.[3] گفتار در ذكر وقایع و حالات عالیجناب معالی انتساب قدوة الاماجد و الاماثل زبدة الاعالی و الافاضل مولانا حاجی «1» تبریزی روّح اللّه روحه و زاد فی غرف الفردوس فتوحه.
در وقتی كه جناب شیخ الاسلام تبریز «2» از ترس شاه اسمعیل گریخته به ولایت خراسان آمد، در مجلسی كه جمهور اكابر از سادات و نقبا و علما و قضاة و اشراف و اعیان حاضر بودند، حضرت شیخ الاسلام خراسان در تعریف مولانا حاجی، بدین كلام مدحت انجام رطب اللسان گردیدند كه: بدایع الوقایع ج1 56 [3] گفتار در ذكر وقایع و حالات عالیجناب معالی انتساب قدوة الاماجد و الاماثل زبدة الاعالی و الافاضل مولانا حاجی تبریزی روح الله روحه و زاد فی غرف الفردوس فتوحه. ..... ص : 56
ت دوازده سال است كه مولانا كمال الدین حاجی به درس این فقیر حاضر میشوند، هرگز در مقامی كه سخن باید گفت خاموش نبودهاند، و در جایی كه سخن نباید گفت زبان به تكلم نگشادهاند. بر ضمیر [منیر] آفتاب تنویر اهل فضل و كمال مخفی و محجوب نماند «3» كه تعریفی از این
______________________________
(1)-T ، صفحهb 93: حاجی محمد.
(2)- نسخ دیگر: تبریزی.
(3)- نسخ دیگر:
نخواهد بود.
ص: 57
بلیغتر و رفیعتر متصور نیست. [بیت]:
دو چیز طیره عقل «*» است: دم فروبستنبه وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی در زمانی كه مولانا مشار الیه، از خراسان، از جفا و ایذاء «1» «**» قزلباشان فرار نموده به سمرقند آمدند، و «2» آن وقتی بود كه حكومت سمرقند به بابر پادشاه تعلق داشت، جناب مولانا را اعزاز و اكرام نموده، در مدرسه الغ بیك میرزا مدرس گردانیدند. بعد از آنكه سمرقند به كوچكونجی خان قرار گرفت، بعضی از جماعت معاندین به عرض حافظ طوطی، كه صدر خان بود)15 b( ، رسانیدند كه: مولانا حاجی، در زمان [بابر] پادشاه كلاه قزلباشی بر سر نهاده بودهاند. حافظ را به جناب مولوی مظنه تشیع پیدا شده، ایشان را به خانه برده محبوس ساختهاند «3». جمعی از موالی و اهالی از جمله تلامیذ و غیرهم به در خانه حافظ طوطی هجوم و ازدحام نمودهاند. هرچند در تنزیه و استخلاص «***» ایشان كما ینبغی سعی و اهتمام نمودند، مفید نیفتاد، بلكه مواد اعراض و اعتراض روی در ترقی نهاد.
فقیر جرأت نموده به عرض رسانیدم كه: مخدوما [مثلا] اگر شخصی كلاهی كه بر وی زنگوله و دم روباهی تعبیه كرده باشند بر سر نهاده «4»، موقوف علیه حیات كسی باشد، اگر آن نحو را «5» آنكس پناه جان خود ساخته باشد، پیش اهل انصاف آنكس مستحق زجر و سیاست است یا سزاوار عنایت و رعایت «6». چون جناب صدر این سخن را شنیدند منبسط گردیده، بسیار بخندیدند و فرمودند كه: جناب مولانا را از خانه بیرون آوردند و
______________________________
(1)-C وB 2 ؛ ایذاء؛B وT : ازاء
(2)-A : در.
(3)- نسخ دیگر: گردانیدهاند.
(4)- نسخ دیگر: و بر سر نهادن.
(5)-A وP : خود راT : اول شیوه تی
(6)-C وB 2 : عتاب.
(*) س 2: تیره عقل.
(**) س 4: ایزاء
(***) س 13: تزیه و استخلاص
ص: 58
به تعظیم و تكریم و الباس مكرم و معزز گردانیدند «1». و بلایی دیگر و ابتلایی از این صعبتر آنكه، حمار الملة و الدنیا و الدین میرزا خوارزمی، در كمال بیحیایی و بیشرمی، شخصی بود كه به واسطه دوام ملازمت و كثرت اختلاط، به طبقه اوزبكیه شیبانیه «2» اعتباری پیدا كرده بود، و آن جماعت او را ملا و دانشمند اعتقاد كرده بودند. و بهره وی از نحو همین، كه مسح زانو فرض است، و از فقه همین، كه مبتدا «3» مجرور است. امام الزمان [و] خلیفة الرحمن، محمد شیبانی خان، عفی اللّه عنه، او را در مدرسه الغ بیك میرزا، در صفهای كه اعلم العلمائی شرط تدریس آنست مدرس ساخته بود. میان میر خوارزمی و یكی از فضلای آنزمان نزاعی شده بود، و آن عزیز از برای محمد شیبانی خان این قطعه گفته بوده كه بیت آخر آن این است:
خود ساز پست مرتبه او كه نیست كس «*»كآرد فرو خری كه تو بر بام بردهای حاصل كه آن ماهیت مجعوله كه مشتق از جعل باشد، با جناب مخدومی مولانا حاجی در مقام ستیزه و تعصب درآمده، هروقتی را [كه حضرت] مولوی جهت درس اختیار مینمودند، وی در همان وقت پگاهتر آمده آنمكان را شغل نموده، چندان حبل و تعلل میكرد كه وقت درس ایشان فوت میشد. بارها آه كشیده میفرمودند كه:
گر ترا در بهشت باشد جادیگران دوزخ اختیار كنند عاقبت الامر این كمینه را)16 a( با طالب علم دیگر پیش مشار الیه «4»
______________________________
(1)-T : چنین استA وP و نسخ دیگر: و تعظیم و تكریم نموده به لباس معزز و مكرم گردانیدند.
(2)-A وP : شیبانی.
(3)-A : مبتدا و؛ و درC ،B ،B 2 وT كلمات جابهجا شدهاند.
(4)-A : پیش او.
(*) س 11: كه نیست كسی
ص: 59
فرستادند، كه جناب ایشان هروقتی كه اختیار كنند ما وقت دیگر آئیم، تا اوقات ما معارض یكدیگر نشود. و چون میرزا خوارزمی این سخن را شنید، آشفته گردید و گفت: مگر حاجی تبریزی دیوانه شده است، ندانسته كه در این صفه مرد غرباء اعلمتر شرط است، او را گوئید كه حد خود را نگاه دارد و اینطور مهملات نگوید. به حكم: وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ*، این سخنها به عرض مخدومی رسانیدیم. بسیار بخندیدند و بعد از آن ایشان را رقتی دست داد و بسیاری گریستند و فرمودند كه: [ببینید كه] كار علم و علما به كجا رسیده، [كه] اینچنین شخصی در چنین جای مدرس میشود و این نوع سخنان میگوید و هیچكس نیست كه با او تواند گفت كه تو چه میگوئی و چرا میگوئی. چون اكابر سمرقند این ماجرا شنیدند، ترحم كرده، ایشان را در مدرسه حضرت خواجه احرار و قدوه ابرار حضرت خواجه عبید اللّه، قدس اللّه سره العزیز، مدرس گردانیدند، و در روز اجلاس كه تمام اكابر و اعالی و اشراف و اهالی سمرقند مجتمع بودند، عالیجناب هدایتمآب افاضتایاب كرامتانتساب ارشادپناه، [بیت]:
آن به ولایت شده سلطانپناهدوخته از ترك دو عالم كلاه مولانا شیخ، كه از مخصوصان و مقبولان حضرت خواجه احرار [می] بودهاند، پیش از آنكه به درس شروع نمایند فرمودند كه: میان این حدیث كه من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و اجر من عمل «**» بها الی یوم القیامة و من سنّ سنّة سیّئة فله وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیامة و میان این آیت كریمه كه مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ «*»
______________________________
(*) س 21: بالحسنة و له عشر و امثالها
(**) س 19: عمل
ص: 60
فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها «1»، به حسب ظاهر تدافع مینماید «2». اعلی جناب معالی مآب افاضتشعار افادتآثار قدوة آل طه و یس ثمره شجره وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ «3» قدوة العلماء الكاملین «4» صفوة البلغاء المجتهدین مولانا سید شمس الدین محمد كورتی در صدد جواب این شبهه شدند. میان ایشان و عالیجناب رفعت انتساب حاوی فصول العلوم من البدایة «5» الی النهایة جامع الفنون و الفضایل و الحكم بحسن الاجتهاد و الكفایة مولانا محمود بخاری مناظرهای افتاده، بالاخره «6» سخن مولانا محمد را مسلم داشتند. عالیجناب حكمتایاب اعلم العلما و اقدم الكبرا رافع الولایة و الشرع المبین «7» محیی المراسم «*» و الدین المتین)16 b( المختص بعواطف الملك المنان مولانا امیر كلان به طریق طنز و تشنیع به مولانا محمود بخاری گفتند كه: مخدوما شما عجب ناحق ملزم شدید. مولانا محمود فرمودند كه: اگر ما ملزم شدیم، شما عنایت فرمائید. القصه، بعد از بحث و مناظره بسیار مولانا امیر كلان نیز سخن مولانا شمس الدین محمد را مسلم داشتند. این كمینه را در آن مجلس سخنی به خاطر رسید، اما [آن] مجمع بغایت عالی بود و این فقیر را مجال دخل نشد. [و] بعد از آن به بعضی از مخادیم كه عرض نموده شد، تحسین نمودند و تخطئه فرمودند كه: چرا در آن مجلس اظهار آن نكردید.
و آن سخن این است كه: از حدیث این فهم میشود كه [كسی كه] حسنه و سیئهای را سنت سازد، یعنی طریقهای مسلوك گرداند «8»، و از آیت این معلوم میشود كه اتیان حسنه و سیئه نه به طریق مسلوك باشد. پس تدافع مدفوع
______________________________
(1)- قرآن: سوره 6 آیه 161.
(2)-A : میباید.
(3)- قرآن: سوره 21 آیه 107.
(4)-A : العلما و المكالمین.
(5)-A : الهدایه.
(6)-A : بالآجر.
(7)-A : المباین.
(8)-A : طریق مسلوك دارد.
(*) س 9: محی المراسم
ص: 61
خواهد بود [و] ایراد شبهه ممنوع «1».
______________________________
(1)- در نسخهC صفحهa 72 مقابل آخرین كلمه علامت 2 گذاشته شده و بدنبال آن حاشیهای با كلمات «محرر را در خاطر میرسد كه اتیان حسنه ...» شروع میشود كه نویسنده كوشیده است تا تضاد مورد بحث بین حدیث و آیات قرآن را مرتفع سازد.
نویسنده زیرنویس احتمالا محرر این نسخه است. ولی در نسخهB 2 این زیرنویس بطور كامل در خود متن آورده شده است.
ص: 62
[4] گفتار در بیان شدت سرما و زمستان سمرقند و بیان قحطی و گرانی كه جمعی از طالب علمان خراسانی كه هیچكدام وظیفه و آشنائی نداشتند و مؤونت ایشان به فقیر لازم شده بود
اشاره
در تاریخ سنه 1919 «1» بود كه در شهر سمرقند زمستانی واقع شد.
شاه چهار بالش طارم چهارم به خانه قوس درآمده، كره زمین را هدف سهام
______________________________
(1)- در نسخهB صفحهa 03 و 649B صفحهa 22 و 3392 صفحهa 92 و نسخهT صفحهa 34 و 768B صفحهb 08 كلمات: توقوزیوز آن توقوز آورده شده است.
در نسخه خطیB این عدد در حاشیه همراه با علامت «ظاهرا» كه برای كلمات دیگر آورده شده تكرار میشود و نسخهبردار كه عدد نامناسب دیگری دیده بوده است عدد صحیح خود را مینویسد.
در همان زیرنویس به خط «ویاتكین» با مداد آبی تاریخ «918»؛ دیده میشود.
در نسخP وA صفحهa 02 و متنC صفحهa 72 )هردو با جوهر سیاه و قرمز) عدد 915 دیده میشود. همچنین در تمام نسخ دیگر تاشكند این عدد وجود دارد. ولی در حقیقت برای عدد 918 لازم است به مقدمه رجوع شود.
ص: 63
زمهریر گردانیده بود. و از چله كمان وی، سكان ارض را تیرباران مینمود.
لمؤلفه:
از فلك ریزان نبود آنوقت برف و زمهریرمویریزان بود از سرما ز فرق چرخ پیر «1» و مؤلف دران وقت مناسب حال غزلی گفته بود. ذكر آن، در این مقام مناسب نمود:
نیست آن برف كه از بام فلك میریزدكز برودت همه پرهای ملك میریزد
برف نبود كه زمستان شتر مست «2» سحابكف مستی ز سما تا به سمك میریزد
ابر ایوان فلك ساخت سفید و ز نمش «3»ریزهای گچ «*» [از] ایوان فلك میریزد
مردمان از خنكیهای هوا سوختهاندبر سر سوختگی ابر «4» نمك میریزد
میكند ابر صدفكاری صندوق فلكوز برودت ز كفش جمله به تك میریزد
تابدانهای فلك را مگر از هم كندندكه از آن جمله پرشهای خسك میریزد «5»
واصفی را كپنك شد هوس اكنون كز «6» برفپشمهای زده بهر كپنك میریزد
______________________________
(1)- درB وB 2 این بیت و عبارت «لمؤلفه» نیست.
(2)-B : شده سرمست.
(3)-T وB : و رنگش.
(4)- نسخ دیگر: برف
(5)- در نسخهC ،b 72 این بیت در حاشیه صفحه نوشته شده است.
(6)-A : از.
(*) س 12: كج
ص: 64
فراش قضای حضرت بیچون سایبان ابر را بر فضای هوای هامون برافراخت، و خرگاه لاجوردی گردون را تمام در پرده نمد سحاب محفوظ ساخت. نوخاستگان باغ، در عنفوان جوانی، به مضمون وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً «1» مطلع، و اهل فراغ از نادیدن یوسف «*» آفتاب به فحوای)17 a( وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ «2» واقف گردیدند؛ و یعقوب صفت در كنج زاویه احزان خزیدند. از حادثه برف در آنروز رستاخیز كوههای برف كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ «3» معاینه مینمود و به هرتوده برف از باد در طیران [مضمون آیت] وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ «4» ظاهر و هویدا بود. آفتاب با وجود آنكه سنجاب سحاب پوشیده لرزان بود و آسمان اگرچه مجمر خور در زیر دامن داشت، از شدت برد «5» كبود مینمود.
شدی به باد چو دست چنار پنجه مردنعوذ باللّه اگر داشتی برون ز ثیاب
فلك كبود شد و آفتاب «6» میلرزدز ابر اگرچه نهان بود هردو در سنجاب
نظم
سررشته آفتاب سوزانشد شوشه یخ به نیمروزان
روز از خنكی كشیده درهمخود را و نموده كوته و كم
از سردی آب مرغ آبی «**»آورده پناه با كبابی
______________________________
(1)- قرآن: سوره 19، آیه 3.
(2)- قرآن: سوره 12 آیه 84.
(3)- قرآن:
سوره 101 آیه 4.
(4)- قرآن: سوره 27 آیه 90
(5)-P : برودت.
(6)-A : فلك كبود شد و آسمان میلرزد؛B وT : شده.
(*) س 4: یوسوف
(**) س 20: مرغابی
ص: 65
و در این سال گرانی و قحطی در سمرقند به مرتبهای بود كه خلق بجز قرص ماه و خور بر مایده فلك مستدیر ندیدی، و گرسنگان فقیر شبها از خرمن پروین به خیال خوشه چیدی. [بیت]:
گرسنه شكم بر نمد دوخت چشمكه همسایه گوشت بوده است پشم از غرایب امور آنكه، شبی به خانه دوستی به مهمانی رفته شده بود، دزدی قفل در خانه مدرسه را برتافته و هرچه یافته برده قریب به ده طالب علم غریب خراسانی، در غایت پریشانی و افلاس پیش این فقیر آمده، اظهار حال خود بر این وجه كردند كه: اگر فكری به حال ما نكنی، همه از سرما و گرسنگی هلاك میشویم. گفتم: ای دوستان غم مخورید فتوكّلوا إِنَّ اللَّهَ «*» یُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِینَ «1» از حضرت شیخ شقیق بلخی منقول است كه فرمودهاند: كه اگر زمین روی شود و آسمان آهن گردد، كه نه از زمین روید و نه از آسمان بارد، و همه عالم عیال من باشد، یك سر موی از توكل برنگردم؛ الرزق علی اللّه تعالی و تقدس.
شنیده بودم كه در سلسله فولاد سلطان جوانی است در غایت فهم «2» و نهایت كرم كه او را امیركاء شاهی میگویند، از برای وی مكتوبی نوشته، در بیان حال طلبه فرستاده شد. چون بر مضمون [آن] اطلاع یافت، به جانب تعهد فقیران شتافت و ایشان را به مهمانداری به خانه طلبیده. از برای این كمینه پوستین مویینه «**» و سروپای مناسب و از برای هریك از طلبه پوستین بره و پیراهن «***» و تنبانی كرم نموده، و آن مكتوب این است كه به وی نوشته شده بود «3»:
سرفرازا بندهنوازا معروض ضمیر منیر آفتاب تنویر آنكه شدت و صعوبت سرمای دی و سردی زمستان و خنكیهای وی، به درجهای رسیده كه خورشید اوج
______________________________
(1)- قرآن: سوره 3 آیه 153 (بغیر از كلمه اول).
(2)-A : جود.
(3)-P :
شده بود: هو الا تشاء،T : شده بود، مكتوب.
(*) س 10: فان اله
(**) س 18: موینه
(***) س 18: پراهن
ص: 66
طارم چهارم، كه عبارت از خسرو خاور است، هرشام خود را سمندر صفت در آتش شفق)17 b( میاندازد، و شاه ممالك شام كه «1» ماه انور است در خاكستر سپهر و اخگر نجوم مسكن میسازد. و كره هوائی با آنكه جبه پرینه ابر در آغوش دارد، از شدت سرما دمبهدم نفس سرد میكشد. و عنصر آتشین با آنكه همیشه از دود پوستین سمور بر دوش دارد، از برودت هوا لرزه میزند. [قطعه]:
در فصل دی چو شعله آتش زند علمدارم بسی عزیزتر از شوشه زرش
زان آتش از صعوبت سرما فسرده نیست «2»كز دود پوستین سمور است در برش بر رای عالمآرای پوشیده نماند كه در چنین فصل چون آتش دل و حرارت سینه، دفع سرما از سرما نمیكند، از برهنگی، كار فقیران نزدیك به آن رسیده كه از خلعت حیات نیز عاری گردند. چون شیوه لطف و بندهنوازی، جامهای است كه از جامه خانه حضرت ستار بر ذات بزرگوار آن حضرت پوشیدهاند، رجاء واثق و امل صادق «3» كه این «4» فقیران بیسروپا، هركدام به پستینی از جامه خانه كرم آن حضرت پوشیده گردند. همیشه ذات با بركات، به خلعت حیات ملبس باد بالنبی «*» و آله الامجاد. چون به مدرسه معاودت نمودیم، یكی از ملازمان خواجه رسید و در خلوت به این فقیر گفت كه: خواجه از ملازمان شما التماس نمودهاند «5»، كه بنده را به جوان قصابی علاقه تعلقی «6» شده، كه روزی مرا صد بار میكشد و باز زنده میسازد. [بیت]:
______________________________
(1)-C ، اضافه شده: عبارت از.
(2)-T : است
(3)- در نسخ دیگر صفات جا به جا شدهاند.
(4)-A : از این.
(5)-C : التماس نموده فرمودند كه.B : التماس فرموده.
(6)-A : فقط.
(*) س 16: بالنبی
ص: 67 صد بار كشت آن بت قصاب «1» و زندهاماین است دوستان سخن پوست كندهام كرم نموده، عرضحال را انشا میفرمایند، شاید كه از بركت انفاس ایشان، آن شوخ قتال را خدای تعالی رحمی كرم فرماید. ایجابا لمسؤله، در بدیهه، این مكتوب نوشته شد «2»:
سلامی كه چون الوان نعمت فراوان بر خوان لطف و احسان صحبت دوستان را مزین و معمور سازد، و تحیتی كه مانند نمك وصال مذاق محبان را از بیمزگی فراق بپردازد، نثار مجلس آن دوست نامی و یار گرامی اعنی خواجه محمد حسین حفظه اللّه عن موجبات الكلفت و الشین «3» میگرداند به عز قبول مقرون باد. بعده، انهای «4» رای انور آنكه تن ممتحن رنجور از محنت و اندوه فراق لاغر و نزار است و سینه بیكینه مهجور از زخم ناخن اشتیاق شرحهشرحه و افگار؛ دمبهدم خوندل اندوهگین را قصاب هجران از دیده خونابهفشان ریخته و پارههای جگر خونین را از قنارههای مژگان خونچكان آویخته، استخوانهای پشت و پهلوی طاقت از ضرب «5» تبر دوری شكسته، و مهرههای گردن صبر و شكیب از زخم خنجر مهجوری از هم گسسته، [از بیم] تیغ بیدریغ خونریز غم و تیر محنت كار دل به جان كشیده، و از دست زخم پیاپی خنجر هجر و الم كارد به استخوان رسیده. دشمن كه تن مهجور «6» رنجور را مانند پوست بر استخوان میبیند، دلش از نشاط په «7» كرده گوشت بر وی مینشیند و دوست كه این حالت)18 a( مشاهده مینماید، خود را مانند پی بر آتش «8» سوزان مییابد. امید كه به كام دوستان بر رغم «9» دشمنان، همیشه دكان عیش آن دوست به جان پیوند، به
______________________________
(1)-A : كشت دلبر قصاب.
(2)-P وT + مكتوب،P ، انشاء
(3)-T : دلنشین قیلور.
(4)-A وP : انها.
(5)-P : ضربت.
(6)-B : مهجوری.
(7)-C وP : پیه،B : سیر.
(8)-B : در زیر آتش.
(9)- نسخ دیگر: علیرغم.
ص: 68
مسلوخهای نعمت مخلد آراسته، و دشمن آن یار ارجمند مانند سگ سلاخ سنگ خواری بر كله خورده، دستپاچه گشته، به خونخواری مقید و پابسته باد.
بعد از چند روز آن جوان قصاب خوانی بره «1» بریانی ترتیب كرده، همراه خواجه پیش فقیران آمده، التماس فاتحه نمود. اما [كار] طالب علمان به جائی كشید و احوال ایشان به درجهای انجامید، كه دو كس از ایشان از بیطاقتی گرسنگی پوستینهای خود را فروخته خوردند، و از شدت سرما جان به جانآفرین سپرده مردند.
مولانا عبد العلی بلخی كه یكی از دوستان جانی بود، شبی به خانه این كمینه آمده گفت كه: این طالب علمان همه هلاك میشوند، درباره ایشان چه فكر میكنی؟ گفتم: من نیز حیرانم و چارهای «2» نمیدانم. گفت:
در تعریف سال قحط، به مدح ابو سعید سلطان قصیدهای میباید گفت و در معانی بدیع سفت، تا از وی به طریق صله اخذ «3» و جری نمائیم و كشتی عمر این فقیران را از این دریای زخار خونخوار قحط بر كرانه آریم. گفتم: ابو سعید سلطان تركی است كه اصلا فارسی نمیفهمد «4»، همچنانكه ما تركی نمیدانیم. گفت: من یاری دارم كه امام و نایب سلطان است، همین مقدار كه ما را و این قصیده را تعریف میكند، مهم كفایت میشود. القصه، همان زمان به قصیده شروع كرده شد و [در] همانشب به اتمام رسید. علی الصباح آنرا نوشته، به كا؟؟؟ گل رفتیم و آن قصیده را گذرانیدیم. آن پادشاه عالیجاه به معونت آن امام همام، جهت صله آن قصیده، ده رأس گوسفند فربه و بیست من آرد میده و مبلغ یكصد خانی و چهار درخت جهت هیزم كرم فرمودند. آنها را گرفته به مدرسه آمدیم، و آن زمستان را با آن طالب علمان فقیر و چندی «5» دیگر از فقیران به فراغت گذرانیدیم،
______________________________
(1)-A : به روی.
(2)-C ،P : و هیچ چاره.
(3)-A : اخز.
(4)-P : فارسی را نمیداند.
(5)-A : چند،B ، ص 649 یك چند.
ص: 69
و آن قصیده این است
ای دل خیال خام مبر در «1» پی طعامزیرا كه امتلا «2» شدهام زین خیال خام
ذكر فلك به خیر كه از خوان او مراشمسی مهر چاشت بود قرص ماه شام
از بهر راهتوشه ز انجم كرم نمودخوان كلیچه [ریزه] به من چرخ نیلفام
ریگینه «3» قرصهاست پی نان راه مندر ره نشان پای شتر حاصل كلام
گندم ز هركه كس طلبد آرد میكنداز ضرب مشت رسته دندان وی تمام
با آنكه خون خورند شبوروز مردماندور زمانه تشنه به خونشان [بود] مدام
دونان نمیدهند به كس نیم لقمه نانیا رب چونان مباد ز دونان به غیر نام
دارد چو قرص صورت قرض از برای آن)18 b( یك حبه كس به قرض نیابد ز خاص «4» و عام
ای باد اگر به جانب صحرا گذر كنیاز من كلاغ را ببری تحفه [و] سلام
وانگه بگو كه قاق چرا میكنی ز حرصنانهای خویش را كه شود سبز بر دوام
______________________________
(1)-T : از.
(2)-T : مبتلی.
(3)- فقط درT ، بقیه نسخ: رنگینه.
(4)-A : خواص.
ص: 70 ای طایر خجسته ز نانهای خویشتنیك چند نان بده به فقیران به رسم وام «1»
تسبیح «*» دانه كردم و سجاده دام، لیكعنقا شده است نان، نشود صید كس به دام
یك دانه گندم ار به زمین افكند كسیمردم كنند مور صفت بر وی ازدحام
بر خلق گوشت خر «2» «**» و خنزیر شد حلالیا رب سبب چه بود كه نان شد چنین حرام
خاكسترین فطیر ته دیگدان بودكالبدر فی الدجیة و الشمس فی الغمام
خاكستری كه در ته او «3» پخته شد كماچسازند توتیاش «4» «***» خلایق به احترام
تشبیه مهر و مه به كماچ ار كند كسیهردو نهان شوند به خاكستر ظلام «5»
بوئی كه مرتفع شود از دود دیگدانخوشتر بود ز رایحه مشك در مشام
از هیچ روزنی نكند دود سر برونجز دود مرگ و دود دل زار مستهام
زینسان كه مردم از پی نان چوب میخورندنبود عجب كه گیردشان علت جذام
______________________________
(1)- درA : بقیه ابیات حذف شده است و تنها بیت ماقبل آخر را دارد.
(2)-T : لحم مركب.
(3)-C : آن.
(4)-C ،B 2 : طوتیاش.
(5)-C : این بیت و بیت بعد را ندارد.
(*) س 3: تصبیح
(**) س 7: گوشتی خر
(***) س 12: طوطیا
ص: 71 در آرزوی تهمت و دزدی شدند خلقتا زین بهانهشان برسد لقمهای به كام
از دست قرضخواه جو و گندم این زمانبهتر ز غار موش نباشد دگر مقام
گر استخوان سفید شود خلق را ز جوعزنهار «*» عجب مدار ز كمیابی طعام «1»
شد استخوان پهلوی مه ظاهر از هلالاز قرص خود نیافت چو یك چند روز كام
از جوع جیب جان شده چاك و نمیدهنداو را بغیر رشته ماهیچه التیام
ز امید لنگ بره كنم رخش روح راهرلحظه پایبند كه گردد به چشم رام «2»
تا شام روز حشر نخواهد طلوع كرداز مطلع زمانه بغیر از مه صیام
آنكو ز جوع رفت ز خویش ای رفیق منگر امتحان كنی نفسش را به اهتمام
آئینهوار بر دهنش دار قرص نانتا صورت حیات در آن یابد ارتسام «2»
رسم سخا و مرحمت و آدمیگریو اللّه لا یلاحظ فی زمرة الانام
______________________________
(1)-C ، این بیت و بیت بعد را ندارد.
(2)- در نسخهC وB 2 : این بیت نیست.
(*) س 6: زینهار
ص: 72 ای واصفی به گرسنگی صبر پیشه كنزنهار نان طمع مكن از سفره لئام «1» «*»
داری اگر طمع به شهی عرض كن كه هستبر درگهش چو حاتم «**» طائی دو صد غلام «2»
______________________________
(1)- این بیت درA نیز آمده است (ر ك: حاشیه 1 صفحه 70).
(2)- بجای این بیت درA جمله زیر آورده شده كه احتمالا به نویسنده زیرنویس تعلق دارد:
«این قصیده قریب سی و یك بیت است انتخاب شده».
(*) س 2: لیام
(**) س 4: حاطم
ص: 73