گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
.فصل سوم وضع علوم در قرن چهارم و نيمه اول قرن پنجم‌




اشاره

دوره‌يي كه مورد مطالعه ماست از حيث تكامل علوم و ظهور علماي بزرگ مهمترين دوره اسلامي است. در اين قرن بزرگترين علماي دوره اسلامي در هريك از شعب علوم عقلي و نقلي ظهور كردند و در حقيقت حاصل زحمات مسلمانان در قرن دوم و سوم در اين دوره برداشته شده است و اگرچه مقدمات انحطاط علوم عقلي خاصه الهيات و رياضيات در همين دوره فراهم آمد ليكن اثر آن در دوره بعد يعني نيمه دوم قرن پنجم و قرن ششم كه دوره تسلّط تركان و قدرت فقهاست آشكار شد. اينست كه در اين دوره شاهد جريانهاي مختلفي در عالم اسلامي نسبت بعلوم، خاصّه كلام و فلسفه و فروع آن هستيم. در اين دوره از طرفي مخالفان اين علوم متدرجا تحصيل قدرت ميكردند و از جانبي علماي بزرگ اسلامي كاملترين آثار را در علوم پديد ميآوردند و چون ازين عهد بگذريم بتحقيق و تعمّق علما و اتقان عمل آنها كمتر بازميخوريم.

رواج علم‌

راجع برواج علم در ايران دوره مذكور اشارات متعدد در دست داريم و علي الخصوص جغرافيانويسان قرن مذكور از چگونگي حال علم و علما در بلاد مهم از قبيل شيراز و ري و اصفهان و دينور و نيشابور و بخارا و جز آنها اطلاعاتي داده‌اند كه همه آنها دليل بر رواج علم و ادب
ص: 260
و احترام علما و ادباست و غالب كتب رجال هم ناطق بهمين حقيقت است.
پادشاهان ايراني اين عهد غالبا مردمي دانشمند و دانش‌دوست بودند و وزراء آنان نيز كمتر از حليه علم و ادب عاري و بيشتر از مشاهير علما و بلغاء عصر خود محسوب مي‌شده‌اند مانند ابن العميد و صاحب بن عباد و المهلبي و شاپور بن اردشير و ابن سعدان و ابو علي بن سينا كه همه از وزراء مشهور آل بويه و هريك در يكي از فنون و علوم سرآمد اقران بوده‌اند و مانند بلعمي و جيهاني و عتبي در دولت ساماني و ابو الحسن السهلي (يا السهيلي) در دولت خوارزمشاهان كه چراغهاي درخشنده علم و ادب در مشرق محسوب مي‌شدند و همين حال را در غالب شاهان نيز مي‌توان مشاهده كرد چنانكه از ميان پادشاهان بويي، عضد الدوله و عز الدوله ابو منصور بختيار، و تاج الدوله پسر عضد الدوله علاوه بر تشويق علما و ادبا خود هم از علم و ادب اطلاعات وافر داشته‌اند.

رواج كتب‌

از خوشبختيهاي علماي اين عصر رواج كتب و وجود مقدار زيادي از آنها در بازارهاي ورّاقان (كتابفروشان) هرشهر بود.
بعضي از بازارهاي ورّاقان مثل بازار بغداد علاوه بر آنكه محل تمركز كتب بسيار از انواع مختلف بود محلي هم براي اجتماع علما و حكما و بحث و نظر آنها بوده است و از آنجمله اجتماعي است از ابو سليمان منطقي سجستاني و فلاسفه معروف بغداد كه در بازار ورّاقان بغداد نزديك دروازه بصره تشكيل ميدادند و اشخاص مشهوري مانند ابو زكرياي صيمري و ابو الفتح نوشجاني و ابو بكر قومسي و يحيي بن عدي و جز آنان در آن اجتماع مي‌نمودند و ببحث و نظر و تحقيق در مسائل مختلف فلسفي مبادرت ميكردند و ابو حيّان توحيدي اشاراتي باينگونه اجتماعات در كتاب خود بنام المقابسات دارد.

كتابخانها

در اين قرن در هريك از جوامع بزرگ كتابخانه‌يي موجود بود كه كتب آنها از راه وقف بدست ميآمد و مخصوصا پادشاهان را بجمع كتب و تشكيل كتابخانهاي بزرگ ولع شديد بود چنانكه در بغداد و ري و بخارا و غيره خلفا و پادشاهان بويي و ساماني كتابخانهاي عظيم داشتند. در مغرب هم خلفاي اموي اندلس و خليفه فاطمي مصر كتابخانهاي بزرگ
ص: 261
داشتند مثلا فهرست كتابخانه الحكم اموي صاحب اندلس (م. 366) از چهل و چهار دفتر ترتيب مي‌يافت كه هريك حاوي بيست ورق بود و در آنها جز اسماء كتب چيزي وجود نداشت و با اينحال خليفه اموي براي خريداري كتب كساني ببلاد مشرق ميفرستاد، ميگويند كتابخانه الحكم شامل 400000 مجلّد كتاب بود. كتابخانه بزرگ قاهره در قصر خلفاي فاطمي مزيّن بكتب فراوان بود چنانكه شماره آنها را تا 1600000 گفته‌اند و ازين ميان شماره كتب مربوط بعلوم اوائل 18000 بود «1».
در بغداد هم كتابخانهاي عظيم دائر بود. كتابخانه مشهور «بيت الحكمة» يا «خزانة الحكمة» مهمترين مركز تجمّع دانشمندان، كه از دوره هارون ايجاد شده و در عهد خلافت مأمون توسعه يافته بود، در قرن چهارم دائر بوده است زيرا ابن النديم الورّاق مؤلف الفهرست (م. 385) آنرا وصف كرده است و بعد از آن تاريخ هم گويا تا زمان غلبه تاتار بر بغداد (656 هجري) همچنان داير بوده است «2».
در همين عصر در ايران نيز كتابخانهاي بزرگ بوده است. المقدسي كتابخانه عضد الدوله ديلمي را در شيراز ديده و درباره آن گفته است هيچ كتابي تا عهد عضد الدوله در انواع علوم تأليف نشده بود مگر آنكه در آن كتابخانه جمع شده باشد و كتب مربوط بهريك از انواع علوم در اتاقهاي معيني جمع آمده بود و اين كتابخانه فهرست‌هايي داشت كه اسامي كتب در آنها ثبت شده بود «3». ابو الفضل بن العميد وزير معروف آل بويه نيز كتابخانه بزرگي حاوي صدبار كتاب در علوم مختلف و انواع حكم و آداب داشت كه نزد او از همه اموالش عزيزتر بود و خازن آنها ابو علي بن مسكويه اديب و مورخ و حكيم بزرگ ايراني بوده است «4».
شاگرد و جانشين ابن العميد يعني صاحب كافي اسمعيل بن عبّاد (م. 384) هم
______________________________
(1)- رجوع شود به تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي، دكتر صفا، ج 1 چاپ اول، ص 154- 155.
خطط مقريزي ج 1 ص 409 و 458 و ج 2 ص 342. الحضارة الاسلامية في القرن الرابع الهجري ج 1 ص 286- 287
(2)- راجع به بيت الحكمة رجوع شود بتاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي ج 1 چاپ اول، ص 48- 50
(3)- احسن التقاسيم ص 449
(4)- راجع باين كتابخانه رجوع شود بجلد سوم از تجارب الامم ابن مسكويه
ص: 262
درين امر از استاد خود پيروي كرده بود چنانكه وقتي نوح بن منصور ساماني او را بوزارت خود دعوت كرد از عذرهايي كه آورده بود يكي آن بود كه حمل اموالش براي او دشوارست زيرا فقط از كتب علم چهار صدبار شتر يا بيشتر دارد. فهرست كتب او در ده مجلّد بود و اين كتابخانه عظيم بعد از صاحب بن عباد هم باقي ماند چنانكه وقتي محمود غزنوي ري را تصاحب كرد از آن خزانه كتب تمام كتب مربوط بكلام را بيرون كشيد و آتش زد و باز در حوادث مربوط بغلبه سلطان محمود بر شهر ري نوشته‌اند كه او از كتابخانه بزرگ شهر ري تمام كتب فلاسفه و مؤلفان معتزله و كتب نجوم را سوخت و از بازمانده كتب صدبار كتاب از ري بغزنين برد «1».
در سال 383 ابو نصر شاپور بن اردشير وزير صمصام الدوله و بهاء الدوله ديلمي دار العلمي در بغداد تأسيس كرد و اين دار العلم كتابخانه عظيمي داشت كه بعد از تسلّط سلاجقه بر بغداد در سال 447 دچار نهب و حرق شد و عدد كتب اين كتابخانه از ده هزار متجاوز بود «2»
هنگاميكه ابو يوسف قزويني معتزلي (م. 488) وارد بغداد ميشد ده بار شتر كتاب با خود داشت «3». تاريخ ادبيات در ايران ج‌1 262 كتابخانها ..... ص : 260
ي از كتّاب عضد الدوله ديلمي بنام ابو علي بن سوار كتابخانه‌يي در شهر رامهرمز و كتابخانه ديگري در بصره ايجاد كرد و براي كساني كه بآن كتابخانها مراجعه و از آنها استفاده ميكرده‌اند مواجبي مقرر نمود و در كتابخانه رامهرمز يكي از شيوخ معتزله همواره مشغول تدريس كلام بر روش معتزله بود «4».
در بخارا شاهان ساماني كتابخانه عظيمي داشتند حاوي انواع كتب كه ابو علي ابن سينا از آن استفاده كرد. وي درباره اين كتابخانه گفته است كه اتاقهاي بسيار داشت و در هريك صندوقهايي از كتب بود، در اتاقي كتب عربي و شعر و در ديگري
______________________________
(1)- تاريخ الخلفاء سيوطي و الكامل ابن الاثير حوادث سال 420
(2)- كامل التواريخ ابن الاثير حوادث سال 383
(3)- طبقات الشافعيه سبكي ج 3 ص 320
(4)- احسن التقاسيم ص 413. الفهرست ص 139
ص: 263
فقه و همچنين در هريك از اتاقها كتبي در يكي از ابواب علم موجود بود و من فهرست كتب اوائل را خواندم و بهرچه حاجت داشتم مراجعه كردم و كتابهايي ديدم كه بسياري از مردم اسم آنها را هم هرگز نشنيده بودند و من نيز پيش ازين آنها را نديده بودم و پس از آن هم نيافتم «1» و همين كتابخانه چنانكه ابو علي گفته است اندكي بعد از استفاده او دچار حريق شد.
بعد از قرن چهارم و آغاز قرن پنجم بسياري ازين كتابخانها باقي بود و مثلا ياقوت حموي كه اندكي پيش از حمله مغول در خراسان و ماوراء النهر بوده است در مرو دوازده كتابخانه ديده بود كه در يكي از آنها نزديك دوازده هزار مجلّد كتاب وجود داشت و اين خزائن بقول ياقوت «سهلة التناول» بود چنانكه خانه ياقوت هيچگاه از دويست مجلّد يا بيشتر از كتب آنها خالي نبود بدون آنكه گرو بدهد و حال آنكه قيمت آنها بدويست دينار ميرسيد.
اين خزائن كتب كه ياد كرده‌ايم قسمتي از آنهاست كه از نامشان اطلاع حاصل شده است «2» و حال آنكه درين دوره پرثروت كه مزيّن بوده است بوجود دانشمندان بي‌شمار و امراي دوستدار علم و رجال و ثروتمندان دانش‌دوست، كتابخانهاي خصوصي و عمومي و كتابخانهاي متعددي كه وقف مدارس و جوامع بوده شماره نداشت و اگر در شرح احوال رجال علم و ادب قرن چهارم و پنجم پژوهش كنيم بنام بسياري ازينگونه خزائن بازخواهيم خورد.

مراكز تعليم‌

اشاره

نخستين مركز تعليم مسلمانان مساجد بود. مسجد از آغاز دوره هجرت مركز تجمّع مسلمين و اخذ تصميمات سياسي و تعليمات ديني بود و سنّتي كه از عهد پيغامبر و خلفاي راشدين ايجاد شد بعد از آنان ديرگاهي در ميان مسلمانان باقي ماند «3». در ايران دوره اسلامي
______________________________
(1)- طبقات الاطباء ابن ابي اصيبعه چاپ مصر ج 2 ص 4 (رساله سرگذشت ابو علي كه در آن كتاب نقل شده است)
(2)- براي اطلاع بيشتر رجوع شود به الحضارة الاسلامية ج 1 ص 286 ببعد
(3)- رجوع شود بمقاله: آموزشگاههاي ايران اسلامي بقلم نگارنده اين اوراق در مجله آموزش و پرورش سال يازدهم شماره پنجم و ششم
ص: 264
هم اين سنّت از قرن دوم و سوم ببعد معمول بود و در بسياري از مساجد كه در بلاد اين كشور ايجاد شد بنابر اطلاعات و شواهدي كه در دست داريم حوزه‌هاي تدريس داير بود و از آن جمله است در سيستان «1» و بخارا «2» و بلخ و هرات و فارس و غيره «3». در نيشابور كه تا حمله مغول از امّهات بلاد اسلامي بود ازينگونه مساجد بزرگ كه مركزيت تعليم داشته باشد بسيار وجود داشت مانند مسجد مطرزي «4» و مسجد قديم نيشابور و جامع منيعي. جامع منيعي نيشابور كه آنرا ابو علي حسّان بن سعد از بزرگان نيشابور (م. 463) ساخته بود، كتابخانه معتبري داشت كه در سال 548 در حمله غزان بغارت رفت و دانشمندان بزرگي در آنجا تدريس ميكردند مانند اسعد بن مسعود العتبي نيشابوري متولد بسال 404 كه در آن مسجد مجلس املاء داشت و درين مجلس محدّثين و ائمه وقت حاضر ميشدند «5» و مانند مسجد عقيل كه كتابخانه بزرگي داشت «6».
هريك از استادان درين مساجد حلقه‌هايي تشكيل ميدادند و در آنها بتعليم علومي از قبيل حديث و قراءت قرآن و علوم ادبي و فقه مبادرت ميشد و اين رسم همه مساجد اسلامي بود كه در آنها حلقه‌هايي براي تعليم و املاء احاديث و علوم از طرف دانشمندان و ائمه مشهور تشكيل مي‌شد. اهميت اين حلقه‌ها بسته بمقام استاد و ارزش موضوع درس بود چنانكه گاه بعضي از حلقات بي‌اندازه وسعت مي‌يافت و قسمت بزرگي از مساجد را شامل مي‌گرديد.
در ايران هم وضع بهمين منوال بود و در مساجد و جوامعي كه در شهرهاي معروف موجود بود ازينگونه حلقات تشكيل مي‌يافت و در آنها فقها و محدّثان و مفسّران و قرّاء بزرگ تدريس ميكردند. مثلا شيخ ابو محمد عبد اللّه الجويني پدر امام الحرمين جويني
______________________________
(1)- تاريخ سيستان ص 89
(2)- تاريخ بخارا ص 67 و 69
(3)- دائرة المعارف اسلامي ج 3 ص 401
(4)- راحة الصدور چاپ ليدن ص 180
(5)- معجم الادبا ج 2 ص 97- 98
(6)- تاريخ بيهق ص 21
ص: 265
متوفي بسال 438 در نيشابور مجلس مناظره و تعليم خاص داشت و ابو تراب عبد الباقي المراغي در يكي از مساجد همين شهر حلقه درس داشت و ابو عبد اللّه الخبّازي در مسجدي كه بنام او مشهور بود تدريس مينمود و حتي گاه ممكن بود دانشمندان مشهوري كه از شهرها مي‌گذشتند از طرف سلاطين مأمور تشكيل حلقه‌هايي در جوامع شوند چنانكه امام عبد اللّه الحليمي فقيه معروف (م. 403) وقتي بنيشابور رسيد از جانب پادشاه غزنه مأمور تشكيل حلقه‌يي در نيشابور گرديد و او در تمام مدت اقامت خود در نيشابور در حلقه خويش مشغول املاء حديث بود «1».
غير از مساجد كه مدتها از مراكز مهم تعليم بود در قرن چهارم علي الخصوص ايجاد اماكن خاصّي براي تعليم علوم ديني و ادبي بنام مدارس معمول شد و ايرانيان در ايجاد اين مدارس از ميان همه ملل اسلامي سمت تقدّم دارند. از جمله مدارس قديم ايران يكي مدارسي است كه حسن بن قاسم معروف بداعي صغير (مقتول بسال 316) در آمل ايجاد كرد «2». در طابران از اعمال طوس براي الحاتمي (م. 396) دانشمند بزرگ قرن چهارم مدرسه‌يي ايجاد شد كه در آن بتدريس مشغول بود و در نيشابور هم چند مدرسه وجود داشت، از آن جمله است مدرسه‌يي كه اهل نيشابور براي ابن فورك الاصفهاني (م. 406) ساخته و او را از اصفهان بنيشابور آورده بودند تا در آنجا تدريس كند و نيز مدرسه‌يي كه براي ركن الدين الاسفرايني (م. 418) ساخته شد «3».
غير ازين مدارس كه گفته‌ايم در نيمه اول قرن چهارم در نيشابور چند مدرسه مشهور بود از آنجمله است مدرسه بيهقيّه كه امام ابو الحسن محمد بن شعيب البيهقي فقيه شافعي (م. 324) در كوي سيّار نيشابور ايجاد كرده و اسعد بن مسعود عتبي نيشابوري فقيه مشهور در آنجا ساكن بوده است «4». اين مدرسه را مدرسه كوي سيّار نيشابور هم ميگفته‌اند و امام ابو الحسن علي بن الحسين بيهقي چندي بعد در همين مدرسه تدريس مي‌نمود.
______________________________
(1)- در باب اين موارد مختلف رجوع كنيد به طبقات الشافعيه سبكي چاپ مصر ج 3 ص 208 و 219 و 252 و 254 و 147 و غيره
(2)- تاريخ اولياء اللّه آملي چاپ تهران ص 81
(3)- دائرة المعارف اسلامي ج 3 ذيل كلمه مسجد
(4)- تاريخ بيهق ص 158
ص: 266
وي اوقات طلاب اين مدرسه را بسه قسمت كرد يك قسمت براي تدريس و يك قسمت براي املاي حديث و يك قسمت براي تذكير و وعظ مسلمانان «1»، و همين مدرسه را امام جمال الاسلام حسين بن محمد بن حسن الفوران (م. 519) يكبار تعمير كرد و در آنجا مدفون شد «2» و امام الحرمين ابو المعالي عبد الملك بن عبد اللّه جويني (م. 478) استاد غزّالي در همين مدرسه نزد ابو القاسم الاسكاف الاسفرايني اصول ميآموخت «3».
ديگر از مدارس مشهور نشابور كه تا اواخر قرن ششم از آبادي آن اطلاع داريم مدرسه صاعديّه است كه جدّ ابو الحسن علي بن قاسم بيهقي مؤلف تاريخ بيهق (م. 565) يعني ابو سليمان فندق بن ايوب در آن فقه تدريس ميكرد «4» و گويا اين همان مدرسه باشد كه نصر بن ناصر الدين سبكتكين، سپهسالار خراسان از قبل محمود بن سبكتكين، در سال 389 آنرا در جوار قاضي ابو العلاء صاعد بن محمد ساخت و در بعض مآخذ نام آن «سعديه» هم ضبط شده است «5». ديگر مدرسه صابونيّه كه پيش از حمله غز بخراسان معمور بود «6» و ديگر مدرسه سرّاجان كه از اوايل قرن پنجم دائر بوده است «7».
علاوه بر اينها در اوايل قرن پنجم در نيشابور چهار مدرسه بزرگ براي چهار طايفه كرّامي و شيعي و حنفي و شافعي وجود داشت كه يكي از مشاهير ناحيه بيهق در قرن چهارم و پنجم بنام ابو القاسم علي بن محمد بن حسين بن عمرو يا ابو القاسم عمرو ساخته بود نخست بنام امام ابو القاسم عبد العزيز بن يوسف بيهقي جدّ ابو الحسن بيهقي دانشمند معروف قرن ششم براي فرقه حنفيه كه تا اواخر قرن ششم از آبادي آن خبر داده‌اند.
دوم براي شافعيه بنام ابو الحسن حنّاني واعظ نيشابوري (م. 416) در نوكوي نيشابور
______________________________
(1)- تاريخ بيهق ص 172
(2)- ايضا ص 236
(3)- طبقات الشافعيه سبكي ج 3 ص 252 و 254
(4)- تاريخ بيهق ص 186
(5)- ترجمه تاريخ يميني چاپ تهران ص 441
(6)- ترجمه تاريخ يميني ص 203
(7)- اسرار التوحيد چاپ دكتر صفا تهران 1332 شمسي ص 128
ص: 267
كه آن هم در قرن ششم آباد و قبر حنّاني در آن واقع بود. سوم براي طايفه كرّاميه بنام ابو عسكر عبد اللّه و ابو سهل پسران ابو ذر محمد بن محمد المطوعي (م. 401) در كوي شادراه نشابور كه در قرن ششم ويران شده بود. چهارم براي سادات و اتباع ايشان يعني شيعه و عدليه (معتزله) و زيديه بنام امام علي بن عبد اللّه بن احمد نيشابوري معروف به ابن ابي الطيب (م. 418) در كوي اسفريس نشابور «1». معروفست وقتي كه ابو القاسم عمرو اين كار را كرد «صاحب بريد بسلطان محمود انهاء كرد، سلطان غلام فرستاد و او را بحضرت غزني بردند في جمادي الاولي سنة اربع عشرة و اربعمائه. چون بحضرت غزني رسيد سلطان با وي عتاب كرد كه چرا يك مذهب را كه معتقد تست نصرت نكني و ائمه آن طايفه را مدرسه بنا ننهي؟ جمله طوايف را چون يك شخص مدرسه سازد و تربيت كند برخلاف معتقد خويش كاري كرده باشد و هركه برخلاف معتقد خويش كاري كند ريا و سمعه را بود نه تقرّب را بحقّ تعالي. پس شفعا مراسم شفاعت اقامت كردند تا خلاص يافت!» «2». براي امام ابو القاسم قشيري هم در سال 437 مدرسه‌يي در نيشابور ساخته شد.
در شهرهاي ديگر ايران هم تا اوايل قرن پنجم چند مدرسه ساخته شد مثلا در سبزوار خواجه اميرك از بزرگان قرن چهارم مدرسه‌يي ساخت كه در قرن پنجم داير بود و امام احمد بن علي بيهقي خسرو گردي فقيه معروف بامر نظام الملك از خسرو گرد (در ناحيه بيهق) بسبزوار منتقل شد و در آن مدرسه مأوي ساخت «3». ابو العباس فضل بن احمد اسفرايني كه تا سال 401 وزير محمود غزنوي بود در بلخ مدرسه‌يي بنا كرد «4».
هنگامي كه سلطان محمود (متوفي بسال 421) از فتح قنّوج بازميگشت (409) مسجد جامعي در غزنين بنا كرد و «در جوار اين مسجد مدرسه‌يي بنا نهاد و آنرا بنفائس كتب و غرائب تصانيف ائمه مشحون كرد مكتوب بخطوط پاكيزه و مقيّد بتصحيح علما و فقها،
______________________________
(1)- رجوع شود به تاريخ بيهق ص 194- 195 و صحائف 185 و 205 و 220- 221
(2)- تاريخ بيهق ص 194- 195
(3)- تاريخ بيهق ص 207
(4)- جوامع الحكايات و لوامع الروايات عوفي
ص: 268
و ائمه فقه و طلبه علم روي بدان نهادند و بتحصيل علم مشغول شدند و از اوقاف مدرسه وجوه رواتب و مواجب ايشان موظّف ميگشت «1»». حمد اللّه مستوفي نيز از وجود مدرسه‌يي در غزنين بعهد سلطان محمود خبر داده است «2».
چنانكه ازين شرح برميآيد شماره مدارس قرن چهارم با آنكه هنوز ابتداي تأسيس آنها در ممالك اسلامي بوده است، قابل توجهست و اينكه برخي از محققان قديم گفته‌اند كه نظام الملك نخستين باني مدارس است متوجّه وجود اين مدارس پيش از عهد نظام الملك نبوده‌اند.
از خصائص اين مدارس يكي آن بود كه معمولا هريك از آنها براي فرقه معيّني از فرق اسلامي تأسيس مي‌شد و پيروان فرق ديگر را در آن اجازه ورود نمي‌دادند و فقط مباحث فقهي و كلامي آن فرقه معين را در آنجا تدريس ميكردند. هريك ازين مدارس مدرّسان مخصوص داشت و در بعضي از آنها براي مدرّسان و محصّلان راتبه خاص معين ميشد. تعليم علوم حكمي در اين مدارس ممنوع بود زيرا واقفان اين مدارس بقصد اجر اخروي بتأسيس مدارس مذكور قيام ميكردند و طبعا بتعليم علوم اوايل كه مكروه و ممنوع بوده در آنها رضا نميدادند. پس اين مدارس وسيله نشر علوم ديني و علوم لساني و ادبي عرب، كه لازمه علوم ديني بوده است، مي‌شد و از رواج علوم حكمي ميكاست و در همانحال وسيله مؤثري براي ترويج زبان و ادب عربي در ايران بود.
براي تعليم علوم عقلي معمولا مراكز رسمي و عمومي وجود نداشت و اين‌گونه حوزه‌هاي درس اختصاصي بود مگر تعليم فنّ طب كه بيشتر در بيمارستانها صورت ميگرفت. اينك ميپردازيم بذكر هريك از علوم درين عهد:

1- علوم شرعيّه‌

اشاره
علوم شرعيه دنباله ترقيات قرنهاي دوم و سوم را درين عهد طي ميكرد.
در علم قراءت قرآن از اوايل اين عهد دسته‌يي مانند ابو الحسن محمد بن احمد
______________________________
(1)- ترجمه تاريخ يميني ص 422- 423
(2)- تاريخ گزيده ص 401
ص: 269
ابن ايوب بن شنبوذ (م. 328) و ابو الفرج محمد بن احمد بن ابراهيم الشنبوذي (م. 388) و ابو بكر العطار المقري (م. 354) ظهور كرده و بآوردن اقوال شاذّي مبادرت جسته بودند. ليكن رجال دولت عباسي براي آنكه از اختلاف كلمه در باب قرآن جلوگيري كنند با آنان بسختي رفتار ميكردند چنانكه ابو علي مقله، ابن شنبوذ را چوب زد و از راه تهديد از او خطي مبني بر توبه گرفت و از ابو بكر العطار هم خطي مبني بر همين معني گرفتند. نتيجه اين امر آن شد كه در قرن چهارم جلو ادامه اختلاف در قراءت قرآن گرفته شد چنانكه اعتقاد بقول قرّاء سبع درين دوره تسجيل گرديد و در همه بلاد ايران چنانكه از قول المقدسي برميآيد قراءت‌هاي مشهور معمول و مقبول بود.
تفسير قرآن هم درين دوره مانند قرن سوم در حال پيشرفت بود. در آغاز اين قرن بزرگترين مفسّر قرآن در قرون اوليه هجرت ميزيست و او محمد بن جرير الطبري است كه پيش ازين راجع بكتاب او سخن گفته‌ايم. وي كسي است كه در تفسير خود بين رواية و دراية را جمع كرد و با اين حال از ميان اين دو بيشتر جانب رواية را گرفت و بدين سبب كتاب تفسير وي مقبول مسلمين شد. طبري معتقد بود كه در تفسير قرآن رأي دخالتي ندارد مگر در مورد تفسير لغوي. اصولا تفسير مبني بر رأي مقبول نظر مسلمين نبود و با اينحال از موقعي كه جهميّه در عالم اسلام ظهور كردند تأويل در آيات قرآن شروع شد و در قرن چهارم دسته‌هايي مانند معتزله و اسمعيليه و صوفيه جدا اين فكر را دنبال ميكردند. از جمله بزرگترين مفسّران معتزله ابو علي جبّائي است و اشعري شاگرد و خصم او درباره تفسير او ميگفت در اين تفسير حرف واحدي هم از مفسّران قديم روايت نشد و ابو علي درين كار بوسوسه‌هاي شيطاني اعتماد كرد «1». و همچنين ابو بكر نقّاش معتزلي (م. 351) التفسير الكبير را كه دوازده هزار ورق داشت تأليف كرد «2». و تنها كسي از ميان معتزليان كه توانست درين كار ازو پيشي گيرد عبد السلام قزويني شيخ معتزله بغداد بود كه تفسيري در سيصد مجلّد و بقول سبكي «3»
______________________________
(1)- الحضارة الاسلامية ج 1 ص 325
(2)- الفهرست ابن النديم ص 50
(3)- طبقات الشافعيه ج 3 ص 32
ص: 270
در هفتصد مجلّد پرداخت. علت تفصيل بي‌سابقه تفسيرهاي معتزله آن بود كه اين قوم در تفاسير خود طريق تأويل مي‌گرفتند و در هرمورد توضيحات مفصّل بنابر رأي خود ميدادند و درين كار بيشتر باثبات نظرهاي خود توجّه داشتند.
روش صوفيه در تأويل مانند معتزله بود يعني اينان نيز هنگام تفسير آيات توجّه خاص بتأويل آنها براي اثبات طريقت خود داشتند و بهمين سبب تفاسير آنان نيز گاه در عظمت دست‌كم از تفاسير معتزله نداشت. تفسيرهاي مهمّ صوفيه در ايران از حدود قرن پنجم ببعد پيدا شد مانند تفسيري كه خواجه عبد اللّه انصاري صوفي مشهور قرن پنجم نوشت و همين تفسيرست كه در قرن ششم مورد نظر مؤلف كشف الاسرار و عدة الابرار يعني ابو الفضل رشيد الدين الميبدي قرار گرفته و او تفسير عظيم خود را در بيش از دو هزار صحيفه نوشت «1». براي آنكه از روش صوفيه در تفسير قرآن اطلاعي حاصل شود مختصري در طريقه تأليف اين كتاب سخن ميگوييم: ميبدي در تأليف اين كتاب نخست هر آيه از آيات قرآن را بپارسي ساده و روان ترجمه كرد و آنگاه تفسير آيه و وجوه معاني و قراآت مشهوره و سبب نزول و بيان احكام و ذكر اخبار و آثار و نوادري را كه تعلّق بآن آيه دارد آورد و بعد از آن بذكر رموز عارفان و اشارات صوفيان و لطايف مذكّران در باب آن آيه پرداخت. هنگام ذكر رموز عارفان و اشارات صوفيان تأويلات بسيار و توضيحات خارج از حدود لزوم در كتاب آمده و آنرا بعظمتي كه مي‌بينيم درآورده است.
مشايخ صوفيه هريك ضمن مجالس خود آيات قرآن را خواه بر اثر پرسش حاضران و مريدان و خواه بتناسب كلام تأويل ميكردند و اين تأويلات را در كتب مقامات صوفيه بسيار ميتوان ديد «2».
شيعه نيز ازينگونه تأويلات داشته‌اند و مخصوصا اسمعيليه و قرامطه بسبب اعتقاد بباطن براي احكام و آيات آنها را بشدت تأويل ميكردند و ازينروي مورد طعن
______________________________
(1)- كاملترين نسخه‌يي كه ازين كتاب موجودست شامل 2343 صحيفه است
(2)- براي نمونه رجوع شود به اسرار التوحيد في مقامات الشيخ ابي سعيد موارد متعدد مختلف از آن كتاب
ص: 271
و ملامت بسياري از فرق ديگر اسلامي بودند.
از جمله همين تأويلاتست تفسيرهاي حكما. ابو علي سينا در پايان اين دوره تفسيرهايي بر بعضي از سور قرآن كريم دارد كه في الواقع يكي از انواع كارهاي اوست در تطبيق اصول عقايد فلسفي بر مباني دين اسلام و از آنجمله است تفسير ثمّ استوي الي السماء و هي دخان، تفسير سورة الاخلاص، تفسير سورة الاعلي، تفسير سورة الفلق معروف به المعوّذة الاولي، تفسير سورة الناس معروف به المعوّذة الثانية.
در مقابل اين دسته‌ها كه گفته‌ايم دسته‌هاي ديگر اسلامي همچنان بكار خود در تفسير قرآن بتفصيل يا باختصار بر روش قدما ادامه ميدادند. درباره خلف بن احمد صفّاري نوشته‌اند كه بيست هزار دينار براي تأليف تفسير بزرگي از قرآن بر روش علما صرف كرده بود. اين تفسير مشتمل بود بر اقاويل مفسّران و تآويل متقدّمان و متأخّران و بيان وجوه قراآت و علل نحو و اشتقاق لغات و اخبار و احاديث، و نسخه آن تا قرن هفتم وجود داشت. كتاب مذكور در صد مجلّد بود و استنساخ آن جز بمعاونت نساخ امكان نداشت «1». عظمت اين كتاب و تفاسير ديگري كه گفتيم ميرساند كه تفصيل و اطناب درباره تفسير قرآن كريم در قرن چهارم و پنجم امري عمومي شده بود.
توجّه شاهان و امراي قرن چهارم بتهيه تفاسير متقن منحصر بهمين يك مورد نيست چه نظير همين عمل را منصور بن نوح پادشاه ساماني براي نقل تفسير كبير طبري از عربي بفارسي بدست علماي مختلف در خراسان انجام داد و ما شرح آنرا بعد ازين خواهيم ديد.
از جمله مفسّران بزرگ قرن چهارم ابو زيد البلخي (م. 322) متكلّم و فيلسوف و نويسنده بزرگ ايراني قرن چهارمست كه شاگرد كندي و استاد ابو بكر محمد بن زكرياي رازي بوده است. روش او در تفسير آن بود كه از تأويلات بعيده خودداري ميكرد و فقط بظواهر آيات و تأويلات اكتفا مينمود و اين روش خود را در كتاب نظم القرآن بكار برد «2».
از جمله تفسيرهاي فارسي قرآن در قرن چهارم غير از آنكه از تفسير طبري
______________________________
(1)- ترجمه تاريخ يميني ص 252- 253
(2)- معجم الادباء ياقوت حموي چاپ مصر ج 3 ص 29
ص: 272
ترجمه شده بود تفسير جبّائي (م. 303) را بفارسي ذكر كرده‌اند «1».
يكي از مسائلي كه در كتب تفسير قرن چهارم بسيار مورد تحقيق و مطالعه قرار ميگرفت قصص قرآنست كه خود ميداني براي اختلاف فرق گرديده بود. برخي از مفسّران در اين باب بهمان روش قدما اكتفا ميكردند يعني تحقيقات خود را متّكي بر روايات مفسّران اوّلي مينمودند ولي برخي ديگر در باب اين قصص و همچنين در باب معجزات مذكور در قرآن بتأويلات عجيب مي‌پرداختند «2».
علم الحديث در قرن چهارم همان رواج و اهميت سه قرن پيشين را داشت زيرا اين علم از مباني مهمّ استخراج احكام و وسيله بزرگ اطلاع از سنن نبوي و آموختن آن مانند آموختن قرآن و علوم وابسته بآن لازم بوده است. در باب اول ديديم كه در قرن سوم مسلمين چگونه بپيشرفتهاي اساسي در علم حديث نائل شدند. در قرن چهارم دنباله كار ائمه حديث در اواخر قرن سوم گرفته شد چنانكه يكي از كتب ستّه حديث يعني كتاب السنن را ابو عبد الرحمن النسائي كه در آغاز قرن چهارم در گذشته تأليف كرده است. روش كار در علم مذكور تا اوايل قرن چهارم آن بود كه هرمحدّثي با رحلت در بلاد و مراكز مختلف تجمّع احاديث و ملاقات محدّثين احاديث را گرد ميآورد و سلسله روايت را چنانكه دريافته بود حفظ ميكرد. نتيجه اين امر آن بود كه يك حديث بروايات مكرّر و با اختلافات جزئي چندبار تكرار ميشد و گرد آوردن احاديث براي هركس مستلزم صرف وقت بسيار بود و تدوين و تبويب آنها بصور مختلف كمتر تيسير مي‌پذيرفت. اما از قرن چهارم روش ديگري در علم الحديث معمول شد و آن عبارتست از روايت حديث بدون ملاقات رجال آن علم و بدون اجازه مكتوب از محدّثين. نتيجه اين روش آن بود كه علماي علم حديث بجاي تحمّل شدائد اسفار با مطالعه كتب حديث ازين علم بهره‌مند ميشدند و اشكالي نداشت كه ازين راه هم ائمه بزرگي در حديث پديد آيند كه جاي اصحاب اين علم را در قرون متقدّم بگيرند مثلا ابن يونس ابو سعيد عبد الرحمن بن احمد (281- 347) بدون آنكه اقدام برحلت
______________________________
(1)- الحضارة الاسلامية ج 1 ص 332
(2)- در اين باب رجوع شود به الحضارة الاسلامية ج 1 از صحيفه 327 ببعد.
ص: 273
در بلاد كند امام متيقّظ و حافظ حديث شد «1». البته مرسوم شدن اين روش دليلي براي از ميان رفتن روش قدما در جمع‌آوري حديث نبود چنانكه يكي از رحّالان بزرگ در اواخر قرن چهارم فوت شده و او ابن منده (م. 395) است كه بعد از رحلت متمادي با مقدار كثيري از كتب حديث و احاديثي كه جمع كرده بود بموطن خود بازگشت و ابو حاتم محمد بن حبان سمرقندي (م. 354) گفته است: «شايد ما علم حديث را از هزار استاد ميان چاچ و اسكندريه اخذ كرده باشيم». او مدتي در سمرقند سمت قضا داشت و عده زيادي براي اخذ علم از وي بدانشهر رفتند «2»، و ابو يعقوب القراب السرخي (م. 429) هم بروش فوق بيشتر از يكهزار و دويست استاد را براي اخذ حديث ملاقات كرد «3».
بنابرين دو روش متضاد در قرن چهارم براي جمع احاديث در ميان بود و بهمين سبب ميان علما درين باب اختلافي وجود داشت. مثلا نسبت بابو الفرج اصفهاني كه الدار قطني محدّث مشهور ازو استماع حديث كرده است اين عيب را گرفته‌اند كه معمولا وارد سوق الورّاقين (بازار كتابفروشان) كه دكان‌هاي آن مملو از كتب مختلف بود، مي‌شد و مقدار زيادي كتاب ميخريد و بخانه ميبرد و همه روايات خود را از آنها استفاده مي‌كرد «4».
با تمام اين احوال معمول شدن مطالعه احاديث در كتب مشهور حديث باعث شد كه حفّاظ بزرگي در قرن چهارم براي احاديث پيدا شوند و سرعت در تعلّم علم حديث فزوني گيرد «5».
از بزرگترين محدّثين قرن چهارم و اوايل قرن پنجم غير از آنانكه ذكر كرده‌ايم رجال ذيل را در بغداد و شهرهاي ايران ميتوان نام برد:
______________________________
(1)- حسن المحاضرة از سيوطي ج 2 ص 164 نقل از الحضارة الاسلامية
(2)- طبقات الشافعيه سبكي ج 2 ص 141
(3)- ايضا ج 3 ص 114
(4)- الحضارة الاسلامية ج 2 ص 316
(5)- ايضا ص 317- 318
ص: 274
ابو الحسن علي بن عمر البغدادي الدار قطني «1» محدّث بزرگ و فقيه مشهور شافعي و عالم باختلاف الفقها، صاحب كتب بسيار در فقه و حديث بود و بسال 385 درگذشت.
ابو بكر محمد بن منذر النيسابوري از ائمه بزرگ حديث متوفي بسال 316
ابو بكر احمد بن الحسين البيهقي مصنّف بزرگ در حديث و فقه و مؤلف السنن الكبير و السنن الصغير (م. 458)
محدثين قرن چهارم در اصلاح تصحيفات احاديث و تبويب و جرح و تعديل آنها كوشش بسيار كردند. تحقيق در باب رجال حديث و جدا كردن محدثين ثقه و ضعيف از يكديگر و تأليف كتب طبقات در قرن چهارم معمول بود و حتي طبقات محدثين هريك از بلاد را هم مورد مطالعه قرار ميداده‌اند. مثلا ابي نعيم احمد بن عبد الله اصفهاني (م. 430) در كتاب «ذكر اخبار اصبهان» «2» و خطيب بغدادي (م. 463) صاحب تاريخ بغداد طبقات محدثين مربوط باين دو شهر را در نهايت استقصاء آورده‌اند. از جمله اينگونه كتب در اوايل قرن پنجم يكي طبقات الفقهاء ابو اسحق شيرازي (م. 476) است.
علم فقه در قرن چهارم بيشتر بطرف توقف و تسجيل رفته و كمتر متوجه ابتكار بوده است. دوره ابتكار در تشريع دوره پيش ازين عهد بوده و عهدي كه در آن مشغول مطالعه‌ايم دوره اعتقاد بفقهاي بزرگ قديم و بحث در احوال و احكام و عقايد آنان و قبول روش برخي و ترك روش بعضي ديگر بوده است.
درين قرن در شهرهاي ايران مذاهب مختلفي وجود داشت كه برخي بطرف ضعف و فراموشي ميرفتند و بعضي قوّت مي‌يافتند. المقدسي راجع بمذاهب مردم ايران در هرناحيه توضيحات و اطلاعاتي داده است. از اوايل قرن چهارم مقارن فوت محمد بن جرير الطبري (310) حنابله در بغداد قوّت بسيار يافته بودند و اين تنها مذهب اهل حديث است كه درين قرن قوّت يافته بود زيرا ساير مذاهب اهل حديث مانند مذهب
______________________________
(1)- منسوب بدارقطن يا دار القطن نام محله‌يي از بغداد. رجوع شود به معجم البلدان ياقوت
(2)- براي اطلاع از احوال او رجوع شود به طبقات الشافعيه سبكي ج ص 7- 11
ص: 275
ثوريه راه انحطاط گرفت و با آنكه در اواسط قرن چهارم در شهرهايي از قبيل اصفهان و دينور معتقدين بمذهب ثوريه بسيار بوده‌اند «1» اما در آغاز قرن پنجم آثار ضعف در آن آشكار شد چنانكه بعد از فوت عبد الغافر بن عبد الرحمن الدينوري فقيه بزرگ ثوريه در بغداد كسي از پيروان آن مذهب نبود كه شايسته جانشيني او باشد.
از مذاهب ديگر فقهي كه در قسمتي ازين دوره در ايران رائج بود مذهب داوديه است كه در اصفهان معتقدين كثير داشت و حتي بسياري از كارهاي بزرگ را در فارس علماي اين مذهب در دست داشتند زيرا عضد الدوله خود از دوستداران اين مذهب بوده است «2».
در اوايل قرن چهارم محمد بن جرير الطبري مذهب مشهور طبريه را در فقه آورد و مذهب او مدتي بعد از وي باقي بود.
از مذاهبي كه در اين دوره رواج روزافزون مي‌يافت مذهب شافعي بود. مخصوصا اين مذهب ميان صوفيه توسعه پيدا ميكرد و براي صحت آن استدلالاتي مي‌شد «3».
از كساني كه مذهب شافعي را در مشرق ايران رواج دادند امام قفّال است كه مذهب شافعي را در ماوراء النهر و خراسان پراگند و بر روي هم درين عهد در چاچ و ايلاق و طوس و نسا و ابيورد و طراز و سواد بخارا و دندانقان و اسفراين و كرمان و بعضي بلاد ديگر شافعيه غلبه داشتند و در باقي بلاد مشرق غلبه با حنفيه بود معهذا در شهرهاي ديگر شرق هم شافعيه گاه داراي مشاغل مهم منبر و مسند قضاء بودند «4» و در غالب اين بلاد و نيز در بلاد جبال بين پيروان اين دو مذهب مهم بهمان نحو كه گفته‌ايم عصبياتي رخ ميداد «5». مردم قومس و جرجان و بعضي از مردم طبرستان حنفي مذهب بودند «6»،
______________________________
(1)- احسن التقاسيم ص 395
(2)- ايضا ص 439
(3)- اسرار التوحيد في مقامات الشيخ ابي سعيد چاپ دكتر صفا ص 20- 22
(4)- احسن التقاسيم ص 468 و 469 و 323
(5)- رجوع شود بهمين كتاب ص 234- 235
(6)- احسن التقاسيم ص 365
ص: 276
در آذربايجان مذهب حنفي و حنبلي «1» و در ري علاوه بر مذهب شيعه‌مذهب حنفي و شافعي معمول بوده است. مذهب شيعه در قلمرو حكومت آل بويه خصوصا در بلاد جبال و فارس و طبرستان رواج بسيار داشت.
از بغداد گرفته تا شهرهاي مهم خراسان و ماوراء النهر همه جا درين عهد بنام فقهاي بزرگ بازميخوريم. از جمله فقهاي مشهور اين دوره در خراسان و ماوراء النهر يكي محمد بن علي قفّال چاچي است كه ناشر مذهب شافعي در ماوراء النهر بود.
وي از طرفداران اعتزال و صاحب تأليفات بسيار در فقه و اصول است. وفاتش در سال 365 اتفاق افتاد و ديگر ابو الليث محمد السمرقندي ملقّب بامام الهدي (م. 373) و ابو الحسن عبيد الله الكرخي (م. 340) رئيس حنفيه عراق و ابو بكر الجصّاص البغدادي (م. 370) جانشين ابو الحسن عبيد اللّه كه از تأليفات او كتاب احكام القرآن در دست است و ابو الحسن علي بن احمد البغدادي مشهور به ابن القصّار (م. 398) رئيس مالكيه عراق كه قضاء آن شهر را برعهده داشت.
از مشاهير فقهاي شافعي اين عهدند: ابو علي حسن بن قاسم طبري مؤلف كتاب المحرّر در علم خلاف و كتاب الافصاح در علم فقه (م. 305) و احمد بن عمر بن سريج كه مدتي قضاء شيراز را برعهده داشت و شماره تأليفات او بچهار صد ميرسيد (م. 306) و ابو اسحق مروزي كه مدتها در عراق مشغول نشر مذهب شافعي بود (م. 340) و ابو الحسن علي بن محمد الماوردي مؤلف كتاب الحاوي كه از مهمترين كتب فقه شافعي است، و كتاب الاحكام السلطانية كه در آن مناصب دولتي را از لحاظ مذهبي شرح داد مانند امامت و شرائط آن و وزارت و اقسام آن و قضاء و حسبت و تصدي خراج و غيره، و كتاب ادب الدين و الدنيا در اخلاق بنابر اصول دينيه، و كتاب الاقناع در فقه، و دلايل النبوّة، و قانون الوزارة. وفاتش در سال 450 در بغداد اتفاق افتاد «2».
از جمله مشاهير ائمه حنابله عبد الله بن داود سجستاني (م. 316) و ابو القاسم عمر بن حسين خرقي صاحب كتاب المختصر در فقه حنابله (م. 334) را ميتوان نام برد.
______________________________
(1)- احسن التقاسيم ص 379
(2)- براي اطلاع از احوال او رجوع شود به طبقات الشافعيه ج 3 ص 303- 314
ص: 277

علم كلام‌
علم كلام در قرن چهارم و اوايل قرن پنجم از آن باب كه آخرين ائمه مشهور معتزله و نخستين متكلّمين مشهور اشعري مشغول مبارزه با يكديگر بودند اهميت بسيار داشت. علاوه برين قرن چهارم عهد ظهور فلاسفه بزرگ و دوره تأليف كتب معتبر در شعب حكمت بود و طبعا اين امر در ظهور متكلمين بزرگ هم مؤثر واقع ميشد. ائمه بزرگ كلام در ميان معتزله ايرانياني بودند كه در شهرهاي ايران ميزيستند و يا از بلاد ايران ببغداد مهاجرت ميكرده و در آنجا ميمانده‌اند. عمده مباحث معتزله در قرن چهارم بحث در توحيد و صفات خدا بود و اين اثر مستقيم فلسفه يوناني در آنانست. المقدسي درباره معتزله قولي دارد كه نماينده فكر بسياري از مردم قرن چهارم نسبت باين قوم است.
وي ضمن برشمردن صفات هريك از فرق مذهبي قرن چهارم راجع باين قوم ميگويد:
كمتر ديده‌ام كه معتزله از چهار چيز خالي باشند: «اللطافة و الدراية و الفسق و السخرية» «1».
و درين قرن واقعا معتزله با اينگونه افكار و با اكراه و بغض اكثر اهل سنّت و حديث مواجه بودند و علت عمده انكار كافّه مسلمين نسبت بآنان توجه عمده اين قوم بفلسفه يونان و انكار برخي از معتقدات مسلمين از قبيل كرامات و معجزات، و تأويلات بعيده آنان در آيات و امثال اينها بوده است. شايد همين اختلاف شديد ميان اهل حديث و دسته بزرگي از مسلمين با معتزله بود كه فكر ايجاد يك مذهب كلامي را كه حدّ وسط باشد بميان آورد و ابو الحسن اشعري را بر آن داشت تا بين عقل و مذهب سنّت موافقتي ايجاد كند.
اشعري تمسّك بكتاب و سنّت و آنچه را كه از صحابه و تابعين و ائمه حديث نقل شده بود ديانت خود اعلام كرد و گفت من قائل بهمان عقايدي هستم كه احمد بن حنبل بود «2». با اينحال حنابله در آغاز امر با اشعري مخالفت داشتند و اشاعره با همه نزديكي خود با اهل سنّت و حديث و مذاهب ظاهري مدتها دچار مخالفت حنابله و كرّاميه و امثال آنها بودند و مخالفت معتزله با آنان خود در تمام قرن چهارم ادامه داشت تا بنحوي
______________________________
(1)- احسن التقاسيم ص 41
(2)- رجوع شود بهمين كتاب ص 242
ص: 278
كه ديده‌ايم از اوايل قرن پنجم شكست در كار آنان افتاد. از مشاهير ائمه اشاعره در اين عهد كه مباني آن مذهب را استوار كرده‌اند يكي ابو حامد اسفرايني است كه از سال 370 تا 406 در بغداد مشغول تدريس بود و در سال اخير بدرود حيات گفت.
ديگر امام ابو بكر محمد بن الطيب الباقلاني (م. 403) است كه در علم كلام تصانيف متعدد داشت و بقوّه جدل مشهور بود، از آثار معروف او كتاب التمهيد في الردّ علي الملحدة و المعطلة و الرافضة و الخوارج و المعتزلة است (چاپ قاهره 1947 ميلادي) و ابو بكر بن فورك اصفهاني كه اصولي و متكلّم بزرگ بود و بر اثر مخالفتي كه در ري با او مي‌شده بنيشابور رفت و در آنجا مدرسه‌يي براي او پي‌افگندند و در همانجا بود تا در سال 406 درگذشت. وي در حدود صد تأليف داشت و از كبار متكلمين اشاعره محسوب مي‌شود.
ائمه معتزله درين عهد بسيارند و علي الخصوص در قلمرو حكومت آل بويه غلبه و شهرتي داشتند و نظر بتوجهي كه بعضي از آنان مانند ابو زيد البلخي و ابو القاسم الكعبي بمباحث دقيق فلسفي داشته‌اند بيشتر بفلسفه مشهور شده‌اند. از كبار ائمه معتزله در اوايل اين عهد عبد الرحيم بن محمد بن عثمان الخياط پيشواي فرقه «خياطيه» است كه در اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم ميزيسته است. وي استاد ابو القاسم الكعبي و مؤلّف كتاب الانتصارست (طبع قاهره 1914 ميلادي). ديگر از مشاهير ائمه معتزله در آن دوره ابو علي محمد بن عبد الوهاب جبّائي (م. 303) از جبّاي خوزستان و رئيس فرقه جبّائيه و استاد ابو الحسن الاشعري است. پسر ابو علي يعني ابو هاشم جبّائي رئيس فرقه بهشميه نيز از بزرگان ائمه معتزله درين عهدست كه در ميان معتزله قرن چهارم و پنجم اثر بسيار داشته و مذهب او درين عهد رائج بوده است. وفاتش در سال 429 اتفاق افتاد.
از مشاهير متكلمين معتزله در مشرق ابو زيد احمد بن سهل البلخي (م. 322) است كه فلسفه و علوم شرعيه و ادب را جمع كرده بود. وي شاگرد كندي و استاد محمد بن زكرياي رازي است و در علم كلام چنان شهرت داشت كه او را تالي جاحظ دانسته و «جاحظ خراسان» لقب داده‌اند. اهميت او بيشتر در آنست كه حكمت و شريعت
ص: 279
را وفق داده بود. وي در حدود شصت كتاب تأليف كرد كه از آن جمله بود اقسام العلوم و شرائع الاديان و كتاب السياسة الكبير و الصغير.
ابو القاسم عبد الله بن احمد الكعبي البلخي (م. 319) هم از متبحّرين در علم كلام و از بزرگان معتزله بود و فرقه خاصي درين مذهب بنام كعبيّه پديد آورد. وي در عهد خود رئيس معتزله بغداد بود و او و محمد بن زكرياي رازي رسالاتي در ردّ يكديگر نوشته‌اند.
ابو عبد الله حسين بن علي الكاغدي (308- 399) هم از بزرگان معتزله بود و رسالاتي در ردّ محمد بن زكرياي رازي و كتبي در مسائل كلامي داشت.
قاضي عبد الجبّار متكلم بزرگ معاصر صاحب بن عبّاد و قاضي القضاة ري هم از بزرگان ائمه معتزله است. وي در آغاز امر مذهب اشعري داشت و بعد بعقايد معتزله گرويده و تا آخر عمر خود (415 هجري) در اين مذهب باقي بوده است.
يكي از مذاهب كلامي كه در اين قرن نشأت كرد مذهب ماتريديه است كه مؤسس آن امام ابو منصور ماتريدي (م. 333) «1» از كبار ائمه حنفيه ماوراء النهر بود.
او را بسبب انتساب به ماتريد سمرقند «ماتريدي» گفته‌اند. مذهب ماتريدي در اصول بمذهب اشعري نزديك و با آن متشابه بود و هردو در مخالفت با معتزله با يكديگر اشتراك داشتند. با اينحال بين اشعريه و ماتريديه نزاع برقرار بود. از تأليفات مهم ماتريدي كتاب التوحيد، اوهام المعتزلة، مآخذ الشرائع بوده است.

2- علوم عقلي‌

وضع عمومي علوم عقلي‌
قرن چهارم و نيمه اول قرن پنجم از حيث علوم عقلي مهمترين قرن دوره اسلامي و از جمله قرنهاي طلايي تاريخ علوم در جهان شمرده ميشود. در اوايل و اواسط اين عهد دانشمنداني از قبيل محمد بن زكرياي رازي و ابو نصر فارابي و علي بن عباس مجوسي اهوازي، و در پايان اين دوره رجال بزرگي مانند ابو علي سينا و ابو ريحان
______________________________
(1)- براي اطلاع از احوال او رجوع شود به معجم الادباء ياقوت حموي ج 3 ص 64- 86
ص: 280
بيروني و ابو سهل مسيحي و جز آنان زندگي ميكرده‌اند. در رشته‌هاي مختلف علوم عقلي در اين عهد تأليف كتب مهم صورت گرفته و بعضي از آن كتابها بدرجه‌يي از اهميت رسيده كه در تمام دوره اسلامي بعنوان بهترين و كاملترين كتب مورد مطالعه و تحقيق و شرح و تفسير علماي اسلامي قرار گرفته است.
اگرچه مقدمات تضييق علما و مخالفت با علوم عقلي و آزار حكما از همين دوره شروع شده و ليكن جريان شديد اين افكار در قرن پنجم و ششم بوده است و در همان عهدست كه مي‌بينيم ديگر دانشمندان بزرگ و نامبرداري در نواحي مشرق ظهور نكرده‌اند.
از علل عمده پيشرفت و ترقي علوم عقلي درين دوره يكي وجود عده‌يي از امرا و وزراي مشوّق علم است در نواحي مختلف ايران، يعني غالب امرا و وزراي آل سامان و آل بويه و آل زيار و امراء تابع آنان و بعضي از خلفاء عباسي كه در اوايل اين عهد ميزيسته‌اند. غالبا اتفاق ميافتاده است كه رجال اين عهد در حضور خود مجالسي براي بحث و مناظره ترتيب ميدادند و علماي بزرگ را در آن گرد ميآوردند و گاه خود در اين امر شركت ميكردند و بكسب اطلاعات از ندماي دانشمند خود مبادرت مي‌جستند و بزرگان علم و حكمت را از راههاي مختلف بكار علم و تأليف و تدوين و تحقيق تشويق مي‌كردند و براي تأليفات آنان صلات گران ميدادند يا وسائل كار و زندگي مرفّه براي آنان در دستگاه خود فراهم ميآوردند «1». نتيجه اين تشويق و ترغيب آن بود كه علما با قوّت قلب بكار علم توجه كنند و بترجمه و تأليف كتب مشغول باشند و بازار علم رونق و رواج داشته باشد. در اوائل قرن پنجم همچنانكه گفته‌ايم آزار علما و حكما و ائمه معتزله كه دوستداران علم و حكمت بودند آغاز گرديد و ازين وقتست كه كساد بازار
______________________________
(1)- براي آنكه نمونه‌يي از مجموع آنچه گفته‌ايم بدست آيد رجوع كنيد به: كتاب جشن‌نامه ابن سينا تأليف دكتر صفا ج 1 ص 13- 14 و ص 32. تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي تأليف دكتر صفا چاپ اول ج 1 ص 127- 128 و ص 130. مروج الذهب چاپ مصر ج 4 ص 30 و 31 ببعد و ص 36. تاريخ الاسلام السياسي ج 3 ص 518 ببعد. ظهر الاسلام ص 229- 231 و جز آنها.
ص: 281
علم شروع شد و هنگامي كه نظير سياست سلطان محمود غزنوي در همه ايران و عراق معمول گشت طبعا از رغبت طالبان علم بتحصيل علوم عقلي كاسته و بر ميل و رغبت آنان بتحصيل علوم ديني افزوده شد.

مترجمان كتب علمي‌
در قرن چهارم و اوايل قرن پنجم هنوز دنباله ترجمه و نقل كتب علمي از زبانهاي مختلف و علي الخصوص زبان يوناني و هندي و سرياني منقطع نشده بود و درين عهد هم بنام عده‌يي از مترجمان بزرگ بازميخوريم و از آنجمله‌اند:
ابو بشر متّي بن يونس القنّائي (م. 328) از مشاهير مترجمان و دانشمندان اوائل قرن چهارم، استاد ابو نصر فارابي است. از جمله آثار منقول او كتب ذيل باقي مانده است: ترجمه كتاب الشعر (ابو طيقا)- ترجمه كتاب انالوطيقاي ثاني از ارسطو. غير از اينها ابو بشر متّي ترجمه‌هاي متعدد ديگري از آثار ارسطو يا شارحان او داشته است. «1»
ابو زكريا يحيي بن عدي (م. 364) از حكما و مترجمان بزرگ عهد خود بود و از جمله ترجمه‌هاي او نقلي از سوفسطيقاي ارسطو كه ابو زكريا آنرا از سرياني بعربي درآورده بود موجودست و غير ازين نيز ترجمه‌ها و تأليفاتي داشت «2».
ابو علي بن زرعة (م. 398) از ملازمان يحيي بن عدي بود كه چندين كتاب از آثار فلاسفه يونان را از سرياني بعربي نقل كرد و ازو ترجمه سوفسطيقاي ارسطو در دست است و خود نيز تأليفاتي دارد «3».
ابو الخير بن الخمّار حسن بن سوار بن بابا ابن بهرام از نصرانيان ايران و از اطبا و حكما و از مترجمان بزرگ سرياني بعربي بوده و كتب بسيار از آن زبان نقل كرده است. ولادتش بسال 331 و وفاتش در اوايل قرن پنجم بعد از فتح خوارزم بدست سلطان محمود سبكتكين (408 هجري) اتفاق افتاده است و چون مدتي در خدمت سلطان محمود بسر ميبرده ناچار چندي بعد از 408 نيز زنده بود و از آنجا كه خدمت پادشاه ديگري
______________________________
(1)- رجوع شود به تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي ج 1 ص 83 و 358- 359
(2)- ايضا ص 83- 84 و 359
(3)- ايضا همان كتاب ص 84 و 360- 361
ص: 282
را بعد از سلطان محمود باو نسبت نداده‌اند يقينا پيش از سال 421 كه سال فوت آن پادشاهست درگذشته. ابو الخير بعد از براعت در علوم مدتي در خدمت ابو العباس مأمون بن مأمون بن محمد خوارزمشاه ميزيسته و بعد از قتل او و فتح خوارزم بدست سلطان محمود بغزنين رفته است و از جمله ترجمه‌هاي موجود او يكي «الآثار المتخيلة في الجوّ» است از سرياني بعربي و غير از آن نيز بعضي از كتب فلسفي را بعربي نقل كرده بود. ابو الخير نسخه‌يي از منطقيات ارسطو بترجمه‌هاي مختلف براي خود ترتيب داده و توضيحات و تعليقاتي بر آن افزوده بود و اكنون نسخه‌يي كه از آن برداشته شده در دست است «1».
نظيف القس از پزشكان معاصر عضد الدوله ديلمي و از چهار طبيبي بود كه آن پادشاه آنانرا در بيمارستان خود در بغداد بكار معالجه گماشت. از ترجمه‌هاي موجود او ترجمه اضافاتي بر اشكال مقاله دهم از كتاب اقليدس است.
ابو الحسن الحرّاني الصابي، ثابت بن ابراهيم بن زهرون (م. 369) معاصر امير عزّ الدوله بختيار (356- 367) و عضد الدوله ديلمي بوده است. وي از پزشكان و مترجمان بزرگ بود و علاوه بر تأليفات مهم خود ترجمه‌هايي در طب از پزشكان قديم داشت.
ابو ريحان محمد بن احمد بيروني خوارزمي (362- 440) دانشمند جليل القدر قرن چهارم و آغاز قرن پنجم از جمله مترجمان كتب مختلف هندي بزبان عربي و از ناقلان برخي از داستانهاي ايراني بعربيست. آشنايي او با زبان سانسكريت بر اثر سفرهاي ممتد او بسرزمين هند و معاشرت با دانشمندان آن سامان صورت گرفته است.
از جمله ترجمه‌هاي او يكي ترجمه قسمتي از سيدهانتا در طرق حساب هند است و ديگر ترجمه كتاب المواليد الصغير از واراهاميهيرا «2» منجم و رياضي‌دان بزرگ هند كه در اوايل قرن ششم ميلادي ميزيسته است. ديگر ترجمه كتاب (كلب‌ياره) كه كتابي هندي در باب امراض عفوني بوده است. از جمله ترجمه‌هايي كه ابو ريحان ظاهرا
______________________________
(1)- رجوع شود به طبقات الاطبا ج 1 ص 322- 323. الفهرست ابن النديم ص 370. تتمة صوان الحكمة ص 12- 14. تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي ج 1 ص 84- 85 و 382
(2)-Varahamihira
ص: 283
از زبان فارسي بعربي كرده است اين كتب را، اگرچه ربطي بعلوم ندارد، ذكر ميتوان كرد: حديث قسيم السرور (- شادبهر) و عين الحيوة- حديث اورمزديار و مهريار- حديث صنمي الباميان (- سرخ‌بت و خنگ‌بت)- حديث دادمه و گرامي‌دخت «1».

سير علوم حكمي تا قرن پنجم‌
قرن چهارم دوره نضج علوم عقلي در تمدن اسلامي است.
مجاهدات علماي ممالك اسلامي در قرنهاي دوم و سوم براي نقل علوم عقلي بزبان عربي اگرچه كوششي مداوم و پرحاصل بوده ليكن بيشتر حكم مقدمه‌يي براي ظهور واقعي علماي بزرگ تمدن اسلامي در قرن چهارم داشته است. تا دوره‌يي كه ابو علي سينا فيلسوف بزرگ پايان قرن چهارم شروع بتحصيلات و مطالعات خود ميكرد، يعني تا اواخر قرن چهارم هنوز غالب كتب تحصيلي متعلّمان حكمت و فنون مختلف علمي عبارت بوده است از ترجمه‌هايي كه از آثار علماي آتن و اسكندريه يا شارحان آنان بزبان عربي صورت گرفته و يا تأليفات پراگنده‌يي كه در ابواب علوم اوائل شده بود، ولي اين تأليفات در تمام انواع علوم پديد نيامده و چنانكه بايد كامل نبوده است و اگر متعلّمي آرزوي اطلاع از جميع ابواب حكمت و علوم داشت مي‌بايست از آثار مؤلّفان متعدد استمداد كند و كتب گوناگون را مطالعه نمايد. عيب ديگر كار در تحصيل علوم اوائل آن بوده است كه غالب كتب تحصيلي منقول از آثار متقدمان بترجمه‌هاي نارسا بود زيرا اولا بعض مترجمان آن كتب خود از اهل فن نبودند و ثانيا زبان عربي كه كتب مذكور را بدان نقل مي‌كرده‌اند هنوز چنانكه ميبايست آماده قبول مطالب مختلف علمي نشده بود. اين امر باعث مي‌شد كه غالب متعلّمان هنگام مطالعه كتب مذكور در فهم آنها درمانند و چنانكه بايد بكنه مقاصد فلاسفه و علماي پيشين نرسند. غالبا هم از يك كتاب مشهور چند ترجمه با اختلافاتي بسيار وجود داشت و متعلّم مي‌بايست براي درك همه مطالب آن كتاب چند ترجمه را ببيند و مدتي وقت درين راه صرف كند. مثلا از المجسطي بطلميوس كه شامل اطلاعات وسيع در نجوم و رياضيات است ترجمه‌هايي
______________________________
(1)- راجع باين ترجمه‌هاي مختلف رجوع شود به: رسالة للبيروني في فهرست كتب محمد بن زكرياء الرازي بتصحيح پول كراوس)Paul Kraus( پاريس 1936
ص: 284
از ابو حيّان و سلم صاحب بيت الحكمه هارون و مأمون و حجّاج بن مطر و اسحق بن حنين و نقل قديم ديگري باصلاح ثابت بن قره وجود داشت «1» و همچنين از كتب ارسطو كه از غالب آنها ترجمه‌ها و تفسيرهايي چند موجود بود «2».
مطالعه اين‌همه كتب با آنهمه اشكال متعلّم را خسته و غالبا از درك جميع علوم مأيوس و منصرف ميكرد. مثلا نسخه‌يي از كتاب النفس منسوب بارسطو را يافتند كه مكتوبي از فارابي در آن بود كه نوشت اين كتاب را صدبار خوانده‌ام. و ابو علي بن سينا براي آنكه بمقاصد ارسطو در كتاب مابعد الطبيعه رسد چهل بار ترجمه آنرا خواند و درنيافت و آخر از فهم آن مأيوس شد تا آخر كار اشكال خود را بعد از يافتن كتاب ابو نصر فارابي رفع كرد «3».
اين اشكال تنها بهمت كساني از قبيل ابن طيّب جاثليق و ابو نصر فارابي و ابو علي سينا كه شروح و تفاسير و تأليفاتي در باب حكمت مشاء داشته‌اند و آنها را با زبان روشن و بعد از فهم كامل مقاصد فلاسفه متقدّم نوشتند، مرتفع شد چنانكه از اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم مشكلات مذكور براي متعلّمين منطق و حكمت تقريبا از ميان رفت.
اكنون بايد ديد كيفيت تلقّي مسلمين نسبت بحكمت يوناني چه بوده و چگونه عقايد و آراء حكماي آتن و اسكندريه و بلاد ديگر بعد از ترجمه كتب فلسفي آنان بعربي در ميان مسلمين پذيرفته شد. اين نكته قابل دقت است كه آيا حكمت افلاطون و ارسطو بهمان نحو اصلي خود بدست مسلمين رسيد و يا بنحوي كه شارحان آن دو استاد براي آن ايجاد كرده بودند و يا بهر دو صورت، و تأثير حكماي اسكندريه و بلاد خاور نزديك در آن تا چه ميزان بود؟
چنانكه پيش ازين گفته‌ايم «4» بعد از تشكيل مركز علمي اسكندريه با آميختن عقايد افلاطون و ارسطو و همچنين آراء فلسفي و ديني يوناني با عقايد ديني و فلسفي
______________________________
(1)- الفهرست ص 374
(2)- ايضا ص 347- 352
(3)- طبقات الاطبا ج 2 ص 3. تتمة صوان الحكمة ص 16- 17
(4)- رجوع شود بهمين كتاب ص 92- 93
ص: 285
يهود و نصراني، روشهاي جديدي در فلسفه ظهور كرد مانند روش افلاطوني جديد و فيثاغوري جديد. افلاطونيان جديد غالبا در شرح كتب ارسطو عقايد خود را با آراء آن فيلسوف يوناني درآميختند و حتي كار اين آميزش بجايي كشيد كه برخي از آن آثار مانند كتاب اثولوجيا «1» كه از روي قسمتي از كتاب تاسوعات فلوطين فراهم آمده بود و كتاب العلّة «2» كه مأخوذ از كتاب الربوبيه «3» ابرقلس «4» فيلسوف نوافلاطوني بزرگ قرن پنجم ميلادي بود، بنام ارسطو شهرت يافت.
مترجمان دوره اسلامي ضمن ترجمه كتب حكماي يونان بنقل اين كتب و غالب شروح معروف افلاطونيان جديد و همچنين بنقل كتبي كه بعضي از علماي مسيحي آسياي صغير و مراكز علمي شمال بين النهرين با توجّه بمكتب ارسطو براي اثبات عقايد ديني خود نوشته بودند، مبادرت كردند و نتيجه اين امر آن شد كه: اولا مسلمانان عقايد افلاطون و ارسطو را بيشتر از لحاظ شارحان مذكور و با اختلاط بعقايد آنان بشناسند و ثانيا بسياري از بحث‌هاي آنانرا بعنوان مباحث واقعي حكمت مشاء در تمدن اسلامي تعقيب كنند.
تأثير اين مباحث را در عقايد معتزله و در آثار حكمايي مانند الكندي و الفارابي و اخوان الصفا بنيكي ميتوان احساس كرد و از عجايب امور آنست كه فارابي تحت تأثير همين آثار و مباحث كتاب معروف خود را در وحدت عقايد حكيمين يعني افلاطون و ارسطو بنام «الجمع بين الرأيي الحكيمين» نگاشت.
از طرفي ديگر ميدانيم كه تا پايان قرن چهارم بر اثر امتزاج علوم و حكمت يوناني با اطلاعات ملل ديگري مانند ايرانيان و هندوان و نبطيان و افزوده شدن همه آن مطالب بر حاصل كار عده‌يي از دانشمندان وضع جديدي در فلسفه بوجود آمده بود و معلّمان و متعلّمان اواخر قرن چهارم مي‌بايست در مطالعه علوم عقلي اين وضع را نيز از نظر دور
______________________________
(1)-Theologia
(2)-de Causis
(3)-les Elements de Theologie
(4)-Proclus
ص: 286
ندارند. بسياري از حكماي تمدن اسلامي تا اواخر قرن چهارم در تطبيق بسي از اصول حكمت يوناني بر مباني اسلامي كوشش كرده بودند و از مشاهير آنان يكي يعقوب ابن اسحق الكندي و ديگر ابو زيد البلخي و ديگر ابو نصر الفارابي و ديگر اخوان الصفا و ديگر ابو علي بن سينا بوده‌اند.
در همان حال كه يك دسته باين نحو مشغول كار بودند بعضي ديگر مانند محمد بن زكرياي رازي در عين توجّه بفلاسفه يونان از مآخذ ديگر فلسفه خاصه مآخذ ايراني استفاده برده و ازين طريق و نيز با مخالفت‌هاي سختي كه با مسأله نبوّت نموده و يا آنكه در بسياري از موارد خلاف روش فلاسفه اسلامي اظهارنظر كرده بودند گرفتار عصبيت و عناد گروهي از معاصران و آيندگان شدند.
دسته ديگري از آشنايان با فلسفه يوناني هم تا اوايل قرن پنجم مشغول استفاده از ترجمه‌هاي آثار فلاسفه بودند و آنان معتزله‌اند كه غايت مقصودشان درآوردن اصول دين بيك صورت علمي و منطقي و بحث در ذات و صفات واجب الوجود و احوال ممكنات از مبداء و معاد بر وفق شريعت اسلام بوده است و فعاليت علمي اين فرقه از قرن دوم هجري آغاز شد و با آنكه مصدر خدمات ذيقيمتي باسلام گرديدند بجرم استفاده از مباني فلسفي يونانيان و ايرانيان و هندوان چندي مورد بغض و نفرت بودند و آخر نيز با غلبه اهل حديث و فقها و متشرّعان و اصحاب علوم ديني راه زوال گرفتند.
بهمان نحو كه از اوايل قرن پنجم ضعف معتزله آشكار ميشد بهمان طريق هم فلسفه و اصحاب آن مورد بغض و تحقير مسلمانان قرار ميگرفتند تا بجايي كه بعد از نيمه اول قرن پنجم يعني بعد از غلبه سلاجقه و از ميان رفتن خاندان‌هاي ايراني و تسلّط فقها و اهل حديث عهد تحريم فلسفه و تكفير فلاسفه و حكما فرارسيد و حتي كساني از قبيل فارابي و ابن سينا كه در نزديك كردن مباني دين اسلام با حكمت يوناني كوششها كرده بودند متّهم بالحاد گرديدند.
اين نكته هم قابل ذكرست كه گاه بعضي از اهل اعتزال با حكما از در مخالفت درميآمدند مثلا ابو حيّان توحيدي دانشمند مشهور معاصر صاحب بن عباد راجع باو گفته است كه بر «صاحب» كلام متكلّمين معتزله غلبه داشت و خود با اهل حكمت و ناظران
ص: 287
در اجزاء فلسفه مانند هندسه و طب و نجوم و موسيقي و منطق و عدد دشمني شديد داشت و او را از جزء الهي خبري نبود «1».
درين عهد ميان حكما بحثها و مشاجرات بسيار جريان داشت زيرا مسلمين بر اثر ترجمه كتب مختلف از علما و حكماي قديم با روشهاي گوناگون آشنايي يافتند و غالبا در قبول اين روشها با يكديگر وارد مشاجره و بحث ميشدند و اختلاف محمد بن زكرياي رازي با غالب متفكّران عهد خود بيشتر در نتيجه همين امرست. گاه ممكن بود بعضي از اهل تحقيق از چندين روش متأثر باشند چنانكه اخوان الصفا در پاره‌يي از موارد از روش حكماء مشاء و گاه از فيثاغوريون و زماني از حكماي نوافلاطوني و گاه هم از مباني مذهبي قبول اثر كردند. آوردن نظرهاي جديد در برخي از موارد، و بحث در ردّ يا قبول آنها هم گاه موجب بحث و مشاجره حكما با يكديگر ميشد و اين وضع تا اوايل قرن پنجم جريان داشت.
ميان حكما و معتزله و اهل ادب هم اينگونه بحث‌ها و مشاجرات وجود داشت مانند بحثي كه ميان متّي بن يونس و سيرافي و ميان محمد زكرياي رازي و ابو حاتم رازي داعي اسمعيليه درگرفت «2» كه در نخستين منظور تفضيل نحو عربي بر منطق و در ثانوي مقصود اثبات نبوّت و مخالفت با يكي از اصول معتقدات رازي يعني انكار مسأله نبوّت بوده است.
اگرچه دسته‌يي از فيلسوفان مانند محمد بن زكرياي رازي و ابو سليمان منطقي سيستاني بشدت از نزديك شدن فلسفه با دين ممانعت ميكردند ولي بر رويهم يك جريان اساسي در ميان حكماي اسلامي از عهد كندي و ائمه بزرگ معتزله وجود يافته و آن انطباق برخي از اصول فلسفه يوناني و حكمت مشاء (كه قويترين جريان فلسفي در تمدّن اسلاميست) بر مباني دين اسلام بوده است. تمام بحث‌هايي كه براي اثبات توحيد و نبوّت و امامت و معاد درگرفته است بر اثر همين فكر بوده است و كساني كه توانسته‌اند درين زمينه روشن‌ترين بحثهاي فلسفي را تا آغاز قرن پنجم بكنند ابو نصر فارابي
______________________________
(1)- معجم الادبا ج 6 ص 174- 175
(2)- تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي ج 1 ص 175
ص: 288
و اخوان الصفا و ابو علي سينا هستند و حتي بعضي از فلاسفه در تطبيق اصول دين بر فلسفه تعمّد و اصراري داشتند و ازينروي در تأويلاتي كه از آيات قرآني و اخبار و احاديث نبوي ميكردند بنحو عجيبي معاني آنها را بمقاصد فلسفي ميگرداندند.
در قرن چهارم شماره فيلسوفان و مشتغلان بحكمت و فروع آن بسيار بود چنانكه تنها ابو حيان توحيدي عده كثيري از حكماي بزرگ را در كتب معروف خود مانند «الامتاع» و «المقابسات» ذكر ميكند كه خود يا ابو سليمان استاد او با آنان حشر داشته و مجالسي براي بحث و مناظره ترتيب ميداده‌اند.
خلاف آنچه بعد از قرن پنجم و علي الخصوص از اوايل قرن ششم ببعد پيش آمد، چون هنوز در قرن چهارم حكمت مشاء بعنوان يك روش قطعي فلسفه در ميان مسلمانان پذيرفته نشده بود، حكماي اين عهد در بسياري از مسائل فلسفي كه خارج از حدود و قيود كتب درسي باشد وارد ميشده و نسبت بآنها نظر ميداده‌اند و نمونه‌هاي خوبي ازين گونه بحث‌ها در كتابهاي «الشوامل» و «الامتاع» و «المقابسات» ابو حيان توحيدي ديده ميشود.
حكمت مشاء بنحوي كه پيش ازين گفته‌ايم در اوايل اين عهد بوسيله شاگردان كندي و ابو نصر فارابي «م. 339» و در اواخر اين دوره بدست خاتم حكماي بزرگ مشرق يعني ابو علي بن سينا (م. 428) بنحوي مدوّن و مرتب گشت و با افكار و حوائج معنوي مسلمين تطبيق داده شد كه ميتوان اين عهد را دوره تسلّط روش مذكور و پابرجا شدن آن بصورت طريقه رسمي و عمومي حكماي اسلامي دانست.

حكماء بزرگ ايران در قرن چهارم و اوائل قرن پنجم‌
ابو زيد بلخي‌
در آغاز قرن چهارم از شاگردان مشهور كندي، ابو زيد احمد ابن سهل البلخي متكلّم و فيلسوف بزرگ خراسان زندگي ميكرد (م. 322). وي گذشته از كتبي كه در كلام تأليف كرد كتابهاي معتبري هم در فلسفه و علوم داشت از قبيل حدود الفلسفه، ما يصح من احكام النجوم، كتاب اخلاق الامم و كتاب مشهور صور الاقاليم در جغرافيا.
ص: 289

محمد بن زكرياء رازي‌
در همان اوان كه خراسان بوجود ابو زيد بلخي آراسته بود فيلسوف بزرگ ديگري در ري روزگار ميگذرانيد بنام ابو بكر محمد بن زكرياء بن يحيي الرازي كه در طب و طبيعيات نيز مقام شامخي داشته و از مشاهير علماي جهان و يكي از نوابغ روزگار قديم است. ولادت او در غرّه شعبان سال 251 در ري اتفاق افتاد و در همين شهر بتحصيلات ژرف خود در فلسفه و رياضيات و نجوم و ادبيات مبادرت كرد و بعيد نيست كه توجّه او بتحصيل علم كيميا نيز در ايام جواني صورت گرفته باشد.
توجّه و اشتغال وي بعلم طب بعد از سنين جواني و بقول ابو ريحان بيروني پس از مطالعات و تجارب آن استاد در كيميا صورت گرفت و نتيجه عارضه‌يي بود كه در چشم وي از تجارب كيميا وي پديد آمد. معلّم او را در علم طب علي بن ربّن الطبري دانسته‌اند و اين مطلقا نادرست بنظر ميآيد زيرا ابن ربّن تا سال 224 هجري كه سال اسارت مازيار بن قارنست دبير او بود و بعد از آن ببغداد رفت و ميان اين تاريخ و تاريخ ولادت محمد بن زكريا 27 سال است و چون رازي بتصريح ابو ريحان و ابن ابي اصيبعه طب را در سنين كبر فراگرفت بايد بر اين بيست و هفت سال دست‌كم بيست و پنج سال ديگر بيفزاييم و بسيار بعيد بنظر ميرسد كه علي بن ربّن تا اين غايت كه مصادف با اواسط نيمه دوم قرن سوم ميشده زنده مانده باشد. معلّم رازي در فلسفه نيز بدرستي معلوم نيست. ابن النديم گفته است «1» مردي معروف به «البلخي» كه در بلاد مختلف ميگشت استاد رازي در فلسفه بوده و مدعي است كه كتبي را در علوم مختلف بخط او ديده و در عهد او آثار بلخي در خراسان شهرت فراوان داشته است. ظاهرا مراد ازين «البلخي» كه در خراسان شهرت بسيار داشته همان ابو زيد احمد بن سهل البلخي فيلسوف بزرگ خراسان و شاگرد كندي است كه ذكر او گذشت. ناصر بن خسرو قبادياني سمت استادي رازي را در فلسفه بمردي مشهور به «ايرانشهري» داده و آورده است كه رازي سخنان او را كه استاد و مقدّم وي بود بالفاظ زشت ملحدانه بازگفته است «2». بهرحال رازي پس از شهرت در طب بخدمت ابو صالح
______________________________
(1)- الفهرست ص 416
(2)- زاد المسافرين چاپ برلين ص 98
ص: 290
منصور بن اسحق ساماني حاكم ري درآمد و بزودي رياست بيمارستاني را كه در آنشهر تأسيس شده بود برعهده گرفت و بعدها چندي در بغداد بهمين شغل اشتغال داشت ليكن مدت توقف او در آنشهر بدرستي معلوم نيست زيرا چون او بزرگترين طبيب عهد شناخته شده بود غالبا مورد دعوت امراي عصر خويش بود ولي مسلما در هيچيك از دربارها نماند و قسمت بزرگي از حيات خود را در ري گذراند و در همين شهر نيز پنج روز گذشته از شعبان سال 313 وفات يافت «1» و عمرش در اين وقت بتاريخ قمري شصت و دو سال و پنج روز و بتاريخ شمسي شصت سال و دو ماه بود. رازي در اواخر عمر بر اثر كثرت مطالعه و تحرير و تجارب كيمياوي بآب‌ريزي چشم و سپس بكوري دچار شد.
ذكر آثار طبي رازي بعد ازين خواهد آمد اما از آثار فلسفي او كه متعدد و قابل توجّه بود و تمامي در فهرست كتب محمد بن زكريا كه ابو ريحان بيروني ترتيب داده است آمده، اكنون مقدار قليلي در دست است و از آنجمله است: القوانين الطبيعية في الحكمة الفلسفية- الطب الروحاني- السيرة الفلسفية- مقالة في ما بعد الطبيعة- قطعاتي از كتاب اللذة- العلم الالهي- القول في القدماء الخمسة- القول في الهيولي- القول في الزمان و المكان- القول في النفس و العالم.
پول كراوس «2» از آثار محمد بن زكريا مجموعه‌يي بنام «رسائل فلسفية لابي بكر محمد بن زكرياء الرازي» ترتيب داده است.
اهميت رازي در فلسفه بيشتر از آن جهت است كه او خلاف بسياري از معاصران خود در فلسفه عقايد خاصي كه غالبا مخالف با آراء ارسطو بود، داشته است. قاضي صاعد اندلسي ميگويد «3» «جماعتي از متأخّران كتبي بر مذهب فيثاغورس و پيروان او نگاشته و در آنها فلسفه طبيعيه قديم را تأييد كرده‌اند و از كساني كه درين باب تأليفي دارد ابو بكر محمد بن زكرياء الرازي است كه از رأي ارسطاطاليس شديدا منحرف بود و او را بسبب جدا شدن از غالب آراء معلم خود افلاطون و ديگر فلاسفه مقدّم بر او
______________________________
(1)- رسالة للبيروني في فهرست كتب محمد بن زكرياء الرازي ص 6
(2)-Paul Kraus
(3)- طبقات الامم چاپ بيروت ص 33
ص: 291
عيب ميكرد و مي‌پنداشت كه او فلسفه را تباه كرده و بسياري از اصول آنرا تغيير داده است ...» ابو ريحان بيروني ميگويد «1» «من كتاب محمد بن زكرياء الرازي را در علم الهي خوانده‌ام و او در آن تحت تأثير كتب ماني و خاصه كتاب او موسوم بسفر الاسرارست».
رازي در ما بعد الطبيعه معتقد بوجود پنج قديم بود يعني: خالق، نفس كلّي، هيولي اولي، مكان مطلق يا خلاء، زمان مطلق يا دهر؛ و ظاهرا رازي اين عقيده را از ايرانيان گرفته بود زيرا حكماي ايران هم به پنج قديم معتقد بودند كه عبارتست از:
اورمزد و اهرمن (- خالق)، گاه (- زمان)، جاي (- مكان)، توم (- جوهر يا هيولي يا سرشت و خميره)، خلاء.
ازين پنج قديم بعقيده رازي دو قديم حيّ و فاعلند و آندو خالق و نفس كلّي‌اند و يكي فاقد حيات و منفعل و آن هيولي اولي است و دو قديم ديگر يعني خلاء و دهر نه حيّ و نه فاعل‌اند و نه منفعل.
خالق تام الحكمة و عقل تام و محض است و سهو و غفلت بر او راه نمي‌يابد و حيات ازو چون نور از قرص خورشيد فيضان ميكند. از نفس كلي نيز حيات مانند نور پراگنده مي‌شود و او بنا بخواست صانع بهيولي تعلّق جست و بر اثر اين تعلّق بصورتهاي گوناگون با او تركيب شد و ازين انواع تراكيب سموات و عناصر و اجسام حيوانات بوجه اكمل پديد آمدند. سپس خالق بر نفس افاضه عقل كرد و عقل را از جوهر الهيت خود سوي مردم عالم فرستاد تا نفس را در هيكل آدمي از خواب گران برانگيزد و بدو بنمايد كه اين عالم جاي وي نيست و تا در عالم هيولاني است رهايي از آلام متصوّر نميباشد و چون نفس ازين حقيقت آگهي يافت و دانست كه در عالم خاص خويش يعني عالم علوي براحت بازرسد بدان مشتاق و ازين جهان برحذر خواهد شد و بعد از مفارقت سوي آن جهان عروج خواهد كرد و ابد الآباد در آن باقي خواهد ماند. اما نفس بدين مقام نرسد مگر از طريق فلسفه و هركس فلسفه بياموزد و عالم خويش را بشناسد و كم آزار باشد و دانش آموزد ازين شدت رهايي يابد و ديگر نفوس درين عالم چندان باقي مانند، تا هرنفسي در هيكل مردي فلسفي سمت تهذيب يابد و قصد عالم خويش كند و چون
______________________________
(1)- فهرست كتب محمد بن زكريا ص 3
ص: 292
تمام نفوس بشري بدين مرحله رسيدند و همه بنفس كلّي بازشدند عالم امكان راه نيستي گيرد و هيولي از بند صورت گشاده شود و بدان حال بازگردد كه در روز ازل بوده است.
بعقيده رازي عالم محدث است و هيولي مطلق از اجزاء لايتجزي پديد آمده است كه قابل تقسيم و مركّب نيستند. هيولي بسيط و ماده جسم است و تركيب اجسام از اجزاء لايتجزا و جوهر خلاء است و اختلاف اجسام در چگونگيها (كيفيات) بسبب اندكي يا فزوني خلاء در تركيب با اجزاء است.
رازي در اخلاق معتقد بزهد و ترك دنيا و انزوا نيست و ميگويد فرد بايد در حيات اجتماعي شركت جويد و از فرورفتن در شهوات خودداري كند و از هرچيز بمقداري كه حاجت جم است و ايجاد المي بيشتر از لذّت حاصل از آن نكند، بهره برگيرد. لذت بعقيده رازي امري وجودي نيست و عبارتست از بازگشت بحالت طبيعي بعد از خروج از آن و يارهايي از الم. رازي معتقدست كه بايد از لذّات جسماني بيش از آنكه حاجت جسم بدانهاست چشم بپوشيم و بايد همّ خود را مصروف تشبّه بخداوند از طريق علم و عدل كنيم و سيرت فاضله‌يي كه بايد مورد اتّباع هرجوينده كمال باشد آنست كه با مردم بعدل و عفّت و رحمت رفتار كند و در حفظ منافع عموم مگر بدكاران و ظالمان بكوشد تا جالب صلح و سلامت اكثر آنان گردد و محبت آنانرا برانگيزد.
رازي راجع به نبوّت ميگفت چون خداوند عادل است همه بندگان خود را مساوي خلق كرده و هيچكس را بر ديگري برتري نداده است و حكمت بالغه او براي راهنمايي خلق چنين اقتضا ميكند كه همه را بمنافع و مضارّ خود آشنا كند و درين باب بميانجي حاجت ندارد و حتي عدل او اقتضا نميكند كه ازين طريق ايجاد تفرقه ميان خلق نمايد و پيروان هرپيامبري را با ديگران بجنگ و ستيز وادار سازد و معجزات مدعيان نبوّت را نيز خدعه و نيرنگ ميدانست. همين فكر رازي و مخالفت‌هاي او با فكر ارسطو موجب مناقشات سخت متكلّمين و اهل اديان با او گرديده است چنانكه او را ملحد و نادان و جاهل و غافل خوانده‌اند و بسياري از حكما و متكلّمين بزرگ مثل ابو القاسم كعبي و ابن حزم اندلسي (م. 456) و ابن هيثم (م. 430) و ابو نصر فارابي (م. 339) و ابو علي سينا (م. 428) و ناصرخسرو (م. 481) و ابو الحسن شهيد بلخي (م. 325) هريك
ص: 293
بطريقي با عقايد او بمخالفت برخاستند.

فارابي‌
بعد از رازي بزرگترين فيلسوف مسلمين ابو نصر محمد بن محمد الفارابي است. وي از فاراب ماوراء النهر بوده است و در نژاد او بحث است چنانكه صاحبان تراجم اصل او را از تركان دانسته‌اند ولي در همان حال گفته‌اند «كان ابوه قائد جيش و هو فارسي المنتسب» «1» و شهر زوري در تاريخ الحكما آورده است كه پدرش از سرداران سپاه ساماني و فارابي از سلاله فارسي بود و ابن النديم كه معاصر آن فيلسوف بوده اصلا بترك بودن وي اشاره‌يي ندارد بلكه تصريح بترك بودن فارابي در آثار قرن ششم هجري و بعد از آن ديده شده است.
فارابي از ماوراء النهر بقصد تحصيل علوم ببغداد رفت و بعد از كسب مهارت در عربيت در حلقه درس ابو بشر متّي بن يونس حضور يافت و چندي بعد از بغداد بحرّان رفت و از يوحنّا بن حيلان قسمتي از منطق را آموخت و باز ببغداد برگشت و علوم فلسفي را آنجا فراگرفت و همه كتب ارسطو را مطالعه كرد و بر معاني آنها واقف شد. پس از بغداد بمصر رفت و آنگاه بخدمت سيف الدوله ابو الحسن علي بن عبد اللّه بن حمدان التغلبي (333- 356) درآمد و نزد او در حلب و دمشق ماند و بتأليف و تعليم مشتغل بود تا در سال 339 درگذشت و درين هنگام هشتاد سال داشت و بنابرين ولادت او در حدود سال‌هاي 259 يا 260 اتفاق افتاد.
اهميت فارابي بيشتر در شرح‌هاي اوست بر آثار ارسطو و بسبب همين شروح هم او را «المعلّم الثاني» خوانده و در مقام بعد از ارسطو قرار داده‌اند. بقول القفطي او كتب منطقيه را شرح نمود و مشكلات آنها را توضيح داد و اسرار آنها را كشف كرد و از مسائل منطقي هرچه مورد حاجت است در كتب صحيح العبارة گرد آورد و آنچه را كه از نظر الكندي و جز او فوت شده بود بيان كرد و درين باب كتب او در نهايت اتقان و كمال است. بايد گفت بهمان نحو كه حنين بن اسحق و شاگردان او با نقل و تلخيص آثار جالينوس او را نزد مسلمين بعنوان طبيب مطلق و لازم الاتّباع معرفي كردند فارابي
______________________________
(1)- طبقات الاطباء، ج 2 ص 134
ص: 294
هم از جهت تفسير و توضيح قسمت اعظم آثار ارسطو در منطق و فلسفه او را بنهايت سيطره در ميدان فلسفه رسانيد و نزد مسلمين بزرگترين استاد اين فن معرفي كرد. وي قاطيغورياس و باري ارمينياس و انالوطيقاي اول و انالوطيقاي ثاني و طوبيقا و سوفسطيقا و ريطوريقا و بوطيقاي ارسطو يعني تمام منطقيات آن استاد را شرح كرد و برين مجموعه منطقيات يعني «ارغنون» «1» تفسير ايساغوجي فرفوريوس را بيفزود. از خلقيات ارسطو هم فارابي كتاب ايثيقون نيقوماخس «2» و در علم النفس كتاب النفس الاسكندر الافروديسي (منسوب بارسطو) و در مسائل علمي السماع الطبيعي و الآثار العلوية و السماء و العالم و كتاب الحروف ارسطو و المجسطي بطليموس را تفسير كرد و باين ترتيب جاي شارحان بزرگ اسكندريه را گرفت و خاطره آنانرا تجديد كرد. اما فعاليت علمي اين فيلسوف بهمين حد محدود نماند بلكه خود نيز آثار مهمي ابداع كرد كه قسمت مهمي از آنها در دست است و بسياري تاكنون طبع يا بزبانهاي مختلف ترجمه شده و از آنجمله است:
رسالة في مبادي آراء اهل المدينة الفاضلة كه بدست فردريك ديتريسي «3» بآلماني ترجمه شد- الجمع بين رأيي الحكيمين افلاطون الالهي و ارسطو- في اغراض الحكيم في كل مقالة من الكتاب الموسوم بالحروف معروف به اغراض ما بعد الطبيعة- مقالة في معاني العقل- رسالة في ما ينبغي ان يقدّم قبل تعلّم الفلسفة- عيون المسائل- فصوص الحكم- في ما يصح و ما لا يصح من احكام النجوم- رسالة في السياسة- المسائل الفلسفية- احصاء العلوم. كتاب احصاء العلوم فارابي راژراردوس كرموننسيس «4» و يوحنا هيسپالنسيس «5» و دومي نيكوس گونديسالوي «6» در قرون وسطي به لاتيني ترجمه كرده‌اند. گونديسالوي كتاب مراتب العلوم فارابي را هم كه اصل عربي آن مفقود است به لاتيني درآورد.
______________________________
(1)-Organon
(2)-Ethique de Nicomaque
(3)-Friedrich Dieterici
(4)-Gerardus Cremonensis
(5)-Johannes Hispalensis
(6)-Dominicus Gundisalvi
ص: 295
ديگر از كتب موجود فارابي اينهاست: في اثبات المفارقات- في ماهية الانسان- الدعاوي الفلسفية- الالفاظ اليونانية و تقويم سياسة الملوكية و الاخلاق- رسالة في العلم الاعلي- تعاليق في الحكمة- كتاب الطبيعيات- رسالة في الماهية و الهوية- رسالة في علم الفراسة- رسالة في مبادي التي بها قوام الاجسام و الاعراض- كتاب القياس كه تفسيري است از انالوطيقاي ارسطو- شرح كتاب المقولات (قاطيغورياس) ارسطو- شرح كتاب الشعر ارسطو.
بفارابي اشعاري پارسي نسبت داده‌اند و رضا قلي خان هدايت «1» اين دو رباعي را از او ياد كرده است:
اسرار وجود خام و ناپخته بماندو آن گوهر بس شريف ناسفته بماند
هركس بدليل عقل چيزي گفتندآن نكته كه اصل بود ناگفته بماند ***
اي آنكه شما پير و جوان ديداريدازرق‌پوشان اين كهن ديواريد
طفلي ز شما در بر ما محبوس است‌او را بخلاص همتي بگماريد فارابي مانند بسياري از فلاسفه اسكندريه و خاور نزديك كه ميكوشيدند بين عقايد افلاطون و ارسطو را التيام دهند، در كتبي كه ببحث در اتفاق آراء افلاطون و ارسطو اختصاص داده سعي بليغ درين راه بكار برده است. علت اين امر آن بود كه فلاسفه اسلامي معتقد بصحت عقايد و استحكام دلايل اين دو فيلسوف بودند و حقايق فلسفه را منحصر بسخنان آن دو حكيم ميشمردند و چون اختلاف عقايد اين دو متفكّر را مايه اخلال در صحت مباني فلسفه مي‌يافتند در تطبيق عقايد آن دو كوشش ميكردند.
«كتاب الجمع بين رأيي الحكيمين افلاطون الالهي و ارسطو طاليس» از كتبي است كه فارابي در آن كوشيده است عقايد اين دو فيلسوف را بهم نزديك كند و در موارد متعددي نزديكي قول افلاطون و ارسطو را با يكديگر ثابت كرده است مانند موضوع نفس، ثواب و عقاب، طبع و عادت، قدم و حدوث عالم و امثال اينها. در تمام اين مسائل خلاف بين ارسطو و استادش شديد و معتقدات آندو ناقض هم و متضاد با يكديگرند و نزديك
______________________________
(1)- مجمع الفصحا ج 1 ص 82- 83
ص: 296
كردن آراء آندو جز از طريق تأويل و توجيه عقايد آنان امكان‌پذير نيست و امري كه فارابي را برين كار محال داشته آنست كه او آراء افلاطون و ارسطو را دور از شوائب آراء و مذاهب اسكندرانيان و خالي از اشتباهات مترجمان نشناخته است چنانكه همه متفلسفين اسلامي بهمين نقص دچار بودند. در حقيقت بايد گفت كه فارابي عقايد افلاطون و ارسطو را با يكديگر وفق نداده بلكه در اكثر اين امور بين آراء نوافلاطونياني كه عقايد افلاطون را بسليقه خود تعبير و تفسير كرده و نوافلاطونياني كه بتأويل عقايد ارسطو بنظر خود پرداخته بودند، وفق داده است.
در رساله فصوص الحكم فارابي براي اثبات توحيد بيشتر باصول و عقايد نو افلاطونيان و عرفا نزديك شده و در رساله آراء اهل المدينة الفاضلة تحت تأثير افلاطون قرار گرفته و سعادت بشر را در ايجاد اجتماع كاملي دانسته است كه همانند اجتماع روحاني باشد.
فارابي مانند همه دانشمنداني كه در تمدن اسلامي عنوان فيلسوف داشته‌اند از سراسر علوم عهد خود مطّلع و در آنها صاحب تصانيف بوده است. اطلاعات وي در رياضيات و موسيقي خوب ولي در طب متوسط بوده است. روش فلسفي او را بايد في الحقيقة يك روش نوافلاطوني اسلامي ناميد و اين همان روشي است كه پيش از فارابي بوسيله كندي شروع شد و بعد ازو از طرفي در آثار اخوان الصفا و از طرفي ديگر در كتب ابو علي ابن سينا بمرحله كمال رسيد. معذلك فارابي در بعضي موارد با كندي و بو علي سينا اختلاف دارد و همچنين چون آثار او تحت تأثير سه روش عمده افلاطون و ارسطو و فلوطينس واقع است گاه موارد اختلافي در آنها مشاهده ميشود و وجه اشتراك همه اين آثار با يكديگر عبارتست از تركيب عقايد مذكور با اصول ديني اسلام و فلسفه‌يي كه بدين طريق پديد آيد.
از طرفي ديگر ميدانيم كه فارابي با عقايد فلسفي گروهي از فلاسفه و متكلّمين معاصر خود مخالف بود و از آنجمله ردّي بر رازي نوشت زيرا روش قياسي و عقلي فارابي كه براساس يك منطق نظري استوارست با روش استقرائي و تجربي رازي كه متوجه امور و مسائل محقّق محسوس بوده سازگاري نداشت اما در عقايد فارابي و ابن سينا
ص: 297
اين اختلاف بيشتر در پذيرفتن اصول عقايد عرفاست. ابو علي سينا اصول عقايد عرفا را مانند ذيلي بر كتاب خود افزوده است. اما در آثار فارابي اصول عرفاني در اصل عقايد راه جسته است و اصطلاحات صوفيه در غالب موارد كتب او ديده ميشود.
غايت و غرض از فلسفه در نظر فارابي معرفت خالق است كه عالم را بطريق فيض و اشراق خلق كرد بدين طريق كه نخست عقل اول ازو افاضه شد و از عقل اول فلك اعلي و عقل دوم بوجود آمد و بدين ترتيب عقول افلاك كه همه مجرّد از ماده‌اند بوجود گراييدند تا عقل فعّال كه سبب وجود نفوس ارضيه و اركان و صورت و هيولي گرديده است. نفس ناطقه كه از عقل فعّال مدد ميگيرد حقيقت وجود آدمي است و بعد از فناي جسم باقي ميماند. نفوس زكيّه بعد از فناي جسم بعقل فعّال متصل ميگردند و اين اتصال بعقل فعّال تنها در نتيجه رياضت نفساني ميسر است و مقدمه وصول باين كمال تهذيب اخلاق و روح است. نفس داراي قوائي است كه عبارتند از قوه غاذيه و قوّه حاسه و قوّه مخيّله و قوّه ناطقه. اگر مخيّله فردي از آحاد انسان بحدي قوي و كامل باشد كه بتواند بنقل محسوسات از اعضاء حاسه بدماغ مبادرت جويد و با ذكريات و خيالات خود در وقت واحد و در حال بيداري بازي كند، درين حال ميتواند اشيائي را كه تخيّل ميكند بدرجات مختلفي از وضوح و مراتب متفاوتي از كمال و نقص يا جمال و قبح توهّم نمايد.
وي گاه اشياء غريب و عجيبي را كه رؤيت آنها براي هيچيك از موجودات ممكن نيست مي‌بيند. هنگامي كه قوّه متخيّله بنهايت كمال رسيد براي انسان امتناعي ندارد كه در حال بيداري از عقل فعّال جزئيات امور حاضر و مستقبل و يا نظاير آنها را از محسوسات و معقولات مفارق قبول كند و ببيند و بوسيله آنچه در نفس او پذيرفته شد از مسائل و احكام الهي خبر دهد (نبوّت) و اين كامل‌ترين مرتبه‌ييست كه قوه مخيّله ميتواند بدان برسد.
انسان براي بلوغ بمراتب كمال محتاج اجتماع و تعاونست، اجتماعات از حيث كمال و نقص متفاوتند. اجتماعات كامل بر سه نوعست: عظمي، وسطي، صغري.
عظمي اجتماع جماعتي بزرگ بتمامي در معموره ارض و وسطي اجتماع يك امّت در جزئي از معموره ارض و صغري اجتماع اهل قريه و اهل محله و اهل يك كوي و اجتماع
ص: 298
در منزل است. هرچه وسعت اجتماع بيشتر باشد بكمال نزديكتر و مادون آن خادم آنست. در مدينه فاضله مراد از اجتماع تعاون افراد در اموريست كه بوسيله آن ميتوان بسعادت واقعي نايل شد. مدينه فاضله شبيه ببدن تام و صحيحي است كه تمام اعضاء آن براي تكميل حيات حيواني و حفظ آن بيكديگر كمك كنند و همچنانكه در جسم اعضاء متفاوت از حيث قوّت و عمل وجود دارند و تنها يك عضو در آن رئيس و آن قلب است و باقي اعضاء قلب را خدمت ميكنند و همچنان اعضاء ديگري خادم اعضاء مافوق خودند تا باعضائي برسيم كه مادوني ندارند، بهمين نحو نيز در اجتماع درجات مختلف موجودست و فردي در آن رياست دارد و دسته‌يي براي اجراء اوامر رئيس بر گرد او هستند و زيردست آنان افراد ديگر ... تا برسيم باشخاصي كه فقط خدمت ميكنند و رياستي ندارند و في الواقع در ادني مراتبند. تفاوتي كه ميان اعضاء بدن و اعضاء جامعه ميباشد در آنست كه اعمال اعضاء بدن طبيعي ليكن اعمال اعضاء اجتماع ارادي است.
رئيس كاملترين افراد جامعه و سبب وجود نظم آن و رياست او مشروط است بشرائطي.
رئيس حقيقي امام و رئيس اول مدينه فاضله و رئيس امّت فاضل و رئيس معموره ارض است و وصول باين مرتبه ممكن نيست مگر بداشتن دوازده خصلت كه مفطور بر آن باشد و آن چنانست كه: 1) تام الاعضاء باشد و 2) آنچه را درك كند و ببيند و بشنود و تعقّل كند بخوبي در حفظ نگاه دارد و 3) باهوش و زيرك باشد و 4) نيكو عبارت و 5) دوستدار تعليم و 6) ميانه‌رو و 7) دوستدار راستي و دشمن دروغ و 8) بزرگ‌منش و دوستدار كرامت و 9) دور از حبّ دنيا و 10) دوستدار عادلان و دشمن ظالمان و 11) دادگر و نرم و 12) قوي اراده و شجاع در برابر حقّ باشد و اگر همه اين صفات در يكي از رؤساي مدينه فاضله جمع نباشد بايد اكثر آنها در او گرد آيد.
سعادت و عظمت مقام فيلسوف در ترك علائق و تجرّد و گوشه‌گيري است. بنظر فارابي حاصل علم و مقدمه سعادت اخلاق است و عالمي كه از مباني اخلاق پيروي نكند از سعادت و كمال برخوردار نيست. بهمين سبب فيلسوف نبايد آداب نيكان را از دست دهد و بايد علم شرع و قرآن و لغت آموزد و عفيف و راستگو باشد و غدّار و حيله‌گر و خائن نباشد و بمصالح زندگي و اداي وظائف شرعي توجّه كند و هيچيك از آداب
ص: 299
و اركان شريعت را ترك نگويد و فلسفه را حرفه خود قرار ندهد.
اثر فارابي در فلاسفه بعد از خود بسيار بوده است و با اينحال از انتقادات برخي مانند ابن رشد آسوده نمانده است. ابن رشد در چند مورد از كتاب تهافت التهافت بر فارابي تاخته و او را در شمار متكلّمان قرار داده است نه در زمره فيلسوفان و گفته است فارابي كلام ارسطو را خاصه در كيفيت صدور عالم متعدد الصور و متكثّر الموجودات از موجود اول نفهميده است و ضمنا خطاهاي او را منبعث از خطاياي مترجمان و ناقلان شمرده و گفته است مترجماني كه فلسفه يوناني را بلغت عربي درآوردند اشتباه كرده و فارابي را گمراه ساخته‌اند «1». ابن طفيل هم نسبت بفارابي نظر خوبي نداشته و فلسفه او را پر از شكوك و تناقض دانسته است «2».
ابو الحسن شهيد بن حسين بلخي (م. 325) كه شرح او را در ذكر شعراي پارسي زبان اين عهد خواهيم آورد نيز از متكلّمان و حكماي بزرگ اين دوره و داراي رسالاتي در ردّ رازي بوده است.
يكي از شاگردان بزرگ ابو بشر متّي بن يونس ابو زكريا يحيي بن عديّ المنطقي از مسيحيان يعقوبي شهر تكريت (در ساحل دجله) و ساكن بغداد بود. وي مدتي نيز نزد فارابي تلمّذ كرد و تصانيف بسيار در منطق و فلسفه داشت و مخصوصا در اثبات اصول آيين مسيح و تحقيق در كلام عيسويان كتب و رسالات متعددي نگاشت.
يحيي از مترجمان بزرگ عهد خود نيز بوده است. وفاتش بسال 364 اتفاق افتاد «3».

ابو سليمان منطقي‌
ديگر از شاگردان بزرگ متّي بن يونس كه مدتي هم در خدمت يحيي بن عدي تلمّذ كرد ابو سليمان محمد بن طاهر بن
______________________________
(1)- تهافت التهافت چاپ بيروت مطبعه كاتوليكي، 1930 ص 54 و 179- 180 و 371- 372
(2)- حي بن يقظان چاپ دمشق 1354- ص 15- 16
براي اطلاع كامل از احوال و عقايد و آثار فارابي رجوع شود بتاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي ج 1 چاپ اول ص 179- 194 و 374- 375
(3)- تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي ج 1 چاپ اول ص 194- 195
ص: 300
بهرام السجستاني المنطقي فيلسوف و منطقي بزرگ قرن چهارم است. وي با عضد الدوله و صمصام الدوله معاصر و از اقبال و توجّه امرا و وزراء آل بويه برخوردار بوده است. وفاتش بعد از سال 391 اتفاق افتاده است و از احوال او چنين برميآيد كه در عين كوري و خانه نشيني از حكماي مشهور عصر خود و خانه او مجمع دانشمندان بوده و در محضر وي مسائل مختلف علمي مطرح ميشده است. عضد الدوله بدو توجّه و اقبالي بزرگ داشت و او رسائلي بنام امير بويي در شرح فنون مختلف حكمت و تفسير كتب ارسطو نوشته بود.
اشعاري نيز بعربي ازو نقل شده است. از آثار او رسالة في المحرّك الاول و مقاله طبيعت اجرام علوي و مقالة في الكمال الخاص بنوع الانسان و اختصاري از كتاب صوان الحكمة كه بدست فخر الدين ابو اسحق ابراهيم بن محمد در حدود 692 هجري ترتيب يافته است وجود دارد. ابو سليمان خلاف برخي از فلاسفه عهد خود و علي الخصوص اخوان الصفا بهيچ روي معتقد بآميختن فلسفه و دين نبود و تمام كوششهاي اخوان الصفا را درين مورد بي‌حاصل ميدانست. بعضي از عقايد و آراء ابو سليمان را شاگرد او ابو حيّان در «الامتاع» و «المقابسات» آورده و از آن ميان خصوصا آراء او راجع بنفس و فعل باريتعالي و فكر و الهام و قدم و حدوث عالم اهميت بيشتري از ساير اقوال وي دارد «1».
از ميان شاگردان ابو سليمان منطقي علي بن محمد بن العبّاس معروف به ابو حيّان التوحيدي معتزلي مشهور ايران (م. 400) شهرت بسيار دارد و نام او را در شمار نويسندگان اين عهد خواهيم آورد.

ابن مسكويه‌
از مشاهير حكما و نويسندگان اين عهد يكي ابو علي الخازن احمد بن محمد بن يعقوب معروف به ابن مسكويه است.
بنابر نقل مورّخان وي يا پدر او در آغاز امر زردشتي بودند
______________________________
(1)- راجع به ابو سليمان و عقايد و آراء او رجوع شود به: الفهرست ص 369. اخبار الحكماء قفطي ص 185- 186. طبقات الاطبا ج 1 در چند مورد. تتمة صوان الحكمة ص 74- 75.
رساله ابو سليمان منطقي سجستاني تأليف مرحوم ميرزا محمد خان قزويني چاپ شالون سورسون‌Chalon Sur -Saone 2531 قمري (1933 ميلادي). المقابسات و الامتاع و المؤانسه ابو حيان توحيدي موارد مختلف. تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي، دكتر صفا ج 1 چاپ اول ص 195- 198
ص: 301
و بعد اسلام آوردند. ابو علي نخست در خدمت ابو محمد المهلّبي وزير معزّ الدوله (م. 352) بسر ميبرد و بعد از آن نزد ابن العميد رفت و خازن كتب او بود و بعد از وفات ابن العميد چندي در خدمت عضد الدوله ديلمي و صمصام الدوله گذراند. ابو علي بعلوم اوائل معرفت بسيار داشت و از آنجمله بفلسفه و طب و كيميا بيش از همه مايل بود. وي از نويسندگان بزرگ و از مورّخان مشهور اسلامي محسوب ميشود. وفاتش در سال 421 هجري اتفاق افتاد و از جمله آثار فلسفي او آنچه در دست است اين كتب را ذكر ميكنيم: الطهارة في علم الاخلاق- كتاب في جواب المسائل الثلث (در سه مسأله: اول در اثبات صانع. دوم در نفس و احوال آن. سوم در نبوّات)- تهذيب الاخلاق كه چندبار بطبع رسيد- آداب العرب و الفرس كه ترجمه فارسي آن در عهد سلطنت جهانگير پادشاه گوركاني هند بدست محمد بن محمد الارجاني ترتيب داده شد و بطبع رسيد- جاويدان خرد (- جاودان خرد) كه آن نيز بطبع رسيده است- كتاب العادة- تجارب الامم در تاريخ. ابن مسكويه در ماوراء الطبيعه سه مسأله اثبات وجود صانع و نفس و نبوّت را با روش تازه‌يي مورد مطالعه قرار داده است. وي اثبات صانع را از لحاظي آسان و از جهتي دشوار ميداند.
سهولت آن در وضوح وجود الهي و صعوبت آن در ضعف عقول انساني و عجز آن از درك حقايق امورست. با اينحال معتقدست كه هركسي اراده وصول بحقيقتي كرد بآن خواهد رسيد بدان شرط كه در كار خود صابر و پاي‌برجاي باشد و مشكلات آنرا آسان گيرد.
اينست كه انسان با اثبات و استدلال ميتواند وجود واجب را بشناسد و ثابت كند. كمال نفس را سعادت گويند و سعادت براي انسان آنست كه او را بكمال انسانيت برساند و آن سعادتي است كه صاحب علم يا صناعت فاضله‌يي بدان ميرسد و بر هرفرد از آدميانست كه بحسب طبقه و مرتبه خود سعادتي را كه خاص اوست بكاملترين وجه و بالاترين حدّ امكان و تا آنجا كه در توانايي اوست بدست آورد. اگرچه سعادت بسيار و از انواع مختلف است ليكن سعيد واقعي آنست كه جميع اجزاء فلسفه را تحصيل كرده و همه صناعات را فهميده و از حكمت بهره كامل برده باشد. كسي كه بسعادت قصوي رسيده باشد همواره شادمان و خرّم، گشاده آرزو، اميدوار و آسوده‌خاطرست، بامور دنيوي جز بمقدار كم توجّه نمي‌كند، با مردمان در ظاهر مناسبات و نزديكي و ارتباط دارد اما
ص: 302
باطن او با آنان مباين است و او در حقيقت با نفس خود سرگرم و بدان خوشدل است نه بغير آن و اين حال ملازم ويست و تغيير نمي‌پذيرد. پس مبناي نظر ابن مسكويه در اخلاق وصول بكمال معني آدميت است «1».

ابن طيّب‌
از مشاهير حكماي اين عهد ابو الفرج عبد الله بن الطيّب الجاثليق (م. 435) است كه ميان او و ابو علي سينا معارضاتي جريان داشته است. اهميت او بيشتر در شروح مفصلي بود كه بر كتب ارسطو و جالينوس نوشت و ازين طريق بنشر افكار و آثار آنان در ميان مسلمين ياوري بسيار كرد تا بجايي كه القفطي ميگويد، «ابو الفرج هرچه را از علوم قديم فراموش شده و پنهان گرديده بود زنده و آشكار كرد». از كتب او تفسير مقولات ارسطو طاليس و چند رساله در مباحث كلام مسيحيان باقيست.

ابن هندو
از حكماي معروف قرن چهارم و اوايل قرن پنجم ابو الفرج علي بن حسين ابن هندو است كه مردي اديب و حكيم و كاتب و شاعر بوده و در علوم اوايل اطلاعات بسيار داشته است. ويرا برخي اهل ري دانسته‌اند و ابن اسفنديار گفته است اگرچه پدران او قمي بوده‌اند اما مولد و منشاء او طبرستان بود و مضجع و مرقد باستراباد بسرايي كه ملك او بوده است.
ابن هندو علوم اوايل را در خدمت ابو الحسن الوائلي در نيشابور و پس از آن در محضر ابو الخير بن الخمّار فراگرفت و بعد از آنكه مدتي در بغداد گذراند بگرگان روي نهاد و آنجا در خدمت شمس المعالي قابوس بن وشمگير (366- 403) و پسر او فلك المعالي منوچهر (403- 420) بسر ميبرد و بعهد منوچهر از دستگاه او گريخت و بنيشابور رفت و بعد از آن بسال 410 يا 420 فوت كرد «2». از آثار او در حكمت كتب ذيل در دست
______________________________
(1)- براي اطلاع از احوال و آثار ابو علي مسكويه رجوع شود به: اخبار الحكماء ص: 217- 218. معجم الادباء ياقوت ج 5 ص 5- 19. دائرة المعارف اسلامي ذيل عنوان ابن مسكويه. تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي، دكتر صفا، ج 1 چاپ اول ص 200- 202 و 378- 381.
(2)- براي اطلاع از احوال او رجوع شود به طبقات الاطبا ج 1 ص 323- 327. تتمة صوان الحكمة ص 85- 88. معجم الادباء ج 13 ص 136- 146. كشف الظنون ذيل اسم مفتاح الطب. تاريخ طبرستان ابن اسفنديار ص 125- 138. تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي ج 1 چاپ اول، ص 321
ص: 303
است: الكلم الروحانية- الرسالة المشوّقة في المدخل الي علم الفلسفة- كتاب النفس.

ابن سينا «1»
حجّة الحق شيخ الرئيس شرف الملك ابو علي حسين بن عبد اللّه ابن سينا فيلسوف و طبيب و نويسنده و وزير مشهور ايراني و خاتم حكماي مشرق و از جمله بزرگترين حكماي اسلام و يكي از اجلّه علماي عالمست كه در اواخر اين عهد ميزيست. پدرش عبد اللّه از اهل بلخ و از عمّال دولت ساماني بود كه بعهد سلطنت نوح بن منصور (366- 387) ببخارا منتقل شد و عمل قريه‌يي بنام خرميثن (- خورميثن) از قراء بخارا يافت و زني را از قريه افشنه بنام ستاره بخواست و ازو در ماه صفر 370 فرزندي آورد بنام حسين عبد اللّه چندي بعد از ولادت حسين با فرزندان خود علي و حسين و محمود ببخارا رفت و در آنجا اسباب تعلّم و تحصيل فرزندان خود را فراهم آورد و حسين مدتي بتعلّم قرآن و علوم ادب و فقه و حساب هندي مشغول بود تا ابو عبد اللّه ابراهيم بن حسين الناتلي از مشاهير رجال قرن چهارم ببخارا وارد شد و بخواهش عبد اللّه در خانه او فرود آمد و بتربيت حسين همّت گماشت و او بسرعت كتب منطق و اقليدس و المجسطي را بعضي نزد استاد و برخي از طريق مطالعه شخصي فراگرفت تا ناتلي از بخارا بخوارزم رفت. آنگاه ابو علي تنها بتحقيق و مطالعه در علم الهي و طبيعي و طب و رياضي پرداخت و در همه اين علوم استوار شد و سپس بر اثر معالجه پادشاه ساماني بدستگاه سامانيان راه يافت و از كتابخانه معتبر ساماني استفاده بسيار كرد و چون به هجده سالگي رسيد (- 387 هجري) از تعلّم همه علوم فارغ شده بود و بعدها گفت كه درين هنگام از حيث حفظ از ايام بعد پيشتر ولي بعد از آن در پختگي و اتقان برتر بوده است والا در مقدار علم وي بعد از آن تاريخ تفاوتي حاصل نشد. سپس از بيست و يك سالگي شروع بتأليف كرد و در بيست و دو سالگي
______________________________
(1)- شرح احوال و آثار و عقايد او را بتفصيل تمام در كتاب جشن‌نامه ابن سينا (مجلد اول، سرگذشت و تأليفات و اشعار و آراء ابن سينا، تهران 1331 شمسي) و تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي ج 1 چاپ اول ص 206- 281 آورده‌ام و اگر كسي طالب تفصيل درين باب و خواهان اطلاع از مآخذ و اسناد براي تحقيق در احوال ابن سينا باشد بآن دو كتاب مراجعه كند و آنچه اينجا مي‌آورم خلاصه‌ييست از آندو مأخذ.
ص: 304
او پدرش درگذشت و او چندي در بخارا متقلّد شغل پدر بود و چون درين اوان بر اثر غلبه آل افراسياب بر بخارا كار آن سامان آشفته بود ابو علي از بخارا بقصد گرگانج پايتخت امراء مأمونيه خوارزم بيرون رفت و بخدمت خوارزمشاه علي بن مأمون بن محمد رسيد و نزد او و وزيرش ابو الحسين احمد بن محمد السهلي (يا السهيلي) متوفي بسال 418 كه خود از اكابر فضلاي عصر بود قربت يافت و چندي در آن ديار بسر برد و برخي از كتب خود را در آنجا تأليف كرد. بعد از آن در نتيجه نفوذ محمود بن سبكتكين در خوارزم و بر اثر دعوت محمود از فضلاي دربار آل مأمون و وحشت از تعصب آن پادشاه بهمراهي ابو سهل مسيحي پيش از سال 403 از راه بيابان خوارزم از گرگانج بيرون رفت و از راه نسا و ابيورد و طوس و سمنگان و شقان و جاجرم بگرگان روي نهاد و قصد او از سفر گرگان وصول بدرگاه شمس المعالي قابوس بود ليكن اين تاريخ مصادف بود با حبس و قتل قابوس وشمگير (سال 403). پس بو علي از گرگان بدهستان رفت و از آنجا بگرگان بازگشت و چندي در آنجا ماند و بعضي از كتب خود را در آنجا تأليف كرد و مقارن سال 405 بري رفت و مجد الدوله ابو طالب رستم بن فخر الدوله ديلمي (387- 420) را معالجه كرد و در همين شهر بتأليف كتاب المعاد مشغول شد و در اواخر سال 405 يا اوايل سال 406 از ري بقزوين و همدان رهسپار شد و مدتي دراز ظاهرا حدود نه سال در شهر اخير بماند و همانجا بعد از سال 406 و قبل از سال 411 وزارت شمس الدوله ابو طاهر شاه خسرو ديلمي پسر فخر الدوله ديلمي كه از سال 387 تا 412 در همدان و جبال سلطنت ميكرد بوي داده شد. ولي در وزارت او سپاهيان شمس الدوله طغيان كردند و عزل ابو علي را خواستار شدند و او چهل روز در خانه ابو سعد بن دخدوك پنهان بود تا بار ديگر بوزارت منصوب شد و در همانحال بتأليف طبيعيات كتاب الشفا مبادرت كرد و از تدريس نيز فارغ نبود و اين حال همچنان ادامه داشت تا شمس الدوله در سال 412 درگذشت و سلطنت بپسرش سماء الدوله رسيد و باز تكليف وزارت بابو علي شد ليكن او بدين كار تن نداد و با تمام قسمت طبيعيات و الهيات شفا همّت گماشت و شروع بتحرير علم منطق از آن كتاب كرد. درين هنگام تاج الملك وزير سماء الدوله ابو علي را متهم بمكاتبه با علاء الدوله كاكويه كرد و بفرمان سماء الدوله او را در قلعه
ص: 305
فردجان (واقع در ناحيه فراهان كنوني) محبوس ساخت و او چهار ماه در آن قلعه مقيّد بود و در آنجا كتاب الهداية و رساله حيّ بن يقظان و كتاب القولنج را تأليف نمود و بعد از رهايي از حبس باز مدتي در همدان بود تا متنكّروار با شاگرد خود ابو عبيد جوزجاني و برادر و دو غلام خود در جامه صوفيان از همدان بيرون شتافت و باصفهان نزد علاء- الدوله كاكويه رفت و در خدمت آن پادشاه با حرمت بسيار پذيرفته شد و همواره در سفر و حضر و در جنگ و صلح با او بود و بتأليف و تصنيف و تعليم اشتغال داشت تا در سال 428 كه با علاء الدوله بهمدان ميرفت بيمار شد و در آن شهر درگذشت و همانجا مدفون گشت و اينك نيز قبر او آنجاست.
ابو علي مردي نيرومند و زيباروي و ظريف و از حيث قواي جسماني بكمال بود.
بر اثر نيرومندي فراوان از كار احساس خستگي نمي‌كرد و ازينجاست كه وزارت و منادمت سلاطين و تحمّل رنج سفر را با تأليف و تصنيف و تعليم همراه ميكرد و شبها تا ديرگاه بتحرير كتب و رسالات اشتغال ميورزيد و درين كار افراط مينمود و در عين حال از صرف قواي جسماني هم امتناعي نداشت. از حدّت ذهن و ذكاي او نيز داستانهاي عجيب نقل شده و همين حدّت ذهن است كه او را در هجده سالگي قادر بفراغ از علوم عصر خود كرده و در طب بمعالجات عجيب و كشف طرق جديد نايل ساخته بود. نقص عمده ابو علي درين بود كه از گفتار زشت و سخنان تند نسبت بفضلاي معاصر خود و حتي نسبت بگذشتگاني از قبيل افلاطون و رازي هم خودداري نمي‌كرد. ابو الحسن علي بن زيد البيهقي دانشمند مشهور قرن ششم مؤلف كتاب تتمة صوان الحكمة اين عادت ويرا نكوهيده و چند جا از آن بزشتي ياد كرده است «1».
ابو علي بن سينا با بسياري از معاريف عهد خود از طريق معاشرت و مكاتبت يا ردّ و ايراد كتب آنان رابطه داشته است مانند ابو بكر احمد بن محمد البرقي الخوارزمي كه ابو علي سينا رساله اضحويّه را بنام او نوشته است- ابو سهل عيسي بن يحيي المسيحي الجرجاني كه ابو علي با او از خوارزم بقصد گرگان بيرون آمد و ابو سهل در بيابان خوارزم بدرود حيات گفت (حوالي 403)- ابو منصور حسن بن نوح القمري البخارايي از اطّباء
______________________________
(1)- تتمة صوان الحكمة ص 27 و 30 و 33
ص: 306
اوايل قرن چهارم كه ميگويند ابو علي چندي در خدمت او تحصيل فنّ طبّ ميكرد- ابو سعيد فضل اللّه بن ابي الخير صوفي مشهور قرن پنجم (357- 440) كه گويا شيخ هنگام عبور از خراسان با وي ملاقات و خلوتي داشت و اين ملاقات او در اعتقاد شيخ بمباني تصوّف و كرامات صوفيه مؤثر بود- ابو علي بن مسكويه دانشمند بزرگ قرن چهارم و پنجم- ابو الفرج عبد اللّه بن الطيّب الجاثليق كه شيخ بعضي از رسالات او را ردّ كرد- ابو القاسم الكرماني كه ميان او و ابن سينا مناظره‌يي وجود داشت- ابو نصر منصور بن علي بن عراق رياضي‌دان معروف قرن چهارم كه مدتي با شيخ در دستگاه خوارزمشاهان آل مأمون بسر ميبرد- ابو الخير حسن بن سوّار معروف بابن الخمّار كه او نيز مدتي با ابو علي در دربار خوارزمشاه بسر ميبرده است- ابو ريحان محمد بن احمد البيروني الخوارزمي (م. 440) كه در وقت توقف ابو ريحان در غزنين و ابو علي در اصفهان ميان آندو از طريق سؤال و جواب مشاجراتي وجود داشت كه بسوء الادب منجر گشت- ارتباط ابو علي را با شاهان و وزراء عهد خود هم پيش ازين بيان داشته‌ايم. اسامي شاگردان بو علي را بعد ازين مذكور خواهيم داشت.
ابن سينا نه‌تنها در علوم مرد ذي فنوني بود كه در هريك چون عالمي ذي فن وارد ميشد و بحث و تحقيق ميكرد، بلكه مقام ادبي او نيز در فارسي و عربي از ديرباز مورد توجّه و دقت بوده است. قدرت او در زبان عربي و مهارتي كه در بيان مطالب داشت باعث شده است نثر او روشن و وافي بمقصود و در عين اظهار مقاصد علمي از حيث ادبي داراي ارزش و مرتبه‌يي شامخ باشد. با آنكه در قرن چهارم و پنجم نوشتن كتب علمي بزبان فارسي دري تازه آغاز شده و هنوز اين زبان چنانكه بايد آماده بيان مقاصد علمي نگرديده بود ابن سينا از تأليف و تصنيف درين زبان هم غافل نمانده و در جمع‌آوري و احيانا ايجاد اصطلاحات فلسفي و علمي بزبان مادري خود پيشرو نويسندگان بعدي ايران گرديده است. ازين گذشته ابن سينا در يكي ديگر از فنون ادب يعني شعر هم وارد شده و تا آنجا كه از مردي كثير التأليف كه غالب اوقات او در مشاغل سياسي و اداري ميگذشت، انتظار ميتوان داشت، از عهده برآمده و اشعاري بتازي و پارسي از خود باقي گذاشته است، از جمله آثار منظوم او منظومه‌هايي است كه در مسائل علمي ساخته است و غير از آن
ص: 307
ارجوزه‌ها و قصائد علمي، ابو علي چند قطعه و رباعي و قصيده بفارسي و عربي دارد كه در كتب تراجم و كرّاسه‌ها و سفينه‌ها پراگنده است و از برخي جزوه‌هاي خاصي ترتيب داده شد و بعضي بر اثر اهميتي كه پيدا كردند چندبار تفسير شده‌اند.
اشعار فارسي منسوب بابن سينا جمعا بيست و دو قطعه و رباعي و عدد ابيات همه آنها مجموعا شصت و پنج است «1» كه در سفاين و مجموعه‌ها و بعض كتب مانند تذكره آتشكده آذر و تذكره محمد صادق ناظم تبريزي و مجمع الفصحاء و رياض العارفين هدايت و مجالس المؤمنين قاضي نور اللّه و نامه دانشوران و غيره بنام ابو علي بن سينا مذكور و انتساب غالب آنها بشيخ مورد ترديدست و ما اينك بذكر بعضي از مشهورترين آنها مبادرت ميكنيم:
غذاي روح بود باده رحيق الحق‌كه رنگ و بوش كند رنگ و بوي گل رادَقّ
برنگ زنگ زدايد ز جان اندُهگين‌هماي گردد اگر جرعه‌يي بنوشد بَق
بطعم تلخ چو پند پدر و ليك مفيدبپيش مبطل باطل بنزد دانا حقّ
مي از جهالت جهّال شد بشرع حرام‌چو مه كه از سبب منكران دين شد شقّ
حلال گشته بفتواي عقل بر داناحرام گشته باحكام شرع بر احمق
شراب را چه گنه ز آنكه ابلهي نوشدزبان بهرزه گشايد دهد ز دست ورق
حلال بر عقلا و حرام بر جُهّال‌كه مي محك بود و خير و شرّ ازو مشتقّ
غلام آن مي صافم كزو رخ خوبان‌بيك دو جرعه برآرد هزارگونه عرق
چو بو علي مي ناب ار خوري حكيمانه‌بحقّ حقّ كه وجودت شود بحقّ ملحق
______________________________
(1)- مجموعه‌يي از اشعار پارسي ابن سينا مورخ بتاريخ 994 هجري در كتابخانه ولي الدين استانبول موجودست.
آقاي سعيد نفيسي استاد دانشگاه تهران همه اين اشعار را از تذكره‌ها و سفاين و كتب مختلف گرد آورده و در شماره 12 از سال چهارم مجله مهر در مقاله «آثار فارسي ابن سينا» نقل كرده است.
ادوارد برون ترجمه اشعار پارسي شيخ را در كتاب تاريخ ادبيات ايران آورده است رجوع شود به: E. Browne: A Literary History of Persia, II, p. I 08 sqq. ص: 308
***
دل گرچه درين باديه بسيار شتافت‌يك موي ندانست ولي موي شكافت
اندر دل من هزار خورشيد بتافت‌و آخر بكمال ذرّه‌يي راه نيافت ***
تا باده عشق در قدح ريخته‌اندوندر پي عشق عاشق انگيخته‌اند
با جان و روان بو علي مهرِ علي‌چون شير و شكر بهم برآميخته‌اند ***
كفر چو مني گزاف و آسان نبودمحكم‌تر از ايمانِ من ايمان نبود
در دهر چو من يكي و او هم كافرپس در همه دهر يك مسلمان نبود ***
از قعر گل سياه تا اوج زحل‌كردم همه مشكلات گيتي را حلّ
بيرون جستم ز قيد هرمكر و حيل‌هربند گشاده شد مگر بند اجل ***
ايكاش بدانمي كه من كيستمي‌سرگشته بعالم از پي چيستمي
گر مقبلم آسوده و خوش زيستمي‌ورنه بهزار ديده بگريستمي ***
رفت آن گهري كه بود پيرايه عمرو آورد زمانه طاق سرمايه عمر
از موي سپيدم سر پستان اميدبنگر كه سياه ميكند دايه عمر ***
مائيم بعفوِ تو تولّا كرده‌وز طاعت و معصيت تبرّا كرده
آنجا كه عنايت تو باشد، باشدناكرده چو كرده كرده چون ناكرده اشعار عربي شيخ يا منسوب بدو از اشعار فارسي او بيشترست و در انتساب قسمتي از آنها بابن سينا ترديدي نيست «1». مشهورترين اين اشعار عبارتند از:
______________________________
(1)- بيشتر آثار عربي ابن سينا و يا منسوب باورا ابن ابي اصيبعه (طبقات الاطبا ج 2 ص 10- 18)-
ص: 309
1- قصيده عينيه روحيه شيخ. اين قصيده مهمترين قصائد عربي ابن سيناست كه در آن كيفيت هبوط روح و حلول آن در جسم و عود آن بعالم مجرّد روحاني با بياني شيوا آمده است. مجموع ابيات آن در طبقات الاطّبا (ج 2 ص 10- 11) بيست و در پاره‌يي از نسخ بيست و يك است. نسخ جداگانه اين قصيده بعنوان: «القصيدة العينية الروحية في النفس» در كتابخانه ملي ايران و كتابخانهاي برلين و منچستر و سلطان احمد سوم و حميديه و غيره موجودست و اخيرا بخط ثلث در جدار دروني گنبد مقبره ابن سينا كتيبه شده است.
شروح متعددي ازين قصيده در دست است مانند شرح شاگرد شيخ يعني ابو عبيد عبد الواحد بن محمد الجوزجاني؛ و شرح عفيف الدين التلمساني (متوفي بسال 690 هجري) بنام الكشف و البيان في علم معرفة الانسان؛ و شرح سليمان الماحوزي البحراني؛ و شرح داود الانطاكي؛ و شرح سديد الدين المناني؛ و شرح محيي الدين بن العربي؛ و شرح مير سيّد شريف جرجاني؛ و شروح ديگري از متأخّرين «1».
اين قصيده در طبقات الاطّباء ابن ابي اصيبعه (ج 2 ص 10- 11) و نامه دانشوران و كشكول شيخ بهائي «2» چاپ شده است و «كارادوو» «3» آنرا در مجله آسيايي (دوره نهم ج 4 ص 157- 173) طبع و بزبان فرانسوي ترجمه كرده است. ترجمه تركي اين قصيده از «حريمي» در دست است و همچنين ترجمه‌يي فارسي موجود ميباشد كه بدان اشاره خواهد شد و اينك عين قصيده عينيه «4»:
______________________________
- آورده است. دو نسخه از اشعار عربي شيخ هم در كتابخانه اياصوفيه موجودست و علاوه بر آن مجموعه اشعار عربي ابو علي در پايان منطق المشرقيين طبع قاهره 1938 چاپ شده است.
(1)- رجوع شود به مؤلفات ابن سينا تأليف الاب جرج شحاته قنواتي، چاپ مصر ص 153- 154 و به مصنّفات ابن سينا تأليف آقاي دكتر يحيي مهدوي استاد دانشگاه تهران ص 195- 197
(2)- طبع مصر ص 186
(3)-Baron Carra de Vaux
(4)- درين نقل بضبط ابن ابي اصيبعه در طبقات الاطبا و شيخ بهاء الدين عاملي در كشكول اعتماد شده است.
ص: 310 هبطت اليك من المحلّ الارفع‌و رقاء ذات تعزّز «1» و تمنّع «2»
محجوبة عن كلّ مقلة عارف‌و هي الّتي سفرت «3» و لم تتبرقع «4»
وصلت علي كره اليك و ربّماكرهت فراقك و هي ذات تفجّع «5»
انفت «6» و ما سكنت فلمّا و اصلت‌الفت مجاورة الخراب البلقع «7»
فاظنّها نسيت عهودا بالحمي «8»و منازلا بفراقها لم تقنع
حتّي اذا اتّصلت بهاء هبوطهاعن ميم مركزها بذات الاجرع «9»
علقت «10» بها ثاء الثقيل فاصبحت‌بين المعالم «11» و الطّلول «12» الخضّع «13»
تبكي اذا ذكرت عهودا بالحمي‌بمدامع تهمي «14» و لم تتقطّع
______________________________
(1)- تعزز- عزيزي نمودن، برتر و بالاتر از دسترس بودن
(2)- تمنع- دشوار دست دادن، دشخوار بدست آمدن
(3)- سفرت- پرده برداشت
(4)- تبرقع- نقاب افگندن
(5)- تفجع- دردناك بودن
(6)- انافت- از كسي ننگ داشتن
(7)- بلقع- زمين خالي از آدميان
(8)- حمي- روز گذشته. نام موضعي، و درينجا معني دوم مراد است يعني موضع اصلي روح كه عوالم ملكوت باشد
(9)- اجرع- ريگ هموار و زمين درشت كه بريگ ماند و ريگ توده‌يي كه هيچ‌چيز بر وي نرويد
(10)- علقه- بسته بودن، تعلق داشتن
(11)- معلم- نشان
(12)- طلل- نشان خانه و خرابه آن
(13)- خضع- جمع خاضع بمعني فروتن است
(14)- همي و هميان- فروريختن اشك
ص: 311 و تظلّ ساجمة «1» علي الّدمن «2» الّتي‌درست «3» بتكرار الرياح الاربع «4»
اذعاقها «5» الشّرك «6» الكثيف و صدّها «7»قفس عن الاوج الفسيح «8» المربع «9»
حتّي اذا قرب المسير الي الحمي‌و دنا الرّحيل «10» الي الفضاء الاوسع
وغدت مفارقة لكلّ مخلّف «11»عنها حليف «12» التّرب غير مشيّع «13»
هجعت «14» و قد كشف الغطاء فابصرت‌ما ليس يدرك بالعيون الهجّع «15»
و بدت تغرّد «16» فوق دوح شاهق «17»و العلم يرفع كلّ من لم يرفع
______________________________
(1)- ساجمة- ابر بارنده: تظل ساجمة يعني در گريستن ايستاد، شروع بباريدن اشك كرد
(2)- دمن- جمع دمنة: نشان سراي بعد از خرابي آن
(3)- درس و دروس- كهنه شدن
(4)- رياح الاربع- يعني چهار باد صبا و دبور و شمال و جنوب
(5)- عوق- بازايستادن
(6)- شرك- دام. مراد قيد جسم است
(7)- صدّ- گردانيدن
(8)- فسحت- گشادگي. فسيح- گشاده
(9)- مربع- بلند
(10)- رحيل- كوچ كردن
(11)- مخلف- بازپس‌مانده
(12)- حليف- هم‌پيمان. هم‌نشين- حليف الترب- هم‌نشين خاك
(13)- غير مشيع- مشايعت نشده
(14)- هجوع- خقتن
(15)- عيون الهجع- چشمان خواب‌آلود
(16)- تغرد- آواز خواندن
(17)- شاهق- بلند
ص: 312 ان كان ارسلها الاله لحكمةطويت «1» عن النّدب «2» اللبيب «3» الاروع «4»
فهبوطها ان كان ضربة لازب «5»لتكون سامعة لمالم تسمع
و تعود عالمة بكلّ خفيّةفي العالمين فخرقها «6» لم يرقع «7»
و هي التي قطع الزمان طريقهاحتّي اذا غربت بغير المطلع «8»
فكانّها برق تألّق «9» بالحمي‌ثمّ انطوي «10» فكانّه لم يلمع «11» ازين قصيده شرحي خوب و خوش‌عبارت در حدود قرن هفتم هجري بپارسي شده است كه مرحوم عبّاس اقبال استاد فقيد دانشگاه تهران آنرا در شماره چهارم سال اول مجله دانشكده ادبيات منتشر ساخته است.
در پايان مجموعه‌يي از كتابخانه ملّي ايران بشماره 884 (شامل رساله حيّ بن يقظان و تفسير آن از ابي منصور بن زيله بخط غلامحسين طبيب كه در 1299 بپايان رسيده) شرحي از قصيده عينيه شيخ هست بعنوان: «هذا شرح مختصر علي القصيدة الروحية للشيخ الرئيس رحمة اللّه عليه» كه در پايان آن چنين آمده: «تمت شرح الرسالة الروحية المباركة التي هي للشيخ الرئيس ابي علي الحسين بن عبد اللّه بن سينا علي يد اضعف عباد اللّه اقلّ الطلبة غلامحسين الطبيب في شهر شعبان المعظم من شهور تسع و تسعين و مأتين بعد الالف
______________________________
(1)- طي- درنورديدن
(2)- ندب- عقل، خرد
(3)- لبيب- عاقل
(4)- اروع- زيرك، شگفت‌انگيز
(5)- لازب- لازم
(6)- خرق- دريدن
(7)- رقع- پاره دوختن
(8)- غروب- فرورفتن، غروب كردن. غير المطلع- آنجا كه محل برآمدن آفتاب نباشد
(9)- تألق- درخشيدن
(10)- انطوي- درنورديده شدن
(11)- لمعان- درخشيدن
ص: 313
من الهجرة النبويّة المصطفوية عليه السلام». درين شرح نخست هربيت از ابيات قصيده عينيه و سپس ترجمه همان بيت بشعر فارسي آمده و برخي از آن ابيات بنحوي كه در نسخه مذكور ديده ميشود سست و عاري از لوازم فصاحت است. قصيده مذكور بدين بيت شروع ميشود:
نزول كرد بنزدت ز عالمِ بالاز آشيانه عزّت كبوتر ورقا ...
2- قصيده‌يي در شانزده بيت در پيري و حكمت و زهد كه بدين بيت آغاز ميشود:
اما اصبحت عن ليل التصابي‌و قد اصبحت عن ليل الشباب 3- قصيده‌يي شكوائيه در چهل و سه بيت بمطلع ذيل:
يا ربع نكّرك الاحداث و القدم‌فصار عينك كالآثار تتهم 4- قصيده‌يي در نوزده بيت بمطلع:
هو الشيب لابدّ من و خطه‌فقرّضه و اخضبه او غطّه 5- قصيده‌يي در بيست و پنج بيت كه بدين بيت آغاز ميشود:
قفا نجزي معاهد هم قليلانغيث بد معنا الربع المحيلا 6- قصيده‌يي در جواب ابو طالب العلوي وزير كه از شيخ دستوري براي رفع جوشهاي پيشاني خود خواسته بود، كه نخستين بيت آن چنين است:
اللّه يشفي و ينفي ما بجبهته‌من الاذي و يعافيه برحمته 7- قصيده‌يي بزرگ در 53 بيت بعنوان «قصيدة فيما يحدث من الامور و الاحوال عند قران المشتري و زحل في برج الجدي» كه بدين بيت آغاز ميشود:
احذر بني من القران العاشرو انفر بنفسك قبل نفر النافر اين قصيده شامل پيشگوييهايي از حمله مغول و ويران كردن خوارزم و خراسان و ديلمان و ري و فوت سلطان محمد خوارزمشاه در آبسكون و ذلّت خاندان او و ظهور جلال الدين خوارزمشاه و شكست وي و ويراني آذربايجان و بلاد الجزيره و قتل خليفه عبّاسي تا شكست مغول بدست الملك المظفّر است. هرچه درين قصيده آمده مطابق با وقايع تاريخيست و نوشته‌اند كه در نظم آن بكتاب جفر امير المؤمنين علي عليه السلام اعتماد شد. ابن ابي اصيبعه در انتساب اين قصيده بابو علي ترديد دارد و ترديد او بجاست.
ص: 314
حقّ آنست كه آنرا از شاعري از اهالي مغرب يا حدود شام و فلسطين بدانيم كه قصيده را در اوايل قرن هفتم مقارن تأليف كتاب عيون الانباء (643 هجري) ساخت. ازين قصيده نسخي در كتابخانهاي اسعد استانبول و برلين موجودست و تمام آن در عيون الانباء (ج 2 ص 16- 18) چاپ شده است.
از شيخ علاوه برين اشعار سيزده قطعه ديگر عربي در كتاب طبقات الاطّبا نقل شده است و قصيده ديگري بمطلع ذيل:
بربّك ايّها الفلك المداراقصد ذا المسير ام اضطرار در دست است كه در نسخه موجود در كتابخانه برلين بابو علي نسبت داده شده ليكن ابن ابي اصيبعه «1» انتساب آنرا بابو علي مورد ترديد قرار داده و آنرا از ابو علي الحسين بن عبد اللّه بن يوسف بن شبل معروف به ابن الشبل بغدادي (متوفي بسال 474) دانسته است.
گويا اشتراك ابن سينا و ابن الشبل در كنيه و اسم و اسم پدر علت چنين اشتباهي شده باشد.
آثار ابو علي سينا و آنچه بدو منسوب گرديده بسيارست و بحدود 238 كتاب و رساله و نامه بالغ ميشود و او تنها حكيم بزرگيست كه نزديك بهمه آثارش باقي مانده و بسياري از آنها بطبع رسيده و برخي بزبانهاي مختلف ترجمه شده است.
از كتب و رسالات عرفاني و نيز از تفاسير شيخ پيش ازين سخن گفته‌ايم «2» و كتب رياضي و طب و طبيعي او و همچنين كتب فارسي او را بعد ازين مذكور خواهيم داشت و درينجا تنها بذكر آثار مشهور وي در منطق و حكمت مبادرت ميجوييم «3»:
الاشارات و التنبيهات حاوي خلاصه جامعي از مقاصد شيخ در حكمت است كه در منطق و علم طبيعي و الهي نوشته و از مهمترين شروح آن شرح خواجه نصير الدين طوسي (م. 672) بنام حلّ مشكلات الاشاراتست.
الانصاف از جمله بزرگترين كتابهاي شيخ بود و در آن بعد از تحقيق در اقوال
______________________________
(1)- طبقات الاطبا ج 1 ص 247
(2)- رجوع شود بهمين كتاب صفحات 257- 258 و 271
(3)- شرح جامعي از تمام آثار حكيم در كتاب جشن‌نامه ابن سينا تأليف دكتر صفا، مجلد اول ص 75- 107 آمده است، بآنجا مراجعه كنيد.
ص: 315
مشرقيين (يعني شارحان كتب ارسطو در بغداد و ممالك شرقي اسلامي) و مغربيين (يعني شارحان كتب ارسطو در اسكندريه و ساير مراكز زبان يوناني) در شرح حكمت ارسطو، بانصاف ميان آنان مبادرت كرده بود. ازين كتاب قسمتهايي باقي مانده است مثل شرح مقالة اللام از كتاب الحروف ارسطو و شرح اثولوجيا منسوب بارسطو و التعليقات علي حواشي كتاب النفس لارسطاطاليس.
التعليقات يا ابحاث في الحكمة شامل منطق و طبيعيات و الهيات.
رسالة الحدود شامل هفتاد اصطلاح در اقسام فلسفه.
الحكمة العروضية كه ابو علي سينا آنرا در بيست و يكسالگي باسم ابو الحسين احمد ابن عبد اللّه العروضي همسايه خود در بخارا نوشت.
الحكمة المشرقية يا الفلسفة المشرقية كه منطق آن در دست است و بانضمام مجموعه اشعار عربي شيخ در قاهره طبع شده.
كتاب الشفا مهمترين كتاب ابن سينا در حكمت و شامل چهار قسمت منطق و طبيعيات و رياضيات و الهياتست و هريك ازين قسمت‌ها خود بفنون و مقالات و فصولي تقسيم ميشود و از آن يا اجزائش ترجمه‌هايي بعبري و آلماني و لاتين و فرانسوي و فارسي در دست است.
عيون الحكمة در منطق و طبيعي و الهي كه امام فخر رازي حكيم مشهور قرن ششم و آغاز قرن هفتم آنرا شرح كرده است.
المباحثات مجموعه‌ييست از جوابهاي شيخ بر سؤالاتي كه غالب آنها از شاگرد او بهمنيار بن مرزبان و باقي از ابو منصور بن زيله و غيره است و بهمين سبب درين كتاب از مطالب متفرّق فلسفي بحث شده است.
كتاب النجاة خلاصه‌ييست از شفا كه شيخ ترتيب داده و بدين سبب حاوي خلاصه جامعي از اطلاعات و عقايد شيخ در منطق و فلسفه است. قسمت رياضي اين كتاب را ابو عبيد عبد الواحد بن محمد جوزجاني شاگرد شيخ از قسمت رياضي كتاب الشفا تلخيص كرده و بر آن افزوده است.
احوال النفس با كتاب حال المعاد يا رسالة في علم النفس- اختلاف الناس في امر
ص: 316
النفس- مقالة في النفس- في معرفة النفس الناطقة- المبداء الاول- حقايق علم التوحيد- سرّ القدر- المبداء و المعاد- رسالة الاضحويّة في امر المعاد- اثبات النبوّة- الاخلاق و الانفعالات النفسانية- السياسة و جز آنها ...
آراء ابن سينا- اهميت ابن سينا در تاريخ فلسفه اسلامي بيشتر از آنجهتست كه او نخستين كسي است كه توانسته است تمامي اجزاء حكمت را كه در آن روزگار حكم دائرة المعارفي از همه علوم معقول داشت در كتب متعدد با سبك روشن بتمامي مورد بحث و تحقيق قرار دهد. وي در شرح بعضي از كتب قدما خاصه ارسطو هم كتبي پرداخته و در برخي از آثار خويش مانند الانصاف بمقايسه اقوال قدماء يونان و اسكندريه با حكماي مشرق در شرح حكمت مشّاء توجّه كرده است.
ابن سينا تنها بروش خاصي از حكماي قديم مقيّد نبود بلكه هرچه را از قدما پسنديد و بر او ثابت شد در روش خود گنجانيد. وي با همه تعلّق خود بارسطو و پيروان او از تأثير افلاطونيان جديد نيز بركنار نمانده و از فارابي هم در منطق بسيار قبول اثر كرده است.
ابن سينا در تكميل و توضيح منطق ارسطو بزبان عربي مرتبت بزرگي دارد زيرا با علاقه‌يي كه ببحث‌هاي منظّم در مسائل داشت و با توجّهي كه بتنظيم مباحث مختلف فلسفه ميكرد توانست در منطق نيز نظم و ترتيب كاملي ايجاد كند و درين راه از همه متقدمان پيشي جويد. مهمترين كاري كه ابو علي در تحكيم بنيان منطق كرد آراستن آن در چشم مسلمين بود بنحوي كه در همه علوم بتوان از آن فايده برد. وي اين علم را بمنزله ترازويي معرفي كرد كه براي سختن هردانشي بكار رود و آلتي كه ذهن را از خطا و اشتباه در آنچه تصوّر و تصديق ميكنيم بازدارد و وسايلي بدست دهد و طريقي اراءه كند كه همه را در وصول بحق ياوري نمايد. بنابرين علم منطق در هردانشي بكار ميآيد و براي فلسفه حكم مدخلي دارد كه جويندگان حقايق براي آماده كردن فكر باثبات و استدلال و تمييز خطا از صواب بدان نيازمندند.
ابن سينا در جميع ابواب حكمت نظري و عملي داراي تأليف و نظرهاي مهم است.
منظور غائي از حكمت عملي در نظر او وصول بخير است و نتيجه نهائي از حكمت نظري
ص: 317
رسيدن بحقيقت احوال اعيان موجودات. در حكمت نظري رياضيات را علي الرسم منقسم ميدارد بچهار قسم: علم العدد و علم الهندسة و علم الهيئة و علم الموسيقي؛ و طبيعيات و الهيات را دو علم مربوط و وابسته بيكديگر در بسياري از مسائل قرار ميدهد. موضوع علم طبيعي اجسام موجود با توجّه بتغيّرات و تبدّلات و دقت در انحاء حركت و سكون آنها و مباحث اساسي آن اجسام و عالم و نفس با توجّه بتمام احوال آنهاست.
ابن سينا در تمام اين مباحث دنباله كارهاي ارسطو را گرفته و كوشيده است كه مسائل مورد بحث و مذاكره او را بميان آورد و تقسيم علم طبيعي را هم بر همين زمينه انجام داده است. وي در بحث‌هاي طبيعي خود از اخسّ مراحل وجود تا اعلي درجات آنرا در موجودات از مدّنظر تحقيق ميگذراند و از مادّه تا نفس ناطقه همه را مورد بحث و تدقيق قرار ميدهد و در مجموعه آثار خويش فروع اين علم را هم مانند طب و تعبير و كيميا و غيره تحت مطالعه و تحقيق درميآورد.
موضوع علم الهي وجود مطلق و لواحقيست كه لذاته دارد و همچنين مبادي آن.
مسائلي كه درين علم مورد نظرست اقسام وجود يعني واحد و كثير و لواحق آن و علت و معلول و قديم و حادث و تامّ و ناقص و فعل و قوّه و تحقيق مقولات عشرست.
در كيفيت صدور عالم متكثّر از واحد يعني واجب الوجود و خلق عقول و نفوس و افلاك و اركان و ساير ممكنات، ابن سينا همان نظري را تعقيب كرده است كه اسلاف او داشته‌اند منتهي ابن سينا اين نظر را بنحو كامل و با روش متقن و نظم و ترتيب فكري خاصي مورد مطالعه درآورده است و راجع بنفس ناطقه و احوال آن و كيفيت اتصال آن بعقل فعّال نيز روش او بنظر فارابي نزديكست و نبوّت و معجزات انبياء و كرامات اوليا را از طريق اتصال نفوس جزئيه بعقل فعّال كه مدبّر مادون كره قمرست ثابت ميكند و همچنين است در اثبات اصول تصوّف و كشف و شهود. بعقيده ابن سينا معاد عبارتست از بازگشت نفوس بجواهر عاليه كه لذّت و جمال و بهاء واقعي خاص آنهاست و انقطاع از عالمي كه پيش از مفارقت بدن در آن بود. اين حال براي نفوس منزّه حاصل ميشود كه سعادت مطلق اخروي خواهند داشت، باقي نفوس بنسبت درجاتي كه دارند در شقاوت ابدي يا حالتي بين سعادت و شقاوت خواهند بود.
ص: 318
حكمت عملي ابن سينا براساس سياست مدن و تدبير منزل و تهذيب نفس قرار دارد.
فايده اين علم آنست كه فضائل و طريق كسب آنها و رذائل و راه اجتناب از آنها را بما ميآموزد و ما را از كمالات انساني برخوردار ميسازد. ابو علي سينا در حكمت عملي كيفيت تشكيل اجتماعات و مراتب اجتماعي و چگونگي روابط مختلف اجتماع را اعم از اجتماعات بزرگ (مدن) و كوچك (منزل) و وظايفي كه هريك از افراد اين اجتماعات دارند توضيح ميدهد و نظر او درين مورد دور از تصوّرات غير عمليست بلكه چون خود وارد در اجتماع و مشاغل عمومي بود جنبه عمل را بيشتر از ساير حكما رعايت كرده است.

شاگردان ابن سينا
از خوشبختي‌هاي ابن سينا يكي آنست كه چند شاگرد مبرّز و دانشمند در زيردست خود تربيت كرد كه بعد از وي آثار و عقايد او را نشر دادند و هريك از مشاهير دانشمندان عهد خود بشمار آمدند و از آنجمله‌اند:
ابو عبيد عبد الواحد بن محمد الجوزجاني كه از سال 403 هنگامي كه ابو علي از دهستان بجرجان ميرفت بخدمت او پيوست و تا پايان حيات آن استاد در خدمتش بسر ميبرد و از خواص او و محرّض وي در تصنيف كتب و گردآورنده تأليفات شيخ بعد از وفات او بود. اختصاص ابو عبيد بيشتر در رياضيات بوده است و از جمله كارهاي او يكي تكميل قسمت رياضيات از كتاب نجات ابو علي است كه آنرا از كتب رياضي شيخ تلخيص كرد و علاوه بر آن قسمت رياضي و موسيقي از كتاب دانشنامه علائي را بهمين سياق بر آن كتاب افزود. ديگر از آثار او تتمه سرگذشت ابن سيناست كه قسمت نخستين آن بقلم خود شيخ است و ابو عبيد حوادث حيات شيخ را بعد از سال 403 بر آن افزود. ديگر از تأليفات او را شرح رساله حيّ بن يقظان نوشته‌اند.
شاگرد بسيار معروف ابن سينا ابو الحسن بهمنيار بن مرزبان است كه از زردشتيان آذربايجان بود و كتاب المباحثات شيخ بيشتر در جواب سؤالات اوست. وفات او را در سال 458 نوشته‌اند و از جمله آثار اوست: التحصيل يا التحصيلات در منطق و طبيعيات و الهيات كه آنرا بنام خال خود ابو منصور بهرام بن خورشيد بن يزديار نوشت و در ترتيب و تنظيم آن از روش شيخ در دانشنامه علايي پيروي كرد و از غالب تصنيفات
ص: 319
شيخ و محاوراتي كه ميان آندو جاري بود باضافه مطالبي كه براي خود او حاصل شده بود در تأليف اين كتاب استفاده برد. كتاب التحصيل در قرن پنجم و ششم در رديف كتب مهمّ فلسفي مورد استفاده طالبان علوم عقلي بوده و مانند نجات و شفا اساس مطالعه و تحصيل قرار ميگرفته است. ديگر از آثار او «رسالة في مراتب الموجودات» است كه پوپر «1» آنرا با ترجمه آلماني بطبع رسانيد. ديگر رساله‌ييست بعنوان «في موضوع العلم المعروف بما بعد الطبيعة» كه آن نيز با ترجمه آلماني همراه مراتب الموجودات طبع شد. ديگر «كتاب المفارقات و النفوس» و ديگر كتاب «في اثبات العقول الفعّالة و الدلالة علي عددها و اثبات النفوس السماوية» باضافه منتخباتي از مراسلات او با استاد خود ابن سينا.
ديگر از شاگردان ابو علي سينا ابو منصور حسين بن طاهر بن زيلة اصفهاني است كه در علوم رياضي مهارت داشت. از تصنيفات او «الاختصار من طبيعيات الشفا» و شرح رساله حيّ بن يقظان و الكافي في الموسيقي است. وفاتش در سال 440 اتفاق افتاد.
ابو عبد الله محمد بن احمد المعصومي يكي ديگر از شاگردان نامبردار پسر سيناست. ابو علي رسالة العشق خود را باسم اين شاگرد و بخواهش او نوشت. ردّ اعتراضات ابو ريحان را بر جوابهاي ابو علي بوي نسبت داده‌اند. وفات او را بعضي در ري دانسته و گفته‌اند بحكم محمود كشته شد و اين واقعه در صورت صحّت ميبايست مقارن فتح ري بدست محمود و قتل عام حكما و ائمه معتزله در آنشهر رخ داده باشد يعني سال 420 هجري و درين صورت او مدتي پيش از فوت ابو علي (428) درگذشته بود. از تأليفات مهمّ او يكي «كتاب المفارقات و اعداد العقول و الافلاك و ترتيب المبدعات» يا «رسالة في اثبات المفارقات» است كه در قرن پنجم و ششم شهرت و اهميت بسيار داشت.

اخوان الصفا
اخوان الصفا و خلّان الوفا طبقه‌يي از حكماي ايراني قرن چهارمند كه خواسته‌اند در نزديك كردن حكمت يوناني و دين اسلام استوارترين قدم‌ها را بردارند. چنانكه گفتيم در قرن چهارم متعصبان در بغداد و برخي ديگر از بلاد اسلامي شروع بمخالفت با اصحاب
______________________________
(1)-Popper
ص: 320
علوم اوايل و اهل نظر و تحقيق و بحث و استدلال كردند و چندي ازين مقدّمه نگذشت كه در قرن پنجم و ششم تكفير فلاسفه و حكما آغاز شد و نسبت دادن الحاد و تعطيل و زندقه بدانان رايج گشت. در قرن چهارم بر اثر شروع اين مخالفت از طرفي و مخالفت شديدي كه نسبت بآميختن دين عربي و فلسفه يوناني با يكديگر اظهار ميشد، بعضي باين فكر افتادند كه براي نشر علوم عقلي و نزديك كردن دين و حكمت با يكديگر و مطّلع ساختن عامّه از مباني حكمت نظري و عملي رسالات مختصر و ساده‌يي بي‌آنكه نام مؤلّف آن آشكار باشد بنويسند و انتشار دهند. براي تعقيب اين مقصود يك دسته سرّي از ميان مسلمانان بوجود آمد كه چندي با فعاليت تمام مشغول نشر عقايد و اطلاعات خود بودند و خود را: «اخوان الصفا و خلّان الوفا» ميناميدند. غالب محققان تصوّر كرده‌اند كه اين دسته از شعب شيعه و باحتمال قوي از فرقه اسمعيليه‌اند ليكن تعلّق اين دسته بيك فرقه خاص محقق نيست و تنها اين نكته مسلّمست كه جماعت مذكور براي توجيه معتقدات ديني مسلمين آنها را با اقوال حكما منطبق ميكرده و يا در شرح برخي از مسائل مذهبي بروش فلاسفه متوسّل ميشده و براي تزكيه باطن و صعود بمدارج كمال علاوه بر توسّل بفلسفه معتقد تمسّك بدين نيز بوده و از پاره‌يي جهات بمتكلّمين معتزله و اسمعيليه شباهت داشته‌اند با اين تفاوت كه اين دو دسته اخير ميكوشيده‌اند كه دين را با فلسفه وفق دهند و در توجيه اصول و عقايد خود با استفاده از عقايد حكماء يونان سخن گويند و حال آنكه اخوان الصفا سعي داشتند اصول حكمت و فلسفه را با مباني دين اسلام سازش دهند و فاصله‌يي را كه ميان حكما و اهل دين پديد آمده بود از ميان بردارند.
اينان معتقد بودند كه بياري علم و اعتقاد بدين ميتوان بتصفيه باطن نائل شد و بمرحله‌يي از كمال كه غايت شرايع و اديانست رسيد و حقايق آنها را بهتر فهميد و بر اثر اعتقاد بمباني دين اسلام و اصول عقايد افلاطونيان و فيثاغوريان جديد و صوفيه با فلاسفه مادّي اختلاف نظر داشتند و اقوال آنانرا رد مي‌كردند و براي آنكه بتوانند فارغ از مخالفت اهل دين و فلسفه بنشر عقايد خود موفق شوند، رسالاتي بي‌ذكر نام مؤلّف مينوشتند. درين رسائل تمايل اخوان الصفا بيشتر بعقلاي يونان و بفلسفه ايران و هند
ص: 321
است. نام هرمس و فيثاغورس و سقراط و افلاطون و ارسطو غالبا درين رسائل آمده و نسبت بآنان رعايت بزرگداشت و اكرام شده ليكن قبول مذهب محض ارسطو توسط مؤلّفان اين جماعت صورت عمل نگرفته و حتي بايد گفت جز در منطق آشنايي آنان با ارسطو بيشتر از طريق كتبي مانند اثولوجياي منسوب بارسطو و كتاب التفّاحة «1» است نه از طريق عقايد واقعي او و حتي از مشّائين اسلامي مقدّم بر خود هم كمتر چيزي پذيرفته‌اند.
القفطي «2» رسائل اخوان الصفا را مقالات مشوّقه‌يي كه فاقد ادلّه و احتجاجات ظاهريست تلقّي كرده و راجع به مصنّفين اين رسالات گفته است كه چون اسم خود را پنهان ميداشتند مردم در باب آنان اختلاف دارند و هركس بطريق حدس چيزي گفته است مثلا برخي گفته‌اند كه اين رسالات از يكي از ائمه از نسل علي بن ابي طالب است و در اسم اين امام هم اختلاف كرده‌اند و بعضي آنها را تصنيف يكي از ائمه معتزله در آغاز كار اين فرقه دانسته‌اند ولي او خود در كلام ابو حيّان توحيدي كه در حدود 373 در پاسخ ابن سعدان «3» وزير صمصام الدوله پسر عضد الدوله گفته بود، چنين يافت كه نويسندگان اين رسالات ابو سليمان محمد بن معشر البستي «4» معروف به المقدسي؛ و ابو الحسن علي بن هارون الزنجاني «5»؛ و ابو احمد المهرجاني «6»؛ و ابو الحسن علي بن راميناس العوفي «7»؛ و زيد بن رفاعه بوده‌اند و اين قوم با يكديگر بصداقت و قدس و طهارت و يكرنگي
______________________________
(1)-Livre de la pomme از كتب منسوب بارسطوست. ترجمه فارسي آن از افضل الدين كاشاني در دست است.
(2)- اخبار الحكما از ص 58 ببعد
(3)- وي ابو عبد اللّه حسين بن احمد بن سعدان وزير صمصام الدولة بن عضد الدوله ديلمي است كه از سال 373 بوزارت اين پادشاه منصوب شده بود.
(4)- تتمة صوان الحكمة ص 21: ابو سليمان محمد بن مسعر البستي و يعرف بالمقدسي. درّة الاخبار و لمعة الانوار چاپ تهران ص 2: ابو سليمان محمد مشعر البستي المقدسي.
(5)- تتمة ص 21: ابو الحسن علي بي زهرون الريحاني.
(6)- تتمة ص 21: ابو احمد النهرجوري.
(7)- تتمة ص 64: الحكيم ابو الحسن علي بن رامساس العوفي، له رسالة لطيفة في تفسير اقسام-
ص: 322
بسر ميبردند و بين خود مذهبي پديد آوردند و گمان كردند بوسيله آن خشنودي خداي را كسب كرده‌اند و چنين پنداشتند كه شريعت بنادانيها و گمراهيها آلوده شده و براي پاك كردن آن راهي جز فلسفه نيست و اگر فلسفه يوناني و شريعت عربي را بيكديگر آميزند كمال حاصل خواهد شد و پنجاه رساله در همه اجزاء فلسفه علمي و عملي نوشتند و براي آن رسالات فهرستي ترتيب دادند و آنها را رسائل اخوان الصفا ناميدند و نامهاي خويش را پنهان داشتند و رساله‌ها را ميان كتابفروشان پراگندند و درين رسائل كلمات ديني و امثال شرعي و سخنان محتمل و راههاي دروغ آوردند.
اين رسائل در فنون مختلف و بر طريق اختصار و در آنها خرافات و كنايات و تلفيقات بسيارست. رسائل مذكور بر ابو سليمان منطقي سيستاني عرضه شد و او مخصوصا از باب نزديك كردن فلسفه و اجزاء آن با شريعت بر اخوان اعتراض كرد و اين را غير ممكن دانست از آنروي كه در شريعت چون‌وچرا نيست و اهل ديانات را مطلقا بفلسفه حاجتي نباشد و حتي توجّه آنان بدين مقولات مايه انشعاب و باعث تشتّت و افتراق ايشان مي‌گردد.»
رسائل اخوان الصفا شامل كليه مسائل علوم منطقي و رياضي و طبيعي و الهي و حكمت عملي است و با دقت در مطالب آنها دريافته ميشود كه نويسندگان اين رسائل پس از تدقيق و امعان نظر در مسائل فوق و با علم وافر بنوشتن آنها دست زده و در بسياري از موارد بتطبيق عقايد و اصطلاحات فلاسفه با اصطلاحات و اصول ديني و تأويلاتي در آنها مبادرت كرده‌اند. اين رسائل بچهار قسمت شده است:
1- رسائل رياضيه تعليميه شامل چهارده رساله.
2- رسائل جسمانيه طبيعيه شامل هفده رساله.
3- رسائل نفسانيه عقليه شامل ده رساله.
4- رسائل ناموسيه الهيه و شرعيه دينيه شامل يازده رساله.
______________________________
- الموجودات، و تصانيف لطيفة- كشف الظنون (طبع استانبول ص 541): رسالة في تفسير الموجودات، و تفسيرها لابي الحسن العوفي و هو من اصحاب اخوان الصفا و هي رسالة لطيفة ذكرها الشهر زوري في تاريخ الحكماء.
ص: 323
در پايان اين رسالات يك رساله كه جامع تمام مسائل مذكور در رسالات فوقست آمده و در مقدمه آنها هم يك رساله در شرح مطالب هررساله و دسته‌بندي و غرض از تأليف آنها قرار داده شده است و بنابرين مجموع همه اين رسالات به 54 ميرسد و مجموع رسالات اصلي كتاب 52 است اما قفطي عدد آنها را 51 ذكر كرده «1».
از رسائل اخوان الصفا نسخ خطي متعدد باقيست و بسبب توجّهي كه از قديم بدان ميشد تلخيص‌هايي از آن صورت گرفته است. از آنجمله خلاصه‌يي بفارسي است كه نسخه خطي آن در كتابخانه مجلس موجودست «2» و تلخيصي ديگر از آن بتازي تهيه شده است در رياضيات و منطقيات و طبيعيات و الهيات بنام مجمل الحكمة كه ترجمه فارسي آن در دست است «3» و بنا باشاره حاجي خليفه آنرا از فارسي بتركي نقل كرده‌اند «4».
______________________________
(1)- اخبار الحكما ص 58
(2)- فهرست كتابخانه مجلس ج 2 ص 52
(3)- ايضا ج 2 ص 57 و فهرست نسخ خطي شرقي برون، كامبريج 1932، ص 152.
چنانكه از مقدمه ترجمه فارسي مجمل الحكمة برميآيد اين كتاب در عهد تيمور گوركان و بدستور او ترجمه و تلخيص شده و پيش از آن هم ترجمه‌هايي از مجمل الحكمة صورت گرفته بود. غرض مترجم از كار خود آن بود كه: «هرچه حشو است ازو دور كند و هرآنچه مرموز آشكارا كند و آنچه رمز تصريح كند»
(4)- كشف الظنون چاپ تركيه، 1943 ص 1604. درين چاپ بجاي تركي دري نوشته.
* ترجمه تمام رسائل اخوان الصفا بزبان فارسي در سال 1301 هجري (مطابق 1884 ميلادي) در بمبئي چاپ شده است. متن عربي اين رسائل يكبار در بمبئي بسال 1305- 1306 قمري و انتخاب آن در لندن بسال 1830 و اختصاري ديگر از آن در لايپزيك بسال 1883 و چاپهاي ديگري از تمام رسائل در كلكته بسالهاي 1812 و 1846 ميلادي و در مصر بسال‌هاي 1306 و 1318 و 1331 و 1347 فراهم شده است. فردريك ديه تريسي)Fr .Dieterici( در سال 1886 كتابي بنام «خلاصة الوفا في اختصار رسائل اخوان الصفا» تصحيح و منتشر كرد. اسم جامع و ملخص اين رساله معلوم نشده. وي درين تلخيص نظم اصلي رسائل اخوان الصفا را تغيير داده و نظم جديدي بدان بخشيده است.
فردريك ديه تريسي ترجمه آلماني همين كتاب را بسال 1886 ميلادي در لايپزيك طبع كرد. ترجمه ديگري نيز از رسائل مربوط بحيوانات بدست گارسن دوتاسي)Garcin de Tassy( بفرانسوي صورت گرفت و آن از روي ترجمه هندي بوسيله مولوي علي بود كه بسال 1861 در لندن چاپ شد.
ص: 324
اخوان الصفا در تحرير هريك از رسالات خود غرضي خاص داشته‌اند مثلا غرض از رساله عدد را رياضت نفس متعلّمين براي تعلّم فلسفه بيان كرده‌اند؛ و مقصود از رساله هندسه را راهنمايي نفوس از محسوسات بمعقولات و از جسمانيات بروحيات؛ و مراد از رساله موسيقي را بيان اينكه نغمات و الحان موزون داراي همان تأثير در نفوس مستمعين هستند كه ادويه و اشربه و ترياقات در اجسام حيواني دارند و اينكه افلاك را در حركات و گردش‌ها و برخورد بعضي ببعض ديگر نغمات طرب‌انگيز و الحان نيكوي مطبوعي مانند نغمات اوتار عود و طنبور و نايهاست، و مقصود از آن تشويق نفوس ناطقه انساني ملكي در صعود باين مدارج بعد از ترك اجساد يعني بعد از حالتيست كه مرگ مينامند زيرا بهمين مدار جست كه ارواح پيامبران و راستگويان و شهيدان و نيكوكاران عروج داده ميشود چنانكه خداوند گفته است: «انّ كتاب الابرار لفي علّيين و ما ادراك ما علّيون كتاب مرقوم»؛ و قصد از تأليف رساله «بيان اختلاف الاخلاق» تهذيب نفوس و اصلاح اخلاق براي وصول ببقاء دائم و سعادت ابدي در دنيا و آخرت ...
همه اين رسالات با مقدمه مختصري شروع ميشود در اينكه قصد از تحرير آن چيست و درين باب قبلا چه گفته‌اند يا در رسائل ديگر چه خواهند گفت و يا براي تكميل مطالب آن بكداميك از رسائل بايد مراجعه كرد ... با اينحال بسياري از مطالب درين رسالات مكرّرست. گاه اين موارد مكمّل يكديگرند و گاه موردي از مورد يا موارد ديگر تلخيص شده و همين امر باعث است كه براي اطلاع از مقاصد اخوان در مسأله‌يي خاص بايد بهمه اين موارد مراجعه و در آنها دقت كرد. بر رويهم نظرهاي مخالف در مسأله واحد كمتر در رسائل اخوان ملاحظه ميشود. علّت آنست كه اگرچه محرّران اين رسائل متعدد بودند ليكن اولا با يكديگر روابط نزديك داشتند و ثانيا از حيث تصحيح الفاظ و تهذيب آنها يك تن يعني المقدسي نظارت داشته است «1». با اين حال گاه در مسأله واحد اثر نظريه‌هاي مختلف درين رسائل آشكارست مثلا در موضوع ترتيب مخلوقات دو نظريه فيثاغوري و افلاطوني در دو مورد آورده شده است.
اشكال عمده درين رسالات پراگندگي مطالب در آنهاست چنانكه جمع‌آوري
______________________________
(1)- تتمة صوان الحكمة ص 21
ص: 325
عقايد آنان و ترتيب خلاصه جامعي را از آنها دشوار ميسازد. غالب اين مسائل را اخوان در نهايت تفصيل بيان داشته‌اند. البته اين تفصيل در اصل موضوع نيست بلكه در كيفيت توضيح آنست و اخوان براي آنكه هرموضوع فلسفي را از غموض و ابهامي كه خاص كتب فلسفي است بيرون آورند آنرا با شاخ و برگ و تمثيلات فراوان بيان كرده‌اند و از طرفي ديگر چون قصد آنان همه‌جا نزديك كردن مسائل فلسفي با اصول اديان و اشارات دينيست غالبا بنقل آيات و اخبار و تمثّل بقرآن و تورات و اشاره باقوال انبياء و حكماي الهي مبادرت جسته‌اند. اگر از رسائل رياضي و منطقي بگذريم همه‌جا اول يك مطلب كوچك مذكور افتاده و بعد مثالهاي متعدد براي توضيح آورده شده و علاوه بر حكاياتي كه از كتب ديني و يا از قصض و روايات منقول پهلوي بعربي گرفته‌اند خود هم حكايات كوچكي را از طريق تمثيل بيان كرده و بر اثر توجّه باين مسائل گاه بحدي طريق اطناب سپرده‌اند كه اصل مطلب در تضاعيف توضيحات گم شده است و همين امرست كه تلخيص رسائل اخوان الصفا را غالبا مورد توجّه و علاقه قرار ميداده است.
اين فرقه بر اثر مشكلاتي كه براي اهل حكمت و علوم عقلي در برابر متعصبان احساس ميكردند دارندگان رسائل را بحفظ آنها از نااهل يا كسي كه رغبتي بدانها ندارد توصيه مينمودند و ميگفتند بايد آنها را بمستحق رساند و از كسي كه در راه رشد و سداد و در طلب علم و حقيقت باشد پنهان نكرد و در حفظ و حراست آنها نهايت مراقبت را بكار برد «1».
براي تعليم پيروان اين گروه علاوه بر رسائل مذكور، در بلاد مختلف مجالس خاصي وجود داشت كه مواقع معيّن در آنها گرد ميآمدند و كسي جز آنان درين مجالس حاضر نميشد. درين محافل علوم خود را مورد مذاكره قرار ميدادند و اسرار خويش را در معرض محاوره و بحث درمي‌آوردند. درين مباحث بغالب علوم خاصه الهي كه غرض اقصاي اخوان بود توجّه مي‌شد و شرط عمده كار ايشان آن بود كه نسبت بهيچيك از علوم دشمني نكنند و هيچ كتاب را بچشم بي‌اعتنايي ننگرند و نسبت بهيچيك از مذاهب تعصّب نورزند زيرا ميگفتند «رأينا و مذهبنا يستغرق المذاهب كلّها و يجمع العلوم
______________________________
(1)- رسائل اخوان الصفا چاپ مصر سال 1347 ج 1 ص 21
ص: 326
جميعها» «1» و چون يكي از اخوان ميخواست دوستي انتخاب كند مي‌بايست در احوال او دقت نمايد و اخبار وي را بدست آرد و اخلاق او را آزمايش كند و مذهب و اعتقاد او را بشناسد تا بداند كه سزاوار دوستي و برادريست يا نه و چون كسي را برين صفت يافت بهيچروي ازو دست بازندارد و از بذل مال و جان درباره او خودداري نكند و با وي چون نفس واحد در اجسام متعدد باشد و در حفظ مراعات كار و اداء حقوق او بكوشد و چون احساني درباره صديق خود كرد منّتي ازين باب بر او ننهد و چون بدي از وي ديد نرمد و او را بر جميع نزديكان و دوستان و همسايگان برتري نهد چه چنين دوستي از پسر و برادر و همسر بهترست.
سعادت هريك از اخوان در آنست كه معلّمي هوشيار و خوش‌قريحه و روشن‌ضمير و دوستدار كه نسبت بهيچيك از آثار و مذاهب تعصبي نداشته باشد برگزيند و از كساني كه از كودكي باز بآراء فاسد و عادات پست و اخلاق نامأنوس عادت كرده‌اند دوري جويد و كساني از اخوان كه از مال يا علم برخوردارند بايد برادران را نيز از آنها برخوردار دارند و در دوستي و صداقت از انساب صرف‌نظر كنند و در طلب صلاح دين و دنيا با اخوان ياوري نمايند.
اخوان از لحاظ قوّت نفوس و مراتب معنوي بر چهار دسته بودند: اخوان الابرار و الرحماء (بعد از پانزده سالگي)- اخوان الاخيار و الفضلاء (بعد از سي سالگي)- اخوان الفضلاء الكرام (بعد از چهل سالگي). بعد ازين درجه بمرتبه كساني ميرسيم كه با تسليم و قبول تأييدات سماوي بمشاهده حقّ رسيدند و اين قوّه ملكي بعد از پنجاه سالگي حاصل ميشود و با اين قوّه است كه مفارقت از هيولي و معراج و صعود بملكوت آسمان و شهود احوال قيامت و بعث و نشر و حشر و حساب و ميزان و عبور از صراط و مجاورت خدا و نظاير اين احوال حاصل ميگردد «2».
اخوان الصفا نوشته‌اند «3» كه در ميان بزرگان و فضلاء طرفداراني دارند كه بعضي
______________________________
(1)- رسائل اخوان ج 4 ص 105
(2)- رسائل اخوان الصفا ج 4 ص 215
(3)- ايضا ج 4 از ص 105 ببعد
ص: 327
از اولاد ملوك و امرا و وزرا و عمّال و كتّاب و برخي از فرزندان اشراف و دهقانان «1» و بازرگانان و دسته‌يي از اولاد علما و ادبا و فقها و علماي ديني و طايفه‌يي از اولاد صنعتگران و اهل حرفند. رسم اخوان آن بود كه نماينده‌يي نزد هريك ازين فرق در شهرها داشته‌اند تا در راهنمايي آنان از طريق نصيحت و رفق و شفقت و مهرباني بكوشد و اسراري را كه از اخوان دريافته است با آنان در ميان نهد و ايشان را از خواب غفلت و جهالت بيدار كند و اگر از آن ميان كسي را از ديگران باهوش‌تر و پرعلاقه‌تر يافت باخوان اطلاع دهد تا او را ياوري كنند و همچنين هريك از اخوان موظف بود در هرطبقه‌يي كه باشد بنسبت قدرت و توانايي خويش از حيث مال و مكنت ساير برادران را ياوري دهد. اخوان الصفا مدعي بودند كه علّت كتمان اسرار ايشان نه از بيم پادشاهان و يا از ترس آشوب و غوغاي عامّه بلكه از باب صيانت مواهب خداوندست بهمان نحو كه عيسي مسيح وصايت كرد كه: «لا تضعوا الحكمة عند غير اهلها فتظلموها و لا تمنعوها اهلها فتظلموهم».
اينان مي‌گفتند كه ما قصد رقابت با پادشاهان و تحصيل مراتب اهل دنيا را نداريم «2»، ما سلطنت آسماني و مراتب فرشتگان را طلب مي‌كنيم زيرا جوهر ما جوهري آسماني و عالم ما عالمي علوي است و ما درين جهان حكم اسيران غريبي داريم و بسبب جنايتي كه از پدر ما آدم اول سر زد در درياي هيولي غرقه‌ايم. بنابرين برادران بايد در امر دين و طلب آخرت يكديگر را ياري دهند منتهي از هيچ برادري نميتوان توقع معاونت در امر دين داشت مگر آنكه قبلا وي را در امر دنيا ياري كرد و او را فارغ البال ساخت. اخوان الصفا ميگفتند «3» كه با هيچيك از علوم و هيچيك از مذاهب دشمني ندارند و هيچيك از كتب حكما و فلاسفه را كه در فنون علم نوشته‌اند ترك نميگويند ليكن
______________________________
(1)- ايضا ج 4 از ص 214 ببعد.
راجع بطبقه دهقانان رجوع كنيد بمقاله دكتر صفا، بهمين عنوان در مجله آموزش و پرورش سال 22 شماره 1 ص 39- 43 و كتاب حماسه‌سرايي در ايران تأليف دكتر صفا، چاپ اول ص 59- 61
(2)- اين توضيح صريح سخن كساني را كه از اخوان الصفا يك فرقه سياسي مي‌سازند رد مي‌كند.
(3)- رسائل اخوان ج 4 ص 216
ص: 328
اعتماد ايشان بيشتر بكتب انبيا و مسائليست كه ملائكه از طريق الهام و وحي بدانان القاء كرده‌اند «1». از كتب علمي كه بنابر ادعاي آنان تا آنوقت بخوبي مورد استفاده قرار نگرفته بود، فايده ميبردند و ميگفتند «ما را كتابي ديگرست كه در آن هيچ‌كس با ما شريك نيست و كسي جز ما آنرا نمي‌فهمد و آن معرفت جواهر نفوس و مراتب مقامات آنها و استيلاء برخي بر برخي ديگر و تنوع قوا و تأثيرات افعال آنهاست در اجسام از افلاك و كواكب گرفته تا اركان و معادن و نبات و حيوان و طبقات مردم از انبياء و حكما و شاهان و عمّال ملوك و بازاريان و يارانشان، و اگر تو اي برادر نيكوكار رحيم، آهنگ خواندن آن كتاب داري تا از آنچه در آنست آگهي يابي و معاني آنرا دريابي و اسرار آنرا بشناسي، روي بمجلس اخوان فاضل و صديقان كريم خود نه تا سخنان ايشان را بشنوي و شمائل آنانرا ببيني و خود ايشان را بشناسي تا مگر خوي آنان پذيري و بياري آداب ايشان مهذّب گردي و نفس خود را از خواب غفلت و جهالت بيدار كني، سينه تو باز و ذهنت روشن و دلت آگاه گردد، آنگاه آنچه را كه آنان بچشم دل ديده و بصفاي جواهر نفوس خود مشاهده كرده‌اند خواهي ديد و بر آنچه بنور عقل نگريسته‌اند نظرخواهي افگند ...»
چنانكه ديديم بعضي كوشيده‌اند كه اخوان الصفا را بفرقه‌يي خاص مثلا شيعه اثني عشري، يا شيعه اسمعيلي يا معتزله و جز آنان منتسب دارند. حقيقت امر آنست كه اين دسته لااقل در ذكر عقايد فلسفي خود بدسته خاصي بستگي ندارند. بلكه عقايد آنان از مجموعه استفاداتي كه از روشهاي مختلف فلسفي كرده‌اند پديد آمده است.
اين جماعت از طرفي بروش فيثاغوريان و افلاطونيان جديد و مباني فلسفه اشراقي و از طرفي ديگر باصول عقايد ايرانيان و هندوان و عبرانيان و تا حدي هم بطريقه معتزله و اسمعيليه و مباني نظريه‌هاي صوفيه «2» و در موارد لزوم خاصه در منطقيات و طبيعيات
______________________________
(1)- اين اشارات تعلّق اخوان الصفا را بيك مذهب خاص چنانكه برخي انديشيده‌اند مردود مي‌سازد.
(2)- در آغاز رساله فهرست رسائل اخوان الصفا تعلق اين فرقه بصوفيه بتصريح آمده است بدين نحو؛ هذه فهرست رسائل اخوان الصفا و خلّان الوفا و اهل العدل و ابناء الحمد، بجمل معانيها-
ص: 329
بحكمت مشّاء توجّه داشتند و اعتقادات خود را با استفاده ازين مباني مختلف توضيح ميدادند. بر روي هم آراء و مسائل مورد بحث اين دسته غالبا مأخوذست از مؤلّفات مترجمان قرن دوم و سوم و اوايل قرن چهارم هجري كه از منابع هندي و پهلوي و يوناني و سرياني كتب متعدد در فلسفه و تمثيلات و قصص و روايات ادبي و تاريخي و موضوعات گوناگون علمي ترجمه ميكرده و از آن آثار مختلف بطريق انتخاب و تأليف مسائلي را مي‌پذيرفته و با توجّه بمباني ديني اسلام (در مواردي كه لازم ميديده‌اند) انشاء مي‌نموده‌اند.
علوم اخوان الصفا از چهار دسته كتب ديني و رياضي و طبيعي و الهي اخذ شده است «1» و اين قوم در اخذ علوم و اطلاعات خود بهمه كتب ديني متوسل ميشده و جمله آنها را از تورات و انجيل و قرآن و يا آثار علماي مختلف مانند هرمس و سقراط و افلاطون و ارسطو و ديگران بيك نظر مينگريسته و با اينحال سقراط و افلاطون را بر ارسطو ترجيح ميداده‌اند. در تمثيلات و استشهادات خود هم ميان ابراهيم و يوسف و مسيح و محمد و سقراط و فيثاغورس و هرمس و بلوهر «2» و حكماي ايراني فرقي نمي‌نهاده و همه را بيك چشم مي‌نگريسته‌اند.
فلسفه در نظر اخوان همان معني عمومي را دارد كه نزد حكما داشت و ميگفتند «آغاز فلسفه محبت علوم و ميان آن معرفت حقائق موجودات بحسب طاقت انساني و پايان آن گفتار و كردار موافق با دانش است» «3» و مذهب علمي خود را نظر در جميع علوم موجودات عالم از جواهر و اعراض و بسائط و مجرّدات و مفردات و مركّبات و
______________________________
- و ماهية اغراضهم فيها و هي اثنتان و خمسون رسالة في فنون العلم و غرائب الحكم و طرائف الآداب و حقائق المعاني عن كلام الخلصاء الصوفيه صان اللّه قدرهم و حرسهم حيث كانوا في البلاد. (رسائل اخوان الصفا ج 1 ص 1)
(1)- رسائل اخوان ج 4 ص 106
(2)- رسائل اخوان ج 4 ص 120. قول بلوهر را از كتاب معروف بلوهر و بوذاسف منقول از سانسكريت بپهلوي و عربي نقل كرده‌اند.
(3)- رسائل اخوان ج 1 ص 23
ص: 330
جست‌وجوي مبادي و كميّت اجناس و انواع و خواص و ترتيب و نظام هريك چنانكه هستند، و كيفيت حدوث و نشوء آنها از علّت واحد، ميدانسته و براي شرح و توضيح آنها علاوه بر بيان واضح و روشن در غالب موارد توسل بامثال و تشبيهات و حكايات را هم جايز مي‌شمرده‌اند.
علوم در نظر اخوان الصفا بر دو دسته اصلي منقسم ميشود نخست صنايع علمي دوم صنايع عملي. مراد از صنايع علمي علوم نظريست و درين مورد صورتي را كه در فكر داريم بصورت هيولاني مصنوع در نميآوريم و اين علوم بر سه دسته است: 1) علوم رياضيه 2) علوم شرعيه وضعيه 3) علوم فلسفيه حقيقيه.
علوم رياضيه علم بآدابيست كه غالبا براي طلب معاش و صلاح كار زندگي وضع شده و بر نه قسمست: نوشتن و خواندن، علم لغت و نحو، علم حساب و معاملات، علم شعر و عروض، علم زجر و فال، علم سحر و عزائم و كيميا و حيل، علم پيشه‌ها و صنايع، علم خريد و فروش و بازرگاني و زراعت، علم سير و اخبار.
علوم شرعيه كه براي درمان روانها و طلب آخرت وضع شده بر شش نوع است:
علم تنزيل، علم تأويل، علم روايات و اخبار، علم فقه و سنن و احكام، علم تذكار و مواعظ و زهد و تصوّف، گزارش خواب‌ها. علماي تنزيل قرّاء و حافظان قرآنند و علماي تأويل ائمه و خلفاء انبياء و علماي روايات اصحاب حديث و علماي احكام و سنن فقها و علماي تذكار و مواعظ عبّاد و زهّاد و راهبان و نظاير ايشان و علماي گزارش خوابها خوابگزاران.
علوم فلسفيه بر چهار نوعست: رياضيات، منطقيات، طبيعيات و الهيات. رياضيات.
خود بر چهار نوع ارثماطيقي (حساب) و جومطريا (هندسه) و اسطرنوميا (نجوم) و موسيقي تقسيم مي‌شود و منطقيات به انواع قاطيغورياس و باري ارمينياس و انالوطيقا و ريطوريقا و طوبيقا و بوطيقا و سوفسطيقا باضافه مدخل (ايساغوجي) منقسم ميگردد.
علوم طبيعيه بر هفت نوعست: 1- علم مبادي جسماني يعني معرفت هيولي و صورت و زمان و مكان و حركت. 2- السماء و العالم يعني معرفت جواهر افلاك و كواكب و كميّت و كيفيت تركيب و علّت دوران آنها و اينكه آيا آنها هم مانند اركان اربعه كه دون فلك قمرند قبول كون و فساد مي‌كنند يا نه، و همچنين علّت حركات كواكب
ص: 331
و اختلاف سرعت و بطؤ آنها و علّت حركت افلاك و سكون زمين در وسط فلك و اينكه آيا در خارج اين عالم جسم ديگري هست و در عالم موضع فارغي كه چيزي در آن نباشد وجود دارد يا نه؟. 3- علم كون و فساد يا معرفت و ماهيت جواهر اركان اربعه و كيفيت استحاله آنها بيكديگر در نتيجه تأثير اشخاص عاليه و كائناتي كه ازين راه بنام معادن و نبات و حيوان پديد ميآيد. 4- علم حوادث جوّ يعني معرفت كيفيت تغييرات هوا.
5- علم معادن يعني معرفت جواهر معدني. 6- علم نبات كه معرفت هررستني است كه بر زمين و كوهها و در درياها و رودها برويد. 7- علم حيوان و آن معرفت هرجسمي است كه تغذيه و نمو كند و حس و حركت داشته باشد.
علوم الهيه بر پنج نوعست: اول معرفت باري جلّ جلاله و صفت وحدانيت او و بحث در كيفيت صدور مخلوقات ازو و غيره. دوم علم روحانيات يعني معرفت جواهر بسيطي كه ملائكه خداوند و صور مجرّد از هيولي هستند. سوم علم نفسانيات كه عبارتست از معرفت نفوس و ارواح ساريه در اجسام فلكي و طبيعي، از فلك محيط تا مركز زمين و اينكه چگونه افلاك را بحركت ميآورند و حيوان و نبات را تربيت ميكنند و در جثّه حيوانات راه ميجويند و بعد از موت جسم از آن برميخيزند. چهارم علم سياست و آن منقسم است بر: سياست نبوّيه، سياست ملوكيه، سياست عاميه، سياست خاصيه.
پنجم علم معاد «1».
دومين دسته علوم كه مورد توجّه بشرست صنايع عملي نام دارد و مراد ازين علم آنست كه چگونه صورتي را كه در فكر داريم بصورت هيولاني مصنوع خود درآوريم.
هر مصنوع مركّبست از هيولي و صورت، و مصنوعات بر چهار دسته بشري (مثل آنچه صانعين ميسازند) و طبيعي (مثل هياكل حيوانات) و نفساني (مثل تركيب افلاك و نظام صورت كلّي عالم) و الهي (مثل صور مجرّد از هيولي) منقسمند و مراد از علم صنايع عملي علميست كه پديد آوردن مصنوعات بشري را بما آموزد «2».
اخوان الصفا در بيان اين علوم مختلف هم بتوضيحات علمي و منطقي، با زبان ساده،
______________________________
(1)- رسائل اخوان ج 1 ص 202- 209
(2)- ايضا ج 1 ص 210 ببعد
ص: 332
متوسل ميشده‌اند و هم بتمثيل و گاهي اساس رساله و توضيح يك موضوع غامض علمي را بر تمثيل و بيان حكايات مفصّل مي‌نهاده‌اند و درين مورد از كتب قصص و روايات خاصه از كتب پهلوي (منقول بعربي) بشدت متأثر بوده‌اند و از آنجمله است داستان آغاز آفرينش و اختلاف انس و جان «1» كه حتي غالب اسامي خاص موجود در آن ايراني است مانند بيراست «2» ملقّب به مردانشاه پادشاه جزيره مردان و وزير او بيراز، و با اينحال آميختگي اين داستان با عناصر سامي از نظر مكتوم نيست «3» و بهرحال نويسنده اين داستان كه موضوع آن بحث در خواص و محاسن و فوايد انواع حيوانات و طبقات آدميانست از چند منبع مختلف و همچنين از اطلاعات علمي خود در تحرير رساله استفاده كرده است. در ساير موارد هم نظير اين حال مشهودست و گاه حكايتي كوتاه يا چند حكايت كوتاه براي اثبات مسأله‌يي واحد بميان ميآيد «4».
اخوان الصفا ضمن تمثّل باشعار در رسائل خود ابياتي از شعر فارسي آورده‌اند كه از اشعار فصيح و دل‌انگيز قرن چهارمست و از آن ميان اين قطعه را درينجا نقل ميكنيم:
وقت شبگير بانگ ناله زيرخوشتر آيد بگوشم از تكبير
زاري زير و اين مدار شگفت‌گر ز دشت اندر آورد نخچير
تن او تير نه، زمان بزمان‌بدل اندر همي‌گذارد تير
گاه گريان و گه بنالد زاربامدادان و روز تا شبگير
آن زبان آور و زبانش نه‌خبر عاشقان كند تفسير
گاه ديوانه را كند هشيارگه بهشيار برنهد زنجير
______________________________
(1)- رسائل اخوان ج 2 از ص 173 ببعد
(2)- ظ: بيراسب
(3)- ج 2 از ص 193 ببعد
(4)- براي بحث در اصول عقايد فلسفي اخوان الصفا رجوع شود به رساله اخوان الصفا تأليف دكتر صفا: تهران 1330 شمسي ص 17- 26
ص: 333

علوم رياضي در قرن چهارم و اوايل قرن پنجم‌
رياضيات در قرن چهارم و آغاز قرن پنجم مانند ساير علوم عقلي در مراحل سريع كمال پيش ميرفت. در اوايل اين قرن منجّمين و رياضيون بزرگ اواخر قرن سوم بتأليف و تدوين كتب و تعليم شاگردان سرگرم بودند و تعليم‌يافتگان همين استادان تا اواخر قرن پنجم مهمترين آثار را در فنون رياضي پديد آورده‌اند.
علت عمده ترقي علوم رياضي خاصّه علم نجوم و علم حساب و هندسه حاجت مبرم مسلمانان بآنها بوده است. اعتقاد شديد ملل اسلامي بتأثير حركات كواكب و حالتهاي مختلف آنها در احوال آدميان و اعمال آنان، باعث ورود منجّمان در دستگاههاي خلفا و امرا و رجال بزرگ بود؛ و حاجتي كه بعلم حساب و هندسه در امور مختلف داشتند باعث توجّه شديد آنان بعلوم رياضي ميشد و با آنكه بعضي از فقها و متعصبان در مكروه شمردن اين علوم كوشش بسيار كردند ليكن حاجت و اعتقاد مردم تا حدّي از شدت تأثير اين حملات كاست مگر از اواسط قرن پنجم ببعد كه اين علوم همراه ساير علوم عقليه راه انحطاط گرفتند و فترتي در آنها حاصل شد. توجّه برصد كواكب درين عهد بسيار بود چنانكه شرف الدولة بن عضد الدولة (376- 379) رصدخانه‌يي در بغداد بنا كرد و ابو سهل كوهي در آن مرصد كواكب سبعه را رصد نمود «1» و بني الاعلم باسم خود رصدخانه‌يي بسال 425 در بغداد بنا كردند «2» و ابو علي سينا از جانب علاء الدوله كاكويه مأمور شد رصدخانه‌يي در اصفهان ترتيب دهد و او بهمراهي شاگرد خود ابو عبيد جوزجاني بدين كار مبادرت كرد و در جانب مغرب نيز مراصدي در دمشق و قاهره احداث شد. تاريخ ادبيات در ايران ج‌1 333 علوم رياضي در قرن چهارم و اوايل قرن پنجم ..... ص : 333
ن نكته قابل ذكرست كه مسلمين راجع به بطلان احكام نجوم بحث‌هاي متعدد داشتند و حتي برخي از حكما درين‌باره تأليفاتي پديد آورده‌اند و اين فكر بشعرا هم سرايت كرد.
از ساير علوم رياضي علم حساب و علم جبر در ميان مسلمانان ترقيات بسيار كرد.
______________________________
(1)- مختصر الدول ص 307
(2)- تاريخ التمدن الاسلامي ج 3 طبع چهارم ص 189- 190
ص: 334
علت آن بود كه مسلمانان از اطلاعات يونانيان و ايرانيان و هندوان در باب اين علوم استفاده كردند و مستنبطات و مكتشفات خود را بر آنها افزودند و ازين طريق تكاملي در علوم مذكور ايجاد نمودند و اين ترقيات بيشتر در قرن سوم و اوايل قرن چهارم حاصل شد. در علم موسيقي كه از اصول علم رياضي است در آغاز اين قرن بزرگترين و مهمترين كتاب بدست ابو نصر فارابي فيلسوف بزرگ تدوين شد كه بعدها همواره شهرت و اهميت خود را حفظ كرد.
از مشاهير رياضيون اين عهد بذكر اسامي چند تن اكتفا ميكنيم:
ابو الوفا محمد بن محمد بن يحيي بن اسمعيل بن العباس البوزجاني (328- 387) از بوزجان نيشابورست. وي تحصيلات رياضي خود را در نيشابور نزد عمّ و خال خود انجام داد و در بيست سالگي (- 348) بعراق رفت و در آنجا بتأليفات مهم خود پرداخت. وي از مترجمان مشهور كتب رياضي از يوناني بعربي و از جمله مؤلّفان بزرگ عهد خودست و اختصاصش بيشتر در هندسه و نجوم بود و درين هردو علم در معاصران خود اثر بسيار داشت «1». ابو الوفا كتب متعدد و متنوعي در رياضيات تأليف كرده و آثار برخي از رياضيون قديم را مانند ذيوفنطس «2» و ابرخس «3» و بطلميوس و خوارزمي شرح و تفسير كرده است. از جمله آثار موجود اوست: كتاب المجسطي شامل هفت جزء. كتاب في ما يحتاج اليه الكتّاب و العمّال من علم الحساب. كتاب الكامل.
كتاب الهندسة.
ابو الفتح محمود بن محمد بن قاسم الاصفهاني از مشاهير مترجمان و رياضي دانان قرن چهارمست كه ترجمه كتاب المخروطات «4» ابو لونيوس «5» را كه هلال بن ابي هلال الحمصي (كتابهاي 1- 4) و ثابت بن قرّه (كتابهاي 5- 7) آنرا ترجمه كرده بودند تكميل
______________________________
(1)- الفهرست ابن النديم ص 394-La Science arabe تأليف‌Aldo Mieli چاپ ليدن ص 108- مختصر الدول ص 315
(2)-Diophantos d ,Alexandreia
(3)-Hipparchos de NiReia
(4)-les Coniques
(5)-Apollonius de Perga
ص: 335
نمود و سه كتاب اخير آنرا بعربي درآورد و تفسير گرانبهايي بر آن كتاب نوشت كه چند ترجمه از آن بلاتيني و انگليسي شده است «1».
ابو جعفر الخازن خراساني كه در اواسط قرن چهارم (بين سالهاي 349- 360) درگذشت. وي تأليفات متعدد در مسائل نجومي و رياضي داشت و از جمله آثار موجود او كتاب الآلات العجيبة الرصدية است كه در آن آلات مختلف رصدي را شرح داده است. ديگر تفسير مقاله دهم از كتاب الاصول «2» اقليدس است.
ابو سهل و يجن بن رستم الكوهي كه از جبال طبرستان بوده و بنابر رسم آن ولايت به «كوهي» مشهور شده است. وي در حدود سال 377 كه شرف الدوله رصدخانه خود را تأسيس ميكرد منجّم مشهوري بود و در آن مرصد برصد كواكب پرداخت.
«وپكه» بعضي از آثار او را در مقدمه كتاب جبر خيّام نقل و بفرانسه ترجمه كرده است «3» و از آن جمله است «مراكز الدواير المتماسة علي الخطوط بطريق التحليل» و «كتاب اخراج الخطين من نقطة علي زاوية معلومة بطريق التحليل». ابن النديم چندين تأليف را باو نسبت داده است «4».
ابو سعيد احمد بن محمد بن عبد الجليل السجزي منجّم و رياضي‌دان بزرگ و مشهور قرن چهارم است (م. 414) كه با ابو جعفر احمد بن محمد صفّاري و عضد الدوله ديلمي معاصر بوده و با آنان ارتباط داشته است. از جمله آثار او كه اكنون در دست داريم اينها را ذكر ميتوان كرد: نامه‌يي كه در جواب ابو جعفر احمد بن محمد صفّاري در باب «انقسام خط مستقيم ذي نهاية بنصفين» باو نوشته است- و رساله‌يي كه براي نظيف بن يمن «في عمل مثلث حادي الزوايا من خطين مستقيمين مختلفين» نوشت و رساله‌يي ديگر بعنوان «خواص الشكل المجسم الحادث من ادارة القطع الزايد و المكافي» و رساله‌يي در حلّ ده مسأله كه يكي از رياضيون شيراز از وي پرسيده بود و «كتاب في
______________________________
(1)- رجوع شود به:Aldo Mieli :La Science arabe ,p .111
(2)-les Elemetns de geometrie
(3)-
Fr. WoepcRe: l Algebre d Omar AlRhayyami, Paris, I 85 I
(4)- الفهرست چاپ مصر، ص 395
ص: 336
مساحة الاكر» و «رسالة في اخراج الخطوط في الدواير الموضوعة من النقط المعطاة» و «تحصيل القوانين الهندسية المحدودة» و «رسالة في الجواب عن المسائل التي سئل في حلّ الاشكال المأخوذة من كتاب المأخوذات لارشميدس» و «الجامع الشاهي» كه آنرا بنام عضد الدوله ديلمي نوشت، كتاب المدخل در نجوم بنام ابو جعفر احمد بن محمد صفّاري، «تحصيل القوانين» راجع بقوانيني كه منجّم در استنباط قضاياي نجومي بدان حاجت دارد. منتخب كتاب المواليد كه اختصار و انتخابيست از كتاب المواليد ابو معشر، زايجات الكواكب، كتاب الاختيار. منتخب من كتاب الالوف كه از كتاب الالوف ابو معشر بلخي انتخاب شده است، كتاب المعاني في احكام النجوم، كتاب الدلائل في احكام النجوم و غيره.
ابو الحسين عبد الرحمن بن عمر الصوفي الرازي (291- 376) معلّم عضد- الدوله «1» و مؤلّف كتاب صور الكواكبست كه راجع بچهل و هشت صورت از صور فلك البروج نگارش يافته و بعضد الدوله تقديم گرديده است. اين كتاب باسم «الصور السمائية» و «كواكب الثابتة» نيز مشهور و ترجمه فارسي آن موجودست. ديگر رساله‌يي راجع باصطرلاب.
پسر همين رياضي‌دان يعني ابو علي بن ابي الحسين الصوفي ارجوزه‌يي راجع بكواكب ثابته دارد كه آنهم مصوّر و نسخي از آن موجودست.
ابو الحسن كوشيار بن لبان باشهري گيلي از اجلّه رياضيون و منجّمان قرن چهارم و آغاز قرن پنجم است. از آثار او كتب ذيل باقيست: كتاب الاصطرلاب- عيون الحقايق در علم احكام نجوم- مجمل الاصول «2».
ابو نصر حسن بن علي القمي از منجّمان قرن چهارم معاصر فخر الدوله بويي (366- 387) است. از جمله كتب او المدخل الي احكام النجوم در دست است كه بنابر رأي حاج خليفه در 357 هجري تأليف شد «3».
______________________________
(1)- مختصر الدول ص 304
(2)- براي اطلاع از احوال او رجوع شود به حواشي چهار مقاله چاپ ليدن ص 202- 203
(3)- كشف الظنون ص 1642
ص: 337
ابو العباس احمد بن محمد السرخسي از منجّمان و اطّباء قرن چهارمست كه بسال 346 درگذشت. از تأليفات او كتاب المدخل الي علم النجومست «1».
ابو الحسن علي بن احمد نسوي يكي از علماي بزرگ رياضي است كه در حدود سال 420 كتابي در علم حساب بپارسي نوشته و همان كتاب را بنام «المغني في الحساب الهندي» بزبان عربي درآورده و علاوه بر آن كتب ديگري نيز در علم رياضي بعربي نوشته است مانند كتاب الاشباع كه ويدمن «2» آنرا بآلماني ترجمه كرد.
ابو ريحان محمد بن احمد بيروني خوارزمي بزرگترين عالم رياضي آخر قرن چهارم و نيمه اول قرن پنجم است. ولادت او بسال 362 در خوارزم اتفاق افتاد و بسال 440 هجري در غزنه درگذشته است «3». تحصيلات او در خوارزم صورت گرفت و در خدمت آل عراق بسر ميبرد و مخصوصا از اصطناع و تربيت ابو نصر منصور بن علي بن عراق رياضي‌دان بزرگ اواخر قرن چهارم و آغاز قرن پنجم برخوردار بوده است و بعد از آن چندي بدربار شمس المعالي قابوس وشمگير رفته و مورد توجّه و اقبال فراوان آن پادشاه دانشمند قرار گرفته و كتاب الآثار الباقيه خود را بنام او در سال 391 تأليف كرده است.
بعد از مدتي توقف در گرگان و عراق ابو ريحان دوباره آهنگ خوارزم كرد و در خدمت خوارزمشاهان آل مأمون درآمد و در دستگاه آنان مرتبت بزرگ و حرمت وافر يافت و چندان در شهر گرگانج باقي ماند تا محمود بر آن سامان دست يافت و ابو ريحان را بغزنين برد و در دستگاه خود نگاه داشت. ابو ريحان از زندگي در دربار محمود و اولاد او استفاده بزرگي كرد و آن شركت در سفرهاي جنگي محمود بهندوستان و مسافرتهاي ممتد بآن ديار و معاشرت با دانشمندان آن سامان و كسب اطلاعات ژرف از زبان
______________________________
(1)- كشف الظنون ص 1642
(2)-Wiedemann
(3)- ياقوت حموي وفات او را در سال 403 نوشته است (ج 17 ص 186) و در جاي ديگر گفته است كه در سال فوت سلطان محمود زنده بوده است (ج 17 ص 180) و خود تأليفات خويش را تا سال 427 تقويم كرده است (رسالة للبيروني في فهرست كتب محمد بن زكريا ص 29) و چون ميگويد كه درين سال از عمر او 65 سال گذشته بنابرين ولادتش بسال 362 بوده است.
ص: 338
سانسكريت و علوم و عقايد هندوان بوده است و همين آشنايي با فرهنگ هنديست كه او را در تأليف كتاب ذيقيمت ماللهند و ترجمه چندين كتاب از زبان سانسكريت بعربي ياوري كرد. اگرچه رفتار محمود غزنوي با ابو ريحان چندان متناسب با مقام ارجمند آن نابغه بزرگ نبود ليكن مسعود غزنوي بنابر نقل ياقوت با او در كمال رأفت و مهرباني رفتار ميكرد و او چند كتاب خود از آنجمله قانون مسعودي را باسم آن سلطان تأليف كرد. شهاب الدوله ابو الفتح مودود بن مسعود (432- 440) هم نسبت بابو ريحان رفتار معقولي داشت و ابو ريحان كتاب «الدستور» خود را باسم او نوشت «1» و نيز كتاب الجماهر في معرفة الجواهر باسم مودود تأليف شده است. از جمله آثار اوست: التفهيم لاوائل صناعة التنجيم كه در دو نسخه عربي و فارسي در علم حساب و هندسه و هيئت و نجوم نوشته شد. ابو ريحان اين كتاب را در سال 420 بنام ريحانه دختر حسين خوارزمي نگاشت- مقاليد علم الهيئة كه آنرا بنام ابو العباس مرزبان بن رستم بن شروين اسپهبد طبرستان تأليف كرد- الاستيعاب في صنعة الاسطرلاب در ذكر بهترين طريقه ساختن اسطرلاب.
تأليف اين كتاب پيش از تأليف الآثار الباقية صورت گرفته و نام آن در كتاب اخير آمده است- القانون المسعودي في الهيئة و النجوم شامل يازده باب كه هرباب بفصول متعدد تقسيم مي‌شود. اين كتاب حكم دائرة المعارف بزرگي از هيئت و نجوم دارد و در آن نسبت به اطلاعات قدما اضافات بسيار موجودست. ابو ريحان كتاب مذكور را بسلطان محمود غزنوي تقديم كرد- از جمله نخستين آثار ابو ريجان كتاب الآثار الباقيه اوست در ذكر تواريخ و اعياد و ايام مشهوره امم مختلف و كيفيت اختلاف تقويمها و بعضي از اصطلاحات نجومي و غيره. اين كتاب از اهمّ كتب اسلامي و از جمله اسناد معتبر مؤلّفان اسلاميست- ديگر «كتاب ماللهند من مقولة مقبولة في العقل او مرذولة» كه ابو ريحان آنرا در ذكر عقايد و آراء هندوان در باب مسائل فلسفه و نجوم و هيئت و عقايد و قوانين ديني و اجتماعي نوشت. اين اطلاعات براي ابو ريحان در سفرهاي هند و معاشرت و مجالست با علماي آن ديار و ترجمه كتب مختلف هندوان حتي كتاب بيد (- ويد- ودا) و امثال آنها فراهم آمده است- «كتاب الاستخراج الاوتار في الدائرة» و «كتاب التسطيح
______________________________
(1)- معجم الادبا ج 17 ص 184- 185
ص: 339
و تبطيح الكور» در مسائل رياضيست- «كتاب الجماهر في معرفة الجواهر» از كتب ذيقيمت قديم در تحقيق فيزيكي نسبت بجواهر مختلف است و اوزان مخصوص مواد مختلف كه ابو ريحان درين كتاب تعيين كرده است بحدي دقيق است كه با آخرين تحقيقات درباره آنها منطبق يا بسيار نزديك بدانهاست «1».
ابو ريحان صورتي از مؤلّفات خود را تا سال 427 كه مصادف با شصت و پنجمين سال زندگاني او بوده داده و آن شامل يكصد و سيزده كتابست. اين كتب در مسائل مختلف از قبيل هيئت و طبّ و حكمت و حساب و مباحث فيزيكي و عمل آلات مختلف، ازمنه و اوقات، آثار العلوية، احكام نجوم، اسمار و احاديث، تاريخ، جغرافيا و داروشناسي و عقايدست «2».
ابو ريحان بيروني از افراديست كه در دنياي قديم كمتر نظير دارند و او را بحقّ ميتوان در رديف محمد بن زكرياي رازي و ابو نصر فارابي و ابو علي سينا قرار داد. روش او در تحقيق بحدي دقيق و اقوال وي تا بدرجه‌يي موثق است كه هيچگاه ارزش علمي خود را از دست نخواهد داد. اين مرد دقيق النظر دقت و اصابت نظر خود را بواقع مديون مطالعات فلسفي خويش است امّا او در فلسفه پيرو روش متعارف عهد خود يعني آن روش كه بوسيله كندي و فارابي و نظاير آنان تحكيم و تدوين شده بود، نيست بلكه بعقائد خاص و روش جداگانه و شكوك و ايرادات خود بر ارسطو ممتازست. فكر دقيق رياضي او در فلسفه خواهان حقايقي فارغ از شكوك و اوهام و بعبارت ديگر حقايقي است كه مانند اصول رياضي مسلّم و غير قابل انكار باشد. بهمين سبب است كه ابو ريحان تنها بمطالعه روش ارسطو و پيروان او يا ديگر حكماي يوناني اكتفا نكرد و بعقايد فلسفي ساير ملل هم توجّه نمود. وي از آثار فلسفي هندوان كتبي بتازي درآورده بود مانند «كتاب شامل» در باب موجودات محسوس و معقول و خود نيز در كليات مسائل علمي تأليفاتي داشت و در كتابي كه براي ذكر فهرست آثار محمد بن زكريا و آثار خود اختصاص داده شمّه‌يي از مطالعات خويش را در فلسفه بيان داشته است و سؤالاتي كه
______________________________
(1)- رجوع شود به:La Science arabe Leiden I 939 ,p .101
(2)- رجوع شود به رسالة للبيروني في فهرست كتب محمد بن زكرياء الرازي ص 29- 43
ص: 340
ابو علي كرده و ايراداتي كه بر جوابهاي آن سؤالات وارد دانسته است نيز نتايجي از مطالعات فلسفي او را نشان ميدهد و ما بعد درين باب سخن خواهيم گفت. از مسائلي كه در تحقيق عقايد ابو ريحان مهم است توجّه او بآثار محمد بن زكريا و مطالعات او در كتب مانويه و تحقيق در عقايد آنانست ولي ابو ريحان بعد از مطالعه برخي از كتب ماني از قبول آراء او امتناع ورزيد «1». وي علاوه بر اصول عقايد مانويه بنظرهاي ساير فرق مانند يهود و نصاري و هندوان و صابئين توجّه كرده و آنها را تحت مطالعه و مداقه درآورده است و گذشته ازين با علماي فرق مختلف هم مذاكرات و مباحثاتي داشته و ازين تلاشهاي ذهني اطلاعات عميق و گرانبهايي از اصول عقايد فرق و اديان مختلف براي وي حاصل شد كه در كتب ذيقيمت او ديده ميشود. در مباحثاتي كه با ابو علي پيش گرفت عمق اطلاعات فلسفي استاد و عدم توقف او در برابر روش فلسفي معمول زمان بنيكي آشكارست. درين سؤالهاي ابو ريحان و جوابهاي ابو علي و ايرادات ابو ريحان بر آنها كه نسخ متعدد بصورت رساله خاص از آن در دست داريم، ابو ريحان نخست ده ايراد بر ارسطو وارد دانست و آن ايرادات را بطريق سؤال براي ابو علي فرستاد. خلاصه اين سؤالات ابو ريحان چنين است:
1- ارسطو بدليل آنكه فلك نه از مركز حركتي دارد و نه بسوي مركز، آنرا نه خفيف دانسته است و نه ثقيل. در صورتيكه خفّت يا ثقل فلك دور از امكان نيست و همچنين است امكان حركت مستقيم آن بالذات و بالطبع و حركت مستدير آن بالقسر و بالعرض.
2- چرا ارسطو سخن پيشينيان را در باب فلك پذيرفته و بر آن اعتماد روا داشته است با آنكه در بطلان عقائد آنان كه همواره اعتماد بر ظاهر كرده‌اند ترديد نيست؟
3- ارسطو بشش جهت معتقدست با آنكه در مكعّب بيش از شش جهت مي‌يابيم و باز چرا شش جهت براي هرجسم تصوّر كرده است و حال آنكه در كره سطح واحدي هست و سطح واحد جهات متعدد ندارد.
4- چرا ارسطو جزء لايتجزّا را انكار كرده و جسم را متصل واحد دانسته است
______________________________
(1)- رسالة للبيروني ص 3- 4
ص: 341
و اگرچه عقيده قائلين بجزء لا يتجزّا خود خالي از نقص نيست ليكن عقيده حكما (مراد مشّائين است) از آن فضيح‌ترست.
5- با آنكه گروهي از حكما وجود عالمي را غير از عالم محسوس ما ممكن دانسته‌اند چرا ارسطو آنرا رد كرده و جز همين عالم محسوس وجود عالمي ديگر را ممتنع شمرده است و حال آنكه اطلاع ما بر وجود اين عالم از طريق حواس است و اين امر دليل آن نميشود كه وجود هرعالمي را غير از عالم محسوس خود انكار كنيم.
6- ارسطو گويد بيضي و عدسي در حركت مستدير بخلاء حاجت دارند و كره حاجتي بخلاء ندارد و اين حكم صاحب منطق (يعني ارسطو) نسبت ببيضي و عدسي درست نيست.
7- ارسطو يمين (راست) را مبداء حركت و مبداء حركت كواكب را مشرق معلوم كرده است از آنجهت كه يمين است و با اين كيفيت در تعريف مشرق دچار برهان دوري ميشويم.
8- ارسطو شكل كره هوا و كره اثير را كروي ميداند و ميگويد كه در حال حركت حرارتي حاصل ميكند و ما ميدانيم كه هرچه حركت سريعتر باشد حرارت بيشتر و هرچه كندتر باشد حرارت كمترست و اينرا نيز ميدانيم كه سريعترين حركات در جسم فلك حركت دايره معدّل النهار و بطي‌ءترين آنها مواضعي است كه نزديك دو قطب باشد پس بايد غلظت و حرارت متكوّن از هوا در اطراف دايره معدّل النهار بيشتر باشد و هرچه بقطبين نزديكتر شويم كمتر گردد و عنصر ناري ضعيفتر باشد.
9- اگر حرارت از مركز بطرف محيط متصاعد ميشود پس چرا حرارت از خورشيد و شعاعات آن بما ميرسد يعني از محيط بطرف مركز ميآيد؟ حقيقت شعاعات چيست، اجسامند يا اعراض يا غير آنها؟
10- چرا انقلاب و استحاله از بعض اشياء و عناصر ببعض ديگر دست ميدهد، آيا انقلاب و استحاله بر سبيل مجاورت حاصل مي‌شود يا از راه تداخل در خلل و فرج يكديگر؟
ابو ريحان علاوه‌برين ده سؤال هشت سؤال ديگر كرد در:
ص: 342
1) علت سريان حرارت در آب
2) چگونگي حركات عناصر اربعه بطرف مركز يا بطرف محيط
3) چگونگي ادراك باصره
4) علّت مسكون بودن ربع شمالي زمين و نامسكون بودن سه ربع ديگر
5) جهات سطوح و كيفيت تماس آنها با يكديگر
6) وجود يا عدم خلاء
7) شكستن اشياء در برابر حرارت و برودت شديد
8) باقي ماندن يخ بر روي آب
تمام اين سؤالات ابو ريحان نمودار دقت ذهن علمي او و نشانه متوقف نبودن در برابر افكار گذشتگان است و اين معني از غالب آثار او بنيكي لايحست.
ابو علي در پاسخ اين سؤالات جوابهايي نگاشت كه بيشتر براي اثبات سخنان ارسطو بود نه تحقيق و پي‌جويي در حقايق امور. چون اين جوابها در نظر ابو ريحان قانع‌كننده نبود اعتراضاتي بر آنها نوشت و بابو علي فرستاد. ارزش اين اعتراضات در آنست كه ميتوان از روي آنها ببعضي از نظرهاي خاص ابو ريحان پي‌برد مثلا او برخلاف غالب فلاسفه معاصر خود معتقد نيست كه هريك از عناصر محل طبيعي خاصي دارند و يا عقيده ندارد بر آنكه مبداء حركت چنانكه ارسطو گفته طرف راست و بالنتيجه مبداء حركت كرات از مشرق است. و همچنين نظر او راجع به نور با ارسطو و ابو علي فرق دارد چنانكه ابو علي آنرا كمال جسم شفاف و از جمله لوازم و ذاتيات آن ميداند و ابو ريحان آنرا جسم مي‌شمارد.
شيخ الرئيس ابو علي سينا كه نام او را در شمار حكماي بزرگ اين عهد آورده‌ايم در علم رياضي مانند ساير علوم حكمي تأليفات متعدد دارد و درين فن چنانكه شاگرد او ابو عبيد گفته است مطالبي تازه و مسائلي نو داشته است. وي بر هريك از اختصارات اقليدس و ارثماطيقي (حساب) و موسيقي كه در كتاب شفا گنجانيده زياداتي آورده است و در المجسطي ده شكل در اختلاف منظر ايجاد نموده و در علم هيئت در آخر المجسطي مطالبي كه پيش ازو ديده نشده بود ذكر كرده و در ارثماطيقي خواصي نيكو و در موسيقي
ص: 343
اصولي كه پيشينيان از آن غفلت ورزيده بودند، آورده است. بهمين جهات مهمترين آثار او را در ابواب علوم رياضي بايد همان دانست كه در كتاب الشفا (جزء سوم شامل:
الارثماطيقي- علم الموسيقي- علم الهيئة) مي‌بينيم. با اينحال ابو علي را رسالات جداگانه‌يي هم در اصول و فروع علم رياضي هست مانند: الزاوية يا تحقيق مبادئ الهندسة- رؤية الكواكب بالليل لا بالنهار- رسالة في الموسيقي- الفلك و المنازل يا المختصر في علم الهيئة- في سبب قيام الارض في وسط السماء- ابطال احكام النجوم- في ابعاد الظاهرة للاجرام السماوية.

علم طب‌
چنانكه از مطالعه فصول پيشين دريافته ميشود علم طب در ميان مسلمين نخست بهمت پزشكان گنديشاپور و سپس با ترجمه‌ها و تعليمات دسته‌يي از طبيبان كه از زبان يوناني اطلاع داشتند و يا كتب منقوله از يوناني بسرياني را بعربي درميآوردند، بنيان گذاشته شد. اين مترجمان بيشتر بنقل كتب طبيبان مشهور دنياي قديم مانند ابقراط و روفوس «1» و جالينوس و اوريباسيوس «2» و جز آنان، و شروح و جوامع آنها بعربي، اشتغال داشتند و بدست آنان صدها كتاب و رساله و كنّاش از يوناني و سرياني بعربي درآمد و اساس كار پزشكان ممالك اسلامي قرار گرفت. علاوه برين مسلمين با ترجمه آثار برخي از طبيبان هندي از تجارب پزشكان آن سرزمين نيز اطلاع يافته بودند «3»، از مدرسه گنديشاپور هم (كه خود چنانكه ديده‌ايم در پزشكي پيشرفتهاي بسيار حاصل كرده و حتي در برخي از موارد از مراكز يوناني هم پيش افتاده بود) مسلمانان طبعا استفاده‌هاي بسياري بوسيله اطّباء نخستين ايراني مانند آل بختيشوع و آل ماسويه و غيره كردند.
بدين‌ترتيب كتب بسيار از منابع مختلف يوناني و ايراني و هندي براي مسلمانان فراهم آمد و طب اسلامي بر همين مباني استوار نهاده شد و بسرعت پيش رفت. تأليف و تدوين در علم طب چنانكه در همين كتاب ديده‌ايم از قرن دوم هجري آغاز شد و در قرن سوم
______________________________
(1)-Rufus d'Ephese طبيب مشهور اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم ميلادي
(2)-Oribasios طبيب يوناني مشهور قرن چهارم ميلادي
(3)- رجوع شود به الفهرست ابن النديم ص 342 و 378 و 421
ص: 344
هجري يكي از مهمترين كتب طب عربي يعني فردوس الحكمة بدست دانشمند مشهور علي بن ربّن الطبري تأليف شد.
در اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم يكي از بزرگترين اطباء جهان كه او را بحق جانشين جالينوس دانسته و «جالينوس العرب» لقب داده‌اند، يعني محمد بن زكرياي رازي كه شرح احوال و عقايد فلسفي او را پيش ازين گفته‌ايم، شروع بتأليف كتب مهمّ طبّي خود كرد. تأليفات طبّي او متعدد و بنابر صورتي كه ابو ريحان از كتب او ذكر كرده متجاوز از پنجاه و شش كتاب بزرگ و كوچك بوده است.
مهمترين تأليف طبّي او كتاب الحاوي است كه از قرن چهارم ببعد همواره از امّهات كتب طب شمرده ميشده است. اين كتاب حكم دائرة المعارف بسيار مفصّلي از علم طب دارد و بسبب تفصيل بسيار از تمام اجزاء آن‌كه بسي ميرسيد نسخي در دست نيست بلكه مجموعه آنچه از متن عربي آن در دست است در حدود نصف آن كتابست و حال آنكه اجزاء ترجمه شده به لاتين ازين كتاب به 25 ميرسد. اين كتاب را شاگردان رازي بعد ازو بدستور ابن العميد از روي يادداشتهاي استاد خود مرتّب و از مسوده خارج كردند. اهميت اين كتاب علاوه بر تفصيل و اشتمال بر انواع شعب و فنون علم طب و دربرداشتن كاملترين اطلاعاتي كه تا عهد مؤلّف آن وجود داشته است، در آنست كه رازي بسياري از تجارب شخصي و يادداشتهايي را كه در مدت عمل و معالجات خود فراهم آورده بود در آن گنجانده و جنبه تجربي خاصي بآن بخشيده است و اين صفت نه‌تنها در ميان كتب طبّي ساير مؤلّفان اسلامي بلكه در ديگر آثار رازي هم كمتر ديده ميشود. ترجمه‌ها و تحقيقاتي كه اروپائيان راجع باين كتاب كرده‌اند بسيارست و فرصت ذكر آنها درينجا نيست «1».
ديگر از كتب مشهور رازي در طب كتاب المنصوري يا الطب المنصوري است كه بنام منصور بن اسحق ساماني حاكم ري نوشته شده و نسبت بكتاب الحاوي كتابي مختصر ولي جزء كتب مهمّ طب است كه از قديم الايام همواره طرف توجّه بوده است. اين كتاب در ده جزء
______________________________
(1)- رجوع شود به:La Science arabe p .91 -92 و به: E. Browne: La Medecine arabe, trad, francaise par Renaud p. 54- 59 ص: 345
تأليف شده و در قرون وسطي چندبار بزبان لاتين درآمده و بعد بدفعات متعدد چاپ شده است. غير ازين چندين رساله كوچك او هم در قرون وسطي بدست مترجمان لاتيني بآن زبان درآمده و بعد از اختراع چاپ بطبع رسيده است. از كتب معروف ديگر رازي كتاب الشكوك اوست كه در آن ايراداني بر جالينوس وارد دانسته است «1».
و ديگر كتاب من لا يحضره الطبيب كه بقول ابن ابي اصيبعه به «طبّ الفقراء» مشهور بوده است زيرا درين كتاب دستورهاي سهل الوصولي براي علاجست كه بي‌حاجت بطبيب ميتوان از آن استفاده كرد. ديگر از كتب قابل توجّه رازي كتاب «برء الساعة» است كه متضمّن معالجات سريع براي امراض است. ديگر الفاخر في الطبّ و ديگر دفع مضار- الاغذية و ديگر المدخل الصغير، و الفصول في الطبّ است كه به مرشد محمد زكرياي رازي معروف بود.
ديگر از اجلّه اطّباء قرن چهارم ابو الحسن احمد بن محمد الطبري طبيب ركن الدوله ديلمي است كه از كتاب مشهورش بنام «المعالجة البقراطية» نسخي در دست است. اين كتاب در ده جزء و حاوي معالجات انواع امراض در اعضاء مختلف آدمي است و علاوه بر بحث در امراض و كيفيت علاج آنها بتشريح اعضاء هم در آن توجّه شده و اين رسم در جميع كتب بزرگ طبّي اسلامي مراعات گرديده است. ظاهرا اين كتاب اصلا بفارسي تأليف و بعد از آن بعربي گردانده شده باشد «2».
ابو منصور حسن بن نوح القمري البخاري از اطّباء بسيار معروف اوائل قرن چهارم بوده است «3» كه شيخوخت او مصادف بود با جواني ابو علي و نوشته‌اند كه ابن سينا چندي در خدمت او علما و عملا بتعلّم علم طبّ اشتغال داشت «4». ازو كتابي بنام غني و مني در سه مقاله در دست است (مقاله اول: في امراض الحادثة من الفرق الي القدم. مقاله دوم:
______________________________
(1)- راجع باين كتاب و كيفيت شكوك رازي بر جالينوس رجوع شود به تاريخ ادبيات تأليف آقاي بديع الزمان فروزانفر ص 43- 45
(2)-La Science arabe ,p .120
(3)- رجوع شود به طبقات الاطبا ج 1 ص 327
(4)- نامه دانشوران ج 1 ص 55 و 381
ص: 346
في العلل الظاهرة. مقاله سوم: في الحمّيات).
بزرگترين طبيب اسلامي بعد از رازي علي بن عباس مجوسي اهوازي طبيب عضد الدوله است. وي شاگرد پزشك بزرگ ايراني ابو ماهر موسي بن سيّار قمي بوده است. وفات او در سال 384 بوده و چون بر دين زردشتي بود او را مجوسي گفته‌اند. از كتاب مشهور او كامل الصناعة في الطبّ معروف به الطبّ الملكي و كنّاش عضدي نسخ بسيار در دست است و چندبار بطبع رسيده. اين كتاب بيست مقاله دارد كه در تمام ابواب علم طب بتفصيل نوشته شده و پيش از قانون كاملترين كتاب در فنّ طب شمرده ميشد و بعد از تأليف كتاب قانون هم همواره جزو كتب مهمّ مورد مطالعه و استفاده اهل فنّ بوده است. اين كتاب بلاتيني ترجمه شده و آن ترجمه چندبار بطبع رسيده است.
ابو سهل عيسي بن يحيي المسيحي الجرجاني طبيب بزرگ معاصر ابن سينا است كه بقولي يكي از استادان او در طبّ بوده و در دربار آل مأمون در خوارزم زندگي ميكرده است تا در حدود سال 403 هنگامي كه بهمراهي ابن سينا از بيابان خوارزم بجانب خراسان ميرفته در آن بيابان درگذشت. كتاب مشهور او «المائة في الصناعة الطبية» است كه كتاب بزرگي حاوي تمام ابواب طبّ است و ازو علاوه برين كتاب چند رساله ديگر نيز در دست است. ابو سهل در مسائل ديگري از قبيل هندسه و نجوم و حكمت نيز آثاري داشته است «1».
ابو علي بن سينا طبيب بسيار بزرگ آخر قرن چهارم و آغاز قرن پنجم و كسي است كه طبّ اسلامي را بمنتهاي كمال رسانيده و بآن نظم منطقي و جنبه علمي كامل داده است. از ابن سينا رسالات و ارجوزه‌ها و كتب متعدد در مسائل مختلف طبّ در دست است مانند: الادوية القلبية، ارجوزة في التشريح، ارجوزة في المجزّبات في الطب، ارجوزة في الوصايا الطبية، الاقراباذين، في حفظ الصحة، دفع المضار الكليه من الابدان الانسانية، سياسة البدن، الفصد، فصول في الطب، المسائل الطبية، منافع الاعضاء، في بيان النبض، في الهندباء، رساله نبض (بفارسي)، تشريح الاعضاء (بفارسي)، رساله جوديه (بفارسي)، كتاب القانون و غيره. القانون مهمترين كتاب ابو علي سينا در طبّ
______________________________
(1)- رسالة للبيروني في فهرست كتب محمد بن زكريا ص 45
ص: 347
و از جمله مهمترين كتب اسلامي و از اركان اين علم در دنياي قديم است. القانون در پنج كتاب است:
1) در امور كلي علم طبّ شامل چهار فنّ 2) ادويه مفرده شامل دو جمله 3) امراض جزئيه اعضاء انسان شامل بيست و دو فنّ 4) امراض جزئيه‌يي كه اختصاص باعضاء معيني ندارد شامل هفت فنّ 5) در ادويه مركّبه (اقراباذين) شامل چند مقاله و دو جمله.
ازين كتاب نسخ متعدد در دست است و چندبار بطبع رسيده و از آن بتمامي يا باجزاء ترجمه‌هاي متعدد بلاتيني و ساير السنه شده كه چندين بار بطبع رسيده است.
اين كتاب بسبب اهميت و اعتباري كه در طب اسلامي دارد از آغاز تأليف مورد توجّه علماي اسلامي واقع شد و بهمين جهت شروح متعدد بر آن نگاشتند و مختصراتي از آن ترتيب دادند و باز آن مختصرات را شرح كردند و يا حواشي متعدد بر آن نوشتند «1».

صيدنه و ساير اقسام علوم طبيعي‌
در ساير علوم طبيعي از قبيل صيدنه (داروشناسي) و بيطره (ستور پزشكي) و علم الحشائش (گياه‌شناسي) و علم الحيوان و علم المعادن نيز تا اواخر اين عهد پيشرفتهاي بسيار حاصل شد زيرا همه اين علوم در علم طبّ بكار ميآمد و از دانستن آنها براي تكميل فنّ طبّ چاره نبود. در علم الكيميا دنبال زحماتي كه يونانيان كشيده بودند در تمدن اسلامي گرفته شد و در همين عهد علم مذكور بمراحلي از ترقي رسيد و بعد از آن كار مهمي در آن صورت نگرفت.
علم داروشناسي در غالب كنّاش‌ها و كتب بزرگ طب يك يا دو باب از ابواب بزرگ آنها را ترتيب ميداد يعني گاه ادويه مفرده و مركّبه را جدا از يكديگر و گاه در يك باب مورد مطالعه قرار ميدادند و با اينحال ترتيب كتابهاي عليحده باين منظور هم ميان مسلمين معمول بوده است.
از جمله كتب مهمي كه درين فن ترتيب يافته و در بيمارستانها و دكانهاي داروفروشان مورد استفاده بود كتاب شاپور بن سهل گنديشاپوري (م. 255) است كه بقول ابن النديم
______________________________
(1)- رجوع شود بجشن‌نامه ابن سينا، دكتر صفا، ج 1 ص 101 و به فهرست نسخه‌هاي مصنفات ابن سينا، دكتر يحيي مهدوي ص 189- 195
ص: 348
صاحب بيمارستان گنديشاپور بود و كتاب مشهور او موسوم به «كتاب الاقراباذين» در بيست و دو باب بوده است «1». اين كتاب در اواخر قرن سوم و تمام قرن چهارم و پنجم و قسمتي از قرن ششم در دكانهاي داروفروشان و بيمارستانهاي بغداد مورد استفاده بود تا اقراباذين ابن التلميذ (م. 560) جاي آنرا گرفت در همين اوان كتابهاي مشهور ديگري هم درين فن پديد آمد كه از لحاظ ما مهمتر از همه كتاب الابنية عن حقائق الادوية است كه ابو منصور موفق بن علي هروي در قرن چهارم يا پنجم (؟) بزبان فارسي تأليف كرد.
راجع باين كتاب كه نام 585 داروي مختلف در آن آمده است بعد ازين سخن خواهيم گفت.
از همين اوان كتاب مشهوري در معرفت حيوان در دست است. از ابو سعيد عبيد الله (يا عبد اللّه) بن جبرائيل بن عبيد الله بن بختيشوع (متوفي در حدود 449 يا 450) باسم «طبايع الحيوان و خواصها و منافع اعضائها». از روي همين كتاب و كتاب نعت الحيوان ارسطو كتاب ديگري بنام (نعت الحيوان و منافعه» ترتيب داده شده است كه نسخه آن هم در دست است. از عبيد اللّه كتاب معتبري در طبّ بنام «الروضة الطبيعيّة» در دست داريم.
كتاب مشهوري كه در معرفت جواهر و معادن نوشته شده كتاب الجماهر في معرفة الجواهرست از ابو ريحان بيروني كه مخصوصا از لحاظ اطلاعات فيزيكي و كيمياوي داراي اهميت فراوانست و معلوم ميدارد كه در اواخر اين عهد علوم مذكور بكدام مرتبه از ترقي رسيد.
علم كيميا (- شيمي) بقولي از عهد بني اميّه بوسيله خالد بن يزيد و بتحقيق از عهدي كه نقل كتب علمي بزبان عربي معمول شد، يعني از اواسط قرن دوم هجري ميان مسلمانان رائج گشت، و از نخستين علماي اين علم در ميان مسلمانان يكي جابر بن حيّان است كه در وجود تاريخي او ترديد دارند ولي رسائل متعددي در كيميا باسم او مشهور است. بزرگترين كيميادان قديم كه در تمدن اسلامي از ذكر نام او چاره‌يي نيست ابو بكر محمد بن زكرياي رازي است. تحقيقات و مطالعات و تجارب رازي در علم كيميا بحدّي علمي و دقيقست كه بايد او را بزرگتر از همه كساني دانست كه در تمدّن
______________________________
(1)- الفهرست ص 413
ص: 349
اسلامي درين باب با نظر علمي دقيق وارد شده و كتاب تأليف كرده‌اند. از جمله كتبي كه ابو ريحان بيروني در كيميا برازي نسبت داده اين كتابها را ذكر ميكنيم: المدخل التعليمي، علل المعادن، اثبات الصناعة، كتاب الحجر، كتاب التدبير، كتاب الاكسير، كتاب شرف الصناعة، كتاب الترتيب، كتاب الشواهد، كتاب السرّ، كتاب سرّ الحكما و غيره. از نتايج تجارب و تحقيقات رازي در علم كيميا كشف جوهر گوگرد (- زيت الزاج) و كشف الكل (- الكحل، الكحول) است.
ديگر از مؤلّفين كتب كيميا در ايران قاضي ابو الحسن عبد الجبّار بن احمد الهمداني (م. 415) را ذكر كرده‌اند. وي در عهد خود از مشاهير شيوخ معتزله بود. كتابي كه بنام رسالة في علم الكيميا بدو نسبت داده‌اند مشهورست.
ديگر ابو الحاكم محمد بن عبد الملك الصالحي الخوارزمي الكاثي ساكن بغدادست كه در حدود سال 425 هجري رساله‌يي بنام عين الصنعة و عون الصناعة نوشت.
ازين رساله اصل عربي و ترجمه فارسي و ترجمه انگليسي آن بطبع رسيده است.
ديگر ابو علي بن سيناست كه چند رساله در كيميا ازو باقي مانده و يا باو نسبت يافته است مانند: الاكسير، يا امر مستور الصنعة، يا الكيميا، الدرّ المكنون و الجواهر المصون، رسالة في الصناعة العالية.

جغرافيا
از علومي كه ميان مسلمانان تا پايان اين عهد ترقيات شگرف كرده علم جغرافياست و سهم عمده و اساسي در پيشرفت اين علم با ايرانيانست. علم جغرافيا در ميان مسلمانان بر اثر ترجمه كتاب جغرافياي بطلميوس و آشنايي با اصول آن معمول شد و با استفاده از اطلاعاتي كه مسلمانان از مسالك و ممالك براي مقاصد جنگي و اداري و ديواني و نظاير اين امور فراهم آورده بودند راه تكامل پيمود چنانكه از اوايل قرن چهارم تا عهد تسلّط سلاجقه علماي بزرگي درين فن ظهور كردند و كتب معتبري پديد آوردند كه از جهات مختلف مانند شرح مسائل طبيعي و اقتصادي و اجتماعي و سياسي ممالك و نواحي و توجّه باصول رياضي اين علم و ترسيم نقشه‌ها و بيان مسافات و غيره مورد توجّه است.
اولين جغرافيانويس بزرگ كه در تمدن اسلامي ظهور كرد ابو القاسم محمد بن
ص: 350
خرداذبه است كه كتاب مشهور او بنام «كتاب المسالك و الممالك» در حوالي سنه 232 هجري تأليف شده. وي در بيان حدود ارض و مسالك و ممالك آن بر كتاب بطلميوس اعتماد كرد.
در اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم چند كتاب مهم ديگر در جغرافيا تأليف شد كه از آن جمله است كتاب صور الاقاليم از ابو زيد البلخي در بيست جزو در ذكر امّهات مدن و نواحي «1». ازين كتاب كه از امّهات كتب جغرافيا بود نسخه‌يي در دست نيست و اخيرا ترجمه قسمتي از آن بفارسي بدست آمده كه نسخه آن از قرن ششم هجريست و چند نقشه جغرافيايي دارد.
در اوائل قرن چهارم ابو الحسن علي بن الحسين المسعودي مورّخ بزرگ (م. 346) در قسمتي از كتاب ذيقيمت خود بنام مروج الّذهب و معادن الجوهر تحقيقات جغرافيايي دقيق كرده و در آن تحقيقات نسبت بممالك و امم مختلف توصيفاتي آورده و توضيحاتي سودمند و عالمانه داده است.
در نيمه دوم قرن چهارم چند عالم جغرافيا ظهور كرده و كتابهايي خاصّ اين علم نوشته‌اند كه بايد آنها را بهترين كتب اسلامي در نوع خود شمرد. ازين ميان نخست بايد نام ابو القاسم محمد بن حوقل بغدادي را ذكر كرد كه معاصر با ابو صالح منصور ابن نوح ساماني (350- 366) بوده و در ايام همين پادشاه در ايران سياحت و تحقيق كرده است «2». اطلاعات دقيقي كه ابن حوقل در باب جغرافياي همه ممالك اسلامي از غرب گرفته تا شرق جمع كرده و نقشه‌هايي كه از جميع معموره ارض و ولايات و نواحي مختلف داده و توصيفاتي كه از اقاليم و بلدان و جبايات و خراجات و انهار و بحار و مسافات و مذاهب و اديان و رسوم و آداب و ملوك و امراء و تجارت و زراعت نواحي مختلف كرده بسيار دقيق است و اهميت آن براي ما مخصوصا در ذكر دقيق جغرافياي ايران تا اقصاي ماوراء النهر و سندست. اين كتاب معوّلست بر كتاب المسالك و الممالك ابن خرداذبه و كتاب الخراج قدامة بن جعفر (م. 310).
______________________________
(1)- براي اطلاع از چگونگي اين كتاب رجوع كنيد باحسن التقاسيم ص 4
(2)- صورة الارض ص 472
ص: 351
دانشمند بزرگ ديگري كه درين عهد اثر مشهوري ازو در جغرافيا داريم ابو اسحق ابراهيم بن محمد الفارسي الاصطخري معروف بكرخي است كه كتاب مسالك الممالك او معوّلست بر كتاب صور الاقاليم ابو زيد بلخي.
در عهد سامانيان جغرافيانويس ديگري تمام ايرانرا علاوه بر ساير نواحي ممالك اسلامي سياحت كرد و كتاب معتبري در جغرافيا بنام احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم نوشت كه مخصوصا از حيث دقت در بيان آداب و عادات و مذاهب و السنه اقوام و ملل بسيار قابل توجّه است و او شمس الدين ابو عبد الله محمد بن احمد المقدسي معروف به بشّاري است.
در اواخر قرن چهارم يكي از رجال بزرگ ادب و سياست بنام ابو عبد الله احمد ابن محمد جيهاني (كه از سال 365 بوزارت ابو صالح منصور بن نوح انتخاب شده «1» و در سال 367 از وزارت معزول و عتبي بجاي او منصوب گرديده «2») كتابي در جغرافيا تأليف نمود بنام كتاب المسالك و الممالك كه المقدسي وصف مفصّلي از آن كرده است و اين كتاب با وجود تفصيل در ذكر راهها از جهات ديگر ناقص بود «3».
درينجا ذكر يكي از كتب مهم جغرافيا بفارسي بنام حدود العالم من المشرق الي المغرب لازمست كه از امّهات كتب جغرافيا بزبان فارسي است و در عهد سامانيان تأليف شده و ما راجع بآن در ذكر نثر فارسي درين عهد سخن خواهيم گفت.
آخرين كسي كه در عهد مورد مطالعه ما يك اثر بسيار مهم كه داراي ارزش جغرافيايي بسيارست بيادگار نهاده، ابو ريحان بيروني است. كتاب مشهور او بنام ما للهند كه پيش ازين ذكر آن رفته است «4» از حيث اشتمال بر اطلاعات مهمي از هندوستان و هندوان در عهد مؤلّف قابل توجّه است. اين كتاب با چنان دقت و با چندان مطالعه عميق فراهم آمده است كه هنوز هم مورد استفاده و در نوع خود از كتب معتبر عالمست.
______________________________
(1)- تاريخ گرديزي چاپ تهران ص 36
(2)- ايضا ص 37
(3)- المسالك و الممالك ص 3- 4. كشف الظنون ص 1664
(4)- رجوع شود بهمين كتاب ص 338
ص: 352

3- علوم ادبي‌

علوم ادبي مانند ديگر علوم در قرن چهارم و اوايل قرن پنجم بمنتهاي ترقي خود رسيد و بهمان نحو كه در ساير علوم بزرگترين عالمان درين عهد پديد آمدند و كتب اساسي درين عهد تأليف شد، همچنان در علوم ادبيه عرب هم عمده كتب و عمده علما درين دوره بوجود آمدند. علوم ادبي در آغاز اين عهد با همان روش قرن سوم مطالعه و تحقيق ميشد بدين معني كه استادان بزرگ درين فن بيشتر كساني بودند كه از طريق علم روايت وارد در فنون مختلف ادب ميشدند مثلا كيفيت بحث درين علم چنان بود كه همواره كلام فصحا را مطرح ميكردند و در فوائد لغوي و نحوي آن با استشهاد و استناد باشعار عرب و آيات قرآن و كلام بلغا سخن ميگفتند. استاد بدين طريق مطالب گوناگون را املاء ميكرد و شاگردان استملاء مي‌نمودند و ازين طريق كتب امالي پديد مي‌آمد مانند كتاب امالي ابو علي قالي و امالي ابو اسحق زجّاج. پيداست كه با اين روش توجّه بجزئيات و صور منفرده و كلمات واحد و جمله‌هاي واحد اساس كار بود نه ابتدا بكليات و ذكر اصول كليه و آوردن جزئيات بعنوان شاهد. استفاده ازين روش باعث بود كه متعلّمين زبان و لغت عرب در كار خود ورزيده شوند و در عين فراگرفتن زبان بقواعد لساني آن پي برند و اينست يكي از اسرار ظهور نويسندگان و شاعران بزرگ در قرون نخستين هجرت تا اواخر عهدي كه مطالعه مي‌كنيم. اما در همين عهد بر اثر رواج علوم عقلي و آشنايي ذهن مسلمين با منطق يوناني و پديد آمدن مؤلّفاتي كه نظم منطقي و علمي داشته، در كيفيت مطالعه ادبا در علوم ادبي تغييري حاصل شد و بر اثر آن علم نحو از صورت املاء بيرون آمد و هيأت علم مدوّني را با قواعد مرتّب و مباحث منظم گرفت.
شايد يكي ديگر از علل تداول اين روش پديد آمدن مدارس معيّن و محصّلان موظف و ثابت و احتياج بداشتن كتب درسي هم بوده است.
در علم لغت هم وضع بدين منوال بود. تا مدتي از قرن چهارم پيروي از روش علماي لغت در دوره قبل متداول بود. غالبا مباحث لغوي همراه با مباحث نحوي در ضمن مجالس املاء بميان ميآمد و تدوين كتب لغت هم تا مدتي مديد بر روش كتاب العين خليل صورت
ص: 353
ميگرفت تا در اواخر قرن چهارم با ظهور جوهري فارابي علم لغت با توجّه بمباني اشتقاق و نظم ابتثي تكامل يافت و كتب لغت باين سبك تدوين شد و اين امر را مخصوصا تكامل علم اشتقاق بوسيله ابن جنّي (م. 392) و بحث در اشتقاق كلمات از حيث موادّ آنها، نه از حيث هيأت ظاهرشان، تسهيل كرد.
از مشاهير مطلعين از علوم زبان عربي در ايران اين عهد دانشمندان ذيل را اسم ميبريم:
ابو بكر محمد بن دريد الازدي البصري معروف به ابن دريد (223- 321) از مشاهير علماي ادبي، استاد ابو علي قالي و ابو سعيد سيرافي. ابو علي قالي قصص ادبي مطبوعي ازو در كتاب امالي خود نقل كرده است و چنانكه علماي ادب اشاره كرده‌اند او نخستين كسي است كه مقامه‌نويسي را در ادب عربي معمول كرد. از آثار او كتاب الجمهرة في اللّغة، المقصورة و كتاب الاشتقاق است.
از مشاهير شاگردان او يكي ابو علي قالي است كه ذكر او گذشت و ديگر ابو الفرج اصفهاني كه نام او را در شمار نويسندگان خواهيم آورد.
ديگر ابو سعيد حسن بن عبد الله سيرافي از ائمّه مشهور نحو و لغت و فقه و حديث و علوم قرآن و كلامست. پدر او نخست بر دين زرتشتي بود و بعد اسلام آورد و ابو سعيد خود در عربيت و زهد و صلاح و عفاف مشهور بود. از مهمترين آثار او شرح كتاب سيبويه است. وفات او در سال 368 اتفاق افتاد. ابو حيّان توحيدي نويسنده مشهور در علوم ادبيه شاگرد سيرافي بود. ابو سعيد سيرافي بر اثر شهرتي كه داشت مرجع امرا و علما و افاضل بود و از آنجمله نوح بن نصر ساماني نامه‌يي باو نوشت و چهار صد سؤال كه غالب آنها الفاظ لغويه بود ازو كرد و بلعمي وزير نامه‌يي مشتمل بر سؤالاتي در باب قرآن بدو نوشت و مروان بن محمد ملك ديلم از آذربايجان يكصد و بيست سؤال در باب قرآن و حديث نزد او فرستاد و ابو جعفر احمد بن محمد صفّاري هفتاد سؤال راجع بقرآن و صد سؤال راجع بكلمات عربي و سيصد بيت شعر و چهل مسأله در احكام و سي مسأله در اصول بر طريق متكلّمين ازو كرد و او آنهمه را جواب گفت. سيرافي همان كسي است كه با ابو بشر متّي بن يونس القنّائي مناظره بزرگي در رجحان نحو عربي بر منطق يوناني كرد و صورت اين مناظره در كتاب الامتاع و المؤانسة آمده است. از جمله كتب او كتاب اخبار النحويين البصريين
ص: 354
در دست است. سيرافي بيشتر بروش حفظ و روايت متّكي بود ولي شاگرد او ابو علي حسن بن احمد فارسي (307- 377) بيشتر بقياس اتّكاء داشت. او و شاگردش ابن جنّي ابواب جديدي در نحو و تصريف ابتكار كردند. ابو علي در فارس ولادت يافت و همانجا بتحصيل علوم ادبي اشتغال ورزيد و بعد از آن مدتي در حلب نزد سيف الدوله حمدان بسر برد و در آنجا با متنبّي مناظراتي داشت. سپس بفارس بازگشت و بمصاحبت عضد الدوله نائل گرديد و كتاب الايضاح و التكملة في النحو را براي او تدوين كرد.
صاحب كافي اسمعيل بن عبّاد (م. 385) وزير مشهور ديلمي و نويسنده بزرگ از افاضل علماي لغت و نحوست. اثر مشهور او در علوم ادبي كتاب المحيط در لغت عربي است كه از امّهات كتب لغت عرب محسوب ميشود و نام او را در شمار نويسندگان اين عهد هم خواهيم آورد.
ابو الحسين احمد بن فارس الّرازي از ائمّه بزرگ لغت در عهد خود بود و كتاب المجمل در لغت ازوست. وي مدتي در ري و همدان توقف داشت و بديع الزمان همداني شاگرد اوست. وفاتش بسال 390 در شهر ري اتفاق افتاد. از جمله كتب او كه اكنون در دست است كتاب الصاحبي است بنام صاحب بن عبّاد. اين كتاب محتوي بحثهاي ذيقيمتي در اصل زبان عربي و خصائص آن و اختلاف لهجات عربي بنابر اختلاف قبايل عربست.
ابو منصور محمد بن احمد الازهري هروي (م. 370) از جمله بزرگترين علماي ادب درين عهدست. ولادت و وفات او در شهر هرات اتفاق افتاد. وي مدتي در عراق و جزيرة العرب بجمع لغت مشغول بود و چندي هم بدست قرامطه در عربستان اسير شد و در آنجا بر اثر معاشرت با عربان بسياري از لغات و اصطلاحات حقيقي زبان عرب را فراگرفت. كتاب مشهور او در لغت التهذيب است. ابن منظور صاحب كتاب لسان العرب در مقدمه كتاب خود كتاب التهذيب ازهري را از امّهات كتب لغت شمرده است.
اسمعيل بن حمّاد جوهري فارابي هم مانند سلف خود مدتي براي جمع لغت در ميان قبايل عرب بسر برد و با ذخيره سرشاري از لغت بنيشابور رفت و در آنجا بتدريس پرداخت و كتاب الصحاح في اللغة را كه آن هم از امّهات لغت شمرده شده است تأليف كرد. وفات او در سال 398 اتفاق افتاد.
ص: 355
ديگر از علماي لغت و ادب درين عهد ابو عمرو احمد بن محمد بن ابراهيم زوزني (م. 374) از زوزن خراسان ميان نيشابور و هراتست. از آثار مشهور او شرح معلّقات سبع است كه دلالت تامّي بر وسعت اطلاع زوزني در لغت و نحو و تصريف دارد.
بسياري ديگر از اصحاب علوم ادبي درين عهد بوده‌اند كه بسبب اشتغال بتأليفات ادبي نام آنان در شمار نويسندگان خواهد آمد. در ذيل اين مبحث بايد يادآور شويم كه:
علوم بلاغت درين قرن مراحل مهمي از ترقي را سير كرد. در شرح قصايد و اشعار كه درين دوره معمول بود و در مجالس درسي كه بطريق املاء صورت ميگرفت، تحقيقاتي در مسائل بلاغي انجام ميشد، ليكن كار اساسي را درين علم كساني انجام دادند كه كتب خاصي وقف بحث در مسائل مذكور نمودند. از جمله اين بحثها يكي آنست كه صاحب بن عبّاد در انتقاد بر متنبّي در رساله خاص خود نوشت. وقتي صاحب رساله خود را در اظهار مساوي متنبّي تأليف كرد يكي از ادباي معروف عهد او بنام ابو الحسن علي بن عبد العزيز جرجاني (290- 366) معاصر صاحب و قاضي ري كتابي بنام كتاب الوساطة بين المتنبّي و خصومه نوشت. بعد از علي بن عبد العزيز عبد القاهر ابن عبد الرحمن الجرجاني (م. 474) درين كار از آن استاد پيشي گرفت و بتدوين اصول علم بلاغت پرداخت و دو كتاب خود «دلائل الاعجاز» و «اسرار البلاغة» را تأليف كرد. «1»
______________________________
(1) براي اطلاع از احوال ادبائي كه ذكر آنان درين مبحث گذشته است رجوع شود به: معجم الادباء ياقوت حموي: ابن دريد ج 18 ص 127- 143. ابو سعيد سيرافي ج 8 ص 145- 232.
ابو علي فارسي ج 7 ص 232- 261. صاحب بن عبّاد ج 6 ص 168- 317. ازهري هروي ج 17 ص 164- 167. جوهري فارابي ج 6 ص 151- 165. علي بن عبد العزيز جرجاني ج 14 ص 14- 35
ص: 356