گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
[سورة شعراء ( 26 ): الآیات 1 الی 9




اشاره
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ طسآمآ ( 1 ) تِلْکَ ایاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ ( 2 ) لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ ( 3 ) إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ
مِنَ السَّمآءِ ایَۀً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِ عینَ ( 4 ) وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْ دَثٍ إِلاّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضینَ ( 5 ) فَقَدْ کَذَّبُوا
فَسَیَأْتیهِمْ أَنْبآؤُا ما کانُوا بِه یَسْتَهْزِءُونَ ( 6 ) أَوَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الاْءَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَریمٍ ( 7 ) إِنَّ فی ذلِکَ لَایَۀً وَ ما کانَ
أَکْثَرُهُمْ
(542)
( مُؤْمِنینَ ( 8 ) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ ( 9
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر. طا، سین، میم ( 1) این، آیات کتاب روشنگر است ( 2) شاید تو خودت را به سبب آنکه ایمان
نمیآورند، هلاك کنی ( 3) اگر بخواهیم، از آسمان معجزهاي بر آنان نازل میکنیم، تا در برابر آن با فروتنی گردن نهند ( 4) براي
آنان هیچ پند تازهاي از سوي خداي رحمان نیامد، مگر اینکه همواره از آن رویگردان شدند ( 5) همانا آنان تکذیب کردند، پس
بهزودي خبرهاي آنچه مسخرهاش میکردند، به آنان میرسد ( 6) آیا به زمین ننگریستند که چه قدر در آن از هرگونهاي نیکو
رویانیدیم ( 7) همانا در آن نشانهاي است، ولی بیشتر آنان مؤمن نیستند ( 8) و همانا پروردگار تو هموست که پیروزمند مهربان است
(9)
نکات ادبی
از حروف مقطعه قرآن. در این باره رجوع شود به بحث مفصلی که در ذیل آیه نخست سوره بقره داشتیم. « طسم » - 1
هلاك شدن از روي احساسات. « بخوع » . هلاك شونده « باخع » - 2
در اصل ان لایکونوا بوده، نون ساکن قلب به لام و در لام بعدي ادغام شد. « الا یکونوا » - 3
از افعال مقاربه است، مانند: صار و کان و معناي خاصی ندارد، بلکه به صورت فعل معین و جهت استمرار جمله به کار « فظلّت » - 4
میرود.
به صورت ذوي العقول و اشخاص آمده، از آن جهت است که در حالت « اعناق » است و اینکه خبر « ظلّت » خبر « خاضعین » - 5
خضوع بیش از هر عضوي، گردن کج میشود و لذا گردنها را به صورت ادعایی اشخاص قلمداد کرده است.
تازه، نو به نو. « محدث » - 6
جمع نبأ به معناي خبر مهم. منظور از آن در اینجا مجازاتهاي الهی است. « انباء » - 7
(543)
جفت، نوع، صنف. هر نوعی جفت نوع دیگر است. « زوج » - 9
تفسیر و توضیح
4) بسم اللّه الرحمن الرحیم. طسم. تلک آیات الکتاب...: سوره مبارکه شعرا مانند سورههاي دیگر با نام خداوند رحمان و - آیات ( 1
رحیم آغاز شده و پس از آن سه حرف طا و سین و میم قرار گرفته است که به آن حروف مقطعه قرآن گفته میشود. درباره این
صفحه 340 از 410
موضوع به تفسیر آیه نخست سوره بقره رجوع شود.
پس از حروف مقطعه، طبق معمول بسیاري از سورههایی که در آغاز آنها حروف مقطعه قرار دارد، اشاره به قرآن میکند و
میفرماید: این آیات کتاب روشنگر است.
یاد کردن از قرآن پس از حروف مقطعه، تأییدي بر آن قول در تفسیر این حروف است که میگوید: منظور از آوردن این حروف
در آغاز برخی از سورهها، این است که قرآن از همین حروف که در اختیار همه است تشکیل شده ولی کسی توان آوردن سورهاي
همانند سورههاي آن را ندارد.
براي قرآن که در چند مورد دیگر از قرآن هم آمده است، این پیام را دارد که قرآن روشنگر راه انسانهاست و اگر « مبین » صفت
کسی خود را به قرآن بسپارد، به روشنی راه حق را خواهد شناخت.
در آیه بعدي به عنوان دلداري به پیامبر، اظهار میدارد که شاید تو به سبب آنکه مشرکان ایمان نمیآورند، میخواهی خودت را
هلاك کنی. این مطلب اشاره به علاقه شدید پیامبر به هدایت یافتن کافران است. آن حضرت همواره آرزو میکرد که کافران به راه
حق بیایند و مسلمان شوند و از تاریکی کفر رهایی یابند و چون میدید که آنها در برابر حق عناد میکنند و دشمن مصلحتهاي
خودشان هستند، بسیار اندوهگین میشد و نزدیک بود که از غصه قالب تهی کند.
در این آیه به پیامبر تسلا میدهد و تلویحا از وي میخواهد که خود را این چنین ناراحت نکند و صبر و مقاومت داشته باشد. البتّه
این اندوه یک اندوه مقدس و از سر
(544)
دلسوزي است، ولی سلامت روح و روان پیامبر از آن مهمتر است و لذا خداوند به کمک او میآید و تذکر لازم را به او میدهد.
نظیر این آیه در چند سوره دیگر از قرآن کریم هم آمده است، از جمله:
( فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا(کهف/ 6
شاید تو اگر آنها به این سخن ایمان نیاورند، به دنبال کارشان خود را از اندوه هلاك کنی.
( طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی (طه/ 1
طاها، ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به رنج اندازي.
در ادامه آیه مورد بحث، براي اطمینان خاطر پیامبر میفرماید: اگر ما بخواهیم، از آسمان معجزهاي بر آنان نازل میکنیم تا در برابر
آن با فروتنی گردن نهند.
آري، خداوند توانایی آن را دارد که همه مشرکان و کافران را از روي اضطرار و ناچاري مجبور به پذیرش حق کند، ولی خداوند
چنین ارادهاي را نکرده است و کسی مجبور به هدایت نیست و هرکس که هدایت میشود باید از روي اختیار و اراده خود راه حق
را انتخاب کند، چون هدایت و ایمان اجباري ارزش ندارد.
درباره هدایت الزامی که خداوند هرگز آن را اراده نکرده است آیات دیگري هم وجود دارد، از جمله:
( قل فللّه الحجۀ البالغۀ فلوشاء لهداکم اجمعین (انعام/ 149
بگو: دلیل رسا از آنِ خداوند است، پس اگر میخواست همه شما را هدایت میکرد.
( ولو شاء ربّک لآمن من فی الارض کلّهم جمیعا (یونس/ 99
و اگر پروردگار تو میخواست همه کسانی که روي زمین هستند البتّه ایمان میآوردند.
طبق این آیات، خداوند مردم را به هدایت شدن مجبور نکرده و البتّه ابزار آن را به او داده و به وسیله پیامبران آن را تقویت کرده
است. اگر خداوند همه را خواه و ناخواه
صفحه 341 از 410
(545)
وادار به ایمان میکرد، مسئله تکلیف باطل میشد و افراد خوب از بد تمیز داده نمیشدند و در واقع اگر چنین کاري صورت
میگرفت، ایمان آوردن اجباري کافران امتیازي براي آنان نبود و در عین حال حق کسانی که از روي اختیار ایمان میآورند، ضایع
میشد.
البتّه در برخی از روایات در تفسیر آیه مورد بحث، چنین آمده که در زمان ظهور مهدي موعود(عج) این کار انجام خواهد شد و در
اثر یک صیحه آسمانی، همه مردم در برابر حکومت مهدي خضوع خواهند کرد. طبق این تفسیر، منظور از خضوع کردن و گردن
نهادن در آیه شریفه هدایت یافتن و ایمان آوردن نیست، بلکه تسلیم شدن در برابر حکومت حقه الهی است.
9) و ما یأتیهم من ذکر من الرحمان محدث ...: مشرکان به خاطر عناد و ناسازگاري که داشتند، از هر سخن جدیدي که از - آیات ( 5
سوي خداوند رحمان میرسید، رویگردان بودند. در واقع آنها آمادگی پذیرش حق را نداشتند و پیشاپیش، هر پند و تذکري را که
از سوي خدا میرسید، رد میکردند و این نهایت بدبختی یک انسان است که چنین حالتی داشته باشد.
در این آیه، آیاتی است که به تدریج و نو به نو نازل میشد و مورد انکار و تکذیب مشرکان قرار میگرفت « ذکر محدث » منظور از
و آن را مسخره میکردند.
در آیه بعدي، سرانجام شوم آنان را بیان میکند و اظهار میدارد که البتّه آنان حق را تکذیب کردند، ولی بهزودي خبرهاي آنچه
که آن را مسخره میکردند به آنها میرسد، یعنی بهزودي در دنیا و آخرت کیفر کار خود را میبینند و به سزاي مسخره کردن
سخن خداوند، به سختی مجازات میشوند.
در آیه بعدي، بار دیگر آنان را به اندیشیدن در آثار و نشانههاي خداوند در جهان آفرینش میخواند، باشد که به خود آیند و ایمان
بیاورند. میفرماید: آیا به زمین ننگریستید که چه قدر در آن از گونهاي نیکو رویانیدیم؟
تنوع گیاهان و درختانی است که در زمین « زوج کریم = گونه نیکو » منظور از
(546)
وجود دارد و همگی نیکو و زیبا هستند. زوج در اینجا به معناي صنف و نوع میباشد.
سپس تأکید میکند که در آن، نشانه و معجزهاي است، ولی بیشتر آنان شایستگی آن را نداشتند که ایمان بیاورند و همانا پروردگار
تو پیروزمند و فرزانه است. یعنی تمام کارهاي خدا از موضع قدرت و از روي حکمت است.
به این معنا نیست که از پیش معلوم بود که بیشتر آنان ایمان نخواهند آورد، بلکه به معناي نفی « وماکان اکثرهم مؤمنین » جمله
شایستگی آنهاست که آن نیز در اثر اعمال اختیاري آنهاست.
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 10 الی 17
اشاره
وَ إِذْ نادي رَبُّکَ مُوسیآ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظّالِمینَ ( 10 ) قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلا یَتَّقُونَ ( 11 ) قالَ رَبِّ إِنّیآ أَخافُ أَنْ یُکَ ذِّبُونِ ( 12 ) وَ یَضیقُ
صَ دْري وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانی فَأَرْسِلْ إِلی هرُونَ ( 13 ) وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ ( 14 ) قالَ کَلاّ فَاذْهَبا بِایاتِنآ إِنّا مَعَکُمْ
( مُسْتَمِعُونَ ( 15 ) فَأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولاآ إِنّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمینَ ( 16 ) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنیآ إِسْرآئیلَ ( 17
و هنگامی که پروردگارت موسی را ندا داد که به سوي آن قوم ستمگر برو ( 10 ) قوم فرعون، آیا پروا نمیکنند؟ ( 11 ) گفت:
پروردگارا! من میترسم که مرا تکذیب کنند ( 12 ) و سینهام تنگی میکند و زبانم باز نمیشود، پس به سوي هارون بفرست ( 13 ) و
صفحه 342 از 410
آنان را بر عهده من جرمی است و میترسم مرا بکشند ( 14 ) گفت: هرگز چنین نیست، پس هردو نشانههاي ما را ببرید، که ما همراه
شما شنوندهایم ( 15 ) پس به سوي فرعون بروید و بگویید: همانا ما فرستاده پروردگار جهانیان هستیم ( 16 ) بنیاسرائیل را با ما
( بفرست ( 17
نکات ادبی
است. « القوم الظالمین » بدل از « قوم فرعون » - 1
(547)
است. « اخاف » عطف بر « لاینطلق » و « یضیق » - 2
باز نمیشود، گشوده نمیشود. منظور این است که زبانم روان و رسا نیست. « لاینطلق » - 3
گناه، جرم، دنباله عمل. « ذنب » - 4
در اصل یقتلوننی است، به خاطر اجتماع دو نون، نون جمع حذف شده و یاء متکلم هم به جهت سجع و فاصله آیات « یقتلون » - 5
حذف شد و کسره آخر علامت آن است.
با ضمیر جمع آمده است و منظور موسی و هارون و آن قوم هستند. « معکم » - 6
تفسیر و توضیح
17 ) و اذنادي ربّک موسی...: در آیات پیش صحبت از مشرکان عصر پیامبر اسلام(ص) بود که آن حضرت را تکذیب - آیات ( 10
میکردند و در برابر او میایستادند. از این بخش از سوره، جهت تسلاي پیامبر نمونههایی از مبارزات پیامبران پیشین و مخالفتهاي
کافران با آنها بیان میشود تا پیامبر بداند که در طول تاریخ، پیامبران الهی همواره با دشمنیها و توطئههاي کافران روبهرو بودهاند،
ولی دست آخر خداوند آنها را بر دشمنان پیروز کرده است.
نخستین نمونه از این پیامبران، موسی و هارون اند که مبارزهاي سخت با فرعون و فرعونیان داشتند. داستان موسی بارها در قرآن
کریم ذکر شده است، ولی در هر مورد به تناسب موقعیت سخن، بخش ویژهاي از آن مطرح شده است. گاهی داستان از پیش از
تولد موسی و گاهی از دوران جوانی او شروع میشود و گاهی هم به طور گذرا به آن اشاره میشود. در این آیات، داستان از آغاز
نزول وحی بر حضرت موسی شروع شده است.
میفرماید: به یادآور هنگامی را که پروردگار تو موسی را ندا داد که به سوي آن قوم ستمگر یعنی همان قوم فرعون برو، آیا آنها
پروا نمیکنند؟ توجه کنیم که دراین آیه
(548)
خطاب به موسی میفرماید که آیا قوم فرعون پروا نمیکنند؟ و به موسی مأموریت داده نمیشود که به آنها چنین بگوید، شاید این
کار براي آن باشد که خداوند میخواهد خود موسی را توجیه کند و به او بفهماند که او به سوي قومی فرستاده میشود که بیتقوا
و بیپروا هستند.
البتّه در سخنان چندین پیامبر از جمله نوح و لوط و شعیب چنین آمده است که آنها خطاب به قوم خود گفتند آیا پروا نمیکنید
(افلا تتقون) ولی در سخنان موسی در برابر فرعون چنین جملهاي وجود ندارد، و این شاید براي آن باشد که گفتن این جمله به
فرعون مناسب نبوده و شاید او را بر ضد موسی بیشتر تحریک میکرد و بالاخره هر جملهاي را نمیتوان در همه جا به کار برد.
موسی پس از تشرف به این نداي الهی، مشکلات خود را در این باره با خدا در میان گذاشت و آن چهار مشکل بود:
صفحه 343 از 410
نخست اینکه میترسم آنها مرا تکذیب کنند.
دوم اینکه سینهام تنگی میکند، یعنی نگرانی از تکذیب آنها کار را بر من دشوار کرده است.
سوم اینکه زبانم باز نمیشود و بیم آن میرود که سخنی روان و رسا نگویم.
چهارم اینکه آنها ادعاي جرمی برعهده من دارند، میترسم که مرا بکشند.
براي رفع مشکل سوم، موسی خود پیشنهاد میکند که برادرم هارون را هم رسالت بده تا همراه من باشد. در آیات دیگر از زبان
موسی نقل شده که گفت: برادرم هارون از من فصیحتر است، یعنی او بهتر از من میتواند حق سخن را ادا کند.
مشکل چهارم اشاره به داستانی است که در سوره قصص آیه 15 آمده است و آن این بود که موسی براي کمک به دوست خود
یک نفر از قبطیان مشرك را که از تبار فرعون بود، کشته و فرار کرده بود و تحت تعقیب قرار داشت.
گفتن این مشکلات براي آن نبود که از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند و او بر جان خود نیز بیمناك نبود، بلکه او میترسید که
این مشکلات مانع از آن شود که
(549)
رسالت خود را به خوبی انجام دهد.
خداوند به موسی اطمینان داد و فرمود: هرگز چنین نیست؛ تو با هارون به سوي آنها بروید، ما با شما هستیم و آنچه گفته میشود
میشنویم. با این بیان خداوند پیشنهاد موسی را که هارون را همراه او کند، عملی کرد و دغدغهها و نگرانیهاي دیگر او را هم
برطرف ساخت.
منقصتی براي موسی به شمار نمیآید، چون خوف از غیر « اخاف = میترسم » : در اینجا نکتهاي را تذکر میدهیم: اینکه موسی گفت
از غیر خدا یعنی سازش کردن و تسلیم شدن در برابر باطل از ترس « خشیت » خدا براي حفظ جان، صفت ناپسندي نیست، ولی
دیگران، صفت ناپسندي است و پیامبران الهی از آن دورند:
( الذین یبلغون رسالات اللّه ویخشونه ولایخشون احدا الا اللّه (احزاب/ 39
کسانی که پیامهاي خداوند را میرسانند و از او میترسند و از هیچ کس جز او نمیترسند.
در آیات مورد بحث، پس از دادن اطمینان به موسی، دستور میدهد که شما دو نفر (موسی و هارون) به سوي فرعون بروید و
بگویید که ما پیامبر پروردگار جهانیان هستیم و تو باید قوم بنیاسرائیل را رها کنی و آنها باید با ما باشند.
بنابراین، موسی و هارون باید دو هدف را دنبال میکردند: یکی دعوت فرعون به سوي پروردگار جهانیان و دیگري رها ساختن قوم
بنیاسرائیل از ظلم و ستم فرعون.
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 18 الی 28
اشاره
قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فینا وَلیدًا وَ لَبِثْتَ فینا مِنْ عُمُرِكَ سِنینَ ( 18 ) وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرینَ ( 19 ) قالَ فَعَلْتُهآ إِذًا وَ
أَنَا مِنَ الضّآلّینَ ( 20 ) فَفَرَرْتُ مِنْکُ مْ لَمّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لی رَبّی حُکْمً ا وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُرْسَلینَ ( 21 ) وَ تِلْکَ نِعْمَ ۀٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ
عَبَّدْتَ بَنیآ إِسْرآئیلَ ( 22 ) قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمینَ ( 23 ) قالَ رَبُّ السَّمواتِ وَ الاْءَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمآ إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنینَ ( 24 ) قالَ
لِمَنْ حَوْلَهُآ أَلا
(550)
صفحه 344 از 410
تَسْتَمِعُونَ ( 25 ) قالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ ابآئِکُمُ الاْءَوَّلینَ ( 26 ) قالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذیآ أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ ( 27 ) قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ
( الْمَغْرِبِ وَ ما بَیْنَهُمآ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ ( 28
فرعون گفت: آیا ما تو را در حالی که نوزاد بودي در میان خود پرورش ندادیم؟ و تو سالیانی از عمر خود را میان ما نبودي؟ ( 18 ) و
کردي آن کاري را که کردي، در حالی که تو از ناسپاسان بودي ( 19 ) گفت: آن را در آن زمان انجام دادم، در حالی که از
گمگشتگان بودم ( 20 ) پس چون از شما ترسیدم، فرار کردم و پروردگارم به من بینشی داد و مرا از پیامبران قرار داد ( 21 ) و آیا این
( نعمتی است که آن را بر من منت مینهی که بنیاسرائیل را به بردگی گرفتی؟ ( 22 ) فرعون گفت: پروردگار جهانیان چیست؟ ( 23
گفت: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست، اگر اهل یقین باشید ( 24 ) (فرعون) به اطرافیان خود گفت: آیا نمیشنوید؟
25 ) (موسی) گفت: پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شما ( 26 ) (فرعون) گفت: همانا پیامبر شما که به سوي شما فرستاده )
( شده، دیوانه است ( 27 ) (موسی) گفت: پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آنهاست، اگر بیندیشید ( 28
نکات ادبی
تو را پرورش دادیم. مشتق از تربیۀ است. « نربّک » - 1
حال از ضمیر کاف. « ولیدا » - 2
صیغه مرّه از فعل. « فعلتک » - 3
در اینجا ناسپاسان، کسانی که کفران نعمت میکنند. البتّه طبق برخی از احتمالات در تفسیر آیه میتوان آن را به « الکافرین » - 4
معناي ناباوران گرفت.
گم گشتگان، ناآگاهان، گمراهان. « الضالّین » - 5
میباشد. « نعمۀ » به بردگی گرفتی. با تأویل به مصدر بدل از « عبّدت » - 6
(551)
تفسیر و توضیح
22 ) قال الم نربّک فینا ولیدا...: در ادامه داستان موسی و هارون، پس از آنکه موسی رسالت خود را آشکار کرد و - آیات ( 18
فرعون را به سوي پروردگار جهانیان خواند و نیز از وي خواست که بنیاسرائیل را رها کند، فرعون در پاسخ موسی گذشته او را به
وي تذکر داد و گفت: آیا چنین نبود که ما تو را در حالی که کودك بودي پرورش دادیم و تو سالیانی میان ما بودي؟ آیا تو نبودي
که کردي آن کار را که کردي و تو در برابر نعمتهاي من ناسپاس میکنی.
فرعون در اینجا به دو مطلب اشاره میکند:
نخست اینکه موسی در کودکی در خانه او پرورش یافت، چون مادر موسی پس از زایمان، از ترس فرعون که هر نوزاد پسر را
میکشت، موسی را روي تخته پارهاي قرار داد و در رودخانه نیل رها کرد. آب او را به خانه فرعون آورد و زن فرعون نوزاد را از
آب گرفت و خداوند محبت او را در دل او و همسرش فرعون قرار داد و بدینگونه موسی در خانواده فرعون بزرگ شد و سالیانی
با آنها زندگی کرد.
دوم اینکه موسی در جوانی در یک حادثه به خاطر کمک به دوستش دشمن او را که یک قبطی بود، زد و همین باعث کشته شدن
او شد. البتّه موسی قصد کشتن نداشت، ولی در اثر ضربه او، آن شخص به قتل رسید و موسی از ترس قبطیان که فرعون نیز از همان
21 آمده است). - نژاد بود، به مدین فرار کرد. (تفصیل این جریان درسوره قصص آیه 15
صفحه 345 از 410
فرعون با یاد آوري این قضیه میخواست به موسی بگوید که تو بزرگ شده خانه ما هستی و ما حق به گردن تو داریم، و تو یک
مجرم فراري هستی. چگونه در برابر حقی که ما بر تو داریم، ناسپاسی میکنی و با ما این چنین سخن میگویی؟
موسی در پاسخ فرعون، نخست جواب اعتراض دوم او را داد و گفت: آري، من آن کار را کردم و آن قبطی کشته شد، ولی من در
آن هنگام ناآگاه بودم یعنی قصد من کشتن او نبود. بنا براین، قتل عمدي رخ نداده است، و من درآن زمان از ترس شما فرار کردم
(552)
ولی اینک خداوند به من بصیرت و بینش عطا کرده و مرا از پیامبران قرار داده است.
موسی در پاسخ اعتراض اول فرعون گفت: آیا این نعمتی است که آن را بر من منّت میگذاري که بنیاسرائیل را به بردگی
گرفتی؟ یعنی درست است که من در خانه شما پرورش یافتم، ولی علت آن چه بود؟ تو همه بنیاسرائیل را برده خود قرار داده بودي
و به آنها ظلم فراوان میکردي، به طوري که همه نوزادان پسر را از بنیاسرائیل میکشتی و مادر من از ترس تو مرا به نیل انداخت و
به طور تصادفی، تخته پاره مرا به قصر شما آورد و شما مرا از آب گرفتید و پرورش دادید، بنا براین، پرورش من در خانه شما در اثر
ستمی بود که شما بر بنیاسرائیل روا داشتید و اگر آن ستم نبود من در آغوش خانواده خودم پرورش مییافتم.
براین اساس، نه تنها فرعون حقی بر گردن موسی نداشت تا بر او منت بگذارد، بلکه همین کارش هم نتیجه ستم او بر بنیاسرائیل بود
که بنیاسرائیل را برده خود میدانست.
28 ) قال فرعون و ما ربّ العالمین...: فرعون دیگر در اینباره سخنی نگفت و از موسی که گفته بود من فرستاده - آیات ( 23
پروردگار جهانیان هستم، پرسید: پروردگار جهانیان چیست؟
فرعون آفرینش جهان را از خدا میدانست اما تدبیر جهان را به ارباب انواع نسبت میداد و این اعتقاد بسیاري از اقوام پیشین در
مصر و هند و یونان بود. آنها براي هر بخشی از جهان ربّی قائل بودند و فرعون خودش را ربّ بزرگ مردم مصر میدانست.
باتوجه به این اعتقاد، وقتی موسی از ربّ العالمین یعنی ربّ همه جهانیان سخن گفت، براي فرعون قابل درك نبود، چون او براي
هر بخشی از جهان ربّی قائل بود و اینکه کسی یا چیزي ربّ همه جهانیان باشد، از حیطه فکري او بیرون بود ولذا پرسید: رب
العالمین چیست؟ اینکه فرعون میپرسد: رب العالمین چیست؟ و نمیگوید: رب العالمین کیست؟ براي آن است که او در واقع از
ماهیت رب العالمین میپرسد و در پرسش از ماهیت میتوان چیستی آن را مورد سؤال قرار داد. البتّه برخی از مفسران
(553)
این نوع پرسش را ناشی از بیادبی و گستاخی فرعون در برابر پروردگار میدانند و گرنه او باید میگفت رب العالمین کیست؟
در پاسخ فرعون، موسی توضیح میدهد که ربّ العالمین همان ربّ آسمانها و زمین و هرچه در میان آنهاست، میباشد اگر شما از
اهل یقین باشید.
موسی در واقع رب العالمین را چنین معنا میکند که او ربّ همه موجودات عالم از آسمانها و زمین و هرچه درمیان آنهاست،
میباشد تا فرعون گمان نبرد که منظور از عالمین، موضوعاتی مانند آب و آتش و جنگ و عشق و باد و باران است که آنها براي
هرکدام از اینها ربّی قائل بودند، بلکه رب العالمین پروردگار همه موجودات است.
موسی این سخن خود را مشروط بر آن میداند که فرعونیان از اهل یقین باشند، یعنی در صورتی آنها میتوانند سخن موسی را در
یابند و آن را باور کنند که اهل عناد و لجاجت نباشند بلکه از کسانی باشند که چون حقیقتی به آنها گفته شد آن را از پیش
محکوم نکنند و پس از بررسی و تفکر به آن ایمان بیاورند و به مرحله یقین برسند.
فرعون در پاسخ سخن موسی و به عنوان مسخره، رو به اطرافیان خود کرد و گفت: آیا نمیشنوید؟ و چنین وانمود کرد که حرفهاي
موسی خندهدار و تعجب آور است. در این هنگام موسی بیتوجه به سخن فرعون، مطلب خود را چنین ادامه داد که ربّ العالیین
صفحه 346 از 410
همان ربّ شما و ربّ پدران پیشین شماست.
در این هنگام لحن فرعون تندتر شد و با ریشخند به اطرافیان گفت: این پیامبر شما که به سوي شما فرستاده شده دیوانه است! اینکه
فرعون میگوید: پیامبر شما از باب تهکم و تمسخر است. باز موسی بیتوجه به اظهارات فرعون سخن خود را چنین ادامه داد که
ربّ العالمین ربّ مشرق و مغرب و هرچه در میان آنهاست می باشد، اگر بیندیشید. در اینجا هم موسی باور کردن به این سخنان را
مشروط بر اندیشیدن و خردورزي کرد.
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 29 الی 40
اشاره
قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهًا غَیْري لَاءَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونینَ ( 29 ) قالَ
(554)
أَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبینٍ ( 30 ) قالَ فَأْتِ بِهآ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ ( 31 ) فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبینٌ ( 32 ) وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ
بَیْضآءُ لِلنّاظِرینَ ( 33 ) قالَ لِلْمَلَاءِ حَوْلَهُآ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمٌ ( 34 ) یُریدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِه فَماذا تَأْمُرُونَ ( 35 ) قالُوآا
أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَ دآئِنِ حاشِرینَ ( 36 ) یَأْتُوكَ بِکُلِّ سَحّارٍ عَلیمٍ ( 37 ) فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ ( 38 ) وَ قیلَ
( لِلنّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ ( 39 ) لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبینَ ( 40
(فرعون) گفت: اگر معبودي جز من برگیري، حتما تو را از زندانیان قرار میدهم ( 29 ) (موسی) گفت: آیا هرچند که براي تو چیز
روشنی بیاورم؟ ( 30 ) گفت: اگر از راستگویانی، آن را بیاور ( 31 ) پس عصاي خود را افکند، ناگهان اژدهایی آشکار شد ( 32 ) و
دست خود را بیرون آورد پس ناگهان براي بینندگان سفید بود ( 33 ) (فرعون) به اشرافیانی که در اطرافش بودند گفت: به درستی
که این جادوگري داناست ( 34 ) میخواهد شما را با جادوي خود از سرزمینتان بیرون کند، پس چه نظر میدهید؟ ( 35 ) گفتند: کار
او و برادرش را به تأخیر انداز و گردآورندگانی را به شهرها بفرست ( 36 ) تا هر جادوگر دانایی را نزد تو آرند ( 37 ) پس جادوگران
براي وعدهگاه روزي معین گردآوري شدند ( 38 ) و به مردم گفته شد: شما اجتماع خواهید کرد؟ ( 39 ) باشد که از جادوگران
( پیروي کنیم، اگر آنان همان پیروزمندان باشند( 40
نکات ادبی
زندانیان، زندانیان ویژه. وجود الف و لام در این کلمه نشانه آن است که منظور از آن زندانیانی است که موسی از « المسجونین » - 1
حال آنها خبر داشت و میدانست که در چه رنج بزرگی قرار دارند.
وصلیه است به معناي اگرچه، هرچند. « او لو جئتک » در « لو » - 2
(555)
اژدها، مار بزرگ. « ثعبان » - 3
کند، به تندي بیرون آورد. « نزع » - 4
اشراف، سردمداران. « الملأ » - 5
به تأخیر انداز، نگهدار، بازدار، مهلت بده. درباره اصل این کلمه و قرائتهاي مختلف آن در تفسیر آیه 111 از سوره « ارجه » - 6
اعراف بحث کردیم، رجوع شود.
صفحه 347 از 410
گردآورندگان. « حاشرین » - 7
.« وقت » وعدهگاه، اسم زمان از « میقات » - 8
تفسیر و توضیح
33 ) قال لئن اتخذت الها غیري لاجعلنک من المسجونین...: فرعون در برابر سخنان منطقی موسی حرفی براي گفتن - آیات ( 29
نداشت و لذا مانند همه مستکبران و زورگویان از راه تهدید وارد شد و به موسی گفت: اگر معبودي جز من برگیري، تو را از
زندانیان قرار خواهم داد. اینکه نمیگوید تو را زندانی میکنم بلکه میگوید تو را از زندانیان قرار میدهم، شاید به اینخاطر باشد
که موسی وضع رقت بار زندانیان را میدانست و فرعون میخواست بگوید تو هم مانند آنها خواهی بود.
موسی در پاسخ فرعون گفت: آیا اگر معجزه آشکار و روشنی بیاورم باز هم چنین میکنی؟ فرعون گفت: اگر راست میگویی آن
را بیاور. در این هنگام موسی عصاي خود را افکند و ناگهان تبدیل به اژدهایی بزرگ شد و نیز دست خود را از آستین برآورد، نور
سفیدي از دستش درخشان بود و هر بینندهاي آن را میدید.
این دو معجزه یعنی عصا و ید بیضا در همان آغاز وحی در طور سینا به موسی داده شده بود، البتّه بعدها معجزههاي دیگري هم به او
داده شد که مجموع آنها نه معجزه بود.
40 ) قال للملأ حوله ان هذا لساحر علیم...: فرعون پس از دیدن آن دو معجزه بزرگ از موسی، دستپاچه شد، اطرافیان - آیات ( 34
او هم چنین حالتی پیدا کردند.
(556)
فرعون براي آنکه به اوضاع مجلس مسلط شود، به گروه اشراف که در اطراف بودند گفت: موسی جادوگر بزرگی است. بدینگونه
معجزه موسی را حمل به سحر کرد و این یک شیوه شناخته شدهاي است که مخالفان پیامبران پس از دیدن معجزه آنها را به
جادوگري متهم میکنند، همانند کاري که مشرکان مکه با پیامبر اسلام کردند.
فرعون ادامه داد که این جادوگر بزرگ میخواهد با جادوي خود شما را از سرزمینتان بیرون کند. منظور فرعون این بود که او
میخواهد حکومت را به دست گیرد و پس از آن شما اشراف را تحت تعقیب قرار دهد و شما مجبور شوید که از سرزمین خود
بگریزید. پس از این بیان، فرعون که خود را پروردگار بزرگ مردم معرفی کرده بود، از اطرافیان خود نظرخواهی کرد، آن هم با
این نشان دهنده نهایت درماندگی و وحشت فرعون از موسی و عصاي او بود. « ماذا تأمرون= چه فرمان میدهید » این تعبیر که
در این آیه این مطلب از قول فرعون در خطاب به اشراف نقل شده، و در چند جاي دیگر از قرآن همان مطلب از قول خود اشراف
نقل شده است.
(110- قال الملأ من قوم فرعون انّ هذا لساحر علیم یرید ان یخرجکم من ارضکم فماذا تأمرون (اعراف/ 109
اشراف از قوم فرعون گفتند: این جادوگري داناست که میخواهد شما را از سرزمینتان بیرون کند، پس چه نظر میدهید؟
به نظر میرسد که گوینده این سخن همان فرعون بوده است و اشراف هم پس از شنیدن آن، از راه تملق و اعلام موافقت با فرعون،
جمله فرعون را تکرار کردهاند و یا بگوییم چون فرعون پس از گفتن این جمله، از اشراف نظرخواهی کرد، آنها براي اینکه در این
باره خوب بیندیشند جمله فرعون را عینا تکرار کردند و بخش پایانی آن را که از آنان نظرخواهی میکرد نیز تکرار کردند.
به صورت جمع از اشراف نقل شده است و اگر این سخن اصالتا از « ماذا تأمرون » لذا میبینیم که در همان آیه سوره اعراف جمله
اشراف بود و خطاب آنها به فرعون
(557)
صفحه 348 از 410
بود، نباید جمله را به صورت جمع میآوردند، چون او یک نفر بود و در جملات بعدي هم جملهها به صورت مفرد مخاطب است:
.« ارجه، ارسل، یأتوك »
آمده که نشان « قالوا » کلمه « ماذا تأمرون » دیگر اینکه درسوره اعراف با اینکه این سخنان از قول اشراف نقل شده است، ولی پس از
میدهد سخن اشراف از اینجا به بعد شروع میشود.
به هر حال، فرعون درباره موسی و هارون از اطرافیانش نظرخواهی کرد و اینکه فورا آنها را نکشت، براي آن بود که از قدرت
موسی و عصاي او ترسید و نیز میدانست که او در میان قوم خود ادعاي نبوت کرده است. او خواست موسی را جادوگر معرفی کند
و کاري انجام دهد که سحر او را بشکند و او را نزد قومش رسوا کند.
اطرافیان فرعون چنین نظر دادند که کار موسی و برادرش هارون را به تأخیر بینداز و افرادي را به شهرها بفرست تا ساحران بزرگ را
گردآوري کنند و نزد تو بیاورند. آنها میتوانند با سحر خود، سحر موسی را از میان ببرند، و بر او چیره شوند.
البتّه در این آیات، بخشی از داستان به جهت معلوم بودن حذف شده است و از اینکه آنها چنین کاري را کردند و ساحران را از
شهرهاي مختلف گردآوردند و آنها با موسی روز معینی را قرار گذاشتند، سخن گفته نشده است. پس از بیان مشورت اشراف،
میفرماید: ساحران براي وعدهگاه روز معینی گردآورده شدند و میان مردم اعلام شد که در آن وقت معین در وعدهگاه حاضر
شوند.
جالب این است که براي تحریک مردم و تشویق آنها براي حضور در آن مراسم از روانشناسی خاصی استفاده شده است. به آنها به
صورت دستور و امر گفته نمیشود که باید حاضر شوید، بلکه با یک لحن احترامآمیز و در عین حال تحریک کننده گفته میشود
که آیا شما اجتماع خواهید کرد؟ و نیز براي اینکه فرعونیان خود را منطقی جلوه دهند، پس از درخواست حضور از مردم، به آنها
گفتند: بهتر است حاضر شوید، باشد که اگر ساحران پیروز شدند، از آنها پیروي کنیم.
(558)
معلوم است که پیروي کردن از آنها همان پیروي کردن از فرعون است، چون آنها براي یاري فرعون به صحنه آمده بودند.
وعدهگاه انجام این مراسم، یک روز عید بود که مردم خود را زینت میدادند و لباس فاخر میپوشیدند، همانگونه که در سوره طه
آیه 59 آمده است.
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 41 الی 51
اشاره
فَلَمّا جآءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنا لَاءَجْرًا إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ ( 41 ) قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذًا لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ ( 42 ) قالَ لَهُمْ مُوسیآ أَلْقُوا
مآ أَنْتُمْ مُلْقُونَ ( 43 ) فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِ یَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ ( 44 ) فَأَلْقی مُوسی عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما
یَأْفِکُونَ ( 45 ) فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ ( 46 ) قالُوآا امَنّا بِرَبِّ الْعالَمینَ ( 47 ) رَبِّ مُوسی وَ هرُونَ ( 48 ) قالَ امَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ اذَنَ لَکُمْ
إِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ الَّذي عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَاءُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَاءُصَ لِّبَنَّکُمْ أَجْمَعینَ ( 49 ) قالُوا لا ضَیْرَ
( إِنّآ إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ ( 50 ) إِنّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانآ أَنْ کُنّآ أَوَّلَ الْمُؤْمِنینَ ( 51
چون جادوگران آمدند، به فرعون گفتند: آیا براي ما اگر پیروز باشیم، مزدي خواهد بود؟ ( 41 ) گفت: آري و شما در آن هنگام از
مقرّبان خواهید بود ( 42 ) موسی به آنها گفت: آنچه را که میافکنید، بیفکنید ( 43 ) آنها طنابها و عصاهاي خود را افکندند و گفتند:
سوگند به عزت فرعون که قطعا ما پیروزیم ( 44 ) پس موسی عصاي خود را بیفکند، ناگهان آنچه را که به دروغ میساختند،
صفحه 349 از 410
میبلعید ( 45 ) پس جادوگران سجدهکنان افتادند ( 46 ) گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم ( 47 ) پروردگار موسی و هارون
48 ) (فرعون) گفت: آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟ همانا او بزرگ شماست که به شما جادو آموخته )
است، پس به زودي خواهید دانست، هر آینه
(559)
دستهاو پاهایتان را برخلاف جهت یکدیگر قطع میکنم و همگی را بر دار میزنم ( 49 ) گفتند: پروایی نیست، همانا ما به سوي
پروردگارمان باز میگردیم ( 50 ) همانا ما امید آن داریم که پروردگار ما خطاهاي ما را بیامرزد که نخستین ایمان آورندگان بودیم
(51)
نکات ادبی
حبال جمع حبل به معناي ریسمان و طناب و عصیّ جمع عصا به معناي چوبدستی است. « حبالهم و عصیّهم » - 1
یا قسم است، یعنی آنها به عزت فرعون قسم میخورند، و یا تبرك جویی به نام او در آغاز کار است مانند: بسم « بعزة فرعون » - 2
اللّه.
میبلعد. « تلقف » - 3
آنچه به باطل درست کردهاند، آنچه به دروغ فراهم آوردهاند. « ما یأفکون » - 4
است. توجه کنیم که در این سوره نام موسی جلوتر از هارون آمده، ولی در سوره « ربّ العالمین » بدل از « ربّ موسی و هارون » - 5
طه/ 70 ) که هارون جلوتر از موسی ذکر شده است. این ) « ربّ هارون و موسی » : طه در همین داستان عبارت به این صورت است
تفاوت به جهت رعایت فواصل آیات است، چون در سوره طه آخر آیات همه با الف است، ولی در این سوره آخر آیات با نون
است.
بود و همزه استفهام در اول آن قرار داشت که به جهت ثقیل بودن اجتماع همزه با دو الف حذف شد. « ءآمنتم » در اصل « آمنتم » - 6
بود که همزه دوم قلب به الف شد. « ءاذن » هم در اصل « آذن »
خلاف یکدیگر، عکس یکدیگر. یعنی دست راست با پاي چپ و یا دست چپ با پاي راست. « من خلاف » - 7
ضرر، زیان، آسیب. ضیر و ضَرَر به یک معناست. « ضیر » - 8
(560)
تفسیر و توضیح
48 ) فلما جاء السحرة قالوا لفرعون ائنّ لنا لأجرا...: به دستور فرعون ساحران بزرگ از شهرهاي گوناگون در دربار او - آیات ( 41
گرد آمدند و از مأموریت خود آگاه شدند. آنها به فرعون گفتند: اگر ما بر موسی پیروز شویم آیا مزدي خواهیم داشت؟ فرعون
گفت: آري و نه تنها به شما مزد داده میشود، بلکه شما از مقرّبان ما خواهید بود و مقام والایی خواهید داشت.
بالاخره وقت معین فرا رسید و ساحران آماده شدند که با سحر خود موسی را شکست بدهند. موسی به آنها گفت: آنچه را که
فراهم آوردهاید بیفکنید، یعنی کار را شروع کنید و هرچه میخواهید انجام دهید. البتّه در سوره طه این مطلب به این صورت آمده
.( که ساحران به موسی گفتند: تو شروع میکنی یا ما شروع کنیم؟ و موسی گفت شما شروع کنید(طه/ 65
ساحران ریسمانها و عصاهاي خود را انداختند و مغرورانه گفتند: به عزت فرعون سوگند که ما پیروز خواهیم شد. در این هنگام،
موسی عصاي خود را انداخت و هرچه را که آنها فراهم آورده بودند، بلعید. در این هنگام ساحران دیدند کار موسی از سنخ سحر و
صفحه 350 از 410
جادو نیست و آن از قدرت بشر بیرون است و براي آنها مسلم شد که کار موسی از جانب خداست و او پیامبري راستین است، چون
آنها خود در سحر و جادو متخصص بودند و سحر را از معجزه تشخیص میدادند. براي همین بود که ساحران در همان حال خود را
سجدهکنان به زمین انداختند و گفتند: ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم همان پروردگار موسی و هارون. ایمان به ربّ العالمین
توحید خالص و نفی ارباب انواع بود که فرعونیان به آن اعتقاد داشتند.
51 ) قال آمنتم له قبل أن آذن لکم....: فرعون انتظار چنین صحنهاي را نداشت و به قدرت ساحران دل بسته بود. وقتی - آیات ( 49
دید که خود ساحران به موسی ایمان آوردند، به شدّت عصبانی شد و به ساحران گفت: آیا شما پیش از آنکه من اجازه بدهم، به
موسی ایمان آوردید؟ او آنچنان به خود مغرور بود که خیال میکرد که حتی
(561)
باورهاي قلبی مردم هم باید با اجازه او باشد.
سپس براي آنکه تأثیر ایمان آوردن ساحران به موسی را در مردم حاضر در آن صحنه از میان ببرد، گفت: موسی بزرگ شما در
سحر است و اوست که به شما سحر آموخته است. با این جمله خواست بگوید که میان موسی و ساحران یک نوع تبانی و توطئه
بوده است و ساحران خود نخواستهاند که کاري همانند کار موسی انجام دهند. پس از آن، ساحران را تهدید کرد و گفت: به زودي
خواهید دانست، هر آینه دستها و پاهایتان را برخلاف جهت یکدیگر خواهم برید و البتّه همه شما را بر دار خواهم زد.
منظور از بریدن دست و پا برخلاف جهت یکدیگر این است که دست راست و پاي چپ و یا دست چپ و پاي راست کسی را قطع
کنند که واقعا مجازات سنگینی است. فرعون به آن هم بسنده نکرد و تأکید کرد که پس از بریدن دست و پا، آنها را با همین حالت
بر دار خواهد زد.
ساحران بیتوجه به تهدیدهاي فرعون گفتند: باکی نیست و ما آماده هر اقدامی هستیم. ما به سوي پروردگارمان باز میگردیم و ما
طمع آن را داریم که پروردگارمان خطاهاي ما را ببخشد که ما نخستین ایمان آورندگان بودیم.
بدون شک سبقت در ایمان و ایمان آوردن در شرایط سخت، امتیازي براي انسان است و نظر آنها این بود که چون ما نخستین ایمان
آورندگان هستیم، امید میرود که خدا ما را بیامرزد.
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 52 الی 62
اشاره
( وَ أَوْحَیْنآ إِلی مُوسیآ أَنْ أَسْرِ بِعِبادیآ إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ ( 52 ) فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدآئِنِ حاشِرینَ ( 53 ) إِنَّ هآؤُلاآءِ لَشِرْذِمَۀٌ قَلیلُونَ ( 54
وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغآئِظُونَ ( 55 ) وَ إِنّا لَجَمیعٌ حاذِرُونَ ( 56 ) فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنّاتٍ وَ عُیُونٍ ( 57 ) وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَریمٍ ( 58 ) کَذلِکَ وَ
أَوْرَثْناها بَنیآ إِسْرآئیلَ ( 59 ) فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقینَ ( 60 ) فَلَمّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسیآ إِنّا لَمُدْرَکُونَ ( 61 ) قالَ کَلّاآ إِنَّ مَعِیَ
( رَبّی سَیَهْدینِ ( 62
(562)
فَأَوْحَیْنآ إِلی مُوسیآ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظیمِ ( 63 ) وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الاْخَرینَ ( 64 ) وَ أَنْجَیْنا مُوسی وَ
مَنْ مَعَهُآ أَجْمَعینَ ( 65 ) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الاْخَرینَ ( 66 ) إِنَّ فی ذلِکَ لَایَۀً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ ( 67 ) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (
( 68
و به موسی وحی کردیم که شبانه بندگانم را حرکت بده که شما تعقیب میشوید ( 52 ) پس فرعون گردآورندگانی را در شهرها
صفحه 351 از 410
( فرستاد ( 53 ) (میگفت): آنها گروهی اندك هستند ( 54 ) و آنان ما را به خشم آوردهاند ( 55 ) و ما همگی همواره آمادهایم ( 56
پس ما آنان (فرعونیان) را از باغها و چشمهساران بیرون راندیم ( 57 ) و از گنجها و مقام شایسته (نیز) ( 58 ) این چنین بود، و آنها را
به بنیاسرائیل به ارث دادیم ( 59 ) پس (فرعونیان) آنها را هنگام طلوع خورشید دنبال کردند ( 60 ) و چون دو گروه یکدیگر را
دیدند، یاران موسی گفتند: همانا ما گیر افتادهایم ( 61 ) (موسی) گفت: هرگز! بهراستی که پروردگارم با من است و بهزودي مرا
راهنمایی خواهد کرد ( 62 ) پس به موسی وحی کردیم که عصایت را به دریا بزن، پس دریا شکافته شد و هر قطعهاي همانند کوهی
( بزرگ بود( 63 ) و دیگران را به آنجا نزدیک ساختیم ( 64 ) و موسی و هرکسی را که همراه او بود، همگی را نجات دادیم ( 65
آنگاه دیگران را غرق کردیم ( 66 ) همانا در آن نشانهاي است، ولی بیشتر آنان مؤمن نیستند ( 67 ) و همانا پروردگار تو همو
( پیروزمند مهربان است ( 68
نکات ادبی
شبانه حرکت بده. از اِسراء به معناي حرکت در شب. « اَسرِ » - 1
جمع متّبع، تحت تعقیب، تحت پیگرد. « متّبعون » - 2
گروهی اندك. « شرذمۀ » - 3
است. « شرذمه » و براي تأکید معناي « هذه » خبر دوم « قلیلون » - 4
(563)
به معناي خشم شدید. « غیظ » خشم آورندگان، از « لغائظون » - 5
برحذر داشته شده، آماده مقابله با خطر. « حاذرون » - 6
هنگام طلوع آفتاب، یا در حالی که به سوي مشرق میرفتند. « مشرقین » - 7
همدیگر را دیدند. از باب تفاعل است که معناي بین الاثنتین میدهد. « تراءا » - 8
کوه. « طود » ، قطعه، پاره « فِرق » . شکافته شد « انفلق » - 9
نزدیک کردیم. « ازلفنا » - 10
تفسیر و توضیح
59 ) واوحینا الی موسی ان اسر بعبادي...: بخش دیگري از قصه موسی و فرعون بیان میشود. این بخش از قصه بلافاصله - آیات ( 52
پس از بخش قبلی اتّفاق نیفتاده و میان این دو قصه مدتی فاصله بوده است. این بخش مربوط به سرانجام فرعون و نجات قوم
بنیاسرائیل است.
« عبادي = بندگان من » میفرماید: ما به موسی وحی کردیم که شبانه بندگان مرا حرکت بده که شما تحت تعقیب هستید. منظور از
همان قوم بنیاسرائیل است. این جریان پس از مبارزات بسیار و وقوع معجزههاي نهگانه بود که بالاخره موسی مجبور شد همراه با
قوم خود از مصر بیرون رود.
وقتی آنها شبانه حرکت کردند، فرعونیان به شهرهاي مختلف پیکهایی فرستادند و اعلام شد که این گروه که فرار میکنند، گروهی
اندکند و حکومت را به خشم آوردهاند و حکومت جهت سرکوبی آنها کاملًا در حال آمادهباش قرار دارد و شما نیز آماده باشید.
پیش از ادامه قصه و در همین مقطع خاص، یکی از سنّتهاي الهی که همواره حاکم بر تاریخ است، تذکر داده میشود، به این بیان
که ما فرعونیان را از باغها و چشمه سارها و گنجها و مقام و مرتبه والایی که داشتند، بیرون راندیم و آنها را به بنیاسرائیل به ارث
صفحه 352 از 410
در اول جمله بیانگر این حقیقت است که خداوند « کذلک » دادیم. آمدن کلمه
(564)
همواره قدرت و امکانات ستمگران را میگیرد و مستضعفان را وارث حکومت آنها میکند.
بنابراین، منظور آیات این است که نعمت و قدرت و حکومت را از فرعونیان گرفتیم و به بنیاسرائیل دادیم و منظور این نیست که
همان باغها و گنجهایی که فرعون داشت در اختیار آنان قرار گرفت، چون از نظر تاریخی که در خود قرآن هم آمده است، بنی
اسرائیل از مصر بیرون آمدند و دیگر به آنجا برنگشتند تا امکانات فرعون به دست آنها بیفتد.
در ادامه قصه مربوط به تعقیب بنیاسرائیل از طرف فرعونیان اظهار میدارد که فرعونیان، بنیاسرائیل را هنگام طلوع خورشید دنبال
کردند و چون به آنها رسیدند و دو گروه همدیگر را مشاهده کردند، یاران موسی از روي ترس گفتند: ما گیر افتادیم چون یک
طرف آنها دشمن و طرف دیگرشان دریا بود. ولی موسی به آنها دلداري داد و گفت: هرگز چنین نیست و پروردگار من با من
است و بهزودي جهت برونرفت از این گرفتاري، راهی پیش پاي من خواهد گذاشت.
اطمینان خاطري که موسی داشت، به سبب وعدههاي مکرّر خداوند بود که به موسی وعده نجات داده بود و فرموده بود که من با
شما هستم.
پیشبینی موسی درست بود و در همان حالت بحرانی خداوند به او وحی کرد که عصایت را به دریا بزن و او چنین کرد و دریا
شکافته شد و هر قطعه از آب مانند کوهی بزرگ شد، یعنی آبها به دو طرف کشیده شدند و وسط دریا راهی براي رفتن پیدا شد و
قوم بنی اسرائیل بهراحتی از آنجا عبور کردند. به طوري که در تفسیر آیات مشابه در سوره اعراف و طه گفتهایم، منظور از دریا
همان رود نیل بود و این یکی از معجزات بزرگ خداوند بود.
در ادامه اضافه میکند که وقتی دریا شکافته شد، فرعونیان را به آنجا نزدیک کردیم و موسی و همراهانش را نجات دادیم و
دیگران را غرق کردیم.
در پایان قصه فرعون و موسی، همان دو آیهاي را که پیش از شروع قصه آمده بود
(565)
تکرار میکند: همانا در این قصه نشانهاي از قدرت خداست، ولی بیشتر آنان مؤمن نیستند و پروردگار تو هموست که پیروزمند
مهربان است.
به طوري که خواهیم دید، این دو آیه پس از پایان چند قصه دیگر هم تکرار خواهد شد و این در واقع نوعی ترجیع بند است که
مخاطب را به تفکر بیشتر در مضمون قصهها وادار میکند. منظور از کسانی که مؤمن نیستند کفار قریش هستند که با شنیدن چنین
مطالبی باز هم ایمان نمیآورند.
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 69 الی 70
اشاره
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهیمَ ( 69 ) إِذْ قالَ لاِءَبیهِ وَ قَوْمِه ما تَعْبُدُونَ ( 70 ) قالُوا نَعْبُدُ أَصْنامًا فَنَظَلُّ لَها عاکِفینَ ( 71 ) قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ
تَدْعُونَ ( 72 ) أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ ( 73 ) قالُوا بَلْ وَجَدْنآ ابآءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ ( 74 ) قالَ أَفَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ ( 75 ) أَنْتُمْ وَ
ابآؤُکُمُ الاْءَقْدَمُونَ ( 76 ) فَاِنَّهُمْ عَدُوٌّ لیآ إِلاّ رَبَّ الْعالَمینَ ( 77 ) الَّذي خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدینِ ( 78 ) وَ الَّذي هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ ( 79 ) وَ
( إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ ( 80 ) وَ الَّذي یُمیتُنی ثُمَّ یُحْیینِ ( 81 ) وَ الَّذیآ أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لی خَطیآئَتی یَوْمَ الدّینِ ( 82
صفحه 353 از 410
و خبر بزرگ ابراهیم را بر آنان بخوان ( 69 ) هنگامی که به پدر و قومش گفت: چه میپرستید؟ ( 70 ) گفتند: بتهایی را میپرستیم و
همواره در کنار آنهاییم ( 71 ) گفت: آیا هنگامی که آنها را میخوانید، صداي شما را میشنوند؟ ( 72 ) یا به شما سود و یا زیان
( میرسانند؟ ( 73 ) گفتند: بلکه پدرانمان را یافتهایم که چنین میکردند ( 74 ) گفت: آیا نگریستهاید به آنچه پرستش میکنید؟ ( 75
شما و پدران پیشینتان؟ ( 76 ) آنها دشمن من هستند، جز پروردگار جهانیان ( 77 ) همان که مرا آفرید و همو مرا راهنمایی میکند
78 ) و همان که او به من طعام میدهد و مرا سیراب میکند ( 79 ) و چون بیمار شدم مرا من شفا میدهد ( 80 ) و همان که مرا )
( میمیراند و سپس زنده میکند ( 81
(566)
( و همان که طمع دارم که خطاي مرا در روز جزا بیامرزد ( 82
نکات ادبی
جمع عاکف به معناي کسی که ملتزم به چیزي است، کسی که همواره با کسی یا چیزي همراهی میکند. در اینجا « عاکفین » - 1
عاکف به معناي کسی است که ملازم عبادت است.
استثناي منقطع است. « الاّ رب العالمین » - 2
در اصل یاء متکلم داشته، ولی به خاطر فواصل آیات که در این سوره با نون است، یاء « یحیین » و « یشفین » و « یسقین » و « یهدین » - 3
متکلم حذف شده و کسره نون علامت آن است. ضمنا مضارع بودن این افعال براي رساندن استمرار و تجدد آنهاست.
« والذي یمیتنی ثم یحیین » شروع شده براي افاده حصر است و اینکه در جمله « الذي » در سه جملهاي که با « فهو » 4 - تکرار کلمه
نیامده است، شاید براي آن است که در اینجا نیازي به حصر نبوده است، چون بت پرستان، هدایت کردن و غذا و آب « فهو » کلمه
دادن و شفا دادن را به بتهاي خود نسبت میدادند، ولی زنده کردن مردگان را به آنها نسبت نمیدادند، چون به آن اعتقاد نداشتند.
تفسیر و توضیح
74 ) واتل علیهم نبأ ابراهیم...: پس از ذکر بخشهایی از داستان موسی، اکنون بخشهایی از داستان ابراهیم را بیان میکند و - آیات ( 69
این در راستاي تسلاي خاطر پیامبر و تقویت روحیه او در برابر مخالفتهاي مشرکان است.
در این گروه از آیات، به پیامبر اسلام(ص) دستور میدهد که داستان ابراهیم را براي مشرکان بازگو کند. بازگویی این داستان از
آن جهت مفید است که مشابهتهاي بسیاري میان حضرت ابراهیم و پیامبر اسلام از یک سو و مشرکان عصر ابراهیم با
(567)
مشرکان عصر پیامبر اسلام از سوي دیگر وجود دارد.
داستان از آنجا آغاز میشود که ابراهیم سر صحبت را با پدر و قومش باز میکند. البتّه منظور از پدر ابراهیم، عموي او آزر است که
چون تحت تکفل او بزرگ شده بود او را پدر خطاب میکرد. (در این باره ذیل آیه 114 از سوره توبه بحث کردیم، رجوع شود)
ابراهیم خطاب به پدر و قومش گفت: شما چه چیزي را میپرستید؟ ابراهیم میدانست که آنها چه میپرستند، ولی این پرسش براي
آن بود که از آنها اعتراف بگیرد و بتواند مطالب خود را بیان کند.
مشرکان گفتند: ما بتهایی را میپرستیم و همواره ملازم عبادت کردن آنها هستیم. ابراهیم گفت: آیا وقتی که آنها را صدا میزنید،
صداي شما را میشنوند؟ یا به شما سودي یا زیانی میرسانند؟ مشرکان چارهاي نداشتند جز اینکه بگویند: نه! ولی گفتن آن، آنان
را محکوم میکرد ولذا در پاسخ ابراهیم گفتند: ما پدرانمان را چنین یافتهایم که بتها را عبادت میکردند، یعنی ما به پیروي از
صفحه 354 از 410
پدرانمان این کار را انجام میدهیم. این جمله نشان دهنده آن بود که مشرکان هیچ دلیل منطقی نداشتند و کار آنها فقط یک تقلید
کورکورانه بود.
82 ) قال افرایتم ما تعبدون...: ابراهیم از این وضعیت استفاده کرد و گفت: آیا به آنچه شما و پدرانتان میپرستید، هیچ - آیات ( 75
نگریستهاید و در این باره فکر کردهاید؟ پس از طرحِ این سؤال که طبعا در آنها یک زمینه فکري ایجاد میکرد، با قاطعیت گفت:
که « الا رب العالمین » آن بتها دشمنان من هستند، یعنی از آنها نفرت دارم و فقط پروردگار جهانیان را دوست دارم. در واقع جمله
نبوده که آن را استثنا کند، « ما تعبدون » داخل در تحت « رب العالمین » در سخن ابراهیم آمده، به اصطلاح استثناي منقطع است، یعنی
« ما تعبدون » بلکه هدف این بوده که حکمی که درباره رب العالمین میدهد، درست در نقطه مقابل حکمی است که درباره
میدهد، او بتها را دشمن خود معرفی میکند و از آنها نفرت دارد و در مقابل خدا را میپرستد و او را به شدّت
(568)
دوست میدارد.
پس از این بیان، علت دوست داشتن رب العالمین را در چند جمله بیان میکند: او کسی است که مرا آفرید و فقط اوست که مرا
راهنمایی میکند و نیز فقط اوست که به من غذا و آب میدهد و نیز فقط اوست که وقتی بیمار شدم مرا شفا میدهد. و نیز اوست
که مرا میمیراند و سپس در آخرت زنده میکند. و نیز اوست که امید و طمع آن را دارم که در روز جزا لغزشها و خطاهاي مرا
ببخشد.
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 83 الی 89
اشاره
رَبِّ هَبْ لی حُکْمً ا وَ أَلْحِقْنی بِالصّالِحینَ ( 83 ) وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِ دْقٍ فِی الاْخِرینَ ( 84 ) وَ اجْعَلْنی مِنْ وَرَثَۀِ جَنَّۀِ النَّعیمِ ( 85 ) وَ
اغْفِرْ لاِءَبیآ إِنَّهُ کانَ مِنَ الضّآالّینَ ( 86 ) وَ لا تُخْزِنی یَوْمَ یُبْعَثُونَ ( 87 ) یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ ( 88 ) إِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ (
( 89
پروردگارا! مرا فرزانگی عطا فرما و مرا به شایستگان ملحق کن ( 83 ) و براي من نام نیکی در میان آیندگان قرار بده ( 84 ) و مرا از
وارثان بهشت پرنعمت قرار بده ( 85 ) و پدرم را بیامرز که او از گمراهان بود ( 86 ) و مرا در آن روز که (مردم) برانگیخته میشوند،
( خوار مکن ( 87 ) همان روزي که مال و پسران سودي ندهند ( 88 ) مگر کسی که با دلی سالم نزد خدا آید ( 89
نکات ادبی
را در اینجا به معناي نبوت گرفت، چون ابراهیم این دعا « حکما » حکمت و دانش، فرزانگی، بینش و بصیرت. نمیتوان « حکما » - 1
را در حالی میکند که پیامبر بود.
زبان راستین. منظور از آن در اینجا نام نیک است و اینکه آیندگان نام او را به نیکی به زبان آورند. « لسان صدق » - 2
پسینیان، آیندگان. « الآخرین » - 3
نعمت بسیار، صیغه مبالغه است. « النعیم » - 4
(569)
است. « یوم یبعثون » بدل از « یوم لاینفع » - 5
صفحه 355 از 410
و یا استثناي متصل است به تقدیر: « لکن من اتی اللّه بقلب سلیم فهو ینفعه » : یا استثناي منقطع است به معناي « الا من اتی اللّه » - 6
وجوه دیگري هم گفته شده است. .« لاینفع مال و لابنون لأحد الا من اتی اللّه بقلب سلیم »
تفسیر و توضیح
86 ) ربّ هب لی حکما و الحقنی بالصالحین...: در آیات پیش، ابراهیم در گفتوگو با مشرکان مطالبی را در نفی شرك - آیات ( 83
و بت پرستی عنوان کرد و آنگاه برخی از اوصاف پروردگار جهانیان را برشمرد. پس از آن، در این آیات روي سخن را با خدا کرد
و شش حاجت از وي درخواست نمود:
و « حکم » 1 - پروردگارا! به من حکم عطا فرما. منظور از حکم در اینجا فرزانگی و حکمت و بصیرت است. البتّه در برخی از آیات
به معناي پیامبري هم آمده است، ولی بدون شک در اینجا منظور از آن پیامبري نیست، چون وي این دعا را هنگامی « حکمت »
میکند که به پیامبري رسیده بود.
یا همان شایستگان در قرآن کریم اصطلاح خاصی است و به افرادي که « صالحان » 2 - مرا به شایستگان ملحق فرما. اصطلاح
شایستگی بندگی خدا را دارند و خدا همواره به آنها نظر لطف دارد، گفته میشود:
( انّ ولیّی اللّه الذي نزّل الکتاب و هو یتولّی الصالحین (اعراف/ 196
همانا ولیّ من خداوند است که کتاب را نازل کرده است و او همواره صالحان را دوست دارد.
همین صالحان هستند که روزي در زمین به حکومت مطلقه خواهند رسید و حکومت زمین را به ارث خواهند برد (سوره انبیاء، آیه
101 ). و نیز همانها هستند که خداوند به آنها نعمت داده و آنها را در ردیف پیامبران و صدیقین و شهدا قرار داده است (سوره نساء،
.( آیه 69
(570)
به نظر میرسد که مقام صالحان برتر از هر مقام دیگري است، به طوري که چندین نفر از پیامبران از خدا درخواست کردهاند که
خدا آنها را از صالحان قرار دهد که یک نمونه آن همین درخواست ابراهیم است که در آیه مورد بحث آمده است. همچنین از
حضرت یوسف و حضرت سلیمان نیز چنین دعایی نقل شده است. یوسف از خدا چنین درخواست کرد:
( انت ولیّی فی الدنیا و الاخرة توفّنی مسلما و الحقنی بالصالحین (یوسف/ 101
خدایا! تو سرور من در دنیا و آخرت هستی، مرا تسلیم فرمان خویش بمیران و مرا به صالحان ملحق کن.
سلیمان هم از درگاه خداوند چنین مسئلت کرد:
( وادخلنی برحمتک فی عبادك الصالحین (نمل/ 19
و مرا به رحمت خود در زمره بندگان صالح خود در آور.
3 - درخواست دیگر حضرت ابراهیم از خداوند این بود که گفت: خدایا! براي من نام نیکی در میان آیندگان قرار بده. این
درخواست نه براي جاهطلبی و شهرتطلبی بلکه براي آن است که اگر از انسان نام نیکی در جهان باقی بماند، دعاي خیر دیگران را
در پی خواهد داشت و این سود سرشار معنوي است که پیوسته انسان پس از مرگ از آن بهرهمند میشود. داشتن فرزندان و خاندان
و ذریه صالح که نام انسان را زنده نگه دارند، موهبت بزرگی است و اتفاقا خداوند چنین نام نیکی را به ابراهیم ارزانی داشت و از
نسل او پیامبرانی به وجود آمدند و خداوند که دعاي ابراهیم را مستجاب کرد، براي فرزندان او هم نام نیکی بر جاي گذاشت:
(50- ووهبنا له اسحاق ویعقوب وکلّا جعلنا نبیّا. ووهبنا لهم من رحمتنا وجعلنا لهم لسان صدق علیّا (مریم/ 49
و به او (ابراهیم) اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم و به آنان از رحمت خود بخشیدیم و برایشان نام نیکوي بلند
صفحه 356 از 410
آوازهاي قرار دادیم.
4 - درخواست دیگر ابراهیم این بود که گفت: خدایا! مرا از وارثان بهشت
(571)
در ذیل آیه « ارث بردن بهشت » پرنعمت قرار بده. یعنی بهشت و نعمتهاي آن را بهراحتی و آسانی در اختیار من بگذار. درباره تعبیر
11 از سوره مؤمنون توضیح دادیم، رجوع شود.
5 - همچنین ابراهیم از خداوند درخواست کرد که خدایا! پدر مرا بیامرز که او از گمراهان بود. منظور ابراهیم از پدرش که از
گمراهان بود عمویش آزر است که بتپرست از دنیا رفت و چون پدر اصلی ابراهیم که تارخ نام داشت از دنیا رفته بود و ابراهیم
تحت قیمومیت عمو بزرگ شده بود، به او پدر میگفت. در این باره در ذیل آیه 114 سوره توبه بحث کردیم.
6 - آخرین درخواست ابراهیم از خدا در این گروه از آیات، این بود که گفت: خداوندا! مرا در آن روزي که مردم برانگیخته
میشود خوار و رسوا مکن. بدون شک خواري و رسوایی در آخرت، بسیار سختتر از خواري در دنیا میباشد و این یک خواري
بزرگ است:
( الم یعلموا انّه من یحادد اللّه ورسوله فان له نار جهنم خالدا فیها ذلک الخزي العظیم (توبه/ 63
آیا ندانستهاند که هرکس با خدا و پیامبرش دشمنی ورزد، بیگمان آتش دوزخ او راست که جاودانه در آن خواهد بود و این همان
خواري بزرگ است.
از آنجا که درخواست ششم حضرت ابراهیم مربوط به روز قیامت بود و نامی از آن روز به میان آمد، ابراهیم در دو جمله آن روز را
چنین توصیف کرد که آن روز روزي است که مال و فرزند سودي ندهد مگر آنکه کسی با دلی سالم نزد خدا آید که براي او
سودمند خواهد بود.
تمام شد و این دو جمله سخن خداوند است، ولی سیاق آیه ظهور در آن دارد « یوم یبعثون » گفته شده است که سخنان ابراهیم در
که این دو جمله ادامه سخنان ابراهیم باشد.
به هر حال، آخرت براي خود معیارهاي خاصی دارد که جدا از معیارهاي این
(572)
دنیاست. در این دنیا مال و فرزند و چندین عامل دیگر مانند قدرت و شهرت، میتواند کارساز و سودآور باشد و به انسان شخصیت
و آسایش در زندگی بدهد، ولی در آخرت هیچ سودي براي انسان نخواهند داشت، بلکه آنچه در آن روز کارساز است داشتن
قلب سلیم است، یعنی انسان از این دنیا با قلب سلیم به ملاقات پروردگار خود برود. قلب سلیم قلبی است که با نور ایمان روشن
است آنهم ایمان محکمی که انسان را از گناه و نافرمانی خداوند باز میدارد.
اتفاقا یکی از کسانی که خداوند را با قلب سلیم ملاقات کرد، خود حضرت ابراهیم بود:
(84- وان من شیعته لابراهیم اذ جاء ربه بقلب سلیم (صافات/ 83
و همانا از پیروان او (نوح) ابراهیم بود که قلبی سالم نزد پروردگار خود آورد.
چند روایت
( 1 - قال امیرالمؤمنین(ع): ولسان الصدق للمرء یجعله اللّه فی الناس خیر من المال یأکله ویورثه.( 1
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: نام نیکی که خداوند براي شخص در میان مردم قرار میدهد، بهتر از مالی است که آن را میخورد و به
ارث میگذارد.
صفحه 357 از 410
قال: القلب السلیم الذي یلقی ربه ولیس فیه احد « الاّ من اتی اللّه بقلب سلیم » : 2 - عن سفیان بن عیینه قال: سألته عن قول اللّه عزّوجلّ
( سواه. قال: کلّ قلب فیه شرك او شک فهو ساقط.( 2
پرسیدم، فرمود: قلب « مگر آنکه کسی با قلب سالم نزد خدا آید » : راوي میگوید: از وي (امام صادق(ع)) درباره سخن خداوند
سلیم قلبی است که خدا را در حالی ملاقات میکند که در آن جز او کس دیگري جاي ندارد. و فرمود: هر قلبی که در آن شرك و
یا شک باشد، آن قلب ساقط است.
. 1 - اصول کافی، ج 2، ص 154
. 2 - همان، ص 16
(573)
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 90 الی 104
اشاره
وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّۀُ لِلْمُتَّقینَ ( 90 ) وَ بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِلْغاوینَ ( 91 ) وَ قیلَ لَهُمْ أَیْنَما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ ( 92 ) مِنْ دُونِ اللّهِ هَلْ یَنْصُ رُونَکُمْ أَوْ
یَنْتَصِرُونَ ( 93 ) فَکُبْکِبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُونَ ( 94 ) وَ جُنُودُ إِبْلیسَ أَجْمَعُونَ ( 95 ) قالُوا وَ هُمْ فیها یَخْتَصِمُونَ ( 96 ) تَاللّهِ إِنْ کُنّا لَفی
ضَلالٍ مُبینٍ ( 97 ) إِذْ نُسَوّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمینَ ( 98 ) وَ مآ أَضَ لَّنآ إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ ( 99 ) فَما لَنا مِنْ شافِعینَ ( 100 ) وَ لا صَدیقٍ حَمیمٍ (
101 ) فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ ( 102 ) إِنَّ فی ذلِکَ لَایَۀً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ ( 103 ) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (
( 104
و بهشت براي پرهیزگاران نزدیک شود ( 90 ) و جهنم براي گمراهان آشکار گردد ( 91 ) و به آنان گفته شود: کجاست آنچه
میپرستیدید ( 92 ) به جاي خداوند؟ آیا شما را یاري میکنند یا خود یاري میجویند؟ ( 93 ) پس آنها و گمراهان در آن سرنگون
شوند ( 94 ) و نیز همه لشکریان ابلیس ( 95 ) آنها در حالی که در آنجا با یکدیگر ستیز میکنند، میگویند: ( 96 ) سوگند به خدا که
هر آینه ما در گمراهی آشکار بودیم ( 97 ) آنگاه که شما را با پروردگار جهانیان برابر میشمردیم ( 98 ) و ما را جز گنهکاران گمراه
نکردند ( 99 ) پس براي ما هیچ شفاعت کنندهاي نیست ( 100 ) و نه هیچ دوست مهربانی ( 101 ) پس اي کاش ما را بازگشتی (به
دنیا) بود تا از مؤمنان میشدیم ( 102 ) همانا در این نشانهاي است و بیشتر آنان مؤمن نیستند ( 103 ) و همانا پروردگار تو هموست که
( پیروزمند و مهربان است ( 104
نکات ادبی
آشکار شد. « برّزت » . نزدیک شد « ازلفت » - 1
براي گمراهان. از غوي یغوي غوایۀ به معناي گمراهی و تباهی. « للغاوین » - 2
را به ادات شرط تبدیل میکند. « أین » موصول است و زایده نیست و « أینما » در « ما » - 3
یاري میجویند، کمک میخواهند. انتصار و استنصار هر دو به « ینتصرون » - 4
(574)
معناي کمک خواهی است. گاهی انتصار به معناي انتقام خواهی هم میآید.
تکرار دو حرف در این نوع از کلمات، مبالغه را میرساند مانند: ذبّ .« کبّ » سرنگون شدند، به رو افتادند. مزیدفیه از « کُبکبوا » - 5
صفحه 358 از 410
و ذبذب و زلّ و زلزل و دبّ و دبدب.
مخفف از ثقیله و براي تأکید است و قرینه آن آمدن لام مفتوح بعد از آن است. « انکنّا » در « ان » - 6
خویشاوند نزدیک و مهربان. « حمیم » - 7
براي تمنی است و معناي شرطی ندارد. « فلو أنّ » در « لو » - 8
بازگشت، رجعت. « کرّة » - 9
ناصبه مقدر. « اَن » منصوب است با « فنکون » - 10
تفسیر و توضیح
104 ) وازلفت الجنۀ للمتقین...: در آیات پیش که سخنان ابراهیم نقل شد، آخرین جمله او درباره روز قیامت بود و اینک - آیات ( 90
به همین مناسبت مطالبی درباره آن روز گفته میشود. به نظر میرسد که از اینجا به بعد، ادامه سخنان ابراهیم نیست، بلکه سخنان
خداست که به مناسبت ذکر روز قیامت در سخنان ابراهیم، بیان شده است، چون گفتن این همه مطلب در آن فرصت کوتاهی که
ابراهیم در برابر بتپرستان داشت و با آنها بگو مگو میکرد، بعید به نظر میرسد.
در این آیات گفته شد که در روز قیامت، بهشت به پرهیزگاران نزدیک گردانیده میشود. این یک تعبیر جالبی است و به اصالت و
برتري پرهیزگاران در برابر بهشت دلالت میکند. گویا متقین سرجاي خود هستند و این بهشت است که به آنها نزدیک میشود.
جمله بعدي این است که جهنم براي گمراهان هویدا و آشکار میگردد، یعنی آنها که جهنم را باور نداشتند و آن را یک چیز
موهوم میدانستند، اکنون جهنم را آشکار میبینند و آنچه براي آنها پنهان بود آشکار میشود.
مضمون آیات بعدي گفتوگویی است که با دوزخیان میشود و خود آنها هم
(575)
دردرون جهنم با یکدیگر گفتوگو میکنند و از گمراهی خود که چنین سرنوشتی را براي آنان رقم زده است، تأسف میخورند و
از گذشتههاي خود اظهار پشیمانی میکنند.
در جهنم به مشرکان گفته میشود که آنچه شما آن را به جاي خدا میپرستیدید کجایند؟ آیا میتوانند حالا به شما کمک کنند یا
خود آنها یاري میطلبند؟
این یک استفهام توبیخی است و از روي طعنه به مشرکان گفته میشود که معبودهاي باطل شما نه تنها امروز نمیتوانند به شما
کمک کنند، حتی خودشان نیز احتیاج به کمک دارند.
در اینجا معبودهاي باطلی است که ادعاي خدایی داشتند و گروهی آنها را به « ما تعبدون من دون اللّه » توجه کنیم که منظور از
عنوان خدا پرستش میکردند مانند فرعون و هر طغیانگر دیگري که چنین داعیهاي داشت و اینک خود آنها هم در جهنم افتادهاند و
نیاز به یاري دارند.
در این آیات از سرنگون شدن یک مثلث شوم در آتش جهنم خبر میدهد که یک رأس آن همان معبودهاي باطل و رأس دیگرش
عبادت کنندگان آنها و رأس سوم، سپاه ابلیس است که در گمراه ساختن این افراد نقش فعالی داشتند، و لذا میفرماید: آنها یعنی
معبودهاي باطل و گمراهان و جنود ابلیس، همگی در آتش جهنم سرنگون شدند.
در این غوغاي وحشتناك، آنها با یکدیگر به ستیز برمیخیزند و گناه را به گردن هم میاندازند و گمراهان میگویند: به خدا
سوگند که ما حتماً در گمراهی آشکار بودیم که شما مدعیان دروغین خدایی را با خداي واقعی که پروردگار جهانیان است برابر
میداشتیم و ما را جز گنهکاران گمراه نکردند. منظورشان از گنهکاران همان سپاه ابلیس است که با وسوسهها و تبلیغات خود باعث
صفحه 359 از 410
گمراهی آنان شدند.
منظور از سپاه ابلیس، هر فرد یا نیروي اغواگري است که انسان را به بدي وادار میکند و به گمراهی میکشاند. بنابراین، سپاه ابلیس
میتواند از جنس خود شیطان باشد و یا از جنس انسان باشد که به آنها شیاطین جنّ و انس گفته میشود. هر کسی که
(576)
باعث گمراهی کس دیگري شود او از سپاه ابلیس است.
اهل جهنم پس از این سخنان، بدبختی و بیکسی خود را به زبان میآورند و میگویند: اکنون براي ما نه شفاعت کنندهاي وجود
دارد و نه دوستی مهربان و صمیمی. از اینکه آنها میگویند: ما شفاعت کنندگانی نداریم، معلوم میشود که در قیامت شفاعت
کنندگانی هستند که مؤمنان را شفاعت میکنند و اهل جهنم وقتی آنها را میبینند، با تأسف اظهار میدارند که ما شفاعت کنندهاي
نداریم.
آنها پس از این اظهارات نومیدانه میگویند: اي کاش ما بار دیگر به دنیا برمیگشتیم و این بار از مؤمنان میشدیم!
آرزوي بازگشت به دنیا از سوي کافران و اهل عذاب بارها در قرآن کریم بیان شده است، ولی به دنبال آن گفته شده که آنها اگر
هم به آرزوي خود برسند و به دنیا برگردند باز در همان گمراهی خواهند بود.
( ولو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه وانهم لکاذبون (انعام/ 28
و اگر باز گردانیده شوند، باز به آنچه از آن نهی شدهاند باز میگردند و آنان دروغگویانند.
اینکه در سخنان این گمراهان آمده که میگفتند: ما معبودهاي باطل را با خداي واقعی برابر میداشتیم، به این معناست که آنها
همان احترام و تقدیس و عبادتی که باید به خداي واقعی اختصاص مییافت، براي این معبودهاي باطل انجام میدادند و آنها در
قیامت به این حقیقت رسیدهاند و گرنه در دنیا به خدا اعتقاد نداشتند. تا آن معبودهاي باطل را با خدا برابر بدانند.
در پایان این آیات همان جملاتی که چندین بار و پس از هر مطلب مهمی در این سوره تکرار شده، بار دیگر آمده است: همانا
دراین نشانهاي است و بیشتر آنان مؤمن نبودند و همانا پروردگار تو هموست که پیروزمند و مهربان است.
(577)
در آیات قرآنی « لو » بحثی درباره کاربرد
اشاره
اشاره
که معمولًا معناي شرطی دارد، در معناي تمنّی به کار رفته است و در اینجا « لو » که تفسیر آن گذشت، کلمه « فلو انّ لنا کرّة » در آیه
در آیات گوناگون قرآن باتوجه به قبل و بعد آیه معانی مختلفی دارد. ما اینک در « لو » . میدهد « اي کاش » معناي « اگر » به جاي « لو »
این زمینه به آن دسته از خوانندگان محترم که انس و الفتی با ادبیات قرآن دارند، بحث مشروحی را ارائه میدهیم:
در قرآن کریم به کار رفته است و در همه جا معناي یکسانی ندارد، بلکه « اَوَلو » و « وَلو » ،« لو » دویست و یک بار به صورت « لو » کلمه
در مواردي به معناي شرط و در مواردي به معناي تمنی و یا معانی دیگر و نیز در مواردي براي ماضی و در مواردي هم براي مضارع
است که با توجه به شکلبندي جمله و سیاق آیه معناي مورد نظر به دست میآید. البتّه مواردي هم هست که در معناي مراد، میان
مفسران و ادبا اختلاف نظر وجود دارد.
تعیین معناي مورد نظر در برخی آیات، دقت و تعمق بیشتري میطلبد و ترجمه آنها از جمله مواردي هستند که ممکن است برخی از
صفحه 360 از 410
« لو » مترجمان قرآن در آنها دچار لغزش شوند که به نمونههایی از آن اشاره خواهیم کرد. نخست معانی گوناگون و شرایط و احکام
را ذکر میکنیم و بر اساس آن، معانی مراد را در برخی آیات قرآنی به عنوان مثال میآوریم، سپس جاهایی را که مورد اختلاف
است مطرح و نظر راجح را ذکر خواهیم کرد.
در چند معناي متفاوت به کار میرود و هر کدام « لو » از جستوجو در کتب ادبی و سخنان دانشمندان علم نحو چنین برمیآید که
جاي خاص خود را دارد. این معانی عبارتند از: شرط، تمنی، مصدریه، وصل، تقلیل و تخصیص. در میان اینها بیشترین
(578)
در سه معناي شرطی، تمنی و مصدریه است که در زیر مورد بحث قرار میگیرد. « لو » استعمال
1 - معناي شرطی
بر امتناع جزا به دلیل امتناع شرط در زمان گذشته، دلالت دارد. فیالمثل مفهوم « لو » . در همین معناست « لو » بیشترین موارد استعمال
این « اگر اهل کتاب ایمان میآوردند، البتّه براي آنان بهتر بود » ( آیه شریفه: وَ لَوْ امَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ (آل عمران/ 110
است که آنها ایمان نیاوردند و به همین جهت، خیري نصیب آنان نشده است. از ابن عباس نقل شده که گفته است: هر چیزي در
( آمده هرگز اتفاق نیفتاده است.( 1 « لو » قرآن با
بر معناي شرطی، احکامی دارد که موارد زیر از جمله آنهاست: « لو » دلالت
الف: بدون شک، لو شرطیه بر امتناع شرط دلالت میکند، ولی آیا بر امتناع جزا نیز دلالت دارد یا نه؟ برخی از نحویان پاسخ مثبت
دادهاند،( 2) اما اهل تحقیق گفتهاند چنین نیست که لو همیشه بر امتناع جزا دلالت داشته باشد؛ اگر جملهاي که به صورت جزا آمده،
علت و سببی جز جمله شرطی نداشته باشد، در چنین صورتی بر امتناع دلالت میکند، ولی اگر علل مختلفی داشته باشد که یکی از
آنها جمله شرطی است، بر امتناع جزا دلالت نمیکند.
مثلًا در آیه شریفه وَلَوْ أنّما فِی الاْءَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِه سَبْعَۀُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللّهِ (لقمان/ 27 ) و آیه
شریفه وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنآ إِلَیْهِمُ الْمَلاآئِکَ ۀَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتی وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْکُلَّ شَیْءٍ قُبُلًا ما کانُوا لِیُؤْمِنُوآا (انعام/ 111 ) بدون شک لو بر
امتناع جزا دلالت نمیکند، چون آیه نخست دلالت بر این ندارد که اگر درختان زمین قلم و هفت دریا مرکب نباشد، کلمات خدا
پایان میپذیرد، بلکه به طریق اولی پایان نمیپذیرد، و در آیه دوم چنان نیست که در صورت نازل نشدن فرشتگان و
. 1. سیوطی، الاتقان، ج 2، ص 237
2. مرادي این سخن را به اکثر آنها نسبت داده، هرچند خود وي آن را قبول ندارد (الجنی الدانی، ص 272 ) و نیز ابن هشام، مغنی
. اللبیب، ج 1، ص 339
(579)
سخن نگفتن مردگان با مشرکان، آنان ایمان میآورند، بلکه به طریق اولی ایمان نمیآورند.
« لو » ب. حکم دیگر لو شرطیه این است که معمولًا براي تعلیق دو جمله شرط و جزا در ماضی دلالت میکند و باید جملهاي را که با
شرطی شده است به معناي زمان گذشته گرفت هرچند فعل آن مضارع باشد. به آیات ذیل توجه کنید:
یعنی اگر پیدا « لَوْ یَجِ دُونَ » ، لَوْ یَجِ دُونَ مَلْجَءًا أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلًا لَوَلَّوْا إِلَیْهِ (توبه/ 57 ) جمله شرطی مربوط به گذشته است
میکردند.
یعنی اگر میدانستیم. « لَوْ نَعْلَمُ » ، لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ (آل عمران/ 167 ) نیز براي گذشته است
یعنی اگر خدا شتاب میکرد. « لَوْ یُعَجِّلُ اللّهُ » ( وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللّهُ لِلنّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ (یونس/ 11
صفحه 361 از 410
بر سر فعل ماضی آمده، اما همچنان که در بالا « لو شرطیه » در قرآن درمییابیم که در بیشتر آنها « لو » با جستوجوي موارد استعمال
گذشت، همواره چنین نیست؛ و اگر بر سر فعل مضارع آمد، آن را جزم نمیدهد.
بر تعلیق شرط به جزا در « ان شرطیه » معمولًا بر تعلیق شرط به جزا در گذشته دلالت میکند، ولی گاهی مانند « لو شرطیه » با اینکه
آینده هم دلالت میکند، هرچند بر سر فعل ماضی آمده باشد واین از قراین کلام معلوم میشود، مانند:
( وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّۀً ضِعافًا (نساء/ 9
( فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الاْءَرْضِ ذَهَبًا وَ لَوِ افْتَدي بِهآ (آل عمران/ 91
( لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (صف/ 9
( وَ مآ أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنّا صادِقینَ (یوسف/ 17
( قُلْ لا یَسْتَوِي الْخَبیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبیثِ (مائده/ 100
شرطیه را بسیاري از نحویان ذکر « ان » به معناي « لو » مرادي گفته است: آمدن
(580)
کردهاند( 1) و ابن هشام براي آن ضابطهاي معین کرده به این صورت که اگر جمله شرطیه مربوط به آینده و به صورت احتمالی
( خواهد بود.( 2 « إن » به معناي « لو » ، باشد، یعنی وقوع آن حتمی نباشد
براي شرط نیست، بلکه براي تعلیق دو جمله به یکدیگر در زمان گذشته است چون شرط مربوط به « لو » بعضی گفتهاند که اساساً
آینده است.( 3) ولی به نظر میرسد که این سخن درست نیست؛ زیرا میتوان از وقوع شرط و تعهدي در گذشته خبر داد و این
امري شایع است و آیاتی که به عنوان مثال ذکر شد، قطعاً مربوط به آینده است و توجیه آنها قابل قبول نیست.
شرطیه همواره بر سر فعل درمیآید و اگر در جایی چنین نباشد حتماً باید فعلی را مقدر گرفت، مانند: « لو » . ج
( قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزآئِنَ رَحْمَۀِ رَبّیآ إِذًا لَاءَمْسَکْتُمْ خَشْیَۀَ الإِْنْفاقِ (اسراء/ 100
( وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتّی تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ (حجرات/ 5
( لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْرًا مِنَ الاْءَوَّلینَ لَکُنّا عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصینَ (صافات/ 168 169
در آیه نخست، فعلی از جنس فعل بعدي عقد میشود، به این صورت: قُلْ لَوْ تَمْلِکُونَ أَنْتُمْ، و در آیه بعدي و اساساً هر جا که لو بر
سر أنّ آمده باشد فعلی از افعال عموم مقدر میشود، به این صورت: ولو ثبت انهم صبروا.( 4) همچنین جزاي لو باید جمله فعلیه باشد
و اگر در جایی چنین نباشد جواب آن محذوف است، مانند:
( وَلَوْ أَنَّهُمْ امَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَۀٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ خَیْرٌ (بقره/ 103
را براي تمنی گرفته « لو » البتّه زمخشري در این آیه .« لاقسم لمثوبۀ » : براي قسم است و تقدیر چنین است « لَمَثُوبَۀٌ » در این آیه لام در
( است که در این صورت نیازي به جواب ندارد.( 5
شرطیه حذف میشود و این یا براي معلوم بودن آن و یا « لو » د. گاهی خبر یا جواب
. 1. مرادي، الجنی الدانی فی حروف المعانی، ص 285
. 2. ابن هشام، مغنی اللبیب، ج 1، ص 349
. 3. الجنی الدانی، ص 283
. 4. الجنی الدانی، ص 279
. 5. زمخشري، الکشاف، ج 1، ص 174
(581)
صفحه 362 از 410
براي تعظیم است، مانند: وَ لَوْ أَنَّ قُرْانًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الاْءَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی (رعد/ 3) که جواب آن در تقدیر چنین
است: لکان هذا القرآن.
2 - تمنی
میدهد، مانند: « لیت » تمنی است که معناي « لو » یکی دیگر از معانی
( فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (شعراء/ 102
( وَ قالَ الَّذینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ (بقره/ 167
( لَوْ أَنَّ لی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنینَ (زمر/ 58
منصوب شده است، مانند: « لیت » مانند جواب « فاکونَ » و « فنتبرّأَ » و « فنکونَ » است و لذا جواب آن « لیت » به معناي « لو » در این آیات
براي شرط است، ولی معناي تمنی در آن اشراب شده « لو » یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ (نساء/ 73 ) البتّه بعضی در این موارد گفتهاند که
گرفتهاند و « لیت » را در این موارد به معناي « لو » و یا مصدریه است که از آمدن فعل تمنی بینیاز شده است،( 1) ولی بیشتر نحویان
گذاشت، آنجا لو به « لیت » « لو » حتی بعضی در آن نقل خلاف نکرده و ضابطه آن را چنین بیان کردهاند که هر کجا بتوان به جاي
معناي تمنی است.( 2) قرینه دیگر اینکه پس از جملهاي که لو در آن قرار گرفته، فعل مضارع منصوب مصدّر به فاء آمده باشد.
3 - مصدریه
فعل را تأویل به مصدر میبرد و ضابطه آن این است که « اَنْ » مصدري بودن آن است که در مواردي مانند « لو » یکی دیگر از اقسام
معناي « لو » و یا فعلی شبیه آن واقع میشود. در صورتی که « ودّ، یودّ » مصدریه به کاربرد و معمولًا بعد از فعل « ان » « لو » بتوان به جاي
مصدري داشته باشد احتیاجی به جواب ندارد و فعل بعد از خود را نصب نمیدهد، مانند:
( یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْیُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَۀٍ (بقره/ 96
. 1. مغنی اللبیب، ج 1، ص 352
. 2. سیوطی، الاتقان، ج 2، ص 239 ؛ عبدالغنی الدقر، معجم القواعد العربیۀ، ص 391
(582)
( وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ ایمانِکُمْ کُفّارًا (بقره/ 109
( یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّي بِهِمُ الاْءَرْضُ (نساء/ 42
در آیه وَ إِنْ یَأْتِ « لو » را براي تمنی گرفتهاند، مثلاً زرکشی از کسانی نقل میکند که « لو » ، بعضی در مواردي از این نوع آیات
( الاْءَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الاْءَعْرابِ (احزاب/ 20 ) براي تمنی است.( 1
در اینجا سه قول وجود دارد: نخست قول بصریهاست « لو » گفته است درباره « یود احدهم لو یعمر الف سنۀ » : سمین حلبی در ذیل آیه
که آن را حرفی دانستهاند که براي بیان چیزي است که به زودي واقع خواهد شد و جواب آن محذوف است و تقدیر چنین است:
را در اینجا مصدریه و به معناي ان ناصبه « لو » دوم قول کوفیها ست که .« یود احدهم طول العمر لو یعمر الف سنۀ لسرّ بذلک »
دانستهاند و احتیاجی به جواب ندارد. سوم قول زمخشري است که آن را براي تمنی گرفته است.( 2) سمین حلبی در ذیل دو آیه
مشابه این آیه که در بالا آوردیم، آنها را شبیه همین آیه دانسته است.
احتمال اینکه لو در این گونه موارد براي تمنی باشد به طوري که زمخشري گفته( 3) درست به نظر نمیرسد؛ زیرا همان گونه که
صفحه 363 از 410
گذاشت، همان گونه که « لیت » به معناي تمنی است، این است که بتوان به جاي آن « لو » پیشتر گفتیم، ضابطه اینکه در چه موردي
کرد. از این گذشته، بعضی گفتهاند در یک جمله، « لو » را جایگزین « لیت » در مثالهاي قبلی چنین بود، ولی در این مثالها نمیتوان
را در اینجا براي تمنی بداند سخنی « لو » جمع نمیشود. زرکشی از ابن مالک نقل میکند که گفته: هر کس « لیت » با « ودّ، یودّ » مادّه
( نادرست گفته است، چون حرف تمنی با فعل تمنی جمع نمیشود، همان گونه که میان لیت و فعل تمنی جمع نمیشود.( 4
در این .« لو کانوا یفقهون » یا « لو کانوا یعلمون » : مطلب دیگر اینکه در برخی آیات قرآنی پس از ذکر مطلبی مهم، چنین آمده است
را به « لو » گونه موارد برخی مفسران
. 1. زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 4، ص 397 ، و به پیروي از وي: سیوطی، الاتقان، ج 2، ص 238
. 2. سمین حلبی، الدر المصون، ج 1، ص 309
. 3. زمخشري، الکشاف، ج 1، ص 168
. 4. البرهان فی علوم القرآن، ج 4، ص 401
(583)
معناي تمنی گرفتهاند: (کاش میدانستند). مثلًا مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر آیه شریفه وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ
را در این « لو » در اینجا براي تمنی است.( 1) ولی بیشتر صاحب نظران « لو » أَشَ دُّ حَ  را لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ (توبه/ 81 ) تصریح میکند که
گونه آیات شرطیه گرفتهاند، با این توضیح که جواب آن مقدر است و در هر مورد، متناسب با جمله قبلی جوابی را مقدر گرفتهاند.
2) و در آیه 102 سوره بقره: )« لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ ما تخلفوا » : مثلًا در همین آیه 81 سوره توبه صاحب الجدول چنین تقدیر گرفته است
(4).« لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ لما عبدوا الاصنام » : 3) و در آیه 41 سوره عنکبوت )« لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ لما فعلوا ذلک »
لامتنعوا » : دیگران نیز تقدیرهاي مشابهی ذکر کردهاند، ابوالبقاء عکبري در آیه 102 سوره بقره جواب لو را چنین تقدیر گرفته است
6) و صاحب )« لو کانوا یعلمون لبئس ما شروا به انفسهم » : 5) و صاحب کتاب الاعراب المفصل بدین صورت )،« من شراء السحر
لو کانوا یعلمون لکان » : 7) و سمین حلبی در آیه 103 بقره بدین تعبیر )« لو کانوا یعلمون ما صدر منهم ما صدر » : الفرید این گونه
(8).« تحصیل التوبۀ خیراً
و مشابه آن فقط براي بیان نادانی « لو کانوا یفقهون » میتوان گفت: چنین تقدیرهایی در این گونه آیات لازم نیست، بلکه جمله
آنهاست. این که گفته میشود مطلب چنان است اگر میدانستند، یعنی آنها نمیدانند.
شرطیه در مواردي که معلوم باشد، اشکالی ندارد، ولی در این موارد که موارد خاصی است، ساختار جمله « لو » البتّه حذف جواب
است. « تجهیل » براي نفی علم مخاطب و به تعبیر دیگر براي
. 1. المیزان، ج 9، ص 377
. 2. محمود صافی، الجدول فی اعراب القرآن، ج 5، ص 405
. 3. همان، ج 1، ص 219
. 4. همان، ج 10 ، ص 341
. 5. عکبري، املاء ما منّ به الرحمن، ص 56
. 6. بهجت عبدالواحد، الاعراب المفصل، ج 1، ص 31
. 7. ابن ابی العزّ همدانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، ج 1، ص 352
. 8. الدر المصون، ج 1، ص 331
(584)
صفحه 364 از 410
به معناي تمنی در این آیات که در کلام برخی از مفسران آمده، نیز دور از صواب مینماید؛ زیرا شرط آن این است که « لو » بودن
را به جاي آن گذاشت و در این آیات چنین کاري را نمیتوان کرد، چون لیت بر فعل داخل نمیشود. از این « لیت » بتوان کلمه
هرگز معناي تمنی نمیدهد، مانند: ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ « ان » هم آمده، و « ان » گذشته نظیر این، تعبیرهایی با حرف شرط
.( (جمعه/ 9) و مانند: قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَیْنَهُمآ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (شعراء/ 28
بدون شک در این آیات جمله براي شرط است و هدف از آن نفی علم است.
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 105 الی 115
اشاره
کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلینَ ( 105 ) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلا تَتَّقُونَ ( 106 ) إِنّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ ( 107 ) فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطیعُونِ (
108 ) وَ مآ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ ( 109 ) فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطیعُونِ ( 110 ) قالُوآا أَنُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ
الاْءَرْذَلُونَ ( 111 ) قالَ وَ ما عِلْمی بِما کانُوا یَعْمَلُونَ ( 112 ) إِنْ حِسابُهُمْ إِلاّ عَلی رَبّی لَوْ تَشْعُرُونَ ( 113 ) وَ مآ أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنینَ (
( 114 ) إِنْ أَنَا إِلاّ نَذیرٌ مُبینٌ ( 115
قوم نوح پیامبران را تکذیب کردند ( 105 ) آنگاه که برادرشان نوح به آنان گفت: آیا پروا نمیکنید؟ ( 106 ) همانا من براي شما
پیامبري امین هستم ( 107 ) پس، از خدا پروا کنید و از من فرمان برید ( 108 ) و من هیچ مزدي بر این (رسالت) از شما نمیخواهم،
مزد من جز بر عهده پروردگار جهانیان نیست ( 109 ) پس، از خدا پروا کنید و از من فرمان برید ( 110 ) گفتند: آیا به تو ایمان
بیاوریم در حالی که فرومایگان از تو پیروي کردهاند؟ ( 111 ) گفت: من از آنچه آنان کردهاند چه آگاهی دارم؟ ( 112 ) حساب آنان
جز بر پروردگار من نیست، اگر درك کنید ( 113 ) و من هرگز طرد کننده مؤمنان نیستم ( 114 ) من جز بیم دهندهاي آشکار نیستم
(115)
(585)
نکات ادبی
اگر « قوم » به معناي جماعت است و براي همین میتوان فعل آن را به خاطر لفظ مذکر و به خاطر معنا مؤنث آورد. ضمنا « قوم » - 1
به کار رود فقط شامل مردها میشود مانند: « نساء » به تنهایی به کار رود هم شامل مردها و هم شامل زنها میشود، ولی اگر در کنار
لایسخر قوم من قوم و لا نساء من نساء.
در اینجا براي تأکید در نفی است. « من » . هیچ مزدي « من اجر » - 2
فرومایگان، سفله، طبقه پایین جامعه، اراذل. « الارذلون » - 3
یا براي استفهام و یا براي نفی است و در هر دو صورت معناي جمله نفی علم است. اگر براي استفهام باشد « وما علمی » در « ما » - 4
به معناي چه میدانم و اگر براي نفی باشد به معناي نمیدانم است.
طرد کننده. از طرد به معناي راندن از روي نفرت است. « طارد » - 5
تفسیر و توضیح
115 ) کذبت قوم نوح المرسلین...: داستان دیگري از داستانهاي پیامبران آغاز میشود و هدف از آن به طوري که پیشتر - آیات ( 105
صفحه 365 از 410
گفتیم، دلداري پیامبر اسلام و دادن تسلاي خاطر به آن حضرت است که بداند همه پیامبران از سوي قوم خود تکذیب شدهاند.
این داستان، داستان قوم نوح است که پیامبران را تکذیب کردند. درست است که آنها فقط یک پیامبر را که همان نوح بود تکذیب
کردند، ولی تکذیب او و هرکدام از پیامبران به منزله تکذیب همه پیامبران است، چون پیامبران در یک خط حرکت میکنند و به
دنبال یک هدف هستند. تکذیب یک پیامبر تکذیب هدف اوست که همان هدف مشترك پیامبران الهی است و در روایتی از امام
باقر(ع) آمده است که قوم نوح همه پیامبران از آدم تا نوح را تکذیب میکردند.
حضرت نوح که نخستین پیامبر از پنج پیامبر اولوالعزم بود، با عمر طولانی که
(586)
داشت در هدایت قومش تلاش بسیاري کرد، ولی جز افراد اندکی به او ایمان نیاوردند.
در قران کریم گفتوگوهاي او با قومش و عکس العمل آنها و جریان ساختن کشتی و غرق شدن کافران در سورههاي متعددي
آمده و یک سوره کامل هم به داستان نوح اختصاص یافته که سوره هفتاد و یکم از قرآن کریم است.
در آیات مورد بحث، چنین نقل میشود که قوم نوح پیامبران را تکذیب کردند آنگاه که برادرشان نوح به آنها گفت: آیا پروا
نمیکنید؟ برادري نوح با آن قوم از لحاظ نسب بود، یعنی او هم یکی از آنها بود و منظور، برادري دینی نیست، چون آنها ایمان
نیاورده بودند.
نوح ادامه داد که من براي شما پیامبري امین و درستکار هستم، یعنی آنچه میگویم حق است و از خودم چیزي را نمیبافم بلکه به
طور دقیق سخنان خدا را به شما ابلاغ میکنم. پس، از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید و بدانید که من براي رسالت خود مزدي
از شما نمیخواهم، مزد من تنها بر عهده پروردگار است.
نوح در این بخش از سخنان خود دوباره میگوید: پس، از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید. این سخن تکرار یک حرف نیست،
بلکه اول مردم را از این جهت به تقواي الهی و اطاعت خود میخواند که او در اداي رسالت امین است و بار دوم از این جهت که
مزدي بر رسالت خود نمیخواهد.
اینکه نوح و بسیاري از پیامبران بر این مطلب تأکید کردهاند که ما براي رسالت خود مزدي نمیخواهیم، شاید از آن جهت باشد که
مردم، کار پیامبران را شبیه کار کاهنان و ساحران میدیدند و کاهنان و ساحران همواره براي انجام یک کار از مردمی که به آنها
مراجعه میکردند، مزد میخواستند و پولهاي کلانی میگرفتند ولذا پیامبران تصریح میکنند که ما مزدي نمیخواهیم.
تنها پیامبري که در مقابل رسالت خود از مردم مزد خواست، پیامبر اسلام(ص) بود که دوستی اهل بیت خود را مزد رسالت قرار داد،
ولی در واقع آن مزد هم براي
(587)
مردم بود، چون آنها با محبت به اهل بیت و پیروي از آنها اسلام واقعی را درمییافتند و هدایت میشدند و دچار انحراف
نمیگشتند. این دو مطلب، یعنی مزد رسالت قرار دادن دوستی اهل بیت و رسیدن سود آن به خود مردم، در این دو آیه به روشنی
ذکر شده است:
( قل لااسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی (شوري/ 23
بگو: من براي آن (رسالت) از شما مزدي نمیخواهم، مگر دوستداري خویشاوندان (من).
( قل ماسألتکم من اجر فهو لکم (سبأ/ 47
بگو: آن مزدي که من از شما خواستم، براي شماست.
در ادامه داستان نوح، قوم او گفتند: آیا به تو ایمان بیاوریم، در حالی که فرومایگان از تو پیروي میکنند؟ اعتراض آنها به این بود
صفحه 366 از 410
که افرادي که به نوح ایمان آوردهاند، از طبقه پایین و فقیر جامعه هستند و ما نمیتوانیم همراه آنها باشیم. نوح پاسخ داد که من از
آنچه آنها پیش از ایمان آوردنشان چه میکردند آگاهی ندارم و حساب کار آنها با پروردگار من است، اگر شما این حقیقت را
دریابید.
نوح اضافه کرد که من هرگز مؤمنان را از خودم نخواهم راند، چون من جز یک بیم دهنده آشکار نیستم. یعنی وظیفه من ابلاغ پیام
الهی است و هرکس از هر طبقهاي ایمان بیاورد، او جزء مؤمنان است و من او را از خودم طرد نخواهم کرد.
37 هم آمده است که تفسیر آن گذشت. - این اعتراض قوم نوح و پاسخ او، در سوره هود آیات 30
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 116 الی 122
اشاره
قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومینَ ( 116 ) قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمی کَذَّبُونِ ( 117 ) فَافْتَحْ بَیْنی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحًا وَ نَجِّنی وَ مَنْ مَعِیَ
مِنَ الْمُؤْمِنینَ ( 118 ) فَأَنْجَیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ ( 119 ) ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقینَ ( 120 ) إِنَّ فی ذلِکَ لَایَۀً وَ ما کانَ
أَکْثَرُهُمْ
(588)
( مُؤْمِنینَ ( 121 ) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ ( 122
( گفتند: اي نوح! اگر دست برنداري، از سنگسار شدگان خواهی بود ( 116 ) گفت: پروردگارا! قوم من مرا تکذیب کردند ( 117
پس میان من و آنان داوري کن و مرا و هرکسی از مؤمنان را که با من است، نجات بده ( 118 ) پس او و کسانی را که در آن کشتی
( انباشته با او بودند، نجات دادیم ( 119 ) سپس بقیه را غرق کردیم ( 120 ) همانا در این نشانهاي است و بیشتر آنان مؤمن نبودند ( 121
( و همانا پروردگار تو هموست که پیروزمند و مهربان است ( 122
نکات ادبی
است و در این واژه « نهی » دست برنداري، سخن رابه پایان نبري. از انتهاء به معناي به پایان رسیدن است و ریشه آن « لم تنته » - 1
حرف یاء از آخر کلمه به خاطر مجزوم بودن حذف شده است.
سنگسار شدگان. رجم به معناي انداختن سنگ است و گاهی به صورت کنایه به دشنام دادن هم گفته میشود. « المرجومین » - 2
به معناي پیروزي و غلبه است و در اینجا به معناي داوري است و منظور از آن « فتح » . داوري کن، گشایش پیشآور « فافتح » - 3
فرستادن عذاب به آن قوم است.
کشتی، مفرد و جمع آن یکی است. « الفلک » - 4
انباشته، مملوّ. منظور این است که آن کشتی پر از جمعیت بود. « المشحون » - 5
تفسیر و توضیح
122 ) قالوا لئن لم تنته یانوح لتکوننّ من المرجومین...: قوم نوح در پاسخ وي او را تهدید کردند و گفتند: اي نوح اگر - آیات ( 116
از این سخنان دست برنداري تو از سنگسارشدگان خواهی شد. تهدید به سنگسار کردن درباره پیامبران دیگر هم آمده است و اقوام
مختلف همواره پیامبرانِ خودشان را به بدترین نوع کشتن تهدید
صفحه 367 از 410
(589)
میکردند.
نوح در برابر تهدید قوم خود، رو به خدا آورد و گفت: پروردگارا! قوم من مرا تکذیب کردند. این سخن زمینه را براي نفرین کردن
به آن قوم فراهم میکرد و نوح آن قوم را نفرین کرد و گفت: خدایا! میان من و آن قوم به طور کامل داوري کن. این درخواست به
معناي تقاضاي عذاب براي آن قوم بود ولذا بلافاصله گفت: مرا و مؤمنانی را که با من هستند نجات بده.
نفرین نوح به آن قوم به صورت روشنتري در این آیه آمده است:
( وقال نوح ربّ لاتذر علی الارض من الکافرین دیارا (نوح/ 26
و نوح گفت: پروردگارا! از کافران هیچ کس را روي زمین بر جاي مگذار.
نفرین نوح به هدف اجابت رسید و خداوند طبق یک سنت حاکم بر تاریخ، عذاب خود را بر آن قوم کافر نازل کرد. عذاب الهی به
صورت طوفان عظیمی بود که منطقه را فرا گرفت. پیش از وقوع طوفان، خداوند به نوح دستور داد که کشتی بزرگی بسازد و او این
کار را انجام داد. کافران که میدیدند نوح کشتی میسازد او را مسخره میکردند ولی پس از تمام شدن کشتی، نوح و مؤمنان سوار
آن شدند و جفتهایی از حیوانات هم در آن کشتی قرار داده شد و با آمدن طوفان آب روي زمین را فرا گرفت و همه کافران از
جمله پسر نوح غرق شدند و نوح و مؤمنان نجات یافتند.
در ادامه آیات مورد بحث میفرماید: ما نوح و کسانی را که در آن کشتی انباشته بودند. نجات دادیم و بقیه را غرق کردیم. منظور
از انباشتگی و پر بودن کشتی این است که جفتهایی از حیوانات هم سوار آن بودند و آذوقه کشتیسواران هم در آن حمل میشد.
داستان نوح که در اینجا به صورت خلاصه ذکر شده است، مانند داستان ابراهیم، با همان جملات خاص پایان مییابد، میفرماید:
همانا در این (داستان) نشانهاي است و بیشتر آنان مؤمن نبودند، و همانا پروردگار تو هموست که پیروزمند و مهربان است. با این
جملهها داستان نوح پایان مییابد و در آیات بعدي داستان پیامبر دیگري شروع
(590)
میشود: