گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
.فصل چهارم وضع علوم در قرن هفتم و هشتم هجري‌



ملاحظه كلي‌

ويرانكاران ترك و تاتار در تاختهاي بنيان‌كن خود آبادانيها و شهرهاي بيشماري از ايران را يا يكباره با خاك يكسان كردند و يا از بخش بزرگي از باشندگان خود تهي ساختند. درين تاختها خشك و تر با هم مي‌سوخت و نيك و بد از ميان مي‌رفت و هميشه بدتر از بد جانشين آنها مي‌شد. اين خاصيت همه هجومهاييست كه نژادهاي وحشي باختر و خاور ايران بر كشور ما كردند و در دنبال خود عاملهاي انحطاط و ويراني را بر جاي نهادند. ازين انحطاطها و ويرانيها مركزهاي علمي هم بركنار نمي‌ماندند، يا از ميان مي‌رفتند و يا بسستي مي‌گراييدند و اندك‌اندك نابود مي‌گرديدند. هجوم تاتار و مغول در آنجايها كه بيكباره ويران شد مدرسه‌ها و مركزهاي دانش را از ميان برد و در آنجايها كه ويراني تمام رخ نداد تهيدستي و نابساماني و پريشاني مردم انگيزه ويراني آنها را فراهم آورد.
ابن خلدون انديشنده نام‌آور تونسي كه در پايان قرن هشتم مي‌زيست، پس از آنكه شرحي مبسوط درباره انحصار دانش در تمدن اسلامي بايرانيان نوشته، گفته است كه «اين حالت تا آنگاه كه فرهيختگي ويژه ايرانيان و شهرهاي ايشان از عراق و خراسان و آنسوي آب (- ماوراء النّهر) بود، دوام داشت و چون اين شهرها ويران گرديد و تمدّن از آنها زايل شد، دانش هم بسبب چيره شدن خوي بيابان‌گردي بر ايرانيان يكباره از ميان آنان رخت بربست و بديارهايي كه تمدّن بيشتري دارند مانند مصر اختصاص يافت و تنها در آنسوي آب (ماوراء النّهر) بازمانده‌يي از تمدّن بياري دولتي كه در آنست بر جاي
ص: 206
ماند و بهمين سبب هم بهره‌يي از دانشها و صنعتها كه انكارناپذيرست در آن سامان باقيست و ما را برين سخن كلام يكي از دانشمندانشان كه تأليفهاي او بديار ما رسيده، راهبري كرده است و او سعد الدين تفتازاني است؛ و امّا جز او از ايران كسي را بعد از امام ابن الخطيب «1» و نصير الدين طوسي نديده‌ايم كه سخني استوار داشته باشد. ازين حال پندگير و نيك در آن بينديش تا شگفتيها در احوال بندگان خداي بيني، و خداوند آنگونه كه بخواهد مي‌آفريند، او را نيازي نيست، پادشاهي و ستايش او راست، و او بر كارها تواناست ...» «2»
اين سخن از مرد آگاه دانشمنديست كه در پايان دوره مورد مطالعه ما، يعني در عهدي كه تاختهاي جديد ويرانكاران وحشي نتيجه روشن خود را نشان داده بود، گفته است؛ و در واقع خبر از حقيقتي داده كه هركس تاريخ مغول را در ايران بگشايد بايد آنرا هم از نخستين سطرها ببيند و راز انحطاطي را كه ايران در چند قرن اخير گرفتار آن شده است، بشناسد.
درست در آغاز دوره‌يي كه مطالعه مي‌كنيم، نويسنده دانشمند ديگري آنچه را از ويرانكاران آسياي مركزي ديده و شنيده بود بنگارش درآورد. او هم در ديباچه كتاب پرارزش خود، با اندوهي بي‌پايان از زوال دانش و هنر سخن مي‌راند و آنرا در خاك مي‌جويد و مي‌گويد: «و بسبب تغيير روزگار و تأثير فلك دوّار و گردش گردون دون و اختلاف عالم بوقلمون مدارس درس مندرس و معالم علم منطمس گشته و طبقه طلبه آن در دست لگدكوب حوادث پايمال زمانه غدّار و روزگار مكّار شدند و بصنوف صروف فتن و محن گرفتار و در معرض تفرقه و بوار معرّض سيوف آبدار شدند و در حجاب تراب متواري ماندند.
هنر اكنون همه در خاك طلب بايد كردز آنكه اندر دل خاكند همه پرهنران
______________________________
(1)- از علماي بزرگ، استاد شمس الدين خسرو شاهي متوفي بسال 652 است
(2)- مقدمه ابن خلدون بر كتاب العبر و ديوان المبتداء و الخبر في ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوي السلطان الاكبر، چاپ مصر ص 545
ص: 207
... در چنين زماني كه قحط سال مروّت و فتوّت باشد و روز بازار ضلالت و جهالت، اخيار ممتحن و خوار و اشرار ممكّن و در كار، كريم فاضل تافته دام محنت و لئيم جاهل يافته كام نعمت، هر آزادي بي‌زادي و هر رادي مردودي و هر نسيبي بي‌نصيبي و هر حسيبي نه در حسابي و هر داهيي قرين داهيه‌يي و هر محدثي رهين حادثه‌يي و هر عاقلي اسير عاقله‌يي و هر كاملي مبتلي بنازله‌يي و هر عزيزي تابع هر ذليلي باضطرار و هر با تمييزي در دست هر فرومايه‌يي گرفتار ... توان دانست كه در ارتقاء مدارج عليا و استقراء مدارج قصوي ارباب فطانت و اصحاب كياست مجهود تا بچه غايت بذل كنند ...» «1». نتيجه چنين مقدّمه‌يي همانست كه در گفتار ابن خلدون ديده‌ايم امّا خوشبختي در آن بود كه در پناهگاههاي فرهنگ ايران، كه پيش ازين ذكر آن رفته است مدرسه‌ها و مركزهاي علمي و عالماني باقي ماندند و بادامه دادن سنّت‌هاي علمي قديم سرگرم بودند و علاوه برين چون آتش فتنه اهريمنان آهنگ فرونشستن كرد و مختصر آرامشي در ناحيتهاي غارت‌زده ايران پديد آمد باز جمعيت عالمان و دانشمندان و طالبان علم از پريشاني رست و در برخي نقاط مجالسي از آنان تشكيل شد و اندك‌اندك بهمّت ايرانياني كه درين مناطق گرد آمده بودند بازار دانش نيم رونقي گرفت؛ و نيز چنانكه گفتيم در گوشه و كنار ايران ناحيتهايي بود كه در گرمي حمله مغول از آسيب كلّي بركنار ماند و درين نواحي همان مدارس و مساجد قديم با تشكيلات خود بر جاي ماند و گاه نيز بر عده آنها افزوده شد و بهمين جهات در ايران عهد مغول مدارسي با تشكيلات كم‌وبيش مرتّب يافته مي‌شد.

مراكز تعليم‌

در بغداد مدرسه نظاميه كه پيش ازين درباره آن سخن گفته‌ايم «2» هنوز باقي بود، و الناصر لدين اللّه خليفه عبّاسي برين مدرسه موقوفات جديد و كتابخانه‌يي افزود و در سال 670 عطا ملك جويني صاحب ديوان از محل موقوفات مدرسه بازار آن را كه سوخته بود از نو ساخت «3». ابن بطوطه سيّاح معروف
______________________________
(1)- جهانگشاي جويني، ج 1 ص 3- 5
(2)- همين كتاب ج 2 ص 234- 241
(3)- ابن فوطي، حوادث الجامعة چاپ بغداد، ص 371
ص: 208
قرن هشتم در سال 727 اين مدرسه را ديد و از آن باعجاب ياد كرد «1». در حوادث سال 687 ابن فوطي از تعيين مدرّس براي آن نام مي‌برد «2» ليكن طبعا بعد از بناي مدرسه مستنصريه كه درباره آن پيش ازين سخن گفته‌ايم «3» از اهميّت آن كاسته شد. مدرسه مستنصريه هم كه در گيرودار حمله مغولان آسيبهايي ديده بود در سال 668 بفرمان عطا ملك جويني حاكم بغداد تعمير شد «4» و پس از وي شرف الدين هارون پسر شمس الدين صاحب ديوان جويني اداره امور مدرسه را كه بنابر مرسوم خليفه يا حاكم بغداد متولّي آن بودند در دست گرفت و مدرّسان آن را معلوم كرد «5».
غير از نظاميه و مستنصريه مدارس ديگري نيز در عهد مورد مطالعه ما در بغداد وجود داشت كه بعضي از آنها را در ذيل نام مي‌بريم:
1- مدرسه شرابيه كه اقبال شرابي (م 653) در سال 628 در بازار عجم مقابل «باب الملاحين» بنا كرد و بر مذاهب مختلف وقف نمود و مدرسان و معيدان آن را ماهانه‌يي معيّن بود «6». اين اقبال شرابي در واسط نيز مدرسه‌يي بنا كرد كه زكريّاء ابن محمّد بن محمود قزويني دانشمند مشهور صاحب آثار البلاد و اخبار العباد در آن تدريس مي‌كرد «7».
2- مدرسه مجاهديه كه مجاهد الدين ايبك دوات‌دار صغير از امراي اواخر دولت عبّاسي در سال 637 براي حنبليان ساخت «8».
______________________________
(1)- رحله ابن بطوطه چاپ مصر 1346، ص 141
(2)- حوادث الجامعه، ص 456
(3)- همين كتاب ج 2 ص 247- 248
(4)- حوادث الجامعه، ص 365
(5)- ايضا حوادث الجامعه ص 429. درباره مستنصريه رجوع كنيد به تجارب السلف ص 347- 348؛ دائرة المعارف اسلامي ج 3 ص 404 و رحله ابن بطوطه ج 2 ص 108 ببعد
(6)- حوادث الجامعه حوادث سال 628 و 653
(7)- ايضا حوادث سال 653
(8)- ايضا حوادث سال 637
ص: 209
3- مدرسه بشيريه كه يكي از كنيزكان مستنصر آن را بسال 653 بنا كرد «1».
4- مدرسه عصمتيه كه باني آن زوجه عطا ملك جويني بود و بسال 671 در بيرون بغداد براي فرقه‌هاي حنبلي و شافعي و مالكي و حنفي ساخت و براي مدرّسان آن وظيفه‌يي معين شد «2».
علاوه بر مدارس مذكور ابن فوطي از مدارس ديگري در بغداد نام برده كه بعضي حتي پيش از قرن هفتم ساخته شده و هنوز باقي مانده بود مانند مدرسه تتشيّه و مدرسه سعاده و مدرسة الاصحاب و مدرسه‌يي كه امام يحيي البكري قزويني صاحب ديوان بغداد متوفي بسال 700 هجري بنا كرد «3» و همچنين است مدرسه عبد القادر گيلاني (688 هجري) و مدرسه ابو حنيفه كه تقريبا در همين حدود ساخته شد و المرجانيّه كه بسال 758 شافعيان و حنفيان براي تعليم قرآن و حديث ايجاد كرده بودند «4».
در ايران نيز با همه ويرانيهايي كه در آن راه يافته بود بازمانده مدارس پيش از مغول و همچنين مدارسي كه بعد از آن واقعه هائل بنا كرده بودند، ديده مي‌شد.
ابن بطوطه سيّاح مشهور كه در اواخر سلطنت ابو سعيد بهادر خان و آغاز فترت بعد از مغول بايران آمده بود، از مدارس متعددي اسم برد و از آن جمله است مدرسه‌يي كه در شوشتر ديد، منسوب بشرف الدين موسي بن صدر الدين سليمان كه ابن بطوطه خود در آن سكونت كرد «5»؛ و مدرسه‌يي ديگر در ايذج مركز حكومت اتابكان لرستان كه در آن مسجدي و در خارج آن حمامي وجود داشت و اطراف آنرا باغها احاطه مي‌نمود «6»،
______________________________
(1)- حوادث الجامعه حوادث 667
(2)- ايضا حوادث 671
(3)- ايضا حوادث الجامعه ص 385، 390
(4)- دائرة المعارف اسلامي، ج 3
(5)- رحله ابن بطوطه، ج 1، ص 120- 121
(6)- ايضا ج 1 ص 123
ص: 210
و مدارسي كه همين سياح در شيراز «1» و مدرسه زيبا و مهمي كه در نيشابور ديده و آنرا از مدارس خراسان و عراقين و دمشق بمراتب بهتر دانسته بود و در آن عده‌يي از طلاب بفراگرفتن علم قرائت و فقه مشغول بودند «2» و اين امر نشان مي‌دهد نيشابور كه در حمله سپاهيان مغول بوضع وحشت‌انگيزي ويران شده بود در اواخر دوره ايلخانان بآباداني گراييده بود. باز ابن بطوطه از دو مدرسه ديگر در خوارزم خبر مي‌دهد «3» و از مدرسه‌يي ديگر پهلوي مشهد امام هشتم نام مي‌برد «4».
از مدارسي كه يقينا در دوره تسلط مغولان ايجاد شده يكي مدرسه‌ييست كه سيورقوقتيني (م 640) مادر مونكاقاآن «يك هزار بالش نقره بداد تا در بخارا مدرسه‌يي سازند و شيخ الاسلام سيف الدين باخرزي قدّس اللّه روحه العزيز مدبّر و متولّي آن كار خير باشد، و فرمود تا ديهها خريدند و بر آن وقف كردند و مدرّسان و طالب علمان را بنشاندند «5»».
غازان خان كه از ابنيه و آثار خير او بعد از قبول اسلام پيش ازين سخن گفته‌ايم، در شام تبريز كه بعدها موسوم به شام غازان يا شنب غازان شد، مقبره عظيمي براي خود ساخت و املاكي در ايران و عراق بر آن وقف كرد و توليت آنرا برشيد الدين فضل اللّه و سعد الدين ساوجي وزيران خود داد و بر گرد اين بقعه بناهاي وسيعي داراي قسمتهاي مختلف برپا كرد كه از آن جمله است دار الكتب با خازن و فرّاش و خانگاه و بيت القانون و رصدخانه كه در آن مدرّس درس علوم حكمي مي‌گفت و معيد و طالبان علم و فرّاش و خادم داشت؛ و مدرسه‌يي براي شافعيان و مدرسه‌يي ديگر براي حنفيان
______________________________
(1)- رحله ابن بطوطه ج 1 ص 129 و 134
(2)- ايضا ج 1 ص 252
(3)- رحله ج 1 ص 232 و 333
(4)- ايضا ص 251
(5)- جامع التواريخ رشيدي ج 1، تهران 1338 ص 581
ص: 211
كه در آن مدرّسان و معيدان و طالب علمان بتدريس و تحصيل مشغول بودند و خادماني خدمت آنان مي‌كردند. در وقفنامه اين مؤسسات شرط بود كه براي مرمت آلات رصد خانه و خرج احياء نسخ بيت القانون از محل اوقاف آنچه لازم است داده شود و هر جماعت از سادات و عالمان و حكيمان در بقاع مذكور موظف و متوطن باشند و بي‌ضرورت شرعي غيبت نكنند «1». ابن بطوطه اين مدرسه را نيز ديده و از آن نام برده است «2».
بعد از غازان خان جانشين او سلطان محمد خدابنده (اولجايتو) نيز ازو پيروي كرد و بر گرد مقبره بزرگي كه براي خود در شهر سلطانيه ساخت بناهاي مختلف و از آن جمله مسجدها و خانقاهها و مدرسه‌ها و دار السياده برآورد و ملكهايي بر آنها وقف كرد كه حاصل آن در عهد دولت وي بصد تومان (هر تومان ده هزار است) مي‌رسيد و نيابت توليتش را بخواجه رشيد الدين فضل اللّه وزير داد. درين مؤسسات ده مدرّس و بيست معيد و صد طالب علم و بيست صوفي و دوازده حافظ قرآن و هشت مؤذّن و چهار معلم (آموزگار كودكان) كار مي‌كردند و ماهانه هر مدرس را هزار و پانصد دينار و هر معيد را هفتصد و پنجاه دينار و هر طالب علم و صوفي و حافظ و مؤذن و معلم كتّاب را صد و بيست دينار مي‌دادند «3».
سلطان محمد خدابنده علاوه برين مدرسه كه گفته‌ايم مدرسه سيّاري بهمراه خود در اردو داشت كه وصّاف از آن بنام «مدرسه سيّار سلطاني» ياد مي‌كند و در آن عالمان بزرگ بتدريس مشغول مي‌شدند و براي اين علما و طالبان علم مشاهره و راتبه مقرر بود و نيز براي حركت آنان در اردو بارگي از طرف ايلخان داده مي‌شد و هرجا كه اردو متوقف مي‌گشت اين مدرسه سيار نيز توقف مي‌نمود و بكار خود مي‌پرداخت. علاوه برين
______________________________
(1)- حبيب السير چاپ تهران ج 3، 1333 شمسي، ص 188
(2)- رحله ابن بطوطه ج 1 ص 147
(3)- نفايس الفنون چاپ كتابفروشي اسلاميه ج 2 ص 257- 258
ص: 212
جمله كه گفتيم صندوقهايي از كتاب نيز همراه اين مدرسه سيّار سلطاني حمل مي‌شد تا هرگاه مدرّسان و محصّلان را بكتاب حاجت افتد بدانها رجوع كنند «1».
خواجه رشيد الدين فضل اللّه وزير غازان و اولجايتو نيز علاوه بر آنچه در ربع رشيدي ايجاد نموده بود، در محله بزرگي كه بشهر سلطانيه بنا كرد مدرسه و خانقاه و دار السياده‌يي ساخت و در شهرهاي ديگر نيز ازينگونه آثار خير بسيار داشت مثلا در يزد بسال 715 مدرسه و خانقاهي بفرمان او ساختند و آن مدرسه بنام مدرسه رشيد معروف شد «و بسيار از مزارع و اراضي و سهام قنوات و حوانيت و بساتين بر آن وقف كرده‌اند و بازار در مدرسه مذكور كه مشهور ببازار كاغذيانست هم وقف در آن مدرسه كرده است» «2» وزير ديگر اولجايتو يعني تاج الدين عليشاه نيز در تبريز مسجدي و در آن زاويه و مدرسه‌يي داشت «3».
امراي ديگر ايران در قرنهاي هفتم و هشتم مدارس ديگري از خود بيادگار گذاشتند و از آنجمله است «مدرسه كردوجين» در شيراز و «مدرسه درب نو كرمان» از آثار سيورغتمش ابن قطب الدين شاه جهان از قراختائيان كرمان (م 703) كه همانجا مدفون شد «4» و مدارس متعددي كه در يزد و ميبد وجود داشت و بعضي از آنها در شمار مدارس خوب عهد بود. اين مدرسه‌ها همگي در قرن‌هاي هفتم و هشتم ايجاد شده بود و از وجود مدارس ديگري كه پيش ازين ساخته شده و درين ايام در نواحي ويران ناشده ايران باقي مانده بود، هم نبايد غافل ماند. براي نمونه از مدارس معروف در شهر يزد مركز حكومت اتابكان يزد كه خوشبختانه با قبول ايلي مغولان شهر خود را مدتها از ويراني نگاه داشته بودند، درينجا نام مي‌بريم. اسمهاي اين مدرسه‌ها همه در تاريخ جديد يزد
______________________________
(1)- تاريخ وصاف ص 540 و 543
(2)- تاريخ جديد يزد ص 146
(3)- رحله ابن بطوطه ج 1 ص 147
(4)- تاريخ گزيده، تهران 1339، ص 533 (حاشيه)
ص: 213
تأليف احمد بن حسين الكاتب آمده و از آنجمله است مدرسه‌يي كه اتابك عز الدين (م 604) بنا كرد و خود در آنجا بخاك سپرده شد (ص 74)، و مدرسه‌يي كه كيكاوس پسر اتابك عز الدين در ميانه شهر ساخت و پس از مرگ (بسال 610) همانجا مدفون شد (ص 74- 75)، و مدرسه‌يي كه برادر اين كيكاوس يعني ابو منصور اسفهسالار (م 426) ساخت و بقعه‌يي براي خود در آن ترتيب داد (ص 75 و 78)، و مدرسه و مسجدي كه غلام قطب الدين ابو منصور اسفهسالار موسوم به آقسنقر ساخت (ص 76) و مدرسه‌يي كه محمود بن قطب الدين منصور ايجاد كرد و چون ناتمام ماند زنش «صفوة- الدين ياقوت تركان» بناي آنرا بپايان رسانيد و به «صفوتيه» مشهور شد (ص 78)، و مدرسه‌يي كه شاه يحيي از اخلاف امير مبارز الدين محمد بن مظفر نزديك خانقاه امير مبارز الدين بنام مدرسه «نصرتيه» ساخت (ص 94)، و مدرسه‌يي كه عمه شاه يحيي نزديك مزار شيخ الاسلام تقي الدين دادا از مشايخ صوفيه (م 700) بنا كرد، و مدرسه‌يي كه سيد ركن الدين وزير شاه يحيي در ميان شهر پديد آورد (ص 95)، و مدرسه «ركنيه» كه ركن الدين محمد بن نظام الحسيني (م 732) از معاريف يزد در قرن هشتم و قاضي آن شهر از دست سلطان ابو سعيد بهادر خان، بنا كرد.
مدرسه ركنيه از مدارس خوب زمان و از باب برج معروف به «رصد وقت ساعت» حقا قابل توجه بود. برابر درگاه آن مدرسه دو منار بر دو گوشه ايوان ساخته و بر يك مناره مرغي از مس تعبيه كرده بودند كه از هر سوي كه آفتاب روي مي‌آورد آن مرغ رو بدان مي‌داشت و بر مناره ديگر مرغي هنگام پنج نوبت برمي‌آمد.
در ميان رصد چرخي چوبين و منقش تعبيه شده و بسيصد و شصت قسمت (نشانه سيصد و شصت درجه) منقسم گرديده بود و هر روز كه آفتاب برمي‌آمد در يكي از آن قسمتها بحروف ابجد نموده مي‌شد. بر چهار گوشه چرخ چهار دايره رسم كرده و در هر دايره سي‌خانه كشيده و نام ماههاي تركي و رومي و جلالي را در آن نوشته بودند و هر روز كه مي‌گذشت يك خانه از آن دايره سياه مي‌گشت. براي تعيين ساعات روز نيز
ص: 214
تدبيري انديشيده بودند بدين معني كه از دو دريچه بالاي چرخ دو مرغ سر بيرون مي‌آوردند و مهره‌يي رويين در طاسي كه زير آن نهاده بودند مي‌افگندند و چرخ در گردش مي‌آمد و از آن دوازده تخته سفيد كه نشان دوازده ساعت بود، هر ساعت يكي، مي‌افتاد و تخته‌يي سياه بجاي آن مي‌آمد. براي تعيين ساعات شب نيز راه عملي ديگري در نظر گرفتند بدين معني كه برابر صفحه مذكور صفحه ديگري با دوازده چراغ وجود داشت كه با گذشت هر ساعت يكي از آنها خاموش مي‌شد. گذشته ازين براي تعيين روزهاي ماه و بروج و منازل قمر و امثال اينها نيز اسباب خاصي تعبيه شده بود و بر روي هم اين اثر علمي و صنعتي كه به «رصد وقت ساعت» مشهور بود يكي از آثار مهم فني شمرده مي‌شد و كار ايجاد آن در سال 725 پايان پذيرفت. ركن الدين محمد در برابر اين مدرسه بنايي بنام بيت الادويه يا دار الشفا ساخت و براي مدرسه كتابخانه‌يي داراي سه هزار مجلّد كتاب ترتيب داد. ركن الدين محمد چندي پس از ساختن مدرسه خود از جانب سلطان ابو سعيد بهادر سمت قضاي يزد يافت و در همين مدرسه بمسند قضا نشست (ص 133- 140) و پسر او يعني شمس الدين محمد (م 733) مدرسه‌يي ديگر بنام شمسيه بنا كرد و موقوفه‌هايي براي آن ترتيب داد و گذشته ازين در ابرقو و اصفهان و كازرون و شيراز و قم و كاشان و ساوه و ري و همدان و قزوين و سلطانيه و تبريز هم مدارس و خانقاهها و مؤسسات خيريه ديگري بوجود آورد (ص 140- 142)- ديگر مدرسه‌يي بود كه يكي از بزرگان بنام ضياء الدين حسين رضي و پسرانش در سال 705 ساختند و كتابخانه خوبي براي آن ترتيب دادند (ص 146) و ديگر مدرسه كمال الدين ابو المعالي برهان- الدين لطف اللّه كه بسال 720 بنام مدرسه كماليه بنا شد و آنرا «بيت الادويه» (داروخانه و شفاخانه) نيز بود (ص 147- 148) و ديگر مدرسه‌يي بنام مدرسه حسينيان كه در سال 726 بنا شد و در قرن نهم هجري ويران بود (ص 148) و ديگر مدرسه صاعديه كه خواجه ركن الدين صاعد وزير بسال 762 بنا كرد (ص 149) و ديگر مدرسه غياثيه از آثار امير غياث الدين علي عقيلي كه بسال 767 با موقوفات بسيار ايجاد شد و مدفن
ص: 215
باني آن نيز همانجا بود (ص 150- 151) و ديگر مدرسه غياثيه چهار منار كه آنرا امير غياث الدين الحسيني وزير شاه شيخ ابو اسحق پادشاه معروف در سال 740 بنا كرد و چون خود در همين سال كشته شد او را بيزد آورده در مدرسه‌اش دفن كردند (ص 151) و ديگر مدرسه عبد القادريه اثر خواجه عبد القادر بن خواجه كمال الدين محمد سديد از معاصران و درباريان ابو سعيد بهادر كه بنايش در سال 734 پايان يافت (ص 153- 154) و ديگر مدرسه امير آخوريّه از آثار محمد بن مظفر كه بناي آن در سال 759 بپايان رسيد و بر درگاه آن مسجد و مسافرخانه و فراش‌خانه‌يي وجود داشت (ص 154)، ديگر مدرسه اصيليه از آثار خواجه اصيل الدين محمد بن مظفر عقيلي كه در سال 730 ساخته شد (ص 156- 157).
مدارس يزد را براي نمونه درينجا آورديم تا نشان دهد آنجايها كه امارتهاي محلي بر سر كار بود هنوز مانند پيش از مغول بايجاد مدارس كه البته صبغه ديني داشت توجه مي‌كردند و نظير اين مدارس در آنها وجود داشت مثلا در اواسط قرن هشتم هجري در شيراز مدارس و خانقاههاي بسيار وجود داشت و بقول حمد اللّه مستوفي مجموع جامعها و خانقاهها و مدرسه‌ها و مسجدها و ابواب الخير كه مالداران ساخته بودند از پانصد درمي‌گذشت و بر آنها موقوفات بيشمار معين شده بود «1» و در مازندران هم حكام محلي مدارس متعدد خاصه در آمل ايجاد كرده بودند و همچنين است در كرمان و بلاد خراسان و جز آنها.

مراكز علم و ادب‌

با حمله مغولان و ويراني و كشتاري كه بهمراه داشته، همچنانكه چند بار گفته‌ايم، بسياري از آبادانيهاي ايران زيرورو شد و با مدارس و كتابخانها و اهل علم و ادب از ميان رفت ليكن بعد از فرونشستن آتش فتنه و آرامشي نسبي كه بعد از آن پيدا شد قسمتي ازين بلاد و مراكز تعليم آنها تجديد عمارت يافت و بر آنچه از تركتاز مغولان رهايي يافته و بر سر پاي مانده بود اضافه شد و در قرن
______________________________
(1)- نزهة القلوب، تهران 1336، ص 138
ص: 216
هفتم و هشتم بعضي از آنها وضع فرهنگي خود را ادامه دادند و يا بتازگي اهميّت فرهنگي يافتند. از جمله مراكزي كه درين عهد محل اجتماع فاضلان و شاعران و نويسندگان شد شيراز و مراغه و تبريز و سلطانيه و كرمان و در خارج از ايران بغداد و بعضي از بلاد روم و شام و هندوستان را بايد ذكر كرد. شيعه نيز در مراكزي از قبيل سبزوار و مشهد امام علي بن موسي الرضا و آمل و ساري و نجف و حلّه كه معمولا از مراكز مهم آنان در ايران و عراق بود، حوزه‌هاي علمي پرارزشي بوجود آوردند. در مجموع اين حوزه‌ها و مراكزست كه بازمانده فرهنگ و تمدن ايران و سنن علمي و ادبي ايرانيان دوره اسلامي حفظ شد و دوباره نيرويي بدست آورد و عالمان و اديبان و شاعراني در آنها تربيت شدند كه خوشبختانه آثار غالب آنان باقي مانده و بدست ما رسيده است. در ميان اين مراكز مراغه از بركت وجود خواجه نصير الدين طوسي و رصدخانه‌يي كه ترتيب داده و كتابخانه‌يي كه با چهارصد هزار مجلّد كتاب ايجاد كرده و علماي معتبري كه از اطراف و اكناف مملكت براي همكاري خود گرد آورده و حوزه تعليميه‌يي كه با همكاران و شاگردان فاضلش در آن تأسيس كرده بود، بواقع قابل توجّه و از مراكز معتبر انتشار علوم عقلي در ايران قرن هفتم بود و اثر آن در وضع علمي سراسر اين دوره مشهودست.
اكنون كه از ذكر اين مقدمات كلي فارغ شده‌ايم بنابر ترتيبي كه از آغاز درين كتاب اختيار كرده‌ايم بذكر وضع دسته‌هاي سه‌گانه علوم شرعي و عقلي و ادبي در قرن هفتم و هشتم آغاز مي‌كنيم:

[دسته‌هاي سه‌گانه علوم در قرن هفتم و هشتم هجري]

1- علوم شرعي‌

اشاره
علوم شرعي در قرن هفتم و هشتم بقوت و رواج قرنهاي پيشين نبود. اصولا كارهاي اساسي را درباره اين علوم پيشينيان انجام داده بودند و علاوه برين برافتادن خلافت و ضعف عمومي علماي شرعي و ابتلاآت گوناگون ديگر نيز بدين حال شدّت مي‌بخشيد، و نيز گروه بزرگي از علماي ايراني كه در علوم شرعي كار مي‌كردند مانند ديگر فاضلان از
ص: 217
ايران ببلاد مجاور گريختند و همانجايها ماندند و مردند.
توجّه باين نكته لازم است كه شيعه، بهمان نحو كه در وضع عمومي اديان و مذاهب ديده‌ايم، درين دوره بقوّت مي‌گراييدند و بهمين سبب نه تنها دنبال فعاليّت خود را در قرن پنجم و ششم براي تحكيم مباني علمي مذهب خود رها نكردند بلكه آنرا شدّت دادند و حتّي در قرنهاي هفتم و هشتم كارهاي اساسي‌تري در تدوين علوم شرعي شيعه انجام گرفت كه هريك از آنها در محل خود مذكور خواهد افتاد.

قرائت و تفسير قرآن‌
در علم قرائت دوره مورد مطالعه ما دوره باروري نيست.
ذكر دو عالم بزرگ اين علم كه در آغاز و انجام اين دوره بسر مي‌بردند و قسمت بزرگي از عمر آنان در خارج از ايران گذشته، لازمست. يكي از آندو منتجب الدين الهمداني ابن ابي العزّ ابن ابي يوسف (م 643) از علماي بزرگ قرائت قرآن در قرن هفتم است كه بيشتر كارهاي علمي خود را در مصر و دمشق انجام داد و هم در دمشق بدرود حيات گفت «1». ديگر الجزري محمّد بن محمّد (751- 833) است كه قسمت بزرگي از عمر خود را در مصر و شام و روم بسر برد تا عاقبت در حمله تيمور بسمرقند برده شد و تا پايان عمر در ايران بود و درين مدت كه با آغاز دوره تيموري مصادف بوده عده كثيري از علما را از كش و سمرقند گرفته تا شيراز در شهرهاي مختلف ايران تربيت كرد و ازين روي در تعليم علم القراءة در ايران مقامي بلند دارد. از شهرهاي ماوراء النّهر و ايران كه الجزري در آنها تدريس و تعليم كرد كش و سمرقند و هرات و يزد و اصفهان و شيراز را نام برده‌اند و وفات او هم بسال 833 در شيراز اتّفاق افتاد و در همين بلاد است كه كتابهاي «شرح مصابيح بغوي» و «غاية المهرة في الزيادة علي العشرة» و «طيبة النشر في قراآت العشر» و «المقدمة فيما علي قارئ القرآن ان يعلّمه» و جز آنها را بوجود آورد و خود در شيراز محلي بنام دار القرآن تأسيس كرد و همانجا دفن شد «2».
______________________________
(1)- مفتاح السعادة، طاش كبري‌زاده، چاپ حيدر آباد دكن، ج 1 ص 392
(2)- مفتاح السعادة ص 392- 394
ص: 218
در علوم ديگر قرآن خصوصا در تفسير اهل سنّت و شيعه و صوفيه اين عهد داراي آثار متعددند و پيداست روش هر دسته از آنان دنبال همان روشهايي است كه در دو مجلّد پيشين بدانها اشاره كرده‌ام.
از جمله كتب مهم تفسير درين دوره كه شهرت بسيار دارد انوار التنزيل و اسرار التأويل بعربي از قاضي ناصر الدين ابو الخير عبد اللّه بن عمر بن محمّد شيرازي بيضاوي معروف به قاضي بيضاوي است كه از علماي بزرگ و معروف زمان خود در علوم مختلف ديني بوده و در تفسير و كلام و فقه و اصول تأليفات مهمّي داشته است. وي مدتي در دوره اتابكان سلغري سمت قضاء شيراز داشت و بعد بتبريز رفت و در آنجا بتدريس اشتغال جست تا بسال 685 بنابر ذكر صلاح الدين الصفدي درگذشت. وفات او را باشتباه در سالهاي ديگري مانند 641 و 691 و 692 نيز نوشته‌اند. تفسير بيضاوي را از قديم مؤلفاني از قبيل الصفدي و ابن يوسف شامي (محمّد بن يوسف، صاحب: الاتحاف بتمييز ما تبع فيه البيضاوي صاحب الكشاف) بميزان زيادي متأثر از تفسير كشاف زمخشري دانسته‌اند و با اينحال تحقيقات فقهي و كلامي و ادبي و تاريخي بيضاوي هم در تأليف اين كتاب سهم بسزايي دارد. اهميّت اين كتاب مايه آن شد كه چند حاشيه و شرح بر آن نوشته شود.
از جمله مهمترين آنها حاشيه‌ييست كه شيخ الاسلام ابو يحيي زكرياي انصاري (م 727) از علماي معروف شافعي تونس بنام «فتح الجليل ببيان خفي انوار التنزيل» نوشته و در آن بسياري از موارد مجمل و مبهم تفسير بيضاوي را روشن كرده است «1». بعد از آن عصام الدين اسفرايني (م 943) بر قسمتي از آن حاشيه و شرح نوشته و همچنين است ابو الفضل خطيب كازروني (اواسط قرن دهم) و بسياري ديگر. حاشيه قاضي نور اللّه شوشتري از علماي بزرگ شيعه (قرن يازدهم هجري) و حاشيه سعدي چلبي (م 945) و حاشيه بخاري و حاشيه
______________________________
(1)- طاش كبري‌زاده، مفتاح السعادة ج 1 ص 436 و پاورقي ص 90 از ج 1 فهرست مدرسه سپهسالار
ص: 219
شيخ بهايي نيز برين كتاب قابل ذكرست «1».
از كتب مهم ديگر تفسير كه درين عهد نوشته شده حاشيه مير سيّد شريف جرجاني (علي بن محمّد بن علي) (740- 816) است بر كشاف زمخشري. وي از عالمان بزرگ در علوم عقلي و شرعي است و تأليفاتي بپارسي و عربي در علوم مختلف دارد. همين دانشمند كتاب ديگري بفارسي دارد بنام ترجمان القرآن كه توجّه مؤلّف در آن بترجمه كلمات دشوار هريك از سور بوده است.
شرح ديگري از كشاف زمخشري در همين دوره و مقدم بر مير سيّد شريف تأليف شده و مؤلّف آن سعد الدين مسعود بن عمر تفتازاني دانشمند معروف و ذي فنون است كه در سال 792 وفات يافت. حاشيه تفتازاني تنها بر قسمتي از كشاف است نه بر همه آن.
ديگر از كتابهاي تفسير اين عهد مختصري است كه عفيف الدين بن سعيد بن مسعود كازروني از تفسير ابن كثير (عماد الدين ابو الفداء اسمعيل بن عمر بن كثير دمشقي متوفي بسال 744) ترتيب داد. عفيف كازروني تلخيص خود را «البدر المنير» ناميده و آنرا بسال 791 هجري بپايان برده است.
از صوفيان كه در تفسير شيوه تأويل و توجيه بنابر مذاق خود داشته‌اند، نيز درين دوره تفسيرهايي داريم. بايد دانست كه عامه علماي اسلام تفسيرهاي اين گروه را بواقع تفسير نمي‌دانسته و بر آن طعن مي‌زده‌اند. كبري‌زاده درين‌باره مي‌گويد «و امّا كلام صوفيه درباره قرآن تفسير نيست، ابن الصلاح در فتاوي خود گفته است از امام ابي الحسن الواحدي المفسر خوانده‌ام كه گفت ابو عبد الرحمن سلّمي كتابي بنام حقايق التفسير نوشته است كه اگر خود آنرا تفسير دانسته باشد مسلّما كفر ورزيده است» «2». علّت آنست كه صوفيان كلمات و آيات را بنابر ذوق و مشرب خويش و در اثبات سخنان خود توجيه
______________________________
(1)- كشف الظنون، ج 1، ستون 186- 194؛ فهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار، آقاي ابن يوسف ج 1 ص 119
(2)- مفتاح السعادة ج 1 ص 423
ص: 220
مي‌كرده و آنها را بر احوال خود تطبيق مي‌نموده و معاني خاصي از آنها مي‌گرفته‌اند كه در عرف مفسران و سنّتهايي كه درين ابواب داشته‌اند وارد نبود. تقريبا در بيشتر كلمات و ملفوظات و مكتوبات مشايخ بزرگ صوفيه كه درين دوره بر سر كار بودند از اينگونه تفسيرهاي ذوقي ديده مي‌شود خواه كتاب مدوّني در تفسير داشته باشند و يا نه، و حتّي بيشتر گفتارهاي آنان در مجالس و رسالات مبتني بوده است بر تأويل و توضيح كلام اللّه؛ و اما از جمله كتب آنان كه در عهد مورد مطالعه ما با عنوان تفسير نوشته شده اين كتابها را ذكر كرده‌اند: تفسيري از نجم الدين كبري در 12 مجلّد كه پيش ازين نام آنرا آورده‌ايم «1»؛ ديگر تفسير بشير از نجم الدين دايه يعني شيخ ابو بكر عبد اللّه بن محمّد رازي (م 654)؛ ديگر تفسير الفاتحة از صدر الدين محمّد بن اسحق قونوي صوفي معروف و صاحب تصانيف مشهور در عرفان كه وفاتش بسال 673 اتّفاق افتاد و نامش را در شمار مشايخ متصوّفان آورده‌ايم.- ديگر از تفسيرهاي صوفيانه تفسير سورة الفاتحة از شمس- الدين الفناري (751- 834) منسوب به فنار از بلاد روم است كه در آن علوم شرعي را با معارف صوفيان درآميخته است.- ديگر تفسيري است از شيخ ابو السعادات عفيف- الدين عبد اللّه بن اسعد يافعي (م 768) استاد شاه نعمة اللّه ولي بنام «درّ النظيم» كه درباره فضائل و آداب تلاوت قرآن و خواص سوره‌هاي آنست. تفسيرهاي ديگري هم بنام «درّ النظيم» از همين دوره در دست است يكي از تقي الدين السبكي (م 756) و ديگر از مجد الدين ابو طاهر فيروز آبادي (م 817).- تفسير صوفيانه ديگري از قرآن بدست علاء الدين خازن (علي بن محمّد بن ابراهيم بغدادي) صوفي قرن هفتم و هشتم (م 741) در چهار جلد ترتيب يافت كه بسال 725 آنرا بپايان برد «2».
______________________________
(1)- همين كتاب ج 2 ص 1015؛ و مفتاح السعادة ج 1 ص 451
(2)- رجوع شود به كشف الظنون حاج خليفه ستون 736 و به فهرست كتابخانه مشهد ج 4 ص 487 و 496 و جز آنها
ص: 221

علم حديث‌
علم حديث در دوره مورد مطالعه ما بيشتر بنفع شيعه پيش مي‌رفت. پيشرفت تشيع در قرن ششم و ظهور علماي بزرگي در آن قرن و نيروي روزافزوني كه براي اين مذهب حاصل مي‌گشت، سبب شد كه در آغاز اين دوره چند تن از عالمان بزرگ شيعه ظهور كنند و در اخبار و حديث و كلام و مباحث ديگر از علوم دين آثاري بر جاي نهند. آثاري كه اين عالمان در اخبار و احاديث بوجود آوردند بواقع قابل توجّه و از جمله آنها يكي آثار ابن طاوس است.
سيّد رضي الدين علي بن طاوس علوي حلّي معروف به سيّد بن طاوس از سادات معروف حلّه و از رئيسان شيعه اثني عشري در قرن هفتم بوده و استاد علامه حلّي است.
ولادتش بسال 589 و وفاتش در 664 بوده است. ابن طاوس همانست كه پيش ازين درباره رابطه او با هولاگو خان در تسخير حلّه و كوفه و نجف سخن گفته‌ايم و بر اثر همين امر بود كه هولاگو چندي بعد از فتح بغداد همچنانكه ابن العلقمي را حكومت آن شهر بخشيد سيّد بن طاوس را نيز بنقابت سادات آنجا گماشت (سال 661 هجري) و او شغل خود را تا پايان عمر نگاه داشت. ابن طاوس آثار متعدد معتبري در مسائل مختلف مذهبي دارد كه همه نزد علماي شيعي ايران شهرت يافت و مورد مراجعه و استفاده آنان قرار گرفت. از جمله آثار مهم اوست كتابهاي فرج الهموم؛ و فلاح السائل و نجاح المسائل؛ و كشف المحجة لثمرة المهجة در 159 فصل متضمّن مباحثي در مناقب و حديث و كلام؛ و كتاب كشف اليقين يا كتاب اليقين در اثبات امامت علي بن ابيطالب با استناد بر احاديث نبوي؛ و كتاب محاسبة النفس؛ و كتاب الطّرف من الانباء و المناقب درباره اثبات امامت علي بن ابيطالب با استناد بر روايات و احاديثي كه درين بابست.
برادر سيد رضي بن طاوس يعني جمال الدين احمد (م 673) هم از عالمان بزرگ شيعه در قرن هفتم بود و پسرش غياث الدين ابو المظفر عبد الكريم هم در شمار مؤلّفان معروف شيعي و صاحب كتاب «قرحة الغري» و «شمل المنظوم» است.
علماي ديگري از قبيل محقّق حلّي (م 676) و جمال الدين يوسف بن حاتم عاملي
ص: 222
صاحب الاربعين من الاربعين في فضائل امير المؤمنين و ابو سعيد حسن بن حسين بيهقي عالم قرن هشتم هجري صاحب كتابهايي از قبيل «راحة الارواح و مونس الاشباح» در سرگذشت پاكان چهارده‌گانه و «بهجت المباهج» در فضيلت و معجزات معصومان كه هر دو بپارسي است، هم درينجا شايان ذكرند.
شمس الدين يحيي بن حسن حلّي (م 606) شاگرد عماد كجيج طبري و ابن- شهر آشوب و استاد ابن زهره حلبي و سيد فخار (م 630) كتاب العمدة من صحاح الاخبار في مناقب امام الابرار را در فضائل علي بن ابيطالب با استناد بر احاديث اهل سنت و تشيع هر دو نوشته است.- ابو محمد ديلمي حسن بن ابي الحسن دانشمند قرن هشتم استاد ابن فهد حلّي (757- 841) غرر الاخبار و درر الآثار را در باب مناقب ائمه، و كتاب ارشاد القلوب را نوشت.
اين كتابها و كتب متعدد ديگري كه علماي شيعه قرن هفتم و هشتم در احاديث و اخبار نوشتند بخصوص متوجه بوده است بذكر مناقب خاندان پيامبر و امامان و پاكان و نشان مي‌دهد كه شاعيان با نيرويي كه حاصل كرده بودند بطرف اثبات مباني اعتقادات خود و نشر آنها در ميان مردم و تسجيل برتري پيشوايان تشيع مي‌رفتند تا ازين راه آماده عمومي كردن مذهب خود گردند.

اصول فقه‌
اگرچه توسعه و رواج عظيم فقه و شعب آن در قرن ششم در دوره مطالعه ما مشهود نيست، ليكن بهرحال فعاليت علماي ديني در اين رشته، با وجود شكست موهني كه بر اسلام و اسلاميان وارد آمده بود، قابل توجهست. نگارش كتب متعدد در اصول فقه اسلامي درين دوره مخصوصا مورد عنايت فقيهان و اصوليان بزرگ سني و شيعي بوده است.
از ميان عالمان معروف اهل سنت در اوايل اين دوره قاضي القضاة ابو الخير ناصر الدين عبد اللّه بن عمر بيضاوي فارسي معروف به قاضي بيضاوي (م 685) را بايد نام برد كه از علماي بزرگ فقه و تفسير و منطق و تاريخ بود. وي چنانكه گذشت مدتي
ص: 223
در عهد اتابكان سلغري در فارس سمت قاضي القضاتي داشت و بعد در تبريز بتدريس پرداخت تا در همان شهر فوت كرد. از جمله كتابهاي وي الوصول الي علم الاصول است كه آنرا در يك مقدمه و هفت باب تأليف كرد و بعدها يعني در سال 888 يكي از علماي قرن نهم بنام مجد الدين ابراهيم ايجي آنرا بنام معراج الاصول شرح كرد. ديگر علي بن محمد آمدي (م 631) صاحب احكام الاحكام است كه بعد ازو ابن الحاجب جمال الدين عثمان كردي اشنوي (م 646) از روي آن كتاب منتهي السّؤل و الامل في علمي الاصول و الجدل را نوشت و سپس اختصاري از آن ترتيب داد و مختصر المنتهي ناميد. اين كتاب مدتها در ميان فقهاي سني در زمره كتب درسي بوده است.- ديگر شمس الدين محمد برماوي شافعي (763- 831) شاگرد بدر زركشي كه «النبذة الزكية» را در ذكر اصول فقه تأليف كرد و شرحي بنام الفوائد السنية بر آن نوشت و الفيه‌يي از آن ترتيب داد.
ديگر از كتابهاي اساسي در اصول فقه كه در قرن هفتم نوشته شده است كتاب «حاصل» تأليف تاج الدين محمد بن حسين ارموي (م 656) است كه متكي است بر كتاب محصول امام فخر رازي (م 606) و چند بار شرح شده و از آنجمله است شرح بدر الدين التستري؛ و شرح قاضي عضد الدين ايجي (م 756)؛ و حاشيه تفتازاني و شرح امام اكمل الدين بابرتي (م 786) باسم النّقود و الرّدود؛ و شرح زين الدين خونجي و شرح علامه قطب الدين شيرازي (م 710) و شرح شمس الدين اصفهاني (م 746)؛ و شرح سراج الدين محمود ارموي (م 682) كه كتاب التحصيل خود را معوّل بر كتاب حاصل نمود همچنانكه قاضي بيضاوي كتاب منهاج الوصول را بر همين كتاب حاصل بنا كرد «1».
عالمان شاعي نيز در قرن هفتم و هشتم از تأليف كتابهايي در تقرير اصول فقه شيعه غفلت نداشته‌اند و مهمترين مؤلفان آنان درين مورد محقق اول (نجم الدين ابو القاسم
______________________________
(1)- فهرست كتابخانه دانشگاه ص 1704 از آقاي محمد تقي دانش‌پژوه.
ص: 224
متوفي 676) صاحب كتاب معارج و شاگردش علامه حلّي هستند. علّامه حلّي جمال- الدين ابو منصور حسن بن يوسف بن مطهّر (648- 726) را بايد از بزرگترين پيشروان علماي تشيع در قرنهاي بعد از حمله مغول دانست. وي از جمله معاريف عالمان شيعه اثني عشري و از متكلمان و مؤلفان مشهور اين طايفه و از شاگردان معروف ابن طاوس و خواجه نصير الدين طوسي و نجم الدين دبيرانست و در نشر تشيع در عهد حكومت مغول سهم عمده‌يي دارد و بهمين سبب ميان علماي شيعه ايران همواره نافذ و مشهور بوده است.
وي براي پسر خود فخر المحققين محمد كتابي بنام تهذيب الوصول الي علم الاصول در دوازده مقصد نوشته و آنرا بصورت خلاصه جامعي از علم اصول درآورده است.
از كتابهاي معروف ديگر او در علم اصول كتاب نهاية الوصول الي علم الاصول معروف به «نهاية» است كه از جمله مهمترين كتابهاي شيعه درين فن شمرده مي‌شود. ديگر از كتابهاي علامه در اصول كتاب مبادي الوصول الي علم الاصول- نهج الوصول الي علم الاصول- غاية الوصول الي علم الاصول- منتهي الوصول الي علمي الكلام و الاصول را نام مي‌بريم، و نظري بهمين فهرست نشان مي‌دهد كه علّامه در تحرير اين كتابها بيشتر رعايت حال متعلمان را در درجات مختلف تحصيل مي‌كرده است.
كتاب تهذيب الوصول علامه حلي را چند بار شرح كرده‌اند و از جمله شرحهاي قديم آن كتاب منية اللبيب است از ضياء الدين عبد اللّه حسيني خواهرزاده علامه كه كتاب خود را بسال 740 تمام كرد. اين شرح را ببرادر ضياء الدين يعني عميد الرؤسا سيد عميد الدين (م 754) نيز نسبت داده و بهمين سبب آنرا شرح عميدي هم ناميده‌اند.
عميد الدين چند كتاب ديگر علامه حلي مانند قواعد و انوار الملكوت و مبادي الوصول و نهج المسترشدين را نيز شرح كرد.
در باب كتاب «معتقد الامامية» كه يك كتاب پرارزش در كلام و اصول و فقه بفارسي و از قرن هفتم هجري است، پس ازين سخن خواهم گفت.
ص: 225

علم فقه‌
درباره علم فقه از آغاز قرن هفتم بنام عده‌يي از علماي اهل سنت بازمي‌خوريم كه هريك داراي آثار و فتاوي معروف بوده و در بلاد ايران و روم و شام و جز آن شهرت داشته و بتدريس و افاضت علم مي‌پرداخته‌اند.
بيشتر وقت فقهاي اين زمان بشرح و تلخيص و تهذيب كتابهاي پيشينيان مي‌گذشته و تأليفات مستقل آنان كمتر بوده است. از جمله اين فقيهانند جلال الدين القزويني محمد ابن عبد الرحمن كه مدتها از عمر خود را در قضاء شام و مصر گذراند و در سال 739 درگذشت، و شيخ صفي الدين الهندي (م 715) از متكلمان و فقيهان معروف صاحب كتابهاي النهايه و الفائق در اصول و فقه، و تقي الدين السبكي علي بن عبد الكافي (683- 756) صاحب تأليفات متعدد، و جمال الدين يوسف اردبيلي ابن ابراهيم شافعي (م 776 يا 799) صاحب كتاب الانوار لعمل الابرار. وي از كبار فقيهان شافعي در قرن هشتم و صاحب آثار متعدد در فقه بوده و كتاب الانوار خود را با استناد بر كتابهاي معتبر فقه شافعي كه پيش ازو نوشته بودند در چند مجلد تأليف كرد. اين كتاب بر اثر اهميتي كه دارد بعد از اردبيلي چند بار شرح شده يا حاشيه بر آن نوشته‌اند مانند تعليقه جلال الدين صدّيقي دوّاني (م 908) و شرح نور الدين علي بن احمد الاشموني الشافعي (م 856) و ترجمه و تكمله‌يي كه فتح اللّه بن ابو يزيد شرواني (ميانه قرن نهم هجري) از آن بفارسي ترتيب داد. ديگر از كتب معروف فقه اهل سنت كتاب العزيز از امام رافعي قزويني ابو القاسم عبد الكريم بن محمد (م 623) است كه در شرح كتاب الوجيز حجة الاسلام غزالي (م 505) نوشت و او علاوه برين كتابهاي ديگر مثل شرح مسند شافعي و كتاب محرر و كتاب الايجاز و كتاب المحمود داشته است.
كتابهاي فقهي شيعه درين دوره از دوره‌هاي مقدّم بيشتر و معتبرترست. علت اين امر نيروي روزافزون شيعه و رواج تشيّع و تمايل آن بجانب يك مذهب عمومي رسمي در ايرانست چنانكه در حقيقت بايد قرن هفتم و هشتم را دوره استحصال شيعيان از كليه مجاهدات خود در قرنهاي پيشين دانست و آنرا مقدمه‌يي براي دوره
ص: 226
صفوي شمرد. بزرگترين علماي فقه و علوم مذهبي ديگر شيعه درين دوره از حلّه در عراق برخاسته‌اند و بايد آن شهر كوچك را بواقع مركز اساسي نشر علوم شيعه در عهد بعد از مغول دانست و اگر ما درينجا بذكر نام عالمان بزرگ اين شهر در شمار علماي ايران مي‌پردازيم از آنست كه پايه فعاليت علماي شيعه در قرنهاي بعد كارهاي همين دانشمندان شاعي حلّي است كه مهمتر از همه آنان ابن طاوس، و محقق حلّي استاد علامه حلّي و يحيي بن سعيد حلّي، و علامه حلّي، و پسرش فخر المحققين، و خواهرزاده‌اش عميد الدين، و شاگرد فخر المحققين شهيد اول هستند.
سيّد بن طاوس رضي الدين ابو القاسم علي بن ابراهيم طاوس حلّي (589- 664) كه نامش را پيش ازين آورده‌ايم جامع بسياري از ادعيه متداول ميان شيعه و حتّي نگارنده بعضي از آنهاست، و با آنكه كمتر بفقه مي‌پرداخت باز هم رساله‌هايي درين رشته داشت كه از آنجمله است كتابي بنام «غياث سلطان الوري لسكّان الثّري» درباره خواندن نمازهايي كه از مردگان فوت شده باشد و رساله‌يي بنام «تحقيق المضايقة في فوائت الصلوات».
محقّق حلّي يا محقّق اول نجم الدين ابو القاسم جعفر بن حسن (602- 676) از عالمان معروف شيعه در قرن هفتم است كه شاگردان معتبري مانند ابن داود و علامه حلي داشته و اثر او در علوم شرعي شيعيان همواره با قوّت بر جاي مانده است. از مهمترين آثارش كتاب شرائع الاسلام في مسائل الحلال و الحرام است كه باختصار آنرا شرايع مي‌خوانند. اين كتاب بر اثر اشتمال بر مسائل مختلف فقهي چندان جانب توجّه علماي شيعه قرار گرفت كه توانست جانشين كتاب نهايه شيخ طوسي گردد و بر آن شروح متعددي نوشته شود كه از جمله آنهاست شرحهاي شهيد ثاني و سيّد محمّد عاملي و ابن الصائغ و محقّق كركي (محقّق ثاني) و مصلح صيمري و محمّد باقر شفتي و امير حسين قزويني و سيّد محمّد هاشم طسوجي و سيّد محمّد ابراهيم قزويني و جز آنان كه هريك بر تمام يا قسمتي از آن شروحي پرداخته‌اند. از كتابهاي ديگرش معارج در اصول فقه و جواب مسائل مصريه و جواب مسائل عزيه و نكت النهاية و المسلك و جز آنهاست. محقّق كتاب
ص: 227
ديگري در فقه دارد بنام مختصر النافع كه في الواقع منتخبي است از آنچه در كتاب شرايع آورده است و خود بعدا شرحي بر آن نوشته و آنرا المعتبر في شرح المختصر ناميده است و بعد از وي شروح متعدد ديگر برين كتاب نوشته‌اند كه از جمله آنهاست شرح آبي و ابن فهد و عاملي و قطيفي و طريحي و غيره.
شاگرد معروف محقّق حلّي عالم بزرگ شيعه علامه حلّي است كه پيش ازين نام او را آورده‌ايم. وي در فقه كتب معتبري دارد كه همه آنها مورد توجه و تعلّم و شرح و تحشيه عالمان شرعي شيعه در قرنهاي بعد قرار گرفته است مانند: ارشاد الاذهان و قواعد الاحكام و مختلف الشيعه و تذكرة الفقها و تحرير الاحكام و تبصرة المتعلمين.
از علماي همزمان علامه حلي كه بسال مقدم بر وي بود يحيي بن سعيد (ابو زكريا نجيب الدين يحيي بن احمد بن يحيي بن حسن بن سعيد حلّي متوفي بسال 689 يا 690) پسر عم محقق حلي و جامع علوم ادبي و شرعي بوده است. از جمله كتب معروف او كتاب جامع الشرايع معروف به جامع يحيي بن سعيد و ديگر كتاب نزهة الناظر في الجمع بين الاشباه و النظائر در فقه است و ديگر كتاب المدخل در اصول فقه.
شاگرد معروف علّامه حلي عزّ الدين آبي (حسن بن ابي طالب يوسفي) بر مختصر النافع محقق حلّي شرحي نوشته است بنام كشف الرموز كه گويا آنرا در سال 672 بپايان برده باشد.
پسر علامه حلي يعني فخر المحققين ابو طالب محمد بن جمال الدين حسن حلي (متوفي بسال 771) هم از جمله دانشمندان بزرگ شرعي شيعه در زمان خود و در معقول و منقول مشهور بوده است. از كتابهاي معروف اوست ايضاح الفوائد كه يك كتاب استدلالي است در فقه و كتاب جامع الفوائد و كتاب الحج و كتاب المسائل.
از شاگردان فخر المحققين، شهيد اوّل شمس الدين ابو عبد اللّه محمد بن جمال الدين مكّي نبطي عاملي جزّيني (734- 786) است كه در شمار بزرگترين عالمان و فقيهان
ص: 228
امامي نام برده شده است. وي در خدمت استادان معروفي از ايران و عراق تلمذ كرد مانند رضي الدين حلي و زين الدين مطار آبادي و سيد مهنّا و قطب الدين محمد رازي بويهي و شمس الائمه محمد كرماني شافعي و علّامه حلّي و پسرش فخر. اواخر عمرش در شام و لبنان مي‌گذشت و همانجا بفتواي علماي سني و بحكم امير سيف الدين خوارزمي فرمانرواي شام او را بسال 786 بشمشير كشتند و جسد او را بر دار كردند و سنگسار نمودند و سوختند و بهمين سبب به «شهيد اول» معروف شد. شهيد ثاني زين الدين علي شامي دانشمند شيعي قرن دهم است كه بحكم سلطان سليم عثماني در مكه مقيد و در استانبول كشته شد (966 هجري).
كتابهاي شهيد اول در ميان علماي شيعه همواره معتبر و مورد مراجعه و شرح و توضيح و تعليم و تعلّم بوده است. از آثار معروف او تمهيد القواعد، و روض الجنان (در شرح ارشاد الاذهان علامه حلي)، و ذكري الشيعه، و الدروس الشرعية، و بيان، و مسالك الافهام، و لمعه دمشقيه، و الفيه است. همه كتابهاي او مخصوصا دو كتاب اخير در ميان متعلمان فقه شيعه رائج بوده و بر آنها شروح متعدد نوشته شده است.

كلام‌
علم كلام هم در قرن هفتم و هشتم دوشادوش ديگر علوم شرعي پيش مي‌رفت و درين مورد علماي اهل سنت و شيعه هر دو سرگرم كار بودند منتهي در عراق و ايران فعاليت عالمان شيعي درين‌باره بيشتر بود چنانكه بايد گفت قرن هفتم و هشتم دوره واقعي تأليف كتابهاي كلامي اين فرقه و تدوين اين علم نزد آنانست و پيش ازين هرچه شده حكم مقدمه داشته است.
از ميان علماي اهل سنت قاضي بيضاوي (م 685) كه پيش ازين نامش را آورده‌ايم كتاب معروفي بنام «عقائد» در كلام دارد كه جلال الدين دوّاني (م 908) حاشيه‌يي بر آن نوشته است. كتاب معروف ديگر بيضاوي در كلام «طوالع» است كه شرحي بر آن از قاضي برهان عبيد اللّه بن محمد معروف به شريف فرغاني كه در تبريز بكار قضا اشتغال داشت (م 743) در دست است و او اين شرح را براي شاگردان خود نوشت
ص: 229
و بشهاب الدين مبارك شاه اهداء كرد. شرح ديگري از همين كتاب را عبد الصمد محمود فارابي بسال 707 ترتيب داد و شرح ديگري از آن شمس الدين اصفهاني محمود بن عبد الرحمن (674- 746) بنام مطالع الانظار نوشت و شرح ديگري شمس الدين آملي (م 750) بنام تنقيح الافكار تدوين كرد و شروح ديگري را زين الدين عبد الرحمن بن محمد قزويني (م 836) و شمس الدين محمد بن احمد بسطامي (م 843) و چند تن ديگر از علماي قرن نهم و دهم بر آن نوشتند.
از كتابهاي معروف ديگر عضد الدين ايجي كتاب مواقف السلطانيه است كه بنام غياث الدين محمد پسر خواجه رشيد الدين فضل اللّه نوشت. اين كتاب نيز مورد توجه چند تن از متكلمان براي شرح و تفسير قرار گرفت از آنجمله بوسيله شمس الدين محمد ابن بهاء الدين يوسف كرماني (م 786) و سيف الدين احمد الابهري و مير سيد شريف علي بن محمد جرجاني (م 816). چند شرح ديگر در قرن نهم برين كتاب نوشته‌اند كه حاج خليفه ذكر همه را آورده است «1».
بر كتاب عقائد نسفي (نجم الدين ابو حفص عمر بن محمد متوفي بسال 537) هم كه از جمله كتب بسيار معتبر كلام است چند شرح در قرن هفتم و هشتم نوشته شده كه از ميان آنها شرح علامه تفتازاني سعد الدين مسعود بن عمر (م 791) از همه مشهورتر و مهمتر است و او اين كار را در سال 768 بپايان برد. در قرن نهم و دهم تا قرن دوازدهم چندين شرح معروف ديگر بر اين كتاب نوشته‌اند كه در كشف الظنون ذكر همه آنها آمده است «2».
از متكلمان شيعه همچنانكه گفته‌ايم درين دوره كتب متعدد در كلام بيادگار مانده است. در رأس متكلمان شيعه درين دوره خواجه نصير الدين ابو جعفر محمد بن محمد طوسي (م 672) قرار دارد كه ذكر او را بعد ازين در مبحث علوم عقلي و نثر فارسي
______________________________
(1)- كشف الظنون (چاپ تركيه) ستون 1891- 1894
(2)- ايضا ستون 1145- 1149
ص: 230
خواهم آورد. وي بي‌ترديد يكي از بزرگترين بنيان‌گذاران كلام شيعه و يكي از ستونهاي اين علم در ايران بعد از حمله مغولست. از مهمترين كتابهايش در اصول دين كتاب موجز و پرمغز «تجريد الكلام» يا «تجريد العقائد» است كه خواجه آنرا در شش مقصد تنظيم كرد: اول در امور عامه، دوم در جواهر و اعراض، سوم در اثبات صانع و صفات او، چهارم در نبوت، پنجم در امامت، ششم در معاد. شهرت اين كتاب باعث شد كه در ردّ و قبول و شرح و توضيح آن كتب متعدد نوشته شود. از شارحان معروف آن شمس الدين محمد اسفرايني بيهقي (قرن هفتم هجري، معاصر خواجه طوسي) و علامه حلي (م 726) و شمس الدين اصفهاني (محمود بن عبد الرحمن بن احمد اصفهاني متوفي بسال 746) و علاء الدين قوشجي (م 879) هستند كه شرح او را «شرح جديد» گويند و شرح شمس الدين موسوم به تسديد القواعد «1» معروف به «شرح قديم» است.
شارح گفته است كه متن تجريد در غايت ايجاز و مانند لغزهايي ديرياب بوده و او قواعد آنرا تقرير كرده و مقاصد آنرا روشن نموده و باعتراضاتي كه بر آن خاصه در مبحث امامت شده اشاره كرده است. برين شرح حاشيه مفصلي بوسيله مير سيد شريف جرجاني (علي بن محمد متوفي بسال 816) نوشته شده و معروفست به حاشيه تجريد.
اين حاشيه بر اثر اهميتي كه يافت بزودي در شمار كتب درسي درآمد و بر آن و نيز بر شرح شمس اصفهاني شروح و حواشي متعدد جديد نوشتند، مانند حاشيه محيي الدين محمد بن حسن السامسوني (م 919) و حاشيه شجاع الدين الياس رومي (م 929) و حاشيه ابن الخطيب (محمد ابن ابراهيم خطيب‌زاده متوفي بسال 901) و حاشيه احمد بن موسي خيالي (م 870). خواجه طوسي كتاب موجز ديگري بعربي دارد بنام اعتقادات كه في الواقع آنرا براي عامه مردم نوشت؛ و باز كتاب ديگري بفارسي بنام اثبات واجب بدو منسوبست كه در آن بروش متكلمان و حكما باثبات وجود واجب پرداخته است؛ و كتاب ديگري بپارسي ازو در دست است كه به «الفصول النصيريه» شهرت دارد و
______________________________
(1)- حاج خليفه (كشف الظنون ستون 346) نام آنرا تشييد القواعد گفته است.
ص: 231
ركن الدين محمد بن علي جرجاني از فضلاي نيمه دوم قرن هفتم و شاگرد علامه حلّي آنرا بعربي ترجمه كرد و آن ترجمه را ابو عبد اللّه مقدادي سيوري حلّي (م 826) بنام «الانوار الجلالية» شرح كرد.
از عالمان ديگر شيعي كه درين دوره بعلم كلام پرداخته ابن ميثم بحراني (كمال- الدين علي متوفي بسال 679) است كه كتاب قواعد را بروش شيعه اماميه تأليف كرد.
ديگر علّامه حلّي دانشمند بزرگ شيعي كه پيش ازين چند بار ازو نام برده‌ايم. وي كتب متعددي در كلام دارد كه بعضي از آنها بسبب اهميت چند بار شرح شده است مانند نهج الحق و كشف الصدق در ردّ بر سنيان و اثبات مباني اعتقادات شيعه؛ استقصاء النظر في البحث عن القضاء و القدر؛ منهاج الصلاح، سعديه؛ كشف الفوائد؛ كشف اليقين؛ منهاج الكرامه؛ انوار الملكوت.- پسر علامه يعني فخر المحققين هم در كلام كتابهاي معتبر اعتقادات، جامع الفوائد، اصول دين دارد؛ و غير ازين كسان كه گفته‌ايم عالمان ديگري از شيعه هم تأليفاتي در كلام بعربي دارند كه از ذكر آنها صرف نظر مي‌كنيم.
در ذيل اين مقال اشاره بيك كتاب فارسي را لازم مي‌شمريم و آن كتاب معتقد الامامية است از مؤلفي ناشناخته كه گويا در قرن هفتم نوشته شده و شامل مباحث كلام و اصول فقه و فقه بروش شيعه اماميه است، و ازينكه كتاب جامعي در اصول و فروع معتقدات شيعه اثني عشريست كه بدين شيوه سابقه نداشته، بسيار قابل توجه و پرارزشست «1».
آقاي دانش‌پژوه مصحح اين كتاب، متن فارسي آنرا منتخب و ساخته و پرداخته از روي كتاب «غنية النزوع الي علمي الاصول و الفروع» ابن زهره حلبي (عز الدين ابو المكارم حمزة بن زهره حلبي متوفي بسال 585) دانسته و سازنده و پردازنده فارسي را عماد الدين حسن بن علي بن محمد آملي از كبار علماي شيعه در قرن هفتم هجري
______________________________
(1)- اين كتاب با مقدمه و تصحيح آقاي محمد تقي دانش‌پژوه در تهران بسال 1336 شمسي بطبع رسيده است.
ص: 232
پنداشته و معتقد است كه اسم واقعي كتاب نيز شايد «العمدة في اصول الدين و فروعه» باشد. اين كتاب پرارزش با ديباچه جالبي درباره شرف دين اسلام و رجحان مذهب اماميه بر ديگر مذاهب اسلامي و حقّانيت آن و بيان اعتقاد شيعه در اصول دين آغاز مي‌شود و آنگاه بسه قسمت كلام و اصول فقه و فقه منقسم مي‌گردد، قسمت كلام درين كتاب متضمّن مباحثي در باب توحيد و عدل و نبوّت و امامت و معادست و در ذيل اين مباحث راجع بفرقه ناجيه از هفتاد و سه فرقه اسلامي و سپس علت عدم انتشار علوم اهل بيت در عالم بحث شده است. «1»
______________________________
(1)- درباره عالمان شرعي و آثار آنان و كسب اطلاعات بيشتر درباره هريك رجوع كنيد به:
مفتاح السعاده طاش كبري‌زاده چاپ حيدرآباد ج 1 صفحه 347 ببعد، و ج 2 بتمامي.
كتاب الذريعة الي تصانيف الشيعة، شيخ آقا بزرگ طهراني، مجلدات مختلف.
روضات الجنات في احوال العلماء و السادات تأليف ميرزا محمد باقر موسوي خوانساري چاپ 1367 قمري در ذيل اسامي علماي مختلف شيعه.
كشف الظنون حاج خليفه طبع تركيه در دو جلد؛ ج 1 سال 1941؛ ج 2 سال 1943.
مجالس المؤمنين قاضي نور اللّه شوشتري ذيل احوال علماي شيعه.
ريحانة الادب في تراجم المعروفين بالكنية و اللقب، يا «كني و القاب»، محمد علي تبريزي خياباني در شش مجلد، موارد مختلف.
فهرست مدرسه عالي سپهسالار تأليف آقاي ابن يوسف شيرازي ج 1، 1313- 1315 شمسي، موارد مختلف.
فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه ج 1 آقاي منزوي؛ ج 2 آقاي دانش‌پژوه.
فهرست كتابخانه آستانه قدس رضوي، ج 5 مشهد 1329.
فوات الوفيات، الكتبي، چاپ مصر در دو جزء، ذيل اسامي علماي مربوط.
الدرر الكامنة في اعيان المائة الثامنة، ابن حجر العسقلاني، طبع حيدر آباد دكن در چهار مجلد ذيل اسامي علماء مربوط و جز آنها.
ص: 233

2- علوم عقلي‌

وضع عمومي علوم‌
در قرن هفتم و هشتم براي علوم عقلي احوال متضادّي ملاحظه مي‌شود. از يك جانب در آغاز اين دوره وجود مردان بزرگي كه غالبا تربيت يافته دوره پيش‌اند، مايه نگاهداشت رونق بازار علوم تا مدتي محدود است؛ و از طرفي ديگر در پايان عهد مورد مطالعه ما بهمان نحو كه در اشاره ابن خلدون ديده‌ايم از عده عالمان بزرگ و ذي فنون سابق بميزان قابل توجهي كاسته شد و جز مردان انگشت‌شمار كساني كه قابل ذكر باشند باقي نماندند.- از طرفي ديگر سقوط خلافت و شكست حكومتهاي اسلامي و راه يافتن ضعف و سستي در احوال عالمان شرع وسيله‌يي براي برداشتن قيدهاي شرعي دوره پيشين از پاي علوم عقلي شد و بعالمان فرصت تشكيل مراكز بحث و تحقيق داد؛ و از سويي ديگر فقر و انحطاط عمومي و كشتار و نهب و ناامني مداوم مايه ضعف تدريجي علوم و علما (مانند ديگر مسائل عقلي و اجتماعي) گرديد؛ و باز در همان حال كه عالمان شرع بر اثر انخذال و ضعف دست از سر تعصبات ناوارد و تقشّف و شدّت عمل خود نسبت بعلوم اوايل برداشتند، گروه ديگري از مردم خانقاهي و غير خانقاهي سخنان پيشينيان را در ناروايي و نارسايي علوم عقلي (معقول) تكرار مي‌كردند و توسّل بحقايق ديني را براي كسب سعادت و رسيدن بحقيقت كافي مي‌شمردند. مثلا در اواسط اين دوره سيف الدين محمد فرغاني صوفي و شاعر قرن هفتم و هشتم، مسلّما تحت تأثير عقايد شرعي و خانقاهي، صاحبان علوم معقول را متهم بطعن دين و شبهه و خراشيدن چهره شريعت بناخنان معقول كرده و متحيّرست كه با حبل متين دين چرا پابسته ريسمان معقولند و آنان را بجاي بيان معقول بشرح كردن سخن محمّدي و پاي نهادن در شاه‌راه شرع مصطفي و دوري گزيدن از كاروان ضلالت معقوليان مي‌خواند و مي‌گويد:
اي بلبل بوستان معقول‌طوطيّ شَكَرفشان معقول
اي بر سر تو لجام حكمت‌وي در كف تو عنان معقول
ص: 234 مَشّاطه منطق تو كرده‌آرايش دختران معقول
وي از پي طعن دين نشانده‌بر رُمحِ جَدَل سنان معقول
وي ناخن بحث تو ز شبهه‌رنگين شده بر بنان معقول
رَو چهره نازك شريعت‌مخراش بناخنان معقول
پنداشته‌اي كه از حقيقت‌مغزيست در استخوان معقول
بر سفره حكمت آزمودندبس بي‌نمكست نان معقول
تير نظرت ز كوري دل‌كژ مي‌رود از كمان معقول
سر بر نكني بعالم قدس‌از پايه نردبان معقول
با حبل متين دين چرايي‌پابسته ريسمان معقول
زردشت نه‌اي چرا شدستندخلقي ز تو زَند خوان معقول
شرح سخن محمّدي كن‌تا چند كني بيان معقول
بر شَه رَهِ شرع مصطفي رونه در پي ره‌زنان معقول
كز منهج حق برون فتادست‌آمد شدِ رهروان معقول
بانگ جَرَس ضلالت آيدپيوسته ز كاروان معقول
گوش دل خويشتن نگه‌داراز بو علي آن زبان معقول
نقدي دغلي بزر مطّلاست‌در كيسه زرگران معقول
در خانه دين نخواهي آمداي مانده بر آستان معقول
بي‌فرّ هماي شرع ماندي‌چون جغد در آشيان معقول
چون بازِ سپيد نَقل ديدي‌بگذار قراطُغان معقول
اينجا كه منم بهار شرعست‌و آنجا كه توي خزان معقول
در معجزه منكري كه كردي‌شاگردي ساحران معقول
سودي نكني ز دين تصوّراين بس نبود زيان معقول
روشن دل چون چراغت ايدوست‌تاريك شد از دخان معقول
ص: 235 هرگز نبود حرارت عشق‌در طبع فسردگان معقول
از حضرتِ شاهِ انبيا علم،اي سخره جادوان معقول،
ما را ز خبر مثالها دادنافذ همه بي‌نشان معقول در پايان همين عهد هم ابن خلدون دانشمند معروف در مقدمه خود بفلسفه و طرفداران آن تاخته و فصلي مشبع در ابطال فلسفه آورده و در آن طريقه حكما را در جستجوي سعادت از طريق عقل و تهذيب عقلي و منطقي مردود شمرده و علاوه برين در ابطال صناعت نجوم و كيميا نيز فصلهايي آورده است «1».
با اين حال بايد متوجّه اين نكته بود كه كشش حكمت بجانب شرع كه از اوايل عهد اشتغال مسلمانان بدينگونه امور شروع شده بود، در قرن هفتم و هشتم قوّت بيشتري يافت و كلام و فلسفه در نزد غالب حكماي اين زمان بشدت بيكديگر نزديك شد و حتي كمتر فيلسوفي را مي‌توان درين دوره يافت كه مشتغل بمباحثي از علم كلام نشده باشد و بالعكس.
پيداست كه علّت اساسي اين امر نفوذ تدريجي و چند قرني اسلام در اذهان ايرانيان بود كه بآساني توانست از مدتها پيش حكمت را ميدان مساعدي براي جولان افكار ديني آنان قرار دهد و بهمين سبب هرچه بر عمر اسلام در ايران افزوده شد علوم اوايل و خاصه آراء حكمي ملل مقدّم بر ايران اسلامي بيشتر خود را بافكار اسلامي نزديك و از آنچه در اصل بود دور ساخت.
درين دوره مراكزي از قبيل مراغه، كه از بركات وجود خواجه نصير الدين طوسي برخوردار بود، و شيراز و اصفهان و بغداد، هنوز محلّ اجتماع عالمان و دانشمنداني بود كه بعلوم عقلي اشتغال داشتند. ضمنا بايد دانست كه بسي از علماي بزرگ ايراني در دوران حملات مغولان مانند ديگر ايرانياني كه پاي گريز داشتند بممالك نزديك و يا نواحي امن گريختند و در همان جايها ساكن شدند تا مردند و خاندانهايشان منشاء و مولد نياكان را فراموش كردند و ديگر ايراني نشدند. ابن ابي اصيبعه در اواخر كتاب نفيس خود
______________________________
(1)- مقدمه، طبع مصر، ص 514- 531
ص: 236
عيون الانباء نام عده‌يي از حكما و اطبا را آورده است كه غالبا در شام بسر مي‌بردند و يكايك آنان از بلاد ايران آمده بودند. از آنجمله‌اند: شمس الدين خويي (ابو العبّاس احمد بن خليل متوفي بسال 637) كه در زمان الملك المعظم عيسي از ايران بشام رفته و در دمشق مانده و بمنصب قاضي القضاتي آنجا رسيده بود. وي در علوم شرعي و حكمي هر دو دست داشت و باصول طب و علوم ديگر آشنا بود و در مدرسه عادليه مجلس درس فقه داشت «1».- ديگر شمس الدين خسرو شاهي (عبد الحميد بن عيسي متوفي بسال 652) است از خسرو شاه قريه‌يي نزديك تبريز، كه در حكمت و طب و علوم شرعي از مشاهير عالم اسلام در عهد خود شمرده مي‌شد. وي بعد از خروج از ايران در شام بخدمت الملك الناصر صلاح الدين داود بن الملك المعظم رسيد و بعد بدمشق رفت و در همانجا بود تا درگذشت و او مؤلّف چند كتاب در حكمت است كه مهمتر از همه مختصر كتاب الشفاء ابن سيناست «2»؛ اينان غير از كساني هستند كه در قرن ششم بشام رفته و غالبا در دمشق و حلب سكونت اختيار نموده بودند.
نكته ديگري كه ذكر آن درينجا سودمند بنظر مي‌آيد آنست كه درين عهد موضوع تهيه كتاب از نظر درسي بسيار مورد توجّه بود و همين امر موجب آن مي‌شد كه تلخيص كتابها و نوشتن شرح و حاشيه بر آنها و تأليف كتب مختصر و متوسط و مفصل در علوم مختلف اعم از شرعي و عقلي و ادبي بين غالب حكما و علما متداول باشد و حتّي بعيد نيست كه سبب دست زدن خواجه نصير الدين طوسي بزرگترين دانشمند اين عهد بتحريرات مختلف رياضي خود همين امر بوده باشد. بهرحال قرن هفتم و هشتم در بيشتر علوم دوره توقّف و بيرون آمدن قطعي از بحث‌هاي طولاني، و خودداري از مراجعه و استناد بتأليفات گوناگون علماي قديم، و روي آوردن بمتون خاصي براي تعليم و تعلّم بوده است.
ذكر يك حكم عجيب از آغاز اين دوره درينجا لازمست و آن فرمان
______________________________
(1)- عيون الانباء چاپ بيروت ج 3 ص 280- 281
(2)- ايضا ج 3 ص 283- 285
ص: 237
خليفه است در سال 645 بمدرسان مدرسه مستنصريه كه «از آن پس چيزي از تصانيف خود بر طلاب نخوانند و فقها را بحفظ كردن چيزي از آنها وادار و ملزم نسازند بلكه كلام مشايخ را براي حفظ ادب نسبت بآنان و از راه تبرّك بشاگردان بياموزند» «1» عده‌يي از مدرّسان بدين امر تن در دادند و عده‌يي ديگر بعذرهايي متمسّك شدند ليكن سرانجام خليفه دستور داد تا فقط اقوال مشايخ را مأخذ درس قرار دهند و ديگران نيز ناچار اطاعت كردند «2». بنابرين ديده مي‌شود كه دايره تدريس چگونه محدود گرديد و از آزادي عقيده مدرّسان بچه ميزان كاسته شد و كلام پيشينيان بر كرسي نشست و حالتي كه ازين پس در ممالك اسلامي و در ايران نسبت بعلوم و تدريس آنها پيش آمد شبيه است بوضع دوره اسكولاستيك در فلسفه و علوم و تعليم و تربيت اروپايي.
بر اثر همين دفاع از علما و بزرگان پيشين و كتابهاي آنان، شرحها و تلخيصها و حواشي متعددي در قرن هفتم و هشتم درباره كتب متقدّمين تدوين شد و براي تدريس بكار رفت. در دوره مغول خواجه نصير الدين طوسي شرح اشارات و تحرير مجسطي و تحرير اقليدس و امثال اين كتابها را كه جملگي در شرح و توضيح و تبيين عقايد قدماست نوشت و اين كتب او مناط تدريس و تحقيق در مدارس شد. شارحان يا مؤلفان ديگر كتب درسي اين دوره مانند قطب الدين شيرازي و قطب الدين رازي و علامه حلّي و علامه تفتازاني و امثال آنان همه سرگرم تأليف كتابها بطريقه و روشي بودند كه در مجامع علمي بكار تعليم و تعلّم آيد. مبالغه درين امر موجب تأليف چندين كتاب از مختصرات شد و اين امر برخي از متفكّران زمان را باعتراض برانگيخت و يكي از آنان ابن خلدونست كه مي‌گويد:
«بسياري از متأخران متوجه اختصار طرق و انحاء تعليم در علوم شدند و باين امر حرص مي‌ورزند و بر نامهاي مختصري در هر علم تدوين مي‌كنند و در آنها مسائل و ادله منحصري را باختصار مي‌آورند بنحوي كه در الفاظ كم معاني بسيار بگنجانند و اين امر مخلّ بلاغت شده و فهم مطالب را دشوار كرده است. گاهي كتابهاي اساسي مفصل را در فنون تفسير
______________________________
(1)- الحوادث الجامعة حوادث سال 645
(2)- الحوادث الجامعة حوادث سال 645
ص: 238
و بيان براي حفظ ظلاب مختصر كرده‌اند چنانكه ابن الحاجب در فقه و ابن مالك در عربيت و الخونجي در منطق كرده است. اين امر موجب تباهي تعليم و اخلال در امر تحصيل مي‌گردد ...» «1» و سپس بايراد دلايلي در بطلان اين روش دست مي‌زند. با اين حال ابن خلدون معتقد است كه بايد متعلّم كتابهاي مختلف را براي تعلّم يك فن نخواند و اين روش را كه اتفاقا پيش از قرن هفتم و هشتم رواج داشت موجب تشتّت ذهن متعلم مي‌پندارد و ماحصل كلام او چنين است: «زيان‌آورنده‌ترين كارها براي مردم در تحصيل علم و وقوف بر غايات آن كثرت تأليفات و اختلاف اصطلاحات در تعليم و تعدّد طريقهاي آن و دعوت متعلّم بفراگرفتن جميع آنهاست تا آنكه لياقت مقام متعلّم يابد؛ چه درين صورت متعلّم محتاجست تمام يا غالب آنها را حفظ كند و طريقهاي مختلف آنها را مراعات نمايد ولي عمر وي كه بتحصيل يك رشته منحصر گرديده بخواندن آنچه در يك صناعت نوشته شده است نيز وفا نمي‌كند، پس ناچار قصوري در ميان خواهد آمد و اين حالت ناگزير دون مرتبه تعلم قرار خواهد گرفت؛ و مثال اين در فقه مالكي كتاب‌هاي مدوّن و شروح فقهيست كه بر آنها نوشته شده است مانند كتاب ابن يونس و اللخمي و ابن بشير و التنبيهات و المقدمات و البيان و التحصيل و همچنين كتاب ابن حاجب و شرح‌هايي كه بر آن نوشته شده و طالب علم درين صورت محتاجست بتشخيص دادن طريقهاي مختلف از قيرواني و قرطبي و بغدادي و مصري و روشهايي كه بعد از آنها معمول بود و احاطه بر تمام آنها؛ و حال آنكه اين جمله بتمامي مكرّرست و اين تكرارها جز يك معني واحد ندارد. از طرفي چون محفوظ داشتن تمام اينها را نيز از متعلّم مي‌خواهند عمر او در يكي ازين جمله صرف مي‌شود و بغايتي نمي‌رسد و حال آنكه اگر معلّمان تنها بمسائل اصلي شرع اكتفا كنند كار سهل مي‌گردد و حفظ آنها آسان مي‌شود؛ و نيز نظير اين در علم عربيت كتاب سيبويه و شرحهاييست كه بر آن نوشته شده و طريق بصريان و كوفيان و اندلسيان و راههاي متقدّمان و متأخران مثل ابن حاجب و ابن مالك و همه آنچه درين علوم نوشته
______________________________
(1)- مقدمه ابن خلدون، چاپ مصر ص 532- 533
ص: 239
شده است» «1».

مؤلفان موضوعات علوم‌
نكته ديگر آنكه عالمان اين عهد غالبا در بيشتر رشته‌هاي فنون داراي اطلاع و آثار بوده‌اند و همين امر بعضي از آنان را بتأليف كتابهايي در ذكر اقسام علوم و شرح آنها واداشته است. اين امر سابقه ممتدي در تاريخ علوم در تمدن اسلامي دارد و در آغاز كار بيشتر مبتني بر احصاء علوم عقلي بود چنانكه فارابي و ابن سينا كرده‌اند. در اواخر قرن ششم و آغاز قرن هفتم با تأليف كتابهايي از قبيل جامع العلوم امام فخر الدين رازي اين كار توسعه بيشتري يافت و از آن پس در ايران و كشورهاي ديگر اسلامي دنبال شد «2».
در آغاز اين دوره خواجه نصير الدين طوسي (م 672) دنباله كار علماي پيشين را در تأليف كتاب در اقسام علوم حكمي گرفت و ازين راه كتاب اقسام الحكمة او كه رساله‌يي كوتاه بعربي درباره علوم مختلف و شناساندن آنهاست پديد آمد. در پايان اين رساله خواجه جميع اقسام حكمت را با منطق چهل و چهار علم دانسته و در همين رساله «علم وحي» را (كه معقول در آن بهيأت خاص درآيد) و علم معاد جسماني را كه از دين گرفته است آورد و اين امر تأثير دين را در حكمت و يا نزديكي شديد حكمت را به «دين» خوب نشان مي‌دهد.
اما اهميت كار در آنست كه درين دوره كساني ديگر دست بتأليف كتابهايي درباره موضوعات مختلف علوم زدند و كار خود را از احصاء علوم بشرح اصول و مبادي آنها كشانيدند و اين نكته كشش علما را بتهيه كتابهاي جامع درسي روشن مي‌دارد. در بعضي ازين كتابها اگرچه موضوعات علوم محدود است ليكن تفصيل آنها از طرفي و خارج شدن از سيرت قدما در شرح و توضيح علوم عقلي از طرفي ديگر و استناد باخبار و آيات متداول
______________________________
(1)- مقدمه ابن خلدون ص 531- 532.
(2)- درباره مؤلفات مختلفي كه درين باب از قرن هشتم ببعد شده رجوع كنيد به كشف الظنون حاج خليفه ذيل «موضوعات العلوم» ج 2 از ستون 1905 ببعد
ص: 240
در ميان مسلمانان و نظاير اين مسائل كار آنان را از صورت ساده علمي قديم بصورت تازه‌يي كه مورد پسند اهل زمان هم باشد درآورد.
در رأس اين تأليفات كتاب معروف فارسي درّة التاج لغرّة الدبّاج تأليف علّامه قطب الدين شيرازي (م 710) است كه در چندين دانش حكمي و غير حكمي در آن سخن گفته است «1». درباره اين كتاب كه از آثار معتبر فارسي در دوره مورد مطالعه ماست هنگام تحقيق در نثر فارسي اين عهد سخن خواهم گفت و اينك باختصار بايد بدانيم كه در مقدمه اين كتاب مؤلّف ضمن بحث درباره فضيلت علم نخست از قرآن و اخبار و آثار استفاده كرده و آنگاه بذكر دلايل عقلي پرداخته است. درّة التاج حكم دائرة المعارفي را در علوم عقلي دارد و مؤلف در آن پس از بحث علمي درباره حقيقت علم مقاله جامعي درباره تقسيم علوم آورده است و در آن مقاله علوم و صناعات را به حكمي و غير حكمي، و ديني و غير ديني منقسم داشته و سپس بذكر اقسام حكمت و اصول و فروع علوم حكمي و همچنين علم منطق پرداخته و هريك از آنها را شرح داده است. علوم ديني را هم بر عقلي و نقلي و مركّب از عقل و نقل منقسم داشته و شرحي مستوفي درباره آنها داده و علم ادب را هم در «قسم تبع از علوم ديني» آورده است ... بر رويهم بايد دانست كه در مبحث تقسيم و توضيح علوم در درّة التاج از محدوديتي كه در كتب و رسالات تقسيم علوم پيش از علامه قطب الدين شيرازي مي‌بينيم اثري نيست. اين تقسيم بسيار مفصل‌تر و راجع است بهمه اقسام علوم و اطلاعاتي كه در تمدن اسلامي تا اواخر قرن هفتم هجري حاصل شده بود اعم از علوم معقول و منقول؛ صاحب كتاب در پايان اين فصل بحثي مفصل و پر از شواهد و دلايل درباره علم اصول (اصول دين- كلام) آورده و بدين نحو باين فصل رنگ كلامي خاصي بخشيده است و بعد ازين مقدمات است كه علامه شيرازي بشرح علم منطق و اصول و فروع علم حكمت مي‌پردازد. اين كتاب را بسبب اشتمال بر ابواب مختلف
______________________________
(1)- درة التاج لغرة الدباج، چاپ تهران باهتمام آقاي سيد محمد مشكوة استاد دانشگاه 1317- 1320 شمسي.
ص: 241
علوم و شرح مستوفاي آنها «انموذج العلوم» نيز ناميده‌اند «1». قطب الدين شيرازي كتابي در شرح علوم ادبي هم دارد كه شرحي بر مفتاح العلوم سكّاكي و موسوم است به «مفتاح المفتاح» كه در ذكر علوم ادبي از آن ياد خواهم كرد.
كتاب معروف فارسي ديگري ازين دوره در موضوعات مختلف علوم داريم بنام نفايس الفنون في عرائس العيون از علامه شمس الدين محمّد آملي از معاصران سلطان محمّد خدابنده (اولجايتو) و از مدرّسان مدرسه‌يي كه او در سلطانيه بنا كرده بود. وفاتش بعد از سال 753 اتفاق افتاد «2» و باز در همين كتاب ذكر او و كتابش كه از آثار خوب فارسي قرن هشتم است خواهد آمد. نفائس الفنون كتاب جامعي در علوم مختلف ادبي و ديني و عرفاني و حكمي و از امّهات كتبي است كه در شرح موضوعات علوم مختلف نوشته شده است.
در اواخر قرن هشتم شمس الدين محمّد بن ابراهيم سنجاري (م 794) كتابي بنام «ارشاد القاصد الي اسني المقاصد» نوشت كه شصت علم را از علوم حكمي و غير آن در آن آورده است و اين كتاب بنابر نقل حاجي خليفه منشاء تأليف كتاب مفتاح السعادة طاش كبري‌زاده (م 967) شده است «3».

منطق‌
در علم منطق اين دوره عهد تأليف كتابهاي اساسي و تلخيص و شرح آنها و بعبارت ديگر دوره تدوين كتابهاي درسي است.
درين دو قرن درباره همه فنون علم منطق مانند آداب بحث و مناظره و جدل و ديگر ابواب اين علم كتاب نوشته شد و در تأليف كتابهاي مختصر و مشروح علاقه خاصي از جانب علماي فن ابراز گرديد.
______________________________
(1)- كشف الظنون ستون 738
(2)- رجوع شود به شد الازار في حط الاوزار عن زوار المزار، بتصحيح مرحوم محمد قزويني و مرحوم عباس اقبال، تهران 1328 ص 451
(3)- كشف الظنون ستون 66
ص: 242
سردسته علماي بزرگ منطق درين دوره خواجه نصير الدين طوسي (م 672) است كه نه تنها با تأليف چند كتاب درين علم خدمت بزرگي باشاعه علوم حكمي در عهد بعد از مغول كرده، بلكه با درآوردن بعض آنها بزبان فارسي پايه نگارش اين علم را بدين زبان هم استحكام بخشيده است. مهمترين اثر او درين فن كتاب اساس الاقتباس است بفارسي كه خواجه آن را در نه بخش يعني در همه ابواب منطق ارسطو باضافه مدخل فرفوريوس تأليف كرده است. نه بخش اساس الاقتباس عبارتست از: مدخل منطق يعني ايساغوجي، مقولات عشر، اقوال جازمه يعني كتاب العبارة (باري ارمينياس)، قياس، برهان، جدل، مغالطه، خطابه، شعر. اين كتاب را خواجه در سال 642 هجري بپايان برد و يكي از علماي معروف قرن هفتم يعني ركن الدين محمّد بن علي فارسي استرابادي آنرا بزبان عربي ترجمه كرده و ازين كار خود در مقدمه ترجمه عربي از رساله «اوصاف الاشراف» خواجه نصير سخن گفته است.- خواجه نصير الدين كتب ديگري هم در منطق دارد مانند كتاب تجريد و كتاب مقولات عشر بفارسي.
همكار نامبردار خواجه يعني نجم الدين دبيران ابو المعالي (يا: ابو الحسن) علي بن عمر بن علي كاتبي قزويني متوفي بسال 675 رسالاتي در منطق دارد كه بين علماي بعد معروف.
و مورد استفاده مدرّسان و معلّمان بود. از آن جمله است عين القواعد در منطق با مقدمه و سه مقاله و خاتمه. در مقدمه كتاب درباره دو مبحث ماهيت منطق و موضوع آن، و در مقالات سه‌گانه درباره مفردات، قضايا، و قياس سخن گفته است. نجم الدين دبيران خود اين كتاب را شرحي كرده و آن شرح را «بحر الفوائد» نام نهاده است. كتاب معتبر ديگر او در منطق كتاب «شمسيه» است كه آنرا براي شمس الدين محمد صاحبديوان نوشته و باسم او شمسيه ناميده است. اين كتاب را علامه تفتازاني (سعد الدين مسعود بن عمر) در سال 753 هنگام اقامت در «جام» شرح كرد. شرح ديگر آن از قطب الدين محمد رازي بويهي تحتاني «1»
______________________________
(1)- نسبت «تحتاني» بقطب رازي از باب «تمييز» او از قطب الدين ديگري است كه با هم در يك مدرسه و در دو حجره زندگي مي‌كردند. حجره قطب الدين رازي در طبقه زيرين و قطب الدين ديگر در طبقه برين بود، باين جهت يكي را فوقاني و ديگري را تحتاني لقب دادند.
ص: 243
(م 766) است كه بنام غياث الدين محمد وزير پسر رشيد الدين فضل اللّه همداني ترتيب داد و از قديم بين طلاب علوم متداول بود. اسم اين شرح «تحرير القواعد المنطقية في شرح الشمسية» است و مير سيد شريف جرجاني (م 816) حاشيه‌يي بر آن نوشت كه به «حاشيه كوچك» معروف شد و بر آن حاشيه حواشي متعدد نوشتند. علاوه بر آنها كه گفتيم بر شمسيه شرح‌ها و حاشيه‌هاي متعدد ديگر هم نوشته شد «1» و علامه حلّي هم شرحي برين كتاب دارد بنام القواعد الجليّة.- اين نجم الدين كاتبي كه ذكر او گذشته است از مشاهير حكما و رياضي‌دانان عهد خود بوده و در رصدخانه مراغه در خدمت خواجه نصير كار مي‌كرده و غير از تأليفات مذكور آثاري در حكمت نيز داشته كه بعد ازين ذكر خواهيم كرد.
دانشمند بزرگ عهد مغول قاضي عضد الدين ايجي (م 756)، كه نام او را پيش ازين ديده‌ايد، كتابي در «آداب البحث» از فروع علم منطق دارد كه شرح‌هايي از آن بوسيله مير سيد شريف جرجاني و محمد حنفي تبريزي (م 900) و محيي الدين بردعي (م 927) و عصام الدين اسفرايني (م 943) ترتيب داده شد «2».
علامه قطب الدين شيرازي شاگرد نامبردار خواجه طوسي در كتاب معروف خود «درّة التاج» كه پيش ازين ذكرش گذشت يك «جمله» را كه بواقع كتابي مشروحست بمنطق اختصاص داده و آنرا بفارسي روان نوشته است. اين «جمله» خود در حكم كتاب جامعي است در همه ابواب منطق.
از كتابهاي مبسوط منطق در قرن هفتم و هشتم كتاب «بيان الحق» و «مطالع الانوار» و «المناهج» از ارموي سراج الدين محمود بن ابي بكر بن احمد (594- 682) است.
وي اهل اورميه (- رضائيه كنوني) بود و اواخر عمر را در قونيه مي‌گذرانيد و همانجا وفات يافت. او را تأليفات ديگر مانند التحصيل در اصول فقه كه مختصر محصول امام
______________________________
(1)- رجوع شود به كشف الظنون ستون 1063 و 1064
(2)- فهرست كتابخانه دانشگاه ج 3 ص 3
ص: 244
فخر است، و مختصر الاربعين در اصول دين (كلام) نيز هست. كتاب مطالع ارموي را شمس الدين اصفهاني متكلم معروف كه ذكر او گذشته است، و قطب الدين رازي، شرح كردند.
ديگر ازين دانشمندان افضل الدين بن ناماور الخونجي (590- 649) «1» است كه از اهل «خونا» يا «خونج» از اعمال آذربايجان واقع در بين مراغه و زنجان بود كه به «كاغذكنان» هم شهرت داشت و نسبت بآن خونجي است «2». از جمله آثار مهمش در منطق كتاب «كشف الاسرار عن غوامض الافكار» است كه حواشي و شرحهاي مهمي بر آن نوشته شد. از آنجمله است شرح نجم الدين دبيران صاحب شمسيه، و حواشي ابن البديع بندهي.- كتاب ديگر خونجي «الموجز» است كه سيف الدين عيسي ابن داود المنطقي (م 705) شرحي بر آن نوشت. خونجي قسمتي بزرگ از عمر خود را مانند ديگر فاضلان ايراني دوره مغول در شام و مصر گذرانده و مدتها در مدرسه صلاحيه قاهره تدريس مي‌كرده است.
علامه قطب الدين محمد بن محمد بويهي رازي اصلا از مردم ورامين بود و نسبش گويا بسلاطين آل بويه و يا بشيخ صدوق محمد بن بابويه مي‌رسيد و بيكي از اين دو نسبت او را «بويهي» گفتند. قطب رازي از شاگردان قاضي عضد الدين ايجي و علامه حلّي بود و در خدمت سلطان ابو سعيد بهادر و وزيرش غياث الدين محمد روزگار مي‌گذرانيد و مدتي بعد از آن دو در 763 بدمشق رفت و ميان عالمان آن ديار شهرت و اهميت بسيار يافت و همانجا بود تا در سال 766 در حدود هفتاد و چهار سالگي درگذشت.
وي در منطق و حكمت و همچنين در علمهاي ادبي و علمهاي شرعي از دانشمندان بزرگ زمان خود بود و در غالب آنها تأليفات داشت. غير از تحرير «القواعد المنطقية» يا «شرح الرسالة الشمسية» و كتاب «لوامع الاسرار في شرح مطالع الانوار» كه از هر دو نام برده‌ايم، كتاب ديگرش در منطق بنام «رسالة في تحقيق الكليات» معروف است.
______________________________
(1)- وفات او را در 646 هم نوشته‌اند (كشف الظنون ستون 1901)
(2)- معجم البلدان ياقوت ذيل دو كلمه خونا و خونج
ص: 245
اين كتاب را علامه قطب الدين رازي درباره كليات خمس در پنج فصل و يك خاتمه نوشته است و هر فصلي از آن شامل يك قاعده است.- از كتابهاي ديگرش در منطق رساله «تحقيق دلالت» و رساله «تحقيق تصور و تصديق» و رساله «تحقيق محصورات» است. غالب آثار قطب الدين رازي مانند شرح مطالع و شرح شمسيه و رساله تحقيق الكليات بچاپ رسيده و از بعضي ديگر نسخي در دست است «1».
شاگرد بسيار مشهور علامه قطب الدين رازي، اديب و منطقي و متكلم مشهور ايران سعد الدين تفتازاني مسعود بن عمر بن عبد اللّه است كه در تفتازان از اعمال خراسان بسال 712 يا (722) هجري ولادت يافت و مدتي در سرخس متوطن بود و در اواخر عمر خود بامر تيمور لنگ بسمرقند رفت و همانجا بسال 792 درگذشت. علامه تفتازاني از اعجوبه‌هاي روزگار بود و از شانزده سالگي شروع بتأليف كرد و اولين تصنيفش شرح تصريف العزّي «2» در صرف بوده است كه بعد ازين درباره آن سخن خواهيم گفت «3».
اثر معروفش در منطق كتاب «تهذيب المنطق و الكلام» است كه تفتازاني آنرا بسال 789 تأليف كرد و آنرا بدو جزء منطق و كلام تقسيم نمود و چون قسم منطق اين كتاب بهترين تأليف درين باب بود بسرعت مشهور و در آفاق منتشر گرديد و در شمار كتب درسي درآمد و براي آن شرحهايي نوشتند؛ از آن جمله است شرح علامه جلال الدين دواني (م 908) كه بر آن حاشيه‌هايي نوشتند مثل حاشيه مير ابو الفتح محمد سعيدي
______________________________
(1)- رجوع شود به كشف الظنون موارد مختلف مربوط بكتب مذكور؛ و به فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه ج 3 ص 24- 26؛ و به فهرست كتابخانه آستانه قدس ج 1 ص 28- 29 و غيره
(2)- العزي في التصريف يا «تصريف زنجاني» از عز الدين ابراهيم زنجاني (م 655) است.
(3)- درباره او رجوع شود به مفتاح السعاده ج 1 ص 165؛ و الدرر الكامنة ج 4 ص 350؛ و كشف الظنون موارد مختلف در ذكر آثارش؛ و الاعلام زركلي ج 8 ص 113- 114 و مآخذي كه نشان داده است.
ص: 246
اردبيلي (م 950) و حاشيه مير فخر الدين استرابادي و حاشيه ابو الحسن بن احمد ابيوردي معروف به «دانشمند» و حواشي متعدد ديگر. بر كتاب تهذيب المنطق و الكلام چند شرح متعدد ديگر هم نوشته‌اند «1».
از فروع علوم منطق علم نظر يا علم المناظره يا علم آداب البحث در باب كيفيت ايراد كلام بين مناظره‌كنندگان و طريق اثبات دعوي است و اين علم از جمله دانشهاييست كه پس از رواج منطق در ميان علماي ايران پديد آمد تا بكار متكلمان و فقيهان در طريقه اثبات عقايدشان بيايد. شمس الدين محمد بن اشرف حسيني سمرقندي از عالمان اواخر قرن ششم (متوفي در حدود سال 600) كتابي درين باب داشته بنام آداب البحث در سه فصل كه شروح متعددي در قرنهاي هشتم و نهم و بعد از آن بر آن نوشته شد «2». در قرن هشتم قاضي عضد الدين ايجي (م 756) چنانكه ديده‌ايم رساله‌يي موجز بنام «آداب البحث» دارد كه شرحهايي بر آن نگاشتند مانند شرح محمد حنفي تبريزي متوفي ببخارا در حدود سال 900 و شرح مير ابو الفتح سعيدي اردبيلي و شرح عصام- الدين اسفرايني (م 943) و شرح علامه مير سيد شريف جرجاني (م 816) و جز آنها «3».
از فروع ديگر منطق در دوره مورد مطالعه ما علم جدل را محسوب مي‌داشتند و آن علمي است كه بمباحثه‌كننده قدرت مي‌دهد تا هر وضعي را كه اراده كند ابرام نمايد و هر وضعي را كه بود مهدوم سازد، و عادة اختصاص بعلوم ديني دارد و در راه الزام مخالفين و دفع شكوك آنان بكار مي‌رود و از علومي است كه مدتها پيش همراه و همدوش علم خلاف، كه خود از فروع علم فقه شمرده مي‌شود، در ميان علماي اسلامي خاصه عالمان شرعي رائج بود و از قدماي مصنفين درين علم ابو بكر قفّال چاچي از علماي معروف قرن چهارم (م 365) است.
______________________________
(1)- كشف الظنون ستون 515- 517
(2)- ايضا كشف الظنون ستون 39- 40
(3)- ايضا ستون 41
ص: 247
در دوره مورد مطالعه ما كتبي درين فن تأليف شد از آن جمله است «المغني» از اثير الدين ابهري (مفضّل بن عمر بن مفضّل ابهري سمرقندي متوفي بسال 663 «1») كه از شاگردان معروف امام فخر رازي بوده است و بعد از بروز فتنه مغول ببلاد روم گريخت و مدتي در آنجا بسر مي‌برد و بتعليم و تأليف اشتغال داشت. وي در منطق و حكمت و رياضي و نجوم دست داشت و در آنها صاحب‌نظر و تأليف بود. از آثار او چنانكه ديده‌ايم ايساغوجي و «تنزيل الافكار في تعديل الاسرار» در منطق است. آثار ديگري در حكمت و در رياضيات هم دارد كه ذكر خواهيم كرد.- كتاب المغني ابهري از كتابهاي مختصر در علم جدل بوده و جزو مختصرات شهرت داشته است «2». ديگر از كتب ابهري درين علم «تهذيب النكت» است. كتاب النكت في علم الجدل را ابو اسحق ابراهيم بن علي شيرازي (م 476) نوشته بود و ابهري آنرا تهذيب كرد.
ديگر از علماي معروف جدل در عهد مورد مطالعه ما برهان الدين نسفي ابو الفضل (600- 684) «3» از مردم نسف (شهري بزرگ و آبادان كه ميان جيحون و سمرقند بود «4») و از علماي معروف تفسير و اصول و كلام و علم جدل و علم خلاف بود و در بغداد درگذشت. وي كتب معتبري در علم جدل و علم خلاف داشت و از آنهاست «كتاب الفصول» در علم جدل كه شمس الدين محمد سمرقندي آنرا شرح كرد. اين كتاب را مقدمة البرهانية نيز ناميده‌اند. از كتابهاي ديگرش «القوادح الجدليه» و كتابي باسم «منشاء النظر» در علم خلافست «5».
______________________________
(1)- سال وفاتش را باختلاف در حدود 600 و 700 و 660 هم نوشته‌اند (!)
(2)- درباره او رجوع شود به الاعلام زركلي ج 8 ص 203 و مآخذي كه نشان داده است.
(3)- وفات او را در 686 و 687 هم نوشته‌اند.
(4)- معجم البلدان ياقوت ذيل اسم «نسف»
(5)- طاش كبري‌زاده، مفتاح السعادة، ج 1 ص 252؛ كشف الظنون ستونهاي 1272 و 1798؛ الاعلام خير الدين زركلي ج 7 ص 260؛ شذرات الذهب في اخبار من ذهب از ابي الفلاح عبد الحي بن العماد، مصر 1351 هجري، ج 5 ص 385 حوادث سال 684.
ص: 248
ديگر از كتب جدل كتاب «الخلاصة» از محمّد بن عبد اللّه مراغي (م 681) است.

حكمت‌
حكمت و فلسفه در قرن هفتم و هشتم خاصه در قرن هفتم بر اثر رهايي از غوغاي تعصبي كه در قرن پنجم و ششم ايران را فراگرفته بود، همچنانكه گفتيم نضجي گرفت ليكن اين نضج و قوّت بمنزله واپسين شعله چراغي بود كه در حال فرومردن باشد. بهمان ميزان كه در منطق و شاخه‌هاي آن درين دوره كار شد بهمان نسبت هم در حكمت شاهد فعاليت عالمانيم، و اين كار نه تنها بعالماني كه كارشان انحصار بمنطق و حكمت دارد، منحصر است، بلكه از بعضي متشرّعان خاصه علماي شرعي شيعي هم مشاهده مي‌شود و بدين طريق حكمت دوشادوش كلام آزادانه در مراجع ديني ظهور مي‌كند و از كوب فقيهان تا درجه‌يي رهايي مي‌جويد. امّا اين توجّه و علاقه عالمان شرعي بحكمت در حقيقت در راه استخدام آن براي اثبات مقاصد شرعي و يا اگر بهتر بگوييم براي پوشانيدن لباس شريعت بر آن، بكار مي‌رود تا ازين راه هم آنرا چون آلتي براي تقويت نيروي عقلاني طالبان علوم شرعي مورد استفاده قرار دهند و هم وصله‌هاي ناجوري چون اعتقاد بعلم واجب بر كليات، و قدم عالم، و صدور واحد از واحد، و عقول و سلسله مفارقات، و تصوّر معاد روحاني بجاي معاد جسماني را كه غالب آنها با انديشه‌هاي ديني متشرّعان سازش نمي‌يافت، از آن بردارند و سپس آنرا شايسته ورود در حوزه‌هاي درسي علماي دين كنند و همين كار هم بخصوص با كوششهاي علّامه حلّي انجام پذيرفت.
پيداست كه با انحطاط كلّي عقلي و فكري كه نتيجه قطعي كشتار و غارت بي‌امان مغول و تاتار بود، جز در آغاز اين دوره كه با ظهور مردم بحّاث تيزبيني چون خواجه نصير الدين طوسي و نجم الدين دبيران و نظاير آنان مواجهيم، در سالهاي اخير از دوره مورد بحث ما كمتر بآوردن انديشه‌هاي نو بازمي‌خوريم و كارها را بيشتر بر مدار شرح و تفسير و تلخيص و تهذيب و تحشيه گفتار پيشينيان و «قال» و «اقول» مي‌يابيم و اين انحطاط كلّي نه تنها حاصل حمله‌هاي ويرانكارانه اين دوره است، بلكه ميوه تلخي است كه از كيفيت تربيت فكري مسلمين خاصه از قرن پنجم ببعد با نيرو گرفتن انديشه تعبّد و تقليد و اكتفا
ص: 249
بسمع و استناد بسلف صالح و نظاير اينها حاصل شد و نتايج شوم عقلاني را كه مي‌دانيم ببار آورد، و اللّه الهادي.
درين دوره كه مطالعه مي‌كنيم امّهات كتب فلسفي و حكمي كم ولي شروح و حواشي آنها زيادست. هرچه قدما بيشتر بتأليف و ابتكار توجّه داشتند دانشمندان اين دوره بيشتر بنقل و استناد بر گذشتگان و اثبات سخنان آنان متوجّه بودند و حتّي بايد گفت كه فلسفه دوره مغول با تثبيت عقايد ابن سينا بوسيله شارح اشارات افتتاح شد و سيرت او در تأييد حكماي مشّاء ادامه يافت و تا مدتي اگرچه كار بسيار انجام شد ليكن كار تازه كمتر صورت گرفت.
نكته‌يي كه بايد فراياد ما باشد آنست كه با همه ناتواني حكما در نگارش كتابهاي منطقي و حكمي خود بزبان پارسي، ببهانه حاضر نبودن اين زبان براي بحثهاي فلسفي، و با كاهلي و سستي كه غالب آنان در نگارش انديشه‌هاي حكمي خود بزبان پارسي و ايجاد يك مكتب و سنّت فلسفي براي آن كردند، باز هم كتابهايي در اصول و فروع حكمت بپارسي نوشته شد و بر جاي ماند كه بعضي از آنها خاصه آثار خواجه نصير و علامه قطب الدين شيرازي از آن ميان بسيار قابل توجهست.
نكته ديگر آنكه با فرار يا جلاي وطن دسته بزرگي از دانشمندان ايران و باشيدن آنان در شام و مصر و اينگونه ناحيتهاي دور از تاختهاي ويرانكارانه مغول يا ستم و آزار كارگزاران آنان، درين دوره حكمت و دانشهاي بازبسته بدان كه تا اين روزگار بيشتر در جانب خاوري كشورهاي اسلامي رواج داشت بجانب باختري آن خاصه شام و مصر منتقل شد و بزرگان ما در آن ديارها بساط درس گستردند و شاگرداني تربيت كردند كه پراگننده انديشه‌ها و كارهايشان در آن سامان گرديدند و اين همان نكته است كه ابن خلدون درباره انتقال دانشها از ايران بشام و مصر و مغرب بدان اشارت نموده و ما پيش ازين آنرا ياد كرده‌ايم «1».
______________________________
(1)- همين كتاب ص 205- 206
ص: 250
بزرگترين فيلسوف اين عهد كه بايد او را بازمانده روزگار پيشين دانست خواجه افضل الدين محمّد بن حسن مرقي كاشاني معروف به بابا افضل است كه نسب تعليم خواجه نصير الدين طوسي از يك راه يعني از راه تعلّم در نزد كمال الدين محمّد حاسب، از شاگردان افضل الدين كاشاني، بدو مي‌رسيد. چون بابا افضل از شعرا و نويسندگان معتبر و مشهور زبان فارسي است البتّه شرح احوالش را در زمره شاعران و نويسندگان اين عهد خواهم آورد و اينجا فقط ذكر اين نكته را لازم مي‌دانم كه او عمر نسبة دراز يافت چنانكه بيك تقدير، يعني از باب حوزه تعليمي، حتما متعلّق بپيش از دوره مغول است و بتقدير ديگر يعني از باب آنكه سال وفاتش مصادف با دوره سلطنت ايلخانان در ايران بود، باز بسته بقرن هفتم است و ازينجاست كه ما او را در شمار حكماي اين عهد ذكر مي‌كنيم بي‌آنكه اثر بارزي از سير حكمت درين دوره پذيرفته باشد. سال وفاتش را باختلاف 606 و 667 و حتّي 707 نوشته‌اند «1». كارهاي افضل الدين از چند باب شايسته تحقيق و مطالعه دقيق است. نخست آنكه او با نگارش رسالات متعدد شيواي خود بزبان فارسي يا با ترجمه بعضي از رسائل فلسفي بدين زبان، و با ورود در مباحث مختلف حكمي و جستجوي اصطلاحات روان و سهل و گنجانيدن آنها در عبارات مستحكم كه هم جنبه معني و هم جانب لفظ در آن بكمال است، سودمندترين كار را براي بخشيدن ارزش حكمي بدان كرده است و قيمت كار او بر اثر وسعت و اشتمال آن بر مباحث منظم مختلف از ارزش كارهاي فيلسوفان پارسي‌گوي پيشين كمتر نيست. ديگر آنكه او فيلسوفي مدرسه‌يي و متوقّف در عقايد پيشينيان و متحجّر در اصطلاحات و گفتارهاي آنان نيست بلكه مبتكر و صاحب نظر و گاه تأويل‌كننده و راه جوينده بحقايق جديد يا توجيهات تازه است و حتّي انديشه‌هاي حكمي او از كتاب و رساله تجاوز مي‌كند و بتقريرات و نامه‌هاي او و باشعارش مي‌رسد و اين نشان مي‌دهد كه در واقع مرد انديشنده‌ييست كه پيوستگي انديشه‌هاي خود را همه‌جا حفظ مي‌كند و فقط بدرس و وسايل درس يعني كتاب و رساله انحصار نمي‌بخشد.- ديگر
______________________________
(1)- مقدمه مرحوم سعيد نفيسي بر «رباعيات بابا افضل كاشاني» تهران 1311 ص 30
ص: 251
آنكه او در ضمن تحقيقاتش بسيار بآيات استناد و اشاره مي‌كند و در آنها چنانكه بحثهاي وي اقتضا مي‌نمايد بتأويلات و توجيهات دست مي‌زند.- اين نكته درباره حكمت بابا افضل گفتني است كه در نظر او همه بحثهاي فلسفي بكمال نفس و پختگي روحاني و معنوي انسان منجر مي‌شود و اينست كه او را بايد بواقع يك فيلسوف معنوي دانست كه نظر واقعيش از علم تهذيب باطن و تزكيه نفس است تا شايسته بازگشت به «جهان نفساني» كه «باطن عالم» است بشود. در پايان «عرض‌نامه» قصد خود را از نگارش اين رساله، كه بواقع نماينده نظريه كمالي او در حكمت است، چنين مي‌گويد: «اين سخنان را كه ما در باب دوم و سوم بتفصيل گفته‌ايم غرض از آن آساني كارست بر سالكان راه آخرت و هم در باب دوم توان يافت كه در بيان شناختن خود است و تحصيل علم توحيد و لقاي خداي تعالي و آگاهي دادن از دار صفا و جهان بازپسين كه سراي آخرتست كه هر آنكه از حال آن جهان آگاه گشت داند كه سرانجام مردم آنست؛ پس اگر از باب توحيد آگاه شود بر حقيقت، اين هر دو باب ديگر يافته بود ... و اين نامه عزيزست بر جويندگان راه، بايد كه بهوشياري در آن نگرند و تا خود را از هوي و هوس و رشك و حسد خالي نيابند پيرامن اين سخن نگردند، كه هر نفس كه ازين بيماريها نرسته بود ازين نامه بيمارتر شود، همچنانكه اگر يك خورش پاكيزه شايسته بتندرست و بيمار دهي، يا بمردم و نامردم چون دد و بهيمه دهي، آنچه درست مزاج خورد مدد تندرستي وي گردد و آنچه بيمار خورد در بيماريش فزايد و آنچه مردم خورد مردم گردد و آنچه دد و بهيمه خورد دد و بهيمه گردد.» «1» افضل الدين درين رساله‌ها و گفتارها كه غالبا در آنها عقايد حكمي و عرفاني و شرعي را در هم آميخته كمتر بطريق استدلال و احتجاج نظر داشته است بلكه توجّهش بتعليم و «ياددادن» بيشتر بوده است و «سبب آن بود كه از طالبان نه همه را علم تأليف حجج باشد و قانون آن را شناسند، و اگر سخني را بر صورت تأليف برهان و حجّت ايراد رود، شايد بود كه راه بر رونده تاريكتر شود، چون كسي كه شعر خواند راست، و علم
______________________________
(1)- مصنفات افضل الدين كاشاني، ج 1، تهران 1331 ص 320- 321
ص: 252
عروضش نبود، اگر راستي وزن شعر بعروض خواهند كه بر وي روشن كنند، شايد بود كه از آن فايده نبرد، بلكه آن خود تعليمي ديگرست ...» «1»
افكار اساسي حكمي افضل الدين را بايد در رساله‌هاي طولاني او مانند منهاج المبين؛ مدارج الكمال؛ ره انجام‌نامه؛ عرض نامه؛ جاودان‌نامه؛ مبادي موجودات. ساز و پيرايه شاهان كه بر رويهم شامل غالب مباحث اساسي فلسفه از مبادي تا سياست و اخلاق هستند، بيشتر جست‌وجو كرد. وي علاوه برينها ترجمه‌هايي از حكيمان پيشين نيز بپارسي كرده است، يكي رساله نفس ارسطو و ديگر رساله سيب (تفّاحه) منسوب بارسطو و ديگر ينبوع الحيات كه خود آنرا ترجمه سيزده فصل از سخنان هرمس الهرامسه «2» معرّفي كرده است و جنبه اخلاقي قوي دارد. گذشته ازينها افضل الدين را نامه‌ها و تقريراتيست كه ارزش فلسفي آنها بسيارست، و همچنين اشعاري كه ازو مانده غالبا مقرون بانديشه‌هاي عميق فلسفي است و ما بموقع درباره اين آثار سخن خواهيم گفت «3».
پيشاهنگ بزرگ فلسفه مشّاء و استواركننده ستونهاي آن درين زمان استاذ البشر و عقل حادي عشر علامه محقّق خواجه نصير الدين محمّد بن محمّد بن حسن طوسي (م 672) است كه شرح حال او را در مبحث نثر پارسي اين دوره خواهيم آورد. وي
______________________________
(1)- ايضا همان جلد ص 321- 322
(2)- از رساله‌هايي كه مجموعه آنها را كتب هرمسي‌Les Livres hermetiques مي‌خوانند و منسوبست بيك فيلسوف افسانه‌يي مقدم بر حكماي يونان و از قبطيان كه چون او را «سه بار بزرگ» مي‌گفتند در ميان مسلمانان به «هرمس الهرامسه» و در ميان اروپائيان به‌Hermes Trismegistus مشهور شد.
(3)- رسائل و مكاتيب و اشعار او را دوستان فاضلم آقاي مجتبي مينوي و آقاي دكتر يحيي مهدوي استادان محترم دانشگاه بنام «مصنفات افضل الدين محمد مرقي كاشاني» در دو جلد (1331 و 1337) از محل موقوفه آقاي دكتر يحيي مهدوي در سلسله انتشارات دانشگاه طبع كرده‌اند.- استاد فقيد مرحوم مغفور سعيد نفيسي رباعيات بابا افضل را با مقدمه جامع در تهران بسال 1311 طبع كرده است.
ص: 253
از ميان همدورگان خود بزرگترين كسي است كه در روزگار مقارن حمله مغول و در ميان غوغاي تعصبهاي علماي ديني اسلام ضد علوم عقلي، تربيت شد ليكن فرصت اظهار همه استاديها و مهارتهايي را كه فراچنگ آورده بود فقط در روزگار ايلخانان حاصل كرد و توانست در لواي قدرت هولاگو خدمات معروف خود را بعلوم در ايران انجام دهد.
فعّاليت عقلي او در رشته‌هاي مختلف انجام گرفت و در حكمت بزرگترين كار او تأييد و تسجيل حكمت بو علي سيناست (كه حتّي در قرن هفتم هم هنوز دنباله طعنهاي قرن ششم هجري عليه او بر زبانها و بنانها جاري بود، و مي‌گفتند:
گوشِ دلِ خويشتن نگه‌داراز بو علي آن زبان معقول
نقدي دَغَلي بزر مطلّاست‌در كيسه زرگران معقول «1» *
بسمع جانش بشارات ره‌روان نرسيدكسي كه ره باشارات پور سينا رفت «2») و براي اين كار بشرح مشكلات اشارات ابو علي ابن سينا و اثبات مباحث آن همّت گماشت. پيش ازو در پايان قرن ششم امام فخر الدين محمّد بن عمر رازي (م 606) ببهانه شرح كتاب الاشارات و التنبيهات كه در حقيقت نقاوه انديشه‌هاي فلسفي ابن سيناست، كتابي با شيوه گفت و مي‌گويم (قال و اقول) ترتيب داد و با روش خاص خود كه پيش ازين ذكر كرده‌ايم، و گاه بايراد شبهه در بسي از انديشه‌ها و گفتارهاي پيشينيان مي‌كشيد «3»، بنقض و معارضه پرداخت و در ردّ سخنان بو علي مبالغه كرد چنانكه ظرفا شرح او را «جرح» ناميدند. خواجه نصير الدين طوسي در شرح خود بسياري از اعتراضات و ايرادات امام المشكّكين را رد كرد و نام كتاب خود را حل مشكلات الاشارات گذارد و اين كار خود را در سال 644 بپايان برد. قرني بعد علّامه قطب الدين رازي باشاره
______________________________
(1)- ديوان سيف فرغاني بتصحيح نگارنده ج 1 ص 232
(2)- ايضا ج 1 ص 52
(3)- تاريخ ادبيات در ايران ج 2 ص 306- 307
ص: 254
علامه قطب الدين شيرازي «كتاب المحاكمات بين شرحي الاشارات» را در سنجش گفتارهاي دو فاضل مذكور ترتيب داد و آن كار خود را در سال 755 بانجام رسانيد، و نزديك دو قرن دنبال‌تر ابن كمال پاشا (م 940) بر محاكمات قطب حاشيه نوشت. در همين قرن هفتم بعد از تأييد و تسجيل سخنان بو علي بوسيله محقّق طوسي عده‌يي ديگر از حكماي بزرگ بنگارش شروحي بر اشارات بو علي همّت گماشتند و بدين طريق آن ماه تمام را از محاق شبهات و شكوك امام فخر بيرون كشيدند و بر كرسي نشاندند. از آن شرحهاست شرح برهان الدين محمّد نسفي و شرح سراج الدين ارموي كه ذكر هر دو پيش ازين گذشته است، و شرح ابن كمونه (عز الدوله سعد بن منصور متوفي 676) و جز آنها. بنابرين كار خواجه نصير مقدمه كارهاي ديگري در تأييد و تحكيم بنيان نظرهاي بو علي در كتاب الاشارات شد و چون چنانكه گفته‌ايم الاشارات نقاوه انديشه‌هاي پسر سينا در حكمت است، بنابرين با زحمات شارحان قرن هفتم حكمت او با صورتي قطعي تثبيت و تسجيل يافت و بعد از آن در همان حال باقي ماند. طاش كبري‌زاده مي‌گويد كه «خواجه نصير آيتي در تدقيق و تحقيق و حلّ مواضع مشكل، و خاصه در لطف نگارش بود و اين نكته‌ييست كه متقدمان بدان توجّه نكردند بلكه توجّهشان تنها بجانب معني بود ليكن خواجه اسلوبي را در نگارش پيش گرفت كه فهم معني را آسان مي‌كند و الفاظ زائد و كلمات دشوار در آن نيست و اگر سخن مرا باور نمي‌داري گفتار قدما را تا زمان او مطالعه و آنها را با گفتار خواجه قياس كن تا ببيني چه فرقي بين آنها مي‌يابي» «1». خواجه را غير از شرح اشارات آثار حكمي ديگريست بعضي بپارسي و بعضي بعربي؛ و از آنهاست اقسام الحكمه، بقاء النفس، جبر و اختيار، ربط الحادث بالقديم، پاسخهايي كه بنجم الدين دبيران داد، روضة القلوب، اخلاق محتشمي، اخلاق ناصري، شرح اثبات عقل، العلل و المعلولات، العلم الاكتسابي، كيفية صدور الموجودات و غيره.
همزمان خواجه نصير، اثير الدين ابهري شاگرد امام فخر رازي كتاب بسيار
______________________________
(1)- مفتاح السعادة ج 1 ص 261
ص: 255
معروفي بنام هداية الحكمة دارد در منطق و طبيعي و الهي كه قاضي مير حسين ميبدي (م 911) شرحي معروف كه از كتب درسي حكمت است، بر آن نوشت و بعد از آن حواشي و شروح متعدد بر كتاب مذكور نگاشته شد «1».
نجم الدين دبيران (م 675) كه پيش ازين درباره او سخن گفته‌ايم، حكمت را، نزد شمس الدين محمد بن اشرف سمرقندي و اثير الدين ابهري فراگرفت و بعد بشاگردي خواجه رسيد و با او در كارهاي رصدخانه مراغه شركت كرد. از آثار معروف او در حكمت يكي حكمة العين است كه در واقع دنباله‌ييست از كتاب العين در منطق و شامل دو باب طبيعي و الهي است. اين كتاب را نخست علامه حلّي شرح كرد و شرح ديگري را شمس الدين محمد بن مباركشاه معروف به ميرك بخاري بر آن ترتيب داد و حواشي علامه قطب الدين شيرازي را درباره اين كتاب در آن آورد. اين شرح از جمله كتب درسي متداول ميان طالبان حكمت گرديد و علامه مير سيّد شريف جرجاني (م 816) حاشيه‌يي بر آن نوشت.- ديگر از آثار نجم الدين دبيران عين القواعد در منطق و حكمت و ديگر اثبات الواجب است كه در آن دلايل حكما را بر اثبات واجب از راه ابطال دور و تسلسل رد كرد و شبهه‌هايي بر آنها وارد نمود كه بشبهات كاتبي معروف شد. خواجه نصير الدين طوسي چون اين رساله را با شبهاتش خواند آنرا ستود و تعليقاتي كه بر خاطرش خطور كرد بر آن افزود و آنگاه كاتبي بحثهايي درباره آن تعليقات پيش كشيد و باز خواجه جوابهايي بر آن مناقشات نوشت. اين مبادله افكار بين دو علامه مدقّق و محقّق همعصر از آثار بسيار دلپذير حكمي است و آقاي شيخ محمد آل ياسين آنرا با مقدمه در سال 1956 در بغداد باسم «مطارحات فلسفية بين نصير الدين الطوسي و نجم الدين الكاتبي» بطبع رسانيد.- ديگر از آثار فلسفي نجم الدين دبيران كتاب المنصّص در شرح ملخّص امام فخر رازي در منطق و فلسفه و از مدارك كار ميرك بخاري در شرح حكمة العين است «2».
______________________________
(1)- كشف الظنون ستون 2028- 2029
(2)- درباره برخي از نظرهاي حكمي كاتبي رجوع كنيد به مقدمه شرح حكمة العين (ايضاح المقاصد من حكمة عين القواعد) علامه حلي، از آقاي علينقي منزوي تهران 1327.
ص: 256
علامه قطب الدين شيرازي كه نام او را پيش ازين آورده‌ايم در كتاب معروف خود درّة التاج ابوابي را بحكمت اولي و طبيعيات و رياضيات اختصاص داده است و علاوه برين ويرا بر حكمة الاشراق شهاب الدين سهروردي شرحي است كه بعدها ملا صدر الدين شيرازي حاشيه‌يي بر آن نگاشت.
قطب الدين رازي منطقي و فيلسوف معروف شاگرد علامه قطب الدين شيرازي در زمره كارهاي مهم منطقي و حكمي خود كتابي بنام المحاكمات بين شرحي الاشارات دارد و علاوه بر او در شمار فيلسوفان بزرگ اواخر عهد مغول سعد الدين تفتازاني و مير سيّد شريف جرجاني را بايد ذكر كرد.
از ميان فيلسوفاني كه در حمله مغول بشام گريختند يكي رفيع الدين الجيلي ابو حامد عبد العزيز بن عبد الواحد از مردم فيلمان گيلان بود كه در حكمت و كلام و فقه و طبيعي و طب از مشاهير روزگار خود شمرده مي‌شد و بعد از فوت شمس الدين خويي بسال 637 بقاضي القضاتي دمشق رسيد ليكن در ايّام الملك الصالح اسمعيل بوضعي فجيع كشته شد بدين معني كه او را به بعلبك بردند و در چاهي ژرف افگندند؛ وي در حال افتادن بقسمتي از چاه گير كرد و آويخته ماند و تا سه روز زنده بود و ناله مي‌كرد تا مرد (641 هجري). از آثار رفيع الدين گيلي شرح الاشارات و التنبيهات؛ و اختصار الكليات از كتاب القانون ابن سيناست «1».
فيلسوف ديگر شمس الدين خسروشاهي از خسروشاه تبريز بود كه پيش ازين نام او را آورده‌ايم. وي شاگرد امام فخر الدين رازي معروف به ابن الخطيب بود و در دمشق مسند تدريس داشت تا بسال 652 درگذشت. از كارهاي مهمش تلخيص كتاب الشفاء ابن سيناست و غير از آن تتمه‌يي از كتاب آيات البيّنات ابن خطيب الري (فخر رازي) نوشت و كتاب المهذّب شيخ ابو اسحق شيرازي را نيز خلاصه كرد «2».
______________________________
(1)- ابن ابي اصيبعه، عيون الانباء، چاپ مصر ج 3 ص 281- 283
(2)- ايضا ص 283- 285
ص: 257

رياضيات و موسيقي‌
قرن هفتم و هشتم ببركت وجود خواجه نصير الدين طوسي و صفي الدين ارموي و قطب شيرازي و گروهي ديگر ازين مردان معروف از مهمترين ادوار ترقي رياضيات و موسيقي و نجوم است. خوشبختانه ايلخانان بنابر رسم همه مغولان بتأثير كواكب و احوال آنها در امور عالم اعتقادي شديدتر از ايرانيان داشتند و ازين روي برصد كواكب بي‌ميل نبودند چنانكه در عهد آنان سه بار يكي در زمان هلاگو و ديگر در دوره غازان خان و سپس در سلطنت اولجايتو محمّد خدابنده رصدخانه‌هايي ساخته شد كه همه آنها محل تعليم و تعلّم علوم حكمي و رياضي بود.
درباره رصدخانه مراغه كه مهمترين مركز تجمّع علما و بي‌ترديد از مهمترين مراكز علمي قرن هفتم و هشتم است، ذكر توضيحاتي درينجا لازم بنظر مي‌آيد: در گيرودار حمله مغول بايران خواجه ابو جعفر نصير الدين محمّد بن محمّد بن حسن طوسي (م 672) كه از طوس بنزد علاء الدين محمد بن حسن اسمعيلي و ناصر الدين عبد الرحيم بن ابي منصور محتشم قهستان رفته و در آنجا بتأليف كتب اشتغال جسته بود، در رياضيات و تشكيل رصدخانه، كه گويا پيش از بستن رصد مراغه نيز بدان كار توجه مي‌نمود، شهرتي عالمگير كسب كرده بود چنانكه منكوقاآن از برادر خود هلاگو كه مأمور فتح قلاع اسمعيليه شده بود او را بمغولستان خواست تا در آنجا رصدي ايجاد كند. بعد از آنكه قلاع اسمعيليه تسليم هلاگو شد و خواجه نصير در خدمت هلاگو درآمد، ايلخان ترجيح داد كه او را نزد خود نگاه دارد و بنابر مشهور در سال 657 مأمور ايجاد رصد مراغه كند. براي اين كار جميع اوقاف ممالك ايلخاني را در اختيار خواجه گذاردند.
رصدخانه مراغه كه تحت نظر و بدستور خواجه ايجاد شد يك مؤسسه عظيم علمي بود كه در آن علاوه بر كارهاي رصدي براي تعليم علوم رياضي و علوم عقلي ديگر نيز استفاده مي‌شد. الكتبي (محمد بن شاكر بن احمد متوفي بسال 764) درباره اين رصدخانه گويد: «خواجه در مراغه قبّه و رصد عظيمي بنا كرد و براي آن كتابخانه بزرگي ترتيب داد و آنرا از كتبي كه از بغداد و شام و الجزيره بغارت رفته بود پر كرد
ص: 258
تا آنجا كه زياده از چهارصد هزار جلد كتاب در آن گرد آمد و براي رصد منجمان و فيلسوفان را بكار گماشت و اوقافي براي آن مقرّر ساخت» «1».
كتبي سخن خود را درباره مبناي رصدخانه مراغه بنحوي دنبال مي‌كند كه معلوم مي‌شود ابتكار اين عمل از خواجه بود نه از هلاگو. خلاصه سخنش چنين است كه چون خواجه پيشنهاد بناي رصدخانه بهولاگو كرد خان از وي فايده اين عمل را پرسيد و گفت آيا بياري آن مي‌توان از حوادث مقدّر پيش‌گيري كرد؟ خواجه گفت درين‌باره مثلي مي‌زنم: خان فرمان دهد تا كسي برين مكان بالا رود و بي‌آنكه هيچكس آگاه باشد طشتي بزرگ از مس را بزمين افگند. خان فرمان داد و چنين شد. همه از آواي مهيب طشت بوحشت افتادند مگر خان و خواجه زيرا ازين امر اطلاع داشتند.
پس خواجه گفت فايده علم نجوم نظير همينست چه آدمي حوادث را از پيش مي‌داند و براي او بيم و وحشتي كه نتيجه جهل است حاصل نمي‌شود. بدين تدبير خان بساختن رصدخانه رضا داد «2».
اين گفتار يك حيرت تاريخي را از ميان مي‌برد و معلوم مي‌دارد اين ابتكار علمي محصول انديشه يك ايلغارگر نيم وحشي نبود بلكه نتيجه درخواست و آرزوي منجمي بود كه از ساليان پيش بكار رصد ميل و در آن شهرت داشت.
باز كتبي از قول شمس الدين بن المؤيّد العرضي نقل مي‌كند كه خواجه متولّي جميع اوقاف ممالك هولاگو بود و در هر شهر نايبي براي بهره‌برداري از اوقاف آن داشت و عشر آنرا مي‌گرفت و بمصرف جامگي (اجرت) مقيمان رصدخانه و تهيه وسايل رصد مي‌رسانيد و مسلمين خاصه شيعه و علويان و حكما و جز آنان را ازو بهره وافي بود، بدانان نيكي مي‌كرد و بكارهايشان مي‌رسيد و اوقاف آنانرا حمايت مي‌نمود «3» ... و نيز
______________________________
(1)- فوات الوفيات، مصر 1951، ج 2، ص 307- 308
(2)- كتبي، فوات الوفيات ج 2، ص 308
(3)- فوات الوفيات ج 2 ص 310
ص: 259
از قول شمس الدين الحريري مي‌آورد كه او از حسن بن احمد الحكيم نقل كرد كه بمراغه سفر نمود و رصد را كه در آن هنگام علي بن خواجه نصير الدين طوسي اداره مي‌نمود تماشا كرد و اين علي جواني مطلع از تنجيم و شعر فارسي بود و در آنجا شمس الدين بن المؤيد العرضي و شمس الدين شرواني و شيخ كمال الدين ايگي (ايجي) و حسام الدين شامي را ملاقات نمود [كه در رصدخانه كار مي‌كردند] و مقدار زيادي از آلات رصد را در آن ملاحظه كرد از آنجمله ذات الحلق بود كه از پنج دايره مسين نشان‌دهنده دايره نصف النهار و دايره معدّل النهار و دايره منطقة البروج و دايره عرض و دايره ميل ترتيب مي‌يافت و بر زمين نصب شده بود؛ و باز دايره شمسيه را كه بوسيله آن سمت كواكب شناخته مي‌شده است مشاهده كرد و شمس الدين العرضي گفته است كه نصير- الدين از هولاگو براي بناي اين رصدخانه آنقدر پول گرفته كه كسي جز خدا ميزان آنرا نمي‌داند، غير از جامگي‌ها و راتبه‌هايي كه براي حكما و نزديكان خود مي‌ستاند. و نصير الدين در زيج ايلخاني گفته است كه من براي بناي رصد جماعتي از حكما را گرد آوردم مانند المؤيد العرضي از دمشق و فخر مراغي كه در موصل بود و فخر الخلاطي كه در تفليس بود و نجم الدين القزويني (- دبيران) و در سال 657 بناي آن را در مراغه آغاز كرديم و در بناي آن بچندين رصد كه در ايام قديم و دوره اسلامي ساخته بودند اعتماد نموديم «1» ...»
تمركز آن همه كتاب كه الكتبي ذكر كرده، و اجتماع علمايي كه نامشان را ديده‌ايم، و دانشمندان ديگري كه بتدريج يا براي همكاري با خواجه و يا شاگردي در خدمت او و يا استفاده از ياوريهاي مادي و معنوي وي در مراغه و بر درگاه خواجه نصير گرد آمده بودند، مراغه را در دوران تيره مغول ببركت وجود عديم النظير آن استاد بزرگ
______________________________
(1)- خواجه همه رصدهاي سابق را كه سرمشق كار خود در مبناي رصد مراغه قرار داد ذكر مي‌كند (مقدمه زيج ايلخاني؛ الكتبي ج 2 ص 311- 313) و درينجا براي احتراز از تطويل آن اسامي را نياوردم.
ص: 260
يكي از بهترين مراكز علوم عقلي در تمام ايران دوره اسلامي كرد و خاصّه علم رياضي را درين مركز بزرگ بپيشرفتهاي قابل توجهي نيل داد. تأثير چنين مركزي چنانكه پيش ازين هم گفته‌ام در تمام قرن هفتم و هشتم بي‌ترديد فراوان و عميق بوده است و بنظر من يكي از اسباب نهضت نامترقّب علمي قرن هفتم و هشتم با وجود همه علل مخرّبي كه براي پيشرفت علوم وجود داشت همين مركز و كوششهاي اين مرد عجيب و بي‌مانند ايراني بوده است و حتي ايجاد رصدخانه غازان خان در تبريز و رصدخانه اولجايتو خان در سلطانيه كه گويا فعّاليت آنها بيشتر بتدريس رياضيات و علوم عقلي منحصر بوده است، تحت تأثير رصد مراغه قرار داشته است؛ اما رصدخانه مراغه طوري بنيان- گذاري شده بود كه بعد از فوت خواجه در سال 672 باز هم از كار نيفتاد و بعد ازو پسرش صدر الدين علي و بعد پسر ديگرش اصيل الدين حسن و پس ازو پسر ديگر خواجه يعني فخر الدين احمد در عهد غازان خان رياست اين رصدخانه را بر عهده داشتند و اين فخر الدين احمد را غازان خان بسبب تصرفات ناواردش در اوقاف مردم بقتل آورد «1». بنابرين رصد مراغه در قسمت اعظم از دوره ايلخانان مغول در دست نصير الدين و فرزندانش بود و معلوم نيست بعد از قتل فخر الدين احمد چه كساني آنرا اداره كرده‌اند و همين قدر مي‌دانيم كه در عهد تأليف نزهة القلوب حمد اللّه مستوفي (سال 740 هجري) اين رصد ويران شده بود «2» و در آن تاريخ چنانكه مي‌دانيم چهار سال از فوت سلطان ابو سعيد بهادر خان گذشته و ممالك ايلخاني دچار انقلاب و نابساماني گشته بوده است «3».
حاصل و ثمره علمي بزرگ رصدخانه مراغه تأليف كتاب مشهور «زيج ايلخاني» بپارسي بوده است. خواجه در ابتداي اين زيج نوشته است كه «هلاگو خان ملحدان را
______________________________
(1)- فوات الوفيات ج 2 ص 312
(2)- نزهة القلوب، چاپ تهران 1336 شمسي، ص 100
(3)- درباره رصد مراغه دوست فاضلم آقاي دكتر آيدين صاييلي استاد دانشگاه آنكارا مقاله جامعي در يادنامه خواجه نصير طوسي (تهران 1336) ص 57- 75 نگاشته است.
ص: 261
قهر كرد و بغداد بگرفت و خليفه را برداشت و تا حدود مصر بگرفت و كساني را كه ياغي بودند نيست كرد و هنرمندان را در همه انواع بنواخت و رسمهاي نيكو نهاد و من بنده نصير را كه از طوسم و بولايت ملحدان افتاده بودم از آنجا بيرون آورد و رصد ستارگان فرمود و حكمايي را كه رصد مي‌دانستند چون مؤيد الدين العرضي كه بدمشق بود و فخر الدين مراغي كه بموصل بود، و فخر الدين خلاطي كه بتفليس بود، و نجم الدين دبيران كه بقزوين بود، از آن ولايتها بطلبيد و زمين مراغه رصد را اختيار كردند و بفرمود تا كتابها از بغداد و شام و موصل و خراسان بياوردند و تقدير چنان كرد كه منكوقاآن از ميان برخاست و بعد از آن هلاگو و بعد ازو ابقاي بجاي پدر پادشاه بود، رصد ستارگان تمام شد». پس اتمام رصد كه تأليف زيج نتيجه آنست در عهد اباقا خان انجام گرفت و خواجه آنرا بر چهار مقاله تنظيم نمود: مقاله اول در تواريخ، مقاله دوم در سير كواكب و مواضع آنها، مقاله سوم در اوقات مطالع و مقاله چهارم در باقي اعمال نجوم. بر اين زيج حسن (حسين) بن محمّد نيشابوري قمي معروف به «نظام» شرحي بفارسي نوشت و آنرا كشف الحقايق ناميد و عليشاه محمّد بن قاسم صاحب الاشجار و الاثمار منتخبي از آن ترتيب داد «1».
خواجه تأليفات متعدد ديگر در رياضيات و نجوم دارد و پيش از آنكه بذكر آنها پردازيم لازم است به «تحريرات» رياضي او، كه اهميت فراواني از باب ترويج علوم رياضي يوناني در ايران بعد از مغول دارد، سخن گوييم:
چنانكه مي‌دانيم، و در مجلد اول اين كتاب ديده‌ايم، همه كتابهاي معتبر يونانيان در رياضيات و نجوم بوسيله مترجمان بزرگ قرنهاي دوم و سوم و چهارم هجري بعربي نقل شد و ترجمه‌هايي ترتيب يافت كه مواردي از آنها با صعوبت در فهم همراه بود و حاجت بشرح و ايضاح و تحرير روشن و قابل تعليم و تعلّم داشت. بزرگترين كار خواجه نصير آنست كه بسياري ازين ترجمه‌ها را با دقت وافر مورد مطالعه قرار داد و آنها را تصحيح و تنقيح كرد
______________________________
(1)- كشف الظنون ستون 967- 968
ص: 262
و بار ديگر تأليفي منظم و خالي از نقص از هريك بوجود آورد و تحريرات مشهور خود را از كتب رياضي يوناني ازين طريق ايجاد كرد. اهميت اين تحريرات در آنست كه يك دسته از كتب رياضي يوناني كه براي طالبان اين علم در مراحل مختلف تحصيل لازم بود با بياني روشن و ترتيب و نظمي خاص در دسترس آنان قرار گرفت. در اين تحريرات خلاف آنچه در ترجمه‌ها ديده مي‌شد ابهامي در بيان و نقصي در كلام يا پراكندگي و بي‌نظمي در مطالب ديده نمي‌شود. خواجه در اين تحريرات ناقلي نيست كه بر عمياء كلمه‌يي عربي را جايگزين لغتي يوناني كند، يا نايافت مطالب غامض رياضي هنگام نوشتن مفاهيم و مقاصد مؤلفان يوناني او را از راه راست بيرون برد و در بيراهه خطا و اشتباه افگند. وي هنگام نوشتن اين تحريرات در حقيقت استادي ماهر و مؤلفي قادر است كه مقاصد و مفاهيم دريافته را بآساني و بي‌صعوبت و اشكال بزيور عبارت درست مي‌آرايد. اينست كه با تحريرات خواجه كتابهاي اساسي يوناني در رياضيات كه متعلمان را بايسته و تحصيل منظم علم رياضي را شايسته بود، ترتيب و نظمي تمام يافت و آماده استفاده شد و ديگر استادان را حاجتي باصلاح كتب مغشوش نبود و شاگردان هم مدتي از وقت و توانايي خود را صرف دريافتن جمله‌هاي نارسا و عبارات نادرست و گاه نامفهوم نمي‌كردند.
1- از جمله اين تحريرات يكي: ترجمه شرح اوطوقيوس عسقلاني «1» رياضي‌دان و مهندس يوناني قرن ششم ميلادي است بر كتاب الكرة و الاسطوانة از ارشميدس رياضي‌دان بسيار معروف قرن سوم قبل از ميلاد. از اوطوقيوس شروحي بر كتاب المخروطات آپولونيوس پرگايي «2» و مقاله اول از كتاب الكرة و الاسطوانه ارشميدس بازمانده است. شرح اوطوقيوس بر كتاب الكرة و الاسطوانة بدست اسحق بن حنين بعربي درآمد و او علاوه برين چهارده شكل از كتاب ارشميدس را از يوناني بعربي نقل
______________________________
(1)-Eutocius d'Ascalon
(2)-Apollonius dc Perga
ص: 263
كرد و اين ترجمه را بعدا ثابت بن قرّة الحرّاني اصلاح نمود. خواجه نصير الدين طوسي ترجمه‌هاي كتاب الكرة و الاسطوانه را كه پر از اشتباه بود با شرح مشكلات اوطوقيوس و ترجمه اسحق از چهارده شكل اول مقابله كرد و تمام مشكلاتي را كه در فهم مطالب آنها پيش آمده بود با استفاده از اطلاعات خود و شروح و توضيحاتي كه استادان ديگر داده بودند همراه ساخت و از اين راه بتحرير و تنقيح و تبيين معاني و مشكلات كتاب توفيق يافت. تاريخ ادبيات در ايران ج‌3بخش‌1 263 رياضيات و موسيقي ..... ص : 257
از ترجمه كتاب تكسير الدايره ارشميدس هم خواجه تحريري ترتيب داده و آن را بر آخر الكرة و الاسطوانه افزوده است.
3- تحرير كتاب الكرة المحركة «1» در يك مقاله و 12 شكل هم از كارهاي خواجه است. اين كتاب را اوطولوقوس پيتاني «2» رياضي‌دان بزرگ قرن چهارم قبل از ميلاد نوشته و ثابت بن قرة الحراني آنرا بعربي درآورده و اصلاح كرده بود.
4- كتاب مأخوذات ارشميدس در اصول علم هندسه كه ثابت بن قرة آنرا ترجمه و ابو الحسن علي بن احمد النسوي و ابو سهل ويجن بن رستم الكوهي رياضي‌دان بزرگ قرن چهارم تفسير كرده بودند، در ميان طالبان علم رياضي جزء كتب متوسطات بود كه مي‌بايست بين كتاب اقليدس و المجسطي خوانده شود. خواجه با توجه باصل ترجمه و استفاده از تفاسيري كه بر آن نوشته شده و با در نظر داشتن ارجاعاتي كه ارشميدس در اين كتاب بساير كتب و رسالات خود داده بود و همچنين با توضيح پاره‌يي از موارد دشوار اين كتاب را تحرير كرده است.
5- كتاب المفروضات در سي و شش و در پاره‌يي نسخ در سي و چهار شكل.
اين كتاب را در غالب نسخ باسم ثابت و از تأليفات او ذكر كرده‌اند ليكن ترجمه يا اصلاحي است از كتاب المفروضات ارشميدس كه ابن النديم در كتاب الفهرست آنرا جزو
______________________________
(1)-de la sphere en mouvement
(2)-Autolykus de Pythane
ص: 264
كتب موجود و منقول از آن استاد محسوب داشته است.
6- كتاب اوطولوقوس «في الطلوع و الغروب» در دو مقاله و سي و شش شكل.
از ترجمه اين كتاب و تحريري كه خواجه از آن ترتيب داده نسخ متعدد در دست است.
7- كتاب بعد الشمس و القمر از آريستارخس «1» منجم معروف يوناني قرن سوم قبل از ميلاد. اين استاد نخستين كسي است كه معتقد بود زمين بر روي محور خود بر گرد خورشيد در حركت است. كتاب آريستارخس درباره بحث در فواصل نسبي كره زمين از ماه و خورشيد و بحث در اجرام و ابعاد نيّرين نوشته شده و آنرا مترجمان اسلامي جرم الشمس و القمر و «جرمي النيّرين و بعديهما» نيز ناميده‌اند. كتاب آريستارخس را كه مترجم آن معلوم نيست خواجه نصير الدين طوسي تحرير كرده و آن در جزو مجموعه تحريرات خواجه در حيدرآباد طبع شده است.
8- كتاب المطالع هيپسيكلس «2» (ابسقلاوس). وي رياضي‌دان مشهور يوناني اسكندريه بود كه در قرن دوم قبل از ميلاد مي‌زيسته است و مسلمانان كتب متعددي را ازو در هندسه و نجوم مي‌شناخته‌اند و از جمله آنها كتاب المطالع اوست كه قسطا بن لوقا البعلبكّي آنرا بعربي درآورد. كتاب المطالع را نخستين بار يعقوب بن اسحق الكندي فيلسوف و دانشمند بزرگ عرب اصلاح كرد و همين ترجمه و اصلاح را كه شامل سه مقدّمه و يك صدر و دو شكل است خواجه بار ديگر تحرير و اصلاح نمود. ترجمه كتاب المطالع در نسخه مجموعه شماره 2457 كتابخانه ملي پاريس باسحق بن حنين نسبت داده شده است.
9- ترجمه كتاب الاكر. مؤلف اين كتاب ثاوذوسيوس بيثينيايي «3» رياضي‌دان و مهندس قرن اول ميلادي است كه به ثاوذوسيوس طرابلسي هم مشهورست. از
______________________________
(1)-Aristarchos de Samos
(2)-Hypsykles
(3)-Theodose de Bithynie
ص: 265
ثاوذوسيوس سه كتاب در ميان مسلمين شهرت بسيار داشته كه يكي از آن سه كتاب الاكر «1» است در سه مقاله و پنجاه و نه شكل و در بعضي نسخ در پنجاه و هشت شكل كه بامر ابو العباس احمد بن المعتصم باللّه از يوناني بعربي نقل شد. قسطا بن لوقا شكل پنجم از مقاله سوم را ترجمه كرد و بعد ازو مترجم ديگري آنرا بپايان برد و ثابت بن قرة الحراني ترجمه كامل كتاب را اصلاح و خواجه آنرا تحرير نمود.
10- از همين ثاوذوسيوس كتاب ديگري را بنام «المساكن» مسلمين از ديرباز شناخته و از آن استفاده كرده‌اند. كتاب المساكن «2» در يك مقاله و دوازده شكل است و درباره اختلاف طلوع و غروب ثوابت و سيارات و ايام و ليالي نسبت بمساكني كه در نقاط مختلف طولي و عرضي زمين قرار دارد بحث مي‌كند. اين كتاب را نيز قسطا بن لوقا البعلبكي ترجمه كرده و خواجه طوسي آنرا اصلاح و تهذيب نموده است. نسخ متعدد از اين تحرير در دست است و يكبار هم در جزو مجموعه تحريرات خواجه در حيدرآباد طبع شد.
11- كتاب ديگر ثاوذوسيوس بنام «الليل و النهار» يا كتاب «الايام و الليالي» «3» است كه آنرا نيز مسلمانان از قديم الايام مي‌شناخته‌اند. الليل و النهار در دو مقاله و سي و سه شكل است و در آن از كيفيت حركات شمس و مدارات آن و علت اختلاف ايام و ليالي در فصول مختلف و طلوع و غروب آفتاب بحث شده است. مترجم اين كتاب را در كتب فهارس قديم ذكر نكرده‌اند و خواجه از روي نسخ مختلفي كه از آن در دست داشته بتحرير آن همت گماشته و در سال 653 آنرا بانجام رسانيده است.
12- از جمله رجال بزرگي كه در اوايل دوره عباسي نام آنانرا در تاريخ علوم رياضي مي‌بينيم پسران موسي بن شاكر خراساني هستند. از موسي بن شاكر كه خود از
______________________________
(1)-Sphericae
(2)-de habitationibus
(3)-de Diebus et Noctibus
ص: 266
رجال بزرگ و رياضي‌دان مشهور و دانشمند خراسان بوده است، سه پسر بنام محمد و حسن و احمد در بغداد و در دستگاه مأمون و معتصم بسر مي‌برده‌اند، كه آنانرا بسبب انتساب بپدرشان بني موسي يا بني منجم يا بني شاكر مي‌گفته‌اند و از ميان آنان مهمتر و فاضلتر از همه محمد بوده است كه در سال 259 درگذشت. از آثار معروف بني موسي كتاب المخروطات و كتاب معرفة اشكال البسيطة و الكريّة در دست است. كتاب نخستين را از آثار محمد دانسته‌اند ولي چه آن كتاب و چه كتاب ثانوي علي الظاهر از ترجمه‌هايي است كه تحت نظر فرزندان موسي بن شاكر از يوناني بعربي صورت مي‌گرفت. خواجه طوسي كتاب المخروطات مذكور را تحرير كرده است.
13- از اقليدس مهندس بزرگ يوناني (متوفي در حدود سال 285 قبل از ميلاد) ميلاد) مسلمين كتب متعددي را مي‌شناخته و مورد استفاده قرار مي‌داده‌اند. يكي از آنها كتاب المعطيات «1» است در هندسه داراي نود و پنج شكل. اين كتاب را اسحق بن حنين ترجمه و ثابت بن قرة اصلاح و خواجه طوسي تحرير كرده و از آن علاوه بر نسخه مطبوع چند نسخه مخطوط در دست است.
14- ديگر از كتب اقليدس كتاب المناظر يا اختلاف المناظر «2» است. از ترجمه عربي اين كتاب كه نمي‌دانيم از كيست نسخي باصلاح يعقوب بن اسحق الكندي در دست داريم و تحريري كه خواجه طوسي ازين كتاب ترتيب داده بطبع رسيده است.
15- كتاب ديگري از اقليدس بنام ظاهرات الفلك در بيست و سه و در بعضي نسخ در بيست و پنج شكل در دست است كه خواجه آنرا تحرير كرده.
16- كتاب ديگر اقليدس كه از همه كتب او در دنياي قديم معروف‌تر بود كتاب اصول هندسه «3» است كه مسلمين آنرا بنام اصول الهندسة يا كتاب الاصول يا
______________________________
(1)-les Donnees
(2)-traite d'Optique
(3)-les Elements de Geometrie
ص: 267
كتاب جومطريا (معرّب‌geometria ( مي‌شناخته و گاه آنرا بنام مصنف و يا مهذّب آن كتاب اقليدس مي‌گفته‌اند. اين كتاب كه مانند المجسطي از كتب معتبر علم رياضي بوده است در سيزده مقاله نوشته شده كه سه مقاله بعدا بر آن افزوده شده و اجزاء مختلف آن چند بار بدست مترجمان بعربي درآمده و اين خود از اسباب صعوبت كار در تعليم و تعلم كتاب اصول هندسه شده بود. از مترجمان اين كتاب يكي الحجاج بن يوسف بن مطر معاصر هارون و مأمون است كه در اواخر قرن دوم و اوايل قرن سوم هجري مي‌زيسته است. وي دو ترجمه از كتاب اصول الهندسة كرد يكي بنام هارون كه آنرا الهاروني خواند و ديگر بنام مأمون كه آنرا المأموني ناميد. بعد از حجاج، اسحق بن حنين قسمتي ديگر را از آن كتاب ترجمه كرد و ثابت بن قرة آنرا اصلاح نمود و سپس ابو عثمان الدمشقي ترجمه‌يي از اصل كتاب را باضافه شرح پاپوس (ببس الرومي) «1» رياضي‌دان مشهور اسكندريه در اواخر قرن چهارم ميلادي از مقاله دهم بعربي درآورد. بعد از ترجمه كتاب الاصول چندين شرح بر آن نوشته شده است از قبيل شرح محمد بن عيسي الماهاني و شرح ابو العباس فضل بن حاتم النيريزي و ابن راهويه ارجاني و ابو الوفاء بوزجاني و ابو جعفر خازن خراساني و چند تن ديگر. با همه اين احوال تا قرن هفتم هجري اولا ترجمه‌هاي كتاب الاصول چنانكه بايد تدوين و ترتيب نيافت و ثانيا بسياري از ابهامات آن هنوز باقي بود و مي‌بايست كاملا شرح و ايضاح شود و اين كار نهائي براي خواجه نصير الدين طوسي باقي ماند. خواجه تحرير اقليدس را از روي دو ترجمه حجاج و اسحق باصلاح ثابت ترتيب داد و خود بعدا شرحي بر آن نگاشت.
17- از منالاوس اسكندراني «2» رياضي‌دان معروف اسكندريه در قرن اول ميلادي چند كتاب بدست دانشمندان حوزه‌هاي علمي اسلامي رسيده بود كه از ميان آنها مهمتر از همه كتاب الاشكال الكريّه «3» راجع به مثلثات كروي بود. مسلمين غير از
______________________________
(1)-Pappus
(2)-Menelaos d'Alexandrie
(3)-les Spheriques
ص: 268
اين كتاب كتب ديگري را هم از وي مي‌شناخته‌اند مانند «كتاب في معرفة كمية تمييز الاجرام المختلطة» و كتاب اصول الهندسة كه بيشتر آنها را ثابت بن قرة بعربي درآورده بود.
كتاب مثلثات كروي منالاوس از جمله كتب متوسط تعليمي بوده است و ترجمه آن يكبار بدست ابو عبد اللّه محمد بن عيسي الماهاني رياضي‌دان بزرگ ايران در قرن سوم هجري و بار ديگر بدست ابو الفضل احمد بن ابي سعد الهروي صورت گرفت و چند بار اصلاح شد ليكن چنانكه خواجه طوسي مي‌گويد اين اصلاحات بعضي ناتمام و بعضي نادرست و متن كتاب با چنان صعوبتي همراه بود كه حتي استاد بزرگ ما را در ايضاح بعضي از مسائل حيران گذاشت تا سرانجام خواجه باصلاح رياضي‌دان بزرگ و نام‌آور آخر قرن چهارم هجري امير ابو نصر منصور بن عراق دست يافت و اشكالات او از روي آن برطرف گرديد و توانست كتاب منالاوس را با توضيحات و رفع ابهامات تحرير كند.
18- از جمله بزرگترين دانشمنداني كه در دوره رونق مدارس اسكندريه ظهور كردند يكي رياضي‌دان و منجم مشهور قرن دوم ميلادي بطليموس كلوديوس (القلوذي) «1» است كه اسم او را بطلميوس هم مي‌نويسند. اهميت تأليفات و كثرت مطالعات او بر كسي پوشيده نيست و او است كه تمام ادوار بعد از خود را تا اوايل دوره رنسانس تحت سيطره نظرهاي رياضي و نجومي داشت. غالب تأليفات متعدد او را مسلمين مي‌شناخته‌اند و از ميان آنها مهمتر و معروفتر از همه المجسطي است در سيزده مقاله شامل اطلاعات وسيع راجع بنجوم و هيئت و حاوي نظريه معروف آن استاد در باب اجرام سماوي و كيفيت ترتيب و نظم آنها و حل مثلثات قائم الزاويه و كروي و امثال اين مسائل.
ترجمه اسم اصلي اين كتاب بفرانسوي‌la Composition mathematique است و بعدها آنرا از باب اهميت و تأثير فراوانش مگيسته «2» يعني «كبير» خواندند و اين اسم
______________________________
(1)-Ptolemaios Klaudios d'Alexandreia
(2)-Megiste
ص: 269
هنگام تعريب با افزودن الف و لام تعريف عربي «المجسطي» شد و همين تركيب است كه بعد از نقل علوم اسلامي باروپا بصورت‌Almageste پذيرفته شد. نخستين كسي كه به ترجمه و گزارش آن بزبان عربي توجّه كرد يحيي بن خالد بن برمك وزير مشهور و فاضل ايراني در دستگاه دولت آل عبّاس است. وي نخست جماعتي را بدين كار گماشت و چون ديد چنانكه بايد از عهده آن بيرون نيامده‌اند از ابو حسّان و سلم صاحب بيت- الحكمه كه هر دو از مشاهير دانشمندان ايراني در عهد هارون بوده‌اند تفسير آن كتاب را بخواست و آندو با استعانت از بهترين مترجمان كتاب را بعربي درآوردند و باصلاح و تصحيح آن مبادرت كردند و بهترين و صحيح‌ترين ترجمه‌ها را تا عهد خود از روي آن ترتيب دادند.
دومين ترجمه مهم از كتاب المجسطي را باسحق بن حنين نسبت داده‌اند و از اين ترجمه نسخي در دست است و در آغاز آن چنين آمده كه مترجم براي ابي الصقر اسمعيل وزير الموفق برادر المعتمد مقتول بسال 278 يا 279 بعربي گردانده و ثابت بن قرة الحراني تصحيح و اصلاح كرده است. تحرير خواجه ازين كتاب از جمله مهمترين تحريرات او و شامل سيزده مقاله و 196 شكل است و ازين تحرير اختصاراتي ترتيب يافته و بر آن شروحي نيز نوشته شده است.
19- آپولونيوس پرگامي «1» مهندس و منجّم معروف قرن سوم قبل از ميلاد از شاگردان مشهور ارشميدس و يكي از مبتكران بزرگ در علوم رياضي است. مهمترين كتابي كه از وي باقي مانده كتاب قطع مخروطات «2» است در هشت مقاله كه در ميان مسلمين به كتاب المخروطات اشتهار دارد. بنابر نقل ابن النديم مسلمانان از اين كتاب هفت مقاله تمام و قسمتي از مقاله هشتم را در دست داشته‌اند كه چهار مقاله اول آنرا هلال بن ابي هلال الحمصي و سه مقاله ديگر را ثابت بن قرة الحراني ترجمه كردند. اكنون از اين
______________________________
(1)-Apollonius de Pergamon
(2)-traite des sections coniques
ص: 270
كتاب چهار مقاله اول آن بيوناني در دست است و باقي را از روي ترجمه‌هاي عربي يافته‌اند. اصلاح اين كتاب از بني موسي است كه بآثار آپولونيوس توجه بسيار داشته‌اند و تحرير خواجه از آن مشهور است.
زحماتي كه محقّق طوسي در تنقيح و اصلاح و تحرير آثار رياضي‌دانان بزرگ دنياي پيش از خود كشيد علوم رياضي را براي علماي عهد وي و كساني كه بعد ازو سرگرم مطالعه و تحقيق در ابواب اين علم بودند علمي سهل الوصول ساخت و آنانرا بي‌آنكه دچار موانع گوناگون و مشكلات لاينحل شوند از زلال حكمت رياضي يوناني سيراب ساخت و بعبارت ديگر خواجه همان كار را در علوم رياضي كرد كه ابو علي سينا پيش ازو در حكمت مشّاء انجام داده بود «1».
خواجه نصير الدين طوسي غير ازين تحريرات كه همه آنها بعربيست كتب معتبر و متعدد ديگري در نجوم و رياضيات دارد كه قسمت بزرگي از آنها بفارسي است و در ضمن معرفي آثار منثور فارسي از آنها سخن خواهيم گفت. بر قسمتي ازين آثار شرحهايي نوشته شده و آنها نيز مشهور و از كتب درسي رياضيات قديم است. از جمله اين كتابهاست بيست باب في معرفة الاسطرلاب بفارسي (تلخيص خواجه از صد باب خود درباره اسطرلاب)- ترجمه و تفسير ثمره (يا: صد كلمه) بطلميوس القلوذي بفارسي درباره احكام نجوم- رساله معينيه در نجوم بفارسي- حل مشكلات معينيه در نجوم بفارسي- سي فصل در در معرفت تقويم كه بپارسي و تازي هر دو نوشته و چند بار شرح شده است- شرح تذكره كه در حقيقت تفسيريست بر مجسطي و علامه قطب الدين شيرازي آنرا شرح كرده و شرحي ديگر نظام الدين حسن بن محمّد بن حسين قمي نيشابوري بنام توضيح التذكره بسال 711 بر آن نوشته است و شرحهاي ديكري هم از قرون بعد برين كتاب ذكر كرده‌اند.- رساله
______________________________
(1)- درباره تحريرات خواجه پيش ازين مقاله‌يي بنام «تحريرات خواجه نصير الدين طوسي» در يادنامه خواجه نصير الدين طوسي طبع تهران 1336 از صفحه 153 تا صفحه 165 نوشته بودم و آنچه اينجا درباره تحريرات خواجه نوشته شده نقل از آنجاست.
ص: 271
ردّ بر مصادره اقليدس در اصول هندسه- كتاب الاسطوانه- رساله در حساب و جبر و مقابله- جامع الحساب- كتاب الظفر در جبر و مقابله- زبدة الهيئة بفارسي- زبدة الادراك در هيئت- كتاب تحصيل در علم نجوم- كتاب البارع در معرفت تقويم و حركات افلاك- مدخل منظوم فارسي در علم نجوم- رساله منظوم فارسي اختيارات مسير القمر- رساله در بيان صبح صادق بفارسي- ترجمه صور الكواكب ابو الحسين عبد الرحمن صوفي رياضي‌دان بزرگ قرن چهارم بفارسي- تذكره نصيريه بفارسي در هيئت.
شاگرد نامبردار خواجه نصير الدين طوسي قطب الدين محمود بن ضياء الدين مسعود شيرازي (م 710) كه تا كنون چند بار بنام او بازخورده‌ايم، و شرح حالش را در شمار نويسندگان فارسي اين عهد خواهيم آورد، چند كتاب معتبر در رياضيات و نجوم دارد. از آنجمله در كتاب نفيس فارسي خود درّة التاج لغرّه الدبّاج جزئي بسيار مبسوط و ممتّع در علم نجوم و هيئت و ارثماطيقي و موسيقي آورده است كه حقّا بايد آنرا از امّهات كتب رياضي درين عهد دانست. از كتابهاي ديگر وي در رياضيات و نجوم كه همه آنها از جمله كتب معتبر در رياضيات شمرده شده يكي كتاب نهاية الادراك في دراية الافلاك است است بعربي در چهار مقاله كه بنام بهاء الدين محمّد حاكم اصفهان پسر شمس الدين صاحب ديوان جويني نوشت- ديگر كتاب «التحفة الشاهية» است بعربي در هيئت كه علامه آنرا بنام تاج الاسلام امير شاه پسر تاج الدين معتز (از وزراي روم) نوشت و باسم او تحفة- الشاهية ناميد. برين كتاب شرح مير سيّد شريف جرجاني و شرح ملا علي قوشجي معروفست.- ديگر كتاب اختيارات مظفّري كه آنرا بنام مظفر الدين يولوق ارسلان چوپاني قسطموني از قسمت هيئت درّة التاج و از كتاب نهاية الادراك خود اختيار نمود و در چهار مقاله (مقدمات، هيئت جرمهاي علوي، هيئت زمين، معرفت بعدها و جرمهاي ستارگان) بفارسي تأليف كرد.
صفي الدّين ارموي ابو المفاخر عبد المؤمن بن يوسف بن فاخر از مشاهير موسيقي دانان و رياضيون قرن هفتم است كه نزديك بسال 613 ولادت يافت و در سال 693
ص: 272
درگذشت. وي اصلا از اهل بلخ و منسوب به اورميه بود و مدتي در بغداد و تبريز بسر مي‌برد و در بغداد در خدمت مستعصم خليفه عبّاسي و سپس عطا ملك جويني و شرف الدين هارون اعتبار فراوان يافت چنانكه در عهد عطا ملك و شرف الدين هارون ديوان انشاء بغداد را اداره مي‌كرد و رتبت منادمت داشت ليكن بعد از مرگ عطا ملك و قتل شمس الدين صاحبديوان روزگار ازو برگشت و گرفتار وام و تنگدستي شد و آخر كار براي سيصد دينار وام كه بر گردن داشت در بغداد بزندان افتاد و چنانكه گفتيم بسال 693 در حبس درگذشت «1». وي در فقه و ادب و خط و انشاء و علوم رياضي و موسيقي و نواختن عود و آلات ديگر موسيقي يد بيضا مي‌نمود و از وجودهاي استثنائي عهد خود بود و مخصوصا در موسيقي علمي اهميت و اعتبار فراواني كسب كرده و همواره بدين فن مشهورست. از جمله آثارش در موسيقي يكي كتاب «ايقاع» است بفارسي كه يكبار بتركي و يكبار بعربي ترجمه شد «2». كتاب معروف ديگرش كه از امّهات كتب موسيقي شمرده شده است «الرسالة الشرفية في النسب التأليفية» يا «كتاب الموسيقي» است كه باسم شرف الدين هارون تأليف شد. كارادوو «3» منتخبي از آن را در مجله آسيايي (J .A .( با توضيحات بزبان فرانسوي ترجمه كرده است. كتاب ديگرش در موسيقي «الادوار» است كه آنرا پيش از فتح بغداد بدست هولاگو يعني در عهد خلافت المستعصم نوشت و چند بار بفارسي ترجمه و شرح شد كه از آنجمله است شرح يحيي بن احمد كاشي موسيقي‌دان معاصر شاه شيخ ابو اسحق اينجو (721- 758) بفارسي كه بدستور پادشاه مذكور ترتيب يافت. شرح ديگر بدست عبد القادر عيسي مراغي بنام زبدة الادوار ترتيب داده شد. مولانا مباركشاه دانشمند قرن هشتم شرحي از آن بعربي براي شاه شجاع پادشاه مظفّري (م 786) تنظيم كرد و شرح عربي ديگري از فخر الدين خجندي از آن كتاب در دست است «4».
______________________________
(1)- الكتبي، فوات الوفيات ج 2 ص 39- 40
(2)- فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه ج 3 ص 106
(3)-Carra de Vaux
(4)- فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه، ج 3، آقاي دانش‌پژوه، ص 106- 107
ص: 273
از دانشمندان ديگر موسيقي كه در قرن هفتم تأليفاتي بوجود آورده‌اند ابو المعالي اربلي (بدر الدين محمّد بن احمد) است كه منظومه «ارجوزة الانغام» را بسال 729 سرود.- ديگر شهاب الدين عبد اللّه صيرفي (م 742) كه «خلاصة الافكار في معرفة الادوار» را براي سلطان اويس (م 776) نوشت. ديگر علامه شمس الدين محمد آملي كه در قسمت رياضي از كتاب نفائس الفنون شرحي مستوفي درباره موسيقي آورد. ديگر علامه قطب- الدين شيرازي كه چنانكه گفتيم در درّة التاج جزو علم رياضي قسمت مفصل و مشروحي را بعلم موسيقي اختصاص داد. ديگر عبد القادر مراغي (كمال الدين ابو الفضائل متولّد بسال 754 و متوفي بسال 838) صاحب كتابهاي جامع الالحان بفارسي، كتاب الموسيقي، مقاصد الالحان، زبدة الادوار، كنز الالحان و شرح ادوار ارموي «1».
ديگر از رياضي‌دانان قرن هفتم علاء منجّم (علي شاه بن شمس الدين محمّد بن قاسم خوارزمي بخاري) است كه كتاب فارسي «احكام الاعوام» خود را در نجوم معوّل بر آثار ابو معشر بلخي و احمد بن عبد الجليل سگزي و كوشيار گيلي و نظاير آنان كرد و آنرا در حدود سال 690 تأليف نمود و غير ازين كتاب «اشحار و اثمار» بفارسي و كتاب «زيج عمده» بنام شمس الدين محمّد بن احمد بن مباركشاه دارد كه هر دو در نجوم است.
ديگر نظام اعرج (نظام الدين حسن بن محمّد بن حسين قمي نيشابوري معروف به اعرج) از علماي قرن هفتم و هشتم است كه اندكي بعد از دوره حيات خواجه نصير الدين طوسي مي‌زيست و با علامه قطب الدين شيرازي معاصر بود. وي علاوه بر رياضيات و نجوم در علوم شرعي خاصه در تفسير و در علوم ادبي استاد و داراي تأليفات بوده است.
كار مهمّش در رياضيات تفسير تحرير مجسطي خواجه نصير است بنام «تفسير التحرير» و نيز شرح بر تذكره خواجه بنام «توضيح التذكره» كه پيش ازين ياد كرده‌ايم، و شرح زيج ايلخاني طوسي بنام «كشف الحقايق» و شرحي بر مختصر مجسطي بيروني «2».
______________________________
(1)- آقاي دانش‌پژوه، فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه ج 3 ص 107- 108
(2)- ايضا ص 864 و
Catalogue des Manuscrits Pcrsans, Blochet, II. P. 58 ص: 274
چغميني (محمود بن محمّد بن عمر متوفي بسال 745) رياضي‌دان و طبيب معروف قرن هشتم ضمن تأليفات رياضي خود كتابي بنام «الملخّص في الهيئة» دارد كه كتابي مختصر در يك مقدمه درباره اقسام اجسام و دو مقاله، اول درباره اجرام علوي و دوم درباره بسائط سفلي است. اين كتاب همواره از كتب مشهور در هيئت بود و شرحهايي بر آن نوشته شده است كه از آن جمله است شرح كمال الدين تركماني (محمّد بن احمد الحنفي) كه آنرا در سال 755 بپايان برد؛ و شرح مير سيّد شريف جرجاني (م 816) كه علاوه بر آن شرحي با پانزده مقاله از تحرير اصول اقليدس نيز ترتيب داده است.

پزشكي و داروشناسي‌
در پزشكي و داروشناسي تأليفات علماي اين دوره متعدد و قابل توجّهست. بر رويهم مباني اطلاعات پزشكان و مؤلّفان اين دوره همانست كه در قرنهاي پيشين ديده‌ايم و همچنين است توجّه آنان بتأليف كتابهايي بفارسي درين زمينه. مطلب مهم آنست كه نوشتن شروح بر كتابهاي معتبر پزشكي درين عهد بنا بر روش عمومي كه قبلا بدان اشاره كرده‌ايم، زياد مورد توجّه بود و چند كتاب معتبر ازين راه مخصوصا در شرح قانون ابن سينا يا تلخيص آن پديد آمده است و از ميان آنها نخست «شرح قانون قرشي» را نام مي‌بريم.
ابن نفيس قرشي (علاء الدين ابو الحسن علي بن ابي الحزم قرشي متوفي بسال 687) اصلا از اهل قرش ماوراء النّهر بود ليكن در مصر بسر مي‌برد و بزرگترين پزشك آن ديار بود. وي در طب شاگرد مهذّب الدّين الدّخوار (عبد الرحيم بن علي بن حامد پزشك معروف قرن هفتم 565- 628، صاحب مختصر الحاوي، شرح تقدمة المعرفة، الجنينة و جز آن) و علاوه بر پزشكي در حديث و ادب و منطق و جدل و اصول فقه نيز استاد و صاحب تأليف بود. قرشي در پزشكي مانند نداشت و بعد از ابن سينا كسي را همال او نمي‌شمردند و گويند در درمان بر او برتري داشت و حدّت ذهنش بدرجه‌يي بود كه در غالب تحريرات و تأليفات خود بكتابي مراجعه نمي‌كرد بلكه از محفوظات خود بهره برمي‌گرفت و چند تن از اطباء معروف مانند ابو الفتح اسكندري و ابو الفضل بن كوشك و جز آنان شاگرد او بوده‌اند.
ص: 275
وي مؤلّف كتاب معروف «شامل» در هشتاد مجلد است كه از مهمترين كتب طب شمرده مي‌شود. از وجوه اهميت ابن نفيس يكي توضيحاتي است كه در باب دوران كوچك خون داده است كه عينا و حتّي كلمه بكلمه با توضيحاتي كه «ميگوئل سروتو» «1» بعد ازو در رساله معروف خود بنام
Christianismi restitutio
داده تطبيق مي‌كند «2». ابن النفيس خود در شرح قسمت تشريح از كتاب قانون ابن سينا گفته است كه كالبد نشكافته و آنرا مورد پسند دين ندانسته و دلسوزي و مهر نسبت بمردگان نيز او را ازين كار مانع مي‌شده است و بهمين سبب از گفته پيشينيان كه خود بدين كار دست زده بودند خاصه جالينوس پيروي نموده و آثار او را درين زمينه از همه بهتر دانسته است. بنابرين بايد قبول كرد كه وي با تعمّق عقلي در گفتارهاي جالينوس باين دوران كوچك خون پي‌برد. بهرحال ابن النفيس علاوه بر كتاب معروف خود «شامل» شرحي مفصل بر قانون نوشت و نيز مختصري از آن بنام موجز القانون در چهار فن راجع به امراض و ادويه و اغذيه و معالجات ترتيب داد كه چند تن از پزشكان شرحهايي بر آن نوشتند از آنجمله ابو اسحق ابراهيم بن محمّد سويدي (م 690) و سديد الدين كازروني كه شرح خود را در 745 تمام كرد و آنرا مغني ناميد و شرح جمال الدين محمّد بن محمّد الآقسرايي (م 779) بنام حل الموجز و شرح برهان الدين نفيس بن عوض كرماني كه كار خود را در 841 تمام كرد و آن از بهترين شرحهاي موجز القانون شمرده شده است ... و شرحهاي ديگر ... «3»
______________________________
(1)-Miguel serveto )املاء فرانسوي‌Michel Servet ( متكلم و پزشك معروف اسپانيولي كه در حدود 1509 ميلادي ولادت يافته و در سال 1553 بر اثر نظرهاي خاصي كه در كتاب‌Christianismi restitutio اظهار كرده بود مأخوذ و بفرمان كليسا در آتش انداخته شد.
(2)-Aldo Mieli ,La Science arabe ,Leiden 1939 ,P .164
(3)- كشف الظنون ستون 1899- 1901؛ فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه ج 4 ص 811
ص: 276
از شرحهاي ديگر قانون «التحفة السعدية» است تأليف علامه قطب الدين شيرازي كه چند بار بنام او اشاره كرده‌ايم. وي مدتي از عمر گرانمايه خويش را صرف اين كار كرد و كتاب را از سال 682 آغاز نمود و اندكي پيش از مرگ خود بسال 710 پايان داد.
علامه در ديباچه شرح قانون مي‌گويد كه از كودكي باز بطب توجّه داشت و آنرا از پدر خود ضياء الدين مسعود بن مصلح كازروني كه از پزشكان نامور عهد خويش بود فرا- گرفت و در چهارده سالگي بعد از فوت پدر در سال 648 منصب پزشك و كحّال بيمارستان مظفّري شيراز يافت و ده سال تا 658 در آن بيمارستان كار مي‌كرد و بعد از آن كليّات قانون را نزد عم خود كمال الدين ابو الخير بن مصلح كازروني و حكيم شمس الدين محمّد بن احمد كيشي و شرف الدين زكي بوشكاني كه از معلمان معروف طب بودند، آموخت و بعضي از شرحهاي مقدم بر خود را كه همه را نارسا يافته بود مطالعه كرد و چون بخدمت خواجه نصير رسيد پاره‌يي از دشواريها را نزد او رفع كرد و بعد از آن با ملاقات پزشكان خراسان و عراق و بغداد و روم مشكلات ديگر خود را حل نمود و سپس در مصر شروح جديدي را از قانون خاصه شرح قرشي را مطالعه كرد و بدين طريق غالب مشكلات قانون بر وي آسان گشت و آنگاه بشرح آن و جواب دادن بخرده‌گيريهاي گذشتگان بر قانون مبادرت نمود. بنابرين همچنانكه علامه خود گفته است نبايد پنداشت كه كار شرح قانون را ديگران كرده و چيزي براي او نگذاشته‌اند بلكه او پراگنده‌هاي قانون را فراهم آورد و دشواريهاي آنرا حلّ كرد و بايرادات پاسخ گفت و از مطالعات همه شارحان پيش از خود و همه استاداني كه درباره اين كتاب نظرهايي داشته و يا در حواشي نسخه‌هاي آن يادداشتهايي نموده بودند استفاده كرده و همچنين خلاصه‌يي از بهترين كتابها و رساله‌هاي پيشينيان را كه در باب هر فصلي از فصول طب وجود داشت بجاي خود آورد خاصه از جالينوس و رازي و ابن طيب و ابن ابي صادق و ابو سهل مسيحي. علامه قطب الدين اين كتاب خود را بنام سعد الدين ساوجي (م 711) وزير غازان خان و همكار رشيد الدين فضل اللّه «التحفة السعدية» ناميد «1». كاملترين نسخه اين كتاب عظيم در كتابخانه مدرسه
______________________________
(1)- رجوع شود به فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه، ج 4 ص 726- 730
ص: 277
عالي سپهسالار (تهران) موجود است. به قطب الدين شيرازي كتاب ديگري نسبت داده‌اند بنام «رسالة في بيان الحاجة الي الطب و آداب الاطبا و وصاياهم» در سه فصل كه نسخه‌يي از آن مورّخ بتاريخ 913 در كتابخانه خديويه مصر موجودست «1».
ديگر از شرحهاي كتاب القانون شرحي است از علامه شمس الدين محمّد بن محمود آملي صاحب كتاب معروف نفائس الفنون كه شرح قانون خود را در سال 753 بپايان برد. وي كلّيات ايلاقي (يعني الفصول الايلاقيه تأليف شرف الزمان محمّد ايلاقي مقتول بسال 536) را نيز شرح كرد. وفات او در هفتصد و پنجاه و اندي اتفاق افتاد.
در قرن هفتم و هشتم بر كتاب القانون شرحهاي ديگري نوشته شده است كه از آنهاست شرح قطب الدين ابراهيم بن علي مصري (م 618) و شرح السامري ابو يوسف يعقوب بن غنائم (م 681) و شرح ابن العالمه (نجم الدين احمد بن الفضل م 652) و شرح ابن القف (امين الدوله ابو الفرج يعقوب بن اسحق كركي م 685) و شرح سديد كازروني بنام «توضيحات» كه در 745 از تأليف آن فراغت يافت؛ و شرح زين العرب مصري (علي بن عبد اللّه) كه در سال 751 از آن فراغت يافت «2» و اختصاري كه چغميني خوارزمي (محمود بن محمّد بن عمر متوفي 745) ازين كتاب بنام «قانونچه» در ده مقاله ترتيب داد «3».
از پزشكاني كه در اوان حمله مغول زنده بوده و در همان گيرودار از ميان رفته‌اند بزرگتر از همه نجيب الدين سمرقندي (ابو حامد محمد بن علي بن عمر) است كه بسال 618 در فتنه مغول در هرات كشته شد. وي از عالمان بزرگ طب بوده و تأليفات ذيقيمتي داشته است كه مهمتر از همه «الاسباب و العلامات» درباره بيماريهاي جزئي و علّت و علامت و علاج هريك بوده است. اين كتاب بنحوي تهيه شد كه هيچيك از بيماريها كه
______________________________
(1)- آقاي سيد محمد مشكوة استاد دانشگاه تهران، مقدمه درة التاج ص (1 ج)
(2)- كشف الظنون ستون 1312- 1313
(3)- ايضا ستون 1311
ص: 278
شناخته روزگار بود در آن ناگفته نماند و درباره درمان هريك از آنها خلاصه‌يي از كتابهاي استوار پزشكان نقل شد. اين كتاب موجز كه حاوي اطلاعات سودمند فراوانست بسبب شرح استواري كه برهان الدين نفيس بن عوض كرماني در تاريخ 827 بر آن نوشته معروفتر شد. از كتابهاي ديگر نجيب سمرقندي «الفرق بين الامراض المشكلة» است.
درين كتاب امراض متشابه از يكديگر تميز داده شده و كيفيّت بازشناختن هريك از ديگري روشن گرديده است. سمرقندي درين كتاب از بيماريهاي گوناگون كه مربوطست به سر و چشم و گوش و بيني و دندان و دستگاه خون و سينه و پهلو و شكم و احشاء و همچنين از تبها و آماسها و زخمها و از نبض و بول سخن گفته و پس از ذكر هر دردي ببيان موارد تشابه بعضي از آنها با بعضي ديگر پرداخته و بروش پرسش و پاسخ در آن سخن گفته است.
نجيب سمرقندي غير ازين دو كتاب آثاري ديگر در طب و داروشناسي و حفظ الصحه دارد مانند «اصول تركيب الادويه» و «الادوية المفردة» و «قوانين تركيب الادوية القلبية» و «مداواة وجع المفاصل» و «مقالة في كيفية تركيب طبقات العين» و «الاغذية و الاشربة للاصحّاء» و «اغذية المرضي» و «الصناعة» و «غاية الاغراض في معالجة الامراض» «1».
از كتابهاي معتبر داروشناسي درين دوره غير از آنچه ديده‌ايم يكي كتابيست بعربي بنام «ما لا يسع الطبيب جهله» در باب ادويه مفرد و مركّب از يوسف بن اسمعيل خوئي معروف به «ابن الكبير» كه در سال 711 تأليف شد «2»؛ ديگر كتاب معروف «اختيارات بديعي» است كه آن نيز در ادويه مفرد و مركّب و بفارسي است. مؤلف آن علي بن حسين انصاري معروف به «حاجي زين العطّار» بود و كتاب خود را در 770 در دو مقاله بنام شاهزاده خانم بديع الجمال تأليف كرد «3».
______________________________
(1)- الاعلام، خير الدين الزركلي ج 7 ص 169
(2)- كشف الظنون ستون 1575، فهرست كتابخانه دانشگاه ج 3 ص 805
(3)- كشف الظنون ستون 34، فهرست كتابخانه دانشگاه ج 3 ص 715
ص: 279

جغرافيا
در اوايل قرن هفتم يكي از عالمان معروف حديث و تفسير، كتاب پرارزشي در تاريخ قزوين و جغرافياي آن نوشته است كه از جمله كتابهاي پرارج درباره شهرهاي ايران و يكي از منابع سودمند در جغرافياي تاريخي و تاريخ رجال ناحيه‌يي معيّن از كشور ماست. نام اين كتاب «التدوين في اخبار قزوين» و مؤلف آن امام ابو القاسم رافعي عبد الكريم بن محمد قزويني (م 623) است.
كتاب پراهميّت ديگري در همين دوره در جغرافيا داريم بنام «آثار البلاد و اخبار العباد» از مؤلف فاضل بزرگي بنام زكريّاي قزويني (زكريّاء بن محمد بن محمود قزويني متولد بسال 600 و متوفي بسال 682 هجري). وي در قزوين ولادت يافت و در جواني بدمشق كوچ كرد و در آنجا چندگاهي بتحصيل علوم و آداب اشتغال داشت و از آنجمله نزد اثير الدّين ابهري حكيم بزرگ ايراني تلمّذ نمود و سپس بعراق عرب رفت و در آنجا بعهد خلافت المستعصم باللّه قضاء حلّه و واسط يافت و بعد از تسلط هولاگو نيز سمت خود را حفظ نمود تا فرمان يافت. ازو كتاب معتبر مهمي باقي است كه بدو قسمت تقسيم مي‌شود:
نخست آنچه مربوط بدانش وصف كائنات است بنام «عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات» و دوم آنچه مربوط بدانش جغرافياست بنام «آثار البلاد و اخبار العباد».
اين دو قسمت كه هركدام كتاب مستقلي است و همواره دو اثر زكرياي قزويني دانسته شده در حقيقت حكم دائرة المعارف واحدي درباره عالم و موجودات و مخلوقات و بلاد و آثار آن دارد. كار زكرياي قزويني يادآور آثار دانشمند بزرگي از دوران قديم است بنام پلينيوس (بليناس) «1» و بهمين سبب او را بليناس قرون وسطي «2» لقب داده‌اند.
كتاب عجائب المخلوقات كه نسخه عربي و فارسي آن هر دو در دست است حاوي اطلاعاتي است درباره: 1) موجودات علوي و حقيقت افلاك و اشكال و اوضاع و حركات آنها كه منتهي مي‌شود ببحث در باب زمان و روز و شب و ماه و تقويم عرب
______________________________
(1)-Plinius )بليناس) دانشمند معروف قرن اول ميلادي
(2)-Plinius medieval
ص: 280
و روم و ايران و فصول سال. 2) سفليات كه درباره فلك مادون قمر و آخشيجان و كائنات جوّ سخن مي‌گويد و سپس وارد بحث درباره آب و زمين و درياها و جزاير آنها و احوال كره زمين و ارباع و اقاليم و كوههاي آن مي‌شود و اين قسمت از كتاب متضمن ارزش جغرافيايي بسيارست. بعد ازين مباحث قزويني ببحث ممتّع خود درباره مولودات از اركان (معدن- احجار- نبات- انسان و حيوان) مي‌پردازد و اين قسمت از كتاب متضمن كليه اطلاعات قدما در طبيعيات و تاريخ طبيعي است. بر رويهم كتاب «عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات» يكي از پرارزش‌ترين آثار ايرانيان دوره اسلامي در اطلاعات كلي مربوط بمقدمات جغرافياي طبيعي و انساني و بسياري از مطالعات ديگر آنان درباره انسان و حيوان و امثال اين مطالب است.
اما آثار البلاد و اخبار العباد كتاب مفصلي است درباره قلاع و شهرها و آباديهاي اقاليم مختلف عالم با ذكر قبايل و خصائص نژادي و اخلاقي و اجتماعي و حتي كيفيت و نوع غذا و پوشش و خانه‌هاي آنها و ذكر رجال و بزرگان معروف هريك از بلاد.
در هر اقليمي از اقاليم هفتگانه جهان اسامي ممالك و نواحي و بلاد بترتيب حروف تهجي ثبت شده است. قزويني اين كتاب بسيار مهمّ جغرافيايي را با اتكاء بر مشاهدات و مطالعات خود نوشته و در آغاز آن گفته است كه درين كتاب آنچه را براي من واقع شده و شناخته‌ام، و آنچه شنيده و ديده‌ام، گرد آوردم. اين كتاب را مقدمه‌يي در خواص بلاد و مقدمه‌يي ديگر همراه نقشه‌يي درباره اقاليم زمين است و سپس بحث درباره اقاليم هفتگانه و اخبار و آثار آنها شروع مي‌شود. كتاب آثار البلاد و اخبار العباد علاوه برين همه مزايا كه گفته‌ايم از باب اطلاعات مربوط بتاريخ و تاريخ ادبيات هم پرارزش و سودمندست و بمناسبت راجع بنوزده تن از شاعران ايران يعني انوري و عسجدي و اوحد الدين كرماني و فخر گرگاني و فرخي و فردوسي و جلال طبيب و جلال خواري و خاقاني و ابو طاهر خاتوني و مجير بيلقاني و نظامي و ناصر خسرو و ابو سعيد ابو الخير و سنائي و شمس طبسي و عمر خيام و عنصري و رشيد الدين وطواط سخن گفته
ص: 281
است. علاوه بر آنان در ذيل اسم هريك از بلاد ايراني نام بزرگترين معاريف و مشايخ و علماي آن شهر را با ذكر احوالشان آورده است. مثلا در ذكر بلخ «1» علاوه بر اطلاع سودمندي كه در باب بتكده نوبهار و سدانت خاندان برمك در آن بتكده داده از بزرگان آن شهر ابراهيم بن ادهم و ابو علي شقيق بن ابراهيم و ابو حامد احمد بن خضرويه و رشيد وطواط (عبد الجليل بن محمد) شاعر معروف را ذكر كرده و شمه‌يي از حال هريك را آورده است.
كتاب معروف ديگري كه در جغرافيا نوشته شده نزهة القلوب تأليف حمد اللّه مستوفي ابن ابو بكر بن محمد بن نصر قزويني است بفارسي كه آنرا در سال 740 هجري بعد از اتمام تاريخ گزيده نوشت در يك مقدمه و سه مقاله و يك خاتمه. مقدمه و دو مقاله اول كتاب بيشتر تحت تأثير روش زكرياي قزويني قرار دارد يعني در آنها درباره ابداع افلاك و نجوم و عناصر و ربع مسكون و تكوين مواليد سه‌گانه (معادن و نبات و حيوان) سخن رفته و طبعا درباره انسان بهمان نحو كه در عجائب المخلوقات مي‌بينيم باشباع بحث شده است و مقاله سوم «در صفت بلدان و ولايات و بقاع» و بر چهار قسمت:
قسم اول در ذكر حرمين شريف، قسم دوم در شرح احوال ايران زمين و قسم سوم در ذكر بلاد مجاور ايران و قسم چهارم در ذكر عمارات عاليه مشهور كه در ديگر ولايات ربع مسكونست. حمد اللّه در تأليف اين كتاب از منابع مختلف متقن استفاده كرد و ارزش كتاب او مخصوصا در آنست كه ضمن ذكر نواحي و بلاد ايران پاره‌يي اطلاعات مربوط بعهد خود را هم در آنها آورده است.
نبايد فراموش كرد كه يكي از مهمترين و پرارزش‌ترين كتب جغرافيا در تمدن اسلامي، اگرچه بعربي و مؤلف آن غير ايرانيست در همين دوره بوجود آمده و مؤلف آن براي كسب اطلاعات مدتي از عمر خود را در ايران گذرانده و ديرگاه در خراسان و خوارزم سكونت داشته است. اين كتاب معجم البلدان و مؤلف آن ياقوت حموي
______________________________
(1)- آثار البلاد و اخبار العباد، بيروت 1960، ص 331 ببعد.
ص: 282
(شهاب الدين ابو عبد اللّه ياقوت بن عبد اللّه حموي) است. ياقوت اصلا از والدين يوناني در آسياي صغير بوجود آمد و در كودكي باسارت افتاد و مردي تاجر موسوم به عسكر ابن ابي نصر ابراهيم الحموي «1» او را در بغداد خريد و بمكتب فرستاد تا بعدا دفاتر حسابهايش را نگاه دارد و بعد از آنكه بزرگ شد او را بسفرهاي تجاري بجانب كيش و عمّان فرستاد تا آنكه در سال 596 آزاد شد و از راه استنساخ كتب شروع بكسب معيشت كرد و مدتي در عراق و شام مي‌زيست و سرانجام بخراسان رفت و در بلاد آن ديار بتجارت پرداخت و مدتي در مرو و نسا و خوارزم بسر برد تا در سال 616 مصادف با حمله تاتار گرديد و ناگزير از خوارزم و خراسان با تحمل شدايد بسيار بموصل گريخت و مدتي آنجا بماند و از آنجا به سنجار و حلب رفت و همانجا بود تا در سال 626 درگذشت.
وي را تأليفات متعدد در تاريخ و تراجم احوال و مسائل ادبي بود كه از آن ميان دو كتاب پرقيمت «معجم الادبا» و «معجم البلدان» مشهورست «2». معجم البلدان را ياقوت در پنج باب و 28 كتاب تأليف كرد، باب اول درباره صفت زمين و كوهها و درياهايي كه در آنست و جز آن؛ باب دوم در ذكر هفت اقليم و اختلاف در كيفيت آن؛ باب سوم در تفسير الفاظ و اصطلاحاتي كه در كتاب تكرار مي‌شود مانند «بريد» و «فرسخ» و «ميل» و «اقليم» و «كورة» و «استان» (پسوند فارسي در خوزستان و طبرستان و جز آنها ...) و «رستاق» و «طسوج» و «عرض» و «درجه» و «دقيقه» و امثال اينها؛ باب چهارم در ذكر اقوال فقها در حكم سرزمينهايي كه بغنيمت گرفته شده و چگونگي قسمت آن؛ باب پنجم در ذكر كلياتي از اخبار بلدان.- بيست و هشت كتاب كه بعد
______________________________
(1)- بسبب انتساب ياقوت بهمين مرد است كه او را «حموي» گفته‌اند نه بسبب آنكه اهل «حماة» باشد.
(2)- درباره او رجوع شود به وفيات الاعيان لابن خلكان چاپ مصر، ج 2 ص 311- 318؛ شذرات الذهب في اخبار من ذهب، ج 5 چاپ مصر سال 1315 هجري ص 121- 122 ذيل حوادث سال 626
ص: 283
ازين بابهاي پنجگانه مي‌آيد عبارتست از هريك از حروف ابتثي كه در ذيل آنها اسامي ممالك و نواحي و بلاد و رستاقها و كوره‌ها و رودها و غيره آمده است.
ياقوت در ذكر بلاد و نواحي نه تنها بآوردن اطلاعات بسيار سودمند درباره كيفيت آباداني و مردم آنها و فواصلي كه با هريك از نواحي و بلاد مجاور دارند مبادرت كرده بلكه اطلاعات بسيار سودمندي هم درباره علما و بزرگان مشهور آن بلاد داده است.
كتاب معجم البلدان ياقوت را بايد بي‌ترديد مهمترين و بهترين كتاب از كتب جغرافيايي شمرد كه در تمدن اسلامي تا حمله مغول و بلكه بعد از آن تأليف شده است و قيمت آن بدرجه و مقداريست كه هيچگاه از آن كاسته نخواهد شد.
ازين كتاب بعدها خلاصه‌يي ترتيب يافت بنام مراصد الاطلاع علي اسماء الامكنة و البقاع» بوسيله صفي الدين ابو الفضائل عبد المؤمن بن عبد الحق كه بطبع رسيده است