گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
[سورة حج ( 22 ): الآیات 1 الی 4




اشاره
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یآ أَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَۀَ السّاعَۀِ شَیْءٌ عَظیمٌ ( 1 ) یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَۀٍ عَمّآ أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ
کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَي النّاسَ سُکاري وَ ما هُمْ بِسُکاري وَ لکِنَّ عَذابَ اللّهِ شَدیدٌ ( 2 ) وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ
( وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَریدٍ ( 3 ) کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ ( 4
به نام خداوند بخشاینده و بخشایشگر، اي مردم، از پروردگارتان پروا کنید که زلزله قیامت چیزي است بزرگ ( 1) روزي که آن را
ببینید هر زنی که در حال شیر دادن است، آن را که به او شیر میدهد به کلّی از یاد میبرد و هر زن بارداري بار خود را مینهد و
مردم را مست بینی در حالی که مست نیستند بلکه عذاب خدا سخت است ( 2) و از مردم کسی است که بدون هیچ دانشی درباره
خداوند مجادله میکند و از هر شیطان سرکش پیروي میکند ( 3) بر او مقرر شده است که هر کس او را دوست بگیرد، همانا او
( گمراهش کند و او را به عذاب آتش افروخته رهنمون شود ( 4
نکات ادبی
که ثلاثی مجرد است مشتق شده « زلّ » تکان شدید، لرزه سخت. شاید از « زلزله » 1
(151)
باشد. چون طبق یک قاعده صرفی، فعلی که مضاعف است میتوان جهت مبالغه و کثرت آن را تکرار کرد به گونهاي که تبدیل به
فعل رباعی شود، مانند: ذبّ و ذبذب، دمّ و دمدم، دكّ و دکدك، کبّ و کبکب و مانند آنها.
قیامت، این کلمه در اصل به معناي یک لحظه است و چون قیامت به صورت لحظهاي و ناگهانی خواهد آمد، به قیامت « ساعۀ » 2
هم ساعۀ گفته شده است.
است و تقدم آن به جهت اهتمام به وقت است. « تذهل » متعلق به « یوم » 3
به کلّی از یاد میبرد، از فرط وحشت غافل میشود. ذهول به معناي فراموش کردن چیزي است که معمولاً فراموش « تذهل » 4
نمیشود مگر اینکه مشغولیت خیلی مهم آن را از یاد ببرد.
گفته میشود مانند حایض، در اینگونه کلمات که اختصاص به « مرضع » کسی که مشغول شیردادن است. به زن شیرده « مرضعۀ » 5
زنها دارد تاي تأنیث اضافه نمیشود و اینکه در اینجا با تاي تأنیث آمده براي دلالت بر تلبس و تقریب وصف به معناي فعل است
صفحه 114 از 410
یعنی زنی که مشغول شیردادن است.
با فتحه حرف اول به معناي باري است که در داخل حمل میشود و با کسره آن باري است که « حمل » . زن باردار « ذات حمل » 6
در ظاهر حمل میشود.
است که در جمله قبلی آمده و شاید مفرد آوردن « ترونها » خطاب به غیر معین است و در واقع مفهوم جمع دارد و مانند « تري » 7
تکرار نشود و با متعلق اوّلی زلزله است که همه مردم آن را میبینند و متعلق دومی « ترونها » آن جهت تفنن در عبارت است تا کلمه
مردم است که یکدیگر را میبینند و لذا دوّمی را مفرد آورده است.
مستان، این کلمه یا جمع مکسر و یا اسم جمع است. « سکاري » 8
سرکش، طغیانگر. « مرید » 9
به شیطان برمیگردد. « علیه » 10 ضمیر
آتش سوزان. « سعیر » 11
(152)
تفسیر و توضیح
آیات ( 1 2) بسم اللّه الرحمن الرحیم یا ایّها الناس انّ زلزلۀ الساعۀ...: سوره مبارکه حج، پس از یاد نام خداي رحمان و رحیم، با
مطلبی مهم درباره قیامت و هراس بزرگ آن شروع میشود.
یا » در آیات مکی و خطاب « یا ایهاالناس » در این آیه همه مردم، چه مؤمن و چه مشرك مورد خطاب قرار میگیرند. معمولًا خطاب
در آیات مدنی است. میفرماید: اي مردم! از پروردگارتان پروا داشته باشید که زلزله قیامت چیز بزرگی است. « ایها الذین آمنوا
منظور از پروا داشتن و ترسیدن از خدا، ترس از مخالفت با او و یا ترس از کیفر اوست و گرنه ذات الهی موجودي ترسناك نیست و
تقوا به ذات او تعلق نمیگیرد بلکه به شأنی از شئون او مربوط میشود و لذا در این آیه وقوع زلزله قیامت علت لزوم تقوا ذکر شده
است.
طبق این آیه، قیامت با زلزلهاي بزرگ آغاز میشود که بسیار سهمگین است و هول و هراس آن زلزله را چنین ترسیم میکند که از
هراس آن هر زن شیردهی که مشغول شیردادن به بچه خود است شیرخواره خود را به کلّی فراموش میکند و هر زن حاملهاي وضع
حمل میکند.
معمولًا مادري که به بچهاش شیر میدهد کاملًا متوجه شیرخواره است و یا زن حامله تا وقتش نرسد وضع حمل نمیکند، ولی در
زلزله قیامت چنان وحشتی به وجود میآید که زنِ شیرده شیرخوار خود را رها میکند و به فکر جان خود میافتد و زن حامله هم از
ترس، جنین خود را سقط میکند. توجه کنیم که در آیه گفته شده همه زنهاي شیرده و همه زنهاي حامله به چنین حالتی دچار
میشوند، چون ممکن است بعضی از زنان به جهت ضعف و ناتوانی با مختصر حادثهاي شیرخوار خود را رها سازند و یا سقط جنین
کنند، ولی همه زنها چنین نیستند. زلزله قیامت آنچنان هولناك است که همه زنها حتی زنهاي نیرومند هم این حالت را پیدا
میکنند.
همچنین زلزله روز قیامت آنچنان سهمگین است که از هراس آن مردم در یک
(153)
حالت بی تعادلی قرار میگیرند به گونهاي که آنها را مست میبینی در حالی که مست نیستند بلکه عذاب خدا سخت است و آنها
از ترس عذاب خدا این حالت را پیدا کردهاند. از این نمونهها که در این آیات آمده معلوم میشود که انسان در آن روز، هم
صفحه 115 از 410
احساس و عاطفهاش را از دست خواهد داد به طوري که مادر بچهاش را رها خواهد کرد و هم عقل خود را به طوري که همگی به
حالت مستی خواهند افتاد.
به نظر میرسد که این زلزله، پیش از نفخ صور اول که مردم حالت عادي دارند به وقوع خواهد پیوست، چون از شیردادن به
شیرخوار و حامله بودن زنان صحبت شده است، مگر اینکه آنها به عنوان تمثیل ذکر شده باشند که بعید است. پس از این زلزله
است که همه چیز دگرگون میشود و در صور دمیده خواهد شد و همه مردم بیهوش خواهند افتاد تا وقتی که براي دومین بار در
صور دمیده شود که در آن هنگام همه بیدار خواهند شد و در صحنه قیامت حضور خواهند یافت.
درباره زلزله قیامت و تغییرات بنیادینی که در زمین و آسمان و ستارگان و خورشید و ماه به وقوع خواهد پیوست، مطالب بسیاري در
قرآن ذکر شده که ما چند نمونه از آنها را که مربوط به زلزله است میآوریم:
( یوم ترجف الارض و الجبال و کانت الجبال کثیبا مهیلا (مزمل / 14
روزي که زمین و کوهها به لرزه در آیند و کوهها تودهاي ریگ روان گردند.
(2 - اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها (زلزله / 1
هنگامی که زمین به لرزه درآید و زمین بارهاي گرانش را بیرون آرد.
( یوم ترجف الراجفۀ تتبعها الرادفۀ (نازعات / 6 7
روزي که (زمین) لرزنده بلرزد و یکی دیگر در پی آن آید.
از آیه اخیر فهمیده میشود که دو بار زلزله خواهد شد که احتمالًا زلزله نخست پیش از نفخ صور اول است و مردم حالت معمولی
دارند و زلزله دوم بعد از نفخ صور دوم و هنگام آمدن مردم به عرصات محشر است که با هول و هراس بسیار همراه است و قرآن از
هراس بزرگ، یاد میکند و خاطرنشان میسازد که « فزع اکبر » آن به عنوان
(154)
مؤمنان از آن هراس بزرگ در امان خواهند بود.
( لایحزنهم الفزع الاکبر (انبیاء / 103
آن هراس بزرگ، آنان را اندوهگین نکند.
( من جاء بالحسنۀ فله خیر منها و هم من فزع یومئذ آمنون (نمل / 89
هر کس نیکی آورد، براي او بهتر از آن داده شود و آنان از هراس آن روز در امان خواهند بود.
آیات ( 3 4) و من الناس من یجادل فی اللّه بغیر علم...: در برابر منطق محکم و نیرومند پیامبر اسلام(ص) در مسئله توحید، برخی از
مشرکان مکه که ادعاي علم و آگاهی داشتند با پیامبر در باره خدا ستیز میکردند و با سخنان واهی و غیر عالمانه و غیر منطقی با
آنحضرت به مجادله میپرداختند.
گفته شده که این آیه درباره نضر بن حارث نازل شده که به افسانههاي پیشینیان آگاهی داشت و با پیامبر درباره خدا ستیز میکرد و
منکر قیامت بود، البتّه اگر هم آیه درباره این شخص نازل شده باشد، یک مفهوم کلی و عام دارد و شامل تمام کسانی است که
بدون داشتن علم و منطق درباره گزارههاي دینی اظهار نظر و مجادله میکنند.
خداوند درباره چنین افرادي اظهار میدارد که آنان از هر شیطان سرکشی پیروي میکنند، یعنی دنباله رو هر اغواگر گمراه کنندهاي
هستند و به راهی میروند که شیطان از آنها میخواهد. در حالی که خداوند مقرر کرده که هرکس شیطان را ولیّ خود قرار دهد،
شیطان او را گمراه خواهد کرد و او را به عذاب آتش سوزان رهنمون خواهد شد.
انتقاد شده است، اما اگر « مجادله بغیر علم » توجه کنیم که مجادلهاي که از روي جهالت و ستیز و عناد باشد بد است و در این آیه از
صفحه 116 از 410
دعوت کرده است: « مجادله احسن » مجادله به صورت نیکو و از روي منطق باشد، کار ناپسندي نخواهد بود و قرآن پیامبر خود را به
( و جادلهم بالتی هی احسن (نحل / 125
و با آنان با شیوهاي که نیکوتر است مجادله کن.
(155)
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 5 الی 7
اشاره
یآ أَیُّهَا النّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍثُمَمِنْ نُطْفَۀٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَۀٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَۀٍ مُخَلَّقَۀٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَۀٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ و
نَُقِرُّ فِی الاْءَرْحامِ ما نَشآءُ إِلیآ أَجَلٍ مُسَ  می ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوآا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلیآ أَرْذَلِ الْعُمُرِ
لِکَیْ لا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا وَ تَرَي الاْءَرْضَ هامِدَةً فَاِذآ أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْمآءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ ( 5 ) ذلِکَ بِأَنَّ
( اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتی وَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ ( 6 ) وَ أَنَّ السّاعَۀَ اتِیَۀٌ لا رَیْبَ فیها وَ أَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ ( 7
اي مردم، اگر در رستخیز شکی دارید، ما شما را از خاك، سپس از نطفه، سپس از خونی بسته، سپس از پاره گوشتی شکل یافته و
شکل نیافته، آفریدیم، تا (حقیقت را) براي شما روشن کنیم. و آنچه را که بخواهیم تا زمانی معیّن در رحمها برقرار میسازیم. سپس
شما را به صورت کودکی بیرون میآوریم، سپس تا به استواري خود برسید، و بعضی از شما جانشان گرفته میشود و بعضی هم به
مرحله زبونی عمر باز گردانیده میشود، چندان که پس از دانستن، چیزي نداند. و زمین را مرده میبینی، پس چون آب بر آن فرود
آریم میجنبد و فزونی مییابد و از هر (گیاه) جفتی شاداب میرویاند ( 5) این از آن جهت است که همانا خداوند خود حق است و
او مردگان را زنده میکند و او بر هر چیزي تواناست ( 6) و اینکه قیامت آمدنی است در آن شکی نیست و اینکه خداوند کسانی را
( که در قبرها هستند برمیانگیزد ( 7
نکات ادبی
برانگیختن، و در اینجا به معناي برانگیختن مردهها از گورهاست. « البعث » 1
بخشی از منی که چون در رحم زن قرار میگیرد او را بارور میکند، اسپرم. « نطفه » 2
(156)
به معناي قطره گرفته شده است. « نطف » از
خون بسته شده، خون منعقد شدهاي که همانند زالوست. « علقه » - 3
پاره گوشت، گوشت به اندازهاي که در دهان جاي گیرد و جویده شود. مضغ به معناي جویدن است. « مضغه » 4
آفریده شده، و در اینجا به معناي جنینی است که در شکم مادر صورت و شکل انسانی گرفته و اندامهاي او مشخص « مخلقۀ » 5
از باب تفعیل و براي تکرار است: خلقا بعد خلق، شکلا بعد شکل. « مخلّق » شده است. ضمناً
ذکر نشده، تا هرکس فراخور فهم خود معناي مناسبی را به دست آورد مانند این معانی: تا حق را بیان کنیم، تا « لنبیّن » 6 متعلق
توانایی و قدرت خود را بیان کنیم، تا امکان زنده شدن مردگان را بیان کنیم و...
برقرار میسازیم، نگه میداریم. « نقرّ » 7
هرچند مفرد است،اما چون جنس آن اراده شده معناي جمع میدهد. « طفلا » 8
صفحه 117 از 410
استواري، بلوغ، قدرت بدنی. « اشدّ » 9
دورهزبونی و ناتوانی عمر که همان حالت پیري وفرتوتی است. « ارذلالعمر » 10
براي عاقبت است نه علت، یعنی سرانجام کار انسان به اینجا میرسد که معلومات خود را از یاد میبرد، نه « لکیلا یعلم » 11 لام در
اینکه ما شما را آفریدیم به این علت که معلومات خود را از یاد ببرید.
خشک و بی گیاه، مرده، افسرده. « هامدة » 12
به شدّت حرکت میکند، جنب و جوش مییابد. « اهتزّت » 13
میافزاید، میروید. « ربت » 14
شاداب، نشاطانگیز. « بهیج » 15
تفسیر و توضیح
آیه ( 5) یا ایها الناس ان کنتم فی ریب من البعث...: در آغاز سوره خطاب به مردم
(157)
درباره زلزله بزرگ قیامت سخن گفته شده، اینک باز در خطاب دیگري به مردم از امکان وقوع رستاخیز و زنده شدن مردگان در
قیامت سخن میگوید و با دو پدیده از پدیدههاي طبیعی که همه مردم با آنها سر و کار دارند، بر امکان معاد و رستاخیز استدلال
میکند و این تذکر را میدهد که شما همواره در زندگی خود، پدیده زنده شدن پس از مرگ را میبینید.
این دو پدیده که به نوعی زنده شدن پس از مرگ محسوب میشوند، عبارتند از آفریده شدن انسان از مواد سرد و خاموش خاك
که در چند مرحله صورت میگیرد، و دیگري زنده شدن زمین به هنگام بهار و رویش گیاهان پس از مرگ زمستانی زمین.
« علقه » سپس از « نطفه » درباره پدیده نخست میفرماید: اي مردم، اگر شما در رستاخیز شک دارید، ما شما را از خاك سپس از
آفریدیم. « مضغه » سپس از
روشن است که اصل انسان از خاك است. علاوه بر اینکه انسان نخستین یعنی حضرت آدم مستقیما از خاك آفریده شده، تمام
انسانها هم ریشه در خاك دارند؛ زیرا مواد موجود در خاك با فعل و انفعالاتی که صورت میگیرد تبدیل به گیاه و میوه میشود و
آن نیز یا مستقیما غذاي انسان است و یا غذاي حیواناتی میشود که آنها غذاي انسان واقع میشوند و بالاخره در این چرخه غذایی،
خاك اصل و ریشه است. نطفه انسان هم از همین غذاها به وجود میآید و پس از طی مراحلی تبدیل به نوزاد انسانی میشود.
بنابراین، انسان از خاك آفریده شده و خاك سرد و بیروح و مرده تبدیل به یک موجود زنده میشود و این نمونهاي از قدرت
خداوند در زنده کردن موجود مرده است که ما همواره آن را مشاهده میکنیم؛ و این نشانهاي از قدرت خدا بر زنده کردن مردگان
در رستاخیز است.
در آیه مورد بحث، مراحل گوناگونی که خاك تبدیل به یک انسان میشود بیان شده است، به این صورت که خاك تبدیل به
نطفه میشود که همان سلولهاي مربوط به تولید مثل در زن و مرد است و پس از عمل لقاح سلول بنیادین انسان در طول هفتهها و
(158)
یا خونی بسته شده همانند زالو است و در مرحله بعدي « علقه » ماهها حالتهاي گوناگونی به خود میگیرد، در یک مرحله به صورت
یا پاره گوشتی میشود که هنوز شکل انسانی به خود نگرفته، سپس شکل میگیرد و اندامهاي انسانی او آشکار « مضغه » به صورت
.« غیر مخلّقه » : میگوید و گاهی هم به این مرحله نرسیده از بین میرود « مخلّقه » میشود که قرآن به آن
به معناي موجودي است که شکلها و حالتهاي گوناگون به خود میگیرد و هر لحظهاي آفرینشی جدید « مخلّقه » توجه کنیم که
صفحه 118 از 410
مییابد، چون این کلمه که از باب تفعیل است دلالت بر تکرار و تعدّد دارد.
با بیان پیدایش انسان از خاك و رسیدن به این مرحله که اندامهاي انسانی او آشکار میشود، استدلال بر امکان زنده شدن مردگان
در رستاخیز کامل میشود و ذکر مراحل بعدي انسان از قبیل تولد و جوانی و پیري که در دنباله آیه آمده است مربوط به بحث
قیامت نیست بلکه براي تکمیل مطلب درباره مراحل آفرینش انسانی است ولذا در همین مرحله یعنی پس از بیان مرحله شکلگیري
جنین در رحم و پیش از بیان مراحل بعدي، میفرماید: ما این کار را انجام دادیم تا مطلب را براي شما بیان کنیم، یعنی توانایی
خداوند بر زنده کردن مردگان و امکان وقوع معاد را براي شما روشن سازیم.
پس از نتیجهگیري در این مرحله، مراحل دیگر سیر تکاملی جسم انسان را نیز ذکر میکند که عبارتند از: ماندن جنین در رحم مادر
تا وقت معین که از شش ماه تا یک سال است، بیرون آمدن طفل نوزاد از شکم مادر، رسیدن به مرحله بلوغ و رشد جسمی و روحی
و بالاخره پیري و مرگ، با این تذکر که بعضی از انسانها پیش از رسیدن به مرحله پیري میمیرند و بعضی از آنها به مرحله فرتوتی
میرسند که هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی و عقلی بسیار ضعیف و زبون میشوند، تا جایی که دانستههاي خود را از دست
میدهند و به فراموشی دچار میشوند.
البتّه پیري و فرتوتی هم مراحلی دارد که آخرین مرحله آن همان رسیدن به فراموشی مطلق است و قرآن از این مرحله به عنوان
یاد میکند، یعنی « ارذل العمر »
(159)
زبونترین و پستترین مرحله عمر که انسان حتی از کودك نوزاد هم ناتوانتر میشود.
پدیده دیگري که در این آیه براي امکان زنده شدن مردگان در قیامت شاهد آورده شده، رویش و شکوفایی گیاهان و درختان در
بهار است که زمین پس از مرگ زمستانی دوباره زنده میشود.
در این باره میفرماید: زمین را مرده و افسرده میبینی، پس چون بر آن آب فرود آوردیم، میجنبد و فزونی مییابد و از هر گیاهی
جفتی شاداب و باطراوت میرویاند. البتّه گیاهان و درختان در زمستان به طور کامل نمیمیرند بلکه آثار حیات را ندارند و این در
اصل قضیه تفاوت نمیکند و ما هر سال شاهد زندگی و شکوفایی زمین در فصل بهار هستیم و زندگی پس از مرگ را به روشنی
میبینیم و این نمودي از قدرت خداوند براي زنده کردن مردگان در رستاخیز است.
به کار برده شده که مفسران قدیمی آن را به « زوج » مطلب دیگر اینکه در این آیه و چندین آیه دیگر درباره گیاهان و درختان کلمه
معناي روشنی نبود، چون زوج « زوج » معناي نوع میگرفتند، یعنی گیاهان و درختان انواع گوناگونی دارند. البتّه این معنا براي کلمه
در زبان عربی به معناي جفت است و به زن و مرد زوج گفته میشود. بنابراین معناي درست آن این است که گیاهان و درختان
همگی به صورت زوج آفریده شدهاند و نر و ماده دارند.
و این مفهوم براي پیشینیان قابل فهم نبود، چون آنها از نر و ماده بودن و جفتجویی تمام گیاهان و درختان اطلاع نداشتند و فقط
درباره گونههاي بسیار اندکی از درختان مانند خرما از نر و مادگی و تلقیح خبر داشتند. امروز از مسلمات علمی است که تمام
گیاهان و درختان نر و ماده دارند و با تلقیح و گرده افشانی که به طور طبیعی و به وسیله باد و حشرات و عوامل دیگر صورت
میگیرد، تکثیر میشوند.
بنابراین، آیاتی از قرآن و از جمله آیه مورد بحث میتواند یکی از آیات علمی
(160)
قرآن و معجزهاي براي نسل امروز باشد، چون قرآن، قرنها پیش از کشف این راز بزرگ در جهان نباتات، از زوج بودن آنها خبر
داده است.
صفحه 119 از 410
آیات ( 6 7) ذلک بان اللّه هو الحق و انه یحیی الموتی...: پس از بیان دو نمونه از قدرت خداوند در زنده کردن مردگان در طبیعت
که انسان آنها را با چشم خود میبیند، در این آیات، پنج مطلب را ذکر میکند که رابطه خاصی با آن پدیدهها دارد:
نخست اینکه خداوند حق است و این پدیدهها دلیل روشنی بر وجود خداست، دوم اینکه خداوند مردگان را زنده میکند، سوم
اینکه خداوند بر همه چیز قدرت دارد، چهارم اینکه قیامت خواهد آمد و در آن شکی نیست و بالاخره پنجم اینکه خداوند کسانی
را که در گورها هستند برانگیخته میکند.
از این پنج مطلب، سه مطلب اولی در مقام بیان سببّیت است، یعنی آن دو پدیده که ذکر شد (آفرینش انسان از خاك و رویش
گیاهان در بهار) از آن جهت پدید آمدهاند که خداوند حقّ است و مردهها را زنده میکند و بر هر چیزي توانایی دارد. و دو مطلب
بعدي، به عنوان نتیجهگیري از ذکر آن دو پدیده، بیان شده است. یعنی اکنون که شما در همین دنیا نمونه هایی از زنده شدن مرده
را میبیند، پس بدانید که خدا همین کار را در رستاخیز انجام خواهد داد.
اینکه میفرماید: قیامت خواهد آمد و در آن شکی نیست، یعنی نباید در آن شک کرد و اینکه مشرکان در آن شک میکنند و یا به
طور کلی آن را نفی میکنند، کاري بر خلاف حقیقت انجام میدهند و اگر کسی پیرو مکتب پیامبر باشد، جاي شک و تردید
وجود ندارد، مانند این سخن در آغاز سوره بقره راجع به قرآن هم گفته شده است.
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 8 الی 10
اشاره
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًي وَ لا کِتابٍ مُنیرٍ ( 8 ) ثانِیَ عِطْفِه لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللّهِ لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْيٌ وَ نُذیقُهُ یَوْمَ
( الْقِیمَۀِ عَذابَ الْحَریقِ ( 9 ) ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداكَ وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلّامٍ لِلْعَبیدِ ( 10
(161)
و از مردم کسی است که درباره خداوند بی هیچ دانش و هدایت و کتابی روشنگر مجادله میکند ( 8) گردنفرازانه، تا از راه خدا
گمراه کند، براي او در دنیا خواري است و در قیامت عذاب آتش سوزان را به او میچشانیم ( 9) این به جهت دستاوردي است که
( از پیش فرستادهاي و خداوند بر بندگان ستمکار نیست ( 10
نکات ادبی
.« یاایها الناس ان کنتم فی ریب » عطف است به « و من الناس » 1
کتاب روشنگر، منظور کتابهاي آسمانی است. « کتاب منیر » 2
به معناي « ثنی » از « ثانی » . در حالی که پهلوي خود را میگرداند، گردن فرازانه، کنایه از تکبر و خودخواهی « ثانی عطفه » 3
با کسره عین به معناي پهلو و شانه است گاهی هم معناي گردن میدهد. میتوان این تعبیر را به بالا بردن شانه « عطف » برگردانیده و
ترجمه کرد که در فارسی کنایه از تکبر و بی اعتنایی است.
یا براي علت و یا براي عاقبت است. اگر براي علت باشد، گمراه کردن علت مجادله میشود و اگر براي عاقبت باشد، « لیضلّ » 4 لام
گمراه کردن نتیجه قهري مجادله میشود و در اینحال هدف مجادلهکننده گمراهکردن نیست بلکه نتیجه کار اوست.
از باب اضافه صفت به موصوف است. « عذاب الحریق » 5
با ضمیر خطاب از باب التفات از غیبت به خطاب میباشد. « یداك » 6
صفحه 120 از 410
و یا براي مبالغه و مبالغه به جهت کثرت بندگان است، یعنی « ذي ظلم » ستمکار. این صیغه یا براي نسبت است به معناي « ظلّام » 7
اگر خداوند ظالم باشد باید بسیار ظالم باشد چون بندگان خدا بسیارند.
تفسیر و توضیح
آیات ( 8 10 ) و من الناس من یجادل فی اللّه بغیر علم...: با مطالبی که درباره قدرت
(162)
خداوند براي زنده کردن مردگان در رستاخیز بیان شد، براي کسی که عنادي با حق و حقیقت ندارد، مطلب روشن است و جاي
تردید وجود ندارد، اما کسانی که اهل عناد و لجاجت هستند خودخواهانه به مجادله و ستیز درباره خدا و توانایی او میپردازند.
آنان در این مجادله هیچ گونه دلیل و مستند قابل قبولی ندارند و سخنان آنها نه از روي علم و آگاهی است و نه از روي هدایت و
رهیافتی که از عالمان واقعی گرفته باشند و نه مستند به کتاب آسمانی و آموزههاي وحیانی است.
این مطلب که بعضی از مردم بدون هیچ دانشی درباره خدا مجادله میکنند، در چند آیه پیش هم ذکر شد.
برخی از مفسران گفتهاند که آیه نخست مربوط به پیروان و مردم عادي و آیه دوم مربوط به سران و سردمداران و ائمه کفر است،
آنچه این احتمال را تأیید میکنید این است که در آیه نخست فقط از بی دانشی آنان سخن گفته شده، ولی در این آیه علاوه بر
دانش، دو چیز دیگر هم از آنان نفی شده است: یکی هدایت و دیگري استناد به کتاب آسمانی وحی الهی. دیگر اینکه در آیه دوم
درباره مجادله کننده گفته شده که او میخواهد مردم را از راه خدا گمراه سازد، ولی در آیه نخست چنین مطلبی نیست بلکه گفته
شده که او از هر شیطانی پیروي میکند.
پهلوي خود را » به هر حال، در آیه مورد بحث مجادله کننده را فردي متکبر و سرکش معرفی میکند و از او چنین یاد میکند که
که در زبان عربی کنایه از تکبر و خودخواهی است. این فرد باعث گمراهی مردم از راه خدا میشود و این گناه مضاعفی « میپیچاند
است و به همین جهت درباره او میفرماید: براي او در این دنیا خواري و رسوایی است و روز قیامت هم عذاب سوزانی را به او
میچشانیم.
گفته شده که این آیه، درباره نضر بن حارث و ابوجهل و افرادي مانند آنها نازل شده که با اسلام ستیزه جویی میکردند و خداوند
در این دنیا آنها را خوار و رسوا کرد و در جنگ بدر کشته شدند و در آخرت هم آنها را عذاب خواهد کرد، اگر هم آیه به
مناسبت کار آنان نازل شده باشد، حکم عام دارد و شامل هر کسی است که با حق عناد
(163)
داشته باشد و باعث گمراهی مردم شود.
پس از بیان سرانجام شوم آنان در دنیا و آخرت، خطاب به آنان میفرماید: این خواري و عذاب به جهت کارهاي شما و کیفر
را مبالغه در ظلم بگیریم، معناي آن « ظلّام » دستاورد خود شماست و هرگز خداوند بر بندگان ستمکار نیست. اگر در این آیه کلمه
چنین میشود که خداوند بسیار ظلم کننده نیست. و مفهوم آن نیست که خداوند ممکن است ظلم اندکی بکند، بلکه بسیاري ظلم به
اعتبار بسیاري بندگان است، یعنی اگر بنا باشد خدا ظلم کند، چون بندگان بسیاري دارد، ظلم او هم بسیار خواهد بود و البتّه
خداوند منزه از هرگونه ستمی است.
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 11 الی 13
اشاره
صفحه 121 از 410
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللّهَ عَلی حَرْفٍ فَاِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِه وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَۀٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِه خَسِرَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةَ ذلِکَ هُوَ
الْخُسْرانُ الْمُبینُ ( 11 ) یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَضُ رُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ ( 12 ) یَدْعُوا لَمَنْ ضَ رُّهُآ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِه
( لَبِئْسَ الْمَوْلی وَ لَبِئْسَ الْعَشیرُ ( 13
و از مردم کسی است که خدا را با تردید میپرستد، پس اگر خیري به او برسد، با آن آرامش مییابد و اگر آسیبی به او برسد،
رويگردان میشود، در دنیا و آخرت زیان میکند این است آن زیانکاري آشکار ( 11 ) به جاي خدا چیزي را میخواند که نه
زیانی به او میرساند و نه سودي، این است آن گمراهی دور ( 12 ) کسی را میخواند که زیان او از سودش نزدیکتر است، بد
( دوستی و بد همدمی است ( 13
نکات ادبی
گفته میشود و « حرف » دودلی، تردید. اصل آن از حرف به معناي طرف و جانب است و به طرف کوه که پرتگاه است « حرف » 1
گفته « حرف » به کنار سپاه هم
(164)
میشود، معمولًا کسی که با دودلی در یک جنگ شرکت میکند در کنار سپاه قرار میگیرد که اگر سپاه شکست خورد او بتواند
فرار کند، و در این آیه منظور همان دودلی و تردید است.
آرام گیرد، دلش برقرار شود، اطمینان مییابد. « اطمئن » 2
آسیب و گزند، محنت و ناراحتی. البتّه فتنه در آیات دیگر قرآنی ممکن است معانی دیگري داشته باشد، مانند: آزمون، « فتنه » 3
جنگ و...
در این است که تعبیر « انقلب علی عقبه » روي بگرداند، رويگردان شود، چهره برمیگیرد. تفاوت این تعبیر با « انقلب علی وجهه » 4
اول به معناي دگرگونی حالت و تعبیر دوم به معناي بازگشت به قبل است.
میباشد و خسر فعل ماضی از خسران است. « انقلب علی وجهه » بدل اشتمال از « خسر الدنیا و الاخرة » 5
براي ابتدا و تأکید است. « لمن » 6 لام در
گفته میشود، چون با « عشیره » همدم، مصاحب، کسی که با انسان معاشرت و مخالطه دارد. به افراد یک قبیله هم « العشیر » - 7
همدیگر زندگی میکنند.
تفسیر و توضیح
آیه ( 11 ) و من الناس من یعبد اللّه علی حرف...: در آیات پیش گفته شد که از مردم کساي هستند که بیهیچ دانش و هدایت و
کتابی درباره خداوند مجادله میکنند. اینک در این آیه از گروه دیگري از مردم یاد میکند که آنها اهل مجادله نیستند بلکه اهل
معاملهاند.
آنها کسانی هستند که در کنار گود ایستادهاند و با تردید و دودلی خدا را عبادت میکنند اما عبادت آنها نه از سرِ ایمان واقعی و
باورهاي یقینی، بلکه براي جلب سود مادي است، ولذا هرگاه در جبهه ایمان به خدا سودي به آنان رسد، از اظهار ایمان خود
شادمان میشوند و دین را نه براي دین، بلکه به جهت سودرسانی آن میپذیرند و
(165)
اطمینان خاطر مییابند.
صفحه 122 از 410
ولی هرگاه که آسیب و گزندي به آنها برسد و منافع مادي خود را در خطر ببینند، چهره بر میگیرند و از دین و عبادت خدا روي بر
میگردانند و راه کفر را برمیگزینند. چنین افرادي در دنیا و آخرت زیان میکنند و این همان زیانکاري آشکار است.
زیانکاري این افراد در دنیا بدان جهت است که از منافع سرشارِ ایمان به خدا که مهمترین آن رسیدن به آرامش روح و اطمینان
خاطر و رهایی از نگرانیها و دلهرههاست، محروم میشوند و زیانکاري آنان در آخرت هم گرفتاري به مجازاتها و کیفرهاي الهی
است، و حقا که این زیانکاري بزرگ و خسران مبین است.
در زمان پیامبر(ص) گروههایی از قبایل اطراف مدینه نزد آنحضرت میآمدند و اظهار اسلام و ایمان میکردند و چون
برمیگشتند، اگر کار و بارشان خوب میشد، اسلام را به فال نیک میگرفتند و در آن استوار میماندند، ولی اگر به آنها ضرر و
زیان میرسید، آن را به حساب اسلام میگذاشتند و از آن رويگردان میشدند، در حالی که آن هیچ ربطی به اسلام نداشت. در
واقع اینها به درستی اسلام را درك نکرده بودند و ایمانشان سطحی بود. در کتابهاي تاریخی نمونههاي متعددي از اینگونه افراد که
خدمت پیامبر خدا رسیدند و اظهار اسلام کردند و سپس از اسلام برگشتند ذکر شده است.
بدون شک، این حالت به زمان پیامبر اختصاص نداشت و در طول تاریخ کسانی بوده و هستند که چنین حالتی داشتهاند و دارند و
باورهاي دینی را با سود و زیان مادي میسنجند. چنین کسانی حقیقت را درنیافتهاند و گوهر دین را نشناختهاند.
آیات ( 12 13 ) یدعو من دون اللّه مالایضره...: درباره افرادي که خدا را با دودلی عبادت میکردند و با رسیدن گزندي به آنان از
خدا رويگردان میشدند و بتها را میپرستیدند، اظهار میدارد که اینان به جاي خداوند، چیزي را میخوانند که نه ضرري به آنها
میرساند و نه سودي و این همان گمراهی دور و دراز و بی پایان است.
چه گمراهی از این بدتر که انسان کرامت خود را در پاي موجوداتی بی جان که هیچ
(166)
خاصیتی ندارند و توانایی رساندن هیچ گونه سود و زیانی در آنان نیست، قربانی کند و به جاي خداي جهان و پروردگار جهانیان
آنها را پرستش کند؟ این بدترین نوع گمراهی است.
استفاده شده که به این معناست که آنان بتها را میخوانند، میتوان گفت که این تعبیر از تعبیر عبادت « یدعو » در این آیه از کلمه
کردن شاخصتر است و دلیل گمراهی و بیخردي بسیار آنان میباشد، چون ممکن است کسی چیزي را به عنوان مظهریّت خدا
پرستش کند که البتّه این هم گمراهی است، ولی این شخص الزاماً به داشتن شعور و قدرت در آنچه میپرستد معتقد نیست، اما
کسی که بت را میخواند، او چنین باور دارد که آن بت میشنود و قدرت تأثیر گذاري در زندگی او را دارد، و این یک گمراهی
مضاعف و ضلالت دور و دراز است.
در آیه بعد، گمراهی دیگر این افراد را تذکر میدهد و آن اینکه این افراد در پرستش بتها، از کسانی پیروي میکنند که ضررشان
بیشتر از نفعشان است. ممکن است اشخاصی که اینان پیرو آنها هستند، براي جلب و جذب اینان به عقیده باطل خود گاهی سودي
هم برسانند، ولی این سود مادي در برابر آن ضرر بزرگ بسیار اندك است و ضرر چنین افرادي که مردم را به سوي باطل سوق
میدهند از سودشان نزدیکتر و بیشتر است.
با تفسیري که ما کردیم، معلوم شد که در این دو آیه اخیر دعوت یا خواندن اوّل مربوط به بتها و دعوت و خواندن دوّم مربوط به
سردمداران بت پرستی است. بنابراین، سازگاري دو آیه با یکدیگر مشکلی نخواهد داشت، چون در آیه اول که گفته شد آنها سود
و زیانی ندارند منظور بتها هستند و در آیه دوم که گفته شد ضرر اینها از نفعشان بیشتر است، منظور سردمداران هستند، نه بتها.
است که در زبان عربی مخصوص اشیاء و براي غیر ذي عقل است و در آیه « ما » کلمه « یدعو » براي همین است که در آیه اول متعلق
است که براي اشخاص و اولواالعقل میباشد. و نیز در آخر آیه اول گفته شد که این « من » کلمه « یدعو » دوّم متعلق
صفحه 123 از 410
(167)
گمراهی دور است و در آخر آیه دوم گفته شد که اینها بد یاور و دوست و سرپرستی و بد همدمی هستند که این تعبیر با اشخاص
مناسبتر است.
چند روایت
قال زرارة: سألت عنها ابا جعفر(ع) فقال: هؤلاء قوم عبدو اللّه و خلعوا « و من الناس من یعبد اللّه علی حرف » : 1 فی قول اللّه تعالی
عبادة من یعبد من دون اللّه و شکّوا فی محمّد(ص) و ما جاء به فتکلّموا بالاسلام و شهدوا ان لا اله الا اللّه و ان محمّداً رسول اللّه و
یعنی بلاء فی جسده او ماله « وان اصابته فتنۀ » و رضی به « اطمأنّ به » یعنی عافیۀ فی نفسه و ماله و ولده « فان اصابه خیر »... اقرّوا بالقرآن
( تطیّر و کره المقام علی الاقرار بالنبی(ص) فرجع الی الوقوف والشک...( 1
پرسیدم، فرمود: « و از مردم کسی است که خدا را با تردید عبادت میکند » : زراره میگوید: از امام باقر(ع) درباره این سخن خداوند
آنان گروهی هستند که خدا را عبادت کردند و خود را از پرستش معبودهاي غیر خدا رها کردند، ولی درباره محمد(ص) و دینی
که آورده شک کردند، پس درباره اسلام گفتوگو کردند و به یگانگی خدا و رسالت محمد(ص) شهادت دادند، و به قرآن اقرار
نمودند... پس چون خیري به آنان رسید یعنی در جان و مال و فرزندشان عافیتی دیدند، مطمئن میشوند و به اسلام رضایت
میدهند، و چون به او آسیبی رسید، یعنی بلایی در جان و مالش افتاد، فال بد میزند و اقرار به پیامبر براي او ناپسند میشود و به
توقف و شک برمیگردد.
( 2 عن ابی سعید: ان یهودیا أسلم فاصابته مصائب فتشأم بالاسلام فأتی النبی(ص) و قال: أقلنی، فقال: ان الاسلام لایقال، فنزلت.( 2
ابو سعید گوید: یک نفر یهودي مسلمان شد و ناراحتیهایی به او رسید، او به اسلام فال بد زد و نزد پیامبر آمد و گفت: دین خود را
باز پس بگیر، پیامبر فرمود: اسلام باز پس گرفته نمیشود، پس این آیه نازل شد: (ومن الناس من یعبد اللّه علی حرف).
. 1 - اصول کافی، ج 2، ص 413
. 2 - کنزالدقایق، ج 6، ص 469
(168)
قال: انّ الآیۀ تنزل فی رجل ثم تکون فی « ومن الناس من یعبداللّه علی حرف » : 3 عن ضریس عن أبی عبداللّه(ع) فی قول اللّه تعالی
( اتباعه، ثمّ قلت: کلّ من نصب دونکم شیئاً فهو ممّن یعبداللّه علی حرف؟ فقال: نعم، و قد یکون محضاً.( 1
فرمود: این « و از مردم کسی است که خدا را با تردید عبادت میکند » : ضریس میگوید: امام صادق(ع) درباره این سخن خداوند
آیه درباره آن مرد نازل شده سپس در پیروان او. گفتم: آیا هر کسی که با شما دشمنی کند، او از کسانی است که خدا را با تردید
عبادت میکند؟ فرمود: آري و گاهی هم شرك خالص است.
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 14 الی 17
اشاره
إِنَّ اللّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهارُ إِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ ( 14 ) مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ
اللّهُ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَ بَبٍ إِلَی السَّمآءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغیظُ ( 15 ) وَ کَ ذلِکَ أَنْزَلْناهُ ایاتٍ بَیِّناتٍ وَ أَنَّ
اللّهَ یَهْدي مَنْ یُریدُ ( 16 ) إِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصّابِئینَ وَ النَّصاري وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوآا إِنَّ اللّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ
صفحه 124 از 410
( الْقِیمَۀِ إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ ( 17
همانا خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهاي شایسته کردهاند به بهشتهایی وارد میکند که از زیر آنها نهرها جاري است،
همانا خداوند آنچه را که اراده کرده انجام میدهد ( 14 ) هر کس گمان میکرد که خدا هرگز او (پیامبر) را در دنیا و آخرت یاري
نمیکند، پس ریسمانی از آسمان بیاویزد سپس (خود را) خفه کند، پس بنگرد که آیا این تدبیر او خشم او را میبرد؟ ( 15 ) و بدین
گونه، آن را آیاتی روشن فرستادیم و همانا خداوند هرکس را که بخواهد هدایت میکند ( 16 ) همانا کسانی که ایمان آوردهاند و
کسانی که یهودي شدهاند و صابئان و نصاري و مجوس و کسانی که شرك ورزیدهاند، همانا خداوند در روز
. 1 - اصول کافی، ج 2، ص 397
(169)
( قیامت میانشان داوري میکند، همانا خداوند بر هر چیزي گواه است ( 17
نکات ادبی
است و میتوان آن را موصوله گرفت که در این صورت « فلیمدد » معناي شرطی دارد و جزاي آن « من کان یظنّ » در « من » 1
خبر آن میشود و دخول فاء بر آن براي تشبیه به شرط است. « فلیمدد »
در چند آیه پیش مربوط باشد. « ومن الناس من یعبد اللّه علی حرف » برمیگردد که میتواند به « من کان » به « ینصره » 2 ضمیر
بعضیها هم گفتهاند که این ضمیر به شخص پیامبر اسلام برمیگردد و هرچند که در آیات قبلی ذکري از وي به میان نیامده، ولی
آنحضرت حضوري همیشگی در قرآن دارد.
به وسیلهاي، منظور از وسیله در اینجا با توجه به قراین موجود، ریسمان است. « بسبب » 3
هر چیزي است که بالاي سر « السماء » آسمان، میتوان آن را در اینجا به معناي سقف خانه گرفت، چون معناي لغوي « السماء » - 4
قرار گیرد که شامل سقف هم میشود.
امر به بریدن است و در اینجا با توجه به قراین، امر به خفه کردن و بریدن نَفَس است. لام امر غایب در اول کلمه مکسور « لیقطع » 5
است، ولی اگر واو و یا فاء در اول آن باشد ساکن خوانده میشود، چون به صورت یک کلمه درمیآید و ثمّ را هم به واو و فاء
ملحق کردهاند و لذا در اینجا در قرائت مشهور لام ساکن خوانده شده است.
آنچه که از آن خشمگین است. « ما یغیظ » 6
در این آیه در حالت نصب و عطف به ظاهر اسم انّ است ولی در آیه 69 از سوره مائده به حالت رفع و به صورت « والصابئین » 7
الصابئون آمده که عطف بر محل اسم انّ است که مرفوع است و هر دو وجه جایز میباشد.
پیروان زردشت پیامبر ایرانی که از دین خود منحرف شده و قائل به « المجوس » 8
(170)
فارسی است. « مغ » ثنویت بودند و اهورا مزدا را خالق خیر و اهریمن را خالق شر میدانستند این کلمه معرب مگوس یا
در جایی که جملهاي که اسم انّ است طولانی باشد، « انّ » در خبر « انّ » است و دخول « ان الذین آمنوا » خبر « ان اللّه یفصل » 9
مطلوب و در غیر این صورت مرجوح است.
داوري میکند، جدا میسازد. « یفصل » 10
تفسیر و توضیح
صفحه 125 از 410
آیه ( 14 ) انّ اللّه یدخل الذین آمنوا و عملوا الصالحات جنات...: پس از بیان حال مشرکان و کسانی که ایمان آنها همراه با تردید
است، اینک در این آیه از مؤمنان واقعی که ایمان درستی دارند، یاد میکند و به آنها وعده بهشت میدهد.
میفرماید: خداوند مؤمنان را که کارهاي شایسته کردهاند وارد بهشتهایی میکند که از زیر درختان آن نهرها جاري است، اضافه
میکند که خدا آنچه را که اراده کرده انجام میدهد. این جمله اشاره به حتمی بودن تحقق وعدههاي الهی است.
وعده مؤمنان به بهشتهایی که از زیر درختان آن نهرها جاري است حدود چهل بار در آیات قرآنی آمده است. روان شدن آب از
زیر درختان، در این دنیا باعث خوشحالی و نشاط هر بینندهاي است و انسان با دیدن چنین منظرهاي بی آنکه چیزي بخورد لذت
فراوانی میبرد و چون تمام لذتهاي این دنیا در بهشت هم به نحوي خواهد بود، مؤمنان در بهشت از این لذت هم بهرهمند خواهند
بود. البتّه ما از حقیقت نعمتهاي بهشتی بی خبریم و قرآن کریم براي تقریب ذهن و تفهیم نسبی، با مقایسه آنها با نعمتهاي دنیا مطلب
را در سطح نازل بیان میکند تا براي ما قابل فهم باشد.
آیات ( 15 16 ) من کان یظنّ ان لن ینصره اللّه فلیمدد بسبب الی السماء...: مشرکان و دشمنان اسلام، که رسالت پیامبر را باور
نداشتند و گمان میکردند که او در این ادعاي خود صادق نیست، چنین میپنداشتند که خداوند او را یاري نخواهد کرد.
اما وقتی آنحضرت به مدینه هجرت فرمود، و کار او بالا گرفت و پیروزیهایی به
(171)
دست آورد که از راه معمولی ممکن نبود، آنها دیدند که خداوند، پیامبر اسلام را یاري میکند، ولی چون منافع مادي خود را در
خطر جدي میدیدند و نیز به سبب عناد و لجاجتی که داشتند، نه تنها از این موضوع متنبه نشدند، بلکه به پیامبر خدا حسد بردند و
خشم و غیظ وجود آنان را فرا گرفت.
این آیه از این حالت غیظ و خشم آنها خبر میدهد و آنها را به سخریّه میگیرد و اظهار میدارد کسانی که گمان میکردند که
خدا او را یعنی پیامبر اسلام را در دنیا و آخرت یاري نخواهد کرد، ریسمانی از آسمان یا سقف خانه خود بیاویزند و خود را خفه
کنند! و بنگرند که آیا این کار غیظ و خشمشان را فرو مینشاند و از بین میبرد؟ نظیر:
( قل موتوا بغیظکم انّ اللّه علیم بذات الصدور (آل عمران / 119
بگو از خشم خود بمیرید که خدا به آنچه در سینههاست آگاه است.
از گذشته خبر میدهد، « من کان یظنّ » آنچه در تفسیر آیه مورد بحث گفتیم بر این اساس استوار است که به نظر ما جمله شرطیه
یعنی آنها که در گذشته چنین گمانی داشتند، اکنون با دیدن کمکهاي خدا به پیامبر، دچار کینه و غیظ میشوند. آنها بروند خود را
است که فعل را به گذشته بر میگرداند و چون این آیه در کنار « یظنّ » در کنار « کان » خفه کنند! این برداشت به خاطر وجود کلمه
آیات مربوط به یهود و نصاري و صابئین و مجوس آمده و قطعا در مدینه نازل شده است، تفسیري که ما کردیم راست و استوار
میشود، یعنی پندار اینکه خدا به پیامبر کمک نخواهد کرد مربوط به دوران مکه، و غیظ و حسد مشرکان مربوط به دوران مدینه
است.
بنابراین، آن گروه از مفسران که شرط و جزاء را همزمان میدانند و آیه را چنین معنا میکنند که هرکسی چنین گمان کند، پس
معناي روشنی به دست نمیدهند؛ زیرا کسی که چنین میپندارد دیگر جایی « کان » خود را خفه سازد، علاوه بر بیتوجهی به مفهوم
براي غیظ و خشم او وجود ندارد تا خود را خفه کند! غیظ و خشم در صورتی است که پیشتر چنین میپنداشتند و اکنون کمکهاي
خدا را میبینند و از راه عناد ایمان
(172)
هم نمیآوردند.
صفحه 126 از 410
را به معناي « ینصر » برمیگرداند و « من کان یظنّ » را مربوط به پیامبر نمیداند بلکه آن را به همان « ینصره » تفسیر دیگر آیه که ضمیر
به پیامبر برمیگردد و هرچند که در آیات « ینصره » میگیرد، نیز با لحن تند آیه سازگار نیست، بلکه باید گفت که ضمیر « یرزق »
قبلی ذکري از پیامبر به میان نیامده، آنحضرت حضوري همیشگی در قرآن دارد و از این جهت مشکلی نخواهد بود همانگونه که
قطعاً به قرآن برمیگردد در حالی که در آیات قبلی ذکري از قرآن نیست. « انزلناه » در آیه بعدي ضمیر
مطلب دیگر اینکه، مشرکان در دوران مکه به سبب باور نداشتن نبوت پیامبر اسلام معتقد بودند که خدا او را یاري نخواهد کرد و
این مربوط به یاري کردن در این دنیا بود و از آنجا که آنان به معاد و روز قیامت عقیده نداشتند، طبعاً یاري خداوند در آخرت را
هم نفی میکردند و لذا در آیه مورد بحث از آنان نقل شده که یاري خداوند پیامبر را در دنیا و آخرت نفی میکردند.
در آیه بعد، به مناسبت صحبتی که از یاري کردن به پیامبر به میان آمد، از قرآن یاد میکند و میفرماید: و این چنین و بدین گونه
ما قرآن را به صورت آیات روشن نازل کردیم و خداوند هرکس را که بخواهد هدایت میکند. روشن است که اراده خداوند به
هدایت یافتن کسی تعلق میگیرد که او خود را در مسیر این هدایت قرار دهد.
آیه ( 17 ) انّ الذین آمنوا والذین هادوا والصابئین والنصاري...: در این آیه از صاحبان ادیان و باورهاي گوناگون سخن میگوید، چه
آنها که به خدا و پیامبرانش معتقدند و چه آنها که به خدا شرك میورزند و از پیامبري پیروي نمیکنند.
در این آیه، از صاحبان ادیان در سه گروه یاد میکند: گروه اول مسلمانان و ایمان آوردگان به پیامبر اسلام(ص) گروه دوم پیروان
پیامبران پیشین یعنی یهود و صابئین و نصاري و مجوس، و گروه سوم مشرکان و آنها که هیچ پیامبري را باور ندارند.
« الذین » اولی براي مؤمنان و « الذین ». که سه بار در آیه تکرار شده است به دست آوردیم « الذین » این تقسیم بندي را ما از کلمه
دومی براي چهار دین یاد شده (یهود و
(173)
سوم براي مشرکان. در آیه شریفه، براي آنکه چهار دینِ منسوخ همردیف اسلام قرار نگیرد « الذین » صابئین و نصاري و مجوس) و
سوم را آورده است. « الذین » دوم را میآورد و براي آنکه مشرکان هم در ردیف ادیان الهی قرار نگیرند « الذین »
بنابراین، کسانی از روشنفکران عصر ما که این آیه را دلیلی بر وحدت ادیان از نظر قرآن گرفتهاند و معتقدند که هرکس به هر دینی
از این ادیان معتقد باشد کافی است، به بیراهه میروند، بلکه این آیه چنین باوري را نفی میکند و آنها را از هم جدا میسازد و
درباره آنها میفرماید: خداوند در قیامت میان آنها داوري خواهد کرد و یا آنها را از هم جدا خواهد کرد که خداوند بر هر چیزي
گواه است.
شبیه این آیه، دو آیه دیگر است که در آنها از مؤمنان و یهود و نصاري و صابئین نام برده شده و به کسانی که به خدا و روز قیامت
عقیده دارند و عمل صالح میکنند، وعده نیکو داده شده است.( 1) در دو آیه یاد شده، ذکري از مجوس و مشرکان نیست و صحبت
از داوري خداوند میان آنها هم به میان نیامده است.
در آیه مورد بحث، مجوس همانند صابئین در ردیف یهود و نصاري قرار گرفته و از مشرکان جدا شده است و این میرساند که از
نظر قرآن، صابئین و مجوس از مشرکان به حساب نمیآیند بلکه آنها نیز ادیانی چون یهودیت و نصرانیت است و اگر انحرافاتی در
اینها به وجود آمده و صابئین به پرستش اجرام آسمانی و مجوس به پرستش دو مبدء نور و ظلمت کشیده شدهاند، اصل دین از این
پیرایهها دور بوده است. همانگونه که یهودیت و نصرانیت هم انحرافات بزرگی مانند عقیده به فرزند داشتن خدا و تثلیث داشتهاند،
ولی ما آنها را اصطلاحاً مشرك نمیخوانیم.
در باره صابئین در ذیل آیه 62 سوره بقره( 2) بحث مفصلی داشتیم به آنجا رجوع شود. درباره مجوس هم میگوییم: مشهور این
است که مجوس همان پیروان زردتشت پیامبر ایرانی هستند و کتاب مقدسی هم داشتهاند که معلوم نیست همین
صفحه 127 از 410
1 - آیه 62 از سوره بقره و آیه 69 از سوره مائده.
نوشته اینجانب. « پژوهشی درباره صابئین » : 2 - تفسیر کوثر، ج 1، ص 192 به بعد و نیز رجوع شود به کتاب
(174)
باشد و آنها قائل به ثنویت بودند و اهورامزدا یا یزدان را خالق نور و اهریمن را خالق ظلمت میدانستند و نور را مظهر نیکیها « اوستا »
و ظلمت را مظهر بدیها میانگاشتند.
را در پی میخوانید: « مجوس » بحث مشروح در باره
بحثی درباره مجوس
هم یاد شده است و به همین جهت در فقه اسلامی « مجوس » در قرآن کریم در کنار یهود و نصاري و صابئین، در یک مورد از
هم مانند یهود و نصاري، کافر ذمّی شمرده شدهاند که میتوانند با پرداخت جزیه در پناه حکومت اسلامی زندگی کنند و « مجوس »
این در حالی است که مشرکان چنین امتیازي ندارند.
متن آیه یاد شده چنین است:
انّ الذین آمنوا والذّین هادوا و الصابئین و النصاري و المجوس و الذین اشرکوا انّ اللّه یفصل بینهم یوم القیامۀ ان اللّه علی کل شیء
( شهید (حج / 17
همانا کسانی که ایمان آوردهاند و کسانی که یهودي شدهاند و صابئین و نصاري و مجوس و کسانی که شرك ورزیدهاند، همانا
خداوند در روز قیامت میانشان داوري میکند، همانا خداوند بر هر چیزي داناست.
این آیه شبیه دو آیه دیگر( 1) است که مضمون مشابهی دارند، ولی در آنها ذکري از مجوس و مشرکان نیست و به مؤمنان و
صالحان از پیروان ادیان الهی وعده نیکو داده شده، ولی در آیه بالا که مجوس و مشرکان هم ذکر شدهاند، چنین گفته شده که
خداوند میان آنان داوري خواهد کرد.
از « الذین » نکتهاي که در این آیه جلب توجه میکند این است که نامبردگان در آیه، به سه گروه تقسیم شدهاند و هر گروه با کلمه
گروه دوم ادیان الهی نسخ شده میباشند که « الذین آمنوا » : هم جدا شدهاند، گروه اول مؤمنان یعنی گروندگان به دین اسلام هستند
والذین هادوا والصابئین و النصاري و » : در اصطلاح به آنان اهل کتاب گفته میشود
. 1 - بقره / 60 و مائده / 69
(175)
.« والذین اشرکوا » : و گروه سوم مشرکان هستند « المجوس
در ردیف اهل کتاب قرار گرفته و از مشرکان جدا شده اند و براي همین است که با آنان « مجوس » با توجه به این نکته، میبینیم که
معامله اهل کتاب میشود (به شرحی که خواهد آمد)
مورد بحث قرار میدهیم: « مجوس » اکنون جهت اطلاع خوانندگان محترم، موضوعاتی را درباره
« مجوس » واژه
از یک زبان غیر عربی وارد این زبان شده و به اصطلاح از کلمات دخیله است. گفته شده که مجوس « مجوس » بدون شک واژه
در زبان فارسی کنونی است. « مغ » در زبان پهلوي و « مگاسیا » در زبان اوستایی و « مگاو » در اصطلاح فرس قدیم و « مگوس » معرب
به « مغ » به معناي خادم است و در ایران باستان به روحانیانی که خادمان معبدها بودند گفته میشد و اکنون نیز « مغ = جمع آن مغان »
( آمده است.( 1 « مگو » طبقهاي از روحانیون زرتشتی اطلاق میشود، این کمله چندین بار در کتیبههاي بیستون به شکل
صفحه 128 از 410
معرفی شده که به معناي کسی است که گوش کوچکی دارد، گویا « منج گوش » معرب « مجوس » در برخی از کتابهاي لغت عربی
پیامبر مجوس چنین بوده است.( 2)، ولی چنین مطلبی به اثبات نرسیده است و سستتر از آن سخنی است که از ابنحاجب نقل شده
( بوده چون آنان از نجاسات پرهیز نمیکنند، بعدها نون آن تبدیل به میم شده است.( 3 « نجوس » که گویا اصل آن
وارد زبان یونانی شد و در آنجا به کاهنان و منجمان و جادوگران « مگوس » با کوچ گروهی از مغان به یونان کلمه مجوس به شکل
اطلاق شد. بنابراین مجوس در ادبیات
.« مجوس » 1 - رجوع شود به: لغت نامه دهخدا کلمه
. 2 - تاج العروس، ج 4، ص 345 ، لسان العرب، ج 6، ص 214
. 3 - سمین حلبی، الدرالمصون، ج 5، ص 133
(176)
یونان معناي متفاوتی با مجوس در ادبیات ایران دارد، مغان ایران، آشنایان با تعالیم زرتشت و مغان یونان، جادوگران و منجمان
( بودند و این در حالی است که در اوستا جادو و جادوگري نکوهیده شده است.( 1
بنابراین، میتوان گفت کلمه مجوس که در عهد قدیم و جدید آمده ناظر به منجمان و جادوگران یونانی است. در انجیل متی
هنگامی که درباره تولد مسیح صحبت میکند چنین آمده است:
و چون عیسی در ایام هیرودیس پادشاه در بیت لحم یهودیه تولد یافت ناگاه مجوسیئی چند از مشرق به اورشلیم آمده گفتند: »
(2).« کجاست آن مولد که پادشاه یهود است ؛ زیرا که ستاره او را در مشرق دیدیم و براي پرستش او آمدهایم
ظنّ قوي آن است که مجوسانی که هنگام تولد مسیح در بیت اللحم حضور یافتند منجمانی از یونان بودند و نه پیروان دین مجوس
از ایران.
به زبان عربی وارد شد، طبق روش معمول در زبان عربی، تصرفاتی در آن به عمل آمد، از « مجوس » مطلب دیگر اینکه وقتی کلمه
جمله اینکه از این واژه غیر عربی فعلهاي عربی ساختند که به آن، فعلهاي جعلی میگویند، مانند مجّس، یمجّس (ثم ابواه...
یمجّسانه حدیث نبوي ( 3)) و نیز مجوس را به صورت جمع به کار بردند که مفرد آن مجوسی است.
مجوس چه کسانی هستند؟
و تقدیس آتش و نور از پیشوایان روحانی خود پیروي میکردند و معروف این است که « میترا » مجوس یا ایرانیان قدیم، با پرستش
( آنها در نظام آفرینش به دو اصل یزدان و اهریمن معتقد بودند و آیین خود را به کیومرث و زروان منتسب میدانستند.( 4
طبق منابع اسلامی و براساس روایاتی که از پیامبر اسلام (ص) و پیشوایان دینی
.« مغ » 1 - لغت نامه دهخدا، کلمه
. 2 - انجیل متی ،باب دوم، جمله 1 و 2
. 3 - کنزالعمال، ج 1، ص 261
. 4 - شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 233
(177)
نقل شده، مجوسان پیامبري آسمانی داشتند و او با خود کتاب آسمانی داشت، ولی بعدها آن کتاب از میان رفت و انحرافاتی در
دین آن پیامبر به وجود آمد.
در روایات اسلامی تصریح شده که نام پیامبر مجوس جاماسب بوده و کتابی داشته که در دوازده هزار پوست گاو نوشته شده بود
(این روایات را در بخشهاي پایانی خواهیم آورد).
صفحه 129 از 410
گذشته از این روایات، از نام و زمان ظهور و تعالیم پیامبران آریایی اطلاعی در دست نیست و فقط میدانیم که آنها مردم را به
پرستش خدا یا همان میترا میخواندند و البتّه الزامات بسیاري هم در آیین آنها به وجود آمده بود که به صورت مراسم و آیینهاي
( خاصی رواج داشت.( 1
یا « مجوس » به هر حال مجوسیگري، دین باستانی ایرانیان است که به وسیله زرتشت اصلاح و تقویت شد. او تلاش کرد که دین
همان مزدیسنا را اصلاح کند و تعالیم خاصی با خود آورد. هرچند که شخصیت زرتشت در هالهاي از ابهام قرار دارد و اطلاع
که در قرآن آمده و در فقه اسلام با آنان مانند اهل کتاب رفتار میشود، « مجوس » روشنی از وي نداریم، ولی بدون شک منظور از
زرتشتیانند.
بعضی از صاحب نظران معتقدند که مجوس غیر از زرتشتیانند و زرتشت از پیامبران نبوده است.( 2) اگر منظور این باشد که مجوس
پیش از زرتشت هم بوده، سخن درستی است و همانگونه که گفتیم مجوسیگري ریشه در تاریخ باستان ایران دارد، ولی اگر منظور
در منابع اسلامی در « مجوس » به زرتشتیان اطلاق نمیشود، سخنی ناصواب گفتهاند؛ زیرا استعمال کلمه « مجوس » این باشد که لفظ
زرتشتیان، امري شایع و از مسلمات است.
در قرآن و اخبار و آثار مربوط به صدر اسلام، هر جا که از مجوس سخن گفته شده ایرانیان معاصر اراده شده است که قطعا و بی
تردید پیروان زرتشت بودهاند و اساساً
. 1 - رجوع شود به: تاریخ جامع ادیان، نوشته جان ناي، ترجمه علی اصغر حکمت، ص 301
2 - قاضی طباطبایی، تعلیقات اللوامع الالهیه، ص 465 ، علی اصغر حکمت، تاریخ ادیان، ص 146 و دیگران.
(178)
دین ایرانیان در عهد ساسانی که مقارن با ظهور اسلام است، زرتشتی بوده و پادشاهان ساسانی مبلغان آن بودهاند و کلیه مراسم و
آیینهاي ایرانی آمیخته با تعالیم زرتشت بوده و آتشکدههاي بسیاري در مناطق گوناگون ایران وجود داشته که مربوط به زرتشتیان
بوده است.
اطلاق کلمه مجوس به ایرانیان معاصر پیامبر(ص) امري مسلم است و در منابع اسلامی به طور فراوانی آمده که از جمله آنها عبارتی
1) اگر از پذیرش اسلام خودداري )«. فان أبیت فعلیک اثم المجوس » : است که در پایان نامه پیامبر(ص) به خسروپرویز نوشته شده
کنی گناه مجوس به گردن توست.
یا مثلًا از قول سلمان نقل شده که ضمن بیان شرح حال خود گفته است:
2) من مردي از مجوس بودم و در این دین کوشش کردم تا جایی که )«. کنت رجلا من المجوس فاجتهدت فیه حتی کنت قطن النار »
خادم آتش شدم. همچنین در کتابهاي تاریخی هر جا که صحبت از فتح ایران در زمان خلفا میشود، کلمه مجوس زیاد به کار
( میرود.( 3
بنابراین، جاي هیچ گونه تردید نیست که حکم مربوط به اهل کتاب بودن مجوس و یا داشتن شبهه کتاب و بالاخره قرار گرفتن آنها
در ردیف اهل ذمّه همچون یهود و نصاري، مربوط به زرتشتیان است و بسیار نابجاست که کسی بگوید کلمه مجوس که در منابع
اسلامی آمده مربوط به یک دین قدیمی ایرانی است و شامل زرتشتیان نمیشود، اساسا دینی که مسلمانان صدر اسلام با آن مواجه
بودند، دین زرتشتی بود و نه ادیان باستانی ایران. شگفت آور است که مطلب به این روشنی چگونه براي بعضیها پوشیده مانده
است؟
به نظر میرسد که علت آن، عکس العمل تند بعضی از دانشمندان اسلامی در برابر تعصبهاي بی مورد برخی از ملیگرایان ایرانی
است که سعی دارند هزار و چهارصد
صفحه 130 از 410
. 1 - تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 77 ؛ تاریخ طبري، ج 2، ص 133
. 2 - سیره ابن هشام، ج 1، ص 139
. 3 - مانند: بلاذري، فتوح البلدان، ج 1، ص 95 ؛ ابن کثیر، البدایۀ والنهایۀ، ج 7، ص 35
(179)
سال از تاریخ سراسر افتخار را از تاریخ ایران قیچی کنند و به زمان ساسانیان و هخامنشیان برگردند!
دوگانه پرستی در آیین مجوس
گفتن اینکه پیرو دین زرتشتی به عنوان مجوس حکم اهل کتاب را دارد، به معناي آن نیست که آموزههاي موجود در این دین
همگی درست و الهی است بلکه بدون شک در این دین انحرافات بزرگی پیدا شده، همانگونه که در دین فعلی یهود و نصاري نیز
انحرافات بزرگی راه یافته که با اصل تعالیم موسی و عیسی مغایرت دارد مانند پسر خدا دانستن عزیر و مسیح و اعتقاد به تثلیث.
از جمله انحرافات بزرگ مجوس و زرتشتیگري، پرستش و یا تقدیس آتش و مهمتر از آن ثنویت و دوگانه پرستی و اعتقاد به اهورا
سپنته مئینیو خرد مقدس ویا به عبارت سادهتر قوّه نیکی از آنِ اهورامزدا است، در مقابل » : مزدا و اهریمن است، آنها میگویند
(1)«. آن، انگره مئینیو خرد خبیث و یا قوّه زشتی قرار دارد
آقاي معین اصرار دارد که این عقیده غیر از ثنویت است و براي تأیید گفته خود قطعهاي از اوستا را نقل میکند که به نظر ما نه تنها
گفته ایشان را تأیید نمیکند، بلکه بر ثنوي بودن دین زرتشت دلالت دارد، آن قطعه این است:
من میخواهم سخن بدارم از آن دو گوهري که در آغاز زندگی وجود داشتند، از آنچه آن گوهر خرد مقدس به آن گوهر خرد »
2) این جمله در ازلی بودن هر دو گوهر ظهور دارد. )«... خبیث گفت
آقاي پورداود هم تأکید میکند که در آیین زرتشت اهریمن در برابر اهورا مزدا قرار نگرفته و نمونههایی از جملات اوستا را نقل
میکند( 3)، ولی این جملات در برابر جملات بسیار دیگري که ظهور در ثنویت دارد به آن نتیجه نمیرساند و حقیقت این است که
آیین زرتشت از هر نظر در پرده ابهام قرار دارد و از نظر دانشمندان
. 1 - محمد معین، مزدیسنا و ادب پارسی، چاپ دانشگاه، ص 260
. 2 - همان، به نقل از: یسناي 45 ، قطعه 2
. 3 - مقدمه گاتها، ص 462
(180)
القدریۀ مجوس هذه الامۀ » : اسلامی دوگانه پرستی در دین مجوس مسلّم دانسته شده است و از پیامبر(ص) نقل شده است که فرمود
1) و منظور این است که عقیده قدریه به دوگانه پرستی شباهت دارد. البتّه جبریها، معتزلیها را و )« = قدریه مجوس این امت هستند
معتزلیها، جبریها را متهم به قدریگري میکنند و هر دو مدعی هستند که طرف مقابل آنها سخنی میگویند که به ثنویت برمیگردد.
با این حال نمیتوان به خاطر این انحرافات حکم اهل کتاب را درباره زرتشتیان جاري نکرد، همانگونه که یهود و نصاري و صابئین
نیز همین حالت را دارند و ما آنها را اهل کتاب و ذمّی میدانیم.
در میان حکماي اسلامی کسانی بودند که اهورامزدا و اهریمن و تقدیس آتش را توجیه عرفانی میکردند و آتش را در حکمت
خسروانی روشنی معرفت اهورامزدا و از سنخ همان آتشی میدانستند که در طورسینا براي موسی درخشید.
شیخ اشراق (شهاب الدین سهروردي) فلسفه اشراق خود را در نور و ظلمت، بر اساس طریقه حکماي فارس مانند جاماسب و فرشاد
و بوذرجمهر میداند و شارح حکمۀ الاشراق، کیومرث و طهمورث و فریدون و زرتشت را هم بر آنان اضافه میکند، در عین حال
( شیخ از کفر مجوس که به ظاهر نور و ظلمت توجه دارند اظهار بیزاري میکند.( 2
صفحه 131 از 410
ولی باید گفت که این یک نوع برداشت اسطورهاي و عرفانی است که خاص شیخ اشراق و پیروان اوست و خود زرتشتیان چنین
نمیاندیشند، همانگونه که شیخ هم به آن اشاره داشت.
اهل کتاب بودن مجوس
از « الذین » در ردیف یهود و نصاري و صابئین قرار گرفته و با حرف واو به آنها عطف شده و با « مجوس » دیدیم که در آیه شریفه
مشرکان جدا شده است و این ساختار به
. 1 - التوحید صدوق، ص 382 ؛ کنزالعمال، ج 1، ص 119
. 2 - رجوع شود به: شرح حکمت الاشراق از قطب الدین شیرازي، ص 18 19
(181)
روشنی دلالت دارد بر اینکه مجوس در زمره مشرکان قرار داده نشده بلکه از گروه یهود و نصاري به حساب آمدهاند و بنابراین
مجوس هم از جمله اهل کتاب هستند و حکم آنها را دارند، همانگونه که صابئین هم همین حکم را دارند و ما در جاي خود آن را
توضیح دادهایم.
براي همین است که میبینیم پیامبر اسلام(ص) با مجوس رفتاري چون یهود و نصاري داشته است و حکم اهل کتاب را درباره
مجوس جاري نموده و از آنان جزیه گرفته و به آنان امان داده است و اگر پیامبر، آنان را مشرك میدانست از آنها جزیه نمیگرفت
چون حکم مشرك آن است که یا باید اسلام را بپذیرد و یا کشته شود و اسلام وجود مشرك را در جامعه خود تحمل نمیکند.
رفتار پیامبر اسلام(ص) با مجوس بحرین و هَجَر در کتابهاي تاریخی و حدیثی نقل شده است. طبق این روایات، به دستور پیامبر، به
یهود و مجوس بحرین و هجر گفته شد که یا اسلام را بپذیرند یا اگر میخواهند در دین خود بمانند مانعی ندارد، ولی باید جزیه
( بدهند.( 1
امام صادق (ع) رفتار پیامبر(ص) با مجوس بحرین و هَجَر را چنین نقل میکند که پیامبر خدا(ص) نامهاي به اهل مکه نوشت که در
آن آمده بود: اسلام را بپذیرید و گرنه با شما خواهم جنگید، آنان به پیامبر نوشتند: از ما جزیه بگیر و بگذار بتها را عبادت کنیم.
پیامبر به آنان نوشت من از هیچ کس جز اهل کتاب جزیه نمیگیرم، اهل مکه به قصد تکذیب پیامبر به او نوشتند: گمان میکنی
که به جز اهل کتاب از کسی جزیه نمیگیري در حالی که از مجوس هَجَر جزیه گرفتی. حضرت در پاسخ آنها نوشت: مجوس
پیامبري داشتند که او را کشتند و کتابی داشتند که آن را سوزاندند، پیامبر آنان کتابی آورده بود که در دوازده هزار پوست گاو
( نوشته شده بود.( 2
. 1 - ابوعبید، الاموال، ص 21 ؛ بلاذري، فتوح البلدان، ج 1، ص 86
یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم » : 2 - فروع کافی، ج 1، ص 161 ؛ و به نقل از آن بحارالانوار، ج 14 ، ص 463 . گفته شده که آیه
.( لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم (مائده / 105 ) در این باره نازل شده است: (واحدي، اسباب النزول ،ص 172
(182)
همچنین از پیامبر خدا نقل شده است که فرمود: با مجوس رفتاري چون رفتار با اهل کتاب داشته باشید (سنّوا بهم سنّۀ اهل الکتاب)
آنان پیامبري داشتند که او را کشتند و کتابی داشتند که جاماسب نامیده میشد و در دوازده هزار پوست گاو نوشته میشد که آن را
( سوزاندند.( 1
امیرالمؤمنین(ع) نیز در پاسخ به پرسش اشعث درباره مجوس فرمود که خداوند براي آنان کتابی فرستاده و پیامبري مبعوث کرده
( بود، سپس انحراف آنها را ذکر کرد.( 2
در روایات دیگري آمده که زندیقی از امام صادق(ع) پرسید: آیا براي مجوس پیامبري مبعوث شده است؟ حضرت فرمود: هیچ امّتی
صفحه 132 از 410
نیست مگر اینکه پیامبري داشته است. خداوند براي مجوس هم پیامبري را همراه با کتاب فرستاد، ولی او را انکار کردند. زندیق
پرسید: آیا او همان خالد بن سنان بود؟ حضرت فرمود: خالد عرب بدوي بود و پیامبر نبود، این چیزي است که مردم از پیش خود
3) پیش آنان آمد و داعیه نبوت داشت، )« زمزمه » میگویند. زندیق گفت: آیا پیامبر آنان زرتشت بود؟ حضرت فرمود: زرتشت با
( گروهی به او ایمان آوردند و گروهی هم او را انکار کردند...( 4
به طوري که ملاحظه میفرمایید، از نظر پیشوایان اسلام، مجوس پیامبر و کتاب داشتند و اینکه در کتابهاي فقهی گفته میشود که
آنان شبهه کتاب داشتند، بدانجهت است که کتاب پیامبر آنها از بین رفته است.
. 1 - من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 53 ؛ و به نقل از آن بحارالانوار، ج 14 ، ص 463
توجه کنیم که جاماسب گاهی به پیامبر مجوس و گاهی به کتاب او اطلاق شده است. نام جاماسب در گاتها هم آمده و زرتشت از
( اهورامزدا خواسته است که دانش جاماسب را به من ارزانی دار. (گاتها، ص 462
. 2 - امالی شیخ صدوق، ص 424 ؛ و به نقل از آن بحارالانوار، ج 14 ، ص 461
( دعاها و وردهایی است که مجوس آن را به هنگام خوردن غذا میخوانند. (صحاح اللغۀ، ج 5، ص 1945 « زمزمه » - 3
. 4 - احتجاج طبرسی، ج 2، ص 91 و به نقل از آن بحارالانوار، ج 14 ، ص 462
(183)
خود زرتشتیان اذعان دارند که کتاب اصلی پیامبر آنان از میان رفته و آنچه امروز به نام اوستا موجود است بخشی از آن کتاب است
که صدها سال بعد به دستور شاهان ساسانی جمع آوري شد. پورداود میگوید: اوستا از آسیب روزگار محفوظ نماند، از نامه
باستان با آن همه بزرگی که داشت فقط 83 هزار کلمه در اوستاي کنونی باقی مانده آنهم نه به خط اصلی و نه با ترکیب و ترتیب
( دیرین.( 1
تشکیل یافته است. « خرده اوستا » و « ویسپرد » ،« وندیداو » ،« یشتها » ،« یسنا » ،« گاتها » اوستاي کنونی از شش بخش عمده به نامهاي
( نام گرفت.( 2 « پازند » که تفسیري بر آن نوشته شده و « زند » همچنین زرتشت کتابی داشته به نام
علاوه بر آیه شریفه و روایاتی که نقل کردیم، علما و فقهاي اسلام، مجوس را اهل کتاب و یا در حکم اهل کتاب دانستهاند.
شیخ طوسی میگوید: مجوس حکم اهل کتاب را دارد و اصحاب ما روایت کردهاند که آنان کتابی داشتهاند و آن را سوزانیدهاند و
( این مطلب از علی(ع) هم روایت شده است.( 3
علامه حلّی در ارشاد الاذهان میگوید: یهود و نصاري و مجوس اگر به شرائط ذمه ملتزم شوند بر دینشان باقی گذاشته میشوند و از
آنان جزیه اخذ میشود.( 4) و نیز علامه حلّی در منتهی المطلب گفته: از هر کافر کتابی بالغ و عاقل جزیه گرفته میشود و منظور ما
از کتابی کسی است که حقیقتاً کتاب داشته باشد مانند یهود و نصاري و یا شبهه کتاب داشته باشند مانند مجوس. از این سه گروه
جزیه گرفته میشود و در این مسئله میان علماي اسلام از قدیم و جدید اختلافی وجود ندارد، چون صحابه بر آن اجماع کردهاند و
( فقهاي قدیم از اهل حجاز و عراق و شام و مصر و سایر ممالک اسلامی تا زمان ما به آن عمل کردهاند.( 5
1 - مقدمه گاتها، ص 44 : سلسله انتشارات زرتشیان ایرانی بمبئی.
2 - رجوع شود به: لغتنامه دهخدا، ذیل کلمه زند و پازند.
. 3 - طوسی، المبسوط، ج 3، ص 37
. 4 - علامه حلّی، ارشاد الاذهان، ج 1، ص 350
5 - علامه حلّی، منتهی المطلب، ج 2، ص 96 (چاپ سنگی).
(184)
صفحه 133 از 410
صاحب جواهر در شرح کلام محقق حلّی در شرایع که مجوس را در حکم اهل کتاب دانسته، میگوید: اختلافی در مسئله نیافتم جز
از عمانی که ظاهر سخنی که از او حکایت شده دلالت بر مخالفت او دارد و او مجوس را به بت پرستان و کسانی که جز مسلمان
شدن از آنها پذیرفته نیست ملحق کرده است، ولی هر دو قسم اجماع (محصّل و منقول) هم پیش از او و هم بعد از او وجود دارد و
( روایات بسیاري برخلاف او وارد شده است.( 1
علماي اهل سنت نیز به الحاق مجوس به یهود و نصاري و حکم به گرفتن جزیه از آنها فتوا دادهاند و مستند آنان یکی رفتار
پیامبر(ص) با مجوس بحرین و هَجَر و سخن آن حضرت است که فرمود با آنان مانند اهل کتاب رفتار کنید و دیگر سخن علی بن
ابیطالب(ع) که آنان اهل کتاب بودند و لی کتابشان از میان رفت و نیز عمل خلیفه دوم که پس از تردید درباره مجوس، با شهادت
( دادن عبدالرحمان بن عوف به رفتار پیامبر درباره مجوس هجر، از مجوس نیز مانند یهود و نصاري جزیه گرفت.( 2
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 18 الی 22
اشاره
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ مَنْ فِی الاْءَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوآبُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النّاسِ
وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ ما یَشآءُ ( 18 ) هذانِ خَصْ مانِ اخْتَصَمُوا فی رَبِّهِمْ فَالَّذینَ کَفَرُوا
( قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمیمُ ( 19 ) یُصْهَرُ بِه ما فی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ ( 20 ) وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ ( 21
( کُلَّمآ أَرادُوآا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعیدُوا فیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ ( 22
آیا ندیدي که هر که در آسمانها و هر که در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیاري از
مردم، براي خداوند
. 1 - جواهر الکلام، ج 21 ، ص 228
. 2 - رجوع شود به: محیی الدین نووي، المجموع، ج 19 ، ص 389 ؛ ابن قدامه، المغنی، ج 10 ، ص 569
(185)
سجده میکنند، و بسیاري هم هستند که عذاب بر آنان سزاوار گشته است، و هرکس که خدا او را خوار سازد، او را هیچ گرامی
دارندهاي نیست، همانا خداوند هر چه را بخواهد انجام میدهد ( 18 ) این دو گروه، دشمنان هم هستند که درباره پروردگارشان با
یکدیگر مجادله کردند، پس کسانی که کافر شدند، براي آنان جامههایی از آتش بریده شده، از بالاي سرشان آب جوشان ریخته
میشود ( 19 ) به وسیله آن (آب جوشان) آنچه در شکمهایشان است و نیز پوستها گداخته میشود ( 20 ) و برایشان گرزهایی از آهن
است ( 21 ) هرگاه که بخواهند از شدّت اندوه از آن بیرون شوند، به آن بازگردانده میشوند و (به آنان گفته میشود:) بچشید
( عذاب آتش سوزان را ( 22
نکات ادبی
سجده میکند، منظور از سجده موجودات غیر از انسان تذلل و فروتنی و تسلیم شدن است و در انسان آن حالت « یسجد » 1
مخصوص است که سر را به زمین میگذارد و اظهار تذلّل میکند.
است و در این صورت منظور از سجده وجه مشترك است که همان فروتنی و تذلل « من فی السموات » عطف به « کثیر من الناس » 2
است که در موجوات به گونهاي و در انسان به گونهاي دیگر است و یا از باب استعمال یک لفظ در اکثر از یک معناست که بحث
صفحه 134 از 410
که در این صورت سجده « و یسجد کثیر من الناس » : را فاعل مقدر دانست « کثیر من الناس » مفصلی در علم اصول دارد. میتوان
مخصوص انسان مراد است.
اشاره به دو گروهی که در آیات پیش، از آنان یاد شد، مؤمنان و صاحبان ادیان دیگر، سجده کنندگان به خدا و « هذان » 3
خودداري کنندگان از سجده.
به معناي دشمن مصدر است و طبق قاعده، مفرد و تثنیه و جمع و مذکر و مؤنث آن یکی است « خصم » توجه کنیم که « خصمان » 4
و اگر گاهی به صورت تثنیه و یا جمع به کار رود، منظور از آن گروههاست و نه فرد.
(186)
شامل افراد « خصمان » با یکدیگر مجادله و ستیز کردند، دشمنی کردند. جمع بستن این فعل به سبب آن است که « اختصموا » 5
.« و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا » : بیشتري از دو گروه میشود، مانند
آب بسیار داغ، آب جوشان. « الحمیم » 6
گداخته میشود، ذوب میشود. « یصهر » 7
و منظور از گداخته شدن پوستها سوختن شدید آنهاست. البتّه میتوان براي آن فعل مناسبی « ما فی بطونهم » عطف به « الجلود » 8
که در تقدیر اعتقدوا الایمان است. « والذین تبوّءوا الدار و الایمان » : مقدر کرد مانند: یحرق. نظیر
جمع مقمعه به معناي گرز، تازیانه، چماق. « مقامع » 9
و از باب بدل اشتمال است و رابط آن به جهت معلوم بودن حذف شده است. « منها » بدل از ضمیر « من غمّ » 10
مقدر است. « یقال » یا « قیل » امر حاضر و جمع مذکر است و پیش از آن، کلمه « ذوقوا » 11
تفسیر و توضیح
آیه ( 18 ) المتر انّ اللّه یسجد له من فی السموات و من فی الارض...: در این آیه خطاب به پیامبر(ص) و یا هرکسی که میتواند مورد
خطاب قرار گیرد، میفرماید: آیا ندیدي هر که در آسمانها و هر که در زمین است و آفتاب و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و
جنبندگان و بسیاري از مردم خدا را سجده میکنند؟ و بسیاري دیگر هم هستند که عذاب بر آنان سزاوار گشته است.
همانگونه که با چشم ظاهر صورت میگیرد، با چشم باطن و تفکر « رؤیت » بدون شک منظور از دیدن در اینجا، اندیشیدن است و
گفته میشود که از همان رؤیت مشتق شده است. « رأي » و اندیشه هم صورت میگیرد، ولذا به اندیشه و نظریّه
بنابراین، سجده موجودات براي خداوند حقیقتی است که هرکس درست
(187)
بیندیشد، میتواند به آن پی ببرد، چون منظور از سجده کردن آنها تسلیم شدن و تذلل و فروتنی در برابر خداوند است و این مطلبی
است که با اندکی تفکر درباره این موجودات و نظم و هماهنگی حاکم بر آنها به دست میآید و روشن میشود که این موجودات
همواره و دقیقاً از قوانین تکوینی خداوند پیروي میکنند و هیچ گونه تخلفی از آنها سر نمیزند و آنها در برابر اراده خداوند تسلیم
محض اند.
همه موجودات و پدیدههاي عالم غیر از انسان است چون در ادامه آیه انسانها « هر که در آسمانها و هر که در زمین است » منظور از
« من فی الارض » به دو دسته تقسیم میشوند: دستهاي که سجده میکنند و دستهاي که سجده نمیکنند و این، انسان را از شمول
در اشیاء که معمولًا در اشخاص به کار میرود، مشکلی ندارد و در قرآن و متون دیگر « من » خارج میکند. البتّه به کار بردن کلمه
بنابراین احتمال، آفتاب و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و « و منهم من یمشی علی بطنه » : عربی نظایر متعددي دارد مانند
صفحه 135 از 410
جنبندگان داخل در تحت عام هستند و ذکر آنها به طور خاص براي آن است که آنها بیشتر در معرفی دید انسان قرار دارند.
میتوان گفت که سجده دو گونه است: تکوینی که به معناي تذلل و فروتنی و تسلیم است و تشریعی که آن هیئت مخصوص و
گذاشتن پیشانی به زمین است و همه انسانها از نظر تکوینی و کار دستگاههاي مختلف بدن، مانند سایر پدیدهها در برابر قوانین الهی
تسلیم هستند و سجده میکنند، ولی از نظر تشریعی که باید با اراده خود و اظهار و فروتنی در برابر خدا پیشانی به زمین گذارند و
سجده کنند، به دو گروه تقسیم میشوند: بعضیها سجده میکنند و بعضیها نمیکنند.
که در آیه آمده معناي جامعی دارد که شامل هر دو نوع سجده (تکوینی و تشریعی) میشود و در هر « یسجد » توجه کنیم که کلمه
موردي معنایی متناسب با آن اراده شده است.
در ادامه آیه تأکید میکند که بسیاري از مردم خدا را سجده میکنند و بسیاري دیگر شایسته عذاب میشوند، یعنی خدا را سجده
نمیکنند و اینان همان بت پرستان و
(188)
براي آن است که هر دو گروه به خودي خود بسیارند، نه اینکه دو گروه « کثیر=بسیاري » مشرکان هستند. به کار بردن دوبار کلمه
در آیه 15 سوره « کثیر » نسبت به یکدیگر بسیارند، چون اگر یک طرف بسیار باشد، طرف دیگر، باید اندك باشد. تقابل میان دو تا
مائده و آیه 26 سوره بقره نیز آمده و در آنها هم منظور کثرت خود به خود هر کدام از دو طرف است.
در پایان آیه مورد بحث درباره گروهی که در اثر سجده نکردن به خدا مستحق عذاب شدهاند، میفرماید: هر کس را که خدا خوار
کند، گرامی کنندهاي نخواهد داشت. این بدانجهت است که عزت و ذلت در دست خداست و کسی که مستحق عذاب الهی شود،
دچار بدترین نوع ذلت و خواري شده و هیچ کس را توان آن نیست که او را از این خواري نجات دهد.
آیات ( 19 22 ) هذان خصمان اختصموا فی ربّهم...: در آیه پیش، مردم به دو گروه تقسیم شدند: گروه خداپرست که خدا را
سجده میکنند و گروه مقابل که خدا را سجده نمیکنندو مستحق عذاب هستند، اینک در این آیه به جریان ستیز مداوم این دو
گروه اشاره میکند و میفرماید: این دو گروه دشمنانِ هم هستند که درباره پروردگارشان با هم دشمنی و ستیز میکنند. درگیري و
ستیز میان دو جبهه توحید و شرك و یا حق و باطل پیوسته در طول تاریخ جریان داشته و ریشه درگیریها هم مسئله ربوبیت و تدبیر
جهان بوده است. مشرکان در اصل، خدا را به عنوان خالق قبول داشتند، ولی به عنوان پروردگار که تدبیر کننده همه امور باشد قبول
نداشتند و تدبیر امور را به بتها و ارباب انواع نسبت میدادند، ولی در جبهه توحید، علاوه بر خالقیت، ربوبیت هم اختصاص به
آنهاست. « ربّ » ستیز آنها درباره « اختصموا فی ربّهم » : خداوند دارد. این است که در آیه شریفه آمده است
در برخی از روایات مصداقهاي خاصی براي این آیه ذکر شده و مثلا از ابوذر نقل شده است که این آیه مربوط به دو گروهی است
که در جنگ بدر در برابر هم قرار گرفتند، گروه مؤمنان عبارت بودند از علی بن ابیطالب(ع) و حمزه و عبیدة بن
(189)
( حارث و گروه مشرکان عبارت بودند از عقبۀ بن ربیعه و شیبۀ بن ربیعه و ولید بن عقبۀ که در مصاف هم قرار گرفتند.( 1
این دو گروه، دشمنان هم هستند که درباره » : همچنین نضر بن مالک میگوید: از حضرت امام حسین(ع) درباره این سخن خداوند
پرسیدم، فرمود: ما و بنی امیّه هستیم که درباره خدا با هم ستیز کردیم، ما گفتیم. خداوند « پروردگارشان با یکدیگر ستیز میکنند
( راست میگوید و آنها گفتند: دروغ میگوید، ما و آنان در قیامت دشمنان هم هستیم.( 2
به نظر میرسد که آیه عمومیت دارد و آنچه در این روایات آمده از باب بیان مصداق است، نه اینکه آیه در خصوص گروههاي
خاص یاد شده نازل شده است.
در ادامه همین آیه، سرانجام هر دو گروه را بیان میکند، مشرکان و کافران در جهنم خواهند بود و مؤمنان وارد بهشت خواهند شد.
صفحه 136 از 410
در این آیات، عذاب سختی که در انتظار کافران است، چنان ترسیم شده که بسیار وحشت آور و هولناك است، میفرماید: کسانی
که کافر شدند، براي آنها جامههایی از آتش بریده شده و از بالاي سرشان آب جوشان ریخته میشود، و به وسیله همین آب
جوشان آنچه در شکمهایشان است و نیز پوستهایشان ذوب میشود. و برایشان گرزهایی از آهن است که هرگاه بخواهند از شدّت
اندوه از جهنم بیرون شوند، به آن باز گردانیده میشوند و به آنان گفته میشود که بچشید عذاب آتش سوزان را.
در این آیات چهار نوع عذاب دردناك ذکر شده است: اول، جامههایی از آتش که اشاره به فراگیري آتش و احاطه آن به تمام
بدنشان است، همانگونه که لباس به تن انسان احاطه دارد. دوم، ریخته شدن آب بسیار داغ و جوشان از بالاي سرشان که در اثر آن
امعاء و احشاء و پوستهایشان ذوب میشود. سوم، عذاب آنها به وسیله گرزها و عمودهاي آهنی که قطعاً در اثر آتش جهنم به
صورت گداخته است. چهارم، ناتوانی آنها از رها شدن از آن عذاب و بیرون رفتن از جهنم و هرگاه که بخواهند از شدّت
. 1 - مجمع البیان، ج 7، ص 124
. 2 - الخصال صدوق، ج 1، ص 42
(190)
عذاب و اندوه از آنجا بیرون روند، به آنجا بازگردانیده میشوند.
در برابر این گروه، گروه مؤمنان است که خداوند آنها را وارد بهشت میکند و آنان از نعمتهاي بهشتی برخوردار میشوند، به
شرحی که در آیه بعدي میآید.
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 23 الی 24
اشاره
إِنَّ اللّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤًا وَ لِباسُهُمْ فیها
( حَریرٌ ( 23 ) وَ هُدُوآا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوآا إِلی صِراطِ الْحَمیدِ ( 24
همانا خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهاي شایسته کردهاند وارد بهشتهایی میکند که از زیر درختان آن جویها روان
است، در آنجا با دستبندهایی از طلا و نیز با مروارید آراسته شوند و لباس آنها در آنجا حریر است ( 23 ) و به سخن پاك و راه
( خداوند ستوده رهنمون شدند ( 24
نکات ادبی
به معناي زینت است. « حلی » آراسته شوند، فعل جمع مضارع مجهول از باب تفعیل: حلّی یحلّی تحلیۀ. اصل آن از « یحلّون » 1
زایده و یا براي بیان جنس است. « من اساور » در « من » 2
است که به معناي دستبند و النگو است و آوردن جمع الجمع براي تکثیر است. « سوار » و آن جمع « اسوره » جمع « اساور » 3
مروارید. و آن چیزي است که از شکم یک حیوان دریایی بیرون میآید و به محفظه آن صدف گفته میشود. ضمناً « لؤلؤاً » 4
.« یؤتون اساور » : است که منصوب است و یا منصوب به فعل مقدر است « من اساور » عطف به محلّ « لؤلؤاً »
دیبا، ابریشم. و آن توسط کرم ابریشم تولید میشود و به صورت نخهاي ظریف و نازکی است. از قدیم لباسهاي بافته « حریر » 5
شده از ابریشم باارزش و گرانبها
(191)
صفحه 137 از 410
و فاخر بوده است.
.« هدي » هدایت شدند، رهنمون یافتند. جمع مذکر غایب از فعل ماضی مجهول از ماده « هُدوا » 6
ستوده. گفته شده که آن یکی از نامهاي خداست و صراط الحمید یعنی راه خدا. به نظر میرسد که در این آیه معناي « الحمید » 7
است و صفت به موصوف خود اضافه شده است، چون با جستوجویی که به عمل « صراط » لغوي حمید اراده شده و آن صفت براي
به عنوان نام خدا هرگز به تنهایی ذکر نشده بلکه همه جا همراه با نام دیگر خداوند آمده « حمید » آمد معلوم شد که در قرآن کریم
است، و این میتواند قرینهاي باشد که منظور از حمید در این آیه معناي لغوي کلمه است.
تفسیر و توضیح
آیات ( 23 24 ) انّ اللّه یدخل الذین آمنوا و عملوا الصالحات جنات...: در برابر گروه کافران که در آیات پیش نمونههایی از عذاب
آنها در جهنم ذکر شد، در این آیات، سرانجام خوش مؤمنان را بیان میکند و از میان نعمتهاي گوناگون بهشتی، پنج نوع آن را
یادآور میشود.
نخست اینکه خداوند کسانی را که ایمان آورده و کارهاي شایسته کردهاند، وارد بهشتهایی میکند که از زیر درختان آن نهرها
جاري است.
دوّم اینکه مؤمنان در بهشت، با دستبندهایی از طلا و نیز با مروارید آراسته میشوند و در آیه دیگر دستبندهایی از نقره ذکر شده
(انسان / 21 ) که شاید اشاره به مراتب افراد در بهشت باشد.
معرفی کرده (دخان / 53 ) که « استبرق » و « سندس » سوّم اینکه لباس آنان در بهشت از حریر است و در آیه دیگر لباس بهشتیان را از
اولی به معناي حریر نازك و دوّمی به معناي حریر ستبر است.
چهارم اینکه، آنان به سخن پاك راهنمایی شوند. ممکن است که منظور گفتن
(192)
است که در سوره یونس آیه 10 آمده و ممکن است که منظور شنیدن « الحمدللّه » و یا « سبحانک اللهم » سخن پاك باشد که همان
سخن پاك باشد و آن سلام دادن و تحیت فرشتگان به اهل بهشت است که در سوره رعد آیه 24 آمده است.
پنجم اینکه آنان به راه خداوند حمید و یا به راه ستوده و پسندیده هدایت شوند. منظور از این راه همان راه بهشت است که در آنجا
گرفتهاند.
بعید نیست که ردیف چهارم و پنجم مربوط به بهشت و قیامت نباشد بلکه مربوط به دنیا باشد، به این بیان که مؤمنان در این دنیا به
سخن پاك و راه خدا یا راه پسندیده هدایت شدهاند و منظور از سخن پاك کلمه توحید و شهادتین و منظور از راه پسندیده راه
اسلام و قرآن باشد.
در میان برخی از نعمتهاي بهشتی که در این آیات آمده، با عذابهاي کافران که در آیات پیش آمده، تقابل وجود دارد، مانند لباس
بهشتیان که از حریر است و لباس کافران در جهنم که از آتش است. بهشتیان سخن خوش و پاك میشنوند، ولی در جهنم به
کافران گفته میشود که بچشید عذاب آتش سوزان را.
در اینجا این نکته را تذکر میدهیم که از آیات مربوط به نعمتهاي بهشتی که در قرآن آمده استفاده میشود که برخی از چیزهایی
که در این دنیا حرام است، در بهشت حلال خواهد بود، مانند پوشیدن لباس حریر و یا دستبند طلا که در این دنیا براي مردان حرام
است، ولی در بهشت از جمله نعمتهاست، و یا خوردن خمر و شراب و یا استفاده ظرف طلا و نقره که در این دنیا حرام است، ولی
در بهشت حلال خواهد شد.میتوان گفت که ماهیت و جوهره طلا یا حریر یا شراب در این دنیا با ماهیت آنها در بهشت فرق دارد و
صفحه 138 از 410
مثلًا شراب بهشتی مستی آور نیست.
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 25 الی 26
اشاره
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذي جَعَلْناهُ لِلنّاسِ سَوآءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ یُرِدْ فیهِ بِاِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ
مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ ( 25 ) وَ إِذْ بَوَّأْنا لاِِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بی
(193)
( شَیْئًا وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطّآئِفینَ وَ الْقآئِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ ( 26
همانا کسانی که کافر شدند و مردم را از راه خدا و مسجدالحرام که آن را براي مردم قرار دادیم و مقیم و مسافر در آن یکسانند
باز میدارند و نیز هرکس که در آن کجی و ستمکاري بخواهد، او را از عذابی دردناك میچشانیم ( 25 ) و به یاد آر هنگامی را که
ابراهیم را در محل بیت (کعبه) مستقر ساختیم (و گفتیم) چیزي را بر من شریک قرار مده و خانه مرا براي طواف کنندگان و قیام
( کنندگان و رکوع و سجده کنندگان پاکیزه بدار ( 26
نکات ادبی
است و عطف مضارع به ماضی به خاطر بیان نکتهاي خاص « کفروا » باز میدارند، مانع میشوند. این جمله عطف به « یصدون » 1
اشکال ندارد و در اینجا نکتهاي است که بازداشتن از راه خداو مسجدالحرام کار مداوم کافران است و مضارع براي استمرار
میباشد.
است. « جعلناه » مفعول دوم « سواء » 2
مقیم، ساکن مکه. از عکوف به معناي عبادت است و معمولًا ساکنان مکه به طور مداوم در حال عبادت در مسجد « العاکف » 3
گفته شد. « عاکف » الحرام هستند ولذا به آنان
مسافر، کسی که از بادیه میآید. معمولًا یاء آخر اسم فاعل از فعل ناقص در صورتی که الف و لام بگیرد حذف نمیشود « الباد » 4
حذف شده است. « اجیب دعوة الداع » مانند: الداعی، الراضی ولی در اینجا به جهت تخفیف حذف شده، همانگونه که در
زائده است. « بالحاد » کجی، انحراف. با در « بالحاد » 5
جملهاي « ان الذین » گرفت و میتواند خبر « ان الذین کفروا » است و میتوان آن را در عین حال خبر « ومن یرد » جواب « نذقه » 6
میباشد که به جهت معلوم بودن حذف شده است. « نعذّبه » مانند
(194)
به معناي جاي دادن. « تبوئه » جاي دادیم، مستقر کردیم. از « بوّأنا » 7
که در اینجا جمع ساجد است، در موارد دیگر معناي مصدر دارد. « سجود » جمع ساجد است. البتّه « السجود » جمع راکع و « الرکّع » 8
تفسیر و توضیح
آیه ( 25 ) ان الذین کفروا و یصدون عن سبیل اللّه...: از این آیه به بعد تا چندین آیه، مربوط به مسجدالحرام و ساخته شدن کعبه به
وسیله ابراهیم(ع) و برخی از احکام حج است و در آغاز صحبت از کافران و مشرکانی است که مردم را از راه خدا و از وارد شدن
صفحه 139 از 410
به مسجدالحرام باز میدارد.
منظور از راه خدا، دین اسلام است که مشرکان، با هر وسیله ممکن مردم را از آن باز میداشتند و مانع مسلمان شدن افراد میشدند
و منظور از مسجدالحرام ورود در آن و انجام عبادت و طواف کعبه است که باز مشرکان همواره سعی داشتند از ورود مسلمانان به
مسجد الحرام و انجام طواف جلوگیري کنند. این کار فقط در جریان حدیبیه نبود که مشرکان مکه پیامبر و همراهان او را از انجام
عمره، باز داشتند، بلکه پیش از آن هم به صورت انفرادي هر مسلمانی که از مدینه به مکه میآمد و قصد طواف میکرد او را از
ورود به مسجدالحرام باز میداشتند.
در این آیه، به این کافران که همواره سدّ راه خدا و مانع ورود مؤمنان به مسجد الحرام بودند، وعده عذاب داده شده است.
درباره مسجدالحرام میفرماید: مقیم و مسافر در آن مساوي و یکسان هستند، یعنی هیچ کس حق ندارد مسجدالحرام را به خود
اختصاص دهد، حتی ساکنان مکه نمیتوانند براي خود اولویتی قائل بشوند. بنابراین، مشرکان مکه به بهانه سکونت در این شهر و
مجاورت کعبه حق نداشتند دیگران را از ورود به مسجدالحرام منع کنند و هیچ گونه اولویتی براي آنان نبود.
برخی از فقها، از این آیه چنین نتیجه گرفتهاند که اساساً ساکنان مکه مالک
(195)
خانههاي آن شهر نیستند و مسافران و زائران هم در آن خانهها حق سکونت دارند و گفته شده که ساکنان مکه نباید در موسم حج
( درب خانههاي خود را ببندند و یا آنها را اجاره بدهند. بلکه مسافران میتوانند بدون دادن اجاره در آنها ساکن شوند.( 1
به نظر میرسد که این آیه دلالتی بر مالک نبودن مردم مکه نسبت به خانههاي آن ندارد و فقط میتوان از آن به کمک روایات
چنین استظهار کرد که زائران و مسافران حق دارند در این خانهها سکونت کنند و ساکنان مکه نباید از آنها اجاره بگیرند، و در
روایاتی که از اهل بیت(ع) در این باره نقل شده فقط بر این مطلب تأکید شده که ساکنان مکه نباید درب خانههاي خود را به روي
( حاجیان ببندند و یا از آنان اجاره بگیرند و صحبتی از این نشده که ساکنان مکه مالک آن خانهها نیستند.( 2
از این روایات استفاده میشود که تا زمان معاویه در موسم حج، ساکنان مکه درب خانههاي خود را نمیبستند و کسی که براي
اولین بار در مکه درب خانهاش را بست معاویه بود.
مفتوحه » در برخی از کتابهاي فقهی گفته شده که ساکنان مکه از این جهت مالک خانههاي خود نیستند که این شهر، به صورت
یعنی به زور سربازان فتح شده و مال همه مسلمانان است.( 3)، ولی میتوان گفت که پیامبر خدا(ص) پس از فتح مکه آن « عنوه
خانهها را به صاحبانش بخشید، چون در طول تاریخ همواره خانههاي مکه خرید و فروش میشد و هیچ یک از اصحاب و ائمه و
فقها از آن مانع نمیشدند و در چند روایت از امام صادق(ع) به داشتن خانه در حرم تصریح شده و فقط از کندن درختی که پیش
( از ساختن خانه در آنجا بوده نهی شده است.( 4
در ادامه آیه مورد بحث اظهار میدارد که هرکس در مسجدالحرام کجی و ستمکاري بخواهد، او را عذابی دردناك بچشانیم. البتّه
کجی و انحراف و ظلم و ستم
. 1 - شیخ طوسی، المبسوط، ج 1، ص 384
2 - برخی از روایات در کنز الدقائق، ج 6، ص 485 486 نقل شده است.
. 3 - مانند ابن ادریس در کتاب السرائر، ج 1، ص 644
. 4 - وسائل الشیعه، ج 9، ص 175
(196)
همیشه موجب عذاب الهی است، ولی در مکه که حرم امن خداست عذاب ستمکاري و گناه، افزایش مییابد و حتی میتوان گفت
صفحه 140 از 410
که از ظاهر آیه چنین برمیآید که در مسجدالحرام اراده به انجام گناه هم عذاب دارد هرچند که اراده خود را عملی نکند، این در
حالی است که در غیر مسجدالحرام، فکر گناه اگر به مرحله عمل نرسد، مجازات ندارد.
آیه ( 26 ) واذ بوّأنا لابراهیم مکان البیت...: با ذکري که در آیه پیش از مسجدالحرام به میان آمد، اینک از تجدید بناي کعبه توسط
ابراهیم(ع) سخن میگوید.
میفرماید: به یاد آور زمانی را که ابراهیم را در محل خانه کعبه جاي دادیم، یعنی محل کعبه را به او نشان دادیم، البتّه کعبه براي
نخستین بار توسط حضرت آدم (ع) بنا شد، و نخستین خانه در روي زمین است، ولی بعدها و بهخصوص بعد از طوفان نوح بناي
کعبه از میان رفته بود و خداوند جاي آن را به حضرت ابراهیم نشان داد و ابراهیم مأموریت یافت که خانه کعبه را تجدید بنا کند.
البتّه در این آیه بناي کعبه توسط ابراهیم و فرزندش اسماعیل ذکر نشده ولی در سوره بقره چنین آمده است:
( و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسماعیل ربّنا تقبّل منّا انک انت السمیع العلیم (بقره / 127
و آنگاه که ابراهیم و اسماعیل پایههاي بیت را بالا میبردند (و میگفتند:) پروردگارا! از ما بپذیر که تویی شنوا و دانا.
در ادامه آیه مورد بحث آمده است که به ابراهیم گفتیم: چیزي را براي من شریک قرار مده و خانه مرا براي طواف کنندگان و قیام
کنندگان و رکوع و سجده کنندگان پاکیزه بدار.
منظور از پاکیزگی خانه خدا هر نوع پاکی است که شامل پاکی از نجاسات و پلیدیهاي ظاهري و هم شامل پلیدهاي باطنی مانند
شرك و بت پرستی است. درباره مضامین این آیه به تفسیر آیه 125 سوره بقره که مشابه این آیه است رجوع شود و ما توضیحات
لازم را در آنجا دادهایم.
(197)
چند روایت
1 امیرالمؤمنین (ع) در نامهاي به حاکم خود در مکه، قثم بن عباس مینویسد:
فالعاکف المقیم به و البادي الذي یحجّ الیه « سواء العاکف فیه و الباد » : و مر اهل مکّۀ الاّ یأخذوا من ساکن اجراً فانّ اللّه سبحانه یقول
( من غیر اهله.( 1
در آن یکسانند، « باد » و « عاکف » : به اهل مکه دستور بده از کسی که در آن ساکن میشود اجرت نگیرند که خداوند میفرماید
کسی که از غیر اهل مکه براي حج میآید. « باد » همان مقیم است و « عاکف »
فرمود: زمانی مکه چنین بود، و نخستین کسی که (در مکه) دو لنگه « سواء العاکف فیه الباد » : 2 امام صادق (ع) پس از ذکر این آیه
درش را بست معاویۀ بن ابیسفیان بود، در حالی که براي هیچ کس سزاوار نیست که حاجیان را از خانهها و منازل مکه منع
( کند.( 2
فرمود: هر ظلمی در مکه الحاد است، حتی اگر « و من یرد فیه بالحاد بظلم » 3 حلبی نقل میکند که امام صادق (ع) در توضیح آیه
( خادم خود را از روي ستم بزنی میترسم که الحاد باشد.( 3
( 4 عن ابیعبداللّه(ع) قال: انّ اللّه حوّل الکعبۀ عشرین مائۀ رحمۀ منها ستون للطائفین واربعون للمصلین و عشرین للناظرین.( 4
امام صادق(ع) فرمود: همانا خداوند در اطراف کعبه صد و بیست رحمت قرار داده است که شصت رحمت از آن براي طواف
کنندگان و چهل رحمت براي نمازگزاران و بیست رحمت براي نگاه کنندگان به کعبه است.
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 27 الی 29
صفحه 141 از 410
اشاره
وَ أَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَ جِّ یَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ ( 27 ) لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ فیآ أَیّامٍ
مَعْلُوماتٍ
. 1 - نهج البلاغه، نامه 67
. 2 - تهذیب الاحکام، ج 5، ص 420
3 - همان.
. 4 - کافی، ج 4، ص 240
(198)
عَلی ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهیمَۀِ الاْءَنْعامِ فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبآئِسَ الْفَقیرَ ( 28 ) ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ (
( 29
و میان مردم به حجّ ندا کن، تا پیاده و بر هر مرکب سبک تازي که از هر راه دوري میآیند، به سوي تو آیند ( 27 ) تا سودهایی که
براي آنان است مشاهده کنند و نام خدا را در روزهاي معینی بر آنچه خداوند از چارپایان زبان بسته روزیشان کرده ذکر کنند، پس
از آن بخورید و به درمانده فقیر بخورانید ( 28 ) سپس باید مناسک خود را به جاي آرند و نذرهایشان را وفا کنند و گرد آن خانه
( کهن طواف کنند ( 29
نکات ادبی
اعلام کن، ندا بده، بانگ بردار. « أذّن » 1
در لغت به معناي قصد است و در اصطلاح انجام مناسک واعمال خاصی است که از سوي شارع بیان شده است. « الحجّ » 2
میباشد. « یأتوك » به معناي پیاده است. ضمنا این کلمه حال از ضمیر « راجل » جمع « رجالا » 3
هر شتر لاغر، هر مرکب سبک تاز، هر مرکب میان باریک. لاغر بودن در اینجا به معناي میان باریک بودن و چالاك « کلّ ضامر » 4
اشاره به هر مرکب راهواري است که بتواند به راحتی انسان را به مکه برساند. « کلّ ضامر » . بودن است و آن از خوبی شتر است
در اینجا براي کثرت است و استعمال کلّ در کثرت شایع است. « کلّ » کلمه
مربوط به مرکب است و در اینجا براي مرکب به خاطر شرافتی که در راه حج پیدا میکند، فعل ذوي العقول به کار رفته « یأتین » 6
است.
هر درّه ژرف. کنایه از راه دور است چون معمولًا راهها از درهها « کلّ فجّ عمیق » 5
(199)
براي کثرت « کلّ ضامر » در اینجا نیز مانند « کلّ » هم به معناي دور خواهد بود. ضمناً « عمیق » ، را راه معنا کنیم « فجّ » میگذرد. و اگر
است.
گفته میشود که نطق ندارند و البتّه به حیواناتی غیر از « بهیمه » چارپایان زبان بسته. از آنجهت به حیوانات « بهیمۀ الانعام » 7
از « بهیمۀ الانعام » به معناي چارپایان است که نعمتی براي انسان هستند. توجه کنیم که « انعام » درندگان و پرندگان اطلاق میشود و
.« البهمیۀ التی هی الانعام » : باب اضافه بیانیه است یعنی
درمانده، بینوا. « البأس » 8
در عربی بسیار اندك به کار رفته و « تفث » مناسک خود را انجام دهند، یا خود را از آلایشها رها کنند. کلمه « ثم لیقضوا تفثهم » 9
صفحه 142 از 410
در عربی بسیار اندك به کار رفته و « تفث » مناسک خود را انجام دهند، یا خود را از آلایشها رها کنند. کلمه « ثم لیقضوا تفثهم » 9
به خاطر قرار گرفتن « لیقضوا » معناي دقیق آن روشن نیست هرچند که بعضیها آن را به معناي چرك و آلایش گرفتهاند. ضمناً لام
که در آیه 15 همین سوره توضیح داده شد. « ثمّ لیقطع » : ساکن شده مانند « ثمّ » پس از
قدیم، کهن، دیرینه. میتوان آن را به معناي آزاد شده گرفت چون کعبه از هرگونه مالکیتی آزاد است و کسی حق « عتیق » 10
ندارد آن را به خود اختصاص دهد.
تفسیر و توضیح
آیه ( 27 ) و أذّن فی الناس بالحجّ...: در ادامه صحبت از ابراهیم و مأموریت او در ساختن خانه کعبه و پاکیزه داشتن آن براي طواف
کنندگان و نمازگزاران، فرمان الهی به او صادر شد که در میان مردم به حجّ ندا سر ده و اعلام کن که براي گزاردن حجّ و انجام
مناسک آن پیاده و سواره از هر جانبی به سوي تو آیند.
در روایات آمده که پس از این فرمان، ابراهیم(ع) در مقام ابراهیم و یا بالاي کوه ابوقبیس با صداي بلند مردم را به آمدن به سوي
کعبه و گزاردن حج فراخواند و خداوند صداي او را به گوش همه انسانها چه آنها که در آن زمان وجود داشتند و چه آنها که هنوز
به دنیا نیامده بودند رسانید و هرکس که نداي ابراهیم را لبیک گفت، مقدر
(200)
گفتن « بلی » شد که زیارت خانه خدا و انجام مناسک حج نصیب او بشود( 1). لبیک گفتن کسانی که هنوز به دنیا نیامده بودند مانند
آنها در عالم ذرّ است و ما از حقیقت آن آگاهی نداریم.
اینکه در آیه گفته شده است که ندا ده تا به سوي تو آیند، منظور این است که به سوي کعبه بیایند و این تعبیر به جهت ارتباط
خاص ابراهیم با کعبه و تجلیل از وي است و اینکه در آیه گفته شده که پیاده و سواره به سوي کعبه بیایند، نشان دهنده اهمیت فوق
العاده حج از نظر خداوند است که باید به هر وسیله ممکن به سوي آن خانه رفت و مناسک حج را به جاي آورد. با توجه به این
جمله از آیه بعضیها گفتهاند که پیاده رفتن افضل از سواره رفتن است چون پیاده جلوتر از سواره ذکر شده است، ولی میدانیم که
پیامبر خدا(ص) سواره به حج رفت، در عین حال شاید پیاده رفتن به خاطر زحمتی که دارد، ثواب بیشتري داشته باشد و در حالات
برخی از امامان معصوم مانند امام حسن مجتبی(ع) نقل شده که بارها پیاده به مکه رفتند.
آیه ( 28 ) لیشهدوا منافع لهم و یذکروا اسم اللّه...: سفر به مکه و انجام مناسک حجّ اسرار و فلسفههاي بسیاري دارد که همه آنها در
سودها و منافعی که در سفر « تا سودهایی را که براي آنان است مشاهده کنند » : این جمله از آیه شریفه خلاصه میشود که فرمود
حج نصیب افراد میشود، هم سودهاي دنیوي و هم سودهاي معنوي را در بر میگیرد.
سودهاي دنیوي مانند تجارت و آشنا شدن مسلمانان مناطق گوناگون با یکدیگر و ایجاد وحدت و تلاش در رفع مشکلات جامعه
اسلامی و مانند آنهاست و سودهاي معنوي مانند جلب خوشنودي خداوند و تهذیب نفس و صفاي روح و تقویت ایمان و رسیدن به
پاداشهاي الهی است که همه اینها در انتظار زائران خانه خدا و انجام دهندگان مناسک حجّ است.
مردم دعوت شدهاند که پیاده و سواره به سوي خانه خدا بروند تا منافعی را که براي
. 1 - شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 2، ص 419
(201)
آنهاست به دست آورند و در روزهاي معینی بر آنچه خداوند از چارپایان روزي آنها کرده نام خدا را ذکر کنند.
گفته شد که مراد آیه، بردن نام خدا به هنگام ذبح قربانی است، ولی به نظر میرسد که منظور از آن انجام مناسک حجّ است که
و ذکر نام خداست و حاجی باید با لبیک گفتنهاي مکرر و با تکبیر و تهلیل و تسبیح، همواره نام « لبیک اللهم لبیک » همراه با گفتن
صفحه 143 از 410
خدا را بر زبان جاري کند و پیوسته به یاد خدا باشد و هم در برابر گوشت قربانی که خداوند بر آنان ارزانی داشته سپاسگزار او
باشد. چون بردن نام خدا را مقید به روزهاي معینی کرده که همان ایام حجّ است و بردن نام خدا به هنگام ذبح حیوان همیشه و در
همه جا لازم است و اختصاصی به روزهاي معین ندارد.
منظور از روزهاي معین، ایام تشریق، یعنی روزهاي دهم تا دوازدهم ذیحجۀ الحرام و یا دهه آخر ذیحجه است و هر کدام از اینها
که در این آیه ذکر ) « ایام معلومات » : مضمون روایاتی است که از ائمه نقل شده و در روایتی از حضرت علی (ع) نقل شده که فرمود
( که در آیه 203 سوره بقره است) ایام تشریق است.( 1 ) « ایام معدودات » شده) همان ده روز است و
پس از ذکر قربانی، اضافه میکند که هم خودتان از آن بخورید و هم به بینواي مستمند و فقیر بخورانید. پیش از اسلام در دوران
جاهلیت خودشان از گوشت قربانی نمیخوردند و آن را حرام میدانستند در اینجا که امر به خوردن گوشت قربانی میکند، ناظر به
همان رسم جاهلی است و بنابراین، امر در اینجا دلالت بر اباحه میکند نه وجوب، یعنی حاجی میتواند از آن بخورد نه اینکه بر او
واجب باشد. البتّه خوردن از حیوانی که به عنوان کفاره ذبح شده جایز نیست و تمام گوشت آن را باید به فقیر داد، ولی از گوشت
قربانی، خود شخص هم میتواند بخورد، ولی باید بخش عمده آن را به فقیر و مستمند بدهد.
آیه ( 29 ) ثمّ لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم...: پس از ذبح قربانی، حاجی باید
. 1 - کنزالدقائق، ج 6، ص 499
(202)
مناسک دیگر را انجام بدهد و به نذر و تعهد خود عمل کند و طواف خانه خدا را به جاي آورد.
در این آیه، سه حکم بیان شده است:
نخست اینکه مناسک را انجام دهند، (ثمّ لیقضوا تفثهم) البتّه برخی از مفسران، این عبارت را به گونهاي دیگر معنا کردهاند و
گفتهاند که منظور از آن این است که حاجی پس از قربانی کردن و بیرون آمدن از احرام، چرك و آلودگی را از خود بزداید و به
کارهایی مانند تنظیف و گرفتن ناخن و کوتاه کردن مو و استفاده از عطر بپردازد، ولی سیاق آیه و قرار گرفتن این جمله در ردیف
امر به انجام نذر و انجام طواف، به روشنی دلالت دارد که منظور از آن انجام بقیه مناسک مانند حلق و رمی است، نمیتوان این امر
را مستحبی و امرهاي بعدي را واجب دانست، بهخصوص اینکه در روایتی از ابن عباس، این عبارت به معناي انجام مناسک آمده
است.
دوم اینکه آنان باید به نذرها و تعهدهایشان عمل کنند. گفته شده که اگر نذري کردهاند به آن وفا کنند، چون گاهی کسانی که به
حج میروند نذرهایی هم دارند.
در اینجا به معناي لغوي آن است که شامل هرگونه التزام و تعهدي میشود( 1) و منظور این است که حاجی « نذر » به نظر میرسد که
باید به تعهداتی که با بستن احرام به آنها ملتزم شده است، عمل کند و آن همان انجام تمام مناسک است. برداشتی که ما از آیه
شریفه کردیم بدان سبب است که لزوم وفا به نذر اختصاص به حج ندارد، همیشه باید به نذر عمل کرد. و قرار گرفتن این حکم در
( به معناي مناسک گرفته شده است.( 2 « نذور » میان اعمال حج قرینه خوبی بر این نظر است. در بعضی از روایات هم
سوم اینکه آنان باید بیت عتیق را طواف کنند. بیت عتیق همان خانه کعبه است که نخستین و کهنترین خانه در دنیاست که توسط
حضرت آدم بنا شده و ابراهیم آن را
1 - صاحب جواهر میگوید: نذر در لغت به معناي وعده کردن با شرط یا به طور مطلق در خیر و یا شرّ است و ابن فارس گفته: نذر
.( دلالت بر ترس میکند چون نذر نوعی التزام و ترس از تخلّف است. (جواهر الکلام، ج 35 ، ص 356
.( 2 - این مطلب در روایتی از امام صادق (ع) آمده است. (کافی، ج 4، ص 549
صفحه 144 از 410
(203)
تجدید بنا کرده و خانهاي است که از تملک هر شخصی آزاد است.
منظور از این طواف که در آیه شریفه آمده است و پس از انجام مناسک به عمل میآید، طواف نساء است که بدون آن، مرد مُحرم
نمیتواند با زن آمیزش کند و همینطور زن مُحرم حق ندارد با مرد آمیزش جنسی داشته باشد، هرچند که با سرتراشیدن و یا کوتاه
کردن مو پس از قربانی، محرمات دیگر احرام به آنها حلال شده است. شرط حلال شدن زن و مرد بر یکدیگر انجام طواف نساء
است و این علاوه بر طواف زیارت است که حاجی به جاي میآورد.
وجوب طواف نساء در میان شیعه اجماعی است و اهل سنت هم به جاي طواف نساء طواف وداع به جاي میآورند و برخی از آنها
طواف وداع را واجب و برخی مستحب میدانند.
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 30 الی 33
اشاره
ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّه وَ أُحِلَّتْ لَکُمُ الاْءَنْعامُ إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الاْءَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ
الزُّورِ ( 30 ) حُنَفآءَ لِلّهِ غَیْرَ مُشْرِکینَ بِه وَ مَنْ یُشْرِكْ بِاللّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّمآءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوي بِهِ الرّیحُ فی مَکانٍ سَحیقٍ ( 31
( ) ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعآئِرَ اللّهِ فَاِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ ( 32 ) لَکُمْ فیها مَنافِعُ إِلیآ أَجَلٍ مُسَ  می ثُمَّ مَحِلُّهآ إِلَی الْبَیْتِ الْعَتیقِ ( 33
چنین است، و هرکس حرمتهاي خدا را بزرگ بدارد، آن براي او نزد پروردگارش بهتر است. و براي شما چارپایان حلال شده، جز
آنچه بر شما خوانده خواهد شد، پس از پلیدي بتها بپرهیزید و از سخن باطل بپرهیزید ( 30 ) در حالی که میل و اخلاص به خدا
دارید و به او شرك نمیورزید، و هرکس به خدا شرك ورزد، گویا از آسمان فرو افتاده و پرندگان او را ربودهاند و یا تندباد او را
به جاي دوري انداخته است ( 31 ) چنین است، و هرکس شعائر الهی را بزرگ بدارد، آن از پرهیزگاري دلهاست ( 32 ) براي شما در
آن تا وقتی
(204)
( معین سودهایی است، آنگاه بازگشت آن به سوي آن خانه دیرین (کعبه) است ( 33
نکات ادبی
خبر مبتداي محذوف است: الامر ذلک. « ذلک » 1
حرمتهاي خدا، چیزهایی که خداوند رعایت حرمت آنها را لازم کرده است. « حرمات اللّه » 2
شتر و گاو و گوسفند. « الانعام » 3
پلیدي که شامل پلیدي ظاهري و باطنی میشود. « الرجس » 4
به معناي بت. اصل وثن به معناي مجسمه و تمثال از چوب و خشت و طلا و غیر آنهاست. « وثن » جمع « الأوثان » 5
میباشد. « اجتنبوا » در اینجا حال از ضمیر جمع « حنفاء » تمایل کنندگان از باطل به سوي حق. جمع حنیف . ضمناً « حنفاء » 6
سقوط کرد، فرو افتاد. « خرّ » 7
او را میربود، گوشت او را برگرفت. « فتخطفه » 8
انداخت، پرت کرد. « هوي » 9
صفحه 145 از 410
دوردست. « سحیق » 10
جمع شعیره به معناي علامت و در اینجا شعائر به معناي نشانهها و مظاهر دین خداست. « شعائر » 11
بازگشت، استقرار. مصدر میمی از حلّ یحلّ و یا اسم زمان و یا اسم مکان از آن است. « محل » 12
تفسیر و توضیح
آیات ( 30 31 ) ذلک و من یعظم حرمات اللّه...: پس از بیان مناسک حج، بر آن تأکید
(205)
میکند و میفرماید: هرکس حرمتهاي خدا را بزرگ بدارد، براي او نزد پروردگارش بهتر است، یعنی گرامی داشتن مناسک حج و
باعث خوشنودي خداوند میشود و این براي یک « مشاعر حج » آنچه خداوند آنها را محترم شمرده مانند مسجدالحرام و بیت الحرام
مؤمن خداجوي از هر چیزي بهتر است.
در ادامه آیه به مناسبت ذکري که از قربانی کردن در مناسک حج به میان آمد یک حکم کلی بیان میکند و میفرماید: چارپایان
(شامل شتر و گاو و گوسفند) براي شما حلال شده است مگر آنچه گفته خواهد شد. منظور از آنچه گفته خواهد شد، همان حکمی
« منخنقه = خفه شده » : است که در سوره مائده آیه 3 آمده و حیواناتی که با کیفیت خاصی کشته شوند، حرام معرفی شده اند، مانند
نطیحه = حیوانی که به ضرب شاخ » و « متردیه = حیوانی که بر اثر پرت شدن از بلندي بمیرد » و « موقوذه = به زجر کشته شده » و
و حیوانی که هنگام ذبحش نام غیرخدا بر آن برده شود؛ چون مشرکان به هنگام قربانی در منی نام بتها را بر « حیوان دیگر مرده باشد
زبان میآوردند.
اینکه بلافاصله پس از بیان حکم بالا میفرماید: پس، از پلیدي بتها بپرهیزید، شاید اشاره به همان سنت باطل مشرکان باشد که در
مراسم حج به نام بتهایشان قربانی میکردند و این آیه اشاره به آن دارد که مؤمنان که تازه مسلمان شدهاند، باید رسوبات فکري بت
به معناي مایل شدن از حق به باطل است و آنان باید از « زور » . پرستی را از خود دور کنند. همچنین باید آنها از قول زور بپرهیزند
دست زدن به کاري که نشانهاي از میل به باطل و گرایش به جاهلیت دارد، بپرهیزند.
که در این آیه آمدهاست، به حکم سیاق آیات، مربوط به گرایش به سنتهاي جاهلی در حج است، ولی میتوان « قول زور » هرچند
آن را به تمام سخنان باطل مانند دروغگویی و غیبت و شهادت دروغ تعمیم داد.
پس از برحذر داشتن از پلیدي بتها و قول زور، در آیه بعدي اضافه میکند: در حالی که شما میل و اخلاص به خدا دارید و به او
شریک قرار نمیدهید. اشاره به اینکه مناسک حج اگر درست انجام شود، انسان را از انحراف باز میدارد و در این حق
(206)
استوار میکند و از پلیدي شرك دور میسازد.
پس از آن، مَثَلی میزند و در آن سرگشتگی و بیتکیهگاه بودن مشرك را ترسیم میکند. طبق این بیان، مَثَل کسی که براي خدا
شریک قرار میدهد، مَثَل کسی است که از آسمان سقوط کرده و در بین راه که هنوز به زمین نرسیده پرندگان او را ربوده و
گوشت او را تکه تکه کردهاند و یا تندبادي او را به جایی دور دست پرت کرده است.
آري، شرك به خدا باعث سقوط انسان از مقام انسانی خود و گرفتار شدن او به سرگشتگی و عدم تعادل و سرانجام باعث نابودي
اوست.
آیات ( 32 33 ) ذلک و من یعظم شعائر اللّه فانها من تقوي القلوب...: بار دیگر به ذکر مناسک حج برمیگردد و می فرماید: چنین
است و هرکس شعائر الهی را بزرگ بدارد، آن از تقواي دلهاست. منظور از شعائر، هر چیزي است که علامتی براي اظهار ایمان
صفحه 146 از 410
باشد، و شامل کلیه کارهایی میشود که مظاهر دین خدا و نمودهایی از فرمانبرداري حق تعالی است که یک نمونه آن مناسک حج
است و آیه مورد بحث که در سیاق آیات حج آمده، همان را اراده کرده است.
هرکدام از مناسک حج را میتوان از شعائر الهی شمرد و در قرآن درباره صفا و مروه و قربانی کردن تصریح شده است که آنها از
شعائر هستند. میتوان گفت آنچه از همه بیشتر جنبه شعائر دارد، قربانی کردن و ریختن خون است ولذا در روایاتی که در تفسیر آیه
مورد بحث از معصومین(ع) نقل شده، شعائر به قربانی تفسیر شده است و بیشتر مفسران از عامه و خاصه نیز همین عقیده را دارند و
سیاق آیات هم بر آن دلالت دارد.
بنابراین، تعظیم شعائر، بزرگ داشتن و اهمیت دادن به قربانی و انتخاب شتر یا گاو و یا گوسفند مناسب و فربه است و چون این کار
به جهت فرمانبرداري از خدا و براي تقرب به او صورت میگیرد، نشانهاي روشن از ایمان شخصی و تقواي قلبی اوست.
تقوا وقتی به قلب نسبت داده میشود، مفهوم خاصی پیدا میکند و آن ثبات و استمرار تقوا به عنوان صفت دائمی در شخصی است،
چون ممکن است کسی در یک
(207)
یا چند مورد تقوا نشان بدهد، ولی این حالت در او به صورت ملکه در نیاید و شکننده باشد، اما وقتی تقوا در قلب و روح انسان
رسوخ کرد و طبع انسان با آن خو گرفت، همیشگی خواهد بود.
در آیه بعدي اشاره میکند که براي شما در آن تا وقتی معین سودهایی است. اگر شعائر را تمام مناسک حج بگیریم معناي آیه
چنین میشود که براي شما در ایام حج تا وقتی که برگردید سودهایی است و منظور از آن تجارت و آشنایی با مسلمانان دیگر و
مانند آنهاست و اگر بگوییم که شعائر همان قربانی کردن است منظور این است که میتوانید از آن حیوانی که براي قربانی کردن
تعیین شده تا زمان نحر یا ذبح آن استفاده کنید، سوار شوید، و یا شیر آن را بدوشید.
در ادامه اضافه میکند که استقرار و پایان کار آن به سوي خانه کهن یعنی کعبه است. اگر منظور از شعائر مناسک حج باشد، معناي
آیه این است که پایان مناسک و انتهاي آن به سوي کعبه است، یعنی با انجام طواف آخر یا همان طواف نساء مناسک حج پایان
مییابد. و اگر منظور از شعائر قربانی کردن باشد، مراد این است که محل استقرار و ذبح و یا نحر قربانی به سوي کعبه است، یعنی
در نزدیکی و اطراف کعبه است که همان منی است و یا بگوییم، قربانی کردن براي تقرب به کعبه و تعظیم آن است، مانند:
( هدیا بالغ الکعبۀ (مائده / 95
قربانیاي که به کعبه برسد.
وَ لِکُلِّ أُمَّۀٍ جَعَلْنا مَنْسَ کًا لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلی ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهیمَۀِالاْءَنْعامِ فَاِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُآ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتینَ ( 34 ) اَلَّذینَ
إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ ال ّ ص ابِرینَ عَلی مآ أَصابَهُمْ وَ الْمُقیمِی الصَّلوةِ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ ( 35 ) وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ
شَعآئِرِ اللّهِ لَکُمْ فیها خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیها صَوآفَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ کَذلِکَ سَخَّرْناها
(208)
لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ( 36 ) لَنْ یَنالَ اللّهَ لُحُومُها وَ لا دِمآؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوي مِنْکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللّهَ عَلی ما هَداکُمْ
( وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنینَ ( 37
و براي هر امتی عبادتی از نوع قربانی کردن قرار دادیم، تا نام خدا را بر آنچه از چارپایان روزيِ آنان کرده یاد کنند، پس خداي
شما خداي یگانه است، پس در برابر او تسلیم شوید و فروتنان را مژده بده ( 34 ) همان کسانی که چون خداوند یاد شود، دلهایشان
میترسد، و آنها که هر چه به آنها رسد شکیبایند و برپادارندگان نمازند و از آنچه روزيِ آنان کردهایم انفاق میکنند ( 35 ) و
شتران قربانی را براي شما از شعائر خدا قرار دادهایم، در آنها براي شما خیري است، پس نام خدا را بر آنها به هنگام نحر کردن در
صفحه 147 از 410
حالی که ایستادهاند ببرید، پس چون پهلویشان بر زمین افتاد، از آنها بخورید و به فقیر سائل و فقیري که چشمداشتی دارد بخورانید.
این چنین آنها را براي شما رام کردیم، باشد که سپاس گزارید ( 36 ) هرگز گوشت و خون آنها به خدا نمیرسد، بلکه پرهیزگاري
شما به او میرسد. این چنین، آنها را براي شما رام کردیم، تا خداوند را به جهت آنکه شما را هدایت کرد بزرگ بدارید، و
( نیکوکاران را مژده بده ( 37
نکات ادبی
به معناي عبادتی که مشتمل بر قربانی کردن باشد. « نسک » اسم مکان و یا مصدر میمی از « منسکا » 1
فروتنان، آنها که در برابر حق متواضعند. « المخبتین » 2
« الذین » عطف بر « و المنفقین مما رزقناهم » : هم به تقدیر « مما رزقناهم ینفقون » است و « الذین » عطف بر « المقیمی » و « الصابرین » 3
است. « الصلوة » به جهت اضافه آن به « المقیمی » است. ضمناً حذف نون جمع از
گفته « بدنه » به معناي شتر قربانی است. از آنجهت به شتر « بدنۀ » جمع « البدن » 4
(209)
میشود که بدن و جثّه بزرگی دارد ولذا بعضیها به گاو قربانی هم بدنه گفتهاند. ضمناً این کلمه در اصطلاح به هر شتر یا گاوي
گفته نمیشود بلکه شتر و گاوي را میگویند که جهت قربانی تعیین شده است.
به معناي ایستاده، به صف شده. « صافّ » جمع « صوافّ » 5
است، یعنی بیفتد، سقوط کند. « سقطت » در اینجا به معناي « وجبت » 6
کنایه از سقوط شتر پس از نحر کردن و خروج روح از بدن اوست. « وجبت جنوبها » پهلوهاي آن به تعبیر « جنوبها » 7
با فتحه نون « قَنَعَ » از « قانع » . فقیري که سائل نیست، ولی انتظار کمک دارد « المعترّ » فقیر سائل که خواهان کمک است و « القانع » 8
با کسره نون فرق دارد و آن به معناي قناعت و « قَنِعَ » است که خواري سؤال کردن را به همراه دارد و این کلمه با « ذلّ » به معناي
عزت نفس است. در واقع میتوان گفت این ماده معناي متضادي دارد و این شعر خفاجی ناظر به همین مطلب است:
العبد حرّ إن قَنَعَ والحرّ عبد إن قَنِعَ
عکس آنچه ذکر شد، هم گفته شده است. « قانع و معترّ » البتّه درباره
تفسیر و توضیح
آیات ( 34 35 ) ولکل امّۀ جعلنا منسکاً...: پس از بیان برخی از مناسک حج و بهخصوص قربانی کردن که یکی از مهمترین
آنهاست، در این آیه تأکید میکند که براي هر امتی آیینها و عبادتهایی قرار دادهایم که شامل قربانی کردن هم هست، کلمه
در این آیه مصدر میمی است و به معناي عبادت همراه با قربانی کردن است. البتّه میتوان آن را به معناي زمان و یا مکان « منسک »
این عبادت خاص هم گرفت، ولی معناي اول مناسبتر به نظر میرسد.
در ادامه آیه خاطر نشان میسازد که این عبادت براي آن است که نام خدا را بر چارپایانی که روزي آنها کردهایم ببرید، یعنی موقع
قربانی کردن نام خدا را به زبان
(210)
بیاورید و حیوان را براي خدا قربانی کنید که در این صورت این عمل عنوان عبادت به خود میگیرد.
از این آیه معلوم میشود که همه امتهاي پیشین عبادتی به نام قربانی کردن داشتهاند و تاریخ هم به خوبی آن را ثابت میکند و با
صفحه 148 از 410
بررسی تاریخ اقوام گذشته، به خوبی روشن میشود که هر قومی این آیین را داشتهاند، منتهی بعضی از آنها دچار انحرافاتی بودند و
مثلًا براي نزدیک شدن به بتها و ارباب انواع قربانی میکردند و گاهی قربانیها را میسوزانیدند و حتی بعضی از آنها نه تنها گوسفند
بلکه حتی فرزندان خود را قربانی میکردند و گاهی براي در امان ماندن از خشم خدایان موهوم، هر سال در روز معین دختري را
قربانی میکردند.
در اسلام، قربانی کردن حیوانات حلال گوشت آنهم با آداب و شرایط خاصی مطلوب دانسته شده و در مناسک حج، قربانی کردن
در سرزمین منی یکی از واجبات است و هدف از آن دو چیز است: یکی تقرب به خدا و دیگري استفاده از گوشت آنهاست که هم
خود قربانی کننده و هم فقرا از آن بخورند.
در ادامه آیه، نتیجهگیري میکند که پس خداي شما یگانه است و در برابر او تسلیم شوید و فرمانبرداري کنید، یعنی اکنون که همه
امتها عبادت مشترکی دارند، پس باید بدانند که تشریع این عبادت از سوي خداي واحدي صورت گرفته و باید از او فرمانبرداري
کرد.
تسلیم شدن در برابر فرمانهاي خدا بهترین حالتی است که انسان میتواند داشته باشد و همه ادیان، بشر را به سوي آن دعوت
کردهاند و نام اسلام که نام همه ادیان الهی به طور عام و دین نهایی بشر به طور خاص است، به معناي تسلیم شدن در برابر خداست.
در این آیه پس از امر به تسلیم شدن در برابر خدا، اضافه میکند که فروتنان یعنی کسانی را که در برابر خدا سرکشی نمیکنند و
خاضع هستند، مژده بده.
در آیه بعد، جهت معرفی این بندگان خاضع خدا که به آنها مژده رحمت داده شده،
(211)
چهار نشانه ذکر میکند:
1 آنها کسانی هستند که چون نزد آنها نام خدا ذکر شود دلهایشان میترسد. ترس از خدا یک حالت معنوي خاصی است که
انسان با داشتن آن از گناهان پرهیز میکند و میکوشد هرکاري را که مورد پسند خداست انجام دهد. البتّه خداوند موجود
ترسناکی نیست و ترس از وي به معناي ترس از مجازات او و یا ترس از دور شدن از رحمت او در برابر ارتکاب گناه و سرپیچی از
فرمانهاي اوست. از آنجا که داشتن چنین حالتی اساس بندگی خداست، قرآن کریم در آیات متعددي روي آن تأکید کرده و علاوه
بر امر به تقوا که همان خداترسی است و در آیات بسیاري آمده، در چند آیه تعبیرهایی مشابه آیه مورد بحث آورده است، از جمله:
( انّما المؤمنون الذین اذا ذکر اللّه وجلت قلوبهم (انفال / 2
همانا مؤمنان کسانی هستند که چون خداوند یاد شود، دلهایشان میترسد.
( و من یطع اللّه و رسوله و یخش اللّه و یتّقه فاولئک هم الفائزون (نور / 52
و هرکس خدا و پیامبرش را فرمان ببرد و از خدا بترسد و پروا کند، آنان همان رستگارانند.
2 صفت دیگر مخبتین یا فروتنان در برابر خداوند این است که بر آنچه به ایشان برسد صبر میکنند. این صفت شامل شکیبایی در
برابر مصیبتها و بلاها و نیز شکیبایی در انجام واجبات و دوري از محرمات است و نشانهاي از قدرت روحی و مقاومت و پایداري
است.
3 آنها اقامه کننده نماز هستند و بدینگونه همواره با خداي خود ارتباط برقرار میکنند و خود را به قدرت بیپایان او پیوند
میدهند.
4 آنها از آنچه خداوند به روزي آنان کرده، انفاق میکنند، یعنی علاوه بر رابطه با خداوند با جامعه خود نیز پیوستگی خاصی
دارند و دیگران را از نعمتهایی که خدا به آنان داده برخوردار میسازند.
صفحه 149 از 410
آیات ( 36 37 ) والبدن جعلناها لکم من شعائر اللّه...: به خاطر اهمیت مسئله
(212)
قربانی در حج، بار دیگر این موضوع را به صورت دیگري مورد تأکید قرار میدهد و میفرماید: و شتران قربانی را براي شما از
شعائر خدا قرار دادیم، شعائر خدا نشانهها و علامتهایی هستند که نمودهایی از اطاعت خداوندند. میتوان گفت هر عبادت یا مراسم
دینی که جنبه ظاهري آن اهمیت ویژهاي دارد، از شعائر به شمار میرود و حتی مکانها و زمانها و اشیاء خاصی که این حالت را
دارند نیز از شعائر الهی محسوب میشوند که یک نمونه آن قربانی در حج و نمونه دیگرش صفا و مروه است که در قرآن هر دو از
شعائر معرفی شدهاند.
میفرماید: براي شما در قربانی کردن خیري است. این خیر میتواند خیر دنیا مانند استفاده از گوشت آنها و خیر آخرت که رسیدن
به ثواب است، باشد. اضافه میکند که به هنگام نحر کردن شتران قربانی در حالی که به صف ایستاهاند، نام خدا را بر آنها ببرید و
چون پس از نحر کردن بر زمین افتادند و روح از بدنشان جدا شد، از گوشت آنها بخورید و به فقیرانی که از شما درخواست
گوشت میکنند و فقیرانی که درخواست نمیکنند، ولی انتظار آن را دارند، بخورانید. اینکه میفرماید: از آن بخورید، این امر براي
وجوب نیست بلکه براي اباحه است یعنی میتوانید نخورید چون در جاهلیت مشرکان از گوشت قربانی خود نمیخوردند.
توجه کنیم که در آیه 28 همین سوره فرمود: فکلوا منها واطعموا البأس الفقیر = از آن بخورید و به درمانده فقیر بخورانید، و در این
« البائس » آیه مورد بحث میفرماید: واطعموا القانع والمعتر = و به فقیر سائل و فقیري که چشمداشتی دارد بخورانید. در آیه قبلی میان
حرف واو وجود ندارد و بنابراین هر دو، صفت براي یک نفر است و آن فقیر بینوا و درمانده است اما در این آیه میان دو « الفقیر » و
حرف واو فاصله دارد که نشان میدهد اینها دو نفرند و بنابراین، از این دو آیه چنین فهمیده میشود که « المعتر » و « القانع » کلمه
قسمتی از گوشت قربانی را به فقیر باید داد که شامل سه گروه است: فقیر درمانده که نه درخواست میکند و نه انتظار آن را دارد،
فقیر سائل که گوشت قربانی را طلب میکند و فقیري که هرچند درخواست نمیکند، ولی انتظار آن را دارد.
(213)
اینکه حیواناتی که قربانی میشوند، این چنین در برابر انسان رام هستند، و به آرامی به مسلخ میروند، یکی از نعمتهاي خداست که
انسان باید در برابر آن سپاسگزار باشد، ولذا میفرماید: این چنین آنها را براي شما مسخّر کردیم تا سپاس بگزارید.
این همه تأکید براي قربانی کردن براي چیست؟ آیا خداوند از آنها سود میبرد؟ این سؤال را در آیه بعد پاسخ میدهد و میفرماید:
گوشتها و خونهاي آنها به خدا نمیرسد، بلکه تقواي شما به او میرسد، یعنی خداوند جسم نیست و به غذا نیاز ندارد و بنابراین
گوشت و خون آنها به خدا نمیرسد آنچه به خدا میرسد این است که قربانی کردن و بردن نام خدا بر آن و دادن گوشت آن به
فقیران نشانهاي از تقواي شخصی است و این به خدا میرسد و خوشنودي و رضایت او را سبب میشود.
گفته شده که در دوران جاهلیت، وقتی قربانی میکردند قسمتهایی از گوشت حیوان را به عنوان سهم خدا به دیوار کعبه
میآویختند و مقداري از خون حیوان را به آن میمالیدند و گمان میکردند که خدا از آنها بهره میبرد. این آیه، این عقیده خرافی
و باطل آنها را نفی میکند.
در پایان آیه بار دیگر تأکید میکند که این چنین ما آن حیوانات را براي شما رام کردیم تا خدا را به خاطر آنکه شما را هدایت
کرده، بزرگ بدارید و تکبیر بگویید، سپس میفرماید: و نیکوکاران را مژده بده.
طبق این دو آیه، انسان باید در برابر رام شدن این حیوانات براي او، هم سپاس خدا را به جاي آورد و هم تکبیر بگوید و به بزرگی
خدا اعتراف کند و علاوه بر آنها نیکوکار باشد وبه بندگان خدا یاري کند.