گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
ذكر ویران شدن امیرزاده حسینعلی در موضع مرند و رسیدن او بملازمت سلطان عالی‌مكان سعادت‌مند





در آن اوان كه مملكت ری مضرب خیام عساكر سلطان سعید بود امیرزاده حسینعلی ولد میرزا جهانشاه در منزل مرند اقامت داشت و خیال مقابله و مقاتله با امیر حسن بیك بر لوح خاطر مینگاشت و چون خبر قرب وصول دشمن بوی رسید امیر شاه علی و امیر ابراهیم شاه و جمعی دیگر از امراء درگاه را برسم قراولی ارسال فرمود آنجماعت سوابق حقوق جهانشاهی را نابوده تصور نموده بملازمت امیر حسن بیك رفتند و خبر بیوفائی امرا و رسیدن سپاه سلطانسعید بتبریز در اردوی امیرزاده حسینعلی شیوع یافته مردم بنوعی بهم برآمدند كه ضبط ایشان تیسیر نپذیرفت بعضی از لشگریان باردوی امیر حسن بیك پیوستند و بسیاری از ایشان پناه بدرگاه سلطانسعید بردند لا جرم داعیه تسخیر آذربایجان بیشتر از پیشتر در ضمیر آنحضرت متمكن گشت و از ری بسلطانیه شتافت مقارن وصول موكب همایون بآن بلده عرضه داشت امیر مزید و سایر امرا كه بتبریز رفته بودند رسید مضمون آنكه امیر حسن بیك رقبه از ربقه اطاعت پیچیده و بنام این بندگان نشان نوشته كه امراء جغتای باید كه از تبریز بیرون روند كه من آن بلده را بپسر خود اغورلو محمد داده‌ام لا جرم انسب آنست كه رایات نصرت آیات علی اسرع الحال پرتو التفات برین دیار اندازد تا صورت بهبود در آینه مقصود چهره گشاید اما امیر حسن بیك چون شنید كه سلطان سعید سلطانیه را محل نزول همایون گردانید از هشت فرسخی تبریز كوچ كرده بقراباغ رفت و سلطان سعید پهلوان یوسف شیرازی را بداروغگی تبریز ارسال داشته از سلطانیه
ص: 90
بمیانه شتافت و در آنموضع امیرزاده حسینعلی و ولد او سلطان علی و برادرش امیرزاده یوسف مكحول و جمعی كثیر از امرا تراكمه باقرب پنجاه هزار نفر از لشگر باردوی همایون رسیدند و سلطان سعید اولاد میرزا جهانشاه را بشرف بقتیل انامل فیاض سرافراز ساخته نوازش نمود و بمواعید دلپسند مستظهر و امیدوار گردانید در این اثنا امیر حسن بیك برادرزاده خود یوسف بیكرا برسم رسالت بپایه سریر اعلی فرستاد و سلطانسعید مجلسی در غایت عظمت و مهابت برآراسته امراء عظام بآئین تمام یوسف بیكرا پیش بردند و او بموجب فرموده بیست و هفت جا زانو زده تا بشرف دستبوس استسعاد یافت و یوسف بیك بوسیله امراء از زبان عم خود معروض داشت كه قرب صد سالست كه آباء ما نسبت بخاندان حضرت صاحبقران امیر تیمور گوركان طریق دولتخواهی مسلوك داشته‌اند و حالا این مخلص نیز همان طریقه را رعایت نموده ولایات فارس و عراق را از مخالفان انتزاع كردم و بگماشتگان آن آستان گذاشتم امید آنكه درین نیستان مرا چندان مهلت دهید كه زمستان بپایان رسد و برف از راه برخاسته مراجعت بدیاربكر میسر گردد و ایضا امیر حسن بیك مصحوب یوسف بیك عرضه داشتی مبنی بر همین سخنان ارسال داشته بود و در آنعریضه این بیت را مندرج گردانیده كه بیت
گرت هواست كه معشوق نگسلد پیمان‌نگاه دار سررشته تا نگهدارد القصه چون سلطان سعید پیغام امیر حسن بیك را شنید جواب داد كه موكب همایون عازم آن دیار است بعد از وصول آنچه مصلحت باشد بتقدیم خواهیم رسانید و پسر عمه خود میرزا محمود خواجه لاق را مصحوب یوسف بیك نزد امیر حسن بیك فرستاد و چون میرزا محمود باردوی امیر حسن بیك رسید آنحضرت نیز بارگاهی پادشاهانه بیاراست و تختی زرین نصب كرده میرزا یادگار محمد بن میرزا سلطانمحمد بن میرزا بایسنقر را بر آنجا نشانده و خود بعظمتی هرچه تمامتر بر جانب یسار قرار گرفت و امرا و سران سپاه را فرمود تا مسلح و مكمل شده هریك بجای خویش ایستادند آنگاه میرزا محمود را بار داد و او در غایت دهشت بآنمسجد درآمده چند نوبت زانو زد و باشارت امیر حسن بیك نخست میرزا یادگار محمد را دریافت و بعد از آن بعز دستبوس امیر حسن بیك فایز شد و سخنی كه داشت عرض كرده جواب شنید و بعد از دو سه روز عنان مراجعت منعطف گردانید

گفتار در بیان اهتزاز صرصر تفرقه و پریشانی بر سپاه پادشاه ایران و توران و فرونشستن چراغ فراغ خراسانیان در حدود قراباغ اران‌

اقبال‌دار ملال مانند كمال آفتاب سریع الزوالست و آفتاب جاه و جلال مثال سایه غمام بر شرف انتقال چون مشیت پادشاه متعال بتغیر دولت سلطانی تعلق گیرد ثبات آن ببسیاری سپاه جرار تمشیت نپذیرد و هرگاه اراده مالك الملك ذو الجلال بتفرق جنود
ص: 91
گیتی‌ستانی متعلق گردد جمعیت او باصابت تدبیر عقلاء كیاست آثار بوقوع نپیوندد شعر
اذا ما اراد للّه تغیر دولته‌فان قضاء الحق لا بد واقع
فكیف بقاء الملك من دون حكمةو لا ینفع التدبیر و الحكمة قاطع تسطیر این تقریر آنكه چون تقدیر پادشاه قدیر بانهدام بناء دولت و زندگانی سلطانسعید میرزا سلطان ابو سعید متعلق بود باوجود وفور ابطال رجال و كثرت اسباب محاربه و قتال آنجناب را در آذربایجان صورت نصرت روی ننمود و نسیم فتح و ظفر از مهب و (مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ) برشقه لوای جهانگشای ابو النصر حسن بیك وزیده دست عنایت سبحانی ابواب سلطنت و جهانبانی بر روی روزگار آنمهر سپهر كامرانی برگشود شرح اینحال بر سبیل اجمال آنكه در آن ایام كه منزل میانه مضرب خیام سلطان زمانه بود و معسكر از كثرت لشگر نشانه دشت محشر ظاهر می‌نمود بیكبار جنود سرما و برد در عرصه عالم دست بتاراج و یغما درآورد و خسرو سیارگان سنجاب سحاب بر دوش افكنده از بیم هوای سرد سر از خرگاه لاجوردی بیرون نمی‌كرد بنابرآن سلطان سعید امرا و نوئینان را طلبیده در باب تعیین یورت قشلاق مشورت فرمود و رای همگنان بر آن قرار گرفت كه امیر حسن بیك را از قراباغ اخراج نمایند و در آن زمستان بجای آن پادشاه عالی‌مكان قشلاق فرمایند و رایات عالیات بدینعزیمت نهضت فرموده چون هفت فرسخی قراباغ محل نزول همایون گشت بسبب قلت ماكولات ارباب تدبیر صلاح دیدند كه بطرف محمودآباد روند تا شروانشاه كه دم از هواخواهی می‌زد باردوی اعلی محلق شود و باینعزیمت كوچ كرده بصحرائی رسیدند كه علف آن زهردار بود و هرچهارپائی كه خورد از چنك گرك اجل جان نبرد و بعد از آنكه جلگاه محمودآباد معسكر خسرو عالی نژاد گشت قحط و غلا بمرتبه انجامید كه بهاء یكمن غله بده دینار كپكی رسید و امیر حسن بیك شوارع را مضبوط ساخته نمی‌گذاشت كه از طرف خراسان و عراق و فارس كسی به اردوی همایون رود اما روزی‌چند از جانب شروان بكشتی اطعمه فراوان باردو می‌بردند و در آن اوقات اسبان سپاهیان خراسان بغایت ضعیف شده بودند و تراكمه كه الاغان آسوده و فربه داشتند پیوسته نواحی اردو را می‌تاختند و هركس را كه می‌یافتند بعالم آخرت روان می‌ساختند و چون روزی‌چند حال برین منوال بگذشت شروانشاه بواسطه وعید و تهدید امیر حسن بیك یاغی گشت و اینمعنی موجب آنشد كه موكب همایون از محمود آباد بجانب اردبیل در حركت آمد در اثناء راه بمحلی پروحل رسیدند و چهارپای بسیار در لای اجل فرورفته شاه و سپاه بلطایف الحیل از آنجا بگذشتند و بموضع تابتان منزل گزیده در روز پنجشنبه دوازدهم رجب سنه ثلث و سبعین و ثمانمائه امیر سید مراد برسم قراولی بجانب معسگر امیر حسن بیك روانشد در اثناء راه چهارصد سوار آراسته بوی دو چار خوردند و مقدم ایشان كه امیر بیك تركمان بود پیش رانده سید مراد را گفت كه میرزا سلطان ابو سعید دشمنان صدساله را دوست و دوستان صدساله را دشمن ساخت اكنون بی‌از آنكه
ص: 92
جنك یا صلح كند بكجا می‌رود و باید كه فردا امراء بزرك از آنجانب بیایند كه امیر حسن بیك نیز جهت تمشیت مهم مصالحه خواص و مقربان خود را خواهد فرستاد و سید مراد بازگشته روز دیگر امیر سید مزید با جمعی كثیر از امراء رفیع مقدار بیرون رفتند و در همان موضع تركمانان روز گذشته پیش آمده امیر مزید چون عدد مردم خود را از تراكمه زیاده دید بغرور موفور بریشان تاخت و اساس جمعیت آنطایفه را پریشان ساخت هر چند امیر سلطان ارغون گفت كه اینجماعت كومك دارند توقف می‌باید نمود امیر مزید سخن او را قبول نفرمود و چند فرسخ در قفای گریختگان راند در آن اثنا امیر حسن بیك با دو سه هزار سوار آراسته از كمینگاه بیرون آمده بر سپاه خراسان حمله كرد و سلطان جنید و پهلوان حسین دیوانه و حسین علی ارلات و شیر محمد بغدادی و پیر محمد قورچی را با قرب پانصد نفر از متعینان بقتل آورد و امیر سید مزید گرفتار گشته بقبة السیف روی باردوی سلطان سعید آوردند و امیرزاده سلطان علی ولد سلطان حسینعلی میرزا بطرف همدان گریخت آنجا كشته شد و پدرش در آنزمان در تبریز بود القصه چون اینخبر محنت اثر در اردوی مكنت قرین شیوع یافت سلطان سعید چاره‌جوی گشته امیر غیاث الدین محمد بن امیر جلال الدین عبد الوهاب بن امیر غیاث الدین بن امیر كمال الدین بن امیر سید قوام الدین را كه ابا عنجد در سلك ولات مازندران انتظام داشت جهة تمهید بساط صلح و صفا نزد امیر حسن بیك فرستاد و از عقب جناب سیادت‌مآب والده خود را مصحوب سید صدر الدین ابراهیم قمی بهمان مهم ارسال داشت امیر حسن بیك نسبت بسادات عظام و مهد علیا شرایط تعظیم و احترام بجای آورده با خود قرار داد كه آنچه در باب تشید اساس مرافقت و مصالحت گویند بعز اجابت اقتران دهد كه ناگاه سید اردبیلی كه قبل ازین امیر حسن بیك او را برسم رسالت باردوی اعلی فرستاده بود بازآمد و معروضداشت كه خراسانیان بغایت بدحال و پریشان روزگارند اصلا بصلح و صفا راضی نباید شد كه ایشان عنقریب با قبح وجهی فرار مینمایند بنابرآن امیر حسن بیك مهد علیا و سید صدر الدین ابراهیم را نومید بازگردانید و امیر غیاث الدین محمد را مشمول نظر مرحمت ساخته نشان ایالت ساری ارزانی فرمود ذكر واقعه هایله سلطان سعید میرزا سلطان ابو سعید چون سید صدر الدین ابراهیم قمی و مهد علیا بپایه سریرا علی معاودت فرمودند هنوز سخن تمام نكرده بودند كه طلیعه سپاه ظفرپناه امیر حسن بیك سیاهی نمود و بعضی از امراء خراسان مورچلهای خود گذاشته باقدام بیوفائی بدشمنان پیوستند بنابرآن سلطان سعید در نیمروز شانزدهم رجب همعنان محنت و تعب روی بصوب فرار آورد و دو پسر امیر حسن بیك بتكامشی شتافته و آنجناب را گرفته نیمشب باردوی پدر خود رسانیدند و بمحافظان هشیار سپرده محفوظ گردانیدند و بعد از دو روز امیر حسن بیك بر تخت بخت و فیروزی نشسته آن پادشاه عالیجاه را طلبید و چون نزدیك ببارگاه رسید شرایط تعظیم و احترام بتقدیم رسانیده و در موضعی كه مدعا داشت نشانده سخنان شكایت‌آمیز بر زبان راند و سلطان سعید جوابی كه مناسبت وقت بود ادا فرمود و
ص: 93
بمجلس مراجعت نمود و امیر حسن بیك نمیخواست كه بجان آن خسرو عالیشان آسیبی رساند بلكه داعیه داشت كه او را یراق داده بطرف خراسان بازگرداند اما بعد از قیل و قال فراوان باغوای قاضی شروان و استصواب جمعی از امرا تركمان خاطر بران قرار داد كه آن مظهر عدل و احسان را از پای درآورد و در بیست و دوم رجب موكلان سلطان سعید را بدیدن میرزا یادگار محمد بردند و شاه‌زاده شرط استقبال بجای آورده آن دو پادشاه یكدیگر را در آغوش كشیدند و میرزا یادگار محمد بخرگاه درآمده محصلان سلطان سعید را بازگردانیدند و همانجا شربت شهادت چشانیدند نظم
دریغا كه آن شاه عالی‌نژادكه در عدل مثلش ز گیتی نزاد
بتیغ ستمنقد جان را فشاندازو غیر افسانه چیزی نماند
بجز خاك خوبان درین دشت نیست‌بجز خون شاهان درین طشت نیست
جهان با همه زینت و زیب اونیرزد باین رنج و آسیب او

گفتار در بیان شمه از آنچه بعد از فرار پادشاه سعید شهید نسبت بامرا و سپاه خراسان بوقوع انجامید

در آنزمان كه میرزا سلطان ابو سعید عنان عزیمت بصوب هزیمت تافت علامات روز رستخیز در معسكر نكبت اثر باكمل وجهی ظهور یافت صورت (یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ) جلوه‌گر گشت و افغان و نفیر صغیر و كبیر و امیر و وزیر و برنا و پیر از ایوان كیوان درگذشت بیت
فروماندگان را در آن رستخیزنه روی رهائی نه رای گریز همانساعت دلیران لشگر امیر حسن بیك هریك سنان جان‌ستان در دست و خدنگی خون‌افشان درشست بلشگرگاه تاختند و آغاز غارت و تاراج كرده بناء جمعیت ترك و تازیك را از بنیاد برانداختند اما هنوز خیمه و خرگاه و سراپرده و بارگاه پادشاه برجای بود كه ابو النصر مظفر الدین امیر حسن بیك تشریف حضور ارزانی فرمود و سواره بر در سرا پرده ایستاده سپاه تركمان را از ارتكاب امور ناشایست منع نمود و خواجه‌سرایان و مستحفظان حرمرا بدستور معهود بمحافظت اهل حرم نصب كرد و خزاین و نفایس را مضبوط ساخته بعد از آن روی بسرانجام و سایر مهمات آورد و بنفس مبارك بمنع طایفه از سپاهیان كه در نهب و اسر خراسانیان افراط می‌نمودند مشغول گردید و چند كس را از آن مردم تیر زده بقتل رسانید و حكم فرمود كه تراكمه آذربایجان و یساقی خراسان از معسكر بیرون روند و امرا و سپاه پادشاه شهید در ظل حمایت میرزا یادگار محمد مجتمع كردند و اكثر متعینان را در سایه عنایت بیغایت خویش مأوی داد و ابواب مرحمت و عاطفت بر روی روزگار آن بیچارگان بگشاد از امراء عظام و صدور عالی‌مقام امیر سید مزید ارغون و امیر محمود موسیكه و امیر احمد یار و میرك عبد الكریم و میرك عبد الرحیم صدر و امیر عبد الوهاب و مولانا قطب الدین طبیب چندگاه بسلاسل و اغلال مقید بودند
ص: 94
و عاقبت میرك عبد الرحیم بواسطه بعضی از سخنان فتنه‌انگیز كه گفته بود كشته گشته سایر بندیان نجات یافتند و بعضی از ایشان ملازمت میرزا یادگار محمد اختیار كرده طایفه روی بخراسان نهادند و بیشتر سپاهیان براه شروان و گیلان عازم اوطان خود گشتند و از وزراء سلطان سعید خواجه برهان الدین عبد الحمید كه در اردو بملازمت امیر حسن بیك رفته منصب اشرف دیوان یافت و خواجه شمس الدین محمد كه در اصفهان بحكومت اشتغال داشت بعد از استماع آنخبر بدرگاه پادشاه ظفر اثر شتافته رایت وزارت برافراشت و خواجه قطب الدین طاوس كه در بعضی از حدود عراق به ضبط اموال مشغولی مینمود اجازت حاصل كرده بصوب خراسان توجه فرمود

ذكر احوال اولاد امجاد سلطان ستوده‌خصال بر سبیل ایجاز و اجمال‌

در وقتی كه دیوان قضا بر منشور زندگانی سلطان سعید رقم خصم ختم تحریر نمود آنجناب را یازده پسر نیك‌اختر بود برین ترتیب میرزا سلطان احمد و میرزا سلطان محمود میرزا سلطان محمد میرزا شاه‌رخ میرزا الغ بیك میرزا عمر شیخ میرزا ابا بكر میرزا سلطان مراد میرزا سلطان خلیل میرزا سلطان ولد میرزا سلطان عمرو ازین یازده شاه‌زاده چهار نفر بمرتبه سلطنت و فرمان روائی رسیدند و اسامی ایشان اینست میرزا سلطان احمد میرزا سلطان محمود میرزا عمر شیخ میرزا الغ بیك و چون تفاصیل وقایع این چهار خسرو ستوده‌خصال و سایر اولاد سلطان سعید راقم حروف را معلوم نبود خامه دو زبان بر تحریر مجملی از احوال ایشان اختصار مینماید و هریك را كه بسلطنت رسیده‌اند در ذكر تقدیم میدهد معز السلطنه و الخلافه میرزا سلطان احمد اسن اولاد امجاد سلطان سعید بود تولدش در سنه خمس و خمسین و ثمانمائه در دار السلطنه سمرقند از دخترزاده بوغاتر خان كه بحسب شریعت غرا در عقد ازدواج آن پادشاه سعادت انتما بود روی نمود و سلطان سعید بعد از فتح خراسان ایالت دار الملك حضرت صاحبقران را بدان قرة العین مفوض ساخت و جانی بیك و دولدای برادر خوردتر سلطان بیك كاشغریرا باتابكی شاه‌زاده مقرر كرده رایت اقتدارش را در سمرقند و بخارا برافراخت و در تمامی اوقات حیات سلطان سعید آنخسرو صاحب‌تائید در ماوراء النهر بر مسند سرافرازی متمكن بود و با رعیت و سپاهی در كمال عدالت و نیكوخواهی سلوك مینمود و بعد از واقعه قراباغ بعزم تسخیر ولایات خراسان از آب آمویه بگذشت و چون بحدود اندخود رسید خبر استیلا خاقان منصور سلطان حسین میرزا مسموعش گشت بنابرآن عنان مراجعت بصوب سمرقند معطوف گردانید و كلمه العود احمد وصف الحال پادشاه ستوده‌خصال گردید و میرزا احمد را در ایام جهانبانی چهار نوبت با اهل خلافت محاربت اتفاق افتاد اول با برادر خورد ترشیخ جمال ارغون كه نعمت نام داشت در نواحی رامن و در آنمعركه سلطان احمد میرزا
ص: 95
ظفر یافت و نعمت بكفران نعمت گرفتار شده بوادی هزیمت شتافت دیگر با برادر خوردتر خود عمر شیخ میرزا در میان شاه‌رخیه و اراتیبه بنواحی قریه خواص و در آن روز نیز پرتو فتح و فیروزی بر پرچم علم آنحضرت تافت سیم آنكه نوبتی سلطان محمود خان بن یونس خان كه در میان مغولان آنجائیكه مشهور است قصد سمرقند فرموده نواحی تاشكنت را معسكر گردانید و لشگر مغول در اطراف تركستان و حدود ماوراء النهر دست بغارت و تاراج بر آوردند و سلطان احمد میرزا از بلده سمرقند بعزم اشتعال نیران پیكار اعلام نصرت آثار ارتفاع داده متوجه اعدا شد و پرتل بعضی مغولان جابقونجی را گرفته چون بكنار آب جركه محل نزول جریك سلطان محمود خان بود رسید هردو لشگر از یكدیگر بی‌از آنكه به استعمال آلت قتال پردازند هرطایفه بطرف مملكت خود گریزان گشتند چهارم آنكه حیدر كوكلتاش قدم در وادی خلاف نهاده اسب جلادت در میدان عناد بجولان درآورد و سلطان احمد میرزا با زمره از ابطال رجال دفع او را پیش‌نهاد همت ساخت و عنان‌یكران بصوب معسكرش انعطاف داد و در نواحی بارییلاق تلاقی فریقین روی نمود و حیدر شكست یافته میرزا سلطان احمد مظفر و منصور بدار الملك خود معاودت فرمود و در سنه 899 سلطان احمد میرزا و سلطان محمود خان كه از سلوك میرزا عمر شیخ گوركان بغایت متضرر بودند با یكدیگر اتفاق كرده قصد استیصال نهال‌اقبال آن مركز دایره سلطنت و استقبال نمودند و سلطان محمود خان از جانب شمال آب خجند و سلطان احمد میرزا از طرف جنوب آن آب بسوی اندجان توجه فرمودند در آن اثنا واقعه در غایت غرابت دست داد و عقاب اجل بهوای صید مرغ روح عمر شیخ میرزا در پرواز آمده آنحضرت در روز دوشنبه چهارم ماه مبارك رمضان سنه 899 از بام كبوتر خانه اخسی پریده شاهباز جان نازنینش در متنزهات بهشت برین آشیانه ساخت و سلطان احمد میرزا این خبر شنیده در تسخیر مملكت فرغانه؟؟؟ شد و اراتیبه و خجند و مرغیان را گرفته در چهار فرسخی اندجان منزل گزید اما فتح آنولایت او را میسر نشد چنانچه درین اوراق انشاء اللّه سلك تحریر خواهد یافت و با حضرت پادشاهی ظهیر الدین محمد بابر كه بعد از فوت پدر بر مسند سروری نشسته بود صلح‌گونه كرده مراجعت فرمود و بعد از قطع دو سه منزل مزاج شریفش از نهج اعتدال بصوب اعتلال مایل شده تب محرق قوی محركه آن پادشاه عدالت‌پناه را ضعیف ساخت و در اواسط شوال سال مذكور بنواحی اراتیبه در كنار آب آقسولات شعله حیاتش بزلال اجل مقدر منطفی گردید و آنحضرت مدت چهل و چهار سال درین دار پرملال اوقات گذرانید و سلطان احمد میرزا بصفای اعتقاد و سلوك طریق رشد و رشاد موصوف بود و در اداء صلوة مكنونه شرایط اهتمام بتقدیم رسانیده در هیچ وقتی از اوقات ترك نمی‌فرمود و همواره مضمون آیت (أَوْفُوا بِالْعُقُودِ) را مطمح نظر عالی اثر داشت و هرگز خیال ارتكاب امری كه مخالف لوازم عهد و پیمان بود پیرامن خاطر عاطر نمی‌گذاشت و اگرچه در معارك بنفس نفیس مرتكب استعمال آلات قتال نمی‌گردید
ص: 96
اما آثار شجاعت و بهادری و پهلوانی از حركات و سكنات آن بانی مبانی جهانبانی بظهور می‌رسید در فن تیر انداختن و قبق تاختن بر اكثر قادراندازان زمن فایق بود و تیر گزش در اكثر اوقات بر هدف مقصود رسیده خطا نمی‌كرد و قوت دماغ آنحضرت بمثابه بود كه اگر خواستی مدت یكشبانه روز در مجلس نشسته اقداح باده خوشگوار از كف ساقیان گلعذار دركشیدی و در محفل بزم در غایت انسانیت بسر برده هرگز امری ناپسند از آنخسرو خردمند بظهور نرسیدی و پیوسته فحوای كلمه (من صمت نجی) نصب العین ضمیر منیرش بودی و در سخن گفتن اطناب و اكثار تجویز ننمودی و سلطان احمد میرزا در مدت حیات شش زن بحباله نكاح درآورد و او را ایزد سبحانه و تعالی هفت دختر كرامت كرد اسامی ازواج آن زیبنده تخت و تاج بدین ترتیب است كه مسطور می‌گردد اول مهرنگار خانم بنت یونس خان دویم ترخان بیگم كه نسبش بامراء ترخانی می‌پیوست سیم قبق بیگم كوكلتاش ترخان بیگم بود چهارم خانزاده بیگم كه نسبش بخانزادگان ترمذ اتصال می‌یافت پنجم لطیف بیگم بنت امیر احمد حاجی ششم حبیبه سلطان بیگم برادرزاده سلطان ارغون اما اولاد ذكور سلطان احمد میرزا دو نفر بودند و هردو خردسال از عالم انتقال نمودند و از جمله دختران آن پادشاه عالیشان چهار نفر از قبق بیگم در وجود آمده بودند و یكنفر از حبیبه سلطان بیگم و بزرگترین بنات قبق بیگم رابعه سلطان بیگم كه او را قراگوز بیگم نیز می‌گفتند و قراگوز بیگم در زمان حیات سلطان احمد میرزا بحباله نكاح سلطانمحمود خان درآمد و بعد از شهادت سلطانمحمود خان جانی بیك سلطان آنعفیفه را در سلك ازدواج كشید دوم صالحه سلطان بیگم كه او را آق بیگم می‌گفتند و آق بیگم بعد از فوت پدر بحباله نكاح پسر عم خود سلطانمسعود میرزا درآمد سیم عایشه سلطان بیگم كه چندگاه در حرم پادشاه جمجاه ظهیر الدین محمد بابر بسر برد چهارم سلطان بیگم كه سلطانعلی میرزا در وقت سلطنت سمرقند او را بعقد خویش درآورد اما دختر پنجم كه از حبیبه سلطان بیگم تولد نموده بود و معصومه سلطان بیگم نام داشت در فراش حضرت خلافت‌پناه ظهیر الدینمحمد بابر پادشاه راه یافت و بعد از چندگاه دختری از وی وجود آمد و مادر هم در آن ایام وفات یافت و دختر باسم مادر موسوم گشت
سلطان محمود میرزا ولادت با سعادتش در سنه سبع و خمسین و ثمانمائه روی نمود و آن حضرت ارشد اولاد امجاد سلطان سعید و برادر اعیانی سلطان احمد میرزا بود بصفت شجاعت و مردانگی موصوف و بست سخاوت و فرزانگی معروف و بمكارم اخلاق و محاسن اداب و تشیید اساس عدل و انصاف و انتساخ قواعد ظلم و اعتساف سرامد اساطین سلاطین می‌نمود تیغ تیزش در وقت ستیز قاطع نهال‌اقبال اعداء دین و دولت و سنان خونریزش در میدان پیكار رافع لواء اولیاء ملك و ملت نیز رای عالم‌آرایش خورشید صفت از مشرق صواب طالع و فروغ تدبیر صوابنمایش چون ماه چهارده در شب دیجور حوادث لامع طبع پاكش دراك حقایق معانی و ذهن دراكش
ص: 97
جامع دقایق نكته‌دانی كف باذلش كافل مصالح افاضل و غمام انعامش شامل شرایف امائل نظم
گشت ملك از عدالتش معمورظلم شد از سیاستش مستور
ذات او بود زیب تخت و سریرنور رایش چو مهر عالم‌گیر
كف جودش چو ابر گوهربارجوهرطبع او نكو آثار و آن شاهزاده عالی‌گهر در روز گرفتاری پدر در ضمان حمایت حضرت داور بجانب خراسان نهضت فرمود و قرین صحت و سلامت روز پنجشنبه دوم ماه مبارك رمضان سنه ثلاث و سبعین و ثمانمائه بدار السلطنه هراه رسیده بدارائی سپاهی و رعیت اشتغال نمود و در روز جمعه سیم ماه مذكور در مسجد جامع آن بلده فاخره خطبه بنام حضرت صاحبقران امیر تیمور گوركان و میرزا سلطان ابو سعید و میرزا سلطان احمد و میرزا سلطان محمود خواندند و بدان واسطه خبر واقعه جانسوز سلطان سعید بتحقیق پیوسته طوایف انام از خواص و عوام صدای نوحه و زاری باوج فلك زنگاری رسانیدند بیت
بگردید عالم ز آئین خویش‌كه آمد عجب مشگل صعب پیش و صباح شنبه چهارم كوتوال قلعه اختیار الدین باغی گشت و مردم جوق‌جوق شعار هواداری سلطان حسین میرزا ظاهر كرده كار از حیز تدبیر درگذشت بنابرآن در وقت استوار سلطان محمود میرزا باتفاق امیر یار مغول و امیر قنبر علی و جمعی دیگر از سالكان طریق یكدلی از دروازه خویش بیرون رفته روی توجه بصوب سمرقند نهاد و بعد از وصول بدان بلده فردوس میرزا سلطان احمد ابواب لطف و مرحمت بر روی برادر بگشاد و چندگاهی میان برادران طریق موافقت مسلوك بوده آخر الامر میرزا سلطانمحمود روزی ببهانه شكار از شهر بیرون رفت و باغواء احمد مشتاق و سید بدر و خسرو شاه و بعضی دیگر از مقربان درگاه راه حصار شادمان پیش گرفت و بعد از وصول بمقصد امیر قنبر علی كه در آنوقت حاكم آنولایت بود میرزا سلطانمحمود را بسلطنت برداشت و آنحضرت در ولایات ترمذ و چغانیان و حصار و ختلان و قندز و بقلان و بدخشان تا كوتل هندوكش علم سلطنت برافراشت و میرزا سلطانمحمود در ایام فرمان فرمائی چند؟؟؟ بت سپاه بطرف كتور و جبال سیاه‌پوشان برد و با كفار آندیار لوازم غزا و جهاد بجای آورد لا جرم ملقب بغازی گشت و طغرای فرامین خود را سلطان محمود غازی نوشت و آنحضرت را در اوقات سلطنت با سلطانحسین میرزا مكررا جنك و صلح اتفاق افتاد چنانچه در اثناء بیان وقایع آتیه خامه دو زبان بتقریر آن حالات زبان خواهد گشود و چون در شوال سال هشتصد و نود و نه میرزا سلطان احمد در سمرقند وفات یافت سلطانمحمود میرزا بنابر استدعاء اعاظم امرا از حصار بسمرقند شتافت و كوكب اقبالش بدرجه كمال رسیده در دار الملك حضرت صاحبقرانی قدم بر مسند كامرانی نهاد و باستمالت امرا و اركان دولت پرداخته ابواب عیش و عشرت برگشاد و میرزا ملك محمد را كه داماد آنحضرت و پسر برادر بزرگتر سلطانسعید میرزا منوچهر بود و خیال استقلال داشت با دیگری از شاه‌زادگان تیموری گرفته بقتل رسانید و نسبت بمتعلقان حضرت ولایت‌پناه خواجه ناصر الدین عبید اللّه كه پیوسته در ظلال حمایت ایشان فرق انسان از حاكمان در ضمان امان
ص: 98
بودند آغاز درشتی كرد چنانچه اثر تعدی او باولاد امجاد حضرت خواجه نیز رسید و چون سلطانمحمود میرزا در ارتكاب محرمات بغایت دلیر بود و بمصاحبت پسران ساده عذار و جوانان خورشید رخسار جسارت مینمود اركان دولتش نیز مرتكب انواع فسق و فجور می‌گشتند و دست ظلم و تعدی به بنین و بنات مسلمین دراز كرده بساط حرمت اهل ناموس را درمی‌نوشتند سمرقندیان كه قرب بیست و پنج سال در ظلال عدالت سلطان احمد میرزا بفراغبال گذرانیده بودند از مشاهده امثال این امور مضطرب شده زوال آفتاب اقبال آن پادشاه با استقلال را از حضرت ذو الجلال سؤال نموده تیر دعا بهدف اجابت رسید و در ماه ربیع آلاخر سنه تسعمائه سلطان محمود میرزا بعالم عقبی خرامید و آن پادشاه مظفرلوا چهل و سه سال در دار فنا اوقات گذرانید و بامر صدارت آنحضرت عالیجناب افادت پناهی عمدة العلمائی مولانا عصام الدین داود خوافی قیام مینمود و وزارت میرزا سلطان محمود در اكثر ایام سلطنت برأی صوابنمای والد مسود اوراق خواجه همام الدین محمد بن خواجه جلال الدین محمد بن خواجه برهان الدین محمد شیرازی مفوض بود و میرزا سلطان محمود پنج پسر و یازده دختر داشت پسر نخست آن پادشاه كامران سلطان مسعود میرزا بود كه مادرش خان‌زاده بیگم دختر بزرك ترمذی است دوم بایسنقر میرزا كه از پشت بیگم تولد نمود سیم سلطان علی میرزا كه مادرش زهره بیگی آغاست از قوم اوزبك چهارم سلطان حسین میرزا كه مادرش خانزاده بیگم بود نبیره امیر بزرگ مذكور و سلطان حسین میرزا در زمان حیات پدر بجوار مغفرت حی اكبر پیوست پنجم سلطان اویس میرزا كه بخان میرزا اشتهار یافت و والده خان میرزا سلطان نگار خانم میرزا عمر شیخ تولد آن شاه‌زاده سعادت‌مند در دار السلطنه سمرقند فی شهور سنه 856 اتفاق افتاد و سلطان را از دیدن آن قرة العین سلطنت مسرت و سرور روی نموده ابواب جشن و سور برگشاد و آن مولود عاقبت محمود در مهد خلافت و كامرانی و حجره عطوفت و مهربانی پرورش یافته چون بسرحد رشد و تمیز رسید به تفویض ایالت ولایت كابل و غزنین مفتخر و مباهی گردید و والد بزرگوار را وداع كرده روی براه آورد و چون منزل دره‌گز مركز رایت نصرت آیتش گشت قاصدی از پایه سریر اعلی باردوی عالی رسید و فرمان واجب الاذعان رسانید مضمون آنكه درین اوان جهة سنت ختان فرزندان عالیشان طوی و جشن بوقوع خواهد انجامید و ضمیر انور متوجه آنست كه آن قرة العین سلطنت در ایام سور و بهجت در صحبت جنت رتبت باشد بناء علی هذا عمر شیخ میرزا بسده سنیه والا مراجعت فرمود و بعد از انقضا ایام نشاط و انبساط بمناسبت مشاركت اسمی بخاطر اشرف اعلی چنان خطور نمود كه همچنانكه حضرت صاحبقران امیر تیمور گوركان حكومت مملكت فرغانه را كه عبارتست از اندجان و توابع آن بپسر دوم خود عمر شیخ میرزا عنایت فرموده بود لایق آنكه ما نیز ایالت آنولایت را بعمر شیخ میرزا مفوض گردانیم و برینموجب فرمان جهان‌مطاع نفاذ یافته منصب اتابكی آن در درج كشورستانی بامیر خدای بردی تیمورتاش
ص: 99
متعلق گشت و شاه‌زاده صاحب سعادت همعنان دولت و اقبال بمملكت فرغانه كه مشتمل است بر هفت قصبه معمور شتافته اخسیكت را كه ظاهرا نامش در سوابق ایام اخسی سكت بوده و بنابر تخفیف و ترخیم حالا بر اخسی قرار یافته دار الملك ساخت و چنانچه از شیوه ستوده نواب كامیابش متصور بود اعلام عدالت و رعیت‌پروری برافراخت و در هرقصبه داروغه منصف تعیین كرد و در اجابت ملتمسات ارباب حاجات لوازم عنایت و التفات بجای آورد بیت
برحمت چاره بی‌چارگان شدمراد خاطر آوارگان شد و میرزا عمر شیخ گوركان بعد از انقراض ایام حیات والد جنت‌مكان بواسطه علو همت بحاصل ولایت اندجان قناعت نتوانست نمود و پیوسته بخیال كشورستانی متعرض مملكت سلطان احمد میرزا شده ابواب نزاع می‌گشود و برین قیاس احیانا بطرف مغولستان لشگر می‌كشید و مزاحم اوقات متوطنان آندیار می‌گردید و بدین جهت میان آنحضرت و یونس خان غبار نقار ارتفاع می- یافت و نایره خلاف و عناد كانون درون مغولان را می‌تافت و مع ذلك چند نوبت یونس خان بملاحظه حقوق پدر فرزندی سببی میرزا عمر شیخ گوركانرا نزد خود طلبید و مراسم انسانیت مرعی داشته چند جایگاه اضافت اولگاه موروثی آنحضرت گردانید اما چون مدعاء عمر شیخ میرزا از آن زیاده بود بزلال انعام و بخشش آتش جنك و خونریزش صفت انطفا نگرفت و آنحضرت را سه نوبت با اقارب و اجانب مقابله و مقاتله سمت وقوع پذیرفت اول با والد عالیشان حرم محترمش یونس خان در جانب شمال قصبه اندجان بكنار دریاء سیحون و در آن معركه با آنكه از عمر شیخ میرزا غایت جلادت و بهادری بتقدیم رسید اما بحسب مشیت حی قدیم نسیم فتح و ظفر بر پرچم علم یونس خان و زید و بعضی از لشگریان آنمهر سپهر احسان را گرفته نزد خان بردند و آنحضرت را عرق شفقت ابوت سببی در حركت آمده طریق عطوفت و مروت مسلوك داشت و میرزا عمر شیخ گوركانرا مشمول التفات و عنایت بولایتش باز فرستاد دیگر آنكه نوبتی جمعی كثیر از لشگر قیامت اثر اوزبك نواحی سمرقند را تاخته با مالی افزون از چون و چند بطرف منازل خود مراجعت كردند و اینخبر بسمع آنخسرو شجاعت سیر رسیده با فوجی از شجاعان كینه‌كوش و بهادران جوشن پوش بتكامشی اوزبكان توجه فرمود و از آب امرش بر روی یخ گذشته بمخالفان نزدیك رسید و آنجماعت چون گرد موكب عالی را دیدند عنان بمیدان كارزار گردانیدند و در كنار آب بین الجانبین آتش قتال اشتعال یافته بباد حمله صرصر اثر نخل قامت بسیاری از مردان دلاور بر خاك هلاك افتاد و نوك سنان جان‌ستان و پیكان و خدنك مرك آهنك نایره خون از دیده و دل پهلوانان بگشاد و آخر الامر نسیم عنبر شمیم ظفر و فیروزی بر شقه بیرق آنمهر سپهر سروری در اهتزاز آمد و اوزبكان منهزم گشته ملازمان موكب نصرت نشان تمامی اموال سمرقندیانرا بازگردانیدند و بی‌شایبه نقصان بصاحبانش رسانیدند سیم آنكه نوبتی میرزا سلطان احمد با سپاه باران عدد از سمرقند بجانب فرغانه متوجه گشت و میرزا عمر شیخ نیز با لشگر بعزم ستیز برادر را استقبال فرموده در قریه خواص كه در میان
ص: 100
شاهرخیه و او راتیبه واقع است تلاقی فریقین روی نمود و بعد از انگیختن غبار جنك و شین ماهیچه توق میرزا سلطان احمد با كوكب سعادت اثر ظفر مقارنه اتفاق افتاد و میرزا عمر شیخ گوركان عنان مراجعت بدار الملك خویش انعطاف داد بیت
چنین است آئین گردون سپهرگهی كینه ورزد بكس گاه مهر و بر وجهی كه سابقا مذكور گشت طایر روح پرفتوح عمر شیخ میرزا بواسطه سقوط از بام كبوترخانه حسنی در روز دوشنبه چهارم ماه رمضان سنه 899 بجانب ریاض جنت پرواز نمود و مدت عمر عزیزش سی و نه سال بود و از آن حضرت سه پسر عالی‌گهر و پنج دختر نیك‌اختر یادگار ماند اما از پسران بزرگ‌تر پادشاه بحر و بر ظهیر الدین محمد بابر غازیست كه از قتلق نگار خانم بنت یونس خان تولد نمود دوم معز الدین جهانگیر میرزا كه دو سال از پادشاه با استقلال خوردتر بود و مادرش در سلك بنات بعضی از امراء تومان مغولستان انتظام داشت فاطمه سلطان نام سیم سلطان ناصر میرزا كه والده‌اش از اندجان بود مسمات بامید و دختر بزرگتر میرزا عمر شیخ خانزاده بیگم است كه همشیره اعیانی حضرت كشورستانی محمد بابر پادشاه است دختر دوم مهربانو بیگم بود كه از والده سلطان ناصر میرزا تولد نمود سیم شهربانو بیگم كه او نیز همشیره اعیانی سلطان ناصر میرزا است چهارم یادگار سلطان بیگم كه مادرش قونجی بود آغا سلطان نام پنجم رقیه سلطان بیگم و این دو دختر بعد از فوت عمر شیخ میرزا تولد نمودند و میرزا عمر شیخ بعد از آنچه مذكور شد و منكوحه و یك سریت داشت از جمله زوجات یك زوجه الوس آغا بنت خواجه بیك بود و دیگری قراگوز بیگم كه دعوی فرزندی میرزا منوچهر میكرد و قمانون سلطان بود از نسل مغولان (و علی اللّه الاعتماد و التكلان) میرزا الغ بیك گوركان در زمان حیات والد نامدار خویش بسلطنت مملكت كابل و غزنین و توابع و لواحق آن مفتخر و سرافراز بود و ایام دولتش امتداد یافته مدتی مدید در كمال عدالت و رعیت‌پروری در آنولایت بایالت مشغولی نمود و چون سنین تاریخ هجری از نهصد درگذشت آنخسرو نصفت‌آئین متوجه ریاض جنت گشت و پسرش میرزا عبد الرزاق بجای پدر نشست اما بسبب صغر سن و اختلاف آرای امرا و اركان دولت از عهده ضبط آنولایت بیرون نتوانست آمد و میرزا مقیم ولد شجاع الدین امیر ذو النون ارغون از قندهار لشگر بسر كابل كشید و شاه‌زاده را گریزانیده روزی‌چند آنبلده را جولانگاه خویش گردانید و بالاخره حضرت سلطنت پناهی ظهیر الدین و الخلافة محمد بابر میرزا ولد میرزا عمر شیخ بهادر خان بن سلطانسعید میرزا سلطان ابو سعید هم عنان اقبال و تأیید بجانب كابل شتافت و آنخطه را بصلح از میرزا مقیم گرفته پرتو انوار معدلتش بر اطراف ولایات سلطانمحمود غزنوی تافت بیت
ملك محمود غزنوی نبوی‌شد ز عدلش چو یثرب نبوی و تا غایت كه تاریخ هجری باواخر ماه مبارك رمضان سنه تسع و عشرین و تسعمائه رسیده آنخسرو معدلت‌آئین در آنمملكت بر مسند دولت و استقلال تمكن دارد و از غایت خیراندیشی نسبت بخدام درگاه سلاطین پناه شاهی
ص: 101
لوازم اخلاص و دولتخواهی بجای می‌آرد چنانچه میرزا معز الدین جهانگیر و سلطان ناصر میرزا كه پیوسته تابع برادر كلانتر بودند
میرزا سلطانمحمد و میرزا شاه‌رخ در روز ویرانی حضرت سلطانی بدست ملازمان امیر حسن بیك گرفتار شدند و مدتی مدید در بعضی از قلاع آذربایجان محبوس بوده عاقبت نجات یافتند اما بدحال و پریشان‌روزگار اوقات می‌گذرانیدند و در شهور سنه تسع و تسعین و ثمانمائه میرزا شاه‌رخ عازم دار السلطنه هراة گشته چون بولایت ساری بجوار مغفرت حضرت باری منتقل گردید و سلطانحسین میرزا باستقبال او كس فرستاد تا نعش او را بهراة آورد بآئین سلاطین بمدرسه مهد علیا گوهرشاد آغا بردند و بطریقه سنت بخاك سپردند و میرزا سلطانمحمد بعد از مفارقت برادر همدران مملكت می‌بود تا وقتی كه از عالم انتقال فرمود
میرزا ابا بكر اشجع اولاد سلطانسعید بود و در زمان حیات پدر در مملكت بدخشان بامر فرمانفرمائی قیام می‌نمود و بعد از شهادت آنحضرت نخست نسبت بمیرزا سلطانحسین طریق مخالصت مسلوك داشت و بالاخره لوای مخالفت برافراشت چندگاه لوازم ستیز و گریز بتقدیم رسانید و در اواخر رجب سنه اربع و ثمانین و ثمانمائه در حدود استرآباد گرفتار گشته دست سیاست بساط حیاتش درنوردید تفصیل اینحكایت در ضمن وقایع ایام دولت سلطان حسین میرزا مرقوم كلك بلاغت انتما خواهد گشت
میرزا سلطانمراد در زمان ایالت پدر در ولایت گرمسیر و قندهار قدم بر مسند حكومت نهاد و امیر نظام الدین احمد برلاس كه صاحب‌اختیار آنمملكت بود در خدمت شاهزاده كمر بسته ابواب عبودیت و اخلاص برگشاد و در آن اوانكه میرزا سلطان ابو سعید بولایت آذربایجان درآمد حكم همایون نفاذ یافت كه میرزا سلطانمراد متوجه كرمانگردد و شاه‌زاده بدانجانب نهضت فرموده در اثناء راه خبر واقعه هایله پدر شنید و آهی سرد كشیده عنان بصوب گرم سیر بازگردانید و در كنار آب هیرمند یوسف ترخان یاغی شده بعضی از احمال و اثقال میرزا سلطانمراد را بباد غارت و تاراج برداد لا جرم شاهزاده بهراة رفته روزی‌چند در ملازمت معز السلطنه و الخلافه سلطان حسین میرزا قیام نمود بعد از آن سلطان عالیشان او را بماوراء النهر نزد برادران فرستاد و میرزا سلطان مراد از اخوان بی‌شفقتی فهم كرده بار دیگر روی بخراسان آورد و میرزا سلطان حسین شاه‌زاده را در صفر سنه ثمانین و ثمانمائه بقلعه تیره‌تو فرستاد ع دیگر خبری ازو بمردم نرسید.
میرزا سلطان خلیل در وقتی كه سلطان سعید عزیمت آذربایجان فرمود در بلده هراة قایم‌مقام پدر بود و چون آن بلده در حیز تسخیر پادشاه كشورگیر میرزا سلطان حسین درآمد او را بسمرقند فرستاد و شاه‌زاده در آنولایت خروج كرده بر دست یكی از امراء سلطان احمد میرزا بقتل رسید
میرزا سلطان ولد بموجب فرمان پدر در میان امراء ارلات اوقات میگذرانید و
ص: 102
بعد از واقعه سلطان سعید باندك زمانی شربت ناخوشگوار هلاك چشید
میرزا سلطان عمر در زمان شهادت پدر در ولایت سمرقند بود و چون چندگاه از آن قضیه درگذشت میرزا سلطان احمد از حركات و سكنات برادر آثار مخالفت تفرس نموده باخراجش حكم فرمود و شاه‌زاده بمیرزا ابا بكر پیوسته در محلی كه میرزا ابا بكر در نواحی مرو از دست‌برد سپاه پادشاه عالیجاه سلطان حسین میرزا شكست یافت میرزا سلطان عمر بحدود نسا و ابیورد افتاد و در آن ولایت یكی از امرا او را گرفته بهراة فرستاد و سلطان حسین میرزا شاه‌زاده را نخست در قلعه اختیار الدین محبوس كرده در رجب سنه 883 بقلعه تیره‌تو ارسال داشت ع دیگر خبری ازو نیامد

ذكر بعضی از اعاظم سادات و مشایخ و علما كه معاصر بودند با سلطان سعید مغفرت‌انتما

در زمان فرخنده نشان میرزا سلطان ابو سعید گوركان بسیاری از این طایفه عالیشان در ولایات ماوراء النهر و خراسان توطن داشتند و اعلام دین‌داری و رایات پرهیزكاری می‌افراشتند و ذكر مجموع ایشان موجب تطویلست لا جرم بر بیان شمه از حال زمره از مشاهیر اختصار كرده خواهد شد و من اللّه الاعانته و التوفیق
مولانا فتح الله تبریزی در صنوف علوم محسوس و منقول ماهر بود و مدتی مدید در ملازمت سلطان سعید بلوازم منصب صدارت قیام می‌نمود با وجود اشتغال بآن شغل گاهی بمراسم درس و افاده می‌پرداخت و طالب علمانرا از نتایج طبع نقاد خویش محظوظ و بهرور می‌ساخت و در سنه سبع و ستین و ثمانمائه كه سلطان سعید همت بر فتح شاهرخیه گماشته علم عزیمت بدانصوب افراشت مولانا فتح اللّه را به بستن خنچه ولایت هراةرود بازداشت و مولانا كما ینبغی آن مهم را فیصل داده بدار السلطنه هراة شتافت و در سیم ماه ربیع الآخر سنه مذكور وفات یافت.
مولانا محمد جامی برادر افضل الانامی مولانا نور الدین عبد الرحمن جامی بود و نزد بعضی از علماء آن زمان در مطالعه از علوم بر آنجناب فایق می‌نمود و مع ذلك در غایت تواضع و كسر نفس اوقات می‌گذرانید و گاهی بنظم اشعار آبدار مشغول می‌گردید وفاتش در سنه اتفاق افتاد جناب افضل الانامی مرثیه در غایت بلاغت در سلك نظم انتظام داده دو بیت از آن اینست نظم
من بودم از جهان و گرامی برادری‌در سلك اهل فضل گرانمایه گوهری
ز انسان برادری كه در اطوار علم و فضل‌چون او نزاد مادر ایام دیگری مولانا شریف الدین عبد القهار حاوی علوم معقول و مشروع و جامع اصول و فروع بود و در نظم اشعار از سایر بلغاء روزگار در میدان تفوق قصب السبق می‌ربود و آنجناب در فن انشا و علم سیاق نیز مهارت داشت و گاهی همت بر ترتیب اكسیر و تنسیق
ص: 103
اسباب كیمیا می‌گماشت و بشرف گذاردن حج السلام و طواف روضه مقدسه خیر الانام علیه الصلوة و السلام مشرف و معزز گشته بود و در رجب سنه 869 در بلده فاخره هراة از عالم رحلت نمود چنانچه برادر خورد ترش كمال الدین عبد الرزاق در مطلع سعدین نوشته كلام افسوس از شریف دین از تاریخ سال وفاتش خبر داد و دفنش در مزار شیخ بهاء الدین عمر اتفاق افتاد
مولانا معین الدین تونی از اكابر علماء زمان سلطان سعید بمزید علم و دانش امتیاز تمام داشت و همواره اعلام افاده و نشر علوم دینیه می‌افراشت و جمعی كثیر از طلبه ملازمت درس آنجناب می‌نمودند و از مآثر طبع شریفش محظوظ و بهرور می‌بودند وفاتش در شهور سنه واقع گشت و دفنش در مزار چهل‌گزی بوقوع پیوست.
شیخ صدر الدین رواسی از خلفا شیخ زین الدین خوافی حاوی علوم ظاهری و جامع فنون باطنی بود و در اوایل حال چندین سال در مدینه طیبه اوقات گذرانید و در ولایت مصر و شام اربعینات برآورد و چون از عربستان مراجعت نمود در ولایت اسفراین كه منشاء و مولدش بود ساكن شد و بارشاد مشغول گشت و در زمان سلطان سعید از اسفراین بدار السلطنه هراة خرامیده رحل اقامت انداخت و آن پادشاه صاحب‌تائید آن‌جناب را منظور نظر عاطفت و احسان ساخت وفاتش در عاشر ماه رمضان سنه احدی و سبعین و ثمانمائه اتفاق افتاد و سلطان سعید مشایعة جنازه فرموده بر او نماز گذارد و پسرش شیخ قطب الدین محمد رضا را عزا رسانید و شیخ قطب الدین والد مرحوم خود را بجوین برده در خانه قاهی كه ساخته او بود مدفون گردانید.
مولانا جلال الدین لطف الله از اصناف علوم بهرور بود و سالها در مملكت بخارا بلوازم منصب قضا قیام می‌نمود وفاتش در بیستم ذیحجه سنه احدی و سبعین و ثمانمائه در دار السلطنه هراة اتفاق افتاد و اولاد عظامش شرف جهان مولانا جمال الدین عبد الرحیم صدر و جناب امارت‌مآب امیر نظام الدین عبد الوهاب بمراسم تعزیت‌داری اقدام فرمودند و سلطان سعید بمجلس عزا تشریف برد و ایشان را پرسش نموده خلع فاخره پوشانید و نعش مولانا لطف اللّه را از هراة ببخارا نقل كردند و در موضعی مناسب بخاك سپردند.
شیخ كمال تربتی سرآمد ظرفا و خوش‌طبعان ولایات خراسان بود و از فن شعر و معما وقوفی تمام داشت و در اواخر اوقات حیات سفر حجاز اختیار كرده بگذراندن حج- السلام و طواف روضه منوره رسول علیه السلام فایز شد و چون از آن سفر مراجعت نمود و بقصبه تربت كه مولدش بود رسید وفات یافت.
سید كمال كجكولی در شعر بمرتبه مهارت داشت كه بقول مشهور صد هزار بیت بر صحیفه روزگار نگاشت و او را قصیده‌ایست كه دوازده بیت مصنوع از ابیات آن استخراج
ص: 104
میتوان نمود و مقرب حضرت سلطانی امیر نظام الدین علیشیر در مجالس النفایس مرقوم قلم خجسته رقم گردانیده كه از بدایع اشعار سید كمال آنچه مشاهده من شده آنست كه در مرثیه خواجه ابو نصر پارسا قصیده در سلك نظم كشید كه چند بیت آن قصیده ازین قبیل بود كه از هرمصرع آن تاریخ فوت خواجه مستفاد می‌شد و چند بیت بتمام از آن تاریخ خبر می‌داد و چند بیتی دیگر آن صنعت داشت كه از هربیتی سه چهار تاریخ بیرون می‌آمد و اصلا در معانی ابیات آن قصیده خللی واقع نبود و این مطلع از جمله منظومات سید كمال است بیت
ای روشنی از نور رخت دیده جان رابر خاك نشانده قد تو سرو روان را و سید كمال در بلخ ساكن می‌بود و همدران ولایت از عالم انتقال نمود:
مولانا فاضل در سلك افاضل علماء سمرقند منتظم بود و بر شرح شمسیه حاشیه تصنیف فرمود.
خواجه مؤید دیوانه در سلك اولاد عظام شیخ واجب الاحترام افتخار اهل سلوك و سیر سلطان ابو سعید ابو الخیر انتظام داشت و بواسطه نشئه جنون پیوسته نقش سلطنت بقلم خیال بر صحیفه ضمیر می‌نگاشت و نزد خویشان و مریدان اینمعنی را ظاهر ساخته ولایات خراسان را بر ایشان بخش می‌كرد و در آن اوقات كه میان خسرو منصور ابو الغازی سلطان حسین میرزا و میرزا سلطان ابو سعید مخالفت بوقوع انجامید اینمطلع بنظم آورد بیت
چشم داریم از آن شمع سعادت‌پرتوكه جهانرا بدهد روشنئی از سر نو و این معانی بعرض سلطان رسید فرمود تا بطریقه نهانی خواجه را شهید گردانیدند
خواجه موید مهنه بعلوم ظاهری و باطنی موصوف بود و از سایر اولاد سلطان ابو سعید ابو الخیر بمزید فضل و كمال ممتاز و مستثنی مینمود و همواره بوعظ و ارشاد فرق عباد مشغولی میكرد و سلطان سعید نسبت بآنجناب شرایط تعظیم و احترام بجای می‌آورد و انتقال خواجه مؤید در شهور سنه اتفاق افتاد و از منظوماتش مطلعی بخاطر بود خامه بتقریر آن زبان گشاد بیت
از مه روبتو آئینه جان ساخته‌اندو اندر آن آینه جان را نگران ساخته‌اند خواجه یوسف برهان در سلك اولاد شیخ الاسلام احمد جام منتظم بود و در طریق فقر و تجرد سلوك مینمود از فن موسیقی وقوفی تمام داشت و گاهی نقش تألیف و نظم اشعار بر لوح خاطر مینگاشت از مصنفاتش ترسلی مشتمل بر منشات اكابر سلف در میان مردم مشهور است و از اشعار آبدارش این بیت در مجالس النفایس مسطور بیت
رسید موسم شادی و ذوق و عیش و طرب‌اگر گدا بمراد دلی رسد چه عجب خواجه مولانا سمرقندی ولدار شد خواجه عصام الدین بود و مانند پدر خویش سالها بامر شیخ الاسلامی ماوراء النهر مشغولی مینمود از كسب علوم بهره تمام داشت و در فیصل مهمات شرعیه نقش امانت و دیانت بر سجل خواطر مینگاشت چون آنجناب در هوا داری سالك طریق سرافرازی میرزا عبد اللّه شیرازی مبالغه تمام میفرمود و در وقتی كه سلطان سعید بر مملكت سمرقند استیلا یافت متوهم شده عنان عزیمت بصوب خراسان تاخت
ص: 105
و میرزا ابو القاسم بابر تعظیم و تكریم خواجه مولانا قیام نموده ابواب لطف و انعام بر روی روزگارش برگشاد و بعد از چند سال آنجناب در بلده هراة معزز و محترم اوقات گذرانید بنابر استدعاء سلطان سعید عنان مراجعت بوطن اصلی انعطاف داد و در اواخر اوقات حیات كرت دیگر بدار السلطنه هراة آمده روز یكشنبه یازدهم شوال سنه ست و سبعین و ثمانماء در مدرسه امیر چقماق شامی وفات یافت سید برهان الدین خاوند شاه نسب شریف آنحضرت بچار واسطه بخاوند سید اجل بخاری كه در سلك اعاظم سادات ماوراء النهر انتظام داشت اتصال مییابد و سلسله آبا و اجداد سید اجل بزید بن امام زین العابدین علیهما السلام منتهی میگردد و پدر عالی‌گهر امیر خاوند شاه كمال الدین محمود نام داشت و چون سید محمود بریاض رضوان انتقال نمود سید خاوند شاه در صغر سن بود و بواسطه نوایب روزگار از وطن مألوف سفر كرده در قبة السلام بلخ روی بتحصیل علوم و اكتساب فنون محسوس و مفهوم آورد و باندك زمانی در سلك اعاظم دانشمند زمان انتظام یافته بسلوك راه آخرت مشغول گشت و از بلخ سفر فرموده خود را بصحبت مشایخ عظام هراة رسانید و شیخ بهاء الدین عمر نسبت بآنحضرت محبت بینهایت داشت چنانچه در حین مرض وصیت فرمود كه امیر خاوند شاه بر من نماز گذارد و همدران ایام روزی آنحضرت را مخاطب ساخته گفت كه سید میخواستیم كه باهم باشیم اما سلطان احمد خضرویه گریبان شما را گرفته بجانب خود كشید و آنجناب بعد از فوت شیخ بهاء الدین عمر از هراة ببلخ مراجعت فرمود و در سنه وفات یافت و در پیش روی سلطان احمد خضرویه مدفون شد و از آن حضرت سه پسر ماند امیر خواند محمد كه والد بزرگوار والده مسوداوراقست و سید نظام الدین سلطان احمد كه سالها در ملازمت سلطان بدیع الزمان میرزا منصب صدارت داشت و سید نعمة اللّه كه مجذوب متولد شده بود و از وی خوارق عادات ظهور مینمود
شیخ نور الدین محمد ولد امجد شیخ بهاء الدین عمر بود و سلطان سعید در تعظیم آنجناب مبالغه بسیار میفرمود وفاتش در صبح جمعه بیست و سیم ماه رمضان سنه ثمان و سبعین و ثمانمائه روی نمود و خالش شیخ جلال الدین محمود شاه بر وی نماز گذارد و در حظیره والد خود مدفون شد
قاضی قطب الدین احمد بن مولانا نور الدین محمد بن قاضی جلال الدین محمود الامامی مرجع اكابر خراسان و ملاذ علماء اقطار جهان بود و از اواخر زمان دولت خاقان سعید میرزا شاه‌رخ تا اوان سلطنت خسرو منصور سلطان حسین میرزا در دار السلطنه هراة بلوازم امر قضا اشتغال داشت و در فیصل قضایاء برایا بدستور آبا و اجداد بزرگوار خویش در طریق امانت و دیانت سلوك مینمود و مع ذلك بامر درس و فتوی و نشر علوم دینیه میپرداخت و همواره طلبه را از فواید ذهن وقاد و مآثر طبع نقاد مستفید و بهرور میساخت وفاتش در غره شوال سنه ثمان و سبعین و ثمانمائه بحظیره والده سلطان حسین میرزا در محل طعام خوردن بعلت فجاه اتفاق افتاد و در مزار علامه رازی مدفون گشت.
ص: 106
مولانا قطب الدین یحیی ولد مولانا شمس الدین محمد بن مولانا سعید الدین مسعود التفتازانی بود و از اواخر زمان اقبال خاقان ستوده‌خصال شاه‌رخ میرزا تا اوان استقلال خسرو حمیده افعال سلطان حسین میرزا بلوازم منصب شیخ الاسلامی مشغولی مینمود از علوم دینیه بهره تمام داشت و همواره نقش افاده بر لوح خواطر طلبه می‌نگاشت قضایاء شرعیه را در كمال دیانت بفیصل می‌رسانید و هرگز خیال مداهنه و ملاحظه بر ضمیر منیر نمی‌گذرانید وفاتش در روز دوشنبه بیست و چهارم ذیحجه سنه سبع و ثمانین و ثمانمائه اتفاق افتاد و در مزار فایض الانوار مقرب حضرت باری خواجه عبد اللّه انصاری مدفون شد
سید صدر الدین ابراهیم قمی از جمله اعاظم سادات صاحب سعادت بود و همواره با سلطانسعید میرزا سلطان ابو سعید مصاحبت می‌نمود گویند در روزی كه سلطانسعید بقتل میرزا سنجر فرمان داد سید ابراهیم در پایه سریر سلطنت مصیر سر برهنه كرده خون آنپادشاه را طلبید و سلطان بانك بر آنجناب زده آن التماس را بسمع قبول نشنید و روز دیگر در خلوتی سید را طلب نمودم زبان عذرخواهی برگشاد و گفت میرزا سنجر لشگر جمع كرده باتفاق جمعی دیگر از مخالفان متوجه استیصال نهال‌اقبال ما بود و چون ایزد تعالی او را در قبضه اقتدار ما گرفتار ساخت اطلاقش سبب فتنه و فساد می‌نمود بنابرآن دیروز درخواست شما را بسمع رضا نشنودم سید ابراهیم بنابر آزاری كه در خاطر داشت جواب داد كه موجب كشتن میرزا سنجر بوضوح پیوست اما نمی‌دانم كه آن پیر زال فقیره یعنی گوهرشاد آغا چه گناه كرده بود كه در ماه مبارك رمضان او را بقتل رسانیدند سلطان سعید از شنیدن اینسخن كنایت‌آمیز متغیر و متأثر گشته از مجلس برخواست انتقال سید ابراهیم بجنات نعیم در اوائل دولت خسرو منصور سلطانحسین میرزا روی نمود.
مولانا شمس الدین علی الفارسی اعلم فضلاء زمان و افضل علماء دوران بود سلطانسعید نسبت بآنجناب التفات و عنایت بسیار می‌فرمود و چون نسبش بمؤلف كشف كشاف میرسید بصاحب كشف مشهور گردید سالها در بلده هراة در مدرسه شریفه غیاثیه بدرس و افاده اشتغال داشت و نقوش دقایق طبع نقاد ذهن وقادر را بر صحایف ضمایر طلبه علوم می‌نگاشت و بعد از فوت سلطانسعید و طلوع آفتاب دولت سلطانحسین میرزا جناب مولوی چندگاهی بنوشتن تاریخ وقایع آنحضرت مشغولی كرد و بالاخره از خدام بارگاه سلطنت رنجیده بحصار شادمان شتافت و پرتو انوار عواطف میرزا سلطانمحمود بر وجنات احوالش تافت و هم در آن ولایت ساكن بود تا آن زمان كه از جهان گذران رحلت نمود.
مولانا عصام الدین داود خوافی در علم و كمال یگانه زمانه بود و مدتی در دار السلطنه هراة بلوازم افاده قیام می‌فرمود و بنابر آنكه بفصاحت بیان و طلاقت لسان اتصاف داشت و مسائل دقیقه را بعبارتی قریب الفهم بر صحیفه ضمیر طلبه می‌نگاشت در
ص: 107
مجلس درس آنجناب ازدحام تمام بوقوع انجامید و اینمعنی موجب رشك و حسد سایر علماء خراسانگردید در آن اثنا سلطانسعید از مولانا كمال الدین شیخ حسین پرسید كه از دانش مندان خراسان سزاوار تعلیم سلطانمحمود میرزا كیست جناب مولوی جواب داد كه مولانا داود و میرزا سلطان ابو سعید مولانا داود را باستادی قرة العین سلطنت نامزد نمود و هرچند جناب افادت‌مآب از تكفل آن امر ابا نمود بجائی نرسید لا جرم بناكام سلوك طریق ملازمت اختیار كرده بعالیمنصب صدارت منصوب شد و تا آخر ایام حیات در خدمت سلطان محمود میرزا می‌بود وفاتش در سنه بولایت حصار شادمان روی نمود از مؤلفاتش حاشیه شرح شمسیه در میان طلبه مشهور است.
مولانا قطب الدین النسفی در علم طبابت از اكثر اطباء زمان مهارت بیشتر داشت و در سلك خواص بارگاه سلطانسعید منتظم بوده علم تقرب می‌افراشت مدتی بلوازم شغل مهرداری قیام می‌نمود و جهة مهر كردن فرامین مطاعه هرصباح پیش از اكثر اركان دولت با آنحضرت ملاقات می‌فرمود بعد از شهادت آنخسرو صاحب سعادت چندگاه در حبس امیر حسن بیك اوقات گذرانید و چون از آنقید نجات یافت بروم رفته ملحوظ عین عنایت سلطان محمد رومی گردید و مدتی در آستان قیصر در دولت و اقبال بسر برد و چون متقاضی اجل در رسید نقد حیات بقابض ارواح سپرد
مولانا لطفی بلطف طبع و حسن خلق از سایر شعراء سخن‌آرا ممتاز و متثنی بود و بزبان تركی و فارسی اشعار دلفریب نظم می‌نمود در مجالس النفایس مذكور است كه مولانا لطفی در سن نود و نه سالگی قصیده ردیف آفتاب در سلك نظم كشید و شعراء زمان تتبع آنقصیده نموده هیچكدام از عهده جواب مطلعش بیرون نتوانستند آمد و آنمطلع اینست بیت
ای ز زلف شب مثالت سایه‌پرور آفتاب‌شام زلفت را بجای ماه در بر آفتاب و مولانا لطفی در اواخر ایام زندگانی اینمطلع را كه بیت
گر كار دل عاشق با كافر چین افتدبه ز انكه بیدخوئی بیمهر چنین افتد منظوم ساخته نزد حضرت حقایق‌پناهی افضل الانامی نور الدین عبد الرحمن الجامی برد و التماس نمود كه آن را غزل ساخته در دیوان خود درج نمایند و آنجناب این ملتمس را مبذول داشت و مولانا لطفی در جوانی نخست بتحصیل علوم قیام نمود و بعد از آن روی بسلوك طریق درویشان آورد و در آن روش ثابت‌قدم میبود تا وقتی كه از عالم رحلت نمود
مولانا شمس الدینمحمد بخاری بمولانا محمد معمائی مشهور بود و سال‌ها در غایت اختیار صدارت میرزا بابر می‌نمود و در ملازمت میرزا سلطان ابو سعید نیز اعتبار تمام داشت و پیوسته الفاظ هزل‌آمیز و سخنان فرح‌انگیز بر لوح خاطر می‌نگاشت و در وقتیكه میرزا ابو القاسم بابر در شیراز بود بر سر مزار خواجه حافظ گنبدی عمارت فرمود و یكی از ظرفاء شیراز بر دیوار آنخانه نوشت كه بیت
اگرچه جمله اوقاف شهر غارت كردخداش خیر دهاد آنكه این عمارت كرد و در روزیكه خدمت صدارت‌مآبی میرزا
ص: 108
بابر را بآن منزل برده ضیافت می‌كرد چشم پادشاه بر آن نوشته افتاده با مولانا مطایبه بسیار فرمود و در آن اوان كه سلطان سعید بولایت آذربایجان و عراق درآمد مولانا محمد را جهة تبلیغ رسالت نزد حاكم شیراز كه دم از مخالفت میزد ارسال داشت و در اثناء راه جمعی از سپاه تركمان او را گرفته نزد امیر حسن بیك بردند و پادشاه بنابر شفاعت مولانا صدر الدینمحمد طبیب خون مولوی را بخشیده او را مقید نگاهمی داشت تا زمانیكه خاطر از ممر میرزا سلطان ابو سعید فارغ گردانید آنگاه شرف اجازت ارزانی فرمود و مولانا محمد بهراة آمد و با مقرب حضرت سلطانی امیر نظام الدین علیشیر و سایر اركان دولت خسرو منصور سلطان حسین میرزا آغاز مصاحبت كرد و در اواخر اوقات حیات مصحوب محمد سلطانمیرزا كه خواهرزاده خسرو منصور بود و بكیچیك میرزا اشتهار داشت بحجاز رفت و بشرف گذاردن حج اسلام فایز شده در وقت مراجعت بجوار مغفرت حضرت ایزدی پیوست.
مولانا عبد الحی منشی در خط تعلیق سرآمد خوش‌نویسان متقدمین و متاخرین بود و در زمان سلطانسعید مدتی مدید صاحب‌دیوان انشا بود و بنوشتن مناشیر مطاعه قیام می‌نمود و بعد از واقعه قراباغ منظور نظر تربیت امیر حسن بیك شده تا آخر حیات در ملازمت سلاطین آق‌قویلوق بهمان منصب اشتغال داشت و همواره رایت نیابت و تقرب می‌افراشت
مولانا كمال الدین شیخ حسین اشتهار آن افتخار علماء عظیم المقدار بكمال علم و دانش در اقطار امصار بمرتبه‌ایست كه احتیاج بشرح و بیان ندارد و اعتبار آن استظهار فضلاء بلاغت دثار در زمان سلطانسعید بمثابه بود كه قلم دو زبان تبیین آنرا كما ینبغی محال می‌شمارد و در آن ایام خجسته‌آغاز فرخنده‌انجام منصب احتساب و منع و زجر اصحاب فسق و فجور من حیث الاستقلال تعلق بآنجناب داشت و در تمشیت آن امر بر وجهی آثار اقتدار ظاهر ساخته بود كه هیچكس از اعیان روزگار خیال ارتكاب شراب در حواشی ضمیر نمی‌گذاشت و سلطانسعید در سایر امور شرعیه پیوسته با مولانا كمال الدین شیخ حسین مشورت می‌نمود و در اكثر احوال از سخن و صوابدید آن قدوه اهل كمال تجاوز نمی‌فرمود و جناب مولوی برحسب فرمان واجب الاذعان دایم الاوقات همت بر استكشاف حالات صناع و محترفات می‌گماشت و امیر تومان دار السلطنه هراترا در استخلاص مقرریات جماعات و حواله اخراجات مطلق العنان نمی‌گذاشت بلكه مقرر كرده بود كه ما دام كه بروات بثبت آنجناب نرسد هیچكس از بازاریان فلسی بكسی ندهد و این قاعده تا آخر ایام حیات سلطانسعید استمرار یافت و ایضا مولانا شیخ حسین در زمان دولت ابو الغازی سلطانحسین میرزا چندگاه محتسب بوده میرزا كیچیك جهة تلمذ بدرس آنجناب می‌شتافت اما بدستور پیشتر اختیار و اعتبار نداشت در شهور سنه ثمان و ثمانین و ثمانمائه رایت عزیمت بصوب عالم آخرت برافراشت.
ص: 109
خواجه ناصر الدین عبید الله از تمامی مشایخ تركستان و اكابر ماوراء النهر بمزید جاه و جلال و افزونی اتباع و اموال ممتاز و مستثنی بود و در جوانی از مولانا یعقوب چرخی و مولانا نظام الدین خاموش ارشاد یافته بسلوك مشغولی نمود باندك زمانی پرتو انوار عنایت الهی باطن فرخنده میامنش را باشعه فیوضات نامتناهی روشن ساخته چراغ ولایت برافراخت و بهدایت سرگشتگان بادیه غوایت پرداخته خرمن ارباب بدعت را به شعشعه لوامع شریعت بسوخت عتبه كعبه مرتبه‌اش ملاذ سالكان مسالك دین‌پروری گشت و آستان كرامت آشیانش ناهج مناهج سروری شد سلاطین زمان و خواقین نافذ فرمان از بدایت بلاد تركستان تا نهایت امصار عراق و آذربایجان نسبت بدانجانب ارادت و اخلاص تمام داشتند و هرسخنی كه از وی می‌شنودند مانند درّ مكنون زیب گوش هوش ساخته غلاف رای صوابنمایش را محال می‌پنداشتند بتخصص سلطانسعید میرزا سلطان ابو سعید كه در تمشیت امور ملك و ملت پیوسته با حضرت خواجه مشورت می‌كرد و از غایت نیازمندی گاهی پیاده برابر اسبش رفته لوازم كمال ارادت بجای می‌آورد اولاد امجاد آنحضرت نیز اقتداء بسنت پدر بزرگوار خود نموده از جاده متابعت حضرت خواجه تجاوز جایز نمی‌داشتند و پیوسته همم عالیه بر عظم‌شان و سمومكانش می‌گماشتند حكایت مشهور است و بر السنه و افواه ثقاة مذكور كه نوبتی عمر شیخ میرزا و سلطانمحمود میرزا با یكدیگر اتفاق نموده لشگر بسمرقند كشیدند و سلطان احمد میرزا از شهر بیرون رفته مقابله و مقاتله برادران را پیش نهاد همت ساخت و در روزیكه هردو سپاه در برابر یكدیگر صف قتال بیاراستند ناگاه خبر رسید كه خواجه ناصر الدین عبید اللّه بدانمعركه تشریف میآورند و آنسه پادشاه جهة حرمت آنحضرت عنانكشیده داشته دست باستعمال آلات قتال نبردند تا معلوم شود كه سبب آمدن خواجه چیست و همان لحظه خواجه عبید اللّه بدانجا رسیده بزلال موعظه و نصیحت نایره قتال وجد الرا انطفاء داد و هرسه پادشاه را بصلح و صفا راضی ساخته فرمود تا در میدان شامیانه برافراشتند و میرزا سلطان احمد و میرزا سلطان محمود و میرزا عمر شیخ از صفوف لشگر خویش جدا شده بدان‌جا رفتند و بر یك زیلوچه نشسته در حضور خواجه عهد و پیمان در میان آوردند كه من بعد با یكدیگر در مقام وفاق بوده پیرامن نفاق نگردند آنگاه هریك بسپاه خود پیوسته بولایات خویش رفتند و تا آخر ایام حیات بر جاده موافقت ثابت بودند وفات حضرت خواجه عبید اللّه در سمرقند فی شهور سنه ست و تسعین و ثمانمائه دست داد و بعد از فوتش باندك زمانی جمعیت مردم ماوراء النهر به پریشانی تبدیل یافته صنوف محنت و بیسامانی روی بدیشان نهد مقرب حضرت سلطانی امیر نظام الدین علیشیر در تاریخ وفات خواجه عبید اللّه گوید قطعه
خواجه خواجگان عبید اللّه‌مرشد سالكان راه یقین
شد بخلد برین كه در فوتش‌سال تاریخ گشت خلد برین از حضرت خواجه عبید اللّه دو پسر هدایت سیر یادگار ماند خواجه محمد عبید اللّه كه بخواجه كا اشتهار دارد و خواجه قطب الدین یحیی و ممكن است كه اگر خامه سخن‌گذار توفیق یابد در اثناء
ص: 110
اخبار سلاطین ماوراء النهر از احوال آن دو بزرك حمیده خصال شمه بر صحایف روزگار نگارد تنبیه چون قلم ستوده رقم بامداد رشحات مدار احوال میرزا سلطان ابو سعید و اولاد امجاد آن خسرو شهید را بذكر بعضی از مشاهیر سادات و مشایخ و علما و فضلا مزین گردانید وقت آن در رسید كه از شمایم گلزار اخبار خاقان منصور كامكار و سلطان مؤید ذو اقتدار جمشید حشمت فریدون لوا اسكندر همت كسری عطا معز السلطنه و الخلافه ابی- الغازی سلطان حسین میرزا مشام مستنشقان ریاض فضل و كمال را معطر گرداند و از نسایم آثار بدایع اطوار آن پادشاه معدلت دثار فضای راحت‌فزای این صفحات لطافت صفات را در طراوت و صفا بساحت فردوس نضارت سپهر اعلی رساند بیت
كند گنجی از كان ادراك پرچو فیروزه فیروز و دری چو در و بنابر آنكه تحریر نام نامی آن خاقان گرامی در اثناء تقریر حكایات بی‌تصدیر باوصاف و القاب از رعایت حسن ادب دور بود و در هرموضع كه آن اسم شریف مذكور گردد تصور بر اوصاف و القاب مفضی بتطویل و اطناب می‌نمود بخاطر فاتر چنان رسید كه در اكثر محال از آنخسرو ستوده‌خصال بخاقان منصور تعبیر نماید تا بجهة تكرار ایزد مدح و ثنا مطالعه‌كنندگان را كلال و ملال نیفزاید و سبب اختیار لفظ خاقان منصور بر سایر الفاظ مناسبه آنكه پدر عالی‌گهر آن پادشاه عالی جاه موسوم بمنصور بود و ایضا در جمیع معارك و مقالات آنحضرت بنصرت اختصاص یافته دست عنایت مهیمن بیچون ابواب ظفر و فیروزی بر روی روزگار همایون آثارش بر- گشود چنانچه در ضمن حكایات آینده این دعوی بثبوت خواهد رسید و كیفیت فتوحات آن خاقان پسندیده‌صفات مشروح و معروض خواهد گردید و التوفیق من اللّه تعالی و هو القادر علی ما یشاء

ذكر مجملی از احوال و اوصاف خاقان منصور مظفرلوا معز السلطنه و الخلافه ابو الغازی سلطان حسین میرزا

مشاطه رخسار بكار سخن و پیرایه بند عذار حكایات نو و كهن جواهر منثور خاقان منصور را برین منوال بر منصه ظهور می‌آورد كه آن سالك طریق پادشاهی مؤید بود بتائیدات آلهی و موفق بتوفیقات نامتناهی در سپهر جود و سخا مصراع
چو خورشید تابنده وافر عطاو در آسمانی و مهر وفا ع چو بدر درخشنده روشن لقا بهار ایام دولتش چون ایام بهار خرم و خرمی هنگام سلطنتش مانند هنگام خرمی دور از غم رشحات غمام عدل و احسانش گلشن مملكت چون بهشت از فیض سلسبیل ناضر و ریان و از نسمات گلزار فضل و امتنانش نهال‌اقبال مثال طوبی از رشحات آب كوثر سرسبز و سایه‌گستر از شمایم مكارم اخلافش دماغ آمانی عطرسای و از نسایم محاسن آدابش ریاض كامرانی بهجت‌افزای در معركه شجاعت و دلاوری از كمال جلادت و میدان‌داری روح
ص: 111
رستم را خجل ساختی و در میدان محاربت و تیغ‌گذاری از صعوبت ستیز و خونریز بنیاد شجعان اسفندیار توانرا برانداختی از سهم گرز گران سنگش كیوان بر سپهر هفتم اضطراب نمودی و از بیم و پیكان تیر خدنگش چشم مریخ شبی بر بستر فراغت نغنودی شمشیر آبدارش در دریای بیجا همه وقت بگردن خصم می‌رسید و شعله سنان خونبارش در صحرای و غامدام خرمن حیات اعدا محترق می‌گردانید بزم عیش و نشاطش بهشت‌وش بجوانان حورا عذار آراسته و مجلس عشرت و انبساطش همچون گلستان ارم از نقار خار آزار پیراسته طبع نقادش در صفا و حدت غیرت‌افضای آب و آتش و نتایج ذهن وقادش از حسن بلاغت بسان سخنان سحبان مطبوع و دلكش بیت
پیش طبع پاكش آب افسرده‌پیش فهم تیزش آتش مرده و در وقت تمكن بر تخت سلطنت و جهانبانی مقتضای عدالت بجای آورده نقش وجود اهل تكبر و تعدی را بتیغ سیاست از لوح هستی ستردی و بهنگام اظهار تواضع و فروتنی اقتدار بسنت سنیه خیر البریه نموده برطبق (إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ) خود را با ملازمان آستان خلافت آشیان یكسان شمردی در تقویت اركان شریت غرا و تمشیت مهام ملت بیضا بقدر امكان لوازم سعی و اهتمام مرعی داشتی و همواره همت عالی‌نهمت بر انهدام قواعد بدعت و استیصال اهل ظلم و ضلالت گماشتی در رعایت جانب سادات عظام و علماء اسلام و فضلاء روزگار و شعرا بلاغت‌شعار هرگز تغافل و اهمال ننمودی و در انجاح ملتمسات و وصول سیورغالات و انعامات این زمره كریمه همواره احكام مطاعه مبذول فرمودی در هفته دو نوبت بروز دوشنبه و پنجشنبه قضاة و علما را بمجلس اشراف اعلی طلبیدی و مهمی كه روی نمودی بمقتضای فتوی ائمه دین بفیصل رسانیدی بصحبت درویشان و گوشه‌نشینان و مجالس وعظ بسیار تشریف بردی و تعظیم و احترام مشایخ اسلام و وعاظ شیرین كلام را بر ذمت همت نهمت واجب و لازم شمردی به بناء و بقاع خیر از مساجد و مدارس و خوانق و اربطه بغایت مایل و راغب بودی و قصبات معموره و مستغلات مرغوبه از خالص اموال خویش خریده وقف نمودی در تعمیر قصور دلگشای و عمارات فرح‌افزای بسیار سعی و اهتمام كردی در طرح باغات و بساتین و نظارت اشجار و ریاحین بنفس نفیس لوازم جد و اجتهاد بجای آوردی از اوایل تنسیم نسیم صباء صبی و مبادی احوال نشو و نما پیوسته بقلم اندیشه نقش جهانگیری بر لوح خاطر نگاشتی و از غایت علو همت در صغر سن سلاطین ذو شوكت و خواقین صاحب حشمت را معدوم و نابود نگاهداشتی بناء علی هذا در شهور سنه احدی و ستین و ثمانمائه با وجود چندین پادشاه عالیجاه كه در بلاد خراسان نافذ فرمان بودند در بلده مرو بر زین ملك‌ستانی نشسته خروج كرد و باندك روزی چندان بلده فاخره را ضبط نموده بواسطه بیوفائی بعضی از امرا روی بصحرا و بیابان آورد و در ذی حجه سنه 862 دار الفتح استراباد را از حسین سعدلو كه خویش میرزا جهان شاه بود انتزاع نموده و چون سلطان سعید متوجه آنجناب گشت مصلحت در مقابله و مقاتله ندیده بصوب آواق توجه فرمود و در سنه 873 كه واقعه شهادت سلطان سعید بوقوع
ص: 112
انجامید همعنان ظفر و تائید بدار السلطنه هراة شتافته تسخیر آن بلده فاخره ملازمانش را با سهل وجهی میسر گردید و در روز جمعه عاشر ماه رمضان سال مذكور خطبه و سكه بنام نامی و القاب گرامی خاقان منصور زیب و زینت گرفت و بر شحات سحاب معدلت آنحضرت نایره فتنه و فساد كه در اطراف دیار خراسان اشتعال یافته بود صفت تسكین پذیرفت و در سنه اربع و سبعین و ثمانمائه میان خاقان منصور و میرزا یادگار محمد در موضع چناران مقابله و مقاتله بوقوع پیوست و نسیم نصرت و ظفر بر پرچم علم آنحضرت وزیده سپاه میرزا یادگار محمد از صدمه حمله بهادران موكب همایون درهم شكست اما در اواخر همین سال میرزا یادگار محمد بمدد امیر حسن بیك مستظهر شده روی بدار السلطنه هراة نهاد و در محرم الحرام سنه خمس و سبعین و ثمانمائه بر آن بلده استیلا یافته خاقان منصور عنان عزیمت بطرف میمنه و فاریاب انعطاف داد و بعد از انقضاء چهل روز بار دیگر به مرافقت فتح و ظفر بمستقر دولت و اقبال ایلغار نمود و در شب بیست و سیم صفر نزدیك بوقت سحر بباغ زاغان درآمده میرزا یادگار محمد را بجهان جاودان روان فرمود در اواخر همین سال در موضع چكمن میان خاقان دشمن‌شكن و سلطان محمود میرزا مقاتله دست داد و آفتاب فتح و نصرت از مطلع اقبال آن حضرت طالع شده میرزا سلطان محمود روی به هزیمت نهاد پس از آن كنار آب آمویه تا ولایت سمنان در تحت تصرف خاقان منصور قرار گرفته تا شهور سنه اثنین و تسعمائه در غایت دولت و اقبال و نهایت جاه و جلال اوقات خجسته سادات بعیش و نشاط مصروف داشت و در خلال آن اوقات بجهة عارضه مفاصل عام پایهاء پادشاه گردون‌غلام از رفتار بازمانده هریك از اولاد امجاد آن حضرت خیال استقلال بر لوح خاطر نگاشت و در شعبان سال مذكور در منزل پل چراغ دودمان صاحبقرانی و پسر بزرگترش میرزا بدیع الزمان نایره قتال التهاب یافت و سلطان بدیع الزمان میرزا تاب مقاومت نیاورده بجانب قندهار شتافت و برین قیاس چند كرت دیگر میان پدر و پسر كروفر اتفاق افتاده بالاخره صورت صلح روی نمود و بدیع الزمان میرزا بر حكومت مملكت بلخ و توابع آن تا كنار آب مرغاب قانع گشته بعد از آن طریق مخالفت نه‌پیمود و در سنه 911 خاقان منصور بعزم رزم ابو الفتح محمد خان شیبانی كه بر ممالك ماوراء النهر استیلا یافته بود از دار السلطنه هراة نهضت فرمود و بعد از وصول بمنزل بابا آلهی بتقدیر آلهی مرض موت عارض ذات آن مهر سپهر پادشاهی گشته در آخر روز یازدهم زی حجه حجه مذكور بریاض خبان انتقال نمود آن حضرت نزدیك بهفتاد سال در دار ملال اقامت داشت و بر سلسبیل استقلال در خراسان و طخارستان و قندهار و سیستان و مازندران سی و هشت سال رایت دولت و اقبال برافراشت خواجه عبید اللّه اخطب و خواجه شمس الدین محمد مروارید و خواجه علاء الدین علی الصانعی و خواجه سیف الدین مظفر شبانكاره و برادرانش خواجه غیاث الدین منصور و خواجه معز الدین حسین و خواجه قوام الدین نظام الملك خوافی و خواجه عماد الاسلام و خواجه افضل الدین محمد كرمانی و برادرش خواجه امین الدین محمود و خواجه علاء الدین علی میكال و خواجه جمال الدین عطاء اللّه و خواجه نعمة اللّه سرخ و سید زین العابدین
ص: 113
جلال الدین قاسم فرنخودی در سلك وزراء خاقان منصور مظفرلوا منتظم بودند و سید نظام الدین حمزه اندخودی الملكی و مولانا قطب الدین محمد الخوافی و خواجه كمال الدین حسین گرمكی و سید شمس الدین محمد اندجانی و خواجه غیاث الدین عادلشاه گیلانی و خواجه شهاب الدین عبد اللّه المروارید و قاضی برهان الدین محمد مروزی و میرك جلال الدین قاسم ولد مولانا شمس الدین محمد امین و سید غیاث الدین محمد مشهدی و مولانا غیاث الدین جمشید جلابی و خواجه شهاب الدین اسحق خوافی و امیر كمال الدین حسین طبسی و امیر صدر الدین سلطان ابراهیم امینی بنوبت بدرجه منصب صدارت آنحضرت صعود نمودند و چون مجملی از سیر ستوده خاقان منصور سمت تحریر یافت خامه سخن‌گذار عنان بیان بصوب تفصیل كلیات وقایع و امور آنحضرت تافت و من اللّه الاعانته و التوفیق‌

گفتار در بیان شمه از علو نسب خاقان منصور سلطان حسین میرزا و ذكر ولادت با سعادت آن پادشاه عالیجاه مظفرلوا

از كرایم نعماء و جسایم آلا كه ایزد عز و علا بعضی از سلاطین عظام را بدان اختصاص بخشیده نعمت علو انسابست كه مستلزم مكارم اخلاق و مستوجب محاسن آدابست بنا علی هذا در تمامی ملل و ادیان اعیان عجم و عرب محافظت صحت نسب مینموده‌اند و بعظم شان سمومكان آبا و اجداد مفاخر و مباهی میبوده‌اند و بیشایبه اشتباه خاقان منصور هم از جانب پدر و هم از طرف مادر خلاصه دودمان سلاطین صاحبقران بود و نقاوه خاندان خواقین كشورستان زیرا كه والد خجسته آثار پسندیده اطوار آنخسرو كامكار سلطان غیاث الدین منصور بن امیرزاده بایقرا بن عمر شیخ بهادر بن امیر تیمور گوركان است و والده سلطان غیاث الدین منصور قتلق سلطان بیگم بود و پدر قتلق سلطان بیگم امیرزاده اسكندر بود از قوم ایلجیكدای كه بشش واسطه بچنگیز خان میرسد و مادر قتلق سلطان بیگم بی‌بی فاطمه بود بنت امیر كیخسرو بن حنظل سودون بن بات كیلكای بن تومنه خان و والده بی‌بی فاطمه قتلق خانم بود بنت ایسنتمور خان كه از اولاد كپك خانست و مادر قتلق خانم سكینه خاتون بود كه او را بی‌بی توختی نیز میگفتند و بی‌بی توختی دختر قدوة السالكین شیخ شمس الدین محمد مسكین است و آن‌جناب ولد شیخ عبد الواحد و شیخ عبد الواحد پسر خواجه عبد الهادیست و آنجناب خلف صدق مقرب حضرت باری خواجه عبد اللّه انصاری و مادر نیك اختر خاقان منصور فیروزه بیگم است بنت امیرزاده سلطان حسین بن امیر محمد بیك بن امیر موسی كه از قوم تانجوت بود و امیرزاده سلطان حسین پسر مهد علیا آكه بیگم است بنت امیر تیمور گوركان و مادر بانوی عظمی فیروزه بیگم قتلق سلطان بیگم بنت میرزا میرانشاه و مادر
ص: 114
قتلق سلطان بیگم اورون سلطان بود بنت سیورغتمش خان بن دانشمند چه خان بن قیدو خان بن نور خان بن اوكدای قاآن ع كس را نبود چنین نسب در عالم و ولادت با سعادت خاقان منصور در ماه محرم الحرام سنه اثنین و اربعین و ثمانمائه در میان شرق و شمال دار السلطنه هراة نزدیك بسر پل تولكی در سرائی كه بدولتخانه اشتهار دارد اتفاق افتاد و شعشعه آفتاب طلعت دولت همایون و انوار كوكب طالع روزافزونش تمامی ربع مسكون را صفت اضائت و نضارت داد و ماه‌منیر چون پرتو جمال جهان‌آرایش را دید دیگر از خورشید اقتباس نور نكرد و مشتری صافی‌ضمیر تا از فروغ ناصیه بهجت‌افزایش بهرور گردید سرمایه سعادت جاوید بدست آورد هنوز آن غنچه گلزار كامكاری از تبسم صباء صبی بتمام نشگفته بود كه شمایم فرمانفرمائی از احوال و اقوالش بمشام جان میرسید و هنوز آن نهال جویبار نامداری از لوامع انوار نشوونما سر نكشیده بود كه دلایل آثار جلادت بخش كشورگشائی از حركات و سكناتش ظاهر میگردید نظم
هماندم كه گل برفروزد بباغ‌شود بوی او عطر بخش دماغ
هماندم كه بنماید از شرق مهركند غرب را روشن از نور چهر و خاقان منصور در ایام رضاع و اوان طفولیت در مهد رعایت و حجر تربیت والدین خویش اوقات خجسته ساعات میگذرانید و هرچند بزرگتر میشد امارت جاه و جلال و امارات سعادت و اقبال از صادرات افعال و واردات اقوالش ظاهر میگردید و هركس از اهل كیاست بدیده فراست در جبین آن آفتاب طلعت مینگریست میدانست كه عنقریب بر اوج كمال ترقی خواهد نمود و هركس از اصحاب درایت بنور هدایت اخلاق حمیده و اطوار پسندیده‌اش را مشاهده میفرمود بخاطر میگذرانید كه علی اسرع الحال بمفاتیح اقبال ابواب آمانی و آمال بر روی روزگارش خواهد گشود بیت
آنرا كه نشان ضرب اعلاست‌بر چهره او چو نور پیداست

گفتار در بیان بعضی از حالات خاقان منصور در عنفوان اوان جوانی و مشرف شدن آنحضرت بمصاهرت میرزا سنجر در عین نشاط و كامرانی‌

تاریخ حبیب السیر ج‌4 114 گفتار در بیان بعضی از حالات خاقان منصور در عنفوان اوان جوانی و مشرف شدن آنحضرت بمصاهرت میرزا سنجر در عین نشاط و كامرانی ..... ص : 114
ن مدت هفت سال از سن شریف خاقان منصور ستوده‌خصال درگذشت در سنه 849 سلطان غیاث الدین منصور متوجه جوار مرحمت ملك غفور گشت و آن در یتیم صدف شرف هفت سال دیگر مقیم دولتخانه خویش بوده در وقتی كه مانند ماه تمام چهارده منزل از منازل زندگانی طی نمود و از زبان حال هاتف اقبال مضمون این مقال استماع فرمود نظم
ای چارده ساله قرة العین‌بالغ نظر علوم كونین
فارغ منشین نه وقت بازیست‌وقت هنر است و كارسازیست با والده ماجده خویش طریق مشورت مسلوك داشت و بخدمت میرزا ابو القاسم بابر شتافته نقش مصاحبت آنجناب بر لوح ضمیر نگاشت و میرزا
ص: 115
ابو القاسم بابر آنحضرت را منظور نظر اشفاق و مكرمت گردانید و مواجب مناسب تعیین فرمود و هرروز لطفی مجدد و تفقدی ممهد بظهور میرسانید و در شهور سنه 858 كه میرزا ابو القاسم بابر بهادر در ظاهر سمرقند با میرزا سلطان ابو سعید مصالحه فرمود خاقان منصور بملاحظه قرب قرابت بملاقات میرزا سلطان ابو سعید میل فرمود و از میرزا ابو القاسم بابر جدا شده بسمرقند شتافت و روزی‌چند پرتو انوار عاطفت سلطان سعید بر وجنات احوالش تافت مقارن آنحال میرزا سلطان اویس بن میرزا محمد بن بایقرا خروج كرده رایت مخالف برافراخت و میرزا سلطان ابو سعید بر سایر شاه‌زادگان بی اعتماد گشته خاقان منصور را با سیزده كس از قرابتان در قلعه سمرقند مقید و محبوس ساخت و ندانست كه یوسف طلعتی را كه عزیز مصر سلطنت میباید شد از كید اخوان و قید زندان مضرت و زیان نرسد و سلیمان حشمتی را كه بر تخت رب هب لی ملكا فرمان‌فرمائی باید بود از عذر دیوسیرتان و مكر بداندیشان متأثر نگردد بیت
نافه مشگین اگر بندش كنی در صد حصارسوی جان پرواز جوید طیب جان‌افزای او القصه چون اینخبر محنت اثر در دار السلطنه هراة بعرض مهد علیا فیروزه بیگم رسید مصحوب قافله غم و اندوه و همراه حریف ناله و آه متوجه سمرقند گردید و بعد از وصول بمقصد از سلطان سعید التماس مخلص ولد ارشد كرده ملتمس مبذول افتاد و آن آفتاب عالمتاب از عقده كسوف بیرون آمده عنان عزیمت بصوب خراسان انعطاف داد بیت
منت خدای را كه همایون و كامیاب‌از عقده كسوف برون آمد آفتاب و خاقان منصور و الاجناب در غایت سرعت و شتاب قطع منازل و مراحل كرده نوبت دیگر به خدمت میرزا ابو القاسم بابر استسعاد یافت و تا آخر ایام حیات آن فارس مضمار تفاخر در خدمتش بسر برده آنگاه بمرو شاهجهان شتافت میرزا معز الدین سنجر بدیده بصیرت فر دولت و اقبال در ناصیه حال آن خاقان ستوده‌خصال مشاهده فرموده مقدم شریفش را مغتنم شمرد و نهایت اشفاق و عطوفت ظاهر ساخته صبیه صلبیه خویش را كه پرده‌نشین حجله عفت بود و بیگه سلطان بیگم نام داشت بحباله نكاحش درآورد و چند روز لوازم چشن و سور و مراسم لهو و سرور مرعی بوده بساط نشاط و مجلس عیش و انبساط مبسوط و ممهد گشت و ساقیان سیمین ساق بار و بهاء چون آفتاب جامهای شراب ناب در گردش آورده صیت آن وصلت همایون از منزل ناهید و عشرتگاه خورشید درگذشت از فروغ چهره ساقی و بزم طرب گلزاری بود پر آب‌وتاب و از تاب شراب ناب رخسار خوبان لاله‌زاری مینمود بغایت سیراب مغنیان زهره‌وش بنغمات دلكش و نواهای روح‌افزا پیران چنك پشت را بقانون جوانان چنك زلف برقص درآوردند و سازندگان دلنواز و نوازندگان پرده‌ساز بمضراب نشاط در راه انبساط هردم بآهنگی دیگر و نوای غیر مكرر دلهای مجلسیان را باوتار عشق و محبت مقید كردند نظم
خوبی ساز و خوبی آوازمیبرد هریكی بتنها دل
چون شود جمع هردو در یكجاكار صاحبدلان شود مشگل و در روزیكه طوی بزرگ بوقوع انجامید میرزا سلطان سنجر قضاة و اعیان
ص: 116
و امرا و نوئینان را خلع فاخره پوشانید و میان خاقان منصور و آن غیرت‌افزای پری و حور عقد الفت و موانست انتظام یافته باندك زمانی از رشحات سحاب مهربانی خاقانی صدف وجود بلقیس ثانی بدردانه آبستن گشت و چون آن گوهر شب‌افروز از كتم عدم قدم بعالم ظهور نهاد بسلطان بدیع الزمان میرزا موسوم شده نوای فرح و نشاط از ایوان كیوان درگذشت و چندگاهی میرزا معز الدین سنجر و خاقان فریدون‌فر با یكدیگر در مقام پدر و فرزندی بسربرده بالاخره بین الجانبین صورت مخالفت روی نمود چنانچه خامه مشكین عمامه بشرح آن زبان خواهد گشود

ذكر آغاز جهانگیری خاقان منصور عالی‌گهر و اظهار مخالفت با میرزا معز الدین سنجر

چون عنایت وهاب بی‌ضنت عز شانه مقتضی آن بود كه خاقان منصور را بی‌منت غیر از روی استقلال بر تخت سلطنة و اقبال بنشاند و تاج و هاج خلافت را بفرق فرقدسای او سرافراز گرداند در آن اوان كه در مرو شاه جهان اقامت داشت امری بوقوع پیوست كه در مخالفت میرزا سنجر بیچاره شده بر زین ملك‌ستانی نشست صورت حال آنكه در شعبان سنه 861 كه میرزا شاه محمود بن میرزا بابر از دست‌برد سپاه میرزا ابراهیم بن میرزا علاء الدوله انهزام یافت میرزا معز الدین سنجر خاقان منصور را در مرو بنیابت خویش تعیین نموده عنان عزیمت بطرف مشهد تافت و در غیبت میرزا سنجر میان خاقان فریدون‌فر و حسن ارلات كه از بركشیدگان دولت سنجری بود غبار نقار ارتفاع یافته حسن‌قصد حبس آنحضرت نمود و منهی خیال باطل آن جاهل را بعرض رسانیده خاقان پردل با پنج سوار جلادت آثار از شهر بیرون خرامید و متعاقب نهضت موكب گردون مراتب جان علی بساول با شصت سوار از مردمان جرار بدانحضرت ملحق گردید و خاقان عالی‌گهر بدیدن پیكر فتح و ظفر امیدوار گشته عنان‌یكران بصوب شهر انعطاف داد و بی‌دغدغه بمرو درآمد و امیر حسن را مقید ساخته پای رفعت و كامرانی بر مسند جهانبانی نهاد بیت
ز یمن مقدم شاه جوان‌بخت‌برتبب برگذشت از آسمان تخت و روز دیگر جمعی از ملازمان میرزا سنجر مثل محمد بیك شیرازی و شیخ ذو النون عراقی و امراء ایل اوغلی باهم اتفاق نموده در وقتی كه خاقان منصور جهة جانور پرانیدن از شهر بیرون رفته بود بیكبار شمشیر عذر از نیام انتقام كشیدند و بولدای شیخ بهادر و شیر علی و بعضی دیگر از خواص خاقان عالی‌مكان را در سردیوان شربت شهادت چشانیدند و علم بغی و طغیان برافراخته بهواداری میرزا سنجر دروازها را مضبوط ساختند و در مقام استحكام برج و باره شده صدای عصیان در خم طاق فیروزه‌فام آسمان انداختند ولی برادر جانعلی بحیله كه دانست از شهر بگریخت و خود را بملازمت خاقان منصور رسانیده آنچه دیده بود معروض داشت همان لحظه آن زیبنده
ص: 117
تاج و سریر مانند خورشید جهانگیر كه از برای دفع حشر ظلام بر معارج بروج عروج نماید متوجه دفع مخالفان گشته با شصت نفر از بهادران ببرجی كه بطرف كاجنكانست بر آمد و مردمی را كه در آن طرف فصیل بودند بزخم پیكان دیده دوز منهزم ساخت بنابر آن در شهر غبار فتنه و آشوب ارتفاع یافت و خواص و عوام كمر مخالفت خاقان آفتاب احتشام بر میان بسته جمعی از ملازمان ركاب نصرت انتساب كه در پایان آن برج ایستاده بودند چون هجوم مرویان را دانستند خاك بیوفائی بر فرق دولت خود بیخته روی بصوب فرار آوردند لا جرم در وقتی كه خسرو ثوابت و سیار از اعالی بروج نصف النهار میل سقوط نمود خاقان منصور از آن برج پایان آمده بطرف بند سلطان توجه فرمود و بعد از وصول بدان منزل حسن چركس و مردم ایرانجی ارتاق بملازمت مبادرت نموده قرب دویست سوار در ظل رایت نصرت شعار مجتمع گشتند و مقارن آنحال میرزا سنجر بمستقر عز خویش رسیده جمعی كثیر از امرا و لشگریان را از عقب موكب همایون ارسال داشت و در میان مرو و تلختان نیران قتال اشتعال یافته نخست خاقان منصور بضرب تیغ و سنان بر مرویان غالب گشت اما عاقبت الامر اعدا بهیأت اجتماعی بر قلب سپاه حمله كرده جانعلی یساول را بدرجه شهادت رسانیدند و سایر ملازمان ركاب نصرت انتساب دلشكسته گشته بمیدان كارزار بمخالفان كینه‌گذار باز گذاشتند چنانچه با خاقان كامكار زیاده از بیست و پنج كس نماند مع ذلك آن هژبر بیشه مردانگی بدستور سابق شجاعت و فرزانگی ظاهر میساخت و تیغ خون‌آشام از نیام انتقام آخته هرلحظه بر صف مخالفان می‌تاخت و چون لشگر سلطان سنجر بسیار بود محمد جهان و قل احمد از اصابت عین الملك اندیشیده بدست اخلاص عنان توسن همایون را گرفتند و بمبالغه تمام آنحضرترا از معركه بیرون بردند و مخالفان بعد از آنكه چند فرسنك موكب عالی را تعاقب نمودند خائب و خاسر بازگشتند و خاقان باستحقاق بجانب مرو چاق شتافته پانزده روز در میان پنجده و بركتاش رحل اقامت انداخت آنگاه از آنمنزل كوچ فرموده موضع آخته آخوز را از غبار سم سمند جهان‌پیما مشگبیز ساخت و چون در آنوقت میرزا سلطان ابو سعید در قبة الاسلام بلخ اقامت داشت و از آخته آخور امیر سلطان برلاس با فوجی از خدام آستان آسمان اساس بدانجانب گریخت بنابرآن توقف مناسب ننمود و خاقان منصور از آخته آخور پای مبارك در ركاب سعادت انتساب در آورده بمنزل بابا قنبر شتافت و از آنجا بجانب ماخان توجه فرموده چند ماه هرچند روز در بیابانی بسر برد و بر شدت آلام ایام نافرجام مصابرت نموده بامید عنایت الهی نقش غم از لوح خاطر می‌سترد و در آن اوقات چند نوبت میرزا سنجر بر سبیل ایلغار لشگر بر سر آنحضرت فرستاد اما كاری از پیش نتوانست برد و مطلقا او را صورت استیلا بر خاقان مظفر لوا دست نداد و آنحضرت در فصل شتا در بیابانی كه در میان خیوق و مرو است اوقات می گذرانید و پای در دامان شكیبائی پیچیده انتظار لطیفه غیبی می‌كشید.
ص: 118

گفتار در بیان توجه خاقان دشمن‌شكن بجانب طژن و ظفر یافتن بر امیر بابا حسن‌

چون سلطان بدیع‌آئین ربیع كه بواسطه هجوم سپاه شتا در بادیه اختفا ناپیدا بود بتخت‌گاه ظهور خرامید و خسرو ثوابت و سیار از منزل كربت غربت در حركت آمده بر فراز گنبد خضرا بیت الشرف خویش را محل نزول همایون گردانید خاقان منصور با بیست و دو نفر از ملازمان كه اكثر پیاده بودند از یورت قشلاق بجانب كوك گنبد مرو نهضت فرمود و از آنجا خواجه بردی یساول را بر چهار نفر دیگر جهت طلب اسب بپایاب روان فرمود و ایشان از آن حدود بیست سر اسب رانده بنظر آن شهسوار میدان كام‌كاری آوردند و آن حضرت اسبان را بر خدام قسمت كرده به‌طرف طژن روان شدند و بعد از وصول بدانموضع ارس خواجه میش كه با فوجی از لشكریان سلطان سنجر گریخته بودند بموكب همایون پیوستند و خاقان منصور آن جماعت را منظور نظر عاطفت گردانیده لوای جهان‌گشا بصوب بسا برافراخت در اثناء راه مصر و میر شاه تركمان كه داخل نوكران میرزا علاء الدوله بودند در سلك سایر ملازمان موكب نصرت‌نشان منتظم شده عنایت و التفات یافتند و چون منزل یحیی محل گولی نزول آن شیر بیشه پردلی گشت خبر رسید كه امیر بابا حسن بواسطه هجوم سپاه میرزا جهانشاه تركمان از جرجان گریخته و از طرف ابیورد در عقب موكب همایون می‌آید خاقان منصور بعد از شنیدن اینخبر با سیصد نفر مرد دلاور كه در ظل علم ظفرپیكر جمع آمده بودند عنان‌یكران بجانب جرجان انعطاف داد و صباحی كه پادشاه روز بر سپاه شب تاختن آورد و لشگر انجم را مغلوب و منهزم گردانید در منزل انبو بامیر بابا حسن رسید و آن پهلوان صف‌شكن بزور بازوی خود مغرور شده مركب شقاوت در میدان ضلالت راند و صف قتال آراسته آغاز كارزار نمود و خاقان منصور ابطال رجال را بعنایات موفور امیدوار ساخته و حسام بهرام انتقام از نیام شجاعت آخته بر صف اعدا تاخت و بنوك شمشیر خونریز و زخم سنان فتنه‌انگیز جمعی از لشگر امیر بابا حسن را مجروح و بیروح گردانیده بر خاك ادبار انداخت بباد حمله دلیران نیران حرب افروخته گشت و به تدبیر دلدوز شجعان باصره سلامت بردوخته شد گوهر شمشیر آبدار از عكس خون كشتگان رنك یاقوت رمانی گرفت و پیكان تیر آتشبار از سوز دل سركشتگان گونه لعل بدخشانی پذیرفت بیت
تف تیغ و خنجر چنان برفروخت‌كه در چشمه چرخ ماهی بسوخت عاقبت از تاب حمله خاقان رستم توان سپاه جرجان طریقه ستیز گذاشته روی بطریق گریز نهادند و ملازمان موكب نصرت نشان بابا حسن را گرفته شعله حیاتش بآب تیغ آتش‌فشان انطفا دادند و طایفه از بهادران
ص: 119
كه ملازم او بودند التجا بدرگاه عالمپناه آورده لطف پادشاهانه را شفیع جرایم خود كردند و از دست عواطف بیدریغ خسروانه خلعت عفو پوشیده روی بخدمت آوردند و این فتح كه مقدمه فتوحات خاقان خجسته‌صفات بود در رجب سنه اثنی و ستین و ثمانمائه روی نمود آنحضرت از انبو بولایت بسا رفته و مال پارس‌ئیل آنولایت را گرفته بر امرا و سپاهیان قسمت فرمود التوفیق من اللّه الملك المعبود

ذكر توجه خاقان منصور بدار الفتح استراباد و مفتوح شدن آن مملكت بعنایت آفریننده بلاد و عباد

در آن ایام كه ولایت بسا و ابیورد مضرب خیام عساكر نصرت انجام بود شاه غریب و عبد اللّه قمر الدین و عبد الرحمن ارغون از سلطان سنجر روی‌گردان شده بموكب همایون پیوستند و خاقان منصور ملاحظه حقوق پدر فرزندی كرده محمود تركستانی را كه بایلچی فراق مشهور است جهت تاكید قواعد موافقت و اتحاد بمرو فرستاد میرزا سنجر بی‌تامل محمود را حبس نمود و حسن شیخ تیمور و شیخ ذو النون را با لشگری بجانب بسا و ابیورد روان فرمود از استماع این خبر آتش غضب خاقان منصور مشتعل شده خواست كه جهت تفریق آنجمع پریشان عنان عزیمت انعطاف دهد اما در آن اثنا قرب هزار سوار از قوم جلایر و سایر سپاهیان حدود جرجان بآستان سلطنت‌آشیان رسیده عروس مملكت استرآباد را در نظر آنحضرت جلوه دادند و بزبان اخلاص و دولتخواهی معروض داشتند كه چون حسین سعدلو كه بر اكثر عظماء امراء تركمان سمت تفوق و رجحان دارد و حالا در خطه جرجان لوای حكومت را برافراشته غیری را بچشم درنمی‌آرد شاید كه بمیامن توجه خاطر همایون مغلوب گردد و سایر تراكمه را در خراسان مجال اقامت نماند و گلزار ممالك موروث از خار طغیان مخالفان پیراسته گشته هركس از امراء لوس جغتای در هر جا باشد درگاه عالمپناه را ملاذ و مرجع خویش داند نقد این سخن بر محك ضمیر خاقان جهان گیر تمام‌عیار نمود و از بسا بجانب استرآباد نهضت فرمود مقارن وصول بفیروزغند محمد خدای داد كه سابقا در سلك امراء میرزا بابر انتظام داشت با جمعی كثیر بموكب همایون ملحق گشت و بغایت عنایت پادشاهانه سرافراز شده رایت افتخار و مباهاتش از فرق فرقدین درگذشت و روزبروز از مردم دلوقمش و سیاه‌پوش سپاهیان پرجوش‌وخروش بملازمت می‌رسیدند و شرایط نیاز و ثناء بتقدیم رسانیده غبار موكب ظفر شعار سرمه دیده بخت بیدار می‌گردانیدند از آنجانب حسین سعدلو چون از توجه خاقان منصور خبر یافت از استر- آباد بیرون آمده سلطان میدانرا معسكر ساخت و در صباح دوشنبه از عشر اول ذیحجه سنه 664 خاقان منصور مانند سلطان انجم در میدان آسمان بنواحی سلطان میدان علم اقتدار
ص: 120
برافراخت آنگاه از جانبین بتعبیه لشگر و پوشیدن جوشن و مغفر قیام نمودند و تمهید مقدمات مقابله و مقاتله كرده ابواب قتال و جدال بر روی ابطال رجال گشودند نخست فوجی از سپاه حسین سعدلو بانگیختن غبار جنك و شین پرداخته از نوره گذشتند و نزدیك بقلب لشگر نصرت‌اثر رسیده مستعد استعمال آلت پیكار گشتند خاقان منصور بنفس نفیس پیش رانده از سرچشمه تیغ آبدار یكی از شجعان سپاه ایشان را شربت هلاكت چشانید و دیگری خود را پیش انداخته او نیز از همان قدح جرعه ناخوشگوار دركشید بعد از آن بهادران طرفین دست تهور از آستین جلادت بیرون آورده بر یكدیگر تاختند و ادیم زمین را از خون كشتگان بسان كان لعل بدخشان گلگون ساختند نظم
برآمد خروشیدن گیروداردرآمد بزنهار از آن روزگار
ز خون یلان خاك آغشته شدتو گفتی زمین ارغوان كشته شد حسین سعدلو و سپاه تركمان چون دست‌برد خاقان منصور و دلیران موكب ظفر نشان مشاهده كردند بیكبار پشت بر معركه گردانیده روی بوادی فرار آوردند و سپاه نصرت‌پناه ایشان را تعاقب نموده بسیاری از تراكمه را بتیغ بیدریغ گذرانیدند و حسین سعدلو و جمعی از سرداران را اسیر كرده حسب الحكم بقتل رسانیدند و خاقان منصور بر تیسیر این فتح نامدار لوازم محامد حضرت پروردگار عظم سلطانه بجای آورده جمعی را كه در آنمعركه بچوگان جلادت‌گوی مسابقت ربوده بودند باصناف الطاف نوازش نمود و عورات مستورات تراكمه را از سخط لشگریان ایمن گردانیده برفتن وطن مالوف اجازت فرمود نظم
چو از غایت لطف پروردگارخدیو جهانگیر جم اقتدار
برافراخت اعلام فتح و ظفرنماند از سپاه مخالف اثر
بر اطفال و نسوان خیل عدوبه جمعی كه بودند بی‌راه‌رو
ز محض عدالت ترحم نمودطریق سلامت بر ایشان گشود
لوای شریعت روی برافراشت‌سپه را ز اضرارشان بازداشت بلطف حسینی و خلق حسن فرستادشان زود سوی وطن‌

گفتار در بیان جلوس خاقان منصور بر سریر سلطنت جرجان و ذكر بعضی از وقایع و حوادث كه بظهور آمد بعد از آن‌

چون آفتاب عنایت بی‌غایت الهی از مطلع آمال آن زیبنده سریر پادشاهی طلوع نمود و در منزل سلطانمیدان ماهچه رایت نصرت‌نشان آنمظهر عدل و احسان بر اوج فتح و ظفر چهره گشود گلزار مملكت جرجان از خار جور و طغیان سپاه تركمان پیراسته گشت و سپهر ستمكار از سر ایذا و اضرار متوطنان آن دیار درگذشت خاقان منصور هم عنان دولت و اقبال گلفشان استرآباد را بیمن مقدم شریف غیرت‌افزای گلستان ارم ساخت و قدم بر
ص: 121
مسند سلطنت و جهانبانی نهاده سادات و قضات و اعیان و اشراف را بمواید انعام و اكرام بنواخت و برشحات سحاب محاسن شیم نوا بر ستم فرونشاند و بلمعات آفتاب عدل و كرم متوطنان آنولایت را از ظلمات ظلم باز رهاند حبه عنایتش رعایاء بیچاره را از آسیب خدنك جواذب حوادث كه روزگار برهان تركمان نهاده بود نجات داد و ظلال عاطفتش مظلومان آواره را از تاب آفتاب بیداد خلاص ساخته ابواب رحمت بر روی ایشان برگشاد بیت
گشاد حشمت او دست عدل بر عالم‌كشید هیبت او پای ظلم در زنجیر و چون این جلوس همایون در مبادی عشر اول ذا الحجه كه مبشر بقدوم میمنت مآثر عید بود روی نمود محمد خدایداد و سایر امرا والانژاد بعرض خاقان بادین و داد رسانیدند كه انسب چنان می‌نماید كه خطبه عید بنام سلطانسعید مزین گردد تا بین الجانبین طریقه پسندیده موافقت و اتحاد بظهور پیوندند آنحضرت این سخن را بسمع رضا نشنود و فرمود كه خطبه بنام خجسته فرجام آن حضرت خواندند و روی زر را از نقش القاب فرخنده انتساب بسكه قبول رسانیدند بیت
خورشید در زمانش می‌خواست عین باشدتا سكه جبینش سلطانحسین باشد مقارن آن حال قتلق درویش الهی از نزد سلطانسعید بپایه سریر سلطنت مصیر رسید و مكتوبی مشتمل بر اظهار محبت و وداد و ارتباط قواعد مودت و اتحاد بعرض رسانید و ایضا معروض داشت كه سلطانسعید فرمود كه برادر باید كه در دفع اعلام شوكت سپاه تركمان و دفع اعداء مملكت این دودمان لوازم سعی و اهتمام بجای آورد و در سلوك انهدام طریق مخالفت و معاضدت اینجانب خود را معاف و معذور ندارد مقرر آنكه هرولایت كه از تصرف آنجماعت استخلاص نماید بر ملازمان آنحضرت مسلم بود و هیچكس ابواب تعرض بروی وی نگشاید خاقان منصور قتلق درویش را بانعام موفور نوازش نموده رخصت انصراف ارزانی فرمود وجهة سلطانسعید تبركات لایقه و تنسوقات رایقه فرستاد اما چون سلطان سعید رایت استقلال در ممالك خراسان برافراخت و خاطر عاطر از ممر میرزا جهانشاه تركمان و سایر معاندان فارغ ساخت محمد مشتاق را بجانب بیاروجمند كه بتصرف محمد قوچین از بندگان خاقان نصرت قرین بود ارسال نمود و محمد قوچین بفر دولت قاهره بر محمد مشتاق قالب آمده او را مقید و ماسور نزد خاقان منصور فرستاد و آنحضرت بمقتضای كرم جبلی محمد مشتاق را بانعام اسب و خلعت نوازش كرده مصحوب امیر سید كوكلتاش نزد سلطانسعید روانه فرمود و پیغام داد كه با وجود آنكه محمد مشتاق ملاحظه عهد و میثاق ننموده بولایتی كه بضرب شمشیر تیز از مخالفان پرستیز ستانده بودیم درآمد او را مشمول لطف و عنایت نموده بسده سدره منزلت روانه داشتیم و مشرب مسرت بخش مواخات و مصادقت را مكدر نگذاشتیم و چونمحمد مشتاق و امیر سید بدار السلطنه هراة رسیدند سلطانسعید اصلا برعایت جانب خاقان منصور نپرداخت و امیر سید را گرفته مقید و محبوس ساخت و از آن زمان باز میان خاقان منصور و سلطانسعید نهال عداوت از زمین مخالفت بردمید و روزبروز بآب یاری باغبان تقدیر نشوونما می‌یافت تا ثمره آن در فضای روزگار بتعاقب لیل و نهار ظاهر و آشكار گردید
ص: 122

ذكر طلوع آفتاب دولت سلطان سعید از افق دار الفتح استرآباد و محروم شدن اهالی آن مملكت از سایه مرحمت خاقان منصور عالی‌نژاد

در اوایل سنه اربع و ستین و ثمانمائه بمسامع همایون خاقان منصور سلطانحسین میرزا رسید كه بعضی از احشام عرب كه در حدود بیاروجمند اقامت دارند همواره متعرض متوطنان آنولایت شده نسبت بآینده و رونده نیز طریق بیراهی بجای می‌آورند بنابر آن عبد العلی ترخان را با فوجی از سپاه نصرت‌نشان بتادیب آن جماعت مأمور ساخت و عبد العلی بعد از سرانجام مهام اعراب تا نواحی نیشاپور و سبزوار تاخته اعلام اقتدار برافراخت چون اینخبر بعرض سلطان سعید رسید امیر علی فارسی برلاس و حسن شیخ تیمور و امیر نور سعید و امیر سید مزید را بدانجانب روانه گردانید و عبد العلی ترخان از توجه امراء خراسان وقوف یافته باستراباد مراجعت نمود و چونكه متعرض مملكت سلطان سعید گشته بود خاقان منصور برو غضب فرمود و امراء سلطان سعید بعد از وصول بالنك‌رادگان عرضه داشتی بهراة ارسال داشتند مضمون آنكه عبد العلی ترخان بمجرد استماع توجه خبر بندگان استراباد انعطاف داده بمیرزا سلطان حسین پیوست و آنحضرت در غایت حشمت و عظمت در آن مملكت بر مسند اقبال تمكن دارد و لوای استقلال افراشته غیربرا سزاوار شهریاری نمی‌شمارد و سلطان سعید پس از وقوف بر مضمون آن عریضه یورش جرجان را پیش نهاد همت ساخت و با تمامی سپاه خراسان در روز چهارشنبه چهارم جمادی الاولی بدانجانب عنان توجه برافراخت اما خاقان منصور چون خبر وصول امراء سلطان سعید بالنك‌رادكان استماع نمود با فوجی از بهادران خنجرگذار بر ایشان ایلغار فرمود و بعد از آنكه نزدیك مخالفان رسید شنید كه سلطان سعید با لشگر بسیار متعاقب میرسد بنابرآن رعایت حزم كرده باستراباد بازگشت بخیال آنكه تهیه اسباب كارزار نموده دهنه‌ها را مضبوط سازد و از سر تمكن و وقار بمدافعت و محاربت خصم پروازد در آن اثنا احمد و بابا یاقوت با قوم جلابر پشت بر دولت كرده از موكب همایون روی‌گردان شدند و از آن ممر فتوری تمام بحال عساكر ظفر انجام راه یافت و قصوری در قواعد ثبات جنود نصرت ورود پیدا گشت لا جرم خاقان منصور صلاح مقابله و مقاتله ندیده مملكت استرآباد بازگذاشت و رایات آفتاب اشراق بصوب اغرنجه و خطه آواق برافراشت اهالی جرجان كه از رشحات سحاب موهبت خاقان وافر منقبت محروم ماندند سیل سرشك از دیده خون‌افشان روان ساختند و از سبزه‌زار آندیار بی‌سرو قامت پادشاه كام‌كار خاصیت زهرگیا ظاهر گشته اشجار متحیروار سر بهوا برافراختند و در آن شب بموافقت
ص: 123
بازماندگان جرجان اشگباران از دیده غمام روا نگردید و چشم زمانه مانند مردم آنولایت سیل سرشك از فواره سحاب باران گردانید و تا مدت سه شبانه‌روز حال برینمنوال جاری بود و در آن ایام اصلا آفتاب جهانتاب جمال نمی‌نمود بنابرآن لشگر سلطانسعید را میسر نشد كه موكب آنحضرترا تعاقب نمایند و ابواب تعرض بر روی لشگریانی كه متعاقب ركاب ظفرمآب متوجه بودند بگشایند و خاقان منصور چون هفت روز طی مسافت فرمود و با پانصد كس بكنار آب آمویه رسیده بكشتی و دهله عبور نموده و سلطانسعید بعد ز آنكه خبر نهضت آنحضرت شنود هم عنان نصرت و اقبال باسترآباد شتافت و ایالت آن مملكت را بسلطان محمود میرزا تفویض فرمود و عنان مراجعت بصوب خراسان تافت‌

ذكر شمه از موافقت و مخالفت خاقان منصور با پیر بداق و مصطفی خان و بیان نهضت رایت نصرت‌نشان كرت ثانی بجانب مملكت جرجان‌

چونخسرو منصور مظفرلوا ابو الغازی سلطانحسین میرزا كنار آب آمویه را از فر نزول موكب ظفر عطیه غیرت‌افزای گلستان ارم ساخت مردم میر شاد و سلطانعلی كه در آن نواحی ساكن بودند از قدوم همایون شادمان و خرم شده عز بساطبوسی حاصل نمودند و در آنمنزل بخاطر خاقان ستوده مآثر گذشت كه عبد الرحمن جادو را بشهر وزیر نزد مصطفی خان فرستد و اظهار اتحاد نموده استمداد نماید و مصطفی خان در آنزمان در سلك خوانین اوزبك انتظام داشت و در بعضی از بلاد خوارزم رایت ایالت برمی‌افراشت القصه قبل از آنكه عبد الرحمن جادو روی به اردوی مصطفی خان آورد ناگاه قراولان سپاه نصرتنشان رسیدند و خبر رسیدن یاغی رسانیدند و نه كس از آنجماعترا گرفته بپایه سریر سلطنت مصیر آوردند چون پرتو تحقیق بر استكشاف آنحال افتاد بوضوح پیوست كه پیر بداق سلطان برادر مصطفی خان كه در آن نواحی منزل گزیده بنابرآن خاقان منصور آنمردم را گذاشته به پیر بداق سلطان كلمات محبت‌آمیز پیغام داد و سخن صلح درمیان آمده عقد اتحاد انعقاد یافت در خلال آن احوال پیر بداق سلطانرا داعیه وصلت با خاقان بلندمنزلت در خاطر گذشت و خواست كه بناء مظاهرت را بقواعد مصاهرت مستحكم گرداند و كریمه حجر پادشاهی را كه همشیره آن مظهر لطف رحمت الهی بود بحباله نكاح خویش رساند و چون قبل از این مصطفی خان قاصدی به استرآباد فرستاده از خاقان والا نژاد این التماس كرده بود آن حضرت جواب داد كه اگر مشیت حضرت عزت بتمشیت این امر تعلق نپذیرفته باشد بوقوع خواهد انجامید نخست ملتمس پیر بداق سلطان را قبول نفرمود اما بعد از الحاح و مبالغه امرا سر رضا جنبانیده درة التاج
ص: 124
سلطنت با گوهركان خیانت عقد ازدواج یافت و دری برج دولت با كوكب اوج سعادت اقتران نموده زمره از امراء مصطفی خان كه همراه پیر بداق سلطان بودند پس از آنكه حال برین منوال دیدند از وی جدا گشته بخدمت خان شتافتند و كیفیت واقعه معروض گردانیدند بنابرآن میانه برادران مواد نزاع در هیجان آمده خاقان منصور به پیر بداق سلطان پیوست و از جانبین مستعد میدان قتال و جدال گشته چندین نوبت صورت ستیز و آویز چهره گشود و آخر الامر مصطفی خان در شهر وزیر كه دار الملكش بود متحصن شده خاقان منصور باتفاق پیر بداق سلطان آن بلده را محاصره فرمود و مدت چهل و یكروز سپاه دشمن‌سوز پیرامن شهر وزیر مقام داشتند و هرروز از درون و بیرون ساحت مخاصمت و محاربت پیموده همت بر افنا و اعدام یكدیگر می‌گماشتند و در آن ایام بیست و پنج نوبت مقاتله اتفاق افتاد و از هرطرف طائفه از اهل بسالت را انهدام بناء زندگانی دست داده عاقبت مصطفی خان صواب چنان دانست كه رسوم مذموم مخالفت را براندازد و از در مصالحه درآمده اساس موافقت مرتفع سازد و قاصدان نزد خاقان منصور فرستاده ما فی الضمیر خویش پیغام كرد و آن حضرت ملتمس او را بعز اجابت مقرون گردانیده شرایط انسانیت بجای آورد و قواعد و عهد پیمان بایمان تاكید پذیرفته مصطفی خان شنقار خاصه خود جهة خاقان منصور روانه فرمود و آن حضرت توپچاق بهبود نام را كه نظیر آن بارگیری در عرصه جهان بجولان درنیامده بود بمصطفی خان ارسال نمود و چون خاطر خطیر پادشاه كشورگیر از محاصره شهر وزیر فراغت یافت بنابر استصواب آق صوفی بصوب آواق شتافت و بعد از آن‌كه روزی‌چند در آن منزل بنشاط و خرمی بگذرانید در شهور سنه 865 بمسامع علیه رسید كه سلطان سعید از هراة جهة مخالفت میرزا محمد جوكی لشگر بتركستان كشیده و به محاصره قلعه شاهرخیه اشتغال دارد بنابرآن خاقان منصور فرصت غنیمت شمرده و پای مبارك در ركاب ظفر انتساب آورده با گروهی اندك و امید بسیار بجانب استراباد نهضت كرد میرزا سلطان محمود كه از قبل پدر حاكم آنولایت بود با جنود نامعدود بمیدان قتال اقبال فرمود و حربی در غایت صعوبت اتفاق افتاده آفتاب فتح و نصرت از مطلع آمال خاقان منصور طلوع نمود و از امراء سلطان محمود میرزا امیر شیخ حاجی ولد امیر حسن جاندار و امیر اللّه بر وی و بعضی دیگر از سرداران كشته گشته شاهزاده عنان بوادی فرار انعطاف داد و خاقان منصور در اواسط ماه شعبان سال مذكور باستراباد درآمده بار دیگر قدم بر مسند سلطنت نهاد و خطه جرجان از فروغ طلعت آن خورشید اوج كشورستانی غیرت‌افزای بروج آسمانی گشت و خطبه كرة بعد اخری باسم و لقب همایون مزین شده صیت این فتح از ذروه منبر نه پایه گردون درگذشت و آن خسرو والانژاد در متنزهات ولایت استراباد بساط نشاط گسترده روزی‌چند در غایت فروح و انبساط اوقات خجسته ساعات بگذرانید و بعد از آن ضبط آن مملكت را بعبد الرحمن ارغون باز گذاشته عنان بصوب دار السلطنه هراة منعطف گردانید بیت
سعادت همركاب و بخت همراه‌طراز رایتش نصر من اللّه.
ص: 125

ذكر محاصره بلده فاخره هرات و ایراد بعضی دیگر از حوادث آن اوقات‌

صاحب حشمتی كه عرصه هفت اقلیم درنظر همتش حقیرتر از حلقه میم نماید بمجرد تسخیر یك مملكت چگونه قناعت نماید و عالی‌همتی كه فزای وسعت‌نمای نه سپهر در دیده بصیرتش بصورت اعتبار درنیاید جز بارتكاب عطایم امور ابواب دولت و سرور بر روی روزگار خود چه‌سان گشاید بناء علی هذا چون خاقان منصور مظفرلوا خاطر آفتاب سیما از ضبط خطه جرجان فارغ ساخت بجانب خراسان نهضت فرموده كمند همت بر كنگره تسخیر آنولایات انداخت و اینخبر بمسامع امراء سلطان سعید رسیده امیر سید اصیل ارغون و امیر سید مراد كه در حدود نیشابور و سبزوار بودند عنان ریز خود را بدار السلطنه هراة رسانیدند و در شوال سنه 865 مردم بلوكات را بشهر درآورده اسباب حصارداری باكمل وجهی مرتب گردانید امیر بی‌نظیر كه داروغه آن بلده بهشت نظیر بود ضبط دروازه ملك را تعهد نمود و امیر عبد النصیر دروازه عراق را تكفل فرمود و دروازه فیروزآباد بحاكم آن بلده امیر احمد حاجی تعلق گرفت و حراست دروازه قبچاق بامیر احمد یار سمت انتساب پذیرفت و دروازه خوش بدارائی امیر سلطان حسین ارهنگی مقرر گشت و شبها بر فراز برج و باره فریاد و فغان حاضر باش از منزل كوتوال حصار پنجم درگذشت سید اصیل ارغون و سید مراد بطریق كومك مقرر بودند و در جمیع اطراف و جوانب شهر شرایط حراست بجای آورده تمامی محافظان دروب و بروج را بهنگام احتیاج معاونت می‌نمودند و خاقان منصور نخست بجانب سرخس رفته آن خطه را در حیز تسخیر كشید و ایالتش را در عهده یكی از اهل اعتماد كرده عنان باره جهان‌نورد بهراة معطوف گردانید روز دوشنبه 24 ذیقعده از راه كوه مختار بكوچه خیابان درآمده باغ زاغان را نشیمن همای اوج سلطنت ساخت و بتصور آنكه شاید مردم هراة بی‌ارتكاب جنك و پیكار دروازها را بگشایند چند روز اشتعال آتش قتال را در حیز تأخیر انداخت و حال آنكه هرویان بهوا داری سلطان سعید از این اندیشه بغایت دور بودند و روزبروز در استحكام برج و باره و تهیه اسباب قلعه‌داری و مقاتله می‌افزودند در آن اثنا روزی خاقان منصور با جمعی از خواص خدم بی‌ازدحام خیل و حشم بعزم حمام برابرش گردون‌خرام سوار شده از باغ زاغان بیرون خرامیده و جاسوسی كه در كمین بود بسرعت برق و باد بشهر شتافته اینخبر بامراء رسانید ایشان اینمعنی را فوزی عظیم پنداشتند و همت بر صید آن شاهباز قله دولت و اقبال گماشتند باین عزیمت جمعی كثیر همه غرق در جوشن و تیغ و تیر از شهر بیرون تاختند و ندانستند كه چون خسرو ثوابت و سیار تنها بر سبز خنك فلك سوار شده تیغ زرنگار بر كشد از ازدحام لشگر ظلام نیندیشد و شیر ژیان هرچند تنها ماند نخچیر و آهو را گله‌گله
ص: 126
بهرسو دواند نظم
اگر چند بسیار باشد گوزن‌ندارد بر شیر یكذره وزن
همائی كه بر اوج عزت پردز گنجشك بسیار كی بد برد و چون خاقان منصور بر هجوم هرویان اطلاع یافت دست اعتصام در عروة وثقی توكل زده مانند بحر موج زن و شیر صفت شكن عنان بحرب ایشان تافت و حسام خون‌آشام از نیام انتقام كشیده بنفس نفیس بران حشر پیكران تاخت و در حمله اول جمعی كثیر را پایمال اذلال كرده با خاك راه یكسان ساخت بقیة السیف پشت بهزیمت نموده روی بشهر آوردند و بهزار حیله خود را ببرج و باره رسانیده دست به تیر و كمان بردند و بعد از آنكه یازده روز حال بر این منوال بگذشت و ساكنان هراة را خیال اطاعت و انقیاد در دل نگشت خاقان منصور از باغ زاغان كوچ فرموده در النك كهدستان قبه بارگاه باوج مهر و ماه برافراخت و دو سه نوبت با عساكر نصرت مآثر نزدیك بدروازه خوش رانده جنك درانداخت اما بنابر كمال استحكام شهر و وفور مخالفان بهرام قهر صورت فتح چهره نگشود و اعلام ظفرپناه از كهدستان در حركت آمده و در خنجه باد نزول اجلال نمود آنگاه مبارزان موكب منصور چند روز از وقت طلوع رایت زرنگار خورشید خنجرگذار بر بام این نیلی حصار هنگام اشتعال مشاعل ثوابت و سیابر بروج سپهر دوار از جانب دروازه فیروزآباد باستعمال آلات جنك و پیكار پرداختند و بزخم تیر دل دوز و پیكان خدنك سینه‌سوز هرویانرا مجروح و بیروح گردانیده آثار دلاوری ظاهر ساختند و مردم هراة نیز در اكثر آن ایام دروازه باز كرده جنك پیش میبردند و امیر سید مراد و امیر حسن شیخ تیمور مانند شیر ژیان و پیل‌دمان بمیدان مردان تاخته لوازم غایت شجاعت بجای می‌آوردند و از ملازمان موكب همایون هركس بدست هرویان گرفتار میشد گوش و بینی بریده از شهر بیرون می‌فرستادند و از شهریان نیز هركس در پنجه تقدیر اسیر می‌گشت لشگریان خسرو جهانگیر او را از همان شربت جرعه می‌دادند درین اثنا بعرض خاقان مظفرلوا رسید كه سلطان سعید با میرزا محمد جوكی صلح كرده از آب آمویه عبور فرموده بنابرآن عازم رزم آن پادشاه عالیجاه گشته در بیست و هفتم ذی حجه از خنجه باد بصوب كنار آب مرغاب نهضت نمود و چون در ولایت بادغیس منزل تودن از فر نزول خاقان دشمن‌شكن غیرت‌افزای این سبز گلشن گشت قاصدی از پیش امیر مظفر برلاس كه در ایام محاصره هراة حسب الحكم جهة تحقیق اخبار بكنار آب مرغاب رفته بود رسیده بشرف عرض رسانید كه امیر سید مزید و خلیل هندوكه با جمعی كثیر از شیران بیشه قهر و دلیران كشور ماوراء النهر بیت
همه تندخوی و همه جنگجوی‌به تندی و جنك‌آوری كرده خوی بعزم تافتن تنور حرب بمنزل تموزی آمدند و میرزا سلطان ابو سعید نیز متعاقب میر سید خاقان منصور بعد از استماع این خبر با امراء و سران لشگر سنت مشورت بجای آورده خواطر اكابر و اصاغر بر آن قرار یافت كه بباد حمله ابطال رجال نیران جنك و جدال برافروزند و خرمن حیات دشمنان را بشعله سنان جان‌ستان و پیكان خدنك
ص: 127
آتش‌فشان بسوزند و بدین عزیمت از موضع تودن كوچ واقع شده در منزل ترتاب امیر مظفر برلاس بموكب سپهراساس پیوست و خاقان ظفرمآب از ترتاب شبگیر كرده در آن شب علی شیخ تیمور مانند نكبت و ادبار از موكب نصرت آثار بگریخت و بمرغاب شتافته در دامن دولت امراء سلطان سعید آویخت و چون منزل سهتركی بفر نزول خاقان فرخنده پی مشرف گشت و آنمقدار اختلاف در رای امرا و اركان دولت پیدا شد كه كار از استعداد مقابله و مقاتله درگذشت لا جرم در پنجم محرم سنه 866 علم ظفر پرچم بصوب سرخس در حركت آمده بعد از وصول خاقان منصور آنقلعه را بامیر سید آقا سپرد و موكب گیتی‌نورد براه ابیورد عازم استراباد گشت و با جمعی از ملازمان یكدل طی منازل و مراحل فرموده قرین سعادت و عافیت بدار الملك جرجان رسید و عبد الرحمن ارغون كه بالتفات خاطر همایون در آن مملت پای بر مسند رفعت نهاده حكومت مینمود و طریقه نیاز و نثار بجای آورده جشنی پادشاهانه و طوئی خسروانه ترتیب داد خاقان منصور با فوجی از خاص و زمره اهل اختصاص در مجلس بزم نشسته ابواب فرح و نشاط برگشاده باده گلرنگ از دست ساقیان شوخ و شنك در گردش آمد و نغمه عود و چنك از ساز مطربان خوش آهنك بلند شد مثنوی
بگردش درآمد می لاله‌گون‌بآهنگ چنك و نی و ارغنون
گرفته بكف ساقی گلعذارشرابی به از لعل نوشتن یار
مغنی بالحان مردم فریت‌ببرد از دل اهل مجلس شكیب
ز بس خوردن رطلهای گران‌بشد هوش دور از سر سروران
شه عشرت‌اندیش صاحب كرم‌گرام سپاه و سران حشم
بقانون جمشید و آئین كی‌نبودند یكهفته غافل ز می در خلال این احوال خبر بتواتر انجامید كه سلطان سعید چون از توجه موكب همایون بجانب جرجان خبر یافته نخست بقلعه سرخس شتافته و امیر سید آقا را شهید كرده و عنان‌یكران بدین طرف تافته لا جرم خاقان منصور بساط عیش و انبساط بدست حزم و احتیاط درنوردیده با امرا و اركان دولت طریق مشورت مسلوك داشت تمامی آنجماعت متفق اللفظ و المعنی معروض گردانیدند كه چون اعادی در غایت كثرت‌اند و سپاه نصرت‌پناه در غایت قلت مناسب چنان مینماید كه نوبت دیگر مملكت استراباد را باز گذاریم و دست در حبل متین شكیبائی زده مهم حرب و جنك را چندگاهی در توقف داریم و خواطر اكابر و اصاغر بر توجه جانب اوق قرار یافته چون پرده مشكفام شام صفحه كافوری ایام را مانند خال رخسار خوبان گل‌اندام رنك سواد ارزانی داشت خاقان منصور علم نهضت برافراشت و در آن شب دیجور كه نور باصره از رویت ایشان عاطل بود راه غلط شده عبور بر ممری افتاد كه بواسطه مجاورت دریا و وفور گل و لای انواع تعب و محن بخاقان عالیجناب و ملازمان موكب نصرت آیاب رسید و در وقتی كه ملازمان قضا و قدر كشتی زراندود آفتاب را در بحر اخضر فلك انداختند آن مهر سپهر سلطنت از آب بگذشت و ساعتی در منزل توقف كرده چون جمعی كثیر از امراء سلطان سعید با جنود نامعدود از عقب متوجه بودند بار دیگر عازم مقصد گشت و سه چهار شبانه‌روز طی
ص: 128
مسافت كرده قرین صحت و عافیت در آواق نزول اجلال نمود و ظل عاطفت بر مفارق ساكنان آنحدود مبسوط داشته همگنان را بوفور انعام و احسان نوازش فرمود

ذكر فتح شهر وزیر و بعضی دیگر از سوانح چرخ اثیر

چون خاقان كشورگیر در ضمان امان پادشاه قدیر در موضع آواق لوای آفتاب اشراق برافراخت و اهالی اطراف آندیار را در سایه علم بلندپایه مجتمع كرده مشمول عواطف و مكارم ساخت دولتخواجه اوزبك را كه از زمره اهل اختلاص بمزید اختصاص امتیاز داشت با ظرایف تحف و تبركات نزد مصطفی خان فرستاد و پیغام داد كه بنابر ارتباط علاقه ابوت و نبوت و اتصال سلسله محبت و مودت بخاطر عاطر می‌گذرد كه بدانجانب توجه نماید و چند روزی طریق اختلال و انبساط مسلوك داشته در سرانجام مهام كشورگشائی بموجب اقتضای رأی صواب نمای عمل فرماید و دولت خواجه بشهر وزیر رفته مصطفی خان شرایط ضیافت بتقدیم رسانید و در جواب حدیث ملاقات بر زبان گذرانید كه چنان استماع افتاد كه آنفرزند ارجمند درین سفر بدرجات بلند ترقی فرموده و بهر ولایت از ولایات خراسان رسیده خطبه باسم و لقب همایونش مزین گردیده و بحسب تقدیر درین اوقات فتوری بقواعد سلطنت ما راه یافته لا جرم دغدغه میشود كه چون آنحضرت باین ولایت تشریف آوردند چنانچه باید و شاید از عهده خدمت و ضیافت بیرون نتوانیم آمد و این معنی موجب طعن عیبجویا نگردد آنگاه عثمان ولد محمد صوفی قونغرات و یعقوب اوغلان را باستقبال موكب همایون مقرر ساخت و وصیت نمود كه لوازم خدمتگاری بتقدیم رسانند و دولتخواجه اوزبك را رخصت داده بنفس خویش روی بمنقتلاق نهاد و دولتخواجه بپایه سریر خلافت مصیر رسیده آنچه دیده بود و شنید معروض گردانید و رایت آفتاب اشراق از آواق در حركت آمده كنار جیحون محل نزول موكب همایون گشت و در آنمنزل بتحقیق پیوست كه عثمان قونغرات بخلاف فرمان مصطفی خان داعیه خدمتكاری حضرت شهریاری ندارد بلكه كمر عصیان بر میان بسته خیال بر لوح ضمیر مینگارد بنابر آنخاقان منصور از جیحون عبور فرموده كنار آب آصف اوكزی مضرب خیام عساكر نصرت انجام گشت و چون امارات وصول رایات منصور متصور اهالی شهر وزیر شد جمعی كثیر از اصحاب جلادت از آنبلده بیرون آمده در میان بناهای فتانه شهر تحصن نمودند و آنشب بقدم محاربت پیش نیامدند روز دیگر كه شهسوار عرصه سپهر ورع مصقول صبح در پوشید و لوای خطوط شعاع افراخته حصار نیلگون گردون را مسخر گردانید محمد علی برادر عثمان قونغرات كه بمیرزا ایاق مشهور بود از دیواربست ظاهر شهر بفضای صحرا خرامیده صف كارزار بیاراست و خاقان منصور متوجه دفع آنمقهور شده از جانبین آواز نفیر و سورن برخاست از صرصر كین مردان جلادت‌آئین آتش محاربت افروختن گرفت و از نیران قتال ابطال رجال خرمن حیات دلیران صف نبرد صفت احتراق پذیرفت در آن اثنا محمد علی از عقب جوانغار كه سركرده آن دولتخواجه اوزبك بود درآمد و او را دستگیر كرده بقلعه درآورد اما سایر مخالفان تاب صدمات سپاه خاقان شجاعت صفت نیاورده بقلعه
ص: 129
گریختند و دروازه‌ها را استحكام داده بر زبر برج و باره برآمده آغاز انداختن تیر و سنك كردند و مبارزان موكب همایون سپرها و تورها بر سر كشیده بپای مردانگی از خندق گذشته مانند كبك دری بخاك زبر صعود نمودند و همان زمان نسیم عنبر شمیم فتح و فیروزی از مهب (وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ) وزیدن آغاز نهاد و روایح مشگین فوایح ظفر و بهروزی از گلزار فرخنده آثار (ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها) دمیدن گرفت و عثمان قونغرات باتمامی اتباع و لشگریان مصطفی خان فرار برقرار اختیار نموده شهر وزیر را باز گذاشتند و بندگان موكب همایون بتائید مفتح الابواب بآن بلده درآمده رایت تسلط و اقتدار برافراشتند اشراف و اعیان و رعایا و مزارعان را در ظلال عدل و و احسان جای دادند و برشحات غمام برو امتنان ریاض مملكت را ناضر وریان گردانیده رسوم ظلم و عدوان بر طاق نسیان نهادند و همدر آن ایام عثمان قونغرات نیز لطف خسروانه را شفیع جرایم و آثام خود گردانیده بعتبه سپهر احتشام درآمد و عفو پادشاهانه شامل حالش گشت در خلال این احوال اهالی شهر وزیر بعرض آن زیبنده تاج سریر رسانیدند كه وطن مالوف ما خطه خوارزم است و مصطفی خان حیف و تعدی جایز داشته ما را باین دیار آورده بود امید آنكه این بیچارگان بیخان‌ومان بیمن عنایت خاقان عالی‌مكان بمسكن معهود معاودت نمایند و این ملتمس درجه قبول یافته خاقان منصور علم عزیمت بصوب خوارزم برافراخت و باندك زمانی معمار عدالت آنحضرت جرجانیه را معمور و آبادان ساخت و بعد از چندگاه زمام ایالت مملكت در قبضه اختیار سید زین العابدین خیوقی نهاده جهة مصلحت یورش خراسان بار دیگر بآواق خرامید و مقارن آنحال متوطنان خیوق بهواداری خدام آستان خاقانی باقتلق درویش الهی كه از قبل سلطان سعید حاكم ایشان بود اظهار مخالفت نموده پسرش را بكشتند و كیفیت حال عرض داشت ایستادگان پایه سریر دولت و اقبال كردند و موكب همایون بدانجانب شتافته و پرتو انوار معدلتش بر مفارق اهالی آنولایت تافته بعد از چند روز بار دیگر خطه خوارزم از لمعات ماهیچه رایات نصرت آیات روشنی پذیرفت و خاقان منصور آغروق همایون را آنجا گذاشته كرت دیگر علم عزیمت بصوب خراسان برافراخت و چون بحدود مرو رسید و بوضوح انجامید كه سید اصیل ارغون و حسن شیخ تیمور و سید مراد با جمعی كثیر از سپاه سلطان سعید آنولایات را مضبوط دارند عنان مراجعت بجانب خوارزم معطوف ساخت‌

گفتار در بیان توجه موكب همایون بعزم رزم و ستیز و وقوع محاربه با امراء سلطان سعید در ولایت ترشیز

در شهور سنه 868 كه میرزا سلطان ابو سعید از بلاد تركستان و ماوراء النهر با سپاهی پرخشم و قهر مراجعت كرده ییلاق بادغیس را مضرب سرادقات عزت و حشمت گردانیده بود ابو الغازی سلطانحسین میرزا از خطه خوارزم عزم انگیختن غبار رزم جزم فرموده
ص: 130
عنان باره جهان‌نورد بجانب خراسان انعطاف داد و مانند قمر سریع السیر در هیچ منزل نیاسوده از راه یسا و یازر و ابیورد بحدود سبزوار و نیشابور و ترشیز خرامیده عساكر نصرت مآثر بر هرولایت كه عبور نمودند بلوازم نهب و تاراج اقدام فرمودند و از مخالفان هركس دیدند بقتل رسانیدند سلطانسعید بعد از استماع این خبر عنان تماسك از دست داده از ییلاق بادغیس بولایت فوشنج شتافت و از امراء كبار امیر شیخ حاجی و امیر احمد یار را با چند تومان از سپاه جرار بدفع ملازمان موكب ظفر آثار نامزد فرمود و امراء بر جناح استعجال بدانجانب ایلغار نموده فوجی كثیر از بی‌باكان فتنه‌انگیز در نواحی ترشیز بآن شیر بیشه ستیز رسیدند و در آن روز بحسب تقدیر زیاده از هشتاد سوار تیغ‌گذار كسی در ملازمت ركاب نصرت انتساب نبود و آنحضرت دست در عروة وثقی (وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ) زده مضمون كلمه همایون (كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً) را بر خاطر عاطر گذرانید و بآنجماعت اندك در برابر سه چهار هزار سوار دیوسیرت عفریت دیدار صف كارزار بیاراست چون نزدیك بقلب سپاه دشمن رسید مانند شیر ژیان كه از گله آهوان نیندیشد و بسان باز بلندپرواز كه كثرت تیهورا بنظر همت درنیاورد بر ایشان حمله كرد و تیغ مینا رنك را از خون اهل نام و ننك گونه یاقوت رمانی داده كمال مردانگی بجای آورد سمند یراق مانندش سمندر مثال در میان شعله معركه پیكار در جولان بود و شمشیر اژدها آهنگش همچون نهنك در دریای هیجا شناور گشته كشتی حیات اعدا را در گرداب فنا غرق می‌نمود و بنوك پیكان خون‌افشان دیده و دل مخالفان را چون لعل بدخشان می‌ساخت و از طعن سنان جان ستان دوحه زندگانی سالكان طریق عصیان را از بنیاد برمی‌انداخت لا جرم گرد نبرد از بساط اغبر باوج گنبد اخضر رسید و سرهای سران و تنهای دلاوران با خاك راه برابر گردید بیت
سرهای سران فتاده بر خاك‌پهلوی دلاورانشده چاك مسود اوراق بیواسطه غیری از لفظ گوهربار آنخسرو باستحقاق استماع نموده كه فرمود كه در روز محاربه ترشیز پانزده كس از دشمنان پرستیز بضرب شمشیر خون‌ریز مجروح و بی‌روح گشتند و در آن معركه سایر بهادران موكب همایون نیز لوازم جلادت بتقدیم رسانیده و بساط جمعیت اعدا را در نوشتند امراء سلطان سعید چون حال بر آن منوال دیدند عنان بوادی گریز گردانیدند و دلیران لشگر نصرت‌نشان تیغ انتقام كشیده بسیاری را بقتل رسانیدند از كثرت خسته و كشته صحرا با پشته برابر شد و وحوش و طیور را مائده مستوفی مقرر گشت نظم
در مصافیكه اندر آن دو نفس‌تیغ را با كفش قران بودی
صد قران وحش طیر را پس از آن‌فلك از كشته میزبان بودی و خاقان منصور بعد از اختصاص بفتح و ظفر از حدود نیشاپور و مشهد گذشته صحرای ماخان از فر نزول همایون غیرت روضه رضوان گشت و از آنجا بنابر استصواب زمره از امرا بظاهر مرو شتافته عساكر منصور بعضی جهة سرانجام مهمات خود بشهر درآمدند و طایفه بمصلحت غارت و تاراج در قری و قصبات متفرق شدند در آن اثنا امراء سلطان سعید كه بعد از انهزام بیكدیگر پیوسته بتكامیشی موكب همایون می‌آمدند سیاهی نمودند و چون بنابر تفرق سپاه صلاح
ص: 131
توقف نبود خاقان منصور بر اسب ارلاتی كه از سایر اسبان طویله خاصه بمزید قوت و وجودت رفتار امتیاز داشت سوار گشت و براه جوی نو روی بصوب بیابان خوارزم آورد بعد از وصول بمزار ارتیش بخاطر همایون خطور نمود كه بیخبر بر سر اهالی خیوق رود و آن بلده را در حیز تسخیر كشد زیرا كه در غیبت حضرت خاقانی متوطنان آن مكان باظهار مخالفت مبادرت جسته نسبت بقرابت امیر نور سعید كه شادمان نام داشت لوازم فرمان برداری مرعی میداشتند مقارن آنحال با بارتن از معسكر خاقان صف‌شكن گریخته بخیوق رفت و مردم آنجائیرا از وصول آنحضرت آگاه ساخت لا جرم خیوقیان قلعه را مضبوط ساخته شادمان رایت مدافعت و ممانعت برافراخت پس رای صوابنمای چنان اقتضا فرمود كه چند كس را از شجعان بر بالای جیبه جامهای كهنه پوشانده و بر درازگوشان سوار ساخته بقلعه فرستد و چون ایشان بحصار درآیند بنفس نفیس بظاهر آن بلده شتافته جنك در اندازد تا بدین تدبیر فتح و ظفر تیسیر پذیرد و باین خیال هفده نفر از امراء جوشن در مثل امیر مظفر برلاس و امیر ولی بیك و عبد الرحمن ارغون و حیدر علی كوكلتاش و دیلو مشایخ و شیخ ابو سعید جان در میان و میر علی میر آخور و قلعلی چهره و شاه قلی بكاول و آقاجان قورلاس و یوسف طنبورچی و داود میر شكار و غیرهم بهیأتی كه مذكور شد متوجه قلعه شدند و شبلی چارجوئی را خاقان مظفرلوا متعاقب آنجماعت ارسال داشت تا هرگاه ایشان بخیوق درآیند بازگشته خبر آورد و چون شبلی بمقصد رسید دید كه امراء درآمده‌اند و او نیز بی‌توقف بشهر خرامید درین اثنا قاضی مؤید از شهر بیرون آمده بملازمت خاقان صاحب حشمت شتافت و سعادت تقبیل انامل فیاض دریافته عرض كرد كه حالا جمعی باین هیأت بخیوق درآمدند لا جرم آنحضرت بطرف شهر روان شد و چون امرا بدهلیز قلعه رسیدند فی الحال برادر شادمان را كه آنجا بود بقتل رسانیدند و ببالای فصیل خرامیدند و همان زمان مردم شهر هجوم نموده دست بانداختن تیر و سنك برآوردند و عبد الرحمن ارغون را دو زخم زده از زبر فصیل بزیر انداختند و پس از آنكه خاقان منصور بدروازه نزدیك رسید تیری چند بجانب دشمنان افكنده صلاح توقف ندید و فرمود كه عبد الرحمن را بر شتری بار كرده روی براه آوردند و جمعی از پیادگان خیوق حمله نموده خواستند كه او را بازستانند و جرأت آنجماعت مشاهده حضرت خاقانی گشته بنفس نفیس بریشان تاخت و عبد الرحمن را بر شتر خوابانیده متوجه شده روز دیگر عبد الرحمن وفات یافته خاقان دوست‌نواز اشارت فرمود كه برادرش قادر بردی او را در جائی مناسب مدفون سازد و اثر قبرش را ظاهر نگرداند آنگاه موكب همایون بهزار اسب شتافته از آنجا بقلعه ترشك خرامید و آنرا تجدید عمارت كرده محل توطن بعضی از متعلقان گردانید

گفتار در بیان رفتن خاقان عالی‌مكان جهة استمداد نزد ابو الخیر خان‌

چون خاقان منصور چندگاهی دیگر با روزگار ناسازگار در ساخته در صحاری
ص: 132
خوارزم و حدود بخارا بگذرانید خاطر اشرف اعلی بر آن قرار یافت كه نزد ابو الخیر خان كه در آنزمان قاآن دشت قبچاق و عمده خواقین آفاق بود رود و از آنحضرت استمداد نمود متوجه تسخیر مملكت خراسان شود و با جمعی از خواص و فرقه از اهل اختصاص پای مبارك در ركاب نصرت انتساب آورده روی براه نهاد و بعد از قرب وصول بدشت ابو- الخیر خان از توجه موكب ظفرنشان واقف گشت جمعی از شاه‌زادگان جوجی‌نژاد و نوئینان جلادت نهاد باستقبال خاقان ستوده‌خصال فرستاده ایشان در غایت تعظیم و حرمت با آن نقطه دایره حشمت ملاقات نمودند و لوازم معانقه بجای آورده جهة نزول همایون منزلی مناسب تعین فرمودند و روز دیگر كه خسرو خاور بارگاه فلك اخضر را بنور طلعت همایون آرایش داد ابو الخیر خان شاه‌زادگان و نوئینان و اشراف و اعیان را بپایه سریر خانی طلبیده قدم بر مسند جهانبانی نهاد آنگاه فرمان فرمود كه حضرت خاقانی را ببارگاه در آوردند و مدعای خان و نواب و نوئینان چنان بود كه آن حضرت جهة تعظیم خان تابوغ نماید و باصطلاح اوزبكان تابوغ آنست كه در برابر سریر خانی ایستاده كلاه از سر بردارند و یك گوش را بدست نیازمندی گرفته مانند راكعان پشت خم كنند خاقان منصور اینصورت را قبول ننموده و درین باب گفت و شنید بسیار واقع شده آخر الامر ابو الخیر خان بدان راضی گشت كه آنحضرت زانو زده او را دریابد بعد از آن خاقان عالیشان ببارگاه سپهر اشتباه درآمد و چون چشم ابو الخیر خان بر بشره همایون و اسره میمون خاقان منصور افتاد و انوار دولت و كامكاری و آثار استقلال ذات در تقلد امور شهریاری مشاهده نمود از روی شفقت و مهربانی آن مبانی جهانبانی را در آغوش كشید و نزدیك بخود جای داد و لوازم پرسش و نوازش بتقدیم رسانیده به ترتیب مجلس بزم اشارت فرمود و فرمان‌بران بموجب فرموده عمل نموده جامهای شراب و بال و قمیز در گردش آمده و بعد از آن كه دماغ ابو الخیر خان از بخار باده خوشگوار گرم گشت جهة امتحان اقداح مالامال بر كف خاقان ستوده‌خصال نهاد و آنحضرت بتجرع شراب بسیار قیام نموده و اصلا نقاوت در اقوال و افعالش ظاهر نشد و این معنی موجب ازدیاد اعتقاد خان شده زبان بتحسین خاقان ظفرقرین گشاد و بمبالغه تمام آنحضرت را بخود نزدیك‌تر می‌كشید تا هردو زانویش بتوشك خان رسید و بنابرآن‌كه در آن اوان ابو الخیر خان بمرض فالج مبتلا بود در ساعتی كه زانوهای خاقان سعادت انتما بمسندش رسید آنحضرت را مخاطب ساخته فرمود كه چون عنایت آلهی شامل حال تست و عنقریب با علی مراتب دولت و اقبال ترقی خواهد نمود امید است كه بیمن مقدم همایون تو مرضی كه عارض ذات منست بصحت تبدیل یابد و در آنمجلس هرلحظه اظهار دلجوئی و غریب‌نوازی می‌فرمود تا آنكه قلپاق از سر برداشته و خاقان منصور را تابوغ كرده گفت تو هرچند ما را در وقت ملاقات تابوع نكردی ماجهة احترام تو باین كار قیام نمودیم و حضرت خاقانی ازین التفات خان انفعال یافته فی الحال برجست و رسم تابوغ بجای آورد القصه خاقان منصور یكهفته در اردوی ابو الخیر خان معزز و محترم اوقات گذرانید و ابو الخیر خان داعیه داشت كه لشگر بسیار مصحوب موكب
ص: 133
نصرت شعار بتسخیر خراسان نامزد نماید اما بحسب تقدیر همدران ایام اوقات حیات خان بانقضا رسید و بعلت فجاة تدبر طبیعتش دست از تمشیت امور بدن كوتاه گردانید وایل والوس اوزبك بمرتبه پریشان شد كه خاقان باستحقاق را در دشت قبچاق مجال اقامت محال نمود و هو الغفور الودود.

گفتار در بیان معاودت رایت آفتاب اشراق از دشت قبچاق و مسخر شدن خراسان بمحض عنایت پادشاهی علی الاطلاق‌

نظم
سلاطین را بتائید آلهی‌مرتب می‌شود اسباب شاهی
رسد امدادشان از عالم غیب‌مدد از غیر ایشان را بود عیب
اگر از محض تقدیر خداوندبماند كارشان دربند یكچند
چو فضل ایزدی یاری نمایددر دولت بر ایشان برگشاید
بهر جانب عنان عزم تابندز فیروزی و نصرت‌كام یابند نظیر این تقریر و شبیه این تصویر حال خاقان منصور جهانگیر سلطان مغربین و شهنشاه مشرقین ابو الغازی میرزا سلطان حسین تواند بود كه چون ارادت ازلی و مشیت لم یزلی مقتضی آن گشت كه بی‌امداد غیری بر سریر سلطنت مملكت خراسان تمكن یابد ابو الخیر خان پیش از آنكه جهة مدد آنحضرت لشگر تعیین نماید فوت شد آنخسرو نصرت یزك از امداد سپاه پرعناد اوزبك قطع نظر كرده با سی نفر از ملازمان خاصه كه در آن سفر بسان فتح و ظفر همعنان آنحضرت بودند عزیمت خراسان فرمود و بمقتضای كلمه كریمه (فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَی اللَّهِ) دست اعتصام بعروة وثقی توكل استوار كرده دیدن پیكر فتح و فیروزی را از عنایت حضرت پروردگار دانست نه از بسیاری لشگر جرار و افزونی استعداد حرب و پیكار لا جرم بهر منزل كه نزول فرمود هاتف غیب این سروش بگوش هوشش رسانید بیت
بهر جانب كه رو آری بتقدیرركابت را بود دولت عنان‌گیر و از هرمرحله كه نهضت نمود مبشر اقبال باستقبال موكب فرخنده فال مبادرت جسته بر زبان حال معروض گردانید بیت
بهر منزل كه گردد جلوه‌گاهت‌شود دیهیم شاهی خاك راهت طوطی شیرین مقال قلم كیفیت حال بدین‌سان رقم مینماید كه چون حدود ابیورد از وصول موكب گیتی‌نورد غیرت‌افزای منزل مهر عالم گرد شد خبر ویرانی سلطان سعید میرزا سلطان ابو سعید در قراباغ اران بر السنه و افواه طوایف انسان جاری گشت لا جرم خاقان منصور بیدغدغه بابیور درآمده اشراف و اعیان آنولایت بلوازم نیاز و نثار قیام نمودند و باظهار اخلاص و دولتخواهی خدام موكب پادشاهی زبان حال و قال گشودند و اینخبر بدار السلطنه هراة رسیده امیر تاج الدین حسن ملكی و امیر بی‌نظیر كه در شهر بامر حكومت و داروغگی اشتغال داشتند بضبط برج و باره پرداختند و صورت واقعه را بسمرقند عرضه داشت كرده میرزا سلطان احمد با سپاه باران عدد بعزم رزم خاقان موید از جیحون عبور نموده و ابو الغازی سلطان حسین میرزا با پانصد مرد جلادت انتما كه در آنولا در سایه لوای كشور
ص: 134
گشا جمع آمده بودند از ابیورد بجانب مرو نهضت كرد و امیر مبارز الدین ولی بیك را بطرف نیشاپور و مشهد فرستاد و میرزا سلطان محمود كه بعد از گرفتاری پدر از قراباغ گریخته بود در فراه جردجام بامیر ولی بیك رسیده بین الجانبین صورت مقاتله روی نمود و شاه‌زاده منهزم بهراة شتافت و حدیث واقعه ناگزیر سلطان سعید نزد هرویان بتحقیق انجامید چنانچه سابقا مسطور گشت اكثر خلایق شعار هواداری خاقان منصور ظاهر كردند و فوج‌فوج روی امید بدرگاه عالمپناه آنحضرت آوردند بنابرآن میرزا سلطان محمود بطرف ماوراء النهر در حركت آمد و چون خاقان منصور از مرو گذشته بقصبه پنجده رسید شنید كه میرزا سلطان محمود با لشگر اندك و خوف بسیار از نیم فرسخی اردوی كیهان پوی میگذرد بعضی از امرا زانو زده رخصت طلبیدند كه بقدم جلادت پیش رفته سر راه بر آن شاه‌زاده گیرند خاقان منصور از غایت كرم جبلی تجویز اینمعنی نفرموده و فرمود بیت
چه گیرم سر راه سرگشته‌پدركشته بخت برگشته و میرزا سلطان محمود بصحبت و سلامت در حدود اندخود بمیرزا سلطان احمد پیوسته و كیفیت حال بازگفته برادران بموافقت و مرافقت یكدیگر ترك تسخیر خراسان دادند و از آب آمویه گذشته روی توجه بسمرقند نهادند اما خاقان منصور مظفرلوا چون از قصبه پنجده كوچ فرمود بعد از طی یكدو مرحله امیر سلطان ارغون با جمعی كثیر از دار السلطنه هراة بموكب همایون رسید و بسعادت نقبیل ركاب نصرت انتساب فایز گردیده مضمون این مقال بعرض رسانید كه بیت
تخت‌جمشید و تاج افریدون‌آرزومند پا و تارك تست آنگاه خاقان ظفر پناه امیر شیخ ابو سعید خان درمیان را بداروغگی هراة ارسال داشت و چون مشار الیه بدان بلده فاخره درآمد جمعی از اهل فتنه و فساد را كه متعرض عرض و مال فرق عباد میشدند تادیب بلیغ فرموده بساط عدل و داد ممهد گردانیده فرمود تا منادی كردند كه هیچ آفریده بهیچ جهة مزاحم و متعرض كسی نشود و بیمن نصفت و رافت آنجناب هرویان از جور و طغیان اوباش و مفسدان نجات یافتند در روز چهارشنبه هشتم ماه مبارك رمضان سنه 873 موكب همایون خاقان منصور بخت و دولت همعنان اقبال و نصرت در ركاب بشمال كوه بولیكاه رسید سادات و قضات و اكابر و اشراف كه آن خبر بهجت اثر شنودند برسم استقبال استعجال نمودند و بانواع التفات و اصطناع سرافراز گشته زبان بدعا و ثنا گشودند و تخت حاجی بیك از فر نزول همایون رشك‌افزای سپهر بوقلمون گشت روز پنجشنبه نهم ماه مذكور امیر مبارز الدین ولی بیك از جانب مشهد مقدسه رسید و بسعادت زمین‌بوس مشرف گردید و روز جمعه عاشر در مسجد جامع دار السلطنه هراة خطبه بنام و القاب خاقان كامیاب تزئین پذیرفته زر بسیار برسم نثار پاشیدند و حصار آن بقعه متبركه غلغله تهنیت و مبارك باد بگوش هوش خطیب منبر نه پایه گردون رسانیدند نظم
خسرو كامران عدل طرازشاه عالیمكان بنده‌نواز
چون قدم زد سوی سواد هراةگشت ظاهر ز مقدمش بركات
روی زر شد مزین از نامش‌نقش سكه موافق كامش
یافت از نام ص: 135 شاه دین‌پرورسر منبر چو روی زر زیور
آب تیغش غبار فتنه نشاندآتش ظلم فتنه‌جوی نماند
از سحاب عدالتش عالم‌گشت چون گلشن ارم خورم (و الحمد للّه علی ما انعم و الصلوة و السلام علی النبی الاكرم محمد المبعوث بمكارم الاخلاق محاسن الشیم)

ذكر وصول آن شاهباز اوج سلطنت و سرافرازی بباغ زاغان و مبسوط ساختن جناح عدل و بنده‌نوازی بر مفارق متوطنان بلدان خراسان‌

بر وفق تجارب امم و صدق تواتر اخبار عالم بیت
شایسته افسر كیانی‌زیبنده تخت خسروانی سعادتمندی تواند بود كه چون نیر دولت و اقبالش از مطلع سلطنت و استقلال طلوع نماید سرگشتگان وادی نامرادی را در سایه لطف و انصاف جای داده از تاب آفتاب مهر و اعتساف برهاند و تشنه‌لبان مسالك بیدادی را از زلال عدل و احسان سیراب ساخته بفضای راحت‌فزای بر و امتنان رساند گلزار ریاست و سرافرازی از آن درون آید كه بدست مرحمت و دلنوازی خار آزار از پای ستمدیده بیرون آرد و در جویبار ایالت و كامكاری نهال‌اقبال از آن نشاند كه سایه مكرمت و دلداری بر مفارق سرگشته گستراند معمار همتش قصور جهانبانی بآن قصد مشید سازد كه قصور بقواعد مبانی شریعت آخر زمانی راه نیابد و انوار نهمتش از افق كشورستانی بآن نیت لامع گردد كه شرار شر بر وجنات روزگار سالكان مسالك مسلمانی نتابد نظم
بود مقصودش از گیتی‌ستانی‌رواج ملت آخر زمانی
چو اعلام ایالت برفرازدرعیت‌پروری را پیشه سازد
پی آسایش اشراف انسان‌كند تعمیر قصر عدل و احسان و چون در آن اوان كه مهم میرزا سلطان ابو سعید گوركان در قراباغ اران بفیصل انجامید در دودمان حضرت صاحبقران امیر تیمور گوركان غیر خاقان عالیمكان ابو الغازی سلطانحسین بهادر خان گیتی‌ستان كه ما صدق این مفهوم تواند بود موجود نبود پادشاه بی‌انباز كه كلام معجز طراز (لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) مخبر از طول و عرض مملكت اوست مفاتیح سلطنت ولایات خراسانرا برطبق (وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْكَهُ مَنْ یَشاءُ) بقبضه اقتدار آن خسرو كامكار داد تا در روز جمعه عاشر ماه رمضان سنه ثلث و سبعین و سبعمائه از تخت حاجی بیك بباغ زاغان تشریف برده قدم بر سریر جهانبانی نهاد و تختكاه خاقان سعید مغفرت‌پناه از یمن مقدم آن پادشاه عالیجاه غیرت‌افزای اورنك فیروزه‌رنك مهر و ماه گشت و دار الملك اقلیم چهارم از رشحات سحاب معدلت آن سلطان سكندر دستگاه در نظارت از فلك هفتم درگذشت و آنحضرت پشت بر مسند حشمت و كامرانی نهاده بدلی قوی و املی فصیح روی بتمشیت مهام جهانبانی آورد و پرتو عواطف و اشفاق بر تنظیم امور جمهور نزدیك و دور افكنده جناح مرحمت و احسان بر مفارق طوایف انسان بگسترد و در تقویت اركان شریعت غرا و استحكام قواعد احكام ملت بیضا فرامین مطاعه بنفاذ انجامید و در باب رعایت سادات و قضاة و فضلا و ارباب درس و فتوی نهایت سعی و اهتمام بتقدیم
ص: 136
رسانید نظم
شد از انوار عدلش ملك روشن‌ز فیض همتش گیتی چو گلشن
ز فتنه اهل عالم را امان دادبعهدش عدل كسری رفت از یاد
اساس شرع از سعیش متین شددعاگویش همه روی زمین شد و چون خاقان منصور مظفرلوا پیوسته دست تولا بولای اهل بیت سید الوری و برگزیدگان (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً) استوار داشت و غیر نقش محبت و مودت عترة طاهره خاتم النبیین صلواة اللّه علیهم اجمعین صورتی بر خاتم دل نمی‌نگاشت در آن ایام كه بر سریر سلطنت خراسان تمكن یافت و شعشعه انوار دین‌پروری آنحضرت بر اطراف آن مملكت تافت رأی شریعت‌آرا چنان اقتضاء فرمود كه خطبه و سكه را باسامی القاب ائمه معصومین مزین گرداند وصیت این نیكنامی در اطراف آفاق انتشار داده آوازه تجدید قواعد شریعت نبی هاشمی از ایوان كیوان بگذراند اما جمعی از متعصبان مذهب حنفی كه در آن زمان در دار السلطنه هراة بغایت معتبر و موقر بودند بپایه سریر سلطنت مصیر شتافته در باب ترجیح رسوم اهل سنت سخنان گفته از تغییر خطبه منع نمودند چون محل مقتضی عدم قبول التماس آنجماعت نبود در روز عید؟؟؟ بدستور پیشتر زبان بقرائت خطبه گشود و همدران اوقات پادشاه خجسته‌صفات را داعیه عقد ازدواج بادرة التاج سلطنه شهربانو بیگم بنت میرزا سلطان ابو سعید از خاطر همایون سر برزد و مجلس اشرف را بوجود سادات و قضاة و علما و اشراف زیب زینب داده مهد عصمة پناه را بآئین شریعت غرا بحباله نكاه درآورد و محفل بهجت و شادمانی آرایش یافته سپهر جهان‌دیده عقود جواهر زواهر كه در جیب و دامن‌پرورده بود بصورت نیاز نثار كرد و در وقتی كه عروس سیم‌اندام ماه تمام در هجله فلك فیروزه‌فام نقاب از رخسار فایض الانوار برگرفت شاه عالی‌جناب با طلعتی چون آفتاب بحجره مهد عفت آیاب خرامیده مقارنه برجیس برج كامكاری با ناهید اوج نامداری سمت وقوع پذیرفت اما بحسب اقتضا قضامیان حضرت اعلی و مهد علیا صورت الفت و استیناس اتفاق نیفتاد و بعد از چندگاه خاقان عالیجاه او را طلاق داده بسمرقند فرستاد و خواهرش پاینده سلطان بیگم را در حباله نكاح كشید و بین الجانبین محبت و مودت بوقوع انجامید و هم در آن ایام كه دیده انتظار دیده پادشاه گردون‌غلام بدیدن عرایس ابكار مراد و مرام روشن بود باحداث باغ مراد كه بعد از چندگاه بباغ جهان‌آرا موسوم شد فرمان فرمود و معماران مدقق و مهندسان حاذق چهار باغی وسیع چهار صد و چهل جریب و قصری رفیع در غایت زینت و زیب طرح انداخته استادان بنا و عمله توانا آغاز كار كردند و در باب تكلف و لطافت و متانت و نظافت آن بوستان جنت‌صفت كمال جد و اهتمام بجای آوردند و در اندك زمانی باغ جهان‌آرای قابلیت جلوس همایون پیدا كرده خسرو كشور گشای از باغ زاغان بدانجا نقل نمود و ما دام الحیوة در باب تزئین و تعمیر آن گلشن فرخنده سمات نهایت سعی و اجتهاد بذل می‌فرمود لا جرم فضای دل‌گشایش چون عرصه بهشت پر گل و ریاحین شد و هوای روح‌افزایش مانند نسیم اردی‌بهشت فرح‌بخش دل غمگین گشت از نضارت ریاض حضرت آئینش سبزه‌زار سپهر شرمساری برد و از لطافت آب عذوبت
ص: 137
مآبش چشمه حیوان عرق خجالت بر جبین آورد نظم
لطیف و دلگشا آب‌وهوائی‌مبارك منزلی فرخنده جائی
درختان چون بتان قد بركشیده‌ز یكدیگر بخوبی سركشیده
نهال سرو كز جنت خبر داشت‌خط طوبی لهم بر هرورق كاشت كنگره عمارت دلپذیرش زبان طعن بر خورنق و سدیر دراز كرد و قصور خالی قصورش از هفت گنبد سپهر مس؟؟؟ تد برگوی تفوق برد بیت
از عمارات اوست در تشویرقبه نه سپهر و قصر سدیر (و الحمد للّه و الشكر للّه العلی الكبیر و الصلوة و السلام علی النبی البشیر النذیر)

ذكر وصول زمره از امرا و وزراء و صدور بسعادت ملازمت خاقان منصور و بیان سرانجام بعضی دیگر از امهات مهمات و عظایم امور

هم در آن اوقات كه در دار السلطنه هراة بیمن جلوس همایون ع شد غیرت كارگاه گردون امیر صاحب حشمت صائب تدبیر مرجع و ملاذ اعاظم فضلاء روشن‌ضمیر نظام الدولة و الدین امیر علیشیر از اردوی سلطان احمد میرزا جدا گشته بملازمت حضرت اعلی رسید و باصناف و الطاف و اعطاف سرفراز شده در سلك خواص بارگاه جهان‌پناه منتظم گردید صورت حال بر سبیل اجمال آنكه آباء گرام و اجداد عظام آن امیر آفتاب احتشام از قدیم الایام در سلك مخصوصان دودمان میرزا عمر شیخ بهادر بن امیر تیمور گوركان انتظام داشتند و نقش منقبت كوكلتاشی بقلم اعتبار بر لوح خاطر اولو الابصار می‌نگاشتند و آنجناب در ایام طفولیت و مبادی اوان صبی همواره در خدمت خاقان مظفرلوا بسر میبرد و در وقتی كه آنحضرت با میرزا ابو القاسم بابر مصاحبت می- نمود امیر علیشیر نیز ملازمت آن پادشاه عالیجاه اختیار كرد و چون میرزا بابر وفات یافت و خاقان منصور از مشهد مقدسه بمرو شتافت آن امیر صافی ضمیر همدران ولایت توقف نموده بتحصیل فضایل و كمالات مشغولی فرمود و در زمان دولت سلطان سعید بدر السلطنه هراة رفته روزی‌چند در ملازمت آستان اقبال‌آشیان گذرانید اما فراخور حال ترتیب و رعایت نیافت بنابران از خراسان بسمرقند رفته در خانقاه خواجه جلال الدین فضل اللّه ابو اللیثی ساكن گشت و اكثر اوقات را بمطالعه مصروف داشته گاهی با امیر درویش محمد ترخان و امیر احمد حاجی كه صاحب اختیار سركار ماوراء النهر بود اختلاط می‌نمود تا درین ایام كه میرزا سلطان احمد بنابر توجه خاقان منصور بصوب خراسان از آب آمویه بگذشت امیر علیشیر نیز همراه اردو روان شد و بعد از تحقیق خبر واقعه سلطان سعید و استیلاء خاقان مظفرلوا بر بلده فاخره هراة از امیر حاجی اجازت حاصل نموده روی بهراة آورد و غریب عید فطر سعادت ملازمت خاقان صاحب تائید دریافت و بعد امتداد روزگار مفارغت صوری دیده بدیدار طلعت فایض الانوار خاقانی روشن ساخته التفات و عنایت بی‌نهایت شامل حالش شد و در روز عید از نتایج طبع نقاد قصیده هلالیه كه هربیت از آن رشك لؤلؤ آبدار و غیرت
ص: 138
جواهر شاهوار بود نثار بزم همایون فرمود و این معنی موجب ازدیاد اعتقاد خاقان عدالت نهاد گشت و روزبروز اعتبار و اقتدار امیر فضیلت شعار در خدمت آن پادشاه كامكار زیاده میشد تا كار بجائی رسید كه سرانجام تمامی عظایم امور جمهور نزدیك و دور برأی صوابنمایش تفویض یافت چنانچه از ضمن حكایات آینده بوضوح خواهد انجامید انشاء اللّه تعالی و همدر اوایل ایام جلوس خاقان منصور امیر سید مراد و اوغلاقچی كه از معتبران دولت سلطان سعید بود با جمعی از قرابتان و مولانا قطب الدین الخوافی و خواجه قطب الدین طاوس سمنانی و خواجه سیف الدین مظفر شبانكاره از جانب عراق و آذربایجان بدرگاه خاقان عالیجاه رسیدند و امیر سید مراد بمنصب امارت مشرف گشته خواجه قطب الدین طاوس مشرف دیوان همایون شد و مولانا قطب الدین بامر صدارت اختصاص یافته مهم وزارت تعلق بخواجه مظفر گرفت و مقارن آن‌حال امیرزاده محمد سلطان كه خواهرزاده خاقان منصور بود و میرزا كیچیك لقب داشت با والده و والد خود میرزا سلطان احمد بن میرزا سیدی احمد بن میرزا میرانشاه بن امیر تیمور گوركان از طرف قراباغ اران بدار السلطنه هراة رسیدند و خاقان منصور ایشان را منظور نظر مرحمت و اشفاق گردانیده میرزا كیچیك را بعنایت طبل و علم و خیل و حشم معزز و محترم ساخت و عنان اختیار امور ملك و مال را بقبضه اقتدار او داده كما ینبغی بتربیتش پرداخت و هم در آن ولا شاه یحیی والی سیستان و امیر حسن شیخ تیمور بدرگاه عالم‌پناه رسیدند و ملحوظ عین عاطفت و مرحمت گردیدند و هم در آن اوقات امیر زین العابدین ارلات بملازمت خاقان خجسته صفات رسیده بتسخیر ولایت بلخ و شیر خان مأمور گشت و باتفاق عم خود امیر پیر محمد بن امیر یادگار شاه ارلات بدانجانب شتافته میان ایشان و یار علی مغول كه از قبل سلطان محمود میرزا در آن حدود بود مقاتله روی نمود و یار علی گرفتار شده امیر زین العابدین آن ولایاترا بتحت تصرف درآورد و یار علی مغول را مغلول بشهر فرستاده شحنه سیاست حضرت خاقانی او را بقتل رسانید و هم در آن ایام خاقان گردون‌غلام امیر شیخ زاهد طارمی را بایالت ولایت استرآباد سرافراز ساخت و آن‌جناب بدانجانب رفته چنان شنود كه میرزا منوچهر كه برادر كلانتر سلطانسعید بود بعد از واقعه قراباغ خود را بنواحی ساری رسانیده و لوای شوكت بلند گردانیده امیر شیخ زاهد طارمی آن خیال محال در خاطرش نگذاشت و ناگهان بر سرش تاخته تخت وجود او را از والی حیات بازپرداخت و چون سنت سنیه ایزد تعالی (وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا) بدان‌سان جریان دارد كه هرگاه صبح دولت و اقبال از مطلع آمانی و آمال برآید و آفتاب جاه و جلال بطلعت عدیم المثال عالم را بیاراید متعاقب شام محنت فرجام نوایب روی نماید و شب ظلمت انجام مصایب چهره گشاید در آن اوقات كه نیّر سلطنت و استقلال خاقان ستوده‌خصال ابو الغازی سلطانحسین میرزا اطراف ولایات خراسان را منور ساخت و ماهیچه لوای كشورگشای آنحضرت سایه حشمت بر مفارغ متوطنان آن بلدان انداخت والد آنحضرت مهد علیا فیروزه بیگم در
ص: 139
چهاردهم محرم الحرام سنه 874 درگذشت و در بهشت برین با زمره حور عین همنشین گشت و خاقان منصور بلوازم تعزیت قیام نموده چند روز بختمات كلام و اطعام طعام اشارت نمود و جهة مرقد معطر مهد مرحومه در كوچه خیابان حظیره در غایت تكلف و زیبائی بنا فرمود و الی یومنا هذا آن گلستان جنت‌نشان معمور است و نزهت‌گاه جمهور مردم نزدیك و دورانه هو العفو الغفور.

گفتار در بیان نهضت میرزا یادگار محمد از آذربایجان بعزم تسخیر ممالك خراسان‌

در آن اوان كه میرزا جهانشاه تركمان با میرزا سلطان ابو سعید گوركان صلح كرد از خراسان بصوب آذربایجان معاودت نمود میرزا یادگار محمد بن میرزا سلطان محمد بن میرزا بایسنقر بن میرزا شاهرخ بن امیر تیمور گوركان باشارت عمه خویش پاینده سلطان بیگم كه ملكه فاضله عاقله بود و در تربیت برادرزاده سعی بلیغ می‌نمود ملازمت میرزا جهانشاه اختیار كرده چندگاه در ظل رایت نصرت آیتش در غایت رفاهیت اوقات گذرانید و بعد از قتل آن پادشاه عالیجاه ابو النصر امیر حسن بیك در تعظیم و احترام میرزا یادگار محمد بیشتر مبالغه فرمود و چون خاطر خطیر از ممر سلطان سعید جمع ساخت بعضی از امراء خراسان را با سپاه فراوان همراه شاه‌زاده گردانید و او را بتسخیر مملكت موروث ترغیب نمود و میرزا یادگار محمد بغرور موفور علم جهانگیری افراشته نخست بجرجان شتافت و امیر شیخ زاهد طارمی از صولت لشگر او انهزام یافت چون اینخبر بعرض خاقان منصور ابو الغازی سلطان حسین میرزا رسید امیر ناصر الدین عبد الخالق بن امیر نظام الدین احمد بن امیر فیروز شاه و امیر مبارز الدین ولی بیك را برسم ایلغار با فوجی از سپاهیان شجاعت آثار باستقبال مخالفان روان گردانید و ایشان از نیشابور به سملقان رفته روزی‌چند رحل اقامت انداختند و خاقان منصور میرزا كیچیك را از عقب ارسال داشته شاهزاده در سملقان بامراء ایلغار پیوست آنگاه باتفاق روی بمیرزا یادگار محمد كه از دهنه استراباد بیرون آمده بود نهادند و بعد از وصول بمنزل شوراب بمقتضای نشانی كه از پایه سریر اعلی بدیشان رسید عنان از میدان قتال پیچیده در كوه خروس ییلاقی كه برفعت و متانت رشك فلك اخضر و غیرت سد سكندر بود تحصن نمودند و میرزا یادگار محمد بپای آنكوه گردون شكوه رفته چون مشاهده فرمود كه كمند اندیشه بكنگره تسخیر آن نمیرسد دامن تمنی برافشاند و بارگیر قمر مسیر بطرف اسفراین راند از آن جانب خاقان كواكب مواكب بتاریخ چهارم ربیع اول سنه 874 از دار السلطنه هراة رایات ظفر آیات افراخته مشهد مقدسه را محل نزول همایون ساخت و لوازم طواف مرقد عطرسا و روضه جنت‌آساء امام علی بن موسی الرضا علیهما التحیه و الدعا بجای آورده خدام و مجاوران
ص: 140
آن سده سنیه را بصلات و انعامات بنواخت و چون میرزا كیچیك و امراء ایلغار خبر قرب وصول موكب نصرت شعار شنودند از كوه خروس ییلاقی پائین خرامیده در عقب میرزا یادگار محمد روان شدند و خاقان منصور از درآمدن میرزا یادگار محمد بولایت اسفراین وقوف یافته عزم توجه بمیدان رزم جزم فرموده و بر النك‌رادگان عبور كرده از جلگاه جنوشان و یلغریغاج بشعب كوهی كه در میان جنوشان و اسفراین حایلست درآمد و میرزا كیچیك و امراء ایلغار در آنمنزل باردوی نصرت آثار رسیدند و خبر رسیدن میرزا یادگار محمد و سپاه آذربایجان رسانیدند خاقان منصور چون از حال دشمنان مقهور خبر یافت سید مراد اوغلاقچی و میر علی میر آخور و شیخیم ایل اوغلی را با هزار سوار جرار برسم منغلای از پیش روان ساخت و آن شب بتهیه اسباب پیكار و استمالت بمبارزان خنجرگذار پرداخت و امراء ایلغار با امیر علی جلایر دوچار خورده آغاز كارزار كردند و امیر علی غالب گشته امیر سید مراد بقتل رسید و دیگران روی باردوی همایون آوردند