.نيايشنامهها
در اين دوره عالمان شيعي با كوششي تمام بتدوين كتابهاي زير عنوان «ادعيه و اذكار» همت گماشتند. هم خود بتأليف كتابهاي بسيار در اين زمينه دست زدند و هم بترجمه و شرح دعاها و ذكرها و مجموعه- هايي كه درين باب از پيشوايان و عالمان شاعي مذهب بدانان رسيده بود، پرداختند.
مهمترين مجموعه دعاها و ذكرها كه درين عهد مورد مراجعه و تحقيق و ترجمه و نوشتن حاشيه و تعليقه بود «صحيفه سجّاديّه» انشاء امام علي بن حسين بن علي ملقب به «زين العابدين» (38- 94 ه) است مشتمل بر پنجاه و چهار دعاء اصل و ملحقاتي مركب از چهارده دعاي ديگر. اين كتاب ميان شيعه دوازده امامي و نيز شيعه زيديه اهميت
______________________________
(1)- درباره تفسيرهاي فيض رجوع كنيد بفهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار، ج 1 ص 80 و 134، و بفهرست كتابخانه دانشگاه تهران ج 1 ص 150.
ص: 253
بسيار و رواج فراوان دارد و نسخههاي متعدد مختلف از آن در كتابخانهاي امكنه مذهبي ايران موجودست «1». در عهد صفويان دنباله كار ابراهيم بن علي كفعمي عالم معروف شيعي سده نهم و آغاز سده دهم (م 905 ه) در شرح اين مجموعه گرفته شد و عالمان بزرگي مانند مير داماد و شيخ بهائي و علي بن حسن زواري و ملا محسن فيض كاشاني و محمد صالح روغني قزويني و ملا محمد تقي مجلسي اصفهاني و پسرش ملا محمد باقر، و سيد نعمة اللّه جزائري شوشتري و شيخ حسين جيلاني لنباني و ديگران بر آن شرح و تعليقه و حاشيه نوشتند و آقا حسين بن آقا جمال خوانساري عالم معروف سده يازدهم ترجمهيي بپارسي از آن ترتيب داد «2» و گذشته ازين، چند ترجمه و شرح فارسي ديگر از آن داريم كه در جزو آثار مذهبي فارسي ذكر خواهد شد.
مجموعههاي ديگري از دعاها كه سلسله روايت آنها تا بامام صادق و امام باقر ميكشد، بنام «ادعيه سر» رائجست و غير از آنها مجموعهها و كتابهاي فراوان ديگر از «ادعيه و اذكار» در اين عهد فراهم آمده كه براي شناختن آنها بهتر است بفهرستهاي مربوط در اين زمينه رجوع شود «3».
از مجموعه نيايشهاي فارسي و آيينهاي نيايشگري دفترهايي در اين عهد بپارسي ساخته شد كه هنگام مطالعه در ادبيات ديني بپارسي، اشارتي ببرخي از آنها خواهيم داشت.
علم حديث
عالمان مذهبي اين عهد باهمتي بيش از هر زمان ديگر بتوسعه و تكميل علم حديث شيعه اثني عشري پرداختند و در اين راه
______________________________
(1)- صحيفه سجاديه بر دو گونه است: صحيفه كامله سجاديه يعني همينكه ميان شيعيان دوازده امامي رائج است، و صحيفه ديگر كه شيعه زيديه دارند و آنرا شيعه اثني عشري «صحيفه ناقصه» مينامند.
(2)- ازين مجموعه چاپهايي داريم و براي اطلاع از مجموع كارهايي كه درباره آن شده بنگريد به: روضات الجنات، ج 2 ص 359؛ فهرست دانشگاه تهران، ج 1 ص 152- 161 كه در آنجا چهل و شش شرح از صحيفه برشمرده شده است.
(3)- از آنجمله: فهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار ج 1 ص 13- 77 و فهرست دانشگاه تهران مجلد اول.
ص: 254
از نوشتن كتابهاي بسيار و شرحها و حاشيههاي بيشمار دريغ نمودند. اين دفترهاي گوناگون يا نقل قولهاييست از امامان و يا راجعست باثبات امامت آنان و با حاكيست از مسألة غيبت و رجعت و يا مربوطست ببيان اصول دين و فروع آن و يا متوجّهست ببيان احكام و جز آنها كه بيشتر بعربي و اندكي بفارسي فراهم آمده است.
اين كوشايي مبالغهآميز كه زاده حاجت شيعه در عهد صفوي بود، در سراسر آن دوره ادامه داشت و نيز همين نياز بود كه در آن عهد بچيرگي اخباريان كشيد كه نتيجه الزامي آن فراهم آوردن خبرها و دفترها در اين زمينه و تأثير مستقيم آنها در تدوين كتابهاي مشهور فقه در آن دوره بود.
عالمان اين عهد در تدوين حديثها و خبرها شيوهيي را كه از ديرباز ميان شيعيان رواج يافته بود دنبال نمودند و در اين راه از همه منابع موجود اعم از آنها كه بر اصول اربعمائه و يا بر انواع خبرهاي متواتر و واحد و جز آن مبتني بود استفاده كردند، و نيز مانند پيشينيان درباره محدث و روايت حديث يا تدوين آنها و كيفيت استناد بمأخذ- هاي موجود و مانند اين موضوعها شرطهاي ويژهيي داشتهاند «1»، و همچنين درباره اجازه روايت آيين خاصي بود كه ميبايست رعايت كنند.
با همه شرطها و احتياطهايي كه درباره محدث و كيفيت روايت حديث و انواع حديثها از ديرباز شده، ابتلاء محدثان شيعه بنقل حديثها و خبرهاي سست و گاه مجعول بسيار بود. بازگفتن خبرهاي سست و مجعول، بازبستن بسياري از حكمتها و پندهاي پيشين بپيشوايان دين، نسبت دادن كتابهايي در جفر و كيميا و پزشكي و غيره بدانان.
درين دوره هم مانند روزگاران گذشته رواج داشت.
بيشتر كتابهاي حديث كه در عهد صفوي نوشتهاند چندبار بچاپ رسيده و از بعضي ديگر نسخههاي متعدد در كتابخانهاي ايران «2» و ديگر كشورها موجودست
______________________________
(1)- درينباره بنگريد بكتاب جامع المقال في ما يتعلق باحوال الحديث و الرجال، از فخر الدين بن محمد نجفي (م 1085).
(2)- بويژه در كتابخانهاي آستانه قدس رضوي، مدرسههاي قديم خاصه مدرسه سپهسالار، دانشگاه تهران، مجلس شوراي ملي.
ص: 255
و در اينجا بذكر بعضي از آنها و مؤلفان آنها پرداخته ميشود:
اربعينات نام كتابهاييست شامل چهل حديث از پيغامبر كه عدهيي كثير از عالمان اهل سنت و شيعه هريك بگونهيي و با سلسلههاي روايت مختلف بتهيه آنها پرداخته و حديثهايي را كه بكار دين و دنياي امت آيد روايت و تدوين نمودهاند. اين عمل عالمان شرع مبتني است بر يك حديث ضعيف كه از پيامبر روايت شده است بدين نحو كه: هركس از امت من چهل حديث را كه بامر دين او مربوطست حفظ كند خداوند در روز رستاخيز او را در شمار فقيهان و عالمان برميانگيزاند «1». بهمين سبب بسياري از عالمان شرع از سدههاي سوم و چهارم ببعد بگرد آوردن يا شرح كردن كتابهايي بنام «اربعين» پرداختند، و چون در عهد صفويان دور بعالمان شيعه رسيد همان كار را دنبال كردند حاجي خليفه در كشف الظنون «2» و اسمعيل پاشا در ايضاح- المكنون «3» عده كثيري از اين «اربعين» ها را ذكر كردهاند كه صعبا غلبه با تأليفهاي عالمان اهل سنت است. در فهرستها و كتابهاي ديگر عدهيي از همينگونه كتابها كه عالمان شيعي نوشتهاند آمده «4» و از جمله آنهاست اربعين شيخ بهاء الدين محمد عاملي (م 1031 ه) كه دو سه بار در ايران بطبع رسيد. و اربعين ديگري از نياي او شيخ عبد الصمد عاملي دانشمند معروف، و اربعينهاي ديگري بنام «دار السلام و مدار الاسلام»، «ورد الجنة و بدر الدجنة» و جز آنها. اين نكته را هم بدانيم كه مؤلفان اربعينها كوشيد- هاند كه هريك چهل حديث درباره موضوع معيني از موضوعهاي ديني فراهم آورند. منظور اصلي همچنانكه در آغاز گفتم آن بود كه هر مؤمن بتواند دستكم چهل حديث باز گفته از پيامبر را بياد بسپارد تا در روز رستاخيز با عالمان امت محشور گردد.
______________________________
(1)- كشف الظنون، چاپ استنبول، ستون 52.
(2)- ايضا ستونهاي 52- 61
(3)- ايضاح المكنون في الذيل علي كشف الظنون، ستون 53- 56.
(4)- بنگريد به فهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار، ج 1، ص 200.
ص: 256
شيخ بهائي مذكور كتابهاي ديگري در حديث دارد مانند حبل المتين، جامع حديثهاي مربوط به بابهاي گوناگون فقه كه فقط يك جلد از آن بپايان رسيده و بسال 1319 ه ق همراه وجيزه و مشرق الشمسين و تفسير عروة الوثقي از او در تهران چاپ شده است.
از جمله كساني كه در عهد صفوي كوشش بسيار در احياء و نشر حديث و علم برجال حديث كرده ملا محمد تقي بن مقصود علي اصفهاني مشتهر به «مجلسي» پدر ملا محمد باقر مجلسي است. وفاتش در 1070 اتفاق افتاد. درباره او نوشتهاند كه «او، پس از ظهور صفويان، نخستين كسي است كه حديث شيعه را نشر داد» «1».
روايت او در حديث از استادش محقق ثاني يا محقق كركي (م 940 ه) عالم و مجتهد معروف معاصر شاه اسمعيل و شاه تهماسب بود و چنانكه خواهيم ديد از مبلّغان بزرگ طريقه اخباري در عهد صفويست. از مهمترين كتابهاي وي روضة المتّقين در شرح مشيخه «من لا يحضره الفقيه» تأليف شيخ صدوق ابن بابويه قمي م 381 ه است بعربي و شرحي ديگر درباره همين كتاب بفارسي دارد، و دو شرح بر صحيفه سجاديه بعربي و بفارسي، و حديقة المتقين بفارسي در فقه و رساله رضاعيه و كتابي در رجال و رساله مقادير و جز آنها.
از عالمان بزرگ بعد از او در حديث ملا محسن فيض كاشاني (م 1091 ه) است كه در بسياري از رشتههاي علوم معقول و منقول سرآمد اقران بود. مهمترين اثرش در علم حديث كتاب وافي است. اين كتاب يكي از بزرگترين و جامعترين كتابهاي حديث در عهد صفويست و فيض آن را در پانزده مجلد بسال 1068 ه تمام كرد.
وافي جامع همه خبرهاييست كه در كتابهاي معتبر حديث شيعه مانند كتاب كافي و من لا يحضره الفقيه و تهذيب و استبصار (- الكتب الاربعة المتقدّمة) باضافه آيههايي از قرآن درباره اصول و فروع دين آمده است و هرجا كه آيه يا حديثي محتاج توضيح و حتي تأويل بود بدان كار مبادرت جست. فيض در آغاز اين كتاب عظيم
______________________________
(1)- روضات الجنات، ج 2، ص 118.
ص: 257
علت تأليف آنرا جمع كردن بين كتابهاي چهارگانه اساسي شيعه (- اركان اربعه- الكتب الاربعة المتقدمة) گفته است. بدين معني كه هريك از آن چهار كتاب را كه مرجعهاي بنيادي شيعه دوازده امامي در اصول و فروع دينست داراي نقصهايي ديده و دانسته است كه تنها از راه جمعآوري همه آنها در يكجا و افزودن آيتهاي متناسب قرآن در هر مورد ميتوان بر كتاب كاملي در اين باب دست يافت و گذشته از اينها دشواريهايي در آن كتابها يافته ميشود كه بايد با توضيحي كه داده ميشود مرتفع گردد. فيض در شرح اين مشكلات بكتابهاي معتبر حديث استناد جست و از اين راه كتابي پديد آورد كه جوينده را از مراجعه بكتابهاي چهارگانه مذكور بينياز سازد.
چون كتاب وافي بسيار مفصل است، فيض خود بكوتاه كردن آن همت گماشت و از اين راه كتابي در دو جزء فراهم آورد بنام شافي كه تأليف آن بسال 1082 پايان يافت، و سپس كتاب ديگري كه حكم تكمله شافي را دارد بنام نوادر الاخبار فراهم آورد و در آن خبرهايي را كه بنظر او از امامان روايت شده جمع كرد و آنرا در هفت كتاب تنظيم نمود بدينگونه: 1) كتاب العقل 2) كتاب العلم 3) كتاب التوحيد 4) كتاب النبوة و الامامة 5) كتاب الفتن 6) كتاب انباء القائم 7) كتاب المعاد.
با مروري در آثار فيض مشاهده شد كه او با تدوين كتاب «وافي» توانست يكي از كتابهاي پايه را در حديث شيعه فراهم كند كه بسبب اهميت وافري كه در عالم تشيع حاصل نمود نخستين كتاب از واپسين كتابهاي چهارگانه شيعه (الكتب الاربعة المتأخّرة) شناخته شد. توضيح آنكه شيعيان دوازده امامي چهار كتاب اساسي قديم (الكتب الاربعة المتقدمة) در حديث دارند از «محمّدان سهگانه» «1» كه پيش ازين در جلد اول و دوم اين كتاب از آنها ياد كردهام. فيض و سه تن ديگر از عالمان مشهور عهد صفوي با تأليف كتابهاي مشروحتري در حديث شيعه چهار كتاب اساسي
______________________________
(1)- محمدون الثلاثة يعني محمد بن يعقوب كليني (م 329 ه) صاحب كتاب كافي، و شيخ صدوق محمد بن علي بن موسي معروف بابن بابويه (م 381 ه) صاحب من لا يحضره الفقيه، و شيخ الطائفه محمد بن حسن طوسي (م 460 ه) صاحب دو كتاب تهذيب الاحكام و استبصار.
ص: 258
ديگر در اين علم بوجود آوردند كه به «الكتب الاربعة المتأخّره» شهرت دارند.
دومين كتاب از «واپسين كتابهاي چهارگانه» جوامع الكلم است از سيد ميرزا محمد بن شرف الدين علي بن نعمة اللّه جزائري معروف به «سيد ميرزا» از عالمان بزرگ شيعه در قرن يازدهم هجري و از جمله استادان ملا محمد باقر مجلسي. جزائري در اين كتاب حديثهاي كتب چهارگانه پيشين را باضافه آنچه در كتابهاي معتبر ديگر يافت، گردآورد.
سومين كتاب از «واپسين كتابهاي چهارگانه» كتاب تفصيل وسائل الشيعه معروف به «وسائل» است از شيخ محمد حسن حرّ عاملي (م 1104 ه) صاحب امل- الآمل و چند كتاب معتبر در حديث. اين كتاب متضمن مقدار كثيري از حديثهاي مقبول شيعه است و مؤلف آن را بترتيب فقهي، از طهارت تا ديات، تنظيم كرده و چندبار در سه مجلد در تهران و تبريز چاپ شده است. حاجي ميرزا حسين نوري (م 1320 ه ق) حديثهايي را كه در اين كتاب از نظر حر عاملي فوت شده بود در كتابي بنام «مستدرك الوسائل» گردآورده است كه در سه جلد بزرگ دوبار بسالهاي 1318 ه ق و 1382 ه ق در تهران بطبع رسيد.- كتاب من لا يحضره الامام حر عاملي بمنزله فهرست تفصيلي كتاب وسائل اوست كه آن نيز در تهران چاپ شده. وي كتابهاي ديگري دنبال وسائل مانند «تحرير وسائل الشيعه و تحبير مسائل الشريعه» و «تعاليق علي وسائل الشيعه». نوشت.- كتاب معروف ديگر حر عاملي «اثبات الهدات بالنّصوص و المعجزات» است حاوي حديثهايي درباره پيامبر و فاطمة الزهراء و امامان شيعه، و حرّ در تأليف آن از قريب پانصد مأخذ معتبر اسلامي استفاده كرد.
اين كتاب همراه ترجمه فارسي آن در هفت مجلد در شهر قم بسال 1378 ه ق طبع شد. كتاب ديگرش «الفصول المهمّة في اصول الائمة» است كه بدعوي مؤلف «فيه اكثر من الف باب، يفتح من كل باب الف باب» و آن در تبريز و نجف بچاپ رسيد.
كتاب ديگر بداية الهدايه است كه حديثهاي مربوط بواجبها و حرامها را بترتيب بابهاي فقه بطريق احتصار جمع كرده و چندبار در تهران و لكنهو طبع شده است.
ص: 259
ديگر الايقاظ من الهجعة بالبرهان علي الرجعة شامل بيش از ششصد حديث و شصت و چهار آيه قرآنكه با ترجمه فارسي در قم چاپ شد، و الجواهر السنيه في الاحاديث القدسية كه يك بار در بمبئي بسال 1302 ه ق و بار ديگر در نجف بسال 1384 طبع شد. مقصود از احاديث قدسي خطابهاي الهيست شامل حكمت و موعظه كه بقصد تعليم و ارشاد و نه اعجاز بر پيامبر نازل شده و حر عاملي مدعيست كه او نخستين كسي است كه آنها را گردآورده و شايد وي در اين دعوي نظر بر علماي خاصه داشت و گرنه پيش ازو محيي الدين محمد بن علي بن العربي (م 638 ه) يكصد و يك حديث مسند و غيرمسند قدسي را گردآورده و بسال 599 ذيل عنوان «الاحاديث القدسيه» تأليف كرده است «1». و باز كتاب ديگري را نام بردهاند باسم «الاتحاف السنّيه بالاحاديث القدسيه» تأليف شيخ محمد معروف به عبد الرؤف المناوي الحدادي (م 1035 ه) در دو باب كه باب اول آن متضمن حديثهاييست كه با «قال اللّه» آغاز ميشود و باب دوم حديثهايي كه متضمن گفتار خداونديست «2».
چهارمين كتاب از «كتب اربعه متأخرّه» بحار الانوار است از ملا محمد باقر مجلسي (م 1110 ه) ملا باشي دوران شاه سليمان و شاه سلطان حسين صفوي و صاحب مؤلفات بسيار بعربي و فارسي در نيايشها و حديث و شرحهايي بر كتابهاي پيشين شيعه.
مهمترين آن اثرها كه آخرين و مشروحترين كتب از «واپسين كتابهاي چهارگانه» شمرده ميشود بحار الانوار است. اين كتاب مجموعه كلانيست از همه حديثها و خبرها و نظرهاي مقبول شيعه با شرحها و اضافات بسيار بر آنها. اين كتاب عظيم در بيست و پنج مجلد بزرگست و هم از روزگار مؤلف محل توجه عالمان شيعه گشت چنانكه دفترهاي آن را همينكه پرداخته و آماده ميشد دست بدست ميبردند و از آنها نسخهها برميداشتند. بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار گذشته از خبرهايي كه در «كتابهاي چهارگانه پيشين» شيعه نقل شده بيشتر اصلهاي چهارصدگانه
______________________________
(1)- كشف الظنون، ستون 14.
(2)- ايضا همان كتاب، ستون 7.
ص: 260
(اصول اربعمائة) را شامل است باضافه آنچه از گفتارهاي عالمان شيعي و سني كه با مطالب كتاب در هر مقام مناسبتي داشت. مجلسي بر همه مطالبي كه ازين مأخذها نقل و تلفيق كرده بود شرح و توضيح و تأويل نوشته و ازين راه دائرة المعارفي حاوي كليه خبرها و حكمهاي فقهي و دستورهاي اخلاقي و اجتماعي و واجب و مستحب و مكروه و حرام و بيان مسائل اصولي و كلامي و جز آنها براي شيعه دوازده امامي ترتيب داده است و ازينروي بايد آن را «فرهنگنامه تشيع» دانست كه نه پيشتر و نه پستر از مجلسي بچنان هيأتي وجود نيافته بود. بهترين فهرست مطالب اين كتاب عظيم را شيخ عباس قمي در «سفينة البحار و مدينة الحكم و الآثار» آورده است و آن در نجف بسال 1352 تا 1355 ه ق طبع شد. ابن يوسف شيرازي هم در فهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار فهرست مطالب اساسي همه مجلدهاي بحار را بفارسي مذكور داشته است «1». ولي هنوز فهرست موضوعي دقيق و فهرست الفبائي مشروح اين كتاب فراهم نيامده است. همه كتاب بحار يكبار از سال 1305 تا 1315 ه ق در تهران و سپس قسمتهايي از آن چندبار در تهران و تبريز طبع شد.
از ميان ديگر كتابهاي حديث كه مجلسي بعربي تأليف كرد يكي صراط النجاة است كه بسال 1136 ه ق در تهران بطبع رسيد و ديگر مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول در دوازده مجلد كه طبع آن در تهران از 1317 تا 1325 ه ق زمان گرفت.
- از كتاب بحار الانوار او نيز در زمان حياتش گزيدهيي بنام «درر البحار» بدست محمد ابن محمد بن مرتضي، برادرزاده ملا محسن فيض كاشاني ترتيب يافت.
عبد اللّه بن نور اللّه بحريني شاگرد مجلسي كه با استاد خود در جمع آوردن بحار- الانوار همكاري داشت، خود نيز كتاب بسيار مشروحي در احاديث و اخبار دارد بنام «عوالم العلوم» كه بعلت عظمت و كثرت مجلداتش به «العوالم الكبير» شهرت
______________________________
(1)- فهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار، ج 1 ص 210- 215.
ص: 261
شهرت يافت و بعضي شماره جلدهاي آنرا تا «قريب يكصد» ذكر كردهاند «1». در اين كتاب همه خبرهايي كه در كتابهاي معتبر خاصه و عامه درباره هر موضوع بوده با ذكر مأخذ و همراه با «بيان» و «توضيح» نقل شده است.
شاگرد و همكار ديگر مجلسي در گردآوردن بحار سيد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزائري شوشتري (م 1112 ه) است كه كتابهاي معتبري مانند غاية المرام در شرح كتاب تهذيب الاحكام، كشف الاسرار در شرح كتاب الاستبصار، نوادر الاخبار، انيس- الوحيد در شرح كتاب التوحيد ابن بابويه و چند كتاب ديگر در حديث دارد.
يكي ديگر از معاصران مجلسي، قاسم بن محمد معروف به ابن الوندي و به «فقيه كاظمي» (م 1100 ه) كتاب معتبري در حديث دارد بنام استبصار الاخبار كه حديثهاي مذكور در آن از كتابهاي معروف پيشين گردآمده و بهمين سبب به «الجامع» شهرت يافته است.
اثرهاي چند عالم بزرگ كه در ذيل عنوان علم حديث بدانها اشاره كردهام نموداري است از كوشايي كمنظير عالمان اين عهد در تدوين دانشهاي مذهبي شيعه و گرنه كتابهايي كه دانشمندان دوران صفوي در اين زمينه پديد آوردهاند بسيارست.
با آنكه زبان فارسيزبان علمي عالمان ديني عهد صفوي نبود، توجه بترجمه يا تأليف كتابهايي بفارسي در حديث شايسته ذكرست و هنگام مطالعه در «ادبيات مذهبي فارسي» درباره بعضي از آنها سخن خواهم گفت. عالم معروف قرن دهم علي بن حسن زواري كتابهاي مهم حديث شيعه، كشف الغمه بهاء الدين اربلي (م 692 ه) و احتجاج طبرسي را بدستور شاه تهماسب بپارسي درآورد. زين الدين علي نقي كمرهيي (م 1060 ه) و ملا محمد تقي مجلسي (م 1070 ه) و محمد باقر مجلسي (م 1110 ه) و چند تن ديگر هم آثاري بفارسي در اين علم دارند كه بجاي خود مذكور
______________________________
(1)- فهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار ج 1 ص 280 بنقل از فاضل فقيد حاج سيد نصر اللّه تقوي.
ص: 262
خواهد افتاد.
فقه و اصول
همان كوشايي پردامنه را كه عالمان اين عهد در تدوين حديث بر مذاق دوازده اماميان داشتند، در فقه و اصول نيز نشان دادند چنانكه اگر بخواهيم همه اثرهاي آنان را در اينجا ياد كنيم سخن را سخت بدرازا خواهيم كشانيد. بر رويهم اين را بايد دانست كه در اين دوره دو شيوه اصلي در تدوين كتابهاي فقهي شيعه وجود داشت: شيوه اخباريان و شيوه اصوليان.
اخباريان كه تا پايان عهد صفوي برتري داشتند در تدوين اصول فقه بحديثها و خبرها و درايت در آنها براي استخراج حكمهاي شرعي اكتفا ميكردند، و مبناي عملشان بر حجّيت خبرها و قاعدههاي كلي است كه از آنها اقتباس ميشود؛ اين دسته اجتهاد و حجّيت ظنّ و قياس را انكار مينمايند و معتقدند كه بر تمام حكمها نصّي از امامان وجود دارد و هر حكمي كه از آنان نرسيده باشد باطل است. در برابر اين دسته طرفداران طريقه اصولي يا طريقه اجتهاد قرار دارند كه عمل بظن و رأي ميكنند و كتابهاي مفصل در بيان اصول و قواعد اين علم و كيفيت تحقيق و استدلال در آن براي روشن كردن تكاليف ديني بنابر اصول شرع بروش اهل بيت دارند، و حتي رسالههاي ويژهيي نوشتهاند در مبحثهاي گوناگون اين دانش مانند حجّيت مظنّه، ظن خاص، شهرت، ظواهر، عقل، حسن و قبح عقلي، قياس و جز آنها؛ و مسأله بسيار مهم در نزد آنان اجتهاد است كه آنرا واجب عيني و يا لا اقل واجب كفائي ميدانند و هركس را ملزم ميشمارند كه باندازه توانايي خود اجتهاد كند و يا از مجتهد زندهيي پيروي نمايد و تقليد از مجتهد مرده را نيز مردود ميشمارند و در اين راهها كتابهايي دارند.
اختلاف اخباريان و اصوليان (يا مجتهدان) در دوره مورد مطالعه ما و تا مدتي بعد از آن بسيار شديد بود. طبعا تا مدتي از دوران تفقّه شيعه در آن زمان كه گردآوردن حديثها و خبرهاي مقبول اماميان براي استخراج حكمها بسيار بايسته بنظر ميرسيد: شدت اين اختلاف چندان آشكار نبود، ليكن همينكه دور بطرفداران
ص: 263
اجتهاد و بسنده كردن برأي و نظر رسيد، آتش اختلاف بالا گرفت و در اين ستيزه- گري گاه كار از دو سوي بناسزاگويي و تكفير كشيد.
از جمله عالمان اخباري شيخ عبد اللّه بن صالح سماهيجي بحراني (م 1135 ه در بهبهان) «1» در كتاب منية الممارسين اختلاف اخباريان و اجتهاديان (اصوليان، مجتهدان) را تا چهل مورد رسانيد و صاحب روضات قسمتي از آنها را در كتاب خود نقل نموده است «2»، و عالمان مذهبي سده سيزدهم هجري هم كه نگران اين اختلاف بودند بموردهايي تا همين حد باز خوردهاند «3»: نخست اينكه اجتهاديان اجتهاد را عينا و تخييرا لازم ميدانند و اخباريان آن را ممنوع ميشمارند و چنين ميپندارند كه بايد تنها از راه روايت از «معصوم» گرفته شود. ديگر اينكه بر كتاب و سنت و اجماع و دليل عقل اعتماد ميكنند «4» در صورتيكه اخباريان اعتماد بر كتاب و سنت را كافي ميدانند.- اجتهاديان كار كردن بانديشهها (ظنون، گمانها) را در حكم شرعي جائز ميشمارند ولي اخباريان جز بر علم تكيه نميكنند و علم در نظر آنان منقسم است به: قطعي، واقعي، عادي، اصلي؛ و مراد آنان از علم در اينجا حكمهاي معلوم و مشخصي است كه از معصوم رسيده و عادة خطائي در آن متصور نيست.- مجتهدان حديثها را بچهار نوع (صحيح، حسن، موثّق، ضعيف) و اخباريان بدوگونه (صحيح و ضعيف) منقسم ميدارند.- اجتهاديان مردم شيعي را بدو دسته مجتهد و مقلّد بخش ميكنند و اخباريان ميگويند كه همه شيعيان مقلد
______________________________
(1)- درباره او بنگريد بروضات الجنات، ج 4، ص 247- 255.
(2)- ايضا ج 1، ص 127- 130.
(3)- عبد الصاحب بن محمد جعفر دواني فارسي (سده سيزدهم) در كتاب ميزان الصواب اين اختلافها را تا 39 مورد ذكر كرده است و شيخ جعفر كاشف الغطاء نجفي (م 1227 ه) در حق المبين في تصويب المجتهدين و تخطئة الاخباريين همان چهل مورد ياد شده را ذكر ميكند.
(4)- شيخ بهاء الدين عاملي گفت: ادله شرعيه نزد ما چهار است: كتاب، سنت، اجماع و دليل عقل. روضات، ج 6، 84.
ص: 264
معصوماند و مراجعه آنان به مجتهد جز در مورد حديث صحيح صريح درست نيست.- اصوليان تحصيل درجه اجتهاد را در زمان غيبت امام و پيروي مستقيم از او را در دوران حضورش واجب ميشمارند ولي اخباريان تنها معتقدند به اخذ از امام حتي اگر بواسطه باشد.- اجتهاديان جز در مقام اجتهاد كسي را شايسته «فتوي» نميدانند و اخباريان اين حق را براي روايتكنندگان از معصومان و آگاهان بر حكمهاي آنان جائز ميشمارند.- طرفداران اجتهاد گويند كه مجتهد مطلق بطريق «ملكه» همه حكمهاي ديني را ميداند و اخباريان پندارند كه هيچ كس جز معصوم داننده همه حكمهاي خداوند نيست- اجتهاديان شرط اجتهاد را دانستن چند دانش و از آن جمله علم اصول فقه ميدانند و اخباريان هيچ شرطي در اين راه ندارند مگر علم بر گفتارهاي «اهل بيت».- گويندگان اجتهاد ميان خبرهاي ناسازگار آن را ميپذيرند كه ظن اجتهادي برتري دهد و اخباريان جز آنچه را كه در نص خبر برتري يافته است شايسته كردار نميدانند.- بيشتر اجتهاديان پيروي يا تقليد از مرده را ناشايسته ليكن اخباريان آنرا مجاز ميشمارند و دليلهايي بر درستي اين انديشه دارند و بر اين سخن اجتهاديان كه «گفتار مرده يا انديشه او مانند خود مرده است» خرده ميگيرند و گويند «حق» مردني نيست و بتعبير ديگر حقيقت با مرگ و زندگاني آدميان تغيير نپذيرد.- اجتهاديان اكتفا بظاهر كتاب (قرآن) را مجاز ميشمارند و بلكه آن را بر ظاهر خبر ترجيح ميدهند و اخباريان هيچگونه استنادي را بر آن جايز نميشمارند مگر از راه تفسير و توضيح امامان ...
از ميان عالمان اخباري ملا محمد امين بن محمد شريف استرابادي (م 1033 ه) مؤلف كتاب معروف «الفوائد المدنية في الرد علي من قال بالاجتهاد و التقليد في الا- حكام الالهية» در اثبات شيوه اخباريان پافشاري بيشتري داشت. وي بدانشمندان مشهور شيعه كه پيش از وي ميزيستهاند مانند علامه حلي و شهيد اول و شهيد دوم تا معاصر خود بهاء الدين عاملي كه پايهگذاران اجتهادند خرده گرفته است. محمد امين در آغاز امر بنابر شيوه استادان گذشته در زمره اهل اجتهاد بود ليكن چندي
ص: 265
بعد اين روش را ترك كرد و بقول صاحب روضات به «تخريب قواعد دين و تثريب «1» جماعت مجتهدين» پرداخت و «اسّس بين اهل الحق اساس الخلاف و النفاق و اوقد فيهم نائرة الفتنة و الشّقاق الي ميعاد يوم التّلاق» «2». وي اين انديشه اخباري خود را از آخرين استادش ميرزا محمد علي بن علي استرابادي صاحب كتابهاي رجال كبير و متوسط و صغير گرفته و گفته است كه طريقه اخباريان ريشهيي قديم دارد و استادش بدو فرمان داد كه «احياء طريقه اخباريين بكن و شبهاتي كه معارضه با آن طريق دارد، رفع آن شبهات بكن» «3» و بهمين نظر در كتاب «الفوائد المدنيه» شرحي درباره كساني كه نخستين قدمها را در هموار كردن راه اجتهاد برداشتند با رد نظرهاي آنان، آورده و بر بسياري از سخنانشان خرده گرفته و آنها را مردود دانسته و روش اخباريان را بر شيوه مجتهدان برتري داده است «4».
البته ميرزا محمد امين در دعوايي كه پيش گرفت تنها نماند بلكه هم از عهد او ببعد عالمان نامبرداري بجانبداري از انديشه اخباري وي برخاستند مانند شيخ عبد اللّه بن صالح سماهيجي بحراني (م 1135 ه) در منية الممارسين كه پيش ازين بدان اشاره كرديم، و ملا محسن فيض كاشاني (م 1091 ه) در كتابهاي مختلف خود و از آن جمله در سفينة النجات «5»، و ملا محمد تقي مجلسي (م 1070 ه) در دو شرح مشهور خود بفارسي و بعربي بر من لا يحضره الفقيه «6»، و محدث عاملي (حسين بن شهاب-
______________________________
(1)- تثريب: سرزنش كردن، نكوهيدن.
(2)- روضات الجنات، ج 1، ص 120.
(3)- روضات الجنات، ج 1، ص 121.
(4)- بنگريد بگزارش گستردهيي كه ميرزا محمد باقر موسوي خوانساري در روضات الجنات، ج 1 ص 120- 139 از او و انديشه و گفتارش داده است.
(5)- وي چنان با اجتهاد مخالف بود كه بمجتهدان نسبت فسق و كفر ميداد. روضات، 6، 90.
(6)- اين عالم بقول صاحب روضات (ج 2 ص 119) «كان كثير الجمود علي الاخبار منكرا لحجية ظواهر الكتاب شديد الانكار ...».
ص: 266
الدين م 1076 ه) در هداية الابرار في اصول الدين، و رضي الدين محمد بن حسن قزويني (م 1096 ه) در لسان الخواص، و ابو الحسن بن محمد طاهر عاملي (م 1138 ه) در الفوائد الغروية ...
اين اختلاف اخباريان و قائلان باجتهاد بعد ازينها هم امتداد داشت و عالماني از دو سوي برد و ايراد يكديگر سرگرم بودند، ولي تا پايان عهد صفوي، با وجود دانشمندان اخباري كه ديدهايم، و با قدرت و نفوذ اخباري توانايي مثل ملا محمد باقر مجلسي و همعصرانش، چيرگي با اخباريان بود، و از اوان انقراض سلسله صفوي و در گيرودار اختلافهايي كه سلطنت جويان بعد از نادر با يكديگر آغاز كرده بودند، طرفداران اجتهاد در حال كسب قدرت و غلبه بسر ميبردند، چنانكه در مجلد آينده بهجاي خود خواهيم گفت.
در اين دوره تأليفهاي عالمان دين در فقه بسيار و غالب آنها بزبان عربي و اندكي بپارسي بود. علاوه بر اين كتابهاي مشهوري از فقيهان پيشين هم بصورت كتابهاي درسي ميان طالبان علمهاي ديني رواج داشت و يا بر آنها شرحها و حاشيهها نوشته ميشد مانند كتابهايي از شيخ الطائفه طوسي و علامه حلّي و محقق حلّي و جز آنها. از جمله معتبرترين كتابهاي اين عهد در علم اصول يكي معالم الدين و ملاذا لمجتهدين است از جمال الدين حسن بن شهيد ثاني زين الدين بن علي عاملي (965- 1011 ه) كه داراي مقدمهييست در مبحثهاي مهم اصول در دو مقصد، و اين كتاب بسبب رواجي كه ميان عالمان فقه و اصول شيعه دارد چند بار بطبع رسيده است. كتاب معتبر ديگر در اين علم زبدة الاصول است از شيخ بهاء الدين محمد عاملي (م 1031 ه) كه بطريق اختصار فراهم آمده و بهمين سبب مؤلف خود بر آن حاشيه نوشته و سپس عالمان متأخّر چند حاشيه ديگر بعربي و فارسي بر آن نگاشتهاند.
زبدة الاصول بسال 1319 ه ق در تهران چاپ شد.
از ميان كتابهاي فراوان اين عهد كه در علم فقه تأليف شده اين كتابهاي عربي را كه معروفتر و رائجتر از ديگر كتابهاي مشابهست ذكر ميتوان كرد:
ص: 267
مسالك الافهام كه شهيد ثاني (زين الدين بن علي عاملي مقتول در 976 ه) آن را بصورت شرحي بر شرايع الاسلام علامه حلّي (م 726 ه) نوشته، در واقع كتاب مستقلي است در فقه كه مانند ديگر كتابهاي او محل مراجعه طالبان دانشهاي مذهبي شده است. شهيد اين كتاب را در شش مجلد ترتيب داده و بنابر ادعاي بسياري از عالمان ديني هركس آن كتاب را داشته باشد چنانست كه داراي تمام فقه اماميان باشد و با مطالعه آن از ديگر كتابهاي فقه بينياز خواهد بود. اين كتاب كه از جمله كتابهاي معتبر درسي فقه است چندينبار در ايران طبع شده. از كتابهاي ديگر شهيد تمهيد القواعد، شرح لمعه دمشقيه و شرحهايي بر الفيه است.
بر كتاب شرايع الاسلام علامه حلّي شرحهاي ديگري هم نوشتهاند كه از آن ميان مدارك الاحكام تأليف محمد بن علي عاملي (م 1009 ه) دخترزاده شهيد ثاني و شاگرد مقدّس اردبيلي است كه همراه متن كتاب و حاشيه آقا محمد علي بهبهاني (م 1216 ه) در تهران طبع شده است. «صاحب مدارك» حاشيههاي ديگري نيز بر كتابهاي مشهور فقه نوشته است. ديگر از شرحهاي بسيار معروف شرايع كتاب جواهر الكلام از كتابهاي معتبر فقه در دوره بعد از صفويانست.
نظير همين توجه كه بشرايع شده بكتاب ديگري در فقه بنام ارشاد الاذهان براي شرح و توضيح مبذول گرديده است. ارشاد الاذهان الي احكام الايمان تأليف علامه حلّي (جمال الدين ابو منصور حسن حلي م 726 ه) از كتابهاي بسيار معروف فقه اماميانست شامل پانزده هزار مسئله از مسائل فرعي. بيش از بيست شرح و حاشيه بر اين كتاب نوشتهاند كه از آن ميان شرح احمد بن محمد اردبيلي معروف به «مقدس» (م 993 ه) است بنام «مجمع الفائدة»؛ و شرح ارشاد نصر اللّه بن حسن استرابادي از عالمان سده سيزدهم بنام تنقيح البيان، و جز آنها.
از كتابهاي ديگر علامه حلّي كه موضوع شرحهايي گرديده كتاب قواعد- الاحكام اوست. محقق كركي (علي بن حسين كركي م 940 ه) عالم متنفذ عهد شاه تهماسب شرحي بر آن كتاب دارد بنام جامع المقاصد كه اگرچه حاوي همه
ص: 268
مبحثهاي فقه نيست ليكن بتنهايي كتابي بزرگ در شش مجلد است كه بسال 1272 ه ق در تهران بطبع رسيد. باقي مبحثهاي اين كتاب را ملا عبد اللّه شوشتري (م 1021 ه) با عنوان «جامع الفوائد في تكملة شرح القواعد» در پنج مجلد و قسمتي ديگر را فاضل هندي (محمد بن حسن اصفهاني م 1062 ه) در چند مجلد با عنوان «كشف اللثام» تمام كرد، با توجه باين همه تفصيل كه در شرح كتاب قواعد علامه بكار رفته بايد مجموعهيي را كه ازين راه پديدآمده تأليفي مستقل دانست. محقق كركي چندين تأليف ديگر هم بصورت شرح يا تضيف دارد و از آن جمله است رساله جعفريه درباره نماز و احكام آن شامل يك مقدمه و پنج باب كه مؤلف آن را بسال 917 ه در مشهد بانجام رسانيده و چندبار شرح شده است.
العقد الطّهماسبي يا رساله وسواسيه از عز الدين حسين عاملي (م 984 ه) پدر شيخ بهائي كه بعد از محقق كركي مذكور شيخ الاسلام عهد شاه تهماسب در قزوين و مشهد و هرات بود و اين رساله را چنانكه از اسمش آشكارست بنام شاه تهماسب نوشت و رساله ديگري نيز در مسائل فقهي بنام «رساله طهماسبيه» و رسالهيي در وجوب عيني نماز جمعه «1» و چند اثر ديگر دارد. پسرش بهاء الدين محمد معروف به شيخ بهائي (م 1031 ه) هم چند كتاب در فقه دارد كه از آن ميان كتاب مشهور جامع عباسي بفارسي است. از كتابهاي ديگر او رسالهيي در تعيين جهت قبله و كتاب «مشرق الشمسين و اكسير السعادتين» در فقه استدلالي مبتني بر چهارصد حديث و در مبحث طهارت است. ديگر كتاب «حبل المتين» اوست در خبرهايي كه راجع بهمه بابهاي فقه است در چهار «منهج» عبادات، عقود، ايقاعات، احكام. مؤلف باتمام همه بخشهاي اين كتاب توفيق نيافت ولي تا آنجا كه از عهده تأليف برآمده كار بسيار پرارزشي كرده است. شيخ بهائي چند كتاب ديگر درباره موضوعهاي نماز، زكوة، خمس، روزه و حج هريك در دوازده فصل دارد كه بهمين سبب
______________________________
(1)- درباره وجوب يا امتناع برگزاردن نماز جمعه در غيبت امام بحثهاي طولاني ميان عالمان مذهبي اين عهد وجود داشت و بعضي بوجوب و برخي بحرمت آن فتوي دادهاند.
ص: 269
«اثني عشريه» نام يافتهاند. اين اثني عشريهها بتقليد از ابو منصور جمال الدين حسن عاملي (م 1011 ه) كه اثني عشريهيي درباره نماز دارد نوشته شده و بعد ازو شيخ بهائي مذكور و مير داماد (م 1041 ه) درباره طهارت و نماز و بعضي ديگر در مسائل فقهي و كلامي كتابهايي بهمين نام دارند.
ملا محسن فيض كاشاني (م 1091 ه) هم كتاب استدلالي مختصري در فقه دارد شامل دوازده بخش بنام «مفاتيح الشرايع» كه بقصد آسان ساختن يادگيري طالبان علم نوشته شده و بهمين سبب شهرت بسيار يافته و چند شرح و حاشيه بر آن نوشته شده است. وي كتاب معتبر ديگري در فقه بنام «معتصم الشيعة في احكام الشريعة» نوشته است.
يقينا براي خواننده جويا ذكر همين چند نمونه از كتابها كه بعضي از راه شرح و توضيح و بعضي باستقلال در فقه شيعه دوازده امامي بزبان عربي تأليف شده، كافي است تا از رواج شگفتانگيز دانشهاي ديني، خاصّه فقه، در دوراني كه مورد بحث ماست آگاه شود، و پيداست كه اگر ميخواستم در اينجا بذكر حاشيهها و حاشيهها بر حاشيهها، و شرحها و شرحها بر شرحها، و تلخيصها و شروح و حواشي بر آنها، و همچنين بياد كردن همه كتابهاي فقهي كه خيل ملايان عهد صفوي بزبان تازي نوشتهاند، بپردازم كارم سخت بدرازا ميكشيد و بكلي از مقصود خود باز ميماندم.
اما كتابهايي كه بفارسي در علم فقه فراهم آمده باشد بفراواني كتابهاي عربي در اين دانش نيست، و چون هنگام مطالعه در ادبيات مذهبي فارسي يادي از آنها خواهم كرد، در اينجا باختصار از كوششهاي چند تن در اين راه سخني بميان ميآورم مانند: كمال الدين حسين الهي اردبيلي معاصر با شاه اسمعيل و شاه تهماسب، مقدس اردبيلي (م 993 ه)؛ شيخ بها الدين محمد عاملي (م 1031 ه) صاحب جامع عباسي؛ ملا محسن فيض كاشاني (م 1091 ه) مؤلف ابواب الجنان؛ ملا محمد تقي مجلسي (م 1070 ه) مؤلف كتاب «احكام عبادات» و «حديقة المتقين» و «لوامع صاحبقراني»، ملا محمد باقر مجلسي (م 1110 ه) صاحب رسالههاي «الشك في
ص: 270
الصلوة» و «حدود و تعزيرات» و «الديات و القصاص» و جز آنها ...
علم كلام
همزمان با كوششهاي مفسّران و محدّثان و فقيهان بزرگ شيعي اين دوره گروهي هم بدانش كلام روي آوردند و باستقلال كتابهايي در اينباره تأليف كردند يا بشرح كتابهاي معروف همكيشان گذشته خود و گاه بترجمه آنها بفارسي پرداختند. بيشتر متكلمان اين عهد در عين اشتغال بدين علم بتحقيق و تعلّم و تعليم حكمت مشّاء و يا اشراق نيز سرگرم بودند و در حقيقت دو شيوه تفكر غيرديني (فلسفه) و ديني (كلام) را كه در طي دوران اسلامي بيكديگر بسيار نزديكي يافته بود، بهمراه يكديگر مورد تحقيق و بررسي قرار ميدادند؛ دسته ديگري هم در همان حال كه بفقه و اصول فقه ميپرداختند گاه بموضوعهاي كلامي توجه ميكردند و نتيجه اين وضع آن شد كه ما در اين مبحث ناگزير نام بعضي از كساني را كه در قسمتهاي ديگر از دانشهاي شرعي كار كردهاند، دوباره ميبينيم، و نيز باسم كساني در همينجا بازميخوريم كه بايد بعد ازين در ذيل عنوان حكمت و فلسفه هم از آنان ياد كنيم.
در شمار اين بزرگان ميتوان نام دانشمندان زيرين را كه هريك همراه كار- هاي ديگر علمي بتأليف و تصنيف در كلام پرداختهاند، در اينجا آورد: قاضي نور- اللّه شوشتري (م 1019 ه) و شيخ بهاء الدين عاملي (م 1031 ه) و مير محمد باقر داماد (م 1041 ه) و شاگرد بسيار مشهور اين دو استاد يعني صدر الدين محمد بن ابراهيم شيرازي قوامي معروف به ملا صدرا (م 1050 ه) و شاگردان نامبردارش محمد بن مرتضي معروف به ملا محسن فيض (م 1091 ه) و ملا عبد الرزاق فياض لاهيجي قمي (م 1072 ه) وعدهيي ديگر كه نامشان را در همين مبحث و يا بهنگام مطالعه در سير دانشهاي عقلي خواهيم آورد. پيداست كه در سطرهاي آينده هرجا لازم شود بمناسبت نام همين گروه كه برشمردهام، در شمار ديگر نامهاي متكلمان عهد اعاده خواهد شد.
ص: 271
از كتابهاي پيشينيان، كتاب تجريد الكلام (يا تجريد العقائد) «1» خواجه نصير الدين طوسي (م 672 ه) بيش از همه در اين دوران محل توجه بود و اين خود روشنست كه ارزش پيشتازانه آن دفتر در پيريزي عالمانه كلام شيعه، مايه آن همه نگرشها بود. علامه حلي (م 726 ه) و شمس الدين محمود اصفهاني (م 746 ه) و علاء الدين علي بن محمد قوشچي (م 879 ه)، در سدههاي هشتم و نهم شرحهاي اساسي بر آن كتاب نوشتند و اين شرحها در ميان طالبان علم چندان روايي داشت كه در سده دهم و پس از آن حاشيههاي بسيار بر آنها نگاشته آمد. ازين شرحها شرح شمس الدين محمود به «شرح قديم» و شرح علاء الدين قوشچي به «شرح جديد» شهرت يافته است. بر شرح اخير علامه جلال الدين دواني (م 908 ه) حاشيهيي دارد كه به «حاشيه قديم جلاليه» معروفست، و مير صدر الدين محمد دشتكي شيرازي (م 903 ه) نيز حاشيهيي بنام سلطان با يزيد خان عثماني بر آن نگاشت و در آن بر علامه دواني ايرادهايي وارد دانست و علامه در پاسخ حاشيهيي تازه بر تجريد نوشت كه به «حاشية جديد جلاليه» شهرت يافت، و باز صدر الدين محمد حاشيهيي در رد بر اعتراضهاي ملا جلال پرداخت كه ملا را ناگزير بتحرير حاشيهيي ديگر براي جوابگويي بصدر الدين ابراهيم كرد و اين را حاشيه اجدّ جلاليه مينامند. مجموع حاشيههاي اين دو استاد «طبقات صدريه» و «طبقات جلاليه» نام يافته است و پس از مرگ آن دو غياث الدين منصور دشتكي (م 948 ه) پسر صدر الدين محمد ياد شده در رد بر جلال الدين دواني حاشيهيي بر «شرح جديد» ترتيب داد.
از عالمان ديگر عهد صفوي شمس الدين محمد خفري (م 942 ه) و ميرزا جان- باغ- نوي شيرازي (م 994 ه)، و ملا عبد الرزاق لاهيجي (م 1072 ه)، و آقا جمال الدين خوانساري، و قاضي علاء الدين عبد الخالق قاضيزاده كر هرودي شاگرد شيخ بهاء الدين عاملي، و ملا شمساي گيلاني، و احمد بن زين العابدين عاملي شاگرد شيخ-
______________________________
(1)- در شش مقصد: 1) امور عامه 2) جوهرها و عرضها 3) اثبات هستي آفريدگار و صنعتهاي او 4) نبوت 5) امامت 6) رستاخيز.
ص: 272
بهائي و ديگران حاشيههايي بر شرحها و حاشيههاي پيشين نوشتند «1».
در همان حال كه شرحنويسي و حاشيهپردازي درباره علم كلام ميان عالمان دين رواج داشت، برخي از آنان بنوشتن كتابهايي بپارسي و تازي در اين راه سر- گرم بودند كه البته از حيث مطلبها كموبيش همانند آن شرحها و حاشيهها و اصلهاي آنها بود و بعبارت ديگر «درسهاي از برشده» يي هستند كه بتحرير درآمدهاند و امتياز آنها بر يكديگر در كيفيت همين «تحرير» و «تقرير» است نه در اصل موضوع.
از مطلبهاي اساسي كه در اينگونه كتابها ديده ميشود اثبات پايههاي كيش دوازده امامي است كه آن هم دنباله و يا تكراريست از آنچه پيشينيان نوشتند، چه پيش ازين عهد عالمان شيعي از دوران اشتهار خواجه نصير و حوزه تعليمي او و شاگردانش باين مبحث توجه خاص كردند. علامه حلي كتاب معتبري در اين مورد نوشت بنام «نهج الحق و كشف الصدق» كه فضل اللّه پسر روزبهان خنجي معروف به «خواجه ملا» «2» ردي بر آن دارد موسوم به «ابطال نهج الباطل و اهمال كشف العاطل» «3». قاضي نور اللّه شوشتري صاحب كتاب مشهور مجالس المؤمنين مقتول بسال 1019 ه ردي بر اين رد نوشته است بنام «احقاق الحق و ازهاق الباطل» و بعلت نوشتن همين كتاب و كتاب مجالس، او را بامر جهانگير پادشاه هند چندان تازيانه زدند تا مرد. كتاب احقاق الحق بعد از قاضي نور الله ميان دوازده اماميان شهرت يافت و در عهد شاه سليمان صفوي (1077- 1105 ه) ترجمهيي در دو جلد از آن بدست نصير الدين حسين بن عبد الوهاب بهبهاني انجام گرفت و «ايضاح احقاق الحق» نام يافت «4» و ترجمهيي ديگر از آن بهمت ميرزا محمد ناييني (م 1035)
______________________________
(1)- بنگريد بكشف الظنون حاج خليفه، ستونهاي 346- 351؛ و بفهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3 ميانه صحايف 229- 249.
(2)- درباره او رجوع كنيد بهمين كتاب، ج 4، ص 538- 540.
(3)- ايضا ص 540.
(4)- نسخهيي ازين ترجمه در كتابخانه دانشگاه تهران موجود است. فهرست كتابخانه دانشگاه تهران ج 3 ص 541- 542، و الذريعه ج 1 ص 290.
ص: 273
ترتيب داده شد. همين قاضي نور اللّه كتاب ديگري دارد بنام «مصائب النواصب» كه آنرا بسال 995 ه بپايان رسانيد و آن در رد نواقض الروافض ميرزا مخدوم شريفي (م 998 ه) نوشته شده است «1». اين ميرزا مخدوم امير معين الدين سيد ابو الفتح محمد- بن عبد الباقي حسيني شريفي شيرازي، نواده مير سيد شريف گرگاني و از رجال مشهور عهد شاه تهماسب و پسرش شاه اسمعيل دوم است «2». وي در آغاز، و گويا به مصلحت، دعوي تشيع ميكرد. خطيب بود و در خطبههاي خود بسنيان دشنام ميداد. پس از مرگ شاه اسمعيل دوم بروم رفت و مذهب حنفي آشكار كرد و بهمين سبب دربار عثماني بدو منصب قضاي مكه و عراق داد. او بعد از سني شدن همان كرد كه شهاب الدين تواريخي صاحب كتاب بعض فضائح الروافض كرده بود يعني از اطلاعاتي كه درباب اسرار تشيع فراهم آورده بود استفاده نمود و نقض نامه خود را بر تشيع ترتيب داد و آن را چنانكه ديديم «نواقض الروافض» ناميد و قاضي نور اللّه كتاب مصائب النواصب را در رد همين كتاب نوشت و چنانكه ميبينيد در نامگذاري كتاب خود از تواريخي تقليد گونهيي دارد. اين كتاب مصا- ئب النواصب را يكي از عالمان معاصر شاه عباس بزرگ بنام محمد تقي حسيني، و بار ديگر محمد اشرف بن عبد الحسيب عاملي شاگرد مجلسي بسال 1070 ه بپارسي درآوردند. علاء الملك محمد علي پسر قاضي نور اللّه هم بدستور سلطان محمد قطب شاه هندي (م 1035 ه) آن را بپارسي نقل كرد، و ميرزا محمد علي مدرّس رشتي چهاردهي (م 1334 ه) بهمراه نواقض ترجمهيي از آن ترتيب داد. بر كتاب نواقض الروافض رد ديگري هم نوشته شد بنام «عذاب النواصب علي الجاحد
______________________________
(1)- و آن غير از كتاب ديگريست بنام «النواقض للروافض» تأليف سيد محمد بن عبد- الرسول برزنجي شهرزوري (م 1123 ه) صاحب الاشاعة في اشراط الشاعة. بنگريد بايضاح المكنون ج 2. ستون 682 و ج 1 ستون 86.
(2)- و بنگريد بهمين جلد ص 193- 194.
ص: 274
الناصب» «1».
در ميان آثار عالمان دوازده امامي كتابهايي در بيان اصول اعتقادات اين فرقه داريم كه آنها را معمولا بهمين نام «اعتقادات» ميخوانند «2». در عهد صفوي نوشتن اينگونه كتابها ادامه داشت. شيخ بهاء الدين عاملي (م 1031 ه) رسالهيي بههمين نام دارد كه دو ترجمه پارسي از آن بشمارههاي 355 و 356 در كتابخانه آستان قدس رضوي موجودست و متن اصلي بسال 1326 ه ق بطبع رسيد؛ و ملا محمد باقر مجلسي (م 1110 ه) هم كتابي بدين نام نوشته كه بسال 1296 ه ق چاپ شد. درباره اين موضوع چند كتاب هم بفارسي داريم كه از آن جمله است «بيان اعتقادات قلبيّه» از عز الدين بن جعفر آملي (سده دهم) و حديقة الشيعه از مقدس اردبيلي (احمد- بن محمد م 993 ه) و جز آنها.
از دعويهاي دوازده اماميان كه شايسته ژرف نگريست مسأله «بداء» است «3».
اين دعوي از ديرباز محل انكار دستههايي از شاعيان (خاصه اسمعيليان و قرمطيان) و طبعا همه اهل سنت بود. در عهد صفوي گروهي از عالمان باثبات اين دعوي توجه كردند مانند مير محمد باقر داماد استرابادي (م 1041 ه) در كتابهاي: «قبسات» و
______________________________
(1)- مشروح سخن درباره اين ترجمهها و ردها در فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3، ص 617- 618 و مأخذهايي كه آنجا بازنمودهاند، يافته شود.
(2)- از جمله قديميترين آنها اعتقادات ابن بابويه قمي (م 381 ه) است كه بسال 1296 ه ق در تهران بطبع رسيد. بعد از آن عالمان ديگر مانند شيخ مفيد (چاپ بغداد 1343 و ترجمه و طبع بفارسي بسال 1324 ه ش) و خواجه نصير الدين طوسي (م 672 ه) و فخر- المحققين (م 771 ه) هم رسالههايي نوشتند كه بهمين نام شهرت يافتهاند.
(3)- مقصود بروز علتهاييست كه بتغيير حكم الهي ميكشد و ازين روي محل بحث اين مسأله برساخته در كتابهاي كلامي دوازده اماميان آنجاست كه از «تغيير اراده الهي» سخن ميگويند. در اينباره بنگريد به: آنسيكلوپدي اسلامي چاپ جديد، ج 1، ص 873- 874: گفتار «بدا».
ص: 275
«نبراس الضياء في شرح باب البداء» «1»؛ و مثل صدر الدين محمد بن ابراهيم شيرازي (م 1050 ه) در كتاب اسفار آنجا كه بحث از اراده الهي مطرح است؛ ملا محسن فيض كاشاني (م 1091 ه) در كتابهاي وافي و علم اليقين و عالماني ديگر هم اين مسأله را با روش حكمي نگريستند و كتابها و رسالههايي در اين راه پديد آوردند مانند ملا محمد شفيع گيلاني (پايان عهد صفوي) در رساله «بدا» «2».
از بزرگترين مؤلفان كتابهاي كلامي بفارسي كه در اين عهد زيسته و كار كرده- اند ملا عبد الرزاق لاهيجي قمي متخلص به فياض (م 1072 ه) صاحب گوهر مراد و «سرمايه ايمان» است كه بجاي خود درباره وي سخن خواهم گفت. پسرش ميرزا حسن قمي (م 1121 ه) هم از ميان آثار خود چند كتاب فارسي را بمبحثهاي كلامي اختصاص داده مانند «شمع اليقين في معرفة الحق و اليقين» و «زواهر الحكم». درباره او و چند تن ديگر از اينگونه عالمان فارسينويس بهنگام سخن خواهد رفت.
از جمله اشتغالات عالمان ديني شيعه در اين عهد، و البته در دوره بعد از آن، تأليف كتابهايي در رد مخالفان اسلام و يا تاختن بردينهايي چون كيش يهودي و آيين ترسايي بود.
بدنبال آمدوشدهاي فرنگيان از زمان تركمانان و خاصه از اوايل عهد صفوي بايران، پاي مبلّغان نصراني باين كشور باز شد. هندوستان نيز كه شركتهاي هلندي و فرانسوي و انگليسي بتدريج در آن رخنه ميكردند، همين حال داشت، و كوشش معتاد و معهود داعيان مسيحيت در اين هردو سرزمين، همراه نفوذ اقتصادي غرب، بر دوام بود. ترجمه و نشر انجيلها و كتابهاي «عهد عتيق» و يا تأليف كتابهايي بفارسي درباره كيش ترسايي كه بدست مبلغان مذكور انجام ميشد، چنان بود كه مسلمانان را بر سر غيرت ميآورد و بر آن ميداشت كه در نكوهش ترسايان و خوار داشتن دين آنان دستوپايي كنند. از جمله كتابهايي كه درباره مسيحيت به پارسي داريم
______________________________
(1)- روضات الجنات، ج 2، ص 66.
(2)- فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3 ص 543.
ص: 276
يكي «مرآت القدس» است درباره زندگاني پسر مريم كه يك مسيحي يسوعي (ژزوئيت) بنام ژروم گزاويه (Pere Jerome Xavier( تأليف كرد. اين «پدر گزاويه» در سال 1571 ميلادي (979 ه) به مأموريت تبليغي به «گوآ» «1» رفت و در همان بندر بسال 1617 ميلادي (1027 ه) درگذشت. وي بخشي بزرگ از زندگانيش را در دربار جلال الدين اكبر پادشاه آزادانديش گوركاني هند (963- 1014 ه) و پسرش جهانگير گذراند. همين «پدر گزاويه» جلال الدين اكبر را برانگيخت تا دستور دهد كه چند كتاب از آثار مسيحيان به فارسي ترجمه شود و خود نيز بهمين آهنگ و بخواهش اكبر مرآت القدس را، بعد از آنكه هفت سال فارسي ميآموخت، تأليف نمود و آن را بسال 1602 ميلادي (1011 ه) در شهر اگرا بانجام رسانيد و بياري عبد الستار پسر قاسم لاهوري بپارسي درآورد. همين پدر گزاويه كتاب ديگري بنام «وقايع حواريان دوازدهگانه» فراهم آورد كه بياري همان عبد الستار لاهوري بپارسي نقل شد.
كتاب ديگري بفارسي بر همين منوال بنام «كتاب انتخاب دين الهي» در دستست كه «پدر گابريل» «2» نامي در ذكر بنيادهاي آيين ترسايي و جستارهاي اخلاقي و معنوي آن كيش در دوازده فصل نوشت (سده 17 م- قرن يازدهم ه).
نصراني ديگري باسم «كاردينال بلّارمن» «3» (سده 17) كتابي موسوم به «التعليم المسيحي» در بيان «عقايد و عمليات دين عيسويان» تأليف نمود كه در سده هجدهم بچند زبان و از آنجمله بفارسي ترجمه شد.
ترجمه فارسي كتاب ديگري بنام «تعليم المسيحي» يا «تعليم عيسوي» در بيست و هشت فصل (سده 17) در دستست از «ريشليو» «4» كشيش «لوسون» «5». اين كتاب
______________________________
(1)-Goa بندريست در كنارههاي خاوري هندوستان از متصرفات پيشين پرتغال.
(2)-Pere Gabriel .
(3)-Cardinal Bellarmin
(4)-Pere Richelieu .
(5)-Lucon ناحيهيي در كشور فرانسه
ص: 277
در سال 1636 ميلادي در شهر حلب بعربي ترجمه شد و گزارنده آن كشيشي بود بنام «پدر ژوست دوبوو» «1» و دور نيست كه همين عالم نصراني ترجمه فارسي مذكور را ترتيب داده باشد «2».
در سال 1066 هجري يكي از آباء يسوعي كه ملازم «پدر گزاويه» ياد شده بود كتابي در ردّ بر «مصقل صفا» تأليف سيد احمد بن زين العابدين عاملي از عالمان سده يازدهم هجري نوشت و بدان عنوان «جواب بر كتاب مصقل صفا در تجليه و تصفيه آيينه حقنما» داد «3». كتاب مصقل صفا «4» خود ردّيست بر كتاب آيينه حقنما كه خلاصهييست از مرآت القدس پدر گزاويه، و جواب گوينده آن در پاسخهاي خويش لغزشهاي سيد احمد عاملي را معلول دسترس نداشتن باصل كتاب آيينه حق نما يعني كتاب مرآت القدس دانسته است. اين سيد احمد عاملي كتاب ديگري هم در رد بر كيش ترسايي نوشت بنام «اللوامع الربانيه في رد الشبهات النصرانيه» و از آن در پايان شرحي كه بر «تجريد» خواجه نصير الدين طوسي موسوم به «حظيرة الانس» دارد، ياد كرده است. وي تفسيري هم بپارسي بر قرآن نوشت و «لطائف غيبي» ناميد.
كشيشي نصراني، از همعصران شاه سلطان حسين صفوي، كه اسلام آورده و علي قلي نام يافته بود، كتابي فارسي در رد يهوديان و ترسايان نگاشت باسم «سيف- المؤمنين في قتال المشركين» و در آن چندگونگيهاي «سفر پيدايش» را در متنهاي عبري و يوناني و لاتيني با دستبردهايي كه در آنها شده است، نشان داد و گزارش بخشهايي از تورات و حكمت سليمان را كه بپندار او گواه درستي كيش شيعه و امامت علي بن ابي طالبست، بر آن افزود و ايرادهايي بر آنها وارد دانست «5».
______________________________
(1)-Pere Juste de Beauvais
(2)- درباره اين سه كتاب اخير بنگريد به: E. Blochet, Catalogue des manuscrits persans, t. 1, p. 9- 14.
(3)- ايضا فهرست نسخههاي فارسي كتابخانه ملي پاريس، ج 1 ص 14- 15.
(4)- نسخهيي ازين كتاب در كتابخانه مجلس شوراست.
(5)- نسخهيي ازين كتاب در كتابخانه دانشگاه تهرانست. فهرست آن كتابخانه، ج 3، ص 585.
ص: 278
2- دانشهاي عقلي
انحطاط علوم
مطالعه جستارهاي گذشته ما را بر آن ميدارد تا دوران صفوي را عهدي ناسازگار براي دانشهاي عقلي، يعني علم بمعني مشهور آن، بدانيم. چنين هم بود و در آن عهد بدنبال سدههاي پياپي كه از نيمه راه تمدن اسلامي ايران آغاز شده بود، علم بقهقرا ميرفت و متفكران و عالمان رياضي و طبيعي و پزشكي پيشين در كتم عدم ناپديد و اثرهاي ارزنده آنان ناياب و نامفهوم ميگرديد. پيجويي دانش انديشه آزاد ميخواهد كه در محيطهاي آلوده بتعصب امكان آن بسيار اندك و ناچيزست. دوراني كه درباره آن سخن ميگويم عهد غلبه دستهيي از اهل سواد بود كه بيشتر بدانشهاي شرعي اشتغال ميورزيده و در كار خود چنانكه ديدهايم، كامياب بودهاند اما آن ديگران كه ميبايست از رازهاي طبيعت پرده بردارند چنان كمياب بودند كه حكم ناياب داشتند و براستي يا اصلا نبودند و يا اگر بودند يادگيران و بياد سپاران خستويي بودند كه گفتار پيشينيان را چون پيام خداوند ميپنداشتند و تصرفي را در آن جايز نميديدند و همگي همت را بر آن ميگماشتند تا «سطوح» و «متون» برگزيدهيي از آثار گذشتگان را بياد سپارند و با آموختن دورهيي از كليات عنوان «جامع علوم» را بخود بندند.
اينان صفاي علم را در درك كليات و احكام مجردي ميديدند كه بر سر اثبات يا ردّ آنها بحثها و جدلها براه اندازند بيآنكه از تنگناي حفظ بفراخناي عالم تجربه و استقراء درآيند. دانشاندوزان و حكمتآموزان فرمانبرداري بودند كه در برابر «فحول علما» ي پيشين سر انقياد فرود ميآوردند و از گفتارها و نوشتههاي آنان هرگز تخطي و تجاوز روا نميداشتند.
بر بنياد همين دانشاندوزي و حكمت آموزي در اين عهد كتابهايي فراهم آمده است كه بجز چندتاي معدود، باقي بمنزله جمعآورده دانستهها و نوشتههاي پيشينيان يا گزارش گفتارهاي آنان و يا ترجمهها و كوتاه شده اثرهاي علمي گذشته بويژه در پزشكي و ستارهشناسي است و حتي از واپسين تازگيهاي دانش هم كه در
ص: 279
حوزه حمايت الغ بيك تيموري بدانها باز ميخوريم، اثري در اين عهد مشاهده نمي- كنيم، و اگر تازگيهايي باشد در كتابهاي نقل شده از زبان هنديست كه بدست هندوان يا مسلمانان هند بپارسي درآمده است.
مطلب مهمي كه در تاريخ علوم عهد صفوي قابل تأمّل است سير قهقرايي دانش است در آن دوران. بدين معني كه فعاليتهاي علمي، با همه نقصهايي كه در آن ديده و بازگفتهام، مربوط بآغاز عهد صفوي، يعني سده دهم و چندسالي از سده يازدهمست و بعبارت ديگر آنچه از اثرهاي علمي در دوره ياد شده ميبينيم يا باز- مانده عهد تيموري و يا ميراث تربيتي عالمان عهد مذكور بدانش طلبا نيست كه سالهاي شبابشان مصادف با آغاز دوران صفوي بود، و بعد از آنكه پيامدهاي قيام سرخكلاهان در محيط تفكّر آشكار گشت، آثار انحطاط علمي هم در قلمرو حكومت صفوي محسوس گرديد منتهي اين سستي كار دانش را در ايران عهد صفوي، روايي آن در سايه تشويقهاي پادشاهان گوركاني هند و دل نمودگيهاي پادشاهان و بزرگان دولت عثماني، تا حدي جبران مينمود، ولي انحطاط عمومي علوم در كشورهاي اسلامي آن روزگار بدرجهيي رسيده بود كه اينگونه رواجهاي نسبي دانش اثري در آن نمييارست داشت.
در چنين حالتي، شماره اثرهاي علمي هم بنسبت با دوره طولاني كه درباره آن مطالعه ميكنيم ميبايست كم و ناچيز باشد. چنين هم بود، و نه تنها اين نقصان را در چندي بلكه در چوني هم ميبينيم و اگر ميزان تأليفهايي را كه در آن روزگار در رشتههاي دانش شده بررسي كنيم باين نتيجه ميرسيم كه شماره عالمان علوم عقلي و كتابهايشان در سده دهم و نيمي از سده يازدهم، يعني در نصف اول از دوران صفوي، بسيار بيشتر از نيمه ثانوي آنست زيرا چنانكه پيش ازين باجمال گفتهام در آن مدت آموزندگان دانشها كه در پايان سده نهم ميزيستند، و يا شاگردان بلا- فصلشان، زنده و سرگرم كار بودند، و بهمان نسبت كه شماره آنان نقصان مييافت روايي كاردانش نيز كاستي ميگرفت و از آن بدتر در گيرودار قيام شاه اسمعيل صفوي و پيروزيهاي وي بازمانده عالمان ايران كه بيشتر سنّي بودند بسرزمينهاي همسايه، بويژه آناطولي و هند ميگريختند و در آنجايها بساط تعليم ميگستردند. بهمين
ص: 280
سبب است كه ميبينيم بيشتر مؤلّفان و شارحان و حاشيهنويسان كتابهاي علمي آن عهد، اگرچه غالبا از منشاء ايراني بودند، در سرزمينهاي هند و روم و يا آن سوي آمويه دريا ميزيستند و همانجاها ميماندند و ميمردند مثل عصام الدين اسفرايني شاگرد جامي كه بسال 943 در سمرقند درگذشت، و فاضل خنجي (فضل اللّه بن روز- بهان) كه بقلمرو تسلط ازبكان رفت و پس از سال 921 ه در بخارا بخاك سپرده شد، و مانند بسياري ديگر كه در روم و هند ماندند و مردند و نامشان را در صحيفههاي آينده خواهيم آورد.
اما شاعيان كه مقارن قيام سرخ كلاهان در ايران بودند، و سنيان شيعي شده آن روزگار، چنان از دانشها بيبهره بودند كه ناگزير براي رفع نيازهاي شرعي، عالمان شيعي خارجي را از البحرين و الاحساء و شام و عراق بايران خواندند. اين نيازمندي در حالي جريان داشت كه مؤلفان شيعي از قاضي نور اللّه شوشتري صاحب مجالس المؤمنين گرفته تا ميرزا محمد باقر خوانساري مؤلف روضات الجنّات في احوال العلماء و السادات بيشتر عالمان سده نهم يا پيش از آن را بخود ميبستند و مدعي بودند كه آنان از راه «تقيّه» تشيّع خود را اظهار نمينمودهاند، ولي حقيقت امر از كردار صفويان در دعوت و بزرگداشت مبالغهآميز عالمان غيرايراني بايران آشكارست. كوشش اين سلسله در استوار ساختن پايههاي تشيع باحترام فراوان همه عالمان شرع كشيد و اين امر طبعا موجب نيرومندي و مبارزه سنّتي آنان با فيلسوفان و اصحاب علوم عقلي ديگر شد.
نمونههاي اين رفتار را هم از آغاز عهد صفوي با دانشمندان ميبينيم، مانند بدخويي عالمان شرع در قزوين پايتخت شاه تهماسب با سيد حسين عقيلي رستمداري مؤلف كتاب رياض الابرار در موضوعات علوم، و اين بدرفتاري چنان بر آن سيد فاضل گران آمد كه بخش بزرگي از مقدمه كتاب خود را بنكوهش آن قوم اختصاص داد و آنان را بناداني و حرص و حسد و ديگر خويها و خصلتهاي زشت موصوف دانست.
اين ناسازگاري ميان دو دسته از عالمان مذكور هرچه بيشتر از عمر دولت
ص: 281
صفوي گذشت بيشتر نيرو يافت و اين خود مولود دو طبيعت كاملا مبايني است كه ذات علم در نظر اين دو دسته از دانشوران دارد چنانكه حتي بهاء الدين عاملي كه طعم دانشهاي عقلي را چشيده و در بعضي از آنها تأليفهايي داشته است از تكرار همان مقولات عالمان شرع با فيلسوفان و پزشكان خودداري نميكرد و ميگفت «كلام ابن سينا نزد ما رواجي ندارد!» «1».
حكيم بزرگ آن دوران، صدراي شيرازي (م 1050 ه)، با همه جلالت قدر مورد طعن و لعن عالمان شرع بود زيرا ميپنداشتند كه در بيشتر كتابهايش «كلمات غيرملائم با ظواهر شريعت» وجود دارد و بهمين سبب گروهي از فقيهان بكفر او فتوي دادند تا آنجا كه يكي از آنان درباره شرح ملا صدرا بر اصول كافي گفته است كه بسيار شرحها بر كافي نوشتهاند ولي نخستين كسي كه شرح كفرآميز بر آن نوشته صدر است؛ و درباره پسر او ميرزا ابراهيم كه بر مسلك پدر نرفت گفتهاند كه او مصداق «يخرج الحيّ من الميّت» است «2». و ملا صدرا خود در مقدمه بعضي از كتابها و از آنجمله در كتاب «الواردات القلبيّه» خود از نامهربانيهاي معاصران از فقيه و مدرس و محدث و متقلّد كارهاي حكومتي، همگي گله ميكند «3».
فيلسوف نامآور قاضي سعيد قمي (م 1103 ه) در ديباچه رساله خود بنام «الانوار القدسيّة» از كساني كه بدروغ جاي پيشوايان دين و راهبران مؤمنين را گرفتهاند و با دانش و فرهنگ دشمني ميكنند و ديگران را بيدين و كافر ميخوانند ببدي ياد ميكند و نفرين و لعنت نثارشان ميسازد.
در اثرهاي فقيهان و محدثان معروف آن دوران بسا كه بمخالفتهاي آشكارشان
______________________________
(1)- موضوع بحث وجود زندگاني (حيات) و احساس يا عدم آنها در دندان بود و شيخ با استناد بحديثهايي كه از امامان نقل شده بود، اعتقاد داشت كه دندان و مو و ناخن و شاخ «ممّا لا تحلّه الحيوة» است. پزشكي حاضر بود و گفت ابن سينا در قانون گفته است كه دندان را حس و حياتست! شيخ در پاسخش آن گفت كه در متن آوردهام. مشروح داستان را در طرائق الحقائق، ج 1، ص 139 بيابيد.
(2)- روضات الجنّات، ج 4 ص 121- 122.
(3)- الواردات القلبيّه، تهران 1302 ص 257.
ص: 282
با دانشهاي عقلي و با دانشمندان بازميخوريم. قطب الدين محمّد نيريزي (م در حدود سال 1173 ه) در كتاب «الحكمة العلويّه» بر فيلسوفان طعنها زده و اشعاري را كه در نكوهش آنان سروده آورده است. وي خواندن كتابهاي حكمي مانند اشارات و شفا و شرح تجريد و شرح مطالع را گمراهكننده دانست و انديشه فلسفي را بياساس شمرد و گفتار فيلسوفان را در رهايي آدمي از خطا بيثمر و بلكه بنياد اشتباه و مبناي گمراهي پنداشته و گفته است:
و منطقهم لن يعصمّن عن الخطاو ليس بمغني بل اساس الخطيئة ... «1» ملا محمد طاهر قمي (م 1098 ه) كه سخنان درشتش را درباره صوفيان و عارفان پيش ازين ديدهايم، در كتاب «الفوائد الدينيّه في الرد علي الحكماء و الصّوفيّه» فيلسوفان را نيز بباد انتقاد گرفته است. وي كتابي ديگر دارد بنام «حكمة العارفين» كه آن نيز در رد فيلسوفانست، و او همانست كه ملا محسن فيض را بسبب آنكه تمايلي بحكمت و عرفان داشت «شيخ مجوسي» ميخواند «2».
وي در قصيده «مونس ابرار» خويش كه پيش ازين ياد كردهام «3»، كساني را كه از بو علي سينا و بهمنيار «4» پيروي كرده و مقلد سقراط و پيرو بقراط گرديده و فلسفه آموختهاند مردمي باطلگوي و غافل از دين ميداند و بعبارت ديگر همان ميگويد كه بسيار پيشتر ازو سخنوران و مؤلفان اسلامي سده پنجم و ششم هجري ميگفتند و پيش ازين بتفصيل درباره مقالات آنان سخن گفتهام «5». بهرحال بيتهاي محقق قمي در نكوهش فلسفه و فيلسوفان اينست:
جماعتي شده دور از در مدينه علم نموده پيروي بو علّي و بهمنيار
______________________________
(1)- فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3، ص 431.
(2)- روضات الجنات، ج 4، ص 146. و درباره اين شيخ محمد طاهر قمي بنگريد بهمان كتاب و همان جلد از ص 143 ببعد و نيز بنگريد بامل الآمل، ج 2، ص 277، الذريعه، ج 6، ص 157، اعيان الشيعه، ج 45، ص 252 و جز آنها.
(3)- همين جلد، ص 213.
(4)- بنگريد بهمين كتاب، ج 1، چاپ پنجم، ص 318- 319.
(5)- همين كتاب، ج 2، ص 274- 288.
ص: 283 ز جهل گشته فلاطوني و ارسطوييفتاده دور ز راه ائمه اطهار
شده مقلّد سقراط و پيرو بقراطز قول باقر و صادق نمودهاند فرار
بزعم باطل ايشان كه غافل از دينندكسي كه فلسفه داند بود تمام عيار
بود تمام عيار آن كسي بنزد خدايكه هست پيرويِ آل مصطفاش شعار
من استفاده علم از درِ مدينه كنممرا بحكمت يونانيان نباشد كار
بود كتاب حديث نَبي اشاراتمشفاي من شده قرآن خالق جبّار
مرا شفا و اشارات مصطفي كافيستدگر مرا بافادات بو عليست چه كار
بيا و حكمت حق از دَرِ مدينه طلبمرو بسوي مَلَط «1»، سوي فلسفه زنهار
حديث اهل مَلَط غالبش غلط باشدبود صحيح حديث ائمه اطهار
حذر نما ز نماز حكيم يونانيكه همچو سحر و فسون دل شود از آن بيمار
نجات كن طلب از آل مصطفي اي دلبود نجات تو در دين احمد مختار شيخ الاسلام محمد باقر مجلسي در نسخهيي از تهذيب الاحكام كه از آن او بود نوشته كه چون توجه مردم را بصوفيان بدعتگذار و حكيمان زنديق مشاهده كرد سعي در نشر آثار امامان نمود تا خلق را از گمراهي برهاند «2». وي در جواب كسي كه ازو در باب حكمت و تصوف پرسشي كرده بود اين عبارت را دارد: «... اما مسئله اولي يعني طريقه حكما و حقيقت بطلان آن را بايد دانست كه حق تعالي اگر مردم را در عقول خود مستقل ميدانست انبيا و رسل براي ايشان نميفرستاد ... پس در امور بعقل خود مستقل بودن و قرآن و احاديث متواتره را بشبهات ضعيف حكما تأويل كردن و دست از كتاب برداشتن عين خطاست ...» «3».
با همه مخالفت و ستيزهجويي كه در عهد صفوي با دانشمندان و فيلسوفان شد، توسن انديشه ايراني از رفتار بازنماند و در آن دوران نه تنها بنام چند تن از
______________________________
(1)- ملاطيه. مقصود گوينده از «اهل ملط» اهل يونانست.
(2)- مأخوذ از يادداشتهاي آقاي محمد تقي دانشپژوه در فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، 3، 1260.
(3)- طرائق الحقائق، ج 1، ص 151.
ص: 284
حكمتشناسان مطلع باز ميخوريم، بلكه بعض آنها را مانند صدر الدين ابراهيم شيرازي در صف مقّدم حكيمان ايران مييابيم و آن ديگران يا در تعليم حكمت و درك متنهاي فلسفي پيشين و نوشتن شرح و حاشيه بر آنها توانا بودند و يا تعليم و فراگيري آن متنها را همراه دانشهاي ديني و ادبي بر خود الزام ميكردهاند و ازين دسته اخير هنوز هم گروهي در ميان طالبان دانشهاي قديم ديده ميشوند، اگرچه كار آنان بفراگرفتن «متون» و «سطوح» و توقف در مطالب آنها، و بعبارت ديگر بنوعي از «شاگردي» منحصر و مقصور باشد. علت عمده اين امر آنست كه حكمت، بعد از كوششهاي متكلمان معتزلي و استاداني از فارابي تا پورسينا و شاگردان و طرفدارانشان، خاصه نصير الدين طوسي بنحو بسيار مطلوبي با اصول معتقدات اسلامي سازش يافت و با «كلام» معتزليان و اشعريان و شاعيان اسمعيلي و دوازده امامي بستگي حاصل نمود و بهمين سبب بسياري از مباحث آن در آموختن فن كلام بكار رفت و ميرود، و مقدمه حكمت يعني منطق هم بعنوان يكي از دانشهاي ناگزيران در آموختن دانشهايي از قبيل كلام و اصول فقه و جدل و خلاف بمحل استفاده و تعليم و تعلم درآمد، بنحوي كه در ميان حكمتشناسان عهد صفوي كساني را مانند ميرداماد و ملا محسن فيض و ملا عبد الرزاق لاهيجي و همانندگانشان مييابيم كه هم بكار دانشهاي ديني اعم از تفسير و حديث و فقه و حتي تأليف كتابها در دعاها و ذكرها پرداخته و هم متوجه بحث در جستارهاي گوناگون كلام و مباحثي از حكمت بودهاند كه با كلام رابطه بسيار نزديك دارد.
همين نزديكي ميان حكمت و پارهيي از دانشهاي ديني، و نيز ايجاد تقارب و تقارن ميان بعضي از پايههاي انديشه فلسفي با آيهها و خبرها از راه تأويل و توجيه آنها، وسيلهيي شد براي ادامه دادن سنت مكتبهاي قديم فلسفه و حكمت اسلامي در دورهيي كه از هر حيث فاقد علتهاي مرجّح براي بقاي آن بود.
هنگام بحث درباره «حكمت، حكيمان و حكمتشناسان» كه بزودي خواهد آمد، باز درباره وضع حكمت در اين دوره و در دنبال اين سخنان، بسبب اهميت و اعتبار خاصي كه داشت، باختصاص سخن خواهم گفت.
ص: 285
موضوعات علوم
در ميان اثرهاي پارسي و تازي دانشمندان اين عهد چندبار بكتابهايي باز ميخوريم كه در بيان «موضوعات علوم» نوشته و در اين راه از عالمان پيشين، كه پيش ازينها ياد كردهايم، تقليد نمودهاند، اما اساسيترين اين كتابها بعربي و بيرون از ايران تأليف شده است.
مقارن با شروع اين عهد شكر اللّه شرواني كتاب رياض العلوم را براي سلطان بايزيد خان ثاني (886- 918 ه) در نه باب بفارسي تأليف كرد، بدين شرح:
1) تصوف 2) منطق 3) هيئت 4) نجوم 5) حساب 6) علم فراست 7) علم شعر 8) علم معما 9) علم انشاء. «1»
چند سالي بعد از تأليف كتاب ياد شده، كتاب ديگري هم بفارسي، ولي مشروحتر، نه ارزشمندتر از آن در ايران نوشته شد كه نسخهيي از آن در كتابخانه موزه بريتانيا موجود است و آن كتاب رياض الابرار است اثر حسين عقيلي رستمداري از دانشمندان سده دهم هجري كه بدعوي خود بيست سال در زادگاه خويش و جايهاي ديگر در اندوختن دانش كوشيد و دفترهاي بسيار كه فهرستي از آنها ياد كرده است، خواند و چندي در شيراز و مدتي در اصفهان بسربرد و سرانجام بقزوين كه در آن روزگار پايتخت كشور بود، رفت و در آن شهر با گروهي از اهل علم بازخورد كه از آنان بنيكي ياد نميكند و بويژه شرحي دراز در نكوهش «علماي قزوين» يعني عالمان شرعي آن شهر در اين مقام آورده و آنان را بناداني و جهل و حرص و حسد و انواع نقايص و رذايل توصيف كرده است. وي بدنبال اين سرگذشت گويد كه در قزوين بخواهش بعضي از دوستان بتأليف كتاب رياض الابرار دست يازيد، در محرم سال 979 ه، اواخر عهد شاه تهماسب يكم (م 984 ه)، آنرا آغاز كرد و در ربيع الثاني همان سال بپايان برد. اين كتاب كه بمنزله دائرة المعارف مشروحي از دانشهاي مختلف متداول ميان مسلمانان است، يك «فاتحه»، دوازده «روضه» و يك «خاتمه» دارد و هريك از اينها به بخشهاي كوچكتري تقسيم ميشود
______________________________
(1)- كشف الظنون، ج 1، ستون 937.
ص: 286
كه اسمهاي آنها تغيير مييابد مثلا بخشهاي فاتحه «حديقه» نام دارد و بخشهاي روضه اول «مقاله» و بخشهاي روضه دوم «مقصد» ... رستمداري در نوشتن اين كتاب از يك سوي متأثر است از سنّت علمي كه از عالمان پيشين و تأليفهاي آنان بخاطر سپرده است، و از سويي ديگر بوضعي خاص و بمقتضاي زمان تحت تأثير عقايد عالمان شيعي و شايد تحصيلات مذهبي و اعتقادهاي شخصي قرار دارد و بهمين سبب مقولات تازهيي در قلمرو «دانش» ميآورد مثل اين دعوي كه نخستين امام شيعيان منشاء همه دانشهاست و شرحي طولاني در اثبات اين دعوي؛ و وارد كردن تفسير خطبه شقشقيه در كتابي كه خاص موضوعات علوم است (فاتحه رياض الابرار)؛ و يا بحث در حديث روايت شده از پيامبر اسلام در اينكه امت او بهفتاد و سه فرقه منقسم ميشوند كه يكي از آنها يعني فرقه دوازده امامي «فرقه ناجيه» است و آنهاي ديگر گمراه، و بحث در اثبات گمراهي آنها؛ يا بحث در بعضي از نامهاي خداوند و خواص آنها، و خواص سورهها و آيتهاي قرآن و حرفهاي الفبا؛ و يا بيان مقالات «جاماسب نامه كه متعلق بحالات حضرت رسالت پناه و شاه حقايق- آگاه و جناب صاحب الزمان است و كيفيت ظهور آن حضرت و دجّال بيكبار و خرابي جهان ...». اما از ميان دانشها، رستمداري تنها بذكر دانشهاي واقعي و شعبههاي آنها اكتفا نكرده بلكه «علوم غريبه» يعني انديشههاي خرافي قديم را هم كه بعنوان «علم» در تمدن اسلامي باقيمانده و در كتابهاي مربوط بموضوعات علوم گنجانده شده، در اين كتاب آورده و در كنار دانشهايي مثل كائنات جوّ و كيميا قرار داده است چنانكه در روضه نهم از خرافههايي مانند جفر و تسخيرات و عزايم و طلسمات و نيرنجات و مغيبات و سيميا و ريميا بعنوان «علم» سخن گفته است. اين نكته را هم بايد بدانيم كه در اين كتاب بعضي از مبحثهاي علم كلام وارد شده مثل اثبات حقانيت شيعه اماميه و اثبات واجب و اثبات صفات سلبيّه ...- بيان همه بخشها و فصلها و موضوعهاي گوناگون دانشها كه در اين كتاب شناسانده شده سخن ما را بدرازا ميكشاند و اگر خواننده بخواهد در اين باب بيشتر آگهي يابد
ص: 287
بايد باصل آن مراجعه كند «1».
ديگر ازينگونه كتابها «رسالة الاعضالات في فنون العلوم و الصّناعات» است از مير محمد باقر داماد استرابادي (م 1041 ه) كه موضوع آن از نامش پديدار است.
ديگر «رساله صناعيّه» تأليف مير ابو القاسم فندرسكي استرابادي (م 1050 ه) كه در آن از دانشهاي گوناگون ياد شده است. اين كتاب بهمراه اخلاق ناصري بسال 1267 ه ق در بمبئي و بار ديگر بسال 1317 شمسي در تهران چاپ شد.
كتاب ديگر ازين مقوله «فهرست العلوم» است از ملا محسن فيض كاشاني (م 1091 ه) در شرح انواع و اصناف دانشها، و كتاب ديگر «انموذج العلوم» از محقق شرواني ميرزا محمد بن حسن (م 1099 ه).
بهترين كتابها در موضوعات علوم كه در عهد مورد مطالعه ما تدوين شده آنهاست كه در خارج از ايران فراهم آمده است و اين حكم البته با سير انحطاطي دانشها كه در ايران جريان داشته، سازگار است. سبب مبادرت بذكر اين كتابها در اينجا اهميتي است كه آنها در تحقيق دانشهاي تمدن اسلامي و در شناخت كتابهاي معتبر تازي و پارسي و تركي از رشتههاي مختلف دانش و ادب دارند. از قديمترين آنها كتاب مشهور «مفتاح السعادة و مصباح السيّادة» است بعربي كه در اين كتاب بارها بنام آن اشاره كردهام و از جمله بهترين و كاملترين كتابها در موضوعات علومست «2». مؤلف آن احمد ابن مصطفي معروف به «طاش كبريزاده» (طاشكو- پروزاده) «3» مرده بسال 968 ه است. وي در كتاب خود از يكصد و پنجاه رشته از
______________________________
(1)- و بنگريد به: Supplement of the Catalogue of the Persian Manuscripts in the British Museum by Charles Rieu. London, 1895, P. 103- 105
(2)- چاپي خوب بر كاغذي بسيار بد و پوسيده ازين كتاب مشروح و جامع در حيدرآباد دكن شده است.
(3)- «طاشكوپرو» نام محلي است نزديك «قسطموني» در آسياي صغير. اين نام
ص: 288
رشتههاي گوناگون دانش بپندار عالمان تمدّن اسلامي، سخن گفته است، و پسرش كمال الدين محمد (م 1032 ه) اثر پدرش را با افزودن دانشهاي ديگري كه شماره آنها به پانصد رسيده، بتركي ترجمه كرد «1» و آن با عنوان «موضوعات العلوم» بسال 1313 ه ق در استانبول طبع شده است «2». طاش كبريزاده در ذكر هريك از فنون شرح جامعي در تعريف و تاريخچه آن و سپس كتابهاي اساسي و محل مراجعه را كه در آن فن از آغاز تا بعهد او تأليف شده با اشاره مختصر و سودمندي درباره مؤلف آن آورده است. آنچه طاش كبريزاده درباره تقسيم علوم نوشته جامعترين و بهترين تقسيمي است كه در تاريخ تمدن اسلامي تا زمان وي شد. بخشهاي مفتاح- السعاده بدين طريق تنظيم يافته است: 1) مقدمه درباره برتري دانش و آموزش (تعليم) و آموختگاري (تعلم) و شرطهاي هريك 2) دوحه اول علوم خطيّه 3) دوحه دوم علوم متعلّق بالفاظ با ذكر كتابهايي كه در اين باب تأليف شده و اشارهيي بسرگذشت مصنّفان آنها و شاعران و عروضيان و مترسّلان و لغويان و نحويان و قاريان، علم تاريخ و مورّخان و سرگذشتهايشان و ذكري از كتابهاي مشهور در تاريخ 4) دوحه سوم علم منطق و علم آداب درس و علمهاي جدل و خلاف و نام مؤلفان آنها 5) دوحه چهارم علوم حكمي و علم كلام و مقالات فرقهها و دانش پزشكي و
______________________________
به خاندان معتبري از عالمان هم كه از آن ديار برخاستهاند، با جزء تركيبي «زاده» براي بيان نسبت داده و در موقع تحرير بخط عربي «طاش كبريزاده» خوانده شده است. پدر طاش كبريزاده يعني مصطفي پسر خليل الدين (857- 935 ه) فقيهي مشهور و آموزگار سلطان سليم اول بوده است. كتاب ديگر طاش كبريزاده را بنام «شقائق» دانشمند آلماني «رشر» (Rescher( بآلماني ترجمه كرده است. چاپ استانبول 1927 ميلادي.
(1)- كشف الظنون ج 2، ستون 1762.
(2)-
Aldo Mieli, La Science Arabe, Leiden 1939, P. 274.
آنچه درباره «طاشكوپرو» و «طاش كبريزاده» نوشتهام نيز مأخوذ است از مأخذ فوق؛ و نيز بنگريد بمقدمه كشف الظنون، چاپ استانبول، 1941 ميلادي بقلم محمد شريف الدين يالتقايا.
ص: 289
فنّ كشاورزي و جز آن با نام كتابهايي كه در اين راهها تأليف شده با ترجمه حال نويسندگان آنها 6) دوحه پنجم حكمت عملي مانند علم الاخلاق و تدبير منزل، و دانشهاي ديني مثل قرائت و تفسير و حديث و فقه با ذكر عالمان مشهور و اثرهايشان.
7) دوحه ششم در «علوم الباطن».
كتاب معتبر ديگري، باز در قلمرو امپراطوري عثماني، نوشته شده است بنام «كشف الظنون عن اسامي الكتب و الفنون» تأليف مصطفي بن عبد اللّه ملقب به «كاتب چلبي» و مشهور به «حاجي خليفه» (1017- 1068 ه). علت شهرت او به «خليفه» معاونتش بود در يكي از ادارههاي ارتشي عثماني. وي مؤلفي پركار بود و شماره اثر- هايش به بيست و دو كتاب رسيد و از آن ميان كشف الظنون بمنزله دائرة المعارف بزرگي براي شناخت كتابها و انواع دانشهاييست كه ميان مسلمانان رواج داشته است و حاجي خليفه نام آن دانشها را با نام كتابها درآميخته و بترتيب الفبائي در جاي خود آورده و با توضيح كافي شناسانده و كتابهاي مشهور مربوط بهر دانش را در پايان توضيح معرفي نموده است. اين كتاب چندبار طبع و يكبار بلاتيني و بار ديگر بفرانسوي ترجمه شد. بر كشف الظنون چند ذيل نوشتهاند كه از همه مهمتر ايضاح- المكنون تأليف اسمعيل پاشا (م 1339 ه ق) است. اين كتاب در دو مجلد بسالهاي 1945- 1947 در استانبول بطبع رسيد. حاجي خليفه نام و توضيح نزديك به سيصد علم و فن و 15000 كتاب و ديوان تازي و پارسي و تركي و 9500 مؤلف را در كتاب خود آورده است «1».
منطق
فعاليتي كه عالمان اين عهد طولاني در شرح يا حاشيهنويسي بر كتابهاي منطقي و يا تأليف و تدوين كتابهاي تازه در اين باب داشتهاند، حتي نسبت بدوره مقّدم، كه از يك قرن تجاوز نميكرد، بسيار
______________________________
(1)- درباره كاتب چلبي و كشف الظنون او رجوع شود بمقدمه كشف الظنون چاپ استانبول بقلم محمد شرف الدين يالتقايا، ص 10- 11 و نيز به: Aldo Mieli, La Science Arabe, P. 274- 275 ص: 290
كمتر است و كساني هم كه اثري در منطق دارند بيشتر در سده دهم هجري زندگي ميكرده و تربيت شده عالمان قرن نهم بودهاند و اين حكم همچنانكه گفتهايم، و باز هم خواهيم ديد، در بيشر دانشهاي عقلي ديگر نيز صادق است. اما اين نكته مانع از آموختگاري دانش منطق در شمار درسهاي متداول زمان نبود، چه همچنانكه پيش ازين گفتيم اين علم بمنزله پايه در دانشهاي ديگر شرعي و حكمي مانند آداب البحث و اصول و كلام و جدل و خلاف و حكمت نظري و عملي بود و بنابراين آموختن آن با ديگر «مقدمات» آغاز ميشده است.
گروهي از تربيت شدگان اواخر قرن نهم و اوايل قرن دهم كه زمانشان مصادف با نخستين سده پادشاهي صفويان بود، شرحها و حاشيههايي بر كتابهاي منطقي قدما داشته و در حقيقت كار استادان خود را در اين راه دنبال ميكردهاند.
از جمله اين كتابها يكي «شمسيّه» از كتابهاي معروف نجم الدين دبيران (م 675 ه) «1» است كه چنانكه ميدانيم از سده هشتم هجري ببعد چندين شرح بر آن نوشته شد و در قرن نهم تا اوايل عهد صفوي، هنوز نگارش شرحهايي بر اين كتاب در روم و ايران ادامه داشت مانند شرح قاضي مير حسين ميبدي (م 910 ه) و دو حاشيه از شجاع الدين الياس رومي (م 929 ه) و حاشيه شيخ محمد بدخشي (م 922 ه) و حاشيه ملا عبد العلي بن محمد بيرجندي (م 932 ه) و غيره «2».
آداب البحث قاضي عضد الدين ايجي «3» هم از جمله همينگونه كتابهاست كه بازماندگان منطقيان قرن نهم درباره آن سرگرم كار بودهاند از آنجمله قاضي مير- حسين ميبدي و محيي الدين محمد بن محمد بردعي (م 927 ه) و عصام الدين ابراهيم بن
______________________________
(1)- همين كتاب، ج 3، ص 242- 243.
(2)- كشف الظنون، ستونهاي 1063- 1064.
(3)- همين كتاب، ج 3، ص 243. درباره علم آداب البحث بنگريد به كشف الظنون ستون 38، و همين كتاب، ج 3، ص 246.
ص: 291
محمد اسفرايني (م 943 ه در سمرقند) و شرح ملا عبد العلي بيرجندي «1».
آداب البحث ديگري داريم از شمس الدين محمد بن اشرف حسيني سمرقندي صاحب كتاب صحائف و كتاب القسطاس (م در حدود سال 600 ه) «2» كه باز در اوايل اين عهد چند شرح و حاشيه، بيشتر در خارج از ايران، بر آن نوشته شده مثل حاشيه عماد الدين يحيي بن احمد كاشي از دانشمندان سده دهم هجري بر شرح كمال الدين مسعود شرواني رومي از عالمان قرن نهم. حاشيه عماد الدين كاشي را به علت اشكال و دقت معني حاشيه سوداء مينامند و بهمين سبب تعليقاتي بر آن نوشته شده مثل تعليقه شجاع الدين الياس رومي مذكور، و تعليقه ديگري از پسر همين شجاع الدين موسوم به لطف اللّه، و تعليقه شيخ رمضان بهشتي رومي (م 979 ه)، حاشيه معروف ديگر بر شرح كمال الدين مسعود از عصام الدين اسفرايني مذكور است كه از كتابهاي دقيق در اين مورد شناخته شده است «3».
در شمار همينگونه كتابهاي معتبر درسي منطق است كتاب «تهذيب المنطق و الكلام» از علامه سعد الدين تفتازاني (م 792 ه) «4» كه مهمترين شرح آن را بر قسمت منطق علامه جلال الدين دواني (م 908 ه) «5» نگاشت. بر اين شرح بسبب اهميتي كه يافت چند حاشيه نوشته شد و از آنجمله حاشيه مير ابو الفتح سعيدي (م 950 ه) و حاشيه محمد بن صلاح لاري (م 980) و حاشيه سيد حسين حسيني خلخالي (م 1014 يا 1030 ه) و شرح احمد قزويني (م 953) كه آن را در شهر دمشق تأليف كرد، و حاشيه سيد ميرزا ابو الفتح (م 977 ه) از اعقاب مير سيد شريف گرگاني.- ديگر از شرحهاي مشهور تهذيب المنطق شرح مرشد بن امام شيرازي است كه آنرا بنام سلطان
______________________________
(1)- ايضا كشف الظنون، ستون 41.
(2)- همين كتاب، ج 3، ص 246.
(3)- كشف الظنون، ستونهاي 39- 40.
(4)- همين كتاب، ج 3، ص 245- 246.
(5)- درباره او بنگريد بهمين كتاب، ج 4، ص 99.
ص: 292
بايزيد ثاني (م 918 ه) نوشت و ديگر شرح عبيد اللّه بن فضل اللّه خبيصي «1».
از جمله كتابهاي منطق كه در شمار «مقدمات» دانشهاي قديم آموخته ميشده كتاب «كبري» است بفارسي از مير سيّد شريف گرگاني (م 816 ه) كه عصام الدّين اسفرايني شرحي فارسي بر آن نوشته است. كتاب كبري بعلّت آنكه از كتابهاي درسي است چندينبار چاپ شده است.
كتابهاي ديگري هم بوسيله فاضلان ايراني اين عهد در منطق نوشته شده است مانند آداب مناظره فخر الدين محمد بن حسين حسيني استرآبادي از عالمان سده دهم شاگرد غياث الدين منصور دشتكي شيرازي (م 948 ه) و «تعليق در مبادي قياسات» بفارسي از قوام الدّين رازي از دانشمندان سده يازدهم هجري و نظاير اينها كه آثار اساسي مهمّي در اين علم نيستند.
حكمت، حكيمان و حكمتشناسان
كليّات
دنبال سخناني كه پيش ازين درباره وضع عمومي دانشها و از آن جمله حكمت گفته شد، بيان چند نكته ديگر در اينجا بايسته است: 1) نخست آنكه در اين عهد دو مركز اصلي براي آموختن حكمت و طبعا پديد آوردن اثرهايي در اين زمينه داريم: شيراز و اصفهان، و همين دو مركز اصلي هستند كه در دوران بعد به مركزهاي جديدي مانند مشهد و تهران مايه دادهاند.
شيراز در پايان قرن نهم و آغاز سده دهم در پرتو وجود ملّا جلال دواني (م 908 ه) و حوزه مهم تدريس او و بسبب تربيت شاگردان مشهوري كه زيردست خود داشت، و نيز بر اثر كوششهاي امير صدر الدّين محمّد بن ابراهيم دشتكي شيرازي (كشته در سال 903 ه) در نشر علوم و تربيت طالبان علم حكمت و كلام، و همچنين باوجود عالمان و اديبان ديگر اهميّت و ارزشي را كه از اوان حمله مغول كسب
______________________________
(1)- درباره همه اين شرحها و حاشيهها بنگريد بكشف الظنون، ستون 516- 517.
ص: 293
كرده بود، همچنان ادامه ميداد، و چون نوبت تعليم به امير غياث الدين منصور پسر صدر الدين محمد مذكور رسيد بر ميزان اين اهميت فلسفي بسي افزوده شد. اين ارج و مقام علمي و ادبي شيراز مدتها بعد و حتي در عهد سلطنت قاجاريان باقي بود و در اين ميان با ظهور صدر المتألهين صدراي شيرازي، و استقرار حوزه تعليمش در شيراز، اين اهميت بمرتبه اعلاي خود رسيد.
اگر عمر پايتختي قزوين بدرازا ميكشيد، شايد آن شهر هم ميتوانست بزودي جانشين تبريز شود كه بعد از سقوط پادشاهي بايندري مقام علمي و ادبي خود را از دست داده بود، و در دوران كشورگشائي شاه اسمعيل هم فرصتي براي رشد علمي آن فراهم نيامد. اما شاه تهماسب كه تخت پادشاهيش را از تبريز به قزوين آورده بود، ترجيح ميداد كه درگاهش را بوجود عالمان مذهبي اماميه اثني عشريه بيارايد و حتي آنان را از بلاد عرب بسرزمين «عجم» بكوچاند، و امير غياث الدين منصور هم كه چندي منصب صدارت او داشت نتوانست در محيطي كه پادشاه متعبد صفوي بهمدستي عالمان شرعي پديد آورده بود، تاب اقامت بياورد و ناگزير بشيراز بازگشت و بر مسند تعليم پدر تكيه زد و همت بتربيت شاگردان و تأليف كتابهاي مشهورش گماشت.
اما اصفهان، با علاقه شاه عباس يكم بجلب عالمان بزرگ بزودي مركزي اساسي از دانشهاي معقول و منقول شد و از همان دوران استادان بزرگي مانند مير محمد باقر داماد و شيخ بهاء الدين عاملي با شاگرداني كه در خدمت داشتند در آنجا گردآمدند. در اين زمان بود كه مكتب جديدي از حكمت كه ميتوان آن را مكتب فلسفي اصفهان ناميد، پيريزي شد و بزودي چنان اعتبار يافت كه طالبان علوم حكمي را از دورونزديك بسوي خود كشيد و حتي با انقراض دولت صفوي و انقلابهايي كه بعد از آن رخ داد، همچنان بقوت خود باقي ماند چنانكه وقتي حاجي محمد حسين خان مروي مدرسه مروي را در تهران بنا كرد، براي تدريس حكمت در آن مدرسه دست توسل بدامان حكمتشناسان اصفهان دراز كرد.
ص: 294
2) نكته ديگري كه بايد در اينجا بياد آوريم آنست كه اشتغال بدانشهاي معقول خاصه منطق و حكمت در اين دوره بتدريج چنان رايج شد كه حتي بيشتر عالمان دين هم بدانها پرداختند، و اگرچه بعضي از علماي قشري، چنانكه ديديم، سخت با اين امر مخالف بودند و گاه هم كار اين مخالفت را بآزار ميكشانيدند، ليكن حاجتي كه بفراگرفتن بخشي از دانشهاي معقول براي آساني كار در آموختگاري دانشهاي منقول احساس ميشد گروه بزرگي را از آنان بتحصيل حكمت خاصه حكمت مشّاء وادار ميكرد و بدين سبب در شرححال بسياري از عالمان معروف در دانشهاي ديني ميبينيم كه در حكمت و كلام دست داشته و گاه بتأليف كتاب يا نوشتن شرح و حاشيه در اين دانشها ميپرداختهاند، و پيداست كه اگر بخواهيم همه آنان را در صف حكيمان يا مدّرسان حكمت درآوريم هم خلاف شهرت آنان در فن اختصاصي كه داشتهاند عمل كردهايم و هم كار ما در مطالعه وضع حكمت و حكيمان اين عهد سخت بدرازا و بتعبير پيشينيان بتطويل لاطائل خواهد كشيد.
3) و امّا آنان كه اختصاصا بحكمت ميپرداختهاند يا بزرگاني هستند كه بمقامات بلند رسيده و شايسته آن شدهاند كه عنوان «حكيم» يابند، و اين گروه در اين دوره بسيار نادرند. دسته ديگر كه شماره آنان بسيارست، كساني بودند كه در راه شناخت حكمت و كتابهاي اساسي كه از عهد فارابي ببعد در ابواب گوناگون فلسفه و كلام نوشته شده بود، با ژرفنگري ميآموختند و سپس بآموزش آنها و گاه نوشتن كتابها و رسالههايي در همان زمينهها و محدود بهمان حدود ميپرداختند، اما در نوآوري و بناي مكتب جديد ناتوان بودند. در اين مختصر بدينگونه استادان، كه البتّه مردمي دانشمند و بزرگوار بودهاند، عنوان «حكمتشناس» دادهام نه حكيم، و پيداست كه ميتوان آنان را مدرّسان و مؤلّفان حكمت هم خواند.
4) نكته ديگر آنكه همه حكيمان و حكمتشناسان اين دوره در يك راه نميرفته
ص: 295
اند. بعضي متمايل باشراق و برخي متوجّه بحكمت مشّاء و پارهيي مجذوب عرفان بودهاند و در بحثهاي خود از آنها دفاع ميكردهاند. اما برخي ديگر بدنبال همه اينها ميرفتند براي آنكه آنها را خوب بشناسند و در مجلسهاي درس نياز شاگردان خود را برآورند. بنابراين نميتوان درباره غلبه هيچيك از مكتبهاي فكري در اين دوره حكم قاطعي كرد. فقط اين نكته را بايد بياد داشت كه با تعليمات مير غياث الدين دشتكي و مير داماد استرابادي و با ظهور ملّا صدراي شيرازي در اين دوره تمايل خاصي بمكتب اشراقي و عرفاني حاصل شد و آن تمايل در ميان دستهيي از حكيمان و حكمت شناسان تا بروزگار ما باقيماند. ولي اين تمايل بمكتب اشراقيان بهيچروي مانع از ادامه عمقي طريقه مشّائيان و قرار داشتن آن در بنيان و اساس سيستم فلسفي آن روزگار نبود، بلكه اين دو شيوه تفكّر كه تا اواخر قرن نهم دوشادوش يكديگر سير ميكردند در سدههاي دهم و يازدهم بهم نزديك شدند و بنحو متقابلي يكديگر را تهذيب و تكميل كردند و ازين راه مكتب خاصي، بدانگونه كه در اثرهاي حكيمان عهد صفوي مي- يابيم بوجود آمد. در اين مكتب حكمت اثباتي و ذوقي و الهي و مقالات عارفان و مباني اعتقادات مذهبي دوازده اماميان باهم درآميختند و بصورت واحدي درآمدند بنحوي كه هرچند بتنهايي هيچيك از آنها نيست ولي همه آنها را دربردارد. در اين مكتب نو چنانكه خواهيم ديد مسائلي از قبيل وحدت و اصالت وجود و حركت جوهري و اتحاد عاقل و معقول و مانند اينها يا بتازگي مطرح شد و يا بصورت كامل شدهيي در آمد و بويژه دين و فلسفه بعد از قرنها كشاكش باهم جانب صلح و آميزش گرفتند.
5) در حقيقت بايد گفت علت اصلي و غائي توسعه دامنه حكمت در عهد صفوي و بعد از آن در ميان شيعيان ايران، حاجت آنان بود بوفق دادن ميان ميراثي كه از گفتارها و سنّتها و پندارهاي مذهبي خود داشتند، با شيوه اثباتي حكيمانه، و بعبارت ديگر ايجاد پيوند دائم ميان «اعتقاد» و «اثبات» و بدست آوردن مقياسهايي عقلي براي اين پيوند يگانگي و وحدت. پس آنچه در مبناي اين نحوه جديد
ص: 296
از تفكّر قرار ميگيرد اعتقاد مذهبي است نه كنجكاوي فلسفي؛ و منجر شدن بحثهاي حكيمان و متكلّمان زمان ببعضي از نتايج جديد، در اين مورد همانست كه در مكتب فكري معتزله و اشاعره بود. يعني بهمان نحو كه معتزليان و اشعريان بدنبال پي- جوئيهاي متكّلمانه خود در حكمت مشّاء بانديشههاي حكمي جديدي ميرسيدند، متفكران شيعي مذهب قرن دهم و يازدهم ايران هم كه در مبنا و اساس عالماني مذهبي بودند، در جستوجوي دلايل اثباتي و با اتكاء بر شيوه استدلاليان براي اثبات مباني اعتقادي و ميراثهاي مذهبي خود با آنچه از مشائيان و اشراقيان بدانان رسيده بود بنتايج تازهيي بدان نحو كه در كتابهاي اساسي مير محمد باقر داماد و ملا صدرا و قاضي سعيد قمي و فيض كاشاني ميبينيم، دست يافتند؛ و اين سر اصلي ظهور و توسعه مكتبي جديد از حكمت است در عصري كه مطلقا مساعد باحوال علوم عقلي نبود و نه تنها در ترقي انواع دانشها سهمي نداشت بلكه در حفظ و نگاهداشت ميراث علمي گذشتگان نيز قدمي برنداشت.
6) اما دو امر باعث شد كه در اين مجلد بيشتر از ديگر جلدهاي اين كتاب بمبحث حكمت بپردازم: نخست آنكه در تاريخهاي ادبي كه براي اين عهد نوشتهاند غالبا بيآنكه مطالعهيي در اين زمينه كرده باشند آنرا دوراني خالي از بزرگان متفكر جلوه دادهاند و چنين نيست. دوم آنكه ادبيات قرنهاي 10- 13 تحت تأثير همان سلسله از مباني فكري قرار دارد كه درباره حكمت گفتهايم، و اي بسا غزل و قصيده و مثنوي و رباعي كه سرچشمه مضامين آنها را بايد در اين شيوه از تفكر يافت و نتيجه و ثمره تحصيلات و مطالعات گويندگانشان در زمينههاي چندگانه فكر كه برشمردهايم، دانست.
بيشتر شاعران اين عهد مردمي درس خوانده و حكمت شعار و عارف مشرب بودهاند، همچنانكه تقريبا همه حكيمان و حكمتشناسان اين دوران شاعر بوده و آثاري از خود در اين راه باقي گذارده و گاه مانند ميرزا علي رضاي تجلّي و ملا محسن فيض و ملّا عبد الرّزاق فيّاض و ملّا هادي سبزواري ديوانهاي بزرگ شعر از خود بيادگار گذارده-
ص: 297
اند، چنانكه در صحيفههاي آينده اشاره خواهم كرد. پس شايسته است كه با اين همه اهميت كه حكمت و تحصيلات فلسفي در تربيت انديشههاي اين عهد دارد، در اين جستار اندكي مشروحتر از پيش سخن گفته شود.
قاضي ميبدي
در آغاز اين عهد، و در گيرودار نهضت سرخكلاهان، يكي از حكمتشناسان و عالمان مشهور كه در دوره پيشين زير دست ملا جلال دواني تربيت شده بود، يعني قاضي كمال الدين مير حسين بن معين الدين حسيني ميبدي متخلص به «منطقي» «1»، چنانكه پيش ازين ديدهايم بسال 910 ه «2» بعلت سني بودن بفرمان بنيانگذار دولت صفوي بقتل رسيد. وي حكيمي مشائي بود ولي مانند استاد خود و بسي ديگر از متفكران عهد در شعر مذاق عرفاني داشت و ازو چندين اثر بپارسي و تازي در منطق و حكمت و كلام و ادب بازمانده
______________________________
(1)- درباره او رجوع شود به:
* همين كتاب، ج 4، ص 100- 101 و 115.
* حبيب السير، چاپ تهران كتابخانه خيام، ج 4، ص 607.
* روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، چاپ قم، ج 3 ص 235 ببعد.
* احسن التواريخ روملو، تهران، ص 82.
* طرائق الحقائق، الحاج محمد معصوم شيرازي، تهران 1316- 1319 ه ق، ج 3، ص 53. تاريخ ادبيات در ايران ج5بخش1 297 قاضي ميبدي ..... ص : 297
* تحفه سامي، تهران، 1314، ص 48.
* تذكره نصرآبادي، چاپ ارمغان، ص 512- 513.
* ريحانة الادب، ذيل نام صاحب ترجمه.
* الذريعه، ج 5 ص 25 و ج 6 ص 33 و موردهاي ديگر.
* آتشكده يزدان، آيتي، ص 332.
* فهرست كتابخانه تهران، ج 2، ع منزوي، ص 121- 124.
* كشف الظنون، حاجي خليفه، چاپ استنبول. ستون 533 و جايهاي ديگر.
* فهرست نسخههاي خطي فارسي كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 1، ص 83- 84.
(2)- اين تاريخ را 909 و 911 هم نوشتهاند. گويا 910 درستتر باشد. پيش ازين يك بار سال 911 ذكر كردهام. بنگريد بهمين كتاب ج 3 ص 255.
ص: 298
است. از همه آنها مهمتر شرح هداية الحكمه اثير الدين ابهري (م 663 ه) «1» است بتازي كه هم از اوان تأليف در شمار كتابهاي رايج درسي حكمت درآمد و بر آن حاشيهها نوشتهاند كه از آنهاست حاشيه سيد امير فخر الدين حسيني كه بسال 928 ترتيب يافت. شرح هدايه ميبدي يكبار جداگانه بچاپ سنگي و بار ديگر در حاشيه نهج البلاغه ميرزا باقر نّواب در تهران طبع شد.- كتاب ديگر او شرح طوالع الانوار قاضي بيضاوي (م 685 ه) «2» است بعربي. طوالع كتابي مختصر در كلام است.- ديگر شرح كافيه ابن حاجب.- ديگر حاشيه آداب البحث و شرح شمسيه كه پيش ازين ياد كرديم. اين شرح اخير در حاشيه كتاب ميزان الانتظام بسال 1327 ه ق در استانبول چاپ شد.- ديگر حاشيه بر تحرير اقليدس خواجه نصير الدين طوسي.
- ديگر شرح ديوان علي بن ابي طالب بفارسي.- ديگر «جام گيتينما» بفارسي كه خلاصهييست در حكمت الهي بلحن عرفاني كه در يك «فاتحه» و سي «مقصد» و يك «خاتمه» ترتيب يافته و از كتابهاي سودمند در باب خود، و نيز از نخستين نشانههاي تقارب حكمت و عرفان در آغاز اين دوره است. ترجمهيي عربي از اين كتاب همراه با ترجمه لاتيني آن بر دست «آبراهام اكشلّنسيس» «3» بسال 1641 ميلادي در پاريس بطبع رسيد.- ديگر از كارهاي قاضي ميبدي شرح اوست بر حكمة العين نجم الدين دبيران (م 675 ه)- قاضي مير حسين شعر ميسروده و منطقي تخلص ميكرده. نصر- آبادي درباره او گفته است كه در لغز و معمّا دست داشته و ازو چند معما نقل كرده كه يكي از آنها اينست باسم «علي»:
جمعي كه بخاك راه يكسان نشونددر روي زمين امير و سلطان نشوند
با جمع اعالي چو نشيني منگرآنها كه انيس زيردستان نشوند مقصود آنست كه: در كلمه «اعالي» الفها را كه بزيردست خود يعني بعد از خود
______________________________
(1)- همين كتاب ج 3 ص 247 و 254- 255.
(2)- همين كتاب ج 3 ص 218.
(3)-Abraham Ecchellensis
ص: 299
نميچسبند در نظر مگير. در اين صورت از «اعالي» علي ميماند. سام ميرزا اين مطلع را ازو ذكر ميكند:
دگر شب آمد و من مبتلاي هجرانمكجا روم چهكنم؟ چارهيي نميدانم!
غياث الدين منصور دشتكي شيرازي «1»
اواخر ايام جلال الدين دواني در شيراز مصادف بود با دوران جواني دانشمند و حكيم كه يكي از معارضان بزرگ علّامه دواني و نويسنده ردّهايي بر اوست. وي امير غياث- الدين منصور بن امير صدر الدين محمد حسيني دشتكي شيرازي (م 948 ه) است كه هم از عهد شباب بسبب مهارت «در فنون حكمي و رياضي ضرب المثل جمهور علماء نزديك و دور» شد «2» و حتي بنحوي كه در كتاب سلم السموات ابو القاسم كازروني و در ديگر مأخذها بدفعات آمده است، او را بعنوانهاي ويژه خواجه نصير الدين طوسي يعني «استاذ البشر» و «عقل حادي عشر»
______________________________
(1)- درباره او بنگريد بمأخذهاي زيرين:
* احسن التواريخ روملو، ص 244 و 303- 304.
* طرائق الحقائق، ج 3، ص 51- 52.
* روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، ج 7 ص 176 ببعد.
* تذكره شاه تهماسب، چاپ برلين ص 17.
* آثار عجم، فرصت الدوله شيرازي، چاپ دوم، بمبئي 1354 ه ق، ص 459.
* الذريعه، آقا شيخ آقا بزرگ تهراني، ج 1 ص 108.
* ريحانة الادب، ج 4 ص 258.
* فارسنامه ناصري، حاج ميرزا سيد حسن شيرازي، ج 2 ص 139 ببعد.
* تاريخ نظم و نثر در ايران، سعيد نفيسي ص 375- 376.
* الكني و الالقاب ج 2 ص 497.
* مجالس المؤمنين قاضي نور اللّه شوشتري قسمت حكما.
* فهرست دانشگاه تهران، ج 3 ص 353- 354 و 2356- 2357.
(2)- حبيب السير، تهران، خيام ص 604 از ج 4.
ص: 300
هم موصوف داشتهاند و بعيد نيست كه اين نحو از توصيف بسبب همانندي اين دو استاد در مقامات معنوي و دنيوي بوده باشد. وي نزد پدر خود امير صدر الدين محمد بن ابراهيم «1» (كشته در سال 903 ه) معاصر و معارض ملا جلال دواني و چند تن ديگر از عالمان عهد دانشهاي عقلي و نقلي را فراگرفت چنانكه در بيست سالگي از كسب همه دانشهاي زمان خود فراغت يافت. ولادتش بسال 866 ه اتفاق افتاد و هنگام تصرف فارس بر دست شاه اسمعيل (909 ه) چهل و سه يا چهار سال داشت و گويا در همين اوان يا در سفر دوم شاه اسمعيل بشيراز از جانب آن پادشاه مأمور تعمير رصدخانه مراغه گرديد. در آغاز سلطنت شاه تهماسب (930- 984 ه) بدعوت آن پادشاه بدربارش رفت تا در صدارت با مير جلال الدين محمد استرابادي سهيم باشد ليكن غياث الدين نتوانست اين همكاري را ادامه دهد و بشيراز بازگشت تا آنكه در سال 936 ه باستقلال مقام صدارت را احراز نمود و اين شغل را تا بسال 938 بر عهده داشت. در اين سال بين او و محقق كركي كه پيش ازين چند بار بنام او اشاره شده است، كار بنقار كشيد تا آنجا كه در مجلس شاه تهماسب ميان آندو بحث و مشاجره درگرفت و پادشاه بحمايت از حسين بن علي بن عبد العالي، امير غياث الدين را رنجاند و بقولي از وزارت بر كنار كرد، و استاد سالهاي بعد را در شيراز گذراند و همانجا بتأليف و تصنيف و تعليم سرگرم بود تا در ششم جمادي الاولي سال 948 بدرود حيات گفت، و در بقعه منصوريه شيراز بخاك سپرده شد. اين بقعه در مدرسه منصوريه واقع و مزار صدر الدين محمد دشتكي و پسرش غياث الدين است. درباره او نوشتهاند «2» كه از بيماري آتشك (سيفليس) كه در آن روزگار شايع بود، بسيار بيم داشت و «از آن جهت از جميع اهل عالم متنفر گشته
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به: طرائق الحقائق، ج 3، ص 51.- مجالس المؤمنين، قسمت حكما.- حبيب السير، تهران خيام، ج 4، ص 603- 604.- آثار عجم ص 458- 459.- بهارستان سخن، مدارس، 1958، ص 602- 603.- روضات الجنات، ج 7 ص 176- 177.- سلم السموات كازروني و جز آنها.
(2)- روملو، احسن التواريخ، ص 303.
ص: 301
بود و دست بدست هيچ فردي از افراد انساني نميرساند بملاحظه آنكه مبادا آتشك داشته باشد. اگر گاهي اراده مصافحه با اكابر و اعالي نمودي دست در آستين كشيده مصافحه كردي».- از تأليفات مهم او در كلام و حكمت يكي كتاب حجة الكلام است كه در مبحث معاد از آن بر حجة الاسلام غزّالي تاخته است.- ديگر شرح اثبات الواجب صدر الدين محمد، و كتابي هم در اين موضوع از خود غياث الدين بنام «مشارق» كه نشان دهنده مطالعات دقيق او در همين مورد از گفتار محمد بن زكريا و شكوك در اين بابست.- كتاب ديگرش «مرآة الحقايق» نام دارد كه غياث الدين در آن مدعي مخالفت خود با ديگر حكيمان در سي مسأله فلسفي شده و گفته است كه آنها را كه از زمره اشراقات نوريست، در رؤيايي كه ديده، در جهان «هورقليايي» كشف نموده است و بهمين سبب ميگويد كه اين كتاب را بر بنياد كشف نهاده است نه برهان. اين كتاب را غياث الدين در هفت قسمت كه هريك مجلي نام دارد تأليف نموده است بدين شرح: 1» مبادي فلسفي 2) مسائل طبيعي 3) مسائل فلكي 4) امور عام 5) مقولات 6) واجب الوجود و خلقت 7) معاد.
در مرآة الحقايق، بسي مبحثهاي تازه حكمي آمده و غياث الدين در پارهيي از آنها با مشّائيان و هم با اشراقيان بمخالفت برخاسته است. در همين كتاب باثر ديگري از مؤلف آن اشاره شده است باسم «معارف منصوري» كه در آن سخن از وجود مستقل صورتهاي عقلي (همانند مثل افلاطوني) ميرود «1»
غياث الدين منصور در كتابهاي خود چندبار بر ملا جلال دواني تاخته و نوشتههاي او را بباد انتقاد گرفته است. بعيد نيست كه انگيزه اصلي اين خرده- گيريها رفتار نارواي دواني در اوايل جواني با او بوده باشد. تفصيل واقعه چنينست كه غياث الدين در هجده سالگي خود چندي پيش از نوشتن شرح هياكل النور روزي همراه پدر بخدمت دواني رسيد و مطلبهاي دشواري را بطريق بحث و مناظره
______________________________
(1)- آقاي محمد تقي دانشپژوه خلاصه سودمندي را ازين كتاب در «فهرست كتابخانه دانشگاه تهران» ج 3، ص 353- 354 بازنموده است.
ص: 302
در محضر او مطرح كرد درحالي كه دواني در او نمينگريست و بهيچروي پاسخي بپرسشهاي او نميداد. امير صدر الدين محمد ازين بيالتفاتي دواني برآشفت و بپارسي بدو گفت: «بندهزاده چنين ميگويد ...» ملا جلال در پاسخ گفت: «شما بفرمائيد تا ببينم چهميگوييد ...» «1» چندي بعد كه امير غياث الدين شرح هياكل النور را مينوشت جواب اين بياعتنايي را داد.
كتاب هياكل النور از شيخ شهيد شهاب الدين يحيي سهروردي (كشته در 587 ه) فيلسوف اشراقي نوآوريست كه پيش ازين تأثير آشكار حكمت خسرواني را در انديشههاي او بتفصيل بازنمودهام «2» و اين كتاب كه شيخ شهيد آنرا در هفت «هيكل» نوشته، درباره جسم و جان و جهات و خالق و عدم تناهي حوادث و جاويدان بودن روح و نبوت است و چندبار شرح شده مثل شرح ملا جلال دواني بنام «شواكل الحور» و شرح تركي شيخ اسمعيل مولوي انقروي (م 1020 ه) و شرح همين غياث الدين منصور كه بتصريح خود آنرا در بيان لغزشهاي دواني در شواكل الحور نوشته و نام آن را به «شواكل الغرور» برگردانده و كتاب خود را «اشراق هياكل النور لكشف ظلمات شواكل الغرور» ناميده است «3».
وي بجز اين كتاب اثرهاي ديگري را از دواني رد كرده است مثل حاشيه آن استاد بر شمسيه و بر تهذيب كه پيش ازين ياد كردهام، وانموذج العلوم و رسالة الزوراء او، و بهرحال مانند پدر خود امير صدر الدين محمد بن شرف المله ابراهيم، ملقب به «صدر العلماء» كه با علامه دواني مشاجره قلمي داشت، همان شيوه را چه در حيات پدر و چه بعد از آن دنبال نمود، و با ترتيب دادن «محاكمات» ميان آندو استاد سعي كرد تا سخنان پدر را در برابر دواني بر كرسي نشاند و از اين راه محاكمات ميان آندو را در حواشي بر شرح تجريد- و در حواشي بر شرح مطالع- و در
______________________________
(1)- روضات الجنات، ج 7 ص 177.
(2)- همين كتاب، ج 2 چاپ پنجم، 2536 (1356) ص 297- 305.
(3)- كشف الظنون، ستون 2047 و فهرست دانشگاه تهران ج 3 ص 144.
ص: 303
حواشي شرح عضدي فراهم آورد.
غياث الدين اثرهاي متعدد ديگر در حكمت و كلام و ديگر اقسام علم دارد، مانند حاشيه بر شرح حكمة العين- نجم الدين دبيران و بر شرح الهيات شفا و بر شرح اشارات، و كتاب التجريد في الحكمة، آمال الايمان در علم كلام، دليل الهدي در علم كلام، اخلاق منصوري، تعديل الميزان كه كوتاه شده منطق «شفا» است، رسالة في الكمالات الالهيه، حاشيه بر تفسير كشاف زمخشري، تفسير سوره هل اتي، «اللوامع و المعارج» در هيئت كه در هژده سالگي تأليف نمود، و «معالم الشفاء» در پزشكي، كتاب «خلاصة التلخيص في المعاني و البيان» و جز آنها.
خاندان دشتكي بعد از امير صدر الدين محمد و امير غياث الدين منصور تا ديرگاه خدمتهاي علمي و ادبي خود را دنبال كرد. دو پسر غياث الدين منصور يعني اشرف الدين علي و صدر الدين محمد «1» داراي مقامات علمي و تأليفاتي در زمينه دانشهاي شرعي و عقلي بودهاند و فرزندان و عم زادگانشان هم بشيوه آنان رياست و علم را باهم جمع داشتند. يكي از اعقاب صدر الدين محمد بن غياث الدين بنام نظام الدين احمد بن ابراهيم بن سلام اللّه، ملقب به «سلطان الحكما» و «سيد العلماء» كه نسبش بچهار واسطه بغياث الدين منصور ميرسد از جمله مؤلفان در كلام و حكمت بوده است. او رسالههايي دارد كه به اثبات الواجب كبير و اثبات الواجب وسيط و اثبات الواجب صغير معروفست. در اثبات الواجب كبير، نظام دشتكي روش ارسطو را در اثبات هستي خداوند كافي ندانسته و خود بروشي آن را ثابت نموده است. وي در اين كتاب نام گروهي از حكيمان اسلامي را از فارابي تا دواني و نياي خود ياد مي- كند. وفاتش در سال 1015 اتفاق افتاد. نوادهاش سيد عليخان كبير نامش را در سلافة العصر آورده و شرح حالش را مذكور داشته است. «2»
______________________________
(1)- درباره آندو بنگريد بروضات الجنات، ج 7 ص 180 ببعد.
(2)- و نيز بنگريد بامل الآمل، ج 2 ص 9، روضات الجنات، ج 7، ص 197؛ الذريعه ج 1، ص 103؛ فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3 ص 131.
ص: 304
اين سيد علي خان يعني صدر الدين علي بن معصوم بن احمد معروف به سيد علي خان مدني و ملقب به كبير (م 1118 ه) صاحب سلافة العصر و كتاب طراز اللعة و چند كتاب ديگر از اديبان بسيار معروف زمان خود و از عالمان بزرگ شرعي بوده و بعد ازين بنام و اثرهايش اشاره خواهد شد.
نواب صمصام الدوله (مير عبد الرزاق) يكي ديگر از اعقاب غياث الدين منصور را نام ميبرد كه باسم نياي خود موسوم بوده و در شعر «فكرت» تخلص ميكرده است، و ميگويد كه همشيره زاده مير محمد زمان مشهديست و قسمتي از دوران جواني را در شيراز و اصفهان گذرانده و سپس بهندوستان رفته و ملازم عالمگير پادشاه، اورنگ زيب (1069- 1118 ه) شده و «منصب پانصدي» يافته است؛ و چند مطلع مطبوع از غزلهايش را نيز نقل كرده است «1».
شمس الدّين محمّد خفري
از شاگردان مشهور صدر الدين محمد دشتكي عالم معروف شمس الدين محمد بن احمد خفري «2» (م 942 ه) است.
وي بيشتر عمر خود را در شيراز و كاشان گذرانيده و در اين شهر اخير متقلد كارهاي ديني بوده است. خفري چند كتاب و رساله در حكمت دارد مثل اثبات واجب؛ تحقيق الهيولي؛ سواد العين كه حاشيهييست بر شرح ميرك بخاري (شمس الدين محمد بن مباركشاه) بر حكمة العين نجم الدين دبيران؛ رساله حل مالاينحل در مبحثي از منطق؛ شرح تجريد الكلام تا آخر بحث وجود ذهني؛ حاشيه بر الهيات شرح تجريد.
مصلح الدّين لاري
از شاگردان مير غياث الدين منصور دشتكي، مصلح الدين محمد انصاري لاري (م 979 ه) است كه از سنيان شافعي
______________________________
(1)- بهارستان سخن ص 602- 604.
(2)- درباره او بنگريد بروضات الجنات، ج 7 ص 194 و 197؛ تاريخ نظم و نثر در ايران، سعيد نفيسي، تهران 1344، ص 385؛ طرائق الحقائق ج 3 ص 57؛ حبيب السير، تهران خيام، ج 4 ص 611؛ مجالس المؤمنين، مجلس حكما؛ بستان السياحه در ذيل بلوك خفر.
ص: 305
مذهب لاربود. وي دوران جواني را در شيراز بتحصيل علم در خدمت جلال الدين دواني و مير كمال الدين حسين بن محمد لاري و مير غياث الدين منصور گذراند و از آنان دانشهاي زمان را فرا گرفت و سپس عازم هند شد و چندگاهي در عهد همايون (م 963 ه) و جلال الدين اكبر (963- 1014 ه) در آن ديار بسر برد و در سال 963 ه بسفر حج و آنگاه باستانبول رفت و پس از سه چهار سال رهسپار آمد شد و چون توليت مدرسه خسرو پاشا را در آن شهر بسال 967 بوي سپردند همانجا ماند تا بسال 979 درگذشت. وي كه جامع دانشهاي زمان خود بود چند كتاب فارسي و تازي در حكمت و كلام و رياضي و تاريخ و ادب و دانشهاي ديني داشت مانند شرح رساله زوزاء جلال الدين دواني و حاشيه بر شرح ميبدي بر هداية الحكمه اثير الدين ابهري و حاشيه بر تهذيب المنطق و الكلام تفتازاني و حاشيه بر طوالع- الانوار قاضي بيضاوي در كلام و تعليقه بر تفسير بيضاوي و حاشيه بر مطول تفتازاني و شرح كافيه ابن حاجب. ازين دانشمند كتابي بفارسي در علم هيئت بازمانده و آن شرحيست بر رساله فارسي قوشچي بنام «رسالة في علم الهيئة» كه بنوشته قوشچي «مشتمل است بر يك مقدمه و دو مقاله». مقدمه درباره اصول علم هندسه است و مقاله اول «در بيان احوال اجرام علوي» و مقاله دوم «در بيات هيأت زمين و قسمت او باقاليم و بيان آنچه لازم آيد او را بحسب اختلاف اوضاع علويات» «1».
ميرزاجان باغنوي
ديگر از حكمتشناسان سده دهم ملّا حبيب اللّه معروف بملا- ميرزاجان باغنوي «2» شيرازي (م 994 ه) است كه صاحب روضات او را بانتحال آثار مير غياث الدين منصور دشتكي متهم كرده «3». وي چند كتاب در جستارهاي فلسفي دارد مانند حاشيه بر اثبات واجب قديم دواني و حاشيه بر حاشيه
______________________________
(1)- بنگريد بفهرست: نسخههاي خطي فارسي كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 2 ص 66؛ و نيز رجوع شود بتاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، ص 355- 356.
(2)- باغ نو نام محلهايست در شيراز.
(3)- روضات الجنات، ج 7 ص 179، و درباره او بنگريد بهمان كتاب ج 3 ص 12.
ص: 306
قديم دواني بر شرح تجريد و حاشيه بر شرح ميرك بخاري بر حكمة العين نجم الدين دبيران.
ميرداماد
«1» در اوايل سده يازدهم هجري بنام چند تن از حكيمان و حكمتشناسان معروف بازميخوريم كه بزرگتر از همه آنان مير محمّد باقر بن مير شمس الدين حسيني استرابادي مشهور به «ميرداماد» و متخلّص به «اشراق» (م 1041 ه) جامع علوم معقول و منقول و از عالمان رتبه اول عهد خود در اين هردو دسته از دانشهاست. مادرش دختر محقق كركي و بهمين سبب پدرش مير شمس الدّين ملقّب به «داماد» بود و مير محمّد باقر را بنسبت پدر «مير داماد» ميگفتند. مير داماد دوست و همتاي شيخ بهاء الدين محمد عاملي بوده و اين هردو در خدمت شاه عباس بزرگ مقام و منزلت خاص داشتهاند. آثارش در رشتههاي مختلف عقلي و نقلي متعدّد و از آن ميان چند اثر مهم در حكمت است مانند: قبسات، عيون المسائل، نبراس الضياء، خلسة الملوك، الرّواشح السماوية، السّبع الشّداد، خلق الاعمال، الافق المبين، حبل المتين، تقويم الايمان، صحيفه ملكوتيه، الصراط- المستقيم، عرش التقديس، علم واجب و كتاب فارسي جذوات و مثنوي موسوم به «مشرق الانوار» در برابر مخزن الاسرار نظاميست. آموختگاري او نزد دائيش شيخ- عبد العالي (م 984 ه) پسر محقق كركي، و مير فخر الدين محمد سماكي استرابادي شاگرد مير غياث الدين منصور دشتكي شيرازي، و سيد نور الدين علي عاملي شاگرد شهيد ثاني، و شيخ حسين بن عبد الصمد پدر شيخ بهائي صورت گرفت و خود نيز
______________________________
(1)- درباره او ميتوان بمأخذهاي بسيار مراجعه كرد. از آن جمله است: امل الآمل چاپ بغداد ج 2 ص 249 كه او را با عنوان الامير الكبير ياد كرده؛ سلافة العصر از سيد علي خان مدني چاپ مصر 1334 ه ق ص 485 ببعد؛ روضات الجنات ج 2 ص 62 ببعد؛ قصص العلماء ص 238- 240؛ تاريخ عالم آراي عباسي، تهران امير كبير ج 1 ص 146- 147؛ رياض الشعراء چاپ تهران 1316 ص 278؛ تذكره نصرآبادي تهران 1317 ص 151- 152؛ ريحانة الادب ج 4 ص 117- 121؛ آتشكده آذر چاپ آقاي دكتر سادات ناصري ص 924- 925؛ مجمع الفصحاء چاپ قديم ج 2 ص 7؛ اسلام ايراني، هانري كربن، ج 4، ص 9- 53.
ص: 307
شاگردان مشهوري تربيت كرد كه ملا صدراي شيرازي بزرگوارترين آنانست.
درباره او نوشتهاند كه مردي عابد بود و در خواندن قرآن زيادهروي ميكرد و خود در بيان احوال خويش مدعي كراماتي از قبيل رؤيت علي بن ابي طالب در يكي از خلسههايش شد كه شرح آن را خوانساري در روضات آورده است «1». او ابو علي بن سينا را «سهيم سالف و شريك دارج» خود ميناميد و رباعي مستزاد متوسطي دارد كه باسقبال و بتضمين مصراعي از رباعي مشهور آن حكيم سروده و بمقام بلند علمي خود در آن اشاره كرده و آنچنين است:
تجهيل من اي عزيز آسان نبودبي از شبهات
محكمتر از ايمان من ايمان نبودبعد از حضرات
مجموع علوم ابن سينا دانمبا فقه و حديث
وينها همه ظاهرست و پنهان نبودجز بر جهلات كار اساسي مير داماد در نزديك ساختن فلسفه و دين، بيگمان گامي نو نيست كه او در اين راه برداشته باشد. اين كاريست كه از دوران كوشايي معتزليان و اشعريان و مشائيان آغاز يافت و در محيط تشيع عهد صفوي بر شدت آن بسي افزوده شد.
با اينهمه كوششهاي مير داماد در اين راه و همچنين در آوردن حكمت مشاء برنگ اشراقي آن قابل توجهست. وي در الافق المبين از «تناهي زمان» و در نتيجه آن از «حدوث دهري» كه يكي از نوآوريهاي او در حكمت است، سخن ميگويد و در همين كتاب و نيز در قبسات بحث در اصالت وجود و اصالت ماهيت را بپيش ميكشد و سرانجام باصالت ماهيت تن در ميدهد ولي شاگرد مشهورش ملا صدرا در اين هردو مطلب در طريقي مخالف استاد خود گام نهاد و بعضي از حكمتشناسان ديگر كه بعد ازو آمدند همچنان انديشههاي مير داماد را درباره زمان مردود شمردند مانند محمد بن محمد زمان كاشاني «2» در كتاب خود بنام «مرآة الزمان»، و جمال الدين
______________________________
(1)- روضات الجنات، ج 2 ص 64- 65.
(2)- درباره او بنگريد به روضات الجنات ج 7 ص 124- 126.
ص: 308
خوانساري (م 1125 ه) در حاشيه خود بر حاشيه خفري بر الهيات تجريد؛ ليكن محمد اسمعيل بن محمد حسن مازندراني معروف به «خواجويي» «1» (م 1173) در رساله «ابطال الزّمان الموهوم» ميان انديشه داماد و ريشههاي آن و ردّ خوانساري حكومت و داوري كرده و در آن اشارتي دارد بعقيده محمد طاهر بن محمد حسين قمي شيخ الاسلام قم (م 1098 ه) در كتاب «بهجة الدّارين» كه وجود زمان را پيش از آفرينش جهان بعنوان امتدادي نامتناهي تصور ميكرد و اين هم بنوبه خود بي- شباهت نيست بگفتار محمد بن زكرياي رازي (م 313) كه زمان را مانند قدماي چهارگانه ديگر امري وجودي و «قديم» ميشمرد و البته در اين انديشه از اعتقاد ايرانيان به «قدماي خمسه» پيروي ميكرد، چنانكه در ذكر حال او و حكمت وي در مجلد اول ازين كتاب و نيز در كتاب «تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي» سخن گفتهام، و اين را هم بايد دانست كه رازي خالق را در فوق آن «پيشينگان پنجگانه» يعني: روان، خرد، جاي، گاه، توم (هيولي) ميگذارد و در اين صورت زمان نزد او قديم بالعرض ميگردد كه همانند است با پنداشت زمان در انديشه پارهيي از متكلّمان كه آن را مفهومي منتزع از ابديّت وجود خالق شمردهاند.- بهرحال مير داماد مبحثي خاص را درباره زمان در عهد مورد مطالعه ما گشود كه پس ازو مدتها بازماند. مير در اثرهاي خود از پيشينيان مانند فارابي، ابن سينا، شيخ اشراق و فخر رازي و مانندگانشان بسيار ياد كرده و بنوشتههاي آنان استناد جسته است.
چنانكه پيش ازين گفتم مير داماد شعر فارسي ميسروده و «اشراق» تخلّص ميكرد. ازوست:
چشمي دارم چو روي شيرين همه آببختي دارم چو چشم خسرو همه خواب
جسمي دارم چو جان مجنون همه دردجاني دارم چو زلف ليلي همه تاب *
______________________________
(1)- منسوب بمحّله «خواجوي اصفهان» كه خانه محمّد اسمعيل مذكور در آنجا بود.
ص: 309
*
نتوان ز غم تو دل بتدبير بريدكودك نتوان بمهد از شير بريد
بر من نتوان بست بزنجير دلتوز تو نتوان دلم بشمشير بريد *
هجران تو چون وصال جاويد شودمَه از تو به از هزار خورشيد شود
حسرت ز تو شيرينتر از اميّد شوداي وايِ كسي كه از تو نوميد شود *
ز آن پيش كه خاك ما فلك كوزه كندبازيچه دور چرخ فيروزه كند
بر مرقد ما خرام تا روحِ قدساز تربت ما حيات دريوزه كند *
جان در غمت از جهان جدايي داردسر در رهت آرزوي پايي دارد
دل وصل تو ميخواست قضا گفت آرياين جغد كنون سَرِ همايي دارد *
دل عادت چشم جنگجوي تو گرفتجان كرد هزيمت سركوي تو گرفت
گفتم كه خط تو جانب من گيردآن هم طرف روي نكوي تو گرفت *
از شرم رخت چهره نهان دارد مهروز عشق توتب در استخوان دارد مهر
مهر تو كه نور مهر و مه سايه اوستمن دارم و من، گر آسمان دارد مهر *
اي عشق مگر مايه بود آمدهايكز سر تا پا تمام سود آمدهاي
نقصان بتو از چشم بد كس مرسادكآرايش دكان وجود آمدهاي *
اشراق دل از غم بتان شاد مكنبتخانه ز سنگ كعبه آباد مكن
اين دير فنا را سر آبادي نيستاندر ره سيل خانه بنياد مكن
ص: 310
مير فندرسكي «1»
از همدورگان مشهور مير داماد، امير ابو القاسم فرزند ميرزا بيگ پسر امير صدر الدين موسوي فندرسكي معروف به «مير فندرسكي» است كه پيرامون سال 970 ه ولادت يافته و در سال 1050 بهشتاد سالگي در اصفهان بدرود حيات گفته و در تخت پولاد بخاك سپرده شده است. وي با شاه عباس نخستين و جانشينش شاه صفي همزمان و از بزرگداشت آندو برخوردار بود. تذكرهنويسان او را در عصر و زمان خود بلكه در همه عهدها و زمانها بيمانند شمرده و در اين راه البته طريق مبالغه پيمودهاند ولي بهرحال او جامع معقول و منقول و مردي دانا و وارسته و صوفيمنش و از مصاحبت صاحب جاهان و مقامداران برحذر بود. پشمينه ميپوشيد و با مردم تنك مايه ميجوشيد. گويند روزي شاه عباس بتعريض در اثناي سخن با مير گفت «شنيدهام بعضي از طلبه علوم در سلك اوباش حاضر و بمزخرفات ايشان ناظر ميشوند» و مير كه مقصود را دريافته بود گفت:
«من هر روزه در كنار معركهها حاضرم و كسي را از طلّاب در آنجا نميبينم!» «2». وي مدتي را بطريق سير آفاق و انفس در سرزمين هند گذراند و دوبار بمعرفي آصف خان
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* تذكره نصرآبادي، تهران 1317 ص 153- 154.
* طرائق الحقايق، ج 3 ص 70.
* رياض العارفين هدايت، تهران 1316 ص 276- 278.
* ريحانة الادب، ج 3 ص 231- 232.
* آتشكده آذر، بتصحيح آقاي دكتر سادات ناصري، تهران ص 792- 797.
* روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، ج 2 ص 68 و 354 و در حاشيه ص 354- 355 داستاني از ملا محمد نراقي درباره مير فندرسكي نقل شده و بيگمان از كرامتهاي ساختگي درباره اوست. آگهي خوانساري درباره فندرسكي هم سخت ناچيزست.
* فهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ج 2، لندن 1881 ص 815.
* ترجمه تاريخ ادبيات ايران، ادوارد برون، ج 4، تهران 1316 ص 261 و 286.
(2)- رياض العارفين، ص 276.
ص: 311
وزير شاه جهان، يك بار بسال 1037 و بار ديگر در 1046 ه با آن پادشاه ديدار كرد و سرانجام در عهد فرمانروايي شاه صفي (1038- 1052 ه) باصفهان بازگشت و بقول نصرآبادي «آن پادشاه قدردان بديدنش رفته، باوجود اين اعتبار تغيير در اوضاع او بهم نرسيده همان در عالم بيتكلّفي و بيتعلّقي سيار بود تا روح پر فتوحش در بهشت جاويدان مأوا گرفت». بنابر آنچه در دبستان مذاهب آمده وي بر اثر معاشرت با بعض پيشوايان زرتشتيان هند با انديشههاي آنان آشنايي يافت «1» و گذشته ازين اقامتش در هندوستان موجب شد كه بافكار هندوان در حكمت و عرفان نيز راه جويد و همين امر مايه تمايل وي بتدوين منتخبي از كتاب «جوگ باشست» «2» و نوشتن شرحي بر آن گرديد. جوگ باشست تفسيريست از عرفان هندي بدست «آناندان» كشميري كه بامر جلال الدين اكبر پادشاه تيموري هند (963- 1014 ه) مانند بسياري ديگر از كتابهاي معتبر هندويي بپارسي درآمد. گزارنده اين كتاب از سانسكريت بپارسي نظام الدين پانيپتي است. مير فندرسكي ازين ترجمه منتخبي ترتيب داد و بر آن شرحي نوشت و بعدها فرهنگي براي آن تنظيم شد كه گويا از خود مير نباشد «3».
از ميان اثرهاي ديگر مير معروفتر از همه كتاب اوست در موضوعات علوم بنام «صناعيه» بفارسي كه پيش ازين بدان اشاره كردهام «4». ديگر رسالهيي باسم «مقولة الحركة و التحقيق فيها» كه در آن گويد هر حركتي بمحرّك اول كه خالق يگانه است باز ميگردد و اعتقاد بر مثل افلاطوني را درين مورد باطل ميشمارد. ديگر پاسخنامهييست بفارسي درباره «ذاتي و تشكيك و عدم تشكيك او» كه مسئلهييست
______________________________
(1)- فهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، لندن 1881، ج 2 ص 815- 816.
(2)-Yoga -Vasishtha ياJog -Basishth
(3)- فهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار، ابن يوسف شيرازي، ج 2 255؛ فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3، ص 428- 429.
(4)- همين كتاب و همين جلد ص 287.
ص: 312
ميان مشّائيان و اشراقيان. مير در آغاز اين پاسخنامه گويد: «معتقد اين ضعيف آنست كه نشايد ذاتي مقول بتشكيك باشد» «1».
همچنانكه نوشتهام مير ابو القاسم شعر فارسي ميسرود و قصيدهيي حكيمانه از او كه بسيار لحن اشراقي و عرفاني دارد، مشهورست. آن قصيده را آقا محمد صالح خلخالي شرح كرده است «2». قصيده ياد شده مير باستقبال از قصيده استادانه و حكيمانه ابو معين ناصر بن خسرو قبادياني سروده شد كه بدين مطلع است:
چيست اين گنبد كه گويي پرگهر درياستييا هزاران شمع در پنگاني از ميناستي و منتخبي از قصيده مير چنين «3»:
چرخ با اين اختران نغز و خوش و زيباستيصورتي در زير دارد هرچه بر بالاستي
صورت زيرين اگر با نردبان معرفتبررود بالا، همان با اصل خود يكتاستي «4»
اين سخن را درنيابد هيچ فهم ظاهريگر ابو نصرستي و گر بو علي سيناستي
جان اگرنه عارضستي زير اين چرخ كهناين بدنها نيز دايم زنده و برپاستي
هرچه عارض باشد او را جوهري بايد نخستعقل بر اين دعوي ما شاهدي گوياستي
______________________________
(1)- فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3 ص 191.
(2)- طرائق الحقائق ج 3 ص 236.
(3)- در اين قصيده استعمال ياء در پايان بيتها گاه درست و گاه بيرون از قاعده دستور زبان فارسي است. مثلا در بيت نخستين از قصيده مير فندرسكي دستور فصحاي پارسي گوي را در اين راه بكار نبست و ليكن در بيت دوم دانسته يا نادانسته قاعده را رعايت نمود.
استعمال اين ياء، بجز معني استمرار و مداومت عمل، تنها در جملههاي شرطي و رجايي و تشبيهي و جواب شرط مجاز است، و چون در اينجا مجال توضيح بيشتر ندارم خواننده را دستكم بهمين قصيده استاد ناصر بن خسرو قبادياني كه در متن ذكر كردهام، مراجعه ميدهم تا بداند كه استادان پارسيگوي پيشين در رعايت دستورهاي زباني چگونه عمل ميكردهاند.
آن قصيده بتمامي در نسخههاي چاپي ديوان ناصر خسرو و در مجمع الفصحاء هدايت، چاپ قديم، ج 1 ص 629- 630 درج شده است.
(4)- مير در اين بيت همان انديشه را گنجانده است كه در رساله «مقولة الحركة» آورد.
ص: 313 ميتواني توز خورشيد اين صفتها كسب كردروشنست و بر همه تابان و خود تنهاستي
صورت عقلي كه بيپايان و جاويدان بودبا همه هم بيهمه مجموعه و يكتاستي
جان عالم گويمش گر ربط جان داني بتندر دل هر ذره هم پنهان و هم پيداستي
هفت ره بر آسمان بالاي ما فرمود حقهفت در از جانب دنيا سوي عقباستي
ميتواني از رهي آسان شدن بر آسمانراست باش و راست رو كآنجا نبايد كاستي
ره نيابد بر دري از آسمان دنيا پرستدر نه بگشايند بر وي گرچه درها واستي
هركه فاني شد باو يابد حيات جاودانچون بخود افتاد، كارش بيشك از مَوتاستي
اين گهر در رمز دانايان پيشين سفتهاندپيبرد بر رمزها هركس كه او داناستي
زين سخن بگذر كه اين مهجور اهل عالمستراستي پيدا كن و اين راه روگر راستي
هرچه بيرونست از دانش نيايد سودمندخويش را كن ساز اگر امروز وگر فرداستي
نيست حدّي و نشاني كردگار پاك راني برون از ما و ني با ما و ني بيماستي
قول زيبا نيست بيكردار نيكو سودمندقول با كردار زيبا لايق و زيباستي
گفتن نيكو بنيكويي نه چون كردن بودنام حلوا بر زبان راندن نه چون حلواستي
عقل كشتي آرزو گرداب و دانش بادبانحق تعالي ساحل و عالم همه درياستي
نفس را چون بندها بگسست يابد نام عقلچون ببندي بررسي بند دگر برجاستي
گفت دانا نفس ما را بعد ما حشرست و نشرهر عمل كامروز كرد او را جز افرداستي
گفت دانا نفس ما را بعد ما باشد وجوددر جزا و در عمل آزاد و بيهمتاستي
نفس را نتوان ستود، او را ستودن مشكل استنفس بنده عاشق و معشوق آن مولاستي
گفت دانا نفس را وصفي نيارم هيچ گفتنه بشرط شيء باشد نه بشرط لاستي
اين سخنها گفت دانا، هركسي از وهم خويشدر نيابد اين سخنها كاين معمّا هاستي
بيتكي «1» از بو معين «2» آرم در استشهاد اينگرچه او در باب ديگر لايق اينجاستي
______________________________
(1)- استعمال «بيتكي» در مقام استشهاد بگفتار استادي بلندمرتبه چون ناصر خسرو خالي از غرابت نيست!
(2)- مقصود ابو معين ناصر بن خسرو قبادياني بلخي متكلم و اديب و شاعر بزرگ است چنانكه در متن گذشت.
ص: 314 هركسي چيزي همي گويد بتيره راي خويشتا گمان آيد كه او قسطاي بن لوقاستي «1»
كاش دانايان پيشين ميبگفتندي تمامتا خلاف ناتمامان از ميان برخاستي
خواهشي اندر جهان هر خواهشي را در پي استخواهشي بايد كه بعد از وي نباشد خواستي اين رباعي هم از ميرست:
دنيا بگذاشتم باهل دنيادنيا نكند قبول مرد دانا
الّا سه چهار چيز ناچاري راآب رز و باده و شراب و صهبا از بازماندگان مير ابو القاسم فندرسكي يكي مير ابو طالب فندرسكي بود كه بر التكملة في شرح التذكره شمس الدين محمد خفري، كه خود شرحيست بر تذكرة الهيئة اثر خواجه نصير الدين طوسي، حاشيهيي نوشت «2»؛ و ديگر سيد محمد فند- رسكي كه در پايان سده سيزدهم و آغاز سده چهاردهم هجري در تهران بسر ميبرد و صاحب طرائق الحقائق او را ميشناخت و وي را ستوده و مرگش را بسال 1313 ه در تهران نوشته است «3».
آقا حسين خوانساري «4»
از شاگردان معروف مير فندرسكي حسين بن آقا جمال الدين خوانساري (م 1098 ه) است كه حكيم و متكلّم و محدّث و فقيه بزرگ عهد خود بود و بسبب اهميتي كه در حوزه-
______________________________
(1)- مراد قسطا بن لوقا البعلبكي پزشك و فيلسوف و رياضيدان مسيحي، مترجم نامآور كتابهاي علمي از يوناني بتازيست كه در سدههاي دوم و سوم هجري ميزيست و من در كتاب «تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي» بتفصيل درباره او سخن گفتهام. بنگريد بآن كتاب، چاپ چهارم، (1355 خورشيدي) صفحههاي 71- 73 و 345- 347. قسطا را بايد يكي از چند پايهگذار دانشهاي عقلي در تمدن اسلامي دانست كه اتفاقا نزديك بهمه آنان نامسلمان و ادامه دهنده سنتهاي مراكز علمي ايران و كنارههاي بالايين فرات و كشورهاي نزديك درياي ميانه (مديترانه) بودهاند.
(2)- فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3 ص 910؛ گاهنامه سال 1311 ص 163.
(3)- طرائق الحقائق، ج 3، ص 309- 310.
(4)- درباره او بنگريد به:
ص: 315
هاي علمي يافت به «محقق خوانساري» مشهور گشت و نيز بعلت آنكه پدر و پسرش هردو جمال الدين نام داشتند ازو با لقب «ذو الجمالين» ياد شده است. وي در حكمت شاگرد مير فندرسكي بود و در فقه و حديث شاگرد ملا محمد تقي بن مقصود علي مجلسي، و علاوهبراين دو چند تن از استادان مشهور عهد خود را درك و در محضر آنان تلمّذ نمود و خود نيز گروه بزرگي از عالمان معقول و منقول را تربيت كرد. آقا حسين خوانساري در دوران پادشاهي شاه سليمان (1077- 1105 ه) اعتبار بسيار و بر شخص سلطان نفوذ فراوان داشت و اين ارجمندي او دستمايهيي وافر براي ترويج دانشهاي عقلي و حمايت از حكمت و حكيمان گشت. محقق خوانساري چند اثر در حكمت دارد كه مهمتر از همه آنهاست: حاشيه بر شرح اشارات طوسي؛ دو حاشيه بر كتاب الشفاء؛ ترجمه الهيات شفا بفارسي؛ الجبر و الاختيار؛ الجزء الّذي لا يتجزّأ؛ حاشيه بر شرح تجريد قوشچي؛ رساله در شبهات (شبهة الاستلزام، شبهة الطفره، شبهة الايمان و الكفر)؛ شرحي بر هيئت فارسي قوشچي. از آقا حسين مجموعهيي از منشآت مانده كه حاوي چند نامه و وقفنامه و قباله و نظاير آنهاست و ارزش انشائي خاصّي ندارد «1». وفاتش بسال 1098 ه در اصفهان اتّفاق افتاد و در تخت فولاد بخاك سپرده شد و بحكم شاه سليمان قبهيي بر آرامگاه او بنا نهادند كه هنوز برجاست. از جمله مادّه تاريخهاي وفات اوست: «رفت از جهان كسي كه نيامد عديل او» و «امروز هم
______________________________
* روضات الجنات، چاپ قم، ج 2، ص 349- 358.
* امل الآمل، بغداد، ج 2، ص 42.
* تذكره نصرآبادي، تهران 1317، ص 152- 153.
* ريحانة الادب، ج 3، ص 487- 488.
* رياض العارفين، تهران 1316، ص 316.
* نتايج الافكار، بمبئي، 1336، ص 190- 191.
* قصص العلما، چاپ تهران، ص 281.
* آتشكده آذر، تهران ص 1048- 1050.
(1)- مجله يادگار، سال اول، شماره 8 ص 38- 40.
ص: 316
ملائكه گفتند يا حسين» (- 1098). وي شعر پارسي ميسرود و ازوست:
چيزي نمانده در ره دين شيخ ساده راجز دامن ردا كه كند صاف باده را *
تا دست بهمّت رسايي نزنيبرمنّت خلق پشتپايي نزني
چون حلقه مباش در جهان چشم تهيتا هر ساعت در سرايي نزني *
اي باد صبا طرب فزا ميآيياز طرف كدامين كف پا ميآيي
از كوي كه برخاستهاي راست بگواي گرد بچشم آشنا ميآيي *
تا كي پي هر صورت زشتي باشيدر مذهب آب و گل كنشتي باشي
دل بر نكني ز قالبي چند تهيخاكت بر سر كه كم ز خشتي باشي
آقا جمال خوانساري
پسر آقا حسين خوانساري، آقا جمال هم از فقيهان و متكلمان و حكمتشناسان عهد خود بود و همراه چند تأليف در فقه و اصول كتابهايي هم در حكمت داشت كه از آنهاست حاشيه بر شفا و حاشيه بر اشارات.
مرگش در 1125 ه روي داد و گورش در تخت فولاد اصفهان، در مزار پدرش هست «1».
ملّا مسيحاي شيرازي
محمد مسيح بن اسمعيل فسايي از شاگردان آقا حسين خوانساري بود كه گذشته از تأليف در حكمت بتازي و بپارسي شاعري ميكرد و چندي هم شيخ الاسلام فارس بود. از اثرهاي او يكي كتاب اثبات واجب بفارسي است. در شعر «معني» تخلّص ميكرد و با ميرزا محمّد محمد طاهر نصرآبادي صاحب تذكره دوستي و رابطه داشت مرگش در تذكره نصرآبادي بسال 1115 و در بعضي از مأخذهاي ديگر 1127 ه نوشته شده است. اين بيتها ازوست:
______________________________
(1)- روضات الجنّات، ج 2 ص 214- 216.
ص: 317 بپيري پيش گيرند اهل دنيا دامن خواهشقَد اين خارها چون خم شود قلاب ميگردد
همچو داغ لاله بخت ما نقاب وصل ماستگر در آغوش توييم از پيرهن در آتشيم
رنگش ز شوخ چشميِ نظّاره بشكندبر روي او بديده معني نظر كنيد «1»
ميرزا محمد شرواني «2»
ميرزا محمد بن حسن شرواني داماد ملا محمد تقي مجلسي و از شاگردان آقا حسين خوانساري بود. وي همراه اثر- هاي متعددش در موضوعهاي ديني چند كتاب در حكمت دارد مانند حاشيه بر شرح تجريد قوشچي، حاشيه بر حاشيه قديم دواني و حاشيه بر شرح حكمة العين و رسالهيي بفارسي در باب توحيد و نبوت و امامت، رسالهيي در معني بداء، رساله در معني اختيار، رساله در كائنات جو، رسالهيي در هندسه و كتاب انموذج العلوم و جز آنها. وي شعر فارسي ميسرود. ازوست:
ياد تو كنم دلم پر از خون گرددوين ديده اشك خيز جيحون گردد
هرچند ز ديده اشك حسرت بارمدر سينهام آتشِ غم افزون گردد
تجلّي «3»
ميرزا علي رضاي اردكاني متخلص به «تجلي» از شاگردان مشهور محقق خوانساري است. وي از كدخدازادگان اردكان فارس بود كه در آغاز جواني باصفهان رفت و در آنجا بكسب دانش پرداخت و پس از مدّتي تعلّم در خدمت محقّق مذكور سفري بهند كرد و از جانب بزرگان آن ديار مهربانيها ديد ليكن در آنجا دير نماند و باصفهان بازگشت و بسبب مقام علمي كه داشت در آن شهر شهرت بسيار يافت و بمرتبه مدرّسي مدرسه والده رسيد و شاه عباس دوم بسال 1072 محلي را در اردكان برسم سيورغال بدو واگذاشت و او در همان حال كه حوزه درسي خود را اداره ميكرد بتأليف و تصنيف و سرودن
______________________________
(1)- تذكره نصرآبادي ص 174؛ فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3 ص 133.
(2)- درباره او بنگريد به: روضات الجنات، ج 7 ص 93 ببعد؛ تذكره نصرآبادي ص 157.
(3)- رجوع شود به: بهارستان سخن، مير عبد الرزاق خوافي، ص 575- 578؛ تذكره نصرآبادي، تهران 1317 ص 168- 170؛ آتشكده آذر، بمبئي، ص 265؛ روضات الجنات، ج 2، ص 353؛ سرو آزاد، مير غلامعلي آزاد، ص 115- 116.
ص: 318
شعر نيز سرگرم بود و با اين حال پس از چند سال مسند تدريس را رها كرد و بمكه و از آنجا بشيراز رفت و همانجا بود تا بسال 1085 ه بدرود حيات گفت. تجلّي در موضوعهاي علمي و ديني اثرهايي دارد از آنجمله است رسالهيي بفارسي در منع نماز جمعه در غيبت امام كه ملحقاتي بر آن در رد رساله ملّا محمّد باقر خراساني درباره وجوب عيني آن افزود كه خود حكم رسالهيي مستقل دارد. ملا محمد گيلاني معروف به «سراب» رسالهيي در رد رساله علي رضا تجلي نوشت. تجلي تفسيري بفارسي بر قرآن و رسالهيي هم بفارسي درباره امامت دارد بنام سفينة النجاة و گذشته ازينها ديوان قصيده و غزل «1» و يك مثنوي بنام معراج الخيال «2» ازو در دستست. از اوست:
از اضطراب كار مهيا نميشودسيل از دويدنست كه دريا نميشود
بازآ كه بيجمال تو آغوش عشرتمهمچون كمان حلقه ز هم وا نميشود *
نقابش از صفاي چهره صبح اندود ميگرددگل رخسارش از مهتاب گردآلود ميگردد
فلك را آه گرم عشقبازان مضطرب داردچو فانوس خيال اين آرزو از دود ميگردد *
آن را كه منزّه نبود ذات و صفاتاز درس كلام و حكمتش نيست نجات
در طبع بَدان بجهل برگردد علمدر طينت مار سَمّ شود آب حيات *
گر نگذري از طريقه علم و عملهر تفصيلي كه هست يابي مجمل
كثرت همه از وجود اصلي خيزداز نفس دوم دو تا ببيند احول *
در حسن و حيا آب روان در كشتستدر دل اثرش چو شعله در انگشتست
مشمار نكو حسن خراباتي راچون معنيِ بيتِ هجو خوبش ز شست
______________________________
(1)- فهرست كتابخانه مجلس شوراي ملي ايران، ج 3 ص 666.
(2)- ضميمه فهرست نسخههاي خطي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 235.
ص: 319
صدر الدّين شيرازي «1»
نامآورترين فيلسوف عهد صفوي صدر المتألهين صدر الدين- محمد بن ابراهيم قوامي شيرازي معروف به «ملا صدرا» ست.
وي مراحل واقعي تعلم فلسفي را در خدمت استاد بزرگ عهد خود مير محمد باقر داماد گذرانده و در دانشهاي منقول شاگردي شيخ بهاء الدين عاملي كرده و خود جامع همه دانشهاي عقلي و نقلي زمان خويش بوده است. وي در اين هردو دسته از دانشها تأليفات پرارزش از خود بيادگار نهاد، خواه در حكمت كه با ذوق اشراقي و عرفاني خود مبحثهاي خاصي را در آن بپيش كشيد، و خواه در تفسير قرآنكه چندين رساله مقرون بتأويلهاي فلسفي در اين راه بوجود آورد، يا در ديگر دانشهاي ديني كه در همه آنها همساز با انديشههاي عرفاني و حكمي خود كار كرد و بعلت اينهمه «تجاوزها» كه بمرزهاي اعتقادي قشريان روزگار «مرتكب» گشت از آسيب اعتراضها و تكفيرهاي ظاهر بينان بركنار نماند. شيخ محمد باقر خوانساري مينويسد «2»:
«در چندين كتاب از مصنفاتش سخنانيست كه با ظواهر شريعت سازگار نيست، و ظاهرا مبتني است بر اصطلاحهايي كه ويژه اوست و نميتوان آنها را بهيچروي
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* امل الآمل، شيخ حرّ عاملي، چاپ نجف، ج 2 ص 233.
* روضات الجنات، چاپ قم ج 4 ص 120- 122.
* سلافة العصر ص 491.
* اعيان الشيعه، ج 5 ص 99.
* الذريعه ج 2 ص 232 و موردهاي ديگر در ذكر كتابهايش مانند ج 2 ص 60 و ج 6 ص 19 و ج 7 ص 99 و جز آنها.
* طرائق الحقائق، ج 1 ص 96- 97.
* ترجمه جلد چهارم از تاريخ ادبيات برون، چاپ اول ص 261 و 280.
* الكني و الالقاب، ج 2 ص 410.
*
Henry Corbin, Terre Celeste et Corps de Resurrection, 1960,- p. 181- 182- En- Islam iranien'IV'P. 54- 122.
(2)- ترجمه از روضات الجنات، ج 4 ص 121.
ص: 320
دليل كفر و تباهي اعتقاد او شمرد، اگرچه اين امر مايه بدگماني گروهي از فقيهان بزرگ باو و بكتابهاي او و بلكه فتوي دادن بكافريش شده است؛ و از ميان اين فقيهان عالم يكي در وصف شرحي كه صدر الدين بر اصول كافي نوشته چنين گفت كه: شرحهاي كافي بسيار و همه در مرتبهيي بلند هستند ولي نخستين كسي كه آن را شرح كفرآميز كرده اين صدر است! ... و باز صاحب لؤلؤة «1» از او ضمن استادان دامادش مولي محسن فيض در حكمت و كلام ياد كرده و گفته است: اما مولي- صدر الدين مذكور صدر الدين محمد بن ابراهيم مشهور بملّا صدرا حكيم و فلسفي و صوفي بحت «2» بوده و هنگامي كه بسفر ميرفت در بصره بسال 1050 درگذشت، و او را پسري دانشمندست ... بنام ميرزا ابراهيم كه مردي فاضل و عالم و متكلم بزرگوار شريف و جامع بيشتر دانشها خاصه دانشهاي عقلي و رياضي بود و يكي از ياران ما «3» بعد از ستايش او گفت كه او براستي مصداق يخرج الحّي من الميّت است «4»، و او دانش را از چند تن و از آنجمله از پدرش آموخت ليكن بر مسلك او راه نپيمود و خلاف طريقه پدر در تصوف و حكمت بود، و در زمان دولت شاه عباس دوم بسال 1070 در شيراز درگذشت و از تأليفهاي او حاشيهيي بر شرح لمعه تا كتاب زكات، و كتاب عروة الوثقي در تفسير است.»
اينست لحن عالمان شرعي زمان ملا صدرا و بعد ازو دربارهاش، و بهمين سبب است كه ازو، با همه جلالت قدر و رجحاني كه در تفكر بر بيشتر از آنان داشته، در چند كتاب اين عهد كه در شرح عالمان نوشته شده، بسيار باختصار ياد كردهاند و از
______________________________
(1)- مقصود لؤلؤة البحرين تأليف شيخ يوسف بن احمد البحراني (م 1186 ه) است و اين مطلب در صفحه 131 آن كتاب نقل شده.
(2)- بحث بفتح اول و سكون دوم و سوم: ساده و خالص از هرچيز.
(3)- مراد عالمي از عالمان دينست.
(4)- ميخواهد بگويد كه پديد آمدن چنين پسري ديندار از آنچنان پدر بيدين ملحد مصداق فراز آمدن زنده است از مرده! و اين بدترين بدگوييست كه عالمان دين از صداري بيچاره كردهاند!
ص: 321
زندگانيش اطلاع زياد در دست نيست؛ ولي با تحقيقاتي كه در اين چند سال اخير شده، و بويژه با پژوهشهاي بخش ايرانشناسي انستيتوي ايران و فرانسه كه فاضل فقيد معاصر استاد هانري كربن «1» سرپرستي ميكرد، كارهاي اساسي درباره او انجام گرفت. گذشته ازينها چون از اواخر عهد صفوي ببعد اثرهاي ملا صدرا در حوزههاي تدريس و تحقيق فلسفي محلّ مراجعه استادان و دانشجويان اين فنّ بود، تقريبا همه كتابها و رسالههاي اساسي او چندبار بطبع رسيد و گذشت روزگار، برغم معاندان كجانديش، مقام و مرتبه بلند او را بصورتي روزافزون حفظ كرد و بمدارج بلند رسانيد. علاوه بر اين آثار ملا صدرا بسبب همين اهميت كه گفتيم، مورد تحقيق بسياري از حكمتشناسان و آموزندگان فلسفه قرار گرفت و بر آنها شرحها و حاشيهها نوشته شد.
صدر المتألّهين بعد از طي مراحل تحصيل در خدمت استادان خود نزديك ده سال در ده «كهك» نزديك قم انزوا اختيار كرد و ايام خود را برياضت و مكاشفه گذرانيد و بعد از آن بشيراز رفت و در مدرسه اللّه ورديخان بتعليم حكمت پرداخت و تا پايان عمر خود هفت بار پياده بسفر حج رفت و در بازگشت از آخرين سفر در بصره بدرود حيات گفت (1050 ه).
اثرهاي ملّا صدرا در حكمت و بعضي از رشتههاي علوم شرعي متعدّدست و شماره آنها از كتاب و رساله از چهل در ميگذرد و جز رساله سه اصل همه آنها بتازيست. از جمله مهمترين كتابهاي او در حكمت است: «الحكمة المتعالية» معروف به «الاسفار الاربعة»، اتصاف الماهية بالوجود، رساله تصوّر و تصديق، شرح بر قسمت طبيعي و الهي هدايه اثير الدين ابهري، الشواهد الربوبية، الحكمة العرشية، الواردات القلبية، المظاهر الالهية، المسائل القدسية، المبداء و المعاد، المشاعر، طرح الكونين، كسر اصنام الجاهلية، اتحاد العاقل و المعقول، اكسير العارفين في معرفة طريق الحق و اليقين، اجوبة عن مسائل عويصة، حدوث العالم، حاشيه بر شرح حكمة الاشراق
______________________________
(1)-Henry Corbin
ص: 322
قطب الدين شيرازي، حاشيه بر الهيات شفا.- تفسيرهاي فلسفي او را پيش ازين نام بردهام. تقريبا همه كتابها و رسالههاي ملا صدرا جداگانه و يا جمعا (مجموعه رسائل او) هركدام يك يا چندبار چاپ شده است.
بر اثرهاي صدر الدين شيرازي بسبب اهميت وافر و رواج شديد آنها در حوزه- هاي فلسفي و در ميان حكمتشناسان سه قرن اخير شرحها و حاشيههايي نوشته شده و بعضي از آنها نيز موضوع بحث موافقان و مخالفان انديشههاي فلسفي او و رد و ايراد آنان بر يكديگر گرديده است.
شرحهايي كه بر كتاب اسفار ملا صدرا نوشته شده متعددست مثلا از حكمت شناسان متأخر حاجي ملا هادي سبزواري، ميرزاي جلوه، ملا محمد اسمعيل بن محمد سميع اصفهاني، ميرزا محمد رضاي قمشهيي، ملا عبد اللّه زنّوزي، آقا علي مدرس تبريزي، ملا علي نوري، ميرزا محمود قمي و سيد محمد مشكات بيرجندي بر آن حاشيههايي نگاشتهاند «1»؛ و الشواهد الربوبيه او را علي بن جمشيد نوري در سال 1246 ه بصورت پراگنده شرح كرد و ميرزا احمد اردكاني آنرا در سال 1245 ه بپارسي درآورد «2»؛ المشاعر را شيخ احمد احسائي بطريق رد و انكار شرح نمود و نيز محمد جعفر بن محمد صادق لنگرودي، زين العابدين بن محمد جواد نوري، ملا علي نوري، ملا اسمعيل اصفهاني و ميرزا احمد اردكاني بر آن شرحها يا حاشيههايي نوشتند كه بعضي از آنها بطبع رسيده است «3»؛ الحكمة العرشيه در شرحي كه احسائي بر آن نوشته بمورد ايراد وي درآمده و سپس ملا محمد اسمعيل اصفهاني شرح ديگري بر آن نگاشت و بر شرح احسائي ايرادها گرفت و باز همين كار را زين العابدين-
______________________________
(1)- درباره اسفار و حاشيههاي آن بنگريد به: الذريعه ج 2 ص 60 و ج 6 ص 19 و ج 7 ص 99؛ و فهرست كتابخانه دانشگاه تهران ج 3 ص 2207.
(2)- درباره اين هردو رجوع شود به فهرست كتابخانه دانشگاه تهران ج 3، ص 244 و ص 299.
(3)- ايضا همان فهرست، ج 3 ص 282.
ص: 323
بن محمد جواد نوري كرد «1».
اكنون براي نمونه موضوعهاي بعضي از كتب صدر المتألهين را با رعايت كمال اختصار ميآورم: كتاب «الحكمة المتعالية» يا «اسفار اربعه» در چهار قسمت وجود، جوهر و عرض، الهي و نفس است و اختصاص دارد بكلّيات انديشه صدراي شيرازي در حكمت طبيعي و حكمت الهي كه در آن برهان و شهود را بهم آميخته و از اين دو راه ببيان مطالب مهمي درباره اصالت وجود، حركت جوهري، اتحاد عاقل و معقول، حدوث عالم، تجرّد خيال، مثال افلاطوني و عالم مثال، معاد، با رعايت جانب استدلال توفيق يافته است.
الشواهد الرّبوبّيه در ميان كتابهاي ملّا صدرا ارزش خاص دارد زيرا چنانكه او خود گفته بسياري از انديشههاي خود و اسرار حكمت خويش را كه بتفاريق در كتابهايش آورده و يا اصلا از بيم نامحرمان نتوانسته است آشكارا بگويد در اين كتاب مندرج ساخته است. صدر المتألهين اين كتاب را بر پنج مشهد منقسم كرده و در آنها معاني عامّه، وجود واجب و آفرينش، معرفت معاد، معاد جسماني و بهشت و دوزخ، و نبوت را مورد بحث قرار داده است.
در «الحكمة العرشيه» از معرفت واجب الوجود و معاد سخن رفته است؛ و الواردات القلبيّه موقوف شده است بر بيان اسراري از حكمت الهي كه از حكيمان ديگر بعاريت نگرفته و از اشراقاتيست كه بر قلب صدر الدين وارد گرديده است؛ و كتاب المشاعر اختصاص بحكمت الهي دارد و در آن از وجود واجب و يگانگي صفتهاي او و خلقت سخن ميرود و بر مبناي معرفت وجود كه از بنيادهاي اصلي حكمت صدراييست، شناخت وجود خالق و موضوع معاد و مسأله اتحاد عاقل و معقول و مانند اين جستارها بمورد بحث و تحقيق در ميآيد. در رساله «طرح الكونين» بدين اصل توجّه شده است كه معاد و رستاخيز براي همه هستيهاست و جملگي «هستها» بجهان الهي و ملكوتي بازگشت خواهند داشت.
______________________________
(1)- ايضا همان كتاب و همان جلد، ص 301.
ص: 324
پيداست كه نه شرح كتابهاي ملا صدرا، كه پر است از انديشههاي تازه و غامض او در فلسفه، و نه شرح حكمت او چنانكه خواننده را از چندي و چوني آن بتمامي آگاه سازد، در اين مختصر ميسر نيست. آنچه گفته شد بقصد ترسيم دورنمايي از مطلبهاي اساسي كتابهايش بود، و درباره خلاصه حكمت او بايد اين چند كلمه را بياد داشت كه در انديشه فلسفي او سير حكمت و عرفان اسلامي ايران بمرحله كمال پيوست و استدلال و ذوق و وحي و شهود و اشراق با ديدي بسيار وسيع درباره عالم امكان و مباني وجود باهم در آميخت و بصورت واحدي درآمد چنانكه جدا شمردن آنها از يكديگر نه جائز است و نه ممكن.
وي در حكمت مبحثهاي مهمّي را يا ابداع كرد و يا اگر پيش ازو مطرح بود بكمال رسانيد و در نوشتههاي خود آورد مانند وحدت، تشكيك، اصالت وجود، تجرّد خيال و خلّاقيّت آن، اتحاد عاقل و معقول، حركت جوهري و ماننده آنها.
بالاتر از همه اينها در انديشه او كاري كه از دوران فعّاليت نخستين دانايان معتزلي در پيوند دادن دين و فلسفه آغاز شده و در تمام دوره اسلامي امتداد يافته بود، به نتيجه رسيد و بهمين سبب اگرچه اين حكيم عاليقدر در حيات خود از طعن فقيهان در امان نماند، و بعد ازو هم تا چندگاه حملههايي بدو و بنظام فلسفي او شد، ليكن آثارش زود بمورد مراجعه و تعلّم و تعليم حوزههاي عالمان علمي و متعلّمان مذهب شيعه درآمد و هنوز هم در شمار كتابهاي عالي درسي آنان و در رديف شرح اشارات و كتاب الشفا و حكمة الاشراق و شرحهاي آنها قرار دارد و اگر بخواهيم موضوع را از ديد شيعه اماميّه بنگريم آثارش از نوشتههاي حكيمان ديگر برتر است چه گفتار بو علي بر پايه سخنان يونانيانست كه آنهمه طرف طعن و بدگويي عالمان و شاعران اسلامي بودهاند، و مقالات شيخ اشراق بسبب ريشه داشتن در انديشههاي ايراني چنان بود كه جان گوينده را بر سر گفتار خود نهاد و حال آنكه ملا صدرا كوشيد تا در هر مورد و مقامي واردات و اشراقات خود را بر آيههاي قرآن و گفتارهاي منسوب بپيامبر اسلام و پيشروان شيعه انطباق دهد و بدانها استشهاد نمايد
ص: 325
و ازين راه به بينونت دين و حكمت، كه داستاني بلند در درازاي تاريخ تمدّن اسلامي دارد، پايان بخشد.
شمساي گيلاني «1»
شاگرد ديگر مير داماد كه او هم در حكمت شهرت يافت شمس الدين محمد گيلاني مشهور به «ملا شمسا» ست كه با همدوره خويش مّلا صدرا مكاتبه داشت و فيلسوف شيرازي او را از بزرگترين برادران خود ميخواند «2». وي عمر خود را در سفرهاي پياپي بزيارتگاهها چون مكه و مشهد ميگذراند و چندگاهي در مكه «مجاور» بود چنانكه در «رسالة في علم اللّه» كه بسال 1048 ه در مكه نوشت خود را «محمد الشهير بشمسا الجيلاني ... المجاور بمكة» معرفي نمود و در رساله ديگري كه يكسال پيش از آن، در ماه صفر 1047، درباره وجود واجب و هستي مخلوقات پرداخته باقامت خود در حجاز اشاره نموده است.
پيش از آن در سال 1045 كه رسالهيي در اثبات حدوث عالم مينوشت با تمام آن در شهر مشهد اشاره نمود و سپس رساله ديگري ازو بنام مسالك اليقين ميبينيم كه آن را بسال 1060 در مشهد به پايان رسانيد. پس مجاورتش در مكّه دايم و تا پايان حيات نبود. رسالههاي شمسا را نميتوان مانند اثرهاي همدوره نامآورش صدرا، بعنوان كارهاي اساسي در حكمت معرفي كرد و از آنها آشكارا برميآيد كه او درهم آهنگ ساختن باورداشتهاي شيعه و بنيادهاي فكري فلسفه دنباله كار استاد خود و حوزه فلسفي اصفهان را گرفته و همان راه را ادامه داده است. غير از رسالههايي كه ازو نام بردهام از وي رسالههاي ديگري بنام اثبات وحدة الواجب، حاشيه شرح تجريد، و دو رساله فارسي بنام «اظهار الكمال علي اصحاب الحقيقة
______________________________
(1)- درباره او بنگريد بروضات الجنات، ج 3، ص 350، ذيل احوال محمد زمان تبريزي.
(2)- در پاسخ ملا صدرا بملا شمسا درباره بعضي از مقولات حركت و خاصه حركت كمّي و ادراكهاي جزئي انسان و حيوان و حدوث يا عدم حدوث نفس ... رساله موجود در كتابخانه دانشگاه تهران (ج 3، ص 179).
ص: 326
و الحال» و «بيان احوال موجودات» باقيمانده است «1».
فيّاض لاهيجي «2»
از شاگردان مقرّب صدر المتألّهين ملا عبد الرزاق بن علي لاهيجي قمي متخلّص به «فيّاض» (م 1072 ه) است. درباره او و پسرش ميرزا حسن قمي پيش ازين در مبحث كلام اشارتي داشته و بيان حالش را ببعد موكول كرده بودم. وي شوي دختر ملا صدرا بود و نوشتهاند كه عنوان قلمي (تخلّص) فياض را استادش بدو داد چنانكه داماد ديگرش ملا محسن را «فيض» خواند. اصل عبد الرزاق از لاهيجانست و چون ديرگاه در شهر قم ماند و در مدرسه معصومه آن شهر تدريس كرد به «قمي» شهرت يافت. وي در حكمت و كلام و منطق و
______________________________
(1)- همه اين رسالهها كه ياد كردهام در كتابخانه دانشگاه تهران موجود و از جمله كتابهاي پر ارزشيست كه مرحوم استاد سيد محمد مشكات بيرجندي سالها پيش بدان دانشگاه بخشيد. فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3، صفحههاي 136، 150، 198، 235، 247، 272، 307، 308، 354.
(2)- درباره او بنگريد به:
* تذكره نصرآبادي، تهران 1317، ص 156.
* نتايج الافكار، محمد قدرت اللّه گوپاموي هندي، بمبئي 1336، ص 538- 539.
* امل الآمل، شيخ حر عاملي، بغداد، ج 2 ص 148.
* الذريعه، آقا شيخ آقا بزرگ تهراني، ج 14، ص 238 و ذيل كتابهاي او.
* بهارستان سخن، مير عبد الرزاق خوافي، مدارس 1958، ص 503- 504.
* ريحانة الادب، ج 3، ص 233- 235.
* مجمع الفصحاء، هدايت، ج 2، ص 27.
* رياض العارفين، هدايت، تهران 1316، ص 391.
* ترجمه تاريخ ادبيات برون، ج 4، ص 261 و 286.
* روضات الجنات، ج 4، ص 196- 198.
* آتشكده آذر، چاپ تهران ص 846- 850.
* الكني و الالقاب، ج 3، ص 30.
* فهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 3، ص 386.
* ضميمه فهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 205. H. Corbin, Terre Celeste et Corps de Resurrection, p. 182. ص: 327
ادب و شعر و در دانشهاي منقول دست داشت و در همه آنها توانا بود. وفاتش را صاحب روضات الجنّات باشتباه در سال 1051 نوشته است و بعضي ديگر آن را بسال 1072 ذكر كردهاند و چون او ديرگاه بعد از استاد خود، تا دوران سلطنت شاه عباس ثاني، ميزيست، تاريخ دوم درست بنظر ميرسد، درحاليكه همدرس و همدامادش فيض نزديك بيست سال بعد از مرگش زنده بود.
فياض در كلام و حكمت آثار متعدد دارد. درباره دو كتاب فارسيش در كلام بنام گوهرمراد و سرمايه ايمان، كه هردو تا بعهد ما در تعليم اين دانش بكار ميرود، پيش ازاين اشارتي داشتم و بعد ازين بجاي خود درباره آنها سخن خواهم گفت.
در آغاز اين هردو كتاب توضيح كافي درباره علم منطق آمده است. از آثار مشهور ديگر او كتاب «مشارق الالهام في شرح تجريد الكلام» است كه در آن ببحث در امور عامه توفيق يافته از آغاز تا مسأله كلام الهي را بمورد شرح و تحقيق درآورده است. اين كتاب چندبار بطبع رسيد.- ديگر حاشيهييست بر حاشيه شمس الدين محمد خفري بر الهيات تجريد، كه آن را بدرخواست شاگردان خود ترتيب داد.- ديگر حاشيهييست بر قسمت جواهر و اعراض از شرح تجريد قوشچي كه در آن بويژه ببيان اختلاف حكيمان از يونان تا شيخ اشراق در موضوع علم واجب- الوجود پرداخته است.- ديگر حاشيهييست بر حاشيه ملا عبد اللّه يزدي بر تهذيب- المنطق سعد الدين تفتازاني.- ديگر حاشيه بر شرح اشارات خواجه نصير الدين طوسي.
از كتابهاي معتبر ديگر لاهيجي است: شرح الهياكل في حكمة الاشراق؛ حدوث- العالم؛ شوارق الالهام در حكمت؛ الكلمات الطيّبة در حكومت ميان مير داماد و ملا صدرا در اصالت ماهيت (مير داماد) يا اصالت وجود (صدرا). اين كتاب اخير را لاهيجي بنام شاه عباس ثاني (1052- 1078 ه) نگاشته و چندبار چاپ شده است.
همچنانكه پيش ازين گفتم پسر لاهيجي يعني ميرزا حسن قمي كه از بهترين شاگردان پدر خود بود، مانند پدر در كلام و حكمت هردو اثرهايي بفارسي و بتازي دارد. كتاب معروفش در حكمت «مصابيح الهدي و مفاتيح المني» است بعربي،
ص: 328
و رسالهيي بفارسي در پارهيي از جستارهاي فلسفي كه محل اختلاف و نظر است.
او كتابي در اخلاق بشيوه اهل ايمان دارد بنام جمال الصالحين بفارسي كه در مبحث حكمت عملي بدان اشاره خواهد شد.
ملا عبد الرزاق لاهيجي شعر فارسي ميگفته و در شعر «فيّاض» تخلص ميكرده و نسخههايي از ديوان قصيده و غزلش در دستست و بطبع رسيده. از او در شمار شاعران اين عهد سخن خواهم گفت و نمونههايي از غزلهاي وي نقل خواهد شد.
فيض كاشاني «1»
محمد محسن بن شاه مرتضي بن شاه محمود كاشاني معروف به ملا محسن فيض (م 1091 ه) شاگرد و داماد ديگر ملا صدرا و از نامبرداران عهد خود در دانشهاي معقول و منقول بود. چنانكه پيش ازين هنگام مطالعه در علم حديث ديدهايم يكي از واپسين كتابهاي چهارگانه (الكتب الاربعة-
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* امل الآمل، چاپ نجف، ص 305- 306.
* سلافة العصر، سيد ميرزا علي بن احمد، ص 499.
* الكني و الالقاب، ج 3، ص 34- 39.
* الذريعه، ج 2، ص 124 و 398 و موردهاي ديگر.
* ريحانة الادب، ج 4، ص 369.
* آتشكده آذر، چاپ بمبئي ص 245- 246.
* تذكره روز روشن، تهران 1343، ص 641.
* مجمع الفصحا، ج 2، ص 25- 26.
* روضات الجنات چاپ قم، ج 6، ص 79- 103 و، ج 1، ص 133.
* رياض العارفين، تهران 1316 ص 388.
* تذكره نصرآبادي، تهران 1317 ص 155.
* نتايج الافكار، بمبئي 1336 ص 541.
* فهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار، ج 1، و 2، خاصه، ج 2، ص 651 درباره ديوان او.
* ترجمه، ج 4، از تاريخ ادبيات ايران، ادوارد برون، تهران 1316 ص 282- 285. Henry Corbin. Terre Celeste et Corps de Resurrection de ص: 329
المتأخّرة) شيعه اماميه بنام «وافي» از همين ملا محسن فيض است و او بدنبال تأليف اين كتاب مشروح، از راه اختصار آن كتاب «شافي» و تكمله آن را بنام «نوادر- الاخبار» فراهم آورد كه هرسه از كتابهاي بسيار معتبر دوازده اماميان در دورانهاي اخيرست. خوانساري در روضات الجنات شرح مفصّلي در معرّفي اثرهاي معروف اين مرد پركار آورده و گفته است كه شاگرد فيض، سيد نعمة اللّه جزائري شوشتري ميگفت: استاد ما فيض نزديك دويست كتاب و رساله تأليف نمود.
ولادتش بسال 1007 ه در كاشان اتفاق افتاد. پدرش شاه مرتضي در آن شهر بسبب شهرت علمي و كتابخانه بزرگي كه داشت محل عنايت و توجه اهل دانش بود و فرزندانش همگي در دانشهاي زمان خود صاحب مقام و مرتبهيي شدند مانند:
نور الدين كاشاني اخباري صاحب كتاب مصفاة الاشباح در اخلاق و ترجمه فارسي كتاب حقائق ملا محسن در اسرار دين. اين نور الدين پدر ملا محمد هادي شارح كتاب- المفاتيح (يعني مفاتيح ابواب الجنان در فقه از فيض) و صاحب بعضي اثرهاي ديگرست.- پسر ديگر شاه مرتضي عبد الغفور و پسر عبد الغفور محمد مؤمن هم از عالمان كار آمد زمان در دانشهاي شرعي بودند و اين محمد مؤمن در محضر عمّ خود فيض تربيت يافت و دوران تدريس خود را در شهر اشرف مازندران (- بهشهر) گذرانيد «1».- پسر فيض يعني علم الهدي محمد هم از عالمان معروف ديني و در حيات پدر مشهور بفضل و سرگرم تعليم بود «2».- دائي فيض، نور الدين كاشاني مشهور به «ملا نورا» هم در عهد شاه عباس دوم شهرت و اعتبار تمام داشت و بدين ترتيب ملاحظه ميشود كه خاندان فيض بقول ميرزا محمد باقر خوانساري از «كبار بيوتات- العلم و العمل و الفضل و الادراك» بود و ظهور عالم جامعي چون فيض از آن خاندان دانش تازگي نداشت خاصه كه او بعد از طيّ مراحل مقدماتي علوم رخت اقامت بشيراز
______________________________ l, Iran Mazdeen a l'lran shi'ite. Paris 1960, p. 183.
(1)- روضات الجنات، ج 6، ص 80.
(2)- فهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار، ج 1، ص 65، 81، 398.
ص: 330
كشيد و در آنجا از محضر دو استاد بزرگ عهد خود بهره برداشت. ازين دو استاد يكي سيد ماجد بن محمد صادقي بحراني محّدث و فقيه و قاضي شيراز و اصفهان «1»، و ديگر صدر الدين محمد بن ابراهيم شيرازيست، و اختصاص واقعي فيض در تعلم بيشتر باين دانشمند بزرگ دوم يعني ملا صدراست كه در خدمت او تقّرب بسيار داشته مانند فياض لاهيجي بشرف دامادي او رسيده و از محضرش در حكمت و اصول كسب فيض نموده و هم بفرمان استادش عنوان قلمي (- تخلّص) فيض براي خود انتخاب نموده است؛ و غير ازيندو از چند تن ديگر از عالمان كسب دانش كرد مانند شيخ محمد بن حسن بن شهيد ثاني، خليل قزويني و محمد صالح مازندراني كه هرسه از شاگردان شيخ بهاء الدين عاملي بودند.
بحث در احوال و آثار فيض بسبب كوشش پردامنه علمي او و بعلت عمر دراز و شهرت و نفوذ فراوان و جانبداريها و ستيزهجوييها كه با او شده، سخن ما را بدرازا خواهد كشانيد. شماره كتابهاي او بسيار و ارزش بعضي از آنها هم بسيار است. عدد كتابهايي را كه بعضي از عالمان از وي ديدهاند تا بهشتاد برشمردهاند «2» و سيد نعمة اللّه جزائري شاگرد فيض شماره آنها را تا دويست بالا برده است «3».
وي در حكمت دنباله شيوه استاد خود را رها نكرد بلكه مانند او سخت بذيل اشراق تمسّك جست چنانكه ازين بابت دچار طعن گروهي از همدستاران گرديد.
فيض در عرفان، و يا بهتر بگوييم در بحثهاي فلسفي خود كه منجّر باشراق و عرفان ميشد، بسيار متمايل بانديشهها و اثرهاي محيي الدين بن العربي «4» و طبعا معتقد بوحدت وجود بود كه نزد عالمان قشري از هر كفري زشتتر و از هر پليدي پليدتر است، و اين خود كافي بود كه قشريان بر او بثازند و او را با منزلتي كه در
______________________________
(1)- درباره او بنگريد بروضات الجنات ج 6 ص 74- 76؛ امل الآمل ج 2 ص 225.
(2)- روضات الجنات، ج 6 ص 87.
(3)- ايضا ج 6 ص 93.
(4)- درباره او رجوع كنيد بهمين كتاب، ج 3، ص 198- 170.
ص: 331
حديث و فقه دارد، بدين سبب و بعلت اشتغال بحكمت، ملامت و سرزنش كنند.
از جمله اين بدگويان يكي شيخ يوسف بن احمد بحراني (1186 ه) محدث و فقيه اخباري معروف «1» صاحب كتاب لؤلؤة البحرين است كه فيض را در آن كتاب بسبب مقالاتي كه بر وفق فيلسوفان و صوفيان داشت، و بويژه بانگيزه باور داشت وحدت وجود، سخت نكوهيده و گفته است كه از فيض رسالهيي قبيح مطالعه كرده است كه در آن آشكارا بدين مطلب اشاره شده و مؤلف آن به «عقايد ابن العربي زنديق» رفته و بسياري از گفتارهايش را با عنوان «يكي از عارفان» در آن رساله آورده است. شيخ يوسف خود كتابي بنام «النّفحات الملكوتيه» دارد كه در رد بر صوفيانست و بعضي از سخنان فيض را از رساله ياد شده و از اثرهاي ديگرش در آن كتاب نقل كرده و در پايان سخنش از فسادي كه زاده سركشي انديشهها و لغزش گامهاست بخدا پناه برده است و يقينست كه اين «طغيان الافهام و زلل الاقدام» را براي ملا محسن ميپنداشته و او را در مقصود داشته است.
ديگر از جمله اين بدگويان سختگير ملا محمد طاهر قمي متكلم و محدث اخباري (م 1098 ه) صاحب كتاب «حجة الاسلام» است كه فيض را «الشيخ المجوسي» ميخواند و پيش ازين درباره مخالفت او با حكيمان و حكمت و با صوفيان و تصوف سخن گفتهام «2».
______________________________
(1)- درباره او بنگريد بروضات الجنات، چاپ قم، ج 8، ص 203- 208.
(2)- شگفت است كه اين مرد خود نيز از شر زبان هم پيشگان خود در امان نماند چنانكه در مجلس يكي از عالمان معاصر و معارض او بنام ملا خليل قزويني، از (استادان فيض و شاگرد شيخ بهاء الدين محمد عاملي) درباره وجه تسميه «قم» اين داستان برساخته را ميگفتند كه: پيغامبر در شب معراج، هنگام سير در آفاق و انفس، مردي را با كلاه سرخ درين مكان بر منبر ديد كه سرگرم گمراه كردن مردم بود! از جبرئيل (كه درين سفر راهنما و مهماندار او شده بود) پرسيد كه آنجا كجاست و اين كيست كه بر منبر است؟ جواب داد كه آنجا منزلگاه پيروان تو و دوستداران خاندان تست (يعني عالمان شيعه كه بر سازندگان همين داستانند) و اينكه بر منبر است شيطانست كه خلق را بگمراهي ميكشاند. پيامبر چون
ص: 332
ديگر شيخ علي شهيدي عاملي بود كه بچهار پشت بشهيد ثاني عالم معروف و سند شيعي ميپيوست. وي در رسالهيي كه در تحريم غنا نوشت افكاري بفيض نسبت داد كه بنا بر رأي عالمان دين خلاف شرع و موجب گمراهيست مثل اعتقاد بوحدت وجود و عقيده بمخلّد نبودن كفّار در آتش دوزخ و نجات نيافتن اهل اجتهاد. فيض هم دائما در طرف نقيض اين شيخ علي شهيدي بود و سخنان وهنانگيز درباره او ميگفت و از آنجمله او را «شيخ علي هضم رابع» ميناميد و درين تعبير بانتساب وي در چهار نسل بشهيد ثاني نظر داشت «1» و ازو گذشته بعضي ديگر از مخالفان خويش را از ميان عالمان دين، از حملهها و طعنهاي خود بينصيب نميگذاشت تا آنجا كه او را «كثير الطعن علي المجتهدين» معرفي كردهاند خاصه در رساله او موسوم به «سفينة النجاة»، تا بجايي كه از آن كتاب چنين برميآيد كه بگروهي از عالمان دين نسبت كفر و الحاد داده است «2» و بهرحال بازار مخالفت ميان فيض و مخالفان او گرم بود، و اين خود نموداريست از آنچه بين عالمان دين در دوره مورد مطالعه ما ميگذشت تا سرمشق همگان باشد.
پيداست كه موافقان فيض هم كوشيدند تا تهمت الحاد را ازو رفع كنند زيرا اين مرد فاضل يكي از «محمدون اربعه» و مؤلف يكي از «كتب الاربعة المتأخره» بود. از جمله اين مدافعان سيد نعمة اللّه جزائري شوشتريست كه در خدمت فيض شاگردي كرده بود و او توجه استاد را باصول عرفان و داشتن لحن عرفاني و اشراقي در بحثهاي حكمي دليل صوفي بودنش نشمرده است «3». علاوه بر اين خود فيض هم
______________________________
حقيقت حال را دريافت بانگ بر ابليس زد كه: «قم يا ملعون» و بدين سبب نام آن مكان «قم» شد! ... ملا خليل گفت: «آن شيطان كه پيامبر ديد اكنون نيز در اين مكان مبارك بر منبر ميرود و مردم را از راه راست باز ميدارد!» و مراد او همين ملا محمد طاهر قمي شيخ الاسلام قم بود. (روضات الجنات، ج 4، ص 144).
(1)- روضات الجنات، ج 2، ص 81.
(2)- ايضا همان جلد، ص 90.
(3)- ايضا، ج 3، ص 93 ببعد و بويژه ص 98- 99.
ص: 333
درباره مدعيان تصوف نظرهاي خاص داشت كه ضمن بيان احوال او در روضات- الجنات بصورت تلخيص آمده است. ميرزا محمد باقر خوانساري نيز لحني مدافعه آميز از اين عالم فاضل نشان داده چنانكه با مراجعه بترجمه حالش در روضات آشكار ميشود «1». كسان ديگري هم مانند شيخ حرّ عاملي با همه دشوار خواري كه در بيان مقام علمي عالمان داشت، در امل الآمل؛ و سيد عليخان شيرازي در سلافة العصر از فيض با احترام بسيار ياد كردهاند.
اثرهاي ملا محسن فيض، همچنانكه گفتهام، متعدّدست و پيش ازين بعضي را بمناسبت ذكر كردهام. از آثار ديگرش ذكر اين كتابها در اينجا مناسبست: كتاب علم- اليقين در چهار مقصد شناخت خداوند، شناخت فرشتگان، شناخت پيامبران و كتابها- يشان، شناخت روز شمار كه جستارهايي از دانش كلام را با شيوه عرفاني و فلسفي دربر دارد.- كتاب انوار الحكمة كه خلاصه و برگزيدهييست از علم اليقين.- كتاب المعارف كه آن نيز كوتاه شده از علم اليقين است.- كتاب عين اليقين يا «الانوار و الاسرار» درباره بنيادهاي علم و شناخت آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست همراه با گفتار- هاي حكمي و برهانهاي عقلي و مكاشفههاي ذوقي كه بتوصيه مؤلف بايد از نااهل پنهانش داشت زيرا بنظروي «هو مخّ العلم و لبّ الحكمة و لباب المعرفة و عين الحق
______________________________
(1)- خاصه در ص 99- 100 از جلد مذكور كه در آن دفاعي خردمندانه از فيض و صدرا درباره اتهام آنان بتصوف كرده و ميان اهل عرفان و حقيقت و صوفيان حرفهيي تميزي عالمانه داده و كلمات الطريفه فيض و كتاب «كسر اصنام الجاهليه» ملا صدرا را دليل قاطع صوفي نبودن آندو شمرده و آنگاه بر شيخ يوسف بحراني صاحب لؤلؤة البحرين تاخته و ازينكه ملا صدرا و ملا محسن را از جماعت صوفيان پنداشته سخت بشگفت افتاده و گفته است علت اين اشتباه دوري شيخ يوسف از طريقه ارباب معقول و فرق ننهادن ميان مكاشفههاي صاحبان علم و فهم و بيرسميهاي نادانان و كانايان و تفاوت بين بهشتيان و دوزخيان و جدايي ميان راستگويان و دروغپردازان بود و آنگاه اين عبارت را از يكي از كتابهاي رجال درباره براءت فيض از انتساب بصوفيان نه عارفان شاهد آورده است: «كان من جهابذة المحدثين رمي بالتصوف و حاشاه ثم حاشاه، بل هومن العرفاء الاماجد ...» روضات، ج 6، ص 99- 100.
ص: 334
و زبدة نتائج الافكار». فيض آن را در سال 1036 ه باتمام رسانيد و چنانكه از تعريف آن آشكارست كتابي اساسيست در بيان انديشههاي خاص مؤلف. اين كتاب بهمراه كتاب عين اليقين بسال 1303 در تهران چاپ شد.- كتاب «المحجّة البيضاء في احياء كتاب الاحياء» كه چند سال پيش از اين بطبع رسيده و تهذيبي است از احياء علوم الدين غزّالي و تأييد مطالب بازمانده با اخباري كه از امامان يا سخناني كه از عالمان شيعي روايت شده و بقول فيض همان احياء العلوم غزالي است كه شيعي امامي شده است.- كتاب الحقايق كه خلاصهييست از محجة البيضاء.- اصول المعارف كه خلاصهييست از عين اليقين.- الكلمات المكنونة در دانشهاي اهل معرفت و گفتار- هايشان.- الكلمات المخزونه كه كوتاه شده الكلمات المكنونة است.- كتابي اللآلي المستخرجة من الكلمات المكنونة كه منتخبي از كلمات مكنونة است «1».- كتاب الكلمات الطريفة در ذكر منشاء اختلاف امت اسلام «2» و در همين كتابست كه فيض بآنها كه تصوف را پيشهيي ساخته و بحقيقت آن نپرداختهاند ميتازد. درباره اين كتاب فيض قطعه زيرين را ساخته است:
كلمات طريفه ما رابشنو و فهم كن بكار آور
برسانش بسمع گمشدگانره نماشان بدين ديار آور
آنكه او قابل هدايت نيستدر دلش خارها ببار آور
زين سخنها كه هريكي بحريستآب در جوي روزگار آور
شد خزان باغ علم از شبهاتچمن علم را بهار آور
كار دين شد كساد و بيرونقتازه آبي بروي كار آور - كتاب الانصاف كه فيض در آن سرگذشت علمي خود را بيان كرد و نشان داد كه چگونه متمايل بشيوه فيلسوفان و عارفان شد و كتابهايي همانند آنان پرداخت.-
______________________________
(1)- كلمات مكنونه در عرفان و حكمت همراه با آيههاي قرآن و خبر است در صد «كلمه» و اللآلي چهل كلمه برگزيده از كلمات مكنونه است و اين هردو كتاب چندبار در هند و ايران چاپ شد. فيض در اين دو كتاب بسياري شعر از شاعراني مانند سنايي و مولوي و سعدي و شيخ محمود شبستري و عراقي و عرفي و ديگران، و از خود آورده است.
(2)- شرح قسمتهايي ازين كتاب در روضات الجنات، ج 6، ص 94 ببعد آمده است.
ص: 335
هدية الاشراف خلاصهييست از كتاب الانصاف كه چندبار بطبع رسيد.
فيض يكي از شخصيتهاي بارز انديشه و دانش در سده يازدهم است چنانكه بايد كوششهاي او را در حكمت و علم دنباله و نتيجه وجودي علم و فكر مير داماد و ملا صدرا از طرفي و شيخ بهاء الدين عاملي و شاگردان او و شيخ ماجد بحراني و حوزه علمي وي از طرف ديگر، دانست كه در وجود واحد فيض گردآمد و او را يك تنه بجاي چند تن از برگزيدگان دانشهاي عقلي و نقلي سده دهم و آغاز سده يازدهم هجري قرار داد، و پيداست كه شخصيتي چنين كه با چند جنبه فكر و علم بكار پردازد دور از پذيرفتاريها و ناپذيرفتاريهاي طبقات گوناگون عالمان نخواهد ماند. او هم محّدثي جامع بود و هم فقيهي كامل و هم متتبّع در كلام و اصول و هم عارفي كه بسر منشاء حقايق عرفاني راه يافته و هم حكيمي اشراقي كه استدلال و اثبات را از طريقه مشّائيان بارث برده و هم متفّكري كه گاه بخود آزادي بيرون جستن از قيدهاي سنّتي و تعليمي ميداده و بعد از سير در دنياي ويژه خود رخصت بازگشت بعالم عادي و رسمي به خويش ميبخشيده است. بهمين سبب است كه نميتوان او را تنها دنبالهرو ملا صدرا شمرد، بلكه او ادامه دهنده مكتبي است در حكمت كه آن را مكتب فلسفي اصفهان ناميدهام «1»، و در همان حال «جامع» پركاريست براي تدوين عالمانه و ظريفانه سنّتهاي علمي كه صاحبان علوم منقول در حوزههاي علمي شيعه داشته و از راه تعليم بدو رسانيده بودند.
فيض شاعري متوسط هم بود و مجموعه بزرگ اشعاري بزبان پارسي ازو بازمانده كه مشتمل است بر انواع شعر از قصيده و غزل و قطعه و رباعي در منقبت و مناجات و بيان مطلبهاي عرفاني و اخلاقي و جز آنها، جز آنكه در همه آنها نه خشكي زهد و تعبّدي كه از مرد فقيه و محدث انتظار ميرود رخنه كرده نه آنچه از عارفي كه بكنه ذوقيّات رسيده باشد. از اوست:
بهوش باش كه حرف نگفتني نجهدنه هر سخن كه بخاطر رسد توان گفتن
يكي زبان و دو گوش است اهل معني رااشارتي بيكي گفتن و دو بشنفتن
______________________________
(1)- همين كتاب و همين جلد، ص 293.
ص: 336 سخن چو سود ندارد نگفتنش اولي استكه بهترست ز بيداري عبث خفتن *
در عهد صبا كرده جهالت پستتايّام شباب كرده غفلت مستت
چون پير شدي رفت نشاط از دستتكي صيد كند ماهي دولت شستت *
باشد باشد كه يار حاضر باشدباشد باشد كه يار ناظر باشد
باشد كه در اوّل نظر آخر گردمتا يار مرا اول و آخر باشد *
اي آنكه گمان كني كه داري همه چيزاينك روي از جهان گذاري همه چيز
يابي باقي اگر ز فاني گذريداري همه چيز اگر نداري همه چيز *
با من بودي منت نميدانستميا من بودي منت نميدانستم
چون من ز ميان شدم تو گشتي پيداتا من بودي منت نميدانستم
قاضي سعيد قمي «1»
شاگرد ملا محسن فيض و ملا عبد الرزاق لاهيجي كه جانشين واقعي آنان شمرده ميشود، حكيم عارف و اديب و مفسّر مشهور، قاضي ميرزا محمد سعيد بن محمد مفيد، معروف به «قاضي سعيد قمي» و «ملا سعيدا» و «حكيم كوچك» (م 1103 ه) است. وي بسبب آنكه منصب قضاي قم را به عهده داشت به قاضي شهرت يافت. نوشتهاند كه نزد شاه عباس دوم مقامش بلند و حرمتش بسيار بود و اگرچه در صف عالمان دين قرار داشت ليكن بسبب شاگردي نزد دو استاد ياد شده و همچنين در خدمت ملا رجبعلي تبريزي كه شرح حالش خواهد آمد، ميلي شديد بحكمت و عرفان يافت و در همين راه نامبردار شد.
از اثرهاي او رسالهيي در تحقيق معنيهاي «اسماء اللّه»؛ و حاشيهيي بر شرح اشارات؛
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به: روضات الجنات، ج 4، ص 9- 11؛ طرائق الحقائق، ج 3، ص 72؛ الكني و الالقاب، ج 3، ص 52؛ تذكره نصرآبادي ص 167، و جز آنها.
ص: 337
و كتابي فارسي بنام «كليد بهشت» و نيز مجموعهيي موسوم به «اربعينّيات» در حكمت و عرفان شهرت دارد كه پس ازين درباره آن سخن خواهيم گفت.- ديگر از اثرهاي فلسفي او «الانوار القدسيّه» است شامل سه مبحث كه هريك را «نور» ناميده و هر نور را منقسم بچند «فتوح» ساخته و در آنها از هيولي و صورت و نفس بشيوه عارفان سخن گفته است.- ديگر تعليقاتيست كه بر «اثولوجيا» «1» منسوب بارسطو نوشته، و چون بنابر يك خبر كه عالمان شيعي از پيامبر روايت ميكنند، آن فيلسوف يوناني را از پيامبران شمرده، درباره اين كتاب منسوب بدو گفته است كه آن را نميتوان از راه معمول دريافت زيرا اسرار مذكور در آن از منشاء نبوّت و ولايت آمده است «2» و در راه شناخت آنها بايد تن برياضت درداد و ازين طريق بخاندان رسالت نزديك شد.
______________________________
(1)-Theologia درباره اين كتاب بنگريد بتوضيحاتي كه چند سطر بعد در متن خواهد آمد.
(2)- درباره نبوت ارسطو از پيغمبر اسلام خبري روايت كردهاند كه متن آن در كتاب تعليقات اثولوجياي قمي بدينگونه نقل شده است: «قال النبي في شأن ارسطو انّه كان نبيّا قد جهله قومه لو ادركني لاستفاد منّي» و اين مطلب را عبد الرزاق لاهيجي هم در محبوب- القلوب (ص 14 و 107) و مير فندرسكي در كتاب صناعيه كه پيش ازين شناختهايم (تهران، 1317، ص 18) آوردهاند، و نيز شيخ بهاء الدين عاملي در حديقه هلاليه و لاهيجي در محبوب القلوب از علي بن طاوس (م 664) نقل كردهاند كه بيشتر فيلسوفان مانند هرمس و و ابرخس (هيپارخس) و بطليموس و نظاير آنان پيامبران بودهاند. براي اطلاع از مفصّل اين مجمل بنگريد بيادداشت دوست فاضلم آقاي محمد تقي دانشپژوه آملي تبرستاني در حاشيه صفحه 208 از ج 3 فهرست كتابخانه دانشگاه تهران.
نگارنده اين سطرها كه با خواندن شرح هدايه ميبدي تعلم حكمت را نزد استاد فقيد خويش شيخ محمد حسين فاضل توني آغاز كرد، هنگام اعتراض بر دو برهان تطبيقي و سلمي در اثبات تناهي ابعاد، همين سخن را درباره نبوت ارسطو، همراه با اعتراض و پرخاش بسيار سخت آن وجود ارجمند عزيز، شنيد. خداي بزرگ روان پاكش را بانوار قدوّسي و ملكوتيش بپوشاناد. پيداست كه خبر مذكور مانند هزاران خبر و حديث ديگر كه از پيامبر اسلام نقل شده، ساخته و پرداخته عالمان ذينفع اسلامي بوده است. اين نكته را هم بدانيم كه اسمعيليان، حكيمان بزرگ يونان را در زمره انبياء خاصّه درآوردند.
ص: 338
اين كتاب اثولوجيا كه عالمان اسلامي گاه نام آن را از راه ترجمه «الّربوبيه» و گاه باصطلاح خود «الهيات» و بندرت بسنّت حكيمان سرياني «الميامر» «1» مي- نويسند، اصلا مأخوذست از فصلهاي چهارم و پنجم و ششم از كتاب «تاسوعات» «2» فلوطينس «3» فيلسوف نو افلاطوني بزرگ (203 يا 205- 270 ميلادي) اسكندريه كه بهمت شاگردش فرفوريوس «4» (232 يا 233- 304 ميلادي) از مقالات استاد در شش بخش و هر بخش مركب از نه كتاب ترتيب داد و بهمين سبب به «تاسوعات» (- نه- گانهها) موسوم گرديد. اثولوجيا كه سه فصل ازين كتابست باستقلال بصورت كتابي ميان حكيمان اسكندريه و حوزههاي دنبالهرو آن، از آنجمله حوزههاي فلسفي اسلامي انتشار يافت و با اينكه مسلّما از فلوطين است از ديرباز بنام ارسطو شهرت گرفت و عالمان اسلامي هم آن را از آغاز تا بانجام هميشه از آثار ارسطو شمردهاند و اين يكي از چند علّت اصلي آميزش حكمت ارسطوئي با حكمت نو افلاطوني در تمدّن اسلاميست.
در چهار ميمر نخستين از ميمرهاي دهگانه اثولوجيا از مبداء اول، عقل كلّي، نفس كلي، نفس ناطقه، نفسهاي بهيمي و ناميه و طبيعي، شرف عالم عقلي و لزوم خلع بدن و تسكين حواس و وساوس نفساني براي عروج بعوالم عقلاني سخن ميرود در ميمر پنجم از خالق و كيفيت ابداع، در ميمر ششم از كواكب، در ميمرهاي هفتم تا نهم از نفوس شريفه و نفس ناطقه و بقاي آن بعد از مرگ جسم و در ميمر دهم از علت اولي و آنچه ازو پديد آمده «5».
______________________________
(1)- ميامر جمع كلمه سرياني ميمر بمعني مبحث و گفتار است. اثولوجيا جمعا ده ميمر دارد. (تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي، از نگارنده اين كتاب، موارد مختلف خاصه ص 357- 358).
(2)-Les Enneades .
(3)-Plotinos .
(4)-Prophyrios de Batanea شاگرد فلوطين و لونگين-Longin از حكيمان بزرگ نو افلاطوني مؤلف كتاب ايساغوجيIsagoge است.
(5)- درباره اثولوجيا بنگريد بتاريخ علوم عقلي، دكتر صفا، موارد مختلف خاصه ص 357- 358.
ص: 339
اين كتاب كه از آن نسخههايي در كتابخانههاي ايران داريم، از ديرباز محل عنايت و توجه خاص حكيمان و حكمتشناسان بود و چون يكي از اثرهاي بنيادي در فلسفه نو افلاطوني و اشراقيست مير داماد و شاگردان و پيروانش بدان نگرش ويژهيي داشتند. ميگويند مير داماد هفتاد بار آن را خواند تا دريافت و اگر اين سخن از راه مبالغه گفته شده باشد دستكم نشان دهنده علاقهييست كه او، با مشرب اشراقي خود، بدين كتاب داشت. و علت توجه قاضي سعيد بدان هم همين رواج و ارزشي است كه اثولوجيا در حوزه عقلي استاد استادانش داشته است و نيز بسبب عشق و كششي كه آنان بعرفان و حكمت ذوقي داشتند، و اصولا در آثار ملا سعيدا بحثهاي ژرف حكمي و كلامي با ذوق اشراق و عرفان همراهست و حتي او خبرها و حديثهاي رائج ميان عالمان شيعه امامي و تكليفهاي ديني از قبيل نماز و اعمال آن و موضوع قرائتهاي هفتگانه قرآن را بتأويلهاي ذوقي و عرفاني ميآرايد و در معرض توجيهات دور و دراز خود قرار ميدهد.
از ويژگيهاي سعيدا آنست كه خلاف استاد استادانش صدراي شيرازي به اصالت وجود اعتقاد ندارد بلكه با پذيرفتاري اصالت ماهيت نظر مير داماد و فيلسوفان پيش ازو را تأييد ميكند و اين نكته را بويژه در كتاب نفحات الهيّه بمورد بحث و تحقيق درميآورد.
قاضي سعيد با همين شيوه تأويل اشراقي و عرفاني بنوشتن مجموعه معروف «اربعينيات» خود همت گماشت و اگرچه ميخواست در اين مجموعه چهل رساله از خلاصه مطالعات خويش در اسرار حكمت و عرفان بپردازد، ليكن تنها به نگارش ده رساله توفيق يافت بدينگونه: 1) در «روح الصلوة» كه بنام استاد خود فيض كاشاني نگاشته اسرار نماز و اعمال آن را بشيوه تأويلي فيلسوفان و عارفان توجيه نمود، و 2) در الكشف عن القراآت السبع موضوع اين اختلاف در خواندن قرآن را با بحثهاي فلسفي اشراقي «حلّ» كرد، و 3) در الفوائد الرضويه، كه تفسيري فلسفي است از «حديث رأس الجالوت» يعني گفتوگوي امام هشتم شيعيان با
ص: 340
راهبر يهوديان، همين كار را كرده و در مقدمه آن گفته است كه حكمت بتمامي آنست كه در «كتاب» (قرآن) و سنت و علمي كه از «مدينة العلم» (علي بن ابي طالب) برخاسته است، آمده و در خبرهاي امامان بسي حقايق براي عابدان و عالمان نهفته است و پيداست كه چنين حكمي را جز با تأويلهاي حكمي نميتوان ثابت كرد و اين همان راهيست كه عالمان ديني اسلام هنوز هم دنبال ميكنند. و 4) در رساله مرقات الاسرار درباره ربط حادث بقديم و حدوث زماني عالم و ضمنا در موضوع اصالت ماهيّت و نفي اصالت وجود سخن ميگويد و باثبات مثل افلاطوني همّت ميگمارد، و 5) در النفحات الالهيه و الخواطر الالهاميه باز نفي اصالت وجود و اثبات اصالت ماهيت را بپيش ميكشد، و 6) در الانوار القدسيه كه مشتمل بر سه «نور» است بترتيب درباره هيولي، صورت، و نفس سخن ميگويد. در ديباچه اين رساله ملا سعيد از عالمان شرع كه ستيزهگريهاي ديرين را با دانش و فرهنگ و اصحاب خرد و حكمت دنبال ميكردند، شكايت ميكند و آنان را بدكاراني ميداند كه جاي هاديان امّت را گرفته و بر اهل دانش تهمت بيديني و الحاد ميزنند و سرانجام نفرين و لعنت نثارشان ميدارد، و 7) در المقصد الاسني في تحقيق ماهيّة الحركة و وجودها ضمن بحث در اين موضوع مهم فلسفي بابطال وجود ذهني ميپردازد، و 8) در الحديقة الورديّة في السوانح المعراجيّة موضوع معراج را مورد تأويل فلسفي و عرفاني قرار ميدهد، و 9) البرهان القاطع ترجمهييست از رساله وجود استادش ملا رجبعلي تبريزي از فارسي بعربي. درباره آن پس ازين سخن خواهم گفت، و 10) الطلائع و البوارق يا البوارق الملكوتيه رسالهيي مفصل در يك مقدمه و شش «طليعه» است و هر طليعه بچند «بارقه» تقسيم ميشود.
قاضي در اين رساله از بسياري مبحثهاي فلسفي با روش عرفاني گفتوگو ميكند «1».
ملّا رجبعلي تبريزي
از جمله استادان معروف حكمت در سده يازدهم ملا رجبعلي تبريزي فاضل عارف مشرب متخلص به «واحد» بود
______________________________
(1)- درباره اين مجموعه بنگريد بفهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3، ص 2124- 2135.
ص: 341
(م 1080 ه) كه در اصفهان اقامت داشت و چند تن از بزرگان زمان را در آنجا تربيت كرد. صاحب رياض العلما درباره وي نوشته است كه وي حكيم ماهر منطقي و مورد احترام در عهد شاه عباس دوم بود و شاگرداني چون محمد تنكابني و حكيم محمد حسين «1» و محمد سعيد معروف به «حكيم كوچك» را تربيت كرد و اين آخري، (يعني قاضي سعيد) هم نزد پادشاه محترم بود و دانشهاي حكمي را بيشتر در خدمت عبد الرزّاق لاهيجي در قم فراگرفت و همانجا بود تا درگذشت «2»، و ازو در زمره بزرگاني كه در مدرسه شيخ لطف اللّه اصفهان تربيت شده يا تدريس كردهاند، ياد نموده و در آنجا يكي ديگر از شاگردان معروفش مير قوام الدين تهراني صاحب كتاب عين الحكمه را هم نام بردهاند «3». باز هم در ميان شاگردان معروف او نام ملا عباس مولوي صاحب اصول الفوائد در اصول مسائل فلسفي است، و محمد تنكابني مذكور همان محمد بن عبد الفتاح تنكابني معروف به «سراب» (م 1124 ه) صاحب كتابها و رسالههاي فارسي و عربي در موضوعهاي ديني و در كلام و حكمت و از آنجمله كتاب توحيد و كتابي در اثبات وجود صانع قديم است «4».
ميرزا طاهر محمد نصرآبادي در ذكر حال «مولانا رجبعلي» گفته است كه مدتي در مدرسه شيخ لطف اللّه بدرس و افاده سرگرم بود «بعد از آن بعبّاسآباد سكني نموده شاه جنت مكان شاه عباس ثاني بنا بر ارادتي كه بايشان داشت خانهيي در شمسآباد كه محلهييست در بيرون حصار اصفهان خريده ...» «5».
سال وفاتش همچنانكه نوشتهام 1080 هجريست و ميرزا محمد طاهر نصرآبادي
______________________________
(1)- حكيم محمد حسين برادر قاضي سعيد قمي بود كه ترجمه حالش گذشت. نام او را محمد محسن هم نوشتهاند. وي نويسنده تفسيري از قرآن بفارسي است.
(2)- نقل از روضات الجنات، ج 4 ص 10 در ذيل ترجمه قاضي سعيد قمي.
(3)- ايضا ج 3 ص 351.
(4)- درباره او بنگريد باعيان الشيعه ج 45 ص 271؛ روضات الجنات، ج 7 ص 106 ببعد؛ الذريعه ج 12 ص 203؛ ريحانة الادب ج 3 ص 5 و مأخذهاي ديگر.
(5)- تذكره نصرآبادي ص 154.
ص: 342
معاصر او ماده تاريخي كه همين سال از آن حاصل ميشود در مرگ او يافت «1».
از اثرهاي مهم ملا رجبعلي كتابيست بفارسي بنام «وجوديه» يا «اثبات واجب» در يك مقدمه و پنج مطلب و يك «خاتمه»، و در آن مسائلي ميآورد از قبيل اشتراك لفظي وجود ميان واجب و ممكن و تعيين اينكه صفت غير از ذاتست، و اينكه خداوند خالق را صفتي نيست زيرا يا خود او خواهد بود يا زائد بر او و اين هر دو باطلست. ازين كتاب نسخههايي در دستست «2» و سعيد اي قمي هم چنانكه ديدهايم ترجمهيي از آن بعربي ترتيب داد. «3»
ملّا رجبعلي مانند بسياري از حكيمان و عارفان عهد خودش شعر ميسرود.
تخلصش در شعر «واحد» است و از اوست «4»:
اي آنكه به راي تست راي همهكسوي آنكه تويي مرا بجاي همهكس
در پاي تو اوفتادهام دستم گيركوتاه كن از ميانه پاي همهكس *
واحد كه بكوي دوست منزل داردغم نيست اگر غم تو در دل دارد
پيوسته بتعمير بدن مشغول استبيچاره هميشه دست در گل دارد *
واحد كه چو آتش ببرت ميگرددگر خاك شود خاك درت ميگردد
گر آب شود روان بسوي تو شودور باد شود گرد سرت ميگردد **
______________________________
(1)- مرگش را در 1008 (رياض العارفين ص 409) و 1065 (فهرست كتابخانه دانشگاه تهران ج 3 ص 132) هم نوشتهاند كه درست بنظر نميآيد.
(2)- فهرست كتابخانه آستانه قدس رضوي ج 4 ص 151؛ فهرست كتابخانه دانشگاه تهران ج 3 ص 132.
(3)- از ملا رجبعلي تبريزي در طرائق الحقائق، ج 3 ص 72 هم يادي شده و در آنجا كتاب كليد بهشت باشتباه باو نسبت يافته است.
(4)- نقل از تذكره نصرآبادي، ص 154.
ص: 343
پيداست كه برشمردن همه مؤلفان حكمت و حكمتشناسان اين عهد كه از سده دهم آغاز و بميانه سده دوازدهم انجام يافت، درين مختصر ممكن نيست و من حتي از ذكر چند تن كه در اين راه شهرتي حاصل نمودهاند چشم پوشيده و بهمين سبب هم از آوردن ترجمه حال و توضيح اثرهاي برخي ديگر كه بمرتبههاي بلندتري رسيده بودند دست بازداشتهام، مانند: ابو جعفر محمد تقي استرابادي مرده بسال 1058 هجري از شارحان فصوص الحكم فارابي؛ و ملا سيد محمد باقر ابن محمد مؤمن سبزواري (م 1090 ه) كه حاشيه معروفي بر شفاي بو علي سينا دارد، و محمد اسمعيل خواجويي مازندراني (م 1173 ه) صاحب كتاب ابطال زمان الموهوم و جز آنان.
دانشهاي رياضي
اشاره
آغاز عهد صفوي در دانشهاي رياضي ميراثدار پيشرفتهايي بود كه آن علمها در دوران تيموري خاصه در مكتب سمرقند حاصل كرده بودند، ليكن عهدي كه شايستگي چنين ميراثي نداشت گنجينه گرانبهايي را كه بچنگ آورده بود در كوتاه زماني از كف داد. رياضيدانان اين عهد يا از بازماندگان قرن نهم و تربيت شدگان مستقيم آنان بوده و در شهرهاي آسياي صغير (روم) و ايران بسر ميبردهاند و يا ادامه دهندگان مكتب آنان كه بتدريج از شمارهاشان كاسته ميشد. در ميان جويندگان «جامعيّت» هم بندرت كساني بودند كه مقدماتي ازين دسته دانشها كسب ميكردند و گاه رسالههاي متوسطي در اينباره از خود برجاي مينهادند و بر رويهم در ميانشان كسي كه او را بتوان جانشين رياضيدانان بزرگ پيشين دانست، وجود نداشت.
ميرم چلبي
يكي از تربيتشدگان عهد تيموري كه در آغاز اين عهد ميزيست ملا محمود بن محمد بن قاضيزاده رومي معروف به «ميرم چلبي» (م 931 ه) است. درباره نياي او قاضيزاده پيش از اين سخن
ص: 344
گفته شد «1» و او خود در دوران سلطنت با يزيد دوم (886- 918 ه) و جانشين وي «قاضي عساكر ولايت آناطولي» بود. از آثارش يكي كتاب فارسي «دستور العمل و تصحيح الجدول» در شرح مقاله نخستين از كتاب زيج جديد سلطاني يا زيج الغ بيكي است. ميرم در آغاز اين كتاب ملا علي قوشچي «2» شاگرد قاضيزاده را «حضرت جدّي و افتخاري علامة العالم ... مولانا علي القوشجي» معرفي كرده و ازين برميآيد كه او هم نياي ميرم چلبي و قاعدة نياي مادري او بود و دور نيست كه در تربيت وي سهمي داشته بوده باشد. ميرم گويد كه شرح قوشجي بر زيج الغ بيك «3» «مقصورست بر براهين هندسي و تعلقي بتوضيح اعمال ندارد» و ازين روي خواسته بود كه طريقه عمل را در تنظيم جدولها نشان دهد و درين شرح توانسته است تنها بمقالت اول زيج ياد شده كه منحصر است به «تواريخ» بپردازد «4».
ميرم چلبي دو كتاب فارسي ديگر در هيئت دارد بنام «ربع مجيب» «5» و «ربع المقنطرات» «6» در بيست فصل كه بنام سلطان با يزيد مذكور نوشت.
تاريخ مرگ او را حاج خليفه ذيل «رسالة في الربع المجيب» سال 931 ه (احدي و ثلاثين و تسعمأته) نوشته ليكن بلوشه، نميدانم باستناد كدام مأخذ، سال 932 ه ضبط كرده است.
عبد العلي بيرجندي
رياضيدان و منجّم بزرگ ديگري كه در آغاز اين عهد شهرت بسيار يافته و تربيت شده استادان قرن نهم بود، ملا عبد العلي بيرجندي (نظام الدين عبد العلي بن محمد حسين بيرجندي حنفي، م 934 ه)
______________________________
(1)- همين كتاب، ج 4 ص 104- 105.
(2)- درباره او بنگريد بهمين كتاب، ج 4، ص 105- 106.
(3)- آن شرح موسوم است به «سلم السماء».
(4)- درباره دستور العمل و تصحيح الجدول رجوع شود بفهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 2 ص 68- 69.
(5)- كشف الظنون، چاپ استانبول، ستون 867.
(6)- فهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، ج 2، ص 69.
ص: 345
است. شهرت او در اوايل سده دهم چندان بود كه غياث الدين خواندمير ضمن اشاره باحوالش او را «جامع اصناف علوم محسوس و معقول و حاوي انواع مسائل فروع و اصول» معرفي كرد و گفت «در علم نجوم و حكميات بيمثل و بدلست» «1» و هم بتصريح خواندمير حكمت و رياضي را نزد منصور بن معين الدين كاشاني فرا گرفت. پدر اين منصور يعني معين الدين شاگرد و خواهرزاده غياث الدين جمشيد كاشاني و همكار و دستيار او در بناي رصد سمرقند و تنظيم زيج گوركاني (زيج الغ بيكي) بود «2». بيرجندي غير ازين استاد بخدمت چند تن از استادان سده نهم رسيد و از آنان دانشهاي عقلي و نقلي را فراگرفت «علم حديث را نزد خواجه حافظ غياث مطالعه نموده ... و ساير علوم متداوله را از مولانا كمال الدين شيخ حسين القنوي كسب كرده و در خدمت شيخ الاسلامي مولانا سيف الدين احمد التفتازاني و مولانا كمال الدين مسعود شرواني نيز شرط تلمذ بجاي آورده ...» «3». از اين استادان كه خواندمير برشمرده كمال الدين شيخ حسين از عالمان بزرگ عهد خود و محتسب هرات بود و بسال 888 ه درگذشت «4»؛ و سيف الدين احمد بن قطب الدين يحيي بن محمد بن سعد الدين مسعود تفتازاني شيخ الاسلام هرات و جامع معقول و منقول بود و بسال 916 بامر شاه اسمعيل بقتل رسيد «5»؛ و «خواجه حافظ غياث» از محدثان بزرگ سده نهم است كه محل تدريسش هرات بود و بسال 897 ه در همان شهر درگذشت «6»؛ و كمال الدين مسعود شرواني از عالمان بزرگ در دانشهاي عقلي و نقلي بود و از آثار مهمش شرح حكمة العين است، وفاتش بسال 905 ه در هرات اتفاق افتاد «7».
______________________________
(1)- حبيب السير، تهران خيام، ج 4، ص 615.
(2)- درباره او بنگريد بهمين كتاب، ج 4، ص 8 و 102؛ و بحبيب السير ج 4، ص 21 و 34.
(3)- حبيب السير، ج 4، ص 108.
(4)- ايضا همان جلد ص 349.
(5)- حبيب السير، تهران خيام، ج 4، ص 349.
(6)- ايضا همان جلد، ص 337.
(7)- ايضا همان جلد، ص 343.
ص: 346
بدين ترتيب ملاحظه ميشود كه بيرجندي تحصيل دانشهاي عهد خود را بتمامي نزد معروفترين استادان زمان، در هرات انجام داد و سپس شروع بشرح كتابهاي مشهور در رياضيات و تأليف كتابهايي در دانشهاي ديگر كرد. درباره او نوشتهاند كه:
«بصفت تواضع و پرهيزگاري و حلم و دينداري اتصاف» داشت «1». سال درست وفاتش همان 934 هجريست كه نوشتهام و علاوه بر آن سالهاي 911 و 916 و 924 هم ضبط كردهاند «2».
اثرهاي بيرجندي متعدد و از آن جمله است: شرح الفوائد البهائية في الحساب كه اصل آن تأليف عماد الدين عبد اللّه بغدادي است و بسال 675 ه بنام شمس الدين محمد جويني فراهم آمد، و بيرجندي آن را در سال 891 شرح كرد و حاج خليفه گويد «3» كه آن شرحي بزرگ و بسيار سودمند است.- شرح تذكرة النصيرية في الهيئة از خواجه نصير الدين طوسي. اين كتاب خواجه نصير بعلت اختصار و اشتمال بر مطالب فشرده علم هيئت چند بار شرح شده و كاتب چلبي (- حاج خليفه) از آنها در ذيل نام مذكور ياد كرده و در پايان بشرح بيرجندي اشاره نموده و گفته است كه آن را نديده «4». اين شرح بعربيست و بيرجندي آن را در ربيع الاول سال 913 ه باتمام رسانيده و از آن نسخههايي موجودست.- شرح تحرير مجسطي كه متن آن هم از خواجه نصير طوسيست و عبد العلي بيرجندي كار خود را درباره آن بسال 931 بپايان برده است.- شرح شمسيّة في الحساب كه متن آن اثر حسن بن محمد نيشابوري معروف به «نظام اعرج» (م 828 ه) است «5».- شرح زيج جديد سلطاني (زيج گوركاني، زيج الغ بيكي) كه بسال 929 ه انجام پذيرفته.- شرح بيست باب در معرفت اسطرلاب از خواجه نصير الدين طوسي كه در سال 893 سمت اتمام پذيرفت.- كتاب بيست
______________________________
(1)- حبيب السير ج 4، ص 616.
(2)- تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، سعيد نفيسي، ص 806.
(3)- كشف الظنون، ستون 1296.
(4)- كشف الظنون، ستون 392.
(5)- ايضا همان كتاب ستون 1062.
ص: 347
باب در معرفت تقويم و اختيارات بپارسي كه ملا مظفر گنابادي آن را شرح كرد.- شرحي بعربي بر «الملخّص في الهيئة» تأليف محمود بن محمد چغميني خوارزمي (م 745 ه) «1».- رساله در ابعاد و اجرام كه موضوع آن بحث در بعدهاي ستارگان از مركز عالم و مقدار جرم آنهاست «2» و بيرجندي آن را بسال 930 تأليف كرد «3».- رساله تشريح در پرگار.- كتاب مسالك و ممالك يا عجايب بلاد.- تحفة الحاتميه در اسطرلاب- رسالهيي در تقويم كه بسال 883 نوشت، و چند كتاب ديگر «4».
خفري
شمس الدين محمد خفري (م 942 ه) كه نام او را پيش ازين ديدهايم، بر تذكرة النصيريه خواجه نصير الدين شرحي نوشته و نام آنرا «التكملة في شرح التذكره» نهاده و آن را بسال 932 ه بپايان برده است. مير ابو طالب فندرسكي نواده مير ابو القاسم فندرسكي چنانكه پيش ازين گفتم بر اين كتاب حاشيه نوشت. ديگر از اثرهاي خفري «منتهي الادراك في مدارك الافلاك» است در هيئت كه در 910 بپايان رسانيد «5».
غياث الدين منصور
غياث الدين منصور دشتكي شيرازي (م 948 ه) كه ذكر او در شمار حكيمان اين عهد گذشته، چند كتاب در رياضي و هيئت نوشت. از آنجمله است اللوامع و المعارج كه در هجده سالگي تنظيم كرد.
ديگر كتاب السفير في الهيئة در چهار باب و هر باب شامل چهار فصل كه دورهيي اجمالي در اين فنست و در پايان آن مؤلف طالبان تفصيل در اين باب را بكتاب اللوامع خود مراجعه داده است. ديگر كتاب الاساس در علم هندسه و كتاب كفاية الحساب «6».
______________________________
(1)- همين كتاب، ج 2 ص 274.
(2)- درباره اين دانش بنگريد بكشف الظنون ستون 3 ذيل «علم الابعاد و الاجرام».
(3)- فهرست نسخههاي خطي فارسي كتابخانه ملي پاريس، ج 2 ص 59، و جز آن.
(4)- درباره ملا عبد العلي بيرجندي غير از مأخذهايي كه ذكر شد بنگريد بتاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، سعيد نفيسي، ص 283 و 384 و 806- 807.
(5)- ايضا تاريخ نظم و نثر در ايران ص 385.
(6)- روضات الجنات، ج 7 چاپ قم، ص 179.
ص: 348
دانشمند ابيوردي
از رياضيدانان بنام اين عهد ابو الحسن بن احمد ابيوردي معروف بدانشمند است كه در همه دانشهاي زمان خود بويژه در رياضيات مهارت داشت و معروفست كه هجده مسئله در رياضي از زمانهاي قديم باقي مانده بود كه خواجه نصير طوسي شش تا و دانشمند ابيوردي دوازده تاي آنها را حل كردند و ابيوردي درين زمينه رسالهيي بنام حل لاينحل نوشت. در باره او نوشتهاند چنان هوشيار بود كه در چهارده سالگي شرح تجريد را با حواشي آن و در بيست و پنج سالگي مجسطي را درس ميگفت و حافظهاش چنان بود كه هر كتاب را يك بار ميخواند و بياد ميسپرد. وي بيشتر در كاشان در مصاحبت خان ميرزا پسر معصوم بيگ كه از جانب شاه تهماسب حكمران آن شهر بود بسر ميبرد و معلم او بود و سرانجام در يكشنبه بيست و سوم رمضان سال 969 درگذشت و در اردبيل بخاك سپرده شد. ابو الحسن دانشمند در الهيات و كلام و رياضيات تأليفهايي داشت كه از آن ميان دو كتاب مشارق و مرآت الافلاك در رياضيات و نجوم و اثرهاي ديگري مانند حاشيه بر شمسيّه و حاشيه بر تهذيب المنطق و الكلام تفتازاني در حكمت بود. وي شعر نيز ميسرود «1».
مظفّر گنابادي
مظفر بن محمد قاسم بن مظفر گنابادي معاصر شاه عباس بزرگ بسال 1005 ه بر بيست باب بيرجندي شرحي نوشت و اين متن و شرح بارها چاپ شد. وي كتابي در احكام نجوم دارد بنام تنبيهات المنجمين كه آن را بسال 1031 ه بنام شاه عباس تأليف نمود «2» و چون اثرهايش در شمار كتابهاي درسي بوده در عهد خود و بعد از آن شهرت بسيار يافت.
محمد باقر يزدي
از تربيت شدگان اواخر سده دهم هجري كه در نيمه نخستين از سده يازدهم سرگرم كارهاي ارزنده خود در رياضيات و آموزش و تأليف در اين زمينه بود، خاتم المهندسين ملا محمد باقر بن زين العابدين
______________________________
(1)- درباره او بنگريد بتاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، سعيد نفيسي، ص 391- 392.
(2)- فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3، ص 906.
ص: 349
يزدي «1»، زنده در 1047 ه و شايد تا بخشي از نيمه دوم سده يازدهم است كه دوران پادشاهي شاه عباس اول (996- 1038 ه) و جانشينش شاه صفي (1038- 1052 ه) را درك كرده بود و اينكه بعضي دوران حياتش را تا عهد شاه سليمان (1077- 1105 ه) كشاندهاند درست بنظر نميآيد. وي استاد شيخ بهاء الدّين محمد عاملي (953- 1031 ه) بوده و غير از استاد ديگر شيخ بهاييست بنام ملّا عبد اللّه بن حسين يزدي صاحب شرح قواعد در فقه و حاشيه بر شرح شمسيه و التهذيب في المنطق «2».
نواده و همنامش محمد باقر بن محمد حسين بن محمد باقر هم از مؤلفان رياضي بود و چنان مينمايد كه دانش او تا چند گاه در خاندانش بميراث ماند. از اثرهاي ملا- محمد باقر يزديست مطالع الانوار در علم هيئت، عيون الحساب در يك مقدمه (در تعريف و تقسيم عدد) و هفت باب كه هر باب بچند «مطلب» تقسيم ميشود و آن هفت باب چنين است: 1) حساب صحاح 2) كسور 3) حساب ستارهشناسان با نشانهها و جدولهاي نجومي و تبديل كسور هندي و ستيني و سياقي بيكديگر 4) مساحت 5) تناسب 6) خطائين 7) جبر و مقابله؛ و فصلهايي در قاعدههاي كلّي حساب همراه با حلّ يكصد و چهل و هشت مسئله. وي در اين كتاب بكاميابي خود در حل بعضي از معادلات جبر كه پيش ازو ميسّر نشده بود اشاره ميكند.
بر كتاب عيون الحساب محمد باقر يزدي يكي از رياضيدانان معروف بعد ازو بنام ملا علي محمد مهندس اصفهاني (م 1293 ه) شرحي بنام تكملة العيون نوشته و نواده ملا محمد باقر هم كه پيش ازين ذكر او گذشته كتاب نياي خود را شرح كرده و آنرا كفاية الالباب في شرح مشكلات عيون الحساب ناميده و بنام شاه سلطان- حسين (1105- 1135 ه) تمام كرده است.
______________________________
(1)- درباره او رجوع شود به: گاهنامه تأليف سيد جلال الدين طهراني، 1311 شمسي؛ تاريخ رياضيات تأليف دكتر غلامحسين مصاحب؛ فهرست كتابخانه مجلس شوراي ملي و فهرست كتابخانه معارف (- كتابخانه ملي ايران)؛ فهرست كتابخانه دانشگاه طهران ج 3، ص 921- 925 و 932.
(2)- امل الآمل، ج 2 ص 160- 161.
ص: 350
از تأليفهاي ديگر ملا محمد باقر يزدي حاشيه اوست بر «التكملة في شرح- التذكره» از شمس الدين محمد خفري.- ديگر حاشيه بر تحرير خواجه نصير طوسي از «كتاب الاشكال الكريه» تأليف منالاوس اسكندراني «1» رياضيدان سده نخستين ميلادي «2».- ديگر حاشيه بر تحرير خواجه طوسي از كتاب مخروطات ابلّونيوس «3» رياضيدان سده سوم پيش از ميلاد «4».- ديگر حاشيه بر تحرير خواجه از كتاب «الكرة- المتحركه» اثر اوطولوقوس بيثاني «5» رياضيدان سده چهارم پيش از ميلاد «6».- ديگر كتاب فتوحات غيبيّه در ذكر برهانهاي اعمال هندسي ابو الوفاء بوزجاني (328- 387 ه) «7».
بهاء الدين عاملي
شاگرد ملا محمد باقر يزدي، شيخ بهاء الدين محمد بن حسين عاملي (953- 1031 ه) معروف بشيخ بهايي، اگرچه مقام و مرتبه بلند استادش را در رياضيات و نجوم كسب نكرد، ليكن بسبب جامعيّتي كه داشت و نيز بعلت تقرب بشاه عباس و ارجمندي ميان عالمان شرعي در سدههاي اخير بعنوان يكي از رياضيدانان بزرگ پنداشته و شمرده شده است. نام او تاكنون چند بار در اين كتاب آمده و شرح حالش را در شمار شاعران اين دوران ذكر خواهم كرد. او چند كتاب و رساله در هيئت و حساب و اسطرلاب و جز آنها دارد كه مهمتر از همه كتاب «خلاصة الحساب» است بعربي در حساب و هندسه و جبر و مقابله و بعضي مبحثهاي ديگر باختصار. اين كتاب چند بار شرح و ترجمه و در ايران و هند و عثماني چاپ شده است. شيخ بهايي اين كتاب را بروش نظام الدين نيشابوري معروف به نظام اعرج «8» در كتاب الشمسيّة في الحساب نوشت. بر اين كتاب شاگرد شيخ بهايي
______________________________
(1)-Menelaos D'Alexandrie .
(2)- همين كتاب، ج 3 ص 267- 268.
(3)-Appolonius de Pergamon .
(4)- همين كتاب، ج 3 ص 269- 270.
(5)-Autolycus de Pythane .
(6)- همين كتاب ج 3 ص 263.
(7)- همين كتاب، ج 1، چاپ پنجم، 1356، ص 334.
(8)- همين كتاب، ج 3 ص 273.
ص: 351
جواد بن اسعد كاظمي، اندكي بعد از مرگ استاد خود شرحي بعربي نوشت كه در سال 1273 ه ق در تهران بطبع رسيد.
شاگرد ديگر شيخ بنام محمد اشرف بن حبيب اللّه طباطبائي در 1038 شرحي ديگر در يك مقدمه و ده باب و خاتمه بر آن نوشت. از شاگردان ديگر شيخ بهايي، شمس الدين علي خلخالي و شمس الدين محمد گيلاني هم آن را شرح كردهاند و باز شرحهاي ديگر بر آن كتاب ترتيب يافته است، و از جمله شرحهاي فارسي آن «كنز الحساب» است كه معتمد الدوله فرهاد ميرزا پسر عبّاس ميرزاي نايب السلطنه آنرا بسال 1256 پرداخت و اين شرح دوبار در تهران چاپ شد.
علت توجه بسيار بخلاصة الحساب آن بود كه اين كتاب مدتها از عهد شيخ بهايي ببعد كتاب درسي بوده و ميان طالبان علم دستبدست ميگشته است و بهمين سبب هم يكبار آن را بنظم عربي درآوردند (ميرزا قوام الدين محمد بن محمد مهدي قزويني مرده در حدود 1150 ه)، و يك بار هم بدست نسلمن «1» بآلماني ترجمه و بسال 1843 م در برلين چاپ شد.
شيخ بهايي اثرهاي متعدد ديگري در رياضيات و هيئت دارد مانند الصّحيفه بعربي در اسطرلاب و شرح آن بنام حدائق الصالحين كه شيخ خود ترتيب داد؛ و كتاب التحفة الحاتميّه در اسطرلاب بفارسي؛ و كتاب تشريح الافلاك كه خلاصهييست در علم هيئت و جزو كتابهاي درسي ميان طالبان دانش رائج بوده و چند شرح بر آن نوشته شده و چندبار بطبع رسيده است ... و جز آنها.
همچنانكه گفتم اهميت آثار شيخ بهايي در آنست كه آنها را بقصد تدوين كتابهاي درسي براي طالبان علم ترتيب ميداده و در تدوين آنها طريق اختصار و سهولت بيان ميسپرده است و ازينروي هم از دوران زندگانيش در مدرسههاي قديم رواج يافت و چون شيخ شخصيت مطلوب و محترم ديني هم شمرده شده ناگزير اينگونه كتابهايش، با آنكه در ذكر پارهيي از دانشهاي معقولست، ميان طالبان
______________________________
(1)-G H F .Nesselmann
ص: 352
علمهاي شرعي متداول و محّل اعتنا بود و اين توجه و اقبال بنوبه خود در حجيّت و سنديت آثارش مؤثر افتاد، در صورتيكه او را نميتوان، حتي با مقايسه با استادان قريب العهدش، در مقام والايي از دانشهاي رياضي قرار داد «1».
در قلمرو گوركانيان هند
كوششهايي كه در قلمرو گوركانيان هند درباره دانشهاي رياضي ميشده شايسته ياد كردنست زيرا آنچه آنجا درين زمينه فراهم آمده بفارسي است و از پارهيي نظرها تازگي دارد. از جمله كارهاي سودمند آن ديار ترجمه بعضي از كتابهاي رياضي هندي بود، به همراه ديگر ترجمهها از سانسكريت بپارسي. يكي از آن كتابها «ليلاوتي» «2» در جبر است كه شيخ ابو الفيض فيّاضي شاعر مشهور (م 1004 ه) بامر جلال الدين اكبر (963- 1014 ه) از سانسكريت بپارسي در آورد. متن سانسكريت اين كتاب كه تأليف «بهاسكر اچاريّ» «3» است در كلكته (1832 ميلادي) و ترجمه انگليسي آن در بمبئي (1816 ميلادي) و لندن (1817 ميلادي) و ترجمه پارسي در كلكته (1828 ميلادي) چاپ شد. ازين بهاسكرا كتاب ديگري در جبر بنام «بيجگنت» «4» بدست عطاء اللّه رشيدي ابن احمد نادر بپارسي منظوم نقل شد (1044 ه). اين منظومه كه يك مقدمه و پنج مقاله دارد بطبع رسيده است.
ترجمهيي فارسي از كتاب خلاصة الحساب شيخ بهاء الدين عاملي، كه پيش- ازين شناختهايد، بصورت منتخبي از آن بسال 1092 ه در هند انجام شد. انتخاب
______________________________
(1)- شرححال و اثرهاي شيخ بهايي بعد ازين خواهد آمد. درباره اثرهاي رياضي او بنگريد به: امل الآمل، ج 1 ص 155- 156؛ روضات الجنات ص 59 از ج 7 ببعد؛ الذريعه ج 2، ص 29 و موردهاي ديگر؛ احوال و اشعار فارسي شيخ بهايي تأليف سعيد نفيسي، تهران 1316 خورشيدي؛ فهرستهاي كتابخانههاي مجلس شوراي ملي ايران، دانشگاه تهران، آستانه قدس رضوي، كتابخانه معارف (- ملي)؛ تاريخ رياضيات تأليف دكتر غلامحسين مصاحب و جز آنها.
(2)-Lilavati
(3)-Bhaskarachrya
(4)-Vijaganita
ص: 353
كننده و گزارنده لطف اللّه بن استاد احمد معمار لاهوري متخلّص به «مهندس» است.
وي رسالهيي فارسي بنام «خواص اعداد» در چهار مقاله دارد. برادرش عطاء اللّه كه او هم شاعر بود، منظومهيي فارسي در حساب و جبر ترتيب داد شامل ده باب و آن را بنام شاهزاده دانشمند داراشكوه (م 1069 ه) درآورد.
زيج شاهجهاني كه ببهانه تنظيم جدول نجومي سلطنت شاهجهان (1037- 1068 ه) بدست ملا فريد ابراهيم دهلوي منجّم دربار شاهجهان تنظيم شد، شامل يك مقدمه و چهار مقاله است و در آن از شيوه تدوين و فصلبندي زيج الغ بيكي پيروي و نمونه برداري شد.
زيج ديگري در دوره سلسله گوركانيان هند بفارسي تنظيم شد بنام «زيج جديد محمد شاهي» كه مؤلف آن «راجه جي سنگ سوائي» «1» معاصر ناصر الدين محمد شاه (1131- 1161 ه) و حاكم اگره و مالوه بود «2».
** در پايان اين مقال كه بدانشهاي رياضي اختصاص داشت، يادآوري ميشود كه در عهد مورد مطالعه ما كاري كه شايسته بيان باشد در علم موسيقي انجام نگرفت و اين را هم بايد دانست كه دوران چيرگي دانشهاي شرعي نميتوانست فرصت مناسبي براي رشد علم موسيقي باشد بويژه كه در اين عهد تأليف كتابها و رسالهها و اظهار نظرهاي مكرر عالمان شرعي شيعي در بيان حرمت غنا و شنيدن لحنهاي موسيقي رواج داشت و از آنجمله است كتاب صدر الدين محمد معروف بصدر ثاني پسر غياث الدين منصور دشتكي شيرازي بنام «الذكري» كه بسال 991 ه تأليف كرد و در آن بآيتهايي از قرآن در حرام بودن موسيقي استناد جست و حديثهايي از پيامبر و از پيشوايان شيعه در اينباره نقل نمود «3»، و بعد ازو چند تن ديگر از عالمان
______________________________
(1)-Rajah Jai -Singh SaWa'i
(2)- درباره چند اثر مذكور در «قلمرو گوركانيان هند» بنگريد به: فهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، چارلزريو، ج 2، ص 449- 461.
(3)- روضات الجنات، ج 7 ص 187.
ص: 354
شرع تا پايان عهد صفوي رسالههايي در اين باره دارند و اين خود غير از فتواها- ييست كه فقيهان گاه بمناسبت در اثرهاي خود و يا هنگام رد بر صوفيان در تحريم غنا و سماع دادهاند، و ميرزا محمد باقر موسوي خوانساري صاحب روضات الجنّات في احوال العلماء و السادات، كه خود از عالمان معروف اماميه است، بصراحت نوشته كه «حرّم الاماميّه و الشيعه الغناء و آلاتها مطلقا» «1».
اما وضع در ميان مسلمانان بيرون از ايران چنين نبود چنانكه بعضي از شاعران كه در هند و روم ميزيستهاند چنانكه خواهيم ديد موسيقيدان و نوازنده بودهاند و گذشته از آن مصنفاني را در آن سامانها مييابيم كه كار مؤلفان قديم موسيقي را در عهد مورد مطالعه ما ادامه ميدادهاند مانند عبد العزيز مراغي نواده عبد القادر مراغي كه در روم ميزيسته و كتاب نقاوة الادوار را بنام سلطان سليمان (926- 974 ه) تأليف كرده و در آن استخراج نه دايره از ادوار موسيقي را مدعي شده و گفته است كه فارابي بر اوتار قديم دو تار افزوده و كامل نام گذاشته و عبد الرحمن دوتار ديگر بر آن بيفزود و اكمل نام داد و من دوتار ديگر اضافه كردم و مكمّل ناميدم «2».
پزشكي و داروشناسي و دانشهاي طبيعي ديگر
اشاره
پزشكي و داروشناسي و دانشهاي طبيعي ديگر در اين عهد همان حال را داشتند كه براي دانشهاي رياضي ياد كردهايم، يعني در آغاز هنوز بازماندهيي از جريانهاي عهد تيموري و حوزههاي تربيتي دانشمندان آن روزگار در ايران ديده ميشود، و آن بتدريج از ميان ميرود و بانحطاط ميگرايد. اين خاصيت عمومي عهديست كه در باره آن مطالعه ميكنيم. همه دانشها در آغاز هنوز بازماندهيي از توش و توان خود
______________________________
(1)- روضات الجنات، ج 7، ص 187.
(2)- تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، ص 814.
ص: 355
داشتند و سپس اندكاندك از نيروي آنها كاسته شد، خاصّه كه در گيرودار نشر تشيّع بعضي از پزشكان حاذق كه شيعي نبوده و يا بپذيرفتن اين مذهب تن در نميدادند بقلمرو دولت عثماني و يا به سرزمين هند و يا بفرارود نزد ازبكان و اميران سني مذهب آن ديار رفتند چون حكيم عين الملك دوايي شيرازي كه از جانب مادر نواده علامه جلال دواني بود. وي در لاهور زيست و در پايان سده دهم هجري در ديار هند بدرود زندگاني گفت. گروهي نيز كه در ايران سامان اقامت نميديده و عرصه رفاه را بر خود تنگ مييافتهاند همچون حكيم ابو الفتح گيلاني و برادرانش نور الدين محمد و حكيم همام عزم ديار هند ميكردند و همانجا ميماندند. اين هرسه معاصر جلال الدين اكبر بودهاند و از ميان آنان حكيم ابو الفتح نفوذ بسيار داشته و در حمايت و تربيت شاعران و اديبان ايراني كه بهند ميرفتند ميكوشيده است و ما درباره او و برادرانش بجاي خود سخن خواهيم گفت.
سلطانعلي گونابادي
از پزشكان آغاز عهد صفوي سلطانعلي گونابادي مؤلف كتاب دستور العلاج است بفارسي كه آن را بسال 933 ه در دو مقاله نوشت: مقاله اول كه از بيست و پنج فصل تشكيل شده درباره بيماريهاي موضعي و مقاله دوم كه در هشت فصل است از بيماريهاي عمومي گفتوگو ميكند.
سلطانعلي در مقدمه اين كتاب گفته كه تا سال نهصد و سي و سه چهل سال (و در نتيجه از روزگاران واپسين تيموري) در خراسان و ماوراء النهر، بويژه در سمرقند دانش پزشكي ميآموخت و در ملازمت ابو المنصور كوچكونجي خان ازبك (پسر ابو- الخير خان و نواده دختري الغ بيك) معروف به «كوچوم خان» (پادشاهي از 916 تا 936 ه) بسر ميبرد و اين كتاب را بدرخواست يكي ديگر از خانان ازبك باسم ابو- المظفر محمود سلطان (پدر عبيد اللّه خان ازبك) تأليف نمود و در سال 934 باتمام رسانيد. چندي بعد سلطانعلي بدستور ابو الغازي سلطان ابو سعيد خان ازبك پسر كوچوم خان مذكور كه از 936 تا 939 فرمانروايي داشت، كتاب فارسي ديگري موسوم به «مقدمه دستور العلاج» تنظيم كرد. اين كتاب در يك مقدمه و دو مقاله شامل
ص: 356
چندين فصل «در بيان حفظ صحّت و بيان حد طب و احوال تندرستي و بيماري و احوال نبض و غيره» تدوين شده است «1». دستور العلاج سلطانعلي گونابادي غير از دستور العلاج ديگريست كه «جاني محمد كاظم بن فتح الدين محمد كاشاني فتح خاني» نوشته است و آن هم بفارسي و در دو مقاله است. مقاله نخستين كه به بيست و سه فصل تقسيم ميشود درباره همه بيماريها و مقاله دوم منحصرا درباره حمّيات (تبها) است «2».
يوسفي هروي «3»
پزشك معروف ديگري كه از پايان عهد تيموري باقيمانده و در آغاز اين عهد چند اثر فارسي در طب از خود باز نهاده يوسف بن محمد بن يوسف طبيب هروي مشهور به يوسفي (م 950 ه) است. وي اصلا از اهل خواف بود و قسمت بزرگي از دوران حياتش را در هرات گذراند و در اواخر زندگاني خود ظاهرا از بيم سرخكلاهان بهند رفت و در دربار ظهير الدين بابر (932- 937 ه) و همايون (937- 963 ه) بسر ميبرد و بنام آندو چند كتاب تاليف كرد و در همان ديار بود تا بسال 950 ه درگذشت. اهميت او بويژه در آنست كه براي آسان كردن دانش پزشكي چند منظومه در اين فن سرود كه در سطرهاي
______________________________
(1)- درباره اين دو كتاب و مختصري از احوال سلطانعلي گونابادي و آثار و معاصرانش بنگريد بفهرست نسخههاي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا ج 2 ص 472- 473؛ فهرست نسخههاي فارسي كتابخانه ملي پاريس، ج 2 ص 121، 131 و 133.
(2)- فهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 2، ص 116- 117.
(3)- درباره يوسفي هروي طبيب بنگريد به:
* تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي تا پايان قرن دهم هجري، سعيد نفيسي، تهران، 1344، ص 282 و 398- 399 و 808.
* كشف الظنون، حاج خليفه، چاپ استنبول ستون 567.
* فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3، محمد تقي دانشپژوه، ص 744 و 754 و 793 و 796 و 797 و 804.
*
E. Blochet, Catalogue des Manuscrits persans, tome II, pp, 121- 124 et 131- 133. ص: 357
آينده بآنها اشاره خواهم كرد. از اثرهاي منظوم و غيرمنظوم اوست: 1) علاج- الامراض در نشانههاي بيماريها و مداواي هريك كه منظومهيي مركب از 289 رباعي بود و يوسفي از آن در مقدمه كتاب جامع الفوائد خود ياد كرد. 2) شرح اين منظومه كه آن را جامع الفوائد ناميده است و آن بچاپ رسيده است. 3) قصيدهيي در حفظ صحّت كه بسال 937 ه بنام ظهير الدين بابر ساخت و در آن شرايط حفظ صحت را در خوردن و آشاميدن و خواب و بيداري در فصلها و هواهاي مختلف و جز آن شرح داد. 4) رياض الادويه كه در سال 946 بنام همايون تأليف كرد. 5) دلائل البول كه بسال 942 نوشت و شناخت بيماريها را با نگرش پيشاب در آن باز نموده است. 6) دلائل الّنبض كه در آن از شناخت بيماريها بدلالت نبض سخن رفته و يوسفي آن را در سال 942 تأليف كرده. 7) جواهر اللغه يا بحر الجواهر در بيان واژهها و اصطلاحهاي پزشكي كه بسال 924 از نگارش آن بازرسته بود. 8) منظومهيي بشيوه نصاب الصبيان در ذكر و شرح نامهاي داروها از هندي بپارسي كه بدين بيت آغاز ميشود:
نام هر چيزي بهندي بشنو از من اي پسرخاصه نام هردوايي نفع برداري مگر.
9) فوائد الاخيار كه منظومهييست در طب و رؤيا كه در هر دو يا سه بيت از آن يكي از مسئلههاي پزشكي توضيح داده شده و يوسفي آن را بسال 912 بپايان برده و چنين آغاز ميشود:
بدان چونكه گفتي سپاس و درودكه در فن طبّست اين قطعهها
فوائد شدش نام و هر حرف ازوستز درياي حكمت دري بيبها 10) رساله منظوم مأكول و مشروب ببحر متقارب مثمن مقصور يا محذوف در تدبيرهاي پزشكي براي خوردنيها و آشاميدنيها، و چنين آغاز ميشود:
زبان را چو در اول اين كلامز حمد و تحيّت رساندي بكام
بدان اي خردمند روشنضميركه گويد چنين يوسفيّ حقير
ص: 358 كه اين نسخه بهر تو كردم رقمز تدبير مأكول و مشروب هم ...
11) بدايع الانشاء كه آن را در سال 940 براي پسرش رفيع الدين حسين نوشت.
در همين اوان كسان ديگري را مييابيم كه در پزشكي تأليفاتي داشته و در اين فن مشهور زمان خود بودهاند مانند حكيم علاء الدين تبريزي كه از يك خاندان پزشكي در تبريز بود و كتابي فارسي شامل واژهها و اصطلاحهاي پزشكي بنظم الفبايي موسوم به «كامل علايي» بنام شاه اسمعيل صفوي (م 930 ه) تأليف كرد «1»؛ و غياث الدين منصور دشتكي شيرازي (م 948 ه) حكيم و متكلّم معروف كه دو كتاب در پزشكي نوشت بنام معالم الشفا و مختصري از آن موسوم به «شافيه» «2».
بجز كتابهايي كه بعضي از پزشكان ايراني مهاجر بهندوستان (مانند يوسفي مذكور) در اين دوره تأليف كردهاند، كتابهاي ديگري هم بفارسي در آن ديار بوجود آمد كه غالبا اثر پزشكان هندي يا باشنده در هند بود، از آنجمله است:
معدن الشفاء سكندر شاهي تأليف بهوه بن خواص خان (م 924 ه) كه از بزرگان درگاه سكندر شاه لودي (894- 923 ه) ابن بهلول لودي، و مدتي حاجب خاص و سپس «مير عدل» (وزير دادگستري) او بود «3». اين كتاب در سه بابست: 1) در مقدمات علاج 2) تشريح بدن انسان 3) بيماريها و درمان آنها «4».- كتاب ديگري بنام «شافيه در علاج» باسم جلال الدين اسكندر در هند تأليف شده است «5» كه معلوم نيست همين سكندر شاه لودي باشد «6».- ديگر ازينگونه كتابها كتاب «علاجات-
______________________________
(1)- تاريخ نظم و نثر در ايران، ص 814.
(2)- روضات الجنات، ج 7، ص 179.
(3)- درباره او بنگريد بتاريخ فرشته ج 1 ص 330، 345، 350.
(4)- درباره اين كتاب بنگريد بفهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ج 2 ص 471.
(5)- فهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس ج 2، ص 97- 99.
(6)- زيرا در اصل كتاب او را متمايز ننمودهاند و ميدانيم كه سكندر شاههاي ديگري
ص: 359
نور الدّين شيرازي
داراشكوهي» است از نور الدين عبد اللّه حكيم شيرازي ساكن هند كه آن را بنام محمد داراشكوه پسر شاهجهان نوشته است. اين داراشكوه همان شاهزاده فاضل از خاندان گوركاني هند است كه بسال 1069 كشته شد. كتاب علاجات داراشكوهي كه بنام او تأليف شده از جمله اثرهاي جامع و ارزنده پزشكي و داروشناسي است كه طبيبان متأخر ايراني بپارسي فراهم آوردهاند زيرا مؤلّف آن، چنانكه خود گفته، ببسياري از كتابهاي معتبر پزشكي پيش از خود مراجعه و از آنها استفاده كرده مانند آثار محمد بن زكرياي رازي، يوحنّا بن سرافيون، ابو علي بن سينا، حنين بن اسحق، يحيي (يوحنا) بن ماسويه ...
و همچنين بعضي از كتابهاي پزشكي يونانيان كه ترجمه آنها بوي رسيده بود.
نور الدين شيرازي اين كتاب را بيك مقدمه بنام «مفتاح» و ده گفتار و يك خاتمه تقسيم نموده است. بخش «مفتاح» خود در چهل و دو مقاله است و مؤلف بنابر شيوه پزشكان گنديشاپوري در آن از روانشناسي و سخن در جهان بزرگ و جهان كوچك (عالم كبير و عالم صغير) و رؤيا و ماننده اين جستارها گفتوگو كرده و آنگاه ده «گفتار» در پزشكي آورده و «خاتمه» را بقرابادين اختصاص داده است. در گفتار سوم از قسمت پزشكي اين كتاب جستارهايي از موسيقي و نجوم و حساب و هندسه و مقياسها و جز آنها كه بيرون از طبست سخن رفته ولي گفتار واپسين يعني گفتار دهم به «علاج صبيان و كودكان» اختصاص يافته است. در اين كتاب بسي از اصطلاحهاي پزشكي هندي و داروهايي كه در آن ديار بكار ميرفته ديده ميشود. «1»
______________________________
در سلسلههاي متأخر هند بودهاند مثل سكندر شاه تغلقي (795 ه) و سكندر شاه افغاني (م 962 ه) و دو سكندر شاه از پادشاهان بنگاله و سكندر شاه گجراتي (م 932 ه) و جز آنان.
(1)- بنگريد بفهرست نسخههاي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 2، ص 103- 104.
ص: 360
شاه ارزاني «1»
پزشك بزرگ ديگري كه بعد ازين در ديار هند باثرهاي پارسي او باز ميخوريم مير محمد ارزاني بن مير حاجي مقيم معروف بشاه ارزاني يا مير محمد اكبر است كه از صوفيان قادري هند و از پزشكان مشهور آن ديار بوده و در عهد اورنگ زيب (1069- 1118 ه) ميزيسته است و آثارش را تاكنون بارها بطبع رسانيدهاند. وي دانش پزشكي را در هند و در شيراز آموخت و سپس بتأليف چند كتاب فارسي در اين رشته توفيق يافت كه از آنجمله است 1) طب الاكبر كه اصلا ترجمهييست از شرح اسباب و علامات نفيس بن عوض كرماني «2» با اضافاتي از كتابهاي ديگر كه گزارنده در مقدمه نام آنها را ميآورد. مير محمد اكبر اين ترجمه و تأليف را بسال 1112 ه بپايان برد، و آن بارها در هند و ايران بطبع رسيد (كلكته 1830 ميلادي؛ دهلي 1265 ه؛ بمبئي 1264 ه و 1275 ه و 1279 ه؛ تهران 1275 ه؛ لكنهو 1289 ه).- 2) كتاب ميزان- الطّب كه مختصريست در پزشكي بپارسي و مير محمد اكبر آن را براي بهرهمندي شاگردانش تأليف نموده و بسه مقاله در كلّيات و داروهاي مفرد و مركّب و بيماريها و درمان آنها منقسم ساخته است. اين كتاب در كلكته بسال 1836 ميلادي و در كانپور بسال 1874 و در لكنهو بدون تاريخ چاپ شده است.- 3) كتاب مجرّبات اكبري در باب داروهاي مركب كه در چندين باب تأليف و در هريك از آن بابها بيماريها و داروهاي مربوط بآنها شناسانده شده است. اين كتاب را در لكنهو بسال 1280 ه و در بمبئي بسال 1278 ه چاپ كردهاند.- 4) كتاب قرابادين قادري كه مير محمد اكبر آن را بسال 1126 ه نوشت و چون از پيروان سلسله قادريّه بود، كتاب را بدين نام موسوم و آن را در بيست و سه باب تأليف نمود و در هريك از آنها كيفيت تركيب هر دارو را در ذيل نام مرضي كه با آن دارو بهبود يابد شرح
______________________________
(1)- درباره او و آثارش رجوع شود بهمين كتاب ج 4 ص 109.
(2)- درباره او و اثرهايش بنگريد بفهرست نسخههاي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا ج 2 ص 478- 480.
ص: 361
داد. اين كتاب بسال 1277 ه در بمبئي و در 1286 ه در دهلي چاپ شد. شاه ارزاني در مقدمه كتاب قرابادين قادري از كتابهاي ديگري كه تأليف كرده مثل مفرح القلوب و تعاريف الامراض نيز نام برده و بدين طريق ميبينيم كه وي از پزشكان پركار عهد خود بوده و نظر بارزش كارهايش اثرهاي او رواج بسيار يافته و در هند شايع شده بود.
داروشناسي
از ميان مبحثهاي طب قديم درين دوره بسيار محلّ توجّه بود و بجز فصلهايي كه در كتابهاي پزشكي بدين موضوع اختصاص مييافت، چند كتاب مستقّل نيز درباره آن تأليف گرديد. در سطرهاي گذشته بنام رياض الادويه يوسفي و دو كتاب مجربات اكبري و قرابادين قادري از شاه ارزاني بازخوردهايم كه اعاده ذكر آنها لازم نيست و اينك نام چند كتاب پارسي ديگر را كه درين زمينه تأليف شده و بعضي از آنها هنوز هم شهرت دارد، درينجا ميآورم:
محمد بن يوسف هروي
از پزشكان آغاز سده دهم محمد بن يوسف هروي كتاب بحر الجواهر را با مراجعه بكتابهاي معروف پزشكي و داروشناسي بسال 938 ه تأليف كرد. در اين كتاب نام داروها و اصطلاحهاي طبي و پزشكان بنظم الفبايي آمده است و آن بسال 1288 ه در ايران چاپ شد.
حكيم شفايي
مظفّر بن محمد حسيني شفايي كاشاني اصفهاني معروف به «حكيم شفايي» (م 963 ه) چند كتاب در پزشكي و داروشناسي داشت و از آنجمله است كتابي بنام طب شفايي يا قرابادين شفايي كه يكي از عالمان ديني ترسا بنام «آنژدوسن ژزف» «1» اهل تولوز آن را با عنوان فارما كوپئا- پرسيكا «2» ترجمه كرده و بسال 1681 در پاريس بطبع رسانيده است «3». اين حكيم شفايي بجز حكيم شفايي ديگر (حكيم شرف الدين حسن بن حكيم ملاي اصفهاني
______________________________
(1)-Le pere Ange de Saint -Joseph
(2)- داروشناسي پارسيPharmacopoea Persica
(3)- بلوشه، فهرست نسخههاي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، ج 2 ص 101- 102.
ص: 362
(م 1037 ه) از معاصران شاه عباس اول است كه طب ميدانست و آن دانش را از پدرش حكيم ملا و برادرش حكيم نصيرا آموخت و بر در مسجد اصفهان مطب داشت «1».
عماد طبيب
عماد الدين محمود بن مسعود بن محمود طبيب شيرازي مشهور بعماد طبيب در اواخر دوران شاه تهماسب (م 984 ه) و پايان سده دهم هجري شهرت بسيار داشت. پزشكي را از آغاز جواني نزد پدر آموخت و سپس بخدمت امير عبد اللّه خان استاجلو حاكم شروان و پس از آن بخدمت شاه تهماسب صفوي درآمد و بنام او كتابي در قرابادين بعربي نوشت موسوم به «المركبات الشاهية» «2» و گويا بعد از اين تاريخ بهند رفت زيرا در مقدمه كتاب ديگر خود بفارسي درباره «طريق خوردن چوب چيني و فوايد آن» «3» گويد كه بيست سال در هند بسر برده. از اثرهاي ديگر او بفارسي رساله «مفرح ياقوتي» است «4» و ديگر رساله «افيونيه» «5» و ديگر «ينبوع» در پزشكي «6».
كمال الدين گيلاني
از پزشكان عهد شاه عباس نخستين يكي كمال الدين افضل بن يحيي گيلاني بود. از وي كتابي فارسي در داروشناسي بازمانده است بنام «جامع الجوامع» در چهل «فائده» و در آن انواع داروهاي مفرد و مركب و طريق آماده كردن و استعمال آنها را شرح داده است «7».
حكيم مؤمن
محمد مؤمن حسيني تنكابني ديلمي معروف بحكيم مؤمن از پزشكان و داروشناسان معروف معاصر شاه سليمان صفوي
______________________________
(1)- تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، سعيد نفيسي، ص 514- 515
(2)- فهرست نسخههاي خطي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ج 2 ص 474.
(3)- فهرست نسخههاي خطي فارسي كتابخانه ملي پاريس، ج 2 ص 126
(4)- فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3، ص 808.
(5)- فهرست كتابخانه آستانه قدس رضوي، مشهد، ج 3 ص 243.
(6)- فهرست ريو، ج 2، ص 474.
(7)- ايضا، ص 476.
ص: 363
(1077- 1105 ه) است. پدرش مير محمد زمان و نياي او از طبيبان دربار صفوي و خود او پزشك ويژه شاه سليمان بود و بنام وي كتاب معروف خود تحفة المؤمنين را در معرفت داروهاي مفرد و مركب با استفاده از مأخذهاي مختلف قديم و شرح و توضيح كافي درباره هريك از آنها و چگونگي ساختن و آماده كردن داروها در دو بخش فراهم آورد. اين كتاب جامع و سودمند چندبار در ايران به چاپ رسيد.
محمد مسيح طبيب
محمد مسيح بن محمد صادق هم از پزشكان عهد شاه سليمان بود و پس از وي چند سالي از عهد شاه سلطان حسين را نيز درك كرد. پدرش محمد صادق پزشك بود و محمد مسيح پزشكي را در محضر حكيم محمد مؤمن فراگرفت و مانند استاد خود در داروشناسي ماهر بود. معجون مسيحي و مفرح مسيحي از نسخههاي اوست و جز اين كتابي در فن خود دارد بنام «دستور مسيحي» «1»
محمد هاشم تهراني
يكي ديگر از معاصران شاه سليمان بنام محمد هاشم بن محمد طاهر تهراني در سال 1103 ه از تأليف كتابي مشروح بفارسي در داروشناسي باسم «مصباح الخزائن و مفتاح الدّفائن» فراغت يافت و آن را بنام آن پادشاه درآورد. اين كتاب از يك مقدمه و پنج مقاله و يك خاتمه تشكيل شده و هريك از آنها را چند فصل است. البته اين كتاب غير از كتاب ديگري بهمين نام از حاج زين العطّار صاحب اختيارات بديعي است كه در مجلد پيشين از آن ياد شده «2». محمد هاشم كتاب ديگري بفارسي در شناخت سودمنديهاي چوب چيني دارد بنام «عين الحيوة» و نيز كتاب فارسي ديگري در پزشكي در يك مقدمه و دو مقاله بسال 1079 ه بنام شاه سليمان تأليف نموده و نام آن را تحفه سليماني نهاده است. «3»
______________________________
(1)- بلوشه، فهرست نسخههاي فارسي كتابخانه ملي پاريس، ج 2، ص 107.
(2)- بنگريد بهمين كتاب، ج 4، ص 278.
(3)- درباره محمد هاشم تهراني و اثرهايش بنگريد بفهرست بلوشه، ج 2 ص 107- 108 و 133.
ص: 364
نظام الدين احمد
يكي از پزشكان ايراني قرن يازدهم بنام نظام الدين احمد گيلاني در هند و در خدمت قطب شاهيان گلكنده بسر ميبرد. اين خاندان از 918 تا 1098 ه در گلكنده فرمانروايي داشت و نظام الدين احمد از آن سلسله با سلطان عبد اللّه (1020- 1083 ه) معاصر بود و در خدمت وي بسر ميبرد و كتاب فارسي اسرار الاطبّا را در شناخت بعضي داروها بنام او نوشت و آن را در چهار فصل ترتيب داد. وي كتاب ديگري بپارسي در «درمان بواسير» دارد. اين پزشك ببعضي خرافات و اوهام در دانش پزشكي اعتقاد داشته و آنها را در گفتارهاي طبّي خود راه داده است و ازينروي در ذكر داروها و درمانها حتي بخاصيت چيزهايي مثل دندان و استخوان و سرگين جانوران، كشتن بوم و وارونه سوار شدن بر خر هم اشاره ميكند. وي نام و خاصيّت داروهاي هندي را هم همراه داروهاي ديگر در كتاب خود آورده است «1».
چند داروشناس ديگر هم در پايان اين عهد اثرهايي از خود بر جاي نهادهاند مانند مسيح الملك محمد يوسف معاصر با احمد شاه دراني (1160- 1187 ه) صاحب رساله چوب چيني در ذكر فايدهها و راه بكار بردن آن «2»؛ محمد شريف خان دهلوي معاصر شاه عالم (1173- 1221 ه) و محمد شاه ثاني (1221- 1253 ه) صاحب كتاب فارسي «تأليف شريف» در ذكر داروهاي هندي و خواص آنها بترتيب حروف، و كتاب فارسي علاج الامراض كه آن را بسال 1177 تأليف نمود «3».
در دامپزشكي نيز كتابهايي بفارسي ازين عهد در دستست. مراد ما از دامپزشكي دانشي است كه موضوع آن تربيت و نگاهداشت جانوران اهليست و ايرانيان آن را به ستور پزشكي و شكرهداري (تربيت و نگاهداشت مرغان شكاري) منقسم
______________________________
(1)- از كتابهايش نسخههايي در كتابخانه دانشگاه تهران موجودست. فهرست آن كتابخانه ج 3، ص 717 و 751.
(2)- فهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، ج 2، ص 132. تاريخ ادبيات در ايران ج5بخش1 364 نظام الدين احمد ..... ص : 364
(3)- ايضا همان كتاب و همان جلد، ص 110- 111.
ص: 365
ميكردند و دانشي كه بدين نامها داشتند از دوران پيش از اسلام بعهد اسلامي منتقل شد و باقي ماند.
درباره تيمارداري ستوران بويژه اسب از ديرباز كتابهايي خاص باسم فرس- نامه يا خيلنامه، و يا گاه بخشهايي در كتابهاي متناسب (مثلا در آداب الحرب و الّشجاعة از فخر مدبّر «1») فراهم آمد، و در عهد مورد مطالعه ما بيشتر كتابهايي كه درينباره نوشتهاند در هند تأليف شد، خواه آنچه از سانسكريت بپارسي درآورده و خواه بفارسي تصنيف كرده باشند. از اين كتابهاست دفتري كه گويا بسال 983 در دوازده باب و هر باب در چند فصل درباره اسب و اسبداري و بيماريها و درمانها و علوفه اسبان و جز اين جستارها در آن سخن رفته است «2».- و كتاب «سالهوتر «3»» كه عبد اللّه بن صفي آن را بسال 1000 ه از سانسكريت بپارسي درآورد «4»، و ترجمهيي ديگر از همين كتاب باعنوان «فرسنامه» با سرپرستي و مقدّمه عبد اللّه خان فيروز جنگ (م 1054 ه) معاصر شاهجهان (1037- 1068) ترتيب يافت «5». اين سالهوتر يا ساليهوترا كتابي بود كه «دورگرسي» «6» پسر «سرگرسي» بسانسكريت در شناخت اسبان و بيماريها و درمان آنها تأليف كرده و از كتابهاي اساسي هندي در اين باب بود.
از مؤلفان ايراني كه در هند بتأليف چنين كتابهايي مبادرت جسته باشند شيخ محمد بن ابو طالب زاهدي گيلاني است كه «رساله فرسنامه» خود را در حدود سال 1127 ه درباره اسب و شناخت آن و بيماريهايش نوشت. وي دفتر فارسي ديگري
______________________________
(1)- بنگريد بهمين كتاب، ج 3، ص 1167- 1170.
(2)- فهرست نسخههاي خطي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ج 2، ص 481.
(3)-Salihotra در هندي.
(4)- ايضا فهرست نسخههاي خطي فارسي موزه بريتانيا، ج 2، ص 480- 481.
(5)- فهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، ج 2، ص 140.
(6)-Durgarasi
ص: 366
دارد بنام «رساله در خواص الحيوان» در يك مقدمه و دو باب «1».- ميرزا نظام الدين احمد در سال 1071 ه بفرمان شاه عباس دوم (1052- 1077 ه) كتابي بنام مضمار دانش بپارسي نوشت در يك مقدمه، سه مرحله و يك خاتمه، كه در آن درباره خلقت اسب و اهلي كردن و صفتهاي نيك و بد آن و درمان بيماريهايش سخن گفت «2».
چند كتاب هم درباره تربيت و نگاهداشت مرغان شكاري از اين عهد بازمانده است مانند «بازنامه» تأليف محبّ علي خان ملقب به «خان خاص محلّي» مرده بسال 989 ه، فرزند نظام الدين علي خليفه مرغلاني وزير ظهير الدين بابر. وي در اواخر زندگاني حكمران دهلي بود و كتاب خود را نزديك بشصت سالگي در شصت و يك باب نوشت و در آن آئين شكار و اوصاف مير شكار و چگونگي صيد و پرورش باز و ديگر مرغان شكاري و نشانهاي تندرستي و بيماري آنها خاصه باز، و راه درمان كردن آن و همچنين چگونگي گزينش و پرورش يوز (سگ شكاري، تازي) را شرح داده است. بازنامه ديگري داريم از شاعري بتخلّص «بهادر»، از پيروان سلسله قادريّه معاصر اورنگ زيب (1069- 1118 ه) در چهل و سه باب و تقريبا در همان مطلبهاي كتاب پيشين «3».
3- دانشهاي ادبي
الف- دانشهاي ادبي فارسي
اشاره
مطالعه عمومي: در دانشهاي ادبي اين عهد، بويژه سده دهم و بخشي از سده يازدهم، همان شيوهيي دنبال ميشد كه در عهد تيموريان ديديم زيرا بيشتر تربيت
______________________________
(1)- فهرست نسخههاي خطي فارسي موزه بريتانيا، ج 2، ص 483.
(2)- ايضا ص 482- 483.
(3)- درباره اين هردو بازنامه بنگريد بفهرست نسخههاي خطي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ج 2، ص 485.
ص: 367
شدگان پايان قرن نهم و آغاز قرن دهم در آغاز اين دوران ادامه حيات ميدادند و تا چندگاه سرگرم همانگونه كارهايي بودند كه در مركزهاي علمي و ادبي عهد تيموري در پيش داشتند، منتهي در عهد صفوي جرياني پيش آمد كه اشتغال بادب عربي و تأليف و تدوين كتابهاي فراواني را بدان زبان و فنون وابسته بدان افزايش بسيار داد و آن مهاجرت خاندانهاي متعددي بود از عالمان شيعي جبل عامل و بحرين (- بحران، الاحساء) و مركزهاي شيعي عراق عرب بايران و سكونت در شهرهايي مانند تبريز و شيراز و قم و مشهد و قزوين و اصفهان. درباره انگيزه اين مهاجرتها پيش از اين سخن گفتيم و تأثير آن را در فساد و تباهي زبان فارسي بعد از اين روشن خواهيم كرد.
اين عالمان تازيگوي در تعليم و تأليف طبعا بزبان عربي سخن ميگفتند و شاگردان و تربيت شدگان آنان نيز همين رسم را دنبال ميكردند. اينست كه در اين دوره كه عهد بياعتنايي بزبان و ادب پارسي بود، دوره احياء مجدد زبان و ادب عربي و فنون وابسته بآن در ايرانست تا بدانجا كه بسياري از تربيت شدگان مكتبهاي ديني و فلسفي اين دوران، اگرچه ايراني بودند، ليكن يا در نوشتن به پارسي عاجز و ناتوان بودند و يا از آن ننگ داشتند و براي نگارش مطلبهاي «عاليه» يي كه در ديدگانشان براستي درست و استوار مينمود، نارسا ميشمردند.
با اينهمه شگفتي در آنست كه كتابهاي اساسي در ادب عربي، خواه تأليف و خواه شرح و تلخيص و حاشيه، كه ازين عهد داريم، بيشتر در قلمرو دولت عثماني، فراهم آمد كه محل اجتماع مردمي دانشمند شده بود كه گروهي از آنان از ايران گريخته و بدان سامان پناه برده بودند، و كارهايي كه در ايران در زمينه زبان و ادب عربي انجام ميگرفت بندرت بپايه آن آثار ميرسيد.
اما زبان فارسي در دربارهاي روم و هند همچنان مقام و مرتبه خود را حفظ ميكرد و حتي دربار گوركانيان هند زبان رسمي درباري و لسان اهل علم و ادب و سياست و دين بود و بدين سبب بزرگان و نامآوران عهد بدان توجّه خاص
ص: 368
ميكردند و براي آموزش و آموختگاري آن كتابهاي بسيار در لغت و دستور و انشاء و ترسّل (نامهنگاري) ترتيب يافت.
ارتباط ميان زبان فارسي و تركي، كه نتيجه رويدادهاي زمان بود، در اين ميان موجب تأليف كتابهايي خاصه در لغت فارسي بتركي و برعكس شد، و يا- وسيلهيي براي شرح ديوانها و كتابهاي درسي فارسي و تدوين رسالههايي در دستور زبان فارسي و نظاير اين كارها گرديد و بتدوين لغتنامههايي از تركي بپارسي و يا از پارسي بتركي كشيد.
فرهنگهاي پارسي
كار بسيار بنيادي ادب فارسي اين دوران در راه ايجاد فرهنگهاي فارسي انجام گرفته و تشويقكنندگان اصلي در اين راه پادشاهان تيموري هند بودهاند كه بسيرت نياكان خود در بزرگداشت سخنوران ايراني از بخشش سيم و زر دريغ نميكردند. گذشته ازين زبان فارسي كه در هند و روم و آسياي مركزي زبان دين و تصوف و ادب و شعر و سياست و اشرافيت شده بود، بسي از طبقات را بتعليم و تعلم خود سرگرم ميساخت. بر اثر اين انگيزهها و در نتيجه نياز فراوان دلباختگان شعر و ادب پارسي كه بتتبّع آثار استادان پيشين سرگرم بوده و يا خود به شاعري و نويسندگي و انشاء و ترسّل اشتغال داشتهاند، چندين لغتنامه مشروح كه هنوز هم از كتابهاي مرجع در لغت فارسي است، تدوين شد كه بيشتر آنها از آثار قرن دهم و يازدهم تا ميانه سده دوازدهم و چند تاي معدود از قرنهاي بعد است؛ و همچنانكه گفتهام سهم اصلي و اساسي درين راه با مؤلّفانيست كه يا هندي بوده و يا از ايران بديار هند رفته و در پناه پادشاهان و بزرگان آن ديار بتأليف و تصنيف پرداختهاند.
از حيث فن لغتنويسي فارسي پيشرفت تدريجي كه از ديرباز آغاز شده بود، در اين عهد ادامه داشت. چنانكه ميدانيم نخستين فرهنگهاي كهن مثل فرهنگ منسوب بابو حفص سغدي و فرهنگ منسوب بقطران تبريزي و لغت فرس اسدي و مانندههاي آنها كه در مجلدهاي پيشين اين كتاب ديدهايم، براي بيان مشكلات
ص: 369
زبان دري تدوين ميشد و در آنها پارهيي از لغتهاي دشوار كه در شعر پارسي بكار رفته براي آنان كه لهجه دري نداشتند، توضيح داده ميشد. بهترين لغتنامه كه چنين خاصيتي داشت لغتنامه اسدي (لغتفرس) بود. اين روش مدتها در زبان فارسي بكار ميرفت تا آنكه پارسيشناسان و فارسي گويان هند و ايرانيان هندنشين كار خود را آغاز كردند و بتدريج از زبان دري سره يا بقول خود از «لغت فرس و پهلوي و دري» بسوي زبان گفتاري پارسيگويان در شعر و نثر متمايل شدند و كوشيدند دشواريهاي اين زبان بويژه مشكلات آثار شاعراني مانند فردوسي و انوري و نظامي و خاقاني و مانندگان آنان را بيان كنند و مقداري از واژههاي تازي و تركي و بعضي از لغتها و تركيبها و استعارهها و كنايهها را كه در زبان اديبان بكار ميرفته است، با آن لغتهاي «فرس و پهلوي و دري» بياميزند و حتي بقول خود و چنانكه صاحب فرهنگ جهانگيري كرد، از زبان «زند و پازند و اوستا» هم درين راه بهره بردارند و بدين ترتيب نام ايزدان و امشاسپندان و اسم روزها و ماهها و فرشتگان موكّل بر آنها و جشنها و بسي ازينگونه واژهها هم در لغت- نامهها راه جست كه نمونه كامل آن را نخست در فرهنگ جهانگيري و سپس در فرهنگهايي كه مأخذ اصليشان همين لغتنامه بود، ميبينيم. اما جمال الدين حسين اينجو هنوز بمرحلهيي نرسيده بود كه همه اينها را بهم بياميزد بلكه آنها را در پنج قسمت جدا از يكديگر آورد و پشت سر هم قرار نداد و اين كار، يعني درهم آميختن همه اين واژهها، اگرچه كمي پيش از جمال الدين اينجو بگونه ناتمام و ناقص آغاز شده بود، با كوشش كساني چون محمد حسين بن خلف تبريزي صاحب برهان قاطع و كساني كه دنباله كار او را گرفتند، صورت عمل پذيرفت. كار اين دسته چنان بود كه با تفحّص در لغتنامههاي پيش از خود و خاصه فرهنگ جهانگيري، همه واژههاي فارسي و تازي و تركي و بعضي از تركيبات لغوي را بنظم هجايي دنبال هم قرار دادند، ولي كارهاي نهايي درين راه در دوره بعد و بويژه پس از آشنايي اديبان ايراني با شيوه كار اروپائيان در اين زمينه انجام گرفت كه بجاي خود باز نموده
ص: 370
خواهد شد.
در مقدمه بيشتر اين لغتنامهها كه بتدريج اسم «فرهنگ» بر آنها گذارده شده و باقيمانده است، بنابر رسمي كه از بلاد روم آغاز شده و در سرزمين هند به تكامل رسيده بود، خلاصهيي از بعضي مطلبها مانند تعريف زبان فارسي و دري و پهلوي و تاريخ آنها (البته بسيار سطحي و مقرون بقلّت اطلاع) و مبحثهايي از دستور زبان فارسي و قاعدههاي املاء و همچنين پارهيي قاعدههاي لغوي آمده است كه بايد آنها را مقدمه تدوين كتابهايي در صرف و نحو فارسي (دستور زبان فارسي) دانست. اينگونه بحثها هم در مقدمه فرهنگهاي اين دوره بويژه فرهنگ جهانگيري گسترش كافي يافت و سپس در فرهنگهاي ديگر بيش و كم از آن تقليد شد.
بعضي از فرهنگهاي اين دوره لغتنامههايي براي فهم واژهها و تركيبهاي دشوار معيني از شاعران و نويسندگانست مانند لطائف اللغات اثر عبد اللطيف بن عبد اللّه عباسي، و مفتاح المعضلات شيخ برهان الدين سيكري وال و امثال آنها، و در بعضي ديگر نظر مؤلفان بتوضيح واژههاي دشوار چند كتاب يا ديوان معدود از بزرگان گذشته بود مانند كشف اللغات و الاصطلاحات تأليف عبد الرحيم بن احمد سوربهاري، و فرهنگ دساتير، و لغات جوك «1» تأليف نظام الدين پانيپتي (سده دهم) و جز آنها.
نظم واژهها در همه اين فرهنگها الفبايي است باين صورت كه بعضي حرف دوم واژه را باب و حروف اول را فصل يا عكس آن قرار ميداده و بعضي حرف آخر را باب و حرف اول را فصل ميساختهاند ... در صورت اول مثلا واژه «پدر» را ميبايست در باب دال بينقطه و فصل پ يافت، و در صورت دوم همان واژه در باب «پ» و فصل دال بينقطه يافته ميشود.
شماره فرهنگهايي كه در عهد مورد مطالعه ما تأليف شد بسيار است. برخي از آنها در شمار فرهنگهاي خوب فارسي است و چند بار در ايران و هند بطبع رسيد،
______________________________
(1)- درباره آن رجوع شود بهمين جلد ذيل نام مير ابو القاسم فندرسكي ص 311.
ص: 371
و از برخي ديگر كه كم ارجترند نسخههايي در كتابخانههاي هند و ايران و اروپا پراگنده است. بيشتر اين فرهنگها همچنانكه گفتهام در هند بدست فارسيدانان هند يا ايرانيان هندنشين تأليف شد و از آنهاست: تحفة السعادة تأليف محمود فرزند شيخ ضياء الدين محمد كه بسال 916 تأليف شد.- مؤيد الفضلا اثر محمد پسرلاد كه بسال 925 ترتيب يافت.- مدار الافاضل فراهم آورده اللّه داد فيضي سرهندي در سال 1001.- سرمه سليماني اثر تقي الدين محمد اوحدي (سده يازدهم).- فرهنگ جهانگيري تأليف جمال الدين حسين اينجو بتاريخ 1017 ه.- برهان قاطع جمع آورده محمد حسين بن خلف تبريزي بسال 1062 ه.- كشف اللغات و الاصطلاحات تنظيم كرده عبد الرحيم فرزند احمد سور بهاري بسال 1060 ه.- لطائف اللغات تأليف عبد اللطيف پسر عبد اللّه عباسي (سده يازدهم).- مفتاح المعضلات اثر شيخ برهان سيكريوال (سده 10- 11).- فرهنگ رشيدي تأليف عبد الرشيد تتوي در سال 1064 ه.- چراغ هدايت تصنيف سراج الدين علي خان آرزو بسال 1147 ه.- مصطلحات الشعرا اثر سيالكوتي مال متخلص به «وارسته» بسال 1180.- بهار عجم تأليف راي تيكچند بهار بسال 1162 ه.- چهار عنصر دانش اثر امان اللّه حسيني (م 1046 ه).- غياث اللغات از محمد غياث الدين كه چندين سال پس از دوره مطالعه ما يعني بسال 1242 ترتيب يافت.
دسته ديگري از فرهنگهاي اين عهد در ايران پديد آمده است و آنها عبارتند از:
تحفة الاحباب حافظ اوبهي (تأليف در 936 ه).- نسخه ميرزا يا فرهنگ ميرزا ابراهيم (سده دهم).- مجمع الفرس يا فرهنگ سروري از محمد قاسم سروري (م بعد از 1036 ه).- بحر الفضائل تأليف محمد بدر خزانه بلخي (سده يازدهم).
عيب عمده اين كتابها آنست كه بر اثر نداشتن روش دقيق در جمعآوري لغت بيشتر آنها از ارزش علمي عاريند. در بسياري از موردها اتفاق افتاده است كه قرائت غلط واژههاي تازي يا تركي و فارسي وسيله ايجاد لغتي جديد براي لغت نويسان شد مثلا «نوين» يا «نويان» مغولي بصورت نوبان و نوبن ثبت شده
ص: 372
و با معني شاهزاده بعنوان لغت فارسي جاخورده است و جز آن و جز آن. مطلب ديگر آنكه در دوره جلال الدين اكبر دستهيي از پارسيان هند بمقصودهاي خاصي چند كتاب بنام «دساتير» و «شارستان» و «آيين هوشنگ» جعل كردند و در آنها لغتهاي برساخته بسيار بعنوان لغتهاي ناب فارسي، و مطلبهايي برساخته درباره تاريخ ايران باستان كه مطلقا دروغست وارد نمودند. اين كتابهاي مجعول واژههايي بيبنياد پديد آورد مانند پرخيده، اپرخيده، فرنودسار، سفرنگ، سمراد و جز آنها كه بعنوان لغتهاي خالص فارسي در فرهنگها، بويژه از برهان قاطع ببعد، راه جست و در دوران قاجاري و حتي بعد از آن محل استفاده كساني قرار گرفت كه بگمان خود خواستند پارسي ناب بنويسند و آنگاه آنها را در اثرهاي خود بكار بردند و نوشتههاي نامفهومي از اين راه پديدآوردند. مطلبهاي برساخته تاريخي هم از كتابهاي ياد شده در اثرهاي دوره قاجاري كه درباره ايران قديم نوشتهاند، راه جست.
بعد از طرح اين كليات، اينك مطالعهيي اجمالي درباره هريك از فرهنگهاي معروف اين عهد و معرفي كوتاهي از آن سودمند بنظر ميرسد:
1) [تحفة السعادة يا فرهنگ سكندري]
از فرهنگهاي فارسي موجود كه ساخته آغاز اين دورانست كتاب تحفة- السعادة يا فرهنگ سكندري فراهم آورده مولانا محمود فرزند شيخ ضياء الدين محمد شاعر همزمان سلطان سكندر لودي معروف به «سكندر ثاني» (894- 923 ه) پسر بهلول لودي. خاندان لودي كه از 855 ه بوسيله بهلول در قلمرو پيشين سلسله تغلقيه تشكيل شده بود، بعد از جانشين اين «سكندر ثاني» يعني با پادشاهي سلطان ابراهيم (923- 930 ه) منقرض شد و ديرنپاييد. بنابر اشاره محمد قاسم فرشته در گلشن ابراهيمي، كه فراهم آوردن تحفة السعاده را در عهد سكندر ثاني استوار داشته، مولانا محمود تاريخ يا منظومهيي درباره پادشاهي سكندر پسر بهلول پرداخته بود و بهرحال روشنست كه او بعد از ستوده خود اسكندر در گذشت زيرا در شعري از مرگ آن پادشاه ياد ميكند و ميگويد:
ص: 373 سكندر شه هفت كشور نماندنماند كسي چون سكندر نماند كتاب فرهنگ سكندري با ديباچهيي نخست بشعر و سپس بنثر آغاز ميشود بدينگونه:
ابتدا ميكنم بنام حكيمكوست محي العظام و هي رميم
بعد نعت رسول صاحب جودمدح شاه جهان بگو محمود
به كه سازي بنامه خامه رواندر ثنا و دعاي شاه جهان
پادشاه جهان سكندر نامدين اسلام ازو گرفته نظام وي در همين ديباچه مراد خود «خواجه شيخ سعيد الدين» را نيز ستوده است.
محمود از شعرهايي نيز كه سروده درين ديباچه ياد كرده و گفته است كه بسي از دوستان ازو خواستهاند تا فرهنگي فراهم آورد كه آنان را در خواندن و شناختن گفتارهاي گويندگان پيشين ياوري كند «گفتند كه مطلوب ما كلي است كه جزوي چند از لغات مختلف ملخّص و معرّب و مصحّح از كتب اساليف تأليف كن تا اغلب لغات ابيات شعراي شيرين كلام و فضلاي عالي نام معلوم گردند و علي الخصوص اشكال الفاظ اشعار فصاحت شعار مفهوم گردند». اين درخواست او را بر آن داشت تا واژههاي دري و پارسي و زبان فرارودي (ماوراء النهري) و تركي و برخي از واژههاي تازي را در دفتر خود گرد آورد و از واژهنامههايي كه در زمان او بر سر دستها بود ياري جست و تحفة السعاده را در دهم صفر سال 916 ه بپايان رسانيد و درينباره گفت:
بر گذشته دهم ز ماه صفرسنه تسع مائه سته عشر
كه شد از فضل ذو الجلال تمامكردهام تحفة السعادت نام «1»
2) مؤيد الفضلا
فرهنگ مشهور ديگريست از واژههاي پارسي و تازي و تركي متداول در آثار استادان شعر فارسي و يا در اصطلاحهاي عارفان و فقيهان
______________________________
(1)- درباره اين كتاب رجوع كنيد به:
فهرست كتابخانه ملي پاريس ج 2، ص 200- 201؛ فهرست كتابخانه موزه بريتانيا ج 2، ص 493.
ص: 374
و پزشكان و مغنّيان كه بدست محمد پسرلاد پيرامون سال 925 ه ترتيب يافت و محمّد لاد در فراهم آوردن آن از كتابهاي مشهور لغت تازي و پارسي پيش از آن تاريخ و بعضي كتابهاي ديگر بهره برگرفت بشيوهيي كه در خواندن و دريافتن معناهاي شاهنامه استاد طوس و ستّه سنايي و پنج گنج نظامي و ديوانهاي عنصري و انوري و ظهير فاريابي و خاقاني و سعدي و حافظ و سلمان ساوجي بتوان از آن ياري جست و اين يكي از موردهاي نادريست كه مؤلف يك واژهنامه فارسي كتاب خود را با استناد بر اثرهاي ادبي معيّن و نه بر حفظ و بتصادف و اكتفا بر بيان لغتهاي دشواري كه بنظرش ميرسيد، فراهم آورده است. سروري ازين كتاب در فرهنگ خود كه بسال 1008 ه ترتيب داده بهره برده است «1».
3) تحفة الاحباب
فرهنگ ديگريست كه در آغاز اين عهد بدست يكي از بازماندگان دوره تيموري تأليف شد. فراهم آورنده آن حافظ اوبهي است كه از «اوبه» يكي از ديههاي هرات برخاسته بود و در هرات زندگي ميكرد و در خدمت وزير خراسان كه نامش را نميبرد بسر ميبرد. گويا اين وزير خواجه كريم الدين حبيب اللّه ساوجي بوده باشد كه در سال 928 ه بهرات رفت و در حضور بزرگان آن شهر فرمان شاه اسمعيل را دائر بر حكومت دورميش خان و وزارت خود اعلام داشت. تأليف تحفة الاحباب بسال 936 ه بپايان رسيد و حافظ بابها و فصلهاي كتاب را بنابر حرفهاي اول و آخر واژهها تنظيم نمود. ازين كتاب در تأليف فرهنگ جهانگيري و مجمع الفرس سروري استفاده شد. نسخهيي از تحفة الاحباب در كتابخانه موزه بريتانيا موجود و در فهرست آن كتابخانه مذكورست.
4) مدار الافاضل
فراهم آورده اللّه داد فيضي پسر اسد العلما علي شير سرهندي، كه از آن نسخههاي متعدد در دستست، بسال 1001 ه با مراجعه بلغتنامههاي معتبر تازي بفارسي و فارسي بفارسي تنظيم شده و ريشه هر واژهيي با نشانه «ع»- (عربي)
______________________________
(1)- فهرست كتابخانه مجلس شوراي ملي ايران ج 3، ص 120؛ فهرست كتابخانه ملي پاريس ج 2، ص 201- 202؛ فهرست كتابخانه موزه بريتانيا ج 2، ص 494.
ص: 375
و «ف» (فارسي) و «ت» (تركي) روشن گرديده است.
5) سرمه سليماني
در بيان واژههاي دشوار فارسي و برخي از نامهاي تاريخي و جغرافيايي و داروها و پارهيي اصطلاحها و كنايهها و مانند آنها، فراهم آورده تقي الدين محمد اوحدي بلياني (سده يازدهم) كه شرححال و آثارش را بعد ازين خواهيم ديد.
6) نسخه ميرزا
يا فرهنگ ميرزا اثر ميرزا ابراهيم بن ميرزا شاه حسين اصفهاني از جمله لغتنامههاييست كه در پايان دوران پادشاهي شاه تهماسب (930- 984) فراهم آورده شد. مؤلف اين كتاب واژههاي فارسي و عربي يا تركي را كه در فارسي بكار رفته ذكر نموده و اساس كار او در اين تأليف كتاب شرفنامه منيري «1» بوده چنانكه تعبيرات ابراهيم فاروقي مؤلف آن فرهنگ را گاه عينا نقل نموده و تنها بعضي كلمات بر آن افزوده است و شايد سبب اشتهار اين كتاب به «نسخه ميرزا» همين دزدي و انتحال از كتاب شرفنامه منيري باشد تا بدينوسيله نموده شود كه اين كتاب در حقيقت نسخهييست كه ميرزا ابراهيم مذكور از اثر ميرزا ابراهيم فاروقي ترتيب داد. صاحب نسخه ميرزا پسر ميرزا كمال الدين شاه حسين اصفهانيست كه بروزگار جواني در اصفهان بنائي و معماري ميكرد و سپس در خدمت داروغه آن شهر درآمد و با خدمتهايي كه كرد منظور نظر شاه اسمعيل شد و بمرتبه وكالت آن پادشاه رسيد و چندي اين كار بزرگ را برعهده داشت تا بسال 929 ه در توطئه دشمنان كشته شد «2» و ازو دو پسر ماند يكي ميرزا اسمعيل كه زندگاني خوشي داشت و ديگر ميرزا ظهير الدين ابراهيم يعني همين صاحب نسخه ميرزا. بقول امين رازي وي «همواره نقش همنشيني اهل فضل و اصحاب طبع بر لوح خاطر مينگاشت و با آنكه اكثر اوقاتش بتنگدستي و پريشاني گذشتي هرگز ادراك تنگدلي و اظهار دلتنگي ننمودي ... و ميرزا ابراهيم خط نستعليق را در غايت جودت تحرير مينموده
______________________________
(1)- بنگريد بهمين كتاب، ج 4، ص 112- 113.
(2)- احسن التواريخ روملو ص 177- 180؛ هفت اقليم، تهران، ج 2، ص 398- 400.
ص: 376
و گاهگاه بشيوه جدّ و روش هزل بيتي يا رباعيي انشاء ميكرده ...» «1». اسكندر بيك تركمان «2» او را در زمره خوشنويسان عهد شاه تهماسب ياد كرده و گفته است كه «در شعر فهمي و تتبّع لغات فرس دعوي انفراد مينمود، رسالهيي كه در لغات فرس تأليف نموده اكنون در عراق شايع است» و از لحن عبارت او درباره ميرزا ابراهيم چنين برميآيد كه در سال تأليف عالمآرا (1025 ه) زنده نبود. از چند بيت كه امين رازي ازو نقل كرده اين رباعي پرمعني و زيباست:
رندان گاهي ملك جهان ميبازندگاهي بنگاهي دل و جان ميبازند
اين قسم قمار را نه چندست نه چونهر نوع برآيد آنچنان ميبازند اگرچه نسخه ميرزا در مرتبه فرهنگهاي مشروحي كه پيشتر و پستر ازو فراهم آمده نيست، ليكن بهرحال در شمار مأخذهاي فرهنگنويسان بعد ازو مثل جمال الدين حسين اينجو در فرهنگ جهانگيري و محمد قاسم سروري در فرهنگ سروري درآمده است «3».
7) فرهنگ جهانگيري
كه نامي جهانگير يافته تأليف نوّاب عضد الدوله جمال- الدين حسين اينجو «4» (م 1035 ه) است. پدرش فخر الدين حسن نام داشته و بعلت
______________________________
(1)- هفت اقليم، ج 2، ص 401.
(2)- عالم آراي عباسي، تهران 1350، ص 172.
(3)- ازين فرهنگ سه نسخه در كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار است و آقاي ابن يوسف شيرازي احتمال داده است كه تاريخ تأليف آن سال 980 يعني چهار سال مانده بپايان دوران شاه تهماسب است (فهرست آن كتابخانه ج 2، ص 231) و هم او مقايسهيي ميان اين فرهنگ و شرفنامه منيري كرده و چگونگي كار ميرزا ابراهيم را در نسخهبرداري بيدريغ از آن فرهنگ نشان داده است. نسخهيي ديگر از اين فرهنگ در كتابخانه مجلس شوراي ملي ايرانست (فهرست آن كتابخانه ج 3، ص 109- 110).
(4)- درباره او بنگريد به:
* فارسنامه ناصري گفتار دوم ص 41- 42 و 44.
ص: 377
سيادت به «شاه حسن» مشهور بوده است. صاحب فارسنامه در ذيل عنوان سادات اينجو (انجو) كه در شيراز ميزيستهاند گويد «1» كه شاه حسن انجوي شيرازي «بعد از تحصيل كمالات علميه بهندوستان رفته در مملكت گجرات توقف نمود و در سال نهصد و بيست و هشت برهان نظام الدين شاه هند وي او را از گجرات بولايت احمد نگر خواسته مسائل و احكام مذهب اثني عشريه را ازو بياموخت». مقصود ازين برهان نظام الدين شاه هندوي، برهان اول از سلسله نظامشاهيان احمد نگر (دكن) است كه از سال 914 تا 961 پادشاهي كرد. خاندان اينجو (انجو، انجويه) ي شيراز از سادات حسني هستند كه از ديرباز در آن شهر ميباشيدند و بكارهاي شرعي اشتغال ميداشتند. در دوران پادشاهي شاه تهماسب دو تن از آن خاندان بنام مير شاه محمود و مير شاه ابو تراب بترتيب شيخ الاسلام و قاضي القضاة ايران شدند. از همين خاندان شاه حسن مذكور بهند رفت و در آنجا بماند و چنانكه ديديم كار نياكان خود را در آن ديار دنبال كرد و پسرش جمال الدين حسين نخست مدتي در خدمت پادشاهان دكن بود و سپس در سال 994 بخدمت جلال الدين اكبر درآمد و با ماهانه 85 روپيه بخدمت ديواني پرداخت و در عهد جهانگير (1014- 1037 ه) حكومت ولايت بهار يافت و در سال 1027 لقب عضد الدوله بدو ارزاني شد تا بسال 1035 در شهر اگره چشم از جهان فرو بست. وي در مقدمه فرهنگ خود گويد كه از آغاز
______________________________
* تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، سعيد نفيسي، ص 397
* فرهنگ جهانگيري چاپ لكنهو 1293 ه.
* فرهنگ جهانگيري با تصحيح و مقدمه آقاي دكتر رحيم عفيفي استاد دانشگاه فردوسي، مشهد، سال 1351 تا 1354 خورشيدي، در سه مجلد.
* فهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، ج 2 ص 205- 211.
* فهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا ج 2 ص 496- 497.
* فهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار، ج 2 ص 212- 215.
(1)- گفتار دوم، ص 44.
ص: 378
جواني با دوستان ديوانهاي شاعران قديم را ميخواند «و چون اكثر اشعار ايشان مشتمل بود بر لغات پارسي و پهلوي و دري و اصطلاحات در شعر و غير آن، ناچار بكتب لغات پارسي كه آن را فرهنگ ميخوانند رجوع افتاد» ليكن يا آنها را در اين فرهنگها نمييافت و يا اگر پيدا ميكرد چندان در معني باهم اختلاف داشتند كه گرهي از كار او در حل مشكل نميگشودند. اين نقصها و كمبودهاي ديگر جمال- الدين را بر آن داشت تا بتحقيق و تتبّع در لغت فارسي بپردازد و پس از سي سال چندان لغت و اصطلاح فراهم آورد كه هيچيك از فرهنگنويسان ديگر بدانها نرسيده بودند و از بس درين رشته تتبّع و تفحّص كرده بوده قولش پيش اهل فن مقبول و بيان او در معنيهاي لغتها و اصطلاحها برهان قاطع شده بود تا بجايي كه سلطان جلال الدين اكبر در سال 1005 او را بخدمت خواست و گفت: «از آن زمان كه عربان را بر بلاد عجم استيلا دست داده زبان پارسي با كلام عرب آميزش پذيرفته اكثر لغات پارسي و دري و پهلوي متروك بل نابود گشته بنابرين شرح كتبي كه در قديم الايام پارسي زبانان پرداختهاند و معاني اشعاري كه شعراي باستان بزيور نظم آراستهاند در سراپرده اخفا و ستر حجاب مخفي و مستور مانده و لهذا قبل ازين چندي از بندههاي درگاه افاضل پناه را بترتيب كتابي مشتمل بر جمع لغات پارسي باستان و مصطلحات امر فرموده بوديم، هيچكدام از عهده آن بيرون نتوانستند آمد، بايد كه تو درين فن شريف كتابي بنام نامي و اسم سامي ما مرتبسازي ...».
بدينگونه حسين اينجو در كار ايستاد و لغتنامههايي را كه پيشازو فراهم آمده بود از «فرهنگ ابو حفص سغدي» «1» كه قديمترين آنها بود تا فرهنگ مؤيد- الفضلاي محمد لاد و فرهنگ سروري كه قريب بعهد او بودند، همه را جمع آورد. شماره اين فرهنگها كه اينجو برشمرده به 44 ميرسد و گذشته ازين او از كتابهاي ديگر در تفسير قرآن و پزشكي و تاريخ و جغرافيا بهره برگرفت و فرهنگ خود را كه بنظر او كاملترين آنها بود ترتيب داد اما چون بنتيجه كار او
______________________________
(1)- درباره او بنگريد بهمين كتاب، ج 1، چاپ پنجم، 1356، ص 178- 179.
ص: 379
بنگريم آن را چندان بزرگ كه او پنداشته نمييابيم و از آن چنين برميآيد كه او از هريك ازين كتابها كه برشمرده بهرهيي اندك برداشته و آنها را بتمامي ننگريسته و از آنها لغت و اصطلاح بيرون نكشيده است و او درين مقدمه همان شيوهيي را در بزرگ نشان دادن كار خويش در پيش گرفته كه آن ديگران داشتند و هريك بسياري كتاب براي مأخذ كار خويش ذكر كردهاند تا كار را بزرگ جلوه دهند ليكن چون بكار آنان برسيم نتيجه را بسيار ناچيز و ناكافي مييابيم. بهرحال اين فرهنگ بعد از مرگ جلال الدين اكبر يعني در عهد پادشاهي جهانگير، بسال 1017 بپايان رسيد و باسم اين پادشاه اخير ناميده شد.
فرهنگ جهانگيري در بيست و چهار باب بترتيب حروف تهجي فارسي، و يك «مقدمه» در دوازده «آيين» و يك «خاتمه» تأليف شده است. در مقدمه بعضي از مبحثهاي دستوري زبان فارسي را، چنانكه ذيل عنوان «دستور زبان فارسي» خواهيم ديد، آورد و در خاتمه «كنايات و اصطلاحات و استعارات و لغات مركبه از پارسي و عربي و لغات عربيّه كه دانستن آنها ضرور بود و از آن گزيري نبود و آنها را داخل اصل كتاب كه مشتمل بر فرس قديم است مناسب ننمود، هركدام را در دري علي حده درج نمود» و هر دري را بر چند «جلوه» مرتب گردانيد.
درهاي پنجگانه خاتمه كه در مقام خود خالي از اهميت نيست چنين است: در اول مشتمل بر كنايات. در دوم مشتمل بر لغات مركبه از پارسي و عربي يا دو كلمه عربي كه بروش پارسي آورده باشند يا پارسي و تركي يا پارسي و لغت ديگر. در سيوم مشتمل بر لغاتي كه يكي از حروف بيگانه در آن يافته شده. در چهارم مشتمل بر لغات زند و پازند و وستا. در پنجم مشتمل بر لغات غريبه.
موفقيت حسين اينجو در دست يافتن بر واژههاي زند و پازند و اوستا نتيجه همكاري يكي از ايرانيان زردشتي است كه آزاد منشي جلال الدين اكبر او را به «اگرا» و «فتح پورسيگري» كشانيده بود. جمال الدين حسين در شرح واژه «برسم» «1»
______________________________
(1)- برسم از اصلbaresman در اوستا، دسته گياهي است كه «دستور» هنگام
ص: 380
ميگويد: «شرح اين لغت از مجوسي است كه در دين خود بغايت فاضل بود و اردشير نام داشت و مجوسيان او را موبد ميدانستند و حضرت عرش آشياني «1» محض از براي «2» تحقيق لغات فرس ... از كرمان طلبيده بودند». ملاقات كسي از خاندان سيادت و شريعت با مردي زردشتي و همنشيني و كسب اطلاع ازو در محيط تعصب آلود ايران آن روزگار بهيچروي امكان نداشت ولي آزاد انديشي جلال- الدين اكبر در هند اين كار را امكانپذير كرد و ازين راه مقداري لغت از ريشه پهلوي و اوستايي در فرهنگ جهانگيري و بعد از آن در فرهنگهاي ديگري كه با استفاده از آن تأليف شد، راه يافت و از آنجمله است برهان قاطع و فرهنگ ناصري يا انجمن آراي ناصري رضا قليخان هدايت كه چنانكه خواهيم ديد تنظيم جديديست از فرهنگ جهانگيري. جمال الدين اينجو درباره چگونگي بهره بردن از موبد اردشير كرماني گويد: «فقير حقير كه راقم اين حروفم پيري از پارسيان را كه در دين زردشت بود ديدم كه جز وي چند از كتاب زند وستا داشت. چون مرا رغبت و شعف تمام بجمع لغات فرس بود، و در فرس از زند و ابستا كتابي معتبرتر و بزرگتر نيست، بجهت تحقيق لغات با او صحبت ميداشتم و اكثر لغاتي كه در خاتمه اين كتاباند از ژند و پاژند و ابستا نقل شده از تقرير آن زردشتي ...» و اين نخستين بار، بعد از پشت كردن ايرانيان مسلمان بر گذشته خود بود كه كسي از ميان آنان دوباره آهنگ روي آوردن بدان مينمود. آيا اين هم يكي از بركتهاي وجود جلال الدين اكبر نبود؟
8) مجمع الفرس
يا فرهنگ سروري يا لغت فرس سروري كتاب مشهور ديگري در لغت فارسي است، تأليف محمد قاسم بن حاجي محمد كاشاني متخلص به
______________________________
برگزاشتن آيينهاي ديني در دست ميگيرد و بجانب آسمان نگاه ميدارد. بنگريد به: C. de Harlez, Manuel de la langue de l'Avesta, Paris 1882, p. 389.
(1)- مراد جلال الدين اكبرست كه هنگام پايان يافتن فرهنگ جهانگيري درگذشته بود.
(2)- محض از براي: تنها براي، فقط براي.
ص: 381
«سروري» «1» (م بعد از سال 1036 ه). بنابر اشاره تقي الدين محمد اوحدي بلياني صاحب عرفات العاشقين همزمان و همشهري او، پدرش مردي كفشگر بود و او خود حافظهيي چنان نيرومند داشت كه سي هزار بيت بخاطر سپرده بود و چنانكه تقي الدين گفته لغتنامهيي در بيان معني واژههاي دشوار شعرهاي نظامي و برخي از شاعران ديگر ترتيب داده بود. مسكنش اصفهان بود و در آنجا جهانگرد مشهور ايتاليايي «پيترو دلّاوالّه» «2» را بسال 1032 ملاقات كرد و پيرامون چهار سال پس ازين ديدار بهند رفت چنانكه بسال 1036 ه در لاهور ميگذراند و گويا چندگاهي از دوران پادشاهي شاهجهان (1037- 1068 ه) را هم درك كرد و سپس بزيارت كعبه رفت و در راه درگذشت. او را نبايد با مصطفي پسر شعبان سروري (م 969 ه) گزارنده گلستان سعدي اشتباه كرد. نصرآبادي درباره او مينويسد «سروري كاشي محمد قاسم نام داشته، بغير از ربط بشعر تتبع لغات فرس هم نموده چنانچه فرهنگي هم در آن باب نوشته، سهل و مختصر است، اگرچه بعنوان اشتباه تكراري در لغت واقع شده اما خيلي زحمت كشيده، نسخهيي كه در ايران نوشته سهل و مختصر است اما در هند كه رفت فرهنگ مير جمال الدين انجوي را بنظر گذاشته فرهنگ مبسوطي
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* كشف الظنون، چاپ استانبول، ستون 1558.
* تذكره نصرآبادي، تهران 1317، ص 291.
* صبح گلشن، سيد علي حسن، هند 1295 ه، ص 203.
* سفينه خوشگو، بندرا داس متخلص بخوشگو، پتنا 1959 ميلادي.
* رياض الشعراء واله داغستاني، خطي.
* تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، ص 397- 398.
فهرست نسخههاي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا ج 2، ص 498- 499.
* فهرست نسخههاي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، ج 2، ص 215- 216.
* فهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار، ج 2، ص 219- 223.
* فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 2، ص 443- 444.
(2)-Pietro della valle
ص: 382
نوشت».
گويا آن فرهنگ «سهل و مختصر» كه سروري در ايران نوشته بود همان باشد كه حاجي خليفه هم آنرا ديده و با عنوان «الوجيز لغت سروري عجم» در ذيل عنوان علم اللغه از آن ياد كرده و گفته است كه بترتيب حروف مرتب شده. البته مراد او از «وجيز» همين معني مختصر است كه در گفتار نصرآبادي ميبينيم اما سخن نصر- آبادي در اينكه نسخه كوتاه لغت سروري در ايران و پيش از تهيه نسخه مفصل مجمع الفرس در هند، فراهم آمده درست نيست بلكه سروري در هند نسخهيي تنظيم نكرد مگر آنكه شايد كتاب خود را با افزودن بعضي يادداشتها تكميل كرده و نسخه مشروحتري فراهم آورده باشد. وي در مقدمه مجمع الفرس گويد كه بعد از تفحص در آثار شاعران قديم و ياري جستن از شانزده فرهنگ پارسي كه پيش از او تأليف شده بود بسال 1008 كتاب خود را بنام شاه عباس تدوين كرد.
اين فرهنگ يك ديباچه و بيست و چهار باب بشمار حرفهاي الفباي فارسي، و خاتمهيي دارد و در آن لغتهاي عربي و واژههاي ساده فارسي ذكر نشده است، و براي روشن كردن معناي بسياري از لغتها بشعر شاعران استشهاد گرديده و نيز تلفظ هر كلمهيي بشيوه لغتنويسان با دادن يك كلمه هموزن مشهور معين شده است.
بعد از آنكه فرهنگ جهانگيري و شامل اللغه قراحصاري كه از فارسي بتركي است، و فرهنگ تحفة السعاده ملا محمود بن شيخ ضياء الدين در ايران بدست سروري رسيد، نسخه ديگري از فرهنگ خود فراهم آورد يعني همان مجمع الفرس را در تحرير جديد مشروحتر و كاملتر ساخت و شايد مقصود نصرآبادي از آن نسخه «سهل و مختصر» همان نسخه يا تحرير نخستين از مجمع الفرس باشد و اين ظاهرا همان «الوجيز لغت سروري عجم» است كه كاتب چلبي ذكر كرده و گفته بنام شاه عباس است. كتاب مجمع الفرس در تهران بطبع رسيد.
سروري تحرير سومي از مجمع الفرس دارد كه آن را «خلاصة المجمع» ناميده و بنام اعتماد الدوله حاتم بيك وزير شاه عباس پرداخته است. اين اختصار را
ص: 383
سروري بدان قصد انجام داد كه نسخه برداري از فرهنگ خود را آسانتر كند. وي در مقدمه اين نسخه كوتاه شده گفته است: «بنده مذنب جاني سروري كاشاني چون از تأليف مجمع الفرس باز پرداخت ديد كه بعضي از ياران بواسطه اينكه ايجاز در كلام مطلوبست يا بجهت آنكه در اجرت كاتب تخفيفي شود، در نوشتن آن ابيات استشهاد و اعراب كه صحت لغت بدان منوط و مربوطست، حذف ميكنند و چهره شاهد اين نسخه را از حلي ربط عاطل ميسازند. بنابر تمهيد اين مقدمات بخاطر اين ضعيف رسيد كه با تصحيح حروف ... خلاصهيي بنويسم و مجملي مرقوم گردانم از آن نسخه كه مؤلف است از شانزده كتاب ... تا جمعي كه معاني آن لغات را مفصل و لغات را مستشهد خواهند بمجمع الفرس رجوع فرمايند و بعضي كه مجمل و محذوف الاستشهاد خواهند باين خلاصه توجه كنند و زبان قلم را از انتخاب و قلم زبان را از اعتراض قاصر و كوتاه سازند و اين نسخه را به خلاصة- المجمع موسوم ساختم ...» «1».
نام سروري را در شمار شاعران عهد او نيز ميبينيم. سخناني كه ازو نقل شده چندان نيست ولي استوارست، و از آنهاست «2»:
بصحراي غمت منزل گرفتمچو صحرا كوه غم در دل گرفتم
دم رفتن بدستي دامن جانبدستي دامن قاتل گرفتم *
رويش چو بزير زلف ديدمگفتم صبحي نهفته در شام
يا صيادان چشم مستشخورشيد فگندهاند در دام
______________________________
(1)- نقل از فهرست مدرسه عالي سپهسالار، ج 2، ص 222- 223. نسخهيي كه ضياء- الدين حدائق (ابن يوسف) شيرازي ديده بود در كتابخانه حاجي محتشم السلطنه اسفند- ياري (رئيس پيشين مجلس شوراي ملي ايران كه اينك چندساليست درگذشته) محفوظ و بسال 1018 ه كتابت شده بود، يعني در حيات سروري و سالها پيش از سفرش بهند.
(2)- نقل از تذكره نصرآبادي، ص 291.
ص: 384
*
بيدست طلب بدامن پير زدنكس را نشود مقام عرفان مسكن
چون رشته كه نگشود رهش تا ننهادسر در قدم راست روي چون سوزن *
دلا بصدق امانت گزين كه تا يابيامان ز حيله آن گوژپشت بيسروبن
چو خامه باش كه نگرفته ميكند هردمكنار صفحه پر از گوهر خوشاب سخن
نه چون دوات كه بسيار گيرد و كمكمهميدهد اگرش ني كنند در ناخن
9) برهان قاطع
لغتنامه بسيار مشهوريست از محمد حسين بن خلف تبريزي متخلص به «برهان» كه از مؤلفان و شاعران سده يازدهم هجري ساكن هندوستان بود و كتاب خود را بنام سلطان عبد اللّه (1035- 1083 ه) از قطب شاهيان گلكنده درآورد. اين سلسله از جمله چند سلسله پادشاهان هندوستانست كه پس از تجزيه ممالك تغلقيه در آن سامان پيدا شده و بيشتر آنان ناشران ادب فارسي بودهاند.
برهان كتاب برهان قاطع را با استفاده از فرهنگ جهانگيري، فرهنگ سروري، سرمه سليماني و صحاح الادويه حسين انصاري با حذف شواهد و مكررات و افزايش پارهيي واژهها و استعارهها و تركيبهاي لغوي فراهم آورد و كار اصلي او در تأليف همين تهذيب و تنظيم و فراهم آوردن همه واژههاي آن كتابهاي اصلي در يك كتابست و او حتي مقدمه كتاب خود را كه در بيان بعضي از قاعدههاي دستور فارسي است از كتاب فرهنگ جهانگيري «بوجه تلخيص» اقتباس نموده است. با اين حال تأليف او در شهرت از همه كتابهاي مأخذش در گذشته و بعد از تأليف از جمله مرجعهاي اساسي در لغت فارسي شده است.
پيداست كه در برهان قاطع واژههاي فارسي و تركي يا عربي كه فارسي- زبانان بكار بردهاند يكجا فراهم آمده و در كنار هم قرار گرفتهاند و برهان مانند جمال- الدين حسين اينجو آنها را از يكديگر جدا نكرد و يا مانند سروري بگرد آوردن واژههاي فارسي اكتفا ننمود و با توجه بكيفيت تأليف بعضي از فرهنگها كه ياد
ص: 385
كردهايم، روشن ميشود كه برهان در اين كار هم مبتكر نبود.
برهان قاطع در بيست و نه «گفتار» و هر گفتاري در چند «بيان» است و مقدّمه آن درنه «فائده» تنظيم شده كه در آنها بزبان دري و پهلوي و فارسي، و حرفهاي تهجّي، و دال و ذال فارسي، و تبديل حرفهاي فارسي بيكديگر، و ضميرها، و برخي فرنهادهاي دستوري و انشائي ديگر پرداخته و در اين راه قسمتهايي از مقدمه فرهنگ جهانگيري را كه در دوازده آيين تنظيم شده محلّ استفاده قرار داده است. تأليف برهان قاطع بسال 1062 پايان يافته و برهان ماده تاريخ زيرين را بدين مناسبت سروده است:
چو برهان از سر توفيق يزدانمر اين مجموعه را گرديد جامع
پي تاريخ اتمامش قضا گفت:كتاب نافع برهان قاطع نقصهاي فرهنگ برهان قاطع بسبب شهرت بسياري كه حاصل كرد، محل اعتناء پارسيشناسان بعد شد و در نتيجه كتابهايي بصورت تعليق بر آن ترتيب يافت خواه در راه تكميل كردن آن و خواه در ذكر اشتباههايي كه در آن راه يافته است. ازينگونه كتابهاست «قاطع برهان» و «ساطع برهان» و «رافع هذيان» و جز آنها. ترجمهيي تركي نيز از برهان شده است بنام «تبيان نافع» بدست سيّد احمد عاصم عنتابي از پارسيشناسان آغاز سده سيزدهم روم «1».
برهان قاطع چندين بار در هند و ايران چاپ شد. از چاپهاي مهم آن يكي چاپ كلكته بسال 1233 ه (1817 ميلادي) است با مقدمهيي مشروح و افزودن تكملهيي بر آن از 3717 واژه و تركيب فارسي كه از نظر «برهان» ساقط شده بود و اين مجموعه جديد «ملحقات برهان قاطع» نام دارد. چاپ كاملتر و بهتر برهان قاطع كار مشهور دوست فاضل فقيدم دكتر محمّد معين است كه با مقدمهيي جامع و با حواشي بسيار در شرح ريشه واژهها و تصحيح خطاهاي صاحب برهان قاطع و افزودن بسياري از لغتها در حاشيه و دادن معادل واژههاي فارسي در ساير زبانها
______________________________
(1)- دانشمندان آذربايجان، محمد علي تربيت، تهران 1314، ص 68- 69.
ص: 386
و لهجههاي ايراني در چهار مجلد (از سال 1331 تا 1335 خورشيدي و چندبار پس از آن تاريخ) در تهران بطبع رسيد چنانكه بايد آنرا تأليف پر ارج تازهيي در لغت فارسي شمرد كه بمراتب بر آنچه برهان بن خلف فراهم آورده بود برتري دارد. آمرزش خداي بر او باد.
10) كشف اللغات و الاصطلاحات
از جمله كتابهاي نادر لغت درين دوره است كه اختصاص بشرح واژهها و اصطلاحهايي دارد كه در دسته معيني از اثرهاي ادبي يعني در كتابهاي اهل تصوّف و عرفان بكار رفته و طبعا لغتهايي از اصل فارسي و عربي باهم در آن گردآمده است. گردآورنده اين لغتنامه عبد الرّحيم فرزند احمد سوربهاري از ناحيه بهار هندوستانست. وي كه خود از مشايخ تصوف بود، در مقدمه كتاب حكايت ميكند كه بسياري از هم طريقتان از وي درباره معني واژهها و اصطلاحهايي كه ميان آنان متداول بود پرسشهايي ميكردند و او بتدريج پاسخهاي خود را بدان پرسشها مينوشت. در همان حال هم پسر او شيخ شهاب كه ديوان قاسم انوار را ميخواند از كثرت واژههاي عربي آن بزحمت افتاده بود و او در جستوجوي معناي آنها بچند كتاب لغت فارسي و عربي مراجعه كرد و معني دلخواه را در آنها نيافت. پس همّت بتأليف كتاب كشف اللغات و الاصطلاحات گماشت و با مراجعه بچند كتاب لغت و بعضي از كتابهاي اهل تصوف كتاب خود را بسال 1060 ه تأليف كرد. حاجي خليفه «1» صاحب اين كتاب را شيخ عبد الرحيم بن شيخ احمد مشهور به سوربهاري معرفي كرده است.
11) لطائف اللغات
فرهنگيست از واژههاي مثنوي كه عبد اللطيف پسر عبد اللّه عبّاسي از اديبان اواخر قرن يازدهم هجري ترتيب داد و او همانست كه بعد از ويراستاري چند ساله مثنوي نسخهيي از آن بنام «نسخه ناسخه» فراهم آورد و مقدمهيي باسم «مرآة المثنوي» بر آن افزود و شرحي از مثنوي موسوم به (لطائف-
______________________________
(1)- كشف الظنون ستون 1494؛ و نيز بنگريد بفهرست بلوشه ج 2 ص 202 و فهرست ريو، ص 495.
ص: 387
المعنوي» تأليف نمود. كتاب لطائف اللغات بسال 1877 ميلادي در هند بطبع رسيد «1».
12) مفتاح المعضلات
هم يكي ازين قبيل لغتنامههاست كه براي دريافتن واژه- هاي دشوار فارسي و تازي در يك اثر معين ادبي فراهم آمده. مؤلف آن شيخ برهان سيكري وال «2» از معاصران جلال الدين اكبر (963- 1014 ه) است و او اين كتاب را «در فراهم آوردن الفاظ مغلقه مكتوبات» شيخ ابو الفضل بن مبارك وزير و منشي معروف (م 1011 ه) تأليف كرد و چون در ديباچه ابو الفضل علّامي را با دعاي «نور اللّه مرقده» ياد كرده پس تأليف كتاب بعد از كشته شدن آن منشي فاضل بوده است. «3»
درباره بخشهايي از منشآت ابو الفضل فرهنگهاي ديگري نيز ترتيب يافته است «4».
13) فرهنگ رشيدي
كه از جمله چند فرهنگ فارسي معروفست اثريست از سيّد عبد الرّشيد تتوي پسر سيد عبد الغفور حسيني مدني تتوي. منشاء او شهر تتهه (- تته) از شهرهاي ناحيه سند در پاكستان امروزي و اصلش از سادات مدينه و خود باشنده هند در عهد پادشاهي شاهجهان (1037- 1068 ه) و در شمار دانشمندان و بزرگان معروف عهد خويش بود. وي همانست كه كتاب منتخب اللغات شاهجهاني را بسال 1046 هجري بنام شاهجهان پرداخت و اين لغتنامه فارسي را هجده سال پس از آن بسال 1064 ه باز بنام همان پادشاه درآورد. بعد ازين تاريخ تنها اطلاعي كه ازو در دستست يافتن ماده تاريخ جلوس اورنگ زيب عالمگير (1068- 1118 ه) است در آيه أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ ...* الآية، و بنابر اين تا سال 1068 زنده بود و پس از آن خبري از او در دست نيست.
______________________________
(1)- بنگريد بهمين كتاب، ج 3، چاپ دوم، تهران 1353 ص 466؛ و ضميمه فهرست ريو، ص 119؛ و فهرست مدرسه عالي سپهسالار، ج 2، ص 227؛ و فهرست كتابخانه مجلس شوراي ملي ايران، ج 3 ص 107.
(2)-Sikrival .
(3)- فهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 2، ص 204- 205.
(4)- ضميمه فهرست ريو، ص 118.
ص: 388
فرهنگ او، چنانكه خود در ديباچه آن گفته، جمع ميان دو فرهنگ معروف پيش ازو يعني فرهنگ جهانگيري و فرهنگ سروري است با مقدمهيي كه مأخوذست از فرهنگ جهانگيري و تلخيصي از آن. رشيدي بسياري از استشهادهاي صاحبان دو فرهنگ مذكور را باشعار پارسي در توضيح معني لغتها زائد دانسته و نيز بيان معناي دستهيي از واژهها را كه در آنهاست ناقص و غير وافي بمقصود شمرده و همچنين آوردن يك لغت را در چند مورد، بعلت تغييرهاي جزئي در تلفظ يا نگارش و اينگونه چيزها كاري ناصواب خوانده است. كار رشيدي در تأليف اين فرهنگ تا حدّي ماننده است با كار محمد حسين برهان در تدوين برهان قاطع.
اين كتاب در بيست و چهار باب است و در پايان هر فصل از هر باب استعارههايي كه بواژههاي آن فصل مربوطست ذكر شده. فرهنگ رشيدي را در هند و ايران چاپ كردهاند.
14) چراغ هدايت
فرهنگي است در توضيح واژههاي دشوار اشعار. مؤلف آن سراج الدين علي «1» متخلص به «آرزو» يكي از شاعران پارسيسرا و هنديگوي بود كه بسال 1101 ه در اكبرآباد هند متولّد شد. نسبش بشيخ كمال الدين يكي از اعقاب نصير الدين چراغ دهلي ميرسيد و او بعد از كسب مقدمات در سال 1132 ه بدهلي رفت و نام آوراني چون مؤتمن الدّوله اسحق خان و پسرش نجم- الدوله مقدم وي را بزرگ داشتند و بعد از چند سال از دهلي بلكنهو هجرت نمود و در آنجا بسال 1169 ه درگذشت. وي در سال 1164 تذكرهيي بنام مجمع النفائس تأليف نمود. اثر مهمش فرهنگيست بنام «سراج اللغة» كه در آن واژههاي دشوار شاعران پيشين را كه در فرهنگ جهانگيري و سروري و برهان قاطع نيامده،
______________________________
(1)- درباره سراج الدين عليخان آرزو بنگريد بخزانه عامره، و بتذكره نتايج الافكار، بمبئي 1336، ص 79- 82؛ و به: Garcin de Tassy, Litterature Hindoui, Vol. 1, p. 69; Rieu Cat, of Pers. Mss. p. 501- 502 ص: 389
توضيح داد، و آن را بسال 1147 ه بپايان برد. آرزو در آن كتاب واژهها را بر دو دسته كرد: دسته نخستين واژههاي دشواري كه پارسيگويان هند بكار نميبردند، و دسته دوم واژهها و تركيبهايي كه در هند درست بكار نميرفته است. در كتاب چراغ هدايت اين هردو دسته از واژهها بترتيب الفبايي منظم شد. اين كتاب در حاشيه غياث اللغات بسال 1874 ميلادي در هند چاپ شد. از اثرهاي ديگر سراج الدين علي خان كتاب تنبيه الغافلين در نقد او بر سخن حزين لاهيجي، و شرحي بر اسكندر- نامه نظاميست كه يك بار در حاشيه اسكندرنامه نظامي چاپ بمبئي (1277 ه) بطبع رسيد.
15) چهار عنصر دانش
فرهنگ مشروحيست از واژههاي فارسي و عربي تأليف امان اللّه حسيني متخلص به «اماني» و مخاطب به «خانهزاد خان فيروز جنگ» پسر مهابتخان زمانه بيگ مخاطب به «خان خانان سپهسالار» پسر مير محمد غيور كابلي.
وي چنانكه گفته خواهد شد، از رجال معروف دوران نور الدين جهانگير (1014- 1037 ه) و شهاب الدين شاه جهان (1037- 1068 ه) بود و شغلهاي بزرگ از قبيل حكومت كابل بر عهده داشت و در دوران شاهجهان لقب «خان زمان» بر عنوانهايش افزوده شد. مرگش بسال 1046 اتفاق افتاد. از وي ديوان شعر و مجموعهيي بنام گنج باد آورد و يك كتاب در تاريخ و كتابي بنام «امّ العلاج» در پزشكي باقي ماند «1».
از اوست:
بر دور جام ما بنويسند نام ماتا نام ما بدَور بماند ز جام ما
دوران اگر بكام نگرديد گومگرداين بس كه دَور جام بگردد بكام ما اماني چهار عنصر دانش را بنام جهانگير و بفرمان او نوشت و در آن بيشتر واژههاي
______________________________
(1)- درباره پدرش مهابتخان و خود او بنگريد به مآثر الامراي مير عبد الرزاق صمصام- الدوله شاهنواز خان خوافي و به بهارستان سخن هم ازو، چاپ مدراس 1958 ميلادي، ص 485- 487؛ و به تذكره نتايج الافكار مولانا محمد قدرت اللّه گوپاموي هندي، ص 46- 47؛ و بفهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ج 2، ص 509- 510.
ص: 390
فارسي و عربي را كه محل حاجت فارسي خوانان بود، فراهم آورد. مقدمه اين كتاب هم مانند بسياري ديگر از فرهنگها كه بعد از فرهنگ جهانگيري سمت تأليف يافته از آن كتاب با تغيير اندك نقل شده است و متن كتاب در چهار بخش، هريك بنام «عنصر» ترتيب يافته. عنصر نخستين لغتنامهيي عربي است كه لغتهاي آن از قاموس، صراح، كنز اللغات، كشف اللغات و جز آنها گرفته شده. عنصر دوم شامل واژه- هاي فارسي است. عنصر سوم تركيبهاي مجازي و استعاري و لغتهاي زند و پازند و عنصر چهارم اصطلاحهاي پزشكيست.
16) بحر الفضائل
فرهنگيست فارسي شامل لغتهاي فارسي و تازي. مؤلف آن محمّد بدر خزانه بلخي پسر قوام پسر رستم پسر احمد پسر محمود بدر خزانه بلخي (سده يازدهم هجري) است. وي در مقدمه اين لغتنامه گويد كه مقصودش از تأليف اين كتاب توضيح واژههاي دشوار پارسي و تازيست كه در اثرهاي شاعران و نثر نويسان فارسي بكار رفته و بهمين سبب در تدوين اين لغتنامه به بسياري از اثرهاي شاعران و نويسندگان پارسي مراجعه كرده از قبيل ديوان رودكي و عنصري و عمعق بخاري و خاقاني و انوري و نظامي و سعدي، و شرف الدين شفروه و امير خسرو دهلوي و كليله و دمنه و ديوان ظهير فاريابي، بعضي از ترسّلها، رسالههايي در اصطلاحهاي صوفيان، و جز آنها. چند لغتنامه عربي نيز در شمار مأخذهاي او بود مانند تاج المصادر ابو جعفر مقري بيهقي (م 544 ه) «1» و كتاب الصّحاح جوهري فارابي (م 398 ه) «2» و مقدمة الادب جار اللّه زمخشري (م 538 ه) «3» و المغرب في لغة- الفقه از امام ابو الفتح مطرّزي خوارزمي (م 610) «4» و السّامي في الاسامي تأليف ابو الفضل احمد بن محمد ميداني نيشابوري (م 518 ه) «5» و چند لغتنامه ديگر تازي.
______________________________
(1)- بنگريد بهمين كتاب ج 2، چاپ پنجم، ص 320- 321.
(2)- ايضا همين كتاب، ج 1، چاپ پنجم، 1356 خورشيدي ص 354.
(3)- ايضا همين كتاب، ج 2، ص 320.
(4)- ايضا همين كتاب، ج 2، ص 321.
(5)- ايضا همان جلد، ص 318.
ص: 391
گذشته ازين چند كتاب در تفسير قرآن نيز مورد مراجعه محمّد بدر خزانه بوده است و بدين ترتيب ملاحظه ميشود كه بحر الفضائل بسبب كثرت منابع كتابي بزرگ شده كه مؤلف آن را بدو قسم كه هريك جلدي جداگانه است منقسم ساخته ولي از ذكر شاهد براي هر لغتي خودداري نموده و حتي در توضيح دادن واژهها نيز باختصار كوشيده و ضعف خود را در شناخت فارسي ازين راه آشكار ساخته است «1». محمد بدر خزانه شرحي بر مخزن الاسرار نظامي گنجهيي نيز نوشته و آن را بسال 1091 ه باتمام رسانيده است.
لغتنامههاي فارسي بتركي
مقصود ازين دسته از لغتنامهها آنهاست كه از فارسي بتركي و يا از تركي بفارسي است. تأليف اينگونه فرهنگ- ها در قرن نهم هجري در روم رواج داشت و اين بسبب نشر روزافزون زبان پارسي بود در ظل توجه و علاقه سلاطين عثماني و بزرگاني كه در خدمت آنان بودند. پيش ازين «2» بفرهنگهاي معروفي كه حليمي در سده نهم و رستم مولوي در آغاز سده دهم در اين زمينه تأليف كردهاند اشارهيي نمودم و نيز گفتم كه «كوشش لغتنويسان ترك زبان پارسيدان در تأليف لغتنامههاي پارسي بتركي و حتي گاه ترتيب منظومههايي بدين آهنگ در سده دهم امتداد يافت» و اينك بايد بر آن گفتار اين سخن را نيز بيفزايم كه در عهد صفوي ايران جولانگاه بسيار مساعدي براي زبان تركي شده بود و از اين روي ميبينيم كه از سده دهم ببعد تأليف لغتنامههاي فارسي تركي منحصر بسرزمين روم نبود بلكه در ايران و فرارود (ماوراء النهر) نيز چند كتاب درين راه بوجود آمد.
[شامل اللغة]
بعد از لغتنامههاي مشهوري كه در مجلد پيشين نام بردهام، از كتابهاي قابل ذكر يكي كتاب شامل اللغة است بفارسي تأليف حسن بن حسين قراحصاري. وي درين
______________________________
(1)- درباره او بنگريد بفهرست بلوشه، ج 2، ص 186- 187؛ و بضميمه فهرست ريو، ص 157.
(2)- همين كتاب، ج 4، ص 113- 114.
ص: 392
كتاب واژههاي پارسي را باعتبار حرفهاي آخر آنها بنظم الفبائي درآورد و آنها را بشماره حرفها به باب و سپس به «نوع» تقسيم نموده و براي هريك مترادفي يا توضيحي بتركي آورده و كتاب خود را بنام سلطان با يزيد عثماني (887- 918 ه) پرداخته است. اين كتاب يكي از مأخذهاي كتاب نعمة اللّه است كه بعد ازين شناخته خواهد شد، و نيز سروري از آن در تحرير مجدّد فرهنگ خود استفاده كرد. «1»
[دقائق الحقائق]
كتاب مشهور ديگري از سده دهم در لغت فارسي بتركي داريم بنام دقائق الحقائق تأليف احمد بن سليمان معروف به ابن كمال پاشا (م 940 ه) كه نام او و اثرهايش خاصه كتاب نگارستان را در ذيل نام نويسندگان پارسي اين عهد خواهيم ديد. ابن- كمال پاشا كوشيده است تا در «دقائق الحقائق» واژههاي همسان و مترادف (مثل:
بزرگ و بزرگوار، سترك و كلان؛ و مانند: خاشاك و خاشه، خس و خسك) را برگزيند و معناي هريك را شرح دهد. در حقيقت بايد گفت اين لغتنامه كه اصلا بترتيب الفبايي تنظيم نشده بيشتر بنحوه استعمال واژهها در ادب فارسي توجه داشته تا ببيان معناي هرواژه، و نظم دادن آنها بصورت لغتنامه عادي؛ و بهمين سبب احمد بن خضر اسكوبي شاعر معروف به علوي آنرا بنظم الفبايي حرفهاي اول هرواژه درآورده و لغتنامه منظمي از آن ترتيب داده است.
[لغت نعمة اللّه]
ديگر لغت نعمة اللّه است بفارسي تأليف نعمة اللّه بن احمد بن قاضي مبارك رومي كه آن را بسال 947 ه تأليف نمود. نعمة اللّه در مقدمه اين كتاب گفته كه با استفاده از چند لغتنامه فارسي و انتخاب واژهها از آنها، اين كتاب را در سه قسمت فراهم آورده است: 1) مصادر 2) قواعد زبان دري 3) اسمهاي جامد و مشتق؛ و ترتيب حروف را بر قاعده لغتنامه اقنوم عجم «2» بسه باب مفتوح و مكسور و مضموم نهاد تا حركت اول هر كلمه معلوم باشد و هر لغت را جداگانه توضيح داد و در پايان گفت كه اين لغتنامه را «بنام خود اضافت كردم يعني لغت نعمة اللّه نام نهادم». حاجي خليفه
______________________________
(1)- فهرست ريو، ج 2، ص 513.
(2)- درباره آن بنگريد بهمين كتاب، ج 4، ص 116.
ص: 393
اين كتاب را «نعمة اللّه في لغة الفرس» ناميده است «1». وفات نعمة اللّه رومي بسال 969 ه اتفاق افتاد. ازين لغتنامه نسخههاي متعدد در كتابخانها موجودست.
[لغت مثلّث]
ديگر لغت مثلّث است از فارسي بتركي تأليف محمّد بن بدر الدّين منشي (م 1001). درين لغتنامه واژههايي ضبط شده كه بيك املاء نوشته ميشود ولي برحسب اصوات بسه گونه تلفظ ميشود. مؤلف آن يعني محمد بن بدر الدين آق- حصاري صارو خاني بوده و شعر فارسي ميسروده و در شعر «منشي» تخلص ميكرده است. وي درباره لغت مثلّث كه در آن با روش ابتكاري خودكار كرده و آن را بسال 991 ه بپايان برده، ميگويد:
مثلث هست فكر بكر منشيكسي ديگر نكرد اين شيوه در كار
بود تاريخ تا روز قيامتبطعن بيحدش مخراش اي يار
[جنان الجنان]
از تأليفهاي ديگر محمد منشي لغتنامهييست فارسي بنام جنان الجنان كه آن را بسال 993 ه تنظيم كرده و درباره تاريخ آن گفته است:
بوي تاريخ آيدت فايحنشر اين روضه را چو طي نكني ولي اثر اساسي و مهمش تفسير قرآنيست بنام نزيل التنزيل و معروف به تفسير المنشي كه آن را بسال 981 بنام سلطان مراد خان عثماني تأليف نموده و در پاداش عنوان «مشيخة الحرم النبوي» بوي ارزاني شده و او در مدينه مجاور بود تا درگذشت «2».
«سودي بسنوي» شرح ديوان حافظ را بخواهش همين محمد منشي تأليف نمود.
[الفاظ جليّه في بيان لغات تركيّه]
ديگر الفاظ جليّه في بيان لغات تركيّه است از خواجه طبيب بخاري نقشبندي شامل لغتهاي تركي شرقي بفارسي و بحثي درباره دستور زبان تركي كه بنام ناصر- الدين محمد شاه غازي (1131- 1161 ه) از خانان فرارود در پنجاه فصل و يك خاتمه تنظيم كرد.
______________________________
(1)- كشف الظنون، ستون 1965.
(2)- كشف الظنون، ستون 459 و 1950. تاريخ وفاتش را حاج خليفه يكبار 1000 (ستون 459) و بار ديگر 1001 نوشت.
ص: 394
[لغت سنگلاخ]
ديگر لغت سنگلاخ است و آن كتاب مشهوريست در لغت تركي جغتائي كه امير علي شيرنوايي (م 906 ه) در آثار خود آورده است. مؤلف اين كتاب ميرزا مهدي خان استرابادي (م بعد از سال 1161 ه) منشي معروف نادر است كه ذكر احوال و آثار او در شمار نويسندگان و مترسلان در اين دوره خواهد آمد. ميرزا مهدي خان مقدمهيي بر اين كتاب بنام «مباني اللغه» در دستور زبان تركي نوشت كه بدعوي خويش خود آن را استخراج كرده است. اين كتاب براي آگهي از زبان تركي بهمان ميزان ارزش دارد كه برهان قاطع براي زبان فارسي و در آن ضمن توضيح واژهها و تركيبهاي تركي از شعر امير علي شير شواهد بسيار نقل شده است.
اين كتاب را حكيم باشي محمد بن عبد الصبور خوئي معاصر و ملازم عباس ميرزا- نايب السلطنه با حذف واژههاي مشتق و شواهد و بعضي مكررات، تلخيص كرده و «خلاصه عباسي» ناميده و در مقدمه آن «قواعد و ضوابط لغت تركي» را بيان نموده است. درباره توضيح واژههاي تركي جغتائي كه امير علي شير در اثرهاي خود آورده كتاب ديگري بنام «مقاليد تركيه» موجودست كه فتحعلي بن كلبعلي سپانلو بسال 1232 ه تأليف كرده است «1».
تأليف و تدوين لغتنامههاي ديگر از فارسي بتركي يا از تركي بفارسي در دوره مورد مطالعه، و بعد از آن بنحو بسيار وسيعي در قلمرو دولت عثماني و بصورت محدودي در آسياي مركزي ادامه داشت ولي از آن ميان بدانچه معرفي شده است بسنده ميكنم.
دستور زبان فارسي
بهمان ميزان كه ترك زبانان و هندوان بآگهي از لغت فارسي نياز داشتند، شناختن دستور زبان فارسي نيز براي آنان ناگزيران بود و بهمين سبب درين دوره بدنبال عهد پيشين شاهد تأليف كتابهايي درين زمينه هستيم. اين را بايد دانست كه لغتنويسان فارسي اين دوران همچنانكه
______________________________
(1)- فهرست كتابخانه مجلس شوراي ملي، ج 3، ص 100؛ فهرست كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار، ج 2، ص 173- 176 و 268؛ فهرست بلوشه، ج 2، ص 220- 224.
ص: 395
در صفحههاي گذشته ديديم، هريك مقدمهيي براي لغتنامه خود ترتيب داده و در آن درباره تعريف زبان فارسي (و دري و پهلوي) و تاريخ و قاعدههاي آن سخن گفتهاند و آنها را في الواقع بايد در زمره نخستين طرحهاي دستور زبان فارسي بشمار آورد. از ميان اين مقدمهها آنكه نخستين بار از همه مشروحتر و بهتر تنظيم شد مقدمهييست كه جمال الدين حسين اينجو بر فرهنگ جهانگيري نگاشت و آن بسبب اشتمال بر بسياري از فرنهادهاي دستوري بوسيله لغتنويسان بعدي تقليد و بصورت كوتاهشدهيي در مقدمه فرهنگهايشان نقل شد. مقدمه جهانگيري در دوازده «آيين» است بدين شرح: «آيين اول در بيان اطلاق اسم فارس بر ملك ايران و آنكه در زمان قديم و عهد باستان از كجا تا بكجا را فارس ميناميدهاند و تعداد زبان فارسي كه چند است و ذكر فصاحت و تفضيل آن بر ديگر زبانها.- آيين دوم در چگونگي زبان فارسي.- آيين سوم در تعداد حروف تهجي كه نزد پارسيزبانان متداول است و بيان تفرقه حرف دال و ذال منقوطه و تعيين صيغ آنكه چند است.- آيين چهارم در ذكر ترتيب اين كتاب كه بر چه سان و چند بابست.- آيين پنجم در بيان تفرقه ميان حروف و علامات هر حرفي.- آيين ششم در بيان تجوّز تبديل هريك از حروف بيست و چهارگانه بحروف ديگر در بعضي از مواضع براي آساني منشيان و شاعران.- آيين هفتم در بيان ضمائر.- آيين هشتم در ذكر حروف و كلماتي كه بجهت ترتيب و حسن كلام بياورند و آن را در معني مدخلي نباشد.- آيين نهم در بيان حروف و كلماتي كه باواخر اسماء و افعال بجهت حصول معاني گوناگون در آورند و بدون تركيب افاده معني نكند.- آيين دهم در بيان حروف مفردهيي كه در اوايل و اواخر كلمات بياورند بجهت دريافت معاني مختلفه.- آيين يازدهم در املاء.- آيين دوازدهم در عقد انامل.»
بدينگونه ميبينيم كه بعضي از مقدمات كار دستورنويسان بدست مؤلفان لغت- نامههاي فارسي انجام شد. قسمتي ديگر را كساني كه دستورهايي درباره انشاء
ص: 396
«ترسّل» مينوشتند انجام دادند و همچنانكه پيش ازين گفتم «1» قديمترين آنها محمد ميهني نويسنده كتاب دستور دبيري است. بخشي ديگر را نيز كساني كه درباره فرنهادهاي سخنوري فارسي كار ميكردند (مانند شمس قيس رازي در المعجم) انجام دادند و اما كار اصلي و اساسي در اين زمينه بهمت پارسيشناسان ترك زبان و هندوان و هندنشينان انجام گرفت همچنانكه گام آغازي و فرجامي را در تدوين فرنهادهاي دستوري زبان تازي ايرانيان برداشتند.
پيشينه كار پارسيشناسان ياد شده را پيش ازين «2» تا پايان سده نهم و آغاز سده دهم ياد كرده و گفتهام كه پس از آن روزگار كوششهايشان در اين راه دنبال شد و دفترهاي تازهيي درين زمينه پديد آمد خواه تنها درباره دستور فارسي يا فرنهادهاي دستوري و آيينهاي سخنوري براي آماده كردن منشيان و نويسندگان.
از جمله آن كتابهاست: رساله يائيّه از ابن كمال پاشا (م 940 ه) صاحب كتاب دقائق الحقائق در لغت و نويسنده كتاب نگارستان كه پيش ازين نام او را آوردهام.
يائيّه
در شرح گونههاي «ياء زائد» است كه در آخر واژهها و فعلهاي فارسي ميآيد و كمال پاشا بيست گونه از آنها را يافته و معرّفي نموده است و از شاعران پيشين بيتهايي برسم استشهاد آورده. چنانكه ميبينيد اين كمال پاشا درين رساله هم مانند كتاب دقائق الحقائق بيشتر بنحوه استعمال واژهها در متنهاي ادبي كار داشته است تا بتدوين كتابي مستقل در دستور زبان فارسي «3».
[التحفة الهادية]
يكي ديگر از تركان عثماني، محمد بن حاجي الياس (سده دهم هجري) دفتري بفارسي براي آموزش بنيادهاي دستوري فارسي بكودكان نوآموز نوشته است بنام التّحفة الهاديه يا «دانستن»، از آنروي كه با اين واژه آغاز شده است. ده
______________________________
(1)- همين كتاب ج 4، ص 115.
(2)- ايضا، ص 115- 116.
(3)- نسخهيي از آن در كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار موجود است. فهرست آن كتابخانه، ج 2، ص 399- 400.
ص: 397
بخش ازين كتاب درباره صرف فعل و چهار فصل آن شامل واژههاي دستياب فارسي با گزارش آنها بتركي عثمانيست «1».
[جامع القواعد]
كتاب فارسي ديگري بنام «جامع القواعد» بسال 1174 ه در دستور زبان فارسي همراه با قاعدههاي سخنوري نگاشته شد. نگارنده آن محمد قلي خان متخلص به- محبّ از پارسيدانان هندنشين همزمان با شاه عالم جلال الدين (1173- 1202 ه) پادشاه گورگاني هند بود و چنانكه در ديباچه دفتر خود گفت آن را با بهره برداشتن از كتابهاي استادان پيشين و فراز آمدهاي انديشه خود نوشته است. اين دفتر در شش «مقاله» فراهم آمده است كه در آنها از حرف و كلمه و جمله، گونههاي مصدر و چگونگي ساختن فعل گذشته و آينده و تصريف فعلها، حرفهاي منفصل و فرنهادهايشان، نحو و اشتقاق و دو باب در عروض و قافيه سخن رفته است. «2»
چندين رساله با نام و بينام ديگر در دستور زبان فارسي در سرزمين هند تأليف شده و در دستست كه بعضي از آنها بطبع رسيده و از بعضي ديگر نسخههايي موجودست مانند قانون نصيري تأليف صفدر علي؛ آمد نامه بديع اثر سكهرام داس «3»؛ كتابي از نظام الدين احمد كه بسال 1188 تأليف شد، كتابي كه شيخ عبد الباسط (زاده در 1099 ه) در هفده باب تأليف كرد، كليد الفاظ عجم؛ تحقيق القوانين؛ رساله «شرح آمدن» در تصريف افعال فارسي و جز آنها كه همگي در هند بقصد آموختن و فراگرفتن زبان فارسي بويژه براي نوآموزان فراهم آمد «4».
______________________________
(1)- كشف الظنون ستون 376؛ فهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، ج 2، ص 167. نسخه موجود ازين كتاب در كتابخانه ملي پاريس بنابر توضيح ادگار بلوشه از آغاز سده 17 است بنابرين قاعدة عهد مؤلف آن جديدتر از سده دهم هجري نيست.
(2)- فهرست نسخههاي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ص 519- 520.
(3)- سكهرام داس ولد نيلكنته ابن بهكوتيداس كايته
(Sukhramdas b .nilkanth b Bhagwatidas Kayath(
(4)- درباره اين دفترها بنگريد به: فهرست نسخههاي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا
ص: 398
دانشهاي بلاغي فارسي
چنانكه در شرح دانشهاي بلاغي فارسي در سده نهم ديدهايم «1» در آن قرن معماسازي و تأليف رسالههايي در فنّ معمّا رواج بسيار يافت. دنباله اين كار بسده دهم و پس از آن كشيد و در تذكره نصرآبادي كه در اواخر عهد صفوي تأليف شده فصلي دراز بمعماگويان اختصاص يافته كه نام گروهي بزرگ از شاعران دوران مذكور را در آن ميبينيم «2» و اين نشانهيي از رواج معما در عهد باريكانديشي شاعران پارسي گويست.
طبعا بررسي اثرهاي گذشتگان بويژه كتابهاي مشهور معما مثل حلل مطرّز از شرف الدين علي يزدي و دستورهاي سهگانه جامي و نوشتههاي ديگر دوره مقدم مثل آثار مير حسين معمايي و سيد شريف معمايي و كمال الدين محمد بدخشي و يوسف بديعي و سيفي بخارايي «3» و جز آنان در چنين دورهيي رواج بسيار داشت و گذشته ازين چند كتاب هم در همين عهد، خواه در شرح كارهاي مؤلفان پيشين و خواه باستقلال، نوشته شد كه هيچيك ارزش خاص تازهيي ندارند و اهميت آنها بيشتر در ادامه دادن كار مؤلفان گذشته است.
در اوايل اين دوره و اواخر عهد تيموري شاعري بنام حقيري كه خود معما ساز بود، رسالهيي منظوم در معما پرداخت و آن را بسال 918 ه بپايان برد «4». اين
______________________________
ج 2، ص 520، 521 و ضميمه آن فهرست ص 118؛ فهرست نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 2، ص 166- 167.
(1)- همين كتاب، ج 4، ص 119 ببعد.
(2)- تذكره نصرآبادي، تهران 1317، ص 492 ببعد (در ذكر الغاز و ساير اشعار مرموزه).
(3)- درباره آن نوشتهها بنگريد بهمين كتاب، ج 4، ص 118 ببعد.
(4)- نسخهيي ازين منظومه جزو مجموعهيي بشماره 883 در كتابخانه مجلس شوراي ملي ايران موجود است. (فهرست آن كتابخانه، ج 3، ص 132).
ص: 399
حقيري بايد همان باشد كه امير علي شير «1» و ميرزا محمد طاهر نصرآبادي «2» نامش را ملا شهاب الدين و سام ميرزا «3» «شهاب معمايي» نوشتهاند. سام ميرزا گويد كه شهاب معمايي در باب معما رسالهيي «درسلك نظم آورده است» و ميرزا محمد طاهر گفته است كه «ملا شهاب الدين حقيري» ماده تاريخي در فوت آصفي (م 923 ه) ساخته است، و همين حقيري را مولوي محمد مظفّر حسين بهرات نسبت داده است «4» و بنابراين اسم كامل او چنين ميشود: ملّا شهاب الدّين بن نظام الدّين هروي متخلّص بحقيري و چون او در تاريخ مرگ آصفي زنده بود، پس وفاتش بعد از آن تاريخ يعني بعد از سال 923 ه اتفاق افتاد.
ديگر ازينگونه مؤلفان محمود بن عثمان لامعي برسوي (م 938 ه) «5» مؤلف «شرح معمّيات اسماء حسني» است. اين معميات اسماء حسني مثنويييست در نود و نه بيت ببحر رمل مسدس در ذكر اسماء حسني از «اللّه» تا «الصّبور» و چنين آغاز ميشود:
نيست حدّ خامه از حدّ الهدم زدن، بايد زبان دارد نگاه «6».
ديگر مصطفي بن شعبان سروري كه معميات جامي را شرح كرد و باز شرحي ديگر از معميات «علي كر» كه مختصريست بفارسي در ذكر فرنهادهاي معما، بسال 955 ترتيب داد «7».
______________________________
(1)- مجالس النفائس چاپ تهران، ص 70 و 239.
(2)- تذكره نصرآبادي، تهران 1317، ص 471.
(3)- تحفه سامي، تهران 1314، ص 127.
(4)- تذكره روز روشن، تهران 1343، ص 218.
(5)- كشف الظنون، ستون 1035.
(6)- نسخهيي ازين كتاب در كتابخانه مجلس شوراي ملي است. فهرست آن كتابخانه، ج 3، ص 132.
(7)- كشف الظنون، ستون 1742.
ص: 400
ضياء الدين اردوبادي متخلص بشفيعي «1» شرحي بر معميات مير حسين معمايي نوشته است. قابل ذكر است كه مير حسين معمايي خود هم در شعر شفيعي تخلص ميكرد «2»، و اين مير حسين شفيعي معمايي البته غير از مير حسين بن محمد شيرازي معمايي است.
محمّد بن علي نونداكي (يا: يونداكي) «3» از اديبان سده دهم نيز شرحي بر معميات مير حسين معمايي دارد كه در آن از حلل مطرز شرف الدين علي يزدي و منتخب حلل مطرز، هم از شرف الدين، و حلية الحلل نور الدين عبد الرحمن جامي، و از افكار الشريف سيد شريف معمايي، و «ضابطه حل معما» ي كمال الدين بدخشي و برخي ديگر از اينگونه دفترها نقلهايي كرد. نسخه موجود ازين كتاب در كتابخانه مجلس شوراي. ملي ايران مورخست بتاريخ 974 ه بخط محمد بن سلطان حسين طوسي «4»، و بنابر اين مصنّف كتاب پيش ازين تاريخ و بعد از دوران تأليف معميات مير حسين معمايي (آغاز قرن دهم) زنده بود «5». نسخه ديگر ازين كتاب كه در كتابخانه
______________________________
(1)- در چاپ اول ج 4 از اين كتاب حاضر ص 119، اسم مذكور «شفيقي» چاپ شد.
در طبع اول كشف الظنون هم «شفيقي» است.
(2)- تذكره روز روشن، ص 427، و نيز بنگريد بحاشيه ص 401، ج 2، از فهرست كتابخانه دانشگاه تهران تأليف ع. منزوي.
(3)- اين واژه در كشف الظنون، ستون 1742، يونداكي ثبت شده ولي بعضي (ابن يوسف شيرازي، فهرست كتابخانه مجلس شوراي ملي ايران، ج 3، ص 129، باستناد نسخه موجود در آن كتابخانه) آن كلمه را نونداكي نوشتهاند. اسم نونداك را در كتابهاي جغرافيايي كه در دسترس داشتم نيافتهام، اين واژه در فرهنگها بمعني ناگاه، بغتة، فورا ثبت شده. نونده (- نوندك) نيز بمعني تازه، بديع و نوظهور است ولي گمان نميرود كه صاحب اسم خواسته باشد ازين معني استفادهيي كند.
(4)- فهرست كتابخانه مجلس شوراي ملي، ج 3، ص 128.
(5)- در كشف الظنون (ستون 1743) نوشته شده است كه يونداكي اين كتاب را بسلطان عبد العزيز عثماني (1277- 1293 ه) اهداء كرد و اين بسيار بعيد بنظر ميرسد و نونداكي مذكور ظاهرا معاصر بود با سلطان سليمان اول (926- 974 ه).
ص: 401
دانشگاه تهران موجودست بتاريخ 986 ه كتابت شده است «1».
كاتب چلبي (حاجي خليفه) در شمار كساني كه بعد از مير حسين معمايي (م 904 ه) كتابهايي خواه بصورت شرح يا باستقلال در باب معما نوشته باشند عبد الوهّاب صابوني و شيخ ابراهيم نيازي و خواجگي بلخي و بعضي ديگر را هم نام ميبرد «2» كه يقينا ميانه آغاز سده دهم و 1067 ه (سال فوت حاجي خليفه) ميزيستهاند.
با مطالعه در سطرهاي گذشته اين معني آشكار ميشود كه تأليف كتاب و رساله و نگارش شرح و حاشيه درباره معما تا اواخر سده دهم ادامه يافت و بعد از آن اگرچه معماگويي از رونق نيفتاد ليكن با وجود كتابهاي مشروحي كه درين باره نوشته شده بود نيازي بتأليف جديد درين راه نبود.
در علم عروض و قافيه چند كتاب ازين دوره بازمانده است كه هيچگونه تازگي در آنها ديده نميشود و بيشتر زاده نياز اهل زمان ببيان كوتاه و سادهيي درين دو فن است. از جمله اينهاست رسالهيي در قافيه تأليف امير برهان الدين عطاء الله حسيني نيشابوري. وي از تربيتشدگان هرات در عهد سلطان حسين بايقرا و مدرس مدرسه سلطانيه و مدرسه اخلاصيّه در آن شهر بود و از كتابهايش رسالهيي در قافيه و كتابي در صنايع شعري شهرت داشت. در اواخر روزگار خويش از هرات بمشهد انتقال يافت و در آنجا بود تا بسال 929 ه درگذشت «3». وي در مقدمه كتاب خود در فن قافيه گفته است كه آن را «بعرف شعراي عجم» نوشت و از كتاب ديگر خود بنام «تكميل الصناعه» انتخاب نمود. مطالب كتاب قافيه او همانست كه در ديگر كتابهاي اين فن ديده ميشود «4».
______________________________
(1)- فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 2، ص 403.
(2)- كشف الظنون، ستون 1742.
(3)- حبيب السير، تهران، خيام، ج 4، ص 353.
(4)- نسخهيي از آن در كتابخانه موزه بريتانيا موجودست. ضميمه فهرست ريو، ص 125.
ص: 402
ديگر كتابيست در عروض و قافيه موسوم به «جمع مختصر» كه بنام مؤلف آن «عروض و قافيه وحيدي تبريزي» يا «مختصر وحيدي» نيز خوانده ميشود.
وحيدي تبريزي از شاعران سده دهم هجري بود كه اگرچه تبريزيست ولي چون ديرگاهي در قم سكونت داشت سام ميرزا او را بنام «وحيدي قمي» ياد كرده و گفته است «1» كه از جمله نادرهگويان قم است و در اواخر عمر بگيلان رفته و همانجا بسال 942 درگذشته است. وي براي تبريز نيز شهرانگيزي ساخت. در خلاصة- الاشعار هم باصل تبريزي او و با شيدنش در قم اشارت رفته و آمده است كه «رسالهيي در عروض و قافيه نوشته كه در اكثر بلاد عراق و آذربايجان مشهورست».
وي كتابي در لغت فارسي بنام «مفتاح البدايع» تأليف كرد و ديوان شعري ازو باز- مانده است «2» و ازين كتاب وي نيز نسخههايي يافته ميشود «3».
رسالهيي ديگر در عروض تأليف مير محمد مؤمن حسيني استرابادي است كه از عالمان دوران شاه تهماسب صفوي (930- 984 ه) و معلم فرزند او حيدر ميرزا بود و بعد از كشته شدن آن شاهزاده كه اندكي بعد از مرگ پدر اتفاق افتاده بود، و در زمان پادشاهي شاه اسمعيل دوم (984- 985 ه) بهندوستان رفت و در دكن بخدمت سلطان ابراهيم قطب شاه (957- 989 ه) رسيد و بعزت پذيرفته شد و سپس بملازمت جانشينش محمد قلي (989- 1020 ه) درآمد و بر حرمت و نفوذش افزوده شد و اسكندر بيك تركمان مينويسد «4» كه در سال 1025 ه زنده بود. آذر «5» و امين رازي «6» او را در شمار شاعران استراباد ذكر كرده و بيتهايي ازو آوردهاند. رساله او در
______________________________
(1)- تحفه سامي، تهران 1314، ص 126.
(2)- دانشمندان آذربايجان، مرحوم محمد علي تربيت، تهران 1314، ص 393- 394.
(3)- در كتابخانه شخصي مؤلف نسخهيي عكسي از اين كتاب موجودست.
(4)- عالمآراي عباسي، تهران 1350، ص 146.
(5)- آتشكده، تهران، بتصحيح آقاي دكتر سادات ناصري، ص 798- 799.
(6)- هفت اقليم، تهران، ج 3، ص 113- 115.
ص: 403
عروض يك مقدمه و دو فصل و يك خاتمه دارد. از دو فصل مذكور فصل نخستين بوزنهاي متداول و مطبوع كه اشعار شاعران مشهور بدانهاست اختصاص يافته و فصل دوم بوزنهايي كه چنين نيستند «1».
كتابي در شرح همين رساله مير محمد مؤمن موجودست بنام «لعل قطبي».
مؤلف آن محمد مشهور به «نصيراي همداني» است كه از منشيان و شاعران همزمان مير محمد مؤمن و مانند او از بستگان دربار قطب شاهيان گلكنده دكن بود و كتاب خود را هم بنام قطب شاه لعل قطبي ناميد. ميرزا محمد طاهر نصرآبادي درباره او مينويسد كه بفنون مختلف خاصه رياضي آشنا و در انشاء «صاحب ثمر» بوده و در «تقرير شعر معاني رنگين» داشت و ديواني متضمن هزار و يك بيت ازو باز مانده بود و در سال 1030 ه درگذشت «2». از اوست:
نگاه گرم تو روي سخن بمن داردكه چشم پرسخنت با دلم سخن دارد
بهار ميرود اما ز سبزه خط توزمانه سر خط تعليم صد چمن دارد
چو توتيا كه بكاغذ كنند، باد صباغبار كوي تو بر برگ ياسمن دارد *
وقتست كه دهقان فلك گردد سستوز سنبلهاش حبّه نماند چو نخست
در چرخ هلال نيست، گويم بتو راستيك پره ز چرخه فلك مانده درست كتاب لعل قطبي را نصيرا در شرح عروض مير محمد مؤمن و بعلت درسي بودن آن فراهم آورد و بسال 1021 ه يعني دوراني كه هنوز مير محمد مؤمن زنده بود، بپايان برد و در آن گذشته از شرح مطالب محمد مؤمن مطلبهاي تازهيي از خود افزود كه مدعيست جاي ديگر نتوان يافت «3».
______________________________
(1)- نسخهيي ازين رساله در كتابخانه مدرسه عالي سپهسالار موجودست. (فهرست آن كتابخانه، ج 2، ص 442- 443).
(2)- تذكره نصرآبادي، تهران 1317، ص 166- 167.
(3)- نسخهيي ازين كتاب در مدرسه عالي سپهسالار موجودست (فهرست آن كتابخانه، ج 2، ص 443).
ص: 404
كتاب ديگر در اينگونه مطالب دستور الشّعرا در عروض و قافيه و بديع و سرقات شعريست تأليف محمد مازندراني متخلص به «اماني» در يك مقدمه، سه مقاله و خاتمه. مقدمه در تعريف شعر و شاعر، مقاله اول در علم عروض، مقاله دوم در علم قوافي، مقاله سوم در صنايع و بدايع شعري و خاتمه درباره سرقات شعري است «1». مؤلف اين كتاب در سده يازدهم ميزيسته و تاريخ مرگش را 1061 ه نوشتهاند «2».
كتاب معتبر ديگري بنام «مطلع» تأليف رضي الدين محمد بن محمد شفيع از مستوفيان خاصه دوران شاه عباس دوم (1052- 1077 ه) در دستست كه بسال 1063 ه تأليف شد. در مقدمه كتاب كه با نثري استوار و منشيانه نگارش يافته، مؤلف آنرا بخليفه سلطان وزير فاضل شاه عباس ثاني «3» تقديم داشته است، و در اول كتاب گفته كه آن را در دو «مصراع» پرداخته: «مصراع اول متضمن شرح عروض و قوافي، مصراع ثاني محتوي بر صنايع شعري بر وجهي وافي. مصراع اول شامل چهار «ركن» و هر ركن محتوي سه «حرف» است. ركن اول در تعريف شعر و تفصيل اقسام اشعار و حدّ عروض و وزن و تعداد اسباب و اوتاد و شرح حروف و حركات.
ركن دوم در حد تقطيع و بيان ازاحيف و تعداد فروعي كه از استعمال ازاحيف متولد گردند. ركن سيّم در شرح بحوري كه از تركيب اركان منبعث گردند و ثبت دواير و فكّ بحور و تفصيل بحور اصلي و فرعي. ركن چهارم از مصراع اول در علم قوافي.- مصراع ثاني در صنايع و بدايع شعري در چهار ركن: ركن
______________________________
(1)- ازين كتاب نسخههايي در كتابخانه آستانه قدس رضوي (فهرست آن كتابخانه، ج 3، ص 172) و مجلس شوراي ملي (فهرست، ج 3، ص 126) و كتابخانه دانشگاه تهران (فهرست، ج 2، ص 387) موجودست.
(2)- ترجمه ج 4 تاريخ ادبيات ايران، ادوارد برون، تهران 1316 ص 167 و 172.
(3)- درباره او و مقام ادبيش بنگريد به تذكره نصرآبادي، ص 15- 16.
ص: 405
اول در بيان آنچه بفن معاني و بيان اختصاص دارد. ركن ثاني در ذكر صنايع معنوي. ركن ثالث در ذكر صنايع لفظي. ركن رابع در ذكر ساير آنچه ضرور است در اتمام اين بناي رفيع» «1». اين كتاب بسيار خوب تدوين شده و بسط و توضيح وافي مطالب در آن نشانهييست بارز از كمال اطلاع رضي الدين محمد از دانشهاي بلاغي عربي و فارسي