گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
[سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 59 الی 67




اشاره
قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِالِهَتِنآ إِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمینَ ( 59 ) قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ ( 60 ) قالُوا فَأْتُوا بِه عَلیآ أَعْیُنِ النّاسِ لَعَلَّهُمْ
یَشْهَدُونَ ( 61 ) قالُوآا ءَأَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِالِهَتِنا یآ إِبْراهیمُ ( 62 ) قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذا فَاسْءَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ ( 63 ) فَرَجَعُوآا
إِلیآ أَنْفُسِهِمْ فَقالُوآا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ ( 64 ) ثُمَّ نُکِسُوا عَلی رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هآؤُلاآءِ یَنْطِقُونَ ( 65 ) قالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ
( اللّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئًا وَ لا یَضُرُّکُمْ ( 66 ) أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ ( 67
گفتند: هر کس با خدایان ما چنین کرده حتما او از ستمگران است( 59 ) گفتند: شنیدیم که جوانی از آنها سخن میگفت که او را
ابراهیم میگویند( 60 ) گفتند: او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، باشد که گواهی دهند( 61 ) گفتند: اي ابراهیم، آیا تو با خدایان
ما چنین کردهاي؟( 62 ) گفت: بلکه این کار را بزرگ آنها کرده، از آنها بپرسید اگر سخن میگویند( 63 ) پس به خویشتن برگشتند
و (با خود) گفتند: همانا شما همان ستمکارانید( 64 ) سپس (از نظر اندیشه) واژگون شدند (و گفتند:) تو خود میدانی که اینها سخن
نمیگویند( 65 ) گفت:
صفحه 78 از 410
(89)
آیا به جاي خدا چیزي را میپرستید که چیزي را به شما سود و زیان نمیرسانند؟ ( 66 ) واي بر شما و آنچه به جاي خدا میپرستید،
( آیا نمیاندیشید؟( 67
نکات ادبی
مستأنفه و در صورت دوم خبر « انه لمن الظالمین » استفهامیه و یا موصوله است، در صورت نخست، جمله « من فعل » در « من »-1
خواهد بود.
مفعول دوم. « یذکرهم » مفعول اول و « فتی » : دو مفعول گرفته است « سمعنا » -2
ابراهیم مرفوع است به جهت اینکه نایب فاعل است و منظور از آن اسم است نه مسمی. » -3
در برابر چشمان مردم. « علی اعین الناس » -4
است. « کبیرهم » بدل یا نعت از « هذا » -5
هم دانست. « فسئلوهم » است و میتوان آن را مربوط به « بل فعله کبیرهم » جمله شرطیه و مربوط به « ان کانوا ینطقون » -6
نکسوا علی » به معناي واژگونه شدن و جابه جا شدن بالا و پایین یک چیز است و در اینجا تعبیر « نکس » فعل مجهول از « نکسوا » -7
به معناي تغییر ناگهانی عقیده و اندیشه است. « رءوسهم
.« اتضجّر » کلمهاي است که متکلم با آن اعلام نفرت میکند و اسم فعل است به معناي « افّ» -8
تفسیر و توضیح
61 ) قالوا من فعل هذا بالهتنا...: همانگونه که ابراهیم پیشبینی میکرد، پس از بازگشت مردم به شهر و روبه رو شدن با - آیات ( 59
آن صحنه تکان دهنده و شکسته شدن بتهایشان، از همدیگر پرسیدند: چه کسی با خدایان ما چنین رفتاري کرده؟ او هر کس
(90)
باشد بیتردید از ستمکاران است و با این کار به باورهاي مردم و نیز به خویشتن ستم کرده است چون میداند که چنین کاري کیفر
سختی خواهد داشت.
در پاسخ این پرسش که چه کسی این کار را انجام داده است، گروهی گفتند: جوانی به نام ابراهیم همواره از بتها به بدي یاد
تاللّه » : میکرد، و این کار باید کار او باشد. گفته شده است که منظور آنان این سخن ابراهیم بود که در آیات پیش آمده که گفت
ولی همانگونه که در تفسیر آیه گفتیم این سخن را ابراهیم در دل خود گفت و اگر آن را آشکارا میگفت ،« لأکیدنّ اصنامکم
بتپرستان مراقب او میشدند. اما او آشکارا از بتها بدگویی میکرد و منظور این افراد همان است.
وقتی معلوم شد که کار شکستن بتها کار ابراهیم است، بتپرستان گفتند: او را دستگیر کنید و میان جمعیت بیاورید و در برابر
چشمان مردم قرار دهید تا همه او را بشناسند و بدانند که بتها را او شکسته است. شاید هم منظور این باشد که تا مردم کیفري را که
به او داده خواهد شد مشاهده کنند.
به هر حال گوینده این سخن که احتمالًا نمرود بود، میخواست ابراهیم محاکمه علنی شود و همه از او نفرت پیدا کنند و مجازات او
را خواستار شوند.
64 ) قالوا ءانت فعلت هذا بالهتنا...: بتپرستان از ابراهیم پرسیدند که آیا تو این کار را با خدایان کردهاي؟ ابراهیم که - آیات ( 62
مترصّد چنین فرصتی بود، در پاسخ آنها جملهاي گفت که آنان را وادار به اندیشیدن کرد، او گفت: بلکه این کار را این بتبزرگ
صفحه 79 از 410
کرده است، از خودشان بپرسید اگر سخن میگویند.
ابراهیم با آویختن تبر بر گردن بتبزرگ صحنه را چنان درست کرده بود که گویا بتبزرگ به خشم آمده و بتهاي دیگر را
شکسته است در حالی که چنین چیزي حتی از سوي بتپرستان قابل تصور نبود و اندیشیدن در این موضوع بتپرستان را به این فکر
وادار میکرد که بتها و حتی بتبزرگ هیچ گونه قدرتی ندارند. دیگر اینکه ابراهیم پیشنهاد کرد که جریان را از خود بتها بپرسند
اگر آنها سخن میگویند، این مطلب نیز ناتوانی بتها را حتی در سخن گفتن به یاد آنها میآورد.
(91)
سخنان فکر برانگیز ابراهیم اثر خود را گذاشت و آنان به وجدان خود برگشتند و لحظهاي به خود آمدند و به یگدیگر گفتند که
شما ستمکارانید و این درست همان هدفی بود که ابراهیم داشت، هرچند که بعدا به گمراهی خود برگشتند.
اینکه ابراهیم کارشکستن بتها را به بتبزرگ نسبت میدهد، یک دروغ نیست بلکه از باب تجاهل العارف است، چون ابراهیم آگاه
بود که بتپرستان میدانند که بتبزرگ این کار را نکرده و نیز میدانند که ابراهیم در این سخن قصد جدّ ندارد بلکه میخواهد
ناتوانی بتها را به آنان گوشزد کند. بنابراین، سخن ابراهیم در اینجا دروغ نیست.
بعضیها براي توجیه سخن ابراهیم گفتهاند که این یک دروغ مصلحتآمیز بوده، یا او این سخن را مقید به این کرده که چنین است
اگر بتها حرف بزنند، یعنی تعلیق به محال کرده است، چون بتها هیچ وقت حرف نمیزنند پس بتبزرگ این کار را نکرده است. به
فعله » بدانیم و نه « فسئلوهم » را مربوط به « ان کانوا ینطقون » نظر ما این توجیه چندان محکم نیست چون شایسته این است که شرط
زیرا که آن نزدیکتر و مناسبتر است. « کبیرهم
67 ) ثم نکسوا علی رءوسهم...: هرچند سخنان ابراهیم سبب شد که آنان لحظهاي به خود آیند و خود را سرزنش کنند، - آیات ( 65
ولی از آنجا که بتپرستی در وجود آنها ریشه دوانیده بود و منافع عادي آنان با بتپرستی گره خورده بود، خیلی زود به گمراهی
خویش برگشتند و سخن خود را تغییر دادند و به تعبیر قرآن واژگونه شدند و به ابراهیم گفتند: تو خود میدانی که این بتها حرف
نمیزنند، یعنی حرف نزدن بتها مطلب جدیدي نیست و چیزي را ثابت نمیکند.
ابراهیم در پاسخ آنان گفت: آیا شما جز خدا چیزي را میپرستید که هیچ گونه سود و زیانی براي شما ندارد؟ واي بر شما و آنچه
جز خدا میپرستید. آیا شما نمیاندیشید؟ و بدینگونه اندیشه آنان را به داوري میطلبد.
در اینجا ابراهیم از بیخاصیتی بتها درباره رسانیدن سود و زیان سخن میگوید و
(92)
در جاي دیگر اظهار میدارد که این بتها نمیتوانند به شما روزي برسانند بلکه این خداست که به شما روزي میدهد و روزي را
نزد او بجویید:
( انّ الّذین تعبدون من دون اللّه لایملکون لکم رزقا فابتغوا عنداللّه الرزق(عنکبوت/ 17
همانا آنها که شما جز خدا میپرستید نمیتوانند به شما روزي بدهند، روزي را نزد خدا بجویید.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 68 الی 73
اشاره
قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُ رُوآا الِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ ( 68 ) قُلْنا یا نارُ کُونی بَرْدًا وَ سَلامًا عَلیآ إِبْراهیمَ ( 69 ) وَ أَرادُوا بِه کَیْدًا فَجَعَلْناهُمُ
الاْءَخْسَرینَ ( 70 ) وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطً ا إِلَی الاْءَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ ( 71 ) وَ وَهَبْنا لَهُآ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَۀً وَ کُ  لا جَعَلْنا
صفحه 80 از 410
( صالِحینَ ( 72 ) وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّۀً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنآ إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلوةِ وَ ایتآءَ الزَّکوةِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ ( 73
گفتند: او را بسوزانید و خدایان خود را یاري کنید اگر اهل کارید( 68 ) گفتیم: اي آتش براي ابراهیم سرد و سلامت باش( 69 ) و
آنان خواستند او را نیرنگ زنند و ما آنان را زیانکارتر قرار دادیم( 70 ) و او و لوط را به سرزمینی که در آن به جهانیان برکت
دادهایم، نجات دادیم( 71 ) و به او (ابراهیم) اسحاق و یعقوب را به صورت هدیه عطاکردیم و همگی را شایستگان قرار دادیم ( 72 ) و
آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت کنند و به آنها انجام نیکیها و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و
( آنها پرستندگان ما بودند( 73
نکات ادبی
از باب تفعیل براي مبالغه در سوزاندن است. « حرّقوا » -1
« بردا » عطف بر آن است و اینکه بعضیها کلام را در « سلاما » مفعول به و « بردا » -2
(93)
را جمله مستقل گرفتهاند خلاف ظاهر آیه است و روایاتی وجود دارد که بردا و سلاما را به هم « سلاما علی ابراهیم » تمام دانستهاند و
مربوط میدانند.
نیرنگ و حیله و در نسبت به خدا به معناي چارهسازي است. « کیدا » -3
دلالت بر « الاخسرین » به صورت افعل التفضیل است، ولی براي مبالغه آمده و نه مفاضله. ضمنا دخول الف و لام بر « الاخسرین » -4
حصر دارد، یعنی فقط آنها اخسرین بودند و این حصر براي مبالغه است.
نیست چون آنها فقط با ابراهیم دشمنی داشتند و هجرت ابراهیم به « نجیناه » مفعول معه است و عطف به ضمیر متصل « ولوطا » -5
منزله نجات او از دشمن بود، ولی لوط چنین شرائطی نداشت مگر اینکه بگوییم مهاجرت لوط هم نوعی نجات یافتن از محیط
شرك بود.
معناي بیرون رفتن از سرزمین خود تضمین شده است. « الی الارض » -6 در
بخشش بدون درخواست، اضافه بر اندازه متعارف. « نافلۀ » -7
بوده که تاء آن در مقام اضافه حذف شده است. « اقامۀ » مصدر اقام یقیم و در اصل « اقام » -8
تفسیر و توضیح
70 ) قالوا حرّقوه و انصروا الهتکم...: به دنبال سخنانی که میان ابراهیم و بتپرستان رد و بدل شد و آنها دانستند که - آیات ( 69
شکستن بتها کار ابراهیم بوده است، شدیدترین مجازات را براي او در نظر گرفتند و گفتند: او را بسوزانید و بدینگونه خدایان خود
را یاري کنید، و براي تحریک یکدیگر براي انجام این کار، گفتند: چنین کنید اگر شما اهل کار هستید.
چنین مینماید که این پیشنهاد از سوي گروهی از بتپرستان مطرح شد هرچند که دستور انجام آن را نمرود( 1) پادشاه وقت داد. به
هر حال به دستور نمرود مقدمات کار
لقب عام پادشاهان اور و کلدان بوده و لذا گفته شده است که نام اصلی پادشاه معاصر حضرت « نمرود » 1 - ظاهر این است که
بوده است. « الغی بن اورخ » ابراهیم در اور و بابل
(94)
فراهم شد و بتپرستان جهت تقرب به بتهاي خود از هر سوي هیزم آوردند و آتشی بزرگ تهیه شد و چون شعلههاي آتش و
صفحه 81 از 410
حرارت آن تا فاصلههاي دور هم میرسید، ابراهیم را به وسیله منجنیق به آتش پرتاب کردند.
در این آیات سخنی از اینکه ابراهیم را به آتش انداختند به میان نیامده و این به جهت رعایت اختصار بوده، چون مخاطب از قبل و
بعد کلام، خودش این موضوع را میفهمد. این یکی از شیوههاي خاص قرآن در بیان رخدادهاي تاریخی است که قسمتهایی را که
از قرینه کلام فهمیده میشود، حذف میکند.
به هر حال آنچه در ادامه داستان ابراهیم آمده و بسیار مهم است این است که وقتی ابراهیم را به آتش انداختند، خداوند به آتش
فرمان داد که براي ابراهیم سرد و سلامت باشد و این یک فرمان تکوینی بود همانگونه که در اصل وجود اشیاء از سوي خداوند به
آنها فرمان داده میشود که باش و آنها وجود پیدا میکنند (کن فیکون). بنابراین بحث از اینکه خداوند چگونه اشیاء بیجان را
مورد خطاب قرار داده، بحث بیموردي است، چون فرمان الهی تکوینی بوده نه تشریعی.
از ظاهر آیه چنین برمیآید که خداوند در آتش تصرف کرد و خاصیت سوزندگی و حرارت را از آن گرفت، این احتمال هم
وجود دارد که خداوند در بدن ابراهیم تصرف کرد که نسوزد، هر دو احتمال در روایات آمده است. در برخی از روایات گفته شده
که جبرئیل پیراهنی مخصوص براي ابراهیم آورد که آتش در آن اثر نکرد و در برخی دیگر از چنین پیراهنی صحبت نشده و فقط از
سرد و سلامت بودن آتش سخن به میان آمده و چون این احتمال با ظاهر قرآن سازگارتر است ما آن را تقویت میکنیم.
با صدور فرمان تکوینی الهی، آن آتش سوزان و سرکش براي ابراهیم سرد و سلامت شد و هیچ گونه آسیبی به او نرسید و این یک
معجزه بود و خداوند قادر متعال میتواند هرگونه که بخواهد در طبیعت تصرف کند و خواص اشیاء را از آنها بگیرد. خداوند در
اینجا به آتش دستور داد که سرد و سلامت باشد. مفسران گفتهاند که اگر
(95)
نبود، آتش چنان سرد میشد که ابراهیم در آن میلرزید و اذیت میشد. « سلاما = سلامت » همراه با کلمه « بردا = سرد » کلمه
در آیه بعدي اضافه میکند که بتپرستان خواستند به ابراهیم نیرنگ بزنند، ولی ما خود آنان را زیانکارترین مردم قرار دادیم. در
واقع آنها میخواستند با این کار ابراهیم را نابود کنند، ولی خداوند با این معجزه نقشه آنان را نقش بر آب کرد و ابراهیم موقعیت
بهتري یافت و نمرود و نمرودیان ضرر و زیان دیدند و حکومت نمرود به وسیله آشوریان منقرض شد و زیان اصلی هم در قیامت به
آنان خواهد رسید.
72 ) و نجّیناه ولوطا الی الارض التی بارکنا فیها...: با گلستان شدن آتش نمرودي بر ابراهیم توطئه بتپرستان شکست - آیات ( 71
خورد و ابراهیم از آن نجات یافت و چون محیط را آماده پذیرش سخن حق نیافت به فرمان خداوند همراه با برادرزادهاش لوط که
ایمان آورده بود به سرزمین پربرکت فلسطین و بیت المقدس مهاجرت کرد.
در آیه پیش فرمود که ما بتپرستان را زیانکارترین مردم قرار دادیم و در این آیه دنباله مطلب را چنین ادامه میدهد که ما ابراهیم و
لوط را نجات دادیم و آنها را به سوي سرزمینی که در آنجا جهانیان را برکت دادهایم روانه کردیم.
منظور از این سرزمین، فلسطین و بیت المقدس و شامات است که منطقهاي پربرکت است و به خاطر آب و هواي مناسب انواع
میوهها و خوراکیها را دارد و نعمت در آنجا فراوان است و از نظر معنوي نیز بابرکت است چون پیامبران متعددي از آن سرزمین
برخاستهاند.
هجرت ابراهیم و لوط به سرزمین فلسطین نخستین هجرت براي دین بود، البتّه ابراهیم هجرت دیگري هم به مکه داشته است که در
آیات دیگر آمده است.
در آیه بعدي، یکی دیگر از نعمتهاي خداوند بر ابراهیم را ذکر میکند و میفرماید: ما به او اسحاق و یعقوب را به صورت هدیه و
افزون بر آنچه خواسته بود عطا کردیم و همگی را شایستگان قرار دادیم.
صفحه 82 از 410
(96)
ابراهیم در سنّ پیري از خدا فرزندي را خواست که از شایستگان باشد. و گفت: رب هب لی من الصالحین (صافات/ 100 ) و خدا
اسماعیل را به او عطا کرد، بنابراین اسماعیل طبق درخواست خود ابراهیم به او داده شد، ولی خداوند افزون بر آنچه خواسته بود،
پسر دیگري به او عطا کرد که اسحاق نام داشت و نیز نوهاي به نام یعقوب به او داد که فرزند اسحاق بود، همه آنها مانند خود
ابراهیم از بندگان صالح خدا بودند.
در آیه بعدي درباره چهار نفر یاد شده، یعنی ابراهیم و لوط و اسحاق و یعقوب میفرماید: به آنان انجام کارهاي نیک و برپاداشتن
نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند، منظور از انجام کارهاي نیک، همان احکام شرع است و اینکه نماز
و زکات را به خصوص ذکر میکند، به خاطر اهمیت آنهاست.
چند روایت
-1 عن النبی(ص) انّ نمرود الجبار لمّا القی ابراهیم فی النار نزل الیه جبرئیل بقمیص من الجنّۀ و طنفسۀ من الجنّۀ، فألبسه القمیص و
( اقعده علی الطنفسۀ و قعد معه یحدّثه.( 1
پیامبر خدا(ص) فرمود: هنگامی که نمرود ستمگر ابراهیم را در آتش انداخت جبرئیل پیراهن و بساطی از بهشت آورد و پیراهن را به
تن ابراهیم کرد و او را بر روي بساط نشانید و خود نیز نشست و با او صحبت کرد.
-2 قال ابوعبداللّه(ع): لمّا القی ابراهیم(ع) فی النار و تلقّاه جبرئیل فی الهواء و هو یهوي فقال: یا ابراهیم ألک حاجۀ؟ فقال: أمّا الیک
( فلا.( 2
امام صادق(ع) فرمود: چون ابراهیم را در آتش انداختند، جبرئیل در هوا با او ملاقات کرد، در حالی که سقوط میکرد، پس گفت:
اي ابراهیم آیا حاجتی داري؟ گفت: به تو نه!
-3 عن ابی جعفر(ع) قال: انّ دعاء ابراهیم یومئذ کان: یا أحد یا أحد، یا صمد یا صمد،
. 1 - مجمع البیان، ج 7، ص 87
. 2 - علل الشرایع، ص 35
(97)
یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد، ثم قال: توکلت علی اللّه، فقال الرب: کفیت، فقال للنار: کونی بردا، قال :فاضطربت
( أسنان ابراهیم حتّی قال اللّه: و سلاما علی ابراهیم، و انحطّ جبرئیل فاذا هو جالس مع ابراهیم یحدّثه فی النار.( 1
امام باقر(ع) فرمود: در آن روز دعاي ابراهیم چنین بود: اي یگانه، اي یگانه، اي بینیاز، اي بینیاز، اي کسی که نزاییده و زاده نشده
و همتایی براي او نیست. سپس گفت: به خدا توکل کردم. پروردگار فرمود: من تو را کفایت میکنم، پس به آتش فرمود: سرد
باش. در این هنگام از شدّت سرما دندانهاي ابراهیم لرزید، پس خدا فرمود: و سلامت باش بر ابراهیم، در این هنگام جبرئیل پایین
آمد و کنار ابراهیم نشست و در داخل آتش با او صحبت کرد.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 74 الی 77
اشاره
وَ لُوطًا اتَیْناهُ حُکْمًا وَ عِلْمًا وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَۀِ الَّتی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبآئِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقینَ ( 74 ) وَ أَدْخَلْناهُ فی رَحْمَتِنآ إِنَّهُ
صفحه 83 از 410
مِنَ ال ّ ص الِحینَ ( 75 ) وَ نُوحً ا إِذْ نادي مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظیمِ ( 76 ) وَ نَ َ ص رْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا
( بِایاتِنآ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعینَ ( 77
و لوط را حکم و دانش دادیم و او را از آن آبادي که کارهاي پلید میکردند نجات دادیم، آنان قومی بد و نافرمان بودند( 74 ) و او
را در رحمت خود وارد کردیم که او از شایستگان بود( 75 ) و نوح را (یاد کن) هنگامی که پیشتر (پیش از ابراهیم) ندا داد، پس ما
او را اجابت کردیم و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات دادیم( 76 ) و او را بر قومی که آیات ما را تکذیب میکردند پیروز
( کردیم، آنان قومی بد بودند پس همگی را غرق کردیم( 77
نکات ادبی
و آتینا » منصوب است با فعل مقدري که فعل بعدي آن را تفسیر میکند « لوطا » -1
. 1 - کافی، ج 8، ص 303
(98)
و این از باب اشتغال است. « لوطا
به معناي اهل قریه است با حذف مضاف. « القریۀ » -2
اسم مصدر. « سُوء » مصدر است و « سَوء » -3
است که در این صورت دادن حکم و علم شامل نوح هم میشود و یا متعلق به فعل محذوف است: « لوطا » یا عطف به « و نوحا » -4
.« واذکر نوحا »
یعنی پیش از پیامبرانی که نام آنها در آیات پیش آمد. « من قبل » -5
اندوه. « الکرب » -6
( فمن ینصرنی من اللّه ان عصیته(هود/ 63 » : متعدي شده با تضمین معناي نگهداشتن و منع، مانند « من » در اینجا با « و نصرناه » -7
تفسیر و توضیح
75 ) و لوطا آتیناه حکما و علما...: پس از بیان بخشهایی از حالات حضرت ابراهیم و اشاره به اینکه لوط هم همراه او به - آیات ( 74
سرزمین فلسطین مهاجرت کرد، اکنون درباره خصوص لوط سخن میگوید و نعمتهایی را که به او داده شد، بر میشمارد.
میفرماید: ما به لوط حکم و علم دادیم. منظور از حکم نبوت است همانگونه که درباره حضرت یحیی و نبوت او در کودکی
میفرماید:
( یا یحیی خذ الکتاب بقوة و آتیناه الحکم صبیّا(مریم/ 12
اي یحیی با قدرت کتاب را بگیر، و ما به او در کودکی نبوت دادیم.
و نیز راجع به رسیدن حضرت موسی به نبوت میفرماید:
( و لما بلغ اشدّه و استوي آتیناه حکما و علما(قصص/ 14
و چون به نیرومندي خود رسید و توانمند شد، به او حکم و علم دادیم.
البتّه همه جا حکم به معناي نبوت نیست بلکه گاهی به معناي داوري و فصل خصومت آمده است:
(99)
( انّ ربّک یقضی بینهم بحکمه (نمل/ 78
صفحه 84 از 410
همانا خداوند میان آنان با حکم خود داوري میکند.
ممکن است منظور از حکم همان حکمت و فرزانگی و داشتن بینش عمیق و تیز فهمی و منظور از علم هم علم به شرایع و احکام
الهی باشد.
نعمت دیگري که خداوند به لوط داد و در اینجا آمده این است که خداوند او را از مردم آن آبادي که کارهاي ناروا و پلید
است که قوم لوط در آنجا عمل شنیع لواط « سدوم » میکردند و قومی بد و نافرمان بودند، نجات داد. منظور از آن آبادي همان شهر
انجام میدادند.
خداوند لوط را از آن مردم نجات داد و وارد رحمت خود کرد؛ زیرا که او از بندگان شایسته و صالح خداوند بود. داستان حضرت
لوط در سوره هود با تفصیل بیشتري آمده است، رجوع شود.
77 ) و نوحا اذ نادي من قبل فاستجبناله...: پیامبر دیگري که از او یاد میشود حضرت نوح است که پیش از ابراهیم و - آیات ( 76
لوط زندگی میکرد. در این آیات از ندا و دعاي نوح یاد میکند و میفرماید: ما او را اجابت کردیم و او و خاندانش را از اندوهی
بزرگ رهانیدیم و او را از شرّ آن قومی که آیات ما را تکذیب میکردند نگهداشتیم و در برابر آنها او را یاري دادیم و پیروز
کردیم.
مضمون دعا و نداي نوح که در این آیه به آن اشاره شده در آیات دیگر قرآن آمده است:
( فدعا ربّه انّی مغلوب فانتصر(قمر/ 10
پس (نوح) پروردگارش را خواند که من شکست خوردهام یاریم کن.
همچنین در سوره نوح برخی از دعاها و درخواستهاي نوح از خداوند بیان شده است.
خداوند دعاي او را مستجاب کرد و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات داد. اندوه بزرگ او و خاندانش، اذیتها و شماتتها و
سرخوردگیهایی بود که سالیان دراز از
(100)
مردم دیده بودند، آنها نوح را مسخره میکردند و عرصه را بر او تنگ کرده بودند به طوري که او خود را فردي مغلوب و شکست
خورده میدانست و از خدا یاري میخواست.
پس از بیان اینکه ما نوح را نجات دادیم و او را یاري کردیم، اضافه میکند که ما همه افراد قوم او را که قومی بد بودند غرق
نمودیم.
با بیان این مطلب، یکی از سنتهاي الهی را که حاکم بر تاریخ بشري است تذکر میدهد، تا قریش و دشمنان پیامبر اسلام بدانند که
سزا و کیفر تکذیب کنندگان پیامبر هلاکت و نابودي است.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 78 الی 82
اشاره
وَ داوُودَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ کُنّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدینَ ( 78 ) فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ وَ کُ  لا اتَیْنا حُکْمًا وَ
عِلْمًا وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُودَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ وَ کُنّا فاعِلینَ ( 79 ) وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَۀَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ
80 ) وَ لِسُلَیْمانَ الرّیحَ عاصِ فَۀً تَجْري بِأَمْرِهآ إِلَی الاْءَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها وَ کُنّا بِکُلِّ شَیْءٍ عالِمینَ ( 81 ) وَ مِنَ الشَّیاطینِ مَنْ )
( یَغُوصُونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِکَ وَ کُنّا لَهُمْ حافِظینَ ( 82
صفحه 85 از 410
و داوود و سلیمان را (به یاد آور) هنگامی که درباره آن کشتزار که گوسفندان مردم شبانه در آن پراکنده شدند (و چریدند) داوري
میکردند و ما بر داوري آنان گواه بودیم( 78 ) پس ما آن را به سلیمان فهماندیم و همگی را حکمت و دانش دادیم و همراه داوود
کوهها و پرندگان را مسخر کردیم که تسبیح میگفتند و ما کننده این کار بودیم( 79 ) و به او صنعت زرهسازي براي شما را
آموختیم، تا شما را از ناراحتیهاي جنگهایتان نگهدارد، پس آیا شما سپاسگزار هستید؟( 80 ) و تندباد را براي سلیمان مسخّر کردیم
که به فرمان او به سوي سرزمینی که آن را برکت دادیم جریان مییافت و ما به هر چیزي دانا
(101)
بودیم( 81 ) و از شیاطین گروهی را (مسخر او کردیم) که براي او غواصی میکردند و کاري جز آن انجام میدادند و ما نگهبان آنها
( بودیم( 82
نکات ادبی
مفعول فعل محذوف است: و اذکر داود و سلیمان. « و داود و سلیمان » -1
پراکنده شد در شب، منتشر شد در شب. منظور از آن در اینجا پراکنده شدن گوسفندان بدون شبان در شب در کشتزار « نفشت » -2
است.
داوري آنان، ضمیر جمع به داود و سلیمان و طرفین برمیگردد. « لحکمهم » -3
است. « الجبال » جمع طائر، عطف به « و الطیر » -4
زره، لباسی که از مفتول آهن درست میکردند و در جنگ به کار میرفت و اصل آن از لبس به معناي پوشیدن است. « لبوس » -5
ناراحتیهاي ناشی از جنگتان، مانند زخم شمشیر و نیزه. « بأسکم » -6
به تقدیر: و سخرنا لسلیمان الریح. « مع داود » عطف بر « و لسلیمان » -7
بادي که تند وزد. « عاصفۀ » -8
تفسیر و توضیح
80 ) و داود و سلیمان اذ یحکمان فی الحرث...: در ادامه یادآوري پیامبران پیشین، از داوود و سلیمان نام میبرد و برخی - آیات ( 78
از کارهاي آنان و نعمتهایی را که به آنان داده شده بود یاد میکند و در آغاز، جریان داوري متفاوت این دو را درباره یک قضیه
نقل و داوري سلیمان را تأیید میکند.
جریان از این قرار بود که گوسفندان بدون شبان و سرخود رها شده قومی، شبانه وارد تاکستان و یا کشتزار شخصی شدند و با
چریدن، آن را تباه کردند و از بین بردند. صاحب کشتزار و یا تاکستان پس از آگاهی از واقعه، داوري پیش داوود و سلیمان برد تا
داوود در اینباره حکم بدهد.
(102)
آنچه از ظاهر آیه به دست میآید این است که داوود و سلیمان در این قضیّه با هم مشورت کردند تا حکم صحیح را بدانند و
داوري درست انجام دهند، در این هنگام خداوند حکم درست را به سلیمان الهام کرد و داوري انجام شد. بنابراین چنین نبود که
داوود حکمی بدهد و سلیمان حکم دیگري بدهد که آن را نقض یا نسخ کند، به طوري که برخی از مفسران آن را گفتهاند.
اذ یحکمان = » بلکه گفته شده « اذ حکما= هنگامی که حکم دادند » شاهد بر این نظر این است که در آیه شریفه گفته نشده که
و این به روشنی دلالت دارد که داوود و سلیمان در مقام حکم دادن بودند که خداوند حکم درست را « هنگامی که حکم میدادند
صفحه 86 از 410
به سلیمان الهام کرد.
چنین استفاده شود که داوود و سلیمان هر کدام حکمی داده بودند، گفتن اینکه ما آن را به سلیمان یاد « یحکمان » دیگر اینکه اگر از
معلوم میشود که سلیمان هنوز حکم نداده بود، در حالی که « ففهمناها سلیمان » دادیم (با توجه به فاء تفریع) لغو میشود، از کلمه
در آغاز آیه حکم دادن به داوود و سلیمان هر دو نسبت داده شده است و این میرساند که داوود هم حکم نداده بود و آن دو
میخواستند حکم بدهند که با الهام الهی به سلیمان، حکم واقعی به دست آمد.
همچنین در دنباله آیه، هم داوود و هم سلیمان هر دو را با هم تأیید میکند و میفرماید: ما به همه آنها حکم و علم دادیم و این با
نقض یا نسخ حکم داوود کاملًا منافات دارد. بنابراین، داوود و سلیمان هر دو یک حکم دادند و آن پس از مشورت با هم و الهام
حکم واقعی از سوي خداوند به سلیمان بود.
خوشبختانه این مطلب در روایتی از امام باقر(ع) به طور واضح و روشن بیان شده است. آن حضرت در تفسیر آیه مورد بحث فرمود:
( داوود و سلیمان حکم ندادند بلکه با یکدیگر مناظره میکردند تا اینکه سلیمان آن را دانست.( 1
در برخی از روایات و سخنان مفسران چنین آمده که وقتی جریان نزد داوود
. 1 - من لا یحضره الفقیه، ج 3 ص 102
(103)
مطرح شد او حکم داد که گوسفندان مال صاحب کشتزار میشود. سلیمان که در آنجا حاضر بود، گفت: بلکه داوري این است که
گوسفندان براي مدتی در اختیار صاحب کشتزار قرار داده میشود و او از منافع آنها استفاده میکند و در این مدّت صاحب
گوسفندان با آبیاري و اصلاح کشتزار، آن را به حالت اول برمیگرداند و کشتزار را تحویل میدهد و گوسفندان خود را تحویل
میگیرد و این با الهام خداوند بود.
ولی این مطلب که داوود و سلیمان هر کدام حکم جداگانهاي دادند با ظاهر آیه سازگاري ندارد و میتوان روایت را اگر از نظر
سند صحیح باشد، حمل بر این کرد که حکم یکی بود و آن ضامن بودن صاحبان گوسفند بود ولی در نحوه اجراي این حکم،
داوود و سلیمان هر کدام شیوه خاصی را بیان کردند.
اینکه بعضیها در توجیه این دو حکم متفاوت آن را ناشی از اجتهاد داوود و سلیمان و یا از باب نسخ حکم داوود به وسیله حکم
سلیمان دانستهاند، با مبانی و موازین اعتقادي سازگار نیست و اساسا با بیانی که ما کردیم معلوم شد که هر دو نفر یک حکم دادهاند
و اختلافی میان آنان نبوده است.
در ادامه آیه مورد بحث اظهار میدارد که ما به داوود و سلیمان حکمت و دانش دادیم سپس اضافه میکند کوهها را در حالی که
تسبیح میگفتند و نیز پرندگان را به تسخیر داوود در آوردیم و ما توانایی آن را داشتیم و کننده این کار بودیم.
توجه کنیم که در آیه گفته شده است که کوهها را در حالی که تسبیح میگفتند همراه با داوود مسخر کردیم، این همراهی به
معناي آن است که داوود و کوهها همزمان و با هم خدا را تسبیح میگفتند، و این شاید اشاره به صداي خوب و تأثیرگذار داوود
دارد که وقتی با آن لحن خاص زبور میخواند و یا خدا را تسبیح میگفت، صداي او حتی در کائنات اثر میکرد و کوهها و
پرندگان در تسبیح گویی با او همراه میشدند.
همراه شدن کوهها و پرندگان با داوود در تسبیح گویی پروردگار، به فرمان خداوند بود و خدا با فرمان تکوینی خود به کوهها و
پرندگان چنین مأموریت داده بود:
( و لقد آتینا داود منّا فضلًا یا جبال اوّبی معه و الطّیر و النّا له الحدید(سبأ/ 10
(104)
صفحه 87 از 410
و ما از سوي خود به داوود فضیلتی دادیم، اي کوهها و اي پرندگان با او همآواز شوید (و تسبیح خدا گویید) و آهن را براي او نرم
کردیم.
تسبیحگویی همه کائنات و پدیدههاي هستی حتی جمادات، حقیقتی است که قرآن بارها از آن خبر داده و در جایی فرموده است
که شما تسبیحگویی آنها را نمیفهمید:
( و ان من شیء الاّ یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم(اسراء/ 44
هیچ چیزي وجود ندارد مگر اینکه به ستایش او (خدا) تسبیح میگوید، ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید.
در این باره در ذیل همین آیه از سوره اسراء توضیحاتی دادیم، مراجعه شود.
در آیه بعدي یکی دیگر از ویژگیهاي داوود را بیان میکند و میفرماید: ما به داوود ساختن زره را یاد دادیم تا در جنگها شما را
حفظ کند، آیا شما سپاسگزار هستید؟
معلوم میشود که تا زمان حضرت داوود، انسان از صنعت زرهسازي آگاهی نداشته است و او بود که براي نخستین بار با ارشاد
خداوند زره ساخت تا انسان در هنگام جنگ به تن کند و از آسیب شمشیر و نیزه و تیر در امان باشد.
شک نیست که ساختن زره زمانی امکانپذیر بود که ذوب آهن و ساختن مفتولهاي نازك امکانپذیر باشد، این است که خداوند
در آیه دیگر تصریح میکند که ما آهن را در دستان داوود نرم کردیم.
( والنّا له الحدید(سبأ/ 10
و آهن را براي او (داوود) نرم کردیم.
به عقیده بعضی، پیامبران پایهگذاران علوم بودهاند، آنها به وسیله ارتباط با عالم غیب، به رازهاي نهفته در طبیعت پیبرده و بشر را
در این زمینهها هم راهنمایی کردهاند. در قرآن کریم اشاراتی در این باره وجود دارد که از جمله آنها آیات مورد بحث است و
اینکه خداوند صنعت زرهبافی به داوود آموخته و آهن را در دست او نرم کرده است. همچنین در آیاتی تصریح شده که خداوند به
وسیله پیامبران چیزهایی
(105)
را که مردم نمیدانستند به آنها آموخته است.
( و یعلمکم الکتاب و الحکمۀ و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون(بقره/ 151
و کتاب و حکمت را به شما یاد میدهد و چیزي را که نمیدانستید به شما یاد میدهد.
82 ) و لسلیمان الریح عاصفۀ تجري بامره...: پس از بیان نعمتها و امکاناتی که خداوند به داوود داده بود، اکنون از نعمتها - آیات ( 81
و تواناییهایی که به سلیمان پسر داوود داده است سخن میگوید.
طبق این آیات، خداوند دو نیروي عظیم موجود در عالم را در اختیار سلیمان قرار داده بود: یکی از آنها باد و دیگري تواناییهاي
خارق العاده شیاطین بود. بادهاي تند و سرکش در اطاعت سلیمان بود و به فرمان او هر چیزي را که میخواست و به هر کجا که
میخواست میبرد. در این آیه خاطرنشان میسازد که تندباد را در اختیار سلیمان قرار دادیم که به فرمان او به سوي سرزمینی که آن
را برکت دادهایم جریان مییافت و اضافه میکند که ما به هر چیزي دانا بودیم.
منظور از این سرزمین، سرزمین شام و فلسطین است که بارها در آیات قرآنی از آن به سرزمین پربرکت یاد شده است.
سلیمان خود در سرزمین شامات و فلسطین بود و هرگاه که اراده میکرد چیزي را به سوي بخشهاي دیگري از زمین بفرستد به وسیله
باد میفرستاد و باد بار دیگر به سوي سرزمین شام برمیگشت و آنچه را که میخواست میآورد. بنابراین نباید از آیه چنین فهمید
که باد فقط در شام و فلسطین در اختیار او بود بلکه منظور این است که باد هر مأموریتی را که سلیمان میداد عملی میکرد و باز به
صفحه 88 از 410
شام و فلسطین جریان مییافت و در خدمت سلیمان قرار میگرفت.
در آیه دیگري از قرآن، درباره سرعت سیر بادي که در تسخیر سلیمان بود گفته شده:
( و لسلیمان الریح غدوّها شهر و رواحها شهر(سبأ/ 12
(106)
و براي سلیمان باد را مسخر کردیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را میپیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را.
یاد شده است و این بدان معنی نیست که همیشه باد « عاصفه = تندباد » درآیه مورد بحث از بادي که در تسخیر سلیمان بود به عنوان
تند میوزید بلکه بسته به موارد لزوم گاهی تند و گاهی ملایم میوزید و لذا طبق آیه دیگري گاهی باد به خواست سلیمان ملایم
میشد:
( فسخّرنا له الریح تجري بامره رخاءا حیث اصاب (ص/ 36
باد را در تسخیر او (سلیمان) قرار دادیم، تا به فرمانش به نرمی حرکت کند و هر جا که او بخواهد برود.
نیروي دیگري که خداوند در اختیار سلیمان قرار داده بود و در این آیات بیان شده است، نیروي شیاطین یا جنّیان است، موجودات
خاصی که تواناییهاي بسیاري دارند و سلیمان از آنها به نفع خود و جامعه استفاده میکرد و در پایان آیه آمده که ما نگهبان آنها
بودیم، یعنی خداوند سلیمان را از شرّ آنان حفظ کرد.
طبق این آیه شیاطین براي سلیمان غواصی میکردند و کارهایی جز آن انجام میدادند و در آیات دیگري در سوره سبأ از برخی
دیگر از کارهایی که شیاطین براي سلیمان انجام میدادند یاد میکند، مانند ساختن معبدها و تمثالها و ظروف بزرگ و دیگهاي
( ثابت (سبأ/ 13
تفصیل جریان داوود و سلیمان و امکاناتی که خداوند در اختیار این پدر و پسر قرار داده بود، در سوره سبأ آمده که انشاءاللّه در
ذیل آن آیات توضیحات لازم داده خواهد شد.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 83 الی 86
اشاره
وَ أَیُّوبَ إِذْ نادي رَبَّهُآ أَنّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَ مُ الرّاحِمینَ ( 83 ) فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکَشَ فْنا ما بِه مِنْ ضُ رٍّ وَ اتَیْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ
رَحْمَۀً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِکْري لِلْعابِدینَ ( 84 ) وَ إِسْماعیلَ وَ إِدْریسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ
(107)
( مِنَ الصّابِرینَ ( 85 ) وَ أَدْخَلْناهُمْ فی رَحْمَتِنآ إِنَّهُمْ مِنَ الصّالِحینَ ( 86
و (به یاد آور) ایوب را هنگامی که پروردگارش را خواند که به من آسیب رسیده است و تو مهربانترین مهربانانی( 83 ) پس دعاي
او را مستجاب کردیم و آسیبی را که به او رسیده بود برطرف ساختیم و خاندانش را به اضافه همانندشان همراه با آنها به او دادیم،
تا رحمتی از سوي ما و تذکري براي عبادتکنندگان باشد( 84 ) و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را (به یاد آور) که همگی از
( شکیبایان بودند( 85 ) و آنان را در رحمت خود وارد کردیم که آنان همانا از صالحان بودند( 86
نکات ادبی
است. « و داوود و سلیمان » عطف بر « و ایوب » -1
صفحه 89 از 410
است و تقدیر با براي تسلیط ندا بر آن است و اگر حرف جرّ مقدر نباشد، طبق قاعده باید باکسره همزه « بأنی » در تقدیر « أنّی » -2
خوانده میشد، چون پس از فعلهایی مانند: قال و نادي، انّ به کسر همزه خوانده میشود.
آسیب. گفته شده این کلمه اگر به ضمّه حرف اول خوانده شود به معناي آسیبهاي بدنی و اگر به فتحه آن خوانده شود « ال ّ ض رّ » -3
به معناي هر نوع آسیبی است، ولی در این آیه به ضمّمه خوانده میشود و شامل آسیبهاي گوناگون بدنی و مالی و خانوادگی است.
بنابراین فرقی که میان این دو تعبیر گفتهاند ناصواب مینماید.
برطرف ساختیم، کشف به معناي ازاله سریع است. « فکشفنا » -4
از باب ذکر الشئ مبهما ثم مفسرا است که دلالت بر تکثیر دارد. « ما به من ضرّ » -5
مفعول لاجله میباشد. « رحمۀ » -6
است که به معناي صاحب تعهد و کفالت میباشد و نام پیامبر و یا بنده صالحی « الکفل » و « ذا » : مرکب از دو واژه « ذاالکفل » -7
است، به شرحی که خواهد آمد.
(108)
تفسیر و توضیح
84 ) و ایّوب اذ نادي ربّه انّی مسّنی الضّر...: به دنبال یادکرد برخی از پیامبران پیشین، در این آیات هم از چند پیامبر دیگر - آیات ( 83
یاد میکند که از جمله آنها ایوب است. او پیامبري از بنی اسرائیل بود که در آغاز ثروت و فرزندان بسیاري داشت، ولی همه آنها را
از دست داد و حتی سلامت جسمانی او هم از میان رفت و سنگینترین بلاها به او رسید، ولی او همچنان سپاسگزار خداوند بود و
بدینگونه از آزمایشی بزرگ و توانفرسا، سرفراز بیرون آمد و صبر او آنچنان بود که به آن مَثَل زده میشود.
در این آیات، به آن بخش از زندگی ایوب اشاره میشود که پس از ابتلا به انواع بلاها، با خداي خود مناجات کرد و اظهار داشت:
خداوندا! به من آسیب رسیده است و تو ارحم الراحمینی. جالب اینکه در این جمله، به طور مستقیم از خداوند حاجت نمیخواهد،
بلکه گرفتاري خود و ارحم الراحمینی خداوند را به زبان میآورد و این نهایت ادب در حاجت خواستن است.
در آیه بعدي خاطر نشان میکند که ما دعاي او را اجابت کردیم و آسیبی را که به او رسیده بود برطرف ساختیم و خاندانش را به
اضافه همانندشان به او دادیم. اضافه میکند که این رحمتی از جانب ما و تذکري براي عبادت کنندگان بود. منظور این است که
آنان بدانند که عنایت خدا شامل حال آنها میشود.
بدینگونه خداوند ثروت و مکنت و سلامت جسمی او را بازگردانید و دوبرابر فرزندانی که او از دست داده بود به او فرزند داد.
بعضیها گمان کردهاند که همان فرزندان مرده را زنده کرد، ولی آیه دلالت صریحی بر آن ندارد و اثبات چنین مطلبی دلیل قاطع
طلب میکند.
مطلب دیگر اینکه در برخی از تفاسیر به پیروي از عهد عتیق گفته شده که ایوب آنچنان مبتلا شد که بدن او عفونت کرد بهگونهاي
که کرمها در بدن او میلولیدند، ولی در روایات اهل بیت چنین مطلبی به شدّت رد شده است و اساسا شایسته نیست که پیامبران از
نظر جسمی وضع نفرت آوري داشته باشند.
(109)
به طور نسبتا مفصلی آمده است، به آنجا رجوع شود. « ص» داستان ایوب در سوره
86 ) و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل...: در این آیه از سه پیامبر دیگر نام میبرد و خاطرنشان میسازد که اسماعیل و - آیات ( 85
ادریس و ذوالکفل را به یاد آورد که همگی از شکیبایان بودند و ما آنها را در رحمت خود داخل کردیم چون آنها از شایستگان
صفحه 90 از 410
بودند.
وجه اشتراك این سه پیامبر که در کنار هم ذکر شدهاند صابر بودن آنهاست که به مناسبت ذکر ایوب در آیه پیشین که مثل اعلا و
نمونه روشن شکیبایی در راه خدا بود، از آنها یاد شده است. البتّه همه پیامبران در راه خدا رنجها دیدهاند و صبر کردهاند، ولی چنین
مینماید که درجه صبر آنها مقاومت بوده است و ایوب از همه شکیباتر بود و پس از وي این سه پیامبر قرار دارند.
نمونهاي از صبر اسماعیل تسلیم شدن او در برابر امر الهی و پدرش ابراهیم بود که باید فرزندش اسماعیل را سرببرد و اسماعیل پس
از آگاهی از این دستور الهی خود را در اختیار پدر گذاشت و هرگز چون و چرایی نکرد.
میباشد در تتبع حکمت و علوم گوناگون و تهذیب نفس رنجهاي بسیار کشید. گفته شده « اخنوخ » ادریس هم که نام اصلی او
است که او براي تصفیه روح خود گاهی چندین روز غذا نمیخورد و نمیخوابید.
بود، در راه عبادت خدا رنج بسیاري کشید. او متعهد شده بود که « عدویا » و یا « ایلیا » یا « الیاس » ذوالکفل نیز که احتمالًا نام اصلی او
همیشه روزه بگیرد و شبها را نیز به عبادت خدا بپردازد و هرگز خشمگین نشود.
این پیامبران به سبب داشتن صبر در راه خدا به مقامی رسیدند که خداوند آنها را از صالحان معرفی میکند و از قرار گرفتن آنها در
رحمت خود خبر میدهد.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 87 الی 88
اشاره
( وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِ بًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادي فِی الظُّلُماتِ أَنْ لاآ إِلهَ إِلاّآ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ ( 87
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ
(110)
( نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ ( 88
و صاحب ماهی (یونس) را [یاد کن]
اشاره هنگامی که خشمناك برفت و پنداشت که هرگز بر او تنگ نمیگیریم، پس در تاریکیها ندا سر داد که معبودي جز تو نیست،
تو منزهی، همانا من از ستمکاران بودم( 87 ) پس ما او را اجابت کردیم و او را از اندوه نجات دادیم و این چنین مؤمنان را نجات
( میدهیم( 88
نکات ادبی
به معناي ماهی است، جمع آن نینان است مانند حوت و حیتان. منظور از ذوالنون، یونس است که « نون » ، صاحب ماهی « ذا النون » -1
در شکم ماهی قرار گرفت.
از باب مفاعله است، اشاره به اینکه او از قوم خود خشمناك بود و قوم او هم از وي خشمگین بودند، شاید هم مفاعله « مغاضبا » -2
در اینجا براي مبالغه باشد.
مخفف از ثقیله است و اسم آن ضمیر شأن محذوف است. « أن لن » در « أن » -3
به معناي تقدیر و حکم کردن « قدر » و میتوان آن را از « فقدر علیه رزقه » : به معناي ضیق و تنگی است مانند « قدر » از « نقدر » -4
گرفت، ولی نمیتوان آن را به معناي قدرت گرفت، چون معناي مناسبی نخواهد داشت.
صفحه 91 از 410
نجات میدهیم، میرهانیم. این کلمه در بعضی از مصاحف با دو نون و در بعضی با یک نون نوشته شده که مربوط به « ننجی » -5
رسم الخط است و تأثیر در معنا ندارد.
تفسیر و توضیح
88 ) و ذا النون اذ ذهب مغاضبا...: در ردیف برخی از پیامبرانی که از آنان یاد شد، اینک از یونس بن متی یاد میکند و - آیات ( 87
یاد میکند، اشاره به اینکه او صاحب و رفیق « ذوالنون » مختصري از داستان عجیب او را میآورد. در این آیه از یونس به عنوان
ماهی بوده چون مدتی در شکم ماهی ماند.
درباره یونس و دعوت او و عکس العمل قومش در آیات متعددي سخن گفته شده
(111)
از جمله در سوره یونس آیه 98 و سوره صافّات آیه 139 ، در آیات مورد بحث اشاره به جریان رفتن یونس از میان قوم خود میکند
که به عنوان اعتراض به قومش که دعوت او را نمیپذیرفتند، خشمگینانه آنان را ترك کرد و به حال خودشان واگذاشت و این
اقدام بدون کسب اجازه از جانب خداوند بود و یک نوع ترك اولی بود که از وي سرزد.
یونس از قوم خود جدا شد تا به جاي دیگري برود، او گمان میکرد که خداوند به خاطر این کار او را در تنگنا قرار نخواهد داد و
بر او سخت نخواهد گرفت. در واقع او کار خود را در این مرحله گناه نمیدانست، اما خداوند به خاطر همین کار و رها کردن
مسئولیت، او را تنبیه و تأدیب کرد، به این صورت که او سوار کشتی شد و به خاطر سنگین بودن کشتی او را به قید قرعه به دریا
انداختند که ناگهان نهنگی او را بلعید.
وقتی یونس در شکم آن ماهی بزرگ قرار گرفت، به خود آمد و از کرده خویش پشیمان شد و در آن تاریکی محض خدا را ندا
داد و لب به توحید و تنزیه خداوند گشود و خود را ستمکار دانست.
ستمکاري فقط این نیست که انسان مرتکب جرم و گناهی شود، بلکه مردان خدا و اولیاء اللّه وقتی دیدند آنچنان که شایسته مقام
الهی است نتوانستهاند کاري انجام دهند و طاعتی به جاي آورند، خود را ستمکار میدانند و این نوعی عذر تقصیر است.
به هر حال، وقتی یونس در آن تاریکی با خداي خود راز و نیاز کرد، خداوند او را مورد عنایت قرار داد و او را اجابت کرد و از
اندوهی که به او رسیده بود نجاتش داد و از شکم ماهی بیرون آورد. البتّه خداوند نمیخواست او را کیفر بدهد بلکه میخواست او
را تأدیب کند و چنین هم شد و او به تقصیر خود اعتراف کرد و به تسبیح گویی خداوند پرداخت.
در آیه دیگر آمده است که اگر او در شکم ماهی تسبیح خدا نمیگفت، براي همیشه در آنجا میماند:
(144- فلولا انه کان من المسبّحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون(صافات/ 143
(112)
پس اگر او (یونس) از تسبیح گویان نبود، تا روزي که مردمان برانگیخته شوند در شکم آن میماند.
در آیه مورد بحث چنین آمده که یونس در آن ظلمات خدا را ندا داد. ظلمات جمع است و اشاره به تاریکی میان تاریکی دارد.
گفته شده که منظور این است که او میان چندین تاریکی قرار گرفته بود؛ تاریکی شب، تاریکی قعر دریا و تاریکی شکم ماهی.
در این آیات خداوند پس از بیان اینکه ما یونس را از آن اندوه نجات دادیم، اضافه میکند: و بدینسان ما مؤمنان را نجات
میدهیم.
این یکی از سنتهاي الهی حاکم بر تاریخ بشري است که خداوند همواره مؤمنان را که در راه او گام بردارند و همواره به یاد او
باشند، یاري میکند و از تنگناها نجات میدهد و در کار آنان گشایشی به وجود میآورد. این حقیقت در آیات دیگري نیز مورد
صفحه 92 از 410
تأکید قرار گرفته است.
( و من یتق اللّه یجعل له مخرجا(طلاق/ 2
و هر کس از خدا پروا کند، براي او گشایشی قرار میدهد.
( و کان حقا علینا نصر المؤمنین(روم/ 47
و یاري رسانیدن بر مؤمنان حقی بر عهده ماست.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 89 الی 91
اشاره
وَ زَکَرِیّآ إِذْ نادي رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنی فَرْدًا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثینَ ( 89 ) فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ یَحْیی وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُآ إِنَّهُمْ کانُوا
یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ یَدْعُونَنا رَغَبًا وَ رَهَبًا وَ کانُوا لَنا خاشِعینَ ( 90 ) وَ الَّتیآ أَحْ َ ص نَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَهآ
( ایَۀً لِلْعالَمینَ ( 91
و زکریا را (یاد کن) هنگامی که پروردگارش را ندا کرد کهاي پروردگار من، مرا تنها مگذار در حالی که تو بهترین وارثان
هستی( 89 ) پس او را اجابت کردیم و یحیی را به او بخشیدیم و همسر او را برایش شایسته کردیم، اینان همواره در
(113)
کارهاي نیکو میشتافتند و ما را از روي رغبت و بیم میخواندند، و همواره براي ما فروتن بودند( 90 ) و آن زن را (یاد کن) که
( شرمگاه خود را حفظ کرد، پس ما در او از روح خود دمیدیم و او و پسرش را نشانهاي براي جهانیان قرار دادیم( 91
نکات ادبی
منصوب است به فعل مقدر: و اذکر زکریا. « و زکریا » -1
شایسته گردانیدیم. منظور از آن در اینجا شایستگی همسر زکریا براي زاییدن است که در حال پیري این شایستگی را « اصلحنا » -2
یافت.
براي استمرار است، یعنی آنها همواره این کار را میکردند. « کانوا لنا خاشعین » و « کانوا یسارعون » در « کانوا » -3
از باب مفاعله و براي مبالغه در شتاب است. « یسارعون » -4
از روي رغبت و بیم. این دو کلمه که میانشان طباق وجود دارد منصوبند یا به جهت مفعول له بودن و یا به جهت « رغبا و رهبا » -5
.« راغبین و راهبین » : حال بودن به تقدیر
شرمگاه و عضو تناسلی خود را نگهداشت، کنایه از پاکدامنی و عفت مریم است. « احصنت فرجها » -6
تفسیر و توضیح
90 ) و زکریا اذ نادي ربه رب لاتذرنی فردا...: یکی دیگر از هفده پیامبري که در این سوره از آنان یاد شده، زکریاست - آیات ( 89
که در ردیف ایوب و یونس ذکر شده است و هر سه خدا را ندا دادند و اظهار حاجت کردند.
زکریا و همسرش به مرحله پیري رسیده بودند و فرزندي از آنان به دنیا نیامده بود. زکریا در همان حالت پیري که آرزوي فرزند
داشت خدا را ندا داد و گفت: خدایا! مرا
صفحه 93 از 410
(114)
تنها مگذار، گویا کسی که فرزندي ندارد که او را کمک کند و از او ارث برد، تنهاست. زکریا پس از این درخواست خدا را با نام
یاد کرد و گفت: خدایا! تو بهترین وارثان هستی. « خیر الوارثین »
متناسب با درخواست اوست که از خدا خواهان فرزندي بود که وارث او باشد و به همین مناسبت « خیر الوارثین » توسل زکریا به اسم
خدا را بهترین وارثان خواند چون خداوند وارث همه عالم و آدم است و همه چیز از میان میرود، ولی خداوند باقی است. چند آیه
پیش دیدیم که یونس هم خدا را با اسمی که مناسب با درخواست او بود خواند. او میخواست خداوند از سر رحمت از تقصیر او
خواند. « ارحم الراحمین » بگذرد و او را از شکم ماهی نجات دهد ولذا خدا را با اسم
به نظر میرسد که یکی از آداب حاجت خواستن از خداوند، توسل به اسمی از اسماء اللّه است که مفهوم آن متناسب با درخواست
و « یا شافی » و وقتی شفاي درد میخواهد با اسم « یا رزّاق » مورد نظر باشد، مثلًا وقتی کسی از خدا روزي میخواهد خدا را با اسم
و وقتی غلبه بر دشمن « یا فتّاح » و وقتی گشایش کار خود را بخواهد با اسم « یا حفیظ » وقتی محافظت از خطرات بخواهد با اسم
بخواند و مانند آنها. « یا غیاث المستغیثین » و « یا مغیث » و وقتی بخواهد به خدا پناهنده شود با اسم « یا قهار » بخواهد با اسم
به هر حال، وقتی زکریا از خداوند درخواست فرزند کرد، خداوند دعاي او را مستجاب کرد، به طوري که در آیه مورد بحث
میفرماید: ما او را اجابت کردیم و یحیی را به او بخشیدیم و همسرش را شایستگی دادیم. منظور از شایستگی یافتن همسر زکریا این
است که با اینکه او زنی پیر بود و طبق موازین طبیعی نمیتوانست فرزندي بزاید، خداوند با عنایت خاص خود در او این استعداد را
فراهم کرد و او یحیی را به دنیا آورد. البتّه ممکن است خداوند شایستگیهاي دیگري هم به او داده باشد.
در پایان آیه میفرماید: آنان به انجام کارهاي نیکو شتاب میکردند و ما را از روي
(115)
رغبت و ترس و بیم و امید میخواندند و در برابر ما فروتن و فرمانبردار بودند.
ظاهر آیه این است که این سه صفت پسندیده یعنی شتاب در خیرات و خواندن خدا از روي بیم و امید و خشوع در برابر خدا،
مربوط به زکریا و همسرش و یحیی است. بعضی از مفسران گفتهاند که این جملات مربوط به همه پیامبرانی است که در این سوره
از آنها یاد شده است که عبارتند از: موسی و هارون و ابراهیم و لوط و اسحاق و یعقوب و نوح و داود و سلیمان و ایوب و اسماعیل
و ادریس و ذوالکفل و یونس (ذوالنون) و زکریا و یحیی. ولی این سخن با ظاهر آیه چندان تناسبی ندارد بهخصوص اینکه هنوز
ذکر اولیاء اللّه و پیامبران تمام نشده و در آیه بعدي از مریم و عیسی هم یاد میکند.
یعنی خواندن خدا از روي رغبت و بیم، چنین استفاده میشود که بهترین نوع عبادت خداوند، عبادت از روي « رغبا و رهبا » از تعبیر
رغبت و عشق و علاقه همراه با نوعی ترس و بیم از مقام رفیع خداوند است، بنابراین، عبادت از روي کراهت و فقط براي انجام
تکلیف و نیز عبادتی که در آن عظمت و مقام ربّ در نظر گرفته نشود ارزش معنوي چندانی ندارد.
آیه ( 91 ) والتی احصنت فرجها فنفخنا فیها من روحنا...: پس از یاد کرد از شانزده نفر از پیامبران گذشته، از مریم و پسرش عیسی یاد
میکند و میفرماید: و یاد کن آن زن را که دامن عفت خود را حفظ کرد و ما از روح خود در وي دمیدیم و او و پسرش را نشانهاي
براي جهانیان قرار دادیم.
مریم دختر عمران زنی پاکدامن و پارسا بود که با اراده خداوند و بر خلاف تمام قوانین طبیعی بدون تماس با مردي حامله شد و
عیسی را به دنیا آورد. در این آیه خداوند از حاملگی مریم چنین یاد میکند که ما از روح خود در وي دمیدیم. قرآن کریم در
را به کار میبرد. یک نمونه آن « دمیدن در وي » مواردي که موجود زندهاي به طور غیر متعارف و غیر طبیعی پدید میآید، تعبیر
تولد عیسی است که در این آیه و چند آیه دیگر از آن به همین تعبیر یاد کرده و نمونه دیگر آن آفریده شدن آدم از خاك
صفحه 94 از 410
(116)
است که میفرماید:
( ثم سواه و نفخ فیه من روحه(سجده/ 9
سپس اندام او (آدم) را درست کرد و از روح خود در وي دمید.
همچنین نمونه دیگر آن کار حضرت عیسی بود که از خاك شکل پرندهاي را میساخت و به اذن خداوند در آن میدمید و آن
زنده میشد:
( و اذ تخلق من الطین کهیئۀ الطیر باذنه فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنی(مائده/ 110
و آنگاه که به فرمان من از گل شکل پرندهاي میساختی و در آن میدمیدي پس به فرمان من پرندهاي میشد.
در دو مورد اول یعنی تولد عیسی و آفرینش آدم، خداوند بدون واسطه در آنها دمیده و در مورد سوم دمیدن به وسیله عیسی انجام
شده، ولی او نیز از جانب خدا و به فرمان او این کار را کرده است، با این تفاوت که درباره عیسی و آدم تعبیر چنین است که از
روح خدا در آنها دمیده شده، ولی در دمیدن عیسی در آن پرنده صحبت از دمیدن از روح خدا نیست و این شاید به خاطر تشریف
آدم و عیسی است.
به نظر میرسد که منظور از دمیدن در این موارد اعمال اراده تکوینی خداوند و تصرف در کائنات از طریق غیرطبیعی است و
میتوان گفت که دمیدن اسرافیل در صور که در قیامت انجام خواهد شد نیز از همین قبیل است. او دوبار در صور خود خواهد
دمید، بار اول همه موجودات بیهوش خواهند افتاد و بار دوم انسانها زنده خواهند شد و به محشر خواهند آمد.
در آیه مورد بحث پس از بیان پاکدامنی مریم و دمیدن روح خدا در او، اضافه میکند که ما مریم و پسرش عیسی را نشانهاي براي
مفرد آورده « آیه » جهانیان قرار دادیم. بهراستی هم تولد عیسی از مریم باکره معجزهاي شگفت آور براي جهانیان بود. اینکه کلمه
شده، براي آن است که مریم و عیسی هر کدام همراه با دیگري این معجزه را داشتند و در واقع مکمل یکدیگر بودند و لذا یک
معجزه معرفی شدهاند.
مطلب دیگر اینکه ذکر داستان تولد شگفتانگیز عیسی پس از داستان زکریا به
(117)
خاطر مشابهتی است که میان این دو وجود دارد، در داستان زکریا با اراده خداوند زن پیر او حامله شد و در داستان مریم او بدون
تماس با جنس مرد آبستن شد و هر دو خارق العادهاي شبیه هم بودند.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 92 الی 96
اشاره
إِنَّ هذِهآ أُمَّتُکُمْ أُمَّۀً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ( 92 ) وَ تَقَطَّعُوآا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنا راجِعُونَ ( 93 ) فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ وَ
هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِه وَ إِنّا لَهُ کاتِبُونَ ( 94 ) وَ حَرامٌ عَلی قَرْیَۀٍ أَهْلَکْناهآ أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ ( 95 ) حَتّیآ إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ
( وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ ( 96
همانا این امت شماست، امتی یگانه و من پروردگار شما هستم پس مرا پرستش کنید( 92 ) و آنان امر (دین) خود را در میان خود
پاره پاره کردند، همگی به سوي ما بازخواهند گشت( 93 ) پس هر کس از کارهاي شایسته انجام دهد در حالی که ایمان دارد،
تلاش او با ناسپاسی روبرو نخواهد شد و ما ثبت کننده (کار) او هستیم( 94 ) و بر مردم هر آبادي که ما آنان را هلاك کردیم حرام
صفحه 95 از 410
( است که بازگردند( 95 ) تا آنگاه که یأجوج و مأجوج رها شوند و آنان از هر تپّهاي بشتابند( 96
نکات ادبی
به معناي گروهی است که با هدف خاصی تشکیل شده است. « امۀ » . میباشد « امتکم » یا حال از « هذه » بدل از « امّۀ واحدة » -1
بوده، یاء آن به خاطر فواصل آیات حذف شده است. « فاعبدونی » در اصل « فاعبدون » -2
قطعه قطعه کردند. « تقطّعوا » -3
داراي تنوین عوض از مضاف الیه است: کلّهم. « کلّ » -4
(118)
به معناي پوشاندن است، به کافر هم از آنجهت « کفر » ناسپاسی، قدرنشناسی، انکار عمل و تضییع پاداش. در اصل از « کفران » -5
کافر گفته میشود که حق را میپوشاند.
و ما منعک الاّ » زائده و براي مبالغه است. زاید بودن لا در چند مورد دیگر از قرآن هم گفته شده مانند « لایرجعون » در « لا » -6
را در اول آیه به معناي معمولی خود بگیریم، ولی اگر « حرام » این فرض در صورتی است که کلمه « لا الی اهلهم یرجعون » و « تسجد
زایده نخواهد بود. بودن حرام به معناي الزام که شامل هم واجب و هم « لا» را به معناي الزام بگیریم چنانکه بعضیها گفتهاند « حرام »
( حرام میشود، در این آیه متصوّر است: قل تعالوا اتل ما حرّم ربکم علیکم الاّ تشرکوا و بالوالدین احسانا(انعام/ 151
اضافه میکنیم که اگر حرام به معناي معمولی خود باشد در اینجا مفهوم حکم تکلیفی ندارد بلکه به معناي ممتنع است مانند: ان اللّه
.( حرمهما علی الکافرین (اعراف/ 50
آمده است و با فقط براي ربط جمله « حتی » یا براي غایت است، یعنی حکم آیه قبلی تا تحقّق مطلبی است که بعد از « حتی » -7
محدود به زمان خاصی نخواهد بود. « حتی » مستأنفه به جمله قبلی است که در این صورت معناي غایت نخواهد داشت و جمله قبل از
قومی سرکش بودند که ذوالقرنین آنها را با زدن سدي مهار کرد. در اینباره در تفسیر آیه 94 سوره کهف ،« یأجوج و مأجوج » 8
توضیحات لازم داده شد و ما آنها را قابل انطباق با قوم مغول دانستیم.
جاي بلند، تپه. « حَدَب » 9
به سرعت میآیند، میشتابند. « ینسلون » 10
تفسیر و توضیح
آیات ( 92 93 ) انّ هذه امّتکم امّۀ واحدة...: در آیات پیش، از هفده تن از پیامبران به اضافه مریم یاد شد و اینک نتیجهگیري
میشود که این همان امت شماست که امتی
(119)
یگانه است و من پروردگار شمایم پس مرا پرستش کنید، یعنی دین اسلام که توسط پیامبراسلام (ص) ابلاغ شده همان دین واحدي
است که خداوند آن را به وسیله پیامبران به مردم ابلاغ کرده است. بنابراین، دین خدا یکی است و خط فکري پیامبران الهی به دنبال
یک مقصد است، اگرچه هر پیامبري در هر زمانی مطابق با وضع موجود پیامرسانی کرده است.
در آیه بعدي اضافه میکند که این مردم هستند که کار دینشان را در میان خود پاره پاره کردند و دچار اختلافها و تفرقهها شدند،
یعنی دین خدا یکی است و این مردم و پیروان پیامبران بودند که در دین اختلاف کردند و فرقه فرقه شدند و دلخوش باورهاي غلط
خود شدند و در نتیجه از حقیقت بازماندند. نظیر:
صفحه 96 از 410
( و انّ هذه امّتکم امّۀ واحدة وانا ربّکم فاتّقون فتقطّعوا امرهم بینهم زبرا کلّ حزب بمالدیهم فرحون (مؤمنون / 52 53
و همانا این امت شماست، امتی یگانه و من پروردگار شمایم پس، از من پروا کنید، ولی آنان امر (دین) خود را در میانشان پاره پاره
کردند و گروههایی شدند که هر گروهی به آنچه نزدشان است دلخوشند.
پس از بیان چند دستگی مردم در امر دینشان، در آیات بعدي سرانجام کار آنان را روشن میسازد و درباره آن گروه که ایمان
درستی داشته باشند و اعمال صالحه انجام دهند، اظهار میدارد که تلاش آنان با ناسپاسی روبرو نخواهد شد، یعنی عمل آنها ضایع
نخواهد شد و به آنان پاداش داده خواهد شد. این مطلب در آیات دیگر قرآنی هم آمده است مانند:
( انّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات انّا لانضیع اجر من احسن عملا (کهف / 3
همانا کسانی که ایمان آوردند و کارهاي شایسته کردند، ما مزد کسی را که کار نیکو کرده، تباه نمیکنیم.
در دنباله آیه مورد بحث، جهت دادن اطمینان به مؤمنان که اعمال آنها ضایع نخواهد شد، اظهار میدارد که ما عمل آنها را
مینویسیم، یعنی هر کار خیري از هر
(120)
کسی سر بزند در دفتر خاصی ثبت میشود.
در این آیه و چند آیه دیگر، نوشتن و ثبت اعمال مردم مستقیماً به خدا نسبت داده شده، ولی طبق بعضی از آیات، این کار را
فرشتگان خدا انجام میدهند:
( بلی و رسلنا لدیهم یکتبون (زخرف / 80
آري و فرستادگان ما نزد آنها مینویسند.
( وانّ علیکم لحافظین کراما کاتبین (انفطار / 11
و همانا براي شما نگهبانانی است بزرگوار که نویسندگان (اعمال شما) هستند.
بدون شک، نوشتن و ثبت اعمال مانند قبض روح انسان و هرکار دیگري که در عالم انجام میگیرد به واسطه فرشتگان الهی
صورت میپذیرد، ولی در عین حال این کار خداست و میتوان آن را هم به خدا و هم به فرشتگان نسبت داد، مانند نسبت دادن
جنگ به حاکم یک کشور و به سربازان او که فرقی نمیکند.
آیات ( 96 97 ) وحرام علی قریۀ اهلکناها انهم لایرجعون...: سخن از قطعه قطعه شدن دین خدا و اختلاف و پراکندگی در امر دین
بود، درباره آن گروه که راه درست رفتند، گفته شد که خداوند عمل آنان را ضایع نخواهد کرد و اینک درباره گروههایی که به
راه باطل رفتند و مستحق عذاب و هلاك شدند، اظهار میدارد: مردمی که ما آنها را هلاك کردیم حرام است که بار دیگر به دنیا
در اینجا حکم تکلیفی نیست و حرام به معناي امتناع است یعنی آنها نخواهند توانست که برگردند و این « حرام » برگردند. منظور از
امکان به آنها داده نخواهد شد.
شاید این سخن اشاره به آرزوي برخی از کافران است که پس از مرگ و هلاك شدن آرزو میکنند که به دنیا برگردند و کارهاي
شایسته انجام دهند.
( ولوتري اذ المجرمون ناکسوا رؤسهم عند ربّهم ربّنا ابصرنا وسمعنا فارجعنا نعمل صالحا انا موقنون (سجده / 12
و اگر بینی آنگاه که این گنهکاران سرهاي خود را نزد پروردگارشان در پیش انداختهاند (و میگویند:) خدایا! دیدیم و شنیدیم، ما
را برگردان تا کاري شایسته کنیم
(121)
که ما اهل یقین هستیم.
صفحه 97 از 410
بدون شک دنیا تنها جاي تکلیف و تنها محلی است که انسان میتواند کار شایسته انجام دهد و چون دست او از دنیا کوتاه شد
دیگر از عالم تکلیف به عالم شهود منتقل شده و در آن عالم همه چیز را بالعیان میفهمد، اما دیگر امکان تدارك و جبران گذشته
وجود ندارد مگر اینکه دوباره به دنیا برگردد و برگشت به دنیا هم امکانناپذیر است.
اشراط » در آیه بعد، به یکی از حوادثی که در آستانه برپایی قیامت اتفاق خواهد افتاد اشاره میکند. این حوادث را اصطلاحاً
و یا علامتهاي رستاخیز میگویند. « الساعۀ
حادثهاي که در این آیه به آن اشاره شده، گشوده شدن قوم یأجوج و مأجوج است که از هر سوي میشتابند. بعضیها گمان کردهاند
که منظور آیه، گشوده شدن سدّي است که ذوالقرنین براي مهار کردن یأجوج و مأجوج ساخت و داستان آن در سوره کهف نقل
شده است، ولی در این آیه هیچ اشارهاي به آن سدّ نشده، بلکه از گشوده شدن خود این قوم سخن به میان آمده است.
بنابراین نباید تصور کرد که قوم یأجوج و مأجوج که در زمان ذوالقرنین در پشت یک سدّ آهنی مهار شدند، تا قیامت در آنجا
محصورند و در آستانه قیامت آن سدّ میشکند و آنان رها میشوند؛ زیرا که اکنون همه جاي کره زمین شناخته شده و ما جایی را
سراغ نداریم که جمعیت انبوهی در پشت یک سدّ آهنی محصور باشند و نتوانند از آن خارج شوند. به خصوص اینکه طبق تحقیقی
که در تفسیر آیات مربوط به یأجوج و مأجوج در سوره کهف به عمل آوردیم، ظاهراً منظور از یأجوج و مأجوج قوم مغول هستند و
ما میبینیم که آنها در سرزمین اصلی خود مغولستان آزادانه زندگی میکنند.
به نظر میرسد که منظور آیه این است که در آستانه برپایی قیامت قوم یأجوج و مأجوج قدرت مییابند و جمعیت انبوهی میشوند
و به همه جا حمله میکنند نظیر آنچه در حمله مغول در قرن هفتم به وقوع پیوست و البتّه این بار شدّت بیشتري خواهد داشت.
(122)
در اول این آیه به چه چیزي دلالت دارد؟ گفته شده که آن « حتّی » مطلبی که ذکر آن در اینجا ضروري است این است که کلمه
دلالت بر غایت میکند یعنی مطلب قبل از آن که همان ممنوع بودن بازگشت کافران به دنیاست، تا گشوده شدن یأجوج و مأجوج
ادامه خواهد داشت و چون با این حادثه قیامت شروع میشود، در واقع کافران هیچ وقت به دنیا باز نخواهند گشت و این از باب
تعلیق به محال است.
ما تصور میکنیم که این سخن نمیتواند استوار باشد چون از آیه فهمیده میشود که گشوده شدن یأجوج و مأجوج از علامتهاي
بنابراین پس « واقترب الوعد الحق = و وعده حق نزدیک میشود » : نزدیک شدن قیامت است به خصوص اینکه در آیه بعد میفرماید
از گشوده شدن این قوم، مدتی هرچند اندك تا روز قیامت باقی خواهد ماند و اگر چنین باشد، باید کافران در آن مدت بتوانند به
دنیا برگردند و خود را اصلاح کنند و این برخلاف مسلمات است.
را در آغاز آیه براي غایت نگیریم بلکه تنها براي ربط این آیه با آیه قبلی بدانیم، مانند: « حتی » بنابراین، باید
( وزلزلوا حتی یقول الرسول والذین امنوا معه متی نصراللّه (بقره / 214
و تکانها خوردند تا آنجا که پیامبر و کسانی که همراه او ایمان آورده بودند گفتند: پس یاري خدا کی فرا میرسد؟
در این آیه تکان خوردن و اضطراب شدید آن قوم پس از گفتن این سخن که یاري خدا کی فرا میرسد، نیز ادامه داشت و چنین
در این آیه براي غایت نیست و فقط براي ربط است. « حتی » نبود که با گفتن این سخن اضطراب آنها تمام شود. بنابراین بدون شک
در آیه مورد بحث نیز میتواند چنین باشد.
[ [سورة انبیاء ( 21 ): الآیات 99 الی 100
اشاره
صفحه 98 از 410
وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شاخِصَۀٌ أَبْصارُ الَّذینَ کَفَرُوا یا وَیْلَنا قَدْ کُنّا فی غَفْلَۀٍ مِنْ هذا بَلْ کُنّا ظالِمینَ ( 97 ) إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ
دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ ( 98 ) لَوْ کانَ هآؤُلاآءِ الِهَۀً ما وَرَدُوها وَ
(123)
( کُلٌّ فیها خالِدُونَ ( 99 ) لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَ هُمْ فیها لا یَسْمَعُونَ ( 100
و آن وعده حق نزدیک شود و ناگهان دیدگان کسانی که کافر شدند، خیره گردد، واي بر ما که ما از این در غفلت بودیم بلکه ما
ستمکاران بودیم ( 97 ) بهدرستی که شما و آنچه جز خدا میپرستیدید آتشگیره جهنمید، شما به آن وارد خواهید شد ( 98 ) اگر اینها
خدایان بودند به آن وارد نمیشدند، در حالی که همگی در آن جاویدانند ( 99 ) براي آنان در آنجا فریادي است و در آنجا
( نمیشنوند ( 100
نکات ادبی
صفت و موصوف. « الوعد الحق » 1
ضمیر قصه است که جمله بعدي آن را تفسیر میکند. « هی » 2
است که به معناي خارج شدن آمده است، وقتی کسی به دقت به چیزي خیره میشود، « شخص » خیره، اصل آن از « شاخصۀ » 3
گویا که چشم او از حدقه خارج شده است.
مقول قول است و تقدیر آن چنین است: قالوا یاویلنا. « یاویلنا » 4
یا براي تغلیب غیر اولی العقل بر اولی العقل است و در این صورت شامل همه معبودهاي باطل میشود چه « ماتعبدون » در « ما » 5
بتها و چه اشخاص و یا براي غیر اولی العقل است که در این صورت فقط شامل بتها میشود.
و به هیزمی که در آتش « حطب » آتشگیرانه، هیزمی که در آتش است. در لغت عربی به هیزمی که هنوز آتش نگرفته « حصب » 6
گفته میشود. « حصب » میسوزد
گفته میشود. « شهیق » ابتداي نعره و فریاد و به انتهاي آن « زفیر » 7
تفسیر و توضیح
آیه ( 97 ) واقترب الوعد الحق فاذا هی شاخصۀ...: در آیه پیش یکی از علامتهاي قیامت و اشراط ساعۀ ذکر شد و آن گشوده شدن و
سرازیر شدن قوم یأجوج و مأجوج
(124)
بود و اینک میفرماید: وعده حق نزدیک شود پس ناگهان دیدگان کافران خیره گردد.
در قرآن کریم در آیات متعددي خداوند، آمدن روز قیامت را وعده داده و همچنین مؤمنان را به بهشت و کافران را به جهنم وعده
داده است:
( کما بدأنا اول خلق نعیده وعدا علینا انا کنا فاعلین (انبیاء / 104
همانگونه که آفرینش نخست را آغاز کردیم آن را باز میگردانیم، وعدهاي که بر عهده ماست و ما انجام دهندهایم.
( وعداللّه المنافقین والمنافقات والکفار نار جهنم (توبه / 68
خداوند به مردان و زنان منافق و کافران آتش جهنم را وعده کرده است.
( وعداللّه المؤمنین والمؤمنات جنات تجري من تحتها الانهار (توبه / 72
صفحه 99 از 410
خداوند به مردان و زنان مؤمن بهشتهایی را وعده داده که از زیر آنها نهرها جاري است.
بنابراین قیامت همان وعده حق خداوند است که چون تحقق یابد چشمان کافران خیره شود و به خود آیند و از راه تأثر و حسرت
میگویند: واي بر ما که ما از این حقیقت بزرگ در غفلت به سر میبردیم، سپس به یادشان میافتد که پیامبران از چنین روزي خبر
دادند، ولی ما نپذیرفتیم و لذا میگویند: بلکه ما ستمگر بودیم، یعنی با ردّ سخنان پیامبران، هم به آنها و هم به خویش ستم کردیم.
به صورتهاي گوناگونی در قرآن نقل شده است، از جمله: « واي بر ما » اظهار پشیمانی کافران در قیامت و گفتن
( قالوا یاویلنا من بعثنا من مرقدنا هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون (یس/ 52
میگویند: واي بر ما چه کسی ما را از قبرمان برانگیخت، این همان است که خدا وعده داده بود و پیامبران راست گفتند.
( وقالوا یاویلنا هذا یوم الدین (صافات / 20
و گفتند: واي بر ما، این همان روز جزاست.
آیات ( 98 100 ) انّکم و ماتعبدون حصب جهنم...: در همان حال که قیامت بر پا شد
(125)
و کافران زیانکاري خود را مشاهده کردند، به آنها خطاب میرسد که شما و آنچه جز خدا پرستیدید، آتشگیره جهنم هستید و شما
به آن وارد خواهید شد، سپس به آنها گفته میشود: اگر این معبودهاي باطل به راستی خدایان واقعی بودند وارد آتش نمیشدند
در حالی که همگی، هم اینها و هم پیروانشان در آتش جاویدانند و کافران را در جهنم فریاد و نعرهاي است و آنان هرگز
نمیشنوند.
نعره کافران از شدّت عذاب است و در آنجا هیچ سخن خوشحال کنندهاي نمیشنوند. فریاد زدن کافران در جهنم از شدّت ناراحتی،
در آیات متعددي منعکس شده است، از جمله:
( واذا القوا فیها مکانا ضیقا مقرنین دعوا هنالک ثبورا لاتدعوا الیوم ثبورا واحدا و ادعوا ثبورا کثیرا (فرقان / 13 14
و چون آنان را که با زنجیر به هم بسته شدهاند در جایی تنگ از آن آتش بیفکنند، در آنجا فریاد واویلا کشند. امروز نه یک بار
بلکه بسی واویلا بکشید.
( فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر وشهیق (هود / 106
و اما کسانی که بدبخت شدند در آتشند، آنان را در آنجا داد و فریادي است.
اینکه در آیات مورد بحث خطاب به کافران گفته شد که شما و هر چه جز خدا میپرستید آتشگیره جهنم هستید، منظور از
معبودهاي باطل موجودات بیجان چون بتها و نیز افرادي است که به پرستیده شدن خود راضی بودند مانند فرعون و نمرود، و شامل
کسانی که مورد پرستش واقع شدهاند و خودشان از آن بیزار بودند، نمیشود مانند عیسی و عزیر و فرشتگان که معبود برخی از
مردم شدهاند.
این افراد تخصصا از شمول این آیه خارجند، ولی در عین حال براي اینکه کسانی گمان نکنند آیه شامل آنان هم میشود، در آیه
بعدي درباره کسانی که خداوند به آنها وعده نیکو داده گفته شده است که آنان از جهنم بدورند.
در سیره پیامبر (ص) آمده است که وقتی این آیات نازل شد، ابن زبعري نزد پیامبر آمد و به عنوان مچگیري گفت: شما میگویید
هر چه جز خداي تو پرستیده شود در
(126)
آتش جهنم است در حالی که عیسی و عزیر و مریم هم پرستیده شدهاند، آیا آنها هم در آتشند؟ در این حال آیه بعدي نازل شد و
معلوم گردید که نیکان از آتش بدورند.
صفحه 100 از 410
مطلب دیگري که در اینجا تذکر میدهیم این است که انداختن موجودات بیجان مانند بتها به آتش جهنم، براي آن است که
پرستندگان آنها از دیدن آنها در آتش بیشتر ناراحت و معذب شوند و این نوعی تشدید عذاب براي آنهاست. و گرنه موجود
بیجان حسّ ندارد تا سوزش آتش را درك کند و ناراحت شود.