گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
[سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 61 الی 65




اشاره
وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَۀِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیسَ قالَ أَ أَسجُدُ لِمَن خَلَقتَ طِیناً ( 61 ) قالَ أَ رَأَیتَکَ هذَا الَّذِي کَرَّمتَ عَلَی لَئِن أَخَّرتَنِ
إِلی یَوم القِیامَۀِ لَأَحتَنِکَن ذُرِّیَّتَه إِلاّ قَلِیلًا ( 62 ) قالَ اذهَب فَمَن تَبِعَکَ مِنهُم فَإِن جَهَنَّمَ جَزاؤُکُم جَزاءً مَوفُوراً ( 63 ) وَ استَفزِز مَن استَطَعتَ
مِنهُم بِصَوتِکَ وَ أَجلِب عَلَیهِم بِخَیلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکهُم فِی الَأموال وَ الَأولادِ وَ عِدهُم وَ ما یَعِدُهُم الشَّیطان إِلاّ غُرُوراً ( 64 ) إِنَّ
( عِبادِي لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطان وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلًا ( 65
و هنگامی که به فرشتگان گفتیم: براي آدم سجده کنید، پس سجده کردند مگر ابلیس که گفت: آیا براي کسی که از گِلی
صفحه 217 از 409
( آفریدي سجده کنم! ( 61
(و) گفت: به من خبر بده این است آن که بر من برتري دادي! اگر مرا تا روز قیامت به تأخیر اندازي، البته بر فرزندان او جز اندکی
( مسلط خواهم شد ( 62
گفت:
( برو، هر یک از آنها از تو پیروي کند، جهنّم پاداش شما خواهد بود، پاداشی فراوان ( 63
و هر کس از آنها را که میتوانی با صداي خود خوار کن و با سواران و پیادگانت بر آنان بتاز و در اموال و اولاد با آنان شریک
( باش و به آنان وعده بده و شیطان به آنان جز از روي فریب وعده نمیدهد ( 64
( همانا تو بر بندگان من تسلّطی نداري و پروردگارت از نظر نگهبانی کفایت میکند ( 65
نکات ادبی
است. « من » گل. این کلمه یا تمیز یا حال و یا منصوب به حذف « طینا » -1
.« ذلک » به من خبر بده. کاف در این جا زاید و فقط براي خطاب است، مانند « أ رأیتک » -2
صفحه : 325
چیره میشوم، تسلط مییابم. احتناك در اصل به معناي افسار زدن به حیوان است که هر کجا بخواهد ببرد و در این «ّ لاحتنکن » -3
جا مفهوم چیره شدن، دارد.
فراوان، به تمامی. « موفور » -4
خوار کن، کوچک کن. « استفزز » -5
بتاز، نیروي خود را بر سر آنها بریز. « اجلب » -6
تفسیر و توضیح
65 ) وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَۀِ اسجُدُوا لِآدَمَ ... در این آیات، داستان خلقت آدم و مخالفت شیطان با او را با هدف هشدار دادن - آیات ( 61
به انسان بیان میکند. البته داستان خلقت آدم در چندین سوره از قرآن مفصلتر از این آمده و در این جا بیشتر روي مخالفت شیطان
و تهدیدهاي او درباره گمراه ساختن فرزندان آدم صحبت شده است.
وقتی خداوند آدم را از خاك آفرید، به فرشتگان دستور داد که همگی براي او سجده کنند، همه آنها براي آدم سجده کردند، جز
ابلیس که سجده نکرد و متکبرانه گفت: آیا براي کسی که از خاك و گِل آفریده شده سجده کنم! ابلیس خود را از آدم برتر
میدید چون او از آتش آفریده شده بود و آدم از گل، و شیطان آتش را برتر از خاك میدانست و لذا به خدا گفت: آیا این است
آن کسی که بر من برتري دادي!
آن گاه ابلیس به تهدید نسل آدم پرداخت و به خدا گفت: اگر مرا تا روز قیامت مهلت دهی، بر نسل او مسلط خواهم شد و آنها را
گمراه خواهم کرد، مگر اندکی از آنها را که بندگان صالح خدا هستند.
در پاسخ ابلیس، از سوي خدا خطاب میرسد که برو و هر چه میخواهی بکن همانا جهنّم پاداش تو و پیروان تو از نسل آدم خواهد
بود، آن هم پاداش فراوان و تمام، یعنی کیفري که به تمام و کمال داده خواهد شد. و نیز خطاب رسید که هر کدام از فرزندان آدم
را که میتوانی با صداي خود به سوي خود بخوان و خوار و حقیرش ساز و با سواران و پیادگانت بر آنان بتاز، یعنی تمام اعوان و
یاران خود را به کار گیر، چه
صفحه 218 از 409
صفحه : 326
یارانی که به سرعت عمل میکنند (سواران) و چه یارانی که به کندي عمل میکنند (پیادگان) همه را به کار گیر و آنان را گمراه
کن و در اموال و اولاد آنان شرکت داشته باش، یعنی آنان را وادار کن که از طریق نامشروع مال و اولاد به دست آورند و به آنان
وعده بده تا سخنان تو را بپذیرند. سپس اضافه میکند که شیطان جز براي فریب مردم به آنان وعده نمیدهد.
منظور از این فرمانها این است که به شیطان گفته میشود: تو هر چه از دستت بر میآید انجام بده، ولی نخواهی توانست بندگان
صالح خدا را گمراه سازي چون خداوند نگهبان آنهاست.
بنابراین شیطان فقط میتواند آن گروه از فرزندان آدم را گمراه کند که خود آنها دنبال شیطان میروند و آمادگی گمراهی را
دارند، ولی آن دسته از فرزندان آدم که در صراط مستقیم و بنده شایسته خدا هستند، از وسوسههاي شیطان و اعوان و انصار او در
مصونیّت قرار دارند.
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 66 الی 69
اشاره
رَبُّکُم الَّذِي یُزجِی لَکُم الفُلکَ فِی البَحرِ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه إِنَّه کانَ بِکُم رَحِیماً ( 66 ) وَ إِذا مَسَّکُم الضُّرُّ فِی البَحرِ ضَ ل مَن تَدعُونَ إِلاّ
إِیّاه فَلَمّا نَجّاکُم إِلَی البَرِّ أَعرَضتُم وَ کانَ الإِنسان کَفُوراً ( 67 ) أَ فَأَمِنتُم أَن یَخسِفَ بِکُم جانِبَ البَرِّ أَو یُرسِلَ عَلَیکُم حاصِ باً ثُم لا تَجِدُوا
لَکُم وَکِیلًا ( 68 ) أَم أَمِنتُم أَن یُعِیدَکُم فِیه تارَةً أُخري فَیُرسِلَ عَلَیکُم قاصِفاً مِنَ الرِّیح فَیُغرِقَکُم بِما کَفَرتُم ثُم لا تَجِدُوا لَکُم عَلَینا بِه تَبِیعاً
(69)
( پروردگارتان کسی است که براي شما کشتی را در دریا راه میبرد تا از فضل او طلب کنید، همانا او به شما مهربان است ( 66
و چون شما را در دریا آسیبی برسد، همه کسانی که میخوانید گم میشوند، جز او و چون شما را به خشکی نجات داد، روي
( گردان میشوید و انسان ناسپاس است ( 67
آیا ایمن هستید از این که شما را در طرف خشکی (به زمین) فرو برد و یا بر شما طوفان شن
صفحه : 327
( بفرستد، آن گاه براي خود نگهبانی پیدا نکنید! ( 68
یا ایمن هستید از این که بار دیگر شما را به آن (دریا) بازگرداند و باد کوبندهاي بر شما بفرستد و شما را به سبب کفرتان غرق کند
( آن گاه براي خود در برابر ما باز خواست کنندهاي نیابید! ( 69
نکات ادبی
به معناي سوق دادن یک چیز است. « ازجاء » . حرکت میدهد، راه میبرد « یزجی » -1
استثناي منقطع است، چون خدا داخل در مستثنی منه نیست، و به یک اعتبار میتوانیم آن را استثناي متصل بگیریم و « الّا ایاه » -2
بگوییم آنها در مواقع خطر، هم خدا و هم بتهاي خود را میخواندند.
.« أ نجوتم فأمنتم » : استفهام توبیخی است و تقدیر آن چنین است « أ فأمنتم » -3
در زمین فرو برد. اصل خسف و خسوف به معناي پنهان شدن است و به خسوف ماه از آن نظر خسوف گفته میشود « یخسف » -4
که نور آن پنهان میشود.
صفحه 219 از 409
بادي که همراه با شن و سنگریزه باشد، طوفان شن. « حاصبا » -5
کوبنده، در هم شکننده. « قاصفا » -6
به معناي پیروي کرد. « تبع » دنبال کننده، مطالبه کننده، بازخواست کننده، از « تبیعا » -7
تفسیر و توضیح
69 ) رَبُّکُم الَّذِي یُزجِی لَکُم الفُلکَ ... یکی از نعمتهاي خدا این است که براي بشر امکان آن را فراهم کرده که از - آیات ( 66
منابع موجود در دریا استفاده کند. براي این کار فکر ساختن کشتی را به بشر القا کرده و حرکت کشتی را در دریا امکان پذیر
ساخته است. میفرماید: پروردگارتان کسی است که براي شما کشتی را در دریا راه میبرد تا
صفحه : 328
از فضل او طلب کنید، یعنی از مواهب و منابع نهفته در دریا استفاده ببرید و روزي خود را از آن تأمین کنید. این بدان جهت است
که خدا بر شما مهربان است و همواره خیر و صلاح انسان را میخواهد.
پس از بیان این مطلب، خاطر نشان میسازد که در همین سفرهاي دریایی اگر شما را گزندي برسد و یک ناراحتی پیش بیاید، مانند
این که کشتی در حال غرق شدن باشد و یا با طوفان و امواج خروشان روبرو شوید، در این هنگام آن خدایان و بتهایی که
میخوانید، گم خواهند شد، یعنی همه آنها از یاد شما خواهند رفت و تنها به سراغ خدا خواهید رفت و براي نجات خود تنها خداي
واقعی را خواهید خواند.
این سخن اشاره به غریزه خداجویی در فطرت انسان است و این که تمام انسانها در ذات و فطرت خود این احساس را دارند که در
مواقع روبه رو شدن با خطرهاي بزرگ و ناگهانی، بی اختیار دل به نیروي غیبی توانمندي میبندند که آنها را در آن مرحله
خطرناك نجات دهد. و آن نیرو همان خداست.
اما این انسان ناسپاس وقتی از خطر رهید، بار دیگر به حالت پیشین خود بر میگردد و غبارهاي خودپرستی و دگر پرستی روي
فطرت او مینشیند و خدا را از یاد میبرد. در آیات بعدي براي این که بشر به خود آید و در خوشیها خدا را فراموش نکند، اظهار
میدارد که آیا شما خاطر جمع هستید که این خوشی و امنیت، پایدار خواهد بود! آیا ایمنید از این که خداوند در همان خشکی و
ساحل که خود را در امنیت میبینید، شما را در زمین فرو برد و یا بر شما طوفان شن بفرستد و پناهگاهی براي خود نیابید! یا شما
ایمنید از این که بار دیگر به دریا بر گردید و خدا باد کوبندهاي بر شما بفرستد و شما را به سبب کفر یا ناسپاسیتان غرق کند و
شما بازخواست کنندهاي نیابید!
در این آیات کافران را که به ناسپاسی خداوند پرداختهاند، با سه نوع بلا تهدید میکند: یکی زلزله و فرو رفتن در زمین، دوم طوفان
شن و سوم غرق شدن در دریا در اثر وزیدن بادهاي کوبنده. و جالب این که این تهدیدها رابا دو جمله تکمیل میکند
صفحه : 329
یکی این که شما در برابر ما پشتیبان و نگهبان نخواهید یافت، و دیگر این که شما بازخواست کنندهاي از ما نخواهید یافت، یعنی
وقتی شما هلاك شدید، کسی نیست که بتواند از خدا بازخواست کند که چرا اینها را هلاك کردي!
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 70 الی 72
اشاره
صفحه 220 از 409
وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلناهُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ وَ رَزَقناهُم مِنَ الطَّیِّبات وَ فَضَّلناهُم عَلی کَثِیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضِ یلًا ( 70 ) یَومَ نَدعُوا کُلَّ
أُناس بِإِمامِهِم فَمَن أُوتِیَ کِتابَه بِیَمِینِه فَأُولئِکَ یَقرَؤُنَ کِتابَهُم وَ لا یُظلَمُونَ فَتِیلًا ( 71 ) وَ مَن کانَ فِی هذِه أَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعمی وَ
( أَضَلُّ سَبِیلًا ( 72
و به تحقیق فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا (بر مرکبها) حمل کردیم و از چیزهاي پاکیزه روزي دادیم و
( آنها را بر بسیاري از آفریدههاي خود برتري دادیم ( 70
روزي که هر گروهی را با امام خود میخوانیم، پس هر کس که پرونده او به دست راستش داده شود، آنان پرونده خود را
( میخوانند و به اندازه رشته شکاف هسته خرما ستم نشوند ( 71
( و هر کس در این دنیا کور باشد، او در آخرت کور و گمراهتر است ( 72
نکات ادبی
گرامی داشتیم، کرامت دادیم. « کرّمنا » -1
است. « فضّلنا » و یا فعل « اذکر » به خاطر ظرف بودن منصوب است، و عامل یا فعل مقدّر « یوم » -2
و « نقیر » : رشتهاي که در شکاف هسته خرما وجود دارد، و این کنایه از ناچیزي و بی مقداري است و مشابه آن است « فتیلا » -3
.« قطمیر »
اگر چه به صورت صیغه افعل « اعمی » نابینا. هم در نابینایی چشم سر و هم در نابینایی چشم دل به کار میرود. ضمناً « اعمی » -4
التفضیل است ولی معناي تفضیل
صفحه : 330
.« اشدّ عمیا » : نمیدهد و در مقام تفضیل باید گفت
تفسیر و توضیح
آیه ( 70 ) وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلناهُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ ... در میان موجودات عالم، انسان ویژگیهاي منحصر به خود را دارد و
هم از لحاظ داشتن نیروهاي عظیم فکري و مادي و هم از لحاظ داشتن قابلیت تکلیف و رسیدن به مقام قرب الهی، موجودي برتر
است.
در فلسفه قرآنی، انسان را در اوج عظمت و اصالت میبینیم، و میبینیم که انسان در میان موجودات عالم، موجودي با ارزش و
شاهکاري گرانبهاست تا آن حدّ که در جایی از قرآن پس از ذکر مراحل خلقت انسان، خداوند به خودش تبریک میگوید
(فَتَبارَكَ اللّه أَحسَن الخالِقِینَ) و در چندین مورد انسان را مسجود ملائکه معرفی میکند و در آیه مورد بحث نیز کرامت و شرافت و
فضیلت فرزندان آدم را خاطر نشان میسازد.
در این آیه چهار ویژگی براي فرزندان آدم ذکر میکند:
-1 فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم. منظور از این کرامت، عظمت انسان در داشتن فکر و اندیشه و استعدادهاي گوناگونی است
که میتواند به وسیله آن در طبیعت تصرّف کند و براي خود زندگی بهتري بسازد و نیز انسان، قدرت انتخاب و خود آگاهی دارد.
-2 آنها را در خشکی و دریا بر مرکبها حمل کردیم. انسان براي حمل و نقل و مسافرتهاي خود، موجودات دیگر را استخدام
میکند، در خشکی چارپایان و وسایط نقلیه گوناگون و در دریا کشتیها را به خدمت گرفته است.
-3 آنان را از چیزهاي پاکیزه روزي دادیم. خوراك انسان نیز نسبت به حیوانات دیگر، برتري خاصی دارد و او براي خود
صفحه 221 از 409
خوراكهاي متنوّع و لذیذي میسازد و از میوهها، سبزيها و گوشتهاي گوناگون بهره میبرد.
-4 آنها را بر بسیاري از آفریدههاي خود برتري دادیم. این ویژگی از همه مهمتر
صفحه : 331
است، زیرا مربوط به فضیلت معنوي انسان در رسیدن به کمالات نفسانی و پاداشهاي الهی است. در این ویژگی، انسان از همه
موجودات برتري ندارد، بلکه ممکن است موجوداتی باشند مانند فرشتگان که از نظر کمالات در مرتبهاي بالاتر از انسان قرار گیرند،
چون در آیه شریفه میفرماید: انسان را بر بسیاري از موجودات برتري دادیم و نه همه موجودات.
توجه کنیم که مقایسه انسان با فرشته، مقایسه نوعی است، یعنی نوع فرشته از نوع انسان برتر است و این مانع از آن نخواهد بود که
افراد خاصی از فرزندان آدم بر فرشتگان برتري داشته باشند و لذا ما پیامبران و اولیاي خدا را برتر از فرشتگان میدانیم و به همین
جهت فرشتگان مأمور شدند براي آدم سجده کنند و به تعظیم و تکریم او بپردازند.
بنابراین، در بحث معروفی که میان متکلمان وجود دارد مبنی بر این که آیا انسان افضل است یا ملائکه، نظر صواب این است که
نوع ملائکه از نوع انسان افضل است، ولی برخی از افراد بشر به مرحلهاي از کمال میرسند که از ملائکه برتر میشوند.
آیه ( 71 ) یَومَ نَدعُوا کُل أُناس بِإِمامِهِم ... در این آیه توجه پیامبر و مردم را به روز قیامت جلب میکند، روزي که برتري فرزندان
آدم و یا سقوط آنها را از نظر معنوي نتیجه خواهد داد و آنها با پاداشها، یا کیفرهاي الهی روبه رو خواهند شد.
می فرماید: به یادآور روزي را که هر گروهی را با امامشان میخوانیم یعنی هر گروهی همراه با امام خود وارد محشر خواهند شد.
منظور از امام در این جا پیشوا و پیشرو است و شامل پیامبران و امامان و رهبران فکري میشود. گروهی که در دنیا در مکتب
پیامبران و اولیاي خدا بودهاند همراه با آنان و گروهی که دنباله رو شیطان و افراد گمراه کننده و ائمه کفر بودهاند، همراه با آنان به
محشر خواهند آمد.
هنگامی که همه مردم در موقف حساب قرار گرفتند، به هر یک از آنان کارنامه و یا پروندهاي داده میشود. کارنامه نیکان به دست
راست آنان و کارنامه بدان به دست چپ آنان داده خواهد شد. نیکان با خوشحالی کارنامه خود را خواهند خواند و بدان با
صفحه : 332
شرمندگی تمام، آرزو خواهند کرد که کاش میان آنها و آن کارنامه فاصله زیادي بود؟ در این آیه از گروه اول یاد میکند و
میفرماید: هر کس که پرونده اعمال او به دست راستش داده شود، آنان پرونده خود را خواهند خواند و خواهند دید که به اندازه
رشته شکاف هسته خرما به آنها ستم نشده است. منظور از این عبارت این است که کوچکترین ستمی به آنها نشده است.
این موضوع در آیات دیگر به تفصیل بیشتري آمده، از جمله:
فَأَمّا مَن أُوتِیَ کِتابَه بِیَمِینِه فَسَوفَ یُحاسَب حِساباً یَسِیراً. وَ یَنقَلِب إِلی أَهلِه مَسرُوراً. وَ أَمّا مَن أُوتِیَ کِتابَه وَراءَ ظَهرِه فَسَوفَ یَدعُوا ثُبُوراً.
12 ) پس آن که کارنامهاش به دست راستش داده شود، به زودي با او حسابی آسان کنند و شادمان به - وَ یَصلی سَعِیراً (انشقاق/ 7
سوي یاران خویش رود. و اما آن که کارنامهاش از پشت سرش داده شود، به زودي به هلاکت فریاد بر آورد و به آتش افروخته در
آید.
آیه ( 72 ) وَ مَن کانَ فِی هذِه أَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعمی ... پاداشها و کیفرهایی که در آخرت داده میشود، عکس العمل کارهاي
انسان در دنیاست. اگر انسان در دنیا به راه حق نرود و بینش الهی نداشته باشد و مانند کوران که اشیا را نمیبینند، حقایق عالم را
نبیند، او در آخرت نیز کور خواهد بود و گمراهتر از دنیا.
این که میفرماید: چنین شخصی در آخرت گمراهتر از دنیا خواهد بود، شاید ناظر به این معنا باشد که در آخرت چشم بصیرت همه
باز میشود و حتی کافران هم حقیقت را در مییابند، اما این حالت هیچ سودي براي آنان ندارد و با این که به عالم شهود
صفحه 222 از 409
رسیدهاند، هرگز نخواهند توانست که به کمالی دست یابند. بنابراین، حالت سرگشتگی و گمراهی آنان بدتر از گمراهی دنیا خواهد
بود، چون در دنیا امکان این که کسی حق را درك نکند و گمراه شود، وجود دارد، ولی در آخرت حق را درك میکند باز گمراه
و سرگشته است.
این که بعضیها در آخرت، کور محشور خواهند بود، حقیقتی است که در آیات
صفحه : 333
دیگر قرآنی هم آمده و شاید منظور از آن کوري واقعی باشد و خدا دیدگان آنها را از آنها بگیرد و این نوعی مجازات است و
حتی برخی از کافران، در آخرت علاوه بر کوري، لال و کر هم خواهند بود.
وَ نَحشُرُهُم یَومَ القِیامَۀِ عَلی وُجُوهِهِم عُمیاً وَ بُکماً وَ صُ  ما مَأواهُم جَهَنَّم (اسراء/ 97 ) و آنان را در روز قیامت کور و لال و کر محشور
میکنیم و جایگاهشان جهنّم است.
126 سوره طه، کسانی که در قیامت کور محشور میشوند، زبان به اعتراض میگشایند که: خدایا، ما در دنیا بینا - طبق آیات 124
بودیم و چشم داشتیم، چرا اکنون ما را کور محشور کردهاي، خطاب میرسد که تو در دنیا آیات ما را فراموش کردي و اکنون به
کیفر آن کار فراموش خواهی شد.
چند روایت
فقال: امامهم الذي بین اظهرهم و هو قائم اهل ،« یَومَ نَدعُوا کُل أُناس بِإِمامِهِم » :( -1 عن عبد اللّه بن سنان، قال: قلت لابی عبد اللّه (ع
«1». زمانه
فرمود: با آن امامشان که در « روزي که هر گروهی را با امامشان میخوانیم » : إبن سنان گفت: از امام صادق درباره این آیه پرسیدم
میان آنهاست و قائم اهل زمان خود است.
فقال: یجیء رسول اللّه (ص) فی قومه و علیّ « یَومَ نَدعُوا کُل أُناس بِإِمامِهِم » -2 عن الفضیل، قال: سألت أبا جعفر (ع) عن قول اللّه
«2». فی قومه و الحسن فی قومه و الحسین فی قومه و کل من مات بین ظهرانی امام جاء معه
فرمود: پیامبر خدا « روزي که هر گروهی را با امامشان میخوانیم » : فضیل میگوید: از امام باقر (ع) درباره این سخن خداوند پرسیدم
در میان قومش و علی در میان
-----------------------------------
. 1)- کافی، ج 1، ص 451 )
. 2)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 302 )
صفحه : 334
قومش و حسن در میان قومش و حسین در میان قومش خواهند آمد، و هر کس که در زمان امامی از دنیا برود همراه او خوهد آمد.
قال: ذلک الذي « وَ مَن کانَ فِی هذِه أَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعمی » :ّ -3 عن ابی بصیر قال: سألت ابا عبد اللّه (ع) عن قول اللّه عزّ و جل
«1». یسوّف نفسه الحج،ّ یعنی حجّۀ الاسلام حتّی یأتیه الموت
« و هر کس در این دنیا کور باشد او در آخرت نیز کور است » : ابو بصیر گفت: از امام صادق درباره این سخن خداوند پرسیدم
فرمود: او کسی است که حج واجب را که همان حجّۀ الاسلام است، به تأخیر میاندازد تا این که میمیرد.
قال: من لم یدلّه خلق « وَ مَن کانَ فِی هذِه أَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعمی » : -4 عن محمّد بن مسلم عن أبی جعفر (ع) فی قوله تعالی
صفحه 223 از 409
السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار و دوران الفلک و الشمس و القمر و الآیات العجیبات علی أنّ وراء ذلک أمرا أعظم منه
«2». فهو فی الاخره أعمی و أضل سبیلا
سؤال کرد. « و هر کس در این دنیا کور باشد در آخرت نیز کور است » : محمّد بن مسلم از امام باقر (ع) درباره این سخن خداوند
امام فرمود: هر کس که آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز و حرکت فلک و آفتاب و ماه و نشانههاي شگفت، او را
هدایت نکند به این که پشت سر اینها امر عظیمی وجود دارد، او در آخرت کور و گمراه است.
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 73 الی 77
اشاره
وَ إِن کادُوا لَیَفتِنُونَکَ عَن الَّذِي أَوحَینا إِلَیکَ لِتَفتَرِيَ عَلَینا غَیرَه وَ إِذاً لاتَّخَذُوكَ خَلِیلًا ( 73 ) وَ لَو لا أَن ثَبَّتناكَ لَقَد کِدتَ تَرکَن إِلَیهِم
شَیئاً قَلِیلًا ( 74 ) إِذاً لَأَذَقناكَ ضِ عفَ الحَیاةِ وَ ضِ عفَ المَمات ثُم لا تَجِ دُ لَکَ عَلَینا نَصِ یراً ( 75 ) وَ إِن کادُوا لَیَستَفِزُّونَکَ مِنَ الَأرضِ
( لِیُخرِجُوكَ مِنها وَ إِذاً لا یَلبَثُونَ خِلافَکَ إِلاّ قَلِیلًا ( 76 ) سُنَّۀَ مَن قَد أَرسَلنا قَبلَکَ مِن رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحوِیلًا ( 77
-----------------------------------
[.....] . 1)- کافی، ج 4، ص 268 )
. 2)- تفیسر البرهان، ج 6، ص 125 )
صفحه : 335
و همانا نزدیک بود که تو را از آنچه به تو وحی کردیم بفریبند تا جز آن را به دروغ بر ما نسبت دهی و در این صورت تو را به
( دوستی برگیرند ( 73
( و اگر نبود که ما تو را استوار کردیم، نزدیک بود اندکی به آنان مایل شوي ( 74
در این صورت ما به تو دو برابر مجازات در زندگی و دو برابر مجازات پس از مرگ میچشانیدیم، آن گاه براي خود در برابر ما
( یاوري نمییافتی ( 75
و همانا نزدیک بود تو را از این سرزمین حرکت دهند تا تو را از آن جا بیرون کنند، در این صورت پس از تو جز اندکی درنگ
( نمیکردند ( 76
( سنّت و روش پیامبرانی که پیش از تو فرستادیم و سنّت ما را دگرگونی نمییابی ( 77
نکات ادبی
مخفف از ثقیله و براي تأکید است. « و ان کادوا » در « ان » -1
در این جا به معناي فریب دادن است. « فتنه » تو را فریب دهنده « لیفتنوك » -2
ممکن است در جاهاي دیگر معانی و وجوه دیگري داشته باشد.
نوشته « اذاً » و اگر این حالت را نداشته باشد به صورت « اذن » در آن هنگام، این کلمه اگر به مضارع نصب بدهد به صورت « اذاً » -3
میشود.
میل میکنی، گرایش مییابی. « ترکن » -4
دو برابر، دو چندان. « ضِعف » -5
صفحه 224 از 409
تو را وادار به حرکت کنند. « یستفزّونک » -6
این سرزمین، منظور شهر مکه و یا مدینه است. و الف و لام براي عهد است. « الارض » -7
بگیریم و معناي دوم در صورتی « خلف » را از « خلاف » پس از تو، یا بر خلاف تو. معناي اول در صورتی است که « خلافک » -8
بگیریم. « مخالفت » است که آن را از
صفحه : 336
است. « لا یلبثون » و متعلق به « کسنّۀ » به تقدیر « سنّۀ » -9
تفسیر و توضیح
75 ) وَ إِن کادُوا لَیَفتِنُونَکَ عَن الَّذِي أَوحَینا إِلَیکَ ... کفار قریش براي مبارزه با اسلام از هر راهی وارد میشدند و از هر - آیات ( 73
شیوهاي استفاده میکردند. آنها گاهی با تهدید و شکنجه و تهمت زدن وارد عمل میشدند و گاهی هم دست به تطمیع و فریبکاري
میزدند.
یک روز آنها با پیامبر از در مذاکره و تفاهم وارد شدند و ضمن تعریف از پیامبر که تو سرور ما هستی، از او خواستند که در بعضی
از موارد سختگیري نکند و به بتهاي آنها احترام بگذارد، در مقابل آنها نیز با پیامبر مخالفت نکنند و او را آزاد بگذارند و از در
دوستی وارد شوند. پیامبر خدا که از هر فرصتی براي هدایت مردم استفاده میکرد، با خود اندیشید که اگر مخالفت قریش و مانع
تراشی آنها برداشته شود، او در امر تبلیغ اسلام موفقتر خواهد بود، ولی خداوند به یاري پیامبر خود آمد و او را از اندیشه گرایش به
کافران باز داشت.
این آیات ناظر به همان جریان است و به پیامبر یادآور میشود که کافران نزدیک بود که تو را از آنچه به تو وحی کردیم- یعنی
قرآن- فریب دهند تا چیزي جز آن را به ما نسبت دهی و ببافی تا آنها تو را دوست بدارند و اگر نبود که ما تو را استوار کردیم و به
یاري تو شتافتیم نزدیک بود که اندکی به سوي آنها تمایل کنی و اگر چنین میکردي تو را دو برابر دیگران در این دنیا و دو برابر
دیگران در آخرت عذاب میکردیم.
از این آیات معلوم میشود که هنوز پیامبر گرایشی به آنان نکرده بود و فقط اندیشه این گرایش در او پیدا شده بود که لطف الهی
دستش را گرفت و او را از این کار بازداشت و این همان مقام عصمت است که پیامبران دارند و در عین حال جبرآور نیست، یعنی
چنان نبود که پیامبر دیگر قدرت گرایش به کفار را از دست داده باشد، بلکه او باز هم این قدرت را داشت ولی با راهنمایی خدا
این کار را نکرد و معناي
صفحه : 337
عصمت همین است و معصوم کسی است که با میل و اراده خود دنبال گناه نمیرود، نه این که مجبور به ترك گناه باشد. البته
معصوم مورد لطف خداوند است و همواره به او مدد میرسد و لذا در روایت آمده که پیامبر خدا همواره براي خود چنین دعا
خدایا، هرگز به اندازه یک چشم به هم زدن مرا به حال خودم وامگذار. « اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفۀ عین ابدا » : میکرد
یک دلیل بر این که پیامبر در گرایش نکردن به کفار مجبور نبود، تهدیدي است که در آیه بعدي آمده است، میفرماید: اگر چنین
میکردي ما تو را دو برابر دیگران در این دنیا و دو برابر دیگران در آخرت عذاب میکردیم و براي خود در برابر ما یاوري
نمییافتی.
نظیر این آیات، آیاتی است که در سوره حاقّه آمده است، به این شرح:
45 ) و اگر او برخی سخنان را بر ما میبافت، هر - وَ لَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الَأقاوِیل.ِ لَأَخَ ذنا مِنه بِالیَمِین.ِ ثُم لَقَطَعنا مِنه الوَتِینَ (حاقه/ 44
صفحه 225 از 409
آینه او را با دست راست میگرفتیم سپس رگ او را میبریدیم.
به نظر میرسد، این که در این آیات و آیات مورد بحث، از عذاب سخت دنیوي براي پیامبر در صورتی که به خداوند دروغ ببندد،
با این تأکید سخن گفته شده، نشان میدهد که سنت الهی بر این جاري است که اگر کسی به دروغ ادعاي پیامبري و وحی کند و
در شرایطی باشد که بتواند نوع مردم را فریب دهد و شیّادي و دروغگویی او بر هیچ کس آشکار نشود، خداوند، در همین دنیا او را
سخت مجازات میکند و او رسوا میشود، زیرا چنین کسی غیر از شیّادان و مدعیان دروغین است که دروغگویی آنها براي افراد
آگاه روشن است اگر چه گروهی ناآگاه هم به دنبال آنها بیفتند.
در آیه مورد بحث، از عذب مضاعف و دو چندان سخن به میان آمده این هم یکی دیگر از سنتهاي خداست که افراد آگاه و آشنا
به حقایق الهی اگر گناه کنند عذاب آنها چند برابر عذاب افراد ناآگاه است. این حقیقت در آیاتی که راجع به همسران پیامبر
صفحه : 338
نازل شده، نیز آمده است:
مَن یَأت مِنکُن بِفاحِشَ ۀٍ مُبَیِّنَۀٍ یُضاعَف لَهَا العَذاب ضِ عفَین (احزاب/ 30 ) هر کسی از شما (زنان پیامبر) گناه آشکار بکند، به او دو
برابر عذاب خواهد شد.
77 ) وَ إِن کادُوا لَیَستَفِزُّونَکَ مِنَ الأَرض ...: همان گونه که گفتیم، کفار قریش از هر راهی براي ستیز با اسلام وارد - آیات ( 76
میشدند. یکی دیگر از اقدامات آنها این بود که تلاش کردند که پیامبر را از مکه بیرون کنند. آنها با تهدید و ایجاد وحشت در
میان مسلمانان سعی داشتند که پیامبر را در شرایطی قرار بدهند که از مکه بیرون رود. در این آیه با اشاره به همین موضوع اظهار
میدارد که اگر آنها تو را از مکه بیرون کنند، پس از تو جز زمان اندکی زنده نمیمانند، یعنی خدا بلاي خود را به آنان نازل
میکند و آنها را نابود میسازد.
البته پیامبر از مکه به مدینه هجرت فرمود ولی چنین نبود که آنها بیرون کنند بلکه خود آن حضرت به فرمان الهی هجرت کرد، چون
مدینه براي گسترش اسلام جاي مناسبی بود. در عین حال بسیاري از سران قریش که زمینه هجرت پیامبر را فراهم کرده بودند پس
از اندك زمانی، یعنی در جنگ بدر، که در سال دهم هجرت واقع شد، هلاك شدند.
بعضیها گفتهاند که این آیه مربوط به یهود است که میخواستند پیامبر را از مدینه بیرون کنند و به او پیشنهاد کردند که پیامبران
در شام اقامت میکنند و تو هم به آن جا برو، ولی این مطلب با مکی بودن سوره منافات دارد، مگر این که بگوییم این آیات در
مدینه نازل شده است.
در آیه بعدي خاطر نشان میسازد که این کار، یعنی نابودي کسانی که پیامبر را از شهر خود بیرون کنند، یک سنت الهی است که
در مورد پیامبران گذشته نیز جریان داشت و سنت خدا تغییرناپذیر است. این مطلب در آیات دیگر قرآن نیز آمده است:
( وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِم لَنُخرِجَنَّکُم مِن أَرضِنا أَو لَتَعُودُن فِی مِلَّتِنا فَأَوحی إِلَیهِم رَبُّهُم لَنُهلِکَن الظّالِمِینَ (ابراهیم/ 13
صفحه : 339
و کافران به پیامبرانشان گفتند: البته شما را از سرزمینمان بیرون میکنیم مگر این که به آیین ما برگردید، پس پروردگارشان به
آنان وحی کرد که حتماً ستمگران را نابود میکنیم.
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 78 الی 79
اشاره
صفحه 226 از 409
أَقِم الصَّلاةَ لِدُلُوك الشَّمس إِلی غَسَق اللَّیل وَ قُرآنَ الفَجرِ إِن قُرآنَ الفَجرِ کانَ مَشهُوداً ( 78 ) وَ مِنَ اللَّیل فَتَهَجَّد بِه نافِلَۀً لَکَ عَسی أَن
( یَبعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحمُوداً ( 79
( نماز را موقع زوال خورشید تا تاریکی شب بپادار و نیز نماز صبح را، همانا نماز صبح در دیدگاه (فرشتگان) است ( 78
( و بخشی از شب را نیز با نماز بیدار باش، نافلهاي که مخصوص توست باشد که پروردگارت تو را به مرتبهاي شایسته برساند ( 79
نکات ادبی
براي تعیین وقت است. « لدلوك » زوال. ضمناً لام در « دلوك » -1
تاریکی. « غسق » -2
است. « الصلوة » در این جا به معناي نماز است چون در نماز قسمتی از قرآن قرائت میشود. ضمناً قرآن الفجر، عطف به « قرآن » -3
چیزي که در معرض دید قرار گرفته است. « مشهود » -4
شبانه عبادت کن، براي خواندن نماز بیدار باش. « فتهجّد » -5
تفسیر و توضیح
79 ) أَقِم الصَّلاةَ لِدُلُوك الشَّمس ... این آیه اوقات نمازهاي پنجگانه یومیه را بیان میکند. از زوال آفتاب (یعنی وقت - آیات ( 78
ظهر که پرتو خورشید از شاخص میگذرد و در اصطلاح به آن وقت زوال گفته میشود) تا نیمه شب که هنگام تاریکی
صفحه : 340
مطلق شب است (غسق اللیل) این مدت براي خواندن نمازهاي ظهر و عصر و مغرب و عشاء است و دیگر نماز صبح که از آن به
یاد کرده است و به سبب اهمیت نماز صبح خاطرنشان میکند که نماز صبح در معرض دیدگاه است، منظور این است « قرآن الفجر »
که نماز صبح را، هم فرشتگان شب و هم فرشتگان روز میبینند و هر دو آن را مینویسند.
از این آیه معلوم میشود که از زوال خورشید تا نیمه شب، وقت مشترك چهار نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء است و چون ظهر
و عصر باید در روز خوانده شود و مغرب و عشاء در شب، از ظهر تا غروب وقت مشترك نمازهاي ظهر و عصر و از مغرب تا نیمه
شب وقت مشترك نمازهاي مغرب و عشاء است و البته باید ترتیب رعایت شود و اول و آخر وقت در نظر گرفته شود، یعنی به اندازه
خواندن چهار رکعت نماز، وقت اختصاصی نماز ظهر به هنگام زوال خورشید است و به اندازه خواندن چهار رکعت نماز، وقت
اختصاصی عصر قبل از غروب خورشید است و به همین صورت است نمازهاي مغرب و عشاء.
بنابراین، طبق این آیه جمع کردن میان دو نماز ظهر و عصر و همینطور دو نماز مغرب و عشاء با رعایت ترتیب اشکالی ندارد، و
پیامبر خدا (ص) چندین بار نماز ظهر و عصر و همینطور نماز مغرب و عشاء را به صورت جمع خواند و فرمود: این براي آن است
«1». که بر امّت من آسان گرفته شود
«2». براي همین است که به عقیده شیعه جمع میان نمازها جایز است و ائمه اهلبیت (ع) به مشروعیت آن تصریح کردهاند
نمازهاي یومیهاي که براي هر مسلمانی واجب است همین نمازهاي پنجگانه است ولی براي شخص پیامبر، نماز دیگري هم واجب
است و آن نماز شب است که براي دیگران مستحب است. در این باره خطاب به پیامبر میفرماید: بخشی از شب را -----------
------------------------
. 1)- طبرانی، المعجم الکبیر، ج 3، ص 169 )
. 2)- وسائل الشیعه، ج 3، ص 92 )
صفحه 227 از 409
صفحه : 341
براي نماز بیدار باش. این یک تکلیف افزونی براي توست، باشد که پروردگارت تو را به مقامی شایسته و پسندیده برساند.
پیامبر خدا تمام تکالیفی را که مسلمانان داشتند، باید اجرا میکرد ولی او تکلیفهاي دیگري هم داشت که مخصوص آن حضرت
گفته میشود، یکی از آنها همین وجوب خواندن نماز شب و تهجّد بود که علاوه بر این آیه در آیات « خصائص النبی » بود و به آن
دیگري به آن اشاره شده است:
4) اي جامه به خود پیچده؟ شب - یا أَیُّهَا المُزَّمِّل قُم اللَّیلَ إِلّا قَلِیلًا. نِصفَه أَوِ انقُص مِنه قَلِیلًا. أَو زِد عَلَیه وَ رَتِّل القُرآنَ تَرتِیلًا (مزّمّل/ 1
را زنده بدار مگر اندکی از آن را. نیمهاش یا اندکی از آن کم کن یا اندکی بر آن بیفزا و قرآن را شمرده شمرده بخوان.
یا مرتبهاي بلند و پسندیده است و « مقام محمود » در برابر این تکلیف، خداوند پاداش بزرگی به پیامبر خود میدهد، و آن داشتن
طبق روایات منظور از آن، داشتن مقام شفاعت است و پیامبر در قیامت به امت خود شفاعت خواهد کرد.
بحثی درباره اوقات نماز
درباره اوقات نمازهاي پنجگانه در کتابهاي فقهی بحثهاي مفصلی شده است و ما در این جا این موضوع را از دیدگاه آیات
قرآنی مورد بررسی قرار میدهیم و البته برخی از روایات را نیز به تناسب بحث خواهیم آورد. در قرآن کریم در بیش از شش
اوقات نماز بطور کلی و عام بیان شده که مشروحترین آنها عبارتند از: «1» آیه
1. أَقِم الصَّلاةَ لِدُلُوك الشَّمس إِلی غَسَق اللَّیل وَ قُرآنَ الفَجرِ إِن قُرآنَ الفَجرِ کانَ
-----------------------------------
1)- رجوع شود به: فاضل مقداد، کنز العرفان، مکتبۀ المرتضویۀ، تهران 1373 ش، ج 1، ص 66 به بعد. )
صفحه : 342
مشهودا (اسراء/ 78 ) نماز را موقع زوال خورشید تا تاریکی شب بپادار و نیز نماز صبح را، همانا نماز صبح در دیدگاه (فرشتگان)
است.
در این آیه اوقات نماز از زوال آفتاب تا تاریکی شب تعیین شده، به اضافه نماز صبح که وقت آن هنگام فجر است. منظور از زوال
آفتاب لحظهاي است که خورشید از وسط آسمان عبور میکند و سایههاي اشیا، پس از آن که به کوتاهترین حد رسیده بود، شروع
به بلند شدن میکند و معمولًا آن را با شاخص اندازه گیري میکنند. و منظور از تاریکی شب نیمه شب است، البته برخی از مفسران
آن را به آغاز تاریکی معنا کردهاند ولی با توجه به این که آیه در مقام بیان وقت نماز عشاء هم هست نباید به این قول اعتنا کرد،
قرآن » و منظور از «1». است « غسق اللیل » چون در برخی از روایات تصریح شده که آخرین وقت نماز عشاء نیمه شب است که همان
نماز صبح است و اطلاق این نام به نماز از جهت وجوب قرائت قرآن در نماز است. در آیه اضافه میکند که نماز صبح در « الفجر
معرض دید است اشاره به این که نماز صبح را هم فرشتگان شب و هم فرشتگان روز مشاهده میکنند و هر دو گروه براي آن ثواب
مینویسند.
در این آیه وقت نماز صبح به روشنی تعیین شده ولی وقت چهار نماز دیگر به طور کلی بیان شده است و آن از هنگام ظهر تا نیمه
شب است.
2. وَ أَقِم الصَّلاةَ طَرَفَی النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیل إِن الحَسَ نات یُذهِبنَ السَّیِّئات ذلِکَ ذِکري لِلذّاکِرِینَ (هود/ 115 ) و نماز را بپادار در دو
طرف روز و در بخشهایی از شب، همانا خوبیها بديها را از میان میبرد. این، یاد آوري براي یاد آوران است.
در این آیه اوقات نماز دو طرف روز و بخشی از شب تعیین شده است. منظور از دو طرف روز پیش از ظهر و بعد از ظهر است که
صفحه 228 از 409
نماز صبح در نیمه اول روز و قبل از
-----------------------------------
. 1)- وسائل الشیعه، ج 3، ص 146 )
صفحه : 343
طلوع آفتاب و نماز ظهر و عصر در نیمه دوم روز و پیش از غروب آفتاب خوانده میشود، و نمازهاي مغرب و عشاء هم در بخشی از
شب خوانده میشود.
منظور از حسنات در آیه نمازهاي یومیه است که باعث از بین رفتن گناهان میشود. و پیامبر خدا (ص) این آیه را به خاطر همین
«1». جمله امیدوار کنندهترین آیه قرآن نامیده است
3. فَاصبِر عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ قَبلَ طُلُوع الشَّمس وَ قَبلَ غُرُوبِها وَ مِن آناءِ اللَّیل فَسَ بِّح وَ أَطرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرضی
(طه/ 130 ) پس بر آنچه میگویند صبر کن و پیش از بر آمدن آفتاب و پیش از غروب آن به ستایش پروردگارت تسبیح بگو و نیز
ساعتهاي شب و طرفهاي روز تسبیح بگو، باشد که خوشنود شوي.
این آیه هم، به اوقات نمازهاي یومیه اشاره دارد: پیش از طلوع آفتاب وقت نماز صبح و پیش از غروب آفتاب وقت نماز ظهر و
نیز اشاره به وقت نماز صبح و ظهر و عصر است و به خاطر « اطراف نهار » عصر و لحظههاي شب وقت نماز مغرب و عشاء است و
اهمیت تکرار شده است.
سبح بحمد » البته این مطلب بنابر تفسیر معروف آیه است که آن را مربوط به نمازهاي یومیه میدانند. بعضیها گفتهاند که منظور از
مطلق ذکر خدا و تسبیح و تنزیه اوست. « ربک
به هر حال، آنچه در این سه آیه آمده و در چند آیه دیگر هم به آن اشاره شده، بیان اوقات نماز بطور کلی است و وقت دقیق
«2». نمازها را روایات تعیین کرده است
مطلبی که در این جا به آن میپردازیم این است که طبق این آیات وقت نماز موسع است و مکلف میتواند نماز خود را در طول
دلوك الشمس زوال » یا « زلفا من اللیل بخشی از شب » یا « طرفی النهار دو طرف روز » آن وقتی که قرآن بیان کرده مانند
-----------------------------------
. 1)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 161 )
2)- رجوع شود به: وسائل الشیعه، ج 3، ص 78 به بعد. )
صفحه : 344
بخواند، هر چند که خواندن نماز در اول وقت مستحب مؤکد است و در روایتی از امام باقر « غسق اللیل تاریکی شب » تا « آفتاب
چنین نقل شده که فرمود:
«1». اعلم ان اوّل الوقت ابدا افضل فعجّل الخیر ما استطعت
بدان که اول وقت افضل است و تا میتوانی در خیر شتاب کن.
مطلب مهم دیگري که از این آیات به دست میآید این است که برخی از این وقتها میان دو نماز مشترك است و بنابراین میتوان
یا « طرفی النهار » آنها را با رعایت ترتیب با هم خواند و مثلًا میان ظهر و عصر و یا مغرب و عشاء را جمع کرد. چون تعبیرهایی مانند
به مشترك بودن وقت برخی از نمازها دلالت دارد، هر چند که در روایات براي هر « اطراف النهار » یا « زلفا من اللیل » یا « آناء اللیل »
کدام وقت فضیلتی بیان شده است.
این که شیعه معمولًا نمازهاي ظهر و عصر و نیز نمازهاي مغرب و عشاء را با هم میخواند، بر اساس مفهوم کلی این آیات و تصریح
صفحه 229 از 409
ائمه معصومین (ع) بر جواز آن است. طبق برخی از روایات، خود پیامبر خدا (ص) هم گاهی در سفر و حضر و حتی گاهی بدون
داشتن عذري نمازهاي خود را به صورت جمع میخواند، به این روایات توجه کنید:
«2». عن ابی جعفر (ع) قال: صلّی رسول اللّه بالناس الظهر و العصر حین زالت الشمس فی جماعۀ من غیر علّۀ
امام باقر (ع) فرمود: پیامبر خدا وقت زوال آفتاب نماز ظهر و عصر را با مردم با جماعت خواند و این در حالی بود که هیچ عذري
نداشت.
عن عبید بن زرارة قال: سألت أبا عبد اللّه عن وقت الظهر و العصر، فقال: اذا زالت الشمس فقد دخل وقت الظهر و العصر جمیعا الّا انّ
«3». هذه قبل هذه، ثم انت فی وقت منها جمیعا حتی تغیب الشمس
-----------------------------------
. 1)- وسائل الشیعه، ج 3، ص 88 )
. 2)- وسائل الشیعه، ج 3، ص 92 )
3)- همان. )
صفحه : 345
عبید بن زراره میگوید: از امام صادق (ع) راجع به وقت ظهر و عصر پرسیدم، فرمود: هنگامی که آفتاب زوال کرد، وقت ظهر و
عصر با هم داخل شده است، جز این که این (ظهر) پیش از این (عصر) است، آن گاه تو وقت را براي هر دو داري تا زمانی که
خورشید غروب کند.
در کتابهاي حدیثی آنها روایاتی «1» با این که فقهاي اهل سنت جمع میان دو نماز را جز در سفر و یا براي عذري جایز نمیدانند
وجود دارد که بر مشروعیت و جواز این کار دلالت میکند. در این روایات آمده است که پیامبر گاهی بدون هیچ گونه عذري
نمازهاي ظهر و عصر و یا مغرب و عشاء را به صورت جمع میخواند. به چند نمونه از این روایات توجه کنید:
«2». 1. عن جابر بن یزید عن إبن عباس ان النبی (ص) صلی بالمدینۀ سبعا و ثمانیا الظهر و العصر و المغرب و العشاء
إبن عباس گفت: پیامبر در مدینه نمازهاي ظهر و عصر و مغرب و عشاء را هفت رکعت و هشت رکعت خواند.
بخاري در ذیل این حدیث اضافه میکند که ایوب گفت: شاید شب بارانی بوده است. ولی این ذیل در کتب دیگر نیامده و به هر
حال جزء حدیث نیست بلکه جملهاي است که براي توجیه آن اضافه شده است، ولی خواهیم دید که این توجیه وجهی ندارد، زیرا
در روایت دیگري از إبن عباس که نقل خواهیم کرد تصریح شده است که پیامبر این کار را بدون هیچ عذري انجام داد.
2. عن سعید بن جبیر عن إبن عباس قال: جمع رسول اللّه (ص) بین الظهر و العصر و المغرب و العشاء بالمدینۀ فی غیر خوف و لا
مطر (فی حدیث وکیع) قال: قلت: لابن
-----------------------------------
. 1)- إبن قدامه، المغنی، ج 2، ص 120 )
2)- صحیح بخاري، دار المعرفۀ، بیروت، ج 1، ص 137 صحیح مسلم، دار الفکر، بیروت، ج 2 ص 152 تحفۀ الاحوذي، ج 1، ص )
47 مسند ابو داود طیالسی، ص 341 السنن الکبري نسائی، ج 1، ص 157 صحیح إبن حبان، ج 4، ص 474 المعجم الکبیر طبرانی، ج
12 ، ص 137 ، و چندین کتاب حدیثی دیگر.
صفحه : 346
عباس: لکی فعل ذلک! قال: کی لا یحرج امته (و فی حدیث ابی معاویۀ) قیل لابن عباس:
«1». ما اراد الی ذلک! قال: اراد ان لا یحرج امته
صفحه 230 از 409
إبن عباس گفت: پیامبر در مدینه بیآن که خوفی و یا بارانی باشد، میان نمازهاي ظهر و عصر و مغرب و عشاء را جمع کرد. در
حدیث وکیع آمده که به إبن عباس گفتم: براي چه چنین کرد! گفت: تا امتش به زحمت نیفتد. و در حدیث ابو معاویه آمده که به
إبن عباس گفته شد: منظور پیامبر چه بود! گفت: خواست امتش به زحمت نیفتد.
3. عبد اللّه بن شفیق میگوید: روزي إبن عباس بعد از عصر براي ما سخن میگفت تا این که آفتاب غروب کرد و ستارگان دیده
شدند و مردم میگفتند: نماز نماز. در این هنگام مردي از بنی تمیم آمد و بیوقفه صدا زد: نماز نماز. إبن عباس گفت: بی مادر؟
آیا سنت را به من یاد میدهی! پیامبر را دیدم که میان نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء جمع کرد. عبد اللّه بن شفیق میگوید: از
«2». این سخن چیزي به دلم وارد شد، پس نزد ابو هریره آمدم و مسئله را از او پرسیدم و او سخن إبن عباس را تصدیق کرد
4. روایت إبن شفیق با اسناد دیگري به این صورت هم نقل شده که میگوید:
مردي به إبن عباس گفت: نماز، و إبن عباس ساکت بود. آن مرد این سخن را سه بار تکرار کرد، پس إبن عباس گفت: بی مادر؟
«3». آیا نماز را به ما تعلیم میدهی! ما در عهد پیامبر خدا میان دو نماز را جمع میکردیم
5. عن زاذان قال: قال إبن مسعود: جمع رسول اللّه بین الاولی و العصر و بین المغرب و العشاء فقیل له، فقال: صنعته لئلّا تکون امتی
«4». فی حرج
إبن مسعود گفت: پیامبر خدا (ص) میان اولی (ظهر) و عصر و میان مغرب و عشا را
-----------------------------------
. 1)- صحیح مسلم، ج 2، ص 152 مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 223 سنن ابی داود، ج 1، ص 273 سنن ترمذي، ج 1، ص 121 )
[.....] . 2)- صحیح مسلم، ج 3، ص 152 مسند ابی داود، ص 355 )
3)- صحیح مسلم، ج 3، ص 152 ، مضمون این احادیث از عبد اللّه بن مسعود و ابو هریره هم نقل شده است. (هیثمی، مجمع )
. الزوائد، ج 2، ص 161 ) و نیز از ابو ایوب: مسند ابی داود، ص 81
. 4)- طبرانی، المعجم الکبیر، ج 3، ص 169 )
صفحه : 347
جمع کرد. در این باره از او پرسیده شد، فرمود: تا امت من در سختی نباشد.
انصافاً این روایات به روشنی بر مشروعیت و جواز جمع میان نمازها دلالت دارد و حمل آنها بر زمان عذر و یا سفر کاري غیر
منطقی و ناصواب و براي توجیه یک اندیشه پیش ساخته است. البته در کتب احادیث اهل سنت روایاتی هم نقل شده که از جمع
کردن میان نمازها نهی شده است ولی هیچ یک از آنها به صحت و قوت احادیثی که از إبن عباس نقل شده نمیرسد و بیهقی سه
«1». حدیث در این باره نقل میکند و سپس در سند هر سه حدیث تردید میکند و ضعیف بودن آنها را روشن میسازد
براي همین است که برخی از فقهاي اهل سنت، به جواز جمع میان دو نماز در صورت حاجت فتوا دادهاند، مشروط بر این که آن را
براي خود عادت قرار ندهند.
نووي این قول را از إبن سیرین و اشهب از اصحاب مالک و از قفال و شاسی از اصحاب شافعی و از ابی اسحاق مروزي از اصحاب
إبن حجر نیز سخنان مشابهی «2». حدیث و نیز از إبن منذر نقل کرده و گفته است این قول را روایت إبن عباس تأیید میکند
«3». دارد
البته اهل سنت جمع میان نمازهاي ظهر و عصر را در عرفات و مغرب و عشاء را در مشعر به اتفاق جایز میدانند و به آن عمل
«4». میکنند
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 80 الی 85
صفحه 231 از 409
اشاره
وَ قُل رَب أَدخِلنِی مُدخَلَ صِدق وَ أَخرِجنِی مُخرَجَ صِدق وَ اجعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلطاناً نَصِیراً ( 80 ) وَ قُل جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِل إِنَّ
الباطِلَ کانَ زَهُوقاً ( 81 ) وَ نُنَزِّل مِنَ القُرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَ ۀٌ لِلمُؤمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِینَ إِلاّ خَساراً ( 82 ) وَ إِذا أَنعَمنا عَلَی الإِنسانِ
( أَعرَضَ وَ نَأي بِجانِبِه وَ إِذا مَسَّه الشَّرُّ کانَ یَؤُساً ( 83 ) قُل کُلٌّ یَعمَل عَلی شاکِلَتِه فَرَبُّکُم أَعلَم بِمَن هُوَ أَهدي سَبِیلًا ( 84
( وَ یَسئَلُونَکَ عَن الرُّوح قُل الرُّوح مِن أَمرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُم مِنَ العِلم إِلاّ قَلِیلًا ( 85
-----------------------------------
. 1)- بیهقی، السنن الکبري، ج 3، ص 169 )
. 2)- شرح نووي بر مسلم، ج 5، ص 219 ، و به نقل از او: سیوطی، تنویر الحوالک، ص 163 )
. 3)- إبن حجر، فتح الباري، ج 2، ص 20 )
. 4)- سرخسی، المبسوط، ج 1، ص 149 )
صفحه : 348
و بگو: پروردگارا، مرا به صورتی استوار وارد کن و به صورتی استوار خارج کن و براي من از سوي خودت حجّتی یاري دهنده
( قرار بده ( 80
( بگو: حق آمد و باطل از میان رفت، همانا باطل از میان رفتنی است ( 81
( و از قرآن چیزي را نازل میکنیم که آن شفا و رحمت براي مؤمنان است و ستمگران را جز زیانکاري نمیافزاید ( 82
( و چون به انسان نعمت دهیم، روي میگرداند و کنار میکشد و چون بدي به او میرسد، نا امید میگردد ( 83
( بگو: هر کس بر اساس روش خود عمل میکند، و پروردگارتان به کسی که راه یافتهتر است آگاهتر است ( 84
( و از تو درباره روح میپرسند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و از علم جز اندکی به شما داده نشده است ( 85
نکات ادبی
مصدر میمی از دخول و خروج هستند. « مُخرج » و « مُدخل » -1
از میان رفت، نابود شد. « زهق » -2
دور شد، کنار کشید. « نَئا » -3
مشتق شده و به معناي شیوهاي است که شخصیت انسان بر آن شکل گرفته « شکل » روش، عادت، طریقه. این کلمه از « شاکله » -4
است.
فرمان پروردگارم، کار پروردگارم. « امر ربّی » -5
نمیتواند متعلق به ما بعد آن باشد. « الّا » دانست، چون ما قبل « قلیلا » است و نباید آن را متعلق به « اوتیتم » متعلق به « من العلم » -6
تفسیر و توضیح
81 ) وَ قُل رَب أَدخِلنِی مُدخَلَ صِدق ... پس از تکلیف پیامبر به خواندن - آیات ( 80
صفحه : 349
به آن حضرت یاد میدهد که براي خود چنین دعا کند و بگوید: پروردگارا، مرا به « مقام محمود » نماز شب و وعده رساندن او به
صفحه 232 از 409
صورتی استوار وارد کن و به صورتی استوار خارج کن. یعنی وقتی اقدام به کاري میکنم، ورود و خروج من و آغاز و انجام آن
کار، به صورتی شایسته و استوار باشد. و نیز براي من از سوي خودت حجّتی یاري دهنده قرار بده، یعنی چنان که در برابر مخالفان
حجت روشن و قانع کنندهاي داشته باشم.
در آیه بعد به پیامبر خود تعلیم میدهد که به مخالفان بگوید: حق آمد و باطل از میان رفت که باطل از میان رفتنی است. منظور از
حق، اسلام و قرآن است و منظور از باطل کفر و شرك است، با آمدن اسلام کفر و شرك راه زوال پیش گرفت و اگر چه به هنگام
نزول این آیه در مکه هنوز کفر و شرك قوت داشت و مشرکان نیرومند بودند، ولی پایههاي آن لرزان شده بود و دیر یا زود باید از
میان میرفت و دیدیم که در مدت کوتاهی چنین شد و هنوز ده سال نگذشته بود که شهر مکه فتح شد و بتها سرنگون شدند و
پیامبر خدا به هنگام فتح مکه در سال هشتم هجرت وقتی وارد مسجد الحرام شد و بتها را سرنگون کرد، همین آیه را که در مکه
نازل شده بود تلاوت کرد اشاره به این که اکنون مضمون این آیه تحقق یافته است.
آیه ( 82 ) وَ نُنَزِّل مِنَ القُرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَۀٌ ... یکی از خاصیتهاي عجیب قرآن کریم این است که این وحی الهی براي کسانی
که حقانیت آن را باور دارند مایه شفا و رحمت و پیشرفت و سعادت است، ولی براي کسانی که با آن ستیز میکنند، عامل بدبختی
و زیانکاري است و در این آیه تصریح میکند که ما از قرآن چیزي را نازل میکنیم که در آن براي مؤمنان شفا و رحمت است ولی
ستمگران را جز خسران نمیافزاید.
کسانی که خود را سرسپرده قرآن کنند و مفاهیم آن را در جان و دل خود جاي دهند، به قلههاي عظمت و سعادت و کرامت انسانی
میرسند و نور قرآن روشنی بخش راه زندگی آنها و شفا بخش دردهاي روحی آنها میشود و در دنیا و آخرت از نعمتهاي و
عنایتها و رحمتهاي پروردگار برخوردار میشوند، در مقابل کسانی
صفحه : 350
که مخالف قرآن باشند، قرآن براي آنها مایه زیانکاري و بدبختی است، زیرا هر حکمی از قرآن را که زیر پا بگذارند بر گناه و
گمراهی آنها افزوده میگردد. اساساً هر نعمتی که از آن بطور درست استفاده نشود تبدیل به نقمت میشود.
حقیقتی که در این آیه آمده در چندین آیه دیگر قرآنی نیز مورد تأکید قرار گرفته است، از جمله:
وَ إِذا ما أُنزِلَت سُورَةٌ فَمِنهُم مَن یَقُول أَیُّکُم زادَته هذِه إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتهُم إِیماناً وَ هُم یَستَبشِرُونَ. وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم
125 ) و چون سورهاي نازل شود، برخی از آنان میگویند: این - مَرَض فَزادَتهُم رِجساً إِلَی رِجسِهِم وَ ماتُوا وَ هُم کافِرُونَ (توبه/ 124
سوره ایمان کدام یک از شما را افزود! پس کسانی که ایمان آوردهاند بر ایمان آنها میافزاید و آنان شادمان میشوند. ولی کسانی
که در دل هایشان بیماري است، پلیدي بر پلیدیشان بیفزاید و در حالی که کافرند میمیرند.
شفا بودن قرآن که در آیه مورد بحث آمده، به این صورت است که با ذکر حجتها و برهانهاي روشن بیماريهایی چون جهل و
شرك و گمراهی را از میان میبرد و رحمت بودن قرآن هم به این صورت است که به استقامت در دین و سعادت و کرامت
میرساند. بنابراین قرآن با شفا بودن، بیماريها را از بین میبرد و زمینه را براي نزول رحمت آماده میسازد و با رحمت بودن،
باعث تکامل روح و متصف شدن آن به انواع صفات کریمه میشود.
بعضیها شفا بودن قرآن را اعم از شفاي بیماريهاي روحی و جسمی میدانند و معتقدند که در شرایط خاصی، تبرك به آیات
قرآنی چه با نوشتن و چه با خواندن باعث شفاي بیماري جسمی میگردد.
آیه ( 83 ) وَ إِذا أَنعَمنا عَلَی الإِنسان أَعرَضَ وَ نَأي بِجانِبِه ... بیان یکی از حالات انسان به هنگام روبه رو شدن با خیر و شرّ و نعمت و
نقمت است، وقتی از سوي خدا نعمتی به انسان میرسد، متکبرانه و مغرورانه روي بر میگرداند و دامن کشان میرود، گویا
صفحه : 351
صفحه 233 از 409
که آن نعمت را خود او کسب کرده است و اهمیتی به نقش عمده خدا در دادن آن نعمت نمیدهد، همان گونه که قارون
نعمتهایی را که در اختیار داشت به علم و زیرکی خود نسبت میداد:
( قالَ إِنَّما أُوتِیتُه عَلی عِلم عِندِي أَ وَ لَم یَعلَم أَن اللّهَ قَد أَهلَکَ مِن قَبلِه مِنَ القُرُون مَن هُوَ أَشَ دُّ مِنه قُوَّةً وَ أَکثَرُ جَمعاً (قصص/ 78
(قارون) گفت: همانا آنچه به من داده شده، بنابر دانشی است که نزد من است.
آیا ندانست که خدا پیش از او نسلهایی را نابود کرد که نیرویشان از او فزونتر و فراهم آوردنشان (از مال دنیا) از او بیشتر بود!
همچنین انسان که در مقام برخورداري مغرور و غافل است، به هنگام سختی و گرفتاري، دچار یأس و نومیدي میشود و در چنین
حالتی است که رو به سوي خدا میآورد و براي خود دعا میکند، ولی چون گرفتاري او برطرف شود، باز خدا را فراموش میکند:
وَ إِذا مَس الإِنسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّه مُنِیباً إِلَیه ثُم إِذا خَوَّلَه نِعمَۀً مِنه نَسِیَ ما کانَ یَدعُوا إِلَیه مِن قَبل (زمر/ 8) و چون انسان را گزندي برسد،
پروردگار خویش را در حالی که روي به سوي او آورده میخواند، آن گاه چون او را نعمتی از خود دهد، آنچه را که پیشتر
میخواند فراموش میکند.
فَإِذا مَس الإِنسانَ ضُ رٌّ دَعانا ثُم إِذا خَوَّلناه نِعمَ ۀً مِنّا قالَ إِنَّما أُوتِیتُه عَلی عِلم (زمر/ 49 ) پس چون انسان را گزندي برسد، ما را
میخواند، آن گاه چون نعمتی از خود به او دادیم، میگوید: جز این نیست که آن نعمت را بر اساس دانشی (که دارم) داده شدم.
آنچه گفتیم در طبیعت انسان است، ولی انسان با رشد فکري و افزایش ایمان و معنویت میتواند به مرحلهاي برسد که به هنگام رفاه
و برخورداري هم به یاد خدا باشد و نعمتهایی را که در اختیار دارد از خدا بداند، همان گونه که سلیمان در اوج برخورداري
گفت:
صفحه : 352
هذا مِن فَضل رَبِّی لِیَبلُوَنِی أَ أَشکُرُ أَم أَکفُرُ (نمل/ 40 ) این از فضل پروردگار است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزاري یا ناسپاسی
میکنم!
آیه ( 84 ) قُل کُلٌّ یَعمَل عَلی شاکِلَتِه ... کارهایی که از انسان سر میزند، برخاسته از یک سلسله انگیزههاي درونی است که عوامل
محیطی و پرورشی و حتی وراثتی در پیدایش آنها نقش دارند و انسان همواره دست به کارهایی میزند که با روشی که در زندگی
براي خود اخذ کرده، مطابقت دارد.
قرآن کریم در این آیه بر این مطلب تأکید میکند و اظهار میدارد که هر کس بر اساس روش و طریقه خود عمل میکند. اشاره به
این که افراد با ایمان به خاطر داشتن روحیّه ایمانی و الهی همواره کارهاي شایسته انجام میدهند و افراد بی ایمان و فاسق هم، بر
مبناي روش خود کارهاي ناپسند به جا میآورند و زمینههاي خیر و شرّ در شخصیتی که انسان براي خود ساخته است، وجود دارد.
سپس اضافه میکند که پروردگارتان به کسی که راه یافتهتر است داناتر است یعنی خدا همان گونه که از اعمال خوب و بد انسان
آگاه است از انگیزه و نیت او نیز آگاهی دارد.
باید دانست که شخصیت و منش انسان فقط ایجاد زمینه میکند و الزامآور نیست یعنی حتی کسی که از اول شخصیت منفی براي
خود ساخته است میتواند دست به کارهاي خوب هم بزند و حتی میتواند منش خود را تغییردهد.
آیه ( 85 ) وَ یَسئَلُونَکَ عَن الرُّوح قُل الرُّوح مِن أَمرِ رَبِّی ... بشر همواره در جست جوي پاسخ این سؤال بوده است که روح انسانی
چیست و از کجا آمده است! البته بعضیها اساساً روح را منکر شدهاند و کارهایی را که به روح نسبت داده میشود، مربوط به فعل
و انفعالات فیزیولوژیکی دانستهاند، ولی تمام مذاهب آسمانی و بسیاري از دانشمندان علوم طبیعی، روح را حقیقتی جدا از جسم
انسان میدانند و براي آن آثار گوناگونی ثابت میکنند و در عین حال تعریف روشنی از حقیقت روح به دست نمیدهند. شاید این
کار بدان جهت است که اساساً روح چیزي جدا از عالم مادیات است و براي ما که همواره با ماده سر و کار داریم، درك و فهم آن
صفحه 234 از 409
غیر ممکن
صفحه : 353
است و ابزارهاي فهم ما از دریافت آن ناتوان است.
در این آیه گفته شده که از تو درباره روح میپرسند، در پاسخ آنها بگو: روح از فرمان پروردگار من است. این پاسخ روشن
میسازد که بشر نمیتواند حقیقت روح را درك کند و فقط باید بداند که روح به فرمان خدا آفریده شده و با جسم ترکیب شده
است.
مفسران گفتهاند که بعضی از سران قریش به مدینه (یثرب) رفته بودند و با یهودیانی که در آن جا بودند راجع به پیامبر اسلام و
ادعاي نبوت او صحبت کردند.
یهودیان به آنان گفتند: از او درباره روح بپرسید، اگر روح را براي شما تعریف کرد بدانید که پیامبر نیست ولی اگر از تعریف آن
خودداري نمود او پیامبر است. مشرکان که به مکه برگشتند، از پیامبر درباره روح پرسیدند و پاسخی که دریافت کردند همین بود
که در این آیه آمده است.
این که میفرماید: روح از امر پروردگار من است، اشاره به یکی از مراحل آفرینش انسان میکند که در جریان خلقت آدم آمده
است:
فَإِذا سَوَّیتُه وَ نَفَخت فِیه مِن رُوحِی فَقَعُوا لَه ساجِ دِینَ (حجر/ 29 ) پس چون او را ساختم و از روح خود در او دمیدم براي او سجده
کنید.
و در جریان بیان مراحل خلقت جنینی انسان، پس از عبور از مرحله پوشانیدن گوشت بر استخوان، از حلول روح در جنین به عنوان
آفرینش دیگر یاد میکند:
فَکَسَونَا العِظامَ لَحماً ثُم أَنشَأناه خَلقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللّه أَحسَن الخالِقِینَ (مؤمنون/ 14 ) پس بر استخوانها پردهاي از گوشت پوشانیدیم،
آن گاه او را به صورت آفرینشی دیگر پدید آوردیم، مبارك است خداوندي که بهترین آفرینندگان است.
در قرآن کریم کلمه روح به فرشتگان به خصوص جبرئیل و نیز به وحی الهی اطلاق شده است. شاید تناسب آن تأثیر گذاري
فرشتگان و همچنین وحی الهی در امور عام، همچون تأثیر گذاري روح در بدن است.
صفحه : 354
جمله پایانی آیه که میفرماید: شما از علم جز اندکی داده نشدهاید، توجه مردم را به این موضوع مهم جلب میکند که در جهان،
حقایق بسیاري است که شما از کنه آن آگاه نیستید و روح یکی از آنهاست.
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 86 الی 89
اشاره
وَ لَئِن شِئنا لَنَذهَبَن بِالَّذِي أَوحَینا إِلَیکَ ثُم لا تَجِ دُ لَکَ بِه عَلَینا وَکِیلًا ( 86 ) إِلاّ رَحمَ ۀً مِن رَبِّکَ إِن فَضلَه کانَ عَلَیکَ کَبِیراً ( 87 ) قُل
لَئِن اجتَمَعَت الإِنس وَ الجِنُّ عَلی أَن یَأتُوا بِمِثل هذَا القُرآن لا یَأتُونَ بِمِثلِه وَ لَو کانَ بَعضُ هُم لِبَعض ظَهِیراً ( 88 ) وَ لَقَد صَرَّفنا لِلنّاس فِی
( هذَا القُرآن مِن کُل مَثَل فَأَبی أَکثَرُ النّاس إِلاّ کُفُوراً ( 89
( و اگر بخواهیم آنچه را به تو وحی کردهایم میبریم، آن گاه خود را درباره آن بر ما یاوري نمییابی ( 86
( جز رحمتی از پروردگارت، همانا فضل او بر تو بزرگ است ( 87
صفحه 235 از 409
بگو: اگر انس و جن گرد هم آیند که مانند این قرآن را بیاورند، نمیتوانند مانند آن را بیاورند، اگر چه برخی از آنها بر برخی
( دیگر کمک باشند ( 88
( و بتحقیق در این قرآن براي مردم از هر مَثَلی بیان کردیم ولی بیشتر مردم جز ناسپاسی کاري نکردند ( 89
نکات ادبی
است. « بل » یا « لکن » و یا استثناي منقطع به معناي « نصیرا » یا استثناي متصل و مربوط به « إلّا رحمۀ » -1
است و بر جواب شرط غلبه کرده و یا جواب شرط است و بدان « لئن » که به حالت رفع آمده یا جواب لام قسم در « لا یأتون » -2
جهت مرفوع است که شرط در این جمله ماضی است و در چنین حالتی لازم نیست جواب مجزوم باشد.
به معناي پشت مشتق شده است. « ظهر » هم پشت، کمک و یاور، از « ظهیر » -3
گردانیدیم، تغییر دادیم، گوناگون بیان کردیم. « صرّفنا » -4
صفحه : 355
.« لم یفعلوا الّا کفورا » : استثناي مفرغ است به تقدیر « الّا کفورا » -5
تفسیر و توضیح
89 ) وَ لَئِن شِئنا لَنَذهَبَن بِالَّذِي أَوحَینا إِلَیکَ .... این دو آیه تأکیدي است بر این که پیامبر خدا همواره در حمایت لطف و - آیات ( 86
رحمت پروردگار است و پیامبر باید همواره به این موضوع توجه داشته باشد. میفرماید: اگر بخواهیم آنچه را که به تو وحی
کردیم، از میان میبریم، یعنی قرآن را از یاد تو میبریم و تو در برابر ما هیچ گونه یاوري نمییابی. اساساً قدرتی برتر از خدا نیست
که کسی بتواند در برابر او ایستادگی کند. سپس اضافه میکند: ولی رحمت پروردگارت شامل حال توست و فضل خدا بر تو
بزرگ است و لطف الهی همواره با تو بوده است و چنان نخواهد بود که قرآن را از تو بگیریم.
بخش اول این سخن هشدار به پیامبر و بخش دوم آن بیان لطف و عنایت خدا بر آن حضرت است.
89 ) قُل لَئِن اجتَمَعَت الإِنس وَ الجِنُّ ... قرآن کریم براي اثبات معجزه بودن خود، بارها از مردم خواسته است که اگر در - آیات ( 88
حقانیت قرآن تردید دارند، همانند آن را از پیش خود بسازند که در این صورت میتوانند آن را باطل کنند. این درخواست که
نامیده میشود. « تحدّي » نوعی مبارزه طلبی است، در اصطلاح
این تحدّي گاهی با تمام قرآن (همین آیه) و گاهی با ده سوره (سوره هود آیه 13 ) و گاهی با یک سوره (سوره بقره آیه 23 ) انجام
گرفته است، ولی به شهادت تاریخ، هرگز کسی یا گروهی نتوانسته است مانند یک سوره از سورههاي قرآن را بیاورد و دشمنان
اسلام براي کوبیدن آن از هر راهی حتی از راه جنگ وارد شدهاند ولی از این راه که راه آسانی مینماید وارد نشدهاند، چون
نتوانستهاند.
براي همین است که قرآن در این آیه باصراحت اعلام میکند که اگر انس و جن دور هم جمع شوند که مانند این قرآن را بیاورند،
نمیتوانند، اگر چه پشتیبان و کمک همدیگر باشند. علت این کار یا قرار گرفتن قرآن در اوج فصاحت و بلاغت است و یا
صفحه : 356
یعنی منصرف « صرفه » بدان جهت است که خداوند از طریق اعجاز مردم را از انجام چنین کاري باز میدارد و آن همان قول به
کردن مردم از اندیشه مقابله با قرآن است که برخی از بزرگان مانند سید مرتضی و شیخ مفید به آن عقیده دارند، ولی ایرادهایی به
این قول گرفتهاند که به نظر میرسد ناشی از عدم توجه به معناي واقعی صرفه است، و این که میگویند: اگر قائل به صرفه باشیم
صفحه 236 از 409
باید قرآن از نظر فصاحت و بلاغت در درجه پایینی باشد، سخن ناصوابی است و قائلین به صرفه در فصاحت و بلاغت قرآن تردیدي
ندارند و معتقدند که مطلب بالاتر از اینهاست.
اساساً اگر قائل به صرفه نباشیم، چه تضیمنی وجود دارد که در آینده کسی پیدا نشود که مانند قرآن را بیاورد! اگر بگویند که
«1». خداوند در همین آیه مورد بحث خبر داده که هرگز نمیتوانند، میگوییم این همان صرفه است
در آیه بعدي میفرماید: ما در این قرآن از هر مَثَلی آوردیم یعنی هر چه را که مربوط به هدایت مردم و زمینه ساز ایمان آنان باشد،
در این قرآن بیان کردیم ولی بیشتر مردم از آن سرباز زدند و جز ناسپاسی کاري نکردند.
که در این آیه آمده، دلالت میکند بر این که: ما در قرآن با شیوههاي مختلف و باعبارتهاي گوناگون حقایق را « صرّفنا » کلمه
براي مردم بیان کردیم و براي آنها صحبتها و برهانها و موعظهها و عبرتها و معجزهها و اوامر و نواهی و تشویقها و هشدارها
آوردیم، ولی بسیاري از مردم مکه از حقایق قرآن سرباز زدند و با آن به مخالفت پرداختند و به کفر و شرك خود ادامه دادند و این
ناسپاسی در برابر نعمت قرآن بود.
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 90 الی 96
اشاره
وَ قالُوا لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی تَفجُرَ لَنا مِنَ الَأرض یَنبُوعاً ( 90 ) أَو تَکُونَ لَکَ جَنَّۀٌ مِن نَخِیل وَ عِنَب فَتُفَجِّرَ الَأنهارَ خِلالَها تَفجِیراً ( 91 ) أَو
تُسقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمتَ عَلَینا کِسَفاً أَو تَأتِیَ بِاللّه وَ المَلائِکَۀِ قَبِیلًا ( 92 ) أَو یَکُونَ لَکَ بَیت مِن زُخرُف أَو تَرقی فِی السَّماءِ وَ لَن نُؤمِنَ
لِرُقِیِّکَ حَتّی تُنَزِّلَ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُه قُل سُبحانَ رَبِّی هَل کُنت إِلاّ بَشَراً رَسُولًا ( 93 ) وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُم الهُدي إِلاّ أَن
( قالُوا أَ بَعَثَ اللّه بَشَراً رَسُولًا ( 94
قُل لَو کانَ فِی الَأرض مَلائِکَ ۀٌ یَمشُونَ مُطمَئِنِّینَ لَنَزَّلنا عَلَیهِم مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولًا ( 95 ) قُل کَفی بِاللّه شَ هِیداً بَینِی وَ بَینَکُم إِنَّه کانَ
( بِعِبادِه خَبِیراً بَصِیراً ( 96
-----------------------------------
که در سال 1372 از طرف کنگره « دانشمندان اسلام و قول به صرفه » 1)- در این باره رجوع شود به نوشته این جانب تحت عنوان )
شیخ مفید در قم چاپ و منتشر شده است.
صفحه : 357
( و گفتند: به تو ایمان نمیآوریم تا این که براي ما از زمین جشمهاي بجوشانی ( 90
( یا براي تو باغی از خرما و انگور باشد و در میان آنها نهرها روان سازي ( 91
( یا قطعههایی از آسمان را همانطور که گمان میکنی، براي ما فرود آري، یا خدا و فرشتگان را در برابر ما بیاوري ( 92
یا براي تو خانهاي از طلا باشد، یا در آسمان بالا روي و ما بالا رفتن تو را باور نمیکنیم تا این که بر ما نوشتهاي فرود آوري که آن
( را بخوانیم. بگو: منزّه است پروردگار من، آیا من جز بشري پیامبر هستم! ( 93
و مردم را هنگامی که هدایت به سویشان آمد، چیزي از ایمان آوردن باز نداشت مگر این که گفتند: آیا خدا بشري را به پیامبري
( برانگیخته است! ( 94
( بگو: اگر در زمین فرشتگانی بودند که با آرامی راه میرفتند، البته براي آنان از آسمان فرشتهاي را به پیامبري میفرستادیم ( 95
( بگو: از نظر گواه بودن میان من و شما، خدا بسنده است که او بر بندگانش آگاه و بیناست ( 96
صفحه 237 از 409
نکات ادبی
به صیغه مجرد « تفجر » بجوشانی، روان سازي. در این جا چون مورد درخواست کفار جوشاندن یک چشمه است، فعل « تفجر » -1
از باب تفعیل « تفجّر » آمده ولی در آیه بعدي مورد درخواست آنها روان ساختن چندین نهر است. فعل به صورت
صفحه : 358
آمده که دلالت بر کثرت دارد.
.« نبع » چشمه، بر وزن یفعول از « ینبوع » -2
میان آنها، لابلاي آنها. این کلمه به خاطر ظرف بودن منصوب است. « خلالها » -3
قطعهها، پارهها، جمع کسفه مانند قطع و قطعه. « کسفا » -4
هر « الملائکۀ » و « اللّه » روبه رو، مقابل. میتوان آن را به معناي گروه به گروه هم گرفت. اگر به معناي اول باشد، حال از « قبیلا » -5
خواهد بود. « الملائکۀ » دو است و اگر به معناي دوم باشد تنها حال از
زینت، زیور و منظور در این جا طلاست. « زخرف » -6
.« مضی یمضی مضیّا » مصدر آن است مانند «ّ رقی » بالا بروي و « ترقی » -7
صفت براي آن است. « رسولا » و « کنت » خبر « بشرا » -8
.« وجد » تامه است به معناي « لو کان فی الارض » در « کان » -9
تفسیر و توضیح
93 ) وَ قالُوا لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی تَفجُرَ لَنا مِنَ الأَرض یَنبُوعاً ... همه پیامبران براي اثبات حقانیت خود معجزه و کارهاي - آیات ( 90
خارق العادهاي داشتند که ارتباط خاص آنها را با عالم غیب ثابت میکرد، ولی چنین نبود که هر کس هر معجزهاي درخواست
کرد، پیامبر درخواست او را عملی سازد، زیرا اگر چنین بود هر کسی حتی براي تفریح هم شده درخواست معجزهاي میکرد و نظام
عالم به هم میخورد و هدف اصلی پیامبران که همان تربیت و هدایت مردم است تحت الشعاع این کارها قرار میگرفت و کار
پیامبران شبیه کار شعبده بازانی میشد که در هر مجلسی چشمهاي از کارهاي خود را اجرا میکنند؟ از این گذشته طبق یک سنت
الهی اگر کسی معجزهاي درخواست کند و پیامبر آن معجزه را انجام دهد و او باز ایمان نیاورد، دچار عذاب الهی میشود، و چون
احتمال این که درخواست کننده ایمان نیاورد و آن معجزه را حمل بر سحر و جادو کند همواره
صفحه : 359
وجود دارد، بنابراین عملی ساختن چنین درخواستهایی به ضرر درخواست کننده است و شاید در هدایت او اثر نکند بلکه او را در
معرض عذاب و بلاي الهی قرار بدهد. با این وجود، کافران و مخالفان پیامبران همواره از آنان درخواست معجزههاي ویژهاي
میکردند و به معجزه موجود قانع نبودند، ولی پیامبران به دلایلی که گفته شد درخواست آنها را عملی نمیکردند. یکی از این
موارد، درخواستی بود که برخی از سران قریش مانند عتبه و شیبه و ابو سفیان و نضر بن حارث و امیۀ بن خلف و أبو البختري و ولید
بن مغیره و دیگران از پیامبر اسلام (ص) کردند و پیامبر درخواست آنان را عملی نساخت.
سران قریش، طبق آیات مورد بحث، از پیامبر اسلام (ص) انجام یکی از شش مورد زیر را به عنوان معجزه درخواست کردند:
-1 چشمهاي از زمین بجوشانی 2- براي تو باغی از خرما و انگور باشد و میان درختان آن نهرها روان باشد 3- قطعههایی از آسمان
- براي ما فرودآوري، یعنی عذاب آسمانی بر ما نازل کنی 4- خدا و فرشتگان را پیش روي ما آري تا ما آنها را مشاهده کنیم 5
خانهاي پر از طلا داشته باشی 6- به آسمان بالا روي و این کار را باور نمیکنیم تا این که کتابی از آسمان بیاوري که ما آن را
صفحه 238 از 409
خانهاي پر از طلا داشته باشی 6- به آسمان بالا روي و این کار را باور نمیکنیم تا این که کتابی از آسمان بیاوري که ما آن را
بخوانیم.
ملاحظه میفرمایید که بخشی از این درخواستها ناشی از وضع جغرافیایی مکه است که سرزمین بیآب و علفی بوده و آنها
درخواست جاري شدن چشمهها و نهرها و ایجاد باغهایی مانند باغهاي شام و فلسطین را میکردند و بخشی دیگر با فقر مالی پیامبر
رابطه داشت و از او خانهاي پر از طلا میخواستند و بخشی دیگر هم برخاسته از عناد آنها بود که میخواستند پیامبر اگر راست
میگوید براي آنها عذابی نازل کند و یا خدا و فرشتگان را پیش روي آنها قرار دهد و یا از آسمان کتابی براي آنها آورد؟ قابل
توجه این که آنها این درخواستها را مستقیماً از خود پیامبر داشتند و چنین نمیگفتند
صفحه : 360
که از خداي خود بخواه که چنین و چنان کند.
پیامبر خدا مأمور شد که در پاسخ آنها بگوید: منزه است خدا؟ آیا من جز بشري پیامبر هستم! یعنی وجود من دو جنبه دارد: یکی
بشر بودن و دیگري پیامبر بودن.
او از جنبه بشري مانند سایر افراد بشر بود و هیچ بشري قدرت انجام چنین کارهاي فوق العاده و حتی محال را ندارد و از جنبه
پیامبري هم انجام معجزه در دست خداست و پیامبر قدرت آن را ندارد که بدون اراده الهی معجزهاي بیاورد.
شبیه این پیشنهادها مبنی بر این که پیامبر باید گنجینه طلا یا باغی داشته باشد، یا فرشتهاي همراه او باشد و یا براي هر کدام از
مشرکان نامهاي از آسمان بیاید، در آیات دیگر نیز آمده است:
8) چرا فرشتهاي به سوي او فرستاده - لَو لا أُنزِلَ إِلَیه مَلَک فَیَکُونَ مَعَه نَذِیراً أَو یُلقی إِلَیه کَنزٌ أَو تَکُون لَه جَنَّۀٌ یَأکُل مِنها (فرقان/ 7
نشده که همراه او هشدار دهنده باشد! یا چرا گنجی به او داده نمیشود یا چرا باغی ندارد که از آن بخورد!
بَل یُرِیدُ کُلُّ امرِئ مِنهُم أَن یُؤتی صُحُفاً مُنَشَّرَةً (مدّثر/ 52 ) بلکه هر یک از آنها میخواهد به او نامهاي سرگشاده داده شود.
همچنین شبیه این درخواستها از برخی از پیامبران پیشین هم شده است و مثلًا قوم شعیب به او گفتند:
فَأَسقِط عَلَینا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ (شعراء/ 187 ) پس پارههایی از آسمان را بر ما فرودآور اگر از راستگویانی.
96 ) وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُم الهُدي ... کسانی مانند مشرکان مکه که خدا را قبول داشتند ولی به او شرك - آیات ( 94
میورزیدند، از آن جهت نبوت پیامبر اسلام را نمیپذیرفتند که او را انسانی مانند خود میدیدند و خودخواهی آنها اجازه نمیداد
که زیر بار پیامبري فردي چون خود بروند و میگفتند: اگر بناست پیامبري بیاید باید از جنس فرشتگان باشد. در این آیه به ذکر
همین مطلب میپردازد و
صفحه : 361
میفرماید: مردم را هنگامی که هدایت به سویشان آمد، چیزي از ایمان آوردن به آن باز نداشت مگر این که گفتند: چرا خدا بشري
را به پیامبري مبعوث کرده است!
در پاسخ آنها میفرماید: به آنان بگو: اگر در زمین فرشتگانی بودند که با آرامش راه میرفتند، البته به سوي آنها فرشتهاي را به
پیامبري میفرستادیم، یعنی پیامبر باید از جنس امّت خود باشد. چون شما بشر هستید پیامبر شما هم از جنس بشر است، ولی اگر در
زمین فرشتگانی ساکن بودند و در آن جا زندگی میکردند، حتماً براي آنها فرشتهاي را مبعوث میکردیم تا از جنس آنها باشد.
که صفت براي ملائکه آورده، این است که آنها در زمین سکونت داشتند و این قید براي آن است که گاهی « مطمئنین » منظور از
فرشتگان بر زمین نازل میشدند ولی در آن سکونت نداشتند و لذا لازم نبود که براي آنها پیامبري مبعوث گردد.
در آیه بعدي، به پیامبر دستور میدهد که در برابر آن مشرکان که نبوت او را قبول نمیکردند و از او تقاضاي آن معجزهها را
داشتند، بگوید: میان من و شما از نظر گواه بودن خداوند کافی و بسنده است چرا که او بر بندگانش آگاه و بیناست.
صفحه 239 از 409
در این جا پیامبر تنها خدا را گواه حقانیت خود معرفی میکند و در آیه دیگري خدا و نیز کسی را که علم کتاب نزد اوست گواه
خود قرار میدهد:
قُل کَفی بِاللّه شَ هِیداً بَینِی وَ بَینَکُم وَ مَن عِندَه عِلم الکِتاب (رعد/ 43 ) بگو: از نظر گواه بودن میان من و شما، خدا و کسی که علم
کتاب نزد اوست کفایت میکند.
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 97 الی 100
اشاره
وَ مَن یَهدِ اللّه فَهُوَ المُهتَدِ وَ مَن یُضلِل فَلَن تَجِدَ لَهُم أَولِیاءَ مِن دُونِه وَ نَحشُرُهُم یَومَ القِیامَۀِ عَلی وُجُوهِهِم عُمیاً وَ بُکماً وَ صُ  ما مَأواهُم
( جَهَنَّم کُلَّما خَبَت زِدناهُم سَعِیراً ( 97 ) ذلِکَ جَزاؤُهُم بِأَنَّهُم کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبعُوثُونَ خَلقاً جَدِیداً ( 98
أَ وَ لَم یَرَوا أَن اللّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الأَرضَ قادِرٌ عَلی أَن یَخلُقَ مِثلَهُم وَ جَعَلَ لَهُم أَجَلاً لا رَیبَ فِیه فَأَبَی الظّالِمُونَ إِلاّ کُفُوراً
( 99 ) قُل لَو أَنتُم تَملِکُونَ خَزائِنَ رَحمَۀِ رَبِّی إِذاً لَأَمسَکتُم خَشیَۀَ الإِنفاق وَ کانَ الإِنسان قَتُوراً ( 100 )
صفحه : 362
و هر کسی را که خدا هدایت کند، او هدایت شده است و هر کسی را که خدا گمراه سازد، هرگز براي آنان در برابر او دوستانی
نمییابی و آنان را در روز قیامت بر صورت هایشان بر میانگیزیم در حالی که کوران و لالان و کران هستند، جایگاهشان جهنم
( است که هر گاه که فرونشیند، بر سوزندگی آن بیفزاییم ( 97
این کیفر آنهاست چون آنها به آیات ما کافر شدند و گفتند: آیا هنگامی که ما استخوانها و خاك شدیم، آیا با آفرینش تازه
( برانگیخته میشویم! ( 98
آیا ندیدند که خداوندي که آسمانها و زمین را آفریده توانایی آن را دارد که مانند آنان را بیافریند و خدا براي آنان سرآمدي قرار
( داده که در آن شکی نیست، پس ستمگران جز انکار کاري نکردند ( 99
بگو: اگر شما گنجینههاي رحمت پروردگار مرا داشتید، در آن هنگام از ترس خرج کردن، آن را نگه میداشتید و انسان همواره
( بخیل است ( 100
نکات ادبی
یا به فعل محذوف معلوم است: « یحشرهم » متعلق به « علی وجوههم » -1
.« یسحبون علی وجوههم »
.«ّ اصم » جمع « صمّا » و « أبکم » جمع « بکماً » و « اعمی » جمع « عمیاً » -2
که به حالتی از آتش گفته میشود که شعله آن فرو نشسته ولی هنوز سوزنده است. « خبت » شعله آن فرو نشیند. از « خبت » -3
شعله آتش. « سعیرا » -4
خبر است. « بانهم » مبتداي دوم و « جزائهم » مبتداي اول و « ذلک » متعلق به آن است و یا « بانهم » خبر آن و « جزائهم » مبتدا و « ذلک » -5
صفحه : 363
خاك ریز، چیزي که پوسیده است. « رفات » -6
در این جا انکار. « کفور » -7
صفحه 240 از 409
مانند ان شرطیه همیشه بر فعل داخل میشود. « لو » چون « لو تملکون انتم تملکون » : از باب اشتغال است به تقدیر « لو انتم تملکون » -8
مبالغه در بخل، کسی که به شدت بخیل است. « فتور » -9
تفسیر و توضیح
99 ) وَ مَن یَهدِ اللّه فَهُوَ المُهتَدِ ... به دنبال ردّ در خواستهاي غیر منطقی و بهانه جوییهاي واهی مشرکان، اینک اعلام - آیات ( 97
میکند که هر کس را که خدا هدایت کرد، اوست که هدایت یافته است و هر کس را که خدا گمراه ساخت در برابر خدا یاورانی
نخواهد یافت، یعنی کسی نمیتواند او را هدایت کند.
منظور این است که مشرکان در اثر عناد و ستیز با حق، خود را از مسیر هدایت الهی دور کردهاند و این خاصیت کفر و گناه است
که از انسان سلب توفیق میکند و شایستگی ایمان را از او میگیرد. زیرا که هدایت و ضلالت در دست خداست و او هر که را که
خود را در مسیر حق قرار دهد و در خود شایستگی هدایت را ایجاد کند، هدایت میکند و هر که را که با حق ستیز کند و در برابر
مکتب پیامبران عناد به خرج دهد، گمراه میسازد و چون گمراه شد، دیگر یاورانی نخواهد یافت که پشتیبان او باشند و خدا را از
این تصمیم منصرف کنند.
طبق این آیه، چنین افرادي در قیامت واژگونه محشور خواهند شد و بر صورتهاي خود کشیده خواهند شد و این در حالی است که
آنها کور و لال و کر هستند. این اثر وضعی اعمال آنها در قیامت است چون آنها در دنیا واژگونه فکر میکردند و کج
میاندیشیدند و از دیدن حق کور و از گفتن سخن حق لال و از شنیدن سخن حق کر بودند، اینک در قیامت به همان حالت محشور
خواهند شد و براي اهل محشر قیافه مضحکی خواهند داشت و جایگاه آنها جهنم خواهد بود و در آتش شعله
صفحه : 364
ور آن خواهند سوخت و هر گاه شعله آتش فرو نشیند خداوند به شعله آن خواهد افزود.
واژگونه بودن کافران در آتش جهنم در آیه زیر هم آمده است:
یَومَ یُسحَبُونَ فِی النّارِ عَلی وُجُوهِهِم ذُوقُوا مَس سَقَرَ (قمر/ 48 ) روزي که آنان بر صورتهاي خود در آتش کشیده میشوند، بچشید
عذاب تماس با دوزخ را.
این عذاب دردناك کیفر اعمال آنهاست. آنها به آیات خدا کفر ورزیدند و آمدن روز قیامت را انکار کردند و گفتند: آیا وقتی که
ما پس از مرگ تبدیل به استخوانهاي پوسیده و خاك شدیم دوباره آفرینش دیگري خواهیم داشت!
قرآن کریم در پاسخ آنها، از قدرت مطلقه خداوند یاد میکند که توانایی انجام هر کاري را دارد و میفرماید: آیا آنها نمیاندیشند
که خداوندي که آسمانها و زمین را آفرید توانایی آن را دارد که مثل آنها را دوباره زنده کند و بیافریند!
آنها را بیافریند، منظور این نیست که بدنهاي آنان از بین خواهد رفت و خدا بدنهایی مانند بدنهاي آنها « مثل » : این که میفرماید
خواهد آفرید، بلکه منظور این است که خدایی که میتواند آسمانها و زمین را با این عظمت و پیچیدگی بیافریند از آفرینش
دوباره موجوداتی مثل آنها ناتوان نیست، بنابراین کلمه مثل در این جا فقط براي مقایسه آنها با موجودات دیگر است و خدا در
قیامت عین همان بدنها را زنده خواهد کرد و این، آفرینش نو براي همان بدنها خواهد بود.
استدلال به قدرت خدا و آفرینش آسمانها و زمین براي امکان زنده شدن مردگان در قیامت در آیات دیگر هم آمده و گفته شده
آفرینش آسمانها و زمین مهمتر از آفرینش دوباره انسانهاست و کسی که توانایی آن را دارد به را حتی میتواند این کار را هم
انجام بدهد.
لَخَلق السَّماوات وَ الَأرض أَکبَرُ مِن خَلق النّاس (غافر/ 57 ) البته آفریدن آسمانها و زمین بزرگتر از آفرینش مردم است.
صفحه 241 از 409
صفحه : 365
أَ أَنتُم أَشَدُّ خَلقاً أَمِ السَّماءُ بَناها (نازعات/ 27 ) آیا شما در آفرینش سخت ترید یا آسمان که آن را بر افراشت!
در ادامه آیات مورد بحث، اظهار میدارد که خدا براي مردم سر آمد و اجلی قرار داده که در آن شکی نیست. منظور از این اجل
روز قیامت است که از نظر خدا و مؤمنان شکی در آن نیست و در آن روز که در علم خدا روزي مشخص و تعیین شده است همه
مردم برانگیخته خواهند شد و رستاخیر عظیم به پا خواهد شد.
با وجود همه این استدلالها، ستمگران از پذیرش آن سرباز میزنند و کاري جز انکار و لجاجت ندارند.
آیه ( 100 ) قُل لَو أَنتُم تَملِکُونَ خَزائِنَ رَحمَ ۀِ رَبِّی ... در خطاب دیگري به مشرکان گفته میشود که اگر شما گنجینههاي رحمت
الهی را مالک بودید، از ترس خرج کردن و بیم فقر، امساك میکردید و آن را براي خودتان نگه میداشتید.
ولی خداوند سخاوتمندانه از آن انفاق میکند و فیض او به همه موجودات و حتی آنها که او را قبول ندارند میرسد.
بشر هر قدر هم امکانات داشته باشد از هزینه کردن آن ناراحت است و بیم آن را دارد که تمام شود و تنگ نظرانه آن را براي خود
میخواهد و انسان همواره بخیل است و این در طبیعت اوست و البته کسانی هم هستند که بر این طبیعت غلبه کردهاند و هر چه
داشتهاند در راه خدا انفاق کردهاند.
گنجینههاي رحمت خدا، همان سفره گسترده اوست که تمام موجودات از آن بهره میبرند و هرگز تمام شدنی نیست و حتی تمام
آن گنجینهها یکجا در اختیار موجودات قرار نمیگیرد، بلکه طبق سنّت و اراده خداوند فیض الهی به تدریج و به مقدار و اندازه
لازم و مشخص به موجودات میرسد:
وَ إِن مِن شَیءٍ إِلّا عِندَنا خَزائِنُه وَ ما نُنَزِّلُه إِلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم (آل عمران/ 192 ) و چیزي نیست مگر این که گنجینههاي آن نزد ماست و ما
آن راجز به اندازه معینی نمیفرستیم.
صفحه : 366
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 101 الی 104
اشاره
وَ لَقَد آتَینا مُوسی تِسعَ آیات بَیِّنات فَسئَل بَنِی إِسرائِیلَ إِذ جاءَهُم فَقالَ لَه فِرعَون إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسی مَسحُوراً ( 101 ) قالَ لَقَد عَلِمتَ
ما أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماوات وَ الَأرض بَصائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا فِرعَون مَثبُوراً ( 102 ) فَأَرادَ أَن یَستَفِزَّهُم مِنَ الَأرض فَأَغرَقناه وَ مَن
( مَعَه جَمِیعاً ( 103 ) وَ قُلنا مِن بَعدِه لِبَنِی إِسرائِیلَ اسکُنُوا الَأرضَ فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ جِئنا بِکُم لَفِیفاً ( 104
و به تحقیق به موسی نه نشانه روشن دادیم، پس، از بنی اسرائیل بپرس هنگامی را که او (موسی) به سوي آنان آمد، فرعون به او
( گفت: همانا من تو را اي موسی جادو زده میپندارم ( 101
گفت: همانا تو دانستهاي که اینها را جز پروردگار آسمانها و زمین نفرستاده در حالی که آنها بصیرتهایی هستند و من تو را اي
( فرعون نابود شدنی میپندارم ( 102
( پس او خواست که آنان را از آن سرزمین بیرون کند، ولی او و همه کسانی را که با او بودند غرق کردیم ( 103
و پس از او به بنی اسرائیل گفتیم: در آن سرزمین سکوت کنید پس چون وعده آخرت فرا رسد شما را همراه یکدیگر میآوریم
(104)
نکات ادبی
صفحه 242 از 409
است. « آیات » و یا صفت « تسع » یا صفت « بیّنات » -1
جادو زده، سحر شده، میتوان آن را به معناي فاعل گرفت، یعنی جادوگر و ساحر و این در کلام عرب نمونههایی « مسحورا » -2
دارد، مانند: میمون و مشئوم.
اشاره به آیات بینات است. « هؤلاء » -3
در ما بعد آن بتواند عمل کند، و یا منصوب به تقدیر فعل مقدر است: « الّا » است، بنابراین که ما قبل « هؤلاء » یا حال از « بصائر » -4
.« أنزله بصائر »
به معناي هلاکت. « ثبور » هلاك شدنی، نابود شدنی از « مثبورا » -5
صفحه : 367
آنها را برکند، آنها را بیرون کند. « یستفزّهم » -6
به معناي جمع کردن میان چیزهاي ناهمگون و کنار هم قرار دادن خوب و بد. «ّ لف» همراه با یکدیگر، درهم. از « لفیفا » -7
تفسیر و توضیح
104 ) وَ لَقَد آتَینا مُوسی تِسعَ آیات بَیِّنات ... در آیات پیش دیدیم که مشرکان مکه از پیامبر معجزههاي گوناگونی - آیات ( 101
درخواست کردند، ولی پیامبر درخواست آنان را اجابت نکرد، و در آن جا گفتیم که سنت الهی بر این جاري است که اگر کسی
معجزهاي درخواست کند و پیامبر آن را اجابت کند و او باز ایمان نیاورد حتماً نابود خواهد شد.
در این آیات نمونهاي براي این حقیقت ذکر شده است و آن جریان موسی و فرعون است و خدا نُه معجزه روشن که برخی از آنها
به درخواست فرعونیان بود به موسی داد، ولی آنها ایمان نیاوردند و خدا آنها را در دریا غرق کرد.
در این آیات گفته میشود که به موسی نُه نشانه روشن دادیم و آن گاه به پیامبر اسلام (ص) خطاب میشود که جریان آن را از بنی
اسرائیل بپرس، منظور از بنی اسرائیل در این جا یهودیان معاصر پیامبر اسلام هستند. هر چند که این آیه در مکه نازل شده و یهود در
مدینه بودند ولی مردم مکه با مردم مدینه رفت و آمد داشتند و گاهی برخی از یهودیان به مکه میآمدند و پیامبر میتوانست از آنها
بپرسد. پرسش پیامبر از یهود براي کسب آگاهی نبود، بلکه براي الزام مشرکان مکه به تصدیق سخنان او بود.
نُه نشانه روشنی که به موسی داده شد عبارت بودند از عصا و ید بیضا و هفت نشانه دیگر که به عنوان بلا به فرعونیان نازل شده بود
و عبارت بودند از: قحطی، طوفان، آمدن ملخ، آمدن شپش، آمدن قورباغه، و خون و غرق شدن در دریا. (براي تفصیل مطلب
رجوع شود به تفسیر آیه 133 از سوره اعراف).
به هر حال، داستان موسی و فرعون در این آیات به اجمال و به این صورت بیان
صفحه : 368
شده است که موسی براي قوم بنی اسرائیل مبعوث شد، فرعون به او گفت: اي موسی، تو را جادو زده میبینم. فرعون گمان میکرد
موسی که این حرفها را میزند، باید دیوانه و جادوزده باشد؟ موسی گفت: اي فرعون تو خوب میدانی که این نشانهها و
معجزهها را جز پروردگار آسمانها و زمین نازل نکرده و آنها بصیرتهایی هستند که خدا فرستاده و روشنگر راهند و من تو را اي
فرعون جز هلاك شدنی و نابود شدنی نمیبینم.
فرعون در برابر آیات و نشانههاي روشن موسی، تصمیم گرفت که او و بنی اسرائیل را از سرزمین خود بیرون کند و خدا در برابر
گستاخی و عناد فرعون و فرعونیان آنها را در دریا غرق کرد و به بنی اسرائیل گفت که پس از او شما در آن سرزمین ساکن شوید.
منظور از آن سرزمین، سرزمین مصر است.
صفحه 243 از 409
در ادامه این آیات خداوند به بنی اسرائیل میفرماید: پس چون وعده واپسین رسید، همه شما را از نیک و بد در کنار هم میآوریم.
منظور از وعده واپسین یا عالم آخرت و روز قیامت است و یا همان چیزي است که در اوایل این سوره آمده بود: فَإِذا جاءَ وَعدُ
الآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم.
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 105 الی 109
اشاره
( وَ بِالحَق أَنزَلناه وَ بِالحَق نَزَلَ وَ ما أَرسَلناكَ إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً ( 105 ) وَ قُرآناً فَرَقناه لِتَقرَأَه عَلَی النّاس عَلی مُکث وَ نَزَّلناه تَنزِیلًا ( 106
قُل آمِنُوا بِه أَو لا تُؤمِنُوا إِن الَّذِینَ أُوتُوا العِلمَ مِن قَبلِه إِذا یُتلی عَلَیهِم یَخِرُّونَ لِلأَذقان سُجَّداً ( 107 ) وَ یَقُولُونَ سُبحانَ رَبِّنا إِن کانَ وَعدُ
( رَبِّنا لَمَفعُولًا ( 108 ) وَ یَخِرُّونَ لِلأَذقان یَبکُونَ وَ یَزِیدُهُم خُشُوعاً ( 109
( و آن را به حق نازل کردیم و به حق هم نازل شد و ما تو را جز مژده دهنده و بیم دهنده نفرستادیم ( 105
( قرآنی (فرستادیم) که آن را بخش بخش کردیم تا آن را به آهستگی بر مردم بخوانی و آن را نازل کردیم نازل کردنی ( 106
بگو:
خواه به آن ایمان بیاورید و خواه نیاورید، همانا کسانی که پیش از آن به آنان
صفحه : 369
( دانش داده شده وقتی بر آنان تلاوت شود، سجده کنان بر روي زنخها میافتند ( 107
( و میگویند: منزه است پروردگار ما، همانا وعده پروردگار ما انجام شدنی است ( 108
( و بر روي زنخها میافتند در حالی که گریه میکنند و به خشوع آنها افزوده میشود ( 109
نکات ادبی
به قرآن بر میگردد که چند آیه قبل ذکر آن گذشت و اگر هم ذکري نباشد باز اشکالی ندارد، چون خود جمله به « انزلنا » -1 ضمیر
آن دلالت دارد، مانند: انا انزلناه فی لیلۀ القدر.
.« و آتیناك قرآناً » : منصوب به فعل مقدر « قرآناً » -2
حال از قرآناً است. « فرقناه » -3
درنگ، به آهستگی. « مکث » -4
میافتند. « یخرّون » -5
است. « علی » یا براي اختصاص و یا به معناي « للاذقان » جمع ذقن به معناي چانه و زنخ. ضمناً لام در « اذقان » -6
مخفّف از مثقّله و براي تأکید است. « ان کان » در « ان » -7
تفسیر و توضیح
106 ) وَ بِالحَق أَنزَلناه وَ بِالحَق نَزَلَ ... پس از رد پیشنهادهاي مشرکان درباره معجزههاي درخواستی، اکنون توجه آنها - آیات ( 105
را به معجزه جاویدان و بزرگ پیامبر اسلام (ص) جلب میکند و میفرماید: ما قرآن را به راستی و درستی و بر اساس حق نازل
کردیم و بر اساس حق هم نازل شده، یعنی همان گونه که ما اراده کرده بودیم نازل گردیده است. پس از این بیان، پیامبر اسلام را
صفحه 244 از 409
مخاطب قرار میدهد و میفرماید: ما تو را جز مژده دهنده و بیم دهنده نفرستادیم. تمام مأموریتهاي پیامبر
صفحه : 370
اسلام در این دو کلمه جمع شده و آن حضرت یا مردم را به بهشت و نعمتهاي الهی مژده میداد و یا از جهنم و عذاب الهی بیم
میداد و تمام احکام اسلام این دو حالت را دارند.
سپس میفرماید: ما به تو قرآنی دادیم که آن را بخش بخش کردیم، یعنی آن را در طول 23 سال و در قالب آیهها و سورههاي
گوناگون بر تو فرستادیم و این اشاره به نزول تدریجی قرآن است و منافاتی با نزول قرآن در شب قدر ندارد. زیرا قرآن دو بار نازل
شده است، یک بار به صورت یک مجموعه که در شب قدر نازل شد و یک بار هم به صورت تدریجی در طول سالهاي نبوت
پیامبر فرود آمد. این قرآن به این صورت نازل شد، تا تو آن را به آرامی و آهستگی بر مردم بخوانی.
از این سخن فهمیده میشود که قرآن را باید به آرامی و آهستگی و درنگ تلاوت کرد تا مفاهیم آن در ذهن انسان جا بیفتد.
در پایان آیه بار دیگر بر نزول قرآن از سوي خدا تأکید میکند و میفرماید: آن را نازل کردیم، نازل کردنی. این جمله به عنایت
خاص خداوند به قرآن دلالت دارد.
109 ) قُل آمِنُوا بِه أَو لا تُؤمِنُوا ... خطابی دیگر به مشرکان است و براي بیاهمیت جلوه دادن کار آنها گفته میشود که - آیات ( 107
شما خواه به قرآن ایمان بیاورید و خواه نیاورید، کسانی که پیش از نزول قرآن علم و دانش یافتهاند (یعنی دانشمندان اهل کتاب)
وقتی قرآن بر آنان تلاوت شود، آنها بر روي زنخها و صورتهاي خود سجده کنان بر زمین میافتند و اظهار خضوع و فروتنی
میکنند میگویند: منزه است پروردگار ما، همانا وعده او انجام یافتنی است. آنها بر زنخهاي خود میافتند و گریه میکنند و
تلاوت قرآن بر خشوع و فروتنی آنها در برابر حق میافزاید.
اینها دانشمندانی از اهل کتاب بودند که پیش از نزول قرآن و بعثت پیامبر اسلام از آمدن او خبر داشتند و اوصاف او را در
کتابهاي خود خوانده بودند و انتظار او را میکشیدند و در آرزوي او اشک شوق میریختند و چون پیامبر خدا به رسالت مبعوث
گردید و قرآن کریم نازل شد، آنها عاشقانه به سراغ پیامبر آمدند و تلاوت
صفحه : 371
آیات قرآنی بر ایمان و خضوع و خشوع آنها در برابر حق میافزود.
البته همه دانشمندان اهل کتاب در انتظار منجی موعود بودند و اوصاف پیامبر را در کتابهاي خود خوانده بودند، ولی پس از بعثت
پیامبر بسیاري از آنها براي حفظ ریاست و موقعیت اجتماعی خود به پیامبر ایمان نیاوردند ولی شماري از آنها هم این توفیق را یافتند
و از قوم خود بریدند و به پیامبر پیوستند.
[ [سورة الإسراء ( 17 ): الآیات 110 الی 111
اشاره
قُل ادعُوا اللّهَ أَوِ ادعُوا الرَّحمنَ أَیا ما تَدعُوا فَلَه الَأسماءُ الحُسنی وَ لا تَجهَر بِ َ ص لاتِکَ وَ لا تُخافِت بِها وَ ابتَغ بَینَ ذلِکَ سَبِیلًا ( 110 ) وَ
( قُل الحَمدُ لِلّه الَّذِي لَم یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَه شَرِیک فِی المُلک وَ لَم یَکُن لَه وَلِیٌّ مِنَ الذُّل وَ کَبِّره تَکبِیراً ( 111
را، هر کدام را بخوانید، نامهاي نیکو او راست و نمازت را نه بلند بخوان و نه آهسته، بلکه میان « رحمان » را بخوانید یا « اللّه » : بگو
( آن راهی بجوي ( 110
و بگو: سپاس خداوندي را که فرزندي نگرفت و براي او شریکی در فرمانروایی نیست و از سر ناتوانی دوستی ندارد و او را بزرگ
صفحه 245 از 409
( بدار بزرگ داشتنی ( 111
نکات ادبی
بود که مضاف الیه آن حذف شد و تنوین آن عوض از « ايّ الاسمین » میباشد و در اصل « تدعو » منصوب است و عامل آن « ایّاً » -1
در یکدیگر عمل کردهاند. « تدعو » و « ایّاً » را مجزوم کرده و بنابراین « تدعوا » براي شرط است و « ایّاً » مضاف الیه است. ضمناً
زایده و براي تأکید است. « ایّاماً » در « ما » -2
آهسته مخوان. جهر به معناي صداي بلند است و کسی را که صداي بلندي داشته باشد « لا تخافت » بلند مخوان و « لا تجهر » -3
به معناي تلفظ کلمات بدون اظهار صداست. « اخفات » میگویند، و « جهوري الصوت »
صفحه : 372
.«ّ من اجل الذل » : براي تعلیل است « من الذل » در « من » -4
تفسیر و توضیح
میشناختند و براي تقرب او بتها را میپرستیدند، ولی « اللّه » آیه ( 110 ) قُل ادعُوا اللّهَ أَوِ ادعُوا الرَّحمنَ ... مشرکان مکه خدا را با نام
که یکی دیگر از نامهاي خداست آشنایی نداشتند. وقتی پیامبر اسلام (ص) خدا را با این نام میخواند، گمان « رحمان » با نام
چیست! « رحمان » : میبردند که آن حضرت از دو خدا سخن میگوید که یکی اللّه و دیگري رحمان است و میگفتند
وَ إِذا قِیلَ لَهُم اسجُدُوا لِلرَّحمن قالُوا وَ مَا الرَّحمن (فرقان/ 60 ) و چون به آنها گفته شد که براي رحمان سجده کنید، گفتند: رحمان
چیست!
در آیه مورد بحث به آنها گوشزد میکند که اللّه و رحمان یکی است و هر دو نامهاي خداوند یگانه است و خدا را چه با نام اللّه
بخوانید و چه با نام رحمان بخوانید، فرقی نمیکند و تمام نامهاي نیکو از آنِ خداوند است. منظور از نامهاي نیکو یا اسماء حسنی،
نامهایی است که خداوند دارد و هر کدام بیانگر صفتی از صفات اوست و این نامها توقیفی است، یعنی نامهایی است که خدا در
قرآن آنها را ذکر کرده است و ما حق نداریم از پیش خود نامی را بر خدا اطلاق کنیم و تعداد آنها به شرحی که در روایات وارد
شده، نود و نه تاست و ما بعضی از آن روایات را در تفسیر آیه 180 از سوره اعراف آوردیم، رجوع شود. بحث مفصل درباره اسماء
حسنی را به آینده موکول میکنیم.
در ادامه آیات مورد بحث میفرماید: نماز خود را نه بلند بخوان و نه آهسته، بلکه میان آن راهی بجوي اشاره به این که همه
نمازهاي یومیه را نباید بلند خواند و همچنین همه آنها را نباید آهسته خواند و چنین نباشد که همیشه نماز را بلند و یا همیشه آهسته
بخوانی، بلکه باید راه و روشی را میان این دو پیدا کنی و آن همان روشی است که پیامبر از آن خبر داده و آن این که نمازهاي
ظهر و عصر باید آهسته ادا
صفحه : 373
شود و نمازهاي مغرب و عشاء و صبح باید بلند خوانده شود. رعایت جهر و اخفات در نمازهاي واجب یومیه الزامی است ولی در
نمازهاي مستحبی الزامی نیست.
آیه ( 111 ) وَ قُل الحَمدُ لِلّه الَّذِي لَم یَتَّخِ ذ وَلَداً ... آخرین آیه از آیات سوره مبارکه اسراء مربوط به سپاس و ستایش از خداوند و
بیان برخی از صفات جلال اوست و جالب این که این سوره با تسبیح خدا آغاز شده و با تحمید و تکبیر او پایان یافته است.
می فرماید: بگو: سپاس براي خدا که فرزندي نگرفت و در فرمانروایی و ملک، شریکی براي او وجود ندارد و هرگز از سر ناتوانی و
صفحه 246 از 409
عجز دوستی براي او نیست و او را هر چه بیشتر بزرگ بدار و تکبیر بگو. این جملات در ردّ سخنان باطل مشرکان و بت پرستان و
معتقدان به ارباب انواع و آن گروه از یهود و نصاري است که دین خدا را منحرف کردند.
برخی از مشرکان معتقد بودند که فرشتگان دختران خدایند، و یهوديها عزیر و نصاري مسیح را فرزند خدا میدانستند. در این جا
در ردّ این عقیده باطل، خدا را از این که فرزندي داشته باشد منزه میدارد. همچنین برخی از مشرکان براي خدا شریک و انبازي
قائل بودند و بتها و یا موجودات آفریده شده دیگر را شریک سلطنت و ملک خدا میدانستند و یا گمان میبردند که خدا از سر
ناتوانی در اداره عالم و تدبیر امور، براي خود دستیارانی از فرشتگان گرفته است. در این آیه با رد این دو عقیده سخیف، خدا را از
داشتن شریک و دستیارانی این چنین تنزیه میکند و پس از زدودن این باورهاي ناروا و جاهلانه، از پیامبر خود میخواهد که تکبیر
بگوید و خداي را بزرگ بشمارد.
چون « اللّه اکبر من کل شیء خدا از همه چیز بزرگتر است » معناي آن این نیست که « اللّه اکبر خدا بزرگتر است » وقتی میگوییم
در این صورت اشیاء را بزرگ دانستهایم و خدا را بزرگتر، در حالی که اشیاء عالم قابل مقایسه با خدا نیستند تا خدا را از آنها
بزرگتر بدانیم.
اللّه » به گونهاي که از امام صادق (ع) نقل شده این است که « اللّه اکبر » مفهوم درست
صفحه : 374
این مفهوم بیان کننده ناتوانی انسان از درك کنه ذات الهی و .« اکبر من ان یوصف خداي بزرگتر از آن است که به وصف آید
توصیف و تحلیل اوست و تأکیدي است بر این که خدا برتر از پندارها و فراتر از اندیشههاي ماست.
1380 به هنگام غروب آفتاب و در حالی که لحظاتی /9 / پایان تفسیر سوره اسراء در روز 21 ماه مبارك رمضان 1422 مطابق با 16
بیش به وقت افطار نمانده بود، تفسیر سوره مبارکه اسراء را در شهر قم به پایان بردم. خداي بزرگ را در برابر نعمتهاي سرشاري
که به من داده سپاسگزارم و عذر تقصیر دارم.
صفحه :