گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
گفتار در ذكر شهادت خواجه شمس الدین محمد صاحب دیوان و بیان مجملی از سایر وقایع سلطنت ارغون خان‌




چون صاحب سعید در جاجرم از سلطان احمد جدا شده باصفهان رسید بعد از اندك زمانی خبر استیلای ارغون خان و كشتن سلطان استماع نمود لاجرم بر خاطرش گذشت كه از اصفهان بشیراز رود و از شیراز متوجه هرمز شده از راه دریا خود را بدیار هند رساند و اگر چند روزی از حیات باقی باشد در آن مملكت بفراغت بگذراند باز از شدت قهر مغول اندیشیده بر ضمیر منیر گذرانید كه اگر نفس خود را از این غرقاب فنا بساحل نجات توان انداخت فرزندان و متعلقان و نواب و گماشتگان را در آتش خطاب و عتاب و بوته ایذاء عذاب نتوان گداخت مدت سی سال در كمال عظمت و استقلال گذرانیده و صبح نشاط ایام شباب بشام غم انجام شیب رسانیده اگر سپهر بد مهر بموجب عادت خویش آغاز بی‌وفائی و میل جفاكاری نماید پیداست كه از متانت تدبیر و فروغ رای منیر چه بندد و چه گشاید انسب آنست كه دست امید در دامن توكل استوار داشته بر كرم پادشاه اعتماد نمایم و التجا بدرگاه عالم پناه برده از اندیشه انواع اندوه و ملال و نزول و ارتحال بازآیم اگر نسیم عنایت از محب الطاف
ص: 126
پادشاهانه وزیدن گیرد و ارغون خان از سر جریمه ناكرده بنده در گذرد ع ز مشك بوی و ز خورشید نور نیست بدیع و الاباری چندین كس را از محنت شكنجه و تعذیب خلاص داده باشم آنگاه كلمه شریفه و افوض امری الی اللّه بر زبان گذرانیده بصوب اردوی ارغون خان روان گشت در اثناء راه امیر خماری و اتابك یوسف شاه و ملك امام الدین قزوینی كه ارغون خان باتفاق آقاواینی ایشان را جهة استمالت صاحب دیوان ارسال داشته بود بدانجانب رسیدند و گفتند پادشاه جهانیان میگوید كه چون خدای جاوید مرا بر دشمنان ظفر داد و تاج خانی و افسر جهانبانی بر فرق مبارك من نهاد گناه جمیع ارباب جرایم را بخشیدم و رقم عفو و اغماض بر جراید خطایا همكنان كشیدم اگر صاحب دیوان بخدمت آید هرآینه باصناف الطاف اختصاص یابد و نشانی مشتمل بر امثال این سخنان ظاهر گردانیدند و خاطر شریف صاحبی از استماع این كلمات اطمینان یافته بسرعت برق و باد قطع مسافت مینمود تا در روز جمعه دهم ماه رجب سنه ثلث و ثمانین و ستمائه باردو رسیده در وثاق بوقا نزول فرمود و روز دیگر بوقا او را بپایه سریر اعلی برده ارغون خان صاحب سعید را بنواخت و بتفویض منصب وزارت امیدوار ساخت و صاحب زمین خدمت بوسیده و دعاء دوام دولت بادا رسانیده بمنزل خود بازگشت و چون چند روزی برین قضیه گذشت و نزد اهل حسد بوضوح انجامید كه خواجه شمس الدین محمد بدستور معهود مباشر سرانجام مهام وزارت خواهد بود فخر الدین مستوفی و حسام الدین حاجب ببوقا گفتند كه با وجود وزارت صاحب دیوان ریاض حكومت تو صفت نضارت نخواهد گرفت و اگرچه خواجه روزی چند طریق تواضع مسلوك دارد هرگاه متمكن گردد تو را نیز مثل سایر امراء بی‌اختیار خواهد ساخت رباعی
دشمن چو بدست آمد و فرصت داری‌زنهار كه از دست خودش نگذاری
ور بگذاری كه دست یابد بر توسودی نكند ندامت و غمخواری بناء علی هذا بوقا در خلوتی زبان ملامت بر ارغون خان دراز كرده گفت كسی كه درباره پدر نیك نهاد پادشاه بد اندیشد و بر كفران نعمت اقدام نموده او را زهر دهد ازو خدمت پسندیده چگونه توقع توان داشت ثبات دولت صاحب تاج و سریر و فناء وزیر پرمكر و پرتزویر قرین یكدگر است او را زنده نباید گذاشت بیت
چو قدرت یافتی بر خصم غدارمكن تقصیر و مغزش را برون آر بنابر آن ارغون خان حكم فرمود كه صاحب دیوان را بموقف یرغو آرند و امراء و نوئینان همت بر تحقیق آن مهم گمارند آنگاه جناب صاحبی را بموجب فرمان دست‌ها بسته بسر دیوان حاضر گردانیدند و جهانیان فریاد و فغان باوج آسمان رسانیدند كه دراز راق خلایق را چرا بسته‌اند و خواطر بینوایان و و مسكینان را چون دل هنرمندان بچه جهة شكسته‌اند خواجه شمس الدین محمد در جواب اصحاب حسد گفت تقصیرات و تصرفات بنده كه ارباب غرض عرض كرده‌اند یكی را صد اعتراف می‌آورم اما از تهمت اندیشه غدر و خیانت نسبت بولی نعمت اصلا علم و خبر ندارم بیت
نه بر زبان گذرانیده‌ام نه بر خاطرنه در عقیده این بنده هرگز آن بوده است طلاقت لسان و فصاحت بیان هیچ فایده ندارد ع با حكم قضا دم مسیحا چكند حكم شد كه مبانی فضایل
ص: 127
و معالی را خراب كنند و سرچشمه جود و احسان را سیراب گردانند خواجه شمس الدین محمد چون دانست كه نجات ممكن نیست غسلی بجا آورد و دوگانه برای یگانه حقیقی بگذارد و مصحفی را كه همراه داشت برسم تفأل بگشاد این آیه برآمد كه (إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی كُنْتُمْ تُوعَدُونَ) لاجرم خاطر از علایق فارغ ساخته و در مقام تسلیم آمده گفت ع هرچه از تو آید خوش بود خواهی شفا خواهی الم و نماز دیگر دو شنبه چهارم شعبان سنه مذكوره در موضع اهر از سر- پنجه جلاد قهر شربت شهادت چشید و ساقی تقدیر اولاد آن وزیر صافی ضمیر یحیی و فرج اللّه و مسعود و اتابك را نیز همان شربت چشانید نظم
تیغی كشید بر همه این چرخ گوژپشت‌كو صد هزار شاه و گدا را بقهر كشت
چون عاقبت فناست جهان دورنك راسهلست خوب و زشت اگر نرم یا درشت و بعد از شهادت جناب صاحبی اركان دولت ارغون خان تمامت املاك و اسباب او را كه در ممالك عراق و آذربایجان بود بتحت تصرف درآوردند و اساس خیرات و بناء مبرات او را مندرس و منهدم كردند نقلست كه هرروز حاصل املاك خواجه شمس الدین محمد بصد تومان میرسید و اكثر آنوجه در امور خیر مصروف میگردانید یكی از فضلا در مرثیه آن صاحب سعادت انتما این رباعی منظوم گردانید رباعی
از رفتن شمس از شفق خون بچكیدمه روی بكند و زهره گیسو ببرید
شب جامه سیه كرد در آن ماتم و صبح‌برزد نفس سرد و گریبان بدرید و دیگری در تاریخ وفات آن خواجه پسندیده صفات این قطعه در سلك نظم كشیده قطعه
نظام عرصه آفاق صاحب دیوان‌محمد بن جوینی در یگانه دهر
بسال ششصد و هشتاد و سه ز شعبان چاربوقت عصر دوشنبه برودخانه اهر
ز دست ظلم نه از روی اختیار بجبرز جام تیغ لبالب چشید شربت قهر و یكی از دوستان مجد الملك یزدی در آن واقعه گفت كه قطعه
چو مجد الملك از تقدیر ایزدشهادت یافت در صحرای نوشهر
بقصد صاحب دیوان محمدكه دستور ممالك بود در دهر
پس از دو سال و دو ماه و دو هفته‌چشید او هم ز دوران شربت قهر
تو در دنیا مشو بدرامعامل‌كه دارد در ترازو نوش با زهر و بعد از انتقال خواجه شمس الدین محمد بجنت مخلد بوقادر حكومت تمامت مملكت ایلخانی استقلال تمام یافته ارغون خان او را جنگسانك لقب داد و فرمان فرمود كه تا نه گناه بزرگ ارتكاب ننماید در یرغوغیر پادشاه كسی گناهش را نپرسد و بی‌التمغاء او احكام یرلیغ را مسموع ندارند و فرامین او را در فیصل مهمات بدون یرلیغ اطاعت نمایند و بوقاجنگسانك فی نفس الامر تركی مهیب عاقل بود و در فیصل مهمات ملك و دولت بر نهج عدالت ید بیضا مینمود روایتست كه در ایام حكومت او یكی از سایسان اصطبل خاص سیبی از دكان بقال برداشت دكاندار بمقتضای عادت جبلی خود در مقام مناقشه آمده سایس مشتی برو زد و بازاری با ناله و زاری نزد بوقا رفته صورت حال بعرض رسانید بوقا فرمود تا خربنده را بدو نیم زدند و با حاضران گفت كه اگر ما امثال این مردم را بمختصرات افعال مؤاخذه ننمائیم دیگران در صدد ارتكاب عظایم امور آینده و سلك مهام جمهور ازهم گسیخته ضبط مملكت بسولت میسر
ص: 128
نگردد و چون استبداد و استقلال بوقا از نهج اعتدال تجاوز نمود ارغون خان را از سلطنت جز نامی نماند آتش رشك و حسد در باطن سایر امراء و اركان دولت در التهاب و اشتعال آمده آغاز رنگ‌آمیزی و فتنه‌انگیزی كردند اما با وجود جنبه لطف و عنایت ارغونی نیز تدبیر ایشان بهدف مراد نمیرسید لاجرم بمدارا و مواسا اوقات میگذرانیدند و سر در گریبان تفكر فرو برده خون جگر میخوردند و منتهز فرصت میبودند در خلال این احوال كوكب طالع سعد الدوله یهود باوج تقرب و نیابت صعود نموده و سپهر غدار چنانكه عادت اوست در استرداد مواهبی كه ببوقا جنگسانك داده بود سعی فرمود تبیین این مقال و تفصیل این اجمال آنكه سعد الدوله كه ولد صفی الدوله هبته اللّه بن مهذب الدوله ابهری بود و متابعت ملت موسوی مینمود در زمان ارغون خان خود را داخل اطباء ایلخانی ساخته در دار السلام بغداد رحل اقامت انداخت و با ترك و تازیك هربلاد و دیار آغاز اختلاط و انبساط كرده بهمه لغات دانا شد و بر حقیقت حال عمال و متصرفان اموال بغداد و تصرفات و تقصیرات ایشان اطلاع حاصل فرمود در آن اثنا جمعی از همكیشان او كه پیوسته ملازمت آستان ارغون خان مینمودند فرصت یافته بعرض رسانیدند كه سعد الدوله در خطه بغداد است در دامان فراغت استوار گردانیده و خدمت درگاه عالم پناه را پشت‌پا زده چون او نیز باخذ علوفه و انعام حذام بارگاه سپهر احتشام مبادرت مینماید باید كه مانند ما صبح و شام در خدمت بوده در سفر و حضر از اردوی همایون غیبت نفرماید این سعایت سعی در تحصیل آمال سعد الدوله گشته بموجب فرمان ارغو خان ملازمت درگاه عالم پناه اختیار كرد بیت
هر نیك و بدی كه درشمار است‌تا در نگری صلاح كار است و بحسب اتفاق هم دران اوقات پادشاه مریض شده سعد الدوله در معالجه شرایط اهتمام بجای آورد و ارغون را مسهلی داده نافع افتاد و ازدیاد مرض روی در انحطاط نهاد و در ایام نقاهت روزی ارغون خان حكایتی كه دافع ملالت تواند بود از سعد الدوله استنطاق نمود و چون او میل خاطر ایلخان را بجمع آوردن اموال فراون معلوم داشت صورت اتلاف و اسراف نواب و كتاب هربلاد و دیار خصوصا خطه بغداد بقرار دلپذیر بر لوح ضمیر ارغون خان نگاشت و گفت تمامت اموال مملكت را بوقا و خویشان او به قبضه تصرف درمی‌آرند و جهة خزانه عامره پادشاه چیزی معتدیه در هیچ‌جا نمیگذارند و آروق كه برادر اوست در خطه بغداد ابواب ظلم و تعدی بر روی رعیت گشاده و در آنولایت صورت عدل و رفاهیت مانند روتق مهم اهل هنر در كم‌وكاست افتاده نظم
گشاده بر خلایق دست بیدادز دست ظلم او عالم بفریاد
بچرخ از ناله بیدادش آهنگ‌نه بارش قامت مظلوم و چون چنگ بنابرین مقدمه حكم شد كه سعد الدوله در مصاحبت اردوقیا و بیان شكورچی بطرف بغداد توجه نماید و در تحصیل اموال و تحقیق احوال عمال و استخراج وجوه دیوانی و دفع ویرانی اهتمام تمام فرماید و سعد الدوله باتفاق مشار الیهما فی اواخر سنه ست و ثمانین و ستمائه بدار السلام رفته در مدت اندك اموال بسیار از بقایای سال گذشته و متوجهات سال نو فراهم آورد و بجانب اردو
ص: 129
بازگشته چون آن نقود نامعدود و اجناس بیقیاس را بنظر ارغون خان رسانید درباره او اصناف الطاف مبذول داشته منصب اشراف جمع و خرج بغداد تعلق بوی گرفت و سعد الدوله بار دیگر ببغداد رفته از هرجهة كه توانست خزانه باضعاف كرت اولی بهم رسانید و در قنقورالنك كه حالا بلده سلطانیه در آن موضع است بتقبیل بسلط ایلخان سرافراز شده آن اموال را گذرانید و ارغون خان او را منظور نظر تربیت و ملحوظ عین عنایت كرده بر خاطرش گذشت كه هرسال اینمقدار مال را آروق از حاصلات بغداد میبرده و باین واسطه اعتماد ارغون خان بر صدق درایت و حسن كفایت سعد الدوله درجه اعلی یافت و اردوقیا نیز از كمال اخلاص و كاردانی او سخنان بعرض رسانیده عنان اهتمام بسوی انتظام احوالش تافت و گفت سعد الدوله از یك ولایت در مدت اندك دو نوبت این مبلغ مال بخزانه عامره واصل گردانید و محاسبات و معاملات از روی راستی مفروغ و مشخص ساخته آن مملكت را معمور كرد اگر ضبط اموال جمیع ممالك محروسه در عهده او باشد كار خزانه و ملك را بجائی رساند كه در نظام و انتظام مهام رعیت و رفاهیت اهالی هرشهر و ولایت عقل خرده‌دان انگشت تعجب بدندان گرفته حیران ماند ایلخان تصدیق این معنی نموده حكم شد كه طغاجار- نویان و اردوقیا و جوشی را به منصب امارت معین دارند و سعد الدوله را وزیر و حاكم ملك و مال شناخته بی‌استصواب او امراء سخنی بموقف عرض نرسانند اما سعد الدوله هروقت و هرجا كه خواهد اگر مهمی داشته باشد به مشورت موقوف نداشته عرضه داشت كند آنگاه سعد الدوله از روی قدرت و اختیار متصدی ضبط و ربط امور جمهور گشته بدین واسطه اعتبار بوقا روی در نقصان نهاد و جمعی كه منتهز فرصت بودند در خلوات نزد ارغون زبان بغیبتش گشادند و طوغان نویان نوبتی بعرض رسانید كه سلطان احمد بوقا را مشفق دولت و محرم سر سلطنت میشمرد و مع ذلك سالك طریق خیانت گشته آن نوع كاری از پیش برد و حال‌آنكه در آن زمان چندانی قدرت و مكنت نداشت امروز كه خزاین ما محصور و عساكر موفور دارد و شاه‌زادگان بنظر احترام در وی نگریسته هرچه میگوید بسمع رضا اصغا مینمایند باید كه مرد عاقل از وی غافل نباشد و دست تسلط او را بوجهی از وجوه كوتاه سازد و خواجه صدر الدین احمد زنجانی كه نائب طغاجار نوئین بود جهة آنكه بوقا از وی بقایاء اموال فارس میطلبید در مجالس آغاز خباثت كرده بر زبان میگذرانید كه بوقا پادشاهیست در كمال استقلال زیرا كه پیوسته بی‌مشورت امرا مهمات فیصل میدهد و اموال ممالك ایلخانی را بر وفق اراده خود صرف مینماید و كار بجائی رسیده كه هرایلچی كه با یرلیغ و پایزه به تبریز میرود اگر التغماء و بوقا همراه نداشته باشد ملحوظ عین عنایت میر علی تمغاچی نمیگردد و بنابر استماع امثال این حكایات مزاج ارغون بر بوقا متغیر گشته در آن اثنا در مجلس شراب بوقا و یكی از امرا یكدیگر را سخنان خشونت‌آمیز گفتند و پادشاه آن امیر را بازخواست نكرد و بدین جهة بوقا از ارغون برنجید و متعاقب این قضیه بر حسام الدین قزوینی كه از راه نیابت بوقا بشیراز رفته بود در سر دیوان ایلخان مقرران صد و پنجاه
ص: 130
تومان ثابت ساختند و بوقا بالكل از درجه اعتبار افتاده ببهانه وجع المفاصل در كنج خانه خود نشست و ارغون خان تمارض او را دانسته یرلیغ داد كه عمال و متعلقان بوقا دفترها بسپارند و از اعمال معزول باشد بناء علی هذا خاطر بوقا بر مخالفت ارغون قرار گرفته قاصدی نزد شاه‌زاده جوشكاب بن جوماغر بن هلاكو خان كه در كنار آب فرات میبود ارسال نمود و پیغام فرمود كه ارغون بنابر سخن اهل حسد از من رنجیده است او جمعی را كه در سلك نوكران من انتظام داشتند بر تبت تربیت سرافراز گردانید لاجرم فوجی از امرا و اعیان را با خود متفق ساخته‌ام و رایت هواداری تو افراخته باید كه خاطر انور بر استخلاص مملكت موروث قرار دهی تا من گلزار سلطنت را از خار تعرض معاندان مصفی گردانم شاه‌زاده جوشكاب چون اینحدیث عجیب شنید انگشت حیرت بدندان گزیده لحظه متمامل گردید آنگاه ایلچی را گفت كه مرا بر سخن تو زیاده اعتمادی نیست اگر میخواهی كه وثوق كلی حاصل شود اسامی آنجماعت را كه با بوقا موافق‌اند مفصل كرده بامچلگا بیاور ایلچی بازگشته التماس جوشكاب را بعرض بوقا رسانید و آن خائن آنچه شاه‌زاده طلبیده بود ارسال نمود و جوشكاب ایلچی را گفت كه من در فلان شب باردو خواهم رسید باید كه بوقا باموافقان خود مكمل باشد تا مهم ارغون را فیصل دهیم و ایلچی مراجعت نموده جوشكاب خواست كه صورت واقعه را علی اسرع الحال بارغون رساند تا وخامت خیانت بوقا بروزگار او سرایت نكند لاجرم بر جناح استعجال بجانب اردو روانشد اما در شب موعود نرسید و صباح روز دیگر بملاقات ارغون خان فایز شده كیفیت حال را مشروح معروض داشت ارغون نخست آنحدیث را بسمع قبول راه نداد و جوشكاب خطی را كه مشتمل بر اسامی موافقان بوقا و مچلگاء ایشان بود بوی نمود ارغون برآشفت و همان لحظه گفت كه سلطان انداجی و طولدای و طوغان با لشگر فراوان بیورت بوقا روند و دست و گردنش را بسته در پایه سریر اعلی حاضر گردانند امرا بموجب فرموده متوجه آنجانب گشته بوقا از كیفیت حادثه خبر یافت و فرار برقرار اختیار كرده باردوی اولجای خاتون گریخت و امرا پی بدانجا برده و او را گرفته بدرگاه رسانیدند و روایتی آنكه ارغون خان بنفس نفیس جهة اخذ و قتل بوقا متوجه اردوی او گشت و آن كافر نعمت را در یورت اولجای خاتون یافته یرغو پرسید و بر هرتقدیر بعد از ثبوت گناه شاه‌زاده جوشكاب در آنمجلس شمشیری چون قطره آب بر دست گرفته بوقا را گردن زد و لشگریان اردوی او را بجاروب غارت و تاراج پاك ساخته هركس كه بوی اندك تعلقی داشت بیاسا رسید یفعل اللّه ما یشآء و یحكم ما یرید.

ذكر شمه از عظمت و حشمت سعد الدوله یهود و بیان آنكه سبب قتل او و موجب فوت ارغون خان چه بود

چون ارغون از صانع بیچون خاطر از دغدغه غدر و مكر بوقا فارغ ساخت كما یحب و ینبغی به تربیت و رعایت سعد الدوله پرداخت تمامی مصالح ممالك و مهمات عالمیان را بحسن
ص: 131
درایت و كاردانی او تفویض فرمود و كوكب اقبال آن سردفتر اهل ضلال باوج استعلاء و استقلال صعود نمو و سرافرازی رایت ایالتش برفراز فلك فرق فرقدین شكست و كمین‌گشای عزم نافذش بر مسافر سریع السیر صبا و دبوء راه آمد شد بربست بیت
جهان وزارت او را بطلوع داده عنان‌فلك سعادت او را بفتح گشته ضمان و سعد الدوله حكومت اكثر ممالك ارغون خان را بقرابتان خود داد از آنجمله فخر الدوله را كه برادرش بود و در جهل مركب مانند افلاطون در حكمت بی‌بدل مینمود ببغداد فرستاد و برادر دیگر را حاكم دیار بكر در بیعه ساخته و ولید بن ابی ربیعه در بعضی از بلاد آذربایجان رایت ریاست برافراخت و دیگری از خویشان او شمس الدوله نام روی بحكومت ولایت فارس آورد و اگر شاه‌زاده خازان و كیخاتو خان در خطه خراسان و روم والی نمی‌بودند سعد الدوله آنولایات را نیز بقرابتان خود تفویض میكرد و حقیقت حال آنكه در زمان وزارت سعد الدوله تمامت مملكت در غایت معموری و آبادانی بود و هیچكس از امرا و ملازمان ارغون خان بر رعایا و مزارعان در هیچ باب ظلم و تعدی نمی‌توانست نمود بیت
نكردی هیچ آب از باد فریادقبای گل نگشتی پاره از باد مدت دو سال كه سعد الدوله در كمال استقلال بدان اشغال و اعمال اشتغال داشت مبلغ هزار تومان زر در خزانه عامره مخزون ساخته همت بر تدارك خللهای چند ساله گماشت لاجرم پرتو تحسین پادشاه حشمت آئین زمان زمان بر وجنات احوالش میتافت و هرروز در كمال دولت و نفاذ امر حكومت رفعت و ترقی زیاده می‌یافت تا كار بجائی رسید كه روزی در خلوت با ایلخان نرد میباخت و از سر تقرب و عظمت پا دراز كرده بی‌ادبانه كعبتین می‌انداخت درین حال قنجقبال درآمده بران ترك ادب بازخواست بلیغ نمود و فرمود كه هرچند پادشاه عواطف بیكرانه مبذول دارد در چنین حضرتی این نوع بی‌ادبی چگونه جایز تواند بود بیت
شاه اگر لطف بی‌عدد راندبنده باید كه حد خود داند سعد الدوله در جواب همین قدر گفت كه سبب ترك ادب وجع المفاصل است و خلاف سخن پادشاه عادل كار مردم جاهل و چون كمال اعتبار و اختیار سعد الدوله باین درجه انجامید نایره عداوت در كانون درون امرا و اركان دولت مشتعل گردید و طوغان كه از وی رنجش بیشتر داشت جمیع اعیان حضرت را بر دفع او متفق ساخت و بانوئینان مواصفها كرده اساس اندراس او را طرح انداخت اما بنابر مصلحت وقت آن سر در گنجینه سینه مخفی میداشت تا آنزمان كه فرصت یافته سرچشمه حیات او را بخاك و خاشاك ممات انباشت و سعد الدوله در ایام اعتبار نخست بحسب ظاهر در باب ترویج شریعت سید ابرار صلی اللّه علیه و آله الاطهار سعی مینمود و در ماه رمضان سنه ثمان و ثمانین و ستمائه جهة رعایت و معاونت حجاج كتابتی بدار السلام بغداد ارسال فرمود اما آخر الامر بكمال دولت و اقبال و غایت عظمت و استقلال مغرور گشت و نخوت و جبروت و ابهت و باد و بروت او از خدعه درگذشت بیدولتان قوم یهود زادهم اللّه تنگیلا پای بر مدارج استیلا و استعلا نهادند و زبان استهزا و استهانت نسبت بامت حضرت رسالت علیه السلام و التحیته گشادند و سعد الدوله از غایت شقاوت چند كرت بعرض ارغون خان رسانید كه نبوت
ص: 132
از چنگیز خان بحسب ارث و استحقاق بخسرو آفاق رسیده و بعنایت آلهی جناب پادشاهی را تمهید قواعد مالك و ملت و تشئید مبانی دین و دولت باكمل وجهی میسر گردیده چنانكه نبی عربی صلوات الرحمن علیه و اصحاب و انصار او دست و بازوی نصرت شعار كشادند و بسیاری از مخالفان و معاندان را بقتل آورده قلاده انقیاد و قبول اركان اسلام بر گردن خواص و عوام نهادند اگر ایلخان عالم ستان بمقتضای همت عالیشان كار فرماید و لطف موفور و عنف غیرمحصور نسبت بارباب موافقت و اصحاب مخالفت بازنماید ملتی جدید در روزگار ناپایدار پیدا میتوان ساخت و رسوم و عادات پیشینه و قواعد و اطوار دیرینه را از عرصه جهان برانداخت ارغون خان كه بسبب حب مال دشمن جان مسلمانان بود بعد از استماع این سخنان پریشان بهر بهانه بر قتل بیگناهان اقدام مینمود و حكم كرد كه هیچ مسلمانی را در دیوان كار نفرمایند و آن طایفه را از آمد شد اردو مانع آیند و سعد الدوله با ارغون خان قرار داد كه كعبه را معبد اصنام بدنام گرداند و اهل اسلام و سایر فرق انام را از عبودیت رحیم رحمان بعبادت اوثان رساند و بدین اندیشه بااعراب یهودپیشه مراسلات و مكاتبات روان داشت در ساختن اسباب توجه بجانب مكه اعلام ضلالت اعلام برافراشت درین اثنا نجیب كحال را كه هم‌كیش آن بداندیش بود بجانب مملكت خراسان فرستاد و اسامی دویست نفر از اعیان و متمولان آندیار را مفصل كرده بدو داد كه ایشان را از فضاء عالم بقا و حیات بسرحد منزل فنا و ممات رساند و اموال و جهات و سایر متملكات همه را واصل دیوان ایلخان گرداند و همچنین شمس الدوله را بكشتن هفده تن از علماء بزرگوار شیراز تعیین نمود و اینجماعت را غیر شهرت در جهان و قدمت خاندان و خرده‌ریزه در خان‌ومان گناهی نبود و چون حركات ناشایست سعد الدوله یهود از حد اعتدال درگذشت ناگاه از شست قضا ناوك بلا گشاد یافته متوجه جان او گشت ع یكی به در آتش كه خقی بداغ و ارغون خان را بسبب مداومت برخوردن معجونی كه بعضی از اجزا آن زیبق و گوگرد بود مرضی در غایت صعوبت روی نمود و خواجه امین الدین طبیب در معالجه مساعی مشكوره بجای آورده مرض روی در انحطاط نهاد در آن اثنا جوكی كه مرتب معجون مذكور بود سه جام شراب باو داد علت نكس كرده مرض مزمن گشت و كار از معالجه و مداواء اطبا و حكماء درگذشت مثنوی
از قضا اسكنجبین صفرا فزودروغن بادام خشكی مینمود امرا و مقربان از صعوبت آنحالت حیران مانده صلات و صدقات بمستحقان و فقیران رسانیدند و بسیاری از محبوسان و زندانیان را از محنت قید و حبس خلاص كرده مطلق العنان گردانیدند سعد الدوله از دیگران زیاده بر آتش محنت میجوشید و از نیت‌های خطا پشیمان گشته آه از جگر جگرسوز میكشید از مشاهده صورت صحت ایلخان بغایت نومید و از وخامت عاقبت اندیشها ناروا ترسان و لرزان بسان برك بید بیت
منم امروز دلی زانده گیتی بدو نیم‌بیم آنست هنوزم كه بجان باشد بیم جهة رفاهیت رعیت و استمالت مردم هر ولایت فرمانها مزین بالتمغا هرطرف ارسال نمود در یكروز هفتاد نشان فتنه‌نشان مشتمل بر
ص: 133
اظهار عدل و داد و رفع ظلم و فساد بهر مملكت روان فرمود و چون بمقتضای (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ) محالست كه حكم محكم و قضاء مبرم سمت تقدیم و تاخیر گیرد و دعاء اهل و بال (وَ ما دُعاءُ الْكافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ) شرف قبول و اجابت پذیرد بر ایثار مال فراوان و اظهار عدل و احسان فایده مترتب نگشت و مرض ارغون خان اشتداد یافته كار از حیز تدبیر برنا و پیر و صغیر و كبیر درگذشت غیر از سعد الدوله و جوشی كسی را بخرگاه پادشاه راه نمیدادند و ایشان بطریق نهانی ایلچیان نزد شاهزاده غازان بخراسان فرستادند كه بر سبیل سرعت رایت عزیمت بجانب مستقر سریر سلطنت برافرازد مقصود اصلی آنكه قبل از حدوث واقعه خود را بتختگاه رسانیده ایشان را از ضرب تیغ امرا خلاص سازد امرا و نوئینان بر این مكیدت اطلاع یافته در خانه طغاجار نویان اجتماع نمودند و نخست جمعی از انجكیان و اعوان سعد الدوله را گرفته بعالم دیگر روان فرمودند و چون اختر بخت سعد الدوله نیز رجعت نمود گرفتار شده دو سه روز در خانه طغاجار محبوس بود و بعد از آنكه فنای خودش بعین الیقین مشاهده افتاد و یك شب در غایت اندوه و تعب رقعه باین عبارت پیش كسی فرستاد كه بخدای لم یزل و لا یزال كه این بیچاره تا بوده بادوستان ایشان دوست و بادشمن دشمن بوده (وَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَكِیلٌ) یعنی اگر در عمر مهلتی افتد هم برین نمط طریقه اخلاص سلوك خواهد بود (المعلق بالشی‌ء المحال محال) روز دیگر سعد الدوله منحوس طالع منكوس اختر را از آب تیغ آتشبار شربت فنا دادند و مغول و مسلمان گلدسته صلوات طیبات بروضه ضیا بخش ساكن خاك یثرب فرستادند و اولیاء دین احمدی از خزانه لطف احدی قبای بقا پوشیدند و اعداء ملت محمدی از جام قهر انجام قضاء صمدی شربت فنا نوشیدند ارغون خان كه در آن اوان بغایت ضعیف و ناتوان بود چشم باز كرده از سبب غیبت سعد الدوله و ایناقان استفسار نمود یكی از حاضران عذری نامسموع بعرض رسانید و ایلخان حقیقت حال دانسته در روز سه شنبه هفتم ربیع الاول سنه تسعین و ستمائه در باغچه اران متوجه عالم آخرت گردید بیت
چنین است آئین چرخ بلندگهی بانشاط و گهی باگزند و ارغون خان چهار پسر داشت باین ترتیب غازان كه مادرش قتلق ابكاجی بود میسو تیمور اولجایتو سلطان كه اردوك خاتون كه خواهرزاده امیر ایرنچن والده ایشان بود ختای اوغول كه مادرش را قتلق خاتون بنت قویلوق بوقا می‌گفتند و از جمله این چهار پسر غازان و اولجایتو سلطان بسلطنت رسیدند

ذكر بعضی از افاضل و دانشمندان و فضلاء زمان ارغون خان‌

یكی از جمله علماء دوران ارغون خان رضی الدین محمد بن علی بن یوسف الشاطبی است و او در علم لغة عدیل و نظیر نداشت و در سنه اربع و ثمانین و ستمائه علم توجه بجانب عالم آخرت برافراشت و دیگری از آن جمله محدث مجد یوسف بن محمد الكاتب المورخ املجود است و او در سنه خمس و ثمانین و ستمائه بجهان جاودان پیوست و دیگری از
ص: 134
جمله اعیان علماء اعلام و اشراف فضلاء لازم الاحترام قاضی القضاة ابو سعید ناصر الدین عبد اللّه البیضاوی با ارغون خان معاصر بود و همواره بدرس علوم معقول و منقول و تحقیق مسائل فروع و اصول مشغولی میفرمود و پدر قاضی بیضاوی امام الدین عمر بن فخر الدین محمد بن صدر الدین علی الشافعی است و آنجناب نزد والد خود امام الدین تحصیل علوم دین فرموده بود و مسند امام الدین بدو واسطه بحجة الاسلام ابی حامد الغزالی میرسد و قاضی ناصر الدین بیضاوی را مولفات مفیده و مصنفات پسندیده بسیار است تفسیر قرآن و غایة القصوی و شرح مصابیح و منهاج و طوالع و مطالع و مصباح و مرصاد و نظام التواریخ از آنجمله است انتقال قاضی ناصر الدین بیضاوی بمنتزهات عالم اخروی بروایت شیخ جزری در سنه خمس و ثمانین و ستمائه اتفاق افتاد و بقول امام یافعی آنصورت در سنه اثنی و تسعین و ستمائه دست داد و دیگری از آنجمله علامه كبیر قاضی القضاة شهاب الدین محمد بن احمد الخلیلی الجوینی است و او در تكمیل علوم بی‌مثل زمان خود بود و در ایام حیات تصنیفات افادت آیات تحریر نمود نظم علوم الحدیث از نتایج اقلام پسندیده ارقام اوست وفاتش در سنه ثلث و تسعین و ستمائه واقع شد و از آنجمله دیگری فاضل مفسر جمال الدین محمد بن سلیمان بن النقیب المقدسی است و او را تفسیری است در صد مجلد فوتش در سنه ثمان و تسعین و ستمائه اتفاق افتاد و دیگری از آنجمله عالم عابد زاهد زین الدین علی بن الصاعد است و آنجناب دمشقی الاصل بود و بوعظ و نصیحت خلایق مشغولی مینمود و چون خبر واقعه سعد الدوله یهود و ارغون خان را شنود قصیده نظم فرمود كه مطلعش اینست شعر
نحمد من دار باسمه الفلك‌هذا الیهود القر و قد هلك و از جمله شعرای آنزمان یكی نجم الدین زركوب است و این قطعه از ابیات اوست كه قطعه
منم زركوب و محصولم ز صنعت‌بجز فریادی و بانكی نباشد
همیشه در میان زر نشینم‌و لیكن هرگز دانگی نباشد.

ذكر كیخاتو خان بن اباقا خان‌

كیخاتو بخط اكثر مورخان بیأ آخر حروف و خاء معجمه مشاهده افتاده و بعضی از كتاب آن نام را بنون و جیم نوشته‌اند و میرزا الغ بیك گوركان در الوس اربعه باین عبارت قلمی فرمود كه غالبا نام كیخاتو عیقاتو باشد چه بمغولی معنی دارد یعنی در عجب انداز و كیخاتو در زمان سلطنت ارغون خان در ولایت روم حاكم بود و چون صورت فوت ارغون روی نمود جمهور امرا متفق اللفظ و المعنی لكزی گوركان را بدان مرزوبوم فرستاده از حدوث واقعه ایلخانی و وصول نوبت سلطنت بآن بانی مبانی جهانبانی اعلام كردند و استدعاء حضور فرمودند و بعد از توجه لكزی اختلاف در آراء امرا پیدا شده طغا جارو طوغان و قنجقبال بپادشاهی باید واغول كه حاكم بغداد بود مایل گشتند و مكتوبی مبنی
ص: 135
ازین معنی مصحوب معتمدی نزد او فرستادند اما باید و ملاحظه جانب كیخاتو فرموده ملتمس آنجماعت را اجابت نكرد و چون لكزی بروم رسید و كیخاتو را بر حقیقت حال مطلع گردانید فی الحال بر جناح استعجال متوجه آذربایجان گردید و بعضی از خواتین و شاه- زادگان تا آلاتاق او را استقبال نموده تهنیت سلطنت گفتند و در حدود خلاط قریلتای اتفاق افتاد بتاریخ یكشنبه بیست و چهارم رجب سنه تسعین و ستمائه كیخاتو بر سریر خانی نشست و لوازم آن امر چنانچه معهود است بوقوع پیوست بعضی از امراء بر سبیل طوع و رغبت و زمره از سر ضرورت و كراهت پای در دایره متابعتش نهادند و كیخاتو بعد از چند روز كه از مجلس عیش و نشاط بصفه بار خرامید یرغوی امراء بداندیش را پرسید هریك از طغاجار و قنجقبال را سه چوب یاساق زد و تومان قنجقبال را بشكیتور نوئین عنایت كرد و تومان طغاجار را بدیگری از امرا بخشیده طوعانرا باولاد اردوقیا سپرد تا بقصاص پدر خویش بقتل آوردند و مبشران باطراف ولایات فرستاده خلایق را بعدل و احسان و رفع ظلم و طغیان بشارت داد و مقارن آنحال از جانب روم اخبار پریشان شنود و راه رسم نیابت خود را بشیكتور نویان تفویض نمود و در روز جمعه چهارم ماه مبارك رمضان بجانب روم نهضت فرمود و در غیبت رایت فتح آیت از شاه‌زاده‌گان و امرا خیال خلاف كرده روی بترتیب اسباب فتنه و فساد آوردند اما كیخاتو در جمادی الاخری سنه احدی و تسعین و ستمائه از آن سفر منصور و مظفر بازآمده بتجدید پرتو التفات بر سرانجام مهام سلطنت انداخت و بخلاف متصور جمعی را كه اندیشه مخالفت داشتند بانواع مراحم و الطاف بنواخت منصب امیر الامرائی به آقبوقابها در داد و زمام امور وزارت را بتاریخ ششم ذی حجه مذكوره در كف كفایت خواجه صدر الدین احمد خالدی زنجانی نهاد و او را ملقب بصدر جهان گردانید و برادر صدر جهان قطب الدین احمد خالدی متصدی مهم قاضی القضاتی و تولیت موقوفات ممالك محروسه گردید و كیخاتو خان باتفاق مورخان سخی‌ترین اولاد هلاكو خان بود چنانچه در اندك زمانی تمامی خزاین آباد اخوان خود را بر شاه‌زاده‌گان و خواتین و امرا تقسیم فرمود و چون نظرش بر جواهر زواهر كه سلاطین سابق آنها را مانند گوهر دل در گنجینه سینه محفوظ میداشتند افتاد تمامت را بحرمها و بنات بخشید و گفت امثال این امتعه نفسیه لایق بحال این جماعت است كه خود را بدان بیارایند و الا چه در خزانه محبوس داشتند و چه در قعر دریا و صمیم كان گذاشتن و آن پادشاه صاحب كرم هم در اوایل ایام دولت در باب افاضه سحب ادارات و اشاعه بر و صدقات اهتمام تمام ظاهر ساخته سادات و علما و مشایخ و فضلا را احكام ترخانی ارزانی داشت و بتخلیص محبوسان و زندانیان حكم فرموده مهما امكن همت بر تر فیه احوال عامه بر رعایا گماشت و كیخاتو بالتبع از ریختن خون افراد انسانی متنفر بود لاجرم در مدت سلطنت اصلا بر قتل كسی اقدام ننمود در ایام دولتش غیر جام و صراحی هیچ آفریده خونریزی نمیكرد و در روزگار سلطنتش بجز دف و چنگ هیچ فردی طپانچه و گوشمال نمیخورد و ایلخان با وجود این صفات پسندیده بر لذت مباشرت شعف
ص: 136
تمام داشت و همواره رایت عیش و عشرت می‌افراشت متصل دست تصرف به بنین و بنات خرد و بزرك و تازیك و ترك دراز میساخت و بهتك پرده عصمت مستورات امرا و اركان دولت قیام نموده اساس بی‌شرمی طرح میانداخت بناء علی هذا نوئینان و امرا بر سلطنت باید و اغول متفق گشتند و مسرعان ببغداد فرستاده و او را بآذربایجان طلبیده بیكباركی از مقام هوا- داری كیخاتو درگذشتند قتل كیخاتو در موغان بفرمان بایدو خان در ماه صفر سنه اربع و تسعین و ستمائه روی نمود مدت سلطنتش سه سال و چند ماه بود وضع چاو و ابطال آن در ایام فرمان‌فرمائی كیخاتو اتفاق افتاد چنانچه خامه عنبری شمامه ابواب تحریر آن حكایت بازخواهد گشاد.

گفتار در بیان شمه از اعتبار و اختیار صدر جهان و ذكر وضع چاو و سبب ابطال آن‌

در جامع التواریخ جلالی مسطور است كه خواجه صدر الدین احمد خالدی از قاضی زادگان ولایت زنجان بود و در اوایل حال چندگاه ملازمت طغاجار نویان مینمود و او هم در عنفوان جوانی در كرم و سماحت و جود و سخاوت رقم نسخ بر مكارم صاحب ری و حاتم طی كشید و هرچه از هرممر بدستش آمد در وجه انعام سادات و علما و مشایخ و فضلا مصروف گردانید و پیوسته همت بر اشاعه خیرات و مبرات میگماشت و یكی از شعرا در آن ولا این قطعه در مدح او بر لوح بیان نگاشت قطعه
بسینه صدر نتوان شد در آفاق‌كه صدر نامور در هفت كشور
كسی باشد كه باشد پیش جودش‌چو خاك راه یكسان گوهر و زر
اگر صدری نمیدانید كردن‌بیاموزید از صدر طغاجر
سپهر مكرمت احمد كه بربوذكلاه سروری از چرخ اخضر القصه چون كیخاتو خان بر سریر دولت نشست امرا و نوئینان در باب تعیین وزیر قرعه مشورت در میان انداختند و اسامی جمعی از اكابر و اعیان را كه ملازمان اردوی اعلا و حضرات خواتین و امرا بودند قلمی ساختند هرچند كه در آن مفصل نام صدر الدین احمد مسطور نبود اما چون منشی تقدیر منشور وزارت بنام نامی او تحریر نمود هنگام عرض مفصل در آینه خاطر نورانی ایلخانی بی‌سابقه اندیشه این صورت پرتو انداخت كه جهة سرانجام مهام سلطانی و تمشیت معاملات دیوانی صدر الدین احمد زنجانی را وزیر میباید ساخت شاهزادگان و خواتین و امراء شرط موافقت بجای آورده این خیال همكنان را مستحسن نمود و كیخاتو خان خواجه صدر الدین احمد زنجانی را بعالی منصب صاحب دیوانی و شرف لقب صدر جهانی مخصوص فرمود و انعام التمغا زرین و توق و كور كه و یك تومان لشگر بر آن منصب افزوده صاحب را جمع میان وزارت و امارت دست داد و كوكب اقبال صدر جهان در نفاذ امر و علو شأن و مزید اقتدار و كمال اختیار روی باوج شرف و رفعت نهاد ابراز شرم
ص: 137
ایثار دست گهربارش غرق عرق خجلت بود و كوه از اندوه دل گوهر بخشش خون در درون بسته كان لعل و یاقوت ظاهر مینمود نظم
هیچ سایل بخوش دلی و بخشم‌لا در ابروی او ندیده بچشم
تا نیابد ز سائلان تشویرهمه پیش از بیار گوید گیر وصدر جهان هم در بدایت حال دست امرا و نوئینان را از تصرف در امور ملك و مال كوتاه گردانید و بی‌استصواب ایشان مهمام مملكت و مصالح سپاهی و رعیت بفیصل میرسانید بنابر آن حسن و تایجو در ماه ذیقعده سنه اثنی و تسعین و ستمائه جمعی از معارف تبریز را بر آن داشتند كه تیر مكر در كمان غدر نهاده و تا گوش كشیده بر لوح خاطر ایلخان نگاشتند كه صاحب دیوان اموال جهان بمقتضای رای خود بمصارف میرساند و بدین جهت مصلحت لشگر و یراق اردوها مهمل و مختل میماند پادشاه فلك همت آفتاب عطیت آن شنوده ناستوده را ناشنوده انگاشت و بتازگی حكم یرلیغ نفاذ یافته از كنار آب آمویه تا حدود مصر بنظر بصیرت و كف كفایت صدر جهان گذاشت و زمام اختیار جماعت دشمنان را بقبضه اقتدار او داد و صدر جهان زمین خدمت بوسیده و از مجلس بیرون آمده بندهای گران بر پای ایشان نهاد و بعد از چند روزی كه اعدا را تنبیهی حاصل گشت عفو و مرحمت شعار خود ساخته از سر جرایم ایشان درگذشت و چون بواسطه اشراف كیخاتو در انعام اشراف و اعیان و كثرت احسان و اتلاف صاحب دیوان از جنس درم و دینار چیزی در خزانه نماند و بحسب اتفاق در آن سنوات و با درمیان گله و رمه مغولان افتاده بسیاری از چهارپایان ایشان را بچراگاه عدم رساند و پادشاه بدستور در خرج و بذل طریق اعتدال مرعی نمیداشت صدر جهان از سرانجام اخراجات ضروریه ایلخان عاجز شده هركس در آن باب نقشی بر لوح خاطر مینگاشت در آن اثنا عز الدین مظفر بن محمد بن عمید كه علمداری شریر بود بعرض صاحب دیوان رسانید كه مصلحت در آن است كه بدستور ولایت ختا و مملكت قاآن‌چاو در عوض زر در ممالك ایلخان روان كرد و بیع و شری بدان نمایند تا جنس سیم و زر بتمام و اصل خزانه عامره شود و پادشاه را دستگاهی پیدا شده كه هیچ آفریده در زیان نیفتد و بنابر آن كه در آن زمان صدر جهان را پانصد تومان قرض شده بود و مطلقا آن وجه از دیوان میسر نمیشد و هرلحظه خرجی دیگر روی مینمود سخن عز الدین مظفر را بسمع قبول راه داد و باتفاق پولاد جنگسانك كه ایلچی قاآن بود این خیال محال را بعرض پادشاه باستقلال رسانید و كیخاتو خان حكم فرمود كه من بعد در ممالك محروسه مطلقا بزر و نقره سودا و معامله نكنند و رقم نسخ بر نسج ثیاب زربفت كشند مگر جهة خاصه پادشاه و زرگران و زردوزان دیگر بحرفه خود مشغول نمایند و در هرشهری از بلاد آذربایجان و عراق عرب و عجم و فارس و خوزستان و دیار بكر و خراسان چاوخانه بنیاد نهند و عمال جهت تمشیت آنكار تعیین نمودند و مقرر شد كه تجار بحار و سوداگران ولایات یاغی را در وقت سفر عوض چاو زر دهند و در وجه علوفات جماعة زرگران و صرافان و زردوزان هرساله مبلغی معین از چاوخانه مجری دارند تا دیگر بآن صنعت نپردازند و در هربلده مبلغی كلی در مؤنت بناء و چاوخانه مصرف گشت و چاو كاغذ پاره مربع مستطیل بود چند كلمه بخط ختائی بر آن نوشته و بر
ص: 138
دو طرف آن كلمه طیبه لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه و لفظ ایزنجی دورچی كه قامان‌ختا بآن عبارت پادشاه را ملقب گردانیده بودند منتبت ساخته و درمیان كاغذ دایره كشیده بودند و از نیم درم تا ده درم بنابر اختلاف چاو رقم زده و ایضا سطری چند بر آن كاغذ مسطور بود مضمون آنكه بتاریخ سنه ثلث و تسعین و ستمائه پادشاه جهان این چاو مبارك را در ممالك روان گردانید تغییر و تبدیل كننده با زن و فرزند و خویش و پیوند بیاسا خواهد رسید از اشتهار این حكایت مردم در بحر تفكر و حیرت افتادند و بعضی از شعرا جهة میلان خاطر پادشاه و صاحب دیوان در آن باب ابیات گفتند از آنجمله یك بیت بخاطر بود نوشته شده بیت
چاو اگر در جهان روان باشدرونق ملك جاودان باشد القصه در ماه ذیقعده سنه مذكوره در تبریز چاو روان گشت و بازاریان دو سه روزی بحسب ضرورة به بیع و شری اشتغال نمودند بعد از آن طایفه از تبریزیان از مشاهده این زیان بی‌تحمل شده روی بسفر آوردند و در زمره‌ای اگرچه از وهم ابواب دكاكین باز میكردند اما اقمشه و امتعه و اغذیه و اشربه را پنهان میساختند بنابر آن در روز جمعه عوام الناس زبان بفریاد و فغان گشاده بر عز الدین مظفر لعنت نمودند و رنود و اوباش قاصد جان آن شریر گشتند و آمد و شد كاروان و سوداگران و معامله طبقات انسان منقطع شده امرا و نوئینان باتفاق صاحب دیوان بعرض پادشاه رسانیدند كه وضع چاو مستلزم خرابی رعایا و مستوجب فقدان حاصل تمغاست و اگر چند روز دیگر این بدعت برقرار ماند اختلال تمام باحوال ملك و مال راه یابد كیخاتو خان چون این سخن بشنود بابطال چاو حكم فرمود و مردمی كه جلا گشته بودند به تبریز بازآمده آبادانی آن بلده بحالت اصلی معاودت نمود.

ذكر مخالفت بایدو و بقتل رسیدن كیخاتو

در آن ایام كه امرا و نوئینان بواسطه شرب مدام كیخاتو خان و دست رسانیدش به بنین بنات مسلمانان بر خود میپیچیدند و خواطر برخلاف او قرار داده انتظار لطیفه غیبی میكشیدند شبی در آلاتاق پادشاه با بایدو اغول بن تراغای بن هلاكو خان آغاز بدمستی كرده‌ایت قلی را فرمود تا مشتی چند بر وی زد و صباح كه از خواب خمار بیدار شد از حركات شبانه پشیمان گشته مجلس پادشاهانه بیاراست و باید ورا طلبیده افسر خاصه بر سرش نهاد و عذرها خواست باید و اغول هرچند عیار اخلاص را مغشوش گردانیده بود مصلحت وقت در اظهار غبار نقار ندید و آنروز بعیش و طرب گذرانید امرا و اعیان كه منتظر فرصت بودند رنجش خاطر باید و را دانسته نهانی بملازمتش رفتند و مواضعه كردند كه سال دیگر باید از بغداد بجانب اردوی كیخاتو نهضت نماید تا ایشان كمر معاونتش برمیان بندند و ابواب خلاف بر روی ایلخان بگشایند بعد از آن شاهزادگان كه در اردو بودند بیورتهای خویش مراجعت نمودند و در میان زمستان منهی بر آن اتفاق اطلاع یافته از بغداد عرضه داشتی مشتمل بر اسامی بداندیشان و
ص: 139
مواضعه ایشان نزد كیخاتو خان فرستاد و ایلخان ایلدار و قنجقبال و طولادای را مؤاخذه كرده مقید ساخت و طغاجار كه خمیر مایه آن فتنه بود قاصدی همعنان برق و باد ببغداد ارسال داشته بباید و پیغام داد كه بر جناح استعجال بدینجانب ایلغار باید نمود تا مقصود بحصول پیوندد و باید و در جنبش آمده چون این خبر بسمع كیخاتو خان رسید از اران بتبریز خرامید و تیتاق را با پنج هزار سوار منقلای ساخته آقبوقا و طغاجار را با دو تومان لشگر از عقب روان گردانید و بنفس خود در اوایل سنه اربع و تسعین و ستمائه از رودخانه اهر بعزم حرب و قهر متوجه گشت و میان تیتاق و قراولان باید و محاربه روی نمود فوجی از سپاه بایدو بقتل رسیدند اما آقبوقا و طغاجار چون دو روزه راه رفتند سحری كه صبح صادق در دمیدن بود طغاجار بیشمورت آقبوقا طبل كوچ كوفته روان شد و آقبوقا از تقدم و عدم التفات طغاجار متعجب گشته چون در منزل نزول نمود كس فرستاد و سبب آن معنی را استفسار فرمود طغاجار جوابداد كه موجب تعجیل در نهضت قلت علت و ضیق یورت بود آقبوقا این سخن باور كرده سحر دیگر باز طغاجار بر آقبوقا سبقت گرفت و مانند روز گذشته پیشتر روان گشت و بدین واسطه آقبوقا در دغدغه افتاده پیغام داد كه چرا طغاجار بخلاف یاسا در این دو روز پیش از ما كوچ مینماید طغاجار نقاب ارتیاب از چهره اندیشه برگرفته در جواب گفت كه تا امروز بحكم كیخاتو خان آقبوقا منصب امیر الامرائی و رتبه تقدم داشت و حالا بفرمان بایدو خان آن امر بمن تعلق گرفته چون این جواب بگوش هوش آقبوقا رسید متوهم گشته سپاهیان فوج‌فوج مانند سیل در وقت انحدار روی بمنزل طغاجار آوردند و آقبوقا بامعدودی چند عنان بسوی اردوی كیخاتو خان انعطاف داد و بعد از وصول كیفیت حال عرض كرده كیخاتو خواست كه بطرف روم گریزد اما بعضی از مردم كوته‌اندیش مصلحت ندیدند و ایلخان بطرف اهر بازگشته در آن اثنا توكل نویان كه لشگر گران بگرجستان رفته بود مراجعت نمود و جمعی از امرا كه در تبریز مقید بودند گریخته بوی پیوستند و باتفاق متوجه اردوی كیخاتو شدند و هزاره نارین با زمانه پركین در ساخته ناگاه پادشاه را گرفتند و بامرای عاصی سپردند و ایشان او را در روز پنجشنبه ششم جمادی آخر سنه اربع و تسعین و ستمائه هلاك كردند و كیخاتو خان را سه پسر بود آلافرنك و ایرانشاه ازدندی خاتون بنت آقبوقا جلایر حینك پولاد از بولغان خاتون و هیچیك ازین سه پسران بسلطنت نرسیدند و از جمله مشایخ زمان كیخاتو خان یكی شیخ احمد قزوینی است و او در زهد و عبادت درجه اعلی داشت و در سنه تسعین و ستمائه علم عزیمت بعالم آخرت افراشت و از شعراء آنزمان یكی نظام الدین عثمان قزوینی است و او اشعار نیك دارد این مطلع از آنجمله است كه مطلع صبحدمی كه از
رخت برفكنی كلاله راچشم و رخت خجل كند نرگس مست و لاله را.

ذكر بایدو خان‌

چون مهم كیخاتو خان بضرب تیغ نوئینان فیصل یافت طغاجار و سایر امرا از صغار و كبار به بایدو پیوسته در ماه جمادی الاخری سنه اربع و تسعین و ستمائه در حدود همدان او
ص: 140
را بر تخت سلطنت نشاندند و مجلس بزم و نشاط و بساط عیش و انبساط آراسته مصراع زر و گوهرش بر سر افشاندند و بایدو بعد از چند روز كه بشرب می ارغوانی و استماع الحان و اغانی قیام نمود روی بسرانجام مهام سلطنت آورده منصب امیر الامرائی را بطغاجار داد و خواجه صدر الدین احمد را از وزارت معاف داشته زمام آن مهم را در كف كفایت خواجه جمال الدین دستجردانی نهاد و ایضا حكومت روم و دیار بگر را بطغاجار ارزانی داشته حكم فرمود كه صدر جهان متوجه ضبط آن مملكت گردد و تومانات عراق عجم را بطولادای عنایت كرده قنجقبال را حاكم شبانكاره ساخت و اوقاف ممالك محروسه را از مؤنات دیوانی ترخان گردانیده در آن باب نشانها باطراف ولایات فرستاد و از نواب كیخاتو آقبوقا و تایجورا بیاسا رسانیده حسن را بجان امان داد و آیت قلی را كه در مجلس آلاتاق بفرمان كیخاتو او را در مستی مشتی زده بود بحضور طلبیده مخاطب گردانید ایت قلی جواب داد كه چون در آنزمان كیخاتو خان بر مسند سلطنت تمكن داشت اگر مرا بقتل برادر یا پسر خود مامور ساختی شرایط اطاعت بجای می‌آوردم تا بضرب و شتم چه رسد امروز نیز بنده و خدمتكار پادشا هم اگر گناه بنده عفو فرماید بهمان دستور انقیاد احكام او را بر ذمه همت خود لازم دانم بایدو این جواب را پسندیده آیت قلی را در سلك مقربان منتظم گردانید و هم در اوایل ایام پادشاهی بایدو غازان خان بن ارغون خان باتفاق امیر نوروز غازی رایت خلاف افراخته متوجه آذربایجان گردید و بایدو مغلوب شده از شربتی كه بكیخاتو چشانیده بود جامی لبالب دركشید مدت حكومتش هشت ماه بود و قتلش نیز در حدود تبریز روی نمود.

ذكر مبادی احوال شهزاده غازان كه نهالی بود در چمن سرافرازی و بیان وقایعی كه روی نمود میان آنجناب و امیر نوروز غازی‌

خامه پاكیزه تقریر وزیر ارسطو ضمیر خواجه رشید الدین فضل اللّه در جامع التواریخ چنین تحریر فرموده كه ولادت همایون شاه‌زاده غازان بن ارغون خان در شب جمعه بیست و نهم ربیع الاخری سنه سبعین و ست و ستمائه در سلطان دوین مازندران بطالع عقرب اتفاق افتاد و چون آثار دولت و شهریاری از بشره آن دری اوج كامكاری ظاهر و هویدا بود ارغون خان مبتهج و مسرور گشته بترتیب اسباب جشن و سور فرمان داد بیت
یكی جشن فرمود بازیب و سازكه در وصف آن قصه گردد دراز و غازان تا سه سالگی در حجر عطوفت مادر و پدر بسر برد آنگاه آباقا خان آن نبیره دولتمند را طلبیده به بولغان خاتون سپرد و در سنه ثمان و سبعین و ستمائه كه اباقا خان جهة دفع شر لشگر قراوناس متوجه خراسان بود در میان سمنان و دامغان طرح شكار انداخته در آن صیدگاه غازان آهوئی را به تیر زد و چون در آن زمان شهزاده هشت ساله بود این معنی موجب تعجب شاه و سپاه گشته اباقا خان چنانچه رسم مغولان است برای
ص: 141
ماغرلامشی دست آنفرزند ارجمند سه روز در دامغان توقف نمود و بطوی و جرغامشی اشتغال فرمود و در سنه ثمانین و ستمائه كه سن غازان بده سالگی رسید اباقا خان وفات یافت و شاه زاده بپدر خود ارغون خان پیوست و چون ارغون سلطان احمد را كشته بر تخت سلطنت نشست ایالت ولایات خراسان را بغازان خان تفویض نمود و امیر نوروز را در ملازمتش مقرر فرمود امیر نوروز پسر ارشد ارغون آغاست كه سی و نه سال در زمان چنگیزخانیان حكومت بعضی از بلاد ایران تعلق بوی میداشت و جمال حال امیر نوروز بزیور ایمان و اسلام و حلیه متابعت سنت حضرت خیر الانام علیه الصلوة و السلام مزین و محلی بود و همواره در تقویت اركان شریعت غرا و تمشیت مهام ملت بیضا مساعی جمیله بذل میفرمود در میدان شجاعت و مردانگی از امثال و اقران امتیاز تمام داشت و از غایت جلادت و فرزانگی همواره در معركه غزو كفار تتار اعلام جدو اجتهاد می‌افراشت و در آن اوان كه ارغون خان افناء بوقا را بر ابقا ترجیح كرد امیر نوروز بنابر اتحاد و صداقت بوقا مستشعر گشته و در ذی حجه سنه سبع و ثمانین و ستمائه بدره خسرو كه جای قشلاق او بود رفت و شوهر خواهر خود شهزاده كنشو و بعضی از امراء خراسان را در خلاف غازان با خود متفق ساخته رایت عصیان برافراخت و در روز پنجشنبه هفتم ربیع الاول سنه ثمان و ثمانین و ستمائه كه شهزاده در كشف رود نزدیك بپل معین منزل گزیده بود امیر نوروز با سپاهی عالم‌سوز ناگهان بكردار دود درآمده غازان را بجانب مازندران گریزانید و چون شاهزاده بدان ولایت رسید هولاجو را كه امیر نوروز دم از هواخواهی او میزد گرفته نزد ارغون خان فرستاد و لشگر پراكنده را مجتمع گردانیده روی بنوروز نهاد و در پانزدهم ربیع الاخر سنه مذكوره در نواحی رادكان بین الجانبین مقابله و مقاتله اتفاق افتاده این كرت نیز غازان منهزم گشت و نوروز غنیمت بسیار گرفته صیت شجاعت و پهلوانی او از ایوان كیوان درگذشت و شهزاده غازان در آن انهزام بكالپوش استرآباد رفته چهل روز در آن مقام آرام گرفت و بعد از آنكه از نزد ارغون خان بایدو اغول و نور بن نویان با سپاه فراوان بمدد رسیدند بار دیگر بعزم رزم متوجه نوروز شد و امیر نوروز نیز از اردكان در حركت آمده چون بحدود جرمغان نزول نمود دانست كه با آن لشگر دست در كمر نمیتواند زد لاجرم عنان عزیمت بصوب تركستان انعطاف داد و شاهزاده غازان تا نواحی دار السلطنه هراة او را تعاقب فرموده چریك منصور غنیمت موفور بدست آوردند و از صحرای هزار جریب طبل مراجعت كوفته غازان خان آن زمستان در نیشابور قشلاق كرد و در بهار سنه تسع و ثمانین و ستمائه در فضای جان‌فزای رادكان ییلاق نموده در فصل شتابه تجن خرامید و بایدو اغول را با سپاه عراق رخصت معاودت فرمود و در اواخر زمستان بقراتپه سرخس كه آنرا شیر سبیل نیز گویند منزل گزید و هنوز در آن مقام بود كه خبر توجه سپاه قیدو خان بتواتر پیوست كیفیت واقعه آنكه نوروز بیك بعد از انهزام نزد قیدو خان رفته صورت تسخیر خراسان را در نظرش آسان نمود و قیدو خان داماد خود ارنكتمور را با سی هزار سوار پرتهور نامزد یورش خراسان كرده مصحوب نوروز
ص: 142
روان گردانید و ایشان در شهور سنه تسعین و ستمائه از آب آمویه گذشته این خبر در اردوی غازان خان شایع گشت شاهزاده غازان و امراء مجال قتال با آن سپاه محال دانسته تا ولایت سمنان عنان یكران بازنكشیدند و ارنكتمور نوروز تاجور بد، ایشان را تعاقب نموده لشگریان قیدو خان در ولایت خراسان لوازم قتل و غارت بتقدیم رسانیدند اما در وقت مراجعت بهر دیار كه میگذشتند پهلوانان خراسان لوازم قتل و غارت بتقدیم رسانیدند اما در وقت مراجعت بهر دیار كه میگذشتند پهلوانان خراسان دزدیده بروز و پوشیده بشب مغولان بی‌ایمان را می‌كشتند بمثابه كه چون آن سپاه بباد غیس رسیدند قرب پنجهزار سوار از ایشان ناپیدا بود و بدین جهته ارنكتمور در خشم رفته نوروز را بچوب یاساق تادیب فرمود در خلال این احوال خبر فوت ارغون خان و سلطنت كیخاتو خان شیوع یافت و غازان در ولایت سمنان از كیفیت حادثه وقوف یافته بعد از اقامت مراسم تعزیت عنان عزیمت بطرف دماوند تافت و از آنجا بسلطان دوین رفته در آن منزل شاه‌زاده بنارجی و طولادای و قنجقبال با طایفه از ابطال رجال برسم كومك از نزد كیخاتو خان آمدند و غازان بوصول آن سپاه مستظهر گشته چندگاه بفراغبال اوقات گذرانید و در بهار سنه اثنی و تسعین و ستمائه بعزم ملاقات كیاتو خان و عرض حالات خراسان متوجه آذربایجان گشت و كیخاتو خان وصول شاه‌زاده را باردو از صلاح ملك دور دانسته جمعی از نوئینان را ارسال داشت تا او را بطرف خراسان بازگردانیدند و غازان خان نوبت دیگر بمازندران شتافته در اواخر سنه ثلث و تسعین و ستمائه عنان عزیمت بصوب نیشابور تافت و در آن ولایت میان آنحضرت و امیر نوروز جنك و مخالفت بصلح و موافقت تبدیل یافت مفصل این مجمل آنكه چون نوروز در مصاحبت ارنكتمور از یورش خراسان بجانب مغولستان مراجعت نمود و در كنار آب آمویه از وی متوهم گشته سلوك طریق مفارقت اختیار فرمود بارشاد روجه خویش طغان خاتون كه ضعیفه عاقله بود كرت دیگر میل ملازمت غازان كرده از خواص ملازمان ساتلمش و ایسنبو قارا نزد شاه‌زاده فرستاده و سخن صلح در میان انداخت ملخص پیغام آنكه تا كی از جانبین طریق مخاصمت پیمائیم و قصد جان و عرض یكدیگر نمائیم اكنون وقت است كه شاه‌زاده جراید جرایم این كمینه را بآب عفو و اغماض بشوید و من بعد بقدم الطاف طریق عنایت و اعطاف پوید و عذر تقصیراتی كه تا غایت بحسب تقدیر واقع شده در پذیرد تا بنده بدرگاه عالم پناه آمده طریقه عبودیت و اخلاص پیش گیرد غازان چنان از شنیدن این سخن بغایت مبتهج و شادمان شده اطاعت نوروز را از جمله مقدمات سرسبزی نهال اقبال خود شمرد و ریاض آمال ایلخان را بر شحات سحاب عواطف و مراحم خضرت و نضارت داده بین الجانبین مبانی عهد و پیمان بغلاظ ایمان تاكید یافت و انوار مرحمت غازانی از مطلع مهربانی طلوع نموده در قلب زمستان عنان باستقبال نوروز تافت و بر سرخس و مرو مرور فرموده در حدود شبرغان بقتیول نوروز رسید و او در ساعت بخدمت مبادرت كرده نه سر اسب صبا رفتار پیش‌كش كشید و زبان اخلاص و نیاز بعذر جسارتی كه تا غایت از وی صدور یافته بود بگشاد و دست امید در ذیل عاطفت شاه‌زاده زده چون سایه در پایش افتاد غازان خان
ص: 143
بحكایات محبت‌آمیز و كلمات شفقت‌انگیز او را بنواخت و همت بر تربیت و رعایتش گماشته رایت مراجعت بصوب سلطان دوین برافراخت.

ذكر سلوك شهزاده غازان نسبت بباید و خان در طریق خلاف و بیان ملاقات ایشان با یكدیگر بعد از وقوع مصاف‌

در اوایل سنه اربع و تسعین و ستمائه كه غازان خان همعنان امیر نوروز متوجه سلطان دوین ستر آباد بود در اثناء راه خبر قتل كیخاتو و جلوس باید و متواتر گشت و اینمعنی بر خاطر شاه‌زاده گران آمده بعد از وصول بسلطان دوین در باب دفع باید و و تسخیر ممالك موروث باعاظم اركان دولت طریقه مشورت مرعی داشت نوروز گفت امید چنانست كه عنقریب شاهزاده عالمیان را بر سریر سلطنت و جهانبانی بنشانم و باید ورا مانند حجاب كفر از میان برگرفته تمامی امرا و اعیان را مسخر فرمان گردانم بشرطیكه شاهزاده باطن خجسته میامن را با نور ایمان و عرفان منور سازد و سالك طریق مسلمانی گشته لواء متابعت ملت نبی آخر زمانی برافرازد و غازان خان بقبول این ملتمس زبان گشاده رایت نهضت بصوب آذربایجان برافراخت و چون قطع منازل و مراحل كرده طهران ری را معسكر ظفر اثر ساخت بنابر استصواب نوروز بیك مولای و نعیمش را برسم رسالت نزد بایدو فرستاد و پیغام داد كه هرگز دستور نبوده كه امراء قراحق متعرض اروغ چنگیز خانی كردند لاجرم توقع چنانست كه جمعی را كه متصدی قتل كیخاتو خان بوده‌اند بحضور فرستند تا نواب درگاه ما بغور آن قضیه رسیده زمره كه كفران نعمت اندیشیده باشند بقصاص رسند و ایلچیان در هشت رود مراغه بپایه سریر بایدو رسیده سخنی كه داشتند بعرض رسانیدند و برین موجب جواب یافتند كه امرا بموجب فرموده ما كیخاتو را كشته‌اند و حالا تمامی آینی و آقا بر سلطنت ما متفق گشته بنابر آن مناسب چنان مینماید كه غازان خود را رنجه ندارد و بجانب خراسان مراجعت نماید و مولای و نعیمش نه بر وفق مدعا معاودت كرده در قنقور النك بملازمت غازان خان رسیدند و سخنان بایدو را معروض گردانیدند غازان خان از آنجواب برآشفت و بجانب هشت رو روان گشت و بایدو ازین حال آگاه شده عنان عزیمت باستقبال اهل عداوت انعطاف داد و در روز پنجشنبه پنجم رجب سنه اربع و تسعین و و ستمائه در نواحی قربان شیره نزدیك به رودخانه قریه شیرگیران هردو لشكر در برابر یكدیگر صف كشیدند و پیش از آنكه آهنك طبل جنك بگوش طالبان نام و ننك رسد امیر قتلقشاه از برنغار غازان خان بر توكل و ایلدار كه در جوانغار بایدو بودند حمله نمود و توكل عنان او بار بوادی فرار گردانیده ایلدار باقرب دویست سوار نامدار بقتل رسید بناء علی هذا بایدو متوهم شده بوغذای اختاجی را نزد غازان فرستاد و پیغام داد كه چون قواعد مواخاة و موالات
ص: 144
همواره میان ما صفت استحكام داشته مرا در ملك و مال باتو مضایقه نیست مناسب آنكه شمشیر خلاف در غلاف كرده بر وجهی كه رضاء جانبین و مصلحت ایل و الوس بآن مقرون باشد با یكدیگر صلح نمائیم و برغم روزگار ناسازگار ابواب موافقت و مرافقت برگشائیم و غازان خان بمصالحه راغب گشته مقرر شد كه هردو پادشاه با هم ملاقات نمایند و سخنی كه داشته باشند بی‌توسط غیری گفت و شنید فرمایند پس روز دیگر بایدو خان و شهزاده غازان هریك با معدودی چند زلشگر پیش رانده بوعده‌گاه شتافتند و از روی اعزاز و احترام یكدیگر را دریافتند شهزاده غازان التماس ایجو فارس و كرمان و عراق كه تعلق بارغون خان میداشت نمود و بایدو خان این ملتمس را بحسن قبول تلقی فرمود و قرار بر آن افتاد كه روز دیگر طوی كرده هریك از آن دو پادشاه متوجه اردوی خود گردند اما بایدو و امراء او بخیال آنكه فردا در حین آش كشیدن مهم غازان را فیصل دهند روی بمنازل خویش آوردند و اینمعنی بر ضمیر عالم افروز شاهزاده غازان پرتو انداخته امیر نوروز و توقتمورولد بوقاء یرغوچی را جهت اطلاع بر سرایر ضمایر امرا و ستاندن یرلیغ اینجو فارس و كرمان و و عراق همانجا بگذاشت و بنفس نفیس در شب سه‌شنبه دهم ماه مذكور بجانب مازندران روانشد و بتعجیل هرچه تمامتر طی مسافت كرده چون در منزل مسلم نزول اجلال فرمود ارنكتمور را برسالت بازفرستاد و بباید و پیغام داد كه من بآقاسر یكدلی داشتم لیكن از حركات و سكنات امرا امارات عصیان مشاهده نموده بیرخصت رایت مراجعت افراشتم باید كه بوعده وفا كرده مناشیر اینجوارغون خان را مصحوب نوروز بیك بزودی ارسال نمایند تا انهدام بمبانی عهد و پیمان راه نیابد بایدو آغار تواضع فرموده یرلیغ داد ملك اسلام جمالدین كه حاكم فارس بود محصولات اینجو آن ولایات را بگماشتگان غازان تسلیم نماید اما اجازت امیر نوروز را در حیز تاخیر گذاشته او را تكلیف ملازمت خود نمود نوروز در خفیه با طغاجار عهد و پیمان در میان آورد كه بمعاونت یكدیگر بساط سلطنت بایدو را درنوردند و شاهزاده غازان را مطیع و منقاد كردند و بشیوه مكر و خدیعت نزد بایدو سوگند خورد كه اگر جان مرا بازگردانید غازان را بسته بملازمت سپارم بایدو باین افسون فریب یافته در پانزدهم ماه مذكور نوروز و توقتمور را رخصت داد و ایشان بسان تیر از خانه كمان بیرون جسته در بیست و هفتم همان ماه در فیروزكوه بخدمت شاهزاده كوه شكوه رسیدند و گفت و شنیدی كه با بایدو كرده بودند مشروح معروض گردانیدند آنگاه امیر نوروز غازانی یعنی دیگی را بسته پیش بایدو خان خان فرستاد و پادشاه و امراء از مشاهده این حیله در حیرت افتاده وعده كه از گذاشتن نوروز پشیمان گشتند و بتاریخ چهارم شعبان سنه مذكوره غازان خان بموجب وعده كه سابقا بامیر نوروز كرده بود در حضور شیخ صدر الدین ابراهیم بن شیخ سعد الدین حموی كلمه توحید بر زبان رانده از روی اخلاص دین مبین نبوی را پذیرفت و انقیاد احكام شریعت غرا كرده ترك شرك و ملت مذموم اتراك گرفت و در آنروز فیروز قرب صد هزار مشرك متمرد مؤمن و موحد گردیدند و از ظلمت كفر و عبادت اوثان نجات یافته بانوار توحید و عرفان
ص: 145
رسیدند در این اثنا ایلچی كه نشان اینجو فارس را بشیراز برده بود بازآمد و بعرض رسانید كه حاكم فارس منشوری نقیض مدعای ما ظاهر ساخت و طریق عناد مسلوك داشته بانقیاد فرمان شاهزاده نپرداخت و این معنی موجب اشتعال نیران غضب غازان شده بار دیگر خیال یورش آذربایجان نمود و امرا و نوئینان را بتهیه اسباب مقابله و مقاتله امر فرمود مقارن اینحال صدر جهان خواجه صدر الدین احمد زنجانی كه نامزد ضبط ولایت روم بود از راه عنان بصوب گیلان انعطاف داده متوجه اردوی غازان شد و در هفتم شوال بموكب عالی پیوسته عنایت بی‌نهایت یافت و بهنگام فرصت معروض داشت كه اگر خسرو سكندر آئین آئینه دل را بصیقل توكل روشن ساخته نیت كند كه چون بر دشمن ظفر یابد در تقویت دین نبوی و ترویج ملت مصطفوی باقصی الغایة سعی نماید و ادرارات و صدقات كه سلاطین ماضیه در ممالك مقرر داشته‌اند از شوائب تنقص مصون دارد و املاك طایفه را كه كشته گشته‌اند بورثه ایشان گذارد من متكفل می‌شوم كه نوروز بیك را باشلامشی كرده از راه گیلان مغافصتا بر سر بایدو رسانم و غازان خان متقبل این امور شده در روز جمعه پانزدهم شوال متوجه آذربایجان گشت و امیر نوروز را با صدر جهان در مقدمه بفرستاد و امیر نوروز ایلغار كرده در سرعت رفتار سعی بسیار نموده نیمشبی بموضعی رسید كه از آنجا تا اردوی بایدو دو روزه راه بود و این خبر را طغاجار و بعضی دیگر از امراء كبار شنیده بیكبار اقبال‌وار از بایدو روی برتافتند و مانند بخت و دولت بخدمت نوروز بیك شتافتند و بایدو در روز جمعه یازدهم ذیقعده از كنار سفید رود كه معسكرش بود فرار برقرار اختیار كرده براه مرند و اوجان عازم گرجستان شد و نوروز بوغدای اختاجی را جهة رسانیدن اینخبر نزد غازان روان ساخته خود بسرعت باد صرصر از عقب بایدو در اهتزاز آمد و قورمشی كه مقدمه سپاه نوروز رسانید و نوروز بایدو را بخدمت غازان خان كه در آنزمان باو جان آمده بود ارسال نمود و غازان خان سوتای اختاجی را باستقبال فرستاد و روز چهارشنبه بیست و سیم ذیقعده سنه اربع و تسعین و ستمائه خرمن بقای بایدو را بباد فنا داد بیت
بر هیچ آدمی اجل ابقا نمیكندسلطان مرگ هیچ محابا نمیكند از بایدو سه پسر ماند قبچاق علی محمد و از ایشان هیچیك بسلطنت نرسید.

ذكر جلوس سلطان محمود غازان و بیان مجملی از وقایع آن دوران‌

چون نهال دولت بایدو از تندباد اجتهاد نوروز بیك منقطع گردید و نسیم شوكت غازانی بهار زندگانی انسالك طریق جهان بانی را بخزان مرگ مبدل گردانید در ذی الحجه سنه اربع و تسعین و ستمائه غازان خان بروز عید اضحی در تبریز طلعت روح‌افزا بمردم نمود و تخت‌خوانی و سریر كامرانی را بوجود همایون خود زیب و زینت در افزود و همانروز یرلیغ
ص: 146
همایون نفاذ یافت كه تمامی مغولان مسلمان شده باظهار شعار شرع شریف پردازند و بنیاد كفر و خذلان را مانند ظلم و طغیان از جهان براندازند و هركس از انقیاد اركان دین قویم گردن پیچد سرش بردارند و اهل كتاب را اگر جزیه دهند بخلاف حكم مقنن قوانین شریعت نیازارند و همدران ایام پادشاه اسلام بقرا باغ اران رفته قریلتای فرمود و چون جمیع شاهزادگان و خواتین و نوئینان بر سلطنتش مچلكا دادند نوبت دیگر بر سریر خانی نشسته چنانچه معهود مغولان است طوی نمود و غازان خان هم در مبداء جلوس میمنت انجام بجهة تیمن و تفأل و التمغاءها را كه مربع بود بشكل مستدیر كه افضل اشكال است تغییر فرمود و در میان آن سكه لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه نقش نمود و اشارت كرد كه بر سر مكاتیب و مناشیر بسم اللّه الرحمن الرحیم قلمی گردانند و فرامین او را رایت و سیور غالات اهل اسلام را بامضا معرون دانند منصب امیر الامرائی و یا سامشی سپاه را بجناب نوروز بیك تفویض نمود و صدر جهان خواجه صدر الدین احمد زنجانی را بتعهد امر وزارت تعیین فرمود و هم در اوایل ایام سلطنت غازانی قنجقبال و ایلدرو طغاجار و بعضی دیگر از امراء منافق شیوه غدار بیاساء ایلخانی اختصاص یافتند و جمعی دیگر كه زنده ماندند سالك طریق مكر و تزویر گشته ایشان نیز بیمن جلادت امیر نوروز عنان بعالم آخرت تافتند و در سنه ست و تسعین و ستمائه امیر نوروز بدوستی سلطان مصر متهم شده در خراسان بحكم غازان خان شربت شهادت چشید و در سنه تسع و تسعین و ستمائه صدر جهان نیز از همان شربت جام لبالب دركشید و در همین سال میان غازان خان و سلطان مصر در نواحی حمص مقاتله دست داده غازان خان را صورت نصرت روی نمود و حكومت هربلده از بلاد شام را در عهده یكی از امرا كرده مراجعت فرمود اما امرا بواسطه خونریزی و فتنه انگیزی متوطنان قلاع شام از محافظت آن بلاد عاجز گشتند و متعاقب غازان خان بصوب آذربایجان در حركت آمده بساط مملكت‌داری درنوشتند و در شهور سنه اثنی و سبعمائه كرت دیگر غازان خان بشام شتافته روزی چند در نواحی حلب بعیش و طرب بگذرانید آنگاه استخلاص آنولایات را بعهده جلادت و كاردانی امیر قتلقشاه و چوپان بیك گذاشته بازگردید مقارن آنحال پادشاه مصر ملك ناصر بر سر آن دونوئین جلادت آئین تاخت و بسیاری از سپاهیان غازانی را كشته رایت ظفر و نصرت برافراخت وفات غازان خان در روز یكشنبه یازدهم شوال سنه ثلث و سبعمائه اتفاق افتاد و او مدت هشت سال و نه ماه تاج اقبال بر سر نهاد زمان حیاتش سی و سه سال بود و بعد از وی برادرش سلطان محمد بامر سلطنت قیام نمود.

گفتار در بیان بعضی از وقایع ایام دولت غازان خان تا زمان شهید شدن امیر نوروز غازی در خراسان‌

در سال اول از جلوس غازان خان از جانب خراسان خبر آمد كه او جای ولد براق خان و دواوساریان بافوجی از سپاه توران از آب آمویه عبور نموده‌اند و امرا و لشگریان آنحدود
ص: 147
تاب مقاومت آنجماعت ندارند و بامداد خدام موكب غازانی امیدوارند چون غازان خان میدانست كه دفع آن فتنه جز ببازوی اقتدار امیر نوروز تیسیر نخواهد پذیرفت او را با سپاه بلا انتها بجانب خراسان روان فرمود و در آن زمان لشگر ماوراء النهر تا حدود مازندران رانده بودند و قتل و غارت مینمودند اما چون از وصول نوروز بیك خبر یافتند عنان بصوب فرار تافتند و امیر نوروز با جنود دشمن‌سوز شب و روز از عقب آن جماعت طی مسافت كرد، در حدود هراة بدیشان رسید و بضرب تیغ و سنان خلقی را بر خاك هلاك افكنده بقیة السیف را بگریزانید و متعاقب درحركت آمده بتكامشی قیام نموده تا وقتی كه مخالفان از آب آمویه بگذشتند بازنگشت آنگاه مظفر و منصور بآستان غازان خان شتافته بیشتر از پیشتر سیور غامشی یافت و مقارن آنحال صدر جهان بتصرف در اموال دیوان متهم گشته امیر نوروز رقم عزل بر ورق حالش كشید و منصب وزارت را بخواجه جمال الدین دستجردانی مفوض گردانید در خلال این احوال طایفه از شاهزادگان و نوئینان مانند سوكاو برلاس و ایسنتمور بن قنقوربای و ارسلان كه ارتفاع اعلام اسلام مخالف مزاج ایشان بود با یكدیگر اتفاق كرده قواعد پیمان را بغلاظ ایمان مؤكد گردانیدند كه غازان خان و امیر نوروز را بهر نوع كه توانند شربت شهادت چشانند و مساجد و معاهدات خیر انام علیه الصلوة و السلام را كنایس و بیت الاصنام گردانند و قبل از آنكه این اندیشه از حیز قوة بفعل رسد امیر نوروز نوبت دیگر جهت بعضی از مصالح ملكی روی توجه بخراسان نهاد و غازان فرمان داد كه سوكاو برلا در آنسفر مرافقت نوروز بیك نمایند لاجرم بداندیشان با هم قرار دادند كه سوكاوبرلا در حدود خراسان بوقت معین خاطر از نوروز فارغ گردانند و ایسنتمور و ارسلان غازان خان را در آذربایجان بقتل رسانند و بعد از وصول امیر نوروز بخراسان سوكاو برلا معتمدی پیش شاه‌زاده تایجو فرستاده او را از اندیشه خویش وقوف دانند تا با ایشان موافقت نماید و تایجو بحسب ظاهر سر رضا جنبانیده خفیه قاصدی نزد نوروز بیك ارسال داشت و از باب مواضعه مذكوره آنچه معلوم نموده بود پیغام فرمود لاجرم امیر نوروز در شب موعود از اردوی خود بیرون رفته در كمین‌گاه بایستاد و سوكاوبرلا با موافقان نیمشب مسلح و مكمل گشته بمخیم او شتافتند و چون تمامی خیام را بسان سراچه دل خود از نور ایمان خالی یافتند و هم نموده عزم گریز كردند در آنحین امیر جلادت آئین كمین گشاده راه نجات بر آنقوم بی‌دین بربست و جمعی را به تیغ بیدریغ گذرانیده زمره را اسیر ساخت و سوكا مجال فرار یافته برلا در سلك اسیران منتظم گشت و روز دیگر تند باد قهرآمیز نوروز بساط حیاتش درنوشت و ایلچی بدرگاه عالم پناه ارسال داشته كیفیت مواضعه دشمنان را مشروح پیغام داد و در آن اوان ایسنتمور و ارسلان با سپاه فراوان متوجه محاربه غازان شده بودند و پادشاه نیز با لشگر پرستیز بجانب ایشان نهضت نموده در نواحی پل تغان بین الجانبین مهم باستعمال تیغ و سنان سرایت كرده ایستمور با چند كس از شجعان پرتهور كشته گشته بقیه معاندان را گریز پیش گرفتند و آخر الامر اكثر ایشان بدست افتاده رخت زندگانی بباد
ص: 148
فنا دادند چنانچه در مدت یكماه پنج شاه‌زاده و سی و هفت كس از امراء از منازل این جهانی رخت بسافل جهنم كشیدند و بدین فتح مبین مقویان دین متین مبتهج و مسرور گشته صدقات بمستحقین رسانیدند از غرایب وقایع آنكه در اثنای ظهور این امور بعضی از مباشران اعمال دیوانی خواجه صدر الدین احمد زنجانی را بموافقت مخالفان دولت غازانی متهم داشتند و او را بمحصلان بهرام صولت سپرده بعد از تعذیب و شكنجه بی‌ثبوت جریمه حكم سیاستش حاصل نمودند اما هرقداق نوئین بر كیفیت بی‌گناهی صدر جهان اطلاع یافته و قصد و غرض بداندیشان را بغازان عرض كرده فرمان واجب الاذعان باطلاق آن وزیر باستحقاق شرف اصدار یافت در روضة الصفا از صدر جهان منقولست كه گفت در اوقات گرفتاری شبی مرا خواب درربود دیده بصیرت من در واقعه چنان مشاهده كرد كه روز جمعه مرا بسیاستگاه بردند و درمیان بیشه بغایت مخوف موقوف داشتند ناگاه شخصی نورانی از میان بیشه با شمعی افروخته بیرون خرامید و مرا از چنگ محصلان خلاص گردانید و گفت بهرجانب كه خواهی توجه نمای و پیش هفت كس از محرمان خود زبان بافشای این راز بگشای روز دیگر این واقعه را با هفت نفر از مخلصان حقیقی در میان نهادم و منتظر لطیفه غیبی بوده سررشته اختیار بدست عنایت پروردگار دادم بیت
در دست ما چو نیست عنان ارادتی‌بگذاشتیم تا كرم او كجا برد و چون روز جمعه شد موكلان مرا بر اسب پالانی سوار كرده به بیشه بردند و بنابر آنكه در عهد كیخاتو خان درباره ایشان اصناف الطاف بظهور رسانیده بودم در اجراء حكم تاخیر میكردند در آن اثنا هیأت شخصی كه در واقعه بر صحیفه خیال ارتسام یافته بود بنظر من درآمد و از غایت دهشت مرا غشی روی نمود و در آن حال هرقداق نوئین از شكارگاه مراجعت فرموده بدان موضع رسید و حقیقت حكمی كه در حق من صدور یافته بود معلوم كرده دو شخص را بمحافظت من مامور گردانید و چون از آن غش افاقت یافتم آن دو عزیز بشارت راحت رسانیدند و محصلان را از قتل من مانع آمده تا صباح شرط حراست بجای آوردند و روز دیگر هرقداق صورت بیگناهی مرا بر رای انور ایلخانی نگاشت و حكم نجات حاصل كرده مرا مطلق العنان گذاشت و در بیست و هشتم ذی الحجه سنه خمس و تسعین و ستمائه كه غازان خان متوجه بغداد بود خواجه جمال الدین دستجردانی بیاساء ایلخانی اختصاص یافته در اوایل محرم سنه سته و تسعین و ستمائه نوبت دیگر انوار عنایت غازانی بر وجنات احوال صدر جهان تافت و بكام دوستان بار دیگر بر مسند وزارت نشست یكی از فضلا این رباعی را در آن اوان در سلك نظم كشید رباعی
با صدر جهان فلك چو دمساز آمدشهباز سعادتش به پرواز آمد
تا تهنیت روز و مه و سال كنداقبال ز در صلح‌كنان بازآمد طوایف انام باز احرام ملازمت آصف جم احتشام بستند از یمن عدالتش رعیت بجمعیت خواطر و رفاهیت ضمایر در كنج فراغت نشستند و همدرین سال امیر نوروز غازی بغضب ایلخانی گرفتار گشته رخت زندگانی بباد فنا درداد تفصیل این اجمال آنكه خواجه صدر الدین احمد زنجانی كرت ثانی بر مسند وزارت غازانی متمكن شد بنابر آنكه سابقا نوروز بیك در عزل او دخل داشت همت
ص: 149
بر انحطاط مرتبه‌اش گماشت و با جمعی از امرا اتفاق نموده در بهار سنه مذكوره كه غازان خان در ییلاق همدان بود بقلم تدبیر بر لوح خاطر خطیر همایون نگاشتند كه نوروز بیك با پادشاه مصر زبان یكی دارد و میخواهد كه باتفاق مصریان خسرو جهانیان را از میان بردارد و از زبان سلطان مصر و نوروز بیك مكتوبات مزور قلمی كرده آن نوشتها را در مجلس شراب در كیسه قیصر نامی از ملازمان امیر نوروز بیك كه بمصر آمد شد مینمود و درد دل میان حاجی بیك كه برادر نوروز بیك بود نهادند و چون پادشاه این سخن را شنید و متوجه تحقیق آن گردید علی الفور قیصر و حاجی بیك را ببارگاه طلبیده نامهای مزبور را از مواضعی كه نهاده بودند بیرون آورد و غازان خان مضمون آن مراسلات را معلوم نموده بی‌توقف حكم فرمود كه اساس وجود قیصر را بضرب چماق نابود گردانند و برادران و نواب نوروز را كه در عراق بودند بیاسا رسانند و امیر سونتای و هرقداق نوئین را تعیین كرد كه با دو تومان لشگر بخراسان روند و تا جان نوروز را بآتش قهر نسوزند مراجعت ننمایند و متعاقب آن دو امیر امیر قتلقشاه را با طایفه از سپاه بكومك ایشان نامزد فرمود و امیر نوروز در نیشابور از كیفیت حادثه وقوف یافته با امرا و اركان دولت قرعه مشورت در میان انداخت و گفت مرا مصلحت چنان مینماید كه بهراة رفته پناه بملك فخر الدین كرت برم زیرا كه داماد منست و حقوق تربیت در ذمه وی ثابت دارم طایفه از عقل و تدبیر بر زبان آوردند كه قلعه مغول فضای صحراست انسب آنست كه امیر خود را در چهار دیوار هراة مقید نگرداند و بر جانب ملك فخر الدین اعتماد نفرماید و لیكن نوروز بیك بر صوابدید خود اصرار نموده اكثر لشگر از وی جدا شدند و او با چهارصد كس بهراة شتافته ملك فخر الدین كه برادرزاده امیر نوروز را در حباله نكاح داشت بقدوم او اظهار بشاشت فرمود و آن جناب را در قلعه اختیار الدین فرود آورد و بعد از چند روز قتلقشاه نوئین با سپاه جلادت آئین در ظاهر آن بلده فاخره نزول نموده بجد هرچه تمامتر آغاز محاصره و محاربه كرد و امیر نوروز بمتانت و حصانت حصار و كثرت غوریان جرار مغرور شده روزی با رمضان و بعضی دیگر از مقربان خود گفت كه ما را هیچ پناهی و آرامگاهی بهتر ازین شهر نیست و مقرر است كه قتلقشاه هرچند سعی نماید تسخیر این قلعه او را میسر نخواهد گشت رمضان گفت از جانب قتلقشاه دغدغه بخاطر خطور نمی‌كند اما بر غوریان اعتماد نمی‌توان كرد تدبیر آنست كه حضرت امیر ملك فخر الدین را مؤاخذ و مقید گردانیده بنفس نفیس متصدی محافظت شهر گردد و هرگاه ضمیر منیر از جانب معاندان فارغ سازد بار دیگر بتربیت ملك پردازد امیر نوروز گفت معاذ اللّه كه من عذر اندیشم و در مقام قصد داماد خود باشم یكی از سرهنگان سیستان كه در بیرون خرگاه گوش میكشید این سخنان را شنیده فی الحال بعرض ملك فخر الدین رسانید و ملك با خواص خویش طریق مشورت مسلوك داشته خاطر بر آن قرار داد كه امیر نوروز را بدست خصم سپارد آنگاه نزد او رفته گفت در این شهر از هرصنف مردم هستند مبادا كه جمعی اتفاق نموده دروازها را بر روی دشمنان بگشایند اگر رای عالم‌آرا مصلحت داند جهة محافظت
ص: 150
دروازها معتمدان خود بازدارند تا این دغدغه از خاطر مرتفع گردد امیر نوروز این سخن را بر كمال شفقت حمل نموده در ساعت ملازمان خود را بدروازها فرستاد و چون اندك مردمی پیش او ماندند ملك فخر الدین تاج الدین یلدوز و جمال الدین محمد سام و سراج الدین عمر هرون و محمد نعمان را با طایفه از مبارزان غور بگرفتن امیر نوروز نامزد فرمود و ایشان درها و چیرها بر دست گرفته در وقتی كه زیاده از چهار كس در ملازمت نوروز بیك نبود و او بجانب سپاه قتلقشاه تیر می‌انداخت بالا رفتند و در آنزمان بحسب تقدیر زه كمانش بگسیخت و بدست خشم كمان را بر زمین زده در آن اثنا چشمش بر غوریان افتاد پرسید كه بچه مهم رنجه شده‌اید یلدز جوابداد كه ملك ما را فرستاده كه با این درها در پیش امیر چپر بندیم تا از زخم تیر اعدا آسیبی بذات مباركش نرسد امیر نوروز گفت نیكو باشد و كمان را برداشته بزه بستن مشغول شد و یلدوز قدم پیش نهاده گرزی بر شقیقه او زد و دیگران امیر رستم‌نشان را فروگرفته با دست بسته و سر و روی درهم شكسته در خانه بازداشتند و همان لحظه ملك فخر الدین با دویست هزار سوار مكمل بدر قلعه آمده هریك از نوكران نوروز بیك را كه بمحافظت دروازه‌ها مشغول بودند ببهانه طلب نمود و سیصد و نود نفر از آن جماعت كشته و اسیر ساخته نوروز را با ده نفر نزد قتلق شاه فرستاد و قتلق شاه در بیست و دوم شوال سال مذكور بدست خویش او را گردن زده سرش را به اردو ارسال داشت و غازان فرمود تا آن سر را بردار اعتبار آویختند یكی از فضلا در آن باب گفته رباعی
با عیش شها طبع تو آمیخته بادو ز خنجر تو خون عدو ریخته باد
هر سر كه نه همسر مرادت باشدهمچون سر نوروز درآویخته باد و چون خاطر قتلقشاه از جانب نوروز بیك فراغت یافت عنان مراجعت منعطف گردانیده بآستان سلطنت آشیان شتافت‌

گفتار در بیان بعضی دیگر از حوادث آن ایام و ذكر توجه غازان خان مكر را بجانب شام‌

در زمان سلطان محمود غازان ییلاق و قشلاق جماعت نكودریان مملكت عراق بود و چون ایشان بمقتضای عادت قدیم گاهی بقطع طریق اقدام می‌نمودند پادشاه فرمود تا از آن طایفه خطی ستانند كه اگر بآن فعل مذموم قیام نمایند مال و خون ایشان دیوانی باشد بعد از آن هر كس در آن ولایت راه میزد یا چیزی می‌دزدید داروغكان تكودریان را میگرفتند كه این كار را شما كرده‌اید و آن جماعت از این معنی بتنك آمده بی‌استجازه از عراق بقهستان رفتند و از آنجا به هراة شتافته پناه بملك فخر الدین كرت بردند و ملك آنقوم بی‌باك را باسب و سلاح مستظهر گردانیده پیوسته بتاخت بعضی از حدود خراسان مامور میساخت و آتش نهب و تاراج در دودمان مسلمانان می‌انداخت و باین واسطه دود از خاندانها برآمده فوجی از
ص: 151
خراسانیان برسم دادخواهی بدرگاه پادشاه عالمیان رفتند و غازان متوجه دفع فتنه تكو دریان شده فی سنه تسع و تسعین و ستمائه برادر خود خربنده اغول را كه اولجایتو سلطان و سلطان محمد خدا بنده عبارت ازوست و در آنزمان در مازندران حكومت مینمود نامزد یورش خراسان فرمود و مكتوبی نزد او ارسال داشت مضمون آنكه چون بدان ملك رسی تكودریانرا از ملك فخر الدین طلب نمای و اگر ملك در تسلیم آن جماعت اهمال ورزد بمحاصره هراة پرداخته بعد از مشاهده صورت فتح و ظفر از وجود قوم نكودر اثر باقی نگذار و رعایا و سایر فرق بر یارامیازار و چون اولجایتو سلطان بنیشابور رسید ایلچی پیش ملك فخر الدین فرستاده سبب آمدن خود را پیغام فرمود و ملك در ارسال نمودن تكودریان اهمال نموده بین الجانبین مجادلات و محاربات اتفاق افتاد و بالاخره بوساطت شیخ الاسلامی شیخ شهاب الدین جامی مصالحه بوقوع انجامید و هرویان مبلغ صد هزار دینار كپكی بدل صلح بیرون فرستاده سلطان محمد عنان معاودت انعطاف داد و در سنه مذكوره یكی از جهله انام كه دعوی تصفیه باطن و اطلاع بر مغیبات میكرد بشاهزاده تایجو گفت چهل روز دیگر سریر پادشاهی بوجود تو تزئین خواهد گرفت و بمجرد شنیدن این سخن بخار پندار بكاخ دماغ تایجو تصاعد نموده در همان ایام آن خبر بگوش غازان خان رسید و تایجور ابا امرا و مقربان و كرامات‌گوی نادان بیاسا رسید و در جمادی الاخر همین سال سید قطب الدین و معین الدین خراسانی بامداد بعضی از امراء غازانی انتهاز فرصت نموده شمه از تصرف و تقصیر خواجه صدر الدین احمد زنجانی بعرض پادشاه رسانیدند و آن تقریر در ضمیر صاحب تاج و سریر جای‌گیر شده مفارن آن حال قتلقشاه نویان كه جهت استخلاص اموال بگرجستان رفته بود در موضع دالان ناور باردو رسید و صدر جهان جواب سخنان مقرران پرسید صاحب دیوان متوهم شده در خلوتی بر رای ایلخانی عرضه داشت كه نوكران قتلقشاه در گرجستان ویرانی بسیار نموده‌اند و پادشاه قتلقشاه را معاتب ساخته جناب امارت پناه از خدمت وزارت دستگاه سئوال كرد كه آیا حكایت شكایت مرا بسمع حضرت اعلی كه رسانیده صدر جهان جواب داد كه رشید طبیب زیرا كه چنان گمان برده بود كه سید قطب الدین بانگیز خواجه رشید برو تقریر مینماید القصه امیر قتلقشاه چون این سخن را استماع نمود خواجه رشید الدین فضل اللّه را طلبیده از موجب غیبت پرسید و آنجناب انكار بلیغ نموده در شكارگاه كیفیت آن بهتان را بعرض پادشاه رسانید و غازان خان قتلق شاه نویان را حاضر ساخته فرمود كه راست بگوی كه خواجه رشید را بغیبت تو كه تهمت نموده گفت صدر الدین احمد زنجانی و پادشاه بغضب رفته روز چهار شنبه هفتدهم رجب باخذ و قید صاحب دیوان فرمان داد و روز جمعه نوزدهم او را در موقف یرغو احضار نموده حكم شد كه بنیاد فضایل و معالی را خراب گردانند و سرچشمه جود و احسان را نمودار سراب سازند و در روز یكشنبه بیست و یكم در جوی جاندار یكدست صدر جهان را امیرسوتای و دست دیگر را پهلوان ملك‌غوری گرفته قتلقشاه او را از میان دو نیم زد و برادر صدر جهان قطب جهان كه بغیر از شرف اخوت صاحب سعید شهید هیچ حیثیت نداشت در روز دوشنبه بیست و یكم شعبان در تبریز از عقب آنجناب روان گردید و در آخر همین سال
ص: 152
در وقتی كه آن پادشاه بااستقلال بعزم قشلاق بغداد از دار الملك تبریز بجانب اوجان نهضت فرمود رتبت نیابت امور جهانبانی و منصب وزارت و صاحب دیوانی بحسن درایت و یمن كفایت خواجه رشید الحق و الدنیا و الدین كه در اقسام علوم عقلی و نقلی سیما فن حكمیت و طبابت سرآمد حكماء عالم بود و خواجه سعد الملة و الدین ساوجی كه در علم استیفا و سیاقت ید بیضا مینمود مفوض گشت و آن دو وزیر صاحب حشمت صایب تدبیر كما ینبغی بسر انجام امور دین و دولت و انتظام مهام ملك و ملت قیام و اقدام فرمودند بواسطه تدبیر پیرو بخت جوان ایشان جهان كهن‌سال جوانی از سر گرفت و مآرب و مطالب اقارب و اجانب بكفایت اقتران یافته سلك احوال اهل فضل و افضال سمت نظام پذیرفت اما همدران اوقات بسبب اصابت عین الكمال قران نحسین در برج سرطان كه طالع عالم است اتفاق افتاده رشحات سحاب عنایت الهی چندگاه انقطاع یافت چنانچه در آب جیحون و دجله نیل تفاوت فاحش ظاهر گشته شرار قحط و قلا كانون درون بینوایان را فروتافت و از عقب عسرت بلاء وبا شایع شده در بلده شیراز بمرض حصبه زیاده از پنجاه هزار كس نقاب تراب بر عذار گلفام كشیدند و عالمیان را در فراق خویش قرین ناله و زاری و گریه و بیقراری گردانیدند در خلال این احوال و وقایع مسطوره بعرض غازان خان رسید كه سلطان مصر ملك ناصر چهار هزار سوار بدیار بكر فرستاده تا انتهاز فرصت نموده و بیكناگاه خود را در ماردین و راس العین انداخته دست بغارت و تاراج برآورده‌اند و بسیاری از عیال و اطفال مسلمانان را اسیر برده‌اند این معنی موجب اشتعال آتش غضب غازان خان گشته بتاریخ نوزدهم محرم سنه تسع و تسعین و ستمائه روز جمعه با نود هزار سوار اسفندیار آثار كه هریك آذوقه ششماهه همراه داشتند از دار الملك تبریز رایت نهضت بجانب بلاد شام برافراخت و چون حدود نصیبین محل نزول جنود ظفر آئین گشت سلطان ماردین نجم الدین بموكب عالی پیوسته پادشاه را طوی داد كه مثل آن از سلاطین حشمت قرین معهود نبود و غازان خان از دیار بكر بجانب حلب شتافته محاصره آن شهر را تا زمان فیصل مهم مصریان موقوف ساخت و در نواحی آن بلده بعرض سپاه نصرت‌پناه پرداخت و تمامی امرا و سرداران و لشگریان و بهادران حبیبه پوشیده و با ابهت تمام و مهابت لا كلام در فضاء صحرا صف كشیدند پادشاه سپهر احتشام برابرش گردون خرام سوار شده از میمنه تا میسره بنظر احتیاط در آورد و در وقتی كه بقوم سیدوز رسید امیر چوپان كه راعی ایشان بود از صف خویش پیش رانده و دعای دولت ابد پیوند باو رسانده زانو زد و گفت چون چشم همایون پادشاه در این روز بر مركب ما می‌افتد اگر اجازت باشد اسبی باد رفتار پیشكش نمایم و این سخن گفته اسبی كوه‌پیكر هامون گذار پیش كشید و این معنی موافق مزاج صاحب تخت و تاج افتاده سایر امرا در این امر با امیر چوپان اتفاق نمودند و اسبان گردون توان پیشكش كردند بعد از آن رایات ظفر آیات از آن منزل نهضت فرموده در نواحی بلده حمص روز چهار شنبه بیست و هفتم شهر ربیع الاول میان غازان خان و ملك ناصر اتفاق ملاقات افتاد و بباد حمله دلیران میدان نبرد
ص: 153
نیران ستیز تیز گشته خرمن حیات بسیاری از مبارزان طرفین سوخته شد و آخر الامر نسیم فتح و فیروزی بر پرچم علم غازان خان وزیده برلای و قورمشی بحملات متواتر قرب پنج هزار سوار لشگر ملك ناصر بر خاك هلاك انداختند و سلطان مصر بی‌آبرو گشته پشت بر معركه گردانید و در وقت فرار در رفتار بمرتبه سرعت نمود كه چون بدار الملك رسید زیاده از هفت سوار با او نبود و غازان خان دو روز حمص توقف كرده مراسم قسمت غنایم بجای آورد و بعد از آن علم عزیمت بصوب دمشق برافراخت اعیان و اشراف آن بلده بعد از آنكه از قرب وصول موكب غازانی خبر یافتند با تحف لایقه باستقبال شتافتند غازان خان ایشان را بعواطف بیكران مخصوص گردانید و متوطنان آن بلده را شربت امن و امان چشانیده و قتلق قیا بشحنگی شهر موسوم شده بلارغو بضبط تغارات منصوب گشت و امر حكومت بقبچاق كه سابقا از ملك ناصر گریخته التجا بدولت غازانی كرده بود تعلق گرفت و اهالی دمشق بشكرانه امان مبلغ صد تومان قبول نموده جهت تحصیل آنوجه سید قطب الدین و خواجه صدر الدین ابهری بشهر رفتند آنگاه غازان خان عزم مراجعت جزم كرده قتلق شاه نوئین را بفتح قلعه دمشق نامزد فرمود و ریاست حمص و طرابلس و عكه و سلامیه و معرة النعمان كه شام وسطی عبارت است از آنها بایلكی مفوض شد و ایالت حلب و حما و عنتاب و جبل السماق و پره تارجته الشام كه آنرا شام سفلی گویند برتكتمور مقرر گشت و برلای رو به حكومت غزه آورد بیت
خوش گرفتند حریفان سر زلف ساقی‌گر فلكشان بگذارد كه قراری گیرند و بعد از مراجعت غازان خان قتلق شاه نویان بمحاصره قلعه دمشق پرداختند یكی از استادان منجنیقی دعوی كرد كه من این حصار را بضرب سنك منجنیق مسخر گردانم قتلقشاه بسرانجام مایحتاج استاد اشارت فرمود كوتوال قلعه دانست كه اگر منجنیق فرصت یابد بواسطه كمال مهارت در فن خود اجزاء آن كوه را متلاشی گرداند لاجرم با بعضی از دلیران قوم گفت كه هركس شر این شخص را از ما مندفع سازد هزار دینار بوی میدهم یكی از عیاران متهور آن خدمت را متقبل شده تغییر لباس كرد و از قلعه پایان شتافته نماز شامی كه استاد منجنیقی از وثاق خویش غایب بود بخانه او درآمد و در گوشه تاریك بنشست و چون استاد معاودت نمود پای در منزل نهادن همان بود و زخم خوردن همان و آن متهور سر استاد را از بدن جدا گردانید و كارد بر همه بدست گرفته از خانه بیرون دوید و مانند برق لامع خود را بقلعه رسانیده بانواع آفرین و تحسین سرافراز گردید بناء علی هذا فتح قلعه دمشق در توقف افتاد و قبچاق با مصریان در ساخته اهالی قلاع پنهانی بروز دزدیده در شب از مواضع خویش بیرون می‌آمدند و اسبان مغولان را دزدیده در شب هركه را مییافتند می‌كشتند لاجرم قتلقشاه مصلحت در مراجعت دانسته سایر امرا و اركان و حكام شام همراه او روانشدند و در وقت عبور از آب فرات جمعی كثیر بگرداب فنا فرورفته شعله حیات ایشان انطفا پذیرفت و یكشنبه پنجم رجب امرا مقرون باصناف تعب در ولایت موصل بملازمت غازان رسیدند و از آن رهگذر غبار بسیار بر حاشیه خاطر دریا مقاطر نشسته
ص: 154
رایات منصور در جمعه غره شعبان از دجله عبور فرمود و بصوب آذربایجان نهضت نموده پانزدهم ماه مبارك رمضان در مراغه نزول اجلال دست داد و تا ذی حجه حجه مذكوره آنجا توقف كرده بعد از آن روی بتبریز آورد و چون خیال وصال عروس مملكت شام همواره همخوابه ضمیر منیر غازانی میبود در غره محرم سنه احدی و سبعمائه بار دیگر علم ظفر پیكر افراخته عازم استخلاص آن بلاد شد و بعد از وصول بظاهر حلب چنان معلوم گشت كه سلطان مصر در آن سال بقدم قبال از مقر عز خود حركت نخواهد كرد و غازان خان بنابر استصواب امرا در بیست و دوم جمادی الاولی مراجعت فرمود و در بیست و چهارم ماه رمضان در شهر اوجان نزول اجلال نمود و در آن مقام صاین قاضی و سید قطب الدین شیرازی و شیخ محمود و معین الدین خراسانی و امین الدین انداجی و سعد الدین حبش با یكدیگر اتفاق كرده قصد تقریر وزراء عظام خواجه رشید الدین فضل اللّه و خواجه سعد الدین محمد ساوجی نمودند و در مجلس شراب سید قطب الدین شمه ازین معنی ظاهر ساخته غازان خان برآشفت و روز دیگر تمامی نام بردگان مؤاخذ گشته در بیست و دوم ذی حجه قاضی صاین و سید قطب الدین بیاسا رسیدند و بقیه مقرران بشفاعت بعضی از خواتین بلقیس آئین خلاص گردیدند و بتجدید عنایت غازانی شامل حال وزراء شده خواجه سعد الدین بانعام التمغا امتیاز و استثنا یافت و در غره محرم سنه اثنی و سبعمائه غازان خان از بلده اوجان لوای نصرت‌نشان بعزم تسخیر ممالك شام مرتفع ساخته قاضی نصیر الدین تبریزی و قاضی قطب الدین موصلی را برسم رسالت نزد ملك ناصر فرستاد زبده پیغام آنكه اگر در آندیار خطبه سكه بنام غازان خان نمایند و خراج قبول فرمایند از تعرض لشگر قیامت اثر ایمن گردند و الا بمصریان آن رسد كه بمتوطنان بلاد خوارزم شاهیان از چنگیز خان رسید و ایلچیان بعد از وصول بمصر و اداء سفارت ملك ملك ناصر فرمود كه جواب اینسخنان را معتمدان ما نزد غازان خان خواهند برد و قاضیان را بانعام خلعت و نعمت مستظهر ساخته رخصت معاودت ارزانی داشت و ایشان در وقتی كه حدود حله معسكر ظفر اثر بود بخدمت غازان خان رسیده آنچه دیده و شنیده بودند معروض گردانیدند و در جمادی الاولی مذكوره رسولان مصر نیز بعز ملازمت فایز گردیدند و مكتوبی را كه ملك ناصر بغازان خان نوشته بود رسانیدند و در آن كتابت نام ملك ناصر بآب طلا محرر گشته بود و نسبت بایلخان طریقه ادب رعایت نیافته و جواب سخن خطبه و سكه و قبول خراج آن بود كه حاصلات این ممالك در مصالح جهاد و غزا و محافظت بلاد اسلام مصروف میگردد و از آن چیزی فاضل نمی‌آید كه اداء آن را التزام توان نمود اما قصه استدعاء سكه چنان بخاطر رسیده كه بر نقودی كه درین دیار جاریست بر یك جانب نام امیر المؤمنین و سلطان محمود غازان نقش كنند و بر طرف دیگر بعد از ذكر لا اآله الا اللّه محمد رسول اللّه اسم سلطان مصر را رقم زنند و چون غازان خان از تحقیق مضمون آن نامه بازپرداخت ایلچیان صندوق مقفل مختوم بنظر پادشاه رسانیدند غازان خان از ایشان پرسیده كه درین صندوق چیست گفتند ما را برین امر مبطن اطلاع حاصل نشده و ملازمان سر آن صندوق را گشاده در آنجا
ص: 155
انواع اسلحه یافتند و غازان خان از مشاهده آن غضبناك گشته پس از آنكه ایلچیان را طوی داد كرت دیگر علم ظفر پیكر بصوب دیار مصر برافراخت و فرمان داد كه ایلچیان تا زمان مراجعت موكب نصرت‌نشان در همدان توقف نمایند آنگاه براه غازانیه كه از مستحدثات ایام دولت روزافزون بود توجه فرمود و بشرف زیارت مشهد جنت رتبت حایریه علی را قدها تحف السلام و التحیته مشرف گشته بفتاد مجاوران آن مكان فردوس‌نشان با انعامات فراوان نوازش نمود و روز دوشنبه دوازدهم رجب پادشاه ظفر سلب بعانه رسیده آغروق را بموصل ارسال داشت و خود برحبته الشام شتافت و بیست و هشتم ماه مذكور لوای منصور پرتو وصول بر نواحی آنقلعه انداخت و بموجب فرمان واجب الاذعان خواجه رشید الدین و خواجه سعد الدین بنزدیك حصار رفتند و حاكم رحبه امیر علم الدین را باطاعت و انقیاد ترغیب نمودند و امیر علم الدین لشگر ظفر قرین را بغله و نعل بهامدد كرده در تسلیم حصار باین عذر تمسك جست كه چون این قلعه سرحد بلاد شام است مناسب نمینماید كه قبل از آنكه پادشاه عالیجاه آن مملكت را در حیز تسخیر كشید این بنده سبقت نموده بواسطه سپردن رحبه رخنه در اركان بنیان این مملكت پدید آورد هرگاه كه خاطر خطیر از معظمات مهمات شام فراغت یابد بنده مقالید شهر و قلعه را تسلیم خدام پایه سریر اعلی خواهم نمود و جبین اخلاص فرمان‌برداری بر خاك آستان سلطنت آشیان خواهم سود و غازان خان را این عذر مقبول افتاده بی‌ازآنكه متعرض رحبه گردد در روز سه شنبه ششم شعبان بطرف حلب كوچ فرمود و چند روز در آن حدود بعیش و طرب گذرانیده قتلقشاه نوئین و سونتای و الغو و چوپان و تیتاق را بفتح بلاد شام مامور ساخت و بنفس نفیس براه موصل و سنجار لواء مراجعت برافراخت و از آنجانب ملك ناصر با عساكر ستوده مآثر بحدود دمشق شتافته انتظار وصول مغولان میكشید و قتلقشاه نوئین چون از آب فرات بگذشت و اثری از مصریان ظاهر نگشت بحمص رفت و آغاز محاصره و محاربه نمود در آن اثنا شنود كه ملك ناصر هنوز بدمشق نیامده بلكه دمشقیان نقود و اجناس و احمال و اثقال خود را فراهم آورده میخواهند كه بمصر روند لاجرم بطمع اخذ اموال فتح بلده حمص را در حیز اهمال گذاشته بجانب دمشق در حركت آمد و بر جناح استعجال طی مسافت نموده در دوم رمضان بموضع مرج الصفر بر سرپشته بلند رسید و بهامون نگاه كرده فضای صحرا را از افواج سپاه مصر و شام مانند بحری مواج دید زیرا كه همان لحظه ملك ناصر در آن منزل نزول فرموده بود و لشگریان بافراختن خیام و تعین یورت و مقام قیام و اقدام مینمودند صرصر رعب و هراس ثبات و قرار قتلقشاه را متزلزل گردانیده عزم مراجعت كرد اما امیر چوپان او را ازین حركت مانع آمده خواطر بر اشتعال نایره حرب و قتال قرار گرفت و قتلقشاه و برلای با دو تومان لشگر آهن‌خای بر سرپشته متوقف گشته امیر چوپان و تیتاق با سایر امرا و لشگریان روی بمیدان آوردند و ملك ناصر نیز مستعد پیكار شده غبار معركه هیجا بمرتبه در هیجان آمد كه چشم روشنان فلك تیره گردید و خونریزی تیغ و سنان بمثابه رسید كه خون كشتگان فضای دشت را غیرت لاله‌زار گردانید
ص: 156
و امیر چوپان و تیتاق بادربا جمعی دیگر از دلیران پرتهور آن مقدار كارزار نمودند كه سیره ملك ناصر منهزم شد و بناء حیات بسیاری از مصریان منهدم گشت و ملك ناصر ده هزار سوار بطرف جوانغار ارسال داشته در آن اثنا از لشگر غازان‌ارغداق و طغاتیمور بی‌جهتی روی گردانشدند و سپاه بهم برآمده هرچند چوپان خواست كه بار دیگر سلك جمعیت ایشان را منتظم گرداند تیسیر نپذیرفت و هركس بطرفی راه گریز پیش گرفت لشگر مصر مانند گرگ كه از عقب برمه پویه كند مغولان را تعاقب نمودند و چوپان بیك جان بسلامت بیرون برده در تخلیص گریختگان سعی فراوان كرد اما تیتاق با زمره از امراء اسیر سرپنجه تقدیر گردیدند و قتلقشاه و چوپان و سایر نوئینان آنشب بانواع تعب در آن پشته گذرانیدند و چون خسرو زرین سلب از افق مشرق سر برزده بانوار اقتدار آثار حوالی پشته فلك را احاطه نمود سلطان مصر با لشگر افزون از حد حصر بگرد آن پشته درآمد و لشگریان غازان برپشته در مقام دفع دشمنان ثبات قدم ورزیدند ملك ناصر گفت كه ایشان را از یكطرف راه دهید و سپاه مصر حسب فرموده بتقدیم رسانیده قتلقشاه نوئین با موافقان از آنجا پایان راند و دشمنان از عقب روان گشته ناگاه مغولان بشورستانی رسیدند كه آب مرج الصفر بآن راه یافته بود و اكثر گریختگان با اسب و سلاح در زیر گل منزل گزیدند و بیرون از كشتگان معركه هیجا ده هزار مغول با بیست هزار اسب بقبضه تصرف مصریان درآمد و ملك ناصر باین قانع نشده امیر دمشق را بتعاقب سایر گریختگان مامور گردانید و او تا رحبه تاخته رخنه در بناء حیات جمعی دیگر انداخت و ملك ناصر باین فتح نامدار اظهار فرح و سرور بسیار فرموده فتح نامه‌ها باطراف بلاد و امصار ارسال داشت ع ظفر همعنان نصرت اندر ركاب و رایت معاودت بصوب دار الملك خود برافراشت و امراء مغول مفلوك و بدحال در نوزدهم ماه رمضان بموكب ایلخان پیوسته غازان روز دیگر بصوب بلده اوجان روانشد و پنجشنبه دهم ذیقعده بمقصد رسیده بعد از دو روز قریلتای ساخت و قتلقشاه نوئین و چوپان بیك و سایر سرداران را در موقف یرغو بازداشت و هریك را علی اختلاف مراتبهم بچوب یاساق تادیب نموده چند روز هیچیك را در اردو راه نداد و امیر چوپان با وجود آنكه در آن معركه عایت جلادت بتقدیم رسانیده بود بآقاواینی موافقت كرده بخوردن سه چوب مؤدب گردید اما بعد از آن باصناف عنایت خازانی سرافراز گشته بانعام خلعت خاص مخصوص شد و غازان خان در محرم الحرام سنه ثلث و سبعمائه از اوجان بدار الملك تبریز خرامیده یكدو ماه بفراغت اوقات گذرانید آنگاه عازم یورت قشلاق گردید.

ذكر توجه غازان خان بیورت قشلاق و بقتل رسیدن جمعی از اهل شید و نفاق‌

غازان خان در روز جمعه نوزدهم شهر ربیع الاول سنه ثلاث و سبعمائه بعزم قشلاق بغداد از دار السلطنه تبریز لواء كشورگشا ارتفاع داد و در اواسط ربیع الاخر بحدود حومه
ص: 157
سرای رسیده بواسطه ظهور شدت برد و وفور باریدن برف عزیمت بغداد فسخ فرمود و در كنار هولان موران توقف نمود و در آن منزل امری در غایت غرابت ظاهر گشت و دست تقدیر ملك قدیر روزنامه حیات جمعی از اصحاب خدیعت را در نوشت خامه بدیع مقال كیفیت آنحال بدینمنوال تقریر مینماید كه در آن زمستان كه غازان خان در قشلاق هولان موران رحل اقامت انداخته بود پیریعقوب باغتائی كه بواسطه شیدوزرق جمعی از تبریزیان را مرید و معتقد خود ساخته بود شهزاده آلافرنك را بافسر و اورنك بشارت داد و یكی از مریدان خود را كه محمود نام داشت باردو فرستاد تا بطریقه خفیه بعضی از ملازمان آستان ایلخان را بسلطنت آلافرنك دعوت نماید و محمود در اردوی كیهان پوی با فوجی از مردم فتنه‌جوی گفت كه شخصی كه چهل گز بلندی قامت اوست و پنج زرع پهنای بدن او از جبال مرند نزد شیخ یعقوب می‌آید و چنان فرامی‌نماید كه اولیاء اللّه شهزاده آلافرنك را بپادشاهی برداشته‌اند و رایت دولت او را تا اوج ثریا افراشته‌اند و این هذیان بسمع خواجه شمس الدین صاحب دیوان رسید و در ساعت كیفیت حال بعرض رسانید و جانی اختاجی حسب الحكم جهت احضار مردم فتنه‌انگیز بتبریز شتافته در عرض ده روز آلافرنك و پیر یعقوب و ناصر الدین ایلچی و شیخ حبیب و سید كمال الدین را بدرگاه پادشاه آورد و غازان بنفس خود پرسش آن قضیه غریبه نموده جریمه آن جماعت بثبوت پیوست لاجرم فرمان واجب الاذعان از موقف غضب صدور یافته پیر یعقوب را از كوهی كه معبدش بود پایان انداختند و كار مریدانش را بتیغ تیز آخر ساختند و شهزاده آلافرنك اگرچه دو سه روزی امان یافت اما بالاخره او نیز مغضوب گشته بعالم آخرت شتافت و چون رای صوابنمای غازانی از مهم دشمنان بازپرداخت همت عالی نهمت بر تربیت دوستان مقصور ساخت و خواجه سعد الدین محمد را كه سبب مساعی جمیله او اسرار بداندیشان ظاهر شده بود با علی مدارج اختیار و اعتبار رسانید و طبل علم ارزانی داشته یكهزار از لشكر مغول را بتابین او مقرر گردانید و آنجناب را جمع میان امارت و وزارت دست داد و در وقت مراجعت غازان خان از قشلاق در ساوه آنحضرت را طوی كرد و پادشاه كاسه گرفته پای بر مدارج عظمت نهاد. تاریخ حبیب السیر ج‌3 157 ذكر انتقال غازان خان از جهان گذران و بیان بعضی از آثار آن پادشاه عالیشان ..... ص : 157

ذكر انتقال غازان خان از جهان گذران و بیان بعضی از آثار آن پادشاه عالیشان‌

غازان خان كه بواسطه غلبه مصریان الم فراوان در خاطر داشت در قشلاق حومه سرای مریض شده پهلو بر بستر ناتوانی گذاشت اصناف مواد فاسده بر شهرستان بدن ایلخانی استیلا یافت و لشگر امن و سلامت از كشور طبیعت غازانی روی برتافت نه انواع معالجه نافع افتاد و نه صدقه و دعا فایده داد در اول فصل بهار كه سبزه چون دل غمزدگان از جای برخاست
ص: 158
و لاله خونین كفن اطراف دشت و صحرا را بیاراست غازان خان عازم ییلاق شده در اثناء راه اشتداد مرض بجائی رسید كه قوت ماسكه از امساك عنان عاجز گشته پادشاه در محفه منزل گزید و بعد از وصول بحدود قزوین خسرو معدلت آئین بتیغ توكل قطع رشته علایق كرده خواتین و نوئینان و وزراء و مقربان را جمع ساخت و شرایط وصیت بجای آورده رایت دولت برادر خود سلطان محمد خدا بنده را بتفویض منصب ولایت عهد برافراخت و در روز یكشنبه یازدهم شوال سنه ثلث و سبعمائه در وقتی كه زبان الهام بیان باداء كلمه طیبه توحید گردان داشت قوت محركه انسانی از تحریك بازایستاده لوای توجه بعالم عقبی برافراشت امرا و اركان و وزراء و اعیان حضرت بلباس تعزیت ملبس نموده جسد شریفش را بدار الملك تبریز بردند و در گنبدی كه در شنب تبریز بنا كرده معمار همت عالی نهمتش بود بر نهج شریعت بخاك سپردند و ذكر غایت رفعت و نهایت زیب و زینت آن قبه عالی و سایر عمارات غازانی عنقریب سمت تحریر خواهد یافت انشاء اللّه تعالی‌

ذكر شمه از محاسن اوصاف و محامد آثار غازانی و بیان قوانین پسندیده آن بانی مبانی جهانبانی‌

اشاره

واقفان اخبار اخیار سلاطین و عارفان آثار اشراف و خواقین غدار صحایف را بخط مشگین چنین تزئین داده‌اند كه سلطان محمود غازان پادشاهی بود بصفت عقل و فراست موصوف و بسمت فهم و كیاست معروف از مصطلحات علوم باخبر و از مخفیات فنون بهره‌ور طبع پاكش.
دراك غوامض مسایل و ذهن دراكش حاوی صنوف فضایل از انواع اصناف حرف صاحب وقوف و همت عالی نهمتش بتشیید قواعد ملك و ملت مصروف خصلت صبر و ثبات در جبلت بی حیلتش موجود همواره نظر خجسته اثرش مضمون كلمه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ) در میدان رزم مانند شیر پرستیز و در ایوان بزم بسان ابر نیسان گوهر ریز تكلم بلغات مختلفه نیكو دانستی و در رعایت سادات و علما مبالغه نمود بدان مقدار كه توانستی بكیفیت انساب و آداب سلاطین اقوام مغول بغایت دانا بود چنانچه خواجه رشید در وقت تالیف جامع بیشتر وقایع را از تقریر آن پادشاه روشن ضمیر تحریر نمود و آن خسرو مؤید عادل از شیوه فصاحت و بلاغت نصیبی كامل حاصل داشت و هرگاه از افاضل علما و اعاظم فضلا در مجلس شریفش حاضر میشدند نقوش نصیحت و موعظت بر الواح ضمایر ایشان مینگاشت در تقویت اركان دین نبوی و تمشیت امور ملت مصطفوی بقدر مقدور سعی و اجتهاد مینمود و در تأسیس مبانی سلطنت و سروری و تمهید مراسم عدالت و رعیت‌پروری هرگز از خود بتقصیر راضی نبود دلایل صدق این معانی و شواهد عدل این دعاوی بیست حكایتیست كه خامه بلاغت مآب از كتاب جامع نقل مینماید و امید میدارد كه مستحسن طبایع ارباب دولت و اقبال آید.
ص: 159

حكایت اول در باب اخلاص آن پادشاه عالیجاه نسبت بعترت طاهره حضرت رسالت‌پناه‌

نقلست كه غازان خان بعد از تجلی بحلیه اسلام و ایمان دو نوبت حضرت رسالت صلی اللّه علیه و سلم را در عالم رویا مشاهده نمود و در هردو كرت امیر المؤمنین علی و سبطین علیهم السلام در خدمت آن حضرت بودند و رسول صلوات اله و سلامه علیه تعریف عترت طاهره كرده فرمود میباید كه نسبت بایشان در طریق اخلاص سلوك نمائی و ابواب نیكوئی و احسان بر روی روزگار سادات بزرگوار برگشائی لاجرم محبت اهل بیت پیغمبر آخر الزمان در ضمیر منیر غازانی جایگیر شده نقبا و سادات را تعظیم و احترام تمام می‌نمود و جهة آن زمره عظیم الشأن در اطراف بلدان چند دار السیادة بنا كرده وظایف كرامند تعیین فرمود و گاهی بر زبان می‌آورد كه من منكر هیچ یك از صحابه نیستم و ببزرگی ایشان معترفم اما چون در خواب حضرت رسالت مآب میان من و اولاد امجاد خود قواعد محبت و اتحاد موكد گردانیده هرآینه با سادات صاحب سعادات اخلاص بیشتر دارم و بدانچه مقدور است نسبت بآن طبقه كریمه لوازم نیازمندی بجای می‌آورم و آن بانی مبانی جهانبانی در زمان جلوس بر تخت كشورستانی فرمان فرمود تا از آب فرات نهری جاری نموده بمشهد مقدسه حایریه آوردند و اراضی كربلا را ناضر و سیراب گردانیده مزروع و معمور كردند.

حكایت ثانی در باب نصایح غازانی‌

سلطان محمود غازان در اوایل جلوس همایون در روزی كه قریلتای بزرگ فرمود و اكابر دانشور و سران سپاه و لشگر را مجتمع ساخته طوی نمود روی باصحاب علم و فتوی و ارباب زهد و تقوی آورده بر زبان الهام بیان گذرانید كه شما كه لباس دانش و عبادت را شعار خود ساخته‌اید و اعلام دعوی امانت و دیانت برافراخته باید كه نیكو بیندیشید اگر از عهده لوازم این دعوی و مراسم این معنی كما ینبغی ببیرون میتوانید آمد بغایت مستحسن است و تفوق درجه شما نزد خالق بر سایر خلایق مقرر و معین و الا نتیجه افعال و اعمال شما خجالت و انفعال خواهد بود و پیش خدا و خلق معاتب و ملوم خواهید گشت و بتحقیق بدانید كه ایزد تعالی از آن جهت مرا بر مسند سلطنت نشانیده كه امتثال فرمان (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ) نمایم و ابواب عدل و انصاف بر روی رعایا كه ودایع خالق البرایااند برگشایم و بر من واجب است كه حق گویم و طریق حق پویم مجریان را بجزاء اعمال ایشان رسانم و مخلصان را بمزید انعام و احسان شاد گردانم و بدانید كه در بارگاه كبریای سبحانی نزدیكان را بیش بود جبرانی لاجرم من نیز كه بمرتبه ظل الهی رسیده‌ام نخست از چگونگی احوال شما تفتیش می‌نمایم و گمان مبرید كه بلباس و صور شما نظر فرمایم بلكه پیوسته كردار و گفتار
ص: 160
شما را منظور دارم كه بواسطه صلاح و فساد آن نسبت بشما نیكی و بدی بجای آرم پس انسب آنست كه سنت سنیه خیر البریه علیه السلام و التحیته اصلا تجاوز جایز ندارید و مردم را براه راست دلالت نموده احتراز از فریب و تزویر واجب شمارید طریق صدق و صفا مسلوك داشته گرد حیله و تاویل نگردید و نیت خود را نكو گردانیده سجل بدعت و متابعت هوای نفس درنوردید و با یكدیگر در مقام تعصب مباشید و در زمین دل معشر بشر تخم شفقت و مكرمت پاشید هرگاه از من امریكه مخالف شرع و عقل باشد صدور یابد شرف تنبیه ارزانی دارید و در گفتن كلمة الحق از ملامت هیچ ملامت‌كننده اندیشه جایز مشمارید و بدانید كه سخن شما وقتی مآثر افتد كه دعوی شما با معنی مطابق باشد و اگر قضیه برعكس بود سخن شما در من اثر نكند و آتش غضب من شعله كشیده خرمن جمعیت شما را محترق گرداند باید كه این سخنان كه گفتم بسمع قبول راه دهید و قواعد محبت مرا در خواطر مستحكم گردانید كه اگر پروای این اقوال ننمائید و مرا دشمن دارید بر طبق فرموده (ان القلوب علی القلوب شواهد) صورت عداوت شما در آئینه دل من عكس اندازد و شما را مبغوض بلكه مغضوب من سازد و بدین واسطه اختلال در امور دین و دنیا پدید آید و پیكر فتنه و فساد در امور عباد و بلاد چهره گشاید آنطبقه عظیم الشأن كه از زبان حكمت بیان آن پادشاه عالی مكان این سخنان شنودند از كمال كیاست و درایتش متعجب گشته لوازم دعا و ثنا بتقدیم رسانیدند و تمامت آن كلمات را كالنقش فی الحجر بر الواح خاطر ارتسام داده ظاهر و باطن خود را مطابق یكدیگر گردانیدند.

حكایت سوم در ذكر اهتمام حضرت غازانیه در فیصل قضایاء دینیه و تقویت امور شرعیه‌

از سیاق كلام قده وزراء آفاق خواجه رشید الدین فضل اللّه طاب ثراه بمسامع هوشمند آگاه می‌رسد كه در اوایل حال كه سلاطین چنگیز خانی بر ممالك ایران استیلا یافتند بسبب عدم وقوف تمیز عالم از جاهل نمیتوانستند و هركس را درزی اهل علم و صلاح میدیدند تعظیم كرده دانشمند می‌دانستند و این معنی بر طایفه از جهال و سفها ظاهر شده دراعه وقاحت بر دوش افكندند و امراء مغول را ملازمت نموده ابواب تواضع و تملق بازگشادند و رشوت ها داده منشور قضا و دیگر مناسب شرعی درست كردند و در انحطاط مرتبه اعاظم علما كوشیده كار بجائی رسانیدند كه بزرگان صاحب ناموس دست از اعمال و اشغال شرعیه كوتاه گردانیدند و چون چندگاه مردم جاهل بمراد دل بفیصل قضایاء فرق برایا پرداختند میان ایشان مخالفت اتفاق افتاده بمعارضه یكدیگر برخاستند و آن مقدار منازعت نمودند كه كه مغولان را خساست نفس و خباثت طبع ایشان معلوم گشته حسن عقیده كه نسبت بآن طایفه
ص: 161
داشتند فاسد شد و احوال اصحاب علوم را بر آن قیاس كرده دیگر باحترام هیچیك از علما قیام ننمودند و نهایت این كار بدانجا انجامید كه بعضی از عالم صورتان بی‌دیانت منصب قضا را اجازت كردند لاجرم ابواب دعاوی باطله مفتوح گشت و گذرانیدن گواهان دروغ سمت شیوع پذیرفت و مفسدان محتال و مزوران بدافعال كهنه قبالها بدست آورده اسباب و املاك اصحاب ناموس را دعوی می‌كردند و بقاضی و داروغه رشوت داده در ثبوت مدعای خویش شرط اهتمام بجای می‌آوردند و بعضی از كتاب نامسلمان جهت مدعیان كذاب تقلید خطوط و تمسكات متقدمین قبالجات می‌نوشتند و تاریخ را صد سال یا صد و پنجاه سال بازپس می‌بردند و آن مدعیان بدان وسیله مزاحم اشراف و اعاظم می‌شدند و هریك از مدعی و مدعی علیه بمغولی صاحب اختیار توسل جسته مخاصمت بین الجانبین بتطویل می‌انجامید و هریك را مبلغها خرج شده آن قضیه بمقطع نمی‌انجامید و گاهی میان حامیان مهم از تیغ زبان باستعمال سیف و سنان سرایت كرده روز بروز خصومت می‌افزود و قاضی را خود در حین اشتغال بدان مهم غیر گرفتن رشوت‌كاری نبود بنابراین مقدمات چند سال اصحاب علم و كمال در كمال اختلال حال بودند و رواج و رونق امور شریعت را از قاضی الحاجات سؤال مینمودند تا آنكه تخت سلطنت و جهانبانی بذات میمنت صفات غازانی سمت زیب و زینت پذیرفت و نیز دعای مظلومان بهدف اجابت رسیده همت عالی نهمتش بر تقویت دین مسلمانی قرار گرفت و بعد از تفحص و تفتیش كیفیت ظهور مزوران مفسد و حقیقت بطلان كاتبان مقلد بر رای عالم آرایش ظاهر گشته جمعی از مردم بد اعتقاد را كه فتنه و فساد ایشان نزد عالمیان مقرر بود سیاست فرمود و منهیان دیانت پیشه و معتمدان نیكو اندیشه برگماشت تا هركس از اهل تزویر در هرجا یابند عرضه داشت ایستادگان پایه سریر اعلی نمایند و بدین جهت بسیاری از تزاویر مفسدان شریر بتحقیق انجامید و قبالجات دروغ ایشان باطل شده دیگر كسی پیرامون دعوی بی‌معنی نگردید آنگاه پادشاه اسلام پناه بهمگی همت متوجه ترویج احكام شریعت شده در آن باب چهار مثال لازم الامتثال اصدار فرمود اول در باب تعویض منصب جلیلة المراتب قضا دوم در باب آنكه چون مدت سی سال از وقوع قضیه بگذرد قضاة بمرافعه آن بپردازند سوم در باب اثبات ملكیه بایع قبل البیع چهارم در باب تاكید احكام سابقه و تمهید شرایط لاحقه و طغرای هریك از این فرامین مطاعه برین موجب بود كه بسم اللّه الرحمن الرحیم بقوة اللّه تعالی و میامن الملة المحمدیه فرمان سلطان محمود غازان و در یرلیغ منصب قضا بعد از قیود و شروطی كه متعارف و معهود است مذكور بود كه باید قاضی را هیچ آفریده از حكام و امرا و وزراء بخانه خود نطلبد و همه كس جهة فیصل قضا یا بدار القضا رود و قاضی بهیچ علت و بهانه از مردم چیزی نگیرد و هرگاه حجتی نو نویسد قباله كهنه را در طاس عدل بشوید و ایضا هرقباله كه تاریخ كتابت آن از سی سال زیاده باشد هم در آن طاس نابود گرداند و از هركس تلجیه و تزویری ظاهر شود ریش او را تراشیده بر گاو نشانده گرد شهر برارد و مردم را از نوشتن محضر منع كند و محضر هیچكس را اختیار ننماید و
ص: 162
اگر مدعی علیه جماعتی از اهل اختیار را جهت حمایت بدار القضا حاضر سازد تا وقتی كه حامیان از محكمه بیرون نروند بمرافعه آن قضیه نپردازد دیگر باید كه جهت قضیه كه میان دو مغول با یك ترك و یك تازیك باشد در ماهی دو روز حكام و تبكچیان و قضاة و علویان و دانشمندان بمسجد جامع مجتمع شده در دیوان مظالم نشینند و آن دعاوی را باتفاق پرسیده مقطع دهند و در جمیع دعاوی مشكله برین موجب عمل نمایند و كیفیت را مسجل ساخته خطوط خود را بر آن نهند دیگر هرملكی كه در ملكیت آن گفت‌وگوی باشد مادران و نبیرگان و خاتونان و فرزندان و دختران و دامادان و امیران تومان و هزاره و صده و دهه و سایر مغولان و تبكچیان دیوان بزرگ و قاضیان و علویان دانشمندان و مشایخ و پارسایان در میان نباشد نخرند و قاضی باید كه احتیاط بلیغ نموده قباله بتمام طوایف مذكوره بنویسد و اگر بداند كه دیگری می‌نویسد مانع شود دیگر باید كه قاضی معتمدی متدین نصب كند تا تاریخ قبالجات را نویسد و روزنامه نگاه دارد و نیكو ملاحظه نماید كه اگر كسی ملكی را یكبار فروخته باشد یا برهن كرده بار دیگر نفروشد با بگر و ننهد و اگر ظاهر شود كه شخصی به‌ین فعل اقدام نموده باشد ریش او را تراشیده گرد شهر برآورد و اگر تاریخ‌نویس نیز از آن قضیه واقف بوده پنهان داشته باشد گناهكار و كشتنی باشد (و السلام علی من اتبع- الهدی) و مضمون یرلیغ دوم آن بود كه چون همگی همت ما مقصور بر آنست كه امور جمهور بر نهج عدالت فیصل پذیرد و مواد نزاع از میان خلایق ارتفاع یابد و حقوق در مراكز خویش قرار گرفته ابواب تلجیه و تزویر مسدود گردد چند كرت بحضور قضاة و علما یرلیغ فرمودیم كه در فصل و قطع قضایاء برایا بر وجهی كه مقتضاء شریعت غرا باشد و از شوایب تزویر و مداهنه معرا بود امعان نظر كنند و قبالجاتیرا كه در مدت سی سال دعوی نكرده باشند و مزوری آنرا دستور ساخته خواهد كه بحمایت قوی دستی مدعاء باطل خود را به ثبوت رساند اصلا مسموع ندارند و مرافعه آن قضیه نكنند و هیچ آفریده را مجال تمرد ندهند و اگر یكی از اهل اقتدار بر ایشان الحاح فرماید و از مقتضای یرلیغ تجاوز نماید كیفیت عرضه داشت كنند تا بر وجهی او را سیاست فرمائیم كه موجب عبرت عالمیان گردد و این نشانرا غازان خان در منزل كشاف از حدود موصل در سوم رجب سنه تسع و تسعین و ستمابه بالتمغا موشح ساخته فرمود تا سوادها نزد جمیع قضاة ممالك فرستادند و از تمامی قاضیان وثیقه بخط و مهر ایشان گرفتند كه در فیصل قضایا شرعیه از میل و مداهنه و تزویر و تلجیه مجتنب و محترز بوده از مضمون فرامین مطاعه تجاوز جایز ندارند و اگر خلاف نموده دعاوی سی ساله را مرافعه كنند مستحق تعذیب و تادیب و مستوجب صرف و عزل شوند و حاصل الفحوی منشور سوم آن بود كه از جمله معظمات امور كه در میان عالمیان وقوع میباید یكی دعوی باطل است بعلة قبالجات كهنه و سجلات قدیمه و كیفیت این قضیه بر این وجه می‌تواند بود كه بعضی از مردم مزور قباله اسباب ملكی خود را مكرر میسازند و گاهی بعضی از آن قبالجات مكرره را بنام اولاد خود درست میكنند و بعد از افروختن آن ملك یك قباله را بمشتری داده دیگریرا نگاه
ص: 163
میدارند و پس از آنكه آن ملك بچند كس انتقال مییابد بایع اول یا شخصی از ورثه او آن قباله دیگر را ظاهر ساخته دعوی میكند و بگواهان دروغ ملكیت خود را به ثبوت میرساند و چون بر طبق مثلی كه مشهور است قاضی بدو كواه عاجز است بصحت آن قضیه حكم میكند و ما در این ولا همت عالی نهمت بر دفع امثال این دعاوی باطله گماشته حكم فرمودیم كه هر كس در صدد مبایعه ملكی آید نخست بدار القضا رفته و مرافعه نموده بشهود عدول ملكیت خود را اثبات سازد آنگاه آن ملك را بمشتری بیع كرده اگر تمسكی داشته باشد تسلیم نماید و نزد قاضی اقرار كند كه بعد از این هرقباله كه در این باب ظاهر شود باطل و نامسموع باشد پس از آن قاضی كیفیت این مرافعه را مسجل ساخته مشروح بنویسد و تمسك بیع را در تحت آن سجل قلمی نمایده اگر صاحب ملكی خواهد كه در حق كسی اقراری كند هم بر این موجب بتقدیم رسانند و در این نشان چند قید دیگر مذكور بود دیگر آنكه باید كه غیر كتاب دار القضا هیچ كاتبی بكتابت قبالجات قیام ننماید و قضاة نیز كاتبان خود را منحصر سازند و دیگری را اجازت آن كار ندهند و هركاتبی كه حجتی نویسد كه داد و ستد آن صد دینار باشد یكدرم حق الكتابه ستاند و اگر معامله از صد دینار زیاده بود یكدینار اجرة گیرد و بیشتر نطلبد دیگر آنكه چون قاضی در محكمه نشیند طاسی پر آب بر كرسی پیش خود بنهد و هر دعوی كه مقطع یابد مسكوك قدیمه آنرا در آن طاس كه موسوم است بطاس عدل بشوید دیگر آنكه اگر ظاهر شود كه وكیلی از متخاصمین چیزی گرفته او را ریش تراشیده تعزیر و تشهیر كنند و هرقاضی كه بخلاف این فرمان واجب الاذعان عمل نماید بعقاب ایلخانی معاقب گشته معزول باشد اما نشان چهارم اشتمال داشت بر تاكید احكامی كه در فرامین مذكوره اشارتی بدان رفت و چند حكم دیگر نیز اضافه شده بود دیگر آنكه قضاة مالك از كنار آب آمویه تا حدود مصر در باب تعدیل و تزكیه شهود زیاده بر معهود اهتمام نمایند و بمجرد آنكه كسی را ظاهر العداله بینند قناعت نفرمایند و در هرقضیه گواهانرا تفریق نموده مادام كه صدق مقال ایشان بتحقیق مینماید بر ثبوت مدعا حكم نكنند دیگر آنكه در باب مهر كردن سجلات و قبالجات نهایت رویت كار فرموده مادام كه مضمون آن صحایف را از شایبه بطلان و تزویر مبرا نگردانند بخاتم شهادت مختوم نسازند دیگر آنكه هردو وثیقه مخالف یكدیگر در دست دو كس كه با هم مناقشه شرعیه داشته باشند ظاهر گردد ائمه و علماء دار العدل ساخته كما ینبغی تحقیق آن قضیه نمایند و حقیقت هریك از آن دو تمسك كه بظهور پیوندد بصاحبش داده قباله باطله را در طاس عدل بشویند و اگر در یك مجلس آن قضیه فیصل نیابد هردو وثیقه را بامینی سپارند و بخصمان بازندهند تا وقتی كه شبهه و التباس بالكل مرفوع شود و حق در مركز خود قرار گیرد دیگر آنكه اگر بظهور پیوند كه كسی ملكی را فروخته و پنهانی در باب وقفیت و قضیه آن ملك نوشته یا بحسب تلجیه اقرار بملكیت دیگری نموده و بعد از فوت وی ورثه آن بایع آن وقفیه یا حجت اقرار بملكیت را ظاهر ساخته و داعیه دعوی كرده باید كه چنانچه سلطان ملكشاه سلجوقی حكم فرموده بود قضاة اصلا آن قضیه را
ص: 164
مرافعه ننمایند و آن ملك را بملكیت همانكس كه متصرف باشد باز گذارند و چون این نشان بالتمغاء همایون رسید غازان خان فرمان داد تا از آن سوادها گرفته بتمامی بلاد و امصار ارسال داشتند و بدین واسطه رواج و رونق تمام در امور ملت حضرت خیر الانام علیه الصلوة و السلام پیدا شده متكفلان مناصب شرعیه نقش امانت و دیانت بر لوح دل نگاشتند.

حكایت چهارم در بیان زیانی كه از ممرر بسودان واقع بود و غازان خان آن رسم را منسوخ ساخته‌

بناسود خامه عنبرین پیرایه از جامع رشیدی این سرمایه بچنگ آورده كه سبب شیوع قرض بسود در ایام ارتفاع اعلام سلطنت خواقین چنگیزی آن بود كه در زمان اباقا خان بعضی از مردم تجارت پیشه چند دست سلاح از جوشن و بركستوان و شمشیر و تیر و كمان ترتیب كرده بتوسط امراء قورچی نزد اباقا خان آوردند و بهای آنرا بر وجهی ستاندند كه مرابحه تمام بحصول پیوست و آن حال را جمعی از مفلسان مشاهده كرده و بسود قرض نمودند و مانند آن اشیا مرتب ساخته نزد ایلخان بردند و بدان وسیله سرمایه پیدا كردند و كار بجائی رسانیدند كه اباقا خان فرمان فرمود كه هركس از مردم سوداگر سند قورچیان بدیوان برد ثمن اسلحه را كه بقورخانه سپرده باشد دیوانیان بر محل انقدبراة نویسند و بسبب این حكم آنجماعت را توفیری تمام بحصول موصول شد لاجرم جمعی كثیر از ترك و تازیك بتمشیت آن بهم پرداخته پیوسته زر بسود می‌ستدند و اسلحه ساخته نزد قورچیان میبردند و ایشان مبلغها از آن طایفه رشوت گرفته بموجب مدعا سند میدادند و چون آن سند بنظر دیوانیان میرسید بر كیفیت توفیر آن وقوف یافته در نوشتن براة طریق اهمال مسلوك میداشتند و سوداگران و سوداگران مبلغی دیگر حق السكوت بدیشان می‌دادند تا مهم كفایت میشد و آهسته آهسته این سودا و معامله بدانجا انجامید كه زمره از سوداگران بعضی از تبكچیان را كه خط مغولی می‌توانستند نوشت خدمتی كرده التماس می‌نمودند تا از زیان امراء قورچی سندها بمبلغهای كلی در قلم می‌آوردند و بتدریج در دست هریك از مزوران آن مقدار سند و برات جمع شده كه اگر اموال تمامی ممالك را بدیشان می‌دادند وفا نمی‌كرد و عشر عشیر آنچه یافتجه داشتند سلاح در قورخانه موجود نبود و آن جماعت هرروزه بسر دیوان رفته وجوه نابود خود را می‌طلبیدند و اصحاب دیوان از اداء عاجز بوده در فیصل آن قضیه متحیر میگردیدند آخر الامر صاحب سعید خواجه شمس الدین محمد جوینی بر حقیقت این معامله وقوف یافته سوداگران را طلب فرمود و فرمود كه این مبلغ مال كه شما از دیوان میطلبید در عالم موجود نیست و نزد ما بتحقیق پیوسته كه شما را در جمع كردن این اسناد غیر خدمتی كه امراء قورخانه و تبكچیان كرده‌اید چیزی صرف نشده اكنون من میتوانم كه در عوض هرهزار دینار
ص: 165
كه برات بدست دارید دویست دینار بشما رسانم مشروط بر آن كه از آن دویست دینار صد دینار از شما باشد و صد دینار از من و یكی از قرض‌خواهان آغاز مضایقه كرد صاحب سعید از وی پرسید كه ترا از دیوان چه مبلغ می‌باید گرفت جواب داد كه پانصد تومان خواجه شمس الدین محمد گفت كه اسباب و املاك تو در تبریز چه مقدار باشد گفت كه هیچ مقدار فرمود كه تو را در این شهر سرائی هست گفت بلی محقر حجره دارم صاحب دیوان باز سئوال كرد كه مسكن تو آن قدر وسعت دارد كه اگر پانصد تومان را در آنجا ریزند چیزی فاضل نیاید جواب داد كه خانه من گنجایش آن مبلغ ندارد خواجه گفت قطع نظر از سایر جهات كسی را كه سرائی نباشد كه پانصد تومان زر در آن گنجد چگونه باور توان كرد كه مالك پانصد تومان اسلحه بوده و آنرا اهتمام بسر كار پادشاهی فروخته و بعد از این قیل و قال و جواب و سئوال سوداگران بشرط مذكوره صلح نموده و خواجه وجوهی را كه تمسك در دست داشتند از هزار دینار دویست دینار بر مواضع مرجو الوصول برات نوشت و آنچه نقد میشد در وجه حق الاهتمام خود گرفته حسه سوداگران را جنس بدیشان میداد تا آن مهم بفیصل انجامید.

حكایت دیگر

در این باب آن كه در زمان سلطنت كیخاتو خان و وزارت صدر جهان مقاطعان ولایات مردم خسیس دون‌همت بودند و هرگاه كه بدرگاه پادشاه می‌آمدند و صاحب دیوان از ایشان مال می‌طلبید می‌گفتند كه اینجا چیزی میسر نمی‌شود مگر آن كه زر یا جنس بسود قرض كنیم و بر این تقدیر ما را زیان كلی می‌افتد خواجه صدر الدین احمد بواسطه اخراجات ضروریه فرمودی كه بهرطریقه قرض یابید مع مرابحه در حساب مجری داریم تا شما را نقصان نیاید كشید و مقاطعان جنسی را كه بده دینار می‌ارزید بسی دینار قرض میكردند و بچهل دینار بصدر جهان می‌دادند و نواب دیوان آن جنس را بده دینار كه ثمن عدل آن بود فروخته چهار دینار جهة خود برمیگرفتند و بصاحب میگفتند كه از این جنس زیاده از شش دینار حاصل نشد برین تقدیر از هرچهل دینار اصل المال شش دینار در وجه براة دار پادشاه می‌نشست لاجرم تمامی اموال ولایات بمالا یعنی مصروف گشت و اختلال بامور ملك و مال راه یافته مهم گیخاتو خان چنانچه نوشته شد از هم گذشت و همچنین از معاملات صدر جهان حكایت كنند كه نوبتی یكی از ملازمانش از بازرگانی چند هزار گوسفند جهة خاصه صاحب دیوان بخرید گوسفندی بپنج دینار مقرر آن كه بعد از انقضاء دو ماه از روز بیع زر جواب گوید چون میعاد در رسید و زر موجود نبود صاحب دیوان فرمود كه گوسفندان را فروخته بتاجر دهند و حال آنكه بعضی از آن تلف شده بود و باقی لاغر گشته چنانچه از ثمن آن‌ها زیاده از مرابحه دو ماه چیزی حاصل نشد و بازرگان آنوجه را ستانده بطریقه كه معهود بود قباله اصل را تازه كرد القصه چون غازان خان بر سریر سلطنت قرار گرفت و امثال این حكایات استماع نمود فرمود كه موجب
ص: 166
این همه فساد آنست كه فرق عباد بخلاف شریعت مطهره زر بسود میدهند و در شعبان سنه ثمان و تسعین و ستمائه یرلیغ واجب الاذعان بتمامی بلدان ارسال داشت كه من بعد هیچ آفریده زر بسود ندهد و نستاند و هركس كه بخلاف شرع شریف و حكم همایون عمل نماید حكام و داروغگان او را تادیب بلیغ نموده بجزا رسانند و بدین واسطه آن بدعت سیئه در ایام دولت آن پادشاه عالیجاه برافتاد وزر بسودان از سیاست ایلخانی ترسیده دیگر كسی قدم در وادی آن امر محدث ننهاد.

حكایت پنجم در منع تكلم بكلمات كفرآمیز و زجر مردم از ارتكاب امور فتنه‌انگیز

در جامع رشیدی مسطور است كه در آن اوان كه غازان خان بانهدام آثار كفر و ظلام و ارتفاع اعلام اسلام می‌پرداخت چند كرت بسمع اشرف اعلی رسید كه بعضی از امراء و لشگریان و غیر ایشان هرگاه بر مخالفان ظفر می‌یابند یا كاری از پیش میبرند زبان لاف و گزاف گشاده میگویند كه بواسطه شجاعت و دلاوری ما و تدبیرات صایبه كه انگیخته این مهم میسر پذیرفت و اگر قضیه برعكس میبود بر زبان میگذرانیدند كه ما بقدر مقدور لوازم سعی و اهتمام بجای آوردیم اما فرمان الهی برین موجب صدور یافته بود كه مغلوب و منكوب گردید و این سخن عموم تمام پیدا كرده در اكثر امور كلیه و جزئیه دور و نزدیك و ترك و تازیك بامثال این مقال تكلم می‌نمودند و این معنی بر مزاج ایلخانی گران آمده فرمود كه گفتن این سخنان بغایت ناپسندیده است و منجر بكفر می‌شود و می‌باید كه هرنیكوئی كه بما رسد آنرا از عنایت ایزد تعالی دانند و هربدی كه وقوع یابد آن را نتیجه افعال سیئه خود شناسند آنگاه حكم فرمود كه من بعد هیچ آفریده بسخنی كه منشأ آن عجب و كبر باشد تكلم ننمایند و همه كس امور خیر را بفضل حق سبحانه و تعالی نسبت كرده هرشر كه پیش آید نتیجه گناهان خویش داند و منشیان آستان ایلخانی در این باب یرلیغ‌ها نوشته باطراف ممالك محروسه فرستادند و همدران اوقات آن پادشاه خجسته صفات حكم فرمود كه هرآفریده را كه در شوارع و اسواق مست یافته گرفته برهنه سازند و در میان بازار بر درختی بندند تا هر كس بر وی عبور نماید زبان ملامت و سرزنش برگشاید و بواسطه صدور این فرمان طوایف خلایق كه از وهم عربده مغولان مست مجال تردد نداشتند و در مهاد امنیت آرمیدند و بفراغ بال در كوچه و بازار آغاز آمد شد كرده دعای دوام دولت غازانی بتقدیم رسانیدند و همدران ایام آن خسرو پرویز احتشام فرمان داد كه هیچ منكوحه را زیاده از نوزده دینار و نیم كابین نكنند و چون از سبب این حكم سئوال نمودند جواب داد كه اگر میان زن و شوهر طریقه محبت و موافقت مرعی باشد هیچ‌كس ایشان را از یكدیگر جدا نتوان كرد و هیچ‌چیز از یكدیگر دریغ ندارند پس در گرانی كابین منكوحه را نفعی نباشد و ناكح را از آن ممر ضرر متصور نیست و اگر بین الجانبین اتفاق و اتحاد وقوع نیابد چون كابین بسیار باشد شوهر
ص: 167
از خوف طلب زر زن را طلاق نتوان داد و این معنی بخشم و غضب سرایت نموده پیوسته میان ایشان خصومت و نزاع قایم بود و هردو در محنت اوقات گذرانند اما چون كابین اندك باشد و بگفتن لفظ طلاق مرافقت بمفارقت انجامد هریك از زن و شوهر از جنگ و عربده نجات یابند و جهت خویش جفتی مناسب پیدا كنند لهذا در زمان خجسته نشان خاتم الانبیاء علیه من الصلواة اتمها و انماها مهر اندكی می‌بوده چنانچه در كتب مشهور مسطور است و مذكور و اللّه اعلم بحقیقة الاحوال و الامور و همدران اوان فرمان آن پادشاه عالی‌شان بنفاذ انجامید كه زنان و كنیزان را باكراه در خرابات ننشانند و جمیع اصناف خلایق احتراز و اجتناب از ارتكاب این فعل منكر واجب و لازم دانند.

حكایت ششم در دفع انواع جور و اعتساف و وضع قوانین عدل و انصاف‌

اشراف مورخین باقلام بلاغت آئین بر اوراق روزگار و دفاتر لیل و نهار نگاشته‌اند كه قبل از ارتفاع رایات اقتدار غازان خان سلاطین چنگیز خان مال و جهات هریك از ولایات را بمبلغی معین قطع كرده عنان داد و ستد هربلده را در قبضه اختیار حاكمی می‌نهادند و سیور غالات و ادرارات ارباب عمایم و سایر اخراجات ضروریه را بر وی مجری داشته جهة تحصیل تتمه وجوه ایلچیان و براةداران متعاقب و متواتر بدان ولایت می‌فرستادند و حاكم در اول سال مال و جهات دستوری را از رعیت مستخلص میگردانید و آن را نتیجه ساخته هرگاه ایلچی یا براةداری بدانجا میرسید گاهی ببهانه ضیافت ایلچی و احیانا بعلت قوللقه و علوفه برات‌دار مبلغ‌های كلی توجیه میكرد و بعضی از آن وجه را صرف آن طایفه نموده تتمه را برای خود می‌برد و بدین سبب در سالی ده مال بلكه زیاده از رعیت مستخلص گشتی و عجزه و ضعفا در دست محصلان گرفتار بوده فریاد مظلومان ازج او آسمان درگذشتی و در اكثر احوال براةداران بیحصول مقصود بازگشته براة بدیوان آوردند و عوض طلب نمودندی دیوانیان گفتندی كه مال در ولایات باقی است بی‌قاعده كرده‌اند كه وجه براة شما را نداده‌اند و كرت دیگر نشانی بتاكید تمام نوشتندی كه وجوه ایشان را بزودی وصول دهند و عذر نگویند و باین بهانه حاكم كرة بعد اخری مبلغی توجیه كردی و هربراةداری بیچاره را در تعذیب كشیده نهایت تشدد بجای آوردی و بنابر آنكه حكام وزرا و اصحاب دیوان اعلی را پیوسته بخدمات لایقه و تبریكات رایقه ممنون می‌ساختند اگر مظلومی باردو رفته دادخواهی نمودی سخنش را هیچ آفریده بسمع قبول نشنودی بنابراین جهات ویرانی ولایات درجه كمال یافته بود و شراراتش ظلم و بیداد بر هرشهر و كشور تافته و رعایاء بیچاره از كثرت حواله و مطالبه بغایت مغموم و اصحاب علم و كمال از وصول ادرار و سیول غال محروم و چون در
ص: 168
اوایل سال مستقی نزد حاكمی رفته طلب سیورغال نمودی جواب گفتی كه چندین برات‌دار دیوان در ولایت‌اند انشاء اللّه تعالی چون مهم ایشان ساخته شود فكر شما خواهیم كرد و بعد از آن‌كه چندگاه آن فقیر بحال تباه اوقات گذرانیدی و بار دیگر طلب حق خود نمودی وزیر حاكم براة بر بقاء رعایا نوشتی و بنابر آنكه تا آن زمان اضعاف مضاعفه مال و جهات دستوری نقد و جنس از رعیت بیرون آمده بودی یك فلس حاصل نگشتی لاجرم اكثر ولایات از حلیه عمارت و زراعت عاری و عاطل شده مردم جلای وطن اختیار نمودند و بعضی كه بسبب عجز و ضعف در مولد و منشأ ماندند درها و سراها را برآورده در بیغول‌ها بسر میبردند و هرگاه محصلی بقریه یا محله رفتی لوندی را كه صاحب وقوف بودی دلیل گرفتی و براهنمونی او درویشان را از سردابها و خرابها بیرون كشیده تعذیب نمودی و اگر از جنس مردان كسی نیافتی زنان را بدست آورده و از پای آویخته وجه براة طلبیدی و از جمله بلاد عراق ویرانی دار العباده یزد بدان مرتبه رسیده بود كه در تمامت قراء و توابع آن ولایت یك كس بنظر هیچ دیده‌وری در نمی‌آمد زیرا كه معدودی كه در خرابه‌های آن بلده مانده بودند دیده‌بانی تعیین كرده بودند كه هرگاه كسی پیدا می‌شد ایشان را خبردار می‌ساخت تا پناه بچاههای كاریز میبردند نقلست كه در سنه احدی و تسعین و ستمائه كه علی خواجه ولد عمر شاه سمرقندی حاكم و مستاجر یزد بود صاحب ملكی بفیروزآباد كه از معظمات قصبات آن ولایتیست رفت بطمع آن كه شاید از مزارعان آنجائی چیزی از مالكان خود تواند ستد و مدت سه شبانه‌روز هرچند سعی نمود هیچ آفریده ندید مگر محصلی را كه در میان ده نشسته دشت‌بانی و دو رعیت را چوب میزد و قوللقه میطلبید و یك حبه بحصول موصول نمیكرد القصه چون انوار عدالت غازانی از افق عنایت و مرحمت یزدانی طالع گشت و جنات خافقین را طراوت و نضارت بخشید بآن پادشاه عالیجاه متوجه تدارك اختلال احوال رعایا و دفع ظلم و بدعتها شده فرمان فرمود كه وزراء هیچ ولایتی را بمقاطعه ندهند و دست حكام را از داد و ستد كوتاه ساخته عنان اختیار آنكار را در قبضه اقتدار ایشان ننهند آنگاه وزراء عظام بر حسب یرلیغ مطاع بهر مملكتی از ممالك محروسه نویسنده راست قلم ارسال داشتند كه بتمامی قری و مزروعات آن ملك رسیده املاك و اسباب رعیت را نام بنام مفصل نماید و واجبی هریك را علاحده بر سبیل عدالت قرار دهد و املاك اینجو و اوقاف را بنام متصرفان مثبت سازد تا معلوم شود كه در هر ولایتی كدام اراضی ملك است و كدام خالصه و كدام اینجو و كدام وقف و بعد الیوم اگر كسی خواهد كه وقف را بملكیت تصرف نماید یا ملك كسی را دیگری دعوی كند هرگاه بآن دفتر رجوع فرمایند حقیقت حال ظاهر گردد و چون برینموجب دفتری منقح عمل گشت و قانون مال و جهات هرولایت مقرر شد مقتضای فرمان غازانی جهة داد و ستد هرمملكتی نویسنده تعین نمودند كه در اردو باشد و در اول سال مال آنولایت را چنانچه بنام هركسی بر دفتر مثبت باشد مفصلا در وجه ارباب حوالات براة نویسد و بر ظهر آن نشان نوشته بآلتون تمغا موشح گردانند و بولایت فرستند تا رعایا واجبی و درامع ده نیم و حق خزانه بدو قسط
ص: 169
بصاحب جمع آنولایت جواب گویند و او حصه براةدار را وصول داده تتمه را بخزانه عامره رساند و فرمان واجب الاذعان نفاذ یافت كه حكام و باسقاقان و تبكچیان ایشان اصلا بر رعایا براة ننویسند و اگر بخلاف حكم قلم بر كاغذ نهند حاكمی را كه پروانه داده باشد سیاسیت كرده نویسنده را دست برند و بعد از این حكم بچندگاه داروغه روداور از اعمال همدان پروانه داد تا تبكچی براتی بر ولایت نوشت و كیفیت این حال بعرض رسید ایلچی متوجه همدان گشت تا بدستور مذكور عمل نماید داروغه و تبكچی بر وصول ایلچی اطلاع یافته گریختند پس از سال حاكم در زاویه كه مختفی بود از عالم انتقال نمود اما نویسنده در نهاوند گرفتار گشته مقطوع الید شد بعد از آن در تمامی ممالك محروسه هیچ آفریده را زهره و یارا نبود كه بخلاف حكم یكدینار و یكمن بار بر رعیی حواله نماید و جهته علفه و علوفه و ساوری دست بتوجیه برآورده ابواب تخصیص برگشاید و چون دو سه سال از وضع این قاعده و قانون در گذشت و معموری ولایایت سمت ازدیاد گرفته اموال خزانه بتمام واصل گشت رای صوابنمای غازان خان چنان اقتضا كرد كه آنقاعده پسندیده را بر وجهی موكد گرداند كه بسبت تبدیل زمان و تغیر دوران و حدوث وقایع و وقوع حوادث هیچ آفریده طریق خلاف نتواند پیمود و بدستور سوابق ایام ابواب توجیه و تخصیص بر روی رعایا نتواند گشود بنابر آن فرمان لازم الانقیاد بنفاذ انجامید كه از تمامیت ولایات دفاتر قانون مذكور را بكتابخانه كه در تبریز بنا كرده بود جمع سازند و بمعتمدان سپرده ایشان را از اوقاف بقعه مذكوره وظیفه دهند تا در محافظت آن از خود بتقصیر راضی نگردند و قانون هرموضع از ممالك محروسه را بر تخته پاره یا قطعه سنگی یا صفحه كه از معدنیات باشد مرتسم و منقش گردانند و در یكی از بقاع آن موضع منصوب سازند و بلعنت موكد كنند كه بمرور شهور و ایام و تمادی دهورد اعوام هیچكس از فرق انام تغییر و تبدیل باین قانون راه ندهد و هرگاه كه آنصفحه منصوبه ضایع شود رعایا رجوع بكتابخانه مذكوره نموده از محافظان كتب نقل ستانند و درین باب یرلیغ مطاع موشح بآلتون تمغا صدور یافته سواد آن را باطراف ولایات فرستادند و آن نشان مذكور بود كه حكام و داروغكان بلدان باید كه مقتضای قانون و آلتون تمغا از از دفتر واجبی كه مقرر شده بی‌زیاده و نقصان بحضور سادات و قضاة و ائمه عدول و اكابر نسخها برعایاء هرقریه و مزرعه دهند و ایشان را الزام نمایند كه در عرض بیست روز آن نسخه را بر لوح نقش كرده در موضعی معین مستحكم گردانند تا سالهای بسیار باقی و پایدار باشد و از صفت تغییر و تبدیل محروس و مصون ماند و هركس را از وجوه العین و اجناس برحسب مقرر چیزی بدیوان اعلی باید داد چنانچه میعاد معین گردد ادا نماید و همچنین ماخوذات تمغا را نیز بر تخته مرتسم گردانند و باید كه هرگاه محصلی بشهری یا قصبه تحصیل آورد جهته او خیمه در میان آنموضع نصب كنند و رعایا از روز اول تا آخر میعاد هرروز آنچه نقد شود با فرع خزانه‌داری بوی رسانند و او را بعد از آن باسم علوفه در قوللقه چیزی ندهند و نگذارند كه نوكران خود را به محصلی بهیچ طرف فرستد و اگر رئیس ده و رعایا
ص: 170
طریق اهمال و تغافل مسلوك داشته میعاد مقرر واجب خود را وصول ندهند محصل ایشان را گرفته جرمانه ستاند و هركس را بتقصیر مثهم باشد هفتاد چوب زند و میعاد اموال وجوه العین و اجناس ولایات برین موجب كه از جامع رشیدی بعینه نقل كرده میشود مقرر بود میعاد و وجوه العین هرولایتی كه اقسام آن مختلف است تا بهر موضع از آن نوع بر وجهی كه معین گشته بر لوح نویسند و بر آن موجب جواب گویند قجور متوجهات رعایا ده‌نشین كه عادت آنست كه در هرسالی بدو قسط رسانند و متوجهات صحرانشینان مقرر آنكه در اول سال بیكدفعه جواب گویند ماخوذات تمغا بموجبی‌كه مناسب هرولایتی بر ظهر قلمی شده بر لوح ثبت كنند و لوح را در موضعش استوار گردانند تا بران موجب بقسط وصول دهند و بزیاده و نقصان خلاف ننمایند حرف از جمله متوجهات یكساله هرموضعی از نوروز جلالی تا بیست روز نصفی رسانند حرف از وقت تحویل آفتاب بمیزان تا مدت بیست روز نصفی دیگر را جواب گویند خراج و مالی كه از قدیم الایام بوجوه العین مقرر بوده از اول نوروز جلالی تا مدت بیست روز بدهند خراج و وجوه العینی كه مقرر بوده كه بوقت ارتفاعات صیفی جواب گویند از اول تابستان تا مدت بیست روز بدهند میعاد و كیفیت قبض و تسلیم انواع ارتفاعات گرمسیری و سردسیری شتوی و صیفی و از بعض مواضع كه صیفی ندارد و برینموجب دفعه ولایت گرمسیرات از شتوی و صیفی شتویه از گندم و غیره آنچه مقرری بر موضعی باشد بیرون از مواضعات مقرر شده بچهار پای خود نقل انباری كنند كه در آنحدود معین گشته و بقابض تسلیم نماید و غایت مهلة آن هشت روز است صیفیه از اجناسی كه بموجب قانون بیرون از مواضعات مقرر شده بچهار پای خود نقل انباری كنند كه در آنحدود معین گشته و بقابض رسانند و غایت مهلة آن چهل روز است دفعه سردسیریهای صیفی و آنچه صیفی نداشته باشد شتویه بموجب قانون مقرر بتمام و كمال بچهارپای خود نقل انباری كنند كه در آنحدود معین است در مدت بیست روز صیفیه بموجب قانون مقرر بعد از موضوعات بتمام و كمال نقل كنند بانباری كه در آنحدود معین است و غایت مهلة آن هشت روز است‌

حكایت هفتم در كیفیت آمد شد ایلچیان و بیان رفع جور و تعدی ایشان.

در زمان چنگیز خانیان جهة سرانجام مهمات سركار سلطنت و رسانیدن اخبار هرشهر و ولایت آمد شد ایلچیان باطراف و اكناف بلدان بسیار وقوع مییافت و تمامت خوانین و شاه‌زادگان و امراء تومان هزاره و صده و شحنگان ممالك و قوشچیان و پارسچیان و قورچیان جهة خبر وی مصلحتی نوكران خود را ایلچی نام نهاده بولایات میفرستادند و هركس كه در شهری با شخصی خصومتی داشت و حاكم بغور قضیه او نمیرسید رجوع بدرگاه پادشاه كرده
ص: 171
و ببعضی از مقربان توسل جسته ایلچی بآنولایت میبرد تا مهمش را كفایت میكرد و با آنكه در هریامخانه قرب پانصد سر اسب می‌بستند گاهی كثرت اینطایفه بجائی میرسید كه آن الاغان بسواری ایشان وفا نمی‌نمود لاجرم هرایلچی كه در اثناء راه بگله اسبی رسیدی یا بكاروانی بازخوردی الاغ گرفته سوار شدی و بسیار بودی كه ایلچیان در صحرا و بیابان اسبان سادات و قضاة و علما را كه متوجه اردو بودندی بگرفتندی و آن زمره واجب التعظیم در مواضع مخوفه پیاده و تنها ماندندی و این مهم بدانجا انجامید كه طبقه از راه زنان خود را بصورت ایلچیان بمسافران نموده الاغان ایشان را با رخوت می‌گرفتند و بهر طرف میخواستند میرفتند و گاهی ایلچیان حقیقی نیز بمجرد رگفتن الاغان قانع نمیشدند و بهر قریه و خیل خانه كه میرسیدند باضعاف آنچه قوللقه دستوری ایشان میشد از مردم علوفه میستاندند و قوللقچیان ایشان جامه و عمامه بیچارگان میربودند و چون هركس از ایلچیان نوكر بیشتر میداشت مهم او در ولایت زودتر كفایت میشد آن زمره بسعی بسیار جمعی كثیر از رنود و اوباش با خود میبردند بحیثیتی كه بعضی از ایلچیان كه ایلخان و نوئینان او را نمی‌شناختند و بمصلحت جزوی مهمی بجائی میرفت دویست سیصد سوار همراه می‌داشت و معارف آنطایفه را قرب هزار سوار ملازم میبودند و احیانا چنان واقع میشد كه در شهری بر سر دیوان نزدیك بدویست صندلی جهت جلوس ایلچیان مینهادند و حاكم میگفت كه هرمهمی را كه در سرانجام آن قدغن بیشتر است بیشتر بسازیم هریك‌یك از ایلچیان میگفتند كه بغایت ضرورتست و بدین سبب میان ایشان نیران نزاع ملتهب گشته هركس غالب می‌آمد داروغه را از تشدد دیگران نجات میداد و اكثر ایلچیان بی‌از آنكه كار ایشان سامان یابد بازمیگشتند و بدین جهته اختلال در امور ملك و مال پدید می‌آمد و بزرگترین ضررها كه از ممر ایلچیان بمردم میرسید آن بود كه رئیسان ولایات ایشان را در خانهای مزارعان و محترفات فرود می‌آوردند و آن مغولان نامسلمان هرچه در آن خانها میدیدند از فروش و اوانی و خوردنی و پوشیدنی ملك خود تصور كرده تصرف مینمودند و گاهی دست بزن و فرزند مستمندان دراز كرده ابواب فسق و فساد میگشودند نقلست كه نوبتی پیری صاحب ناموس بسر دیوان حاكمی رفته بزبان عجز و نیاز گفت كه ای امرا و وزرا من مردی پیرم و عورتی جوان دارم و پسران من كه زنان جمیله دارند بسفر رفته‌اند و عیال خود را در منزل من گذاشته‌اند و مرا دختران نیز هستند و چندگاه شد كه جماعتی از ایلچیان خوب صورت در خانه من فرود آمده‌اند و آن نسوان را می‌بینند و مرا میسر نمیشود كه پیوسته در خانه بوده محافظت احوال ایشان نمایم و بعضی دیگر از مسلمانان را نیز همین بلیه واقع است اگر چند سال دیگر حال برینمنوال باشد حلال‌زاده درین مملكت كم پیدا شود و بدانید كه در عهد یكی از سلاطین سلجوقی در نیشاپور بهمین دستور اتراك بیباك در سرایهای رعایا فرود آمده بودند روزی تركی طمع در نوعروس صاحب خانه كرده او را گفت برو و اسب مرا آب ده آن مرد چون بر غرض آن مفسد مطلع بود بآن سخن التفات ننمود و ترك بایذاء او مشغول گشته آخر الامر نو عروس
ص: 172
جمیله كه اثواب نفیسه در برداشت افسار اسب را گرفته بكنار آب برد و در آنحین سلطان بدان‌جا رسید و آن عورت را بدآنصورت دیده پرسیده كه سبب چیست كه تو بدین جمال دلفریب و لباس پر زینت و زیب اسب بآب آورده جواب داد كه از ظلم بیداد تو و پادشاه از حقیقت این سخن استفسار نمود و پس از وقوف بر كیفیت واقعه حكم فرمود كه من بعد هیچكس از لشگریان در خانه شهریان نزول ننماید اكنون شما نیز اقتدا بآن پادشاه عادل نمائید و بغور بیچارگان رسید آن پیر فقیر هرچند از این نوع سخنان بر زبان آورد هیچكس جوابش نداد و تا زمان فرخنده‌نشان غازان خان آن رسم محدث برنیافتاد القصه چون آن پادشاه مؤید منصور بر وقایع مذكوره اطلاع یافت عنان توسن همت بصوب دفع آن بدعت معطوف گردانیده اول حكم فرمود كه جهة ایلچیان خاصه ایلخانی كه بمصلحت مهمات جهانبانی بسرعت آمد و شد می‌نمایند در شوارع بزرگ در هرسه فرسخ یامخانه بنا نهند و در هریامی پانزده سر اسب فربه نگاهدارند و هرایلچی كه نشانی موشح بآلتون تمغا داشته باشد از آن یام‌خان‌ها الاغ دهند و الا فلا و یا مخانها را بعهده یكی از اعاظم امرا كرده در وجه اخراجات آن مواضع معموره تعیین فرمود و چون ضرورت بود كه امراء سرحد باعلام احوال ملك و مال ایلچی از آن شوارع بدرگاه سلطنت پناه فرستند هریك از آن نوئیان را چند كاغذ سفید موشح بآلتون تمغا عنایت كرد تا بوقت احتیاج‌نشان الاغ نویسند و مقرر ساخت كه هیچ ایلچی را زیاده از چهار الاغ ندهند و فرمود كه اگر خبری باشد كه در وصول آن تعجیل بیشتر باید كرد در آن باب مكتوبی نوشته مهر كنند و بیامچی رسانند تا او بر اسب یام نشسته بیام خانه دیگر برد و از آنجا یامچی دیگر تاخته بیامخانه دیگر آورد تا آن مكتوب بپای تخت رسد و چون این حكم بعمل درآمد بتجربه معلوم شد كه یامچیان در شبانه روزی شصت فرسخ مسافت می‌تازند و اخباری كه در وصول آن غدقن بود در آن زمان بسه چهار روز از خراسان بتبریز میرسید و اگر ایلچی خود متوجه میبود در كمتر از شش روز آن مسافت را قطع نمی توانست نمود و همچنین در هریامخانه دو پیك مقرر فرمود كه بعض اخبار را ایشان از یامخانه بیامخانه رسانند و آن پیكان در شبانه روزی سی فرسخ راه می‌رفتند و چون یامخانها خاصه ایلخانی بموجبی كه مسطور گشت ترتیب یافت غازان خان بابطال تمامی یامها فرمان فرمود و اموالی كه صرف آن میشد بخزانه عامره فرود آمد و همدران اوان یرلیغ واجب الاذعان نافذ گشت كه بغیر از نواب درگاه پادشاه هیچ آفریده بهیچ طرف ایلچی ارسال ندارد و اگر كسی بخلاف حكم عمل نماید آن ایلچی را علفه و علوفه ندهند و چون بمقصد رسد او را مقید و محبوس گردانند بعد از آن فرمان داد كه ایلچیان خاصه ایلخانی را بحسب تخمین مدت رفتن از خزانه عامره علوفه دهند تا در راه مزاحم رعایا نشوند و چیزی نطلبند و همدران ایام آن پادشاه جمشید احتشام حكم فرمود كه در هرشهر ایلچی خانه ساخته در آن منزل فرش و اوانی و سایر مایحتاج ترتیب نمایند و تا دیگر هیچ ایلچی در خانه رعیت فرود نیاید و ابواب تفرقه و تشویش بر روی فقرا نگشاید و بواسطه نفاذ این احكام مطاعه عموم خلایق در مهاد آسایش و
ص: 173
فراغت آرمیدند و بیشتر از پیشتر در زراعت و عمارت كوشیده دعای دوام دولت بتقدیم رسانیدند.

حكایت هشتم در دفع شر دزدان مفسد و تتقاولان متمرد

پیش از آن‌كه همای دولت غازان خان جناح امن و امان بر مفارق عالمیان مبسوط سازد بسیاری از اشرار سر بدزدی و قطع طریق برآورده بودند و در شوارع خود را بر تجار و مسافران زده اموال ایشان را می‌ربودند و جمعی از آن طایفه در میان روستائیان و صحرا نشینان دوستان داشتند كه در وقت عبور كاروان كس فرستاده ایشان را بر چگونگی حال سوداگران اطلاع می‌دادند و زمره باتتقاولان و راه‌داران طرح محبت و اتحاد افكنده بودند بنابر آن چون مسافران بمنزل ایشان میرسیدند نخست آنچه مدعا داشتند ببهانه راه داری از آن بیچارگان میگرفتند و بعد از آن ببهانه آن‌كه دزد و حرامی همراه شماست یا آنكه راه مخوف است از كوچ كردن مانع میشدند تا وقتی كه قطاع الطریق متبنه گشته بكمین گاه می‌آمدند و هیچ كاروانی از راهزنی آن قدر مضرت نمیدید كه از تتقاول زیرا كه قطاع الطریق گاهی بكاروانی بازمیخورد و تتقاول در هرسفری در چند موضوع مردم را گرفته بهر بهانه مال ایشان را میبرد و چون غازان خان بر كیفیت این حال وقوف یافت بهمگی همت متوجه امنیت طرق گشته نخست حكم فرمود كه بهنگام هجوم قطاع الطریق باید هیچ آفریده از مردم كاروان و همراهان طریق انهزام پیش نگیرد و همكنان در دفع دزدان متفق بوده هركس خلاف نماید از عهده خون و مال رفیقان بیرون آید دیگر فرمود كه هرقریه و قصبه و خیل خانه كه بموضع راه زدن نزدیك‌تر باشد باید كه ساكنان آن موضع دزدان را تعاقب نموده بدست آورند دیگر فرمان داد كه اگر ظاهر شود كه شخصی از خیل ترك با دزدی طریق محبت مسلوك میدارد در حال او را بسیاست رسانند آنگاه امیریت قلی را كه از شیوه ریا مبرا بود بدفع شر آن طایفه نامزد فرمود و او در آن باب غایت اجتهاد بتقدیم رسانیده در اندك زمانی جمعی كثیر از قطاع الطریق را بتیغ سیاست بگذرانید و زمره را دو شاخه بر گردن بدرگاه پادشاه آورده محبوس گردانید بعد از آن آن خان عالی مكان یرلیغ فرمود كه در تمامی شوارع ممالك محروسه در هرموضع كه مخوف باشد راه‌داران امین بنشینند و از هرچهار سر درازگوش كه رخت تجارت بارداشته باشد نیم آقجه گیرند و از هردو نفر شتر نیم آقجه و از چهارپایان خالی و آنچه ماكول و غله‌بار داشته باشند اصلا چیزی نستانند و اگر قطع طریق اتفاق افتد هرراهدار كه بآن منزل نزدیك‌تر بود دزد را پیدا كند و اگر نه از عهده مال بیرون آید و جمیع راهداران را بامیر نورانعی ولد منقور بیك كه در زمان ارغون خان سردار تقاولان بود سپرد و او را در باب تمشیت آن مهم تاكیدی تمام كرده فرموده كه شوارع را بمردم معتبر سپارد و بر سر راهها میلها سنك و گچ بسازد و لوحی كه عدد راهداران و آنكه از هرچهارپائی چه‌چیز گیرند بر آن مثبت باشد در آن میل مستحكم كند تا
ص: 174
هرگاه كاروانی بدآنجا رسد و بر مضمون آن اطلاع یابد زیاده از آنچه مقرر گشته چیزی براه‌داران ندهد و امیر نورانعی حسب الحكم بتقدیم رسانیده مسافران از قطع طریق و جور تقاول فراغت یافتند و آغاز آمد شد نموده جهته تجارت بهر شهر و ولایت كه مدعا بود شتافتند.

حكایت نهم در خالص ساختن عیار زر و سیم و گداختن قلابان در بوته خوف و بیم.

در روزگار قدیم هریك از حكام روم و آذربایجان و فارس و كرمان و دیار بكر و گرجستان و مازندران و خراسان بعیارهای مختلف زر میزدند و این معنی موجب نقصان و پریشانی حال سوداگران میشد بنابر آن ارغون خان در ایام فرمانفرمائی خود یرلیغ فرمود كه در تمامی ممالك باید كه عیار نقره ده نه باشد و كیخاتو خان نیز موافق این حكم عمل نمود اما چندان فایده بر آن مترتب نگشت و در هیچ موضع عیار نقره زیاده از ده هشت نبوده و از زر روم از هرده دینار بیش از دو دینار نقره حاصل نمیشد و چون نقد وجود فایض الجود غازانی بعنایت صانع كارخانه آفرینش از غل و غش عاری بود و در نظر اهل دانش و بینش مانند طلا مهری تمام عیار مینمود در آن اوان كه سكه پادشاهی بنام همایون اریستامش مزین و محلی شد صیرفی طبع نقادبر سرانجام آن مهم گماشته سكه وضع فرمود كه دیگری را ساختن آن میسر نبود و فرمود كه در تمامت ممالك محروسه بآن سكه كه كلمه توحید در آن منقوش بود زر زنند و هرزری كه آن سكه نداشته باشد رایج ندانند و اصلا تنگجات طلا و نقره را مغشوش نگردانند و فرمود كه نیم مثقال نقره خالص مضروبه مسكوكه را بیكدرم خرج كنند تنگجات جمیع ولایات را شكسته و بخلاص برده تمام عیار سازند و بهمان و زن سكه موزون و مسكوك گردانند چون بفرمان آن مظهر امن و امان در ولایت روم و اران و آذربایجان و عراقین و فارس و كرمان و گرجستان و كردستان و مازندران و خراسان وزن و عیار زر مساوی كشت و از بیم سیاست و فرط مهابتش ضرابان و قلابانرا مجال آن نماند كه طلا و نقره مغشوش را سكه زنند فرقه برایا خصوصا تجار بغایت مرفه الحال شدند و بفراغبال آغاز سوداگری و معامله نمودند و همدران ایام غازان خان فرمانداد تا از طلا مهری تنكجات صد مثقالی مضروب گردانیدند و در سكه آن تنگجات آیات كلام ملك علام و اسامی سامی ائمه اثنا عشر علیهم السلام و نام آن پادشاه جم احتشام مثبت بود و هریك از آن كه بدست مفلسی می‌افتاد چندگاه بفراغت مینمود.
ص: 175

حكایت دهم در تعدیل مكائیل و اوزان و تعیین سنجات ولایات بر یك میزان.

قبل از زمان فرخنده‌نشان غازان خان اوزان سنك زر و بار و پیمانه و كیل و قفیز و تغار اختلاف بسیار داشت چنانچه در یك ولایت بحسب قرب و بعد قری و قصبات از شهر تفاوت در وزن سنجات و كیلها یافته میشد و بدین واسطه خلل در تسعیرات بوقوع می‌پیوست و هركس را از مردم روستا غله بقیقری میبایست داد چون بكیل و پیمانه برو پیمودی البته هرصد من هفتاد من یا شصت من بودی اما مردم قوی دست آنچه ایشان را بایستی گرفت بضرب چوب در هرصد من سی چهل من زیاده می‌ستاندند و بدین واسطه پیوسته در میان براة داران و مزارعان خصومت و منازعت وقوع مییافت و چون كیفیت حال بران خان ستوده خصال ظاهر گشت خاطر بتعدیل سنگها و كیلها متوجه داشته در آن باب یرلیغ مطاع بنفاذ رسانید و بهر ولایت از آن نشان سواد فرستاد تا مقصود بحصول پیوسته اختلاف از میان طوایف انسان برافتاد و حاصل الفحوای آن یرلیغ این بود كه درین اوقات كه نواب پایه سریر اعلی بوضع قوانین سركار شهریاری اشتغال مینمودند چنان معلوم شد كه در اطراف بلاد و اردو بازارها هركس جهت مصلحت و منفعت خود وزنی از سنك و كلوخ و آهن ساخته بدان خرید و فروخت مینماید و بدان سبب درویشان نقصان مینمایند بنابر آن فرمان واجب الاذعان نفاذ یافت كه در تمامت ممالك از كنار آب آمویه تا مصر سنك زر و نقره و بار كیل و تغار را مساوی گردانیده از آهن بسازند و مهر بر آن نهاده خلاف آنچه در حضور مقرر فرموده‌ایم جایز ندارند و بقوانینی كه تفصیل مییابد عمل نمایند اول بدانند كه استاد فخر الدین و بهاء الدین خراسانی را تعیین نمودیم كه سنگهای زر و نقره را موازی وزن تبریز بشكل مثمن ترتیب كنند و در هرولایتی دو معتمد از قبل خود نصب نمایند مقرر آنكه امینی از هربلده بحضور محتسب سنجات را بآن وزن و شكل از آهن ساخته نزد معتمدان مشار الیهما برند تا مهر بر آن زنند و هیچكس دیگر بآن مهم نپردازد و هرآفریده كه خلاف نموده بی‌وقوف امین و معتمدین مومی الیهما سنك سازد و سكه بر آن نهد مجرم و كشتنی باشد دیگر مقرر فرمودیم كه بهر كس سنك مسكوك دهند نام او را بر دفتر نویسند تا دیگری سنك نتواند ساخت و در هرماه یكنوبت تمامت سنجات مردم را بنظر احتیاط درآورده موازنه كنند تا اگر شخصی بخلاف حكم عمل نموده باشد و كیفیت ظاهر گردد بسیاست رسد دیگر فرمان دادیم كه وزن سنك‌بار در هرموضع كمتر از وزن تبریز بوده باشد موازی وزن تبریز سازند و در هرولایت كه آن وزن زیاده بوده باشد بهمان دستور مقر دانند لیكن باید كه تمامت آن سنجات را بشكل مثمن از آهن ساخته و تعدیل نموده معتمدان مشار الیهما سكه بر آن نهند تا اعتماد را شاید و باید كه وزن بار را از ده من تا یكدرم یازده قطعه سازند بدین تفصیل ده من پنج من دو من یكمن نیم من چهار یكی نیم‌چهار یك ده درم پنج درم دو درم یكدرم
ص: 176
دیگر حكم شد كه جهت بارهای گران یكباره كه آن را بمیزان نتوان سنجید تمغاچیان بلاد قپان نصب نمایند و بار بدان كشند بر وجهی كه در وزن تفاوت ظاهر نگردد دیگر مقرر فرمودیم كه در تمامی ممالك محروسه كیل‌ها را مساوی سازند بر وجهی كه دو من تبریز كه دویست و شصت درم است در كیله گنجد و ده كیل از آن یك جزو از بار باشد و بغیر ازین كیل هیچ پیمانه و اصطلاح در میان طبقات انسان معتبر نبود تا مردم نتوانند كه بحیله زیاده و كم كیله یكدیگر را فریب دهند و چون در وزن حبوبات از گندم و جو و برنج و نخود و باقلا و كنجد و جاورس و غیرها تفاوت ظاهر است باید كه جهة هریك از حبوبات مذكوره كیلی علاحده سازند چنانچه ده من تبریز از حبی كه آن كیله را برای آن ساخته باشند در آن گنجد و بر چهار جانب هركیله ثبت كنند كه كیله فلان دانه و مقرر ساختیم كه همان معتمدان بنظر نواب دار القضا و محتسب احتیاط كیلها نموده آنها را نشان كنند و در هرماهی یكنوبت آن علامات را بنظر درآورند تا هیچ مزوری زیاده و كم نتواند كرد و اگر در دست كسی كیله بی‌نشان یابند او را بشحنه سپارند تا دست بریده جرمانه ستاند دیگر باید كه پیمانه شیره و سركه و روغن علاحده سازند بر وجهی كه در هرپیمانه بوزن تبریز ده من گنجد و اگر نیم پیمانه سازند چنانچه گنجایش پنج من تبریز داشته باشد مانعی نیست و باید كه خیك شیره كه جهة آش آرد و ساوری آورند پنج پیمانه باشد بوزن پنجاه من و آنچه برای طوی آورند چهار پیمانه باشد چهل من دیگر باید كه تمامت ذراع كه اقمشه بدان گز كنند با گز تبریز مساوی باشد مگر گز روم كه آن تفاوت بسیار دارد و مقرر آنكه بر هردو سر جمیع چوب گزها نمودار استاد فخر الدین و بهاء الدین خراسانی باشد تا اعتماد را شاید و السلام علی اتبع الهدی.

حكایت یازدهم در باب تخم و زراعت در مزارع برافشانیدن و محصول سعادت جاوید بحصول رسانیدن‌

چون بواسطه قتل و غارت عام و ظلم و تعدی بر دوام در ایام استیلاء مغولان بسیاری از قری و قصبات ایران نامزروع و ویران گشته بود و در آن اوان كه از رشحات سحاب معدلت غازان خان فضای جهان چون سرابستان جنان ناضروریان مینمود روزی آن پادشاه عالیمكان ضمیر آفتاب تاثیر متوجه معموری بایرات گردانیده امرا و اركان دولت و اعیان و اشراف مملكت را جمع آورد و در باب فواید زراعت نكات سنجیده و كلمات پسندیده تقریر كرد آنگاه یرلیغ همایون مزین بآلتون تمغا عنایت فرمود مشتمل بر آنكه هركس مزرعه را كه بایر بوده باشد مزروع گرداند دیوانیان با او چگونه معامله كنند و آن حكم مبنی بود از این معنی كه اراضی نامزروع سه نوع میتواند بود نوع اول آنكه نهری جاری متصل باراضی بایر باشد و بی ارتكاب مشقتی آب بزراعت رسد مقرر آن‌كه هرآفریده كه در مثل این موضعی زراعت كند در سال اول چیزی بدیوان ندهد و در سنه ثانیه از آن چه واجبی او شود چهار دنك دهد و در سال سوم
ص: 177
مال خود را بموجب راستی جواب گوید نوع دوم آن‌كه مزارعی را كه فی الجمله خرجی باید كرد تا آب جوی بر زمین نشیند مقرر آن‌كه كسی كه مثل این زمینی را زراعت كند بدستور نوع اول در سال نخست از مال وجهات معاف باشد و در سنه ثانیه از آنچه واجبی او باشد نصفی بدیوان دهد و بعد از آن بدستور سایر رعایا مال جواب گوید نوع سوم آنكه بواسطه حفر نهر یا بیرون آوردن آب كاریز مزارع را زحمت بسیار باید كشید تا زمین مزروع گردد مقرر آنكه مزارعی كه مثل این مزرعه را مزروع سازد بدستور دو نوع مذكور سال اول یكدینار و یكمن بار بدیوان ندهد و در سنه ثانیه دو دانك بوصول رساند و در سایر سنوات از آنچه حقوق دیوانی باشد نصفی را جواب گوید و نصفی دیگر را در وجه حق الاهتمام خود بردارد و آن مزرعه هرچند دیوانی باشد وزراء بملكیت آن مزارع مقرر دانند چنانچه اگر خواهد آن را بفروشد كسی منع ننماید و بعد از صدور این حكم خاص و عام در اراضی بایر آغاز زراعت كرده در اندك زمانی بسیاری از آن مواضع معمور و آبادانی كشت و خلایق در رفاهیت افتاده خصب وسعت معیشت از حد عدد درگذشت و همدران اوان بمسامع نواب غازان خان رسید كه مزروعات خاصه ایلخانی كه در ولایات بوده اكثر روی بویرانی آورده بلكه بعضی از حكام بدست انداز عوامل بذر پادشاهی را تلف كرده‌اند بنابر آن فرمان واجب الاذعان نفاذ یافت كه وزرا از واجب هرولایتی بمبلغی معین در وجه بهاء عوامل و بذر زراعت خاصه سلطانی مجری دارند و سال بسال بوقت ادراك محصول حاصل آنرا از حاكم آن ولایت طلب دارند تا او ضرورة در باب زراعت مواضع اینجو اهتمام نماید و چون برین موجب عمل نمودند در سال اول بعضی از حكام ببهانه آفت ارضی یا سماوی و عدم حصول محصول میخواستند كه بذر غازانی را بوی جواب نگویند و این عذر بسمع قبول راه نیافته املاك آن جماعت در عوض تعلق بدیوان گرفت لاجرم بعد از آن تمامی ولات ولایات در باب آبادانی مزروعات اینجو طریق سعی و اهتمام مسلوك داشتند و هرسال مبلغ و مقدار كلی از آن ممر بحصول موصول گردانیده تخم نیكنامی كاشتند.

حكایت دوازدهم در باب رعایت خلایق و ممنوع شدن پیكان و خربندگان از ارتكاب امور نالایق‌

در جامع التواریخ رشیدی بنظر درآمده كه غازان خان در ملاحظه حال رعایا وزیر دستان بمرتبه مبالغه داشت كه هرگاه بر وی ظاهر میشد كه یكی از امرا و مقربان بخلاف فرمان از رعیتی چیزی گرفته فی الحال میفرمود تا بضرب چماق آن وجه را استرداد نموده بآن بیچاره رسانند و هرگاه كه در اثناء شكار یا اسفار بقریه میرسید میفرمود تا گوسفند و مرغ و سایر مایحتاج را بتسعیر وقت از مردم آنجائی میخریدند و بهاء آن اشیا را نقد ادا كرده بزیاده و كم مزاحم و متعرض هیچكس نمیگردیدند و در اثناء آن اوقات بعرض رسید كه جمعی
ص: 178
كثیر از بیكان و استربانان و ساربانان خاصه و ملازمان خواتین و شاه‌زادگان و نوئینان فوج‌فوج در محلات و اسواق سر راه بر متمولان میگیرند و بلطف یا عنف میگویند كه امروز جهة خرج صحبت ما این مبلغ سرانجام میباید كرد و اگر آنشخص در اداء اندكی اهمال مینماید او را بیناموس میسازند و بسیار همچنان واقع میشود كه یك كس در یكروز بسه چهار طایفه از آن جماعت دوچار میخورد و هركرت مبلغی فرود میآورد یا بی‌عرض میشود و همچنین آن مردم بی‌باك در ایام عید و نوروز بدر خانه بزرگان رفته چیزی میطلبند و اگر آن بزرگ خود را بایشان مینماید انواع اهانت كشیده ضرورة آنچه میخواهند میدهد و الا هرچه در خانه او مییابند بر گرفته در خرابات بگرو مینهند و چون آن عزیز زر بر ده متاع خود را طلب مینماید او را آن مقدار ایذا میرسانند كه قابل شرح نیست و این معانی در نظر عدالت غازانی بغایت ناپسند نموده فرمان داد تا در اسواق منادی كردند كه هیچ آفریده یكدینار و یكمن بار بجماعت پیكان و ساربانان و استربانان ندهد و هركس از این طایفه از مردم چیزی طلبد او را در حال سیاست كنند لاجرم آن قوم ترسیده دست از اضرار خلایق بازكشیدند و دیگر از آن ممر معشر بشر تفرقه و پریشانی ندیدند.

حكایت سیزدهم در باب اقطاع سپاه و رعایت ملازمان درگاه‌

پیش از ایام دولت آن پادشاه عالیجاه عموم لشگر مغول را مرسوم و جامگی و تغار مقرر نبود دیگر بعضی از سران سپاه را كه فی الجمله غله از دیوان می‌ستاندند و چون سریر جهانبانی بفر وجود غازانی زیب و زینت پذیرفت جهة لشگریانی كه خدمت نزدیك میكردند تغار تعیین فرمود و بتدریج هرسال چیزی برآن میفزود و بنابر آنكه برات غله را بر ولایات می‌نوشتند بواسطه سرانجام علفه و علوفه رعایا را تشویش بسیار میرسید و گاهی برات راجع شده لشگری بی‌حصول مقصود بازمیگردید و چون این معنی بر ضمیر منیر غازانی روشن گشت فرمان داد كه در هرولایتی از قشلاق و ییلاق بهنگام ارتفاع محصول غلات دیوانی را منبر كرده بشحنه سپارند تا هرگاه كه برآنجا رسد آنچه او را باید گرفت بی‌مزاحمت رعیت بستاند بعد از آن در اوایل شهور سنه ثلث و سبعمائه فرمود كه این مقدار تغار كه ما جهت سپاه ظفر شعار مقرر فرموده‌ایم از هیجده نفر زیاده نمیرسد و مناسب چنان است كه انعام ما عموم یافته همكنان را شامل گردد و هیچكس در وقت توجه بیورش از افلاس و عدم یراق شكایت نتواند كرد آنگاه در عرض دو سه ماه تمامت سپاه را مفصل نموده اقطاعات تعیین فرمود و در آن باب یرلیغ داده قیود مفیده در آن نشان مندرج گردانید ملخض مضمون یرلیغ آن‌كه بر همكنان پوشیده نیست كه پیش از این پدران ما بعضی از چریك مغول را اندك تغاری میداده‌اند و اكثر ایشان را از مواجب و انعام بی‌نصیب و محروم میگذاشته‌اند و ما درین وقت تمامت چریك را مشمول عواطف و عطایا گردانیده در یك سلك انتظام دادیم و مقرر فرمودیم
ص: 179
كه از كنار آب آمویه تا حدود مصر از قری و مزارع هریك بیورت هركدام از هزارها خیل معول نزدیك شد باسم اقطاع برایشان مسلم دارند تا متصرف شوند و احكام و شروط آن اقطاعات برین موجب است كه مشروح میگردد اول آنكه از آن موضع آنچه باینجو و دیوان تعلق داشته باشد هرطایفه از رعایا كه از قدیم الایام در آن اراضی زراعت میكرده اند هم بآن قاعده عمل نمایند و واجبی آن را از روی راستی بچریك رسانند دیگر آنكه باید كه لشگریان در املاك و آب و زمین ملاك و اوقاف اصلا دخل نكنند و از آنجا مال و جهات طلب ندارند دیگر آن كه آنچه از قراء و مزارع دیوانی بایر باشد داخل یورت هریك از هزار ها شده باشد آن را بكوچ خود صالح زراعت گردانیده مزروع سازند و مجموع ارتقاعات آن را جهة خاصه خود تصرف نمایند دیگر آنكه اگر زمینی را كه چریك صالح زراعت ساخته باشد مالكی یا متولی پیدا شده حقیقت خود را بملكیت یا وقفیت ثابت سازد باید كه آن مالك یا متولی ده یك از محصول آن بدیوان جواب گوید و تتمه را با مزارعان مناصفه تقسیم نماید دیگر باید كه اصحاب اقطاع رعایا و مزارعان مواضع بایر را در هرجا باشند بازگردانند تا مزرعه قدیمه خود را بدستور سوابق ایام مزروع سازند و رعایا مواضع دیگر را نزد خود راه ندهند و حمایت نكنند و بدانند كه ایشان را بر رعیت زیاده از آن حكم نیست كه مزارعان را بر مزروع ساختن مواضع معهوده باعث كردند و مال و متوجهات دیوانی را براستی بستانند و رعیتی كه استطاعت زراعت نداشته باشد باید كه او را تكلیف نكنند و رعایت حال مزارعان واجب دانند دیگر باید كه چریك منصوره در قری و مرارعی كه در جوار اراضی ایشان باشد اصلا مدخل ننمایند و زراعت نكنند و آنمقدار علفخوار كه چراگاه اغنام و عوامل و مواشی مردم آن مواضع را وافی باشد بازگذارند دیگر باید كه از هرناحیه كه باقطاع مقرر شده جماعتی از اهل خبرت باتفاق تبكچی كه تعیین یافته آن اقطاع را بقرعه درمیان صدجات هزارها تقسیم نمایند و آن تبكچی حصه هرصده و ده را از اراضی معموره و بایره مفرد ساخته نام بنام بر دفتر نویسد و یك نسخه بدیوان اعلی آورده دیگری بامیر هزاره سپارد و دفاتر صدجات را بامراء صده دهد بعد از آن تبكچی عارض هرسال یكنوبت حال مردمی را كه نام ایشان بر دفتر مثبت باشد تفحص نماید تا آنكس كه در زراعت اجتهاد نموده باشد رعایت یافته هركس كه تقصیر ورزیده باشد مؤاخذ گردد دیگر باید كه چریك این اقطاع را كه بایشان عنایت فرموده‌ایم نفروشند و نبخشند و بانداقودانی و اقااینی تكلف نكنند و الا مجرم و كشتنی خواهند بود دیگر چون كسی كه اقطاع بنام او مقرر ساخته‌ایم وفات یابد از پسران و برادران او یكی را قایم‌مقام او سازند و نامش را بر دفتر ثبت كنند و اگر پسر و برادر نداشته باشد آن اقطاع را بنام غلام قدیم او نویسند و اگر او را غلام نیز نبود درمیان صده هركس قابلیت داشته باشد آن اقطاع را بوی دهند و كسی كه یا ساق را دیگرگون كند امراء هزاره و صده او را گناه‌كار گردانیده اقطاع او را بكسی دهند كه كوچ تواند داد و نامش را بر دفتر نویسند و هرسال دفتر را بعرض رسانند و حكم فرمودیم كه اگر مردم چریك از آنچه
ص: 180
در دفتر قانون قرار یافته چیزی زیاده از رعیت طلبند عارض مانع آید و اگر ممتنع نشوند نام آنكس را نوشته عرضه داشت پایه سریر اعلی نماید دیگر چون اقطاع امیر هزاره و عارض علاحده مقرر شده باید كه در اقطاع چریك تصرف نكنند و براة ننویسند و چریك نیز باید كه بشرح مسطور عملنموده از مضمون یرلیغ تجاوز ننمایند و بر رعایا و مزارعان زور و زیادتی جایز ندارند (فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ) پوشیده نماند كه بعد از وقوع این اقطاع غازان خان فرمان داد كه امراء تواچی‌سان سپاه را زیاده كرده در خانه‌داری یكدو نفر بیفزایند و مجموع آنطایفه را اقطاع علاحده مقرر ساخته ایشان را بمحافظت سرحد ولایات بازداشت و لشگریان تازیك را نیز جامگی و اقطاع شفقت نموده فرمان داد تا اسامی ایشان را بر دفاتر مثبت گردانند و در هرسه ماه یكنوبت عرض كرده یراق آنجماعت را ملاحظه نمایند نقلست كه در اواسط ایام سلطنت آن پادشاه عالی‌همت را معلوم شد كه بواسطه منازعت و مخالفتی كه در میان الوس جوجی خان و جغتای و اوكدای واقع است بهر وقت خیلخانهای یكدیگر را غارتیده عیال و اطفال را اسیر میگیرند و بتجار و مردم تازیك میفروشند عرق غیرت و عصبیتش در حركت آمده فرمود كه چگونه جایز باشد كه اولاد جماعتی كه از نسل اقوام مغول بوده باشند و چندین‌گاه چنگیز خان را كوچ داده در پیش تازیكان خدمت كنند حكم فرمود كه هرمغول بچه كه بمعرض بیع درآورند جهته خاصه ایلخانی بخرند و ایشان را بخدمت آستان سلطنت آشیان بازدارند و در عرض دو سال نزدیك بیك تومان مغول بچه خریده شد و ولایت مراغه در وجه اقطاع آن لشگر زر خرید تعیین یافته امارت آن تومان بپولاد جنكسانك مفوض گشت.

حكایت چهاردهم در تدبیر تكثیر اسباب جنگ و حرب و توفیر آلات طعن و ضرب.

قبل از جلوس غازان خان در هرولایتی جمعی كثیر از كمانكر و تیرتراش و تركش دوز و شمشیرگر و جیباچی را علوفه تعیین كرده بودند كه جهته خاصه ایلخانی اسلحه ترتیب نمایند و آنجماعت احیانا بواسطه عدم وصول مواجب و گاهی بسبب قلة اهتمام امراء قورخانه در سرانجام آن مهم طریق اهمال مسلوك میداشتند و آنچه از اسلحه قبول نموده بودند بقورخانه نمیرسانیدند و نوبتی یكی از سلاطین چنگیزی بتحقیق احوال آنجماعت اشتغال فرموده بوضوح پیوست كه هرسال مبلغی كلی در وجه علوفه ایشان بر متصرفان ممالك مجری شده و عشر آنچه متقبل گشته بودند اسلحه موجود نیست بنابر آن جمعی از تبكچیان بیوتات را بقتل رسانید و امراء قورچی را نیز مخاطب و معاقب گردانید مع ذلك فایده بر آن ترتب نپذیرفت و اسلحه كه مقرر بود از آن طایفه وجود نگرفت و در آن زمان كه غازان خان همت
ص: 181
بر ضبط و ربط امور سر كار سلطنت مصروف میداشت در باب توفیر و تكثیر اسلحه تدبیر صایب كرده حكم فرمود كه من بعد هیچیك از زمره مذكوره را جامكی و علوفه ندهند و تعیین نمایند كه هركس از جماعت كمانكر و تیرتراش و شمشیرگر و جیباچی و غیرهم هر سال صد دست سلاح جهة خاصه و سایر بقورخانه آورد بنرخ روز بها ستاند و بر سر هرطایفه از آنجماعت امینی نصب فرمود تا سال‌بسال اسلحه مقرر از ایشان بوصول رساند و یافتجه از تحویلدار قورخانه گرفته بها دهد و در وجه ثمن اسلحه و اخراجات قورخانه مال یك ولایت را معین گردانید تا حاجت نباشد كه جهة تحصیل آن براةدار بولایت رود و موجب تفرقه رعیت شود و باین تدبیر در سالی ده هزار مرده سلاح مكمل و مرتب گشت و پیش از آن دو هزار مرده وصول نمی‌یافت و حال آنكه در آن سال زیاده از نصب آن مبلغ كه سابقا در وجه علوفات مردم اسلحه‌ساز مجری میشد در بهاء آن در هزار مرده سلاح مصروف نگشت لاجرم آنقاعده سمت استمرار گرفت و از كثرت اجتماع آلات حرب قورخانه عالی صفت تضایق پذیرفت.

حكایت پانزدهم در تدارك مهم قوشچیان و صید شدن مرغ دل خلایق بسبب دفع دام مضرّت ایشان.

در زمان اكثر سلاطین چنگیز خانی جانوردار بسیار مقرر بود كه هریك در موضعی معین ساكن شده جانور گیرند و بامراء قوشچی سپارند و جهة هریك از آنطایفه در ولایات مبلغی باسم علفه و علوفه و جامگی و طعمه جانور تعیین كرده بودند و ایشان هرساله آنوجه را مع ده یازده و قوللقه از انقد وجوه تحصیل مینمودند و اندك جانوری بدست آورده متوجه درگاه شده در اثناء راه بهر شهر و قریه كه میرسیدند الاغان مردم جهة سواری و پرتل میگرفتند و مبلغهای كلی بعلوفه و طعمه جانور می‌ستاندند و چون آنطایفه را استیلاء تمام بود هرمغولی گرسنه كه از سرانجام وجه معاش عاجز شدی بهر حیله كه میسر كشتی جانوری بدست آوردی و نزد ایلخان برده یرلیغ ستاندی كه در سلك جانورداران منتظم باشد و از فلان ولایت علوفه گیرد بنابر آن عدد آنجماعت بغایت كثرت انجامیده بود و هرظلم و زیادتی كه از ایشان نسبت بطوایف انسان وقوع مییافت هیچكس بازخواست نمی‌نمود و بسیاری از مردم اوباش و فتان بحمایت جانورداران به بندگان خدای ظلم و تعدی میكردند و اگر كسی بسهو از نواحی قرق جانور میگذشت از وی اسب و جامه زر گرفته انواع حیف و جور بجا می‌آوردند و با وجود این همه استیلا كه آنجماعت را داده بودند هرسال چند جانور معدود بنظر امراء قوش میرسانیدند و پری چند از قنچوغه آویخته و چكسه بر میان زده بهرنوع میخواستند میراندند و مهم یوزبانان نیز همین صورت داشت و هیچ آفریده نقش
ص: 182
منع و زجر این طایفه را بقلم اندیشه بر لوح دل نمیتوانست نگاشت تا آنكه غازان خان برای پیر و بخت جوان دران باب فكری بصواب اندیشیده فرمود كه در كار سلطنت سالی هزار دست جانور و سیصد قلاده یوز كافی است و اشارت كرد تا امراء قوش و پارس اسامی كسانی را كه قابلیت آن مهم داشته باشد مفصل كنند و حكم شد كه بعد جماعتی كه نام ایشان را در مفصل نویسند هیچكس بگرفتن جانور و یوز قیام ننماید و مقرر كرد كه جهة علوفه و علفه و طمعه جانوران و خرج الاغ جانورداران و یوزبانان هرساله چه مبلغ از كدام ولایت دهند و در آن باب یرلیغ بآلتون تمغا موشح گشت و فرمان واجب الاذعان نفاذ یافت كه سوای آنچه در یرلیغ مثبت بود جانورداران و یوزبانان بهیچ علت و شلتاق چیزی از رعیت نگیرند و مزاحم و متعرض الاغان مردم نشوند و باین تدبیر برنا و پیر و صغیر و كبیر از مضرت آنجماعت خلاص یافته حسب المقرر هرسال هزار دست جانور و سیصد قلاده یوز وصول یافت و آنچه سابقا در وجه علوفات صیادان مجری میشد بنصف رسید و التائید من اللّه الحمید المجید

حكایت شانزدهم در ضبط سركار غانات و سپردن اغنام و مواشی باصحاب امانات.

قبل از نضارت مرغزار مملكت از سحاب معدلت غازانی شتران و گوسفندان ایلخانی بتحویل غانچیان میبود و هیچ كس هرگز بافراغ محاسبه و طلب نتاج با ایشان گفت و شنود نمی‌نمود و چون غازان خان بر سریر سروری نشسته بتفحص حال آنجماعت و تحقیق آنچه بدیشان سپرده بودند مشغول گشت معلوم شد كه عین المال نیز موجود نیست تا نتاج چه رسد و از سبب فقدان شتران و گوسفندان پرسید جوابدادند كه امسال سرما موجب اتلاف اغنام و مواشی بود غازان خان فرمود كه تفحص نمائید كه غانچیان را شتر و گوسفند خاصه هست یا نی و بعد از تقدیم لوازم تفتیش بتحقیق انجامید كه هریك از آن قوم شتر و گوسفند بسیار دارند لا جرم ایلخان بر زبان راند كه بچه جهت برودت بوت در جمال و اغنام ایلخانی تاثیر نموده مواشی خاصه شما را سالم گذاشته آنجماعت بگناه معترف شده غازان خان غانات را از ایشان باز گرفت و بمردم معتمد امین سپرده فرمود كه هرسال از نتاج چند رأس بر اصل افزایند و خطوط قبول از آن طایفه ستانده ایشان را از تكالیف دیوانی ترخان گردانید و بدین واسطه در اندك زمانی آنمقدار شتر و گوسفند در مواشی ایلخانی افزود كه قبل از آن هیچ یك از چنگیز خانیان را عشر آن میسر نبود.

حكایت هفدهم در بیان قوانین پایزه و احكام در ابطال فرامین مكرر خاص و عام.

در ایام دولت اكثر سلاطین چنگیز خانی مهم عنایت كردن پایزه و یرلیغ بغایت نا مضبوط بود و هركس مهمی داشت بیكی از امرا یا وزرا التجا كرده حسب المدعا نشان درست
ص: 183
مینمود بنابر آن دران اوان طوایف انسان خصوصا امرا و اعیان یرلیغها نقیض یكدیگر بسیار داشتند و همچنین پایزها مكرر بدست آورده بدان واسطه همواره نقش خیالات باطل بر لوح دل مینگاشتند و چون نشان عالیشان انا جعلناك خلیفه بنام نامی غازان خان امضا یافت فرمان فرمود كه هیچ آفریده از امرا و وزرا و مقربان پایه سریر اعلی در مجلس شراب از مهمات ملكی و مالی جزئی و كلی چیزی بعرض نرساند و هرگاه حكمی در باب مهمی صادر گردد یرلیغ مطابق آن حكم سواد كرده معروض دارند و بمسامع جلال رسانند كه این سواد فلان‌نشان است كه در فلان روز عرضه داشت شده بود تا رخصت یرلیغ نوشتن حاصل گردد و غازان كلید صندوقچه را كه تمغاء بزرگ در آنجا بود بخلاف سلاطین ماضیه خود نگاه میداشت و هرگاه چند یرلیغ مجتمع میگشت كلید را به تبكچیان معتمد میسپرد تا تمغا را بیرون آورده بر نشان زنند و بازبسیارند و آن پادشاه عالیجاه چهار- كس از نوئینان بزرگ برگزیده هریك را قرا تمغای عنایت كرده بود كه بر پشت نشان زنند تا نتوانند گفت كه فلان‌نشان بی‌وقوف ما نفاذ یافته و ایضا غازان خان نویسندگان مقرر فرموده بود كه هرنشانی كه بالتمغا رسد سواد آن را لفظا بلفظ بر دفتر ثبت نمایند و ذكر كنند كه آن نشان در كدام روز بخط كدام یك از بخشیان قلمی شده و مضمون را كه بعرض رسانیده بود و در هرسال در این باب دفتری مجدد طرح نمایند تا همواره سركار یرلیغ منتظم بوده در آن باب خبط و خیانت وقوع نیابد و غازان خان جهت نشان حكومت سلاطین و ملوك معظم و امرا مكرم تمغا بزرگ از سنك یشب مرتب ساخته بود و برای فرامین قضاة و مشایخ و علماء نیز تمغایشب ترتیب نموده بود اما این تمغا از تمغاء اول در نظر كوچكتر مینمود و جهة متوسطات امور سلطنت تمغائی بزرگ زرین داشت و نشان های مهمات جزینه را تمغای دیگر كه یشب بود مینگاشت و برای یرلیغ بر نشستن چریك و فرود آمدن لشگر ترك و تازیك تمغائی مخصوص از زر تعیین كرده بود و بر حواشی این تمغا صور كمان و چماق و شمشیر منقش مینمود و مقرر چنان بود كه تا لشگریان آن تمغا را بر یرلیغ نبیند بسخن هیچیك از امرا و نوئینان متوجه طرفی نشوند و همچنین در وقت مشاهده مذكور از سفر بازگشته بیورت خود روند و برین قیاس آن پادشاه نكته‌دان جهة برات خزانه عامره و متوجهات ولایات و یافتجه و مفاوضات و مكتوبات و مفصلات دیوانی آلتون تمغاء كوچك نگاهمیداشت و میفرمود مضمون آن نوشتها را نیز بر دفتری علی حده ثبت نمایند آنگاه بنطر انور درآورند تا بآلتون تمغاء رسید و بعد از چندگاه كه این قواعد مضبوط گشت بر ضمیر نورانی غازانی گذشت كه چون مهمات سركار ایلخانی و حاجات طبقات انسانی بسیار است و پیوسته محل مقتضی آن نیست كه سواد احكام را بعرض رسانند هرآینه مهام فرق انام در عقده تعویق و اهمال خواهد ماند و بدین واسطه فقیران و محتاجان تنقیص و تشویش نتوانند یافت بنابر آن فرمان واجب الاذعان صادر شد كه جهت هریك از مناصب و مهمات ممكن الوقوع كه بخاطر گذرد و بحیز ضبط درآید نشانی مشتمل بر شرایط و دقایق و قیود مناسبه سواد كرده امرا و وزرا آن را مطالعه نمایند و اصلاح نموده معروض دارند و مجموع آن مسودات را بر دفتری نوشته آن را
ص: 184
قانون الامور نام نهند تا هرگاه در باب هریك از آن مهمات حكم شود كه یرلیغ دهند تنكچیان قانون الامور را در پیش نهاده آن نشان را بی‌زیاده و نقصان از آنجا نقل نمایند و اگر احیانا بحسب تفاوت اشخاص مردم و تباین مواضع و مقتضیات حالات و ازمنه اندك تغییری بزیاده و كم در آن نشان باید كرد آن الفاظ و عیارات مغیر را نخست بر كاغذ پاره نوشته عرضه داشت كنند بعد از آن در یرلیغ نویسند و چون این ضابطه و قانون بعمل درآمد اختلاف عبارات كه جهة اغراض در نشان‌ها وقوع مییافت منسوخ گشت و ارباب ملتمسات از سرگردانی و انتظار خلاص شدند اما ترتیب و تدبیر پایزه برین وجه صفت انتظام پذیرفت كه جهت سلاطین و ملوك و شحنگان معظم پایزه بزرگ ساختند بصورت سرشیر و نام انگس را بران ثبت كردند و بهركس پایزه از ان میدادند نامش را بر دفتر می‌نوشتند و مدت العمر آنرا بوی میگذاشتند و بعد از عزل میستاندند و در ازمنه سابقه رسم بازستاندن پایزه نبود لاجرم حكام معزول در خفیه بوسیله آن پایزه بخلاف حكم مهمات می‌ساختند و كسی بر آن اطلاع نمی‌یافت و همچنین برای ولات متوسطه الحال پایزه كوچكتر از آن بنقشی مخصوص مقرر شد بهمان شرط و منصب ساختن پایزه بیك زرگر معتمد كه پیوسطه ملازم اردو بود مفوض گشت و او سكه كه نقشی غریب بر آن منقور بود ترتیب نمود و هرگاه پایزه بكسی میدادند در حضور نواب بارگاه غازانی آن سكه را بر آن پایزه میزد تا كسی بتزویر پایزه نتواند ساخت و جهة ایلچیانی كه با الاغ بهر طرف میرفتند پایزه علی حده ترتیب كرده بودند مقرر آنكه هركس بایلچی‌گری رود آن را بوی دهند و چون بازآید بستانند و پایزهائی كه پیش از آن در تصرف شاهزادگان و خواتین و امراء میبود بتمام ابطال یافت و برین قیاس غازان خان همدران اوان احكام واجب الاذعان باطراف ولایات و بلدان فرستاد حاصل الفحوای مجموع آنكه هریرلیغ و پایزه قدیم و جدید كه در دست مردم باشد مادام كه بامضاء همایون نرسد هیچ آفریده مضمون آن را اطاعت نكنند و باین تدبیر مناشیر مزور و احكام مخالف مكرر كه در تصرف فرق بشر بود بتمام باطل و نامسموع شده و پایزهائی كه در مدت هفتاد سال هركس بهر علت و بهانه گرفته بدان واسطه بر خلایق زور و زیادتی می‌نمود منسوخ گشت