گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
[سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 1 الی 3




اشاره
اِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَۀٍ مُعْرِضُونَ ( 1 ) ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ ( 2 )لاهِیَۀً قُلُوبُهُمْ وَ
( أَسَرُّوا النَّجْوَي الَّذینَ ظَلَمُوا هَلْ هذآ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ ( 3
( به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر. براي مردم حسابشان نزدیک شده است و آنان در غفلت هستند در حالی که رویگردانند( 1
هیچ پند تازهاي از پروردگارشان براي آنان نیامد مگر اینکه به آن گوش دادند در حالی که بازي میکردند( 2)(و) در حالی که
دلهاشان سرگرم است. و کسانی که ستم کردند، رازگویی را پنهان کردند که آیا این جز بشري مانند شماست؟ آیا شما در حالی
( که خود میبینید به سوي آنجادو میروید؟( 3
نکات ادبی
و در اینجا براي مبالغه در قرب است. « قرب » افتعال از « اقترب » -1
است. « ذکر » تازه، جدید. این کلمه صفت براي « مُحدَث » -2
فاعل آن است و این از مواردي است که اسم فاعل مانند فعل « قلوبهم » سرگرم، فارغ. این کلمه حال از ضمیر یلعبون و « لاهیۀ » -3
عمل کرده است.
(9)
پنهان کردند. « اسرّوا » -4
رازگویی، سخندرگوشی. « النجوي » -5
است و البتّه وجوه دیگري نیز متصوّر است. « اکلونی البراغیث » است و یا از باب « اسرّوا » یا بدل از واو جمع در « الذین ظلموا » -6
است. « النجوي » تا آخر آیه بدل از « هل هذا » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 1) بسم اللّه الرحمن الرحیم. اقترب للناس حسابهم...: این سوره نیز مانند سورههاي دیگر با نام خداي رحمان و رحیم آغاز شده
و نخستین مطلبی که در آن آمده نزدیک بودن روز حساب و قیامت است، با این هشدار که براي مردم حسابشان نزدیک شده در
حالی که آنان در غفلت و بی خبري به سر میبرند و از آن رویگردان هستند.
منظور از وقت حساب، روز قیامت و یا روز مرگ است که در هر دو مورد کارهاي انسان محاسبه و مطابق با آن جزا داده میشود.
صفحه 32 از 410
گفته شده که نزدیک بودن قیامت به جهت حتمی بودن آن است و چیزي که به طور یقین اتفاق خواهد افتاد، وقوع آن نزدیک
است و یا بدانجهت است که اگر عمر بشریت را در نظر بگیریم، در زمان ظهور پیامبر اسلام(ص) از نیمه گذشته بود. بنابراین،
میتوان گفت که وقوع قیامت در مقایسه با گذشته، نزدیک است و پیامبر اسلام پیامبر آخر الزمان است.
ما تصور میکنیم نزدیک بودن قیامت که در این آیه و آیه نخست از سوره قمر (اقتربت الساعۀ) بر آن تأکید شده است، مربوط به
افراد و اشخاص است نه عمر بشریت. زیرا که در این دو آیه مشرکان عصر پیامبر مورد توجه بودند و در هر دو آیه پس از بیان
نزدیک شدن قیامت، از غفلتزدگی و بهانهجویی آنان در برابر پیامبر اسلام سخن گفته شده است و اگر عمر بشریت را در نظر
بگیریم بدون شک وقوع قیامت آنچنان به مشرکان عصر پیامبر نزدیک نبوده که غفلت و رویگردانی آنان قابل
(10)
انتقاد باشد. باید گفت که وقوع قیامت در مقایسه با عمر بشریت اگر میلیونها سال هم طول بکشد، براي افراد بسیار نزدیک است؛
زیرا انسان پس از چند سالی میمیرد و پس از مرگ فاصله میان مرگ و وقوع قیامت را احساس نمیکند و چون قیامت برپا شد و او
از قبر بیرون آمد، گمان میکند فاصلهاي میان مرگ او و قیامت وجود نداشته است. این حقیقت در آیات متعددي از قرآن کریم
آمده است، از جمله:
( یوم یدعوکم فتستجیبون بحمده و تظنّون ان لبثتم الا قلیلًا(اسراء/ 52
روزي که شما را فرا میخواند، پس همراه با ستایش او پاسخ میدهید و میپندارید که جز اندکی درنگ نکردهاید.
( و یوم تقوم الساعۀ یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعۀ کذلک کانوا یؤفکون(روم/ 55
و روزي که رستاخیز برپا شود، بدکاران سوگند میخورند که جز ساعتی درنگ نکردهاند، این چنین گردانیده میشوند.
در آیه مورد بحث، از غفلتزدگی و رویگردانی مشرکان خبر داده در حالی که قیامت به آنان نزدیک است. این حالت یک حالت
بسیار ناپسندي است که انسان هشدارها و خطرها را جدّي نگیرد و همچنان به بیتفاوتی و بیتوجهی ادامه دهد و از سخن حقی که
به او گفته میشود رویگردان شود.
نکته دیگر اینکه در آیه مورد بحث، دو حالتِ به ظاهر ناهمگون را به مشرکان نسبت داده است و آن غفلت و رویگردانی است و
میدانیم که غفلت، بی توجهی شخص به موضوع، ولی رویگردانی فاصله گرفتن از آن از روي توجه است. باید گفت که مشرکان
به خاطر زندگی مادي که داشتند از حسابرسی در قیامت غافل بودند و هرگاه که پیامبر خدا معاد را به آنان تذکر میداد از آن
رویگردان میشدند.
3) ما یأتیهم من ذکر من ربهم محدث...: یکی از آثار غفلت و اعراض مشرکان این بود که وقتی آیات تازهاي از وحی - آیات( 2
الهی بر آنان خوانده میشد، در حالی به آن گوش میدادند که مشغول لعب و لهو بودند و به محتواي آن توجهی نداشتند.
(11)
یعنی تازه و جدید براي ذکر که همان قرآن است، جهت نشان دادن نهایت غفلت و بیتوجهی آنان به کلام « محدَث » آوردن صفت
الهی است؛ زیرا اگر آنان آیاتی را که قبلًا شنیده بودند مجددا میشنیدند و مشغول لهو و لعب میشدند، تا اندازهاي قابل توجیه بود
و میتوانستند بگویند که این سخنان براي ما تازگی ندارد، ولی آنان حتی در برابر آیاتی که تازه به تازه و نو به نو براي آنان
خوانده میشد، چنین بیتوجهی میکردند و این، نهایت بدبختی آنان رااز یک سو و عناد و ستیزشان را با قرآن از سوي دیگر
میرساند. زیرا هر عاقلی وقتی سخنی نو شنید به آن گوش میدهد و توجه میکند هرچند که آن را نپذیرد.
یعنی تازه است همانگونه که انجیل در مقایسه با تورات محدث « محدث » گفته شده که تمام قرآن در مقایسه با انجیل و تورات
است. ما تصور میکنیم که سیاق آیات دلالت بر آن دارد که منظور از محدث در اینجا آیات جدیدي است که بر مشرکان خوانده
صفحه 33 از 410
میشد. البتّه از یک نظر تمام آیات قرآنی محدث و تازه است؛ زیرا قرآن این حالت را دارد که هر چه تکرار میشود، تازگی و
طراوت خود را از دست نمیدهد و شخص مؤمن هر بار که آیهاي را تلاوت میکند و یا آن را میشنود اگر چه هزاران بار آن را
شنیده باشد حالتی از معنویت به او دست میدهد که گویا نخستین بار است که آن را میشنود و هر بار بر مراتب معنوي و ایمانی او
افزوده میگردد. البتّه پیدایش این حالت مخصوص مؤمنان است وگرنه براي کافران جز نفرت و کینه نمیافزاید:
( ولقد صرّفنا فی هذا القرآن لیذّکّروا و ما یزیدهم الاّ نفورا(اسراء/ 41
و همانا در این قرآن سخن گوناگون آوردیم تا پند گیرند، ولی براي آنان جز نفرت چیزي نمیافزاید.
مطلب دیگر اینکه برخی از متکلمان، آیه مورد بحث را که قرآن را مُحدَث خوانده، دلیل بر حادث بودن قرآن میشمارند در برابر
کسانی از سلفیه و اشاعره که قرآن و به طور کلی کلام الهی را قدیم میدانند. البتّه در قرآن کریم غیر از این مورد
(12)
خوانده است مانند آیه 6 از سوره کهف و آیه 44 از سوره « احسن الحدیث » یا « حدیث » موارد دیگري هم وجود دارد که قرآن را
قلم و آیه 23 از سوره زمر.
آیه ( 3) لاهیۀ قلوبهم و اسرّوا النجوي الذین ظلموا...: مشرکان مکه کلام الهی را در حالی گوش میدادند که مشغول لعب و لهو
بودند. منظور از لعب انجام دادن کارهایی است که هدف عقلانی ندارد مانند بازیهاي کودکانه و منظور از لهو کارهایی است که
اگر چه میتواند هدف داشته باشد، ولی انسان را از کارهاي مهم باز میدارد و مشرکان در برابر وحی الهی هر دو حالت را داشتند
و دنیا دلهاي آنان را چنان به خود مشغول کرده بود که فرصت اندیشیدن در کلام خدا را از آنان ربوده بود.
در بخش بعدي، داوري کافران را درباره محمد(ص) و قرآن نقل میکند، داوري غیر عاقلانهاي که آن را با همدیگر نجوا
میکردند و تا وقتی که همگی بر آن اتفاق کنند، آن را پوشیده نگه میداشتند.
اینکه آنان داوري خود را پنهان میکردند به جهت ترس از پیامبر و مسلمانان نبود، بلکه بدانجهت بود که آنان میخواستند در
خلوت خود و در مقام مشورت به نظر واحدي برسند و آن را همه جا اعلام کنند و چون اتفاق نظر حاصل میشد، دیگر از حالت
نجوا و پنهان کاري بیرون میآمد و لذا در آیات بسیاري سخن کافران درباره پیامبر و قرآن که آشکارا اعلام میشد نقل شده است.
طبق این آیه داوري کافران درباره پیامبر و قرآن این بود که محمد(ص) انسانی مانند سایر انسانهاست و قرآن هم سحري آشکار
است، بنابراین او در ادعاي خود صادق نیست. کافران به کسانی که احتمال میدادند که به اسلام بگروند، به صورت استفهام
انکاري که تأثیر بیشتري دارد، میگفتند: آیا محمد(ص) جز بشري مانند شماست؟ آیا شما در حالی که خود میبینید به سوي
آنجادو روي میآورید؟
آنان با ذکر این سخن میخواستند بفهمانند که همانگونه که به شما وحی نیامده به او نیز نیامده است، چون او هم انسانی مانند
شماست و اگر میبینید قرآن تأثیر خاصی در افراد دارد، آن از باب سحر و جادوست! این تهمت که پیامبر اسلام یک
(13)
جادوگراست، بارها از سوي مشرکان تکرار شده و در آیات بسیاري از زبان آنان نقل شده است و جالب اینکه در طول تاریخ،
همواره به پیامبران تهمت سحر زدهاند که نمونه روشن آن ساحر خواندن موسی از سوي فرعون است. بنابراین، سخن مشرکان مکه
در واقع تکرار تاریخ است.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 4 الی 10
اشاره
صفحه 34 از 410
قالَ رَبّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمآءِ وَ الاْءَرْضِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ ( 4 ) بَلْ قالُوآا أَضْ غاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَریهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْیَأْتِنا بِایَۀٍ کَمآ
أُرْسِلَ الاْءَوَّلُونَ ( 5 ) مآ امَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَۀٍ أَهْلَکْناهآ أَفَهُمْ یُؤْمِنُونَ ( 6 ) وَ مآ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاّ رِجالًا نُوحیآ إِلَیْهِمْ فَاسْءَلُوآا أَهْلَ
الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ( 7 ) وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَ دًا لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدینَ ( 8 ) ثُمَّ صَ دَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَیْناهُمْ وَ مَنْ
( نَشآءُ وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفینَ ( 9 ) لَقَدْ أَنْزَلْنآ إِلَیْکُمْ کِتابًا فیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ ( 10
گفت: پروردگارم سخن را در آسمان و زمین میداند و همو شنوا و داناست( 4) بلکه گفتند: خوابهاي آشفته است، بلکه آن را به
دروغ بافته است، بلکه او شاعر است، پس باید براي ما معجزهاي بیاورد همانگونه که پیشینیان(از پیامبران) فرستاده شدهاند( 5) پیش
از آنها هیچ آبادي که هلاکشان کردیم ایمان نیاوردند، آیا آنان ایمان میآورند؟( 6) پیش از تو نفرستادیم مگر مردانی را که به
آنان وحی میکردیم، پس از اهل ذکر بپرسید اگر خود نمیدانید( 7) و آنان را جسدي قرار ندادیم که طعام نخورند و آنان جاودانه
( نبودند( 8) آنگاه وعده را بر آنان عملی کردیم، پس آنان و هر کس را خواستیم نجات دادیم و اسرافکاران را هلاك نمودیم( 9
( همانا به سوي شما کتابی فرستادیم که یادکرد شما در آن است، آیا عقل خود را به کار نمیگیرید؟( 10
(14)
نکات ادبی
که سهبار در این آیه تکرار شده براي اضراب و انتقال است و مشرکان که قرآن را سحر خواندند، سه قضاوت دیگر هم « بل » -1
درباره آن کردند و این نشان دهنده تحیر آنهاست و در این آیه اضراب از مرحله قبلی به مرحله بعدي به تدریج انجام میگیرد و هر
مرحلهاي مهمتر از مرحله قبلی است.
به معناي مخلوط و درهمآمیخته است و احلام جمع « ضغث » خوابهاي پریشان، خوابهاي آشفته. اضغاث جمع « اضغاث احلام » -2
به معناي خواب و رؤیاست. ضمنا اضغاث احلام خبر مبتداي محذوف است، به تقدیر: هو اضغاث احلام. « حُلم »
و محل آن منصوب است. « رجالًا » صفت براي « نوحی الیهم » -3
کالبد، جسم انسان. فرق میان جسم و جسد در این است که جسم به هر موجود مادي که داراي ابعاد سهگانه باشد « جسدا » -4
اطلاق میشود، ولی جسد فقط به جسم انسان گفته میشود.
و شاید مضارع بودن آن بدانجهت باشد که این یک سنت الهی است و در « من نشاء » : مضارع به معناي ماضی است « من نشاء » -5
آینده نیز ممکن است محقق شود.
ذکر به معناي یاد کرد، یادآوري و موعظه و پند است. احتمال دارد که در اینجا منظور، باقی ماندن یاد و خاطره آنان « ذکرکم » -6
باشد و یا منظور انتشار یاد و شهرت آنها در جهان باشد که مایه شرافت و عزّت آنان خواهد بود.
تفسیر و توضیح
آیه ( 4) قال ربی یعلم القول فی السماء و الارض...: در برابر نجوا و سخنان پشت پرده مشرکان و داوري پنهانی آنان در باره پیامبر
اسلام، پیامبر با تعلیم خداوند به آنان میفرماید: پروردگار من هر گونه سخنی را چه در آسمان باشد و چه در زمین میداند. یعنی
شما اگر هم سخن خود را پنهانی بگویید خداوند آن را میشنود و میداند ؛ زیرا او شنوا و داناست.
(15)
منظور از شنوایی خداوند احاطه او بر تمام صداها و سخنهاي پنهان و آشکار است و خداوند در این احاطه نیازي به وسیلهاي مانند
گوش ندارد چون همه چیز نزد او عیان و آشکار و حاضر است.
صفحه 35 از 410
توجه کنیم که در موارد بسیاري از قرآن کریم، وقتی پیامبر خدا با مشرکان محاجه میکند، مطلب را به خدا و علم خدا ارجاع
میدهد و این علاوه بر رعایت ادب توحیدي نوعی مبارزه است که طرف مقابل را تحت تأثیر قرار میدهد و از اینکه اسرار او فاش
میشود و نیرویی ماورایی در کار دو طرف دخالت دارد، در او ایجاد تشویش و نگرانی میکند. نظیر:
( قل انما العلم عنداللّه و انّما انا نذیر مبین (ملک/ 26
بگو: آگاهی نزد خداوند است و همانا من بیم دهندهاي آشکارم.
( و ما علی الرسول الاّ البلاغ و اللّه یعلم ما تبدون و ما تکتمون (مائده/ 99
و پیامبر کاري جز رساندن پیام ندارد و خداوند آنچه را آشکار میکنید و آنچه را که پنهان میسازید میداند.
6) بل قالوا اضغاث احلام بل افتریه...: داوري مشرکان مکه درباره پیامبر اسلام صورتهاي گوناگونی داشت. همانگونه - آیات ( 5
که در آیات پیش خواندیم، نخستین داوري آنها این بود که پیامبر را ساحر و جادوگر و قرآن را سحر قلمداد میکردند، ولی گاهی
از آن فراتر میرفتند و داوریهاي دیگري هم میکردند.
در این آیه داوریهاي دیگر مشرکان را درباره پیامبر، مرحله به مرحله بیان میکند به این صورت که آنان نخست قرآن را سحر
انگاشتند، سپس از آن فراتر رفتند و گفتند: بلکه قرآن خوابهاي پریشانی است و پیامبر اسلام خوابهاي آشفته خود را به صورت
قرآن به مردم عرضه میکند. باز از این هم دست برنداشتند و گفتند: بلکه قرآن جملاتی است که محمد آنها را به دروغ و از پیش
خود میبافد و به خدا نسبت میدهد و این افترا به خداست، سپس از این هم فراتر رفتند و گفتند: اساسا محمد شاعر است و قرآن
شعر اوست.
(16)
تفاوت این چهار مرحله که مرحله به مرحله شدیدتر میشود، در این است که سحر یک عمل معمولی است و هر کسی میتواند با
آموختن آن، سحر و کهانت کند و در عصر جاهلیت این کار رواج داشت. در مرحله بعدي صحبت از خوابهاي پریشان است که آن
براي هر کس رخ نمیدهد و اختیار دست خود شخص نیست و کسی که خواب پریشان میبیند، آنچه را که دیده است بازگو
میکند و از روي عمد دروغ نمیگوید، ولی در مرحله بعدي که مرحله افترا است، شخص براي هدفهاي خاص خود به خدا دروغ
میبندد و تعمدي در کار است و در مرحله آخر که مرحله شاعري است، محمد متهم میشود که تخیلات خودش را به صورت
قرآن عرضه میکند و شعر دیگر افترا نیست بلکه خبر دادن از دریافت و احساسهاي درونی شخص است و در شعر هر گونه گفتاري
مجاز است و شاعر میتواند دور را نزدیک و نزدیک را دور کند.
این داوریهاي چهارگانه که در چهار مرحله صورت گرفت به روشنی دلالت بر حیرت زدگی و سرگشتگی کافران درباره پیامبر
اسلام دارد. آنها در واقع نمیدانستند که درباره او چه بگویند و فقط در این صدد بودند که قدسی و الهی بودن کار پیامبر را از
میان ببرند و ارتباط او را با عالم بالا انکار کنند.
مشرکان پس از این داوریهاي گوناگون، در تأیید سخن خود اظهار میکردند که اگر او راست میگوید و از جانب خداوند است،
مانند پیامبران پیشین معجزهاي بیاورد. منظور آنها از این معجزه، کار خارق العادهاي مانند عصاي موسی و معجزات عیسی و سایر
پیامبران بود که قابل لمس بودند.
البتّه هر پیامبري معجزه خاص خود را داشت و معجزه پیامبر اسلام قرآن بود، ولی آنها انتظار داشتند که پیامبر اسلام معجزههاي
درخواستی آنان را بیاورد و این هرگز به نفع آنان نبود. چون طبق یک سنت الهی اگر مردمی از پیامبري تقاضاي معجزه خاصی
بکنند و آن معجزه محقق شود، ولی آنان ایمان نیاورند، بیدرنگ نابود خواهند شد و چون ممکن بود مشرکان پس از انجام معجزه
پیشنهادي ایمان نیاورند، هلاکت آنها
صفحه 36 از 410
(17)
قطعی میشد و بنابر این انجام پیشنهادهاي آنان به ضررشان بود.
در آیه بعدي با اشاره به همین سنت الهی درباره اقوام پیشین، خاطرنشان میسازد که پیش از اینها اقوامی بودند که ما آنها را هلاك
کردیم، این اقوام با وجود مشاهده معجزههاي پیامبران به آنان ایمان نیاوردند، سپس میپرسد: آیا اینها یعنی مردم مکه ایمان
میآورند؟ منظور این است که مردم مکه هم مانند اقوام پیشین هستند، اگر معجزات درخواستی آنها هم آورده شود باز ایمان
نمیآورند و آنگاه شایسته هلاکت و نابودي میشوند.
10 ) و ما ارسلنا قبلک الاّ رجالًا نوحی الیهم...: یکی از اعتراضهاي کفار مکه که همواره آن را تکرار میکردند، این بود - آیه ( 7
که چرا خداوند به یک بشر که مانند آنهاست وحی نازل کرده است؟ پیامبر نباید از جنس بشر باشد بلکه لازم بود براي این کار از
فرشتگان استفاده میشد.
قرآن کریم بارها و در آیات متعددي به این اعتراض پاسخ داده و از جمله در این آیات یادآور میشود که همه پیامبران پیشین از
اهل » جنس بشر بودند و این اختصاص به پیامبر اسلام ندارد، سپس خطاب به آن مردم میفرماید: اگر این مسئله را نمیدانید از
و آنان که میدانند بپرسید. « ذکر
منظور از اهل ذکر در اینجا دانشمندان اهل کتاباند و چون کفار قریش با آنان رابطه داشتند و بهخصوص درباره پیامبر اسلام با
یهود مدینه در تماس بودند و با آنان مشورت میکردند، در اینجا از آنان خواسته میشود که این موضوع را هم از علماي اهل
کتاب که آگاهی لازم را دارند بپرسید، قطعا آنان تأیید خواهند کرد که پیامبران پیشین همگی از جنس بشر بودهاند.
توجه کنیم که خطاب آیه متوجه اهل مکه و در مورد آن موضوع خاص است، ولی مضمون آیه عمومیت و شمول دارد و این
حقیقت را روشن میسازد که هر کس چیزي را نمیداند باید از دانایان بپرسد و باید جاهل به عالم مراجعه کند، و اینکه در برخی
از روایات، اهل ذکر به ائمه معصومین تفسیر شده است از باب ارائه مصداق
(18)
بارز و روشن اهل ذکر در تعمیم مفهوم آیه است.
نکته دیگري که در آیه وجود دارد، این است که همه پیامبران مرد بودهاند و هرگز زنی به پیامبري نرسیده است، شاید علت آن این
باشد که اگر زنی به پیامبري میرسید، مردم به خصوص مردان زیر بار او نمیرفتند و این در طبیعت مردان است و لذا هم اکنون نیز
که اینهمه از آزادي زن و حقوق او دفاع میشود، حتی در کشورهاي مدعی آزادي، همه یا بیشتر کارهاي کلیدي و پستهاي حساس
در دست مردان است.
این آیه شریفه با تفاوت بسیار اندکی در سوره نحل (آیه 43 ) تکرار شده است.
در ادامه آیات و در تأیید این موضوع که پیامبران باید از جنس بشر باشند تا رابطه مردم با آنان مشکلی نداشته باشد، اضافه میکند
که ما پیامبران را جسدها و کالبدهایی قرار ندادیم که غذا نخورند و ما به آنان جاودانگی ندادیم. یعنی آنان هم مانند سایر مردم
طعام میخوردند و با پایان گرفتن عمرشان میمردند و تمام خصوصیات بشري در آنها بود. نظیر:
( و ما ارسلنا قبلک من المرسلین الاّ انّهم لیأکلون الطعام و یمشون فی الاسواق(فرقان/ 20
و پیش از تو پیامبران را نفرستادیم مگر اینکه طعام میخوردند و در بازارها راه میرفتند.
تنها تفاوتی که پیامبران با مردم دیگر داشتند این بود که از سوي خدا به آنها وحی میشد و وعده پیروزي داده میشد، همانگونه
که در آیه بعدي به آن اشاره شده است. میفرماید: سپس وعده را بر آنان عملی میکردیم و آنان و هر کس را که میخواستیم
نجات میدادیم و مسرفان را هلاك میکردیم. منظور از (من نشاء= هر کس را که میخواستیم) پیروان انبیا بودند که وقتی عذاب
صفحه 37 از 410
الهی بر کافران نازل میشد، مؤمنان گرفتار آن نمیشدند به این نوع عذاب الهی عذاب استیصال گفته میشود که فقط دامنگیر
کافران میشود و با برخی از بلاهاي آسمانی که شامل مؤمن و کافر میشود تفاوت دارد.
(19)
وعدهاي که خداوند به پیامبران داده و در این آیه به آن تصریح شده است، وعده پیروزي حق بر باطل است که به صورت یک
سنت الهی، حاکم بر کل تاریخ است و این موضوع در آیات متعددي از قرآن کریم آمده، از جمله:
( ولقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین انهم لهم المنصورون و انّ جندنا لهم الغالبون(صافات 173
همانا سخن ما بر بندگان پیامبر ما پیشی گرفت که آنان همان یاري شدهها هستند و همانا لشکر ما همان پیروزمندان هستند.
اینکه در آیه مورد بحث، از منکران نبوت و کافرانی که در برابر پیامبران ایستادگی کردند، به عنوان اسرافکاران یاد میکند، اشاره
به این است که چنین افرادي از حدّ خود تجاوز میکنند و از فطرت انسانی خود دور میشوند، همان فطرتی که هر انسانی در
صورتی که اعتدال داشته باشد و به افراط و تفریط نیفتد، بر اساس آن حرکت میکند.
در آیه بعدي خطاب به اهل مکه تذکر میدهد که ما به سوي شما کتابی نازل کردیم که ذکر شما در آن است آیا عقل خود را به
کار نمیگیرید؟ منظور از ذکر در اینجا پیدا کردن قدرت و شوکت و شرافت است که اگر به اسلام بگروند نصیب آنان خواهد بود
و همیشه و همه جا آنان را با عظمت یاد خواهند کرد. احتمال دارد که منظور از ذکر پند و موعظه باشد و در پایان آیه آنان را به
اندیشیدن و خردورزي فرا میخواند.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 11 الی 15
اشاره
وَ کَمْ قَ َ ص مْنا مِنْ قَرْیَۀٍ کانَتْ ظالِمَ ۀً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْمًا اخَرینَ ( 11 ) فَلَمّآ أَحَسُّوا بَأْسَنآ إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ ( 12 ) لا تَرْکُضُوا وَ
ارْجِعُوآا إِلی مآ أُتْرِفْتُمْ فیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْءَلُونَ ( 13 ) قالُوا یا وَیْلَنآ إِنّا کُنّا ظالِمینَ ( 14 ) فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْویهُمْ حَتّی
( جَعَلْناهُمْ حَصیدًا خامِدینَ ( 15
و چه بسیار آبادیهایی که ستمگر بودند، ما آنها را درهم شکستیم و بعد از آنها
(20)
گروهی دیگر پدید آوردیم( 11 ) پس چون عذاب ما را احساس کردند، ناگهان از آن فرار کردند( 12 ) فرار نکنید و به سوي آنچه با
آن کامروایی میکردید و به سوي مسکنهاي خود بازگردید، باشد که مورد سؤال واقع شوید( 13 ) گفتند: واي بر ما که ما ستمگران
( بودیم( 14 ) همچنان سخنشان این بود تا اینکه آنان را درو شده و خاموش کردیم( 15
نکات ادبی
میباشد. « قصمنا » خبریه و محل آن نصب است چون مفعول « کم » -1
به معناي شکستن است. گفته میشود: قصم ظهري یعنی کمرم شکست که کنایه از « قصم » هلاك کردیم. اصل آن از « قصمنا » -2
هلاکت است.
نیز به اهل قریه باز میگردد. « احسّوا » است. منظور از قریه اهل قریه است و ضمیر « کم » تمیز از « من قریۀ » -3
فرار میکنند، به تندي میروند. رکض در اصل به معناي پا زدن به مرکب است که به سرعت راه رود. « یرکضون » -4
صفحه 38 از 410
از ترف به معناي کامروایی و لذت جویی است. « اترفتم » -5
خبر آن است و نمیتوان بر عکس گرفت چون از باب « دعویهم » و « مازالت » اسم « تلک » . این سخن آنهاست « تلک دعویهم » -6
است و باید اولی را اسم و دومی را خبر گرفت. « ضرب موسی عیسی »
درو شده، فعیل به معناي مفعول است. خامدین هم از خمود به معناي سکوت وسکون است و این دو واژه با هم مفعول « حصیدا » -7
و یا خامدین حال از مفعول اول است. « هذا حلو حامض » دوم جعلناهم است مانند
تفسیر و توضیح
15 ) و کم قصمنا من قریۀ کانت ظالمۀ...: به عنوان دادن هشدار به - آیات ( 11
(21)
مشرکان مکه، یکی از سنتهاي خداوند را در تاریخ یادآور میشود و آن هلاك شدن برخی از اقوام پیشین در اثر ستیز و مخالفت با
پیامبرشان است. میفرماید: چه بسا اهل آبادي که نابودشان کردیم و قوم دیگري را جایگزین آنها ساختیم و این نابودي بدان جهت
بود که آنان ستمگر بودند. هنگامی که آنان عذاب ما را احساس کردند، پا به فرار گذاشتند. آنان تصور میکردند که میتوانند از
عذاب ما فرار کنند و خود را از آن برهانند، در حالی که چنین چیزي امکان ندارد و هرگز نمیتوان از عذاب الهی فرار کرد و یا آن
را دفع نمود.
وقتی آنها پا به فرار گذاشتند، از سوي خدا با فرشتگان به آنان خطاب شد که فرار نکنید و به سوي لذتها و مسکنهاي خود برگردید
شاید که مورد سؤال واقع شوید. ظاهر این است که این خطاب از روي تهکم و استهزاست؛ زیرا همه آنچه براي لذت آنان بود و
همچنین مساکن آنان از بین رفته و خراب شده است. و اینکه میفرماید: شاید شما مورد سؤال واقع شوید، یعنی شاید از شما پرسیده
شود که چه چیزي باعث نابودي شما شد و این یک سؤال فرضی است و یا سؤالی است که ممکن است از سوي مؤمنان که هلاك
نشدهاند مطرح شود.
آنان در پاسخ این سؤال فرضی یا واقعی گفتند: واي بر ما که ما ستمگران بودیم، یعنی علت هلاکت ما ستمگري ما بود. آنها
همواره این سخن را به زبان میرانند حتی هنگامی که به کلی نابود شوند و مانند زراعتی باشند که درو شده و یا آتشی که خاموش
و سرد شده است.
گفته شده که منظور از این آبادي که قرآن از آن خبر میدهد شهري بوده در یمن که پیامبرشان را که حنظله نام داشت کشتند و
خداوند عذاب خود را بر آنان نازل کرد.
ما تصور میکنیم که منظور، آبادي خاصی نیست و لحن آیه بر آن دلالت روشنی ندارد، بلکه منظور بیان یک سنت الهی است که
بارها و بارها در تاریخ اتفاق افتاده و اقوامی در اثر ستمگري نابود شدهاند و چنین آیاتی در قرآن متعدد آمده است و همگی با
هدف هشدار دادن به مشرکان و کافران عصر پیامبر است، مانند:
(22)
(5- و کم من قریۀ اهلکناها فجاءها بأسنا بیاتا او هم قائلون فما کان دعویهم اذجاءهم بأسنا الا أن قالوا انا کنا ظالمین(اعراف/ 4
و چه بسیار شهرهایی که نابودشان کردیم و عذاب ما شبانه یا به هنگامی که در نیمروز خفته بودند بر ایشان فرود آمد و هنگامی که
عذاب ما بر آنان فرود آمد، سخنشان جز این نبود که میگفتند: ما خود ستمکار بودیم.
( فکأین من قریۀ اهلکناها و هی ظالمۀ فهی خاویۀ علی عروشها(حج/ 45
و چه بسا شهرهایی که چون ستمکار بودند، نابود کردیم و سقفها و دیوارهایش فرو ریخته است.
صفحه 39 از 410
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 16 الی 20
اشاره
وَ ما خَلَقْنَا السَّمآءَ وَ الاْءَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ ( 16 ) لَوْ أَرَدْنآ أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّآ إِنْ کُنّا فاعِلینَ ( 17 ) بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ
عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمّا تَصِفُونَ ( 18 ) وَ لَهُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ الاْءَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِه
( وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ ( 19 ) یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لا یَفْتُرُونَ ( 20
و ما آسمان و زمین و آنچه راکه میان آنهاست بازيکنان نیافریدیم( 16 ) اگر میخواستیم بازیچهاي بگیریم، نزد خود میگرفتیم، اگر
کننده این کار بودیم( 17 ) بلکه حق را بر باطل میکوبیم پس آن را میشکند، پس ناگهان او نابود میشود، پس واي بر شما از
آنچه توصیف میکنید( 18 ) و براي اوست هر که در آسمانها و زمین است و آنان که نزد وي هستند از پرستش او گردنکشی
( نمیکنند و خسته نمیشوند( 19 ) شب و روز او را تسبیح میگویند، و سستی نمیکنند( 20
نکات ادبی
بازي کنان، از روي بازیچه. فرق میان لعب و لهو این است که لعب کار « لاعبین » -1
(23)
بیهودهاي است که هدف عقلانی ندارد مانند بازي بچهها و لهو کار بیهودهاي است که داراي هدف عقلانی است مانند رسیدن به
لذت نفس.
را نافیه « ان » میتوان « ان کنا فاعلین لاتخذناه » : براي شرط است و جزاي آن به قرینه کلام حذف شده به تقدیر « ان کنّا » در « ان » -2
گرفت، ولی شرطیه بودن آن مناسبتر است.
متعدي شده، این معنا را « باء » به وسیله « بالحق » به معناي انداختن از دور است و اینکه در « قذف » . میاندازیم، میکوبیم « نقذف » -3
میرساند که ما حق را بر باطل میکوبیم.
به معناي دماغ و بینی است که به آسانی شکسته میشود. « دمغ » آن را نابود میکند، میشکند. از « فیدمغه » -4
تباه، از بین رفتنی. « زاهق » -5
نیست. « من فی السموات » عطف بر « من عنده » است و بنابراین « لایستکبرون » مبتداست و خبر آن « و من عنده » -6
به معناي خسته شدن شتر از راه رفتن، و استحسار نوعی مبالغه در حسر است. « حسر » خسته نمیشوند، از « یستحسرون » -7
سست نمیشوند، از فتور به معناي ضعف و سستی. « لایفترون » -8
تفسیر و توضیح
17 ) و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لاعبین...: آفرینش آسمانها و زمین و پدیدههاي جهان هستی همگی بر اساس - آیات ( 16
هدفهاي والایی صورت گرفته و خداوند همه موجودات عالم را به خاطر هدفهاي معینی آفریده است و چنین نیست که نظام هستی
عبث و بیهوده و نوعی بازیچه باشد. چه ما به آن هدفها آگاهی پیدا بکنیم یا نکنیم.
در این آیه به این حقیقت تصریح میکند و میفرماید: ما آسمان و زمین را
(24)
بازيکنان نیافریدیم، یعنی آفرینش عالم جهت بازیچه و سرگرمی نبوده و اساسا خداوند حکیم نیازي به سرگرمی ندارد و لذا
صفحه 40 از 410
میفرماید: اگر هم ما اراده سرگرمی و انجام کار بیهوده و لهو داشتیم آن را نزد خود انجام میدادیم و احتیاجی به خلقت عالم نبود.
قرآن کریم در موارد متعددي به هدفدار بودن آفرینش عالم تصریح کرده است:
( و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلًا ذلک ظنّ الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار(ص/ 27
و ما آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست، باطل نیافریدیم. این گمان کسانی است که کافرند، پس واي بر کافران از آتش!
( اولم یتفکّروا فی انفسهم ما خلق اللّه السماوات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجل مسمّی (روم/ 8
آیا آنها در خود نمیاندیشند؟ خداوند آسمانها و زمین و آنچه را که میان آنهاست، جز بر اساس حق و براي مدّتی معین نیافرید.
هدف آفرینش چیست؟ آنچه از مجموع آیات در این زمینه به دست میآید، این است که هدف، حرکت به سوي کمال است و
کمال مطلق هم خداست و در آیات متعددي تصریح شده که زمین و آسمان و ستارگان همگی خدا را تسبیح میگویند و در برابر
او سجده میکنند و این همان حرکت به سوي تکامل است.
این هدف در انسان نمود بیشتري دارد و انسان با پرستش مداوم خداوند به سوي کمال میرود و حالت خدایی پیدا میکند:
( و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون(ذاریات/ 56
و جن و انس را نیافریدم مگر براي اینکه مرا عبادت کنند(بشناسند).
تفاوت انسان و سایر پدیدههاي عالم در این است که این پدیدهها خواه و ناخواه و از روي جبر به سوي آن هدف میروند، ولی
انسان باید با اختیار و آزادي اراده در این راه گام بسپارد. این هدفی است که تمام پیامبران براي رسیدن انسان به آن هدف تلاش
(25)
کردهاند:
( و لقد بعثنا فی کل امۀ رسولًا ان اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطاغوت(نحل/ 36
و همانا در میان هر امتی پیامبري را برانگیختیم که خدا را عبادت کنید و از طاغوت دوري گزینید.
در آیه مورد بحث پس از بیان اینکه ما زمین و آسمان و آنچه را که میان آنهاست به بازیچه نیافریدیم، خاطر نشان میسازد که اگر
ما قصد بازیچه و سرگرمی و لهو داشتیم آن را از پیش خود اخذ میکردیم، یعنی نیازي نبود که جهان را بیافرینیم.
در اینجا همسر و فرزند است یعنی میفرماید اگر میخواستیم همسر و فرزندي بگیریم، از « لهو » بعضی گفتهاند که منظور از
فرشتگان که نزد ما هستند میگرفتیم. به نظر ما تفسیر لهو به زن و فرزند در اینجا تفسیر مناسبی نیست و گذشته از اینکه اطلاق لهو
به زن و فرزند دلیل روشنی ندارد، این تفسیر با سیاق آیه هم سازگار نیست چون سخن از آفرینش آسمان و زمین است و هر آنچه
در میان آنهاست، و نمیتوان موضوع به این بزرگی را در زن و فرزند منحصر کرد. در آیه بعدي هم سخن از حق و باطل و
درگیري آنهاست، بنابراین، از سیاق آیات روشن است که مطلب خیلی بالاتر از موضوع زن و فرزند است.
آیه ( 18 ) بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه...: پس از بیان اینکه ما جهان را بیهوده نیافریدیم، اضافه میکند: بلکه ما حق را بر
باطل میکوبیم، پس حق باطل را میشکند و خورد میکند و باطل نابود میشود، یعنی هدف از خلقت بازیچه نیست بلکه هدف
پیروز ساختن حق بر باطل است و اینکه جهان آفرینش بر اساس حق و راستی استوار است و باطل هر جا که باشد در برابر حق خورد
میشود و از میان میرود.
از آنجا که هدف آفرینش پیروزي و استواري حق است، باطل مانند کف آبی است که خود را نشان میدهد، ولی هیچ و پوچ
میشود و تضاد دائمی میان حق و باطل و درگیري نیروهاي شیطانی و رحمانی، سبب تکامل انسانهاي حق پرست میشود و
(26)
زمینه را براي ریختن ناخالصیهاي آنان فراهم میسازد.
صفحه 41 از 410
در پایان این آیه، خطاب به مشرکان مکه میفرماید: پس واي بر شما از آنچه توصیف میکنید. منظور، توصیفی است که آنان از
بتهاي خود میکردند و آنها را شریکان خدا قرار میدادند و نیز صفات ناروایی را به خدا نسبت میدادند، مانند اینکه میگفتند
فرشتگان دختران خدا هستند!
استواري حق و نابودي باطل در طول تاریخ که در این آیه آمده است، در آیات دیگر نیز مورد تأکید قرار گرفته است:
( و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا(اسراء/ 81
و بگو: حق آمد و باطل نابود شد، همانا باطل همواره نابود است.
( و یمح اللّه الباطل و یحق الحق بکلماته(شوري/ 24
و خداوند با کلمات خویش باطل را میزداید و حق را استوار میسازد.
20 ) وله من فی السموات و الارض...: در آیه پیش سخن از یک سنت جاریه الهی یعنی چیره شدن همیشگی حق بر - آیات ( 19
باطل بود و اینکه خداوند همواره حق را بر باطل میکوبد تا آن را نابود سازد و اینک در این آیه روشن میسازد که خداوند
توانایی این کار را دارد و تمام کسانی که در آسمان و زمین هستند، براي اوست، یعنی تمام قدرتها از آن خداوند است. اضافه
میکند، کسانی که نزد او هستند یعنی فرشتگان از پرستش او گردنکشی نمیکنند و خسته نمیشوند، یعنی فرشتگان همواره در
اطاعت و فرمان خدایند و خدا آنچه را که اراده میکند به وسیله آنها انجام میدهد.
اینکه خداوند اوامر خود را به وسیله فرشتگان انجام میدهد به این معنا نیست که خدا به آنان احتیاج دارد همانگونه که یک
پادشاه به لشکر خود نیازمند است، بلکه این یک نظام طولی است که خداوند آن را برقرار کرده و هر وقت هم بخواهد، خود به
طور مستقیم و مباشر کار را انجام میدهد.
نتیجه اینکه خداوند به خاطر داشتن قدرتی عظیم که گاهی به وسیله فرشتگان اعمال میشود، توانایی آن را دارد که حق را پیروز و
باطل را نابود سازد.
(27)
فرشتگان که نزد خداوند هستند هرگز از عبادت او سرباز نمیزنند و خسته نمیشوند، آنها شب و روز خداوند را تسبیح میگویند و
سستی نمیکنند. اینکه از فرشتگان به عنوان کسانی که نزد خدایند، تعبیر میکند، اشاره به قرب معنوي آنها و رابطه ویژه با خداست
وگرنه خداوند در مکان خاصی نیست که کسانی نزد او باشند.
چند روایت
-1 قال الصادق(ع): لیس من باطل یقوم بازاء الحق الاّ غلب الحق الباطل، و ذلک قول اللّه: بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا
( هو زاهق.( 1
امام صادق(ع) فرمود: هیچ باطلی نیست که در برابر حق قدعلم کند مگر اینکه حق بر آن غلبه میکند و این است سخن خداوند که
فرمود: بلکه حق را بر باطل میکوبیم پس آن را میشکند، پس ناگهان او نابود میشود.
-2 عن ایوب بن حرّ قال: قال ابو عبداللّه(ع): یا ایّوب ما من احد الا و قد یرد علیه الحق حتی یصدع قلبه، قبله أم ترکه، و ذلک انّ اللّه
( یقول فی کتابه: بل نقذف بالحق.( 2
ایوب میگوید: امام صادق(ع) فرمود: اي ایوب کسی نیست مگر اینکه حق بر او وارد میشود تا اینکه در قلب او آشکار میگردد،
«... بل نقذف بالحق » : خواه آن را بپذیرد و یا ترك کند، و براي همین است که خداوند در کتاب خود میفرماید
-3 سئل ابوعبداللّه(ع) عن الملائکۀ اینامون؟ فقال: ما من حیّ الاّ و هو ینام خلا اللّه وحده، و الملائکۀ ینامون، فقلت: یقول اللّه:
صفحه 42 از 410
( قال: انفاسهم تسبیح.( 3 « یسبّحون اللیل و النهار لایفترون »
از امام صادق(ع) درباره فرشتگان سؤال شد که آیا آنها میخوابند؟ فرمود: هیچ موجود زندهاي نیست مگر اینکه میخوابد جز
خداوند یگانه. فرشتگان نیز میخوابند. گفتم: خداوند میفرماید: آنها شب و روز تسبیح میگویند و سستی
. 1 - کنز الدقائق، ج 6، ص 363
2 - همان.
. 3 - کمال الدین و تمام النعمۀ، ص 666
(28)
نمیکنند. فرمود: نفسهاي آنها تسبیح است.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 21 الی 24
اشاره
أَمِ اتَّخَ ذُوآا الِهَۀً مِنَ الاْءَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ ( 21 ) لَوْ کانَ فیهِمآ الِهَۀٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَ دَتا فَسُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا یَصِ فُونَ ( 22 ) لا
یُسْءَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْءَلُونَ ( 23 ) أَمِ اتَّخَ ذُوا مِنْ دُونِهآ الِهَۀً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا
( یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ ( 24
آیا آنان خدایانی از زمین گرفتهاند که همانها مردگان را زنده میکنند؟( 21 ) اگر در آنها(زمین و آسمان) خدایانی جز اللّه میبود،
هر آینه هر دو تباه میشدند، پس خداوند که پروردگار عرش است، از آنچه توصیف میکنند منزّه است( 22 ) از آنچه میکند
پرسیده نمیشود و آنان مورد سؤال قرار میگیرند( 23 ) آیا به جاي او خدایانی گرفتهاند؟ بگو برهان خود را بیاورید، این (قرآن) یاد
آور کسانی است که با من هستند و یاد آور کسانی است که پیش از من بودند، بلکه بیشتر آنان حق را نمیشناسند و در نتیجه از
( آن رویگردانند( 24
نکات ادبی
منقطعه و جمله بعدي نوعی استفهام انکاري است. « ام » -1
زنده میکنند ، در عرصه قیامت مردم را پخش میکنند. « ینشرون » -2
به آسمان و زمین برمیگردد که در آیه پیش آمده است. « فیهما » -3 ضمیر
است. « الهۀ » به معناي غیر و صفت براي « الاّ اللّه » در « الاّ » -4
اشاره به قرآن است. « هذا » -5
تفسیر و توضیح
23 ) ام اتّخذوا الهۀ من الارض...: در جهت استبعاد عقیده باطل مشرکان، - آیات ( 21
(29)
اظهار میدارد که آیا آنان از زمین خدایانی گرفتهاند که در قیامت مردگان را زنده و مبعوث خواهند کرد؟ منظور از خدایانی که از
زمین گرفتهاند، همان بتهاي مشرکان مکه است، در مقابل مشرکان دیگري که موجودات آسمانی مانند خورشید و ماه و ستارگان و
صفحه 43 از 410
یا فرشتگان را شریک خدا قرار میدادند. بیان این نکته در جهت سخیف بودن هر چه بیشتر عقیده مشرکان مکه است، چون شریک
قرار دادن بتها که هیچ قدرت و عظمتی ندارند و ناتوانی آنها براي همه روشن و محسوس است، دلیل بر نهایت بیخردي و نادانی
است، هرچند که شریک قرار دادن بتهاي آسمانی نیز کار باطلی است و با مختصر اندیشهاي بطلان آن آشکار میشود، ولی کار
مشرکان مکه از آن سخیفتر است.
اینکه در پایان آیه آمده است که آیا آنان خدایانی از زمین گرفتهاند که همانها مردگان را زنده خواهند کرد، نسبت دادن
دشوارترین کارها به بتهاست و اینکه آنها هرگز نخواهند توانست این کار را بکنند. این شیوه خاصی در سخن گفتن است در مقابل
شیوه دیگري که آسانترین کارها را از توان بتها بیرون میداند هر دو شیوه مفید است و تأثیر خاص خود را دارد، مثال براي شیوه
دوم:
( و ان یسلبهم الذباب شیئا لایستنقذونه منه (حج/ 73
و اگر مگس چیزي را از آن بتها برباید نمیتوانند آن را از وي باز پس گیرند.
مطلب دیگر اینکه مشرکان به روز قیامت و زنده شدن مردگان عقیده نداشتند، و طبعا ادعا نمیکردند که بتهاي آنان در قیامت
مردهها را زنده خواهند کرد. باید دید که هدف آیه از بیان این مطلب چیست؟ گفته شده که این از باب تهکّم است، گویا وقوع
قیامت آنچنان قطعی و مسلّم است که جاي بحث ندارد، ولی به نظر میرسد که این سخن خطاب به مؤمنان است که عقیده سخیف
مشرکان را براي مؤمنان که معتقد به قیامت بودند بازگو میکند، با این نتیجهگیري که اگر بتها خدا باشند باید بتوانند در قیامت
مردهها را زنده کنند.
در آیه بعدي برهان محکمی را براي اثبات یگانگی خداوند بیان میکند که در
(30)
کتابهاي کلامی به آن برهان تمانع گفته میشود. این برهان در عین عمیق بودن بسیار ساده بیان شده و براي همه قابل فهم است،
میفرماید: اگر در زمین و آسمان خدایانی جز اللّه وجود داشت، زمین و آسمان هر دو تباه میشدند.
در توضیح این مطلب میگوییم: خدا کسی است که بالاترین قدرت را دارد و همه چیز با اراده او پدید میآید و دوام مییابد. حال
اگر چند خدا با این ویژگی داشته باشیم، اعمال قدرت یکی از خدایان، قدرت خدایان دیگر را محدود خواهد کرد و براي همین
خدایان با هم ستیز خواهند نمود و نتیجه آن تباهی آسمان و زمین و پدیدههاي جهان است.
این آیه، شبیه آیه دیگري است که میفرماید:
( و ما کان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق و لعلا بعضهم علی بعض سبحان اللّه عما یصفون(مؤمنون/ 91
و با خدا هیچ خدایی وجود ندارد که در آن صورت هر خدایی آنچه را آفریده بود میبرد و برخی از آنان بر برخی دیگر برتري
مییافت، خداوند از آنچه وصف میکنند منزه است.
همانگونه که در پایان این آیه آمده و در پایان آیه مورد بحث نیز گفته شده، خداوند که پروردگار عرش است از آنچه وصف
میکنند منزه است، یعنی خدا قدرت مطلق دارد و محدود کردن قدرت او با اعتقاد به وجود خدایان دیگر با الوهیت او سازگار
در این آیه و نیامدن آن در آیه سوره « رب العرش » نیست و نقص بزرگی براي اوست و خدا از هر عیب و نقصی منزه است. آمدن
مؤمنون شاید اشاره به این باشد که چون در آیه مورد بحث صحبت از تباهی آسمان و زمین شد، میخواهد بگوید که خداي واقعی
علاوه بر آسمان و زمین پروردگار عرش هم هست و این نشان دهنده تسلط قهار خداوند بر تمام موجودات است.
در آیه بعد نشان دیگري از این تسلط و چیرگی بیچون و چراي خداوند بر جهان بیان شده و آن اینکه از آنچه خداوند انجام
میدهد پرسیده نمیشود، ولی آنان مورد
صفحه 44 از 410
(31)
سؤال قرار میگیرند، یعنی همه درباره کارهاي خود محاسبه میشوند و چون و چرا دارند و این تنها خداست که هیچ کس را
قدرت آن نیست که از او در برابر کارهایش بازخواست کند. البتّه پرسیدن براي دانستن عیبی ندارد و خداوند هم گاهی علت کاري
را بیان میکند و گاهی بیان نمیکند. مانند پرسش فرشتگان درباره هدف از آفرینش آدم که در سوره بقره آیه 29 آمده است.
گاهی هم پیامبران از خداوند چیزهایی را میپرسیدند و پاسخ دریافت میکردند و این براي بازخواست و حسابگري نبود، بلکه فقط
براي دانستن بود.
آیه ( 24 ) ام اتّخذوا من دونه الهۀ قل هاتوا برهانکم...: بار دیگر درباره کار زشت مشرکان مکه میپرسد: آیا آنان جز خداي یگانه
خدایانی را گرفتهاند؟ به آنان بگو: برهان خود را بیاورید، یعنی اگر جهت و دلیل روشنی بر این کار دارید، ارائه کنید. این سخن به
دنبال دلیل و برهان محکمی است که در دو آیه قبل راجع به یگانگی خداوند بیان شد، اینک میخواهد اگر مشرکان هم برهانی
دارند بیاورند. در آیه دیگر خاطرنشان میکند که آنان هیچ برهانی ندارند:
( و من یدع مع اللّه الها آخر لابرهان له به (مؤمنون/ 117
و هر کس همراه با خداي یگانه خداي دیگري را بخواند، برهانی براي آن ندارد.
پس از درخواست برهان از مشرکان اضافه میکند که این کتاب آسمانیِ همراهانِ من یعنی امت اسلامی و کتابهاي آسمانی امتهاي
پیش از من مانند تورات و انجیل است. توجه دادن مشرکان به قرآن و کتابهاي آسمانی دیگر در اینجا شاید به این معنا باشد که به
همه کتابهاي آسمانی بنگرید، آیا در آنها برهانی براي عقیده خود پیدا میکنید؟ مسلما پیدا نخواهید کرد. در پایان آیه تأکید
میکند که بسیاري از آنها حق را نمیدانند و لذا از آن رویگردان هستند. از این عبارت فهمیده میشود که بعضی از آنان هم حق را
میدانستند و در عین حال به خاطر مصالح و منافع خود آن را پنهان میکردند.
(32)
« تمانع » بحثی درباره یگانگی خداوند و دلیل
بحث درباره اثبات وجود خداوند، به عنوان خالق و صانع جهان و بیان استدلالها و برهانهاي مربوط به آن، چندان مورد توجه
پیامبران الهی نبوده است بلکه آنان در جهت اثبات توحید و یگانگی خداوند و نفی شریک و انباز براي او در تدبیر جهان کوشش
میکردند، چون کمتر کسی بوده که درباره اصل وجود خداوند تردید کند و قرآن کریم قول برخی از پیامبران را نقل میکند که
در عین اقامه برهان نظم براي اثبات وجود خدا، از اینکه کسی درباره خدا شک و تردید کند اظهار شگفتی میکردند:
( قالت لهم رسلهم افی اللّه شکّ فاطر السموات والارض (ابراهیم/ 10
پیامبرانشان به آنان گفتند: آیا در خدا که پدید آورنده آسمانها و زمین است، شکی وجود دارد؟
به خصوص پیامبر اسلام(ص) در مکه با مشرکان و بتپرستانی روبرو بود که اصل وجود خدا را قبول داشتند، ولی براي او شریک
قرار میدادند و ربوبیت و تدبیر جهان را به بتها و ارباب انواع نسبت میدادند و آنها را پرستش میکردند. در قرآن کریم چندین بار
( بر این مطلب تأکید شده که اگر از مشرکان بپرسی که آفریدگار جهان کیست؟ خواهند گفت: خدا.( 1
بنابراین میتوان گفت که پیامبر اسلام(ص) در اثبات وجود خدا با مشرکان مشکل چندانی نداشت بلکه اساس درگیري در توحید
بود که وجود خدا یا خدایانی جز اللّه را نفی میکند. توحید اسلام، « لااله الا اللّه » بود و شعار بزرگ پیامبر، همان کلمه توحید، یعنی
علاوه بر عقیده مشرکان و بت پرستان با ثنویت مجوس و تثلیث نصاري و قول به ارباب انواع یونان نیز تقابل دارد.
براي اثبات یگانگی خداوند و نفی چند خدایی، آیات متعددي در قرآن کریم آمده است که ما سه آیه از آنها را میآوریم و
صفحه 45 از 410
درباره آنها بحث میکنیم:
. 1 - عنکبوت / 61 ؛ لقمان/ 25 ؛ زمر/ 38 ؛ زخرف / 9
(33)
( 1 لو کان فیهما الهۀ الاّ اللّه لفسدتا فسبحان اللّه رب العرش عما یصفون (انبیاء/ 22
اگر در آن دو (آسمان و زمین) خدایانی جز خداي یکتا میبود، هر آینه هر دو تباه میشدند، منزه است خداوند صاحب عرش از
آنچه آنان وصف میکنند.
2 ما اتخذ اللّه من ولد و ما کان معه من اله اذاً لذهب کلّ اله بما خلق و لعلا بعضهم علی بعض سبحان اللّه عما یصفون (مؤمنون/
(91
خدا هیچ فرزندي نگرفته و با او هیچ خدایی نیست که آنگاه هر خدایی آنچه را که آفریده بود (همراه خود) میبرد و برخی از آنها
بر برخی دیگر برتري مییافتند. منزه است خداوند از آنچه وصف میکنند.
( 3 قل لو کان معه الهۀ کما یقولون اذاً لابتغوا الی ذي العرش سبیلا (اسراء/ 42
بگو: اگر همانگونه که میگویند، با او (خداوند) خدایانی بود، در آن هنگام به سوي خداي صاحب عرش راهی میجستند.
میگویند « دلیل تمانع » مضمون این سه آیه تقریباً شبیه هم است و گوهر سخن در این آیات، همان است که متکلمان اسلامی به آن
و با آن به اثبات یگانگی خداوند و نفی چند خدایی استدلال میکنند. ما اکنون دلیل تمانع را آن گونه که متکلمان گفتهاند شرح
میدهیم، آنگاه به توضیح آیات بالا میپردازیم.
اگر فرض کنیم که در جهان دو خدا با همه صفات خدایی وجود داشته باشد، میان آنها درگیري و تنازعی به وجود میآید که
باعث تباهی جهان میشود؛ زیرا اگر یکی از آنها وجود چیزي و دیگري عدم آن را اراده کند، وقوع هر دو اراده ممکن نیست و
اگر اراده نیکی از آنها واقع شود و اراده دیگري واقع نشود، خدایی که اراده او واقع نشده مانع وقوع اراده خداي دیگر خواهد بود و
این باعث درگیري و فساد جهان خواهد شد.
در حالی که میبینیم نظام واحد و هماهنگی در جهان حکمفرماست و قوانین ثابت و به هم پیوستهاي در مجموعه هستی جاري است
و هر پدیدهاي، از پدیدههاي قبلی متأثر و در پدیدههاي بعدي تأثیر گذار است و پیدایش و بقاي یک چیز مانند گل
(34)
به عوامل بسیار و گوناگونی مانند آب و خاك و بذر و آفتاب وابسته است و میبینیم که هیچ موجودي بدون ارتباط با موجودات
دیگر تحقق نمییابد و خلاصه هماهنگی شگفتآوري در جهان وجود دارد و هر چه علم بشر پیشرفت میکند، بیشتر به وجود این
هماهنگی و انسجام پی میبرد، به راستی که هر چه دقّت کنی جز هماهنگی نمیبینی:
( ماتري فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هلتري من فطور (ملک/ 3
در آفرینش خداوند رحمان هیچ ناسازگاري نمیبینی، چشم بگردان آیا هیچ رخنهاي میبینی؟
این هماهنگی در نظام آفرینش، به روشنی اثبات میکند که جهان و هر چه در آن است از مبدء واحد سرچشمه گرفته و مدیر و
مدبّر و گرداننده آن یکی است و اگر تدبیر جهان در دست دو خدا بود، هرگز چنین هماهنگی وجود نداشت و عالم به تباهی
کشیده میشد.
براي توضیح بیشتر عبارتی را از فاضل مقداد نقل میکنیم، وي در شرح کلام علامه حلی که دلیل تمانع را مطرح میکند آن را
میداند و در توضیح آن با ادبیات خاص متکلمان اسلامی میگوید: « لو کان فیهما الهۀ الا اللّه لفسدتا » برگرفته از آیه
بیان مطلب به این صورت است که اگر اراده یکی از خدایان فرضی به ایجاد جسمی متحرك تعلق یابد، در این صورت یا طرف »
صفحه 46 از 410
دیگر سکون آن جسم را میخواهد یا نه، اگر امکان آن باشد که هر دو، ارادهاي جداگانه کنند، حال یا مراد هر دو واقع میشود که
در این صورت اجتماع دو متنافی (سکون و حرکت) لازم میآید، و یا مراد هیچ کدام واقع نشود، و در این صورت جسم از هر دو
حال سکون و حرکت خالی میشود و یا فقط مراد یکی از آن دو واقع میشود که در آن، دو فساد است یکی ترجیح بلا مرحج و
دیگري عجز طرف دیگر، و اگر طرف دیگر نتواند اراده سکون آن جسم را کند عجز او لازم میآید، چون مانعی جز تعلق اراده
طرف دیگر وجود ندارد و عاجز بودن و نیز ترجیح بلا مرجح محال است و از این کار فساد عالم لازم میآید که
(35)
(1)«. آن نیز محال است
در کتابهاي کلامی اشکالاتی به این دلیل شده و پاسخهایی هم داده شده است که مهمترین آنها اشکالی است که آقاي مطهري آن
را مطرح کرده است. البتّه اصل این اشکال در کتابهاي کلامی عنوان شده و به آن پاسخ هم داده شده،( 2) ولی آقاي مطهري این
اشکال را با توضیح بیشتري بیان کرده و آن را اشکال واردي دانسته است.
وي ضمن اینکه برهان تمانع را به این صورت که متکلمان گفتهاند سطحی و عامیانه خوانده، به آن ایراد گرفته که چه موجبی در
کار است که ارادهها و خواستههاي واجب الوجودها را مخالف و مزاحم یکدیگر فرض کنیم؟ بلکه باید آنها را هماهنگ فرض
کنیم؛ زیرا فرض این است که هر دو واجب الوجود و هر دو علیم و حکیماند و هر دو بر وفق مصلحت و حکمت عمل میکنند و
چون حکمت و مصلحت یکی بیش نیست پس اراده واجب الوجودها هرچند که عددشان از ریگ بیابانها و دانههاي باران بیشتر
( باشد، با یکدیگر موافق و هماهنگ است.( 3
در پاسخ ایشان میگوییم: با فرض دو خدا و دو دستگاه مستقل، از کجا میگویید که مصلحت یکی بیش نیست، ممکن است هر
داشته باشند و چیزي را که یک دستگاه مصلحت میداند دستگاه « مصلحت » دستگاهی براي خود معیارهاي جداگانهاي در تعریف
دیگر آن را مصلحت نداند. ادعاي اینکه که مصلحت یکی است ناشی از یک ارتکاز ذهنی در فرض واجب الوجود یگانه است.
از این گذشته شما مسلّم گرفتهاید که اراده هر دو واجب الوجود الزاماً تابع مصلحت است، در حالی که چنین الزامی وجود ندارد و
ممکن است یکی از آنها مفسده را اراده کند، همانگونه که در ثنویت مجوس بنابر آنچه در کتابهاي ملل و نحل
1 - شرح باب حادي عشر، ص 58 در کتابهاي کلامی دیگر نیز با تفاوتهاي اندکی و با مثالهاي متفاوتی دلیل تمانع به همین
صورت شرح داده شده است مانند: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص 53 ؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیۀ، ص 205 ؛ ایجی،
. المواقف، ص 279 و شرح آن ج 8، ص 43 ؛ تفتازانی، شرح المقاصد ج 4، ص 35 ملا علی قاري، شرح الفقه الاکبر، ص 49
. 2 - مانند: شرح المقاصد، ج 4، ص 36 ؛ اللوامع الالهیۀ، ص 205
. 3 - مرتضی مطهري، روش رئالیسم، ج 5، پاورقی صفحه 153
(36)
به آنها نسبت داده شده، اهریمن همواره بدي و شرّ را انتخاب میکند.
ناظر به برهان تمانع « لو کان فیهما الهۀ الا اللّه » آقاي مطهري پس از رد کلام متکلمان در تبیین برهان تمانع ضمن پذیرفتن اینکه آیه
است، این برهان را به گونهاي دیگر تقریر میکند که خلاصه آن چنین است: هر موجودي که امکان وجود پیدا میکند، باید از
طرف واجب الوجود به او افاضه وجود شود و اگر از طرف هر دو واجب به او افاضه وجود شود مستلزم دو وجود خواهد بود، در
( حالی که معلول مورد نظر وجودي واحد بیش ندارد و انتساب آن به یکی از واجب الوجودها ترجیح بلامرجح است.( 1
میگوییم: این بیان برفرض تمام بودن آن، یک دلیل فلسفی است که مخاطبان قرآن در عصر پیامبر(ص) با چنین مطالبی آشنایی
نداشتند تا آیه را حمل بر آن کنیم. البتّه آیات قرآنی مخصوص زمان معین و مخاطبان خاصی نیست و هرکسی با هر استعدادي و در
صفحه 47 از 410
هر زمانی مخاطب قرآن است و میتواند به اندازه استعداد خود از آن بهره گیرد. میتوان گفت که آیه دلالتهاي گوناگونی در
سطوح مختلف دارد که هرکس مطابق با درك خود آن را در خود جاي میدهد، بنابراین نباید آیه را در یک مفهوم خاص محدود
نمود و با قبول یک بیان، بیان دیگر را نفی کرد.
از این گذشته برهانی که آقاي مطهري ذکر کرده، مربوط به توحید ذات است، همانگونه که در کتاب دیگرش تصریح میکند که
مربوط به توحید ذات است.( 2) در حالی که به گونهاي که در آغاز بحث « لو کان فیهما الهۀ الا اللّه لفسدتا » برهان تمانع و آیه
گفتیم، مشرکان مکه که مخاطبان این آیه هستند، مشکلی در توحید ذات نداشتند و خداي واحد را موجد و آفریننده جهان
میدانستند. آنها در توحید افعال و توحید عبادت دچار شرك شده بودند و بتها را در تدبیر جهان شریک خدا قرار داده بودند و آیه
شریفه در مقام ردّ این عقیده آنهاست.
مرحوم علامه طباطبائی در ذیل همین آیه میگوید: نزاع میان بت پرستان و
. 1 - روش رئالیسم، ج 5، ص 155
. 2 - مقدمهاي بر جهان بینی اسلامی، ص 66
(37)
موحدان در یگانه بودن خدا، به معناي واجب الوجود و ایجاد کننده جهان نیست، بلکه نزاع در یگانگی خدا به معناي ربّ معبود
است که بت پرستان معتقدند تدبیر عالم با همه طبقات و اجزاي آن، به موجودات شریفی که نزد خدا مقرّبند واگذار شده است... و
( آیه شریفه، وجود خدایان به این معنا را نفی میکند و مربوط به خداي صانع موجد نیست چون کسی قائل به تعدد آن نبود.( 1
اکنون آیاتی را که پیش از نقل سخنان متکلمان آوردیم، مورد تدبّر قرار میدهیم:
براي اثبات یگانگی خداوند دلیلی را بیان میکند که در عین سادگی و قابل « لو کان فیهما الهۀ الاّ اللّه لفسدتا » آیه نخست، یعنی آیه
فهم بودن براي همه، بسیار عمیق و قابل تطبیق با همان دلیل تمانع است و بسیاري از متکلمان تصریح کردهاند که این آیه بر دلیل
تمانع دلالت دارد هرچند که برخی از آنان در دلالت آیه بر دلیل تمانع تردید دارند.( 2) در هر حال براي فهم دقیق این آیه باید
نکات زیر مورد توجه قرار گیرد:
جمع اله است که معمولاً به معناي معبود به کار میرود و در آیات متعددي از قرآن به معناي معبود به کار « الهۀ » 1 در این آیه
رفته، ولی در این آیه به معناي معبود نیست بلکه به معناي مدبّر و ربّ و متصرّف در جهان است، چون وجود معبودهاي متعدد باعث
فساد نظام عالم نمیشود و همواره در جهان معبودهاي متعددي بوده است. بلکه آنچه باعث فساد و تباهی میشود وجود دو خداي
به صورت جمع به کار رفته (فالمدبّرات امراً( 3)) منظور از آن « مدبّر » مدبّر و متصرّف در امور جهان است و اینکه گاهی در قرآن
فرشتگان هستند که به امر الهی تدبیر امور میکنند و تدبیر آنها در طول تدبیر خداست و نه در عرض آن.
در این آیه براي انتفاء جزا با انتفاء شرط در زمان گذشته نیست، بلکه در اینجا زمان تعیین نشده و منسلخ از آن است. « لو » 2
است و براي استثنا نیست، چون اگر براي استثنا « غیر » در این آیه به معناي « الاّ » 3
. 1 - المیزان، ج 14 ، ص 290
. 2 - محمد باقر ملکی، توحید الامامیۀ، ص 201
. 3 - سوره نازعات، آیه 5
(38)
باشد، دلالت بر وجود خدایان بدون وجود اللّه میکند در حالی که فرض مسئله این است که این خدایان فرضی در کنار اللّه باشند.
حال میگوییم، طبق این آیه شریفه اگر فرض شود که در کنار اللّه خدایانی هم باشند که مانند اللّه قدرت تصرّف در کائنات و خلق
صفحه 48 از 410
و امر داشته باشند، این امر باعث تباهی و فساد در نظام آفرینش میشود، چون ممکن است هرکدام از این خدایان چیزي را اراده
کنند که خداي دیگر آن را نمیخواهد، اگر اراده یکی از آنها و یا هر دو تاي آنها محقق نشود، در این صورت هر کدام که اراده
او محقق نشده نمیتواند خدایی باشد که قدرت تصرّف در کائنات دارد و اگر اراده هر دوطرف محقق شود، باعث فساد و نابودي
جهان میشود، چون آن چیزي که اراده خدایان به وجود و عدم آن تعلق گرفته باید در آنِ واحد هم موجود باشد و هم معدوم و
این همان فساد است که باعث تباهی آسمانها و زمین میگردد.
آنچه گفتیم، تقریباً همان چیزي است که متکلمان آن را دلیل تمانع میگویند و بدینسان قرآن کریم در استدلالهاي خود از دلیل
این آیه یک دلیل » : عقلی هم بهره میگیرد و اقامه برهان میکند و سخنی که ملا علی قاري از تفتازانی نقل میکند که گفته است
1) سخن ناصوابی است و برهان تمانع که این آیه بر آن دلالت دارد یک برهان عقلی است و جالب اینکه در آیه پس )« اقناعی است
از همین آیه، خداوند از مشرکان میخواهد که براي عقیده خود برهان اقامه کنند:
( ام اتخذوا من دونه الهۀ قل هاتوا برهانکم (انبیاء/ 24
بلکه بجز او خدایانی گرفتهاند، بگو: برهان خود را بیاورید.
در روایات هم با استفاده از این آیه، با هماهنگی و به هم پیوستگی موجودات عالم و تامّ بودن صنع الهی بر یگانگی خداوند
استدلال شده است:
1 - شرح الفقه الاکبر، ص 50 . البتّه در شرح المقاصد تفتازانی چنین مطلبی نیست بلکه در آنجا پس از شرح دلیل تمانع میگوید: و
شرح المقاصد، ج 4، ص 36 ). احتمال ) « لو کان فیهما الهۀ الاّ اللّه لفسدتا » : هذا البرهان یسمّی برهان التمانع والیه الاشارة بقوله تعالی
دارد که ملاعلی قاري این سخن را در کتابهاي دیگر تفتازانی دیده است.
(39)
لو » : عن هشام بن الحکم، قال: قلت لابی عبداللّه(ع): ما الدلیل علی انّ اللّه واحد؟ قال: اتصال التدبیر و تمام الصنع، کما قال عزوجلّ
(1).« کان فیهما الهۀ الاّ اللّه لفسدتا
هشام بن حکم میگوید: به امام صادق(ع) گفتم: دلیل اینکه خداوند یگانه است، چیست؟ فرمود: هماهنگی در تدبیر جهان و تام و
بینقص بودن صنع الهی، همانگونه که خداوند میفرماید: اگر در آنها(آسمان و زمین) خدایانی غیر از اللّه بود تباه میشدند.
در آیه دومی که پیشتر آوردیم (آیه 91 از سوره مؤمنون) چنین استدلال شده که اگر همراه با اللّه، خداي دیگري بود، هر خدایی
آنچه را که آفریده بود با خود میبرد، یعنی ارتباط میان دو حوزه قدرت قطع میشد و جهان پیوستگی و انسجام نداشت و طبعاً به
تباهی جهان منجر میشد، همچنین برخی از خدایان در صدد برتري جویی بر برخی دیگر بر میآمدند و این نیز تباهی عالم را در
پی داشت.
در آیه سوم (آیه 42 از سوره اسراء) هم چنین استدلال شده که اگر علاوه بر خداوند، خدایان دیگري هم وجود داشتند، آنها سعی
میکردند که همواره بر قدرت خود بیفزایند و به سوي خداوند حقیقی که صاحب عرش است و تمام قدرتها در دست اوست راهی
پیدا میکردند تا قدرت را از او بربایند و این چنین میان خدایان درگیري پیدا میشد و این نیز باعث تباهی و اختلال در نظم جهان
میشد.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 25 الی 29
اشاره
صفحه 49 از 410
وَ مآ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ نُوحآي إِلَیْهِ أَنَّهُ لاآ إِلهَ إِلاّآ أَنَا فَاعْبُدُونِ ( 25 ) وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ
26 ) لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِه یَعْمَلُونَ ( 27 ) یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِه )
( مُشْفِقُونَ ( 28 ) وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنّیآ إِلهٌ مِنْ دُونِه فَذلِکَ نَجْزیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِي الظّالِمینَ ( 29
. 1 - التوحید صدوق، ص 250
(40)
و ما پیش از تو پیامبري را نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که معبودي جز من نیست پس مرا بپرستید( 25 ) و گفتند: خداي
رحمان فرزندي اختیار کرده، منزه است او، بلکه (فرشتگان) بندگانی گرامی هستند( 26 ) در سخن از او پیشی نمیگیرند و آنان به
فرمان او عمل میکنند( 27 ) آنچه را که روبرو و پشت سر آنان است میداند و آنان جز براي کسی که خدا رضایت بدهد، شفاعت
نمیکنند و آنان از ترس او هراسناکند( 28 ) و هر کس از آنان بگوید که من جز او خدا هستم، او را با جهنم جزا دهیم، این چنین
( ستمگران را جزا میدهیم( 29
نکات ادبی
براي تأکید نفی است. « من قبلک » در « من » -1
خبر مبتداي محذوف است به تقدیر هم عباد. « عباد » -2
به معناي گرامی، ارجمند. « مکرم » جمع « مکرمون » -3
براي افاده حصر است، به این معنا که فرشتگان فقط به فرمان خدا و نه کس دیگر عمل میکنند. « یعملون » بر « بامره » -4 تقدیم
.« ارتضاه » به جهت معلوم بودن حذف شده، به تقدیر « لمن ارتضی » -5 ضمیر عائد از صله در جمله
هراسان، ترسان. اشفاق ترس خاصی است که ناشی از عظمت طرف است. « مشفقون » -6
یا به فرشتگان برمیگردد و یا براي اعم از فرشته و مردم است. « و من یقل منهم » -7 ضمیر در
تفسیر و توضیح:
آیه ( 25 ) و ما ارسلنا من قبلک من رسول...: در تأیید مطلب قبلی که در هیچ یک از
(41)
کتابهاي آسمانی برهانی براي شرك وجود ندارد، اینک خطاب به پیامبر اسلام(ص) تأکید میکند که پیش از تو هیچ پیامبري را
نفرستادیم مگر اینکه به آنها وحی کردیم که معبودي جز من نیست، پس تنها مرا پرستش کنید. این سخن شامل همه پیامبران
میشود، چه آنها که کتاب آسمانی دارند و چه آنها که ندارند.
بنابراین مشرکان هیچ حجت و برهانی براي عمل زشت خود نداشتند جز اینکه آن را سنتی از پدران خود میدانستند، ولی این سنت
هیچ ریشهاي در شرایع و ادیان آسمانی نداشت و فقط نوعی انحراف بود و اگر برخی از ارباب ادیان مانند نسل دوم پیروان ابراهیم
و اسماعیل بت میپرستیدند، مربوط به دین واقعی نبود بلکه ناشی از کج فکري و کج فهمی صاحبان این اندیشه بود.
29 ) و قالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه...: انحراف دیگري را که درباورهاي مشرکان مکه بود مطرح میکند و آن اینکه - آیات ( 26
آنها گفتند: خداوند براي خود فرزندي گرفته است. البتّه این باور مربوط به همه مشرکان مکه نبود بلکه برخی از قبایل مکه و
اطراف مانند بنی خزاعه و بنی سلمه این عقیده را داشتند، آنها گمان میکردند که فرشتگان فرزندان خدا هستند.
پس از نقل این عقیده باطل، میفرماید: خدا منزه از آن است، یعنی، در شأن خدا نیست که فرزندي داشته باشد چون داشتن فرزند
صفحه 50 از 410
دلیل بر نیاز است و خداوند به چیزي و کسی نیاز ندارد.
در قرآن کریم راجع به این سخن آیات متعددي آمده و در برخی از آنها با این عقیده به شدّت برخورد شده است.
(90- و قالوا اتخذ الرحمن ولدا لقد جئتم شیئا ادّا تکادالسموات یتفطّرن منه و تنشق الارض و تخرّ الجبال هدّا (مریم/ 88
و گفتند: خداوند فرزندي گرفته، به تحقیق چیز زشتی آوردید، نزدیک است که آسمانها از این سخن بشکافد و زمین چاك بخورد
و کوهها به شدّت فرو ریزد.
در آیه مورد بحث، پس از ردّ سخنان مشرکان درباره فرزند خدا بودن فرشتگان،
(42)
خاطر نشان میسازد که آنان بندگان گرامی و ارجمندي هستند و همواره تحت فرمان خدا و مطیع امر اویند.
در این مجموعه از آیات چند ویژگی براي فرشتگان ذکر شده است:
-1 آنها بندگان ارجمند و خوب خدا هستند.
-2 آنها در سخن گفتن، بر خدا پیشی نمیگیرند.
-3 آنها فقط به فرمان خدا عمل میکنند و نه فرمان کس دیگر.
-4 خداوند از تمام کارهاي آنان آگاه است چه کارهایی که در گذشته انجام دادهاند و چه کارهایی که اکنون و یا در آینده انجام
میدهند.
-5 آنها هرگز شفاعت کسی را نمیکنند مگر آنها که خداوند از آنان راضی است.
-6 آنها از ترس خداوند هراسانند و حالت خدا ترسی در آنان در سطح بالایی است.
-7 اگر به فرض محال یکی از آنان ادعاي خدایی کند خداوند به او کیفر میدهد و به جهنم میبرد و این سزاي هر کسی است که
ستمگر باشد و چه ستمی بالاتر از این.
اینکه میفرماید: فرشتگان از کسی شفاعت نمیکنند مگر آنها که خداوند از آنها راضی است، دلیل بر این مطلب است که فرشتگان
همواره خواهان سعادت انسان هستند و خوشبختی آنها را میخواهند و لذا در آیات و روایات آمده است که فرشتگان براي برخی
از افراد همواره از خدا طلب آمرزش میکنند، از جمله در آیه زیر میخوانیم:
الذین یحملون العرش و من حوله یسبّحون بحمد ربّهم و یؤمنون به و یستغفرون للذین امنوا ربنا وسعت کل شیئ رحمۀ و علما فاغفر
( للذین تابوا و اتبعوا سبیلک وقهم عذاب الجحیم (مؤمن/ 7
فرشتگانی که عرش را حمل میکنند و کسانی که در اطراف آن هستند به سپاس پروردگارشان تسبیح میگویند و به او ایمان دارند
و براي کسانی که ایمان آوردهاند طلب آمرزش میکنند (و میگویند) پروردگارا! رحمت و دانش تو بر هر چیز احاطه
(43)
دارد، کسانی را که توبه کردهاند و راه تو را دنبال نمودهاند بیامرز و آنان را از عذاب جهنم نگاه دار.
اینها فرشتگان ویژه عرش هستند که براي مؤمنان طلب آمرزش میکنند. در آیه دیگري از مطلق فرشتگان یاد میکند که آنها براي
همه اهل زمین طلب آمرزش میکنند:
( و الملائکۀ یسبحون بحمد ربهم و یستغفرون لمن فی الارض (شوري/ 5
و فرشتگان به سپاس پروردگارشان تسبیح میگویند و براي کسانی که در زمین هستند طلب آمرزش میکنند. البتّه طلب آمرزش
فرشتگان براي همه اهل زمین بدان معنا نیست که آنها حتی درباره کافران هم شفاعت میکنند، چون این شفاعت خواهی در آیه
مورد بحث نفی شده است، بلکه فرشتگان آرزو دارند که کافران هم به راه حق روند و گناهانشان آمرزیده شود و این همان چیزي
صفحه 51 از 410
است که خداوند و همه پیامبران خواهان آن هستند.
از آیات مورد بحث به دست میآید که فرشتگان هم مانند انسانها تحت تکلیف هستند و اگر خطایی از آنان سربزند مجازات
میشوند و به جهنم میروند، همانگونه که ابلیس که از فرشتگان محسوب میشد مجازات خواهد شد، منتهی فرشتگان داراي مقام
عصمت هستند و از فرمان خدا سرپیچی نمیکنند، و البتّه عصمت الزامآور نیست.
مطلب دیگر اینکه هرچند این جمله که آنان شفاعت نمیکنند مگر کسانی را که خداوند از آنها راضی باشد، درباره فرشتگان
است، ولی عمومیت دارد و شامل حال تمام شفیعان از پیامبران و ائمه و اولیاء خدا میشود، آنها نیز تابع این قانون عمومی هستند و
فقط در حق کسانی شفاعت میکنند که خدا از آنان راضی باشد و طبق روایات آنها کسانی هستند که ایمان محکمی به خدا دارند،
ولی در اثر غفلت و یا وسوسه نفس و شیطان مرتکب گناه میشوند.
(44)
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 30
اشاره
( أَوَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوآا أَنَّ السَّمواتِ وَ الاْءَرْضَ کانَتا رَتْقًا فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْمآءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلا یُؤْمِنُونَ ( 30
آیا کسانی که کفر ورزیدند ندانستند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند، پس ما آن دو را شکافتیم و هر موجود زندهاي را از
( آب پدید آوردیم، آیا ایمان نمیآورند؟( 30
نکات ادبی
برمی گردد، به اعتبار اینکه اینها دو صنفند. « سموات و ارض » به « کانتا » -1 ضمیر
.« ذواتی رتق » پیوستگی میان اجزاء یک چیز، و اینکه به صورت مصدر آمده یا براي مبالغه است و یا به تقدیر « رتقا » -2
آن دو را شکافتیم، از هم جدا کردیم، فتق ضدّ رتق است. « ففتقناهما » -3
یا به معناي خلقنا است که فقط یک مفعول میگیرد و یا به معناي صیّرنا است که دو مفعول « جعلنا من الماء » در « جعلنا » -4
است. « من الماء » و مفعول دوم « کل شیء » میگیرد، مفعول اول
تفسیر و توضیح
آیه ( 30 ) اولم یرالذین کفروا انّ السموات و الارض کانتا رتقا...: به دنبال سخنانی که درباره مشرکان و کافران گفته شد، اینک
برخی از آیات و نشانههاي الهی را در جهان آفرینش یادآور میشود تا کافران به خود آیند و رو به سوي خداي یگانه توانا بیاورند.
در اینجا شش نشانه ذکر شده که نخستین آنها رتق و فتق آسمانها و زمین است.
در آغاز آیه میپرسد: آیا کافران ندیدند؟ و منظور از دیدن، دانستن است، یعنی آیا کافران ندانستند که آسمانها و زمین به هم
پیوسته بودند، پس ما آنهارا از هم جدا کردیم؟ گفته شده است که منظور از به هم پیوسته بودن آسمانها و زمین و سپس جدا
(45)
شدن آنها، این است که منظومه شمسی در آغاز، مجموعا به صورت یک کره آتشین بزرگ بوده که در اثر شدّت حرکت قطعه
هایی از آن جدا شده و سپس بیرون آن سرد شده و اکنون به صورت سیارات، دور خورشید میگردند و به ترتیبِ نزدیکی آنها به
صفحه 52 از 410
خورشید، عبارتند از: عطارد، زهره، زمین، مریخ، مشتري، زحل، اورانوس، نپتون و پلوتون که هر کدام مدار خاص خود را دارند و
برخی از آنها قمر یا اقماري دارند که دور آنها میگردد.
این مطلب مطابق با یافتههاي علم امروز است که به ثبوت قطعی رسیده و مطلب محکمی است، ولی باید توجه داشت که کافران
عصر پیامبر(ص) از این مطلب مهم علمی اطلاع نداشتند تا به آنها گفته شود که آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته
بودند و ما آنها را جدا کردیم، اگر جمله (اولم یرالذین کفروا= آیا کافران ندیدند) در اول آیه نبود، میتوانستیم آیه را به همان
مطلب علمی حمل کنیم و آن را یکی از معجزات علمی قرآن تلقی نماییمبا وجود این جمله در آغاز آیه، باید وجه دیگري بیابیم
که براي کافران عصر پیامبر قابل درك باشد.
در تفسیر این آیه، وجهی که مناسبتر به نظر میرسد این است که منظور از رتق و فتق آسمان و زمین، نزول باران از آسمان و
شکفتن و باز شدن گیاهان و درختان در زمین باشد که براي مخاطبان عصر پیامبر(ص) هم قابل درك و لمس بود. با این توضیح
که منظور از رتق یا پیوسته بودن اجزاء آسمان عدم نزول باران و منظور از فتق یا باز شدن آن فرو ریختن باران است و منظور از رتق
زمین خشک بودن و عدم رویش در زمین و منظور از فتق آن شکافته شدن آن به وسیله شکفتن گیاهان باشد که در اثر نزول باران
صورت میگیرد.
جالب اینکه در آیه شریفه بلافاصله پس از بیان رتق و فتق آسمان و زمین، از حیاتبخشی آب سخن گفته میشود و میفرماید: و
جعلنا من الماء کل شئ حیّ = ما هر چیز زندهاي را از آب پدید آوردیم و موجود زنده شامل انسان و حیوان و گیاه میشود و آب
که از آسمان نازل میگردد باعث پیدایش و ادامه حیات میشود. و
(46)
بدینگونه زمین مرده و بسته شده به وسیله آب زنده و شکوفا میشود، نظیر:
( وتري الارض هامدة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزّت و ربت و انبتت من کلّ زوج بهیج(حج/ 5
و زمین را خشک و مرده میبینی، اما چون آب را بر آن فرو فرستادیم به حرکت درمیآید و میروید و از هر نوع گیاهان زیبا
میرویاند.
خوشبختانه این وجهی که ما در تفسیر آیه مورد بحث تقریب کردیم در چندین روایت از ائمه معصومین(ع) مورد تأکید قرار گرفته
است:
عمرو بن عبید از امام باقر(ع) پرسید: معناي این سخن خداوند چیست که فرمود: اولم یر الذین کفروا ان السموات و الارض کانتا
رتقا ففتقناهما؟ امام فرمود: آسمان رتق بود باران نمیآمد و زمین رتق بود گیاه نمیرویاند، پس خداوند آسمان را با فرو فرستادن
( باران و زمین را با گیاهان فتق کرد.( 1
( این بیان به صورتهاي دیگري هم از امام باقر(ع) نقل شده است.( 2
همانگونه که گفتیم، در ادامه آیه به اهمیت آب و نقش آن در حیات طبیعی تأکید میکند و اینکه هر موجود زندهاي از آب پدید
است و کلمه شئ یا « شئ حیّ = چیز زنده » آمده است که هم شامل انسان و حیوان و هم شامل گیاهان میشود، چون عبارت آیه
چیز به گیاه هم اطلاق میشود و میدانیم که بخش مهمی از بدن انسان و حیوان و اندام گیاهان و درختان را آب تشکیل میدهد و
اگر چند روزي از آب محروم شوند، نخست شادابی خود را از دست میدهند و سپس میمیرند. درباره نقش آب در حیات
موجودات زنده آیات دیگري هم وجود دارد، از جمله:
( واللّه خلق کلّ دابّۀ من ماء (نور/ 145
و خداوند هر جنبندهاي را از آب آفرید.
صفحه 53 از 410
( وینزّل من السماء ماء فیحیی به الارض بعد موتها(روم/ 24
و خداوند از آسمان آبی میفرستد و با آن زمین را پس از مرگش زنده میکند.
. 1 - احتجاج طبرسی، ج 2، ص 326
. 2 - کنز الدقائق، ج 6، ص 338
(47)
در آیه مورد بحث، پس از بیان رتق و فتق آسمانها و زمین و نقش اساسی آب در حیات طبیعی، که نشانههاي روشنی از قدرت و
توانایی خداوند است، میپرسد: آیا آنان ایمان نمیآورند؟ یعنی با وجود اینهمه دلایل روشن چرا مشرکان ایمان نمیآورند؟ در
واقع این یک استفهام انکاري و پرسش از راه سرزنش است.
در قرآن « آب » بحثی درباره
اشاره
در ساختمان وجودي پدیدههاي عالم هستی، آب نقش عمدهاي دارد و بهخصوص در عالم جانداران و گیاهان از اهمیت ویژهاي
برخوردار است و میتوان از آن به عنوان سرچشمه حیات نام برد.
به معناي آب 63 مرتبه در قرآن آمده است که نشان دهنده اهمیت آب و نقش آن در طبیعت است. قرآن کریم به « ماء » واژه
را به کار برده است و ما در این بحث با جمع بندي آیاتی که این واژه در آنها به کار رفته، آنها را « ماء » مناسبتهاي گوناگونی واژه
زیر دوازده عنوان تقسیم بندي میکنیم و برخی از آیات مربوط به آن عنوانها را میآوریم:
-1 بودن عرش خدا بر آب
در آیهاي از قرآن کریم که درباره خلقت آسمانها و زمین است، چنین آمده است که پیش از آن، عرش خدا بر آب بوده است:
( و هو الذي خلق السموات و الارض فی ستۀ ایام و کان عرشه علی الماء (هود/ 7
و اوست کسی که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید در حالی که عرش او بر آب بود.
طبق این آیه، آفرینش آسمانها و زمین در حالی صورت گرفته که عرش خدا بر آب بودهاست. شاید منظور این باشد که پیش از
آفرینش آسمانها و زمین، گازهاي مخصوصی وجود داشته که مانند آب به صورت مایع بودند و شکل خاصی نداشتند و خدا از
همین مواد، کرات آسمانی و زمین را آفرید و به آنها شکل داد. اینکه میفرماید: عرش او بر آب بود، یعنی بر همان مواد مذاب و
مایع تسلط کامل داشت و منظور از
(48)
معرفی کرده که به معناي بخار و دود است « دخان » عرش در اینجا قدرت است. اتفاقا در آیه 12 از سوره فصّلت خمیر مایه آسمان را
که در این آیات آمده، همان گازهاي فشردهاي است « آب » یا « دخان » و میتوان آن را به گاز هم اطلاق کرد و میتوان گفت که
که پیش از شکل گرفتن کرات در فضا بوده است. خوشبختانه علم امروز هم این مطلب را تأیید میکند و پیدایش کرات را از
فشرده شدن گازهاي موجود در فضا میداند.
در برخی از روایات وارده از معصومین(ع) آب نخستین چیزي معرفی شده که خداوند آفرید و همه چیز را از آن به وجود آورد:
عن محمد بن سنان قال: سألت اباعبداللّه(ع) عن اوّل ما خلق اللّه عزوجل؟ قال: ان اوّل ما خلق اللّه عزّوجلّ ما خلق منه کلّ شئ. قلت:
صفحه 54 از 410
( جعلت فداك و ما هو؟ قال: الماء.( 1
محمد بن سنان میگوید: از امام صادق(ع) از نخستین چیزي که خدا آفرید پرسیدم، فرمود: اوّلین چیزي که خداوند آفرید همان
چیزي است که همه چیز را از آن آفرید، گفتم: فدایت گردم آن چیست؟ فرمود: آب.
-2 نزول آب از آسمان
در آیات متعددي از بارور شدن ابرها و نزول باران از آسمان و تأثیر آن در رویش گیاهان و درختان، به عنوان نعمتی بزرگ سخن
به میان آمده است، از جمله در این آیات:
( و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لکم (بقره/ 22
و از آسمان آبی فرو فرستاد پس به وسیله آن از میوهها رزقی براي شما بیرون آورد.
( و ارسلنا الریاح لواقح فانزلنا من السماء ماء فاسقیناکموه و ما انتم له بخازنین(حجر/ 22
و بادها را باردار کننده فرستادیم. پس، از آسمان آبی نازل کردیم، پس شما را بدان
. 1 - بحارالانوار، ج 5، ص 240
(49)
سیراب نمودیم و شما خزانهدار آن نیستید.
-3 زنده شدن زمین با آب
در برخی از آیات از زمین خشک و بیآب به عنوان زمین مرده یاد میکند که وقتی آب باران بر آن فرو میریزد، به وسیله آب
زنده میشود و گیاهان و درختان را میرویاند و گاهی زنده شدن زمین با باران را نشانهاي از زنده شدن مردگان در قیامت معرفی
میکند.
و هو الذي یرسل الریاح بشرا بین یدي رحمته حتّی اذا اقلّت سحابا ثقالًا سقناه لبلد میّت فانزلنا به الماء فاخرجنا به من کل الثمرات
( کذالک نخرج الموتی لعلکم تذکّرون(اعراف / 57
و اوست که بادها را پیشاپیش رحمتش مژدهرسان میفرستد، تا آنگاه که ابرهاي سنگینی را بردارند، آن را به سوي سرزمین مرده
برانیم و از آن باران فرود آوریم و با آن هرگونه میوه درآوریم، اینچنین مردگان را بیرون میآوریم تا شما متذکر شوید.
( و اللّه انزل من السماء ماء فاحیا به الارض بعد موتها انّ فی ذلک لآیۀ لقوم یسمعون(نحل/ 65
و خداوند از آسمان آبی فرستاد و به وسیله آن زمین را پس از مردن آن زنده کرد، همانا در آن نشانهاي براي کسانی است که
شنوایی دارند.
( وتري الارض هامدة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت و انبتت من کلّ زوج بهیج(حج/ 5
و زمین را خشکیده میبینی پس چون آب را بر آن نازل کردیم به جنبش درمیآید و نمو میکند و از هر جفت نیکویی میرویاند.
-4 بیرون آمدن آب از چشمهها
در برخی از آیات از بیرون آمدن آب از چشمهها سخن به میان آمده و اشاره شده که این آبها هم از آبِ نازل شده از آسمان
ذخیره شده است.
صفحه 55 از 410
المتر ان اللّه انزل من السماء ماء فسلکه ینابیع فی الارض ثمّ یخرج به زرعا مختلفا
(50)
( الوانه(زمر/ 21
آیا ندیدهاي که خدا از آسمان آبی فرو فرستاد پس آن را به چشمه هایی در زمین راه داد، آنگاه به وسیله آن کشتزاري را که
رنگهاي گوناگون دارد بیرون آورد.
( و فجّرنا الارض عیونا فالتقی الماء علی امر قد قدر (قمر/ 12
و از زمین چشمهها جوشانیدیم تا آب براي امري که مقدر شده بود به هم پیوندد. (ناظر به جریان طوفان نوح است.)
-5 آب مایه حیات انسان و حیوان
آب تنها براي رویش گیاهان و درختان نیست بلکه همه انسانها و حیوانها نیاز اساسی به آب دارند و آب سرچشمه حیات و عامل
مهم پیدایش و بقاي هر موجود زندهاي است و بیوجود آن حیات برچیده میشود. در آیات قرآنی از دو منظر به این موضوع
پرداخته شده: یکی اصل پیدایش موجود زنده است که از آبی به وجود آمده و دیگري بقاي آن است که با آب زنده میماند:
( و هو الذي خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا (فرقان/ 54
و او کسی است که از آب بشري آفرید، پس او را خویشاوند نسبی و سببی قرار داد.
(6- فلینظر الانسان مم خلق خلق من ماء دافق (طارق / 5
پس انسان باید بنگرد که از چه چیزي آفریده شده؟ از آبی جهنده آفریده شده است.
( و جعلنا من الماء کل شئ حیّ (انبیاء/ 30
و هر موجود زندهاي را از آب پدید آوردیم.
( و اللّه خلق کلّ دابّۀ من ماء (نور/ 45
و خداوند هر جنبندهاي را از آب آفرید.
-6 استفادههاي گوناگون از آب
علاوه بر اینکه آب مایه حیات آدمی است، انسان از آب استفادههاي مهم دیگري
(51)
هم میکند، مانند آشامیدن و آبیاري زراعت و درختان و حرکت کشتیها بر روي آب و مانند آنها، در این زمینه به این آیات توجه
فرمایید:
هو الذي انزل من السماء ماء لکم منه شراب و منه شجر فیه تسیمون، ینبت لکم به الزرع و الزیتون و النخل و الاعناب و من کلّ
(11- الثمرات (نحل/ 10
او کسی است که از آسمان آبی براي شما فرستاد، بخشی از آن براي آشامیدن و بخشی از آن براي روییدنی هاست که در آن
(رمههاي خود را) میچرانید. و براي شما به وسیله آن زراعت و زیتون و خرما و انگور و از هر نوع میوه میرویاند.
( اللّه الذي سخّر لکم البحر لتجري الفلک فیه بامره (جاثیه/ 12
خداوند کسی است که براي شما دریا را مسخّر کرد، تا کشتیها به امر او در آن حرکت کنند.
صفحه 56 از 410
-7 احکام فقهی آب
در قرآن برخی از احکام فقهی آب هم بیان شده است مانند پاك کنندگی و طهور بودن آب و لزوم شستشوي بدن در غسل و
صورت و دستان در وضو:
( و انزلنا من السماء ماء طهورا (فرقان/ 48
و از آسمان آبی پاك کننده فروفرستادیم.
( و ینزل علیکم من السماء ماء لیطهرکم به (انفال/ 11
و براي شما از آسمان آبی میفرستتد تا شما را با آن پاك کند.
( و لاجنبا الاّ عابري سبیل حتی تغتسلوا (نساء/ 43
و در حال جنابت (به مسجد نزدیک نشوید) مگر اینکه رهگذر باشید، تا غسل کنید.
یا ایّها الذین آمنوا اذا قمتم الی الصلوة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق و امسحوا برؤسکم و ارجلکم الی الکعبین و ان کنتم
( جنبا فاطّهروا (مائده/ 6
اي کسانی که ایمان آوردهاید، چون به نماز برخیزید صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و سرو پاهاي خود را تا برآمدگی دو پا
مسح کنید و اگر جنب باشید خود
(52)
را پاك کنید(غسل کنید.)
-8 اوصاف آب
با اوصاف خاصی همراه است که هر کدام دلالت بر مفهوم معینی دارد که در آن آیه مورد توجه « ماء » در قرآن کریم گاهی واژه
است. این اوصاف عبارتند از:
واقعه/ 31 ) و )« مسکوب = سرازیر » قمر/ 11 ) و )« منهمر = ریزان » ملک/ 30 ) و ) « معین = روان » فرقان/ 48 ) و )« طهور = پاك کننده »
دافق = » نبأ/ 1) و ) « ثجّاج = ریزان » مرسلات/ 27 ) و ) « فرات = گوارا » مرسلات/ 20 ) و )« مهین=پست و ناچیز » جنّ/ 16 ) و )« غدق=فراوان »
( محمد/ 15 ) « حمیم = جوشان » ابراهیم/ 16 ) و )« صدید = چرك آلود » طارق/ 6) و ) « جهنده
-9 مثل زدن به آب
یکی از شیوههاي تربیتی قرآن بیان برخی از مطالب عمیق در قالب مَثَل است، به این صورت که مفاهیم نامحسوس را به پدیدههاي
محسوس مثل میزند تا براي مخاطب قابل فهم بیشتر باشد. از جمله موضوعاتی که در قرآن به آن مَثَل زده شده، آب است که در
دو سوره آمده است:
( انزل من السماء ماء فسالت اودیۀ بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا(رعد/ 17
از آسمان آبی فرستاد پس رودخانه هایی به اندازه گنجایش خود روان شدند و سیل، کفی بلند روي خود برداشت.
در این آیه، آبی که در زمین نفوذ میکند به حق و کف روي آن به باطل مَثَل زده شده است.
و اضرب لهم مثل الحیوة الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشیما تذروه الریاح و کان اللّه علی کل شیء
( مقتدرا(کهف/ 45
صفحه 57 از 410
و براي آنان زندگی دنیا را به آبی تشبیه کن که از آسمان فرو میفرستیم و به وسیله آن گیاهان زمین (میروید) و در هم فرو
میرود و پس از مدتی میخشکد و بادها آن را به هر سو پراکنده میکند و خداوند بر همه چیز تواناست.
(53)
-10 آب به عنوان بلا
هرچند که آب سرچشمه زندگی است، ولی گاهی تبدیل به بلا میشود و به صورت سیل ویرانگر درمیآید و خانه و کاشانه را با
خود میبرد. مانند داستان طوفان نوح که جز کسانی که سوار کشتی نوح شده بودند، آب همه را غرق کرد. این داستان در موارد
متعددي از جمله آیات 37 تا 43 سوره هود آمده است. و نیز مانند غرق شدن فرعون و سپاهش در دریا که در چندین سوره از جمله
( در سوره بقره آیه 50 آمده است و نیز مانند داستان اهل سبا که با سیل ویرانگر نابود شدند. (سبأ، آیه 16
-11 آب اهل جهنم
در عالم آخرت بهشتیان شراب طهور مینوشند و در مقابل، اهل جهنم هم آبی بس ناگوار و سوزنده و جوشان خواهند نوشید به
گونهاي که با خوردن آن گوشت صورتهایشان خواهد ریخت. درباره وصف آب اهل جهنم در قرآن چنین میخوانیم:
(17- من ورائه جهنم و یسقی من ماء صدید یتجرّعه و لایکاد یسیغه (ابراهیم/ 16
پیش روي او (کافر) جهنم است و به او آبی چرکین نوشانده میشود، آن را جرعه جرعه مینوشد و نمیتواند آن را فرو برد.
( و ان یستغیثوا یغاثوا بماءٍ کالمهل یشوي الوجوه بئس الشراب و سائت مرتفقا(کهف/ 29
و اگر (اهل جهنم) یاري جویند، با آبی چون مس گداخته یاري میشوند که صورتها را بریان کند، چه شراب بدي و چه زشت
جایگاهی است.
( و سقوا ماء حمیما فقطّع امعاءهم(محمد/ 15
و (به اهل جهنم) آبی جوشان نوشانده میشود پس امعاء آنها قطعه قطعه میگردد.
-12 آب خواستن کافران از مؤمنان در قیامت
یکی از صحنههاي قیامت این است که اهل جهنم در آن شدّت عطش که آب خوردنشان آبی چون مس گداخته است، اهل بهشت
را میبینند که آبی گوارا مینوشند و به آنان التماس میکنند که از آن آب جرعهاي هم به آنان بدهند، ولی داده
(54)
نمیشوند و این حسرت عذابی دیگر براي آنان است:
( و نادي اصحاب النار اصحاب الجنۀ ان افیضوا علینا من الماء او مما رزقکم اللّه قالوا ان اللّه حرّمهما علی الکافرین(اعراف/ 50
و اهل آتش، اهل بهشت را ندا دهند که از آن آب یا آنچه خدا به شما روزي داده بر ما هم فرو ریزید (بهشتیان) میگویند: خدا
آنها را بر کافران حرام کرده است.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 31 الی 33
اشاره
صفحه 58 از 410
وَ جَعَلْنا فِی الاْءَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمیدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنا فیها فِجاجًا سُبُلًا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ ( 31 ) وَ جَعَلْنَا السَّمآءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَ هُمْ عَنْ ایاتِها
( مُعْرِضُونَ ( 32 ) وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ( 33
و در زمین کوههاي استواري قرار دادیم که مبادا آنها را بلرزاند، و در آن درههایی که راههایی است قرار دادیم باشد که راه
یابند( 31 ) و آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم، ولی آنان از نشانههاي آن رویگردانند( 32 ) و اوست که شب و روز و خورشید و
( ماه را آفرید که هر کدام در مداري در حرکت هستند( 33
نکات ادبی
کوههاي ثابت و استوار « رواسی » -1
مقدر است که در « کراهۀ » در اول آن مقدر است و یا کلمه « لا» از مواردي است که جمله مثبت معناي نفی میدهد و « ان تمید » -2
این صورت معناي مثبت میدهد، نظیر آن در قرآن فراوان است، مانند: یبیّن اللّه لکم ان تضلوا(نساء/ 176 ) بعضیها در اینجا کلمه
را مقدر میکنند که درست نیست چون نسبت دادن خوف به خدا باطل است. « مخافۀ »
عطف بیان است در « سبلًا » به معناي دره و راه وسیع و « فجّ » جمع « فجاجا » -3
(55)
اینجا فجاجا بر سبلًا مقدم شده و در آیه 20 سوره نوح سبلًا مقدم است (لتسلکوا منها سبلًا فجاجا) شاید دلیلش این باشد که در آیه
مورد بحث صحبت از خلقت درههایی است که بعدها توسط بشر به صورت راه و جاده درست میشود که باید فجاج مقدم گردد،
ولی در آیه سوره نوح صحبت از رفتن و گامنهادن در راه است که مناسب است سبل مقدم باشد.
چیزي که روي دیوارهاي ثابت بنا شود، به بالاي خیمه سقف گفته نمیشود و در اینجا از باب تشبیه است. « سقفا » -4
است، حروف این عبارت بهگونهاي است « قلب مستوي » یکی از آرایههاي ادبی مهمی را در بردارد و آن صنعت « کل فی فلک » -5
که اگر آن را از آخر به طرف اول هم بخوانی به همین نحو خوانده میشود، این صنعت در دو جا از قرآن به کار رفته یکی اینجا و
دیگري آیه 3 از سوره مدثر: (ربک فکبّر) مانند سخن فاضل نیسانی به عماد کاتب که گفت: دام علا العماد.
شنا میکنند، حرکت میکنند. اینکه این کلمه به صورت جمع مذکر که براي ذوي العقول است آورده شده، یک نوع « یسبحون » -6
ادعاي عقل براي آنهاست که به آن استعاره ترشیحی میگویند.
تفسیر و توضیح
32 ) و جعلنا فی الارض رواسی ان تمید بکم...: در ادامه بیان برخی از نشانههاي قدرت خداوند که در عین حال نعمتهاي - آیات ( 31
خدا براي بشر است، در این آیات نیز چند مورد از آنها را یادآور میشود: یکی اینکه خداوند در زمین کوههایی را قرار داده تا
زمین ثابت و استوار باشد و نلرزد و قابلیت سکونت انسان را داشته باشد.
اگر کوههاي سربه فلک کشیده و استوار نبود، زمین در سیر و حرکتی که هم به دور خود و هم به دور خورشید دارد، آن سکون و
آرامش را نداشت که بتوان بر روي آن زندگی کرد و شاید از هم میپاشید و لذا در آیه دیگري کوهها را به عنوان میخهاي
(56)
زمین که سبب استحکام آن شده معرفی میکند:
(7- الم نجعل الارض مهادا و الجبال اوتادا(نبأ/ 6
آیا زمین را گهواره و کوهها را میخهایی قرار ندادیم.
صفحه 59 از 410
میتوان گفت که کوهها وزنههاي سنگینی است که از لرزش زمین در حرکت خود جلوگیري میکند، از این روش در صنعت و در
جهت منظم کردن دور برخی از متحرکها استفاده میشود.
از نشانههاي دیگر قدرت خداوند که در عین حال نعمتی براي بشر به شمار میآید، این است که میفرماید: دور زمین درهها و
راههایی قرار دادیم تا مردم راه خود را بیابند، وجود درهها و مسیر رودخانهها در میان کوهها علاوه بر منافع دیگر، این منفعت را هم
دارد که بشر میتواند از آنها به عنوان راههاي ارتباطی استفاده کند. بشر همیشه براي انتقال از یک آبادي به آبادي دیگر، هرگاه
که در مسیر خود به کوه برخورده است بستر رودخانهها و درهها را انتخاب کرده است. هماکنون نیز در جاده سازي، از همین مسیر
استفاده میشود و البتّه گاهی هم وسط کوه را میشکافند و تونل میزنند، ولی مسیر اصلی همان بستر درهها و رودخانه هاست.
در پایان آیه اشاره میکند که ما این درهها را قرار دادیم تا مردم راه پیدا کنند. یعنی بتوانند از جایی به جایی منتقل شوند. مسلم
هدایت معنوي نیست بلکه همان راهیابی است. « یهتدون » است که منظور از
در آیه بعدي یکی دیگر از این نشانهها را ذکر میکند و آن اینکه میفرماید:
ما آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم. سقف هر چیزي است که بالاي سر انسان باشد و البتّه سقف در جایی گفته میشود که روي
دیوار ثابتی قرار گیرد و در اینجا از باب تشبیه ذکر شده و آسمان که بالاي سر انسان است به سقف اطاق تشبیه شده است و وجه
شبه همان در بالا قرار گرفتن آن است.
منظور از محفوظ بودن آسمان این است که خداوند زمین را از افتادن اشیاء از آسمان به زمین حفظ کرده، چون روزانه هزاران
سنگ از فضا به سوي زمین پرتاب
(57)
میشود، ولی جوّ زمین آنها را نابود میکند و نمیگذارد به زمین بیفتد و اگر به ندرت چیزي از آن به زمین بیفتد چندان خطري
براي انسان ندارد. محافظت زمین از سقوط سنگهاي آسمانی بر آن، موضوعی است که در آیات دیگري هم به آن اشاره شده
است، از جمله:
( و یمسک السماء ان تقع علی الارض الاّ باذنه (حج/ 65
و آسمان را از اینکه به زمین بیفتد حفظ میکند مگر اینکه با اذن او باشد.
میتوان گفت که محفوظ بودن آسمان فقط مربوط به پرتاب سنگهاي آسمانی نیست بلکه علاوه بر آن خداوند آسمان را از نفوذ
شیاطین یعنی نیروهایی که درصدد آسیب رسانیدن به انسان هستند، هم حفظ میکند و اگر شیطانی بخواهد دزدکی به آسمان
سرك بکشد تا از اسرار آن مطلع شود و استراق سمع کند خداوند او را با شهابی نابود میکند:
(18- و حفظناها من کل شیطان رجیم الا من استرق السمع فاتبعه شهاب مبین (حجر/ 17
و آن (آسمان) را از هر شیطان رانده شده حفظ کردیم مگر کسی که استراق سمع کند که شهابی آشکار او را دنبال خواهد کرد.
درباره استراق سمع شیاطین و جنیان از آسمان و پرتاب شدن شهاب به آنان رجوع شود به تفسیر همین آیه (حجر/ 17 ) در همین
.( تفسیر (جلد 6، ص 32
در آیه مورد بحث پس از بیان برخی از نشانههاي قدرت خداوند، تأکید میکند که مردم از این نشانهها رویگردان هستند، یعنی به
آنها توجهی نشان نمیدهند، نظیر:
( و کأیّن من آیۀ فی السموات و الارض یمرّون علیها و هم عنها معرضون (یوسف/ 105
و چه بسا نشانهاي در آسمانها و زمین است که آنان بر آن میگذرند در حالی که از آن رویگردان هستند.
آیه ( 33 ) و هو الذي خلق اللیل و النهار...: یکی دیگر از نشانههاي قدرت خداوند
صفحه 60 از 410
(58)
که در این آیه به آن پرداخته شده، نظم خاصی است که در منظومه شمسی حاکم است و باعث پیدایش شب و روز در زمین
میشود. میفرماید: و اوست که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید که هر کدام در مداري در حرکت هستند.
توجه کنیم که در این آیه شب و روز به عنوان دو موجودِ آفریده شده معرفی شدهاند، بنابراین بر خلاف تصور بعضیها، شب و روز
دو چیز اعتباري نیستند بلکه موجودي قابل جعل و خلقت هستند. شب تاریکی است و روز روشنایی و خدا تاریکی و روشنایی را
آفریده و چنین نیست که تاریکی یک امر عدمی و اعتباري صرف باشد؛ زیرا خداوند پیش از آفریدن نور، ظلمت را آفرید و جهان
تعبیر میشود و سپس نور را آفرید. « عماء » در ظلمت محض بود که در روایات از آن به
است و به نوعی بهرهاي از وجود دارد هرچند در « عدم ملکه » اگر ظلمت را همان نبودن نور بدانیم باز عدم مطلق نیست بلکه از قبیل
عالم تصور باشد و همین قید نور، آن را در عالم تصور قابل جعل و خلق میکند، چنانکه میفرماید:
( الحمد للّه الذي خلق السماوات و الارض و جعل الظلمات و النور(انعام/ 1
ستایش خداوند را که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکیها و روشنایی را پدید آورد.
در این آیه ظلمت و نور قابل جعل و در آیه مورد بحث شب و روز قابل آفرینش معرفی شدهاند و هر دو یکی است.
در پایان آیه از حرکت و سیر منظم آفتاب و ماه خبر میدهد و میفرماید: هر یک از آفتاب و ماه در مداري در حال حرکت هستند
تعبیر آورده که در اصل به معناي شنا کردن است، گویا که آفتاب و ماه « یسبحون » و جالب اینکه در اینجا از حرکت آفتاب و ماه به
در اقیانوس فضا شناور هستند.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 34 الی 36
اشاره
وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَائِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ ( 34 ) کُلُّ نَفْسٍ ذآئِقَۀُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَۀً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (
( 35
(59)
( وَ إِذا رَاكَ الَّذینَ کَفَرُوآا إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاّ هُزُوًا أَهذَا الَّذي یَذْکُرُ الِهَتَکُمْ وَ هُمْ بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کافِرُونَ ( 36
و براي هیچ بشري پیش از تو جاودانگی قرار ندادیم، آیا اگر تو بمیري آنان جاویدانند؟( 34 ) هر نفسی چشنده مرگ است و شما را
با بدي و نیکی سخت آزمایش خواهیم کرد و به سوي ما برگردانیده میشوید( 35 ) و کسانی که کافر شدند، چون تو را ببینند، جز
این نیست که تو را به مسخره میگیرند (و میگویند:) آیا این است کسی که خدایان شما را یاد میکرد؟ و آنان به یاد کرد خداي
( رحمان کافرند( 36
نکات ادبی
نوشته شده که مربوط به رسم الخط زمان صحابه است. « افاین » این کلمه در مصحف عثمانی به صورت « افان » -1
روح و جسد با هم و منظور از آن نفس انسانی است که با جدا شدن روح از جسد از بین میرود، هرچند که روح باقی « نفس » -2
این نفس به معناي ذات است و نفس در نسبت « کتب علی نفسه الرحمۀ » : میماند. البتّه به وجود خدا هم نفس اطلاق میشود مانند
به خدا یک معنا و در نسبت به انسان معناي دیگري دارد.
صفحه 61 از 410
چشنده مرگ، منظور چشیدن سختیهاي هنگام مرگ است. « ذائقۀ الموت » -3
است. درست است که از این فعل مشتق نشده، ولی به معناي آن است. « نبلوکم » مفعول مطلق از « فتنۀ » -4
مصدر و براي مبالغه است و میتوان آن را به معناي مفعول گرفت. « هزوا » -5
ضمیر منفصل دوم یا براي تأکید و یا براي حصر است. « هم » -6
تفسیر و توضیح
35 ) و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد...: مشرکان و دشمنان اسلام که از - آیات ( 34
(60)
مقابله با اسلام و پیامبر آن ناتوان شده بودند و هر روز شاهد گسترش دین جدید و افزونی جمعیت مسلمانان بودند، خود را با این
موضوع دلداري میدادند که بالاخره محمد(ص) خواهد مرد و با مرگ او دین او هم از میان خواهد رفت و ما از او آسوده خواهیم
شد بهخصوص اینکه او پسري ندارد که پس از وي راه او را دنبال کند.
در این آیه، پس از بیان این حقیقت که هیچ بشري جاویدان نخواهد ماند و همه میمیرند، میپرسد: آیا اگر تو بمیري آنان جاویدان
خواهند بود؟ یعنی درست است که تو اي پیامبر بالاخره خواهی مرد، ولی آن دشمنان نیز خواهند مرد، اگر تو در این دنیا جاودانه
نخواهی ماند آنها هم جاودانه نخواهند ماند، بنابراین مرگ تو سودي براي آنان نخواهد داشت و این دلخوشی آنان کاملًا بیجاست.
در آیه دیگري، انتظار مرگ پیامبر از سوي مشرکان، به این صورت بیان شده است:
( ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون (طور/ 30
یا میگویند او (محمد) شاعري است که انتظار مرگ او را داریم.
در قرآن کریم خداوند به پیامبر خود وعده پیروزي و غلبه بر ادیان را داده است، و در یک آیه خاطر نشان کرده که ممکن است
بخشی از این وعدهها در حال حیات تو تحقق پیدا کند و بخشی دیگر پس از مرگ تو انجام بگیرد، بنابراین حتی پس از مرگ
پیامبر هم اسلام گسترش خواهد یافت.
( و اما نرینک بعض الذي نعدهم او نتوفینک فالینا مرجعهم (یونس/ 46
و اگر بخشی از آنچه را که به آنان وعده میدهیم به تو بنمایانیم، یا تو را بمیرانیم، پس بازگشت آنها به سوي ماست.
در آیه بعدي از آیات مورد بحث، حقیقتی را که در آیه قبلی بیان کرده بود به صورت روشنتر ذکر میکند و میفرماید: هر نفسی
چشنده مرگ است، و همه بدون استثنا خواهند مرد. منظور از نفس که در اینجا آمده نفس انسانی است که مرکب از روح و جسم
است و با جدا شدن روح از جسم نفس بشري از میان میرود و روح او باقی میماند.
(61)
آمده منظور از آن نفوس بشري است و شامل نفوس دیگر مانند نفس حیوانی و یا نفس فرشتگان « کلّ نفس » در قرآن هر کجا تعبیر
و یا نفس خدا نمیشود و این بدانجهت است که مورد خطاب انسان است. البتّه نفس معانی دیگري هم دارد مانند روح و خون،
ولی در اینجا به معناي ذات و خود است و به این معنا درباره خدا هم استعمال شده است مانند: کتب علی نفسه الرحمۀ.
پس از بیان اینکه همه انسانها خواهند مرد، اضافه میکند که ما شما را با خوبی و بدي امتحان میکنیم و بالاخره به سوي ما
بازمیگردید. یعنی مرگ هر انسانی پس از آزمایشهایی است که خداوند در زندگی از او به عمل میآورد و این آزمایشها گاهی
به صورت بلاها و کمبودها و گاهی به صورت نعمتها و برخورداریهاست، بسته به اینکه خداوند کدامش را مصلحت بداند. از لحن
آیه پیداست که خداوند هر کدام از انسانها را گاهی با خیر و گاهی با شرّ امتحان میکند و چنین نیست که بعضی از افراد را با خیر
صفحه 62 از 410
و بعضی را با شر امتحان کند.
آیه ( 36 ) و اذا رءاك الذین کفروا ان یتخذونک الاّ هزوا...: یکی از اقدامات مشرکان براي پایین آوردن شخصیت پیامبر اسلام(ص)
و کاستن از نفوذ سخن او، این بود که آنها همواره پیامبر را مورد مسخره قرار میدادند و با ریشخندهاي خود، هم پیامبر را آزرده
میکردند و هم سعی در تحقیر او داشتند.
در این آیه یکی از سخنان تمسخرآمیز آنان را که در مقام تحقیر پیامبر میگفتند، نقل میکند و میفرماید: کافران وقتی تو را
میبینند، جز این نیست که تو را به مسخره میگیرند و میگویند: آیا این است کسی که خدایان شما را به بدي یاد میکرد؟ آنها
میخواستند به همدیگر بگویند که این شخص کوچکتر از آن است که خدایان شما را به بدي یاد کند.
در جمله پایانی آیه اظهار میدارد که این مشرکان به یاد کردن خداي رحمان کافرند، یعنی آنها خداي رحمان را قبول ندارند. البتّه
مشرکان خدا را به عنوان اللّه قبول داشتند، ولی بتها را شریک عبادت او قرار میدادند و خدا را به عنوان رحمان
(62)
نمیشناختند و چون کلمه رحمان را از پیامبر اسلام(ص) میشنیدند، آن را انکار میکردند:
( و اذا قیل لهم اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن (فرقان/ 60
و چون به آنها گفته شود: خداي رحمان را سجده کنید، میگویند: رحمان چیست؟
در آیه دیگري روشن میسازد که اللّه و رحمان یکی است و خدا را به هر کدام از این نامها بخوانید، فرقی نمیکند:
( قل ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن ایّا ما تدعوا فله الاسماء الحسنی (اسراء/ 110
بگو: خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید، هر کدام را بخوانید نامهاي نیکو براي اوست.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 37 الی 41
اشاره
خُلِقَ الإِْنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُوریکُمْ ایاتی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ ( 37 ) وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ( 38 ) لَوْ یَعْلَمُ الَّذینَ کَفَرُوا
حینَ لا یَکُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ یُنْ َ ص رُونَ ( 39 ) بَلْ تَأْتیهِمْ بَغْتَۀً فَتَبْهَتُهُمْ فَلا یَسْتَطیعُونَ رَدَّها وَ لا هُمْ
( یُنْظَرُونَ ( 40 ) وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِه یَسْتَهْزِءُونَ ( 41
انسان از عجله آفریده شده، بهزودي آیات خود را به شما نشان میدهم. پس با شتاب از من نخواهید( 37 ) و میگویند: این وعده
کی خواهد بود، اگر راستگویانید؟( 38 ) اگر کافران آن زمان را میدانستند که نمیتوانند آتش را از صورتها و پشتهایشان بازدارند
و کسی به آنان کمک نمیکند، (چنین شتاب نمیکردند) ( 39 ) بلکه (آتش) ناگهان به آنان میرسد و آنان را سرگشته میکند که
نمیتوانند آن را برگردانند و آنان مهلت داده نمیشوند( 40 ) و هر آینه پیامبرانی پیش از تو مسخره شدند، پس بر کسانی از آنان که
( مسخره کردند، (کیفر) آنچه مسخره میکردند فرود آمد( 41
(63)
نکات ادبی
شتاب، سرعت. آفرینش انسان از شتاب از باب مبالغه است. یعنی او بسیار عجول است و این یک نوع استعاره است که « عجل » -1
را به معناي خاك گرفتهاند. « عجل » شدّت عجله تشبیه شده به این اصل که آدمی از عجله است. بعضیها
صفحه 63 از 410
و « أري » بهزودي نشانتان میدهم، بهزودي به شما مینمایانم. این تعبیر از سه کلمه تشکیل شده است: سین مضارع و « سأریکم » -2
فعل مضارع متکلم وحده از باب افعال است و از رؤیت مشتق شده است. « أري » . کُم ضمیر متصل
یاء متکلم از آخر آن حذف شده و کسره نون دلالت بر آن دارد. « فلا تستعجلون » -3 در
و یا چیزي شبیه آنها و یا ،« ما استهزؤا » یا « لما استعجلوا » یا براي شرط است و جواب آن حذف شده به تقدیر « لویعلم » در « لو » -4
براي تمنی است که در این صورت جواب لازم ندارد و معناي آن چنین میشود که کاش کافران میدانستند... نظیر : لو ان لنا کرّة،
تودّ لو انّ بینه و بینها امدا بعیدا.
است و براي ظرف نیست. « یعلم » در اینجا مفعول « حین » -5
نمی توانند باز دارند. « لا یکفّون » -6
ناگهان، براي مفاجات است. « بغتۀ » -7
از بهت مشتق است به معناي مغلوب شدن و سرگشتگی. « فتبهتهم » -8
از حیق مشتق است به معناي فرا رسیدن و حلول کردن. « فحاق » -9
تفسیر و توضیح
39 ) خلق الانسان من عجل...: پیامبر اسلام(ص) در برابر دشمنیها و توطئهها و مسخره کردنهاي مشرکان از جانب خدا به - آیات ( 37
آنها وعده عذاب میداد و چون عذاب الهی هنوز دامنگیر آنها نشده بود، آنها وعدههاي پیامبر را باور نمیکردند و از روي مسخره
میگفتند: در عذاب ما شتاب کن.
(64)
د راین آیه، نخست یک حالت طبیعی را در انسان بیان میکند و آن اینکه انسان طبیعتا شتابزده و عجول است، نظیر:
( و کان الانسان عجولا (اسراء/ 11
و انسان همواره عجول بوده است.
پس از بیان این حقیقت میفرماید: بهزودي نشانهها و آیات خود را براي شما نمایان خواهم کرد، پس آن را با شتاب از من
مخواهید.
منظور این است که عذاب الهی موعد و سرآمد خاصی دارد که در زمان خود نازل خواهد شد و تابع اراده اشخاص نیست، بلکه
باید زمینه آن کاملًا فراهم شود و انگیزه لازم به وجود آید و با توجه به تمام جهات که خدا از آن آگاه است، در وقت خاص خود
نازل شود. حتی ممکن است که در این دنیا شرایط نزول عذاب براي کافران در عصر معینی فراهمنگردد و عذاب آنها به عالم
آخرت موکول شود.
درخواست مشرکان که پیامبر در عذاب آنان عجله کند که البتّه از روي استهزا و ناباوري بود، در چندین جاي قرآن نیز آمده است:
( و یستعجلونک بالعذاب و لن یخلف اللّه وعده (حج/ 47
و از تو با شتاب عذاب میخواهند، و خدا در وعده خود تخلف نمیکند.
( و یستعجلونک بالعذاب و لو لااجل مسمی لجاءهم العذاب (عنکبوت/ 53
و از تو با شتاب عذاب میخواهند واگر وقت تعیین شدهاي نبود، عذاب به سراغ آنان میآمد.
در آیات مورد بحث نیز پس از بیان اینکه آنان بهزودي نشانههاي قدرت خدا را خواهند دید، از قول آنان نقل میکند که آنان به
پیامبر و مسلمانان میگویند: این وعده یعنی وعده عذاب کی خواهد بود؟
صفحه 64 از 410
شش بار به همین « متی هذا الوعد ان کنتم صادقین = این وعده کی خواهد آمد اگر راستگویانید » این پرسش کافران از مؤمنان
صورت در قرآن نقل شده و معلوم میشود که مشرکان به طور مرتب آن را تکرار میکردند و از آن در جهت تبلیغ بر ضد
(65)
اسلام استفاده میکردند. این پرسش آنها گاهی مربوط به وعده عذاب در این دنیا و گاهی مربوط به وعده عذاب در قیامت میشد.
خداوند در پاسخ آنان در هر شش مورد، از حتمی بودن وقوع عذاب در وقت تعیین شده خبر داده است و در آیات مورد بحث نیز
از حتمی بودن آن در زمان خاص خود خبر میدهد و تابلویی هولناك از صحنه وقوع آن ترسیم میکند و اظهار میدارد: اگر
کافران آن زمان را میدانستند که آتش خشم خدا آنها را فرا گرفته و آنها نمیتوانند از صورتها و پشتهایشان آن آتش را بازدارند
و کسی به آنان کمک نمیکند، چنین شتاب نمیکردند و کافر نمیشدند.
این مطلب اشاره به آتش جهنم است که از هر طرف کافران را احاطه میکند. در این آیه از احاطه کردن آتش از پیشرو و پشت
سر سخن گفته و در آیه دیگر از احاطه کردن آن از بالا و پایین سخن میگوید:
( لهم من فوقهم ظلل من النار و من تحتهم ظلل (زمر/ 16
آنان را از بالایشان سایبانهایی از آتش است و از زیرشان نیز سایبانهایی.
41 ) بل تأتیهم بغتۀ فتبهتهم...: در آیات پیش، از حتمی بودن تحقق وعده الهی درباره عذاب کافران در وقت معین خود - آیات ( 40
سخن گفت و اینک اظهار میدارد که عذاب الهی به صورت ناگهانی و بیخبر بر آنان فرود میآید و آنها را سرگشته و مغلوب
میکند و آنان فرصت و توانایی آن را نمییابند که عذاب را از خود دفع کنند و اصلًا به آنان هیچگونه مهلتی داده نمیشود.
همانگونه که گفتیم، عذاب الهی براي خود معیارهاي خاصی دارد و وقوع آن تابع اراده اشخاص نیست، بلکه وقتی زمینه آن فراهم
شد به طور ناگهانی فرود میآید و هر گونه اختیار و مهلت را از کافران میگیرد.
عذابی که در این آیات از آن سخن به میان آمده، هم شامل عذاب الهی در این دنیاست که به آن عذاب استیصال گفته میشود و
هم شامل عذاب آخرت است که در جهنم به آنان میرسد. عذابی که در این دنیا به سران مشرکان مکه رسید کشته شدن آنها در
جنگ بدر بود و در روایتی آمده که پس از جنگ بدر پیامبر دستور داد جنازههاي
(66)
آنان را در چاهی افکندند، سپس بر سر آن چاه آمد و آنان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: قد وجدنا ماوعدنا فهل وجدتم ما
وعدکم ربکم حقا، یعنی همانا ما آنچه را که وعده داده شده بودیم یافتیم، آیا شما هم آنچه را که پروردگارتان به حق به شما
وعده داده بود یافتید؟
نکتهاي که در اینجا ذکر میکنیم این است که اگر مشرکان از روي ناباوري و مسخره میگفتند که در عذاب ما شتاب کنید، گاهی
پیامبر و مؤمنان هم در رسیدن عذاب به مشرکان عجله میکردند و از خدا میخواستند که هر چه زودتر به وعده خود عمل کند تا
حقانیت آنها ثابت شود:
( فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرسل و لا تستعجل لهم (احقاف/ 35
پس شکیبایی کن همچنان که پیامبران اولواالعزم شکیبایی کردند و براي آنان (عذاب را) به شتاب مخواه.
همچنین درباره بعضی از پیامبران پیشین و امتهاي آنان که سخت در فشار بودند میفرماید:
( و زلزلوا حتی یقول الرسول و الذین آمنوا معه متی نصراللّه الا انّ نصر اللّه قریب(بقره/ 214
و آنان چنان پریشان و لرزان شدند که پیامبر و مؤمنانی که با او بودند گفتند: یاري خدا کی خواهد رسید، آگاه باشید که یاري خدا
نزدیک است.
صفحه 65 از 410
در آیه پایانی بار دیگر به موضوع مسخره کردن و استهزاي مشرکان میپردازد و براي دلداري و تسلاي خاطر پیامبر بر این نکته
تأکید میکند که پیش از تو هم پیامبرانی مورد تمسخر و استهزا قرار گرفتند، ولی کیفر اعمال خود را دیدند و مجازات مسخره
کردنشان آنان را فرا گرفت، یعنی به عذاب الهی گرفتار شدند.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 42 الی 45
اشاره
قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ ( 42 ) أَمْ لَهُمْ الِهَۀٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ
(67)
أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنّا یُصْحَبُونَ ( 43 ) بَلْ مَتَّعْنا هآؤُلاآءِ وَ ابآءَهُمْ حَتّی طالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ أَفَلا یَرَوْنَ أَنّا نَأْتِی الاْءَرْضَ نَنْقُصُ ها مِنْ أَطْرافِهآ
( أَفَهُمُ الْغالِبُونَ ( 44 ) قُلْ إِنَّمآ أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ وَ لا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعآءَ إِذا ما یُنْذَرُونَ ( 45
بگو: کیست که شما را شب و روز از (عذاب) خداي رحمان نگهدارد؟ بلکه آنان از یاد پروردگارشان رویگردانند( 42 ) یا براي آنان
( خدایانی جز ما وجود دارد که آنان را حفظ میکنند؟ آنها نمیتوانند خودشان را یاري کنند و نه از سوي ما یاري میشوند( 43
بلکه آنان و پدرانشان را برخوردار کردیم تا عمرهایشان دراز شد. آیا نمیبینند که ما سراغ زمین میآییم و آن را از اطرافش
میکاهیم؟ پس آیا آنها پیروزند؟( 44 ) بگو: همانا شما را به وسیله وحی بیم میدهم و هرگز کران وقتی که بیم داده میشوند
( خواندن را نمیشنوند( 45
نکات ادبی
گفته میشود، از آن « کلأ » به معناي حفظ و حراست و اینکه به چراگاه « کلأ » شما را حفظ میکند، نگه میدارد. از « یکلؤکم » -1
جهت است که حیوانات را از تلف شدن حفظ میکند.
( در تقدیر: من عذاب الرحمان یا من بأس الرحمان و یا من امر الرحمان است. مانند: یحفظونه من امر اللّه (رعد/ 11 « من الرحمن » -2
یاد پروردگارشان، بعضیها گفتهاند که مراد از ذکر در اینجا قرآن و یا موعظهها و اندرزهاي خداست. « ذکر ربهم » -3
منقطعه است و معناي استفهام میدهد. « ام لهم » در « ام » -4
است یعنی آنها را از عذاب ما باز دارد. « تمنعهم » یا صفت براي الهۀ است، یعنی خدایانی جز ما و یا متعلق به « من دوننا » -5
برمیگردد. « الهۀ » جمله مستأنفه است و ضمیر آن به « لایستطیعون » -6
(68)
یاري داده شوند، پناه داده شوند، حفظ شوند. « یصحبون » -7
.« اصمّ » کران، جمع « الصُم » -8
تفسیر و توضیح
43 ) قل من یکلؤکم باللیل و النهار من الرحمن...: روي سخن با مشرکان و بتپرستان است که با توسل به بتها و قربانی - آیات ( 42
کردن براي آنها گمان میکردند که از عذاب و گرفتاري و بلا و مصیبت رها میشوند و بتها آنها را نجات میدهند. آنها غافل
بودند که هرگاه بلا و عذاب الهی به سراغ آنها آمد، بتها کوچکترین تأثیري در برطرف کردن آن ندارند. پندار نادرست آنها از
صفحه 66 از 410
آنجا ناشی میشد که آنان از یاد خداوند که پروردگار مدبّر کار آنان است رویگردان بودند.
در این آیه از مشرکان میپرسد: کیست که شب و روز شما را از عذاب خداي رحمان نگهدارد؟ سپس بیآنکه از آنان پاسخی
بگیرد اضافه میکند که آنان از یاد پروردگارشان رويگردانند.
پاسخ آنها از این سؤال طبق باورهایشان باید این باشد که بتهاي ما ما را از عذاب و بلا حفظ میکنند. خداوند در این آیات پاسخ
آنها را به این صورت مطرح میکند که آیا مگر آنان خدایانی جز ما دارند که آنان را حفظ کنند؟ سپس این پندار باطل را با دلیلی
روشن رد میکند و میفرماید: آن خدایان حتی نمیتوانند خودشان را یاري کنند و از سوي ما هم با آنها همراهی نمیشود.
معلوم است که اگر کسی بتی را بشکند و یا به آن توهین کند، آن بت توانایی دفاع از خودش را ندارد، پس چگونه میتواند از
دیگران دفاع کند؟
در اینجا ذکر دو نکته را سودمند میدانیم:
از میان اسماء و صفات الهی در اینجا شاید اشاره به این باشد که رحمان بودن خدا سبب آن « رحمان » نخست اینکه انتخاب کلمه
شده که خداوند در عذاب آنان شتاب نکند تا آنان فرصتی براي بازگشت به سوي خدا و پذیرش حق داشته باشند، چون
(69)
که مظهر رحم خدا فقط براي مؤمن است. « رحیم » مظهر رحم خدا بر همگان از مؤمن و کافر است، در برابر صفت « رحمان » صفت
شاید اشاره به این باور مشرکان باشد که آنها بتها را « ولا هم منا یصحبون = آن بتها از سوي ما یاري نمیشوند » دوم اینکه این تعبیر
واسطه میان خود و خدا میدانستند گویا که خداوند به بتها عنایتی دارد. در این جمله پندار آنان را رد میکند و میفرماید: آن بتها
از سوي ما یاري نمیشوند.
45 ) بل متّعنا هؤلاء و آبائهم حتی طال علیهم العمر...: در این آیه به سببشناسی انحراف فکري مشرکان مکه میپردازد - آیات ( 44
و اظهار میدارد که ما آنها و پدرانشان را از نعمتهاي گوناگون خود برخوردار کردیم و جامعه آنان دیر پایید و عمر طولانی پیدا
کرد، اشاره به این که برخورداري طولانی و رفاه زندگی باعث غفلت و کج فکري میشود و مردم مکه از زمان حضرت ابراهیم و
تجدید بناي کعبه تا زمان ظهور اسلام همچنان جامعهاي پایدار بودند و از برکت کعبه و دعاي ابراهیم در برخورداري و انبوهی
نعمت زندگی میکردند و این باعث خودخواهی و غفلت و دور افتادگی آنها از توحید ابراهیمی شده بود و اکنون که خداوند براي
هدایت و اصلاح آنان پیامبري فرستاده بود، آن را انکار کردند و به شرك و انحراف خود اصرار ورزیدند.
در این آیات به آنان هشدار میدهد که شما خود اقوامی را دیدهاید که هلاك شدهاند، چه تضمینی وجود دارد که شما نیز به
سرنوشت آنان دچار نشوید. تعبیر قرآن در این باره چنین است که آیا آنان نمیبینند و یا نمیدانند که ما سراغ سرزمینی میآییم و
آن را از اطراف میکاهیم؟ این جمله کنایه از هلاکت و نابودي اقوام کافر است که عذاب الهی از هر سو آنان را فرا میگیرد و
عرصه بر آنان تنگ میشود.
عین این عبارت در آیه 41 از سوره رعد هم آمده است، براي توضیح بیشتر درباره این آیه و تفسیرهاي دیگر آن به جلد پنجم تفسیر
کوثر ذیل آیه 41 سوره رعد مراجعه شود، در آنجا توضیحات بیشتري دادهایم.
(70)
در پایان این آیه میپرسد: آیا آنها پیروزند؟ یعنی آنها گمان میکنند که قومی برترند و هرگز جامعه آنها هلاك نخواهد شد. در
حالی که چنین نیست و همه چیز در برابر سنتهاي الهی در تاریخ مقهور و مغلوب است.
در آیه بعدي به پیامبر دستور میدهد که به آنان بگوید: همانا من شما را به وسیله وحی بیم میدهم، یعنی آنچه میگویم از جانب
خداست. سپس درباره مشرکانی که در برابر دعوت پیامبر ایستادگی میکنند و ایمان نمیآورند و سخنان پیامبر در آنها اثر
صفحه 67 از 410
نمیکند، مَثَل جالبی میزند و میفرماید: هرگز کران وقتی که بیم داده شوند سخن را نمیشنوند و بدینگونه تأثیر ناپذیري آنان را
به کرانی تشبیه میکند که از شنیدن سخن طرف مقابل ناتوانند، آنها هم گوش هوش خود را بستهاند و سخن خدا و پیامبر در روح
آنان نفوذ نمیکند.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 46 الی 47
اشاره
وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَۀٌ مِنْ عَذابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یا وَیْلَنآ إِنّا کُنّا ظالِمینَ ( 46 ) وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیمَۀِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَ إِنْ
( کانَ مِثْقالَ حَبَّۀٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبینَ ( 47
و هرگاه که اندکی از عذاب پروردگارت به آنان برسد، البتّه میگویند: واي بر ما که ما ستمگران بودیم ( 46 ) و روز قیامت
ترازوهاي عدل و داد مینهیم، پس به هیچ کس چیزي ستم نشود و اگر (عمل کسی) به سنگینی دانه خردلی باشد، آن را میآوریم
( و ما خود به عنوان حسابگران کفایت میکنیم( 47
نکات ادبی
اندکی، حادثه کوچکی. نفحه دراصل به معناي آمدن بوي یک چیز است که در برابر خود آن چیز نماد کوچک و « نفحه » -1
اندکی است.
اي واي برما. دخول حرف ندا بر ویل از باب مجاز است چون ندا « یاویلنا » -2
(71)
براي ذوي العقول است، ولی مجازا بر غیر ذوي العقول هم داخل میشود. گویا گفته میشود که اي ویل، جاي آن است که حاضر
شوي. مانند یاحسرتا یعنی جاي حسرت است.
ترازوها، جمیع میزان. « الموازین » -3
است و صفت واقع شدن « الموازین » عدل و داد. این کلمه از آن جهت منصوب است که صفت و یا عطف بیان براي « القسط » -4
مصدر از باب مبالغه است و یا به تقدیر: ذوات القسط.
است. « فلاتظلم » مفعول دوم براي « شیئا » -5
گیاهی است که دانههاي بسیار ریز دارد و کوچکی و ناچیز بودن یک شئ را به آن تشبیه میکنند. این کلمه فارسی « خردل » -6
است و نام دیگر آن اسپندان است که غیر از اسپند است.
منصوب است به جهت تمیز بودن. « حاسبین » -7
تفسیر و توضیح
آیه ( 46 ) ولئن مستهم نفخۀ من عذاب ربّک...: به دنبال تهدید جامعه شرك به هلاکت و نابودي و نزول عذاب الهی، اکنون
خاطرنشان میسازد که هرچند انذار مشرکان در این زمان که عذاب الهی به سراغ آنان نیامده، تأثیري در آنها نمیکند و آنها
همچنان از شرك و خودخواهی دستبردار نیستند، ولی وقتی اندکی از عذاب الهی به آنان برسد، به خود میآیند و به ستمگري
خود اعتراف میکنند و میگویند: واي بر ما که ما ستمگران بودیم.
صفحه 68 از 410
به خود آمدن کافران و ستمگران به هنگام گرفتار شدن به عذاب الهی یک امر طبیعی و فطري است و فطرت و وجدان آنها با
تازیانه عذاب الهی بیدار میشود و پس از آن حسرت گذشته را میخورند و خود را سرزنش میکنند. قرآن کریم در داستان
یاد میکند، پس از بیان غرور و ستمگري و « صاحبان باغ » کسانی که از آنان به عنوان
(72)
بخل ورزي آنان که باعث نزول عذاب الهی و نابود شدن باغ آنان گردید، از زبان آنها چنین نقل میکند:
(31- فأقبل بعضهم علی بعض یتلاومون قالوا یا ویلنا انا کنا طاغین(قلم/ 30
بعضی از آنان به بعضی دیگر روي آوردند در حالی که همدیگر را سرزنش میکردند، گفتند: واي بر ما که ما طغیانگر بودیم.
مطلب دیگر اینکه تنبّه و بیداري و اظهار ایمان پس از فرودآمدن عذاب الهی، سودي به حال کافران ندارد و از آنان پذیرفته نیست
و راه توبه و بازگشت تا هنگامی باز است که عذاب الهی به سراغ شخص نیاید و چون عذاب نازل شد دیگر پشیمانی سودي
نمیدهد. این حقیقت در چندین آیه از قرآن بیان شده، از جمله:
( فلم یک ینفعهم ایمانهم لمّا رأو بأسنا سنت اللّه التی قد خلت فی عباده(غافر/ 85
هنگامی که عذاب ما را دیدند، دیگر ایمانشان برایشان سودي نداشت، این سنت الهی است که در میان بندگانش جاري بوده است.
آیه ( 47 ) و نضع الموازین القسط لیوم القیامۀ...: در آیه پیش راجع به عذابی که خداوند در این دنیا به مشرکان نازل میکند سخن
گفته شد و اینک در این آیه صحبت از روز قیامت است که در آن روز هم مشرکان کیفر اعمال خود را خواهند دید. در این آیه از
رفتار عادلانه خداوند در قیامت با بندگان خبر میدهد و اظهار میدارد که در آن روز ترازوهاي عدل و داد برقرار خواهد شد و به
هیچ کس کوچکترین ستمی روا نخواهد گردید و اگر کسی به اندازه سنگینی یک دانه خردل در دنیا کاري کرده باشد، خداوند
آن را منظور خواهد کرد و خدا از نظر حسابگري و دقت کفایت میکند.
این مطلب فقط درباره کافران و مشرکان و ستمگران نیست، بلکه اعمال همه مردم حتی خوبان نیز در قیامت حسابرسی خواهد شد
و ترازوي الهی در روز قیامت در ذیل آیه 8 سوره اعراف مطالبی داشتیم، و « میزان » و حقی از کسی ضایع نخواهد گردید. درباره
اینک بحث مشروحی را در همین موضوع تقدیم میکنیم:
(73)
« میزان » بحثی درباره سنجش اعمال در قیامت و موقفِ
در روز قیامت است که در ردیف موضوعاتی « میزان » در فرهنگ اعتقادات اسلامی، یکی از باورهاي شناخته شده، عقیده به وجود
مانند نفخ صور و برزخ و اعراف و صراط و تطایر کتب و شفاعت و حوض، مورد تأکید قرار گرفته است.
در اصل به معناي ترازوست، ولی به طور کنایه در حساب و کتاب دقیق و رعایت عدل و انصاف به کار میرود و در برخی « میزان »
از کشورها ترازو مظهر عدالت و به صورت آرم و نشان مخصوص آن شناخته میشود.
همراه با نزول کتاب به پیامبران خبر داده شده است: « میزان » در قرآن کریم، در مقام بیان هدفهاي بعثت پیامبران، از نزول
( لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط (حدید/ 25
همانا پیامبران خود را با حجتهاي روشن فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان فروفرستادیم تا مردم به داد و انصاف برخیزند.
بدون شک، در این آیه منظور از کتاب، قانون و شریعت و منظور از میزان (ترازو) رعایت دقیق عدالت است.
میزان در آیات و روایات
صفحه 69 از 410
به طوري که از آیات و روایات مربوط به روز قیامت استفاده میشود، انسان در قیامت پس از زنده شدن، مراحل گوناگونی را طی
یا ایستگاهها مینامند و هر « مواقف » خواهد کرد تا به جایگاه اصلی خود که بهشت یا جهنّم و یا اعراف است برسد. این مراحل را
است که در آن به اعمال انسان رسیدگی دقیق میشود. « میزان » موقفی ویژگیهاي خود را دارد. یکی از آن موقفها موقف
یاد شده و روز قیامت روز حساب معرفی شده « موازین » و « وزن » : در قرآن کریم در آیات متعددي، از این موقف با کلماتی مانند
است. ما اکنون برخی از آیات مربوط
(74)
به میزان را در زیر میآوریم و سپس درباره میزان و چگونگی آن توضیح خواهیم داد:
( و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون و من خفت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم (اعراف/ 8 9
و سنجش کردارها در آن روز (رستاخیز) حق است، پس هرکه میزان کردارش سنگین باشد، ایشان رستگارانند و هرکه میزان
کردارش سبک باشد، آنانند که بر خویشتن زیان زدهاند.
( و نضع الموازین القسط لیوم القیامۀ (انبیاء/ 47
و در روز قیامت ترازوهاي دادگري مینهیم.
(9 - فاما من ثقلت موازینه فهو فی عیشۀ راضیۀ و اما من خفت موازینه فامّه هاویۀ (قارعه/ 6
پس هرکس که میزان کردارش سنگین باشد، او در زندگانی خوشایندي است و امّا هرکس که میزان کردارش سبک باشد، پس
جایگاه اصلی او جهنم است.
همچنین در روایات معصومین(ع) هم به صورتهاي گوناگونی از موقف میزان سخن گفته شده است. و آنها دو دستهاند: در دستهاي
از آنها از میزان در قیامت به طور کلی صحبت شده و در دسته دیگر معنا و مفهوم میزان بیان شده است. روایات دسته دوم را در
مقام بیان مفهوم میزان، ذکر خواهیم کرد و اکنون چند روایت از دسته اول را نقل میکنیم:
و نضع الموازین القسط » : - قال رسول اللّه(ص): یابن مسعود، احذر یوما تنشر فیه الصحائف و تظهر فیه الفضائح، فانه تعالی یقول
.(1)« لیوم القیامۀ
پیامبر خدا به ابن مسعود فرمود: اي ابن مسعود از روزي بترس که در آن نامههاي اعمال منتشر شود و رسواییها آشکار گردد، همانا
خداوند میفرماید: در روز قیامت ترازوهاي عدل و داد میگذاریم.
قال رسول اللّه(ص): مایوضع فی میزان امريء یوم القیامۀ افضل من حسن
. 1 - مکارم الاخلاق، ص 457
(75)
( الخلق.( 1
پیامبر خدا(ص) فرمود: در روز قیامت، در میزان اعمال شخص، چیزي بهتر از اخلاق نیکو گذاشته نمیشود.
( قال رسول اللّه(ص): حبّی و حبّ اهل بیتی نافع فی سبعۀ مواطن... و عند المیزان و الحساب.( 2
پیامر خدا(ص) فرمود: محبت من و اهل بیتم در هفت جا سودمند خواهد بود... و نزد میزان و نزد حساب.
فهو میزان العدل یؤخذ به الخلائق یوم القیامۀ، یدین اللّه الخلق « ونضع الموازین القسط » : - قال علی (ع): و اما قوله تبارك وتعالی
( بعضهم من بعض بالموازین.( 3
علی (ع) فرمود: و اما سخن خداوند: ترازوهاي عدل و داد میگذاریم، منظور از آن، ترازوي عدلی است که مردم در قیامت با آن
مؤاخذه میشوند وخداوند با آن ترازوها مردم را جزا میدهد، و حق بعضی از مردم را از بعضی دیگر میگیرد.
صفحه 70 از 410
( قال: الانبیاء والاوصیاء.( 4 « و نضع الموازین القسط لیوم القیامۀ » : - عن ابی عبداللّه (ع) فی قوله تعالی
امام صادق (ع) درباره سخن خداوند: و در قیامت ترازوهاي عدل میگذاریم، فرمود: منظور پیامبران و اوصیا هستند. (یعنی وجود
پیامبران و اوصیا وسیله سنجش اعمال است و اعمال مردم با آنها سنحیده میشود.
عن علی بن الحسین(ع) قال: اعلموا عباداللّه ان اهل الشرك لاینصب لهم الموازین و لاینشر لهم الدواوین و انما یحشرون الی جهنم
( زمرا و انما نصب الموازین و نشر الدواوین لأهل الاسلام.( 5
امام سجاد(ع) ضمن یک حدیث طولانی فرمود: اي بندگان خدا، بدانید که در قیامت براي مشرکان میزان و ترازوي اعمال گذاشته
نمیشود و دفتر و دیوان نخواهند
. 1 - اصول کافی، ج 1، ص 100
. 2 - بحارالانوار، ج 7، ص 248
. 3 - التوحید صدوق، ص 268
. 4 - اصول کافی، ج 1، ص 419
. 5 - کافی، ج 8، ص 85 ؛ امالی صدوق، ص 595
(76)
داشت بلکه آنان گروه گروه به سوي جهنم کشیده خواهند شد، نصب میزان و نشر نامه اعمال مخصوص اهل اسلام است.
منظور از میزان چیست؟
با توجه به آیات و روایاتی که آوردیم، وجود میزان در قیامت و سنجش اعمال مردم، از مسلمات اعتقادات اسلامی است و انکار
آن، انکار یکی از ضروریات اسلام است، ولی آیا منظور از میزان چیست و سنجش اعمال چگونه صورت خواهد گرفت، مطلبی
است که جاي گفتوگو و بررسی دارد.
بسیاري از اهل سنت براساس روایاتی که از طریق آنان وارد شده است معتقدند که میزان همان ترازوست و در قیامت ترازو یا
ترازوهایی نصب خواهد شد که داراي دو کفه است و زبانهاي دارد که در دست جبرئیل است و اعمال انسان از خیر و شر در دو
کفه آن قرار میگیرد و کشیده میشود. بعضی از آنها معتقدند که اعمال انسان در قیامت تجسم مییابد و به صورت یک جسم در
کفه ترازو نهاده میشود و بعضی هم معتقدند که اعمال انسان در صحیفههایی نوشته میشود و آن صحیفهها در کفه قرار میگیرد و
بعضی هم گفتهاند که اعمال نیکو به صورت قیافه زیبا و اعمال بد به صورت قیافه زشت در میآید و آنها را در دو کفه ترازو قرار
( میدهند.( 1
برخی از دانشمندان و متکلمان شیعه و اهل سنت معتقدند که منظور از میزان در قیامت اجراي عدالت در پاداش دادن به اعمال
انسان و تعدیل میان عمل و جزاست. این قول از برخی از متقدمان هم نقل شده است.
کلمه میزان به عنوان مَثَل ذکر شده و ترازویی در کار نیست بلکه » : و بنا بر نقل قرطبی و دیگران، مجاهد و قتاده و ضحاك گفتهاند
(2).« منظور همان عدالت است
منظور از موازین، تعدیل میان اعمال و جزاي آن و گذاشتن هر جزائی در » : از جمله طرفداران این قول شیخ مفید است، او میگوید
جایگاه آن و رساندن هر
. 1 - رجوع شود به: ابن حجر، فتح الباري، ج 13 ، ص 449
. 2 - تفسیر قرطبی، ج 11 ، ص 293
صفحه 71 از 410
(77)
صاحب حقی به حق خویشتن است. بنابراین معناي موازین آن نیست که اهل حشو میگویند که در قیامت ترازوهایی مانند
ترازوهاي دنیاست که دو کفه دارد و اعمال در آن گذاشته میشود، چون اعمال از قبیل اعراض است و اعراض را نمیتوان وزن
کرد و اینکه اعمال به سنگین و سبکی متصف شده، از باب مجاز است و مراد از سنگینی انبوهی آن و شایستگی ثواب بزرگ و
(1)«. مراد از سبکی کمی آن، و عدم استحقاق ثواب است
میزان عبارت است از تعدیل میان اعمال و آنچه که در برابر آن استحقاق خواهد یافت و کسانی » : همو در کتاب دیگرش میگوید
که این تعدیل را انجام خواهند داد مباشران حساب از امامان آل محمّد(ص) هستند و همه محدثان امامیه بر آن اتفاق نظر
(2)«. دارند
شیخ طوسی نیز همین عقیده را دارد و در تفسیر خود در مفهوم میزان، چهار قول نقل میکند که چهارمی آنها قول مجاهد است که
گفته است: وزن عبارت است از عدل در آخرت و اینکه در آنجا به کسی ظلم نخواهد شد. شیخ طوسی پس از نقل این قول گفته
است که این قول بهترین قول است.( 3) و در یکی از کتابهاي کلامی خود گفته است: بعضیها گفتهاند که میزان عبارت است از
( عدل و مساوات و تقسیم صحیح، و این وجه خوبی است که با فصاحت کلام تناسب دارد.( 4
طبق این عقیده، در قیامت سنجش میان اعمال خوب و بد انسان نخواهد بود، بلکه سنجش میان اعمال و پاداش آن خواهد بود و
مطابق با عمل پاداش یا کیفر داده خواهد شد.
قاضی عبدالجبار معتزلی این عقیده را رد میکند و میگوید: اگر میزان همان عدل باشد، سنگینی و سبکی آن معنا ندارد پس مراد
از میزان همان ترازوست که میان ما معروف است. او در توجیه اینکه اعمال که از قبیل اعراض است چگونه توزین
. 1 - شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ص 114
. 2 - اوائل المقالات، ص 79
. 3 - التبیان، ج 4، ص 352
. 4 - الاقتصاد الهادي الی الرشاد، ص 137
(78)
میشود، میگوید: طاعات در صحیفههایی قرار داده میشود و گناهان هم در صحیفههاي دیگر و هر کدام در یک کفه ترازو
( گذارده میشود.( 1
این سخن قاضی که اگر میزان به معناي عدل باشد سبکی و سنگینی معنا ندارد، سخن ناصوابی است؛ زیرا به عقیده طرفداران این
قول منظور از سنگینی، کثرت عمل خوب و منظور از سبکی، کمی عمل خوب است.
در تأیید قول شیخ مفید و همفکران او میتوان به روایاتی از حضرات معصومین(ع) استناد کرد:
فرمود: فهو میزان العدل یؤخذ به الخلائق یوم « و نضع الموازین القسط لیوم القیامۀ » : امیرالمؤمنین(ع) درباره این سخن پروردگار
القیامۀ، یدین اللّه الخلق بعضهم من بعض بالموازین.( 2) آن همان میزان عدل است که در روز قیامت مردم با آن مؤاخذه میشوند و
خداوند به وسیله همان میزانها بعضی از مردم را از بعضی دیگر جزا میدهد.
روي هشام بن الحکم انه سأل الزندیق أبا عبداللّه(ع) فقال: أولیس توزن الاعمال؟ قال: لا، انّ الاعمال لیست باجسام و انما هی صفۀ
ما عملوا و انّما یحتاج الی وزن الشیء من جهل عدد الاشیاء ولایعرف ثقلها و خفّتها وانّ اللّه لا یخفی علیه شیء، قال: فما معنی
( قال: فمن رجّح عمله.( 3 ؟« فمن ثقلت موازینه » المیزان؟ قال: العدل. قال: فما معناه فی کتابه
هشام بن حکم میگوید: زندیقی از امام صادق(ع) پرسید که آیا اعمال وزن نخواهد شد؟ فرمود: نه، اعمال به صورت اجسام نیست
صفحه 72 از 410
بلکه صفت آن چیزي است که عمل کردهاند، و کسی به وزن کردن چیزي احتیاج دارد که عدد اشیاء را نداند و سنگینی و سبکی
آن را نشناسد و چیزي بر خداوند پوشیده نیست. زندیق گفت: پس
1 - شرح الاصول الخمسۀ، ص 497 . سخن قاضی مخالف با گروهی از همفکران معتزلی اوست که میزان در روز قیامت را به معناي
.( ترازویی که دو کفه دارد، قبول ندارند و به معناي عدل میدانند (کشف المراد، ص 575
. 2 - التوحید صدوق، ص 268
. 3 - الاحتجاج طبرسی، ج 2، ص 352
(79)
فرمود: ؟«... هر کس موازین او سنگین شود » : معناي میزان چیست؟ فرمود: عدل. گفت: معناي این سخن خدا در کتابش چیست
کسی که عمل او نیکو باشد.
ملاصدرا در بحث مفصلی درباره میزان آن را به پنج قسم تقسیم میکند( 1) و سپس میگوید: و اما میزان اعمال، بدانکه هر عملی
از اعمال بدنی تأثیري در نفس دارد، پس اگر از قبیل حسنات و طاعات باشد مانند نماز و روزه و حج و زکات و جهاد و غیر آنها،
در نورانی شدن نفس و رهایی آن از اسارت شهوات و پاکی آن از تاریکیهاي هیولی و جذب آن از دنیا به آخرت و از منزل پست
به محل بالا تأثیر میکند، و هر عملی اندازه معینی در ایجاد نورانیت و پاکی دارد و چون حسنات زیاد شد به مقدار افزونی آن،
مقدار تأثیر و تنویر آن افزایش مییابد و همچنین هر عملی از اعمال بد اندازه معینی از تأثیر در تاریک ساختن و تیره کردن گوهر
نفس دارد... او اضافه میکند: این حالتها در دنیا از مردم پوشیده است، ولی در قیامت که پردهها برداشته میشود، حقیقت امر
آشکار میگردد و هرکسی مقدار کوشش و عمل خود را در مییابد و رجحان یکی از دو کفه ترازوي خود را میبیند.
او اضافه میکند که نفس انسان مانند دو کفه ترازو به دو طرف کشیده میشود، یکی به طرف پایین یعنی جهنم و دیگري به طرف
بالا یعنی بهشت و در روز قیامت که میان این دوکفه، تعارض و کشش به دو طرف واقع میشود، خداوند بزرگ با ترجیح یکی از
( دو کفه به وارد شدن شخص به بهشت یا جهنم حکم خواهد داد.( 2
طبق این بیان، میزان عبارت از اندازه نورانیت و تاریکی نفس انسان در دنیا در اثر حسنات و سیّئات است و در قیامت از آن پرده
برداشته میشود و مقدار حسنات و سیّئات مشخص و آشکار میگردد.
که مربوط به قیامت است و در قرآن و حدیث آمده است، مشکل است و با « میزان » این سخن، سخن درستی است، ولی تطبیق آن با
ظواهر آن سازگاري ندارد و از این
1 - الأسفار الأربعۀ، ج 9، ص 300 . تقسیم میزان به پنج قسم در بعضی از کتابهاي دیگر ملاصدرا هم آمده است، مانند: اسرار
. الآیات، ص 209
.304 - 2 - الأسفار الأربعۀ، ج 9، ص 303
(80)
استفاده میشود که میزان در همان روز قیامت به وجود خواهد آمد، نه اینکه از دنیا همراه با « و نضع الموازین القسط » : تعبیر قرآن
انسان به قیامت منتقل شود.
به نظر ما، وجود حقیقتی به نام میزان در قیامت که وسیله سنجش اعمال باشد، از نظر متون اسلامی از مسلمات است و جاي بحث
ندارد و چیزي نیست که بتوان با استدلالهاي عقلی آن را رد و یا اثبات کرد و یا چگونگی آن را بیان نمود، ولی با بررسی دقیق
آیات مربوط به میزان چنین به نظر میرسد که آیه دلالت ندارد بر اینکه اعمال خوب انسان با اعمال بد او سنجیده میشود، بلکه
اعمال خوب به تنهایی مورد سنجش قرار میگیرد، اگر سنگین باشد اهل نجات است و اگر سبک باشد مجازات میشود ولذا در
صفحه 73 از 410
روایتی که پیشتر از امام سجاد(ع) نقل کردیم، آن حضرت فرمودند که اهل شرك میزان ندارند و میزان براي اهل اسلام است.
حال میگوییم: براي سنجش و اندازهگیري هر چیزي وسیلهاي مناسب با آن لازم است، مثلًا اندازهگیري فشار خون و حرارت و
برودت و رطوبت و ارتفاع و عیار فلزات و مانند آنها، هرکدام وسیله و ابزار خاص خود را دارد. در قیامت هم وسیلهاي براي
اندازهگیري و تعیین سبکی و سنگینی اعمال خوب وجود خواهد داشت که همان میزان است. با توجه به اینکه در قرآن از سنگینی و
سبکی اعمال صحبت شده باید حد وسطی باشد که بالاتر از آن سنگینی و پایینتر از آن سبک باشد و بتوان به آن میزان گفت.
به نظر میرسد که اعمال نیک انسان با آن عملی که قابل قبول خداست، سنجیده خواهد شد، به این معنی که مثلًا نمازهاي انسان با
یک نمازي که مورد قبول خداست مقایسه میشود که اگر سنگینتر از آن باشد اهل نجات و اگر سبکتر از آن باشد اهل عذاب
است، البتّه اگر هم مساوي باشد باز مورد رضایت خداست و آیات فرد شاخص و فرد نازل را بیان میکند.
شاید سرّ اینکه در روایتی از امام صادق(ع) انبیاء و اوصیاء به عنوان میزان در روز
(81)
گفته شده است( 2)، همین باشد، چون اعمال آنها به صورت « میزان الاعمال » ( قیامت معرفی شدهاند( 1) و یا به امیرالمؤمنین(ع
صحیح واقع میشود و میتواند معیار سنجش درستی و نادرستی اعمال دیگران باشد، البتّه منظور این نیست که اعمال مردم از نظر
کیفیت و کمال باید مانند اعمال آنها یا حتی بالاتر از آن باشد، چون چنین چیزي امکان ندارد، بلکه اعمال مردم فقط از لحاظ
صحت و درستی با اعمال آنها سنجیده میشود.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 48 الی 50
اشاره
وَ لَقَدْ اتَیْنا مُوسی وَ هرُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیآءً وَ ذِکْرًا لِلْمُتَّقینَ ( 48 ) الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ هُمْ مِنَ السّاعَۀِ مُشْفِقُونَ ( 49 ) وَ هذا
( ذِکْرٌ مُبارَكٌ أَنْزَلْناهُ أَفَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ ( 50
و به تحقیق به موسی و هارون، فرقان و نوري و ذکري براي پرهیزگاران دادیم( 48 ) همان کسانی که در پنهانی از پروردگارشان بیم
( دارند و هم آنان از قیامت میترسند( 49 ) و این ذکري پربرکت است که آن را نازل کردیم، آیا شما آن را انکار میکنید؟( 50
نکات ادبی
است و معناي آن جدا کننده میان حق و باطل است و در اینجا منظور از آن تورات است. « فرق » اسم مصدر از « الفرقان » -1
است. « المتقین » به خاطر قید « ذکرا » است و در معنا وصف آن میباشد و علت نکره بودن آن و کلمه « الفرقان » عطف به « و ضیاء » -2
است. « المتقین » صفت براي « الذین یخشون » -3
به معناي بیمناك است و اصل آن از شفق میباشد که در لغت به معناي دلسوزي و رقت قلب است. البتّه « مشفق » جمع « مشفقون » -4
شفق معانی دیگري هم دارد که در
. 1 - کافی، ج 1، ص 419
. 2 - بحارالانوار،ج 97 ، ص 287
(82)
اینجا مورد نظر نیست.
صفحه 74 از 410
میدهد. « فی » در اینجا معناي « با » . در پنهانی، در نهان « بالغیب » -5
پربرکت، داراي خیر فراوان. « مبارك » -6
تفسیر و توضیح
49 ) و لقد آتینا موسی و هارون الفرقان...: در این آیات و چند آیه بعدي جهت تقویت روحیّه پیامبر در برابر مشرکان، از - آیات ( 48
چند پیامبر نام میبرد تا تشابه میان آنان و پیامبر اسلام روشن شود و معلوم گردد که پیامبر اسلام در ادامه همان خط فکري پیامبران
گذشته گام برمیدارد.
نخست از موسی و هارون یاد میکند و اینکه خداوند بر آنان تورات را فرستاد و سه ویژگی براي تورات ذکر میکند:
-1 فرقان، یعنی اینکه تورات جدا کننده حق از باطل و فرق گذارنده میان راستان و کجان است. این صفت براي عموم است و قید
خاصی ندارد.
-2 ضیاء، یعنی اینکه تورات روشنایی بخش است و نوري فراراه انسانهاي مؤمن و پرهیزگار است.
-3 ذکر، یعنی اینکه تورات پند و اندرز و یادآوري براي پرهیزگاران است.
دو ویژگی اخیر، اختصاص به پرهیزگاران دارد و تورات تنها براي کسانی که ایمان و تقوا دارند روشنیبخش و اندرز است و اگر
کسی به آن ایمان نداشته باشد، از چنین خصوصیاتی بهرهمند نخواهد بود.
این هر سه صفت که براي تورات ذکر شد در قرآن هم وجود دارد فرقان و نور و ذکر بودن قرآن کریم به ترتیب در سوره بقره آیه
185 و سوره مائده، آیه 15 و سوره حجر، آیه 9 آمده است.
در آیات مورد بحث نور و ذکر بودن تورات به پرهیزگاران اختصاص یافته و براي این پرهیزگاران دو صفت ذکر شده است:
نخست اینکه آنان در نهان و در خلوت خود
(83)
از خداوند بیم دارند، وقتی کسی در نهان از خدا بترسد، مسلم است که در آشکار هم از او میترسد.
در آیه دیگر خداوند به کسانی که خشیت بالغیب یا همان ترس نهانی دارند، وعده آمرزش و پاداش بزرگ داده است:
( ان الذین یخشون ربهم بالغیب لهم مغفرة و اجر کبیر(ملک/ 12
همانا کسانی که در نهان از خدا بیم دارند، براي آنان آمرزش و پاداشی بزرگ است.
دوم از صفات پرهیزگاران که در آیه مورد بحث آمده این است که آنان از عذاب الهی در قیامت و از هول روز محشر نگرانند و
احساس ترس و بیم میکنند.
بیم از خدا و بیم از قیامت، دو عامل بازدارنده انسان مؤمن از ارتکاب گناه است و نقش مهمی در ساختن شخصیت ایمانی او دارد و
او را به انجام تکالیف دینی و انسانی متعهد میسازد.
آیه ( 50 ) و هذا ذکر مبارك انزلناه...: پس از بیان برخی از خصوصیات تورات اکنون به ذکر قرآن میپردازد و قرآن را به عنوان
ذکري مبارك معرفی میکند که از سوي خداوند نازل شده است. ذکر بودن قرآن به معناي آموزندگی آن است که انسان را به یاد
خدا و ارزشهاي الهی میاندازد و مبارك بودنش به معناي خیر و برکت فراوانی است که قرآن براي جامعه بشري دارد.
پس از بیان این دو صفت براي قرآن، مشرکان را مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید: آیا شما آن را انکار میکنید؟ این یک
سؤال توبیخی است و در واقع مشرکان را مورد سرزنش قرار میدهد که آنان قرآن با این عظمت را که ذکر مبارك است، انکار
میکنند و حقانیت آن را نمیپذیرند و از راهنماییهاي آن استفاده نمیکنند.
صفحه 75 از 410
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 51 الی 58
اشاره
وَ لَقَدْ اتَیْنآ إِبْراهیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا بِه عالِمینَ ( 51 ) إِذْ قالَ لاِءَبیهِ وَ قَوْمِه ما هذِهِ التَّماثیلُ الَّتیآ أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ ( 52 ) قالُوا وَجَدْنآ
ابآءَنا
(84)
لَها عابِدینَ ( 53 ) قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ ابآؤُکُمْ فی ضَ لالٍ مُبینٍ ( 54 ) قالُوآا أَجِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللّاعِبینَ ( 55 ) قالَ بَلْ رَبُّکُمْ
( رَبُّ السَّمواتِ وَ الاْءَرْضِ الَّذي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلی ذلِکُمْ مِنَ الشّاهِدینَ ( 56 ) وَ تَاللّهِ لَاءَکیدَنَّ أَصْ نامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرینَ ( 57
( فَجَعَلَهُمْ جُذاذًا إِلاّ کَبیرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ ( 58
به تحقیق ما پیشتر رهیافتگی ابراهیم را به او دادیم و ما به آن آگاه بودیم( 51 ) هنگامی که به پدر و قومش گفت: این مجسمهها
چیست که شما همواره ملازم آنها هستید؟ ( 52 ) گفتند: پدرانمان را پرستندگان آنها یافتیم( 53 ) گفت: همانا شما و پدرانتان در
گمراهی آشکاري بودهاید( 54 ) گفتند: آیا حقیقت را براي ما آوردي و یا از شوخیکنندگان هستی؟( 55 ) گفت: بلکه پروردگار
شما پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را پدید آورده و من بر آن از گواهان هستم( 56 ) و به خدا سوگند که پس از آنکه
( شما رفتید، درباره بتهایتان چارهاي خواهم اندیشید( 57 ) پس آنها جز بت بزرگشان را قطعه قطعه کرد تا به آن برگردند( 58
نکات ادبی
باشد و یا کلمهاي « النبوه » مبنی بر ضمه شده است. مضاف الیه میتواند « قبل » پیشتر. در اینجا مضاف الیه حذف و کلمه « من قبل » -1
که مربوط به مفهوم آیات پیش است که در آنها از موسی و هارون صحبت شد، یعنی پیش از موسی و هارون ما به ابراهیم رشد او
را داده بودیم.
به ضمیر متصل، براي بیان رشد « رشد » راهیابی، رهیافتگی، خیر و صلاح، تشخیص درست از نادرست. اضافه شدن « رشد » -2
ویژهاي است که به ابراهیم اختصاص داشت.
به معناي مجسّمه، تندیس. این تعبیر درباره بتها براي « تمثال » جمع « التماثیل » -3
(85)
تحقیر آنهاست.
جمع عاکف به معناي ملازم، کسی که همواره در خدمت کسی یا چیزي باشد که شامل پرستش او هم میشود. « عاکفون » -4
پدید آورد، آفرینشی نو کرد. « فطر » -5
اشاره به دور در خطاب به جمع مذکر حاضر. « ذلکم » -6
البتّه چارهاي خواهم کرد، نقشهاي خواهم کشید. « لاکیدنّ » -7
قطعه قطعه. « جذاذا » -8
تفسیر و توضیح
55 ) و لقد آتینا ابراهیم رشده من قبل...: همانگونه که پیشتر گفتیم، در این سلسله از آیات جهت دلداري به پیامبر اسلام - آیات ( 51
که مورد آزار و اذیت مشرکان بود، از برخی پیامبران گذشته یاد میکند.
صفحه 76 از 410
در آیات قبل از موسی و هارون یاد شد و اینک از ابراهیم و مبارزات بیامان او با مشرکان و بتپرستان یاد میکند و نخست از رشد
و آگاهی و رهیافتگی و بلوغ فکري ابراهیم خبر میدهد و میفرماید: ما پیشتر به ابراهیم رشدش را دادیم و به آن آگاه بودیم.
گفته شده که منظور این است که پیش از موسی و هارون که ذکر آنها در آیات قبل آمده بود، به ابراهیم رشدش را دادیم، ولی به
نظر میرسد که منظور این باشد که پیش از رسیدن ابراهیم به مقام امامت و رهبري جامعه خداوند به او رشد و بلوغ فکري داده بود
و زمینه این رشد و داشتن نیروي فکري لازم در شناخت درست و نادرست در ابراهیم وجود داشت و خداوند از آن آگاه بود و با
توجه به این زمینه خداوند هم او را یاري کرد و به او توفیق رهیافتگی و رشد و بلوغ داد و او به مرتبهاي از رشد رسید که علاوه بر
نبوت و رسالت به مقام امامت و رهبري هم نائل آمد و این پس از آزمایشها و ابتلائاتی بود که ابراهیم پشت سر گذاشت و سرافراز
بیرون آمد، چنانکه میفرماید:
(86)
( و اذ ابتلی ابراهیم ربّه بکلمات فاتمّهنّ قال انی جاعلک للناس اماما(بقره/ 124
و هنگامی که ابراهیم را پروردگارش با کلماتی آزمود و او به خوبی آنها را به پایان برد (خداوند به او) گفت: من تو را براي مردم
امام و پیشوا قرار میدهم.
در ادامه آیات مورد بحث، به عنوان یک نشانه از رشد فکري ابراهیم داستان گفتوگوي او با پدر و قومش و بتشکنی او را با آن
طرز جالب بیان میکند.
البتّه منظور از پدر در اینجا عموي ابراهیم است که آزر نام داشت و چون پدر واقعی ابراهیم از دنیا رفته بود و تحت تکفل عمویش
بزرگ شده بود، به او پدر خطاب میکرد.
ابراهیم به آزر و دیگر بتپرستان از روي طعنه گفت: این مجسمهها چیست که شما همواره ملازم آن هستید و آنها را پرستش
میکنید؟ اینکه ابراهیم بتهاي آنان را مجسمهها نامید، نوعی تحقیر آنهاست. بتپرستان در پاسخ ابراهیم گفتند: ما پدرانمان را چنین
یافتیم که آنها را عبادت میکردند.
تقلید از پدران و نیاکان، مهمترین دستاویز بتپرستان براي بتپرستی در میان اقوام گوناگون بود و قرآن کریم در آیات متعددي
این موضوع را از زبان آنان نقل میکند.
ابراهیم در پاسخ قوم خود گفت: هم شما و هم پدرانتان در گمراهی آشکار بودهاید، یعنی گذشت زمان نمیتواند دلیل حقانیت
باشد و همانگونه که معاصران ممکن است اشتباه کنند، پیشینیان هم ممکن است اشتباه کنند و گمراه باشند.
بتپرستان با شنیدن سخن ابراهیم که آنان و پدرانشان را گمراه خواند تکان خوردند، چون هرگز گوش آنها با این سخن آشنا نبود
که کسی پدران آنها را گمراه بخواند از ابراهیم پرسیدند: آیا این سخن را به طور جدّ میگویی و یا قصد شوخی داري؟ براي آنان
باور کردنی نبود که کسی چنین جرأتی داشته باشد که بتپرستی را که در عمق وجودشان ریشه دوانیده گمراهی و پدران آنها را
گمراه بخواند.
58 ) قال بل ربکم رب السموات و الارض...: ابراهیم در پاسخ قوم خود - آیات ( 56
(87)
که سخن او را حمل بر شوخی کرده بودند، با قاطعیت بتپرستی را نفی کرد و از پروردگار جهان سخن گفت و فرمود: بلکه
پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را پدید آورده است و من بر آن گواهم.
سخن محکمی بود، تدبیر کننده جهان کسی است که آسمانها و زمین را پدید آورده است و همو باید به عنوان ربّ و پروردگار
مورد پرستش قرار گیرد و بدون شک بتها حتی در نظر بتپرستان چنین ویژگی را ندارد.
صفحه 77 از 410
ابراهیم اضافه کرد که به خدا سوگند هنگامی که شما از شهر بیرون رفتید چارهاي خواهم اندیشید و براي نابود کردن آنها اقدام
خواهم کرد.
ابراهیم میدانست که آنها در همین نزدیکیها براي انجام مراسمی همگی از شهر به صحرا خواهند رفت و این فرصت مناسبی براي
اقدام اوست. به نظر میرسد که ابراهیم جمله اول را که از پروردگار آسمانها و زمین صحبت میکند در خطاب به خود گفت، ولی
جمله دوم را که از نقشه نابود کردن بتها خبر میدهد در دل خود گفت و براي آنها آشکار نکرد چون اگر خطاب به آنها میگفت،
بدون شک آنها براي جلوگیري از کار ابراهیم اقدامی میکردند و موقع ترك شهر بتخانه را بدون محافظ نمیگذاشتند.
پس از آنکه مردم شهر در یک روز معین و طبق یک سنت قدیمی، همگی از شهر به صحرا رفتند و مشغول جشن و شادمانی شدند.
ابراهیم فرصت را غنیمت شمرد و وارد بتخانه شد و با تبري که در دست داشت همه بتها را سرنگون و قطعه قطعه کرد و فقط
بتبزرگ را به حال خود گذاشت و تبر را به گردن او آویخت. او کاري کرد که وقتی بتپرستان آن صحنه را میدیدند باید چنین
میپنداشتند که بتبزرگ بتهاي دیگر را قطعهقطعه کرده است. چنین پنداري حتی از سوي بتپرستان درست نبود و این کار آنان
را به اندیشه فرو میبرد.
در آیه مورد بحث پس از نقل این جریان و اقدام ابراهیم به شکستن بتها و نگهداشتن بتبزرگ، اضافه میکند که ابراهیم این کار
را انجام داد تا بتپرستان به او
(88)
بازگردند. منظور این است که ابراهیم این کار را کرد تا وقتی بتپرستان به شهر بازگشتند و این صحنه را دیدند به ابراهیم مراجعه
کنند. چون میدانستند که ابراهیم همواره از بتها بدگویی میکرد و این کار باید کار او باشد و چون به ابراهیم بازگشتند تا او را
مورد سؤال و مؤاخذه قرار دهند، فرصت خوبی خواهد بود که ابراهیم حقایق را به آنان بگوید، چون هیچگاه به سخنان ابراهیم
خوب گوش نمیدادند و حرفهاي او را جدي نمیگرفتند، ولی با وضعی که پیش آمده بود، آنها به طور جدي با ابراهیم روبرو
میشدند و به حرفهاي او گوش میدادند و این یک فرصت طلایی بود بهخصوص پس از آن کار ابراهیم که تبر را برگردن
بتبزرگ نهاده بود.