گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
[سورة النحل ( 16 ): الآیات 106 الی 109




اشاره
صفحه 156 از 409
مَن کَفَرَ بِاللّه مِن بَعدِ إِیمانِه إِلاّ مَن أُکرِهَ وَ قَلبُه مُطمَئِنٌّ بِالإِیمان وَ لکِن مَن شَرَحَ بِالکُفرِ صَ دراً فَعَلَیهِم غَضَب مِنَ اللّه وَ لَهُم عَذابٌ
عَظِیم ( 106 ) ذلِکَ بِأَنَّهُم استَحَبُّوا الحَیاةَ الدُّنیا عَلَی الآخِرَةِ وَ أَن اللّهَ لا یَهدِي القَومَ الکافِرِینَ ( 107 ) أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّه عَلی قُلُوبِهِم
( وَ سَمعِهِم وَ أَبصارِهِم وَ أُولئِکَ هُم الغافِلُونَ ( 108 ) لا جَرَمَ أَنَّهُم فِی الآخِرَةِ هُم الخاسِرُونَ ( 109
هر کس پس از ایمانش کافر شود، جز کسی که مجبورش کنند در حالی که دلش با ایمان آرامش یافته است، ولی کسی که سینه
( را به کفر گشاده است، پس غضبی از خداوند بر آنان است و آنان را عذابی بزرگ است ( 106
( این بدان جهت است که آنان زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند و خدا گروه کافران را هدایت نمیکند ( 107
( آنان کسانی هستند که خدا بر دلها و گوش و دیدگانشان مهر زده و آنان همان غافلانند ( 108
( بطور قطع آنان در آخرت همان زیانکارانند ( 109
نکات ادبی
من کفر » : از نظر ترکیبی یکی از چند حالت را دارد: وجه اول این که مبتدا است و خبر آن حذف شده به تقدیر « من کفر باللّه » -1
فعلیهم غضب » و این خبر از جمله پایانی آیه به دست میآید. وجه دوم این که مبتداست و خبر آن همان « باللّه فعلیه غضب من اللّه
استدراك از استثناست. وجه سوم این که مبتداست و جمله « و لکن من شرح » است که پس از استثنا آمده و در این صورت « من اللّه
« فعلیهم غضب من اللّه »
صفحه : 219
الّذین » است، و این وجه را برخی از نحويها درست نمیدانند. وجه چهارم این که بدل از « و لکن من شرح » هم خبر آن و هم خبر
است که در آیه پیش آمده است، این وجه هم از نظر معنی اشکال دارد زیرا مفهوم آن چنین میشود که تنها کسانی که « لا یؤمنون
پس از ایمان آوردن کافر میشوند دروغ میگویند در حالی که میدانیم دروغگویی در انحصار مرتدّان نیست.
آنچه به نظر مناسبتر میآید، وجه دوم است.
بگشاید. شرح صدر یعنی آمادگی روحی که گاهی متعلق آن اسلام و ایمان است و گاهی کفر و گناه. « شرح » -2
ترجیح دادند، برگزیدند. « استحبّوا » -3
بطور قطعی، بی گمان، حتماً. « لا جرم » -4
تفسیر و توضیح
109 ) مَن کَفَرَ بِاللّه مِن بَعدِ إِیمانِه ... در دوران مکه، گروه اندکی از مردم به پیامبر اسلام ایمان آورده بودند و آنها هم - آیات ( 106
تحت شکنجه و فشار کفار قریش قرار داشتند و ممکن بود بعضی از آنها که ایمان محکمی نداشتند در اثر فشارهاي وارده، دست از
اسلام بردارند و مرتد شوند. در این آیه به کسانی که ممکن است چنین وضعیتی پیدا کنند هشدار شدید داده میشود، به این
صورت که اگر کسی پس از ایمان کافر شود و سینه خود را به کفر بگشاید، غضبی از خدا بر آنان است و آنان را عذابی بزرگ در
پیش است. البته این تهدید مخصوص آن زمان خاص نیست و در هر زمان اگر مسلمانی مرتد شود، مورد غضب خدا قرار خواهد
گرفت و عذابی دردناك که همان آتش جهنّم است او را فرا خواهد گرفت.
در عین حال، در همین آیه گروهی از این مجازات استثنا میشوند و آنها کسانی هستند که در اثر شکنجه یا تهدید به قتل، مجبور به
گفتن کلمه کفر میشوند، ولی ایمان خود را حفظ میکنند و دلشان با ایمان آرامش یافته است، چنین کسانی مورد
صفحه : 220
صفحه 157 از 409
است « تقیه » غضب خدا قرار نمیگیرند و اظهار کفر براي آنان مجازاتی در پی ندارد و حتی مطلوب شارع هم هست، و این همان
که شیعه به آن معتقد است و امامان ما در روایات بسیاري آن را توصیه کردهاند.
گفته شده که این آیه درباره گروهی از مسلمانان نازل شده که در مکه تحت شکنجه و فشار بودند و از جلمه آنان عمّار و پدرش
یاسر و مادرش سمیّه بودند و کفار قریش از آنها میخواستند که دست از اسلام بردارند و به آنها شکنجههاي سختی میدادند، به
طوري که پدر و مادر عمّار در اثر شکنجه به شهادت رسیدند ولی عمّار براي نجات از دست آنان کلمه کفر به زبان آورد و آنان از
او دست برداشتند. عمّار گریه کنان نزد پیامبر آمد و گفت: یا رسول اللّه، مجبور شدم از تو بدگویی کنم و از بتهاي آنان به نیکی
یاد کنم. پیامبر اشک چشمان او را پاك کرد و فرمود: اگر باز هم در چنین موقعیّتی قرار گرفتی همین کار را بکن و در همین رابطه،
.«1» این آیه نازل شد
در این آیات، در مورد کسانی که از اسلام برمیگردند و سینه خود را به سوي کفر میگشایند، هفت جمله آمده که برخی از آنها
تهدیدآمیز و برخی دیگر بیان انگیزه و یا عواقب شوم کار آنهاست:
-1 آنان مورد خشم خداوند قرار میگیرند.
-2 آنان را عذابی بزرگ است.
-3 آنان این کار را بدان جهت انجام دادهاند که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادهاند.
-4 خدا آنان را هدایت نمیکند.
-5 خدا بر دلها و گوشها و دیدگان آنها مهر زده است.
-6 آنان غفلت زدگانند.
-7 آنان در آخرت زیانکارانند.
-----------------------------------
. 1)- مجمع البیان، ج 6، ص 597 )
صفحه : 221
جمله سوم مربوط به انگیزه آنان است، یعنی آنها این کار را به سبب راحت طلبی و رسیدن به لذّتهاي مادي و شانه خالی کردن از
زیر بار تکلیف انجام میدهند و دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند.
این که میفرماید: خدا کافران را هدایت نمیکند، بدان جهت است که کافر با انتخاب کفر، خود را از شایستگی هدایت الهی
محروم میسازد و این نتیجه قهري انتخاب غلط اوست، و این که میفرماید: خدا بر دل و گوش و چشم آنان مهر زده، این هم به
سبب انتخاب نادرست آنهاست و انسان در اثر لجاجت در برابر حق، به مرحلهاي میرسد که چشم و گوش او به سوي حقیقت بسته
میشود و بینش او نیز مختل میگردد و دچار غفلت میشود و مصالح و منافع واقعی خود را درك نمیکند و با از دست دادن
سرمایه عمر، دچار خسارتی بزرگ در آخرت میشود.
چند روایت
-1 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: إنّ التقیۀ دین المؤمن و لا ایمان لمن لا تقیّۀ له، قلت:
قال: «ِ إِلّا مَن أُکرِهَ وَ قَلبُه مُطمَئِنٌّ بِالإِیمان » : جعلت فداك، أ رأیت قول اللّه تبارك و تعالی
«1». و هل التقیۀ الّا هذا
امام صادق (ع) فرمود: تقیه دین مؤمن است و کسی که تقیه نکند ایمان ندارد.
صفحه 158 از 409
را در « مگر کسی که مجبور شود و دل او با ایمان آرامش داشته باشد » : راوي گفت: به امام گفتم: فدایت گردم، این سخن خداوند
نظر دارید! فرمود: آیا تقیه جز این است!
-2 عن محمّد بن مروان قال: قال لی أبو عبد اللّه (ع): ما منع میثم رحمه اللّه من التقیۀ، فو اللّه لقد علم أنّ هذه الآیۀ نزلت فی عمّار و
.«2»«ِ إِلّا مَن أُکرِهَ وَ قَلبُه مُطمَئِنٌّ بِالإِیمان » : أصحابه
محمّد بن مروان گفت: امام صادق (ع) به من فرمود: چه چیزي میثم را از تقیه
-----------------------------------
. 1)- کنز الدقائق، ج 5، ص 405 )
. 2)- اصول کافی، ج 2، ص 220 )
صفحه : 222
مگر کسی که مجبور شود و دل او با » : بازداشت! به خدا سوگند او میدانست که این آیه درباره عمار و یاران او نازل شده است
.« ایمان آرامش داشته باشد
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 110 الی 111
اشاره
ثُم إِن رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِن بَعدِ ما فُتِنُوا ثُم جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِن رَبَّکَ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم ( 110 ) یَومَ تَأتِی کُلُّ نَفس تُجادِل عَن
( نَفسِها وَ تُوَفّی کُلُّ نَفس ما عَمِلَت وَ هُم لا یُظلَمُونَ ( 111
سپس پروردگار تو براي کسانی که پس از آن که شکنجه شدند، هجرت کردند و آن گاه جهاد نمودند و صبر کردند،
( پروردگارت پس از آن البته آمرزنده و مهربان است ( 110
روزي که هر کسی بیاید و از خود دفاع کند و به هر کسی آنچه انجام داده به تمامی داده شود و آنان مورد ستم قرار نمیگیرند
(111)
نکات ادبی
دوّم تأکید براي قبلی است و این تکرار براي افتادن فاصله میان اسم انّ و « انّ ربک » است، و « لغفور رحیم » « انّ ربک » در « انّ » خبر
خبر آن است.
شکنجه شدند، دچار فتنه شدند. « فتنوا » -2
است و یا منصوب با فعل مقدّري است مانند: اذکر. « لغفور رحیم » یا متعلق به « یوم » -3
« نفسها » و ضمیر « تجادل » از خود دفاع میکند، درباره خود گفتگو و مجادله میکند. ضمناً مؤنث بودن فعل « تجادل عن نفسها » -4
است که مؤنث است، هر چند که لفظ کل مذکر میباشد. « کل نفس » به سبب رعایت معناي
به تمامی داده میشود. « توفّی » -5
براي کل به جهت رعایت معناي آن است. « هم » -6 ضمیر جمع
صفحه : 223
تفسیر و توضیح
صفحه 159 از 409
آیه ( 110 ) ثُم إِن رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِن بَعدِ ما فُتِنُوا ... در آیه پیش، از کسانی صحبت شد که از روي اجبار و اکراه کلمه کفر به
زبان آوردند و کار آنان مجاز دانسته شد. این آیه دنباله همان مطلب است و مربوط به مسلمانانی است که در مکه مورد شکنجه و
آزار قرار گرفتند و به ناچار کلمه کفر گفتند ولی پس از آن که فرصتی یافتند، به محیط دیگري هجرت کردند و در آن جا در راه
خدا کوشیدند و صبر نمودند. طبق این آیه خداوند بر آنان آمرزنده و مهربان است و اگر خطایی از آنان سر زده باشد خدا
میبخشد.
از آن جا که این سوره در مکه نازل شده است، نمیتواند منظور از این هجرت، هجرت به مدینه باشد، بنابراین منظور از آن هجرت
به حبشه است، مگر این که بگوییم: آیه در صدد بیان یک حکم کلی است که مصداق آن بعداً پیدا شده است.
آیه ( 111 ) یَومَ تَأتِی کُلُّ نَفس تُجادِل عَن نَفسِها ... این آیه مربوط به روز قیامت است و این یک شیوه قرآنی است که گاهی در
وسط یک مطلب توجه مردم را به روز قیامت جلب میکند و صحنههایی از آن روز بزرگ را ترسیم مینماید.
در روز قیامت، وقتی انسانها در برابر دادگاه عدل الهی قرار گرفتند و پرونده اعمال خود را پیش روي خود دیدند، براي دفاع از
خود عذرها و بهانههایی میآورند، حتی گاهی متوسل به دروغ میشوند و مثلًا مشرکان میگویند: ما مشرك نبودیم؟ ثُم لَم تَکُن
24 ) آن گاه عذر - فِتنَتُهُم إِلّا أَن قالُوا وَ اللّه رَبِّنا ما کُنّا مُشرِکِینَ انظُر کَیفَ کَذَبُوا عَلی أَنفُسِهِم وَ ضَل عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُونَ (انعام/ 23
آنها جز این نیست که گویند: سوگند به خدا، پروردگار ما، که ما مشرك نبودیم. بنگر که چگونه برخود دروغ بستند و آنچه به
دروغ میساختند از آنها گم شد.
ولی این عذر و بهانهها پذیرفته نیست و هر کسی مطابق اعمالی که در دنیا داشته کیفر یا پاداش داده میشود. در دنباله آیه مورد
بحث آمده که در آن روز به هر کسی در برابر اعمالی که انجام داده جزایی کامل و تمام داده میشود و هرگز کسی مورد ستم
صفحه : 224
قرار نمیگیرد، یعنی تمام اعمال خوب و بد آنان مورد توجه است و چیزي فروگذار نخواهد شد.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 112 الی 113
اشاره
وَ ضَ رَبَ اللّه مَثَلاً قَریَۀً کانَت آمِنَۀً مُطمَئِنَّۀً یَأتِیها رِزقُها رَغَداً مِن کُل مَکان فَکَفَرَت بِأَنعُم اللّه فَأَذاقَهَا اللّه لِباسَ الجُوع وَ الخَوف بِما
( کانُوا یَصنَعُونَ ( 112 ) وَ لَقَد جاءَهُم رَسُول مِنهُم فَکَذَّبُوه فَأَخَذَهُم العَذاب وَ هُم ظالِمُونَ ( 113
و خدا مثل زد آبادياي را که در امنیت و آرامش بود، روزيِ آن به فراوانی از هر جایی میآمد، پس نعمتهاي خدا را ناسپاسی
( کرد، پس خداوند به سبب کارهایی که میکردند، لباس گرسنگی و ترس را به آنان چشانید ( 112
( و به تحقیق پیامبري از خودشان بر آنان آمد و او را تکذیب کردند، پس عذاب آنان را فرا گرفت در حالی که ستمگر بودند ( 113
نکات ادبی
آبادي، شامل شهر و روستا و اجتماع صحرانشینان. « قریۀ » -1
در امنیت، در امن و امان. « آمنۀ » -2
به فراوانی، به وفور. « رغدا » -3
ناسپاسی کرد، کفران نمود. کفر در اصل به معناي پوشانیدن چیزي است. به کسی که ایمان نیاورد کافر میگویند « فکفرت » -4
صفحه 160 از 409
چون روي حق پرده کشیده، و به کسی که نعمتهاي خدا را ناسپاسی کرده نیز کافر میگویند چون روي نعمت خدا پرده کشیده
است.
و چون لباس از چشیدنیها نیست، باید بگوییم « لباس الجوع و الخوف » او را چشانید. توجه کنیم که مفعول دوم این فعل « اذاقها » -5
که در این جا مطلب به استعاره گفته شده و در یک جلمه دو استعاره یکجا آمده: یکی چشیدن که گرسنگی و
صفحه : 225
ترس است، و دیگري پوشیدن لباس گرسنگی و ترس است، یعنی این دو حالت آنها را در بر میگیرد، همان گونه که لباس تن
انسان را در بر میگیرد.
یا مصدریه و یا موصول است. « بما کانوا » در « ما » -6
مقدّر است. « ضرب اللّه مثلًا قریۀ » به اهل قریه بر میگردد که در « یصنعون » -7 ضمیر جمع در
تفسیر و توضیح
113 ) ضَ رَبَ اللّه مَثَلًا قَریَۀً کانَت آمِنَۀً مُطمَئِنَّۀً ... خداوند در این آیه داستان شهري را یادآور میشود که از هر نوع - آیات ( 112
امکانات رفاهی برخوردار بود، امنیّت و آرامش داشت و روزي آن از هر سو به فراوانی میرسید، ولی نعمتهایی را که خدا داده
بود ناسپاسی کرد و نتیجه این شد که خداوند تلخی گرسنگی و ترس را به آنان چشانید، آن چنان که گویا گرسنگی و تلخی مانند
یک تن پوش آنها را احاطه کرده است. فراوانی روزي به گرسنگی، و امنیت و آرامش به ترس تبدیل شد و این نتیجه عملکرد خود
مردم بود.
گفته شده که منظور از این شهر، شهر مکه است که امنیت و آرامش و روزي فراوانی داشت و با بعثت پیامبر اسلام بزرگترین
نعمت الهی هم بر نعمتهاي آنان افزوده گشت، ولی آنان با مخالفت با پیامبر، نعمت خدا را ناسپاسی کردند و امنیت و رفاهشان از
بین رفت و دچار هفت قحطی شدند و در اثر جنگ با مسلمانان که به مدینه هجرت کرده بودند، امنیت آنان نیز سلب شد.
ما تصوّر میکنیم که این آیه، شهر خاصی را اراده نکرده بلکه منظور، زدن مثلی براي بیان یک حقیقت تاریخی است که به صورت
یک سنّت الهی در تمام جامعهها حکم فرماست و محیط مکه هم یکی از آنهاست.
اساساً یکی از آفتهاي بزرگ جوامع و تمدّنهاي بشري رفاه زدگی بیحدّ و حصر مردم است که آن چنان برخوردار و متنعم
باشند که براي تفریح و تفنّن به فکر
صفحه : 226
ایجاد نیازهاي کاذب و کامجویی بدلی بیفتند و ارزشهاي الهی را زیر پا بگذارند و پیامبران را تکذیب کنند. چنین جامعهاي
نمیتواند پایدار باشد و محکوم به فناست.
بطور کلی ثروت، مال و احساس بینیازي، طغیانآور است و این در طبیعت انسان است، اما در حدّ الزام که انسان نتواند با آن
مبارزه کند ولی به هر حال، وقتی انسان به حدّ اشباع و سیري رسید، تنها ایمان به خدا و ارزشهاي معنوي است که میتواند او را
نجات دهد و در انسانیت خود نگه دارد، و گر نه جنون سیري او را به طغیان و فساد خواهد کشید و روز به روز بر طغیان او افزوده
خواهد شد و سرانجام به مرحله نابودي و انفجار خواهد رسید، و چنین است نتیجه ناسپاسی در مقابل نعمتهاي خدا.
گاهی اسراف و فساد و طغیان در یک جامعه به اوج خود میرسد و تمام ارزشهاي معنوي و تعالیم پیامبران به دست فراموشی
سپرده میشود و در عین حال آن جامعه داراي اقتصادي شکوفا و قدرتی برتر است و در کمال آسایش و رفاه به سر میبرد و به علم
و صنعت خود مغرور است و به نظر میرسد که جامعهاي شکست ناپذیر است، اما غافل از آن که این یک امتحان بلکه یک دام
صفحه 161 از 409
است و این جامعه در عین قدرت و شکوفایی به آخر خط رسیده است و ناگهان پایههاي آن فرو میریزد و آن مردم طغیانگر و
خوش خیال، ناباورانه سقوط جامعه به ظاهر قدرتمند خود را مشاهده میکنند.
فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه فَتَحنا عَلَیهِم أَبوابَ کُل شَیءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَ ذناهُم بَغتَۀً فَإِذا هُم مُبلِسُونَ (انعام/ 44 ) پس هنگامی
که آنچه را که به آنان تذکّر داده شده بود، فراموش کردند، درهاي همه چیز را به روي آنان باز میکنیم تا وقتی که از آنچه به آنها
داده شده دچار فرح و غرور میشوند، ناگهان آنها را میگیریم و آنها دچار سرافکندگی میشوند.
نتیجه تکذیب پیامبران و دوري از خدا و معنویّات، گرفتاري به عذاب الهی است و لذا در آیات مورد بحث، تذکّر میدهد که
پیامبري از خودشان به سوي آنان مبعوث
صفحه : 227
شد ولی او را تکذیب کردند و عذاب خدا آنان را فرا گرفت و این در حالی بود که آنان ستمگر بودند.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 114 الی 119
اشاره
فَکُلُوا مِمّا رَزَقَکُم اللّه حَلالًا طَیِّباً وَ اشکُرُوا نِعمَتَ اللّه إِن کُنتُم إِیّاه تَعبُدُونَ ( 114 ) إِنَّما حَرَّمَ عَلَیکُم المَیتَۀَ وَ الدَّمَ وَ لَحمَ الخِنزِیرِ وَ ما
أُهِل لِغَیرِ اللّه بِه فَمَن اضطُرَّ غَیرَ باغ وَ لا عادٍ فَإِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم ( 115 ) وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِف أَلسِنَتُکُم الکَذِبَ هذا حَلال وَ هذا حَرامٌ
لِتَفتَرُوا عَلَی اللّه الکَ ذِبَ إِن الَّذِینَ یَفتَرُونَ عَلَی اللّه الکَ ذِبَ لا یُفلِحُونَ ( 116 ) مَتاع قَلِیل وَ لَهُم عَذاب أَلِیم ( 117 ) وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا
( حَرَّمنا ما قَصَصنا عَلَیکَ مِن قَبل وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُونَ ( 118
( ثُم إِن رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَۀٍ ثُم تابُوا مِن بَعدِ ذلِکَ وَ أَصلَحُوا إِن رَبَّکَ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم ( 119
( پس، از آنچه به شما روزي دادهایم حلال و پاکیزه بخورید و نعمت خدا را سپاسگزاري کنید، اگر او را میپرستید ( 114
جز این نیست که خدا بر شما مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را که نام غیر خدا بر آن برده شده حرام کرده است، پس هر
( کسی ناچار شود، بی آن که ستمگر باشد و از حدّ تجاوز کند، خدا آمرزنده و مهربان است ( 115
و با دروغی که به زبان هایتان جاري میشود، نگویید که این حلال و این حرام است، تا بر خدا دروغ بسته باشید، همانا کسانی که
( بر خدا دروغ میبندند، رستگار نمیشوند ( 116
( برخورداري اندکی است و براي آنان عذابی دردناك است ( 117
و بر کسانی که یهودي شدند، آنچه را که پیشتر بر تو تعریف کردیم، حرام نمودیم، و ما به آنان ستم نکردیم بلکه آنان خود بر
( خویشتن ستم میکردند ( 118
آن گاه پروردگار تو به کسانی که از روي نادانی کار بد کردند، سپس توبه نمودند و کار شایسته انجام دادند، البته آمرزنده و
( مهربان است ( 119
صفحه : 228
نکات ادبی
آنچه نام برده شد، نداگردید، منظور این است که نام غیر خدا بر آن برده شد. «ّ ما اهل » -1
ستمگر. میتوان آن را به معناي خواهان هم گرفت، یعنی کسی که به خوردن آن محرّمات عادت کرده و خواهان « باغ » -2
صفحه 162 از 409
آنهاست.
تجاوزگر، کسی که از حد میگذرد. « عاد » -3
است. « تصف » مفعول « الکذب » -4
لیکون » لام عاقبت است، یعنی سرانجام کار آنها این میشود، نه این که آنها از اول چنین قصدي داشتند مانند « لتفتروا » -5 لام در
.« لهم عدواً و حزناً
صفت و موصوف. خبر براي مبتداي محذوف است به تقدیر: « متاع قلیل » -6
متاعهم متاع قلیل.
براي تأکید است و چون میان مبتدا و خبر فاصله زیاد شده، این جمله تکرار شده است. « ان ربک من بعدها » -7
تفسیر و توضیح
115 ) فَکُلُوا مِمّا رَزَقَکُم اللّه حَلالًا طَیِّباً ... این آیات خطاب به مشرکان مکه است که سپاسگزار نعمتهاي الهی نبودند - آیات ( 114
و چیزهایی را از پیش خود حلال یا حرام میکردند. اکنون با لحن ملایمی میفرماید: شما اگر خدا را میپرستید، از آنچه خدا به
شما روزي داده حلال و پاکیزه بخورید و نعمت خدا را سپاسگزار باشید.
این که میفرماید: اگر خدا را میپرستید، اشاره به عقیده مشرکان است که خدا را قبول داشتند و مدعی پرستش او هم بودند، ولی
بتها را با خدا شریک قرار میدادند.
همان گونه که گفتیم، این آیه و سه آیه بعدي که مجموعهاي را تشکیل میدهند خطاب به مشرکان مکه است و در عین حال
حکمی از احکام خدا هم بیان میشود، و
صفحه : 229
را مربوط به مسلمانان دانستهاند، تناسبی با سیاق آیات ندارد، زیرا آن در مجموعهاي «... فکلوا ممّا رزقکم اللّه » این که بعضیها آیه
خطاب به مشرکان است و نمیتوان آن « و لا تقولوا لما تصف السنتکم الکذب » قرار گرفته که بدون شک قسمت آخر آن یعنی آیه
آیه را از این آیه جدا کرد.
در آیه بعدي آنچه را که خدا خوردن آن را از حیوانات حرام کرده بر میشمارد که منحصر به چهار چیز است: یکی مردار یا میته و
آن حیوان حلال گوشتی است که بدون آن که ذبح شود مرده باشد. دوم خون که اگر از حیوان حلال گوشت هم باشد حرام است.
سوم گوشت خوك. چهارم حیوانی که در موقع ذبح آن نام غیر خدا برده شود. البته این استثناها مربوط به حیواناتی است که نوع
مردم گوشت آنها را میخوردند بنابراین حیواناتی مانند درندگان یا حشرات مورد بحث این آیه نیست.
در پایان اضافه میکند که هر کس مجبور شد که این چیزها را بخورد، به شرط این که از روي ستمگري و بیاعتنایی به حکم خدا
نباشد و از حد ضرورت تجاوز نکند، خدا آمرزنده و مهربان است یعنی اورا میبخشد.
این مضمون در چهار سوره از قرآن به همین صورت و گاهی با تفاوتهایی آمده است یکی سوره انعام آیه 145 ، و دیگري همین
سوره (سوره نحل) و این دو سوره مکی هستند، سومی در سوره بقره آیه 173 ، و چهارمی در سوره مائده آیه 3 و این دو سوره هم
اضافه شده، ولی همه این « ما اکل السبع » و « نطیحه » و « متردّیه » و « موقوذه » مدنی هستند. البته در سوره مائده موارد دیگري مانند
است که در آیات دیگر آمده است. این خطابها، در دو سوره بقره و مائده مربوط به مسلمانان است، « میته » موارد داخل در تحت
چون این دو سوره در مدینه نازل شده و در ذیل آنها آیهاي که مربوط به مشرکان باشد وجود ندارد، ولی در سوره انعام مانند سوره
نحل، در ردیف آیاتی که خطاب به مشرکان است بیان گردیده است.
صفحه 163 از 409
براي توضیح بیشتر در مورد مضمون این آیه، به تفسیر آیات مشابهی که در سورههاي بقره و مائده و انعام وارد شده، مراجعه شود.
صفحه : 230
117 ) وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِف أَلسِنَتُکُم الکَ ذِبَ هذا حَلال ... مشرکان مکه از پیش خود و با تقلید از پدرانشان، خوردن - آیات ( 116
چیزهایی را حلال و چیزهایی را حرام کرده بودند. مثلًا خوردن گوشت خوك و حیواناتی را که بدون ذکر نام خدا ذبح میشوند،
حلال میدانستند. در مقابل، حیوان حلال گوشتی را که گوش او شکافته شده باشد و یا شتري که پنج شکم بچه آورده باشد و یا
شتري که به جهت نذر آزاد شده باشد یا گوسفند نري که همراه با ماده زاییده شده باشد که قرآن در سوره مائده آیه 103 از آنها با
یاد میکند، براي خود حرام کرده بودند و جالب این که این حکم را به خدا نسبت « حام » و « وصیله » و « سائبه » و « بحیره » عنوانهاي
میدادند و میگفتند: خدا آنها را حلال یا حرام کرده است.
در این آیه با اشاره به همین موضوع اظهار میدارد که شما با دروغی که به زبانتان میآورید، نگویید که این حلال و این حرام
است. عاقبت این سخن این میشود که شما به خدا دروغ ببندید و کسانی که به خدا دروغ میبندند، رستگار نمیشوند، یعنی
عاقبت خوشی ندارند.
در آیه بعدي اشاره میکند که بهرهاي که اینان از این حلال و حرام کردنها میبرند، بهره اندکی است، یعنی ارزش آن را ندارد
که به خدا دروغ بندند. از این گذشته براي آنان در قیامت عذابی دردناك است، زیرا مسلم است که دروغ بستن به خدا و جابه جا
کردن حلالها و حرامها گناهی بس بزرگ است و آنان باید عواقب شوم این جرأت و جسارت را تحمل کنند.
آیه ( 118 ) وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمنا ما قَصَصنا عَلَیکَ مِن قَبل ... در پی بیان آنچه خوردن آن حرام است، اظهار میدارد که براي
یهوديها چیزهاي دیگري هم حرام شده بود که براي شما حرام نیست. در این جا آن چیزها را مشخصاً ذکر نمیکند ولی
خاطرنشان میسازد که آن موارد را پیشتر گفتهایم.
این سخن اشاره روشنی به آیه 146 سوره انعام دارد که در آن جا مواردي که براي یهود حرام شده بود آمده است:
صفحه : 231
وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمنا کُل ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ البَقَرِ وَ الغَنَم حَرَّمنا عَلَیهِم شُحُومَهُما إِلّا ما حَمَلَت ظُهُورُهُما أَوِ الحَوایا أَو مَا اختَلَطَ بِعَظمٍ
ذلِکَ جَزَیناهُم بِبَغیِهِم وَ إِنّا لَصادِقُونَ (انعام/ 146 ) و بر کسانی که یهودي شدند هر ناخنداري را حرام کردیم، و از گاو و گوسفند
پیه آنها را بر آنان حرام کردیم مگر آنچه از پیه بر پشت آن دو باشد یا چربی رودهها یا آنچه با استخوان مخلوط باشد. این را به
سبب ستمشان کیفرشان ساختیم، و ما راست گویانیم.
و در آیه دیگر چنین میخوانیم:
فَبِظُلم مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبات أُحِلَّت لَهُم (نساء/ 160 ) پس به سزاي ستمی از یهودیان، براي آنان چیزهاي پاکیزهاي را
که حلالشان بود، حرام کردیم.
این آیات و آیه مورد بحث سبب این تحریم را ستمگري قوم یهود ذکر میکند و در آیه مورد بحث میفرماید: ما به آنان ستم
نکردیم بلکه آنان خود بر خویشتن ستم کردند. بنابراین، تحریم برخی از چیزهاي حلال بر یهود، نوعی مجازات بوده و آنها که
همواره پیمان شکنی میکردند و احکام خدا را زیر پا میگذاشتند به این صورت مجازات شدند و این تحریم مخصوص آنها بود و
امّتهاي دیگر را شامل نمیشد.
آیه ( 119 ) ثُم إِن رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَۀٍ ... در آیات پیش، از نافرمانیهاي مشرکان یهود سخن گفته شد و اینک در این
آیه امید بخش، به آنها و همه کسانی که خدا را نافرمانی کردهاند، نوید عفو و بخشش داده میشود به شرطی که نافرمانی آنها از
روي جهالت و نادانی باشد و نیز توبه کنند و به سوي خدا و آیین حق او باز آیند و عملًا کارهاي شایستهاي انجام دهند. در چنین
صفحه 164 از 409
حالتی است که خدا را آمرزنده و مهربان خواهند یافت و مورد عفو و بخشش خدا قرار خواهند گرفت.
این که میفرماید: کار بد را از روي نادانی انجام داده باشند، منظور این است که آن کار را به جهت ستیز با خدا و عناد با حق انجام
نداده باشند، بلکه از روي جهالت که
صفحه : 232
شامل شهوت طلبی و لذّت خواهی هم میشود انجام داده باشند. بنابراین، جهالت در این جا به معناي آن نیست که موقع انجام دادن
کار بد، نداند که آن کار بد است، چون در این صورت تکلیفی ندارد و جاهل قاصر یا مقصر است. ممکن است که انسان بدي
یک عمل را بداند و در عین حال به خاطر لذت جویی آن را انجام دهد، این مورد هم از موارد جهالت است و اگر چنین شخصی به
راستی توبه کند، خدا توبه او را میپذیرد و او را میبخشد، اما اگر از روي سرکشی و طغیانگري و با هدف ستیز با خدا دست به آن
کار بد بزند، معلوم نیست که خدا توبه او را قبول کند.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 120 الی 124
اشاره
إِن إِبراهِیمَ کانَ أُمَّۀً قانِتاً لِلّه حَنِیفاً وَ لَم یَک مِنَ المُشرِکِینَ ( 120 ) شاکِراً لِأَنعُمِه اجتَباه وَ هَداه إِلی صِ راطٍ مُستَقِیم ( 121 ) وَ آتَیناه فِی
الدُّنیا حَسَنَۀً وَ إِنَّه فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِینَ ( 122 ) ثُم أَوحَینا إِلَیکَ أَنِ اتَّبِع مِلَّۀَ إِبراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکِینَ ( 123 ) إِنَّما جُعِلَ
( السَّبت عَلَی الَّذِینَ اختَلَفُوا فِیه وَ إِن رَبَّکَ لَیَحکُم بَینَهُم یَومَ القِیامَۀِ فِیما کانُوا فِیه یَختَلِفُونَ ( 124
( همانا ابراهیم پیشوایی بود که فرمانبردار خدا و حق پرست بود و از مشرکان نبود ( 120
( سپاسگزار نعمتهاي او بود که خداوند او را برگزید و او را به راه راست هدایت کرد ( 121
( و به او در دنیا نیکی دادیم و او در آخرت از شایستگان است ( 122
( آن گاه به تو وحی کردیم که حق پرستانه از آیین ابراهیم پیروي کن و او از مشرکان نبود ( 123
جز این نیست که تعظیم روز شنبه بر کسانی که در آن اختلاف کردند مقرّر شد و پروردگارت در روز قیامت درباره چیزي که در
( آن اختلاف میکردند، میانشان داوري خواهد کرد ( 124
نکات ادبی
در این جا پیشواي شایستهاي است که صفات خیر در او جمع است. « امۀ » -1
« امۀ »
صفحه : 233
در اصل به معناي گروه و جمعیت است ولی به کسی هم گفته میشود که صفات برجسته و خوب فراوانی داشته باشد که کمتر در
یک نفر جمع میشود بلکه مجموع آنها در یک جمعیت پیدا میشود.
فرمانبردار، تسلیم. « قانتا » -2
حق پرست، حقیقت جو. « حنیفا » -3
او را برگزید. « اجتباه » -4
است و نمیتواند حال براي ابراهیم باشد، چون ابراهیم مضاف إلیه است. « اتّبع » حال از براي « ملۀ ابراهیم حنیفا » در « حنیفا » -5
صفحه 165 از 409
روز شنبه، سبت در اصل به معناي قطع است و چون خدا جهان را در شش روز آفرید که آخرین آن جمعه بود، در واقع « السبت » -6
از شنبه آفرینش قطع شد و لذا به آن روز سبت گفتند.
تفسیر و توضیح
123 ) إِن إِبراهِیمَ کانَ أُمَّۀً قانِتاً لِلّه حَنِیفاً ... حضرت ابراهیم به عنوان سرسلسله ادیان توحیدي و پدر پیامبران الهی و - آیات ( 120
قهرمان بت شکن، همواره مورد توجه تمام ادیان آسمانی و پیامبران بعدي بوده است و پیامبران بعدي همگی خود را از پیروان او
دانستهاند و حتی مشرکان مکه که براي خدا شریک قرار داده بودند خود را پیرو ابراهیم میدانستند.
در این آیات، ابراهیم بینهایت مورد تمجید و احترام قرار گرفته و ده امتیاز مهم براي او ذکر شده است: اول این که ابراهیم به
تنهایی یک امت بود، یعنی صفات برجسته تمام امت در او جمع بود دوم این که فرمانبردار خدا بود سوم این که حق پرست بود
چهارم این که او از مشرکان نبود پنجم این که او سپاسگزار نعمتهاي خدا بود ششم این که خدا او را برگزیده بود هفتم این که
خدا او را به راه راست هدایت کرده بود هشتم این که خدا به او در دنیا نیکی داده بود یعنی او نام نیکی یافته
صفحه : 234
بود و در موقعیتی قرار گرفته بود که پیروان همه ادیان بعدي او را قبول داشتند نهم این که او در آخرت از شایستگان است دهم که
از همه مهمتر است این که پیامبر اسلام پیرو دین او بود و خدا به او وحی کرده بود که از دین ابراهیم پیروي کند.
میآورد، اشاره به این است که این صفت ارزش بیشتري دارد و «ّ ثم » این که نُه صفت را با واو ذکر میکند ولی صفت دهمی را با
به راستی هم چنین است، و چه افتخاري بالاتر از این که محمّد پیامبر خدا و امت اسلامی همگی خود را پیروان راستین ابراهیم
میدانند.
این که به پیامبر اسلام وحی شده بود که پیرو دین ابراهیم باشد، فقط مربوط به زمان قبل از بعثت نیست، بلکه پس از بعثت نیز پیامبر
اسلام ادامه دهنده راه ابراهیم بود و ابراهیم به عنوان مظهر توحید و قهرمان بت شکن، الگو و سرمشق پیامبران از جمله پیامبر اسلام
بود و اساساً همه پیامبران توحیدي در اصول پیرو ابراهیم بودند و اگر تفاوتهایی در میان این پیامبران وجود داشت، تفاوت در
برخی از احکام و شرایع بود که مطابق با مقتضاي زمان تشریع میشود و هر دینی براي خودش آیینها و برنامههایی داشت:
لِکُلٍّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَۀً وَ مِنهاجاً (مائده/ 48 ) براي هر امّتی از شما راه و روشی قرار دادیم.
پیامبر اسلام طبق تعلیمات الهی، توجه خاصی به ابراهیم داشت و میتوان گفت که دین اسلام همان آیین ابراهم بود که به صورت
تکامل یافته و مطابق با زمان از سوي خداوند عرضه شده بود و حتی نام این دین هم از ابراهیم گرفته شده است:
مِلَّۀَ أَبِیکُم إِبراهِیمَ هُوَ سَمّاکُم المُسلِمِینَ مِن قَبل (حج/ 78 ) این همان دین پدرتان ابراهیم است، او شما را از پیش مسلمان نامیده
است.
آیه ( 124 ) إِنَّما جُعِلَ السَّبت عَلَی الَّذِینَ اختَلَفُوا فِیه ... خداوند به خاطر نافرمانی و لجاجتها و ستمگريهاي قوم یهود، برخی از
چیزهایی را که براي دیگران حلال بود، بر آنان حرام کرده بود، که در آیه 118 همین سوره (سوره نحل) به آن اشاره شد. از
صفحه : 235
جمله چیزهایی که بر آنان حرام شده بود، صید ماهی در روز شنبه بود و این یک حکم قطعی الهی بود. آنان باید در این روز دست
از کار بر میداشتند و به عبادت خدا مشغول میشدند، ولی آنان حرمت این روز را بشکستند و فرمان الهی را نادیده گرفتند و در
این روز هم به صید ماهی مشغول شدند.
البته همه آنها این کار را نمیکردند. آنان سه دسته شده بودند: گروهی مرتکب این گناه میشدند، و گروهی آنان را به خاطر این
صفحه 166 از 409
کار مذمّت میکردند، و گروهی هم بی تفاوت بودند و به گروه دوم میگفتند: چرا آنان را موعظه میکنید در حالی که خدا آنان
را عذاب خواهد داد!
وَ إِذ قالَت أُمَّۀٌ مِنهُم لِمَ تَعِظُونَ قَوماً اللّه مُهلِکُهُم أَو مُعَذِّبُهُم عَذاباً شَدِیداً (اعراف/ 164 ) هنگامی که گروهی از آنان گفتند: چرا
گروهی را موعظه میکنید که خدا آنها را هلاك خواهد کرد و یا با عذابی شدید عذاب خواهد داد!
در آیه مورد بحث با اشاره به این اختلاف میفرماید: همانا حرمت روز شنبه براي آنان که در آن اختلاف پیدا کردند قرار داده شد،
و پروردگارت در روز قیامت در باره اختلاف آنان داوري خواهد کرد.
درباره داستان اصحاب سبت و مسخ شدن آنها به صورت میمون، ذیل آیه 65 سوره بقره بحث مفصّلی داشتیم، رجوع شود.
[ [سورة النحل ( 16 ): الآیات 125 الی 128
اشاره
ادعُ إِلی سَبِیل رَبِّکَ بِالحِکمَ ۀِ وَ المَوعِظَ ۀِ الحَسَ نَۀِ وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِیَ أَحسَ ن إِن رَبَّکَ هُوَ أَعلَم بِمَن ضَ ل عَن سَبِیلِه وَ هُوَ أَعلَمُ
بِالمُهتَدِینَ ( 125 ) وَ إِن عاقَبتُم فَعاقِبُوا بِمِثل ما عُوقِبتُم بِه وَ لَئِن صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّابِرِینَ ( 126 ) وَ اصبِر وَ ما صَبرُكَ إِلاّ بِاللّه وَ لا تَحزَن
( عَلَیهِم وَ لا تَک فِی ضَیق مِمّا یَمکُرُونَ ( 127 ) إِن اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوا وَ الَّذِینَ هُم مُحسِنُونَ ( 128
صفحه : 236
با حکمت و موعظه نیکو، (مردم) را به راه پروردگارت بخوان، و با آنان به صورتی که نیکوتر است مجادله کن، همانا پروردگارت
( به کسی که از راه او گم شده، داناتر است و او به هدایت یافته گان نیز داناتر است ( 125
( و اگر عقوبت میکنید، به همان گونه که عقوبت دیدهاید، عقوبت کنید و البته اگر شکیبا باشید آن براي شکیبایان بهتر است ( 126
( و شکیبا باش و شکیبایی تو جز به وسیله خدا نیست و بر آنان اندوهگین مباش و از نیرنگی که میزنند دلتنگ مباش ( 127
( همانا خداوند با کسانی است که پرهیزگاري میکنند و کسانی که نیکوکارند ( 128
نکات ادبی
با آنان مباحثه و مجادله کن، با آنان گفتگو کن. « جادلهم » -1
عذابی است که به دنبال « عقاب » عقوبت کردید، سزا دادید. این فعل از باب مفاعله است ولی معناي بین الاثنینی ندارد و « عاقبتم » -2
به معناي دنباله است. « عقب » کار بد داده میشود و اصل آن از
.« خیر لکم » یا مطلق صابران است و یا از باب ذکر اسم ظاهر به جاي ضمیر است، یعنی « للصابرین » -3
براي سببیت یا استعانت است. « باللّه » -4 با در
تنگنا، دلتنگی. ضَیق با فتحه اول و ضِیق با کسره اول هر دو به یک معناست، مانند قول و قیل. « ضیق » -5
مصدریه و یا موصول است، و اگر موصول باشد ضمیر عائد حذف شده است. « ممّا یمکرون » -6 ما در
تفسیر و توضیح
آیه ( 125 ) ادعُ إِلی سَبِیل رَبِّکَ بِالحِکمَۀِ وَ المَوعِظَۀِ الحَسَنَۀِ ... تبلیغ دین و رساندن
صفحه : 237
صفحه 167 از 409
پیام الهی به مردم باید با روشهاي خاصی صورت گیرد که تأثیر مطلوب را در آن داشته باشد. در این آیه سه روش براي دعوت به
حق ذکر شده که پیامبر خدا باید در دعوت خود آنها را به کار میگرفت تا به نتیجه مطلوب میرسید.
این سه روش عبارتند از: حکمت، موعظه نیکو و مجادله احسن که هر کدام از آنها کاربرد و جایگاه خاصی دارد. منظور از
حکمت، بیان مطلب همراه با استدلالهاي محکم و برهانی کردن آن است به طوري که شنونده را قانع کند و منظور از موعظه نیکو
بیان مطلب به صورت پند و اندرز است به گونهاي که عواطف و احساسات شنونده در جهت پذیرش مطلب تحریک شود و منظور
از مجادله احسن، مباحثه و مناظره و استدلال با مطالب مورد قبول طرف مقابل براي اثبات مطلب است. شاید بتوان گفت که حکمت
همان برهان، و موعظه حسنه همان خطابه، و مجادله احسن همان جدل است که در منطق ارسطویی آمده است.
لازم نیست که از این سه شیوه به صورت ترتیبی استفاده شود، یعنی اول حکمت بعد موعظه بعد مجادله، بلکه هر کدام از آنها
جایگاه خاص خود را دارد.
انسانها در پذیرش حق با یکدیگر متفاوتند و باید هر کسی را با شیوهاي که مطابق با استعداد و ظرفیت اوست، هدایت کرد. کسانی
را که اهل منطق و استدلال هستند باید با شیوه عقلی که همان شیوه حکمت است تبلیغ کرد. و کسانی که عواطف در آنها غلبه دارد
و زود تحت تأثیر احساسات خود قرار میگیرند، باید با موعظه و پند و اندرز و برانگیختن احساسات و ذکر مثلها و داستانها در
آنها نفوذ کرد، و گروهی که اهل جدل هستند و اصرار دارند که به هر طریقی که باشد حرف خود را به کرسی بنشانند و اهل
تعصّب و لجاجت هستند، باید با آنها با روش مجادله و مناظره برخورد کرد و با استفاده از مطالبی که نزد آنها از مسلّمات است اگر
چه در واقع سخن درستی نیست، آنها را وادار به سکوت و تسلیم نمود. البته طبق راهنمایی قرآن کریم، مجادله باید با نیکوترین
صورت انجام گیرد، به طوري که احساسات طرف مقابل جریحهدار نشود و او در برابر سخن حق جبهه گیري نکند.
صفحه : 238
مطلب دیگري که در پایان آیه آمده این است که خدا به کسی که گمراه شده و به کسی که هدایت یافته است داناتر است. اشاره
به این که خدا بهتر میداند چه کسی در گمراهی و هدایت، چه وضعیتی دارد و باید درباره او از چه روشی استفاده کرد.
توجه کنیم که در این جا این علم را به خدا اختصاص نمیدهد، بلکه میفرماید خدا داناتر است، یعنی شما هم میتوانید آن را
بدانید ولی خدا بهتر از شما میداند.
بحثی درباره سه روش تربیتی حکمت، موعظه و مجادله
(جدید)
پیامبر اسلام (ص) در طریق تربیت و هدایت مردم مأموریت داشت که از شیوههاي گوناگون تربیتی استفاده کند تا نتیجه بهتري به
دست آید، و این به جهت تفاوتهایی است که مردم در جهت پذیرش حق دارند و باید با هر کسی مطابق با ذوق و سلیقه و
گنجایش فکري او صحبت کرد. قرآن کریم در یک آیه سه روش مهم و متفاوت را در این زمینه پیشنهاد میکند. و از پیامبر
میخواهد که مردم را با استفاده از یکی از این روشها به سوي خدا دعوت کند:
ادعُ إِلی سَبِیل رَبِّکَ بِالحِکمَ ۀِ وَ المَوعِظَ ۀِ الحَسَ نَۀِ وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِیَ أَحسَ ن إِن رَبَّکَ هُوَ أَعلَم بِمَن ضَ ل عَن سَبِیلِه وَ هُوَ أَعلَمُ
بِالمُهتَدِینَ (نحل/ 125 ) به راه پروردگارت با حکمت و موعظه نیکو دعوت کن و با آنها با روشی که نیکوتر است مجادله نما. همانا
پروردگارت به کسی که از راه او گم شده داناتر است و او به هدایت یافته گان نیز داناتر است.
روش اول، روش برهان و حکمت است که با استدلالهاي عقلی همراه است.
صفحه 168 از 409
روش دوم، روش موعظه نیکوست که از احساسات و عواطف طرف مقابل استفاده میشود، و روش سوم، روش مجادله است که با
استفاده از مطالبی که مورد قبول طرف مقابل است یک مطلب حق اثبات میشود.
ما در این جا این هر سه شیوه را با استفاده از آیات قرآنی مورد بررسی قرار
صفحه : 239
میدهیم.
الف- حکمت و برهان
از نظر قرآن تمام پیامبران و به خصوص پیامبر اسلام داراي بیّنه بودند، آن هم بیّنههاي آشکار. منظور از بینه همان حجت و برهان
است که براي اثبات مطالب خود اقامه میکردند. پیامبران این بینات را از جانب خدا آورده بودند و مردم در برابر آن بینات گاهی
تسلیم میشدند و در موارد بیشتري عناد میکردند و سربازمیزدند. اما به هر حال پیامبران بینات را میآوردند تا حجّت بر مردم
تمام شود:
وَ لَقَد جاءَتهُم رُسُلُنا بِالبَیِّنات ثُم إِن کَثِیراً مِنهُم بَعدَ ذلِکَ فِی الَأرض لَمُسرِفُونَ (مائده/ 32 ) به تحقیق پیامبران ما با بینهها به سوي آنها
آمدند، آن گاه بسیاري از آنها در زمین اسرافکار شدند.
وَ لَقَد أَهلَکنَا القُرُونَ مِن قَبلِکُم لَمّا ظَلَمُوا وَ جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات (یونس/ 13 ) و به تحقیق اقوامی را که پیش از شما بودند هلاك
کردیم هنگامی که ستم کردند، و پیامبران ما با بینهها به سوي آنها آمدند.
لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَیِّنَۀٍ وَ یَحیی مَن حَی عَن بَیِّنَۀٍ وَ إِن اللّهَ لَسَ مِیع عَلِیم (انفال/ 42 ) تا آن کس که هلاك میشود از روي بینه
هلاك شود و آن کس که زنده میشود از روي بینه زنده شود و همانا خداوند زنده و داناست.
قُل فَلِلّه الحُجَّۀُ البالِغَۀُ فَلَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعِینَ (انعام/ 149 ) بگو براي خداست حجت رسا، پس اگر بخواهد همه شما را هدایت
میکند.
یا أَیُّهَا النّاس قَد جاءَکُم بُرهان مِن رَبِّکُم وَ أَنزَلنا إِلَیکُم نُوراً مُبِیناً (نساء/ 174 ) اي مردم، از جانب پروردگارتان براي شما برهانی
آمده و به سوي شما نور آشکاري نازل کردیم.
بنابراین، اساس دین بر بینه و برهان و حجت و دلیل استوار است و پیامبران همواره با مردم با بینههاي روشن و حجتهاي آشکار
سخن میگفتند جز این که
صفحه : 240
گاهی مردم آنها را میپذیرفتند و گاهی نمیپذیرفتند.
قرآن کریم در بسیاري از موارد مطلب را با بینه و برهان بیان کرده، ولی برهانهاي قرآن همانند برهانهاي اصحاب فلسفه و کلام
نیست. برهانهایی که در فلسفه و کلام به کار گرفته میشود پیچیده و مغلق است و به درد عموم مردم نمیخورد و کسانی از آنها
استفاده میکنند که مقدماتی از علم داشته باشند، اما برهانهاي قرآن به گونهاي است که هم براي عالمان و هم براي غیر عالمان از
مردم عامی قابل استفاده است. بنابراین در برهانهاي قرآنی نباید اسلوبها و روشهاي معمول در فلسفه و کلام را جست جو کرد،
بلکه این برهانها سبک خاص خود را دارد.
البته میتوانیم بعضی از برهانهاي قرآنی را قابل مقایسه و تشبیه با برهانهاي کلامی بدانیم. ما اکنون به چند نمونه از این برهانها
اشاره میکنیم:
-1 برهان وجوب و امکان
صفحه 169 از 409
در این مورد میتوانیم آیه زیر را تلاوت کنیم. در این آیه به فقر و غنا تصریح شده که از خواص ممکن و واجب است:
أن بهیا أَیُّهَا النّاس أَنتُم الفُقَراءُ إِلَی اللّه وَ اللّه هُوَ الغَنِیُّ الحَمِیدُ (فاطر/ 15 ) اي مردم، شمایید محتاجان به خدا، و خداوند هموست
بینیاز پسندیده.
-2 برهان نظم
در این مورد به آیه زیر توجه فرمایید:
قالَت رُسُلُهُم أَ فِی اللّه شَکٌّ فاطِرِ السَّماوات وَ الَأرض (ابراهیم/ 10 ) پیامبرانشان به آنها گفتند: آیا در وجود خدا شکی هست در
حالی که او نظم دهنده آسمانها و زمین است!
«1» -3 برهان تمانع
-----------------------------------
1)- البته بحث درباره این برهانها و ایرادهایی که فلاسفه غرب از جمله هیوم به این برهانها کردهاند و پاسخ آنها از حوصله این )
کتاب خارج است. به کتاب روش رئالیسم از مرحوم علامه طباطبایی مراجعه فرمایید.
صفحه : 241
در این مورد آیه زیر را تلاوت میکنیم:
لَو کانَ فِیهِما آلِهَۀٌ إِلَّا اللّه لَفَسَدَتا (انبیاء/ 22 ) اگر در زمین و آسمان خدایانی جز اللّه بود، قطعاً آسمان و زمین تباه میشدند.
-4 برهان امکان اعاده
به آیه زیر توجه فرمایید:
79 ) و - وَ ضَ رَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلقَه قالَ مَن یُحی العِظامَ وَ هِیَ رَمِیم قُل یُحیِیهَا الَّذِي أَنشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُل خَلق عَلِیم (یس/ 78
براي ما مثلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد، گفت: چه کسی این استخوانها را که پوسیده است زنده خواهد کرد! بگو: کسی
آنها را زنده میکند که اول بار آنها را آفرید و او به هر نوع خلقتی آگاه است.
ب- موعظه حسنه
شاید بتوان گفت که در قرآن بیش از هر شیوهاي از این شیوه استفاده شده است و با آوردن مطالب احساس برانگیزي، عواطف
شنونده به نفع مطلب مورد نظر تحریک شده و سپس آن مطلب القا شده است.
گاهی با یادآوري مهربانی و رحمت خدا و گاهی با یاد آوري نعمتهاي بهشتی و گاهی با خطابهاي محبّت آمیز و گاهی با بیان
مَثَلها و قصّههاي زیبا و گاهی با دادن وعدههاي شیرین، عواطف شنونده تحریک شده تا مطلب را به خوبی درك کند و آن را در
درون خود جاي دهد، مانند این آیات:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَل أَدُلُّکُم عَلی تِجارَةٍ تُنجِیکُم مِن عَذاب أَلِیم (صف/ 10 ) اي کسانی که ایمان آوردهاید، آیا شما را به تجارتی
راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناك نجات دهد!
فَبَشِّر عِبادِ الَّذِینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ أَحسَنَه أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُم اللّه وَ أُولئِکَ هُم أُولُوا الَألباب (زمر/ 18 ) پس مژده بده بندگان
مرا، آنها که سخن را میشنوند و از سخنی که بهتر است
صفحه : 242
پیروي میکنند. آنان همان کسانی هستند که خدا آنها را هدایت کرده و آنان همان صاحبان خردها هستند.
وَ لا یَغتَب بَعضُ کُم بَعضاً أَ یُحِبُّ أَحَ دُکُم أَن یَأکُلَ لَحمَ أَخِیه مَیتاً فَکَرِهتُمُوه وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ تَوّاب رَحِیم (حجرات/ 12 ) و غیبت
صفحه 170 از 409
نکند بعضی از شما بعضی دیگر را، آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد! شما آن را ناخوش
میدارید. و از خدا پروا کنید که خدا توبه پذیر و مهربان است.
بهاستَغفِرُوا رَبَّکُم إِنَّه کانَ غَفّاراً یُرسِل السَّماءَ عَلَیکُم مِدراراً وَ یُمدِدکُم بِأَموال وَ بَنِینَ وَ یَجعَل لَکُم جَنّات وَ یَجعَل لَکُم أَنهاراً (نوح/
12 ) از پروردگارتان طلب آمرزش کنید که او بسیار آمرزنده است، تا از آسمان باران فراوان بر شما بفرستد و شما را با اموال و -10
فرزندان کمک کند و براي شما بهشتها و نهرهایی قرار دهد.
ج- جدل
در قرآن از فن جدل و مناظره نیز استفاده شده است. جدل عبارت است از ترتیب مقدمات غیر علمی براي مغلوب کردن طرف مقابل
و یا استفاده از موضوعاتی که طرف مقابل آنها را قبول دارد با شیوه خاصی که در کتب منطق و کتب مخصوص آداب مناظره آمده
است.
در قرآن از دو نوع جدل یاد شده است:
-1 جدال به باطل
و آن جدالی است که اهل باطل براي سرکوبی حق میکنند. این نوع جدال مذموم است و در آن از مقدمات باطل براي رسیدن به
یک نتیجه استفاده میشود:
وَ مِنَ النّاس مَن یُجادِل فِی اللّه بِغَیرِ عِلم وَ لا هُديً وَ لا کِتاب مُنِیرٍ (لقمان/ 20 ) و از مردم کسانی هستند که در باره خدا مجادله
میکنند بدون آن که علمی یا هدایتی یا کتابی روشن کننده داشته باشند.
صفحه : 243
-2 جدال به احسن
این نوع جدال از نظر قرآن مطلوب است و قرآن به آن امر کرده. این جدال جدالی است که براي اثبات یک مطلب حق است و نیز
مقدمات آن طوري انتخاب شده که موجب اهانت به طرف مقابل و رنجش خاطر او نمیگردد، بلکه با جملاتی مؤدّبانه و زیبا ادا
میشود:
وَ لا تُجادِلُوا أَهلَ الکِتاب إِلّا بِالَّتِی هِیَ أَحسَن (عنکبوت/ 46 ) و با اهل کتاب مجادله نکنید مگر با چیزي که آن نیکوتر است.
ادعُ إِلی سَبِیل رَبِّکَ بِالحِکمَۀِ وَ المَوعِظَۀِ الحَسَنَۀِ وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِیَ أَحسَن (نحل/ 125 ) به راه پروردگارت با حکمت و موعظه نیکو
دعوت کن و با آنها با روشی که نیکوتر است مجادله نما.
در این آیه به پیامبر (ص) دستور داده میشود که در مقام دعوت مردم به ترتیب از سه روش استفاده کند: اول به وسیله حکمت و
مقدمات علمی دوم به وسیله تحریک احساسات آنها و موعظه و سوم استفاده از مقدمات جدلی، آن هم به صورت زیبایی که
احساسات طرف مقابل جریحهدار نشود.
در این جا براي تتمیم فایده، صورت مجادلهاي را که میان نمرود و حضرت ابراهیم واقع شده و نیز مجادله میان پیامبراسلام (ص) و
نصاراي نجران را که هر دو در قرآن آمده است، میآوریم:
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِي حَ اج إِبراهِیمَ فِی رَبِّه أَن آتاه اللّه المُلکَ إِذ قالَ إِبراهِیم رَبِّیَ الَّذِي یُحیِی وَ یُمِیت قالَ أَنَا أُحیِی وَ أُمِیت قالَ إِبراهِیمُ
فَإِن اللّهَ یَأتِی بِالشَّمس مِنَ المَشرِق فَأت بِها مِنَ المَغرِب فَبُهِتَ الَّذِي کَفَرَ وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الظّالِمِینَ (بقره/ 258 ) آیا ندیدي کسی
را که با ابراهیم در باره پروردگارش محاجّه و مناظره کرد که خدا به او سلطنت داده بود، هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگار من
کسی است که زنده میکند و میمیراند. گفت: من نیز زنده میکنم و میمیرانم؟ ابراهیم گفت: همانا
صفحه 171 از 409
صفحه : 244
خداوند آفتاب را از مشرق بیرون میآورد، تو آن را از مغرب بیرون بیاور. در این جا آن که کافر بود (نمرود) بهت زده شد و خدا
گروه ظالمان را هدایت نمیکند.
طبق مضمون و شأن نزول این آیه، نمرود در مقابل استدلال ابراهیم به این که خدا زنده میکند و میمیراند دستور داد که دو نفر از
محکومین به اعدام را حاضر کردند سپس دستور داد یکی را کشتند و دیگري را آزاد کردند. آن گاه رو به ابراهیم کرد و گفت:
من نیز زنده میکنم و میمیرانم؟ ابراهیم سخن را عوض کرد و با یک مقدمه جدلی نمرود را مغلوب و ساکت نمود.
فَمَن حَاجَّکَ فِیه مِن بَعدِ ما جاءَكَ مِنَ العِلم فَقُل تَعالَوا نَدع أَبناءَنا وَ أَبناءَکُم وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُم وَ أَنفُسَ نا وَ أَنفُسَ کُم ثُم نَبتَهِل فَنَجعَل
لَعنَتَ اللّه عَلَی الکاذِبِینَ (آل عمران/ 61 ) پس هر کس با تو در باره آن (نبوت) پس از علم و یقینی که براي تو حاصل شده، محاجّه
کند، بگو: بیایید فرا خوانیم پسران ما و پسران شما و زنان ما و زنان شما و جانهاي ما و جانهاي شما را، سپس مباهله کنیم و لعنت
خدا را بر دروغگویان قرار بدهیم.
در این آیه که به آیه مباهله معروف است، پیامبراسلام (ص) مأموریت مییابد در مقابل نصاراي نجران که براي مقام محاجّه و
مناظره با پیامبر آمده بودند، آنها را به مباهله دعوت کند، به این صورت که دو طرف عزیزترین کسان خود را فرا خوانند و در مقابل
یکدیگر قرار گیرند، آن گاه هر کسی از دو طرف را که دروغ میگوید نفرین کنند. در مقابل این دعوت نصاراي نجران عقب
نشینی کردند و مغلوب شدند.
از مجموع این بحثها معلوم شد که قرآن کریم در پیام رسانی خود از روش برهان و جدل نیز استفاده کرده است و با این روش
مطالب خود را به اثبات رسانیده و مخالف را مغلوب نموده و به اصطلاح قطع کرده است.
128 ) وَ إِن عاقَبتُم فَعاقِبُوا بِمِثل ما عُوقِبتُم بِه ... با این سه آیه، سوره مبارکه نحل پایان مییابد. با این که سوره نحل - آیات ( 126
یک سوره مکی است، این سه آیه در مدینه و پس از جریان جنگ احد نازل شده است.
صفحه : 245
مسلمانان در جنگ احد تلخیها و ناکامیهاي بسیاري دیدند و شهداي فراوانی دادند که یکی از آنها حمزة بن عبد المطلب، عموي
رشید پیامبر اسلام بود. حمزه پس از شهادت، به وسیله غلام هند همسر ابو سفیان به وضع فجیعی مُثله شده بود و گوش و دماغ و
بعضی از اعضاي بدن او را بریده بودند و به همین جهت، دردي جانکاه بر دل پیامبر و مسلمانان نشسته بود.
مسلمانان با خود میگفتند: اگر بر مشرکان دست یافتیم، همه آنها را خواهیم کشت و همه آنها را مُثله خواهیم کرد.
در این آیات، ضمن دلداري به پیامبر، خطاب به مسلمانان گفته میشود که اگر عقوبت میکنید و دشمنان را به سزاي اعمالشان
میرسانید، به همان گونه که عقوبت دیدهاید عقوبت دهید و البته اگر صبر کنید آن براي صابران بهتر است.
طبق این آیه، مسلمانان نباید در انتقام گیري، از حدّ انصاف و عدل تجاوز کنند و اگر خواستند انتقام بگیرند فقط میتوانند مقابله به
مثل کنند و در عین حال اگر صبر کنند و دست به چنین اعمالی نزنند بهتر است، نظیر:
فَمَن اعتَدي عَلَیکُم فَاعتَدُوا عَلَیه بِمِثل مَا اعتَدي عَلَیکُم وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ مَعَ المُتَّقِینَ (بقره/ 194 ) پس هر کس به شما تجاوز
کند، به مانند آن بر او تجاوز کنید و از خدا پروا داشته باشید و بدانید که خدا با پرهیزگاران است.
در آیه بعد، از پیامبر خدا خواسته میشود که صبر کند و صبر او همراه با توفیق الهی خواهد بود. دیگر این که غصّه کافران را
نخورد که چرا ایمان نمیآورند و نیز از نیرنگهاي آنان دلتنگ نشود. پس از این سفارشها، به پیامبر اطمینان میدهد که خدا با
پرهیزگاران و نیکوکاران است و این در واقع نوعی وعده پیروزي براي مسلمانان است. پایان تفسیر سوره نحل
صفحه : 246
صفحه 172 از 409