گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
.[جلد دوم]




[20] گفتار در ذكر نشان آوردن زن آهنگرانی از نزد حضرت اعلی خاقانی سیونج خواجه خان به نام سلطان الاعظم الاكرم كیلدی محمد سلطان خلد ملكه‌

در تاریخ [سنه] ثلاثین و تسعمایه بود كه حضرت سلطنت مآب معدلت انتساب ظل اللّه [تعالی] فی الارضین متعالی فی العالمین كهف الانام مغیث المسلمین مظهر اسرار ظل اللّه فی الارضین مطلع انوار وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ «1» المختص بعنایت الملك الاحد مظفر الدین سلطان محمد مهد اللّه تعالی قواعد المعدلة بدوام دولته در ییلاق لگلگان كه در نواحی پسكت است)101 a( منجوق خیمه و خرگاه و قبه سراپرده و بارگاه به عیوق سپهر و ذروه ماه و مهر رسانیده بودند. در روزی كه آن شاه و شهریار بر تخت سلطنت نشسته بودند [و] اركان دولت و اعیان حضرت هركدام در مقام مقرر و مسكن معین قرار یافته بودند و خواجه با استحقاق خواجه عبد الرزاق كه شیخ الاسلام تمامی ولایت [حضرت] سیونج خواجه خان بودند و مولانا طیب كندبادامی «2» و مولانا سعید تركستانی و
______________________________
(1)- قرآن، سوره 28 آیه 5
(2)-T : كان بادامی
ص: 4
مولانا «1» عبد المؤمن و مولانا احمد سمرقندی تشریف حضور شریف ارزانی فرموده بودند و جمع كثیر و جم غفیر از طالب علمان و اهل فضل در عتبه سپهر مرتبه حاضر بودند. ناگاه زنی نشانی در دست متوجه عتبه بارگاه شد، حجاب و نواب نشان را از وی طلبیدند كه به ذروه عرض رسانند. آن زن گفت: من بی‌وسیله و وساطت شمایان این نشان را به دست سلطان می‌دهم و سر خود را بر آن خاك آستانه می‌نهم. سلطان فرمود كه: ای زن قدم پیش نه و آن نشان را به دست من ده، چون آن نشان را حضرت سلطان مطالعه نمودند تبسمی كردند «2» و روی به مخادیم آورده «3» گفتند كه: این نشان را از نزد حضرت خان به نام این فقیر آورده و مضمون این نشان آن است كه: شوهر این زن وی را مطلقه ثلاثه گردانیده و این زن مدت یكماه است كه روی به درگاه عالم‌پناه آورده و خان را تكلیف می‌نماید كه او را به شوهرش آشتی دهند، و شوهرش می‌گوید كه اگر مرا پاره‌پاره كنند احتمال ندارد كه او را قبول كنم، و هرچند حضرت خان آن زن را نصیحت می‌كنند و می‌گویند [كه] ترا به دیگری كه به مال و جمال از این شوهر تو بهتر باشد بدهیم، او می‌گوید كه اگر پادشاهان عالم به من میل كنند «4» من [همان] شوهر خود را می‌خواهم؛ حاصل كه حضرت خاقان حكم فرموده‌اند كه آن زن و مرد از ولایت آهنگران‌اند [و آن] تعلق به تو دارد، تو این تشویش را از سر من دفع نمای. القصه حضرت سلطان شوهرش را طلبیده استمالت بسیار نمودند و او را ترخان ساخته نشان)101 b( ترخانی كرم نمودند و هر ساله مبلغ پنجهزار درم «5» به وی انعام فرمودند، آن شخص راضی شد. حضرت سلطان به مخادیم گفتند كه: روید و همچنان سازید كه این زن به شوهر خود حلال شود. مخادیم به خیمه شیخ العالم شیخ كه صدر
______________________________
(1)-A : ملا
(2)-C ,A نموده
(3)-C ,A كرده
(4)-B ,A + من بیزارم
(5)-:B ,P دینار؛:T ,B تنگه
ص: 5
حضرت سلطان بود حاضر شدند، [حضرت] خواجه عبد الرزاق آن زن را فرمودند كه: از آن جماعت كه نشسته‌اند از برای تحلیل كدام یك را قبول می‌كنی و خواجه از روی هزل و ظرافت سر و گردن [بر] می‌افراشتند و خود را بر آن زن معروض می‌داشتند. زن چون نظر از خواجه منصرف گردانید، خواجه فرمودند: دیدید یاران كه این زنك به سبب علت «1» پیری ما را قبول نكرد.
در هركه نگاه می‌كرد و احتیاط می‌نمود آن كس از شرمندگی نزدیك بود كه آب شود. در صف نعال جوانكی نشسته بود [و] خالی از حسنی نبود. او را كه دید گفت: مرا همین می‌باید. آن جوان گریان و گریزان شد. خروش و فغان از اهل مجلس برخاست. القصه مولانا مطلعی كه مرد شاعر [و] فاضل بود و از علم سیاق وقوف تمام داشت و در ملازمت حضرت سلطان می‌بود [و] آن حضرت را به وی التفات بسیار بود، این امر به وی قرار یافت. مولانا طیب آن زن را به وی نكاح كرد، فی الحال برخاست و تكیه نهری را برداشت و آفتابه آبی به دست آن زن داد و در خیمه درآمد و آن خیمه كهنه بود و شكاف «2» بسیار داشت، قریب به دویست آدمی بر گرد آن خیمه جمع گشته چشم بر سوراخها نهاده نظاره می‌كردند، و خواجه عبد الرزاق فریاد می‌كرد كه یاران ببینید «3» [و مشاهده نمایید] كه این شخص در لباس شرع چگونه زنائی می‌كند و اصلا شرم نداشته «4» در آن محشر «*» به آن زن دو نوبت مباشرت نمود. بعد از آن مولانا طیب مسئله‌ای نقل فرمودند كه استبرای رحم كرده می‌توان كه در همین زمان به شوهرش نكاح كنند. آن زن را به شوهرش عقد كردند.
چون این حكایت به سمع شریف حضرت سلطان رسید، انگشت حیرت به دندان گزیده فرمود كه: الحیاء من الایمان. مطلعی چه [بلا] «5» مردك
______________________________
(1)-A : به علت سبب
(2)- نسخ دیگر: سوراخ
(3)-:B ,C ,A بوبینید
(4)-T :+ القصه
(5)-:B 2 ,C ,A ندارد.
(*) س 17: شاید: معشر
ص: 6
بی‌حیایی بوده دیگر به وی اختلاط نكردند)102 A( و او را رخصت دادند «1».
چنین گوید مؤلف این كلمات و مصنف این حكایات «2» [بنده درگاه بی‌اشتباه] «3» واصفی كه عالیجناب فضایل مآب حذاقت انتساب مولانا اعظم جامع اقسام الفضایل و الحكم المستجمع بكمالات الانسیه المتصف باخلاق القدسیة المختص بعواطف اللّه المجیب مولانا میركلان طبیب رفع اللّه قدره و شرح بالعنایة الشاملة صدره را جهت معالجه یكی از [اهل] حرم سلطانی از سمرقند به شاهرخیه آورده بودند «4» و آن جناب جهت استخلاص خود مولانا عبد اللّه طبیب را به نوعی و به وجهی تعریف نمود كه بوعلی بلكه ارسطو و افلاطون از جمله تلامیذ او تواند بود. و گفت كه: بر ذمه همه «5» خسروان كه بقراط و جالینوس شفاخانه خلافت است، واجب چنان است كه، برحسب اعط القوس باریها و انزل الدّار بانها «6»، انتظام مهام معالجات مرض ارباب اسقام را به رأی صایب مسیح آثاری گذراند «7» كه از قدوم فرخنده‌اثرش
______________________________
(1)-T : چنین ادامه می‌دهد، بیحیا لار برله اختلاط ایتماك دولت شكستی بلكه خوف زوال ایمان دور دیب اختلاط ایشكین آنینك یوزیكا باغلاب رخصتین؟؟؟ پیریب مجلس دین اهانت بیلاسور ایلار و دیدیلار كیم بی‌ادب هرگاه كیم پادشاه مجلسیدا یول تاپسا پادشاه شكوهی برطرف بولور بیت:
ادب تاجیست از نور الهی‌بنه بر سر برو هرجا كه خواهی بقیه مطالب این فصل در نسخه‌T در فصلی مستقل با جملات زیر آمده است:
گفتار شیخ العالم شیخ كیم حضرت سلطان نینك صدری ایردی بوفقیرنی انشا علمیدا امتحان قیلغانی ذكریدا و خامه مشكین شمامه نینك سریع السیر ادهمین)299 B( مهتر شاه راهی‌غه سالیب جولان پرماك بیله شبهه رفعین ایتماك نینك بیانیدا و برنچه سوزلو آلی‌سین تحریر رشته سینه تارتماق بیله مدعی‌نی انصاف غه كیلتورماك نینك ماجرا سیدا سوز سورماك.
این عنوان در سایر متون با كلماتی كه برای شروع سرگذشت تازه‌ای می‌آید، عوض می‌شود: چنین گوید- الخ ..
(2)-:C ,A مصنف این كتاب و مؤلف این كلمات
(3)- فقط صفحه‌147 A
(4)-:C ,A بود
(5)-P : ذمه همت
(6)-T ,B 2 : این ضرب المثل را ندارد
(7)-P : گذراند.
ص: 7
طبایع برایا سلیم ماند. حضرت سلطان فرمودند كه: رعایت این طریقه مرضیه را از لوازم می‌داریم و مراقبت این سنت سنیه را از فرایض می‌شماریم. از برای وی نشانی می‌باید فرستاد و او را به پایه سریر گردون مصیر آورده، نگاه می‌باید داشت. انشاء آن نشان را به این كمیته مفوض گردانیدند. شیخ العالم شیخ فقیر را طلبیده، گفتند كه: همین زمان انشاء آن نشان می‌باید كرد كه ملازم [ما] روان شده به همین معطل و مقید است. و غرض از این سرعت [و تعجیل] این بود كه شیخ مذكور بارها به مردم «1» در خانه گفته بوده كه این منشآت كه فلانی ظاهر می‌سازد همه از مردم است كه به نام خود می‌پردازد. اینك همان نشان طب را فرماییم كه در پیش ما نویسد، معلوم می‌شود.
حاصل كه دوات و قلم و كاغذ را طلبیدند «2» [و] گفتند: زود باشید كه رونده مستعجل است. فقیر آن نشان را در حضور جمع كثیر انشا نمودم. [و] آن انشا این است:
چون حضرت حكیم رب العالمین از روی نسخه وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ «3» قانون)102 b( شفای امراض مختلفة المزاج انام را به حذاقت طبیب لبیب مرحمت سلاطین روزگار و خواقین عالی مقدار تفویض نموده، و اسباب حصول اعراض «4» معلولان مترصدة العلاج خواص و عوام را به انفاس مسیح التباس عاطفت ایشان حواله فرموده، شكرانه این سعادت كبری و موهبت عظمی ملاحظه این حالات نموده، اسباب علاج اهل عالم و اصلاح مزاج بنی آدم را ترتیب نموده، خود را به وسیله تربیت اطباء حاذق صادق و حكماء معتمد علیه لایق فایق مستجلب اجر بی‌حساب وَ مَنْ أَحْیاها فَكَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً «5» گردانیده‌اند، ما نیز اقتدا بدین شیوه رضیه و شیمه مرضیه
______________________________
(1)- نسخ دیگر: به نواب
(2)-:B 2 ,P حاضر ساختند؛B : آوردند
(3)- قرآن، سوره 9 آیه 14
(4)-:B ,P اغراض
(5)- قرآن، سوره 5 آیه 23
ص: 8
نموده، تربیت این طایفه واجب الرعایه را بر ذمه عنایت بی‌غایت خود «1» واجب و لازم داشته‌ایم «2». و همگی [همت] عالی نهمت را بر ترضیه «3» حال «*» ایشان گماشته‌ایم. چون در این ولایت «4» تعریف اوصاف جناب معالی مآب حكمت پناه حقایق آگاه «5» عیسوی انفاس موسوی التباس جالینوس الزمان بقراط الدوران المختص بعواطف الملك الاله مولانا نظام الدین عبد اللّه مذكور مجلس عالی و مطروح محفل متعالی گردید، از فحوای كلام ربانی و ندای منهی آسمانی، [بیت]:
ندا آمد به گوش دل ز هر سوكه لمّا قام عبد اللّه یدعو «6» بنابراین مقدمات مولانای مشار الیه می‌باید كه مانند شفای عاجل و صحت مستعجل بدین جانب توجه نمایند، كه طبیب لبیب عنایت [و شفقت] ما در ازاله مرض ضیق النفس افلاس و دفع خفقان حرمان و یاس «**» وی كلیم صفت ید بیضا خواهد نمود، و همواره از دار الشفاء لطف و احسان اشربه و اغذیه انعام و اكرام مالا كلام به او خواهد پیمود، در عهده «7» دانسته در این باب تقصیر ننماید. و الامر اجل و اعلی تمت.
چون این انشا را تمام كردم و بر اهل مجلس انشاد «8» نمودم، جناب شیخ را مرض یرقان حسد بر جسد عارض گردید، و علت خفقان سوء «9» مزاج بر بدن مستولی شد. نعوذ باللّه من شرور انفسنا و من سیّآت اعمالنا. روز دیگر در وقت استوا بود كه در پیش شیخ نشسته بودیم كه نوكرش از راه)103 A( برگشته آمد كه آن نشان را «10» گم كردم. شیخ خندان شده، گفتند كه: ما بر سر انصاف آمدیم و یقین باشد كه شما در باب انشا بی‌مثل و عدیم النظیرید.
______________________________
(1)-P : بر ذمت همت عنایت پادشاهانه
(2)-:C ,A دانسته‌ایم
(3)-:C ,A ترفیه
(4)-:B ,C ,A و لا
(5)- نسخ دیگر: حقایق انتباه
(6)-:C ,A یركو
(7)-:B ,P عهد
(8)- كذا درP : نسخ دیگر: انشاء
(9)-:C ,A سوی
(10)-:C ,A انشا را
(*) س 2: شاید: ترفیه حال
(**) س 11: حرمان یاس.
ص: 9
عنایت كرده باز نشان دیگر سازید «1». این نشان انشا نموده شد:
چون حضرت حكیم «2» دانا و قادر [قدیم] توانا درگاه عالم‌پناه ما را مرجع و مآل كافه رعایا و عامه برایا گردانید، و دفع امراض و اسقام حوادث را از مظلومان رعیت و رفع اعراض و آلام ظلم و ستم را از ملهوفان بریت به طبیب لبیب عاطفت ما حواله فرموده، و بنابر مقوله: كلّكم راع و كلّكم مسؤول عن رعیّته بر ذمه همت عالی نهمت واجب و لازم و فریضه و متحتم داشته‌ایم، و همگی دواعی همت بر آن گماشته كه انواع عنایت و اصناف رعایت درباره رعیت مصروف و مبذول گردانیم تا عموم خلایق به مقتضای السلطان ظل اللّه یأوی إلیه كل مظلوم در سایه عنایت و عاطفت بی‌غایت ما مرفه الحال و فارغ البال باشند، كمال حضور و نهایت فراغت ظاهرا و باطنا بر كمال تندرستی و صحت بدن منوط و مربوط است، و حصول این مأمول و تیسر این مطلوب بی‌امداد و معاونت طبیب كاملی و حكیم حاذقی میسر نیست؛ فلاجرم إعتناء بشانهم، همگی همت بر تربیت كسی كه متصدی این امر شریف تواند بود، [معطوف] گردانیده‌ایم. [و] چون در این ولا اوصاف كمال و فضایل جناب حكمت مآب فضیلت انتساب زبدة الحكما قدوة الاطبا جالینوس الزمان بقراط الدوران المؤید بالنفوس القدسیه من عند اللّه مولانا عبد اللّه مذكور مجلس رفیع گشت؛ خاطر كیمیا مآثر بر تربیت وی قرار یافت. می‌باید كه مولانا مشار الیه بی‌شایبه تعلل و بی‌غایله تكاسل متوجه گردد كه به عنایت خسروانه و رعایت پادشاهانه معزز و سرافراز خواهد شد، در عهده دانسته در این باب تقصیر و تعلل ننماید. و الامر اعلی. [تمت].
این نشان «3» نیز بنابر ملتمس شیخ مشار الیه نوشته شد: فرزندان
______________________________
(1)-P : انشا فرمائید؛B : عتاب كرده باز نشان دیگر عنایت كنید؛T تحریر قیلینك
(2)-:C ,A كریم
(3)-P : انشاء
ص: 10
صاحب قران ظفرقرین و امرای «1» سعادت «2» نشان صدرنشین «3»)103 b( و صدور عالی مقدار و وزرای منشرح الصدور «4» و نواب عتبه گردون قباب و حجاب سده سپهر جناب و سایر اركان دولت علیا و باقی اعیان حضرت فلك ارتقا، یسر اللّه تعالی آمالهم و قرن بالعافیت فی خلود السلطنة احوالهم بدانند كه از آن‌وقت كه خیاط نادره‌كار یگانه ازلی و استاد كارخانه لم‌یزلی خلعت نفیس دولت و سعادت را بر قامت حشمت و عظمت ما به سوزن اقبال و رشته افضال دوخته؛ و درزی صنع الهی كه در زی عظمت و جلال ما كماهی سعی و كوشش مبذول می‌دارد، كسوت ابهت ما را به طراز اعزاز مطرز گردانیده، همواره همت عالی نهمت بدان مصروف و معطوف است كه بندگان درگاه قاهره و ملازمان بارگاه باهره كه دامن‌وار سر از پشت پای خدمت برنمی‌دارند و آستین شعار دست نگاه می‌دارند «5» همیشه به لباس انعام «6» و خلعت اكرام معزز و مشرف باشند؛ چون در این ولا استاد حسین خیاط كه سوزن صفت قدم از سر ساخته، سررشته خدمت از دست نمی‌دهد و از ترس تقصیر خدمت بر مثال بند قبا لرزان است، و از طریق مخالفت رای همایون گزگز «7» گریزان. هنرمندی كه اوطو مثال در كوره ریاضت و مجاهدت می‌سوزد و مقراض صفت در قطع امور میان محكم بسته، هم می‌برد و هم می‌دوزد «8».
مقرر شد كه استاد مشار الیه كلانتر و مهتر خیاطان ولایت شاهرخیه بوده، آن جماعت سر اطاعت از فرمان او نتابند و به همان دستور كه سابقا به استاد علی خیاط معامله می‌نمودند، همان طریقه را باوی مسلوك دارند «9».
______________________________
(1)-T : علمای؛ و كلمات قبل را ندارد
(2)-:C ,A صدارت
(3)-T : صاحب قران ظفر قرین
(4)-T : وزرای ذو الاعتبار
(5)-T : نیك كیبی ادب قول لارین ساق‌لایدور
(6)-:C ,A اعزاز
(7)-T : گزگز: یعنی قاری قاری
(8)-P : گاهی سوزن مانند؛:B 2 B گاهی سوزن مانند می‌دوزد
(9)-B : مسلوك دانسته بتقدیم رسانند انحراف ننمایند.
ص: 11