گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
[سورة الکهف ( 18 ): الآیات 1 الی 8




اشاره
بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیمِ
الحَمدُ لِلّه الَّذِي أَنزَلَ عَلی عَبدِه الکِتابَ وَ لَم یَجعَل لَه عِوَجاً ( 1) قَیِّماً لِیُنذِرَ بَأساً شَدِیداً مِن لَدُنه وَ یُبَشِّرَ المُؤمِنِینَ الَّذِینَ یَعمَلُونَ
( الصّالِحات أَن لَهُم أَجراً حَسَناً ( 2) ماکِثِینَ فِیه أَبَداً ( 3) وَ یُنذِرَ الَّذِینَ قالُوا اتَّخَذَ اللّه وَلَداً ( 4
ما لَهُم بِه مِن عِلم وَ لا لِآبائِهِم کَبُرَت کَلِمَ ۀً تَخرُج مِن أَفواهِهِم إِن یَقُولُونَ إِلاّ کَذِباً ( 5) فَلَعَلَّکَ باخِع نَفسَکَ عَلی آثارِهِم إِن لَم یُؤمِنُوا
( بِهذَا الحَدِیث أَسَفاً ( 6) إِنّا جَعَلنا ما عَلَی الَأرض زِینَۀً لَها لِنَبلُوَهُم أَیُّهُم أَحسَن عَمَلًا ( 7) وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیها صَعِیداً جُرُزاً ( 8
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر،
( ستایش خداي راست که این کتاب را بر بنده خود نازل کرد و در آن کجی قرار نداد ( 1
راست و استوار تا به عذابی سخت از جانب خویش بیم دهد و به مؤمنانی که کارهاي شایسته انجام دادهاند، مژده دهد که براي آنان
( پاداشی نیکوست ( 2
( که همیشه در آن خواهند بود ( 3
( و به کسانی بیم دهد که گفتند: خداوند فرزندي گرفته است ( 4
( نه آنان و نه پدرانشان را دانشی بدان نیست بزرگ است سخنی که از دهانشان بیرون میشود، آنان جز دروغ نمیگویند ( 5
( شاید اگر آنان به این سخن ایمان نیاوردند، تو به دنبال آنها جان خود را به سبب اندوه از دست بدهی ( 6
( ما آنچه را که بر زمین است براي آن زینت قرار دادیم، تا آنان را آزمایش کنیم که کدام یک از نظر عمل نیکوکارترند ( 7
( ما آنچه را که بر آن است خاکی بیگیاه خواهیم کرد ( 8
صفحه : 379
نکات ادبی
صفحه 249 از 409
و یا جمله معترضه است. « الکتاب » و یا حال از « انزل » عطف بر « لم یجعل » -1
کجی، این کلمه با کسره عین به معناي کجی در معانی، و یا فتحه عین به معناي کجی در اشیاء است. « عوجا » -2
.« انزله قیّما » : ثابت و استوار، چیره، این کلمه نیز در این جا حال از الکتاب و یا منصوب به فعل مقدر است « قیّما » -3
براي بیان علت انزال است. « لینذر » در « لام » -4
ماندگاران، درنگ کنندگان. « ماکثین » -5
منصوب است به جهت تمیز بودن که مضمري را تفسیر میکند: کبرت الکلمۀ کلمۀً. مانند: نعم رجلًا. « کلمۀ » -6
هلاك کننده. « باخع » -7
به معناي دنبال است. « اثر » جمع « آثار » -8
زمین هموار، خاك. « صعید » -9
زمین بیآب و علف. « جرز » -10
تفسیر و توضیح
3) بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم.ِ الحَمدُ لِلّه الَّذِي أَنزَلَ عَلی عَبدِه الکِتابَ ... - آیات ( 1
این سوره نیز مانند سورههاي دیگر، با نام خداوند رحمان و رحیم شروع میشود و نخستین آیه آن مشتمل بر حمد و ستایش
به معناي ستایش نیکو از کسی است که کارهاي خوب و برجستهاي از او سر زده است. در این جا خداوند، به « حمد » . خداوند است
خاطر فرستادن قرآن بر پیامبر اسلام (ص) ستایش میشود. همو که بر بنده خود محمّد (ص) این کتاب را نازل کرد، کتابی که در
آن هیچ گونه کجی قرار نداد و این کتاب نه تنها کجی ندارد بلکه ثابت و استوار هم هست و بر کتابهاي دیگر آسمانی قیمومت و
سیطره دارد.
صفحه : 380
منظور از کجی که از قرآن نفی شده است، بدآموزيها و تحریفها و تناقضهاست که این کتاب را از دیگر کتابها متمایز
میسازد و منظور از قیّم بودن، اشتمال این کتاب بر حقایق و معارف بلند است و در واقع این دو تعبیر که در این آیات آمده بیان
کننده صفات جلال و جمال قرآن است.
پس از بیان دو صفت مهم براي قرآن، حکمت نزول آن را ذکر میکند، این قرآن براي آن نازل شده که کافران را با عذابی سخت
از جانب خدا بیم دهد و مؤمنانی را که عمل صالح دارند با پاداشی نیکو مژده دهد، پاداشی که همواره در آن خواهند بود و از آنان
جدا نخواهد شد و آن همان بهشت برین است.
5) وَ یُنذِرَ الَّذِینَ قالُوا اتَّخَذَ اللّه وَلَداً ... قرآن کریم علاوه بر انذار عامی که دارد، انذار خاصی هم براي کافرانی دارد که - آیات ( 4
میگویند: خداوند براي خود فرزندي گرفته است. عقیده به این که خداوند فرزند دارد هم مربوط به مشرکان است که فرشتگان را
دختران خدا میدانستند و هم مربوط به یهود و نصاري است که به ترتیب عزیر و مسیح را فرزند خدا قلمداد میکردند.
قرآن کریم با این عقیده سخیف و ناروا به شدت مبارزه کرده و در آیات متعددي به آن پرداخته است و ما برخی از آن آیات را در
ذیل آیه 40 از سوره اسراء آوردهایم.
در این آیه نیز پس از نقل سخن مشرکان که میگفتند: خدا فرزند دارد، به شدّت سخن آنها را ردّ میکند و میفرماید: نه آنان و نه
پدرانشان دانشی به این سخن ندارند، یعنی آن را از روي دانش و آگاهی نمیگویند بلکه سخن باطلی است که آنان از روي جهل
و خرافیگري آن را میگویند و دهن به دهن از نسلهاي گذشته میان آنها باقی مانده است.
صفحه 250 از 409
سپس بر شدّت مطلب میافزاید و می فرماید: بزرگ سخنی است آن سخنی که از دهانهاي آنان خارج میشود و آنان جز دروغ
نمیگویند. منظور این است که سخن آنها از نظر سخیف بودن بزرگ است و این یک عقیده انحرافی بزرگ و غیر قابل گذشت
است.
صفحه : 381
به نظر میرسد که علت این همه تأکید بر باطل بودن این عقیده، این باشد که اعتقاد به فرزند داشتن خدا، مقام خدا را بسیار پایین
میآورد، چون فرزند داشتن و زاییدن از خواص حیوانات است و این بدتر از آن است که بتها را شریک خدا قرار میدادند، زیرا
شریک قرار دادن آنها به این صورت بود که آنها واسطه و شفیع میان مردم و خدا هستند، در واقع بت پرستان خدا را به خدایی قبول
داشتند ولی براي تقرّب به او چیزهایی را میپرستیدند و شریک در عبادت قرار میدادند و این کار با این که باطل و نارواست ولی
مقام خدا را به آن حد که عقیده به فرزند داشتن او پایین میآورد، پایین نمیآورد.
آیه ( 6) فَلَعَلَّکَ باخِع نَفسَکَ عَلی آثارِهِم ... با وجود تمام استدلالها و روشنگريهاي قرآن، مشرکان مکه دست از عقاید خود بر
نمیداشتند و به راه حق هدایت نمیشدند و این باعث آزردگی شدید پیامبر اسلام (ص) بود. آن حضرت مانند یک پزشک دلسوز
همواره در فکر شفا یافتن آنان از بیماري جهل و شرك بود و چون میدید سخنان او در آنان اثر نمیکند بسیار ناراحت میشد تا
حدي که نزدیک بود قالب تهی کند و جان بسپارد.
در این آیه، خداوند به پیامبر خود دلداري میدهد و او را از این همه اندوه برحذر میدارد و میفرماید: شاید اگر آنان به این سخن
ایمان نیاورند، تو به دنبال آنان به سبب اندوه جان خود را از دست بدهی!
این گونه دلداري به پیامبر در آیات دیگر هم آمده است:
لَعَلَّکَ باخِع نَفسَکَ أَلّا یَکُونُوا مُؤمِنِینَ (شعراء/ 3) شاید تو جان خود را از دست بدهی که اینان ایمان نمیآورند.
فَلا تَذهَب نَفسُکَ عَلَیهِم حَسَرات إِن اللّهَ عَلِیم بِما یَصنَعُونَ (فاطر/ 8) جان خود را از حسرت خوردن بر آنان از دست نده که خدا به
آنچه میکنند آگاه است.
8) إِنّا جَعَلنا ما عَلَی الَأرض زِینَۀً لَها ... به دنبال دلداري دادن به پیامبر در - آیات ( 7
صفحه : 382
برابر مخالفت مشرکان، جهت تسلاي بیشتر خاطر او از ناپایداري دنیا و سرانجامی که همه موجودات خواهند داشت و این که این
جهان براي آزمایش مردم است، خبر میدهد و خاطرنشان میسازد که ما آنچه را که در زمین است مایه آرامش و زینت آن قرار
دادهایم و این بدان جهت است که انسانها را بیازماییم که کدامشان از نظر عمل نیکوکارترید.
این همه موجودات بر روي زمین از درختان و گیاهان و کوهها و دریاها و حیوانات و ثروتها و فرزندها و میوهها و سایر پدیدههایی
که در آن است، همگی زینت زمین و براي را حتی و خوشی و لذّت بردن انسان آفریده شده، ولی انسان نباید خود را اسیر آنها
سازد و آنها دامی براي او باشند، بلکه باید در عین برخورداري از آنها، آنها را وسیلهاي براي انجام کارهاي شایسته و جلب رضایت
خدا قرار دهد.
دنیا با تمام فریبندگی هایش پایدار نخواهد بود و بالاخره به پایان خواهد رسید، آنچه میماند ایمان و عمل نیکوست که در جهان
دیگر که جهان ابدي است، سعادت و خوشی انسان را تأمین خواهد کرد. و لذا در آیه بعد، ناپایداري آنچه را که زینت براي زمین
آفریده شده است، تذکر میدهد و میفرماید: ما آنچه را که در زمین است از بین میبریم و زمین، سطحی هموار و بیرویش و تهی
از هر آرایشی خواهد بود.
[ [سورة الکهف ( 18 ): الآیات 9 الی 12
صفحه 251 از 409
اشاره
أَم حَسِبتَ أَن أَصحابَ الکَهف وَ الرَّقِیم کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً ( 9) إِذ أَوَي الفِتیَۀُ إِلَی الکَهف فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِن لَدُنکَ رَحمَۀً وَ هَیِّئ لَنا
( مِن أَمرِنا رَشَداً ( 10 ) فَضَرَبنا عَلَی آذانِهِم فِی الکَهف سِنِینَ عَدَداً ( 11 ) ثُم بَعَثناهُم لِنَعلَمَ أَيُّ الحِزبَین أَحصی لِما لَبِثُوا أَمَداً ( 12
( آیا پنداشتهاي که اصحاب کهف و رقیم از نشانههاي شگفت ما هستند! ( 9
هنگامی که آن جوانان به آن غار پناه بردند و گفتند: پروردگارا، از جانب خود به ما رحمتی بده و براي ما از کارمان هدایتی فراهم
( کن ( 10
( پس در آن غار سالهایی چند بر گوش هایشان زدیم (به خوابشان بردیم) ( 11
آن گاه آنان را
صفحه : 383
( برانگیختیم تا معلوم کنیم که کدام یک از آن دو گروه مدتی را که درنگ کردهاند شمارش کردهاند ( 12
نکات ادبی
و یا براي استفهام است. « بل » در این جا منفصله و به معناي « أم » -1
غار بزرگ، و اگر کوچک باشد به آن غار گفته میشود. « کهف » -2
نوشته شده، مرقوم، فعیل به معناي مفعول و منظور از آن سنگ نوشتهاي است که جریان اصحاب کهف در آن نوشته شده « رقیم » -3
را نام آن وادي و یا کوه و یا شهري که این کهف در آن قرار داشت میدانند و بعضیها هم آن را نام سگ « رقیم » بود. بعضیها
اصحاب کهف میدانند و بعضیها هم اصحاب رقیم را گروهی غیر از اصحاب کهف قلمداد میکنند و آنها سه نفر بودند که به
غاري پناه برده بودند که سنگی جلو غار را گرفت و آنها گرفتار شدند و با دعا کردن به درگاه الهی از آن جا نجات یافتند، ولی
بعید است که اصحاب رقیم غیر از اصحاب کهف باشند.
خبر دوم است و یا صفت براي موصوف محذوف « عجبا » خبر اول و « من آیاتنا » حال از آن و یا « من آیاتنا » و « کانوا » خبر « عجبا » -4
.« آیۀ عجبا » است به تقدیر
جوانان، جوانمردان. ،« فتی » جمع سماعی « الفتیۀ » -5
استعاره لطیفی است به معناي خوابانیدیم. « ضربنا علی آذانهم » -6
است. « ذات عدد » است چون در آن، مفهوم عدد هم وجود دارد و یا به معناي « سنین » یا مفعول مطلق براي « عددا » -7
فعل ماضی است و قول به این که افعل التفضیل است قول ناصوابی است، چون احصی در این جا عمل کرده در حالی « احصی » -8
که به عقیده خیلیها افعل التفضیل عمل نمیکند، دیگر این که احصاء تفضیل بردار نیست.
تفسیر و توضیح
12 ) أَم حَسِبتَ أَن أَصحابَ الکَهف وَ الرَّقِیم ... از این آیه تا 17 آیه دیگر - آیات ( 9
صفحه : 384
مربوط به داستان اصحاب کهف است و این داستان در جاي دیگر از قرآن نیامده است.
داستان بدین گونه آغاز میشود که خداوند از پیامبر اسلام (ص) میپرسد: آیا تو گمان کردي که داستان اصحاب کهف و رقیم از
صفحه 252 از 409
آیات شگفتآور ما بود! این پرسش براي اثبات این مطلب است که جریان اصحاب کهف در برابر آیات و نشانههاي دیگر خداوند
که در جهان وجود دارد چندان شگفتآور نیست و خداوند نشانههاي بسیاري در جهان دارد که شگفت آورتر و مهمتر از این
داستان است.
پس از این مطلب، داستان اصحاب کهف را به دو صورت، نخست به صورت خلاصه و پس از آن به صورت تفصیل بیان میکند.
در کتابهاي حدیثی آمده است که مشرکان مکه چند نفر را نزد یهود مدینه فرستادند تا درباره محمّد (ص) و ادعاي نبوت او با
آنان صحبت کنند. آنها به مدینه نزد دانشمندان یهود آمدند و جریان را گفتند. آنها به فرستادگان گفتند: از او چهار مطلب را
بپرسید: داستان اصهاب کهف، داستان موسی و خضر و داستان ذو القرنین و حقیقت روح. اگر به سه سؤال اول جواب داد و به
سؤال چهارم جواب نداد، بدانید که او پیامبر است. آنها به مکه برگشتند و آن سؤالها را از پیامبر اسلام کردند و آن حضرت به آن
سه سؤال جواب مفصلی گفت که هر سه جریان در همین سوره کهف آمده و در برابر پرسش از روح به طوري که در آیه 85 سوره
در این باره در تفسیر آیه یاد شده توضیح لازم را ) «1». اسراء آمده، پاسخ روشنی نداد و گفت که آن از امر پروردگار من است
دادیم.)
به هر حال در آیات مورد بحث، نخست جریان اصحاب کهف را بطور خلاصه بیان میکند و میفرماید: به یادآور هنگامی را که
آن جوانمردان به آن غار پناه بردند و گفتند: پروردگارا، از جانب خود به ما رحمتی ارزانی بدار و کار ما را به سامان ببر.
معلوم میشود که آنها از سرانجام کار خود نگران بودند و بیم آن داشتند که دشمنانشان
-----------------------------------
. 1)- تفسیر القمی، ج 2، ص 31 )
صفحه : 385
به آنها دست یابند و لذا از خدا خواستند که به آنان کمک کند و راه نجات را به آنان نشان بدهد.
در آیه بعدي اظهار میدارد که در پاسخ به دعاي آنها کاري کردیم که آنها چندین و چند سال در آن غار بخوابند. تعبیري که در
این آیه به کار رفته چنین است: و در آن غار بر گوش هایشان زدیم، و منظور از آن خوابانیدن است. این تعبیر یک استعاره لطیفی
است، همان گونه که مادران براي خوابانیدن کودکان خود آرام و مرتب بر گوش آنان میزنند و این عمل باعث خواب رفتن
بچهها میشود، در این جا نیز گویا بر گوش اصحاب کهف زده شد و آنان به خواب رفتند.
اضافه میکند که سپس، یعنی پس از یک خواب سنگین و طولانی که سالها طول کشید، آنها را برانگیختیم یعنی بیدار کردیم تا
معلوم باشد که کدام یک از آن دو گروه مدتی را که آنان در خواب بودند شمارش کردهاند. این که میفرماید: تا بدانیم، منظور
این است که علم ما ظهور و واقعیت پیدا کند.
گفته شده که منظور از دو گروه در این جا همان اصحاب کهف هستند که پس از بیدار شدن به طوري که در آیات بعدي خواهد
آمد میان خود درباره مدت خوابشان اختلاف کردند و دو گروه شدند. ما تصور میکنیم که این احتمال بعید است، چون اوّلًا، طبق
آن آیه که اختلاف آنان را بیان میکند آنها باید سه گروه باشند نه دو گروه چون در آن آیه سه نظر ابراز شده، یکی این که یک
روز در خواب بودهاند، دوم این که بخشی از روز را در خواب بودهاند، سوم این که خدا میداند که چقدر در خواب بودهاند. ثانیاً،
آنها که خود در خواب بودند چگونه میتوانستند مقدار خواب خود را بشمارند! ثالثاً، اطلاق دو حزب به آنها که جمعاً هفت نفر
بودند بعید مینماید.
رابعاً، از همه مهمتر این که در این آیه دانستن مدّت خواب آنها علت بیدار شدنشان پس از سالها خوابیدن ذکر شده است، البته
را نه براي علت بلکه براي عاقبت گرفت و آگاهی از مدت خواب علت بیدار شدن آنها نباشد، ولی به هر حال « لنعلم » میتوان لام
صفحه 253 از 409
معلوم میشود که این یک مطلب مهمی است که باید مایه عبرت قرار بگیرد و نتیجه
صفحه : 386
مهمی براي مردم داشته باشد مردم با آگاهی از این جریان هم به قدرت خدایی پی ببرند و هم امکان روز قیامت را باور کنند و این
نتیجه گیري هنگامی صورت میگیرد که مردم به جریان آنها و مدت طولانی خواب آنها و بیدار شدنشان توجه داشته باشند و به
طوري که چند آیه بعد خواهد آمد، خدا مردم را از کار آنها با خبر ساخت تا بدانند که وعده خدا حق است و شکی در قیامت
نیست.
گروه مؤمنانی که در آن زمان بودند با توجه به جریان اصحاب کهف و شمارش مدت خواب آنها درسهاي آموزندهاي از آن
گرفتند و آن را یکی از معجزات الهی تلقی کردند و بر مراتب ایمانشان افزود ولی کافران هیچ توجهی به آن نکردند و از آن
سودي نبردند.
بنابراین میتوان گفت که منظور از دو حزب در آیه شریفه دو گروه مؤمنان و کافران هستند که در زمان بیدار شدن اصحاب کهف
زندگی میکردند و خداوند با بیدار کردن آنها معلوم ساخت که چه گروهی در فکر آنها بودند و مدت خوابشان را شمارش
کردهاند.
[ [سورة الکهف ( 18 ): الآیات 13 الی 16
اشاره
نَحن نَقُصُّ عَلَیکَ نَبَأَهُم بِالحَق إِنَّهُم فِتیَۀٌ آمَنُوا بِرَبِّهِم وَ زِدناهُم هُديً ( 13 ) وَ رَبَطنا عَلی قُلُوبِهِم إِذ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماوات وَ
الَأرض لَن نَدعُوَا مِن دُونِه إِلهاً لَقَد قُلنا إِذاً شَطَطاً ( 14 ) هؤُلاءِ قَومُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِه آلِهَۀً لَو لا یَأتُونَ عَلَیهِم بِسُلطان بَیِّن فَمَن أَظلَم مِمَّنِ
افتَري عَلَی اللّه کَذِباً ( 15 ) وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم وَ ما یَعبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ فَأوُوا إِلَی الکَهف یَنشُر لَکُم رَبُّکُم مِن رَحمَتِه وَ یُهَیِّئ لَکُم مِن أَمرِکُم
( مِرفَقاً ( 16
ما داستان آنها را به درستی براي تو بازگو میکنیم. آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان
( افزودیم ( 13
و دل هایشان را استوار ساختیم هنگامی که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است و ما جز او معبودي را
نمیخوانیم که در آن صورت سخن باطل
صفحه : 387
( گفتهایم ( 14
آنان قوم ما هستند که جز او خدایانی گرفتهاند. چرا بر آنان حجّتی آشکار نمیآورند! پس چه کسی ستمکارتر از کسی است که بر
( خدا دروغ بندد! ( 15
و اکنون که شما از آنان و از هر چه که جز خدا میپرستند کناره گیري کردید، پس به آن غار پناه برید تا خدا رحمت خود را بر
( شما بگستراند و گشایشی در کارتان فراهم سازد ( 16
نکات ادبی
استوار کردیم، آرامش دادیم. « ربطنا » -1
صفحه 254 از 409
سخن باطل، سخن دور از صواب. « شططا » -2
حجّت آشکار، دلیل روشن. « سلطان بیّن » -3
دنباله سخن اصحاب کهف است که به یکدیگر چنین گفتند. « و اذ اعتزلتموهم » -4
پس پناه ببرید. از أوي یأوي و مأوي مشتق شده که به معناي جاي گرفتن است. « فأووا » -5
گشایش، آسایش، را حتی. از رفق به معناي نرمی مشتق شده است. « مرفق » -6
تفسیر و توضیح
14 ) نَحن نَقُصُّ عَلَیکَ نَبَأَهُم بِالحَق ... پس از ذکر خلاصهاي از داستان اصحاب کهف، اکنون این داستان را تفصیل - آیات ( 13
میدهد و به صورت مشروح تري بیان میکند. معلوم میشود که داستان اصحاب کهف در میان مردم مکه داستان معروفی بوده ولی
با خرافات و سخنان باطلی آمیخته بوده است و لذا خداوند به پیامبر خود میفرماید: ما خبر درست آنها را براي تو بازگو میکنیم.
نخست بر ایمان آنان صحّه میگذارد و میفرماید: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند و ما نیز بر هدایت آنان
افزودیم. این که بر جوان بودن آنها تأکید میکند شاید براي آن باشد که جوانان براي پذیرش حق آمادهتر از پیران هستند
صفحه : 388
و شاید هم این کلمه به جوانمردي و فتوّت آنان اشاره میکند.
معلوم میشود که اگر کسی به خدا ایمان داشته باشد و گامی به سوي او بردارد، خداوند با لطف و مرحمت خود بر مراتب هدایت
و ایمان او میافزاید و به کمک او میشتابد. این حقیقت در آیات دیگر هم آمده است:
وَ الَّذِینَ اهتَدَوا زادَهُم هُديً وَ آتاهُم تَقواهُم (محمّد/ 17 ) و کسانی که هدایت را پذیرفتند، خدا بر هدایت آنان افزود و تقوایشان
داد.
پس از تأیید ایمان آنان میفرماید: ما دل هایشان را استوار ساختیم و آرامش دادیم به گونهاي که آنها به پا خاستند و گفتند:
پروردگار ما همان پروردگار آسمانها و زمین است و جز او را نمیخوانیم که اگر چنین کنیم سخنی باطل گفتهایم.
از این آیه فهمیده میشود که اصحاب کهف، ایمان خود را در یک محیط خفقانآور و مخالف اظهار کردهاند و بر ضدّ کفر حاکم
بر آن محیط قیام کردهاند و این زمانی بوده که آنها را مجبور کردهاند که بتها را عبادت کنند و آنها در پاسخ، از پروردگار
آسمانها و زمین سخن گفتهاند و سخن بت پرستان را رد کردهاند، و نیز از این آیه معلوم میشود که خداوند به لطف خود بر قوّت
قلب و شهامت آنها افزوده است به گونهاي که آنها جرأت آن را پیدا کردهاند که در آن محیط کفر، آشکارا ایمان خود به خدا را
بیان کنند و از عواقب کار خود بیم نداشته باشند.
در آیه بعد دنباله سخنان اصحاب کهف را نقل میکند که گفتند: آنان قوم ما هستند که جز خدا معبودهایی را به خدایی گرفتند،
چرا آنان حجّت آشکاري براي این کار خود نیاوردهاند، یعنی آنها در پرستش بتها هیچ گونه دلیل و برهانی ندارند و این که آنها
بتها را در کار خدا شریک میدانند در واقع به خدا دروغ میبندند، و چه کسی ستمکارتر از کسی است که به خدا دروغ بندد!
به طوري که در کتابهاي تاریخی و تفسیري و حدیثی آمده، جریان اصحاب کهف در زمان دقیانوس حاکم شهر افسوس اتفاق
افتاده است. مردم آن شهر و از جمله پادشاه آنها بت پرست بودند ولی این چند نفر جوان به دین مسیحیت که دین حق آن
صفحه : 389
زمان بود ایمان داشتند و مسیحیان مؤمن و با تقوایی بودند و جالب این که بسیاري از آنان از اطرافیان پادشاه و از صاحب منصبان
بودند ولی ایمان خود را پنهان میکردند. تا این که مخالفان آنها به عقیده آنها پی بردند و آن را به پادشاه گزارش کردند و پادشاه
صفحه 255 از 409
آنان را خواست و در حضور اطرافیان به آنان پیشنهاد کرد که در برابر بتها سجده کنند ولی آنان شجاعانه ایمان خود را آشکار
کردند و بت پرستی را کاري باطل و بیدلیل خواندند.
در روایات آمده که پس از این برخورد، پادشاه به آنان فرصت داد که خود بیندیشند و به دین پادشاه برگردند و گرنه همه آنها
کشته خواهند شد، ولی آنان از این فرصت استفاده کردند و تصمیم گرفتند که از آن محیط کفرآلود فرار کنند.
در آیه بعد، بخش دوم سخنان اصحاب کهف را نقل میکند که آنان به یکدیگر گفتند: اکنون که از بت پرستان و بتهاي آنان
کناره گیري کردهاید و جز خدا همه چیز را رها ساختهاید، به آن غار پناه ببرید تا خدا رحمت خود را بر شما بگستراند و گشایشی
در کارتان فراهم سازد.
آنها این پیشنهاد را پذیرفتند و براي حفظ دین خود راهی غاري شدند که در کنار آبادي و یا کوهی به نام رقیم بود و آنها را از
دسترس مأموران پادشاه دور میکرد.
طبق روایات، آنها شش نفر بودند و در بین راه چوپانی هم به آنان پیوست و هفت نفر شدند و سگ آن چوپان هم همراه آنان به
غار رفت، آنان وقتی وارد غار شدند همگی به خواب سنگینی فرو رفتند.
[ [سورة الکهف ( 18 ): الآیات 17 الی 18
اشاره
وَ تَرَي الشَّمسَ إِذا طَلَعَت تَتَزاوَرُ عَن کَهفِهِم ذاتَ الیَمِین وَ إِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشِّمال وَ هُم فِی فَجوَةٍ مِنه ذلِکَ مِن آیات اللّه مَن
یَهدِ اللّه فَهُوَ المُهتَدِ وَ مَن یُضلِل فَلَن تَجِ دَ لَه وَلِیا مُرشِداً ( 17 ) وَ تَحسَ بُهُم أَیقاظاً وَ هُم رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُم ذاتَ الیَمِین وَ ذاتَ الشِّمال وَ
( کَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَیه بِالوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعتَ عَلَیهِم لَوَلَّیتَ مِنهُم فِراراً وَ لَمُلِئتَ مِنهُم رُعباً ( 18
صفحه : 390
و آفتاب را میبینی که چون طلوع میکند، از غارشان به سمت راست میل میکند و چون غروب میکند آنها را در سمت چپ رها
میسازد، و آنان در فراخنایی از آن غار بودند. این از نشانههاي خداست، هر کس را که خدا هدایت کند، او هدایت یافته است و
( هر کس را که گمراه کند، براي او دوستی راهنما نخواهی یافت ( 17
و آنان را بیدار میپنداري، در حالی که آنان در خوابند، و آنان را به سوي راست و چپ میگردانیم و سگ آنها دو بازوي خود را
( بر آستانه گشوده بود، اگر به آنان مینگریستی گریزان پشت به آنان میکردي و وجودت از آنها پر از وحشت میشد ( 18
نکات ادبی
به معناي میل. « زور » بود که یکی از دو تا حذف شد، از « تتزاور » میل میکند. اصل آن « تزاور » -1
طرف راست. « ذات الیمین » -2
به معناي قطع است. « قرض » آنها را رها میسازد. اصل آن از « تقرضهم » -3
گستره، فراخناي. « فجوة » -4
خفتگان، جمع راقد. « رقود » -5
آستانه، دربگاه. « الوصید » -6
معناي فرار هم وجود دارد. « ولّیت » به جهت مفعول مطلق بودن منصوب است، چون در « فرارا » -7
صفحه 256 از 409
تفسیر و توضیح
آیه ( 17 ) وَ تَرَي الشَّمسَ إِذا طَلَعَت تَتَزاوَرُ عَن کَهفِهِم ... هنگامی که اصحاب کهف وارد آن غار در کنار رقیم شدند، به خواب
عمیقی فرو رفتند که بیش از سیصد سال
صفحه : 391
طول کشید، غار آنها از نظر موقعیت به گونهاي بود که در طول این مدت آفتاب آنها را آزار نمیداد و هنگام طلوع به سمت راست
و به هنگام غروب به سمت چپ میل میکرد و آنان در جاي وسیعی از غار قرار داشتند.
منظور این است که آفتاب به هنگام طلوع و غروب، مستقیماً روي آنان نمیتابید، و فقط نور آن به آنها میرسید و از این جهت آنها
از سوزش آفتاب در امان بودند و رنگ پوست و لباسشان نیز تغییر نمییافت.
طبق این بیان، باید درب آن غار به سوي جنوب یا شمال باشد، زیرا اگر چپ و راست را از بیرون غار به حساب بیاوریم، آفتاب به
هنگام طلوع به طرف راست آن و به هنگام غروب به طرف چپ آن میتابد و بنابراین درب غار به طرف جنوب بوده است و اگر
چپ و راست را از درون غار به حساب آوریم برعکس میشود و درب غار به طرف شمال بوده است. و از آن جا که در آیه شریفه
خطاب به بیننده است باید چپ و راست بیننده و بیرون غار لحاظ شود و بنابراین به نظر میرسد که درب غار به طرف جنوب بوده
است.
در ادامه آیه، این موضوع را از نشانههاي خدا معرفی میکند که آنها را در طول سالیان متمادي حفظ کرده است و اظهار میدارد
که هر کس را خدا هدایت کند، او هدایت یافته است و هر کس را که گمراه سازد براي او دوستی راهنما نخواهی یافت. منظور از
هدایت یافتهها اصحاب کهف و منظور از گمراهان قوم آنهاست که بت پرست بودند. این را هم بگوییم که هدایت و ضلالت خدا
بدون معیار و ضابطه نیست و سراغ کسانی میآید که خود را در مسیر هدایت یا ضلالت قرار دادهاند.
آیه ( 18 ) وَ تَحسَبُهُم أَیقاظاً وَ هُم رُقُودٌ ... اصحاب کهف در درون غار به طرز عجیبی خفته بودند، چشمانشان باز بود در حالی که به
خواب عمیقی فرو رفته بودند و کسی که آنها را میدید گمان میکرد که بیدارند. اضافه میکند که ما آنها را به راست و چپ
میگردانیدیم. کسی که در خواب است به این طرف و آن طرف میغلتد و خدا در این مدت طولانی آنها را به چپ و راست
حرکت میداد تا آثار حیات در آنها باقی
صفحه : 392
بماند و اگر در این مدت حرکتی نداشتند میپوسیدند.
یکی دیگر از ویژگیهاي آنها این بود که سگشان بازوان خود را بر آستانه غار گسترده بود و به آن حالت به خواب رفته بود. دیگر
این که خداوند قیافه آنها را طوري قرار داده بود که بیننده از آنها وحشت میکرد و جرأت آن را نداشت که به سوي آنها برود و به
آنها دست بزند. میفرماید: اگر به آنان مینگریستی از آنان میگریختی و سراسر وجودت آکنده از ترس و وحشت میشد. به
همین سبب بود که وقتی سپاه دقیانوس در جست جوي آنها به آن غار رسیدند، از دیدن آنها چنان وحشت کردند که نتوانستند به
آنان نزدیک شوند و آنها را به حال خود رها ساختند.
[ [سورة الکهف ( 18 ): الآیات 19 الی 21
اشاره
وَ کَ ذلِکَ بَعَثناهُم لِیَتَسائَلُوا بَینَهُم قالَ قائِل مِنهُم کَم لَبِثتُم قالُوا لَبِثنا یَوماً أَو بَعضَ یَوم قالُوا رَبُّکُم أَعلَم بِما لَبِثتُم فَابعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُم
صفحه 257 از 409
هذِه إِلَی المَدِینَۀِ فَلیَنظُر أَیُّها أَزکی طَعاماً فَلیَأتِکُم بِرِزق مِنه وَ لیَتَلَطَّف وَ لا یُشعِرَن بِکُم أَحَداً ( 19 ) إِنَّهُم إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم یَرجُمُوکُم أَو
یُعِیدُوکُم فِی مِلَّتِهِم وَ لَن تُفلِحُوا إِذاً أَبَداً ( 20 ) وَ کَ ذلِکَ أَعثَرنا عَلَیهِم لِیَعلَمُوا أَن وَعدَ اللّه حَقٌّ وَ أَن السّاعَۀَ لا رَیبَ فِیها إِذ یَتَنازَعُونَ
( بَینَهُم أَمرَهُم فَقالُوا ابنُوا عَلَیهِم بُنیاناً رَبُّهُم أَعلَم بِهِم قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمرِهِم لَنَتَّخِذَن عَلَیهِم مَسجِداً ( 21
و همچنین آنان را بیدار کردیم تا میان خود از یکدیگر بپرسند. گویندهاي از آنان گفت: چقدر درنگ کردهاید! گفتند: یک روز یا
برخی از یک روز درنگ کردهایم. گفتند: پروردگارتان به مقداري که درنگ کردهاید آگاهتر است. پس یکی از خودتان را با این
پول به شهر بفرستید و او بنگرد که کدام یک از آنها طعامی پاكتر دارد، پس از آن رزقی برایتان بیاورد و او نرمی کند و کسی را
( به حال شما آگاه نکند ( 19
( آنان اگر بر شما چیره شوند شما را سنگسار میکنند یا شما را به آیین خود بر میگردانند و هرگز رستگار نمیشوید ( 20
و همچنین
صفحه : 393
مردم را از حال آنان با خبر کردیم تا بدانند که وعده خدا حق است و همانا شکی در قیامت نیست، هنگامی که درباره آنان در میان
خود اختلاف کردند پس گفتند: بر آنان بنایی بسازید، پروردگارشان به حال آنان داناتر است، کسانی که بر کار آنان چیره شدند
( گفتند: هر آینه ما بر آنان مسجدي خواهیم ساخت ( 21
نکات ادبی
این مطلب را به مطالب قبلی پیوند میدهد، یعنی همان گونه که آنان را خوابانیدیم، اکنون بیدارشان کردیم. « و کذلک » -1
براي عاقبت و یا مسیر و راه است و براي سببیّت نیست، یعنی علت بیدار کردن آنها، پرسش آنان درباره مدت « لیتسائلوا » -2 لام در
خوابشان نبود بلکه آنها وقتی بیدار شدند، این پرسش را کردند.
کم مدة » یا « کم یوما لبثتم » به خاطر معلوم بودن حذف شده است « کم » چه مدتی درنگ کردید. در این جا ممیز « کم لبثتم » -3
.« لبثتم
پولتان. ورق که به چند صورت خوانده میشود به معناي پول نقرهاي است. منظور همان سکههایی بود که از زمان « ورقکم » -4
پادشاه سابق نزد آنها باقی مانده بود.
پاکیزهتر، بهتر. « ازکی » -5
نرمی نشان دهد. فعل امر غایب. « و لیتلطّف » -7
با خبر کردیم، دیگران را از حال آنها آگاه کردیم. « اعثرنا » -8
تفسیر و توضیح
20 ) وَ کَذلِکَ بَعَثناهُم لِیَتَسائَلُوا بَینَهُم ... پس از سیصد و نه سال که اصحاب کهف در آن غار به خواب عمیقی فرو رفته - آیات ( 19
بودند، خداوند آنها را از آن خواب شگفتآور بیدار کرد و این به خاطر مصالح تربیتی و دادن آموزشهاي لازم به
صفحه : 394
مردم درباره قدرت خدا و امکان معاد بود.
می فرماید: همان گونه که آنان را به خواب عمیقی فرو برده بودیم، آنان را بیدار کردیم و آنان پس از بیداري، از همدیگر پرسیدند
که چه مدّتی در خواب بودید!
صفحه 258 از 409
بعضی از آنها گفتند: یک روز یا مقداري از آن را در خواب بودهایم. ممکن است این پاسخ از یک نفر باشد و به حال تردید چنین
بگوید و ممکن است مربوط به دو نفر باشد، یکی بگوید یک روز و دیگري بگوید بخشی از یک روز. گروه دیگري از آنان هم
که وضعیت خود را غیر عادي میدیدند، گفتند: خداوند از مدّتی که در خواب بودهایم آگاهتر است. گوینده این سخن که برخاسته
نام داشت. « تملیخا » از یک ادب دینی بود
گفته شده که آنان طرف صبح به هنگام طلوع آفتاب به غار رفته بودند و زمانی که پس از آن مدت طولانی از خواب بیدار شدند،
طرف غروب بود و لذا برخی از آنان گمان کردند که یک روز یا یک نصف روز خوابیدهاند.
پس از این گفت و گو آنان احساس گرسنگی کردند، آنها مقداري پول همراه خود داشتند و آن پولها سکههاي نقرهاي بود که به
نام دقیانوس ضرب شده بود. آنها به یکدیگر گفتند: یکی از شماها با این پول به شهر برود و ببیند که در شهر چه کسی طعامی بهتر
و پاکیزهتر دارد، از آن خوراکی بگیرد و به غار بیاورد.
آنها به کسی که مأمور خرید غذا شد، توصیه کردند که با مردم با نرمی رفتار کند و هیچ کس را از جاي گروه با خبر نسازد، زیرا
که اگر مردم با خبر شوند گروه را دستگیر و سنگسار میکنند و یا وادارشان میسازند که به آیین آنها برگردند و در این صورت
هرگز رستگار نخواهند شد.
منظور از آن شهر شهر افسوس یا طراطوس بود و آنها که چنین با احتیاط رفتار میکردند و از مردم آن شهر میترسیدند، براي این
بود که نمیدانستند که در طول این مدت وضع عوض شده و پادشاه و مردم که در زمان آنها بت پرست بودند، اکنون خداشناس و
پیرو دین مسیح شدهاند.
صفحه : 395
آیه ( 21 ) وَ کَ ذلِکَ أَعثَرنا عَلَیهِم لِیَعلَمُوا أَن وَعدَ اللّه حَقٌّ ... به هر حال یکی از آنها براي تهیه خوراکی به شهر آمد و مردم شهر با
دیدن وضع او و پولی که همراه داشت، درباره او دچار شگفتی شدند. البته مردم داستان خواب رفتن هفت نفر از موحّ دان را در
زمان دقیانوس، سینه به سینه شنیده بودند و با دیدن این شخص و پرس و جوهایی که از او کردند، دانستند که او یکی از آن هفت
نفر است و از حال آنان مطلع شدند و جریان را به پادشاه خود که مسیحی بود خبر دادند. پادشاه همراه با گروهی از مؤمنان و
کافران به آن غار آمدند و آنها را زنده یافتند ولی وقتی با آنها به گفت و گو پرداختند، همه آنها مردند و این بر شگفتی حاضران
افزود.
جریان بیدار شدن ا صحاب کهف پس از صدها سال، ایمان مؤمنان را قويتر کرد و کسانی هم که در تردید بودند به یقین رسیدند.
آنها هم به قدرت خداوند پی بردند و هم دلیل روشنی بر امکان معاد و زنده شدن مردگان یافتند و دانستند که وعده خدا حق است
و در آمدن روز قیامت تردیدي وجود ندارد.
جمعیتی که براي دیدن اصحاب کهف به غار آمده بودند، در باره آنان دو گروه شدند و به گفت و گو و نزاع پرداختند. گروهی از
آنان گفتند که جلو غار دیواري بکشیم و کار آنها را به خدا واگذار کنیم که خدا از حال آنان باخبرتر است. گروه دیگر که
تعدادشان بیشتر بود و پادشاه هم با آنان بود، گفتند: در کنار قبور آنها مسجد و معبدي میسازیم که یادبودي از این مردان
خداشناس باشد و کسانی که به زیارت آنان میآیند در آن جا خدا را عبادت کنند.
[ [سورة الکهف ( 18 ): الآیات 22 الی 26
اشاره
صفحه 259 از 409
سَیَقُولُونَ ثَلاثَۀٌ رابِعُهُم کَلبُهُم وَ یَقُولُونَ خَمسَۀٌ سادِسُهُم کَلبُهُم رَجماً بِالغَیب وَ یَقُولُونَ سَبعَۀٌ وَ ثامِنُهُم کَلبُهُم قُل رَبِّی أَعلَم بِعِدَّتِهِم ما
یَعلَمُهُم إِلاّ قَلِیل فَلا تُمارِ فِیهِم إِلاّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَستَفت فِیهِم مِنهُم أَحَ داً ( 22 ) وَ لا تَقُولَن لِشَ یءٍ إِنِّی فاعِل ذلِکَ غَداً ( 23 ) إِلاّ أَن
یَشاءَ اللّه وَ اذکُر رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ وَ قُل عَسی أَن یَهدِیَن رَبِّی لِأَقرَبَ مِن هذا رَشَداً ( 24 ) وَ لَبِثُوا فِی کَهفِهِم ثَلاثَ مِائَۀٍ سِنِینَ وَ ازدَادُوا
تِسعاً ( 25 ) قُل اللّه أَعلَم بِما لَبِثُوا لَه غَیب السَّماوات وَ الَأرض أَبصِ ر بِه وَ أَسمِع ما لَهُم مِن دُونِه مِن وَلِیٍّ وَ لا یُشرِك فِی حُکمِه أَحَ داً
(26)
صفحه : 396
خواهند گفت که آنان سه تن بودند که چهارمیشان سگشان بود و میگویند که آنان پنج تن بودند که ششمیشان سگشان بود، اینها
از باب انداختن تیري به تاریکی است و میگویند هفت تن بودند که هشتمیشان سگشان بود، بگو:
پروردگارم به تعداد آنها آگاهتر است، آنها را جز اندکی نمیدانند، پس درباره آنها جز به صورت بحثی روشن بحث مکن و
( درباره آنان از هیچ کسی نظر خواهی مکن ( 22
( درباره هیچ چیزي نگو که فردا آن را انجام خواهم داد ( 23
مگر این که خدا بخواهد، و هر گاه که فراموش کردي، پروردگارت را به یادآور و بگو:
( امید است که پروردگارم مرا به راهی که از نظر درستی نزدیکتر از این است، هدایت کند ( 24
آنها در غارشان سیصد سال ماندند و نُه سال افزودند ( 25 ) بگو: خداوند به مقداري که درنگ کردهاند، داناتر است، غیب آسمانها
( و زمین او راست، چه بینا و چه شنواست، آنان را جز او یاوري نیست و او کسی را در داوري خود شریک نمیکند ( 26
نکات ادبی
اشاره به این است که گویا به پیامبر اسلام (ص) گفته میشود که اکنون از اهل کتاب تعداد اصحاب کهف را بپرس، « سیقولون » -1
آنها چنین خواهند گفت.
است. « هم ثلثۀ » در تقدیر « ثلثۀ » -2
است. « خسمۀ » صفت براي « سادسهم » و همینطور « ثلثۀ » صفت براي « رابعهم » -3
استعارهاي است براي بیان حدس و گمان و تخمین. مانند تیر در تاریکی انداختن در زبان فارسی. « رجما بالغیب » -4
اشاره به شدّت ربط این کلمه به ما قبل است و « و ثامنهم » همراه « واو » -5 آمدن
صفحه : 397
واو » چون در میان نظرهاي مختلف این نظر درست است، لذا واو ربط به آن ملحق شده است. گفته شده که به این واو در عربی
گفته میشود و در عربی در مقام شمارش وقتی به عدد هشت میرسند آن را با واو میگویند. « ثمانیه
بحث مکن، ستیز مکن. « لا تمار » -6
بحثی روشن، بحثی که براي تو روشن کردیم، یا بحث در حضور مردم و نه در خلوت. « مراء ظاهرا » -7
است و در سوره ص آیه 6 به همین صورت « لشیء » این کلمه در رسم الخط قدیمی به همین صورت بوده و معادل « لشايء » -8
کتابت شده است. « لشیء »
جمله درستی است و « انی فاعل غدا الّا ان یشاء اللّه » نیست، زیرا این جمله که «ّ لا تقولن » داخل در مقول قول « الّا ان یشاء اللّه » -9
.« الّا ان تقول ان شاء اللّه » : قابل نهی نیست و لذا باید گفت که تقدیر این چنین است
باید مفرد باشد. « مأة » است و نمیتواند ممیّز آن باشد چون ممیّز « ثلثمائۀ » بدل یا عطف بیان از « سنین » -10
صفحه 260 از 409
.« اسمع » یعنی چه بیناست، و همینطور است « ما ابصره » صیغه تعجب است به معناي « ابصر به » -11
تفسیر و توضیح
آیه ( 22 ) سَیَقُولُونَ ثَلاثَۀٌ رابِعُهُم کَلبُهُم ... داستان اصحاب کهف میان نصاري معروف بود، ولی آنها در تعداد اینان اختلاف نظر
داشتند. در این آیه پیش بینی میشد که پس از نقل جریان اصحاب کهف توسط پیامبر اسلام (ص) وقتی این خبر به گوش نصاري
برسد، آنها اختلاف خود را در مورد تعداد اصحاب کهف به پیامبر خواهند گفت و چنین هم شد و آن هنگامی بود که نصاراي
نجران در مدینه خدمت پیامبر رسیدند و از جمله مواردي که مورد اختلاف قرار گرفت تعداد اصحاب کهف بود. یعقوبیها گفتند:
آنها سه نفر بودند و چهارمین آنها سگشان بود و نسطوريها گفتند:
صفحه : 398
آنها پنج نفر بودند و ششمین آنها سگشان بود و مسلمانان گفتند: آنها هفت نفر بودند و هشتمین آنها سگشان بود.
این آیه به همین اختلاف اشاره میکند و دو نظریه از آنان را نقل میکند و آن، قول به سه نفر بودن و قول به پنج نفر بودن اصحاب
کهف است و سپس آن دو قول را رد میکند و میفرماید: آنان در گفتن این سخنان تیر در تاریکی میاندازند، یعنی فقط از روي
حدس و گمان میگویند. سپس قول به هفت نفر بودن را نقل میکند و پس از آن میفرماید: خداوند به تعداد آنان آگاهتر است و
اشاره « اعلم » جز اندکی از مردم حقیقت را نمیدانند. این که میفرماید: خدا آگاهتر است، در واقع قول آخر را تأیید میکند و کلمه
به این دارد که آنان نیز حقیقت را میدانند ولی خدا داناتر است.
پس از این بیان از پیامبر میخواهد که در این باره با آنان وارد گفت و گو و ستیز نباشد مگر به صورتی روشن و شفاف و وارد
بحثهاي عقلی و نظري و غیر روشن نشود و از آنان نظر خواهی نکند.
در بعضی از تفاسیر نامهاي هفت تن اصحاب کهف از إبن عباس چنین نقل شده است: مکسلیمنا، تملیخا، مرطوس، نینونس،
سارینونس، دربونس و کشوطبونس که همان چوپان بود.
24 ) وَ لا تَقُولَن لِشَ یءٍ إِنِّی فاعِل ذلِکَ غَداً ... در این آیه به پیامبر اسلام (ص) دستور میدهد که وقتی از انجام دادن - آیات ( 23
بگوید. میفرماید: درباره هیچ چیزي مگو که من « ان شاء اللّه » کاري در آینده خبر میدهد، آن را به مشیّت خدا واگذار کند یعنی
« الّا ان یشاء اللّه » فردا آن را انجام خواهم داد مگر این که خدا بخواهد. یعنی مگر این که بگویی: اگر خدا بخواهد. بنابراین، جمله
است، به این معنا که از پیامبر خواسته «ّ لا تقولن » نیست یعنی داخل در مقول قول نیست، بلکه مربوط به خود « انّی فاعل غدا » ادامه
میشود که چنان نگوید مگر این که همراه با آن چنین بگوید.
تعلیق کارها به مشیّت خدا و گفتن ان شاء اللّه، یکی از آداب سخن گفتن یک فرد خداشناس است و انسان مؤمن در تمام کارها به
یاد خداست و انجام هر کاري را با
صفحه : 399
حول و قوّه خدا ممکن میداند و بر این باور است که هر لحظهاي که خداوند حول و قوّه خود را بردارد، انسان توانایی انجام هیچ
کاري را ندارد و لذا او همواره باید با گفتن ان شاء اللّه، به یاد آورد که همه چیز در دست خداست.
گفته شده که این فرمان از آن جهت به پیامبر اسلام (ص) داده شده که در جریان پرسش از داستان اصحاب کهف، آن حضرت
بدون گفتن ان شاء اللّه به مردم قول داد که داستان آنها را خواهد گفت ولی چندین روز سپري شد و وحی الهی به او نازل نگردید
تا جایی که مردم مأیوس شدند و بالاخره وحی نازل گردید و داستان اصحاب کهف از جانب خداوند تشریح شد و در ضمن آن به
پیامبر فرمان داده شد که همواره ان شاء اللّه بگوید.
صفحه 261 از 409
پس از این دستور، تذکر میدهد که هر گاه گفتن ان شاء اللّه را فراموش کردي پروردگارت را یاد کن، یعنی هر گاه به یادت آمد،
آن را بگو. سپس خطاب به پیامبر اضافه میکند که بگو: امید است که پروردگارم مرا به راهی که نزدیکتر از این به راه درست
میرساند، هدایت کند، یعنی خداوند مطالبی قويتر و آموزندهتر از جریان اصحاب کهف به من یاد دهد. شاید هم این جمله اشاره
به یک حقیقت مهمی باشد و آن این که انسان در هر مرحلهاي از رشد قرار بگیرد، مرحلهاي بالاتر از آن وجود دارد و همواره باید
درجست جوي مراحل بالاتر بود.
26 ) وَ لَبِثُوا فِی کَهفِهِم ثَلاثَ مِائَۀٍ سِنِینَ ... درباره مدت خوابیدن اصحاب کهف، میان اهل کتاب اختلاف نظر وجود - آیات ( 25
داشت و قرآن کریم در این آیه با قاطعیت اظهار میدارد که اصحاب کهف در آن غار، سیصد و نه سال درنگ کردند.
قابل توجه این که تعبیر قرآن در این باره چنین است که آنها سیصد سال در غار درنگ کردند و نُه سال بر آن افزودند. در روایتی
از امیر المؤمنین (ع) نقل شده که قرآن با این تعبیر به اختلاف سالهاي شمسی و قمري اشاره میکند، یعنی اصحاب کهف به
حساب سالهاي شمسی سیصد سال و به حساب سالهاي قمري سیصد و نه سال در آن غار بودند.
صفحه : 400
در آیه بعدي اظهار میدارد که خدا به مقداري که آنها در غار درنگ کردند آگاهتر است، سپس دلیل آن را بیان میکند و
میفرماید: غیب آسمانها و زمین از آنِ خداست و خدا چه بینا و چه شنواست؟ یعنی بینایی و شنوایی او در حدّي است که باید مایه
شگفتی هر متفکري قرار بگیرد. اضافه میکند که آنان یعنی مردم جز خدا یاوري ندارند و خدا در حکم خود کسی را شریک قرار
نمیدهد یعنی در صادر کردن حکمی با کسی مشورت نمیکند، چون او به تمام اسرار و حقایق پنهان و آشکار آگاه است.
[ [سورة الکهف ( 18 ): الآیات 27 الی 29
اشاره
وَ اتل ما أُوحِیَ إِلَیکَ مِن کِتاب رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِه وَ لَن تَجِدَ مِن دُونِه مُلتَحَداً ( 27 ) وَ اصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ
وَ العَشِی یُرِیدُونَ وَجهَه وَ لا تَعدُ عَیناكَ عَنهُم تُرِیدُ زِینَۀَ الحَیاةِ الدُّنیا وَ لا تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبَه عَن ذِکرِنا وَ اتَّبَعَ هَواه وَ کانَ أَمرُه فُرُطاً
28 ) وَ قُل الحَقُّ مِن رَبِّکُم فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن وَ مَن شاءَ فَلیَکفُر إِنّا أَعتَدنا لِلظّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِم سُرادِقُها وَ إِن یَستَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ )
( کَالمُهل یَشوِي الوُجُوهَ بِئسَ الشَّراب وَ ساءَت مُرتَفَقاً ( 29
آنچه از کتاب پروردگارت به تو وحی شده است، تلاوت کن، کلمات او را تغییر دهندهاي نیست و جز او پناهگاهی نخواهی یافت
(27)
و در همراهی با کسانی که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند و او را میخواهند، شکیبایی کن و چشمانت از آنان برنگردد که
زینت دنیا را بخواهی، و از کسی پیروي مکن که دل او را از یاد خود غافل ساختیم و او از هواي نفس خویش پیروي کرد و کار او
( تباه بود ( 28
و بگو: حق از جانب پروردگار شماست، پس هر کس خواست ایمان بیاورد و هر کس خواست کافر شود، ما براي ستمگران آتشی
را آماده کردهایم که خیمههاي آن آنان را فرا میگیرد و اگر کمک خواهی کنند، با آبی مانند مس گداختهاي که چهرهها را بریان
کند، به آنان کمک میشود، بد
صفحه : 401
( نوشیدنی و بد منزلی است ( 29
صفحه 262 از 409
نکات ادبی
ملتحدا پناهگاه، اصل آن لحد است که به معناي میل کردن است و انسان همواره به پناهگاهی میل میکند. » -1
خود نگهداري کن، در همراهی با آن گروه شکیبا باشد. « اصبر نفسک » -2
فاعل است. « عیناك » در این جا نه براي نهی بلکه براي نفی است و « لا» به معناي تجاوز است و ضمناً « عدو » بر نگردد. از « لا تعد » -3
.« عیناك » حال است از کاف « ترید » -4
و یا مصدر به معناي تفریط است و در هر حال به معناي تضییع حق و تباه شدن است. « فُعُل » یا وصف بر وزن « فرطا » -5
« سرادر » پرده آن، خیمه آن، سرادق به هر چیزي که چیز دیگري را احاطه کند گفته میشود. این کلمه معرّب کلمه « سرادقها » -6
فارسی و بیرون از اوزان عربی است.
هر چیز گداخته و یا جوشیده، مس آب شده، کف روي روغن جوشیده. « المهل » -7
منزل، محل استراحت، تکیه گاه، جایی که انسان بازوي خود را به آن تکیه دهد، از مرفق به معناي بازو. « مرتفقا » -8
تفسیر و توضیح
28 ) وَ اتل ما أُوحِیَ إِلَیکَ مِن کِتاب رَبِّکَ ... در دوران غربت اسلام که مسلمانان نیاز شدیدي به نیرو و امکانات - آیات ( 27
داشتند، چند تن از سران قبایل نزد پیامبر (ص) آمدند و گفتند: اگر تو این تهیدستان و فقیران را از دور خود برانی، ما دین تو را
میپذیریم و تو را یاري میکنیم. پیامبر که علاقه شدیدي به گسترش اسلام داشت، خواست مصلحت اسلام را رعایت کند و با آنان
جلسه خصوصی برگزار
صفحه : 402
نماید که این آیات نازل شد و خداوند پیامبر خود را از انجام این کار بازداشت.
در این آیات به پیامبر چنین دستور میدهد که آنچه از کتاب پروردگارت بر تو نازل شده تلاوت کن و بدان که کسی نمیتواند
کلمات الهی را تغییر دهد و تو جز خدا پناهگاهی نخواهی یافت. سپس میافزاید: در همراهی با مؤمنانی که صبح و شام
پروردگارشان را میخوانند و همواره خوشنودي او را طلب میکنند، شکیبا باش و چشمانت از آنان برنگردد، یعنی همراهی این
گروه را اگر چه از نظر زندگی دنیوي مشکل آفرین باشد، از دست مده و آن را تحمل کن و آن مردان الهی را همواره مورد توجه
قرار بده.
سپس پیامبر را به نوعی مورد عتاب قرار میدهد و اظهار میدارد که چنین نباشد که تو از این مؤمنان روي بگردانی تا زینت و
آرایش زندگی دنیا را بخواهی و مصاحبت با ثروتمندان و برخورداران را ترجیح بدهی. در ادامه این رهنمودها، توصیه میکند که
از کسانی که زنگار کفر دلشان را فرا گرفته و از یاد خدا غافل شده و از هواي نفس پیروي کردهاند و کارشان به تباهی و دوري از
حق کشیده شده، تبعیت مکن.
این رهنمودهاي عتاب آمیز هرگز با مقام عصمت پیامبر خدا منافات ندارد، بلکه حتی دلیلی بر عصمت آن حضرت است، چون
خداوند همواره کارهاي او را زیر نظر دارد و در مواردي که احتمال لغزش وجود دارد به یاري او میشتابد و او را به سوي حق
سوق میدهد.
ضمناً از این آیات به خوبی استفاده میشود که از نظر خداوند، ارزشهاي الهی در هر شرایطی باید رعایت شود و نمیتوان به خاطر
مصلحت جویی آنها را کنار گذاشت هدف وسیله را توجیه نمیکند.
آیه ( 29 ) وَ قُل الحَقُّ مِن رَبِّکُم فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن ... پس از تذکري که در آیات قبلی به پیامبر داده شد، اکنون به او فرمان میدهد که
صفحه 263 از 409
آیه ( 29 ) وَ قُل الحَقُّ مِن رَبِّکُم فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن ... پس از تذکري که در آیات قبلی به پیامبر داده شد، اکنون به او فرمان میدهد که
به همان کافران پرتوقع اعلام کند که حق از جانب پروردگارتان است. منظور از حق در این جا همان دین اسلام است و اسلام از
صفحه : 403
جانب خداست، هر کس که بخواهد ایمان بیاورد و هر کس که بخواهد کافر شود، یعنی انسان در انتخاب راه ایمان و کفر آزاد
است و کسی او را به پذیرش اسلام مجبور نمیکند ولی او باید بداند که خداوند براي ستمگران که همان کافرانند، در قیامت
آتشی را آماده کرده که آنان را احاطه خواهد کرد، همان گونه که خیمه، خیمه نشینان را احاطه میکند.
این کافران که در میان شعلههاي آتش قرار خواهند گرفت، به شدّت احساس تشنگی میکنند و با عجز و التماس طلب آب میکند
و کمک میخواهند، اما کمکی که به آنان میشود این است که آب جوشانی مانند مس گداخته به آنان داده میشود که
صورتها را بریان میکند؟ بد نوشیدنی و بد منزلی است؟
چند روایت
-1 این آیه درباره سلمان و ابو ذر و صهیب و عمار و خبّاب و دیگران از اصحاب فقیر پیامبر (ص) نازل گردید، و آن زمانی بود که
چند تن به نامهاي عیینۀ بن حصین و اقرع بن حابس و یارانشان نزد پیامبر آمدند و گفتند: اگر خودت در صدر مجلس بنشینی و این
گروه و بوهاي بد آنان را از ما دور کنی، ما نزد تو خواهیم نشست و از تو اخذ خواهیم کرد، چیزي مانع ما از آمدن نزد تو نمیشود
جز اینان. وقتی آیه نازل شد، پیامبر بلند شد و آن گروه از اصحاب خود را طلبید و آنان را در آخر مسجد یافت که ذکر خدا
میکنند. پیامبر گفت: سپاس خدا را که مرا نمیراند تا این که به من دستور داد که با مردانی از امّت خود همراهی کنم. زندگی و
«1». مرگ من با شما خواهد بود
-2 سلمان عبایی داشت که هم لباس او و هم فرش او بود و این عبا از پشم بود.
عیینۀ بن حصین بر پیامبر وارد شد و سلمان نزد او بود. عیینه از بوي بد عباي سلمان ناراحت شد، چون آن روز روز گرمی بود و
سلمان عرق کرده بود. او به پیامبر گفت: وقتی ما نزد تو میآییم، سلمان و یاران او را بیرون کن و چون ما رفتیم هر کس را
-----------------------------------
. 1)- مجمع البیان، ج 6، ص 718 )
صفحه : 404
«1»« وَ لا تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبَه عَن ذِکرِنا » : خواستی وارد کن. این جا بود که این آیه نازل شد
[ [سورة الکهف ( 18 ): الآیات 30 الی 31
اشاره
إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات إِنّا لا نُضِیع أَجرَ مَن أَحسَنَ عَمَلًا ( 30 ) أُولئِکَ لَهُم جَنّات عَدن تَجرِي مِن تَحتِهِم الَأنهارُ یُحَلَّونَ فِیها
مِن أَساوِرَ مِن ذَهَب وَ یَلبَسُونَ ثِیاباً خُضراً مِن سُندُس وَ إِستَبرَق مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الَأرائِک نِعمَ الثَّواب وَ حَسُنَت مُرتَفَقاً ( 31 )همانا
( کسانی که ایمان آوردهاند و کارهاي شایسته انجام دادهاند، ما مزد کسی را که کاري نیکو کرده است، ضایع نمیکنیم ( 30
آنان راست بهشتهاي جاوید که از زیر آنها جويها روان است، آنان در آن جا با دستبندهایی از طلا آرایش یابند و لباسهایی
( سبز از ابریشم و دیبا میپوشند، در حالی که در آن جا بر بالشهایی بر تختها تکیه زدهاند، نیکو پاداشی و نیکو منزلی است ( 31
نکات ادبی
صفحه 264 از 409
بهشت جاویدان. « عدن » -1
به معناي زیور. « حلیه » آراسته میشوند. از « یحلّون » -2
است. « سوار » که آن هم جمع « اسوره » دستبندها. جمع « اساور » -3
یا براي بیان و یا براي تبعیض است. « من اساور » و « من ذهب » در « من » -4
دیباي نازك، این کلمه معرّب از فارسی است. « سندس » -5
دیباي ضخیم، این کلمه نیز معرّب است. « استبرق » -6
جمع اریکه، بالشهایی که روي تختها میگذارند. « ارائک » -7
-----------------------------------
. 1)- تفسیر قمی، ج 2، ص 34 )
صفحه : 405
تفسیر و توضیح
31 ) إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ... پس از بیان سرانجام کافران و این که آنان در قیامت در خیمههایی از آتش - آیات ( 30
قرار خواهند گرفت، اینک سرانجام مؤمنان را بیان میکند و نخست درباره آنان که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند، یک
قاعده کلی بیان میکند که یکی از سنتهاي خداست و آن این که ما پاداش کسانی را که کاري نیکو کردهاند ضایع نمیکنیم. این
حقیقت در چند آیه از قرآن کریم مورد تأکید قرار گرفته است، از جمله:
إِنّا لا نُضِیع أَجرَ المُصلِحِینَ (اعراف/ 170 ) همانا ما پاداش مصلحان را ضایع نمیکنیم.
إِن اللّهَ لا یُضِیع أَجرَ المُحسِنِینَ (توبه/ 120 ) همانا خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند.
این تأکیدها نشان میدهد که هر کسی کاري نیکو انجام دهد، هر چند که گناهی هم از او سر بزند، کار نیکوي او پاداش خود را
خواهد داشت و عمل او تباه نخواهد شد. البته این قاعده فقط درباره کسانی است که به خدا ایمان دارند ولی مشرکان و کافران از
این امتیاز برخوردار نخواهند شد و شرك و کفر باعث حبط عمل آنان خواهد گردید.
به هر حال در آیات مورد بحث، ضمن ارج گذاري به مؤمنانی که اعمال شایسته انجام دادهاند، سرانجام آنها را نیز بیان میکند.
براي آنها در قیامت بهشتهایی است که از زیر درختان آن نهرها جاري است. جریان آب از زیر درختان یک باغ، منظر دلنشینی به
آن میدهد.
همچنین این مؤمنان در بهشت، دستبندهایی از طلا و لباسهایی از دیباي نازك و ضخیم (سندس و استبرق) خواهند داشت و به
بالشهایی که بر روي تختهاست تکیه خواهند داد، نیکو پاداشی و نیکو منزلی است.
ترسیم چنین تابلوي زیبایی از نعمتهاي بهشتی که بیانگر فراغت و آسایش و برخورداري بهشتیان و زندگی بیدغدغه و آرام
مؤمنان در بهشت است، آثار تربیتی
صفحه : 406
فراوانی دارد و همه را به سوي ایمان و عمل صالح سوق میدهد. ولی باید توجه داشت که اینها براي تشویق عموم مردم است و
اولیاء اللّه به چیزي فراتر از اینها میاندیشند و آن وصول به خدا و خوشنودي خداست که به تعبیر قرآن، رستگاري بزرگ و فوز
عظیم است:
وَعَدَ اللّه المُؤمِنِینَ وَ المُؤمِنات جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ، خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَۀً فِی جَنّات عَدن وَ رِضوان مِنَ اللّه أَکبَرُ
صفحه 265 از 409
ذلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظِیم (توبه/ 72 ) خداوند به مؤمنین و مؤمنات بهشتهایی را وعده داده که از زیر آن نهرها جاري است، جاودانه
در آنند و خانههاي پاك در بهشتهاي ابدي، و خشنودي الهی برتر است. این همان رستگاري بزرگ است.
[ [سورة الکهف ( 18 ): الآیات 32 الی 36
اشاره
وَ اضرِب لَهُم مَثَلًا رَجُلَین جَعَلنا لِأَحَ دِهِما جَنَّتَین مِن أَعناب وَ حَفَفناهُما بِنَخل وَ جَعَلنا بَینَهُما زَرعاً ( 32 ) کِلتَا الجَنَّتَین آتَت أُکُلَها وَ لَم
تَظلِم مِنه شَیئاً وَ فَجَّرنا خِلالَهُما نَهَراً ( 33 ) وَ کانَ لَه ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِه وَ هُوَ یُحاوِرُه أَنَا أَکثَرُ مِنکَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً ( 34 ) وَ دَخَلَ جَنَّتَه وَ
( هُوَ ظالِم لِنَفسِه قالَ ما أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِه أَبَداً ( 35 ) وَ ما أَظُنُّ السّاعَۀَ قائِمَۀً وَ لَئِن رُدِدتُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَن خَیراً مِنها مُنقَلَباً ( 36
براي آنان دو مرد را مَثَل بزن که به یکی از آنها دو باغ از انگور داده بودیم و آنها را با درختان خرما پوشانیده بودیم و میان آن دو
( باغ کشتزاري قرار داده بودیم ( 32
( هر دو باغ خوردنیهاي خود را میداد و چیزي از صاحب باغ دریغ نمیکرد و میان آن دو، نهري روان کرده بودیم ( 33
و براي او ثروتی بود، پس به رفیقش در حالی که با او گفت و گو میکرد گفت: من از نظر مال از تو ثروتمندتر و از نظر نیروي
( انسانی از تو نیرومندترم ( 34
( در حالی که به نفس خود ستمکار بود، وارد باغش شد، گفت: گمان نمیکنم که این هرگز تباه گردد ( 35
و گمان نمیکنم که قیامت برپا شود، و اگر هم به سوي پروردگارم
صفحه : 407
( برگردانیده شوم، جایگاهی بهتر از آن خواهم داشت ( 36
نکات ادبی
پوشانیدیم، در پیرامون آن قرار دادیم. « حففنا » -1
تأکید بر تثنیه مانند کل بر جمع است. فرّاء گفته که کلا و کلتا از همان کل مشتق شدهاند و لام آن تخفیف داده شده و « کلتا » -2
الف تثنیه بر آن اضافه شده است ولی این سخن ضعیف است چون کلا و کلتا هم در حال رفع و هم در حال نصب و جر همیشه با
خوراکی، خوردنی، میوه. « اکُل » - الف میآید در حالی که تثنیه در حال نصب و جر با یاء میآید 3
جمع ثمره و جمع ثمر هم اثمار و جمع اثمار هم ثُمُر میآید. « ثمر » -4
خدم و حشم، فرزندان و خویشاوندان. « نفر » -5
هلاك شود، تباه شود. « تبید » -6
تفسیر و توضیح
36 ) وَ اضرِب لَهُم مَثَلًا رَجُلَین جَعَلنا لِأَحَ دِهِما جَنَّتَین ... براي کسانی که داراي ثروت و امکاناتی هستند ولی از خدا - آیات ( 32
غافلند و به خود مغرور، مَثَل جالبی زده میشود، مَثَل دو مرد که یکی باغ و ثروتی داشت ولی از خدا غافل بود و دیگري ثروتی
نداشت ولی خداپرست بود و این دو با هم مباحثه میکردند و سرانجام ثروت مرد اولی به کلی نابود شد، به شرحی که خواهد آمد.
گفته شده است که این جریان یک داستان تمثیلی است و واقعیت تاریخی ندارد ولی سیاق آیه دلالت بر واقعی بودن آن میکند و
صفحه 266 از 409
در روایات هم این داستان به صورت یک داستان واقعی ذکر شده و نام آن دو مرد هم آمده است. نام مرد مؤمن یهودا یا تملیخا
بوده و نام مرد کافر قرطوش بوده و دو برادر از بنی اسرائیل بودند و گاهی هم گفته شده که این جریان اندکی جلوتر از عصر پیامبر
و در اطراف مکه اتفاق افتاده و نام
صفحه : 408
مرد مؤمن ابو سلمه عبد اللّه بن عبد الأسد و نام مرد کافر اسود بن عبد الأسد بوده است.
آنچه مهم است اصل جریان است که قرآن آن را مانند یک تابلو ترسیم میکند و از آن نتایج تربیتی میگیرد.
این مَثَل، داستان دو مرد است که خداوند میفرماید: به یکی از آنها دو باغ داده بودیم که پر از انگور بود و پیرامون آنها درختان
خرما قرار داده بودیم و میان آنها کشتزاري قرار داده بودیم. هر دو باغ میوه میدادند و چیزي را از صاحب خود دریغ نمیکردند و
میان آن دو، نهري روان کرده بودیم.
این که در این عبارات خداوند همه کارها را به خود نسبت میدهد، اشاره به این است که همه این امکانات و امکاناتی که هر کسی
به دست آورد، از خداوند است و او باید آن را بداند و خیال نکند که آنها را خودش مستقلًا به دست آورده است همانگونه که
صاحب این دو باغ چنین میپنداشت.
این مرد علاوه بر آن دو باغ، ثروت دیگري هم داشت و روزي با رفیقش درباره ثروت خود گفت و گو میکرد، گفت: من از نظر
مال از تو ثروتمندتر و از نظر نیروي انسانی از تو نیرومندترم. روزي او در حالی که در اثر غرور و تکبّر بر خویشتن ستم میکرد،
وارد باغ شد و گفت: گمان نمیکنم که این باغ آسیب ببیند و گمان نمیکنم که قیامتی در کار باشد و اگر هم قیامتی باشد و من
به سوي پروردگارم بروم، همان گونه که در این جهان ثروت دارم در آن دنیا هم جایگاه بهتري خواهم داشت.
منطق دنیاپرستان ثروتمند همین است. آنها خود را در مقامی بالاتر از دیگران میپندارند و گمان میکنند مالی که دارند به سبب
ارزش ذاتی خود آنهاست و اگر درباره قیامت با آنها صحبت شود، میگویند: اگر قیامتی هم باشد من از دیگران بالاترم و جایگاه
بهتري دارم؟ این مضمون در آیه دیگري چنین آمده است:
وَ لَئِن أَذَقناه رَحمَ ۀً مِنّا مِن بَعدِ ضَ رّاءَ مَسَّته لَیَقُولَن هذا لِی وَ ما أَظُنُّ السّاعَۀَ قائِمَۀً وَ لَئِن رُجِعت إِلی رَبِّی إِن لِی عِندَه لَلحُسنی فَلَنُنَبِّئَنَّ
( الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُم مِن عَذاب غَلِیظٍ (فصلت/ 50
صفحه : 409
و اگر به (انسان) پس از گزندي که به او رسیده است، رحمتی از خود را روزي کنیم، البته میگوید: این براي من است و گمان
نمیکنم که قیامت بر پا شود. و اگر هم به پروردگارم باز گردانیده شوم، براي من نزد او پاداشی نیکوتر است. هر آینه کسانی را که
کافر شدهاند بدانچه کردهاند آگاه سازیم و بیگمان آنان را عذابی سخت بچشانیم.
ادامه داستان آن دو مرد در آیات بعدي است که میخوانیم:
[ [سورة الکهف ( 18 ): الآیات 37 الی 44
اشاره
قالَ لَه صاحِبُه وَ هُوَ یُحاوِرُه أَ کَفَرتَ بِالَّذِي خَلَقَکَ مِن تُراب ثُم مِن نُطفَۀٍ ثُم سَوّاكَ رَجُلًا ( 37 ) لکِنَّا هُوَ اللّه رَبِّی وَ لا أُشرِك بِرَبِّی
أَحَداً ( 38 ) وَ لَو لا إِذ دَخَلتَ جَنَّتَکَ قُلتَ ما شاءَ اللّه لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه إِن تَرَن أَنَا أَقَل مِنکَ مالًا وَ وَلَداً ( 39 ) فَعَسی رَبِّی أَن یُؤتِیَن خَیراً
( مِن جَنَّتِکَ وَ یُرسِلَ عَلَیها حُسباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصبِحَ صَعِیداً زَلَقاً ( 40 ) أَو یُصبِحَ ماؤُها غَوراً فَلَن تَستَطِیعَ لَه طَلَباً ( 41
صفحه 267 از 409
وَ أُحِیطَ بِثَمَرِه فَأَصبَحَ یُقَلِّب کَفَّیه عَلی ما أَنفَقَ فِیها وَ هِیَ خاوِیَۀٌ عَلی عُرُوشِها وَ یَقُول یا لَیتَنِی لَم أُشرِك بِرَبِّی أَحَداً ( 42 ) وَ لَم تَکُن لَهُ
( فِئَۀٌ یَنصُرُونَه مِن دُونِ اللّه وَ ما کانَ مُنتَصِراً ( 43 ) هُنالِکَ الوَلایَۀُ لِلّه الحَق هُوَ خَیرٌ ثَواباً وَ خَیرٌ عُقباً ( 44
رفیقش در حالی که با او گفت و گو میکرد به او گفت: آیا به کسی که تو را از خاك سپس از نطفه آفرید آن گاه تو را راست
( قامت قرار داد، کافر شدي! ( 37
( ولی من (میگویم) اوست خدایی که پروردگار من است و براي پروردگار خود شریکی قرار نمیدهم ( 38
چرا هنگامی که به باغ خود داخل شدي نگفتی:
( آنچه خدا خواهد (همان میشود) نیرویی جز از جانب خدا نیست! اگر مرا میبینی که از نظر مال و فرزند از تو کمترم ( 39
( امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو را به من بدهد و به باغ تو از آسمان صاعقهاي بفرستد تا زمینی هموار و بیگیاه گردد ( 40
( یا آب آن به زمین فرو رود و تو نتوانی آن را بیابی ( 41
و ثروت او از بین رفت و او صبح کرد در حالی که دو دستش را به سبب
صفحه : 410
هزینههایی که در آن باغ کرده بود به هم میزد و داربستهاي آن فرو ریخته بود و او میگفت: اي کاش کسی را براي پروردگارم
( شریک قرار نمیدادم ( 42
( و براي او گروهی نبود که در برابر خدا یاریش کنند و خود نیز نمیتوانست خود را یاري کند ( 43
( آن جا یاري کردن از آنِ خداوند حق است، اوست که از نظرِ دادن پاداش، بهتر و از نظرِ سرانجام نیکوتر است ( 44
نکات ادبی
تو را راست قامت و استوار کرد. « سوّیک » -1
بوده که همزه حذف و نون در نون ادغام شده است. « لکن انا » در اصل « لکنّا » -2
.« هو اللّه ربّی » مبتدا و جمله بعدي خبر آن است و مفهوم آن چنین است که من عقیده دارم یا میگویم که « أنا » در این جا
است که محذوف است و تقدیر آن چنین « الامر » است، و یا خبر است و مبتداي آن « کائن » یا مبتداست و خبر آن « ما شاء اللّه » -3
.« هی ما شاء اللّه » یا « الامر ما شاء اللّه » یا « ما شاء اللّه کائن » : است
بوده که الف آن در حالت جزم حذف شده و از رؤیت به معناي دیدن مشتق شده است. « ترانی » در اصل « ترن » -4
بلاي آسمانی، صاعقه، آنچه از آسمان به صورت بلا فرو میریزد. « حسبانا » -5
اصل آن از حساب است گویا بلایی که به این صورت نازل میشود براي حساب و کتاب و به عنوان مجازات نازل میشود. حسبان
به معناي حساب هم آمده، مانند:
الشمس و القمر بحسبان.
زمین لغزنده و اشاره به همان بیگیاه بودن زمین است. « زلق » زمین هموار بیگیاه، و « صعید » -6
فرو رفته در زمین. « غور » -7
تباه شد، نابود شد، از هر طرف نابودي آن را احاطه کرد، مانند: « احیط » -8
و ظنّوا
صفحه : 411
انهم احیط بهم.
صفحه 268 از 409
ویران شده، ساقط شده، فرو ریخته. « خاویۀ » -9
داربستهاي آن، منظور از آن ریختن داربستهاي درختان انگور و یا ریختن دیوارهاست. « عروشها » -10
سرانجام، عاقبت. « عُقبا » - با فتحه یاء، یاري کردن، دوستی. 12 « ولایۀ » -11
تفسر و توضیح
41 ) قالَ لَه صاحِبُه وَ هُوَ یُحاوِرُه أَ کَفَرتَ ... غرور و خودخواهی صاحب آن دو باغ، او را سرمست مال دنیا کرد و از - آیات ( 37
خدا و قیامت غافل نمود و همان گونه که در آیات پیش گفته شده سخنان کفرآمیزي بر زبان جاري کرد.
در این آیات سخنان رفیق مؤمن او را نقل میکند که خطاب به آن مرد مغرور گفت: آیا تو به خداوندي که تو را از خاك و سپس
از نطفه آفرید و تو را مردي استوار قامت قرار داد، کافر شدي! منظور آن مرد مؤمن یاد آوري نعمتهاي بزرگ الهی بر آن مرد
فاسق بود و این که چگونه به خدایی که این همه حق دارد کافر میشود. رفیق مؤمن اضافه کرد که اگر تو به خدا کافر میشوي،
من میگویم که او خدایی است که پروردگار من است و من براي پروردگارم کسی را شریک قرار نمیدهم.
مرد مؤمن به دوست یا برادر مغرورش یادآور شد که تو دچار غرور شدهاي و از خدا غافل گشتهاي، چرا وقتی که وارد باغ خود
شدي خدا را یاد نکردي و نگفتی:
گفتن این جمله نشان دهنده ایمان انسان به قدرت و حاکمیت خداوند است و این که هر چه خدا !« ما شاء اللّه لا قوة الا باللّه »
بخواهد همان میشود و نیرویی جز از جانب خداوند نیست. این باور، ضمن این که باعث توجه کافی انسان به خدا و حاکمیت او
میشود، بر قدرت اراده و اعتماد به نفس انسان میافزاید.
رفیق مؤمن براي شکستن غرور مهلک رفیقش که مغرورانه به او گفته بود ثروت و
صفحه : 412
امکانات من از تو بیشتر است، خاطر نشان ساخت که اگر میبینی من از نظر مال و فرزند از تو کمترم، امید آن وجود دارد که
خداوند یا در دنیا و یا در آخرت بهتر از باغ تو به من بدهد. همینطور امکان آن وجود دارد که خداوند از آسمان بلایی نازل کند
و باغ تو با خاك یکسان شود، یا آب آن در زمین فرو رود و تو نتوانی آبی براي باغ خود بیابی.
پیش بینی این مرد مؤمن عملی شد و خداوند ثروت آن مرد مغرور را به کلی از میان برد و داربستهاي آن باغها فروریخت و همه
چیز از بین رفت و او به خاطر هزینههایی که کرده بود و همه نابود شده بودند، بسیار اندوهگین شد و از شدت ناراحتی دستان خود
را به هم زد و به یاد سخنان رفیق مؤمنش افتاد و گفت: اي کاش براي پروردگارم شریکی قرار نمیدادم، یعنی دچار آن غرور و
سرمستی و غفلت از خدا نمیشدم.
قرآن پس از نقل این جریان و نابودي باغهاي آن مرد مغرور اضافه میکند که او در برابر عذاب الهی یارانی نداشت که او را
کمک کنند و خود نیز نمیتوانست خود را یاري کند. نتیجه این که یاري کردن فقط مخصوص خداوند حق تعالی است، اوست که
از نظرِ دادن پاداش، بهتر و از نظر عاقبت کار نیکوتر است، یعنی همه چیز دست خداست و غفلت از خدا و دوري از او سرانجام
شومی دارد.
آنچه از این داستان بر میآید این است که آن مرد مغرور، مشرك و کافر به معناي نفی کننده خدا نبود، بلکه او به خدا و قیامت
ایمان داشت ولی دنیا پرستی او را از خدا و قیامت غافل کرده بود، زیرا در چند مورد از زبان او نقل شده که به ربوبیت خداوند
اعتراف نموده و آمدن قیامت را هم به کلی نفی نکرده، بلکه غرورش باعث شده که در آن تردید کند و سخن رفیق مؤمن که گفت
آیا به خدا کافر شدي، دلیل کفر و شرك او نمیشود و این جمله حالت سؤالی دارد و این که در آخر گفته است که اي کاش براي
صفحه 269 از 409
پروردگارم شریکی قرار نمیدادم، منظور از آن، شرك به معناي بت پرستی نیست، بلکه به معناي دنیا پرستی و غرور و غفلت از
خداست، چون اینها هم از موارد شرك
صفحه : 413
خفی است.
[ [سورة الکهف ( 18 ): الآیات 45 الی 46
اشاره
وَ اضرِب لَهُم مَثَلَ الحَیاةِ الدُّنیا کَماءٍ أَنزَلناه مِنَ السَّماءِ فَاختَلَطَ بِه نَبات الَأرض فَأَصبَحَ هَشِیماً تَذرُوه الرِّیاح وَ کانَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ
( مُقتَدِراً ( 45 ) المال وَ البَنُونَ زِینَۀُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ الباقِیات الصّالِحات خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیرٌ أَمَلًا ( 46
و براي آنان زندگانی دنیا را مَثَل بزن که مانند آبی است که آن را از آسمان نازل کردیم، پس به وسیله آن گیاه زمین به هم
( پیوست، آن گاه به صورت خشکیده در آمد و بادها آن را پراکنده ساخت و خدا بر هر چیزي قدرتمند است ( 45
( مال و فرزندان زینت زندگی دنیاست و کارهاي خوب ماندگار، نزد پروردگارت از نظر پاداش و از نظر آرزو کردن بهتر است ( 46
نکات ادبی
است. « کماء انزلناه » و مفعول دوم « مَثَل الحیوة الدنیا » در این جا دو مفعول گرفته است، مفعول اول « اضرب » -1
به وسیله آن گیاهان گوناگونی روییده و به هم تنیده است. « فاختلط به » -2
است. « صار » گروید. این واژه در این جا معناي صبح کردن نمیدهد، بلکه به معناي « فاصبح » -3
خشکیده و خورد شده. « هشیما » -4
آن را پراکنده ساخت، از ذرا یذرو. « تذروه » -5
تمیز هستند. « املا » و « ثوابا » -6
تفسیر و توضیح
46 ) وَ اضرِب لَهُم مَثَلَ الحَیاةِ الدُّنیا کَماءٍ أَنزَلناه ... در آیات پیش جریان - آیات ( 45
صفحه : 414
آن دو مرد را که یکی ثروتمند ولی فاسق و دیگري فقیر ولی مؤمن بود، براي ناپایداري مظاهر مادي دنیا و این که سرانجام نیک و
حسن عاقبت با یاد خدا حاصل میشود، مثال زد. و اینک مَثَل دیگري را براي ناپایداري زندگی دنیا میزند.
می فرماید: براي آنان، یعنی مشرکانی که به ثروت و امکانات مادي خود مغرور هستند، زندگی دنیا را به آبی تشبیه کن که ما آن
را از آسمان فرو فرستادیم و به وسیله آن گیاهان گونه گون و زیبایی روییده و به هم تنید و منظرهاي بدیع به وجود آورد ولی پس
از مدتی آن گیاهان خشکیدند و ساقه هایشان شکسته شده و به صورتی در آمدند که باد آنها را پراکنده ساخت.
زندگی دنیا هم همین است، در آغاز، زیبایی و طراوت دارد ولی پس از گذشت زمان و از بین رفتن جوانی، انسان شکسته میشود
و طراوت خود را از دست میدهد و با هر بادي میلرزد. بنابراین، عاقل کسی است که به زندگی دنیا مغرور نشود و به آن دل نبندد
و فقط به خداوند متعال و اعمال شایسته خود و پاداشهاي الهی در جهان دیگر، امیدوار باشد و بداند که خداوند بر هر چیزي
صفحه 270 از 409
تواناست و میتواند در قیامت او را پاداشی نیکو دهد و او زندگی باطراوت و زیبا و لذت بخشی پیدا کند.
تشبیه زندگی ناپایدار به گیاهی که خشکیده و خورد شده است در چند آیه دیگر از قرآن نیز آمده است، مانند آیه 24 سوره یونس
و آیه 20 سوره حدید.
در آیه بعدي، مطلب آیه قبلی تأکید میکند و از مال و فرزند که دو مظهر بارز زندگی دنیاست یاد میکند و اظهار میدارد که این
دو فقط آرایشی براي زندگی دنیاست و آنچه میماند، کارهاي شایستهاي است که از انسان سر میزند، و همین کارهاي شایسته
است که نزد پروردگار ارزش دارد و به آنها پاداش میدهد و انسان با انجام آن باید امیدوار به رحمت « باقیات صالحات » ماندگار و
خداوند باشد.
باقیات صالحات شامل هر کار نیکویی میشود که ثواب آن در این جهان میماند و در روایات ما مصداقهایی براي آن ذکر شده،
چون نماز، ذکر خدا و گفتن تسبیحات اربعه و محبت اهل بیت پیامبر و انجام دادن کارهاي خیري که در این جهان میماند،
صفحه : 415
مانند ساختن مسجد و مدرسه و بناهاي عام المنفعه و نوشتن کتاب مفید و مانند آنها.
[ [سورة الکهف ( 18 ): الآیات 47 الی 49
اشاره
وَ یَومَ نُسَ یِّرُ الجِبالَ وَ تَرَي الَأرضَ بارِزَةً وَ حَشَرناهُم فَلَم نُغادِر مِنهُم أَحَ داً ( 47 ) وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَ  فا لَقَد جِئتُمُونا کَما خَلَقناکُم
أَوَّلَ مَرَّةٍ بَل زَعَمتُم أَلَّن نَجعَلَ لَکُم مَوعِداً ( 48 ) وَ وُضِعَ الکِتاب فَتَرَي المُجرِمِینَ مُشفِقِینَ مِمّا فِیه وَ یَقُولُونَ یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتاب لا
( یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلاّ أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظلِم رَبُّکَ أَحَداً ( 49
( و روزي که کوهها را از جا میکنیم و زمین را آشکار بینی و آنان را بر میانگیزیم و هیچ یک از آنها را فرو گذار نکنیم ( 47
و همگی در یک صف بر پروردگارت عرضه شوند، (و خدا به آنها گوید:) شما نزد ما آمدید همان گونه که شما را نخستین بار
( آفریده بودیم، بلکه شما گمان کردید که برایتان وعده گاهی قرار نمیدهیم ( 48
و نامه اعمال گذارده میشود، پس گنهکاران را میبینی که از آنچه در آن است هراسانند و میگویند: واي بر ما؟ این نامه اعمال را
چه شده است که هیچ کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته مگر این که آن را بر شمرده است! و آنان آنچه را که انجام داده بودند
( حاضر مییابند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمیکند ( 49
نکات ادبی
از جا میکنیم، حرکت میدهیم. « نسیّر » -1
آشکار، مسطح، بدون پستی و بلندي. « بارزة » -2
رها نمیکنیم، فرو گذار نمیکنیم. « لم نغادر » -3
.« مصفوفین » حال است به معناي « صفا » -4
ترسان، هراسان، بیمناك. « مشفقین » -5
صفحه : 416
جدا و به صورت حرف بزرگ نوشته شده، در حالی که قیاس در این است که به « مال » در رسم الخط مصحف لام در « مال هذا » -6
صفحه 271 از 409
ولی کاتبان قرآن از رسم عثمانی پیروي کردهاند. « ما لهذا » : وصل شود « هذا »
تفسیر و توضیح
49 ) وَ یَومَ نُسَ یِّرُ الجِبالَ وَ تَرَي الأَرضَ بارِزَةً ... صحنههایی از برپایی قیامت را بیان میکند. آن روز، روزي است که - آیات ( 47
کوهها از جا کنده میشوند و به حرکت در میآیند و زمین، سطحی هموار پیدا میکند و همه جاي آن آشکارا دیده میشود.
نابود شدن کوهها در قیامت در آیات دیگر هم آمده است:
6) و کوهها ریز ریز شود و چون گرد و غبار پراکنده گردد. - وَ بُسَّت الجِبال بَ  سا فَکانَت هَباءً مُنبَثا (واقعه/ 5
9) روزي که آسمان چون مس گداخته شود و کوهها مانند پنبه زده - یَومَ تَکُون السَّماءُ کَالمُهل وَ تَکُون الجِبال کَالعِهن (معارج/ 8
شده گردد.
در ادامه آیه مورد بحث میفرماید و آنان را بر میانگیزیم و هیچ یک از آنان را رها نمیکنیم، یعنی تمام افراد بشر از اولین و
آخرین از قبرها زنده میشوند و در آن روز گردهم میآیند و همگی در یک صف به خداوند عرضه میشوند و خدا به آنان
میگوید: شما اکنون همان گونه که شما را نخستین بار آفریده بودیم، نزد ما آمدهاید، یعنی همان گونه که انسان در لحظه تولّد
عریان است و مال و فرزندي ندارد، در قیامت هم مردم به همان حالت محشور میشوند. در روایتی از پیامبر اکرم آمده که مردم به
صورت عریان محشور میشوند، و وقتی راوي پرسید: آیا آنها از یکدیگر خجالت نمیکشند! پیامبر فرمود: در آن روز هر کس را
یعنی فرصت نگاه کردن به یکدیگر را ندارند. «1» کاري است که او را کفایت میکند
-----------------------------------
[.....] . 1)- مجمع البیان، ج 6، ص 732 )
صفحه : 417
خطاب دیگري به مردم میرسد: شما گمان میکردید که برایتان وعده گاهی قرار نمیدهیم، یعنی میپنداشتید که قیامتی در کار
نیست ولی اکنون میبینید که قیامت بر پا شده است.
آن روز، روز حساب و کتاب و رسیدگی به نامه اعمال است و پروندههاي اعمال رو میشود و گنهکاران را میبینی که از محتواي
آن پرونده هراسان و بیمناکند و میگویند: این چگونه پروندهاي است که هیچ کار کوچک و بزرگ نیست مگر این که در آن جا
آمده است! آنان تمام کارهایی را که در دنیا انجام داده بودند، در آن جا حاضر میبینند. این جمله بر تجسّم اعمال دلالت دارد،
زیرا گفته شده که نفس آن عملها را حاضر و آماده میبینند. در روز قیامت خود عملهاي انسان به شکل بهشت یا جهنم تجسم
پیدا میکند.
موضوعاتی که در این آیات بیان شده، در آیات دیگر هم به صورتهاي گوناگون آمده است، مانند:
وَ لَقَد جِئتُمُونا فُرادي کَما خَلَقناکُم أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکتُم ما خَوَّلناکُم وَراءَ ظُهُورِکُم (انعام/ 94 ) و هر آینه همان گونه که شما را بار
نخست آفریدیم، تنها به نزد ما آمدید و آنچه را که به شما داده بودیم، پشت سر خود وا گذاشتید.
50 ) بگو: هر آینه اولین و آخرین همگی در وقت آن روز - قُل إِن الأَوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ لَمَجمُوعُونَ إِلی مِیقات یَوم مَعلُوم (واقعه/ 49
معلوم گرد میآیند.
یَومَ تَجِ دُ کُلُّ نَفس ما عَمِلَت مِن خَیرٍ مُح َ ض راً وَ ما عَمِلَت مِن سُوءٍ (آل عمران/ 30 ) روزي که هر شخصی آنچه را که از خوب و بد
انجام داده حاضر مییابد.
چند روایت
صفحه 272 از 409
چند روایت
-1 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: اذا کان یوم القیامۀ دفع الی الانسان کتابه ثم قیل له:
اقرأه. قلت: فیعرف ما فیه! فقال: یذکره فما من لحظۀ و لا حکمۀ و لا نقل قدم و لا شیء فعله
صفحه : 418
«1».« یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتاب لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها » : الّا ذکره کانه فعله تلک الساعۀ، فلذلک قالوا
امام صادق (ع) فرمود: وقتی روز قیامت به پا شود، نامه اعمال انسان به او داده میشود و به او گفته میشود که بخوان. راوي
میگوید: گفتم: آیا آنچه را که در آن است میفهمد! امام فرمود: به یادش میآید. هیچ لحظهاي و هیچ کلمهاي و هیچ حرکت
قدمی نیست مگر این که به یاد او میآید، گویا که آن را همین الان انجام داده است و براي همین است که میگویند: واي بر ما؟
این چگونه پروندهاي است که از هیچ کوچک و بزرگی فروگذار نکرده مگر این که آن را بر شمرده است.
«2». -2 عن ابی عبد اللّه (ع) قال: یذکر العبد جمیع ما عمل و ما کتب علیه کأنّه فعله تلک الساعۀ
بنده تمام آنچه را که انجام داده و آنچه در آن پرونده نوشته شده به یاد میآورد، گویا که آن را در همین » : امام صادق (ع) فرمود
لحظه انجام داده است.
[ [سورة الکهف ( 18 ): الآیات 50 الی 53
اشاره
وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَ ۀِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیسَ کانَ مِنَ الجِن فَفَسَقَ عَن أَمرِ رَبِّه أَ فَتَتَّخِ ذُونَه وَ ذُرِّیَّتَه أَولِیاءَ مِن دُونِی وَ هُم لَکُم
عَدُوٌّ بِئسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلًا ( 50 ) ما أَشهَدتُهُم خَلقَ السَّماوات وَ الَأرض وَ لا خَلقَ أَنفُسِهِم وَ ما کُنت مُتَّخِذَ المُضِ لِّینَ عَضُداً ( 51 ) وَ یَومَ
یَقُول نادُوا شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمتُم فَدَعَوهُم فَلَم یَستَجِیبُوا لَهُم وَ جَعَلنا بَینَهُم مَوبِقاً ( 52 ) وَ رَأَي المُجرِمُونَ النّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُواقِعُوها وَ لَم
( یَجِدُوا عَنها مَصرِفاً ( 53
و هنگامی که به فرشتگان گفتیم که براي آدم سجده کنید، پس سجده کردند جز ابلیس که از جن بود که از فرمان پروردگارش
سرپیچید، آیا شما او و نسل او
-----------------------------------
. 1)- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 328 )
2)- همان. )
صفحه : 419
( را به جاي من دوستانی بر میگیرید! در حالی که آنها دشمن شما هستند و چه بد جانشینی براي ظالمان هستند ( 50
آنها را نه در آفرینش آسمانها و زمین و نه در آفرینش خودشان گواه نگرفتم، و چنین نبود که گمراه کنندگان را یاور بگیریم
(51)
و روزي که (خدا) میگوید: شریکانی را که براي من میانگاشتید، ندا دهید، پس آنها را میخوانند ولی اجابتشان نکنند و میان
( آنها جاي هلاکتی قرار دهیم ( 52
( و گنهکاران آتش را میبینند و میدانند که در آن خواهند افتاد و از آن راه گریزي نمییابند ( 53
نکات ادبی
صفحه 273 از 409
.«ّ و قد کان من الجن » جمله حالیّه است به تقدیر «ّ کان من الجن » -1
این تفریع براي آن است که امر الهی به سجده براي آدم صادر شد و متعاقب آن ابلیس نافرمانی کرد. « ففسق » -2
آن را تفسیر میکند و مخصوص به ذم، ابلیس و ذرّیّه او هستند. « بدلا » اسم بئس مقدر است و « بئس للظالمین بدلا » -3 در
به ملائکه یا به مشرکان و یا به جمیع خلق بر میگردد. « ما اشهدتهم » -4 ضمیر
بازو، کنایه از یاور و کمک. این کلمه از نظر حرکات و سکون به هشت نوع خوانده میشود. « عضدا » -5
محل هلاکت. اسم مکان از وبق یبق. ممکن است آن را مصدر میمی بگیریم مانند موعد. « موبِق » -6
افتادگان در آن، واقع شدگان در آن. اسم فاعل از باب مفاعله. « مواقعوها » -7
گریز یا جاي گریز. مصدر میمی یا اسم مکان و یا اسم زمان است. « مصرف » -8
تفسیر و توضیح
51 ) وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَۀِ اسجُدُوا لِآدَمَ ... اشارهاي کوتاه به داستان آفرینش - آیات ( 50
صفحه : 420
آدم میکند. هنگامی که خداوند آدم را از خاك آفرید، به تمام فرشتگان دستور داد که براي او سجده کنند و این سجده عبادت
نبود بلکه سجده خضوع بود. تمام فرشتگان به فرمان الهی عمل کردند ولی ابلیس که از جن بود ولی در اثر عبادت بسیار در میان
فرشتگان قرار گرفته بود، از اجراي فرمان الهی سرباز زد و براي آدم سجده نکرد (تفصیل این جریان و نیز بحثی درباره حقیقت
شیطان در ذیل آیه 34 از سوره بقره گذشت، مراجعه شود).
در این آیات پس از اشارهاي کوتاه به جریان سرپیچی شیطان از فرمان خدا، خطاب به کافران و پیروان شیطان اظهار میدارد که آیا
شما شیطان و ذرّیّه او را به جاي من دوستانی براي خود اخذ میکنید در حالی که آنها دشمنان شما هستند! اگر چنین باشد، ظالمان
براي خدا چه بد جانشینانی قرار دادهاند؟ منظور از ذرّیّه شیطان اعوان و انصار اوست و او از نوع جن یاران و معاونانی دارد که
میتوان آنها را از نسل شیطان دانست. همچنین شیطان از انسانها هم یارانی دارد و به وسیله آنها دیگران را وسوسه میکند.
این که در آیه تأکید میکند که شیطان دشمن شماست، براي آن سخن تاریخی شیطان در جریان رانده شدن از رحمت الهی است
که گفت: من همه فرزندان آدم را وسوسه و گمراه خواهم کرد مگر بندگان خالص خدا که مرا به آنها راهی نیست، به سبب همین
تصمیم قاطع شیطان در گمراه ساختن بنی آدم، خداوند در موارد متعددي از قرآن به دشمنی دیرینه شیطان با بشر تأکید میکند:
وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات الشَّیطان إِنَّه لَکُم عَدُوٌّ مُبِین (بقره/ 178 ) و از گامهاي شیطان پیروي نکنید که او براي شما دشمنی آشکار است.
أَ لَم أَعهَد إِلَیکُم یا بَنِی آدَمَ أَن لا تَعبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّه لَکُم عَدُوٌّ مُبِین (یس/ 60 ) اي فرزندان آدم، مگر باشما عهد نکردم که شیطان
را نپرستید که او دشمن آشکار شماست.
در آیه بعدي براي ضعیف نشان دادن قدرت شیطان و نسل او میفرماید:
صفحه : 421
ما آنها را نه در آفرینش آسمانها و نه در آفرینش خودشان گواه نگرفتیم، یعنی شیاطین موجودات ضعیفی هستند و حتی از
چگونگی آفرینش خودشان خبر ندارند، چون زمان آفرینش وجودشان خودشان حاضر نبودند همان گونه که در زمان آفرینش
آسمانها و زمین حضوري نداشتند و با آنها مشورتی به عمل نیامد و از آنها در آفرینش عالم کمکی خواسته نشد. اضافه میکند
که من کسی نیستم که گمراه کنندگان را براي خود یاور بگیرم. البته این که شیطان در هنگام خلقت آسمانها و زمین و خلقت
خودش حضور نداشته مخصوص او نیست، بلکه انسانها نیز چنین هستند و میتوان آیه را به انسانها هم تعمیم داد.
صفحه 274 از 409
53 ) وَ یَومَ یَقُول نادُوا شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمتُم ... در روز قیامت از جانب خداوند متعال به مشرکان خطاب میرسد که آن - آیات ( 52
کسانی را که در دنیا شریک من قرار داده بودید، اکنون بخوانید تا شما را کمک کنند. مشرکان هم میخوانند ولی آنها که شریک
خدا قرار داه شدهاند پاسخی نمیدهند و کمکی به آنها نمیکنند و میان این دو گروه فاصلهاي قرار داده میشود و این فاصله خود،
محل هلاکت و عذاب است و مشرکان در آن معذّب میشوند.
منظور از این که به اصطلاح شریکان، به مشرکان پاسخ نمیدهند، این است که به آنان کمک نمیکنند و گر نه میان آن دو
سخنانی رد و بدل میشود که در آیات دیگر قرآنی نقل شده است. در آیه زیر، هم به صحبت این دو و هم به فاصله افتادن میان
آنان در قیامت تصریح شده است:
وَ یَومَ نَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم نَقُول لِلَّذِینَ أَشرَکُوا مَکانَکُم أَنتُم وَ شُرَکاؤُکُم فَزَیَّلنا بَینَهُم وَ قالَ شُرَکاؤُهُم ما کُنتُم إِیّانا تَعبُدُونَ (یونس/
28 ) و یاد کن روزي را که همه آنان را گردهم میآوریم و آن گاه به کسانی که شرك ورزیدهاند میگوییم: شما و شریکانتان بر
جاي خود باشید، پس میان آنها جدایی میافکنیم و شریکان آنها میگویند: در حقیقت شما ما را نمیپرستیدید.
صفحه : 422
در آیه بعدي میفرماید: در روز قیامت گنهکاران آتش را با چشم خود میبینند و یقین میکنند که در آن خواهند افتاد و راه فراري
پیدا نمیکنند. این در حالی است که آنان در جست جوي پناهگاه و محل فرارند، ولی از عذاب آن روز گزیري و گریزي نیست.
11 ) آن روز انسان میگوید: راه فرار کجاست! هرگز چنین نیست، راه فرار - یَقُول الإِنسان یَومَئِذٍ أَینَ المَفَرُّ، کَلّا لا وَزَرَ (قیامت/ 10
و پناهگاهی وجود ندارد.
[ [سورة الکهف ( 18 ): الآیات 54 الی 56
اشاره
وَ لَقَد صَ رَّفنا فِی هذَا القُرآن لِلنّاس مِن کُل مَثَل وَ کانَ الإِنسان أَکثَرَ شَیءٍ جَدَلًا ( 54 ) وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُم الهُدي وَ
یَستَغفِرُوا رَبَّهُم إِلاّ أَن تَأتِیَهُم سُنَّۀُ الَأوَّلِینَ أَو یَأتِیَهُم العَذاب قُبُلًا ( 55 ) وَ ما نُرسِل المُرسَلِینَ إِلاّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ یُجادِل الَّذِینَ کَفَرُوا
( بِالباطِل لِیُدحِضُوا بِه الحَق وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنذِرُوا هُزُواً ( 56
( همانا در این قرآن براي مردم از هر مَثَلی گونه گون بیان کردیم، و انسان بیش از هر چیزي مجادله میکند ( 54
و مردم را از این که وقتی هدایت به سوي آنان آمد ایمان بیاورند و از پروردگارشان طلب آمرزش کنند، چیزي بازنداشت مگر این
( که سنّت پیشینیان براي آنان نیز پیش آید یا عذاب (الهی) روبه رویشان قرار گیرد ( 55
و ما پیامبران را جز مژده دهندگان و بیم دهندگان نمیفرستیم و کافران به وسیله باطل مجادله میکنند تا حق را بدین وسیله از بین
( ببرند و آنان نشانههاي ما و آنچه را که با آن بیم داده شدهاند، به مسخره گرفتند ( 56
نکات ادبی
به صورت گونه گون بیان کردیم. « صرّفنا » -1
صفحه : 423
یا صفت است به معناي مقابل و رودرروي و یا جمع قبیل است به معناي گروه گروه. « قبلا » -2
تا از بین ببرند، تا باطل کنند. از دحض به معناي باطل کردن حجت طرف مقابل. « لیدحضوا » -3
صفحه 275 از 409
و یا موصوله است و ضمیر عائد آن حذف شده است و در این صورت « انذاري » : یا مصدریه است به تقدیر « ما انذروا » در « ما » -4
میباشد. « آیاتی » منظور از آن، چیزهایی است که انبیا به وسیله آنها انذار کردهاند، مانند بهشت و جهنم، و در هر دو حالت عطف بر
ریشخند، مسخره. « هزوا » -5
تفسیر و توضیح
آیه ( 54 ) وَ لَقَد صَ رَّفنا فِی هذَا القُرآن لِلنّاس مِن کُل مَثَل ... قرآن کریم براي هدایت مردم از هر طریقی وارد شده و در این راه هر
گونه مَثَلی را که در هدایت مردم مؤثر دیده آورده است و لذا میفرماید: ما در این قرآن از هر مَثَلی گونه گون بیان کردیم، یعنی از
بیان هر چیزي که براي هدایت مردم لازم بود دریغ نکردیم ولی انسان همواره در حال ستیز و مجادله است و بیش از هر موجود
دیگري مجادله میکند و در برابر حق میایستد و از پذیرش آن سرباز میزند.
این داوري درباره انسان مربوط به طبیعت اوست و پرخاشگري و ستیزه جویی و ایستادگی در برابر سخن دیگران، در طبیعت او قرار
دارد و این ناشی از قدرت تفکر انسان است که به او شخصیتی میدهد که در همه چیز چون و چرا کند و این خود در پیشرفت
انسان تأثیر فراوانی دارد و یکی از نعمتهاي خدا براي انسان است، ولی گاهی این حالت صورت عناد و لجاجت به خود میگیرد و
سبب ایستادگی انسان در برابر حق میشود و باعث گمراهی میگردد، همان گونه که مخالفان پیامبران و از جمله مشرکان مکه
چنین حالتی داشتند و مشرکان مکه با وجود آن همه آیات قرآنی و
صفحه : 424
مطالب روشنگري که به آنان گفته میشد، باز ایمان نمیآوردند و حتی پیامبر و سخنان او را مسخره میکردند.
آیه ( 55 ) وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُم الهُدي ... طبیعت پرخاشگري و ستیزه جویی انسان که در بالا به آن اشاره شد، سبب
آن گردید که به آسانی زیر بار حق نرود و در برابر پیامبران بهانه جویی کند و بایستد.
در این آیه اظهار میدارد که هنگامی که هدایت به سوي مردم آمد، یعنی پیامبران آنها را به سوي هدایت خواندند، چیزي از ایمان
آوردن آنها و استغفار کردنشان مانع نشد جز این که خواستند همان سنت پیشینیان براي آنان برسد و یا عذاب را به عیان ببینند.
گفته شده که منظور از سنت پیشینیان همان نزول عذاب استیصال است و این که آنها میخواستند نابود شوند ولی ایمان نیاوردند.
ما تصور میکنیم که منظور از سنت پیشینیان در این جا همان بهانه جوییهایی است که امّتهاي پیشین در برابر پیامبران خود
داشتند مانند درخواست معجزههاي دلخواه و یا بهانههایی از این قبیل که چرا پیامبر از جنس بشر است.
آنچه ما را به این موضوع هدایت میکند این است که در آیه شریفه علت ایمان نیاوردن مردم به آمدن سنت پیشینیان منحصر شده
است و اگر آن را به عذاب الهی تفسیر کنیم، مطلب نارسا و نااستوار میشود، چون علت ایمان نیاوردن مردم منحصر در آن نیست
بلکه گاهی هوا و هوس و گاهی تقلید از پدران و گاهی منافع مادي و یا انگیزههاي دیگر باعث ایمان نیاوردن مردم میشود.
بنابراین باید آیه را طوري معنا کنیم که شامل همه این موارد بشود و آن همان بهانههایی است که پیشینیان در مقابل پیامبران
داشتند.
دیگر این که عین این تعبیر در آیه دیگري هم آمده و در آن جا علت ایمان نیاوردن مردم چنین معرفی شده که آنان میگفتند: چرا
خداوند بشري را به پیامبري فرستاده است!
وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُم الهُدي إِلّا أَن قالُوا أَ بَعَثَ اللّه بَشَراً رَسُولًا
صفحه : 425
(اسراء/ 94 ) و چیزي مردم را، آن گاه که هدایت برایشان آمد، از ایمان آوردن باز نداشت مگر این که گفتند: آیا خدا بشري را به
صفحه 276 از 409
پیامبري مبعوث کرده است!
این یکی از مصادیق همان مطلب کلی است که در آیه مورد بحث آمده و پیشینیان در برابر پیامبران سخنانی میگفتند که یکی از
آنها همین است. اتفاقاً در آیات قبل از آیه 94 سوره اسراء، برخی دیگر از بهانه جوییهاي کافران از جمله درخواست معجزههاي
دلخواه را بیان کرده است.
در آیه مورد بحث، علت ایمان نیاوردن مردم دو چیز بیان شده است: یکی همان آمدن سنت پیشینان، دیگري رودررویی با عذاب
الهی است و این خود نشان میدهد که منظور از عامل نخست چیزي غیر از عذاب الهی است.
اکنون باید دید که منظور از مشاهده عذاب الهی که مردم را از ایمان آوردن باز داشته است چیست! میگوییم: مراد از آن انتظار
مشاهده عذاب الهی است یعنی آنها ایمان نمیآورند مگر هنگامی که عذاب الهی را به عیان ببینند و راه فرار نداشته باشند، در
چنین حالتی است که ایمان میآورند ولی ایمان در این هنگام پذیرفته نیست، همان گونه که خداوند ایمان فرعون را به هنگام غرق
شدن نپذیرفت. در آیه زیر این حقیقت به روشنی آمده است:
فَلَم یَک یَنفَعُهُم إِیمانُهُم لَمّا رَأَوا بَأسَنا (غافر/ 85 ) پس ایمانشان آن گاه که عذاب ما را دیدند، آنان را سودي نبخشید.
آیه ( 56 ) وَ ما نُرسِل المُرسَلِینَ إِلّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ ... در پاسخ به بهانه جوییها و انتظارات غیر منطقی و غیر معقول کافران از
پیامبران، اظهار میدارد که پیامبران را فقط براي نوید دادن و هشدار دادن فرستادهایم، یعنی آنها اختیار آن را ندارند که هر
معجزهاي از آنها خواسته شد بیاورند بلکه کارها دست خداست و وظیفه پیامبران رساندن پیامهاي هدایت براي مردم است.
عکس العمل کافران در برابر پیامبران این است که آنان باسخنان باطل خود با
صفحه : 426
پیامبران مجادله و ستیز میکنند و این همان ستیزي است که در آیات پیش به آن اشاره شده (و کان الانسان اکثر شیء جدلا) هدف
کافران این است که به وسیله سخنان باطل خود، حق را از میان ببرند.
کار دیگر کافران این است که آیات الهی و آن چیزهایی را که به وسیله آنان بیم داده میشوند، مسخره میکنند. آنها، هم قرآن و
معجزات انبیا را مسخره میکنند و هم پاداش و کیفر و بهشت و جهنم را که پیامبران مردم را از آن بیم میدهند، به ریشخند
میگیرند.
پیامبران همواره مورد ریشخند کافران و اهل باطل بودهاند و قرآن کریم در آیات متعددي این مطلب را ذکر میکند و در جایی، از
آن اظهار تأسف و حسرت میکند و در مواردي هم آنان را وعده عذاب میدهد:
یا حَسرَةً عَلَی العِبادِ ما یَأتِیهِم مِن رَسُول إِلّا کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ (یس/ 30 ) اي تأسف بر بندگان که پیامبري بر آنان نیامد مگر این که
او را مسخره کردند.
ذلِکَ جَزاؤُهُم جَهَنَّم بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً (کهف/ 106 ) این، جزاي آنان جهنم است به سبب این که کافر شدند
و آیات و پیامبران مرا به ریشخند گرفتند.