن آن. توکید مصدر وکّد یوکّد و یا اکّد یؤکّد است و اصل آن وکد است که گاهی « توکیدها » -4
واو را قلب به همزه میکنند، مانند احد که در
صفحه : 202
اصل وحد بود.
ضامن، نگهبان، شاهد. « کفیلا » -5
جمع نکث به معناي نقض، شکستن. « انکاثا » -6
.« تکونوا » حال از واو « تتّخذون » -7
مایه فریب و حیله، دغل کاري. دَخَل در اصل به معناي داخل کردن چیزي بر چیزي است که از آن نیست. « دخلا » -8
« امۀ » تامّه باشد و « تکون » و در این جا احتمال دارد که « مخافۀ ان تکون » یا « بسبب ان تکون » : در تقدیر چنین است « ان تکون » -9
مفعول آن باشد. « هی اربی » و ممکن است که کان ناقصه باشد و « امۀ » صفت براي « هی اربی » فاعل آن و جلمه
تفسیر و توضیح
آیه ( 90 ) إِن اللّهَ یَأمُرُ بِالعَدل وَ الإِحسان وَ إِیتاءِ ذِي القُربی ... شاید بتوان گفت که این آیه جامعترین آیه درباره اصلاح جامعه
بشري و ایجاد یک جامعه سالم و سعادتمند بر اساس حاکمیّت ارزشهاي اخلاقی، بوده باشد.
آنچه یک جامعه براي رسیدن به قلّه خوشبختی و عظمت به آن نیاز دارد در این چند جمله کوتاه آمده است، و اگر این آیه به
عنوان یک قانون مورد عمل قرار گیرد، در اصلاح ساختارهاي فردي و گروهی و تنظیم درست روابط اجتماعی و پیدایش جامعهاي
برتر نقشی تعیین کننده خواهد داشت.
طبق این آیه، خداوند مردم را به سه چیز فرمان میدهد و از سه چیز باز میدارد.
آن سه چیز که خدا به آن فرمان میدهد، عدل و احسان و دادن حق خویشاوند است. عدل یعنی رسیدن هر کسی به حق و مقام
شایسته خود و تقسیم عادلانه و درست امکانات جامعه که باعث پیدایش زمینههاي رشد و شکوفایی براي همه افراد میشود.
صفحه 147 از 409
همان گونه که حکومت باید با مردم بر اساس عدل رفتار کند، مردم نیز باید در روابط خود با یکدیگر مطابق با عدل و انصاف عمل
کنند و اگر جامعه را به یک هرم
صفحه : 203
تشبیه کنیم، بایستی عدل هم در رأس و هم در قاعده آن حاکمیّت داشته باشد.
احسان بالاتر از عدل است، عدل باعث رسیدن هر کس به حقوق خویش است و احسان مقدّم داشتن دیگران بر خود و تلاش براي
ایجاد رفاه و آسایش براي مردم است که برخاسته از روح ایثار و از خود گذشتگی و بزرگواري و مروّت است. البته از نظر کلی و
اجتماعی، عدالت بهتر از احسان و جود است، همان گونه که در سخن امیر المؤمنین در نهج البلاغه به آن اشاره شده است ولی از
نظر فردي، احسان و جود ارزش بیشتري دارد.
پرداختن به خویشان و داشتن روابط صمیمانه با آنها و دادن حق آنها، فضیلت دیگري است که در این آیه به آن امر شده است.
جامعه از همان خانوادهها تشکیل میشود و هر خانوادهاي پیوندهاي محکمی با خویشان و نزدیکان خود دارد، اصلاح پیوندهاي
خویشاوندي و وجود روابط عاطفی و صمیمانه در میان خویشاوندان، سبب اصلاح کل جامعه میگردد.
در این آیه خویشاوندان است و همه باید حق خویشاوند خود را رعایت کنند، ولی اگر بخواهیم « ذي القربی » هر چند که منظور از
یک خانواده نمونه را به عنوان مثال نام ببریم، آن خانواده، خاندان رسول گرامی اسلام است. این خانواده کوچک که به بزرگی
تمام جهان است، باید الگوي زندگی همه مسلمانان باشد و باید مسلمانان این خانواده را خانواده خود بدانند و با آنها پیوند صمیمی
دادن حق اهل بیت « ایتاء ذي القربی » داشته باشند و حقوق آنها را در نظر بگیرند و لذا در برخی از روایات گفته شده که منظور از
پیامبر است.
همچنین در این آیه شریفه، خداوند مردم را از سه چیز باز میدارد، که عبارتند از: فحشاء و منکر و بغی. فحشاء آن دسته از گناهان
است که انسان بطور آشکار و بی پرده مرتکب میشود و از این که مردم از کار او با خبر شوند، باکی ندارد. منکر گناهانی است
که گناه بودن آن براي همه روشن است و همه آن را ناپسند میدارند.
بغی، طلب کردن چیزي از دیگران از طریق زور و ستمگري است. بنابراین، این سه
صفحه : 204
مفهوم در برابر هم نیستند، بلکه در مواردي تداخل دارند و ممکن است که یک گناه، مصداق فحشاء و منکر و بغی هر سه باشد.
پس از ذکر این دستورات سعادت آفرین، اضافه میکند که خدا شما را موعظه میکند، باشد که شما از آن پند گیرید.
92 ) وَ أَوفُوا بِعَهدِ اللّه إِذا عاهَدتُم ... به دنبال دستورات مهمی که در آیه پیشین داده شد، اینک در این آیات دستورات - آیات ( 91
دیگري را که در استواري جامعه تأثیر مهمّی دارد، مطرح میکند، و آن وفا به عهد و پیمان و عمل به سوگندهاست.
پاي بندي به عهد و سوگند، باعث ایجاد اطمینان و آرامش در جامعه میشود و نقض آنها باعث سلب اعتماد میگردد. وقتی انسان
عهدي میبندد و یا براي چیزي به خدا سوگند میخورد، طرف مقابل به انسان اعتماد میکند حال اگر پیمان شکن شود دیگر
اعتماد و تفاهم متقابل از میان میرود و ارکان جامعه سست میشود.
همواره به هنگام بستن عهد و خوردن سوگند، انسان خدا را ضامن کار خود میکند و در واقع با خدا پیمان میبندد و نقض این
پیمان، خیانت به خدا و شکستن پیمان اوست و لذا میفرماید: به عهد خدا هنگامی که عهد میبندید، وفادار باشید و سوگندهاي
خود را پس از استوار کردن آن مشکنید چرا که شما خدا را براي خود ضامن قرار دادهاید و بدانید که خدا آنچه را که انجام
میدهید میداند.
براي استواري و تثبیت مطلب، مَثَلی میزند. مثل پیرزنی که در مکه زندگی میکرد و از صبح تا شام به بافتن رشتههایی مشغول
صفحه 148 از 409
میشد و هنگام غروب همه بافتههاي خود را باز میکرد. مفسّران گفتهاند که نام این زن ریطه بود و به خرقاء مکه شهرت داشت و
در حماقت و بیهوده کاري معروف بود.
کسی که پیمان شکنی میکند و یا سوگند خود را میشکند، کارش مانند کار آن زن احمق است که رشتههاي خود را بر میتافت
و کاري سفیهانه میکرد. سپس اضافه میکند که شما با این کار، سوگندهاي خود را مایه فریبکاري و دغل قرار میدهید با این
هدف که گروه شما برتر و بهتر از گروه دیگر باشد، یعنی شما با این پیمانها و
صفحه : 205
سوگندهاي دروغین میخواهید مردم را فریب دهید و اعتماد آنها را جلب کنید و از این اعتماد سوء استفاده نمایید و سودهاي مادي
به دست آورید و اموال شما افزونتر از اموال دیگران باشد. اما بدانید که خداوند با این کار، شما را امتحان میکند تا معلوم شود
که چه کسی به پیمان و سوگند خود وفادار است و البته در قیامت آنچه را که در آن اختلاف داشتید براي شما بیان خواهد کرد.
البته سوگند باید به خدا باشد و سوگند به غیر خدا الزامآور نیست. همچنین باید در سوگند قصد جدي داشته باشد و منظور از
توکید و استواري آن که در آیه آمده همین است. بنابراین سوگندهایی که از روي بیتوجّهی انجام میگیرد و زبان به آن عادت
داخل در تحت سوگندهاي استوار نیست هر چند که ناپسند است، یولی عمل نکردن به آن « لا و اللّه، بلی و اللّه » : کرده مانند
مؤاخده ندارد:
لا یُؤاخِ ذُکُم اللّه بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما عَقَّدتُم الَأیمانَ (مائده/ 89 ) خدا شما را به سبب سوگندهاي بیهوده مؤاخذه
نمیکند، بلکه شما را با سوگندهایی که محکم کردهاید مؤاخذه میکند.
آیه ( 93 ) وَ لَو شاءَ اللّه لَجَعَلَکُم أُمَّۀً واحِدَةً ... در قسمت پایانی آیه پیش صحبت از اختلافی شد که میان مردم وجود دارد، اینک در
این آیه روشن میکند که اگر خدا میخواست هیچ اختلافی میان مردم پیدا نمیشد و همه امتی یگانه بودند و جبههها و طرز فکرها
و مکتبها و مذهبهاي گوناگون پیدا نمیشد. اما خدا چنین نخواست، بلکه از روي حکمت خود بشر را طوري آفرید که میان
آنها اختلاف نظرها باشد و به بشر آزادي عمل و حق انتخاب داد و این بدان جهت بود که کسی که هدایت میشود و راه حق را بر
میگزیند، مشخّص شود و کسی که راه ضلالت را میپیماید نیز مشخّص شود و ارزش کار نیکان معلوم گردد و هر کسی نتیجه
اعمال خود را ببیند.
خدا انسانها را مانند فرشتگان که در فرمان برداري از خدا مجبور و ملزم هستند نیافرید، بلکه انسان را موجودي آزاد و صاحب
اختیار آفرید و البته با وسایلی راه و چاه را به او نشان داد ولی الزامی در کار نبود.
صفحه : 206
این که میفرماید: خدا هر کس را که بخواهد گمراه میسازد و هر کس را که بخواهد هدایت میکند، منظور از آن- به طوري که
بارها گفتهایم- این است که خدا کسانی را که خود با اراده و آزادي، گمراهی را انتخاب کرده، در همان راه پیش میبرد و کسی
را که هدایت یافته، در همان راه کمک میکند و در واقع گمراه کردن و هدایت کردن بر اساس راهی است که شخص آن را
انتخاب میکند و براي خود معیارها و ضابطههایی دارد و بنابراین جبري در کار نیست و لذا در پایان همین آیه میفرماید: شما از
آنچه انجام میدهید پرسیده خواهید شد، یعنی همه مردم مسئول کارهاي خویشتن هستند.
این مطلب که اگر خدا میخواست همه مردم را امّتی یگانه قرار میداد ولی حکمت او اقتضا کرده که میان آنها اختلاف در سلیقه و
اختلاف در طرز تفکّر باشد، در چند آیه دیگر نیز آمده است، از جمله:
وَ لَو شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النّاسَ أُمَّۀً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُختَلِفِینَ (هود/ 118 ) و اگر پروردگار میخواست، مردم را امتی یگانه قرار میداد
ولی همواره مختلف هستند.
صفحه 149 از 409
وَ لَو شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَن فِی الَأرض کُلُّهُم جَمِیعاً (یونس/ 99 ) و اگر پروردگار تو میخواست، همه کسانی که در روي زمین هستند
ایمان میآوردند.
درباره این مطلب ذیل همین دو آیه توضیحاتی دادهایم که مراجعه شود.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 94 الی 96
اشاره
وَ لا تَتَّخِ ذُوا أَیمانَکُم دَخَلًا بَینَکُم فَتَزِل قَدَم بَعدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدتُم عَن سَبِیل اللّه وَ لَکُم عَذاب عَظِیم ( 94 ) وَ لا تَشتَرُوا
بِعَهدِ اللّه ثَمَناً قَلِیلًا إِنَّما عِندَ اللّه هُوَ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُونَ ( 95 ) ما عِندَکُم یَنفَدُ وَ ما عِندَ اللّه باق وَ لَنَجزِیَن الَّذِینَ صَبَرُوا أَجرَهُم
( بِأَحسَن ما کانُوا یَعمَلُونَ ( 96
صفحه : 207
سوگندهاي خود را مایه فریب در میان خود قرار ندهید، مبادا قدمی پس از استوار شدنش بلغزد و به سبب آن که از راه خدا باز
( داشتهاید، بدي را بچشید و براي شما عذابی بزرگ است ( 94
( و پیمان خدا را به بهاي اندکی نفروشید، همانا آنچه نزد خداست برایتان بهتر است اگر میدانستید ( 95
آنچه نزد شماست پایان مییابد و آنچه نزد خداست باقی است و البته پاداش کسانی را که شیکبایی کردهاند به سبب نیکوترین
( کاري که انجام دادهاند، میدهیم ( 96
نکات ادبی
مایه فریب، دغلکاري. « دخلا » -1
ناصبه. « ان » منصوب است به اضمار «ّ فتزل » -2
یعنی بازداشت، منع کرد. « صدّ » در حکم مصدر است چون ما مصدریه است و « ما صددتم » -3
است و ما در این جا اسم انّ است و کافّه نیست و در رسم الخط مصحف به این « ما » و « إنّ » مرکب از « إنما عند اللّه » در « إنما » -4
میباشد. « انّ ما » صورت نوشته شده و قیاس آن به صورت
پایان میپذیرد. از نفاد به معناي از بین رفتن و تمام شدن. « ینفد » -5
تفسیر و توضیح
آیه ( 94 ) وَ لا تَتَّخِ ذُوا أَیمانَکُم دَخَلًا بَینَکُم ... بار دیگر درباره لزوم پاي بندي به سوگندها سخن میگوید و همان گونه که در چند
آیه پیش گفته شد، خاطرنشان میسازد که سوگندهاي خود را مایه فریب و نیرنگ در میان خود قرار ندهید، به این صورت که با
سوگندهاي خود اعتماد مردم را جلب کنید، سپس به آنان خیانت کنید. سپس اضافه میکند که مبادا این کار شما سبب شود که
قدمی پس از استواري بلغزد، یعنی پس از آن که هدایت شدهاید دوباره گمراه شوید و احکام الهی را زیر پا بگذارید.
صفحه : 208
کسی که سوگند به خدا را مایه مکر و حیله قرار میدهد و دست به خیانت میزند، بدون شک در مسیر گمراهی قرار میگیرد و
ممکن است دیگران را هم از راه خدا باز دارد. در این جا هشدار میدهد که چنین مباد که شما در اثر این گناه از راه به در آیید و
صفحه 150 از 409
مردم را از راه خدا باز دارید که در این صورت بدي و ناگواري به شما میرسد و شما را عذابی بزرگ در پیش خواهد بود.
گاهی یک گناه که در نظر انسان کوچک و بیاهمیّت مینماید، منشأ گناهان دیگر میشود و حتی ممکن است انسان را به ورطه
کفر بکشاند. بنابراین یک مسلمان باید مراقب اعمال خود باشد و خطراتی را که در کمین اوست مورد توجّه قرار دهد.
96 ) وَ لا تَشتَرُوا بِعَهدِ اللّه ثَمَناً قَلِیلًا ... گاهی انسان عهد و پیمان خود را میشکند و گمان میکند که سودي به او - آیات ( 95
خواهد رسید. اگر چنین کند، او در واقع پیمان الهی را در برابر بهاي اندکی فروخته است. در این آیه مردم را از چنین معامله
زیانباري نهی میکند و میفرماید: آنچه نزد خداست براي شما بهتر است اگر میدانستید. یعنی پاداشی که خدا به خاطر عمل به
پیمان به شما خواهد داد بهتر از آن سود مادي است که در اثر پیمان شکنی عاید شما میشود.
تمام عهدها و پیمانهایی است که انسان با خدا میبندد و خود را ملزم و متعهّد به انجام کاري میکند. البته آن « عهد اللّه » منظور از
کار باید مشروعیّت و رجحان داشته باشد. عهد نیز مانند نذر و سوگند است و عمل به آن واجب است و خداوند به کسانی که به
عهد خود وفا کنند پاداش میدهد و مسلمان نباید پاداشی را که نزد خدا دارد در برابر سودهاي احتمالی پیمان شکنی بفروشد.
در همین رابطه در آیه بعدي اظهار میدارد که آنچه نزد شماست پایان پذیر است ولی آنچه نزد خداست ماندنی و برقرار است،
بنابراین سود جاودانی را در مقابل منفعت زود گذر و پایان پذیر از دست ندهید. البته ممکن است از دست دادن سود مادي هر چند
که زود گذر باشد، براي بعضیها دشوار و سنگین باشد، ولی مؤمن این دشواري را تحمّل میکند و صبر پیش میگیرد. در پایان
آیه به چنین افرادي که به
صفحه : 209
خاطر خدا در برابر از دست دادن سود مادي شکیبایی میکنند وعده میدهد که ما چنین افرادي را به سبب زیباترین کاري که انجام
دادهاند، پاداش خواهیم داد.
البته آیه عمومیّت دارد و شامل هر نوع صبري میشود که انسان براي جلب رضایت خداوند چه در جهت انجام طاعات و عبادات و
چه در جهت پرهیز از گناهان و لذّتهاي نامشروع، پیش میگیرد و خدا به چنین افرادي پاداش میدهد، آن هم به این صورت که
احسن ما » اگر کار آنها ناقص و در حد پایین هم باشد، به آنها پاداش بهترین و زیباترین نوع آن کار را میدهد. بنابراین منظور از
این نیست که این کارشان از تمام کارهایشان زیباتر است، بلکه منظور این است که « کانوا یعملون زیباترین کاري که انجام دادهاند
خداوند از راه لطف و عنایت، کار ناقص آنها را کامل و حسن را احسن تلقّی میکند و پاداش آن را چنان میدهد که گویا به
زیباترین و بهترین حالت انجام یافته است.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 97 الی 100
اشاره
مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن فَلَنُحیِیَنَّه حَیاةً طَیِّبَۀً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَن ما کانُوا یَعمَلُونَ ( 97 ) فَإِذا قَرَأتَ القُرآنَ
فَاستَعِذ بِاللّه مِنَ الشَّیطان الرَّجِیم ( 98 ) إِنَّه لَیسَ لَه سُلطان عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ ( 99 ) إِنَّما سُلطانُه عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّونَه وَ
( الَّذِینَ هُم بِه مُشرِکُونَ ( 100
هر کسی از مرد و زن کار شایسته انجام دهد در حالی که مؤمن است هر آینه او را با زندگی پاکیزه زنده میداریم و آنان را به
( سبب زیباترین کاري که کردهاند پاداش میدهیم ( 97
( پس چون قرآن را قرائت کردي، از شیطان رانده شده به خدا پناه ببر ( 98
صفحه 151 از 409
( همانا او را بر کسانی که ایمان آوردهاند و به پروردگارشان توکّل کردهاند، حکومتی نیست ( 99
( حکومت او تنها بر کسانی است که او را دوست میدارند و کسانی که به سبب او شرك میورزند ( 100
صفحه : 210
نکات ادبی
جمله حالیه است. « و هو مؤمن » 1
ضمیرهایی « فلنحیینّه » و « و هو مؤمن » بر میگردد و این در حالی است که در جلمه « من عمل » به « لنجزینّهم » -2 ضمیر جمع هم در
بر میگردد مفرد است، علّت آن این است که من موصوله از نظر لفظ مفرد و از نظر معنا جمع است و لذا به هر دو « من عمل » که به
صورت میتوان براي آن ضمیر آورد.
این آیه را مربوط به آیه پیشین میکند. در آیه پیش مردم به عمل صالح و ایمان تشویق شدند و رسیدن به « فإذا قرأت » -3 فاء در
این دو چیز در اثر مراجعه به قرآن امکان پذیر است، اکنون که باید قرآن را تلاوت کرد، لازم است که در شروع آن استعاذه شود.
البته بعضی آن را به آیهاي که هشت آیه پیش از این بود یعنی (و نزلنا علیک الکتاب) مربوط میدانند، ولی با وجود این همه
فاصله، این ربط بعید مینماید.
پناه ببر. « فاستعذ » -4
رانده شده، مطرود، ملعون. « الرجیم » -5
تسلّط، حکومت، برتري، حجّت. « سلطان » -6
به صورت مضارع آمده و دلالت بر استمرار دارد، یعنی آنان همواره و پیوسته به پروردگارشان توکّل میکنند. « یتوکلون » -7
« ربّهم » به شیطان بر میگردد، یعنی به وسیله او و با اغواي او مشرك میشوند. احتمال هم دارد که به « به مشرکون » در « به » -8 ضمیر
بر گردد، یعنی به پروردگارشان شرك میورزند.
تفسیر و توضیح
آیه ( 97 ) مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن فَلَنُحیِیَنَّه ... در بینش قرآنی آنچه باعث سعادت دنیا و آخرت و رسیدن به یک
زندگی سالم و پاك میشود، ایمان و عمل صالح است. در این آیه اعلام میکند که هر کس از مرد و زن عمل صالح و شایسته
صفحه : 211
انجام بدهد در حالی که ایمان دارد، ما به او زندگی پاکیزه و حیات طیّبه میدهیم و در قیامت هم در برابر این زیباترین عمل، به
آنها پاداش میدهیم.
ایمان و عمل صالح دو رکن اساسی در سعادت انسان است و حتی خوشبختی انسان را در این دنیا فراهم میسازد. عمل صالح که
عبارت از انجام کارهاي خوب و شایسته است، به تنهایی نمیتواند کار ساز باشد و نزد خدا ارزشی ندارد، بلکه وقتی ارزش پیدا
میکند که از روي ایمان و اخلاص به خدا انجام بگیرد و ریاکارانه و یا از روي شهرت طلبی و یا سودجویی و یا حتی ارضاي حسّ
نوعدوستی نباشد، چون کار با چنین انگیزههایی نمیتواند انسان را به خدا نزدیک سازد. همچنین ایمان بدون عمل نیز کارآیی
ندارد و اگر کسی به خدا ایمان داشته باشد ولی او را نافرمانی کند و در ورطه گناه و معصیت بیفتد، نمیتواند از ایمان خود نتیجه
بگیرد و اساساً چنین ایمانی ناقص است و به تعارف شباهت دارد.
البته ایمان مراحلی دارد و قابل افزایش و کاستی است ولی ارزش آن با عمل است و اگر این دو همراه باشند، انسان به زندگی
صفحه 152 از 409
مطلوب و سعادتمندانه خواهد رسید. کسانی که ایمان به خدا ندارند، هر چند هم از نظر مادي برخوردار باشند، زندگی شیرین و
گوارایی ندارند و همواره در اضطراب و دغدغه خاطر زندگی میکنند و نگران آینده خود هستند و ترس از دست دادن امکانات
همیشه آنها را رنج میدهد. و از این مهمتر این که بر اساس فطرت بشري، روح انسان در صدد پیوستن به زیبایی مطلق است و
زیبایی خواهی و کمال جویی او با مادیات و برخورداريهاي مادي هرگز اشباع نمیشود و همه آنها نوعی کامجویی بدلی است و
روح او را آرام نمیکند، و لذا میبینیم در جامعههاي مادي امروز با وجود همه امکانات رفاهی، بشر خود را خوشبخت نمییابد و
چه بخواهد و چه نخواهد، روح او در جست جوي کمال مطلوب است.
در مقابل، ایمان به خدا و ارزشهاي معنوي حتی در بدترین شرایط زندگی، روح انسان را آرام و مطمئن و زندگی را شیرین و قابل
تحمّل میسازد و شدیدترین
صفحه : 212
مصیبتها نمیتواند او را شکست بدهد و او با شکیبایی ناشی از ایمان تمام دشواريها را پشت سر میگذارد و با یاد خدا آرامش و
اطمینان پیدا میکند.
الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللّه أَلا بِذِکرِ اللّه تَطمَئِنُّ القُلُوب (رعد/ 28 ) آنان که ایمان آوردهاند و دل هایشان با یاد خدا آرام
مییابد، آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرام میگیرد.
به راستی که این سخن امام حسین (ع) در دعاي عرفه چه قدر زیباست که میگوید: خدایا کسی که تو را دارد چه ندارد، و کسی
که تو را ندارد چه دارد!
این آرامش و سکینه، نتیجه ایمان در زندگی این دنیا، و اما پاداشی که خدا در آخرت به مؤمنان خواهد داد، بالاتر و عظیمتر است و
در آیه مورد بحث، خداوند چنین وعده میدهد که آنان را در برابر نیکوترین کاري که کردهاند پاداش خواهیم داد. در تفسیر این
جمله که چند آیه پیش نیز آمده بود گفتیم که اگر انسان ایمان متوسّطی هم داشته باشد خداوند با لطف و عنایت خود پاداش
بهترین نوع ایمان را به او خواهد داد.
100 ) فَإِذا قَرَأتَ القُرآنَ فَاستَعِذ بِاللّه ... هنگامی که انسان اراده میکند که قرآن بخواند، براي استفاده کامل از آیات - آیات ( 98
قرآنی و بهره گیري از مفاهیم بلند آن، باید خود را از وسوسههاي شیطانی دور کند و دل را از اغیار خالی نماید و خود را سرسپرده
قرآن سازد، ولی شیطان که همواره در کمین انسان است او را از این حالت انقطاع باز میدارد و با وسوسههاي خود، او را از مفاهیم
قرآنی دور میسازد.
در این آیه براي دفع شرّ شیطان و مصونیّت از وسوسههاي او به پیامبر و به هر کسی که میخواهد قرآن تلاوت کند، دستور میدهد
که به هنگام قرائت قرآن از شرّ شیطان رجیم به خدا پناه ببرید. استعاذه یا پناه بردن به خدا شیطان را از انسان دور میکند و انسان با
فراغت خاطر میتواند در مفاهیم قرآنی بیندیشد.
اعوذ باللّه السمیع العلیم من » یا « اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم » : بر اساس این آیه مستحب است که قاري قرآن در آغاز قرائت بگوید
البته این که « الشیطان الرجیم
صفحه : 213
میفرماید: وقتی قرآن خواندي، استعاذه کن، منظور این است که وقتی اراده کردي که قرآن بخوانی چنین کن و منظور این نیست
که پس از قرائت قرآن استعاذه کن هر چند که بعضی این احتمال را دادهاند.
در آیه بعدي خاصیت پناه بردن از شیطان به خدا را بیان میکند، به این صورت که شیطان بر کسانی که ایمان آوردهاند و به
پروردگارشان توکّل کردهاند، راه نفوذ و سلطهاي ندارد و با پناه بردن به خدا انسان این حالت را پیدا میکند. شیطان تنها بر کسانی
صفحه 153 از 409
حکومت و سلطنت دارد که او را دوست میدارند و کسانی که به سبب اغواگري او براي خدا شریک قرار دادهاند. توجه کنیم که
شیطان در حدّ وسوسه به سراغ مؤمنان هم میآید ولی نمیتواند بر آنان تسلّط یابد و آنها را به انجام دستورات خود ملزم سازد، ولی
مشرکان و کافران و دوستان شیطان به مرحلهاي رسیدهاند که در برابر شیطان تسلیم هستند و هر چه او فرمان دهد همان را میکنند.
خود شیطان در آغاز کار به این حقیقت واقف بوده که بندگان مخلص خدا در مرحلهاي از ایمان قرار دارند که او نمیتواند آنها را
گمراه سازد و لذا وقتی تهدید میکند که همه فرزندان آدم را گمراه خواهد کرد، بندگان مخلص خدا را استثنا میکند:
83 ) گفت: پس به عزت تو سوگند که همه آنان را گمراه - قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِینَ إِلّا عِبادَكَ مِنهُم المُخلَصِ ینَ (ص/ 82
خواهم کرد مگر بندگان برگزیدهات را.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 101 الی 105
اشاره
وَ إِذا بَدَّلنا آیَۀً مَکانَ آیَۀٍ وَ اللّه أَعلَم بِما یُنَزِّل قالُوا إِنَّما أَنتَ مُفتَرٍ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُونَ ( 101 ) قُل نَزَّلَه رُوحُ القُدُس مِن رَبِّکَ بِالحَقِّ
لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُديً وَ بُشري لِلمُسلِمِینَ ( 102 ) وَ لَقَد نَعلَم أَنَّهُم یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُه بَشَرٌ لِسان الَّذِي یُلحِدُونَ إِلَیه أَعجَمِیٌّ وَ هذا
لِسان عَرَبِیٌّ مُبِین ( 103 ) إِن الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِآیات اللّه لا یَهدِیهِم اللّه وَ لَهُم عَذاب أَلِیم ( 104 ) إِنَّما یَفتَرِي الکَ ذِبَ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ
( بِآیات اللّه وَ أُولئِکَ هُم الکاذِبُونَ ( 105
صفحه : 214
و چون آیهاي را جایگزین آیهاي کنیم- و خدا به آنچه نازل میکند داناتر است- میگویند: جز این نیست که تو افترا میبندي،
( بلکه بیشتر آنان نمیدانند ( 101
بگو: آن را روح القدس از جانب پروردگار تو به حق نازل کرده تا کسانی را که ایمان آوردهاند استوار سازد و نیز هدایت و
( مژدهاي براي مسلمانان است ( 102
به تحقیق ما میدانیم که آنان میگویند: او را بشري تعلیم میدهد، زبان کسی که به او نسبت میدهند، عجمی است و این زبان
( عربی آشکار است ( 103
( همانا کسانی را که به آیات خدا ایمان نمیآورند، خدا هدایتشان نمیکند و براي آنان عذابی دردناك است ( 104
( جز این نیست که کسانی دروغ میبافند که به آیات خدا ایمان نمیآورند و آنان همان دورغگویانند ( 105
نکات ادبی
جایگزین میکنیم، آیهاي را به آیه دیگري تبدیل میکنیم. « بدّلنا » -1
یا جمله معترضه است که میان شرط و جزا واقع شده و یا جمله حالیه است. « و اللّه اعلم بما ینزّل » -2
افترازننده، دورغ پرداز، دروغ باف. « مفتر » -3
.« لا یعلمون حکمۀ التبدیل » : حذف شده و تقدیر آن چنین است « لا یعلمون » -4 مفعول
جبرئیل، روح پاك. « روح القدس » -5
است. « لیثبّت » عطف به محل « هدي و بشري » -6
از روي الحاد نسبت میدهند. « یلحدون » -7
صفحه 154 از 409
گنگ، کسی که نمیتواند به درستی سخن بگوید. توجه کنیم که عجمی فقط به غیر عرب گفته نمیشود، کسی که « اعجمی » -8
لکنت زبان دارد یا جملات را نادرست ادا میکند عجمی است. البته نوعاً غیر عرب وقتی عربی حرف بزند چنین
صفحه : 215
حالتی پیدا میکند و لهجه دارد.
تفسیر و توضیح
102 ) وَ إِذا بَدَّلنا آیَۀً مَکانَ آیَۀٍ ... در این گروه از آیات، دو شبهه از شبهات مشرکان در مورد قرآن مطرح شده، و به - آیات ( 101
آن پاسخ داده شده است.
شبهه اول این که چرا پیامبر گاهی جملهاي را میخواند که حکم جمله دیگري را که قبلًا خوانده بر میدارد و جایگزین آن میشود!
مشرکان نسخ در آیات قرآنی را دستاویز خود قرار میدادند و به پیامبر تهمت دروغگویی میزدند و میگفتند: او این جملات را به
دروغ به خدا نسبت میدهد.
این شبهه بیشتر به سخن یهود شباهت دارد، ولی چون این سوره در مکه نازل شده باید آن را مربوط به مشرکان دانست. چنین
مینماید که مشرکان مکه این شبهه را از یهود مدینه یاد گرفته بودند، چون یهود نسخ در شریعت را قبول نداشتند و مشرکان مکه
که تماسهایی با یهود مدینه داشتند و براي کوبیدن اسلام از آنان کمک فکري میگرفتند، این شبهه را از آنان آموخته بودند.
خداوند در این آیه شبهه مشرکان را به این صورت مطرح میکند که چون ما آیهاي را جایگزین آیه دیگري میکنیم، آنها به پیامبر
میگویند: تو دروغ بافی؟ و این در حالی است که خدا بهتر میداند که چه چیزي نازل کرده است و بیشتر آنان نمیدانند که این
کار چه حکمتی دارد. این که میفرماید: بیشتر آنها نمیدانند، براي آن است که برخی از آنان از حقیقت نسخ خبر داشتند، ولی از
روي عناد به پیامبر ایراد میگرفتند.
این که میفرماید: خدا بهتر میداند که چه چیزي نازل کرده، ردّ تهمت آنان است که میگفتند: پیامبر به خدا دروغ میبندد.
میخواهد بگوید که خدا خود چنین خواسته است و شما براي خدا تعیین تکلیف نکنید.
در آیه بعدي از شبهه آنان چنین پاسخ میدهد که بگو: قرآن را روح القدس از روي حق و راستی از سوي پروردگارت نازل کرده
است و هدف از نسخ سه چیز است:
صفحه : 216
یکی این که دلهاي مؤمنان استوار و آرام شود و روحیّه آنان قوي گردد، دیگر این که مسلمانان به وسیله آن هدایت شوند، و سرّ
دیگر این که مژدهاي براي مسلمانان باشد.
منظور از روح القدس همان جبرئیل است، چون در این جا نزول قرآن را به روح القدس نسبت میدهد و در آیه دیگر آن را به
جبرئیل و روح الامین نسبت میدهد که هر سه یکی است:
مَن کانَ عَدُ  وا لِجِبرِیلَ فَإِنَّه نَزَّلَه عَلی قَلبِکَ (بقره/ 97 ) هر کس دشمن جبرئیل باشد، همانا اوست که قرآن را بر قلب تو نازل کرده
است.
نَزَلَ بِه الرُّوح الَأمِین عَلی قَلبِکَ (شعراء/ 194 ) قرآن را روح الامین بر قلب تو نازل کرده است.
در آیه مورد بحث، هدف از نزول قرآن و وجود نسخ در آن را تثبیت دلهاي مؤمنان و هدایت و مژده براي مسلمانان ذکر کرده
است. شاید منظور این باشد که وجود نسخ در آیات قرآنی که بر اساس مصلحت مردم انجام میگیرد باعث دلگرمی مؤمنان
میشود و آنان به روشنی درمییابند که خدا همواره مصلحت آنان را در نظر میگیرد، و اگر آیهاي حکمی را دارد که در آن زمان
صفحه 155 از 409
خاص مصلحت داشت ولی بعداً آن مصلحت منتفی شد، آیه دیگري جایگزین آن خواهد شد. (درباره نسخ و مسائل مربوط به آن
ذیل آیه 106 سوره بقره توضیحاتی دادهایم، مراجعه شود).
این که در این آیه تثبیت دلها را به مؤمنان و هدایت و بُشري را به مسلمانان وعده داده، شاید براي آن باشد که ایمان درجهاي
بالاتر از اسلام است. وقتی کسی ایمان داشته باشد او از مرحله هدایت و بُشري بالاتر رفته و نیاز به تثبیت و استواري و ثابت قدمی
دارد، ولی کسی که فقط مسلمان شده و به مرحله بالاتري نرسیده، قرآن براي او مایه هدایت و دلگرمی است و او را به سوي ایمان
که درجه بالاتري است، راه مینماید.
105 ) وَ لَقَد نَعلَم أَنَّهُم یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُه بَشَرٌ ... شبهه دوم مشرکان این بود که میگفتند: محمّد (ص) قرآن را از - آیات ( 103
کسان دیگري یاد گرفته و براي او معلم
صفحه : 217
تراشی میکردند تا بگویند که اولًا قرآن از جانب خدا نیست و ثانیاً پیامبر قدرت آن را ندارد که این جملات را از خودش بسازد،
بلکه آن را از کسان دیگري که با علوم پیشینیان و با کتابهاي مقدس یهود و نصارا آشنایی دارند، آموخته است.
گویا در مکه کسی زندگی میکرد که از جاي دیگري آمده بود و زبان عربی را هم خوب نمیدانست ولی با کتب مقدس یهود و
نصارا آشنایی داشت. نام این شخص را به شکلهاي گوناگون ضبط کردهاند: جبر، بلعام، یعیش که از روم آمده بود و برده شخصی
از بنی حضرم بود. بعضی از مفسران گمان کردهاند که این شخص سلمان فارسی بود، ولی این درست نیست چون سلمان در مدینه
به پیامبر پیوست و این آیات در مکه نازل شده است. به هر حال پیامبر خدا در مکه با این شخص هم صحبت میشد و با او رفت و
آمد داشت. مشرکان مکه که از هر فرصتی براي ضربه زدن به اسلام بهره میبردند، گفتند: آنچه را که محمّد (ص) به عنوان قرآن
ارائه میدهد، چیزهایی است که از این شخص یاد گرفته است.
خداوند در این آیه، این شبهه را چنین مطرح میکند: به تحقیق ما میدانیم که آنها میگویند: پیامبر را بشري تعلیم میدهد، و سپس
پاسخ میدهد که زبان کسی که قرآن را از روي الحاد به او نسبت میدهند عجمی است و این زبان عربی آشکار است، یعنی این
شخص که نمیتواند عربی را به درستی صبحت کند، چگونه میتواند آیات قرآنی را که در اوج فصاحت است بسازد و به پیامبر
تعلیم دهد!
پس از این بیان محکم، درباره این مشرکان که به آیات الهی ایمان نیاوردهاند، میفرماید: خدا آنان را هدایت نخواهد کرد و براي
آنان عذاب دردناك است. این که خدا آنان را هدایت نمیکند نتیجه قهري عناد و لجاجت آنها در برابر حق است و آنها با ایمان
نیاوردن به آیات خدا، خود را از سیر هدایت الهی دور کردهاند.
مشرکان به پیامبر تهمت افترا و دروغ بافی میزدند، خداوند در آیه بعدي این تهمت را به خود آنان برمیگرداند و میفرماید:
کسانی دروغ بافی میکنند که به آیات خدا ایمان نیاوردهاند و آنان همان دروغگویانند. بنابراین، پیامبر اسلام (ص) که به
صفحه : 218
آیات خدا ایمان دارد، هرگز دروغ بافی نمیکند و چیزي را به دروغ به خدا نسبت نمیدهد و این مشرکان هستند که به خدا دروغ
میبندند و بدعتهاي خود را به خدا نسبت میدهند.