گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
[سورة شعراء ( 26 ): الآیات 123 الی 131




اشاره
کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلینَ ( 123 ) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلا تَتَّقُونَ ( 124 ) إِنّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ ( 125 ) فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطیعُونِ ( 126 ) وَ
مآ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ ( 127 ) أَتَبْنُونَ بِکُ لِّ ریعٍ ایَۀً تَعْبَثُونَ ( 128 ) وَ تَتَّخِ ذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ
( تَخْلُدُونَ ( 129 ) وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبّارینَ ( 130 ) فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطیعُونِ ( 131
(قوم) عاد پیامبران را تکذیب کردند ( 123 ) آنگاه که برادرشان هود به آنان گفت: آیا پروا نمیکنید؟ ( 124 ) همانا من براي شما
پیامبري امین هستم ( 125 ) پس، از خدا پروا کنید و از من فرمان برید ( 126 ) و من هیچ مزدي بر این (رسالت) از شما نمیخواهم،
مزد من جز بر عهده پروردگار جهانیان نیست ( 127 ) آیا شما بر هر بلندي نشانهاي میسازید که بازي کنید؟ ( 128 ) و قصرهایی
میگزینید که شاید جاودان بمانید؟ ( 129 ) و هنگامی که خشم میآورید، چون گردنکشان خشم میآورید؟ ( 130 ) پس، از خدا
( پروا کنید و از من فرمان برید ( 131
نکات ادبی
صفحه 368 از 410
زمین مرتفع، بلندي، راه بلند در و سط دره بزرگ. « ریع » - 1
علامت، منظور از آن در اینجا نشاندار بودن و منحصر به فرد بودن آن ساختمانی است که به منظور خودنمایی و تفریح در « آیۀ » - 2
بالاي بلندي میساختند.
است. « تبنون » در حالی که بازي میکنید. عبث به معناي بیهودگی است و این جمله در اینجا حال از فاعل « تعبثون » - 3
به معناي کاخ، کوشک، خانه مجلل. مصنع در اصل به معناي هر چیز ساخته شده است. « مصنع » جمع « مصانع » - 4
(591)
به معناي سختگیري و اِعمال قهر و غضب و انتقام. « بطش » خشم گرفتید، انتقام گرفتید. از « بطشتم » - 5
.« بطشتم » گردنکشان، حال از فاعل « جبّارین » - 6
تفسیر و توضیح
131 ) کذبت عاد المرسلین...: داستان بعدي داستان قوم عاد است که از عربهاي نخستین بودند و در سرزمین احقاف - آیات ( 124
یمن که سرزمین سرسبز و خرّمی بود زندگی میکردند. پیامبري که براي هدایت آنها مبعوث شد، حضرت هود بود.
از مجموع آیات قرآنی چنین برمیآید که در تاریخ دو قوم عاد بودند و قومی که هود بر آنها مبعوث شد عاد نخستین بوده است:
( وانه اهلک عادا الاولی (نجم/ 50
و خداوند عاد نخستین را هلاك کرد.
آیا قوم عاد بعدي چه کسانی بودند و کجا زندگی میکردند، ما از آنها بی خبریم.
درباره قوم عاد آیات متعددي در قرآن کریم آمده است. از جمله آیات مورد بحث، میفرماید: قوم عاد پیامبران را تکذیب کردند،
آنگاه که برادرشان هود به آنان گفت: آیا پروا نمیکنید؟ همانا من براي شما پیامبري امین هستم. پس، از خدا پروا کنید و از من
فرمان ببرید، و من از شما مزدي نمیخواهم و مزد من بر خداوند است.
مطالبی که تا اینجا از زبان هود خطاب به قوم عاد نقل شده، عینا تکرار سخنان حضرت نوح به قوم خود است و به طوري که
خواهیم دید در این سوره عین همین جملات از قول پیامبران دیگر که عبارتند از صالح و لوط و شعیب در خطاب به قوم خود نقل
شده است. و این نشان میدهد که خط فکري پیامبران یکی بوده و اقوام مختلف هم در برابر پیامبران شیوههاي مشابهی داشتند.
در این سوره پس از نقل این جملات از زبان نوح و هود و صالح و لوط و شعیب، جملات دیگري نقل شده که اختصاص به آن
قوم خاص دارد و انگشت روي
(592)
انحرافات خاص آنها میگذارد.
انحراف بزرگ قوم عاد، رفاه زدگی و دنیا پرستی بود که باعث خودبزرگبینی و پرخاشگري شده بود و آنان هم در جانب شهوت
و هم در جانب غضب افراط میکردند. به همین جهت وقتی هود براي هدایت آنها مبعوث شد، علاوه بر سخنان عمومی دعوت به
خدا به آنها گفت: آیا شما در هر بلندي خانه ممتازي میسازید که نشانهاي از عظمت شما باشد و کاخهاي مجللی را برمیگزینید
که شاید جاودان بمانید؟ و شما هرگاه که به کسی خشم میگیرید تندي میکنید و همچون جباران و گردنکشان خشم میگیرید و
در صدد انتقام هستید، از خدا بترسید و از این کارها دست بردارید و مرا به عنوان پیامبر اطاعت کنید.
چنین مینماید که ثروت و قدرت و تجملگرایی، عامل استبداد و زورگویی است و هرکسی خود را قدرتمند ببیند و روح
تجملگرایی و خودنمایی داشته باشد، به دیگران زور میگوید. راه رها شدن از این انحراف، تقواي الهی و پیروي از آموزههاي
صفحه 369 از 410
پیامبران است.
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 132 الی 140
اشاره
وَ اتَّقُوا الَّذیآ أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ ( 132 ) أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنینَ ( 133 ) وَ جَنّاتٍ وَ عُیُونٍ ( 134 ) إِنّیآ أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (
( 135 ) قالُوا سَوآءٌ عَلَیْنآ أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ ( 136 ) إِنْ هذآ إِلاّ خُلُقُ الاْءَوَّلینَ ( 137 ) وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ ( 138
( فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْناهُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَایَۀً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ ( 139 ) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ ( 140
و از کسی که شما را با آنچه میدانید، یاري داد، پروا کنید ( 132 ) شما را با چارپایان و پسران یاري داد ( 133 ) و نیز با باغها و
چشمهسارها ( 134 ) همانا من بر شما از عذاب روزي بزرگ میترسم ( 135 ) گفتند: براي ما یکسان است که ما را پند بدهی یا از
پنددهندگان نباشی ( 136 ) این جز شیوه پیشینیان
(593)
نیست ( 137 ) و ما عذاب نخواهیم شد ( 138 ) پس، او را تکذیب کردند و ما آنها را هلاك کردیم. همانا در این، نشانهاي است و
( بیشتر آنان مؤمن نبودند ( 139 ) و همانا پروردگار تو هموست که پیروزمند و مهربان است ( 140
نکات ادبی
است که در اصل به معناي کشیدن و کشانیدن است. « مدّ » إفعال از « امدّ » . شما را یاري کرد، شما را امداد رسانید « امدّکم » - 1
معمولًا امداد در خیر و مدّ در شرّ استعمال میشود: و نمدّ له من العذاب مدّا.
روز بزرگ، اشاره به روز قیامت و یا روز نزول عذاب در این دنیاست. « یوم عظیم » - 2
شیوه، شیمه، عادت، روش. (اگر با فتحه خاء باشد به طوري که در بعضی از قرائتها آمده به معناي آفرینش و نیز به معناي « خُلُق » - 3
دروغ بافتن است).
تفسیر و توضیح
134 ) واتقوا الذي امدّکم بانعام و بنین...: در ادامه صحبتهاي هود در خطاب به قوم خود چنین آمده است: از آن - آیات ( 132
خدایی که شما را با نعمتهایی که خودتان از آن خبر دارید امداد رسانیده است، پروا کنید و بترسید. پس از بیان کلی و سربسته
نعمتهاي خدا به آنان که خود از در آن خبر داشتند، در آیه بعدي آن اجمال را به تفصیل بیان میکند: شما را به وسیله چهارپایان و
پسران و باغها و چشمه سارها امداد رسانید.
پس از برشماري نعمتهاي خدا بر آن قوم، به آنها هشدار میدهد که من بر شما از عذاب روزي بزرگ میترسم. این روز بزرگ
همان قیامت است که در اثر ناسپاسی نعمتهاي خدا و تکذیب پیامبر او دچار عذاب خواهند شد. میتوان روز بزرگ را همان روز
نزول عذاب در این دنیا دانست که در آیات بعدي از آن خبر داده است.
در پاسخ سخنان خیرخواهانه هود، آن قوم بیتمیز گفتند: چه ما را موعظه کنی و
(594)
چه از موعظه کنندگان نباشی، براي ما یکسان است. از این تعبیر استفاده میشود که موعظه کنندگان دیگري هم بودهاند که آن قوم
صفحه 370 از 410
به آنها اعتنا نکردهاند، حال یا منظورشان پیامبران پیشین بوده و یا افراد خیرخواه و مصلحی که در میان آنها بودهاند. آنها به هود
گفتند: این سخنان تو از نوع سخنان پیشینیان است، یعنی کسانی که ادعاي پیامبري داشتند، این همان شیوه آنهاست که مردم را
موعظه میکردند.
باید گفت که این نوع سخن گفتن با پیامبران نیز شیوه متداول کافران در طول تاریخ بود که همواره سخنان پیامبران را افسانههاي
پیشینیان خواندهاند. مشرکان عصر پیامبر اسلام نیز همین را درباره پیامبر اسلام گفتند:
( لقد وعدنا هذا نحن و آباؤنا من قبل ان هذا الا اساطیر الاولین (نمل/ 68
همانا ما و پدرانمان پیش از این به همین وعده داده شدهایم، این نیست مگر افسانههاي پیشینیان.
قوم عاد که سخنان هود را همان سخنان پیشینیان خواندند که در آنها تأثیري ندارد، گفتند: ما هرگز عذاب نخواهیم شد. و
بدینگونه آن سخن هود را که به آنها گفته بود: من براي شما از عذاب روزي بزرگ میترسم، نفی کردند. آنها مانند هر گروه
برخوردار و رفاه زده، مغرور قدرت و امکانات خود بودند و خود را در یک جزیره امن میدیدند؛ غافل از اینکه به خاطر تکذیب
هود، عذاب و بلاي سختی در انتظار آنهاست.
درباره سرانجام قوم عاد به طور خلاصه میفرماید: آنها هود را تکذیب کردند و ما هم آنها را هلاك کردیم. پس از این بیان همان
مطلبی را که در پایان قصههاي پیامبران در این سوره تکرار شده، اعاده میکند که همانا در این نشانهاي است و بیشتر آنان مؤمن
نبودند و همانا پروردگار تو هموست که پیروزمند و مهربان است.
درباره عذاب خاصی که بر قوم عاد نازل شد، در آیات دیگر توضیح داده شده است و آن تندباد سرکشی بود که آنها را نابود کرد:
( وامّا عاد فاهلکوا بریح صرصر عاتیۀ (حاقۀ/ 6
(595)
و اما قوم عاد با تندبادي سرد و سرکش هلاك شدند.
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 141 الی 152
اشاره
کَذَّبَتْ ثَمُودٌ الْمُرْسَلینَ ( 141 ) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَلا تَتَّقُونَ ( 142 ) إِنّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ ( 143 ) فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطیعُونِ ( 144
) وَ مآ أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ ( 145 ) أَتُتْرَکُونَ فی ما ههُنآ امِنینَ ( 146 ) فی جَنّاتٍ وَ عُیُونٍ ( 147 ) وَ
زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضیمٌ ( 148 ) وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتًا فارِهینَ ( 149 ) فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطیعُونِ ( 150 ) وَ لا تُطیعُوآا أَمْرَ الْمُسْرِفینَ
( 151 ) اَلَّذینَ یُفْسِدُونَ فِی الاْءَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ ( 152 )
(قوم) ثمود پیامبران را تکذیب کردند ( 141 ) آنگاه که برادرشان صالح به آنها گفت: آیا پروا نمیکنید؟ ( 142 ) همانا من براي شما
پیامبري امین هستم ( 143 ) پس، از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید ( 144 ) و من هیچ مزدي بر این (رسالت) از شما نمیخواهم،
( مزد من جز بر عهده پروردگار جهانیان نیست ( 145 ) آیا شما در میان آنچه در اینجا دارید، در حال ایمنی رها خواهید شد؟ ( 146
در باغها و چشمهسارها؟ ( 147 ) و زراعتها و درختان خرمایی که شکوفههایشان لطیف است؟ ( 148 ) و ماهرانه از کوهها خانههایی
میتراشید ( 149 ) پس، از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید ( 150 ) و از فرمان اسرافکاران اطاعت نکنید ( 151 ) همان کسانی که در
( زمین فساد میکنند و اصلاح نمیکنند ( 152
نکات ادبی
صفحه 371 از 410
رها میشوید. فعل مضارع جمع مخاطب مجهول. « تُترکون » - 1
آنچه در اینجاست. ما موصول است. « فی ماههنا » - 2
(596)
است. « تترکون » حال از نایب فاعل « آمنین » - 3
شکوفه. از طلوع مشتق شده، گویا درختی که شکوفه میدهد، میوه آن از طریق شکوفه طلوع میکند. « طلع » - 4
لطیف، با طراوت. « هضیم » - 5
به معناي تراشیدن چوب یا سنگ و کوه. « نحت » میتراشید. از « تنحتون » - 6
جمع فاره به معناي ماهر و استادکار و هنرمند. از باب اشتقاق اکبر میتوان آن را به معناي شخص ماهري که کار خود « فارهین » - 7
را از روي فرح و شادمانی انجام میدهد، گرفت.
تفسیر و توضیح
152 ) کذّبت ثمود المرسلین...: داستان دیگري از سلسله داستانهاي پیامبران که در این سوره، جهت تسلاي خاطر پیامبر - آیات ( 141
اسلام ذکر شده، داستان قوم ثمود و پیامبرشان حضرت صالح است که یکی از پیامبران عرب بود و داستان او در سورههاي متعددي
ذکر شده است.
طبق این آیات، قوم ثمود هم مانند قوم عاد و قوم نوح، پیامبران را تکذیب کردند و همان سخن مشترك که در داستان نوح و هود
در خطاب به قومشان ذکر شده بود اینجا هم ذکر شده است. به این صورت که صالح به قوم خود گفت: آیا پروا نمیکنید؟ همانا
من براي شما پیامبري امین هستم. پس، از خدا بترسید و از من پیروي کنید و من در برابر رسالت خود از شما مزدي نمیخواهم و
مزد من تنها بر پروردگار جهانیان است.
پس از این سخن که میان پیامبران مشترك است، باتوجه به وضع موجودِ قوم ثمود مطالبی را بیان کرد. قوم ثمود دچار رفاهزدگی و
دوري از معنویت و اسراف و تبذیر بودند. صالح به آنان گفت: آیا گمان میکنید که در میان این همه ناز و نعمت و در این باغها و
چشمهسارها و زراعتها و درختان خرما که شکوفههاي لطیفی دارند و خانههایی که از کوهها تراشیدهاید، ایمن و آسودهخاطر رها
خواهید شد؟
(597)
صالح اضافه کرد که از خدا بترسید و از من پیروي کنید و فرمان اسرافکاران را پیروي نکنید، همانها که در روي زمین فساد میکنند
و اهل اصلاح نیستند.
قوم ثمود از نعمتهاي فراوانی برخوردار بودند و سرزمین پرآب و درخت و سبز و خرّمی داشتند و براي تفریح و یا بزرگ نمایی
خود، به کوه تراشی مشغول بودند و با تراشیدن کوهها که به تعبیر قرآن ماهرانه و استادانه (فارهین) انجام میدادند خانههاي مجلّلی
میتراشیدند.
« بیوتا » به نظر میرسد که این خانهها را نه به جهت احتیاج و سکونت، بلکه براي فخرفروشی میتراشیدند، چون در آیه شریفه کلمه
یعنی خانههایتان را در کوه « بیوتکم » : ذکر شده است، یعنی خانههایی میتراشید. اگر براي سکونت بود، مناسب بود که گفته میشد
که در آیه شریفه آمده به این معناست که شما ماهرانه و استادانه این خانهها را میتراشید که « فارهین » میتراشید. دیگر اینکه کلمه
این نیز قرینه بر آن مطلب است و از همه مهمتر اینکه تراشیدن خانه از کوه براي سکونت کاري نیست که مورد انتقاد قرار گیرد،
آنچه مورد انتقاد است، همان تشریفات و اسرافکاريهاي آنان است و اینکه آنها این کارها را میکردند و از این نعمتهاي بسیاري
صفحه 372 از 410
برخوردار بودند، ولی خدا و معنویت را از زندگی خود کنار گذاشته بودند.
انحراف دیگر آنان این بود که از سردمداران کفر و اسرافکاران و اهل فساد پیروي میکردند. این مفسدان آنها را گمراه میساختند
و به بت پرستی و مال دوستی دعوت میکردند. در آیه شریفه گفته شده که آن مسرفان در زمین فساد میکردند و اصلاح
و این از باب تأکید بر وقوع چیزي به « فساد میکردند » در واقع تأکیدي است بر عبارت « اصلاح نمیکردند » نمیکردند. عبارت
وسیله نفی ضد آن است که تأکید مضاعفی به حساب میآید، مانند: و اضلّ فرعون قومه وما هدي (طه/ 79 ) یعنی فرعون قوم خود را
گمراه کرد و هدایت نکرد که تأکیدي خاص بر گمراه کردن قوم است.
(598)
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 153 الی 159
اشاره
قالُوآا إِنَّمآ أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرینَ ( 153 ) مآ أَنْتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِایَۀٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ ( 154 ) قالَ هذِه ناقَۀٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ
شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ ( 155 ) وَ لا تَمَسُّوها بِسُوآءٍ فَیَأْخُ ذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظیمٍ ( 156 ) فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمینَ ( 157 ) فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ
( إِنَّ فی ذلِکَ لَایَۀً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ ( 158 ) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ ( 159
گفتند: همانا تو از جادوزدگانی ( 153 ) تو جز بشري همانند ما نیستی، پس نشانهاي بیاور اگر از راستگویانی ( 154 ) گفت: این شتر
مادهاي است، آن را نوبت آبی است و براي شما نوبت آبی در روز معین است ( 155 ) و به آن هیچ آسیبی نرسانید که شما را عذاب
روزي بزرگ فرا میگیرد ( 156 ) پس آن را پی کردند و سپس پشیمان شدند ( 157 ) پس عذاب آنها را فرا گرفت. همانا در آن
( نشانهاي است و بیشتر آنان مؤمن نبودند ( 158 ) و همانا پروردگار تو هموست که پیروزمند و مهربان است ( 159
نکات ادبی
جادوشدگان، جادوزدگان. اسم مفعول از تسحیر است. « المسحّرین » - 1
نشانهاي. منظور از آن معجزه است که اثبات نبوت میکند. « بآیۀ » - 2
با کسره شین، نوبت آب، وقت معین آب خوردن. « شرب » - 3
آن ناقه را پی کردند، کشتند. « فعقروها » - 4
تفسیر و توضیح
159 ) قالوا انما انت من المسحّرین...: در پاسخ سخنان خیرخواهانه حضرت صالح قوم او مانند اقوام دیگر او را تکذیب - آیات ( 153
کردند و گفتند: همانا تو از جادوزدگان و جن زدگانی! این همان تهمتی است که به بسیاري از پیامبران زده شده است و شاید علت
آن این بوده که پیامبران سخنی تازه میگفتند و از امور غیبی خبر
(599)
میدادند و این براي آنها سنگین بود و سخنان آنها را در نظر خودشان مانند سخنان کاهنان و ساحران میدیدند.
قوم ثمود با گفتن اینکه تو از جادوگرانی، آشکارا نبوت صالح را تکذیب کردند و گفتند که تو جز بشري مانند ما نیستی. اگر در
ادعاي خود از راستگویانی، نشانه و معجزهاي بیاور.
صفحه 373 از 410
صالح براي هدایت آنها معجزهاي آورد. معجزه او همان شتر او بود. صالح گفت: این ناقهاي است، او را رها کنید و بگذارید یک
روز او آب بخورد و روز دیگر حیوانات شما آب بخورند و مزاحم او نشوید و به او گزندي وارد نکنید و اگر به او آسیبی رساندید،
عذابی بزرگ در انتظار شما خواهد بود.
قوم ثمود بیتوجه به سخنان صالح آن ناقه را پی کردند و کشتند و با این مخالفت صریح با پیامبر خود، مستحق نزول عذاب الهی
شدند و نشانههاي نزول عذاب را دیدند و در همان حال از کار خود پشیمان شدند، ولی این پشیمانی سودي نداشت، چون پس از
دیدن نشانههاي عذاب پشیمان شدند و اگر پیش از آن پشیمان میشدند امکان آن بود که خدا عذاب را از آنان باز دارد و بالاخره
عذاب الهی آنان را درهم کوبید.
داستان ناقه صالح در موارد متعددي از قرآن و از جمله در سوره هود با تفصیل بیشتري آمده است.
پس از ذکر داستان قوم ثمود، همان جملاتی را که در پایان قصههاي ابراهیم و نوح و هود آمده بود، در اینجا نیز تکرار میکند که
همانا آن نشانهاي بود، ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند و همانا پروردگار تو هموست که پیروزمند و مهربان است.
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 160 الی 175
اشاره
کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلینَ ( 160 ) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلا تَتَّقُونَ ( 161 ) إِنّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ ( 162 ) فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطیعُونِ (
163 ) وَ مآ أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلی رَبِّ
(600)
الْعالَمینَ ( 164 ) أَتَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمینَ ( 165 ) وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ ( 166 ) قالُوا لَئِنْ
لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجینَ ( 167 ) قالَ إِنّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ ( 168 ) رَبِّ نَجِّنی وَ أَهْلی مِمّا یَعْمَلُونَ ( 169 ) فَنَجَّیْناهُ وَ
أَهْلَهُآ أَجْمَعینَ ( 170 ) إِلاّ عَجُوزًا فِی الْغابِرینَ ( 171 ) ثُمَّ دَمَّرْنَا الاْخَرینَ ( 172 ) وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَرًا فَسآءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ ( 173 ) إِنَّ
( فی ذلِکَ لَایَۀً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ ( 174 ) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ ( 175
قوم لوط پیامبران را تکذیب کردند ( 160 ) آنگاه که برادرشان لوط به آنان گفت: آیا پروا نمیکنید؟ ( 161 ) همانا من براي شما
پیامبري امین هستم ( 162 ) پس، از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید ( 163 ) و من هیچ مزدي براي (رسالت) از شما نمیخواهم،
مزد من جز بر عهده پروردگار جهانیان نیست ( 164 ) آیا از میان جهانیان، شما با مردان آمیزش میکنید؟ ( 165 ) و همسران خود را
که خدا براي شما آفریده رها میکنید؟ بلکه شما گروهی تجاوزکارید ( 166 ) گفتند: اي لوط اگر دست برنداري از بیرون راندگان
خواهی شد ( 167 ) گفت: همانا من از دشمنان عمل شما هستم ( 168 ) پروردگارا! من و خانوادهام را از آنچه اینها انجام میدهند،
نجات بده ( 169 ) پس ما او و همه خانوادهاش را نجات دادیم ( 170 ) جز پیرزنی را که در میان بازماندگان بود ( 171 ) سپس دیگران
را هلاك کردیم ( 172 ) و بر آنان بارانی (از سنگ) باراندیم، پس بد بود باران آن بیم داده شدگان ( 173 ) همانا در آن نشانهاي
( است و بیشتر آنان مؤمن نبودند ( 174 ) و همانا پروردگار تو همو پیروزمند و مهربان است ( 175
نکات ادبی
جمع ذکر به معناي مرد در مقابل زن. « الذکران » - 1
(601)
صفحه 374 از 410
بیانیه است و در این صورت معناي جمله چنین میشود که از جهانیان که خلق « من » و « الذکران » یا متعلق به « من العالمین » - 2
است، یعنی در میان جهانیان تنها شما هستید که این « فصلیه » « من » است و « تأتون » شدهاند با مردها آمیزش میکنید و یا حال از ضمیر
( مانند: واللّه یعلم المفسد من المصلح (بقره/ 220 ) لیمیزاللّه الخبیث من الطیب (انفال/ 37 « من فصلیه » . کار را میکنید
است که عربها ماضی آن را به کار نبردهاند و در ماضی به جاي آن « وذر » رها میکنید وامیگذارید. این کلمه از ماده « تذرون » - 3
استفاده کردهاند. « ترك » از
براي اضراب و انتقال از موعظه به نکوهش است. « بل انتم » در « بل » - 4
مشتق است که به معناي سرعت سیر و پرش است، گویا کسی که « عدو » تجاوزکاران، از حدگذشتگان. از ماده « عادون » - 5
تجاوزکار است از حدّ و اندازه به سرعت میگذرد.
و آخر آن « قال » ضمنا در این آیه نوعی جناس مطرف است، چون اول آیه .« قلی » جمع قالی به معناي دشمن. از مادّه « القالین » - 6
میباشد. « القالین »
به معناي گردوخاك که به آن غبار هم گفته میشود. وقتی خانه را جاروب « غبر » بازماندگان، برجاي ماندگان. از « الغابرین » - 7
میکنند غباري از آن باقی میماند، بعدها غابر را که از همان ماده است، به معناي باقیمانده از هر چیزي به کار بردند.
تفسیر و توضیح
166 ) کذبت قوم لوط المرسلین...: این ششمین داستان از داستانهاي پیامبرانی است که در این سوره آمده و مربوط به - آیات ( 160
قوم لوط است. قوم لوط نیز پیامبران را تکذیب کردند، آنگاه که برادرشان لوط همان سخنانی را که مشترك میان پیامبران است و
از زبان پیامبران نقل شد، به آنها گفت و آنها را به تقواي الهی و اطاعت از خود دعوت کرد و اظهار داشت که من در برابر رسالت
خود از شما مزدي نمیخواهم (به شرحی که گذشت).
(602)
اینکه از لوط به عنوان برادر آنها نام برده است، منظور این نیست که لوط از نظر دین و یا نسب با آنها برادر بود، چون لوط که
برادر زاده ابراهیم بود، از فلسطین آمده بود و از آن قوم که اهل سدوم از اراضی اردن بودند محسوب نمیشد. بنا براین، برادري در
اینجا به معناي معاشرت و مصاحبت است .
این در حالی است که تعبیر برادر درباره نوح و صالح که در آیات گذشته ذکرشد، به معناي برادري در نسب و قبیله است، چون
آنها از همان قوم بودند ولذا در مقام تهدید نوح گفتند: اگر دست برنداري تو از سنگسارشدگان خواهی بود، ولی در مقام تهدید
خواهی بود، چون لوط یک مهاجر بود و میشد به آسانی او را « مخرجین= راندهشدگان » لوط قوم گفتند: اگر دست برنداري از
اخراج کرد.
لوط پس از بیان سخنان مشترك میان پیامبران، انحراف خاص آن قوم را مطرح کرد و آن یک انحراف جنسی شدیدي بود. او به
آنها گفت: آیا از میان جهانیان شما با مردان آمیزش جنسی میکنید و زنان را که خدا براي شما آفریده، ترك میکنید؟ باید گفت
که شما قومی تجاوزکار هستید.
را میتوان دو گونه معنا کرد: یکی اینکه شما از میان جهانیان که شامل مردها و زنهاست، با مردها « من العالمین = از جهانیان » تعبیر
آمیزش میکنید. دوم اینکه در میان جهانیان تنها شما هستید که این کار را انجام میدهید، یعنی به طور طبیعی هیچ یک از جهانیان
که شامل حیوانات و انسانها میشود چنین کاري را نمیکنند چون خداوند دوجنس نر و ماده را براي یکدیگر آفریده تا نسل آنها
باقی بماند و آمیزش نر با نر یا مرد با مرد کاري برخلاف طبیعت است و حتی حیوانات این کار را نمیکنند.
صفحه 375 از 410
شامل غیر بشر هم میشود و از این گذشته، در موردي از قرآن « العالمین » به نظر میرسد که تفسیر دوم مناسبتر است، چون مفهوم
کریم که داستان قوم لوط ذکر شده است، از زبان لوط سخنی نقل شده که تقریبا صریح در همین معناست:
( انکم لتأتون الفاحشۀ ماسبقکم بها من احد من العالمین (عنکبوت/ 28
همانا شما آن کار بد را میکنید، هیچ یک از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته
(603)
است.
175 ) قالوا لئن لم تنته یا لوط لتکونن من المخرجین...: قوم لوط در پاسخ او مانند همه زورگویان، به تهدید متوسل - آیات ( 167
شدند و گفتند: اي لوط، اگر از این سخنان دست برنداري، تو از رانده شدگان و اخراج شدگان خواهی بود. معلوم میشود که آنها
پیش از آن افرادي را از شهر اخراج کرده بودند و لوط را هم تهدید میکردند که تو هم سرنوشت آنها را خواهی داشت.
قوم نوح نیز در مقام تهدید او همین جمله را به کار « لئن لم تنته یا لوط لتکوننّ من المخرجین » : قوم لوط در مقام تهدید او گفتند
را ذکر کردند. شاید علت این تفاوت در آن باشد که همانگونه که پیشتر گفتیم، « مرجومین » کلمه « مخرجین » بردند و لی به جاي
لوط اصالتا اهل آن شهر نبود، بلکه از فلسطین به آنجا آمده بود ولذا او را تهدید به اخراج کردند، ولی نوح اصالتا اهل همان شهر
بود و او را تهدید به سنگسار کردند.
البتّه آنچه گفتیم، عمومیت ندارد، گاهی پیامبرانی را که از همان شهر بودند نیز تهدید به اخراج از شهر کردهاند. در قرآن کریم در
موردي پس از نام بردن از چند پیامبر، میفرماید:
( وقال الذین کفروا لرسلهم لنخرجنّکم من ارضنا او لتعودنّ فی ملّتنا (ابراهیم/ 13
کافران به پیامبرانشان گفتند: ما شما را از سرزمینمان اخراج میکنیم، مگر اینکه به آیین ما باز گردید.
پس از آنکه قوم لوط او را تهدید به اخراج کردند، او بیتوجه به تهدید آنها به سخنان خود ادامه داد و گفت: من عمل شما را
دشمن میدارم و از آن بدم میآید. پس از این سخن، رو به سوي خدا کرد و عرضه داشت: پروردگارا! من و خانوادهام را از آنچه
این قوم انجام میدهند، نجات بده. منظور او این بود که او و خانوادهاش نجات پیدا کنند، چون میدانست که این قوم به خاطر این
عمل شنیع و به خاطر تکذیب پیامبران گرفتار عذاب الهی خواهند شد.
پس از دعاي لوط، خداوند عذاب خود را بر آن قوم نازل کرد و لوط و خانوادهاش
(604)
را نجات داد، جز زن لوط را که پیرزنی کافر بود که او هم گرفتار عذاب شد.
در بعضی از سورههاي قرآن این جریان با تفصیل بیشتري نقل شده است، از جمله اینکه خداوند به لوط دستور داد که شبانه همراه با
خانوادهاش از آن شهر بیرون رود. او چنین کرد و فقط زن او در آن شهر باقی ماند و همراه لوط نیامد ولذا او هم در آن عذاب
.( هلاك شد (رجوع شود به سوره هود آیه 81
در آیات مورد بحث در ادامه میفرماید: ما او و همه خانوادهاش را نجات دادیم، جز عجوزهاي را که در میان باقی ماندگان در شهر
بود، و آنگاه دیگران را هلاك کردیم و بر آنان بارانی بارانیدیم، چه بد بود باران آن بیم دادهشدگان!
منظور از این باران، بارش سنگها از آسمان بود و این پس از زلزله شدیدي بود که آن شهر را زیرو رو کرد.
( فلما جاء امرنا جعلنا عالیها سافلها وامطرنا علیهم حجارة من سجّیل منضود (هود/ 82
پس چون فرمان ما بیامد، آنجا را زیر و رو کردیم و بر آن، بارانی از سنگ از جنس سنگ و گلِ سفت بارانیدیم.
در پایان داستان قوم لوط، بازهم همان جملاتی را که در پایان داستانهاي قوم ابراهیم، نوح، صالح و هود ذکرشده، میآورد: همانا
صفحه 376 از 410
در آن نشانهاي است و بیشتر آنان مؤمن نبودند و همانا پروردگار تو هموست که پیروزمند و مهربان است.
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 176 الی 184
اشاره
کَذَّبَ أَصْحابُ لْئَیْکَۀِ الْمُرْسَلینَ ( 176 ) إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَلا تَتَّقُونَ ( 177 ) إِنّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ ( 178 ) فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطیعُونِ ( 179
) وَ مآ أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ ( 180 ) أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرینَ ( 181 ) وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ
الْمُسْتَقیمِ ( 182 ) وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیآءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الاْءَرْضِ مُفْسِدینَ ( 183 ) وَ اتَّقُوا الَّذي خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّۀَ
(605)
( الاْءَوَّلینَ ( 184
مردم ایکه پیامبران را تکذیب کردند ( 176 ) آنگاه که شعیب به آنها گفت: آیا پروا نمیکنید؟ ( 177 ) همانا من براي شما پیامبري
امین هستم ( 178 ) پس، از خدا بترسید و از من فرمان برید ( 179 ) و من هیچ مزدي براي این (رسالت) از شما نمیخواهم، مزد من
جز بر پروردگار جهانیان نیست ( 180 ) پیمانه را کامل بدهید و از کم دهندگان نباشید ( 181 ) و با ترازوي درست وزن کنید ( 182 ) و
چیزهاي مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه فساد نکنید ( 183 ) و از آن کس که شما و آفریدگان پیشین را آفرید، پروا
( کنید ( 184
نکات ادبی
بود و قوم « قوم » در این داستان برخلاف داستانهاي قبلی به صورت مذکر آمده است چون در آن داستانها فاعل این فعل « کذّب » - 1
است که هم از نظر لفظی و هم از نظر معنوي مذکر « اصحاب » به اعتبار جماعت مؤنث حساب میشود، ولی در اینجا فاعل فعل
است.
درختان به هم پیچیده. نام منطقهاي در کنار شهر مدین که مردم آن درخت خاصی را که به این نام بود میپرستیدند. این « ایکۀ » - 2
سوره شعرا و ) « لیکۀ » سوره حجر و ق) و دو بار به صورت ) « الایکه » کلمه چهار بار در قرآن ذکر شده است، ولی دو بار به صورت
ص) نوشته شده که مربوط به رسم الخط عثمانی است.
کم فروشان، کم دهندگان، زیان رسانان. « المخسرین » - 3
به معناي عدالت مشتق شده است و نیز گفته شده که این « قسط » ترازو. گفته شده که اصل این کلمه عربی است و از « القسطاس » - 4
یک واژه رومی است که معرب شده است.
به معناي کم گذاشتن و نقص است، گاه نقص در اندازه و « بخس » کم نگذارید، ارزش چیزي را نکاهید. اصل « لاتبخسوا » - 5
مقیاس است و گاهی نقص در کاستی از
(606)
ارزش واقعی است.
هم حال است و براي تأکید آمده است. « مفسدین » به معناي فساد است و « عثی » فساد نکنید. از « لاتعثوا » - 6
آفریدگان، مخلوقات. این کلمه مصدر به معناي مفعول است، مانند: خلق به معناي مخلوق. « الجبلّۀ » - 7
تفسیر و توضیح
صفحه 377 از 410
184 ) کذّب اصحاب لئیکۀ المرسلین...: هفتمین و آخرین داستان از داستانهاي پیامبران که در این سوره جهت تسلاي - آیات ( 176
خاطر پیامبر اسلام(ص) ذکر شده است، داستان اصحاب ایکه و حضرت شعیب است.
اصحاب ایکه مردمانی بودند که در کنار شهر مدین زندگی میکردند و درختی را به همین نام میپرستیدند و انحراف بزرگ آنها
علاوه بر بتپرستی، کم فروشی و ظلم به یکدیگر و ایجاد فتنه و فساد بود.
در این سوره شعیب را پیامبر اصحاب ایکه معرفی کرده و در چند سوره دیگر از جمله در سوره اعراف (آیه 85 ) و سوره هود (آیه
84 ) شعیب را پیامبر شهر مدین معرفی کرده است و این به خاطر آن است که ایکه هم در نزدیکی مدین قرار داشت و شعیب پیامبر
دو شهر بود و مردمان این دو شهر انحرافات مشترکی داشتند که عمده آنها شرك و کم فروشی و تبهکاري بود ولذا هم در آیاتی
که شعیب را پیامبر مدین معرفی کرده و هم در آیه مورد بحث که او را پیامبر ایکه معرفی کرده، سخنان در پیامهاي شعیب یکسان
است و در هر دو مورد مردم را از کم فروشی برحذر داشته و به درستکاري در پیمانه و ترازو دعوت کرده است. به طور مثال در
سوره اعراف از قول شعیب در خطاب به مردم مدین چنین آمده است:
( فاوفوا الکیل والمیزان و لاتبخسوا الناس اشیائهم و لاتفسدوا فی الارض (اعراف/ 85
(607)
و در سوره هود باز از زبان شعیب در خطاب مردم مدین چنین میخوانیم:
( ویاقوم اوفوا المکیال و المیزان بالقسط ولاتبخسوا الناس اشیاءهم ولاتعثوا فی الارض مفسدین (هود/ 85
ملاحظه میفرمایید که این پیامها عین همان پیامی است که در این سوره یعنی سوره شعرا از زبان شعیب در خطاب به اصحاب ایکه
آمده است.
بنا براین، اگر ایکه و مدین دو نام براي یک محل نباشد، در نزدیکی هم بودهاند و انحرافهاي مشترکی داشتهاند و شعیب بر هر دو
محل مبعوث شده بود.
نکتهاي که در اینجا قابل اشاره است، این است که در آیاتی که شعیب را به عنوان پیامبر مدین معرفی میکند از او به صورت
اخاهم= » یاد میکند، ولی در آیه مورد بحث که شعیب پیامبر اصحاب ایکه معرفی میشود کلمه « اخاهم شعیبا = برادرشان شعیب »
وجود ندارد، این شاید بدان جهت باشد که شعیب اهل مدین بوده و با مردم مدین پیوند خویشاوندي قبیلگی داشته، ولی « برادرشان
این پیوند را با اصحاب ایکه نداشته است.
طبق آیات مورد بحث، شعیب نیز مانند پیامبران دیگري که قصه آنها در این سوره آمده است، همان سخنان مشترك را به مردم
ایکه میگوید، آنگاه انحراف خاص آنها را که همان کم فروشی و فساد بود مورد توجه قرار می دهد و میگوید: پیمانه را کامل
بدهید و از کم فروشان نباشید و با ترازوي درست وزن کنید و چیزهاي مردم را به آنها کم ندهید و یا کالاهاي مردم را بیارزش
جلوه ندهید و در روي زمین فساد و تبهکاري نکنید و از خداوندي که شما و مخلوقات پیش از شما را آفریده بترسید.
به طور کلی کم فروشی و خیانت در پیمانه و ترازو، از مصادیق روشن ظلم و تجاوز به حقوق دیگران است و در قرآن کریم از این
عمل ظالمانه به شدّت انتقاد شده است.
ویل للمطفّفین الذین اذا اکتالوا علی الناس یستوفون و اذا کالوهم او وزنوهم یخسرون ألا یظن اولئک انهم مبعوثون لیوم عظیم
(5- (مطففین/ 1
(608)
واي بر کم فروشان! آنان که چون از مردم پیمانه ستانند، تمام میستانند و چون خودشان به آنان پیمانه دهند یا با ترازو وزن کنند،
کم میدهند. آیا اینان گمان نمیبرند که براي یک روز بزرگ برانگیخته خواهند شد؟
صفحه 378 از 410
[ [سورة شعراء ( 26 ): الآیات 185 الی 191
اشاره
قالُوآا إِنَّمآ أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرینَ ( 185 ) وَ مآ أَنْتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبینَ ( 186 ) فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفًا مِنَ السَّمآءِ إِنْ
کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ ( 187 ) قالَ رَبّیآ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ ( 188 ) فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّۀِ إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ ( 189 ) إِنَّ
( فی ذلِکَ لَایَۀً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ ( 190 ) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ ( 191
گفتند: جز این نیست که تو از جادوشدگانی ( 185 ) و تو جز بشري همانند ما نیستی و ما تو را همانا از دروغگویان میپنداریم
186 ) پس، پارههایی از آسمان را بر ما فروریز اگر از راستگویانی ( 187 ) گفت: پروردگارم به آنچه انجام میدهید، داناتر است )
188 ) پس او را تکذیب کردند و عذاب روز سایهدار آنها را فرا گرفت که آن عذاب روزي بزرگ بود ( 189 ) همانا در این )
( نشانهاي است و بیشتر آنان مؤمن نبودند ( 190 ) همانا، پروردگار تو هموست که پیروزمند و مهربان است ( 191
نکات ادبی
جادوشدگان، جادو زدگان. « المسحّرین » - 1
مخفف از ثقیله و براي تأکید است ولذا بر خبر آن لام داخل شده است. « إن نظنّک » در « إن » - 2
بیفکن، فروریز. فعل متعدي از باب افعال است. « فاسقط » - 3
است که به « کسف » قطعههایی، جمع کسفه به معناي قطعه. اصل آن از « کسفا » - 4
(609)
معناي دگرگونی حالت یک چیز است و از مصادیق آن کسوف آفتاب میباشد و اینکه به پارهاي از یک چیز کسفه گفته میشود،
از آن جهت است که با قطعه قطعه شدن آن چیز در واقع تغییر مهمی در آن به وجود میآید.
ابر سایبان، ابر تیرهاي که سایه آن بر زمین افتد. « الظلّه » - 5
تفسیر و توضیح
191 ) قالوا انما انت من المسحّرین...: پاسخ اصحاب ایکه به شعیب، همان پاسخ همیشگی کافران به پیامبران است. آنها - آیات ( 185
به شعیب گفتند: همانا تو از جادوشدگان هستی و تو را سحر کردهاند و تو جز بشري مانند ما نیستی و ما تو را از دروغگویان
میپنداریم.
سپس از باب استهزا و یا از باب درخواست معجزه گفتند: اگر در ادعاي خود از راستگویانی، قطعه هایی از آسمان بر سر ما فرو ریز!
نظیر این درخواست را مشرکان از پیامبر اسلام(ص) داشتند:
( او تسقط السماء کما زعمت علینا کسفا (اسراء/ 92
با چنان که ادعا میکنی آسمان را قطعه قطعه بر ما فرو ریزي.
این درخواست قوم شعیب به نوعی درخواست عذاب است و این بدان جهت بوده که آنها وعدههاي عذاب را جدي نمیگرفتند و
براي آنکه نشان بدهند که آن را جدي نمیگیرند و گفتههاي شعیب را باور ندارند، میگفتند: اگر راست میگویی پس عذاب بر
یعنی شتاب در درخواست عذاب نامیده « استعجال عذاب » ما نازل کن و این همان حالتی است که قرآن در موارد متعددي آن را
است. کافرانی که چنین درخواستی از پیامبران میکردند، میخواستند بگویند که ما به دروغگویی تو اطمینان کامل داریم.
صفحه 379 از 410
شعیب در برابر درخواست قوم خود، گفت: پروردگار من به آنچه شما انجام میدهید، داناتر است. منظور شعیب این بود که نزول
عذاب در دست من نیست، بلکه
(610)
این خداست که از حال شما آگاه است و اگر اعمال شما به گونهاي باشد که مستوجب عذاب باشد، براي شما عذاب نازل خواهد
کرد.
هود نیز در پاسخ به عذاب خواهی قوم خود به همان گونه سخن گفت:
( قال انما العلم عنداللّه وابلغکم ما ارسلت به (احقاف/ 22
(هود) گفت: همانا دانستن (زمان عذاب) فقط نزد خداست و من آنچه را که بدان فرستاده شدهام به شما ابلاغ میکنم.
آنها را فراگرفت که عذاب « یوم الظلّۀ » در برابر سخنان شعیب اصحاب ایکه او را تکذیب کردند و سرانجام چنین شد که عذاب
روزي بود که در آن قطعه ابري همانند سایبان بر سر آنها ظاهر شد و بر آنان باران آتش بارید و « یوم الظلّۀ » . روزي بزرگ بود
همگی هلاك شدند.
در روایتها آمده است که هفت روز هوا بسیار گرم شد و بادهاي آتشین وزید تا اینکه قطعه ابري سیاه که سایه بر زمین انداخته بود،
در آسمان آشکار شد و آنها به خیال اینکه به وسیله این ابر هوا سرد خواهد شد، خوشحال شدند و به آن دل بستند، ولی از همان
ابر سیاه بارانی از آتش بارید و آنها را تار و مار کرد.
از اینکه قرآن کریم روز عذاب اصحاب ایکه را روز بزرگ میخواند، معلوم میشود که آنها دچار عذاب بسیار سختی شدند و
باتوجه به آیات دیگر قرآنی که در این باره نازل شده است، عذاب آنها تلفیقی از چندین نوع عذاب بوده است. در سوره اعراف
نامیده « یوم الظلّۀ » آیه 91 نوع عذاب آنها را زمین لرزه (رجفه) و در سوره هود آیه 94 آن را بانگ آسمانی (صیحه) و در اینجا هم
است و این حوادث با یکدیگر همزمان بوده است.
مردم ایکه را از میان « یوم الظلّۀ » البتّه میتوان گفت که زمین لرزه و بانگ آسمانی مردم مدین را نابود کرد و باران آتش یا همان
برد و به طوري که گفتیم، شعیب بر هر دو شهر مأموریت داشت، چون آیات سوره اعراف و سوره هود که عذاب قوم شعیب را
رجفه و یا صیحه ذکر کردهاند، مربوط به قوم مدین میباشند و آیه مورد بحث ما که
(611)
آمده است، مربوط به اصحاب ایکه است. « یوم الظلّۀ » در آن
در پایان قصه اصحاب ایکه بازهم همان جملات که در نتیجه از داستانهاي قبلی ذکر شده بود، در اینجا هم ذکر میشود. همانا در
این نشانهاي است و بیشتر آنان مؤمن نشدند و همانا پروردگار تو هموست که پیروزمند و مهربان است.
بدین گونه داستانهاي پیامبران که در این سوره آمده است، تمام شد و آن هفت داستان بود. آنچه از بررسی مجموع این هفت
داستان به دست میآید، این است که خط فکري پیامبران یکی بوده و در دعوت اصلی خود که دعوت به توحید و تقوا است سخنها
یکی بود و در مأموریت بعدي آنها که مبارزه با انحرافات جامعه بود، مطابق با وضع جامعه خود سخن گفتهاند.