گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
[سورة فرقان ( 25 ): الآیات 1 الی 3




اشاره
صفحه 296 از 410
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِه لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیرًا ( 1 ) اَلَّذي لَهُ مُلْکُ السَّمواتِ وَ الاْءَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ
وَلَدًا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدیرًا ( 2 ) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهآ الِهَۀً لا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا
یَمْلِکُونَ
(467)
( لاِءَنْفُسِهِمْ ضَ  را وَ لا نَفْعًا وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتًا وَ لا حَیوةً وَ لا نُشُورًا ( 3
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر، بابرکت است کسی که فرقان را بر بنده خود نازل کرد تا براي جهانیان بیم دهنده باشد( 1) آن
که پادشاهی آسمانها و زمین از آنِ اوست و فرزندي نگرفته و براي او شریکی در پادشاهی نبوده است و هر چیز را آفرید، پس آن
را به اندازه درستی اندازهگیري کرد( 2) و (مشرکان) بجز او، خدایانی برگرفتند که چیزي را نمیآفرینند و خود آفریده شدهاند و
( براي خودشان سود و زیانی را مالک نیستند و نیز هیچ گونه مرگ و زندگی و برانگیختگی را مالک نیستند( 3
نکات ادبی
با برکت است، مبارك شد. برکت به معناي خیر فراوان است. « تبارك » 1
منظور از فرقان در اینجا قرآن است که جداکننده حق از باطل است. .« فرق » جدا کننده، تمیز دهنده. صفت مشبهه از « الفرقان » 2
برگردد و « عبده » میتواند به خدا یا قرآن و یا پیامبر برگردد، ولی آنچه مناسبتر مینماید این است که به پیامبر « لیکون » 3 ضمیر
به خصوص اینکه به ضمیر نزدیکتر از دو تاي دیگر است.
جهت رعایت سجع فواصل آیات است، چون آیات بعدي با حرف راء همراه با الف ختم میشود. « نذیرا » بر « للعالمین » 4 تقدیم
جهت مبالغه است. « نشورا » و « حیوة » و « موتا » و « شیئا » 5 نکره بودن
آن را اندازهگیري کرد، آن را تدبیر نمود، آنچه زیبنده او بود، به او داد. « فقدّره » 6
مقدم شده، چون دفع ضرر مهمتر از جلب منفعت است. « نفعا » بر « ضرّا » 7
تفسیر و توضیح
2) بسم اللّه الرحمن الرحیم تبارك الذي نزل الفرقان...: این سوره نیز با نام - آیات ( 1
(468)
خداوند رحمان و رحیم شروع میشود و نخستین مطلب، تبریکی است که خداوند به سبب انجام کاري مهم و شگفت به خودش
میگوید و آن فرستادن قرآن بر بنده خود محمد(ص) است، قرآنی که جدا کننده حق از باطل و روشنگر حقیقت و چراغ راه
است.
خداوند هدف خود را از نزول قرآن بر پیامبر اسلام، چنین بیان میکند: تا او بیم دهنده جهانیان باشد.
مهمترین و اصلیترین کار پیامبر اسلام و همه پیامبران تبشیر و انذار بود. مژده دادن مردم به پاداش و نعمت الهی و بیم دادن آنها از
نافرمانی خداوند.
در کنار هم آمده است، ولی در اینجا فقط از انذار سخن گفته شده و این شاید بدانجهت « تبشیر و انذار » معمولًا در آیات قرانی
باشد که مقام، مقام تهدید است، چون بلافاصله پس از ذکر نزول قرآن و بیان چند صفت جلال و جمال براي خدا، کارهاي زشت
و عقاید باطل مشرکان را مورد انتقاد شدید قرار میدهد و پس از آیاتی به آنها وعده عذاب جهنم میدهد. باتوجه به این مطلب در
مناسب نیست. « بشیر » این مقام آوردن لقب
صفحه 297 از 410
اینکه در این آیه پیامبر اسلام را بیم دهنده جهانیان معرفی میکند، به روشنی بر جهانی و جاودانی بودن دین اسلام دلالت دارد و
نشان میدهد که پیامبر اسلام براي همه مردم جهان مبعوث شده است. در قرآن کریم در آیات دیگري هم این مسئله مورد تأکید
قرار گرفته است. (رجوع شود به تفسیر آیه 158 از سوره اعراف در همین تفسیر).
در آیه بعد چهار صفت براي خداوند تبارك و تعالی که قرآن را نازل کرده بیان شده است:
1 پادشاهی آسمانها و زمین از آنِ اوست و اوست که تسلط کامل و بدون چون چرا بر عالم هستی دارد.
2 او براي خود فرزندي برنگرفته است. این بیان در رد کسانی است که فرشتگان
(469)
یا افراد خاصی از جنس بشر مانند عیسی و عزیر را فرزند خدا میدانستند. در آیات متعددي از قرآن کریم، فرزند داشتن خدا با
حساسیت خاصی به شدّت رد شده است و ما برخی از آن آیات را در ذیل تفسیر آیه 40 از سوره اسراء آوردیم. (همچنین رجوع
شود به تفسیر آیه 4 از سوره کهف).
3 خداوند شریک و انبازي در سلطنت خود ندارد. این موضوع هم اهمیت فراوانی دارد و در جاي جايِ قرآن بارها از آن سخن
گفته شده است.
4 خداوند همه چیز را آفرید و آنها را اندازهگیري کرد. منظور این است که در نظام خلقت حساب و کتاب و انذار و تقدیر و تدبیر
کامل حکومت میکند و هر موجودي در مرحله خاص وجودي خود از تمام آنچه که در رسیدن به کمال مطلوب لازم دارد،
برخوردار است و خداوند علاوه بر آفرینش هر موجودي تدبیر و ساماندهی آن را نیز به عهده دارد.
این سخن در واقع رد این عقیده باطل مشرکان است که اصل خلقت را مربوط به خدا میدانستند، ولی تدبیر موجودات را به بتها و
ارباب انواع نسبت میدادند.
درباره تقدیر و اندازهگیري و دادن ابزار کمال به موجودات آیات دیگري هم در قرآن کریم وجود دارد، از جمله:
( انا کل شیء خلقناه بقدر (قمر/ 49
همانا هر چیزي را به اندازه آفریدیم.
( قد جعل اللّه لکل شیء قدرا (طلاق/ 3
همانا خداوند براي هر چیزي اندازهاي قرار داده است.
( قال ربنا الذي اعطی کل شیء خلقه ثم هدي (طه/ 50
(موسی) گفت: پروردگار ما کسی است که به هر چیزي خلقت خاص او را عطا کرد و سپس راهنمایی نمود.
آیه ( 3) واتخذوا من دونه الهۀ لا یخلقون شیئا...: پس از بیان برخی از اوصاف خداوند از جمله اینکه خداوند هیچ گونه شریک و
انبازي ندارد، اکنون اعتقاد باطل
(470)
مشرکان را نقل میکند که آنان جز خدا خدایانی را به خدایی قبول کردهاند که آنها نمیتوانند چیزي را بیافرینند و خود آفریده
شده هستند و آنها مالک سود و زیان خود نیستند، یعنی اگر آسیبی متوجه آنها شود، قدرت دفاع از خود را ندارند و نیز نمیتوانند
سودي را به خود یا دیگران برسانند.
آنها همچنین مالک مرگ و زندگانی و زنده کردن مردگان نیستند، یعنی آنها نمیتوانند کسی را بمیرانند و یا کسی را زنده کنند و
یا در قیامت مردگان را از گورها برانگیزانند.
نفی قدرت از خدایان باطل و اینکه آنها توانایی هیچ چیز را ندارند، در مقابل اثبات قدرت مطلق براي خداوند است که در آیه پیش
صفحه 298 از 410
به آن پرداخته شد.
این آیه نظیر آیه دیگري است که میفرماید:
انّ الذین تدعون من دون اللّه لن یخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له و ان یسلبهم الذباب شیئا لایستنقذوه ضعف الطالب و المطلوب (حج/
(73
همانا کسانی را که به جاي خدا میخوانید، هرگز نمیتوانند مگسی را بیافرینند. هرچند براي آن گرد هم آیند و اگر مگس چیزي
را از آنان برباید نمیتوانند از او باز پس گیرند، خواهان و خواسته هر دو ناتوانند.
[ [سورة فرقان ( 25 ): الآیات 4 الی 6
اشاره
وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوآا إِنْ هذآ إِلاّآ إِفْکٌ افْتَریهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ اخَرُونَ فَقَدْ جآءُو ظُلْمًا وَ زُورًا ( 4 ) وَ قالُوآا أَساطیرُ الاْءَوَّلینَ اکْتَتَبَها
( فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصیلًا ( 5 ) قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذي یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمواتِ وَ الاْءَرْضِ إِنَّهُ کانَ غَفُورًا رَحیمًا ( 6
و کسانی که کافر شدند گفتند: این (قرآن) نیست جز دروغی که آن را بافته است و گروهی دیگر او را بر آن یاري کردهاند،
بهراستی که ستم و سخن باطلی را به میان آوردهاند( 4) و گفتند: (قرآن) افسانههاي پیشینیان است که آن را رونویس کرده و هر
صبح و شام بر او خوانده میشود( 5) بگو: کسی آن را نازل
(471)
( کرده که راز نهان را در آسمانها و زمین میداند، همانا او آمرزنده مهربان است( 6
نکات ادبی
دروغ بزرگ، بهتان، افترا. « افک » 1
به معناي رويگردانیدن و در اینجا، رويگردانیدن از حق و راستی. « زور » سخن باطل، یاوه، دروغ. از « زور » 2
منصوب به نزع خافض به تقدیر: بظلم و زور. « ظلما و زورا » 3
جمع اسطوره به معناي افسانه، اخبار آمیخته به خرافات و اوهام. « اساطیر » 4
.« استکتبها » نسخه برداري کرده، نویسانده، خواسته که براي او بنویسند، به معناي « اکتتبها » 5
خوانده میشود. املاء عبارت است از سخنی که گفته میشود تا شنونده آن را حفظ کند یا بنویسد. « تُملی » 6
تفسیر و توضیح
6) و قال الذین کفروا ان هذا الا افک...: مشرکان در برابر عظمت قرآن و تأثیرگذاري آن در مردم معمولی، - آیات ( 4
عکسالعملهاي گوناگونی نشان میدادند تا از عظمت و اعتبار آن بکاهند و قداست آن را از میان ببرند، گاهی میگفتند: آن یک
دروغبافی بزرگی است که محمد(ص) آن را به هم میبافد و گروهی هم او را کمک میکنند و گاهی میگفتند: قرآن همان
افسانههاي پیشینیان است که محمد(ص) آن را از دیگران گرفته و از کتابهاي پیشین نسخه برداري نموده و کسانی شب و روز آن را
بر وي میخوانند تا حفظ کند.
در این آیات، ضمن مطرح کردن این ترفند دشمنان اسلام، اظهار میدارد که این سخن، سخنی از روي ستم و زور و بهتان است و
صفحه 299 از 410
تأکید میکند که این قرآن را کسی
(472)
فرستاده که رازهاي نهان آسمانها و زمین را میداند، یعنی قرآن از مبدأ علم بی پایان الهی ناشی شده است و امکان ندارد که این
مطالب بلند و معارف والا ساخته و پرداخته فکر انسان باشد.
در پایان میفرماید: همانا خداوند آمرزنده و مهربان است، یعنی نزول قرآن که نعمتی بزرگ براي بشر است، نشانی از لطف و
عنایت خداوند به بشر است و اگر بشر قدر آن را نداند و نافرمانی کند، باز خدا لطف خود را از وي دریغ نمیدارد، چرا که او
آمرزنده و مهربان است.
درباره تهمت معلم داشتن پیامبر و اینکه او قرآن را از دیگران آموخته است، بحث مستقلی داریم که در پی میآید:
بحثی درباره معلم تراشی کافران براي پیامبر اسلام(ص)
یکی از توطئههاي مهمی که مشرکان مکه بر ضد قرآن ترتیب دادند، این بود که گفتند: مطالب و موضوعاتی که در قرآن آمده
وحی آسمانی نیست، بلکه محمد(ص) آنها را از بعضی از دانایان عصر خود و از علماي یهود و نصاري یاد گرفته و سپس به
صورت قرآن عرضه کرده است.
به طوري که قرآن ازکافران نقل میکند، آنها گاهی قرآن را همان افسانههاي پیشینیان معرفی میکردند و گاهی آن را افترایی بر
خدا قلمداد میکردند که در ساختن آن، افرادي محمد(ص) را یاري کردهاند:
( یقول الّذین کفروا ان هذا الاّ اساطیر الاوّلین(انعام/ 25
کافران میگویند که این (قرآن) نیست مگر افسانههاي پیشینیان.
و قال الّذین کفروا ان هذا الاّ افک افتریه و اعانه علیه قوم آخرون فقد جاؤوا ظلما وزورا و قالوا اساطیر الاوّلین اکتتبها فهی تملی علیه
( بکرة و اصیلًا (فرقان/ آیات 4 5
و کافران گفتند که این دروغی بیش نیست که خود آن را بافته و دیگران به او کمک کردهاند. آنان با این سخن ظلم و زور
آوردهاند و نیز گفتند افسانههاي پیشینیان است
(473)
که آن را نوشته و صبح و شام بر او املاء میشود.
به گفته مفسران، دشمنان اسلام براي توجیه این تهمت، اسامی چند تن را که در زمان پیامبر خواندن و نوشتن میدانستند، ذکر
میکردند و مدعی بودند که پیامبراسلام(ص) مطالب را از آنها میگیرد. آنها افراد متعددي را به عنوان معلمان پیامبر نام میبردند
که اسامی بعضی از آنها در تفاسیر آمده است مانند بلعام رومی که آهنگري در مکه بود و سلمان فارسی و یعیش یا عائش غلام
( حضرمی یا دو غلام از اهالی عینالتمر به نامهاي یسار و خیر یا عداس رومی غلام حویطب و افراد دیگر.( 1
نوع کسانی که به عنوان معلمان پیامبر قلمداد میشدند، افراد غیر عرب بودند که به هر دلیل در مکه وحجاز زندگی میکردند و به
نظر میرسد که چون عربها زبان آنها را نمیفهمیدند خیال میکردند که آنها از دانش بیشتري برخوردارند به خصوص اینکه آنها
مربوط به ملیت و فرهنگ دیگري بودند و طبعا سخنانی میگفتند که براي عرب مکه تازگی داشت.
از آیه شریفهاي که آوردیم، استفاده میشود که طراحان این توطئه چنین عنوان میکردند که گویا پیامبر خدا از کسانی خواسته
است که افسانههاي پیشینیان را براي او بنویسند، سپس آن نوشته را کسانی صبح و شام بر او میخواندند و این مضحکترین تهمتی
است که کفار مکه بر پیامبر(ص) میزدند. اگر چنین گروهی وجود داشتند به هرحال شناخته میشدند و حداقل خود آنها به پیامبر
صفحه 300 از 410
ایمان نمیآوردند در حالی که کسانی که نام آنها به عنوان معلمان ادعایی پیامبر ذکر شدهاند خود به آن حضرت ایمان آورده
بودند وبا جان و دل در راه اسلام فعالیت میکردند.
قرآن کریم این تهمت ناروا را در جاي دیگر نیز مطرح میکند و به آن پاسخی محکم و منطقی میدهد:
( و لقد نعلم انّهم یقولون انّما یعلّمه بشر لسان الّذي یلحدون الیه اعجمیّ و هذا لسان عربیّ مبین (نحل/ 103
1 - رجوع شود به تفاسیر، ذیل آیه شریفه بالا.
(474)
ما میدانیم که آنها میگویند: همانا او رابشري تعلیم میدهد، در حالی که زبان کسی که به اونسبت میدهند، عجمی است و این
زبان عربی آشکار است.
پاسخ قرآن از این تهمت، روشن و منطقی و برنده است؛ زیرا همه کسانی که به عنوان معلمان پیامبر معرفی شدهاند غیرعرب بودند و
پرواضح است کسی که اهل یک زبان نباشد، نمیتواند در آن زبان کتابی پدید آورد که از لحاظ فصاحت و بلاغت و نظم و
اسلوب و گیرایی و شیوایی، در اوج عظمت باشد وبزرگان و ادباي آن زبان در برابر جملات آن کتاب این چنین دچار شگفتی و
حیرت شوند و خود را در مقابل آن عاجز و ناتوان ببینند.
معلمتراشی براي پیامبر اسلام(ص) منحصر به مشرکان مکه و دشمنان معاصر پیامبر نبود، بعدها نیز دشمنان اسلام که از هیچ تهمت و
دروغی درباره پیامبراسلام(ص) خودداري نمیکردند، از این حربه زنگ زده استفاده کردند و معلمهاي تازهاي را براي پیامبر عنوان
نمودند.
یکی از کسانی که این تهمت را مجددا مطرح ساخت، یوحناي دمشقی بود. او که از علماي معروف مسیحیّت شمرده میشد، مدتها
در دستگاه بنیامیه در عهد یزید و عبدالملکبن مروان و چند خلیفه اموي دیگر مشاور و خزانهدار حکومت بود. او در رسالهاي که
به نام مباحثهاي میان مسیحی و مسلمان نوشت، مدعی شد که پیامبر اسلام علم خود را از مردي از اهل کتاب اخذ کرده است. این
مکاشفه » تکرار کرد و بعدها بر پایه نوشتههاي یوحنا و تئوفانس کتابی تحت عنوان « تئوفانس » تهمت را بعد از او شخصی به نام
نوشته شد و به نویسندهاي که گویا در قرن ششم و هفتم میلادي میزیسته و معاصر پیامبر اسلام بوده است، نسبت داده شد، « بحیرا
در حالی که طبق تحقیق، این کتاب در اواخر قرن پنجم هجري (قرن یازدهم میلادي) یعنی پس از جنگهاي صلیبی نوشته شده
( است.( 1
البتّه بعد از جنگهاي صلیبی، نویسندگان مسیحی در دروغبافی و تهمتزنی بر
.129 - 1 - دکتر محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص 128
(475)
اسلام و قرآن و پیامبر اسلام سنگ تمام گذاشته بودند. کتابهایی که در این عصر برضد اسلام نوشته شد، بعدها مایه شرمندگی
علماي مسیحی و نویسندگان غربی گردید و آنها کتابهاي متعددي در عذرخواهی از گستاخی و بیشرمی سلف خود نگاشتند اما
درعین حال بعضی از مستشرقان غربی مجددا بعضی از آن تهمتها را در قالبهاي تازهاي تکرار کردند که یکی از آن تهمتها همین
موضوع معلمتراشی براي پیامبر اسلام(ص) است.
معلمان موهومی که بعضی از نویسندگان مسیحی و به پیروي از آنها چند مستشرق غرضورز براي پیامبراسلام(ص) ساخته و
پرداختهاند، عبارتند از:
1 ورقۀ بن نوفل. او از خویشان حضرت خدیجه همسر پیامبر بود و از علماي اهل کتاب به شمار میرفت و در زمان بعثت پیامبر، او
پیرمردي نابینا بود که به زودي از دنیا رفت. جریان ملاقات کوتاه او با پیامبر اسلام(ص) در کتب تاریخ و سیره بدینگونه آمده
صفحه 301 از 410
است که در آغاز بعثت که براي اولین بار فرشته وحی در غار حرا بر پیامبر نازل شد، آن حضرت به خانه خدیجه آمد و موضوع را
با او در میان گذاشت خدیجه پیش ورقۀ بن نوفل رفت و جریان را تعریف کرد، ورقه گفت: این همان ناموس اکبر است که خداوند
بر موسی نازل کرده بود.
بعد از این واقعه، ورقه در کنار کعبه درحال طواف پیامبر را ملاقات کرد و جریان را از او پرسید و پیامبر آنچه را دیده بود، نقل
.( کرد. ورقه گفت: به خدا قسم که تو پیامبر این امت هستی و همان ناموس اکبر که بر موسی میآمد بر تو آمده است( 1
البتّه صحّت این داستان مورد تردید است و اگر هم صحیح باشد هیچگونه دلالتی بر مدعاي نویسندگان مسیحی ندارد. چگونه
ممکن است که در یک دیدار کوتاه، این همه علوم و معارف که در قرآن آمده است، از شخصی منتقل شود؟
به راستی که دشمنان اسلام چه سخنهاي پوچ و مضحکی میگویند!
یا « جورجیوس » یا « سرجیوس » 2 بحیرا، راهب دیر بصري. نام این شخص
. 1 - سیره ابن هشام، ج 1، ص 254
(476)
در سرزمین شام اقامت داشت و به سبب موقعیتی که در مسیحیت یافته بود، ملقب به « بصري » میباشد که در دیري در « سرجیس »
شده بود که به معناي مرد دانا و گزیده است. « بحیرا »
به نوشته کتب تواریخ و سیر، پیامبر اسلام دوبار با بحیرا ملاقات کرده است:
اول در سن 9 تا 13 سالگی که به همراه عموي خود ابوطالب دریک سفر تجارتی به شام عزیمت میکرد. در این سفر بود که وقتی
کاروان نزدیک دیر بصري رسید، بحیرا دید که ابري بالاي سر یک نفر از کاروانیان حرکت میکند و همه اهل کاروان را مهمان
.( کرد و آثار نبوت را در وجود محمد(ص) یافت و سفارشهاي لازم را درباره او به ابوطالب کرد( 1
عازم شام بود و در همان دیر بصري با « میسره » دوم در سن 21 تا 24 سالگی که در کاروان تجارتی خدیجه همراه با غلامی به نام
.( بحیرا ملاقات نمود( 2
البتّه از عبارت ابن هشام روشن نمیشود که آیا این بحیرا همان بحیرایی است که پیامبر را در سفر قبلی که همراه عمویش ابوطالب
بود، ملاقات کرد یا بحیراي دیگري است، ولی سیره نویسان متأخر آنها را دو نفر دانستهاند و از اولی به نام بحیرا و از دومی به نام
.( نسطورا یاد کردهاند( 3
ملاقات پیامبر با راهب دیر بصري دستاویزي براي دشمنان اسلام قرار گرفته و آنها مدعی شدهاند که رسول خدا مطالب خود را از
آن راهب اخذ کرده است! سخنی سستتر از این نمیتوان یافت، چگونه ممکن است که شخصی این همه علوم و احکام و معارف
را در یک ملاقات کوتاه از شخص دیگري یاد بگیرد بهخصوص اینکه پیامبر در این ملاقات در سنین کودکی و جوانی بود و
ملاقات در حضور عمویش ابوطالب و یا میسره غلام خدیجه اتفاق افتاد.
قرآن کریم در برابر این تهمت علاوه بر پاسخی که پیشتر نقل کردیم، یک پاسخ
. 1 - همان کتاب، ج 1 ص 191
. 2 - همان کتاب، ج 1 ص 199
. 3 - سیره حلبی، ج 1 ص 133
(477)
کلی میدهد. این پاسخ به گونهاي است که دیگر جاي هیچگونه تردید و بحث باقی نمیماند:
ام یقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون اللّه ان کنتم صادقین بل کذّبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم
صفحه 302 از 410
(39 - تأویله کذلک کذّب الّذین من قبلهم فانظر کیف کان عاقبۀ الظالمین(یونس/ 38
آیا میگویند که محمد قرآن را از خود بافته است؟ بگو: سورهاي مانند آن بیاورید و جز خدا از هرکس هم که میخواهید کمک
بگیرید اگر راست میگویید. اما آنها چیزي ر اکه احاطه به علم آن نداشتند و تأویل آن را نیافته بودند، تکذیب کردند و پیشینیان
آنها نیز انبیاء را تکذیب کردند؛ بنگر که سرانجام ستمگران چگونه است؟
از این آیه چند مطلب استفاده میشود:
1 قرآن در برابر کسانی که چنین تهمتهایی را بر پیامبر میزنند تحدي میکند و آنها را به معارضه با سورههاي قرآن فرامیخواند و
همه میدانیم که تاکنون نتوانستهاند چنین کاري انجام بدهند.
2 پس از این مبارزطلبی، با روانشناسی خاصی سخن آنها را تحلیل میکند و اظهار میدارد که چون قرآن فراتر از علم و دانش آنها
بود، به تکذیب آن پرداختند.
3 به سابقه این کار در امتهاي گذشته اشاره میکند و یاد آور میشود که همواره کسانی در برابر انبیاء قرار گرفتهاند و آنها را
تکذیب کردهاند.
[ [سورة فرقان ( 25 ): الآیات 7 الی 10
اشاره
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِی الاْءَسْواقِ لَوْلاآ أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذیرًا ( 7 ) أَوْ یُلْقیآ إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ
( جَنَّۀٌ یَأْکُلُ مِنْها وَ قالَ الظّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاّ رَجُلًا مَسْحُورًا ( 8 ) اُنْظُرْ کَیْفَ ضَ رَبُوا لَکَ الاْءَمْثالَ فَ َ ض لُّوا فَلا یَسْتَطیعُونَ سَبیلًا ( 9
( تَبارَكَ الَّذیآ إِنْ شآءَ جَعَلَ لَکَ خَیْرًا مِنْ ذلِکَ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُورًا ( 10
(478)
و گفتند: این پیامبر را چه شده که طعام میخورد و در بازارها راه میرود، چرا فرشتهاي بر وي نازل نشده که همراه او بیم دهنده
باشد( 7) یا گنجی بر وي افکنده شود و یا براي او باغی باشد که از آن بخورد؟ و کافران گفتند: شما جز ازیک مرد جادو زده
پیروي نمیکنید( 8) بنگر که چگونه براي تو مَثَلها زدند و گمراه شدند و آنها نمیتوانند راهی پیدا کنند( 9) مبارك است خدایی که
( اگر بخواهد، براي تو بهتر از آن را قرار میدهد، باغهایی که از زیر آن جویها روان است و براي تو قصرهایی پدید میآورد( 10
نکات ادبی
نوشته شده است، البتّه نوشتن آن به « هذا » در رسم الخط مصحف به همین صورت است، یعنی لام حرف جر جدا از « مال هذا » 1
نیز اشکالی ندارد. « ما لهذا » صورت متصل
حرف تحضیض است به معناي چرا. « لولا » 2
جادو شده، جن زده، افسون شده. « مسحور » 3
مَثَلها، در اینجا منظور از مثل زدن، آوردن توصیفهاي خاصی است. « الامثال » 4
است و حالت نصب آن جرّ است. « خیرا » بدل از « جنّات » 5
جمع قصر، کاخ بلند. « قصور » 6
تفسیر و توضیح
صفحه 303 از 410
10 ) وقالوا ما لهذا الرسول یأکل الطعام...: مشرکان مکه براي مقابله با اسلام گاهی به پیامبر خدا تهمتها میزدند که - آیات ( 7
نمونهاي از آن را در آیات پیشین خواندیم و گاهی با طرح مسائل مختلفی سعی میکردند در نبوت او خدشه وارد کنند و او را
شایسته رسالت ندانند. طبق این آیات آنها میگفتند: چگونه است او که خود را پیامبر خدا میداند، از جنس ماست و مانند ما غذا
میخورد و در کوچه و بازار راه
(479)
میرود؟
آنها گمان میکردند و یا براي دیگران تلقین میکردند که پیامبر نباید از جنس بشر باشد و بشر شایستگی آن را ندارد که با خدا و
عالم غیب رابطه برقرار کند و سخن خدا را به دیگران برساند بلکه او باید از جنس فرشتگان باشد.
این سخن مشرکان مکه، سخن تازهاي نبود، مخالفان مکتب پیامبران همواره این مطلب را درباره پیامبري که براي آنها فرستاده
میشد، عنوان میکردند. از جمله قوم نوح در مقابله با وي همین مطلب را پیش کشیدند:
( فقال الملأ الذین کفروا من قومه ما هذا الا بشر مثلکم یرید ان یتفضل علیکم ولو شاء اللّه لانزل ملائکۀ (مؤمنون/ 24
و اشراف از قوم او (نوح) که کافر بودند، میگفتند: او جز بشري همانند شما نیست که میخواهد بر شما برتري جوید و اگر خدا
میخواست، فرشتگانی میفرستاد.
در قرآن کریم بارها پاسخ این پرسش داده شده است و آن اینکه میان پیامبر و قوم او باید سنخیت باشد و پیامبر باید همجنس بشر
باشد تا همدیگر را درك کنند. در آیهاي از قرآن کریم آمده است که اگر به عنوان پیامبر فرشتهاي هم میفرستادیم، او را به
.( صورت مردي میفرستادیم و باز هم کار بر آنها مشتبه میشد (انعام/ 9
سخن دیگر آنها این بود که اگر خداوند بشري را هم به عنوان پیامبر فرستاده است، چرا همراه با او فرشتهاي را نفرستاده که ابلاغ
رسالت کند؟ همچنین میگفتند: حال که فرشتهاي همراه او نیست، چرا گنجی از طلا و جواهرات از آسمان بر وي افکنده نشده و یا
او باغی ندارد که از آن بخورد؟ پس از ذکر این سخنان سست و بیمبنا در آخر به مسلمانان میگفتند: شما جز از یک مرد جادو
شده دیوانه پیروي نمیکنید!
مسلم است که طرح چنین مطالبی بهانهاي بیش نبود و در واقع آنها براي حفظ منافع مادي و جاه و مقام، چنین بهانهاي را میآوردند
و پیامبر را مردي مسحور یعنی سحر شده میخواندند و گاهی هم او را ساحر یعنی سحر کننده مینامیدند.
خداوند در این آیات پس از نقل سخنان باطل آنها خطاب به پیامبر خود میفرماید:
(480)
بنگر که آنها چگونه براي تو مثلها زدند و چه اوصافی براي تو آوردند! سپس در پاسخ آنها میفرماید: مبارك است خداوندي که
اگر بخواهد براي تو اي پیامبر بهتر از آن را قرار میدهد و باغها و کاخها براي تو پدید میآورد.
بدون شک خداوند توانایی هرچیز را دارد، ولی بنا نیست هر پیشنهادي که از سوي کافران عنوان میشود، خدا آن را عملی سازد،
چون در نظام هستی هرج و مرج پیش میآید و این کار حتی به زیان خود آنهاست، چون طبق یک سنت الهی که در آیات
گوناگونی آمده است، اگر کسی یا قومی پس از دیدن معجزهاي که خود خواسته است، ایمان نیاورد، بلافاصله دچار عذاب الهی
میشود و نابود میگردد.
[ [سورة فرقان ( 25 ): الآیات 11 الی 16
اشاره
صفحه 304 از 410
بَلْ کَذَّبُوا بِالسّاعَۀِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسّاعَۀِ سَ عیرًا ( 11 ) إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظًا وَ زَفیرًا ( 12 ) وَ إِذآ أُلْقُوا مِنْها
مَکانًا ضَ یِّقًا مُقَرَّنینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُورًا ( 13 ) لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُورًا واحِدًا وَ ادْعُوا ثُبُورًا کَثیرًا ( 14 ) قُلْ أَذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّۀُ الْخُلْدِ الَّتی
( وُعِدَ الْمُتَّقُونَکانَتْ لَهُمْ جَزآءً وَ مَصیرًا ( 15 )لَهُمْ فیها ما یَشآؤُنَ خالِدینَ کانَ عَلی رَبِّکَ وَعْدًا مَسْؤُلًا ( 16
بلکه آنان قیامت را دروغ شمردند، و ما براي کسی که قیامت را دروغ بشمارد، آتشی سوزان آماده کردهایم( 11 ) چون (آن آتش)
آنها را از دور ببیند، صداي خشم و جوش و خروش آن را بشنوند( 12 ) و چون آنها از آنجا در حالی که به زنجیر بسته شدهاند، به
جایگاهی تنگ انداخته شوند، در آنجا فریاد واویلا سر دهند( 13 ) امروز تنها یک بار واویلا سر ندهید، بلکه بسیار واویلا سر
دهید( 14 ) بگو: آیا این بهتر است یا بهشت جاویدان که به پرهیزگاران وعده داده شده که براي آنان پاداش و بازگشتگاه است؟
( 15 ) براي آنهاست در آنجا آنچه بخواهند، در حالی که جاویدانند، وعدهاي مورد درخواست، که به عهده پروردگار است( 16 )
نکات ادبی
لحظه وقوع قیامت. « الساعۀ » 1
(481)
آتشی سوزان و فروزان. « سعیرا » 2
شدّت خشم، در اینجا براي خشم صدایی تصور شده که گویا شخص، آن صدا را میشنود و این کنایه از شدّت خشم « تغیظا » 3
است.
صداي نفس زدن کسی که به زحمت نفس میکشد و کنایه از جوش و خروش جهنم است. « زفیرا » 4
« قرن » به هم پیوسته، با زنجیر به یکدیگر بسته شده، کسانی که دستها و پاهاي آنها با طناب یا زنجیر بسته شده است. از « مقرّنین » 5
میباشد. « القوا » حال از ضمیر « مقرنین » به معناي طنابی که دو یا چند شتر را به آن میبندند. ضمنا
میتواند ظرف زمان و یا ظرف مکان باشد، در آن زمان یا در آن مکان. « هنالک » 6
فریاد واویلا، فریاد کسی که در تنگناي سختی قرار گرفته و در آستانه هلاکت است. « ثبور » 7
میباشد، یعنی وعدهاي که مورد درخواست « وعدا » صفت « مسؤلا » . درخواست شده، چیزي که کسی آن را بخواهد « مسئولا » 8
است.
تفسیر و توضیح
14 ) بل کذّبوا بالساعۀ واعتدنا لمن کذب...: در آیات پیش برخی از تهمتهاي مشرکان به پیامبر اسلام نقل شد که - آیات ( 11
بهانهاي براي ایمان نیاوردنشان بود، در این آیات خاطر نشان میسازد که علت اصلی ایمان نیاوردن آنها این است که آنها به روز
قیامت ایمان ندارند و آن را تکذیب میکنند. وقتی کسی روز قیامت و روز حساب و کتاب را قبول نداشته باشد، ایمان آوردن به
پیامبر و التزام به آیین او را بیمعنا میشمارد.
میدانیم که اعراب جاهلی به وجود خدا معتقد بودند و بتها را براي تقرّب به خداوند میپرستیدند، ولی به قیامت و زنده شدن پس
از مرگ اعتقاد نداشتند ولذا وقتی پیامبر خدا مسئله معاد را مطرح کرد، آن را مطلبی شگفتآور قلمداد کردند و
(482)
این سخن خدا وپیامبر را به مسخره گرفتند.
بنابراین، عامل مهم و ریشه اصلی ایمان نیاوردن آنها به پیامبر همان نفی معاد بود ولذا خداوند در این آیات بر این مطلب تأکید
صفحه 305 از 410
میکند و در عین حال میفرماید: ما براي کسی که قیامت را تکذیب نماید، آتشی فروزان آماده کردهایم. سپس آن آتش را چنین
توصیف میکند که چون آتش آنها را از مکانی دور ببیند، آنها صداي خشم و جوش و خروش آن را میشنوند، البتّه این یک تعبیر
کنایی است و منظور این است که چون آن مشرکان در قیامت با آتش جهنم روبرو شوند، از فاصلهاي دور صداي جوش و خروش
و غرّش سهمگین و هولناك آن را میشنوند و رعب و وحشت، آنها را فرا میگیرد.
دیگر اینکه چون آنها را از آن آتش به جایگاهی تنگ بیفکنند، آن هم در حالی که به زنجیرهاي آتشین بسته شدهاند، فریاد
واویلاي آنها بلند میشود ولی نه تنها کسی به آنها کمک نمیکند بلکه خطاب میرسد که امروز تنها یک بار واویلا سر ندهید،
بلکه بسیار واویلا سردهید! یعنی هر چه فریاد بزنید، برایتان سودي ندارد.
به نظر میرسد که طبق این آیات، کافران را نخست نزدیک آتش سوزان جهنم میبرند و این یک موقف خاصّ از قیامت است و
در این موقف آنها همراه یکدیگرند و پس از آن هرکدام از آنان را به مکانی تنگ میاندازند که عذاب آن دردناكتر است و این
یک موقف دیگر به حساب میآید و در این موقف است که کافران به زنجیرهاي سنگین آتشین بسته شدهاند و عذابی دردناكتر
از موقف قبلی میکشند و خود را در آستانه نابودي و هلاك میبینند، هرچند که در آنجا مرگی وجود ندارد و به خاطر این صحنه
هولناك آنها فریاد میزنند و واي واي میکنند، اما کسی به فریاد آنها اعتنا نمیکند.
پس از ترسیم این موقف سهمگین، آن را با بهشت جاویدان مقایسه میکند و میفرماید: بگو: آیا این بهتر است یا بهشت جاویدانی
که به پرهیزگاران وعده داده شده است؟ این بهشت پاداش اعمال آنها و سرانجام و بازگشتگاهشان خواهد بود.
(483)
بهشتیان هرچه را که بخواهند به آنها داده میشود. البتّه آنها جز آنچه را که رضاي خدا در آن است نمیخواهند، برخلاف اهل
جهنم که هرچه بخواهند به آن نمیرسند.
( و حیل بینهم و بین ما یشتهون (سبأ/ 54
و میان آنان (اهل جهنم) و آنچه میخواهند، فاصله انداخته میشود.
مؤمنان همیشه در بهشت خواهند بود. این یک وعده الهی است و خداوند وفاي به آن را برعهده میگیرد، وعدهاي که همواره
در این آیه به همین معناست که گفتیم، یعنی مورد سؤال و « مسئولا » مؤمنان انجام آن را از خداوند درخواست میکنند. کلمه
درخواست مؤمنان است. نمیتوان این کلمه را به معناي مسئولیت داشتن خداوند گرفت، چون خداوند برتر از آن است که در برابر
کسی مسئول باشد.
( لایسئل عمایفعل و هم یسئلون (انبیاء/ 23
خداوند از آنچه میکند بازخواست نمیشود، ولی آنان (مردم) بازخواست میشوند.
در اینجا به ذکر این نکته میپردازیم که در آیات مورد بحث مسئله خلود و جاویدان بودن در بهشت دوبار ذکر شده، ولی تکراري
صفت پرهیزگاران است، یعنی آن هم بهشت جاویدان « خالدین » صفت بهشت است و بار دوم کلمه « خلد » نیست؛ بار اول کلمه
است و هم مؤمنان در آن همیشه خواهند بود. تذکر این مطلب براي آن است که کسی خیال نکند که درست است که بهشت
جاویدان است، ولی از کجا معلوم که مؤمنان هم در آن براي همیشه خواهند ماند.
آیه روشن میکند که هم خود بهشت جاویدان است و هم مؤمنان در آن جاویدانند.
[ [سورة فرقان ( 25 ): الآیات 17 الی 19
اشاره
صفحه 306 از 410
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیَقُولُ ءَأَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادي هآؤُلاآءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبیلَ ( 17 ) قالُوا سُبْحانَکَ ما کانَ یَنْبَغی
لَنآ أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیآءَ وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ ابآءَهُمْ حَتّی نَسُوا
(484)
( الذِّکْرَ وَ کانُوا قَوْمًا بُورًا ( 18 ) فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِما تَقُولُونَ فَما تَسْتَطیعُونَ صَرْفًا وَ لا نَصْرًا وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذابًا کَبیرًا ( 19
و (به یادآور) روزي را که خداوند آنان (مشرکان) را با آنچه به جاي خدا پرستیدهاند، برمیانگیزد و میگوید: آیا شما این بندگان
مرا گمراه کردید یا آنها خودشان از راه گمراه شدند؟ ( 17 ) میگویند: منزهی تو! براي ما سزاوار نبود که جز تو ولیّی برگیریم
ولیکن تو آنها و پدرانشان را بر خوردار (از نعمتها) کردي، تا آنها آن یادآوري را فراموش کردند و قومی تبهکار بودند( 18 ) پس
آنها شما را در آنچه میگویید، تکذیب نمودند و شما نمیتوانید آن (عذاب) را از خود دور کنید و یا کمک شوید. و هرکس از
( شما که ستم کند، عذابی بزرگ به او میچشانیم( 19
نکات ادبی
.« اذکر یوم » : منصوب به فعل مقدر معلوم است « یوم » است. و کلمه « قل اذلک خیر » عطف به جمله « و یوم یحشرهم » 1
بر « ما » یا شامل عموم معبودهاي باطل از اشخاص مانند عیسی و عزیر و اشیاء مانند بتهاست و اطلاق « و مایعبدون » در « ما » 2
اشخاص به جهت تغلیب اشیاء بر آنهاست و یا باتوجه به بقیّه آیه، فقط شامل اشخاص است و استعمال آن در اشخاص بدانجهت
است که این اشخاص در نسبت به مقامی که براي آنها قائل شدهاند شایستگی اولوالعقل بودن را ندارند.
معمولًا در فراموشی غیر عمدي به کار میرود، ولی در این گونه موارد در فراموش کردن عمدي و « نسیان » . از یاد بردند « نسوا » 3
و این در واقع از باب استعاره است؛ چون اعراض مشرکان از حق از این جهت « و تنسون ما تشرکون » اختیاري به کار رفته است مانند
که بدون تأمل و بصیرت انجام میگیرد، به نسیان تشبیه شده است.
یادآوري، مضمون رسالت پیامبران که شامل قرآن هم میشود و یکی از « الذکر » 4
(485)
است. « ذکر » نامهاي قرآن
به معناي هلاك شده، تبهکار است. « بائر » جمع « بورا » 5
هم عطف به آن است. « نصرا » انصراف عذاب از مشرکان. صرفا مفعول لاتستطیعون و « صرفا » 6
تفسیر و توضیح
19 ) و یوم یحشرهم و مایعبدون من دون اللّه...: در این آیات صحنهاي از صحنههاي روز قیامت را ترسیم میکند که - آیات ( 17
مربوط به مشرکان است. در آن روز خداوند، هم مشرکان و هم معبودهاي دروغین و باطل آنها را محشور میکند و از معبودهاي
باطل مانند عیسی و عزیر و فرشتگان میپرسد: آیا شما بودید که این بندگان مرا گمراه کردید و یا آنها خود بیراهه رفتند؟
آنها پاسخ میدهند که خداوندا! تو منزهی، ما را شایسته نبود که جز تو ولیی برگیریم، یعنی ما خود تو را ولی و خداي خود
میدانستیم و تو را میپرستیدیم. بنابراین، چگونه میشود که دیگران را به پرستش خودمان دعوت کنیم. آنها اضافه میکنند که
خدایا! تو به آنان و پدرانشان برخورداري و نعمت دادي و آنها در اثر جاهطلبی و دنیاپرستی دعوت پیامبران را کنار گذاشته و از یاد
بردند و آنان گروهی فاسد بودند.
خداوند، پس از اظهارات معبودهاي باطل خطاب به آن مشرکان میفرماید: اینک آنها شما را در آنچه میگفتید تکذیب کردند و
صفحه 307 از 410
شما نمیتوانید عذاب را از خود دور سازید و کسی شما را یاري نخواهد کرد و هرکس از شما که ستم ورزد، عذابی بزرگ به او
میچشانیم.
منظور از معبودهاي باطل که خداوند آنها را در قیامت محشور میکند و از آنان پرسش میکند که آنان هم پاسخ میدهند، کسانی
هستند که خود از اولیاي خدا بودهاند، ولی مردم بدون رضایت آنها آنان را تا مقام الوهیت بالا بردهاند و آنها را
(486)
که یهودیان او را پسر خدا میدانستند و پرستش میکردند و یا حضرت عیسی که « عزیر نبی » عبادت کردهاند، مانند فرشتگان یا
مسیحیان درباره او چنین اعتقادي داشتند و یا هرکدام از اولیاي خدا که چنین وضعی پیدا کردند.
همه معبودهاي باطل و از جمله بتهاي بیجان است، چون آنها در پاسخ « ومایعبدون من دون اللّه » نمیتوان گفت که منظور از
خداوند سخنانی گفتند که به روشنی بر شخصیت الهی آنها دلالت میکند، چون آنها خدا را تنها ولی خود معرفی کردند و حتی
انگیزه انحراف مشرکان را هم بیان کردند.
درست است که خداوند میتواند همه چیز حتی موجودات بیجان را به سخن آورد، ولی بیان چنین مطالب بلند و حتی ذکر علت
گمراه شدن کافران و اینکه رفاه زدگی سبب شد که آنان دعوت پیامبران را به فراموشی بسپارند، تنها در شأن شخصیتهاي بزرگ
الهی است و نشان میدهد که آنها داراي فکري بلند و بصیرتی نافذ بودهاند.
میتوان گفت که این آیات شبیه آیهاي است که در آن خداوند در قیامت از حضرت عیسی پرسش مشابهی میکند:
اذ قال اللّه یا عیسی ابن مریم ءأنت قلت للناس اتخذونی وامّی الهین من دون اللّه قال سبحانک مایکون لی ان اقول مالیس لی بحق
( (مائده/ 116
و هنگامی که خداوند گوید: اي عیسی بن مریم، آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را همچون دو خدا به جاي خداوند بپرستید؟
گفت: منزهی تو! مرا نرسد که چیزي را که شایسته من نیست بگویم.
در اشیا به کار میرود نه « ما » تعبیر میکند، در حالی که از نظر ادبیات عربی « مایعبدون » حال باید دید که چگونه از آنان به
موصول همیشه در اشیا و غیر « ما » که دراشخاص به کار میرود. در پاسخ میگوییم: اولًا چنین نیست که « من » اشخاص؛ برعکس
« ومابنیها » اولوالعقل به کار رود، بلکه گاهی در اولوالعقل هم به کار رفته است مانند: (والسماء و مابنیها (شمس/ 5) که منظور از
در « من » خداوند است، همانگونه که گاهی
(487)
.( غیر اولوالعقل به کار رفته است، مانند: ومنهم من یمشی علی بطنه (نور/ 45
ثانیا، در آیه مورد بحث، میتوانیم بگوییم که هرچند این اشخاص که مورد پرستش قرار گرفتهاند، خود شخصیتهایی برجسته بودند،
ولی در مقایسه با خداوند که معبود واقعی است، هیچگونه شخصیتی نداشتند و در سطح جمادات بودند.
در اینجا ذکر چند نکته را لازم میدانیم:
1 پرسشی که خداوند در قیامت از معبودهاي باطل میکند، به جهت کسب اطلاع و آگاهی نیست بلکه براي ملزم کردن و محکوم
کردن کار مشرکان است که خودشان بشنوند که آنها چه میگویند.
2 اینکه آن معبودهاي باطل میگویند: خدایا! تو به آنها برخورداري و نعمت دادي و آنها ذکر را فراموش کردند، به معناي این
نیست که خداوند آنها را گمراه کرده است، بلکه اشاره به یک سنت الهی که حاکم بر تاریخ بشر است میکنند و آن اینکه رفاه
زدگی و دنیاطلبی باعث انحراف از حق میشود.
که در این آیه آمده به دعوت پیامبران و کتابهاي آسمانی از جمله قرآن است. البتّه اگر این آیه مربوط به « ذکر » 3 منظور از
صفحه 308 از 410
مشرکان عصر پیامبر باشد، منظور از آن تنها قرآن خواهد بود. البتّه مشرکان عصر پیامبر هم علاوه بر بتهاي بیجان بعضی از
فرشتگان را هم میپرستیدند و آنها را دختران خدا میدانستند.
4 مشرکان همواره در انتظار یاري بتها بودند، در این صحنه امید آنها قطع میشود و لذا میفرماید: دیگر نمیتوانید عذاب را از
خود دور کنید و کسی شما را یاري نخواهد کرد.
« شرك » 5 در پایان آیه، یک حکم کلی میدهد که هرکس ستم کند عذابی بزرگ خواهد چشید. منظور از ستم در اینجا همان
است که قران آن را ظلمی بزرگ میداند.
[ [سورة فرقان ( 25 ): الآیات 20 الی 24
اشاره
وَ مآ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلینَ إِلاّآ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الاْءَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَۀً أَتَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ
(488)
بَصیرًا ( 20 ) وَ قالَ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقآءَنا لَوْلاآ أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلاآئِکَۀُ أَوْ نَري رَبَّنا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فیآ أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْ عُتُ  وا کَبیرًا ( 21 ) یَوْمَ
( یَرَوْنَ الْمَلاآئِکَۀَ لا بُشْري یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمینَ وَ یَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا ( 22 ) وَ قَدِمْنآ إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَبآءً مَنْثُورًا ( 23
( أَصْحابُ الْجَنَّۀِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَ  را وَ أَحْسَنُ مَقیلًا ( 24
پیش از تو کسی از پیامبران را نفرستادیم، جز اینکه آنها هم غذا میخوردند و در بازارها راه میرفتند. و برخی از شما را وسیله
آزمایش براي برخی دیگر قرار دادیم، آیا صبر میکنید؟ و پروردگار تو همواره بیناست( 20 ) و کسانی که ملاقات با ما را امید
ندارند، گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند یا چرا پروردگار خود را نمیبینیم؟ بهراستی که درباره خویشتن تکبر ورزیدند و
سخت سرکشی کردند( 21 ) روزي که فرشتگان را میبینند، (در آن روز) گنهکاران را هیچ بشارتی نیست و میگویند (بشارت از
شما) به شدّت دور است ( 22 ) و به کارهایی که انجام دادهاند، میپردازیم و آنها را غباري پراکنده قرار میدهیم( 23 ) در آن روز
( اهل بهشت بهترین جایگاه و نیکوترین محل استراحت را دارند( 24
نکات ادبی
.« رسلا من المرسلین » یا « احدا من المرسلین » : مقدر است « ارسلنا » است و مفعول « المرسلین » حال از « انهم لیأکلون » 1
.« اتصبرون ام لا تصبرون » : یک طرف معادله به جهت معلوم بودن حذف شده است « اتصبرون » 2 در
در اینجا به معناي آزمایش و یا وسیله آزمایش است. « فتنه » 3
سرکشی، طغیان، گردن فرازي. « عتوّ » 4
« بشري » ممکن است که عامل آن کلمه « اذکر یوم یرون » : به تقدیر « یوم یرون » 5
(489)
باشد.
بشارت، خبر خوشحال کننده. « بشري » 6
تأکید بر آن است و « محجور » به معناي منع میباشد و کلمه « حجر » . به یقین دور است، به شدّت ممنوع است « حجرا محجورا » 7
منصوب بر فعل مقدر از جنس خود است و این از مواردي است که فعل آن باید حذف شود چون در مقام دعا و « حجرا » ضمنا
صفحه 309 از 410
و نظایر آنها. « بعدا لک » و « تبّالک » اي اذهب راشدا مهدیا و « راشدا مهدیا » : نفرین فعل را حذف میکنند، مانند
غبار، ذرات ریز در هوا. « هباء » 8
میگویند، چون پراکنده است. « نثر » پراکنده. به کلامی که به صورت شعر نیست « منثورا » 9
به صورت اجوف یائی به معناي راحتی و آسایش است و به خواب شیرین وسط « قیل » استراحتگاه، محل آسایش. از « مقیلا » 10
گفته میشود. « قیلوله » روز
تفسیر و توضیح
آیه ( 20 ) وما ارسلنا قبلک من المرسلین الا انّهم لیأکلون الطعام...: این آیه پاسخ دیگري از پرسشهاي مشرکان است که میپرسیدند:
اگر محمد فرستاده خداست، چرا مانند مردم معمولی میخورد و میآشامد و در کوچه و بازار راه میرود؟ خداوند در این آیه
تأکید میکند که همه پیامبران از جنس بشر بودهاند و غذا میخوردند و در بازارها راه میرفتند. بنابراین، استبعاد آنها در مورد
پیامبر اسلام کاملا بیمورد است، چون پیامبر اسلام(ص) هم پیامبري همانند پیامبران دیگر است.
( قل ما کنت بدعا من الرسل (احقاف/ 9
بگو: من پدیدهاي نوظهور در میان پیامبران نبودهام.
پس از بیان پاسخ مشرکان، اضافه میکند که ما برخی از شما را وسیله آزمایش برخی دیگر قرار دادهایم، یعنی پیامبران به وسیله
امت، و امت به وسیله پیامبران و
(490)
مردم به وسیله یکدیگر آزمایش میشوند و ممکن است در این میان ناراحتیهایی براي برخی از آنها و به خصوص براي پیامبران
الهی به وجود آید که باید صبر کنند و با شکیبایی خود موانع را پشت سر بگذارند. از آنجا که شکیبایی در برابر این آزمایشها و
تحمل کارشکنیها سخت است، جهت تحریک پیامبران به تحمل مشقتها و سختیها میفرماید: آیا صبر میکنید؟ سپس اضافه میکند
که پروردگار تو همواره بینا بوده است، یعنی از مراتب صبر شما آگاهی دارد.
البتّه گاهی سینه پیامبران از شدّت دشمنیهاي مردم به تنگ میآمد و حتی گاهی بعضی از پیامبران مانند قوم نوح، قوم خود را نفرین
میکردند، حتی پیامبر اسلام هم گاهی دچار دلتنگی میشد، ولی همواره خداوند حامی آنها بود و آنها را دلداري میداد.
(98- ولقد نعلم انک یضیق صدرك بما یقولون فسبح بحمد ربّک و کن من الساجدین (حجر/ 97
و به تحقیق میدانیم که از آنچه میگویند دلتنگ میشوي، پس پروردگارت را باسپاس تسبیح گوي و از ساجدان باش.
(491)
آغاز جزء نوزدهم قرآن
24 ) وقال الذین لایرجون لقائنا لولا انزل علینا الملائکۀ...: مشرکان مکه در جهت نفی رسالت پیامبر اسلام سخن دیگري - آیات( 21
ساز کردند و آن اینکه گفتند: اساسا چرا فرشتگان برخود ما نازل نمیشوند و یا ما خودمان خدا را نمیبینیم؟ این بهانه دیگري از
جانب مشرکان بود. خداوند در این آیه از آنان به عنوان کسانی یاد میکند که ملاقات با ما را امید ندارند، یعنی به روز قیامت باور
ندارند و این سخن را ناشی از خوي استکباري و خودخواهی و سرکشی آنها در برابر حق میداند.
روشن است که هرکسی شایستگی آن را ندارد که فرشته وحی بر وي نازل شود و پیام الهی را به او برساند.
اینکه از زبان آنها نقل میشود که گفتند: ما نیز پروردگارمان را ببینیم، از باب به اصطلاح مسایره و همردیف دانستن خود با پیامبر
است، یعنی میگفتند: اگر خدا ربّ محمد است، ربّ ما هم باید باشد. پس اگر این پروردگار به سوي او فرشته میفرستد، به سوي
صفحه 310 از 410
ما هم باید بفرستد و اگر او پروردگار را میبیند، ما هم باید ببینیم. البتّه این نوع تصور آنان درباره پیامبر اسلام بود و گرنه آن
حضرت هیچ وقت نگفته بود که من خدا را میبینم.
در آیه بعدي، از روي تهکّم و خشمگیري، اظهار میدارد که آري، آنها فرشتگان را خواهند دید، اما در روز قیامت، همان روزي
که روز خوبی براي مجرمان نیست و هیچ بشارتی به آنان داده نمیشود، بلکه فرشتگان به آنان میگویند: رحمت خدا و هرگونه
بشارتی از شما دور است.
است، هم فرشتگان به « دور شوید » این است که این تعبیر را که به معناي « ویقولون حجرا محجورا » ممکن است بگوییم که منظور از
آنها و هم آنها به فرشتگان میگویند. فرشتگان میگویند: از رحمت خدا دور شوید و مشرکان از ترس عذاب به فرشتگان
(492)
میگویند: از ما دور شوید.
در آیه بعدي، راجع به عملهاي خوبی که احیانا مشرکان در زندگی خود انجام دادهاند و کار نیکی کردهاند، میفرماید: در قیامت ما
به اعمال آنان میپردازیم و آن را غباري پراکنده قرار میدهیم، یعنی اعمال خوب آنها در قیامت به حالشان سودي نمیدهند و هیچ
و پوچ است، چون آنها را براي خدا انجام نداده بودند و با انگیزههاي خاصی مانند شهرتطلبی و سودجویی و یا حتی براي راحتی
وجدان انجام داده بودند و به آن هم رسیدند و خداوند تعهدي در برابر آن اعمال ندارد.
و در برابر کافران و اهل عذاب، از بهشتیان یاد میکند که در آن روز بهترین جایگاه و نیکوترین استراحتگاه را دارند.
[ [سورة فرقان ( 25 ): الآیات 25 الی 29
اشاره
وَ یَوْمَ تَشَ قَّقُ السَّمآءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلاآئِکَۀُ تَنْزیلًا ( 25 ) اَلْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ کانَ یَوْمًا عَلَی الْکافِرینَ عَسیرًا ( 26 ) وَ یَوْمَ
یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلًا ( 27 ) یا وَیْلَتی لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلیلًا ( 28 ) لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ
( بَعْدَ إِذْ جآءَنی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلاِْنْسانِ خَذُولًا ( 29
و روزي که آسمان با ابرها شکافته شود و فرشتگان با حالت خاصی فرود آیند( 25 ) فرمانروایی راستین آن روز از آنِ خداي رحمان
است و روزي سخت بر کافران خواهد بود( 26 ) و روزي که ستمگر دستانش را به دندان میگزد، میگوید: اي کاش همراه با پیامبر
راهی بر میگرفتم( 27 ) واي بر من! اي کاش فلانی را به دوستی نمیگرفتم( 28 ) هرآینه مرا از یاد آوري و پند، پس از آنکه به سوي
( من آمده بود گمراه کرد و شیطان همواره خوار کننده انسان است( 29
نکات ادبی
بود که « تتشقّق » شکافته میشود. فعل مضارع از باب تفعّل و اصل آن « تشقّق » 1
(493)
تاء مضارع به جهت تخفیف حذف شد.
به معناي ابر سفید است. « غمامۀ » جمع « الغمام » 2
و دلالت بر نوع خاصی از نزول میکند. « نزّل » مفعول مطلق براي « تنزیلا » 3
ظرف آن است. « یومئذ » خبر آن و « للرحمان » صفت آن و « الحق » مبتدا و « الملک » 4
صفحه 311 از 410
روز سخت، منظور از آن سختی حوادث آن روز است و این نسبت یک نسبت مجازي است. « یوم عسیر » 5
با دندان خود میگزد. کنایه از حسرت خوردن و پشیمان شدن. « یعضّ » 6
کنایه از فرد معین. در انسان بدون الف و لام و در حیوانات با الف و لام و به صورت الفلان و الفلانۀ به کار میرود. « فلانا » 7
تفسیر و توضیح
29 ) و یوم تشقّق السماء بالغمام...: برخی دیگر از صحنههاي روز قیامت ترسیم میشود، آن روز روزي است که آسمان - آیات ( 25
با ابرهاي سفید شکافته میشود، یعنی با وجود ابرهاي سفید شکافته میشود (نه اینکه آسمان به وسیله ابرها شکافته شود) و فرشتگان
با حالت خاصی فرود آیند.
در آن روز فرمانروایی و پادشاهی راستین از آنِ خداوند رحمان است و آن روز بر کافران روز سخت و دشواري است.
البتّه فرمانروایی و سلطنت همیشه و حتی در دنیا هم از آنِ خداست. در دنیا کسانی ادعاي سلطنت و فرمانروایی میکنند اما در
قیامت هیچ کس حتی ادعاي آن را هم ندارد و تنها خداست که حاکم مطلق است.
متصف میکند، ولی در آیه دیگري او را در همین مقام « رحمان » در این آیه در مقام بیان سلطنت خداوند در قیامت، او را با صفت
معرفی میکند. « قهار » باصفت
( لمن الملک الیوم للّه الواحد القهار (مؤمن/ 16
(494)
حکومت امروز از آنِ کیست؟ از آنِ خداي یگانه قهار است.
شاید این تعبیر دوگانه براي آن باشد که خداوند در روز قیامت با کافران و مشرکان با صفت قهر و با مؤمنان و پرهیزگاران با صفت
رحمت رفتار خواهد کرد، و لذا میبینیم که آیه مورد بحث که صفت رحمان در آن ذکر شده است، پس از آیاتی واقع شده که هم
از کافران و مشرکان یاد شده و هم از اهل بهشت (اصحاب الجنۀ خیر مقاما)، ولی آیه سوره مؤمن که صفت قهار در آن است، در
ردیف آیاتی است که فقط از کافران صحبت شده و ذکري از مؤمنان به میان نیامده است و نیز در آیه مورد بحث تأکید شده است
که آن روز براي کافران روز سختی است و آنها به شدّت حسرت خواهند خورد. معلوم است که حسرت خوردن وقتی است که آنها
برخورداري مؤمنان و رحمت خدا بر آنان را ببینند که مایه حسرت براي آنان است.
کافر ستمگر در آن روز از شدّت حسرت و اندوه دست خود را با دندان میگزد و میگوید: اي کاش همراه پیامبر بودم و به راه او
میرفتم، اي کاش فلانی را براي خود دوست برنمیگرفتم، او مرا از پیام الهی که به من رسیده بود، گمراه ساخت.
در اینجا مراد از ظالم که در قیامت حسرت خواهد خورد و این سخنان را خواهد گفت هر ستمگري است که از مکتب پیامبران دور
افتاده و در اثر دوستی با افراد گمراه از راه حق منحرف شده است. البتّه در برخی از تفاسیر شأن نزولهایی براي آیه ذکر کردهاند و
نزول آیه را مربوط به عقبۀ بن ابی معیط دانستهاند، این شأن نزول اگر هم صحیح باشد، آیه را تخصیص نمیدهد. در برخی از
را با افراد خاصی تطبیق دادهاند که آنهم از باب بیان یکی از مصادیق آیه است و گرنه آیه عمومیت « فلان » و « الظالم » روایات هم
دارد.
خداوند پس از نقل سخن کافران میفرماید: شیطان همواره خوارکننده انسان است، یعنی این شیطان است که با جلوه دادن باطل و
وادار کردن انسان به دوستی با گمراهان او را خوار میکند و در نتیجه، انسان تحت تأثیر تلقینات افراد فاسد قرار میگیرد و بیراهه
میرود.
(495)
صفحه 312 از 410
[ [سورة فرقان ( 25 ): الآیات 30 الی 34
اشاره
وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَ ذُوا هذَا الْقُرْانَ مَهْجُورًا ( 30 ) وَ کَ ذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُ  وا مِنَ الْمُجْرِمینَ وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیًا وَ
نَصیرًا ( 31 ) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْانُ جُمْلَۀً واحِ دَةً کَ ذلِکَ لِنُثَبِّتَبِه فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتیلًا ( 32 ) وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ
( إِلاّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسیرًا ( 33 ) اَلَّذینَ یُحْشَرُونَ عَلی وُجُوهِهِمْ إِلی جَهَنَّمَ أُولئآِكَ شَرٌّ مَکانًا وَ أَضَلُّ سَبیلًا ( 34
و پیامبر گفت: پروردگارا! قوم من این قرآن را کنار گذاشتند( 30 ) و این چنین براي هر پیامبري دشمنی از گنهکاران قرار دادیم، و
پروردگار تو از نظر هدایتگري و یاوري بس است( 31 ) و کافران گفتند: چرا قرآن یکباره بر وي نازل نشده است؟ اینگونه است تا
قلب تو را بدان آرامش دهیم و ما آن را به آرامی برخواندیم( 32 ) و هیچ مَثَلی براي تو نمیآورند، مگر اینکه ما حق و نیکوترین
بیان را براي تو میآوریم( 33 ) کسانی که به رو در افتاده، به سوي جهنم کشانده میشوند، آنان از نظر جایگاه بدترین و از نظر راه
( گمراهتریناند( 34
نکات ادبی
پیامبر اسلام(ص) است، چون الف و لام موجود در آن براي عهد است. « الرسول » 1 منظور از
به معناي دوري. « هجر » متروك، رها شده، کنارگذاشته شده. از « مهجورا » 2
به جهت تمیز بودن منصوبند. « نصیرا » و « هادیا » 3
به تقدیر: نزلنا القرآن کذلک. « کذلک » 4
تا آرام کنیم، استوار سازیم، نیرو بدهیم. « لنثبت » - 5
قلب، مرکز احساس، قوه مدرکه. « فؤاد » 6
آن را به آرامی بیان کردیم. ترتیل به معناي خواندن و تبیین یک متن « رتلناه » 7
(496)
به معناي استواري و حسن نظم « رتل » مقدس است که به آرامی و جهت تثبیت آن در دل و جان شنونده صورت میگیرد. از ماده
میباشد.
غیر منصرف است، حالت جرّ آن با نصب آمده است. « احسن » است و از آنجا که کلمه « بالحق » عطف به « احسن تفسیرا » 8
در اینجا منسلخ از تفضیل و یا از باب تهکّم است. « اضلّ » و « شرّ » 9
تفسیر و توضیح
31 ) وقال الرسول یارب ان قومی اتخذوا...: یکی دیگر از وقایع روز قیامت را بیان میکند. در آن روز که همه انسانها در - آیات ( 30
عرصه محشر حضور دارند، پیامبر اسلام(ص) به عنوان گلایه و شکایت خطاب به خدا میگوید: پروردگارا! قوم من این قرآن را
رها کردند و از آن دور شدند و قرآن متروك و مهجور شد.
منظور از قوم پیامبر در اینجا همان مشرکان هستند که قرآن را کنار زدند و آن را مورد مسخره قرار دادند و جهت مقابله با آن، به
پیامبر تهمتها زدند و حتی گوش دادن به آن را ممنوع کردند.
( وقال الذین کفروا لا تسمعوا لهذا القرآن والغوا فیه (فصلت/ 26
صفحه 313 از 410
و کافران گفتند: به این قرآن گوش فرا ندهید و در آن یاوه سر دهید.
میتوان گفت که مهجور بودن قرآن اختصاص به مشرکان ندارد، بلکه حتی در میان مسلمانان نیز این مهجوریت وجود داشته است.
مهجور شدن قرآن در میان امّت اسلامی، یک واقعیت تلخ تاریخی است که هم در زمان پیامبر و هم در زمانهاي بعدي و حتی در
عصر ما اتفاق افتاده و این یک خسارت بزرگ و جبران ناپذیري است که به جامعه اسلامی وارد شده است و این کار به چند
صورت واقع میشود: ترك قرائت قرآن، توجه نکردن به معانی و معارف بلند آن، تدبر نکردن در آیات آن و عمل نکردن به
احکام و مضامین آن و از همه مهمتر توجیه و تأویل آیات قرآن در جهت مقاصد و منافع شخصی خود که مصداق بارز تفسیر به
رأي است.
(497)
بدون شک بیتوجهی مسلمانان به قرآن و فاصله گرفتن از مفاهیم والاي آن، قلب پیامبر را میآزارد و با آنکه آن حضرت پیامبر
رحمت است و شفاعت خود را براي گنهکاران ذخیره کرده است، حق دارد که زبان به گلایه و شکایت بگشاید.
مشرکان مکه با مهجور کردن قرآن و مبارزه با آن و رفتارهاي ناپسندي که داشتند، دشمنی خود را با پیامبر اسلام به اوج خود
رسانیدند و باعث آزردگی شدید پیامبر اسلام شدند. خداوند جهت تسلاي خاطر پیامبر، در آیه بعدي میفرماید: و این چنین براي
هر پیامبري دشمنی از گنهکاران قرار دادیم.
این نیز یک واقعیت تلخ تاریخی است که هیچ پیامبري مبعوث نشد، مگر اینکه گروهی به شدّت با او مخالفت و دشمنی کردند،
ولی در مقابل این واقعیت تلخ، یک واقعیت شیرین هم بوده و آن اینکه همواره پیامبران پیروز شدند و دین آنها گسترش یافت و این
به سبب عنایتها و رهنمودها و یاریهاي خداوند بود، ولذا در پایان همین آیه میفرماید: از نظر هدایتگري و یاوري کردن، پروردگار
تو بسنده است.
اینکه میفرماید: ما براي هر پیامبري دشمنی قرار دادیم، به این معناست که خداوند به سبب طغیانگري و گنهکاري کسانی که با
پیامبران به مخالفت برخاستند بر دل آنها مهر زد و از آنها سلب توفیق نمود و آنها با پیامبران عناد کردند و این در واقع نتیجه عمل
خود آنها بود.
34 ) وقال الذین کفروا لولا نزّل علیه القرآن...: از جمله ایرادهاي مشرکان مکه به پیامبر اسلام(ص) این بود که میگفتند: - آیات ( 32
چرا قرآن یکباره و به صورت یکجا بر وي نازل نشده است؟ آنها گمان میکردند که اگر قرآن یک کتاب آسمانی بود، باید
یکجا نازل میشد و اینکه به صورت تدریجی القا میشود، معلوم میشود که ساخته و پرداخته خود پیامبر است!
قرآن کریم از این ایراد پاسخ میدهد و میفرماید: این براي آن است که ما دل تو را استوار کنیم و آرامش بدهیم و قرآن را به
آرامی و جهت تثبیت در قلب تو، برخواندیم.
(498)
نزول تدریجی قرآن فواید و اسرار بسیاري داشت، از جمله اینکه با نزول تدریجی قلب پیامبر و مسلمانان آرام آرام با آن انس
میگرفت و این کمک مؤثري در حفظ و فهم قرآن بود، و نیز دفع حرجی بود از مکلفین که اگر یکمرتبه نازل میشد، در حفظ
آن به زحمت میافتادند و چهبسا فراموش میکردند، و نیز غلبه بر فرهنگ موجود عصر جاهلی به یک باره امکان نداشت و باید به
صورت تدریجی انجام میگرفت، و نیز حکم هر واقعهاي که اتفاق میافتاد، تازه به تازه بیان میشد و فواید بسیاري دیگر. در این
باره در آیه دیگري میفرماید:
( وقرآنا فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث ونزلناه تنزیلا (اسراء/ 106
و قرآن که آن را جزء جزء کردیم، تا آن را به تدریج بر مردم بخوانی و فرو فرستادیم فروفرستادنی.
صفحه 314 از 410
ظاهرا مشرکان مکه که به نزول تدریجی قرآن اشکال میگرفتند، در اثر تماس با یهود مدینه بود، چون از آنها شنیده بودند که
تورات به صورت یکجا نازل شده است.
توجه کنیم که قرآن دوبار نازل شده است یک بار به صورت دفعی و یکجا در شب قدر بر دل پیامبر نشسته و یک بار هم به
صورت تدریجی در طول بیست و سه سال رسالت پیامبر نازل شده است، ولی مشرکان از نزول دفعی آن در شب قدر آگاهی
نداشتند.
در پایان این گروه از آیات که برخی از اشکالات مشرکان را نقل میکند و سپس از آنها پاسخ میدهد، مطلب را جمع بندي
میکند و میفرماید: مشرکان هیچ مَثَلی براي تو نمیآورند، مگر اینکه ما سخن حق و نیکوترین بیان را براي تو میآوریم، یعنی هر
ایرادي که آنها میگیرند ما با بهترین وجه پاسخ آن را میدهیم.
سپس سرانجام آنان را بیان میکند که آنها در قیامت سرنگون و با صورتهایشان به جهنم کشانده میشوند و آنان از نظر جایگاه
بدترین و از نظر راه گمراهتریناند. در مقابل اهل بهشت و مؤمنانند که چند آیه پیش از این درباره آنها گفته شد:
( اصحاب الجنۀ یومئذ خیر مستقرا و احسن مقیلا(فرقان/ 24
(499)
اهل بهشت در آن روز از نظر جایگاه بهترین و از جهت استراحتگاه نیکوتریناند.
چند روایت
1. عن ابی عبداللّه بن سلیمان قال: سألت اباعبداللّه(ع) عن قول اللّه عزّوجلّ: و رتّل القرآن ترتیلا، قال: قال امیرالمؤمنین(ع): بیّنه تبیانا
( ولاتهذّه هذّ الشعر ولا تنثره نثر الرمل ولکن افرغوا قلوبکم القاسیۀ ولایکن همّ احدکم آخر السورة.( 1
پرسیدم، امام فرمود: امیرالمؤمنین(ع) فرمود: « و رتل القرآن ترتیلا » : راوي میگوید: از امام صادق(ع) درباره این سخن پروردگار
قرآن را به روشنی بیان کن و آن را مانند شعر پشت سرهم مخوان و مانند ذرات شن پراکنده مکن، بلکه دلهاي سخت خود را در
اختیار آن قرار دهید و سعی شما این نباشد که زود به آخر سوره برسید.
2. عن ابی عبداللّه(ع) قال: القرآن القرآن انّ الآیۀ من القرآن والسورة لتجیئی یوم القیامۀ حتی تصعد الف درجۀ یعنی فی الجنّۀ،
( فتقول: لوحفظتنی لبلغت بک هاهنا.( 2
امام صادق(ع) فرمود: برشما باد به قرآن که آیه و سورهاي از قرآن در روز قیامت میآید و هزار درجه در بهشت بالا میرود و
میگوید: اگر مرا حفظ کرده بودي، تو را به اینجا میرساندم.
3 - عن ابی عبداللّه(ع) قال: ینبغی للعبد اذا صلّی ان یرتّل فی قرائته، فاذا مرّ بآیۀ فیها ذکر الجنۀ وذکرالنار، سأل اللّه الجنۀ وتعوّذ باللّه
( من النار واذا مرّ بیا ایّها الناس او یا ایهاالذین آمنوا یقول: لبیک ربنا.( 3
امام صادق(ع) فرمود: شایسته است وقتی که بنده نماز میخواند، در قرائت خود ترتیل کند (به آرامی بخواند) پس چون به آیهاي
یا « اي مردم » برسد که در آن از بهشت یا جهنم یاد شده است، از خدا بهشت بخواهد و از آتش به خدا پناه ببرد و هرگاه به خطاب
برسد، بگوید: پروردگارا! لبیک. « اي مؤمنان »
. 1 - اصول کافی، ج 3، ص 614
. 2 - همان، ج 3، ص 608
. 3 - شیخ طوسی، التهذیب، ج 2، ص 124
(500)
صفحه 315 از 410
[ [سورة فرقان ( 25 ): الآیات 35 الی 40
اشاره
وَ لَقَدْ اتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُآ أَخاهُ هرُونَ وَزیرًا ( 35 ) فَقُلْنَا اذْهَبآ إِلَی الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِایاتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمیرًا ( 36 ) وَ قَوْمَ
نُوحٍ لَمّا کَ ذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنّاسِ ایَۀً وَ أَعْتَدْنا لِلظّالِمینَ عَذابًا أَلیمًا ( 37 ) وَ عادًا وَ ثَمُودَا وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُونًا بَیْنَ
ذلِکَ کَثیرًا ( 38 ) وَ کُ  لا ضَ رَبْنا لَهُ الاْءَمْثالَ وَ کُ  لا تَبَّرْنا تَتْبیرًا ( 39 ) وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَی الْقَرْیَۀِ الَّتیآ أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها
( بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُورًا ( 40
و همانا به موسی کتاب دادیم و برادرش هارون را همراه او وزیر قرار دادیم( 35 ) پس گفتیم: به سوي قومی که آیات ما را تکذیب
کردند بروید، پس آنان را به کلی درهم کوبیدیم( 36 ) و قوم نوح را هنگامی که پیامبران را تکذیب کردند، غرق کردیم و آنان را
نشانه عبرتی براي مردم قرار دادیم و براي ستمگران عذاب دردناکی آماده ساختیم( 37 ) و عاد و ثمود و اصحاب رسّ و نسلهاي
بسیاري را که میان آنان بودند (هلاك کردیم)( 38 ) و براي هرکدام مَثَلها زدیم و هر کدام را به سختی نابود کردیم( 39 ) و حتماً
آنان (مشرکان قریش) بر شهري که باران بد (باران سنگ) بر آن بارید گذر کردهاند، آیا آنجا را ندیدهاند؟ بلکه آنان به برانگیخته
( شدن (در روز قیامت) را باور ندارند( 40
نکات ادبی
مشاور، یار و یاور، از وزر به معناي سنگینی است، گویا وزیر بار سنگینی بر دوش دارد. « وزیرا » 1
کوبیدن، هلاك کردن. « تدمیر » 2
است، یعنی مانند قوم نوح این اقوام را هم هلاك کردیم. عاد قوم هود و ثمود قوم صالح « قوم نوح » عطف بر « و عادا و ثمودا » 3
بودند.
به معناي چاه « رسّ » نسبت داده میشوند و « رسّ » قومی که به « اصحاب الرسّ » 4
(501)
و یا نهر بزرگ است. گفته شده که اینها قوم شعیب بودند و از پیامبران دیگري هم نام برده شده است.
جمع قرن به معناي یک نسل و اینکه به صد سال یک قرن گفته میشود چون معمولًا یک نسل در این مدت از بین « قرونا » 5
میرود.
شکستن صولت و عظمت یک فرد یا یک گروه، هلاك کردن. تتبیر در اصل به معناي شکستن است. « تتبیر » 6
باران بد، بارانی که به صورت عذاب نازل میشود و منظور از آن در اینجا باران سنگ است که بر قوم لوط بارید. « مطرالسوء » 7
برانگیخته شدن در قیامت، زنده شدن پس از مرگ. « نشورا » 8
تفسیر و توضیح
40 ) ولقدآتینا موسی الکتاب وجعلنا معه اخاه هارون وزیرا...: به دنبال ذکر دشمنیهاي مشرکان با پیامبر اسلام(ص) و بیان - آیات ( 35
اینکه در طول تاریخ هر پیامبري دشمنی داشته است، نمونههاي تاریخی این جریان را نقل میکند تا پیامبر بداند که همه پیامبران
پیش از او مورد تکذیب قوم خود واقع شدند و خداوند کافران را هلاك نمود تا تسلّاي خاطري براي پیامبر باشد.
از جمله این نمونههاي تاریخی داستان موسی و هارون است. خداوند به موسی کتاب نازل کرد و برادرش هارون را وزیر و مشاور او
صفحه 316 از 410
قرار داد و به آنها مأموریت داد که به سوي آن قومی که آیات و نشانههاي خدا را تکذیب کردند، یعنی فرعون و فرعونیان بروند و
آنها را انذار کنند، ولی چون آنها موسی و هارون را تکذیب کردند، به سختی مجازات شدند و به هلاکت افتادند.
منظور از آیات و نشانههایی که در این آیه آمده است، آیات نهگانه موسی نیست، چون آنها مربوط به دوران پس از دعوت فرعون
هستند و در این آیه موسی مأموریت مییابد که به سوي تکذیب کنندگان آیات برود. معلوم میشود که این تکذیب مربوط
(502)
به پیش از دعوت موسی است و فرعون و فرعونیان با ادعاها و عملکردهاي خود آیات الهی را که نشانههایی بر وجود خدا بودند،
تکذیب کردند.
نمونه دیگر از اقوامی که هلاك شدند، قوم نوح بودند که چون پیامبران را تکذیب کردند خداوند آنها را غرق نمود و آنها را مایه
عبرتی براي مردم قرار داد.
در آیه شریفه پس از ذکر هلاکت قوم نوح یک سنت بزرگ الهی را تذکر میدهد و میفرماید: ما براي ستمگران عذابی دردناك
آماده کردهایم.
اینکه در این آیه گفته شده که قوم نوح پیامبران را تکذیب کردند، با اینکه آنها فقط نوح را تکذیب کرده بودند، براي آن است که
تکذیب یک پیامبر به منزله تکذیب همه پیامبران است.
نمونههاي دیگر از اقوامی که در اثر تکذیب پیامبران گرفتار بلاي الهی شدند، قوم عاد و ثمود و اصحاب رس بودند. عاد قوم
حضرت هود و ثمود قوم حضرت صالح و اصحاب رسّ بنا به روایتی قوم حضرت شعیب بودند. اصحاب رسّ کسانی بودند که
درختان صنوبر را پرستش میکردند و زنانشان مساحقه میکردند و داراي دوازده شهر به نامهاي فروردین، اردیبهشت، خرداد.. تا
اسفند بودند. گفته شده که ایرانیان نامهاي ماههاي خود را از اینها برداشتهاند. امیرالمؤمنین(ع) درباره اصحاب رسّ میفرماید:
( این اصحاب الرّس الذین قتلوا النبیین واطفئوا سنن المرسلین واحیوا سنن الجبارین.( 1
کجایند اصحاب رسّ که پیامبران را کشتند و سنتهاي پیامبران را از بین بردند و سنتهاي ستمگران را زنده کردند.
در اینکه اصحاب رسّ امت کدام پیامبر بودند و در کجا زندگی میکردند، روایات گوناگونی در دست است که گاهی آنها را قوم
شعیب و گاهی قوم پیامبري به نام حنظله و گاهی قوم حبیب نجار و گاهی آنها را بقایاي عاد و ثمود دانستهاند. مکان آنها را هم
. 1 - نهج البلاغه، خ 182
(503)
گاهی یمامه، گاهی حضرموت و گاهی شام و حجاز و گاهی انطاکیه و گاهی آذربایجان دانستهاند. ابن ابی الحدید گفته است که
نام رود بزرگی است که در اقلیم باب (احتمالا قفقاز) قرار دارد و به بحر خزر میریزد.( 1) آیا منظور همان رود ارس است؟ « رسّ »
در آیات مورد بحث پس از نام بردن از قوم موسی و قوم نوح و قوم عاد و قوم ثمود و اصحاب رسّ، اضافه میکند که اقوام بسیاري
را هم در میان این اقوام هلاك کردیم و این پس از آن بود که براي همه آنها مَثَلها زدیم، یعنی به وسیله پیامبران مطالب را به آنان
رساندیم، ولی چون به راه راست نیامدند، همگی هلاك شدند.
پس از این بیان، از قومی یاد میکند که در اثر تکذیب به سختی عذاب دیدند و هلاك شدند و مشرکان مکه در سفرهاي تجارتی
خود به شام از کنار شهر سدوم محل هلاکت آنها عبور میکردند و آن قوم لوط بودند که در اثر اعمال خلاف خود و تکذیب
پیامبران، سنگباران شدند.
در آیات دیگر، درباره قوم لوط چنین آمده است:
( وامطرنا علیهم مطرا فساء مطرالمنذرین (شعراء/ 173
صفحه 317 از 410
و ما بر آنان بارانی باراندیم، پس بد است باران آن گروه انذارشده.
( فلما جاء امرنا جعلنا عالیها سافلها وامطرنا علیها حجارة من سجّیل منضود (هود/ 82
چون فرمان ما آمد، آنجا را زیرو رو کردیم و بر آن بارانی از سنگ و گل باریدیم.
در آیه مورد بحث، خاطر نشان میکند که مشرکان خود از کنار آن آبادي میگذرند، آیا آن را ندیدهاند؟ پاسخ میدهد که بلکه
آنان به قیامت و برانگیخته شدن از قبرها امید ندارند. یعنی علت و منشأ اصلی عناد آنان با پیامبر این است که آنان به قیامت باور
که در آیات قبلی گذشت). « بل کذبوا بالساعۀ » ندارند و در نتیجه، سخنان پیامبر را جدي نمیگیرند (مانند
. 1 - شرح نهج البلاغه، ج 10 ، ص 95
(504)
[ [سورة فرقان ( 25 ): الآیات 41 الی 44
اشاره
وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ یَتَّخِ ذُونَکَ إِلاّ هُزُوًا أَهذَا الَّذي بَعَثَ اللّهُ رَسُولًا ( 41 ) إِنْ کادَ لِیُضِ لُّنا عَنْ الِهَتِنا لَوْلاآ أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ
حینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبیلًا ( 42 ) أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَ ذَ إِلهَهُ هَویهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلًا ( 43 ) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ
( أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ کَالاْءَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلًا ( 44
و چون تو را ببینند، جز به مسخرهات نگیرند که آیا این همان کسی است که خدا او را به پیامبري برانگیخته است؟ ( 41 ) به راستی
نزدیک بود که ما را از خدایانمان گمراه سازد، اگر بر آن شکیبایی نمیکردیم. و به زودي آنها وقتی که عذاب را ببینند، خواهند
دانست که چه کسی از نظر راه گمراهتر است؟ ( 42 ) آیا دیدي کسی را که هوا و هوس خود را معبود خود برگرفت؟ آیا تو نگهبان
او میشوي؟ ( 43 ) یا گمان میکنی که بیشتر آنها میشنوند و میاندیشند؟ آنها جز مانند چهارپایان نیستند، بلکه از نظر راه
( گمراهترند( 44
نکات ادبی
مصدر به معناي مفعول: مهزوّا (یعنی مسخره شده) « هزوا » - 1
« رسولا » که صله قرار گرفته است، ضمیر رابط به خاطر طولانی بودن جمله حذف شده است: بعثه اللّه. و « بعث اللّه » 2 - در جمله
حال از همان ضمیر حذف شده است.
لام « لی ّ ض لنا » مخفف از ثقیله و براي تأکید است و اسم آن ضیمر شأن است که حذف شده است و لام در « ان کاد » در « ان » - 3
براي تأکید است نه شرط یا نفی. « ان » صارفه است و علامت آن است که
مفعول اول « هواه » است که به جهت افاده حصر مقدم شده و « اتخذ » مفعول دوم « الهه » گفته شده است که « اتخذ الهه هواه » 4 - در
مفعول دوم است و منظور آیه « هواه » مفعول اول و « الهه » آن است. به نظر میرسد که در اینجا تقدیم و تأخیري رخ نداده و
(505)
این است که مشرکان به خدا عقیده داشتند ولی خداي خود را هوا و هوس خود قرار دادند.
نگهبان، حمایت کننده، کارساز. « وکیلا » - 5
تفسیر و توضیح
صفحه 318 از 410
42 ) واذا رأوك ان یتخذونک الاّ هزوا...: در ادامه صحبت از مشرکان یکی دیگر از کارهاي زشت آنان را نقل میکند - آیات ( 43
و میفرماید: آنان وقتی تو را ببینند، جز اینکه تو را مورد مسخره قرار دهند، کاري ندارند، آنها از روي تمسخر میگویند: آیا این
است آن کسی که خدا او را به پیامبري برانگیخته است؟ این سخن مشرکان علاوه بر تمسخر، تحقیرآمیز هم هست. آنها پیامبر را
یتیمی تنگدست میشناختند و از اینکه او خود را فرستاده خدا معرفی میکند، او را مسخره میکردند. نظیر:
( واذا رآك الذین کفروا ان یتخذونک الاّ هزوا أهذا الذي یذکر الهتکم (انبیاء/ 36
و چون کافران تو را ببینند، جز به مسخرهات نگیرند که آیا این همان کسی است که خدایان شما را (به بدي) یاد کرد؟
در طول تاریخ همواره پیامبران مورد مسخره و استهزا قرار گرفتهاند و این گاهی از روي نادانی و ناآگاهی بوده و گاهی هم به
جهت شکستن شخصیت آنها در میان مردم بوده است.
در آیه بعدي، ادامه سخن تمسخرآمیز مشرکان را چنین نقل میکند که آنها گفتند: اگر ما مقاومت و شکیبایی نمیکردیم، نزدیک
بود که او ما را از خدایانمان گمراه سازد. این گفته مشرکان، نوعی اعتراف به تأثیرگذاري پیامبر در افکار آنهاست که از روي
دلایل روشن سخن میگفت و سخن او در آنها نفوذ میکرد، ولی عناد و لجاجت و خودخواهی، آنان را از پذیرش حق باز
میداشت.
در برابر مسخره کردن مشرکان، خداوند میفرماید: بهزودي آنها وقتی عذاب را دیدند، خواهند دانست که چه کسی گمراه است و
به بیراهه میرود.
(506)
منسلخ از تفضیل است و معناي تفضیلی ندارد، چون در اینجا مشرکان با پیامبر « شرّ » و « خیر » مانند کلمه « اضلّ » توجه کنیم که
در اینجا به معناي گمراه است نه گمراهتر. آیات « اضلّ » مقایسه میشوند و نمیتوان گفت که مشرکان از پیامبر گمراهترند. بنابراین
43-44 ) ارأیت من اتخذ الهه هواه...: مشرکان خداي خود را همان هوا و هوس خود قرار داده بودند. آنها به خدا عقیده داشتند، )
ولی خدا را با هواي نفس خود تعیین میکردند و آنچه را که مطابق با خواستهها و امیال نفسانی آنها بود و با منافع آنها برخورد
نداشت خداي خود قرار میدادند و این بدترین نوع گمراهی است، گویا که بر دلهاي آنها مهر زده شده است.
( افرأیت من اتخذ الهه هواه واضلّه اللّه علی علم وختم علی سمعه و قلبه وجعل علی بصره غشاوة (جاثیه/ 23
آیا دیدي کسی را که خداي خود را هوا و هوس خود قرار داده و خدا از روي دانش او را گمراه کرد و بر گوش و دل او مهر زد و
بر چشم او پردهاي قرار داد؟
در آیه مورد بحث، پس از این پرسش از پیامبر که آیا دیدي کسی را که خداي خود را هواي خود قرار داد، اضافه میکند که آیا
تو نگهبان و کارساز او میشوي؟ یعنی تو هرگز نمیتوانی او را نجات بدهی و هدایت کنی، چون او به مرحلهاي رسیده که تمام
راهها را به روي خود بسته است، نظیر:
( افأنت تهدي العمی ولو کانوا لایبصرون (یونس/ 43
آیا تو میتوانی کوران را راه نمایی اگرچه نبینند؟
در آیه بعدي، این گمان را نفی میکند که مشرکان با آن وضعی که دارند و خود را اسیر هوا و هوس خود کردهاند، بتوانند سخن
حق را بشنوند و یا درباره حق اندیشه کنند و لذا به پیامبر خود خطاب میکند که آیا تو گمان میکنی که بیشتر آنان میشنوند و یا
میاندیشند؟ چنین نیست، آنها جز مانند چارپایان نیستند، بلکه از آنها هم گمراهترند.
چارپایان نیز سخن را به عنوان یک جمله معنا دار نمیشنوند و نیز نمیتوانند که
(507)
صفحه 319 از 410
بیندیشند، چون ابزار لازم را ندارند، ولی مشرکان که این ابزار را در اختیار دارند، چنان به گرداگرد عقل و هوش خود حصارهایی
از جهل و خودخواهی کشیدهاند که آنها هم نمیتوانند بشنوند و بیندیشند. بنابراین، آنها از حیوانات هم گمراه ترند، چون آنها
گوش و هوش خود را که دو راه ورود اطلاعات و دو ابزار درك هستند، بستهاند! آنها در قیامت از این کار خود سخت پشیمان
میشوند و حسرت میخورند:
( وقالوا لو کنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر (ملک/ 10
و گفتند: اگر میشنیدیم و یا میاندیشیدیم از اهل آتش جهنم نبودیم.