گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
[سورة الإسراء ( 17 ): آیۀ 1




اشاره
بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیمِ
( سُبحانَ الَّذِي أَسري بِعَبدِه لَیلًا مِنَ المَسجِدِ الحَرام إِلَی المَسجِدِ الَأقصَی الَّذِي بارَکنا حَولَه لِنُرِیَه مِن آیاتِنا إِنَّه هُوَ السَّمِیع البَصِیرُ ( 1
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر.
منزّه است خدایی که بنده خود را شبی از مسجد الحرام به مسجد الاقصی که اطراف آن را برکت دادهایم، برد، تا برخی از آیات
( خود را به او نشان دهیم، همانا او همان شنواي بیناست ( 1
صفحه : 250
نکات ادبی
محل آن به جهت مفعول مطلق بودن منصوب است به فعلی که از نظر معنا یکی هستند، به تقدیر: اسبّح تسبیحا. و « سبحان » -1
سبحان فعلی از لفظ خود ندارد، مانند کفران. و این کلمه مبنی بر فتحه است.
است که به سیر شبانه گفته میشود. « سري » شبانه او را برد، از ماده « اسري » -2
و میتوان گفت اسراه یا اسري به. « با » هم به خودي خود متعدّي میشود و هم به وسیله « اسري » کلمه
مسجد معروفی است در بیت المقدس، و چون این مسجد نسبت به مکه دور است، مردم مکه به آن مسجد « مسجد الاقصی » -3
الاقصی میگفتند. اقصی به معناي دور. فاصله میان مکه و مسجد الاقصی حدود 1200 کیلومتر است که سابقاً این مسافت را در سی
تا چهل روز طی میکردند.
تفسیر و توضیح
آیه ( 1) بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم سُبحانَ الَّذِي أَسري بِعَبدِه ... این سوره نیز مانند سورههاي دیگر با نام خداوند رحمن و رحیم شروع
شده و در نخستین آیه آن، از یک حادثه تاریخی مهم سخن گفته است و آن جریان معراج پیامبر اسلام است که در شبی از شبها
در دو مرحله صورت گرفت: مرحله اول از مکه تا بیت المقدس و مرحله دوم از بیت المقدس به آسمانها. این سفر از طریق اعجاز
انجام یافت.
در این آیه که مربوط به مرحله اول این سفر تاریخی است، گفته شده: منزّه است خدایی که شبی بنده خود را از مسجد الحرام به
در آغاز آیه دلالت بر عظمت این کار دارد، چون این کلمه را معمولًا به هنگام صحبت از یک « سبحان » مسجد الاقصی برد. کلمه
موضوع مهم و شگفتآور استعمال میکنند. به راستی هم داستان معراج پیامبر شگفتآور بود و آن یکی از معجزههاي پیامبر اسلام
(ص) است.
این آیه فقط از سیر پیامبر از مسجد الحرام به مسجد الاقصی خبر میدهد و از ادامه
صفحه : 251
از آیات آغازین سوره « قاب قوسین او ادنی » سفر ساکت است و در بقیه این سفر یعنی رفتن پیامبر به آسمانها و رسیدن به مرحله
مبارکه نجم فهمیده میشود به اضافه این که جریان معراج پیامبر به آسمانها از نظر حدیثی مسلم است و روایات آن به حدّ تواتر
صفحه 175 از 409
رسیده است و هیچ مسلمانی اصل قضیه را انکار نمیکند.
گفته شده که این سفر تاریخی در شب 27 ربیع الثانی یک سال پیش از هجرت انجام یافته و پیامبر در آن شب در خانه ام هانی
خواهر امیر المؤمنین و همسر هبیرة بن ابی وهب مخزومی بود و از همان جا به مسجد الاقصی برده شد، و مسجد الحرام که در آیه
آمده شامل همه شهر مکه میشود.
پیامبر نماز مغرب را در مکه خواند و براي نماز صبح به همان جا مراجعت نمود.
هدف از این سفر شگفتآور این بود که خدا میخواست برخی از نشانهها و آیات خود را به پیامبر نشان دهد، تا قلب او آرامش و
قوت بیشتري پیدا کند همان گونه که آیات خود را به ابراهیم نیز نشان داد و او ملکوت آسمانها و زمین را مشاهده کرد.
در این آیه درباره مسجد الاقصی چنین آمده که ما اطراف آن را برکت دادیم.
منظور از برکت یافتن اطراف این مسجد، هم برکتهاي مادي و هم برکتهاي معنوي است. برکتهاي مادي، وفور نعمت و سر
سبزي و خرمی آن و برکتهاي معنوي حضور بیشتر پیامبران در آن و دفن بدن هایشان در آن منطقه است.
مسجد الاقصی قبله اول مسلمانان و محل معراج پیامبر اسلام است و نماز خواندن در آن ارزش و اعتبار و ثواب بسیاري دارد و از
این رو این مسجد نزد مسلمانان عزیز است و مسلمانان در طول تاریخ براي حفظ آن قربانیهاي بسیاري دادهاند. در جنگهاي
صلیبی مسلمانان از جان خود مایه گذاشتند و مسیحیان غاصب را از بیت المقدس بیرون کردند و هم اکنون نیز مسلمانان در
جنگها و درگیريهایی که با یهود غاصب و اسرائیل اشغالگر دارند، شهداي بسیاري دادهاند و میدهند.
در جمله پایانی آیه،: میفرماید خدا شنوا و بیناست. شاید این جمله اشاره به عکس العملها و گفت گوهاي مردم درباره معراج
پیامبر باشد، چون وقتی پیامبر
صفحه : 252
جریان سفر خود را براي مردم بیان کرد، کفار قریش آن را نپذیرفتند و حتی برخی از آنان که به پیامبر ایمان آورده بودند مرتدّ
شدند و به پیامبر تهمت دروغگویی زدند اما پیامبر با گفتن نشانههاي مسجد الاقصی و خبر دادن از کاروان قریش که در راه مکه
آن را دیده بود، راستگویی خود را ثابت کرد و در عین حال مخالفان در این باره حرفهایی زدند، و لذا خدا میفرماید ما
حرفهاي شما را میشنویم و شما را میبینیم.
درباره موضوع معراج بحثهاي مفصّل و متنوّعی وجود دارد، به خصوص راجع به روحانی یا جسمانی بودن آن صحبتهایی شده
است. همچنین روایات بسیاري راجع به معراج پیامبر در دست داریم که جزئیات این سفر تاریخی را شرح میدهد. برخی از این
روایات صحیح و برخی دیگر ضعیف است و باید تنقیح شود.
بحث مف ّ ص ل درباره معراج و بررسی این موضوع از نظر علمی و تاریخی و حدیثی را به تفسیر آیات آغازین سوره مبارکه نجم
موکول میکنیم و به خواست خدا در ذیل آن آیات بحثهاي مشروحی خواهیم داشت. در این جا فقط به ذکر چند روایت بسنده
میکنیم.
چند روایت
را نزد پیامبر خدا (ص) آوردند. یکی لگام آن را گرفت و دیگري « براق » ، -1 امام صادق (ع) فرمودند: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل
رکاب آن را و سومی زین آن را منظم کرد. براق جهشی کرد، پس جبرئیل او را زد و گفت: آرام باشاي براق، پیش از او پیامبري
سوار تو نشده و پس از او نیز سوار نخواهد شد. براق آرام شد و آن حضرت را بلند کرد ولی نه زیاد. جبرئیل با او بود و آیات و
نشانههاي آسمان و زمین را به او نشان میداد.
پیامبر فرمود: من همچنان میرفتم تا این که از سمت راست، کسی مرا ندا داد: یا محمّد؟ ولی من به او پاسخ ندادم و به سوي او
صفحه 176 از 409
توجه نکردم. آن گاه منادي دیگري از سمت چپ ندا داد: یا محمّد؟ باز من پاسخ ندادم و توجه نکردم. سپس از طرف
صفحه : 253
روبه رو زنی که بازوانش را باز کرده بود و داراي زینتهاي بسیار بود ندا داد: یا محمّد؟ صبر کن تا با تو سخن بگویم، ولی من به
او توجه نکردم و به راه خود ادامه دادم. باز صدایی شنیدم که مرا به وحشت انداخت.
در این هنگام جبرئیل مرا پیاده کرد و گفت: نماز بخوان و من نماز خواندم. او گفت: آیا میدانی که کجا نماز خواندي! گفتم: نه.
گفت: در طیبه (مدینه) نماز خواندي و به سوي آن هجرت خواهی کرد. سپس سوار شدم و آن مقدار که خدا میخواست رفتیم.
آن گاه جبرئیل به من گفت: پیاده شو و نماز بخوان من پیاده شدم و نماز خواندم. گفت: آیا میدانی که کجا نماز خواندي! گفتم:
نه. گفت: در طور سینا نماز خواندي همان جا که خدا در آن جا با موسی سخن گفت. سپس سوار شدم و آن مقدار که خدا
میخواست رفتیم. پس گفت: پیاده شو و نماز بخوان. من پیاده شدم و نماز خواندم. گفت: آیا میدانی کجا نماز خواندي! گفتم: نه.
گفت: در بیت لحم نماز خواندي. بیت لحم در اطراف بیت المقدس و محل ولادت عیسی بن مریم است.
سپس سوار شدیم و به راه افتادیم تا این که به بیت المقدس رسیدیم. پس براق را به همان حلقهاي که پیامبران مرکبهاي خود را
در آن میبستند بستیم و وارد مسجد شدم در حالی که جبرئیل با من بود. در آن جا ابراهیم و موسی و عیسی را در میان پیامبران
خدا دیدم که به خاطر من جمع شدهاند. موقع نماز رسید، شک نداشتم که جبرئیل امامت خواهد کرد. چون صفها درست شد،
جبرئیل بازوي مرا گرفت و مرا پیش برد و من بر آنان امامت کردم و فخر نمیکنم.
آن گاه نگهبان، سه ظرف نزد من آورد ظرفی که در آن شیر بود و ظرفی که در آن آب بود و ظرفی که در آن شراب (خمر) بود و
شنیدم که گویندهاي میگفت: اگر آب را بردارد خود و امتش غرق خواهند شد و اگر شراب را بردارد، خود و امتش گمراه
خواهند شد و اگر شیر را بردارد، خود و امتش هدایت خواهند شد، و من شیر را برداشتم و از آن خوردم.
جبرئیل به من گفت: تو و امت تو هدایت شدید.
صفحه : 254
آن گاه جبرئیل به من گفت: در مسیر راه چه دیدي! گفتم: از سمت راست من منادي ندا داد: اي محمّد؟ گفت: آیا پاسخ او را
دادي! گفتم: نه، و به او توجه نکردم.
گفت: او داعی یهود بود که اگر پاسخ گفته بودي، امت تو پس از تو یهودي میشدند.
آن گاه گفت: سپس چه دیدي! گفتم: از سمت چپ من منادي ندا داد: اي محمّد؟ گفت: آیا او را پاسخ دادي! گفتم: نه. و به او
توجه نکردم. گفت: او داعی نصاري بود و اگر او را پاسخ میدادي، امّت تو پس از تو نصرانی میشدند. سپس گفت: از روبه رو
چه دیدي! گفتم: زنی را دیدم که بازوانش را باز کرده بود و تمام زینتهاي دنیا را داشت و به من گفت: اي محمّد، به من نگاه
کن تا با تو سخن بگویم. جبرئیل گفت: آیا با او سخن گفتی! گفتم: نه با او سخن گفتم و نه به او توجه کردم. گفت: او دنیا بود و
اگر با او سخن میگفتی، امت تو دنیا را بر آخرت ترجیح میدادند. در این هنگام، صدایی شنیدم که مرا به وحشت انداخت.
جبرئیل به من گفت: اي محمّد، صدا را میشنوي! گفتم: آري. گفت: این صداي صخرهاي است که هفتاد سال پیش، من آن را از
کنار جهنّم انداختم و اکنون به قعر آن رسیده است. گفته شده که پیامبر خدا تا آخر عمر نخندید.
پیامبر خدا فرمود: پس جبرئیل بالا رفت و من نیز با او تا آسمان دنیا بالا رفتم. در آن جا فرشتهاي بود که اسماعیل نام داشت. او
مأمور شهابهاي آسمانی بود که به هنگام استراق سمع شیاطین به سوي آنها پرتاب میشود و هفتاد هزار فرشته تحت فرمان او
بودند که هر کدام از آنها هفتاد هزار فرشته دیگر را تحت فرمان خود داشتند. او به جبرئیل گفت: این که با توست کیست! گفت:
محمّد پیامبر خدا. گفت:
صفحه 177 از 409
«1»... آیا مبعوث شده است! جبرئیل گفت: آري. اسماعیل درب آسمان را باز کرد
این روایت مف ّ ص لی است و ما فقط قسمتی از آن را که به موضوع اسراء مربوط بود آوردیم و تفصیل آن در تفسیر آیات سوره نجم
خواهد آمد.
-----------------------------------
1)- تفسیر قمی، ج 1، ص 395 به بعد. )
2- امام صادق (ع) در حدیثی فرمود: ... جبرئیل پیامبر خدا را همراه با براق ملاقات کرد و او را شبانه به بیت المقدس صفحه : 255
برد و محرابها و نشانههاي پیامبران را به او نشان داد، پس او نماز خواند و در همان شب به مکه برگشت و به هنگام بازگشت،
کاروان قریش را دید و آنان آبی در یک ظرف داشتند و پیامبر از آن خورد و باقی آن را ریخت و آنها شتري را گم کرده بودند و
به دنبال آن بودند.
چون صبح شد، پیامبر به قریش گفت: خداوند امشب مرا به بیت المقدس برد و محرابها و نشانههاي پیامبران را بر من عرضه کرد
و من کاروانی از شما را در فلان محل دیدم و در آن جا ظرف آبی داشتند که خوردم و بقیه آن را به زمین ریختم و آنها شتري گم
کرده بودند.
ابو جهل به قریش گفت: فرصت خوبی درباره محمّد براي شما پیش آمده است.
از او بپرسید: آن مسجد چند ستون و چند قندیل داشت!
آنها گفتند: یا محمّد، این جا کسی هست که به ما میگوید که ستونها و قندیلها و محرابهاي آن چند تاست.
در این هنگام جبرئیل آمد و شکل بیت المقدس را در مقابل پیامبر گرفت و پیامبر از هر چه که سؤال کردند پاسخ داد. آنها گفتند:
بگذار آن کاروان بیاید از آنها راجع به مطالبی که گفتی سؤال کنیم. پیامبر خدا به آنان گفت: یک نشانه براي صدق گفتار من این
که کاروان به هنگام طلوع آفتاب میرسد و پیشاپیش آن شتر سرخ مویی قرار دارد.
چون صبح شد آنها به طرف عقبه نگاه کردند و میگفتند: اینک آفتاب طلوع کرد.
در این هنگام همراه با طلوع آفتاب، آن کاروان نیز ظاهر شد و پیشاپیش آن شتر سرخ مویی بود. آنها از آنچه پیامبر گفته بود، از
کاروانیان پرسیدند، آنها گفتند: شتري از ما در فلان محل گم شده بود و ما آن جا آبی گذاشته بودیم که دیدیم بر زمین ریخته
«1». است. در عین حال این معجزه جز بر سرکشی آنان نیفزود
-----------------------------------
. 1)- تفسیر قمی، ج 2، ص 13 )
صفحه : 256
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 2 الی 8
وَ آتَینا مُوسَی الکِتابَ وَ جَعَلناه هُديً لِبَنِی إِسرائِیلَ أَلاّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلًا ( 2) ذُرِّیَّۀَ مَن حَمَلنا مَعَ نُوح إِنَّه کانَ عَبداً شَکُوراً ( 3) وَ
قَ َ ض ینا إِلی بَنِی إِسرائِیلَ فِی الکِتاب لَتُفسِدُن فِی الَأرض مَرَّتَین وَ لَتَعلُن عُلُ  وا کَبِیراً ( 4) فَإِذا جاءَ وَعدُ أُولاهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِباداً لَنا أُولِی
بَأس شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعداً مَفعُولًا ( 5) ثُم رَدَدنا لَکُم الکَرَّةَ عَلَیهِم وَ أَمدَدناکُم بِأَموال وَ بَنِینَ وَ جَعَلناکُم أَکثَرَ نَفِیراً
(6)
إِن أَحسَ نتُم أَحسَ نتُم لِأَنفُسِکُم وَ إِن أَسَأتُم فَلَها فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم وَ لِیَدخُلُوا المَسجِدَ کَما دَخَلُوه أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا
( ما عَلَوا تَتبِیراً ( 7) عَسی رَبُّکُم أَن یَرحَمَکُم وَ إِن عُدتُم عُدنا وَ جَعَلنا جَهَنَّمَ لِلکافِرِینَ حَصِیراً ( 8
( و به موسی کتاب دادیم و آن را هدایتی براي بنی اسرائیل قرار دادیم که جز من نگهبانی مگیرید ( 2
صفحه 178 از 409
( اي فرزندان کسانی که با نوح (بر کشتی) سوار کردیم، همانا او بنده سپاسگزاري بود ( 3
( و در کتاب به بنی اسرائیل مقرّر کردیم که دو بار در زمین فساد خواهید کرد و برتري بزرگی خواهید یافت ( 4
پس چون وعده نخستین آن دو فرا رسید، بندگانی از خود را که داراي صلابتی شدید بودند، بر شما گماشتیم، پس داخل خانهها را
( جست جو کردند و این وعدهاي انجام شده بود ( 5
( آن گاه بار دیگر شما را بر آنان حکومت دادیم و شما را با مالها و فرزندان یاري کردیم و شما را از نظر تعداد افزونی دادیم ( 6
اگر نیکی کنید به خودتان نیکی کردهاید و اگر بدي کنید به خودتان کردهاید. پس چون وعده دیگر فرا رسید، چهره هایتان را
( زشت سازند و داخل آن مسجد شوند همان گونه که بار نخست داخل شده بودند و به هر چیزي تسلّط یابند آن را نابود سازند ( 7
( امید است که پروردگارتان بر شما رحمت آرد و اگر باز گردید ما نیز باز میگردیم، و جهنّم را براي کافران زندان قرار دادیم ( 8
صفحه : 257
نکات ادبی
و احتمال ندا هم داده میشود به تقدیر: یا ،« وکیلا » منصوب است یا به جهت اختصاص به مدح و یا به جهت بدل بودن از « ذریۀ » -1
ذریّۀ من حملنا.
مقرر داشتیم، فهماندیم. « قضینا » -2
.«ّ لتفسدن » مفعول مطلق از « مرتین » -3
به معناي موعود است، مصدر به معناي مفعول. « وعد » -4
مشتق شده که به معناي طلب کردن و جست جوي شدید و خانه به خانه است. « جوس » از « جاسوا » -5
به جهت اسم مکان بودن منصوب است. « خلال الدیار » جمع خلل مانند جبال و جبل، شکافها. ضمناً « خلال » -6
رجعت. « کرّة » -7
قبیله، عشیره. این کلمه به جهت تمیز بودن منصوب است. « نفیرا » -8
.« لیدخلوا » : جمع مذکر غایب از ساء یسوء، که نون جمع آن به سبب لام امر حذف شده است و همین گونه است « لیسوءوا » -9
هلاك شدن. « تتبیرا » -10
زندان، از حصر مشتق شده است. « حصیر » -11
تفسیر و توضیح
3) وَ آتَینا مُوسَی الکِتابَ وَ جَعَلناه هُديً .... این دو آیه در مقام بیان نعمتهاي خداوند بر بنی اسرائیل است که یکی از - آیات ( 2
مهمترین آنها نزول تورات است و لذا در مقام امتنان بر قوم بنی اسرائیل میفرماید: ما به موسی کتاب دادیم و منظور از آن همان
تورات است و آن کتاب را مایه هدایت براي بنی اسرائیل قرار دادیم. و در آن کتاب آمده که جز خدا کسی را براي خود پشتیبان و
نگهبان مگیرید. میتوان گفت که
صفحه : 258
این جمله مهمترین پیام تورات و سایر کتابهاي آسمانی است. وقتی انسان خدا را تنها پشتیبان و نگهبان خود میداند دیگر از هیچ
قدرتی نمیهراسد و آن چنان نیرومند میشود که در برابر مشکلات به خوبی مقاومت میکند و جز خدا هیچ چیز را به حساب
نمیآورد و به توحید خالص و ناب میرسد.
صفحه 179 از 409
در آیه بعدي در مقام مدح قوم بنی اسرائیل بر میآید و میفرماید: اینان فرزندان کسانی هستند که با نوح بر کشتی سوار کردیم و
او یعنی نوح بنده سپاسگزاري بود.
این جمله در عین حال که حالت مدح دارد، این پیام را هم براي بنی اسرائیل دارد که شما بازماندگان کسانی هستید که در زمان
نوح به او ایمان آوردند و خود نوح هم بنده سپاسگزاري بود و بنابراین شما هم باید چنین باشید.
8) وَ قَ َ ض ینا إِلی بَنِی إِسرائِیلَ فِی الکِتاب لَتُفسِدُن ... با وجود سرشاري نعمتهاي خداوند بر بنی اسرائیل، این قوم لجوج با - آیات ( 4
افزون طلبیها و بهانه جوییهاي خود همواره خدا را نافرمانی میکردند و گاهی همین روحیّه سبب میشد که آنان به فساد و تباهی
کشیده شوند.
در این آیات به دو مورد از فساد و طغیانگري این قوم اشاره میکند که در هر مورد کیفر اعمال ناشایست خود را دیدند و به
هلاکت و تباهی رسیدند. این اشاره حالت پیشگویی دارد، میفرماید: ما در تورات به بنی اسرائیل خبردادیم که شما در آینده دو بار
در زمین فساد خواهید کرد و برتري بزرگی خواهید یافت.
البته منظور از زمین در این جا سرزمین بیت المقدس است و تا زمان بعثت پیامبر اسلام (ص) بنی اسرائیل دو بار در آن جا حکومت
مطلقه یافتند و دست به فساد و طغیانگري زدند و در هر دو بار به شدت سرکوب شدند و سقوط کردند و به خواري و ذلت رسیدند.
در آیات، گزارش این دو واقعه به صورت کلی آمده است. طبق این آیات وقتی نخستین وعده الهی تحقق یافت و بنی اسرائیل به
حکومت و برتري رسیدند و دست به فساد زدند، خداوند برخی از بندگان خود را که داراي صلابتی شدید بودند
صفحه : 259
بگماشت تا آنها را سرکوب کنند. آنان حکومت بنی اسرائیل را سرنگون کردند و به کشتار آنان پرداختند به طوري که خانه به
خانه در جست جوي آنان بودند تا آنان را بکشند، و این یک وعده الهی بود که به وقوع پیوست.
پس از مدتی که بنی اسرائیل در خواري و ذلت به سر میبردند، بار دیگر خداوند به آنان قدرت داد و وعده دوم الهی تحقق یافت
و آنان بر دشمن خود چیره شدند و بار دیگر به حکومت رسیدند و اموال و فرزندان بسیاري یافتند و جمعیت آنان زیاد شد، ولی این
بار نیز آنان به طغیانگري و فساد پرداختند و در نتیجه بار دیگر کیفر اعمال خود را دیدند و دشمنان آنان باز بر آنان غلبه کردند به
صورتی که چهره هایشان را زشت کردند، یعنی کاري کردند که آنان دچار اندوه فراوان شدند تا جایی که آثار این اندوه در چهره
هایشان آشکار شد و قیافههاي عبوس و زشتی پیدا کردند (لیسوءوا وجوهکم). شاید هم منظور از (وجوهکم) سران آن قوم باشد که
سرانجام بدي را یافتند. همچنین قوم مهاجم مانند دفعه پیش وارد مسجد الاقصی شدند و هر چیزي را که دست یافتند نابود ساختند.
در وسط این گزارش و نیز در آخر آن خداوند بر این نکته تأکید دارد که شکست و پیروزي در اثر عملکرد جامعه به وجود میآید
و لذا در وسط این گزارش میفرماید:
اگر خوبی کنید به خودتان نیکی کردهاید و اگر بدي کنید باز به خودتان کردهاید.
احتمال این که این جمله در وسط این آیات خطاب به مسلمانان باشد احتمال بعیدي است و ظاهر این است که خطاب متوجه بنی
اسرائیل است تا بدانند همواره در گرو اعمال خود قرار دارند.
در پایان این گزارش به بنی اسرائیل امیدواري میدهد و میفرماید: امید است که پروردگارتان به شما رحمت آورد، یعنی شما را از
این خواري نجات بخشد و باز به شما عزت و حکومت بدهد، ولی بلافاصله پس از آن هشدار میدهد که اگر باز گردید ما نیز باز
میگردیم، یعنی اگر باز هم دست به فساد زنید، بار دیگر شما را خوار میسازیم.
صفحه : 260
سپس اضافه میکند که جهنّم را زندان کافران قرار دادیم یعنی علاوه بر خواري این دنیا شما را در آخرت وارد جهنّم میکنیم.
صفحه 180 از 409
در این جا باید دید، این دو مورد که بنی اسرائیل در بیت المقدس به حکومت رسیدند و هر دو بار در اثر فساد و طغیانگري سقوط
کردند، مربوط به کدام قسمت از تاریخ یهود است و با کدام واقعه تاریخی تطبیق میکند!
آنچه مسلّم است این که هر دو واقعه پیش از اسلام به وقوع پیوسته است، چون گزارش قرآن مربوط به گذشته است و فعلها به
است که مقدّر است. « بعثنا » نیز متعلق به فعل « لیسوءوا و لیدخلوا » صورت ماضی است (بعثنا، جاسوا، رددنا) و
مورخان و مفسران در این جا احتمالهاي گوناگونی دادهاند، ولی آنچه با تاریخ قوم یهود سازگارتر است این است که مراد از واقعه
نخست هنگامی است که بنی اسرائیل در بیت المقدس شوکتی داشتند ولی طغیان کردند و حتی برخی از پیامبران را کشتند، در این
زمان پادشاهی از ملوك بابل به نام بخت نصر به آنان حمله کرد و بیت المقدس را گرفت و مسجد الاقصی را ویران کرد و تورات
را از بین برد و یهود را قتل عام نمود و برخی از زنان و کودکان را که کشته نشده بودند اسیر کرد و به شهر بابل برد.
در » : جریان حمله بخت نصر به بیت المقدس و اسیر کردن یهود در عهد عتیق چندین بار آمده است، از جمله در جایی گفته شده
آن زمان بندگان نبوکد نصر (بخت نصر) پادشاه بابل بر اورشلیم آمدند و شهر محاصره شد ... و تمامی خزانههاي خانه خداوند و
خزانههاي پادشاه را از آن جا بیرون آورد و تمامی ظروف طلایی را که سلیمان پادشاه اسرائیل براي خانه خداوند ساخته بود به
موجب کلام خداوند شکست و جمیع ساکنان اورشلیم و جمیع سرداران و جمیع مردان جنگی را که ده هزار نفر بودند اسیر ساخته و
در جایی «2». در میان اسیران دانیال نبی هم بود «1». برد
-----------------------------------
.15 - 1)- عهد عتیق، کتاب دوم پادشاهان، باب 24 ، جملههاي 10 )
. 2)- مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 871 )
صفحه : 261
دانیال که «1». دیگري از عهد عتیق آمده که نبوکد نصر چهار بار به اورشلیم حمله کرد و هر بار تعدادي از یهودیان را اسیر کرد
.«2» جزو اسیران بود در باره بخت نصر اطلاعات بسیاري داده است
اسیران در زمان بخت نصر و حتی سالها پس از او در بابل با ذلت و خواري زندگی میکردند، تا این که کورش کبیر پادشاه ایران
به بابل حمله کرد و آن جا را تسخیر نمود و قوم یهود را آزاد کرد و آنان را به بیت المقدس برگردانید و مسجد الاقصی را تعمیر
و بدین گونه یهودیان بر بابلیان پیروز شدند و «3» کرد و اجازه داد که یکی از کاهنان آنان تورات را که از حفظ داشت بنویسد
این جریان «4». کورش آن چنان نزد یهود عظمت پیدا کرد که در کتاب اشعیاي نبی از کورش به عنوان مسیح خداوند یاد شده است
حدود چهارصد و پنجاه سال پیش از میلاد اتفاق افتاد.
واقعه دوم نیز احتمالًا مربوط به زمانی است که پس از استقرار مجدد یهود در بیت المقدس قیصر روم به نام اسپیانوس یا انطیاخوس
به بیت المقدس حمله کرد و مسجد الاقصی را ویران نمود و یهود را از دم تیغ گذراند.
البته از این نوع شکست و پیروزيها در تاریخ یهود مکرر اتفاق افتاده ولی این دو مورد از همه مهمتر بوده و فسادشان نیز شدیدتر
بوده تا جایی که آنان پیامبران خدا مانند زکریّا و یحیی را به طرز فجیعی کشتند و در اثر این جنایتها خودشان نیز به صورت
وحشتناکی کیفر دیدند.
مطلب مهمی که در آیه پایانی به آن اشاره شد این است که این وضعیت به صورت یک سنّت الهی همیشه موجود است و هر گاه
بنی اسرائیل دست به فساد بزنند خداوند به وسیله گروهی آنها را سرکوب خواهد کرد، چون میفرماید: (و ان عدتم عدنا) اگر
-----------------------------------
.31 - 1)- عهد عتیق، کتاب ارمیاي نبی، باب 52 جملههاي 27 )
صفحه 181 از 409
.4 - 2)- عهد عتیق، کتاب دانیال نبی، بابهاي 1 )
3)- درباره کارهاي کورش و برگرداندن اسیران و اموال غارت شده یهود به اورشلیم، رجوع شود به: عهد عتیق، کتاب عزراء، باب )
. 1 و 2
. 4)- عهد عتیق، کتاب اشعیاي نبی، باب 45 ، جمله 1 )
صفحه : 262
شما اعاده کردید ما نیز اعاده خواهیم کرد.
اکنون که قوم یهود و حکومت اسرائیل در سرزمین فلسطین دست به فساد و کشتار و جنایت زدهاند، باید با توجه به این وعده الهی
در انتظار شکستی سخت براي آنان بود.
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 9 الی 11
اشاره
إِن هذَا القُرآنَ یَهدِي لِلَّتِی هِیَ أَقوَم وَ یُبَشِّرُ المُؤمِنِینَ الَّذِینَ یَعمَلُونَ الصّالِحات أَن لَهُم أَجراً کَبِیراً ( 9) وَ أَن الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ
( أَعتَدنا لَهُم عَذاباً أَلِیماً ( 10 ) وَ یَدع الإِنسان بِالشَّرِّ دُعاءَه بِالخَیرِ وَ کانَ الإِنسان عَجُولًا ( 11
همانا این قرآن به آنچه استوارتر است هدایت میکند و مؤمنانی را که کارهاي شایسته میکنند مژده میدهد که براي آنان پاداشی
( بزرگ است ( 9
( و این که براي کسانی که به آخرت ایمان نیاوردهاند عذابی سخت آماده کردهایم ( 10
( و انسان همان گونه که نیکی را میخواهد بدي را هم میخواهد و انسان شتاب زده است ( 11
نکات ادبی
.« للشریعۀ التی » یا « للملۀ التی » : نعت است براي موصوف محذوف به تقدیر « للتی » -1
استوارتر. از قیام مشتق شده و قیام بهترین حالت انسان است که بر انجام کارها مسلطتر است. هر چیزي که باعث تسلط بر « اقوم » -2
کارها باشد قویم و اقوم نامیده میشود.
است، گویا خدا مؤمنان را دو مژده میدهد یکی پاداش براي خودشان و دیگري عذاب براي « ان لهم » عطف بر « و انّ الّذین » -3
کافران، و این نیز نوعی مژده براي مؤمنان است.
صفحه : 263
است، یعنی آماده کردیم. « عتد » مزید فیه از « اعتدنا » -4
میآمد ولی در رسم الخط قرآن بدون واو نوشته شده و به همین « یدعو » در حالت رفع است و بنابر قواعد باید به صورت « یدع » -5
صورت باقی مانده است، مانند: سندع، سوف یؤت اللّه، یوم یناد المناد.
براي صله و الصاق است. « بالخیر » و « بالشر » در « با » -6
تفسیر و توضیح
10 ) إِن هذَا القُرآنَ یَهدِي لِلَّتِی هِیَ أَقوَم ... یکی از ویژگیهاي برجسته قرآن، هدایتگري آن است. قرآن کریم همواره - آیات ( 9
صفحه 182 از 409
مردم را به روش و آیینی میخواند که استوارتر و پایدارتر است. البته تمام کتابهاي آسمانی مردم را به سوي حق میخوانند، ولی
از آن جا که اسلام کاملترین ادیان و قرآن آخرین کتاب آسمانی است، قرآن این امتیاز را بر سایر کتابهاي آسمانی دارد که
انسان را به سوي حق استوار و دین پایدار میخواند، و آیینی که قرآن به آن دعوت میکند از همه آیینها قويتر و کاملتر است
همان گونه که پیامبر اسلام از سایر پیامبران با فضیلتتر است و توحید اسلام از توحید سایر ادیان خالصتر است.
قرآن ضمن این که به سوي راهی استوارتر هدایت میکند، مؤمنانی را که کارهاي شایسته انجام دادهاند دو مژده میدهد: نخست
این که براي آنان پاداشی بزرگ است، دیگر این که مخالفان آنها که عقیده به روز قیامت ندارند در آتش جهنّم جاي خواهند
داشت.
وعده اجر و پاداش براي مؤمنان به معناي آن است که آنان در اثر عمل به فرمانهاي خدا، حقّی بر خدا پیدا میکنند و این مشکلی
ندارد، چون خداوند خود، این حق را قرار داده است، مانند:
وَ کانَ حَ  قا عَلَینا نَصرُ المُؤمِنِینَ (روم/ 47 ) و یاري کردن مؤمنان حقی بر ماست.
صفحه : 264
بنابراین، اصل دادن پاداش به مؤمنان جنبه استحقاق دارد، ولی کیفیّت پاداش و افزونی آن از باب تفضّل الهی است. توجه کنیم که
مژده پاداش مخصوص مؤمنانی است که عمل صالح انجام دادهاند و شامل مؤمنانی که به واجبات دینی خود عمل نکردهاند،
نمیشود هر چند به آنها نیز مژدهها و وعدههاي دیگر داده شده است، مانند:
وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَن لَهُم قَدَمَ صِدق عِندَ رَبِّهِم (یونس/ 2) و به کسانی که ایمان آوردهاند مژده بده که براي آنان گامی استوار نزد
پروردگارشان است.
آیه ( 11 ) وَ یَدع الإِنسان بِالشَّرِّ دُعاءَه بِالخَیرِ ... این آیه بیان کننده یکی از حالات روحی انسان است و آن این که انسان هر چیزي را
که در وهله اول به نفع خود میبیند، طلب میکند و به دنبال آن است. در صورتی که گاهی آن چیز به ضرر اوست ولی او از آن
آگاهی ندارد و در واقع با طلب کردن آن، براي خود طلب شرّ میکند و بدي را خواستار میشود و این حالت از حالت دیگر انسان
ناشی میشود و آن عجول بودن انسان است که در پایان آیه به آن تصریح شده است. او در هر چیزي عجله میکند و جوانب کار
را بررسی نمیکند و خواهان نفع آنی و سود زودگذر است.
بنابراین، انسان که در زندگی خواستههایی دارد و تلاش میکند که به آنها برسد، گاهی دچار اشتباه میشود و به جاي نیکی، بدي
را هدف خود قرار میدهد و به همان صورت که نیکی و خیر را طلب میکند، بدي و شر را نیز میطلبد و این از عجول بودن و
شتابزدگی او ناشی میشود. اگر او دمی بیندیشد و عواقب و پی آمدهاي کارها را در نظر بگیرد و با حزم و احتیاط و دور اندیشی
وارد شود، خواهد دید که برخی از خواستهاي اولیه او به زیان اوست و براي او شرّ است.
وَ عَسی أَن تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم وَ اللّه یَعلَم وَ أَنتُم لا تَعلَمُونَ (بقره/ 216 ) واي بسا چیزي را دوست بدارید در حالی که آن براي
شما شرّ است، و خدا میداند و شما نمیدانید.
صفحه : 265
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 12 الی 17
اشاره
وَ جَعَلنَا اللَّیلَ وَ النَّهارَ آیَتَین فَمَحَونا آیَۀَ اللَّیل وَ جَعَلنا آیَۀَ النَّهارِ مُبصِ رَةً لِتَبتَغُوا فَضلًا مِن رَبِّکُم وَ لِتَعلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الحِسابَ وَ کُلَّ
صفحه 183 از 409
شَیءٍ فَصَّلناه تَفصِیلًا ( 12 ) وَ کُل إِنسان أَلزَمناه طائِرَه فِی عُنُقِه وَ نُخرِج لَه یَومَ القِیامَۀِ کِتاباً یَلقاه مَنشُوراً ( 13 ) اقرَأ کِتابَکَ کَفی بِنَفسِکَ
الیَومَ عَلَیکَ حَسِیباً ( 14 ) مَن اهتَدي فَإِنَّما یَهتَدِي لِنَفسِه وَ مَن ضَل فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخري وَ ما کُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی
( نَبعَثَ رَسُولًا ( 15 ) وَ إِذا أَرَدنا أَن نُهلِکَ قَریَۀً أَمَرنا مُترَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَق عَلَیهَا القَول فَدَمَّرناها تَدمِیراً ( 16
( وَ کَم أَهلَکنا مِنَ القُرُون مِن بَعدِ نُوح وَ کَفی بِرَبِّکَ بِذُنُوب عِبادِه خَبِیراً بَصِیراً ( 17
و شب و روز را دو نشانه قرار دادیم، پس نشانه شب را محو کردیم و نشانه روز را روشنی بخش کردیم، تا از پروردگارتان افزونی
( طلب کنید و تا شمارش سالها و حساب را بدانید و هر چیزي را به خوبی تفصیل دادیم ( 12
( و هر انسانی، اعمالش را به گردنش بستهایم و در روز قیامت براي او پروندهاي بیرون میآوریم که آن را گشوده میبیند ( 13
( پرونده خود را بخوان، کافی است که امروز خود حسابگر خویش باشی ( 14
هر کس هدایت یافت، براي خود هدایت یافته است و هر کس گمراه شد به زیان خود گمراه شده است و هیچ بار برداري بار
( دیگري را بر نمیدارد، و ما عذاب کننده نیستیم تا این که پیامبري بفرستیم ( 15
و هر گاه که بخواهیم یک آبادي را هلاك سازیم، به کامروایان آن جا فرمان دهیم، پس آنها در آن جا نافرمانی کنند و سزاوار
( وعده عذاب گردند، پس آن جا را به سختی درهم میکوبیم ( 16
( و چه بسا مردمانی را پس از نوح هلاك کردیم، و پروردگارت از نظر بینش و آگاهی به گناهان بندگانش کافی است ( 17
نکات ادبی
.« آیۀ النهار » اضافه بیانیّه است و همینطور « آیۀ اللیل » -1
صفحه : 266
در اصل به معناي نگاه کننده و بیننده است و شب و روز نمیتوانند بیننده باشند بنابراین در « مبصرة » روشنی بخش. البته « مبصرة » -2
این جا روشنی بخش معنا میدهد، زیرا دیدن به وسیله نور روشنایی امکان پذیر است.
به روشنی بیان کردیم، شرح دادیم، تفصیل دادیم، منظّم کردیم. « فصّلنا » -3
عمل نیک یا بد. طائر در اصل به معناي پرنده است. عربها با پریدن پرندگان فال نیک یا بد میزدند و چون این کار « طائر » -4
را به معناي نصیب و سهم گرفتهاند، یعنی نصیب هر کس از عمل خود. « طائر » گفته شد. بعضی « طائر » زیاد تکرار شد، به خیر و شرّ
گشوده شده، آماده براي خواندن. « منشور » -5
سنگینی، بار. منظور از آن اعمال است. « وزر » -6
کامروایان آن، مترف به معناي ثروتمند برخورداري است که در اثر ثروت و خوش گذرانی طغیان میکند. « مترفیها » -7
هلاك کردن، کوبیدن. « تدمیر » -8
جمع قرن به معناي نسل. « القرون » -9
تفسیر و توضیح
آیه ( 12 ) وَ جَعَلنَا اللَّیلَ وَ النَّهارَ آیَتَین .. شب و روز و آمد و شد آنها تأثیر مهمّی در زندگی بشر دارد. شب زمان استراحت و آرامش
و روز زمان کار و کوشش است و انسان در این چرخه زندگی در بهترین وضعیّت قرار دارد و قسمتی از عمر خود را صرف کار و
تلاش و عبادت میکند و در قسم دیگر به تجدید نیرو میپردازد و این فاصلههاي زمانی سبب میشود که او از کار روزمرّه خسته
نشود و هر روز با شادابی و طراوت کار را شروع کند.
صفحه 184 از 409
در این آیه، شب و روز یا خورشید و ماه به عنوان دو نشانه پروردگار معرفی شده است و به راستی هم پیدایش شب و روز که از
گردش زمین به دور خود حاصل
صفحه : 267
میشود نشانه روشنی از علم و قدرت خداوند است، و به خصوص نظم دقیقی که در این پدیده آفرینش وجود دارد، شگفتانگیز
است.
وقتی شب فرا میرسد و همه جا تاریک میشود بهترین فرصت براي استراحت و تجدید نیرو به دست میآید و انسان با خوابیدن،
خود و فعالیتهایی را که در طول روز کرده، به دست فراموشی میسپارد، گویا که همه چیز تمام شده است، اما با طلوع خورشید،
شب دامن خود را بر میچیند و به کلی ناپدید میگردد، گویا که محو شده است و انسان در روشنایی روز همه چیز را میبیند و
فعالیت خود را از نو شروع میکند. این است که در این آیه خاطرنشان میسازد که ما نشانه شب را محو میکنیم و نشانه روز را
روشنی بخش قرار میدهیم تا مردم در طلب فضل پروردگار خود باشند، یعنی با کار و تلاش روزي خود را جست جو کنند.
فایده دیگر محو شدن شب و آمدن روز و تناوب این دو، این است که بشر به وسیله آنها شمارش و حساب ایام را میداند. سال از
ماه و ماه از شبانه روز تشکیل شده است و با حساب کردن شبانه روز، حساب ماه و سال هم به دست میآید و بشر میتواند حساب
زندگی خود را به دست آورد. پس از بیان این فایده مهم که در نظم زندگی نقش حیاتی دارد، اضافه میکند که ما همه چیز را به
روشنی تفصیل دادیم. منظور این است که همه عالم بر اساس نظم روشن و استواري برقرار شده است.
نظیر این آیه در بیان فواید تناوب شب و روز آیات زیر است:
11 ) و شب را پوششی قرار دادیم و روز را مایه زندگی قرار دادیم. - وَ جَعَلنَا اللَّیلَ لِباساً وَ جَعَلنَا النَّهارَ مَعاشاً (نبأ/ 10
وَ مِن رَحمَتِه جَعَلَ لَکُم اللَّیلَ وَ النَّهارَ لِتَسکُنُوا فِیه وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه (قصص/ 73 ) و از رحمت خداست این که شب و روز را براي
شما قرار داد تا در آن آرامش بگیرید و از فضل و روزي خدا طلب کنید.
15 ) وَ کُل إِنسان أَلزَمناه طائِرَه فِی عُنُقِه ... هر عملی که در طول شب و روز از انسان سر میزند، طوق گردن اوست و - آیات ( 13
اعمال خوب یا بد انسان همواره میماند
صفحه : 268
و در قبر و قیامت همراه اوست. خداوند در این آیه میفرماید: اعمال هر انسانی را به گردن او میآویزیم، کنایه از این که اعمال
انسان از او جدا نمیشوند. و نیز میفرماید: روز قیامت براي او پروندهاي بیرون میآوریم که آن را گشوده میبیند.
یعنی هر چه در دنیا انجام داده است آن را در قیامت میبیند.
و به او خطاب میشود که پرونده خود را بخوان، امروز بس است که خود حسابگر خویش باشی.
در روز قیامت همه انسانها پرونده اعمال خود را میخوانند. در آن جهان خطوطی که نوشته شده مانند خطوط این جهان نیست،
بلکه به صورت تکوینی است و هر انسانی حتی کسانی که در دنیا بیسواد بودند نیز آن خط را میخوانند و با خواندن آن پرونده،
هر کسی به روشنی در مییابد که اهل بهشت یا جهنّم است و نیازي به حسابگر و حساب رس نیست، هر چند که خداوند خود به
حساب رسی خواهد پرداخت.
در آن جهان وقتی انسان پرونده اعمال خود را خواند، خواهد دانست که اگر در دنیا هدایت یافته، براي خود بوده و اگر گمراه
شده، باز براي خود بوده است و او مسئول گمراهی و هدایت خویشتن است و نمیتواند گمراهی خود را به گردن دیگري بیندازد و
هیچ کس بار گناه کس دیگري را بر نخواهد داشت.
البته کسانی که باعث گمراهی دیگران شدهاند، مسئول گناه آنان نیز خواهند بود به این صورت که به اندازه گناه آنان بر بار گناه
صفحه 185 از 409
اینان افزوده خواهد شد، ولی از بار گناه کسانی که به وسیله اینان گمراه شدهاند چیزي کاسته نخواهد شد و این عذر گمراهان که
دیگران ما را گمراه کردند، پذیرفته نخواهد شد. در آیات دیگر قرآنی، درباره سرنوشت این دو گروه و گفت گوي آنان در
قیامت، صحنههاي جالبی ترسیم شده است.
إِذ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا العَذابَ وَ تَقَطَّعَت بِهِم الَأسباب.ُ وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَو أَن لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنهُم کَما تَبَرَّؤُا مِنّا
کَذلِکَ یُرِیهِم اللّه أَعمالَهُم حَسَراتٍ
صفحه : 269
167 ) آن گاه که پیشوایان از پیروان بیزاري جویند و عذاب را ببینند و رشتههاي - عَلَیهِم وَ ما هُم بِخارِجِینَ مِنَ النّارِ (بقره/ 166
پیوندشان گسسته گردد. و آنان که پیروي کردند، گویند: کاش ما را بازگشتی بود تا از آنان بیزاري میجستیم همان گونه که آنان
از ما بیزاري میجستند. این گونه خداوند اعمال آنها را مایه حسرت و اندوه به آنان مینمایاند و هرگز از آتش بیرون نیایند.
قالَت أُخراهُم لِأُولاهُم رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَ لُّونا فَآتِهِم عَذاباً ضِ عفاً مِنَ النّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِ عف وَ لکِن لا تَعلَمُونَ وَ قالَت أُولاهُم لِأُخراهُم فَما
39 ) گروه پسین درباره گروه پیشین گویند: خدایا، اینان ما - کانَ لَکُم عَلَینا مِن فَضل فَذُوقُوا العَذابَ بِما کُنتُم تَکسِبُونَ (اعراف/ 38
را گمراه کردند، پس آنان را دو چندان عذاب آتش بده. (خدا) گوید: هر کدام را دو چندان است ولی نمیدانید.
بنابراین هر کسی مسئول گناه خویشتن است و نمیتواند آن را به گردن دیگران بیندازد و کسانی که مردم را گمراه کردهاند، علاوه
بر گناه خود، سزاي گمراهی دیگران را هم خواهند دید و عذاب مضاعفی خواهند داشت.
در پایان آیه مورد بحث، به مناسبت صحبت از عذاب آخرت، مطلبی را درباره عذاب الهی در این دنیا بیان میکند. خداوند در این
دنیا بر اقوام و ملّتهایی مانند قوم نوح و عاد و ثمود عذاب فرستاده است. این عذاب پس از آن بود که پیامبري براي آنان مبعوث
گردید و حجت بر آنان تمام شد. در این آیه با اشاره به این مطلب میفرماید: ما هرگز عذاب کننده نبودیم مگر این که پیامبري
فرستادیم یعنی پیامبري آن قوم را به سوي حق دعوت کرد و حجّت بر آنان تمام شد و چون به راه نیامدند، خداوند بر آنان عذاب
فرستاد.
17 ) وَ إِذا أَرَدنا أَن نُهلِکَ قَریَۀً أَمَرنا مُترَفِیها ... عذابی که خداوند بر قومی میفرستد براي خود حساب و کتاب دارد و بر - آیات ( 16
اساس سنّتهاي الهی است.
سنتهایی که بر تاریخ بشر حاکمیّت دارد، یکی از آنها این است که پیدایش گروه رفاه زده و اشرافی در یک جامعه که ارزشهاي
معنوي را زیر پا میگذارند، باعث
صفحه : 270
خوانده میشوند، باعث گسترش و شیوع فساد در جامعه « مترفین » سقوط آن جامعه میشود. این گروه که در قرآن به عنوان
میشوند و جامعه را به فساد و تباهی میکشند.
طبق این آیه، وقت سقوط و نابودي یک جامعه زمانی فرا میرسد که خداوند با ارسال پیامبر، گروه مترف را به اطاعت از خود و
پیروي از ارزشهاي معنوي فرمان میدهد ولی آنان به فسق و فجور روي میآورند و خدا را نافرمانی میکنند و چنان میشود که
آن جامعه سزاوار هلاکت و تباهی میگردد و قابلیّت بقا را از دست میدهد و به دنبال آن خداوند آن جامعه را میکوبد و نابود
میسازد.
این که میفرماید: هنگامی که اراده کردیم یک آبادي را هلاك کنیم، به این معنا نیست که خداوند اول نابودي آن آبادي را اراده
میکند، سپس پیامبري میفرستد تا آنان نافرمانی کنند و نابود شوند، بلکه منظور بیان یک سنّت الهی است، یعنی اراده خداوند از
پیش به نابودي جامعهاي که خدا را نافرمانی کنند و به فسق و فجور بپردازند تعلّق گرفته و این یک اراده کلی و یک قاعده عمومی
صفحه 186 از 409
است. حال اگر جامعهاي در برابر فرمان الهی بایستد و به ناسپاسی روي آورد و در گناه و فسق غوطهور شود، خود را در مسیر این
سنّت کلی خداوند قرار میدهد و سزاوار نابودي و هلاکت میگردد.
این نیست که ما به مترفین فرمان میدهیم که فسق کنند، بلکه منظور این است که « امرنا مترفیها ففسقوا » نکته دیگر این که منظور از
ما به مترفین فرمان میدهیم، یعنی دستورهاي لازم را ابلاغ میکنیم ولی آنان نافرمانی میکنند. این که در میان گروههاي جامعه از
مترفین نام میبرد براي آن است که آنان همان رهبران و تأثیرگذاران در جامعه هستند و مردم دیگر آنها را سرمشق خود قرار
میدهند، و آنها هستند که کل جامعه را به سوي فساد میبرند، و همان گونه که در تفسیر آیات قبل گفتیم، در قیامت هم رهبران و
هم پیروان هر دو در آتش قرار خواهند گرفت و عذر پیروان پذیرفته نخواهد شد، هر چند که رهبران عذاب مضاعف خواهند
داشت.
در آیه بعدي به دنبال بیان آن سنت الهی که گفته شد، اضافه میکند که چه بسا
صفحه : 271
نسلها و گروههایی که پس از نوح بودند و ما آنها را هلاك کردیم، یعنی همان سنتی که در آیه پیشین گفته شد، درباره آنان
تحقق یافت، و خداوند به خوبی از گناهان بندگانش آگاه است.
چند روایت
یقول: خیره و شرّه معه حیث کان لا یستطیع فراقه حتّی یعطی «ِ وَ کُل إِنسان أَلزَمناه طائِرَه فِی عُنُقِه » : -1 عن ابی جعفر (ع) فی قوله
«1». کتابه یوم القیامۀ بما عمل
میفرماید: خیر و شرّ او با اوست هر کجا که « و هر انسانی، اعمالش را به گردنش بستهایم » : امام باقر (ع) درباره این سخن خداوند
باشد، او نمیتواند از آن جدا شود تا وقتی که در قیامت پرونده عمل او را به او بدهند.
2. عن ابی عبد اللّه (ع) قال: إنّ المؤمن یعطی یوم القیامۀ کتاباً منشوراً مکتوباً فیه:
«2». کتاب اللّه العزیز الحکیم، ادخلوا فلانا الجنّۀ
امام صادق (ع) میفرماید: در روز قیامت به مؤمن نامه گشودهاي داده میشود که در آن نوشته شده: نامه خداوند عزیز و حکیم،
فلانی را به بهشت وارد کنید.
قال: « اقرَأ کِتابَکَ کَفی بِنَفسِکَ الیَومَ عَلَیکَ حَسِیباً » : 3. عن ابی عبد اللّه (ع) فی قوله
«3». یذکر العبد جمیع ما عمل و ما کتب علیه حتی کأنّه فعله تلک الساعۀ
فرمود: بنده هر عملی « پروندهات را بخوان، همین بس که امروز خود حسابگر خویش باشی » : امام صادق (ع) درباره سخن خداوند
را که کرده و هر چه در آن نوشته شده، به یاد میآورد، گویا که آنها را هم اکنون انجام داده است.
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 18 الی 21
اشاره
مَن کانَ یُرِیدُ العاجِلَۀَ عَجَّلنا لَه فِیها ما نَشاءُ لِمَن نُرِیدُ ثُم جَعَلنا لَه جَهَنَّمَ یَصلاها مَذمُوماً مَدحُوراً ( 18 ) وَ مَن أَرادَ الآخِرَةَ وَ سَ عی لَها
سَعیَها وَ هُوَ مُؤمِن فَأُولئِکَ کانَ سَعیُهُم مَشکُوراً ( 19 ) کُ  لا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِن عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحظُوراً ( 20 ) انظُر
( کَیفَ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض وَ لَلآخِرَةُ أَکبَرُ دَرَجات وَ أَکبَرُ تَفضِیلًا ( 21
صفحه 187 از 409
-----------------------------------
. 1)- تفسیر قمی، ج 2، ص 17 )
. 2)- تفسیر البرهان، ج 6، ص 67 )
. 3)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 384 )
صفحه : 272
هر کس جهان زود گذر را بخواهد، براي هر کس که بخواهیم و هر چه را بخواهیم در آن به او زود میدهیم، آن گاه جهنّم را
( براي او قرار میدهیم که نکوهیده و رانده شده در آن وارد شود ( 18
( و هر کس آخرت را بخواهد و براي آن تلاش خود را بکند در حالی که ایمان دارد، به تلاش آنان ارج نهاده میشود ( 19
( همه اینان و آنان را از عطاي پروردگار مدد میرسانیم و عطاي پروردگارت منع شدنی نیست ( 20
( بنگر که چگونه برخی از آنان را بر برخی دیگر برتري دادیم و البته آخرت از نظر درجه و برتري بزرگتر است ( 21
نکات ادبی
دنیاي زودگذر، صفت براي موصوف محذوف است به تقدیر: « العاجلۀ » -1
الحیاة العاجله.
به صورت بدل بعض از کل. « ما نشاء » بدل از « لمن نرید » -2
به معناي وارد شدن است. « صلی » . در آن وارد شود « یصلیها » -3
مطرود، رانده شده، ملعون. « مدحور » -4
در اصل به معناي راه رفتن تند است و معمولًا به تلاش و کوشش گفته میشود. « سعی » -5
.« کلّا » بدل از « هؤلاء » و « نمدّ » مفعول به براي « کلّا » -6
در .« یمدّهم فی طغیانهم » : مدد میرسانیم. مدد رساندن همیشه در خیر نیست بلکه در شرّ نیز امکان آن وجود دارد، مانند « نمدّ » -7
واقع مدد رسانی این است که زمینه براي شخصی در ادامه دادن کاري که میکند فراهم گردد.
ممنوع، بریده شده. « محظور » -8
صفحه : 273
تفسیر و توضیح
21 ) مَن کانَ یُرِیدُ العاجِلَۀَ عَجَّلنا لَه فِیها ... در این آیات، مردم دنیا به دو دسته تقسیم میشوند: - آیات ( 18
گروه اول کسانی هستند که فقط لذتهاي این دنیاي زودگذر را طلب میکنند و تمام همت آنها رسیدن به برخورداريها و رفاه
دنیاي عادي است و آخرت براي آنان معنایی ندارد. چنین کسانی اساساً به آخرت ایمان ندارند و در نتیجه خدا و مکتب پیامبران را
هم قبول ندارند و از نظر شناخت، کوته، بین هستند و به حقایق بزرگ غیب معرفت ندارند.
فَأَعرِض عَن مَن تَوَلّی عَن ذِکرِنا وَ لَم یُرِد إِلَّا الحَیاةَ الدُّنیا ذلِکَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلم (نجم/ 30 ) از کسانی که از یاد کردن من رویگردان
شدهاند و جز زندگی دنیا را نمیخواهند اعراض کن. این است میزان آگاهی آنها.
در آیه مورد بحث، درباره چنین کسانی که فقط دنیا را میخواهند، گفته شده: ما به کسانی از آنها که اراده کنیم به مقداري که
بخواهیم، میدهیم یعنی خداوند آنها را از نعمتهاي دنیا برخوردار میکند و آنها به زندگی خود ادامه میدهند ولی این
صفحه 188 از 409
یعنی آن مقدار که خودمان میخواهیم نه « ما نشاء » برخورداري متفاوت است، زیرا در این آیه از دو محدودیت یاد میکند: یکی
یعنی به هر کس که ما بخواهیم نه هر کس که خود میخواهد. « لمن نرید » آن مقدار که آنان میخواهند، دیگري
بنابراین ممکن است که برخی از این افراد رفاه بیشتري داشته باشند و برخی در فقر و تنگدستی به سر برند، واقعیتی که در دنیا
مشاهده میکنیم.
البته باید توجه کنیم که مشیّت و اراده الهی براي خود حساب و کتاب دارد و خداوند براي همه امکان دست یابی به مواهب طبیعت
را قرار داده و اسباب زندگی را فراهم کرده ولی افراد در استفاده از آن متفاوتند. قسمت اعظم این تفاوت به اراده و سعی و تلاش
شخصی مربوط است و قسمتی هم از اراده او خارج است و در عین
صفحه : 274
حال آن قسمت نیز مطابق حکمت الهی است اگر چه ما از چگونگی آن بیخبر باشیم.
مَن کانَ یُرِیدُ الحَیاةَ الدُّنیا وَ زِینَتَها نُوَف إِلَیهِم أَعمالَهُم فِیها وَ هُم فِیها لا یُبخَسُونَ (هود/ 15 ) کسی که زندگی دنیا و زینت آن را
بخواهد، در این جهان پاداش اعمال آنان به تمامی داده میشود و آنان در آن کم داده نشوند.
چنین افراد کوته بین که به آخرت عقیده ندارند، جایگاهشان در قیامت جهنّم است و نکوهیده و مطرود خواهند بود. این نتیجه کفر
و بی ایمانی آنهاست و سزایی جز آتش ندارند.
توجه کنیم که دنیا خواهی در صورتی نکوهیده است که همراه با بیدینی و انکار آخرت باشد و حالت استقلالی به خود بگیرد،
ولی اگر کسی به خدا و آخرت ایمان داشته باشد و در عین حال در طلب رفاه دنیوي و برخورداري از نعمتهاي خدا در این دنیا
هم باشد، این کار نه تنها بد نیست بلکه پسندیده هم هست، چون شخص را در رسیدن به ارزشهاي معنوي و دینی کمک میکند.
گروه دوم که در این آیات از آنها یاد شده، کسانی هستند که آخرت را میخواهند و براي رسیدن به آن تلاش میکنند و ایمان
درستی دارند. خداوند به سعی و تلاش این افراد ارج مینهد و از آنان اظهار خشنودي میکند.
طبق آیه شریفه، سعی این اشخاص هنگامی مشکور است که ایمان داشته باشند. میدانیم کسی که در طلب آخرت است، حتماً
ایمان به خدا و آخرت دارد.
حال باید دید منظور از این ایمان که در آیه شرط قبول اعمال قرار داده شده چیست! ظاهر این است که منظور از ایمان در این جا
ایمان درست و مطابق با خواست خداوند است. گاهی انسان ایمان به خدا و قیامت دارد، ولی ایمان او مطابق با حق نیست، مانند
ایمان یهود و نصاري در این زمان که زمان حاکمیّت اسلام است.
در آیه بعد خاطر نشان میکند که خداوند هر دو گروه را مدد میرساند، هم
صفحه : 275
دنیاپرستان و هم آنها که طالب آخرت هستند، هر دو از عطاي پروردگار و فیض الهی برخوردارند و فیض و عطاي خدا قطع شدنی
و بریدنی نیست و خدا زمینه پیشرفت را براي هر دو گروه فراهم کرده ولی گروهی از این امکانات در طلب دنیا و گروهی دیگر در
طلب آخرت استفاده میکنند. بنابراین، خداوند حتی به دنیاپرستان هم مدد میرساند تا به خواسته خود برسند، و اگر مدد الهی
نباشد، هیچ کاري نمیتوانند بکنند. توجه کنیم که مدد رساندن الزاماً به معناي خیر رساندن نیست بلکه به معناي ایجاد زمینه است
.( که شامل خیر و شرّ هر دو میشود، مانند وَ یَمُدُّهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُونَ (بقره/ 15 ) وَ نَمُدُّ لَه مِنَ العَذاب مَ  دا (مریم/ 79
مدد رساندن خدا به دنیاپرستان مانند گمراه کردن کافران به وسیله خداست که در برخی از آیات آمده و منظور از هر دو این است
که خداوند به سبب گناهانی که آنان مرتکب میشوند از آنان سلب توفیق میکند و در آنها کششی به سوي شرّ پیدا میشود و این
نتیجه اعمال قبلی آنهاست و با عدل خدا منافات ندارد و ضمناً این سلب توفیق در حدّ جبر نیست و راه برگشت به روي آنان بسته
صفحه 189 از 409
نشده است. در این باره پیشتر بحث مفصّلی داشتیم.
در آیه پایانی به پیامبر خدا خطاب میکند: بنگر که چگونه برخی از آنان را بر برخی دیگر برتري دادهایم، این برتري مربوط به این
دنیاست و مردم از نظر برخورداري از مال و ثروت و نعمتهاي دنیوي با یکدیگر تفاوت دارند و این تفاوت، براي ادامه زندگی
اجتماعی بشر لازم است و باعث میشود که هر کسی به دنبال کاري برود و همه در خدمت یکدیگر باشند و اگر همه مساوي بودند
زندگی فلج میشد. در آیه دیگر میفرماید.
نَحن قَسَ منا بَینَهُم مَعِیشَ تَهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ رَفَعنا بَعضَهُم فَوقَ بَعض دَرَجات لِیَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضاً سُخرِیا (زخرف/ 32 ) ما میان آنان
معیشت آنان را در زندگی دنیا قسمت کردیم، و برخی را بر برخی برتري دادیم تا برخی از آنان برخی دیگر را به خدمت گیرند.
صفحه : 276
پس از بیان این اختلاف درجه در این دنیا اظهار میدارد که اختلاف درجات آخرت و برتري افراد نسبت به یکدیگر در آن دنیا
بزرگتر و بیشتر است. مسلم است که جایگاه پیامبران و اولیاي خدا نسبت به جایگاه یک فرد مؤمن معمولی در درجه بالاتر قرار
دارد.
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 22 الی 25
اشاره
لا تَجعَل مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ فَتَقعُدَ مَذمُوماً مَخذُولًا ( 22 ) وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعبُدُوا إِلاّ إِیّاه وَ بِالوالِدَین إِحساناً إِمّا یَبلُغَن عِندَكَ الکِبَرَ
أَحَ دُهُما أَو کِلاهُما فَلا تَقُل لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنهَرهُما وَ قُل لَهُما قَولًا کَرِیماً ( 23 ) وَ اخفِض لَهُما جَناحَ الذُّل مِنَ الرَّحمَ ۀِ وَ قُل رَبِّ
( ارحَمهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً ( 24 ) رَبُّکُم أَعلَم بِما فِی نُفُوسِکُم إِن تَکُونُوا صالِحِینَ فَإِنَّه کانَ لِلأَوّابِینَ غَفُوراً ( 25
( همراه با خدا، خداي دیگري مگیر، که نکوهیده و خوار خواهی نشست ( 22
و پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید.
( اگر یکی از آنان و یا هر دو نزد تو به پیري برسند، به آنان اف مگو و آنان را مران و به آنان سخنی شایسته بگو ( 23
و براي آنان از روي مهربانی بال فروتنی بگستر و بگو: پروردگارا، به آنان رحمتآور، همان گونه که مرا در حال کوچکی پرورش
( دادند ( 24
( پروردگارتان به آنچه در دل شماست آگاهتر است، اگر شما افراد شایستهاي باشید، او به بازگشت کنندگان آمرزنده است ( 25
نکات ادبی
حکم کرد، فرمان داد. « قضی » -1
که اولی شرطیه و دومی زاید و براي تأکید است. « ما » و « ان » مرکب از « امّا » -2
کهنسالی، پیري. « الکبر » -3
سخنی که باعث کوچکترین رنجش شنونده باشد و به ناراحتی گوینده « افّ» -4
صفحه : 277
از شنونده دلالت کند، سخن ناخوشایند. این کلمه اسم فعل است و تنوین آن براي تنکیر است، مانند: صه و مه.ٍ
آنان را مران، به آنان تندي و پرخاش مکن. « لا تنهرهما » -5
صفحه 190 از 409
بال فروتنی. در این تعبیر استعاره لطیفی به کار رفته و فروتنی به حالت پرندهاي تشبیه شده که فروتنانه بال خود را «ّ جناح الذل » -6
براي جوجهاش میگسترد و آن را زیر بال خود میگیرد.
به معناي برگشت و رجوع مشتق شده است. « اوب » بازگشت کنندگان، توبه کنندگان، از « اوّابین » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 22 ) لا تَجعَل مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ ... به شنونده هشدار میدهد که براي خدا شریک قرار مده که اگر چنین کنی عواقب ناگواري
برایت خواهد داشت و تو نکوهیده و خوار به خاك مذلّت خواهی نشست.
شرك به خدا، یک آفت فردي و اجتماعی است که فرد و جامعه را از رسیدن به کمال انسانی باز میدارد و انسان را موجودي خوار
و بیمقدار میکند. انسان با شریک قرار دادن براي خدا خودش را در برابر موجودي همانند خود و یا پستتر از خود کوچک
میکند و شأن و مرتبه انسانی را پایین میآورد و خودش، خودش را تحقیر میکند و چون احساس حقارت کرد، اعتماد به نفس را
از دست میدهد و نمیتواند دست به کارهاي بزرگ بزند.
توجه کنیم که این آیه، خطاب به پیامبر نیست، بلکه خطاب به شنونده است، زیرا که این آیه در ردیف آیاتی است که برخی از
آنها بدون شک خطاب به پیامبر نیست مانند آیهاي که در آن گفته شده: اگر یکی از پدر و مادر تو و یا هر دو تاي آنها نزد تو به
پیري رسیدند به آنان اف مگو. این سخن در حالی گفته شده که پدر و مادر پیامبر زنده نبودند و در کودکی او از دنیا رفته بودند.
صفحه : 278
25 ) وَ قَضی رَبُّکَ أَلّا تَعبُدُوا إِلّا إِیّاه ... در این آیات خداوند به دو چیز فرمان اکید میدهد: یکی این که جز خدا را - آیات ( 23
نپرستی و براي او شریک قرار ندهی، دیگر این که به پدر و مادرت نیکی کنی. میدانیم که توحید اصلیترین شعار و محکمترین
پایه اسلام و مهمترین عقیده است که همه پیامبران مردم را به سوي آن خواندهاند.
با توجه به این مطلب، اهمیّت و ارزش نیکی به پدر و مادر به خوبی روشن میشود، زیرا که در این آیه و چندین آیه دیگر، نیکی به
پدر و مادر در ردیف توحید قرار داده شده است:
لا تَعبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَ بِالوالِدَین إِحساناً (بقره/ 83 ) جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید.
وَ اعبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشرِکُوا بِه شَیئاً وَ بِالوالِدَین إِحساناً (نساء/ 36 ) و خدا را بپرستید و با او چیزي را شریک قرار ندهید و به پدر و مادر
نیکی کنید.
أَلّا تُشرِکُوا بِه شَیئاً وَ بِالوالِدَین إِحساناً (انعام/ 51 ) این که چیزي را با خدا شریک قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید.
در این آیات و نظایر آنها، نیکی به پدر و مادر در مرتبه پس از توحید قرار داده شده و نشان دهنده اهمیتی است که خداوند به این
موضوع داده است.
در آیات مورد بحث، نیکی به پدر و مادر تفصیل داده شده و درباره رفتار با آنان به پنج چیز توصیه شده است. این توصیهها مربوط
به زمانی است که یکی یا هر دوتاي آنها به پیري برسند و نزد فرزند زندگی کنند، و این زمانی است که آنان نیاز شدیدي به
حمایت و محبّت دارند و فرزند باید به جبران حمایت و محبّتی که پدر و مادر در حال کودکی و ناتوانی او به او کردهاند، اکنون
آنان را زیر بال خود گیرد.
البته این بدان معنا نیست که اگر پدر و مادر به پیري نرسیدهاند، فرزند از آنها حمایت نکند، بلکه بیان حالت پیري جنبه احساسی و
عاطفی دارد.
به هر حال آن پنج چیزي که در آیات به آنها توصیه شده، عبارتند از:
صفحه 191 از 409
صفحه : 279
1. به آنان اف مگو، یعنی اگر هم از آنان اذیتی بینی، کلمهاي به زبان نیاور که باعث رنجش خاطر آنان باشد.
2. آنان را از خود مران و به آنان پرخاش مکن. ممکن است پیري و بیحوصلگی آنان سبب انجام کارهایی شود که باعث ضرر و
زیان فرزند است، حتی در این صورت هم نباید به آنان پرخاش کرد.
3. به آنان سخنانی ملایم و شایسته بگو: کافی نیست که فقط به آنان سخن ناخوشایند نگویی، بلکه باید با سخنان نرم و شایسته
نوازش کنی.
4. از روي محبّت و رحمت، بال خود را بر آنان بگستران، یعنی آنان را که در موقعیتی قرار گرفتهاند که تشنه محبت هستند، از نظر
عاطفی اشباع کن. این اقدام سبب میشود که آنان خود را عضوي زاید و انگل ندانند و اعتماد به نفس داشته باشند.
5. براي آنان دعا کن و بگو: پروردگارا، بر آنان رحمتآور، همان گونه که آنان مرا در کودکی تربیت کردند. یکی از وظایف هر
فرزندي دعا براي پدر و مادر است که در روایات نیز به این کار توصیههاي اکید شده است و انسان حتی اگر پدر و مادرش را از
دست داده باشد، باز باید براي آنها طلب مغفرت کند.
پس از بیان این توصیهها، در آیه بعدي خاطرنشان میسازد که پروردگارتان به آنچه در دلهاي شماست آگاه است و اگر شما
افراد صالح و شایستهاي باشید خدا توبه کنندگان را میآمرزد. این سخن اشاره به این حقیقت است که شخص باید این توصیهها را
از صمیم قلب درباره پدر و مادر انجام دهد و فقط ظاهر سازي نباشد و به صورت تصنّعی صورت نگیرد، چون خدا از دلهاي شما
آگاه است، و اگر هم کسی لغزید ولی توبه کرد و به سوي خدا برگشت خدا او را میآمرزد.
چند روایت
پرسیدم که منظور از احسان چیست! فرمود: « وَ بِالوالِدَین إِحساناً » : -1 ابی ولاد میگوید: از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند
احسان این است که با آنان نیکو
صفحه : 280
مصاحبت کنی و آنها را وادار نکنی به این که چیزي را که به آن نیاز دارند از تو بخواهند اگر چه غنی باشند. آیا خدا نمیفرماید
که به نیکی نمیرسید مگر این که از آنچه دوست دارید انفاق کنید!
منظور این است که اگر پدر و مادرت تو را « اما یبلغن عندك الکبر احدهما او کلاهما » : سپس امام فرمود: و اما این سخن خداوند
ناراحت کردند، باز به آنان اف مگو و اگر تو را زدند، آنان را از خود مران و بگو خدا شما را بیامرزد این همان قول کریم و سخن
نیکوست. (وَ اخفِض لَهُما جَناحَ الذُّل مِنَ الرَّحمَۀِ) منظور این است که به سوي آنان جز با دیده رحمت و رأفت نگاه نکن و صدایت
«1». را بالاي صداي آنها بلند نکن و دستت را روي دست آنها مگذار و جلوتر از آنها راه مرو
«2»«. أفّ و لو علم اللّه شیئاً أهون منه لنهی عنه » ، -2 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: أدنی العقوق
امام صادق (ع) فرمود: کمترین حدّ ناراحت کردن پدر و مادر، گفتن اف است و اگر خدا چیزي را کمتر از آن میدانست از آن هم
نهی میکرد.
-3 قال الصادق (ع): ثلاثۀ لم یجعل اللّه تعالی لأحد من النّاس فیهن رخصۀ، برّ الوالدین برّین کانا او فاجرین، و الوفاء بالعهد للبرّ و
«3». الفاجر، و اداء الامانۀ الی البرّ و الفاجر
امام صادق (ع) فرمود: سه چیز است که خدا به هیچ کس در آنها رخصت نداده:
نیکی به پدر و مادر، خواه خوب باشند یا بد، وفا به عهد در برابر افراد خوب و بد، و اداي امانت به افراد خوب و بد.
صفحه 192 از 409
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 26 الی 30
اشاره
وَ آتِ ذَا القُربی حَقَّه وَ المِسکِینَ وَ ابنَ السَّبِیل وَ لا تُبَذِّر تَبذِیراً ( 26 ) إِن المُبَذِّرِینَ کانُوا إِخوانَ الشَّیاطِین وَ کانَ الشَّیطان لِرَبِّه کَفُوراً
27 ) وَ إِمّا تُعرِضَن عَنهُم ابتِغاءَ رَحمَ ۀٍ مِن رَبِّکَ تَرجُوها فَقُل لَهُم قَولًا مَیسُوراً ( 28 ) وَ لا تَجعَل یَدَكَ مَغلُولَۀً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبسُطها )
( کُل البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً ( 29 ) إِن رَبَّکَ یَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ إِنَّه کانَ بِعِبادِه خَبِیراً بَصِیراً ( 30
-----------------------------------
. 1)- الکافی، ج 2، ص 126 )
. 2)- همان، ص 26 )
[.....] . 3)- الخصال، ص 128 )
صفحه : 281
( و به خویشاوند حقش را بده و به بینوا و درمانده نیز، و هرگز در راه باطل خرج مکن ( 26
( همانا کسانی که در راه باطل خرج میکنند، برادران شیاطین هستند و شیطان به پروردگارش ناسپاس است ( 27
( و اگر در جهت طلب رحمتی از پروردگار که امید آن را داري، از آنان روي بگردانی، با آنان سخنی خوشایند گوي ( 28
( و دستت را بر گردنت مبند و آن را به تمامی مگشاي که نکوهیده و درمانده مینشینی ( 29
( همانا پروردگارت روزي را براي کسی که بخواهد میگشاید و تنگ میکند، همانا او به بندگانش آگاه و بیناست ( 30
نکات ادبی
خویشاوندان، نزدیکان نسبی. « ذا القربی » -1
درمانده در راه، مسافري که دسترسی به اموال خود ندارد. « إبن السبیل » -2
خرج کردن مال در راه باطل و فساد، هزینه کردنهاي نامشروع. فرق آن با اسراف این است که اسراف زیاده روي در « تبذیر » -3
خرج کردن است، چه در راه مشروع و چه در راه نامشروع، ولی تبذیر زیاده روي در خرج کردن در راه نامشروع است.
برادران شیطانها، دوستان و نزدیکان شیاطین. « اخوان الشیاطین » -4
ناسپاس، کسی که نعمت خدا را ناسپاسی میکند. « کفور » -5
است که ان شرطیه و ماي زایده براي تأکید است. «ّ ان ما تعرضن » در اصل «ّ امّا تعرضن » -6
اندوهگین، پشیمان، درمانده، از حسرت مشتق شده است. « محسور » -7
یک تعبیر کنایی است و به بخل و امساك دلالت میکند. « مغلولۀ إلی عنقک » -8
صفحه : 282
تفسیر و توضیح
27 ) وَ آتِ ذَا القُربی حَقَّه وَ المِسکِینَ وَ ابنَ السَّبِیل ... به دنبال توصیههایی که در آیات پیش راجع به نیکی به پدر و - آیات ( 26
مادر بود، در این آیات توصیههاي دیگري در مورد خویشان و مستمندان و کیفیّت خرج مال میشود.
فرمان اول این که، حق خویشاوند و تهیدست و درمانده را ادا کن. این حق نسبت به سه موردي که نام برده شد فرق میکند. حق
صفحه 193 از 409
تهیدست و درمانده در راه این است که از زکات به آنان داده شود، ولی حق خویشاوند بالاتر از اینهاست و علاوه بر این که باید به
خویشان فقیر کمک مالی شود، باید صله رحم هم به عمل آید و از هر نظر مورد توجه قرار گیرند. در مورد مسکین و إبن السبیل
دادن آن مقدار که احتیاج آنها را برطرف کند کافی است، ولی در مورد خویشان باید بیشتر احسان کرد و گشایشی در زندگی
آنان به وجود آورد.
این است که در روایتها آمده است وقتی این آیه نازل شد، پیامبر خدا (ص) فاطمه (س) را خواند و فدك را که در جنگ خیبر به
و تا پیامبر زنده بود فدك در اختیار فاطمه (س) بود و «1» پیامبر رسیده بود و ملک شخصی آن حضرت شده بود به فاطمه (س) داد
پس از رحلت پیامبر فدك را از او گرفتند و در طول تاریخ بارها از سوي خلفا فدك به اولاد فاطمه برگردانده شده و غصب شده
است.
فرمان دیگري که در این آیات آمده، این است که میفرماید: هرگز تبذیر مکن.
صرف مال در راه باطل است و بیشتر همراه با اسراف استعمال میشود. « تبذیر »
بدون شک، گناه تبذیر از گناه اسراف بیشتر است، زیرا تبذیر کننده مال خود را در راه باطل و ناحق خرج میکند و این ترویج باطل
است و لذا در این آیه تبذیر کنندگان را برادران شیاطین و دوستان آنها میخواند گویا که تبذیر کننده کار شیطان را انجام میدهد
و یا
-----------------------------------
. 1)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 287 ، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 233 )
صفحه : 283
کاري میکند که شیطان از آن خوشش میآید و بالاخره با این کار دوست شیطان میشود. سپس اضافه میکند که شیطان به
پروردگارش ناسپاس است. اشاره به این که تبذیر کننده نیز به ناسپاسی نعمتهاي خدا نشسته است و نعمتی را که خدا به او داده در
راه باطل صرف میکند و این بدترین نوع ناسپاسی است.
آیه ( 28 ) وَ إِمّا تُعرِضَن عَنهُم ابتِغاءَ رَحمَۀٍ مِن رَبِّکَ ... گاهی مسکین و درمانده یا خویشاوند فقیر به سراغ انسان میآید و درخواست
کمک میکند ولی انسان در آن زمان چیزي ندارد که به آنان بدهد. در این گونه موارد باید موازین اخلاقی رعایت شود و با ادب
و احترام و دادن امید با آنها روبه رو شد.
طبق این آیه، اگر انسان مالی ندارد که به آنان بدهد، باید اوّلًا آنان را مأیوس نکند و به رحمت خدا امیدوار باشد که گشایشی
حاصل شود، و ثانیاً با آنان با نرمی و خوشرویی برخورد کند و سخنی خوشایند و امیدوار کننده بگوید.
30 ) وَ لا تَجعَل یَدَكَ مَغلُولَۀً إِلی عُنُقِکَ ... فرمان دیگري که طی آن ادب بخشش را یاد میدهد و از افراط و تفریط در - آیات ( 29
بخشش برحذر میدارد، این است که میفرماید: دست خود را بر گردن خود مبند، یعنی در احسان و دهش بخل مکن و دستت را
باز کن و از اموال خود به دیگران ببخش. کسی که دست اورا به گردنش بستهاند، نمیتواند با دست خود به کسی چیزي بدهد و
این کنایه از آن بخل و امساك است.
در مقابل آن، فرمان میدهد که دستت را به تمامی مگشا که نکوهیده و در مانده میشوي یعنی چنین نباشد که تمام اموال خود را
به دیگران ببخشی و خود بر خاك مذلّت بنشینی. گشاد دستی خوب است ولی نباید افراط کرد که باعث تنگدستی انسان میشود و
این علاوه بر کاستیهایی که در زندگی او به وجود میآورد سبب میشود که انسان از احسان و انفاق مداوم محروم باشد و چه بسا
افراد مستحقی به او رجوع کنند ولی او نتواند به آنان کمک کند. بنابراین افراط در احسان، هم ضرر مادي و هم ضرر معنوي دارد.
صفحه : 284
صفحه 194 از 409
رعایت اعتدال و میانه روي در انفاق و احسان یکی از آموزههاي مهم اسلام در تنظیم اقتصاد فرد و جامعه است و علاوه بر این آیه
در آیات دیگر نیز به آن فرمان داده شده است، از جمله:
وَ الَّذِینَ إِذا أَنفَقُوا لَم یُسرِفُوا وَ لَم یَقتُرُوا وَ کانَ بَینَ ذلِکَ قَواماً (فرقان/ 67 ) و (مؤمنان) کسانی هستند که چون انفاق کنند اسراف
نمیکنند و بخل نمیورزند و میان این دو به راه اعتدال هستند.
در آیه بعدي خاطر نشان میسازد که روزي در دست خداست و آن را براي هر کس که بخواهد میگشاید و تنگ میکند و خدا
بر بندگانش آگاه و بیناست.
توجه کنیم که کم و زیاد شدن روزي توسط خدا براي خود معیارها و ضابطههایی دارد که برخی از آنها را میدانیم، مانند این که
خداوند روزي کسی را که تلاش بیشتري میکند، میافزاید، یا کارهایی مانند صله رحم روزي را افزایش میدهد ولی برخی از
اسباب و علل آن را نمیدانیم و براي ما پوشیده است. در این باره پیش از این در تفسیر آیه 6 از سوره هود بحث مف ّ ص لی داشتیم،
رجوع شود.
بحثی درباره کنایه در قرآن
مشتمل بر یک کنایه لطیفی است، به همین مناسبت بحثی را « و لا تجعل یدك مغلولۀ إلی عنقک » اشاره در آیاتی که خواندیم جمله
درباره کنایه در قرآن تقدیم میکنیم:
است که در هر زبانی از آن استفاده میشود و در زبان عربی نیز سابقهاي طولانی دارد و « کنایه » یکی از وجوه مهم بلاغت
نمونههاي بسیاري از آن در اشعار جاهلی دیده میشود. همچنین کسانی از متقدمان موارد زیادي از آن را جمع آوري کردهاند مثلًا
صفحه : 285
ابو عبیده (متوفی 210 ) کتاب مجاز القرآن را نوشته و کنایههاي متعددي را که در قرآن آمده در آن جا نقل کرده است. او در
در کلام «1».«... و من مجاز ما جاء من الکنایات فی مواضع الاسماء » : جایی از همین کتاب از کنایه به این صورت نام برده است
جاحظ (متوفی 225 ) نیز نمونههایی را ملاحظه میکنیم. او در جایی از بعضی از اهل هند نقل میکند که کنایه در برخی از موارد از
«3». ابو العباس مبرد (متوفی 285 ) نیز بحثهایی را درباره کنایه و اقسام آن مطرح کرده است «2». سخن گفتن صریح مؤثرتر است
هم تعبیر شده) ارائه « تتبیع » و « ارداف » تا زمان قدامۀ بن جعفر (متوفی 337 ) تعریف روشن و مشخصی از کنایه (که گاهی از آن به
تعریف کرده است، تعریف او چنین است: « ارداف » نشده بوده و شاید نخستین بار او بوده که کنایه را تحت عنوان
«4»« یرید الشاعر دلالۀ علی معنی من المعانی فلا یأتی باللفظ الدال علی ذلک المعنی بل بلفظ یدل علی معنی هو ردفه و تابع له »
شاعر میخواهد به معنایی از معانی اشاره کند و لفظی را که بر آن معنی دلالت دارد نمیآورد، بلکه لفظی را میآورد که بر معنایی
همردیف و تابع آن دلالت دارد.
منظور از این تعریف آن است که گوینده براي رساندن مقصود خود، به جاي استفاده از لفظی که آشکارا و بطور مستقیم بر آن
دلالت دارد، از لفظ یا جملهاي استفاده میکند که بطور غیر مستقیم بر معناي مورد نظر او دلالت میکند البته این لفظ به گونهاي از
فلانی همیشه سفرهاش » : لوازم معنی و تابع آن است. مثلًا وقتی میخواهیم از مهمان دوستی و سخاوت شخصی یاد کنیم، میگوییم
«. باز است
این یک کنایه است که علاوه بر دلالت داشتن بر سخاوت آن شخص، دلیل آن هم ذکر شده است. این گونه سخن تأثیر بیشتري در
شنونده دارد.
. 1) ابو عبیده، مجاز القرآن، مکتبۀ الخانجی، قاهره، 1995 م، ج 1، ص 12 ) -----------------------------------
صفحه 195 از 409
. 2) جاحظ، البیان و التبیین، دار الفکر، بیروت، بی تا، ج 1، ص 263 )
. 3) مبرد، الکامل فی اللغۀ و الأدب، مکتبۀ المعارف، بیروت، ج 2، ص 5 )
. 4) قدامۀ بن جعفر، نقد الشعر، دار الکتب العلمیه، بیروت، بی تا، ص 157 )
صفحه : 286
و جرجانی نیز تعریفی مشابه آن آورده، با این تفاوت که «1» تعریفی که قدامۀ بن جعفر ذکر کرده، در کلام باقلانی هم تکرار شده
را به کار برده است. او میگوید: « کنایه » لفظ « ارداف » به جاي
المراد بالکنایۀ ان یرید المتکلم اثبات معنی من المعانی، فلا یذکره باللفظ الموضوع له فی اللغۀ، و لکن یجیء الی معنی هو تالیه و »
یعنی منظور از کنایه این است که گوینده میخواهد معنایی را اثبات کند ولی «2»« ردفه فی الوجود، فیؤمی به الیه و یجعله دلیلًا علیه
آن را با لفظی که در لغت براي آن وضع شده است، بیان نمیکند، بلکه معنایی را میآورد که در عالم وجود تابع و همردیف آن
است و به وسیله آن به معناي مورد نظر اشاره میکند و آن را دلیل آن معنی قرار میدهد.
جرجانی میافزاید: وقتی تو از یک معنی با کنایه یاد کردي، چیزي بر آن نیفزودي، بلکه آن را بلیغتر و با تأکید بیشتر ادا
«3». کردهاي
متأخران از دانشمندان علوم بلاغت نیز از کنایه تعریفهاي مشابهی را ارائه دادهاند و همگی بر این نکته تأکید دارند که کنایه از
تصریح رساتر است و به تعبیر إبن سنان: مبالغه در وصف بدان سان که در کنایه وجود دارد، در به کاربردن لفظ مخصوص به آن
شاید سر آن این باشد که در کنایه دلیل مطلب هم بیان میشود و لذا تأثیر فراوانی در شنونده دارد. «4». معنی وجود ندارد
باید توجه داشت که انتقال گوینده از سخن صریح به کنایه، عللی دارد که از جمله آنها میتوان: رعایت ادب، پرهیز از آوردن
الفاظ قبیح، تأکید بر عظمت قدرت، قصد مبالغه، قصد اختصار، زیباسازي جمله، اشاره به آینده، بیان موضوعی دشوار با عبارتی
«5». آسان، و اعتماد بر هوشیاري مخاطب را نام برد
-----------------------------------
. 1) باقلانی، اعجاز القرآن، دار المعارف، مصر، 1981 م، ص 71 )
. 2) جرجانی، دلائل الاعجاز، دار المعرفۀ، بیروت، 1987 م، ص 54 )
. 3) همان، ص 56 )
. 4) إبن سنان، سر الفصاحۀ، مکتبۀ صبیح، قاهره، 1969 م، ص 221 )
5) رجوع شود به: زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، دار الفکر، بیروت، 1408 ، ج 2، ص 313 به بعد. )
صفحه : 287
چنان که گفتیم، به کارگیري کنایه در زبان عربی استفاده از کنایه سابقهاي طولانی دارد و در اشعار جاهلی و معلقات سبع،
تعبیرهاي کنایی بسیاري به چشم میخورد به عنوان نمونه به اشعار زیر بنگرید:
امرء القیس میگوید:
ثیاب بنی عوف طهاري نقیّۀ و أوجههم عند المشاهد غرّان
در این جا پاکی لباس کنایه از عفت و پاکدامنی، و سفیدي صورت کنایه از بزرگواري است.
نابغه میگوید:
«1» و لو أنّی اطعتک فی امور قرعت ندامۀ من ذاك سنّی
در این شعر، ساییدن دندانها به هم، کنایه از شدت ناراحتی و تأسف است.
صفحه 196 از 409
لبید میگوید:
«2» و أثنوا علیه بالذي کان غده و عض علیه العاندات الاناملا
در این جا نیز گزیدن انگشتان کنایه از شدت پشیمانی است. البته عین همین کنایه در قرآن کریم هم به کار رفته است: و إذا خلوا
.( عضّوا علیه الانامل من الغیظ (آل عمران/ 119
قرآن کریم که به زبان عربی مبین نازل شده، از همه زیباییهاي کلام عربی که از جمله آنها کنایه است استفاده کرده است. در
قرآن تعبیرهاي لطیف کنایی، فراوان دیده میشود. البته برخی از کسانی که جمود فکري را تقدیس قرآن نام نهادهاند، گفتهاند که
در قرآن کنایه وجود ندارد و کنایه درخور کلام خدا نیست، زیرا کنایه از باب مجاز گویی است و مجاز در کلام خدا روا نیست.
آنان حتی در این باره کتابهایی هم نوشتهاند که از جمله آنها میتوان کتاب منع جواز المجاز فی المنزّل للتعبد
-----------------------------------
. 1) محمّد حسن علی، الکنایۀ فی الشعر الجاهلی، المکتبۀ الفیصلیۀ، مکه، 1405 ، ص 160 )
2) همان. )
صفحه : 288
اثر شنطیقی را نام برد. این در حالی است که میدانیم قرآن به زبان عربی مبین و با لهجه قرشی نازل شده و در بیان «1» و الإعجاز
معارف بلند خود، شیوهها و آرایههاي موجود در زبان و فرهنگ آن زمان را به کار برده، آن هم در حدي که شگفتی سخنوران و
بزرگان شعر و ادب را برانگیخته است. یکی از رایجترین شیوه شاعران و سخنوران بزرگ استفاده از تعبیرهاي کنایی است. به گفته
زرکشی، عربها کنایه را نوعی بلاغت و زیباگویی به شمار میآورند و آن را رساتر از تصریح میدانند. وي از طرطوسی نقل
«2». میکند که بیشتر ضرب المثلهاي فصیح عربی بر اساس کنایه است
به هر حال، بیشتر قرآن پژوهان و دانشمندان علوم بلاغت وجود کنایه در قرآن را تایید کرده و آن را یکی از وجوه مهم بلاغت
و البرهان «3» قرآن شمرده و مثالهایی براي آن ذکر نمودهاند. ما در این جا با استفاده از کتابهاي بدیع القرآن إبن ابی الأصبع
نمونههایی از آنها را همراه با توضیحاتی ذکر میکنیم: «5» و الاتقان سیوطی «4» زرکشی
یاد شده که به « تغشّی » 1. فلمّا تغشّیها حملت حملا خفیفاً (اعراف/ 189 ) در این آیه از انجام عمل زناشویی میان آدم و حوا، به
معناي پوشانیدن و کاري در خلوت انجام دادن است، و این یک تعبیر کنایی است که براي رعایت ادب و پرهیز از لفظ صریح آن
آورده شده است. در قرآن کریم از عمل زناشویی تعبیرهاي کنایی دیگري هم آمده است از جمله: فالآن باشروهن (بقره/ 187 )، أو
.( لامستم النساء (نساء/ 43 )، نساء کم حرث لکم (بقره/ 223 )، و لکن لآتوا عدوهن سرّاً (بقره/ 235
( 2. هو ألذي خلقکم من نفس واحده (اعراف/ 189
-----------------------------------
1) این کتاب با تحقیق سامی بن عربی در سال 1414 از سوي مکتبۀ السنۀ در قاهره چاپ شد است. محقق در مقدمهاي که بر این )
کتاب نگاشته است، سخنانی را از إبن تیمیه و إبن قیم جوزي نقل کرده که در آنها وجود مجاز در قرآن به صراحت نفی شده است.
[.....] . 2) البرهان فی علوم القرآن، ج 2، ص 313 )
. 3) إبن ابی الأصبع، بدیع القرآن، ترجمه میرلوحی، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، 1368 ش، ص 152 )
. 4) البرهان، ج 2، ص 313 )
. 5) سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، المکتبۀ العصریۀ، بیروت، 1408 ، ج 3، ص 143 )
صفحه : 289
صفحه 197 از 409
کنایه از حضرت آدم است، و بیان براي باین عظمت قدرت خداوند است که نسل بشر را تنها از یک نفر « نفس واحده » در این آیه
به وجود آورده است.
3. و لا تجعل یدك مغلولۀ الی عنقک (اسراء/ 29 ) در این آیه بستن دستها به گردن کنایه از بخل و امساك است و براي مبالغه
آمده است.
4. کأنّهن بیض مکنون (صافات/ 49 ) این تعبیر کنایه از زنان آزاد در برابر زنان برده است و هدف از آن بیان معنی در قالب یک
تعبیر زیباست.
« میان زر و زیور پرورش یافتهاند » 5. او من ینشّؤا فی الحلیۀ و هو فی الخصام غیر مبین (زخرف/ 18 ) در این آیه مقصود از کسانی که
زنانند. این تعبیر به قصد بلاغت و زیبایی کلام آمده است.
« فعل » 6. فان لم تفعلوا و لن تفعلوا (بقره/ 24 ) در این آیه به سبب رعایت اختصار از چند کار متعدد که به هم مربوطاند، با کلمه
کنایه آورده شده است.
7. و لا ینظر الیهم یوم القیامۀ (آل عمران/ 77 ) در این آیه نگاه نکردن خداوند به کافران در قیامت کنایه از غضب خدا بر آنان
است.
8. کانا یأکلان الطعام (مائده/ 75 ) در این آیه که مربوط به حضرت مریم (س) و حضرت عیسی (ع) است، خوردن طعام کنایه از
قضاي حاجت است و این براي ابطال عقیده کسانی است که آن دو را تا حدّ خدایی بالا برده بودند.
در لغت به زمین پستی میگویند که براي قضاي حاجت به آن جا میروند. در این « غائط » ( 9. او جاء احد منکم من الغائط (مائده/ 6
است که باید براي رفع آن به « حدث » آیه آمدن از زمین پست کنایه از بروز
صفحه : 290
هنگام نماز وضو گرفت و یا تیمم کرد.
کنایه از عاقبت کار اوست و این که او در آتش جهنم وارد خواهد شد « ابی لهب » 10 . تبت یدا ابی لهب (تبت/ 1) در این جا تعبیر
(لهب به معناي شعله آتش.)
11 . فیهن قاصرات الطرف (رحمان/ 56 ) در این جا حفظ کردن نگاه کنایه از عفت است، یعنی آن زنان بجز همسران خود به هیچ
کس توجه ندارند.
12 . و ثیابک فطهّر (مدثر/ 4) در این جا پاك کردن لباس کنایه از عفت و پاکدامنی است.
در ترجمه آیاتی که کنایه در آنها به کار رفته است، چه باید کرد! در این جا باید توجه داشت که اگر آن تعبیر کنایی در زبان دوم
معادل یا مشابه دارد، باید به همان صورت ترجمه کرد و اگر معادل ندارد، باید اصل مطلب را بیان کرد و از ترجمه تحت اللفظی
پرهیز نمود، زیرا ترجمه تحت اللفظی براي خواننده مفهوم نیست و گاه ممکن است حالت طنز به خود گیرد.
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 31 الی 35
اشاره
وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم خَشیَۀَ إِملاق نَحن نَرزُقُهُم وَ إِیّاکُم إِن قَتلَهُم کانَ خِطأً کَبِیراً ( 31 ) وَ لا تَقرَبُوا الزِّنی إِنَّه کانَ فاحِشَ ۀً وَ ساءَ سَبِیلًا
32 ) وَ لا تَقتُلُوا النَّفسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّه إِلاّ بِالحَق وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلِیِّه سُلطاناً فَلا یُسرِف فِی القَتل إِنَّه کانَ مَنصُوراً ( 33 ) وَ )
لا تَقرَبُوا مالَ الیَتِیم إِلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحسَن حَتّی یَبلُغَ أَشُدَّه وَ أَوفُوا بِالعَهدِ إِن العَهدَ کانَ مَسؤُلًا ( 34 ) وَ أَوفُوا الکَیلَ إِذا کِلتُم وَ زِنُوا
صفحه 198 از 409
( بِالقِسطاس المُستَقِیم ذلِکَ خَیرٌ وَ أَحسَن تَأوِیلًا ( 35
( و فرزندان خود را از ترس فقر نکشید، ما آنها و شما را روزي میدهیم، همانا کشتن آنها خطایی بزرگ است ( 31
و به زنا نزدیک نشوید، همانا آن
صفحه : 291
( کاري زشت و راه بدي است ( 32
و نفسی را که خدا محترم شمرده نکشید مگر به حق، و هر کس مظلوم کشته شود، ما براي ولی او قدرت قرار دادهایم، او هم در
( کشتن زیاده روي نکند، همانا او یاري شده است ( 33
و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به نحوي که شایسته است تا زمانی که به بلوغ خود برسد. و به پیمان وفا کنید که از پیمان پرسیده
( خواهد شد ( 34
( و پیمانه را وقتی که پیمانه میکنید به تمامی بدهید و با ترازوي درست وزن کنید، این بهتر و از نظر عاقبت نیکوتر است ( 35
نکات ادبی
فقر، تنگدستی. « املاق » -1
یا به مقتول اول یا به مقتول دوم و یا به ولی بر میگردد. « انه کان منصورا » -2 ضمیر
بلوغ، رشد جسمانی و عقلانی. این لفظ یا جمعی است که مفرد ندارد و یا مفردي است که بر وزن جمع (افعل) آمده « اشدّ » -3
است.
ترازو، چه کوچک، چه بزرگ. بعضی آن را به معناي ترازوي بزرگ گرفتهاند که دلیل روشنی ندارد. « القسطاس » -4
راست و درست. « مستقیم » -5
است. « احسن » از نظر عاقبت و سرانجام، تمیز از « تأویلا » -6
تفسیر و توضیح
35 ) وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم خَشیَۀَ إِملاق ... احکام دیگري از احکام اجتماعی و خانوادگی اسلام در این آیات بیان شده - آیات ( 31
است، و دیدیم که احکام قبلی به صورت خطاب به یک فرد و این احکام به صورت خطاب به جمع و گروه بیان شده است. ظاهر
این است که این فقط به عنوان تفنّن در عبارت است که خود یکی از وجوه بلاغت میباشد.
صفحه : 292 در عصر جاهلی انحرافات اجتماعی بسیاري وجود داشت که اسلام با آنها مبارزه کرد. البته این انحرافات در هر
جامعهاي حتی جوامع متمدّن ممکن است وجود داشته باشد و اسلام با آنها به هر شکلی که باشد در تقابل است. به هر حال در این
گروه از آیات، در راستاي مبارزه با انحرافات اجتماعی به چند چیز فرمان میدهد.
-1 فرزندان خود را از ترس فقر مکشید، ما به شما و آنها روزي میدهیم، کشتن آنها خطایی بس بزرگ است.
در عصر جاهلی، گاهی به خاطر فقر و گرسنگی، فرزندان خود را میکشتند تا از بار مالی خانواده کاسته شود. این جنایت که انگیزه
اقتصادي داشت بیشتر شامل دختران میشد که فقط مصرف کننده بودند، هر چند که گاهی پسران را هم در بر میگرفت. این کار
غیر از موضوع زنده به گور کردن دختران بود که انگیزه اجتماعی داشت و براي رهایی از ننگ دختر داشتن چنین میکردند.
قرآن در این آیه و آیات دیگر با این جنایت هولناك مبارزه کرده و آن را گناهی بزرگ معرفی میکند (در این باره ذیل آیه 59
در سوره نحل بحث مفصّلی داشتیم، رجوع شود).
صفحه 199 از 409
-2 گرد زنا مگردید که آن کاري زشت و راهی بد است. زنا و داشتن روابط نامشروع با زنان، باعث گسستن پیوندهاي خانوادگی
و اختلاف نسل و ناامنی اجتماعی و پیدایش طبقهاي از زنان روسپی و هر جایی و بیبند و باري مردان و زنان میشود و مفاسد
بسیاري دارد. اسلام براي سلامت جامعه و ایجاد امنیّت در خانواده با این عمل زشت مبارزه کرده و به مرتکبین آن حد جاري
میکند و در عین حال مردم را به ازدواج و ایجاد روابط جنسی مشروع تشویق میکند و بدین گونه فقط با معلول مبارزه نمیکند،
بلکه بطور ریشهاي عوامل این انحراف را هم از بین میبرد.
-3 نفسی را که خدا محترم قرار داده مکشید، مگر به حق. جان انسانها از نظر خداوند محترم است و کسی حق ندارد متعرّض جان
دیگري شود و قتل نفس گناه کبیره است و به قاتل علاوه بر قصاص در این دنیا وعده عذاب جهنّم داده شده است.
صفحه : 293
البته گاهی کشتن یک شخص از روي حق است که گناه شمرده نمیشود، مانند کشتن قاتل یا کشتن کسی که مطابق حدّ الهی
کشته میشود.
در ادامه این فرمان، اضافه میکند که هر کس مظلومانه کشته شود، ما به ولی او قدرت و تسلّط دادهایم، یعنی ولی او میتواند قاتل
را بکشد و میتواند از او دیه بگیرد. سپس به ولی مقتول که میتواند قاتل را قصاص کند دستور میدهد که او هم در کشتن زیاده
روي نکند، یعنی فقط قاتل را بکشد و چنین نباشد که جهت انتقام خون یک نفر، خانواده یا قبیله و گروهی کشته شوند همان گونه
که در عصر جاهلی و در جامعههاي قبیلهاي شایع بود.
ولی مقتول باید بداند که او از سوي خدا مورد توجّه قرار گرفته و یاري شده است. بنابراین نباید از اندازهاي که تعیین شده تجاوز
کند (إِنَّه کانَ مَنصُوراً).
-4 به مال یتیم نزدیک نشوید مگر به صورتی که شایسته است تا زمانی که او به رشد و بلوغ برسد. همیشه در جامعه کسانی بودهاند
که از اموال افراد ناتوان مانند یتیم و محجور سوء استفاده کردهاند و این یک خیانت است. کسی حق ندارد مال یتیم را بخورد مگر
به آن مقدار که براي نگهداري آن لازم است، تا این که یتیم بالغ شود و اموال خود را بطور کامل تحویل بگیرد.
براي این که یتیمان در جامعه تنها نمانند، در این آیه گفته شده: به نحوي که شایسته است میتوانید از مال یتیمان بخورید، مثلًا در
مهمانی آنان شرکت کنید و یا در حد معقول هدایاي آنان را بپذیرید (نظیر آیه 220 سوره بقره).
پیمانی که میبندد باید پاي بند آن باشد، به خصوص پیمانی که هر مسلمانی با خدا و رسول بسته است، و باید به آن وفا کند، زیرا
که در روز قیامت از عهد و پیمان سؤال میشود و انسان اگر پیمان شکنی کند مجازات خواهد شد.
-6 موقعی که در داد و ستدها پیمانه و یا وزن میکنید آن را درست وزن کنید و از کم فروشی بپرهیزید که این براي سلامت جامعه
بهتر است و سرانجام خوبی دارد.
صفحه : 294
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 36 الی 39
اشاره
وَ لا تَقف ما لَیسَ لَکَ بِه عِلم إِن السَّمعَ وَ البَ َ ص رَ وَ الفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنه مَسؤُلًا ( 36 ) وَ لا تَمش فِی الأَرض مَرَحاً إِنَّکَ لَن
تَخرِقَ الأَرضَ وَ لَن تَبلُغَ الجِبالَ طُولًا ( 37 ) کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُه عِندَ رَبِّکَ مَکرُوهاً ( 38 ) ذلِکَ مِمّا أَوحی إِلَیکَ رَبُّکَ مِنَ الحِکمَۀِ وَ
( لا تَجعَل مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ فَتُلقی فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدحُوراً ( 39
صفحه 200 از 409
( و از چیزي که به آن علم نداري پیروي مکن، همانا گوش و چشم و دل از هر کدام پرسیده میشود ( 36
( و در زمین با تکبّر راه مرو که تو نمیتوانی زمین را بشکافی و نمیتوانی در بلندي به کوهها برسی ( 37
( گناه هر کدام از اینها نزد پروردگارت ناپسند است ( 38
این از حکمتهایی است که پروردگارت به تو وحی کرده، و با خدا معبودي دیگر مگیر که نکوهیده و رانده شده به جهنّم انداخته
( میشوي ( 39
نکات ادبی
پیروي مکن. فعل نهی از قفا یقفو قفواً که به معناي به دنبال کسی رفتن و از کسی پیروي کردن است. « لا تقف » -1
یاد شده که براي « اولئک » اشاره به سمع و بصر و فؤاد است و چون این هر سه عضو داراي ادراك هستند از آنها به « اولئک » -2
ذوي العقول است.
متکبّرانه، سرمست، فخر فروشانه. « مرحا » -3
از خرق به معناي شکافتن است. « تخرق » -4
خبر آن است. « مکروها » و « کان » اسم « سیّئه » -5
اشاره به مجموع احکامی است که در چند آیه گذشته بیان شد. « ذلک » -6
نکوهیده، ملامت شده. « ملوم » -7
رانده شده، مطرود. « مدحور » -8
صفحه : 295
تفسیر و توضیح
39 ) وَ لا تَقف ما لَیسَ لَکَ بِه عِلم ... در ادامه دستورهایی که در آیات پیشین داده شد، در این آیات چند فرمان دیگر - آیات ( 36
داده میشود و فعلها به صورت خطاب به فرد است. در این آیات به چند چیز فرمان داده میشود:
-1 از آنچه به آن آگاهی نداري پیروي مکن، یعنی سوء ظن و بدگمانی نداشته باش و بر اساس تخمینها و گمانها درباره مردم
داوري مکن. پس از بیان این مطلب اضافه میکند که گوش و چشم و دل که سه وسیله براي ارتباط با دنیاي خارج است همه
مسئولیت دارند و در قیامت بازخواست خواهند شد. بنابراین، باید داوريها بر اساس آگاهیهایی باشد که به درستی از این ابزار
کسب شود.
-2 در زمین متکبّرانه راه مرو، تکبّر و غرور و سرمستی مایه بدبختی انسان میشود و بدبینی و خشم مردم را به دنبال دارد. قرآن در
این جا با تعبیر لطیفی به کسی که متکبّرانه راه میرود، میگوید: تو نمیتوانی زمین را بشکافی و از نظر بلندي به بلندي کوه برسی،
و این نوعی نیشخند به متکبر است که او چه فکري بر سر دارد!
پس از بیان این دستورها و دستورهایی که در آیات قبلی بود، خطاب به پیامبراسلام (ص) اظهار میدارد که آنچه گفته شد
حکمتهایی بود که از جانب پروردگارت به تو وحی شد. سپس اضافه میکند که همراه با خدا معبود دیگري مگیر که در آن
صورت، نکوهیده و رانده شده به جهنّم افکنده میشوي.
هر چند که در این جا خطاب به پیامبر است ولی هدف امّت پیامبر است که متوجّه باشند و دنبال شرك نروند و بدانند که حتی اگر
پیامبر خدا با آن عظمتی که دارد دنبال شرك برود، در جهنّم قرار خواهد گرفت.
صفحه 201 از 409
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 40 الی 44
اشاره
أَ فَأَصفاکُم رَبُّکُم بِالبَنِینَ وَ اتَّخَ ذَ مِنَ المَلائِکَۀِ إِناثاً إِنَّکُم لَتَقُولُونَ قَولًا عَظِیماً ( 40 ) وَ لَقَد صَ رَّفنا فِی هذَا القُرآن لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزِیدُهُم
( إِلاّ نُفُوراً ( 41 ) قُل لَو کانَ مَعَه آلِهَۀٌ کَما یَقُولُونَ إِذاً لابتَغَوا إِلی ذِي العَرش سَبِیلًا ( 42 ) سُبحانَه وَ تَعالی عَمّا یَقُولُونَ عُلُ  وا کَبِیراً ( 43
( تُسَبِّح لَه السَّماوات السَّبع وَ الَأرض وَ مَن فِیهِن وَ إِن مِن شَیءٍ إِلاّ یُسَبِّح بِحَمدِه وَ لکِن لا تَفقَهُونَ تَسبِیحَهُم إِنَّه کانَ حَلِیماً غَفُوراً ( 44
صفحه : 296
( آیا پروردگارتان شما را به داشتن پسران برگزید و خود از فرشتگان دخترانی را برگرفت! شما سخنی بزرگ میگویید ( 40
( به تحقیق در این قرآن سخنان گوناگون آوردیم تا پند گیرند ولی براي آنان جز نفرت نمیافزاید ( 41
( بگو اگر همان گونه که میگویند، با او خدایانی بود، در آن هنگام به سوي خداي صاحب عرش راهی میجستند ( 42
( او از آنچه میگویند منزّه و بسی والاست ( 43
آسمانهاي هفتگانه و زمین و هر کس در آنهاست براي او تسبیح میگویند، و هیچ چیزي نیست مگر این که به ستایش او تسبیح
( میگوید ولی شما تسبیح گویی آنها را در نمییابید، همانا او بردبار و آمرزنده است ( 44
نکات ادبی
شما را برگزید، براي شما خالص گردانید، از صفوه به معناي برگزیده هر چیز. « اصفاکم » -1
به معناي انتقال از موضوعی به موضوع دیگر، اشاره به تنوّع در موضوعات قرآنی. « تصریف » گوناگون بیان کردیم. از « صرّفنا » -2
یاد آورند، پند گیرند. « یذکّروا » -3
دوري از چیزي، نفرت. « نفور » -4
.« تعالی » مفعول مطلق براي « علوّا » -5
تفسیر و توضیح
آیه ( 40 ) أَ فَأَصفاکُم رَبُّکُم بِالبَنِینَ ... برخی از مشرکان عصر جاهلی عقیده داشتند که فرشتگان دختران خدا هستند و آنها را به
همین عنوان پرستش میکردند و این نظیر عقیده برخی از یهود و نصاري بود که عزیر و مسیح را پسران خدا میدانستند.
صفحه : 297
چنین مینماید که این عقیده میان مشرکان زیاد شایع بوده و لذا میبینیم قرآن کریم در آیات متعدّدي با این انحراف فکري مبارزه
میکند و با عبارتهاي گوناگونی آن را سخنی باطل و ناروا میشمارد.
در این آیه با نوعی تهکّم و ریشخند خطاب به مشرکان گفته میشود: چگونه است که خدا شما را به داشتن پسر برگزید ولی خود
از فرشتگان دخترانی برگرفت!
یعنی شما به داشتن فرزند پسر خوشحالید و از داشتن دختر ناراحتید و در عین حال میگویید که خدا دختر دارد. این با توجّه به
22 ) آیا براي شما پسر باشد و او - فرهنگ شما یک تقسیم ناعادلانه است؟ أَ لَکُم الذَّکَرُ وَ لَه الأُنثی تِلکَ إِذاً قِسمَۀٌ ضِیزي (نجم/ 21
(خداي) را دختر! در این حالت این یک تقسیم نارواست.
به نظر میرسد که این عقیده انحرافی از آن جا پیدا شد که چون مشرکان عقیده داشتند که کارهاي عالم دست فرشتگان است و
صفحه 202 از 409
فرشتگان هم در عالم غیب هستند و دیده نمیشوند، بنابراین آنها باید فرزندان خدا باشند که خدا کارهاي جهان را به آنها سپرده، و
چون دیده نمیشوند باید دختر باشند که در پشت پرده قرار گرفتهاند؟ آنها گمان میکردند که اگر فرشتگان چنین نسبت نزدیکی
با خدا نداشتند، تدبیر امور عالم در اختیار آنها نبود و میپنداشتند که آنها بطور استقلالی به تدبیر امور میپردازند. خداوند در آیات
متعددي این پندار باطل را ردّ کرده و فرشتگان را بندگانی معرفی نموده که تسلیم فرمان پروردگارند.
27 ) و گفتند: خداي رحمان - وَ قالُوا اتَّخَ ذَ الرَّحمن وَلَداً سُبحانَه بَل عِبادٌ مُکرَمُونَ لا یَسبِقُونَه بِالقَول وَ هُم بِأَمرِه یَعمَلُونَ (انبیاء/ 26
فرزندي گرفت. او پاك و منزّه است، بلکه (آن فرشتگان) بندگانی گرامی هستند که به گفتار بر او پیشی نگیرند و آنان به فرمان او
کار میکنند.
فَاستَفتِهِم أَ لِرَبِّکَ البَنات وَ لَهُم البَنُونَ أَم خَلَقنَا المَلائِکَ ۀَ إِناثاً وَ هُم شاهِدُونَ. أَلا إِنَّهُم مِن إِفکِهِم لَیَقُولُونَ. وَلَدَ اللّه وَ إِنَّهُم لَکاذِبُونَ.
- أَصطَفَی البَنات عَلَی البَنِینَ (صافات/ 149
صفحه : 298
153 ) از آنان بپرس: آیا پروردگار تو را دختران باشد و آنان را پسران! یا مگر آنان گواه بودند که ما فرشتگان را دخترانی آفریدیم!
آگاه باش که آنها از دروغ پردازیشان میگویند: خداوند فرزند دارد. آنان دروغگویانند. آیا خدا دختران را بر پسران برگزید!
آیه ( 41 ) وَ لَقَد صَ رَّفنا فِی هذَا القُرآن لِیَذَّکَّرُوا ... پس از ردّ سخنان مشرکان در مورد دختر بودن فرشتگان، خاطرنشان میسازد که
ما در این قرآن مطالب گوناگونی را به تفصیل بیان کردیم تا آنان به خود آیند و پند گیرند، اما این مطلب جز نفرت و دوري از
حق، چیزي بر آنان نمیافزاید.
سخن حق در صورتی در شخص اثر میگذارد که زمینه پذیرش آن را داشته باشد و در برابر حق تسلیم باشد، ولی اگر کسی
پیشاپیش سخن حق را محکوم کند و عاشق اندیشههاي خود باشد، معلوم است که اگر سخن حق به او عرضه شود، از آن دوري
خواهد کرد و با دیده نفرت به آن خواهد نگریست.
این حقیقتی است که قرآن در موارد متعددي به آن تصریح کرده است، از جمله در همین سوره اسراء در آیات بعدي این مطلب به
این صورت بیان شده است:
وَ نُنَزِّل مِنَ القُرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَۀٌ لِلمُؤمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِینَ إِلّا خَساراً (اسراء/ 82 ) و از قرآن چیزي را نازل میکنیم که شفا و
رحمت براي مؤمنان است و بر ظالمان جز زیانکاري نمیافزاید. انسان باید گوشی شنوا و چشمی بینا و دلی آماده براي شنیدن حق
داشته باشد تا از سخن حق بهره ببرد. البته خداوند این ابزار را به تمام مردم داده است، ولی برخی از آنان در اثر گناه و معصیت و
نافرمانی خدا و شهوترانی و عیّاشی، دچار غفلت میشوند و این ابزار را از دست میدهند و مانند حیوانات میشوند.
لَهُم قُلُوب لا یَفقَهُونَ بِها وَ لَهُم أَعیُن لا یُبصِرُونَ بِها وَ لَهُم آذانٌ لا یَسمَعُونَ بِها أُولئِکَ
صفحه : 299
کَالَأنعام بَل هُم أَضَلُّ أُولئِکَ هُم الغافِلُونَ (اعراف/ 179 ) براي آنان دلهایی است که با آن نمیفهمند و چشمهایی است که با آن
نمیبینند و گوشهایی است که با آن نمیشنوند. اینان مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند، اینان همان غافلان هستند.
43 ) قُل لَو کانَ مَعَه آلِهَۀٌ کَما یَقُولُونَ ... هر چند که این مشرکان غافل از پذیرش سخن حق طفره میروند، ولی در عین - آیات ( 42
حال نباید مأیوس شد، چون امکان کنار رفتن پردههاي غفلت هنوز هم وجود دارد و لذا خداوند در این آیه براي نفی شرك
استدلال خاصی را بیان میکند که شاید در آنان اثر بگذارد و آنان را به راه حق نزدیک کند.
در این آیه که گویا خداوند، این مشرکان غافل را قابل خطاب نمیداند، به پیامبر خود خطاب میکند و میفرماید به آنان بگو: اگر
همان گونه که اینان میگویند، با خدا، خدایان دیگري هم بود، در آن هنگام به سوي صاحب عرش راهی میجستند. خدا از آنچه
صفحه 203 از 409
آنان میگویند منزّه و بسی برتر است. یعنی اگر خدایان دیگري وجود داشت و آنان قدرت تدبیر امور عالم را داشتند، همواره سعی
میکردند که بر قدرت خود بیفزایند و به سوي خداوند حقیقی که صاحب عرش است و تمام قدرتها در دست اوست، راهی پیدا
میکردند تا سهم بیشتري از او بگیرند و در صورت امتناع با او درگیر شوند و قدرت را از او بربایند.
این آیه نظیر دو آیه زیر است:
وَ ما کانَ مَعَه مِن إِله إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِله بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعضُ هُم عَلی بَعض سُبحانَ اللّه عَمّا یَصِفُونَ (مؤمنون/ 91 ) و با او هیچ خدایی
نیست، چرا که آن گاه هر خدایی آنچه را که آفریده بود میبرد و برخی از آنها بر برخی دیگر برتري میجستند. خداوند از آنچه
وصف میکنند منزّه است.
( لَو کانَ فِیهِما آلِهَۀٌ إِلَّا اللّه لَفَسَدَتا فَسُبحانَ اللّه رَب العَرش عَمّا یَصِفُونَ (انبیاء/ 22
صفحه : 300
اگر در آسمان و زمین خدایانی جز خداي یکتا بود، هر آینه هر دو تباه میشدند.
خداوند صاحب عرش از آنچه وصف میکنند منزه است.
آیه ( 44 ) تُسَ بِّح لَه السَّماوات السَّبع وَ الأَرض ... پس از بیان این که خداوند از آنچه مشرکان میگویند پاك و منزه است، اضافه
میکند: تمام آسمانها و زمین و هر کس در آنهاست، خدا را تسبیح میگویند، و در جهان هیچ چیزي وجود ندارد مگر این که به
ستایش خداوند مشغول است و او را تسبیح میگوید، ولی شما تسبیح گویی آنها را درك نمیکنید.
تسبیح گویی تمام عالم آفرینش از آسمانها و زمین گرفته تا ستارگان و کوهها و دریاها حقیقتی است که باید مورد توجه انسان
قرار گیرد. این تسبیح گویی نه به زبان سر بلکه به زبان حال است و اساساً پیدایش و وجود یک یک پدیدههاي عالم دلیل روشنی
بر منزه بودن خداوند از شرك است و این نظم دقیقی که در این پدیدهها وجود دارد، آشکارا دلالت میکند که همه اینها آفریده
یک آفریدگار است و نمیتوان تصور کرد که آنها از دو آفریدگار به وجود آمده باشند.
ذرّه ذرّه عالم هستی منزه بودن خدا از شرك را فریاد میزند، ولی مشرکان فریاد آنها را نمیشنوند و تسبیح گویی آنان را درك
نمیکنند و این به خاطر همان غفلتی است که بر قدرت فهم و درك آنان چیره شده است.
بنابراین، خطاب آیه به مشرکان است و چنین گفته میشود که تمام عالم خدا را تسبیح میگویند ولی شما مشرکان تسبیح گویی
آنها را درك نمیکنید. در عین حال نمیتوان این خطاب را عام گرفت، به این صورت که بگوییم: تمام پدیدههاي جهان به نوعی
تسبیح گوي خدا هستند و این تسبیح گویی به زبان تکوین است و به صورتی است که بشر از درك آن ناتوان است. آیا این تسبیح
گویی همان عشق به کمال است که در هر پدیدهاي وجود دارد، یا دلالت ذاتی آنها به جمال و جلال حق تعالی است و یا چیز
دیگري است که ما از آن خبر نداریم!
صفحه : 301
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 45 الی 48
اشاره
وَ إِذا قَرَأتَ القُرآنَ جَعَلنا بَینَکَ وَ بَینَ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجاباً مَستُوراً ( 45 ) وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّۀً أَن یَفقَهُوه وَ فِی آذانِهِم
وَقراً وَ إِذا ذَکَرتَ رَبَّکَ فِی القُرآن وَحدَه وَلَّوا عَلی أَدبارِهِم نُفُوراً ( 46 ) نَحن أَعلَم بِما یَستَمِعُونَ بِه إِذ یَستَمِعُونَ إِلَیکَ وَ إِذ هُم نَجوي
( إِذ یَقُول الظّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلاّ رَجُلًا مَسحُوراً ( 47 ) انظُر کَیفَ ضَرَبُوا لَکَ الَأمثالَ فَضَلُّوا فَلا یَستَطِیعُونَ سَبِیلًا ( 48
صفحه 204 از 409
( و چون قرآن بخوانی، میان تو و کسانی که به آخرت ایمان نیاوردهاند پرده ناپیدایی قرار میدهیم ( 45
و بر دلهاي آنان پوششهایی قرار دادهایم که آن را در نیابند و در گوشهاي آنان سنگینی قرار دادهایم. و هنگامی که
( پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد میکنی، آنان از روي نفرت بر پشت سر خود بر میگردند ( 46
آن گاه که به تو گوش میدهند ما آگاه تریم به آنچه گوش میدهند و نیز هنگامی را که نجوا میکنند و هنگامی را ستمگران
میگویند:
( شما جز یک مرد جادو زده را پیروي نمیکنید ( 47
( بنگر که چگونه براي تو مَثَلها زدند، آنان گمراه شدند و راهی نمییابند ( 48
نکات ادبی
است. « ذو ستر » ناپیدا، پوشیده. گفته شده که مستور در این جا به معناي ساتر و یا به معناي « مستور » -1
جمع کن است که به معناي پوشش و غطاست. « اکنّۀ » -2
به تقدیر: کراهۀ ان یفقهوه. « ان یفقهوه » -3
سنگینی، گرانی در گوش. « وقر » -4
یا مصدر است و حالت تمیزي دارد و یا جمع نافر است که حال است. « نفورا » -5
رازگویان، نجوا کنان. نجوا به همین صورت در مفرد و تثنیه و جمع به کار میرود. « نجوي » -6
صفحه : 302
تفسیر و توضیح
46 ) وَ إِذا قَرَأتَ القُرآنَ جَعَلنا بَینَکَ ... تلاوت قرآن مهمترین وسیله تبلیغ دعوت پیامبر اسلام (ص) در مکه بود و پیامبر - آیات ( 45
هر گاه که فرصتی مییافت به تلاوت آیات قرآن میپرداخت و دلهاي آماده با شنیدن آن جذب قرآن میشدند.
کسانی از مشرکان بودند که به قرآن گوش میدادند و با این که فصاحت و بلاغت قرآن آنها را تحت تأثیر قرار میداد، ولی به
حقایق قرآن و از جمله در مورد توحید و نفی بت پرستی توجهی نمیکردند و آن را نمیپذیرفتند، گویا که میان آنان و حقایق
قرآن پردهاي است.
در این آیات اظهار میدارد که وقتی تو قرآن میخوانی، میان تو و کسانی که به آخرت ایمان ندارند حجابی ناپیدا قرار میدهیم و
بر دلهاي آنان پوششها و بر گوش هایشان سنگینی قرار میدهیم.
به طوري که پیش از این گفتیم، قرآن و اساساً هر سخن حقی در صورتی در دل شخص اثر میگذارد که آن شخص آماده پذیرش
حق باشد، ولی اگر با دیده نفرت و انزجار نگاه کند طبعاً میان او و حقایق قرآن پرده و حائلی خواهد بود و گوش شنوایی نخواهد
داشت.
برخی از سران مشرکان به خاطر جذابیّتی که قرآن داشت، خود به آن گوش میدادند ولی هنگامی که پیامبر آیات مربوط به توحید
و نفی شرك را میخواند و خدا را به یگانگی یاد میکرد که با مذاق آنان سازگار نبود، به پیامبر پشت میکردند و از او دوري
مینمودند. آیه شریفه ضمن بیان این مطلب از نفرت آنان نسبت به حقایق قرآن خبر میدهد، نظیر آیه شریفه زیر:
وَ إِذا ذُکِرَ اللّه وَحدَه اشمَأَزَّت قُلُوب الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ (زمر/ 45 ) و هنگامی که خداوند به یگانگی یاد شود، دلهاي کسانی
که به آخرت ایمان ندارند مشمئزّ میشود.
صفحه 205 از 409
صفحه : 303
48 ) نَحن أَعلَم بِما یَستَمِعُونَ بِه ... مشرکانی که به قرآن گوش میدادند، با این نظر گوش نمیکردند که هدایت یابند، - آیات ( 47
بلکه همان گونه که گفتیم فصاحت و بلاغت و نو بودن مضامین آیات قرآن باعث میشد که آنان به قرآن گوش دهند و لذا در
این آیه خداوند میفرماید: وقتی آنان به تو گوش میدهند ما آگاه تریم که آنان چه چیزي را گوش میدهند. آنها با حسن نیّت و
از روي درك حقایق قرآن گوش نمیدهند، و نیز میدانیم که آنان پشت سر تو چگونه نجوا میکنند، و نیز میدانیم که ستمگران به
کسانی که تحت تأثیر قرآن قرار میگیرند، میگویند: شما جز یک مرد جادو زدهاي را پیروي نمیکنید.
مشرکان براي دور کردن مردم عادي از پیامبراسلام (ص) تهمتهاي گوناگونی به آن حضرت میزدند و او را کاهن و جادوگر و
مجنون و شاعر میخواندند. آنچه در این آیه نقل شده، این تهمت است که پیامبر سحر شده و جادوزدگی یافته است، یعنی دیوانه
شده است، نظیر آیه:
إِن هُوَ إِلّا رَجُل بِه جِنَّۀٌ فَتَرَبَّصُوا بِه حَتّی حِین (مؤمنون/ 25 ) او جز مردي نیست که جنونی دارد، درباره او تا مدتی درنگ کنید.
پس از بیان تهمتی که مشرکان به پیامبر اسلام (ص) زدند، به عنوان تسلّاي خاطر و دلداري پیامبر میفرماید: بنگر که چگونه براي
تو مثلها میزنند، منظور از این مثلها همان تهمتهاست. سپس اضافه میکند که آنان گمراه شدند و براي همین است که توانایی
یافتن راهی به سوي حق را از دست دادهاند.
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 49 الی 52
اشاره
وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبعُوثُونَ خَلقاً جَدِیداً ( 49 ) قُل کُونُوا حِجارَةً أَو حَدِیداً ( 50 ) أَو خَلقاً مِمّا یَکبُرُ فِی صُ دُورِکُم
فَسَیَقُولُونَ مَن یُعِیدُنا قُل الَّذِي فَطَرَکُم أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنغِضُونَ إِلَیکَ رُؤُسَهُم وَ یَقُولُونَ مَتی هُوَ قُل عَسی أَن یَکُونَ قَرِیباً ( 51 ) یَومَ یَدعُوکُم
( فَتَستَجِیبُونَ بِحَمدِه وَ تَظُنُّونَ إِن لَبِثتُم إِلاّ قَلِیلًا ( 52
صفحه : 304
( و گفتند: آیا چون ما استخوان و خاك شدیم آیا با آفرینش جدید برانگیخته میشویم! ( 49
( بگو: سنگ یا آهن باشید ( 50
یا آفریدهاي از آن نوع که در دلهاي شما بزرگ مینماید، به زودي خواهند گفت: چه کسی ما را باز میگرداند! بگو: همان کسی
که شما را بار نخست آفرید. پس به زودي سرهاي خود را به سوي تو حرکت میدهند و میگویند: آن کی خواهد بود! بگو: شاید
( به همین نزدیکی باشد ( 51
( روزي که شما را میخواند و شما با حمد او پاسخ میدهید و گمان میکنید که جز اندکی درنگ نکردهاید ( 52
نکات ادبی
باشد، چون ما « اذا » نمیتواند عامل « لمبعوثون » بر آن دلالت دارد و « لمبعوثون » است که « انبعث » فعل مقدر « أ إذا کنّا » -1 عامل در
در ما قبل آن عمل نمیکند همچنین ما بعد استفهام در ما قبل آن عمل نمیکند. پس در این جا دو مانع وجود دارد. « انّ » بعد
جمع عظم، استخوان. « عظام » -2
خاك نرم، گرد و غبار، هر چیزي که به شدّت کوبیده شده و نرم شده باشد، مانند آرد. « رفات » -3
صفحه 206 از 409
است. « لمبعوثون » حال از « خلقا » -4
حرکت میدهد. انغاض به معناي حرکت دادن به بالا و پایین است. « ینغضون » -5
و یا منصوب به فعل اذکر است. « قریبا » یا بدل از « -6 یوم یدعوکم
حال است به معناي حامداً، ستایش کنان. « بحمده » -7
تفسیر و توضیح
52 ) وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً ... مشرکان مکه فقط در مسئله توحید مشکل نداشتند، بلکه آنان معاد و رستاخیز را - آیات ( 49
هم انکار میکردند و این باور که انسانها پس از مردن دوباره زنده خواهند شد، مورد قبول آنان نبود و چون پیامبر
صفحه : 305
اسلام (ص) این موضوع را مطرح میکرد، آنان شگفت زده میشدند و با تمسخر آن را رد میکردند.
در این آیات از زبان آنان گفته شده که آیا وقتی ما استخوان و خاك شدیم به شکل جدیدي دوباره برانگیخته خواهیم شد! این
سؤال مشرکان نه از جهت فهم مطلب بلکه به صورت استهزا و انکار بود و آنها نمیتوانستند بپذیرند که وقتی انسان مرد و استخوان
هایش پوسید و به خاك نرم تبدیل شد، دوباره زنده شود و سر بر آورد و آفرینشی نو پیدا کند.
خداوند به آنان پاسخ میدهد که شما سنگ یا آهن یا هر آفریدهاي که در ذهنتان وجود دارد، مانند کوه و دریا و درخت هم
باشید، باز خدا شما را زنده میکند. یعنی باز آفرینی شما از خاك نرم که سهل است، حتی اگر شما به سختترین و محکمترین
چیزها تبدیل شوید، باز خدا قدرت آن را دارد که شما را باز آفرینی کند و به شکل فعلی در بیاورد.
مشرکان میگفتند: چه کسی توانایی آن را دارد که ما را پس از مرگ دوباره به زندگی باز گرداند! خداوند به پیامبر خود دستور
میدهد که به آنان بگوید: همان کسی که شما را براي نخستین بار آفرید.
یعنی آن قدرتی که شما را بدون سابقه قبلی به این صورت آفرید، همو میتواند شما را باز آفرینی کند این کار، از کار قبلی
آسانتر است. این استدلال در جاهاي متعددي از قرآن به صورتهاي گوناگونی آمده است، از جمله:
هُوَ الَّذِي یَبدَؤُا الخَلقَ ثُم یُعِیدُه وَ هُوَ أَهوَن عَلَیه (روم/ 27 ) او کسی است که آفرینش را آغاز میکند، سپس آن را باز میگرداند و
آن آسانتر است بر او.
قُل یُحیِیهَا الَّذِي أَنشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُل خَلق عَلِیم (یس/ 79 ) بگو: آن (استخوان پوسیده) را زنده میکند همان کسی که براي
نخستین بار آن را آفرید و او به هر نوع آفرینشی آگاه است.
صفحه : 306
البته تعبیر این که باز گرداندن خلقت کسی از آفرینش اولیه او آسانتر است، براي فهم و تقریب ذهن ماست و گرنه براي خداوند
آفرینش در هر دو مرحله مساوي است و او در آفرینش نخستین هم دشواري نداشته است و او هر گاه اراده کند که چیزي موجود
شود به آن میگوید: باش. پس موجود میشود.
در آیات مورد بحث پس از القاي پاسخ به پرسش مشرکان اضافه میکند که آنان به زودي سرهاي خود را در پیش تو حرکت
میدهند. این رفتار نه براي فهم مطلب بلکه به عنوان تمسخر انجام میگیرد، و آنها دوباره میپرسند: پس این کار یعنی زنده شدن
مردگان کی اتفاق میافتد! و پاسخ داده میشود که چه بسا آن روز نزدیک است و آن روزي است که خدا شما را فرا میخواند و
شما از قبرها برمیخیزید و ستایش کنان به او پاسخ میدهید و گمان میکنید که جز اندکی، در قبرها درنگ نکردهاید.
نزدیک بودن روز قیامت در مقایسه با کل تاریخ جهان است و بدون شک با احتساب تاریخ پیدایش جهان و انسان، زمان پیامبر
صفحه 207 از 409
اسلام به زمان وقوع قیامت نزدیکتر است و لذا او را پیامبر آخر الزمان مینامند. از این گذشته وقوع قیامت که حادثهاي قطعی است
در علم خدا نزدیک است اگر چه براي مردم دور باشد:
7) آنان قیامت را دور میبینند و ما آن را نزدیک میبینیم. - إِنَّهُم یَرَونَه بَعِیداً وَ نَراه قَرِیباً (معارج/ 6
اقتَرَبَت السّاعَۀُ وَ انشَق القَمَرُ (قمر/ 1) قیامت نزدیک شد و ماه شکافت.
این که در آیات مورد بحث میفرماید: شما ستایش کنان خدا را پاسخ میدهید، منظور این است که وقتی از قبرها برانگیخته شدند
پردهها کنار میرود و بصیرتهاي آنان باز میشود و حقیقت براي آنان روشن میگردد و طبعاً آنان زبان به ستایش و حمد خدا
میگشایند. درباره باز شدن بصیرت انسان در روز قیامت به این آیات توجه کنید:
صفحه : 307
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوم الوَعِیدِ. وَ جاءَت کُلُّ نَفس مَعَها سائِق وَ شَهِیدٌ. لَقَد کُنتَ فِی غَفلَۀٍ مِن هذا فَکَشَفنا عَنکَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ
22 ) و در صور دمیده شود. این روز روز موعود است و هر کسی همراه با راهبري و شاهدي میآید (و به او - الیَومَ حَدِیدٌ (ق/ 21
گفته میشود) همانا تو از این روز غافل بودي، حال پردهات را از تو برداشتیم و امروز دیده تو تیزبین شده است.
مطلب دیگر این که در آخر آیات مورد بحث گفته شده که شما پس از برانگیخته شدن گمان میکنید که جز اندکی در قبرها
درنگ نکردهاید، و این در حالی است که شاید میلیونها سال آنان در قبر بودهاند. این احساس بدان جهت است که روح انسان پس
از مردن در عالم مجرّدات زندگی میکند و آن عالمی است که از حساب و تاریخ و گذشت ایام و زمان و مکان بدان گونه که در
جهان مادي وجود دارد، خبري نیست. این حالت براي همه وجود دارد و مؤمن و کافر در آن شریک هستند، به این آیات توجّه
کنید.
وَ یَومَ یَحشُرُهُم کَأَن لَم یَلبَثُوا إِلّا ساعَۀً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَینَهُم (یونس/ 45 ) و روزي که آنان را محشور گرداند. گویی که جز
لحظهاي از روز (در قبر) درنگ نکردهاند، همدیگر را میشناسند.
وَ یَومَ تَقُوم السّاعَۀُ یُقسِم المُجرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیرَ ساعَۀٍ (روم/ 55 ) و روزي که قیامت به پا شود گنهکاران سوگند میخورند که جز
لحظهاي درنگ نکردهاند.
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 53 الی 58
اشاره
وَ قُل لِعِبادِي یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحسَن إِن الشَّیطانَ یَنزَغ بَینَهُم إِن الشَّیطانَ کانَ لِلإِنسان عَدُ  وا مُبِیناً ( 53 ) رَبُّکُم أَعلَم بِکُم إِن یَشَأ یَرحَمکُم
أَو إِن یَشَأ یُعَذِّبکُم وَ ما أَرسَلناكَ عَلَیهِم وَکِیلًا ( 54 ) وَ رَبُّکَ أَعلَم بِمَن فِی السَّماوات وَ الَأرض وَ لَقَد فَضَّلنا بَعضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعض وَ
آتَینا داوُدَ زَبُوراً ( 55 ) قُل ادعُوا الَّذِینَ زَعَمتُم مِن دُونِه فَلا یَملِکُونَ کَشفَ الضُّرِّ عَنکُم وَ لا تَحوِیلًا ( 56 ) أُولئِکَ الَّذِینَ یَدعُونَ یَبتَغُونَ
( إِلی رَبِّهِم الوَسِیلَۀَ أَیُّهُم أَقرَب وَ یَرجُونَ رَحمَتَه وَ یَخافُونَ عَذابَه إِن عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحذُوراً ( 57
( وَ إِن مِن قَریَۀٍ إِلاّ نَحن مُهلِکُوها قَبلَ یَوم القِیامَۀِ أَو مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً کانَ ذلِکَ فِی الکِتاب مَسطُوراً ( 58
صفحه : 308
و به بندگانم بگو که آنچه را که نیکوتر است بگویند، همانا شیطان میان آنها ایجاد کینه میکند، که شیطان براي انسان دشمنی
( آشکار است ( 53
پروردگارتان به شما آگاهتر است، اگر بخواهد به شما رحم میکند و اگر بخواهد شما را عذاب میکند، و ما تو را نگهبان آنان
صفحه 208 از 409
( نفرستادیم ( 54
و پروردگار تو به هر کس که در آسمانها و زمین است آگاهتر است و به تحقیق برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتري دادیم و
( به داود زبور دادیم ( 55
( بگو: کسانی را که به جاي خدا میپنداشتید، بخوانید، آنها توانایی دفع گزند از شما و هیچ گونه تغییري را ندارند ( 56
آنها را که (مشرکان) میخوانند، خود به پروردگارشان وسیله میجویند که کدام یک نزدیکتر (به خدا) باشند و رحمت او را امید
( دارند و از عذاب او میترسند، همانا عذاب پروردگارت حذر کردنی است ( 57
و هیچ آبادي نیست مگر این که ما پیش از روز قیامت، هلاك کننده آن و یا عذاب دهنده آن با عذابی شدید هستیم، این در کتاب
( (لوح محفوظ) نوشته شده است ( 58
نکات ادبی
دشمنی و کینه ایجاد میکند، فتنهانگیزي میکند. « ینزغ » -1
است. « زبر » نام کتاب داود پیامبر. البته زبور به هر کتابی که نوشته شده باشد اطلاق میشود و جمع آن « زبور » -2
به کار رفته به معناي دروغ است. « زعم » گمان بردید. به گفته إبن عباس، در قرآن هر کجا « زعمتم » -3
صفحه : 309
است و مضاف الیه آن حذف شده، یعنی تحویل الضرّ. « کشف الضرّ » عطف به « تحویلا » -4
به مشرکان بر میگردد. « یدعون » خبر آن است، و ضمیر « یبتغون » صفت آن است و « الّذین یدعون » مبتداست، و « اولئک » -5
براي استفهام است یعنی آنها به خدا تقرب میجویند تا ببینند که کدام یک از آنها « أيّ » خبر آن است و « اقرب » مبتدا و « أیّهم » -6
و « یبتغون » بدل از واو « ایّهم » به خدا نزدیکتر است. در این جا وجوه دیگري هم گفته شده، از جمله زمخشري احتمال داده که
موصوله باشد، یعنی نزدیکترین آنها به خدا وسیله تقرب میجوید تا چه رسد به دورترین آنها. « أيّ »
حذر کردنی، ترسناك. « محذور » -7
در این جا به معناي لوح محفوظ است. « الکتاب » -8
تفسیر و توضیح
55 ) وَ قُل لِعِبادِي یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحسَن ...: گاهی مسلمانان در مکه در برابر تهمتهایی که مشرکان به پیامبر میزدند - آیات ( 53
عصبانی میشدند و با تندي برخورد میکردند و به آنها میگفتند: شما اهل جهنّم هستید. این آیه مسلمانان را از برخورد تند باکفار
برحذر میدارد و به پیامبر دستور میدهد که به بندگانم بگو: آن سخنی را که نیکوتر و زیباتر است به زبان آورند چون شیطان میان
آنان ایجاد فتنه و کینه میکند، زیرا که شیطان دشمن آشکار انسان است.
بدون شک برخورد آن چنانی با مشرکان نه تنها آنها را به راه نمیآورد، بلکه باعث افزایش دشمنی آنان نسبت به اسلام میشد، و
معلوم است که تندي و پرخاشگري به هنگام صحبت، احساسات طرف مقابل را به زیان شخص بر میانگیزد و سبب میشود که
حتی سخنان حق او را زیر پا بگذارد و این از مواردي است که شیطان فرصت مییابد تا میان دو گروه فتنهانگیزي کند. و لذا قرآن
کریم در این جا و چند
صفحه : 310
مورد دیگر مسلمانان را به گفتن سخن نیکوتر و زیباتر، دعوت کرده است:
صفحه 209 از 409
وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِیَ أَحسَن (نحل/ 125 ) و با آنان با سخنی که نیکوتر است مجادله کن.
وَ لا تُجادِلُوا أَهلَ الکِتاب إِلّا بِالَّتِی هِیَ أَحسَن (عنکبوت/ 46 ) و با اهل کتاب جز با سخنی که نیکوتر است مجادله نکنید.
در آیات مورد بحث پس از دعوت مسلمانان به گفتن سخن زیبا، نمونهاي از این گونه سخنان را بیان میکند و میفرماید:
پروردگارتان به شما آگاهتر است، اگر بخواهد به شما رحم میکند و اگر بخواهد شما را عذاب میدهد. این جمله، ادب سخن
گفتن را به مسلمانان میآموزد، به این گونه که آنها به صراحت، مخالفان خود را اهل باطل و اهل جهنّم قلمداد نکنند، بلکه
بگویند: خدا از حال شما آگاهتر است و خود میداند که شما را مورد رحمت یا عذاب قرار دهد.
این که خداوند اگر بخواهد رحمت و اگر بخواهد عذاب میکند، به این معناست که در صورت توبه و اطاعت رحمت میکند و در
صورت کفر و گناه عذاب میدهد و مشیّت خدا بر اساس معیارها و ضابطههایی است که در قرآن بیان شده است.
در پایان آیه میفرماید: ما تو را براي آنان نگهبان نفرستادیم. اشاره به این که کسی به مجرد این که مسلمان شد و خود را پیرو
پیامبر اسلام دانست نباید مغرور شود و خود را اهل نجات بداند، بلکه باید به احکام دین عمل کند، و پیامبر نگهبان و سپر بلاي
کسی نیست.
در آیه بعدي به عنوان دلیل مطلب قبلی مبنی بر این که خدا از احوال بندگانش آگاه است، اضافه میکند که اساساً خدا به هر کس
که در آسمانها و زمین است آگاهی دارد و از هر کسی بر احوال او داناتر است و به خاطر همین آگاهی است که بعضی را بر
بعضی برتري میدهد، و لذا در دنباله آیه میفرماید: همانا برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتري دادیم و به داود زبور را عطا
کردیم.
شک نیست که برخی از پیامبران مقام و مرتبه بالاتري نسبت به برخی دیگر دارند.
صفحه : 311
در میان آنها پیامبران أولو العزم از بقیه برتر و میان پیامبران أولو العزم حضرت محمّد (ص) از بقیه ممتازتر است.
تِلکَ الرُّسُل فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض مِنهُم مَن کَلَّمَ اللّه وَ رَفَعَ بَعضَهُم دَرَجات (بقره/ 253 ) آن پیامبران، برخیشان را بر برخی برتري
دادیم. از ایشان کسی بود که خدا با وي سخن گفت و برخی از آنها را درجههایی بالا برد.
یکی از مواردي که بعضی از پیامبران بر برخی دیگر برتري دارند، نزول کتاب آسمانی خاصی بر آنان است که از جمله آنها
میتوان از صحف ابراهیم و تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود نام برد. در این آیه از دادن زبور به داود خبر داده است گویا
زبور مشتمل بر پندها و سخنان حکمت آمیز بود. یک مورد از مطالب زبور را قرآن چنین بیان میکند:
وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ أَن الَأرضَ یَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ (انبیاء/ 105 ) و به تحقیق در زبور علاوه بر قرآن نوشتیم که
زمین را بندگان صالح من به ارث میبرند.
57 ) قُل ادعُوا الَّذِینَ زَعَمتُم مِن دُونِه ... در این آیه، روي سخن با آن گروه از مشرکان است که موجودات صاحب عقل - آیه ( 56
مانند فرشتگان و جن و برخی از پیامبران چون عیسی و عزیر را شریک خدا کردهاند و به گمان این که این افراد به خدا نزدیک
ترند، آنها را واسطه میان خود و خدا قرار دادهاند و کارشان به پرستش آنان کشیده به گونهاي که آنان را بطور مستقل، مؤثر در
تدبیر امور جهان دانستهاند.
در این آیه براي اثبات ناتوانی آنها در برابر خدا و این که خود آنها محتاج خدا هستند، میفرماید: بگو: کسانی را که به جاي خدا
میپنداشتید، بخوانید، آنها توانایی آن را ندارند که از شما آسیبی را دفع کنند و یا آن را تغییر بدهند. این افراد که شما آنها را به
خدایی گرفتهاید، خودشان براي تقرّب به خدا وسیله میجویند و آن وسیله عبادت و اطاعت خداست و در تلاشند تا ببینند که کدام
یک به خدا نزدیک ترند و به
صفحه 210 از 409
صفحه : 312
رحمت خدا امید دارند و از عذاب او میترسند چرا که عذاب الهی ترسناك است.
البته وسیله قرار دادن اولیاي خدا مانند پیامبران و ائمّه اطهار براي تقرّب به خدا، با این باور که اینان فقط واسطهاند و خودشان مستقلًا
نمیتوانند کاري بکنند از مقوله شرك جداست، زیرا اولیاي خدا پرستش نمیشوند و فقط به خاطر این که منزلت و مقامی نزد خدا
دارند به درگاه خدا شفیع و وسیله قرار داده میشوند، با یقین به این که اینان خود محتاج فیض الهی و بندگان خدا هستند. این کار
با کار مشرکان تفاوت اساسی و ذاتی دارد. آنان اگر چه اینها را به عنوان واسطه براي نزدیک شدن به خدا قلمداد میکردند ولی
آنها را میپرستیدند و به قدرت استقلالی آنها معتقد بودند.
وسیله قرار دادن براي تقرّب به خدا با رعایت شئون حق تعالی نه تنها مذموم نیست بلکه کاري پسندیده است و خدا خود به آن
فرمان داده است:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابتَغُوا إِلَیه الوَسِیلَۀَ (مائده/ 35 ) اي کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید و به سوي او وسیله
بجویید.
آیه ( 58 ) وَ إِن مِن قَریَۀٍ إِلّا نَحن مُهلِکُوها ... جامعههاي بشري همانند یک فرد انسان عمر معینی دارند و پس از طی دوران کودکی و
جوانی و پیري بالاخره به پایان خط میرسند و میمیرند، و یا بهاري و تابستانی و پاییزي و زمستانی دارند. این مطلبی است که هم
در سخنان فلاسفه و متفکران قدیم مانند توسیدید و إبن خلدون آمده و هم فلاسفه جدید مانند هگل و تاینبی آن را گفتهاند.
قرآن کریم در این آیه و چند آیه دیگر، به همین مطلب تأکید دارد و براي هر جامعهاي وقت معیّن و اجل مشخصی قائل است و
خاطر نشان میسازد که هیچ جامعهاي وجود ندارد مگر این که پیش از روز قیامت نابود خواهد شد. جز این که نابودي جامعهها به
دو صورت است: یکی به سر آمدن وقت معیّن آن جامعه، یعنی سپري کردن دوران کودکی و جوانی و پیري و رسیدن به مرحله
مرگ و تباهی، و دیگري به صورت نابودي در اثر عذاب الهی مانند قوم نوح و عاد و ثمود.
در این آیه تصریح میکند که هیچ آبادي یعنی هیچ جامعهاي وجود ندارد مگر
صفحه : 313
این که ما آن را پیش از روز قیامت هلاك خواهیم کرد و یا آن را سخت عذاب خواهیم نمود، و اضافه میکند که این موضوع در
کتاب نوشته شده است و منظور از کتاب لوح محفوظ است که جایگاه علم خداست. بنابراین اراده پروردگار و سنت الهی بر این
موضوع تعلّق یافته و تخلّف ناپذیر است.
بحثی درباره حتمی بودن سقوط جامعهها
بسیاري از نظریّههاي موجود در زمینه تفسیر و تاریخ روي این مطلب تأکید دارند که هر تمدّنی محکوم به نابودي است و هر
جامعهاي مانند یک فرد انسان پس از طی دورانهاي مختلف از کودکی و جوانی و پیري سرانجام به مرحله مرگ میرسد و هیچ
قدرتی نمیتواند جلوي آن را بگیرد.
این مطلب، هم در سخنان فلاسفه و متفکّران قدیم از قبیل توسیدید و إبن خلدون آمده و هم در سخنان فلاسفه جدید از قبیل هگل
و مارکس و تاینبی.
منتها مارکس وقتی به دوران کمونیسم نهایی که به عقیده او پس از حکومت پرولتري به وجود خواهد آمد میرسد، این مرحله را
مرحله ثبوت و سکون میداند و از قانون تضادّ و تحوّل استثنا میکند ولی در هر صورت، بیشتر صاحب نظران براي هر جامعهاي
دوران مشخّص و عمر معیّنی را پیش بینی میکنند و معتقدند که هر تمدّنی پس از طی مراحلی سرانجام از بین رفتنی است.
صفحه 211 از 409
اکنون ما بر سر آنیم که نظر قرآن را در این زمینه مورد بررسی قرار دهیم و در آیاتی که ناظر به این مسئله است، تدبّر کنیم.
قرآن کریم در آیات متعدّدي از حتمیّت سقوط هر تمدّنی خبر میدهد و خاطرنشان میسازد که براي هر امّتی دوران مشخّصی
وجود دارد که چون آن دوران به سر رسید، آن جامعه از بین میرود و این سرنوشت محتوم هر ملّتی است که
صفحه : 314
بالاخره پس از سپري شدن مدّت معینی که طول آن بستگی به شرایط خاص آن جامعه دارد، به مرحلهاي میرسد که دیگر قابلیّت
بقا و استمرار را از دست میدهد و سرانجام میمیرد. اکنون به این آیات توجّه کنید:
وَ لِکُل أُمَّۀٍ أَجَل فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُونَ ساعَۀً وَ لا یَستَقدِمُونَ (اعراف/ 34 ) براي هر امّتی وقت معیّنی است که چون به سر رسد
نمیتوانند لحظهاي پس و پیش کنند.
وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَۀٍ إِلّا وَ لَها کِتاب مَعلُوم ما تَسبِق مِن أُمَّۀٍ أَجَلَها وَ ما یَستَأخِرُونَ (حجر/ 5) و ما هیچ آبادي را نابود نکردیم مگر این
که براي آن برنامهاي معلوم بود. وقت معیّن هیچ امّتی جلو نمیافتد و نمیتوانند آن را تأخیر بیندازند.
وَ إِن مِن قَریَۀٍ إِلّا نَحن مُهلِکُوها قَبلَ یَوم القِیامَۀِ أَو مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً کانَ ذلِکَ فِی الکِتاب مَسطُوراً (اسراء/ 58 ) هیچ آبادي نیست
مگر این که ما آن را پیش از روز قیامت نابود میسازیم و یا گرفتار عذابی شدید میکنیم. این مطلبی است که در کتاب نوشته شده
است.
چنان که ملاحظه میفرمایید، این آیات بطور صریح و روشن سقوط و نابودي هر جامعهاي را در وقت خود بیان میکند. مطابق این
آیات هر جامعهاي را پرونده و کتابی است که در آن، مدّت حیات و زمان مرگ آن جامعه ثبت شده است و منظور این است که در
علم خدا، زمان سقوط هر جامعه معیّن است و خدا میداند که فلان جامعه در اثر کارهایی که انجام میدهد و عامل سقوط خود را
به وجود میآورد، در فلان تاریخ نابود خواهد شد.
از بعضی از آیات قرآنی استفاده میشود که گاهی در جامعه وامل سقوط به ظاهر پدید میآید امّا سقوط آن جامعه به تعویق
میافتد و مدّتی طول میکشد که به سرنوشت محتوم خود برسد، و این مهلت دادن گاهی بدان جهت است که ظالمان بیشتر گناه
کنند تا به عذابی سختتر و دردناكتر گرفتار شوند و گاهی از باب لطف
صفحه : 315
الهی است که سقوط را به تأخیر میاندازد تا جامعه براي اصلاح خود فرصتی دیگر پیدا کند که اگر این فرصت را هم از دست
بدهد دیگر سقوط و نابودي آن حتمی است و این دو مطلب به ترتیب از آیات زیر استفاده میشود:
وَ لا یَحسَ بَن الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُملِی لَهُم خَیرٌ لِأَنفُسِهِم إِنَّما نُملِی لَهُم لِیَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم عَذاب مُهِین (آل عمران/ 178 ) آنها که کافر
شدند گمان نکنند این که به آنان مهلت میدهیم به نفع آنهاست. ما به آنان مهلت میدهیم تا بر گناهشان افزوده گردد و براي
آنهاست عذابی خوار کننده.
وَ لَو یُؤاخِ ذُ اللّه النّاسَ بِما کَسَ بُوا ما تَرَكَ عَلی ظَهرِها مِن دَابَّۀٍ وَ لکِن یُؤَخِّرُهُم إِلی أَجَل مُسَ  می فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم فَإِن اللّهَ کانَ بِعِبادِهِ
بَصِیراً (فاطر/ 45 ) اگر خداوند مردم را در مقابل آنچه که انجام دادهاند ؤاخذه میکرد، بر روي زمین هیچ جنبندهاي باقی نمیماند
ولی آنها را براي زمان معیّنی به تأخیر میاندازد و چون زمانشان فرا رسد، خداوند به بندگان خود بیناست.
با توجه به آیاتی که خواندیم، نقطه نظر قرآن را در مورد سقوط حتمی هر جامعه به روشنی درك کردیم ولی در این جا نکته بسیار
مهم و حسّاسی وجود دارد که نظر قرآن را در این مسئله از نظریههاي دیگر که آنها نیز معتقد به سقوط حتمی هر جامعه هستند،
متمایز میسازد، و آن این است: جامعهاي که وقت سقوط آن فرا رسیده و به مرحله سقوط حتمی نزدیک شده است، میتواند با
یک تغییر بنیادي در درون خود و با یک جهش انقلابی، مجدّداً احیا شود و در خود قابلیّت ثبات و پایداري ایجاد کند و با یک
صفحه 212 از 409
تجربه جدید، زندگی دوبارهاي را به دست آورد. البتّه این جامعه همان جامعه است، امّا با تحولات و دگرگونیهاي زیربنایی و
اساسی جامعهاي که عوامل سقوط را از بین برده و با سپري کردن دوران فتور و فترت و ابستایی و میراثی، فصل جدیدي را آغاز
کرده و نیروهاي خود را تجدید سازمان داده و آنها را مجدّداً به کار گرفته است.
این مسئله که امکان بازگشت همواره وجود دارد- چنان که خواهیم دید- در آیات متعدّدي از قرآن مجید مورد توجّه قرار گرفته
است و قرآن کریم با تذکّر دادن این
صفحه : 316
معنی نور امید را در دلها روشن میسازد و نومیدي و یأسی را که ممکن است بالاي سر بعضی از جوامع خیمه بزند، از بین میبرد
و افراد چنین جامعهاي را به حرکتی جدید و تجربهاي تازه در بازسازي جامعه خود و تجدید بناي این کاخی که در حال فرو ریختن
است فرا میخواند و خاطرنشان میسازد که اگر چنین مردمی خود را اصلاح کنند و به سوي خدا بازگردند، امکان این که خداوند
آنها را بپذیرد و از هلاك آنها صرف نظر کند بسیار است امّا استفاده از چنین امکانی مجاهدت و مقاومت میخواهد:
ثُم إِن رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِن بَعدِ ما فُتِنُوا ثُم جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِن رَبَّکَ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم (نحل/ 110 ) آن گاه پروردگارت
براي کسانی که هجرت کردند پس از آن که مورد آزمایش قرار گرفتند و سپس جهاد کردند و مقاومت ورزیدند، آري
پروردگارت پس از آن آمرزنده و مهربان است.
در آیات مربوط به توبه نیز به این مطلب اشاره شده است. واضح است که توبه مخصوص فرد نیست و به طوري که قبلًا به تفصیل
بیان کردیم از دیدگاه قرآن جامعه نیز یک شخصیّت مستقل دارد و بنابراین میتواند توبه کند و خود را از سقوط و هلاك و از
غضب الهی نجات دهد و در مسیر غفران و رحمت خداوند قرار بگیرد.
ثُم إِن رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَۀٍ ثُم تابُوا مِن بَعدِ ذلِکَ وَ أَصلَحُوا إِن رَبَّکَ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم (نحل/ 119 ) آن گاه
پروردگارت براي کسانی که از روي نادانی کار زشت کرده و سپس توبه نموده و به اصلاح خود پرداختهاند، همانا پروردگارت
پس از آن آمرزنده و مهربان است.
خداوند راه بازگشت را مسدود نمیکند و همواره میخواهد که جامعهها در آزمایشهایی که از آنها به عمل میآید موفّق شوند و
به سوي ارزشهاي واقعی بازگردند.
صفحه : 317
وَ قَطَّعناهُم فِی الَأرض أُمَماً مِنهُم الصّالِحُونَ وَ مِنهُم دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوناهُم بِالحَسَ نات وَ السَّیِّئات لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ (اعراف/ 168 ) آنان را
در زمین به صورت امتهاي پراکنده ساختیم و بعضی از آنها صالح و بعضی در مقامی پایینتر از آن هستند و آنان را با خوبیها و
بديها امتحان کردیم، شاید که برگردند.
در همین جا این مطلب را بگوییم که این سخن بدان معنی نیست که وقتی عوامل شکست یک جامعه فراهم شد میتوان جلوي آن
را گرفت، بلکه منظور این است که همان جامعه میتواند از این شکست پلی براي پیروزي بسازد و حتّی آن را سکّوي پرشی براي
ایجاد جامعه برتر قرار دهد و یا لا أقل به جامعهاي همانند گذشته بازگردد. البته این امر در صورتی میسّر است که جامعه در خود
و در جاي دیگر از قرآن که پیروزي و « إِن اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوم حَ تّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم » : تغییرات اساسی و بنیادي به وجود آورد
شکست را به خدا نسبت میدهد، به این مطلب اشاره میکند که خداوند- و نه هیچ کس دیگر- میتواند این شکست و خذلان را
تبدیل به پیروزي کند، و رمز آن را هم به دست میدهد: توکّل.
إِن یَنصُ رکُم اللّه فَلا غالِبَ لَکُم وَ إِن یَخذُلکُم فَمَن ذَا الَّذِي یَنصُ رُکُم مِن بَعدِه وَ عَلَی اللّه فَلیَتَوَکَّل المُؤمِنُونَ (آل عمران/ 160 ) اگر
خداوند شما را پیروز کند، هیچ کس نمیتواند بر شما چیره شود و اگر خوارتان سازد، چه کسی جز خود او میتواند شما را یاري
صفحه 213 از 409
دهد! پس مؤمنان به خدا توکّل کنند.
بنابراین، توکّل به مفهوم عمیق و تحرّك آفرین آن، توان آن را دارد که یک جامعه شکست خورده خوار و ذلیل را مجدّداً پیروز
گرداند.
و بدین سان قدرت و اختیار انسان حتّی در مقابل قضایاي حتمی و جبر تاریخ شکسته نمیشود و او میتواند با نیروي اراده خود و با
ایجاد تغییرات اساسی، جامعه محکوم به فناي خود را باز سازي کند و این نظر قرآن درست بر خلاف نظر
صفحه : 318
مکتبهاي معروف در تفسیر و تاریخ است که میگویند وقتی جامعه به مرحله سقوط و زوال رسید، دیگر هیچ چیزي کارساز نیست
و هر گونه فعّالیّت و کوشش امري بیهوده و تلاشی مذبوحانه است. مثلًا به عقیده مارکس وقتی یک جامعه سرمایه داري به مرحله
تحوّل رسید، ورود به مرحله بعدي (کمونیستی) امري غیر قابل اجتناب و حتمی و جزمی است و بر این اساس درباره بعضی از جوامع
عصر خود پیش بینیهاي به اصطلاح علمی کرد که البتّه بسیاري از آنها غلط از آب در آمد، مانند پیش بینی او درباره انقلاب
کمونیستی قریب الوقوع در جامعه صنعتی و سرمایه داري انگلستان و آلمان که محقّق نشد.
مارکس حساب این را نکرده بود که ممکن است همان نظام محکوم به فناي سرمایه داري در درون خود تغییرات اساسی به وجود
آورد و به قول آن نویسنده بر سرعقل بیاید و خود را بازسازي کند.
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 59 الی 60
اشاره
وَ ما مَنَعَنا أَن نُرسِلَ بِالآیات إِلاّ أَن کَذَّبَ بِهَا الَأوَّلُونَ وَ آتَینا ثَمُودَ النّاقَۀَ مُبصِ رَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرسِل بِالآیات إِلاّ تَخوِیفاً ( 59 ) وَ إِذ قُلنا
لَکَ إِن رَبَّکَ أَحاطَ بِالنّاس وَ ما جَعَلنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیناكَ إِلاّ فِتنَۀً لِلنّاس وَ الشَّجَرَةَ المَلعُونَۀَ فِی القُرآن وَ نُخَوِّفُهُم فَما یَزِیدُهُم إِلاّ
( طُغیاناً کَبِیراً ( 60
و ما را از این که معجزاتی بفرستیم باز نداشت مگر این که پیشینیان آن را تکذیب کردند، و به (قوم) ثمود آن ماده شتر را که
( معجزه روشنی بود دادیم و ما معجزهها را جز براي ترساندن نمیفرستیم ( 59
و هنگامی که به تو گفتیم که پروردگارت بر مردم احاطه دارد، و آن خوابی را که به تو نمایان کردیم و آن درخت نفرین شده در
( قرآن را جز براي آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنها را میترسانیم، ولی براي آنها جز طغیانی بزرگ نمیافزاید ( 60
صفحه : 319
نکات ادبی
در این جا به معناي لوح محفوظ است. « الکتاب » -1
نوشته شده. « مسطور » -2
.« من ان نرسل » مجرور است به تقدیر « ان نرسل » -3
روشنگر، حجّت آشکار. « مبصرة » -4
از نظر علم و قدرت بر مردم احاطه و تسلّط دارد. « احاط بالناس » -5
نعت آن است. « الملعونه » و ،« الرؤیا » عطف بر « الشجرة » -6
صفحه 214 از 409
تفسیر و توضیح
آیه ( 59 ) وَ ما مَنَعَنا أَن نُرسِلَ بِالآیات ... معجزههایی که از جانب خداوند به پیامبران داده میشد، براي خود حساب و کتابی داشت و
چنان نبود که هر گاه فردي یا گروهی از پیامبري درخواست معجزه کرد، آن معجزه محقّق شود.
با این وجود پیامبران همواره در برابر درخواست معجزه از سوي برخی از مردم قرار داشتند، اما انجام این درخواستها به سود مردم
نبود، زیرا طبق برخی از آیات قرآنی، اگر معجزه درخواستی انجام میشد و درخواست کننده ایمان نمیآورد، عذاب الهی در همین
دنیا به سراغ او میرفت و او نابود میشد. این بود که بارها مشرکان عصر پیامبر اسلام (ص) از وي درخواست معجزه کردند ولی
خداوند نخواست درخواست آنها را عملی سازد.
خداوند در آیه مورد بحث به همین معنا اشاره میکند و اظهار میدارد که ما را از فرستادن معجزات چیزي باز نداشت مگر این که
پیشینیان آن را تکذیب کردند.
منظور از این معجزات همان معجزات درخواستی و اقتراحی است و در زمان پیامبران گذشته گاهی از این نوع معجزات عملی
میشد و در عین حال مردم آن را سحر و جادو میانگاشتند و پیامبر را تکذیب میکردند و بلافاصله با عذاب الهی روبه رو
میشدند. اما در زمان پیامبر اسلام (ص) معجزات درخواستی عملی نشده تا مردم گرفتار عذاب الهی نشوند. (این موضوع در آیات
بعدي همین سوره مطرح خواهد
صفحه : 320
شد).
همان گونه که گفتیم، این موضوع مربوط به معجزات درخواستی است و این مانع از آن نبود که خداوند به پیامبران خود و از
جمله، به پیامبر اسلام (ص) معجزههایی بدهد که نه به تقاضاي مردم بلکه به صلاح دید خداوند عملی میشد. براي اثبات این
مطلب در دنباله همین آیه از یکی از معجزات پیامبران گذشته نام میبرد و آن ناقه صالح است که معجزه آشکاري بود که به صالح
پیامبر داده بود، اما قوم او ستمگرانه آن ناقه را پی کردند و به تکذیب صالح پرداختند. این معجزه و تمام معجزههایی که خدا
فرستاده فقط براي هدایت مردم و ترساندن آنها از عاقبت کفر و بی ایمانی بود.
آیه ( 60 ) وَ إِذ قُلنا لَکَ إِن رَبَّکَ أَحاطَ بِالنّاس ... براي این که پیامبر اسلام (ص) دچار نومیدي نشود و در کار خود دلگرم باشد، به
او یادآور میشود که به تو گفتهایم:
پروردگارت بر مردم احاطه و تسلط دارد، یعنی از تمام احوال آنها با خبر است و قدرت انجام هر کاري را دارد و او را از آسیب
مردم حفظ خواهد کرد.
پس از این بیان به دو موضوع اشاره میکند که آنها را وسیله آزمایش مردم قرار داده است: یکی آن خوابی که پیامبر دید، و
دیگري درخت نفرین شده در قرآن، و میفرماید: ما این دو را جز براي آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنها را میترسانیم و براي
آنها جز طغیان نمیافزاید.
یا درخت نفرین شده در قرآن چیست! « شجره ملعونه » باید دید که منظور از آن خواب و
در این آیه خواب نیست بلکه حقایقی است که پیامبر آنها را در شب معراج دید و چون روز « رؤیا » گفته شده است که منظور از
پس از معراج آنها را براي مردم تعریف کرد برخی از آنان او را تصدیق کردند و برخی دیگر به تکذیب او پرداختند و این
آزمایشی از جانب خدا بود که صف تصدیق کنندگان از صف تکذیب کنندگان جدا گردد.
درخت زقّوم است که در جهنّم « درخت نفرین شده در قرآن » همچنین منظور از
صفحه : 321
صفحه 215 از 409
میروید و اهل عذاب از آن میخورند و در قرآن از آن چنین یاد شده است:
44 ) همانا درخت زقّوم خوراك گنهکاران است. - إِن شَجَرَةَ الزَّقُّوم طَعام الَأثِیم (دخان/ 43
البته خود درخت ملعون نیست، بلکه آنها که آن را میخورند ملعون هستند و این درخت از آن جهت مایه آزمایش مردم بود که
بعضی از کافران مسخره کنان میگفتند: چگونه در جهنّم که آن چنان داغ است، درخت میروید، آنها غافل بودند که این درخت
قابل مقایسه با درختان دنیا نیست.
به نظر میرسد که تفسیر رؤیاي پیامبر به مشاهدات او در شب معراج، و تفسیر شجره ملعونه به درخت زقّوم، تفسیر روشنی نیست و
شاهدي از آیات دیگر قرآن و سنت صحیح پیامبر بر آن وجود ندارد. البته در سوره فتح آیه 27 ، از یک رؤیاي پیامبر خبر میدهد
که واقعیّت یافت و آن رؤیا مربوط به فتح مکه بود و نمیتوان رؤیایی را که در آیه مورد بحث است بر آن حمل کرد، چون سوره
فتح در مدینه نازل شده و این سوره مکی است. همچنین آیه مربوط به درخت زقّوم نمیتواند شاهدي بر آن تفسیر باشد، چون در
آن جا به آن درخت نفرین نشده است و اساساً آن درخت و یا فرشتگان مأمور جهنّم نباید نفرین بشوند چون به فرمان خدا عمل
میکنند.
اساساً باید آن رؤیا و آن درخت به همدیگر مربوط باشند و هر دو با هم مایه آزمایش مردم قرار گیرند، چون دو تا در کنار هم
استفاده میشد. « فتنتین » خبر داده شده است و اگر آنها دو موضوع جدا از هم بودند، بهتر بود از کلمه « فتنه » آمده و از آنها با لفظ
با مراجعه به روایاتی که از طریق شیعه و سنی نقل شده است، میبینیم براي شجره ملعونه و آن خوابی که پیامبر دیده، تفسیر دیگري
بیان شده است. طبق این روایات، یک شب پیامبر در خواب دید که بنی امیّه چون بوزینگانی از منبر او بالا و پایین میروند، وقتی
بیدار شد بسیار اندوهگین گشت و این آیه نازل شد. بنابراین منظور از آن خواب، پیش بینی حکومت بنی امیه است و شجره ملعونه
در قرآن هم خاندان
صفحه : 322
آنهاست. و این که آنها در کجاي قرآن مورد لعن قرار گرفتهاند باید گفت که لازم نیست در جایی غیر از این جا لعنت شده باشند
که منظور این نیست « بلّغ ما انزل الیک » : همین که گفته میشود شجره ملعونه در قرآن، این خود لعن آنها در قرآن است، مانند آیه
که آنچه را که پیش از این نازل شده ابلاغ کن، بلکه منظور این است که. آنچه را که هم اکنون بر تو نازل میشود، برسان.
به هر حال تفسیر خواب پیامبر و شجره ملعونه به بنی امیّه در روایات بسیاري آمده است و ما چند نمونه از آن را میآوریم:
از سهل بن سعد نقل شده که گفت: پیامبر خدا بنی امیه را در خواب دید که بر منبر او مانند بوزینگان بالا و پایین میروند. او از این
کار بدش آمد و هیچ او را خندان ندیدند تا وقتی که از دنیا رفت و این آیه نازل شد: وَ ما جَعَلنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیناكَ إِلّا فِتنَۀً لِلنّاس وَ
«4».«ِ الشَّجَرَةَ المَلعُونَۀَ فِی القُرآن » «2».« وَ ما جَعَلنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیناكَ «1».ِ الشَّجَرَةَ المَلعُونَۀَ فِی القُرآن
این روایات و چندین روایت دیگر در این باره از طریق اهل سنت نقل شده است و إبن ابی الحدید گفته است: اختلافی در این
«5». نیست که منظور از شجره ملعونه در قرآن بنی امیه است
-----------------------------------
1)- طبري، تفسیر طبري، ج 15 ، ص 77 تفسیر قرطبی ج 10 ، ص 283 . در بعضی از کتابها به جاي بنی امیه، بنو فلان آمده است: )
. شوکانی، فتح القدیر، ج 3، ص 24
. 2)- سیوطی، الدر المنثور، ج 4، ص 191 )
. 3)- امینی، الغدیر، ج 8، ص 248 )
. 4)- سیوطی، الدر المنثور، ج 4، ص 191 )
صفحه 216 از 409
. 5)- إبن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 15 ، ص 175 )
صفحه : 323
از طریق شیعه و مکتب اهل بیت نیز روایات متعددي نقل شده است، از جمله:
«1». یعنی بنی امیه « الشجرة الملعونه فی القرآن » : امام باقر (ع) فرمود
هنگامی نازل شد که پیامبر در خواب دیده «... و ما جعلنا الرؤیا التی اریناك » علی بن ابراهیم از امام صادق (ع) نقل کرده که آیه
«2». بود که بوزینگان بر منبر او بالا میروند و بسیار ناراحت شده بود تا این که این آیه نازل گردید و منظور از آنها بنی امیه هستند
به حکم این که این آیه در مکه نازل شده، خواب پیامبر هم در مکه بوده است البته پیامبر در مکه منبري نداشت ولی این خواب به
پیامبر القا میکرد که به زودي کار او بالا خواهد گرفت و منبري خواهد داشت.
به نظر میرسد که وقتی پیامبر در مکه بود، از مخالفت سرسختانه قریش ناراحت میگشت و نشانههاي یأس در وجود او پیدا میشد
و خدا براي دادن قوت قلب، حوادث آینده اسلام را به او نشان میداد تا مطمئن شود که اسلام در جهان گسترش خواهد یافت.
از جمله در روایتی از پیامبر چنین آمده که فرمود:
«3». زویت لی الارض فأریت مشارقها و مغاربها و سیبلغ ملک امّتی ما زوي لی منها
زمین براي من پیچیده شد و مشارق و مغارب آن را به من نشان دادند و به زودي ملک امّت من به همه آنها میرسد.
همچنین حوادث آینده و فتنههایی که در پیش است نیز در عالم خواب به آن حضرت القا میشد که از جمله آنها همین خواب
است. این فتنهها نوعی آزمایش براي مردم بود که در کوران حوادث راه خود را گم نکنند و اسلام واقعی را دریابند ولی دیدیم که
اکثریت آنها چنین نکردند و به هشدارهایی که پیشاپیش خدا و پیامبر داده بودند و آنان را از قبول حکومت ظالمان برحذر داشته
بودند، توجه نکردند و
-----------------------------------
. 1)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 297 )
. 2)- تفسیر قمی، ج 2، ص 21 )
. 3)- بحار الأنوار، ج 18 ، ص 136 تفسیر صافی، ج 3، ص 445 )
صفحه : 324
و نخوّفهم فما » پس از رحلت رسول خدا در کوره فتنهها ذوب شدند، و شاید دنباله آیه مورد بحث نیز اشاره به همین معنا دارد
« یزیدهم الّا طغیاناً کبیرا
[