گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
ذكر ملك غیاث الدین محمد بن ملك شمس الدین محمد كهین‌





در آن اوان كه دانشمند بهادر بولایات خراسان درآمده متوجه دار السلطنه هراة بود و ملك غیاث الدین محمد بنابر آزاری كه از برادر در خاطر داشت باردوی اولجایتو- سلطان شتافت و منظور نظر عنایت شد و در وقتیكه قتل محمد سام و سایر قتله دانشمند بهادر بعرض اولجایتو سلطان رسید بموجب فرمان واجب الاذعان ایالت هراة و اسفزار و فراه و غور و غرجستان بملك غیاث الدین تعلق گرفت و ملك با طبل و علم و خیل و حشم در شپور سنه سبع و سبعمائه بدار السلطنه هراة شتافته پرتو انوار معدلتش بر وجنات احوال رعایا تافت و ایالت ملك بر خواطر امراء خراسان گران آمده عرضه داشتی بپایه سریر اعلی فرستادند و او را بمخالفت و عصیان متهم داشتند بنابرین اولجایتو سلطان ملك غیاث الدین را طلب فرمود و او باردو رفته چند سال رخصت مراجعت نیافت و در سنه خمس عشر و سبعمائه مرخص گشته بهراة معاودت نمود و در رواج شریعت غرا كوشیده بتعمیر بقاع خیر امر فرمود و در شهور سنه عشرین و سبعمائه قلعه زره را فتح كرد و همدران اوقات حصار تولك را نیز بتحت تصرف درآورده در سنه احدی و عشرین با دویست مرد جلادت آئین بمكه شریفه و مدینه طیبه زاد هما اللّه تعظیما و تكریما رفته بگذاردن حج اسلام و طواف روضه مكرمه خیر الانام صلی اللّه علیه و آله العظام فایز و سرافراز گشت و در ضمان عافیت بمستقر دولت مراجعت فرمود و در سنه سبع و عشرین و سبعمائه چنانچه در ذكر سلطان ابو سعید بهادر خان سبق ذكر یافت امیر چوپان پناه بملك غیاث الدین برده از دست بیوفائی ملك كشته گردید و در سنه ثمان و عشرین ملك غیاث الدین بملازمت سلطان ابو سعید بهادر خان شتافته بنابر كمال اختیار بغداد خاتون بنت امیر چوپان نویان چندان التفاتی نیافت و بدار السلطنه هراة بازگشت و در سنه تسع و عشرین و سبعمائه مریض شده درگذشت و ملك غیاث الدین محمد
ص: 379
در ایام دولت خود مسجد جامع هرات را كه فی الحقیقه جامع فیوض و بركات است و روی بویرانی آورده بود تجدید عمارت فرمود بنابر آن در آن بقعه متبركه پهلوی سلطان غیاث الدین محمد سام مدفون شد و ایضا مدرسه غیاثیه كه در شمال مسجد مذكور است بنا كرده معمار همت آن پادشاه وافر مكرمت است از جمله مشایخ عظام و فضلاء كرام قدوه- السادات و التقبا امیر حسینی قدس سره معاصر ملك غیاث الدین بود نام آن جناب حسین بن عالم بن ابی الحسین است و امیر حسینی در اصل از كریو بود و در علوم ظاهری و باطنی تبحر داشت در نفحات مسطور است كه سبب توبه امیر حسینی آنشد كه روزی بشكار بیرون رفت و بآهوئی رسیده خواست كه تیری بر وی زند آهو بسخن درآمده گفت حسینی تیر بر ما میزنی خدایتعالی تو را برای معرفت و بندگی آفریده است نه جهة شكار بنابر آن آتش طلب در نهاد امیر حسینی شعله زد و مجرد شده با جماعتی از جوالقیان بمولتان رفت شیخ ركن الدین ابو الفتح بن شیخ صدر الدین زكریاء آنطایفه را ضیافت كرد و همان شب رسول عرب را صلّی اللّه علیه و سلم بخواب دید كه گفت فرزند مرا از میان اینجماعت بیرون‌آر و بكار مشغول كن و روز دیگر شیخ ركن الدین پرسید كه در میان شما فرزند رسول كیست اشارت بامیر حسینی كردند و شیخ ركن الدین آنجناب را از ایشان جدا ساخته تربیت فرمود تا بدرجات عالیه رسید پس بجانب هرات روان گردانید چون امیر حسینی در آن بلده فاخره بارشاد مشغول گشت باندك زمانی بسیاری از هرویان مرید و معتقدش شدند و آنجناب را مصنفات منظوم و منثور موفور است كنز الرموز و زاد المسافرین از جمله منظومات اوست و نزهته الارواح و روح الارواح و صراط المستقیم از جمله منثورات اوست و امیر حسینی در شانزدهم شوال سال هفتصد و هفده درگذشت و در مصرح هرات در بیرون گنبد عبد اللّه بن معاویه بن عبد اللّه بن جعفر طیار رضی اللّه عنهم مدفون گشت.

ذكر ملك شمس الدین محمد بن ملك غیاث الدین محمد

ملك شمس الدین بعد از فوت پدر باتفاق اشراف و اعیان هرات بر مسند ایالت نشست و از غرایب اتفاقات آنكه تاریخ جلوس او لفظ خلد ملكه بود و مولانا جمال الدین بن حسام بهددانی در آن باب این قطعه نظم نمود شعر
اضاءت بشمس الدین كرت زمانناو اجری فی بحر المرادات فلكه
و من عجب تاریخ مبداء ملكه‌یوافق قول الناس خلد ملكه و ملك شمس الدین بر شرب شراب شعف تمام داشت چنانچه در مدت ده ماه كه زمان حكومتش بود ده روز هشیار نبود وفاتش در شهور سنه ثلثین و سبعمائه روی نمود.

ذكر ملك حافظ بن ملك غیاث الدین‌

ملك حافظ كه جوانی خوش صورت بود و خط خوب مینوشت بعد از فوت برادر خویش ملك شمس الدین والی هرات گردید و در زمان ایالت اوغوریان بر ملك استیلا یافته
ص: 380
بی‌استصواب ملك مهمات را فیصل میدادند و در شهور سنه 283 در ممر حصار او را بقتل رسانیدند.

ذكر ملك معز الدین حسین بن ملك غیاث الدین‌

ملك حسین خلاصه دودمان ملوك هرات بود و نقاوه سلاطین فرخنده صفات بصفت نصفت و رعیت‌نوازی موصوف و بوفور جلادت و سرافرازی معروف بتقویت اركان شریعت غرا بغایت راغب و مایل و همگی همتش مقصور بر تربیت مشایخ و افاضل و كنیت و لقب ملك حسین معز الدین محمد است اما شهرت بملك معز الدین حسین یافته بیت
چو اعلام دین‌پروری برفراخت‌باحسان دل خلق را شاد ساخت
بعدلش نبودی ز شاهان كسی‌رعیت‌نوازی نمودی بسی و ملك حسین بعد از شهادت ملك حافظ باتفاق اشراف و اعیان غور و هرات حافظ ملك موروث گشت و با وجود صغر سن برای پیر و بخت جوان مزاج غوریه را كه از جاده مستقیمه اطاعت انحراف یافته بود بحال اعتدال بازآورد و در شهور سنه 736 كه سلطان ابو سعید بهادر خان بعالم جاودان انتقال نمود و اختلال باحوال بلاد خراسان و عراق راه یافت اكابر و اعیان جهان بآوازه عدل و احسان ملك معز الدین حسین روی ببلده فاخره هرات آوردند و ملك همه را در ظل عنایت خویش جای داد و ابواب انعام و احسان و اكرام بر روی همكنان بگشاد و بعد از آنكه امراء خراسان طغاتیمور خان را بر سریر سلطنت نشاندند ملك حسین ایشان را در سرانجام امور و مهام هرات و مضافات دخل نداد و خطبه بنام فرخنده فرجام خویش خواند اما نسبت بخان در مقام اتحاد آمده دخترش سلطان خاتون را بجباله نكاح درآورد و ملك حسین را چنانچه در ذكر سربداران مرقوم كلك بیان گشت در صفر سنه 742 با امیر مسعود مقابله روی نمود و در آن حرب ظفر و نصرت ملك را بود و در ایام دولت آن پادشاه عالیمقام قزغن برلاس با سپاه بیقیاس از ماوراء النهر لشكر بهراة كشیده چهل روز هرات را محاصره كرده بمصالحه بازگردید و در سنه تسع و خمسین و سبعمائه میان ملك معز الدین حسین و ستلمش بیك و محمد خواجه اپردی محاربه دست داده و دران جنگ ستلمش كشته گشته و لوای دولت ملك معز الدین حسین روی بارتفاع نهاد و ملك حسین در سنه احدی و سبعین و سبعمائه بعالم عقبی انتقال نمود مدت سلطنتش سی و نه سال بود خانقاه جدیدی كه متصل بمسجد جامع دار السلطنه هراة واقع است و مدرسه سبز فیروز آباد و خانقاه سلطان و خانقاه سبز خیابان از جمله ابنیه ملك معز الدین حسین است و آن پادشاه خیر در ولایت جام و قصبه كاریز كه داخل ولایت باخرز است و دیگر ولایات خراسان بقاع خیر بنا نمود و مسجد جامع هرات را نیز مرمت و عمارت فرمود
ص: 381

ذكر لشگر كشیدن امیر قزغن بجانب دار السلطنه هرات و بیان كیفیت مصالحه او و ملك حسین بعد از وقوع محاربات‌

مستحفظان وقایع و اخبار و مستخبران حوادث و آثار آورده‌اند كه ملك حسین كرت بعد از ظفر یافتن بر جماعت سربدار عجب و پندار بكاخ دماغ راه داد و ترفع چتر سلطنت و تجملش نوبت جسارت نموده چند كرت لشگر بتاخت حدود اندخود و شبرغان فرستاد و امراء ارلات و اپری كه در آنولایات اقامت داشتند از جرات غوریان بجان رسیده علم نهضت بجانب باد غیس برافراشتند و ملك حسین با سپاه رزم خواه جهة دفع آنجماعت در حركت آمده بعد از وصول بقیول مخالفان چندان از ایشان بقتل آورد كه رؤس قتیلان دو منار در برابر یكدیگر در كوچه خیابان بلند گردانید و چون در ان اوان سرداری الوس جغتای و ایالت بلاد ماوراء النهر بامیر قرغن قرار گرفته بود و بیمن دولت و حسن معدلتش مهام خاص و عام آندیار سمت انتظام پذیرفته بعضی از مشایخ عظام جام كه از جمله آنها خواجه رضی الدین احمد بن شیخ شهاب الدین اسمعیل بوده و با ملك حسین عرق خویشی و سببی داشتند و رفعت لواء عظمتش موافق امزجه ایشان نبود نزد امیر قزغن رفته از ملك شكایت كردند و امراء ارلات و اپردی نیز درین باب مبالغه نموده بر زبان آوردند بیت
مگر نسل چنگیز خان برفتادكه كس گوهر شاه نارد بیاد
چنان غره شد غوری بد گهركه جز خود نیارد كسی در نظر امیر قزغن فرمود كه تازیك را چه حد آن باشد كه خیال استقلال نماید انشاء اللّه تعالی بضرب تیغ آبدار آتش بار طغیان او را فرو نشانم و از صرصر حمله مبارزان جرار قصر اقبال او را با خاك یكسان گردانم آنگاه سی هزار مرد دلیر خنجرگذار مجتمع ساخته باتفاق اولجایتو اپردی و امیر یساول یلدوز و امیر ستلمش و شاهان بدخشان در سنه اثنی و خمسین و سبعمائه موافق توشقان ئیل بصوب خراسان روانشد و ملك حسین بعد از تحقیق اینخبر با امراء و اركان دولت طریق مشورت مسلوك داشته فرمانداد كه از قریه بوی مرغ تا النك كهدستان دیواری پهناور كشید و مخارج و مداخل شرقی هراة مسدود كرد و آلات حرب و ادوات طعن و ضرب از شهر بدانجا نقل كردند و با چهارهزار سوار و پانزده‌هزار پیاده جرار متشمر جنگ و كارزار گشته ایستادند و از جانب امیر قزغن با مردان صف شكن از راه دره باشتان درآمده بالنك كهندستان نزول فرمود روز دیگر هم عنان بیان قلی و طایفه از سرداران سوار شده در دامن كازرگاه بر بالای پشته بلند برآمد و معسكر ملك حسین را بنظر احتیاط درآورده گفت كه این تازیك شیوه مقابله و مقاتله نمیداند زیرا كه این موضوع كه جهة كارزار اختیار كرده از دو حیثیت موجب فرار خواهد گشت اول آنكه بهنگام ستیز سپاه او را سر بالا باید آمد بعكس لشگر ما دیگر آنكه كه صباح وقت استعمال آلات حرب است آفتاب از پس پشت
ص: 382
ما طالع شده بر پیشانی شهریار خواهد تافت چنانچه چشم‌های ایشان خیره گشته غنیم خود را در برابر نتوانند دید و از آنجا مراجعت نموده در معسكر خویش نزول نمود و در آن شب هردو سردار متابعان خود را استمالت داده بصبر و ثبات وصیت نمودند و روز دیگر كه خسرو كواكب مواكب از افق شرق طلوع نموده روی بمحاربه قاطعان شهرستان آسمان آورد امیر قزغن با مردان شمشیر زن سوار گشته عنان بادپایان آتش نعل را بجانب قتال هرویان انعطاف دادند و ملك حسین و سپاه او نیز مستعد پیكار شده دل بر جنگ و جدال نهادند بیت
دو لشگر بیكدیگر آمیختندز كین رشته مهر بكسیختند از غمام شمشیر آبگون سیلاب خون در فضای معركه جریان پذیرفت و از برق شعله سنان جان‌ستان خرمن زندگانی سالكان میدانی پهلوانی سمت احتراق گرفت سپاه ملك تانم قوت در جگر توانائی داشتند كوشش كردند بالاخره عاجز گشته روی بطرف شهر آوردند و بواسطه آبی‌كه جهة اضطرار مغولان در ظاهر شهر انداخته بودند بسیاری در عرصه تلف آمدند و ملك در ضمان سلامت بشهر شتافته لشكریانش در سر كوچه باغها جنگهای مردانه كردند و سپاه جغتای را نگذاشته كه بدیوار بست درآیند و ملك دروازه‌ها را مضبوط ساخته هرروز از طرفین بانداختن تیر و سنك میپرداختند بدین گونه چهل روز پیكار بود و چون امیر قزغن دانست كه تسخیر شهر تیسیرپذیر نیست مایل بصلح شد و امرا عرضه داشتند كه اگر مصلحت باشد امسال بماوراء النهر مراجعت نمائیم و سال دیگر بگاه‌ترجهة گرفتن هراة بیائیم امیر قزغن كه فی الواقع حاكم عادل رحیم دل بود گفت ما بر قول سخنان اصحاب غرض مرتكب این یورش گشتیم و بدین واسطه مردم نیك از جانبین تلف شدند و رعایاء بیچاره در مشقت افتادند و اگر نه مرا باملك حسین عداوتی قدیم و خصومتی جدید نبود آنگاه سفرا در تردد آمده ملك معز الدین حسین فی الجمله پیشكشی بیرون فرستاده و قبول نمود كه سال دیگر به ماوراء النهر رفته و امیر قزغن را ملازمت نماید و امیر قزغن بر قول او اعتماد نموده طبل رحیل فرو كوفت و راه دیار خویش گرفت و بعد از معاودت امیر قزغن كار ملك حسین روی بتراجع نهاد و شكوه او در دلها كم شد و امراء غور بر او استیلا یافته در تمشیت امور مملكت بمقتضای رای خود عمل می‌نمودند و كار بجائی رسید كه بعضی از آن طایفه اتفاق كردند كه ملك حسین را گرفته برادرش ملك باقر را بر سریر سلطنت نشانند و ملك این معنی را دانسته یارای دفع اهل طغیان نداشت و غوریان روزی با هم قرار داند كه چون ملك سوار شود او را بگیرند و ملك هنگام سواری از سكالش آنقوم بداندیش واقف گشته در آن اثنا نظرش بر جمعی از بادغییان افتاد كه چند سر اسب ببازار آورده میفروختند غوریان را گفت كه این مرد را غارت كنید غوریان بسبب حرص غارت از گرفتن ملك فراموش كرده متعرض اهل بادغیس گشتند و ملك فرصت غنیمت شمرده بقلعه اشكلجه رفت و در شهور سنه 753 بر حسب وعده كه با امیر قزغن كرده بود با پنجاه نفر از معتمدان خویش بماوراء النهر شتافته در وقتی كه امیر قزغن با معدودی از نوكران بشكار اشتغال داشت بوی رسیده و اسلحه از خود
ص: 383
جدا ساخته باد و نفر پیش رفت و سلام كرد امیر قزغن ملك را در آغوش كشیده لوازم پرسش بجای آورده گفت اگر توفیق رفیق گردد ملك هراة را از منازعان انتزاع نموده بتو سپارم و روز بروز آثار التفات امیر قزغن درباره ملك حسین از پیشتر بیشتر می‌شد اما امراء الوس كه بطمع ملك با ملك صفائی نداشتند قصد قتل او نمودند و امیر قزغن بر كید بداندیشان اطلاع یافته در خلوتی صورت قضیه را با ملك حسین در میان نهاد و فرمود كه میترسم كه بی‌اختیار من گزندی بتو رسد صلاح در آنست كه هم امشب بجانب دیار خود ایلغار نمائی و ملك امیر قزغن را وداع نموده و بهنگام شام كه نور باصره از مشاهده اجسام عاطل ماند بر اسبی سیاه بادپیما كه همراه داشت سوار شده روی بدار السلطنه هراة آورد بعد از طی منازل و قطع مراحل بمقصد رسیده بی‌تحاشی بقلعه رفت و بر مسند سروری نشسته اشارت فرمود تا برادرش را كه غوریان بپادشاهی برداشته بودند بگرفتند و در یكی از قلاع محبوس كردند و ملك باقر پس از چندگاه از حبس نجات یافته بشیراز شتافت و همانجا بسر میبرد تا وفات یافت.

ذكر محاربه ملك حسین با محمد خواجه اپردی و سلتمش بیك بن عبد الله مولای و بیان كشته شدن دو امیر بزخم پیكان عمرفرسای‌

چون بعنایت پادشاه ملك‌بخش تعالی شانه و عظم سلطانه ملك معز الدین حسین كرت كرت دیگر در دار السلطنه بر سریر دولت متمكن گشت و بتمهید قواعد عدل و انصاف پرداخته بساط ظلم و اعتساف در نوشت نایره رشك و حسد در كانون درون امیر ستلمش كه حاكم قهستان بود و محمد خواجه‌اپردی كه دراند خود و شیرغان حكومت می‌نمود اشتغال یافته رسل و رسایل بیكدگر فرستادند و بر حرب ملك حسین اتفاق كرده روی بجانب دار السلطنه هراة نهادند در آن اوان شیخ محمود نامی كه در خبابذ اقامت داشت بشید و زرق ستلمش بیك را مری و معتقد خود ساخته بود و ستلمش در وقت توجه بجنگ ملك نزد آن شیخ زراق رفته در باب مهمی كه پیش گرفته بود مشورت نمود محمود و نامحمود گفت هرگاه تو با ملك در مقام مقاتله آئی من دوازده هزار مرد سبز پوش از لشگر غیب بامداد تو خواهم فرستاد و آن ترك بی‌خرد بامید آن مدد مستظهر گشته در ولایت خواف بامیر محمد خواجه پیوست و بموافقت یكدیگر بعضی از قلاع ولایت خواف و باخزر را تسخیر كردند و چون ملك معز الدین حسین از طغیان مخالفان خبر یافت بافوجی از ابطال رجال بمیدان قتال شتافت و چنانچه در روضة الصفا مسطور شده در صحرای زره بامیر ستلمش و محمد خواجه رسید و بعد از تسویه صفوف پیش از همه كس ستلمش و محمد خواجه شمشیرها كشیدند و در میدان تاختند بعزم آنكه تا سر ملك را از تن جدا نسازند بازنگردند و چون نزدیك بقلب
ص: 384
سپاه ملك رسیدند از شصت تقدیر دو تیر بر مقتل آن دو امیر بی‌تدبیر خورد چنانچه در ساعت از مركب عزت بر خاك مذلت افتادند و هیچكس دیگر را آسیبی نرسید بیت
نه خاكی بخون كس آغشته شدنه یك مور در زیر پی كشته شد ملك معز الدین حسین بی‌ارتكاب مشقتی بدیدن چهره فتح و ظفر فایز گشته سالما غانما بدار الملك خویش مراجعت فرمود و یكی از شعرا در تاریخ آن واقعه این قطعه نظم نمود قطعه
زهجرت هفتصد و پنجاه و نه بودربیع الاول آنماه خجسته
كه شد روز دوشنبه نیمه ماه‌ستلمش با محمد خواجه كشته.

ذكر فوت ملك معز الدین حسین كرت‌

چون ثبات و دوام و رعالت محنت فرجام هیچ فردیرا از طوایف انام میسر نیست در شهور سنه احدی و سبعین ملك معز الدین حسین كرت را مرضی روی نمود كه دست تدبیر اطباء حاذق بدامان آن نرسید و ملك دل بر امری كه لازمه ذات امیر و وزیر و صغیر و كبیر است نهاده ولد ارشد خود ملك غیاث الدین پیر علی را منصب ولایت عهد داد و پسر خوردتر ملك محمد را كه مشهور بامیر خورد بود و در آن زمان بفرمان پدر در سرخس حكومت مینمود بهمان دستور مقرر داشت و گوش هوش ملك غیاث الدین پیر علی را بدرر نصایج سودمند و مواعظ دل‌پسندگران بار گردانیده بیت
بدو گفت ملكی چنین نامداركه هست از ملوك جهان یادگار
بفرزانگی كردم و داوری‌در انگشت تو همچو انگشتری
تو نیز آنچه آئین حزم است ورای‌بجای آر تا بر مانی بجای و در سیم ذیقعده سنه مذكوره وفات ملك حسین اتفاق افتاده در جنب مقبره سلطان غیاث الدین محمد سام پهلوی پدر خویش ملك غیاث الدین مدفون شد بیت
تو گفتی كه آن شاه والا نژادخود از مادر دهر هرگز نزاد

ذكر بعضی از مشایخ و افاضل كه معاصر بودند با آن ملك عادل‌

از جمله علماء تقوی شعار زبدة المتورعین مولا نظام الدین عبد الرحیم الخوافی در عصر ملك معز الدین حسین در دار السلطنه هراة اقامت داشت و پیوسته بامر معروف و نهی از منكر میپرداخت و سالار را كه در سلك امراء كبار منتظم بود و در تقویت و تمشیت امور و مهمات مولوی اهتمام مینمود و ملك حسین نیز آن جناب را حرمت بسیار میداشت بلكه فرموده او را نص قاطع می‌پنداشت و مولانا نظام الدین ایمان را كه علماء متقدمین و متأخرین بتصدیق تفسیر كرده‌اند بتسلیم تعبیر نمود و بدین سبب او را در هراة پیر تسلیم گویند و در آن باب میان مولا و خاوند صد الشریعت بخاری معارضات بوقوع پیوست و مولا نظام الدین پیر تسلیم در سنه 733 در هراة نتیجه جهاد بست و آن امر محدث تا سنه 878
ص: 385
باقی بود از ثقاة استماع افتاده كه در اوایل ایام دولت ملك معز الدین حسین كرت جمعی كثیر از اتراك غزو دیگر احشام ترك در باد غیس اقامت داشتند و از رعایت احكام شریعت گردن پیچیده نقش ارتكاب ظلم و ضلال را بر لوح خاطر مینگاشتند بنابر آن مولانا نظام الدین بر كفر ایشان فتوی نوشت و سرداران آنجماعت برین معنی مطلع شده در شهور سنه ثمان و ثلثین و سبعمائه بهیاءت اجتماعی لشگر بدار السلطنه هراة كشیدند و چون ملك در آن ایام طاقت مقاومت آن سپاه نداشت در شهر تحصن نمود و مخالفان پیغام فرستادند كه غرض ما از اشتعال آتش قتال قتل كسی است كه ما را كافر اعتقاد كرده اكنون اگر مردم هراة میخواهند كه مال و جان ایشان در عرصه هلاك نیفتد باید كه آن شخص را بیرون فرستند و چون كار هرویان باضطرار انجامیده بود فتوی نوشتند كه ضرر خاص برای نفع عام جایز است و در محلی كه خدمت مولوی وعظ میگفت آن نوشته را بدستش دادند و مولانا بصورت حال پی برده علی الفور از منبر فرود آمد و غسل كرده و جامه پاك پوشیده از شهر بیرون رفت و دشمنان در بیرون درب ملك او را گرفته كشتند و در خیابان دفن كردند و ترك محاصره هراة كرده روی بمساكن خود نهادند و دیگری از آنجمله خواجه قطب الدین یحیی بوده و آن جناب جامی الاصل و نیشابوری المقام است و ابو الفضل كنیت داشت بوفور علوم ظاهری و باطنی از سالكان مسالك طریق تقوی و ناظمان مناظم درس و فتوی ممتاز و مستثنی مینمود و خالی مانند شیخ الاسلامی شیخ شهاب الدین اسمعیل جامی در طراوت جمال حالش می‌افزود و بشرف صحبت حضرت عارف محقق حقانی شیخ ركن الدین علاء الدوله سمنانی قدس سره عمدة الاصفیا شیخ صفی الدین اردبیلی مشرف گشته و هفت نوبت طواف حرمین نموده وفاتش در شب یكشنبه بیست و یكم جمادی آلاخر سنه اربعین و سبعمائه روی نموده در بلده فاخره هراة در بیرون درب فیروزآباد مدفون گشت و دیگری از آن جمله قاضی- القضات قاضی جلال الدین محمود امامی بود و آنجناب را بواسطه عظم شان و قدم دودمان و كمال زهد و تقوی ملوك كرت تعظیم بسیاری نمودند چنانچه ملك معز الدین حسین كرت هرگاه بجناب قضوی رقعه نوشتی بخط خود بر حاشیه ثبت نمودی كه بنده مخلص دولتخواه حسین كرت وفات قاضی جلال الدین محمود در سنه اثنی و ثمانین سبعمائه روی نمود و در گازرگاه مدفون گشت و دیگری از آنجمله مقبول درگاه حضرت سبحانی امیر نصر الله سنجانی بود و آنجناب از احفاد عظیم الشان ركن الدین محمود شاه سنجان است و در آن ایام طوایف انام باو ارادت تمام داشتند و پیوسته تخم ارادت و اخلاص آنجناب در زمین دل میكاشتند در روضة الصفا مسطور است كه در آن زمان كه ستلمش بیك مولوی متوجه حرب ملك معز الدین حسین بود چون بخواف رسید جهة در یوزه همت بملازمت امیر نصر اللّه رفت و در مجلس آنجناب زبان بلاف و گزاف گشاده این بیت را خواند كه بیت
هری را بتازیم و تالان كنیم‌ملك را بگیریم و پالان كنیم امیر ناصر الدین نصر اللّه را این داعیه ناخوش آمده فرمود كه انغوری كافر كیش را میگوئی و این بیت بر زبان راند بیت
شهری كه در آن شحنه ص: 386 ستلمش باشددانی كه در آن شهر چه شورش باشد و ستلمش از سخن امیر بهم برآمده خواست كه متعرض آنجناب گردد نوابش مانع آمدند و او چون از مجلس بیرون رفت گفت این مرد رزاقی است كه خلق را گمراه میسازد و این معنی بروی مبارك نیامده چنانچه نوشته شد در آن جنگ بقتل رسید.
خواجه معین الدین محمد جامی نسب سامی آن قدوه اولاد امجاد حضرت شیخ الاسلامی بچهار واسطه بدانحضرت میرسد برین موجب كه معین الدین محمد بن شمس الدین مطهر بن شهاب الدین اسمعیل بن قطب الدین محمد بن شمس الدین مطهر بن شیخ الاسلام ابو نصر معین الحق و الدین احمد الجامی النامقی قدس سره و والده آنجناب صبیه ملك شمس الدین محمد كهین بن ملك شمس الدین محمد بن ابی بكر كرت بود و خواجه معین الدین از جمله اعاظم مشایخ و اكابر علماء خراسان بوفور فضل و كمال و ازدیاد جاه و جلال و علو همت و شمول لطف و مكرمت امتیاز فراوان داشت و ملاذ اكابر و اشراف بوده و همواره بقلم سخاوت نقش برو احسان بر الواح خواطر طوایف انسان مینگاشت و در مصاحبت خال خود ملك غیاث الدین محمد بگذاردن حج اسلام و طواف روضه نبویه علیه الصلواة و السلام فایز گشت و منشئات نظم و نثرش بفصاحت و بلاغت از سخنان و منظومات افاضل سخندان درگذشت فوت آنحضرت در ولایت جام در شهور سنه هفتصد و هشتاد و سه واقع بود مدفنش متصل بقبر مطهر حضرت شیخ الاسلامی روی نمود از منظومات آن بزرگ فرخنده صفات این رباعی مشهور است رباعی
از باد صبا دلم چو بوی تو گرفت‌بگذشت مرا و جستجوی تو گرفت
اكنون زمن خسته نمی‌آرد یادبوی تو گرفته بود خوی تو گرفت از خواجه معین الدین سه پسر فضیلت قرین یادگار ماند و بزرگترین ایشان بحسب سن و كسب فضایل و كمالات خواجه ضیاء الدین یوسفست و مادر آن جناب دختر ملك غیاث الدین محمد است كه خال پدر صاحب كمالش بود و خواجه یوسف در درس علامه تفتازانی باكتساب كمالات انسانی فایز گشت و بواسطه تبحر در علوم معقول و منقول علو شانش از امثال و اقران درگذشت انتقال آنجناب در شهور سنه سبع و تسعین و سبعمائه بواسطه ناسازگاری فلك پرستیز در دار الملك تبریز روی نمود و نعش مطهرش را از آن دیار بتربت مقدسه جام آورده در برابر سر پدر عالی گهرش بخاك سپردند و روح شریفش را بختمات كلام و اطعام فقر او انعام شاد كردند و از جمله شعراء آن زمان امیر فخر الدین محمود مستوفی است كه بابن یمین مشهور است و مقطعات بلاغت آیاتش بر الواح ضمایر اكابر و اصاغر مسطور و ابن یمین در وقت توجه امیر مسعود سربدار و شیخ حسن جوری بجنگ ملك معز الدین حسین با ایشان مرافقت نمود و بدست لشگر هرات گرفتار گشته چون او را پیش ملك بردند منظور نظر تربیت گردانید و بنابر آنكه دیوان ابن یمین در آن مصاف تلف گشته بود قطعه در آن باب گفته مذیل بمدح ملك معز الدین حسین ساخت این پنج بیت از آن قطعه است قطعه
گر بدستان بستد از دستم فلك ص: 387 دیوان من‌شكر ایزد آنكه او میساخت دیوان با من است
در ربود از من زمانه سلك در شاهوارزان چه غم دارم كه طبع گوهر افشان با من است
ور ز شاخ گلبن فضلم گلی برباد دادگلشن پرلاله و نسرین و ریحان با من است
ور تهی شد یكصدف از لؤلؤ لالای من‌پر ز گوهر خاطری چون بحر عمان با من است
بی‌عنایت گر بود گردون دون با من چه باك‌چون عنایتهای شاهنشاه ایران با من است.
امامی هروی از مادحان ملوك كرت است در علم فصاحت و بلاغت از بی‌نظیران زمان خود بوده بزرگواری او بمرتبه‌ایست كه او را در برابر شیخ سعدی درآورده بلكه ترجیح نموده‌اند خواجه شمس الدین محمد صاحب دیوان و ملك معین الدین محمد پروانه رومی و مولانا نور الدین رصدی و ملك افتخار الدین زوزنی این استفسار از مجد الدین همگر نموده ملك پروانه گفته
ز شمع فارس مجد ملت و دین‌سؤالی میكند پروانه روم مولانا نور الدین رصدی:
ز شاگردان تو هستند حاضررهی و افتخار و صاحب روم صاحب دیوان:
چو دولت حضرتت را هست لازم‌دعا گو صاحب دیوان ملزوم ملك افتخار:
ز اشعار تو و سعدی امامی‌كدامین را پسندند اندرین بوم
تو كن تفضیل این چون ملك انصاف‌بود در دست تو چون مهره موم جواب خواجه مجد همگر:
ما گرچه بنطق طوطی خوش نفسیم‌بر شكر گفته‌های سعدی مگسیم
در شیوه شاعری باجماع امم‌هرگز من و سعدی بامامی نرسیم.

ذكر سلطنت ملك غیاث الدین پیر علی و منازعت او با برادرش ملك پیر محمد و خواجه علی موید و بیان نهایت كار ملوك كرت و اختتام جزو ثانی ازین مجلد

ملك غیاث الدین پیر علی بعد از فوت ملك معز الدین بن حسین در بلده فاخره هرات بر سریر سلطنت نشسته خطه سرخس را بموجب وصیت پدر ببرادر خردتر ملك پیر محمد مسلم داشت و چندگاه مشرب عذب موافقت میان اخوین از خاشاك منازعت مصفی بوده آخر الامر ملك پیر محمد بنابر افساد اهل فساد نسبت بملك غیاث الدین پیر علی در مقام عناد آمده نام او را از خطبه نیفكند چون اینخبر بهرات رسید ملك غیاث الدین با سپاهی جلادت آئین بصوب سرخس نهضت فرمود ملك پیر محمد اسباب حصار داری مرتب داشته در قلعه متحصن شد و ملك غیاث الدین بمحاصره برادر مشغولی كرده بیكبار لشگر برد دست به بیداد برآورده شدت سرما بمرتبه رسید كه آفتابه آهنین بتركید لاجرم ملك غیاث الدین پیر علی میل مراجعت كرده مصلحان درمیان آمدند و بین الجانبین گرگ آشتی واقع شد و ملك پیر محمد از سرخس بیرون رفته پیش برادر بزرگتر سر خدمت فرود آورد و هریك بمقام خود بازگشتند و چون در زمان سلطنت ملك غیاث الدین پیر علی خواجه
ص: 388
علی مؤید در سبزوار قوی گشته شعار مذهب علیه امامیه ظاهر گردانید سر منبروردی‌زر را باسامی ائمه معصومین رضی اللّه عنهم اجمعین بیاراست بعضی از فقهاء حنفی فتوی نوشته بعرض ملك غیاث الدین رسانیدند كه دفع شیعه بر ملك اسلام واجب است و بآن واسطه ملك چند سال متعاقب لشگر به نیشابور كه در تصرف كسان خواجه علی مؤید بود كشیده از مراسم قتل و غارت و تخریب شهر و ولایت دقیقه نامرعی نگذشت و در كرت سیم در ویرانی بیشتر مبالغه نمود و غلات مسلمانانرا چرانیده باغات را با زمین هموار كرده درختان صد ساله را از بیخ بركند و كاریز هابینباشت عجب آنكه این حركات نزد فقهاء آنزمان كه ملك غیاث الدین بفتوی ایشان متعرض ولایت خواجه علی مؤید بود بدو نامشروع نمی‌نمود در مطلع سعد بن مذكور است كه در آن ایام كه ملك غیاث الدین در ظاهر نیشابور نشسته بامثال این امور ناهنجار حكم میفرمود روزی از اهل رساتیق نیشابور شخصی بنظرش درآمده او را پیش طلبیده گفت ای مردك بناء مسلمانی بر چند چیز است آن شخص بی‌تامل جواب داد كه بمذهب خواندن ملك بر سه چیز غلات مسلمانان چرانیدن و كاریز انباشتن و درخت انداختن ملك غیاث الدین از شنیدن این سخن منفعل گشته مراجعت نمود اما در شهور سنه سبع و سبعین و سبعمائه نوبت دیگر لشگر بدانجانب كشیده درین كرت او را فتح نیشابور دست داد و زمام حكومت آنخطه را در قبضه اختیار اسكندر شیخی ولد افراسیاب جلالی نهاد و در سنه 778 ایلچی از نزد حضرت صاحبقران امیر تیمور گوركان بهراة رسیده از زبان آنحضرت ملك غیاث الدین را گفت كه چون میان ما و پدر تو طریقه دوستی مرعی بود حالا مناسب چنانست كه مودت زیادت گردد و بیگانگی به یگانگی پیوندد ملك جواب داد كه من در مقام اخلاص خدام آنحضرت رسوخی تمام دارم امید آن كه فرزند پیر محمد را بفرزندی قبول فرمایند تا موجب سرافرازی شود و چون این پیغام بصاحب قران گردون غلام رسید خواهر- زاده خود سونج قتلق آغا را دختر شیرین بیك آغا نامزد ملك‌زاده كرد و در شهور سنه 779 ملك پیر محمد بماوراء النهر شتافته امیر تیمور گوركان او را منظور نظر عواطف و مراحم ساخت و چندگاه در اردو نگاهداشته بانعام اسبان رهوار و افسر زرنگار و كمر مرصع و خلعت طلا دوز مفتخر و سرافراز گردانید و رخصت معاودت ارزانی فرمود سونج قتلق آغا را با تجمل و زینتی كه گردون پیر مانند آن ندیده بود متعاقب بخراسان فرستاد و ملك غیاث الدین پیر علی از كنار جوی نو تا چهار سوق درون شهر هراة چهار طاقها برافراخته چند روز بتمهید بساط جشن و سور و عیش و سرور پرداخت و امیر داود و امیر موید ارلات را كه مصحوب مهد علیا آمده بودند خدمات شایسته كرده خوشدل و مسرور اجازت مراجعت داد و در سنه 782 كه صاحبقران گیتی‌ستان همت عالی نهمت بر فتح ولایات خراسان گماشت سیلاب رعب و هراس اساس اخلاص ملك غیاث الدین پیر علی را
ص: 389
اندراس داده بملازمت موكب همایون مبادرت ننمود و حضرت صاحبقرانی با سپاه بیقیاس ظاهر بلده فاخره هرات را مضرب سرادقات سلطنت و استقلال ساخته ملك سه چهار روز بمدافعه پرداخت و چون دانست كه لشگر طفر اثر آن بلده را قهرا قسرا مسخر خواهند گردانید در ماه محرم الحرام سنه 783 بپای تضرع و نیاز از شهر بیرون خرامید و در باغ زاغان بعز دستبوس فایز شده بعنایات پادشاهانه اختصاص یافت و چند روز ملازم درگاه عالمپناه بود و در وقتی كه اعلام ظفر اعلام بصوب سمرقند معاودت نمود نوبت دیگر ایالت هراة بوی مفوض گشت و در سنه اربع و ثمانین و سبعمائه كه باز صاحب‌قران سرافراز ایران بتوران شتافت بشرف عرض رسید كه در غیبت موكب همایون حركات نالایق از ملك غیاث- الدین پیر علی صدور یافته بنابران در وقت معاودت امیر كه پسر تو كه تو چین را بداروغگی هراة تعین كرد و ملك غیاث الدین پیر علی را با اولاد اقربا مقید ساخت و همراه خود بماوراء النهر برد و در سنه خمس و ثمانین و سبعمائه بنابر سببی‌كه در ضمن وقایع حضرت صاحب قران مبین خواهد گشت دست قضا روزنامه حیات ملك غیاث الدین پیر علی و سایر اولاد ابی‌بكر كرت را كه در سمرقند در بند بودند در نوشت آری سلطنت ابد و ملك مخلد خاصه مالك المك علی الاطلاق است تعالی و تقدس و ثبات حیات و زندگانی و بقاء و اعزاز جاودانی مخصوص بخطاب كبریاء سبحانی است و بس كارپردازان قضا هرروز لوای اقبال بر درگاه پادشاهی منصوب میگردانند و خطباء تقدیر ایزد تعالی هرهفته بر منبر نه‌پایه كردون خطبه استقلال بنام كشورگیری میخوانند بیت
صدای خطبه درین گنبد است هرهفته‌بنام شاه دگر گوش كن چوداری هوش للّه الحمد و المنة كه بتائید احدی و توفیق سرمدی جزو ثانی از مجلد ثالث باتمام رسید و فارس واسطی نژاد خامه عنان بیان بصوب وقایع ایام دولت امیر تیمور گوركان معطوف گردانید.
مثنوی
چون قلم خوش رقم مشك‌سای‌گشت درین جزو بلاغت‌فزای
كرد باقدام بصیرت سلوك‌در ره اخبار و حدیث ملوك
قصه ایشان چو بپایان رساندرخش سوی ذكر تمرخان دواند
تا شود این نامه بزودی تمام‌در نظر آصف جم احتشام
سرور دین‌پرور عالی‌گهراز شرف فضل و هنر بهرور
در شب افروز دل عادلش‌ابر درربار كف بازلش
ص: 390 طبع منیرش بود آئینه‌سان‌عكس‌پذیر صور بیكران
لیك در آئینه بچشم خردهست نمایان صور نیك و بد
نیست در آئینه طبعش پدیدجز صور نیك ببخت سعید
چون ز كرم مرجع اهل وفاست‌اسم شریفش لقب مصطفی است
ای ز شرف سرور اهل سخن‌واقف اسرار جهان كهن
خامه نیكو روش نكته‌دان‌كرد درین نظم چو نامت بیان
به كه درین جزو همایون اثرغیر دعایت ننویسد دگر
تا ز قلم نامه مزین شودتا سخن از خامه مبین شود
نامه ارباب فضیلت تمام‌نامور از نام تو بادا مدام
كوكب آمال تو تابنده باددولت و اقبال تو پاینده باد تمام شد جزو دوم از جلد سیم حبیب السیر
ص: 391

[جزو سیم از مجلد ثالث]

اشاره

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم جزو سیم از مجلد ثالث در ذكر صادرات افعال و واردات احوال حضرت صاحبقران امیر تیمور گوركان و بیان شمه از وقایع اقبال اولاد و احفاد آن پادشاه گیتی‌ستان تا این زمان
ای نام تو زیب نامه فتح و ظفروی ذكر تو عنوان سخن را زیور
هرگز نشود كسی بافسر سرورتا دست عنایتت نیاید بر سر
حمدا كثیرا مباركا للملك القدوس السلام‌و صلوة وافرة كاتله علی المبعوث خیر الانام
ای فرق تو را تاج لعمرك زیوروی خیل ترا افسر دولت بر سر
بگشاده زبان بنعت تو نوع بشربربسته كمر بخدمتت هفت اختر و تحیة طیبه شاملة علی آله البررة الكرام سیما الامام الهمام سلطان اولیاء اله العظام
شاه عربی سید اشرف سلف‌داماد نبی جامع اسباب شرف
دری كه چو او نبود در هیچ صدف‌یعنی كه امیر نجل و سلطان نجف سلام اللّه المهیمن العلام علیه و علیهم الی یوم القیام اما بعد بر ضمایر مالكان ممالك عقل و دانائی و خواطر سالكان مسالك فضل و بینائی در نقاب ارتیاب مستور نخواهد بود كه طایفه از شه سواران مضمار انشا و بلاغت و سران مملكت انشا و براعت كه در ملك سخن‌رانی صاحبقرانی نموده‌اند و نیزه خطی قلم اقلیم نكته‌دانی گشوده‌اند جواد خوشخرام خامه در میدان بیان احوال خسرو گیتی‌ستان امیر تیمور گوركان جولان داده‌اند و با تامل فضایل جواهر زواهر آن بدایع وقایع را با حسن عبارات و ایمن استعارات بر منصه ظهور عرض نهاده و الحق آن صحائف نگار و منشآت غرابت آثار در وقت معانی و سلاست الفاظ بمرتبه‌ایست كه نواسازان چمن املا و نغمه‌پردازان گلشن انشا اعتراف دارند كه تا خامه تیر و پر بر صحیفه زرافشان مهر منیر حالات كائنات تحریر مینماید و دست تقدیر صانع قدیر اوراق لاجوردی سپهر مستدیر بنقوش كواكب ثواقب می‌آراید در هیچ تاریخ عذار اجزاء تالیف را بمثل آن خطی مشكین زینت نبخشیده‌اند و در هیچ زمان رخسار عرایس تصنیف را بچنین زلفی عنبرآكین مزین نگردانیده سیما كتاب بدیع هنگامه ظفرنامه كه عبارات مهذبش چون وصال دلبران ماه سیما فرح افزا آمده و استعارات مستعذبش مانند عناب نوش لبان حورلقا دلگشا گشته سلاست الفاظش رشك سلسله زلف خسرو پرویز و عذوبت معانیش چون
ص: 392
كرشمه شیرین شورانگیز سوادش را كه بحقیقت كحل الجواهر معانیست بر بیاض دیده جای توان داد و بیاضش را كه بی‌تكلف غره صبح شادمانی است بر سواد بیاض چشم جهان بین توان نهاد مثنوی
سوادش نوربخش دیده حوربیاضش چون رخ خورشید پر نور
جهان افروز چون روز جوانی‌نشاط افزا چو زلف زندگانی
چو زلف مهوشان نثرش دلاویزچو لعل دلبران نظمش شكر ریز
حروفش منتظم چون عقد گوهرعروسان سخن را گشته زیور بنابرین مقدمه انسب آن بود و اولی چنان مینمود كه این فقیر قلیل البضاعة و حقیر عدیم الاسطاعه در مقام تحریر احوال صاحبقران جهانگیر در نیاید و مطالعه بدایع وقایع آنحضرت را بآن كتاب افادت ایاب حواله نماید زیرا كه سها در پرتو آفتاب فروغ ندهد و هیچ عاقل حرف را در برابر در مكنون ننهد نقد مغشوش در جنب طلاء تمام عیار رواج نپذیرد و با وجود ظهور گنج زر صراف عقل دراهم ناسره برنگیرد بیت
چه دستان سرایم من بو الهوس‌كه با عندلیبان شوم همنفس اما تا سلك سخن از یكدیگر انفصال نیابد و انوار بدایع اخبار صاحبقران كامكار برین اوراق تابد بلطف الهی واثق بوده و بفیض فضل نامتناهی اعتماد نموده طایر همت یرهواء اداء این حكایات پرواز داد و این روایات را بیت
بالفاظ بلیغ روح پروركه هرسطرش بود چون عقد گوهر بر طبق عرض نهاد بیت
فیض روح القدس ار باز مدد فرمایددیگران هم بكنند آنچه مسیحا میكرد و چون تفصیل تمامی احوال كه در ظفرنامه مسطور است مفضی باطناب و املال بود اختصار بر تبین مجملی از كلیات وقایع و محاربات سزاوار نمود و التوفیق من اللّه الودود و بیده ازمة المراد و المقصود

گفتار در ذكر نسب صاحبقران جمشیدوش و بیان ولادت با سعادتش در شهر دلكش كش‌

هرچند كه بسبب شرف نفس و كرم ذات و وفور حشمت و علو همت صاحبقران وافر مكرمت از شرح فضایل آباء كرام و نشر مناقب اجداد عظام استعلای تمام دارد اما چون بمقتضای آیت كریمه وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا امراء مغول پیوسته سلسله نسب آبا و اجداد را محفوظ داشته باولاد امجاد تعلیم میكرده و در بطون اوراق و متون دفاتر در قلم آورده معروض میشود كه نسب صاحبقران عالی حسب امیر تیمور گوركان را مورخان عالیشان بر این منوال مسطور گردانیده‌اند كه قطب السلطنة و الخلافه امیر تیمور كوركان بن امیر ترقای بن امیربركل بن ایلنگیز نویان بن امیرانجل بن قراچار نویان بن امیر سوغوجیجن بن ایرومجی بن قاجولی بهادر بن تومنه خان بن بایسنقر خان بن دوتومین خان بن بوقا خان بن بوزنجرقاآن بن آلانقوا و چنانچه در جزو اول ازین مجلد
ص: 393
مرقوم قلم صحت رقم كشت آلانقوا از نسل قیان بود و نسب قیان بیافث بن نوح علیه السلام می‌پیوست و چون شمه از حالات امیر ایلنگیز و آبا و اجداد او از ضمن وقایع خانان تركستان و چنگیز خانیان مستفاد میگردد و بتكرار آن مبادرت نمینماید و مرقوم میشود كه امیر بركل عافیت‌طلب بود و باختیار خویش از سرداری سپاه تقاعد نمود بیت
بغیر از حدود و نواحی كش‌نگرد از ممالك دگر جای خوش و به نسیم عنایت خداوند جزو و كل امیر بركل را در چمن وجود دو گل شكفت امیر ترغای و امیر بیته و امیر ترغای كه پدر صاحبقران كشورگشاست بیت
جهان كرم بود و بحر سخانكوكارودین دارو فرخ‌لقا و همواره بمجلس شریف شیخ بزرگوار شمس الدین كلار تشریف میبرد و نست بسایر صلحا و فقرا طریقه اخلاص و ارادت بجای می‌آورد مثنوی
نشستی باهل عبادت همه‌سرانجام كارش سعادت همه
فرونامدش سر بچرخ كبودهمین سر بمحرابش آمد فرود و در سنه ست و ثلثین و سبعمائه كه سلطان ابو سعید بهادر خان فوت شده زمان اقبال و اوان استقلال سلاطین چنگیزی در مملكت ایران بنهایت رسید بر طبق كلام معجز نظام (ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها) امیر تیمور كوركان در ولایت توران از مكینه خاتون كه بآئین شریعت غرا در حباله امیر ترغای بسر میبرد و متولد گردید چه در ربیع الاول سال مذكور وفات پادشاه سعید سلطان ابو سعید واقع بود و در بیست و پنجم شعبان سنه 736 صورت ولادت حضرت صاحبقران و رقبة الخضراء كش در شب سه‌شنبه روی نمود بیت
یكی گر رود دیگر آید بجای‌جهان را نمانند بی‌كدخدای و از طلوع آن نیر سعادت پرتو صدق خواب قاجولی بهادر و تعبیریكه تومنه خان كرده بود بوضوح انجامید چنانچه كیفیت این حكایت در جزو اول ازین مجلد مسطور گردید و چون منشیان دیوان ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ پروانچه نصیب برحمتنا من نشآء منشور دولت آن مولود عاقبت محمود بطغرای غراء إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ موشح گردانیده بودند هم از اوایل ایام صبا و مبادی اوان نشو و نما از ریاض محاسن اطوارش شمیم سلطنت و جهانداری چون نكهت ریاحین از نسیم بهاری میدمید و از حجاری لطایف گفتارش فروغ ابهت و كامكاری همچو شعشعه برق از سحاب آزاری میدرخشید مثنوی
بلی در سحر بر جبین سپهرنمایان بود نور اقبال مهر
دمد چون نهالی بطرف چمن‌شود ظاهر از صورتش بی‌سخن
كه روزی ببار آورد كام دل‌شود حاصل از بارش آرام دل و حضرت صاحبقرانی در عنفوان جوانی همواره باسب تاختن و صید آختن مایل و مشئوف بود و بآموختن رسوم رزم و پیكار توجه مینمود تا آنزمان كه بر سریر سلطنت عروج فرمود چنانچه بر سبیل اجمال و تفصیل در سلك تحریر انتظام خواهد یافت انشاء اللّه تعالی
ص: 394

ذكر شمه از سیر ستوده صاحبقران كامكار و بیان تاریخ تسخیر بعضی از بلاد و امصار

صاحبقران گیتی‌ستان امیر تیمور كوركان در ایام شباب خرم و دلخوش در بلده كش كه آن را شهر سبز نیز گویند روزگار همایون آثار میگذرانید و در مصاحبت بعضی از امراء برلاس كه قرابتان آنحضرت بودند روزی بشب و شبی بروز میرسانید در آن اثنا نوبتی با سه چهار كس از خویشان عالیشان بمجلس شریف شیخ شمس الدین كلار تشریف برد و در آن روز شیخ سر از جیب مراقبه برآورده گفت كه امروز در صحبت ما كسی است كه بمرتبه بلند پادشاهی خواهد رسید هریك را از امراء حاضر كه بوفور شوكت و مكنت مغرور بودند بخاطر گذشت كه صعود بدرجه سلطنت مرا دست خواهد داد اما بر ضمیر منیر صواب نمای صاحبقران سعادت انتما خطور نمود كه با وجود این نوئنیان عظیم الشان و فقدان جمعیت اسباب پیكر این دولت در نظر من چگونه جلوه‌گر آید و جناب شیخ نوبت دیگر آغاز سخن كرده فرمود كه در آنزمان كه طنطنه ظهور خلیفه اعظم یعنی حضرت آدم در گنبد فیروزه مقرنس گردون افتاد و از اهتزاز نسیم عنایت قادر كن فیكون مضمون همایون انی جاعل فی الارض خلیفه بگوش هوش منشیان عالم علوی و سفلی رسید زمره كه بقلت خرد اتصاف داشتند با خود مخمر كردند كه خمیر مایه طینت جناب خلافت مآب ایشان خواهند بود و بخار پندار بكاخ دماغ آتش و باد و آب صعود نموده آتش تمنا در كانون درو نشان اشتعال یافت و هریك در باب ترجیح و تفضیل خویش باقامت دلایل پرداخته سخنان بادانگیز بر زبان آوردند و ابواب معارضه و نزاع بر روی یكدیگر باز كردند اما خاك پاك آدم دم از حلم و فروتنی زده با خود گفت ع من خود چه كسم زمن كه گوید با وجود پستی این سرافرازی مرا كی دست دهد و با این همه نیستی و افتقار هستی خلیفه پروردگار از من چگونه صورت بندد و تواضع خاك مقبول در گاه صانع افلاك افتاده بر طبق حدیث من تواضع للّه رفعه اللّه آدم علیه السلام از وی مخلوق شد بیت
خاك شو خاك تا بروید گل‌كه بجز خاك نیست مظهر كل اكنون در مجلس ما نیز هركس امروز دم از فقر و مسكنت زد فرمانفرمائی او را میسر خواهد گشت قطعه
چون خاك باش در همه احوال بردبارتا چون هوات بر همه كس قادری رسد
چون آب نفع خویش بهر كس همی رسان‌تا همچو آتشت زجهان برتری رسد امیر صاحبقران از استماع امثال این سخنان امیدوار شده كه كوكب جاه و جلالش از برج شرف و اقبال طلوع خواهد نمود و بجد تمام و جهد لاكام بترتیب مقدمات جهان‌گیری مشغولی فرمود و بعنایت آلهی و عاطفت شهنشاهی در طلب هرمراد كه رخش همت همت جولان داد پیكر مطلوب دواسبه او را استقبال كرد و در تحصیل هرغرض كه سالك طریق گردید چهره مقصود چون
ص: 395
دولت و اقبال علی اسرع الحال روی بجانبش آورد گوئیا هرعضوی از ذات شریفش عقلی بود مصور و هرموی بر عنصر لطیفش لشگری بود جوشن‌در و در شب دیجور حوادث هرگاه رای عالم آرایش در لمعان آمدی همچون ماه چهارده عرصه گیتی را منور گردانیدی و در روز ظهور وقایع هروقت فروغ شمشیر بهرام تاثیرش هركجا بر تو انداختی انوار آفتاب ظفر از افق مراد و مرام طالع گردیدی بیت
زرای روشن و شمشیر خونباربیكدم عالمی را ساختی كار لاجرم در اندك زمانی سپاهی بیشمار با عدت و ابهت بسیار در ظل رایت نصرت شعارش مجتمع گشتند و بمظاهرت بازوی خنجر گذار و معاضدت افكار اصابت آثارش بساط ابهت حكام زمان و سلاطین نافذ فرمان را بر طبق دلخواه در نوشتند مثنوی
بگردش زگردان هركشوری‌باندك زمان جمع شد لشگری-
بگسترد سرخیل كارآگهان‌بساط بزرگی برسم مهان و آن پادشاه كامیاب باستصواب اعاظم سادات و اكابر و اتفاق اعیان نوینیان ستوده مآثر در قبة الاسلام بلخ در سنه احدی و سبعین و سبعمائه قدم بر سریر پادشاهی نهاد و سرپنجه قدرت قادر كن فیكون مقالید ایالت ربع مسكون بمقتضای إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ بقبضه و رایت او داد ماهچه رایت ظفر آیتش از مشرق عظمت طلوع كرده آفتاب كردار تا اقصی مغرب پرتو انداخت و آفتاب رای كشور گشایش از افق حشمت نور افشان شده ولات شرق و غرب را كواكب آسا معدوم و ناپیدا ساخت بیت
چو خورشید بردارد از رخ نقاب‌ستاره نهان گردد اندر حجاب از ابتداء زمان اقبال تا انتهاء اوان استقلال در هیچ معركه شكست بر لشگر آنخسرو فریدون‌فر نیفتاد و همواره بیمن دولت شوكتش ملازمان موكب همایون را فیروزی و ظفر دست داد قلاع و حصونی كه از غایت رفعت سر شر افاتش بر آسمان سودی و كره زمین از فراز فصیل آن كمتر از ذره نمودی به تیر قهریلان صف آرای و گرز گران گردان قلعه‌گشای مفتوح و مسخر گردانید و از هرمملكت كه بتحت تصرفش درآمد علما و فضلا و مهندسان و هنرمندان را كوچانیده قرین اعزاز و اكرام بماوراء النهر رسانید و حضرت صاحبقرانی بعد از جلوس بر مسند كامرانی نخست بفتح بلاد و امصار تركستان و مغولستان و خوارزم و توابع آن پرداخت و چون گلزار آنممالك را از خار عصیان و طغیان مخالفان و مفسدان پاك ساخت در اواخر سنه اثنی و ثمانین و سبعمائه از توران بایران شتافته در سنه ثلث و ثمانین سبعمائه تمامی بلدان خراسان را مسخر گردانید و در سنه خمس و ثمانین و سبعمائه لشگر بسیستان و قندهار كشیده آن ولایات را نیز در سلك سایر ممالك محروسه منضم گردانید و در سنه ست و ثمانین و سبعمائه امیر ولی را مقهور ساخته در استراباد لواء اقبال برافراشت و در سنه ثمان و ثمانین و سبعمائه بعراق و فارس و آذربایجان رفته همت عالی نهمت بر فتح آنمواضع مصروفداشت و چون از آن سفر كه بیورش سه ساله مشهور است بازگشت بجانب دشت قبچاق شتافته در روز دوشنبه پانزدهم رجب سنه 793 در موضع قندرجه با توقتمش خان حرب كرده او را منهزم گردانید و در الوس جوجی
ص: 396
خان مراسم قتل و غارت و اسر و تاراج بجای آورد و در منتصف رجب سنه 794 بعزم یورش پنجساله نوبت دیگر از توران بایران رایت نهضت برافراخت و درین سفر مهم حكام مازندران و آل مظفر و سایر ولات عراقین و دیار بكر را بر نهج دلخواه ساخت در جمادی الاولی سنه 797 از راه در بند بجانب دشت قبچاق خرامید و بار دیگر با توقتمش خان مقاتله نموده او را مستاصل گردانید در اوائل بهار سنه 798 از همان راه بآذربایجان باز گشته ایالت آنمملكت را بمیرزا میرانشاه تفویض كرد آنگاه بسمرقند شتافته در سنه تسع و تسعین و سبعمائه ولایات خراسان را بامیرزاده شاه رخ سپرد و در سنه ثمانمائه میل غزا و جهاد فرموده لشگر به هندوستان كشیده در روز سه‌شنبه هفتم ربیع الاخر سنه احدی و ثمانمائه بظاهر دهلی رسید و میان آنحضرت و حكام آنولایات سلطان محمود و ملو خان محاربه عظیم بوقوع انجامید و نسیم فتح و فیروزی بر شقه رایتش وزید بعد از آن عنان بمستقر سریر كرامت معطوف داشته در روز سه‌شنبه 21 شعبان در ضمان حمایت رحیم رحمان در دار السلطنه سمرقند نزول اجلال نمود و در هشتم محرم الحرام سنه اثنی و ثمانمائه بعزم یورش هفت ساله پای مبارك در ركاب نصرت انتساب آورده از توران بایران توجه فرمود و در اواسط جمادی الاولی سنه ثلث و ثمانمائه در ظاهر دمشق با پادشاه مصر ملك فرخ مقاتله كرده او را منهزم گردانید و تمامی بلاد شام را در حیّز تسخیر كشیده از دمشق بصوب بغداد خرامید و آنخطه را از فرج نامی كه گماشته سلطان احمد جلایر بود قهرا قسرا انتزاع نموده در هفتم ذیقعده سنه مذكور بقتل عام فرمان فرمود و آن پادشاه بهرام قهر بعد از تخریب آنشهر بایران و آذربایجان شتافته در 13 رجب سنه اربع و ثمانمائه بعزم رزم حاكم روم ایلدرم بایزید متوجه آن مملكت گردید و در روز جمعه نوزدهم ذی حجه حجه مذكوره در نواحی انكوریه میان آنحضرت و قیصر مقابله و مقاتله دست داده لشگر سمرقند سپاه روم را منهزم گردانید و قیصر اسیر سر پنجه تقدیر شده منظور نظر عاطفت صاحبقران عالی گهر گشت اما دست قضا بساط امنیت و فراغت را از آن مرز و بوم درنوشت امیر تیمور گوركان را داعیه بود كه باز حكومت روم را بایلدرم بایزید مفوض سازد و كرت دیگر لواء حشمت و عظمتش را در آن دیار برافرازد و لیكن در ماه شعبان سنه خمس و ثمانمائه ایلدرم با یزید وفات یافت و حضرت صاحبقران آنمملكت را به پسرش بازگذاشته عنان بصوب آذربایجان تافت و در سنه ست و ثمانمائه بطرف گرجستان رفته بسیاری از قلاع و بلاد كافران را بزخم تیغ و سنان بگرفت و گرگین كه در آنولایت حكومت میكرد جزیه قبول نموده متابعتش را پذیرفت و در اوائل فصل بهار كه خسرو ثوابت و سیار بیت الشرف خویش خرامید امید صاحبقران عنان عزیمت بصوب سمرقند فردوس مانند معطوف ساخته در محرم سنه سبع و ثمانمائه آن بلده را بیمن مقدم شریف مشرف گردانید ملخص سخن آنكه صاحبقران با استقلال در مدت سی و شش سال از سرحد ختاتا اقصاء شام و از اقصاء هند تا ناحیه فرنك با وجود چندین سلاطین با فرهنگ بتحت تصرف و حیز تسخیر درآورد و جبابره
ص: 397
دهر و قیاصره عصر و سروران آفاق و گردن‌كشان با استحقاق را بلطف یا عنف مطیع و منقاد خویش كرد مثنوی
امیر جهانگیر عالی‌نژادچو پا بر سریر ایالت نهاد
ز سر حد چین تا باقصای شام‌غلط میكنم ربع مسكون تمام
گه از راه صلح و گه از روی جنگ‌در آورد از لطف ایزد بچنگ
سلاطین ایران و توران زمین‌سران دمشق و بزرگان چین
بدرگاه او با نیاز آمدندبالطاف او سرفراز آمدند و حضرت صاحبقرانی در ایام سلطنت و كامرانی در تنسیق امور دیوانی و تحصیل وجوه سلطانی قاعدها وضع كرد كه دستور وزراء كامل عقل و منشور حكماء صاحب تجربه را منسوخ گردانید و بهنگام حدوث وقایع و نزول حوادث و توجه اسفار و عزیمت كارزار با امرا و اركان دولت و نوئینان و اعیان حضرت بمقتضای نص و شاور هم فی الامر سنت مشورت بتقدیم میرسانید اما در اكثر اوقات بناء سرانجام مهمات را بر مقتضیات رای صوابنمای خود مینهاد و نقش فاذا عزمت فتو كل علی اللّه بر لوح خاطر نگاشته عنان نهضت بصوب صواب انعطاف میداد پیوسته در تعظیم سادات و علما و تكریم فضلا و صلحا اهتمام تمام مینمود و در تقویت اركان دین مبین و اظهار شعار شرع متین بقدر امكان مبالغه میفرمود مثنوی
چو بنشست بر مسند سروری‌برافراخت اعلام دین‌پروری
به تعظیم سادات كوشش نموددر انعام و اكرام ایشان فزود
كرم كرد با اهل فضل و هنربدانشوران بلاغت اثر در سفر و حضر همواره زمره از آن طبقه عالی گهر در خدمتش بسر میبردند و در مجلس همایون بمباحثه علوم دینی پرداخته در تفتیش و تحقیق مسائل یقینی شرائط اهتمام بجای می‌آوردند بیت
بدانشوران بود مایل بسی‌بیآموخت ز ایشان مسائل بسی و آن پادشاه دریا دل در ایام اقتدار سیورغالات و انعامات جهة ارباب عمایم و افاضل مقرر ساخت و در باب وصول مواجب و اقطاعات امرا و صدور وزرا و خیل و حشم و عبید و خدم رایت اهتمام برافراخت در تعمیر مدارس خوانق و اربطه و مساجد غایت سعی وجد بتقدیم رسانید و قری معموره و مستغلات موفوره از خالص اموال خویش بر بقاع خیر و ابواب البر وقف گردانید غایت نهایت سیاستش بمرتبه بود كه اگر در آن ایام خجسته فرجام ضعیفه طشتی پر زر بر سر نهاده از مشرق بمغرب رفتی هیچكس را زهره و یارا نبودی كه سر راه بروی گرفتی بنابر آن تجار بحار و سوداگران هربلاد و دیار نفایس اقمشه و امتعه جزایر و دریا بار باقطار امصار بردندی و مرابحه بسیار بر سودا و معامله ایشان ترتب پذیرفتی بیت
میشدی یك تنه از معدلتش مهر فلك‌قاف تا قاف جهان طشت زر افشان بر سر و امیر صاحبقران را بلعب شطرنج شعفی تمام بود و در آن فن غایت مهارت ظاهر مینمود هرمملكتی را كه فتح میفرمود نخست شطرنجی میطلبید و مهره آن صنعت را مشمول انعام و احسان میگردانید و در مجلسی كه بنفس نفیس بآن لعب مشغولی میفرمود شطرنجیان دیگر نیز بآن امر پرداخته از بازی ایشان هم واقف بود قطعه
زمانی بحث علم و درس تنزیل‌كه باشد نفس انسان را كمالی
زمانی نرد و شطرنج و حكایات‌كه باشد شخص را دفع ملالی
خدایست آنكه ذات بیمثالش‌نگردد هرگز از
ص: 398 حالی بحالی
و چون هركمالی را زوالی مقدر است و هربهاری را خریفی مقرر در شب هفدهم ماه شعبان سنه سبع و ثمانمائه صاحبقران كامكار در انزار بجوار مغفرت خداوند غفار انتقال فرمود اوقات زندگانی آن مهر سپهر كامرانی هفتاد و یكسال و زمان سلطنتش باستقلال سی و شش سال بود رباعی
سلطان تمور آنكه مثل او شاه نبوددر هفصد و سی و شش آمد بوجود
در هفصد و هفتاد و یكی كرد خروج‌در هشصد و هفت كرد عالم بدرود مولانا قطب الدین قرومی و مولانا عبید اللّه در ایام دولت آن پادشاه جمجاه لواء صدارت و تولیت اوقاف می‌افراشتند و خواجه محمود شهاب و خواجه یحیی سمنانی و خواجه عماد الدین مسعود سمنانی و جلال الاسلام و خواجه علی سمنانی و خواجه سیف الدین تونی در سلك وزراء صاحبقرانی انتظام داشتند و چون خامه مشكین عمامه بر سبیل اجمال شمه از حال صاحبقران ستوده خصال در سلك تحریر كشید بموجب التزامی كه در این تصنیف كرده شد عنان بیان بصوب تفصیل كلیات حالات معطوف گردانید و من اللّه الاعاته و التوفیق انه هو القادر علی ما یشاء بالتحقیق.

گفتار در بیان بعضی از حالات صاحبقران مظفر لواء از وقت ظهور تا زمان اتفاق با امیر حسین بن امیر مسلا

ناصبان اعلام سخن و ناظمان اخبار نو و كهن آورده‌اند كه بعد از شهادت امیرزاده عبد اللّه بن امیر غزغن هرج و مرج باحوال بلاد تركستان و ماوراء النهر و توابع آن راه یافت و در هرشهری متقلبی شاهبازهمت در هواء استقلال پرواز داد و در هرقصبة متهوری بهوس دولت و اقبال پای در وادی طغیان نهاد امیر بیان سلدوز در سمرقند با مهوشان نوشخند ببسط بساط عیش و نشاط پرداخت و امیر حاجی برلاس كه از اولاد بیسومنكا بن قراجانویان بود در شهر كش لواء ایالت برافراخت و امیر بایزید جلایر در خجند بر مسند فرمانفرمائی نشست و اولجا یبوغاء سلدوز در قبه اسلام بلخ دل بر وصال عروس مملكت بست محمد خواجه اپردی در شبرغان خود را حاكم مطلق العنان خیال كرد و شاه بدخشان در آن كوهستان كمر استقلال بر میان بسته سر بدیگری فرود نیاورد امیر حسین بن امیر مسلا بن امیر قزغن و امیر خضر میسوری در حدود حصار شادمان لشگرها جمع آوردند و هرلحظه تاخت بولایتی برده خرابی میكردند چون این اخبار بسمع توغلقتمور خان بن ایملخواجه بن دواخان كه در الوس جغتای جته پادشاه بود رسیده در شهور سنه احدی و سبعین و سبعمائه عنان عزیمت بطرف سمرقند معطوف گردانید بعد از وصول بمنزل جاناق یلاق كه نزدیك آب خنجد است الغ توقتمور و حاجی بیك اركنوتی و بیكجیك را با فوجی از سپاه منغلای ساخت چون این طایفه از آب خنجد بگذشتند امیر بایزید جلایر؛ تیغ خلاف در غلاف كرده بایشان ملحق
ص: 399
گشتند و باتماق روی بشهر سبز نهادند امیر حاجی برلاس هراس بیقیاس بخود راه داده بصوب خراسان توجه نمود و امیر تیمور گوركان تا كنار آب آمویه با امیر حاجی همعنان بوده جهة مصلحت انتظام مهام ایل و الوس از آنجا اجازت مراجعت طلبید و رخصت یافته باردوی امراء منغلا شتافت و آنجماعت را كه خاطر بر غارت و تاراج خطه كش قرار داده بود بتقدیر دلپذیر از مقام خشم و كین بگذرانید و امرا آثار رشد و نجابت و انوار عز و جلالت در ناصیه احوال و صادرات اعمال و افعالش مشاهده فرموده آنحضرت را مصحوب خویش نزد توغلقتمور خان بردند و آنچه از كمال كیاست و فراستش معلوم داشتند عرض كردند تو غلقتمور خان منصب حكومت تومانات شهر سبز را كه اباعنجد بامراء برلاس متعلق بود بامیر تیمور گوركان تفویض فرمود و حضرت صاحبقران عنان عزیمت بطرف آنولایت تافته باندك زمانی لشگر بسیار در ظل رایت نصرت شعار جمع آمدند در آن اثنا توغلقتمور خان عازم تختگاه خود شده امرا نیز از عقب خان روان گشتند بعد از آن امیر حسین بن امیر مسلا در سنه 762 از امیر بایزید جلایر و امیر تیمور گوركان مدد طلبید كه جهة انتقام عم خویش امیرزاده عبد اللّه امیر قزغن لشگر بسر امیر بیان سلدوز كشد و امراء ثلث ملتمس امیر حسین را مبذول داشته صاحب قران مظفر لوا منغلای آن لشگر كشت و چون امیر بیان از هجوم مخالفان خبر یافت تاب مقاومت نیاورده بكوهستان بدخشان گریخت و اكثر بلاد ماوراء النهر بتحت تصرف امیر حسین درآمده كیقباد برادر كیخسرو ختلانی را كه خمیر مایه شر و فساد میدانست بقتل رسانید و امیر حاجی برلاس از خراسان بازآمده بخجند نزد امیر بایزید جلایر رفت و بار دیگر میان امراء و حكام ماوراء النهر نزاع ارتفاع یافته امیر تیمور گوركان روی چند نسبت بامیر خضر میسوری شرایط یاری و هواداری بجای آورد و آخر الامر از او جدا شده بامیر حاجی برلاس پیوست و چون فانیا توغلقتمور خان بر پریشانی ماوراء النهر اطلاع یافت در سنه 763 بدانجانب شتافت و پس از طی منازل در كنار آب خجند نزول اجلال فرمود و امیر بایزید و امیر بیان و امیر حاجی برلاس و امیر تیمور گوركان بقدم انقیاد پیش رفته باردوی عالی پیوستند ناگاه خان بیجهتی امیر بایزید را بقتل رسانید و امیر حاجی خایف گشته بر سبیل هزیمت عنان عزیمت بصوب خراسان منعطف گردانید و چون نحوراشاكه قریه‌ایست از ولایت جوین فرود آمد بر دست جمعی از اشرار بقتل رسید اما امیر تیمور گوركان بواسطه امیر حمید كه دوست پدرش بود در مجلس خان راه سخن داشت منظور نظر عنایت گشته بدستور سابق ایالت تومانات شهر سبز بوی متعلق شد و خان در قلب زمستان عزم رزم و استیصال امیر حسین كه در آنزمان حاكم حصار شادمان بود كرده در كنار آب و خش باو رسید و هردو سردار بتعبیه سپاه تهیه كارزار پرداخته در آن اثنا كیخسرو ختلانی از امیر حسین روی گردان شده بمخالفان پیوست و این معنی سبب انهزام امیر حسین شده لشگریان خان حدود قندز و بقلان را تاراج و تالان كردند آنگاه پادشاه پسر خود الیاس خواجه خان را بحكومت ماوراء النهر بازداشت و طایفه از امراء
ص: 400
و سپاه جته را نزد او گذاشت و بیك جیك را بر جمله تقدیم داده چنان مقرر ساخت كه امیر- تیمور گوركان پیوسته در اردوی الیاس خواجه خان باشد و پس از رفتن توغلقتمور بیك جیك دست تظلم و بیداد برگشاده ابواب منافع امراء و انجكیات را بربست و حضرت صاحب قران توقف نكرده عنان عزیمت بطلب امیر حسین منعطف گردانید و در بیابان خیوق سر چاه ساغج بوی رسیده امیر حسین از ملاقات آنحضرت بحصول اسباب جمعیت امیدوار گردانید.

ذكر محاربه امراء باتكل و كشته شدن جمعی كثیر به تیر اجل‌

امیر حسین و امیر تیمور بعد از آنكه بیكدیگر پیوستند پیش حاكم خیوق كه تكل نام داشت رفتند و او قصد گرفتن ایشان كرده امرا با شصت سوار عنان بصوب فرار انعطاف دادند و تكل با هزار مرد مكمل گریختگان را تعاقب نموده در وقت طلوع خورشید بدیشان رسید و از طرفین دست باستعمال آلات نبرد برده كشش و كوشش بآن مرتبه انجامید كه از هزار نوكر تكل پنجاه نفر و از شصت سوار امرا هفت تن باقی ماندند و دیگران كشته گشتند یا زخمی شده گریز بر ستیز اختیار كردند آنگاه امراء به بیابان درآمده تكل بخیوق مراجعت نمود و چون شب شد از آن هفت كس كه در خدمت امیر حسین و امیر تیمور مانده بودند چهار نفر اسبان ایشان را دزدیده بماوراء النهر گریختند و حضرت صاحبقران روز دیگر از بیابان بیرون آمده بجماعتی از تراكمه بازخورد و آنطایفه قصد قتلش كرده حاجی محمد نامی آنحضرت را بشناخت و اسب كشیده سوار ساخت و صاحبقران نامدار آنشب در میان تركمانان بسر برده روز دیگر دو تومغا و یك قطعه لعل بدیشان بخشید و حاجی محمد در برابر سه سر اسب و مایحتاج ترتیب نموده قولایجی نامی را گفت تا آنحضرترا بامیر حسین رسانید و امیر تیمور گوركان امیر حسین را سوار ساخته باتفاق متوجه محمودی شدند و بآن موضع رسیده و چاهی فرو برده دوازده روز توقف نمودند.

ذكر گرفتار شدن امراء بر دست علی بیك جونی قربانی و بیان بعضی دیگر از حالات كه ایشان را پیش آمد بتقدیر سبحانی‌

چون علی بیك جونی قربانی كه بر حدود مرووماخان مستولی بود كیفیت حال امیر حسین و امیر تیمور گوركان را شنوده شصت مرد مسلح فرستاد تا ایشان را گرفته بماخان بردند و در موضعی موحش حبس كردند برادر بزرگترش محمد بیك برین جسارت اطلاع اطلاع یافته از حدود خویش جهة امرا تحف و بیلاكات ارسال داشته زبان بسرزنش علی بیك
ص: 401
گشاده او را باطلاق ایشان مأمور گردانید و علی بیك از غایت خست هدایاء محمد بیك را تصرف نموده اسبی لاغر و شتری عنكبوت پیكر بامیر حسین و امیر تیمور داد و ایشان را مطلق العنان ساخت و در آن ایام مباركشاه سنجری بامیران رسیده بنابر دوستی قدیم كه نسبت بامیر تیمور گوركان داشت اسبان نیكو پیشكش كرد و صاحبقران دریادل آن مرا كبرا بامیر حسین بخشیده امیر حسین بطرف گرمسیر هیرمن روانشد و امیر تیمور روی بجانب ایل و الوس خود آورد و بعد از اندك زمانی كه در آندیار در لباس اختفاء روزگار گذرانید بخراسان رفته با ملك معز الدین حسین كرت ملاقات فرمود و ملك مقدم آنحضرت را مغتنم دانسته اسب خاص و مبلغ ده هزار دینار كپكی و مقدار دویست خروار غله از مال سرخس پیشكش كرد و رخصت معاودت ارزانی داشت و امیر حسین ازین معنی وقوف یافته او را نیز هوس اختلاط ملك در خاطر افتاد و بهراة رفته روزی چند آنجا بسر برده در آن اثنا توغلقتمور خان ایلچی نزد ملك معز الدین حسین فرستاده امیر حسین را از وی طلب نمود و ملك امیر حسین را بصوب قلعه گزیو روانه كرده یكی از نوكران خود را برهان شاه نام مصحوب ایلچی تو غلقتمور خان بپایه سریر اعلی ارسال داشت و چون برهانشاه به مقصد رسید و خان حال مآل امیر حسین از وی پرسید بعرض رسانید كه امیر حسین در قلعه گزیو كه محبسش بود از عالم انتقال نمود و توغلقتمور این عذر را بسمع قبول جای داده برهان شاه را اجازت مراجعت ارزانی فرمود اما امیر تیمور گوركان بعد از مفارقت از ملك حسین بماورآء النهر شتافته از بیم اعدا چندگاه پوشیده و پنهان بسمر میبرد و در آن اوقات چهل و هشت روز در سمرقند در خانه خواهر بزرگتر خویش قتلق تركان آغا و چهل و هشت روز دیگر در قریه آچغی میبود و از آن قریه شب در میان بكنار آب آمویه رفته در آن منزل تیمور خواجه اغلان و بهرام جلایر بوی پیوستند و باتفاق روی بقندهار آوردند زیرا كه امیر حسین از قلعه گزیو گریخته بدانجانب رفته بود و امیر تیمور گوركان و رفیقان بعد از طی منازل و قطع مراحل در هیرمن بمنزل تومن نكودری بامیر حسین رسیده باتفاق یكدیگر روی بسیستان نهادند و باآنكه والی سستان بمعاضدت امیران بر دشمنی قوی كه در آن او آن او را پیدا شده بود ظفر یافت سرشت بد او را بر سلوك طریق غدر باعث آمده جمعی كثیر از سكزیان را مقرر ساخت كه چون امیر حسین و امیر تیمور از سیستان بیرون روند سر راه برایشان گیرند آنگاه آن دو امیر شجاعت پناه را اجازت معاودت داد و سیستانیان در اثناء راه بدیشان باز خورده و آغاز قتال كرده جنگی سخت روی نمود و امیر تیمور گوركان را تیری بر دست و زخمی بر پای مبارك رسید و ملازمان موكب عالی دشمنان را بازپس نشاند امیر حسین و حضرت صاحبقران بگرمسیر شتافتند و امیر تیمور جهة معالجه جراحات در خانه تومن نكودری توقف كرد و امیر حسین با نود كس روی بصوب بقلان آورد و در راه از آجونی برادر بیكجیك شكست یافته دوازده كس بموضع شیر تو رفت و چون جراحات امیر تیمو گوركان التیام پذیرفت با تیمور خواجه اغلان و بیست و چهار نفر از ملازمان عنان عزیمت بجانب
ص: 402
ارصف منعطف گردانید و پس از وصول یكهمزد نوكری سونج نام را نزد امیر حسین فرستاده تا او را از صحت ذات شریف اخبار نموده التماس توجه بجانب ارصف كند و از كهمرد نیز كوچ فرموده در اثناء راه قزانجی ولد حسین با صد سوار و تغلق خواجه برلاس و امیر سیف- الدین و شیر بهرام بموكب همایون پیوستند و چون ارصف نزول موكب حضرت صاحبقرانی مشرف گشت امیر حسین با صد و سی سوار و صد و پنجاه پیاده بدانجا رسید و بدیدار صاحب قران كامكار اظهار مسرت فرموده در باب تسخیر مملكت باوی آغاز مشورت كرد و خاطر بر آن قرار یافت كه نخست بجانب قلعه اولاجوروند و منكلی بوغاء و سلدوز را كه داعیه سركشی داشت از پای درآرند و منكلی بوغاء از كیفیت حال واقف شده علم فرار برافراشت و درین اثنا از ایل دولان جاون سیصد مرد بملازمت امیر حسین و امیر تیمور شتافته غاشیه خدمت بر دوش گرفتند و املس ولد تومن با دویست نفر اسب بسیار رانده ضمیمه عساگر نصرت مآثر گشت و امرا بدره گز رفته در میدان ایلچی بوقا نزول نمودند و شنودند كه امیرجاكو بن مبارك بن سوغان بن قادان بن شرغه بن قراجار نویان و امیر سلیمان برلاس و امیر موسی و امیر جلال هندوكاء برلاس بترمد آمده‌اند و عازم ملازمت‌اند و مقارن اینحال خبر رسید كه منكلی بوقا و ابو سعید و حیدر با ششهزار مرد صفدر بخیال آتش قتال بر كنار آب سیاه نزول نمودند و امیر حسین و حضرت صاحبقران مانند برق و باد روی باعدا نهاده در آن اثنا امیر جاكو و رفیقان از جانب ترمد در رسیدند و امیر حسین و امیر تیمور مستظهر و مطمئن خاطر گشته بمقابله و مقاتله دشمنان اقدام نموده بدیدن عروس فتح و ظفر فایز شدند و منكلی بوقاو معاونان او هزیمت غنیمت دانستند.

ذكر عبور امیر حسین و امیر تیمور از آب و ظفر یافتن بر مخالفان خذلان مآب‌

چون امیر حسین و امیر تیمور گوركان خاطر از مر منكلی بوقا و ابو سعید و حیدر فارغ ساختند و روزی چند در حدود بلخ و قندز و بقلان و طالقان و بدخشان بیاسامیشی سپاه پرداختند و با پادشاهان بدخشان صلح كرده آهنگ ارهنگ نمودند و پس از وصول از آب گذشته براه سالی سرای عازم ختلان شدند و از چول عبور فرموده موضع دشت كولك را معسكر ساختند و در آن منزل بتحقیق پیوست كه تو غلق سلدوز و كیخسرو و ختلابی سپاه جته را سر كرده با بیست‌هزار مرد در حدود پل سنگین نشسته‌اند و حال آنكه در آنزمان لشگر ظفر قرین زیاده از شش‌هزار نفر نبود و حضرت صاحبقرانی بتائید سبحانی واثق بوده از آن شش‌هزار تن دو هزار سوار جرار ملازم ركاب سعادت آثار ساخت و رایت نهضت بحرب اعداء برافراخت و در سرپل سنگین بسان شیر عرین برایشان تاخت و از
ص: 403
چاشتكاه تا بیگاه زمان محاربه امتداد یافته در وقت غروب دلاوران جانبین بموافقت خورشید خنجر گزارپای از معركه كارزار بیرون نهادند و چون عدد اعدا افزون از حد تعداد بود در آن شب صاحبقران صایب تدبیر اندیشه برحل آنواقعه معضله گماشته امیر موسی و امیر موبد ارلات و اوج قرا بهادر را با پانصد مرد كه هریك در آئین نبرد رستم دستان را غاشیه كش خویش میشمردند در برابر دشمنان بازداشت و به نفس نفیس با هزار و پانصد نفر دیگر بجانب بالاء آب توجه كرد و در جوف لیل مجموع آن خیل بشناء از آب گذشته بقلال جبال صعود فرمودند و روز دیگر قراولان پی اسبان دیده دانستند كه طایفه از آب عبور نموده‌اند اما حقیقت حال برایشان مبهم مانده شب دیگر كه شعلات كواكب بر ذروه سپهر كنار علی علم نمایان شد صاحبقران گیتی افروز فرمود كه برز بر جبال آتش بسیار برافروختند مخالفان از شنیدن خبر روز و دیدن اثر شب متحیر و مضطرب گشته هرطایفه بطرفی گریختند و امیر تیمور گوركان از آن كوه مانند سیل باشكوه فرورانده ایشان را تا میدان كجراتی تكامیشی نمود و در آن منزل امیر حسین بآنحضرت پیوسته از اهتزاز نسایم این فتح مبین بنضارت ریاض دولت و اقبال امیدوار شده نوبت دیگر صاحبقران رستم اثر با دو هزار مرد دلاور بر امیر حسین پیشی گرفته چون بدربند آهنین رسیدند اهالی شهر سبز فوج‌فوج روی امید بدرگاه خلایق پناه نهادند و امیر صاحبقران سیصد نفر از لشگر همراه خویش گردانیده دیگر انرا بتوقف مأمور ساخت و بعد از طی مقداری مسافت امیر سلیمان برلاس و امیر جاكو برلاس و امیر سیف الدین را با دویست سوار فرمود كه بطرف كش ایلغار نمایند و هریك دو بند شاخ پربرگ از دو جانب اسب درآویزند تا داروغه كش كرد و غبار بسیار مشاهده نموده تصور كثرت وصول سپاه نماید و بگریزد و امرا برین موجب بتقدیم رسانیده و تدبیر موافق تقدیر افتاد و داروغه فرار برقرار اختیار كرد آری چون اراده ازلی باشتعال آتش اقبال دولتمندی تعلق گیرد گاه از انوار تدبیر ضمیر منیر شعله برافروزد كه خرمن جمعیت لشگری بسوزد و گاه از اهتزاز نسیم رای صوابنمای گردی برانگیزد كه بمجرد مشاهده آن سپاهی بگریزد رباعی
هركس كه ز فضل ایزدی بهر ده وراست‌بر چهره او ز نور دانش اثر است
اندر نظرش عروس اقبال و ظفرهر دم ببهانه دگر جلوه‌گر است

ذكر محاربه قبی‌میتن و ظفر یافتن امیر حسین و امیر تیمور بر دشمن‌

امیر حسین نویان و امیر تیمور گوركان بعد از انهزام داروغه كش بخاطر خرم و دل‌خوش در آن بلده نزول اجلال فرمودند در آنوقت الیاس خواجه با جنود فراوان در منزل تاش آریغی كه در چهار فرسخی شهر سبز واقع است اقامت داشت و در خلال آن احوال
ص: 404
تو غلقتمور خان در تختگاه خویش وفات یافته بود و الغ توقتمور و امیر حمید آمده بودند كه الیاس خواجه خانرا بدانجانب برند القصه امراء بعد از اجتماع لشگرها از كش بخزار خرامیدند و در آن مقام بمزار خواجه شمس رفته با یكدگر لوازم عهد و پیمان در میان آوردند كه طریقه موافقت مرعی داشته پیرامن خلاف نكردند و در آن اوقات روزی امیر تیمور گوركان خوابی دید كه دلالت بر آن میكرد كه علی اسرع الحال بر مخالفان ظفر خواهد یافت بنابر آن قوی دل و مطمئن خاطر گشته كیفیت واقعه را بامیر حسین در میان نهاد و باتفاق متوجه رزمگاه شده بتعبیه سپاه پرداختند از آنجانب الیاس خواجه خان نیز عزم ستیز كرده لشگر مرتب گردانید و در موضع قبی‌مینن امواج دریای فتن در تلاطم آمده دلیران تهمتن و مبارزان دشمن شكن درهم افتادند و جمعی كثیر از جنود جته جنه پهلوانی بدست گرفته روی بحضرت صاحبقرانی آوردند و ملازمان موكب عالی آغاز شبه كرده زمره از معارف خاص الیاس خواجه را جریح و قتیل گردانیدند آنگاه بیكبار مردان میدان پیكار تیغ و خنجر در یكدگر بسته ابواب كشش و كوشش برگشادند و كنار آب بادام را از خون نوش لبان گل اندام عنابی ساخته از هردو جانب داد شجاعت و پهلوانی دادند مثنوی
ز یكسو لشگر صاحبقرانی‌عیان كردی طریق جانستانی
ز پیكار خدنگ تیر آهنگ‌زمین را دادی از خون بلا رنگ
و ز انسو لشگر جرار خانی‌نكردی كار غیر از تیغ رانی
زدی بر فرق هركس تیغ خونباردو تا كشتی ز سر تا پا بیكبار عاقبت نسیم فتح و نصرت بر پرچم علم امیر حسین و امیر تیمور وزیده الیاس خواجه خان فرار نمود و بسیاری از لشگریانش كشته گشته از اعیان امرا اسكندر اوغلان و امیر حمید و یوسف خواجه در پنجه تقدیر گرفتار شدند و روزی چند مقید بوده به قتل رسیدند و امیر حسین و امیر صاحبقران بعد از مشاهده صورت فتح و ظفر و تكامیشی دشمنان بداختر و اشتغال بنشاط شكار در موضع اقار در ضمان عنایت حضرت خداوند بدالملك سمرقند شتافتند و كابلشاه اوغلان را كه ولد دورجی بن ایلچیكدای بن دواخان بود به پادشاهی برداشتند و آن زمستان از عمر دولت حظی تمام یافتند.

گفتار در بیان جنگ لای و انهزام یافتن لشگر جغتای‌

در بهار سنه خمس و ستین و سبعمائه كه خاقان كل باصناف حشمت و تجمل روی بانجمن الوس ریاحین آورد و بزخم پیكان خارجنور شتوی را از فضای گلزار منهزم كرد الیاس خواجه خان جهة انتقام كارزار قبی‌میتن با جمعی كثیر از لشگر پر مكر و فن بجانب ایل و الوس جغتای نهضت نمود و اینخبر بعرض صاحبقران عالی گهر رسیده امیر حسین را تنبیه فرمود و آن دو امیر بلند سریر سپاهی غرق در جوشن و تیغ و تیر مجتمع گردانیده علم نهضت بجانب اعدا برافراختند و از آب سیحون گذشته طبقات حشم بمورچل خود خیمه
ص: 405
و خرگاه منصوب ساختند و از آنطرف الیاس خواجه خان نیز رسیده كنار آب بادام را نیز معسگر گردانید و امیر حسین باتفاق امیر تیمور پیشتر رفته بعد از تقارب اعدابه تعبیه دلیران صف‌آرا مشغول گردید امیر جاكو و امیر سیف الدین و امیر مراد برلاس و عباس بهادر را در قول جای داده بنفس خویش با لشگری بهنگام كارزار از اسفندیار بیش در پرانغار بایستاد و امیر تیمور گوركان با جمعی كثیر از سپاه رزمجوی در جوانغار علم اقتدار برافراخت و امیر حسین در هرطرف از میمنه و میسره طایفه از اعیان امرا و بهادران را بهر اولی مقرر ساخت از آنجانب الیاس خواجه خان نیز جنود جته را تعبیه كرده بمعركه شتافت و دلیران جانبین در كنار آب بادام باستعمال آلت كارزار پرداخته بباد حمله آتش قتال التهاب یافت چون سپاه امیر حسین و امیر تیمور بكثرت عدد وفور تهور موصوف بودند سرداران جته جنه مكر بر سر كشیده بعمل سنك یده اشتغال نمودند و بحسب خاصیت آن سنك كه از بدایع صنایع آلهی است بی‌لبث و درنگ در فضای معركه جنگ چندان اشك از دیده سحاب‌ریزان و روان گردید كه گوئیا از تاثیر كره اثیر جوهر هوا مستحیل بآب شده بیكبار فرو بارید بیت
ز آشوب باران و جوش حباب‌همه جوشن و خود گردیده آب تیر تیزپرواز در فضای هوا پرباز نتوانست كرد و كمان كیانی به علت استرخا مبتلا گشته روی بگوشه آورد نیام حسام از رشحات غمام گوهر باربسان ابارنم بیرون داد و قامت نیزه كه راست چون قد جوانان نوخاسته بود خم گرفته سر بزانو نهاد قوایم اسبان صبا رفتار بواسطه وفور لای‌و كل از حركت بازماند و اثواب از كثرت ترشح سحاب گران شده مبارزان را بگوشه نشاند قطعه
یده كردند سروران جته‌تا زمین همچو بحر اخضر شد
پای مرغابیان بحر مصاف‌راست چون پای بط شناور شد و چون از سیلان باران آنچه مقصود مخالفان بود بحصول پیوست نمدها از سر انداخته و تیغها از نیام آخته بر لشگر جغتای تاختند و آثار تسلط و اقتدار ظاهر و آشكار ساختند مع ذلك امیر صاحبقران بقدر امكان ثبات قدم نموده لوازم كشش و كوشش بتقدیم رسانید و امیر شمس الدین را كه از جمله اعیان شجعان سپاه الیاس خواجه خان بود بگریزایند و تابان بهادر و ملك و همدری را متعاقب نزد یكدیگر فرستاده پیغام داد كه مصلحت در آنست كه قدم جلادت پیشتر نهند تا بموافقت هم روی بمیدان آورده مخالفان را مستاصل سازیم و بعنایت آلهی رایت فتح و نصرت برافرازیم و امیر حسین كه در آن اوان اعمال حسنه را بافعال سیه تبدیل داده بود هربار فرستاده صاحبقران كامكار را بناخوشی تمام بازگردانید بنابر آن امیر تیمور گوركان آزرده خاطر گشته در امر قتال طریق اهمال مسلوك داشت و شب هردو لشگر از یكدیگر جدا شده علی الصباح كه ترك خونریز فلك بقلم ستیز علم نورانی مرتفع گردانید باز هردو فریق صفها آراسته دست به تیر و كمان و سیف و سنان بردند و درین روز نخست سپاه بحمله انهزام یافته بالاخره امیر شمس الدین با طایفه از مردم جلادت آئین بمعركه رسید و گریختگان را چشم بر توقش افتاده عنان مراجعت انعطاف دادند و بهیات اجتماعی بر لشگر ماوراء النهر حمله كرده
ص: 406
غالب آمدند و امیر حسین و امیر تیمور با خیل و حشم پشت بر معركه گردانیده اسبان ایشان بر بالای لای‌وگل افتاد و ده هزار نفر از لشگر جغتای عرصه تلف گشتند و امرا بحوالی سمرقند و شهر سبز شتافتند و امیر حسین بی‌توقف بسالی سرای رفت و ایل و الوس خود را از جیحون گذرانید و در شیر تو منزل گزید اما امیر صاحبقران بامید آنكه شاید مهمی از پیش تواند برد روزی چند از آب عبور نكرد و دوازده قشون مرتب ساخته تیمور خواجه اوغلان و چاورجی و عباس را با هفت قشون منغلای گردانید و فرمود كه بطرف سمرقند روند و آنطایفه از آنحضرت جدا گشته اكثر باعدا پیوستند لاجرم بخاطر صاحبقران سعادت انتما رسید كه روزی چند با روزگار میباید ساخت و از آب گذشته در حدود بلخ لوای اقامت برافراشت و تیمور خواجه را بسبب تقصیری كه در وقت امارت لشگر منغلای از وی صدور یافته بود بیاسا رسانیده وجودش را نابوده انگاشت.

ذكر سلوك مولانازاده سمرقندی و مولانا خردك بخاری در طریق سربداری و مراجعت نمودن لشگر جته در عین خجالت و شرمساری‌

چون امیر حسین و امیر تیمور شكست یافته از جیحون عبور نمودند و مغولان بی‌ایمان بعزم نهب و تاراج بصوب سمرقند توجه فرمودند سیلاب اضطرار بناء ثبات و قرار متوطنان آن دیار را منهدم گردانیده مولانازاده سمرقندی كه بصفت جلادت و مردانگی اتصاف داشت مردم را بر دفع مغولان تحریص نموده درباره وجوب صیانت نفس و مال و اهل و عیال سخنان بر زبان گذرانید و سمرقندیان آن كلمات را بسمع رضا جای داده زمام اختیار خود را در قبضه اقتدار مولانازاده سمرقندی و مولانا خردك بخاری كه تیراندازی جلد بود و ابو بكر كلوی خلاف كه اوصاف سربداری بروی صادق می‌آمد نهادند و ایشان شهر را كوچه بند كرده بر جاده ممانعت سپاه جته ثبات قدم ورزیدند و مغولان مدتها در گرد شهر نشسته لوازم محاصره بتقدیم رسانیدند و چون نزدیك بآن رسید كه سمرقند ایشان را مسخر كرد و اموال و دیار مسلمانان در معرض تلف آید ناگاه بمقتضای قضاء ایزد تعالی و با در میان چهارپایان سپاه الیاس خواجه خان افتاد چنانچه از چهار اسب ریاده از یكی زنده نماند و مغولان خائف و حیران شده اكثر تركش و پرتل زین بر پشت بستند و پیاده روی بدیار خویش نهادند و چون سربداران سمرقند آن مهم كلی از پیش بردند پای در وادی شرارت و فتنه‌انگیزی نهاده دست تغلب باموال رعایا دراز كردند و این اخبار بسمع شریف صاحبقران كامكار رسیده مسرعی همعنان برق و باد نزد امیر حسین فرستاد و از كماهی حالات اعلام داد و امیر حسین خوشدل و مسرور بطرف سالی سرای در حركت آمده امیر تیمور
ص: 407
گوركان باستقبال روانشد و در حدود بقلان میان ایشان اتفاق ملاقات افتاده در تنظیم امور ملك و ملت با یكدیگر سخنان گفتند و از وفور تهور سربداران سمرقند اندیشه‌مند- گشته جهة مصلحت وقت خلع و هدایا بدیشان فرستادند چنان مقرر كردند كه در آن زمستان امیر حسین در سالی سرای بسر برد و امیر صاحبقران در كش و نخشب قشلاق فرماید و در وقت نزول جمشید خورشید در بیت الشرف از دو طرف بسمرقند روند آنگاه صاحبقران عالیجاه عزم نخشب نموده در آن زمستان پرتو اهتمام بر عمارت حصار قرشی انداخت و چون آن خلع و تحف بسمرقند رسید سربداران شادمان شده مولانازاده نبركات و تنتسوقات جهة صاحب قران حمیده صفات بطرف قرشی روان ساخت‌

گفتار در بیان رفتن امرا بسمرقند و كشته شدن سربداران و ذكر وقوع مخالفت میان امیر حسین و حضرت صاحبقران‌

در اوائل فصل فروردین كه فراش نامیه جهة نزول سلطان گل در فضای باغ و بستان بساط زمردین مبسوط گردانید و از اقتضای هوای راحت افزای اردی بهشتی اختلاف در الوان و روایح ازهار و ریاحین ظاهر و هویدا گردید امیر حسین و امیر تیمور بر مركب شجاعت و تهور سوار گشته هریك از منزل قشلاق روی توجه بسمرقند نهادند و بعد از نزول در كان كل و اجتماع سربداران رخت هستی ایشان را بباد فنا دادند مگر مولانازاده سمرقندی كه بنابر التفات خاطر صاحبقران ستوده مآثر از آن مهلكه نجات یافت و دیگر پیرامن فضولی نگشته بكاشانه انزوا و انقطاع شتافت و چون مشیت ایزد متعال مقتضی آن بود كه امر سلطنت و جهانبانی من حیث الاستقلال تعلق بامیر تیمور گوركان گیرد و آفتاب اقبال امیر حسین بسرحد زوال رسیده محبت و مودتش در قلوب خاص و عام سمت نقصان پذیرد در خلال این احوال بخل و خست كه بدترین صفات خیمه اصحاب ریاست است بر مزاج او غلبه كرد همگی همت و جملگی نهمت روی توجه بجمع اموال و اندوختن ذخایر آورد بر امراء عظام و مخصوصان صاحبقران كردون غلام مبلغ كلی تحمیل نمود و محصلان بهرام صولت جهة تحصیل آن اموال تعیین فرمود و چون بسبب اتلاف یراق و اموال در جنگ لای دست امرا بچیزی نمیرسید از اداء آنچه امیر حسین طمع داشت عاجز آمدند و امیر تیمور دست دریا نوال گشاده امیر جاكو برلاس و امیر سیف الدین و آقبوقا بهادر و ایلچی بهادر و دیگر مقربان خود را امداد و اعانت كرد و در برابر زری كه محصلان میطلبیدند اجناسی كه دست مكنت آنحضرت بآن میرسید بر طبق عرض نهاد از آنجمله باره و گوشواره حرم خاص خود اولجای تركان آغا را كه خواهر امیر حسین بود پیش برد و امیر حسین با وجود آنكه دانست كه آن اشیا از خواهر اوست بستاند و معذلك سه هزار دینار از وجه رقم باقی ماند امیر تیمور اسبان خویش در عوض آن مبلغ پیش كشید
ص: 408
و امیر حسین منفعل شده اسبان را قبول نكرد اما گفت كه من بسالی سرای میروم میباید كه مبلغ باقی را نقد نموده از عقب من ارسال نمائی و امیر حسین بسالی سرای رفته بواسطه این افعال ناهنجار خاطر صغار و كبار از ملازمتش متنفر گشت اما میدانستند كه تا وقتی كه امیر تیمور گوركان با وی موافق باشد پیرامن خلاف نمیتوانند گردید بنابر آن علی درویش ولد امیر با یزید جلایر و فرهاد باتفاق بعضی از اهل فتنه و فساد مكتوبی مضمون آنكه امیر تیمور بخیال استقلال قدم در وادی مخالفت نهاده و بجمع آوردن لشگر و ترتیب شمشیر و خنجر مشغولست نزد امیر حسین فرستادند و امیر حسین آن سخنان را كالنقش افی الحجر بر لوح خاطر مرتسم گردانیده نشانی ارسال داشت مبنی از آنكه امیر تیمور با جمعی كه حدیث مخالفتش را نوشته‌اند نزد ارده خاتون رود تا تحقیق آن صورت نمایند و ارده خاتون دختر ترمشیرین خان و مادر زن امیر حسین بود القصه بنابرین واسطه غبار نزاع میان امیر حسین و امیر تیمور ارتفاع یافت و در آن اثنا اولجای تركان آغا راه سفر آخرت پیش گرفت و علاقه خویشی سببی بین الجانبین صفت انقطاع پذیرفت و در پائیز سنه سبع و ستین و سبعمائه صاحبقران ظفر قرین با لشگر جلادت آئین بعزم رزم امیر حسین در حركت آمده امیر سیف الدین را در مقدمه ارسال داشت و امیر حسین بخیال آنكه مرغ دل آنصاحب حشمت صایب تدبیر را به مكر و تزویر در دام انتقام كشد ملك بهادر و عبد اللّه بیر او را با عهدنامه سست‌تر از اساس دولت خویش پیش آنحضرت فرستاد و طالب مصالحه و ملاقات گشت امیر تیمور گوركان بوثیقه امیر حسین و سخنان بیهوده ایلچیان او التفات نفرمود و امیر حسین با سپاهی فراوان بجانب آنخسرو عالیشان نهضت نموده بار دیگر آغاز حیله و فریب كرد و خضر خزانه‌دار را با مصحفی كه بآن سوگند خورده بود ارسال داشته پیغام داد كه نزاع ما مستلزم تخریب ولایت و تفرقه سپاهی و رعیت است اكنون آنسب چنان می‌نماید كه جریك اینجانب در چغانیان و لشگر تو در خزار توقف كنند و هریك از ما با صد سوار در تنگ چكچك با هم ملاقات فرمائیم و بی‌شایبه تفاق قواعد عهد و میثاق موكد گردانیم هرچند بر ضمیر امیر كشورگیر منكشف و هویدا بود كه امیر حسین درین ملایمت غیر مكر و خدیعت غرضی ندارد اما بنابر مبالغه امرا سر رضا جنبانیده با سیصد سوار در حركت آمد بعزیمت آنكه دویست سوار را جهة رعایت حزم در قریه نو توقف نماید و با صد كس بتنك چكچك رود امیر حسین چون بر توجه آنحضرت اطلاع یافت طریقه عذر و خلف وعده مسلوك داشته فرمانداد تا سه هزار سوار خنجرگذار بجانب صاحبقران كامكار ایلغار كنند و تا او را بدست نیارند از پای ننشینند و آنجماعت در نواحی تنگ جرم بآنحضرت رسیده نایره قتال مشتعل گردید و دشمنان تا قتلش جنگ‌كنان در عقب امیر تیمور گوركان بودند آنگاه بازایستادند و اینخبر بخزار رسیده سپاه نصرت شعار متفرق گشتند و حضرت صاحبقران از قتلش بقرشی شتافت و از آنجا در جوف لیل با معدودی از خیل بصوب ماخان در حركت آمده از آب آمویه عبور فرموده بچول درآمده سر چاه شوراب را
ص: 409
منزل ساخت و لشگر امیر حسین در صباح همانروز كه امیر تیمور گوركان از قرشی نهضت نموده بود بدانجا رسید امیر موسی تایجوت برتق و فتق مهمات آندیار مشغول گردید اما صاحبقران سعادت انتما از سر چاه شوراب قاصدان سخندان نزد ملك معز الدین كرت و محمد بیك جونی قربانی روانه گردانید تا معلوم نمایند كه آن دو سردار با آنحضرت در مقام وفا و وفاق‌اند یا سر خلاف و نفاق دارند و زمان غیبت ایلچیان دو ماه و نیم امتداد یافته در آن مدت هركاروانی كه از خراسان بسر آنچاه میرسید پادشاه عالیجاه ایشان را بتوقف مأمور میگردانید و چون ایلچیان معاودت نمودند آوازه درانداخت كه ملك هرات استدعاء حضور ما كرده و كاروانیان را اجازت داده با متعلقان سوار گشت و روی بصوب هرات آورد و چون تجار بقرشی رسیدند امیر موسی و سایر اعیان لشگریان امیر حسین خبر امیر تیمور گوركان از ایشان پرسیدند سوداگران جواب دادند كه امیر تیمور با مردم خوش پیش ملك هرات رفت و امیر موسی آن سخنان را تصدیق نموده از قلعه نصف بیرون آمد و با هفت‌هزار سوار موضع بیمراغ را منزل ساخت و ملك بهادر با پنجهزار سوار از ایل قراوناس در قرغاشون توپه و گنبد لولی علم اقامت برافراخت.

ذكر توجه نمودن امیر صف‌شكن بجانب قرشی و انهزام یافتن مخالفان در غایت مذلت و ناخوشی‌

چون صاحبقران كامكار كامیاب در منزل شوراب كاروانیان را اجازت داده بر سمت هرات روانشد بعد از رحلت قافله بازگشته در منزل مبارك نزول كرد و موازی مدتی كه كاروان از آنجا بقرشی تواند رسید توقف فرمود آنگاه همت عالی نهمت با دفع اعداء دولت مصروفداشته عنان عزیمت بصوب نخشب معطوف گردانید و در آن زمان دویست و چهل و سه كس در ملازمت موكب همایون بودند اما بیشتر در سلك اعاظم امراء شجعان انتظام داشتند مانند سیورغتمش اوغلان و امیر داود و غلات و امیر جاكوبرلاس و امیر سار بوغاء جلایر و حسین بهادر و امیر سیف الدین تكودر عباس بهادر از قبیله قبچاق و آقبوغا بهادر از قوم نایمان و محمود شاه بخاری و غیرهم از مردم كارزاری و آن مهر سپهر كامكاری با وجود قلت عدد و كثرت عدو اعتماد بر عنایت حضرت عزت و قوت دولت كرده روی براه آورد و بعد از وصول بكنار آب آمویه با چهل و سه كس بشنا از آب گذشته و از قریه خسار كشتیها گرفته بكنار آب برد تا سایر سپاه عبور نمودند و از آنجا شب در میان بشیر كنت رفته امیر جاكو صلاح در آن دید كه شبیخون بر سر اعداء دون برند و صاحب قران مؤید بواسطه قلت عدد این رای را نپسندید و سپاه را بتوقف امر كرد بهمراهی مبشر و عبد اللّه روی براه نهاد و چون بكنار خندق حصار قرشی رسید پیاده شده مبشر را بحراست اسب
ص: 410
مأمور گردانید و با عبد اللّه از ممر ترناوی كه آب از آنجا بشهر میرفت از خندق گذشته بخاك ریز برآمد و بدروازه كه بجانب خزار است رسیده بنفس نفیس دست بر دروازه نهاد دانست كه پس آن را بخاك انباشته‌اند مراجعت فرموده نظر احتیاط برباره و فصیل انداخت و جائیكه دیوارش پست بود بعبد اللّه نموده گفت محل نردبان نهادن و درآمدن بقلعه این است و از همان ترناب از خندق گذشته بر سبیل سرعت بملازمان پیوست و بمرافقت ایشان باز روی بقرشی آورد و چون بلب خندق رسید همه را پیاده ساخت و چهل و سه كس را پیش اسبان بازداشته صد نفر مرد دلاور با نردبانها كه از یوزدالغ برگرفته بودند بخاك ریز فرستاد تا آنها را بر ممری كه بعبد اللّه نموده بود نهاده بقلعه روند و به نفس نفیس با صد كس دیگر منتظر فتح الباب بر در دروازه بایستاد و آن صد نفر بعنایت فرازنده حصار اخضر بر همایون ممر نردبان وضع كرده و بقلعه درآمده تیغ انتقام از نیام كشیدند و بدروازه رفته محافظان را غافل بلكه مست لایعقل یافتند و همه را كشته درویش بكه به تبر قفل دروازه بشكست و ملازمان موكب همایون یرغو كشید بقلعه درآمدند و زلزله در قرشی افتاده مغولان شوله مست سراسیمه از خواب برجستند و رعایاء بیچاره حیران مانده با هم سخن در پیوستند كه آیا حال چیست و باعث برین آشوب و غوغا كیست و حضرت صاحبقرانی دروازهاء قرشی را مضبوط ساخته عیال و اطفال امیر موسی بدست سپاه مظفر لواء افتاد و بموجب فرموده محمد بیك بن امیر موسی را كه در صغر سن بود راه گریز بازدادند تا بپدر پیوندد غرض آنكه چون بیگنا گاه این خبر بقلتیول امیر موسی رسید تفرقه باحوال سپاه او راه یافت و در همانشب محمد بیك نزد امیر موسی رفت و كیفیت واقعه بازگفت اما چون امیر موسی لشگر بسیار همراه داشت دل از جای نبرد و روز دیگر امیر موسی و ملك بهادر با دوازده هزار كس بظاهر قرشی شتافته آن بلده را مركزوار در میان گرفتند و امیر تیمور گوركان دروازه و برج و باره شهر را مضبوط ساخته بهمگی همت متوجه دفع اعداء دولت گشت و در آن روز امیر مؤید آلات با سی سوار كه هریك در میدان پیكار هژبری بود خنجر گذار از شهر بیرون تاخته كارزاری نمود كه داستان هفتخوان اسفندریار را منسوخ ساخت و شصت سر اسب اولجه كرده بقلعه درآورد و دور كه بهادر مانند دولت اقبال از امیر موسی و ملك بهادر گریخته در سلك سایر عساكر نصرت مأثر انتظام یافت و روز دیگر ایلچی بوغا بهادر و آقتیمور بهادر پل روان انداخته با پنجاه مرد بعزم نبرد بیرون تاختند و علیشاه و درویشك یرغوچی با بیست نفر از عقب آن دو امیر دلاور شتافتند و از صف اعدا طغی بوغا بهادر متوجه شیران بیشه هیجا گشته بیكضرب شمشیر آقتیمور بهادر را كشته گشت و اوزبكی كه یكی از نوكران امیر موسی بود بغرور موفور پای در میدان نهاده قران بوغا هردو دستش را محكم بگرفت و بنگی بهادر مهمش را باتمام رسانید و امیر سار بوغا و ایلچی بهادر از بالای دروازه آغاز شبه كرده طایفه از مخالفان را كه در هاوتو برهابپای حصار آورده بودند بگریزانیدند و از سیاه اعدا توكل با صد مرد آغاز نبرد نمود و در آن
ص: 411
محل صاحبقران سپهر اقتدار با پانزده سوار تیغ جلادت آخته از حصار بیرون تاخت و بر هر طرف كه حمله آورد جمعی را بر خاك هلاك انداخت و امیر موسی با وجود لشگر بسیار و غرور بیشمار غبار بی‌ناموسی و ادبار بر فرق خویش پخته از پیش اندك نفری فرار برقرار اختیار نمود و لیكن ملك بهادر با لشگر قراوناس كه پنجهزار بودند در طرف دروازه خزار پای ثبات و قرار تا آن غایت استوار داشت كه صاحب قران كامكار با شصت نفر از شیران بیشه كارزار علم جلادت بجانب ایشان برافراشت ملك چون دید كه آن مؤید بتائید ملك- مجید بنفس همایون متوجه اوست تاب مقاومت در جبلت خویش نیافت لاجرم پشت بر معركه كرده مانند امیر موسی بوادی فرار شتافت و صاحبقران شجاعت قرین بنفس نفیس دشمنانرا تكامیشی فرموده جمعی را كه بر ساقه لشگر مخالف بودند بگریزانید و اسبان كوتل ایشان را بگرفته همچنان میراند تا بملك بهادر رسید و او همعنان آرزو ملك آغا كه دختر امیر با یزید جلایر و خاتون امیر موسی بود طی مسافت مینمود امیر تیمور چون ایشان را دید آواز بركشیده ملك را گفت كه از سر خون تو اگرچه ریختنی است در گذشتم مشروط آنكه از نسوان جدا شوی و ملك اینمعنی را فوزی عظیم دانسته به مضمون كلمه من نجا براسه فقد ربح عملنمود و ضعفا آغاز تاختن كرده صاحبقران سرافراز از عقب می‌شتافت و بآن زنان نوكری بود عاشق تازنام تیر و كمانی بر دست و هرگاه آنحضرت نزدیك بایشان میرسید عاشق تاز تیر را برمی‌كشید و تا عدم وقوفش در آن كار ظاهر نشود نمی‌انداخت و امیر- تیمور گوركان بگمان آنكه آن مردك در آن كار مهارتی دارد دلیر پیش نمیرفت تا بجهة طمع در عورات تیری بذات خجسته صفات نرسد و هدف سهام ملامت طبقات انام نگردد و درین حین بارگیر صاحبقران كردون سریر را بخو گرفت و از حركت بازماند و دولت شاه نخشبی از پی زنان تاخته عاشق تاز بناكام تیری بینداخت و نادانی خود را در آن امر ظاهر ساخت مع ذلك دولت شاه بدیشان نرسید و عنان مراجعت انعطاف داده بموكب عالی ملحق گردید و امیر تیمور گوركان از نواحی قزلقاق بازگشته امیر جاكو و امیر سیف الدین را فرمود كه مخالفان را تا تنگ چكچك تعاقب نمودند و ایل جلایر و طایفه دیگر را كه گریخته میرفتند بازگردانیده بقرشی رسانیدند و صاحبقران كامران بكام دوستان بقرشی درآمده آن زمستان بدولت و اقبال بگذرانید و محمود شاه را حكومت بخارا عنایت كرده بدان طرف روانه ساخت و اینحكایت كه خامه سخن‌گذار بر سبیل اجمال شرح نمود بیشائبه تكلف از بدایع وقایع و آثار است و متفق جمیع ارباب تواریخ و اصحاب اخبار است و از تامل در مضمون آن كمال شجاعت و تهور قطب السلطنه و الدین امیر تیمور گوركان بوضوح می‌پیوندد و از تفكر در تفصیل آن غایت تائید الهی كه شامل حال آنطریق سالك پادشاهی بوده ظاهر میگردد چنانچه مخفی نیست بر اذكیا و هو القادر علی ما یشا.

ذكر مصالحه امیر تیمور و امیر حسین بعد از تكرار مقاتله بین الجانبین‌

چون امیر موسی از ظاهر قرشی گریخته بامیر حسین پیوست و كیفیت حال بازگفت
ص: 412
امیر حسین متعجب گشته امیر موسی و اولجایتو اپردی و جهانشاه ولد تایقو و پولاد بوغا را بجنگ صاحبقران مظفر لوا نامزد كرد و آنحضرت اینخبر استماع نموده با دویست نفر از ملازمان دلاور بعزم شبیخون متوجه دشمنان دون گشت و در منزل آق‌قیا تقارب فریقین اتفاق افتاد و چون سپاه امیر حسین نزدیك بده هزار سوار بودند صاحبقران كامكار صلاح در جنگ ندیده بصوب بخارا رفت و در اثناء راه امیر جاكو و امیر سیف الدین و عباس بهادر بیرخصت از موكب همایون جدا شده بخراسان شتافتند و امیر صاحبقران پس از وصول ببلده بخارا و نزدیك رسیدن قراول دشمن محمود شاه را گفت كه صلاح در آنست كه برسم شبیخون بر سر اعدا تازیم و كار ایشان را بر طبق دلخواه بسازیم و محمود شاه این معنی را قبول ننمود بنابر آن امیر تیمور گوركان نیز متعاقب امرا از آب آمویه گذشته در ماخان بایشان ملحق شد و همدران چند روز لشگریان امیر حسین بر بخارا استیلا یافتند و محمود شاه باتفاق پدر زن خود علی یسوری گریخته و از آب عبور نموده بموكب عالی پیوست و صاحبقران عالیجاه چون چند ماه در ماخان بفراغت گذرانیده اسبان را فربه ساخت با ششصد كس از ملازمان رستم اثر كه در آن سفر در خدمت بسر میبردند نوبت دیگر بسر پنجه علو همت عنان باره جهان نورد بدان طرف آن منعطف گردانید و از راه خزار بحدود قرشی رفت و جمعی از نوكران امیر موسی را كه آنجا بودند كشته در آن اثنا خبر یافت كه پنجهزار نفر از لشگر قراوناس در قوزی‌منداق نشسته‌اند متوجه هدم اساس جمعیت ایشان شده چون نزدیك بدان مكان رسید سپاه ظفر دست‌گاه را هفت قشون ساخت و از اطراف و جوانب قراوناس درآمده سورن انداخت رعب و هراس بر ضمایر آنجماعت استیلا یافته با وجود كثرت عدد از پیش اندك نفری بگریختند و امیر صاحبقران كامیاب كامران بجانب سمرقند شتافته اوچ قرابها در كه از قبل امیر حسین در شهر بود در كنار آب رحمت سر راه بگرفت و از دست برد ملازمان موكب همایون بر خاك زحمت افتاده پای در وادی فرار نهاده بشهر درآمد و امیر تیمور گوركان پنج شش روز در ساغرچ ساغر فراغت آشامیده در آن اثنا شنید كه امیر حسین جهة انگیختن غبار جنگ و شین با جنود نامعدود در قرشی منزل گزیده و منغلای لشكر او بشهر سبز رسیده بر ضمیر منیرش گذشت كه مناسب آنست كه چندگاهی مقابله و مقاتله را در توقف اندازد و عنان عزیمت بطرف تركستان منعطف سازد آنگاه با همان ششصد سوار كه اقبال واردست در دامن دولت ابد پیوندش زده بودند اتفاق كرده از سغد سمرقند بتاشكند شتافت و در نواحی آنولایت با بهرام جلایر و كیخسرو ختلانی كه بحكم خان مغولستان صاحب اختیار بلدان تركستان بودند ملاقات فرمود و بهرام جلایر چنانچه باید و شاید به خدمتكاری ملازمان موكب شهریاری نپرداخت اما امیر كیخسرو آنچه مقتضای انسانیت و مروت بود ظاهر ساخت و امیر حسین دو نوبت لشكرهای گران بمحاربت امیر تیمور گوركان بتركستان ارسال داشته هربار آنحضرت را پیكر فتح و نصرت روی نمود و سپاه امیر حسین فرار برقرار اختیار كرده بوی پیوستند و در خلال آن احوال صاحبقران ستوده
ص: 413
خصال امیر سار بوغادا قبوغابها در را جهة استمداد نزد امیر شمس الدین مغول فرستاد و بهار در سنه تسع و ستعین و سبعمائه ایشان بازآمده آوازه وصول سپاه جته شایع گردانید و امیر همین این خبر شنوده مضطرب گشت و بعلما و مشایخ تاشكند و خجند توسل جست تا امیر تیمور را نصیحت نموده از سلوك طریق مخالفت بگذرانند و بجاده مستقیم موافقت رسانند و آنجماعت بمجلس همایون شتافته بزلال موعظت نایره خشم آنحضرت را تسكین دادند و در باب تمهید بساط مصالحه چندان مبالغه نمودند كه امیر تیمور گوركان غبار نقار امیر حسین را بآب مكارم اخلاق از لوح خاطر فرو نشست و بنفس نفیس عازم ملاقات او گشته نوكری پنجشنبه نام را جهة اعلام آنعزیمت از پیش فرستاد و متعاقب او در حركت آمده در اثناء راه بعضی از لشكریان امیر حسین را كه از مصالحه تغافل نموده قصد آنحضرت داشتند مغلوب و منهزم گردانید و چون در قینار منزل گزید پنجشنبه بازآمد و خبر آورد كه امیر حسین سوگندان بر زبان راند كه بعد من نسبت بصاحبقران وافر منقبت در مقام دوستی و محبت باشد و توران شاه نامی از خواص امیر حسین مصحوب پنجشنبه بخدمت رسید و قواعد عهد و پیمان را بایمان مؤكد گردانید و امیر تیمور گوركان عباس بهادر را همراه تورانشاه جهت همین كار نزد امیر حسین روان گردانید و امیر حسین امیر موسی و اولجایتو اپردی را با ده‌هزار سوار ارسال داشت تا با صاحبقران ستوده خصال عهد ملاقات تازه ساخته آنحضرت را پیش او برند و در روزی كه امیر تیمور گوركان بعلیا باد رسید امیر موسی بكومش گفت كه مزار علی‌ابا آنجاست فرود آمد و سفرا آغاز تردد كرده مهم بران قرار یافت كه از طرفین هرسرداری با صد نفر پیش آیند و با هم ملاقات نمایند و برینموجب بتقدیم رسانیده امیر تیمور گوركان در وثاق امیر موسی نزول اجلال نمود و وحشت و بیگانگی بالفت و یگانگی مبدل شد و امرا لشگرها را اجازت داده هریك بیورت خویش شتافتند و امیر تیمور گوركان نیز بقبة الخضراء كش خرامیده متوطنان آن بلده از استنشاق نسیم عدالتش از نوجانی یافتند.

ذكر ملاقات امیر حسین و امیر تیمور گوركان و بیان بعضی از وقایع كه روی نمود در آن اوان‌

بنا بر مخالفتی كه از شاهان بدخشان در خلال احوال گذشته بظهور پیوسته بود امیر حسین بعد از آنكه خاطر از ممر صاحبقران عالی گهر جمع ساخت رایت عزیمت بصوب آن مملكت برافراخت و ملك حسین كرت ازینصورت وقوف یافته فوجی از سپاه غور و هراة را بحدود بلخ و شیرغان فرستاد تا دست بقتل و تاراج برآوردند و خبر تعدی غوریان بسمع شریف امیر تیمور گوركان رسیده جهة تأدیب ایشان از آب آمویه عبور نمود و آنجماعت خبر وصول آنحضرت را شنیده روی بصوب هرات آوردند و امیر صاحبقران عازم ملاقات
ص: 414
امیر حسین گشته و او بر عزیمت آنحضرت اطلاع یافته با پادشاهان بدخشان مصالحه نمود و عنان مراجعت بطرف سالی سرای انعطاف داد و امیر تیمور گوركان در قندز بوی رسیده هردو سردار بدیدار یكدیگر اظهار فرح و سرور كرده چند روز بعشرت و كامرانی بگذرانیدند و باتفاق یكدیگر بكابل رفته آنخطه را از حیطه تصرف پولاد و آقبوغا كه دم از عصیان میزدند بیرون آوردند و چون از آنسفر مقضی الوطر مراجعت نمودند امیر حسین قصد كرد كه قلعه هندوان بلخ را تعمیر نماید و از سالی سرای بازپرداخته آن بلده را دار الملك سازد و امیر تیمور گوركان با وی گفت كه عم شما امیرزاده عبد اللّه ترك مسكن پدر خود گفته سمرقند را پایتخت ساخت و این معنی بر وی مبارك نیامد مناسب آنكه شما نیز از سر این داعیه در گذرید امیر حسین این سخن را بسمع رضا نشنود و امیر تیمور كوركان را همراه خویش ببلخ برده آغاز عمارت كرد در آن اثنا خبر رسید كه لشگر مغول بخیال تاخت و تاراج ماوراء النهر بآب شیره آمده‌اند و امیر حسین عازم دفع اعدا گشته امیر تیمور گوركان و امیر موسی را از پیش فرستاد و خود نیز متعاقب از آب آمویه عبور نموده در آخر همان زمستان مغولان با یكدیگر مخالفت كرده طبل مراجعت فرو كوفتند بعد از آن بتحقیق پیوست كه شاهان بدخشان ولایت قندز را غارتیده‌اند و امیر حسین با امرا و لشكریان عازم دفع ایشان گشته چون بكشم رسید بنفس خویش توقف نمود و جهان ملك را كه پسرش بود مصحوب امیر صاحبقران بر سر بدخشانیان فرستاد و آنحضرت در آن ولایة آثار اقتدار ظاهر گردانیده بسالی سرای نزد امیر حسین رفت و چون در وقت غیبت حضرت صاحبقران كیخسرو ختلانی و شیخ محمد بیان سلدوز كه در آن طرف آب آتش خلاف مشتعل گردانیده عزم رزم امیر حسین داشتند مكتوبی بامیر تیمور گوركان نوشته از وی استمداد نموده بودند و آن نوشته بدست امیر حسین افتاده بود در ایامیكه صاحبقران كشورگشای بسالی سرای رسید طمع میداشت كه امیر حسین آن نامه را بر وی ظاهر گرداند اما امیر حسین آن راز سربسته را نگشوده ازین جهة غباری بر حاشیه خاطر انور نشسته مقارن آنحال چند سخن دیگر كه دلالت بر نفاق امیر حسین میكرد بگوش امیر تیمور كوركان رسید بنابر آن روزی بر باره كردون خرام سوار شد تا با امیر حسین ملاقات نموده بیوسیله از حقیقت سخنان مذكوره استفسار نماید و در وقتیكه امیر حسین در كنار آب سواره ایستاده بود پیش او رفت اما قبل از آنكه اظهار ما فی الضمیر فرماید شخصی از آنطرف آب آمده و آهسته به امیر حسین گفت كه یاغی نزدیكست و امیر حسین روی بصاحبقران جنگجوی آورده گفت باید كه بی‌تاخیر از آب عبور كنی و بضرب شمشیر آتش آهنك و باد حمله گرز گران سنك دشمنان خاكسار را ذره‌وار متفرق و پریشان گردانی زیرا كه زبده حشم و بعضی دیگر از خدم كه پیش رفته‌اند از عهده این امر بیرون نمیتوانند آمد و امیر تیمور گوركان حسب الفرموده بتقدیم رسانیده چون بامر او منغلای پیوست خبر توجه آنحضرت بمسامع كیخسرو و شیخ
ص: 415
محمد بیان سلدوز رسید عنان از میدان مقابله برتافتند و كیخسرو از راه قیرتنگنیر بطرف آلای رفت و زنده حشم او را تعاقب نمود و شیخ محمد بصوب خجند گریخت و امیر تیمور گوركان او را تكامیشی كرده مظفر و منصور بجانب كش مراجعت فرمود

گفتار در بیان وقوع مخالفت میان حضرت صاحبقرانی و امیر حسین بن امیر مسلاكرت ثانی‌

چون بنابر مشیت قادری كه كلام معجز نظام و اللّه یوتی ملكه من یشاء بر ثبات و بقاء ملك لا یزالش دلالت میكند نزدیك بآن رسید كه آفتاب اقبال صاحبقران ستوده خصال از افق استقلال طلوع نماید و این معنی بر غروب ماه جاه و جلال امیر حسین بن امیر مسلا موقوف بود اموری كه سبب تنفر قلوب جمهور نزدیك و دور میشد در شهور سنه 771 بیشتر از پیشتر از امیر حسین سر برزد از جمله آنكه نسبت بصاحبقران عالی مرتبت در مقام غدر و خدیعت آمده خواست كه بهنگام فرصت دست بردی نماید و تواچیان فرستاد تا از متعلقان و منتسبان آنحضرت هركرا اسمی و رسمی باشد كوچانیده از خطه كش ببلخ برند و شیرین بیك آغا را كه خواهر صاحب قران والاگهر بود ببهانه آنكه شوهرش امیر مؤید ارلات پسر جاورچی را در سر شراب كشته و گریخته پیش خود طلبید و ایضا امیر موسی را كه در سلك مصاحبان آنحضرت انتظامداشت با كوچ طلب نمود و بواسطه ظهور امثال این حركات نالایق امیر تیمور گوركان را خبث باطن امیر حسین بتحقیق انجامیده همت عالی نهمت بر دفع شر او گماشت و بعد از تقدیم مشورت با عظما و اركان دولت بدل قوی و املی فسیح شعار خلاف امیر حسین ظاهر ساخت امرا و نوئینان از الوس جغتای كه از كمال بخل و خست امیر حسین ملول و متنفر بودند و از بأس سطوتش لحظه بفراغت نمی‌غنودند درین معنی با صاحبقران گیتی ستان همداستان شدند و قواعد عهد و پیمان بغلاظ ایمان مؤكد گردانیدند و امیر كشور گشای باجتماع لشكرها فرمانداده هندو قرقره را بطلب شیخ محمد بیان سلدوز بجانب اتراك فرستاد و بطالع سعد و بخت فیروز از خطه كش نهضت فرمود و امیر موسی را در قول تعیین نمود و بنفس نفیس در مقدمه سپاه روان شد و چون حوالی خزر از غبار موكب ظفر آثار مشكبار گشت امیر موسی بیجهتی هراس بخود راه داده بگریخت و صاحبقران كامكار گردون اقتدار وجود و عدمش را یكسان تصور كرده سیورغتمش اغلان و امیر مؤید و حسین برلاس و جمعی دیگر از اعیان لشكر فلك اساس را منغلای ساخت و قول را بفر طلعت همایون بیاراست و چون سیورغتمش بترمد كهنه رسید هندو شاه و خلیل كه مقدمه سپاه امیر حسین بودند سیاهی ایشان را دیده عنان گریز بصوب بلخ منعطف گردانیدند درین اثنا عالی جناب سیادت قباب ولایت انتساب سلیل ائمه معصومین استظهار آل طه و یسن‌امیر سیدبركه كه در سلك اعاظم
ص: 416
شرفاء مكه انتظام داشت و در آن ایام جهة اوقاف حرمین شریفین نزد امیر حسین رفته بر طبق دلخواه جواب نیافته بود از آب آمویه عبور فرمود و در موضع بیا كه بسه فرسخی ترمد واقع است بملاقات صاحبقران خجسته صفات فایز شد و طبل و علم كه اظهر علامات سلطنت است پیشكش كرد و بزبان فصاحت بیان گذرانید كه توجهة (حیث شئت فانك منصور) حضرت صاحبقرانی بوصول آن عالیجناب مستظهر گشته از لوازم تعظیم و تبجیل و ما یعد من هذا القبیل دقیقه نامرعی بگذاشت و اوقات حرمین را بخدام سده سدره مقامش مسلم داشته مدت العمر نسبت بایشان در طریق ارادت و اخلاص سلوك نمود و چون شایسته اورنك و تاج بمنزل اوماج رسید شیخ محمد بیان سلدوز و هندوی قرقره بموكب همایون پیوستند و در منزل خلم شاه شیخ محمد والی بدخشان و امیر اولجایتو اپردی كه از قبل امیر حسین به حكومت قندز اشتغال داشت بملازمت رسیده در سلك سایر ملازمان آستان اقبال آشیان انتظام یافتند و برین فیاس امیر كیخسرو ختلانی و هركس از سالكان مسالك پهلوانی كه از امیر حسین آزرده بود بكر یاس گردون اساس آمده بعز بساط بوس مستسعد شدند نظم
بدرگاه آن شاه والا نژادز هركشوری سروری رو نهاد
پی خدمتش بسته هریك میان‌برای دعایش گشاده زبان و بعد از اجتماع امرا و اشراف صاحبقران ستوده اوصاف سیورغتمش اغلان ولد دانشمند خان را كه از نسل اوكدای قاآن بود بپادشاهی الوس جغتای تعیین نموده چند روز بجشن و سور و لهو و سرور بگذرانید و بعد از فراغ از آن امور متوجه بلخ گشته در اثناء راه امیر زنده حشم كه حاكم شبرغان بود با خیل و حشم در سلك سایر خدام شرف انتظام یافت و حضرت صاحب قرانی بتائید آسمانی در ظاهر بلخ قبه بارگاه باوج مهر و ماه افراخته عساكر ظفر پناه آن بلده را در میان گرفتند و از طرفین مستعد جنگ و پیكار شده چنگ در آلات كارزار زدند و در روز اول مردم بسیار فوجی پیاده و زمره سواره از شهر بیرون شتافته رایت محاربت افراختند و شاه‌زاده شجاعت آثار عمر شیخ بهادرین امیر تیمور كه در سن شانزده سالگی بود از غایت جرات و تهور بریشان تاخته با وجود صغر سن بنوعی آثار اقتدار ظاهر ساخت كه موجب تعجب دوست و دشمن شد و جهة اصابت عین الكمال تیری بپشت پایش رسید كه از جانب دیگر سر بیرون آورد جراحان سیخی در آتش تافته جای زخم را داغ كردند و شاهزاده دست در دامان شكیبائی زده مطلقا اضطراب نفرمود روز دیگر كه شهسوار عظیم المقدار آفتاب بیرق زرنكار افراخته بعزم تسخیر قلعه فیروزه كار گردون از جانب دروازه شرق نهضت نمود و راه فرار بر حشری كه بر بروج انحصار قرار گرفته خودنمائی میكردند بكشور صاحبقران كامكار اعلام جنگ و پیكار ارتفاع داده روی بقلعة هندوان نهاد و از جانب امیر حسین طایفه از اهل جلادت تیغ جسارت آخته از شهر بیرون تاختند و بقدر مقدوز لوازم ستیز و آویز بجای آورده آخر الامر سلوك طریق گریز را اختیار كردند و امیر حسین آثار عجز و انكسار بر ناصیه روزگار خویش مشاهده فرموده در حصار فرو بست و زبان نیاز گشاده بصاحبقران سرافراز پیغام داد كه من دل از ملك و مال برداشته از كمال مكارم
ص: 417
اخلاق تو طمع میدارم كه بجان امان یابم تا بجانب مكه مباركه شتابم و شرف زیارت بیت اللّه دریافته در آن منام واجب الاحترام باستغفار جرایم و اثام قیام نمایم و امیر كشور گیر بمراحم خسروانه این ملتمس را بسمع رضا جای داد و فرمان همایون صادر شد كه هیچ آفریده مزاحم امیر حسین نشود تا بهر طرف كه خواهد برود اما امیر حسین برین سخن اعتماد ننمود و میان خوف و رجا شبی با دو ملازم از قلعه بلخ بیرون آمد و نوكران را بمهمی مشغول ساخته ببالای مناره مسجد جامع شهر كهنه گریخت و چون برین سخن اعتماد رسم غمازی بجای آورد و جمشید خورشید قلعه هندوان شب را مسخر كرد شخصی كه اسب گم كرده بود در طلب گم شده خویش هرطرف می‌گشته بخاطر گذرانید كه مناسب آنست كه بر بالای این مناره برایم و جوانب اردو را احتیاط نمایم شاید كه اسب بنظر من درآید و باین خیال روی ببالای مناره آورد و امیر حسین را آنجا دید و بشناخت امیر حسین كه در ایام رفاهیت هرگز مشتی گندم بریان بهیچ پهلوان نمیداد در آن محل از خوف شفر كفی مروارید غلطان در دست آن شخص نهاده و بمواعید نیكو او را امیدوار كرده در كتمان سر خویش شرط مبالغه بجای آورد هیهات هیهات شتری تنومند بر زیر كوه الوند چه‌سان پنهان ماند و آتش سركش را بر بالای مناره بلند چه‌چیز از نظر غایب گرداند بعضی از مخادیم واجب التعظیم درین محل این بیت را نوشته‌اند و الحق بغایت نیكو رفته‌اند بیت
بسر مناره اشتر رود و فغان برآردكه نهان شدم من اینجا مكنیدم اشكارا القصه چون آنشخص از مناره پایان آمد فی الحال بآستان صاحبقران عالیشان دویده كیفیت حال بعرض رسانید و فوجی از ابطال رجال بگرفتن امیر حسین مامور كشته روی بسوی مناره آوردند امیر- حسین چون دید كه گروه انبوه از پیاده و سوار باشتیاق ملاقات شریف متوجه ملازمت انداز بالای مناره بزیر آمده در سوراخ دیوار مسجد خزید و بنابر آنكه گرگ اجل دست در گریبان جانش زده بود اندكی از دامان جامه‌اش بیرون ماند و طلبكاران ببالای مناره شتافته و او را نیافته مراجعت كردند و پی بشكاف دیوار مسجد بردند و و امیر حسین را كه سر بخدمت دار او اسكندر فرو نمی‌آورد دست و گردن بسته ببارگاه صاحبقران جمجاه درآوردند ع كدام سر كه بر آن آستانه خاك نشد امیر تیمور گوركان را چون چشم بر امیر حسین افتاد روی بامرا آورده گفت كه من از مقام ریختن خون او در گذشته‌ام و جفاهای او را كان لم یكن انگاشته و موكلان امیر حسین را از مجلس بیرون برده كیخسرو ختلاتی آغاز اضطراب كرده عرضه داشت نمود كه امیر حسین را بمن میباید سپرد تا بقصاص برادر خود كیقباد بكشم امیر تیمور گوركان در تسكین كیخسرو كوشیده در اثناء گفت و شنید صاحبقران ظفر قرین را باد ایام اتحاد و مصاحبت امیر حسین آمد و رقت فرموده قطرات عبرات بر رخساره مباركش روانشد و امیر اولجایتو اپردی كه بواسطه تجارب ایام بر نیك و بد طبقات انام واقف بود گریه آنحضرت را امارت نجات امیر حسین از گرداب بلا تصور كرد و بگوشه چشم بجانب امیر مؤید و كیخسرو ختلانی اشارت نمود
ص: 418
و ایشان غرض پرگار دیده را دریافته و از عقب امیر حسین شتافته باستیصال نهال اقبال او پرداختند و رشته حیاتش را بمقراض قصاص انقطاع داده خاطر از آن ممر فارغ ساختند قطعه
كدام دوحه اقبال سر بچرخ كشیدكه صرصر اجلش عاقبت زبیخ نكند-
كرا نهاد فلك تاج سروری بر سركه بند حادثه بر دست و پای او نفكند- دو پسر امیر حسین خان سعید و نوروز سلطان كه باخانی كه دست‌نشان او بود همانروز بقتل رسیدند و دو پسر دیگر جهانملك و خلیل سلطان بهندوستان گریخته در غربت متوجه عالم آخرت گردیدند و جریك منصور بر قلعه هندوان استیلا یافته خزاین و دفاین امیر حسین را با خواتین و متعلقان او باردوی همایون رسانیدند و آنحضرت سرای ملك خانم دختر قزان سلطان خان و الوس آغا بنت امیر بیان سلدوز و سلام آغا بنت امیر خضر یسوری و طغای تركان خاتون را در حرم خاص جای داد و سونج قتلق آغا دختر ترمشیرین خان را ببهرام جلایر ارزانی داشت و دلشاد آغا را بزنده حشم و عادل ملك دختر كیقباد ختلانی را بامیر جاكو و دیگر قمایان و دختران امیر حسین را بازدواج امرا و مقربان نامزد فرمود دنیا عروسی است بد مهر كه هرروز دست در آغوش شوهری كند و حریفی است پر خشم كه هرساعت چشم بر دیگری افكند بیت
دل برین پیر زن عشوه گرد هربندنو عروسی است كه در عقد بسی داماد است و این واقعه عظمی در رمضان سنه 771 بوقوع انجامید و حصار هندوان بموجب فرمان صاحبقران گیتی‌ستان ویران گردید.

گفتار در بیان جلوس حضرت صاحبقران مقرون بحصول اصناف آمال و آمانی‌

قال اللّه تعالی قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ مثنوی
مالك الملك واجب التعظیم‌صانع قادر خبیر علیم
مملكت میدهد بدین داری‌نیك بختی حمیده آثاری
كه ز فیض عدالتش عالم‌چون بهشت ارم شود خرم
علم معدلت برافرازدرسم ظلم از جهان براندازد
ز آب شمشیر عدل و تیغ جهادگلشن دین حق كند آباد
آتش خشم چون برافروزدخرمن عمر دشمنان سوزد
ز اهتزاز ریاح لطف كریم‌و زهبوب نسیم و حسن شمیم
دوستان را دهد زنو جانی‌رسد از وی بهر یك احسانی
نظرش خاك را چو زر سازدكار خلقی بیك نظر سازد
از كرم اهل علم و تقوی رامقتدایان دین و دنیا را
بر خلایق دهد سرافرازی‌خود بایشان كند مهم سازی
نبود غیر مكرمت كامش‌پر بود از می وفا جامش
در ره دین كه هست هیچا هیچ‌نكند غیر خیر و احسان هیچ و چون صاحب دولتی چنین در آن زمان میمنت آئین غیر صاحبقران گیتی ستان قطب السلطنه و الخلافه و امیر تیمور گوركان كسی نبود در آن ایام كه فراشان قدر
ص: 419
و قضا بساط جهانبانی امیر حسین را درنوشتند بنشان دیوان و اللّه یؤتی ملكه من یشاء منشور خلافت معموره توران و ایران را بنام نامی آنحضرت نوشتند بتاریخ روز چهارشنبه دوازدهم ماه مبارك رمضان سنه احدی و سبعین و سبعمائه موافق ایت‌ئیل كه سن شریفش بسی و چهار سال شمسی رسیده بود سادات عظام واجب الاحترام مانند افتخار اولاد خیر الانام سید بركه و قدوه احفاد ائمه اثنی عشر خان‌زاده ابو المعالی و خان‌زاده علی اكبر و اعیان امراء الوس جغتای مثل امیر شیخ محمد ولد بیان سلدوز و امیر زنده حشم اپردی و امیر اولجایتو اپردی و امیر كیخسرو ختلانی و امیر داود دو غلات و امیر سار بوغا جلایر و امیر جاكو جلایر و شاه شیخ محمد بدخشانی و غیرهم از اشراف و اعیان طوایف انسانی كه در قبة الاسلام بلخ مجتمع بودند بر سلطنت آن امیر كشورگیر اتفاق نمودند و در ساعتی مانند كوكب طالعش مسعود و زمانی مثال اختر دولتش طالع ازواج مقصود تخت پادشاهی را بوجود همایونش زیب و زینت دادند و سرداران قبایل چنانچه رسم و عادت مغولان است زانو زده زبان بدعا و ثنا گشادند مثنوی
سراسر دلیران توران زمین‌كشیدند صف بر یسار و یمین
پی تهنیت یك بیك همگنان‌زبان برگشادند زانوزنان
كه شاها بزیب و فرو تخت و تاج‌همان تا بماند زآدم نتاج
ترا بندگانیم از جان و دل‌ولی بندگانی ز خدمت خجل
نه ما چاكرانیم و تو شهریاركه ما بندگان تو خداوندكار و چون حضرت صاحبقرانی بر مسند سلطنت و جهانبانی متمكن گشت ابواب خزاین و دفاین امیر حسین را كه سالهاء بسیار بدست حرص و ظلم اندوخته بود بگشاد مجموع اركان دولت و اعیان حضرت و طبقات حشم و طوایف خدم را مواهب فراوان و عطایاء بیكران داد بیت
رعیت ز انصافش آباد شدز بخشش سپاهش همه شاد شد و هریك از امیران و شجعان را كه لوازم خدمتگای و مراسم جان سپاری بتقدیم رسانیده بودند مناسب بلند و مراتب ارجمند مفتخر و سرافراز گردانید و چون از مثال این مهام بازپرداخت حكومت بلخ را بمزاد پسر جوغام برلاس عنایت كرده متوجه سمرقند گردید بعد از وصول متوطنان آن بلده فردوس مانند را مشمول انعام و احسان ساخت و بعمارت شهر و حصار مشغول فرموده ابنیه سپهر مقدار طرح انداخت.

ذكر مخالفت زنده حشم اپردی و كشته شدن او بتقدیر ایزدی‌

امیر موسی كه در وقت توجه حضرت صاحبقران از سمرقند بجانب بلخ از موكب همایون تخلف نموده بود بعد از استماع خبر قتل امیر حسین روزی چند در تركستان سرگردان بوده بالاخره از آب آمویه عبور كرده در شبرغان بزنده حشم پیوسته او را بر مخالفت صاحبقران مظفر لوا باعث و محرض گشت و در سنه 772 كه صاحبقران كشور گشای قریلتای فرمود زنده حشم اطاعت فرمان نكرده بسمرقند نرفت و امیر تیمور گوركان خواجه یوسف
ص: 420
ولد اولجایتو اپردی و تایان بهادر را جهة نصیحت زنده حشم بشبرغان فرستاد آن بیخرد ایشان را مقید گردانید و اینخبر بسمع پادشاه هفت كشور رسیده آتش خشم خسروانه التهاب یافت و با لشگر ظفر اثر از آب آمویه گذشته عنان بطرف شبرغان تافت و بعد از محاصره آن بلده زنده حشم از كرده پشیمان گشته امیر اولجایتو اپردی و بعضی دیگر از اعاظم نوئینان را شفیع جرایم خود ساخت و آنجماعت زبان شفاعت گشاده امیر تیمور گوركان ملتمس ایشان را بعزاجابت مقرون گردانید و سپاه دست از محاصره و محاربه بازداشته زنده حشم نی مرده و نی زنده از قلعه شبرغان بیرون آمد و امیر موسی را همراه آورده باستادكان پایه سریر سلطنت مصیر سپرد و پادشاه پوزش پذیر زنده حشم را مشمول عواطف بیدریغ ساخته نوبت دیگر زمام ایالت شیرغان را در قبضه اختیار او نهاد و عنان عزیمت به صوب ماوراء النهر انعطاف داد چون بشهر سبز رسید نظر عنایت بر حال امیر موسی انداخته قامت قابلیتش را بتشریفات فاخره بیاراست و حكومت ایل والوس او را بوی مفوض گردانید و در سنه 774 كرت دیگر زنده حشم باغواء خانزاده ابو المعالی ترمدی یاغی شده بترمد رفت و در آنحدود دست بغارت و تاراج برآورد و اینخبر بعرض صاحب- قران عالی گهر رسیده ختای بهادر و ارغونشاه بوردالیغی را با لشگری بیت
همه با دل شاد و با ساز جنك‌همه گیتی افروز با نام و ننك بدفع شر مخالفان بداختر نامزد فرمود و جنود شبرغان از وصول بهادران رستم توان خبر یافته برآب آمویه از كشتیها پل بستند و جماعتی از ایشان شب بپای فرار از آب گذشته آن سرپل را ویران ساختند و چون زنده حشم با سایر خیل و حشم سیاهی سپاه نصرت قرین دیدند بترسیدند و روی بصوب گریز آورده بر سر جسر تاختند و بعد از آنكه بمیان پل رسیدند آنطرف را مانند حال خود خراب یافتند و متحیر گشته در آن حین دلیران لشگر سمرقند از عقب دست قدرت به تیرباران برآوردند و آن بدبختان خذلان مآب ع روان در نهیب و اجل در شتاب خود را در آب افكندند و جمعی كثیر از زخم پیكان شعله‌سان در میان آب جان دادند و زنده- حشم با دلی پژمرده و زمره از مردم افسرده بساحل نجات رسیده خود را در شیرغان انداخت و باستحكام برج و باره و فیصل و دروازه پرداخت آنگاه صاحبقران عالیجاه امیر جاكو برلاس را با سپاهی كردون اساس بمحاصره شیرغان فرستاد و امیر جاكو فصل زمستان در آن كار بپایان رسانیده چون طلیعه لشگر بهار روی نموده زنده حشم بپای عجز و اضطرار از چهار دیوار حصار بیرون آمد و امیر جاكو او را همراه خویش بپایه سریر اعلی برده زبان بشفاعت گناهانش بگشاد و امیر صاحبقران كرت دیگر از سر خون زنده حشم درگذشته كوشش را بدرر نصیحت و پند بیاراست و سرش را از افسر امنیت بلند ساخته كمر زرنیش برمیان بست و خلعت فاخر در قامت قابلیتش پوشانیده اسب تازی‌نژاد انعام فرمود و همدرین سال صاحبقران ستوده خصال سپاه بطرف مغولستان كشیده در وقتی كه از آن دیار مظفر و منصور عنان بمستقر سریر سلطنت مسیر معطوف
ص: 421
گردانید در منزل آدون كوری شنید كه زنده حشم و ابو اسحق ولد خضر یسوری و امیر موسی و خان‌زاده ابو المعالی ترمدی و شیخ ابو اللیث سمرقندی با هم عهد كرده مصحف سوگند خورده‌اند كه چون بموضع قراسمان رسند بجان آفتاب آسمان جهانبانی گزندی رسانند و امراء یرغو حسب الحكم آنجماعت را حاضر ساخته بعد از تقدیم لوازم پرسش و ثبوت گناه امیر موسی بشفاعت سرایملك خانم كه خواهرزاده او بود و پسر خضر یسوری بالتماس امیر سیف الدین كه خواهرش را در حباله نكاح داشت از سیاست نجات یافتند و خان‌زاده ابو المعالی را انتساب بخاندان نبوت دستگیری كرد اما بموجب حكم جلاء وطن اختیار نموده روی بغربت آورد و چون برودت بسیار بر مزاج خواجه ابو اللیث مستولی بود مقرر شد كه بمكه رفته ساكن گردد تا بواسطه شدت حرارت هوا آن سرزمین اعتدالی در افعال او پیدا شود و زنده حشم را مقید بسمرقند برده در محبسی انداختند كه راه بیرون آمدن نداشت بیت
بنزد خرد این سخن دور نیست‌كه زندان دشمن به از گور نیست.

گفتار در بیان توجه امیر تیمور گوركان مكرر بجانب خوارزم و ذكر مصالحه آنحضرت با یوسف صوفی بعد از وقوع جنگ و رزم.

حسین صوفی قنقرات قبل از جلوس صاحبقران پسندیده صفات بمدت پنج شش سال ولایت خوارزم را در تحت تصرف آورده بود و چون آنحضرت را از ضبط و نسق- الوس جغتای فراغت روی نمود كمند همت بر تسخیر آن مملكت انداخته علفه تواجی را نزد حسین صوفی فرستاده پیغام داد كه كات و خیوق تعلق بالوس جغتای دارد باید كه آن را بدیوان سیورغتمش خان بازگذاری تا طریق موافقت بین الجانبین مسلوك باشد حسین صوفی بآن سخن التفات نكرد و گفت كه من این مملكت را بضرب شمشیر مسخر ساخته‌ام بمجرد سلام و پیغام بكسی نخواهم داد و علفه این جواب را بعرض صاحبقران كامیاب رسانیده آنحضرت خواست كه علی الفور عازم خوارزم گردد اما مولانا جلال الدین كشی كه با وجود وفور علم و عمل شرف ملازمت صاحبقرانی را طراز خلعت كمالات ساخته بود بعرض رسانید كه مناسب دولت ابد پیوند نیست كه بسبب غرور یك شخص جمعیت اهالی آنولایت بتفرقه و پریشانی تبدیل یابد و اجازت طلبید تا بخوارزم رفته بهرگونه موعظه و نصیحت حسین صوفیرا از خواب غفلت بیدار سازد و رخصت یافته بدانجانب شتافت و چنانچه سزاوار حال علماء دین‌دار تواند بود وظایف نیكخواهی و خیراندیشی بتقدیم رسانید
ص: 422
اما حسین صوفی آن پند را بسمع رضا نشنود بلكه جناب مولوی را بند فرمود و چون اینخبر بگوش هوش صاحبقران عالی‌گهر رسید در سیچقان ئیل كه باعتقاد مولف ظفرنامه سنه ثلث و سبعین و سبعمائه هجری بود و بزعم مصنف مطلع سعدین سنه اربع و سبعین و سبعمائه با سپاهی ظفر قرین عازم خوارزم شد و چون ماهچه رایات نصرت آیات پرتو وصول بر حدود كات انداخت داروغه آنقلعه بیرامخواجه یساول باتفاق قاضی خیوق در حضار خزیده اسباب دفع و منع مهیا ساخت و عساكر اقبال مآثر روی توجه بقلعه نهاده و دست بانداختن تیر و راندن تیغ برآورده در روز اول كات را یقهر و غلبه گرفتند و آنچه یافتند بجاروب غارت و تاراج رفتند و روز دیگر متوجه خوارزم گشته بعد از وصول بنواحی آن بلده حسین صوفی دانست كه مقاومت با سپاه ظفر عطیت مقدور او نیست لاجرم قاصدی با تحف و تبركات پادشاهانه بدرگاه عالمپاه فرستاده طالب مصالحه شد در آن اثنا كیخسرو ختلانی نقد اخلاص خود را بشایبه نفاق مغشوش ساخته بحاكم خوارزم پیغام داد كه لشگر سمرقند پریشان گشته‌اند و بتاراج اشتغال دارند باید كه بعزم رزم بیرون آئی تا من بتو ملحق گردم و امیر تیمور را مغلوب گردانیم حسین صوفی چون این سخن بشنید لشگر خود را یاسامیشی نموده از شهر بیرون خرامید و حال آنكه در آن زمان چنانچه كیخسرو اعلام كرده بود اكثر سپاه نصرت انجام بتاخت رفته بودند و صاحب قران كردون غلام چون جسارت خوارزمیان را مشاهده فرمود با بقیه بهادران صف‌شكن بكنار آب قاون كه بین الجانبین واسطه بود شتافت و گذر آب گرفته راه عبور خوارزمیان بربست و سفیر تیر آغاز آمد شد كرده چون نایره قتال اشتعال یافت با جمعی كثیر از دلیران موكب همایون مانند پاجی كلته و جرغتو و شیخ علی بهادر و امیر مؤید و آقتیمور بهادر و ختای و ایلچی بهادر اسپان آتش آهنك بعزم جنگ در آب راندند و ایلچی بهادر غرق دریاء فنا شد و دیگران در ضمان صحت و سلامت بساحل نجات رسیدند و آغاز حرب كردند و متعاقب آنجماعت صاحبقران عالی منزلت نیز خواست كه مانند برق و باد از آب بگذرد اما شیخ محمد بیان سلدوز مانع آمده خود از آن رود عبور نموده روی بدشمنان خاكسار آورد و آنمقدار كارزار كرد كه حسین صوفی فرار بر قرار اختیار فرمود و بشهر شتافت و از غایة غم و اندوه مریض شده همدران دو سه روز بعالم آخرت پیوست و بعد از فوت حسین صوفی برادرش یوسف صوفی قایم‌مقام گشته ایلچیان بآستان سلطنت آشیان فرستاد و از كردار برادر ابراء ذمه نموده طالب مصالحه شد حضرت صاحبقران ملتمس او را بعز اجابت اقتران داد مشروط بآنكه دختر برادر خود آق صوفی را كه سوین بیك نام داشت و از دختر خان اورنك در جود آمده بخان‌زاده مشهور گشته بود بامیرزاده جهانگیر دهد و یوسف صوفی منت داشته قبول نمود كه هرگاه فرمان واجب الاذعان شرف نفاذ یابد خانزاده را بسمرقند فرستد آنگاه پادشاه عالیجاه بسعادت معاودت فرمود و چون بولایت سجاس رسید كیخسرو ختلانیرا بموقف بیرغو حاضر گردانید و گناه بر آن خون گرفته
ص: 423
ثابت گشته كشته شد و پسرش سلطان محمود بموافقت ابو اسحق ولد خضر یسوری بخوارزم شتافتند و یوسف صوفی را آنمقدار وسوسه كردند كه رقم بطلان بر صحیفه عهد و پیمان حضرت صاحبقران كشیده تاخت بولایت كات برد و امیر تیمور گوركان آن زمستان در سمرقند قشلاق كرده چون سلطان عدالت شعار بهار فضای دشت و كوهسار اعلام خضرت آثار برافراخت با سپاهی افزون از ربك بیابان خوارزم بعزم رزم یوسف صوفی روی براه آورد و بعد از وصول بحدود آنولایت حاكم خوارزم از كرده پشیمان گشته بارسال رسل و رسائل و هرگونه وسائل نوبت دیگر صاحب قران عالی گهر را از مقام انتقام بگذرانید و قبول فرمود كه علی اسرع الحال خانزاده را بسمرقند فرستد و امیر تیمور گوركان بمستقر دولت مراجعت نموده در شوال سال هفتصد و هفتاد و پنج موافق پارس‌ئیل بهنگام بهار كه نسیم اعتدال آثار قوی نامیه را بآوردن عماری عروسان گل و ریاحین نامزد كرد صاحبقران ظفر قرین امیر یادگار برلاس را كه از اولاد لالاء بن قراچار بود و امیر داود و اوزن اولجایتو را جهة آوردن خانزاده بخوارزم فرستاد و یوسف صوفی امراء عظامرا تعظیم و تكریم نموده خان‌زاده را بآئینی كه از آن لایق‌تر نتواند بود مصحوب ایشان گسیل فرمود و حضرت صاحبقران فریقا خاتون را كه عروس پسر قیدو خان بود با دیگر خواتین حشمت آئین و نوئینان و امرا و سادات و قضات و علما باستقبال فرستاد آنگاه كمر بستگان آستان سلطنت آشیان بترتیب اسباب جشن و سور و لهو و سرور قیام نموده رعایا و محترقات دار السلطنه سمرقند را آئین بستند و چون عماری آن گوهركان خانی را بشهر درآوردند مراسم پیشكش و نثار چنانچه باید و شاید بتقدیم رسید و در ساعتی كه اختر شناسان دانشور بدقت نظر جهة آن كار اختیار كردند سادات و علما و قضاة در مجلس همایون حاضر گشته ناهید حجله خانی را با خورشید سریر جهانبانی در سلك ازدواج كشیدند و امرا و نوئینان زبان به تهنیت و ثناخوانی و دست نیاز بگوهر افشانی گشاده لوازم شادمانی بتقدیم رسانیدند بیت
ز بس گوهر و زر كه افشانده شدز برچیدنش دستها مانده شد و چون خسرو انجم بخلوتخانه مغرب خرامید و در حجله سپهر عروسان كواكب جلوه‌گر گردید اجتماع نیرین سپهر نامداری و مقارنه سعدین آسمان كامكاری اتفاق افتاد و میان ایشان محبت و موانست باكمل وجهی و احسن صورتی دست داد مثنوی
جهانگیر شهزاده كامكارگرفتش بصد آرزو در كنار+
چو خوش ساعتی كز سر كام دل‌نشینند با هم دو آرام دل+
چه خوشتر از آن در سرای سپهركه‌گیری در آغوش ماهی بمهر-
خوش آنروز و فرخنده آن روزگاركه یابند كام دل از هم دو یار