گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
.26- وقوعي نيشابوري «1»




مير محمد شريف وقوعي حسيني نيشابوري از سادات اسحق آباد نيشابور بود كه در دوران پادشاهي شاه
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* هفت اقليم، تهران، ج 2 ص 273- 275.
* رياض العارفين آفتاب راي لكنهوي، ج 2 ص 330.
* روز روشن، تهران 1343، ص 910- 911.
* مآثر رحيمي ميرزا عبد الباقي نهاوندي، كلكته 1921 ميلادي، ج 3.
* تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، ص 357، 425، 820.
* تاريخ‌نويسي فارسي در هند و پاكستان، لاهور 1985، ص 145- 148.-
ص: 1682
تهماسب صفوي مقاماتي در ديوان داشتند. تربيت و تحصيلاتش در خراسان بود و در جواني در بيشتر فنون خاصه تاريخ و ادب و خط مهارت يافت و سپس بهند روي آورد و چون خويشاوندش شهاب الدين احمد خان از اعيان دربار جلال الدين محمد اكبر پادشاه بود، ملازمت او اختيار نمود و بعد از مرگ او بدرگاه ميرزا عبد الرحيم خانخانان پيوست و چندگاهي از مداحان خاص او بود و سرانجام باعانت خان مذكور در سال 998 وارد دربار اكبر گرديد و روزگار را بخوشي مي‌گذراند تا در لاهور بسال 1002 بدرود حيات گفت.
وي را بسبب اعتقادات خاصي كه در مسائل ديني داشت كافر مي‌دانسته و مي‌گفته‌اند كه گاه خود را پسيخاني و گاه صباحي نشان مي‌دهد ولي جزو هيچيك از آن دو دسته نبود، او را معتقد به تناسخ نيز دانسته‌اند و با اينهمه قصيده‌هايي در ستايش امامان اثني عشر سروده است كه دليل پايداريش در تشيع مي‌تواند بود.
او خط- شكسته را خوب مي‌نوشت و ازين روي به محمد شريف شكسته‌نويس شهرت يافت چنانكه آفتاب راي مي‌گويد «وقوعي يعني محمد شريف شكسته‌نويس ...». در انشاء ماهر بود و از كتابهاي تاريخ بزبان عربي آگاهي داشت و كتابهاي نفيسي در اختيارش بود كه بعد از مرگش باقي ماند.
قصيده و غزل و رباعي را خوب مي‌ساخت و بقول محمد مظفر حسين صبا در روز روشن چون طبعش بايراد مضمونهاي وقوعي تمايل داشت اين تخلص را براي خود برگزيد. مدتها مداحي ميرزا عبد الرحيم خانخانان مي‌كرد. محمد امين رازي مي‌نويسد كه وقوعي از خانخانان «جهت اين رباعي سه هزار محمودي صله يافت:
اي بزم ترا دُردي ساغر خورشيدوي عيش شبت كشيده سر در خورشيد
گر فضله خاك آستانت نشدي‌چون ظلمت شب شدي مكدّر خورشيد»
______________________________
-* طبقات اكبري خواجه نظام الدين بخشي هروي، كلكته 1912، ج 2 ص 505.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي در كتابخانه ديوان هند، اته، ج 1، س 119.
ص: 1683
و نيز ازوست:
درد خدنگت بجان لذت درمان شكست‌خار جفايت بدل رونق بستان شكست
ذوق شهيد غمت گشت چو معلوم خضرجام بقا بر لب چشمه حيوان شكست
ميل خدنگ افگني كرد چو آن ترك مست‌خاصيت درد و غم در دل پيكان شكست ...
**
عاشق نمي‌دارد روا افشاي راز يار خوداي دل مكن رسوا مرا از ناله‌هاي زار خود
مي‌سوزم از درد نهان اي گريه ياري كن دمي‌تا آب بر آتش زنم از چشم طوفان‌بار خود **
خوي تو كه در ستيزه تقصير نكرددر كشتنم انديشه تقدير نكرد
آن ناله كه از سنگ برآورد فغان‌فرياد كه در دل تو تأثير نكرد **
معشوقه وصال جاودانت ندهدره جانب خويش رايگانت ندهد
بگذار حديث وصل كآن پرده‌نشين‌تا جان ندهي بخود نشانت ندهد **
اي والي سينه قهرمان غم توجان در تن من دست نشان غم تو
جان دادم و كار بر خود آسان كردم‌تا باز رهم ز امتحان غم تو
ص: 1684 بختم بوصال رهنمون بايستي‌يا درد دلم ازين فزون بايستي
چشمم ز غمت اگرچه طوفان انگيخت‌آلوده به اشكست، بخون بايستي اما اثر معروف مير محمد شريف كتاب اوست بنام مجامع الاخبار كه تاريخ مجمل عالم است از خلقت تا سال هزار هجري و ازين حيث بي‌شباهت بتاريخ الفي نيست. اين كتاب در دو مقاله تدوين شده است كه شرح مختصرشان چنين است: مقاله اول در بيان فوائد تاريخ، آغاز آفرينش، تاريخ انبيا از آدم تا مسيح، تاريخ پادشاهان يهود، حكماي قديم (از لقمان تا بزرگمهر)، شاهان يمن و سوريه و عراق عجم، پادشاهان قديم ايران از گيومرث تا يزدگرد سوم.- مقاله دوم شرح حال محمد (ص) و خلفاي راشدين، ائمه اطهار، خلفاي بني اميه و بني عباس و بني فاطمه.- تاريخ ايران دوره اسلامي، طاهريان، صفاريان، ديلميان، سامانيان، غزنويان، سلجوقيان، غوريان، اسمعيليان، خوارزمشاهان، فراختائيان، اتابكان.- چنگيز خان و اخلافش، ايلخانيان، چوپانيان، مظفريان، جلايريان، سربداران.- تيموريان ايران، ملوك قراقويونلو و آق‌قويونلو و اوزبكان.- صفويان تا چهارمين سال جلوس شاه عباس.- تاريخ دولت عثماني.- تاريخ هند در سه قسمت كه از سبكتكين آغاز شده و تا سي و هفتمين سال جلوس اكبر پادشاه يعني سال هزار هجري ادامه يافته است. ارزش اين كتاب بيشتر در اشتمال آنست بر يكدوره مجمل و فشرده از تاريخ عمومي جهان، آنطور كه مسلمانان مي‌شناخته‌اند، تا زمان مؤلف.

27- نظام الدين هروي «1»
خواجه نظام الدين احمد پسر خواجه محمد مقيم هروي معروف بخواجه نظام الدين بخشي «2» از رجال
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* منتخب التواريخ، ملا عبد القادر بداؤني، ج 2 ص 396- 398.
* مآثر الامراي مير عبد الرزاق خوافي (صمصام الدوله شاهنواز خان) ج 1 كلكته 1888- ميلادي، ص 47 و 660- 664؛ ج 2، كلكته 1890، ص 780 (درباره عابد خان يكي از پسران نظام الدين) و ج 3 كلكته 1309 ه. ق، ص 239 و 243 و 250 درباره خواجه مقيم هروي پدر نظام الدين بخشي.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 220- 221.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 1، ص 323- 324.
* تاريخ‌نويسي فارسي در هند و پاكستان از بابر تا اورنگ زيب، دكتر آفتاب اصغر، لاهور، 1985 ميلادي، ص 148- 145.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، تهران 1350 ش، ص 668- 673.
(2)- بخشي: محرر و منشي، حاكم، ناظر و مستوفي، رئيس خزانه باضافه معاني ديگري كه درباره آن ذكر شده، بنگر بفرنود سار ذيل همين واژه.
ص: 1685
بزرگ دولتي در عهد جلال الدين محمد اكبر پادشاه و از مورخان و مؤلفان ايراني در هند است كه چنانكه خود در كتاب طبقات اكبر شاهي نوشته از اعقاب خواجه عبد الله انصاري عارف مشهور بود. شرح حال او و پدرش در مآثر الامراي مير عبد الرزاق خوافي (صمصام الدوله شاهنواز خان) آمده است.
خواجه محمد مقيم هروي از دوران ظهير الدين بابر در زمره ملازمان او بود و در آخر عهد آن پادشاه بخدمت ديواني بيوتات اختصاص يافت و بعد از مرگ بابر (937 ه) باردوي ميرزا عسكري خان يكي از پسران او پيوست و بهنگامي كه همايون پادشاه گجرات را فتح كرد و حكومت احمدآباد را بميرزا عسكري ارزاني داشت، خواجه مقيم وزير ميرزا و طبعا از ملازمان همايون بود و در واقعه جوسا يا جونسا (946 ه) و شكست همايون و فرارش با چند سوار باگره خواجه مقيم يكي از آن سواران بود و بعد از همايون هم در دوره جلال الدين اكبر خدمات ديواني را ادامه داد.
بعد از مرگ محمد مقيم پسرش نظام الدين مورد عنايت قرار گرفت و در امور نظامي و ديواني مقاماتي كسب كرد، چنانكه در بيست و نهمين سال پادشاهي اكبر (- 992 ه) بخشي (مستوفي) گجرات شد و در سال سي و هفتم از پادشاهي اكبر (- 1001 ه) بخشي كل ممالك او گرديد و درين مقام بلند
ص: 1686
بود تا بسال 1003 در چهل و پنج سالگي درگذشت.
اثر مهم و معروف او كتاب طبقات اكبر شاهي يا طبقات اكبري است كه موضوع آن تاريخ تمامي احوال هندوستان و طبقات سلاطين مختلف آنست از سبكتكين (366- 387 ه) تا سي و هشتمين سال پادشاهي جلال الدين اكبر (- 1002 ه) و منقسم است به يك «مقدمه» و نه «طبقه» باضافه «خاتمه».
خاتمه حاوي بعضي اطلاعات جغرافيايي هند است و مؤلف در مقدمه گفته است: «چون سواد اعظم هندوستان مملكتي است وسيع و مركب از چند اقليم، اكثر ازمنه و اوقات در هر ناحيه ازين مملكت وسيع فردي از افراد حكام استيلا يافته خود را بسلطنت ملقب ساخته فرمانروايي مي‌كرد و سخن طرازان آن عصر در احوال داروگير فرمانرواي همان ناحيه تاريخها پرداخته بيادگار گذاشتند چنانكه تاريخ گجرات و تاريخ سند و تاريخ مالوه و تاريخ بنگاله و همچنين تاريخ ساير اقطاع و اكناف ممالك هندوستان جداجدا مرقوم صحائف شده ... و اكنون كه جميع اقطار و نواحي ممالك هندوستان بتيغ جهانگشاي حضرت خليفة اللهي مفتوح گشته و جميع كثرات بوحدت انجاميده ... بخاطر فاتر رسيد كه تاريخي كه جامع و مشتمل بر تمامي احوال ممالك هندوستان باشد بعبارتي واضح از زمان سبكتكين كه سنه سبع و ستين و ثلثمائه (367 ه) و ابتداي ظهور اسلام در بلاد هندوستان است تا سنه اثني و الف هجريه (1002 ه) موافق سي و هشتم سال الهي كه مبداء آن از جلوس ابد قرين حضرت خليفه اللهي است، طبقه‌بطبقه مرقوم خامه صدق و سداد گرداند و خاتمه هر طبقه را بفتح موكب عالي آن حضرت كه عنوان رفعت‌نامه مفاخر است اتصال دهد ...» «1» و در خاتمه مختصري درباره سلطنت اكبر پادشاه نوشته مفصل آن را بكتاب اكبرنامه ابو الفضل علامي حواله كرد.
خواجه نظام الدين در تأليف اين كتاب از چندين مأخذ معتبر استفاده كرد مثل: تاريخ يميني، زين الاخبار گرديزي، روضة الصفا، تاج المآثر، طبقات
______________________________
(1)- منقول از تاريخ‌نويسي فارسي در هند و پاكستان، ص 150.
ص: 1687
ناصري، خزاين الفتوح، تغلق‌نامه، تاريخ فيروزشاهي ضياء برني، فتوحات فيروزشاهي، تاريخ مباركشاهي، فتوح السلاطين، تاريخ محمود شاهي مندوئي، طبقات محمود شاهي گجراتي، مآثر محمود شاه گجراتي، تاريخ محمدي، تاريخ بهادر شاهي، تاريخ بهمني، تاريخ ناصري، تاريخ مظفر شاهي، تاريخ ميرزا حيدر، تاريخ كشمير، تاريخ سند، تاريخ بابري، واقعات بابري، تاريخ ابراهيم شاهي، واقعات مشتاقي، واقعات همايون پادشاه. نام اين مأخذها را نظام الدين در مقدمه كتاب خود آورده است. در طبقات نه‌گانه اين كتاب بترتيب درباره سلاطين زيرين سخن گفته شده است:
1) سلاطين دهلي تا اكبر 2) سلاطين دكن 3) سلاطين گجرات 4) سلاطين بنگاله 5) سلاطين مالوه 6) سلاطين جونپور 7) سلاطين سند 8) سلاطين كشمير 9) سلاطين مولتان.
مير عبد الرزاق خوافي درباره اين كتاب مي‌نويسد: «چون جزءرسي و دقت در تنقيح اخبار و سعي تمام بفراهم آوردن مواد بكار برده، و مثل مير معصوم بهكري و غيره از اهل كمال دمساز تأليف آن بوده‌اند، اعتبار تمام دارد و آن اول تاريخيست كه احوال جميع سلاطين اسلام سواد اعظم هندوستان را (كه مساحان بسيط غبرا چاردانگ روي زمين گفته‌اند) جامع است، و مأخذ صاحب تاريخ فرشته و متتبعان او (كه مع شئ زائد نگاشته‌اند همين نسخه مرغوبه است» «1».
اين كتاب يك‌بار بسال 1870 در لكنهو و بار ديگر در سه جلد در كلكته (سالهاي 1927 و 1931 و 1935 ميلادي) چاپ شد. از جمله ارزشهاي اين كتاب اشتمال آن بر تراجم احوال عده زيادي از اميران، عالمان و شاعرانيست كه همعهد جلال الدين اكبر بوده‌اند.
______________________________
(1)- مآثر الامرا، ج 1، ص 663.
ص: 1688

28- امين احمد رازي «1»
وي چنانكه پيش ازين ديده‌ايم از تبار خواجه ارجاسپ تهراني متخلص به «اميدي» «2» بود، و خود پسر خواجه ميرزا احمد تهراني و اسم كامل او محمد امين است و به «امين احمد» بصورت اضافه ابني در عرف اديبان و مورخان شهرت دارد.
پدرش خواجه ميرزا احمد پسر خواجه محمد طاهر و برادر خواجه محمد شريف هجري و خواجه خواجگي بود. ازين هر سه برادر يادگارهايي در عرصه ادب و سياست بازماند: از خواجه ميرزا احمد، ميرزا محمد امين يعني صاحب اين ترجمه و مؤلف كتاب هفت اقليم؛ و از خواجه خواجگي، شاپور تهراني شاعر بزرگ كه پيش ازين ياد كرده‌ايم «3»؛ و از خواجه محمد شريف خواجه غياث الدين محمد اعتماد الدوله وزير جهانگير و پدر نورجهان بيگم، (همسر جهانگير پادشاه) كه خود مردي اديب و ادب‌شناس و مشوق اديبان و شاعران بود «4».
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* طرائق الحقايق، حاج ميرزا معصوم عليشاه، ج 3، ص 71.
* عرفات العاشقين، خطي.
* تاريخ نظم و نثر در ايران، ص 382 و 806.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، ص 410- 414.
* كشف الظنون حاج خليفه، استنبول، ستون 2044.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 1، ص 373.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 335- 336.
* ترجمه تاريخ ادبيات فارسي، هرمان اته، ص 6 و 14.
* همين كتاب و همين جلد، ص 478- 482.
* مقاله شاپور تهراني از نگارنده اين سطرها، شماره 4 سال اول ايران‌نامه، ص 502- 510.
(2)- همين كتاب، ج 4، چاپ چهارم، تهران 1366، ص 425- 431.
(3)- همين جلد، ص 1097- 1110.
(4)- ايضا ص 480- 481.
ص: 1689
خواجه امين احمد شرح حال همه بزرگان اين خاندان را، كه همگي مردان صاحب قلم بوده‌اند، تا عهد خود در هفت اقليم آورده «1»، و مير عبد الرزاق خوافي نيز ازين خاندان تا بازماندگان خواجه غياث الدين محمد در دستگاه پادشاهان تيموري هند در مآثر الامرا ياد نموده است «2».
پدر محمد امين يعني خواجه ميرزا احمد كار خانوادگي خود را كه بازرگاني و ملك‌داري بود ادامه داد، و بقول پسرش «در احداث قنوات و باغات خواهشي مفرط داشت و در حدّ ذات خود مايده انعامش براي غربا آماده بود و در شيوه ميزباني و ميهمان‌نوازي ماحضرش برطبق اخلاص نهاده، و پادشاه زمان، شاه تهماسب صفوي را بوي لطفي و شفقتي بي‌قياس بود ... و چند سال كلانتري ري را مع تصدي خالصات بدو مفوض گردانيد و بعد از فوت وي شاه سلطان محمد نيز بنسبت سلف عمل كرده و تا زمان فوت مهمات فوق را بدو حواله داشت ... گاهي بنابر تقريبي شعر مي‌گفته ...» «3».
و درباره محمد امين، معاصرش تقي الدين اوحدي بلياني در تذكره عرفات گفته است: «زبدة الانام، خوش فهم مبين، كامل امين، متتبع مورخ، رند لاابالي، صاحب ادراك عالي، شمع مجلس سرافرازي، خواجه امين بن خواجه احمد رازي از امجاد بلده ري است و يكي از ابن اعمام صاحب الصواحب، اعتماد الدولة العليه ميرزا غياث بيگ والد نورمحل «4»، غايت فطانت و رزانت و متانت و ادراك داشته، زحمت بسيار در جميع تواريخ كشيده، تتبع حالات نموده، از جمله كتاب هفت اقليم تأليف اوست كه همه‌كس را بتقريب در آنجا مذكور مي‌سازد، از همه‌چيز سخن مي‌گويد، الحق آن نسخه را نيكو نوشته ... و وي مدتي شد كه در هند بجوار رحمت حق
______________________________
(1)- چاپ تهران، ج 3، ص 63- 81.
(2)- مآثر الامرا، ج 1، ص 127- 151.
(3)- هفت اقليم، تهران، ج 3، ص 71- 72.
(4)- مقصود نورجهان بيگم است.
ص: 1690
پيوسته ...» «1».
محمد امين چنانكه خود گفته است «2» از ديرباز «هميشه اوقات را در تحصيل احوال ابرار و اخيار مصروف مي‌داشته ... تا آخر بنابر وفور خواهش خود و اشاره بعضي از دوستان خاطر بر آن قرار گرفت كه تذكره‌يي جمع سازد از نظم و نثر تا زمان حال را كاري و ايّام مستقبل را يادگاري باشد، بعد از شش سال كه ليلا و نهارا بدان مواظبت نموده شد كتابي بحصول پيوست مملو از اشعار و اخبار و حكايات و آثار كه ... اگرچه نظاره‌كنان از گل و رياحين آن بوستان دماغ جان را معطر و ديده دل را منور مي‌گردانند اما از لذت نقل آن ثمرات بنابر افزوني عبارت و زيادتي كتابت بي‌منفعت و محروم مي‌مانند، لاجرم بخاطر رسيد كه از هر خرمن آن دانه‌يي و از هر كيلش پيمانه‌يي جمع ساخته كتابي علي‌حده تصنيف نمايد» و آن كتاب جداگانه همين هفت اقليم است كه چنانكه از گفتار مؤلف برمي‌آيد خلاصه‌ييست از تذكره‌يي مفصل كه با شش سال كار ترتيب داده بود.
اين كتاب مختصر شده را كه هفت اقليم نام يافته نمي‌توان تنها تذكره ناميد، چه آنطور كه از نامش برمي‌آيد كتابيست كه بناي آن بر جغرافياي هفت اقليم عالم (تا آنجا كه مؤلف مي‌شناخته) گذارده شده است. مؤلف نخست مي‌پردازد بذكر مقدمه‌يي درباره خشكيهاي كره زمين و ربع مسكون از آن خشكيها كه در شمال خط استواست و بخشي از ربع مسكون كه جغرافيادانان قديم آن را بهفت بخش مي‌كرده و هر بخش را اقليم مي‌ناميده‌اند؛ و بعد از آن شروع مي‌كند به بيان هريك از اقليمهاي هفتگانه و تعريف جغرافيايي و مساحت آن و كشورها و شهرهاي مهمي كه در آنست و ضمن بيان هر شهر و ديار بذكر بزرگان آن، خاصه شاعرانش نيز پرداخته و نمونهاي خوبي از شعرهايشان ذكر نموده و ضمنا درباره هر كشور اطلاعات تاريخي هم درباره
______________________________
(1)- نقل از تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، ص 413.
(2)- هفت اقليم، تهران، ج 1، ص 4. تاريخ ادبيات در ايران ج‌5بخش‌3 1691 28 - امين احمد رازي ..... ص : 1688
ص: 1691
آن داده است كه گاه بسيار قابل توجهست خاصه آنچه درباره سند و هند بيان نموده. تأليف هفت اقليم بسال 1002 ه پايان يافته است و ازين كتاب قسمتي تا اقليم سوم بسالهاي 1918- 1939 در كلكته و قسمتي تا همان اقليم در تهران و تمام آن در سه جلد بسرمايه كتابفروشي علي اكبر علمي و كتابفروشي ادبيه در تهران (بي‌تاريخ) بطبع پرغلط و بي‌فهرست چاپ شده است.
بغير از مقدمه كه درباره آن سخن رفته، متن كتاب بنظم اقليمي بدينگونه تنظيم و تدوين شده است: اقليم اول: يمن، بلاد الزنج، نوبيا، چين.- اقليم ثاني:
مكه، مدينه، يمانه، هرموز، دكن و توضيحات تاريخي راجع بسلسله‌هاي شاهان مسلمان آنجا از آغاز تا سال 999، احمدنگر، دولت‌آباد، گلكنده، احمدآباد، سورات، بنگال، اريسا، كوچ.- اقليم سوم: عراق، بغداد، كوفه، نجف، بصره، يزد، فارس، سيستان، قندهار، غزنين، لاهور، دهلي، شرح تاريخي هند از آغاز تا عهد اكبر شاه و مشاهير هند، سوريه، مصر.- اقليم چهارم: خراسان، بلخ، هرات، جام، مشهد، نيشابور، سبزوار، اصفهان، كاشان، قم، ساوه، همدان، ري و تهران، دماوند، استراباد، طبرستان و مازندران، گيلان، قزوين، آذربايجان و تبريز، اردبيل، مراغه.- اقليم پنجم: شروان، گنجه، خوارزم، ماوراء النهر و سمرقند، بخارا، فرغانه.- اقليم ششم: تركستان، فاراب، ياركند، روسيه، قسطنطنيه، روم.- اقليم هفتم: بلغار، صقلاب، يأجوج و مأجوج.

29- شرفخان بدليسي «1»
امير شرفخان بدليسي از مؤلفان سده دهم و آغاز سده يازدهم است كه بسبب تأليف كتاب مشهورش
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* شرح حالي كه خود او در پايان كتاب شرفنامه بويژه از ص 573 ببعد نوشته است.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 208- 210 و ضميمه آن ص 64- 65.
* تاريخ نظم و نثر فارسي در ايران، ص 381- 382. و بمقالات و تحقيقات بعضي از خاورشناسان كه در همين گفتار بدانها اشاره خواهد شد.
ص: 1692
شرفنامه در تاريخ طوايف كرد شهرت يافته است. بدليس (بتليس) چنانكه پيش ازين در ذيل ترجمه حكيم الدين ادريس گفته شد نام شهر و ناحيه‌يي در مغرب درياچه وان، ميان ارمنستان و اران است. اين شهر و ناحيه در عهد شاه اسمعيل و قسمتي از دوره شاه تهماسب جزو ممالك صفوي بود و بعد، پس از فتح بغداد بدست شاه سليمان، با ساكنان كرد و ارمني خود، در قلمرو متصرفات عثمانيان درآمد.
امير شرف خان (مير شرف) بن امير شمس الدين بن حاجي شرف بن ضياء الدين از خاندان حكام بدليس و از رؤساي عشيرت روجكي (روزكي) از عشاير كرد بود كه در سال 949 ه در قصبه كره‌رود از اعمال قم كه پدرش آن را از جانب شاه تهماسب به تيول داشت، تولد يافت، و بنابر رسم دوران تهماسبي با فرزندان اعيان و امرا از نه سالگي تا دوازده سالگي در حرم خاص شاهي در سلك شاه‌زادگان تربيت شد.
پدرش امير شمس الدين در عداد ملازمان شاه تهماسب قرار داشت تا آنكه در سال 961 ه از ملازمت استعفا كرد و كنج انزوا اختيار نمود و شاه تهماسب بنابر استدعاي عشيره روجكي امارت آن عشيره و حكومت بعضي از نواحي شروان را بپسرش يعني همين امير شرفخان واگذار كرد، ولي چند سال بعد بار ديگر او را بملازمت برگرداند و بقزوين خواند و امارت روجكي را مجددا بر عهده او گذارد و الكاي كره‌رود را كماكان بوي ارزاني داشت. اين‌بار هم امير شمس الدين چندگاهي بيش در ملازمت پادشاه باقي نماند و ديگربار امارت روجكي بر عهده شرفخان گذارده شد و او در جزو ملازمان شاه تهماسب در قزوين ماند و «دو سال علي الاتصال از ملازمت منفك نشد» و بعد از گرفتاري خان احمد گيلاني بسال 975 ه «1»، در تسخير گيلان رشادت بخرج داد و اهميتي كسب كرد و هفت سال در گيلان بسر برد و سپس بقزوين رفت ولي
______________________________
(1)- همين جلد، ص 504- 506. و رش احسن التواريخ ذيل حوادث 975 (ص 435- 440).
ص: 1693
بعلت آغاز مناقشات طوايف قزلباش در پايان عهد شاه تهماسب بقول خود «صلاح در توقف نديد» و تقاضا كرد كه او را «بطرفي از اطراف ممالك محروسه ارسال دارند». پس شاه تهماسب حكومت بعضي از نواحي شروان را بدو ارزاني داشت و او بدان جانب رفت و هشت ماه بعد كه شاه تهماسب درگذشت (شب سه‌شنبه پانزدهم ماه صفر سال 984 ه)، و بعد از آن شاه اسمعيل ثاني بپادشاهي نشست، او را بقزوين احضار كرد و منصب امير الامرائي طوايف كرد را بدو بخشيد ولي چندي بعد بر اثر سعايت حاسدان بر او بدگمان شد و ببهانه حكومت نخجوان او را از پايتخت دور كرد، و چون يك سال و چهار ماه در اين مقام جديد بسر برد از طرف سلطان مراد خان ثالث (982- 1003 ه) منشور ولايت بدليس بدو داده شد و حكومت موروث خانوادگي باو بازگشت و او در روز سوم شوال سال 986 ه از نخجوان با چهارصد نفر از ملازمان خويش كه از ميان آنان دويست تن كرد روجكي بودند از نخجوان عازم قلمرو حكومت خود شد و بوطن اصلي معاودت نمود و از آن پس در جزو امراي دولت عثماني و مورد احترام سلاطين آل عثمان بود، و بعد از سلطان مراد ثالث در عهد سلطان محمد خان ثالث (1003- 1012 ه) نيز از همين مزايا برخوردار بود و در شرح حال خود چنين نوشت: «... و امروز كه تاريخ هجري در سلخ شهر ذي الحجه سنه خمس و الفست (- 1005 ه) بيمن دولت خاقان عاليشان ابو المظفر سلطان محمد خان حفظه الله تعالي عن الآفات حكومت موروثي در تصرف فقير است، اگرچه بالطبع ازين امر خطير اجتناب نموده اشغال آن را در عهده ولد ارشد و فرزند امجد موفق باخلاق نيك ابو المعالي شمس الدين بيك ... كرده ...».
اثر معروف و مهمّ امير شرفخان بدليسي كتاب شرفنامه اوست كه باسم سلطان محمد خان ثالث نوشته و در ديباچه آن بعد از مقدمات گفته است:
«مسود اين اوراق المفتقر الي الله الملك الهادي شرف بن شمس الدين او صله الله الي سعادة الدنيا و الدين در ريعان جواني و عنفوان زندگاني بعد از تحصيل علوم
ص: 1694
دينيه و تكميل معارف يقينيه و اشغال خطير ديواني و كسب كمال نفساني گاه‌گاه بمطالعه كتب اخبار خلف و حالات سلاطين سلف اوقات صرف مي‌نمود تا در آن علم شريف و فن لطيف في الجمله مهارت و در ضبط آن حسب الامكان جسارت بهم رسانيد، بخاطر فاتر رسيد كه در آن علم منيف كتابي تأليف نمايد كه پرتو شعور ماهران علوم تواريخ بر آن نتافته باشد و ... چون مشاطگان عروس سخن و طوطيان شكرستان اخبار نو و كهن در هيچ عصر و زمان احوال ولات كردستان و چگونگي حالات ايشان را بيان نكرده بودند و درين معني نسخه‌يي مرتب ننوشته، بخاطر فاتر اين ذره بيمقدار ساقط از درجه اعتبار خطور كرد كه نسخه‌يي در شرح حالات و مجموعه‌يي در اوضاع و اطوار ايشان بقدر الوسع و الامكان رقم زده كلك بيان نمايد و آنچه در تواريخ عجم ديده و از مردمان مسن صحيح القول شنيده و معاينه و مشاهده كرده و اطلاعي بر آن حاصل شده در قيد تحرير و صورت تقرير آورده موسوم بشرفنامه سازد تا احوال خانواده‌هاي عظيم الشأن كردستان در حجاب ستر و كتمان نماند ...» «1».
واپسين تاريخي كه در اين كتاب مي‌بينيم سال 1005 هجريست كه شرفخان در پايان شرح حال خود در آخر كتاب ذكر نموده است و بنابراين همان را بايد تاريخ ختم اين تأليف دانست. بناي كتاب بر يك «مقدمه» و چهار «صحيفه» و «خاتمه» است كه شرفخان بتفصيل آنها را در آغاز كتابش شرح داده و خلاصه آن چنين است:
مقدمه در بيان انساب طوايف كرد و اينكه از كجا پيدا شده‌اند.
صحيفه اول در ذكر ولات كردستان كه مورخان آنها را در شمار سلاطين ذكر كرده‌اند در پنج فصل: 1) ولات ديار بكر و جزيره «2»، 2) ولات دينور و شهر زور (- حسنويه)، 3) ولات فضلويه يا لر بزرگ، 4) ولات لر كوچك،
______________________________
(1)- شرفنامه، چاپ افست، تهران 1343، ص 7- 9.
(2)- جزيره ابن عمر، شهري قديم بر كنار دجله از ناحيه غربي ميان موصل و ديار بكر.
ص: 1695
5) سلاطين مصر و شام مشهور بآل ايوب،
صحيفه دوم در ذكر حكام بزرگ كردستان كه اگرچه دعوي سلطنت نداشته‌اند اما گاه خطبه و سكه بنام آنان بود و آن نيز در پنج فصلست: 1) حكام اردلان، 2) حكام حكاري مشهور بشنبو، 3) حكام عماديه مشهور ببهادينان، 4) حكام جزيره مشهور به بختي، 5) حكام حصن كيفا «1» معروف به ملكان،
صحيفه سوم در ذكر ساير حكام و امراي كردستان در سه «فرقه»،
صحيفه چهارم امرا و حكام بدليس در يك «فاتحه» و چهار «سطر» و يك «ذيل» در بيان احوال مؤلف كتاب،
خاتمه در ذكر سلاطين آل عثمان و پادشاهان معاصرشان در ايران و توران و غيره.
اين كتاب بسال 1860 ميلادي در سن‌پترزبورگ (St .Petersburg( بطبع رسيد و يك چاپ افست از آن بسال 1343 در تهران شد. از آن نسخه‌هاي متعدد كامل و ناقص در دستست، بتركي ترجمه شده و خلاصه‌يي نيز بدست «شمعي» از آن بتركي فراهم آمده است. تحقيقاتي بفرانسوي و انگليسي و آلماني درباره آن شده و از آن ميان‌Wolkow مقاله‌يي در شرح حال شرفخان و معرفي كتابش در مجله آسيايي (Journal Asiatique( جلد هشتم صفحه‌هاي 291 تا 298 درج كرده وVelaminof -Zernof در مقدمه چاپ سن‌پترزبورگ (1860 ميلادي) نيز شرح حال مؤلف را بهمراه معرفي شرفنامه آورده است.
______________________________
(1)- حصن كيفا، كه بتحريف «حسنكيف» هم نوشته مي‌شد. شهري كوچك بر كنار دجله ميان آمد و جزيره.
ص: 1696

30- نمكين هروي «1»
ابو القاسم خان نمكين حسيني هروي از شاعران و نويسندگان سده دهم و اوايل سده يازدهم هجري است كه مردي دانشمند و از منشيان خوب عهد خود بود و رباعي را خوب مي‌سرود و اواخر عمر را در دربار جلال الدين اكبر گذراند و كتاب منشآت نمكين را بسال 1006 بنام وي تأليف كرد. اين منشآت مركبست از نامه‌هاي رسمي و خصوصي با توضيحاتي درباره دستور نامه‌نگاري و عنوانها و لقبهايي كه براي هر مخاطبي بايد بكار برد. در پايان كتاب مؤلف بپاره‌يي موضوعهاي ديني كه ربطي بنامه‌نگاري ندارد، پرداخته است.
منشآت نمكين در هشت باب و خاتمه تنظيم شده است بدينگونه: باب اول در ابتداي صنعت كتابت و ذكر ابتداء مكاتيب، 2) در ترقيم فرامين و مناشير سلاطين عدالت آيين و اجوبه لطايف تزيين آن حضرات، 3) در تحرير ادعيه صفاتيه و اثنيه فرديه و صحائف مكاتيب، 4) در ترسيم عرائض سؤاليه و جوابيه، 5) در تسطير صحائف مرشد و مسترشدين و والدين و اساتيذ و اخوة و اخوات و اولاد، و در گله‌مندي و شكايت از عدم مراسله و مايتعلق بها، 6) در تنميق صحائف تهاني و تعازي، 7) در تصدير قبالات و تمسكات و نكاح و سجلات شرعيه و غير آن، 8) در بيان ارتسام صحايف قبل الملاقات و بعديه و مطايبات مضحكه و متفرقات.
خاتمه: در تنميق مسايل بناي مسلماني و سبب وجوب نماز و نيت آن و آداب قراءت آن و كيفيت نماز عيدين و خطبات جمعه و عيدين و نماز استسقاء و خطبه و ادعيه كسوف و خسوف الخ.
نسخه‌يي ازين كتاب بشماره فهرست 2064 در كتابخانه ديوان هند (اينديا آفيس) وجود دارد كه مورخست بتاريخ 1012 كه گويا از روي نسخه
______________________________
(1)- درباره او بنگريد باشاره مجمل هرمان اته در تاريخ ادبيات فارسي (ترجمه ...) ص 248، و بفهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه ديوان هند، ج 1، ص 1141- 1142؛ و نيز باشاره بسيار كوتاه مرحوم سعيد نفيسي در تاريخ نظم و نثر در ايران، ص 582.
ص: 1697
اصلي مؤلف باشد.

31- محمود نطنزي «1»
محمود بن هداية الله افوشته‌يي نطنزي از مؤلفان و شاعران سده دهم و يازدهم هجريست كه بسال 938 ه ولادت يافت «2». پدرش مورد توجه بهرام ميرزاي صفوي و مردي متقي و پرهيزگار بود و محمود در سايه هدايت او با دانشهاي زمان آشنايي يافت و بشعر روي آورده مدعي ساختن پنج ديوان غزل و قصيده و اقسام ديگر شعر بنامهاي «مجازيه» و «غاية المجاز» (غزل) و «حاصل الجنات» (مناقب ائمه) و «اضطراريه» و «براءة القلم» (مدايح فرمانروايان) شد كه از آنها، اگر واقعا وجود داشتند، اثري در دست نيست، اما اثري كه ازو باقي مانده كتابيست بنام نقاوة الآثار في ذكر الاخيار، كه بسال 998 كه در فارس اقامت داشت شروع بتأليف آن كرده و در سال 1007 ه بپايان برده است و آن بسال 1350 ش در تهران بطبع رسيد. نقاوة الآثار انشائي مترسلانه و گاه مزين، همراه با اشعار دارد و اهميتش در آنست كه بسياري از رويداده‌هاي مربوط بزندگاني عمومي و حادثه‌هاي غيرسياسي را در ذكر وقايع بعضي از سالها آورد.

32- ابو الفضل علّامي «3»
شيخ ابو الفضل بن مبارك ناگوري اكبرآبادي، برادر كوچكتر شيخ ابو الفيض فيضي فياضي، از
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* تاريخ نظم و نثر در ايران، سعيد نفيسي، ص 358.
* مقدمه و متن كتاب نقاوة الآثار، چاپ تهران 1350 بكوشش آقاي دكتر احسان اشراقي.
(2)- باظهار محمود بن هداية الله وي در سال 1007 كه كتاب خود را تمام كرد شصت و نه ساله بود، پس ولادتش بسال مذكور در متن اتفاق افتاد.
(3)- درباره او بنگريد به:
* هفت اقليم، تهران ج 1، ص 373- 374.-
ص: 1698
رجال بسيار متنفذ در عهد پادشاهي اكبر است كه از هر حيث حقا بهندوستان و هندوان تعلق دارد ولي بسبب اهميت وافرش در ادب فارسي در اينجا با رعايت كمال اختصار اشاره‌يي باحوال و آثار او مي‌كنم: درباره پدر و نياكانش پيش ازين سخن گفته‌ام و شرح حال برادرش فيضي را هم در شمار شاعران عهد ديده‌ايد، و اما ابو الفضل بسال 958 در اگره ولادت يافت و تا پانزده سالگي دانشهاي متداول زمان خود را فراگرفت و بيشتر آن را مديون خطيب
______________________________
-* بهارستان سخن، مدراس 1958 ميلادي، ص 429- 433 (ضمن ترجمه برادرش شيخ ابو الفيض فيضي).
* مآثر الامراء، ج 2، كلكته 1890 ميلادي، ص 608- 622.
* تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، ص 364- 365.
* همين كتاب و همين جلد، ص 838 ببعد ذيل عنوان فيضي فياضي.
* سبك‌شناسي، محمد تقي بهار، ج 3، تهران چاپ سوم 1349، ص 289- 295.
* تاريخ‌نويسي فارسي در هند و پاكستان، دكتر آفتاب اصغر، لاهور، ص 171- 187.
* سفينه خوشگو، بندر ابن داس خوشگو، پتنا، 1958 ميلادي.
* اكبرنامه، ابو الفضل علامي، كلكته 1877 ميلادي.
* آيين اكبري، ابو الفضل علامي، كلكته، جلد يكم 1872 و جلد دوم 1877 كه هردو در سال 1985 در اسنابروك (آلمان غربي) بچاپ افست تجديد طبع شده‌اند.
* تذكره ميخانه، تهران 1340، حاشيه ص 252- 254 كه مصحح كتاب، آقاي احمد گلچين معاني از مآثر الامرا و از توزوك جهانگيري و از سفينه خوشگو نقل كرده است.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، تهران 1350، ص 436- 438.
* گنجينه سخن، مقدمه جلد اول چاپ دانشگاه تهران، 1353، ص 147.
* فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، ج 2، ص 517- 519.
* آنسيكلوپدي اسلام، چاپ جديد، ج 1، ص 120- 121 مقاله بقلم نور الحسن. Encyclopedia Iranica, Vol I, pp. 287- 289, art. par R. M. Eaton.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، ج 1، ص 337- 341 و 401- 402.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ص 396 و 838.
ص: 1699
ابو الفضل كازروني از دانشمندان آن عهد بود. در سال 981 بمعرفي برادر خود شيخ ابو الفيض فيضي بخدمت جلال الدين اكبر درآمد و بزودي از مقربان آن پادشاه گرديده و «بمزاج پادشاهي چنان جا كرده كه محسود شاهزاده‌ها بود تا بامرا چه رسد و همواره در خدمت پادشاه چون عرض با جوهر قائم بوده امري بي‌صوابديدش متمشي نمي‌شد» «1»، و بعد از چندي بمأموريتهاي نظامي بدكن رفت و در همان مأموريت بسال 1008 بمنصب چهار هزاري ارتقا يافت و همچنان درين خدمت بسر مي‌برد تا آنكه در سال چهل و هفتم سلطنت اكبر (1011 ه) بپايتخت احضار شد و در بين راه بتاريخ چهارم ربيع الاول سال 1011 بر دست كساني كه شاهزاده سليم (- جهانگير در دوران پادشاهي) گماشته بود، بقتل رسيد.
ابو الفضل نيز مانند برادر خود در ابداع «دين الهي» يا «توحيد الهي» مؤثر بوده است. اهميت او بيشتر در اينست كه نويسنده‌يي چيره‌دست و ماهر بود، مانند برادرش فيضي بزبان فارسي احاطه داشت و سعي مي‌كرد در نگارش اثرهاي خود بسبكي نزديك پيشينيان بازگردد و از شيوه نثر عهد صفوي دور شود. وي تأليفات متعددي دارد كه مهمتر از همه آنها كتاب اكبرنامه، آيين اكبري، و عيار دانش است.
اكبرنامه مفصل‌ترين كتاب در تاريخ دوران اكبرست كه مؤلف آن را در سه جلد نوشت. در آغاز جلد اول بعد از ايراد شرحي درباره ولادت جلال الدين اكبر، از نسب پادشاهان مغول و سپس از سلطنت بابر و همايون سخن رفته و دنباله كلام بدوره اكبر كشانيده شده و بدينگونه كار تدوين تمام كتاب ادامه يافته و تا وقايع سال چهل و هفتم از پادشاهي اكبر (- سال 1010 ه) را شامل شده است. اكبرنامه بسال 1877 در كلكته چاپ شد.
آيين اكبري كتاب مشهور ديگريست از ابو الفضل علامي در شرح رسمها و آيين‌ها و مقررات درباري هند كه هريك از آنها ذيل «آيين» (- رسم،
______________________________
(1)- مآثر الامرا، ج 2، ص 610.
ص: 1700
سنت) ذكر شده (مثل آيين فرود آمدن اردو- آيين چراغ‌افروزي- آيين واقعه‌نويسي، و جز آنها). اين كتاب در پنج دفتر و خاتمه فراهم آمده: [دفتر اول در منزل آبادي- دفتر دوم در سپاه آبادي- دفتر سيوم در ملك آبادي- دفتر چهارم در احوال هندوستان- دفتر پنجم در دلاويز گفتار شاهنشاهي- خاتمه نبذي از احوال مؤلف]. اهميت كتاب افزون بر بيان بعضي از فرنهادها و قانونهاي دولتي و سپاهي در عهد تيموريان هند، بيشتر در ذكر احوال گروه بزرگي از شاعران و حكيمان و اديبانست. در دفتر دوم ذيل فصل يا عنوان «بزرگان جاويد دولت» عده‌يي از شاعران يا بقول خود «قافيه‌سنجان» را كه پنجاه و نه تنند، از فيضي تا رهي نيشابوري نام برده و در دفتر چهارم زير عنوان «آمدگان هندوستان» از آدم صفي و هوشنگ پيشداد و سام و جمشيد و ضحاك آغاز كرده و رسيده است به ناصر الدين سبكتكين و چند تن از سلاطين بعد تا ظهير الدين بابر و بازماندگانش، و بعد پرداخته است ببيان حال اولياي هند و ... در خاتمه شرح حال خود را آورده است. آيين اكبري در سال 1273 ه. ق در دهلي بطبع رسيد.
عيار دانش شيخ ابو الفضل آخرين تحرير از كليله و دمنه است با عبارات ساده روان و صحيح، كه در مقدمه تاريخ آن تا پارسي شدنش را بفرمان نصر بن احمد ساماني و بار ديگر در دوران پادشاهي بهرامشاه غزنوي شرح داده و آنگاه دو باب اول كتاب (در بعضي سخنان بوزرجمهر حكيم) و (در احوال برزويه طبيب) را كه ملا حسين واعظ كاشفي در انوار سهيلي حذف كرده بر تحرير خود افزوده و كتاب را بنام جلال الدين اكبر درآورده است. علاوه بر نسخ چاپي ازين كتاب نسخه‌هاي خطي بسيار در دستست.
مكاتبات علامي مجموعه ترسلات شيخ ابو الفضل است و بنامهاي مكاتبات ابو الفضل و انشاء ابو الفضل نيز معروفست. نامه‌هايي كه درين مجموعه نقل شده بعضي بنام اكبر و پاره‌يي بنام خود شيخ ابو الفضل است و عبد الصمد بن افضل محمد خواهرزاده ابو الفضل اندكي بعد از كشته شدن او
ص: 1701
شروع بجمع‌آوري آن كرد و كار خود را بسال 1015 بانجام رسانيد. اين مجموعه مشتمل است بر سه دفتر: 1) نامه‌هايي كه از جانب اكبر بشاهان و اميران نوشته شده، 2) نامه‌هايي كه ابو الفضل باكبر و ببعضي از اميران نوشته و 3) ديباچه‌هاي بعضي كتب و خواتم و انتخاب از كتابها و بياضها و نثرهاي ديگر. اين مجموعه يكبار بسال 1810 ميلادي در كلكته و سپس بسالهاي 1262 ه. ق و 1280 ه. ق در لكنهو بطبع رسيد.
او با همه اشتغالات سياسي كارهاي ادبي ديگري نيز كرد مثل تأليف جامع اللغات در لغت فارسي، و نوشتن مقدمه‌هايي بر تاريخ الفي و بر ترجمه مهابهارتا و جز آنها.
درباره اعتقاد شيخ ابو الفضل بسيار چيزها گفته و نوشته‌اند كه نقل آنها درينجا مقامي ندارد و ارزش او در نثر زيباي منتخب و استوار و درست اوست كه بشيوه نويسندگان پيشين دارد و از آنهمه بي‌مزگيها و تازي‌گوييها و غلطپردازيها كه در نثر عهد تيموري و صفوي مي‌بينيم در آنها اثري نيست، پارسيي هموار و يكدست و دور از افراط و تفريط و همراه با همه فرنهادهاي واژگاني و دستوري و نويسندگي دارد، و البته نبايد فراموش كرد كه تمايلش بفارسي نويسي و آوردن واژه‌هاي پارسي بر ديگر تمايلاتش در نثر مي‌چربد.
بسبب اهميتي كه كتابهاي اكبرنامه و آيين اكبري در ميان كتابهاي تاريخ دوران تيموري هند پيدا كردند بعد از ابو الفضل علامي بسياري سعي نمودند شيوه او را در نگارش كتابهاي خود پيروي كنند ولي طبعا باندازه خود ابو الفضل درين راه توفيق نيافتند.
ابو الفضل بندرت شعر فارسي مي‌سرود. اين رباعي ازوست:
نفسي دارم كه هر نفس مه گرددگويم كه رياضتش دهم به گردد
هرچند بجهد لاغرش مي‌دارم‌از يك سخن فضول فربه گردد
ص: 1702

33- محمد طاهر سبزواري «1»
محمد طاهر بن خواجه عماد الدين حسن بن سلطان علي بن حاجي محمد حسين سبزواري معاصر جلال الدين اكبر و از اعيان دربار او بوده و باداء خدمتهاي دولتي در هند اشتغال داشته است. در 988 فرمان حكمراني يكي از نواحي هند بدو داده شد و در سال 1013 براي گزاردن رسالتي از جانب پادشاه بخانخانان به برهانپور رفت. برادرش خواجه سلطان احمد هم در دربار اكبر مقاماتي داشت و يكي از شاعران وابسته بدرگاه وي بود.
محمد طاهر مؤلف كتاب خوبي در تاريخست بنام روضة الطاهرين كه تاريخ عمومي عالم است از آغاز تا سال 1014 ه. وي در مقدمه كتاب نوشته است كه بدان سبب آن را روضة الطاهرين ناميده كه اولين كلمه ازين نام سال اتمام كتاب را نشان مي‌دهد يعني روضه كه مساويست با 1011. پس كتاب اصلا تا وقايع سال ياد شده ختم مي‌شد و بعد بعللي و از آنجمله بسبب آنكه 1014 سال درگذشت جلال الدين اكبر بوده دنباله مطلبهاي كتاب تا بآن سال كشيده شده است. كتاب به پنج «قسم» و هر قسم بچند «باب» و هر باب بچند «فصل» تقسيم مي‌شود و مؤلف فهرست مطلبهاي كتاب را بشرح و تفصيل آورده و در ذكر سلسله‌هاي سلاطين بهريك از شاهان آن سلسله و مدت پادشاهيش هم اشاره نموده است. بخشي از «قسم اول» اين كتاب كه بپادشاهان قديم ايران اختصاص دارد بامر اكبر و بوسيله مولانا تقي الدين محمد شوشتري از شاهنامه فردوسي اخذ و بوسيله مؤلف تلخيص و تكميل شده است.
موضوعها و مطلبهاي كتاب از ذكر پيامبران و نخستين پادشاهان ايران و عرب آغاز شده بتمام سرزمينهاي ايران و هند و روم و ترك گسترش يافته و بويژه تاريخ هند در آن تفصيل بيشتر و پرارزش‌تري دارد و از روايتهاي قديم هندويي آغاز شده تا شاهان دهلي و سند و كشمير و مولتان و دكن و غيره
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به تاريخ نظم و نثر در ايران، ص 357 و بفهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ص 119- 121.
ص: 1703
امتداد يافته و بابي خاص بسلطنت اكبر و اميران و عالمان دربار او اختصاص داده شده است.

34- عبد الحق حقي «1»
عبد الحق بن سيف الدين بن سعد الله ترك بخاري دهلوي، از يك خاندان بزرگ ادب و تصوف بود كه از بخارا بهند كوچ كرد و در دهلي سكونت گزيد. وي محدث و فقيه و مورخ و صاحب اثرهاي متعدديست كه شماره آنها را تا 120 دفتر نوشته‌اند.
شعر نيز مي‌گفت و حقي تخلص مي‌كرد. پدرش سيف الدين و عمش رزق الله نيز در نظم و نثر فارسي دست داشتند. عبد الحق در 958 در دهلي ولادت يافت، بعد از كسب معارف زمان بتصوف گراييد و وارد طريقت قادري شد، دوبار بمكه و مدينه سفر كرد و مدتي در آن جاها بود و بازمانده حيات را در دهلي گذراند و همانجا بسال 1052 درگذشت. وي در موضوعهاي گوناگوني مانند حديث و تفسير و فقه و تصوف و عرفان و كلام و منطق و تاريخ كتاب‌هاي متعدد نوشت. از آن ميان بعضي را نام مي‌بريم، مثل:
مدارج النبوة و مراتب الفتوة در سيرت رسول بفارسي كه خود گزيده‌يي از آن بنام حليه سيد المرسلين ترتيب داد «2»؛ الطريق القويم في شرح الصراط المستقيم كه در 1016 نوشته «3»؛ و جذب القلوب الي دار المحبوب يا تاريخ مدينه؛ و
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، سعيد نفيسي، تهران 1344، ص 369- 371 و 805. درباره پدر و عمش همان كتاب، ص 678 و 798.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 355 و 223- 224؛ و درباره پسرش نور الحق همان كتاب ص 224- 225.
* تاريخ‌نويسي فارسي در هند و پاكستان، لاهور 1985، ص 163- 167.
* مأخذهاي ديگري كه در زير صفحه‌هاي آينده ذكر خواهد شد.
(2)- فهرست نسخه‌هاي فارسي موزه ملي پاكستان، ص 754.
(3)- ايضا، ص 756.
ص: 1704
اخبار الاخيار في احوال الابرار و ذكر الملوك في اخبار سلاطين هند كه همه بفارسي هستند.
از ميان اين آثار كه برشمرده‌ايم كتاب اخبار الاخيار حاوي شرح حال مشايخ تصوف در هندست از معين الدين چشتي تا پايان سده دهم هجري كه در خاتمه آنها شرح حال پدر مؤلف و خود او نيز ذكر شده «1». وي اين كتاب را در سال 996 ه پيش از آنكه بمكه برود تنظيم كرده و در بازگشت آن را دوباره از نظر گذرانده و پيرامن سال 1028 تكميل كرده است. جهانگير پادشاه در تزوك خود نوشته كه در سال مذكور عبد الحق بحضورش رسيده و كتاب خود را كه در شرح حال مشايخ هند نوشته بدو تقديم كرده است «2». درين كتاب شرح حال 230 تن از مشايخ آمده است.
كتاب مهم ديگر عبد الحق ذكر الملوك في اخبار سلاطين هند است كه به تاريخ حقي نيز شهرت دارد و تاريخ عمومي پادشاهان مسلمان هندست از سلاطين دهلي ببعد در دو باب بدين شرح: باب اول پادشاهان دهلي از معز الدين محمد بن سام (م 602 ه) تا سال چهل و دوم از پادشاهي جلال الدين اكبر (- 1005 ه).- باب دوم تمام پادشاهان ديگر هند يعني سلاطين بنگال، جونپور، دكن (بهمني)، نظام الملكي، عادلخاني، قطب الملكي، مندو، گجرات، تتهه، كشمير، مولتان.
پسر عبد الحق يعني نور الحق مؤلف زبدة التواريخ است از معز الدين محمد بن سام تا جلوس جهانگير (1014 ه) و آن در حقيقت تحرير مفصل‌تريست از تاريخ حقي كه دنباله مطلب در آن بجلوس جهانگير كشانيده شد.
______________________________
(1)- فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه ديوان هند، شماره فهرست 640؛ فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در موزه بريتانيا، ص 355 شماره 221.Or
(2)- تزوك جهانگيري، چاپ عليگر، ص 282.
ص: 1705

35- قاضي نور الله «1»
قاضي ضياء الدين نور الله بن سيد شريف بن سيد جمال الدين نور الله بن شمس الدين محمد شاه حسيني مرعشي «2» شوشتري از عالمان بزرگ مذهب شيعه و از مؤلفان معروف فارسي و تازي در سده دهم و آغاز سده يازدهم هجريست. وي شعر پارسي و عربي مي‌سرود و نوري تخلص مي‌كرد. پدر و نياكانش همگي شيعي مذهب بودند و او تحصيلاتش را در شوشتر نزد وحيد شوشتري آغاز كرد و هم در جواني بسال 979 از آن شهر بمشهد رفت و تحصيلاتش را نزد عبد الواحد
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* رياض العلما و حياض الفضلا، ميرزا عبد الله افندي اصفهاني، ج 5 قم 1403 ه. ق، ص 265- 275.
* امل الآمل، الحر العاملي، بغداد 1385 ه. ق، ج 2، ص 336- 337.
* روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، ج 8، چاپ قم، ص 159- 161.
* فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، ج 2، ع منزوي، ص 647- 650.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، تهران 1350، ص 759- 766.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ص 377.
* طرائق الحقايق، محمد معصوم شيرازي، تهران 1316- 1319 ه. ق، ج 1، ص 135- 136.
* فهرست نسخه‌هايي خطي فارسي در ديوان هند، هرمان اته، ج 1 س 361- 362.
* منتخب التواريخ بداؤني، ج 3، ص 137- 138.
* عرفات العاشقين، تقي الدين اوحدي بلياني، خطي.
* تاريخ نظم و نثر در ايران، سعيد نفيسي، ص 380- 381.
* رياض العارفين، رضا قليخان هدايت لله‌باشي، تهران 1316، ص 406.
* رياض الشعراء واله داغستاني، خطي.
* رياض العارفين، آفتاب راي لكهنوي، ج 2، پاكستان 1982 ميلادي، ص 303.
* ريحانة الادب، ج 2، ص 636.
(2)- مرعش نسبتي است بجد اعلاي قاضي نور الله يعني به علي بن عبد الله بن محمد حسيني ملقب به مرعش و يا منسوب بشهري در شام.
ص: 1706
شوشتري دنبال نمود و پس از دوازده سال در سال 992 ه بهند رفت و بوسيله حكيم ابو الفتح گيلاني بخدمت جلال الدين اكبر پادشاه راه يافت و آن پادشاه مقدم او را گرامي داشت و رياست قاضيان عسكر را بدو داد، و در سال 996 كه در ملازمت اكبر بلاهور رسيد، بسمت قاضي آن شهر معلوم گرديد و درين سمت بتصريح معاصرش عبد القادر بداؤني كمال درستي و سختگيري را بر مفتيان و محتسبان نادرست لاهور بخرج داد تا در سال 1019 بر اثر اعمال نفوذ علماي اهل سنت از سمت قضاي لاهور معزول گرديد و در اكبرآباد (آگره) با اجازه جهانگير بتهمت رفض، و يا بقولي بسبب نگارش كتاب احقاق الحق در اثبات حقانيت شيعه و در رد بر كتاب ابطال الباطل روزبهان خنجي اصفهاني «1» چند درّه «2» خاردار بر او زدند تا درگذشت، و بقولي ديگر بعد از نوشتن احقاق الحق متعصبان اهل سنت بر او خشمگين شدند و در ميان راه بر سر او ريختند و او را كشتند و بهمين سبب به «شهيد» (و بقولي شهيد ثالث) معروف شده «3»، و او را در همان شهر بخاك سپردند و گورش زيارتگاهست.
وي تأليفات متعدد بعربي دارد كه همگي درباره مسائل مذهبي شيعه از قبيل تفسير و فقه و احاديث و اخبار و اصول و كلامست و در كتابهاي مختلف بويژه طرائق الحقايق و رياض العلما و روضات الجنات فهرست آنها نقل شده است و از مشهورترين آنهاست احقاق الحق، مصائب النواصب، كشف العوار، عشرة الكامله، صوارم المهرقه در رد بر كتاب صواعق المحرقه ابن حجر هيثمي مكي.
______________________________
(1)- درباره او بنگريد بهمين كتاب، ج 4، ص 538- 540؛ و روزبهان ابطال الباطل را در رد بر كتاب نهج الحق علامه حلي نوشت.
(2)- درّه بضم اول و تشديد راء، تراشه‌هاي پوست كه بروي هم مي‌دوختند يا مي‌بافتند و محكومان را بدان سياست مي‌كردند.
(3)- حاج محمد معصوم (معصومعلي) شرح مفصلي درين‌باره نوشته است، طرائق الحقايق، ج 1، ص 136، بآنجا بنگريد.
ص: 1707
اما مهمترين اثر او چه در اثبات تشيع و ترجمه رجال بزرگ شيعه و چه در قلمرو زبان و ادب فارسي كتاب مجالس المؤمنين است كه بسال 993 تأليف آن را شروع كرد و در سال 1013 پايان داد «1». اين كتاب در يك «فاتحه» و دوازده «مجلس» تأليف شد. فاتحه «در تحقيق و تعريف مطلق شيعه و شيعه اماميه اثني عشريه» است و مجلسهاي دوازده‌گانه چنين است: 1) در ذكر بعضي از جايها كه بامامان و شيعيان اختصاص دارند؛ 2) در ذكر طايفه‌هايي كه مشهور بتشيع‌اند؛ 3 و 4) در ذكر بزرگان شيعه از صحابه و تابعان؛ 5) در ذكر متكلمان و مفسران و محدثان و قاريان و نحويان و لغويان از ميان تابعان تابعان و همچنين درباره «وكلاء ناحيه مقدسه مهدويه عليه السلام»؛ 6) در ذكر بعضي از صوفيان كه بتشيع معروف‌اند؛ 7) در ذكر حكيمان و متكلمان نامبردار؛ 8) در ذكر پادشاهان شعيه مشتمل بر يك مقدمه و شانزده جند [در مقدمه از ملوك عرب بعد از واقعه كربلا كه بخونخواهي برخاستند و در جندهاي شانزده‌گانه از آل عباس تا سادات مشعشع خوزستان سخن رفته]؛ 9 و 10) امرا و وزراء مشهور شيعه؛ 11) شاعران عرب شيعه؛ 12) شاعران پارسي‌گوي شيعه.- در همه اين موردهاي ذكر شده قاضي نور الله كوشيده است هركس را خواه واقعا شيعه و خواه بمناسبتي بسيار ضعيف منسوب بتشيع بوده است در شمار شيعيان بياورد و بهمين سبب است كه قاضي را «شيعه تراش» لقب داده‌اند. در ذكر احوال شاعران پارسي‌گوي شيعه بيست و دو شاعر از فردوسي تا لساني ذكر شده‌اند.
اگر از بعضي مبالغات عقيدتي در كتاب مجالس المؤمنين بگذريم آن را يكي از كتابهاي اساسي درباره تشيع اثني عشري و عده‌يي از رجال بزرگ اين مذهب مي‌يابيم. نثر آن هم خوب و روان و خالي از عيب است. اين كتاب تاكنون يك‌بار در تبريز (بي‌تاريخ) و دوبار در تهران (سنگي در 1268 ه. ق
______________________________
(1)- افندي در رياض العلما نوشته است كه قاضي مجالس المؤمنين را در ماه رجب سال 998 آغاز كرده و در ذي القعده سال 1010 (يكهزار و ده) در شهر لاهور بانجام رسانيده است.
ص: 1708
و سربي اخيرا) چاپ شده است.
قاضي نور الله شعر فارسي مي‌سرود و «نوري» تخلص مي‌كرد.
تقي الدين اوحدي در شرح حالش گفته «ديوان اشعارش قريب بسه هزار بيت است، اكثر قصايد» و درباره قصيده‌يي كه سيد در بدگويي از سيد حسن غزنوي «1» ساخته است بر او ايراد گرفته و آن را «بغايت امري شنيع» دانسته است. چند بيت ازين قصيده كه در جواب قصيده معروف سيد حسن بدين مطلع:
داند جهان كه قرّه عين پيمبرم‌شايسته ميوه دل زهرا و حيدرم سروده شده، چنين است:
شكر خدا كه نور الهي است رهبرم‌وز نار شوق اوست فروزنده گوهرم
منت خداي را كه نهانخانه ضميرهست از نقوش ذات و صفاتش مصورم ...
شكر خدا كه چون حسن غزنوي نيم‌يعني نه عاق والد و ني ننگ مادرم
بادم زبان بريده چون آن ناصبي اگرمدح مخالفان علي بر زبان برم ...
رضا قليخان هدايت اين غزل را از قاضي نقل كرده است:
عشق تو نهاليست كه خواري ثمر اوست‌من خاري از آن باديه‌ام كاين شجر اوست
بر مائده عشق اگر روزه گشايي‌هش دار كه صد گونه بلا ماحضر اوست
وه كاين شب هجران تو بر ما چه درازست‌گويي كه مگر صبح قيامت سحر اوست
فرهاد صفت اينهمه جان كندن نوري‌در كوه ملامت بهواي كمر اوست

36- عبد الفتاح فومني‌
عبد الفتاح فومني از مؤلفان نيمه اول سده يازدهم هجريست كه در امور ديواني دخالت و تصرف داشت. از وي كتاب سودمندي در تاريخ گيلان باقي مانده است كه در سال
______________________________
(1)- درباره او بنگريد بهمين كتاب، ج 2، ص 586 ببعد. قاضي بدان سبب سيد حسن را هجو كرده است كه سيدي سني بود.
ص: 1709
1274 ه. ق (1858 ميلادي) بسعي برناردارن (B .Dorn( در سن‌پترزبورگ (St .Petersburg(، لنين گراد حاليه، بطبع رسيد. موضوع كتاب مربوطست بحوادث بيه‌پيش و بيه‌پس گيلان از عهد شاه اسمعيل (907- 930 ه) تا عهد شاه صفي (1038- 1052) كه در يك مقدمه و دو فصل تنظيم شده و هر فصل شامل چند گفتار است. در گفتارهاي پياپي اين كتاب جريان ضعف و انكسار روزافزون حاكمان و واليان دو ناحيه بيه‌پس و بيه‌پيش گيلان و استيصال ملوك مازندران و تسخير اين نواحي بدست قواي دولت صفوي و تعيين ساروخان طالش حاكم آستارا از جانب شاه صفي براي حكومت كل گيلانات ذكر شده است.
تاريخ گيلان، بغير از چاپ نخستين كه بدان اشاره كرده‌ام، يكبار ديگر، بسال 1349 ش در تهران بطبع رسيده است.

37- محمد قاسم فرشته «1»
محمد قاسم هندوشاه بن مولانا غلامعلي هندوشاه استرابادي معروف به «فرشته» در استراباد بسال 960 هجري ولادت يافت و پس از رشد، در اوايل جواني، بهمراه پدر رهسپار هند شد و در احمدنگر پايتخت مرتضي نظامشاه (972- 996 ه) مستقر گرديد.
غلامعلي هندوشاه مربي فرزند نظامشاه يعني ميران حسين شد و اين ميران حسين بعد از پدر از 996 تا 997 حكومت كرد. فرشته نيز در دربار نظامشاه وارد گرديد و تا بمقام رياست نگهبانان سلطنتي ارتقاء جست ولي چنانكه در
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* تاريخ گلشن ابراهيمي از خود محمد قاسم فرشته و ديباچه آن.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 225- 226.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 1، ص 326.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، ص 732- 733.
* مقالات و تحقيقاتي درباره او كه در متن بدانها اشاره شده است.
* تذكره روز روشن، چاپ تهران 1343، ص 617.
ص: 1710
مقدمه كتاب خود گفته در سال 998 از احمدنگر خارج شد و بدربار بيجاپور نزد عادلشاهيان رفت و از طرف سلطان ابراهيم ثاني عادلشاه (987- 1035) مأمور تأليف تاريخي درباره سلاطين هند گرديد و آن را با استفاده از كتابهاي متعددي كه پيش از وي تدوين شده بود در سال 1015 بپايان رسانيد و باسم سلطان ابراهيم مذكور گلشن ابراهيمي ناميد و در همين سال از جانب عادلشاه بسفارت نزد جهانگير پادشاه (1014- 1037 ه) بلاهور رفت و مدتي در آنجا ماند و درين فرصت مقداري مطالب تا حوادث 1033 ه بر كتاب خود افزود.
تاريخ مرگ فرشته معلوم نيست و او غير از تاريخ مذكور يك اثر پزشكي بنام دستور الاطبا نيز دارد.
گلشن ابراهيمي يا تاريخ فرشته در رديف اول كتابهاييست كه بتاريخ عمومي هند ارتباط دارد، و مورد استفاده تمام مؤلفانيست كه بعد از آن خواسته‌اند تاريخ هند را بنويسند و بهمين سبب هم چندبار بطبع رسيده است و بهترين و قديمترين چاپ آن بسال 1247 ه. ق در بمبئي و پونا تحت نظر مير خيرات علي خان مشتاق اگره‌يي از روي متني كه ماژور ژنرال‌John Briggs فراهم آورده بود، در دو مجلد بزرگ بقطع رحلي و بچاپ سنگي انجام گرفت؛ و چاپ دوم سنگي در انتشارات منشي نول كيشور، لكهنو بسال 1281 ه. ق صورت پذيرفت كه بمنزله تجديد طبع نخستين است و چاپ ديگري هم در لكهنو بسال 1321 ه. ق از آن شد.
قسمتهاي مختلفي ازين كتاب را بانگليسي ترجمه و جداگانه چاپ كردند، و شرح حال فرشته را ژول مول (J .Mohl( درJournal des Savants )سال 1840 ميلادي صفحه‌هاي 212- 226 و 354- 372 و 392- 403) انتشار داد.
محمد قاسم فرشته كتاب خود را دوبار نامگذاري كرد. بار اول آن را بنام ابراهيم عادلشاه گلشن ابراهيمي ناميد و بسال 1015 تمام كرد؛ و بار دوم آن را نورس‌نامه ناميد و مقدمه‌يي كه مربوط باين نامگذاري ثانويست مورخ است بتاريخ 1018 ه [مثل نسخه شماره 6572.Add كتابخانه موزه بريتانيا] ولي
ص: 1711
عاقبت حق بحقدار رسيد و كتاب در عرف مورخان و محققان به «تاريخ فرشته» شهرت يافت.
كتاب در يك مقدمه و دوازده مقاله و خاتمه تدوين شده است بدين شرح: مقاله اول سلاطين لاهور يا غزنويان؛ 2) سلاطين دهلي؛ 3) سلاطين دكن در شش روضه [پادشاهان گلبرگه يا بهمنيان- پادشاهان بيجاپور يا عادلشاهيان- پادشاهان احمدنگر يا نظامشاهيان- پادشاهان گلكنده يا قطب‌شاهيان- پادشاهان برار يا عمادشاهيان- پادشاهان بيدر (بيدار) يا بريديان]؛ 4) سلاطين گجرات؛ 5) حكمرانان مالوه و مندو؛ 6) سلاطين فاروقي برهانپور؛ 7) سلاطين بنگال و جونپور؛ 8) حكمرانان تته و مولتان؛ 9) در ذكر شاهان سند؛ 10) شاهان كشمير؛ 11) فرمانروايان مالابار؛ 12) در ذكر حالات مشايخ هند.- خاتمه در ذكر كيفيت هندوستان و رايان محلي «1».
در اين كتاب احوال مشايخ تصوف و عده قابل توجهي از شاعران از عصر غزنويان تا زمان تأليف آمده كه بسيار قابل استفاده است، و اين كتاب بسبب استقصاي مؤلف حاوي اطلاعات وسيع موثق در تاريخ هند است و بهمين سبب بعد از تأليف همواره مورد توجه بوده و هست و كتاب لب التواريخ هند تأليف راي بيندرابان «2» از درباريان عهد شاهجهان و اورنگ زيب بر مبناي همين كتاب نوشته شده است يعني بيندرابان از آن تلخيصي ترتيب داده و از مأخذهاي ديگر مطلبهايي بر آن افزوده و دنباله مطلبها را تا يك قرن بعد از تاريخ فرشته تا بسال 1101 پيش آورده است «3».
______________________________
(1)- شرح اجزاء كتاب نقل بلفظ نيست.
(2)-Rai Bindraban
(3)- فهرست ريو، ص 228- 229؛ فهرست بلوشه، ج 1 ص 328.
ص: 1712

38- خواجه نعمة الله هروي «1»
خواجه نعمة الله بن حبيب الله هروي از متصديان امور ديواني در عهد جهانگير پادشاه بود. پدرش خواجه حبيب الله بنابر تصريح پسرش سي و پنج سال آخر عمر خود را در خدمت جلال الدين اكبر بسر برد و در ديوان خالصه كار مي‌كرد و خود او يازده سال متصدي شغل واقعه‌نويسي و بعضي خدمات ديگر ديواني در دوران پادشاهي جهانگير بود و اين دوره بسال 1017 ختم شد و از آن پس خواجه نعمة الله بخدمت پيرمحمد خانجهان اشتغال جست. پيرمحمد پسر دولتخان لودي بود كه در دومين سال پادشاهي جهانگير يعني در سال 1016 خطاب خانجهان يافت و بسرعت ببالاترين مقامات فرماندهي سپاه رسيد تا آنكه بسال 1040 ه درگذشت. خواجه نعمة الله در سال 1018 كه خانجهان بجنگ دكن مي‌رفت همراه او بود و در همين سفر با «ميان هيبت خان بن سليم خان كاگر» اهل سامانه، كه او نيز در خدمت خانجهان و از صاحب منصبان او بود، آشنايي و رفاقت يافت، و بتشويق او بتأليف كتابي در تاريخ افغانان همت گماشت و آن را بسال 1020 ه بنام خانجهان شروع كرد و در دهم ذو الحجه سال 1021 بپايان رسانيد. اين كتاب موسومست به مخزن افغاني يا تاريخ خانجهاني يا تاريخ خانجهاني مخزن افغاني.
در اين كتاب بقبايل افغان ريشه و منشاء سامي داده و ادعا شده است كه بعد از فتح اورشليم قوم اسرائيل بكوهستانهاي غور و كوه سليمان مهاجرت نموده‌اند. كتاب يك مقدمه و هفت باب و خاتمه دارد بدين شرح: مقدمه در سرگذشت مهتر يعقوب جدّ قبايل افغان. باب اول تاريخ يهود تا غلبه بخت النصر و كوچ كردن قبايل مذكور بكوهستانهاي افغانستان. باب دوم سرگذشت خالد بن وليد. باب سوم سرگذشت سلسله شاهان لودي، سلطان
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* فهرست نسخ فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 210- 212.
* فهرست نسخ فارسي كتابخانه ملي پاريس، ج 1، ص 312- 313.
ص: 1713
بهلول لودي و جانشينانش تا بآخر پادشاهي سلطان ابراهيم بن سكندر بن بهلول و وفات او در 930 ه. باب چهارم در پادشاهي شير شاه افغان و جانشينانش.
باب پنجم سرگذشت خانجهان لودي كه موضوع اصلي اين كتابست. باب ششم نسب‌نامه افغانان. باب هفتم در تاريخ سلطنت جهانگير پادشاه. خاتمه در شرح حال مشايخ تصوف افغان. خلاصه‌يي از اين كتاب را برنارد دارن بانگليسي ترجمه و در لندن طبع كرده است (1829- 1836 ميلادي).

39- مير تقي الدين ذكري «1»
مير تقي الدين محمد بن شرف الدين علي حسيني كاشاني متخلص بذكري و معروف به «مير تذكره» از مؤلفان پركار عهد صفوي و از شاعران آن دورانست. ولادتش پيرامون سال 946 ه در كاشان اتفاق افتاد و او در همان شهر برآمد و از جمله در محضر محتشم كاشاني شاگردي كرد و سپس به تتبع ديوانها و جمع‌آوري شرح حال شاعران پيش از خود و معاصر خويش پرداخت و مشروح‌ترين تذكره شاعران فارسي را كه موسومست به خلاصة الاشعار و زبدة الافكار ترتيب داد و چنانكه از گفتار معاصر او تقي الدين اوحدي بلياني صاحب عرفات العاشقين برمي‌آيد مقارن تأليف عرفات (1022- 1024 ه) بدرود حيات گفت و چند اثر از خود
______________________________
(1)- در تمام اين گفتار نظر بر تحقيق جامعي است كه آقاي احمد گلچين معاني در كتاب تاريخ تذكره‌هاي فارسي (ج 1، تهران 1348، ص 524- 556)، و نيز درباره خلاصة الاشعار علي نقي كمره‌يي، (همان جلد، ص 556- 563) نوشته است. براي اطلاع از محتواي جزء بجزء كتاب خلاصة الاشعار و زبدة الافكار مخصوصا بنگريد بمأخذ مذكور ص 524- 538.
در فهرستهاي نسخ فارسي كتابخانهاي خارج مانند فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي موزه بريتانيا و فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه ملي پاريس و كتابخانهاي هند و پاكستان و جز آنها هم توضيحاتي درباره تذكره مير تقي الدين آمده است.- و نيز بنگريد بتاريخ نظم و نثر در ايران كه در آن مرحوم استاد نفيسي مدعيست كه تقي الدين پس از چند سفر در ايران بهند رفته و همانجا بوده و كتاب خود را در آنجا تأليف نموده است.
ص: 1714
بيادگار گذارد:
1) خلاصة الاشعار و زبدة الافكار: اين كتاب بزرگترين و سودمندترين تذكره‌ييست كه در عهد صفويان ترتيب يافت. ذكري تأليف اين كتاب را بسال 975 ه در دوران پادشاهي شاه تهماسب و بنام او آغاز كرد و كار خود را درباره آن تا حدود سال 1016 ادامه داد و براي كسب اطلاعاتي درباره شاعران بعض نواحي بدانجاها سفر كرد و چون محل اقامتش در زادگاهش كاشان مي‌بود بذكر شاعران آن شهر و نواحي آن توجه بيشتري نمود.- خلاصة الاشعار و زبدة الافكار هم از حيث شماره شاعران مذكور در آن و هم از جهت منتخبات فراواني كه از ديوانهاي استادان متقدم در آن شده نظير ندارد و تنها عيب آن در اينست كه مير تقي الدين بسبب آنكه با نوع مثنوي ميانه خوبي نداشت از نقل آنها جز در يكي دو مورد خودداري نمود.
اين كتاب عظيم بيك مقدمه و چهار فصل و چهار ركن و يك خاتمه تقسيم و در آنها مجموعا از 651 شاعر متقدم و متأخر ياد شده است. در مقدمه كتاب از سبب جمع كردن اشعار و انتخاب از ديوانهاي شاعران سخن رفته و در فصلهاي چهارگانه از «حقيقت صفات و حالات عشق» و در اركان اربعه از حالات شاعران بزرگ از عنصري تا غزالي مشهدي سخن بميان آمده و با گشاده‌دستي كم‌سابقه‌يي شعر بسيار از آنان انتخاب گرديده است. خاتمه خلاصة الاشعار مشتمل است بر ذكر شاعران عصر و زمان تأليف خلاصة الاشعار در دوازده اصل و هر اصل در دو فصل كه در آغاز آن كتاب بشاه عباس بزرگ تقديم گرديده است. مؤلف درباره شاعران متقدم اصراري داشت كه براي هريك عشقي بتراشد و داستاني در آن زمينه بياورد.
علي نقي كمره‌يي متخلص به نقي «1» (م 1029 يا 1030 يا 1031) از بخش متقدمين خلاصة الاشعار منتخبي ترتيب داد كه بنابر نقل تقي الدين اوحدي در عرفات مايه رنجش تقي الدين كاشي شده اما تقي اوحدي ازين علي نقي كمره‌يي در
______________________________
(1)- درباره او بنگريد بهمين جلد، ص 1017- 1024.
ص: 1715
تذكره خود بنيكي بسيار ياد مي‌كند و بعيد نيست كه «نقي» با اجازه ذكري بدين انتخاب دست زده باشد.
از اجزاء مختلف خلاصة الاشعار و زبدة الافكار نسخه‌هاي متعدد كامل و ناقص در كتابخانهاي ايران و خارج موجودست و اميدست كه روزي، صاحب نظري بقدم همت پيش آيد و اين اثر گرانبها را بيك جاي گرد آورد و بطبع آن بپردازد.
2) مجمع القصائد مشتمل بر قصيده‌هايي كه تقي الدين از متقدمان براي تذكره خود انتخاب كرده بود، ظاهرا در پنج جلد.
3) تدوين ديوان محتشم كاشاني كه بنابر وصيت شاعر با افزودن مقدمه‌يي بدست مير تقي انجام شد.
4) مآثر الخضريه در شرح حال و ذكر بناها و اثرهايي كه آقا خضراي نهاوندي در زمان حكومت كاشان در آن سامان پديد آورد.
مير تقي شعر مي‌گفت و ذكري تخلص مي‌كرد. اين غزل استادانه را تقي اوحدي بلياني از او در تذكره عرفات آورده است:
كدام ماه بطلعت چو ماه من باشدكه حسن شاهد من شمع انجمن باشد
شهيد عشق ترا نيست بيمي از محشرخوشا تني كه بزخم تو در كفن باشد
سهيل خرمن جامست برق خرمن غم‌من آن سهيل نخواهم كه در يمن باشد
خرد ميان ترا موي ديد و رفت بفكرگمان مردم جاهل خلاف ظن باشد
حديث محنت هجران من چو بنويسندفراقنامه مجنون و كوهكن باشد
كسي كه فاش كند راز عشق نيست محب‌گرش چو مار همه خاك در دهن باشد
خوشست جان كه نثار قدوم دوست شودكسي كجا برد آن جان كه در بدن باشد
بمن يقين شده باري كه بعد مردن هم‌زمين خانه من قبله سخن باشد
مكن برابر هر نظم شعر ذكري راكسي نگفته پري مثل اهرمن باشد
ص: 1716

40- حسن بيگ خاكي «1»
حسن بيگ بن محمد بيگ خاكي شيرازي از مورخان اوايل سده يازدهم هجريست. جد سوم او شمس الدين عبد الله خاكي شيرازي از خدمتگزاران سلسله آق‌قويونلو بود و بسال 902 در تبريز وفات يافت. خود او در عهد اكبر بهند رفت و در 1007 هجري منصب بخشي گجرات باو تفويض شد و او همچنان در خدمت تيموريان هند بود تا دور سلطنت بجهانگير رسيد و اين بار رياست ديوان پتنا را بدو دادند و او درين مقام بود تا سرانجام در ماه صفر سال 1022 هجري در آن شهر وفات يافت.
وي مؤلف كتابيست بنام احسن التواريخ كه گاه باشتباه منتخب التواريخ نيز ناميده شده است و تاريخيست عمومي از آغاز تا سال 1021 ه كه تأليف آن در عهد سلطنت جلال الدين اكبر آغاز شد و بعهد جهانگير پادشاه يكبار در بيستم رجب سال 1019 بپايان رسيد و باز مطلبهايي بر آن افزوده شد چنانكه دومين نوبت اتمام آن بسال 1021 ه كشيد.
نيازي بيادآوري اين مطلب نداريم كه اين احسن التواريخ غير از كتاب همنام ديگريست تأليف حسن بيگ روملو كه ذيل شماره 23 پارسي‌نويسان عهد بدان اشاره كرده‌ام.
قسمتهاي بزرگي از احسن التواريخ خاكي مقتبس است از «نسخ جهان‌آرا» ولي با آن از بسي جهات تفاوت دارد و در مقام و مرتبه خود يكي از تواريخ عمومي قابل توجهست. مؤلف مطلبهاي خود را با تاريخ انبيا و پادشاهان قديم آغاز كرده و آنگاه پرداخته است ببيان سرگذشت پيامبر اسلام و خليفگان و سلسله‌هاي سلاطين عهد عباسي تا حمله مغول شامل سلسله‌هاي بزرگ و كوچك ايران و آسياي صغير و مصر و سوريه و يمن و تركستان.-
______________________________
(1)- بنگريد به: فهرست نسخه‌هاي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 886- 887 و به تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، ص 357- 358.
ص: 1717
سلسله‌هاي پادشاهان چنگيزي و اولاد و اعقابش در مغولستان و اولوسهاي مختلف امپراطوري مغول و هروسپ شاهان (ملوك الطوائف) ايران بعد از انقراض ايلخانان.- تواريخ محلي در دوازده فرقه از پادشاهان مازندران و گيلان و خوزستان و لار و هرمز و شيروان و قرامان و ذو القدر و قراقويونلو و آق‌قويونلو.- سلسله‌هاي محلي هند و عثمانيان و تيموريان ايران و هند تا جهانگير.- صفويان تا رويداده‌هاي 998 هجري «1».

41- ظهوري ترشيزي «2»
از پيشوايان نويسندگان نثرهاي ادبي در عهد مورد مطالعه ما ظهوري ترشيزي شاعر مشهوريست كه بپنج قسمت از نوشته‌هاي خود معروفست و آنها عبارتند از: 1) ديباچه نورس، و نورس نام رساله‌ييست كه ابراهيم ثاني عادلشاه (987- 1035 ه) درباره موسيقي هندي نوشته؛ 2) گلزار ابراهيم در ستايش ابراهيم عادلشاه مذكور كه ظهوري با همكاري ملك قمي فراهم آورد؛ 3) خوان خليل كه آن هم بهمكاري ملك قمي در ستايش ابراهيم عادلشاه نوشته شده است؛ 4) مينا بازار در وصف بازاري كه عادلشاه در پايتخت خود بيجاپور ساخته بود؛ 5) رقعات يا «پنج رقعه» ظهوري كه به «تبسم شهدا» نيز مشهورست و اين نام اخير را بمناسبت نخستين كلام مجموعه يعني «شهيد تبسم ديت عشوه خون بها» بدان داده‌اند.
اين نثرها بسرعت و گويا از همان عهد نويسنده مورد توجه پارسي‌نويسان هند و سرمشق كارشان قرار گرفت و بهمين سبب بارها و بارها طبع شد خاصه سه نثر نخستين كه به «سه نثر ظهوري» معروفست.
نخستين چاپهاي اين نثرها عبارتند از: سه نثر ظهوري لكهنو 1846
______________________________
(1)- فهرست موضوعي اين كتاب را بتفصيل در فهرست ريو، ج 3، ص 886- 887 مي‌توان خواند.
(2)- درباره او بنگريد بهمين جلد، ص 977- 988.
ص: 1718
ميلادي، و كانپور 1269 ه. ق و 1873 ميلادي.- مينا بازار دهلي 1265 ه. ق، همراه با شرح، لكهنو 1282 ه. ق.- پنج رقعه با شرح كانپور 1280 ه. ق و آن را در بعضي چاپهاي پاكستان و هند بارادت خان واضع (م 1128 ه) نسبت داده‌اند «1».
براي آنكه نمونه‌يي از نظر ناقدان سخن هند را درباره نثر ظهوري ارائه كرده باشم بنقل عبارت صمصام الدوله شاهنواز خان درينجا مبادرت مي‌كنم. اين عبارت صمصام الدوله در مقام مقايسه طغراي مشهدي با ظهوري نوشته شده است: «... و في الحقيقه ملا ظهوري استاد مسلم الثبوت است كه در فن انشاء بخوش الفاظي و بلند معاني و بي‌پردگي كلمات و استخوان‌بندي حروف اعجاز موسوي ظاهر ساخته ...» «2». ناقدان سخن مجموعه «شبنم شاداب» را از ظهيراي تفرشي (سده يازدهم هجري) متأثر از شيوه نگارش ظهوري مي‌دانند «3».

42- طرزي‌
دولتخان گوالياري متخلص به «طرزي» از شاعران و مؤلفان سده يازدهم هجري بود. مولوي محمد مظفر حسين صبا درباره او نوشته است «طرزي، دولت خان گوالياري در
______________________________
(1)- درباره اين نثرها و نسخه‌هاي آنها و اطلاعات ديگر گذشته از آنچه در متن آمده بمراجع زيرين هم بنگريد:
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 3، ص 372، 373، 374.
* ترجمه تاريخ ادبيات فارسي، هرمان اته، ص 241.
* فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، ج 2، ص 282.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ص 741- 742.
(2)- بهارستان سخن، ص 504.
(3)- نسخه موجود در كتابخانه موزه ملي پاكستان (فهرست، ص 419).
ص: 1719
نظم‌پردازي و نثرطرازي سرآمد اقران بود و كتاب معدن الجواهر حسب الارشاد شاهجهان پادشاه تصنيف نموده [ازوست]:
الهي اين‌چنين عشق و محبت‌نصيب طرزي خونين جگر كن
ز اسباب محبت نيست آگاه‌ازين رمز نهان او را خبر كن» «1» اما بايد دانست كه كتاب معدن الجواهر او باسم شاهجهان يا بدستور او نوشته نشده و طرزي آن را چنانكه خواهيم ديد باسم جهانگير پادشاه تأليف نموده و هم در عهد او بانجام رسانيده است. اين كتاب مجموعه حكايات و قصص نادر است كه داراي فوايد اخلاقي هستند و از آن دو تحرير داريم كه يكي در هفده بابست و ديگري در بيست و دو باب و بخشي در پايان بنام اختتام، و از هردو تحرير نسخه‌هايي در دستست. من نسخه كتابخانه ملي پاريس را بشماره 903.Supp كه از نوع تحرير نخستين است ديده و خوانده‌ام «2». مؤلف در خاتمه كتاب گفته است: «بار خدايا چون طرزي مسكين از كردار و گفتار سراپا ندامتست، او را رسواي قيامت مساز ...» و يكبار ديگر هم آنجا كه ابياتي ببحر متقارب در ستايش جهانگير پادشاه آورده اين بيت را دارد:
ثناي جهانگير گيتي‌ستان‌چگونه كند طرزي بي‌زبان پس تخلص طرازنده اين دفتر طرزي بفتح اول و سكون ثانيست نه «طرازي» (از طراز تركستان) چنانكه بلوشه گفته است «3»؛ و در ترجمه تاريخ ادبيات فارسي دكتر اته هم اين اسم ظاهرا باشتباه «ملاترزي» نقل شده است «4».
طرزي معدن الجواهر را بنام جهانگير پادشاه نوشته و بسال 1024 ه بپايان رسانده و تاريخ آن را دوبار آورده است، بدين‌گونه:
بنام جهانگير اقليم بخش‌شهنشاه جمجاه گردون محل
______________________________
(1)- روز روشن، ص 501.
(2)- اين نسخه در ج 4 فهرست بلوشه، ص 60- 61 معرفي شده است.
(3)- ايضا همان صفحات.
(4)- ص 236 سطر پنجم.
ص: 1720 شده جلوه‌گر چون عروس اين كتاب‌برآراسته چون حلي و حلل
پي سال اتمام تاريخ گفت‌خرد: نسخه نادر و بي‌بدل (- 1024)
صد شكر كاين كتاب مرتب شد و تمام‌بادا پسند خاطر شاه جهان پناه
چون كرده‌ام بنام جهانگير از آن شده‌تاريخ او: كتاب جهانگير پادشاه (- 1024)
اين كتاب همچنانكه گفته‌ام مجموعه‌ييست از قصص و حكايات اخلاقي و چنانكه ديده‌ايد دو تحرير از آن وجود دارد، تحرير نخستين هفده باب دارد و از آن نسخه‌هايي در كتابخانه ملي پاريس و بودلئان و غيره موجودست؛ و تحرير ديگر در بيست و دو بابست و يك بخش پاياني بنام «اختتام». كه نسخه آن در كتابخانه ديوان هند بشماره 793 فهرست (ج 1 س 522- 523) نگهداري مي‌شود «1».
ملا طرزي درباره اين حكايتها كه پراگنده و پريشان بودند گويد كه «بر محل خويش بنوك خامه سحرساز و كلك جادو طراز آرايش دادم و اين كواكب رخشنده كه چون انجم بنات النعش متفرق و از هم جدا بودند، در رنگ اختران پروين فراهم آورده جلابخش ديده اخترشناسان روشن قياس و مهندسان دقيقه‌شناس ساختم، و اين گلهاي دانش را كه در چمنزار فضل و افضال شكفته‌اند «2» برچيده گلدسته رنگين آراسته در نظر نخلبندان گلزار «3» معاني ارمغاني كشيدم و اين مجموعه حكايات نادر را معدن الجواهر نام نهادم.»
طرزي در آغاز هر حكايتي لحني و بياني خاص دارد و آنها را بدين شيوه‌هاي گوناگون شروع مي‌كند:
______________________________
(1)- دو نسخه ديگر از همين كتاب در آن كتابخانه وجود دارد. بشماره‌هاي فهرست 794 و 795.
(2)- در اصل: گلهاي دانش را در چمنزار فضل و افضال كه شكفته‌اند.
(3)- در اصل گلعذار.
ص: 1721
«جادو نفسان نكته طراز و داستان‌سرايان سحرپرداز بقلم گوهربار بر صحيفه روزگار چنين نگاشته‌اند ...»
«مدهوشان راوق عشق و محبت و دردنوشان خمخانه حقيقت و معرفت بگزارش اين حكايت پركيفيت بدينگونه مستمعان را سرمست ساخته‌اند كه ...»
گاهي ازين‌گونه تمهيدات در سرآغاز داستانها صرف نظر مي‌كند و بسادگي مي‌گويد: «در نامه‌هاي باستاني ديدم در ولايت گيلان فرمانروايي بود بمعدلت و سخاوت آراسته».
حكايتهاي كتاب مختلف و متنوعست و همه آنها بنام شاه جهانگير غازي و بدعاي او ختم مي‌شود. مؤلف از خود باعنوان جامع حكايات ياد مي‌كند و همين خود دليلي است بر آنكه او واضع داستانها نبود و آنها را از مأخذهايي كه در دسترس داشت فراهم آورد. عنوانهاي اخلاقي كه اين حكايتها در ذيل آنها نقل شده در دو تحرير مذكور ازين كتاب تفاوتهايي دارد و من در اينجا بذكر عنوانهاي بيست و دوگانه بابهاي نسخه ديوان هند (شماره فهرست 793) اكتفا مي‌كنم كه البته همه آنها جنبه اخلاقي دارند و حكايتهايي كه در ذيل هريك از آنها نقل شده متناسب با همان برداشتهاي اخلاقي هستند:
باب 1) در بيان درجه شهادت، 2) در عشق و محبت، 3) در جود و سخاوت، 4) در فضيلت توكل و قناعت، 5) در فضيلت اكل حلال و صدق مقال، 6) در بيان بخشايش الهي، 7) در بيان استغناي ايزدي، 8) در وفا و حقيقت و نتيجه آن، 9) در بي‌وفايي و بي‌حقيقتي و ثمره آن، 10) در پاداش تهمت و افترا، 11) در بيان آنكه طينت آدميزاد بآب غم سرشته، 12) در فضيلت ديانت و امانت، 13) در نتيجه بي‌ديانتي و كفران نعمت، 14) در معدلت و انصاف، 15) در نتايج بت‌پرستي و دغابازي، 16) در نتيجه انديشه تباه درباره مردم بي‌گناه، 17) در بيان گوش كردن اندرز خير سگالان صواب انديشه، 18) در بيان احوال ستاره‌شناسان، 19) در بيان حقيقت سرود و سماع، 20) در بيان شگفتيهاي تقدير، 21) در مذمت فقر اضطراري، 22) در
ص: 1722
نگارش تلبيس زمان مكاره بدكاره.- اختتام در بيان احوال خويش و نياكان رفيع الشأن.
شايسته يادآوريست كه در روي ورق اول تحرير هفده بابي كتابخانه ملي پاريس كسي پيرولي نامي را مؤلف اين مجموعه معرفي كرده و بلوشه (فهرست، ج 4، ص 61) نوشته است كه شايد او «پيرولي طرازي» باشد. تصور مي‌رود اين هر دو اشتباه نتيجه عدم اطلاع از حال دولتخان گوالياري متخلص بطرزي بوده باشد.

43- ملك شاه حسين سيستاني «1»
ملك شاه حسين بن ملك غياث الدين محمد بن شاه محمود سيستاني از بازماندگان سلسله صفاري است كه بسال 978 هجري ولادت يافت و از جواني باز بكسب دانشها پرداخت و علوم ادبي و عقلي و نقلي زمان را آموخت و سفرهايي كرد و اثرهايي بنظم و نثر فراهم آورد كه كتاب احياء الملوك و تذكره خير البيان مهمترين آنها هستند.
كتاب احياء الملوك اثر قابل توجهيست در تاريخ سيستان كه بيشتر آن
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* شرح مفصل چارلز ريو زير عنوان احياء الملوك در ضميمه فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ص 66، و نيز زير عنوان خير البيان، ايضا ضميمه فهرست ريو، ص 76- 78.
* مقدمه احياء الملوك بتصحيح آقاي دكتر منوچهر ستوده، تهران 1344.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، آقاي احمد گلچين معاني، ج 1، تهران 1348، ص 605- 609.
* خلاصة الاشعار و زبدة الافكار تقي الدين كاشي منقول در صحايف ياد شده از تاريخ تذكره‌هاي فارسي.
* عرفات العاشقين تقي اوحدي بلياني منقول ايضا در صفحه‌هاي نامبرده از تاريخ تذكره‌هاي فارسي.
ص: 1723
در سال 1027 ه و باقي در سال 1028 ه نوشته شده و آخرين تاريخ مذكور در آن 25 شوال سال اخيرست كه مؤلف در اصفهان در جزو ملازمان شاه عباس بسر مي‌برد. كتاب احياء الملوك در مقدمه و سه فصل و خاتمه تأليف گرديده است. مقدمه: در بيان آنكه باني بلده سيستان و بادي آبادي آن مملكت كيست، و اسامي اهل فضل و دانش و راويان حديث و اخبار و شعراي نامدار و خصوصيات ولايت نيمروز از عجايب و غرايب و ذكر اسامي آن بلده و وجه تسميه هر اسم و حاصل آن ملك و ذكر نسب ملوك ولايت مذكور».
فصل اول ذكر پادشاهان سيستان از گرشاسف تا دوران اسلامي و امراي عرب.
فصل دوم در بيان حال اولاد كسري كه بعد از استيلاي مسلمانان بسيستان رفته آنجا ماندند تا يعقوب بن ليث و خلف بن احمد تا زمان تاج الدين ابو الفضل كه اول كسي است كه لقب ملكي يافت و تا زمان ملك قطب الدين محمد ثالث كه بفرمان تيمور بسال 805 جانشين پدر خود شاهشاهان شاه علي در حكومت سيستان گرديد و در عهد شاهرخ بن تيمور نيز حيات و حكومت داشت. فصل سوم: از عهد ملك قطب الدين مذكور تا زمان تأليف كتاب. خاتمه در شرح حوادث مربوط بزندگاني مؤلف و سفرهاي او و معرفي شهرهايي كه در آنها توقف نموده و مشاهدي كه زيارت كرده و جنگهايي كه در آنها شركت داشته است.
ملك شاه حسين در تأليف احياء الملوك از چند كتاب ديگر درباره تاريخ سيستان استفاده كرده و از تاريخ قديم سيستان كه مؤلف آن را نمي‌شناسيم و طبع و نشر آن را مديون مرحوم ملك الشعراء بهاريم، نيز استفاده بسيار برده است. احياء الملوك بسال 1324 شمسي بتصحيح آقاي دكتر منوچهر ستوده در شمار انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب از روي نسخه منحصر موجود در كتابخانه موزه بريتانيا بشماره (2779.Or ( طبع شده است.
و اما خير البيان تذكره‌ييست عمومي كه ملك شاه حسين از اواخر سال 1017 بتأليف آن دست زد و كار خود را در سال 1019 در هرات باتمام
ص: 1724
رساند و بعدها در سال 1035 ه تجديدنظري در آن كرد و اين تحرير را در 1036 ه با افزايش مطالبي بر آن بپايان رسانيده و بشاه عباس صفوي تقديم داشته است. كتاب مشتمل است بر مقدمه و دو فصل و خاتمه و ختم خاتمه. در مقدمه سرگذشت محمد (ص) و دوازده امام شيعه و سلطنت سلسله صفوي تا بسال 1033 ه شرح داده شده است.- فصل اول در ذكر شعراي قديم بنظم تاريخي و منتخبي از شعرهايشان كه از تذكرة الشعراي دولتشاه سمرقندي و بهارستان جامي استفاده كرده و بيتهايي بر آنها افزوده است.- فصل دوم در شرح حال شاعران متأخر در چهار «اصل». اصل اول در ذكر شاعران معاصر سلطان حسين بايقرا و شاه اسمعيل اول. اصل دوم شاعران معاصر شاه تهماسب از جلوس او تا ميانه سلطنتش. اصل سوم از ميانه دوره شاه تهماسب تا عهد شاه عباس. اصل چهارم درباره شاعراني كه از دوره ولادت شاه عباس تا زمان تأليف كتاب زيسته‌اند.- خاتمه درباره شاهان و اميراني كه شعر سروده‌اند از طغرل شاه سلجوقي، سلطان سنجر، علاء الدين تكش، طغانشاه، سلطان حسين بايقرا، شيبك خان اوزبك، عبد الله خان اوزبك، مرشد قلي سلطان جلاير.- ختم خاتمه درباره بعضي از علما و چند حديث حاكي از تقوي و مكارم اخلاق.
ملك شاه حسين در مقدمه خير البيان، چنانكه در خاتمه احياء الملوك، ببعضي از احوال خود اشاراتي دارد. در آن مقدمه گفته است كه در جنگهاي شاه عباس در خراسان بسال 1008 ه و در ديگر نبردهايش ملازم ركاب بوده است.
مير تقي الدين كاشي اشاره‌يي باحوال او در خلاصة الاشعار دارد و در آن از سفرش بقزوين در عهد شاه اسمعيل ثاني براي اظهار مذهب خود (تسنن) و نيز از مسافرتش بهند و رسيدن بخدمت اكبر پادشاه سخن مي‌راند. تقي اوحدي بلياني درباره او در عرفات نوشته است: «مفخر الامجاد، بقية الاكابر، زبدة الزمان ملك شاه حسين غياث سيستاني بغايت عالي مرتبت، بلند فطنت، كامل
ص: 1725
طبيعت، خوش فهم، دانا، بجميع امور تواناست. بوكالت ملك جلال الدين «1» ملك نيمروز بكرات قيام مي‌نمود و درين ازمنه مرخص شده بزيارت بيت الله مشرف شده مراجعت نمود. الحق باقسام سخن قادرست و بهمه روشي استاد، حين مرور سيستان بصحبت وي رسيدم، الحق از مستعدان زمانست و وي تتبع تحفة العراقين «2» كرده و تذكره الشعرائي نيز مي‌نوشت ...» «3».

44- مير حيدر حسيني‌
مير حيدر بن علي حسيني رازي از مؤلفان نيمه اول سده يازدهم هجريست. وي كتاب مجمع التواريخ را بسال 1028 تأليف نمود و آن تأليفي نامنظم است از تاريخ ايران و سلاجقه آسياي صغير و خانان قريم (كريمه) و عثمانيان و شاهان مسلمان هند «4».
مؤلف در آغاز كتاب بسي و پنج سالگي خود اشاره كرده و گفته است كه از بدايت حال تا آن وقت كه سال 1028 بود اكثر اوقات را بمطالعه تواريخ صرف نمود و در سال 1020 شروع بتأليف كتاب كرد و بسال 1028 جلد اول را بپايان برد و چون درين سال اخير سي و پنج ساله بود پس ولادتش بسال 993 ه اتفاق افتاد.
______________________________
(1)- ملك جلال الدين سيستاني از خاندان صفاري بود و چنانكه اوحدي بلياني صاحب عرفات العاشقين گفته «بفرّ دولت شاه عباس مالك ممالك موروثي خود» بود. و باز صاحب عرفات نوشته است كه «گويند در سنه 1029 شاه عباس او را بقتل آورد.»
(2)- تحفة العراقين از خاقاني شروانيست، بشرح حالش رجوع كنيد، و نام اين مثنوي كه صاحب عرفات بملك شاه حسين نسبت داده تحفة الحرمين است در شرح مسافرت مكه او كه بسال 1017 هجري سرود.
(3)- تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 1، ص 608.
(4)- دو جلد ازين كتاب بشماره 1330.Suppl و 1331.Suppl در كتابخانه ملي پاريس موجودست (فهرست آن كتابخانه، ج 1، ص 327- 328). نسخه بسال 1279 ه. ق بدست همشهريم ملا آقا بابا شهميرزادي استنساخ شده است و نسخه ناقصي هم از آن بشماره 2136 در كتابخانه مجلس شوري موجودست. و نيز درباره معرفي كتاب بنگريد بتاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، ص 769- 772.
ص: 1726
وي كتاب خود را بدو «مجلد» منقسم ساخت: مجلد اول در «احوال انبيا و خلفا و سلاطين» و مجلد ثاني در «احوال حكما و علما و شعرا». و نيز نوشته است كه در كتاب او «اكثر نقلها بعبارت مصنفانست و عبارت كمينه [مقصود خود اوست] بسيار كمست، و بناي اين بر چند تاريخ معتبرست» و آنگاه پنج كتاب (جامع التواريخ رشيدي- تاريخ حافظ ابرو- روضة الصفا- حبيب السير- تاريخ الفي) را بعنوان مأخذهاي اصلي و بيست و شش كتاب را بعنوان باقي مأخذهاي خود ذكر كرده و گفته است «بغير از تواريخي كه مذكور شد چند تاريخ ديگر هست كه تعداد اسامي آنها موجب طول كلامست» و در آخرهاي همين مقدمه ادعا كرد كه «قريب به بيست سال از اوقات شريف خود را روز و شب صرف اين كتاب نموده» و بدين تقدير كار خود را از پانزده سالگي آغاز كرده بود.

45- معتمد خان «1»
محمد شريف مخاطب به «معتمد خان» از مورخان نيمه اول سده يازدهم هند است، مير عبد الرزاق خوافي درباره او نوشته است كه «از مردم غير مشاهير ايران است، چون بهندوستان وارد شد بدستياري بخت بيدار بدولت روشناسي جنت مكاني [- جهانگير پادشاه] فائز گشت و در سال سيوم بخطاب معتمد خان سرافرازي يافت» و در عهد جهانگير و شاهجهان مقامات اداري بلند مانند بخشيگري و وقايع‌نگاري داشت و در تحرير و ويراستاري توزوك جهانگيري دخيل بود. همچنانكه
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* موردهايي از اقبالنامه جهانگيري، چاپ لكنهو، 1870 ميلادي، 3 جلد.
* مآثر الامراء، مير عبد الرزاق خوافي، ج 3، كلكته، 1309 ه. ق، ص 431- 434.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 1، ص 342- 343.
* تاريخ‌نويسي فارسي در هند و پاكستان، ص 260- 266.
ص: 1727
مير عبد الرزاق نوشته در سومين سال پادشاهي جهانگير (1017 ه) خطاب معتمد خان و در دوره شاهجهان عنوان ميربخشي نصيبش گشت و مدارج ترقيش بشرح در مآثر الامرا آمده است. وفاتش بسال 1049 ه اتفاق افتاد.
اثر مهمش كتاب اقبالنامه جهانگيري است در سه مجلد كه بنام جهانگير پادشاه نوشته شده و مطالب جلدهاي سه‌گانه آن چنين است: مجلد اول:
مجملي از احوال نياكان جهانگير پادشاه، از امير تيمور گوركان تا وفات همايون پادشاه (963 ه)؛ مجلد دوم: تاريخ سلطنت جلال الدين اكبر پادشاه (963- 1014 ه)؛ مجلد سوم: تاريخ پادشاهي جهانگير پادشاه (1014- 1037).
اين كتاب در سه جلد در لكنهو بسال 1870 ميلادي چاپ شد. نسخه اول اين كتاب در سال 1029 يعني پانزدهمين سال جهانگيري در كشمير بدان پادشاه تقديم شد ولي مؤلف بعد از آن مطالب خود را تا وفات جهانگير و جلوس شاه جهان بسال 1037 بر كتاب افزود. اين كتاب با انشايي روان و درست نوشته شده ولي چون محمد شريف بقول مير عبد الرزاق سابقه تاريخ نويسي نداشت بسياري از وقايع را ضمن تحرير از قلم انداخته است. عبارت شاهنواز درين باب چنين است: «اگرچه در تاريخ‌داني شهرتي داشت اما از اقبالنامه جهانگيري كه بعبارت سليس و مربوط نوشته كلك اخبار طراز اوست معلوم مي‌شود كه سليقه تاريخ‌نويسي نداشت، چه با وصف عهده عهدنويسي اصلا بجزئيات ضروري نپرداخته، بلكه معظم وقائع را هم با حذف و اسقاط بسيار بقيد تحرير كشيده».

46- مجدي‌
سيد مجد الدين محمد بن ابي طالب الحسني از مؤلفان قابل توجه اولهاي سده يازدهم هجريست. از احوال او اطلاع مشروح ندارم «1». چارلز ريو بعلت توجه خاصي كه او بوصف كاشان
______________________________
(1)- اطلاعم ازو فعلا منحصرست باثرش بنام زينة المجالس كه چون به نسخه‌هاي چاپي آن-
ص: 1728
و برتري و امتياز آن بخرج داده، او را از مردم آن شهر دانسته است. وي معاصر شاه عباس اول بوده و كتاب خود، زينة المجالس، را بشيوه كتاب جوامع الحكايات عوفي تأليف نموده و در مقدمه آن گفته است كه آن را بخواهش يكي از دوستان در سال 1004 ه فراهم آورده و درين راه از كتابهاي مختلفي استفاده كرده است كه اهم آنها عبارتند از: جوامع الحكايات عوفي، نزهة القلوب، روضة الصفا، كشف الغمه، تاريخ ابو حنيفه دينوري، حبيب السير، وفيات الاعيان، بهجة المباهج تأليف حسن بن حسين سبزواري، نگارستان غفاري، عجائب المخلوقات قزويني- الفرج بعد الشدة، تاريخ حافظ ابرو.- با مطالعه در متن كتاب استفاده‌اش از كتابهاي متعدد ديگري نيز روشن مي‌گردد كه منابع اطلاعات و حكايات و روايات او هستند مثل تاريخ ابو الفضل بيهقي، لطايف الطوايف، تاريخ الحكماي شهرزوري و كتابهاي ديگري كه از آنها نام نبرده ولي مي‌توان ردّ پاي آنها را بآساني شناخت.
اين كتاب همچنانكه گفته شد بشيوه عوفي در جوامع الحكايات تأليف شده منتهي بر شماره بخشهاي آن افزوده شده و عدد آنها به 9 رسيده است كه هركدام «جزء» نام دارند و هر جزء بده فصل منقسم گرديده است.
با مراجعه بجزءها و فصلهاي كتاب ملاحظه مي‌شود كه ارزش تاريخي آن بر ارزشهاي ديگر آن مي‌چربد زيرا مجدي درين كتاب مقدار زيادي مطلبهاي تاريخي و گاه جغرافيايي را ذكر كرده و آنها را با بعضي حكايتها و قصه‌ها همراه نموده است.
وي در جزء اول از كتاب خود بعد از اثبات وجود خداوند و اثر مشيت الهي مي‌پردازد بذكر معجزات انبيا از آدم صفي ببعد، و بيان كرامتهاي اوليا، و
______________________________
- دسترس نداشتم از نسخه خطي شماره 239.Or در كتابخانه موزه بريتانيا استفاده كردم.- و نيز رجوع شود بتوضيحات چارلز ريو در فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ص 758- 759 و 1004، و ضميمه فهرست ياد شده، ص 249- 250.- و بنگريد بترجمه تاريخ ادبيات فارسي، هرمان اته، ص 235 و 257.
ص: 1729
شرح تاريخ پادشاهان قديم ايران تا غلبه اسلام (از گيومرث تا يزدگرد شهريار) و خلفاي راشدين [با تفصيل بسيار درباره علي بن ابي طالب (ع) و ديگر امامان شيعه و موضوع غيبت و سفراي اربعه كه آخرينشان علي بن محمد نام داشته و بسال 324 ه درگذشته]، و خليفگان اموي و عباسي و پادشاهان معاصر با عباسيان از طاهريان ببعد، و سخناني درباره عدالت و سيرتهاي پادشاهان و لطايف و ظرايف اهل زمان و كياست ملوك. هريك ازين مباحث بنوبه خود با حكايتهاي متناسب همراهست.
در جزء دوم ازين مقوله‌ها سخن مي‌رود: توقيعات پادشاهان و فايده تدبيرهاي صائب آنان، فراست و كياست و حيله‌هاي خداوندان دولت و غير آنان، در كفايت وزيران و موعظتهاي حكيمان و لطايف سخنان زيركان و حكايات قاضيان و عالمان و نوادر احوال دبيران كه اينها هم هريك بنوبت خود داستانهايي را بهمراه دارند و اين روش را در همه «جزءها» ادامه داده و در هريك از آنها موضوعاتي اخلاقي و اجتماعي را مطرح كرده و حكايتهايي در هر باب نقل نموده است و در آخرين جزء يعني جزء نهم توجهي را كه در جزء اول و دوم نسبت بمسائل تاريخي داشته از سر گرفته و بعد از طرح چند موضوع و حكايتهاي مربوط بآنها ناگهان مطالب تاريخي را از دوره مغولان ببعد به پيش كشيده و بچنگيز خان و جانشينانش و خاصه ايلخانان پرداخته است و بعد از آن به: چوپانيان و ايلكانيان و مظفريان (آل مظفر) و آل كرت و سربداران و تيموريان ايران و قراقويونلوها و آق‌قويونلوها و خانان اوزبك تا بجلوس عبد اللطيف خان در سال 947 ه، و تاريخ صفويان با ذكر سلطنت شاه اسمعيل و شاه تهماسب.
كتاب زينة المجالس چندبار در ايران بطبع سنگي چاپ شده است، از آنجمله در سال 1270 ه. ق و 1359 ه. ق؛ و از آن نسخه‌هايي در ايران و انيران موجودست.
ص: 1730

47- مير تقي اوحدي «1»
مير تقي الدين محمد اوحدي دقّاقي بلياني اصفهاني پسر معين الدين محمد پسر سعد الدين محمد حسيني از خاندان مشايخ معروف بلياني كازروني است كه پيش ازين شرح حال يكي از شاعران معروف آن خاندان را بنام امين بلياني آورده‌ام. نسب تقي الدين بهفت واسطه بيكي از مشايخ اين طايفه يعني اوحد الدين عبد الله بن ضياء الدين (يا امام الدين) مسعود بلياني كازروني (م 655 ه) مي‌كشد و نسب مسعود بلياني به پنج واسطه به ابو علي حسن بن علي نيشابوري معروف به «دقّاق» از عارفان بزرگ سده چهارم و آغاز سده پنجم (م 405 ه) مي‌رسد «2». با اين شرح منشاء نسبتهاي «بلياني» و «دقاقي» و «اوحدي» براي تقي الدين اصفهاني روشن مي‌گردد.
نصرآبادي كه نام او را بسادگي «تقي اوحدي» نوشته مدعيست كه او و خاندانش لنباني بوده‌اند و وي از نسل سيد عبد الله لنبانيست. گمان مي‌رود كه خطاي او از درست ناخواندن واژه «بلياني» نشأت كرده باشد، و بهرحال نوشته او را مقدمه عرفات العاشقين و بعضي ديگر از اشارات مؤلف كه در كتاب
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* تذكره نصرآبادي، تهران 1317، ص 303- 304.
* عرفات العاشقين [اشاراتي كه تقي الدين اوحدي در ديباچه و در متن كتاب باحوال خود نموده و آقاي گلچين معاني آنها را استخراج و در تاريخ تذكره‌هاي فارسي نقل كرده است].
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، آقاي احمد گلچين معاني، ج 2، تهران 1350، ص 3- 24.
* نتايج الافكار، بمبئي، 1336 خورشيدي، ص 126.
* تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، سعيد نفيسي، تهران 1344، ص 379- 380.
* فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، ج 2، ص 397- 399.
* صحف ابراهيم، علي ابراهيم خان خليل، خطي، در حرف «ت».
* تذكره رياض العارفين، آفتاب راي لكنهوي، پاكستان 1976، ج 1، ص 137- 138.
(2)- همين كتاب، ج 3، بخش دوم چاپ چهارم، 1366 ش، ص 868- 869.
ص: 1731
خود آورده، اصلاح مي‌كند، و چنانكه از گفتار او، يعني تقي الدين، معلوم مي‌گردد مسكن اين خاندان اخيرا در شيراز بود و پدرش معين الدين محمد از آن شهر بعراق رفت و تقي در آغاز سال 973 در اصفهان زاده شد، درحالي‌كه پدرش پيش از ولادت فرزند بهندوستان رفته و آنجا درگذشته بود و تقي الدين تا دوازده سالگي كه مادرش درگذشت در اصفهان ماند و در آنجا مقدمات ادب و بعضي از معارف را فراگرفت و سپس بشيراز رفت و در محضر ملا مير قاري گيلاني مؤلف انيس العاقلين و اسرار القرآن كه پيش ازين بنام او باز خورده‌ايم، رياضيات و علوم غريبه آموخت و بدامادي او سرافراز گرديد و در همان حال شاعري را دنبال مي‌كرد و در دكان مير محمود طرحي شيرازي كه مجمع شاعران بود با چند تن از آنان كه مهمتر از همه عرفي شيرازي (م 999 ه) بود، آشنايي يافت، ولي در سال 993 ه از شيراز بعراق رفت و از آن سال تا سال 1015 ه كه راهي هندوستان گرديد غالبا در اردوي شاه سلطان محمد خدابنده و شاه عباس در شهرهايي مانند قزوين و قم و كاشان و اصفهان و يزد و شيراز بسر مي‌برد و درين ميان چهار سال (1005- 1009) هم زيارت عتبات كرد و در كربلا اقامت نمود.
بعد از ورود بهند چندي در لاهور بسر برد و سپس چندگاه در اگره و گجرات و باز در اگره گذراند و در همين شهر اخير بسال 1022 تأليف تذكره عرفات را آغاز كرد و پس از دو سال در 1024 ه آن را باتمام رسانيد و در سال 1036 بفرمان جهانگير خلاصه‌يي از آن بنام كعبه عرفان ترتيب داد.
مير تقي اوحدي در شعر و نثر پركار و داراي آثار متنوع بود. غير از دو كتاب مذكور و بجز كتاب سرمه سليماني در بيان واژه‌هاي دشوار فارسي و برخي از نامهاي تاريخي و جغرافيايي و داروها و پاره‌يي اصطلاحها و كنايه‌ها و مانندگان آنها [نسخه بشماره 122 در كتابخانه مركزي دانشگاه تهران] چند مثنوي و ديوان قصايد و ديوان غزل داشت كه مجموع ابيات آنها متجاوز از پنجاه هزار بيت بود. رساله‌يي نيز در علم قافيه و رساله‌يي در تصوف نوشت.
ص: 1732
اما اثر مهم و اساسي او تذكره عرفات العاشقين و عرصات العارفين است كه تذكره عموميست كه سرگذشت و منتخب اشعار بيش از سه هزار و سيصد شاعر متقدم و متأخر را تا زمان مؤلف بنظم الفبائي شامل است.
اين كتاب يك مقدمه و بيست و هشت «عرصه» بعدد حرفهاي الفباي عربي دارد و هر عرصه به سه «عرفه» تقسيم مي‌شود و در عرفه نخستين گويندگان پيشين (متقدمين) و در عرفه دوم گويندگان ميانين (متوسطين) و در سومين گويندگان واپسين (متأخرين) شناسانده شده‌اند. وي در انجام كتاب نوشته است: «مخفي نماناد كه اين عرفات در اگره بسنه 1022 ابتدا شده و بسنه 24 همانجا باتمام رسيده» و يقين است كه علت كوتاهي مدت در تأليف چنين كتاب بزرگ پرمطلبي آمادگي يادداشتهاي اوحدي براي تنظيم و تبويب بوده است.
اوحدي بلياني بسياري از شاعران همعهد خود را ديده و با گروهي از آنان معاشرت و دوستي كرده و اطلاعاتي كه راجع بآنان در عرفات آورده داراي ارزش بسيارست. از اشعار اوست:
دلي دارم خريدار محبت‌كزو گرمست بازار محبت
لباسي بافتم بر قامت دل‌ز پود محنت و تار محبت
غلط كردم رخ طاقت سيه بادكه پيشت كردم اظهار محبت *
گر ناز كشي ز يار سهل است‌چون يار اهل است كار سهل است
گر هست بروزگار اهلي‌نااهلي روزگار سهل است *
اي حاصل عمر آرزومندي توآزاد مباد تا ابد بندي تو
ص: 1733 گر ما روش بندگي از كف داديم‌آخر بكجا رفت خداوندي تو

48- محمد باقر افصح‌
محمد باقر بن عنايت الله بن صدر الدين محمد تبريزي مشهور به «افصح» كه وابسته بدرگاه سلطان مرادبخش پسر شاه جهان بود، از تاريخ‌نويسان سده يازدهم است. از وي كتاب افصح الاخبار بازمانده كه خلاصه‌ييست از تاريخ عمومي با نثري ساده از آغاز تا جلوس شاه جهان بسال 1037، و چنانكه از گفتار افصح در مقدمه معلوم مي‌شود كتاب خود را با استفاده از يك عده كتابهاي معروف و مشهور در تاريخ كه در احمدآباد گجرات بدست آورده بود، همانجا در هفت باب تأليف كرد: باب اول در آفرينش و شرح احوال پيامبران. باب دوم پيامبر اسلام و خلفاي راشدين، امامان شيعه اثني عشري، بني اميه، بني عباس، پادشاهان قديم، حكيمان، سلجوقيان. باب سوم چنگيز و جانشينانش تا ابو سعيد بهادر.
باب چهارم تيموريان باستثناي بابر و شاخه هندي آن سلسله. باب پنجم غزنويان و سلاطين دهلي و سلسله‌هاي محلي هند. باب ششم تاريخ بابر و همايون و اكبر و جهانگير. باب هفتم صفويان از شاه اسمعيل تا 1026 ه «1».

49- قبچاق خان‌
قبچاق خان خواجمقلي پسر قبچاق خان امامقلي بيگ يكي از تاريخ‌نويسان متعدد ايراني عهد صفوي است كه در هند سرگرم كار بودند و كتاب او معروفست به تاريخ قبچاق خاني.
وي سمت قوش بيگي خانات بخارا را بر عهده داشت و اين سمت بعد از مرتبه امارت در خانات بخارا بالاترين مرتبه بود. مؤلف بنابر توضيحاتي كه خود داده بعد از حوادثي از قبيل اسارت در سال 1007 و سختيها و انتقال در همان حال اسارت، بهندوستان رسيد و در سال 1025 در لاهور بسر مي‌برد، و چون از دوران جواني بتاريخ علاقه داشت و كتابهايي درين فن خوانده بود در مدت
______________________________
(1)- بنگريد بفهرست ريو، ص 121- 122 نسخه شماره 138.Or .
ص: 1734
اقامت هند بتدوين تاريخ عمومي درباره كشورهاي اسلامي پرداخت و آن را بسال 1034 ه تمام كرد و در سال 1037 در آن تجديدنظر نمود و تا حوادث سال 1037 و 1038 را هم بر آن افزود. اين كتاب مقدمه‌يي بنام «فاتحه» و پنج باب و «خاتمه» دارد.
در فاتحه از خلقت سخن گفته است و در باب اول از تاريخ پيامبران و در باب دوم از تاريخ پيش از اسلام ايران و در باب سوم از پادشاهان پيش از اسلام باقي جهان يعني تبّع يمن، بني لحم، عمالقه، كلدانيان، پادشاهان ماوراء النهر از اولاد تور پسر فريدون، فرمان فرمايان بني اسرائيل، حكمروايان روم و يونان و فرنگ يعني اخلاف سلم پسر فريدون، رايان هند (بنگال، مالوه، دهلي) و فغفوران چين سخن رفته است و در باب چهارم از سرگذشت پيامبر اسلام، خلفاي راشدين، ائمه اثني عشر، خلفاي اموي و عباسي، چهار پيشواي اهل سنت؛ و در باب پنجم از شاهان معاصر بني عباس تا اسمعيليان (صباحيان)، مغول از منشاء افسانه‌يي آنان تا چنگيز و جانشينان او، اميراني كه بعد از مرگ ابو سعيد ميرزا بهادر خان تا تيمور حكومت داشتند يعني ايلكانيان و چوپانيان و آل مظفر و آل كرت، سلاطين ترك عثماني، رايان هند و پادشاهان مسلمان هندوستان يعني غوريان، سلاطين خلج، تغلقيه، افاغنه، شاهان دكن، تيمور گوركان و سلسله تيموري، آق‌قويونلو و قراقويونلو، صفويه، شيبانيه ياد شده است.- خاتمه شامل بعضي ملاحظات درباره پيامبر اسلامست. بدينگونه ملاحظه مي‌شود كه تاريخ قبچاق‌خاني جامع بسي اطلاعاتست كه در كتابهاي همطراز و همعهدش در تاريخ مضبوط نيست. نسخه‌يي از آن بشماره 187.Suppl نسخ فارسي در كتابخانه ملي پاريس از نظر گذشت كه بسال 1038 ه در لاهور استنساخ شده بود «1».
______________________________
(1)- و بنگريد بفهرست بلوشه، ج 1، ص 234- 236.
ص: 1735

50- عبد النبي فخر الزماني «1»
ملا عبد النبي فخر الزماني قزويني متخلص به «نبي» پسر خلف بيگ، از شاعران و مؤلفان سده يازدهم هجريست كه بيشتر دوران زندگاني را در هندوستان گذراند. وي در ترجمه حال خود، كه در جزو مأخذهاي احوال او بدان اشاره كرده‌ام، نوشته است كه مولدش قزوين بود و پدرش خلف بيگ در آنجا بازرگاني مي‌كرد تا بسال 1001 ه به بيماري طاعون درگذشت. جدّ مادريش فخر الزمان كه نسبش بخواجه عبد الله انصاري مي‌رسيد قضاي قزوين را بر عهده داشت و ملا عبد النبي بدليل انتساب بدو براي خود عنوان فخر الزماني انتخاب كرد ولي تخلص خود «نبي» را از اسم خويش استخراج نمود «2».
عبد النبي دوران رشد را در زادگاه خود گذرانيد و همانجا زبان بسخن‌آوري گشود و سپس در پي «قصه‌داني» رفت و چون حافظه‌يي قوي داشت درين راه كامياب گشت چنانكه قصه امير حمزة بن عبد المطلب را «بيك شنيدن بخاطر گرفت». در نوزده سالگي بزيارت مشهد رفت و در آنجا از بازرگانان و جهانگردان وصف هند را بسيار شنيد و بشوق ديدار آن ديار از راه قندهار خود را بلاهور رسانيد و آن را چنان يافت كه با خود گفت: «جاي توطن تو اين سرزمينست نه دار السلطنه قزوين» و پس از گشت‌وگذاري در هند بسال 1018 در دوران پادشاهي نور الدين محمد جهانگير بآگره رسيد و بنزد خويشاوند خود ميرزا نظامي قزويني كه در آن ايام واقعه‌نگار دربار جهانگير
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* شرح حال فخر الزماني بخامه خود او، تذكره ميخانه، تهران 1340، ص 758- 783.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، چارلز ريو، ص 1004- 1005 و ضميمه آن، ص 74- 76.
* مقدمه مرحوم پرفسور محمد شفيع بر چاپ نخستين ميخانه (لاهور 1926) باردو كه ترجمه فارسي آن در مقدمه ميخانه چاپ تهران، 1340 ش، نقل شده است.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 1، تهران 1340، ص 377- 380.
(2)-
نبي خود را درافگن در ميانه‌مگر نامي برآري در زمانه
ص: 1736
بود جاي گرفت و بتشويق او قصه‌داني و قصه‌گويي را دنبال كرد و درين فن مهارت يافت و در سال 1022 بوساطت همين خويشاوند در اجمير ملازمت خان زمان بهادر ميرزا امان الله متخلص به اماني پسر زمانه بيگ مهابتخان خان خانان «1» نصيب او شد، و نخست بعنوان قصه‌خواني و سپس كتابداري آن اميرزاده سخندان پذيرفته شد و در آن خدمت بمطالعه كتابهاي معتبر مشغول گرديد و بكار تأليف پرداخت و طرح تأليف سه كتاب را ريخت: 1) دستور الفصحاء براي خواندن قصه امير حمزه و آداب آن كه اگرچه بعدها آن را در كشمير باتمام رسانيد ولي نسخه‌يي از آن در دست نيست. 2) نوادر الحكايات يا بحر النوادر. 3) ميخانه، كه درباره هردو سخن خواهم گفت.
اما عبد النبي بعلت ابتلاء به بيماري «باد فرنگ» (- سيفليس) و بيم از بدنامي اجمير را ببهانه بازگشت بقزوين ترك گفت و در اوايل سال 1025 بلاهور و از آنجا بكشمير نزد خويشاوند خود ميرزا نظامي كه در آن هنگام بخشي آن ولايت بود، رفت و سپس تا بسال 1027 با او به ماندو، بهار، پتنه رفت و در اين شهر در خدمت خواجه يادگار مخاطب به «سردار خان» تقرب يافت و ميخانه را بسال 1028 ه بنام او تمام كرد. تاريخ 1028 آخرين تاريخيست كه چندبار در ميخانه مي‌بينيم و بعد از آن تا بسال 1041 كه ديباچه نوادر الحكايات را مي‌نوشت اطلاع ديگري ازو نداريم و تاريخ وفاتش را هم نمي‌دانيم.
فخر الزماني بنظم و نثر هر دو پرداخته است. ساقي‌نامه او كه بستايش سردار خان ختم شده اندكي از دويست بيت متجاوز و چهار بيت آن تضمين از بوستان سعديست. گذشته ازين بيست و اند بيت ديگر از اشعارش در ميخانه پراگنده است ولي خود گفته است كه «عدد منظومات فقير تا لغايت كه سال هجرت بهزار و بيست و هشت رسيده، سواي ساقي‌نامه بهزار و پانصد مي‌رسد». اگر ساقي‌نامه او را نمونه شعرش بدانيم سخني متوسط داشت. از
______________________________
(1)- درباره اين پدر و پسر بنگريد بهمين جلد، ص 475- 476.
ص: 1737
آنجاست:
درين دم كه نقدست عمر اي پسرباين نقد خود جنس فردا بخر
در امروز تخمي ز خوبي بكاركه فردا تأسف نيايد بكار
بفصل خزان مور سامان خويش‌كند از براي زمستان خويش
ز موري نيي كم تو هم كار خويش‌بكن تا كه هستي ببازار خويش اما اهميت او بيشتر در تأليفات اوست كه پيش ازين ياد كرده‌ام و از آن ميان از دستور الفصحا نسخه‌يي در دست نيست.
اما ميخانه تذكره ذيقيمتي است در ذكر شاعران متقدم و متأخري كه ساقي‌نامه ساخته‌اند و چند شاعر مشهور كه ساقي‌نامه نداشتند و چند شاعر ديگر از همعصران فخر الزماني كه نام بيشترشان در جاي ديگر نيست و او خود آنها را ديده و با ايشان صحبت داشته است. مجموع شاعراني كه فخر الزماني شرح حالشان را آورده در نسخه چاپي ميخانه كه بهمت آقاي احمد گلچين معاني تنظيم و طبع شده به 90 تن مي‌رسد كه شرح حال و اشعارشان در ذيل سه «مرتبه» ذكر شده است: 1) مرتبه اول در ذكر سخنوراني كه داعي حق را لبيك اجابت گفته و سر در نقاب تيره تراب كشيده‌اند؛ 2) در ذكر سخنوراني كه درين ايام خجسته فرجام در حياتند و اشتهار سرشاري دارند؛ 3) در ذكر سخنوراني كه تا هنگام ملاقات اين ضعيف ساقي‌نامه نگفته‌اند و كمترين با ايشان صحبت داشته.
عبد النبي درباره بعضي از سخنوران بتفصيل سخن گفته و اطلاعات دست اول درباره آنان آورده و از آنان اشعاري كه گاه در جاي ديگر ديده نمي‌شود نقل نموده است.
كتاب مشهور ديگر فخر الزماني نوادر الحكايات يا بحر النوادر است كه مجموعه‌ييست از داستانهاي تاريخي پيامبران و امامان و شاهان و شاهزادگان.
در مقدمه نسخه 1874.Or كتابخانه موزه بريتانيا «1» به پنج «صحيفه»، و در
______________________________
(1)- اين نسخه در فهرست ريو، ص 1004، توصيف شده است.
ص: 1738
مقدمه نسخه شماره 3171 مجلس شوري «1» به چهار صحيفه منقسم گرديده است، هريك از آنها در دوازده باب و هر باب در دوازده مجلس كه مؤلف آن را بنام نور الدين محمد جهانگير درآورده و بسال 1041 تأليف نموده و درباره توجه آن پادشاه بدين مطلب گفته است كه «2» «روزي در اثناي ملاحظه كتب و تأمل در حقايق مضامين و دقايق معاني حكمت آيين‌راي جهان‌آراي سعادت قرين چنين تعلق يافت كه آنچه از تماثيل و حكايات و اقوال و رواياتي كه انظار مهر آثار را مقبول و مستحسن افتد در مجلدي مدون آيد، برحسب امر و اشاره اشرف ارفع همايون اين كتاب كه الحق مجموعه‌ييست از حكايات نادره نغز شيرين و روايات بامغز حكمت تضمين سمت اتمام و تسميه يافت بنوادر الحكايات اميد كه هركه از مطالعه‌اش طريق تهذيب اخلاق سپارد و از گفتار و اطوار و رفتار و كردار گذشتگان عبرت گيرد و در مزرع روزگار تخم نيكوكرداري كارد ثوابش بروزگار فرخنده آثار شهريار جمشيد وقار عايد گردد، و اين كتاب مشتمل است بر چهار صحيفه و هر صحيفه بر دوازده باب و هر بابي بر دوازده مجلس ...».
فهرست دوازده باب از «صحيفه» اول بنابر آنچه در نسخه‌هاي كتابخانه موزه بريتانيا و نسخه كتابخانه مجلس شوري آمده چنين است: 1) در بيان حكايات نادره حفظ كردن حضرت آفريدگار بندگان خود را از صغار و كبار، 2) در بيان معجزات نادره دوازده تن از انبياء عظام، 3) در بيان حكايات نادره خواجه كاينات و معجزات محمد مصطفي (ص)، 4) در بيان منقبت ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين، 5) در بيان خوارق عادات و بوارق كرامات مشايخ عظام و اولياي كرام، 6) در بيان حكايات نادره سلاطين نامدار و خواقين گردون اقتدار، 7) در بيان حكايات نادره وزراي صواب‌نما، 8) در بيان حكايات نادره ندما و شعرا كه در جرگه ندما درآمده‌اند، 9) در بيان
______________________________
(1)- اين نسخه در فهرست كتابخانه مجلس شوري، 10، 754 وصف شده.
(2)- عبارتهاي آينده منقول در ميان دو گيمه از نسخه كتابخانه مجلس شوري گرفته شده است.
ص: 1739
حكايات نادره احكام منجمان، 10) در بيان حكايات تعبيراتي كه معبران كرده‌اند، 11) در بيان مهاجرت احمد مختار از مكه بمدينه ...، 12) در بيان حكايت ذو النون مصري ...
حكايتهاي اين كتاب از كتابهاي مختلف تاريخي و ادبي پيش از مؤلف برداشته و با تغييراتي بانشاء او درآمده است و بهمين سبب انشاء فخر الزماني در اين كتاب روانتر و بهتر از آنست كه در ميخانه مي‌بينيم.
در مقدمه نسخه مجلس چنانكه پيش ازين گفته‌ام نوشته شده است كه كتاب در چهار صحيفه تنظيم شده و در مقدمه نسخه موزه بريتانيا بنقل چارلز ريو سخن از پنج صحيفه رفته است، ولي هردو نسخه ناتمامست و گمان نمي‌رود كه فخر الزماني توانسته باشد بوعده خود در تحرير هر چهار يا پنج صحيفه وفا كرده باشد.

51- عبد الباقي نهاوندي «1»
خواجه مير عبد الباقي نهاوندي متخلص به «باقي» پسر خواجه آقا بابا متخلص به «مدركي» از شاعران
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* تذكره نصرآبادي، تهران 1317، ص 124.
* بهارستان سخن، ص 461، ضمن شرح حال ميرزا عبد الرحيم خانخانان.
* تاريخ نظم و نثر در ايران، ص 685.
* روز روشن، تهران، ص 521- 522.
* مآثر رحيمي، كلكته 1924- 1931، ج 3 ص 1535- 1576 و مقدمه آن كتاب بقلم استاد محمد هدايت حسين.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، ص 746- 756، و بنقل از آن:
* اصل دهم از خلاصة الاشعار تقي الدين كاشي.
* عرفات العاشقين اوحدي بلياني.
* تاريخ‌نويسي فارسي در هند و پاكستان، دكتر آفتاب اصغر، لاهور 1985، ص 240- 246.
ص: 1740
و نويسندگان سده يازدهم هجريست. اين خانواده از اهل چولك از توابع نهاوند بودند و بكارهاي ديواني اشتغال داشتند. پدرش وزير همدان و برادرش آقا خضر (خضرا) (م 1016 ه) حاكم كاشان بودند و ترجمه حالشان بتفصيل در خلاصة الاشعار مير تقي كاشي آمده است و نصرآبادي درباره مير عبد الباقي مي‌نويسد: «آقا باقي از نجباي نهاوندست، برادر آقا خضر «1» وزير كاشان، جوان قابل كاملي بوده و در نظم و نثر قدرت داشته، رباعيات محوي را جمع نموده و بدان ديباچه نوشته بنظر فقير رسيده حقا كه كمال قدرت از كلامش ظاهر است، ازين ولايت دلگير شده بهندوستان رفت و ملازمت خان خانان اختيار نموده در آنجا فوت شد ...». مير تقي كاشاني و اوحدي بلياني توضيحات مفصل‌تري درباره مير عبد الباقي داده و گفته‌اند كه او مدتي وزارت همدان را بر عهده داشت ولي پس از چندي بميل خود از آن خدمت كناره گرفت و بنزد برادرش آقا خضر كه در كاشان وزارت داشت، رفت و همانجا بي‌آنكه متعهد كاري شده باشد، ماند و روزگار را باشتغالهاي ادبي و همنشيني با شاعران و اديبان گذراند. وي بنا بروايت تقي الدين كاشي از مريدان و شاگردان مير مغيث الدين محوي همداني «2» بود و علاوه بر هنرنمايي در انواع مختلف شعر رباعي را بروش مراد خود مي‌سرود و در «شيوه نثر و انشاء نيز قدرتي تمام» داشت و مقدمه‌يي بر مجموعه گفتارها و رباعيهاي محوي نوشت «كه خرد خرده‌دان و عقل دانش‌منشان و نكته‌سنجان در آن حيرانست» و چنانكه ديده‌ايد نصرآبادي آن ديباچه را ديده و ستوده است.
گذشته ازين انشاء رسا و پخته مير عبد الباقي در كتاب مآثر رحيمي هم ستودنيست و آنچه از نگاشته او در ديباچه ديوان عرفي ديده‌ايم «3» نشانه‌ييست از كيفيت تحقيق او درباره شعر فارسي و تحليل سخن شاعران عصر خويش.
______________________________
(1)- در اصل: جعفر.
(2)- درباره او بنگريد بهمين جلد، ص 892- 896.
(3)- همين جلد، ص 524 ببعد.
ص: 1741
وفات او بنابر آنچه در تاريخ محمدي آمده و در مقدمه مآثر رحيمي (ص 15) نقل شده بسال 1042 ه اتفاق افتاد.
اثر مهم مير عبد الباقي كتاب مآثر رحيمي است كه كتاب بسيار معتبر و قابل توجهي است در تاريخ و رجال عهد مؤلف. اين كتاب اصلا بقصد بيان احوال و مآثر ميرزا عبد الرحيم خانخانان «1» از رجال بسيار بزرگ عهد جلال الدين اكبر و جهانگير نوشته شده و بمناسبت حاوي اطلاعات ارزنده‌ييست در تاريخ و درباره پادشاهان و عالمان و شاعران و سرداران و هنرمندان معاصر او.
مآثر رحيمي كه در چند جزء عظيم ميان سالهاي 1924- 1931 در كلكته بطبع رسيده، در يك مقدمه و چهار فصل و خاتمه تأليف شده است:
مقدمه در ذكر حسب و نسب و آباي ميرزا عبد الرحيم خان.- فصل اول در ذكر محمد بيرام خان و حالات سلاطين غزنوي و غير ذلك تا زمان سلطنت جهانگير شاه بن اكبر شاه و برخي از حالات سلاطين بنگاله و جونپور و مالوه و كشمير و ملتان.- فصل دوم در احوال خانخانان عبد الرحيم خان و ذكر سلاطين گجرات و سند و دكن و خانديس.- فصل سوم در مآثر و آثار خانخانان.- فصل چهارم در ذكر حالات فرزندان خانخانان.- خاتمه در ذكر حالات علما و فضلا و شعرا و سپاهيان و مستعدان سلسله خانخانان در سه قسم: [قسم اول در بيان علما و فضلا، قسم دوم در بيان فصحا و شعرا، قسم سوم در بيان سپاهيان و مستعدان و هنرمندان اصناف].
مير عبد الباقي ذكر حال خانخانان بيرام خان و خانخانان عبد الرحيم خان را از احوال پادشاهان قراقويونلو كه نياكان آنان بودند، آغاز كرد و سپس، بمناسبت، بذكر بسياري از خاندانهاي سلطنتي هند از غزنويان ببعد پرداخته و درين راه از كتابهاي معتبر پيش از خود استفاده كرده است. اما از لحاظ تاريخ ادبي ايران و هند قسمت خاتمه كتابست كه اهميت اساسي دارد چنانكه در قسم اول از آن خاتمه نام 636 تن از عالمان و فاضلان و سخنوران آمده است، و
______________________________
(1)- همين جلد، ص 471- 475.
ص: 1742
بدينگونه كتاب او يكي از مأخذهاي مهم در بيان تاريخ ادبي مورد مطالعه ماست.

52- اسكندر بيگ منشي «1»
اسكندر بيگ تركمان مشهور به «منشي» «2» بسال 968 ه ولادت يافت. از ابتداي احوالش اطلاع ندارم و چنانكه خود در ديباچه عالم‌آرا نوشته در دوران جواني بآموختن علم سياق پرداخت و بعد از آنكه درين فن رتبه كمال يافت بعلم انشاء توجه كرد، و يقينا، همچنانكه از مطالعه در آثارش برمي‌آيد، ديگر دانشهاي عهد خود خاصه علوم ادبي و شرعي را نيز فراگرفت. در سال 995 ه بخدمت سپاهيگري در خطه عراق منصوب شد و در زمستان سال 1001 ه كه شاه عباس از قزوين باصفهان رفت، اسكندر بيگ «درين سال سعادت خدمت اين آستان [يعني دربار شاه عباس يكم] يافته در سلك منشيان عظام انتظام يافت و چون ارباب مناصب در قزوين توقف داشتند ... حسب الامر الاعلي در ركاب مقدس باصفهان رفته بخدمات انشاء قيام داشت و از آن تاريخ بغلامي آن حضرت سرافراز» «3» بود.
ظاهرا راجع بهمين دوره از خدمت ديواني اسكندر بيگ است كه قاضي
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* كتاب عالم‌آراي عباسي تأليف اسكندر بيگ، چاپ دوم تهران مؤسسه امير كبير، سال 1350 ش، بويژه ديباچه آن.
* مقدمه آقاي ايرج افشار بر چاپ مذكور عالم‌آرا ص يك تا دوازده.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، چارلز ريو، ص 185- 186؛ و ضميمه آن فهرست، ص 40.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 1، ص 298.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، ص 681- 682 و حاشيه، ص 722- 723.
(2)- باستناد قول خود او در ديباچه عالم‌آراي عباسي.
(3)- عالم‌آراي عباسي، ص 455.
ص: 1743
احمد قمي در گلستان هنر، ذيل ترجمه حال وي نوشت: «... در ابتداي حال بدفترخانه همايون رفته در دفتر شرعيات بنويسندگي اقدام مي‌نمود. در خط نستعليق بسيار نويسنده خوشنويس شدند، چون استيفاي آن دفاتر براقم مفوض شد، فقير آن مهم و دفاتر را باو رجوع نمود و مدتي در يساقها و سفرها با يكديگر مي‌بوديم، چون جوهر تمام درو مشاهده مي‌شد فقير نوشتن بعضي احكام و ضبط سررشته وقايع و سوانح حالات را باو تكليف مي‌كرد، رفته‌رفته بمؤآنست فقير در فن انشاء و تحرير كتابات پادشاهان و احكام همايون سرراست شده طبعش بآن عادت نمود ...» «1» و از آن پس در تمام بازمانده حيات شاه عباس بادامه خدمات سرگرم بود تا چند سالي بعد از وفات آن پادشاه در هفتاد و پنج سالگي، بسال 1043 ه درگذشت.
از اسكندر بيگ مجموعه‌يي از منشآت و كتاب معروف تاريخ عالم‌آراي عباسي باقي مانده است. نسخه منشآت اسكندر بيگ با عنوان «كتاب ترسل من منشآت خواجه اسكندر بيگ منشي» در ليدن موجودست «2».
تأليف عالم‌آراي عباسي كه اثر اساسي اسكندر بيگ است از سال 1025 ه كه مصادف بود با پايان سي‌امين سال پادشاهي شاه عباس آغاز شد و چون خود بسبب منصبي كه داشت شاهد و ناظر بيشتر رويداده‌هاي دوره بسيار مهم سلطنت سلسله صفوي بوده است، كتاب او بي‌ترديد يكي از مأخذهاي درجه اول براي تحقيق درباره آن دورانست.
اسكندر بيگ مي‌خواست عالم‌آرا را در مقدمه و دو «صحيفه» و خاتمه بنويسد ولي بنگارش خاتمه يا ضميمه مذكور چنانكه خواهيم گفت موفق نشد و مقدمه و دو صحيفه را در سه جلد تنظيم كرد: جلد اول شامل مقدمه و دوازده مقاله؛ جلد دوم در رويداده‌هاي سي سال اول پادشاهي شاه عباس (سالهاي
______________________________
(1)- نقل از تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، حاشيه ص 722- 723.
(2)- آقاي ايرج افشار، مقدمه عالم‌آرا، ص هفت، بنقل از «استوري»Story در كتاب تأليفات فارسي.
ص: 1744
996- 1025 ه)، جلد سوم شامل وقايع دوازده سال آخر دوران شاه عباس كه بسال 1038 ختم شد، و «فقره‌يي چند در ختم كتاب».
اسكندر بيگ بعد از وفات شاه عباس ذيلي براي كتاب خود در شرح پادشاهي شاه صفي ترتيب داد ولي با مرگ او در سال 1043 ه آن ذيل ناتمام ماند. اين ذيل را آقاي احمد سهيلي خوانساري بسال 1317 در تهران بطبع رسانيد و براي اتمام آن حديقه ششم از روضه هشتم خلد برين ميرزا محمد يوسف قزويني را بر آن افزود «1».
و اما خود عالم‌آرا يك‌بار در سال 1314 ه. ق در تهران و بار ديگر از روي همان چاپ بسعي و اهتمام مؤسسه انتشارات امير كبير در سال 1350 طبع شد. آقاي ايرج افشار بر اين چاپ مقدمه و چند فهرست سودمند افزودند و بعضي افتادگيها را كه در چاپ سنگي نخستين رخ داده بود از روي نسخ كاملتر ترميم كردند.
اسكندر بيگ براي تأليف عالم‌آرا گذشته از اطلاعات مستقيم خود از مأخذهاي متعددي كه به بيشتر آنها اشاره كرده است استفاده نمود. وي در نگارش اين كتاب تا مي‌توانست جانب سادگي را نگاه داشت و بقول خود او «از مقتبسات و عبارات مغلق غير مأنوس كه ملال‌انگيز طبايع است اجتناب لازم دانسته صور خجسته منظر اخبار و شاهد نيكوسير آثار را بساده‌تر لباسي آراسته بجلوه ظهور آورد» «2». بااين‌حال در بعضي موارد آثار شيوه مترسلان در كتاب آشكار مي‌شود ولي نه چندانكه بيك‌دستي و همواري انشاء آسيبي رساند.
يكي از وجوه اهميت عالم‌آرا اشتمال آنست بر احوال شاعران و عالمان و سادات و هنرمندان و اركان دولت از وزيران و اميران و خوانين با ذكر وفيات آنان كه بسيار قابل استفاده محققان مي‌تواند بود.
______________________________
(1)- بشرح حال ميرزا محمد يوسف قزويني كه بعد ازين خواهد آمد مراجعه كنيد.
(2)- عالم‌آراي عباسي، ص 4.
ص: 1745
در پايان اين گفتار افزودن دو نكته را لازم مي‌دانم: 1) ذيل عالم‌آراي عباسي كه درباره آن و انتساب آن به اسكندر بيگ سخن گفته‌ام، بمرتضي قلي خان حاكم گنجه در بعضي نسخ و در بعض ديگر به محمد معصوم بن خواجگي اصفهاني نيز منسوبست. 2) درباره خاتمه يا ضميمه‌يي كه اسكندر بيگ در نظر داشت بر عالم‌آرا بيفزايد و موفق نگرديد، خود او چنين نوشته است:
«... در صدر صحيفه اول اين دفتر اشعاري شده كه بعد از تسويد اين تاريخ عالم‌آرا اگر عمر وفا كند و فرصتي از مشغله كسب معاش كه تضييع اوقات شريف عالميان و ناگزير بر كافه آدميانست بدست افتد، منتخبي از نوادر حكايات و خلاصه و سرجوشي از غرايب روايات چه آنكه افاضل متقدمين و متأخرين بر صحيفه بيان نگاشته در صفحه روزگار بيادگار گذاشته‌اند ... و چه آنكه در مدت حيات كه در حين اتمام اين صحيفه صفوت نهاد شماره آن بهفتاد رسيده بديده بصيرت ديده و بگوش هوش از پيران روزگار شنيده در يك سفينه جمع نموده از هر خرمن مستعدان خوشه‌يي و از مائده افضال هركس توشه‌يي برداشته چون دريوزه‌گران كوي بي‌نوايي دامني پرنمايد و مجموعه مختصري پرداخته بدين صحيفه انضمام دهد ... تا غايت كه مشغول تسويد گرامي‌نامه بود فرصت آن نشد ...» «1».

53- محمد صادق همداني «2»
محمد صادق همداني دهلوي از مؤلفان سده يازدهم هند است كه بنابر آنچه از اشارات خود او در كتابش
______________________________
(1)- عالم‌آراي عباسي، ص 1095.
(2)- درباره او بنگريد به:
* فهرست ريو، ص 1009- 1010.
* فهرست كتابخانه ديوان هند، ج 1، س 363.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2 ص 674- 675.
* تاريخ‌نويسي فارسي در هند و پاكستان، ص 319- 320.
ص: 1746
بنام كلمات الصادقين برمي‌آيد در سال 1000 ه در يك خاندان ايراني‌تبار دهلي ولادت يافت و دانشهاي زمان را در محضر استاداني چون ملا كامي سبزواري (م 1016 ه) و شيخ حسين كمانگر (م 1018 ه) و شيخ فيض صرفي (م 1022 ه) آموخت و سپس در حلقه مريدان شيخ عبد الحق محدث دهلوي (م 1052 ه) درآمد. از جمله آثار او كلمات الصادقين، سلسلة الصادقين، اخبار جهانگيري، طبقات شاهجهاني است.
كتاب طبقات شاهجهاني كه در حدود سال 1046 تأليف شده مشتمل است بر تراجم ده طبقه از عهد تيمور تا دوره شاهجهان كه در هريك ازين طبقات شرح حالها در سه باب (اول سادات و مشايخ- دوم علما و حكما و فضلا- سوم شعرا) مذكور افتاده است.

54- علي اكبر حسيني اردستاني‌
وي از مؤلفان سده يازدهمست كه در هند زيسته و بدربار شاهجهان بستگي داشته است. وي كتاب خود محفل الاصفيا و مجمع الاوليا «1» معروف به «مجمع فيض» را بسال 1043 بنام پادشاه ياد شده تأليف كرد و آن كتاب مشروح خوبيست در شرح حال خليفگان بزرگ (خلفاي راشدين) و امامان دوازده‌گانه و ياران پيامبر و برخي از فرزندان او و تابعان و تابعان تابعان و مشايخ و اوليا و شعراي صوفيه كه در تأليف آن از كتابها و مأخذهاي بسيار استفاده و نام آنها در كتاب برده شده است.
اين كتاب مشتمل است بر مقدمه و دوازده باب و خاتمه بدين شرح كه از آن كتاب نقل مي‌شود: «مقدمه محتوي بر بيان اصطلاحات صوفيه و مقامات عشره و بيان طوايف اقطاب و اوتاد و ابدال و مايناسب بذلك.- باب اول در ذكر خلفاء راشدين و ائمه اثني عشر و صحابه مهاجر و انصار و تابعين و تبع تابعين و برخي از اولاد حضرت سيد كائنات.- باب دوم در ذكر خواجه حسن
______________________________
(1)- فهرست اينديا آفيس، ج 1، س 270- 274.
ص: 1747
بصري و من ينتسب اليه من المشايخ.- باب سيوم در ذكر سلطان ابراهيم ادهم و من ينتسب اليه من المشايخ.- باب چهارم در ذكر شيخ معروف كرخي و من ينتسب اليه من المشايخ.- باب پنجم در ذكر سلطان بايزيد بسطامي و من ينتسب اليه من المشايخ.- باب ششم در ذكر سيد الطائفه شيخ جنيد بغدادي و من ينتسب اليه من المشايخ.- باب هفتم در ذكر سلسله حضرات خواجها «1» و مشايخ تركي.- باب هشتم در ذكر مشايخ عصر غوث اعظم شاه محيي الدين شيخ عبد القادر جيلاني.- باب نهم در ذكر مشايخ سهرورديه و كبرويه و چشتيه.- باب دهم در ذكر مشايخ دهلي و گجرات و غير آن از هندوستان.- باب يازدهم در ذكر شعرا [كه از قاسم انوار آغاز مي‌شود و به بابا كمال خجندي پايان مي‌يابد].- باب دوازدهم در ذكر نساء عارفات. خاتمه در ذكر فضائل و مناقب اهل بيت طاهرين و خلفاء راشدين و شمه‌يي از احوال خضر و الياس».

55- منير لاهوري «2»
ملا ابو البركات بن ملا عبد المجيد ملتاني لاهوري از مشاهير منشيان و شاعران هند است كه گويند فارسي
______________________________
(1)- مقصود خواجگان نقشبندي است.
(2)- درباره او بنگريد به:
* روز روشن، چاپ تهران 1343، ص 774- 776.
* نتايج الافكار، چاپ بمبئي، ص 637- 640.
* سرو آزاد، ص 60.
* مرآة الخيال، ص 119.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 1 ص 377.
* هدية العارفين، ج 1، ستون 620 ذيل منير ملتاني.
* تذكره پيمانه، احمد گلچين معاني، مشهد 1359، ص 523- 530.
* شاهجهان‌نامه يا عمل صالح از محمد صالح كنبو، چاپ كلكته، ج 3، ص 408- 414 و 441 كه آقاي گلچين معاني برگزيده و در تذكره پيمانه آورده است.-
ص: 1748
را از بسياري فارسي‌گويان بهتر مي‌دانست. وي شاعر و منشي و نويسنده‌يي پركار بود، منظومه‌هاي متعدد و ديوان كليات و قطعات منثور و مجموعه‌هاي منشآت ازو باقي مانده است. شعرش بفصاحت و باريكي مضمونها شناخته شده و نثرش سرمشق نويسندگان و مترسلان بوده. بيشتر از دوران نويسندگيش در دستگاه ميرزا صفي مخاطب به سيف خان سپري شد. اين سيف خان صوبه‌دار بنگال بود و در سال 1049 بدرود حيات گفت. مجموعه نامه‌هايي كه منير لاهوري از جانب او بدربار و بصاحب منصبان و اميران دولت گوركانيان هند نوشته بخشي از «نگارستان منير» يا «انشاء منير» را تشكيل مي‌دهد. وفاتش در جواني بسال 1054 ه اتفاق افتاد. مولوي محمد مظفر حسين صبا درباره او گويد: «ملا ابو البركات لاهوري خلف ملا عبد المجيد ملتاني [متخلص به منير] در سخنوران هند صاحب استعدادي مثلش كمتر خاسته، زمين نظمش بآسمان رسيده و كرسي نثرش با كرسي فلك برابر گرديده، و در عهد صاحبقران ثاني شاهجهان پادشاه امير منشيان سركار سيف خان صوبه‌دار اله‌آباد بود، منشآت آن زمانش بانشاء منير شهرت دارد ... مثنوي رمز و ايما، نور و صفا، آب و رنگ، ساز و برگ، درد و الم؛ و رساله كارنامه و سراج منير، و شرح قصائد عرفي بر كمالش در فن نظم و نثر شهود عدولند. ميرزا جلال طباطبا كلياتش را فراهم كرده ...»
بايد دانست كه سراج منير از كاشف است نه از منير و اما كارستان يا كارنامه سرگذشت والا اختر فرمان‌رواي هرموز است كه باسم شاهجهان با نثري زيبا و مصنوع نوشته شده و بسال 1050 ه در شهر جونپور باتمام رسيده است و همه نثر و نظم آن از منير است. نسخه‌يي ازين اثر ادبي زيبا را بشماره
______________________________
-* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي موزه ملي پاكستان نوشته سيد عارف نوشاهي، لاهور 1362، ص 384.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، ج 1، ص 403 و ج 4، ص 63.
ص: 1749
935.Suppl در كتابخانه ملي پاريس ملاحظه كردم كه با سه نثر ظهوري همراهست و براي آنكه از انشاء اين منشي ماهر نمونه‌يي در دست خواننده باشد بنقل قسمتي از ديباچه آن كه از سنخ نثر موزون و مشحون بصنايع لفظي و معنويست مي‌پردازم: «... ملكا من خاكسار را كه وطنم زمين سخنست و سخنم غريب وطن، در ملك معني پايه خسروي ده و در شهرستان دانش رياست معنوي بخش، تير كلكم را فصاحت كيش گردان و خدنگ انديشه‌ام را بآماجگاه مدعا رسان، نيزه قلمم را در قلمرو سخن نشان ظفر عطا فرماي و سياهي لشكر سخنم را بكوكبه معاني بياراي، تيغ‌وار گوهرهاي دلم را بر روي آب آور و كمند كردار طره سخنم را بتاب آور، تازي فكرم را در مضمار پارسي برانگيز و مانند تير سخنان رنگين را با دهانم بياميز، خسرو طبعم را در سايه چتر فيض دار و بادپاي سخنم را در عرصه معني بجولان آر ... پايه‌يي ده كه كوس معني نوازي زنم و رتبه‌يي بخش كه خود را در قلمراني علم كنم، گلگون سخنم را صبا رفتاري آموز و سواد سخنم را بدرخش تيغ زبانم برافروز ... الخ». نسخه ديگري ازين كتاب مزين مسجع در كتابخانه ديوان هند است (بشماره فهرست 2083، فهرست ج 1، س 1150).
از منشآت منير دو مجموعه در دستست بنام نگارستان و نوباوه. مجموعه نگارستان كه بانشاء منير نيز شهرت دارد تشكيل شده است از: 1) چهل و پنج نامه و چهارده رقعه كه منير از طرف سيف خان نوشت، 2) سي و هشت رقعه از منير، 3) سه مناظره بنثر از منير بنام مناظره اربع عناصر، مناظره تيغ و قلم، مناظره روز و شب. اين كتاب چندبار بطبع رسيده و نسخه‌هاي خطي آن بسيارست.
مجموعه نوباوه را منير بسال 1051، بعد از نگارستان از رقعات خود فراهم آورد و از آن نيز نسخه‌هاي بسيار در دستست و بطبع نيز رسيده است.
بحث درباره اثرهاي منير فرصت بيشتري مي‌خواهد و آن بر عهده هموطنان اوست و درينجا تنها منظور ذكر خيري از آن استاد بود. اين رباعي را
ص: 1750
منير چه خوش سروده است:
روزي كه سموم حشر افزون گرددوز آتش مهر چهره گلگون گردد
با دوزخيان چنان بذوقي سوزيم‌كز رشك دل بهشتيان خون گردد

56- محمد يوسف اتكي «1»
محمد يوسف بن شيخ رحمة الله اتكي از مورخان و مؤلفان سده يازدهم هجري بود. اصلش از اتك پنجابست و اثري كه ازو شهرت يافته منتخب التواريخ نام دارد و آن غير از منتخب التواريخ بداؤنيست. كتاب محمد يوسف تاريخ عمومي عالمست از آغاز تا جلوس شاه جهان در 1037 ه. در آن از مأخذهاي مختلفي كه مؤلف نام برده استفاده شده و تأليفش بسال 1056 ه با مقدمه و پنج «قسم» و خاتمه بانجام رسيده است. در قسم پنجم اين كتاب از سرگذشت ائمه و مشايخ و عالمان و شاعران و در خاتمه از اقاليم سبعه سخن رفته است. در «قسم» هاي پنجگانه اين كتاب تاريخ عمومي همه ملتها تا عهد مؤلف بتفصيل نسبي مورد بحث قرار گرفته است ولي اگر مطلب تازه‌يي در آن يافته شود مربوط خواهد بود بهندوستان در عهد مؤلف. نثر محمد يوسف ساده و دور از آرايشهاي منشيانه است. از آن نسخه‌هايي (بيشتر در هند) موجودست.

57- ميرزا صادق مينا «2»
ميرزا محمد صادق پسر ميرزا محمد صالح اصفهاني آزاداني متخلص به صادقي و مشهور به ميرزا صادق
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به فهرست ريو، ص 122- 124 و بتاريخ‌نويسي فارسي در هند و پاكستان، ص 335- 339.
(2)- درباره او بنگريد به:
* تذكره نصرآبادي، ص 64 و 452.
* فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه، ج 2، تأليف آقاي علي نقي منزوي، تهران، 1332، ص 594- 605.-
ص: 1751
مينا از مؤلفان مشهور سده يازدهم هجريست كه بسال 1018 ه در بندر سورات هندوستان زاده شد.
پدرش ميرزا محمد صالح كه جدّ پدري ميرزا محمد طاهر نصرآبادي مؤلف تذكره معروفست، در طلب روزي بهندوستان رفت و در شمار اطرافيان ميرزا عبد الرحيم خانخانان سپهسالار جلال الدين اكبر و جهانگير پادشاه درآمد و بقول ميرزا محمد طاهر «در آن ولايت ميل كدخدايي كرده و فرزندان بهم رسانيد، ميرزا صادق مينا يكي از ايشانست كه بسبب كمالات صوري و معنوي در هند علم بود». ميرزا صالح تا اوايل پادشاهي شاهجهان (جلوس در 1037 ه) زنده بود و در همان اوان درگذشت. وي بنابر نقل نواده‌اش ميرزا محمد طاهر، شعر مي‌سرود و اين رباعي ازوست:
برگرد چمن بسي دويديم چو آب‌جز عكس گل و لاله نديديم چو آب
از باد ز بيدلي تپيديم چو آب‌در خاك ز ماندگي خزيديم چو آب نصرآبادي گويد كه «ميرزا صادق ولد ميرزا صالح كه جدّ راقمست، در هندوستان بعرصه وجود آمده در كمال استعداد و نهايت قابليت بود چنانچه (- چنانكه) در ولايت هندوستان مشهورست، چون در حين اسب جهانيدن افتاد و يك چشم او ناقص شده چشمي از مينا ساخته بجاي آن گذاشته بميرزا صادق مينا مشهور شد، از جميع علوم خصوصا هندسه و حساب و استرلاب و اصول رياضي بهره‌ور بود، با وجود اينها در سپاهيگري و شجاعت و تهور هم ممتاز
______________________________
-* مجله يادگار، سال دوم شماره 4 ص 19- 21 و نقل فصل هفتاد و نهم از باب سوم كتاب شاهد صادق از ص 22 آن شماره تا چند شماره بعد.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، چارلز ريو، ص 775- 776 و 889 و 1005 و 1093.
* مآثر رحيمي، مير عبد الباقي نهاوندي، ج 3 ص 1643- 1647.
* تاريخ‌نويسي فارسي در هند و پاكستان، ص 323- 326.
* قسمت منقول از مقدمه كتاب شاهد صادق در همين گفتار.
ص: 1752
بود چنانچه (- چنانكه) از قبل پادشاهزاده شجاع «1» با متمردان ولايت بنگاله در دريا و صحرا مكرر جنگهاي مردانه كرده شرح آنها را بنظم آورده جهت فقير (- ميرزا طاهر) فرستاده بود و در سنه 1061 در هندوستان فوت شد» «2» چند بيتي كه ميرزا طاهر از ميرزا صادق نقل كرده از همان رزمنامه‌ييست كه درباره جنگهاي خود ببحر متقارب ساخته و از يك مثنوي ديگر ببحر هزج مسدس محذوف.
و اما ميرزا صادق خود شرح حالش را در مطلع دوازدهم از مجلد سوم از كتاب صبح صادق آورده و از مجمل آن چنين برمي‌آيد كه در سال 1018 در بندر سورات هندوستان ولادت يافته و پدرش محمد صالح در خدمت ميرزا عبد الرحيم خانخانان مي‌زيسته و در سال 1027 ملازم پدرش بود كه به اله‌آباد رفته و در دستگاه شهزاده پرويز پسر جهانگير منصب ميرساماني يافته بود. چند سال هم در پتنه و جونپور سرگرم دانش‌آموزي بود تا در سال 1035 در ركاب شهزاده پرويز و بهمراه پدر بدكن رهسپار گرديد و سال بعد يعني در 1036 بخدمت شاهزاده خرم (- شاهجهان) راه يافت و بمرتبه واقعه‌نويسي درگاه او برگزيده شد و در سال اول سلطنت شاهجهان (1037 ه) بجهانگيرنگر مركز بنگاله كه اقامتگاه قاسم خان «3» داماد جهانگير پادشاه بود رفت و بامر او در بعضي جنگها مرتبه سپهداري داشت، و بعد در دوره سركشي و عصيان قاسم خان جزو سرداراني بود كه با او جنگيدند و بهمين سبب مورد عتاب اعظم خان و اسلام خان پسران قاسم خان قرار گرفت و در سليم‌آباد بنگاله بزندان افتاد و پس از چندي رهايي يافت (1048 ه) و گويا بعد از آن ايام را بعزلت گذراند تا چنانكه نصرآبادي نوشته است بسال 1061 درگذشت.
______________________________
(1)- شاهزاده شجاع يكي از پسران شاهجهان و از مدعيان سلطنت در آخرين سالهاي پادشاهي پدرش بود.
(2)- تذكره نصرآبادي، ص 64.
(3)- ايضا، ص 63.
ص: 1753
ميرزا محمد صادق غير از رزمنامه‌يي كه در شرح جنگهاي خود ساخته و بجز مثنوي ديگري كه ازو ياد كرده‌ام، و شايد گذشته از مجموعه اشعار، دو اثر بسيار سودمند و جامع دارد كه بعلت اشتمال بر مطلبهاي مختلف مي‌توان آنها را در جزو مقوله‌هاي گوناگون تاريخ، تذكره، علم اخلاق، حكايات و امثال، موضوعات علوم و جز آنها آورد، بدين شرح:
1) شاهد صادق كه كتابيست عظيم در مقدمه و پنج باب و خاتمه.
بابهاي پنجگانه و خاتمه اين كتاب بر رويهم پانصد و چهل و دو فصل دارد كه در آنها جستارهاي گوناگون ديني و علمي و ادبي و تاريخي و اخلاقي و تراجم احوال و سنتها و هنجارها و روشهاي كار در هر دانش و هركار همراه با نوادر حكايات و امثال آمده است و ميرزا محمد صادق آن را در حدود سي و هفت سالگي خود بسال 1054 ه تأليف كرده و در اين گردآوري از مأخذهاي متعدد بهره برداشته است. وي در مقدمه كتاب شرحي در شيوه كار خود و فهرست بابهاي پنجگانه و موضوعات آن آورده كه اينك آن را از نسخه موجود در كتابخانه موزه بريتانيا بشماره 1016Egerton كه نسخه كاملي ازين كتابست، نقل مي‌كنم:
«در هزار و پنجاه و چهار از هجرت سيد الابرار كه خاطري شاد و دلي آباد داشتم، خواستم صحيفه‌يي نگارم و مجموعه‌يي فراهم آرم مشتمل بر انواع علوم و آداب و القاب و اقسام جدّ و هزل از هر باب تا در محاضرات بكار آيد و مطالعه اهل فضل را شايد و ارباب طرب و نشاط را انبساط افزايد و همگي همت بر آن گماشتم كه از آيات بينات و اخبار سيد الاخيار و صحابه و تابعين و احوال ملوك و سلاطين و اقوال علما و حكما و متكلمين و لطايف فصحا و شعرا و ظرفا آنچه مناسب مقام نمايد در ذيل آن نگاشته آيد. پس مدت سه سال در آن خيال بودم و لحظه‌يي از آن حال نياسودم و بسي رنج كشيدم تا هر صفحه را گنجي ديدم مشحون بجواهر نكات و نوادر حالات، با خود گفتم آن اشتات را تركيبي و آن كمالات را تركيبي دهم و هر فصلي و نقلي را بجاي
ص: 1754
آن نهم ...» بعد گويد كه پس از سفرهاي دور و دراز سامان اقامتي فراهم آمد و فرصتي دست داد تا آن يادداشتها و منقولات را نظم و ترتيبي دهد و اسم آن را «شاهد صادق» نهاد «زيرا گواه حال منست و نامه اعمال من».
همچنانكه گفتم اين كتاب پنج باب و خاتمه دارد: باب اول در ذكر خدا و رسول و نبوت و ولايت و ايمان و اسلام و حسنات و سيآت و آنچه بدين مناسب بود.- باب دويم در رياست و سلطنت و حكومت و آداب و متعلقات آن.- باب سيوم در عقل و علم و عيب و هنر و آنچه مناسب بدانست.- باب چهارم در عشق و محبت و عداوت و فقير و غني و عيش و غم و لهو و لعب و سعي و سفر و آنچه بدين لايق بود.- باب پنجم در عالم و زمان و بقا و فنا و موت و حيات و ذكر افلاك و عناصر و مواليد و آنچه متعلق است بدان.- خاتمه در ضبط اسماء.
هريك از اين بابها چندين فصل دارد مثلا باب اول در صد و هفت فصل است كه در حقيقت كتاب مفصلي است در اخلاق. باب دوم در هفتاد و هفت فصل تنظيم شده كه بيشتر آن حكمت عملي (قسمت سياست مدن) است و باب سيوم در هشتاد فصل و باب چهارم در هفتاد و پنج فصل و باب پنجم در نود و شش فصل و خاتمه در صد و هفت فصل.
شاهد صادق در بعض موارد بدانشنامه‌يي شباهت پيدا مي‌كند و حاوي اطلاعات خوبي مي‌شود حتي در موضوعات علوم و شرح و توضيح كافي درباره هريك از آنها. در فصل علم اخبار و سير كه فصل هفتاد و نهم از باب سيوم است پس از معرفي اين علم حوادث سنين هجري را از سال اول هجرت تا سال 1042 ه آورده و در اين سال اخير بحمله شاهجهان بدكن و فتح بسي از نواحي آن سرزمين و گشودن قلعه دولت‌آباد بدست مهابت خان اشاره كرده است. تاريخهاي مرگ گروه بزرگي از عالمان و اديبان و شاعران مشهور در اين فصل بمحققان تاريخ و ادب ياوري بسيار كرده و مي‌كند.- در فصل هشتادم از باب سوم كه بعلم امثال اختصاص دارد بعد از تعريف آن علم
ص: 1755
بآوردن امثال بنظم الفبايي پرداخته است مثل «آن قدح بشكست و آن ساقي نماند؛ آن دفتر را گاو خورد؛ آن را كه حساب پاكست از محاسبه چه باك؛ آب كه از سر گذشت چه يك نيزه و چه صد نيزه؛ اين را بكسي گو كه ترا نشناسد».- فصل پنجاه و يكم از باب چهارم در معرفت اقليمهاي هفتگانه و فهرست الفبايي شهرهاي بزرگست با طول و عرض آنها و وصف مختصري از هريك ...
اين گزينش كوتاه من از بعض بابها و فصلها براي معرفي بسيار اجمالي هريك نبايد ما را از سودمندي بسياري ديگر از بخشهاي اين كتاب عظيم باز دارد زيرا اين كتاب در حكم يك دائرة المعارف از دانشها و اطلاعات مختلف تا عهد مؤلف و كتابيست كه بيقين شايستگي طبع و نشر دارد. آقاي ع.
منزوي مؤلف جلد دوم فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه تهران عنوان پنج باب و فصلهاي هريك از آنها را در كتاب خود نقل كرده (از ص 596 تا 604) و چون نسخه كتابخانه دانشگاه تهران فاقد خاتمه است عنوانهاي فصول آن را نياورده است.
استاد فقيد مرحوم عباس اقبال آشتياني قسمت بزرگي از فصل هفتاد و نهم از باب سوم كتاب را كه در اخبار و سير است در مجله يادگار (سال دوم از شماره چهارم تا شماره دهم) نقل كرده و در اين نقل سال 200 هجري را مبدأ قرار داده است و مطالب آن بسال 1041 ه ختم مي‌شود، باين عبارت: «1041 شاهجهان پادشاه غازي قصد بلاد دكن كرد و بسي از آن مملكت بگشود و عنقريب قلعه دولت‌آباد كه قاعده آن ديار است بحسن سعي مهابت خان خانخانان مفتوح گرديد».
2) اثر ديگر ميرزا محمد صادق مينا كتاب صبح صادق است كه خود از آن در فصل هفتاد و نهم باب سوم شاهد صادق ياد كرده و مدعي شده است كه مطالب آن جوينده را از كتابهاي بسيار بي‌نياز خواهد ساخت. اين كتاب هم در تاريخ و جغرافياست كه در چهار مجلد بنام شاه‌زاده شجاع بن شاهجهان تأليف
ص: 1756
شده و مجلد سوم آن حاوي تراجم احوال مردان بزرگ سياست و علم و ادب تا سال 1048 يعني سال تأليف كتابست و بعضي از اطلاعات آن كه نتيجه رابطه مستقيم ميرزا محمد صادق با رجال عهد خود و يا ملاقات با آنانست قابل توجه بسيارست.
نمونه نثر ساده محمد صادق مينا را در همين گفتار ديده‌ايد و گمان مي‌رود براي آشنائي با بيان او كافيست.

58- عنايت الله كنبو «1»
عنايت الله كنبوي لاهوري از پارسي‌نويسان معروف هند در سده يازدهم هجريست. وي برادر بزرگتر محمد صالح كنبو مؤلف كتاب عمل صالح يا شاهجهان‌نامه است كه بزودي درباره او سخن خواهم گفت. ولادت عنايت الله در نوزدهم ماه جمادي الاولي سال 1017 هجري در برهانپور اتفاق افتاد زيرا كه والدينش كه لاهوري بودند بعلتي در آنجا بسر مي‌بردند ولي پدرش كه هنوز جوان بود در آنجا درگذشت و خانواده‌اش بلاهور بازگشت. عنايت الله در لاهور بكسب دانشهاي زمان پرداخت و در تربيت برادر كوچكش محمد صالح نيز كوشيد و اين هر دو برادر از عهد شباب بخدمات ديواني اشتغال جستند، ولي بعد از چندي عنايت الله بدهلي انتقال يافت و در آنجا خانقاهي نزديك مرقد قطب الدين بختيار كاكي بنا كرد و در آن بعبادت و رياضت پرداخت تا در جمادي الاولي سال 1082
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* مقاله عنايت الله كنبو در آنسيكلوپدي اسلام، طبع جديد ج 3، ص 1234.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 4، ص 65.
* ترجمه تاريخ ادبيات فارسي اته، ص 225.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 765.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه ديوان هند، اته، ج 1، س 529- 530.
* تاريخ‌نويسي فارسي در هند و پاكستان، ص 186 و ص 492- 494.
ص: 1757
درگذشت.
وي مورخ و نويسنده و شاعر بود. از تأليفاتش نخست تكمله اكبرنامه شيخ ابو الفضل علامي است، باين معني كه چون ابو الفضل بسبب قتل او بر دست عاملان جهانگير (پيش از رسيدن بسلطنت) نتوانست اكبرنامه را بپايان برساند در 1037 ه عنايت الله از طرف شاهجهان مأمور شد كه حوادث چهار سال آخر دوره جلال الدين اكبر را برشته تحرير درآورد و بر اكبرنامه بيفزايد.
اين ذيل يا تكمله حاوي اطلاعات سودمندي است درباره عصيان و خروج جهانگير بر پدرش اكبر، قتل خائنانه ابو الفضل علامي بتحريك جهانگير، تعقيب و مجازات قاتلان ابو الفضل بفرمان اكبر، جنگهاي دكن، بيماري و مرگ اكبر. عنايت الله در نگارش اين ذيل يا تكمله سعي داشت تا روش ابو الفضل علامي را دنبال كند. اين ذيل در ضميمه جلد سوم اكبرنامه بسال 1887 ميلادي در كلكته بطبع رسيد.
اثر ديگر عنايت الله لاهوري كتاب تاريخ دلگشاست در ذكر پادشاهي شاهجهان و بعضي از رويداده‌هاي اوايل عهد اورنگ زيب (1068- 1118 ه).
البته مؤلف بشيوه بيشتر تاريخنويسان عهد گوركانيان هند براي بيان پادشاهي شاهجهان سخنان خود را از ذكر تاريخ نياكانش آغاز كرد.
مهمترين اثر عنايت الله كنبو كتاب بهار دانش اوست كه بسال 1060 بنام شاهجهان تأليف كرده و يك كتاب ادبي است و موضوع آن عشق جهاندار سلطان و بهره‌ور بانوست كه با عده‌يي حكايات و قصص همراهست و بي شباهت بكتاب هزار و يك شب نيست. اين كتاب دو مقدمه دارد، نخست از محمد صالح كنبو برادر خردتر و شاگرد عنايت الله كنبو كه خبر از اتمام تأليف كتاب در سال 1060 مي‌دهد و سپس مقدمه عنايت الله آمده است كه مدعيست داستانها را از برهمن پسري شنيده و از هندي بپارسي درآورده و در اين‌باره چنين نوشته است: «بر ضمير مهر نشان و خاطر صبح توامان چمن پيرايان باغ فضل و هنر و سخن‌پروران والا گوهر پوشيده مباد كه روزي در ايام
ص: 1758
عيش و نشاط و هنگام مسرت و انبساط كه از آثار انظار گرم خسرو انجم سطح خاك چون ساحت افلاك سبز بود و صحن چمن از نسرين و نسترن رشك‌افزاي نسرين و پرن، بتكليف بعضي از دوستان موافق چون گلهاي بوستان سري بصحرا كشيدم. ديدم ساقي سحاب بآيين همت بلندان لطف سرشار بحال سبزبختان روزگار مبذول داشته و زمين با همه وقار از سرخوشي نشأه آب بكردار تنك ظرفان ضمير دل بيرون انداخته ...» و بعد از وصف طولاني از بهار دلفروز گويد كه انجمن دوستان در چنين زمان فرح‌بخشي انعقاد يافت ولي او از صحبت آنان فارغ و بتماشاي هندو پسر برهمن‌زاده‌يي سرگرم بود كه در مصاحبتش زبان بسخن گشود «پس اين داستان دلستان كه گلهاي معاني را تازه بوستانيست بزبان هندي بلفظي كه پنداشتي از طبله ياقوت گوهر مكنون مي‌ريزد بمعرض تبيان آورده و گفت هيچ روضه‌يي دلگشاتر و حديقه‌يي جانفزاتر ازين نباشد كه اين عود هندي را بر آتش پارسي گذاشته آيد ... لاجرم بنده خاكسار عنايت الله كمبوه كه خوشه‌چين خرمن خدايان سخن و تمتع گزين خدمت ارباب دانش و فرهنگ و زله‌رباي خوان سيرچشمان مائده خرد است باشاره آن بدر منير آسمان نيكويي گلهاي چيده را از دامن ريخت و بچمن پيرايي اين گلستان دانشوري كمر جهد قائم بست ... و ... به بهار دانش موسوم گردانيد».
اين كتاب چندين بار بطبع رسيده است: كلكته 1809 و 1836؛ دهلي 1849، بمبئي 1277 ه. ق؛ و ترجمه‌هايي از آن بانگليسي و بآلماني و بفرانسوي و غيره صورت گرفته «1» و يكبار بدست شاعري متخلص به عزت بنام تيپوسلطان پادشاه ميسور (1197- 1213 ه) ببحر هزج مسدس مقصور بنظم درآمد.
______________________________
(1)- ترجمه تاريخ ادبيات فارسي اته، ص 226؛ فهرست كتابخانه ديوان هند، اته، ج 1، س 530.
ص: 1759

59- جلالاي طباطبايي «1»
ميرزا محمد جلال الدين طباطبايي زواري از شاعران و نثرنويسان و مؤلفان معروف در سده يازدهم هجريست. نصرآبادي او را از سادات طباطبايي قهپايه و صاحب روز روشن او را يك‌بار نصرآبادي (ص 173) دانسته و بار ديگر با تخلص جلالي از سادات اردستان شمرده (ص 176) و محمد صالح كنبوه در شاهجهان‌نامه يا عمل صالح او را يزدي خوانده است ولي او در موثق‌ترين مأخذها قهپايه‌يي زواري و از سادات آنجاست. نصرآبادي نوشته است كه «مشار اليه صاحب كمالات صوري و معنوي بوده در ترتيب انشاء نهايت مولويت داشته صلاح و تقواي او بمرتبه‌يي بود كه شرح نتوان داد چنانچه (- چنانكه) اكثر شبها به بيداري و مداومت ادعيه اوقات صرف مي‌كرد. از عراق بهندوستان [رفت و] در خدمت شاهجهان كمال اعتبار داشت. حسب الامر سوانح ايام آن پادشاه را بخوبترين عبارتي بسلك تحرير كشيد. ياران كه آن تاريخ را ديده‌اند نقل مي‌كنند كه بطريق وصاف نوشته. پادشاه باو مهرباني بسيار مي‌كرد اما او در فكر ذخيره نبود، با مصاحبان و ندما و فقرا صرف مي‌كرد، چند سال قبل از حال تحرير
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* شاهجهان‌نامه يا عمل صالح، محمد صالح كنبوه، لاهور 1967، ج 3 ص 432 و 436.
* فهرست مشترك نسخه‌هاي خطي فارسي پاكستان، احمد منزوي، ج 5 بي‌تاريخ ص 141- 142.
* تذكره نصرآبادي، تهران 1317، ص 102- 103.
* روز روشن، تهران 1343، ص 173 و 176.
* تاريخ ادبيات فارسي، هرمان اته، ترجمه استاد فقيد دكتر رضازاده شفق، تهران 1337، ص 270- 271.
* مقدمه دستورنامه كسروي، چاپ تبريز 1334 بقلم مرحوم مجتبي مينوي.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، چارلز ريو، ص 932- 933.
* تاريخ‌نويسي فارسي در هند و پاكستان، دكتر آفتاب اصغر، لاهور 1364 ش، ص 327- 329.
ص: 1760
فوت شد. حضرت ميرزا ميرك «1» اين رباعي را ازو نقل مي‌كرد:
دانا بار خطاب برمي‌داردكم‌حوصلگي شراب برمي‌دارد
مي در دل دردمند دارد تأثيرهرجا زخمي است آب برمي‌دارد» در روز روشن اين رباعي با تغييرات و تصرفاتي نقل شده است «2».
صاحب روز روشن هم او را «جلالا طباطبا نصرآبادي» نوشته و گفته است كه از سادات قهپايه بود و در نثرپردازي و نظم طرازي صاحب سرمايه. ارباب استعداد نثرش را بر نظم ترجيح مي‌دهند و نظمش در كفه ميزان نثرش نمي‌نهند. در عهد شاهجهان بهندوستان رسيده در دهلي توطن گزيد و سوانح شاهجهاني را بكمال فصاحت و بلاغت بحيطه تحرير كشيده مطرح تفضلات شاهي گرديد. حكيم شفائي خان با وي بد بود و بدين شعر هجوش نمود:
جيم جهل و الف ابلهي و لام لجاج‌هرسه در اسم تو جمعست جلالا چه علاج! محمد صالح كنبوه هم كه ازو در عمل صالح ياد كرده بستايش مبالغه‌آميز نثر او پرداخته و گفته است كه «هيچكدام از سخن سنجان والامقدار را كه وجودشان پيرايه اين روزگارست، قدرت نيست كه در برابر عبارتي كه از كلك دو زبان آن دودمان سخن بيرون تراويده يك حرف تواند بقلم آورد».
اگرچه اطلاعات ما درباره احوالش چندان زياد نيست ولي اين را مي‌دانيم كه وي در ايران كسب دانش كرد و سپس در سال 1044 ه روانه هند شد (عمل صالح) و بدربار شاهجهان راه يافت و از مقبولان درگاه گشت و «به نگارش احوال خيرمآل مأذون گرديد» (عمل صالح) و البته اين «احوال خيرمآل» مربوط بهمه روزگار پادشاهي شاهجهان نيست بلكه ظاهرا حدود پنج
______________________________
(1)- درباره ميرزا ميرك بنگريد به تذكره نصرآبادي، ص 121- 122.
(2)- چنين:
دانا ناز و عتاب برمي‌داردكم‌حوصله كي شراب برمي‌دارد
مي در دل دردمند تأثير كندهرجا زخمي است آب برمي‌دارد تاريخ ادبيات در ايران ج‌5بخش‌3 1761 59 - جلالاي طباطبايي ..... ص : 1759
ص: 1761
سال از آن يعني سالهاي 1042- 1046 را دربر داشته است و علت اين كوتاهي مدت گويا تضريب اهل حسد در نزد شاهجهان بود و اين معني از گفتار محمد صالح كنبوه در عمل صالح برمي‌آيد كه نوشته است «... در نگارش صور آثار بديعه پنج ساله احوال آن حضرت كارنامه‌يي بر روي كار آورده بود كه اگر از ناتوان بيني اكثر اعزه برهم نخورده صورت تماميت مي‌يافت و اثري ازو باقي مي‌ماند آوازه سخن تازه او آويزه گوش روزگار گشته سرمشق فطرت تازه‌نگاران هند و ايران مي‌شد» «1».
اگرچه شاهجهان‌نامه يا پادشاه‌نامه جلالاي طباطبايي تنها كارنامه پنج سال از دوران شاهجهانست ولي با اين حال تاريخ پرارزش و سند معتبري از تاريخ دوران كوتاه ياد شده است زيرا جلالا درين مدت مورخ رسمي دربار بوده و باسناد معتبر دسترس داشته و از آنها در تأليف كتاب خود بهره‌مند شده است.
اثر ديگر جلالا كتاب دستورنامه كسروي يا توقيعات كسروي يا توقيعات كسري يا توقيعات مطول است كه پيش از اين درباره آن سخن گفته‌ام «2».
ديگر مجموعه نامه‌ها و بعض منشآت اوست كه به «رقعات جلالا» شهرت دارد و از آن نسخه‌هايي در دستست «3». از مجموعه‌يي ديگر از نوشته‌هاي او بنام «منشآت جلالا» هم نسخه‌هايي موجودست كه ديباچه ديوان ابو طالب كليم و ديباچه ديوان قدسي جزو آنهاست «4». ديگر «سه نثر جلالا» ست كه بتقليد از سه نثر ظهوري تهيه شد «5». ديگر ظفرنامه فتح كانگره يا شش فتح كانگره مربوط
______________________________
(1)- عمل صالح، ج 3، ص 432.
(2)- بنگريد بهمين جلد و همين بخش ص 1491- 1492 ذيل عنوان جستارهاي اخلاقي.
(3)- فهرست مشترك نسخه‌هاي خطي فارسي پاكستان، منزوي، ج 5، ص 141- 142.
(4)- ايضا ص 142.
(5)- ايضا ص 142.
ص: 1762
بفتح قلعه مذكورست بسال 1027 ه. ق بوسيله سپاهيان شاهجهان «1».
جلالا يكي از منشيان زبردست عهد خود بوده كه در نثر منشيانه و مصنوع شهرت داشت. محمد صالح كنبوه درباره شيوه نويسندگي جلالا گويد:
«ميرزا جلالاي طباطبايي يزدي در پرداخت نثر يد بيضا مي‌نمايد و در فن انشاء و ترسيلات ايجاد طرز نو كرده سخن را جان تازه مي‌بخشد و در اختراع معني دستگاهش بلندست و در ابداع مضامين يد طولي دارد» «2» و چنانكه در نوشته نصرآبادي ديده‌ايم ناقدان عهد شيوه ميرزا جلال را در نثر با طرز وصاف مشابه دانسته‌اند.

60- كاشف «3»
مير محمد شريف بن شمس الدين محمد متخلص بكاشف از معاصران شاه عباس بزرگ و از مؤلفان و نويسندگان و شاعران سده يازدهم هجريست. نصرآبادي «4» از او و خاندانش نام برده و خانواده‌اش را بفضل و ذوق ستوده است. پدر كاشف، شمساي شيرازي در علم سياق بي‌مانند بود و پسرانش شريفا (يعني همين مير محمد شريف) و منصف و مقيما خوش طبع و صاحب ذوق و شاعر بوده‌اند.
نصرآبادي بويژه درباره شريفا مي‌نويسد «كاشف تخلص دارد، برادر كوچك منصف، او هم مثل برادرش خوش طبيعت بوده، پاره‌يي تحصيل هم نموده چنانچه (- چنانكه) قضاي طرشت كه از قراي عظيم ري است با او بوده و در نظم و نثر صاحب قدرتست، تأليفي از او بنظر رسيد مسمي بخزان و بهار، نهايت لطافت از سخنش ظاهرست و اشعار خود را همه‌جا پسنديده آورده، در خاتمه احوال خود را قلمي نموده، اسم اشعار نظم او بدين موجبست:
______________________________
(1)- فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ص 932- 933.
(2)- عمل صالح، ج 3، ص 436.
(3)- مآخذ احوال و آثار او در پايان اين گفتار مذكور خواهد افتاد.
(4)- تذكره، ص 251- 252.
ص: 1763
ليلي و مجنون، عباس‌نامه، هفت پيكر. قصائد و غزل هم دارد، و اسامي نثرش بدين موجبست: سراج المنير، درّ مكنون، خزان و بهار ...».
همچنانكه نصرآبادي نوشت مير محمد شريف در خاتمه كتاب خزان و بهار شرح حال خود و پدرش را آورده كه خلاصه آن چنين است كه با پدرش شمساي شيرازي چندگاهي در كربلا اقامت گزيد ولي در سال 1006 كه مصادف با سه سالگي شريفا بود باصفهان رفت و سفري هم همراه پدر بمشهد كرد و بعد از هفت ماه باصفهان بازگشت و بيست سال در آنجا ماند و در اين مدت سرگرم تحصيل و ادب‌آموزي بود و بعد بري (تهران) رفت و در آنجا بمدت پانزده سال سمت قضا [ي قصبه طرشت چنانكه نصرآبادي گفته است] داشت.
سراج المنير مجموعه‌ييست از حكايتهاي اخلاقي در بيان فضائل و محاسن اخلاق كه محمد شريف بسال 1030 تأليف كرده و بناي آن را بر بيست «لمعه» نهاده است بدين شرح: 1) در شرايط ادب 2) در حيا 3) در فوايد حلم 4) در مناقب عدل 5) در محامد احسان 6) در حلاوت صبر 7) در عذوبت عشق 8) در چاشني محبت 9) در مكارم سخاوت 10) در محاسن شجاعت 11) در مراعات صحبت 12) در مرارت ادبار 13) در نتايج خاموشي 14) در عزت قناعت 15) در ذلت طمع 16) در ثمره فتوت 17) در حسن تدبير 18) در شآمت ظلم 19) در مذمت خدعه 20) در ملامت حسد. ازين كتاب نسخ بسيار در هند و ايران و كتابخانهاي اروپا موجودست. نسخه كتابخانه ملي پاريس بشماره 1945.Suppl ملاحظه شد. انشاء كتاب مصنوع و متوسط و مطالب اخلاقي بر مبناي تعاليم اسلاميست. شريفا در خاتمه كتاب با انشائي متكلف خواست تا دم از استقلال خود در ايراد معاني دقيق و استعارات و تشبيهات بديع زند، اما همان عبارات نشان از بياني نه‌چندان توانا مي‌دهد.
اين كتاب بسال 1265 ه. ق در بمبئي چاپ سنگي شد.
خزان و بهار كه آن هم بر همان بنياد اخلاقي سراج المنير نهاده شده،
ص: 1764
كتابيست در ذكر فضائل اخلاقي همراه با حكايتهايي مناسب با هريك از آنها، بدين شرح كه مؤلف چهارده اصل از اصول اخلاقي را در اين كتاب مطرح نموده و بعد از شرح آنها حكايتهايي هم بمناسبت آورده است. محمد شريف كتاب خود را بسال 1063 بخواهش محمد اسمعيل منصف برادر بزرگتر خود در يك «مقدمه» و چهارده «اساس» و «خاتمه» با نثري مزين و مصنوع تنظيم كرده «1» و در مقدمه گفته است: «خيال نقش بندم شاهد حال است كه در اين كارگاه بي‌پود و تار بشبهاي تار همه خواب خود را صرف اين مجمل نمودم تا مخملي از محمل سخن چون نافه بر ناقه زبان بستم ... دندان غارت بر متاع ديگران تيز نكردم كه نوك قلم ني در ناخنم داشت و از نهال خاطر غير نوبري نچيدم كه سين سخن اره بر سرم مي‌گذاشت. چگونه بغارت خرمن سخن ديگران چون مور كمر بندم كه ديگر كمر نبندم و چسان بر تخته نرد مهره‌چينان نراد داو كشم كه ديگر داد نيابم ...». اين نمونه كوچكي است از عبارت‌پردازيهاي كاشف در خزان و بهار كه شيوه آن را در حكايتهايي هم كه نقل كرده است مي‌بينيم. نسخه‌يي ازين كتاب بشماره 2957.Or در كتابخانه موزه بريتانيا ملاحظه شد. عنوان اساسهاي چهارده‌گانه آن چنين است: صبر، رحم، ادب، طهارت، عبادت، لطف، يقين، حلم، قناعت، نصرت، مروت، سخاوت، كرامت، هدايت. خزان و بهار بسال 1286 بچاپ سنگي رسيده است. دو بيت زيرين از سخنان منظوم كاشف است.
بايد سخنت بجاي باشدخود هرزه درا دراي باشد
______________________________
(1)- تاريخ آن چنين است:
بتاريخ وي گفت راي رزين‌كه بايد خزان و بهار اين‌چنين (- 1063)
بااين‌حال در مقدمه نسخه شماره 2957.Or كتابخانه موزه بريتانيا سخن از اتمام كتاب بسال 1060 (تاريخ سنه ستين و الف من الهجره) در آشتيان مي‌رود. معلومست كه كاشف كتاب را در 1060 تمام كرده و تا 1063 در آن تجديد نظرهايي نموده است.
ص: 1765 بايد چو سحاب در بريزي‌غربال نه‌اي كه خاك بيزي «1»

61- محمد صالح كنبو
شيخ محمد صالح كنبوي «2» لاهوري از مورخان و نثرنويسان معروف هند در سده يازدهم هجريست.
وي برادر كوچكتر عنايت الله كنبو نويسنده بهار دانش و پرورده او بود. از شرح حالش اطلاع كافي در دست نيست. چه از نوشته‌هاي معاصرانش و چه از تأليفات خود او مطلب مهمي درباره او فراز نمي‌آيد. اثر مهم و اصلي او كتاب عمل صالح معروف بشاهجهان‌نامه است درباره شاهجهان و عهد او و اوايل عهد جانشينش اورنگ زيب عالمگير بانضمام لاحقه‌يي در بيان حال رجال علم و ادب دوره شاهجهان. اين كتاب در سه مجلد در سالهاي 1923 تا 1939 ميلادي در كلكته بطبع رسيد. محمد صالح چنانكه خود گفته عمل صالح را در سال 1070 بپايان برد ولي بيقين تا سال 1082 كه سال فوت برادر خود عنايت الله كنبوه را نوشته در آن تجديد نظرهايي كرده است.
اثر مهم ديگر شيخ محمد صالح مجموعه منشآت اوست بنام بهار سخن در يك مقدمه و چهار بخش كه هريك را «چمن» نام داده است، و «خاتمه».
اين مجموعه بترتيب شامل ستايش شاهجهان و شرحي درباره منشاء اين سفينه و نامه‌هاييست كه بوسيله مؤلف از طرف پادشاهان و اميران وقت او بپادشاهان
______________________________
(1)- درباره كاشف و اثرهايش بنگريد به:
* تذكره نصرآبادي، ص 251- 252.
* رياض العارفين آفتاب راي لكهنوي، ج 2، ص 136.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 861- 862.
* ضميمه فهرست ريو، ص 250- 251 و 266 و 269.
* فهرست نسخ فارسي كتابخانه ديوان هند، ج 1، س 1119 شماره فهرست 2206.
* ترجمه تاريخ ادبيات فارسي، اته، ص 82 و 84 و 231 و 234 و 257.
(2)- نسبت كنبو (كنبويي، كنبوه) يا كمبو (كمبويي، كمبوه) چنانكه در مقدمه عمل صالح گفته شده، به محلي است موسوم به كنب (كمب) نزديك غزنين.
ص: 1766
ايران و توران نوشته شده و بعضي ديگر نامه‌هاي نويسنده است ببعضي از رجال معاصر خويش. مهمترين قسمت اين مجموعه نامه‌هاييست كه محمد صالح بهمعهدان معروفش مانند ملا منير لاهوري، عنايت الله كنبوي لاهوري، ميان عبد الله قادري نگاشته است و نيز بخش ديگر آن منشآت مصنوعيست در موضوعهاي گوناگون كه آخرين آنها توصيفهاييست از شاهجهان آباد، اگرا، كشمير و ديگر شهرها و ناحيتهاي هند. و همچنين است مقدمه محمد صالح بر سومين جلد پادشاه‌نامه و مقدمه بر بهار دانش و جز آنها.
جمع‌آوري و تنظيم اين كتاب يكبار در سال 1065 (نسخه ديوان هند بشماره فهرست 2090) و بار ديگر بسال 1074 (نسخه كتابخانه موزه بريتانيا بشماره 178.Or ( انجام شده است.

62- داراشكوه «1»
محمد داراشكوه پسر شهاب الدين محمد خرم (شاهجهان) در سال 1024 ه از ارجمند بانو دختر يمين الدوله آصف خان بن غياث الدين محمد تهراني، ملقب به ممتاز محل (م 1040 ه) زاده شد. وي نزد استادان معروف عهد خود ادب فارسي و هندي آموخت و در خط شاگرد ملا عبد الرشيد ديلمي شاگرد و خواهرزاده مير عماد بود. از جواني بعرفان توجه يافت و بفرقه قادريه گرويد و از عرفان و حكمت و آيين هندويي هم زير نفوذ يكي از معلمانش (بابا لعل داس) آشنايي عميق حاصل كرد و ترجمه كتاب اوپانيشادها خود معرف اين حال است.
داراشكوه از ميان برادران مورد علاقه خاص شاهجهان و وليعهد او بود و بهمين سبب، خاصه بعلت تمايلش بصوفيه، برادرانش با او از در مخالفت
______________________________
(1)- درباره او و اثرها و انديشه‌هاي والايش از ميان نوشته‌هاي مؤلفان مختلف رجوع شود بمقدمه‌هاي مشروحي كه دوست فاضلم آقاي دكتر سيد محمد رضا جلالي ناييني بر كتابهاي سفينة الاوليا و سكينة الاوليا و اوپانيشادها و مجمع البحرين با استقصاء تمام نوشته‌اند.
ص: 1767
درآمدند و اورنگ زيب كه بر پدر و برادر شوريده بود، او را بخيانت يكي از رؤساي افغان مقيد ساخت و بعد از كسب فتواي فقها مبني بر اينكه او طريق الحاد پيموده مخالف شرعست، در سال 1069 ه بقتل رسانيد و خاندانش را برانداخت.
از داراشكوه اثرهاي متعدد برجاي ماند كه اينك بذكر مختصري درباره آنها مبادرت مي‌شود:
1) سفينة الاليا در ترجمه حال مشايخ تصوف كه در 1049 ه (بيست و پنج سالگي داراشكوه) تأليف شد. اين كتاب در نه قسمت و بر رويهم حاوي چهارصد ترجمه حال است. در بخش اول سيره پيامبر و خلفاي راشدين و دوازده امام شيعه و ائمه اربعه اهل سنت و در هشت قسمت ديگر بترتيب درباره تراجم احوال مشايخ جنيديه و قادريه- نقشبنديه- چشتيه- كبراويه- سهرورديه- مشايخ متفرقه- حالات زنان پيامبر- حالات نساء عارفات و صالحات سخن رفته است و در ضمن بيان حال عارفان بسياري از شاگردان و پروردگان آنان نيز معرفي شده‌اند. سفينة الاولياي داراشكوه بعلت دسترس داشتن مؤلفش بمأخذهاي اساسي كتابي مهم در ذكر طبقات صوفيه است. نثري ساده دارد و چندبار بطبع رسيده، از آنجمله در 1269 ه. ق در اگره و در 1872 ميلادي در لكنهو و در 1884 و 1900 در كانپور و در 1345 ش بتصحيح آقاي دكتر سيد محمد رضا جلالي نائيني در تهران.
2) سكينة الاوليا در شرح حال مشايخ قادريه از آغاز تا عهد مؤلف.
داراشكوه در اين كتاب گذشته از مأخذهاي مكتوب از بسياري روايتهاي شفاهي نيز استفاده كرد. اين كتاب در سال 1344 ش بتصحيح آقاي دكتر جلالي نائيني در تهران بطبع رسيد.
3) رساله حق‌نما كه حاوي تحقيقي است عرفاني در شش فصل: اول در بيان عالم ناسوت- دوم در بيان عالم ملكوت- سوم در بيان عالم جبروت- چهارم در بيان عالم لاهوت- پنجم در بيان هويت رب الارباب- ششم در بيان
ص: 1768
وحدت وجود. اين رساله بسال 1056 تأليف شده و داراشكوه آن را مكمل فتوحات مكيه و فصوص الحكم و سوانح العشاق و لمعات و لوامع مي‌داند.
چندبار در هند و بسال 1335 ش در تهران چاپ شد.
4) حسنات العارفين يا شطحات مشتمل بر شطحات مشايخ پيشين و همعصر داراشكوه. اين كتاب در 1309 ه. ق در دهلي و در 1350 ش در تهران چاپ شد.
5) مجمع البحرين در تطبيق انديشه صوفيان و موحدان هند (عرفان هندي) و يافتن وجه مشتركي ميان آندو تأليف شد، ترجمه‌هايي از آن بعربي و انگليسي كرده‌اند. در سال 1335 و 1366 بتصحيح آقاي دكتر جلالي نائيني در تهران بطبع رسيد.
6) سر اكبر يا سر الاسرار ترجمه‌ييست از پنجاه اوپانيشاد از سانسكريت بياري يكي از عالمان ديني هندو بفارسي. او در مقدمه اين كتاب مدعيست كه وداها از كتابهاي مقدس ديني است كه در زمان بسيار قديم بر انبياء پيشين نازل شده است، و اين را يكي از دلايل الحاد و ميلان طبع او بآيين هندوان دانسته‌اند كه در كشتن او بي‌اثر نبود. ولي حقيقت امر آنست كه او با ترجمه چهار كتاب ودا (- اپنكهت) مي‌خواست بحقيقت انديشه هندوان كه در آنها نهفته است پي برد:
«بعد از تحقيق اين مراتب معلوم شد كه در ميان اين قوم قديم، پيش از جميع كتب سماوي، چهار كتاب آسماني كه رگ بيد و يجربيد و سام بيد و اتهر بن بيد «1» باشد، بر انبياي آن وقت، كه بزرگترين آنها برهما كه آدم صفي الله است، با جميع احكام نازل شده، و اين معني از همين كتابها ظاهر است ... و خلاصه اين چهار كتاب را كه جميع اسرار سلوك و اشتغال «2» توحيد صرف در
______________________________
(1)-
1 (Rig- veda, 2 )Yadjour- veda, 3 )Sama- veda, 4 )Atharva- veda
(2)- بهمين نحو از اصل نقل شد.
ص: 1769
آن مندرج است، و آن را اپنكهت مي‌نامند، و ابناي زمان آن را جدا ساخته بر آن تفسيرها بشرح و بسط تمام نوشته‌اند، و هميشه آن را بهترين عبادات دانسته مي‌خوانند. اين حق‌جوي را چون نظر بر اصل وحدت ذات بود، نه بزبان عربي و سرياني و عبراني و سنسكريت، خواست كه اين اپنكهت‌ها را كه گنج توحيد بود و دانندگان آن در آن قوم هم كم مانده‌اند، بزبان فارسي، بي‌كم و زياد و بي‌غرض نفساني، بعبارت راست براست لفظبلفظ ترجمه نموده بفهمد كه اين جماعت كه آن را از اهل اسلام اينقدر پوشيده و پنهان مي‌دارند، در آن‌چه سرّ است» «1».
اين كتاب دوبار در هند و بار ديگر بسال 1340 ش با تصحيح و مقدمه مشروح مرحوم دكتر تاراچند و آقاي دكتر سيد محمد رضا جلالي ناييني در تهران و سپس همان چاپ در دو جلد با بعضي اضافات بسال 1368 ش باز در تهران بطبع رسيد.
كتاب سر اكبر يا سر الاسرار را آنكتيل دوپرون بزبان لاتين و بزبان فرانسوي بسال 1801- 1802 در استرازبورگ چاپ كرد، يكبار هم بسال 1882 در آلمان (در سدن) بلاتين طبع شد.
داراشكوه شعر فارسي نيز مي‌سرود و در شعر قادري تخلص مي‌كرد.
ديوانش باقي مانده و اشعارش متوسط و متضمن انديشه‌هاي عرفاني اوست.
ازوست:
مسافر هرقدر باشد سبكبارنيابد در سفر تصديع و آزار
تو هم اندر جهان هستي مسافريقين ميدان اگر هستي تو هشيار
بقدر مال باشد سرگراني‌بقدر پيچ باشد بار دستار
خودي را نيز از سر دور گردان‌كه هم بار است بار وهم و پندار
تو تا باشي بدنيا باش آزادترا چون قادري كرده خبردار
______________________________
(1)- اوپانيشادها، تهران 1368، مقدمه، ص چهار- پنج.
ص: 1770 از مرگ نباشد اهل دل را آزاركز خواب نترسد چو بود دل بيدار
گر جان تو جسم را بينداخت چه شدچون كهنه شود پوست بيندازد مار

63- طغرا «1»
ملا طغراي مشهدي از شاعران و نويسندگان و مترسلان زبردست سده يازدهم هجريست. ولادتش در مشهد بود و همانجا بباليد و بتحصيل ادب پرداخت و در آخرهاي دوران جهانگير پادشاه (1014- 1037 ه) بهند رفت و بعد از چندي اقامت در دكن بشمال سفر كرد و بدربار شاه‌جهان راه جست و بسمت منشي در دستگاه شاهزاده مرادبخش فرزند شاهجهان پذيرفته شد و همراه او ببلخ رفت و در اواخر عمر بكشمير سفر كرد و آنجا ماند و بعزلت مي‌زيست تا بدرود حيات گفت. چارلز ريو تاريخ اين واقعه را چند سالي بعد از جلوس اورنگ زيب عالمگير بر تخت سلطنت (1069 ه) دانسته و گفته است در مرآت العالم كه بسال 1078 تأليف شده از ملا طغرا چون مردگان ياد شده است. صاحب نتايج الافكار تاريخ مرگ طغرا را «اواخر مائه حادي عشر» دانسته و نوشته است كه «متصل قبر ابو طالب كليم مدفون گرديد».
مير عبد الرزاق خوافي (شاهنواز خان) درباره وارستگي او در آخرهاي
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* سرو آزاد، 1913، ص 124.
* تذكره نصرآبادي، تهران 1317، ص 339.
* بهارستان سخن، مدراس 1958، ص 504- 505.
* نتايج الافكار، بمبئي، ص 441- 442.
* فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، ج 2، ص 195- 204.
* تذكره پيمانه، احمد گلچين معاني، مشهد 1359، ص 277 ببعد.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، چارلز ريو، ص 742- 744.
* ترجمه تاريخ ادبيات فارسي، هرمان اته، ص 242 و 243.
ص: 1771
زندگاني نوشته است: «كمال بي‌تعلقي داشت، هرگاه بحجره خود مي‌آمد از درون زنجير مي‌كرد و چون بيرون مي‌رفت در حجره را وا مي‌گذاشت. سبب اين خلاف قاعده ازو استفسار نمودند، گفت متاع حجره خود منم، وقتي كه برآمدم ديگرچه احتياجي در بستن است؟» «1»
از عيبهاي بزرگي كه بر او گرفته‌اند نسبت دادن دزدي بشاعران استاد زمان خود مثل صائب و سليم و قدسي و ديگران است و همين امر مايه آن شد كه غني كشميري وي را بدينگونه در رباعي زيرين وصف كند:
طغرا كه بود روح كثيفش چو جسدبا اهل سخن شدست دشمن ز حسد
گويد كه برند شعرم ارباب سخن‌نامش نبرند، تا بشعرش چه رسد! طغرا شاعري خوش فكر و مضمون‌ياب و فطرة منشي و صاحب قلم بود. شايد هم علت آنكه بيهوده نسبت دزدي افكار و آثار خود را باين و آن مي‌داد، آن بود كه بسياري از معنيها و مضمونها بطبيعت و فطرت در خاطرش رسوخ داشت و هركه آنها را بيان مي‌كرد بنظر وي ازو مي‌دزديد.
از وي رسائل و منشآت متعدد بپارسي بازمانده است كه بهريك از آنها نامي شاعرانه و شوق‌انگيز داده است و مجموعه‌هاي مختلف از آن باقي مانده.
اين رساله‌ها با نثري مزين و همراه با تصنعات مختلف نگارش يافته و هريك مطلب و موضوع خاصي دارد. مجموعه‌يي از آنها شامل هجده رساله كه آخرينشان رقعات طغراست بسال 1876 در كاونپور بطبع رسيد، و مجموعه‌يي از آنها بنام كليات طغرا بشماره 92 موقت در كتابخانه مجلس شوراست شامل شانزده دفتر، و مجموعه‌يي ديگر كه بعنوان كليات طغرا بشماره 110 و شماره فهرست [52] در فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه تهران تأليف آقاي علي نقي منزوي ياد شده شامل بيست و پنج دفتر است كه بدقت مورد معرفي و توصيف قرار گرفته است «2».
______________________________
(1)- بهارستان سخن، ص 504.
(2)- فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، ج 2، ص 195- 204.
ص: 1772
نسخه شماره‌Add .16 ,852 كتابخانه موزه بريتانيا «1» كه بظاهر 32 و بواقع 31 دفتر دارد «2» ملاحظه و بعضي از دفترها بتمامي خوانده شد. در همه دفترها شعرهايي بمناسبت آمده است و حتي غالب آنها با شعر آغاز شده‌اند. همه نوشته‌ها اعم از نظم و نثر اثر طغرا و برسم او بسيار مصنوع و همراه با اصرار در بكار بردن مجازها و استعاره‌هاي بعيد است. وي در رساله «الهاميه» از ديوان شعر خود (متضمن قصيده و غزل و قطعه و دو بيتي) و از مجموعه منشآتش نام برده و گفته است كه «با آنكه دو سه مرتبه جواهر خانه سخن تاراج حوادث پذيرفته باز آنقدر هست كه صندوقكده افلاك را گنجايش آن نيست» و براستي آنچه از اثرهاي طغرا از دستبرد ايام در امان مانده و بما رسيده خود بسيارست و نام سي و يك رساله باضافه يك رساله مكرر كه در نسخه موزه بريتانيا آمده اينهاست: 1- جوش بلبل يا معيار الادراك 2- فردوسيه 3- تحقيقات 4- مجمع الغرائب 5- مرتفعات 6- مرآت الفتوح 7- الهاميه 8- تذكرة الاتقيا 9- تجليات 10- كنز المعاني 11- تاج المدايح 12- مشابهات ربيعي 13- خمسه ناقصه 14- مرآت الفتوح 15- درخواست ملا ساطع بشاه بهادر براي يك جاگير (كه بايد از مجموعه كه بنام طغراست حذف شود) 16- عنبرنامه 17- رقعات (متضمن چندين رقعه بمعاصران ملا طغرا كه در ميان آنان بنام كساني مثل ميرزا سنجر و كليم كاشاني و بزمي و جز آنان بازمي‌خوريم) 18- كلمة الحق 19- انوار المشارق 20- خودكاسته 21- آشوب‌نامه 22- تعداد النوادر 23- جوش بلبل 24- جلوسيه 25- پريخانه 26- ضيافت معنوي 27- گريه قلم 28- معراج الفصاحة 29- چشمه فيض 30- ثمره طبي 31- وجديه جان 32- نمونه انشاء «3».
______________________________
(1)- فهرست ريو، ص 742- 744.
(2)- زيرا رساله «جوش بلبل» يك بار در آغاز كليات آمده و بار ديگر در رديف بيست و سومين رساله.
(3)- اگر درخواست ملا ساطع ... را هم ازين مجموعه بكاهيم شماره دفترهاي كليات بعدد 30 تنزل مي‌يابد.
ص: 1773
رساله تجليات كه در وصف كشمير در فصل خزانست بدينگونه آغاز مي‌شود:
كشمير بود فصل خزان عالم نوربر طالب فيض ديدنش هست ضرور
گويا كه باين باغ، چمن ساز قضاآورده نهال شعله از گلشن طور جاي موسي خاليست كه پركاري تجلي درين كوهستان مشاهده نمايد و از بسياري شعشعه كم تواند بجانب اشجار ديده گشايد، هر طرف پشته‌پشته روشني الوان بر سر هم ريخته و هر جانب كوه‌كوه رنگيني درخشان بيكديگر آميخته، درختان مسيح زبان تكرار ورق آفتاب نموده و جويبار مشرق دهان بخواندن طومار گشوده، بدستياري هواي پاييز سفيدار فواره نور مي‌نمايد و بسر كاري ايام بر گريز سرخ بيد آبشار ياقوت بنظر مي‌آيد، آنچه سيمابگر نيسان در بوته انداخته اكسير ساز مهرگان ذهب ساخته، و هرجا نقاش بهار ملمع‌پردازي كرده طراح خزان بزر نشان سازي دست برآورده، زاغي كه بر درخت نشسته مرغ زرين برخاسته، مينايي كه بر شاخ دويده نوري گرديده، چنار دسترس دارد كه خلخال طلا بسازد و قمري مي‌تواند بطوق مرصع پردازد، عكس درختان روي آب را بآتشي گل‌افشان نكرده كه چشم حباب نيفروزد و ابروي موج نسوزد ... مثنوي:
ز شادابي نغمه بلبلان‌در آبست آغشته رنگ خزان
شرر سازي ناله فاخته‌درين خشك و تر آتش انداخته
اگر لاله گرديد بي‌آب و تاب‌چه غم ساغري شد تهي از شراب
ز دست خود افگنده نرگس عصادرين فصل دارد سر باد پا
شقايق ز بند زمين رسته است‌چو فواره از جاي خود رسته است
ز غربال اشجار زر بيخته‌بصحن چمن اشرفي ريخته در مجموعه‌ها بنامهاي ديگري از دفترهاي ملا طغرا بازمي‌خوريم و مجموعه‌هاي آثار او در پيش و پس بودن رساله‌ها و بعضي از عنوانهاي آنها اختلافهايي دارند.
ص: 1774
چون ملا طغرا در رساله‌هاي خود هميشه نثري شاعرانه و غالبا توصيفي و متضمن استعاره‌ها و تشبيه‌هاي گوناگون و متواتر دارد پارسي‌گويان هند بدانها رغبتي بسيار نشان داده و در نتيجه بشرح و تفسير آنها توجه كرده‌اند بنحوي كه تقريبا همه دفترهاي ياد شده داراي شرح هستند، و آقاي سيد عارف نوشاهي در فهرست نسخه‌هاي خطي موزه ملي پاكستان (ص 425- 427) ضمن ذكر رسائل طغرا بشرحهاي آنها هم اشاره كرده‌اند.
اين نكته را هم نبايد فراموش كرد كه مجموعه‌هاي كوچك و بزرگ رساله‌هاي ملا طغرا در كتابخانه‌هاي هند و پاكستان بوفور يافته مي‌شود.

64- ميرزا محمد يوسف قزويني «1»
ميرزا محمد يوسف بيگ (يا ميرزا يوسف) قزويني اصفهاني متخلص به «واله» فرزند محمد حسين خان قزويني و برادر ميرزا محمد طاهر وحيد قزويني مانند برادر از منشيان و شاعران معروف عهد خود بود و بامور دفتري و ديواني روزگار مي‌گذراند. ميرزا محمد طاهر نصرآبادي درباره او نوشته است:
«ميرزا يوسف: آن جناب هم «2» برادر عاليجاه وقايع نويسند «3»، مدتي
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* ضميمه فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 22- 24.
* تذكره روز روشن، ص 888.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، ص 616- 623.
* رياض العارفين آفتاب راي، ص 317.
* تذكره نصرآبادي، ص 82 و درباره برادرانش ميرزا فصيح و ميرزا طاهر بترتيب ص 81 و 17.
* فهرست منزوي، ص 4150.
(2)- يعني هم مانند ميرزا فصيح كه برادر بزرگ ميرزا طاهر وحيد بود.
(3)- مقصود ميرزا طاهر وحيد است كه پيش از رسيدن بمرتبه صدارت مدتي سمت وقايع نويسي را در دربار صفوي داشت.
ص: 1775
بتحرير ارقام پادشاهي مشغول بودند و رواني عبارتش رواني حكم اشرف را پايمرد و از طغراي قلمش مرغوله طره خوبان در پيچ‌وتاب. بعد از آن از نتيجه آثار قابليت بوزارت سركار توپخانه مباركه مشرف شد، حقا كه در كمال مردمي و اهليت در آن امر سلوك مي‌نمايند. در تحصيل علوم ديني سعي بسيار نموده چنانچه (- چنانكه) تفسيري در دست دارند، اميد كه در اتمام آن موفق باشند. مجملا در نظم و نثر سحرپرداز و در نگارش معاني بي‌شريك و انباز است. خطش محضر قبول بخط سلمي رسانيده و نظمش ريشه در زمين دلها دوانيده، چون پيوسته حيران شاهد معنويست واله تخلص دارد ...» و پس ازين چند بيت منتخب از غزلهايش را آورده و اين يكي از آنهاست:
چه كوتاهست شبهاي وصال گلر خان يا رب‌خدا از عمر ما بر عمر اين شبها بيفزايد و در تذكره روز روشن اين رباعي ازو نقل شده است:
تا درنگري نه سرو ماندست و نه بيدني خارستان و ني گلستان اميد
دهقان فلك خرمن عمر ما رامي‌پيمايد بكيل ماه و خورشيد اما مهارت و شهرت او در نثر و بسبب تأليف كتاب پرارزشش خلد برين است كه آن را بسال 1078 بروزگار پادشاهي شاه سليمان (1077- 1105) در هشت «روضه» با نثري پخته و منشيانه و بسيار پاكيزه تأليف نمود، بدين شرح: روضه اول درباره پيامبران و پادشاهان پيش از اسلام، روضه دوم درباره پيامبر اسلام (ص) و امامان، روضه سوم درباره سلسله اموي و خاندان عباسي، روضه چهارم خاندانهاي عهد عباسيان، روضه پنجم چنگيز و جانشينانش، ششم تيمور و تيموريان، هفتم سلسله‌هاي قراقويونلو و آق‌قويونلو و پايان تيموريان، هشتم صفويان از آغاز تا 1071، خاتمه در سلطنت شاه سليمان.
مهمترين قسمت اين كتاب طبعا روضه هشتم آنست در ذكر سلسله صفوي كه مؤلف آن را به حدائق الخلد موسوم گردانيد و مطلبهاي آن را بهفت «حديقه» قسمت نمود: حديقه اول در ظهور دولت صفوي و پادشاهي شاه
ص: 1776
اسمعيل (خاقان سكندرشان)، حديقه ثانيه در بيان وقايع زمان شاه تهماسب بهادر خان، حديقه ثالثه در وقايع بعد از شاه تهماسب و سلطنت شاه اسمعيل ثاني، حديقه رابعه سلطان محمد پادشاه، حديقه خامسه شاه عباس، حديقه سادسه سلطان صفي، حديقه سابعه شاه عباس ثاني و در ذيل احوال هريك ازين شاهان شرح حال بزرگان عهدش از طبقات گوناگون اميران و سادات و مشايخ و عالمان دين و وزيران و پزشكان و خوشنويسان و نقاشان و مذهبان و شاعران و اهل طرب آمده است. ازين كتاب بخشهايي در ايران و انيران موجودست. نسخه 2130.Suppl در كتابخانه ملي پاريس و نسخه 3481.Or در كتابخانه موزه بريتانيا ملاحظه شد. حديقه ششم از روضه هشتم اين كتاب كه شامل قسمتي از رويداده‌هاي دوران پادشاهي شاه صفي تا سال وفات او (1052 ه) است، بتصحيح آقاي احمد سهيلي خوانساري بسال 1317 ه. ش در دنباله ذيل اسكندر بيگ منشي بر كتاب عالم‌آراي عباسي در تهران بطبع رسيد. آن ذيل چنانكه پيش ازين در شرح حال اسكندر بيگ ديده‌ايم ذيل عالم آراي عباسي و در شرح پادشاهي شاه صفي است كه بسبب مرگ اسكندر بيگ در سال 1043 ناتمام ماند.

65- برهمن‌
چندربهان برهمن (م 1073 ه) شاعر و نويسنده معروف سده يازدهم هجري را پيش ازين «1» شناخته‌ايد و اينجا درباره منشآت او سخن مي‌رود. مجموعه منشآت برهمن كه بشماره‌Add .26 ,141 در كتابخانه موزه بريتانيا ملاحظه شد «2»، شامل نامه‌هاييست كه بشاه جهان و وزيران و بعضي از اميران بزرگ او نوشته شده و در اين مجموعه بترتيب طبقات و مراتب امرا و رجال تنظيم گرديده است. اولين آنها خطاب بشاه جهان و درباره تقديم داشتن كتاب چهار چمن است بدو. در مقدمه اين
______________________________
(1)- همين جلد، ص 1236- 1241.
(2)- بنگريد بفهرست ريو، ص 397- 398.
ص: 1777
مجموعه برهمن ببعضي از آثار خود يعني ديوان شعر، چهار چمن، گلدسته، تحفه انوار، كارنامه، تحفه الفصحا، مجمع الفقرا و جز آنها اشاره نموده است.
نسخه‌هاي خوب ديگري ازين مجموعه در كتابخانه ديوان هند «1» و نيز كتابخانه موزه ملي پاكستان «2» موجودست.
چهارچمن برهمن بجز مقدمه در چهار بخش است كه هريك از آنها چمن ناميده شده. در دو بخش اول ازين چهار بخش نويسنده وظيفه وقايع نگاري خود را در خدمت شاهجهان امتداد داده و پرداخته است بشرح كارهاي بزرگ وزيران و گزارش جشنهاي دولتي عهد آن پادشاه و شرح مفصل كارهاي روزانه او و شكوه و جلال دربار وي و پايتخت تازه شاهجهان آباد و شهرهاي ممتاز و هفده استان از استانهاي معروف واقع در قلمرو فرمانروايي وي. چمن سوم شامل شرح حال مؤلف و نامه‌هاي او بنام شاهجهان و وزيرانش و چمن چهارم درباره انديشه‌ها و نظرهاي برهمن درباره دين و اخلاق و تصوفست. اين جنبه‌هاي متنوع موضوعات بچهارچمن اهميت تاريخي و ادبي بسيار داده و بهمين سبب از اثرهاي مشهور پارسي است كه پارسي‌دانان هند نوشته‌اند. چندربهان اين مجموعه جالب را پيش از سال 1057 گرد آورد.

66- ولي قلي شاملو «3»
ولي قلي بيگ پسر حاجي داود قلي شاملو از مورخان و صاحب قلمان سده يازدهم هجريست. وي در
______________________________
(1)- فهرست آن كتابخانه ج 1 س 1153 و نيز بنگريد بترجمه تاريخ ادبيات فارسي، دكتر اته، ص 249- 250.
(2)- فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه موزه ملي پاكستان، سيد عارف نوشاهي، لاهور 1362 ش، ص 390.
(3)- درباره او بنگريد به:
* تذكره نصرآبادي، ص 93- 94.-
ص: 1778
هرات نشوونما يافت و از آنجا بسيستان بخدمت ملك نصرت خان حاكم الكاي زابلستان رفت و منصب استيفاي او يافت و بعد از چندگاه بقندهار عزيمت نمود و در خدمت ذو الفقار علي خان و پس از وي برادرش منصور خان بسر مي‌برد و در همان شهر بسال 1073 كه مصادف با سي و هشت سالگي او بود بتأليف كتاب قصص الخاقاني آغازيد و بسال 1076 ه آن را بپايان برد ولي چون در تراجم و وفيات تا سال 1085 ه هم در آن ذكر شده پس تا اين تاريخ سرگرم تأليف و تكميل كردن مطالب خود بود.
قصص الخاقاني تاريخ كامل پادشاهي شاه عباس ثاني است با مقدمه و سه باب و خاتمه. مقدمه در بيان نسب شاه عباس، باب اول در بيان مجملي از احوال نياكان او تا ظهور شاه اسمعيل يكم، باب دوم شرح پادشاهي شاهنشاهان صفوي تا شاه عباس دوم، باب سوم در شرح مفصل تاريخ شاه عباس دوم از ولادت تا مرگ. خاتمه «در بيان احوال برخي از علما و جمعي از حكما و بعضي از شعراي» دوران آن پادشاه است كه مؤلف آن را بدو «تذكره» تقسيم كرده است: تذكره اول درباره عالمان و حكيمان و فاضلان و عارفان، تذكره دوم در بيان حال شاعران دوره شاه عباس ثاني كه يكصد و دو شاعر در آن معرفي شده‌اند (از ميرزا صائب تبريزي تا حسين وحدت كوه بناني».
نصرآبادي بناي آب انباري را در سيستان بدو نسبت داده و نيز گفته است كه مصاف ذو الفقار خان را با لشكر هند در واقعه محاصره قندهار بنظم آورد (ببحر متقارب مثمن مقصور يا محذوف) و سه بيت زيرين را از آن نقل كرد:
بروز مصاف و بهنگام كارچو بست از پي كين كمر ذو الفقار
______________________________
-* فهرست بلوشه، ج 1، ص 300- 301.
* فهرست ريو، ج 1، ص 190- 191.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 2، ص 688- 699.
ص: 1779 سراپاي خصم و سراي و وطن‌زر و سيم بدخواه و فرزند و زن
بخست و ببست و بكند و بسوخت‌گرفت و بداد و خريد و فروخت

67- عرشي‌
درباره مير محمد مؤمن عرشي (م 1091 ه) شاعر و خوشنويس معروف فرزند مير عبد الله مشكين قلم پيش ازين «1» سخن گفته‌ام. وي از معاصران شاهجهان (1037- 1069) و مخاطب به «نادر العصر» بوده و ديوان و منظومه‌يي بنام مهر و وفا ازو باقي مانده است. اثر معروف ديگر او كتاب شكرستان است كه بتقليد از گلستان فراهم آورد و از آن نسخه‌هاي متعدد و از آنجمله در كتابخانه ديوان هند موجود است. تاريخ تأليف كتاب سال 1031 ه و بنابراين مربوط بدوران جواني عرشي است. شكرستان در شش باب بدين‌گونه تنظيم شده: 1) در بيان احوال اجداد و مرشدان پاك نهاد، 2) در سيرت پادشاهان و سريرت وزيران، 3) در تربيت فرزندان پادشاهان عاليشان كه خليفة الاسلامند، 4) در بيان عارفان حق و عاشقان شاهد مطلق، 5) در بيان آداب و حكايات فقرا، 6) در بيان لطايف و ظرايف. خاتمه. در متن نسخه شكرستان موجود در اينديا آفيس (بشماره فهرست 823) عنوان باب پنجم اختلافي با فهرست دارد و چنين است: «در آداب صحبت با عزيزان از ايام شباب تا شيب» كه شايد نتيجه تصرف بعدي مؤلف كتاب باشد «2». شكرستان مانند گلستان نثري آميخته با نظم همراه با حكايات در هريك از شش باب آن دارد.

68- محمد مفيد مستوفي «3»
محمد مفيد بن نجم الدين محمود بن حبيب الله بافقي يزدي معروف به «مستوفي» از مؤلفان و شاعران
______________________________
(1)- همين جلد، ص 1310- 1316.
(2)- فهرست كتابخانه ديوان هند (اينديا آفيس)، ج 1، س 533.
(3)- درباره او بنگريد به:-
ص: 1780
سده يازدهم هجريست. وي شرح حال خود را در كتاب معروفش «جامع مفيدي» آورده و گفته است كه در عهد پادشاهي شاه سليمان صفوي (1077- 1105 ه) در طلب مقام «بمنزل امرا و اركان دولت تردد آغاز نهاد و بدانه درم و دينار مرغ دل همگي را در دام فريب آورده منصب استيفاي موقوفات دار العباده يزد» را بسال 1077 ه نصيب خود ساخت و در يزد متمكن شد و بزودي نيابت وزارت يزد نيز بر منصبش افزوده شد ولي منصب اخير را در سال 1079 ه از دست داد و درعوض نظارت اوقاف يزد باو رجوع شد و درين ميانه باصفهان نيز رفت.
چون چندي برين احوال گذشت بسبب فوت پسرش دست از كارهاي ديواني كشيد و بسوداي سفر بار رحيل بربست و در 17 رجب سال 1081 ه از يزد باصفهان و از آنجا از راه حويزه و اهواز و بصره بعراق عرب رفت و پس از زيارت عتبات ببصره بازگشت و در سال 1082 چندگاهي در آن شهر مقيم بود و همانجا شروع بتأليف جامع مفيدي نمود تا آنكه در غره ماه رجب سال مذكور (يعني 1082 ه) از راه دريا سفر هند در پيش گرفت و به بندر سورات رسيد و از آنجا رهسپار دهلي شد و از دهلي بحيدرآباد و سپس به برهانپور
______________________________
-* شرح حال مؤلف بقلم او: بخش دوم از ج 3 جامع مفيدي، ص 743- 816.
* مقدمه بخش اول، ج 3، جامع مفيدي، تهران 1340 بكوشش آقاي ايرج افشار، از ص هفتم ببعد.
* فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، محمد تقي دانش‌پژوه، ج 3، بخش پنجم مجلد هفتم، دومين ذيل، ص 2659- 2662.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 207- 208 و ص 427- 428.
* فهرست نسخه‌هاي فارسي كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 1، ص 236 و 238- 239.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، احمد گلچين معاني، ج 2، تهران 1350، ص 585- 587.
* مقدمه آلماني آقاي دكتر سيف الدين نجم‌آبادي بر كتاب «مختصر مفيد»، ويسبادن، 1989.
ص: 1781
سفر كرد و در سال 1086 بدهلي بازگشت و باز از آن شهر بيرون رفت و سرانجام در پانزدهم صفر سال 1088 به «اوجين» رسيد و شرف ملازمت شاهزاده محمد اكبر با منصب «دوصدي» يافت و بهمراه او بمولتان رفت و در شوال سال 1089 منصب وزارت و ميرساماني شاهزاده آن ديار گرفت و در آنجا بقول خود «بر مسند وزارت قرار گرفته بر متكاي جلالت تكيه داد» و در روز اول جمادي الاولي سال 1090 كتاب جامع مفيدي را باتمام رسانيد ولي بنابر آنچه از كتاب ديگرش مختصر مفيد برمي‌آيد در سال 1091 در لاهور بسر مي‌برده و كتاب اخير را تمام مي‌كرده است و از آن پس از حال او خبري نداريم و بعيد نيست كه قريب بهمان زمان درگذشته باشد. از آثار اوست:
1- جامع مفيدي: اين كتاب پرارزش اثر اصلي و مشهور محمد مفيد است در سه جلد كه نخستين آنها مشتمل است بر تاريخ يزد از عهد اسكندر تا دوران امير تيمور گوركان كه در هفت مقاله نگارش يافته است بدين شرح: 1) درباره اسكندر كه بناي يزد را ازو دانسته است، 2) ساسانيان، 3) بني اميه و بني عباس تا عهد سلجوقيان، 4) ملكشاه و نظام الملك وزير و حسن صباح، 5) اتابكان يزد، 6) آل مظفر، 7) تيمور و تيموريان.- جلد دوم جامع مفيدي مربوطست بتاريخ دولت صفوي از آغاز تا دوران زندگاني مؤلف (عهد پادشاهي شاه سليمان از 1077 ه ببعد) و جلد سوم (در پنج مقاله و خاتمه) در ذكر رجال يزد از سادات و حكام و وزيران و كلانتران و مستوفيان و ميرباشيان و يوزباشيان و عالمان و فاضلان و محتسبان و واعظان و خطيبان و منجمان و خطاطان و پزشكان و شاعران و اشراف و اعيان و هنروران و امامزادگان و مشايخ و مساجد و مدارس و رباطات و قري و مزارع و قنوات و ابنيه و آثار.
مقاله پنجم اين جلد موقوف بر ذكر حال مؤلف و از خاتمه نيز آنچه مانده در حقيقت دنباله مقاله مذكور و در ذكر چگونگي اتمام كتابست و بدين تفصيل بايد گفت كه جلد سوم كتاب جامع مفيدي مهمترين و اساسي‌ترين قسمت اين كتاب ذيقيمت است چنانكه در بيان حال گروه بزرگي از رجال مي‌تواند از
ص: 1782
مأخذهاي اصلي بشمار آيد.
محمد مفيد مستوفي تأليف اين كتاب را بسال 1082 در بصره آغاز نمود و بسال 1090 ه در مولتان بانجام رسانيد و مسلم است كه يادداشتهاي آن را پيش از خروج از ايران فراهم نموده بود و ازينروي بايد آغاز كرد درباره آن را بزمانهايي پيش از 1082 ه مربوط دانست. اين كتاب در تهران بسعي و اهتمام آقاي ايرج افشار بطبع رسيد (1340- 1342 ش). نثر مستوفي درين كتاب بر رويهم مزين و بشيوه صاحب قلمان عهد صفوي مقرون باطناب و حشو و گاه حذف فعل است ولي درستي انشاء و توانايي نويسنده در بيان اوصاف در بسياري از بخشهاي كتاب قابل توجهست مثلا در وصف نصرآباد نوشته است:
«چنان ديهيست كه عذوبت آبش خاصيت چشمه حيات ظاهر مي‌گرداند و لطافت هوايش چون نسيم خلد روحي تازه بقالب پژمرده مي‌رساند. در ميان خواص مشهور و بزبان عوام مذكورست كه در آن قريه ارم بنياد احدي را ياراي آن نيست كه لب بر لب پياله و دست در گردن صراحي رساند و سكان آن موضع از نشأه باده ارغواني محروم مانده اين بيت تكرار مي‌نمايند:
خمار بي‌ادبي مي‌كند، شراب كجاست‌چكيده عرق شرمم آفتاب كجاست و اگر جاهلي از غرور جواني و از عالم بي‌خبري جامي از راح ريحاني تجرع نمايد بي‌شك در همان روز بيهوشانه قدم در وادي عدم مي‌گذارد ...
الخ». از اينگونه عبارتهاي آراسته در جامع مفيدي بسيارست ولي اهميت آن بيشتر در محتوي بودن كتابست بر اطلاعات مشروح و دقيق تاريخي و جغرافيايي؛ و ذكر تراجم احوال عده كثيري از شاعران و فاضلان جلد سوم كتاب را در حكم تذكره سودمندي درآورده است.
محمد مفيد نثر خود را بشعرهاي بسيار مزين ساخته است. قسمتي ازين شعرها از كساني جز مؤلف جامع مفيديست و قسمتي ديگر بعيد نيست كه ازو باشد، مثلا اين رباعي كه در بيهودگي منصب توليت وقف كه بر عهده او گذارده بودند بيقين سروده محمد مفيد است:
ص: 1783 چون توليت وقف مرا شد آيين‌بودم همه وقت از تردد غمگين
نه فرصت طاعت و نه زر شد پيداچون كافر درويش نه دنيا و نه دين و در موارد بسياري ديگر از كتاب اشعاري مي‌يابيم كه بمناسبت مقام سروده و بر نثر افزوده شده است و در كتاب ديگرش مختصر مفيد هم باشعاري ازو بازمي‌خوريم. دو نسخه از «ديوان مفيد» بتحقيق ولاديمير ايوانف در فهرست نسخ خطي فارسي انجمن آسيايي بنگال به محمد مفيد مستوفي نسبت داده شده است ولي چنانكه مرحوم ميرزايف در شماره پنجم سال 1959 ميلادي مجله «مسائل خاورشناسي شوروي» توضيح داده از شاعري ديگر بنام محمد مفيد بلخي است «1».
2- مختصر مفيد كتاب ديگر محمد مفيدست «در احوال بلاد ولايت ايران» همراه با نكات متعدد تاريخي و احاديث و روايات و اسمار و حكايات كه بمناسبت درباره شهرها و ناحيتها آورده است. تأليف اين كتاب بسال 1087 در دكن آغاز شد و بسال 1091 در لاهور پايان يافت «2» و همچنانكه مؤلف در ضمن عنوان كتاب اشاره كرده مربوطست بجغرافياي ناحيتها و مملكتهاي مختلفي كه در قلمرو شاهنشاهي صفوي قرار داشت و مؤلف آن را در جواب گفتار كسي كه بعظمت پادشاهان چين و ماچين و ترك و روم اشاره كرده بود، در اثبات عظمت و وسعت شاهنشاهي صفوي و ممالك تابع آن نوشته و براي بيان چنين معناي كوتاهي هفت صفحه از ديباچه را سياه نموده و چندبار معنيهاي نامتناسب را از راه اطناب و اسهاب بهم درآميخته است «3».
محمد مفيد در تأليف اين كتاب از كتابهاي معروف متقدم و متأخر در
______________________________
(1)- بنگريد بمقدمه آقاي ايرج افشار بر جامع مفيدي، ص هشتم و نهم.
(2)- «كتاب مسمي به مختصر مفيد»، ويسبادن 1989 ص 386- 387. فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ص 427- 428. مقدمه آقاي ايرج افشار بر جامع مفيدي، ج 3 جزء اول ص هشتم.
(3)- ديباچه كتاب مختصر مفيد، ص 2- 9.
ص: 1784
رشته‌هاي گوناگون از تاريخ و جغرافيا و حتي كتابهاي حديث استفاده كرده است، مثل: روضة الصفا، حبيب السير، صور الاقاليم، مسالك الممالك، نزهة القلوب، معجم البلدان، تاريخ عالم‌آرا، تاريخ گزيده، هفت اقليم، عين الحيوة، تاريخ مباركشاهي معين الدين اسفزاري، عجائب المخلوقات، مجالس المؤمنين، عجائب البلدان، روضة الشهدا، حلية المتقين، تاريخ احمد بن اعثم كوفي و جز آنها. جلد اول اين كتاب را آقاي دكتر سيف الدين نجم‌آبادي استاد دانشگاههاي تهران و هايدلبرگ بسال 1989 در ويسبادن بطبع رسانيد و جلد دوم اكنون (امرداد ماه 1369) در شرف انتشارست.
3- مجالس الملوك فهرست سلسله‌هاي پادشاهان ايرانست از آغاز تا سال 1049 كه در دوره پادشاهي شاه عباس دوم (1051- 1077 ه) تأليف شده و دستنوشته‌يي از آن بشماره 194.Suppl نسخه‌هاي فارسي در كتابخانه ملي پاريس موجودست.

69- نصرآبادي «1»
ميرزا محمد طاهر نصرآبادي از مؤلفان و صاحب قلمان سده يازدهم هجري و از جانب پدر از بازماندگان ميرزا صالح اصفهاني معاصر جهانگير و پدر ميرزا صادق ميناست كه ذكرش گذشت. ولادتش بسال 1027 ه در نصرآباد، دهي در نيم فرسنگي اصفهان، اتفاق افتاد «2». دوران جواني را بلهو و لعب گذراند تا بقهوه‌خانه‌يي در
______________________________
(1)- درباره او و اثرهايش بنگريد به:
* تذكره نصرآبادي، تهران 1317، ص 457- 468 و اشاراتي كه از ص 451 ببعد شده.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ص 368- 369.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه ملي پاريس، ج 2، ص 321- 322.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 1، تهران 1348، ص 397- 404.
* مأخذهاي ديگري كه در زير صفحه‌هاي همين گفتار بدانها اشاره خواهد شد.
(2)- وي در شرح حال خود نوشته است كه هنگام مرگ پدرش بسال 1044 هفده ساله بود.
ص: 1785
اصفهان كه مجمع شاعران و اديبان و اهل كمال بود، راه يافت و در پرتو معاشرت با آنان طبعش بنظم و نثر متمايل شد و سعادت استفاده از محضر دانشمند بزرگ عصر خويش، آقا حسين خوانساري «1»، نصيب او گرديد، و چون در ساختن ماده تاريخ اظهار مهارت كرد بزودي شهرت يافت و دوستان بسيار فراهم آورد ولي بدنبال منصب و مقامي نرفت و معاش خود را از راه كشاورزي حاصل مي‌نمود و بهمين سبب مورد احترام صاحبان مقام و منصب بود و حتي هرگاه شاه سليمان بنصرآباد مي‌رفت در منزل او نزول مي‌نمود.
وي سفري بمشهد و بعتبات كرد و در بازگشت تا چند سال بقهوه‌خانه‌يي كه محل اجتماع دوستانش بود مي‌رفت و بعد از فوت چند تن از آنان رخت بمسجد لنبان كشيد و تا سال تأليف تذكره چنانكه خود نوشته است هفت سال بود كه از آنجا بجاي ديگر منتقل نشد و دوستانش را همانجا ملاقات مي‌كرد و در همان حال سرگرم كار در ايجاد آثارش بود و پيداست كه خانه و مزرعه‌هايش در نصرآباد برقرار بود و بگفته شادروان وحيد دستگردي كه مقدمه كوتاهي بر نسخه چاپي تذكره نصرآبادي نوشته خانه و گور نصرآبادي در آن محل باقيست.
نصرآبادي در شعر و نثر هر دو دست داشت. از اثرهاي اوست:
1- تذكره نصرآبادي كه باسمش معروفست و ميرزا محمد طاهر آن را ميان سالهاي 1083 تا 1090 ه «2» در مقدمه و پنج «صف» و خاتمه‌يي متضمن دو «دفعه» (هر دفعه در سه حرف) تأليف كرده است: مقدمه در ذكر شاهان و شاهزادگان صفويست كه شعر مي‌گفته يا بدانان نسبت شاعري داده‌اند. صف
______________________________
(1)- درباره او بنگريد بهمين جلد، ص 314- 316.
(2)- در بعضي از نسخه‌هاي تذكره تاريخ افزايشهاي مؤلف تا به 1091 و 1115 مي‌كشد و اگر اين افزايشها از خود مؤلف باشد ادامه حياتش را تا بآغاز سده دوازدهم هجري ثابت مي‌كند (بنگريد بيادداشتهاي آقاي گلچين معاني بر شرح تذكره نصرآبادي. تاريخ تذكره‌هاي فارسي، ج 1، ص 400).
ص: 1786
اول در ذكر رجال شاعر در عهد صفويست كه بسه فرقه منقسم گرديده‌اند:
مقربان و امراي ايران- امرا و خوانين هند- وزرا و مستوفيان و كتّاب دفترخانه همايون اعلي. صف دوم سادات و بزرگان و محترمان. صف سوم عالمان- خوشنويسان- فقرا و درويشان. صف چهارم كه مهمترين و مشروحترين بخش تذكره است در ذكر شعراست. در «فرقه اول» ازين صف سخن از شاعران عراق و خراسان مي‌رود و در «فرقه دوم» از شاعران فرارود (ماوراء النهر) و در فرقه سوم از شاعران هندوستان. صف پنجم در ذكر خويشاوندان ميرزا محمد طاهر و خود او. خاتمه در ذكر تواريخ (ماده تاريخها) و لغزها و معماهاي متقدمان و متأخران كه بدو «دفعه» و هر دفعه بسه «حرف» منقسم مي‌گردد.
اين تذكره سودمند يك‌بار بهمت مرحوم وحيد دستگردي بسال 1317 شمسي بطبع رسيد و آن، بويژه فهرستي كه برايش ترتيب يافته، خالي از نقصهايي نيست.
2- اثر ديگر نصرآبادي گلشن خيالات نام دارد كه از آن نسخه‌هايي در دستست «1»، و آن مجموعه‌ييست از چند داستان تعريضي مخلوط از نظم و نثر كه بعضي از آنها تماما بشعر است.
3- از نصرآبادي مكتوبي در دستست كه در كتابخانه مرحوم باستاني راد بود و مرحوم استاد عباس اقبال آشتياني آن را در شماره چهارم سال دوم مجله يادگار (ص 47- 50) عينا بطبع رسانيد. اين مكتوب را نصرآبادي بميرزا قاسم خلوت‌نشين عباس‌آبادي تبريزي اصفهاني مشهور به «بز» از تاجرزادگان و رجال متعين عهد شاه سليمان نوشته و در آن از بدرفتاري پسرش گله كرده است. ميرزا محمد طاهر براي وصول كردن حواله ميرزا قاسم بسراغ صندوقدار او خواجه التفات رفته و دچار بي‌اعتنايي و بدرفتاري پسر
______________________________
(1)- بنگريد به: ذريعه ج 9، ش 643 و ج 11، ش 226؛ كتابخانه ملي ملك بشماره:
15/ 4671؛ كتابخانه مركزي دانشگاه، ج 9، ص 1215 و نسخه‌هاي ديگر.
ص: 1787
ميرزا قاسم گرديده و در نامه مذكور ماوقع را با تعبيرهاي اديبانه و سرزنشها و ملامتها و رهنماييهاي حكيمانه شرح داده است.
ميرزا محمد طاهر در ذيل شرح حال خود و نيز در «حرف» اول خاتمه تذكره مقداري از اشعار خود را نقل كرد «1». از جمله اشعارش مثنوي‌ييست ذو بحرين و با صنعت تجنيس در همه قوافي كه بتقليد از اهلي شيرازي سروده بعضي از داستانهاي گلشن خيالات را هم تماما بشعر درآورده است. ازوست:
تا نسيم عطر زلفت بر صبا پيچيده است‌عطسه در مغز غزالان ختا پيچيده است
نيست از بحر تعلق در كف دل هيچ‌چيزچون حباب اين قطره بيجا بر هوا پيچيده است
مانع آمد شد درد از دل عاشق مجوي‌قفل اين گنجينه را دست قضا پيچيده است
در سر ما نيست گردن تافتن از قيد عشق‌گوش ما را دست تسليم و رضا پيچيده است
دل شهيد آرزو كرديم از تيغ هوس‌خون دل ما را چنين بر دست و پا پيچيده است

70- محمد ابراهيم نصيري‌
محمد ابراهيم بن زين العابدين نصيري مجلس‌نويس شاه سلطانحسين صفوي (1105- 1135) است كه از خانداني معروف بود و نياكانش در عهد صفويان مشاغل بزرگ داشتند و بنابر يادداشتي كه بسال 1302 ه در نخستين صفحه نسخه كتابخانه موزه بريتانيا (بشماره 2941.Or ( 2¬ آمده نصيري نسبتي است بنصير الدين طوسي دانشمند بزرگ سده هفتم و اگر چنين باشد محمد ابراهيم از اعقاب آن دانشمند جليل بوده است.
اثر او كتابيست بنام دستور شهرياران در تاريخ سلطنت شاه سلطان حسين از جلوس او در عمارت آيينه خانه بسال 1105 ه تا وقايع سال 1110 هجري كه بنثري بسيار مصنوع نگارش يافته و ذكر مطالب آن همراهست با اطناب و درين راه چندان مبالغه شده است كه اگر كتاب را بنيكي تلخيص كنند
______________________________
(1)- تذكره نصرآبادي، ص: 463- 468 و 487- 491.
(2)- ضميمه فهرست ريو، ص 41- 42.
ص: 1788
چندان مطلبي از آن بدست نخواهد آمد. ديباچه كتاب در ستايش خالق و بزرگان دينست كه بنثري مزين و آميخته با آيات و اخبار و عبارات تازي نگارش يافته است. نصيري در «مقدمه» يي كه «در ذكر سبب نظم اين كتاب» نوشته بعد از اشاره باينكه پادشاهي سلطان حسين بتمامي موافق اصول شريعت است و نظر بر آنست كه اين شيوه، سرمشق كارگزاري سلاطين كامكار گردد، «... امر قدر قدر قضا امضا و حكم تقدير نظير جهان‌پيما شرف نفاذ و عزّ صدور پذيرفت كه كمترين غلامزادگان درگاه جهان‌پناه محمد ابراهيم بن زين العابدين النصيري كه از بدو طلوع آفتاب دولت اين سلسله عليه با اقبال ابا عن جدّ ذره مثال لازم و ملتزم ركاب ظفر انتساب سلاطين جنت مكين اين خانواده رفيعه صاحب اجلال بوده، آن پادشاهان قدردان و جهان كدخدايان ثروت نشان در ازاء نيكو خدمتيها و جانفشانيها و صوفيگريها ايشان را بمناصب عاليه و خدمات متعاليه مثل توليت مشاهد مقدسه منوره و روضات متبركه عرش درجه نجف اشرف و عتبات عاليات و روضه رضويه علي ساكنيها الف سلام و الف تحية و وزارت ديوان اعلي و انشاء ممالك و استيفاء ممالك و مجلس نويسي و سرداري و وزارت مهر و غيرها ممتاز و سرافراز فرموده‌اند، بنابر زبوني طالع و برگشتگي بخت مدتي مديد و عهدي بعيد بود كه اين بنده اخلاص مفطور بخدمتي مأمور و بنظر عنايت آفتاب توجه ولينعمت خود منظور و نامش در سلك ملازمان و غلامان اين آستان عرش بنيان مسطور نبود ... كه ناگاه كوكب طالعش از حضيض نكال و وبال بذروه علياي مذكور شدن نامش در مجلس بهشت مثال برآمد ...»
در اين كتاب خطبه مجلسي دوم در جلوس شاه سلطان حسين كه بعربي و فارسي مصنوعي است آمده و آخرين سنه مذكور در آن توشقان‌ئيل مطابق مأيه و عشر بعد الف (1110) هجريست كه سال ششم از جلوس شاه سلطان حسين بود.
ص: 1789

71- سيد حسن استرابادي‌
سيد حسن بن مرتضي حسيني استرآبادي از مؤلفان اوايل سده دوازدهم هجري و از معاصران شاه سلطان حسين (1105- 1135) است كه كتاب تاريخ سلطاني را بسال 1115 بنام او تأليف كرده و درباره موضوع و سبب تأليف آن چنين گفته است:
«داعي كثير التقصير، ابن سيد مرتضي الحسيني سيد حسن استرآبادي از روي كتب تواريخ احوال و انساب حضرات ائمه معصومين عليهم السلام و ملوك و سلاطين نامدار كامكار و سادات رفيع الدرجات موافق قانون حساب و علم سياق دفتري طرح نموده بود، بعضي از دوستان تكليف نمودند كه بانضمام تشخيص احوال ملايكه و شياطين و حكومت بني الجان و كيفيت آفرينش عالم تا حضرت خاتم صلي الله عليه و آله و ساير فوايد مرقومه بعنوان كتاب در تحت هر باب به بياض برده شود، لهذا بقلم تحرير درآورده منظور نظر دوستان گرديد و بتاريخ سلطاني موسوم شده مشتمل بر سه باب كه در صفحه روزگار بيادگار باقي مانده و متوقع است كه اگر سهوي يا تركي واقع شده باشد بقلم اصلاح درآورده و اين كمينه را بدعا و فاتحه ياد نمايند ...» از سه باب اين كتاب سومين آنها «در بيان انساب سلاطين صفيه صفويه ادام الله اقبالهم الي يوم القيام تا زمان نواب خاقان رضوان مكان شاه صفي نور الله مرقده و مراقد آبائه العظام» اهميت دارد و تلخيصي است از تاريخهايي كه پيش از مؤلف درباره صفويان تأليف شد. اين قسمت از كتاب تاريخ سلطاني با عنوان «از شيخ صفي تا شاه صفي» بكوشش آقاي دكتر احسان اشراقي بسال 1364 در تهران بطبع رسيد. نقل قول كوتاهي كه از ديباچه كتاب شده نشان‌دهنده شيوه نگارش سيد حسن استراباديست.

72- نعمت خان عالي‌
ميرزا محمد شيرازي (م 1121 ه) متخلص به «عالي» و مخاطب به «نعمت خان» و «مقرب خان» و «دانشمند خان» از شاعران و نويسندگان و رجال معروف سده
ص: 1790
يازدهم و دوازدهم است كه پيش از اين «1» درباره او و آثار منظوم و منثورش سخن گفته‌ام. «رقعات» او بيشتر مكتوبهاي اخوانيست و رساله حسن و عشق يا تزويج العشق و الحسن و يا كدخدايي حسن و عشق او در حقيقت نوعي از داستانهاي تعريضي «2» است كه قبلا از قلم انداخته‌ام. اين اثر را امام بخش صهبائي دهلوي (م 1273 ه) شرح كرد «3». حسن و عشق نعمت خان چندبار بطبع رسيده است (لكنهو 1842 و 1873، دهلي 1844 با شرح). كتابهاي خوان نعمت، راحة القلوب، وقايع حيدرآباد نيز هريك بدفعه يا دفعات چاپ شده و بر رويهم نعمت خان عالي هم بسبب خرده‌گيريهاي هجومانند خود نسبت ببعضي از معاصران و هم بواسطه خوش ذوقي و نازك طبعي در رقعات و بعضي منشآت مثل خوان نعمت زياد مورد توجه و آثارش از جمله سرمشقهاي نويسندگي در ميان پارسي‌نويسان هندنشين است. مجموعه‌يي از منشآت او (انشاء نعمت خان عالي) بشماره‌Add .16 ,875 كه علاوه بر مكاتيب اخواني حاوي بعضي ديگر از اثرهاي او، مثل رساله در هجو حكما و شاهنامه بهادر شاه در يك سال و نيم اول پادشاهي او، و رساله طولاني در «وقايع محاصره قلعه دار الجهاد حيدرآباد» نيز هست، در كتابخانه موزه بريتانيا ملاحظه شد «4»، اين نامه كه در طلب قلم بدوستي نوشته است از آنجا نقل مي‌شود: «منشي نون و القلم نقش بوقلموني روزگار از روزنامه احوال آن والي قلمرو محبت مرفوع القلم داشته كدورت را از خاطر عاطر وحشي، و فرحت را با طبع انسي دارد. سخن‌شناسا، بجودت ذهن مستقيمت كه خط نسخ بر خط استوا كشيده
______________________________
(1)- همين جلد، ص 1362- 1366.
(2)-Visionnaire
(3)- درباره اصل و شرح كتاب مذكور بنگريد بفهرست نسخ خطي موزه ملي پاكستان، ص 429 و 430.
(4)- فهرست ريو، ص 744. و نيز درباره منشآت نعمت خان بنگريد بترجمه تاريخ ادبيات فارسي، دكتر اته، ص 243 و 244.
ص: 1791
قسم، و بطيب خلق عظيمت كه نرخ ريحان شكسته سوگند كه دوات محبره محب از قلم چون ديده اعمي از خط شعاعي يك قلم تهي گرديده و كليم ناطقه كه از معجزه سخن يد بيضا مينمود بي‌عصاي خامه اعجازش بمقام عجز رسيده، مبارز فكرت بي اين نيزه خطي حلقه‌هاي زره را از دواير حرف چگونه تواند گشود و شهسوار طبيعت بدون اين چوگان چسان گوي نقطه را از ميدان صفحه تواند ربود ...» انشاء خوشي هم در تعريف شيراز در اين مجموعه ديده مي‌شود.

73- شاه محمد دارابي «1»
ملا شاه محمد بن محمد دارابي شيرازي كه در شعر گاه عارف و گاه شاه تخلص مي‌كرد، از مؤلفان و شاعران سده يازدهم هجريست كه شايد تا اوايل سده دوازدهم زيسته باشد.
شرح حالش باجمال در تذكره نصرآبادي (ص 186) و در كتاب لطائف الخيال خود شاه محمد آمده است. وي تحصيلات خود را در ايران انجام داد و مدتي در خدمت شيخ بهاء الدين عاملي شاگردي كرد و بعد از آن سفرهايي چند بمكه و مدينه و عتبات و هندوستان نمود و در بازگشت از هند مدتي نزد سيد نور الدين مرعشي بمقابله كتابهاي حديث سرگرم بود و در سال 1076 بتأليف كتاب لطايف الخيال پرداخت و بعد بايران برگشت و در فاصله سالهاي 1083- 1090 كه نصرآبادي تذكره خود را تأليف مي‌كرد در اصفهان بسر مي‌برد و با آنكه تذكره او پيشتر از آن تمام شده بود،
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* تذكره نصرآبادي، ص 186.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، آقاي احمد گلچين معاني، ج 2، تهران 1350، ص 87- 105.
* رياض العلما و حياض الفضلا، ج 5، قم 1403 ه. ق، ص 274- 275.
* صحف ابراهيم، در حرف ش.
ص: 1792
نصرآبادي گفته است كه «تذكره شعرا مي‌نويسد» يعني سرگرم كار آنست، و اين بدان معنيست كه گويا اطلاعات تازه‌يي بر كتاب مي‌افزود يا در آن تجديد نظر مي‌كرد.
ملا شاه محمد غير از لطايف الخيال كتابي بنام لطيفه غيبيه در شرح بعضي از نكته‌هاي ديوان حافظ دارد كه در تهران بچاپ سنگي رسيد؛ و نيز كتابي ديگر بنام معراج الكمال در اخلاق ازو بازمانده است.
و اما تذكره لطايف الخيال كه مهمترين اثر اوست، تذكره‌ييست عمومي كه بنظم جغرافيايي در شرح حال شاعران متقدم و متأخر ترتيب يافته و ملا شاه محمد تأليف آن را بسال 1076 آغاز كرد و بسال 1078 بانجام رساند و آن در دو جلد است: در جلد اول ترجمه حال شاعران فارس و توابع- اصفهان و توابع- ايلها و اويماقها و اتراك- كاشان- شرح حال مؤلف آمده، و در جلد دوم از شاعران آذربايجان و توابع- شوشتر- گيلان- مازندران- استراباد- يزد- كرمان و توابع- خراسان و توابع- قندهار و سيستان- ماوراء النهر- هندوستان- روم و نجف و كربلا سخن رفته است.
نصرآبادي ازين ملا شاه محمد بنيكي بسيار ياد كرده و نقل قول او درينجا خالي از فايده نيست: «ملا شاه محمد از ولايت دارابست، طالب علم منقحي است، مدتي در هند بود، درين سال تشريف آوردند، تذكره شعرا مي‌نويسد، اميد كه موفق باشد. مدتي كه در هند بود تا در آنجا بود فيض بهمه كس مي‌رسانيد چنانچه (- چنانكه) هر سال براي همه همسايگان و مردم ديگر مبلغي مي‌فرستاد و الحال كه آمده هم فيض او بفقرا و مستحقين مي‌رسد، و توفيق اين معني يافته، غرض كه مرد بسيار خوبيست و پاره‌يي تحصيل هم كرده در هر علم آگاهي دارد ...». در صحف ابراهيم هم ترجمه حالش در حرف «ش» آمده است، و از پايان حيات او خبري نداريم جز اينكه ميرزا عبد الله افندي اصفهاني (م 1131 ه) در ذيل حال قاضي نور الله شوشتري و بازماندگانش، در كتاب خود رياض العلما (ج 5، ص 274) اشاره‌يي بملا
ص: 1793
شاه محمد بن ملا محمد شيرازي دارد و گويد كه او اكنون ساكن شيراز است و ازينجا معلوم مي‌شود كه در اوايل سده دوازدهم زنده بوده است. ازوست:
عمر ما چون باد بگذشت و نشان معلوم نيست‌از سبك سيري پي اين كاروان معلوم نيست
صاف دل غمگين نمي‌گردد ز حرف دل‌خراش‌جاي زخم تيغ در آب روان معلوم نيست
راحت واماندگي راهرو در منزل است‌زشتي اعمال ما در اين جهان معلوم نيست **
بي‌رخت درياي خون در چشم تر دارم بياغم بجان آتش بدل سودا بسر دارم بيا
تا ز راه آمدن ننشيندت بر دل غبارطرفه گلريزان اشكي در نظر دارم بيا
رونماي خاك پايت را ز مرواريد اشك‌در كف هر تار مژگان صد گهر دارم بيا
همچو شاه از بهر پاي اندازت اي سرو روان‌پاره‌هاي لعل و ياقوت جگر دارم بيا **
جهدي كن و در راه خدا پا بردارزاد ره آخرت ز دنيا بردار
با دست تهي مرو بدرگاه كريم‌آب از ساحل براي دريا بردار
ص: 1794

74- بيدل‌
بيدل عظيم‌آبادي، شاعر نوآور و تواناي اين عهد مجموعه‌هايي از منشآت دارد بدين شرح: 1- چهار عنصر در شرح مقتدايان بيدل در سلوك راه طريقت و ذكر احوال او. بسياري از مطالب كه ميان اهل طريقت رايجست در مطاوي اين مطالب آمده و تمام كتاب با نثر مزين مصنوع نوشته شده است و نثرش بروشنترين وجهي سبك او را در غزلهايش نشان مي‌دهد؛ 2- رقعات بيدل كه مجموعا 289 مكتوب اخوانيست در همان سبك معهود نويسنده؛ 3- نكات بيدل كه از 75 نكته تشكيل مي‌شود در شرح مدارج و مقامات سلوك و رياضت و اشاره بحقايق عرفان و يا شرح بعض تعبيرات و مصطلحات عارفان. هر نكته‌يي بنثري شروع مي‌شود و با آن شعرهايي از مثنوي و غزل و رباعي مي‌آيد، گاه هم يك نكته بشكل حكايت يا تمثيل ذكر مي‌شود. نكات بيدل با نثري ساده و عبارتهايي منسجم و پخته نگارش يافته است و اين نثرها همگي در كليات بيدل كه در كابل طبع شده ملاحظه مي‌شود و از آنها و از بدايع الدهور او نسخه‌هاي خطي بسيار در كتابخانها پراگنده است. از رقعات اوست در معذرت و شكوه كاهلي:
«بيدلم بيدل مرا جز هيچ بودن ساز كواز عدم مي‌جوشم انجامم چه و آغاز كو
قطره‌گردانم طراوت از كجا سامان كنم‌ور بگويم ذره‌ام چون ذره‌ام پرواز كو باين بضاعت اگر نفس موهوم مصروف دعاي آن جناب نباشد، زهي حرمان؛ و باين استطاعت اگر تصور معدوم از ياد آن جمال امداد نينديشد، خهي خسران. بجا نياوردن بعضي شرايط رسوم بي‌اختياريست، كه بيدلان را از عالم نيستي بخود رسيدن، اندكي درنگ دارد، و از جهان معدومي، بخيال اعتبارات چشم گشودن فرصتي مي‌شمارد. جوهر آيينه اين احوال زبان عذرخواهيست، عرق شرم اين اوضاع شبنم بساط عجز نگاهي.
ما را ز خيال تو جدايي چه خيالست‌آيينه ما ذره خورشيد مثالست
در آب و گهر فاصله جز نام نباشداز عالم نزديكي و دوري چه سؤالست»
ص: 1795

75- ابو الفتح بن مظفر
ابو الفتح بن مظفر از نويسندگان نيمه اول سده دوازدهم هجري، صاحب كتاب «نوادر النقول في مآثر العقول» است كه آن را بشيوه لطائف الطوايف فخر الدين علي صفي (م 939) و با استفاده از كتابهايي چند تنظيم نمود. اين كتاب مجموعه‌ييست از داستانهاي كوتاه كه مؤلف آنها را براي فرزندش محمد نثار علي بسال 1151 فراهم آورد. نسخه‌يي ازين كتاب بشماره‌Add .25 ,834 1¬ كه گويا نسخه منحصريست «2»، در كتابخانه موزه بريتانيا ملاحظه شد. مؤلف در مقدمه گفته است كه: «چون ... اثر عنايت ايزدي بر دل فايض شد ... خواستم كتابي موجز پارسي بسازم و حكايات نادر خوش آيند، چنانكه طبع هر يكي مايل آن باشد، از محلهاي مختلف كه در نظر مي‌آيد يكجا تأليف سازم، اما بحكم الامور مرهونة بالمواقيت آن آرزو در توقف و آن تمنا در تعطيل مي‌بود ... تا كه فرزندي و ثمرة الفؤادي و قرة عيني سيدي سندي محمد نثار علي افاضته الله بالطافة الخفي و الجلي بدان انديشه واقف و بآن فكرت مطلع شد و آن معني را التماس نمود ...» پس بر اين كار همت گماشتم و «از كتب معتبر چنانكه [تاريخ] طبري تأليف محمد بن جرير و جامع الحكايات ترقيم نور الدين محمد عوفي و تاريخ فخر الدين داود بناكتي و ترجمه تاريخ قاضي شمس الدين بن خلكان و موعظت نامه كيكاوس بن سكندر بن قابوس كه بجهت فرزند خود گيلانشاه نوشته و تاريخ آل سلجوق تصنيف محمد بن ابي عبد الله النظام الحسيني و سير النبي المسمي بمعارج النبوه في مدارج الفتوه و از كتب ديگر التقاط كردم و از اطالت و اكثار احتراز واجب شمردم ... و هرچه از كتب فارسي بنوشتم عبارت آن كتاب را بعينه درج كردم و آنچه از كتب تازي مطالعه نمودم آن را با لباس فارسي پوشاندم و ترجمه‌اش ذكر كردم تا
______________________________
(1)- فهرست نسخه‌هاي فارسي در كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 769.
(2)- با اعتماد بر قول دكتر هرمان اته (ترجمه تاريخ ادبيات فارسي، ص 235). در اينجا شماره كتاب‌Or .25 ,834 چاپ شده ولي درست همانست كه در متن آورده‌ام.
ص: 1796
فهم همگنان آن را دريابد و هركرا در عربيت ممارست نباشد از اخبار پيشينيان محروم نماند. قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: كلموا الناس علي قدر عقولهم، قطعه:
با يار نو از غم كهن بايد گفت‌لابد بزبان او سخن بايد گفت
لا تفعل و افعل نكند چندان سودچون باعجمي كن و مكن بايد گفت و عروساني را كه قرن‌ها در حجاب عربيت مستور بودند و دست فارسي‌خوانان از دامن انتفاع آنان كوتاه بود بر سرير بيان جلوه دادم و از آن پرده خفا بدر آوردم تا طالبان بسهولت و آساني بمراد خود برسند چه مقصود از تأليف اين كتاب فهم عوام خلق بوده است لهذا از عبارات بلند و معني مغلق دست بداشتم و از استعمال الفاظ عربيه و از استعارات بديعه اجتناب نمودم و مراعات اسجاع و قوافي نكردم تا رخساره قصه بناخن ملالت خراشيده نگردد و مقصود حكايات فوت نشود، فرد:
آرايش كردن ز حد بيش‌رخساره قصه را كند ريش ...
و اساس اين نميقه انيقه بر بيست و يك باب نهادم: باب اول در ذكر معجزات باهره و آيات بينات ظاهره [نبي اكرم] صلي الله عليه و سلم؛ باب دويم در حكايات خلفاي اربعه رضوان الله عليهم؛ باب سيوم در ذكر نكات ائمه معصومين و صحابه كرام؛ باب چهارم در ذكر اوليا و صلحاي اين امت؛ باب پنجم در ذكر حكايات علماي كبار؛ باب ششم در ذكر الفاظ حكما متضمن وعظ و اندرز؛ باب هفتم در ذكر سلاطين عاليمقدار و پادشاهان نامدار؛ باب هشتم در ذكر حكايات وزرا و امرا و مقربان ايشان؛ باب نهم در ذكر نكات ارباب ديوان و منشيان و اديبان و غيره؛ باب دهم در ذكر حكما و معالجات ايشان و منجمين؛ باب يازدهم در ذكر شعرا و بديهه گفتن ايشان در محلها؛ باب دوازدهم در ذكر لطايف اعراب و فصحا و بدايع النكات؛ باب سيزدهم در ذكر تعبير خواب و عجيبه ابن سيرين؛ باب چهاردهم در ذكر اسخيا رحمة الله عليهم؛ باب پانزدهم در ذكر بخيلان و طفيليان و برخواران؛ باب
ص: 1797
شانزدهم در حكايات عجيبه متفرقه متضمن قدرت اله؛ باب هفدهم در ذكر زنان و كودكان و غلمان و كنيزان زيرك؛ باب هجدهم در ذكر احمقان و كذابان و مدعيان نبوت؛ باب نوزدهم در ذكر لطايف ظرفا از مردان و زنان؛ باب بيستم در حكايات عجبيه حيوانات و احوال امصار؛ باب بيست و يكم در مزاح و مزخرفات ساير انام ...». كتاب مفصل و نثر آن همچنانكه مؤلف وعده داده است ساده و حكايات آن مستند و ازينروي حاوي اطلاعات بسيار سودمندست.

76- واله داغستاني «1»
خان زمان بهادر ظفر جنگ علي قلي خان واله داغستاني از اميران و شاعران و مؤلفان سده دوازدهم است كه تذكره خود موسوم به رياض الشعرا را درست در پايان عهد مورد مطالعه ما يعني بسال 1161 تأليف كرد. وي بسال 1124 در اصفهان متولد
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* خاتمه رياض الشعراي واله كه ويژه بيان حال اوست.
* همين كتاب و همين جلد، ص 1418- 1420 كه حاوي اشاره‌ييست بداستان عشق واله بخديجه سلطان دختر عم واله كه موضوع مثنوي واله و سلطان گرديده است و خواننده بايد بآن مراجعه كند زيرا در اين گفتار از تكرار آن مطلب خودداري شد.
* مثنوي واله و سلطان فقير دهلوي، و مقدمه آن بقلم ممتاز حسن، كراچي 1971.
* خزانه عامره، غلامعلي آزاد، هند 1900، ص 446- 450.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي موزه بريتانيا، ص 371 و ضميمه آن، ص 80.
* تاريخ تذكره‌هاي فارسي، احمد گلچين معاني، ج 1، تهران 1348، ص 650- 666 و منقولاتي كه در آنجا از «مردم ديده» تأليف عبد الحكيم حاكم لاهوري، و خزانه عامره، و تذكره صبح گلشن تأليف سيد علي حسن خان بهوپال خواهيد ديد.
* آتشكده آذر، چاپ بمبئي ضمن احوال معاصران.
* مجمع الفصحا، رضا قليخان هدايت، چاپ قديم تهران، ج 2، ص 558.
* نتايج الافكار، ص 750.
ص: 1798
شد و در 1170 ه در دهلي درگذشت. نسبش به عباس بن عبد المطلب مي‌رسيد و جدّ اعلاي او در عهد مغول بداغستان رفت و در آنجا ماند و خاندانش در آن ديار بساط رياست گستردند تا آنكه در عهد شاه عباس يكم يكي از بزرگان آن طايفه باصفهان رفت و بخدمت آن پادشاه درآمد و لقب صفي قليخان و بيگلربيگي ايروان بدو تفويض گرديد.
يكي از پسران صفي قليخان فتحعلي خان اعتماد الدوله وزير شاه سلطان حسين تا سال 1133 ه است كه پيش ازين «1» نام او را ديده‌ايد و برادرزاده او لطفعلي خان داغستاني همانست كه توانست جلو نخستين حمله محمود غلزايي را بگيرد و او را كه از آشفتگي احوال ايران در عهد شاه سلطانحسين استفاده كرده و سيستان و كرمان را تسخير نموده و بفارس تاخته بود، شكست دهد «2». برادر فتحعلي خان اعتماد الدوله، مهر عليخان چهار پسر داشت كه محمد علي از همه آنها كوچكتر بود كه او هم مثل ديگر اعضاي خاندان بكارهاي لشكري و كشوري اشتغال داشت و علي قلي خان واله پسر اوست كه بعد از غلبه افغانان بر اصفهان بهندوستان هجرت كرد و بخدمات لشكري و كشوري در دستگاه تيموريان هند پرداخت و بعهد محمد شاه (1131- 1161 ه) و احمد شاه (1161- 1167 ه) و عالمگير ثاني (1167- 1173 ه) درجات و مناصب عالي با لقب «خان زمان بهادر ظفر جنگ» يافت و در عزّ و نعمت بسر مي‌برد تا در چهل و شش سالگي بسال 1170 ه در دهلي درگذشت.
واله نويسنده و شاعري سخن‌سنج و مردي خوش قريحه و آزاده‌خوي بود. اثر مهم و ارزنده‌اش تذكره رياض الشعراست در يك مقدمه و بيست و هشت روضه (معادل بيست و هشت حرف) و خاتمه در ذكر احوال مؤلف، كه مجموعا انشايي ساده و روان و دور از تصنع دارد و واله بسال 1161 يعني در سي و هفت سالگي از تأليف آن فارغ شد و در سبب تأليف آن چنين
______________________________
(1)- همين جلد، ص 29- 30.
(2)- ايضا همانجا.
ص: 1799
نوشت كه «غرض راقم در تسويد اين اوراق آنست كه بقدر مقدور اشعار بلند و افكار ارجمند فراهم آيد و اينكه جمعي كثير از موزونان را ذكر نمايد».
آقاي گلچين معاني مؤلف تاريخ تذكره‌هاي فارسي رياض الشعراي واله را انتحال و تلخيصي از عرفات العاشقين تقي الدين اوحدي بلياني دانسته و نوشته است كه با اين حال علي قلي خان «در ذكر ولي نعمت خويش حق نعمت را از ياد برده او را بباد انتقاد» گرفته است، ولي بهرحال نبايد از بعضي مطالب قابل توجه و نقدهاي جالب كه درين كتاب است غافل بود. نسخه‌هاي خطي اين كتاب كم نيست.
علي قلي خان بهادر شعر مي‌ساخته و بقول هدايت «قرب چهار هزار بيت ديوان داشته». حاجي لطفعلي بيگ آذر درين باب نوشته است «شعري كه ناخني بدل زند ازو مسموع نشد» اما هدايت دليل اين بي‌لطفي را آن دانسته كه واله در تذكره خود از آذر چنانكه بايد ياد ننمود و «چون آن تذكره بايران رسيد حاجي نيز احوال نيكو ازو ذكر نكرده است». انتخابهايي از اشعار و مضمونهاي خوبي كه دارد در تذكره‌ها ديده مي‌شود. مولانا محمد قدرت الله گوپاموي هندي درباره شعر واله مي‌نويسد: «در فنون نظم عارج معارج فصاحت است و سالك مسالك بلاغت، طبع شريفش گنجينه جواهر معاني و فكر لطيفش خزينه نقود خوش بياني، منظوماتش به ادابندي مضامين تازه دلپذير است و منثوراتش بايراد عبارات پاكيزه بي‌نظير، از آنجا كه كلام فصاحت نظامش بيشتر حاليه واقع گشته نمك‌پاش جراحت دردمندان است و گفتار شكربارش روح‌افزاي بلندطبعان ...»
ذكر اين نكته در پايان مقال لازم است كه هدايت سال وفاتش را سنه 1265 نوشته و اين درست بنظر نمي‌آيد. صاحب نتايج الافكار همان سال 1170 (سنه سبعين و مأية و الف) را مرقوم داشته است. و مير غلامعلي آزاد در خزانه عامره هم از سنه «سبعين و مأية و الف» درين‌باره ياد كرده و ماده تاريخي را كه فقير دهلوي در مرگ دوستش بنظم كشيده نقل نموده است كه
ص: 1800
از آن هم 1170 مستفاد مي‌شود:
ظفر جنگ امير گهرسنج معني‌بحكم قضا از جهان كرد رحلت
طلب كرد دل سال تاريخ فوتش‌خرد گفت «پيوست واله برحمت» ازوست منتخبات زيرين از چند غزل:
انديشه كس راه بكنه تو نداردهرچيز كه هست از تو نشان هست و نشان نيست *
آمد بپرسش من و ننشسته بازرفت‌اي من هلاك آنكه بدين خشم و ناز رفت
كوتاه شد فسانه عمر دراز خضرهرجا حديث آن سر زلف دراز رفت *
چو شمع قصه شوقم بانتها نرسيددميد صبح و مرا با تو گفتگو باقيست
چو گردباد بگرد سرت نگرديدم‌شدم غبار و همان در دل آرزو باقيست *
چون بقاف عدمم راه تماشا افتادهركجا ديده گشودم همه عنقا ديدم
قطره بودم سر همچشمي بحرم بنظرنظر از خويش چو بستم رخ دريا ديدم *
همرنگ شعله‌ام گهركان آتشم‌آتش بود تن من و من جان آتشم
رمز بيان عشق نفهمد كسي چو من‌پروانه طينتم كه زبان‌دان آتشم
ص: 1801
اين ترانها نيز ازوست:
در معركه عشق ستيز دگرست‌فتح دگر آنجا و گريز دگرست
فرياد و فغان و گريه و ناله و آه‌اينها هوسست و عشق چيز دگرست *
از سينه ريش هرچه خواهي بردارزينجا كم‌وبيش هرچه خواهي بردار
جان و دل و صبر از توام نيست دريغ‌غير از غم خويش هرچه خواهي بردار *
من زنده بدوستم نميرم هرگزمغزي بي‌پوستم نميرم هرگز
هركس كه نه اوست مرده‌اش دان ز ازل‌من خود همه اوستم نميرم هرگز *
خيزيد ز راه من كه عاشق شده‌ام‌ترسيد ز آه من كه عاشق شده‌ام
در دوزخ هجر مي‌گدازم شب و روزاينست گناه من كه عاشق شده‌ام *
آمد خط يار جست‌وجويي كردم‌مويي ز آن طره داشت، بويي كردم
آخر ز آن مو كه رشته جانم بودپيراهن صبر را رفويي كردم *
ص: 1802 رحمي ننمود يار بر زاري من‌غم داد و نكرد هيچ غمخواري من
از تيغ جفا بريخت خونم آخراين بود نتيجه وفاداري من

77- ممتاز فراهي «1»
ميرزا برخوردار بن محمود تركمان فراهي متخلص به ممتاز و معروف به ممتاز فراهي از نويسندگان و منشيان دوران شاه سلطانحسين (1105- 1135 ه) است. وي شرح حال خود را بتفصيل در ديباچه كتاب محبوب القلوب آورده و خلاصه آن چنين است كه آغاز زندگاني را در زادگاه خود فراه گذراند و همانجا بكسب ادب و دانش پرداخت و خيلي زود بنويسندگي و شاعري روي آورد. سپس از فراه بمرو شاهجهان رفت و بخدمت حاكم آنجا اصلان خان درآمد و دو سال در آن شهر بسر برد و بعد از آن باصفهان سفر كرد و ملازم و منشي حسن قلي خان قورچي‌باشي شاملو گرديد و درين شهر نخستين بار مجموعه‌يي از حكايات بنام رعنا و زيبا ترتيب داد و آنها را بقول خود «بزيورهاي الوان نكات و استعارات» «2» بياراست چنانكه مورد توجه اهل زمان گرديد و همين توجه و تشويق او را بر آن داشت تا حكايتهايي نو بر آنچه بود بيفزايد و آنها را بنابر ويژگيهاي اخلاقيشان بچند دسته منقسم سازد. پس «آن را بمقدمه و شش باب و خاتمه مرتب گردانيد و به محفل‌آرا موسومش ساخت و در هر بابي از هر نحو
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* شرح حالي كه از خود در ديباچه كتاب محبوب القلوب آورده است؛ و بمقدمه ناشر همان كتاب، چاپ امير كبير، تهران 1336 (بنام شمسه و قهقهه).
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، ريو، ص 767- 768.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 4، ص 71- 73.
* فهرست كتابخانه اينديا آفيس، ج 1، ستون 527- 528.
* ترجمه تاريخ ادبيات فارسي، هرمان اته، ص 236.
(2)- شمسه و قهقهه، چاپ تهران، ص 13.
ص: 1803
مقدماتي كه از خصوصيات و لوازم آن بود بمعرض تحرير درآورد» «1».
چندگاهي بعد «پنجه حب الوطن آويخته دامان خاطر» مؤلف شد و او را از اصفهان بفراه و از آنجا بهرات و مشهد و سرانجام بالكاي «درون» «2» نزد حاكم آنجا منوچهر بن قرچقاي كشيد و او مدتي را درين ناحيت بخوشي گذراند ليكن در جنگهاي سرحدي كه با طايفه‌هاي متمرد درگرفت كتاب محفل‌آراي وي با آنچه داشت بغارت رفت و او بعد از مدتي در خبوشان (قوچان كنوني) ديگر بار بگرد آوردن حكايتها و تحرير و تأليف تازه آنها همت گماشت و اين بار آن را محبوب القلوب ناميد و در ديباچه و مقدمه و پنج باب و خاتمه تنظيم نمود، و اين همانست كه بمناسبت يكي از حكايات شيرين باب دوم كه خود مجموعه‌يي از داستانها را بدنبال مي‌آورد به شمسه و قهقهه اشتهار يافت.
ديباچه و بسياري از درآمدهاي قصص و حكايات درين كتاب داراي نثري مصنوع و مغلق همراه با اطناب و درازكشي بيهوده و نابهنجار در سخن است ولي چون ازين موردها بگذريم يعني وقتي كه گفتار مؤلف با روايت و نقل همراه شود، از مبالغه در اطناب و صنعت در كلامش كاسته مي‌شود و سخن وي چنان با تصنع و اطناب و اغلاق همراه نيست كه مقصود اصلي فراموش گردد و خواننده از درك معني بازماند.
در ديباچه كتاب بعد از حمد و ستايش خداوند و پيامبر و امامان، سرگذشت مؤلف آمده و از سبب تأليف كتاب سخن رفته است، و مقدمه داراي پنج مقاله در بعضي از مبحثهاي تدبير منزل و تهذيب نفس و آداب معاشرت و ضيافت و اكل و شرب و شكرگزاري نعمتهاي الهيست كه با آنها حكايتها و با
______________________________
(1)- ايضا همان صفحه 13.
(2)- «درون از اقليم چهارم است، در سنوات سابقه و قرون ماضيه در تصرف واليان خوارزم بود، در زمان خاقان گيتي‌ستان شاه عباس ماضي انار الله برهانه اضافه ممالك محروسه گرديد، و در درون قلعه‌ايست كه دست تصرف سلاطين از دامن خاكريزش كوتاه است». كتاب مختصر مفيد، محمد مفيد مستوفي، ويسبادن 1989 بتصحيح آقاي دكتر سيف الدين نجم‌آبادي، ج 1، ص 217.
ص: 1804
حكايتها نتيجه‌هاي اخلاقي همراهست. بابهاي پنجگانه كتاب اينهاست: باب اول در آداب معاشرت و قواعد سخن گفتن؛ باب دوم در نيكوكاري و فوايد اجتناب از مردم‌آزاري؛ باب سوم در بيان تسليم و رضا و كيفيت بخت و اقبال؛ باب چهارم در بيان آداب مصاحبت و كيفيت رفتار با خلق؛ باب پنجم در بيان قناعت و سخاوت و همت و بيان آفت حسد؛ خاتمه حكايت رعنا و زيبا و بيان مكر زنان و مردان.
در آغاز هريك از بابهاي ياد شده محبوب القلوب شرحي درباره موضوع آن باب آمده و سپس حكايتهايي بتناسب نقل و از آن نتيجه اخلاقي گرفته شده و بدين ترتيب كتاب در اصل و اساس مبناي اخلاقي يافته است و ايراد حكايات در ذيل چند مبحث اخلاق و براي توضيح و تبيين مقصود و اثبات بيان مؤلف در آن مبحث‌هاست. از جانبي ديگر مي‌توان اين كتاب را در زمره كتابهايي آورد كه در آنها حكايات بر گرد يك يا چند محور گرد آمده‌اند.
در باب دوم محبوب القلوب، بعد از ايراد چند حكايت، داستان گنجور عابد و شمسه و قهقهه وزير گنجانيده شده كه خود داراي چندين حكايت است و بسبب وجود همين داستان مفصل و حكايتهاي مربوط بآنست كه كتاب محبوب القلوب را شمسه و قهقهه نيز ناميده‌اند، و هم ازين حكايت نسخه‌هاي مستقل جداگانه‌يي ترتيب يافته است زيرا خود مقدمه‌يي مستقل دارد و مؤلف در آن مقدمه با انشاء بسيار مغلق سبب تأليف و تحرير آن را بيان مي‌كند و نيز معلوم مي‌دارد كه آن را در هرات بعهد حكومت صفي قلي خان تنظيم نموده است «1».
حكايت رعنا و زيبا هم كه در خاتمه كتاب گنجانده شده، ظاهرا تمام يا بازمانده‌يي از مجموعه حكاياتيست كه ممتاز فراهي نخستين بار فراهم آورده
______________________________
(1)- بنگريد به محبوب القلوب مشهور بشمسه و قهقهه چاپ تهران 1336، ص 121 ببعد و نيز رجوع شود بفهرست نسخه‌هاي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، ج 4، ص 72- 73.
ص: 1805
بود.
شيوه نگارش در اين كتاب همانست كه پيش ازين گفته شد، فقط اين نكته را بايد افزود كه ميرزا برخوردار نثر خود را با شعر درآميخته و هرجا كه لازم ديده از شعر خود يا از شاعران متقدم بيتهايي بر كتاب افزوده است. شعر او پايين‌تر از حد متوسط است و همچنانكه گفته‌ام در آن ممتاز تخلص مي‌كرد.
ازوست:
عدل نوريست كز آن ملك منور گرددوز نسيمش همه آفاق معطر گردد
عدل پيش‌آر و مراد دل درويش برآرتا ترا آنچه مرادست ميسر گردد **
صبر شمعيست آفتاب ضياكه رسد نور پرتوش همه‌جا
هركه در راه صبر پاي نهدروزگارش بچشم جاي دهد

78- ميرزا مهديخان منشي «1»
ميرزا محمد مهدي بن محمد نصير استرابادي «2» يكي از چند نويسنده و مترسل دفترخانه يا دار الانشاء نادري «3»
______________________________
(1)- درباره او بنگريد به:
* صبح گلشن، سيد علي حسن، ذيل حرف م.
* فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، ج 2، علي نقي منزوي، ص 271- 275.
* شرح حال رجال ايران در قرن 12 و 13 و 14، مهدي بامداد، ج 4، تهران 1357، ذيل نام مهدي، ص 171- 172.
* دولت نادر شاه از «ك. ز. اشرفيان» و «م. ر. آرونوا» ترجمه حميد امين، چاپ دوم، تهران 2536 شاهنشاهي (- 1356 شمسي هجري)، ص 5- 7.
* فهرست كتابهاي چاپي فارسي، خانبابامشار، ج 2 تهران 1351.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه موزه بريتانيا، چارلز ريو، ص 192- 195 و ضميمه آن ص 43.
* فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 1، ص 301- 302.
(2)- در كتاب دولت نادر شاه آمده است: «اسم كامل ميرزا مهدي نظام الدين محمد حاج الحسين الصفوي است» و مؤلفان كتاب او را از خاندان صفوي دانسته‌اند كه در استراباد بدنيا آمد (ص 5).
(3)- «... منشيان عطاردنشان و نويسندگان دفترخانه همايون و اشراف سركار خاصه شريفه از قبيل ميرزا مهديخان منشي استرابادي و ميرزا مؤمن خان ابيوردي و ميرزا حسين اصفهاني مشهور بجويي كه نويسندگان دار الانشاء بودند ...» (نامه عالم‌آراي نادري تأليف محمد كاظم وزير، دفتر اول چاپ مسكو 1962، ص 2/ 292).
ص: 1806
و معروفتر از همه آنهاست كه از همه باو نزديكتر بود. از گزارش حالش اطلاع كافي در دست نداريم و بعيد نيست كه در آغاز كار خود بدستگاه فتحعلي خان قاجار در خراسان رفته و بعد از كشته شدن او بحوزه فرماندهي نادر قلي افشار انتقال يافته باشد. بعد از آن تا زمان كشته شدن نادر شاه افشار (جمادي الثاني سال 1160 ه) متصدي خدمات دولتي بوده و اندك سالي پس از آن بدرود حيات گفته است.
بعضي از مؤلفان «1» تصور كرده‌اند كه ميرزا مهديخان استرابادي در شعر كوكب تخلص مي‌كرده است و اين بدان سبب است كه او را با ميرزا مهدي كوكب ابن ميرزا يوسف تبريزي اشتباه كرده‌اند. نام اين ميرزا مهدي كوكب در تذكره‌هايي مانند صبح گلشن (ذيل حرف ك) و رياض العارفين آفتاب راي لكهنوي (باز ذيل حرف ك. نسخه چاپي 1982 ميلادي ج 2، ص 151) آمده است «2».
ميرزا مهديخان از جمله نزديكترين درباريان بنادر شاه بود و در غالب سفرهاي جنگي و غير جنگي او را همراهي مي‌كرد و بسياري از مكاتبات رسمي
______________________________
(1)- مانند خانبابامشار (در مأخذ ياد شده) ولاكهارت در كتاب «نادر شاه» (بانگليسي).
(2)- در مجمع الفصحاء هدايت نام چند كوكب ديگر از شيراز و خراسان و مازندران ديده مي‌شود (ج 2، ص 426 و 429) كه البته درين گفتار مطرح نيستند. و نيز درباره اين نكته بنگريد بفهرست كتابخانه مركزي دانشگاه، ج 2، آقاي علي نقي منزوي، ص 272- 273.
ص: 1807
او را مي‌نوشت و سمت وقايع‌نگاري دربار نيز بدو مفوض بود و در سال 1151 ه از نادر مرتبه خاني يافت.
در اوايل سال 1158 كه عثمانيان در جنگ ايروان از نادر شاه شكست خوردند، درخواست مصالحه نمودند و در اواخر سال 1159 نماينده‌يي باصفهان فرستادند. نادر در جواب دو نماينده از جانب خود براي عقد معاهده صلح بدربار عثماني فرستاد كه يكي از آن دو ميرزا مهديخان استرابادي و ديگري مصطفي خان شاملو بود. اين هيأت بر سر راه خود از كشته شدن نادر (جمادي الثاني 1160) آگاه شدند و بايران بازگشتند. ميرزا مهديخان از آن پس گوشه‌گيري اختيار نمود تا درگذشت.
وي بزرگترين منشي عهد خود در ايران بود و سبك اصلي و غالبش در انشاء ادامه روش مترسلان و مؤلفان متصنع قرن هفتم و هشتم هجري خاصه وصاف الحضرة «1» است. مهمترين آثاري كه ازو بازمانده تاريخ جهانگشاي نادري و دره نادره و سنگلاخ و مباني اللغه و منشآتست.
تاريخ جهانگشاي نادري كه بزبان فرانسوي «2» و انگليسي «3» ترجمه شده چند بار در تبريز و تهران و بمبئي بطبع رسيد و آن را «تاريخ نادري» نيز نامند.
ميرزا مهديخان در مقدمه اين كتاب خود را «از چاكران حضور و بضبط وقايع مأمور» توصيف كرده است. در بعضي از نسخ اين كتاب خاتمه‌يي بنام محمد حسن خان رئيس ايل قاجار افزوده شده كه مورخ است بتاريخ 1171 ه «4» و اين قسمت در ترجمه فرانسوي كتاب هم ديده مي‌شود، و اگر الحاقي نباشد ميرزا محمد مهدي استرابادي سالها بعد از قتل نادر زنده و بعلت قرب جوار در
______________________________
(1)- همين كتاب، ج 3، ص 1259- 1262.
(2)- ترجمه سر ويليام جونز (Sir William Jones( ذيل عنوان: Histoire de Nader Chah, Paris 1770
(3)- ترجمه سر ويليام جونز مذكور، چاپ لندن 1773.
(4)- فهرست ريو، ص 193.
ص: 1808
خدمت خانان قاجار بوده است. بعضي ديگر از نسخه‌هاي اين كتاب «1» همراه با «ديباچه نكاح ميرزا مهديخان بجهت رضا قلي ميرزا» ست كه با نثري مصنوع نگارش يافته است ولي نثر متن اين كتاب بخلاف دره نادره و بجز آغاز فصلها و موردهايي كه مؤلف در آنها بمقدمه‌چيني پرداخته ساده و دور از تكلف است «2».
دره نادره داراي همان مطلبهاي تاريخ جهانگشاي نادريست و امتياز آن در انشاء مزين و بسيار مصنوع بپيروي از شيوه وصاف الحضرة است، و مؤلف در مقدمه ازين اثر خود بعنوان يك سرمشق انشاء ياد مي‌كند و پيداست كه مقصود انشاء مصنوع و پيچيده‌ييست كه در آن اوان ميان اهل قلم رواج داشت. بجهت همين تصنع و تكلف زائد از حدّ و زياده‌روي در آوردن مفردات و مركبات مهجور تازي است كه نسخه‌هاي خطي و چاپي اين كتاب همواره با حاشيه‌ها و يادداشتهاي بسيار همراهست. اين كتاب، بيشتر بصورت يك كتاب درسي در سطح بالا، بارها در تهران (1271 ه. ق و 1311 ه. ق و باز) و تبريز (1274 ه. ق و باز) و بمبئي (1293 ه. ق و باز) و كلكته (1845 ميلادي و باز) و لاهور (1921 ميلادي) بطبع رسيده است. بهترين كاري كه درباره اين كتاب شده رساله دكتري آقاي دكتر سيد جعفر شهيدي استاد دانشكده ادبيات دانشگاه تهرانست كه با مقدمه و توضيحات كافي و رفع مشكلات لغوي همراهست و بسال 1341 خورشيدي بهزينه انجمن آثار ملي در تهران چاپ شد.
از كتاب انشاء يا منشآت ميرزا مهديخان نسخه شماره 2058.Suppl كتابخانه ملي پاريس ديده شد و آن مجموعه‌ييست از غالب نامه‌هايي كه بقلم او نگارش يافته است با ديباچه مصنوعي كه بر آن نگاشته و آن را بنام امامقلي ميرزا پسر
______________________________
(1)- مثل نسخه شماره 790، 25.Add )فهرست ريو، ص 194)
(2)- در پاره‌يي ديگر از نسخه‌هاي اين كتاب واقعه قتل نادر و رويداده‌هاي عهد شاهرخ نواده نادر، علي شاه و جز آن تا سال 1161 هم آمده است.
ص: 1809
نادر درآورده و بدو اهداء كرده است. اين مجموعه مشتمل است بر عروسي‌نامه رضا قلي ميرزا و نامه‌هاي متعدد و مختلف دولتي، سلطاني، اخواني، شخصي (مثل موضوع وقف كتابخانه‌اش و وقف مزرعه و جز آن). اين نامه‌ها را از حيث شيوه نگارش آنها مي‌توان بدو دسته تقسيم كرد: بعضي بنثر مزين و متكلف نگارش يافته و بعضي ديگر از جمله نثرهاي نسبة ساده هستند.
مثلا امير محراب بيگ وزير هرات در قلعه شروع بساختن بناهاي عالي براي خود كرده بود و ميرزا مهدي او را بدينگونه از عواقب كارش برحذر داشت:
«آنكه امير محراب بيگ وزير هرات بداند كه درين وقت بعرض رسيد كه آن وزارت‌پناه در قلعه هرات طرح عمارات عاليه و قهوه‌خانه و خلوت‌سرا و حرمسرا ريخته‌اند و املاك و مستغلات بر راه انداخته، همچنانكه تدبير او عرصه را بر دشمن تنگ كرده بود، وسعت دستگاه او عرصه را بر اهل قلعه تنگ كرده، ما وكلاء عالي كه در رعايت سراي دهر و در هر ملك و شهر رتبه سروري داريم، هميشه خانه بدوش و از ساغر زحمت و رنج خونابه‌نوش؛ و آن وزارت‌پناه كه ادني چاكر اين خاندانست، با وصف آنكه او را بهيچ وجه حقي از تسخير آب و گل آن ديار نيست، بچه جهت ريشه تصرف در آن سرزمين فرو برده و راه و رسم خدمت را فراموش كرده ...». گاهي، بويژه در نامه‌هايي كه بسلاطين نگاشته، عبارتهاي منشيانه زيبا و مقرون بمهارت دارد مانند اين نامه كه بخوندگار روم نوشته شده است: «چندانكه اشهب زرين ستام مهر در ميدان سپهر گرم جولان، و شبرنگ مشكين لگام ماه منزل نورد عرصه آسمانست، عنان سمند رعنا خرام عمر و زندگاني، و زمام جواد سعادت ركاب دولت و كامراني در كف آمال و سرپنجه اقبال آن برادر بي‌همال باد. بعد از طي مراحل اشتياق كه ادهم قلم در نخستين مرحله پاي اظهارش لنگ و پهن دشت صفحه براي جولان خيل بيانش تنگ است، مشهود رأي مؤاخات مسير مي‌دارد كه چون توسن دل بي‌قرار در وادي استخبار حقايق حالات سعادت دلالات عزيز عرق ريز شتاب، و نعل آتشين اشهب خاطر از حدت شوق
ص: 1810
ملاقات گرامي در آتش التهاب مي‌باشد، درين وقت كه كسي روانه حضور بود بتحرير اين نميقة الوداد مبادرت نموده ...». اين مجموعه بزرگ است و قسمتي از آن در مخزن الانشاء (ص 24- 125) بسال 1273 ه. ق در تهران و بهره‌يي ديگر بتنهايي در سال 1285 ه. ق در تهران و بخشي بنام انشاء الدرر در بمبئي چاپ شده است «1».
كتاب سنگلاخ در لغت تركي است و مؤلف در ديباچه آن گفته است كه چون از جواني باز ديوان امير علي شيرنوايي را مرور مي‌كرد بر آن شد كه تا معاني واژه‌هاي تركي آن را توضيح دهد، و اگرچه پيش ازو چند تن كتابهايي درين باب نوشته‌اند ولي او درين باب بشرح و تفصيل بيشتري توجه كند، و اين كار را در زماني انجام داد كه وظيفه وقايع‌نگاري دربار نادر شاه افشار بر عهده او بود. كتاب سنگلاخ را محمد خوئي براي عباس ميرزا فرزند فتحعلي شاه قاجار تلخيص كرد و آن را «خلاصه عباسي» ناميد «2».
مباني اللغه يا مبادي اللغه پيش‌گفتاريست كه براي كتاب سنگلاخ در لغت ترك نگاشت و آن بسال 1910 در بمبئي بطبع رسيد «3».
______________________________
(1)- درباره چاپهاي اين مجموعه بنگريد به الذريعه شيخ آقا بزرگ تهراني، جلدهاي 2 (ص 392 و 394) و 3 (ص 169) و فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، ج 2، ص 274.
(2)- ايضا فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، ج 2، ص 275.
(3)- ايضا فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، ج 2، ص 275.
لوبك (آلمان)- 1 مرادماه 1369 ذبيح الله صفا
ص: 1811

ف