گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
[سورة مؤمنون ( 23 ): الآیات 1 الی 11




اشاره
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ( 1 ) اَلَّذینَ هُمْ فی صَ لاتِهِمْ خاشِعُونَ ( 2 ) وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ( 3 ) وَ الَّذینَ
هُمْ لِلزَّکوةِ فاعِلُونَ ( 4 ) وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ ( 5 ) إِلاّ عَلیآ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَاِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ ( 6 ) فَمَنِ ابْتَغی
( وَرآءَ ذلِکَ فَأُولئآِكَ هُمُ الْعادُونَ ( 7 ) وَ الَّذینَ هُمْ لاِءَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ ( 8 ) وَ الَّذینَ هُمْ عَلی صَ لَواتِهِمْ یُحافِظُونَ ( 9
( أُولئآِكَ هُمُ الْوارِثُونَ ( 10 ) اَلَّذینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فیها خالِدُونَ ( 11
(262)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر، به تحقیق مؤمنان رستگار شدند ( 1) همانان که در نمازشان فروتناند ( 2) و آنان که از بیهوده
رویگردانند ( 3) و آنان که پرداخت کننده زکاتند ( 4) و آنان که شهوت خویش را نگهدارندهاند ( 5) مگر بر همسران خود یا
کنیزانشان که در تملک آنانند که (درباره آنان) سرزنش نمیشوند ( 6) پس هرکس فراتر از آن بخواهد، آنان تجاوزکارانند ( 7) و
آنان که امانتها و پیمانشان را رعایت میکنند ( 8) و آنان که بر نمازشان مواظبت دارند ( 9) آنان همان وارثان هستند ( 10 ) آنان
( بهشت را به ارث میبرند و در آن جاویدانند ( 11
نکات ادبی
به معناي رستن و روییدن است و به همین جهت به « فلاح » رستگار شد، سرانجام نیک یافت، پیروز گردید. اصل آن از « افلح » 1
از باب افعال است، ولی براي تعدیه نیست بلکه براي ورود و دخول است که یکی از معانی « افلح » . گفته میشود « فلاّح » کشاورز
اصبح اي دخل فی » و « امسی اي دخل فی المساء » و « افلح اي دخل فی الفلاح، مانند: ابشر اي دخل فی البشارة » باب افعال میباشد
.« الصباح
در اعضاي دیگر بدن است. « خضوع » در صدا و حرکت چشم و « خشوع » فروتنان. به گفته ابن اثیر « خاشعون » 2
کار یا سخن بیهوده، چیزي که سود و زیان ندارد. « لغو » 3
انجام دهندگان. در اینجا که مربوط به زکات است به معناي پرداخت کنندگان و دهندگان میباشد. « فاعلون » 4
آنچه مالک آن هستند، منظور کنیزان زرخرید است که در سابق وجود داشت. « ما ملکت ایمانهم » 5
صفحه 178 از 410
تجاوز کنندگان، از حد گذرندگان. « العادون » 6
صفتی است که براي مؤمنان گفته شده همانگونه که « علی صلواتهم یحافظون » 7
(263)
میگویند. « ردّ العجز علی الصدر » اولین صفت هم درباره نماز بود و این یکی از محسنات بدیعی است و به آن
بوستان، بهشت. گفته شده که این کلمه از زبان رومی یا فارسی وارد زبان عربی شده است. « الفردوس » 8
تفسیر و توضیح
آیات ( 1 11 ) بسم اللّه الرحمن الرحیم. قد افلح المؤمنون...: سوره مبارکه مؤمنون طبق معمول با نام خداوند رحمان و رحیم شروع
میشود و آیات نخستین آن تا یازده آیه مربوط به اوصاف مؤمنان است. در این آیات روي این مطلب تأکید میکند که حتماً
مؤمنان رستگار شدند و به فوز و فلاح رسیدند، سپس مؤمنان را با شش صفت برجسته و مهم معرفی میکند.
و مشتقات آن بارها در قرآن تکرار شده و طی آنها، عبادت( 1) و ذکر خدا( 2) و تقوا( 3) و تهذیب نفس( 4) و دوري از « افلح » کلمه
شیطان( 5) و انجام کارهاي نیک( 6) و امر به معروف( 7)جهاد( 8) و توبه( 9) و دوري از بخل( 10 ) و از حزب خدابودن( 11 ) و سنگینی
خلاصه میشود که در « ایمان » اعمال نیک( 12 ) هرکدام به طور جداگانه باعث رستگاري معرفی شده است که همه آنها در کلمه
این آیه به آن پرداخته شده است.
قرآن کریم ایمان به خدا را مایه رستگاري و سعادت میداند، چون انسان با داشتن ایمان، در دنیا زندگی آرام و سالم و بانشاطی
خواهد داشت و در آخرت هم از نعمتهاي جاودان بهشتی بهرهمند خواهد شد، بدون شک هیچ چیزي در دنیا نمیتواند مانند ایمان
به خدا، به انسان آرامش بدهد و دغدغهها و دلهرهها و نگرانیها را برطرف
. 1 - حج / 77
. 2 - انفال / 41
. 3 - مائده / 100
. 4 - اعلی / 14
. 5 - مائده / 90
. 6 - حج / 77
. 7 - آل عمران / 104
. 8 - آل عمران / 104
. 9 - مائده / 35
. 10 - نور / 31
. 11 - حشر / 9
. 12 - مجادله / 32
(264)
سازد و انسان فقط در سایه ایمان میتواند شاداب زندگی کند و از زندگی خود لذت ببرد هرچند که از نظر امکانات مادي
کمبودها و کاستیهایی داشته باشد.
شش نشانه برجستهاي که در این آیات براي مؤمنان ذکر شده عبارتند از:
صفحه 179 از 410
1 آنها کسانی هستند که در نمازشان خشوع میکنند، یعنی به هنگام اداي نماز در برابر خداوند خود را حقیر میشمارند و با
فروتنی و خضوع و خشوع پرستش او را به جاي میآورند.
نمیگروند. منظور از لغو هر کار یا « لغو » 2 آنها کسانی هستند که از هرنوع کار بی فایده و سخن بیهوده روي برمیگردانند و به
سخنی است که هیچ سودي براي دنیا و یا آخرت انسان ندارد و کاري عبث و بیهوده است. مؤمن باید در کارها و گفتارهایش،
هدفی معقول و همتی بلند داشته باشد.
3 آنها کسانی هستند که زکات را میپردازند. کمک مالی به فقیران و درماندگان، نشانه دیگر ایمان است و مؤمن باید رابطه خود
با خدا را با خشوع در نماز و رابطه خود با اجتماعش را با کمک به فقیران استوارتر سازد.
گفته شده که این آیات در مکه نازل شده و زکات اصطلاحی که یکی از واجبات دینی است در سال دوم هجرت تشریع شده،
بنابراین، منظور از زکات در این آیه هرنوع کمک مالی است که انسان به دیگران میکند و یک کار مستحبی بوده است، ولی به
نظر میرسد که دادن زکات حتی در دوران مکه هم واجب بوده و آنچه در سال دوم اتفاق افتاده تعیین حد نصاب و میزان زکات
بوده است، چون در آیهاي از سوره انعام که آن هم در مکه نازل شده از زکات به عنوان حق مال و یا حق خدا تعبیر شده که ظهور
در وجوب آن دارد:
( کلوا من ثمره اذا اثمر وآتوا حقه یوم حصاده (انعام / 141
از میوه آن وقتی که میوه دهد بخورید و حق آن را روز درو کردنش بدهید.
4 مؤمنان کسانی هستند که شهوت جنسی خود را نگه میدارند و آن را جز در ارتباط با همسران خود و یا کنیزانی که مالک آنان
هستند اعمال نمیکنند و اگر آنان از
(265)
راه مشروع غریزه جنسی خود را اشباع کنند سرزنشی بر آنان نیست، ولی اگر از این حد بگذرند، آنان تجاوزگرند و از شرع الهی
خارج شدهاند.
طبق این آیات، اعمال غریزه جنسی از راه مشروع مجاز است، ولی بی بندوباري و هرج و مرج جنسی و زیر پا گذاشتن عفت عمومی
ممنوع است و کسی که مرتکب آن شود به عنوان تجاوزگر شناخته میشود.
زنانی هستند که به طور شرعی به عقد ازدواج آن شخص درآمدهاند که شامل همسران دائم و متعه « ازواج = همسران » منظور از
« امه » است و منظور از کنیزانی که مالک آنهایند، زنانی هستند که در سابق آنها را به صورت زرخرید میخریدند و به آنها
میگفتند که در فقه اسلامی احکام خاصی دارند و اکنون دیگر با لغو بردگی این موضوع منتفی شده است.
در این آیه شامل همسران موقت یا صیغهاي نمیشود و چون در آیه گفته شده که « ازواج » بعضی از مفسران اهل سنت گفتهاند که
اعمال شهوت جز درباره ازواج و کنیزان تجاوز از حدّ است، بنابراین اعمال شهوت از طریق ازدواج موقت ممنوع و حرام است. آنها
از شوهران خود ارث میبرند و این « ازواج » شامل همسران موقت نمیشود این است که طبق آیه ارث « ازواج » میگویند: علت اینکه
در حالی است که زنان موقت ارث نمیبرند.
در این آیه شامل همسران موقت هم میشود؛ زیرا خود علماي اهل سنت قبول دارند « ازواج » در پاسخ آنها میگوییم: بدون شک
که ازدواج موقت در زمان پیامبر و ابوبکر مشروع بوده و میان اصحاب رواج داشته و خلیفه دوم آن را قدغن و حرام کرد. حال
شامل آنها نشود، باید کار اصحاب را که در مقابل دیدگان پیامبر انجام میگرفت، حمل بر زنا کرد و هیچ « ازواج » میگوییم اگر
کس نمیتواند به آن ملتزم شود.
گفته نشود، خود اهل « زوج » در مورد ارث هم میگوییم: ارث بردن یک حکم عمومی براي همسر نیست که اگر ارث نبرد به او
صفحه 180 از 410
سنت قبول دارند که حتی همسران دائم در شرایط ویژهاي از شوهران خود ارث نمیبرند، مانند زنی که شوهر خود را
(266)
اي که به ازدواج کسی در آمده باشد، در حالی که بدون شک همه آنها داخل « امه » کشته باشد و یا زنی که از اهل کتاب باشد و یا
( هستند، همسر موقت هم مانند آنهاست و در عین زوج بودن ارث نمیبرد و احکام خاصی دارد.( 1 « ازواج » در تحت
همچنین بسیاري از علماي اهل سنت( 2) به مشروعیت ازدواجی فتوا دادهاند که اخیراً میان آنها رایج شده است و به آن نکاح
مسیار( 3) میگویند و آن ازدواجی است که زن در حین عقد از حق ارث و نفقه و مسکن و دیگر حقوق خود میگذرد و گاهی هم
این ازدواج به شرط طلاق صورت میگیرد و در واقع یک نوع نکاح متعه و ازدواج موقت است. آیا زن در نکاح مسیار زوجه به
حساب نمیآید؟
5 یکی دیگر از نشانههاي مؤمنان که در این آیات آمده، این است که آنها امانتها و پیمانهاي خود را رعایت میکنند، یعنی
همواره امانتدار و به تعهدات خود پاي بندند.
6 آنها کسانی هستند که بر نماز خود مواظبت میکنند، منظور از آن، مداومت بر نماز و نیز خواندن نماز در وقت فضیلت آن
است.
توجه کنیم که این شش صفت، با نماز شروع شد و با نماز هم پایان یافت، در آغاز، مؤمنان را به خشوع در نماز و در پایان با
مواظبت بر نماز توصیف کرد و این اهمیت و ارزش نماز را نشان میدهد.
پس از اعلام رستگاري مؤمنان و ذکر این نشانهها براي آنان، سرانجام نیک آنان را یادآور میشود و میفرماید: آنان همان وارثان
هستند که بهشت برین را به ارث میبرند و در آن جاویدانند.
اینکه در این آیه و برخی از آیات دیگر از سکونت مؤمنان در بهشت به عنوان ارث بردن بهشت یاد میکند، شاید اشاره به این باشد
که مؤمنان مالک مطلق بهشت
1 - درباره ازدواج موقت و موضوعات مربوط به آن، در ذیل آیه 24 سوره نساء بحث مفصلی داشتیم، رجوع شود.
2 - مانند: بن باز مفتی عربستان که چندي پیش از دنیا رفت و یوسف القرضاوي مفتی قطر و دکتر وهبه زحیلی از علماي معروف
سوریه.
یک لغت عامیانه است که در کشورهاي عربی، به معناي دسترسی آسان به کاري میرود. به گمان من این کلمه از « مسیار » - 3
است و در محاورات عامیانه سین و یاء جابهجا شدهاند. « یسر » ماده
(267)
میشوند، چون ارث در دنیا قويترین وسیله مالکیت است و در میان اسباب گوناگون مالکیت مانند خرید و فروش، هبه، صلح و
درآمد، کشت و کار، هیچ کدام قويتر از مالکیت به وسیله ارث نیست چون در هر کدام از آنها امکان وجود شائبه و شک و تردید
هست، ولی در ارث چنین چیزي وجود ندارد و حتی مالی که از طریق ارث به انسان میرسد خمس هم ندارد.
بنابراین، میتوان ارث بردن را در اینجا و برخی دیگر از آیات، کنایه از مالکیت شدید دانست ولذا میبینیم خداوند در جایی
خودش را وارث زمین و هرکس که در آن است (مریم / 40 ) و در جایی بهترین وارثان (انبیاء / 89 ) معرفی کرده است که دلالت بر
شدّت مالکیت دارد و گرنه خداوند از ازل مالک بوده و چنین نیست که زمین از کسی به او ارث رسیده باشد.
در تفسیر آیات مورد بحث، در بعضی از روایات آمده است که خداوند براي هر شخصی جایی در بهشت و جایی در جهنم قرار
( داده وقتی مؤمنان به بهشت رفتند وارث جاي کافران میشوند.( 1
به نظر میرسد که منظور روایت این است که هر انسانی شایستگی آن را دارد که وارد بهشت شود و هم امکان آن را دارد که در
صفحه 181 از 410
اثر کفر و گناه وارد جهنم شود، وقتی کسی وارد جهنم شد، آن شایستگی از وي سلب میشود و وقتی جاي بهشتیان را میبیند، در
مییابد که بهشتیان ساکن جایی شدهاند که اگر او هم اهل ایمان بود به همانجا میرفت.
چند روایت
(2).« قد افلح المؤمنون » : 1 قال الصادق(ع): لما خلق اللّه عزوجل الجنّۀ، قال لها: تکلمی، فقالت
.( 1 - این مطلب، هم از پیامبر(ص) و هم از امام صادق(ع) نقل شده است (کنزالدقائق، ج 6، ص 585
. 2 - تفسیر القمی، ج 2، ص 22
(268)
امام صادق(ع) فرمود: چون خدا بهشت را آفرید به او فرمود: سخن بگو، او گفت: همانا مؤمنان رستگار شدند.
الذین هم فی صلاتهم » : 2 عن ابیعبداللّه(ع): قال: اذا کنت فی صلاتک فعلیک بالخشوع والاقبال علی صلاتک، فانّ اللّه یقول
(1).« خاشعون
امام صادق(ع) فرمود: چون مشغول نماز شوي بر تو باد به خشوع و توجه کردن به نماز خود، زیرا خداوند میفرماید: مؤمنان کسانی
هستند که در نمازشان خشوع میکنند.
(2).« 3 عن امیرالمؤمنین(ع) قال: ابعد ما یکون العبد من اللّه اذا کان همّه فرجه و بطنه
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: دورترین حالت بنده از خدا هنگامی است که دلمشغولی او شهوت و شکمش باشد.
( 4 عن النبی(ص) قال: مامنکم من احد الاّ له منزلان، منزل فی الجنّۀ و منزل فی النار فان مات و دخل النار ورث اهل الجنۀ منزله.( 3
پیامبر(ص) فرمود: هیچ یک از شما نیست مگر اینکه او را دو منزل است: منزلی در بهشت و منزلی در آتش. وقتی مرد و داخل
آتش شد، اهل بهشت وارث منزل او میشوند.
[ [سورة مؤمنون ( 23 ): الآیات 12 الی 16
اشاره
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الإِْنْسانَ مِنْ سُلالَۀٍ مِنْ طینٍ ( 12 ) ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَۀً فی قَرارٍ مَکینٍ ( 13 ) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَۀَ عَلَقَۀً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَۀَ مُضْ غَۀً فَخَلَقْنَا
الْمُضْغَۀَ عِظامًا فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقًا اخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ ( 14 ) ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ ( 15 ) ثُمَّ إِنَّکُمْ
( یَوْمَ الْقِیمَۀِ تُبْعَثُونَ ( 16
. 1 - اصول کافی، ج 2، ص 396
. 2 - خصال صدوق، ج 2، ص 430
. 3 - مجمع البیان، ج 7، ص 159
(269)
و هر آینه انسان را از چکیدهاي از گِل آفریدیم ( 12 ) سپس او را از نطفهاي در جایی مطمئن قرار دادیم ( 13 ) سپس آن نطفه را خون
بستهاي ساختیم، پس آن خون بسته را پاره گوشتی ساختیم، پس آن پاره گوشت را استخوانهایی ساختیم پس آن استخوانها را
گوشت پوشانیدیم، سپس او را به صورت آفرینش دیگر در آوردیم، پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفرینندگان است
( 14 ) سپس شما بیگمان پس از آن مردگان خواهید بود ( 15 ) سپس در روز قیامت بیگمان برانگیخته خواهید شد ( 16 )
صفحه 182 از 410
نکات ادبی
به خارج کردن چیزي از چیزي مانند کشیدن شمشیر از غلاف که به آن سلّ السیف میگویند. « سلّ » چکیده، فشرده. از « سلاله » 1
جایگاه محل استقرار. البتّه قرار مصدر است و استعمال آن در این معانی از باب مجاز و مبالغه است. « قرار » 2
چیزي که در مکانی استقرار یابد. این کلمه هم از باب مبالغه به خود مکان اطلاق شده و منظور، استواري و مطمئن بودن « مکین » 3
آن مکان است.
قطره آبی که به صورت منی از مرد خارج میشود. « نطفه » 4
گفته میشود که با خوردن خون بهصورت یک قطعه خون بسته شده در « علقه » خون بسته شده، خون لخته. به زالو هم « علقه » 5
میآید.
پاره گوشت، گوشتی که به صورت جویده و کوفته شده باشد. « مضغه » 6
در هر سه مورد دو مفعول گرفته به جهت تضمین معناي صیرورة. « خلقنا » 7
مبارك است، بزرگوار است، افاضه کننده خیر کثیر است. تفاعل در اینجا براي کثرت و مبالغه است. « تبارك » 8
.« هو احسن الخالقین » و یا خبر مبتداي محذوف است به تقدیر « اللّه » بدل از « احسن الخالقین » 9
(270)
تفسیر و توضیح
آیات ( 12 16 ) ولقد خلقنا الانسان من سلالۀ من طین...: در این آیات مراحل پیدایش و تکامل انسان از آغاز تا پایان که همان
حضور در صحنه قیامت است، بیان شده و آن نه مرحله است:
1 مرحله آفرینش انسان از چکیدهاي از خاك، که اشاره به خلقت حضرت آدم از خاك است، ممکن است بگوییم که تمام
انسانها از خاك آفریده شدهاند چون نطفه آدمی از غذاهایی که میخورد تشکیل میشود و آن غذاها هم مستقیم و یا غیر مستقیم از
خاك است، ولی آنچه وجه نخست را تأیید میکند، آیهاي است که در سوره سجده آمده است:
( و بدء خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلالۀ من ماء مهین (سجده / 8
و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد، سپس نسل او را از چکیده آب بیمقدار پدید آورد.
که به صورت منی از مرد خارج میشود و در رحم زن قرار میگیرد و با ترشحات آن آمیخته میشود. در اینجا از « نطفه » 2 مرحله
رحم مادر به عنوان جایگاهی امن و مطمئن و استوار یاد کرده است، چون با وجود حرکتها و افت و خیزهاي مادر، نطفه از محل
خود کنده نمیشود. البتّه این درباره زنان سالم است و ممکن است بعضی از زنان در اثر بیماري خاصی چنین حالتی را نداشته
باشند.
که نطفه به صورت خون بسته و لخته شدهاي در میآید. « علقه » 3 مرحله
که علقه تبدیل به پاره گوشتی جویده شده و نرم در میآید. تا اینجا هنوز اعضا و اندامهاي جنین مشخص نشده « مضغه » 4 مرحله
است.
5 مرحله مشخص شدن اندامها و استخوانبندي جنین و تبدیل شدن پاره گوشت به استخوانها. در این مرحله استخوانها هنوز
حرکت ندارند.
6 مرحله پوشاندن گوشت به استخوانها. منظور از آن پیدایش عضلات است که باعث حرکت استخوانها میشود.
(271)
صفحه 183 از 410
(271)
7 مرحله دمیدن روح انسانی، در این مرحله که مهمترین مرحله است، جنین روح انسانی پیدا میکند و تمام تواناییها و
استعدادهایی که خداوند براي انسان مقدر کرده در وجود جنین به صورت قوه پیدا میشود که بعدها در طول زندگی به مرحله
فعلیت در میآیند.
یعنی آفرینشی « خلق آخر » از آنجا که این مرحله مرحله مهمی است و وجه تمایز انسان با دیگر حیوانات است، خداوند از آن به
را « انشأنا » را به کار برده ولی در این مرحله کلمه « خلقنا » دیگر یاد کرده است و براي همین است که در بیان مراحل قبلی کلمه
آورده که نشان دهد این مرحله یک آفرینش متفاوت است و چیز تازهاي بر جنین اضافه میشود و در همین مرحله است که خداوند
به آفرینش خود تبریک میگوید و میفرماید: مبارك و بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفرینندگان است.
به طوري که پیشتر گفتهایم، برخی از صفات خدا به گونهاي است که انسانها هم آن صفت را دارند، ولی خدا در نهایت آن قرار
گرفته. مثلًا انسان میتواند چیزي را بیافریند مانند عیسی که به اذن خدا از گِل خام پرنده آفرید (مائده / 110 ) و یا کسانی که ابزار
و آلات میسازند و یا آثار هنري خلق میکنند، ولی خلقت خداوند چیز دیگري است ولذا در این آیه خداوند خودش را نیکوترین
و مانند آنهاست. « ابصر الناظرین » و « اسمع السامعین » و « خیر الرازقین » : آفرینندگان معرفی کرده است و این نظیر
8 مرحله بعدي مرگ است که میفرماید: آنگاه شما پس از آن مردگان خواهید بود. از آنجا که میان تولد و مرگ انسان مدتی
را هم اضافه « بعد ذلک = پس از آن » که در مراحل قبلی هم آمده بود، کلمه « ثمّ » فاصله است، در بیان مرحله مرگ علاوه بر
میکند.
جالب توجه اینکه در بیان مراحل قبلی هیچ گونه حرف تأکید به کار نرفته و مطلب به صورت معمولی گفته شده، ولی در این
مرحله که مرحله مرگ است، مطلب را با چند حرف تأکید بیان کرده که به معناي این است که شما حتماً و بیگمان خواهید مرد و
این در حالی است که همه آن را میدانند و کسی در آن شک ندارد. این بدانجهت
(272)
است که انسانها با اینکه یقین به مرگ دارند، در زندگی کارهایی میکنند که گویا هیچ وقت نخواهند مرد.
این یکی از محاسن کلام است که براي هشدار دادن به مخاطب در مورد چیزي که آن را میداند، ولی از آن غفلت کرده، طوري
صحبت شود که گویا او اصلًا آن چیز را نمیداند و منکر آن است.
9 مرحله بعدي که مرحله پایانی است، زنده شدن پس از مرگ است که میفرماید: همانا شما در روز قیامت زنده و برانگیخته
خواهید شد، یعنی با مرگ نابود نمیشوید و مرگ مرحلهاي است که شما از آن عبور میکنید و به مرحله دیگر میرسید که مرحله
نهایی است و آن حضور در صحنه قیامت است. در این مرحله است که تمام تواناییهاي انسان فعلیت مییابد و انسان به زندگی
جاوید میرسد و بدینگونه موجودي که در آغاز پیدایش، یک قطره ناچیز به نام نطفه بود، اینک به مرحلهاي از وجود میرسد که
مظهر صفت ابدیت الهی میشود.
درباره مراحل آفرینش انسان و سیر تکاملی او، آیات متعددي در قرآن آمده که از جمله آنها آیه 5 سوره حج است که ذیل آن
توضیحات لازم را دادیم، رجوع شود.
[ [سورة مؤمنون ( 23 ): الآیات 17 الی 22
اشاره
وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرآئِقَ وَ ما کُنّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلینَ ( 17 ) وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّمآءِ مآءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنّاهُ فِی الاْءَرْضِ وَ إِنّا عَلی ذَهابٍ بِه
صفحه 184 از 410
لَقادِرُونَ ( 18 ) فَأَنْشَأْنا لَکُمْ بِه جَنّاتٍ مِنْ نَخیلٍ وَ أَعْنابٍ لَکُمْ فیها فَواکِهُ کَثیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ ( 19 ) وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْنآءَ
( تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلاْکِلینَ ( 20 ) وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الاْءَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکُمْ مِمّا فی بُطُونِها وَ لَکُمْ فیها مَنافِعُ کَثیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ ( 21
( وَ عَلَیْها وَ عَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ ( 22
و همانا در طرف بالاي شما هفت راه آفریدیم و ما از آفریدگان غافل نبودیم ( 17 ) و از آسمان آبی به اندازه فرو فرستادیم، پس آن
را در زمین جاي دادیم و
(273)
همانا ما بر هر نوع بردن آن تواناییم ( 18 ) پس، به وسیله آن براي شما باغهایی از درختان خرما و انگور پدید آوردیم که براي شما
در آن میوههاي بسیاري است و از آن میخورید ( 19 ) و نیز درختی (درخت زیتون) که از طور سینا بیرون میآید که با روغن و نان
خورشی براي خورندگان میروید ( 20 ) و همانا براي شما در چارپایان عبرتی است، شما را از آنچه در شمکهاي آنهاست
( مینوشانیم و براي شما در آنها سودهاي بسیاري است و از (گوشت) آنها میخورید ( 21 ) و بر آنها و بر کشتیها سوار میشوید ( 22
نکات ادبی
راهها، جمع طریقه. « طرائق » 1
به مردم گفته میشود. « خلق » مخلوق، مصدر به معناي مفعول. معمولًا « الخلق » 2
و « ذهاب به » نکره آمده که دلالت بر تفخیم دارد و انواع آن را شامل میشود و فرق « ذهاب » . بردن آن به هر نوع « ذهاب به » 3
در همین است. « ذهابه »
عطف بر جنات است که حالت نصب دارد. « شجرة » 4
به معناي هر کوهی است و نیز نام کوه خاصی در صحراي سیناست که در آن خدا با موسی سخن گفت. « طور » .« طور سیناء » 5
غیر منصرف است به خاطر علمیت و عجمیت و یا به علت وجود الف ممدوده در آخر آن. « سیناء » ضمناً
براي ملابست است، یعنی با آن میروید. « بالدهن » 6 باء در
است و به معناي رنگ « صباغ » نان خورش، قاتق، هر نوع خورشتی که با نان و یا برنج میخورند، چاشنی غذا. جمع آن « صبغ » 7
است. « اصباغ » هم آمده و جمع آن
تفسیر و توضیح
آیات ( 17 20 ) و لقد خلقنا فوقکم سبع طرائق...: پس از بیان اصل آفرینش شگفتانگیز انسان، به برخی دیگر از نشانههاي قدرت
خداوند که در عین حال
(274)
نعمتهایی براي بشر به شمار میروند، اشاره میکند. نخستین آنها آفرینش هفت راه بالاي سر انسانهاست که منظور از آن هفت
آسمان است که در آیات دیگر هم آمده است. در این باره ذیل آیه 29 سوره بقره بحث مستقل و مفصلی داشتیم و در آنجا با قرائن
و شواهد به این نتیجه رسیدیم که منظور از هفت آسمان همان هفت طبقه جوّ زمین است و عدد هفت هم موضوعیت ندارد بلکه
براي بیان تعدّد است.
اینکه در اینجا از آنها به هفت راه تعبیر آورده شاید براي آن است که آنها محل عبور نور خورشید و ستارگان به زمیناند و یا
راههاي نزول اسرار و وحی الهی به زمین به شمار میرود و منظور هر چه باشد چیزي است که مستقیماً در زندگی انسان اثر دارد و
صفحه 185 از 410
نمودي از عنایت و لطف خداوند بر اوست، چون این آیه در مقام امتنان بر بشر پس از بیان مراحل خلقت اوست و با بیان اینکه این
هفت راه بالاي سر شماست، ارتباط نزدیک بشر با آنها مورد تأکید قرار گرفته و مهمتر از همه اینکه در این آیه پس از بیان این
مطلب، اضافه میکند که ما از خلق غافل نبودهایم، این جمله میرساند که از این هفت راه، عنایات خداوند به مردم رسانیده
را به معناي مردم بگیریم و اگر به معناي کلّ آفرینش باشد، این راهها، راههاي افاضه « الخلق » میشود. این در صورتی است که
فیض به همه جهان خواهند بود.
در آیه بعدي نعمت دیگري را ذکر میکند و آن نزول باران از آسمان است، میفرماید: ما از آسمان آبی به اندازه فرو فرستادیم،
پس آن را در زمین جاي دادیم و ما میتوانیم آن را از میان ببریم.
طبق این آیه آبی که از آسمان نازل میشود، در زمین جاي میگیرد و این هم شامل آبهاي روان در رودخانهها و هم شامل آبهاي
زیر زمین میشود که به وسیله چشمهها و چاهها در دسترس قرار میگیرد. مطلب دیگري که این آیه از آن خبر میدهد این است
که خداوند آب را به اندازه و مقدار لازم فرو میفرستد، یعنی چرخه تبخیر آب دریاها و ریزش مجدد آنها بر زمین به صورت باران،
از یک نظام خاصی پیروي میکند. اساساً در جهان آفرینش همه چیز اندازه و حساب و کتاب خاص خود را دارد:
(275)
( انّا کلّ شیء خلقناه بقدر (قمر / 49
همانا ما هر چیز را به اندازه آفریدیم.
پس از بیان نعمت نزول باران و جاري شدن آب در زمین، هشدار میدهد که ما میتوانیم آن را از میان ببریم، یعنی میتوانیم آب
را به کلی از شما بگیریم و شما از بیآبی هلاك شوید. این هشدار براي آن است که انسان بداند که همواره نیازمند لطف خداست
و آب که مایه حیات انسان است و به فراوانی در دسترس اوست، از نعمتهاي بزرگ خداست و او میتواند آن را از انسان بگیرد و
میتواند پس از گرفتن، دوباره او را سیراب سازد:
( قل ارأیتم ان اصبح ماؤکم غورا فمن یأتیکم بماء معین (ملک / 30
بگو: اگر آب شما در زمین فرو رود، چه کسی براي شما آبی روان میآورد؟
در آیه بعدي خاطرنشان میسازد که ما به وسیله آبی که از آسمان فرو فرستادیم براي شما باغهایی از درختان خرما و انگور پدید
آوردیم و براي شما در آن باغها میوههاي بسیاري است و از آن میخورید. اینکه در میان میوهها، خرما و انگور را بهخصوص نام
میبرد، به جهت ارزش غذایی فراوان آنهاست.
از جمله چیزهایی که به وسیله باران پدید میآید و در این آیات از آن به طور ویژه یاد شده است، درختی است که در طورسینا
میروید و منظور از آن درخت زیتون است که در طور سینا به فراوانی وجود دارد و از آنجا به جاهاي دیگر برده شده است. در این
آیه از دو نوع استفاده از زیتون یاد میکند: یکی از استفاده از روغن آن و دیگري خوردن آن به صورت نان خورش که همراه با
نان و یا برنج خورده میشود.
خداوند در سوره تین به زیتون سوگند میخورد که نشان دهنده اهمیت و ارزش آن است. زیتون از دیرباز غذاي انسان بوده و به
.( طوري که در تورات فعلی بیان شده، در زمان نوح زیتون مورد استفاده بوده است (سفر پیدایش، باب 8، جمله 11
آیات ( 21 22 ) و ان لکم فی الانعام لعبرة...: یکی از نعمتهاي خدا براي انسان این است که حیوانات را براي او رام کرده و او
میتواند به صورتهاي گوناگون از آنها
(276)
به معناي دلیل و حجتی است که انسان را از شناختی به « عبرت » ، استفاده کند. میفرماید: و همانا براي شما در چارپایان عبرتی است
صفحه 186 از 410
شناختی دیگر عبور میدهد و میکشاند. وجود چارپایان و رام بودن آنها در برابر انسان، خود دلیلی براي عظمت و قدرت خدا و
لطف او بر بندگان است.
در این آیات از سه نوع سودي که انسان از حیوانات میبرد، یاد میکند و تذکر میدهد که آنها سودهاي فراوان دیگري هم دارند.
آن سه نوع سود عبارتند از اینکه انسان از شیر آنها سیراب میشود و از گوشت آنها میخورد و از آنها در حمل و نقل استفاده
میکند. البتّه حیوانات استفادههاي دیگري هم دارند که معلوم است.
در آیه شریفه مربوط به شیر حیوان باشد بعید نیست چون اگر مربوط به خود حیوان بود مناسبتر این بود « منافع کثیر » احتمال اینکه
که آن را پس از بیان هر سه منفعتی که در آیه آمده ذکر میکرد، نه در وسط آنها.
به مناسبت این بیان فایده چارپایان که از آنها در حمل و نقل استفاده میشود، از کشتیها هم یاد میکند و می فرماید: شما بر
چارپایان و کشتیها سوار میشوید. شاید ذکر کشتی در اینجا مقدمهاي باشد براي بیان قصه حضرت نوح که بلافاصله پس از این آیه
آمده است:
[ [سورة مؤمنون ( 23 ): الآیات 23 الی 25
اشاره
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلی قَوْمِه فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُآ أَفَلا تَتَّقُونَ ( 23 ) فَقالَ الْمَلَاءُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِه ما هذآ
إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُریدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَ لَوْ شآءَ اللّهُ لَاءَنْزَلَ مَلاآئِکَ ۀً ما سَمِعْنا بِهذا فیآ ابآئِنَا الاْءَوَّلینَ ( 24 ) إِنْ هُوَ إِلاّ رَجُلٌ بِه جِنَّۀٌ
( فَتَرَبَّصُوا بِه حَتّی حینٍ ( 25
به تحقیق نوح را به سوي قومش فرستادیم، پس گفت: اي قوم من! خداوند را پرستش کنید که شما را معبودي جز او نیست، آیا
پروا نمیکنید؟ ( 23 ) پس، اشراف قوم او که کافر بودند، گفتند: او جز بشري همانند شما نیست که
(277)
میخواهد بر شما برتري جوید، و اگر خدا میخواست، فرشتگانی میفرستاد، چنین چیزي را در عهد پدران پیشین خود نشنیدهایم
( 24 ) او نیست جز مردي که جنونی دارد، پس درباره او تا مدتی منتظر بمانید ( 25 )
نکات ادبی
بوده، یاء متکلم حذف شده و کسره میم جانشین آن شده است. « یاقومی » در اصل « یاقوم » 1
است و محل آن رفع است. « اله » مرفوع است، چون نعت براي « غیره » 2
اشراف، سرکردگان، سردمداران. « الملأ » 3
وصف توضیحی است، چون ظاهر این است که همه اشراف قوم نوح کافر بودند. « الذین کفروا » 4
برتري میجوید. « یتفضّل » 5
صلاحیت ظرف بودن را ندارد، باید کلمهاي را که دلالت بر زمان دارد در « آبائنا » ظرف زمان است و از آنجا که « فی آبائنا » 6
تقدیر گرفت، مانند: عهد آبائنا، زمن آبائنا.
نکره است و دلالت بر تقلیل میکند، یعنی اندك جنونی دارد. « جنّۀ » 7
پس منتظر باشید، قدري درنگ کنید. « فتربّصوا » 8
صفحه 187 از 410
تفسیر و توضیح
آیات ( 23 25 ) ولقد ارسلنا نوحا الی قومه...: این آیه تا هشت آیه بعدي مربوط به زندگی حضرت نوح است که به صورت مختصر
بیان شده است و آن جهت تسلاي خاطر پیامبر اسلام است که بداند پیامبران پیشین هم با کارشکنیها و مخالفتهاي قوم خود روبرو
بودند.
نوح نخستین پیامبر از پنج پیامبر اولوا العزم است و شاید نخستین پیامبري است که قوم خود را از پرستش بتها نهی کرد و به پرستش
خداي یگانه دعوت نمود. در زمان
(278)
میپرستیدند. نوح به قوم خود گفت: اي قوم من! خدا را عبادت کنید « نسر » و « یعوق » ،« یغوث » ،« سواع » ،« ودّ » او بتهایی را به نامهاي
که شما را معبودي جز او نیست، آیا پروا نمیکنید؟
را میشناختند و به او باور داشتند، ولی بتها را شریک او قرار داده بودند و « اللّه » چنین مینماید که قوم نوح نیز مانند مشرکان مکه
لو شاء اللّه لانزل ملائکۀ = اگر خدا » : به جاي خدا آنها را میپرستیدند، چون در آیات بعدي، از زبان قوم نقل شده که آنها گفتند
و فرشتگان اعتقاد داشتند. « اللّه » و این نشان میدهد که آنها به « میخواست فرشتگانی میفرستاد
در برابر دعوت نوح، اشراف و سردمداران قوم او به مبارزه برخاستند و با طرح ایرادهاي واهی و سفسطهبازیهاي بیپایه مانع از آن
شدند که مردم عادي سخن او را باور کنند ولذا جز افراد بسیار اندکی کسی به او ایمان نیاورد و آنان هم از طبقات پایین جامعه
بودند.
در این آیات، برخی از اشکالات و مغالطههاي اشراف نقل شده است. آنها در برابر دعوت نوح چهار مطلب را عنوان کردند و البتّه
آنها این مطالب را خطاب به نوح نگفتند، بلکه به قوم خودشان گفتند. در واقع با بیان این مطالب، آن قوم را از اندیشیدن درباره
سخنان نوح بازداشتند و کاري کردند که مردم در مقام انکار باشند.
چهار مطلبی که در این آیات از اشراف قوم نوح نقل شده عبارتند از:
1 گفتند: او جز بشري مانند شما نیست و میخواهد بر شما برتري جوید. با این سخن در میان قوم چنین ذهنیتی ساختند که نوح
این سخنان را از روي جاهطلبی و براي رسیدن به ریاست و مقام میگوید. در واقع آنها قیاس به نفس میکردند، چون خودشان هر
اقدامی که میکردند براي جاهطلبی بود.
2 اگر خدا میخواست پیامبر بفرستد، فرشتگانی میفرستاد. آنها میگفتند: پیامبر نباید از جنس بشر باشد. این همان مطلبی است
که در برابر پیامبران دیگر و از جمله پیامبر اسلام هم گفته شده است و استبعاد اینکه پیامبر از جنس بشر باشد، در طول
(279)
تاریخ بسیاري از مردم را گمراه کرده است. قرآن کریم بارها این موضوع را مطرح کرده و از آن پاسخ داده است (رجوع شود به
تفسیر آیه 9، از سوره انعام).
3 چنین چیزي در میان پیشینیان ما سابقه نداشته و در عهد پدران نخستین خود چنین مطلبی را نشنیدهایم. شاید این سخن ناشی از
آن باشد که پیش از نوح، پیامبري همانند وي مبعوث نشده بود، ولی این دلیل نمیشود که هر چیز نو و تازهاي باطل باشد.
4 آنها گفتند که نوح مردي است که اندك جنونی دارد، تا مدتی منتظر باشید، یا بهبودي مییابد و دست از این سخنان برمیدارد
به دست میآید) براي آن بود که مردم در « جنۀ » و یا میمیرد. اینکه آنها میگفتند نوح جنون کمی دارد (که از نکره بودن کلمه
وي آثاري از جنون ندیده بودند و اگر او را دیوانه کامل میخواندند مردم باور نمیکردند.
در طول تاریخ به بسیاري از پیامبران و از جمله به پیامبر اسلام تهمت جنون زده شده و زمینه آن، سخنان نو و مغایر با فرهنگ جامعه
صفحه 188 از 410
بود که از پیامبران میشنیدند.
[ [سورة مؤمنون ( 23 ): الآیات 26 الی 30
اشاره
قالَ رَبِّ انْصُرْنی بِما کَذَّبُونِ ( 26 ) فَأَوْحَیْنآ إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا فَإِذا جآءَ أَمْرُنا وَ فارَالتَّنُّورُ فَاسْلُکْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ
اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوآا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ ( 27 ) فَاِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَی
الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي نَجّینا مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ ( 28 ) وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنی مُنْزَلاً مُبارَکًا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلینَ ( 29 ) إِنَّ فی ذلِکَ
( لَایَاتٍ وَ إِنْ کُنّا لَمُبْتَلینَ ( 30
گفت: پروردگارا! در برابر آنکه مرا تکذیب کردند، یاریم کن ( 26 ) پس به او وحی کردیم که کشتی را زیر نظر ما و وحی ما بساز،
پس چون فرمان ما رسید و تنور فوران کرد، از هر جفتی دوتا در آن (کشتی) وارد کن و نیز خانواده ات را، مگر
(280)
کسی از آنان که درباره او از پیش حکم صادر شده است و درباره کسانی که ستم کردهاند با من گفتوگو مکن که آنها غرق
شدنیاند ( 27 ) پس چون تو و هرکه همراه توست بر آن کشتی قرار گرفتید، بگو: سپاس خداوند را که مارا از قوم ستمگر نجات داد
28 ) و بگو: پروردگارا! مرا در جایگاهی با برکت فرود آور و تو بهترین فرود آورندگانی ( 29 ) همانا در این، نشانههایی است و )
( همانا ما آزمون کننده بودیم ( 30
نکات ادبی
زیر نظر ما، با نظارت و مراقبت ما. « باعیننا » 1
با تعلیم ما. « وحینا » 2
تنور فوران کرد، آب از تنور جوشید. درباره کلمه تنور در ذیل آیه 40 سوره هود توضیحاتی دادهایم، رجوع شود. « فار التنور » 3
داخل کن، وارد کن. « فاسلک » 4
مسلط شدي، آرام گرفتی، قرار گرفتی. « استویت » 5
اسم مفعول از انزل که در اینجا به معناي اسم مکان به کار رفته است. « مُنزلًا » 6
آن را از اِن نافیه متمایز میسازد. « لمبتلین » ، مخفف انّ و براي تأکید است و آمدن لام فارقه در خبر آن « ان کنّا » در « ان » 7
تفسیر و توضیح
آیات ( 26 30 ) قال ربّ انصرنی بما کذّبون...: وقتی قوم نوح در برابر دعوت او ایستادگی کردند و او را دروغگو پنداشتند و حتی
نسبت جنون به او دادند و معلوم گردید که آنان هرگز ایمان نخواهند آورد، نوح آنان را نفرین کرد و گفت: پروردگارا! به سبب
آنکه آنان مرا تکذیب کردند، یاریم کن. این طلب یاري و کمک خواهی، به مفهوم درخواست پیروزي بر آن قوم و نزول عذاب
الهی بر آنان است، نظیر:
(281)
( کذّب قبلهم قوم نوح فکذبوا عبدنا و قالوا مجنون وازدجر فدعا ربّه أنّی مغلوب فانتصر (قمر/ 9 10
صفحه 189 از 410
پیش از آنان، قوم نوح تکذیب کردند، پس بنده ما را دروغگو شمردند و گفتند که او دیوانه است و از تبلیغ منع شد، پس او
پروردگارش را خواند که من مغلوب شدهام، مرا پیروز گردان.
( و قال نوح ربّ لاتذر علی الارض من الکافرین دیّاراً (نوح / 26
و نوح گفت: پروردگارا! از کافران کسی را بر روي زمین بر جاي مگذار.
خداوند در خواست نوح را اجابت کرد و اراده نمود که بر قوم نوح عذاب نازل کند. این عذاب از نوع عذاب استیصال بود که در
آن فقط کافران گرفتار میشوند و به مؤمنان آسیب نمیرسد.
خداوند براي نجات نوح و همراهان مؤمن او که هشتاد نفر بودند، به نوح دستور داد که یک کشتی بسازد. خطاب رسید که کشتی
را زیر نظر ما و وحی ما بساز، یعنی تحت مراقبت و نظارت و با تعلیم ما آن را بساز.
این سخن به نوح اطمینان میداد که کافران نخواهند توانست در کار ساختن کشتی اخلال کنند و نیز روش ساختن کشتی را خدا به
او الهام خواهد کرد.
در ادامه سخن خداوند به نوح، آمده است که چون فرمان ما رسید و تنور فوران کرد، از هر جفتی دو تا و نیز خانوادهات را در آن
کشتی سوار کن، مگر کسی از آنان که حکم غرق شدن آنان صادر شده است.
منظور از فرمان خدا در اینجا نزول عذاب به صورت طوفان است که جوشیدن آب از تنور، علامت شروع آن است. همچنین دستور
سوار کردن هر جفتی از حیوانات به صورت نر و ماده، براي حفظ نسل آنهاست و منظور از کسانی از خانواده نوح که حکم غرق
شدن آنها صادر شده و نوح نباید آنها را سوار کشتی کند، همسر و فرزند او کنعان است.
با اینکه نوح خودش براي آن قوم عذاب خواسته بود، به او خطاب رسید که مرا
(282)
درباره ستمگران مخوان و راجع به آنها با من سخن مگو که آنها غرق شدنی هستند. شاید این خطاب براي آن بود که ممکن بود با
نزدیک شدن عذاب، دل نوح به حال آنان بسوزد و درباره آنها شفاعت کند که خداوند او را از این فکر باز میدارد.
در ادامه خطاب خداوند به نوح چنین آمده است که چون تو و همراهانت در آن کشتی قرار گرفتید بگو: سپاس خداوند را که ما را
از گروه ستمگران نجات داد و بگو: پروردگارا! مرا در جایگاهی مبارك فرود آور که تو بهتر ین فرودآورندگانی.
بدینگونه به نوح یاد میدهد که در برابر نعمت خداوند او را سپاسگزاري کند و حاجت خود را از خدا بخواهد و خدا را با صفتی
که متناسب با درخواست اوست یاد کند. منظور از جایگاه مبارك، جایی است که پس از فرود کشتی در آنجا امکان زندگی فراهم
باشد.
در پایان داستان نوح چنین نتیجهگیري میشود که در این قصه نشانههایی از قدرت خداوند است و اضافه میکند که ما همواره
آزمون کننده بودهایم، یعنی این کار، آزمونی براي قوم نوح بود و آزمون مردم یک سنت دائمی الهی در تاریخ است.
در باره جزئیات مطالبی که در این آیات آمده، به توضیحاتی که در ذیل آیات مربوط به داستان نوح در سوره هود دادهایم، رجوع
شود.
[ [سورة مؤمنون ( 23 ): الآیات 31 الی 41
اشاره
ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا اخَرینَ ( 31 ) فَأَرْسَلْنا فیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُآ أَفَلا تَتَّقُونَ ( 32 ) وَ قالَ الْمَلَاءُ
صفحه 190 از 410
مِنْ قَوْمِهِ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَ ذَّبُوا بِلِقآءِ الاْخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا ما هذآ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمّا
( تَشْرَبُونَ ( 33 ) وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ ( 34 ) أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُرابًا وَ عِظامًا أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ ( 35
هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ ( 36 ) إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ ( 37 ) إِنْ هُوَ إِلاّ رَجُلٌ افْتَري عَلَی اللّهِ
کَذِبًا وَ ما نَحْنُ لَهُ
(283)
بِمُؤْمِنینَ ( 38 ) قالَ رَبِّ انْصُرْنی بِما کَذَّبُونِ ( 39 ) قالَ عَمّا قَلیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نادِمینَ ( 40 ) فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَۀُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثآءً فَبُعْدًا
( لِلْقَوْمِ الظّالِمینَ ( 41
آنگاه بعد از آنها نسلی دیگر پدید آوردیم ( 31 ) پس در میان آنان از خودشان پیامبري فرستادیم که خداوند را بپرستید، شما را
معبودي جز او نیست، آیا پروا نمیکنید؟ ( 32 ) و اشراف از قوم او که کافر بودند و دیدار قیامت را دروغ میپنداشتند و آنان را در
زندگی دنیا برخوردار کرده بودیم، گفتند: این جز بشري همانند شما نیست که از آنچه میخورید میخورد و از آنچه میآشامید
میآشامد ( 33 ) و اگر بشري همانند خود را اطاعت کنید، در این هنگام بیگمان شما زیانکارانید ( 34 ) آیا او شما را وعده میدهد
که چون مردید و خاك و استخوان شدید (از قبرها) بیرون آورده خواهید شد؟ ( 35 ) دور است دور است آنچه وعده داده میشوید؟
36 ) آن، جز زندگانی همین دنیا نیست که میمیریم و زنده میشویم و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد ( 37 ) او نیست جز مردي که )
( بر خدا دروغ میبندد و ما به او ایمان آورنده نیستیم ( 38 ) گفت: پروردگارا! در برابر آنکه مرا تکذیب کردند، یاریم کن ( 39
گفت: پس از اندك زمانی، هر آینه پشیمان خواهند شد ( 40 ) پس بانگ آسمانی، به حق آنان را برگرفت، و آنان را خاشاکی قرار
( دادیم، پس دور باد گروه ستمگر ( 41
نکات ادبی
قومی، امتی، نسلی. در اصل، قرن به مردمی گفتهمیشود که در یک عصر زندگی کنند. « قرنا » 1
و در آیات مربوط به نوح پس از آن آمده، بدانجهت است که در این آیات دو « الذین کفروا » در اینجا پیش از « من قومه » 2 اینکه
عطف شده، ولی در آن آیه چیزي عطف نشده است. « الذین کفروا » صفت دیگر به
(284)
برخوردارشان کردیم، به آنان کامرانی دادیم. « اترفناهم » 3
اولی با خبرش فاصله زیاد شده است. « انّکم » براي آن است که میان « انّکم مخرجون » در « انّکم » 4 تکرار
دور است. این کلمه از اسماء افعال و مبنی است و معمولًا به صورت مکرر به کار میرود و بر نفی یک مطلب همراه با « هیهات » 5
تعجب دلالت میکند.
در اینجا زائده و براي تأکید است. « ما » . بهزودي، پس از اندك زمانی « عما قلیل » 6
صداي بلند، بانگ آسمانی. صداي رعب آور. « صیحه » 7
خس و خاشاك. « غثاء » 8
تفسیر و توضیح
آیات ( 31 41 ) ثم أنشأنا من بعدهم قرنا آخرین...: پس از ذکر داستان حضرت نوح، داستان قومی را مطرح میکند که پس از قوم
نوح آمدند و خداوند براي آنان پیامبري فرستاد و آنان مانند قوم نوح او را تکذیب کردند و آنان نیز با نفرین پیامبرشان دچار عذاب
صفحه 191 از 410
الهی شدند و از میان رفتند.
بعضیها گفتهاند که منظور از این قوم، قوم عاد است که خداوند هود را براي آنان فرستاد، چون در چندین آیه از قرآن پس از نام
نوح، نام هود ذکر شده است.
مانند: آیه 65 سوره اعراف و آیه 50 سوره هود و آیه 124 سوره شعراء و در سوره اعراف خطاب به قوم هود گفته شده:
( و اذکروا اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح (اعراف / 69
و به یاد آورید هنگامی که شما را جانشینان قوم نوح قرار داد.
بعضیها هم گفتهاند که منظور از این قوم، قوم ثمود است که خداوند صالح را براي آنان فرستاد، چون طبق این آیات، عذابی که بر
از بین رفتهاند. « رجفه= زلزله » آنان نازل شده صیحهاي آسمانی بوده و آن با قوم ثمود مطابقت دارد، و قوم عاد در اثر
با بررسی محتواي داستان قومی که در آیات مورد بحث به آنان اشاره شده و
(285)
مقایسه میان گفتوگوهاي آنان با گفتوگوهاي قوم عاد و ثمود به نظر میرسد که این قوم نه قوم عاد بوده و نه قوم ثمود، چون
در گفتوگوي این قوم علاوه بر مطالب عمومی که در سخنان همه منکران نبوت آمده، بحث عمده انکار معاد است و آنها پس از
طرح مسئله معاد و زنده شدن پس از مرگ توسط پیامبرشان، با اظهار شگفتی بسیار به شدّت آن را رد کردهاند، در حالی که چنین
مطلبی نه در داستان عاد و نه در داستان ثمود نیامده است.
ما احتمال میدهیم که این قوم، قومی جز عاد و ثمود است و خداوند نام آنها و نام پیامبرشان را به خاطر مصلحتی که خود میداند
ذکر نکرده است و میدانیم که نام بسیاري از پیامبران در قرآن نیامده است، و اگر به ناچار باید یکی از دو احتمال پیشین را
پذیرفت، میتوان این قوم را به دو جهت با قوم عاد تطبیق کرد: یکی به جهت آن آیهاي که از سوره اعراف نقل کردیم که هرچند
دلالت قطعی ندارد، ولی میتواند مؤید خوبی باشد و دیگر اینکه در قرآن هر جا که از قوم ثمود و پیامبرشان صالح صحبت به میان
آمده داستان ناقه صالح ذکر شده است، ولی در اینجا از آن داستان خبري نیست.
و اما اینکه عذاب این قوم در این آیات صیحه آسمانی و عذاب قوم عاد در سوره اعراف زلزله عنوان شده، مشکلی ندارد ممکن
است قوم عاد به انواع عذاب گرفتار شده باشند ولذا میبینیم در آیه دیگري براي قوم عاد و ثمود عذاب مشترکی ذکر شده و آن
صاعقه است:
( فان اعرضوا فقل انذرتکم صاعقۀ مثل صاعقۀ عاد و ثمود (فصلت / 13
پس اگر رويگردان شدند، بگو: شما را با صاعقهاي مثل صاعقه عاد و ثمود بیم میدهم.
اکنون به توضیح آیات برمیگردیم. خداوند در این آیات اظهار میدارد که پس از قوم نوح قوم دیگري را پدید آوردیم و در میان
آنها پیامبري از خودشان مبعوث کردیم که به آنان میگفت: خداوند را پرستش کنید که شما را جز او مبعودي نیست، آیا
(286)
پروا نمیکنید؟ در مقابل دعوت این پیامبر، اشراف قوم او که کافر بودند و قیامت را تکذیب میکردند و در زندگی دنیا از رفاه و
کامرانی برخوردار بودند، خطاب به قوم گفتند: این جز بشري همانند شما نیست و از آنچه شما میخورید و میآشامید، میخورد و
میآشامد و اگر شما بشري چون خودتان را اطاعت کنید، البته زیانکار خواهید بود.
اشراف قوم، اضافه کردند که این پیامبر شما را وعده میدهد که هرگاه مردید و خاك و استخوان شدید، بار دیگر از قبرها بیرون
آورده میشوید. این وعدهاي که به شما داده شده، بسیار بسیار دور از واقعیت است، و زندگی جز همین زندگی دنیا نیست که
میمیریم و زنده میشویم و ما هرگز از قبرها برانگیخته نخواهیم شد، بنابراین، او نیست جز مردي که به خدا دروغ میبندد و ما
صفحه 192 از 410
هرگز ایمان آورنده به او نیستیم.
وقتی آن پیامبر از ایمان آوردن قوم خود مأیوس شد، مانند نوح آن قوم را نفرین کرد و گفت: پروردگارا! در برابر آنکه مرا تکذیب
کردند یاریم کن. خداوند به آن پیامبر فرمود: بهزودي آنان پشیمان خواهند شد، یعنی بهزودي و پس از اندکی بر آنها بلا نازل
خواهد شد و آنها با دیدن آثار بلا پشیمان خواهند شد، ولی در آن هنگام پشیمانی سودي ندارد. نییجه این شد که عذاب الهی به
صورت صیحه و بانگ آسمانی آنان را فرا گرفت و آنان نابود شدند و از آنها چیزي جز خس و خاشاك باقی نماند، پس واي بر
این گروه ستمگر که از رحمت خدا دور شدند و به غضب او گرفتار آمدند.
اینکه آنها گفتند: زندگی جز همین زندگی دنیا نیست که میمیریم و زنده میشویم، منظورشان این است که نسلی میمیرد و نسلی
دیگر جایگزین آنها میشود، منظورشان مرگ و زندگی نوع بشر است که همچنان ادامه دارد. بعضی از مفسران احتمال دادهاند که
آنان قائل به تناسخ بودند و منظورشان از میمیریم و زنده میشویم همان تناسخ بودهاست. ما تصور میکنیم که چنین احتمالی بعید
است و آنان که از اقوام نخستین در تاریخ بشري بودند، نباید از بحثهایی چون تناسخ اطلاع داشته
(287)
باشند، وقتی آیه به آن معنایی که گفتیم دلالت روشنی دارد، چراحمل برتناسخ کنیم.
[ [سورة مؤمنون ( 23 ): الآیات 42 الی 50
اشاره
ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُونًا اخَرینَ ( 42 ) ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّۀٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ ( 43 ) ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا کُلَّما جآءَ أُمَّۀً رَسُولُها
( کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضًا وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیثَ فَبُعْدًا لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ ( 44 ) ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسی وَ أَخاهُ هرُونَ بِایاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ ( 45
إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلإِیْه فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْمًا عالینَ ( 46 ) فَقالُوآا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ ( 47 ) فَکَذَّبُوهُما فَکانُوا مِنَ
الْمُهْلَکینَ ( 48 ) وَ لَقَدْ اتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ ( 49 ) وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُآ ایَۀً وَ اوَیْناهُمآ إِلی رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعینٍ (
( 50
آنگاه بعد از آنها نسلهاي دیگري پدید آوردیم ( 42 ) هیچ امّتی از وقت خود پیش نمیافتد و پس نمیماند ( 43 ) آنگاه پیامبران خود
را پیاپی فرستادیم، هرگاه براي امتی پیامبرش میآمد او را تکذیب میکردند، پس برخی از آنان را به دنبال برخی دیگر آوردیم و
آنان را داستانهایی قرار دادیم، پس دور باد گروهی که ایمان نمیآورند ( 44 ) سپس موسی و برادرش هارون را با نشانههاي خود و
دلیلی آشکار فرستادیم ( 45 ) به سوي فرعون و اشراف (قوم) او، پس گردنکشی کردند و آنان گروهی برتريجو بودند ( 46 ) پس
گفتند: آیا به دو بشري که همانند ما هستند ایمان بیاوریم در حالی که قوم آنها ما را پرستش میکنند؟ ( 47 ) پس، آن دو را تکذیب
کردند و از هلاك شدگان گشتند ( 48 ) و همانا به موسی کتاب دادیم باشد که هدایت یابند ( 49 ) و پسر مریم و مادرش را نشانهاي
( قرار دادیم و آن دو را در مکانی بلند که استوار و داراي آبی روان بود جاي دادیم ( 50
نکات ادبی
من » نیست و « تسبق » در اینجا متعلق به « من » هیچ امتی. توجه کنیم که « من امّۀ » 1
(288)
مفعول آن است. « اجلها » و « تسبق » در واقع فاعل « امۀ
صفحه 193 از 410
پس نمیمانند. صیغه استفعال در اینجا براي طلب نیست بلکه براي تأکید است مانند: استجاب. « یستأخرون » 2
مشتق شده و بر وزن فعلی است و واو آن قلب به تاء شده و این « وتر » پیاپی، یکی پس از دیگري، پشت سرهم. این کلمه از « تترا » 3
در کلمات عربی نظایري دارد مانند کلمات: تراث، تقوا و تجاه که از ورث و وقی و وجه مشتق شدهاند. الف آخر آن الف تأنیث
است و طبق قاعده باید به صورت یاء آخر کلمه نوشته میشد، ولی در رسم الخط مصحف به صورت الف کتابت شده و شاید علت
با تنوین است، نیز مطابقت داشته باشد، طبق این قرائت که غیر مشهور است الف « تترا » آن این باشد که با قرائت دیگر این کلمه که
آخر این کلمه بدل از تنوین است.
داستانها، قصههاي شگفت، افسانهها. جمع احدوثه میباشد. « احادیث » 4
در مقام صفت بودن براي تثنیه و جمع میتواند از موصوف خود پیروي کند مانند: « مثل » است. کلمه « بشرین » صفت براي « مثلنا » 5
و میتواند پیروي نکند و هر دو وجه جایز است. شاید هم مفرد بودن آن در اینجا با اینکه صفت « امثالکم » و « مثلیهم رأي العین »
براي دو نفر است، براي این باشد که موسی و هارون در بشر بودن مانند شما هستند و تعداد در اینجا مورد نظر نیست.
جاي دادیم، پناه دادیم. « آوینا » 6
استوار، داراي قابلیت براي سکونت. « ذات قرار » 7
مشتق است مانند مبیع که از بیع مشتق شده و چون آب جاري به روشنی دیده « عین » جاري، آب جاري. این کلمه یا از « معین » 8
میشود به آن معین گفته شده و یا میم آن جوهر کلمه است و از معن به معناي آسان و سودمند گرفته شده و به آب روان اطلاق
شده است.
تفسیر و توضیح
آیات ( 42 44 ) ثم انشأنا من بعدهم قرونا آخرین...: در ادامه صحبت از قوم نوح
(289)
و قوم دیگري که پس از آنها آمدند و پیامبران خود را تکذیب کردند، از اقوام دیگري که پس از آنها یکی پس از دیگري و پیاپی
آمدند و پیامبران خود را تکذیب کردند یاد میکند و میفرماید: آنگاه پس از آنان گروهها و نسلهاي دیگري را پدید آوردیم. در
اینجا پیش از بیان سرانجام کار آنان، به یکی از سنتهاي الهی که در تاریخ جریان دارد اشاره میکند و آن اینکه هر قومی مدتی
معیّن و سرآمدي خاص دارد که از آن نه پیش میافتد و نه پس میماند و در آن زمان تعیین شده که مدت اجل اوست از میان
( میرود و البتّه این مطلب سازوکارهاي خاص خود را دارد که در جاي خود به ذکر آن پرداختهایم.( 1
پس از ذکر این مطلب، اظهار میدارد که ما پیامبران خود را پیاپی و یکی پس از دیگري فرستادیم، ولی هرگاه که پیامبري بر امتی
میآمد او را تکذیب میکردند و ما آنها را در پی هم قرار دادیم، یعنی یکی پس از دیگري هلاك شدند و آنها را به صورت
داستانهایی قرار دادیم (که آیندگان از آنها عبرت گیرند) پس از این بیان، آنان را به سبب ایمان نیاوردن مستحق نفرین و لعن
معرفی میکند.
آیات ( 45 49 ) ثم ارسلنا موسی و اخاه هارون بایاتنا...: پس بیان از سپري شدن زمان اقوامی که به آنها اشاره شد، به ذکر قوم
موسی میپردازد و میفرماید: سپس موسی و برادرش هارون را همراه با معجزهها و دلیل روشن به سوي فرعون و سران قوم او
فرستادیم، ولی آنها گردنکشی کردند و برتري جوي بودند. منظور از آن معجزات همان معجزات نهگانه است که در آیه 101 از
سوره اسراء به آنها اشاره شده و منظور از دلیل روشن، دلالت آنها بر حقانیت موسی است.
در اثر همین گردنکشی و برتريجویی بود که به یکدیگر گفتند: آیا ما به دو نفر بشري که همانند ما هستند، ایمان بیاوریم در حالی
صفحه 194 از 410
قوم آنها ما را پرستش میکنند و یا خدمتکاران ما هستند. منظور آنها قوم بنی اسرائیل بود، چون فرعون و سران دربار او
بینش تاریخی » ذیل آیه 58 از سوره اسراء. و نیز کتاب ،« حتمی بودن سقوط جامعهها » 1 - رجوع شود به بحث مستقل ما درباره
نوشته این جانب. « قرآن
(290)
از قبطیان و موسی و هارون از بنیاسرائیل بودند و قبطیان خود را نژاد برتر میخواندند و بنیاسرائیل را شهروند درجه دو و یا حتی
خدمتکاران و بردگان خود میدانستند.
فرق دارد، اولی به معناي پرستنده و دومی به معناي بنده و برده است. فرعونیان بنیاسرائیل را « عبد » با « عابد » توجه کنیم که
پرستندگان خود میدانستند و پرستیدن مهتر از بندگی است و این بدانجهت بود که فرعون خود را خداي مردم معرفی کرده بود و
مردم را به پرستش خود خوانده بود و گمان میکرد که بنیاسرائیل او را میپرستند و جالب اینکه فرعون چنین وانمود میکرد که
بنی اسرائیل باید افتخار کنند که او را عبادت میکنند و بردگان او هستند!
ولذا موسی در گفتوگو با فرعون به این مطلب اشاره میکند:
( وتلک نعمۀ تمنّها علیّ ان عبّدت بنیاسرائیل (شعراء/ 22
و آیا این نعمتی است که آن را بر من منّت مینهی که بنیاسرائیل را به بردگی گرفتهاي؟
فرعونیان که موسی و هارون را تکذیب کردند، سرانجامی چون سرانجام امتهاي پیشین که پیامبران خود را تکذیب کرده بودند پیدا
این پیام را به قریش میدهد که هلاکت مخصوص « وکانوا من المهلکین = و از هلاك شدگان گشتند » کردند و هلاك شدند. تعبیر
فرعونیان و یا قوم خاصی نیست بلکه هر قومی که پیامبر خود را تکذیب کند از هلاك شدگان خواهد بود.
در پایان قصه موسی و فرعون که به اختصار برگزار شد، اضافه میکند که ما به موسی کتاب یعنی تورات دادیم، تا آنها یعنی
بنیاسرائیل هدایت یابند.
آیه ( 50 ) و جعلنا ابن مریم و امّه آیۀ...: آخرین پیامبري که در این گروه از آیات به او اشاره شده عیسی است که از وي چنین یاد
شده که ما پسر مریم و مادرش را نشان و معجزهاي قرار دادیم و آن دو را در مکانی بلند که داراي آرامش و امنیت و آبی روان بود
جاي دادیم. طبق روایات منظور از آن مکان بلند فلسطین یا دمشق و یا کوفه است.
(291)
اینکه در اینجا از عیسی به عنوان پسر مریم یاد میکند، به جهت زمینه سازي براي مطلبی است که درباره او و مادرش گفته شد و
آن معجزه بودن این مادر و پسر است، یعنی زاییده شدن عیسی از مریم که با مردي تماس نگرفته بود، معجزه است ولذا نمیفرماید
که ما به عیسی یا مریم معجزه دادیم بلکه خود آنها را معجزه معرفی میکند آنهم به این صورت که دو نفري باهم یک معجزهاند.
نظیر:
( و جعلناها وابنها آیۀ للعالمین (انبیاء/ 91
و او (مریم) و پسرش را معجزهاي براي جهانیان قرار دادیم
توجه کنیم که در این آیه مریم جلوتر از عیسی و در آیه مورد بحث عیسی جلوتر از مریم ذکر شده و این به جهت سیاق آیات
است. در این آیه صحبت از مریم است که ضمناً این مطلب هم ذکر شده، ولی در آیه مورد بحث صحبت از پیامبران است و طبعا
باید عیسی جلوتر ذکر شود تا در ردیف پیامبران قرار گیرد.
[ [سورة مؤمنون ( 23 ): الآیات 51 الی 56
صفحه 195 از 410
اشاره
( یآ أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحًا إِنّی بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ ( 51 ) وَ إِنَّ هذِهآ أُمَّتُکُمْ أُمَّۀً واحِ دَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ ( 52
فَتَقَطَّعُوآا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ ( 53 ) فَذَرْهُمْ فی غَمْرَتِهِمْ حَتّی حینٍ ( 54 ) أَیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِه مِنْ مالٍ
( وَ بَنینَ ( 55 ) نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ ( 56
اي پیامبران! از چیزهاي پاکیزه بخورید و کار شایسته انجام دهید که من به آنچه میکنید آگاهم ( 51 ) و همانا این امّت شماست،
امّتی یگانه و من پروردگار شمایم، پس، از من پروا کنید ( 52 ) پس (مردم) کار (دین) خود را در میانشان پاره پاره کردند، هر
گروهی به آنچه نزدشان است دلخوشند ( 53 ) پس، آنان را تا زمانی در جهالتشان واگذار ( 54 ) آیا گمان میکنند، آنچه از مال و
( فرزندان، بسیار به آنها میدهیم ( 55 ) براي آنان در نیکیها شتاب میکنیم؟ بلکه آنان نمیفهمند ( 56
(292)
نکات ادبی
است. « إنی بما تعملون علیم » به کسر همزه عطف به « وإنّ » 1
است. « امتکم » و یا حال از « هذه » یا بدل از « امّۀ » 2
پاره پاره کردند. « تقطّعوا » 3
جمع زبور به معناي کتاب و منظور در اینجا کتابهاي گوناگون است که هر گروهی براي خود داشتند و کنایه از تفرّق در « زبراً » 4
دین است.
دسته، گروه، جمعیتی که با هدف واحدي گرد هم آیند. « حزب » 5
در اصل به معناي آبی است که بیشتر از قامت انسان باشد و انسان در آن غرق شود و آن را به « غمره » . در نادانی خود « غمرتهم » 6
صورت استعاره در جهالت یا ضلالت که فراگیر انسان میشود به کار میبرند.
که موصوله است. در رسمالخط مصحف این دو کلمه را سرهم نوشتهاند. « ما » براي تأکید و « انّ » مرکب از « انّما » 6
مدد میرسانیم، عطا میکنیم، بسیار میدهیم. « نمدّ » 7
تفسیر و توضیح
آیات ( 51 53 ) یا ایهاالرسل کلوا من الطیبات...: پس از یادکرد برخی از پیامبران پیشین، آنان را مورد خطاب قرار میدهد و می
فرماید: اي پیامبران! از چیزهاي پاکیزه بخورید و عمل شایسته انجام دهید که من به آنچه میکنید دانایم.
این بدان معنا نیست که همه پیامبران یکجا مورد خطاب قرار گرفتهاند، چون پیامبران هرکدام در زمان خاصی بودهاند و نمیتوان
آن را به عالم ذرّ مربوط دانست چون دستور خوردن و انجام عمل صالح میدهد. بنابراین باید گفت که هرچند این خطاب صورت
جمع دارد، ولی در واقع خطاب به فرد فرد پیامبران است، یعنی هر پیامبري در عصر خود با چنین خطابی مخاطب شده است.
در این خطاب، پیامبران به دو چیز فرمان داده شدهاند: یکی اینکه از چیزهاي
(293)
پاکیزه بخورند و خوراك آلوده به پلیدیها نخورند، دیگر اینکه کارهاي شایسته انجام دهند، اولی به عنوان غذاي جسم و دومی به
عنوان تهذیب نفس است. ضمناً فرمان اول، سخن مخالفان پیامبران را رد میکند که میگفتند: چرا این پیامبر مانند ما غذا میخورد.
صفحه 196 از 410
در آیه بعدي تأکید میکند که این، امّت و آیین شماست که امتی یگانه است و من پروردگار شمایم پس، از من پروا کنید. این
بیانگر وحدت فکري پیامبران در طول تاریخ است و اینکه دین خدا یکی است منتها در هر عصري به شکل خاصی عرضه شده
است.
با اینکه دین خدا یکی است و هر پیامبري دین خدا را به صورت یک مجموعه واحد اعلام میکند، ولی پیروان آن پیامبر پس از
وي دین او را تحریف کردهاند و فرقه فرقه شدهاند و دچار پراکندگی و اختلاف گشتهاند. به همین جهت، در آیه بعدي میفرماید:
پس مردم کار دین خود را در میانشان قطعه قطعه کردند، هر گروهی به آنچه نزدشان است دلخوشند. این آیه و آیه قبلی، نظیر
آمده که به معناي کتابهاست و منظور « زبر » آیات 92 و 93 از سوره انبیاء است که تفسیر آنها گذشت. البتّه در آیه مورد بحث کلمه
این است که هر گروهی براي خود کتاب و برنامه خاصی داشتند.
آیات ( 54 56 ) فذرهم فی غمرتهم حتی حین...: در آیه پیش راجع به امتهایی که دین خود را قطعه قطعه کردند و دچار تفرقه
شدند، سخن گفته شد و اینک در این آیه میفرماید: آنان را تا زمانی در غفلت و جهالت و ضلالتشان واگذار. اشاره به اینکه
به معناي گردابی است که انسان در آن غرق شود. « غمره » تفرقهها و پراکندگیها ناشی از همین غفلتها و نادانیهاست و
در آیه بعد، خاطر نشان میسازد که اگر ما به آنها مال و فرزند دادهایم و آنان را در دنیا برخوردار کردهایم، گمان نکنند که هدف
ما این است که به آنان خیر برسانیم و در رساندن نیکیها به آنان شتاب کنیم، نه، چنین نیست بلکه آنها نمیفهمند.
این یکی از سنتهاي خدا در تاریخ است که گاهی ستمگران را میدان میدهد و آنان
(294)
را از نعمتهاي گوناگون برخوردارمیکند، به طوري که آنان گمان میکنند که دنیا به کام آنهاست، ولی این یک هشدار است و
است که در چند آیه از قرآن کریم و در « استدراج » آغازي بر پایان کار آنهاست و آنها ناگهان سقوط میکنند. این همان سنت
روایات معصومین آمده است:
( والذین کذبوا بایاتنا سنستدرجهم من حیث لایعلمون (اعراف/ 182
و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، بهزودي آنها را از جایی که نمیدانند اندك اندك برمیگیریم.
( قال علی(ع): ربّ منعم علیه مستدرج بالنعمی.( 1
امیرالمومنین(ع) فرمود: چه بسا افرادي که در نعمت هستند، این نعمت باعث هلاکت تدریجی آنهاست.
[ [سورة مؤمنون ( 23 ): الآیات 57 الی 61
اشاره
إِنَّ الَّذینَ هُمْ مِنْ خَشْیَۀِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ ( 57 ) وَ الَّذینَ هُمْ بِایاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ ( 58 ) وَ الَّذینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ ( 59 ) وَ الَّذینَ
( یُؤْتُونَ مآ اتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَۀٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ ( 60 ) أُولئآِكَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ ( 61
همانا کسانی که از بیم پروردگارشان هراسانند ( 57 ) و کسانی که آنها به آیات پروردگارشان ایمان دارند ( 58 ) و کسانی که آنان
براي پروردگارشان شریک قرار نمیدهند ( 59 ) و کسانی که میدهند آنچه میدهند در حالی که دلهاشان ترسان است که به سوي
( پروردگارشان، باز میگردند ( 60 ) آنانند که در نیکیها شتاب میکنند و به سوي آن پیشتازند ( 61
نکات ادبی
صفحه 197 از 410
جمع مشفق، هراسان. اشفاق به معناي نوعی توجه همراه با ترس و « مشفقون » 1
. 1 - نهج البلاغه، کلمات قصار، 273
(295)
متعدي شود بیشتر معناي « فی » متعدي شود بیشتر معناي ترس میدهد و اگر با « من » نگرانی است، به گفته راغب: این کلمه اگر با
توجه و عنایت میدهد.
میدهند آنچه میدهند. شامل هر نوع احسان و کمک مالی میشود. « یؤتون ما اتوا » 2
جمله حالیه است. طبق یک قاعده نحوي که اگر جمله حالیه پس از چند جمله واقع شود که عطف به همدیگر « وقلوبهم وجلۀ » 3
هستند، مربوط به همه آنها میشود، باید گفت:این جمله حال از هرکدام از چهار جملهاي است که پیش از آن آمده است.
است. « لأنهم » یا « من انهم » : در تقدیر « انهم الی ربهم » 4
است. « ان الذین » خبر « اولئک یسارعون » 5
است. « الیها » که به معناي « اوحی لها » مانند « و هم الیها » : در تقدیر « وهم لها » 6
پیشگامان، پیشتازان، سبقت گیرندگان بر دیگران. « سابقون » 7
تفسیر و توضیح
آیات ( 58 61 ) انّ الذین هم من خشیۀ ربهم مشفقون...: در مقابل کسانی که در کار دینشان دچار تفرقه شدند و در گرداب غفلت
و ضلالت افتادند، از گروه دیگري یاد میکند که آنها چنین نیستند و در ایمان به خدا و انجام دادن نیکیها پیشگامند.
در این آیات چهار ویژگی براي آنها ذکر میکند:
1 آنها از ترس پروردگارشان هراسانند، یعنی نگران آن هستند که اعمالشان نزد خداوند مورد قبول نباشد.
2 آنها به آیات پروردگارشان ایمان دارند. منظور از آیات پروردگار، پیامبران و کتابهاي آسمانی است که هرکدام نشانهاي از
خداوند است.
3 آنها به پروردگارشان شرك نمیورزند، یعنی علاوه بر توحید ذات و صفات خداوند توحید عبادت هم دارند و فقط خدا را
میپرستند و هیچ چیز دیگر را چه بت باشد و یا مال و مقام پرستش نمیکنند.
(296)
4 آنها آنچه را که باید بدهند، میدهند، یعنی هر چه از دستشان برمیآید، به دیگران احسان میکنند، این شامل هر نوع بخششی
میشود چه کم باشد چه زیاد؛ حقوق واجبه باشد مانند زکات و خمس یا صدقه مستحبی و هر نوع دستگیري.
پس از ذکر این چهار ویژگی اضافه میکند که آنها در عین حال که این خصوصیات را دارند، دلهایشان ترسان است چون میدانند
که به سوي خداوند، باز خواهند گشت. منظور این است که آنها در حالی این کارها را انجام میدهند که نگران سرانجام خود
هستند و در فکر آخرتند که در آن عالم همگی به سوي خدا باز میگردند و در محضر او حاضر میشوند و باید حساب پس
بدهند.
« ان الذین » پس از بیان این ویژگیها، میفرماید: آنانند که در نیکیها شتاب میکنند و به سوي آن پیشتازند. در واقع این جمله خبر
است و آن را تکمیل میکند.
توجه کنیم که در آیهاي که پیش از این آیات بود درباره کافران فرمود: آنها را در غفلت و گمراهیشان رها کن و از حال آنها به
یاد کرد و با بیان ویژگیهاي مؤمنان در این آیات، در واقع غمرات آنها هم توضیح داده شد و معلوم « غمرات = گمراهیها » عنوان
صفحه 198 از 410
گردید که غمره شامل همه صفاتی است که ضدّ این اوصاف باشد و صفات ناپسند آنها با ذکر صفات پسندیده مؤمنان تبیین شد
بیآنکه از آن صفات بد ذکري به میان آید و این یکی از زیباییهاي کلام خداست.
مطلب دیگر اینکه در آیه پیش که مربوط به کافران بود، سرعت در خیرات به خدا نسبت داده شد (نسارع لهم فی الخیرات) و در
این آیه به مؤمنان نسبت داده شد (اولئک یسارعون فی الخیرات) باید دید که در میان این دو، چگونه تقابل وجود دارد؟ در توضیح
مطلب میگوییم: در آیات مربوط به کافران اظهار داشت که کافران گمان نکنند که ما با دادن مال و فرزند به آنان درباره آنها
شتاب در نیکی میکنیم. از این جمله فهمیده میشود که سرعت در خیرات یا همان شتاب در نیکی از نظر کافران افزایش مال و
فرزند و امکانات مادي است و در آیات مربوط به مؤمنان روشن میسازد که سرعت در خیرات از دید مؤمنان داشتن آن ویژگیهاي
روحی است که در آیه ذکر شده
(297)
است. در واقع کافران و مؤمنان در تفسیر خیرات و نیکیها در مقابل هم قرار گرفتهاند.
در واقع تأکیدي بر « و هم لها سابقون » این مطلب را هم بگوییم که سرعت در خیرات و سبقت در آن، مفهوم واحدي دارند و جمله
جمله قبلی است با این اضافه که هرگاه موردي از نیکیها باشد که میتواند توسط یک نفر از جمع مؤمنان انجام یابد، خوب است
که انسان در انجام آن بر دیگران پیشی گیرد، مانند:
( فاستبقوا الخیرات الی اللّه مرجعکم جمیعا (مائده/ 48
به نیکیها پیشی گیرید، بازگشت همه شما به سوي خداست.
[ [سورة مؤمنون ( 23 ): الآیات 62 الی 67
اشاره
وَ لا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلاّ وُسْعَها وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ ( 62 ) بَلْ قُلُوبُهُمْ فی غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِکَ
هُمْ لَها عامِلُونَ ( 63 ) حَتّیآ إِذآ أَخَذْنا مُتْرَفیهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ یَجْءَرُونَ ( 64 ) لا تَجْءَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنّا لا تُنْصَرُونَ ( 65 ) قَدْ کانَتْ
( ایاتی تُتْلی عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلیآ أَعْقابِکُمْ تَنْکِصُونَ ( 66 ) مُسْتَکْبِرینَ بِه سامِرًا تَهْجُرُونَ ( 67
ما هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمیکنیم و نزد ما کتابی است که به حق سخن میگوید و آنان مورد ستم واقع
نمیشوند ( 62 ) بلکه دلهایشان از این، در غفلت است، و آنان کارهایی جز این دارند که همواره آن را انجام میدهند ( 63 ) تا زمانی
( که کامروایانشان را به عذاب برگیریم که ناگهان زاري کنند ( 64 ) امروز زاري نکنید که شما از طرف ما یاري نخواهید شد ( 65
همانا آیات من بر شما خوانده میشد و شما به پشت سر برمیگشتید ( 66 ) در حالی که در برابر آن گردنکشی میکردید و در شب
( نشینیها هذیان میگفتید ( 67
نکات ادبی
براي ابتداي غایت است و بر نوعی تفریع دلالت میکند. « حتی » 1
(298)
ي دومی فجائیه است. « اذا » ي اولی ظرفیه است و معناي شرطی دارد و « اذا » 2
مشتق است که به معناي فریاد کمک خواهی است. « جأر » از « یجئرون » 3
صفحه 199 از 410
به معناي برگشتن، بازگشتن. این تعبیر کنایه از اعراض و رويگردانی و « نکص » از « تنکصون » . بر پاشنههاي خود « اعقابکم » 4
بازگشت به عقب است.
.« ینکصون » حال از فاعل « مستکبرین » 5
هم به معناي مجلس شبانه و محل شبنشینی و هم به معناي کسی است که در شبنشینی شرکت میکند؛ اگر معناي « سامرا » 6
و اگر معناي دوم منظور باشد باید آن را « فی السامر » : منصوب به نزع خافض است به تقدیر « سامرا » اولی منظور باشد، باید گفت که
در اصل به « سمر » . از جمله کلماتی است که هم در مفرد و هم در جمع به کار میرود « سامر » بگیریم و « ینکصون » حال از ضمیر
معناي افتادن نور ماه به درخت و سایه روشنهاي شب است که مردم در آن شب نشینی میکردند، بعدها به هر نوع گفتوگوي
را به معناي گندمگون به کار میبرند به خاطر تشبیه صورت شخصی به سایه روشنهاي شب « اسمر » شبانه اطلاق شد و اینکه گاهی
است.
به معناي هذیانگویی و پریشانگویی و یاوهسرایی است. البتّه هجر به معناي دوري و جدایی هم آمده، ولی « هجر » از « تهجرون » 7
معناي اولی در اینجا مناسبتر به نظر میرسد.
تفسیر و توضیح
آیه ( 62 ) لا نکلّف نفسا الاّ وسعها...: پس از بیان برخی از حالات کافران و مؤمنان، دو مطلب مهم و اساسی را مطرح میکند که
مایه دلگرمی و امیدواري مؤمنان و وسیله سرزنش و تهدید کافران است:
نخست اینکه میفرماید: ما هیچ کسی را جز به اندازه توانش تکلیف نمیکنیم، یعنی کسی گمان نکند که ایمان به خدا و تعهّد در
برابر احکام دین، کار طاقت فرسایی است؛ زیرا تکالیف الهی همگی مطابق با توان و طاقت بشري است و هیچ گونه تنگنا
(299)
رجوع شود که در ذیل آیه « بحثی درباره قاعده فقهی لا حرج » و حرجی در دین نیست. (در این باره به بحث مشروح ما تحت عنوان
78 سوره حج گذشت)
دوم اینکه نه تنها اعمال انسان هیچگاه ضایع نمیشود، بلکه خداوند آن را در کتابی ثبت میکند و حق کسی از بین نمیرود و به
هیچ کس ستم روا داشته نمیشود. میفرماید: نزد ما کتابی است که به حق سخن میگوید و آنان مورد ستم واقع نمیشوند.
منظور از این کتاب، همان کتابی است که فرشتگان رقیب و عتید اعمال انسان را در آن ثبت میکنند و در قیامت هم به دست او
داده میشود که اگر مؤمن باشد به دست راست او و اگر کافر باشد به دست چب او داده خواهد شد. ثبت اعمال انسان در یک
کتاب در آیات دیگر هم آمده، از جمله:
( هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق انا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون (جاثیه/ 29
این کتاب ماست که به حق با شما سخن میگوید، همانا ما آنچه را که میکردید مینوشتیم.
( بلی و رسلنا لدیهم یکتبون (زخرف/ 80
آري و فرستادگان ما نزد آنها مینویسند.
توجّه کنیم که ثبت در کتاب و تنظیم نامه اعمال براي آن نیست که اگر نوشته نشود از یاد خدا میرود، بلکه براي آن است که خدا
به وسیله آن در قیامت اقامه حجّت کند، آنهم به گونهاي که انسان نتواند آن را انکار کند، چون با دیدن آن کتاب همه اعمالی که
در دنیا انجام داده است، در نظر او مجسم میشود و از اینکه تمامی آنها از کوچک و بزرگ در آن ثبت شده، اظهار حیرت میکند
و افسوس میخورد:
صفحه 200 از 410
( و یقولون یا ویلتنا ما لهذا الکتاب لایغادر صغیرة و لا کبیرة الاّ احصیها و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا یظلم ربّک احدا (کهف/ 49
و میگویند: واي بر ما، این چه کارنامهاي است که هیچ کوچک و بزرگی را وانگذاشته مگر اینکه آن را شمرده است و آنان آنچه
را که انجام دادهاند حاضر
(300)
مییابند و پروردگار تو به کسی ستم نمیکند.
آیات ( 63 66 ) بل قلوبهم فی غمرة من هذا...: بار دیگر حالت غفلت زدگی کافران و فرورفتن آنان در گرداب جهل و گمراهی را
تذکّر میدهد و اظهار میدارد که دلهاي آنان در غفلت از این حقیقت است که گفته شد و دیگر اینکه کار زشت آنان فقط این
نیست که پیامبر خدا را انکار میکنند، بلکه آنان کارهاي زشت دیگري هم دارند که همواره و پیوسته آن را انجام میدهند و این
ادامه خواهد یافت تا وقتی که عذاب الهی بر آنها نازل شود.
طبق این آیه، عذاب الهی به مترفین و سرکردگان و کامروایان قوم نازل میشود، چون آنها هستند که باعث گمراهی مردم معمولی
شدهاند. البتّه این بدان معنا نیست که مردم معمولی که کافر بودهاند عذاب نخواهند شد، بلکه عذاب سرکردگان عذاب خاصی
خواهد بود.
عذاب سرکردگان چنان سخت خواهد بود که ناگهان آنان فریاد خواهند کرد و استغاثه و طلب یاري خواهند نمود، اما در مقابل
فریاد و زاري آنان خطاب خواهد رسید که امروز فریاد و استغاثه نکنید که شما از سوي ما یاري نخواهید شد.
این شما بودید که آیات من بر شما تلاوت میشد و شما رویگردان میشدید و گردنکشی میکردید و در شب نشینیها هذیان
میگفتید و یاوه سرایی میکردید.
منظور از هذیانگویی آنان در مجالس شبانه، گفتوگوهاي آنان با یکدیگر درباره پیامبر اسلام بود که هماهنگیهاي لازم را در
زدن تهمتهایی مانند دیوانگی و جادوگري و دروغگویی به آن حضرت، به عمل میآوردند.
این وعده عذاب درباره سران مشرکان قریش در جنگ بدر تحقّق یافت و آنها با شمشیر مسلمانان کشته شدند.
[ [سورة مؤمنون ( 23 ): الآیات 68 الی 72
اشاره
أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جآءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ ابآءَهُمُ الاْءَوَّلینَ ( 68 ) أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ ( 69 ) أَمْ یَقُولُونَ بِه جِنَّۀٌ بَلْ
جآءَهُمْ
(301)
بِالْحَقِّ وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ ( 70 ) وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوآءَهُمْ لَفَسَ دَتِ السَّمواتُ وَ الاْءَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ
( ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ ( 71 ) أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَراجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ هُوَ خَیْرُ الرّازِقینَ ( 72
پس آیا در این گفتار تدبّر نکردهاند، یا براي آنها چیزي رسیده که به پدران نخستینشان نرسیده است؟ ( 68 ) یا پیامبرشان را
نشناختهاند که منکر او شدهاند؟ ( 69 ) یا میگویند: او را دیوانگی است؟ بلکه او با حق به سوي آنان آمده و بیشتر آنان حق را
ناخوش دارند ( 70 ) و اگر حق تابع هوسهاي آنان میشد، آسمانها و زمین و هر کس که در آنهاست تباه میگردید، بلکه ما
یادآوریشان را (نسبت به حق) بر آنان آوردیم، ولی آنان از یادآوریشان رویگردانند ( 71 ) یا از آنها مزدي میخواهی؟ مزد
( پروردگارت بهتر است و او بهترین روزي دهندگان است ( 72
صفحه 201 از 410
نکات ادبی
بوده که طبق یک قاعده صرفی، تاء تفعّل قلب به دال و در آن « یتدبّرون » به معناي اندیشیدن است و اصل آن « تدبّر » از « 1 یدّبّروا
حذف شده است. « لم » ادغام شده و نون آخر هم به خاطر حرف جزم
منقطعه و براي اضراب است. « ام » 2
خواهشهاي نفسانی آنها، هوا و هوسهاي آنها. « اهوائهم » 3
در اینجا همان قرآن باشد و ذکر یکی از « ذکر » یاد کرد آنان، شرافت و بزرگی آنان. احتمال دارد که منظور از « بذکرهم » 4
نامهاي قرآن است و اینکه به آنان نسبت داده شده، براي آن است که آنها مخاطبان قرآن هستند.
هر دو معناي واحدي دارند و در اصل به معناي غلّهاي است که به عنوان مقرري گرفته میشود و در اینجا « خراج » و « خرجا » 5
منظور از آن روزي است که به عنوان مزد
(302)
اسم مصدر است. « خراج » مصدر و « خرج » رسالت مطرح شده است. گفته شده که
تفسیر و توضیح
آیات ( 68 72 ) افلم یدّبّروا القول...: کفّار قریش که از آیات قرآنی رويگردان میشدند و با پیامبر اسلام (ص) مخالفت
میکردند، عذرها و بهانههایی میآوردند که در برخی از آیات قرآنی به آنها اشاره شده و از جمله در این گروه از آیات به چهار
نوع از آنها اشاره میکند:
1 آنها عنوان میکردند که ادعاي نبوّت از سوي پیامبر اسلام (ص) موضوع تازهاي است و میان پدران ما چنین چیزي نبوده است.
خداوند در این باره میفرماید: آیا آنها در این سخن یعنی قرآن نیندیشیدهاند یا براي آنها چیزي آمده که براي پدران نخستینشان
نیامده بود؟
اگر آنها درست میاندیشیدند میدانستند که قرآن کلام وحی است و نبوّت یک موضوع تازه نیست، بلکه براي پدران و نیاکان
آنها پیامبرانی مانند ابراهیم و اسماعیل مبعوث شدهاند. این مطلب در آیه دیگري بدینگونه بیان شده است:
( قل ما کنت بدعا من الرسل (احقاف/ 9
بگو: من پدیدهاي نو ظهور در میان پیامبران نیستم.
2 مشرکان سخن پیامبر اسلام (ص) را نمیپذیرفتند و به او تهمتهاي عجیبی میزدند. گویا که او را نمیشناختند و از سوابق
راستگویی و امین بودن او اطلاع نداشتند.
البتّه او را به خوبی میشناختند، ولی کاري میکردند که گویا نمیشناسند و این یک عذر فرضی و از باب تهکم است و در برابر
کسی که از روي تجاهل العارف مطلبی را انکار میکند با چنین شیوهاي سخن گفته میشود، به همین جهت میفرماید: آیا آنها
پیامبرشان را نشناختهاند که منکر او شدهاند؟
جالب است که هم مشرکان مکه پیامبر اسلام (ص) را به خوبی میشناختند و
(303)
داده بودند، و هم اهل کتاب به خصوص یهودیها که در مدینه با آن حضرت « امین » هرگز از او دروغی نشنیده بودند و به او لقب
مخالفت کردند، او را از روي کتابهاي آسمانی که داشتند، به خوبی و مانند نزدیکترین خویشان خود میشناختند. به دو آیه زیر
توجّه کنید که اوّلی راجع به شناخت اهل مکه و دومی راجع به شناخت اهل کتاب است:
صفحه 202 از 410
توجّه کنید که اوّلی راجع به شناخت اهل مکه و دومی راجع به شناخت اهل کتاب است:
( قل لو شاء اللّه ماتلوته علیکم و لا ادریکم به فقد لبثت فیکم عمرا من قبله افلا تعقلون (یونس/ 16
بگو: اگر خدا میخواست آن را بر شما نمیخواندم و او شما را بدان آگاه نمیکرد، هر آینه پیش از این عمري در میان شما بودهام.
آیا اندیشه نمیکنید؟
( الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابنائهم (انعام/ 20
کسانی که به آنها کتاب دادهایم، او (محمد) را میشناسند همانگونه که فرزندان خود را میشناسند.
3 به پیامبر اسلام تهمت دیوانگی میزدند و این به نظر آنها عذر و بهانه خوبی بود که سخنان او را نپذیرند. خداوند میفرماید: یا
میگویند که او دیوانگی دارد؟ و پاسخ میدهد که نه، بلکه او با حق و حقیقت به سوي آنها آمده، ولی بیشتر آنها حق را ناپسند
میدارند.
چون پیامبر اسلام سخن حق میگوید و مشرکان مکه حق را ناخوش میدارند و آن را در تقابل با سودهاي مادي خود میبینند، این
چنین ناجوانمردانه تهمت میزنند تا سخنان حق پیامبر را بی اعتبار کنند.
اینکه میفرماید: بیشتر آنان از حق کراهت دارند، براي آن است که در میان همان کافران کسانی هم بودند که در واقع از حق
بدشان نمیآمد و عناد با آن نداشتند، ولی در اثر تبلیغات سوء سردمداران و غفلت و کودنی خودشان اسلام را نمیپذیرفتند.
با بیان اینکه بیشتر آنان حق را خوش ندارند، این مطلب مطرح میشود که آنها میخواهند اگر حقی وجود دارد مطابق با هوا و
هوسهاي آنان باشد که در این صورت
(304)
آن را خواهند پذیرفت. خداوند این مطلب را چنین مطرح میکند که اگر حق تابع هوسهاي آنان میشد، آسمانها و زمین و هر کس
که در آنهاست، تباه میگردید.
بدون شک نظام عالم بر اساس حقایقی است که در جهان وجود دارد مانند یگانگی خداوند و قبیح بودن ظلم و زورگویی. اگر حق
مطابق با هوسهایی آنان باشد نظام عالم به هم میخورد و زمین و آسمان و انسان و فرشته تباه میشدند، چون هوسهاي آنان
گوناگون است و گاهی در تضاد با یکدیگر است، چگونه میشود که حق با آن هوسهاي متضاد مطابقت کند؟ یکی از هوسهاي
آنان مطابقت حق با باورهایشان در شریک قرار دادن براي خداست و همانگونه که در تفسیر آیه 22 سوره انبیاء به تفصیل بحث
شد، تعدد خدایان باعث تباهی آسمانها و زمین میشود (لو کان فیهما الهۀ الاّ اللّه لفسدتا).
پس از بیان اینکه حق نمیتواند تابع هوسهاي آنان باشد، اضافه میکند که ما یادآوري را به آنان دادیم، ولی آنها از آن اعراض
را به معناي « ذکر » کردند؛ یعنی خداوند به وسیله قرآن حق را به آنان یادآوري کرد، ولی آنها رويگردان شدند. در اینجا میتوان
یادآوري با قرآن گرفت و میتوان آن را به معناي عزت و شرافت و بلند آوازگی دانست که پذیرش اسلام سبب آن میشد.
4 یکی دیگر از بهانههاي مشرکان در اعراض از پیامبر میتوانست این باشد که پیامبر در برابر دعوت خود، از آنها طلب مزد و
اجرت کند، ولی پیامبر هرگز از آنان مزد نخواست، براي همین است که در این آیات از روي تعجب و انکار میپرسد: آیا مگر از
آنها مزدي میخواهی؟ سپس اضافه میکند که مزد و روزي پروردگارت بهتر است که او بهترین روزي دهندگان است، یعنی اگر
بنا بر گرفتن مزد باشد، این خداست که به تو مزد و روزي میدهد. مزد نخواستن پیامبر در آیات متعددي از قرآن بیان شده است، از
جمله:
( و ما اسئلکم علیه من أجر ان اجري الاّ علی ربّ العالمین (شعراء/ 109
و من از شما براي آن پاداشی نمیخواهم. پاداش من جز با پروردگار جهانیان
(305)
صفحه 203 از 410
نیست.
موصوف کرد، این تعبیر دلالت میکند « خیر الرازقین = بهترین روزي دهندگان » در ذیل آیه مورد بحث، خداوند خود را با صفت
که جز خدا دیگران هم روزي میدهند، ولی خدا بهترین آنهاست، یعنی رزاق بودن صفت اختصاصی خداوند نیست، نظیر: احسن
الخالقین و خیر الحاکمین.