گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
[سورة حج ( 22 ): الآیات 38 الی 41




صفحه 150 از 410
اشاره
إِنَّ اللّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ امَنُوآا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوّانٍ کَفُورٍ ( 38 ) أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلی نَصْ رِهِمْ لَقَدیرٌ (
39 ) اَلَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاّآ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ وَ لَوْلا دَفْعُ
(214)
اللّهِ النّاسَ بَعْ َ ض هُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَ لَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِکَثیرًا وَ لَیَنْصُ رَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُ رُهُآ إِنَّ اللّهَ لَقَوِيٌّ
( عَزیزٌ ( 40 ) اَلَّذینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الاْءَرْضِ أَقامُوا الصَّلوةَ وَ اتَوُا الزَّکوةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَۀُ الاْءُمُورِ ( 41
همانا خداوند از کسانی که ایمان آوردهاند، دفاع میکند. خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد ( 38 ) به کسانی که جنگ
بر آنها تحمیل شده از آن جهت که مورد ستم قرار گرفتهاند، اجازه (جنگیدن) داده شد، و بیگمان خداوند بر یاري ایشان تواناست
39 ) همان کسانی که به ناحق از خانههایشان بیرون رانده شدند، جز این نبود که میگفتند: پروردگار ما خداست. و اگر خداوند )
برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمیکرد، صومعهها و کلیساها و عبادتگاهها و مساجدي که نام خدا در آنها بسیار یاد
( میشود، ویران میشد، و البتّه خداوند کسی را که او را یاري کند، یاري خواهد کرد، همانا خداوند تواناي پیروزمند است ( 40
همان کسانی که اگر آنان را در زمین قدرت دهیم، نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند و امر به معروف و نهی از منکر
( میکنند. و سرانجام کارها با خداست ( 41
نکات ادبی
دفاع میکند، مفاعله براي مبالغه است. « یدافع » 1
صیغه مبالغه از خائن، خیانت پیشه، خیانتکار. « خوّان » 2
ناسپاس، صفت مشبهه. « کفور » 3
با آنها جنگ میشود، جنگ بر آنان تحمیل میشود. « یقاتلون » 4
براي سببیت است. « بانهم ظلموا » 5 باء در
به طوري که زمخشري گفته ) « بغیر حق موجب سوي التوحید » است. به معناي « حق » استثناي منقطع یا بدل از « الاّ ان یقولوا » 6
است.)
(215)
جمع صومعه به معناي دیر راهبان، محلی که راهبان تارك دنیا در جاي مرتفعی از بیابان میساخنتد. « صوامع » 7
جمع بیعۀ، به معناي کلیساست و اشتقاق آن معلوم نیست. « بیع » 8
محل عبادت یهودیان. این واژه یا عربی است و از صلوة به معناي نماز مشتق شده، چون آن محل جاي نماز و عبادت « صلوات » 9
مسجد باشد، و یا یک کلمه عبري یا « صلوة » احتمال داده شده که منظور از « لا تقربوا الصلوة و انتم سکاري » است، همانگونه که در
سریانی است که به معناي عبادتگاه است و آن را به صورتهاي گوناگون تلفظ کردهاند.
در اصل به معناي استقرار در یک مکان است و منظور از آن در « تمکین » میباشد و « من ینصره » بدل از « الذین ان مکّناهم » 10
اینجا و موارد مشابه تسلط بر آن محل و حاکمیت در آن میباشد.
تفسیر و توضیح
صفحه 151 از 410
آیات ( 38 40 ) انّ اللّه یدافع عن الذین آمنوا...: یکی از سنّتهاي حاکم بر تاریخ که به طور مکرر در قرآن به آن اشاره شده این
است که در نبرد میان حق و باطل و ایمان و کفر پیروزي نهایی نصیب طرفداران حق و مؤمنان خواهد بود و این بدانجهت است که
خداوند همواره مؤمنان را در برابر کافران کمک میکند. در این آیه تصریح شده که خداوند دشمن را از مؤمنان دفع میکند و
مؤمنان از حمایت و دفاع خداوند برخوردار هستند و نیز دو آیه بعد میفرماید: خداوند کسانی را که او را یاري کنند، البتّه یاري
خواهد کرد.
طبق این آیات و آیات دیگري که در این زمینه وجود دارد، کمک خداوند به مؤمنان در برابر جبهه کفر حتمی است، ولی مشروط
به این است که گام نخست را مؤمنان بردارند و با صبر و استقامت و پایداري و تلاش وارد عمل شوند تا شایسته برخورداري از
کمکهاي غیبی باشند.
(216)
پس از بیان اینکه خداوند دشمن را از مؤمنان دفع میکند، علت آن را نیز تذکر میدهد و میفرماید: خداوند هیچ خیانتکار
ناسپاسی را دوست ندارد. بدون شک کسانی که به جنگ با مؤمنان کمر بستهاند خیانت پیشه و ناسپاسند و مورد خشم خدایند.
در آیه بعد، چگونگی دفاع از مؤمنان را بیان میکند و اظهار میدارد: به کسانی که مورد حمله واقع شدهاند، به جهت آنکه مورد
ستم قرار گرفتهاند، اجازه داده شده که آنها نیز به جنگ برخیزند و بدانند که خداوند بر یاري ایشان تواناست.
تا هنگام نزول این آیه، پیامبر اسلام و مسلمانان اجازه اقدام نظامی و جنگ با کفار را نداشتند و این به سبب نداشتن امکانات بود.
مسلمانان همواره در مکه مورد آزار و ستم مشرکان قرار میگرفتند، ولی نمیتوانستند از خود دفاع کنند، گاهی نزد پیامبر میآمدند
در حالی که مورد ضرب و جرح قرار گرفته بودند و از پیامبر اجازه میخواستند که از خود دفاع کنند، ولی پیامبر میفرمود: من
هنوز به جنگ با آنها فرمان داده نشدهام. تا اینکه مسلمانان به مدینه هجرت کردند و نیرو یافتند، و در سال دوم هجرت این آیه نازل
گردید و براي نخستین بار اجازه یافتند که با دشمنان جنگ کنند و بدینگونه به آنها حکم جهاد داده شد و زمینه براي کمکهاي
غیبی خداوند به مسلمانان فراهم گردید.
یکی از نمونههاي روشن ستمهایی که مشرکان مکه بر مسلمانان روا داشته بودند، بیرون راندن آنان از خانه و کاشانهشان بود.
مشرکان کاري کردند که مسلمانان و از جمله شخص پیامبر مجبور شدند خانهها و اموال خود را در مکه رها کنند و به شهر دیگري
بروند.
این حق هر انسانی است که در خانه خود در امنیت زندگی کند، ولی این حق از مسلمانان گرفته شد و به ناروا از وطن خود رانده
شدند، و این نبود مگر براي اینکه مسلمانان میگفتند: پروردگار ما خداست. گفتن این سخن که به معناي نفی بتها بود، از نظر
مشرکان گناه بزرگی به شمار میرفت.
(217)
طبق این آیات، جنگ با دشمنان حق، از دو جهت مشروعیت دارد: یکی از جهت دفاع از مظلومان و دفع ستم از آنان که در جمله
به آن اشاره شده و دیگر براي تأمین آزادي حق پرستان در ابراز عقیده و حمایت از اماکن مقدس و عبادتگاهها که در « بانهم ظلموا »
این آیه آمده است.
طبق این آیه، خداوند به وسیله گروهی از مردم، که همان مؤمنان هستند، گروه دیگر را که دشمن حقند سرکوب میکند و اگر
چنین نبود، همواره در طول تاریخ عبادتگاههاي مؤمنان و خداپرستان ویران میشد و آزادي آنان از میان میرفت. در این آیه از
عبادتگاههاي امتهاي گوناگون نام میبرد که عبارتند از صومعهها و دیرهاي راهبان و کلیساها و کنیسههاي مسیحیان و معابد
یهودیان و مساجد مسلمانان، و خاطر نشان میسازد که اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمیکرد، این مراکز
صفحه 152 از 410
که نمودهایی از جبهه خداپرستی و توحیدند و نام خدا در آنها برده میشود، ویران میشد.
در طول تاریخ، پیامبران صاحب رسالت، همواره از سوي خداوند مأموریت مییافتند که با دشمنان خدا و اهل باطل بجنگند و موانع
پیشرفت حق و توحید را از میان بردارند. آنها با نیروي مؤمنان به جنگ کافران میرفتند و در این راه صبر و استقامت بسیار نشان
میدادند، چنانکه میفرماید:
و کأین من نبیّ قاتل معه ربّیون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل اللّه و ما ضعفوا و ما استکانوا و اللّه یحبّ الصابرین (آل عمران /
(146
و بسا پیامبري که خداپرستان بسیاري همراه وي جنگ کردند، پس به سبب آنچه در راه خدا به ایشان رسید سستی نکردند و ضعف
نشان ندادند و درمانده نشدند و خدا شکیبایان را دوست دارد.
در این جنگ دائمی میان حق و باطل، همواره پیروزي نهایی از آن خداپرستان است، چون خداوند آنان را یاري میدهد و در آیه
مورد بحث تأکید میکند که البتّه خداوند کسانی را که دین او را یاري کنند، یاري خواهد کرد و خدا نیرومند و پیروز
(218)
است.
آیه ( 41 ) الذین ان مکّنّاهم فی الارض اقاموا الصلوة...: در آیه پیش، از یاري کردن خدا به کسانی که او را یاري کنند، سخن گفته
شد و اینک در این آیه آنان را چنین معرفی میکند که آنان کسانی هستند که اگر به آنان در روي زمین قدرت و مکنت بدهیم،
نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند. یعنی آنان اگر در زمین حکومت و حاکمیت
یابند، احکام و قوانین الهی را اجرا میکنند و حکومتی براساس دین و ارزشهاي الهی تشکیل میدهند.
در پایان میفرماید: سرانجام کارها با خداست. این جمله تأکید مجدد بر پیروزي نهایی جبهه خداپرستان است. از آنجا که عاقبت
امور و پایان کارها به دست خداست و خدا به مؤمنان وعده کمک داده، پس کمک خداوند و پیروزي مؤمنان حتمی است.
در بعضی از روایات این آیات به حکومت حضرت مهدي عجل اللّه فرجه تفسیر شده که چون آن حضرت ظهور کند چنین
حکومتی تشکیل خواهد داد. البتّه این گونه تفسیرها از باب بیان مصداق و یا تطبیق است، یعنی آیه شریفه موضوع را به طور کلی و
عام مطرح میکند که مصداق بارز آن حکومت مهدي است.
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 42 الی 46
اشاره
وَ إِنْ یُکَ ذِّبُوكَ فَقَدْ کَ ذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ ( 42 ) وَ قَوْمُ إِبْراهیمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ ( 43 ) وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسی
فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرینَ ثُمَّ أَخَ ذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ ( 44 ) فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَۀٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَ ۀٌ فَهِیَ خاوِیَۀٌ عَلی عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَۀٍ وَ
قَصْ رٍ مَشیدٍ ( 45 ) أَفَلَمْ یَسیرُوا فِی الاْءَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهآ أَوْ اذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَاِنَّها لا تَعْمَی الاْءَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی
( الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ ( 46
و اگر تو را تکذیب میکنند، هر آینه پیش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود تکذیب کردند ( 42 ) و نیز قوم ابراهیم و قوم لوط ( 43 ) و
اصحاب مدین و نیز موسی تکذیب شد، پس به کافران مهلت دادم آنگاه آنها را برگرفتم، پس (بنگر که)
(219)
انکار من چگونه بود؟ ( 44 ) و چه بسا آبادیهایی را که ستمگر بودند هلاك کردیم، پس آنها بر سقفهایشان فرو ریختند و بسا
صفحه 153 از 410
چاههاي وانهاده و کاخهاي گچکاري شده ( 45 ) آیا در زمین گردش نکردند تا براي آنها دلهایی باشد که با آن بیندیشند یا
( گوشهایی که با آن بشنوند؟ هر آینه چشمها کور نمیشوند بلکه دلهایی که در سینههاست کور میشوند ( 46
نکات ادبی
را از یک ریشه دانست. « امهلت » و « املیت » مهلت دادم. میتوان طبق قاعده اشتقاق کبیر « فأملیت » 1
بر آن « را » بود. و به خاطر واقع شدن آن در فواصل آیات یاء متکلم حذف شد و کسره « نکیري » انکار کردن من. در اصل « نکیر » 2
دلالت میکند.
چه بسا. دلالت بر کثرت میکند. « فکأین » 3
افتاده، ساقط شده. « خاویۀ ». آبادي که شامل شهر و روستا میشود « قریۀ » 4
جمع عرش به معناي سقف. خاویۀ علی عروشها، یعنی دیوارها و سقفها سقوط کرده و ویران شده است. « عروش » 5
وانهاده شده، رها شده. « معطّله » 6
به « مشید » که به معناي گچکاري شده است. این ماده به معناي ارتفاع هم آمده و در آن صورت « شید » اسم مفعول از « مشید » 7
معناي بلند و مرتفع میشود.
ضمیر شأن و قصه است. « فانّها » 8 ضمیر در
و « طائر یطیر بجناحیه » : از باب قید توضیحی و براي تأکید در تشخّص موصوف است، مانند « القلوب » صفت « التی فی الصدور » 9
.« یقولون بافواههم »
تفسیر و توضیح
آیات ( 42 44 ) و ان یکذبوك فقد کذبت قبلهم قوم نوح...: جهت تسلّاي خاطر
(220)
پیامبر در برابر کارشکنیها و تکذیبهاي دشمنان، او را چنین دلداري میدهد که اگر اینان تو را تکذیب میکنند، چیز تازهاي نیست،
اقوام پیامبران پیشین هم چنین بودند و پیامبران خود را تکذیب میکردند، سپس از چندین قوم نام میبرد که عبارتند از: قوم نوح و
قوم عاد که قوم هود بودند و قوم ثمود که قوم صالح بودند و قوم ابراهیم و قوم لوط و اصحاب مدین که قوم شعیب بودند و نیز از
موسی یاد میکند که او را نیز تکذیب کردند. البتّه تکذیب کنندگان او قوم بنیاسرائیل نبودند بلکه قبطیان مصر و قوم فرعون بودند
ولذا در اینجا از قوم او یاد نمیکند بلکه به طور کلی میفرماید: و موسی نیز تکذیب شد.
پس از ذکر اقوام گوناگونی که پیامبران خودشان را تکذیب کردند، سرانجام کار و عاقبت شوم آنها را هم بیان میکند و
میفرماید: من به کافران مهلت دادم، سپس آنان را برگرفتم و مؤاخذه کردم، بنگر که انکار من چگونه بود؟ منظور از انکار همان
نزول عذاب و مؤاخذه آنهاست.
اینکه در اینجا از ضمیر استفاده نمیکند و نمیگوید آنان را مهلت دادم بلکه میگوید کافران را مهلت دادم سپس مؤاخذه کردم،
اشاره به این است که علت کیفر دادن به آنها کفرشان بود، و اینکه میفرماید: انکار من چگونه بود و نمیفرماید: بنگر که عذاب
من چگونه بود، شاید ناظر به آیه قبلی باشد که در آنجا صحبت از نهی از منکر شد و اینکه مؤمنان باید انکار منکر کنند و در اینجا
از عذاب کافران به عنوان انکار کار آنها یاد میشود.
چگونگی عذاب اقوامی که یاد شد در آیات دیگر قرآنی آمده است، جز قوم ابراهیم که فقط در این آیه از مؤاخذه و عذاب آنها
صفحه 154 از 410
سخن گفته شده و در مورد سوره انبیاء هم به آن اشاره شده است:
( و ارادوا به کیداً فجلعناهم الاخسرین (انبیاء / 70
و آنان نسبت به او (ابراهیم) فکر بد کردند، پس ما آنها را زیانکارتر ساختیم.
از این آیات و آیات مشابه دیگر استفاده میشود که خداوند همواره به کافران و
(221)
ستمگران مهلت میدهد و پس از آن عذاب خود را نازل میکند. این مهلت دادن گاهی براي آن است که آنها فرصت هدایت یابند
و به سوي خدا باز گردند. این درباره کافرانی است که نشانههایی از خیر در آنان وجود دارد و گاهی هم که آنان در کفر و عناد با
حق به نهایت رسیدهاند، ممکن است خداوند به آنان مهلت دهد تا گناه بیشتري کنند و عذاب سنگینتري داشته باشند در واقع این
گونه مهلت دادن خود، نوعی مجازات است:
( ولا یحسبنّ الذین کفروا انّما نملی لهم خیر لانفسهم انّما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین (آل عمران / 178
و کسانی که کافر شدند گمان نکنند اینکه به آنان مهلت میدهیم به سود آنهاست بلکه مهلتشان میدهیم تا بر گناه بیفزایند و آنها
را عذابی خوار کننده است.
درباره مهلت دادن به کافران در ذیل آیه 58 سوره اسراء توضیح بیشتري دادهایم، مراجعه شود.
آیات ( 45 46 ) فکأین من قریۀ اهلکناها و هی ظالمۀ...: پس از بیان اینکه خداوند اقوام کافر را پس از مهلتی که به آنان میدهد
بالاخره هلاك میکند، اینک در این آیه مطلب را با تأکید بیشتري مطرح میسازد و عینیت این سنت الهی را که حاکم بر تاریخ
بشري است ترسیم میکند:
چه بسا آبادیهایی را که ستمگر بودند، هلاك کردیم و سقف خانههایشان فرو ریخت. و چه بسا چاههایی که بدون استفاده مانده و
کاخهاي بلند و سفیدکاري شده که بیصاحب رها شده است.
کاخی است که هنوز پابرجاست و با همان « قصر مشید = کاخ بلند » چاهی است که هنوز آب دارد و « بئر معطّله = چاه بدون استفاده »
تزیینات باقی مانده، ولی در اثر نابودي و هلاکت مردم، کسی نیست که از آنها استفاده کند و این چنین است که به هنگام نزول
عذاب برخی از خانهها ویران میشود و برخی دیگر پابرجاي میماند تا عبرت آیندگان باشد.
(222)
« بئر معطّله » در بعضی از روایات، امامی که مردم از او فاصله گرفتهاند و نیز دانشمندي که مردم از دانش او استفاده نمیکنند به
تشبیه شده است.
در آیه بعد، میپرسد: آیا مشرکان در زمین گردش نکردند تا دلهایی داشته باشند که با آن بیندیشند و گوشهایی که با آن بشنوند؟
البتّه مشرکان مکه در زمین سیر میکردند و به شام و فلسطین و یمن مسافرت میکردند و از کنار خرابههاي اقوام پیشین میگذشتند،
ولی آنان را چشم عبرت بین و بصیرت دل نبود که با خود بیندیشند و از هلاکت اقوام پیشین عبرت بگیرند، گویا که چشم دل آنان
کور شده بود.
در این آیه کوري چشم دل آنان را با عبارتی جالب بیان میکند و میگوید: چشمها کور نمیشوند، بلکه دلهایی که در سینههاست
کور میشوند. اشاره به اینکه کوري چشم سر در برابر کوري چشم دل، کوري به حساب نمیآید، چون با کوري چشم سر انسان
میتواند با استفاده از حواس دیگر بالاخره به زندگی خود ادامه دهد، ولی با کوري چشم دل، انسان از درك حقایق عالم ناتوان
میشود و از نظر معنویت به پستترین مرحله سقوط میکند و هلاك میشود.
در این آیه و چندین آیه دیگر مرکز درك و فهم بشري را قلب معرفی کرده، منظور از قلب همان نفس آدمی است که میاندیشد و
صفحه 155 از 410
احساس میکند و هرچند که ابزار آن مغز است، ولی قوام و پایداري و ادامه موجودیت آن بیش از هر عضوي به قلب نیاز دارد و
قلب مهمترین عضو بدن است و اگر لحظهاي از کار بیفتد، روح از بدن جدا میشود، به خاطر همین وابستگی شدید نفس و روح به
قلب، صحیح است اگر بگوییم مرکز ادراك انسان همان قلبی است که در سینه قرار دارد.
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 47 الی 51
اشاره
وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اللّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ یَوْمًا عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَۀٍ مِمّا تَعُدُّونَ ( 47 ) وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَۀٍ أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ
ظالِمَۀٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَیَّ الْمَصیرُ ( 48 ) قُلْ یآ أَیُّهَا النّاسُ إِنَّمآ أَنَا لَکُمْ نَذیرٌ
(223)
مُبینٌ ( 49 ) فَالَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ ( 50 ) وَ الَّذینَ سَعَوْا فیآ ایاتِنا مُعاجِزینَ أُولئآِكَ أَصْحابُ الْجَحیمِ
( 51 )
و از تو به شتاب عذاب میخواهند و هرگز خداوند وعده خود را خلاف نمیکند و همانا یک روز نزد پروردگار تو مانند هزار سال
است از آنچه شما بر میشمارید ( 47 ) و چه بسا آبادیها که به آنها مهلت دادم در حالی که ستمکار بودند سپس آنها را برگرفتم و
بازگشت به سوي من است ( 48 ) بگو: اي مردم، همانا من بیم دهندهاي آشکارم ( 49 ) پس کسانی که ایمان آوردند و کارهاي
شایسته انجام دادند، براي آنان آمرزش و روزي ارجمندي است ( 50 ) و کسانی که در آیات ما به عنوان ناتوان کنندگان کوشیدند
( آنان اهل دوزخند ( 51
نکات ادبی
با شتاب و عجله میخواهند. « یستعجلونک » 1
به معناي بازگشت و رجوع. « صار » مصدر میمی از « المصیر » 2
براي تفریع است، یعنی در نتیجه انذار پیامبر مؤمنان به بهشت و کافران به جهنم خواهند رفت. « فالذین آمنوا » 3 فاء در
در اصل به معناي تند راه رفتن است و آن را در کوشش و جدیت درباره چیزي استعمال میکنند. « سعی » . کوشیدند « سعوا » 4
ناتوان کنندگان، به ستوه آورندگان. این کلمه حال از موصول است. « معاجزین » 5
دوزخ، آتش شعله ور. « جحیم » 6
تفسیر و توضیح
آیات ( 47 48 ) و یستعجلونک بالعذاب ولن یخلف اللّه وعده...: مشرکان که در برابر دعوت پیامبر اسلام به توحید و ارزشهاي
آسمانی، ایستادگی میکردند، از سوي
(224)
پیامبر به آنها وعده عذاب داده میشد، ولی آنان این وعدهها را هم باور نمیکردند و جدي نمیگرفتند و گاهی از روي استهزا
میگفتند: اگر وعده تو راست است، هرچه زودتر این وعده را عملی کن و عذاب نازل گردد. این سخن آنها خاطر پیامبر و مؤمنان
را آزرده میکرد.
صفحه 156 از 410
در این آیه ضمن اشاره به سخن مشرکان، به پیامبر و مؤمنان اطمینان میدهد که وعده خداوند تخلّفناپذیر است اگر چه زمان
وقوع آن به تأخیر افتد. میفرماید: آنها با شتاب از تو عذاب میخواهند و براي نزول عذاب عجله میکنند و این در حالی است که
هرگز خداوند خلف وعده نمیکند. بدون شک آنها واقعا خواستار نزول عذاب نبودند و براي آن عجله نداشتند، بلکه سخن آنها
براي تضعیف روحیّه مؤمنان بود و میگفتند اگر راست میگویید پس تهدید خود را عملی کنید.
این موضوع در آیات متعدد دیگري هم با تعبیرهاي مختلف آمده و ما بارها راجع به آن بحث کردهایم. مطلب مهمی که در این آیه
در پاسخ آنها ذکر شده این است که ضمن تأکید بر تخلف ناپذیري وعدههاي الهی، خاطرنشان میسازد که یک روز نزد پروردگار
تو مانند هزار سال است از آنچه شما میشمارید.
منظور این است که براي خداوند زمان مطرح نیست و یک روز و هزار سال براي او یکسان است، یعنی خداوند در عملی ساختن
وعدههاي خود عجله ندارد و وعدههاي او در زمان خاص خود عملی خواهد شد. مسلم است که تعیین زمان وقوع وعدههاي الهی
تابع مصلحتهایی است که خدا از آنها آگاه است.
بعضیها این جمله را مربوط به قیامت میدانند، یعنی یک روز در قیامت برابر با هزار سال دنیاست، ولی به نظر میرسد که این
احتمال با سیاق آیه سازگاري ندارد، چون عذاب خواهی مشرکان مربوط به عذاب دنیا بود و آنها عقیده به قیامت نداشتند. دیگر
در این آیه به صورت نکره آمده که دلالت بر یک روز نامعین میکند و اگر منظور از آن روز قیامت بود، لازم « یوما » اینکه کلمه
و حالت معرفه ذکر میشد که اشاره به آن روز خاص باشد. « الیوم » بود که به صورت
(225)
نظیر این تعبیر در دو جاي دیگر قرآن هم آمده که آنها بنا بر قول مشهور و راجح مربوط به این دنیاست:
( یدبّر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنۀ مما تعدون (سجده / 5
کار (جهان) را از آسمان به زمین تدبیر میکند، سپس (فرشتگان تدبیر کننده) در روزي که مقدار آن هزار سال شماست، به سوي
او (خدا) بالا میروند.
( تعرج الملائکۀ والروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنۀ (معارج / 4
فرشتگان و روح (که نام فرشتهاي است) در روزي که مقدار آن پنجاه هزار سال است به سوي او (خدا) بالا میروند.
در آیات مورد بحث پس از بیان اینکه وعده خدا تخلّفناپذیر است و یک روز و هزار سال براي او یکسان است، براي تأکید در
مطلب اضافه میکند: چه بسا آبادي که به آن مهلت دادم در حالی که ستمکار بود، سپس آن را برگرفتم و مؤاخذه کردم و
بازگشت همه به سوي من است.
بنابراین، وعده خدا در نزول عذاب بر مشرکان حق است، ولی خداوند به خاطر مصلحتهایی که خود میداند به آنها مهلت میدهد و
پس از تمام شدن مهلت، عذاب خود را بر آنان نازل میکند.
آیات ( 49 51 ) قل یا ایهاالناس انما انا نذیر مبین...: در پاسخ مشرکان که از روي ناباوري و تمسخر از پیامبر میخواستند که در
نزول عذاب عجله کند، پیامبر مأمور میشود که بگوید: اي مردم، همانا من یک بیم دهنده آشکارم، یعنی نزول عذاب دست من
نیست و مربوط به خداست و من فقط وظیفه پیام رسانی و بیم دادن و هدایت را دارم، حال در برابر این دعوت گروهی ایمان
آوردهاند و گروهی در کفر خود باقی ماندهاند.
در آیه بعد، سرانجام هر دو گروه بیان میشود. کسانی که ایمان آوردهاند و کارهاي شایسته انجام دادهاند، براي آنها آمرزش و
روزي ارجمندي است، یعنی اگر هم
(226)
صفحه 157 از 410
گناهانی داشته باشند خداوند آنها را میآمرزد و رزق کریم به آنها میدهد منظور از رزق کریم نعمتهاي بهشتی است که نصیب
مؤمنان خواهد بود.
در مقابل مؤمنان از کافران یاد میکند، آنها که آیات الهی را مورد هجوم قرار میدهند و میکوشند آنها را تباه سازند و به گمان
خود خدا را ناتوان کنند یا پیامبر و مؤمنان را به ستوه آورند، درباره این گروه اظهار میدارد که آنان یاران آتشند و جایگاهشان
جهنم است.
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 52 الی 55
اشاره
وَ مآ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لانَبِیٍّ إِلاّآ إِذا تَمَنّیآ أَلْقَی الشَّیْطانُ فیآ أُمْنِیَّتِه فَیَنْسَ خُ اللّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللّهُ ایاتِه وَ اللّهُ
عَلیمٌ حَکیمٌ ( 52 ) لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَۀً لِلَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقاسِیَۀِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظّالِمینَ لَفی شِقاقٍ بَعیدٍ ( 53 ) وَ لِیَعْلَمَ
الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِه فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللّهَ لَهادِ الَّذینَ امَنُوآا إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ ( 54 ) وَ لا یَزالُ الَّذینَ
( کَفَرُوا فی مِرْیَۀٍ مِنْهُ حَتّی تَأْتِیَهُمُ السّاعَۀُ بَغْتَۀً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَقیمٍ ( 55
و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبري را نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دینش گسترش یابد) شیطان در (تحقق)
آرزوي او مشکل میافکند پس خداوند آنچه را که شیطان القاء میکرد، تباه میساخت آنگاه خداوند آیات خود را استوار
میکرد، و خداوند داناي فرزانه است ( 52 ) تا آنچه را که شیطان میافکند آزمایشی براي کسانی که در دلهایشان بیماري است و نیز
کسانی که دلهایشان سخت است قرار دهد، همانا ستمگران البتّه در عداوتی شدید قرار دارند ( 53 ) و نیز کسانی که به آنان دانش
داده شده بدانند که آن حق و از سوي پروردگار توست، تا به آن ایمان بیاورند، پس دلهایشان در برابر آن نرم گردد. و بی گمان
خداوند هدایت کننده مؤمنان به راه راست است ( 54 ) و همواره کافران درباره آن در شک هستند تا هنگامی که قیامت به طور
ناگهانی
(227)
( بر آنان فرا رسد، یا عذاب روزي نازا به سراغ آنان آید ( 55
نکات ادبی
دلالت دارد بر اینکه مفهوم رسول با مفهوم نبی فرق دارد. درباره فرق میان این دو وجوهی گفته شده « من رسول ولا نبی » 1 تعبیر
که شاید بهترین آنها دو وجه باشد یکی اینکه رسول کسی است که صاحب شریعت است و نبی اعم است از صاحب شریعت و
کسی است که از سوي خدا مأموریت دارد که شریعت پیامبر قبلی را تبلیغ کند، دیگر اینکه رسول کسی است که هم در بیداري و
هم در خواب به او وحی میشود و نبی کسی است که فقط در خواب به او وحی میشود.
آرزو کرد. بعضیها آن را به معناي تلاوت گرفتهاند و شاهدي از شعر هم آوردهاند، ولی به نظر ما براي فرار از حلّ « تمنّی » 2
مشکل آیه نباید کلمهاي از قرآن را به معناي شاذّ و نادر که در زبان عربی استعمال شایع ندارد بگیریم.
تباه میکند، باطل میکند، از بین میبرد. « فینسخ » 3
که موصول است، « القاسیۀ » به الف و لام « قلوبهم » سنگدلان، کسانی که دلهایشان سخت است. ضمیر « القاسیۀ قلوبهم » 4
برمیگردد.
صفحه 158 از 410
ستیز ژرف، عداوت شدید. بعید در اصل به معناي دور است، ولی در چنین مواردي معناي شدّت میدهد. « شقاق بعید » 5
شک و تردید. « مریه » . نرم شود، خضوع کند « فتخبت » 6
روزي نازا، روزي بی دنباله، روزي استثنایی که مانند آن وجود ندارد. منظور از آن یا روز قیامت است که پس از آن « یوم عقیم » 7
روزي نخواهد بود، و یا روز خاصی است که بر مشرکان عذاب سختی نازل شد مانند روز جنگ بدر.
تفسیر و توضیح
آیه ( 52 ) و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنّی...: پیامبر اسلام(ص)
(228)
از اینکه مشرکان در برابر دعوت او کارشکنی میکردند و مانع گسترش اسلام میشدند، همواره ناراحت و دلتنگ بود. در این آیه
خداوند به عنوان دلداري و تسلاي خاطر پیامبرش اظهار میدارد که ما هیچ پیامبري را نفرستادیم مگر اینکه وقتی در آرزوي
پیشرفت دین خود بود و براي تحقق آن زمینهسازي میکرد، شیطان در تحقق آرزوي او سنگاندازي میکرد و موانعی به وجود
میآورد، به این صورت که مخالفان را وسوسه میکرد و به کارشکنی در برابر دعوت آن پیامبر وا میداشت؛ امّا خداوند، القائات
شیطان را تباه و باطل میکرد و آیات خودش را استوار میساخت و البتّه این کار فوائدي داشت که در آیات بعدي به آن پرداخته
شده است.
و بدینگونه به پیامبر اسلام(ص) گوشزد میکند که توطئهها و کارشکنیهاي مخالفان اختصاص به او ندارد بلکه تمام پیامبران با
چنین وضعی روبهرو بودند و در این کار مصلحتهایی وجود دارد.
را نه به معناي آرزو کردن بلکه به معناي خواندن و « تمنّی » در تفسیر این آیه، سخنان دیگري هم گفته شده است، مانند اینکه
تلاوت کردن گرفتهاند و القائات شیطان را چنین توجیه کردهاند که شیطان مشرکان را وادار میکرد که به پیامبر تهمت بزنند و او را
ساحر و شاعر و کاهن و دروغگو معرفی کنند.
معناي بعیدي است و استعمال آن در زبان عربی متداول نیست و با استعمال آن در « تمنّی » به نظر ما، معناي تلاوت کردن براي کلمه
به معناي « ومنهم امیون لایعلمون الکتاب الا امانی » در آیه « امانی » یک شعر نمیتوان آیه را معنا کرد. بعضیها گفتهاند که کلمه
تلاوت کردن است که آن نیز درست نیست، بلکه کلمه امانی که هفت بار در قرآن به کار رفته همه جا بدون شک به معناي
آرزوهاست و مفهوم آن آیه هم این است که بیسوادان اهل کتاب معانی کتابهاي آسمانی خود را نمیدانند و فقط براي آرزوي
ثواب آن تبرك میجویند.
و جاري شدن کلماتی ناخواسته به زبان پیامبر با القائات شیطان، سخن « غرانیق » همچنین مربوط دانستن آیه مورد بحث به داستان
باطلی است و مقام پیامبر بالاتر از این
(229)
حرفهاست و احتمال آن است که این افسانه را دشمنان اسلام جعل کرده و آن را وارد کتابهاي اسلامی کردهاند، مانند روایات
که به برخی از کتابها راه یافته است. « اسرائیلیات » ساختگی اسرائیلی
آیات ( 53 55 ) لیجعل ما یلقی الشیطان فتنۀ...: اینکه شیطان مخالفان پیامبران را تحریک میکرد که در تحقق آرزوي آنها و
گسترش دینشان سنگ اندازي کنند و خداوند هم القائات شیطان را باطل میکرد، فوائدي داشت؛ یکی این بود که خداوند القائات
شیطان را مایه آزمایشی براي منافقان و کافران قرار میداد.
منافقان که در این آیه از آنها به عنوان کسانی یاد شده که در دلهایشان بیماري است، و نیز کافران که از آنها به عنوان کسانی یاد
صفحه 159 از 410
شده که دلهایشان قساوت دارد و سنگدل هستند، هر دو گروه، مورد آزمایش الهی قرار میگرفتند، بدینگونه که خداوند با باطل
کردن القائات شیطانی حقیقت را آشکار میساخت و دیگر جایی براي انکار آن نبود و این آزمایشی بود براي منافقان و کافران که
آیا دنبال حقیقت هستند و یا فقط عناد و لجاجت میکنند و بدینگونه عنادورزي آنان روشن میشد. پس از این بیان تذکر میدهد
که ستمگران همواره در دشمنی شدید هستند و عداوتی عمیق با حق و حقیقت دارند.
در مقابل منافقان و کافران، کسانی که به آنها دانش داده شده و عنادي با حق ندارند، با مشاهده این حقیقت بزرگ یعنی تباه شدن
القائات شیطان درباره پیامبران، ایمانشان تقویت میشود و در برابر خداوند خضوع میکنند و لذا میفرماید: تا کسانی که به آنان
دانش داده شده بدانند که آن حق و از سوي پروردگار توست تا به آن ایمان بیاورند و دلهایشان در برابر آن نرم گردد، اضافه
میکند که خداوند همواره هدایت کننده مؤمنان به راه راست است.
در آیه بعدي خاطرنشان میکند که این کافران همواره درباره حق و ایمان و قرآن در شک و تردیدند و این تردید آنها تا وقتی
ادامه دارد که قیامت به طور ناگهانی بر آنان فرا رسد و یا عذاب روزي نازا به سراغ آنان آید.
(230)
یا روزي نازا، روزي استثنایی است که با روزهاي دیگر فرق دارد و آن یا روز جنگ بدر است که سران « یوم عقیم » منظور از
مشرکان در آن روز کشته شدند و عذابی سخت دیدند و یا روز قیامت است و اگر منظور روز قیامت باشد، تردید میان آمدن روز
ذکر شده شاید براي این است که برخی از آنان با وقوع قیامت حقیقت را درك « او » قیامت و عذاب آن روز که در آیه با کلمه
میکنند و بعضی از آنان حتی در آن روز هم درك نمیکنند و فقط هنگامی درمییابند که عذاب قیامت بر آنان فرارسد. در هر دو
حال، درك حقیقت سودي براي آنان ندارد و فرصتها از دستشان بیرون رفته است.
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 56 الی 59
اشاره
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فی جَنّاتِ النَّعیمِ ( 56 ) وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَ ذَّبُوا بِایاتِنا فَأُولئآِكَ لَهُمْ
( عَذابٌ مُهینٌ ( 57 ) وَ الَّذینَ هاجَرُوا فی سَبیلِ اللّهِ ثُمَّ قُتِلُوآا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللّهُ رِزْقًا حَسَ نًا وَ إِنَّ اللّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرّازِقینَ ( 58
( لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللّهَ لَعَلیمٌ حَلیمٌ ( 59
پادشاهی در آن روز از آنِ خداست، میان آنان داوري میکند، پس کسانی که ایمان آوردهاند و کارهاي شایسته کردهاند در
بهشتهاي نعمت هستند ( 56 ) و کسانی که کافر شدهاند و آیات ما را تکذیب کردهاند، پس آنان راست عذابی خوار کننده ( 57 ) و
کسانی که در راه خدا هجرت کردهاند، سپس کشته شدهاند و یا مردهاند، بی گمان خداوند آنان را روزي نیکویی خواهد داد و
همانا خداوند همو بهترین روزي دهندگان است ( 58 ) هر آینه آنان را به جایگاهی وارد میکند که آن را میپسندند و همانا
( خداوند دانا و بردبار است ( 59
نکات ادبی
براي جنس است، یعنی « الملک » پادشاهی، سروري. این کلمه با کسره میم به معناي مالکیت است. ضمنا الف و لام « الملک » 1
ماهیت و جنس ملک مخصوص
(231)
صفحه 160 از 410
خداوند است.
حذف شده و عوض آن اذ تنوین گرفته است. « اذ » بود که جمله بعد از « یوم اذ کان کذا » در اصل « یومئذ » 2
عذابی خوارکننده، عذابی ذلّت بار. « عذاب مهین » 3
است. « لیرزقنّهم » روزي نیکو، مفعول مطلق براي تأکید فعل « رزقا حسنا » 4
میباشد. « لیرزقنّهم » بدل اشتمال از « لیدخلنّهم » 5
است. « دخل » نیز اسم مکان یا مصدر میمی از فعل مجرد « مَدخل » مصدر میمی یا اسم مکان از باب افعال است و « مُدخل » 6
تفسیر و توضیح
آیات ( 56 57 ) الملک یومئذ للّه یحکم بینهم...: در آیات پیش، از آمدن ناگهانی روز قیامت ذکري به میان آمد و اینک در این
آیه تأکید میکند که پادشاهی و حکمرانی مطلق در آن روز مخصوص خداوند است. نظیر:
( الملک یومئذ الحق للرحمان (فرقان / 26
پادشاهی حق در آن روز مخصوص خداوند رحمان است.
روز « مالک = صاحب » ، روز قیامت است و تنها او حکمرانی خواهد کرد « ملک = پادشاه » همانگونه که طبق این آیات، خداوند
قیامت هم اوست:
( مالک یوم الدین (حمد/ 4
(خداوند) مالک روز جزاست.
توجه کنیم که خداوند تنها ملک و مالک روز قیامت نیست بلکه ملک و ملکوت چه در دنیا و چه در آخرت همواره مخصوص
خداوند است، ولی در دنیا کافران آن را نفی میکنند اما در آخرت همگی به آن اعتراف خواهند کرد. و نیز کسانی در دنیا
حکمرانی و مالکیت هرچند محدودي دارند، ولی در آخرت هیچ کس چنین ادعایی را نخواهد داشت.
(232)
از آنجا که حکمرانی و پادشاهی قیامت مخصوص خداوند است، این خداست که در آن روز میان مردم داوري خواهد کرد و
هرکس را به سزاي اعمالش خواهد رسانید. این است که میفرماید: خدا میان آنان داوري خواهد کرد و این حکم کلی را چنین
تفصیل میدهد که آنان که ایمان آوردهاند و کارهاي شایسته انجام دادهاند در بهشتهاي نعمت خواهند بود و کسانی که کافر
شدهاند و آیات خدا را دروغ انگاشتهاند، براي آنان عذابی خوارکننده است، و این نتیجه داوري عادلانه خداوند میان مؤمنان و
کافران است.
آورده و در آیات دیگر عذاب روز قیامت با وصفهاي دیگري هم « مهین = خوارکننده » در این آیه عذاب روز قیامت را با وصف
متصف شده است: مانند: الیم، عظیم، شدید، مقیم، حریق، هون، خلد، خزي، سعیر، غلیظ، واصب، حمیم، سموم، مستقر، واقع، نکر،
کبیر، صعد، قریب و غرام.
آیات ( 58 59 ) والذین هاجروا فی سبیل اللّه ثم قتلوا او ماتوا...: در آیات پیش، از سرانجام نیک و عاقبت خوش مؤمنان به طور
عموم در قیامت سخن گفته شد و اینک در این آیات گروه خاصی از مؤمنان را یاد میکند و جایگاه ویژه آنان را خاطرنشان
میسازد. این گروه عبارتند از کسانی که در راه خدا هجرت کردهاند و براي حفظ دین خود از خانه و کاشانه و اموال خود دست
کشیدهاند و به محیط دیگري مهاجرت کردهاند، اینان چه در راه خدا کشته شوند و چه با اجل طبیعی خود از دنیا بروند، مورد
عنایت خاص خداوند هستند و خدا در قیامت به آنان روزي نیکو خواهد داد، چون خدا بهترین روزي دهندگان است، و نیز آنان را
صفحه 161 از 410
وارد بهشت ویژهاي خواهد کرد که آنان میپسندند و در آرزوي آن هستند.
یاد میشود که شاید اشاره به این باشد که خداوند از نیت آنها و نیز از رنجهایی که « حکیم » و « علیم » پس از این بیان از دو صفت
در راه خدا کشیدهاند آگاه است و عجلهاي در پاداش دادن به آنها ندارد و بردبار است، چون میخواهد پاداشی بزرگ به آنان
بدهد و آن فقط در آخرت امکان دارد.
(233)
در ذیل این آیات به دو نکته توجه میدهیم: نخست اینکه طبق این آیات مهاجران در راه خدا حتی اگر شهید نشوند در حکم شهید
هستند چون پاداشی که به آنان وعده داده شده چه کشته شوند و چه بمیرند شامل آنها خواهد شد و این بدانجهت است که آنها
خود را براي کشته شدن آماده کردهاند و خدا به خاطر همین نیّت به آنان پاداش میدهد.
که در این آیه آمده است کسانی هستند که براي جهاد از خانه خود خارج « مهاجران در راه خدا » اساساً میتوان گفت که منظور از
میشوند، حال یا کشته شوند و یا بمیرند در پاداش آنها فرقی نمیکند.
نکته دیگر اینکه در این آیات خداوند خود را به عنوان بهترین روزي دهندگان معرفی میکند و این بدان معناست که دیگران هم
میتوانند رازق باشند ؛ مثلا مرد رازق فرزند و همسر خود است و یا کسی که به حیوانی غذا میدهد رازق آن است و بنابراین،
و « احسن الخالقین » از صفات اختصاصی خداوند نیست، بلکه او بهترین روزي دهندگان است و این صفت مانند « رازق » صفت
است که خلقت و رحم و دیدن و شنیدن به خداوند اختصاص نیافته، ولی « اسمع السامعین » و « ابصر الناظرین » و « ارحم الراحمین »
بالاترین درجه آنها به خدا اختصاص یافته است.
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 60 الی 66
اشاره
ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِه ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُ رَنَّهُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ( 60 ) ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ
( النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ أَنَّ اللّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ ( 61 ) ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِه هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ ( 62
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمآءِ مآءً فَتُصْ بِحُ الاْءَرْضُ مُخْ َ ض رَّةً إِنَّ اللّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ ( 63 ) لَهُ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الاْءَرْضِ وَ إِنَّ اللّهَ
لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ ( 64 ) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الاْءَرْضِ وَ الْفُلْکَ تَجْري فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِه وَ یُمْسِکُ السَّمآءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی
الاْءَرْضِ إِلاّ بِاِذْنِهآ إِنَّ اللّهَ
(234)
( بِالنّاسِ لَرَءُوفٌ رَحیمٌ ( 65 ) وَ هُوَ الَّذیآ أَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ إِنَّ الإِْنسانَ لَکَفُورٌ ( 66
چنین است، و هرکس به مقداري که او را شکنجه دادهاند، شکنجه کند، آنگاه بر او ستم رود، هرآینه خداوند یاریش میکند، همانا
خداوند بخشنده و آمرزنده است ( 60 ) این بدان جهت است که خداوند شب را در روز در میآورد و روز را در شب در میآورد و
همانا خداوند شنوا و بیناست ( 61 ) این بدان جهت است که خداوند همو حق است و آنچه را که جز خدا میخوانند همو باطل است
و همانا خداوند والاو بزرگ است ( 62 ) آیا ندیدي که خداوند از آسمان آبی فروفرستاد و زمین سرسبز میشود؟ همانا خداوند
( نازك بین و آگاه است ( 63 ) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست و همانا خداوند همو بی نیاز و ستوده است ( 64
آیا ندیدي که خداوند آنچه را که در زمین است براي شما رام کرد و نیز کشتیها را که به فرمان او در دریا روان میشوند و آسمان
را نگاه میدارد از اینکه بر زمین بیفتد مگر به فرمان او، همانا خداوند به مردم مهربان و رحم کننده است ( 65 ) و اوست کسی که
صفحه 162 از 410
( شما را زنده کرد، سپس شما را میمیراند، سپس شما را زنده میکند، همانا انسان همواره ناسپاس است ( 66
نکات ادبی
.« الامر ذلک » : فاصلهاي است میان دو مطلب تا مخاطب آماده دریافت مطلب بعدي باشد و تقدیر آن چنین است « ذلک » 1
شکنجه کند، کیفر دهد. « عاقب » 2
در آیه قبلی نیست که براي فاصله و ایجاد آمادگی بود، « ذلک » و در آیه بعدي، مانند « ذلک بانّ اللّه یولج اللیل » در « ذلک » 3
بلکه در این دو مورد، جهت بیان علت براي مطلب قبلی ذکر شده و حرف باء که پس از آن آمده براي سببیّت است.
(235)
در میآورد، داخل میکند. « یولج » 4
ضمیر فصل براي بیان قصر و حصر است. « هو الباطل » و « هوالحق » در « هو » 5
به صورت مرفوع خوانده میشود و جواب استفهام نیست تا منصوب باشد، چون اگر آن را جواب استفهام یا نفی که در « فتصبح » 6
آغاز جمله آمده بگیریم معنا فاسد میشود و سبز شدن زمین پس از نزول باران نفی میشود در حالی که منظور آیه این است که
که ماضی است، براي بیان استمرار است. « انزل » که مضارع است به جاي « تصبح » زمین سبز میشود. ضمنا عطف
معمولًا براي رنگهاست، مانند: احمرّ، اسودّ، ابیضّ. « افعلّ » سرسبز شد. وزن « اخضرّ » 7
نازك بین، کسی که به دقائق و جزئیات امور احاطه دارد. « لطیف » 8
به معناي کرات آسمانی است. این کلمه در اصل به معناي هر چیزي است که بالاي سر انسان باشد. « یمسک السماء » در « سماء » 9
بسیار ناسپاس، مبالغه از کفران است. « کفور » 10
تفسیر و توضیح
آیات ( 60 62 ) ذلک ومن عاقب بمثل ما عوقب به...: مضمون این آیه مشابه مطلبی است که در چند آیه پیش گفته شد و آن این
بود که به کسانی که مورد ستم واقع شدند اجازه جنگ داده میشود و خداوند بر یاري کردن آنان توانایی دارد. در این آیه هم
مطلب به صورت دیگري بیان میشود، میفرماید: هرکسی به مقداري که شکنجه شده، شکنجه کند و سپس مورد ستم واقع شود
خداوند او را یاري خواهد کرد.
اشاره به درگیریهاي مسلمانان با مشرکان است که مشرکان مسلمانان را شکنجه میکردند، و گاهی مسلمانان هم با آنان مقابله به
مثل میکردند و پس از آن مجدداً و این بار به صورت شدیدتر مورد ستم مشرکان واقع میشدند. خداوند در این آیه به این گروه
از مؤمنان وعده یاري میدهد.
(236)
از این آیه معلوم میشود که در این حملات متقابل، آغاز کننده مشرکان بودهاند و مسلمانان مقابله به مثل کردهاند و دوباره مورد
ستم مشرکان واقع شدهاند. در آیهاي که میخوانید به این مطلب تصریح شده است:
( الا تقاتلون قوماً نکثوا ایمانهم و همّوا باخراج الرسول و هم بدءوکم اوّل مرّة (توبه / 13
آیا با گروهی نمیجنگید که سوگندهاي خود را شکستند و آهنگ بیرون کردن پیامبر (از مکه) کردند، و آنها بودند که نخستین
بار دشمنی با شما را آغاز کردند؟
همچنین از آیه مورد بحث استفاده میشود که مقابله به مثل اشکالی ندارد، نظیر:
صفحه 163 از 410
( فمن اعتدي علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدي علیکم (بقره / 194
پس هرکس بر شما ستم روا دارد، همانگونه که با شما ستم کرده با وي ستم کنید.
( و جزاء سیّئته سیّئۀ مثلها (شوري / 40
و کیفر هر بدي، بدي مانند آن است.
توجه کنیم که در آیه مورد بحث و این آیات، از کار مسلمانان که به عنوان مقابله به مثل انجام میدهند، به عنوان عقاب و اعتدا و
تجاوز و سیئه و بدي یاد میشود که اشاره به این است ضرر رساندن به دیگران براي هر جهتی که باشد در حد خود کار بدي است،
ولی چون به عنوان بازدارندگی صورت میگیرد اشکالی ندارد.
در آیه مورد بحث پس از بیان این مطلب میفرماید: خداوند بخشنده آمرزنده است، که شاید اشاره به این باشد که شما باید در
مقابله به مثل افراط نکنید و اگر میتوانید از آنان درگذرید چون خداوند آمرزنده است، شما هم چنین باشید.
پس از بیان اینکه خداوند این مؤمنان مظلوم را یاري خواهد کرد، در آیه بعدي توانایی خداوند را بر این کار ثابت میکند و
نمونهاي از مراتب قدرت خود را ارائه میدهد و خاطرنشان میسازد که خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل میکند.
منظور از آن کوتاهی و بلندي شب و روز در فصول مختلف سال است که گاهی قسمتی از شب تبدیل به روز میشود و گاهی هم
بخشی از روز بر شب افزوده
(237)
میگردد.
خداوندي که بر چنین تغییر و تبدیل شگفت قدرت دارد همو میتواند وضع مسلمانان مظلوم را تغییر دهد و آنان را در برابر دشمنان
یاري کند و بخشی از توانایی دشمنان را به آنان منتقل سازد. در عین حال باید مسلمانان بدانند که اگر از مسیر حق منحرف شوند و
یا سستی کنند، این بار اوضاع به ضرر آنان تغییر خواهد کرد، مانند:
( و تلک الایام نداولها بین الناس (آل عمران/ 140
و ما این روزها را میان مردم (دست به دست) میگردانیم.
در آیه بعدي تعلیل دیگري براي اثبات قدرت خداوند میآورد و میفرماید: این بدان جهت است که خداوند همو حقّ است و آنچه
مشرکان آن را میخوانند باطل است، یعنی خدا در جهان بهراستی حکومت میکند و همه چیز از آنِ اوست و او تمام نیروهاي
موجود در جهان را در اختیار دارد و اساساً منشأ همه نیروها اوست و آنچه را که مشرکان میپرستند و شریک خدا قرار میدهند
باطل محضند و هیچ قدرتی ندارند و خداوند والا و بزرگ است.
آیات ( 63 64 ) المتر انّ اللّه انزل من السماء ماء...: براي تثبیت مطلبی که در آیات پیش گفته شد، نشانههایی از قدرت خداوند در
طبیعت ذکر میشود، یکی از آنها نزول باران از آسمان و شکوفایی زمین توسط آن است، این مطلب را به صورت خطاب به
هرکسی که این سخن را میشنود ذکر میکند و می فرماید: آیا ندیدي که خداوند از آسمان آبی نازل کرد و زمین سرسبز شد؟
این نمونه روشنی از قدرت خداوند است. اضافه میکند که خدا لطیف و خبیر است، یعنی خداوند از دقایق امور آگاه است و ریزه
کاریهایی که در طبیعت وجود دارد از اوست.
در آیه بعدي روشن میسازد که این قدرت از آنجاست که اساساً هرچه در آسمانها و زمین است از آنِ خداوند است و همه چیز در
قبضه قدرت اوست و او از همه بینیاز است و از هر جهت قابل ستایش است.
آیات ( 65 66 ) المتر انّ اللّه سخّر لکم ما فی الارض...: یکی از نشانههاي قدرت
(238)
صفحه 164 از 410
خداوند که در عین حال نعمتی بس بزرگ براي انسان است، این است که خداوند طبیعت را براي بشر رام کرده است. باز میپرسد
که آیا ندیدي که خداوند براي شما آنچه را که در زمین است مسخّر کرد و نیز کشتیهایی را که در دریا به فرمان خدا روانند؟
بشر همواره از نیروهاي موجود در طبیعت به نفع خود استفاده کرده و آن را در خدمت منافع و راحتی خود قرار داده است. این
قابلیت را خداوند در طبیعت قرار داده و از سوي دیگر به انسان هوش و استعداد استخراج آن را ارزانی داشته است. بشر در طول
تاریخ گامهاي بلندي در استخدام طبیعت برداشته و هرچند که این موضوع امروز به مرحله عالی رسیده است، ولی هنوز هم
نیروهایی در طبیعت وجود دارد که بشر به آن دست نیافته و ممکن است در آینده آنها را تسخیر کند.
یکی از چیزهایی که بشر آن را از زمانهاي دور تا امروز در خدمت خود قرار داده استفاده از دریاها بهخصوص در زمینه حمل و نقل
کالا و مسافر توسط کشتی است. خداوند میفرماید: کشتیها را هم در تسخیر شما قرار داد که در دریا به فرمان او روانند. توجه کنیم
که نه تنها کشتیهاي بادي بلکه پیشرفتهترین کشتیهاي امروز هم به فرمان خدا حرکت میکنند و خداست که این نیروها را در طبیعت
قرار داده و بشر فقط آن را استخراج کرده است.
یکی از مظاهر قدرت خداوند که در عین حال نعمتی بزرگ براي بشر به شمار میرود این است که خداوند آسمان را از اینکه بر
زمین سقوط کند بازداشته و در میان کرات آسمانی چنان تدبیري به کار برده که هرگز هیچ یک از آنها به زمین فرود نمیآیند و
این به سبب نیروي خاصی است که امروز از آن به عنوان نیروي جاذبه عمومی یاد میشود و این نیرو مانند ستونهاي نامرئی کرات
آسمانی را در جایگاههاي ویژه خود نگاه داشته است، چنانکه میفرماید:
( اللّه الذي رفع السموات بغیر عمد ترونها (رعد / 2
خداوند کسی است آسمانها را بدون ستونی که ببینید، برافراشت.
(239)
در آیه مورد بحث از قدرت خداوند در نگهداري آسمانها از اینکه به زمین سقوط کنند، سخن گفته و در آیه دیگر از نگهداري
آسمانها و زمین از اینکه نابود شوند، صحبت میکند:
( انّ اللّه یمسک السموات و الارض ان تزولا (فاطر / 41
همانا خداوند آسمانها و زمین را از اینکه نابود شوند نگه میدارد.
البتّه در آیه مورد بحث نگهداري آسمان از اینکه به زمین سقوط کند مقید به اذن خدا شده و این بدان معناست که ممکن است
روزي به فرمان او آسمان به زمین بیفتد، گفته شده که آن در قیامت اتفاق خواهد افتاد، ولی به نظر میرسد که این آیه مربوط به
قیامت نیست، بلکه در مقام بیان این نکته است که خداوند اسیر قوانینی که خودش آفریده نیست و هر وقت بخواهد میتواند آنها را
به هم بزند و شاید هم نوعی تهدید براي کافران است.
مطلب دیگر اینکه آنچه باعث میشود که خداوند آسمانها را از افتادن به زمین نگه دارد و زمین را از خطر حفظ کند، وجود
بندگان صالح و اولیاء اللّه در زمین است ولذا در برخی از روایات آمده که خداوند به برکت وجود امام و حجت خدا در زمین،
( آسمانها را از سقوط به زمین نگه داشته است.( 1
در پایان آیه، پس از ذکر نعمتهاي یاد شده، اظهار میدارد که خداوند به مردم مهربان و رحیم است و مردم همواره از رأفت و
رحمت خداوند برخوردارند رأفت مهربانی در دفع ضرر و رحمت مهربانی در جلب منفعت است.
در آیه بعد، نمونه دیگري از قدرت خداوند بیان میشود، میفرماید: او کسی است که شما را زنده کرد، سپس شما را میمیراند و
سپس شما را زنده میکند. زنده شدن دوم مربوط به قیامت است. در واقع این هم نعمت بزرگی از جانب خداوند است که علاوه بر
دادن اصل حیات و موجودیت به انسان، او را در عالم دیگر جاودانه میسازد.
صفحه 165 از 410
. 1 - کنز الدقائق، ج 6، ص 556
(240)
در پایان بر این نکته تأکید میکند که انسان در برابر این همه نعمت چه ناسپاس است.
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 67 الی 72
اشاره
لِکُلِّ أُمَّۀٍ جَعَلْنا مَنْسَ کًا هُمْ ناسِکُوهُ فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الاْءَمْرِ وَ ادْعُ إِلی رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلی هُدًي مُسْتَقیمٍ ( 67 ) وَ إِنْ جادَلُوكَ فَقُلِ اللّهُ
أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ ( 68 ) اَللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیمَ ۀِ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ ( 69 ) أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّمآءِ وَ الاْءَرْضِ إِنَّ
ذلِکَ فی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرٌ ( 70 ) وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِه سُلْطانًا وَ ما لَیْسَ لَهُمْ بِه عِلْمٌ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ
نَصیرٍ ( 71 ) وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ ایاتُنا بَیِّناتٍ تَعْرِفُ فی وُجُوهِالَّذینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ یَکادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ ایاتِنا قُلْ أَفَأُنَبِّئُکُمْ
( بِشَرٍّ مِنْ ذلِکُمُ النّارُ وَعَدَهَا اللّهُ الَّذینَ کَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصیرُ ( 72
براي هر امتی شریعتی قرار دادیم که عمل کننده به آن باشند، پس نباید با تو در این کار ستیز کنند، و به سوي پروردگارت بخوان
که تو بر هدایتی مستقیم هستی ( 67 ) و اگر با تو مجادله کنند، بگو: خداوند به آنچه انجام میدهید داناتر است ( 68 ) خداوند در روز
قیامت درباره آنچه که در آن اختلاف دارید میان شما داوري خواهد کرد ( 69 ) آیا نمیدانی که خداوند آنچه را که در آسمان و
زمین است، میداند؟ این در کتابی ثبت شده است، همانا این کار بر خدا آسان است ( 70 ) و جز خدا چیزي را میپرستند که (خدا)
حجتی بر آن نفرستاده و دانشی به آن ندارند و ستمگران را یاوري نیست ( 71 ) و هنگامی که آیات روشن ما بر آنان تلاوت
میشود، در چهرههاي کافران ناراحتی را مشاهده میکنی، نزدیک است به کسانی که آیات ما را تلاوت میکنند حمله ببرند. بگو:
( آیا بدتر از این را به شما خبر دهم؟ آتش، که خدا آن را به کافران وعده داده است و بد سرانجامی است ( 72
(241)
نکات ادبی
شریعت، آیین، آیینی که مشتمل بر قربانی کردن باشد، مانند حج. این کلمه در اینجا مصدر میمی است و نباید آن را « منسک » 1
مگر اینکه بگوییم ضمیر .« ناسکون فیه » : تناسب ندارد و اگر اسم مکان بود باید گفته میشد « ناسکوه » اسم مکان گرفت چون با
.« ناسکون فیه » : منصوب به نزع خافض است و تقدیر آن چنین است « ناسکوه »
جمع مذکر است و نون جمع به خاطر جزم ساقط شده و نون تأکید ثقیله بر آن وارد شده و کاف آخر آن ضمیر « ینازعنّک » 2
متصل است.
برهان، حجت. « سلطانا » 3
خشم، ناراحتی، ناخوشایندي، آثار انکار. « المنکر » 4
به معناي چیرگی است. « سطوت » حمله کنند، بتازند. از « یسطون » 5
است. « وعدها اللّه » یا خبر مبتداي محذوف است به تقدیر: هو النار، و یا مبتداست و خبر آن « النار » 6
محل بازگشت، سرانجام. « المصیر » 7
تفسیر و توضیح
صفحه 166 از 410
آیات ( 67 70 ) لکل امۀ جعلنا منسکاهم ناسکوه...: پیشتر در همین سوره صحبت از مناسک حج شد و در ضمن آن آیات گفته
شد که براي هر امتی آیینی قرار دادیم تا نام خدا را به هنگام ذبح قربانی ذکر کنید، اکنون باز به همان مطلب برمیگردد و به خاطر
فاصلهاي که افتاده آن جمله را تکرار میکند تا زمینهاي باشد براي بیان موضوع خاصی که از آن استنتاج میشود و آن اینکه: چون
هر امتی براي خود شریعت و آیین خاصی دارد بنابراین مشرکان نباید با تو درباره آیینی که آوردهاي مجادله و چون و چرا کنند و
به سبب تفاوت آن با آیینهاي خود، آن را باطل انگارند، چون هر امتی براي خود آیینی دارد که خاص اوست.
از این آیه چنین استفاده میشود که ادیان مختلف که در طول تاریخ بشر از جانب
(242)
خداوند اعلام شده است هرچند که با یکدیگر تفاوت جوهري نداشتند و در اصل با هم در تضاد نبودند، ولی از نظر احکام و آیینها
و کیفیت انجام عبادات تفاوتهایی باهم داشتند و این به جهت اقتضاي زمان بود و هرچه بشر رشد فکري بیشتري پیدا کرد آیینهاي
کاملتري ابلاغ شد و کاملترین آنها آیین اسلام بود.
مشرکان مکه که میدیدند احکام اسلام و بهخصوص مناسک حج در اسلام با احکام و مناسک خودشان که از نیاکانشان مانده
بود، متفاوت است، به پیامبر اسلام ایراد میگرفتند و احکام اسلام را باطل میانگاشتند، قرآن به آنها پاسخ میدهد که آن احکام
مربوط به زمان خاص خود مانند زمان ابراهیم بود و این احکام مربوط به دین جدید و امت اسلام است و هر امتی شریعت خاص
خود را دارد، بنابراین جایی براي ایراد گرفتن و مجادله نیست.
پس از این بیان خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: به سوي پروردگارت دعوت کن که تو بر هدایتی مستقیم و راست هستی، یعنی راه
تو حق و راست و مستقیم است و لذا هرگز به گفتههاي آنان اعتنا نکن و مردم را به سوي پروردگارت بخوان. و اگر آنها باز از درِ
مجادله و ستیز در آمدند، به آنها بگو: خداوند به آنچه انجام میدهید داناتر است و خداوند در روز قیامت درباره آنچه که در آن
اختلاف دارید، داوري خواهد کرد.
و بدینگونه پیامبر خدا مأموریت مییابد که با لحنی ملایم و بدون پرخاشگري با آنان سخن بگوید و این همان جدال به احسن
است که در آیه 125 سوره نحل آمده و از پیامبر خواسته شده که با کافران به صورتی نیکو مجادله کند.
در ادامه، خطاب به پیامبر میفرماید: آیا نمیدانی که خداوند آنچه را که در آسمان و زمین است، میداند؟ یعنی خداوندي که همه
چیز را میداند، از اعمال مشرکان هم بهخوبی آگاه است و براساس آن داوري خواهد کرد.
اضافه میکند که علم خداوند نسبت به موجودات در کتابی ثبت شده است، منظور از آن کتاب، لوح محفوظ است که جایگاه ثبت
آن بخش از علوم الهی است که در
(243)
جهان عینیت مییابد و گرنه علم خدا نامتناهی است و نمیتوان براي آن ظرفی و جایگاهی در نظر گرفت که در آن صورت علم
خدا محدود و متناهی خواهد شد.
ثبت این همه معلومات در یک کتاب هرچند کاري بس بزرگ استبراي خدا آسان است و او هر چه را اراده کند، تحقق مییابد.
آیه ( 71 ) ویعبدون من دون اللّه ما لم ینزل به سلطانا...: این مشرکان که با پیامبر اسلام(ص) مجادله میکردند، هیچ گونه دلیل و
برهانی بر باورهاي خود نداشتند و فقط آنها را کورکورانه از پدرانشان آموخته بودند، از این رو در این آیه اظهار میدارد که آنان
به جاي خداوند چیزي را میپرستند که خداوند حجت و برهانی براي آن نفرستاده و خود نیز دانشی به آن ندارند، یعنی باورهاي
آنان نه براساس وحی الهی است که بر پیامبران خود نازل کرده باشد ونه براساس عقل و منطق و دانش و خرد است.
بزرگترین دستاویز مشرکان در پرستش بتها، پیروي از پدران و نیاکانشان بود و این هرگز نمیتواند معیار درستی براي حقانیت
صفحه 167 از 410
یک باور باشد و به اصطلاح، علمآور نیست، بلکه یک نوع گمانهزنی بی اساس است که انسان با استناد به آن هرگز ره به حقیقت
نمیبرد.
بنابراین، مشرکان هیچ گونه دلیلی که آنها را در باورهایشان یاري کند ندارند، ولذا میفرماید: ستمگران را هیچ یاوري نیست. در
این آیه مشرکان از آن جهت ستمگر خوانده شدهاند که آنها هم به خود و هم به جامعه ستم میکنند و مانع رشد و هدایت مردم
میشوند.
اینکه میفرماید: ستمگران را یاوري نیست، شاید هم به این معنا باشد که مشرکان که بتها را به امید برخورداري از یاري آنها
پرستش میکنند، انتظار بیهودهاي دارند و بتها هرگز نمیتوانند آنان را یاري کنند، نظیر:
( و لا یستطیعون لهم نصراً و لا انفسهم ینصرون (اعراف / 192
بتها توانایی کمک به آنان را ندارند و نه حتی میتوانند به خودشان کمک کنند!
(244)
آیه ( 72 ) و اذا تتلی علیهم آیاتنا بیّنات تعرف فی وجوه الذین کفروا المنکر...: یکی از حالات زشت مشرکان این بود که وقتی آیات
قرآن براي آنها تلاوت میشد، به جاي اینکه به خود آیند و در آنها اندیشه کنند، ناراحت میشدند و در مقام انکار قرار میگرفتند،
به گونهاي که آثار خشم و ناخوشایندي در چهره آنان قابل مشاهده بود و نزدیک بود که به پیامبر یا مؤمنانی که آیات قرآن را
تلاوت میکردند، حمله کنند و درگیر شوند.
در این آیه، ضمن بیان این حالت عصبی مشرکان، می فرماید: بگو: آیا بدتر از این را به شما خبر بدهم؟ یعنی از چیزي خبر بدهم
که خیلی بدتر از این عصبانیت و خشمی است که عارض شما شده است؟ آن چیز عبارت است از آتش؛ آتشی که خداوند آن را به
کافران وعده داده و بد سرانجامی است.
در اینجا خداوند از مشرکان چیزي را میپرسد، ولی بی آنکه منتظر پاسخ آنان باشد خود پاسخ میدهد و این شیوه خاصی از سخن
گفتن است که تأثیر به سزایی در مخاطب دارد.
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 73 الی 76
اشاره
یآ أَیُّهَا النّاسُ ضُ رِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُآ إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئًا لا
یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ ( 73 ) ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهآ إِنَّ اللّهَ لَقَوِيٌّ عَزیزٌ ( 74 ) اَللّهُ یَصْطَفی مِنَ الْمَلاآئِکَۀِ رُسُلًا وَ
( مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ ( 75 ) یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ الاْءُمُورُ ( 76
اي مردم! مَثَلی زده شده، پس به آن گوش بدهید، همانا کسانی را که به جاي خدا میخوانید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند
هرچند که براي آن همدست شوند، و اگر مگس چیزي از آنان برباید، نمیتوانند آن را از او باز پس گیرند، خواهان و خواسته هر
دو ناتوانند ( 73 ) خدا را آنچنان که شایسته اوست ارج
(245)
ننهادند، همانا خداوند نیرومند و پیروز است ( 74 ) خداوند از فرشتگان و مردم فرستادگانی بر میگزیند، همانا خداوند شنوا و
( بیناست ( 75 ) آنچه را که پیش روي آنها و پشت سر آنهاست میداند و کارها همه به خدا باز گردانده میشود ( 76
نکات ادبی
صفحه 168 از 410
ردّ » در آغاز این آیه که از آیات پایانی سوره حج است با توجه به شروع این سوره با همین عبارت، نوعی « یا ایها الناس » 1 آمدن
است که یکی از آرایههاي ادبی و صناعات بدیعی است. « العجز علی الصدر
« ضرب المثل » تشبیه چیزي به چیزي براي روشن شدن مطلب و ایجاد زمینه براي فهم بیشتر مخاطب. اینکه بیان مَثَل را « مثل » 2
میگویند و در فارسی مثل زدن به کار میرود، براي آن است که گویا مثل به صورت یک شیء به طرف مخاطب انداخته میشود
و این نوعی زدن است. گفته شده که در این آیه مَثَل به معناي اصطلاحی آن نیست چون چیزي به چیزي تشبیه نشده، بلکه مطلبی
بیان شده که از جهت غرابت و شگفتی مانند مثل است. اگر دقت شود میتوان مثل را به معناي اصطلاحی آن گرفت به طوري که
شرح آن خواهد آمد.
این فرق را دارد که اولی به معناي گوش دادن و توجه داشتن به مفهوم سخن « سماع » با « استماع » ، گوش فرا دهید « فاستمعوا » 3
است و دومی فقط شنیدن است هرچند که به مفهوم سخن توجه نشود و یا صدا به طور ناخواسته به گوش برسد.
مگس. اسم جمع است. « ذباب » 4
بازپس نمیگیرند. استنقاذ مبالغه در انقاذ است. « لایستنقذون » 5
تفسیر و توضیح
آیات ( 73 74 ) یا ایها الناس ضرب مثل فاستمعوا له...: باورهاي مشرکان درباره
(246)
بتها و شریک قرار دادن آنها براي خداوند، چیز غریب و شگفتآوري بود. آنها چگونه به خود اجازه میدادند که موجودات ناچیز
و بیجان را شریک خداوند بزرگ و توانا قرار دهند؟
در این آیه، این شگفتی در قالب یک مَثَل بیان شده است. در آغاز میفرماید: اي مردم مَثَلی زده شده پس به آن گوش فرا دهید.
اینکه میفرماید: مثلی زده شده و نمیفرماید: مثلی زده میشود، و زدن مثل را مربوط به گذشته میکند براي آن است که حقیقت
این مثل که همان ناتوانی بتهاست در گذشته هم بوده و مخصوص زمان حال و آینده نیست، گویا که این مَثَل پیش از این زده شده
است.
مَثَلی که زده شده عبارت از این است که می فرماید: کسانی را که به جاي خدا میخوانید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند هرچند
که همدست شوند و اگر مگس چیزي از آنها برباید نمیتوانند آن را باز پس گیرند.
میدانیم که در مَثَل باید چیزي به چیزي تشبیه شده باشد. در این آیه بتهاي مشرکان به اشخاصی تشبیه شده که به نظر آنان خیلی
بزرگ و صاحب قدرتند، ولی اینان با این قدرت ادعایی و فرضی، توانایی کوچکترین کاري را ندارند و چون اینها به عنوان
شریکان خدا معرفی شدهاند، میبایست بتوانند کار خدایی کنند، در حالی که از آفریدن حتی یک مگس ناتوانند و اگر مگس
چیزي را از آنان برباید نمیتوانند آن را از او بگیرند.
هرچند مشرکان ادعاي این را نداشتند که بتهایشان میتوانند چیزي بیافرینند، ولی آنها را به عنوان خدا یا شریک خدا میدانستند و
یکی از شئون خدا بودن آفریدن است و کسی که نمیتواند بیافریند، نمیتواند خدا یا شریک خدا باشد.
در پایان ذکر مَثَل میفرماید: طالب و مطلوب هر دو ناتوانند. منظور از طالب یا خواهان همان بتهاهستند که در فرض این مَثَل
میخواهند مگسی را بیافرینند و منظور از مطلوب همان مگس است که آفریدن آن خواسته فرضی بتهاست.
(247)
در آیه بعد میفرماید: خدا را آنچنان که شایسته اوست ارج ننهادند، در حالی که خداوند نیرومند و پیروز است. از این مطلب
صفحه 169 از 410
استفاده میشود که مشرکان در اصل، خدا را قبول داشتند ولی با قرار دادن شریک براي او و پرستش بتها به جاي خدا، ارزش و
عظمت خداوند را پایین میآوردند.
نظیر این تعبیر در سوره انعام آیه 91 درباره یهود هم گفته شده است. به شرح و توضیحی که در ذیل این آیه آوردیم، رجوع شود.
آیات ( 75 76 ) اللّه یصطفی من الملائکۀ رسلا و من الناس...: خداوند براي رساندن پیام خود به بشر، افراد خاصی را انتخاب
میکند تا این پیامها را به بشر ابلاغ کنند. این شاید بدانجهت باشد که همه افراد بشر ظرفیت و استعداد دریافت مستقیم پیام الهی را
ندارند و افراد خاصی این توانایی را دارند و آنها همان پیامبران هستند، حتی در میان فرشتگان هم مطلب از این قرار است و همه
آنها نمیتوانند حامل وحی الهی به پیامبران باشند بلکه فرشتگان خاصی این مهم را انجام میدهند.
حقیقت بالا در این آیه مورد تأکید قرار گرفته است، میفرماید: خداوند از فرشتگان و مردم فرستادگانی را برگزید. منظور این است
که فرشتگان خاصی وحی الهی را به افراد خاصی از مردم که همان پیامبران هستند میرسانند و آنها هم به مردم ابلاغ میکنند و
منظور این نیست که فرشتگانی به عنوان پیامبر مستقیماً براي مردم مبعوث شوند، چون این کار شدنی نیست و خدا در موارد متعددي
از قرآن سخن برخی از مشرکان را که میگفتند: چرا فرشتهاي به پیامبري نازل نشده، نقل سپس رد میکند و در جایی اظهار
میدارد که اگر فرشتهاي هم به پیامبري مبعوث میشد باید صورت بشر پیدا میکرد، یعنی باید میان پیامبر و مردم سنخیت باشد.
( و لو جعلنا ملکا لجعلناه رجلا وللبسنا علیهم مایلبسون (انعام / 9
و اگر او را فرشتهاي قرار میدادیم، او را به صورت مردي قرار میدادیم و آنچه را که بر آنها مشتبه شده است، باز براي آنها مشتبه
میکردیم.
در پایان آیه از دو صفت شنوا و بینا بودن خداوند یاد میکند، اشاره به اینکه
(248)
خداوند به نیازهاي بشر آگاه است و سخنان آنها را میشنود و حالات آنها را میبیند. و در آیه بعدي خاطر نشان میسازد که خدا
آنچه را که پیش رو و پشت سر آنهاست میداند، یعنی از پیدا و نهان فرستادگان خود آگاه است و کار آنها زیر نظر مستقیم
خداوند است و تمام کارها به خدا برمیگردد.
[ [سورة حج ( 22 ): الآیات 77 الی 78
اشاره
یآ أَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ( 77 ) وَ جاهِدُوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِه هُوَ اجْتَبیکُمْ وَ ما
جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّۀَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمّیکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَ هیدًا عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا
( شُهَدآءَ عَلَی النّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلوةَ وَ اتُوا الزَّکوةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللّهِ هُوَ مَوْلیکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ ( 78
اي کسانی که ایمان آوردهاید، رکوع کنید و سجده کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار نیکو انجام دهید، باشد که رستگار شوید
77 ) و براي خدا آنچنان که شایسته جهاد اوست، جهاد کنید، او شما را برگزید و در دین هیچ گونه دشواري بر شما قرار نداد، )
آیین پدرتان ابراهیم، او شما را از پیش و در این (قرآن) مسلمان نامید، تا پیامبر گواهی بر شما و شما گواهانی بر مردم باشید. پس
نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و به (ریسمان) خدا چنگ بزنید که او سرور شماست، پس چه نیکوست آن سرور و چه
( نیکوست آن یاور ( 78
نکات ادبی
صفحه 170 از 410
کوشش و جدّیت در راه خدا به هر نحو ممکن که نمونه شاخص آن جنگ در راه خداست. « جهاد » 1
منصوب است به جهت مصدریّت چون مفعول مطلق است. « حق جهاده » 2
شما را برگزید. « اجتبیکم » 3
(249)
دشواري، تنگنا، سختی، مشقت. « حرج » 4
اتبعوا ملۀ » : میتوان آن را منصوب به فعل مقدر دانست « اعنی ملۀ ابیکم » : منصوب است به جهت اختصاص، به تقدیر « ملۀ ابیکم » 5
که نصب است گرفت، ولی وجه اول مناسبتر است. « فی الدین » و یا بدل از محل « ابیکم
احتمال داده شده که آن به ابراهیم برمیگردد که نزدیک .« هو اجتبیکم » به اللّه برمی گردد، مانند « هو سمّیکم » در « هو » 6 ضمیر
که در آیه آمده و به معناي آن است که او شما را در این قرآن مسلمان نامید، این احتمال « و فی هذا » است، ولی با توجه به تعبیر
بعید به نظر میرسد.
گواه، نمونه، الگو. « شهید » 7
تفسیر و توضیح
آیه ( 77 ) یاایهاالذین آمنوا ارکعوا واسجدوا...: در این آیات که آیات پایانی سوره مبارکه حج است، مؤمنان را مورد خطاب قرار
میدهد و آنان را به انجام عبادات و کارهاي نیک و جهاد در راه خدا دعوت میکند.
منظور از اینکه میفرماید: اي مؤمنان رکوع و سجود کنید، به جاي آوردن نماز است. اگر امر به سجده همراه با امر به رکوع نبود
ممکن بود که منظور انواع سجدهها باشد، ولی چون رکوع مستحبی در غیر نماز به تنهایی وارد نشده، از اینرو میگوییم که منظور
خواندن نماز است.
شاید براي همین است که این آیه از آیات سجده واجب در قرآن شمرده نشده است، هرچند که سجده مستحبی دارد. اساساً تعیین
سجده واجب در قرآن توقیفی است و ما پیرو روایات هستیم و در روایات موارد خاصی تعیین شده که این آیه یکی از آنها نیست.
در ادامه آیه، پس از امر به خواندن نماز، میفرماید: و پروردگارتان را پرستش کنید، که شامل نماز و روزه و حج و سایر عبادات
میشود و اینکه پیش از این نماز را به
(250)
طور خاصی بیان کرد، دلیل بر اهمیت نماز است و این از باب ذکر عام بعد از ذکر خاص است.
پس از امر به عبادت، از مؤمنان میخواهد که کار نیک انجام دهند، یعنی هر کاري که خوشنودي خدا را سبب میشود هرچند از
قبیل عبادت نباشد، مانند صله ارحام، و کمک به فقرا و از این قبیل. سپس میفرماید: باشد که شما رستگار شوید. یعنی انجام
در اینجا براي اظهار امیدواري که همراه با « لعلکم » عبادات و کارهاي نیک شما را به رستگاري و سعادت میرساند. توجه کنیم که
شک و تردید از سوي خدا باشد نیست، بلکه براي آن است که هر نماز و کار خیري باعث رستگاري نمیشود و رسیدن به
رستگاري به وسیله نماز و عبادت و عمل خیر در صورتی امکان دارد که مورد قبول خداوند باشد. بنابراین اگر شک و تردیدي
وجود دارد از طرف بنده است که نمیداند آیا این نماز و عبادت او همان است که او را به رستگاري میرساند یا نه؟
آیه ( 78 ) و جاهدوا فی اللّه حق جهاده هو اجتبیکم...: پس از امر به نماز و عبادت و انجام کار نیک، اضافه میکند که در راه خدا
آنچنانکه شایسته اوست جهاد کنید. این فرمان هم شامل جهاد با دشمن و شرکت در جنگ با کافران و هم شامل جهاد با نفس و
شیطان میشود. پیامبر خدا(ص) پس از بازگشتن مسلمانان از جنگ تبوك فرمود: جهاد کوچک را انجام دادید و جهاد بزرگ باقی
صفحه 171 از 410
مانده و چنین توضیح داد که جهاد بزرگ جهاد با نفس است.
اینکه میفرماید: آنچنان که شایسته اوست جهاد کنید، منظور این است که جهادتان از روي اخلاص و براي خدا باشد و در این راه
تمام توان خود را به کار گیرید، و با مال و جانتان جهاد کنید، نظیر:
( واتقوا اللّه حق تقاته (آل عمران / 103
و از خدا آنچنانکه شایسته اوست پروا کنید.
در ادامه آیات مورد بحث، پس از امر به نماز و عبادت و کار نیک و جهاد در راه خدا، این افتخار را به مسلمانان میدهد که
میفرماید: خداوند شما را برگزید و در کار
(251)
دین بر شما هیچ گونه دشواري قرار نداد، دینی که همان آیین ابراهیم است. طبق این آیه و چندین آیه دیگر، امت اسلامی در میان
امتهاي جهان امتی برگزیده و نمونه است، چون پیامبر آن سرور پیامبران و دین آن کاملترین ادیان است.
اسلام علاوه بر اینکه کاملترین ادیان است، شریعتی است که خداوند آن را آسان قرار داده و برخی از سختیها و دشواریهایی را که
در ادیان سابق به خاطر عملکرد غلط پیروان آنها وجود داشت، در اسلام برداشته است و حتی در برخی از واجبات و محرمات در
شرایط ویژه تسهیلاتی قرار داده و تکالیف آن خیلی کمتر از طاقت بشري است ولذا میفرماید: در دین بر شما هیچ دشواري قرار
نداد، مانند:
( یرید اللّه بکم الیسر ولا یرید بکم العسر (بقره / 185
خدا براي شما آسانی میخواهد و دشواري نمیخواهد.
البتّه هر تکلیفی همراه با دشواري است و کارهایی مانند نماز و روزه و حج و جهاد براي انسان زحمت دارد، ولی منافع سرشاري که
از طریق این اعمال نصیب مکلف میشود، ملال این زحمت و مشقت را از میان میبرد و آنها را تبدیل به لذت میکند. اینکه در
این آیه حرج و دشواري در دین را نفی میکند، مربوط به مواردي است که انجام این تکالیف براي مکلف دشواري بیش از حد
معمول داشته باشد مانند اجازه خوردن روزه براي مریض و مسافر و اجازه بازماندن از جهاد براي کسی که توان آن را ندارد، و
خوردن میته به هنگام ضرورت و نادیده گرفتن گناهان به هنگام توبه و نظایر آنها.
مطلب دیگري که در این آیه آمده، این است که دین اسلام ادامه دین ابراهیم است و ابراهیم پدر مسلمانان به حساب میآید، چون
او قهرمان توحید بود و پیامبر اسلام هم همان خط فکري را دنبال کرد و نیز آداب و سننی که در آیین ابراهیم بود، در اسلام هم
وجود دارد.
اینکه ابراهیم پدر مسلمانان معرفی شده، از این جهت نیست که پیامبر اسلام و قبایل عرب مکه از نسل ابراهیم بودند، چون بعضی از
مسلمانان مخصوصا انصار در
(252)
مدینه از نسل ابراهیم نبودند، بلکه از این جهت است که اسلام ادامه تکامل یافته دین ابراهیم است و این یک لقب تشریفاتی است،
مانند اینکه در قرآن همسران پیامبر به عنوان مادران مسلمانان معرفی شدهاند و یا در یک حدیث، پیامبر خدا(ص) فرموده است: من
و علی پدران این امت هستیم.
حضرت ابراهیم است « او » شما را از پیش و در این قرآن مسلمان نامید. گفته شده که منظور از « او » در ادامه آیه اظهار میدارد که
که از خدا خواست که از نسل او امتی مسلم قرار دهد، ولی این احتمال بعید به نظر میرسد چون در آیه چنین آمده که او از پیش و
خداوند است « او » در این قرآن شما را مسلمان نامید، در حالی که قرآن قرنها پس از ابراهیم نازل شده است. باید گفت: منظور از
صفحه 172 از 410
که هم در شرایع گذشته و حتی از زبان ابراهیم و هم در قرآن، امت پیامبر اسلام را مسلمان نامیده است. مسلمان نامیدن ابراهیم در
این آیه آمده است:
( و من ذریتنا امۀ مسلمۀ لک (بقره / 128
و از نسل ما امتی مسلمان براي تو قرار بده.
در قرآن نیز در آیات بسیاري خداوند این امت را مسلمان نامیده است، از جمله:
( ان تسمع الاّ من یؤمن بآیاتنا فهم مسلمون (نمل / 81
تو اي پیامبر جز کسی را که به آیات ما ایمان دارد نمیشنوانی که آنان مسلمانانند.
نتیجه این مطلب که خداوند مسلمانان را برگزید و در دین دشواري قرار نداد و از راه لطف، آنان را مسلمان نامید، این است که
میفرماید: تا پیامبر گواهی بر شما و شما گواهانی بر مردم باشید؛ یعنی پیامبر الگو و نمونهاي براي شما و شما هم امتی نمونه و
سرمشق براي امتهاي دیگر باشید. به این معنا که وجود پیامبر حجتی بر شما و وجود شما حجتی بر دیگران است و فردا آنها
نمیتوانند بگویند که ما نمیتوانستیم، چون به آنها گفته میشود، پس چگونه مسلمانان توانستند راه حق را بپیمایند.
این مطلب در آیه دیگري هم آمده است:
و کذلک جعلناکم امۀ وسطا لتکونوا شهداء علی الناس ویکون الرسول علیکم شهیدا
(253)
( (بقره / 143
و بدین گونه شما را امتی نمونه قرار دادیم تا گواهانی بر مردم باشید و پیامبر گواه بر شما باشد.
توجه کنیم که در آیه مورد بحث، گواه بودن پیامبر بر مسلمانان جلوتر از گواه بودن مسلمانان بر دیگران ذکر شده، ولی در این آیه
عکس آن آمده است و شاید جهت آن این باشد که در آیه مورد بحث آنچه مورد نظر است بیان برتري پیامبر اسلام و در این آیه
بیان برتري امت اسلامی است.
« نفی حرج » بحثی درباره قاعده فقهی
اشاره
در آیه پایانی سوره حج که تفسیر آن گذشت، آمده است که خداوند در دین حرجی قرار ندادهاست. این آیه مبناي یک قاعده
معروف است و کاربرد گستردهاي در فقه اسلامی دارد، ما اینک این قاعده را مورد بحث « نفی حرج » مهم فقهی شده که به قاعده
قرار میدهیم:
قاعده نفی عسر و » و یا « قاعده لاحرج » یکی از قواعد مهم فقهی که در موارد بسیاري به آن استناد میشود، قاعدهاي است که آن را
مینامند و از آن در موارد خاصی که حکم شرعی، دلیل روشنی نداشته باشد و در عین حال باعث عسر و حرج و مشقت « حرج
براي انسان مکلف باشد، استفاده میکنند و براساس آن فتوا میدهند. براي تفصیل مطلب، این موضوع را تحت چند عنوان بررسی
میکنیم.
دلیل این قاعده
از آیات و روایات متعدد استفاده میشود که احکام اسلام همه براساس مصالح و مفاسدي است که همه به نفع مادي یا معنوي
انسان است و در آن چیز زایدي که باعث مشقت و حرج و زحمت براي مردم باشد وجود ندارد، و به تعبیر پیامبر(ص): دین اسلام
یک شریعت سمحه سهله است، یعنی در آن کرامت انسان در نظر گرفته شده و
صفحه 173 از 410
(254)
دین آسانی است.
اکنون آیاتی از قران کریم را که به این مطلب دلالت دارد، باهم میخوانیم:
( و جاهدوا فی اللّه حق جهاده هو اجتباکم و ما جعل علیکم فی الدین من حرج (حج / 77
و در راه خدا آنچنان که شایسته جهاد اوست، جهاد کنید، او شما را برگزید و در دین هیچ گونه دشواري بر شما قرار نداد.
( ما یرید اللّه لیجعل علیکم من حرج ولکن یرید لیطهرکم ولیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون (مائده / 9
خداوند نمیخواهد که بر شما دشواري قرار دهد بلکه میخواهد شما را پاك کند و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد که
سپاسگزاري کنید.
( یرید اللّه بکم الیسر و لا یرید بکم العسر (بقره / 185
خداوند براي شما آسانی میخواهد و دشواري نمیخواهد.
این آیات به روشنی دلالت دارد براینکه خداوند بنا را بر آسانگیري و تسامح قرار داده و هرگز نمیخواهد بندگان به زحمت بیفتند
و کار بر آنان سخت و دشوار باشد.
همچنین روایات بسیاري نقل شده که آنها نیز دلالت واضحی بر این معنا دارند و در برخی از آنها به همین آیات استشهاد شده
است. به عنوان نمونه به چند روایت توجه فرمایید:
( 1 قال النبی(ص): بعثنی بالحنیفیۀ السهلۀ السمحۀ.( 1
خداوند مرا با دین مستقیم آسان بلند نظر مبعوث کرد.
.(2)« ما جعل علیکم فی الدین من حرج » : 2 قال الصادق(ع):... و انّ الدین لیس بمضیّق، فانّ اللّه یقول
امام صادق(ع) ضمن حدیثی فرمود: همانا دین در تنگی نیست، خداوند میفرماید: در دین بر شما دشواري قرار نداد.
. 1 - کافی، ج 5، ص 494
. 2 - وسائل الشیعه، چ 1، ص 120
(255)
3 عبدالاعلی میگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: پایم لغزید و ناخنم قطع شد و انگشتم را با چیزي بستم، هنگام وضو چه باید
بکنم؟ فرمود: حکم این و مانند آن از کتاب خدا دانسته میشود، خدا فرمود: در دین بر شما دشواري قرار نداد، پس روي آن را
( مسح کن.( 1
( 4 قال الباقر(ع): انّ الخوارج ضیّقوا علی انفسهم بجهالتهم انّ الدین اوسع من ذلک.( 2
امام باقر(ع) فرمود: همانا گروه خوارج از روي نادانی که داشتند بر خودشان تنگ گرفتند، دین وسیعتر از آن است.
همچنین آیات و روایاتی وجود دارد که در آنها بر این مطلب تأکید شده که خداوند انسان را به چیزي بالاتر از طاقت و توان او
تکلیف نمیکند و این همان تکلیف مالایطاق است که از نظر عقلی هم قبیح است، ولی قاعده حرج تنها در این موارد جاري نیست،
بلکه در مواردي که مکلف به مشقت میافتد و کار بر وي دشوار میشود اگر چه طاقت و توان انجام آن را هم دارد، نیز جریان
دارد ولذا ما آیات و روایاتی را آوردهایم که بر این معنا دلالت دارند.
کاربرد این قاعده در احکام شرعی
قاعده نفی عسر و حرج در بیشتر ابواب فقه و مسائل شرعی کاربرد دارد و با ملاحظه فروع فقهی میبینیم که فقها در موارد بسیاري
به این قاعده استناد کردهاند.
صفحه 174 از 410
مواردي که در فقه از مصادیق این قاعدهاند، بر دو نوعند:
نخست، مواردي که حکم آنها معلوم و مشخص است و آیات و روایات آنها را تأیید میکند و اثبات آن به خود این قاعده نیازي
ندارد، هرچند که در بعضی از روایات در موارد یاد شده، به آیه نفی حرج استناد شده است، ولی بیان معصوم ما را از هر دلیل
دیگري بینیاز میکند.
شهید اوّل نمونههایی از این موارد را ذکر کرده که برخی از آنها عبارتند از: جواز
. 1 - کافی، ج 3، ص 33
. 2 - وسائل الشیعه، ج، 2، ص 1072
(256)
اکل میته در قحطی، جواز مخالفت حق در مقام تقیه، تیمم در هنگامی که آب براي انسان ضرر داشته باشد، نشسته خواندن نماز
براي کسی که ایستاده خواندن براي او زحمت داشته باشد، قصر نماز براي مسافر، خوردن روزه براي مسافر و مریض، اباحه محرمات
( در حال ضرورت و مانند آنها.( 1
دوم، مواردي که حکم آنها از ادلّه دیگر ثابت نشده است، ولی چون عملی است که موجب عسر و حرج است و براي مکلف ایجاد
حکم آن را بیان میکنند و به آنچه که باعث برداشته شدن مشقت از مکلف « لاحرج » مشقت میکند، فقها با استناد به قاعده
میشود، فتوا میدهند.
حتی در مواردي که احتیاط اقتضا میکند که حکمی را ثابت کنیم، ولی ثبوت آن موجب حرج میشود، که بسیاري از فقها
معتقدند که دلیل نفی حرج بر احتیاط حکومت دارد و باید آن احتیاط را رها کرد.
مرحوم آیۀ اللّه خوئی در این مورد نقل میکند که شیخ انصاري قائل به حکومت دلیل نفی حرج بر احتیاط بود، ولی آخوند
خراسانی احتیاط را مقدم بر نفی حرج میدانست. پس از نقل قول این دو بزرگوار، خودش قول شیخ انصاري را انتخاب میکند و با
استدلالهاي محکمی به تقویت آن میپردازد و روشن میکند که وقتی حکم حرجی برداشته شد، دیگر جایی براي احتیاط
( نیست.( 2
جالب این است که علما تصریح کردهاند در مواردي که حکمی به خاطر نفی حرج برداشته شد، انجام دادن آن جایز نیست و به
اصطلاح، رفع حکم از باب عزیمت است نه رخصت. بنابراین وقتی شرع، روزه را از مسافر یا مریضی برداشته، آنها نباید روزه
بگیرند و اگر روزه گرفتند نهتنها روزهشان صحیح نیست بلکه معصیت هم کردهاند.
تکالیف شرعی و عسر و حرج
در اینجا این پرسش مطرح میشود که اگر در اسلام حرج و مشقت نفی شده و در
1 - شهید اول، القواعد و الفوائد، ج 1، ص 124 به بعد.
2 - آیۀ اللّه خویی، مصباح الاصول، ج 2، ص 229 (تقریرات)
(257)
دین دشواري و سختی وجود ندارد، پس چگونه است که میبینیم واجبات و محرمات اسلام نوعاً همراه با زحمت و مشقت براي
مکلفین است، مثلًا وضو گرفتن در هواي سرد و روزه گرفتن در هواي گرم و جهاد با دشمن و بذل جان و مال و تحمل زحمتهاي
سفر حج و مانند آنها همگی براي انسان مشقت آور است.
در پاسخ این پرسش شهید اول گفته است: مشقتهاي مربوط به عبادات مانند وضو و نماز و روزه و حج و جهاد از شمول قاعده
گرفته شده و اگر مشقت در انجام عبادات نفی « کلفت = مشقت » لاحرج خارج است، چون آنها از باب تکلیف هستند و تکلیف از
صفحه 175 از 410
شود، مصالحی که بر آنها مترتّب است، از میان خواهد رفت. همچنین است مشقتهایی که به جهت کیفر جرم است، اگر چه به
( اتلاف نفس منجر شود مانند قصاص و حدود.( 1
در توضیح فرمایش شهید اول میگوییم که هرچند انجام عبادات باعث زحمت و مشقت میشود، ولی در برابر مصلحتها و فایدههاي
بسیار بزرگ مادي و معنوي که از آنها نصیب انسان میشود، آن زحمتها بسیار ناچیز است و در واقع نمیتوان آنها را رنج و زحمت
نامید، بلکه حتی انسان با توجه به منافع سرشاري که عاید او میشود از آنها لذت هم میبرد. بهراستی آن لذت روحی که شخص با
ایمان از روزه گرفتن در روزهاي گرم تابستان و عبادت در نیمههاي شب میبرد و حال خوشی که از این کارها به او دست میدهد،
قابل مقایسه با هیچ لذتی از لذتهاي دنیا نیست.
حال مؤمن در انجام این تکالیف مانند حال آن مادري است که براي راحتی فرزند خود زحمت میکشد، شبها را بیدار میماند و
شیره جانش را به او میدهد و هر خطري را به جان میخرد و از آن لذت میبرد.
بنابراین دشواري و حرجی که در تکالیف شرعی وجود دارد باتوجه به مصالح و منافع مهم آن براي انسان به آسانی قابل تحمل و
حتی لذت بخش است و ادله نفی حرج مخصوص مواردي است که خود شارع در آنها تخفیف داده مانند قصر نماز و
. 1 - القواعد و الفوائد، ج 2، ص 127
(258)
روزه براي مسافر و یا جایی که حکم شرع در آنها معلوم نیست و آنها هم داراي مشقت هستند. در این موارد، چون مصالح و منافع
آنها ثابت نشده از باب عسر و حرج است و قاعده نفی حرج این موارد را شامل میشود.
در این زمینه مرحوم نراقی( 1) و مرحوم میر فتاح مراغی( 2) مطالبی را از برخی از علما نقل کردهاند و خودشان نیز پاسخهاي مستقلی
دادهاند که به نظر ما آنچه از شهید اول نقل کردیم و توضیح دادیم، مطلب را به خوبی روشن میکند.
درباره قاعده فقهی نفی حرج بحثهاي فنّی دیگري هم وجود دارد که در این مختصر نمیگنجد، براي مطالعه بیشتر به کتابهاي
( مربوط به قواعد فقهی رجوع شود.( 3
1 - ملا احمد نراقی، عوائد الایام، ص 63 (چاپ سنگی).
2 - میرفتاح حسینی مراغی، العناوین، ج 1، ص 294 (چاپ جامعه مدرسین).
3 - علاوه بر کتابهایی که از آنها نقل مطلب کردیم، رجوع شود به: فاضل مقداد، نضد القواعد الفقهیۀ، ص 74 81 و میرزا حسن
بجنوردي، القواعد الفقهیۀ، ج 1، ص 209 224 و محمد کاظم مصطفوي، مأة قاعدة فقهیۀ، ص 296 (چاپ جامعه مدرسین) و ناصر
. مکارم، القواعد الفقهیۀ، ص 151 199
(259)