گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
گفتار در بیان بعضی از وقایع و احوال علی سبیل الایجاز و الاجمال‌





صاحبقران ستوده خصال بعد از فراغ بال از سرانجام مهام ماوراء النهر و تركستان عزم تسخیر مغولستان فرمود بروایت ظفرنامه در روز پنجشنبه غره شعبان سنه ست و
ص: 424
سبعین و سبعمائه بدانجانب روان شد و چون رباط قطفان محل نزول موكب همایون گشت سپاه برف و برق و برد بمرتبه دست استیلا برآورد كه بسیاری از انواع آدمیان و اجناس حیوان را بعالم عقبی و چراگاه عدم برد بنابر آن حضرت صاحب قران بسمرقند مراجعت فرموده آنمقدار توقف كرد كه سورت برودت كمتر شد در دوشنبه غره شوال موافق اوائل توشقان‌ئیل بار دیگر متوجه جته گشته جبه دهد و امیرزاده جهانگیر و شیخ محمد بیان سلدوز و عادلشاه و بهرام جلایر را منغلای گردانید و در آن یورش قمر الدین دو غلات كه در مغولستان سرداری از آن كلانتران نبود از دست برد سپاه منغلای شكست یافته پای ادبار در وادی فرار نهاد و صاحبقران آفاق بنفس نفیس تا موضع پای تاق رفته امیرزاده جهانگیر تا بمنزل اوج فرمان عنان بازنكشید و قمر الدین را در كوهستان یافته و تعاقب نموده از ایل و الوس جدا گردانید و تمامی منازل او را بغارتید و خاتون امیر شمس الدین نویان آغا را با دخترش دلشاد آغا اسیر ساخته بالای قراقسماق بنظر پادشاه با استحقاق رسانید و صاحبقران مظفر لوادلشاد آغا را در سلك سایر ازدواج معظمات منتظم گردانید و چند روز بعیش و سور و جشن و سرور گذرانیده بسمرقند بازگشت و در همین سال شیخ محمد بیان سلدوز كه بواسطه غوری كه اندیشیده بود مواخذ شده خرمن عمرش بآتش خشم و دشمن سوز محترق گردید و در بهار سنه سبع و سبعین و سبعمائه مطابق لوی‌ئیل بنابر سببی كه هیچ یك از مورخان باظهار آن زبان نگشاده‌اند امیر تیمور گوركان با سپاه فراوان بجانب خوارزم نهضت نمود و امیر سار بوغا و عادلشاه جلایر و ختای بهادر و ایلچی بوغای و دیگر سرداران را با سی هزار سوار جلادت آئین جهة استیصال قمر- الدین بصوب مغولستان روان فرمود و چون ماهچه توق آفتاب اشراق صاحبقران آفاق سایه وصول بر موضع سه پایه انداخت تركن ارلات یاغی شده بگزروان گریخت و فولاد بهادر بموجب فرمان امیر تیمور تركن را تعاقب نموده در كنار آب فاریاب بوی رسیده تركن ساعتی بجنگ ایستاده از ضرب پولاد تیغ دلیران صف‌شكن منهزم گردید و پولاد در تكامیشی تركن تیز گشته خود را تنها بوی رسانید و رك جانش را بر طبق دلخواه ببرید و مظفر و منصور باردوی همایون مراجعت نموده از جماعت امرا كه بجانب جته رفته بودند ساری بوغا و عادلشاه بخیال استقلال و اندیشه خطا ختای بهادر و ایلچی بوغا را بگرفتند و با ایل جلایر و قبچاق بظاهر سمرقند شتافته آغاز محاصره كردند و امیر آقبوقا كه حاكم آن بلده بود خود را مضبوط ساخته جهة اعلام آنحال قاصدی همعنان برق و باد نزد امیر تیمور گوكان فرستاده و ایلچی در موضع خاص بعزّ بساط بوس اختصاص یافته كیفیت واقعه عرض نمود بنابر آن رایات ظفرنشان بموجب كلمه العود احمد معاودت كرده امیرزاده جهانگیر برسم منغلای پیش‌تر روان گشت و شاه‌زاده در موضع كرامینه بدشمنان پر كینه رسیده برایشان غالب آمد و ساربوغا و عادلشاه گریخته بدشت قبچاق رفتند و ملازمت اروس خان پیش گرفتند و بعد از روزی چند در وقتی كه اروس خان به ییلاق رفته بود
ص: 425
اوچی پی را كه در دشت قبچاق از قبل خان حكومت مینمود بشمشیر غدر گشته روی بمغولستان نهادند و بقمر الدین پیوسته او را بر مخالفت صاحبقران مظفر لوا آنمقدار اغوا كردند كه بار دیگر علم خشم و كین افراخته بولایت اندكان كه متصرف امیرزاده عمر شیخ بود درآمد و هزاره قدان از شاه‌زاده روگردان شده بوی پیوستند و امیرزاده عمر شیخ در كوهی متحصن گشته شخصی را كه دانشمند نام داشت جهة اعلام آنحال نزد پدر بزرگوار فرستاد و آنحضرت در ساعت بدانجانب در حركت آمده بمجرد شیوع آن خبر قمر الدین بازگردید و ایلاوالوس خود را از موضع آت باشی گذرانیده با چهارهزار سوار آراسته در كمین بایستاد و چون امیر تیمور گوركان بآن مكان رسید از كمین قمر الدین غافل بوده تمامی سپاه را بتكامیشی اعدا روان فرمود و بنفس نفیس با دویست كس از امرا و سرداران توقف نمود و در آن حال قمر الدین با آن چهار هزار سوار آسوده از كمینگاه بیرون تاخت و تیغ كین از نیام انتقام كشیده بغرور هرچه تمامتر استیصال حیات صاحبقران عالی گهر را وجهه همت ساخت و آنحضرت بتلقین ملهم دولت مضمون كریمه (كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ) بر زبان الهام بیان گذرانید و بهادران موكب ظفرنشان را استمالت داد و بنفس همایون روی به دشمنان دون نهاد لاجرم جنگی در پیوست كه از شرح شدت آن بیان رقم عاجز است و از وصف صعوبت آن زبان قلم قاصر عاقبت نصرت و فیروزی شامل حال صاحبقران ستوده ماثر گشته مضمون (إِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ) بظهور انجامید و مخالفان منهزم و متفرق شده متعاقب آنحال امرا و لشگریان كه بحایغون رفته بودند در رسیدند و عنان عزیمت بتكامیشی قمر الدین منعطف گردانیدند و در آن صحرای بی‌انتها از كشته‌ها پشته‌ها ساخته ایل‌والوس را از وی بازستاندند و بجانب اوزكند فرستادند و قمر الدین و ساربوغا و عادلشاه در سیكیز بغاج بار دیگر بهم پیوسته خواستند كه باز جمعیتی سازند كه ناگاه امیر تیمور گوركان بسر وقت ایشان رسید و همه را پریشان گردانید و اوچ قرابها در در عقب قمر الدین تاخته از پی او بازنگشت تا هردو تنها ماندند و قمر الدین عطف عنانی كرده تیری بر اسب اوچ‌قرا زد كه از پای درافتاد و اوچ‌قرا سپر در سر كشیده و شمشیر در دست گرفته روی بوی نهاد قمر الدین او را بدانسان دیده گفت وظیفه مردانگی همین است كه بجای آوردی از همچون منی باین قدر راضی باش و بازگرد و گرنه در ضرب شست من نگاه كن و تیری انداخت كه یكوجب در سنك نشست و اوچ قرا آفرین نموده پیاده بازگردید و این سرگذشت را بعرض رسانید و درین یورش امیرزاده عمر شیخ و ختای بهادر بكاشغر رفته آنخطه را از خضر خواجه اوغلان و خدایداد مغول بستاندند و متوطنان كاشغر را باندكان رساندند و چون حضرت صاحبقران عنان باره جهان نورد بمستقر سریر سلطنة و استقلال منعطف گردانید جهة اصابت عین الكمال انامل زمانه غدارنیل ملال بر چهره احوال خدام آستان عزت و جلال كشید تفصیل این اجمال آنكه صاحبقران ظفر مآل در وقت نهضت بجانب مغولستان امیرزاده جهانگیر را در سمرقند بنیابت خویش بازداشته بود و در غیبت موكب همایون
ص: 426
مزاج موفور الابتهاج شاه‌زاده از جاده اعتدال بصوب اعتلال انحراف جست و مرض استیلا یافته مرغ روح پر فتوحش بجانب ریاض جنان پرواز نمود و امیر صاحبقران در اثناء راه خوابهای پریشان دید و چون بسمرقند رسید كیفیت واقعه بوضوح انجامید و پادشاه با وقار و تمكین از صعوبت آن مصیبت بغایت حزین و غمگین گشت و چند روز اقداح تلخ مذاق اندوه نوشیده و لباس عزا و ماتم پوشیده بالاخره دست تسلیم و رضا در جیب شكیبائی زد و جهة ترویح روح شاه‌زاده اصناف خیرات و مبرات بتقدیم رسانیده فرمود تا جسد او را بشهر سبز بردند و بخاك سپردند و بر سر مرقد شریفش عمارتی عالی بنا كردند مدت عمر امیرزاده جهانگیر بیست سال بود و ازو دو پسر یادگار ماند امیرزاده محمد سلطان از خان زاده و امیرزاده پیر محمد از بخت ملك آغا دختر الیاس یسوری و او بعد از فوت شاه‌زاده به چهل روز متولد شد وفات امیرزاده جهانگیر بروایت ظفرنامه در شهور سنه سبع و سبعین و سبعمائه اتفاق افتاد و از وقوع آنحادثه امیر سیف الدین از سرانجام امور ملك و مال متنفر گشته روی بدیار حجاز نهاد و در همین سال بعرض صاحب قران دشمن مال رسید كه عادلشاه جلایر با معدودی از نوكران در كوهستان قراچق سرگردان است و آنحضرت براتخواجه كوكلتاش و ایلچی بوغا را با پانزده كس ارسال داشت تا آن صید وحشی را در آقسوما گرفته كشتند و ساربوغا كه باتفاق عادلشاه در طریق خلاف سلوك مینمود بعد از دو سال بهدایت عقل راهنمای پناه بدرگاه خسرو گیتی گشای برد و آنحضرت از سر جرایمش درگذشته سرداری ایل جلایر را بوی عنایت كرد و بعد ازین وقایع نوبت دیگر صاحبقران والا گهر عازم استیصال قمر الدین شده محمد بیك ولد امیر موسی را كه داماد آنحضرت بود با امیر عباس و آقتیمور بهادر منغلای ساخت و ایشان تا موضع آی كول رانده و بقمر الدین رسیده او را منتهز گردانیدند و امیر تیمور گوركان درین یورش تا موضع قوجقار شتافته توقتمش خان كه از پادشاه دشت قبچاق اروس خان توهم نموده گریخته بود در آن منزل بدرگاه عالم پناه رسیده اعزاز و احترام و انعام فراوان یافت و چون صاحبقران پادشاه‌نشان از قوجقار بسمرقند شتافت ولایت سقناق و جران را بتوقتمش خان ارزانی داشت و بعد از آنكه توقتمش خان در آنولایت رایت ایالت برافراخت قتلغ بوغا ولد اروس خان لشكر بسرش كشید و میان ایشان جنگ بوقوع انجامید با وجود آنكه قتلغ بوغا در اثناء كروفر تیر خورد و عزم عالم دیگر كرد شكست بجانب توقتمش خان افتاد و توقتمش خان باز نزد حضرت صاحبقران سرافراز رفته كرة بعد اخری خدام سده سدره انتما اسباب پادشاهی او را مرتب ساختند و او را بصبران فرستادند و توقتمش خان نوبت دیگر از لشگر اروس خان گریخته بر دست خود زخمی خورد و پای در وادی گریز نهاده تنها در ساحل آب سیحون بجنگل درآمد و از خاك و خاشاك بستر و بالین كرد در آنحین امیر ایدكوبرلاس كه بموجب فرمان صاحبقران گیتی ستان متوجه صیران بود بآن جنگل رسیده آواز ناله شنیده بعد از تفحص و تفتیش دانست كه حال چیست لاجرم توقتمش خان را
ص: 427
دلجوئی نموده و همراه گردانیده بسمرقند رسانیده و خسرو صاحب تأیید تجدید اسباب سلطنت او را مرتب ساخته در آن اثنا ایلچی اروس خان بدرگاه عالمپناه رسیده بوسیله نواب كامیاب از زبان خان معروض داشت كه توقتمش پسر مرا كشته و بدان آستان اقبال آشیان پناه جسته باید كه او را بما سپارید و الا روی بمیدان كارزار آرید صاحبقران كامكار از تسلیم توقتمش ابا نموده ایلچی را بازگردانید و با لشگر فراوان متوجه حرب اروس خان گردید و چون از سیحون گذشته صحرای اترار مضرب خیام سپاه نصرت شعار گشت اروس خان با تمامی سپاه الوس جوجی خان بسغناق رسیده فرود آمد در آن اثنا سیر سپهر تیز كرد چنان اقتضا كرد كه گرد فتنه روزی چند فرو نشیند ابری برانگیخته آنمقدار برف و باران بارید كه مدت دو ماه دلیران طرفین را مجال جدال مجال نمود بعد از آن حضرت صاحبقران یارق تیمور و ختای بهادر و محمد سلطان شاه را با فوجی از بهادران مقرر فرمود كه بر سر دشمنان شبیخون برند و ایشان بموجب فرمان با پانصد كس روان شده در همان شب با پسر اروس خان قتال نموده بیمتور ملك اغلان كه سه هزار كس همراه داشت دوچار خوردند و آغاز جنگ كرده یارق تیمور و ختای بهادر شربت شهادت چشیدند و از شست ایلچی بوغایتری گشاد یافته بر ران تیمور ملك اغلان رسید بنابراین عنان بصوب انهزام منعطف گردانید بعد از آن اروس خان بی‌آنكه قدم در میدان مقابله و مقاتله نهد بازگشت و صاحبقران گیتی ستان نیز خرم و دلخوش بشهر كش رفت و هفت روز آنجا بسر برده بار دیگر روی بتاخت دشت قبچاق آورد و پانزده روز مسافت قطع كرده صبح دوشنبهی در حیران قمش بسرایل و الوس اروس خان رسید و ایشاق را غارتیده بازگردید و مقارن آنحال آروس خان جان بقابض ارواح تسلیم نمود و پسرش توقیا قایم‌مقام پدر شده او نیز در همان ایام تخته تابوت بر تخت خانیت اختیار كرد و صاحب قران كامكار توقتمش خان را یراق بسیار داده بپادشاهی الوس دشت قبچاق فرستاد و چون توقتمش بمقصد رسید میان او و تیمور ملك اغلان مقاتله دست داده كرت دیگر شكست بجانب توقتمش خان افتاد و براسپی خنك اغلان نام كه صاحبقران كردون غلام در وقت وداع باو بخشیده بود سوار سوار گشته خود را بسمرقند رسانید ع یكبار میرد هركسی بیچاره جامی بارها امیر تیمور گوركان چون توقتمش خان را بر اینمنوال دید مجدد پرتو التفات بر تدارك خلال احوالش انداخته تومن تمور اوزبك و پسرش نحتی خواجه و اوزبكتمور و غیاث الدین ترخان و ینكی قوجین را مصحوب او بسغناق فرستاد تا در اواخر سنه 778 موافق ئیلان‌ئیل او را بر تخت خانی نشاندند و مراسم مغول را رعایت كرده ع نثارش به آئین برافشاندند.

ذكر طلوع اختر میرزا شاه رخ از مطلع مراد و بیان بعضی از وقایع كه در آن ایام اتفاق افتاد

در اواسط ئیلان‌ئیل كه بمحض عنایت ملك جلیل شاه صاحبقران كشورگیر در بساط بسیط توران اسپ مراد میراند و اعداء دولت روز افزون را در فرزین بند نكبت
ص: 428
عاجز ساخته هریك را بممات خانه میرساند بیدق‌ماه بر طبق دلخواه بندگان آن درگاه سیر میكرد و چرخ پیل رنگ لوازم اطاعت فرمان ملازمان آن آستان بجای می‌آورد درخت بخت آن زیبنده تاج و تخت بمیوه مرادی دیگر بارور گردید و در چمن زندگانی آن دوحه ریاض كامرانی كلی از نو شگفتید بیت
چو بختش باقبال منشور دادسپهرش یكی نامور پورداد یعنی طلیعه طلعت همایون خسرو عالیمكان معین السلطنه و الدنیا و الدین شاه‌رخ سلطان بتاریخ روز پنجشنبه چهاردهم ربیع الاخر سنه تسع و سبعین و سبعمائه از افق ولادت طلوع نمود و دیده اقبال صاحبقران ستوده خصال را از دیدن آن قرة العین پادشاهی روشنی در افزود وصیت این بشارت در طاس نگون گردون پیچیده بگوش هوش معتكفان عالم بالا رسید و آوازه سعادت این ولادت در اطراف ربع مسكون شایع گشته جان جهانیان را مسرور گردانید بیت
ز نور طلعت آن دری سپهر كرم‌چو بوستان ارم شد ریاض جان خرم و همدرین سال كوكب اقبال توقتمش خان باوج كمال رسیده بفرمان حضرت صاحبقران آفاق از سغناق لشكر بدشت قبچاق كشید و بر تمور ملك خان ظفر یافته در الوس جوجی خان پادشاهی نافذ فرمان گردید و همدرین سال امیر سیف الدین از سفر حجاز بازآمده بتقبیل عتبه كعبه مثال و استلام سده دولت و اقبال سرافراز شد و از اوضاع و احوال ملوك ایران آنچه معلوم كرده بود عرض نمود و همدرین سال صاحبقران بیهمال مهد علیا تومان آغا بنت امیر موسی را در حباله نكاج كشید و در جانب غربی سمرقند باغ بهشت را جهة او معمور گردانید.

ذكر مخالفت و عصیان یوسف صوفی قنقرات و درآمدن خوارزم بتحت تصرف صاحبقران خجسته صفات‌

در آن زمستان كه صاحبقران گیتی ستان بتركستان رفته در مقابله سپاه اروس خان نشسته بود یوسف صوفی لشگری ببخارا فرستاده آن ناحیه را تاخت نمود امیر تیمور گوركان جهة بازخواست اینحركت ایلچی خوارزم ارسال داشت یوسف صوفی قاصد را بند كرد و آنحضرت نامه عتاب‌آمیز نوشته مصحوب پیكی بدانصوب روانه ساخت و آن بیچاره نیز مقید شد بنابر آن صاحبقران كامران در شوال سال هفتصد و هشتاد موافق اول قوی‌ئیل با سپاهی در شجاعت بی‌عدیل روی توجه بخوارزم نهاد و بعد از وصول بظاهر دار الملك یوسف صوفی لشگر قیامت اثر از افغان كور كه و سورن گوش گردون كر ساختند و نفیر كرنای كشیده از اطراف و جوانب جنگ درانداختند و مردم خوارزم نیز مستعد رزم گشته هرروز از صبح تا شام در مدافعت جنود ظفر انجام میكوشیدند و هرلحظه طایفه از بیرون و اندرون جام تلخ مذاق مرك مینوشیدند و در آن اثنا یوسف صوفی نامه نزد امیر تیمور گوركان فرستاد
ص: 429
مضمون آنكه تا چند بسبب دو تن مردم در عذاب بوده در عرصه تلف آیند مناسب چنانست كه ما هردو قدم در میدان مردان نهاده نظم
به بینیم تا این شتابان سپهردر این داوری بر كه گردد بمهر
ز بازیچه چرخ گیتی فروزكه پیروز گردد كه برگشته روز امیر تیمور كورگان را این ملتمس ملایم مزاج شریف افتاده فی الحال مسلح و مكمل شد و بر بارگیر فلك مسیر سوار گشته روی بمعركه كارزار آورد و هرچند امرا و نوئینان زانو زده آنحضرت را ازین عزیمت منع نمودند التفات بسخن ایشان نفرمود و مانند جمشید خورشید كه یك تنه بفضای معركه آسمان شتابد تنها بكنار خندق رانده آواز برآورد كه یوسف صوفی را بگوئید كه ما بموجب التماس تو بمیدان آمده‌ایم مناسب آنكه بقول خود وفا نمائی و از این حصار بیرون آئی تا لحظه با یكدیگر بكوشیم و آزمائی كنیم یوسف- صوفی از كمال تهور امیر تیمور بترسید و از گفته پشیمان گشته دم دركشید و صاحبقران سرافراز دیگر بار آواز برآورد كه هركه بقول خود وفا نكند او را مرگ به از زندگانی چون یوسف صوفی را حفظ جان از رعایت ناموس انسب نمود هرچند امثال این سخنان شنود لب بجواب نگشود و امیر تیمور گوركان بلطف الهی مفتخر و مباهی گشته بمعسكر ظفر اثر مراجعت نمود القصه مدت محاصره خوارزم سه ماه و شانزده روز متمادی شد و در آن ایام محاربات صعب اتفاق افتاد و در اكثر معارك سپاه صاحبقران والانژاد را نصرت و فیروزی دست داد و در آن اثنا بواسطه كثرت عوارض نفسانی مزاج یوسف صوفی از جاده صحت انحراف یافت و مرضی مهلك بر وی طاری شده بعالم آخرت شتافت و ازین جهة خوارزمیان دل شكسته گشته و جنود ظفرنشان روی جلادت به شهر نهاده جنگ سلطانی در انداختند و از اطراف و جوانب درآمده دیوار آن بلده را از كثرت رخنه مانند دندانه شانه ساختند و باقدام غلبه و قهر بشهر در رفته دست بقتل و غارت برآوردند و هركس را دیدند كشتند و هرچه یافتند بردند و لیكن سادات و علما و دانشمندان و موالی و هنرمندان را بسمرقند كوچانیدند و نسبت بدیشان بیحرمتی بتقدیم رسانیدند و این فتح نامدار در قوی ئیل موافق سنه احدی و ثمانین و سبعمائه اتفاق افتاد و صاحبقران جلادت نهاد بعد از تخریب خوارزم عنان عزیمت بصوب ماوراء النهر انعطاف داد و چون بمستقر سریر دولت و اقبال نزول اجلال نمود حصاركش را بنا كرده در آن مقام قصری منیع كه موسوم است بآق سرا تعمیر فرمود.

گفتار در بیان لشگر كشیدن حضرت صاحبقران از توران بایران و ذكر استیلاء خدام آستان اقبال آشیان بر ولایات خراسان‌

صاحبقران وافر مكرمت از كمال علو همت ملاحظه معنی السلطان ظل اللّه كرده نمیخواست كه هیچ آفریده در منقبت سلطنت با وی مشاركت نماید لاجرم پیوسته بر زبان
ص: 430
الهام بیان می‌گذرانید كه عرصه مسكون آنمقدار وسیع نیست كه در وی دو پادشاه باشند بیت
جهان را پسند است یك شهریارزنیرا دو شوهر نیاید بكار بناء علی هذا چون آن پادشاه مظفر لوا از ضبط تمامت مملكت جغتای و الوس‌جوجی خان بازپرداخت تسخیر ممالك ایران را پیش نهاد همت عالی نهمت ساخت و در تیرماه سنه 782 موافق پیچی‌ئیل امیرزاده میرانشاه را كه چهارده مرحله از مراحل زندگانی طی كرده بود با جمعی كثیر از امراء عالیجاه و پنجاه قشون از سپاه ظفر پناه بجانب خراسان گسیل فرمود و امیرزاده كامكار با ملازمان نامدار از آب آمویه گذشته آن زمستان در حدود بلخ و شبرغان خوشدل و شادمان بگذرانید و چون فصل شتا بآخر رسید و از امداد فضل پروردگار سلطان عدالت شعار بهار فضای بسیط زمین را جولان‌گاه سپاه سبزه و ریاحین گردانید صاحبقران ظفر قرین با لشگر جلادت آئین بیت
ز اب جیحون گذشت و آمد تیزدر خراسان فكند رستاخیز و ملك محمد ولد خورد ملك حسین كرت از سرخس بیرون آمده مانند سعادت و اقبال بآستان جاه و جلال شتافت و بعز بساطبوسی فایز گشته سیورغامیشی و عنایت یافت اما چون ملك غیاث الدین پیر علی با آنحضرت سر یكدلی نداشت و قرابت سببی را نابوده انگاشت پای در دامن تمكین كشیده بملازمت سده سدره مرتبت مبادرت ننمود و امیر مؤید و منصور بملاحظه آنكه لشگر نیشابور بملك ملحق نگردد بعد از عبور از آب مرغاب عنان باره جهان نورد بقصبه كوسویه تافت و در اوایل ذی‌حجه حجه مذكوره بدانموضع رسیده مهدی نامی كه حاكم آنجا بود در سلك سایر خدام بارگاه سپهر احتشام انتظام یافت و فرمانفرمای بلاد و عباد از كوسویه بتایباد رفته شرف ملاقات قدوة الاوتاد مولانا زین الدین ابو بكر قدس سره حاصل فرمود آنگاه عنان عزیمت بصوب فوشنج انعطاف داد و عساكر تصرف مآثر در منتصف ذی حجه قلعه آن قصبه را در میان گرفتند و فوشنجیان بقدم مقابله و مقاتله پیش آمدند و یكهفته جنگهای مردانه كردند پس از آن حصار مسخر گشته با خاك راه برابر شد نظم
فرو ریخت آن ژاله در كشت‌زارنه گل ماند آنجا سلامت نه خار
بباد فنا رفت چه كه چه مه‌زنادانی پیشوایان ده آنگاه ماهچه رایت ظفر پناه پرتو وصول بر ظاهر بلده هرات انداخته شهر بند بیرون را لشگر فیروزی اثر احاطه كردند و روی بمحاصره و محاربه آوردند و ملك غیاث الدین پیر علی از كمال عظمت اعتماد بر كثرت سپاهی و رعیت نموده میگفت همه كس جهة محافظت عیال و اطفال با مغولان قتال خواهد نمود و صاحبقران ستوده خصال حكم فرمود تاجر یك منصور دیوار هاء بیرون شهر بند را انداخته در برابر شهر خندقی كندند و حصار ساختند و از طرفین سه چهار روز قدم در میدان جنگ نهاده رایت عناد برافراختند عاقبت سپاه نصرت عطیت مردم ملك را مغلوب گردانیده جمعی از سالكان طریق پهلوانی نزدیك كوشك مرغنی از ممری كه آب انجیل بشهر درمی‌آمد قدم جلادت پیش نهادند و ملك غیاث الدین در آن روز بر دروازه كه بر سر پل انجیل بود برآمد و كوششهای مردانه فرمود اما فایده بر آن
ص: 431
مترتب نشد و نخست خلیل یساول بفصیل برآمده امرا برانغار بیكبار حمله نمودند و رخش همت تیز كرده در عین ستیز خود را در شهر بند انداختند و كار مخالفان را كه بالای باره‌وسور بودند بر طبق دلخواه ساختند ملك غیاث الدین چون حال برین منوال دید از نهیب سپاه فیروز جنگ آهنك اصل شهر كرده بگریخت و قرب دوهزار از غوریان دیو- سار در چنگ اسار گرفتار گشته صاحبقران كامكار از سر خون ایشان درگذشت و همه را جامه پوشانید اجازت مراجعت داد و گفت با مردم شهر بگوئید كه هركس از رعیت رغبت صعود بر فیصل‌وباره ننماید اهل و عیالش در امان باشند بنابر آن بعد از آن رعایا در كنج خانها نشسته كسی بهوس جنگ بیرون نیامد و ملك از مقاومت عاجز گشته سفرا آغاز تردد كردند و بساط مصالحه تمهید یافته ملك غیاث الدین پیر علی مادر خود سلطان خاتون را كه دختر طغاتمور خان بود با پسر خود ملك پیر محمد و اسكندر شیخی ولد افراسیاب جلایی نزد امیر تیمور گوركان ارسال داشت و صاحبقران ستوده خصال سلطان خاتون و ملك‌زاده را استمالت داده و خلع فاخره پوشانیده فرمود كه ملك را بگوئید كه ابواب خلاف مسدود گردانیده از شهر بیرون آید كه اگر برمقاتله و مقابله اصرار نماید و شهر بجنك مسخر كرد و اموال و دماء رعایا در معرض تضیع افتد وزر و وبال آن در گردن ملك باشد و ایشان را اجازت معاودت داده اسكندر شیخی را نگاهداشت و حقیقت حالت هرویان را از وی معلوم نموده بكوشك باغ زاغان تشریف برد و ملك غیاث الدین پیر علی در محرم الحرام سنه ثلث و ثمانین و سبعمائه از شهر بیرون آمده عز بساط بوس دریافت و امیر تیمور گوركان ملك را باصناف الطاف بنواخت و بكلاه و كمر مرصع مفتخر و سرافراز ساخت و روز دیگر سادات و قضات و اكابر و اعیان آن بلده جنت‌نشان بسعادت ملازمت رسیده صاحب قران گیتی‌ستان از باغ زاغان بالنگ كهدستان شتافت و چند روز توقف نموده بتخریب حصار بیرون و اندرون شهر و نقل خزاین اودفاین سلاطین كرت فرمان فرمود و فرمود كه دروازهاء آهنین كه القاب ملوك كرت بر آن منقور بود بر گردونها بار كرده بشهر سبز بردند و آنجا نصب كردند و مولانا قطب الدین ولد مولانا نظام الدین را با دویست كدخدای معتبر ببلده كش كوچانیدند و چون خاطر خطیر صاحبقران جهانگیر از مهمات دار السلطنة هراة فراغت یافت عنان باره جهان نورد بطرف نیشابور و سبزوار تافت در نواحی نیشابور بمزار ابو مسلم مروزی رفته علی بیك جونی قربانی كه حاكم ابیورد و آنحدود بود و خواجه علی مؤید سربدار سبزواری بشرف ملازمت آن مهر سپهر كامكاری رسیدند و بنوازش خسروانه سرافراز گردیدند و رایات منصور از نیشابور باسفراین رفته در ساعت وصول عساكر نصرت مآثر قلعه آنخطه را از گماشته امیر ولی انتزاع نمودند و جمعی كثیر بقتل آورده برج و باروی حصار را هموار كردند آنگاه پادشاه ظفرپناه ایلچی نزد امیر ولی فرستاده پیغام داد كه اقبال مثال بدرگاه جاه و جلال شتابد تا عنایت و التفات یابد و الا ابواب رنج و عنا بر روی روزگار مفتوح خواهد شد امیر ولی ایلچی
ص: 432
را تعظیم و تكریم نموده بدریافتن دولت ملازمت وعده كرد و امیر تیمور گوركان از اسفراین به ییلاق اوغالجاتو رفته جهة آسایش ستوران روزی چند توقف فرموده آنگاه حكام خراسان را اجازت داده كامیاب و كامران روی توجه بماوراء النهر نهاد و آن زمستان بسعادت و اقبال در زنجیر سرای قشلاق نمود و در آن اثنا زمانه را از طراوت چمن دولت صاحبقرانی و نضارت گلشن مملكت آن مهر سپهر كامرانی عرق غیرت در حركت آمد و گرد ملالی بر ساحت احوال پادشاه فرخنده فال نشاند صبیه صلبیه آنحضرت كه مسماة بطغی شاه بود و آكه بیكی لقب داشت وفات یافت و آكه بیكی در خانه محمد بیك بن امیر- موسی بسر میبرد و بسبب حسن سیرت و زیبائی صورت عزیزترین اولاد صاحبقران عالی نژاد بود و از وی یك پسر ماند سلطان حسین نام القصه صاحبقران كردون غلام از مفارقت آن مخدره بلقیس آئین بغایت حزین گشت و چند روز باقامت مراسم تعزیت پرداخته جهة ترویح روح مهد علیا صدقات بمساكین و فقرا عنایت فرمود بیت
نه چندان عطایا بدرویش دادكه از چند و چونش توان كرد یاد.

گفتار در لشگر كشیدن حضرت صاحبقرانی بمملكت خراسان كرت ثانی.

در آن زمستان كه زنجیرسرای بخارا از فر نزول صاحبقران مظفرلوا غیرت فزای سپهر خضرا بود قاصدی از نزد خواجه علی موید بسده سدره انتما رسیده بعرض نواب كامیاب رسانید كه علی بیك جونی قربانی و امیر ولی با یكدیگر اتفاق نموده قصد سبزوار دارند بنابر آن حضرت صاحبقران در آخر همان زمستان كه اول شهور سنه 784 بود اعلام نصرت‌نشان برافراخته یورش خراسان را پیش نهاد همت ساخت و چون از جیحون عبور نمود آوازه عزیمت مازندران درانداخته ناگاه بحوالی قلعه كلات كه مستقر عز علی بیك بود تاخت و مجموع چهارپایان الوس جونی قربانی را غارتیده لشگر فیروزی صفات اطراف و جوانب حصار كلات را با وجود وسعت چون نگین در انگشترین فرو گرفتند و چند روز جنگهای سخت پیش برده چون نزدیك بآن رسیده كه عروس فتح و ظفر جلوه‌گر گردد علی بیك باظهار عجز و اضطرار زبان بگشاد و صاحبقران كامكار او را بعهد و پیمان ایمن گردانید تا از قلعه بیرون آمده بعز بساط بوسی استسعاد یافت و عفو خسروانه شامل حال او گشته اجازت طلبید كه باز بحصار رود و یراق خود نموده روزی دیگر بخدمت شتابد و در یورش مازندران ملازم باشد حضرت صاحبقرانی شرف رخصت ارزانی داشته علی بیك بقلعه رفته از غایت شقاوت مواضعی را كه چریك منصور رخنه كرده بودند مرمت نموده باز شعار خلاف ظاهر ساخت و امیر تیمور گوركان قلعة
ص: 433
قهقهه را كه در برابر دروازه كلات بود عمارت فرمود و حاجی خواجه را كوتوال آنحصار ساخت و امیرزاده علی پسر امیر مؤید ارلات را باتفاق شیخ علی بهادر در آن قلعه گذاشت تا راهها را مضبوط كرده نگذارند كه هیچ آفریده بكلات آمد شد نماید آنگاه اعلام ظفر پناه بعزم رزم و ستیز متوجه ترشیز گشت و آن قلعه را از امیر علی سدیدی غوری كه به نیابت ملك غیاث الدین پیر علی در آنجا حاكم بود بصلح گرفته بهادران آنجائی را مشمول انعام و احسان بتركستان كوچایند تا محافظت قلاع آنجائی نمایند در خلال آن احوال ایلچی شاه شجاع از فارس رسیده مكتوبی را كه در وقت سكرات موت نوشته بود و اولاد خود را سفارش نموده رسانید و آنحضرت در جواب آن كتاب بمضمون آیه (وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها) عمل فرموده كریمه از خاندان مظفری جهة امیرزاده پیر محمد بن امیرزاده عمر شیخ خواستكاری كرد و حاجی خواجه را جهة اتمام آن مهم مصحوب ایلچی بشیراز فرستاد و چون خاطر عاطر صاحبقرانی از مهم ترشیز بازپرداخت علم عزیمت بصوب مازندران برافراخت و از راه روغه بكبود جامه و شاسمان درآمده امیر ولی مقاومت با آن حضرت در حیز قدرت ندید لاجرم تنسوقات و تبركات مصحوب ایلچیان سخن‌دان بآستان اقبال آشیان فرستاده امان طلبید و قبول فرمود كه اگر این نوبت او را از ملازمت معاف داشته رایات منصور معاودت فرماید متعاقب بآستان بوسی شتافته بقیه اوقات زندگانی در خدمت عتبه علیه صاحبقرانی گذراند و آنحضرت این ملتمس را قبول نموده از راه شملقان و جرمغان بجلگاه رادكان خرامید و در آن منزل شیخ علی بهادر علی بیك جونی قربانی را بملازمت حضرت صاحبقرانی رسانید بیان این سخن آن است كه شیخ علی بهادر در آن ایام كه در قلعه قهقهه نشسته بود شبی خیال نمود كه بقدم احتیال خود را در قلعه كلات اندازد با طایفه از نوكران خاصه پیاده بكوهی بلند برآمد و عجزچی راه غلط كرده جناب شجاعت پناهی در عقبه دشوار افتاده صباح دلیران جونی قربانی خبر یافته بر سر شیخ بهادر تاختند و او را گرفته نزد علی بیك بردند و امیر علی بیك شیخ علی بهادر راه تعظیم و احترام تمام نمود و خرگاهی بتكلف نزدیك بوثاق خویش برای او نصب كرده شیلان تعیین فرمود زبان تضرع بگشاد كه خون مرا از صاحبقران مظفر لوا در میباید خواست امیر شیخ علی اینمعنی را قبول نمود و چون رادگان محل نزول امیر تیمور گوركان گشت امیر شیخ علی بملازمت شتافته كیفیت اضطرار علی بیك و اتباع او را بعرض رسانید و گناهان ایشان را عفو طلبید و صاحبقران پوزش‌پذیر كرة بعد اخری جریمه جونی قربانیان را بخشید و امیر علی بیك بخدمت شتایت و بیشتر از پیشتر تربیت و اعزاز و حرمت یافت اما مثال لازم الامتثال سمت نفاذ پذیرفت كه او را با تمامی ایل والوس جونی قربانی بسمرقند كوچانند و بنفس نفیس متوجه ماوراء النهر گشته ملك غیاث الدین پیر علی را با اولاد همراه برد و و امیر كه پسر تمور كه را داروغه هراة تعیین كرد و چون صاحبقران سعادتمند بدار الملك سمرقند رسید علی بیك و امیر غوری ولد ملك غیاث الدین پیر علی و ملك محمد برادرش را
ص: 434
مقید باندكان فرستاده و سایر جونی قربانیان را به تاشكنت ارسال داشت و ملك غیاث- الدین پیر علی را با پسر بزرگترش ملك پیر محمد در ارك سمرقند محبوس گردانید و همدران ایام از تصادم و تقدیر خالق افلاك و انجم در بلده فاخره هرات صورتی موحش روی نمود و اقتضاء قضاء ایزد تعالی ابواب تشویش و بلا بر روی متوطنان آندیار گشود كیفیت قضیه آنكه اولاد ملك فخر الدین محمد و امیر مغلب در زمان دولت ملك حسین و ملك غیاث- الدین پیر علی در غایت صعوبت اوقات میگذرانیدند و بعد از فتح هرات نزد صاحبقران حمیده صفات رفته آنحضرت حكومت غور را بملك محمد ارزانی داشت و ابو سعید سپهبد را كه قرب ده سال در زندان غیاث الدین پیر علی بود بگذاشت و در سنه خمس و ثمانین و سبعمائه ملك محمد ازغور با زمره از اهل شروشور بهرات خرامید و ابو سعید بی‌سعادت با وی متفق شده آن دو مفسد قاصد جان و مال مسلمانان گشتند و اهل علم و صلاح در گوشها خزیده بعضی از مغولان پناه بقلعه اختیار الدین بردند در آن اثنا امیر كه داروغه وفات یافته بدین جهة هرات چون خانه بی‌كدخدا و كشتی بی‌ناخدا گشت و شیاطین انس از شیشه ضبط بیرون جسته اراذل بر افاضل استیلا یافتند و علی اسد فیروز آبادی با جمعی از اشرار چند پشته هیزم بدر حصار اختیار الدین برده آتش در آن زدند و مغولان بامید نجات در قلعه گذاشته خود را از بالا بزیر انداختند و غوریان بیرحم همه را شهید ساختند و چون اینخبر بامیرزاده میرانشاه كه در كنار آب مرغاب بود رسید آتش خشمش اشتعال یافته امیر حاجی سیف الدین و امیر آقبوغا را با فوجی از سپاه ظفرانتما برسم منغلای روانه هرات گردانید و خود متعاقب بدانجانب در حركت آمده غوریان تا سر كوچه خیابان امراء منغلای را استقبال كرده پای در میدان قتال نهادند و شكست یافته مغلوب و منكوب بشهر گریختند و همان شب از هم فرو ریخته هرطایفه بطرفی رفتند مقارن آنحال امیرزاده میران شاه نیز رسیده سپاه قیامت اثر تیغ سیاست از نیام انتقام كشیدند و جمعی كثیر از مردم شریر بقتل رسانیده از سرهاء كشتگان منارها بلند گردانیدند و چون پرتو اینخبر از انهاء امیرزاده میران شاه بر پیشگاه ضمیر صاحبقران كشورگیر تافت یرلیغ لازم الاتباع صادر گشته ملك غیاث الدین پیر علی و برادرش ملك محمد و پسر كوچكش امیر غوری و علی بیك جونی قربانی بیاسا رسیدند و در همین سال كه موافق تنگوزئیل بود حرم محترم صاحبقران سعادت انتمادلشادآغا و خواهر كلانتر آنحضرت قتلق تركان آغا از دار فنا بعالم بقا پیوستند انا للّه و انا الیه راجعون.

ذكر لشگر كشیدن صاحبقران كامكار بجانب ایران دیگربار و بیان فتح ولایت اسفزار و سیستان و گرمسیر و قندهار

در پائیز سنه 785 امیر تیمور گوركان جهة استماع خبر جسارت غوریان ظفر همعنان نصرت از پی روان متوجه خراسان گشت و در اوائل ماه مبارك رمضان بهرات رسیده از
ص: 435
غایت غضب حكم قتل و غارت فرمود و اهل صلاح زبان شفاعت گشاده مهم بر اخذ مال امان قرار گرفت و چون آنچه باسم هرویان اطلاق كرده بودند نامقدور بود بسیاری از مردم بشكنجه و تعذیب هلاك شدند در آن اثنا شیخ داود كه بحكم امیر تیمور گوركان در اسفرار حكومت مینمود یاغی گشت و ماهچه رایت نصرت شعار پرتو وصول بر سبزوار انداخته لشگر قیامت اثر قهرا قسرا سبزوار را كه موسوم ببدر آباد بود مسخر ساختند و قرب دو هزار مخالفان را زنده در گل گرفتند تا موجب عبرت دیگر متمردان گردد و در آنواقعه هایله در هرات و اسفزار شرر شروشور و غبار ظلم و زور بمرتبه در التهاب و هیجان آمد كه در اسواق یكدكان بازنماند و در بازارها و كوچها مردكان بر زیر یكدیگر افتاده هیچكس مجال تجهیز و تكفین نمییافت القصه چون خاطر خطیر صاحبقران كشورگیر از ممر هرات و اسفزار فارغ شد عنان عزیمت بصوب ملك نیمروز تافت و شاه جلال الدین فراهی بپای دولت خواهی از قلعه بیرون آمده بموكب پادشاهی پیوست و از عواطف نا متناهی بهرور گشت و سپاه جوشن پوش پرجوش و خروش از فراه بحصار زره رفته و جنگ درانداخته در روز آن را مسخر ساختند و بسیاری از سیستانیان را به تیغ بیدریغ گذرانیده علم عزیمت بصوب سیستان برافراختند و بعد از وصول شاه شاهان و تاج قلعه كهی و سراج از شهر بیرون آمده بنوازش صاحبقران بزرگ‌منش مفتخر گشتند و هنوز آنحضرت با ایشان در سخن بود كه سیستانیان كمر محاربت بر میان بسته و صف لشگر آراسته ابواب جنگ و عناد بازگشادند و بهادران موكب همایون دست بسیف و سنان برده كارزاری نمودند كه روح رستم دستان برایشان آفرین كرد و مخالفان چندین اسب و استر از لشگر قیامت اثر بزخم تیر و خنجر از پای درآوردند و جمعی كثیر از ایشان از دست‌برد سپاه نصرت‌نشان كشته گشته بقیة السیف مجروح و خسته جستند و برین قیاس دو سه نوبت دیگر میان جنود نیمروز و عساكر دشمن سوز مقابله و مقاتله اتفاق افناره آخر الامر شاه قطب الدین كه ملك آن ملك بود بپای عجز و اضطرار و نیاز بدرگاه صاحبقران سرافراز شتافت و روی بر خاك نهاده بزبان مسكنت عفو و مرحمت مسألت نمود و آنحضرت جسارت او را بلطف و عنایت مقابل ساخته در وقتی كه بایكتاود كله برباره كوه پیكر نشسته بود و بنظاره لشگر جوانغار مشغولی میفرمود ناگاه قرب سی هزار از سیستانیان جهالت شعار از شهر بیرون ریختند و تیرباران كرده و تیری بر ران بارگیر صاحب تاج و سریر زدند و آنحضرت عنان یكران بقلب سپاه تافته ملك قطب الدین را بند فرمود و جیبه پوشیده روی بمعركه كارزار آورد و جنود گردون اقتدار از اطراف و جوانب بیك بار حمله كرده مخالفان را بشهر دوانیدند و حصار و شهر بغلبه و قهر مسخر گشته سپاه قیامت نهیب خلقی بینهایت بقتل رسانیدند و برج و باره سیستان را ویران كرده هرچه درر اندیار بود از سیم و زر تا سرب و نحاس و از نفایس و اجناس تا پوست و پلاس بباد غارت و تاراج بردادند و حضرت صاحبقرانی بعد از اجراء قوت غضبی زمام ایالت ویرانه پر جیفه سیستان را بشاه شاهان
ص: 436
سپرده ملك قطب الدین را بسمرقند فرستاد و سادات و علماء اكابر آنولایت را بحصار فراه روان كرد و از طنطنه لشگر قیامت اثر تزلزل در بند رستم افتاده ویران گشت آنگاه صاحبقران ظفر پناه بولایت بست و گرمسیر شتافته صدمت دولت آنحضرت پشت زندگانی تومان نكودری و ممقتو و هركس را كه هوس سروری و شرارت در سر داشت درهم شكست بیت
ز فرمان دهانش تهی كرد جای‌سر سركشان كرد در زیر پای و اعلام ظفر شعار عازم قندهار گشته بعد از وصول عساكر ظفر آثار آندیار را نیز بغلبه و قهر در حیز تسخیر كشیده سردار قندهار را نزد صاحبقران كامكار آوردند و حسب الحكم بر سر دار بردند و امیر تیمور گوركان آنسال در قندهار قشلاق فرمود و تمام حدود آنرا در حیز تسخیر آورد و امیر جاكو برلاس كه در مملكت قندر و بقلان و آنحدود حاكم بود فوت شد و صاحبقران والا گهر آنخبر شنیده مناصب امیر جاكو را بپسرش امیر جهانشاه مسلم داشت دور اوایل فصل بهار كه سلطان كل قرین فضل پروردگار با كوكبه ریاحین و ازهار بصوب انجمن چمن رایت نهضت برافراشت صاحبقران سعادتمند عزیمت سمرقند فردوس مانند فرمود امیر سیف الدین برلاس را بحكومت قندهار نصب نمود و بر جناح استعجال روی بمستقر سریر دولت و اقبال نهاده در عرض چهارده روز آن مسافت دور و دراز را طی فرمود بیت
صعود سوی یمین و فتوح سوی یسارزمانه تابع و گردون غلام و دولت یار

گفتار در ذكر ستیز امیر ولی و گریز وی و بیان فتح ولایت جرجان و مملكت ری‌

چنانچه سابقا مذكور گشت امیر ولی وعده كرده بود كه بآستان امیر تیمور گوركان شتابد تا تربیت یابد اما برین وعده وفا ننمود بنابر آن امیر صاحبقران در سنه ست و ثمانین و سبعمائه موافق سیچقان ئیل با سپاهی پیل‌تن و لشگری صف شكن علم عزیمت بصوب استرآباد برافراخت و چون قرین سعادت و اقبال قبة الاسلام بلخ را محل نصب سرادقات جاه و جلال ساخت حاجی خواجه و ایلچیانی كه پیش ازین جهة خواستگاری مخدره از دودمان مظفری بجانب شیراز رفته بودند بازآمدند و دختر سلطان اویس بن شاه شجاع را جهة شاه‌زاده پیر محمد بن عمر شیخ میرزا آوردند لاجرم بساط عیش و طرب انبساط یافته چند روز لوازم سور و سرور بتقدیم رسید و چون حاجی خواجه كه در آنسفر پای از حد خود فراتر نهاده بود سر بباد داد آنگاه صاحبقران جمجاه از راه نساودورن در حركت آمده بعد از وصول بآن حدود جنود ظفر درود قراول امیر ولی را منهزم ساختند و قلعه دورن را بجنگ گرفته بنیاد حیات كوتوال آن حصار را برانداختند و رایات ظفرنشان از آنجا نیز در حركت آمده نواحی كبود جامه و شاسمان از یمن مقدم همایون غیرت افزای هفت آسمان گشت و قراولان امیر ولی قدم جلادت پیش نهاده مدت نوزده روز میان ایشان و
ص: 437
و منغلای سپاه دشمن سوز آتش حرب افروخته بود روز بیستم امیر ولی با سپاهی بعدد انجم پیش آمده بقدر مقدور كشش و كوشش نمود اما مغلوب و منهزم بازگردید و نوبت دیگر جسارت كرده شبیخون آورد و بدست جرات چوبها و سیخهائی را كه سپاه صاحبقران جهانگشا در گرد معسكر استوار ساخته بودند درهم شكست و بمیان خیام درآمد و سپاه كواكب احتشام دست بانداختن تیر و راندن تیغ برآورده بسیاری از جرجانیان كشته گشتند و امیر ولی كرت دیگر عنان یكران بصوب گریز انعطاف داد و بعضی از اتباع او در جرها و چاههائی كه جهة سقوط جنود منصور كنده بودند افتادند و از امراء وافر تهورا یكوتمور خدایداد بهادر و غیرهما امیر ولی را تكامیشی كردند و او دل از ملك و مال برگرفته كوچ و متعلقان خود را در گرد كوه دامغان گذاشت و خود بمملكت ری درآمد و چون دلیرانی كه از عقب او میشتافتند بری رسیدند او بطرف رستمدار گریخت و بحمایت جنگل و تشابك اشجار از چنگ شیران پیشه پیكار نجات یافت و حضرت صاحبقران ایالت ولایت جرجان را بولد طغاتمور خان لقمان پادشاه ارزانی داشته در شوال سال مذكور با بعضی از عساكر منصور علم عزیمت بصوب ری برافراشت و آن زمستان در آن مملكت بپایان رسانیده در اوایل فصل بهار كه نسیم تیز رفتار بهواداری خسرو ثوابت و سیار قلعه غنجه را بی‌استعمال پیكان خار و دست برد سرپنجه خیار مفتوح گردانید بجانب سلطانیه نهضت نمود و حال آنكه چنانچه در ضمن وقایع سلطان احمد جلایر سبق ذكر یافت در آن وقت پسرش آقبوقا با بعضی از امرا در آن قلعه بود چون امراء سلطان احمد از قرب وصول آنحضرت واقف شدند بی‌شایبه اهمال آقبوقا را بر- گرفته روی بصوب بغداد آوردند و عمر عباس كه قراول سپاه گردون اساس بود با شصت نفر از دلیران جوشن پوش پیشتر بسلطانیه رسیده قلعه را مضبوط گردانید و مقارن فتح صاحبقران ظفر عطیه بسلطانیه در شهور سبع و ثمانین و سبعمائه درآمده ایلچی همعنان برق و باد بشیراز فرستاد تا عادل آغا را كه شمه از احوال او در جزو اول ازین مجلد مذكور شد بپایه سریر گردون مصیر رساند و عادل آغا اطاعت فرمان واجب الاذعان كرده ایالت سلطانیه تعلق بوی گرفت و امیر محمد سلطان شاه جهة كومك و امداد او تعیین پذیرفت آنگاه رایت ظفر پناه براه رستمدار بازگشته حكام آنجا مصحوب امیر ولی روی بوادی گریز نهادند و آنحضرت بمازندران درآمد ولات ولایت آمل و ساری سید رضی الدین و سید كمال الدین باظهار اطاعت و انقیاد مبادرت نمودند و صاحبقران فلك احتشام باعزاز و احترام سادات عظام قیام و اقدام فرموده بدار السلطنه سمرقند خرامید و تابستان آنجا گذرانید در زمستان جهة قشلاق عازم زنجیر سرای كردند.

ذكر یورش سه ساله صاحبقران علی الاطلاق و بیان فتح قلاع و بلاد آذربایجان و عراق‌

در آن زمستان كه زنجیر سرای بیمن مقدم صاحبقران كشورگشای غیرت افزای
ص: 438
گلستان ارم بود توقتمش خان بتحریك سلسله مخالفت قیام نموده بیك پولاد اغلان را با عیسی بیك و یغلی‌بی و قزانجی سركرده نه تومان لشگر كه اكثر ایشان در تیه ضلالت سرگردان بودند ساخته و بجانب آذربایجان فرستاد و آن جنود كافر نهاد از راه در بند بجلگاه تبریز درآمده و اشراف و اعیان آنولایت بحكم الغریق بتعلق بكل حشیش امیر ولی و محمود خلخالی را كه پناه بدانجا برده بودند بر خود حاكم ساختند و ایشان باستحكام اطراف تبریز پرداخته قرب یكهفته بمدافعه لشگر دشت قیام نمودند عاقبت امراء توقتمش خان بغلبه و قهر شهر را مسخر گردانید امیر ولی و محمود گریخته بخلخال رفتند و كفار دشت قبچاق دست استیلا به نهب و تاراج برآوردند و از جور و بیداد و فسق و فساد آنچه توانستند بتقدیم رسانیدند و همدران زمستان با غنیمت فراوان و اسیران مسلمانان از همان راه كه آمده بودند مراجعت نمودند و چون این خبر در زنجیر سرای بسمع شریف صاحبقران گیتی‌گشای رسید ظلم و بیدادی كه بر اهل اسلام رفته بود بر خاطر مباركش گران آمد و رای عالم آرای بر تنظیم امور ممالك عراق و آذربایجان گماشته در سنه ثمانین و ثمان و سبعمائه موافق پارس‌ئیل امیر سلیمان شاه بن امیر داود و امیر عباس را با بعضی از سپاه گردون اساس بضبط ماوراء النهر بازداشت و بنفس نفیس با سایر امراء عالیشان و سپاهی مانند آب دریا بی‌گران از جیحون عبور فرمود و بعد از طی منازل و مراحل نواحی فیروز كوه مضرب خیام عساكر سپهر شكوه گشته سید كمال الدین ساری شرف دستبوس دریافت و ولد خود سید غیاث الدین را ملازم موكب همایون ساخت و لشگر نصرت تزك از آنجا بجانب لر كوچك در حركت آمده و روجرد را از جهات و اموال مجرد كردند و خرم‌آباد را غمكده گردانیدند و بسیاری از دزدان و مفسدان را بقتل آوردند و ملك عز الدین را كه حاكم آندیار بود اسیر ساختند اما در بعضی از ان معارك آقتیمور بهادر و امیر عمر عباس بهادر و خواجه علی مؤید سربدار بدار القرار انتقال نمودند و مقارن آنحال سارق عادل و امیر محمد سلطان شاه بدرگاه ظفر پناه شتافته خبر رسید كه سلطان احمد از بغداد عازم تبریز گشت بنابران حضرت صاحبقران بجانب آذربایجان نهضت نمود و امیرزاده میرانشاه گوركان پیشتر روانشد و سلطان احمد بعد از دو هفته كه در تبریز بود از آمدن عساكر منصور وقوف یافته بسرعت برق و باد روی ببغداد نهاد و چون امیر صاحبقران به تبریز رسیده عادل آغا بنابر شكایت امیر محمد سلطان شاه در روز چهارشنبه بیست و هفتم شعبان سنه مذكور مقید و مواخذه گردید و همدران چند روز دست قضا سجل حیاتش درنوردید و بروایتی كه در ظفرنامه مسطور است در خلال این احوال محمود خلخالی نجات خود را در هلاك امیر ولی دانسته او را بگرفت و بامیر قماری ایناق كه در حدود خلخال بود سپرد و امیر قماری سر امیر ولی را بخاری از تن جدا كرده بدرگاه عالمپناه فرستاد بیت
انجاست حواله‌گاه سرهای سران‌هر سر كه بپای خود نیاید ببرند القصه آن تابستان صاحبقران گیتی ستان در تبریز
ص: 439
بپایان رسانید و چون خسرو ثوابت و سیار در برج میزان منزل گزید ضبط آن ولایت را در عهده محمد سلطان شاه كرد و بصوب نخجوان روانشد و از مرند و دره عبور نموده از آب ارس به پل ضیاء الملك بگذشت و سلطان بحصار كرنی رسیده عساكر نصرت مآثران قلعه را بجنگ مسخر گردانیدند و شیخ حسن را كه سردار حصار بود گردن بسته بحضرت آوردند و برین قیاس قلعه سرمالو و قارس را گرفته ویران كردند آنگاه ماهچه رایت ظفرنشان پرتو وصول بر گرجستان انداخته سپاه اسلام قلعه تفلیس را بضرب تیغ جهاد از كفار ظلم نهاد انتزاع نمودند و بسیاری از ایشان را به بئس المهاد فرستاد حاكم انقلعه ملك بقراط را بدرگاه صاحبقران عالیجاه آوردند و فرمان واجب الاتباع بر طبق فشدو الوثاق صادر شد كه او را مقید نگاه دارند و بعد از آن خسرو جم اقتدار نشاط شكار فرموده چندان حیوان از گوزن و آهو و نخجیر در جرگه جمع آمد كه سپاهی بآن كثرت پس از آنكه از تیر انداختن و تیغ راندن فارغ گشتند دست به پشت جانوران شكاری برده هركدام كه فربه می‌بود می‌كشتند و هرچه لاغر بود می‌گذاشتند و در آن یورش امراء نامدار و نوئینان كامكار اطراف و جوانب ولایات ولایات گرجستان را تاخته بنیاد كفر و ضلالت برانداخته سالما غانما بموكب همایون پیوستند و چون خاطر خطیر خسرو جهانگیر از آن مهام فراغت یافت عنان عزیمت بصوب قشلاق قراباغ تافت و در آن مقام پادشاه اسلام بر وفق كلام معجز نظام (ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ) زبان الهام بیان به نصیحت بقراط تفلیسی گردان ساخته او را بقبول شریعت غرا دعوت فرمود و از میامن انوار ارشاد فرمان فرمای بلاد و عباد فروغ ایمان بر پیراحه دل بقراط تافته ظلمت و ضلالت را بروشنائی هدایت مبدل گردانید و بصحت عقیدت فایز شده كلمه توحید بر زبان گذرانید و پادشاه صاحب تائید تألیف دل بقراط را از لوازم شمرده همت عالی نهمت برتر بیتش گماشت و حكومت ولایاتی را كه متعلق بوی بود با دیگر ضمایم مضافات ارزانی داشت و مقارن آنحال والی ملك شروان امیر شیخ ابراهیم كه بعظم شان و قدم دودمان از سایر ملوك آنزمان ممتاز و مستثنی بود بارشاد عقل نیك‌اندیش كمر عبودیت و اخلاص بر میان جان بسته از راه انقیاد و خدمتكاری بدرگاه عالمپناه شتافت و بمساعدت قاید توفیق شرف بساط بوسی دریافته پیشكشهای لایق و تنسوقات رایق بعرض رسانید و از جمله نكات بدیعه كه بتعلیم خرد خرده‌دان ظاهر ساخت یكی آنكه در آن هنگام كه از هرجنس از اجناس تقوزی پیشكش میكرد هشت غلام خوب منظر بنظر صاحبقران والا گهر درآورد و خود در میان غلامان ایستاد تا تقوز تمام شد نظم
غلامان تركی زبان هشت بردبجای نهم خویشتن را شمرد
چو گل شاه بشكفت از كار اواز آن كرده شد گرم بازار او و چون صورت اخلاص امیر شیخ ابراهیم موقع قبول یافت صاحبقران دوست نواز او را باصناف الطاف اختصاص داد و زمام ایالت ولایت شروان و شماخی را تا اقصی البرز كوه در قبضه درایتش نهاد.
ص: 440

ذكر بعضی از وقایع یورش سه ساله صاحبقران گیتی ستان و بیان معاودت آنحضرت جهة عصیان و طغیان توقتمش خان‌

در بهار سنه تسع و ثمانین و سبعمائه كه لشگر سبزه و ریاحین در اطراف دشت و بساتین حركت نمود پادشاه دشت قبچاق توقتمش خان رقم نسیان بر صحایف حقوق امیر تیمور گوركان كشیده لشگری گران از راه دربند بصوب آذربایجان روان فرمود و این خبر بعرض صاحبقران عالی گهر رسیده شیخ علی بهادر و امیر ایكوتمور و عثمان عباس را بدفع یاغی نامزد كرد و متعاقب ایشان امیرزاده میرانشاه را نیز بدانجانب فرستاد و امرا پیشتر بسیاه دشت قبچاق رسیده و دست به تیر و كمان یازیده دشمنان نیز تیرباران كردند و نزدیك بود كه بخلاف معهود لشگر منصور مقهور گردند كه ناگاه گرد موكب میرزا میرانشاه پیدا شد و سپاه شاه‌زاده بیك حمله اوزبكان را گریزانیده بسیاری از ایشان را بقتل رسانیدند و جمعی را اسیر و دستگیر كرده بپایه سریر سلطنت مصیر بردند امیر كشورگیر همه را خلعت داده و رخصت مراجعت ارزانی داشته فرمود كه توقتمش خان را بگوئید كه چون بین الجانبین حق پدر و فرزندی ثابت است میباید كه بر همان عهد و پیمان ثابت قدم بوده دیگر بر امثال این افعال اقدام ننماید آنگاه صاحبقران جمجاه كمند همت فتح بر قلعه با یزید انداخته بعد از فراغ از آن مهم روی بدفع شر قرا محمد تركمان آورد و ایل والوس او را تاخته و حصار آیدین را مسخر ساخته بارزن الروم رسید و ایلچی به ارزنجان فرستاد حاكم آنجا طهرتن را بمطاوعت خواند و او سر بحلقه متابعت درآورده پیشكشهای لایق ارسال داشت در خلال این احوال ملك عز الدین شیر در قلعه وان تحصن جسته یاغی شد و عساكر نصرت آثار بمحاصره و محاربه آنحصار كه بغایت بلند و استوار بود قیام و اقدام نموده بعد از دو روز ملك عز الدین بپای عجز و اضطرار بیرون آمد اما ساكنان قلعه ناصر الدین نامی را بر خود حاكم ساخته در مقام سركشی ثبات قدم ورزیدند و مدة بیست و هفت روز زمان تمرد ایشان امتداد یافته عاقبت لشگر قیامت اثر قلعه را در حیز تسخیر كشیدند و خلقی از متوطنان آنقلعه را بقتل رسانیدند و امیر یادگاراند خودی كه امراء تومانات بود بتخریب آنحصار كه از ابنیه شداد و عاد است مأمور گشته هرچند سعی نمود یك سنك از آن جدا نتوانست ساخت و فرمان واجب الاتباع نفاذ یافت كه یك ابرو و بروت و نصف ریش ناصر الدین را تراشیده در روز كوچ او را گردن زدند و در گذرگاهی تنگ انداختند تا تمام لشگر بر وی گذشتند و چون حدود خوی و سلماس از غبار موكب گردون اساس مشكبار گشت ملك عز الدین برتبت تربیت سرافراز شده بایالت ولایت كردستان رفت و چنانچه در جزو ثانی ازین مجلد سمت تسطیر یافت بعد ازین وقایع صاحب
ص: 441
قران منصور جهة تادیب آل مظفر باصفهان شتافت و چون از قتل و غارت آنولایت فارغ شد عنان باره جهان نورد بصوب شیراز تافت و در آن مملكت مفتخر و سرافراز قرین اصناف تنعم و ناز بساط نشاط گسترده بود كه ناگاه از ماوراء النهر جیرایلچی بهفده روز رسید و عرض كرد كه توقتمش خان یاغی گشته و خان طغیان باوج آسمان رسانیده بنابر آن حضرت صاحبقران حكومت بلاد عراق و فارس را بآل مظفر گذاشته عنان عزیمت بصوب سمرقند منعطف گردانید.

گفتار در بیان جرأت و جسارت سپاه اوزبك و خیل جته در تركستان و ماوراء النهر و ذكر توجه امیر تیمور گوركان بجانب ایشان از كمال خشم و قهر

چون قمر الدین اوغلان چند نوبت از ضرب تیغ آفتاب شعاع صاحبقران آفاق مانند قمر در محاق و مریخ در وبال مشوش و بدحال گشت از مغولستان بدشت قبچاق رفته توقتمش خان را برانداشت كه نسبت بحضرت صاحبقران آفاق لواء مخالفت برافراشت و بیك یارق اوغلان و ایلتمش اوغلان و عیسی بیك و ساتقن بهادر را با لشگری گران بصوب تركستان فرستاد و آقخواجه اغلان را همراه پسر كیخسرو ختلانی كرده فرمود كه از طرف خوارزم بماوراء النهر شتابند و در آندیار هرچه یابند بربایند و این اخبار در آن ولایات شیوع یافته امیر سلیمان شاه و امیر عباس با سایر امرا و لشگریان كه در سمرقند بودند بامیرزاده عمر شیخ پیوستند و شاه‌زاده از اندكان لشكر بسرحد تركستان كشیده از آب سیحون بگذشت و در منزل جو كلك كه از آنجا تا انزار پنج فرسخی شرعی مسافت است بباغی رسیده جنگی سخت در پیوست و امیرزاده عمر شیخ بنفس نفیس حمله كرده بر قلب دشمن تاخت و از آنجانب بیرون رفته از لشگر خویش دور افتاد سپاهیان چون او را ندیدند متوهم گشته پای در طریق گریز نهادند و امیر عباس بزخم تیری مجروح شده بعد از چند روز وفات یافت اما امیرزاده عمر شیخ بسلامت از میان اوزبكان بیرون آمده باندكان شتافت و بار دیگر سپاه متفرق شده را جمع گردانید در آن اثنا شنید كه آنگاتورا برادرزاده امیر حاجی بیك از كنوت بسیرام و تاشكنت لشگر كشیده و بتعذیب عباد و افروختن آتش عناد مشغول است بنابر آن بخجند توجه نمود و آنجا معلوم فرمود كه مخالفان از راه دیگر بصوب اندكان روانشده‌اند عنان مراجعت انعطاف داده در كنار آب آخسیكت كه عبارت از سیحون است بمغولان رسید و شكست یافته بقلعه اندكان بازگشت و انكاتورا متعاقب بظاهر اندكان شتافته خواست كه بمحاصره مشغولی نماید امیرزاده
ص: 442
عمر شیخ را عرق حمیت در حركت آمده مانند شیر خشمناك از قلعه بیرون تاخت و نوبت دیگر محاربتی در غایت صعوبت روی نمود و چون لشگر خصم بسیار بود توكل بهادر خان اسب شاه‌زاده را گرفته از معركه بیرون برد و انكاتورا مصلحت محاصره ندیده راه كافرستان پیش گرفت اما امیر سلیمان شاه و امراء عالیجاه چون از معركه چو كلك منهزم بسمرقند رفتند بمحافظت شهر مشغول گردیدند و فوجی از لشگر توقتمش خان كه از راه خوارزم متوجه ماوراء النهر بودند چون بحدود بخارا رسیدند بخار پندار بكاخ دماع راه داده بقصد محاصره در ظاهر شهر بنشستند و طغا بوغای برلاس و اتلمش قوجین كه در بخارا بودند قلعه را مضبوط ساخته بمدافعه مشغولی نمودند و چند روز بین الجانبین مقاتله دست داده چون اوزبكان دانستند كه تسخیر شهر تیسیر نمی‌پذیرد كوچ كرده بخرابی ولایات ماوراء النهر پرداختند و زنجیر سرای را آتش زده تا كوی تن غارت و تاراج نمودند و این اخبار در شیراز بعرض صاحبقران سرافراز رسیده در ساعت امیر عثمان عباس را با سی هزار سوار جلادت آثار از راه یزد بجانب سمرقند روان كرد و بنفس نفیس در اواخر محرم الحرام سنه تسعین و سبعمائه روی بمستقر سریر سلطنت آورده در ولایت ری با غرق همایون پیوست و حكومت آن مملكت را بموسی جوكار رجوع نمود و ایالت همدان و قم و كاشان و قزوین را به پیر احمد ساده تفویض فرمود و فیروز كوه و خوارری و توابع را باسكندر شیخی عنایت كرد و سمنان و هزار جریب را بامیر عز الدین ولد سید عماد الدین مسلم داشت و دامغان را باسم امیر جمشید قارن كه از قهستان خراسان بود رقم زد و چون لقمان پادشاه فوت شده بود استرآباد را به پسرش پیر پادشاه داد و جمیع حكام را به تمهید بساط عدل و انصاف وصیت كرده بتعجیل هرچه تمامتر بخراسان درآمد و به مجرد استماع صیت نهضت آن حضرت لشگر دشت دست از ماوراء النهر بازداشته روی بدیار خویش نهادند و چون ماهچه رایت نصرت آیت از افق بلده سمرقند طالع گشت صاحبقران سعادت انتما امرا و سرداران واقعه جوكلك را بموقف یرغو طلبیده شاه‌زاده عمر شیخ را نوازش بسیار نمود و جمعی را كه در آن جنگ سستی كرده گریخته بودند بازخواست بلیغ فرمود و امیر خدایداد و شیخ علی بهادر را بتعاقب لشگر توقتمش خان مامور گردانید و ایشان تا منزل بولان شتافته و جمعی از دشمنان را كشته بسلامت بازگشتند.

ذكر بعضی از وقایع كه بعد از وصول امیر تیمور گوركان به ماوراء النهر اتفاق افتاد و بیان پیراستن گلشن ممالك محروسه از خار طغیان اهل شر و فساد

چون صاحبقران والانژاد نوبت دیگر دار السلطنه سمرقند را از فر طلعت همایون طراوت بهشت برین داد چنان بوضوح پیوست كه از اتباع توقتمش خان ایلتمش اوغلان و
ص: 443
سلیمان صوفی در خوارزم نشسته‌اند و ابواب ظلم و تعدی گشاده درهای انصاف و آزرم فرو بسته‌اند بنابر آن دفع شر آنجماعت را بر ذمه همت پادشاهانه لازم نمود و در سنه تسعین و سبعمائه موافق لوی‌ئیل بآنجانب نهضت فرمود و مخالفان برینمعنی اطلاع یافته طریق صواب منحصر در فرار دانستند و بر جناح استعجال بدشت قبچاق شتافته بتوقتمش خان پیوستند و صاحبقران بی‌همال دولت و اقبال در خوارزم نزول اجلال فرموده امیرزاده میرانشاه محمد سلطان شاه و شمس الدین عباس و اوج قرابهادر را با سپاهی پر تهور بتكامیشی مخالفان ارسال داشت و ایشان از برق و باد سرعت سیر استعاره كرده بدشمنان رسیدند و بسیاری از آنطایفه كشته سالما غانما بازگردیدند آنگاه صاحبقران بهرام قهر خوارزم را ویران ساخته متوطنان آنجا را بماورا النهر كوچانیده عنان عزیمت مستقر سریر سلطنت معطوف گردانید و خوارزم مدت سه سال بمرتبه ویران بود كه هرچند سپهر دوار در گرد آنولایت گردیده با هزار دیده احتیاط مینمود ساكن داری و نافخ ناری در آنحدود نمی‌دید و خسرو صاحب تائید بعد از مرجعت از دشت قبچاق در سنه 793 همت بر تعمیر آنولایت مصروف داشته موسی پسر جنگی قوجین را بدانجانب فرستاد تا خوارزم را بحال عمارت بازآورد و از جمله وقایعی كه در اثناء یورش خوارزم روی نمود یكی آنكه محمد میركه ولد شیر بهرام كه بشرف مصاهرت امیر تیمور گوركان مشرف بود سلطان بخت بیگم را در حباله نكاح داشت و در ولایت ختلان رایت حكومت می‌افراشت بسیب تلقین بخت بدیاغی شد و از سمرقند بحصار شادمان گریخته خانه داد ملك برلاس و آقتیمور بهادر را غارت كرده و جیبه خانه خاصه پادشاهی را تصرف نموده بجمعی از اوباش كه بخیال پرخاش برو جمع گشته بودند بخشید و متشمر جنگ و قتال گردید و امیرزاده عمر شیخ برین معنی مطلع شده از سمرقند بدانجانب نهضت نمود و بمجرد آوازه توجه شاه‌زاده سلك جمعیت محمد میركه از هم گسیخته هرطایفه بطرفی گریختند و محمد میركه بختلان رفته از آنجا ببدخشان شتافت و حاكم آن سرزمین شاه بهاء الدین دست رد بر سینه امید او باز نهاده میركه خائب و خاسر از در دروازه بازگشت و در اثناء راه عثمان پسر اروغ میركه بسمرقند میرفت بسر چشمه رسیده محمد میر را دید كه با چهار نوكر بر پشته نشسته و اسبان را بعطف گذاشته فی الحال او را گرفته بامیرزاده عمر شیخ كه در ختلان بود خبر فرستاد و فرمان شاه‌زاده نفاذ یافته محمد میركه بقتل رسید دیگر آنكه در آن ایام كه رایات نصرت آیات متوجه خوارزم بود سیورغتمش خان در بخارا بیمار گشته وفات یافت و نعش او را بجلگاه كش نقل كرده در گنبدی كه از محدثاتش بود دفن نمودند و چون امیر تیمور گوركان از خوارزم قرین سعادت و اقبال بمستقر جاه و جلال رسید طوینی عظیم فرمود ولد سیورغتمش خان سلطان محمود را بخانی برداشت و اشارت كرد تا نامش را علی الرسم بر اوایل مناشیر نوشتند و در اواخر سنه مذكوره توقتمش خان بعزم رزم امیر تیمور گوركان با سپاهی فراوان متوجه تركستان گشته
ص: 444
تایسی و صبران عنان یكران بازنكشید و منغلای لشكر او كه سركرده ایشان ایلتغمش اوغلان بود بزرنوق رسید و صاحبقران گیتی‌ستان از طغیان مخالفان خبر یافته با وجود شدت برودت هوا و كثرت برف و باران و سرما متوجه دفع ایشان شده صباحی كه خورشید خنجر گذار اعلام زرنگار برافراخته متوجه مواكب كواكب بود بیك ناگاه بر سر ایلتغمش و لشگر توقتمش راند و ایلتغمش مجال قتال و جدال نیافته هزیمت غنیمت دانست و جنود ظفر ورود او را تعاقب نموده بسیاری از اوزبكان به تیغ بیدریغ بگذرانیدند و بعضی از ایشان از بیم تیغ آتش‌فشان خود را در آب خجند انداخته خاك وجودشان بباد فنا نابود شد و حضرت صاحبقران از آن منزل معاودت فرموده در ماه صفر سنه 791 در منزل اقار فرود آمد و چون از فر طلعت سلطان فروردین و هجوم سپاه سبزه و ریاحین لشگر سرما از فضاء صحرا و بساتین رخت هزیمت بر بست در ماه ربیع الاول سال مذكور موافق اوایل ئیلان‌ئیل حضرت صاحب قران نوبت دیگر بر زین ملك‌ستانی شست و بر آب سیحون پل بسته و عبور نموده تیمور قتلغ اوغلان و سونجك بهادر و عثمان بهادر را برسم منغلای پیش فرستاد و ایشان شبیخون بر مقدمه سپاه توقتمش زده ع
بكشتند ایشان فزون از شمار
و بقیة السیف بلطایف الحیل خود را به توقتمش خان رسانیده و كیفیت حال معروض گردانیده اقدام ثبات و قرارش سمت تزلزل پذیرفت و با وجود لشگری در غایت كثرت و وفور استعداد و ابهت عنان عزیمت بصوب هزیمت منعطف ساخته راه دشت قبچاق پیش گرفت و امیر تیمور گوركان بر فرار مخالفان اطلاع یافته عنان بتكامیشی ایشان تافت و قراول سپاه منصور بجغد اول توقتمش خان رسیده جمعی كثیر از ایشان را بقتل رسانیدند و سالما غانما بازگشته در اثناء طی بیابان بقه درخان كه با صد خانه‌وار نشسته بود دوچار خوردند و او را گرفته در موضع آقسوما بدرگاه پادشاه مظفر لوا رسانیدند و امیر تیمور گوركان از آنجا كوچ فرموده موضع آل قشون معسكر همایون گشت و در آن منزل خبر رسید كه حاجی بیك جونی قربانی كه از حضرت صاحبقرانی تربیت یافته بود و در قلعه طوس حكومت مینمود و ملوك سربدار كه بحكم امیرزاده میران شاك حاكم سبزوار بودند یاغی شده‌اند و بواسطه شآمت افعال ایشان دیار خراسان پرفتنه و آشوبست و صاحبقران والانژاد امیرزاده میران شاه راجهة دفع شر آنجماعت بصوب خراسان فرستاد و شاه‌زاده همعنان ظفر و اقبال رایت نهضت برافراخته چون بسمرقند رسید بنا بر ملاحظه ماده فساد خراسانیان ملك پیر محمد ولد ملك غیاث الدین پیر علی را با دو پسرش زین العابدین و محمود شربت شهادت چشانید آنگاه از آب آمویه گذشته باتفاق والی هرات امیر اقبوغا متوجه دشمنان شده مهم ایشان را بر طبق دلخواه دوستان ساخت و ملوك سربدار و حاجی بیك فرار برقرار اختیار كرده حاجی بیك به دست سادات هزار جریب گرفتار گشت و مقید بدرگاه عالمپناه رسیده كشته شد و امیر زاده میرانشاه بعد از فتوح طوس قرب ده‌هزار كس از مردم انجائی بقتل رسانید و دود از دودمان اهل ناموس برآورده حكومت آن ویرانه را بپهلوان با یزید عسس كه در زندان
ص: 445
حاجی بیك مقید بود تفویض نمود آنگاه بهرات رفته و چند ماه در باغ زاغان بعیش و طرب گذرانیده در سلخ شوال سال مذكور متوجه ملازمت پدر بزرگوار شد و در منتصف ذیقعده بدار السلطنه سمرقند رسید و در سنه 791 حضرت صاحبقران را داعیه چنان بود كه جهة انتقام توقتمش خان لشكر بدشت قبچاق كشد والوس جوجی خان را عرضه نهب و تاراج كرده‌اند اما امرا و نوئینان زانو زده متفق اللفظ و المعنی عرضه داشتند كه مناسب چنان مینماید كه نخست بمغولستان رفته مواد استظهار و اعتضاد ولد توغلقتمور خان و خضر خواجه اوغلان وانكاتورا را منقطع گردانیم تا در غیبت موكب همایون نتوانند كه به ممالك تركستان و ماوراء النهر تعرض رسانند آنگاه متوجه دشت قبچاق شویم و صاحب قران مظفر لوا این ملتمس را بسمع رضا اصغا نموده در سنه مذكوره بنفس نفیس متوجه مغولستان گشت و شاه‌زادگان اسفندیار آثار و نوئینان رستم كردار را از طرق متعدده با جنود نامعدود باطراف و اكناف ولایات خضر خواجه اوغلان و انكاتورا ارسال داشت تا تمامی صحاری و قفار را بنعل توسن عالم كرد و سم سمند جهان نورد پیموده پیكر بسیاری از دشمنان را در معارك ستیز بضرب تیغ و زخم تیر خونریز بر خاك هلاك انداختند و اكثر ایل و الوس جته را غارتیده و عیال و اطفال ایشان را اسیر ساختند و در سنه اثنی و تسعین و سبعمائه صاحبقران عالیجاه امیر سلیمانشاه و خداداد حسینی و امیر شمس الدین عباس و برادرش امیر عثمان را با جمعی دیگر از امراء عالیشان و بیست هزار سوار از سپاه جلادت نشان جهة دفع قمر الدین بهمان جانب فرستاد و ایشان اطراف و جوانب مغولستان را بپای جلادت و پهلوانی نپیموده چون بقراتال كه یورت آنكاتورا بود رسیدند شنیدند كه اولجایتو غامچلكاچی كه با چهارصد سوار پیشتر بنخجیرگیری رفته بود در شكارگاهی به قمر الدین دوچار خورد و جنگی عظیم واقعشده بسیاری از جانبین بقتل آمدند امرا از برای تحقیق این قضیه حسن جاندار و مش و پكش را ارسال داشتند و ایشان تا رزمگاه شتافته از كشتها پشتها دیدند و از قوم منلقو شخصی یافتند زخمدار كه رمقی از حیاتش باقی بود و از تقریر او چنان معلوم شد كه قمر الدین بعد از محاربه بصحرای انچنی- بوجنی رفته است امرا بعد از تحقیق اینخبر مانند باد صرصر از عقبش در حركت آمدند و و بكنار آب ارتیش رسیده معلوم كردند كه قمر الدین از آب گذشته و بطرف تولس كه سمور و قاقم آنجا میباشد گریخته و امرا روزی چند در آن منزل توقف كرده كسان خود را از آب گذراندند تا تمغاهاء ایشان را بر درختان آن بیشه نهادند آنگاه عنان مراجعت انعطاف داده در سمرقند بملازمت صاحبقران سعادت‌مند فایز شدند و چون خاطر همایون فرمان ده ربع مسكون از آن ممر جمعیت كلی حاصل نمود رایات نصرت آیات در ضمان عنایت واهب العطیات بجانب دشت قبچاق نهضت فرمود
ص: 446

گفتار در بیان توجه امیر تیمور گوركان بجانب دشت و ذكر بعضی از امور كه در اثناء راه واقع گشت‌

سلطان مبارزان كشور دین و سرور سرافرازان فضل اللّه المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما صلی اللّه علیه و آله المعصومین الهادین ابن كلام معجز آئین بمسامع سالكان طریق یقین میرساند كه (الجنة تحت ظلال السیوف) و از اشعه انوار این فریده سنجیده فروغ این معنی بر پیشگاه ضمیر هوشمندان آگاه میتابد كه نضارت روضه دولت و اقبال از سرچشمه شمشیر آبدار و اضائت شمع آمانی و آمال از پرتو شعله سنان شهاب آثار بروشنی دیده امید در غبار معركه پیكار توان دید و فروغ حدقه سعادت جاوید از سواد شب كارزار یابد طلبید رباعی
شاهی كه كشید از میان تیغ جهادپیوسته قدم بوادی غز بنهاد
گردد بریاض ملك دایم دلشاددر سایه شمشیر بود باغ مراد. مصداق این سیاق حال خجسته مآل صاحبقران ستوده خصالست كه از مبادی ایام اقبال و كامرانی تا نهایت اوقات استقلال و جهان بانی همواره چهره مقصود در مرآت شمشیر مصقول میدید و پیوسته از غزایم متوالی بدرجات مفاخر معالی فایز میگردیدند بیت
عروس ملك كسی در كنار گیرد چست‌كه بوسه بر لب شمشیر آبدار زند. بناء علی هذا در پائیز سنه اثنی و تسعین و سبعمائه عزم یورش دشت قبچاق جزم كرده ظلال التفات بتفقد احوال سپاه ظفر مآل انداخت و امرا و نوئینان بلكه سایر شجعان و لشگریان را بانعام اسب و زر و جوشن بنواخت و در ساعتی مسعود و زمانی محمود از سمرقند نهضت نموده از آب خجند عبور فرمود و آن زمستان در حدود تاشكنت قشلاق كرده در آن اثنا مزاج بهجت فزا از نهج صحت انحراف جست و مرض اشتداد پذیرفته چهل روز امتداد یافت بعد از آن شفا كلی قرین ذات خجسته صفات گشته مقارن آن حال امیرزاده میرانشاه با سپاه خراسان باردوی ظفرنشان ملحق شد و در روز پنجشنبه 12 صفر سنه ثلث و تسعین و سبعمائه كه آفتاب در هشتم درجه دلوبود فرمان صاحبقران باستحقاق در باب امضاء سفر دشت قبچاق نفاذ یافته ع
بجنبید ایران و توران ز جای
و ماهیچه لوای كشور گشای آغاز طی منازل و قطع مراحل كرده چون موضع قراسمان از فر نزول همایون غیرت فزای آسمان گشت ایلچیان توقتمش خان بآستان اقبال ایشان رسیدند و بوسیله نوئینان عالیشان ببارگاه سپهر انتباه درآمده یكدست شنقار و نه سر اسب راهوار پیشكش گذرانیدند و پیغامی آورده بودند عرض نمودند ملحض سفارت آنكه توقتمش خان از اظهار اظهار خلاف و ارتكاب جنگ و مصاف بغایت نادم و پشیمان است امید میدارد كه صاحبقران عالیمقام صحایف جرایم و آثار او را بزلال عفو و اغماض شسته نوبت دیگر بر سر عنایت
ص: 447
آیند تا پای در طریق اخلاص و عبودیت نهاده من بعد رقبه از ربقه انقیاد و اطاعت بیرون نیارد بیت
یكی بنده باشد بفرمان شاه‌نه پیچدد گر سر ز پیمان شاه امیر تیمور گوركان بدان سخنان چندان التفاتی نكرد و بر زبان آورد كه با وجود انواع مراحم و عواطف كه از اینجانب نسبت بتوقتمش خان صدور یافت او حقوق را بعقوق مبدل ساخته عنان نهب و تاراج بصوب ممالك محروسه تافت و اكنون كه عزم رزم او جزم كرده‌ایم زبان باعتذار و استعفار میگشاید چون بكرات نقض عهد و پیمان ازو مشاهده افتاده اعتماد بر سخن او نشاید بیت
زبان و دل او بهم راست نیست‌فریب است این قول و درخواست نیست و ایلچیان را طوی داده و خلعتهای زر دوزی پوشانیده موقوف داشت و در چهارشنبه شانزدهم ربیع الاول نوبت دیگر برباره كوه پیكر نشسته متوجه دشت گشت و روز چهارشنبه 21 جمادی الاولی بكجیك تاق كه از جبال مشهور آن بیابانست رسیده روز جمعه الغ تاق مخیم نزول همایون شد و امیر تیمور گوركان جهة نظاره دشت قبچاق كه ششصد فرسخ طول و سیصد فرسنگ عرض دارد بر بالای آن كوه رفته چندان كه چشم كار كرد علف‌زار بنظرش درآمد و فرمود كه لشگریان سنگ آوردند و در آن محل مناره بلند برافراختند و سنگ تراشان چابك دست تاریخ آن ایام را بر آن مثبت ساختند و روز دیگر از آن منزل نیز كوچ بوقوع انجامیده بكنار آب پیلان جوق شتافتند و از آب عبور نموده بعد از هشت روز موضع اناقراغوی محل نزول دلیران رزمجوی گشت و چون از ابتدای نهضت از تاشكنت تا آنغایت چهار ماه گذشته بود نقصانی تمام بآذوقه لشگریان راه یافت و چون آندشت از آبادانی و زراعت بسیار دور است در اردوی همایون قحط و غلائی عظیم روی نمود چنانچه بهاء یكسر گوسفند بصد دینار كپكی رسید و ایضا قیمت یك من غله بسنك بزرگ كه عبارت از شانزده من شرعیست بصد دینار كپكی ترقی كرد و اكثر افراد لشگریان در آن بیابان بتخم مرغان و گیاهی كه شایسته خوردن بود میگذرانیدند و اینمعنی بر- ضمیر منیر خسرو جهانگیر وضوح یافته نسیم اشفاق از مهب الطاف وزیدن گرفت و فرمان عالی سمت نفاذ پذیرفت كه بامراء تومان و هزارجات و دهجات جار رسانید و مچلكا ستانند كه هیچ آفریده نان و كماج و بقرا و تتماج نپزد هركس از مطبوخ به بلماق قناعت نماید و امراء تجربه فرموده از یكمن آرد بسنگ انبار كه كنایت از هشت من شرعیست باضافه مقداری سبزی شصت كاسه بلماق از دیگ بیرون آمد و مقرر شد كه هریك از متعینان مانند سایر افراد الناس روزی بیك كاسه بلماق اكتفا كند لاجرم جمعی از گردن‌كشان سرافراز كه كباب گوشت مرغ و قاز بتكلف میخوردند در آن ایام بظرفی بلماق سر فرود می آوردند مثنوی
شكمها فتاد از پی خشك و ترچو انبان دریوزه گردد بدر
گرسنه شكم بر نمد دوخت چشم‌كه همسایه گوشت بود است پشم و صاحبقران ستوده مآثر بملاحظه آنكه توشه و ماكول در قیتول ملازمان همایون پیدا شود در روز دوشنبه غره جمادی آلاخر اختیار شكار فرموده امراء پرانغار و جوانغار بجرگه روان شدند و آنمقدار صید را ندند
ص: 448
كه چون جرگه بهم رسید و امیر تیمور گوركان و شاه‌زادگان از تیر زدن و شكار افكندن فارغ شدند با وجود قحطی چنان لشگریان هرجانوری كه فربه بود میگرفتند و لاغر را میگذاشتند و در آن صیدگاه نوعی از آهو یافتند از گاومیش بزرگتر كه مثل آن هرگز ندیده بودند و مغول آنرا قندغای می‌گویند و مردم دشت آن را بكن گویند القصه مدتی قوت سپاهیان از گوشت شكاری معد و مهیا بود و حضرت صاحبقرانی بعد از فراغ از شكار بعرض سپاه نصرت شعار پرداخته الاجوقی چند دید و متفكر بود كه آیا كدام یك از امرا و سران لشگر را منغلای گرداند در آنحال امیرزاده محمد سلطان زانو زده التماس نمود كه آنخدمت را بوی رجوع فرمایند و این جراءت از آن شاه‌زاده بلند همت پسندیده افتاده در روز جمعه هفتم جمادی الاخری با جمعی از عظماء امرا و نوئینان پیشتر روانشد و شب و روز كوچهای دور كرده تفحص‌كنان طی مسافت مینمودند و چون از آب تویل عبور فرمودند قراولان خبر رسانیدند كه در هفتاد موضع آتش افروخته دیدیم و هرچند تفتیش كردیم از فروزنده آتش اثر نیافتیم ع اگرچه لشگر عشق آمد این چه آتشهاست و امیرزاده محمد سلطان كیفیت واقعه را بعرض حضرت صاحبقران مظفرلوا پیغام نموده آنحضرت بعد از شنیدن اینخبر به تعجیل هرچه تمامتر در حركة آمد و با تمامی لشگر از آب تویل گذشته به منغلای پیوست و عساكر گردون مآثر آن بیابان را در زیر سم ستوران كیهان نورد آورده هرچند سعی نمودند از مخالفان نشان نیافتند و در صحرای حیرت سرگردان شده امیر تیمور گوركان بقوت دولت روز افزون شیخ داود تركمان را كه مردی جلد كار دیده بود بخبر گیری روان فرمود و او دو شبانه روز بسرعت برق و باد اسب رانده در شب دوم الاجوقی چند دید و در پس پشته پنهان شده صباح شخصی از آن الاجوقها بیرون آمده و بطرفی روانشد شیخ داود آنخون گرفته را گرفته بنظر صاحبقران والاگهر رسانیده آنحضرت شیخ داود را كمر تركش زرنگار و خلعت خاص انعام فرموده از آن شخص حال توقتمش خان پرسید جوابداد كه یكماه است كه ما از میان ایل والوس بیرون آمده اینجا ساكن گشته‌ایم و از خان خبری نداریم اما چند روز شد كه ده سوار جیبه پوش آمده در بیشه كه در نزدیكی است بسر میبرند و نمیدانم كه چه كسانند امیر تیمور گوركان عبد خواجه را با سی مرد تعیین كرد كه مردم آن الاجوقها را كوچانیده باردو رسانند و قماری یساول را با بیست سوار ارسال داشت كه جیبه‌پوشان آن جنگل را بچنگ آورند و قماری بآن مردم حرب نموده بعضی را بكشت و برخی را گرفته بپایه سریر سلطنت مصیر آورد و پادشاه جوان بخت پیر تدبیر خبر توقتمش خان از ایشان معلوم نموده روان شد و چند مرحله دیگر پیموده صباح دوشنبه غره رجب بكنار آب ایپك رسیده بر سر پل سوار بایستاد تا تمامی سپاه ظفر مآب طایفه بر روی جسر و زمره از میان آب عبور نمودند و در آن اثنا بتحقیق پیوست كه یاغی نزدیك است بنابرآن فرمان عالی صادر گشت كه لشگریان از كوچ و قشون خود جدا نشوند و در هرمنزل در گرد معسكر خندق كنند او برینمنوال چند مرحله دیگر پیش رفته
ص: 449
ناگاه از نزد قراولان خبر رسید كه سه قشون از سپاه مخالف نمودار گردید امیر تیمور- گوركان جیبها بخش كرده و زر بسیار بسرداران بخشیده پیشتر خرامید و قراولان شخصی را گرفته بنظر انور رسانیدند و چون ازو خبر پرسیدند جواب داد كه توقتمش خان شنیده كه در میان لشگریان شما آزوقه نایابست لاجرم میخواهد كه شما را پیشتر كشد و آن بیچاره با آنكه راست گفت كشته گشت بعد از آن مبشر بهادر بخبرگیری شتافته در پیشه بجمعی از اوزبكان بازخورد و چهل كس را گرفته آورد و امیر تیمور گوركان مبشر را بوفوز انعام و اكرام مباهی و مفتخر ساخته از گرفتاران احوال توقتمش خان استفسار نمود جوابدادند كه مقرر شده بود كه لشگر در قرق كول جمع آیند و ما بدانجا رفتیم و خان را نیافتیم آنگاه امیر جلال حمید بقراولی رفته و سیاهی سپاه اوزبك دیده خبر بازفرستاد و امیر تیمور گوركان امیر ایكو تیمور برلاس را با فوجی از شجعان رستم توان بقراولی تعیین فرمود و ایشان بامتثال امر مبادرت جسته و از گل و لای عظیم گذشته بامیر جلال حمید پیوستند و چون پیشتر رفتند گروهی از سپاه دشت را بر زبر پشته ایستاده دیدند و امیر ایكو تیمور فی الحال جمعی از لشگر كوه شكوه بجانب آنجماعت روان گردانید و مخالفان از آنجانب پشته پایان شتافته مردم ایكو تیمور نیز بجای ایشان برآمدند و در آن طرف سی قشون سپاه مكمل آراسته مشاهده نمودند و ایكو تیمور را برینحال مطلع گردانیدند و امیر پرتهور بر آن پشته برآمد و بنابر كثرت لشگر دشمن مصلحت در حرب ندانسته پای پس بازكشید و اشارت فرمود تا مردم او پیشتر از آن آبها ولایها بگذرند اعدا چون بر قلت اتباع امیرایكو تیمور وقوف یافتند عنان ریز بجانب او شتافتند بیت
ستیزه‌كنان در خروش آمدندچو گرداب قلزم بجوش آمدند امیرایكو تیمور از غایت حمیت و تهور پای ثبات بیفشرد و بزخم تیر خارا گذار دشمنان را آنمقدار بازداشت كه اكثر سپاه از لای‌وگل بگذشتند اما خود پای بند دام اجل شده بزخم تیری از پشت زین بر روی زمین افتاد بیت
پریشان شدش ترك و تارك به تیغ‌بگردون برآمد فغان و دریغ و در آن معركه هریملك پسر یادگار برلاس و رمضان خواجه و محمد ارلات نیز بدرجه شهادت رسیدند و مقارن آنحال ماهچه علم همایون فال صاحبقران ستوده خصال با طایفه از ابطال رجال پرتو وصول بر كنار آب انداخت و جمعی از ملازمان موكب عالی از آب گذشته بافروختن آتش حرب پرداختند و بباد حمله اوزبكان خاكسار را منهزم ساختند و امیر تیمور گوركان باردوی نصرت‌نشان مراجعت نموده جمعی را كه در آن معركه لوازم شجاعت و مردانگی بتقدیم رسانیده بودند بانواع تربیت و رعایت مفتخر و سرافراز گردانید و خویشان امیرایكو تیمور را مشمول عواطف بیدریغ ساخته مناصب او را بشاه ملك ولد قلجقای ارزانی داشت و مهر بزرگ همایون و مهر پروانه را بد و سپرد و چون قرب ششماه بود كه رایات نصرت مال بصوب شمال میشتافت بمحلی رسیده بودند كه در شب پیش از غروب شفق اثر طلوع صبح صادق لامع گشت و در آنموضع بهنگام بودن خورشید در برج شمالی بحسب اقتضاء شریعت غرانماز خفتن واجب نمیشود نظم
بیابان نور دیدن ص: 450 از حد گذشت‌شمار منازل ز پانصد گذشت
در آن ناحیه آخرش داد كام‌كه بودی در آن توامان صبح و شام
در آن بی‌كران وادی بو العجب‌نمی‌بود در بعضی اوقات شب القصه چون صاحبقران گیتی‌ستان از آن منزل نهضت فرمود و بتحقیق پیوست كه توقتمش خان بتصور ویرانی عساكر منصور بجنگ نمی‌ایستد و ایشانرا بطرف خود میكشد امیر- زاده عمر شیخ را با بیست هزار سوار بر سبیل ایلغار از پیش روان ساخت كه خود را بمخالفان رسانند تا ایشان را توقف ضرورت شود و امیرزاده بموجب فرموده عملنموده روز دیگر خبر آمد كه منغلای طرفین بیكدیگر رسیدند و مستعد جنگ و مصاف گردیدند.

گفتار در بیان تعبیه سپاه و محاربه آن دو پادشاه رزمخواه‌

صباح روز استفتاح كه لوای كشورگشای آفتاب از افق فتح و فیروزی طالع گردید و منادی عنایت مفتح الابواب ندای فرح‌افزای (إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ) بگوش هوش امیر صاحبقران رسانید ضمیر خورشید اشراق متوجه تعبیه سپاه نصرت عطیه گردید و در موضع قندرچه هفت قول ترتیب داد و زمام یاسامیشی هرقولی را بقبضه اقتدار یكی از سركشان نامدار نهاد قول اول بفر طلعت سلطان محمود خان زیب و زینت داشت و در قول دوم كه خاصه آنحضرت بود امیرزاده محمد سلطان رایت ابهت برافراشت و سیم بحسن اهتمام میرزا میرانشاه تعلق پذیرفته ضبط برانغار بوی اختصاص یافت و چهارم بوجود امیر حاجی سیف الدین تزئین گرفته او نیز بدست راست شتافت و قول پنجم شوكت امیرزاده عمر شیخ مستحكم شده و جای او در جوانغار مقرر گشت و دو قول دیگر نیز بصولت و صلابت امراء عظام استحكام یافته در شكوه از البرز كوه درگذشت مثنوی
بر آراست صاحبقران هفت صف،عنان سمند سعادت بكف
بر آن هفت سد سكندر اساس‌مهندس شده هفت اخترشناس
در آن هفت البرز پولاد پوش‌نهان هفت دریای آتش بجوش و از آنجانب توقتمش خان بغرور فراوان بیت
بپشت تكاور درآورد پای‌برآورد آواز روئینه نای و قلب میمنه و میسره سپاه را بشاه‌زادگان جوجی نژاد مثل تاشمور اوغلان و بیك یارق اوغلان و ایلتغمش اوغلان و بیك پولاد اوغلان و علی اوغلان و امراء شجاعت نهاد مانند علی و سلیمان صوفی قنقوات و اقتاد و آقبوقه داروس جوق قیات و عیسی بیك نوروز قنقرات و حسن بیك و سرای و كوكه بوغا و یغلی بی‌بیترین و قونقور بی از سرداران الوس جوجی آراسته و مستحكم ساخته اعلام استكبار برافراخت مثنوی
علمهای خانی برآمد باوج‌محیط صلابت درآمد بموج
جهانی در آهن چه دریای قیرز دستور چنگیز آئین‌پذیر
زریك بیابان فزون لشگری‌ز جوجی نژادانش هرسو سری
همه دشت زادان درنده خوی‌ربوده ز شیران درنده گوی
همه زود خشمان دیر آشتی‌سرشته زخشمند پنداشتی و چون توقتمش خان با آن لشگر بیكران اطراف آن بیابانرا فرو
ص: 451
گرفت امیر تیمور از غایت شجاعت و تهور اشارت فرمود تا تمام سپاه ظفر انجام فرود آمده خیام نصب كردند و بافروختن آتش و پختن آش روی آوردند و توقتمش خان كه آنحال مشاهده نمود از بسیاری تمكن و قلت التفات آن لشگر صف‌شكن بدشمن انگشت تعجب بدندان گرفت و مقارن دهشت و حیرت صف آرای گشته بباد حمله ابطال رجال آتش قتال اشتعال پذیرفت و در وقتی كه خون از غمام تیغ مانند سهام باران از جوف میغ فرو میبارید و سرهای سروران در فضای معركه بسان گوی در میدان چوگان هرطرف میگردید صاحبقران پاك اعتقاد از مركب سركشی فرود آمد و دو ركعت نماز گذارده روی نیاز بر خاك استكانت سود و بزبان تضرع و ابتهال از درگاه مالك ملك‌بخش تعالی شانه ظفر و برتری سؤال فرمود و بعد از فراغ از مناجات و عرض حاجات مثنوی
نشست از تهور به پشت سمندبرآمد چو خور بر سپهر بلند
گرفته بكف تیغ خارا گذارعنان تافت سوی صف كارزار
قوی دل شده دوست از صولتش‌بنكبت قرین دشمن از دولتش و در آن حین ثمره شجره طیبه نبوت و شعبه دوحه شریفه فتوت امیر سید بركه و از مشایخ عظام جام نقاوه خاندان هدایت و ولایت خواجه ضیاء الدین یوسف و شیخ شهاب الدین اسمعیل سرها برهنه كرده و دستها بدعا برآورده ارتفاع اعلام شوكت صاحبقران گیتی ستان و نحفاض رایات عظمت توقتمش خان از حضرت عزت مسألت نموده و عالیجناب سیادت قباب روی بخسرو كامیاب آورده گفت توجه حیث شئت فانك منصور و اقتداء نسبت سنیه قادر انداز میدان وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ (وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمی علیه من الصلاة تمها و انماها) فرموده مشتی سنك ریزه بجانب اعدا پاشید و كلمه شاهت الوجوه بزبان الهام بیان گذرانید آنگاه امیر- حاجی سیف الدین و امیر جهانشاه و میرزا میرانشاه و دیگر شاه‌زادگان و امراء ظفر پناه تیغهای جلادت آخته بسرعت باد صرصر بر اعداء و اژون اختر تاختند و ایشان بمقام مدافعه و مقاتله درآمده زلزله در زمین و زمان انداختند از شعله سنان پردلان خرمن جان جوانان بسوخت و از باد حمله پهلوانان آتش كینه دلیران برافروخت از سیلان خون فضاء صحرا و هامون نمونه آمویه و جیحون گشت و از وفور كشته آندشت بلند گشته از كوه الوند در گذشت نظم
جهان گشت بحری پر از خون ناب‌درو گشته سرها بسان حباب
شد از كشته در هرطرف پشته‌بهر پشته افتاد سرگشته آخر الامر مبارزان موكب ظفر پناه بضرب اسنه و سیوف صفوف لشگر دشت را در هم شكسته و توقتمش خان مقاومت با صاحبقران گردون قدرت در حیز مكنت خویش ندیده بر شاه‌زاده وافر تهور عمر شیخ بهادر حمله كرد و آن شیر بیشه هجا چون كوه پای برجا بوده بزخم گرز گران سنك و شمشیر آتش آهنگ مخالفان را بازگردانید و توقتمش خان از آنجانب نیز عنان برتافته بر سر هزارهای سلدوز شتافت و تیرباران كرده آنجماعت را از پیش برداشت و در پس لشگر قیامت اثر با جمعی كثیر از مردان دلاور صف كشید و چكه تواچی از عقب صاحبقران مظفر لوا كه گریختگان را تعاقب مینمود تاخته اینخبر بعرض رسانید و متعاقب چكه قاصدی از پیش امیرزاده عمر شیخ آمده جهة همان مصلحت كومك طلبید بنابر آن امیر تیمور گوركان با
ص: 452
تمامی سپاهی كه ملازم ركاب نصرت انتساب بودند بیكبار بر توقتمش خان حمله كرد و پای قرار و ثبات خان از مشاهده حركت آن خدیو رستم‌نشان از جای رفته روی بوادی فرار آورد بیت
رمیدند آن وحشیان دلیرچو نخجیر رو به زمیدان شیر دلا عجب بیت
چو خورشید رخشان برآرد علم‌سپاه كواكب بریزد ز هم و شامت كفران نعمت پادشاه صاحب تائید شامل حال توقتمش خان گشته مضمون (وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ) بتحقیق انجامید و بسیاری از لشگریان دشت به تیغ بیدریغ كشته گشته فحوای (سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ) بر صحیفه ادبار اوزبكان مثبت گردید و صورت این فتح كه طراز فتوحات سلاطین كامیاب تواند بود در روز دوشنبه پانزدهم رجب سنه ثلث و تسعین و سبعمائه روی نمود و صاحبقران مظفر لوا در معسكر اعدا بر سریر كامرانی نشسته شاهزادگان و امرا زبان باداء تهنیت و دعای دوام فتح و نصرت گردان ساختند و به عایت انعام و عنایت آنحضرت مفتخر و سرافراز شده رایات مباهات برافراختند و حضرت صاحبقرانی مراسم محامد جناب جلال سبحانی بجای آورد بشكرانه آن موهبت درم و دینار بسیار ایثار كرد و از تمامی لشگر از هرده نفر هفت نفر برگزیده بتكامیشی دشمنان ارسال داشت و آن سپاه فیروز جنگ از عقب اعدا شتافته نزدیك بآب آتل بدیشان رسیدند و جمعی كثیر از گریختگان به تیغ بیدریغ گذرانیدند اوزبكان را از پس شمشیر آبدار آتشبار خرمن زندگانی میسوخت و از پیش آب خونخوار شعله حیات فرو می‌نشاند بیت
سیل خشم و آتش قهرت چو زهر قاتل است‌در میان آب و آتش زندگانی مشكل است و توقتمش خان با اندك مردمی از آن گرداب بلا بساحل نجات رسیده تمامی عیال و اطفال و جهات و اموال ایشان بدست سپاه منصور افتاد و امیر تیمور گوركان بنفس نفیس تا صحرای اور توبه شتافته و و بیست و شش روز علم اقامت افراخته داد عیش و كامرانی داد بیت
ز بس عیش و نشاط و كامرانی‌جهان را تازه شد روز جوانی.

ذكر مراجعت صاحبقران سعادتمند بدار السلطنه سمرقند و بیان بعضی احوال علی سبیل الاجمال‌

چون مهم توقتمش خان و اوزبكان بر نهج دلخواه از هم گذشت و غنایم موفور و اموال نامحصور در معسكر نصرت آئین جمع گشت امیر تیمور گوركان قرین اقبال و سعادت بجانب مستقر سریر خلافت معاودت فرمود و لشگر منصور در غایت بهجت و سرور كران تا كران دشت و بیابان فرو گرفته كامیاب و كامران قطع مسافت میكردند و منزل بمنزل خرم و خوشدل راه پیموده لوازم نشاط و شادمانی بجای می‌آوردند و از جمله مواد عیش و عشرت كه سپاه ظفرپناه را در آن سفر میسر گشته بود یكی خرگاه كوترمه است كه در وقت نزول و ارتحال آنرا از هم نمیگشانید و بر گردونها بسته بهر طرف
ص: 453
میخواهند میبرند بنابر آن هریك از متعینان در چنان خانه با جانانه دست در آغوش كرده روی بمقصد داشت و بكام دل همت بر استیفاء لذات نفسانی میگماشت و بعد از عبور از آب نیق صاحبقران ظفر قرین ضبط اغرق را بعهده امیر حاجی سیف الدین گذاشته بنفس نفیس بر جناح استعجال روانشد و در ذیقعده سنه 793 در ضمان دولت و اقبال باترار رسید و از آب سیحون عبور فرموده سمرقند فردوس مانند را محل نزول همایون گردانید و بعد از چند روز كه ببسط بساط نشاط پرداخت امیرزاده میرانشاه را بجانب خراسان روان ساخت و خود بتاشكنت شتافته طرح قشلاق انداخت در محرم سنه اربع و تسعین و سبعمائه امیر حاجی سیف الدین با تمامی سپاه ظفرقرین بتاشكنت رسید و چون امیر تیمور گوركان زمستان در آنولایت بپایان رسانید مانند خسرو خاوری پرتو التفات به بیت الشرف خویش افكند و بجانب سمرقند روان شده صحرای اقار از غبار مواكب فیروزی شعار مشكبار گشت و در آن منزل امیرزاده پیر محمد جهانگیر بایالت ولایات زابلستان سرافراز شده با فوجی از امرا و نوئینان بدانجانب شتافت و صاحبقران گیتی ستان بعد از نزول در سمرقند بازدواج بعضی از شاه‌زادگان عالی‌نژاد پرداخته چند روز بساط جشن و سرور و نشاط و سور مبسوط ساخت و چون از آن امر فارغ گشت رایات ظفر آیات بعزم یورش پنجساله برافراخت بیت
سعادت قرین توسن بخت رام‌عروس ظفر جلوه‌گر صبح و شام.

گفتار در بیان یورش پنجساله صاحبقران هفت اقلیم و اختصاص یافتن باصناف الطاف پادشاهی كه ملك اوست قدیم‌

جمشید خورشید كه اورنك فیروزه رنگ سپهر مسند عزت و جلال اوست تا هرصباح از افق مشرق بجانب مغرب نهضت ننماید شب ظلمت‌اندوز جهانیان را بروز بهجت‌افروز نتواند رسانید و ماه عالیجاه كه مواكب بلند مراتب كواكب خیل و سپاه اوست تا هرشب بپای ظلمت ساخت وسیع فلك منیع نه پیماید هلال ذات ناقص خود را بدری كامل نتواند گردانید مثنوی
خور كه مسند زچرخ چارم ساخت‌هر سحر رایت سفر افراخت
تا ز نورش جهان ظلمانی‌گشت همچون بهشت نورانی
ماه عالم نورد تا هرشب‌ننهد پای در طریق طلب
نرهد از حضیض برج و بال‌نرسد سوی خانه اقبال تقریب این تشبیب آنكه چون صاحبقران آفاق بعد از مراجعت از یورش دشت قبچاق چند روزی در سمرقند بعیش و نشاط بگذرانید عزم جزم فرمود كه كرت دیگر بر ولایات ایران عبور نماید و هركس را كه در غیبت موكب همایون پای از حد خود فراتر نهاده باشد بسر پنجه غضب تادیب فرماید بنابر آن فرمان قضا جریان شرف نفاذ یافت كه تواچیان جار بلشگریان رسانند كه استعداد یورش پنجساله كرده در سایه علم بلند پایه مجتمع شوند و بعد از جمعیت سپاه و یراق خدام درگاه در روز جمعه پانزدهم رجب سنه اربع و تسعین و سبعمائه موافق پیچی ئیل نهضت همایون
ص: 454
اتفاق افتاد و در یكشنبه غره شعبان مزاج اشراف را از نهج اعتدال انحراف دست داد و تا یكشنبه منتصف ماه مذكور مرض امتداد یافته در شب براة بیمن مداواء اطباء مسیحا نفس بلكه بمحض عنایت حكیم شفابخش تعالی و تقدس برات صحت از دیوان (و اذا مرضت فهو یشفین) كرامت شد و روز شنبه ششم ماه مبارك رمضان از منزل جوی زر كه داخل ولایت بخاراست و در اوقات مرض آنجا توقف اتفاق افتاده بود پادشاه عالی گهر كوچ فرمود و جنود فتح و فیروزی همعنان عساكر سعادت و اقبال ملازم موكب نصرت‌نشان بیت
سعادت را سر اقبال خادم‌جنود فتح و فیروزی ملازم و اعلام ظفر اعلام از آب آمویه عبور نموده و منازل و مراحل قطع فرموده روز دوشنبه بیستم شوال حوالی استرآباد معسكر اقبال مآل گشت و در همان روز مرتضی ممالك اسلام سید بركه كه پیش ازین برسم رسالة نزد اولاد سید قوام الدین رفته بود باز آمده سید غیاث الدین ولد سید كمال الدین را ببارگاه جهان پناه رسانید و چون سید كمال الدین خود از ملازمت تقاعد نموده بود آتش غضب امیر تیمور گوركان اشتعال یافته به مازندران شتافت و چنانچه مذكور شد قلعه ماهانه سر را كه در چهار فرسخی آمل است و محل تحصن اولاد سید قوام الدین بود گرفته سادات را بماوراء النهر فرستاد آنگاه عنان عزیمت بجانب جرجان تافته در بیستم محرم الحرام سنه خمس و تسعین و سبعمائه منزل شماسان از فر نزول صاحبقران كامران غیرت افضای ساحت آسمان شد و ایالت ساری را بجمشید قارن مفوض گردانید و آمل را باسكندر شیخی ولد افراسیاب جلابی مسلم داشت و در روز پنجشنبه بیست و چهارم صفر از آنجا كوچ فرمود و از راه دامغان و سمنان بری رفت و حكم همایون شرف نفاذ یافت كه شاه‌زادگان عالیمكان امیرزاده محمد سلطان و امیرزاده پیرمحمد ابناء امیرزاده جهانگیر سپاه منغلای را سركرده پیشتر بعراق روند و ایشان بقزوین و سلطانیه رفته و گلزار آن مملكت را از خار طغیان مفسدان پاك ساخته و از سلطانیه بكردستان شتافتند و بدفع شر قطاع الطریق آن كوهستان قیام نموده در بعضی از آنمواضع شیخ علی بهادر بضرب كارد كردی كه قجزچی بود از عالم رحلت فرمود و شاه‌زادگان را بامیر ابراهیم شاه كه حاكم كردستان بود صورت مصالحه روی نموده عنان یكران بملازمت حضرت صاحبقران انعطاف دادند در خلال این احوال پادشاه ستوده خصال شنود كه ملك عز الدین والی لرستان حقوق را بعقوق مبدل ساخته در وادی مخالفت سلوك مینماید بنابر آن بنفس همایون متوجه دفع او گشت و بعد از نزول در خرم آباد خبر آمد كه ملك عز الدین دست از ملك و مال بازداشته روی بصوب گریز نهاد و آنحضرت از لرستان لشكر بششتر كشیده در روز چهار شنبه بیستم ربیع الاخر سنه مذكوره از آب چهار دانك عبور نمود و بظاهر شهر در میان نخلستان فرود آمد و امیرزاده محمد سلطان و امیرزاده پیر محمد با لشگر منغلای در آن منزل بموكب همایون پیوستند آنگاه پادشاه عالیجاه بصوب شیراز خرامید و بموجبی كه در جزو ثانی ازین مجلد مذكور شد شاه منصور را مغلوب بلكه مقتول گردانید مقارن نصرت و اعزاز بشیراز رفت و تمامی حكام آل مظفر در آن بلده بملازمت مبادرت نموده بعد از چند روز مواخذ گشتند و حكومت شیراز تعلق بامیرزاده عمر شیخ گرفته لواء كشورگشا در روز جمعه 27 جمادی
ص: 455
الاخری بجانب اصفهان در حركت آمد و در موضع قومشه یا ماهیار فرمان شهریار كامكار بقتل آل مظفر سمت نفاذ پذیرفت و روز سه شنبه هشتم رجب آنحكام عالیمقام بقتل رسیدند و امیر صاحبقران بنیت فتح سایر بلاد و عزم استیصال نهال اقبال اصحاب عناد از آنجا نهضت فرموده روز پنجشنبه دهم در اصفهان نزول نمود بیت
روان بآخر آن پایمال حادثه شدهنوز غمزه خونریزبار بر سر جنگ

ذكر توجه امیر گوركان بجانب بغداد و بیان بعضی از وقایع كه در آن اوقات دست داد

چون در آن اوان كه امیر تیمور گوركان بفتح بلاد عراق و آذربایجان و فارس و لرستان قیام مینمود سلطان احمد جلایر از دار السلام بغداد قاصدی بدرگاه عالمپناه نفرستاد و اظهار اطاعت و انقیاد نكرد آنحضرت كمند همت بلند بر تسخیر عراق عرب انداخته در بیست و ششم ماه رجب سنه هفتصد و نود و پنج از اصفهان بصوب همدان در حركت آمد و چون در ضمان حمایت مهیمن منان بفضای دلگشای آنولایت رسید و چند روز بسط بساط عیش و نشاط انبساط داده زمام حكومت ممالك آذربایجان و ری و در بند باكو را با توابع و لواحق در قبضه اقتدار شاه‌زاده كامكار معز الدین میرانشاه نهاد و در روز سه شنبه 13 شهر شعبان از همدان نهضت فرموده در اثناء راه چندگاه بنشاط صید و شكار پرداخت و در اوایل ماه مبارك رمضان بدشت قولاغی شتافته با سارق محمد تركمان و حشم او كه بحصار حبشی تحصن جسته بودند پیكار فرموده تراكمه را منهزم ساخت و غنیمت بینهایت گرفته شیخ تیمور بهادر گریختگان را تعاقب نموده و جمعی كثیر از ایشان كشته بموكب همایون پیوست و روز یكشنبه دهم رمضان صاحبقران گیتی‌ستان از دشت قلاغی بازگشته بآق یلاق شتافت و بقیه آن ماه را در آن مكان بپایان رسانید و در یك شنبه غره شوال به شرایط و لوازم روز عید قیام نمود و بعد از دو روز شیخ عبد الرحمن اسفراینی كه از اعاظم مشایخ روزگار بود از نزد سلطان احمد جلایر برسم رسالة تشریف آورد و امیر تیمور گوركان بتعظیم و احترام آن بزرگ قیام و اقدام فرمود و شیخ پیغام والی دار السلام را بعبارتی لایق ادا كرد و پیشكشی كه آورده بود عرض نمود و چون سلطان احمد ملزم خطبه و سكه نشده بود هدایا و تحف او منظور نظر قبول امیر تیمور گوركان نگشت و شیخ بخلعت خاص و انعام اسب و زر نوازش یافته عنان عزیمت بصوب دار السلام انعطاف داد آنگاه تواچیان بموجب فرمان جار بلشكریان رسانیدند كه بمصلحت عبور از دجله هریك دو شاخ ترتیب نمایند و روز جمعه 13 شهر شوال موافق قوی‌ئیل نهضت همایون از آق‌یلاق اتفاق افتاده موكب عالی شش روز طی مسافت كرده بمزار متبرك شیخ یحیی كه بقبه ابراهیم لك مشهور است رسید و خسرو عالیمقام از مجاوران آن عتبه لازم الاحترام چنان معلوم كرد كه
ص: 456
منهیان بفرموده سلطان احمد جلایر كبوتر بطرف بغداد پرانیده‌اند و كیفیت آمدن آنحضرت را مكتوب گردانیده بنابر آن فرمود كه همانكس كه آن نامه را نوشته بود رقعه دیگر در قلم آورد مضمون آنكه سیاهی كه ما سپاه امیر تیمور تصور كرده بردیم بعد از تحقیق بوضوح پیوست كه احشام و صحرا نشینانند كه از لشگر جغتای رمیده بدین حدود پناه آورده‌اند و آن نامه را بیت
ببستند بر بال مرغی دگركه بغدادیان را شود نامه بر سلطان احمد بعد از مطالعه رقعه اول مضطرب گشته احمال و اثقال را از دجله بگذرانید و از دیدن رقعه ثانی مطمئن گردید و بر جانب غربی دجله سواره ایستاده انتظار میكشید و از اینجانب صاحبقران گیتی‌ستان ایلغار فرموده بیك نهضت بیست و سه فرسخ مسافت طی كرد و بتاریخ بیست و نهم شوال نظم
رسید آن جهانجوی جم اقتدارببغداد با لشگری بیشمار
جهان پر شد از بانك نای و نفیربدرید از هم سپهر اثیر
سراسیمه كشتند بغدادیان‌ببستند بر عزم جستن میان و سلطان احمد جسر بریده و كشتیها را غرق كرده بطرف حله گریخت و محمد آزاد با فوجی از سپاه مانند موج بر روی آب روان گشته از آنطرف بیرون رفت و كشتیها یافته بدینجانب آورد اما لشگریان بسفینه التفات نكردند بسان برق و باد از دجله بگذشتند و امیر تیمور گوركان در كشتی خاصه سلطان احمد كه شمس نامداشت نشسته از آب عبور نمود و داعیه داشت كه بنفس خویش او را تعاقب نماید و امرا بدرخواست بسیار آنحضرت را باز گردانیده بتكامیشی‌یاغی روان شدند و سلطان احمد از غایت عجلت نقود نامعدود و نفایس اجناس كه بر شتران بار كرده بود و همراه میبرد در راه گذاشته بسرعت طی مسافت میكرد و امرا آن اموال را تصرف نموده از عقب می‌شتافتند تا دشت كربلا ایناج اوغلان و امیر جلال حمید و امیر عثمان عباس و شیخ ارسلان با قرب چهل و پنج نفر از یلان بوی رسیده و سلطان احمد با دویست مرد جلد عنان بحرب نوئینان تافته ایشان از اسب فرود آمدند و دست به تیر و كمان برده شبه كردند بیت
ز پیكان چنان آتش افروختندكه پر ملك بر فلك سوختند
گذر كرد تیر از زرهها چنان‌كه باد از خم زلف سیمین تنان و امیر عثمان را مخالفان زخمی بر دست زده بآن وسیله جان بتك پا بیرون بردند و امرا مظفر و منصور با غنایم غیر محصور مراجعت فرموده بشرف طواف عتبه كعبه احترام حضرت امام عالیمقام ابی عبد اللّه حسین بن علی المرتضی صلواة اللّه و سلامه علیهما مشرف گشتند و بدرگاه عالمپناه شتافته بنوازش بیكران شدند بیت
ز خاك درش چهره آراستندهمه یافتند آنچه میخواستند و صاحبقران كامران قرب دو ماه در دار السلام بغداد بعشرت و خرمی بگذرانید و داد عیش و نشاط داده جامهای می ارغوانی از دست ساقیان سیمین ساق دركشید نظم
وقت صبح است و لب دجله و انفاس بهارای پسر كشتی می‌باشط بغداد بیار
دجله عمریست تر و تازه و خوش میگذردساقیا عمر گرانمایه بغفلت مگذار

ذكر فتح قلعه تكریت بیمن دولت صاحبقران عالی حسب و بیان تاخت بعضی دیگر از بلاد عرب‌

چون بغداد بحوزه تصرف فرمانفرمای بلاد و عباد درآمد جمعی از تجار بموقف
ص: 457
عرض رسانیدند كه درین نواحی قلعه‌ایست تكریت نام بغایت حصانت موصوف و بنهایت متانت معروف و جمعی از دزدان مفسد و مفسدان متمرد آن را پناه ساخته‌اند و همواره بقطع طریق و نهب اموال سالكان مسالك تحقیق اندام مینمایند و مدتیست كه هیچ صاحب دولتی بر آنجماعت مستولی نگردیده و بكمند همت آن حصن حصین را مسخر نگردانیده صاحبقران كشورگشای بعد از استماع این سخن خیال فتح آنقلعه سپهر مثال و قتل اصحاب بغی و ضلال بر خاطر گذانیده در بیست و چهارم ذی حجه سنه خمس و تسعین و سبعمائه از دار السلام بغداد عنان عزیمت بدانطرف انعطاف داد و روز یكشنبه چهارم محرم الحرام سنه 796 بظاهر قلعه تكریت رسیده عساكر نصرت مآثر آغاز محاصره و محاربه كردند و در آن زمان والی آنقلعه شخصی بود كه او را امیر حسن میگفتند و چون از آوازه وصول موكب ظفر قرین وقوف یافت برادر خورد خود را بدرگاه عالمپناه فرستاده اظهار اطاعت و بندگی نمود و صاحبقران پوزش‌پذیر او را نوازش كرده فرمود كه برادر خود را بگوی كه از قلعه بیرون آمده غاشیه خدمتكاری بر دوش گیرد تا باصناف الطاف خسروانه اختصاص یابد و او بتكریت بازگشته آنچه دیده بود و شنیده بعرض رسانید اما امیر حسن از غایت رعب و هراس از قلعه بیرون نیامد و بدفع و منع سپاه ظفر پناه مشغول گردید و از اهزاز نسیم اینخبر شعله غضب جهان سوز برافروخته دلاوران قلعه‌كشای از اطراف و جوانب جنگ در انداختند و قلعه بیرون را مسخر ساخته امیر حسن با اتباع بحصار درون گریخت و تواچیان بهرام صولت بموجب حكم عالی اطراف قلعه را طناب زده بامرا و اركان دولت قسمت نمودند تا نقبچیان پركار داشته بروج آنحصار را مشبك سازند و آنجماعت بجد هرچه تمامتر بدان كار اشتغال نمودند و اراضی تكریت را بسان غربال سوراخ سوراخ كردند امیر حسن از مشاهده اینحال دانست كه مهم خالی از اشگالی نیست لاجرم مادر و برادر خود را متعاقب بیرون فرستاد تا زبان بشفاعت جریمه او گشادند اما فایده بر آن آمد و شد ترتب نیافت و امیر تیمور گوركان جوابداد كه اگر او خود بملازمت شتابد امان یابد و الا آنچه مقدر است بظهور خواهد پیوست و این پیغام بامیر حسن رسید بار دیگر پای در دامن صبر و شكیبائی پیچید و بر مخالفت اصرار نمود و سپاه نصرت آثار بیكبار از اطراف و جوانب آنحصار درآمده شب چهارشنبه بیستم محرم آتش در ستونهائی كه در زیر بروج قلعه برافراشته بودند زدند و آن چوبها سوخته اكثر دیوارهای قلعه بر زمین افتاد و كار اهل حصار باضطرار انجامیده فریاد الامان بایوان كیوان رسانیدند و چون تضرع ایشان حكم ایمان یاس داشت درجه قبول نیافت و عساكر نصرت مآثر روز دوشنبه بیست و پنجم ماه مذكور قدم جلادت پیش نهاده بحصار درآمدند و امیر حسن را گردن بسته بپایه سریر اعلی آوردند و رعایا بجان امان یافته تمامی سپاهیان تكریت بكربت قتل مبتلا شدند و تواچیان از برای اعتبار نظار از رؤس آنقوم بدكردار منارها ساختند و اكثر عمارت و بیوتات ایشان را بینداختند و روز شنبه غره صفر المختوم بالخیر و الظفر صاحبقران والاگهر
ص: 458
از ظاهر تكریت علم نهضت برافراخته امیرزاده محمد سلطان و جمعی كثیر از امراء عالیشأن را باطراف و جوانب عراق عرب فرستاد تا بقلع و قمع قطاع الطریق و اهل فتنه و فساد پردازند و آثار اقتدار در آن دیار ظاهر سازند و ایشان تا ببصره و واسط شتافته هركس بقدم انقیاد و پیش آمد باج و خراج بر گردنش نهادند و از هركس كه سركشی مشاهده نمودند از پایش درآوردند و سالما و غانما مراجعت نموده در منزل حربی بموكب همایون پیوستند.

ذكر نهضت لواء كشورگشا بجانب دیار بكر و روحا و بیان بعضی از امور كه روی نمود در آن ولا

صاحبقران سعادت انتما بعد از فراغ خاطر از تسخیر عراق عرب بمقتضای رای صوابنما عازم دیار بكر شد و خواجه مسعود سبزواری را بمحافظت بغداد فرستاده باستمالت رعایا و تعظیم سادات و نقبا وصیت فرمود و چون ماهچه طوق ظفر نگار بقلعه كركوك رسید اهالی حصار بقدم اطاعت پیش آمدند و آن قلعه برسم سیورغال تعلق بامیر یار علی موصلی گرفت و صاحبقران دریا دل از راه موصل متوجه روحا گشته در اثناء راه سپاه ظفر پناه را بتاخت اموال تراكمه قراقوینلوق فرستاد و آنجماعت با حصول مقصود معاودت نمودند و موكب عالی بعد از طی منازل بظاهر روحا رسید و كزل نامی كه حاكم آندیار بود از بیم جان شهر را گذاشته با بعضی از رعایا بكوهی بلند گریخت و اینمعنی بر ضمیر خسرو كشورگیر گران آمده زمره از عساكر منصوره ارسال نمود تا آتش نهب و تاراج در ذریت و اموال ایشان زدند و بنفس نفیس در روحا منزل گزید گویند كه آن شهر از بناهاء نمرود است و تمامت عمارت آن را از سنك تراشیده مرتب گردانیده‌اند و قضیه القاء ابراهیم خلیل صلواة اللّه الرحمن علیه در آتش آنجا وقوع یافته بود و چشمه آبی كه از یمن مقدم خلیل الرحمن در میان نیران جاری شده هنوز باقی است و آثار سواد آتش در نواحی آن چشمه بچشم درمی‌آید القصه امیر تیمور گوركان مدت بیست روز در آن شهر بعیش و نشاط پرداخته در آن ایام جنید تركمان و حاكم حسن كیف بشرف ملازمت رسیدند و از انعام و اكرام صاحبقران گردون غلام بهرور گردیدند و روز پنجشنبه بیست و ششم ربیع الاول لواء كشورگشا از روحا بصوب مادرین در حركت آمد و بعد از وصول بهفت فرسخی آنقلعه والی آنجا سلطان عیسی در روز شنبه بیست و هشتم ماه مذكوره باصناف تحف و هدایا بسده سدره انتما شتافت و بانعام خلعت خاص اختصاص یافت اما بعد از آنكه محصلان بطلب مال امان بماردین رفتند چنان بوضوح پیوست كه سلطان عیسی با متوطنان آنقلعه مواضعه كرده كه تا توانند زمام اختیار حصار بكسی ندهند بنابر آن فرمان
ص: 459
واجب الاذعان باخذ و قید سلطان عیسی صدور یافت و بنابر آنكه در آنوقت آخر زمستان بود و علف در حوالی ماردین پیدا نمی‌شد تا بمحاصره مشغولی توان كرد امیر صاحبقران عنان مراجعت معطوف ساخت و ولایت جزیره را كه حاكم آنملك عز الدین اظهار خلاف مینمود تاخت فرموده او را بگریزانید و در اول بهار بار دیگر بصوب ماردین شتافت و بعد از وقوع محاصره و محاربه مهم بمصالحه انجامیده ایالت آنولایت بر سلطان صالح برادر سلطان عیسی قرار یافت.

ذكر شهادت میرزا عمر شیخ بهادر و ولادت میرزا الغ بیك گوركان و بیان بعضی دیگر از حوادث زمان و وقایع دوران‌

چون میرزا عمر شیخ بحكومت ولایت فارس سرافراز شد در دار الملك شیراز بساط عدل و انصاف انبساط داده اكثر توابع و مضافات آن مملكت را بحیطه ضبط و تسخیر در آورده در وقتی كه امیر تیمور گوركان از عراق عرب بجانب دیار بكر در حركت آمد بموجب فرمان واجب الاذعان با سپاهی جلادت‌نشان متوجه اردوی كیهان‌پوی گشت و از كردستان گذشته بقلعه مختصر كه آن را خرماتو گویند رسید و اندك مردمی در آن حصار ساكن بودند و غله بسیار داشتند شاهزاده جمعی فرستاده و از ایشان طغار طلبید و ساكنان آن قلعه نوكران آنجناب را نومید بازگردانیدند و امیرزاده عمر شیخ سوار شده بر زبر پشته برآمد تا بتهیه اسباب قلعه‌گیری پردازد ناگاه از شست قضا تیری عمر فرساگشاد یافته بشریان آن شیر ژیان رسید و فی الحال مرغ روحش متوجه عالم بالا گردید نظم
پیوسته بقصد ما از ایندست‌بگشاده كمانكش قضا شست
كس جان زجفای او نبرده‌تیرش همه بر نشانه خورده ملازمان موكب منصور شاهزاده مغفور همان لحظه قلعه را گرفته با خاك راه یكسان ساختند و هركه را آنجا یافتند از پیر هفتاد ساله تا كودك شیرخواره پاره‌پاره كردند و پسر بزرگتر شاهزاده شهید امیرزاده پیر محمد كه مصحوب پدر خود بود باتفاق امرا و اركان نعش مغفرت مآب را بشیراز برده برسم امانت بخاك سپردند و بعد از چندگاه بقبة الخضراء كش نقل كردند و چون خبر شاهزاده بعرض امیر تیمور گوركان رسید زبان خجسته بیان بكلمه همایون انا للّه و انا الیه راجعون بگشاد و زمام ایالت فارس را در قبضه درایت ولدار شد شاهزاده مرحوم امیرزاده پیر محمد نهاد و شهادت امیرزاده عمر شیخ در اواسط ربیع الاول سنه ست و تسعین و سبعمائه روی نمود و بنابر آنكه سنت سنیه قادر مختار تعالی شانه بر این منوال جاری شده كه در دنیا هرماتمی را سوری در عقب باشد و هرالمی را سروری متعاقب در روز یكشنبه 19 جمادی الاولی همان سال از افق جاه و جلال اختری نورگستر طلوع فرمود یعنی در قلعه سلطانیه كه در آنوقت موضع اقامت خواتین و آغایان حرم سرای امیر تیمور گوركان بود
ص: 460
امیرزاده شاه‌رخ را پسری خورشید منظر متولد گشت و این بشارت در ظاهر ماردین به سمع شریف صاحبقران ظفر قرین رسیده از غایت فرح و انبساط از سر جریمه اهالی آن قلعه درگذشت و آن فرزند سعادتمند را محمد طراغای نام نهاد و الغ بیك لقب داد آنگاه رایات ظفر سلب بجانب عراق عرب مراجعت كرده در اثناء راه بوضوح پیوست كه متوطنان قلعه آمد كه آن را حامد نیز گویند بمتانت حضور مغرور گشته‌اند و سر بچنبر اطاعت در نمی- آورند بنابر آن حضرت صاحبقران در روز دوشنبه بیست و سیم جمادی الاخری سنه مذكوره عنان عزیمت بدان طرف تافت و بعد از وصول عساكر ظفر ماثر آن قلعه را كه به واسطه كمال متانت مانند حصار گردون از منجنیق حوادث مصون بود و از غایت رفعت مرغ تیز پرواز وهم و خیال بر شرفات آن صعود نمی‌توانست نمود مركزوار در میان گرفتند و آواز نفیر و سورن بگوش كوتوال حصار هفتم رسانیده كوس و كور كه فرو كوفتند و آن قلعه را كه بروایت ظفرنامه در مدت سه چهار هزار سال هیچ آفریده بقوت و غلبه فتح نكرده بود بدو سه روز قهرا قسرا مسخر ساختند و آتش نهب و تاراج در آن زده رایت نهضت بصوب الاتاق برافراختند و در اثناء راه بدفع شر بعضی از اهل فساد و ارباب عناد پرداخته مظفر و منصور و خرم و مسرور طی مسافت میفرمود و در هرمنزل از حكام ولایات عراقین و آذربایجان صاحب سعادتی بشرف ملازمت حضرت صاحبقرانی مشرف گشته پیشكش میگذرانید و بالطاف پادشاهانه اختصاص یافته كلاه گوشه افتخار باوج فلك دوار میرسانید از جمله در اوچ كلیسا آلاتاق والی از زنجان طهر تن بدرگاه خسرو صف‌شكن رسید و بتقبیل قوایم سریر سلطنت مصر بلندپایه و سرافراز گردید و تبركات لایقه كشید و در سلك خواص بارگاه سپهر اشتباه انتظام یافت مقارن آنحال خیال تسخیر قلعه او نیك كه در تحت تصرف مصر ولد قرا محمد تركمان بود در سر حضرت صاحبقران افتاد و روز سه‌شنبه شانزدهم شعبان سنه مذكوره با جنود تائید الهی و عساكر توفیق نامتناهی بدانجا نهضت فرمود و بتاریخ روز پنجشنبه هیجدهم همان ماه در ظاهر او نیك قبه بارگاه عالمپناه باوج مهر و ماه برافراشت و سپاه منصور جنگ در انداخته قلعه زیرین را مسخر ساختند و مصر با اتباع بقلعه بالای كوه كه در ارتفاع باحصار نیلگون گردون دعوی مساوات میكرد و در متانت سد سكندر را بنظر درنمی‌آورد شتافت و روز جمعه نوزدهم همان ماه پسر خود را كه شش ساله بود با یكی از نواب بیرون فرستاد و پیشكشهای لایق ارسال داشت و پیغام داد كه بنده را حد مقاومت با خدام سده سدره مرتب نیست اما از غایت هراس بیرون نمی‌توانم آمد امید آنكه چند روزی امان یابم تا مطمئن گشته بملازمت شتابم امیر تیمور گوركان ایشان را نوازش نموده و خلعت بخشیده فرمود كه از سر جریمه مصر درگذشتم باید كه بی‌دغدغه بملازمت آید و هیچ اندیشه بخاطر نگذراند چون پسر و نایب مصر بازگشته آنچه شنوده بودند بگوش وی رسانیدند توفیق بیرون آمدن نیافت مدت محاصره و محاربه ممتد شده
ص: 461
روز بروز آثار اقتدار سپاه نصرت شعار و امارات عجز و اضطرار مصر و اتباع او بیشتر می‌گشت و مصر دو سه نوبت دیگر پسر و مادر و بعضی از امرا و نواب خود را بیرون فرستاد و التماس امان و مراجعت موكب ظفرنشان نمود اما بجائی نرسید و بالاخره مهم بدانجا انجامید كه مردم او از غایت بیچارگی خود را از از دیوار قلعه انداختند و خاك درگاه عالمپناه را توتیای دیده امید میساختند مصر چون حال بر آن منوال دید روز شنبه دوم شوال سال مذكور شمشیر بر دست و كفن بر گردن از قلعه بدر آمد و التجا بامیرزاده محمد سلطان كرده روی عجز بر خاك نهاد و التماس نمود كه خون او را از صاحبقران مظفر لوا درخواست نماید شاهزاده مصر را استمالت داده ببارگاه سپهر اشتباه برد و توقع نمود كه غایت عاطفت پادشاهانه گناه او را بعفو و اغماض مقابل سازد و امیر تیمور گوركان خون مصر را بشاهزاده بخشید اما همدران و لا حكم همایون صدور یافت كه او را در صحبت سلطان عیسی حاكم ماردین كه مقید بود بسلطانیه برند و عیسی را در آن قلعه محبوس داشته مصر را به سمرقند فرستند و فرمان بران بر آن موجب عمل نمودند.

ذكر بعضی از وقایع آن ایام و بازآمدن سلطان احمد جلایر بدار السلام‌

صاحبقران گردون احتشام چون از فتح او نیك بازپرداخت آنقلعه را بامیر اتلمش سپرده روز پنجشنبه هفتم شوال رایت مراجعت مرتفع ساخت و روز جمعه هشتم امیر حاجی سیف الدین از سمرقند رسیده بشرف بساط بوسی فایز گردید و همدران ایام طهرتن بانواع نوازش و انعام مخصوص گشته و یرلیغ موشح بالتمغا همایون حاصل نموده روی باولكاء خویش آورد و مقارن آنحال امیر با یزید حاكم قلعه آیدین بخدمت خسرو روی زمین رسید و آنحضرت او را بصنوف مواهب و عطایا خوشدل گردانید و ولایت آیدین را بوی بخشید آنگاه صاحبقران دین پناه بگرجستان شتافته در آن مملكت لشگریان نصرت نشان هرجا كه با اهل كفر و انكار دوچار می‌خوردند پیكار میكردند و مراسم قتل و غارت بجای می‌آوردند و بدستور معهود در آنسفر فتوحات ارجمند و سعادات برومند روی مینمود از جمله آنكه در روز سه شنبه 26 ماه مذكور وهاب شكور در منزل قارص امیرزاده شاهرخ را ولدی سعادت انتما كرامت فرمود این بشارت بمسامع علیه امیر تیمور گوركان رسیده به غایت مبتهج و مسرور گردید و مدت بیست و یك روز در آن منزل فیروز بعیش و سور و جشن و سرور گذرانیده آن مولود عاقبت محمود را بابراهیم سلطان موسوم گردانید و بعد از آن از قارص كوچ فرموده مینك گول محل نزول قیتول همایون گشت و در روز سه‌شنبه سیزدهم ذیقعده از مینك‌گول بحركت درآمده بر سر عقبه نزول اجلال واقع شد و در روز جمعه
ص: 462
بیست و یكم ماه مذكور فرمان واجب الاذعان شرف نفاذ یافت كه امیرزاده شاهرخ بسمرقند رود و بضبط آن مملكت قیام نماید و شاهزاده بموجب فرموده عمل نموده حضرت صاحبقران شكاركنان بكوهستان گرجستان درآمد و در آنولایت نوبت دیگر لشگر ظفر اثر كمال تسلط و اقتدار ظاهر گردانید و در نواحی شكی خبر رسید كه طایفه از سپاه دشت قبچاق از دربند گذشته بتخریب حدود شروان اشتغال دارند بنابر آن رایات نصرت‌نشان بجانب شروان متوجه گردید و لشگر توقتمش خان كه سركرده ایشان علی اوغلان و الیاس اوغلان و عیسی بیك و یغلیبی بود خبر توجه موكب همایون شنوده مراجعت نمودند و صاحبقران والا نژاد بمحمود آباد شتافته آن زمستان در آن مكان رحل اقامت انداخت و بساط عیش و نشاط مبسوط ساخت اما كیفیت حال سلطان احمد جلایر چنان بود كه چون در كربلا از نهیب سپاه مظفر لوا فرار نمود بحلب شتافت و چندگاهی در آن ولایت بعیش و طرب گذرانیده از حلب بدمشق رفت و از آنجا عنان عزیمت بطرف مصر تافت و چون نزدیك بقاهره رسید حاكم آن دیار ملك برقوق موكب عالی سلطانی را استقبال نموده غایت التفات و عنایت بتقدیم رسانید و صد و سی اسب تازی‌نژاد و سی و سه جامه طلادوزی پیشكش كرده قریب برود نیل منزل تعیین فرمود و سلطان احمد تبركات لایقه و تنسوقات رایقه بمصریان داده بعد از انقضاء ایام ضیافت و مهمانداری در سرانجام امور ملك قرعه مشورت در میان انداختند و رایها بر آن قرار گرفت كه سلطان احمد با فوجی از سپاه مصر متوجه حلب گردد و ملك برقوق حاكم بغداد را بر وفق مرام بدان صوب گسیل كردند چون سلطان احمد بحلب رسید شنید كه امیر تیمور گوركان از گرجستان مراجعت نموده عازم دشت قبچاق است بنابر آن مصریان را بازگردانید و با نوكران خاصه خویش روی ببغداد نهاد و خواجه مسعود سبزواری بغداد را گذاشته بطرف تستر شتافت و سلطان احمد در شهور سنه 797 بار دیگر بر مسند سلطنت دار السلام تمكن یافت.

ذكر لشگر كشیدن امیر تیمور گوركان كرت دیگر بر سر توقتمش خان‌

چون عساكر برودت مآثر زمستان بواسطه ظهور آثار اقتدار سلطان بهار از فضای دشت و مرغزار منهزم گردید و جنود فیروزی دثار ریاحین و ازهار از اعتدال هوای اشجار در اهتزاز آمده عنان بسوی صحرا و كوهسار منعطف گردانید مثنوی
سلطان بهار از تجمل‌آراست سپاه سبزه و گل
برخواست بعزم گشت لاله‌زد خیمه بكوه و دشت و لاله رای كشورگشای صاحبقران ممالك آرای چنان اقتضا كرد كه نوبت دیگر لشگر فیروزی اثر بدشت قبچاق كشد و بدست اقتدار توقتمش خان و سپاه تغماق را مجددا گوشمالی دهد
ص: 463
و بتاریخ روز یك‌شنبه هفتم جمادی الاولی سنه سبع و تسعین و سبعمائه اعلام آفتاب اشراق برافراخته از یورت قشلاق عازم در بند شروان گشت و افواج عساكر ظفرانتما مانند امواج دریا در حركت آمده كرد سم باد پایان از ایوان كیوان درگذشت نظم
بجنبید از جای صاحبقران‌بلرزید بر خود زمین و زمان
نهان گشت از گرد لشگر سپهرتو گفتی كه معدوم شد ماه و مهر و چون صاحب قران منصور بكنار آب سمور رسید شمس الدین المالیغی كه جهة تمهید بساط مصالحت از محمودآباد نزد توقتمش خان رفته بود بازآمده بعد از اقامت مراسم زمین بوس نامه خان را بعرض رسانید و بنابر آنكه در آن رقعه سخن خشونت‌انگیز مرقوم بود ع بر آشفت سلطان صاحبقران و بعرض سپاه حكم فرمود و بر حسب فرمان واجب الاذعان نظم
كشیدند بر دوش مردان كارزره‌های داودی زرنگار
نشستند بر تازیان فوج‌فوج‌محیط تهور درآمد بموج
علمها برآمد بچرخ بلندشد از شقها مهر و مه پرده بند
امیران و شهزادگان بیدرنگ‌كشیدند صفها بآئین جنگ
ز كشورگشایان خود هرسواررقمزد نویسنده ششصد هزار و كنار آب سمور كه عرصه گاه آن سپاه موفور بود در دامن البرز كوه واقع است و از آنجا تا دریای قلزم 5 فرسخ مسافت باشد و قینل دست چپ دلیران صاحب شكوه دامن البرز كوه بود و قینل دست راست ساحل دریای قلزم و كثرت و آراستگی آن جنود نامعدود بمثابه بود كه هیچكس نشان نمی‌داد كه هرگز لشگری بآن عده و عدد در یكموضع دیده باشد نظم
زجنگی سواران پولاد پوش‌ز البرز تا قلزم آمد بجوش
بجلوه درآمد در آن عرصه گاه‌بمقدار ریك بیابان سپاه و صاحبقران جم اقتدار محفوف بعون عنایت كردگار برابرش راهوار سوار گشته از بدایت طلوع خسرو ثوابت و سیار تا هنگام ظهور روشنائی فلك دوار تمامی بهادران قول و جوانغار و برانغار را منظور نظر آفتاب كردار گردانید و بهر فوج كه می رسید سردار آنجماعت زانو زده و لوازم دعا و ثنا بجای آورده اسب می‌كشید و چون از آن كار فراغ بال حاصل گشت صاحبقران عادل با آن سپاه پر دل منازل و مراحل پیموده در اثنا راه بهر فوج از هواداران توقتمش خان دوچار می‌خوردند در قتل و غارت تقصیر نمی‌كردند و توقتمش خان بر كیفیت حال وقوف یافته با سپاه بیكران افزون از تخمین مهندسان حساب‌دان متوجه میدان رزم گشت و در كنار آب قوری بتاریخ سه شنبه بیست و دوم جمادی الثانی آن دو سالك طریق جهانبانی در برابر یكدیگر رسیده نزول نمودند و آن شب تا صباح پاس داشته در یراق جنگ و تلاش نام و ننگ بودند نظم
دو لشگر در اندیشه داوری‌كه بخت كه فردا كند یاوری
ستاره كرا بر سر افسر نهدكرا آسمان رخت بر در نهد

گفتار در بیان محاربه امیر تیمور گوركان با توقتمش خان و ظفر یافتن بعد از سعی و كوشش و اهتمام در باب كشش‌

روز دیگر كه خسرو خاوركرد آهنگ لشگر اختر
علم زرنگار ساخت بلند ص: 464 شورش اندر میان خلق افكندگشت روشن ز برق تیغش دشت
خیل انجم از او گریزان گشت
صاحبقران گیتی‌ستان بعزم رزم توقتمش خان پرتو التفات بر تعبیه و تسویه سپاه انداخته بدستور نوبت اول هفت قول مكمل ساخت و قول بزرگ بامیرزاده محمد سپرد و بنفس همایون با بیست و هفت قشون از یلان دلاور و بردلان جلادت اثر در عقب لشگر علم ظفر پیكر برانداخت نظم
زشهزادگان قبله‌گاه سپاه‌جهان گشت در چشم مردم سیاه
علم در پس صف زد آن سرفرازپس صف بود جای شطرنج‌باز و از جانب توقتمش خان باتفاق شاه‌زادگان جوجی‌نژاد و از جانب توقتمش خان و امراء غضنفر نهاد صفها مرتب ساخته و علمها افراخته جوق‌جوق بفضای میدان رسیدند و بباد غرور و بخار پندار آتش خشم و كین تیز گردانیدند نظم
وزان سوی خان قیامت شكوه‌بپاداش دریا برآراست كوه
ز رستم كمانان پولاد پوش‌درآمد بصحرای قبچاق جوش و نیران قتال بباد حمله ابطال رجال اشتعال یافته ناگاه به سمع صاحبقران ظفر پناه رسید كه كونجه اوغلان و بیك بارق اوغلان و اقتا و داود صوفی و غیرهم از سرداران سپاه توقتمش خان از جانب برانغار و جوانغار لشگر ظفر شعار تاخته‌اند و صدای گیر و دار و افغان حرب و كارزار در خم طاق گنبد دوار انداخته آن حضرت با قشونهای خاصه عنان بمدد میسره تافته مخالفان از صولت بهادران موكب همایون پشت دادند و از آن بیست و هفت قشون فوجی ایشان را تعاقب نموده گریختگان چون بقول رسیدند عنان بازگردانیدند و از عساكر منصوره جمعی را كشته طایفه را بامیر تیمور گوركان رسانیدند و جمعیت قشونات بپریشانی تبدیل یافته لشگر توقتمش خان بی‌تحاشی بر آن حضرت حمله آوردند و نزدیك بود كه چشم زخمی رسد در آن حین شیر بیشه وغا امیر شیخ نور الدین ساربوغا جان فدای ولی نعمت كرده با پنجاه نفر از قادراندازان رستم اثر فرود آمده و دست به تیر و كمان برده به زخم پیكان دیده دوز مخالفان را برجای بازداشت بلكه بیت
بهر تیر كز شصت او درگذشت‌یكی نامور پهلوان كشته گشت و محمد آزاد و برادرش علی شاه و توكل باورچی هریك ارابه از ارابهای مخالفان گرفته و بپیش امیر تیمور گوركان آورده مانند جسر برهم بستند و متعاقب اللّه داد با قشون وفادار بمدد رسیده فی الحال از اسب پیاده شده در پهلوی شیخ نور الدین زانو بر زمین نهاد شبه آغاز كرد و قشوق قول نیز بدیشان پیوسته كمر خدمتكاری برمیان بستند و دست بانداختن خدنگ دلدوز بگشادند و هرچند بهادران متعاقب و متواتر حمله نمودند نهایت مردانگی بظهور رسانیدند ایشان را از جای برنتوانستند داشت و خداداد حسینی كه قتیل دست چپ سپاه صاحبقرانی بود از غنیم خود كونچه اوغلان درگذشته از پس پشت افتاد كه در برابر امیر- تیمور گوركان ایستاده جنگ میكرد درآمد و امیرزاده محمد سلطان نیز بمدد رسیده بیكبار دلیران ظفر شعار دست راست مخالفان را در هم شكستند و امیر حاجی سیف الدین و امیر جهان شاه جاكو نیز عیسی‌بی و بخشی خواجه را كه از جوانغار مخالف برایشان حمله
ص: 465
آورده بودند شبه كرده منهزم گردانیدند بیت
ز چوب خدنگ آتش افروختندوزان جان بسیار كس سوختند و در اثناء جوش و خروش مبارزان جوشن پوش یغلی بی‌بهرین كه از مقربان توقتمش خان بود بمیدان شتافته و زبان بلاف و گزاف گشاده امیر عثمان عباس را بمبارزت خواند و امیر عثمان برو تاخته آنمقدار جلادت اظهار نمود كه یغلی بی‌پشت بمعركه كرده روی بفرار آورد و این معنی موجب دلشكستگی سپاه دشت گشته مبارزان الوس جغتای مانند شیران مردم ربای روی باوزبكان آوردند و بضرب سر پنجه شجاعت جمعی كثیر از ایشان را بیكدم مجروح و بیروح كردند نظم
سر دیو خویان پرخاشجوی‌بمیدان بگردید مانند كوی
تن نازنین پری چهركان‌بیفتاد بر خاك ره ناتوان آخر الامر ظفر و برتری در جانب لشگر تیموری باكمل وجهی ظاهر گشته توقتمش خان دانست كه كار نوعی دیگر است و فتح و نصرت موقوف بعنایت كارفرمای قضا و قدر باتفاق شاه‌زادگان و نوئینان عنان ادبار بصوب وادی فرار انعطاف داده و بسیاری از گریختگان بزخم سنان و پیكان لشكر نصرت‌نشان بر خاك افتادند بیت
ز كشته فتاده هزار انجمن‌نه تابوت نی نوحه گرنی كفن و صاحبقران عالیمقام از باره خوشخرام فرود آمده بشكرانه فتح و فیروزی روی نیاز بر خاك سود و زبان بنوازش امرا و بهادران گشوده درباره ایشان انعامات فرمود و از آن منزل در حركت آمده در كنار آب قورای قبه بارگاه باوج مهر و ماه برافراشت و امیر شیخ نور الدین را كه همچنان جان سپاری كرده بود بمزید عنایت و تربیت اختصاص داده پایه قدر و منزلتش را بایوان كیوان رسانید و اسب و جامه زر دوزی و كمر مرصع ارزانی داشته صد هزار دینار كپكی انعام فرمود (و الحمد اللّه الملك لمعبود.)

ذكر تاخت بعضی از مواضع و قلاع دشت قبچاق و بیان مراجعت صاحبقران آفاق‌

صاحبقران والا گهر بعد از مشاهده پیكر فتح و ظفر تا كنار آب آتل از عقب دشمنان خاكسار شتافته در آن مقام پرتو التفات بر وجنات حال قویزی چاق اوغلان كه پسر اروس خان بود انداخت و اسباب سلطنتش را مرتب ساخته فرمود كه از آب عبور نماید و بضبط ایل‌والوس مملكت موروث اقدام فرماید و قویزی چاق از معبر توراتو گذشته در دشت قبچاق لواء شوكت و عظمت برافراخت و توقتمش خان عروس ملك را وداع كرده با چند نوكر بجنگلستان بولر درآمد و لشگر فیروزی اثر درین نوبت نیز در دشت قبچاق دست بغارت و تاراج برآورده تا نزدیك ظلمات رفتند و مظفر و منصور با غنایم نامحصور باردوی همایون پیوستند آنگاه صاحبقران ظفر پناه دست راست الوس جوجی خان را
ص: 466
تاخت فرموده بیك یارق اوغلان و تمور خواجه اوغلان و اقتاد را كه در آن طرف بودند بگریزانید و تمامی اموال و جهات احشام آنحدود را بحیطه ضبط درآورده عنان سمند جهان نورد بجانب روس تافت و آنولایات را نیز زیر و زبر گردانیده دختران ماه پیكر و پسران خورشید منظر بدست سپاه ظفر اثر افتاد و بعد از فراغبال از قتل و غارت الوس روس صاحبقران بناموس با لشگر قیامت اثر عنان فرس بجانب قوم چركس تافته صدای قتل و غارت در آنولایت نیز انداخته و از آنجا عنان باره پرشكوه بصوب البرز كوه معطوف ساختند و در اثناء راه صاحبقران جمجاه بواسطه تهمتی كه نسبت بامیر عثمان عباس گفتند آن بهادر عدیم المثال را بیاسا رسانید و چون سپاه پرخاشجوی بالبرز كوه رسیدند ساكنان آنموضع را نیز از شراب انتقام جرعه چشانیدند و قلعه كولا و طاوس را كه دو سردار عظیم الشان بودند قهرا قصرا گرفته هردو مقصد بی‌دین را بتحت الثری فرستادند و قلعه پولاد و سمسم را نیز تسخیر نموده تر و خشك آندیار را بآتش غضب درهم سوختند و بموضع بوغاز قم رفته آن زمستان آنجا گذرانیدند و در قلب شتاكه مقصود پیر و برنا همان بود صاحبقران مظفر لوا امیرزاده محمد سلطان و امیرزاده میرانشاه و امیر حاجی سیف- الدین و دیگر امرا و حشمت‌آئین را در اغرق همایون گذاشته بنفس نفیس بجانب حاجی ترخان و سرای شتافت و نخست حاجی ترخان رفته حاكم آنجا كه محمدی نام داشت بپای اضطرار مراسم استقبال بجای آورد و امیر تیمور گوركان او را در خدمت امیر جهان شاه و فوجی از امرا و سپاه بسرای فرستاد و ایشان آنموضع را ویران ساخته در وقت مراجعت كه از آب آتل بر روی یخ میگذشتند محمدیرا بزیر یخ انداختند آنگاه خسرو آفاق متوطنان حاجی ترخان را كوچانیده بمكافات زنجیرسرای كه اوزبكان سوخته بودند آتش در آن بلده زد و بیورت قشلاق بازگشت و در اول بهار سنه ثمان و تسعین و سبعمائه موافق سیچقان ئیل صاحبقران سعادتمند از یورت قشلاق براه دربند متوجه شروان گردید و در اثناء راه چند قلعه دیگر مفتوح و مسخر ساخته متمردان را مغلوب و منكوب گردانید و چون از شماخی گذشته در لب آب كر نزول اجلال فرمود امیر شیخ ابراهیم شروانی كه در آن سفر ظفر كردار ملازم موكب نصرت شعار بود طوئی عظیم ترتیب كرده پیشكشهای لایق كشید و صاحبقران دوست نواز بتجدید او را بانعام و خلعت خاص و كمر مرصع بلند پایه و سرافراز ساخته شرف رخصت ارزانی داشت و لوای كشورگشای از آنجا در حركت آمده منزل اقتام مضرب خیام عساكر سپهر احتشام گشت و از اقتام میرزا میران شاه را بولایاتی كه تعلق بوی گرفته بود فرستاد و بعدل و انصاف وصیت فرمود و شاه‌زاده بآذربایجان شتافته دست راست سپاهش در قراباغ و نخچوان تا او نیك یورت ساختند و دست چپ در سوق بلاق و در گزین تا همدان علم اقامت افراختند و امیر تیمور گوركان از اقتام بسلطانیه تشریف برده در آن مقام بر حال سلطان عیسی حاكم ماردین كه از مدت سه سال باز در آن قلعه محبوس بود ترحم فرمود و او را از حبس نجات داده و خلعت عفو و
ص: 467
اغماض پوشانیده بتفویض ایالت ماردین سرافراز گردانید و یرلیغ جهان مطاع ارزانی داشته اجازت فرمود و در آن اثنا بمسامع جاه و جلال رسید كه غیبت موكب همایون داروغه نهادند امیر مزید برلاس را یكی از نوكران حق ناشناس بهلول نام بقتل رسانیده و آن بلده را ضبط كرده و گردن از طوق عبودیت پیچیده بنابر آن فرمان واجب الاذعان نفاذ یافت كه میرزا سلطان حسین و خداداد حسینی با جمعی كثیر از سالكان مسالك پهلوانی بر جناح استعجال بجانب نهاوند روان شدند و صاحبقران گیتی‌ستان نیز متعاقب ایشان بدانصوب روانگشت و قبل از رسیدن موكب همایون میرزا سلطان حسین و امراء نهاوند را مسخر گردانیده اتباع بهلول را به تیغ بیدریغ بگذرانیدند و او را در آتش انداخته بسوختند و صاحبقران كامران قرین سعادت و اقبال بهمدان رسیده شادروان عظمت و استقلال باوج افلاك برافراشت و ماه مبارك رمضان در آن فضای راحت فزا بپایان رسانید.

ذكر توجه صاحبقران سعادت‌مند از همدان بجانب دار الملك سمرقند

پادشاه عالیجاه صاحب تائید در همدان بآداب فرایض و سنن روز عید قیام و اقدام نموده امیرزاده محمد سلطان را با امیر جلال حمید و امیر شاه ملك و امیر ارغون شاه اختاجی بجانب فارس فرستاد و فرمود كه تا هرموز بروند و تمامی سواحل گرمسیرات را مستخلص گردانند و صاحبقران بی‌همال در یازدهم شوال سال هفصد و نود و هشت بجانب ماوراء النهر در حركت آمده بهردیار كه میرسید از كیفیت سلوك حكام میپرسید و ظلمه را تادیب نموده داروغه كان عادل را بانعام و احسان خوشدل و بهره‌ور میگردانید و چون بولایت خراسان درآمد والی هراة امیر آقبوغا باقامت مراسم استقبال استعجال نموده بشرف بساطبوسی استسعاد یافت و پیشكشهای لایق كشیده بمقر عز خود شتافت و صاحب قران گردون غلام بسرعت تمامی طی منازل فرمود و بكشتی از آب آمویه بگذشت و حضرت عالیات سلطان بخت بیكم و سرایملك خانم و تومان آغا و دیگر خواتین بلقیس آئین با امیرزاده شاهرخ قاعده استقبال مرعی داشته سعادت ملاقات دریافتند و نثارها كرده لوازم نیاز بجای آوردند و صاحبقران حمیده آثار از خزار بكش رفته بزیارت شیخ شمس الدین كلار و دیگر مشایخ آندیار تشریف برد و درباره حفاظ و مجاوران آن مزارات انعامات كرد و روزی چند بخرمی و شادكامی گذرانیده از آنجا بسمرقند خرامید و بعد از دریافتن شرف طواف مراقد اولیاء و اكابر بساط عیش و نشاط مبسوط گردانید خراج سه ساله برعایا بخشید و بعضی از متغلبان و ظلمه را كه بمردم حیف كرده بودند بسیاست رسانید و آن زمستان در غایت دولت و اقبال در آن بلده جنت مثال بسر برده در اول فصل بهار قصر باغ شمال را تعمیر فرمود و بعد از اتمام آن مقام جشنهای خسروانه ترتیب نمود نظم
خسرو تاج‌بخش تخت نشین‌شاه دارا سپاه جم آئین
چند روزی بقصر ص: 468 باغ شمال‌در كمال سعادت و اقبال
بگذرانید در نشاط و سروركرد از عدل ملك را معمور.

ذكر توجه امیرزاده شاه‌رخ بسلطنت مملكت خراسان و فایز شدن حضرت صاحبقران بمصاحبت دختر خضر خواجه اوغلان‌

چون امیرزاده شاهرخ خلاصه دودمان قراچار نویان و نقاوه خاندان حضرت- صاحبقران بود در شهور سنه 799 عنایت پدر بزرگوار شامل حال خجسته مآلش گشته ایالت ممالك خراسان تا فیروز كوه ری تعلق بوی گرفت و شاه‌زاده در اوایل شعبان سنه مذكوره موافق اودئیل از آب آمویه گذشته بجانب هراة توجه فرمود و در آخر همان ماه در النك كهدستان نزول اجلال نموده قبه خیمه و بارگاه برافراخت و باشاعت عدل و انصاف و دفع رسوم جور و اعتساف پرداخته ماه مبارك رمضان همانجا بپایان رسانید آنگاه در ضمان حمایت مهیمن منان باغ زاغان را نشیمن همای چتر همایون فال ساخت و در شب جمعه 21 ذی حجه حجه مذكوره آنحضرت را ولدی رشید متولد گشته موسوم ببایسنغر گردید و امیر تیمور گوركان در همان ماه كه امیرزاده شاهرخ را بجانب خراسان فرستاد از سمرقند عنان عزیمت بشهر سبز انعطاف داد و ماه مبارك رمضان در آقسرای گذرانیده از آنجا به ییلاق سلطان ارتوج رفت و در آن مقام امیرزاده محمد سلطان كه از همدان بجانب فارس و سواحل دریای هرمز رفته بود و بسیاری از قلاع را مسخر گردانیده و مخالفان را بتیغ بیدریغ بگذرانیده مظفر و منصور با غنایم نا محصور به سعادت ملازمت رسید و برسم پیشكش تبركات لایقه و تنسوقات رایقه بشرف عرض رسانید و در آن اثنا خیال وصلت با دختر خضر خواجه اوغلان در سویدای دماغ صاحبقران كامران پیدا شده جمال حال پسر خضر خواجه اوغلان شمع جهان را كه در آستان اقبال آشیان بسر می‌برد بانوار عواطف خسروانه فروغ و زینت داده مصحوب غیاث الدین ترخان نزد پدرش روان ساخت تا مخدره از مخدرات شبستان خانی خطبه نموده بحرمسرای صاحبقرانی رساند و بنفس مبارك از ییلاق سلطان ارتوج كوچ فرموده بمرغزار كان كل خرامید و در پائیز همان سال یعنی سنه تسع و تسعین و سبعمائه باغ دلگشا قصر آن را تعمیر فرموده آن منزل فردوس وش نامزد دختر خضر خواجه اوغلان شد آنگاه امیر عالیجاه به- تاشكنت رفت و از آب سیحون گذشته نزدیك قریه چیناس اساس قشلاق طرح انداخت و در آن زمستان بر سر مزار فایض الانوار خواجه احمد نسوی قدس سره كه از اولاد محمد بن حنفیه است رضی اللّه عنه عمارات عالی ساخت و در روز پنجشنبه غره ربیع الاول سنه ثمانمائه امیر غیاث الدین ترخان از مغولستان بازآمد دختر خضر خواجه اوغلان را
ص: 469
كه تكل خانم نام داشت بزیب و زینت تمام و تجمل بیرون از حیطه اوهام به اردوی همایون رسانید و صاحبقران گردون غلام بترتیب طوی فرمان فرموده بآئین شرع مطهر آن پری پیكر را در عقد ازدواج منتظم گردانید و چند روز بعیش و سرور گذرانید و چون خسرو سپهر اورنك آفتاب آهنگ بیت الشرف خویش كرد آنحضرت نیز روی توجه به صوب سمرقند فردوس مانند آورد و حفظ الهی در حین نزول و ارتحال نگهبان و حارس و تائیدات نامتناهی در همه احوال موكب جاه و جلال را ملابس مصراع امید تازه و دولت قوی و بخت جوان‌

گفتار در بیان توجه صاحبقران گیتی‌ستان بجانب ممالك هندوستان‌

رفع اعلام جهاد جهة تقویت دین و دفع اشرار كفار و متمردین بموجب نص كلام الهی و مقتضای احادیث حضرت رسالت پناهی ص كه عاجلا منتج اعلی مراتب جاه و جلالست و آجلا سبب وصول بدرجات آمانی و آمال بنا علی هذا صاحبقران مظفرلوا به تاریخ ماه رجب سنه ثمانمائه موافق پارس‌ئیل بنیت غزا و جهاد و قتال اهل كفر و عناد با سپاهی از اقطار امطار زیاده و لشگری قامع اصحاب شر و فساد روی بصوب هندوستان نهاد و امیرزاده عمر ولد میرزا میرانشاه را در سمرقند بحكومت بازداشته و از آمویه گذشته عنان یك ران به راه اندراب انعطاف داد نظم
بجنبید و جنبش بعالم فتادبه عالم چنین جنبشی كم فتاد
زبانك دهل وهم لغزیده پای‌فلك كر شد از نعره كرنای و چون موضع اندراب مضرب خیام زرین طناب خسرو عالی‌جناب گشت طایفه از مردم آنجائی برسم دادخواهی بدرگاه پادشاهی آمده عرض كردند كه ما مردم مسلمانیم و كفار كتور و سیاه‌پوشان هرسال از ما مال می‌ستانند و هركس كه در ادای خراج اندكی اهمال می‌نماید كشته عیال و اطفالش باسیری می‌برند بیت
زنان را پس از كشتن كدخدای‌برند و زنند آتش اندر سرای از شنیدن این سخن عرق عصبیت و غیرت غضبیت خسروانه در حركت آمد و آغرق را گذاشته با بعضی از لشگر منصور بجانب آن كفار ایلغار كرد و مواضع حصین و قلاع متین آنجماعت بی‌دین را بزخم تیر و ژوبین در حیز تسخیر كشیده بسیاری از ایشان را بتیغ جهاد بگذرانید و اموال و جهات اهل ضلال را عرصه نهب و تاراج گردانید بیت
پس از كشتن اهل بغی و ضلال‌نصیب سپه گشت بسیار مال و غازیان سعادتمند بر قله كوهی بلند از رؤس نامبارك آن زمره بی‌دین كه هرگز سر بسجده معبود حقیقی تعالی شانه فرود نمی‌آوردند منارها برافراختند و حكایت آن غزوه را كه در ماه مبارك رمضان سنه مذكوره وقوع یافت هم آنجا بر سنگی مثلث ساختند و
ص: 470
چون امیر تیمور گوركان از دفع شر آن قوم بداختر فراغ بال حاصل كرد با غروق همایون پیوسته روی بصورت كابل آورد و بعد از وصول بان سرزمین چند روز در مرغزار دورین قبه بارگاه باوج سپهر برین برافراشت و در چهارشنبه غره ذی حجه مذكوره از آن منزل پای مبارك در ركاب سعادة انتساب آورده در روز چهارشنبه بنواحی قلعه ایریاب رسید و در باب تعمیر آن حصار اهتمام فرموده در عرض چهارده روز از آن امر فراغت روی نمود و صباح جمعه 17 ماه مذكور صاحبقران موید منصور بر اسبی‌بور كه آن را تخت روان می‌گفتند سوار شده گرد قلعه می‌گشت و چون بمحاذی دروازه رسید از روز نه بالاخانه پشت دروازه تیری بقصد آنحضرت انداختند و از آوازه گذشتن تیر اسب- رمید اما گزندی بآن خسرو سعادتمند نرسید و نایره خشم پادشاهانه برافروخته و از دروازه دیگر بقلعه شتافته باخذ موسی افغانی و اتباع او كه مقدم قبیله كركس و سردار آنحصار بود فرمان داد و فرمانبران در ساعت آنجماعت را مقید و مغلول گردانیدند و هفت بی‌سعادت كه تیر بجانب آن خسرو كشورگیر انداخته بودند آغاز حرب نمودند و چند كسر را زخمی ساختند آخر الامر كله‌كی سیستانی آنجماعت را بگرفت و در چاشت همان روز موسی با دویست نفر از اتباع بقتل رسید و حكومت ایریاب بملك محمد نامی كه برادرش بتیغ بی‌داد موسی كشته گشته بود تعلق گرفت و در روز هجدهم ماه مذكور صاحبقران عالیجناب از ایریاب كوچ فرموده روز سه‌شنبه دوازدهم محرم الحرام سنه احدی و ثمانمائه موافق پارس‌ئیل از آب سن عبور نمود و كنار بیابان جروكه به چول جلالی مشهور است محل نزول سپاه منصور گشت و رایان كوه جود براهنمای طالع مسعود در آنمنزل بدرگاه عالمپناه آمده مراسم كشیدن پیشكش بجای آوردند و شرایط مال‌گذاری و خدمتكاری قبول كردند و بنوازش امیر صاحبقران مفتخر گشته خوشدل و مستظهر اجازت آنطرف یافتند و در روز چهارشنبه سیزدهم خسرو موید منصور از آب چول عبور فرموده روز پنجشنبه چهاردهم امیر شیخ نور الدین را با فوجی از سپاه جلادت آئین بدفع شر شهاب الدین مباركشاه تمیمی كه والی جزیره بود كه در كنار آب احمد واقع است ارسال فرمود خود نیز متعاقب بدانجانب نهضت نمود و شهاب الدین بعد از محاربه با شیخ نور الدین و وصول صاحبقران ظفر قرین گریخته بكشتی درآمد و تمامت جهات و متعلقاتش بدست عساكر نصرت مآثر افتاد و اكثر لشگر او رخت هستی بباد فنا داد بعد از آن صاحبقران گیتی‌ستان بجانب تلمتی كوچ فرمود و روز شنبه غره صفر سنه احدی و ثمانمائه حوالی آنحصار مضرب خیام عساكر فیروزی اثر گشت و اهالی آنجا بقدم اطاعت و اذعان بیرون آمده مال امان قبول نمودند و محصلان جهة تحصیل آن وجه بشهر رفته در آن اثنا بواسطه كثرت احتیاج سپاه منصور بآذوق فرمان همایون نفاذ یافت كه هركس هرجاغله یابد بردارد و باین بهانه شبی كه دماغ زمانه از غلبه باده سودا بهم برآمده بود لشگریان بتلمتی شتافتند و طوفان بلا بالا گرفته آتش نهب و تاراج در شهر
ص: 471
زدند چنانچه غیر از سادات و علما كسی از آن بلیه نجات نیافت و روز شنبه هشتم صفر رابت ظفر اثر از تلمتی نهضت نموده و عساكر نصرت مآثر در اثناء راه نصرت كوكری را كه با دو هزار كس از هندیان جهالت‌نشان در كنار كولی عظیم ایستاده میخواست كه دست بردی نماید منهزم گردانیدند و بسیاری از اتباع او كشته هرچه یافتند بغارتیدند و اعلام طفر اعلام بعد از طی منازل و مراحل پرتو وصول بر كنار آب بیاه انداخت و در آن مقام امیر- زاده پیر محمد جهان‌گیر بموكب ظفرنشان پیوسته از نور طلعت همایون صاحبقران ربع مسكون روشنی دیده حاصل ساخت.

گفتار در وصول امیرزاده پیر محمد جهانگیر بموكب صاحبقران گردون سریر و بیان فتح قلعه بطیز و قتل اهالی آن جا از صغیر و كبیر

چنانچه سابقا خامه لطایف صریر در سلك تحریر و عقد تقریر انتظام داد صاحبقران كشورستان حكومت مملكت قندز و بقلان و كابل و غزنین و قندهار را بشاه‌زاده رفیع مقدار پیر محمد جهانگیر ارزانی داشته بود و شاهزاده چون آنولایت را بحیطه ضبط درآورد عزم تسخیر دیگر بلاد و امصار نمود و از آب سند گذشته شهراجه را بجنگ بگرفت و بظاهر ملتان شتافته اعلام محاصره و محاربه برافراخت و در آنوقت حاكم آنجا سارنك بود برادر ملوخان و سارنك و ملو در سلك امراء سلطان فیروز شاه انتظام داشتند و بعد از فوت آن پادشاه عالیشان صاحب اختیار ممالك هندوستان شده بودند القصه چون مدت محاصره بششماه كشید اهالی مولتان از قحط و غلا بتنك آمده سارنك ترك جنگ داد و از سر اضطرار پای از شهر بیرون نهاد و میرزا پیر محمد را فتح میسر گشته بدرون مولتان خرامید و در آن اثنا چنانچه در هندوستان معهود است بر شكالی عظیم روی نمود و اكثر اسبان لشگر تلف شد و حكام آنحدود اینمعنی را دانسته شعار خلاف اظهار كردند و مخالفان شبها در شهر آمده هرچه می‌یافتند میبردند و مردم شاه‌زاده بسبب كثرت گل و لای و قلت ستوران باد پای بدفع ایشان قیام نمیتوانستند نمود لاجرم در غایت حیرت اوقات میگذرانیدند كه ناگاه ماهچه رایات نصرت ایات صاحبقران خجسته سمات از افق دیار هند طالع گردید و آفتاب طلعت همایونش آن ظلمت آباد را روشن ساخت و دیده بخت بداختران از مشاهده اینحال تیره شد و خفاش صفت در بیغولها خزیدند و امیرزاده پیر- محمد از مضیق دهشت نجات یافت و بجانب اردوی همایون شتافته روز جمعه 14 صفر در كنار آب بیاه بملازمت جد بزرگوار رسیده و ملحوظ عین شفقت و عاطفت گردید و روز
ص: 472
شنبه پانزدهم لواء ظفر پناه از آب بیاه عبور نموده سایه اقبال بر منزل جنجان انداخت و چهار شبانروز توقف آنجا اتفاق افتاد و در آن ایام امیرزاده پیر محمد صاحبقران عالیمقام را طوی داده پیشكش كشید و آنحضرت سی هزار اسب بوی بخشید آنگاه پادشاه كشور- گیر عازم قلعه بطیز گشته در روز چهارشنبه 26 صفر لشگر قیامت اثر آنحصار را در میان گرفتند و بطیز از مشاهیر قلاع هند است و از راه دورتر افتاده و اطراف آن بیابان است و آب آن از گولیست كه بر در شهر از برشكال پر میشود و حاكم آن قلعه را راودولچین میگفتند و راو بلغت هندیها در را گویند و راودولچین تا آنغایت سر بمتابعت هیچ پادشاهی فرود نیاورده بود و از آینده و رونده باج ستادنده هیچ تاجری از شر او ایمن نبود القصه چون سپاه در نواحی آنقلعه اعلام اقتدار برافراختند از افغان سورن و آواز كرنای زلزله در زمین و زمان انداختند و هندیان نخست بقدم محاربه به پیش آمده پس از آنكه كمال تسلط و تهور سپاه امیر تیمور مشاهده نمودند امان طلبیدند و مرحمت پادشاهانه شامل حال ایشان شده در روز جمعه 28 صفر رادولچین با شیخ سعد اجودنی بملازمت حضرت صاحبقرانی شتافت و بعز بساط بوسی استسعاد یافته سه تفوز اسب تازی با زین‌های زرین پیشكش كرده خدمات او شرف قبول پذیرفته بانعام جامه زردوزی و كمر مرصع و افسر زرنگار سرافراز گشت مقارن آن حال جمعی از اهالی دیپالپور كه پیش از این از اتباع میرزا پیر محمد مسافر كابلی را با هزار كس بشمشیر غدر كشته بودند بتیغ انتقام سپاه نصرت فرجام مقتول شدند و اینمعنی موجب هراس مردم بطیز گشته برادر راودولچین كمال الدین و پسر او در سلخ صفر دروازها بركشیدند و شعار خلاف ظاهر گردانیدند لاجرم راودولچین مقید شده سپاه ظفر قرین روی بتسخیر حصار آوردند و نوبت دیگر اهالی قلعه امان طلبیده كلید دروب ارسال داشتند و غره ماه ربیع الاول امیر شیخ نور الدین و امیر اللّه داد جهة تحصیل مال امان بشهر درآمده رایان تیره رای در ادای مال اهمال نمودند لاجرم آتش قهر خسروانه اشتعال یافته مجموع سپاه جهان‌سوز بقلعه بطیز درآمدند و میان ایشان و هندیان جنگی صعب روی نموده آخر الامر نسیم فتح و ظفر بر پرچم علم اهل اسلام وزیده و ده‌هزار كفار بتیغ جهاد كشته گشته آتش نهب و تاراج در خانمان ایشان افتاد تمامی عمارات آن اشرار بآتش غضب محترق شده در آن دیار نه دار ماند نه دیار و الحمد اللّه الملك القهار