سورة انفال
اشاره
وَ إِذْ یَمْکُرُ » این سوره،بقول ابن عباس و قتاده،بجز هفت آیه آن که در مکه نازل شده است، مدنی است.آیات مدنی آن از آیۀ
شروع می شود.و حسن و عکرمه گویند:تمام سوره در جنگ بدر نازل شده است. «... بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا
شمارة آیات
بنا به تعداد شامیان 77 آیه و بنا به تعداد بصریان و حجازیان 76 آیه و بنا به تعداد کوفیان 75 آیه است.(اختلافات را در جاي
خود ذکر می کنیم.)
فضیلت سوره
ابی بن کعب،از پیامبر نقل کرده است که:هر کس سورة انفال و برائت را قرائت کند،روز قیامت،من شفیع و گواه او خواهم
بود.او از نفاق،بري است و بعدد هر منافقی در دنیا ده حسنه به او داده میشود و ده گناه از او برداشته می شود و ده درجه بر
درجاتش افزوده میشود و عرش و حاملان آن در ایام زندگی برایش طلب رحمت می کنند.
عیاشی از امام صادق(ع)روایت کرده است که:هر کس سورة انفال و برائت را در هر ماه بخواند،هرگز نفاق بقلبش وارد نمی
شود و حقاً از شیعۀ امیر المؤمنین است و روز قیامت از خوانهاي بهشت،میخورد تا مردم از حساب تمام شوند.
محمد بن مسلم از امام باقر(ع)نقل کرده است که:در سوره انفال قطع بینی هاست (زیرا مشتمل بر آیه خمس است)
تفسیر:
در سوره اعراف،داستان انبیا و در پایان آن از پیامبر ما(ص)وصفی بمیان آمد.
ص : 154
اکنون سوره انفال نیز با نام پیامبر و ماجرایی که میان آن بزرگوار و مردم روي داد،آغاز می شود.می فرماید:
[ [سوره الأنفال ( 8): آیه 1
اشاره
اَللّ وَ رَسُولَهُ
ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُوا هَ اَللّ وَ أَصْلِحُوا
لِلّ وَ اَلرَّسُولِ فَاتَّقُوا هَ
الُ هِ الِ قُلِ اَلْأَنْف منِ اَلرَّحِیمِ . یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلْأَنْف اَللّ اَلرَّحْ
بِسْمِ هِ
( إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ( 1
(1)
ترجمه:
از تو در باره انفال می پرسند.بگو:انفال براي خدا و رسول است.از خدا بترسید و میان خودتان را اصلاح کنید و خدا و
رسولش را اگر ایمان دارید،اطاعت کنید.
ص : 155
1) -سوره انفال آیه 1 جزء 9 سوره 8 -1
بیان آیه 1
اشاره
قرائت:
ابن مسعود و سعد بن ابی وقاص و علی بن الحسین(ع)و امام باقر(ع)و زید بن علی و امام صادق(ع)و طلحه بن
خوانده اند.ابن جنی می گوید:از این قرائت می توان فهمید که سؤال از انفال،که مفاد قرائت مشهور « یسالونک الانفال » مصرف
است نیز بمنظور درخواست انفال بوده و غرض آنها از سؤال،این بوده است که انفال را تصاحب کنند.
لغت:
یعنی زیادي شیء.لبید گوید: « نفل » انفال:جمع
ان تقوي ربنا خیر نفل
اللّ ریثی و عجل
و باذن ه
یعنی:تقواي خدایمان بهترین افزونی است.سرعت و تأخیر من باذن خداست.
برخی گفته اند:نفل یعنی بخشش.نافله نماز غیر واجبی است که انسان از روي میل بخشش می کند.نوفل یعنی مرد بخشنده.
مقصود:
الِ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْف
:جماعتی از اصحاب در باره انفال از تو سؤال می کنند.
مفسرین در باره انفال اختلاف کرده اند.گروهی گفته اند:منظور غنائم جنگ بدر است برخی گویند:غنائم سریه هاست.برخی
گویند:متاع یا کنیز یا غلامی است که بدون جنگ از مشرکین بدست مسلمین بیفتد.برخی گویند:این غنائم مخصوص پیامبر
است و هر گونه بخواهد،مصرف می کند.برخی گفته اند:مقصود از انفال،چیزهایی است که بعد از قسمت غنائم بر زمین مانده
است.مثل زره و نیزه و اسب.از ابن عباس نیز روایت شده است که منظور لباس جنگ و اسب است که پیامبر بهر که خواست
می-
ص : 156
دهد.برخی گفته اند:منظور همان خمس است و باید به اهل خمس داده شود.در روایت صحیح از امام باقر و امام
صادق(ع)نقل شده است که:انفال اموالی است که بدون جنگ از دار الحرب بدست آید و زمینی است که صاحبانش آن را
می نامند.همچنین میراث کسی که وارث ندارد و زمینی که در دست شاهان باشد و بیشه ها و « فیء » تخلیه کنند.فقها اینها را
وادي ها و اراضی موات و...فرمودند:اینها متعلق بخدا و رسول و جانشینان اوست و در هر راهی بخواهند مصرف می کنند و
کسی را از آنها حقی نیست.
غنائم بدر مخصوص پیامبر بود.اصحاب درخواست کردند که به آنها بدهد و قرائت اهل بیت (یسالونک الانفال)صحیح است.
لِلّ وَ الرَّسُولِ
الُ هِ قُلِ الْأَنْف
:بگو انفال از خدا و رسول است.تقاضاي آنها این بود که انفال بخودشان داده شود.از اینرو عده اي ترجیح داده اند که منظور
این است که آنها تقاضا داشتند که انفال بخودشان داده شود. « الِ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْف » از
زائده است.مؤید آن جمله زیر است که آنها را امر بتقوي و پرهیزکاري می کند. « عن » نه اینکه حکم انفال را می خواستند.پس
اللّ :
فَاتَّقُوا هَ...
ما غَنِمْتُمْ بازهم در مورد این آیه،اختلافات دیگري وجود دارد.برخی گفته اند:این آیه با آیۀ خمس نسخ شده است (وَ اعْلَمُوا أَنَّ
مِنْ شَیْءٍ...) طبق آیۀ خمس،فقط خمس غنائم متعلق بخدا و رسول و...است.
برخی گویند:این آیه،منسوخ نیست،زیرا نسخ محتاج دلیل است و این آیه با آیۀ خمس ناسازگار نیست.عده اي گویند:آنها
حکم انفال را از پیامبر خواستند و پرسیدند:انفال از کیست؟از اینرو در جواب آنها گفته شد:از خدا و رسول است.دسته اي می
گویند:آنها پرسیدند که حکم غنائم چیست و آیا تقسیم آن حلال است یا حرام؟از اینرو جواب داده شد که تقسیم آن حلال
است.در علت این سؤال نیز اختلاف شده است.
ابن عباس گوید:در روز بدر،پیامبر فرمود:هر کس چنین و چنان کند،براي اوست چنان و هر کس اسیري بیاورد،براي اوست
فلان.جوانها شتاب کردند و پیران در زیر پرچمها باقی ماندند.هنگامی که جنگ تمام شد،جوانها چیزي را که پیامبر براي آنها
مقرر
ص : 157
داشته بود مطالبه کردند.پیران گفتند:ما پناهگاه شما بوده ایم.اگر فرار می کردید، پیش ما می آمدید.میان ابو الیسر بن عمر و
انصاري و سعد بن معاذ،بر سر این موضوع گفتگویی شد.از اینجهت خداوند،غنائم را اختصاص به پیامبر داد تا هر جور بخواهد
تقسیم کند.پیامبر هم بطور مساوي تقسیم کرد.عباده بن صامت گوید:در بارة غنیمت اختلاف و بد خلقی کردیم.خداوند هم
آن را به پیامبر خود اختصاص داد و او بطور مساوي میان ما تقسیم کرد.پس این دستور بمنظور اینکه اصحاب از مسیر تقوي و
طاعت خارج نشوند و با یکدیگر آشتی کنند،صادر شده است.سعد بن ابی وقاص گوید:در روز بدر برادرم عمیر کشته شد.من
نامیده می شد.آوردم خدمت پیامبر و تقاضا کردم که به « ذا الکتیفه » سعید بن عاصم را کشتم و شمشیرش را گرفتم.این شمشیر
من ببخشد.فرمود:این شمشیر نه از من و نه از تست.آن را بازگردان و بینداز.من شمشیرم را انداختم و بازگشتم و می
گفتم:شاید می خواهد به کسی ببخشد که سختی هاي مرا متحمل نشده است.طولی نکشید که فرستادة پیامبر بدنبال من آمد و
نازل شده بود.من ترسیدم که چیزي در بارة من نازل شده باشد.وقتی نزد پیامبر رفتم،فرمود:چیزي از من «... یَسْئَلُونَکَ » آیۀ
خواستی که از من نبود.اینک براي من شد.برو و آن را بردار که از تست.
علی بن طلحه از ابن عباس نقل کرده است که غنائم اختصاص به پیامبر داشت.
اگر کسی یک سوزن یا یک نخ بر می داشت،خیانت کرده بود.از پیامبر خواستند که چیزي هم به آنها بدهد.از اینرو این آیه
نازل شد.
ابن جریج گوید:مهاجران و انصاري که در بدر بودند در بارة غنیمت اختلاف کردند.خداوند این آیه را نازل کرد و اختصاص
به پیامبر داد تا هر گونه خداوند دستور دهد تقسیم کند.
مجاهد گوید:مقصود از انفال خمس است.زیرا مهاجرین می خواستند از دادن آن جلوگیري کنند.خداوند فرمود:این مال
مخصوص خدا و رسول است و هر گونه بخواهند تقسیم می کنند و شما باید از معصیت خدا بپرهیزید و امر او را اطاعت کنید.
ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَصْلِحُوا
:دست از جنگ و جدال بردارید و با یکدیگر آشتی
ص : 158
یعنی حال مسلمین را اصلاح « اللهم اصلح ذات البین »: کنید و در راه اجراي امر خدا هماهنگی داشته باشید.چنان که گفته میشود
کن تا با یکدیگر هماهنگ و همراه باشند.بدین ترتیب،خداوند متعال مردم را از اختلاف منع و نهی می کند.
اللّ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ
وَ أَطِیعُوا هَ
:امر و نهی خداوند را در مورد غنائم و در موارد دیگر اطاعت کنید. زیرا لازمۀ ایمان و تصدیق رسالت پیامبر همین است.
در تفسیر کلبی است که خمس در جنگ بدر مشروع نبود بلکه در جنگ احد مشروع شد.
در همین تفسیر است که وقتی این آیه نازل شد،مسلمانان فهمیدند که آنها را در غنیمت حقی نیست،از اینرو گفتند:یا رسول
نازل شد.یعنی « لِلّ خُمُسَهُ
ما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ هِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ » اللّ ،ما مطیع هستیم.شما هر طور می خواهید، مصرف کنید.بعد آیۀ
ه
غنیمت هایی که بعد از جنگ بدر بدست می آورید،خمس آن از خدا و رسول و...
است.
در روایت است که پیامبر غنائم بدر را بطور مساوي میان جنگاوران اسلام تقسیم کرد و خمس آن را بر نداشت .
ص : 159
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 2 تا 4
اشاره
ی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ( 2) اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ ماناً وَ عَل ادَتْهُمْ إِی اتُهُ ز ذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آی اَللّ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِ
ذا ذُکِرَ هُ إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِینَ إِ
( جاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ ( 4 ئِکَ هُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ حَ قا لَهُمْ دَرَ اهُمْ یُنْفِقُونَ ( 3) أُول مِمّ رَزَقْن
ا و اَلصَّلا ه َ
(1)
ترجمه:
همانا مؤمنان کسانی هستند که هر گاه نام خداوند برده شود،دلشان می ترسد و هر گاه آیات خدا بر آنها خوانده شود،بر
ایمانشان افزوده میشود،کسانی که نماز را بپاي می دارند و از آنچه روزي آنها کرده ایم،انفاق می کنند.آنان مؤمن حقیقی
هستند و براي آنهاست پیش خدایشان،درجات و آمرزش و رزقی نیکو.
ص : 160
1) -سوره انفال آیه 2 تا 4 جزء 9 سوره 8 -1
بیان آیۀ 2 تا 4
اشاره
لغت:
بهتر است.شاعر گوید: « وجل یوجل » وجل:خوف و ترس.فعل آن
لعمرك ما ادري و انی لاوجل
علی اینا تغدو المنیه اول
یعنی:بجان تو سوگند،نمیدانم و می ترسم که مرگ ابتدا گلوي کدامیک از ما را بفشارد.
توکل:اعتماد بخدا در همۀ نیازمندیها.
اعراب
« احق ذلک حقا » حقاً:منصوب است به مفاد جمله.یعنی
مقصود:
تمام کرد.اکنون در وصف مؤمنین می فرماید: « إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ » آیۀ پیش را بجملۀ
اللّ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ
ذا ذُکِرَ هُ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِ
:مؤمن کسانی هستند که در برابر خداوند از روي تعظیم بترسند.یعنی هر گاه در بارة عدالت و کیفر و قدرت خدا گفتگو شود
اللّ
بِذِکْرِ هِ » : بترسند و هر گاه از نعمتها و احسانها و رحمت و پاداشش گفتگو شود،آرامش خاطر پیدا کنند.چنان که می فرماید
رعد 28 :با یاد خدا دلها آرام می گیرد)بنا بر این میان این دو آیه،ناسازگاري نیست.زیرا ترس مربوط بذکر ) « تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
کیفر خدا و آرامش مربوط بذکر عفو و احسان خداست.دیگر اینکه:مؤمن هر گاه بیاد نعمتها و آمرزش خدا بیفتد،حسن ظن
پیدا می کند و آرامش می یابد و هر گاه بیاد گناهان خود بیفتد، ناراحت و پریشان می شود.و جل یعنی ترسی که همراه با
اندوه است.
ماناً ادَتْهُمْ إِی اتُهُ ز ذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آی وَ إِ
:هر گاه قرآن براي آنها خوانده شود، بر یقین و ایمان آنها افزوده میشود.ابن عباس گوید:یعنی بر تصدیق آنها نسبت به آیاتی
که تدریجاً از جانب خداوند نازل می شود،افزوده می شود.
ص : 161
ی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ وَ عَل
:اینان بخدا توکل می کنند و امور زندگی خود را به او واگذار می کنند.برخی گویند:یعنی بخدا امیدوارند که پاداش آنها را
می دهد.
اهُمْ یُنْفِقُونَ مِمّ رَزَقْن
ا و الصَّلا ه اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ :تفسیر این آیه در سوره بقره ذیل آیه( 3)گذشت اینکه تنها در باره نماز و زکات سخن می گوید،بخاطر اهمیت آنهاست و
بخاطر اینکه مردم از آنها مواظبت بیشتري کنند.
ئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَ قا أُول
:کسانی که داراي چنین صفاتی باشند،در حقیقت شایسته هستند که مؤمن نامیده شوند.
جاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ لَهُمْ دَرَ
:عطا گوید:یعنی اینها در بهشت، داراي مقامات و درجات عالیه اي هستند و خداوند آنها را از مغفرت خویش و رزقی بزرگ
و همیشگی،برخوردار می گرداند.
کسانی که معتقدند ایمان زیاد و کم میشود و کارهایی که بوسیله اعضاي بدن انجام می شود،جزو ایمان است،به همین
آیات،استدلال کرده اند.
اینان گویند:از این آیات استفاده میشود که تنها کسانی مؤمن هستند که داراي صفات مذکور باشند.پس اگر کسی با یاد خدا
دلش ترسان نشود و با شنیدن آیات خدا بر ایمانش افزوده نشود و از توکل و نماز و انفاق بی بهره باشد،ایمان ندارد.
پاسخ این است که این صفات،مربوط به مؤمنین.برجسته و برگزیده می باشد، نه همۀ مؤمنین.گویا می خواهد بگوید:مؤمنین
برگزیده و ممتاز کسانی هستند که داراي چنین اوصافی باشند.بدینترتیب مانعی نیست که افراد مؤمن از لحاظ ایمان مساوي و
از لحاظ طاعات با هم متفاوت باشند.بدلیل اینکه ترس قلبی واجب نیست، بلکه مستحبّ است.نماز و انفاق هم که در ایه آمده
است،اعم از واجب و مستحبّ است.
پس معلوم است که آیات نظر به مؤمنین ممتاز و برگزیده دارد،نه همۀ مؤمنین و از آیات استفاده میشود که هر کس پایین تر
از آنها باشد داراي ایمان نیست.
ابن عباس گوید:از این آیه بر می آید که شخص کافر از خداوند ترسی ندارد و از چنین صفاتی محروم است .
ص : 162
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 5 تا 8
اشاره
ساقُونَ إِلَی ما یُ ا تَبَیَّنَ کَأَنَّ جادِلُونَکَ فِی اَلْحَقِّ بَعْدَ م کارِهُونَ ( 5) یُ ما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ لَ کَ
اَللّ أَنْ
ذاتِ اَلشَّوْکَهِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُرِیدُ هُ ا لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ اَلطّ أَنَّه
اَللّ إِحْدَي ائِفَتَیْنِ
اَلْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ ( 6) وَ إِذْ یَعِدُکُمُ هُ
( اطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ اَلْمُجْرِمُونَ ( 8 کافِرِینَ ( 7) لِیُحِقَّ اَلْحَقَّ وَ یُبْطِلَ اَلْب دابِرَ اَلْ ماتِهِ وَ یَقْطَعَ یُحِقَّ اَلْحَقَّ بِکَلِ
(1)
ترجمه:
چنان که خدایت ترا بوحی خویش از خانه ات بیرون آورد و گروهی از مؤمنان کراهت داشتند و بعد از آنکه حق ظاهر شده
است،در بارة آن با تو جدال می کنند.
گویی بسوي مرگ رانده می شوند و مرگ را از نزدیک تماشا می کنند.بیاد آور هنگامی که خداوند ترا وعده داد که یکی از
کاروان و سپاه دشمن از شماست و شما دوست می داشتید که آنکه دشواري ندارد براي شما باشد.خداوند اراده دارد که حق
را با کلمات خود ظاهر کند و دنبالۀ کافران را قطع کند.تا حق را ظاهر کند و باطل را تباه گرداند.اگر چه مردم مجرم کراهت
دارند.
ص : 163
1) -سوره انفال آیه 5 تا 8 جزء 9 سوره 8 -1
بیان آیه 5 تا 8
اشاره
لغت:
مجادله:نزاعی که براي اثبات مذهبی صورت می گیرد.
سوق:راندن و اصرار بر راه پیمودن.
یعنی:چقدر نیرو و قدرت او زیاد « ما اشد شوکه فلان »: شوکه:حدّ.اصل این کلمه از شوك بمعناي خار است.می گویند
یعنی کسی که در استعمال سلاح داراي قدرت و حدّت است. « شاك فی السلاح و شائک السلاح و شاك السلاح »! است
شاعر گوید:
فتوهمونی اننی انا ذاکم
شاك سلاحی فی الحوادث معلم
یعنی:آنها پنداشتند که من،در حوادث جنگی از نیروي سلاح استفاده میکنم و جاي خود را می شناسم.
دابر:دنباله.
حق:چیزي که بحکم عقل و برهان در جاي خود استعمال شود.عکس آن باطل است.
اعراب:
ما أَخْرَجَکَ کَ
للّ و
الانفال ثابت ه » برخی گفته اند:تقدیر آن «... نزعها من ایدیهم بالحق کما »: یعنی « لِلّ
الُ هِ قُلِ الْأَنْف » :کاف متعلق است به مدلول
و... « جادِلُونَکَ یُ» برخی گفته اند:متعلق است به «... الرسول ثبوتا مثل ما
ا لَکُمْ أَنَّه
«... احدي » :در محل نصب و بدل از
مقصود:
اشاره
ما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ کَ
:هر گاه این آیه متصل به سابق باشد،
ص : 164
یعنی:بگو انفال از خداست و با اینکه کراهت دارید،به شما نمی دهد،زیرا اصلاح شما را بهتر می داند،هم چنان که با همۀ
کراهتی که گروهی از مؤمنین داشتند،ترا از مدینه بوسیلۀ وحی خارج کرد و رهسپار بدر گردانید،زیرا رفتن به بدر براي شما
مصلحت بیشتري داشت تا ماندن در شهر، و اگر متصل به بعد باشد،یعنی:در بارة حق از روي کراهتی که نسبت به آن دارند،با
تو جدال می کنند،همانطوري که در بارة خارج شدن تو از مدینه بسوي بدر نیز با تو جدال کردند،زیرا می گفتند:چگونه
خارج شویم،با اینکه عدة ما کم و عدة دشمن زیاد است؟برخی می گفتند:چگونه خارج شویم.در حالی که نمیدانیم بسوي
قافله می رویم یا بسوي جنگ! در حدیث ابو حمزة ثمالی است که:خداوند یاور تست،چنان که ترا از خانه ات خارج گردانید.
ممکن است به معناي وحی باشد یا به این معنی که:ترا از مدینه خارج کرد و حق با تو بود.برخی گفته اند:یعنی « بالحق » کلمۀ
ترا بواسطۀ اینکه جهاد بر تو واجب بود،از مدینه خارج کرد.
کارِهُونَ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَ
:گروهی از مؤمنین بواسطۀ مشقتی که خارج شدن از مدینه،بسوي بدر،براي آنها در برداشت،از اینکار کراهت داشتند.
ا تَبَیَّنَ جادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ م یُ
:با اینکه می دانستند تو صحیح می گویی و از راه معجزات فهمیده بودند که تو راستگو هستی،در بارة آنچه می گویی،با تو
جدال می کردند.مجادلۀ آنها این بود که می گفتند:چرا ما را امر بخروج کردي و گفتی که بر کاروان یا سپاه دشمن،غلبه پیدا
می کنید؟با اینکه می دانستند که او جز بحق و صواب امر نمی کند.علت این مجادله این بود که:این کار براي آنها سخت بود
و می خواستند اجازه بگیرند که برگردند یا حرکت آنها به وقت دیگري موکول شود.
ابن عباس گوید:یعنی در بارة جنگ بدر با تو جدال می کنند،با اینکه می دانند این کار پسندیده است.برخی گویند:یعنی بعد
از آنکه فهمیده اند که تمام کارهاي تو
ص : 165
به امر خداست،با تو جدال می کنند.
ساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ ما یُ کَأَنَّ
:اینها که با تو جدال می کنند و می خواهند شانه را از زیر جنگ خالی کنند،گویا بسوي مرگ رانده می شوند و آن را در
برابر خود آشکارا می نگرند.
ا لَکُمْ الطّ أَنَّه
اللّ إِحْدَي ائِفَتَیْنِ
وَ إِذْ یَعِدُکُمُ هُ
:خدا را یاد و شکر کنید که به شما وعده می دهد که کاروان یا سپاه دشمن،از آن شما خواهد بود.
ذاتِ الشَّوْکَهِ تَکُونُ لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ
:شما دوست می دارید که کاروان که متعلق به ابو سفیان است و تصاحب آن براي شما مشقتی ندارد،از شما باشد،نه سپاه.
کنایۀ از جنگ است،زیرا در جنگ سختی و مشقت « شوکه » حسن گوید:پیامبر،سپاه را می خواست و مسلمین کاروان را.کلمۀ
یعنی صاحب سلاح. « ذاتِ الشَّوْکَهِ » : است.این قول از قطرب است.برخی گویند
کافِرِینَ دابِرَ الْ ماتِهِ وَ یَقْطَعَ اللّ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِ
وَ یُرِیدُ هُ
:خداوند بمصالح،داناتر است.او می خواهد به لطف خود حق را ظاهر کند و اسلام را عزت بخشد و قریش را بدست شما
ادِنَا ا لِعِب لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُن » : هلاك کند.اینها را در ضمن کلمات و وعده هاي خود بیان کرده است چنان که می فرماید
صافات، 171 تا 173 :بندگان مرسل خود را وعده کرده ایم که آنها از ) « الِبُونَ ا لَهُمُ الْغ الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَن
نصرت ما برخوردارند دارند و لشکر ما غالب است).
اطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْب
:اینها را خداوند به این منظور انجام می دهد که اسلام را ظاهر کند و اهل کفر را هلاك سازد.
«... ما أَخْرَجَکَ کَ» بعد از «... وَ إِذْ یَعِدُکُمُ » گر چه اینها براي مردم کافر خوشایند نیست.بلخی از حسن نقل کرده است که:آیۀ
نازل شده است.
داستان جنگ بدر
ابو سفیان با کاروانی از قریش که مشک حمل کرده بود و چهل سوار،آن را همراهی می کرد،از شام،رهسپار مکه شد.پیامبر به
اصحاب دستور داد که بر سر راه
ص : 166
کاروان بروند و اموال قریش را غارت کنند.عده اي با میل و رغبت و گروهی با کراهت براه افتادند.آنها اطمینان داشتند که
مقصود پیامبر یک یورش ناگهانی است،نه جنگ! از اینرو به امید تصاحب اموال کاروان براه افتادند.ابو سفیان که از ماجرا
مطلع شده بود،ضمضم بن عمرو غفاري را اجیر کرده و بمکه فرستاد تا بقریش اطلاع دهد که پیامبر اسلام و مسلمین قصد
تعرض به کاروان دارند.ضمضم با سرعت هر چه بیشتر حرکت کرده.لکن عاتکه دختر عبد المطلب،پیش از رسیدن قاصد
بمکه،در خواب دید که شتر سواري بمکه آمد و بمردم اعلام خطر کرد،سپس بر سر کوه ابو قبیس رفت و سنگی پرتاب کرد و
قطعات این سنگ،تمام خانه هاي قریش را مورد اصابت قرار داد این رؤیا را به اطلاع عباس رسانید.عتبه که بوسیلۀ وي از
خواب عاتکه مطلع شده بود:گفت:قریش مصیبتی بزرگ در پیش دارد!کم کم خواب عاتکه در مکه منتشر شد و خبر بگوش
ابو جهل رسید.گفت:این زن پیامبر دومین است که در میان اولاد عبد المطلب ظهور کرده است.سه روز صبر کنید.اگر رؤیاي
او راست شد که بجاي خود و اگر دروغ شد،بر کتیبه اي بنویسید که:در میان عرب،خانواده اي دروغگوتر از زنان و مردان بنی
هاشم،وجود ندارد.سومین روز فرا رسید و ضمضم وارد مکه شد و پیام ابو سفیان را به اطلاع اهالی رسانید و گفت:اگر شتاب
نکنید،محمد و مردم مدینه،کاروان شما را غارت خواهند کرد.
مردم آمادة حرکت شدند و گفتند:هر کس حرکت نکند،خانه اش را غارت می کنیم عباس بن عبد المطلب و نوفل بن حرث
بن عبد المطلب و عقیل بن ابی طالب نیز با آنها حرکت کردند. رامشگران با آنها بحرکت در آمدند.
پیامبر اسلام با سیصد و سیزده نفر عازم بدر شدند.همین که به بدر رسیدند،کسی از طرف پیامبر مأمور شد که وضع قافله را به
اطلاع برساند و او مأموریت خود را انجام داد.اما در همین موقع،جبرئیل نازل شد و حرکت مشرکین را از مکه به پیامبر گزارش
داد.پیامبر با همراهان مشورت کرد که چه باید کرد؟قافله را باید غارت کرد یا به نبرد پرداخت؟
ص : 167
ابو بکر بپاخاست و گفت:شما براي جنگ حرکت نکرده اید.قریش مردمی نیرومند و گردن فراز هستند!عمر نیز برخاست و
اللّ ،ما بتو ایمان
سخن ابو بکر را تکرار کرد و هر دو بامر پیامبر بر زمین نشستند.سپس مقداد برخاست و عرض کرد:یا رسول ه
آورده ایم.اگر ما را مأمور کنی که در آتش بیفتیم یا بدن خود را تسلیم خارهاي سخت کنیم،اطاعت خواهیم کرد.ما مثل بنی
اسرائیل نیستیم که به موسی گفتند:تو و خدایت با دشمنان جنگ کنید که ما در اینجا نشسته ایم.ما می گوییم:بدستور خداوند
عمل کن که ما تابع تو هستیم.پیامبر از گفتار او دلشاد شد.سپس بمردم گفت:راي خود را براي من بگویید.البته منظورش
انصار بود زیرا بیشتر همراهان از انصار بودند و آنها در بیعت عقبه با پیامبر پیمان بسته بودند که در خانۀ خود،همچون افراد
خانوادة خود از او دفاع کنند.پیامبر بیم داشت که انصار بگویند:وظیفۀ ما نیست که در خارج مدینه از تو یاري کنیم.
سعد بن معاذ برخاست و گفت:مثل اینکه منظور شما انصار می باشد.فرمود:
آري.عرض کرد:پدرم و مادرم فداي تو،ما بتو ایمان آورده ایم.جان و مال ما در اختیار تست.اگر دستور بدهی که خود را
بدریا افکنیم،اطاعت کنیم،امیدواریم خداوند بما توفیقی ببخشد که مایۀ چشم روشنی شما باشد.
پیامبر خوشحال شد و دستور حرکت داد و فرمود:خداوند بمن وعده کرده است که یا بر کاروان و یا بر سپاه غالب خواهیم شد
و وعدة خدا حتمی است.گویا می بینم که ابو جهل و عقبه و شیبه و...در خون خود غوطه ور شده اند.
همین که بر سر چاه بدر رسیدند،غلامان قریش براي برداشتن آب بر سر چاه آمدند و از طرف مسلمین توقیف شدند.از آنها از
محل کاروان سؤال کردند و آنها اظهار بی اطلاعی کردند.پیامبر مشغول نماز بود.مسلمین غلامان را می زدند که از محل
کاروان اطلاع دهند.پیامبر پس از فراغ از نماز،فرمود:اگر به شما دروغ می گفتند، آنها را نمی زدید و حالا که راست می
گویند،آنها را می زنید!آنها را نزد من آورید.
پیامبر خدا از آنها پرسید که چه کسانی هستند؟گفتند:ما بندگان قریش هستیم.پیامبر
ص : 168
پرسید:آنها چند نفرند؟گفتند:نمیدانیم.پرسید:روزانه،چند گوسفند ذبح می کنند؟ گفتند:نه تا ده عدد.فرمود:تعداد آنها 900 تا
هزار نفر است.سپس دستور داد،تا آنها را زندانی کنند.
این خبر بقریش رسید و همگی از آمدن خود نادم شدند.عقبه به ابو البختري برخورد کرد و به او گفت:آیا این صحنه را نمی
بینی؟من جاي پاي خودم را نمی بینم! ما آمدیم از کاروان دفاع کنیم و حالا گرفتار جنگ و دشمنی شده ایم.بخدا مردم
ستمکار هرگز رستگار نمی شوند!دوست می داشتم همۀ اموال کاروان غارت شده بود و ما از این راه حرکت نکرده بودیم.
ابو البختري گفت:تو یکی از بزرگان قریش هستی.در میان مردم برو و با قبول خسارت کاروان و خون بهاي ابن الحضرمی که
هم سوگند تست،آنها را از جنگ باز دار.
عتبه گفت:تنها ابو جهل با ما مخالف است.برو و او را از تصمیم ما مطلع گردان.
ابو البختري بخیمۀ ابو جهل رفت و او را از تصمیم عقبه مطلع ساخت:وي گفت:
عقبه از بنی عبد مناف و پسرش همراه محمد است،از اینرو تعصب او را دارد.ما دست از سر آنها بر نمیداریم،تا آنها را اسیر
کنیم یا اینکه یثرب را بر سر آنها خراب کنیم و این خبر بگوش عرب برسد.
پس از آن که ابو سفیان کاروان را عبور داد،کسی بسوي قریش فرستاد که کاروان شما نجات یافت.باز گردید و محمد را
بحال خود گذارید و اگر باز نگشتید رامشگران را باز گردانید.
پیامبر در جحفه بآنها رسید.عتبه می خواست مراجعت کند.ابو جهل و بنی مخزوم امتناع کردند و رامشگران باز گرداندند.
هنگامی که اصحاب پیامبر از کثرت جمعیت قریش اطلاع یافتند،بوحشت افتادند و نزد پیامبر اسلام رفتند و مشغول التماس
شدند.به دنبال این ماجرا آیات بعد:
نازل گردید. «... اذ تستغیثون ربکم »
ص : 169
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 9 تا 14
اشاره
ي وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا إِلاّ بُشْر
اَللّ
ا جَعَلَهُ هُ لائِکَهِ مُرْدِفِینَ ( 9) وَ م جابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ اَلْمَ إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَ
اءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ ماءِ م اسَ أَمَنَهً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ اَلسَّ اَللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ( 10 ) إِذْ یُغَشِّیکُمُ اَلنُّع
اَللّ إِنَّ هَ
إِلاّ مِنْ عِنْدِ هِ
اَلنَّصْ رُ
ئِکَهِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا اَلَّذِینَ آمَنُوا دامَ ( 11 ) إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی اَلْمَلا ی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اَلْأَقْ طانِ وَ لِیَرْبِطَ عَل عَنْکُمْ رِجْزَ اَلشَّیْ
اَللّ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا هَ انٍ ( 12 ) اقِ وَ اِضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَن سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا اَلرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ اَلْأَعْن
( اَلنّ ( 14
ارِ ع ذَاب لِلْک افِرِین ذ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِکُم ( اَلْعِق ( 13 ابِ اَللّ شَدِیدُ
اَللّ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ هَ
شاقِقِ هَ یُ
(1)
ترجمه:
هنگامی که به درگاه خداوند استغاثه کردید و خداوند شما را اجابت کرد و گفت:شما را بهزار فرشته که هزاري دیگر به
دنبال دارد،یاري می کنم.این امداد را بمنظور بشارت و آرامش دلهاي شما انجام داد و فتح و پیروزي تنها از جانب
ص : 170
1) -سوره انفال آیه 9 تا 14 جزء 9 سوره 8 -1
خداست که توانا و حکیم است.هنگامی که بمنظور ایمنی از دشمن بر شما خواب افکند و از آسمان بر شما باران نازل کرد تا
شما را تطهیر کند و پلیدي شیطان را از شما دور کند و دلهاي شما را سخت گرداند و پاهاي شما را استوار دارد.هنگامی که
خدایت به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم.مردم مؤمن را استوار دارید.بزودي در دلهاي مردم کافر ترس و وحشت می
افکنم.سرها و دست و پاهاي آنها را بزنید.
این است کیفر آنها،زیرا با خدا و رسولش بجنگ برخاستند و هر کس بجنگ خدا و رسولش برخیزد،بداند که کیفر خداوند
دشوار است.این عذاب را بچشید و بدانید که کافران را عذاب و دوزخ است.
بیان آیه 9 تا 14
اشاره
قرائت:
مردفین:اهل مدینه و یعقوب بفتح دال و دیگران بکسر دال خوانده اند.
ابو علی گوید:این کلمه ممکن است به این معنی باشد که فرشتگان به دنبال صف خود،یک صف هزار نفري دیگر قرار داده
می باشد و ممکن است به معناي این باشد که عده اي بعداً آمده اند. « مردفین مثلهم » اند.پس تقدیر آن
چنان که شاعر می گوید:
اذا الجوزاء اردفت الثریا
ظننت بآل فاطمه الظنونا
یعنی:از آن وقتی که جوزا به دنبال ستارة ثریا درآمد،من به آل فاطمه گمانهایی پیدا کردم.
سازگارتر است.یعنی فرشتگان بعد از استغاثۀ شما «... اذ تستغیثون » مثل اینکه این معنی با جملۀ
می باشد. « الف » صفت « مردفین » آمدند.کلمۀ
ص : 171
را به نصب خوانده اند. « نعاس » یغشیکم:اهل مدینه،بضم یاء و سکون غین و
را به رفع خوانده اند.دیگران طبق متن قرائت کرده اند.قرائت دوم بنا بر اسناد فعل « نعاس » و« یغشاکم » ابن کثیر و ابو عمرو
و قرائت اول و سوم بنا بر اسناد فعل به خداوند متعال است. « نعاس » به
لغت:
رعب:ترس.
بنان:انتهاي دست و پا.انگشت.شاعر گوید:
الا لیتنی قطعت منه بنانه
و لاقیته فی البیت یقظان حاذرا
یعنی،کاش دست او را قطع می کردم و او را در خانه،بیدار و کسل ملاقات می کردم.
شقاق:عصیان و جدایی.
اعراب:
إِذْ تَسْتَغِیثُونَ
و بقولی محذوف است. « یبطل الباطل » فعل « اذ » :عامل
جعله:این ضمیر به امداد و بقولی به بشارتی که داده شده و بقولی به ارداف بر می گردد.
.« یغشی » امنه:مفعول له براي
إِذْ یُوحِی
باشد. « و اذکروا اذ یغشیکم النعاس و اذ یوحی » ممکن است به تقدیر « اللّ
جَعَلَهُ هُ... » :منصوب به
ذلِکُمْ فَذُوقُوهُ
خبر مبتداي محذوف باشد.چنان که شاعر گوید: « ذلکم » :ممکن است
و قائله خولان فانکح فتاتهم
و اکرومه الحیین خلو کماهیا
(اي هذه خولان) یعنی:بسا گویندان که می گفت:این است قبیلۀ خولان،با دوشیزة ایشان ازدواج کن.این قبیله،داراي فضیلت
است و بطور کامل،فارغ از غم و اندوه است.
ص : 172
ممکن است منصوب باشد به فعلی که بوسیلۀ فعل بعد تفسیر شده است.
کافِرِینَ... وَ أَنَّ لِلْ
باشد. « ذلکم » :ممکن است مرفوع و عطف بر
شان نزول:
ابن عباس گوید:در روز بدر،هنگامی که مردم صف کشیدند،ابو جهل گفت:
إِذْ » : خدایا هر کدام از ما را که بیاري تو سزاوارتریم،یاري کن.مسلمانان استغاثه کردند و خداوند فرشتگان را فرستاد و فرمود
برخی گویند:هنگامی که پیامبر به کثرت جمعیت دشمن نگریست،رو بقبله ایستاد و گفت:خدایا بوعده اي «... تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ
که بمن داده اي،وفا کن.اگر یاران من شکست بخورند و کشته شوند،در روي زمین کسی ترا عبادت نخواهد کرد.وي چنان
در حال دعا دستها را بلند کرده بود که عبا از دوشش افتاد.در این وقت خداوند،این آیات را نازل کرد.
روایتی بهمین مضمون از امام باقر(ع)نیز روایت شده است.می فرماید:همین که شب فرا رسید،خداوند بر اصحاب که در جایی
فرود آمده بودند که از زیادي رمل،پاها قرار نمی گرفتند،پردة خواب افکند و بارانی فرستاد تا رملها چسبیدند و پاهاي ایشان بر
سَأُلْقِی » : زمین قرار گرفت.لکن این باران براي قریش شدید بود و آنها را بزحمت افکند و مرعوب شدند.چنان که می فرماید
« فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ
مقصود:
اشاره
اکنون خداوند متعال در بارة پیروزي که به مسلمین بخشید،می فرماید:
إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ
:بخاطر بیاورید هنگامی را که در روز بدر از شر دشمنان بخداوند پناه بردید و از او درخواست کردید که شما را یاري
کند،زیرا تعداد شما کم و تعداد آنها بسیار بود.آن روز چاره اي نداشتید،جز اینکه بدرگاه خداوند استغاثه کنید و از او
بخواهید که شما را کمک و از شر دشمن خلاص کند.استغاثه بمعناي طلب کمک و نجات است.برخی گفته اند:به معناي
طلب یاري و پیروزي است.
لائِکَهِ مُرْدِفِینَ جابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَ فَاسْتَ
:خداوند دعاي شما را مستجاب و به شما اعلام کرد که:من شما را بهزار فرشته که هزار فرشته دیگر بدنبال
ص : 173
دارد،یاري خواهم کرد،این معنی از جبائی است.ابن عباس و قتاده و سدي گویند:یعنی این فرشتگان پشت سر یکدیگر قرار
گرفته اند.ابو حاتم گوید:یعنی هزار فرشته بدنبال صف مسلمین قرار گرفتند.
ي وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ إِلاّ بُشْر
اللّ
ا جَعَلَهُ هُ وَ م
:خداوند شما را بوسیلۀ فرشتگان یاري کرد تا به شما بشارت پیروزي بدهد و دلهاي شما آرام شود و دچار وسوسه نشوید و الا
لازم نبود که هزاران فرشته در برابر دشمنان شما صف آرایی کنند.بلکه یک فرشته براي نابود کردن آنها کافی بود.چنان که
جبرئیل به تنهایی قوم لوط را هلاك کرد.
اختلاف است که آیا فرشتگان در روز بدر،جنگ کردند یا اینکه فقط سیاهی لشکر مسلمین شدند و آنها را تشجیع کردند و به
آنها مژدة پیروزي دادند.مجاهد می گوید:هزار فرشته براي جنگ آمدند.اما آنچه در سورة آل عمران(آیۀ 126 ) در بارة سه
هزار و پنج هزار فرشته گفته شده است،آنها مامور بودند که مسلمین را مژده دهند.ابن مسعود گوید:از ابو جهل پرسیدند:از
کجا بما حمله می شود؟ما کسی را نمی بینیم!گفت:فرشتگان بما حمله می کنند.ما بوسیلۀ فرشتگان مغلوب شدیم نه بوسیلۀ
شما!ابن عباس گوید:فرشتگان در روز بدر،جنگ کردند.
اللّ
إِلاّ مِنْ عِنْدِ هِ
وَ مَا النَّصْرُ
:پیروزي شما بدست فرشتگان نبود،بلکه بدست خداوند متعال بود،زیرا فرشتگان بندگان مطیع خداوند هستند و تنها کسی را
یاري می کنند که خدا بخواهد.ممکن است منظور این باشد که:پیروزي به کثرت جمعیت نیست،بلکه بدست خداست.
اللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
إِنَّ هَ
:خداوند بکارها قادر است و بدون حکمت و مصلحت کاري را انجام نمی دهد.
اسَ أَمَنَهً مِنْهُ إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّع
آل عمران 154 )آورده ایم.نعاس،ابتداي خواب است.یعنی: ) « اساً ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَهً نُع » :تفسیر این آیه را ذیل آیۀ
بمنظور ایمنی از دشمن،بر شما خوابی سبک افکندیم.بدیهی است که انسان در حال ترس خوابش نمی برد،خداوند آنها را
ایمنی بخشید و ترس از دل ایشان رخت بر بست
ص : 174
و خواب به دیدگان آنها راه یافت.نتیجۀ دیگر این خواب این بود که استراحت کردند و براي جنگ با دشمن نیروي بیشتري
بدست آوردند.
طانِ اءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْ ماءِ م وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّ
:
براي شما باران فرستاد،تا شما را پاکیزه کند و وسوسۀ شیطان را از شما دور سازد.
مشرکین قبل از مسلمین بر سر آب فرود آمدند و مسلمین بر یک منطقۀ خشک و شن زار! بر اثر نداشتن آب،هم تشنه شدند و
هم نتوانستند بدن خود را از حدث اکبر و اصغر و نجاسات پاك سازند.شیطان هم بوسوسه گري پرداخت و گفت:دشمن شما
آب را تصرف کرده است و شما باید با جنایت و بدون وضو نماز بخوانید و پاهاي شما در رمل فرو برود.از این جهت خداوند
دامَ :باران را به این ی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْ باران بر آنها نازل کرد و تمام نیازمندیها و اشکالات ایشان بر طرف شد. وَ لِیَرْبِطَ عَل
منظور فرستاد تا دلهاي شما را قوي سازد و یقین پیدا کنید که پیروز می شوید و در موقع جنگ پاهاي شما استوار بماند و در
به باران یا به قوت قلب بر می گردد. « به » رمل فرو نرود.برخی گویند:یعنی بواسطۀ قوت قلب،ثابتقدم بمانید.ضمیر
لائِکَهِ أَنِّی مَعَکُمْ إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَ
:خداي تو به فرشتگانی که به یاري مسلمین فرستاده بود،وحی کرد که من با شما هستم و شما را کمک می کنم.وحی این
است که مطلبی بطور پوشیده.به دل کسی القاء شود.یا اینکه علائمی مخفی به او نشان داده شود که بوسیلۀ آن مطلبی را درك
کند.
فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا
:مؤمنین را مژدة پیروزي دهید تا ثابتقدم بمانند.مقاتل گوید:فرشته بصورت انسانی می شد و در پیشاپیش صف حرکت می
کرد و می گفت:
مژده باد که خدا یار شماست و پیروزي شما حتمی است.حسن گوید:یعنی همراه آنها با مشرکین جنگ کنید.زجاج
گوید:یعنی قلب آنها را قوي کنید.
سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ
:بزودي در دل مردم کافر ترس و وحشت می افکنم تا از دوستان من بترسند.
ص : 175
اقِ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْن
:سر آنها را بزنید.بدیهی است که سر بالاي گردن است.عطا گوید:یعنی بر جمجمۀ آنها بکوبید.این جمله ممکن است دستور
به ملائکه یا مؤمنین باشد.ابن انباري گوید:فرشتگان نمی دانستند که کدام سمت بدن مشرکین را هدف قرار دهند خداوند به
آنها یاد داد.
انٍ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَن
:ابن عباس و ابن جریج و سدي گویند:یعنی انتهاي دست و پاي ایشان را بزنید.ابن انباري گوید:یعنی انگشتان آنها را بزنید.
اللّ وَ رَسُولَهُ
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا هَ
:این عذاب را اینان سزاوارند،زیرا با خدا و رسولش بجنگ برخاسته اند.سپس به تهدید مخالفان پرداخته می فرماید:
ابِ اللّ شَدِیدُ الْعِق
اللّ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ هَ
شاقِقِ هَ وَ مَنْ یُ
:آنان که بجنگ خدا و رسولش برخیزند،در دنیا هلاك و در آخرت دچار عذاب همیشگی می شوند.
ذلِکُمْ فَذُوقُوهُ
:عذاب قتل و اسیري را در این جهان براي شما مهیا کرده ام که آن را بچشید.
النّ
ارِ ع ذَاب لِلْک افِرِین وَ أَنَّ :در آخرت نیز مردم کافر گرفتار عذاب خواهند شد.
حسن گوید:یعنی این است حکم خدا.در این جهان طعم حکم خدا را بچشید و بدانید که در عالم دیگر،شما و همۀ کافران
گرفتار عذاب خواهید بود.مقصود این است که فعلا مثل کسی که غذایی را می چشد و بعداً می خورد،شما هم طعم عذاب
خدا را بچشید تا بعداً گرفتار عذاب شوید.
دنبالۀ داستان
بامداد روز بدر،پیامبر اسلام لشکر خود را بسیج کرد.در این لشکر دو اسب، یکی از زبیر بن عوام و دیگري از مقداد،و هفتاد
شتر بود.پیامبر و علی و مرثد بن ابو مرثد از یک شتر که به مرثد تعلق داشت،استفاده می کردند، در لشکر قریش چهار صد و
بقولی دویست اسب بود.همین که چشم سپاهیان قریش به سپاه قلیل پیامبر افتاد،ابو جهل گفت:اینها مثل یک لقمه هستند.تنها
غلامان ما می توانند آنها را اسیر کنند و نزد ما آورند.
ص : 176
عتبه بن ربیعه گفت:آیا جمعیت آنها منحصر بهمین است و کسی براي حمایت آنها در کمینگاه نیست؟عمرو بن وهب
مأموریت پیدا کرد که این موضوع را رسیدگی کند.او لشکر پیامبر را دور زد و بازگشت و گفت:اینها کسی ندارند.ملاحظه
کنید که چطور زبانشان بند آمده است!و مثل مار لب می جنبانند.هیچ راه نجاتی ندارند بجز کشته شدن.همۀ آنها باید کشته
شوند،حالا رأي خود را بگویید.
« ا وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَه » : ابو جهل گفت:تو دروغ می گویی.ترس ترا فرا گرفته است!و خداوند این آیه را نازل کرد
(انفال، 61 :اگر براي آشتی تمایلی داشته باشند،تو هم به آشتی تمایل داشته باش)پیامبر گرامی براي آنها پیامی فرستاد به این
مضمون:
-اي جماعت قریش،من خوش ندارم که در جنگ با شما پیشقدم شوم.عرب را بمن واگذارید و باز گردید.
عتبه گفت:هیچکس این پیشنهاد را رد نمی کند.سپس بر شتر سرخ موي خود سوار شد و در میان دو لشکر بحرکت درآمد و
مردم را از جنگ نهی کرد،پیامبر اسلام که او را می نگریست،فرمود:اگر خیري پیش کسی باشد،پیش صاحب شتر سرخ موي
است و اگر از او اطاعت کنند،بصلاح آنهاست.
عتبه در برابر قریش نطقی ایراد کرد و چنین گفت:
-اي جماعت قریش،امروز از من اطاعت کنید و یک عمر مرا نافرمان باشید.
محمد را عهدي است و پیمانی.او پسر عموي شماست.عرب را به او واگذارید.اگر او راستگوست،که شما باید از او حمایت
کنید و اگر او دروغگوست،گرگهاي عرب براي او کافی است.
ابو جهل خشمگین شد و گفت:تو ترسیده اي! عتبه گفت:مثل منی هرگز نمی ترسد.قریش خواهند دانست که من ترسیده ام یا
تو و تو بیشتر بقوم خود زیان می رسانی یا من!سپس زره خود را پوشید و همراه برادرش شیبه و پسرش ولید پیش آمد و
گفت:محمد،قرشیانی که همشأن ما هستند،بجنگ ما
ص : 177
بفرست.سه تن از انصار بیرون آمدند و نسب خود را بیان داشتند.گفتند:شما بازگردید:
ما باید با قرشیان بجنگیم.پیامبر به عبیده بن حرث بن عبد المطلب که پیري هفتاد ساله بود،نگریست و
فرمود:عبیده،برخیز.همچنین حمزه و علی را هم بجنگ آنها بسیج کرد.فرمود بروید و حق خود را از اینها بگیرید.قریش با کبر
و نخوت خود آمده است که نور خدا را خاموش گرداند.لکن خداوند نور خود را حفظ و تقویت می کند.
سپس به عبیده دستور داد که با عتبه و بحمزه دستور داد که با شیبه و به علی دستور داد که با ولید بجنگید.فرستادگان پیامبر
بطرف آن سه تن رفتند.آنها گفتند:این ها همشأنهاي گرامی ما هستند.جنگ آغاز شد و جنگجویان حملات کوه شکن خود را
آغاز کردند. سر انجام بروایتی حمزه عتبه را و عبیده،شیبه را و علی ولید را کشت.لکن یک پاي عبیده قطع شده بود.علی و
حمزه او را نزد پیامبر خدا آوردند.عرض کرد:اي رسول خدا،آیا من شهید نیستم؟فرمود:تو نخستین شهید اهل بیت من هستی.
ابو جهل به قریش گفت:مثل فرزندان ربیعه،شتابزدگی نکنید.اهل یثرب را بکشید و قریش را اسیر کنید تا آنها را بمکه بریم و
به آنها بفهمانیم که گمراه شدند.
در بحبوحۀ شروع کارزار،پیامبر باصحاب خود فرمود:چشمها را ببندید و جدیت کنید.سپس عرض کرد:خدایا،اگر این جمعیت
هلاك شوند،کسی ترا عبادت نخواهد کرد.در این وقت حالت غشوه عارض او شد و پس از چند لحظه،در حالی که عرق می
ریخت،دیده را گشود و فرمود:اینک جبرئیل با هزار فرشته بکمک شما آمد.
برخی گفته اند:در آن روز همین که ما با شمشیر خود به مشرکی اشاره می کردیم، سر از تنش می افتاد،بدون اینکه شمشیر باو
اصابت کند.
ابن عباس میگوید:مردي از بنی غفار می گفت با پسر عمویم از کوهی که مشرف بر بدر بود بالا رفتیم تا ببینیم سر انجام
جنگ چه خواهد شد؟در این وقت ابري بر سر ما آمد که صداي اسبها و سپاهیان از آن بگوش می رسید.شنیدم که کسی می
گفت:اینک
ص : 178
اسب جبرئیل آمد.پسر عمویم از شدت ترس جان سپرد و من با وحشت زیاد جانی سالم بدر بردم.
ابو رافع،آزاد شدة پیامبر می گوید:من غلام عباس بودم.من و ام الفضل مسلمان شده بودیم ولی عباس از ترس قریش،اسلام
خود را آشکار نمی کرد و ثروت بسیاري داشت که در دست قوم متفرق بود.
ابو لهب در جنگ بدر شرکت نکرد و بجاي خود عاص بن هشام فرستاد:بطور کلی هر کس نیامده بود، دیگري را بجاي خود
فرستاده بود.هنگامی که شنیدیم قریش شکست خورده اند،پیش خود احساس سرفرازي و نیرومندي کردیم.
من مردي ضعیف بودم و در نزدیکی زمزم مشغول ساختن و تراشیدن تیر بودم.
ابو لهب آمد و در کنار من نشست.در این وقت مردم اطلاع دادند که ابو سفیان آمد.
ابو لهب گفت:برادر زاده،پیش من بیا که خبر صحیح پیش تست.
ابو سفیان جریان شکست قریش و مردان سفید پوشی که در میان آسمان و زمین سوار بر اسب بودند و هیچ چیز و هیچکس
در برابر آنها یاراي مقاومت نداشت،نقل کرد.من گفتم:اینها فرشتگان بوده اند.ابو سفیان محکم به پیشانی من زد و مرا بر زمین
انداخت و مرا سخت کتک زد.ام الفضل برخاست و با عمود خیمه بر سر او کوبید و گفت:
چون آقایش در اینجا نیست،او را کتک می زنی؟! پس از هفت روز گرفتار دملی شد و جان سپرد.پسرانش دو یا سه شب او را
دفن نکردند تا اینکه متعفن شد.علت این بود که قریش از دمل اجتناب می کرد و آن را مثل طاعون می دانست.
مردي از قریش به آنها گفت:حیا نمی کنید؟جسد پدرتان در خانه متعفن شده است و هنوز آن را بخاك نسپرده اید.گفتند:ما
از آن جراحت وحشت داریم!گفت بیایید تا به شما کمک دهم.
سر انجام،از دور مقداري آب بر بدنش پاشیدند و او را در بالاي مکه دفن کردند و بر قبرش سنگ ریختند.
ص : 179
از ابن عباس نقل شده است که عباس بدست کعب بن عمر اسیر شده بود.عباس مردي نیرومند و کعب مردي خرد بود،پیامبر
پرسید:چگونه او را اسیر کردي؟گفت:مردي که هرگز او را ندیده بودم و بعداً هم او را ندیده ام،بمن کمک کرد.
فرمود:فرشته اي گرامی بتو کمک کرده است.
ص : 180
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 15 تا 17
اشاره
ی الٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِل إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِت
ارَ ( 15 ) وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ لا تُوَلُّوهُمُ اَلْأَدْب ذا لَقِیتُمُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَ ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِ ی
ی اَللّ رَم
کِنَّ هَ ا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ ل اَللّ قَتَلَهُمْ وَ م
کِنَّ هَ اهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ ( 16 ) فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ ل اَللّ وَ مَأْو
اءَ بِغَضَبٍ مِنَ هِ فِئَهٍ فَقَدْ ب
( اَللّ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ( 17
لاءً حَسَناً إِنَّ هَ وَ لِیُبْلِیَ اَلْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَ
(1)
ترجمه:
اي مردم مؤمن،هر گاه بطور دسته جمعی با کفار رو برو شوید،به آنها پشت نکنید.هر کس به آنها پشت کند در صورتی که
بمنظور رفتن بجاي مناسبتري یا پناه بردن بگروهی نباشد،بسوي خشم خدا رفته و جایش جهنم و بد جایگاهی است.شما آنها را
نکشتید.بلکه خدا کشت.هنگامی که تو سنگریزه انداختی،تو نینداختی، بلکه خدا انداخت،براي این که مؤمنین را از جانب
خود آزمایشی نیکو کند.خداوند شنوا و داناست.
ص : 181
1) -سوره انفال آیه 15 تا 17 جزء 9 سوره 8 -1
بیان آیه 15 تا 17
اشاره
لغت:
لقاء:برخورد کردن.
.« زحوف » زحف:نزدیک شدن تدریجی.لیث گوید:زحف جماعتی که بسوي دشمن حرکت کنند.جمع
تولیه:چیزي را دنبال چیزي قرار دادن.این فعل دو مفعول می گیرد.تولیت بلد،یعنی:بلد را تابع و دنبال کسی قرار دادن.
تحرف:انحراف.
تحیز:جستجوي مکان.
در اینجا خیلی بجا و مناسب است. « فئه » فئه:گروهی از مردم که از دیگران جدا هستند.ذکر کلمۀ
اعراب:
که حال هستند و ممکن است مستثنی باشند. « متحیزا » و « متحرفاً » زحفا:مصدر منصوب و جانشین حال،یعنی مجتمعین.همچنین
و بناي آن بخاطر « هذا یوم ذاك » هر دو جایز است.اعراب آن بخاطر این است که اضافه شده،به تقدیر « یوم » یومئذ:اعراب و بناي
اضافه به کلمۀ مبنی و حقیقی نبودن اضافه است.
مقصود:
ا أَیُّهَا هنگامی که خداوند،مسلمین را بوسیلۀ فرشتگان یاري کرد و به آنها مژدة پیروزي داد،آنها را از فرار نهی کرد و فرمود: ی
ارَ :این خطاب،بقولی به اهل بدر و بقولی بعموم لا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْب ذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَ الَّذِینَ آمَنُوا إِ
ص : 182
است.می گوید:هر گاه براي جنگ،با مردم کافر نزدیک شدید،به آنها پشت،نکنید و پا بفرار نگذارید.
اللّ
اءَ بِغَضَبٍ مِنَ هِ ی فِئَهٍ فَقَدْ ب الٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِل إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِت
وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ
:هر کس از جنگ روي گردان شود و راه فرار پیش گیرد،سزاوار غضب خداست و بقولی بسوي غضب خدا بازگشته است. اما
اگر کسی جاي خود را ترك کند براي اینکه جاي بهتري پیدا کند،تا بهتر بتواند با دشمن بزد و خورد بپردازد،یا اینکه خود را
بدسته اي برساند که از آنها کمک بگیرد،عیبی ندارد.
اهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ وَ مَأْو
:جایگاه کسی که از جنگ فرار کند جهنم است و جهنم بد جایگاهی است.بیشتر مفسرین گویند:این تهدید،مخصوص بدریان
است.در جنگ بدر،مسلمین حق جابجا شدن نداشتند،زیرا آنها فقط یک گروه بیشتر نبودند و انتقال از این جا بجاي دیگر
براي پیوستن بگروه دیگر و کمک گرفتن از آنها امکان نداشت.اما در جنگهاي دیگر چنین کاري امکان دارد و مسلمان بهر
جا فرار کند،بسوي گروه مسلمان فرار کرده است.
ابن عمر می گوید:پیامبر ما را بجنگی فرستاد و مسلمین در موقع برخورد بدشمن فرار کردند و بمدینه بازگشتند.گفتیم:یا
شما(که بمن پناه آورده اید) برخی گویند:این « فئۀ » اللّ ،ما از جنگ فرار کرده ایم فرمود:شما با دشمن جنگیده اید و من
رسول ه
آیه،عام است و بطور کلی هر کس که از جنگ فرار کند، مشمول این تهدید است.
اکنون این مطلب را بیان می کند که در جنگ بدر،مشرکین را مسلمانان نکشته اند،بلکه خدا کشته است.می فرماید:
اللّ قَتَلَهُمْ
کِنَّ هَ فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ ل
:در اینجا می گوید:کارهاي خداوند سبب اصلی قتل ایشان بود.مثل تشجیع مسلمین و انداختن ترس و وحشت در دلهاي
دشمنان و...نه کارهایی که شما کرده اید.پس این فعل از خدا سر زده است نه از شما.
ی اللّ رَم
کِنَّ هَ ا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ ل وَ م
:در روایت است که در روز بدر،جبرئیل
ص : 183
به پیامبر گفت:کفی خاك بردار و بر روي دشمن بپاش.هنگامی که دو سپاه رو در روي یکدیگر قرار گرفتند،پیامبر به علی
فرمود کفی از سنگریزه هاي وادي بمن ده.علی کفی سنگریزه بحضور پیامبر داد و پیامبر سنگریزه ها را بصورت قوم پاشید و
وارد چشم و دهان و بینی مشرکین شد و مسلمانان بجان آنها افتادند و آنها را کشتند و اسیر کردند همین پاشیدن سنگریزه ها
سبب شکست قوم شد.
قتاده و انس گویند:پیامبر خدا سه سنگریزه برداشت.یکی بجانب راست و یکی بجانب چپ و یکی در میان مشرکین انداخت و
فرمود:زشت باد صورتها!متفرق شوید! روي همین اصل است که خداوند به پیامبر خود خطاب می کند که.هنگامی که
سنگریزه ها را انداختی،تو نبودي که سنگریزه ها را انداختی.خدا بود!این خود یکی از معجزات عجیب است و از کارهاي
خدایی است.
لاءً حَسَناً وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَ
باز می گردد. « خداوند » یا به « نصر » به « منه » :خداوند این کارها را کرد تا به مؤمنین نعمتی نیکو عطا کند.ضمیر
اللّ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
إِنَّ هَ
:خداوند دعاي شما را می شنود و بکردار و نیات شما داناست.
این که نعمت را بلاء می نامد،چنان که گاهی زیان را هم بلاء می نامد،بخاطر این است که:بلاء،چیزي است که شکیبایی و
سپاسگزاري انسان را ظاهر می سازد.
بنا بر این خداوند بندگان خود را بوسیلۀ نعمتها و سختیها آزمایش می کند تا شکر و صبر آنها آشکار گردد.بلاء
حسن،پیروزي و غنیمت و اجر و پاداش است.
نظم آیات
در وجه اتصال این آیه به ما قبل چند وجه گفته اند:
-1 نظر به اینکه در آیۀ پیش،آنها را امر بجنگ کرده بود،در اینجا بیان می کند که فتح بدر و شکست مشرکین نتیجۀ یاري
خداوند بود.تا نعمت خداوند را بیاد آنها آورد.این وجه از ابو مسلم است.
-2 نظر به اینکه قبلا امر بجنگ شده بودند و کشتن افراد را بخود نسبت می دادند و افتخار می کردند،این آیه نازل شد،تا متنبه
شوند و دچار خود خواهی نشوند.
ص : 184
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 18 تا 21
اشاره
جاءَکُمُ اَلْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ کافِرِینَ ( 18 ) إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ اَللّ مُوهِنُ کَیْدِ اَلْ
ذلِکُمْ وَ أَنَّ هَ
لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ اَللّ وَ رَسُولَهُ وَ
ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا هَ اَللّ مَعَ اَلْمُؤْمِنِینَ ( 19 ) ی
عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئاً وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أَنَّ هَ
( لا یَسْمَعُونَ ( 21 ا وَ هُمْ الُوا سَمِعْن لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ ق 20 ) وَ )
(1)
ترجمه:
فرمان خدا این است.خداوند نیرنگ کافران راست می گرداند.اگر طلب پیروزي کنید،پیروزي بسوي شما می آید و اگر نهی
خدا را بپذیرید،بسود شماست و اگر بازگردید،باز می گردیم و گروه شما اگر چه بسیار باشد،براي شما سودي ندارد و
خداوند با مؤمنان است.اي مردم مؤمن،خدا و رسولش را اطاعت کنید و در حالی که دعوت او را می شنوید،از او اعراض
نکنید و همچون کسانی نباشید،که گفتند:شنیدیم و نمی شنوند.
ص : 185
1) -سوره انفال آیه 18 تا 21 جزء 9 سوره 8 -1
بیان آیه 18 تا 21
اشاره
قرائت:
موهن:اهل حجار و ابو عمر و یعقوب،این کلمه را به تشدید هاء و دیگران به تخفیف خوانده اند و هر دو صحیح است.
را بفتح الف و دیگران بکسر خوانده اند.قرائت اول بتقدیر لام و قرائت « ان » اللّ مع المؤمنین:اهل مدینه و ابن عامر و حفص
ان ه
دوم بنا بر استیناف است.
لغت:
استفتاح:طلب پیروزي.طلب حکم و داوري.
انتهاء:ترك کاري که از آن نهی شده است.
اعراب:
اللّ مُوهِنُ :خبر مبتداي محذوف(الامران...)
ذلکم:خبر مبتداي محذوف.(الامر ذلکم) أَنَّ هَ
مقصود
کافِرِینَ اللّ مُوهِنُ کَیْدِ الْ
ذلِکُمْ وَ أَنَّ هَ
:در آیۀ قبل خبر داد که مؤمنین را به بلائی نیکو مبتلا می سازد.در اینجا مؤمنین را مخاطب ساخته،می فرماید:این است نعمتی
که خداوند از راه فتح و ظفر به شما ارزانی داشت و از راه ایجاد ترس و اختلاف در میان کفار،نیرنگ آنها را سست گردانید و
گردنفرازان آنها را کشت و اشراف آنها را اسیر گردانید.
جاءَکُمُ الْفَتْحُ إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ
:برخی گفته اند:خطاب به مشرکین است،زیرا ابو جهل در روز بدر،هنگامی که دو سپاه روبرو شدند،گفت:خدایا،محمد قطع
رحم کرده و چیزي آورد که ما آن را نمی شناسیم،حق را پیروز گردان.
ص : 186
ابو حمزة ثمالی روایت کرده است که ابو جهل گفت:خدایا دین ما قدیم و دین محمد جدید است.هر کدام از دینها را که می
پسندي امروز یاري کن.معناي آیه این است که:اگر می خواستید که خداوند هر کدام از دو سپاه را که اهل هدایت
است،پیروزي بخشد،اکنون محمد(ص)و یارانش پیروز شدند.بنا بر این سپاه محمد(ص)اهل هدایت است.
عطا و ابو علی جبائی گویند:خطاب به مؤمنین است.یعنی:اگر از خدا می- خواستید که شما را بر دشمن پیروز گرداند،اکنون از
برکت وجود پیامبر گرامی،شما را پیروز گردانید.
زجاج گوید:یعنی اگر از خداوند می خواستید که در میان شما حکم و داوري کند،اینک حکم خداوند نازل گردید.(این
بمعناي حکم باشد) وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ :اکنون اگر دست از کفر و جنگ با « فتح » معنی بنا بر این است که
پیامبر و مؤمنین بردارید،بحال شما بهتر است و اگر باز هم دست بجنگ با مسلمین بزنید،ما هم آنها را کمک و براي
جنگ،بسیج می کنیم.
اللّ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ
وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئاً وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أَنَّ هَ
:در این صورت،جمعیت شما هر اندازه هم زیاد باشد،نمی تواند از شما دفاع و شما را بی نیاز گرداند،خداوند،با مردم مؤمن
است و آنها را کمک و محافظت می کند و بر شما پیروز می گرداند.
ممکن است اینها نیز خطاب به مؤمنین باشد.در این صورت یعنی:اگر شما مسلمین،در مسالۀ غنیمت و اسیران با پیامبر مخالفت
نکنید براي شما بهتر است و اگر مخالفت کنید،ما هم روش شما را تقبیح و از حمایت شما خودداري کنیم.در این صورت
جمعیت شما هر اندازه زیاد هم باشد،بحال شما سودي ندارد،زیرا پیروزي از خداست.
اکنون دستور می دهد که خدا و رسول را اطاعت کنند که راه پیروزي همین است:
ص : 187
اللّ وَ رَسُولَهُ
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا هَ ی
:اطاعت خدا و رسول بر همه کس لازم است،لکن در اینجا فقط بمؤمنین دستور می دهد که اطاعت خدا و رسول کنند، زیرا
بدیگران اعتنایی نکرده است.ممکن است منظور عموم باشد و بخاطر تجلیل مقام مؤمنین،خطاب متوجه آنها شده است.
لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ وَ
:در حالی که دعوت او را می شنوید و نهیش بگوش شما می رسد،از او اعراض نکنید.
لا یَسْمَعُونَ ا وَ هُمْ الُوا سَمِعْن لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ ق وَ
:مثل کسانی که می گویند:
شنیدیم و نمی شنوند،نباشید.این آیه،در نهایت بلاغت است.اینکه می گویند شنیدیم و نمی شنوند،یعنی:آنها با هوشیاري و
یعنی:خداوند ستایش بنده « اللّ لمن حمده
سمع ه » توجه می شنوند،اما قبول نمی کنند سماع به معناي قبول هم آمده است مثل
خود را قبول کرد.منظور از این کسان،منافقین است.برخی گفته اند:منظور یهودیان و برخی گفته اند:منظور مشرکین عرب
است،زیرا آنها می گفتند:شنیدیم و اگر بخواهیم مثل آن را می آوریم .
ص : 188
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 22 تا 25
اشاره
اَللّ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ
لا یَعْقِلُونَ ( 22 ) وَ لَوْ عَلِمَ هُ اَللّ اَلصُّمُّ اَلْبُکْمُ اَلَّذِینَ
إِنَّ شَرَّ اَلدَّوَابِّ عِنْدَ هِ
اَللّ یَحُولُ بَیْنَ اَلْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ
ما یُحْیِیکُمْ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ هَ اکُمْ لِ ذا دَع لِلّ وَ لِلرَّسُولِ إِ
ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِسْتَجِیبُوا هِ 23 ) ی )
( ابِ ( 25 اَللّ شَدِیدُ اَلْعِق
لا تُصِیبَنَّ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً وَ اِعْلَمُوا أَنَّ هَ 24 ) وَ اِتَّقُوا فِتْنَهً )
(1)
ترجمه:
بدترین موجودات،آنهایی هستند که کر و لالند و تعقل نمی کنند.اگر خداوند در آنها خیري سراغ داشت،به آنها می شنوانید
و اگر به آنها می شنوانید،اعراض می کردند.
اي مردمی که ایمان آورده اید،خدا و رسول را هنگامی که پیامبر شما را به آنچه شما را حیات می بخشد،فرا بخواند،اجابت
کنید و بدانید که خداوند میان انسان و دلش حائل می شود و بسوي او محشور می شوید.بپرهیزید از فتنه اي که تنها دامن
ستمگران شما را نمی گیرد و بدانید که کیفر خداوند سخت است.
ص : 189
1) -سوره انفال آیه 22 تا 25 جزء 9 سوره 8 -1
23- بیان آیه 22
اشاره
لغت:
شر:ضد خیر،اظهار بدي.برخی گویند،یعنی زیان قبیح.شاعر گوید:
اذا قیل اي الناس شر قبیله
اشارت کلیب بالاکف الاصابع
اشاره می کنند. « کلیب » یعنی:هر گاه گفته شود:کدام یک از مردم بدترین قبیله ها هستند؟انگشتها به
دواب:جمع دابه.جنبندگان.لکن در عرف به اسبها گفته می شود.
مقصود:
اکنون خداوند در مذمت کفار می فرماید:
لا یَعْقِلُونَ اللّ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ هِ
:بدترین موجوداتی که بر روي زمین در جنب و جوش هستند،پیش خدا آنهایی هستند که کر و لال و بی خردند.یعنی
مشرکین که حق را می شنوند و از آن نفعی نمی برند و بآن اقرار نمی کنند و اعتقاد ندارند.
بدینجهت است که گویی جانوران هستند.امام باقر(ع)فرمود:این آیه در بارة بنی عبد الدار- که تنها مصعب بن عمیر از آنها
نازل گردید. « سویبط » ایمان آورد-و هم سوگند آنها
برخی گفته اند:در بارة نصر بن حارث بن کلده که از بنی عبد الدار است،نازل شد.
اللّ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ
وَ لَوْ عَلِمَ هُ
:حسن گوید:یعنی اگر خداوند می دانست که آنها قبول هدایت و حق می کنند،آنچه را که از شنیدن آن فرار می کنند،بگوش
آنها می رسانید.
زجاج گوید:یعنی جواب سؤالات آنها را می داد.جبائی گوید:یعنی صداي قصی بن کلاب را بگوش آنها می رسانید،زیرا می
گفتند:قصی را زنده کن تا به نبوتت شهادت دهد.
وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ
:اگر آنها را می شنوانید،اعراض می کردند.
از این آیه بر می آید که خداوند احدي را از لطف خود محروم نمی سازد.مگر کسانی که از لطف خدا استفاده نگیرند .
ص : 190
25- بیان آیه 24
اشاره
مقصود:
اشاره
اکنون خداوند دستور اطاعت پیامبر می دهد و می فرماید:
ما یُحْیِیکُمْ اکُمْ لِ ذا دَع لِلّ وَ لِلرَّسُولِ إِ
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا هِ ی
:
اي مردم مؤمن،دستورات خدا و رسولش را اطاعت کنید.این دستورات شما را بطرف حیات،فرا می خواند.در بارة این
جمله،اقوالی است:
-1 منظور دستور جهاد است.یعنی جهاد کنید تا به شهادت رسید،زیرا شهداء، نزد خداوند زنده هستند.
جبائی گوید:یعنی جهاد کنید تا بدانوسیله،جامعۀ شما زنده شود و دین شما عزت یابد.
-2 منظور دعوت ایمان است.زیرا ایمان،حیات دل و کفر،مرگ آن است.
-3 منظور،قرآن و علم دین است.زیرا نادانی،مرگ و دانش،زندگی است و قرآن،از راه علم،اسباب زندگی را فراهم می کند،و
وسیلۀ نجات است.
-4 منظور،دعوت به بهشت است که در انجا حیات جاودانی است.
اللّ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ
وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَ
:بدانید که خداوند بوسیلۀ مرگ، انسان را از اینکه بتواند از قلب خود نفعی گیرد،مانع می شود و نمی تواند گذشته را جبران
کند.بنا بر این پیش از فرا رسیدن مرگ،خدا را اطاعت کنید و کار امروز را بفردا میفکنید.این معنی از جبائی است.وي
گوید:این آیه،مردم را تشویق می کند که پیش از فرا رسیدن مرگ،باطاعت پردازند.
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ » : برخی گویند:منظور این است که خداوند،حتی از خود انسان،بقلب انسان نزدیکتر است.مثل
ق 16 :ما از سیاهرگ او ) « الْوَرِیدِ
ص : 191
به او نزدیکتریم)این معنی از حسن و قتاده است.گویند:در این آیه،تهدیدي شدید است.
یا مقلب »: برخی گویند:منظور این است که خداوند قادر است که دلها را منقلب و حالی بحالی گرداند.در دعا می خوانیم
گویا مسلمین از جنگ می ترسیدند،از اینرو به آنها اعلام کرد که:قادر است میان ایشان و اندیشه هاي « القلوب و الأبصار
ترسناکی که در دلشان هست،فاصله افکند و ترس آنها را تبدیل به ایمنی سازد.
یونس بن عمار از امام صادق(ع)روایت کرده است که:معناي حایل شدن خدا میان انسان و دلش،این است که:هرگز قلب یقین
نمی کند که حق باطل یا باطل حق است.
هشام بن سالم از آن حضرت روایت کرده است که:یعنی خداوند مانع می شود که کسی علم پیدا کند که باطل،حق است.
هر دو روایت را عیاشی در تفسیر خود آورده است.
محمد بن اسحاق گوید:یعنی قلب نمی تواند چیزي را از خداوند مکتوم بدارد.
وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ
: و بدانید که در روز قیامت،در پیشگاه خدا جمع می شوید و پاداش و کیفر اعمال نیک و بد خود را می بینید.
لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً وَ اتَّقُوا فِتْنَهً
:خداوند آنها را از این فتنه می ترساند و به آنها دستور می دهد که از آن بپرهیزند.یعنی به این فتنه نزدیک نشوید که دامن
بقره ) « إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
تَمُوتُنَّ فَلا » : شما را می گیرد.در اینجا فعل نهی،بجاي امر بکار رفته است.چنان که می فرماید
132 :بترسید از اینکه اسلام نیاورده مرگ گلوگیر شما شود).
منظور از این فتنه چیست؟
ابن عباس و جبائی گویند:منظور عذاب است.خداوند مؤمنین را دستور می دهد که نزدیک منکرات نشوند،زیرا در این
صورت همۀ آنها را گرفتار عذاب می کند.
این خطاب،مخصوص اصحاب پیامبر است.حسن گوید:منظور،بلیه اي است که باطن انسان را ظاهر می سازد.وي معتقد است
که:این آیه در بارة علی و عمار و طلحه و زبیر
ص : 192
نازل شده است.زبیر می گوید:مدتی این آیه را می خواندیم و نمیدانستیم که آیه در بارة ماست.ما با این آیه مخالفت کردیم و
فتنه اي که گفته شده بود،فقط دامنگیر ما شد.
برخی گفته اند:این آیه،در بارة اهل بدر نازل شده است.اینان در روز جمل دچار فتنه شدند و با یکدیگر جنگ کردند.
برخی گفته اند:منظور گمراهی و اختلاف کلمه است.برخی گفته اند:منظور هرج و مرجی است که افراد را بظلم می کشاند و
ضرر آن دامنگیر همۀ شما می شود.
در بارة اصابت این فتنه نیز اختلاف کرده اند:
-1 این فتنه هم بظالمه اصابت می کند،هم بمظلوم.ستمکاران عذاب می شوند و دیگران گرفتار امتحان.این قول از ابن عباس
است.در روایت است که در بارة این فتنه،که آیا به که اصابت می کند؟سؤال کردند.پاسخ دادند:چیزي را که خداوند در پردة
ابهام گذاشته است،شما نیز در ابهامش بگذارید.
1) است که ) « لتصیبن » -2 این فتنه مخصوص ظالم است.یعنی از عذابی که تنها به ظلمه می رسد،اجتناب کنید.مؤید آن قرائت
همین معنی را دارد.ابو مسلم گوید:
یعنی بترسید که عذاب دامنگیر ستمکاران شما بشود.مقصود این است که ظلم نکنید، زیرا دچار عذابی می شوید که نجات از
آن تنها در صورت ترك ظلم ممکن است.
ابِ اللّ شَدِیدُ الْعِق
وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَ
:بدانید که کیفر خداوند براي کسانی که از گناه،
ص : 193
بوده و برخی بعکس خواسته اند بگویند « لا» است.برخی خواسته اند بگویند اصل این لام نیز « لتصیبن »( 1) -قرائت اهل بیت(ع -1
فعل نهی است،از لحاظ معنی میان این دو « لا تصیبن » لام بوده و الف از اشباع فتحه تولید شده است.اما با توجه به اینکه « لا» اصل
قرائت تفاوتی وجود ندارد.زیرا طبق قرائت اول،یعنی:بترسید از فتنه اي که حتما به ستمکاران شما اصابت می کند.طبق قرائت
دوم،یعنی بترسید از فتنه.بعد بدنبال این امر نهی می کند و می گوید:مبادا این فتنه به ستمکاران شما اصابت
که به فتنه برمی گردد یعنی فتنه خاص ستمکاران است.لکن شما همگی باید از « تصیبن » حال است از ضمیر « خاصه » کند.کلمۀ
آن فتنه،اجتناب کنید،زیرا زیان آن طوري است که خواه ناخواه دامنگیر عموم می شود نظیر فتنۀ زمامداران و افتادن حکومت
بدست مردم نااهل و...
اجتناب نکنند،سخت است.ثعلبی از حذیفه نقل کرده است که می گفت:فتنه هایی همچون ظلمات شب تاریک،شما را فرا
گرفته است که هر مرد شجاع و هر سوار فتنه جو و هر خطیبی را هلاك می کند.
ابو ایوب انصاري نقل کرده است که پیامبر به عمار فرمود:پس از من مردمی می آیند که بجان یکدیگر شمشیر می کشند و
یکدیگر را می کشند و از یکدیگر بیزاري می جویند.هر گاه با چنین صحنه اي مواجه شدي بمردي که سمت راست من
نشسته،یعنی علی بن ابی طالب،روي بیاور. اگر همۀ مردم از یک سو بروند و علی از سوي دیگر،تو از سوي علی برو و مردم را
ترك کن.علی ترا از هدایت باز نمی دارد و بهلاکت نمی افکند.اي عمار،طاعت علی،طاعت من و طاعت من طاعت خداست.
روایت فوق را سید ابو طالب هروي نیز از علقمه و اسود نقل کرده است.
همچنین از ابن عباس روایت شده است که:وقتی این آیه نازل شد،پیامبر فرمود:هر کس پس از وفات من،بعلی ظلم کند،گویا
نبوت من و انبیاي پیشین را انکار کرده است.
ص : 194
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 26 تا 28
اشاره
اتِ لَعَلَّکُمْ اکُمْ وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْ رِهِ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ اَلطَّیِّب اَلنّ فَآو
اس تَخ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ افُونَ اَلْأَر وَ اُذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْ عَفُونَ فِی ضِْ
والُکُمْ وَ ما أَمْ اتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ( 27 ) وَ اِعْلَمُوا أَنَّ ان اَللّ وَ اَلرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَم
تَخُونُوا هَ ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لا تَشْکُرُونَ ( 26 ) ی
( اَللّ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ ( 28
لادُکُمْ فِتْنَهٌ وَ أَنَّ هَ أَوْ
(1)
ترجمه:
هنگامی را بخاطر آورید که در روي زمین ناتوان بودید و می ترسیدید که مردم شما را غافلگیر سازند و خداوند شما را مأوي
داد و با یاري خود تأیید کرد و از چیزهاي پاکیزه به شما روزي داد.تا شکر کنید. اي مردمی که ایمان آورده اید،خدا و رسول
را خیانت نکنید و با علم و اطلاع از خیانت در امانتهاي خود،خودداري کنید و بدانید که اموال و اولاد شما فتنه است و پیش
خدا اجري بزرگ است.
ص : 195
1) -سوره انفال آیه 26 تا 28 جزء 9 سوره 8 -1
بیان آیه 26
اشاره
لغت:
ذکر:ضد سهو.حاضر بودن معنی در خاطر.
استضعاف:طلب ضعف چیزي از راه سست کردن آن.
تخطف:ناگهان گرفتار کردن
مقصود:
اکنون خداوند در باره گذشته مسلمین که افرادشان کم بود و ناتوان بود و آنها را کمک کرد تا فاتح شدند،می فرماید:
وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ
:شما مهاجرین،بخاطر بیاورید که عده شما قبل از مهاجرت بمدینه،کم بود و دشمنان،در مکه شما را خوار و ضعیف می
شمردند.
النّ
اس تَخ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ افُونَ
:و بیم داشتید که اگر از مکه خارج شوید، مشرکین عرب و بقولی مشرکین قریش و بقولی ایرانیان و رومیان،شما را غافلگیر
سازند.
اکُمْ وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ فَآو
:خداوند شما را در مدینه،منزل داد و تقویت کرد.
اتِ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّب
:و شما را روزي پاکیزه و حلال داد.برخی گفته اند:
منظور از این روزي،غنائم است که خداوند براي این امت حلال کرد و براي دیگران حرام کرده بود.و برخی گفته اند:منظور
تمام نعمتهاست.
لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ
:تا خدا را شکر کنید.
مقصود این است که وضع امروز خود را با وضع گذشته خود مقایسه کنید تا قدر نعمتها و الطاف خدا را بدانید و او را شکر
بگویید.
ص : 196
28- بیان آیه 27
لغت:
خیانه:منع حقی که اداي آن واجب است.ضد امانت.
اعراب:
برخی گفته اند:منصوب و نصب آن بنا بر معناي ظرف است.مثل: « لا» تخونوا:مجزوم به تقدیر
لا تنه عن خلق و تأتی مثله
عار علیک اذا فعلت عظیم
یعنی:نهی نکن از خویی را که در آن حال خودت آن را انجام می دهی که این کار براي تو ننگ و ناپسند است.
شأن نزول:
گویند:ابو سفیان از مکه خارج شد.جبرئیل نازل شد و عرض کرد:ابو سفیان در فلان جاست.بسوي او حرکت کنید و قضیه را
مکتوم بدارید.یکی از منافقین، قضیه را براي ابو سفیان نوشت و او را مطلع ساخت.باین مناسبت بود که آیۀ فوق نازل شد.
سدي گوید:چیزي را که از پیامبر می شنیدند،فاش می کردند و بگوش مشرکین می رسید.
کلبی و زهري گویند:در بارة ابو لبابه نازل شده است.جریان این بود که پیامبر یهود قریظه را محاصره کرد و این محاصره 21
شب بطول انجامید.سر انجام از پیامبر تقاضاي صلح کردند و خواستند که آنها را نیز مانند بنی النضیر آزاد کند تا بشام
بروند.پیامبر اسلام نپذیرفت و شرط کرد که بحکم سعد بن معاذ گردن نهند.
گفتند:ابو لبابه را-که خانواده و اموالش نزد ایشان بود-پیش ما بفرست تا از او
ص : 197
مشورت کنیم.پیامبر خدا ابو لبابه را فرستاد و آنها از وي کسب تکلیف کردند که آیا بحکم سعد بن معاذ،تسلیم شوند،یا نه؟ابو
لبابه با دست اشاره بحلق خود کرد.
کنایه از اینکه سر شما را می برند و تسلیم حکم او نشوید.جبرئیل نازل شد و پیامبر گرامی را از کار ابو لبابه آگاه کرد.ابو لبابه
می گوید:من هنوز از جاي خود حرکت نکرده بودم.که متوجه خیانت خودم شدم.این آیه به این مناسبت نازل شد.
پس از نزول آیه،ابو لبابه،خود را به یکی از ستونهاي مسجد بست و گفت:
بخدا چیزي نمی خورم و نمی نوشم،تا بمیرم یا اینکه خداوند توبه ام را قبول کند.
هفت روز در آنجا ماند و چیزي نخورد و سر انجام بیهوش بر زمین افتاد.در این وقت خداوند توبه اش را قبول کرد.به او خبر
دادند که توبه اش قبول شده است،ولی او گفت:بخدا خودم را نمی گشایم،تا وقتی که پیامبر خدا مرا از بند بگشاید.پیامبر
تشریف آورد و او را آزاد کرد.گفت:کمال توبۀ من در این است که خانۀ قومم را که در آن مرتکب گناه شده ام ترك کنم و
از اموالم چشم بپوشم.پیامبر خدا فرمود:
ثلث مال را صدقه بده،که کفایت می کند.این قضیه،از امام صادق(ع)و امام باقر(ع) نیز روایت شده است.
مقصود:
اکنون خداوند بترك خیانت فرمان داده،می فرماید:
اللّ وَ الرَّسُولَ
لا تَخُونُوا هَ ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ی
:اي مردم مؤمن،خدا را با ترك دستوراتش و پیامبر را با ترك سنتهایش خیانت نکنید.گویند:هر کس چیزي از دین را ترك و
تضییع کرد،خدا و رسولش را خیانت کرده است.
اتِکُمْ ان وَ تَخُونُوا أَم
:و همچنین در کارهایی که خداوند شما را نسبت به آنها امین سپرده و انجام آنها را به شما واگذار کرده است،خیانت نکنید و
آنها را بدون کم و کاست،انجام دهید.سدي گوید:کسی که خدا و رسول را خیانت کند،به امانت خود خیانت کرده است.
وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
:شما می دانید که خیانت،کاري زشت است و عذاب بدنبال
ص : 198
دارد.برخی گویند:یعنی شما میدانید که اینها امانت شما هستند.
لادُکُمْ فِتْنَهٌ والُکُمْ وَ أَوْ ما أَمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ
:بدانید که مال و اولاد،وسیلۀ آزمایش شما هستند،زیرا ابو لبابه بخاطر اینکه مال و اولادش نزد یهودیها بود،خیانت کرد و
گرفتار شد.
اللّ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ
وَ أَنَّ هَ
:پیش خداوند اجري بزرگ است براي کسانی که خدا را اطاعت و جهاد کنند و مرتکب خیانت نشوند.بدیهی است که اجر
خدا بهتر از مال و اولاد است.منظور این است که خداوند انسان را بوسیلۀ مال و اولاد آزمایش می کند،تا آنهایی که به قسمت
خدا راضی هستند و آنهایی که راضی نیستند،شناخته شوند.البته خداوند از حال مردم آگاه است.آزمایش براي این است که
آنها کاري انجام بدهند که بوسیلۀ آن سزاوار عذاب یا ثواب گردند.علی(ع)فرمود:هیچکس نگوید:خدایا از فتنه بتو پناه می
برم،زیرا تمام مردم گرفتار فتنه هستند.لکن کسی که از فتنه ها پناه می برد،از فتنه هاي گمراه کننده،بخدا پناه برد،زیرا خداوند
«... والُکُمْ وَ ما أَمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ » می فرماید
ص : 199
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 29 تا 30
اشاره
اَللّ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِیمِ ( 29 ) وَ إِذْ یَمْکُرُ
اتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ هُ اناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئ اَللّ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْق
ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا هَ ی
( ماکِرِینَ ( 30 اَللّ خَیْرُ اَلْ
اَللّ وَ هُ
بِکَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوكَ أَوْ یَقْتُلُوكَ أَوْ یُخْرِجُوكَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ هُ
(1)
ترجمه:
اي مردمی که ایمان آورده اید،اگر از خدا بپرهیزید،براي شما نوري فراهم می کند که میان حق و باطل تمیز دهید و بدیهاي
شما را می پوشاند و شما را می آمرزد و خداوند صاحب فضلی عظیم است. بیاد آور هنگامی را که کافران نیرنگ می کردند
که ترا گرفتار کنند یا بکشند یا اخراج کنند.آنها در بارة صدمه زدن بتو تدابیري می اندیشیدند و خداوند در بارة آنها تدابیري
می اندیشید و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است.
ص : 200
30 جزء 9 سوره 8 - 1) -سوره انفال آیه 29 -1
بیان آیه 29
اشاره
مقصود:
اناً اللّ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْق
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا هَ ی
:اي مردم مؤمن،اگر بوسیلۀ ترك گناه و اداي فرایض،از کیفر خداوند،بپرهیزید،در دل هاي شما نوري قرار می دهد که بوسیلۀ
آن میان حق و باطل جدا کنید.
برخی گفته اند:یعنی در دنیا و آخرت،راه خارج شدن از بدبختی را براي شما هموار می سازد،برخی فرقان را بمعناي نجات و
: انفال 41 ) « انِ انِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْع یَوْمَ الْفُرْق » : برخی هم بمعناي فتح و پیروزي دانسته اند.چنان که می فرماید
روز پیروزي،روزي که دو دسته بهم رسیدند) جبائی گوید:یعنی:اگر تقوي داشته باشید،خداوند در دنیا به شما عزت و در
آخرت پاداش می بخشد و دشمنانتان را ذلت و کیفر می دهد.اینها چیزهایی هستند که میان شما و دشمنان جدایی می افکنند.
اتِکُمْ وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئ
:زشتی هایی را که مرتکب شده اید،می پوشد.
وَ یَغْفِرْ لَکُمْ
:و گناهان شما را می آمرزد.
اللّ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ
وَ هُ
:خداوند نسبت به آفریدگان خود،صاحب فضلی بزرگ است.خدایی که مردم را بدون استحقاق مورد لطف قرار می دهد و به
آنها بخشش می کند،یقیناً پاداش کردار آنها را هم می دهد.
برخی گویند:منظور این است که خداوند در این دنیا،بدون اینکه کسی استحقاق داشته باشد،نعمت بخشی می کند.در آخرت
نیز این نعمت بخشی ادامه می یابد،خواه کسی استحقاق داشته باشد،یا نه!
ص : 201
نظم آیات:
برخی گفته اند:این آیه،متصل است به اول سوره و در بارة جهاد است.برخی گفته اند:قبلا امر بطاعت و ترك خیانت کرد.در
این آیه،پاداشی که براي اطاعت کنندگان مهیا کرده است،بیان کرد .
ص : 202
بیان آیه 30
اشاره
لغت:
مکر:نیرنگ و حیله.از هري گوید:مکر مردم،خدعه و نیرنگ و مکر خداوند،جزاي آن است.فرق میان غدر و مکر این است که
غدر پیمان شکنی و مکر اعم است.
اثبات:حبس. این کلمه به معناي جراحت زدن نیز آمده است.
شأن نزول:
مفسران گویند:این آیه در بارة داستان دار الندوه نازل شده است.گروهی از قریش در خانۀ قصی بن کلاب،اجتماع کردند و
در بارة پیامبر به مشورت پرداختند.
عروه بن هشام گفت:صبر می کنیم تا مرگش فرا برسد.ابو البختري گفت:از مکه اخراجش کنید تا از دست او راحت شوید.ابو
جهل گفت:این رأي ها صحیح نیست.
او را بکشید،براي کشتن او از هر قبیله اي یک نفر انتخاب کنید،تا دسته جمعی او را بکشند و بنی هاشم ناچار شوند به گرفتن
دیه...
این رأي به تصویب رسید و براي کشتن پیامبر آماده شدند.جبرئیل گزارش شوراي مشرکین را به اطلاع پیامبر رسانید.پیامبر
هنگام شب بغار ثور رفت و علی را در بستر خود خوابانید.بامدادان که برکنار بستر آمدند،با علی روبرو شدند و خداوند
نیرنگشان را باطل کرد.پرسیدند:محمد کجاست؟گفت:نمیدانم.گروهی بجستجوي پیامبر پرداختند تا بر در غار رسیدند.بر در
غار،تار عنکبوت تنیده شده بود!گفتند:
اگر در اینجا بود،بر در غار تار عنکبوت،وجود نداشت:سه روز در آنجا توقف کرد.
آن گاه رهسپار مدینه شد.
ص : 203
مقصود:
وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا
:بیاد آور،هنگامی که مشرکین براي شکست دادن و هلاك توبه تدبیر و مشاوره پرداختند.عتبه و شیبه،پسران ربیعه و نضر بن
حارث و ابو جهل بن هشام و ابو البختري بن هشام و زمعه بن اسود و حکیم بن حزام و امیه بن خلف و...
در این شوري شرکت داشتند.
لِیُثْبِتُوكَ
:ابن عباس و حسن و مجاهد و قتاده گویند:یعنی می خواستند ترا به بند بکشند.عطا و سدي گویند:یعنی می خواستند ترا
زندانی کنند.ابان بن تغلب و جبائی و ابو حاتم گویند:یعنی می خواستند ترا مجروح کنند،شاعر گوید:
فقلت ویحک ما ذا فی صحیفتکم
قالوا الخلیفه امسی مثبتاً وجعاً
یعنی:گفتم:واي بر تو!چیست در صحیفۀ شما؟!گفتند:خلیفه که بجراحتی سخت گرفتار شده است! أَوْ یَقْتُلُوكَ أَوْ یُخْرِجُوكَ :یا
اینکه ترا بقتل برسانند یا از مکه بجایی دیگر بفرستند.برخی گویند یعنی:ترا بر شتري سوار و او را رها کنند تا بهر جا می
خواهد ترا ببرد.
اللّ
وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ هُ
:آنها در بارة تو تدبیر می کنند و خدا در بارة آنها تدبیر می کند.این معنی از ابو مسلم است.جبائی گوید:یعنی در بارة تو
طوري که متوجه نباشی، نیرنگ می کنند و خداوند،بطوري که آنها ندانند،آنها را گرفتار عذاب می کند.برخی گویند:یعنی
آنها مکر می کنند و خداوند کیفر مکر آنها را می دهد.چنان که می فرماید:
ماکِرِینَ :خداوند بهترین مکر کنندگان اللّ خَیْرُ الْ
شوري 40 :کیفر هر بدي،مثل خود آن بد است) وَ هُ ) « ا زاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُه جَ»
است،زیرا جز آنچه حق و صواب است نمی اندیشد و آن این است که:عذاب را بر کسانی که سزاوار آن هستند، نازل می
کند.مردم گاهی در بارة ظلم و فساد،مکر می کنند و گاهی در بارة عدل.اما فایدة این قسم مکر آنها نیز به اندازة مکر خداوند
است. « ماکِرِینَ خَیْرُ الْ » . به مردم مؤمن فایده نمی رساند.از این جهت خداوند
ص : 204
برخی گفته اند:یعنی خداوند بهترین کیفر دهندگان مکر است.
نظم آیات:
آیه 26 )یعنی:آن حالت را بیاد آورید و آن وقت که کفار در ) «... وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ » ابو مسلم گوید:این آیه،متصل است به
بارة شما به نیرنگ بازي پرداختند.
یعنی:اگر تقوي پیشه کنید،براي شما اسباب نجات مهیا «... اللّ یَجْعَلْ
إِنْ تَتَّقُوا هَ » : برخی گفته اند:این آیه،متصل است به آیۀ قبل
می کند.همانطوري که پیامبر و اصحابش را از مکر مشرکین نجات داد.این را بیاد داشته باشید.
ص : 205
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 31 تا 34
اشاره
ذا هُوَ اَلْحَقَّ کانَ ه اَللّ إِنْ
الُوا هُمَّ ساطِیرُ اَلْأَوَّلِینَ ( 31 ) وَ إِذْ ق إِلاّ أَ
ذا ذا إِنْ ه ا مِثْلَ ه شاءُ لَقُلْن ا لَوْ نَ الُوا قَدْ سَمِعْن ا ق اتُن ی عَلَیْهِمْ آی ذا تُتْل وَ إِ
اَللّ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ
کانَ هُ ا اَللّ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ م
کانَ هُ ا ذابٍ أَلِیمٍ ( 32 ) وَ م ا بِعَ ماءِ أَوِ اِئْتِن جارَهً مِنَ اَلسَّ ا حِ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَیْن
کِنَّ اؤُهُ إِلَّا اَلْمُتَّقُونَ وَ ل اءَهُ إِنْ أَوْلِی کانُوا أَوْلِی ا رامِ وَ م اَللّ وَ هُمْ یَصُ دُّونَ عَنِ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَ
أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ هُ
ا لَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ( 33 ) وَ م
( لا یَعْلَمُونَ ( 34 أَکْثَرَهُمْ
(1)
ترجمه:
هنگامی که آیات ما بر آنها خوانده شود،گویند:شنیدیم.اگر بخواهیم مثل این را می گوییم.این قرآن،چیزي جز قصه هاي
گذشتگان نیست.و بیاد آور هنگامی که گفتند:خدایا،اگر این قرآن،حق و از جانب تست،بر سر ما از آسمان سنگ ببار یا
عذابی دردناك براي ما بفرست.خداوند با بودن تو در میان ایشان،آنها را عذاب نمیکند و خداوند آنها را در حال
استغفار،عذاب کننده نیست.چرا خداوند آنها را عذاب نکند؟حال آنکه از مسجد الحرام جلوگیري می کنند و دوستان آن
نیستند.دوستان آن تنها مردم متقی هستند.لکن بیشتر آنها نمی دانند.
ص : 206
1) -سوره انفال آیه 31 تا 34 جزء 9 سوره 8 -1
بیان آیه 31 تا 34
اشاره
اعراب:
هُوَ الْحَقَّ
.« کان » خبر « الحق ». :ضمیر فصل محلی از اعراب ندارد
لیعذبهم:لام جحد.این لام در جملۀ مثبت نمی آید.
اللّ
أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ هُ
:در محل نصب و حرف جر آن حذف شده است.
مقصود:
اکنون خداوند در بارة عناد کفار می فرماید:
ا الُوا قَدْ سَمِعْن ا ق اتُن ی عَلَیْهِمْ آی ذا تُتْل وَ إِ
:هر گاه قرآن براي ایشان خوانده شود، می گویند:شنیدیم.سماع،بمعناي ادراك صوت از راه گوش است.
ذا ا مِثْلَ ه شاءُ لَقُلْن لَوْ نَ
:اگر میخواستیم،نظیر آن را می گفتیم.این ادعا را وقتی می کردند که عجز آنها از آوردن مثل قرآن ظاهر شده بود.گاهی
انسان بخاطر شدت عداوت،چنین ادعاهایی می کند.
برخی گویند:آنها هنوز از اینکه بتوانند مثل قرآن را بیاورند،مأیوس نشده بودند،زیرا قرآن از همان الفاظی ترکیب شده بود که
بر زبان آنها جریان داشت،از اینرو امیدوار بودند که بتوانند با قرآن رقابت کنند.اما اژدها شدن عصا کاري بود که کسی نمی
توانست بانجام آن امیدوار باشد.
ساطِیرُ الْأَوَّلِینَ إِلاّ أَ
ذا إِنْ ه
:قرآن چیزي جز داستان گذشتگان نیست که بر ما می خوانی.
گویندة این مطلب،نضر بن حارث بن کلده بود.او و عقبه بن ابی معیط روز بدر اسیر شدند و بفرمان پیامبر بقتل رسیدند.
پیامبر فرمود:یا علی،نضر را بیاور.علی(ع)مویش را گرفت و نزد پیامبر آورد.
ص : 207
گفت:یا محمد،از تو تقاضا می کنم که با من مثل سایر قریش رفتار کنی.اگر آنها را کشتی،مرا هم بکش و اگر نکشتی و فدیه
گرفتی،مرا هم نکش و از من فدیه بگیر.فرمود:
خداوند بوسیلۀ اسلام،خویشاوندي را از میان برد.سپس بعلی دستور داد که گردنش را بزند،آن گاه بعلی دستور داد که عقبه را
بیاورد و بقتل برساند.
سعید بن جبیر گوید:در روز بدر پیامبر خدا سه تن از قریش را بقتل رسانید:مطعم بن عدي و نضر بن حارث و عقبه بن ابی
معیط.
ذابٍ أَلِیمٍ ا بِعَ ماءِ أَوِ ائْتِن جارَهً مِنَ السَّ ا حِ ذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَیْن کانَ ه اللّ إِنْ
الُوا هُمَّ وَ إِذْ ق
:بیاد آور هنگامی را که کفار گفتند:خدایا،اگر آنچه محمد آورده،حق و از جانب تو هست،همانطوري که بر قوم لوط،سنگ
باریدي،بر ما هم از آسمان سنگ ببار،یا اینکه ما را دچار عذابی سخت گردان.سعید بن جبیر و مجاهد گویند:گویندة این
سخن نیز نضر بن حارث است.برخی روایت کرده اند که گویندة آن ابو جهل است.
پرسش- 1 ممکن است گفته شود:چرا بخاطر چیزي که حق است،طلب عذاب کردند،در حالی که باید طلب خیر و ثواب
کنند؟ پاسخ آنها معتقد بودند که آنچه پیامبر آورده،حق نیست و چون حق نیست،عذابی هم بر آنها نازل نخواهد شد.
پرسش- 2 چرا می گوید:از آسمان سنگ ببار.در حالی که باریدن،جز از آسمان امکان ندارد؟ پاسخ 1-ممکن است سنگ از
جاي بلندي غیر از آسمان باریده شود.
براي بیان است. « من » -2 در اینجا کلمۀ
ص : 208
اللّ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ
کانَ هُ ا وَ م
:در اینجا خداوند سبب مهلت آنها را بیان می کند.یعنی:خداوند بخاطر فضل و حرمت تو اهل مکه را گرفتار عذاب نمی کند،
زیرا ترا براي رحمت فرستاده است،مگر اینکه ترا از میان خود بیرون کنند.
ابن عباس گوید:خداوند آنها را عذاب نکرده،مگر هنگامی که پیغمبر اسلام را از مکه بیرون کردند.
اللّ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ
کانَ هُ ا وَ م
:مقصود این است که بعد از اخراج تو هم با بودن گروهی از مؤمنین در میان ایشان،عذابشان نخواهد کرد.بعد از آنکه پیامبر از
مکه خارج شد،بقیۀ مؤمنین با داشتن عذر در مکه بودند و می خواستند، مهاجرت کنند.خداوند بخاطر احترام و بخاطر استغفار
آنان،اهل مکه را عذاب نکرد.پس از آنکه اینها هم از مکه خارج شدند،دستور فتح مکه را صادر فرمود، این معنی از گروهی
از مفسران است.
برخی گویند:منظور این است که آنها را در دنیا بخاطر اینکه از خدا طلب مغفرت می کنند،عذاب نمی کند بلکه عذاب آنها را
در آخرت موکول می کند.
در تفسیر علی بن ابراهیم است که:پیامبر بقریش فرمود:من شاهان جهان را می کشم و سلطنت را به شما می دهم.مرا اطاعت
کنید تا بر عرب و عجم سلطنت کنید.
کانَ ا وَ م » : ابو جهل از راه حسد گفت:خدایا اگر این سخن حق است...سپس گفت:خدایا ما را بیامرز،از اینرو این آیه نازل شد
هنگامی که تصمیم بقتل پیامبر گرفتند و او را از مکه خارج کردند،خداوند فرمود: «... اللّ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ
هُ
« اللّ
أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ هُ....
ا لَهُمْ وَ م
در نتیجه،در جنگ بدر آنها را به شمشیر عذاب کرد و کشت.
برخی گویند:یعنی اگر استغفار کنند،آنها را عذاب نمی کند.بدینترتیب آنها را دعوت به استغفار می کند.
مجاهد گوید:در اصلاب آنها کسانی بودند،که استغفار می کردند.عکرمه گوید:در اصلاب آنها کسانی بودند که اسلام می
آوردند.از علی(ع)روایت شده
ص : 209
است که:در روي زمین،دو امان براي نجات از عذاب بود(وجود گرامی پیامبر و استغفار)یکی برداشته شد و دیگري باقی
است.استغفار را رها نکنید.
رامِ اللّ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَ
أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ هُ
ا لَهُمْ وَ م
بقرینۀ بعد « اولیائه » :چرا خداوند آنها را عذاب نکند،حال آنکه دوستان مسجد الحرام را از مسجد الحرام منع می کنند؟ کلمۀ
حذف شده است.
اءَهُ کانُوا أَوْلِی ا وَ م
:اینها دوستان مسجد الحرام نیستند،اگر چه در تعمیرات آن بکوشند.
لا یَعْلَمُونَ کِنَّ أَکْثَرَهُمْ اؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَ ل إِنْ أَوْلِی
:حسن گوید:یعنی دوستان مسجد الحرام کسانی هستند که تقوي دارند،لکن بیشتر آنها نمی دانند.از امام باقر(ع)نیز همین طور
روایت شده است.
برخی گویند:یعنی اینان أولیاي خدا نیستند.اولیاي خدا کسانی هستند که از معصیت اجتناب می کنند.
پرسش در آیۀ قبل،گفت:با بودن تو در میان ایشان و با اینکه طلب مغفرت کنند، آنها را عذاب نمی کنم.در اینجا می
گوید:بخاطر اینکه از مسجد الحرام منع می کنند، آنها را عذاب می کنم.یعنی چه؟ پاسخ 1-منظور از عذاب اول،نازل کردن
بلاهایی است که بر امتهاي پیش هم نازل می شد و منظور از عذاب دوم،کشتن و اسیر کردن است که بعد از خارج شدن
مؤمنین از مکه،دامنگیر آنها شد.
-2 مقصود از عذاب اول،عذاب دنیا و مقصود از عذاب دوم،عذاب آخرت است.
-3 اول آنها را دعوت می کند که استغفار کنند تا گرفتار عذاب دنیا و آخرت نشوند،زیرا کسی که استغفار توبه کند،در دنیا و
آخرت،از عذاب نجات می یابد.
سپس می گوید:آنها استحقاق عذاب دارند،زیرا از مسجد الحرام،منع می کنند .
ص : 210
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 35 تا 37
اشاره
والَهُمْ لِیَصُدُّوا ما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ( 35 ) إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْ ذابَ بِ کاءً وَ تَصْدِیَهً فَذُوقُوا اَلْعَ إِلاّ مُ
لاتُهُمْ عِنْدَ اَلْبَیْتِ کانَ صَ ا وَ م
اَللّ اَلْخَبِیثَ مِنَ اَلطَّیِّبِ
ی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ ( 36 ) لِیَمِیزَ هُ ا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَهً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِل اَللّ فَسَ یُنْفِقُونَه
عَنْ سَبِیلِ هِ
( خاسِرُونَ ( 37 ئِکَ هُمُ اَلْ ی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعاً فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ أُول وَ یَجْعَلَ اَلْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَل
(1)
ترجمه:
نماز آنها نزد خانه،جز سوت زدن و کف زدن نیست.عذاب را بکیفر کفرتان بچشید. کسانی که کافر شدند،اموال خود را براي
مانع شدن از دین خدا انفاق می کنند اینان اموال خود را انفاق می کنند،آن گاه مایۀ حسرت آنها می شود،آن گاه مغلوب می
شوند.آنان که کافر شدند،رهسپار جهنم خواهند شد.تا خداوند،پلید را از پاك جدا گرداند و پلیدها را روي هم قرار دهد و بر
روي هم انباشته کند و در جهنم قرار دهد.آنان مردمی زیانکارند.
ص : 211
1) -سوره انفال آیه 35 تا 37 جزء 9 سوره 8 -1
بیان آیه 35
اشاره
قرائت:
نکره و خبر آن معرفه می « کان » مرفوع شده است.اشکال آن این است که اسم « مکاء » منصوب و « صلاتهم » در قرائت غیر مشهور
شود.مگر اینکه بگوییم در اینجا نکرة جنس افادة معرفه می کند.وانگهی در جملۀ منفی چیزهایی جایز است که در جملۀ مثبت
جایز نیست.
لغت:
مکاء:سوت زدن تصدیه:کف زدن
مقصود:
اکنون در وصف نماز آنها می فرماید:
کاءً وَ تَصْدِیَهً إِلاّ مُ
لاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ کانَ صَ ا وَ م
:ابن عباس گوید:قریش با تن عریان خانۀ خدا را طواف می کردند و سوت می کشیدند و کف می زدند.مقصود از
دعاست.یعنی بجاي دعا و تسبیح،سوت می کشیدند و کف می زدند.در حقیقت، عبادت آنها نوعی لهو و لعب بود.پس « صلاه »
مسلمین،که در کنار این خانه،بعبادت و اطاعت می پردازند،باید مشرکین را از آن دور سازند.
در روایت است که وقتی پیامبر خدا مشغول نماز می شد،دو مرد از بنی عبد الدار، سمت راستش می ایستادند و سوت می
کشیدند و دو تن در سمت چپش می ایستادند و کف می زدند و از اینکه براحتی نماز گذارد،مانع می شدند.پیامبر خدا همۀ
آنها را در جنگ بدر کشت.اکنون به این عده و سایر بنی عبد الدار می فرماید:
ما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ذابَ بِ فَذُوقُوا الْعَ
:حسن و ضحاك گویند:یعنی بکیفر کفرتان، عذاب شمشیر بدر را بچشید.برخی گویند:یعنی عذاب آخرت را بچشید .
ص : 212
37- بیان آیه 36
اشاره
لغت:
حسره:اندوه.
تمیز:جدا کردن.
رکم:انباشتن.
شأن نزول:
سعید بن جبیر و مجاهد می گویند:این آیه ها در بارة ابو سفیان نازل شده است.وي در جنگ احد،غیر از عرب،دو هزار نفر از
حبشی ها را براي جنگ با مسلمین استخدام کرده بود،کعب بن مالک در بارة ایشان گوید:
فجئنا الی موج من البحر وسطهم
احابیش منهم حاسر و مقنع
ثلاثه آلاف و نحن بقیه
ثلاث مئین ان کثرنا فاربع
یعنی:بموجی از دریا رسیدیم که در میان ایشان حبشی ها بودند.برخی نقاب داشتند و برخی نه.
آنها سه هزار نفر بودند و ما سیصد نفر و حد اکثر چهار صد نفر بودیم.
کلبی و ضحاك گویند:در بارة آن عدة دوازده نفري نازل شده است که به نوبت، سپاهیان جنگ بدر را با دادن ده
گوسفند،اطعام می کردند.اینان عبارتند از:ابو جهل عقبه،شیبه،نبیه،منبه،ابو البختر،نضر بن حارث،حکیم بن حزام،ابی بن
خلف،زمعه بن اسود،حرث بن عامر و عباس.
محمد بن اسحاق روایت کرده است که:نزول آیه ها به این مناسبت است که پس از جنگ بدر،صفوان بن امیه و عکرمه بن
ابی جهل نزد ابو سفیان و کسانی که در کاروان متاعی داشتند،رفتند و پیشنهاد کردند که متاعها را به آنها بدهند،تا میان
خانواده هایی
ص : 213
که سرپرستشان کشته شده بود،تقسیم کنند.آنها هم متاع ها را دادند و بدین مناسبت، آیه ها نازل شد.
مقصود:
اکنون در باره اینکه مشرکین اموال خود را در راه معصیت خدا صرف می کردند، می فرماید:
ا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَهً اللّ فَسَیُنْفِقُونَه
والَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ هِ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْ
:کسانی که در راه جنگ با پیامبر،اموال خود را انفاق می کنند، براي اینکه مردم را از دین خداوند،منع کنند،بزودي دچار
حسرت خواهند شد و خواهند فهمید،که در دنیا و در آخرت،از آن نفعی نخواهند برد،بلکه وسیلۀ بدبختی آنها خواهد شد.
اینکه می گوید:براي اینکه مردم را از دین خداوند،منع کنند،از این حیث است که آنها اگر چه دین خدا را نمی شناختند،لکن
نتیجۀ عمل آنان،چیزي جز این نبود.
ثُمَّ یُغْلَبُونَ
:آن گاه در میدان جنگ نیز دچار شکست خواهند شد.از این جمله،استفاده می شود که پیامبر گرامی اسلام در ادعاي
نبوت،راستگو بود،زیرا از چیزي خبر می دهد که هنوز واقع نشده است.
ی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِل
:کسانی که کافر شدند،بعد از آنکه در این جهان،بر اثر شکست،دچار حسرت می شوند،در آخرت نیز گرفتار جهنم خواهند
شد.
را تکرار می کند،بخاطر این است که برخی از آنهایی که اموال خود را در راه مبارزة با « وَ الَّذِینَ کَفَرُوا » اینکه در اینجا باز هم
اسلام،انفاق می کردند،بعداً مسلمان شدند.بنا بر این عذاب آخرت مخصوص آن عده اي است که مردند و مسلمان نشدند.
ی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ اللّ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَل
لِیَمِیزَ هُ
ص : 214
جَمِیعاً فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ
:تا انفاقی که مؤمنین می کنند،از انفاقی که مشرکین می کنند،تمیز یابد و انفاق مشرکین را روي هم انباشته کند و در
آخرت،یکباره و یک جا آن را در جهنم قرار دهد و آنها را بوسیلۀ آن کیفر دهد.چنان که می فرماید:
توبه 35 :روزي که طلا و نقره ها را در جهنم، حرارت دهند و پیشانی و....آنها را داغ کنند) ) «... ارِ جَهَنَّمَ ا فِی ن ی عَلَیْه یَوْمَ یُحْم »
برخی گویند:یعنی براي اینکه در این دنیا مؤمن را بوسیلۀ پیروزي و احکام مخصوص و در آخرت بوسیلۀ پاداش و بهشت از
مردم کافر ممتاز گرداند.برخی گویند:
یعنی براي اینکه کافر را در جهنم و مؤمن را در بهشت قرار دهد و افراد پلید را طوري روي هم انباشته کند که عرصه بر آنها
تنگ شود و مثل ابرهاي متراکم باشند و با این کیفیت،داخل جهنم شوند.
خاسِرُونَ ئِکَ هُمُ الْ أُول
:اینها مردمی زیانکار هستند،زیرا بوسیلۀ انفاق مال در راه معصیت،در آخرت براي خود عذاب می خرند .
ص : 215
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 38 تا 40
اشاره
لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ حَتّ
ی اتِلُوه ق ا قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اَلْأَوَّلِینَ ( 38 ) وَ مُْ قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ م
( ی وَ نِعْمَ اَلنَّصِیرُ ( 40 لاکُمْ نِعْمَ اَلْمَوْل اَللّ مَوْ
ما یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ( 39 ) وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ هَ اَللّ بِ
لِلّ فَإِنِ اِنْتَهَوْا فَإِنَّ هَ
اَلدِّینُ کُلُّهُ هِ
(1)
ترجمه:
بمردم کافر بگو:اگر نهی را قبول کنند،گناهانشان بخشوده خواهد شد و اگر بازگشت کنند،روش خداوند،در بارة
پیشینیان،گذشته است.با آنها جنگ کن تا فتنه اي نباشد و همۀ دین از خدا باشد.
اگر بفرمان آیند،خداوند بکردارشان بصیر است و اگر روي گردان شوند، بدانید که خداوند سرور شما و نیکو سرور و نیکو
یاوري است.
ص : 216
1) -سوره انفال آیه 38 تا 40 جزء 9 سوره 8 -1
بیان آیۀ 38 تا 40
اشاره
لغت:
انتهاء:سر پیچی کردن از کاري که از آن نهی شده است.
سنه:طریقه،سیره،روش.شاعر گوید:
فلا تجزعن من سنه انت سرتها
فاول راضی سنه من یسیرها
یعنی:از روشی که در پیش داشته اي،شکوه و ناله نکن،زیرا اول کسی که از روشی خشنود است،کسی است که آن را در
پیش داشته است.
سلوف:سبقت گرفتن.
تولی:روي گرداندن.تولی از دین،پشت کردن به آن.
اعراب:
إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا
است. «... واجب علیکم العلم »: :شرط و جزا.در اینجا فعل امر،جواب واقع می شود،زیرا در معنی،بمنزلۀ خبر
مقصود:
اکنون خداوند،آنها را دعوت به توبه و ایمان کرده،میفرماید:
ا قَدْ سَلَفَ قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ م
:بمردم کافر بگو:اگر از شرك توبه کنند و از آن دست بردارند،گناه پیشین آنها بخشوده خواهد شد.
وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ
:و اگر باز هم بازگشت بجنگ کنند و در راه کفر اصرار داشته باشند،سنت خداوند در بارة گذشتگان این بوده است که
و سنت را نسبت به « سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ » : همواره مؤمنین را یاري و دشمنان دین را دچار ذلت و بدبختی کرده است.اینکه می گوید
سنه من » اولین میدهد،بخاطر این است که سنت خداوند در بارة آنها اجرا می شده است.در جاي دیگر می فرماید
ص : 217
اسراء 77 )و سنت را به فرستادگان خود نسبت می دهد:زیرا سنت الهی بدست ایشان،اجرا می شده است.از اینرو می )« ارسلنا
اسراء 77 )و سنت را مجدداً نسبت بذات پاك خود می دهد،زیرا در حقیقت مجري واقعی ) « ا تَحْوِیلًا لا تَجِدُ لِسُنَّتِن وَ » : گوید
سنت،خود خداوند است.
لا تَکُونَ فِتْنَهٌ حَتّ
ی اتِلُوه ق وَ مُْ
:این خطاب به پیامبر و مؤمنان است:براي اینکه با کفار جنگ کنند و فتنۀ شرك را ریشه کن سازند.منظور این است:جنگ
کنید تا کافري که بدون پیمان باشد،باقی نماند.زیرا کافري که پیمانی ندارد،در میان قوم خود نفوذ دارد و آنها را بدین خود
دعوت می کند و در دین خدا فتنه ایجاد می کند.
لِلّ
وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ هِ
و اهل حق و باطل،همه بر دین حق اجتماع کنند و داراي عقاید صحیح گردند.یعنی:بر اثر اجتماع مردم بر دین حق،همۀ دین از
خداوند خواهد بود.زراره و دیگران از امام صادق(ع)نقل کرده اند که:هنوز تاویل این آیه،فرا نرسیده است.هنگامی که قائم ما
قیام کند،کسانی که در آن زمان بر روي زمین باشند،تاویل این آیه را خواهند دید و دین محمد(ص)، جهان را فرا خواهد
نور 55 :مرا می )« لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً یَعْبُدُونَنِی » : گرفت و مشرکی بر روي زمین باقی نخواهد ماند،چنان که خداوند می فرماید
ما یَعْمَلُونَ بَصِ یرٌ :اگر از کفر،دست بردارند،خداوند بظاهر و اللّ بِ
پرستند و چیزي را شریک من نمی سازند) فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ هَ
باطن ایشان بصیر است و پاداش آنها را می دهد.
ی وَ نِعْمَ النَّصِیرُ لاکُمْ نِعْمَ الْمَوْل اللّ مَوْ
وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ هَ
:و اگر از دین خدا و طاعتش روي گردان شوند،بدانید که خداوند،یاور و نگهبان و سرور شماست.او سرور و نگهبان و یاور
خوبی است و مؤمنین را در راه فرمانبرداري یاري می کند و یاران خود را بخود وانمی گذارد .
ص : 218
[ [سوره الأنفال ( 8): آیه 41
اشاره
ا بِاللّ وَ م
ساکِینِ وَ اِبْنِ اَلسَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ هِ ی وَ اَلْمَ ام ی وَ اَلْیَت لِلّ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي اَلْقُرْب
ما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ هِ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ
( ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ( 41 اَللّ عَل
انِ وَ هُ انِ یَوْمَ اِلْتَقَی اَلْجَمْع ا یَوْمَ اَلْفُرْق ی عَبْدِن ا عَل أَنْزَلْن
(1)
ترجمه:
بدانید که غنیمتی را که بدست می آورید،خمس آن براي خدا و رسول و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و مسافران
تهیدست است،در صورتی که بخدا و آنچه بر بندة خود در روز فرقان،روزي که دو گروه بیکدیگر برخوردند،نازل کردیم،
ایمان داشته باشید و خداوند بر هر چیزي قادر است.
ص : 219
1) -سوره انفال آیه 41 جزء 10 سوره 8 -1
بیان آیه 41
اشاره
لغت:
مالی است که از ایشان « فیء ». غنیمه:مالی که بوسیلۀ جنگ از کفار بدست آید.این مال را خداوند به مسلمین بخشیده است
بدون جنگ بدست آید.قول عطا و مذهب شافعی و سفیان همین است.از ائمۀ ما نیز همین طور روایت شده است.برخی گفته
اند:غنیمت و فیء یکی است.اینان مدعی هستند که این آیه،ناسخ آیۀ:
است(حشر 7:اموالی که « ساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ ی وَ الْمَ ام ی وَ الْیَت فَلِلّ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْب
ي هِ ی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُر اللّ عَل
اءَ هُ ا أَف م»
خداوند از اهل قریه ها به پیامبر خود می بخشد،از خدا و رسول و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و ابن السبیل است)
یتیم:طفلی که در دورة خردسالی پدر را از دست بدهد.حیوانات از طرف مادر یتیم می شوند و انسان از طرف پدر.
مسکین:کسی که صدقه برایش حلال باشد.مستمند.
ابن السبیل:مسافري که پولش تمام شده باشد،او را ابن السبیل می گویند، زیرا راه سفر او را گرفتار و محتاج کرده است.
اعراب:
لِلّ
فَأَنَّ هِ
اول « ان » اول و خبر « ان » و حرف جر حذف شده است. 2-عطف است بر « علی ان » :در بارة فتح همزه،دو قول است: 1-به تقدیر
بواسطۀ وجود قرینه حذف شده است.
مقصود:
اکنون خداوند متعال،بمنظور بیان حکم غنیمت می فرماید:
ص : 220
ی لِلّ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْب
ما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ هِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ
:
علما در بارة کیفیت تقسیم خمس و مستحقین آن اقوالی دارند:
-1 عقیدة اصحاب ما ( 1) این است که:خمس به شش سهم تقسیم می شود:سهمی براي خدا و سهمی براي رسول و سهمی
براي خویشاوندان رسول است.این سه سهم را به امام که جانشین پیامبر است داده می شود.سه سهم دیگر،یک سهم براي
یتیمان آل- محمد(ص)و یک سهم براي مستمندان ایشان و یک سهم براي ابن السبیل است و دیگران با آنها شریک
نیستند،زیرا خداوند بر اولاد پیامبر،صدقه را که چرك اموال مردم است،تحریم کرده است.طبري از امام زین العابدین و امام
باقر(ع)و از ابو العالیه و ربیع نقل کرده است که خمس به شش سهم تقسیم می شود.جز اینکه ابو العالیه و ربیع می گویند:
سهم خداوند براي کعبه و باقی براي کسانی است که در آیۀ یاد شده اند.مقتضاي ظاهر قرآن نیز همین است که خمس را باید
به شش سهم تقسیم کرد.
-2 خمس به پنج سهم تقسیم می شود.سهم خدا و رسول،یکی است.این سهم باید صرف تهیۀ سلاح و لشکر بشود.از ابن عباس
و ابراهیم و قتاده و عطا چنین روایت شده است.
-3 خمس به چهار قسم،تقسیم می شود.سهم ذوي القربی بخویشان پیامبر و سه سهم دیگر به یتیم و مستمند و ابن السبیل
مسلمان داده می شود.این قول از شافعی است.
-4 خمس به سه سهم،تقسیم می شود، زیرا سهم پیامبر با وفاتش ساقط شده است و از پیامبران ارث برده نمی شود.سهم ذوي
القربی را هم ابو بکر و عمر ندادند و هیچکس اعتراضی نکرد.این مذهب،از ابو حنیفه و اهل عراق است.برخی از اینان گفته
اند:
اگر یک سهم بفقراي ذوي القربی و سه سهم بدیگران داده شود،جایز است و اگر ذوي- القربی هم جزء فقرا شمرده شوند و
سهمی بآنها داده نشود،جایز است.
در بارة ذوي القربی نیز اختلاف است:
ص : 221
1) -شیعه اثنی عشري،مسترحمی -1
-1 ابن عباس و مجاهد گویند:منظور بنی هاشم است که از فرزندان عبد المطلب است.نظر اصحاب ما نیز همین است.
-2 برخی گویند:اولاد هاشم بن عبد مناف و اولاد مطلب بن عبد مناف است، شافعی همین است.از پیامبر اسلام نیز روایت شده
است.
اصحاب ما می گویند:خمس در فایده اي که از کسب و تجارت برده میشود و در گنج و معدن و غواصی و...واجب
است.ممکن است دلیل این قول را خود آیه بدانیم، زیرا در لغت،بهمۀ اینها غنیمت گفته می شود.
لِلّ خُمُسَهُ
فَأَنَّ هِ
:گویند:تقسیم خمس را با نام خداوند آغاز کرده است و این بمنظور تیمن و تبرك است و الا همه چیز بخداوند تعلق
دارد.مقصود این است که عمل بمنظور تقرب بخداوند انجام گیرد.
وَ لِلرَّسُولِ
:گویند:یکی از پنج سهم خمس براي پیامبر بود تا صرف زندگی خود و ما زاد آن را صرف سلاح و لشکر و..بکند.
ی وَ لِذِي الْقُرْب
:برخی گفته اند:این دو سهم(سهم رسول و سهم ذوي القربی) با وفات پیامبر ساقط شده است.شافعی گوید:سهم پیامبر صرف
سپاه و سلاح و سهم ذوي القربی صرف بنی هاشم و بنی المطلب می شود.این استحقاق،از راه اسم و نسب است و غنی و
فقیر،در آن شرکت دارند.از حسن و قتاده نقل شده است که:
سهم خدا و سهم رسول و سهم ذوي القربی به امامی که جانشین پیامبر است،داده می شود تا بمصرف خویشتن و عائله خود و
ساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ :گویند:این سه سهم مال همۀ مردم ی وَ الْمَ ام مصالح مسلمین برساند.این قول با مذهب ما مطابق است. وَ الْیَت
است و باید باندازه اي که احتیاج دارند،میان ایشان تقسیم شود.گفتیم:از نظر ما این سه سهم هم مخصوص یتیمان و مستمندان
و ابن السبیل بنی هاشم است.
انِ: انِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْع ا یَوْمَ الْفُرْق ی عَبْدِن ا عَل ا أَنْزَلْن بِاللّ وَ م
إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ هِ
دانسته اند «... لاکُمْ اللّ مَوْ
فَاعْلَمُوا أَنَّ هَ » برخی این جمله را مربوط به آیۀ پیش
ص : 222
برخی هم مربوط به همین آیه دانسته اند(و همین صحیح تر است)مقصود این است که دستور خمس را اگر بخدا و قرآن ایمان
روز بدر است،زیرا در آن روز،خداوند میان مسلمین و مشرکین جدا « یوم- الفرقان » دارید،بمرحلۀ اجرا در آورید.منظور از
کرد.مسلمین را عزت بخشید و مشرکین را سرکوفت داد.در آن روز عدة مسلمین سیصد و سیزده نفر و عدة مشرکینی که از
بزرگان قریش بودند بین نهصد و هزار بود.بیش از هفتاد تن ایشان کشته و بیش از هفتاد تن ایشان اسیر شدند و بقیه فرار
کردند.جنگ بدر،در روز جمعه هفدهم ماه رمضان،هیجده ماه پس از هجرت واقع شد.برخی گفته اند:
نوزدهم ماه رمضان بود.از امام صادق(ع)نیز چنین روایت شده است.
ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ اللّ عَل
وَ هُ
اللّ بن
:تفسیر این قسمت در سورة بقره گذشت.در تفسیر ثعلبی است که:منهال بن عمرو گفت:از علی بن الحسین(ع)و عبد ه
محمد بن علی در بارة خمس سؤال کردم.گفتند:خمس از ماست.خدمت امام زین العابدین(ع)عرض کردم:
فرمود:منظور یتیمان و مستمندان ماست.عیاشی به اسناد خود از امام « ساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ ی وَ الْمَ ام اَلْیَت » : خداوند می فرماید
صادق(ع)نقل کرده است که:نجدة حروري نامه اي به ابن عباس نوشت و از مصرف خمس سؤال کرد.ابن عباس نوشت:عقیدة
ما این است که خمس مال ماست و قوم ما گمان می کنند که مال ما نیست و ما صبر می کنیم.از امام صادق(ع)نقل شده است
که:چون خداوند صدقه را بر ما حرام کرده است،خمس را براي ما نازل کرد،بنا بر این صدقه بر ما حرام و خمس و کرامت
براي ما حلال است .
ص : 223
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 42 تا 44
اشاره
اَللّ أَمْراً
کِنْ لِیَقْضِ یَ هُ ادِ وَ ل واعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِی اَلْمِیع ي وَ اَلرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ لَوْ تَ ا وَ هُمْ بِالْعُدْوَهِ اَلْقُصْو إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَهِ اَلدُّنْی
امِکَ قَلِیلًا وَ لَوْ اَللّ فِی مَن
اَللّ لَسَ مِیعٌ عَلِیمٌ ( 42 ) إِذْ یُرِیکَهُمُ هُ
ی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ إِنَّ هَ کانَ مَفْعُولًا لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْی
ذاتِ اَلصُّدُورِ ( 43 ) وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ اِلْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ اَللّ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِ
کِنَّ هَ ازَعْتُمْ فِی اَلْأَمْرِ وَ ل اکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَن أَر
( اَللّ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ ( 44
کانَ مَفْعُولًا وَ إِلَی هِ اَللّ أَمْراً
قَلِیلًا وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ هُ
(1)
ترجمه:
هنگامی که شما در کنارة نزدیکتر و آنها در کنارة دورتر و کاروان پائین تر از شما بود و اگر وعده می کردید،در وفاي بوعدة
خود خلاف می کردید،لکن براي اینکه خداوند امري را که شدنی بود،ظاهر گرداند و هر کس هلاك می شود،از روي دلیل
و هر کس زنده می ماند،از روي دلیل باشد و خداوند شنوا و داناست.هنگامی که خداوند آنها را در خواب تو اندك نشان داد
و اگر بسیار نشان می داد،سست می شدید و در بارة جنگ اختلاف می کردید.لکن خداوند مؤمنین را از سستی و اختلاف
سالم داشت.او به اسرار دلها داناست.و هنگامی که آنها را در موقع برخورد،در چشم شما اندك نشان داد و شما را در نظر آنها
اندك گردانید،تا خداوند،امري را که شدنی است، تحقق بخشد.
ص : 224
1) -سوره انفال آیه 42 تا 44 جزء 10 سوره 8 -1
بیان آیه 42 تا 44
اشاره
تعداد آیات:
است. « کانَ مَفْعُولًا » از نظر کوفیان سه آیه و از نظر دیگران چهار آیه است.اختلاف در
قرائت:
بالعدوه:ابن کثیر و ابو عمرو به کسر عین و دیگران بضم عین خوانده اند و هر دو لغت صحیح است.
حی:گروهی از قراء باظهار هر دو یاء و گروهی بادغام خوانده اند.ادغام آن نظیر کلمات دیگري است که عین الفعل و لام
ادغام غیر ممکن است. « یحیی » الفعل آنها یکی است و اظهار آن بخاطر این است که در مضارع آن
لغت:
است. « عدوه » عدوه:کنار وادي.هر وادي داراي دو
نزدیکتر. ،« ادنی » دنیا:مؤنث
دورتر.قاعده این است که این و او قلب به یاء شود مثل دنیا و علیا.لکن حجازیان در مورد کلمه قصوي و ،« اقصی » قصوي:مؤنث
او را باقی گذاشته اند.
رکب:جمع راکب.سواران.
علو:بلندي.
سفل:پایین.
نوم:خواب و منام:خوابگاه قله:کمی فشل:ضعف
ص : 225
تنازع:اختلاف سلامه:نجات از آفت صدر:سینه و جایگاه قلب که صدر نشین بدن است.
گویند. « التقاء » التقاء:برخورد کردن.برخورد دو سپاه را
اعراب:
اسفل:نصب آن بنا بر این است که صفت مجرور محذوف باشد،زیرا غیر منصرف است.ممکن است ظرف باشد.
مقصود:
اشاره
اکنون خداوند در بارة کمکهاي خود در جنگ بدر به مسلمین می فرماید:
ا إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَهِ الدُّنْی
:ابن عباس گوید:منظور این است که خداوند قادر است که شما را یاري کند،زیرا هنگامی که در کنار وادي نزدیک بمدینه
بودید و ذلت و زبونی دامنگیر شما شده بود،شما را یاري کرد.
ي وَ هُمْ بِالْعُدْوَهِ الْقُصْو
:در آن وقت،مشرکین هم در آن طرف وادي که از مدینه دورتر بود فرود آمده بودند.
وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ
:ابو سفیان و همراهانش که همراه کاروان بودند،در محلی پایینتر،در طرف ساحل دریا قرار داشتند.کلبی گوید:در سه میلی
ساحل دریا بودند.
در اینجا خداوند به این مطلب اشاره می کند که دو لشکر بدون میعاد قبلی، روبروي هم قرار گرفتند و مسلمین با کمی عده
گرفتار کم آبی و رملی شده بودند که پاي آنها در آن فرو می رفت،اما مشرکین داراي عدة بسیاري بودند و آب را هم در
اختیار داشتند و کاروان-که حامل اموال تجارتی ایشان بود-در پایین تر آنها قرار داشت.با اینهمه،خداوند،مسلمین را یاري
کرد،تا بدانند که پیروزي از جانب خداست.
ادِ واعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیع وَ لَوْ تَ
:اگر براي گرد آمدن در محل جنگ، وعده اي گذاشته بودید و از کثرت جمعیت آنها مطلع می شدید،تاخیر می کردید و
مرتکب خلف وعده می شدید.این معنی از ابن اسحاق است.برخی گویند:یعنی
ص : 226
در اینجا بمنظور « میعاد » اگر وعده اي گذاشته بودید،بر اثر پیش آمدن موانع و مشکلات،از وفاي به وعده،در می ماندید.کلمۀ
تأکید امر خداوند نسبت به اتفاق و هماهنگی بکار رفته است و اگر لطف خدا نبود،اختلاف پیدا می شد.شاعر گوید:
جرت الریاح علی محل دیارهم
فکانهم کانوا علی میعاد
کانَ مَفْعُولًا :لکن اللّ أَمْراً
کِنْ لِیَقْضِ یَ هُ یعنی:بادها بر دیار آنها بحرکت در آمدند،گویا آنها با یکدیگر میعادي داشتند! وَ ل
خداوند مقدر ساخت که بدون داشتن میعاد،با یکدیگر روبروي شوید،تا امر خداوند در بارة اعزاز دین و مسلمین و اذلال
شرك و مشرکین،تحقق پیدا کند.وقوع این امر از لحاظ قضایاي الهی حتمی بود.
ی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْی
:این کارها را خداوند بزرگ انجام داد،تا کسانی که می میرند،بعد از اتمام حجت باشد و معجزات باهرة پیامبر را در جنگها و
جاهاي دیگر دیده باشند و همچنین براي کسانی که زنده می مانند، نیز اتمام حجت شده باشد.برخی گویند:بینه،وعده اي
است که خداوند در بارة پیروزي مسلمانان داده است.این وعده،براي مردم،دلیل راستگویی پیامبر بود.برخی گویند:یعنی براي
اینکه کسانی که پس از قیام حجت،گمراه می شوند،هلاك شوند و کسانی که پس از قیام حجت،هدایت می شوند،حیات پیدا
کنند.پس بقاي کافر،بعد از اتمام حجت،هلاك او و بقاي مؤمن بعد از اتمام حجت،حیات اوست.
اللّ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ
وَ إِنَّ هَ
:خداوند گفتار آنها را شنوا و به اسرار قلبی آنها داناست و آنها را مجازات می کند.
ازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ اکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَن امِکَ قَلِیلًا وَ لَوْ أَر اللّ فِی مَن
إِذْ یُرِیکَهُمُ هُ
بخاطر بیاور زمانی را که خداوند در عالم خواب سپاهیان دشمن را در جنگ بدر،بتو اندك نشان داد،تا خواب خود « :اي محمد
را به مؤمنین اطلاع دهی و آنها براي جنگ جرات پیدا کنند.این معنی از اکثر مفسرین است.
خواب دیدن،تصوري است در عالم خواب،که انسان فکر می کند در بیداري
ص : 227
است.این تصور،نه ادراك است و نه علم،بلکه بسیاري از خوابهاي مردم،تعبیرش بعکس است.چنان که تعبیر گریه،خنده
است،رمانی گوید:ممکن است خداوند در عالم خواب چیزي را طور دیگر به انسان نشان دهد،زیرا خواب،تخیلی بیش نیست و
براي انسان یقین آور نیست،اگر چه گاهی هم مفید یقین است.درست مثل سراب،که انسان آن را آب خیال می کند.اما جایز
نیست که خداوند چیزي را بر خلاف واقع به پیامبر خود الهام کند،زیرا تولید جهل می کند و بر خداوند روا نیست.
اقسام خواب
خواب بر چهار قسم است:یکی خوابی که از جانب خداست و تعبیر دارد.دوم، خوابی که زاییدة وسوسه هاي شیطان است.سوم
خوابی که که اثر غلبۀ اخلاط بدن (از قبیل:خون،بلغم،صفرا و سودا)بوجود می آید.چهارم،خواب هایی که زاییدة پاره اي از
افکار است.سه قسم اخیر،از خوابهاي پریشان و قسم اول،الهام است.رؤیاي پیامبر،همین قسم و بشارتی بود که بمؤمنین در بارة
پیروزي داده شد.
یعنی:در محل خوابت.منظور این است که در چشم تو-که در محل خواب است-آنها را کم نشان « امِکَ فِی مَن » : حسن گوید
داد،نه در خواب.بلخی نیز همین معنی را گفته است.لکن بر خلاف ظاهر می باشد.
ازَعْتُمْ اکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَن وَ لَوْ أَر
:اگر جمعیت آنها را-آن چنان که بودند-بتو نشان می داد،می ترسیدید و در بارة جنگ با آنها به نزاع پرداخته، برخی می
گفتید:باید جنگید و برخی می گفتید:باید نجنگید.
اللّ سَلَّمَ
کِنَّ هَ وَ ل
:لکن خداوند مؤمنین را از سستی و نزاع و اختلاف کلمه و اضطراب حفظ کرد و آنها را به پیروزي رسانید.
ذاتِ الصُّدُورِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِ
:خداوند به آنچه در دلهاي شماست.داناست و میداند که اگر به کثرت دشمنان پی می بردید،از جنگ خودداري می کردید.
وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا
:خداوند عدة مشرکین را به پیامبر در خواب کم نشان داد و به مؤمنین در بیداري،زیرا خواب انبیاء حق است.عدة
ص : 228
مشرکین را در نظر مؤمنین کم نشان داد،تا جرأت پیدا کنند و با آنها گلاویز شوند و عدة مؤمنین را در نظر مشرکین کم جلوه
داد،تا از جنگ سرباز نزنند و پیروزي اهل ایمان،جامۀ عمل بپوشد.
وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ
:ابن مسعود می گوید:بمردي که در کنارم ایستاده بود، گفتم:آیا آنها هفتاد نفر هستند؟گفت:تقریباً صد نفرند!در روایت است
که ابو جهل می گفت:آنها را بگیرید و نکشید.ممکن است گفته شود:خداوند چگونه آنها را در نظر ایشان کم جلوه
داد؟پاسخ این است که ممکن است اسبابی از قبیل غبار و...
فراهم آید و آنها نتوانند بدقت جمعیت دشمن را ارزیابی کنند و جمعیت آنها را قلیل بشمارند-اینهم یکی از الطاف خداوند
است.
کانَ مَفْعُولًا اللّ أَمْراً
لِیَقْضِیَ هُ
:این جمله را مجدداً تکرار می کند،زیرا همان فائده اي که در آیۀ پیش مورد نظر بود،در اینجا مورد نظر است.در آیۀ
قبل،مقصود این بود که شما را بدون میعاد قبلی رو در روي دشمن قرار داد،تا امر خداوند تحقق پیدا کند و در اینجا مقصود
این است که:هر کدام از دو سپاه را در نظر دیگري اندك نشان داد،تا جنگ شروع شود و امر خداوند،جامۀ عمل بپوشد.برخی
گویند:
در اول منظور این بود که در روز بدر شما را پیروزي بخشید و در اینجا منظور این است که این پیروزي براي مردم مؤمن
همیشگی است.برخی گویند:منظور تاکید است.
اینکه در اینجا بجاي مستقبل،فعل ماضی بکار می برد،براي این است که نشان دهد که مطلب،طوري حتمی الوقوع است که
گویی انجام گرفته است:
اللّ تُرْجَعُ الْأُمُورُ
وَ إِلَی هِ
:بازگشت کارها بخداست.
ص : 229
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 45 تا 47
اشاره
ازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَن اَللّ وَ رَسُولَهُ وَ لا
اَللّ کَ ثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ( 45 ) وَ أَطِیعُوا هَ
ذا لَقِیتُمْ فِئَهً فَاثْبُتُوا وَ اُذْکُرُوا هَ ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِ ی
اَلنّ وَ یَصُ دُّونَ عَنْ
اسِ اء رِئ ارِهِمْ بَطَراً وَ لا تَکُونُوا کَ الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِی اَلص ( 46 ) وَ ّ
ابِرِین اَللّ مَعَ
تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اِصْبِرُوا إِنَّ هَ
( ما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ ( 47 اَللّ بِ
اَللّ وَ هُ
سَبِیلِ هِ
(1)
ترجمه:
اي مردم مؤمن،هر گاه با گروهی برخورد کنید،ثابتقدم باشید و خدا را بسیار یاد کنید،تا رستگار شوید.خدا و رسولش را
اطاعت کنید و نزاع نکنید که سست می شوید و شوکت و نیروي شما از بین میرود و صبر کنید که خدا با صابران است.و
همچون کسانی نباشید که با سبکسري و بمنظور خودنمایی و منع از راه خدا از دیار خود خارج شدند و خداوند به کردار
ایشان احاطه دارد.
ص : 230
1) -سوره انفال آیه 45 تا 47 جزء 10 سوره 8 -1
بیان آیه 45 تا 47
اشاره
لغت:
ریح:دولت.شاعر گوید:
کما حمیناك یوم النعف من شطب
و الفضل للقوم من ریح و من عدد
یعنی:همانطوري که ترا در روز جنگ از کوه شطب یاري کردیم و برتري قوم از دولت است و عدد.
بطر:ترك شکر گزاري نعمت.
ریاء:خودنمایی.
اعراب:
عطف بر آن و منصوب شده است. « تذهب » و جواب نهی است،از اینرو « ان » فتفشلوا:این فعل منصوب است به تقدیر
النّ
اسِ اء رِئ بَطَراً وَ زیرا عطف مضارع بر ماضی صحیح « خرجوا » عطف بر آنهاست.نه عطف بر « یصدون » :هر دو مصدر،جانشین حال شده اند.فعل
نیست.
مقصود:
اشاره
اکنون خداوند آنها را امر به پایداري در میدان جنگ کرده،می فرماید:
ذا لَقِیتُمْ فِئَهً فَاثْبُتُوا ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِ ی
:اي مردم مؤمن،هر گاه با گروهی کافر برخورد می کنید،براي جنگ با آنها پایدار باشید و فرار نکنید.بدیهی است که مؤمن
جز با کافر نمی جنگد.
اللّ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
وَ اذْکُرُوا هَ
:در موقع جنگ،از خداوند یاري بخواهید،تا در دنیا پیروز شوید و در آخرت،رستگار.برخی گویند:یعنی وعده هاي خدا را که
در بارة پیروزي به شما داده است،بخاطر بیاورید،تا پایداري شما زیاد شود.
ازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ لا تَن اللّ وَ رَسُولَهُ وَ
وَ أَطِیعُوا هَ
:دستورات خدا و رسولش را اطاعت کنید و در موقع برخورد دشمن،با هم متفق باشید و از اختلاف،
ص : 231
بپرهیزید که ترس از دشمن،دامنگیر شما می شود و در جنگ ضعیف می شوید و صولت و قوت شما از بین میرود.مجاهد
در اینجا کنایه از پیشرفت و « ریح » گوید:یعنی پیروزي را از دست می دهید.اخفش گوید:یعنی دولت را از دست می دهید.کلمۀ
نفوذ و رسیدن بهدف است.برخی گویند:یعنی اگر اختلاف پیدا کنید،نسیم پیروزي بر زندگی شما نخواهد وزید.این معنی از
قتاده و ابن زید است-پیامبر خدا نیز فرمود:
یعنی:من با باد صبا پیروز شدم و قوم عاد با باد مسموم جنوب هلاك شد. « نصرت بالصبا و اهلکت عاد بالدبور »
الصّ
ابِرِین اللّ مَعَ
وَ اصْبِرُوا إِنَّ هَ
:براي جنگ با دشمن شکیبا باشید که خدا با شکیبایان است.
اللّ
النّ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ هِ
اسِ اء رِئ ارِهِمْ بَطَراً وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِی وَ
:شما مثل قریش نباشید که براي نجات کاروان خویش،اردویی شرابخوار و خیناگر براه انداختند و بقصد خود نمایی و منع
دیگران از دین خدا،از مکه رهسپار بدر گردیدند.ریاي آنها این بود که می خواستند نشان دهند که مسلمین را بحساب نمی
گیرند و از آنها وحشتی ندارند.
ما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ اللّ بِ
وَ هُ
:خداوند به کردار آنان آگاه است و هیچ یک از اعمال ایشان بر او پوشیده نیست و آنها را کیفر می دهد.
داستان
ابن عباس گوید،وقتی که ابو سفیان یقین کرد که کاروان را نجات داده است، براي قریش پیام فرستاد که باز گردند.ابو جهل
گفت:باز نمی گردیم،تا بدر را به تصرف آوریم-بدر یکی از جاهایی بود که عرب در آنجا اجتماع می کرد و بازاري در آنجا
تشکیل می داد-و سه روز در آنجا بمانیم و حیواناتی ذبح کنیم و از گوشت آنها بخوریم و شراب بنوشیم و هنرمندان ما برنامه
هاي هنري اجرا کنند!و عرب از این مراسم و جشن،اطلاع پیدا کند و همیشه از ما بترسد.از قضا به هوس خود دست نیافتند و
جشنشان بعزا مبدل شد.
ص : 232
[ [سوره الأنفال ( 8): آیه 48
اشاره
الَ ی عَقِبَیْهِ وَ ق انِ نَکَصَ عَل راءَتِ اَلْفِئَت فَلَمّ تَ
ا لَکُم جارٌ اَلنّ وَ إِنِّی
اسِ مِن الِبَ لَکُمُ اَلْیَوْمَ لا غ الَ و ق مالَهُمْ اَلشَّیْط أَعْ انُ لَه وَ إِذْ زَیَّنَ مُُ
( ابِ ( 48 اَللّ شَدِیدُ اَلْعِق
اَللّ وَ هُ
خافُ هَ لا تَرَوْنَ إِنِّی أَ ا ي م إِنِّی بَرِيءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَر
(1)
ترجمه:
هنگامی که شیطان کردارشان را در نظرشان آرایش داد و گفت:امروز هیچکس بر شما پیروز نمی شود و من پشتیبان شما
هستم.همین که دو سپاه در مقابل هم قرار گرفتند،عقب نشینی کرد و گفت:من از شما بیزارم.من چیزهایی می نگرم که شما
نمی نگرید.من از خدا می ترسم و عقاب خداوند شدید است.
ص : 233
1) -سوره انفال آیه 48 جزء 10 سوره 8 -1
بیان آیۀ 48
اشاره
مقصود:
مالَهُمْ طانُ أَعْ وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْ
:این جمله عطف بر سابق است.یعنی هنگامی مشرکین بمنظور سبکسري و خودنمایی و منع از دین خدا،از مکه خارج
شدند،که شیطان کردارشان را در نظرشان زینت داده و راه آنها را به سوي بدر هموار کرد.
جارٌ لَکُمْ النّ وَ إِنِّی
اسِ مِن الِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ لا غ الَ و ق َ
:و به آنها گفت:امروز جمعیت شما بسیار است و من پشتیبان شما هستم و هیچکس بر شما غالب نمی شود.
برخی گفته اند:یعنی من با شما عهد می کنم که پیروزي از شماست.
لا تَرَوْنَ ا ي م الَ إِنِّی بَرِيءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَر ی عَقِبَیْهِ وَ ق انِ نَکَصَ عَل راءَتِ الْفِئَت فَلَمّ تَ
ا
:هنگامی که دو سپاه در برابر هم قرار گرفتند،پا بفرار گذاشت و گفت:
من از شما بیزارم و از آنچه به شما وعده کردم،منصرف شدم،زیرا مشاهده می کنم که فرشتگان بیاري مسلمین شتافته اند و
شما آنها را نمی بینید.شیطان و ملائکه یکدیگر را می دیدند و می شناختند.
اللّ
خافُ هَ إِنِّی أَ
:من می ترسم که بدست فرشتگان گرفتار عذاب خدا بشوم.
ابِ اللّ شَدِیدُ الْعِق
وَ هُ
:کیفر خدا دشوار است و نمی توان تحمل کرد.برخی گویند:یعنی می ترسم مهلت من به آخر رسیده باشد،زیرا ملائکه جز
هنگام قیامت و دادن کیفر نازل نمی شوند.قتاده گوید:این دشمن خدا دروغ می گفت و نمی ترسید.
بلکه می دانست که کاري از دستش ساخته نیست.عادت وي همین است.همین که پیروان خود را تحریک کرد و حق و باطل
را در مقابل هم قرار داد،آنها را رها می کند و از آنها بیزاري می جوید،بنا بر این منظور شیطان این است که:من چیزهایی
ص : 234
میدانم که شما نمی دانید و می ترسم که خداوند مرا هم هلاك کند.
در بارة کیفیت ظهور شیطان اختلاف است.برخی گویند:هنگامی که قریش می خواست حرکت کند،متذکر شد که میان ایشان
و بنی بکر بن عبد مناف بن کنانه، جنگ است و می خواست از حرکت منصرف شود.شیطان با لشکریان خود بصورت سراقه
بن مالک بن جشعم کنانی مدلجی که از اشراف کنانه بود،نزد آنها آمد و گفت:
امروز هیچکس بر شما پیروز نمی شود.من شما را از کنانه حفظ می کنم و شما در پناه من هستید.چنان که شاعر گوید:
یا ظالمی انی تروم ظلامتی
اللّ من کل الحوادث جاري
و ه
یعنی اي کسی که بمن ظلم می کنی،چرا قصد ظلم من داري؟خداوند در همۀ حوادث،پناه من است.
همین که شیطان مشاهده کرد که فرشتگان از آسمان نازل می شوند و دانست که تاب مقاومت ندارد،عقب نشینی کرد.
برخی گویند:شیطان در صف مشرکین،دست حارث بن هشام را گرفته بود و عقب نشینی کرد.حارث گفت:سراقه،کجا می
روي؟گفت:من چیزهایی می نگرم که شما نمی نگرید!حارث گفت:چیزي جز وامانده هاي یثرب نمی نگرم.در این هنگام
محکم به سینۀ حارث زد و فرار کرد و سپاهیان شکست خوردند.هنگامی که بمکه بازگشتند،گفتند:سراقه مردم را شکست
داد.این خبر بگوش سراقه رسید.
گفت:من از حرکت شما مطلع نبودم،تا چه رسد به اینکه از شکست شما مطلع باشم؟!گفتند:
تو در فلان روز نزد ما آمدي،او قسم خورد که نیامده است،وقتی که مسلمان شدند.فهمیدند که شیطان بوده است.این قول از
کلبی و مروي از امامان پنجم و ششم(ع)است.
برخی گویند:شیطان نمی تواند بصورت انسان در آید.این کار را خداوند انجام داد تا مشرکین تحریک شوند و ترس از کنانه
را کنار گذارند و رهسپار بدر شوند
ص : 235
و در آنجا شکست بخورند.این قول از جبائی و جماعتی است.
برخی گویند:شیطان بصورت انسان در نیامد،بلکه آنها را بر اینکار وسوسه کرد.وجه اول در تفاسیر،مشهور است.
شیخ مفید می فرماید:ممکن است خداوند جنیان را بوضعی قرار دهد که براي مردم قابل رؤیت باشند و بشکل حیوانات در
آیند،زیرا اجسام آنها طوري رقیق است که امکان اینگونه تغییر شکلها براي آنها است.گاهی دیده ایم که انسان اینگونه
تصرفات را در هوا انجام می دهد.در اخبار بسیاري وارد شده است که شیطان براي اهل دار الندوه بصورت پیري از نجد و در
روز بدر بصورت سراقه در آمد و جبرئیل بصورت دحیۀ کلبی،در نظر اصحاب پیامبر ظاهر گردید.محال نیست که خداوند
صور شیاطین را تغییر دهد و براي نوعی امتحان آنها را در نظر مردم ظاهر گرداند .
ص : 236
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 49 تا 51
اشاره
ي إِذْ یَتَوَفَّی اَللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ( 49 ) وَ لَوْ تَر
اَللّ فَإِنَّ هَ
لاءِ دِینُهُمْ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی هِ ؤُ افِقُونَ وَ اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ ه إِذْ یَقُولُ اَلْمُن
بِظَلّا
اَللّ لَیْسَ مٍ
ما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ هَ ذلِکَ بِ ذابَ اَلْحَرِیقِ ( 50 ) ارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَ لائِکَهُ یَضْ رِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْب اَلَّذِینَ کَفَرُوا اَلْمَ
( لِلْعَبِیدِ ( 51
(1)
ترجمه:
هنگامی که منافقان و کسانی که در دلهایشان بیماري بود،گفتند:اینان را دینشان مغرور کرده است و کسی که بخداوند توکل
کند،خداوند مقتدر و حکیم است.
اگر میدیدي هنگامی که فرشتگان قبض روح کفار می کردند،چگونه بر چهره ها و پشت آنها می زدند و می گفتند:عذاب
جهنم را بچشید،در شگفت می ماندي!این است کیفر کردار شما و خداوند به بندگان خود ستم نمی کند.
ص : 237
1) -سوره انفال آیه 49 تا 51 جزء 10 سوره 8 -1
بیان آیه 49 تا 51
اشاره
قرائت:
یتوفی:ابن عامر بدو تاء و دیگران بیاء و تاء قرائت کرده اند.این فعل اسناد بملائکه داده شده و تأنیث ملائکه غیر حقیقی است.
اعراب:
إِذْ یَقُولُ
محذوف باشد. « اذکر » یا « ذلک اذ » ممکن است مبتداي محذوف باشد.یعنی « اذ » :عامل
ي وَ لَوْ تَر
یا منصوب « ذلک » ما قَدَّمَتْ :خبر براي محذوف است.حذف جواب،احتمال وجوهی می دهد و ابلغ است، بِ « لو » :جواب
محذوف. « جزاءکم » به
بِظَلّا
اللّ لَیْسَ مٍ
وَ أَنَّ هَ
یا خبر است براي مبتداي محذوف. « اللّ
بان ه » :تقدیر آن
مقصود:
افِقُونَ إِذْ یَقُولُ الْمُن
:منافق کسی است که قلباً کافر و ظاهراً مؤمن باشد.
وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ
:کسانی که در دلهایشان مرض است،آنهایی هستند که ظاهراً اظهار اسلام می کنند و باطناً در بارة آن تردید دارند.برخی گفته
اند:
چند جوان از قریش بودند که در مکه اسلام آوردند و پدرانشان آنها را بزندان افکندند.
اینان عبارتند از قیس بن ولید بن مغیره و علی بن امیه بن خلف و عاص بن منبه و حارث بن زمعه و أبو قیس بن فاکهه بن
مغیره.در جنگ بدر،همین که چشمشان بعدة قلیل مسلمین افتاد،گفتند:
لاءِ دِینُهُمْ ؤُ غَرَّ ه
:اینان مغرور دین خود شده اند و بدون توجه به جمعیت انبوه مشرکین،فریب پیامبر خود خورده،بجنگ آمده اند.سپس خداوند
بیان
ص : 238
می کند که مغرور خود آنها هستند:می فرماید:
اللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
اللّ فَإِنَّ هَ
وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی هِ
:هر کس کار خود را بخدا واگذارد و به او اعتماد کند و با رفتار خود،خدا را خشنود گرداند،خداوند یاریش می کند و اسباب
پیروزیش را فراهم می سازد،زیرا او مقتدر و حکیم است و کسی که به او پناه آورد،در پناه قدرت و حکمتش،مصونیت پیدا
می کند.
ارَهُمْ لائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْب ي إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَ وَ لَوْ تَر
:
اگر میدیدي که فرشتگان چگونه هنگام قبض روح کفار،بر پیشانی و پشت آنها می زنند، در شگفت می ماندي!منظور
کشتگان بدر است.مردي خدمت پیامبر گرامی اسلام عرض کرد:در پشت ابو جهل اثري دیدم که شبیه بند نعل بود!فرمود:اثر
ضربت ملائکه بوده است.
مجاهد روایت کرده است که مردي به پیامبر عرض کرد:می خواستم یکی از مشرکین را بزنم،خودش افتاد.فرمود:فرشتگان
پیش از تو به او حمله کرده اند.
ذابَ الْحَرِیقِ وَ ذُوقُوا عَ
:فرشتگان به کفار می گویند:پس از این عذاب،عذاب دیگري که سوزنده و گدازنده است،در انتظار شماست.برخی گفته
اند:فرشتگان در روز بدر سلاحهاي آهنینی داشتند که وقتی به مشرکین می زدند،در جراحات آنها آتش می افتاد و منظور از
همین است. «... ذابَ ذُوقُوا عَ »
ما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ ذلِکَ بِ
:این کیفر،بواسطۀ رفتاري که از شما سر زده است، گریبانگیر شما می شود.علت اینکه می گوید:کاري که دست هاي شما
کرده اند،این است که اغلب کارها با دست انجام می گیرد.مقصود جنایت و کفر و معصیت آنهاست.
بِظَلّا لِلْعَبِیدِ
اللّ لَیْسَ مٍ
وَ أَنَّ هَ
:خداوند به ستم،بندگان خود را عذاب نمیکند، بلکه آنها را به اندازة استحقاقشان کیفر می دهد.
از این آیه بخوبی بر می آید که عقیدة جبریان در بارة اینکه خداوند کفر را در دلها خلق می کند،آن گاه مردم را بواسطۀ
کفرشان کیفر می دهد،باطل است.خداوند کسی را بدون گناه یا بگناه دیگري عذاب نمی کند،زیرا این کار ظلم است و بطور
مبالغه آمیزي ستمگري را از خود نفی کرده است .
ص : 239
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 52 تا 54
اشاره
اَللّ لَمْ
ذلِکَ بِأَنَّ هَ ابِ ( 52 ) اَللّ قَوِيٌّ شَدِیدُ اَلْعِق
اَللّ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ هَ
اَللّ فَأَخَ ذَهُمُ هُ
اتِ هِ کَ دَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَفَرُوا بِآی
اَللّ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ( 53 ) کَ دَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا
ا بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ هَ حَتّ یُغَیِّرُوا م
ی قَو ی مٍْ ا عَل یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَهً أَنْعَمَه
( ظالِمِینَ ( 54 کانُوا ا آلَ فِرْعَوْنَ وَ کُلٌّ اهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْن اتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْن بِآی
(1)
ترجمه:
روش اینان مانند روش آل فرعون و گذشتگان است که به آیات خدا کافر شدند و خداوند آنها را بگناهانشان گرفتار ساخت
خداوند نیرومند و سخت کیفر است.
این کیفر،بخاطر این است که خداوند نعمتی را که بقومی ارزانی داشته است،تغییر نمی دهد،مگر اینکه آنها حالات نفسانی
خود را تغییر دهند و خداوند شنوا و دانا است.روش اینان مثل روش آل فرعون و گذشتگان است که آیات خدا را تکذیب
کردند و ما آنها را بگناهانشان هلاك و آل فرعون را غرق کردیم و همگی ستمکار بودند.
ص : 240
1) -سوره انفال آیه 52 تا 54 جزء 10 سوره 8 -1
بیان آیه 52 تا 54
اشاره
لغت:
دأب:عادت و روش.شاعر گوید:
و ما زال ذاك الداب حتی تخاذلت
هوازن و ارفضت سلیم و عامر
یعنی:این روش،زایل نشد تا وقتی که قبیلۀ هوازن و سلیم و عامر از پاي در آمدند.
تغییر:دیگرگونی.
اعراب:
.«.. دابهم کداب » کداب:خبر مبتداي محذوف.به تقدیر
مقصود:
اکنون خداوند بیان می کند که حال این کفار نیز مثل حال کفار پیشین است.
می فرماید:
کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ
:عادت این مشرکین،از لحاظ کفر، مثل عادت قوم فرعون و دیگر کسانی است که پیامبران را تکذیب می کردند.برخی
گویند:یعنی کیفر اینان،مانند کیفر اتباع فرعون و دیگران است. آل،بستگان شخص و اصحاب،هم عقیده هاي شخص است.می
گویند:اصحاب شافعی نه آل شافعی.
اللّ بِذُنُوبِهِمْ
اللّ فَأَخَذَهُمُ هُ
اتِ هِ کَفَرُوا بِآی
:آنان نیز به آیات خدا کفر ورزیدند و خداوند آنها را گرفتار عذاب کرد.
ابِ اللّ قَوِيٌّ شَدِیدُ الْعِق
إِنَّ هَ
نمی گویند،زیرا شدید،چیزي است که از هم گسستن آن دشوار باشد، « شدید » :خداوند نیرومند و کیفرش دشوار است.خدا را
بلکه کیفر خدا را شدید می گویند.
ص : 241
در اینجا مشرکین را از لحاظ تکذیب آیات خدا،تشبیه به آل فرعون کرده است،زیرا همانطوري که آنها گرفتار عذاب
استیصال شدند،اینها هم دچار هلاکت گشتند.
ا بِأَنْفُسِهِمْ حَتّ یُغَیِّرُوا م
ی قَو ی مٍْ ا عَل اللّ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَهً أَنْعَمَه
ذلِکَ بِأَنَّ هَ
:
آنها از این جهت،گرفتار عذاب شدند که خداوند نعمتی را که بقومی بخشیده است، از آنها بر نمی گیرد،مگر اینکه حالات
پسندیدة خود را به حالاتی ناپسند تبدیل کنند و بجاي اطاعت،به معصیت و کفران نعمت،روي آورند.گاهی هم خداوند
نعمتی را از بندگان خود سلب می کند نه بمنظور کیفر،بلکه بمنظور مصالح امتحانی.
تنها نعمت خود را بمنظور انتقام و مجازات،از کسانی سلب می کند که مستحق انتقام باشند.
سدي گوید:نعمت قریش،وجود گرامی حضرت محمد(ص)بود که به او کافر شدند و تکذیبش کردند و خداوند این نعمت را
به انصار بخشید و از آنها سلب کرد.
اللّ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
وَ أَنَّ هَ
:خداوند گفته ها را می شنود و اسرار دلها را می داند.
ظالِمِینَ کانُوا ا آلَ فِرْعَوْنَ وَ کُلٌّ اهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْن اتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْن کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآی
:عادت اینان در تکذیب پیامبر گرامی اسلام،مثل عادت آل فرعون و دیگر گذشتگان است که آیات خدا را تکذیب کردند و
ما آنها را بگناهانشان هلاك و آل فرعون را غرق کردیم.همۀ کسانی که هلاك شده اند،بخود ستم کردند و کیفر ما از روي
استحقاق بود.
بازهم تکرار میشود،زیرا در اول منظور بیان حال آنها از لحاظ استحقاق عذاب آخرت و در اینجا منظور «... کَ دَأْبِ آلِ » جملۀ
بیان حال آنها از لحاظ استحقاق عذاب دنیاست.
برخی گویند:در اول مشرکین از لحاظ تکذیب و در اینجا از لحاظ استیصال و
ص : 242
پریشانی به گذشتگان تشبیه شده اند.
برخی گویند:در اول از لحاظ عذاب و در اینجا از لحاظ کیفیت عذاب تشبیه شده اند.
برخی گویند:آل فرعون در راه معصیت،حالات مختلفی داشتند.منظور شباهت مشرکین با ایشان در همۀ حالات است .
ص : 243
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 55 تا 58
اشاره
لا یَتَّقُونَ اهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّهٍ وَ هُمْ لا یُؤْمِنُونَ ( 55 ) اَلَّذِینَ ع اَللّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ
إِنَّ شَرَّ اَلدَّوَابِّ عِنْدَ هِ
اَللّ
واءٍ إِنَّ هَ ی سَ انَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَل خافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِی إِمّ تَ
ا و ( فَإِمّ تَثْقَفَنَّهُمْ فِی اَلْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ( 57
ا 56 ) )
( خائِنِینَ ( 58 لا یُحِبُّ اَلْ
(1)
ترجمه:
بدترین جنبندگان،پیش خدا کسانی هستند که کافر شدند و ایمان نمی آورند.
اینها کسانی هستند که از آنها عهد گرفتی و هر دفعه عهد خود را،می شکنند و تقوي ندارند اگر در جنگ بر آنها دست
یافتی،کسانی که بعد از آنها می آیند،از آنها جدا و متنفر گردان.باشد که تذکر پیدا کنند.اگر از قومی بیم خیانت داشته
باشی،پیمان را ملغی کن تا در لغو پیمان با آنها برابر باشی،زیرا خداوند خیانتکاران را دوست نمی دارد.
ص : 244
1) -سوره انفال آیه 55 تا 58 جزء 10 سوره 8 -1
56- بیان آیه 55
اشاره
اعراب:
لا یُؤْمِنُونَ فَهُمْ
است. عطف جملۀ اسمیه بر جملۀ فعلیه، از این جهت جایز است که معناي حال از آن استفاده می شود.زیرا « الذین » :تتمۀ صلۀ
سماجت آنها در کفر،به اینجا منجر می شود،که در این حال ایمان نمی آورند.
ثُمَّ یَنْقُضُونَ
:در اینجا مستقبل بماضی عطف شده است،زیرا مقصود این است که آنها همواره عهد شکنی می کنند و این فعل ترك
نخواهد شد.
مقصود:
اکنون خداوند در نکوهش کفار می فرماید:
لا یُؤْمِنُونَ اللّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ هِ
:در حکم یا در علم خدا،بدترین موجوداتی که در روي کرة خاکی در گشت و گزارند،کسانی هستند که بر کفر خود باقی
مانده و ایمان نمی آورند.این آیه،در حقیقت اخبار از غیب می دهد و می گوید:آنها تا دم مرگ ایمان نخواهند آورد و همین
طور هم شد.سپس به وصف آنها پرداخته،می فرماید:
اهَدْتَ مِنْهُمْ اَلَّذِینَ ع
(1)
:مشرکینی که با آنها پیمان بستی.مجاهد گوید:
مقصود یهود بنی قریظه است که با پیامبر خدا پیمان بستند که باو زیان نرسانند و با دشمن او همکاري نکنند.لکن در جنگ
خندق بوسیلۀ فرستادن اسلحه،دشمنان پیامبر را یاري کردند.یک بار دیگر نیز پس از این پیمان شکنی،با پیامبر پیمان بستند و
باز هم پیمان شکنی کردند و خداوند از آنها انتقام گرفت.
لا یَتَّقُونَ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّهٍ وَ هُمْ
:هر چه با اینها پیمان ببندي،پیمان شکنی می کنند و از نقض عهد یا عذاب خدا باك ندارند.
ص : 245
براي تبعیض است.یعنی کسانی که با آنها از میان مشرکین « من » محذوف است و « الذین » 1) -مرحوم طبرسی می گوید:عائد -1
دانسته اند « مع » را زائد و برخی هم به معناي « من » پیمان بستی.برخی
58- بیان آیه 57
اشاره
لغت:
ثقف:پیروزي و غافلگیر کردن.
تشرید:تفرقه انداختن.
خیانت:پیمان شکنی.
نبذ:خبر دادن به کسی که آگاه نیست.
سواء:عدل.شاعر گوید:
فاضرب وجوه الغرر الاعداء
( حتی یجیبوك الی السواء ( 1
گویند،زیرا نسبت بهمۀ جهات معتدل « سواء » یعنی:چنان بر پیشانی دشمنان بزن که ترا بعدل پاسخ گویند.نقطۀ وسط را هم
است.شاعر گوید:
یا ویح انصار النبی و رهطه
( بعد المغیب فی سواء الملحد ( 2
یعنی:واي بر انصار و اصحاب پیامبر!بعد از آنکه پیامبر در میان لحد،پنهان گشت.
اعراب:
نبود،آمدن نون صحیح « ما » بحرف شرط ملحق شده است و اگر « ما » خافَنَّ :نون تاکید،بفعل ملحق شده،زیرا إِمّ تَ
ا و اما تثقفن مانند قسم،مفید تاکید است و به این جهت نون تاکید آورده میشود. « ما » نبود.در حقیقت
مقصود:
اکنون خداوند فرمان نهایی خود را در بارة این پیمان شکنان صادر کرده، می فرماید:
ص : 246
1) -شعر از راجز است،مسترحمی -1
2) -شعر از حسان است،مسترحمی -2
فَإِمّ تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ
ا
:هر گاه در میدان جنگ،بر آنها دست یابی،طوري آنها را گوشمال بده که کسانی که بعد از آنها می آیند،از آنها تنفر پیدا
کنند و از سرگذشت آنها عبرت گیرند و عهد شکنی نکنند و از ترس اینکه دچار سرنوشت شوم آنها شوند،در بلاد پراکنده
گردند.این معنی از ابن عباس و حسن و قتاده و سعید بن جبیر و سدي است.
زجاج گوید:یعنی با آنها کاري بکن که بعداً کسانی که بدنبال آنها می آیند، متفرق شوند.برخی گویند:به لغت قریش،یعنی
آنها را بشنوان.شاعر گوید:
اطوف فی النواطح کل یوم
مخافه ان یشرد بی حکیم
یعنی:در روزهاي سختی هر روزه طواف می کنم،از ترس اینکه مبادا شعري حکمت آمیز بگوشم بخورد.
لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ
:باشد که متذکر شوند و پند بیاموزند و از این کارها دست بکشند.
واءٍ ی سَ انَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَل خافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِی إِمّ تَ
ا و َ
:اگر بیم داشته باشی که قومی که با تو پیمان بسته است،در صدد خیانت برآید،پیمان خود را بسوي ایشان بیفکن و به آنها
اعلام کن که تو هم پیمان آنها را شکسته اي تا هم تو و هم ایشان،از لحاظ علم به نقض پیمان،یکسان باشید.پیش از آنکه به
علی » آنها اعلام کنی که پیمان لغو شده است،اقدام بجنگ نکن،تا نسبت خیانت و عهد شکنی بتو ندهند.این است معناي
برخی گویند:یعنی اگر در میان تو و ایشان عهدي بدون ضمانت مالی است،اعلام کن که عهد ملغی شده است و اگر « سواء
إِنَّ « علی عدل » یعنی « علی سواء » عهدي با ضمانت مالی است،نخست مال را به آنها بپرداز،آن گاه عهد را بشکن.در این صورت
خائِنِینَ :خداوند خیانتکاران را دوست نمی دارد.یعنی پیش از آنکه اعلام به ملغی شدن پیمان کنی،آغاز بجنگ لا یُحِبُّ الْ اللّ
هَ
نکن که خیانت است.
واقدي گوید:این آیه در بارة یهود بنی قینقاع نازل شد.با نازل شدن این آیه، پیامبر اسلام بسوي آنها بحرکت درآمد .
ص : 247
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 59 تا 61
اشاره
اَللّ وَ
اطِ اَلْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ هِ لا یُعْجِزُونَ ( 59 ) وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِب لا یَحْسَ بَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ وَ
لا تُظْلَمُونَ ( 60 ) وَ إِنْ اَللّ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ
ا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ هِ اَللّ یَعْلَمُهُمْ وَ م
لا تَعْلَمُونَهُمُ هُ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ
( اَللّ إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ ( 61
ا وَ تَوَکَّلْ عَلَی هِ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَه
(1)
ترجمه:
گمان نکن که مردم کافر سبقت می گیرند.آنها ترا عاجز نمی کنند.براي آنها هر چه بتوانید نیرو و اسب تهیه کنید تا بوسیله
آن دشمن خدا و دشمن خودتان و دیگران که آنها را نمی شناسید و خدا آنها را می شناسد،بترسانید.هر چه در راه خدا انفاق
کنید،بطور کامل به شما می رسد و ستم نمی شوید.اگر براي آشتی تمایل نشان دهند، تو هم تمایل نشان دهد و بخدا توکل
کن که خداوند شنوا و داناست.
ص : 248
1) -سوره انفال آیه 59 تا 61 جزء 10 سوره 8 -1
بیان آیه 59 تا 61
اشاره
قرائت:
مفعول اول « الذین » لا یحسبن:ابن عامر و ابو جعفر و حمزه و حفص بیاء و دیگران بتاء قرائت کرده اند.بنا بر قرائت دوم
ان » است به تقدیر « الذین » مفعول دوم است.بنا بر قرائت اول،فاعل فعل یا ضمیري است که به پیامبر باز می گردد یا « سبقوا » و
است به تقدیر مفعول اول. « الذین » جانشین دو مفعول شده است و یا « ان سبقوا » در اینصورت « سبقوا
انهم لا یعجزون:این عامر بفتح همزه و دیگران بکسر خوانده اند.کسر بنا بر استیناف و فتح بنا بر تقدیر لام است.
ترهبون:از یعقوب به تشدید هاء نقل شده است.در این صورت از باب تفعیل خواهد بود.
السلم:ابو بکر به کسر سین و دیگران بفتح خوانده اند و هر دو بمعناي صلح است.
لغت:
سبق:پیش افتادن.
دانسته اند. « عدم القدر » اعجاز:انجام کاري که دیگران از انجام آن عاجزند.عجز را برخی امر وجودي و برخی امر عدمی بمعناي
اعداد:آماده کردن.
استطاعت:توانایی رباط:بستن ارهاب:ترسانیدن جنوح:میل
ص : 249
اعراب:
.« لهم » و عطف « اعدوا » است یا مجرور است به تقدیر « ترهبون » آخرین:نصب آن به تقدیر
مقصود:
قبلا ضمن وعدة پیروزي دستور داد که با کفار بجنگند.اکنون می فرماید:
لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا وَ
:اي محمد،گمان نکن که دشمنان کفر پیشۀ تو،بر فرمان خدا پیشی گرفته و آن را زیر پا گذاشته و بر آن غالب گشته اند.آنها
از دست تو نجات پیدا نمی کنند و خداوند،چنان که وعده کرده است،ترا پیروزي می بخشد و بر آنها غالب می سازد.
زجاج گوید:یعنی گمان نکن کسانی که از این جنگ جان سالم بدر برده اند، خود را بزندگی رسانده اند.
برخی گویند:منظور این است که قلب پیامبر را همانطوري که در مورد کشتگان شاد کرد،در بارة فراریان نیز شاد گرداند.
لا یُعْجِزُونَ إِنَّهُمْ
:اینان بهر کجا بروند از قلمرو قدرت خداوند خارج نمی شوند و خداوند در قیامت،آنها را مبعوث خواهد کرد.جبائی
گوید:یعنی ترا عاجز نمی کنند.
وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ
:در اینجا خداوند بزرگ فرمان می دهد که مسلمانان،بیش از آنکه با دشمن روبرو شوند،به تهیۀ سلاح بپردازند.یعنی:
قوت،تیر »: هر چه براي شما مقدور باشد،تهیۀ مرد و اسلحه ببینید.عقبه بن عامر روایت کرده است که پیامبر گرامی اسلام فرمود
برخی گویند:قوت به معناي اتفاق و اعتماد بخدا و کوشش در راه کسب ثواب است.عکرمه گوید:قوت بمعناي « اندازي است
حصار است.
اطِ الْخَیْلِ وَ مِنْ رِب
:اسب ها را نیز انتخاب کنید و براي جنگ ببندید و در روز جنگ مورد استفاده قرار دهید که بهترین نیروي جنگی است.از
اسبها را ببندید که پشت آنها براي شما عزت و شکم آنها »: پیامبر گرامی اسلام نقل شده است که
ص : 250
حسن و عکرمه گویند:قوت،اسب نر و رباط،اسب ماده است. « براي شما گنج است
اللّ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ
تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ هِ
اختلاف « دیگران » :با تهیه نیرو و سلاح و مرکب،مشرکین مکه و کفار عرب و دیگران را بوحشت می افکنید.در بارة این
است.مجاهد می گوید:یهود بنی قریظه است.سدي گوید:
ایرانیان است.حسن و ابن زید گویند:منافقین است،زیرا مسلمین بدشمنی آنها آگاه نبودند،در حالی که اینان نیز دشمن بودند.
اللّ یَعْلَمُهُمْ
لا تَعْلَمُونَهُمُ هُ
:شما این دشمنان را نمی شناسید،زیرا نماز می خوانند و روزه می گیرند و به یگانگی خدا و رسالت محمد(ص)شهادت می
دهند و با مؤمنین مختلط هستند،لکن خداوند آنها را می شناسد،زیرا داناي اسرار است.برخی گفته اند:منظور جن است.طبري
همۀ دشمنان ظاهري نام برده شدند،بنا بر این منظور « اللّ وَ عَدُوَّکُمْ
عَدُوَّ هِ » همین معنی را پسندیده و گفته است:با کلمۀ هاي
دشمنانی است که به چشم دیده نمی شوند.
لا تُظْلَمُونَ اللّ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ
ا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ هِ وَ م
:شما هر چه را که در راه جهاد و در راه طاعت خدا انفاق کنید،پاداش آن را در آخرت خواهید دید و چیزي از پاداش شما
کاسته نمی شود.
اللّ
ا وَ تَوَکَّلْ عَلَی هِ وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَه
:اگر آنها به ترك جنگ و آشتی کردن،تمایلی نشان دهند،تو هم تقاضاي صلح را بپذیر و به آن متمایل باش و کار خود را
بخدا واگذار.
إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
:خداوند شنوا و داناست و هیچ چیز بر او پنهان نیست.
توبه 29 )نسخ ) « بِاللّ
لا یُؤْمِنُونَ هِ اتِلُوا الَّذِینَ ق» : توبه 5)و آیۀ ) « فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ » : برخی گفته اند:این آیه،با آیۀ
شده است.
برخی گفته اند:منسوخ نیست:زیرا این آیه در بارة اهل کتاب و آن آیات در بارة بت پرستان است.همین قول صحیح است،زیرا
آن آیه در سال نهم در سورة برائت نازل گردید و پیامبر خدا بعد از آن با نصاراي نجران مصالحه کرد .
ص : 251
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 62 تا 63
اشاره
ا فِی اَلْأَرْضِ اَللّ هُوَ اَلَّذِي أَیَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ ( 62 ) وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ م
وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَکَ هُ
( اَللّ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ( 63
کِنَّ هَ ا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ ل جَمِیعاً م
(1)
ترجمه:
اگر بخواهند با تو نیرنگ کنند،خداوند براي تو کافی است.اوست که ترا بوسیلۀ پیروزي و بوسیلۀ مؤمنان،تأیید کرد و میان
دلهاي آنها دوستی و الفت بوجود آورد.اگر همۀ ثروت زمین را انفاق می کردي،میان دلهاي ایشان ایجاد الفت نمی
کردي.لکن خداوند میان آنها ایجاد الفت کرد.او توانا و حکیم است.
ص : 252
63 جزء 10 سوره 8 - 1) -سوره انفال آیه 62 -1
63- بیان آیه 62
اشاره
تعداد آیات:
به شمارة بصریان یک آیه و به شمارة دیگران دو آیه است.
لغت:
خدع و خدیعه:نیرنگ.
تایید:کمک کردن.
تالیف:هماهنگ کردن.
مقصود:
اللّ
وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَکَ هُ
:اکنون به پیامبر خود می فرماید:
اگر منظور آنها از پیشنهاد صلح،این باشد که با تو خدعه کنند و جنگ را به تاخیر افکند و به تهیه سلاح پردازند،آن گاه شما
را غافلگیر سازند،خداوند کفایت حال تو را می کند.
هُوَ الَّذِي أَیَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ
:خداوند بوسیلۀ پیروزي و بوسیلۀ افراد مؤمن ترا تایید کرد و میان دو طایفۀ اوس و خزرج دوستی و الفت بوجود آورد.آنها قبلا
با یکدیگر در جنگ و ستیز بودند و از برکت وجود پیامبر با یکدیگر دوست شدند.
ا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً م لَوْ أَنْفَقْتَ م
:اگر همۀ ثروت زمین را خرج می کردي،نمی توانستی کینه هاي جاهلیت را از قلوب آنها براندازي.
اللّ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ
کِنَّ هَ وَ ل
:لکن خداوند از راه حسن تدبیر و بوسیلۀ اسلام،در میان آنها ایجاد الفت و محبت کرد.
إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
:کارهاي خداوند،همه از روي حکمت و مصلحت است.زجاج
ص : 253
گوید:یکی از معجزات بزرگ همین است که پیامبر خدا بسوي مردمی مبعوث شد که اگر بکسی یک سیلی زده می
شد،بخاطر آن جنگ ها و خونریزي ها می شد.لکن از راه ایمان،این دشمنی ها و خود سري ها از میان رفت و میان آنها ایجاد
تفاهم و دوستی شد و در راه ایمان از کشتن پدر و پسر و برادر هم امتناع نداشتند.خداوند اعلام می کند که این کار را خودش
کرده است .
ص : 254
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 64 تا 66
اشاره
الِ إِنْ یَکُ نْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ ا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ حَرِّضِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَی اَلْقِت اَللّ وَ مَنِ اِتَّبَعَکَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ ( 64 ) ی
ا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ حَسْبُکَ هُ ی
اَللّ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ
لا یَفْقَهُونَ ( 65 ) اَلْآنَ خَفَّفَ هُ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ
( اَلصّ ( 66
ابِرِین اَللّ مَعَ
اَللّ وَ هُ
صابِرَهٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ هِ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ
(1)
ترجمه:
اي پیامبر،خداوند و مؤمنانی که پیرو تو هستند،ترا بس است.اي پیامبر، مؤمنین را به جنگ تشویق کن.اگر از شما بیست نفر
شکیبا باشد،دویست نفر و اگر صد نفر شکیبا باشد هزار نفر از کافران را به سبب اینکه آنها قومی بی دانش هستند،مغلوب می
سازد.اینک خداوند بار شما را سبک کرد و دانست که در شما ضعف است.اگر صد نفر شکیبا باشد،دویست نفر و اگر هزار
نفر باشد،دو هزار نفر را،باذن خدا مغلوب خواهد کرد و خدا با صابران است.
ص : 255
1) -سوره انفال آیه 64 تا 66 جزء 10 سور 8 -1
بیان آیه 64 تا 66
اشاره
قرائت:
است. « مائه » ان یکن:کوفیان در هر دو جا به یاء و بصریان اولی را بتاء خوانده اند.مذکر به اعتبار افراد و مؤنث به اعتبار
ضعفا:کوفیان-بجز کسایی-بفتح ضاد و دیگران بضم خوانده اند.هر دو لغت صحیح و بیک معنی است.
لغت:
اتباع:پیروي.
تحریض:تشویق.
صبر:شکیبایی و خودداري از شکوه و ناله،شاعر گوید:
فان تصبرا فالصبر خیر مغبه
و ان تجزعا فالامر ما تریان
یعنی:اگر شکیبایی کنید،عاقبت شکیبایی بهتر است و اگر ناله کنید،همین طور است که می بینید.
تخفیف:رفع مشقت.
ضعف:ناتوانی.
اعراب:
مَنِ اتَّبَعَکَ
باشد.این کاف در معنی مفعول به و « حسبک » ممکن است در محل نصب و عطف بر کاف .« اللّ
ه » :در محل رفع و عطف بر
منصوب است.مثل:
عنکبوت 33 )شاعر گوید: ) « إِنّ مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَکَ
ا »
اذا کانت الهیجاء و انشقت العصا
فحسبک و الضحاك سیف مهند
یعنی:هر گاه جنگ بر پا شود و اتفاق از میان برود،شمشیر هندي براي تو
ص : 256
و ضحاك،بس است.
الان:این کلمه با الف و لام مبنی است.
مقصود:
اکنون خداوند به منظور تشویق به جنگ با کفار می فرماید:
اللّ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
ا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ هُ ی
:اي پیامبر خداوند و مؤمنین براي تو کفایت می کنند.حسن گوید:یعنی خداوند براي تو و مؤمنین که از تو پیروي می
کنند،بس است.کلبی گوید:این آیه،در بیداء،در جنگ بدر، پیش از شروع جنگ نازل شد.
الِ ا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِت ی
:اي پیامبر،مؤمنین را از راه ثواب جهاد و بیان و عده هاي خداوند و غنیمت،تشویق به جنگ کن.
صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ
:اگر از میان شما بیست نفر،براي جنگ شکیبایی و استقامت داشته باشند،دویست نفر از دشمن را مغلوب می سازند.
وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا
:و صد نفر شکیبا،هزار نفر از کافران را مغلوب خواهد کرد.در حقیقت می خواهد امر کند که مسلمانان باید اینطور باشد که
یکی در برابر ده نفر بایستد.به همین جهت است که بعد می فرماید:
« اللّ عَنْکُمْ
اَلْآنَ خَفَّفَ هُ »
زیرا تخفیف در صورتی است که تکلیفی باشد.
لا یَفْقَهُونَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ
:این پیروزي از این جهت،نصیب شما می شود که شما امر خدا را می فهمید و تصدیق می کنید و وعده هاي خدا را قبول
دارید.اینها شما را به صبر و شکیبایی وادار می کنند.اما کفار امر خدا را نمی فهمند و وعدة خدا را تصدیق نمی کنند و بنا بر
این شکیبایی هم ندارند.
از آنجا که مقابلۀ یکی با ده نفر،دشوار بود،مصلحت تغییر کرد و حکم عوض شد.از اینرو می فرماید:
اللّ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً
اَلْآنَ خَفَّفَ هُ
،اکنون خداوند براي شما تخفیف
ص : 257
قائل شد و دانست که بصیرت و عزم شما ضعیف است.در اینجا منظور،ضعف بدنی نیست،زیرا کسانی در ابتدا اسلام
آوردند،همۀ آنها از لحاظ بدنی نیرومند نبودند.برخی ضعیف و برخی قوي بودند.آنها از لحاظ بصیرت و یقین و ایمان نیرومند
بودند.همین که بر جمعیت مسلمین افزوده شد و اشخاص سست یقین و کم بصیرت،با آنها مخلوط شدند،این آیه نازل شد.
صابِرَهٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ
:اگر صد نفر از شما شکیبا باشند، دویست نفر را شکست می دهند.
اللّ
وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ هِ
را برخی بمعناي علم خدا و برخی « اللّ
بِإِذْنِ هِ » :و اگر هزار نفر از شما شکیبا باشند،به اذن خدا دو هزار نفر را مغلوب می کنند
بمعناي امر خدا دانسته اند.پس امر خدا این است که:یکی در برابر دو نفر از دشمنان مقاومت کند.خداوند وعده می دهد که
اگر مقاومت کنند، پیروزي با آنهاست.
علت اینکه میان افراد قوي ایمان و افراد سست ایمان فرق نگذاشته و نگفته است که دستۀ اول،یکی با ده نفر و دستۀ دوم یکی
با دو نفر بجنگد،این است که اینان در حال جنگ،مخلوط بودند و تمیز میان آنها دشوار بود.اگر بافراد سست ایمان،صریحاً
گفته می شد که ایمانشان ضعیف است و یکی با دو تن بجنگد،دل شکسته می شدند و بر ضعف ایمانشان افزوده می شد.
الصّ
ابِرِین اللّ مَعَ
وَ هُ
:کمک خداوند همواره با صابران است.
برخی گفته اند:این آیه، مدتها بعد از آیۀ قبل نازل شده است،لکن در قرآن بدنبال یکدیگر قرار گرفته اند.بدینترتیب آیۀ اخیر
ناسخ آیۀ قبل است و شرط ناسخ این است که از لحاظ زمان بدنبال آیۀ منسوخ نازل شده باشد،نه اینکه از لحاظ نظم قرآنی
میان آنها فاصله باشد.
حسن گوید:آیه اول بمنظور سختگیري بر اهل بدر نازل شد،آن گاه خداوند رخصت داد و تخفیف قائل شد .
ص : 258
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 67 تا 69
اشاره
لا اَللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ( 67 ) لَوْ
اَللّ یُرِیدُ اَلْآخِرَهَ وَ هُ
ا وَ هُ حَتّ یُثْخِنَ فِی اَلْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ اَلدُّنْی
ی أَس ي ک لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ ْر انَ ا م
( اَللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 69
اَللّ إِنَّ هَ
لالًا طَیِّباً وَ اِتَّقُوا هَ مِمّ غَنِمْتُمْ حَ
ا عَظِیم ( 68 ) فَکُلُوا عَذ اب ما أَخَذْتُمْ اَللّ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِی
ابٌ مِنَ هِ کِت
(1)
ترجمه:
هیچ پیامبري مجاز نیست که افرادي را به اسیري بگیرد،مگر اینکه در روي زمین قدرت پیدا کند.شما مال دنیا را اراده می کنید
و خداوند آخرت را.خداوند مقتدر و حکیم است.اگر حکمی از جانب خداوند صادر نشده بود،بر آنچه گرفته اید، عذابی
بزرگ به شما می رسید.از آنچه غنیمت برده اید بخورید که حلال و طیب است و از خدا بپرهیزید که خدا آمرزگار و رحیم
است.
ص : 259
69 جزء 10 سوره 8 - 1) -سوره انفال آیه 67 -1
69- بیان آیه 68
اشاره
قرائت:
خوانده اند.قرائت تاء براي خاطر « ان یکون له اسري » و دیگران « ان تکون له اسري »( و کوفیان ( 1 « ان تکون له اساري » ابو جعفر
این است که لفظ جمع مؤنث و قرائت یاء براي خاطر این است که افراد مذکر هستند و میان فعل و فاعل فاصله شده
است. « اسري » جمع « اساري » ازهري گوید « اساري » و بهتر است از « اسیر » جمع « اسري » است.کلمۀ
لغت:
اسر:اسیر کردن و بستن.اسیر را با پوست می بستند.
اثخان:سختگیري کردن از راه کشتن بسیار و کسب قدرت.
عرض:مال دنیا.
اعراب:
فکلوا:این فاء براي جزاء است.یعنی غذا را بر شما حلال کردم،پس بخورید...
لالًا طَیِّباً حَ
:منصوبست بنا بر حال
مقصود:
اشاره
حَتّ یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ
ی أَس ي ک لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ رْ انَ ا م
:خداوند بهیچ پیامبري اجازه نداده است که افراد دشمن را به اسیري بگیرد و آنها را گروگان قرار دهد و از آنها پولی دریافت
کند یا بر آنها منت گذارد و آزادشان کند،تا اینکه در قتل مشرکین مبالغه کند و آنها را نابود سازد و اسباب عبرت دیگران را
فراهم گرداند و
ص : 260
1) -غیر از عاصم که بیاء قرائت نموده،مسترحمی -1
اقتدار پیدا کند.
ابو مسلم گوید:اثخان،غلبۀ بر شهرها و خوار کردن مردم آن است.پس منظور این است که پیامبر باید دشمنان را اسیر
نکند،بلکه آنها را بکشد،تا در روي زمین قدرت پیدا کند.
ا تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْی
:این خطاب به مسلمین است نه به پیامبر،زیرا میل آنها این بود که از اسیران پولی دریافت کنند و آنها را آزاد سازند.علاقۀ آنها
بجنگ نیز براي بدست آوردن غنیمت بود.حسن و ابن عباس گویند:منظور این است که شما در اولین جنگ-یعنی جنگ
بدر-پیش از آنکه در روي زمین قدرت پیدا کنید،از اسیران فدیه گرفتید،عرض دنیا،مال دنیاست که در معرض زوال است.
اللّ یُرِیدُ الْآخِرَهَ
وَ هُ
:شما بدنبال مال دنیا هستید و خداوند می خواهد به پاداش آخرت برسید.
اللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
وَ هُ
:خداوند مقتدر و حکیم است.یاران خدا مغلوب نمی شوند و کارهاي خدا از روي حکمت است،پس هر چه به شما دستور می
دهد،انجام دهید،تا از یاري خداوند،برخوردار شوید.
در این آیه،خداوند میان ارادة بندگان و ارادة خود فرق گذاشته است.اگر عقیدة جبریان صحیح بود و ارادة بندگان غیر از
ارادة خدا نبود،چنین فرقی گذاشته نمی شد.
ذابٌ عَظِیمٌ ما أَخَذْتُمْ عَ اللّ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِی
ابٌ مِنَ هِ لا کِت لَوْ
:در بارة معناي این آیه،اقوالی است:
-1 ابن جریج گوید:یعنی اگر حکم خدا بر این نبود که قومی را پیش از بیان حکم عذاب نکند،شما را بخاطر گرفتن پول از
اسیران،عذاب می کرد.لکن چون دستور نداده بوده که پول نگیرید،شما را عذاب نمی کند.
-2 ابن عباس گوید:یعنی اگر خداوند در لوح محفوظ،حکم نکرده بود که غنیمت و فدیه براي شما مباح است،در برابر این
پولی که گرفتید،شما را عذاب می کرد، لکن بخاطر اینکه در لوح محفوظ،تنها براي شما مباح شمرده شده بود،گو اینکه
ص : 261
هنوز به شما اعلام نکرده است،شما را عذاب نمی کند.
-3 جبائی گوید:یعنی اگر قرآن نازل نشده بود و شما ایمان نیاورده و بواسطۀ ایمان سزاوار آمرزش نشده بودید،به شما عذاب
می رسید.وي گوید:مقصود گناهان صغیره است.
آیه 33 )است. ) « اللّ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ
کانَ هُ ا وَ م » -4 مقصود از کتابی که سبقت گرفته است،آیۀ
یعنی:اگر خداوند در قرآن یا در لوح محفوظ مقرر نداشته بود که با بودن پیامبر در میان شما،شما را عذاب نکند،شما را عذاب
می کرد.
لالًا طَیِّباً مِمّ غَنِمْتُمْ حَ
ا فَکُلُوا
:در اینجا خداوند،غنیمتی را که مؤمنین از اموال مشرکین بکف می آورند،بر آنها حلال شمرده است.
اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ
اللّ إِنَّ هَ
وَ اتَّقُوا هَ
:از معصیت خدا بپرهیزید که خدا آمرزگار و رحیم است.
داستان:
در جنگ بدر،هفتاد نفر از مشرکین بقتل رسیدند و بیست و هفت نفر آنها را علی(ع) کشت. اسیران نیز هفتاد تن بودند،اما از
اصحاب پیامبر کسی اسیر نشد،تنها نه نفر مسلمان کشته شدند و یکی از آنها سعد بن خثیمه،از نقباي طائفۀ اوس بود.اصحاب
پیامبر اسیران را به بند کشیدند و آنها را بطرف شهر سوق دادند.
از محمد بن اسحاق نقل شده است که:در جنگ بدر یازده نفر مسلمان-چهار نفر از قریش و هفت نفر از انصار-بقتل
رسیدند.برخی گفته اند:از مسلمانان هشت نفر و از مشرکین بیش از چهل نفر به قتل رسیدند.
ابن عباس گوید:شبی که اسیران بدر،در ریسمان بودند،پیامبر خوابش نمی برد.
گفتند:چرا خواب نمی روید؟فرمود:نالۀ عمویم عباس را در بند می شنوم.رفتند عباس را آزاد کردند و ساکت شد.پیامبر
بخواب رفت.
عبیدة سلمانی از پیامبر خدا نقل کرده است که فرمود:اگر می خواهید اسیران را
ص : 262
بکشید و اگر نمی خواهید از آنها فدیه بگیرید.لکن به تعداد آنها از شما شهید خواهند شد.گفتند:فدیه می گیریم و زندگی
خود را ترمیم می کنیم و مانعی ندارد که به تعداد آنها افراد ما کشته شوند.عده آنها هفتاد نفر بود.
عبیده گوید:مسلمانان هر دو نفع را خواستند:هم پول را و هم شهادت را،از اینرو در جنگ احد هفتاد تن از ایشان کشته شدند.
در تفسیر علی بن ابراهیم است که وقتی پیامبر نضر بن حارث و عقبه بن ابی معیط را کشت،انصار ترسیدند که بقیه را
اللّ ،هفتاد تن از ایشان را که از خویشان و اقارب تو بودند کشتیم و اصل آنها قطع شد،از اسیران فدیه
بکشد.گفتند:یا رسول ه
بگیر.
این سخن را وقتی گفتند که غنائم را جمع آوري کرده بودند بدنبال این تقاضا آیه نازل شد و به آنها اجازة گرفتن فدیه داده
شد.حد اکثر پولی که بعنوان فدیه گرفته می شد، چهار هزار و حد اقل هزار درهم بود.قریش تدریجاً پولها را پرداختند و
اسیران را آزاد کردند.زینب دختر رسول خدا نیز فدیۀ همسر خود ابو العاص بن ربیع را پرداخت و آزادش کرد.فدیۀ زینب
گردن بندهایی بود که مادرش خدیجه،در موقع رفتن بخانۀ شوي،به او بخشیده بود.ابو العاص خواهر زادة خدیجه بود.
هنگامی که پیامبر،گردن بندها را دید،فرمود:خداوند خدیجه را رحمت کند.
این همان گردن بندهایی است که بعنوان جهیزیه به دخترش داد.پیامبر ابو العاص را آزاد کرد به این شرط که زینب را بمدینه
بفرستد و او را از ملحق شدن بپدر، مانع نشود.ابو العاص به این شرط وفا کرد.
در روایت است که پیامبر خدا از گرفتن فدیه،کراهت داشت،تا آنجا که سعد بن معاذ،آثار این کراهت را در چهره اش
اللّ این اولین جنگ ما با مشرکین است.اگر آنها را بکشیم،بهتر از این است که آنها را باقی
مشاهده کرد.گفت:یا رسول ه
اللّ ،ترا تکذیب و اخراج کردند.آنها را گردن بزن و عقیل را در اختیار علی بگذار تا
بگذاریم.عمر بن الخطاب گفت:یا رسول ه
گردنش را بزند و فلان شخص را در اختیار من بگذار،تا گردنش را بزنم،زیرا اینها امامان کفر هستند.ابو بکر گفت:اینها
ص : 263
از بستگان تو هستند.آنها را نگهدار و از آنها فدیه بگیر،تا در برابر کفار نیرومند شویم ابن زید گوید:پیامبر خدا فرمود:اگر
عذابی از آسمان نازل شود،تنها عمر و سعد بن معاذ از آن نجات می یابد.
امام باقر(ع)می فرماید: در جنگ بدر،فدیۀ هر اسیري چهل اوقیه و هر اوقیه چهل مثقال بود.بجز عباس که فدیۀ او صد اوقیه بود
و از او بیست اوقیه طلا گرفته شد.پیامبر فرمود:اینهم غنیمتی است.فدیۀ خود و برادر زاده گانت عقیل و نوفل را بپرداز و آزاد
اللّ و قثم
شوید.گفت:چیزي ندارم.فرمود:طلایی که به ام الفضل دادي،کجاست؟گفت:اگر چیزي باشد،براي تو و فضل و عبد ه
است.کی اینمطلب را بتو خبر داده است؟فرمود:خداوند متعال.عباس گفت:شهادت می دهم که تو رسول خدایی،زیرا هیچکس
جز خدا از آن خبر نداشت.
ص : 264
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 70 تا 71
اشاره
اَللّ غَفُورٌ
مِمّ أُخِ ذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ هُ
ا خَی اَللّ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ رْاً
ي إِنْ یَعْلَمِ هُ ا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ اَلْأَسْر ی
( اَللّ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ( 71
اَللّ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ هُ
خانُوا هَ انَتَکَ فَقَدْ رَحِیمٌ ( 70 ) وَ إِنْ یُرِیدُوا خِی
(1)
ترجمه:
اي پیامبر،به اسیرانی که در دست شما هستند،بگو:اگر خداوند در دلهاي شما خیري سراغ داشته باشد،بهتر از آنچه از شما
گرفته شده است،به شما خواهد داد و گناهان شما را خواهد آمرزید و خداوند آمرزگار و رحیم است.اگر ارادة خیانت بتو
داشته باشند،قبلا نیز بخدا خیانت کردند و خداوند ترا بر سر آنها تسلط داد و خداوند دانا و حکیم است.
ص : 265
71 جزء 10 سوره 8 - 1) -سوره انفال آیه 70 -1
71- بیان آیه 70
اشاره
قرائت:
و قبلا در اینباره گفتگو کرده ایم. « من الاسري » خوانده است و دیگران « من الاساري »( ابو جعفر ( 1
مقصود:
اکنون خداوند پیامبر خود را مخاطب ساخته،می فرماید:
اللّ غَفُورٌ
مِمّ أُخِ ذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ هُ
ا خَی اللّ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ رْاً
ي إِنْ یَعْلَمِ هُ ا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْر ی
رَحِیمٌ
:اي پیامبر،به کسانی که در دست شما اسیر و گرفتار هستند،بگو:اگر خداوند بداند که در دل شما تمایل و رغبتی نسبت به
اسلام و ایمان وجود دارد،بهتر از آنچه با شما رفتار شد،با شما رفتار می کند و در دنیا و آخرت،یا در آخرت،شما را مشمول
بخششی بهتر قرار می دهد و گناهان شما را می آمرزد و خداوند آمرزگار و رحیم است.از عباس بن عبد المطلب روایت شده
است که این آیه در بارة او و اصحابش نازل شده است.عباس می گفت:مرا بیست اوقیه طلا بود.این طلا از من گرفته شد و
بجاي آن بیست بنده بمن داده شد که هر یک از آنها حد اقل بیست هزار درهم ارزش داشت.همچنین خداوند زمزم را بمن
داد که اگر همۀ اموال مکه بمن داده می شد با آن معامله نمی کردم.از خداوند انتظار آمرزش دارم.قتاده گوید:هنگامی که
هشتاد هزار...از مال بحرین نزد پیغمبر خدا آورده بودند،در حالی که براي نماز ظهر وضو گرفته بود،اموال را تقسیم کرد و به
عباس دستور داد که سهم خود را بگیرد.عباس گفت:این مال بهتر است از آنچه از ما گرفته شد. از خداوند امید آمرزش دارم.
ص : 266
1) -و هم چنین:أبو عمرو،مسترحمی -1
اللّ مِنْ قَبْلُ
خانُوا هَ انَتَکَ فَقَدْ وَ إِنْ یُرِیدُوا خِی
:اگر اسیرانی که با دادن فدیه، آزاد شده اند،بخواهند با شرکت در جنگی دیگر بتو خیانت کنند یا یار و همکار دشمنان تو
باشند،اولین خیانت آنها نیست.آنها با شرکت در جنگ بدر نیز بخداوند،خیانت کردند و بمشرکین کمک دادند،برخی گفته
اند:خیانت آنها بخدا این بوده است که براي خدا شریک قائل شده اند.
فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ
:بر اثر خیانتی که مرتکب شدند،خداوند در روز بدر،آنها را گرفتار تو کرد و مغلوب و اسیر شدند.باز هم اگر خیانت
کردند،شکست می خورند و گرفتار می شوند.
اللّ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
وَ هُ
:خداوند بگفتار و اسرار آنها دانا و در کارهاي خود حکیم است.
ص : 267
[ [سوره الأنفال ( 8): آیه 72
اشاره
اءُ بَعْضٍ وَ اَلَّذِینَ ئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِی اَللّ وَ اَلَّذِینَ آوَوْا وَ نَ َ ص رُوا أُول
والِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ هِ جاهَدُوا بِأَمْ اجَرُوا وَ إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ ه
ی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ إِلاّ عَل
اجِرُوا وَ إِنِ اِسْتَنْ َ ص رُوکُمْ فِی اَلدِّینِ فَعَلَیْکُمُ اَلنَّصْ رُ حَتّ یُه
ی شَی وَلا مِنْ ءٍْ ی ا لَکُمْ مِنْ تَِهِمْ اجِرُوا م آمَنُوا وَ لَمْ یُه
( ما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ( 72 اَللّ بِ
اقٌ وَ هُ بَیْنَهُمْ مِیث
(1)
ترجمه:
کسانی که ایمان آورده و مهاجرت کرده و با مال و جان در راه خدا به جهاد پرداخته اند و کسانی که مأوي داده و یاري کرده
اند،اینان دوستان یکدیگر هستند و کسانی که ایمان آورده و مهاجرت نکرده اند،میان شما و ایشان دوستی و همکاري نیست و
اگر در راه دین از شما کمک بخواهند،بر شماست کمک ایشان.مگر اینکه در برابر قومی باشد که میان شما و ایشان پیمانی
است و خداوند بکردار شما بیناست.
ص : 268
1) -سوره انفال آیه 72 جزء 10 سوره 8 -1
بیان آیه 72
اشاره
قرائت:
ولایتهم:حمزه بکسر واو و دیگران بفتح خوانده اند.زجاج گوید:بفتح و او به معناي نصرت و خویشاوندي است.
بکسر فاء هستند،ممکن است « فعاله » اما بکسر واو به معناي امارت و زمامداري است.لکن از آنجا که مصادر دال بر حرفه،بر وزن
معناي نصرت و دوستی، نوعی حرفه بشمار آید و به کسر اول خوانده شود.
لغت:
هجره و مهاجره:ترك وطن جهاد:تحمل مشقتهاي جنگ ایواء:منزل دادن ولایت:پیمان کمک
شان نزول:
خداوند متعال این سوره را با دستور به اینکه مؤمنین باید با یکدیگر دوستی کنند و از دوستی کافران خود داري کنند،خاتمه
داده.می فرماید:
اءُ بَعْضٍ ئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِی اللّ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُول
والِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ هِ جاهَدُوا بِأَمْ اجَرُوا وَ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ه
:کسانی که بخدا و رسول و دیگر واجبات دینی ایمان آورده و از مکه بمدینه مهاجرت و با مال و جان،در راه اطاعت خدا و
اعزاز دین جهاد کرده اند انصار که پیامبر و مهاجرین را در منزل خود جاي داده و آنها را در راه غالب شدن بر دشمن،کمک
کرده اند،اگر چه با یکدیگر خویشاوند نیستند،با یکدیگر دوست و هم پیمان هستند و چنین نسبتی میان ایشان و کافرانی
ص : 269
که با آنها نسبت خویشی دارند وجود ندارد.
ابن عباس و حسن و مجاهد و قتاده و سدي گویند:این نسبت،در میان ایشان از لحاظ توارث.و اصم گوید:از لحاظ همکاري و
کمک است.برخی گویند:این نسبت، از این لحاظ است که اگر یکی از آنها به کسی امان داد،دیگران باید امان او را محترم
شمارند.
اجِرُوا حَتّ یُه
ی شَی وَلا مِنْ ءٍْ ی ا لَکُمْ مِنْ تَِهِمْ اجِرُوا م وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُه
:
و کسانی که ایمان آورده و از مکه بمدینه مهاجرت نکرده اند،میان شما و ایشان توارثی وجود ندارد تا اینکه مهاجرت
کنند.در این صورت،از یکدیگر ارث می برید.
در آن وقت میان مهاجران و غیر مهاجران مسلمان،توارثی وجود نداشت.از امام باقر(ع) روایت شده است که مسلمانان بوسیلۀ
همان پیمان برادري نخستین،از یکدیگر ارث می بردند.
برخی گویند:یعنی میان شما و ایشان،باید کمک و همکاري نباشد و آنها را باید یاري نکنید.
وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ
:اگر مؤمنین غیر مهاجر از شما بخواهند که آنها را در راه دین،کمک کنید و با کافران بمبارزه برخیزید،بر شما لازم است که
آنها را کمک کنید.اما در غیر راه دین،کمک ایشان بر شما لازم نیست.
اقٌ ی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیث إِلاّ عَل
:مگر اینکه از شما براي جنگ با کسانی که میان شما و ایشان پیمانی هست،کمک بخواهند.در این صورت،بهیچ عنوان نباید
آنها را کمک کنید،زیرا پیمان شکنی است.
ما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ اللّ بِ
وَ هُ
:خداوند به اعمال شما داناست و هیچیک از اعمال بر او مخفی نیست .
ص : 270
[ [سوره الأنفال ( 8): آیات 73 تا 75
اشاره
جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اجَرُوا وَ سادٌ کَبِیرٌ ( 73 ) وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ ه إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَهٌ فِی اَلْأَرْضِ وَ فَ
اءُ بَعْضٍ وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِی
جاهَدُوا اجَرُوا وَ ئِکَ هُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ حَ قا لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ ( 74 ) وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ ه اَللّ وَ اَلَّذِینَ آوَوْا وَ نَ َ ص رُوا أُول
هِ
( اَللّ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ( 75
اَللّ إِنَّ هَ
ابِ هِ ی بِبَعْضٍ فِی کِت حامِ بَعْضُهُمْ أَوْل ئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا اَلْأَرْ مَعَکُمْ فَأُول
(1)
ترجمه:
آنان که کافر شده اند،با یکدیگر دوست هستند.اگر آنچه به شما دستور داده شد،انجام ندهید،در روي زمین فتنه و فسادي
بزرگ خواهد شد.کسانی که ایمان آورده و مهاجرت کرده و در راه خدا جهاد کرده اند و کسانی که مأوي داده و یاري کرده
اند، مؤمنان حقیقی هستند و براي آنها آمرزش و رزقی نیکوست.کسانی که بعداً ایمان آورده و مهاجرت کرده و همراه شما به
جهاد پرداخته اند،از شما هستند و خویشاوندان در کتاب خدا،به ارث یکدیگر سزاوارترند.خداوند بهر چیزي داناست.
ص : 271
1) -سوره انفال آیه 73 تا 75 جزء 10 سوره 8 -1
بیان آیه 73 تا 75
اشاره
لغت:
فتنه:آزمایش.این کلمه در معناي کفر و شرك استعمال می شود.مثل:
بقره 217 :فتنه شرك از آدمکشی بزرگتر است)و مثل: ) « وَ الْفِتْنَهُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ »
بقره 193 :با آنها بجنگید تا فتنۀ شرك باقی نماند)و در معناي عذاب هم استعمال می شود.مثل: ) « لا تَکُونَ فِتْنَهٌ حَتّ
ی اتِلُوه ق وَ مُْ »
ذاریات 14 :عذاب ) « ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ » : عنکبوت 1:عذاب مردم را مثل عذاب خدا قرار داد)و مثل ) « اللّ
ذابِ هِ النّ کَعَ
اسِ فِت جَعَلَ نَْهَ »
خود را بچشید)و همچنین در معناي معذرت و قتل.مثل:
نساء 101 :اگر بترسید که شما را ) « إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ » : انعام 23 :آن گاه معذرت ایشان نبود)و مثل ) « ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ »
عنکبوت 3:آنها را که پیش از ایشان ) « وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ » : بکشد)و نیز به معناي آشوب و گرفتاري بود از بلا.مثل
بودند،آزمایش و گرفتار کردیم)این تفصیل،اقتباس است از گفتار امام صادق(ع).
کریم:نیکوکار و بزرگوار.رزق کریم یعنی روزي بزرگ و فراوان.
مقصود:
اکنون خداوند بمنظور بیان حکم کافران می فرماید:
اءُ بَعْضٍ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِی
:ابن اسحاق و قتاده گویند:یعنی مردم کافر یاران یکدیگرند.ابن عباس و ابو مالک گویند:یعنی از یکدیگر ارث می برند.
سادٌ کَبِیرٌ إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَهٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَ
:اگر آنچه در خصوص همکاري و کمک و تبري از کفار،به شما دستور داده شد،انجام ندهید،در روي زمین فتنه و فسادي
بزرگ واقع می شود.مقصود از فتنه،در اینجا گرفتاریی است که از راه
ص : 272
تمایل بگمراهی،پیدا می شود و مقصود از فساد بزرگ،ضعف ایمان است.
حسن گوید:فتنه،کفر است،زیرا هر گاه مسلمین با کفار دوستی کنند، آنها در مقابل مسلمین جرأت پیدا می کنند و آنها را
بسوي کفر فرا می خوانند.بنا بر این باید از آنها بیزاري جویند و فساد کبیر،خونریزي است.
ابن عباس و ابن زید گویند:یعنی اگر توارث را مشروط به مهاجرت ندانید و با ترك مهاجرت،توارث را تعطیل نکنید،بر اثر
اختلاف کلمه،در روي زمین فتنه می شود و بر اثر تقویت دشمن،فسادي بزرگ واقع می شود.
اکنون در ستایش مهاجران و انصار می فرماید:
ئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَ قا اللّ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُول
جاهَدُوا فِی سَبِیلِ هِ اجَرُوا وَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ه
:آنان که خدا و رسولش را تصدیق کردند و از وطن خود مکه به مدینه آمدند و در راه اعلاي دین خدا به جهاد پرداختند و
آنان که مهاجران را پناه دادند و پیامبر را یاري کردند،ایمان خود را از راه مهاجرت و نصرت تحقق بخشیده اند.
اما کسانی که در کانون شرك،باقی ماندند و از مهاجرت،سر باز زدند،مؤمن حقیقی نیستند.
برخی گویند:یعنی خداوند از راه بشارتی که به آنها داده،ایمان آنها را تحقق بخشیده است،اما کسانی که مهاجرت نکرده و
کمک نداده اند،از چنین امتیازي برخوردار نیستند.
اختلاف است در اینکه آیا در این زمان،مهاجرت جایز است یا نه؟برخی گفته اند:جایز نیست،زیرا پیامبر می فرماید:
یعنی:پس از فتح مکه،مهاجرتی نیست.دیگر اینکه:مهاجرت یعنی انتقال از بلد کفر به بلد اسلام،اما در این « لا هجره بعد الفتح »
زمان،بر اثر توسعۀ قلمرو اسلام چنین انتقالی-جز در موارد نادر که قابل توجه نیست-امکان ندارد.حسن گوید:مهاجرت اعراب
بادیه نشین به شهرها تا روز قیامت،واجب است.اقوي این است که حکم مهاجرت همیشه باقی
ص : 273
است،زیرا کسی که در دار الحرب،اسلام آورد و منتقل بدار الاسلام شود،مهاجر شمرده می شود.حسن ازدواج مهاجرین را با
دختران بادیه نشین تجویز نمی کرد.روایت شده است که عمر می گفت:با اهل مکه،ازدواج نکنید،زیرا آنها اعراب هستند.
علت اینکه:جهاد،راه خدا نامیده شده،این است که راه کسب پاداش و رسیدن به بهشت است.
لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ
:براي آنان آمرزش و رزقی نیکوست که کاملا براي آنها گوار است.
را غذاي بهشت دانسته اند،زیرا در معده ها تبدیل به مواد تنفرآور دفع شدنی نمی شود. « رِزْقٌ کَرِیمٌ » برخی
ئِکَ مِنْکُمْ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُول اجَرُوا وَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ ه
:
کسانی که بعد از فتح مکه-بقول حسن-و بعد از ایمان شما-بقولی دیگر-ایمان آورده و بعد از مهاجرت شما مهاجرت کرده و
همراه شما بجهاد پرداخته اند،مؤمنینی هستند مثل شما و در حکم شما.باید با آنها دوستی کرد و بآنها ارث داد و آنها را یاري
کرد.اگر چه بعداً ایمان آورده و مهاجرت کرده اند.
ی بِبَعْضٍ حامِ بَعْضُهُمْ أَوْل وَ أُولُوا الْأَرْ
:کسانی که با یکدیگر خویشی دارند، بعضی از آنها براي ارث بردن،از بعضی دیگر سزاوارترند.این معنی از ابن عباس و حسن
و جماعتی از مفسران است.گویند:این جمله،حکم توارثی را که بوسیلۀ هم پیمانی و مهاجرت و امور دیگر،امضا شده بود،نسخ
می کند،زیرا قبلا پیامبر خدا میان مهاجرین و انصار،پیمان برادري بسته بود و از یکدیگر ارث میبردند.
اللّ
ابِ هِ فِی کِت
:زجاج گوید:یعنی در حکم خدا.برخی گویند:یعنی در لوح محفوظ.چنان که می فرماید:
حدید 22 :هیچ مصیبتی در زمین و در جان ) « ا ابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَه إِلاّ فِی کِت
لا فِی أَنْفُسِکُمْ صابَ مِنْ مُصِ یبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ ا أَ م»
شما دامنگیر شما نمی شود،مگر اینکه پیش از وقوع آن در لوح محفوظ ثبت است)برخی گویند:یعنی در قرآن.از این
ص : 274
جمله بر می آید که کسانی که به میت نزدیکترند.به ارث او سزاوارترند،خواه سهمی در قرآن براي آنها تعیین شده باشد یا نه
و خواه عصبه باشند یا نباشند.کسانی که در مسألۀ ارث بردن خویشاوندان با ما موافق هستند،کسانی را که سهم دارند و کسانی
را که عصبه هستند،استثنا کرده و آنها را بر کسانی قرابت دارند،مقدم داشته اند و این بر خلاف ظاهر است.
اللّ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
إِنَّ هَ
:خداوند بهمه چیزها داناست.بیشتر این سوره در بارة جنگ بدر نازل شده است.
1350 خدایا چگونه شکر گزار تو باشم که مرا توفیق فرمودي تا در ظرف تقریباً کمتر از /11/ قم-دکتر احمد بهشتی بتاریخ 20
یک سال ده مجلد از کتاب عظیم و تفسیر شریف مجمع البیان را که از بهترین تفاسیر شیعه میباشد بفارسی چاپ و منتشر سازم.
اي خداي بزرگ همانطوري که همیشه مرا در تمام کارها یاري فرمودي باز هم کمک و یاري فرما تا بقیه مجلدات این اثر
نفیس و ارزنده را که افتخار شیعه میباشد چاپ و منتشر سازم.
خدایا بحق این کتاب شریف آنان که در راه تنویر افکار میکوشند کمک و یاري فرما خدایا آنان که نشر حقائق اسلامی را
پیشه خود قرار داده اند کمک فرما.
و باو که همچون شمع میسوزد تا از روشنایی معنوي خود دیگران را روشن سازد و گمراهان را نجات بخشد و جوانی خود را
صرف من نمود و در اعماق قلب خود متقابلا مرا جاي داد و در کارها دل مرا قوي ساخت و در راه هدف مقدس نشر آثار و
ذخائر گرانبهاي اسلامی نیرومند گردانید...و براي همین جهت این اثر که یکی از نتایج خدمات دینی و اجتماعی است باو
اهداء میکنم...امیدوارم از من بپذیرد و باز هم لطف خود را از من دریغ ننماید.
شمس فراهانی
ص : 275
فهرست جلد دهم ترجمۀ تفسیر مجمع البیان
بقیه سورة أعراف از آیه: 132 ،جزء 9 موضوع صفحه مقدمه مترجم،و أهمیت تفسیر مجمع البیان در میان تفاسیر 3 گفتاري از
لجنۀ تصحیح 7 بیوگرافی مؤلف و تالیفات او 9 گفتاري از دار التقریب بقلم استاد بزرگوار محمد تقی قمی 10 مقدمه بقلم
24 استاد بزرگ شیخ محمود شلتوت 17 آیه: 20 ،و ترجمه آن 23 بیان،و قرائت،و لغت و اعراب،و مقصود و تفسیر آیه: 20
آیه: 134 تا 136 ،و ترجمه آن 29 بیان،و لغت،و اعراب،و مقصود و تفسیر آیه فوق 30 آیه: 137 ،و ترجمه آن 32 بیان،و قرائت،و
لغت،و اعراب:و مقصود و تفسیر آیه فوق 33 آیه: 138 تا 140 ،و ترجمه آن 35 بیان،و قرائت،و لغت،و اعراب آیات فوق 36
41 40 بیان،و لغت،و تفسیر آیه: 142 مقصود و تفسیر آیات 37 آیه: 141 ،و: 142 ،و ترجمه آن 39 بیان،و قرائت،و تفسیر آیه، 141
در اینکه مقام امامت از مقام نبوت جدا است 42 آیه: 143 ،و ترجمه آن 43 بیان،و قرائت،و لغت،و مقصود و تفسیر آیه فوق 44
در بارة:رؤیت خداوند و پرسش و پاسخ آن 45 آیه: 144 ،و: 145 ،و ترجمه آن 49 بیان آیه و قرائت و لغت و تفسیر آن،و مقام
حضرت موسی علیه السلام بواسطه تکلم خدا با او 50 آیه: 146 ،و: 147 ،با ترجمه آن 52 بیان آیه و قرائت،و لغت،و تفسیر آن
53 نظم آیات 56 آیه: 148 ،و: 149 ،با ترجمه 57 بیان آیه: 148 ،و قرائت و لغت و اعراب
ص : 276
60 آیه: 150 ،و: 151 ،و ترجمه آن 61 قرائت و لغت و و تفسیر آن 58 در بارة گوسالۀ سامري 59 قرائت و لغت و تفسیر آیه: 149
اعراب و تفسیر دو آیه فوق 62 علت آنکه حضرت موسی(ع)سر هارون را گرفت،و بیان شیخ مفید، و اقوال دیگر 63
آیات: 152 تا 154 ،و ترجمه آنها 66 لغت،اعراب،و تفسیر آیات فوق 67 حضرت موسی(ع)و انداختن الواح تورات 68
آیه: 155 ،و ترجمۀ آن 69 لغت و اعراب و تفسیر آیه 70 قصه حضرت موسی(ع)و انتخاب هفتاد نفر،و رحلت هارون(ع) 71
آیه: 156 ،با ترجمه 74 تفسیر آیه فوق،و دعاي حضرت موسی علیه السلام 75 آیه: 157 ،و ترجمه آن 77 قرائت،و لغت،و اعراب
آیه فوق 78 تفسیر آیه و بشارت انجیل،و معناي امی 79 پرسش رسول خدا(ص)و فضیلت مردم آخر الزمان 81 آیۀ: 158 ،و
ترجمه آن 82 اعراب و تفسیر آیه فوق 83 آیه: 159 ،و: 160 ،با ترجمه 84 لغت و اعراب و تفسیر دو آیه،و معنی:
و من قوم موسی امه یهدون بالحق 85 در خواست حضرت موسی(ع)که مسلمانان را امت من گردان و جواب خدا باو 87
آیه: 161 ،و: 162 ،با ترجمه 89 قرائت و بیان دو آیه فوق 90 آیه: 163 ،و: 164 ،با ترجمه 91 قرائت و لغت و اعراب و تفسیر دو آیه
فوق 92 قصه بنی اسرائیل و صید ماهی 93 آیات: 165 تا 168 ،با ترجمه آنها 95 قرائت و لغت و تفسیر آیه: 165 ،و:
96 قصه مسخ شدن بنی اسرائیل 97 داستان بنی اسرائیل و انتخاب شنبه بجاي جمعه 98 بیان و اعراب و تفسیر دو 166
آیه: 167 ،و:
99 دو آیه: 169 ،و: 170 ،با ترجمه آن 101 قرائت و لغت و اعراب دو آیه فوق 102 تفسیر دو آیه 103 آیات: 171 تا 174 ،با 168
107 در باره عالم ذر و چگونگی آن 106 قرائت و اعراب و تفسیر آیه: 172 تا 174 ترجمه 105 لغت و اعراب و تفسیر آیه: 171
108 آیات: 175 تا 178 ،با ترجمه 112 لغت و اعراب و تفسیر آیات فوق 113 قصه بلعم و سرگذشت امیه 114 قصه ابو عامر
راهب که پیغمبر او را فاسق
ص : 277
نامید 115 در اینکه هر که آیات خدا را تکذیب کند از پستی مثل سگ است 116 آیات: 179 تا 181 ،با ترجمه آنها 118
قرائت و لغت و اعراب آیات فوق 119 تفسیر آیات فوق و سر انجام و عاقبت کفار 120 نظم آیات 122 آیات: 182 تا 186 ،و
ترجمه آنها 123 قرائت و لغت و تفسیر آیات فوق 124 آیه 187 و 188 ،با ترجمه 127 لغت و اعراب و شأن نزول و تفسیر آیه:
131 بطلان قول جبریان،و نظم آیه 132 128 معنی:یسألونک عن الساعه،و مراد از آن 129 شأن نزول و تفسیر آیه: 188 187
آیات: 189 تا- 193 ،و ترجمه آنها 133 قرائت و تفسیر آیات فوق 134 معنی:خلق لکم من انفسکم 135 آیه: 194 ،و: 195 ،و
143 لغت و ترجمه آن 139 قرائت و تفسیر دو آیه فوق 140 آیات: 196 -تا 200 ،و ترجمه آنها 142 تفسیر آیات: 196 تا 198
تفسیر آیه: 199 ،و: 200 و معنی و مقصود.خذ العفو 144 آیات: 201 تا 203 ،و ترجمه آنها 146 قرائت و لغت آیات 147 اعراب و
تفسیر آیات و روش متقین هنگام وسوسه هاي شیطانی 148 نظم آیات 149 آیات: 204 تا 206 ،و ترجمه آنها 150 لغت و
اعراب و تفسیر آیات فوق،و استماع آیات قرآن 151 در اینکه استماع قرآن واجبست 152 در اولین سجده هاي قرآن و اقوال
در آن 153 سورة انفال شماره آیات و فضیلت آن 154 آیه: 1،و ترجمه آن 155 قرائت و لغت و تفسیر آیه و مراد از:
157 در غنائم جنگی 158 آیات: 2 تا 4،و ترجمه آنها 160 لغت و اعراب و تفسیر آیات فوق،و وصف انفال 156 معنی:فی 6
مؤمنین 161 مؤمن چه کسی است 162 آیات: 5 تا 8،و ترجمه آنها 163 لغت و اعراب و تفسیر آیات فوق 164 داستان جنگ
بدر 166 آیات: 9 تا 14 ،و ترجمه آنها 170 قرائت آیات فوق 171 لغت و اعراب آیات فوق 172 شأن نزول و تفسیر آیات فوق
173
ص : 278
آیا فرشتگان در بدر جنگ کردند 174 دنبالۀ داستان جنگ بدر 176 گفتاري از أبو رافع 179 آیات: 15 تا 17 ،و ترجمه آنها
181 لغت و اعراب و تفسیر آیات فوق 182 نظم و اتصال آیات 184 آیات: 18 تا 21 ،و ترجمه آنها 185 قرائت و لغت و اعراب
و تفسیر آیات فوق 186 آیات 22 تا 25 ،و ترجمه آنها 189 لغت و تفسیر آیه: 22 و 23 ،و مذمت کفار،و معنی قوله تبارك و
تعالی:
اللّ الصم البکم الذین لا یعقلون 190 تفسیر آیه: 24 و 25 ،و اطاعت از دستورات پیغمبر(ص)،بقوله:استجیبوا
ان شر الدواب عند ه
للّ و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم 191 معنی قوله تبارك و تعالی:و اتقوا فتنه،و منظور از فتنه 192 سفارش پیغمبر(ص)بعمار
ه
اللّ و
196 لغت و اعراب و شأن نزول آیۀ لا تخونوا ه در بارة علی(ع) 194 آیه: 26 و 27 ،و ترجمه آنها 195 لغت و تفسیر آیه: 26
الرسول،و قصه أبو لبابه و توبه او 197 تفسیر آیه،و امر بترك خیانت 198 معنی:أموالکم و أولادکم فتنه،و مراد از فتنه 199
201 نظم آیات 202 لغت و شأن نزول آیه: 30 و اذ یمکر بک- الذین آیه: 29 و 30 ،و ترجمه آن 200 تفسیر آیه: 29
204 نظم آیات 205 آیات: 31 تا 34 ،و ترجمه آنها 206 اعراب و تفسیر آیات فوق،و عناد کفار 207 کفروا... 203 تفسیر آیه: 30
تفسیر:ان کان هذا هو الحق من عندك فأمطر علینا حجاره من السماء 208 در بارة استغفار 209 پرسش و پاسخ آن 210 آیه: 35
212 طواف قریش و عمل بنی عبد الدار با رسول خدا(ص) 212 لغت و تا 37 ،و ترجمه آنها 211 قرائت و لغت و تفسیر آیه: 35
213 تفسیر آیه هاي فوق 214 آیات: 38 تا 40 ،و ترجمه آن 216 لغت و اعراب و تفسیر آیات فوق،و شأن نزول آیه: 36 و 37
دعوت بتوبه و ایمان 217 جزء دهم،سوره هشتم آیه: 41 ،و ترجمه آن 218 لغت و اعراب و تفسیر آیه فوق،و حکم غنائم جنگی
و خمس و تقسیم آن 220 اقوالی در خمس و تقسیم آن،و مراد از ذوي القربی 221
ص : 279
225 اعراب و تفسیر آیات فوق و کمکهاي آیات: 42 تا 44 ،و ترجمه آنها 224 تعداد آیات و قرائت و لغات آیات: 42 تا 44
خداوند در جنگ بدر 226 اقسام خواب 228 آیه: 45 تا 47 ،با ترجمه آن 230 لغت و اعراب و تفسیر آیات فوق 231 داستان
232 آیه: 48 ،با ترجمه 233 تفسیر آیه فوق 234 بیان شیخ مفید در بارة جنیان 236 آیات: 49 تا 51 ،و ترجمه آنها 237 قرائت و
اعراب و تفسیر آیات فوق 238 آیات: 52 تا 54 ،با ترجمه آنها 240 لغت و اعراب و تفسیر آیات فوق 241 در اینکه وجود
پیغمبر(ص)نعمت بود براي قریش 242 آیات: 55 تا 58 ،با ترجمه 244 اعراب و تفسیر آیات: 55 تا 56 و معاهده پیغمبر(ص)با
346 آیات: 59 تا 61 ،و ترجمه آنها 248 قرائت و لغت آیات: 59 تا 61 یهود بنی قریظه 245 لغت و اعراب،و تفسیر آیه: 57 و 58
249 اعراب و تفسیر آیات فوق 250 آیه: 62 و 63 ،با ترجمه آن 252 تعداد آیات،و لغت و تفسیر دو آیه فوق 253 آیات: 64 تا
66 ،و ترجمه آنها 255 قرائت و لغت و اعراب آیات فوق 256 تفسیر آیات فوق،و تشویق به جنگ با کفار 257 آیات: 67 تا
69 ،و ترجمه آنها 259 قرائت و لغت و اعراب و تفسیر آیه فوق 260 داستان جنگ بدر و اسیران و خواب نرفتن رسول
خدا(ص) 262 در بارة فدیه گرفتن از مشرکین و گفتار سعد بن معاذ و عمر و ابو بکر 263 فدیه دادن عباس عموي
266 آیه: 72 و ترجمه آن 268 قرائت و لغت و پیغمبر(ص) 264 آیه: 70 و 71 ،و ترجمه آنها 265 قرائت و تفسیر آیه: 70 و 71
شأن نزول و تفسیر آیه فوق 269 آیات: 73 تا 75 ،و ترجمه آنها 271 لغت و تفسیر آیات فوق 272 در موضوع مهاجرت و
اختلاف در آن 273 در ارث بردن و حکم آن 274 در اینکه بیشتر آیت سورة أنفال در بارة جنگ بدر است 275
ص : 280
درباره