گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
ذكر محاربه خاقان منصور مؤید در منزل چناران با میرزا یادگار محمد





صباح روز دیگر كه خسرو فیروزه اورنك بعزم حرب و جنك لوای بیضا در فضای سپهر خضرا برافراخت و از شعاع تیغ عالم اقطاع مواكب كواكب را انهزام داده صیت فتح و فیروزی در بسیط غبرا منتشر ساخت خاقان منصور مظفرلوا ابو الغازی سلطان میرزا بعزم ترتیب امور مصاف و رزم سالكان مسالك خلاف بدن بی‌بدیل را بجوشن حمایت عنایت الهی بپوشید و بارگیر تأیید نامتناهی سوار گشته در تعبیه سپاه ظفر عطیه لوازم اهتمام بتقدیم رسانید سرداری میمنه را بیمن جلادت امیر مبارز الدین ولی بیك مفوض داشت و ریاست میسره را بسرپنجه شهامت میرزا كیچیك و امیر عبد الخالق باز گذاشت؟؟؟
شیخ حسن تیمور و امیر مغول و امیر شیخ ابو سعید خان در میان رابهر اولی مقرر نمود و بنفس نفیس همایون در قلب لشگر فیروزی اثر مقام و آرام فرمود سپاهی آراسته شد كه بهرام تیز چنك بر اوج سما از بیم پیكان خون‌افشان ایشان سپر زرین آفتاب بر سر كشید و نهنك بی‌درنك دریا از خوف سنان جان‌ستان ایشان جوشن‌پوش گردید نظم
خدیو جهان‌گیر دشمن‌شكن‌سپاهی بیاراست پولاد تن
همه تند خوی و همه تیز چنك‌بصحرا چو شیر و بدریا نهنك
گرفته بكف خنجر خون‌فشان‌ربوده به نیزه سرسركشان و از آنجانب ابو المظفر میرزا یادگار محمد شبدیز عزم بمهمیز پهلوانی تیز كرده بمیدان ستیز خرامید و روی بتعبیه لشگر آورده خود در قول منزل گزید امیر علی جلایر را در برانغار جای داده و امیر احمد علی فارسی برلاس و امیر سلطان حسن ارهنگی را بجوانغار فرستاد ایوب و شیخی جلایر و محمد كوكلتاش را هراول ساخت و بكثرت عدد و عدو مغرور بوده رایت نخوت برافراخت و الحق سپاه عالم‌سوز شاه‌زاده در آن روز بكثرت از اوراق اشجار زیاده بودند و بقوت از رستم و اسفندیار
ص: 141
گوی تفوق میربودند نظم
همه تیز خشم و همه كینه‌كوش‌همه همچو دریا بجوش و خروش-
گرفته بكف تیغ بران همه‌گه حمله چون شیر غران همه و بعد از آراستن صف لشگر آن دو خسرو جلادت اثر در برابر یكدیگر بایستادند و سورن انداخته باشتعال آتش قتال فرماندادند میرزا سلطان حسین چون آفتاب جهان‌تاب تیغ زراندود از نیام بر كشید و مانند بهرام خون‌آشام در مقام انتقام ثبات قدم ورزید و میرزا یادگار محمد پیكان دلدوز بزهر قهر آب داد و خدنك چهار پر بر زه كمان كیانی نهاد فغان كرنای و كوس بگوش نظارگیان آسمان رسید و غبار سم ستوران نقاب محلی بر روی آفتاب عالمتاب پوشید نایره حرب آتش فنا در خرمن جانها فكند و تندباد حمله نهال بقا از جویبار وجود بركند نظم
دلیران بكین رایت افراختندبقصد سر یكدیگر تاختند
چنان ریخت خون تیغ خارا شكاف‌كه شد لاله‌گون خاك دشت مصاف در آن اثنا از برانغار سپاه خاقان منصور امیر مبارز الدین ولی بیك بیك حمله جوانغار مخالفان را منهزم ساخت و امیر حسن شیخ تیمور از دست چپ در میدان تاخته بنیاد حیات فوجی از دشمنان را برانداخت میرزا یادگار محمد چون آن شیر بیشه تهور یعنی حسن شیخ تیمور را در جوانغار ندید بر آنطرف حمله آورده آثار اقتدار ظاهر ساخته بر عقب یسال ظفر مال گشت و خاقان رستم خصال آنحال مشاهده نموده بهادران موكب همایون را فرمود تا شبه كردند و عقابان سهام خون آشام را از آشیانه كمال در پرواز آوردند نظم
دلیران دشمن‌كش تیز چنك‌سوی تركش و تیر بردند چنك
بهر تیر كز شست انداختندیكی را ز زین سرنگون ساختند و باوجود وفور باران تیر مرك تأثیر فوجی از شجعان سپاه تركمان بحملات متواتر خود را نزدیك موكب ظفر ماثر رسانیدند و دست باستعمال تیغ و سنان برده نیران كارزار مشتعل گردانیدند در آن محل خاقان پردل بقوت شجاعت كامل و قدرت شهامت شامل بر سر دشمنان تاخت و بصرصر حمله قیامت نهیب تزلزل در اركان جمعیت و شكیب ایشان افكنده همه را پریشان و گریزان ساخت رباعی
هرچند كه نخجیر بود تند و دلیرفی الحال گریزان شود از حمله شیر
تیهو ز مصاف باز بگریزد زودآهو ببر هژبر كی مانددیر شجعانی كه در تاب و توان خود را از رستم دستان زیاده می‌پنداشتند و در جرأت و جلادت اسفندیار روئین‌تن را غاشیه‌كش خویش میانگاشته مانند پشه ضعیف نهاد كه با تندباد نستیزد و مثال مواكب كواكب كه از اشعه انوار آفتاب بگریزد از اهتزاز صرصر قهر پادشاه شجاعت‌پناه و لمعان تیغ و سنان خاقان نصرت دستگاه روی توجه بوادی فرار نهادند و مبشران تأیید الهی و كارسازان تقدیر شاهنشاهی صیت روح‌افزای فتح و فیروزی و بشارت دلگشای ظفر و بهروزی در دادند و خاقان منصور گریختگان را تعاقب نموده زمره از ایشان بضرب تیغ بهادران موكب نصرت‌نشان بقتل رسیدند و فرقه اسیر سرپنجه تسلط و اقتدار او گردیدند بهلول كاشانی و شیخ سعید طغانی و محمد كوكلتاش و امیر ایوب و امیر احمد علی فارسی و سلطان حسن ارهنگی از جمله اسیران بودند امیر
ص: 142
ایوب و امیر احمد و سلطان حسن بشفاعت مخصوصان آستان سلطنت‌آشیان نجات یافته بقیه نامبردگان راه بیابان عدم پیمودند و خاقان منصور بعد از اختصاص بفتح و ظفر لوازم سحامد مهیمن غفور بتقدیم رسانیده امیر حسن شیخ تیمور را بایالت ولایت استرآباد فرستاد و بنفس نفیس عنان عزیمت بمستقر سریر عزت و كرامت انعطاف داد و آن مسافت بعیده را در غایت استعجال و سرعت طی فرمود چنانچه از مشهد مقدسه در عرض سه روز بدار السلطنه هراة در تخت حاجی بیك نزول نمود منتظر آن زوایای خدمتكاری و معتكفان خبایای امیدواری دیده انتظار كشیده از غبار موكب سپهر مراتب روشن ساختند و لوازم شكر و ثنای ایزد سبحانه و تعالی بجای آورده بایفای نذر و صدقات پرداختند و خاقان عالیشان در آن زمستان بباغ سفید یراق قشلاق نمود و ظل ظلیل عاطفت و رافت بسر مفارق متوطنان بلدان خراسان مبسوط فرمود و الحمد للّه الشكور المعبود

ذكر وصول بعضی از امراء میرزا جهانشاه بدرگاه خلایق‌پناه خاقان آفاق و ارتفاع رایت دولت میرزا یادگار محمد بامداد پادشاه آذربایجان و عراق‌

در آن زمستان كه خاقان وافر تهور ابو الغازی سلطانحسین بهادر در باغ سفیدروی بتمهید بساط عیش و نشاط آورد و بتجرع اقداح افراح پرداخته غبار شداید سفر و متاعب خوف و خطر از لوح دل میسترد یار علی تركمان بیرام و پسران محمد علی شكر كه از اعاظم امراء آذربایجان بودند با هزار مرد شجاعت‌پناه باتفاق میرزا ابراهیم ولد میرزا محمدی بن میرزا جهانشاه از امیر حسن بیك روی گردانشده عنان عزیمت بصوب خراسان انعطاف دادند و بكریاس گردون اساس خاقانی رسیده باصناف الطاف سلطانی مفتخر و مباهی گشتند و بتاریخ هشتم رجب سنه 874 قاضی علی كه از جمله مقربان امیر حسن بیك بود برسم رسالت تشریف آورده از زبان آن پادشاه عالیشأن بسمع اشرف خاقان عالی‌مكان رسانید كه همواره میان آباء عظام شمام و اجداد گرام ما اساس مودت و بناء محبت و ارتباط استحكام داشته چون بعنایت قادر مختار اینجانب را دفع فساد میرزا جهانشاه میسر گشت میرزا سلطان ابو سعید از شیوه ستوده اسلاف تجاوز نموده لشكر بآذربایجان كشید و هرچند از اینطرف تواضع و نیازمندی بوقوع انجامید فایده بر آن مترتب نكرده عاقبت منتقم جبار او را باو نمود و صورتی كه در پرده غیبت مستور بود ظهور فرمود اكنون مدعا آنست كه رابطه اتحاد موروثی مرعی باشد و جماعت تراكمه قراقوینلو را كه پناه بدان درگاه برده‌اند بدینجانب فرستند خاقان منصور قاضی علی را رعایت موفور كرده روزی‌چند اجازت مراجعت نداد و فرستادن امراء جهانشاهی را از مقتضای مروت مستبعد شمرده جهة جواب آن سخنان قاصدی نزد امیر حسن بیك روان ساخت و در آن زمستان
ص: 143
امیر مغول بایالت ولایت بلخ سرافراز گشته بدان مملكت شتافت و شاه یحیی حاكم سیستان شده زمام حكومت قهستان در قبضه اختیار امیر شیخ زاهد طارمی قرار یافت اما میرزا یادگار محمد چون از معركه چناران بحدود دامغان و سمنان رسیده كیفیت واقعه را بامیر حسن بیك نوشته مدد طلبید و امیر حسن بیك در مقام امداد شاه‌زاده آمده امیر یوسف بیك و امیر حسین بیك را كه در سلك خویشان او انتظام داشتند با امیر شاه منصور بن امیر شاه‌سوار قراقوینلو و دو هزار سوار مكمل مسلح بكومك میرزا یادگار محمد نامزد كرد و شاهزاده آماده رزم و پیكار گشته عنان مراجعت انعطاف داد و در ولایات خراسان ظلم و بیداد آغاز نهاد و همدران اوان جمعی از كلانتران ولایت قاین بواسطه منازعتی كه با اقران خود داشتند بكرمان رفتند و امیرزاده زینل سبك بن امیر حسن بیك را ملازمت كرده متكفل تسخیر قهستان گشتند و شاه‌زاده هزار سوار مصحوب ایشان بدانجانب روان ساخت تا بیخبر بر سر امیر شیخ زاهد تاخته اساس حیاتش را برانداخته و این اخبار بدار السلطنه هراة رسیده بعضی از مردم كوته‌اندیش مانند امیر ایوب و شیخی جلایر و نعمت خوارزمی از خاقان معدلت كیش روی گردانشدند و بطرف اردوی میرزا یادگار محمد گریختند آنحضرت بفرار آنجماعت التفات ننمود و امیر عبد الخالق فیروز شاه و بیرام تركمان و یار علی تركمان را با فوجی كثیر از لشگریان برسم ایلغار روان فرمود و چون این طایفه بمشهد مقدسه رسیدند بعضی از جنود میرزا یادگار محمد كه در نیشاپور بظلم و بیداد اشتغال داشتند گریخته در اسفراین باردوی شاه‌زاده پیوستند و امراء ایلغار بالنك‌رادگان رفته خیمه اقامت برافراشتند و میرزا یادگار محمد بسبزوار آمده آن بلده را در حیز تسخیر كشید و پرتو این خبر بر پیشگاه ضمیر خاقان عالی جاه تافته دانست كه تا بنفس همایون متوجه دفع اعداء دولت روزافزون نگردد و آنچه مراد است بوقوع نخواهد پیوست بنابرآن در غره ماه مبارك رمضان با سپاه فراوان از بلده فاخره هراة نهضت فرمود و در النك‌رادگان امراء ایلغار را بخود ملحق گردانیده عازم سبزوار شد میرزا یادگار محمد چون این خبر شنید سبزوار را بقاضی بیك كه از سایر خواص او بمزید اعتماد امتیاز داشت سپرد و روی توجه بطرف بسطام و دامغان آورد و بعد از آنكه ظاهر سبزوار محل نصب لوای جهانگشای خاقان منصور گشت عساكر ظفر مآثر باندك زمانی آن بلده را در حیز تسخیر كشیدند و قاضی بیك را با هفتاد تن از متابعان مقید و مغلول گردانیدند و قاضی بیك زنده مانده سایر اسیران بزندان لحد شتافتند و از ارباب آن ولایت سید نصر اللّه كسكنی و خواجه معین مختار كه دم از هواداری خدام ركاب حضرت شهریاری زده بودند باصناف الطاف اختصاص یافتند و موكب نصرت شعار بعد از فراغ از مهم سبزوار متوجه میرزا یادگار محمد شده چون موضع پنج دهنه پایان ولایات بحرآباد معسكر خاقان و الانژاد گشت قراولان شاه- زاده بیار علی تركمان و بیرام تركمان و شیخ ایل اغلی كه برسم ایلغار از اردوی ظفر آثار بیرون رفته بودند دوچار خوردند و در سر پل جاجرم بشعله تیغ و تیر معركه رزم گرم كردند و قراولان میرزا یادگار محمد مغلوب شده امراء عظام نعمت خوارزمی و عبد اللّه جلایر و
ص: 144
قاسم دولت ملك را با طایفه دیگر اسیر ساختند و بپایه سریر اعلی آوردند و از جمله اسیران شخصی كه نوكر خاصه امیر حسن بیك بود ملحوظ عین مرحمت گشته سایر آن طایفه به سیاست شحنه قهر اختصاص یافتند آنگاه ماهچه علم آفتاب عطیه از آن منزل در حركت آمده پرتو وصول بر قصبه جاجرم انداخت و در آن موضع فلك ستیزه كار شیوه ناسازگاری ظاهر ساخت ع كار فلك اینچنین بود پیوسته‌

گفتار در بیان سبب تغییر یافتن نیّت رزم و معاودت رایت خاقانی از جاجرم جهت رعایت حزم‌

در آن ایام كه جاجرم از فر نزول خاقان منصور بسان گلستان ارم ناضر و خرم بود زمانه بی‌شرم و سپهر بی‌آزرم آغاز ستمكاری كرد و این خبر در معسكر ظفر اثر شیوع یافت كه میرزا یادگار محمد سلك جمعیت امیر حسن شیخ تیمور را كه در دهنه استراباد نشسته بود بسرپنجه شجاعت از هم بگسیخت و حسن بقلعه شماسان گریخته بعد از چند روز بیرون آمد و بدست نیازمندی در دامن دولت شاهزاده آویخت و بمجرد انتشار این سخن فوج‌فوج از سرداران صف‌شكن از موكب خاقان تهمتن فرار نموده روی باردوی دشمن آوردند لا جرم آنحضرت بر سایر امرا و اركان دولت بی‌اعتماد گشت جهة رعایت حزم روزی‌چند از اقبال بمیدان رزم درگذشت و از جاجرم كوچ فرمود بعد از قطع منازل و مراحل بمشهد مقدسه رضویه شتافته التجابعتبه علیه امام واجب الاحترام افتخار آل خیر البریه علی ابن موسی الرضا علیهما السلام و التحیه نموده آداب طواف آن قبه عرش مطاف بجای آورده نضارت ریاض دولت را از بارگاه واهب العطایا مسألت كرده بطرف پل خاتون كه محل نزول آغروق همایون بود روان شد و بعد از وصول بآن منزل بموقف عرض رسید كه دار السلطنه هراة غوغای عظیم دست داده و تقدیر ملك قدیر ابواب بیداد بر روی متوطنان آندیار گشاده و تبیین اینمقال آنكه در خلال احوال گذشته خواجه عبید اللّه اخطب نسبت بخواجه قطب الدین طاوس سمنانی سخنی تقریرآمیز بعرض حضرت خاقانی رسانید و خواجه طاوس مواخذ و مقید شده مبلغ سیصد هزار دینار كپكی فرود آورد و خواجه عبد اللّه بجای او در منصب اشراف دیوان اعلی دخل كرد و درین اوقات كه هرویان از سایه چتر معدلت خاقان منصور دور مانده بودند خواجه عبد اللّه كه باتفاق خواجه نظام الدین بختیار سمنانی در هراة بسرانجام مهام دیوانی اشتغال داشت بر عجزه و رعایا زر تعدی حواله كرد و بآتش بیداد دود آه از سینه مظلومان برآورد و كار رعایا باضطرار رسید و مهم بدانجا انجامید كه عوام لناس هجوم نموده خواجه عبد اللّه را بوقتی كه در دار العداله میرزا شاهرخ نشسته بود و ابواب انصاف بر روی خلایق بسته سنك‌باران كردند و او بیكی از خانهاء مدرسه گریخته به هزار حیله از آن مهلكه جان بیرون برد و چون در منزل یل خاتون این خبر بعرض همایون رسید یكی از اعیان ملازمان سلطنت
ص: 145
آشیان بموجب فرمان واجب الاذعان بشهر شتافت و خواجه عبد اللّه را بند كرده باردوی همایون رسانید و متعاقب آنحال خاقان ستوده‌خصال امیر نظام الدین علیشیر را جهة تمهید عدل و انصاف و رفع رسوم ظلم و اعتساف بدار السلطنه هراة ارسال داشت و نشانی در باب استمالت متوطنان آندیار شرف اصدار یافت و امیر علیشیر بدان بلده فاخره شتافت و بمقتضای عادت جبلی خویش جراحات جارحات ایام بمراهم مراحم مندمل ساخت و بقدر مقدور باستمالت مظلومان و ستمدیدگان و استیصال نهال ظلم و عدوان پرداخت و فرمود كه تا آن نشان فتنه‌نشان را در روز جمعه بر سر منبر خواندند لا جرم خلایق مطمئن و آسوده خاطر گشته زبان بدعای دوام دولت خاقانی و ازدیاد جاه و جلال مقرب حضرت سلطانی گشودند و چون امیر نظام الدین علیشیر باردوی همایون معاودت نمود خواجه نظام الدین بختیار مقید و بی‌اختیار گشت و خواجه قطب الدین طاوس كرت دیگر بر مسند اشراف دیوان نشست بعد از آن آغروق همایون از پل خاتون بصوب قلعه تیره‌تو روان شد و خاقان منصور بطرف دار السلطنه هراة نهضت نمود و بتاریخ یازدهم ذی حجه حجه مذكوره بباغ نظرگاه نزول فرموده در هفدهم ماه از آنجا بالنك مشرتو كه در برابر پل سالار است شتافت از آنجانب میرزا یادگار محمد چون از مراجعت موكب ظفر اثر وقوف یافت بوصال عروس مملكت خراسان امیدوار گشته تا مشهد مقدسه عنان‌یكران بازنكشید و همدران ایام میرزا سلطان محمود از آب آمویه گذشته در حدود بلخ و خان طغیان باوج آسمان رسانید و این اخبار در اردوی ظفر آثار اشتهار پذیرفته طایفه كه پرده شقاوت بصر بصیرت ایشان را پوشیده بود قدم در بیابان بی‌پایان فرار نهادند و اینمعنی موجب پریشانی ضمیر منیر حضرت خاقانی گشته مناسب چنان نمود كه چند روزی از مقابله و مقاتله اعدا تغافل ورزد و از النك مشرتوبدشت ساقسلهان نقل فرمود و درین منزل نیز بسیاری از مردم بی‌عاقبت از موكب همایون تخلف جسته عنان بصوب فرار انعطاف دادند و پریشانی تمام باحوال اردوی خاقان گردون‌غلام راه یافته اعلام نصرت فرجام از دشت ساقسلهان براه تقوز رباط متوجه تیره‌تو گشت بصلحت آنكه روزی‌چند آغروق همایون را در آنحصار كه مانند قلعه سپهر دوار از كمند نوایب روزگار مصون و محروس است مضبوط سازد و بنفس نفیس همایون بهر جانب كه مناسب داند رایت توجه برافرازد بعد از وصول بحدود آنموضع احمد توقچی كه از خاك برگرفته ترغیب آنحضرت بود پیغام فرستاد كه اگر حضرت اعلی با یكدو نوكر تشریف می‌آورند در قلعه را میگشایم و الا در طریق اطاعت سلوك نمی‌نمایم خاقان سعادت انتما از شنیدن این سخن برآشفته عنان‌یكران بصوب كنار آب مرغاب انعطاف داد چون بمقصد رسید از تراكمه میرزا ابراهیم و پیر علی دیار علی وقایتماس و از مردم ماوراء النهر سلطان بایزید اوغلان و سلطان ارغون دون و شیخ درویش قوچین سالك طریق فرار گشتند لا جرم حیرتی عظیم بر ضمیر خسرو جهانگیر طاری شد و نمیدانست كه بكدام جانب توجه نماید در آن اثنا قاصدی یوسف
ص: 146
نام از نزد امیر مظفر برلاس بدرگاه گردون اساس رسید و عرضه داشتی رسانید مضمون آنكه فوجی از بندگان خدمتكار و مخلصان اختصاص آثار چون امیر پیر محمد ارلات با چهار فرزند ارجمند و جمعی كثیر از مردم دولتمند در نواحی قیصار بهواداری موكب نصرت شعار اجتماع نموده‌اند و انتظار طلوع ماهچه علم انجم حشم می‌كشد امیدواری آنكه نیر مراد این مهجوران بر افق مقصود نورافشان گردد تا آنچه صلاح دولت خدام عالیمقام باشد بوقوع پیوندد و این التماس بعز قبول اقتران یافته هوای قیصار از غبار سم سمند پادشاه كامكار مشك آثار گشت و امیر مظفر برلاس بعز ملازمت سرافراز شده لوازم اخلاص و بندگی و مراسم نیاز و سرافكندگی بجای آورد و نسیم عنایت خاقانی از مهب مهربانی بر ریاض آمالش وزیده بحصول ثمره مقصود و محصول شجره بهبود امیدوار گشت و از قیصار نهضت همایون بمیان ارلاتیان اتفاق افتاده امیر پیر محمد با اولاد و اقربا به تقبیل قوایم سریر سدره انتما قیام نمودند و بوفور الطاف خسروانه و اعطاف پادشاهانه از امثال و اقران امتیاز و استثنا یافتند و از آنجا قرین یمن و سعادت كوچ بوقوع انجامیده چهارباغ قصبه میمنه از طنطنه كوس نزول همایون بلندآوازه گردید و از اطراف و جوانب جمعی كثیر از اهل اخلاص بملازمت سده بلندمرتبت رسیده مكارم اخلاق خسرو آفاق همه را بمزید مرحمت و اشفاق سرافراز گردانید و حضرت خاقان در همان منزلت اقامت داشت تا وقتی كه رایت نهضت بصوب مستقر سریر كرامت برافراشت.

ذكر جلوس میرزا یادگار محمد بر سریر سلطنت خراسان و بیان شمه از حیف و تعدی امراء عراق و آذربایجان‌

در آن اوان كه خاقان عالیشأن ابو الغازی سلطان حسین بهادر خان از النك مشرتو بصوب قلعه تیره‌تو كوچ فرمود هنوز ابو المظفر یادگار محمد میرزا در ولایت طوس بود اما عمه شاهزاده پاینده سلطان بیگم بتحریك امیر فریدون برلاس و سلطان احمد چهارشنبه از منزلی كه در بیرون هراة داشت بشهر درآمده آن بلده فاخره راجهة برادرزاده را ضبط نمود و نقاره شادیانه زده فرمود تا در روز جمعه ششم محرم الحرام سنه خمسین و سبعین و ثمانمائه خطبه بنام ابو المظفر میرزا یادگار محمد خواندند و در آن ایام مولانا حسن شاه شاعر قصیده در مدح پاینده سلطان بیگم در سلك نظم كشید كه مطلعش اینست بیت
همچنان كز فضل حق خاتم سلیمان را رسیدملك بلقیس زمان پاینده سلطان را رسید و چون میرزا یادگار محمد بولایت جام خرامید باسم اكابر و اشراف بلده هراة استمالت نامه‌ها روان گردانید و از شمال شهر گذشته از عقب ابو الغازی سلطان حسین میرزا تا كنار آب مرغاب رفت و امیر حسن شیخ تیمور را بضبط آنحدود تعیین نموده رایت عزیمت بمستقر دولت و عظمت برافراخت و از راه رباط سنجاب بسواد هراة درآمده سادات و قضاء
ص: 147
و اكابر و اعیان برسم استقبال استعجال نمودند و شاه‌زاده بتعظیم ایشان قیام فرمود و همه را بنوازش بیدریغ سرافراز ساخت و آنروز كه قمر در طریقه محرقه بود بالنك كهدستان منزل گزید و در روز دوشنبه نهم محرم كه دیگر روز تربیع تحسین بود بباغ زاغان شتافت و سریر سلطنت خاقان سعید را كه چندین سال از فروغ طلعت اولاد آنحضرت عاطل مانده بود از پرتو انوار جبین آفتاب قرین منور گردانید و امراء آذربایجان كه قرابتان ابو النصر امیر حسن بیك و كومك شاه- زاده بودند در خراسان میل اقامت نمودند و آنجناب همه را در باغات و بساطین سلاطین و منازل جنت آئین فرود آورد و غایت رعایت درباره ایشان بتقدیم رسانید و چنان مقرر شد كه در خطبه نخست دعای دوام دولت امیر حسن بیك بر زبان رانند آنگاه میرزا یادگار محمد را نام برند و میرزا یادگار محمد بعد از تمكن بر سریر جهانبانی منصب اشراف دیوان را بخواجه قطب الدین طاوس سمنانی مسلم داشت و زمام سرانجام امور ملك و مال را بقبضه اختیار پاینده سلطان بیگم باز گذاشت و چون آن شاه‌زاده ساده بعیش و عشرت بسیار مشعوف بود و اكثر اوقات را بتجرع باده گلرنگ و استماع نغمه عود و چنك صرف مینمود و اصلا پروای ضبط امور مملكت نمی‌كرد و از هركس ظلمی صادر می‌شد شرط بازخواست بجای نمی‌آورد امراء تركمان در اطراف ولایات خراسان ابواب جور و طغیان بر روی رعایا و بی‌چارگان گشادند و طوفان بلا بالا گرفته بسیاری از خراسانیان قدم در وادی جلا نهادند سلطان خلیل ولد امیر حسن بیك در النك‌رادگان خیمه اقامت افراشته متعرض متوطنان آن حدود می‌گشت و ظلم تعدی امراء برادرش زینل بیك كه در ولایت قهستان بودند از حد اعتدال درگذشت در خلال این احوال امیر حسن شیخ تیمور كه جهت ضبط كنار آب مرغاب متعین بود بواسطه كدورتی كه از امیر علی جلایر در خاطر داشت از راه سرخس بجانب سملقان و جرمغانكه سیورغال او بود توجه نمود و ظهور این امور موجب آنشد كه كرت دیگر آفتاب دولت خاقان منصور از افق دار السلطنه هراة طلوع فرمود

گفتار در بیان توجه خاقان منصور بصوب مستقر سریر عزت و كرامت بعد از تقدیم مشورت با امرای صائب رای وافرحشمت‌

در آن ایام كه قصبه میمنه از میمنت مقدم معز السلطنه و الخلافه ابو الغازی سلطان حسین میرزا غیرت‌افزای فضای فردوس اعلی بود علی التعاقب و التوالی بمسامع جاه و جلال می‌رسید كه میرزا یادگار محمد از نشانه باده غرور بغایت بی‌شعور است و از تواتر تجرع شراب انگور گاهی مست و گاهی مخمور هرگز خیال ضبط ملك و مال در كاخ دماغ نمی گذارد و در هیچ‌وقت نقش لشگركشی و كشورگشائی بر لوح دل نمی‌نگارد و از بطالت اعیان حضرت او صورت فراغت در بلاد خراسان مستور گردیده و از ضلالت اركان دولت
ص: 148
او مبانی شرع شریف و قواعد ملت حنیف بانهدام و انعدام نزدیك رسیده بناء علی هذا خسرو منصور مظفرلوا بدیدن پیكر فتح و فیروزی واثق گشته رأی جهانگشای بر آن قرار داد كه بیك ناگاه بجانب دار السلطنه هراة تازد و بصرصر حمله قیامت اثر نهال‌اقبال مخالفان را از بیخ و بنیاد براندازد پس در خلوتی كه در بارگاه جهان‌پناه بر روی غیر بسته بود بامیر نظام الدین علیشیر ابواب مشورت بازگشاد و شمه از محظور خاطر خطیر بآن امیر صائب تدبیر درمیان نهاد و آنجناب شرایط تحسین و آفرین بجای آورده در اخفای آن سر وصیت نمود و فرمود كه اگر این سخن با من نیز گفته نشدی بهتر بودی خاقان منصور پرسید كه سبب اینهمه مبالغه و الحاح درین باب چیست امیر عالی‌جناب جوابداد كه عدم افشای این راز از جمله واجباتست زیرا كه مردمی كه از موكب اعلی گریخته نزد میرزا یادگار محمد می‌روند اگر ازین داعیه وقوف یابند بی‌شبهه كیفیت عزیمت همایون را به عرض او رسانند و هرگاه پرتو شعور شاه‌زاده بر مكنون ضمیر آفتاب تاثیر افتد سالك طریق حزم و احتیاط گردد و آن‌چه مقصود ماست بحصول نه‌پیوندد القصه بنابر تاكید امیر ستوده‌خصال شهریار بی‌همال بی‌از آنكه این خیالرا با سایر امراء ظاهر سازد رایت نصرت برافروخته از میمنه كوچ فرمود و بطرف كنار آب مرغاب روان شده پس از قطع منازل در بوكن نزول نمود آنگاه امرای عالی‌مقام و نوئینان جم احتشام را در مجلس جانقی نشانده ما فی الضمیر خویش ظاهر ساخت و مقتضای كلمه كریمه (وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ) بجای آورده بامر مشورت پرداخت تمامی آن جماعت متفق اللفظ و المعنی عزیمتی را كه در خاطر عالی مآثر قرار یافته بود تحسین كردند و بطوع و رغبت اظهار اطاعت و انقیاد نموده لوازم دعا و ثنا بجای آوردند و خاقان دشمن‌شكن بوثوق تمام و اعتضاد لا كلام از بوكن روان شده سر پل تابان از فر نزول همایون غیرت سپهر بوقلمون گشت و در آن مرحله امیر پیر محمد ارلات و امیر ساربان با چند نفر بموجب فرمان واجب الاذعان جهت حراست و محافظت آغروق همایون توقف نمودند و سایر امرا و اركان دولت در ملازمت ركاب سعادت منقبت تصمیم عزیمت فرمودند

ذكر نهضت رایت ظفر مآل بجانب دار السلطنه هرات بر سبیل استعجال و كشته شدن میرزا یادگار محمد بتیغ تقدیر مالك الملك متعال‌

مثنوی
سلاطین كه كشورگشائی كنندبتوفیق حق پادشاهی كنند-
چو تأیید یابند از لطف حق‌شود حال ایشان بدیگر نسق-
نباشد چو دیگر كسان كارشان‌بود بو العجب جمله كردارشان
نترسند از دشمن كینه‌خواه‌ندارند باك از جهانی سپاه-
چو سازند اعلام همت بلندبه‌بندند خلقی بانجم كند-
دگر فكر تسخیر كشور كنندبیك حمله ملكی مسخر كنند-
بهرسو كه تازند بهر ستیزبرآرند از عالمی رستخیز
شبی گر ص: 149 خیال شبیخون كنندبه یكدم جهانی دگرگون كنند مؤید اینمعنی و مصداق این دعوی آن‌كه در آن ایام كه میرزا یادگار محمد در دار السلطنه هراة در غایت عظمت و احتشام مقام و آرام فرموده بود و چند هزار بدوی سوار بهرام انتقام صبح و شام ملازمتش می نمودند و از خراسان تا بغداد كوماك پی‌درپی داشت و هیچكس خیال انتقال آندولت پیرامن خاطر نمی‌گذاشت ابو الغازی سلطان حسین میرزا اصلا از كثرت عدد و عدد مخالفان نیندیشید و با اندكی از ملازمان ركاب نصرت انتساب از كنار آب مرغاب ایلغار فرموده عنان‌یكران بدانصوب منعطف گردانید و مانند فلك افلاك در شبانه‌روزی عالمی طی نموده بیك ناگاه سحری بباغ زاغان نزول كرده میرزا یادگار محمد را بجهان جاودان روان فرمود قطعه
شنیده‌ام كه شه مشتری جبین بهرام‌كه داشت رایت او بر فلك سر افرازی
رساند بر سر خاقان چین شبی خونی‌كه تیغ او بسر خصم كرد سربازی هزار بار از آن قصه این عجیب‌تر است كه ساخت دولت سلطانحسین ابو الغازی شرح این واقعه چنانست كه چون خاطر اقبال مآثر حضرت خاقانی جمهور ملازمان موكب آن مهر سپهر كامرانی بر تصمیم آنعزیمت قرار یافت در كنار آب مرغاب جیبه قسمت كرده با هشتصد و پنجاه سوار جرار كه بنوك نیزه خارا شكاف كلف از روی ماه ربودندی و بزخم پیكان دیده دو ز خون از شریان شهاب ثاقب گشودندی بیت
تیغ آختكان پاك عنصربر تیغ نوشته یا رب انصر در غایت استعجال بجانب مستقر سریر جاه و جلال ایلغار فرمود و بعد از طی منازل نیم شبی در باغ رباط فرود آمده چاشت گاه روز دیگر از آنجا براه لنگر بابا خاكی توجه نمود و از جمله مؤیدات فتح و ظفر كه در اثناء راه موجب مزید وثوق شاه و سپاه گشت یكی آنكه قدوه اهل جذبه بابا خاكی كه از مبادی ایام شباب تا زمان ظهور آثار شیب از ختلاط شیخ و شاب احتراز و اجتناب كرده در دامن كوهی سر بجیب عبادت فروبرده بود چون خبر وصول لوای كشورگشای همایون شنود بخلاف معهود مایل ملاقات خاقان خجسته‌صفات؟؟؟ شته خود را منظور نظر آنحضرت گردانیده علمی و گوسفندی و گویا حی پیش‌كش فرموده التماس نمود كه ساعتی منزل او را بنور حضور منور سازند و خاقان منصور ملتمس او را مبذول داشته آن مقدار در خانه درویش نشست كه ما حضری كشید آنگاه روی براه آورد بابا خاكی تا قلعه كوهی كه ممر عبور سپاه ظفر اثر بود مرافقت كرد و نیزه خود را بدست خاقان منصور داده در غایت غضب بطرف هراة سه نوبت بدست اشارتی فرمود كه مشابه راندن تیغ بود و سورن انداخته بازگشت و خاقان منصور باستظهار قوت صوری و معنوی عنان سمند عالم نورد براه هوادشتك انعطاف داده چون شب درآمد شیرم قراول را برسم زبان‌گیری پیش فرستاد و در صحرای هوا دشتك شخصی كه در نماز دیگر گذشته از پیش میرزا یادگار محمد بیرون آمده بود بموكب همایون رسید و از تقریر او بوضوح پیوست كه مخالفان دولت قاهره اصلا از توجه لوای جهان‌پیما خبر ندارند لا جرم خاقان ظفر حشم در طی مسافت بیشتر از پیشتر سرعت فرموده همان لحظه از نزد شیرم قراول معتمدی رسید و خبر رسانید كه تا چشمه‌خیز دوك رفتم و غیر
ص: 150
غفلت و عدم شعور از هرویان خبری نشنودم و آن شب سه‌شنبه 23 صفر بود و در وقتی كه ماه طلوع نمود ماهیچه علم آفتاب شیم پرتو وصول بر چشمه‌خیز دوك انداخت و در آن موضع سپاه نصرت‌پناه جیبه پوشیده مستعد قتال گردیدند و بموجب فرمان واجب الادغان امیر مظفر برلاس و شیخ ابو سعید خان درمیان و ابراهیم برلاس و درویش علی ارلات با صد و پنجاه مرد شجاعت صفات جهة گشادن دروازه بزرگ باغ زاغان پیشتر روان گشتند و حاجی محمد خسرو به مصلحت زمان‌گیری از عقب امرا ایلغار در حركت آمده تا نزدیك باغ زاغان رفته و بازگشته عرض كرد كه میرزا یادگار محمد در غایت غفلت مانند بخت خود در خواب است و خاقان منصور از استماع اینخبر خوشدل و مسرور شده براه كوچه خیابان بسان سیل شتابان روی براه آورد و بعد از وصول بمزار علامه رازی میرزا كیچیك را بكمك امیر مظفر ارسال نمود و دولنك اوزبك و سلطان خواجه اوزبك را با جماعتی از اوزبكان بدان دروازه باغ كه متصل مدرسه مهد مرحومه گوهرشاد آغاست روانه گردانید و میرزا سلطان احمد را با فوجی از لشگریان بآن دروازه كه بطرف مزار پیر مجرد خواجه ابو الولید احمد است روان ساخت و امیر ناصر الدین عبد الخالق و امیر ولی بیك را بخانه امیر فیروز شاه كه منزل امیر علی جلایر بود فرستاد و بنفس نفیس با هشتاد نفر از لشگر قیامت اثر از عقب امیر مظفر نهضت فرمود و در اثناء راه یادگار میر آخور از پیش امیر مظفر رسید و عرض كرد كه امراء عظام دور از باغ زاغان را بسان مبانی دولت دشمنان درهم‌شكسته درآمدند لا جرم آنحضرت مانند شاهباز تیزپرواز بباغ زاغان شتافته تا باغ شمال كه خوابگاه میرزا یادگار محمد بود عنان‌یكران بازنكشید و خر- گاهی در نواحی قصر آن باغ مرئی گشته ببعضی از مخصوصان اشارت فرمود كه بآنخرگاه درآیند و هركس آنجا یابند بملازمت رسانند مقرب حضرت سلطانی امیر علیشیر قدم جلادت پیش نهاد و امیر بابا علی را كه در آنزمان نوكرش بود بدرون خرگاه فرستاد و او بعد از احتیاط بازآمده عرض كرد كه درین خرگاه هیچكس نیست آنگاه خاقان منصور كوشك را احاطه كرده ملازمان موكب همایون را بصعود امر فرمود اما از هیچ‌كس جوابی نشنود زیرا كه وهم بر ضمایر آن جماعت استیلا یافته بود و آخر الامر امیر- نظام الدین علیشیر اجازت طلبیده اسب خود را با امیر بابا علی سپرد و شمشیر از نیام كشیده مانند عصا بر دست گرفت و از راه غیر معهود آغاز بالا رفتن كرد بعد از آن خاقان ظفر نشان امیر قلعلی را نیز بان مهم مأمور گردانید مقارن آنحال مهتر اسمعیل فراش از باغ بیرون تاخته دسته شمعی بدست آورده روشن ساخت و بباغ درآورد و بدان سبب چراغ دولت ملازمان موكب همایون برافروخته بسوختن خرمن زندگانی دشمنان واثق گشتند و از محال متعدده بر آن قصر برآمدند و حاجی علی پیاده میرزا یادگار محمد را بر وساده تنعم و نازخفته یافته دستگیر كرد و امیر قلعلی شاه‌زاده را از وی ستانده از راهی كه امیر علی شیر صعود می‌نمود پایان برد و كشان‌كشان بنظر پادشاه عالیشان آورد بیت
تو را كه گفت كه در باغ عیش و مسند نازمی شبانه خور و خواب صبحگاهی كن
ص: 151
خاقان منصور بواسطه مرحمتی كه جبلت همایونش بران مفطور بود بامیرزا یادگار محمد آغا تكلم كرده می‌خواست كه از سر خون او درگذرد اما امراء عظام كه بقای شاه‌زاده را مستلزم فنای خود میدانستند تجویز تجاوز ازین معنی ننمودند لا جرم همان لحظه مثنوی
اجل خانه تن به پرداختش‌پس از تخت بر تخته انداختش
جهان كار ازین گونه بسیار كردزمانه نخستین نه این كار كرد
همان است این چرخ فیروزه‌فام‌كه گردید گرد سرحام و سام
همانست این زال زیبا نقاب‌كه در عقد جم بود و افراسیاب مولانا كمال الدین عبد الواسع در تاریخ واقعه میرزا یادگار محمد گوید بیت
شد شهر صفر شهید و هم شهر صفراز سال شهادتش دهد باز خبر و چون این خبر غریب و حادثه عجیب بمسامع امراء تراكمه كه طایفه در باغ نو و زمره در باغ زبیده اقامت داشتند رسید همان‌شب عنان اضطرار بدست قاید طریق فرار داده مضمون (سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ) و صف الحال ایشان گشت و عواطف خسروانه و مراحم پادشاهانه جرایم جمعی را كه از ظلال لوای خاقان كشورگشای گریخته به میرزا یادگار محمد پیوسته بودند بموجب شفاعت بعضی از اركان دولت بعفو و اغماض مقابل گردانید اما امیر علی جلایر كه راتق وفاتق مهمات شاه‌زاد بود روز دیگر بیاسا رسید و العظمة و الكبریاء للّه العلی المجید.

گفتار در بیان جلوس خاقان منصور كرت دوم بر سریر سلطنت و استقلال و رفتن بجانب مرو جهة مخالفت بعضی از سالكان طریق جنك و جدال‌

نظم
روز دیگر كز سر نو آفتاب‌برگرفت از چهره زیبا نقاب
پرتو اقبال بر عالم فكندبر سریر سروری شد كامیاب خاقان و الاجناب ابو الغازی سلطانحسین میرزا تخت سلطنت و جهان‌بانی را از فرّ طلعت خورشید سیما غیرت‌افزای سپهر خضرا گردانید و در استمالت خواطر اكابر و اصاغر لوازم اجتهاد مرعی داشته در باب تمهید بساط عدل و انصاف فرامین مطاعه بنفاذ رسانید خاتم شهریاری كه دست بدست بی‌قرار می‌گشت در انگشت اقتدار خسرو كامكار قرار گرفت و روزگار ناسازگار كه خار آزار در زمین دل صغار و كبار میكشت سمت نهایت پذیرفت سادات عظام و قضاة اسلام و علماء روزگار و فضلا عالی‌مقدار كه در انتظار روزی چنین شبها بدعا گذرانیده بودند اقبال‌آسا ببارگاه سدره انتما شتافته مراسم تهنیت فتح و فیروزی ادا كردند و سوختگان نایره بیدادی و خاك شدگان وادی نامرادی غمام لطف عام پادشاه گردون‌غلام امیدوار گشته مضمون آیه همایون (فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها) بر زبان آوردند و بی شایبه تكلف و سخنوری و غایله تصلف و مدح‌گستری مردم هراة را آن روز مانند عید سعید بود و بسان ایام نوروز خرم و فیروز می‌نمود نظم
جهان كهنه از نو زندگی یافت‌ز فر طلعتش فرخندگی یافت
شد از برج شرف خور عالم‌افروززمستان رفت‌وآمد روز
ص: 152
نوروز و خاقان منصور همان روز متوجه تدارك اختلال احوال مظلومان شكسته‌بال گشته در حضور قاضی قطب الدین احمد الامامی و مولانا كمال الدین شیخ حسین التقوی حكم فرمود كه رعایا و مزارعان و محترفات و پیشه‌وران بلده و بلوكات هراة مدت دو سال از وجوه خارجی و زر لشگر معاف و مسلم باشند عمال دیوانیان جهة طلب آن وجه نمك بر ریش دل مجروحان درویش نپاشند و آن پادشاه عالیجاه روز پنجشنبه 25 ماه جهة زیارت مقرب بارگاه حضرت باری خواجه عبد اللّه انصاری بگازرگاه تشریف برد و روی نیاز و اخلاص بران سده سنیه سوده نسبت بمجاوران آنجائی لوازم نوازش بجای آورد و در آن منزل شریف مولانا كمال الدین شیخ حسین را نزدیك بمسند سلطنت طلبیده گفت كه دار السلطنه هراة را بدستور زمان سلطانسعید ضبط می‌باید نمود و اگر بنفس من یا برادر من یا فرزندم حد شرعی متوجه شود در اجرای آن تاخیر نمیباید فرمود و بر این قیاس خاقان منصور در باب رعایت جانب سایر اصحاب مناصب شرعیه احكام مطاعه به نفاذ رسانید و در تشیید اركان دین قویم و تمهید قواعد ملت مستقیم مساعی جمیله مبذول داشته بساط شریعت‌پروری مبسوط گردانید و همدران اوقات بمسامع جلال پیوست كه میرزا الغ بیك و سلطان ابو سعید میرزا را كه از كابل بحدود بلخ آمده بود و باتفاق برادر خویش سلطان محمود میرزا محاصره آن بلده می‌نمود از آنجا بجانب مرو تاخته و شعله پریشانی در خرمن جمعیت متوطنان آنولایت انداخته از استماع اینخبر صرصر غضب خاقان والاگهر در اهتزاز آمد و رایات ظفر طراز جهة استیصال نهال اقبال اهل خلاف بصوب مرو نهضت فرمود و چون بند چركس از فر نزول همایون رشك‌افزای سپهر فیروزه مقرنس شد بوضوح پیوست كه اعداء دولت روزافزون از توجه موكب فیروزی‌نشان خبر یافته عزم فرار جزم كرده‌اند و خاقان منصور بسرعت هرچه تمامتر از همان معبر مانند باد از آب گذشته متوجه مرو گشت و میرزا الغ بیك و اتباع او تاب مقاومت با آنحضرت در حیز قدرت خویش ندیده بسان خیل انجم كه قبل از طلوع خورشید گریز بر ستیز اختیار نمایند عنان بصحرای فرار گردانیدند بیت
هنوز خسرو خورشید روی ننموده‌ستارگان بگذارند جای و بگریزند و خاقان منصور در غایت حشمت و كامرانی بمرو درآمده آن زمستان در آنجا طرح قشلاق انداخت و اكثر اوقات خجسته ساعات را بتعمیر بلاد و ترفیه عباد و تمشیت امور مسلمانی و تربیت سالكان مسالك پهلوانی مصروف ساخت‌

ذكر درآمدن قبة الاسلام بلخ به حیز تسخیر میرزا سلطانمحمود و بیان بعضی از وقایع كه حضرت خاقانی را در یورت قشلاق روی نمود

از ریاض صفحات سابقه و گلزار حكایات متسقه شمایم این خبر بمشام جان مطالعه كنندگان می‌رسد كه در آن اوقات كه میرزا یادگار محمد ثانیا بمدد امیر حسن بیك مستظهر گشته روی بتسخیر خراسان آورد بحسب اتفاق میرزا سلطانمحمود نیز از آب آمویه
ص: 153
عبور نموده فتح بلخ را پیش نهاد همت كرد امیر مغول و سلطان علی كجكینه كه بموجب فرمان خاقان عالیشان در آن بلده بودند ذخیره بسیار مجتمع گردانیدند و سلطانمحمود میرزا آغاز محاصره فرموده چندگاه از هردو جانب غایت جلادت و مردانگی بظهور رسانیدند در آن اثنا احمد مشتاق كه پرورده حجر تربیت سلطانمحمود میرزا بود به دلالت بخت فیروز هدایت طالع نورافروز از شاهزاده روگردان شده بدرگاه خاقان منصور شتافت و چهره مرادش از فروغ عنایت خسروانه برافروخته بانواع اصطناع اختصاص یافت اما از سرداران بلخ سلطانعلی كجكینه بفریب نفس ظلمانی تابع وساوس شیطانی شده قدم در طریق عذر و مكر نهاد و باظهار هواداری میرزا سلطانمحمود مبادرت نموده دروازه خواجه عكاشه را بر روی سپاه شاهزاده بگشاد لاجرم میرزا سلطان محمود را فتح بلخ میسر گشته امیر مغول را دستگیر كرد و مصحوب یادگار اتكه كه از جمله معتمدانش بود بجانب سمرقند روانه فرمود و یا در كاراتكه در اثناء راه مایل بخدمت خاقان عالیجاه شده دفتر حقوق تربیت میرزا سلطانمحمود را بر طاق نسیان نهاد و بمرافقت امیر مغول عنان عزیمت بصوب مرو انعطاف داد بیت
هركه باشد ز هوای سر كویت خبرش‌نتوان برد بزنجیر بسوی دگرش از بدایع اتفاقات آنكه خاقان منصور در شب اول جدی در مرو بمجلس بزم نشسته بود و با جمعی از اهل اخلاص و ندماء بارگاه اختصاص از هرجائی سخنی در پیوسته در آن اثنا صورت حبس و گرفتاری امیر مغول بر خاطر انور خطور نمود و اظهار ملال فرموده بموافقت امیر نظام الدین علیشیر بنیت مخلص او فاتحه قرائت نمود و همان لحظه امیر مغول و یادگار اتكه بدرگاه عالم‌پناه رسیدند و از آن حسن اتفاق حضار صحبت جنت بهجت متعجب گردیدند و در آن زمستان امیر مبارز الدین ولی بیك بایالت مشهد مقدسه نامزد گشته رخصت توجه یافت و شرر سیاست سلطانی بر وجنات احوال محمد معین و عبد الهادی كه دو عمل‌دار شرارت نهاد بودند تافت در اوایل حوت بمسامع جلال رسید كه فوجی از امراء سلطانمحمود میرزا با بسیاری از سپاه جلادت انتما برسم ایلغار بكنار آب مرغاب تاخته‌اند و بر امیر پیر محمد ارلات و امیر مظفر برلاس و امیر كریمداد كه آنجا قشلاق نموده بودند غلبه كرده پیر محمد را از زخم پیكان آبدار شربت شهادت چشانیده‌اند و امیر كریم داد را اسیر سرپنجه قدرت گردانیده‌اند بنابرآن آتش غضب خاقان عالی‌شان اشتعال یافت و عزم قتال با سلطان محمود میرزا جزم كرده عنان یك ران بطرف مرغاب تافت‌

گفتار در بیان نهضت رایت نصرت آیت بجانب دشمن و وقوع مقابله و مقاتله در موضع چكمن‌

چون خسرو خاوری پانزده درجه از منازل حوت قطع كرده امتزاج فصلین بوقوع انجامید و جنود شتوی و ربیعی درهم آمیخته سلطان اعتدال آثار بهار غالب گردید نهنك
ص: 154
لجه شجاعت و فرهنك معز السلطنه و الخلافه ابو الغازی سلطان حسین میرزا دریای لشگر ظفر اثر بعزم رزم و جنك در تلاطم آورد و در اواخر ماه مبارك رمضان اقبال و دولت هم عنان از یورت قشلاق بجانب كنار آب مرغاب نهضت كرد و در وقتی كه هلال عید انگشت نمای لب‌تشنگان رمضان گشت آن ماه فلك سرافرازی بمنزل سارقبازی رسیده در آن مقام فرح انجام بآداب عید صیام قیام و اقدام نموده دو سه روز بلوازم جشن و سور و مراسم عیش و سرور پرداخت آنگاه اسباب بزم را درهم نوردیده رزم اعداء دولت وجه همت عالی نهمت گشت و مقارن نهضت سپاه رعد خروش صائقه بار سلطان نامیه جنود نزاحت آثار ریاحین و ازهار بفضای دشت و كهسار كشید و چتر لعل پیكر لاله برافراخته بساط زمرد اثر سبزه مبسوط گردانید نظم
سلطان ربیع رایت افراخت‌از لاله علم ز گل سپر ساخت
افواج سپاه سبزه و گل‌شد عازم سیرگاه بلبل و چون منزل پنجده از فرّ نزول همایون نضارت مرغزار هفتم سپهر یافت قاضی علی كه در اوایل جلوس همایون برسم رسالت از نزد امیر حسن بیك بدرگاه خاقان عالیجاه آمده بود و در وقت استیلاء میرزا یادگار محمد مراجعت نموده كرت دیگر شرف ملازمت دریافت و مكتوب پادشاه آذربایجان كه مشتمل بود بر سخنان محبت‌نشان بموقف عرض رسانید و باصناف الطاف خسروانه مفتخر و مباهی گشته رخصت معاودت حاصل فرمود و اعلام نصرت اعلام از پنجده بموضع كل باغان شتافته از آنجا بچیچكتو خرامید و چند روز جهة اجتماع جنود عالم‌سوز در چیچكتو توقف افتاد و از آنمرحله چتر همایون فال منزل المال نقل نمود و خاقان بی‌همال در المال جیبه پخش كرده روی بولایت اندخود آورد و موضع چكمن محل نزول سپاه صف‌شكن گشته خبر رسید كه میرزا سلطانمحمود با جنود نامعدود از حدود بلخ براه كوه‌پایه در حركت آمده و از پل چراغ گذشته بمیمنه منزل گزیده خیالش آنكه از عقب مواكب كواكب طنطنه درآید و قدم تهور پیش نهاده دست بردی نماید بعد از تحقیق این خبر رأی اضائت‌گستر چنان اقتضا كرد كه اردوی همایون بصوب بلخ روان شود تا سپاه مخالف بسبب عبور بر بوادی كه از آب و آبادانی دور است شكست یابد بنابرآن از منزل چكمن كوچ واقع شده خواجه دوكه معسكر ظفر اثر گشت و آنجا بوضوح پیوست كه میرزا سلطانمحمود در اندخود نزول اجلال فرموده خاقان منصور با اركان دولت قاهره طریق مشورت مسلوك داشته توجه بلخ را در حیز توقف انداخت و عنان مراجعت انعطاف داده مصاف اعدا را وجه همت بلندنهمت ساخت و از خواجه دوكه كوچ كرده نماز شامی بدو فرسخی چكمن رسید و بنابر قرب جوار باغی اشارت علیه بنفاذ انجامید كه آن شب تا روز خدام موكب خاقانی مراسم حراست و نگهبانی بتقدیم رسانیده و تهیه اسباب مقاتله كرده خود را متشمر معركه كارزار گردانند صباح روز دیگر كه جمشید بیضا علم یعنی خورشید انجم حشم بعزم رزم جوشن زرنگار ظفر آثار درپوشید و قدم در فضای معركه سپهر دوار نهاده سپاه ظلمت سلب شب را مغلوب و منهزم گردانید نظم
صباحی كآفتاب افراخت رایت‌رساند اوقات ظلمت را بغایت بمیدان راند نورانی مواكب
ص: 155
بتیغ افشاند سرهای كواكب طنطنه كوركه و كوس زلزله در عالم انداخت و غریب نفیر و سورن كره زمین را متزلزل ساخت نظم
غریویدن كوس درنده مغزبپای تمكن درآورد نغز
دو دریای خونین درآمد بجوش‌بدرید مغز سران زان خروش خاقان منصور مغفر ظفر بر سر نهاد و جوشن حراست الهی درپوشید و بر بارگیر قمر مسیر نشسته متوجه تعبیه سپاه كشورگیر گردید در برانغار خسرو فیروزی شعار بایقرا میرزا كه برادر بزرگترش بود رایت فتح آیت برافراخت و امیر حسن شیخ تیمور با جمعی كثیر از اهل تهور معاونت آن حضرت را پیش نهاد همت ساخت و جوانغار بوفور شوكت میرزا سلطان احمد سمت استحكام پذیرفت و شیخ عبد اللّه عباسی و امیر عبد الخالق امیر فیروز شاه با بسیاری از سپاه بمدد او تعین پذیرفت و امیر مظفر برلاس و امیر احمد علی فارسی و شیخ ابو سعید خان درمیان و میر مغول و التون اشق بهر اولی مقرر گشتند و از آنجانب میرزا سلطان محمود نیز صف لشگر برآراست میمنه و میسره و ساقه و مقدمه را بمردان خنجرگذار و شیران بیشه كارزار مستحكم ساخت و بفضای معركه پیكار خرامیده لوای مقابله و مقاتله برافراخت نظم
دم نای روئین برآمد باوج‌دو دریای لشگر درآمد بموج
یلان قرعه جنك انداختندبمردانگی تیغ كین آختند سپاه پادشاه حسین اسم غازی لقب بتیغ خون افشان پهلوی پهلوانان میدریدند و لشگر سلطان عالیشان محمود عاقبت خدنك خارا گذار بدل هژبران بیشه پیكار می‌رسانیدند شمشیر الماس‌گون آن رك تارك اعدا میشكافت و تیر مرك تاثیر چون این سفیر اجل سوی جانها می‌شتافت در آن اثناء قنبر علی میرآخور بهمعنانی فوجی از سالكان طریق تهور از جوانغار میرزا سلطان محمود پای جلادت پیش نهاده بر امیر حسن شیخ تیمور حمله كردند و مرغان تیز پرواز تیر را از آشیان كمان رم داده بمرتبه در شبه مبالغه نمودند كه از سهم سهام خون‌آشام ایشان بهرام شدید الانتقام سپر زرنگار آفتاب بر سر كشید نظم
یلان كمان‌دار بهرام چنك‌گشادند از شست تیر خدنك
چنان گشت بسیار باران تیركه گفتی كمان گشته ابر مطیر و در آن محل امیر حسن شیخ تیمور از غایت تدبر با مردم خود سپرها و توراها در پیش رو نگاه داشته اصلا در برابر اعدا باستعمال آلت قتال نمی‌پرداخت و این معنی بر ضمیر خاقان مظفرلوا ظاهر گشته چنان گمان برد كه امیر حسن با دشمن زبان یكی دارد كه تیغ كین از نیام انتقام بیرون نمی آورد بنابرآن برادر امیر نظام الدین علی شیر درویش علی كتابدار و امیر بهبود و محمد علی اتكه و بخشیكه و شاه ولی قبچاق و دوست محمد چهره و امیر قلعلی و علیكه تكتش را با سیصد نفر از بهادران رستم اثر به رسم قشون تو نغمه بجانب حسن فرستاد تا اگر او داعیه فرار داشته باشد بزخم پیكان آتش بار خرمن حیاتش بسوزند و چون قنبر علی میر آخور و موافقان او هرتیر كه در تركش جلادت داشتند انداختند و اسبان را بكثرت جولان مانده ساختند حسن شیخ تیمور باتفاق فارسان مضمار تهور تورها و چیرها را از سر دور انداخته شمشیر تارك شكاف از غلاف بركشید و بسان شیر ژیان كه رو بگله آهوان آورد
ص: 156
بر دشمنان تاخته عقد جمعیت ایشان را كه ثریا مثال مجتمع بودند مانند بنات النعش متفرق و پریشان گردانیدند بیت
بیك حمله آن شیرمردم شكاربرآورد از خیل دشمن دمار و برین قیاس از جوانغار لشكر نصرت آثار سلطان احمد میرزا و امیر شیخ عبد اللّه و امیر عبد الخالق و مینك بداغ سلطان و دولتخواجه اوزبك و از هراول امیر مظفر برلاس با سایر بهادران ظفر اقتباس بر صف اعدا حمله آورده و آثار روز رستخیز ظاهر كردند و آن پلنگان قله جلادت و مردانگی و نهنگان لجه بسالت و فرزانگی در آنمعركه آنچه امكان ستیز و خون‌ریز بود بجای آوردند و مردم سلطانمحمود میرزا نیز پای ثبات افشرده و دست تهور از آستین پهلوانی بیرون كرده جنگی در پیوسته كه چشم بسیط غبرا از شدت صدمت سم ستوران بصفت هباء منثورا آهنك هوا نمود و نقاب نعال مراكب مواكب آنمقدار گرد و غبار انگیخت كه آفتاب جهان‌تاب در نقاب اغبر مستور گشته چهره نگشود و لمعان سنان آتش‌فشان صاعقه سان خرمن زندگانی می‌سوخت و پیكان سهام خون‌آشام برق كردار آتش جان‌سوز در كانون درون می‌افروخت و شمشیر آبدار از ریختن خون بسیار غبار صحرای پیكار می‌نشاند و گرز گران‌سنك گردن گردان نرم ساخته ایشان را از پشت زین بر روی زمین میرساند نظم
چنان شعله زد آتش كارزاركه دل سوخت مریخ را زان شرار
چنان ریخت خون تیغ الماس‌گون‌كه روی زمین گشت دریای خون عاقبت مبشر اقبال مژده (وَ یَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً) بگوش هوش خاقان مظفرلوا رسانید و علامات عجز و انكسار صفحات احوال سپاه سلطانمحمود میرزا بوضوح انجامید جنود ظفر ورود خاقانی رایت فتح و فیروزی افراخته اعدا را منهزم ساختند و جمعی كثیر از ایشان كشته ندای (وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ) در عالم انداختند و در آخر جنك قرب دویست سوار از سپاه سلطان محمود میرزا بسر وقت بایقرا میرزا كه با سی كس در برانغار لشگر فیروزی شعارا ایستاده بود رسیدند و میرزا بایقرا بدفع ایشان مشغول گشته ناگاه بارگیرش بسر درآمد و آنجناب از پشت زین بر روی زمین افتاد و یك انگشت پایش شكست و دلاوران سپاه سلطانمحمود میرزا آنخسرو عالی‌نژاد را گرفته هم‌راه گردانیدند و چون قدمی چند بطرف معسكر خویش رفتند ناگاه خبر گریز پادشاه ایشان بتحقیق انجامید دست از میرزا بایقرا بازداشته پای در طریق فرار نهادند و آنجناب خود را بنظر برادر كامیاب رسانید و خاطر اشرف اعلی از آن دغدغه فارغ گردید القصه خاقان منصور بعد از مشاهده پیكر فتح و ظفر و فرار دشمنان واژون اختر در منزل بهشت اثر نزول اجلال فرمود و امراء اسفندیار آثار و نوئینان رستم كردار را كه در آن معركه غایت شجاعت و پهلوانی بجای آورده بودند باصناف عواطف پادشاهانه و انواع عوارف خسروانه مفتخر و مباهی گردانید و مناصب علیه و مراتب سنیه عنایت فرموده پایه قدر و منزلتشان را بفرق فرقدین رسانید از آنجمله احمد مشتاق را كه پای جرأت در میدان جلادت نهاده چند زخم خورده بود بایالت قبة الاسلام بلخ سرافراز ساخت و چتر ظفرپیكر همایون در ضمان حمایت قادر بی‌چون از منزل چمكمن
ص: 157
بنواحی‌اند خود بازگشته روزی‌چند رحل اقامت انداخت و الحمد للّه المنعم المتعال و الصلوة علی محمد و آله خیر آل‌

ذكر وصول میرزا ابا بكر ولد میرزا سلطان ابو سعید بملازمت حضرت خاقان منصور صاحب تائید

چنانچه در اثناء بیان احوال میرزا سلطان ابو سعید بوضوح انجامید كه میرزا ابا بكر كه شاهزاده شجاع بلندهمت بود در ایام دولت پدر بزرگوار در مملكت بدخشان حكومت می‌نمود بعد از واقعه قراباغ امیر جلال الدین مزید ارغون ببدخشان رفته غاشیه متابعت شاهزاده بر دوش گرفت و بدان واسطه جمعی كثیر از امرا و لشگریان را در آن ولایت جمع آمده مهمات میرزا ابا بكر صفت انتظام پذیرفت و چون در موضع چكمن بعنایت پادشاه ذو المن خاقان دشمن‌شكن بر میرزا سلطان محمود ظفر یافت شعشعه ماهچه نصرت آیات بر اطراف و اكناف ممالك آن سرحد تافت میرزا ابا بكر داعیه فرمود كه با خاقان منصور طرح اخلاص و محبت اندازد و دم از موافقت و اتحاد زده كریمه از دودمان پادشاهی در عقد ازدواج منتظم سازد و باین عزیمت از بدخشان بكنار آب آمده ایلچی بپایه سریر اعلی فرستاد و شمه از مكنون ضمیر منیر بنواب درگاه عالمپناه پیغام داد و چون پرتو شعور خاقان منصور برین صورت افتاد بغایت مبتهج و مسرور گشت و بعد از استشاره و استجازه مقرر شد كه مقرب حضرت سلطانی امیر نظام الدین علیشیر بخدمت شاهزاده رود و او را بعنایت بی‌غایت خاقانی امیدوار گردانیده نوعی سازد كه بملازمت سده سدره مرتبت شتابد امیر علیشیر بحسب فرمان بدرگاه شاهزاده عالی‌مكان رفته چنانچه از كمال فراست و وفور كیاست آنجناب متصور بود ادای رسالت نمود و از محاسن شیم و مكارم اخلاق آن قدوه سلاطین آفاق آنمقدار بعرض رسانید كه شاهزاده باتفاق امیر جلال الدین مزید ارغون عازم ملاقات همایون شد و از آب جیحون گذشته در ده قاضی شرف تلاقی دریافت و خاقان منصور میرزا ابا بكر را بوفور اشفاق و انعام و مشمول عواطف و اكرام نوازش فرموده چند روز بجشن سور و عیش و سرور پرداخت و حجله‌نشین تتق عفت و عصمت و حشمت سلطان بیگم را نامزد شاهزاده كرده خاطر شریفش را فرحناك و خرم ساخت و بعد از انقضاء ایام طوی و ضیافت ضمیر منیر آن مهر سپهر خلافت متوجه سرانجام عظایم امور سلطنت و جهان‌بانی گشته میرزا ابا بكر را كرة بعد اخری بپوشیدن خلع طلادوز و بخشیدن اسبان گردون توان مفتخر و مباهی گردانید و امیر مزید ارغون و سایر امرا و خواص شاهزاده را بانعام جامه و زر اجناس نفیسه دیگر سرافراز ساخته رخصت انصراف ارزانی داشت و چون شاهزاده بولایت بدخشان رسید از امیر مزید برنجید و باغوای جمعی از اتكچیان كه اختیار و اعتبار جناب امارت شعار موافق مزاج ایشان نبود او را بدرجه شهادت رسانید لا جرم اختلال تمام باحوال ملك و مال میرزا ابا بكر راه یافت و میرزا سلطان محمود
ص: 158
طمع در تسخیر مملكت بدخشان كرده شاهزاده بار دیگر بملازمت خاقان منصور شتافت و روزی‌چند در ظل تربیت و رعایت آنحضرت بفراغت گذرانید و در حین مخالفت احمد مشتاق فرار نموده عنان بصوب بدخشان منعطف گردانید چنانچه در ضمن حكایات آینده بوضوح خواهد پیوست انشاء اللّه تعالی و تقدس‌

ذكر مخالفت میرزا محمد عمر با خاقان منصور و آمدن میرزا شاه غریب از كتم عدم بعرصه ظهور

در آن اوان كه بواسطه استیلاء میرزا یادگار محمد بر بعضی از بلاد خراسان مردم كوته‌اندیش از موكب همایون خاقان معدلت كیش تخلف نموده طریق فرار می‌پیمودند میرزا محمد عمر بن میرزا سلطان خلیل بن میرزا محمد جهانگیر بن میرزا محمد سلطان بن میرزا محمد جهانگیر بن امیر تیمور گوركان باتفاق یوسف ترخان و فوجی از سرداران در نوزدهم ذی حجه سنه 874 از دشت ساقسلهان از اردوی همایون روی گریز بجانب گرمسیر و قندهار آورد و بعد از وصول بحدود آنولایت امیر نظام الدین احمد بن توكل برلاس كه از عظماء امراء سلطان سعید بود و در قندهار حكومت می‌نمود ایلچی نزد شاهزاده فرستاده او را باطاعت و انقیاد نوید داد و میرزا محمد عمر بقندهار خرامیده پای بر مسند سروری نهاد و در آن اوان كه خاقان منصور بدفع سلطان محمود میرزا اشتغال داشت میرزا محمد عمر فرصت غنیمت شمرده با سپاه بسیار از قندهار بقهستان شتافت و آثار اقتدار ظاهر كرده شرار ظلم لشگرش بر كانون درون متوطنان آنولایت تافت و در وقتی كه خاقان منصور از اندخود معاودت كرده میرزا ابا بكر را اجازت توجه بجانب بدخشان ارزانی داشت و مظفر و منصور بچیچكتو خرامیده رایت اقامت برافراشت خبر طغیان میرزا محمد عمر بتواتر انجامید خاقان منصور استیصال نهال‌اقبال او را پیش نهاد همت ساخته متوجه قهستان گردید بعد از وصول بمنزل آخته آخور عنایت ملك وهاب خاقان بلند جناب را پسری شایسته افسر فرمانروائی و فرزندی زیبنده تخت كشورگشائی عنایت فرمود و ابو الفوارس شاه غریب میرزا از مهد علیا خدیجه بیگی آغا كه بموجب شریعت غرا بحباله نكاح خاقان سعادت‌انتما درآمده بود تولد نمود و این معنی موجب فرح و انبساط خاطر همایون شده چند روز بتمهید بساط نشاط و عشرت پرداخت و چون از مراسم جشن و طوی فراغت یافت از آنجا كوچ فرموده بعد از طی منازل و مراحل بهدادن خواف را محل نصب سرادقات جاه و جلال ساخت و از آن مرحله بموضع اسپندار كه داخل ولایت قاینست شتافته خبر قرب وصول قراولان مخالف استماع فرمود و فوجی از مبارزان میدان جلادت بر سر ایشان فرستاد تا نه كس را اسیر ساخته بپایه سریر سلطنت مصیر آوردند و آنحضرت از آنجماعت تفتیش حال میرزا محمد عمر نموده بوضوح پیوست كه شاهزاده در ظاهر قصبه قاین فرود آمده به محاصره اشتغال دارد آنگاه خاقان شجاعت‌پناه چهار هزار سوار جرار از سپاه نصرت
ص: 159
شعار برگزیده بر سر سلسبیل ایلغار متوجه مخالفان گشت و اینخبر بمیرزا محمد عمر رسیده فرار بر قرار اختیار نمود و بعضی از عساكر نصرت مآثر او را تعاقب نموده غنیمت بسیار گرفتند و چون دانستند كه بشاهزاده نمی‌توانند رسید عنان مراجعت انعطاف داده در ضمان عافیت بموكب خاقانی پیوستند و آنحضرت بدار السلطنه هراة خرامیده آن زمستان در آن بلده جنت‌نشان در كمال دولت و اقبال بگذرانید و جناح عاطفت و احسان بر مفارق متوطنان ممالك خراسان مبسوط گردانید اما میرزا محمد عمر بعد از وصول بقندهار نوبت دیگر لشگر جرار فراهم كشیده بطرف قصبه فراه تاخت و اینخبر بسمع شریف حضرت خاقانی رسیده امیر مظفر برلاس و دیگری از امراء ظفراقتباس را با فوجی از سپاه نصرت انتما بدان جانب فرستاد و بین الجانبین مهم بمقاتله انجامیده در اثناء كروفر تیر بر مقتل شاهزاده خورد و مملكت قندهار بتحت تصرف خاقان جم اقدار درآمده آتش آن فتنه بآب یاری تیغ و تیر فرونشست‌

ذكر سرافراز شدن بعضی از اركان دولت بترتیب تربیت و كشته شدن حسن شیخ تیمور بسبب فساد اعتقاد و سوء نیت‌

چون خاطر خطیر خسرو جهانگیر همواره متوجه آن بود كه امیر علیشیر را كه در تمهید اساس خیرات و مبرات و لطافت طبع و صفای ضمیر شبیه و نظیر نداشت با علی مراتب جاه و جلال رساند در اوایل طلوع تباشیر صبح سلطنت و جهانبانی محافظت مهر بزرك همایون را در عهده آنجناب كرد و امیر نظام الدین علیشیر بعد از چندگاهی كه بلوازم امر مهرداری پرداخت از آن منصب استعفا نموده التماس نمود كه امیر نظام الدین شیخ احمد سهیلی مهردار باشد و خاقان منصور این ملتمس را بعزّ اجابت اقتران داده در شعبان سنه 862 آن پادشاه بنده‌نواز داعیه كرد كه امیر واجب الاعزاز را منصب عالی مراتب امارت دیوان اعلی سرافراز سازد و امیر نظام الدین علیشیر نخست از قبول این امر ابا نموده بعرض رسانید كه من حالا در جرگه اتكچیان سده سدره مقام انتظام دارم و صاحب منصبی نیستم و از جمیع امراء عظام به سریر سپهر احتشام نزدیكتر می‌نشینم هرگاه متصدی منصب امارت گردم مقرر است كه بحسب توره بعضی از امراء برلاس و ارلات بر من تقدیم خواهند نمود پس تكفل امارات دون‌مرتبه من باشد خاقان منصور این عذر را نپذیرفت و حكم همایون از مصدر عنایت بیغایت صدور یافت كه غیر از امیر مظفر برلاس هیچ‌كس از امراء عالی اساس بر امیر علیشیر مقدم مهر نزدند پس مقرب حضرت سلطانی برطبق مدعا خاطر خطیر خاقانی صاحب‌منصب امارت دیوان اعلی گشته به پوشیدن جبه طلادوزی و كلاه نوروزی مفتخر و سرافراز شد و تصور فرق انام چنان بود كه امیر علیشیر بموجب فرمان واجب الاذعان مقدم بر سایر امرا مهر خواهد زد اما چون در آن روز نشانی بدست آنجناب دادند كه علی الرسم بساعتی نیك مهر زند از غایت تواضع و كسر نفس در
ص: 160
جائی مهر زد كه از آن پایان‌تر هیچكس را جای نماند بیت
هزار نقش برآرد زمانه و نبودیكی چنانكه یكی چنانكه در آئینه تصور ماست و این معنی موجب استحسان خاص و عام گشته سبب ازدیاد اعتقاد پادشاه اسلام شد و شرف آنموضع از نشان كه بمهر شریف آن امیر صافی ضمیر نقش‌پذیر آمد بجائی رسید كه بعد از آن هركس را مهر دادند تلاش نموده استدعا كرد كه آنجا مهر زند و حقیقت كلمه شرف المكان بالمكین نزد همكنان بوضوع انجامید جناب فضایل‌پناهی مولانا برهان الدین عطاء اللّه الرازی در تاریخ امارت نظام الدین علیشیر گوید قطعه
میر فلك جناب علیشیر كز شرف‌عاجز بود ز درك كمالات او خرد
دیوان نشست آخر شعبان بداد و عدل‌از لطف شاه غازی و الحق چنین سزد
چون مهر زد بدولت سلطان روزگارتاریخ شد همین‌كه علیشیر مهر زد و همدر آن روز كه امیر نظام الدین علیشیر بر مسند امارت دیوان نشست امیر سید حسن اردشیر نیز بدان منصب سرافراز گشت و همدرین سال خواجه قوام الدین نظام الملك خوافی در منصب وزارت دخل فرمود و خواجه نظام الملك ولد مولانا شهاب الدین اسمعیل بود و آنجناب مدتی بقضاء بعضی از قصبات ولایت خواف قیام مینمود در اواخر همین سال خاقان بیهمال خواجه مجد الدین محمد ولد خواجه غیاث الدین پیر احمد خوافی را منظور نظر عنایت وافی اثر گردانیده حكم همایون شرف نفاذ یافت كه آن خواجه افاضل ملاذ متصدی منصب پروانه و رسالت بوده بر جمیع پروانجات ملكی و مالی مهر زند و هرگاه پادشاه در دیوان نشیند آنجناب در پایه سریر خلافت مصیر نشسته سوانح وقایع و سخن دادخواهان و احكامی كه در باب مهم ایشان صدور یابد قلمی گرداند و بر روی فرامین مطاعه در برابر مهر بزرك همایون اطلع علیه توقیع نماید و خواجه مجد الدین محمد در زمان میرزا سلطان ابو سعید چندگاه در منصب انشاء با مولانا نظام الدین عبد الحی منشی شریك بود و در اوایل اوقات سلطنت خاقان منصور بوزارت میرزا كیچیك قیام مینمود و چون وفور قابلیت و كمال صلاحیتش بر ضمیر انور همایون واضح گردید او را از شاه‌زاده طلبیده بمناصب مذكوره سرافراز گردانید القصه بسبب امارت امیر علیشیر و نیابت خواجه مجد- الدین محمد امور سلطنت و پادشاهی بتجدید رواج و رونق گرفت و مهام رعیت و سپاهی بتازگی صفت نظام انتظام پذیرفت نظم
شد از عدل آن میر نیكوسیرزمان تا زمان ملك معمورتر
ز تدبیر آنخواجه پاك‌دین‌اساس ایالت بغایت متین و مقارن تربیت و رعایت اینجماعت امیر حسن شیخ تیمور بجزاء اعمال سیئه خویش گرفتار گشت و دست سیاست خاقانی روزنامه زندگانی آن شیر بیشه پهلوانی را درنوشت و حسن شیخ تیمور در زمان میرزا ابو القاسم بابر یساول بود و بواسطه وفور قوت و شجاعت آن پادشاه عالیجاه روزبروز در تربیتش می‌افزود و امیر حسن بعد از فوت میرزا بابر بمناصب علیه و مراتب سنیه ترقی نموده در سلك اعاظم امراء عظام انتظام یافت و او اگرچه بصفت جلادت و پهلوانی از اكثر شجعان زمان امتیاز فراوان داشت اما جبلتش بعدم رعایت حقوق اولیاء نعم مقصود بود و پیوسته نقش مكر و تزویر بر لوح ضمیر مینگاشت و در زمان سلطنت
ص: 161
سلطان سعید روزی‌چند غاشیه خدمتكاری خاقان منصور بر دوش گرفت و با آنكه آن حضرت در تربیتش غایت شفقت بجای آورد بیجهتی فرار برقرار اختیار كرده بملازمت سلطان سعید رفت و بعد از واقعه قراباغ باز بآستان خاقان گیتی‌ستان شتافته كمال عاطفت خسروانه رقم عفو بر جراید جرایمش كشید و ایالت ولایت استراباد را بوی مفوض گردانید و او بار دیگر طریق بیوفائی مسلوك داشته بمیرزا یادگار محمد پیوست و پس از اندك زمانی از میرزا یادگار محمد نیز رنجیده از كنار آب مرغاب بولایت سملقان و جرمغان رفت و چون مهم میرزا یادگار محمد بفیصل انجامید در قشلاق مرو بملازمت حضرت خاقانی رسیده كرة بعد آخری ملحوظ عین رعایت و تربیت گردیده و باوجود این همه مراحم و اشفاق غشاوه كفران نعمت دیده بصیرتش را بپوشید تا در خلال احوال گذشته بخیال انگیختن غبار فتنه قلعه جنوشان را كه تعلق باو میداشت بجمع ذخایر و نقل قبایل و عشایر استحكام داد و با معتمدان خویش مقرر ساخت كه شبی از ظاهر بلده فاخره هراة قدم در وادی فرار نهد و باین داعیه یكی از دیوارهای منزل خود را كه بجانب صحرا بود رخنه فرمود و شخصی از نوكرانش مردانشاه نام حقیقت اینحالت را بوسیله یكی از اركان دولت بشرف عرض رسانید لا جرم آتش غضب خاقانی اشتعال یافته حسن شیخ تیمور در قلعه اختیار الدین مقید و بی‌اختیار شد و شهریار جم اقتدار در باب مهم آن غدار با امراء كبار شرط مشاورت بجای آورده امیر ناصر الدین عبد الخالق گفت ع
رخنه‌گر ملك سرافكنده به*
و در روزیكه حسن بسوهانی كه یكی از دوستانش بدو رسانیده بود بند خود را سوده داعیه داشت كه بكمند حیله از بالای قلعه پایان گریزد بتیغ قاطع سیاست رشته حیاتش بگسیخت و خونش از شریان در سریان آمده با خاك راه برآمیخت نظم
فلك گر دیر مهر و زود كین است‌درین حرمان‌سرا كار وی اینست
یكی را بركشد چون خور بر افلاك‌یكی را افكند چون سایه بر خاك

گفتار در بیان نهضت رایات آفتاب اشراق جهة دفع فتنه و فساد احمد مشتاق‌

چون احمد مشتاق در قبة الاسلام بلخ چندگاهی بامر ایالت پرداخت بخار نخوت و غرور بكاخ دماغ راه داده طرح اساس استقلال انداخت بجد تمام و جهد مالا كلام اسباب خلافت و عناد بهم رسانیده قاصدان نزد سلطان احمد میرزا و سلطان محمود میرزا فرستاده خود را در سلك هواخواهان ایشان منتظم گردانید و چون این اخبار در دار السلطنه هراة شیوع یافت رأی جهان‌گشا چنان اقتضا نمود كه احمد مشتاق را بحسن تدبیر از بلخ بیرون آورد زیاده ازین عنان اختیار آندیار را در قبضه اقتدار او نگذارد بنابرآن امیر عبد الخالق را با جمعی از سرداران موافق بجانب قبة الاسلام بلخ فرستاد و ایشان را گفت كه چون بآن بلده در آیند باحمد مشتاق چنان ظاهر سازند كه ما را جهة مدد باین سرحد روانه كرده‌اند كه اگر از جانب ماوراء النهر لشگری از آب عبور نماید دفع آن بسهولت میسر گردد تا احمد مشتاق
ص: 162
بایشان درآمیخته مطمئن خاطر شود آنگاه فرصت نگاه داشته او را مقید و محبوس گرداند امیر عبد الخالق بعد از قطع مراحل و منازل ببلخ درآمده احمد مشتاق از حركات و سكناتش فهم كرد كه سبب آمدنش چیست لا جرم او را تكلیف نمود كه از شهر بیرون رود و گفت من هم عنقریب بدرگاه عالم‌پناه خواهم آمد تا از آنچه اهل فتنه و فساد عرض كرده‌اند ابراء ذمه نمایم و چون امیر عبد الخالق بپایه سریر اعلی رسیده و آنچه از احمد مشتاق دیده بود و شنیده معروض گردانید خاقان منصور روزی‌چند چشم انتظار بر راه داشت كه شاید احمد مشتاق بدلالت هادی توفیق از باده خلاف و نفاق بجاده مستقیمه وفا و وفاق آید و بعد از آنكه اثری بر وعده مترتب نگشت تأدیب او را بر خاطر عالی ماثر قرار داده رآیات ظفر آیات بعزیمت فتح قبة الاسلام بلخ برافراشت و قرة العین سلطنت و جهانبانی میرزا بدیع الزمان را بحكومت دار السلطنة هراة مقرر كرده امیر مغول را در ملازمت شاه‌زاده گذاشت و احمد مشتاق از توجه خاقان با استحقاق وقوف یافته برج‌وباره بلخ را مضبوط و مستحكم گردانید و خاطر بر تحصن قرار داده ایلچیان قمرمسیر نزد سلطان احمد میرزا و سلطان محمود میرزا ارسال داشت و مدد طلبید آن دو پادشاه عالیجاه بخیال تسخیر بلخ متوجه امداد احمد مشتاق گشته سلطان محمود میرزا به نفس نفیس عازم كنار آب شد و سلطان احمد میرزا اگرچه فی الحال خود نهضت ننمود اما فوجی از امرا و لشگریان سمرقند را بدانجانب روان فرمود و چون ماهچه علم نصرت شیم خاقانی حدود بلخ را نورانی ساخت و كیفیت تحصن و عناد احمد مشتاق بتحقیق پیوست خاقان ظفرقرین چین قهر بر جبین مبین افكنده به ترتیب آلات محاصره تنسیق و ادوات محاربه فرمان فرمود و اطراف شهر بر امرا تقسیم یافته هركس بمورچل خود نزول نمود و فرمانفرمای خافقین در برابر برج شاه حسین منزل گزید و مقرب حضرت سلطانی امیر علیشیر دروازه شیرخوار را معسكر گردانید و سایر امرا و اركان دولت و عساكر مریخ صولت آنحصار سپهر كردار را مركز وار درمیان گرفتند و آب خندق را بطرف دیگر انداخته بساقیان جهة هموار ساختن آن آغاز افكندن درخت و كشیدن خاك و خاشاك كردند درین اثنا بعرض حضرت اعلی رسید كه سلطان محمود میرزا با بسیاری از سپاه جلادت انتما بكنار آب آمویه منزل گزیده و امداد احمد مشتاق را پیش نهاد همت بلندنهمت گردانیده بنابرآن فرمان همایون نفاذ یافت و امیر مظفر برلاس با فوجی از جنود ظفراقتباس بمعبر ترمذ رفته در برابر مخالفان دولت قاهره خیمه اقامت مرتفع ساخت و لشگر سمرقند و حصار را از عبور مانع آمده لوای مقابله و مقاتله برافراخت و احمد مشتاق از استماع خبر وصول سلطان محمود میرزا بكنار جیحون قوی‌دل و مستظهر خاطر گشته قدم در وادی خلاف و نفاق استوار گردانید و هرروز بباد نخوت و غرور آتش جنك و جدال افروخته نهایت شجاعت پهلوانی بظهور میرسانید و از اینجانب هرصباح كه شهسوار نیزه گذار آفتاب كمند همت بر تسخیر حصار سپهر دوار می‌انداخت خاقان منصور بر باره كوه پیكر نشسته فتح آن قلعه آسمان كردار را پیش نهاد خاطر اقبال ماثر میساخت
ص: 163
صدای نقاره و نفیر بذروه كره اثیر میرسید و غریو كرنای و سورن اركان عالم را متزلزل میگردانید بهادران موكب همایون سپرها و چیرها بر سر كشیده پای در میدان قتال می‌نهادند و بدست جلادت و جرأت عقابان تیر مرك تاثیر را از آشیانه كمان در پرواز آورده از مغز سر دشمنان طعمه می‌دادند در آن اثنا روزی امیر سید بدر كه ماه تمام فلك مردانگی بود و بمزید قوت و جرأت از پهلوانان رستم‌نشان ممتاز و مستثنی می‌نمود با فوجی از دلیران معسكر ظفر اثر جنك پیش برده بنوك پیكان دلدوز جمعی را كه بر زبر فصیل انداختن تیر و سنك می‌پرداختند منهزم ساخت و از خندق فصیل گذشته پای تهور پیش مینهاد تا بكنار خندق شیخ حاجی كه در میان خاك ریز است رسید و خواست از آن خندق نیز بگذرد و بكمند شجاعت ببرج شاه حسین برآید احمد مشتاق چون حال بران منوال دید جمعی از دلیران لشكر خود را از باره پایان فرستاد تا بممانعت امیر سید بدر و موافقان او قیام نمایند و از آنجمله تركمانی سنانی در دست با امیر سید بدر آغاز مقاتله كرد و آن سید بلند قدر بسرپنجه پهلوانی نیزه او را گرفته چنان پیش خود كشیده كه آن شخص بروی درافتاد آنگاه بر زبر او نشسته خواست كه بشمشیر قاطع سرش از تن جدا سازد كه ناگاه دیگری پیش آمده به نیزه حمله كرد و آنجناب همچنان نشسته دست دراز كرد و نیزه این شخص را نیز گرفته بدستور سابق بكشید تا از پای درآمد و هردو را كشته و سرهای ایشان را بریده بنظر خاقان فریدون‌فر رسانید لا جرم آن حضرت آن زبده اولاد حیدر كرار را باصناف الطاف پادشاهانه و انواع اعطاف خسروانه نوازش فرمود و بانعام اسب و زر و خلع قیمتی و اشیاء دیگر سرافراز گردانده در علو قدر و منزلتش افزود القصه بنابر كمال متانت و حصانت شهر و قلعه بلخ و بسیاری ذخیره مدت محاربه و محاصره سه چهار ماه ممتد گشت و در اكثر آن اوقات از بام تا شام نایره قتال مشتعل بوده از شام تا بام نعره حاضر باش از ایوان كیوان درمی‌گذشت و در آن لیالی تركمانی كه مشهور بود بقرا جارچی هرشب بر زبر برج شاه حسین برآمده در برابر دولتخانه همایون می‌ایستاد و زبان بفحش و هذیان‌گردان می‌ساخت خاقان منصور و جمهور ملازمان موكب ظفرنشان را دشنام می‌داد و آنحضرت رای صائب و فكر ثاقب بر دفع شر آن بداختر گماشته شبی سه چهار كس از قادراندازان را فرمود كه در مقابل آن برج نزدیك بیكدیگر ایستادند و سهام خون‌آشام بر زه كمان نهادند و چون قرا جارچی آغاز سب و شتم كرد بهنجار آوازش بیكبار شست دست گشادند و این تدبیر موافق تقدیر افتاده یك تیر بر حلق آن شریر خورد كه از پس سر او بیرون رفت چنانچه از پای درآمده تا تحت الثری هیچ‌جا قرار نگرفت و این معنی موجب دلشكستگی احمد مشتاق و سایر اهل شقاق گشته دیگر كسی لب بدشنام نگشود مقارن این احوال امیر مظفر برلاس را در كنار آب امری در غایت غرابت روی نمود و حضرت خاقان منصور از وقوع آنحادثه متغیر گشته به مراجعت او امر فرمود شرح واقعه آنكه در آن ایام كه امیر مظفر در كنار آب لواء ظفرمآب ارتفاع داده و لشگر ماوراء النهر را از عبور مانع می‌آمد گاهی بعضی از نواب او در كشتی نشسته بمیان دریا می‌رفتند و از آنجانب نیز مخصوصان امیر شجاع الدین محمد بن امیر علی بن امیر برندق بن امیر
ص: 164
جهانشاه بن امیر جاكوبرلاس پیش آمده در باب صلح و جنك سخن می‌كردند و روزی مهم بر آن قرار یافت كه از اینجانب امیر مظفر برلاس و از آن طرف امیر محمد و امیر جهانگیر برلاس در كشتی نشسته و بمیان آب رفته بیواسطه گفت‌وشنود نمایند و اساس مصالحه را موكد سازند و برین موجب بتقدیم رسانیده در اثنای قیل و قال ناگاه بادی تند در وزیدن آمد و بی‌اختیار كشتی امیر مظفر برلاس را بطرف مخالفان برد چنانچه هرچند ملاحان سعی نمودند سفینه را نگاه نتوانستند داشت و مردم سلطان محمود میرزا كه در كنار آب بودند غلغله فرح و انبساط باوج سموات رسانیده سورن انداختند و امیر مظفر در بحر اضطراب سرگردان شده چاره منحصر در آن دانست كه خود را در آب انداخته شناكنان روی باردوی خویش آورد و مخالفان آغاز شبهه كرده هرتیر كه در تركش تدبیر داشتند انداختند و بنابر آنكه مشیت ایزدی مقتضی انطفاء آتش حیات جناب امارت مآب نشده بود هیچیك از پیكانهاء آبدار سهام اعدا بوی نرسیده و بوسیله اسبی كه از آن جانب یكی از نوكرانش در آب افكنده بساحل نجات خرامید نظم
گراز گردون ببارد خنجر و تیرنیاید كارگر بیحكم تقدیر
وگر عالم سراسر آب گیردیكی بیحكم یزدانی نمیرد و امیر مظفر اگرچه بكشتی عاطفت سبحانی و قوت دولت خاقانی از آن غرقاب بلا خلاص شد اما جمعی از سرداران سپاه كه در كشتی رفیق او بودند بدست لشگریان سلطان محمود میرزا گرفتار گشتند و اختلال تمام باحوالش راه یافته كیفیت واقعه را بایستادگان پایه سریر اعلی عرضه داشت نمود و اجازت مراجعت طلبید و چون پرتو شعور خاقان منصور بر مضمون آن عریضه افتاد حكم همایون صادر گشت كه امیر مظفر بموكب گردون مراتب پیوندد و در این اثناء بواسطه امتداد ایام محاصره قحط و غلائی عظیم در اردوی اعلی سمت شیوع پذیرفت و سپاهیان را بجهة عدم وجدان قوت قوت پیكار مفقود شد و هركس مجال یافت راه گریز پیش گرفت چنانچه در ملازمت ركاب ظفر انتساب زیاده از دو هزار كس نماند و بعد از وصول امیر مظفر برلاس بموكب ظفراقتباس فرمان واجب الادغان شرف نفاذ یافت كه امیر نظام الدین علیشیر بدار السلطنه هراة رفته بقدر امكان از ولایات خراسان غله فراهم كشد و باردو فرستد و آن‌جناب حسب الفرموده عمل نموده دو سه هزار خروار از جنس حبوبات حاصل ساخت و شتران احشام عرب را بكرایه گرفته آن غلات را بجانب بلخ روان كرد و در آن ایام كه امیر علیشیر در شهر بود میرزا ابو الخیر كه در سلك شاهزادگان تیموری انتظام داشت یاغی شده از هراة بگریخت و مقرب حضرت سلطانی او را تعاقب نموده بتوفیق یزدانی بگرفت و در قلعه اختیار الدین محبوس گردانید.

ذكر رفتن خاقان كامیاب از ظاهر بلخ بكنار آب مرغاب و گریختن میرزا ابا بكر از منزل فاریاب و تعاقب نمودن مخالفان موكب ظفر نشان را تا موضع گرماب‌

اشاره

بعد از مراجعت امیر مظفر از كنار آب آمویه سلطان احمد میرزا با لشگر سمرقند
ص: 165
بسلطان محمود میرزا پیوست و هردو برادر داعیه كردند كه بمرافقت یكدیگر از آب آمویه عبور نمایند و قدم در میدان قتال نهاده باشتعال آتش عناد اقدام فرمایند خاقان كشورگشای بعد از تحقیق این اخبار بمقتضای رای صوابنمای تواچیان قمر مسیر بدار السلطنه هراة و سایر ولایات خراسان ارسال داشت تا حكام و داروغگان را گویند كه جنود آن حدود را مجتمع ساخته علی اسراع الحال بموكب ظفر مال پیوندند و از آنجانب سلطان محمود میرزا چون دید كه از سپاه ظفرمآب در كنار آب كسی نماند امیر ایوب را با هزار سوار جرار فرمود كه از آب عبور نموده بمعسكر نصرت‌اثر شبیخون برد و او متوجه گشته با خود قرار داد كه بپای جلادت از نهر مشتاقی بگذرد و باردوی همایون درآمده دست باستعمال تیغ و تیر برآورد و بحسب اتفاق روزی بوقت نماز دیگر خاقان عالی‌گهر بر باره كوه پیكر نشسته گرد مورچلها برمی‌آمد در آن اثنا نظرش بر پل نهر مشتاقی افتاده بتخریب آن امر فرمود و همان‌شب امیر ایوب با آن هزار كس بكنار آن نهر رسیده چون؟؟؟ كه پل ویرانست خیالی كه كرده بود بظهور نتوانست آورد و از همان‌جا سورن انداخته؟؟؟
گردید و روز دیگر خاقان منصور طایفه از اهل بسالت به تكامشی او فرستاده تا بعضی از پرتلهای سپاهش را بازگردانیدند و بعد از وصول امیر ایوب بكنار آب سلطان احمد میرزا و سلطان محمود میرزا با لشگر بلا انتها آغاز گذشتن كردند و خاقان منصور از جرأت اعدا وقوف یافته سلاح در آن دانست كه بكنار آب مرغاب شتابد و پس از اجتماع جنود ظفر و رود عنان یكران بحرب مخالفان تابد و بدین عزیمت از ظاهر بلخ كوچ نموده از راه دره‌گز بسان و چهار یك خرامید و از آنجا نیز نهضت فرموده حدود فاریاب معسكر ظفر ماب گشت و میرزا ابا بكر در آن منزل رقم بطلان بر حقوق تربیت خاقان عالیشان كشیده فرار نمود و چون خاقان كامیاب از فاریاب كوچ كرده بگرماب رسید چنان معلوم شد كه سلطان احمد میرزا از آب گذشته بظاهر بلخ رفته‌اند اما بخلاف منصور احمد مشتاق ابواب شهر بر روی امید ایشان نگشود و برادران از تسخیر آن بلده مأیوس گشته بقصد دست‌برد از عقب موكب گردون مراتب در حركت آمده‌اند لا جرم خاقان منصور ملازمان ركاب نصرت انتساب راجیبه پوشانیده از گرماب بچیچكتو رفت و از آنجا متوجه سر پل تابان شده در اثناء راه سلطان بدیع الزمان میرزا و امیر مغول با دو هزار پیاده و سوار از جانب هراة رسیدند و موجب مزید استظهار شاه و سپاه گشتند و خاقان منصور از آب مرغاب عبور نموده فراز پشتهای كنار آب را معسكر ظفر ماب ساخت و در آن منزل اویماقات ولایات مروجاق و بادغیس در حوالی اردوی كیهان پوی مجتمع گشته غله و گوسفند و سایر اجناس كه مطلوب خدام موكب گردون اساس بود بغایت ارزان شد و لشگریان از قحط و غلا به رفاهیت رسیدند و مقارن وصول موكب همایون بكنار آب هرروز فوج‌فوج از عساكر ولایات خراسان باحكام و سرداران بلدان بملازمت پایه سریر خلافت مصیر میرسیدند و زبان بدعا و ثناگردان
ص: 166
ساخته متشمر جنك و پیكار می‌گردیدند نظم
زهر كشوری لشگری تیغ‌زن‌یلان سرافراز دشمن‌شكن
پی خدمت شاه بسته میان‌گشاده بمدح و ثنایش زبان
بدرگاه عالی رسیدند شادسپه شد زریك بیابان زیاد و از آنجانب سلطان احمد میرزا و سلطان محمود میرزا چون بمنزل گرماب رسیدند و بر اجتماع جنود ظفر ورود مطلع گردیدند وهمی عظیم بر ضمایر ایشان استیلا یافت و مقارن آن حال از جانب ماوراء النهر خبر آمد كه میرزا ابا بكر كه از موكب خاقان منصور طریق فرار گزیده چون ببدخشان رسیده سپاهی مجتمع ساخته و تسخیر حصار شادمان را مطمح نظر همت بلندنهمت گردانیده بنابران برادران از تكامنشی موكب نصرت‌نشان پشیمان گشته عنان از معركه قتال بطرف ماوراء النهر منعطف ساختند و حدیث مراجعت ایشان نزد خاقان عالی‌مكان به صحت پیوسته امیر مظفر برلاس را با بسیاری از سپاه كواكب اساس بتعاقب اعدا مامور ساخت و امیر مظفر بموجب فرموده عمل نموده تا ظاهر بلخ عنان یكران بازنكشید و اگرچه بمیرزا سلطان احمد و میرزا سلطانمحمود نرسید اما پرتل بعضی از لشگریان ایشان را متصرف گردید آنگاه ایلچی نزد احمد مشتاق فرستاد و او را نصیحت كرد كه زیاده ازین راه خلاف و شقاق نه‌پیماید و بجاده مستقیمه وفاق و اتفاق آید و بنابر آن‌كه احمد مشتاق از آن عناد و استكبار بغایت نادم بود جوابداد كه غرض من از اظهار این جرئت و جسارت آن بود كه بر ضمیر منیر همایون واضح گردد كه از دست من كاری می‌آید و امیر عبد الحال نمی‌تواند كه من را بفریب و تزویر در قید بلا اندازد آن‌گاه بین الجانبین عهد و پیمان درمیان آمده احمد مشتاق قبة الاسلام بلخ را بامیر مظفر سپرد و روی توجه بجانب اردوی همایون آورد و امیر مظفر كیفیت حال را عرضه داشت ایستادگان پایه سریر اعلی كرده چون آنعریضه در كنار آب مرغاب بنظر انور همایون رسید خاقان كامیاب ع ظفر همعنان نصرت اندر ركاب بجانب مستقر سریر سلطنت و اقبال كوچ فرموده و مقارن وصول ببلده فاخره هراة احمد مشتاق با تیغ و كفن بآستان خلافت آشیان رسیده روی نیاز بر خاك راه سوده گرد انفعال بر جمال حالش نشسته و بلطف و مرحمت آن مهر سپهر دل بسته از حركات ناپسندیده شرمسار و بعنایت بیدریغ شهریاری امیدوار خاقان منصور از غایت كرم جبلی و عاطفت غریزی دیده عفو و بخشش بر جرایم او پوشیده و از جامه خانه ترحم و بخشایش خلعت انعام و احسان در قامت قابلیتش پوشانید بیت
بنزد كسی كو بدانش به است‌ز مجرم‌كشی جرم‌بخشی به است

عرض بعضی از احوال بر سبیل اجمال‌

چون خاطر عاطر خاقان منصور ستوده‌خصال از تسخیر بلخ فراغت یافت زمام حكومت آن مملكت را در قبضه اختیار شهریار كامكار میرزا بایقرا نهاد و آنجناب به- دانجانب شتافته امیر مظفر برلاس بآستان آسمان اساس بازآمد و بعد از چندگاه بواسطه حلول اجل طبیعی مریض گشته درگذشت و در خلال آن احوال امیر شجاع الدین محمد برندق برلاس باتفاق امیر جهانگیر برلاس از سلطانمحمود میرزا روگردان شده بدار السلطنه
ص: 167
هراة خرامیدند و ملحوظ عین عنایت خاقان منصور گردیدند و امیر محمد منصب امیر الا- امرائی یافته در دیوان تواچی و مال مقدم بر جمع امراء عظام مهر زد و مقارن وقایع مذكوره ضمیر آفتاب تأثیر خاقان كشورگیر مایل بآن شد كه خانم بیگم بنت میرزا سلطان ابو سعید را كه والده‌اش رقیه سلطان بیگم بنت میرزا علاء الدوله بودر سلك ازدواج بدیع الزمان میرزا انتظام دهد بنابرآن بترتیب اسباب طوی و بستن چهار طاق فرمانداد و خدام بارگاه سپهر احتشام بموجب فرموده عمل نموده رعایا و صناع باغ زاغان را به ساختن چهار طاق‌های رفعت‌نشان غیرت‌افزای ریاض رضوان گردیدند و هرصنف از اصناف محترمات تعبیه مناسب حرفه خود بظهور رسانیدند و در ساعتی كه اخترشناسان حكمت اقتباس باسطرلاب فكرت اختیار نمودند سادات و قضاة و علما در مجلس اشرف اعلی مجتمع گشته ع مه را بستاره عقد بستند آنگاه شاه و سران سپاه در غایت نشاط و كام‌رانی در بزم عیش و عشرت نشستند ساقیان حور اعذار ساغرهای باده خوشگوار به گردش درآوردند و مغنیان خوش‌نوا از حسن ساز و آواز نشاط می‌پرستان را زیاده كردند و خوانسالاران از انواع اطعمه لذیذه و اشربه لطیفه آنمقدار معد و مهیا ساختند كه رسم جوع از میان فرق انام برافتاده و ایام جشن و سور و لهو و سرور یكماه امتداد یافته بعد از آن خاقان عالی‌مكان روی توجه بسوی معظمات مهمات ملك و مال نهاد و در شهور سنه 878 خواجه افضل الدین محمد كه از وزیرزادگان كرمان بود و در زمان سلطان سعید بلوازم منصب استیفا قیام می‌نمود ملحوظ عین عنایت عافیت خاقانی گشته بپوشیدن خلعت وزارت سرافراز شده باندك زمانی او را ترقی تمام دست داده باتفاق خواجه قوام الدین نظام الملك سخنان از بابت تصرف و تقصیر خواجه مجد الدین محمد بعرض خاقان كشورگیر رسانید و آن كلمات ماثر افتاده خواجه مجد الدین محمد مواخذه گشت و امیر بدر الدین به محصلی او مقرر شد و هم در آن ایام خاقان منصور بپرسش آنقضیه پرداخت و خواجه نظام الملك و خواجه افضل در پایه سریر سپهر مقدار بیكبار با خواجه مجد الدین محمد در مقام تقریر برآمده آغاز قیل و قال كردند پادشاه عدالت‌پناه فرمود كه طریقه انصاف آنست كه یك‌یك با او سخن كنند و باتفاق تغلب نورزید و خواجه مجد الدین محمد باین عنایت مستهظر گشته برخواست و زانو زد بعضی از مقرران چون این صورت مشاهده نمودند خاموشی گزیدند لا جرم در آنمجلس چیزی بر خواجه مجد الدین محمد ثابت نشد و فرمان خاقان منصور باطلاق او صدور یافته چنان مقرر گشت كه مبلغ شصت هزار دینار كپكی برسم شكرانه جواب گوید و بشركت امیر محمد علی اتكه پروانچی بوده در مهمات دیوانی مدخل نماید و تا شهور سنه 892 حال خواجه مجد الدین محمد بر این منوال جریان داشت و بعد از آن نوبت دیگر تربیت یافته اعلام اقتدار و اختیار برافراشت چنانچه مرقوم قلم خجسته شیم خواهد گشت و مفصل این مجمل بر زبان خامه بدیع البیان خواهد گذشت انشاء اللّه تعالی و تقدس
ص: 168

ذكر شمه از كروفر میرزا مظفر الدین ابا بكر و كشته شدن او از دست‌برد زمانه پرمكر

میرزا مظفر الدین ابا بكر كه در منزل فاریاب از ركاب ظفر آیاب خاقان كامیاب تخلف جست بحدود حصار شادمان شتافته متعرض عرض و مال متوطنان آن ولایت گشت و بعد از مراجعت میرزا سلطان محمود از عقب موكب خاقانی تاب مقاومت نیاورده پناه بكوهستان بدخشان برد و از آنجا لشگری فراهم كشید و متوجه خراسان گردید و بنواحی مرو شاهجهان آمد چون این خبر بعرض خاقان ستوده سیر رسید امیر ناصر الدین عبد الخالق فیروز شاه و معز الدین یساول و امیر احمد یاری را با هزار كس از مردم كارزاری بدفع شاه‌زاده مامور گردانید و میرزا ابا بكر از آن لشگر شكست یافته از مرو بجانب بلخ گریخت و از آنجا براه كابل بسیستان شتافت و از سیستان عنان یك ران بطرف كرمان تافت و بیك ناگاه ظاهر كرمان را فروگرفته از چهار طرف شهر نفیر و كرنای در دمیده غریو سورن باوج فلك نیلگون رسانید و علیخان میرزا كه داروغه كرمان بود فرار بر قرار اختیار كرده میرزا ابا بكر بشهر درآمد و چند ماه بعیش و نشاط روزگار گذرانید با رعیت معاش پسندیده كرد پادشاه عراقین و آذربایجان پس از اطلاع بر اینواقعه یكی از امرا بایندر را با بسیاری از اهل تهور باستخلاص كرمان نامزد فرمود و شاهزاده مقابله و مقاتله با آنسپاه در حیز مكنت خویش ندیده بار دیگر بصوب سیستان نهضت نمود چون بحدود آنولایت رسید شنید كه مرض نقرص و درد پا بر حضرت خاقان منصور استیلا دارد بنابرین باتفاق بیرام بیك و پیر علی تركمان و سایر امرا و لشگریان بر جناج استعجال متوجه دار السلطنه هراة گشت خیال همكنان آنكه همچنان‌كه خاقان منصور از میمنه و فاریاب ایلغار كرده میرزا یادگار محمد را گرفتار كمند گزند گردانید ایشان نیز آنحضرت را بسرپنجه تسلط و اقتدار به بند رنج و عنا مبتلا گردانند و ندانستند كه شیر ژیان بمكاید روباه ناتوان از پای درنیاید و شاهباز قله‌معالی را از قصد صعوه ضعیف نهاد مكروهی روی ننماید بیت
عنقا شكار می‌نشود دام بازچین‌كاینجا همیشه باد بدستست دام را القصه بعنایت مهیمن غفور خاقان منصور از خیال شاه‌زاده وقوف یافته با وجود شدت مرض در محفه نشسته و با پانصد سوار جلادت آثار كه در آن زمان ملازم آستان اقبال‌آشیان بودند از مستقر عز و جلال متوجه قصبه اسفرار شد و تواچیان باطراف ممالك محروسه فرستاده باجتماع سپاه نصرت‌پناه فرمان داد از بدایع اتفاقات كه بمحض كرم واهب العطیات وقوع یافت و بآن واسطه میرزا ابا بكر ویرانشده عنان بصوب فرار تافت آنكه جان احمد چولی كه از خدام بارگاه خاقانی بمزید كیاست و سخندانی اختصاص داشت قبل از شیوع خبر توجه میرزا ابا بكر از نواب پایه سریر اعلی اجازت یافته جهت تحصیل علوفه خود بجانب فراه توجه نمود و در حدود سبزوار شبی بقراولان میرزا ابا بكر بازخورد در ساعت او را گرفتند
ص: 169
و پیش شاه‌زاده بردند و چون آنجناب از حال حضرت خاقانی سئوال فرمود بالهام ملهم غیب جواب داد كه درین ایام آنحضرت از كیفیت اندیشه خدام موكب عالی خبر یافته ده پانزده هزار كس در نواحی بلده هراة در كمین نشانده تا هرگاه علم نصرت شیم سایه وصول بر آن حدود اندازد پای جلادت پیش نهاده دست بردی نمایند و چون حقوق تربیت سلطان سعید در ذمه این بنده بسیار است از شهر گریخته باستقبال شتافتم تا حقیقت قصد مخالفان را باز نمایم میرزا ابا بكر اینخبر را مطابق واقع تصور كرده جان احمد چولی را بانعام اسب و جامه نوازش فرمود و عزیمت هراة را تغییر داده روی بطرف خواف و باخرز نهاد و جان احمد آنشب با شاه‌زاده همراه بوده بوقت نماز بامداد مجال فرار یافت و در نواحی قریه بهره بملازمت خاقان ظفر بهره رسیده شرح واقعه را معروض گردانید و آنحضرت لوازم تحسین و احسان درباره او بظهور رسانیده از عقب میرزا ابا بكر بسرعت برق و باد نهضت نمود و میرزا ابا بكر بر توجه موكب همایون وقوع یافته از خواف در غایت خوف روی باستراباد نهاد و در هرمنزل جمعی از آنجناب میگریختند و در هرمرحله فوجه از سپاه شیردل باردوی خاقان عادل می‌پیوستند و آنحضرت در طی مسافت بمثابه مسارعت میفرمود كه میان آنحضرت و میرزا ابا بكر زیاده از یك منزل واسطه نبود تا آنكه میرزا ابا بكر بكنار آب گرگان رسیده با معدودی چند از آب عبور نمود و در آن طرف رود بسبب ماندگی و كثرت بارندگی فرود آمده یكشب برآسود اما خاقان منصور در آنشب از آسایش اجتناب كرده قلب و میمنه و میسره آراسته راه می‌پیمود و علی الصباح كه ملاحان تقدیر كشتی زراندود خورشید در بحر اخضر فلك افكندند منغلای سپاه كشورگشای بكنار آب گرگان رسیده نخست امیر علی میر آخور و پلنك‌پوش بهادر و شیخم ایل اوغلی و یار محمد سارق چولی از آب گذشتند و متعاقب مواكب گردون مراتب نیز عبور نمود و میرزا ابا بكر كه تا آن‌وقت مانند بخت خویش در خواب بود از آواز نفیر و سورن بیدار شد و یكسواره مجال فرار یافت و جمعی از بهادران موكب نصرت‌نشان بتكامشی او مأمور گشتند از آنجمله امیر احمد یاری سبقت گرفته نزدیك بمیرزا ابا بكر رسید و شاه‌زاده چون او را تنها دید عنان بازگردانیده تیری بر حلقش زد و امیر حیدر نیز خود را بآنجناب رسانیده دست باستعمال سیف و سنان برد اما مغلوب شد و میرزا ابا بكر بدهستان شتافت و در خانه یكی از كلانتران آنموضع فرود آمده اسبی طلبید كه خود را از گرداب بلا بساحل نجات رساند انشخص انگشت قبول بر دیده نهاده آنجناب را مطمئن گردانید و جمعی در خدمتش بازداشته در ساعت متوجه پایه سریر اعلی گشت و بعد از وصول كیفیت حال بعرض نواب كامیاب رسانید خاقان منصور قنبر علی جلاد را با فوجی از شجعان جلادت نهاد بگرفتن میرزا ابا بكر مامور ساخت و آن طایفه بدهستان شتافته بیك ناگاه بركرد خانه كه محل نزول شاه‌زاده بود محیط گشتند و در آخر رجب سنه اربع و ثمانین و ثمانمانه آنجناب را گرفته رشته حیاتش را بتیغ تیز انقطاع دادند و آن دهستانی را نیز كه میرزا
ص: 170
ابا بكر را در خانه خویش فرود آورده بود طریق عذر سلوك داشته بود از عقب فرستادند و بموجب حكم همایون سر میرزا ابا بكر را قاسم عبد العزیز بهراة برده خواطر اكابر و اصاغر آن دیار را كه دغدغه تمام داشت از آن اندیشه فارغ گردانید و امیر نظام الدین علیشیر كه حاكم شهر بود از وصول آنخبر مبتهج و مسرور شده نذور و صدقات بمستحقان رسانید و خاقان منصور بعد از فراغ ضمیر از آن خطب كبیر عنان مراجعت بمستقر سریر سلطنت منعطف ساخت و در ضمان صحت و عافیت بباغ جهان‌آرا رسیده بدستور معهود اعلام عدل و انصاف برافراخت.

ذكر مجملی از احوالات امیر شجاع الدین ذو النون ارغون و ارتفاع رایت دولت او بمحض عنایت قادر بیچون‌

امیر ذو النون ولد حسن بصری كه بصفت شجاعت و بهادری از اكثر شجعان الوس تیموری ممتاز بود و بصفاء عقیدت و وفور عبادت از بیشتر ارباب زهادت مستثنی می‌نمود در زمان سلطان سعید میرزا سلطان ابو سعید در سلك ملازمان آستان سلطنت‌آشیان بسر میبرد و بهنگام گیرودار و ایام رزم و پیكار باستعمال سیف و سنان پرداخته نهایت جلادت و مردانگی بجای می‌آورد بنابرآن منظور نظر عنایت و ملحوظ عین تربیت و رعایت گشت و باصناف انعام و احسان محسود اماثل و اقران شده مرتبه او از مراتب اقربا و اخوان درگذشت و بعد از واقعه قراباغ امیر ذو النون بهرات شتافته روزی‌چند در خدمت درگاه عالم‌پناه اوقات گذرانید اما چنانچه طمع می‌داشت تربیت نیافت بنابرآن خاطر بر فرار قرار داده در وقتی كه رایات فیروزی‌نشان متوجه دفع میرزا یادگار محمد بود از بلغریغاج خبوشان عنان یك‌ران بصوب دیار ماوراء النهر منعطف گردانید و بسمرقند رفته پرتو التفات سلطان احمد میرزا بر وجنات احوالش تافت و دو سه سال در آندیار بسربرده بعد از آن بسبب منازعتی كه در میان امراء ترخانی و ارغونی بوقوع پیوست نوبتی دیگر روی توجه بصوب خراسان نهاد و چون بدار السلطنه هراة رسید خاقان منصور متوجه تربیت آن امیر صافی‌ضمیر شده ایالت ولایت غور و زمین داور را بوی تفویض نمود و حال آنكه در آنولا اقوام هزاره و تكودری بر آنحدود استیلاء تمام داشتند و بكمك اندیشه و خیال نقش سركشی و استقلال بر لوح خاطر می‌نگاشتند و امیر ذو النون فی شهور سنه اربع و ثمانین و ثمانمائه با لشگر اندك و امید بسیار متوجه آنصوب گشته در مدت سه چهار سال چندین نوبت با آنجماعت محاربت فرمود و بقوت دولت خاقانی و غایت شجاعت و پهلوانی در تمامی معارك بظفر و نصرت اختصاص یافته ولایات مذكوره را در حیز تسخیر و تصرف درآورد نظم
اگر چند بودی بهنگام كارازو یك سوار از هزاره هزار
به پیكان خون‌ریز و شمشیر تیزبرآوردی از دشمنان رستخیز اقوام هزاره و نكودری
ص: 171
چون اینمعنی را مكرر مشاهده نمودند سر انقیاد و طاعت‌گذاری بر خط اخلاص و فرمان برداری نهاده دیگر پیرامن خلاف نگشتند و مال و خراج بر گردن گرفته از مقام عناد و استكبار درگذشتند و نیكوخدمتی امیر ذو النون موقع قبول یافته خاقان بنده‌نواز زمام رتق و فتق امور مملكت قندهار و فراه غور و ساخر تولك و زمین داور را در قبضه اقتدار او نهاد اما چند سال بعضی از شاهزادگان را بنوبت باسم حكومت قندهار می‌فرستاد و بالاخره امیر ذو النون در ایالت آن ولایت استقلال یافت و لوای ابهت و شوكت افراخته پرتو انوار عدالتش بر ولایت شال و مستون و سیوی و توابع و لواحق تافت و بی‌شائبه تكلف و غایله تصلف آنجناب شجاعتی كامل و عدالتی شامل داشت و در ادای وظایف طاعات و عبادات همواره رایت سعی و اهتمام می‌افراشت از صبح تا شام در اشاعت نصفت و احسان گذرانیدی و از بام تا شام در اقامت نوافل و قرائت قرآن بسر بردی در میدان مصاف و قتال روح اسفندیار و رستم بر وفور جلادت و پهلوانی او آفرین كردی و در محراب عبادت و نماز روان ذو النون مصری و ابراهیم ادهم بر كمال اخلاص و نیازمندی او شرط تحسین بجای آوردی نظم
بروزش همه معدلت كار بودشب از بهر طاعات بیدار بود
ز شمشیر خون‌ریز او روز جنك‌همه روی صحرا شدی لاله‌رنك و چون امیر ذو النون بجمع نفایس اموال و افزونی ابطال رجال استظهار تمام پیدا كرد تمامی ممالك مذكوره را ملك خود تصور نموده در اداء مال مقرر شرایط تغافل بجای آورد و حكومت قندهار را بپسر بزرگتر خود شجاع بیك تفویض فرمود و داروغگی ساخر و تولك را بعبد العلی ترخان عنایت نمود و ریاست غور را به امیر فخر الدین و امیر درویش مفوض ساخت و خود در زمین داور ساكن شده در آندیار عمارات عالیه برافراخت و اهل غمز و سعایت فرصت یافته چند كرت بعرض خاقان جمشید منزلت رسانیدند كه امیر ذو النون بوفور خزاین و نقود و افزونی اتباع و جنود مغرور گشته است و نخوت و عظمت و تكبر و حشمت او از حد اعتدال در گذشته لایق دولت ابد پیوند چنان مینماید كه قبل از آنكه كفران نعمت و سلوك در وادی مخالفت در ضمیر او رسوخ یابد یكی از شاهزادگان عظام بایالت آن ولایت منصوب شده با فوجی از سپاه بهرام انتقام متوجه گردد بنابر آنكه در اكثر یورش ها امیر ذو النون با لشگر قندهار و زمین داور بموكب فیروزی اثر می‌پیوست خاقان منصور مدتی بسخن اهل غرض التفات نمی‌فرمود تا آخر الامر بحكم (من لم یسمع) بخل قصد كرد كه بموجب استصواب آنجماعت عمل نماید و در آن اثنا بدیع الزمان میرزا با پدر بزرگوار اظهار خلاف نمود و امیر ذو النون كه از تلاطم دریای غضب خاقانی بغایت هراسان بود بكشتی موافقت شاهزاده التجا كرده جان بساحل نجات كشید چنانچه كیفیت اینحكایت در محل خود مسطور خواهد گردید انشاء اللّه تعالی‌

ذكر ظهور مزاری بهشت‌نشان كه منسوبست بحضرت شاه مردان در قریه خواجه خیران‌

در شهور سنه خمس و ثمانین و ثمانمائه كه معین السلطنه و الخلافه میرزا بایقرا در
ص: 172
قبة الاسلام بلخ لواء ایالت و رعیت‌پروری مرتفع گردانیده بود از ورای استاد غیب صورتی در غایت غرابت روی نمود شرح حال بر سبیل اجمال آنكه عزیزی شمس الدین محمد نام كه نسبش بحضرت زبده اولیاء گرام و عمده اصفیا عظام سلطان ابو یزید بسطامی قدس سره اتصال می‌یافت در سنه مذكوره از طرف كابل و غزنین بقبة الاسلام بلخ شتافت و شرط ملازمت میرزا بایقرا دریافته تاریخی ظاهر ساخت كه آن را در زمان سلطان سنجر بن ملك شاه سلجوقی تصنیف كرده بودند و در آن كتاب مكتوب بود كه مرقد شاه اولیا و عمده اصفیا محبط انوار عواطف و مواهب اسد اللّه الغالب امیر المومنین علی ابن ابیطالب سلام اللّه علیه در قریه خواجه خیران در فلانموضع است بنابرآن بایقرا میرزا سادات و قضاة و اعیان و اشراف بلخ را جمع آورده و با ایشان مشورت كرده بقریه مذكوره كه از بلخ تا آنجا سه فرسخ مسافتست تشریف برد و در آنموضع كه در كتاب تعین یافته بود گنبدی دید كه قبری در میان آن موجود بود فرمود تا آن قبر را حفر نمایند و چون فرمان‌بران اندكی حفر كردند ناگاه لوحی از سنك سفید پیدا شد كه بر آنجا منقور بود كه هذا قبر اسد اللّه اخ رسول اللّه علی ولی اللّه لا جرم فریاد و فغان از میان جان حاضران بایوان كیوان رسیده همگنان روی نیاز بر آنخاك پاك سودند و نذورات بمستحقان رسانیده ابواب نیاز و اخلاص برگشودند و این خبر در اطراف ولایات اشتهار یافته اصحاب امراض مزمنه روی امید بآن آستان جنت‌نشان آوردند و بروایت زمره از مجاوران آنجای و بسیاری از آنطایفه صحت عاجل یافته مقضی المرام باوطان خود مراجعت كردند لا جرم ازدحام خواص و عام در آن سده سدره مقام بمرتبه واقع شد كه مزیدی بر آن تصور نتوان نمود و كثرت نقود و اجناسی كه بر سبیل نذر می‌آوردند بدرجه انجامید كه عقل از وجود آنمقدار زر و جوهر تعجب می‌فرمود میرزا بایقرا چون حال بر آن منوال دید قاصدی همعنان برق و باد بدار السلطنه هراة فرستاد و صورت واقعه را عرضه داشت ایستادگان پایه سریر اعلی كرد خاقان منصور بعد از اطلاع بر مضمون آن عریضه از ظهور آنصورت غریبه متعجب گشته احرام طواف آن قبله آمانی و آمال بست و با فوجی از امراء خواص بدانجانب نهضت فرموده پس از وصول غایت نیاز و اخلاص بجای آورد و قبه در كمال ارتفاع و وسعت بر سر آن مرقد جنت منزلت بنا نهاده در اطراف آن ایوانها و بیوتات طرح انداخت و در آن قریه بازاری مشتمل بر دكاكین و حمام بنیاد نهاد یكی از آنها بلخ را كه حالا بنهر شاهی موسوم است بر آنمزار فیض آثار وقف ساخت و امر نقابت آستانه علیه را بسید تاج الدین حسن اندخودی كه از جمله اقربا سید بركه بود و بعلو همت و سمور تبت اتصاف داشت تفویض نمود و مهم شیخی را بشیخ‌زاده بسطامی عنایت كرده جهت ضبط موقوفات و نذورات عمله امین تعیین فرمود آنگاه خاقان عالیجاه عنان مراجعت بصوب مستقر سریر عزت و كرامت انعطاف داد و در ضمان صحت و عافیت ببلده فاخره هراة شتافته ابواب لطف و مرحمت بر روی روزگار سپاهی و رعیت برگشاد القصه ظهور مرقد پرنور شاهی بواسطه رفتن حضرت خاقانی و طرح عمارات و تعیین موقوفات
ص: 173
در اطراف آفاق اشتهار یافته هركس اندك استطاعتی داشت علم توجه بدانجانب برافراشت و چندگاه آمدوشد خلایق بآن عتبه كعبه مرتبه بمثابه بود كه هرسال قرب صد تومان كپكی از نقد و جنس نذر بدانجا میآورند و نقیب و شیخ و عمله آن فرخنده مقام تمامی آن اموالرا صرف ضیافت صادر و وارد و راتبه و عمارات میكردند و قریه خواجه خیران از كثرت عمارت و زراعت صفت مصر جامع گرفته باندك زمانی آنمقدار از جمعیت در نواحی آن سده سدره مرتبت دست داده كه شرح آن بگفتن و نوشتن راست نیاید بنابرآن یكی از اهل مكر و تذویر كه در سلك عرابه‌چیان دار السلطنه هراة انتظام داشت با خود خیال نمود كه واقعه ساخته مردم را فریب دهد و بوسیله مزاری مزور زر و جوهر بدست آورده پای بر مدارج عزت نهد نماز شامی در كازرگاه نزدیك بآستانه انصاریه آغاز صیحه زدن و جامه دریدن كرد و چون مردم بروی جمع شده كیفیت حال پرسیدند جوابداد كه هالا چهار شخص بصورت اعراب بر اسبان تازی‌نژاد سوار درین صحرا بر من ظاهر شدند و گفتند كه روضه فیض بخش حضرت شاه ولایت پناه اهل هدایت علیه السلام و التحیة در فلان موضع است و اشارت بتختی كرد كه نزدیك بحظیره شمس الدین سنك‌تراش بود و مردم بموافقت عرابه‌چی بآن تخت رفته فی الحال جمعی كثیر از قلندران و تبرائیان برو جمع آمدند و صورت قبری ساخته آغاز ذكر و عوغا كردند روز دیگر كه اینخبر در بلده هراة اشتهار یافت خواص و عوام از رجال و نسا روی بكازرگاه آوردند و خاك قدم عرابه‌چی را مانند توتیا در دیده كشیده و بسان آب حیوان فروبرده آنچه توانستند بر روی نثار كردند و آن مزور از موضع آن قبر خاك برگرفته بهركس میخواست اندكی عنایت میفرمود و در عوض زر و جوهر بسیار؟؟؟ نمود و ظهور قبر امام در میان طوایف انام مشهور گشته هرروز خلقی بینهایت؟؟؟ معلولان و مرضی بدان موضع می‌آمدند و نذورات گذرانیده روی نیاز بر زمین میسودند و چون لنگی یا كوری بر سر آن قبر رسیدی و خود را بر خاك افكندی قلندران و توابع عرابه‌چی از وی می‌پرسیدند كه مرض تو بصحت مبدل شد یا نی اگر میگفت بلی صلوة فرستاده او را برداشته فریاد و افغان باوج آسمان میرسانیدند و اگر بر زبان می- آورد علت من بر حال خود است آن بیچاره را در زیر لگد نرم میساختند كه شكاك است و منافق و بقتل و حرق سزاوار است و لایق القصه عرابه‌چی در عرض ده پانزده روز باین وسیله زر و جوهر و اجناس نفیسه دیگر زیاده از آنچه در خزانه خیال گنجد بر سبیل نذر گرفته مرجع خواص و عوام انام شد و جمعی دیگر از مردم بیهنر را نیز این هوس در سر افتاده امثال این واقعات دروغ ساختند و هریك در محلتی از محلات درون و بیرون هراة و بعضی از ولایات صدای ظهور امام درانداختند عرابه‌چی چونحال بر آنمنوال دید از رسوائی ترسیده منهزم گردید و بطلان آنجماعت نزد خاقان منصور و علما و اعیان هراة ظاهر گشته مولانا كمال الدین شیخ حسین بتادیب ایشان مامور شد و آنجناب اكثر آنفرقه را گرفته و الزام كرده تازیانه
ص: 174
زد و جمعی را حبس فرمود تا آنغوغا و آشوب تسكین یافت و دیگر شرر آن اندیشه باطله بر كانون درون هیچ بو الهوسی نتافت اما آستانه علیه خواجه خیران تا غایت معمور است و مطاف طواف جمهور خلایق نزدیك و دور و اللّه اعلم بحقایق الامور

گفتار در بیان شمه‌ای از حال میرزا محمد سلطان كه مشهور است بكیچیك میرزا و ذكر انتقال آن شاهزاده فضیلت انتما از محنت‌سرای دنیا بجنت اعلی‌

شاهزاده محمد سلطان خسروی بود بحسن صورت و سیرت و صفاء طبع و نقاء سریرت موصوف و بحلاوت گفتار و محاسن كردار و اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده معروف به صحبت علما و فضلا بغایت مایل و همگی همتش مقصور بر تحقیق مسایل و تحصیل فروع و اصول علوم منفرد و در تكمیل فنون معقول و منقول متفرد شرح فضایل عقلا نسبت بكمالات بسیارش رشحی از عمان و وصف مقالات بلغا قیاس بالفاظ آبدارش قطره از بحر بی‌كران نظم
روشن اندر دل چو مصباحش‌كشف كشاف و فتح مفتاحش
عقلیش از قیاس عقل برون‌نقلیش از مقام نقل فزون و آن دری برج كامرانی با وجود حصول اسباب جهانبانی و وصول بمراتب كشورستانی در اوقات شباب و ایام جوانی در درس مولانا كمال الدین شیخ حسین شرایط مطالعه كتب متداوله بجای می‌آورد و از باطن خورشید میامن شاه قاسم نوربخش اقتباس انوار سعادت می‌كرد و چنانچه سابق مذكور شد بعد از واقعه قراباغ مصحوب والد و والده خود كه خواهر كلانتر خاقان عالی‌گهر بود از قراباغ اران بهراة آمده در ظلال عواطف خال ستوده‌خصال آرام یافته پرتو عنایت آنحضرت بر وجنات حالش تافت و زمام اختیار ملك و مال در قبضه اقتدار او قرار گرفت و عظایم مهام سلطنت و اقبال بیمن توجه خاطر خطیرش صفت انتظام پذیرفت و چون چند سال برینمنوال بگذرانید بعقل و فراست و علم و كیاست خویش مغرور شده آثار خیال استقلال از اقوام و افعالش واضح لایح گردید و خاقان منصور بنابر ملاحظه خاطر همشیره عزیزه روزی‌چند تغافل پادشاهانه روزگار همایون ساخت و بتصور آنكه شاید میرزا كیچیك بمقتضای عقل و خرد كار فرموده از جاده مستقیمه عبودیت انحراف ننماید بتادیبش نپرداخت بیت
هرشاخ پایدار كه از تست سربلندمشكن بدست خویش كه آنهم شكست تست در آن اثنا روز پنجشنبه خاقان منصور باتفاق آن شاه‌زاده مغرور بكازرگاه شتافت و لوازم طواف مزار فیض آثار مقرب حضرت باری خواجه عبد اللّه انصاری قدس سره بجای آورد و عنان مراجعت بصوب مستقر سریر خلافت تافت در آن راه شاه‌زاده جلادت پناه جهة دفع حرارت خورشید ببرقع چتر جسارت نمود و حال آنكه خاقان كامیاب نزدیك باو در آفتاب طی مسافت میفرمود از مشاهده آن ترك ادب نایره غضب قیامت لهب مشتعل گشت و خاقان منصور بعد از نزول
ص: 175
در منزل همایون باخذ میرزا كیچیك فرمان داده كار از مدارا درگذشت امراء عظام در ساعت شاه‌زاده را گرفته بقلعه اختیار الدین بردند و در یكی از بروج سپهر عروج محبوس كرده بمحافظان هشیار سپردند نظم
چنین است رسم سپهر بلندقرینست اقبال او را گزند
گل دولت از باغ دنیا كه چیدكه آسیب از خار نكبت ندید و چون میرزا كیچیك چندگاه مانند لعل در صمیم كان و در در جوف صدف عمان اوقات گذرانید عرق شفقت اصلی و مرحمت جبلی حضرت خاقانی در حركت آمده او را مطلق العنان گردانید بعد از آن شاه‌زاده در غایت انفعال ملازمت درگاه جاه و جلال میكرد و از افعال و اقوال سابقه نادم بوده لوازم اعتذار و استغفار بجای می‌آورد ع
اگر گناه ببخشند شرمساری هست*
عاقبت الامر رغبت گذاردن حج اسلام و ادراك شرف زیارت روضه منوره خیر الانام علیه الصلوة و السلام در ضمیر منیرش پیدا شد و بمبالغه تمام و الحاح لا كلام اجازت حاصل كرده با طایفه از افاضل انام روی بدان مقام فیض انجام آورد قافله توفیق پادشاه متعال رفیق خدام ذوی الاحترام و بدرقه تأیید مالك الملك لا یزال همعنان مواكب كواكب احتشام بیت
توفیق رفیق و بخت همراه‌اقبال ندیم گاه و بیگاه و چون هوای تبریز از غبار سم شبدیز آن خسرو صافی‌ضمیر عنبر بیز گشت پادشاه مظفرلوا سلطان یعقوب میرزا مقدم شریفش را عزیز و مغتنم شمرده بارسال تحف شایسته و تبركات بایسته مبادرت نموده و شرایط مهمان‌نوازی بر وجهی كه فراخور همت عالی‌نهمتش بود بجای آورده التماس ملاقات شریف فرمود و میرزا كیچیك میرزا جواب داد كه چون من احرام طواف بیت اللّه بسته‌ام و زبان حال و قال باداء كلمه لبیك اللهم لبیك گشاده مناسب نمیدانم كه درین سفر بملازمت هیچ مخلوقی قیام نمایم و دامن عرض خود را بغبار آستان اقبال‌آشیان پادشاهان عالم مجازی بیالایم اگر آنحضرت لطف نموده غریب‌نوازی فرمایند و بمنزل این ضعیف تشریف آورده بمقتضای حدیث (خیر القادم یزار) عمل نمایند بیت
از آنطرف نپذیرد كمال او نقصان‌درینطرف شرف روزگار ما باشد سلطان یعقوب میرزا بواسطه رعایت ناموس پادشاهی این التماس را متلقی بقبول نگشت و میرزا كیچیك نیز پای در دامان استغنا پیچیده چند روز درین گفت‌و گوی گذشت آخر الامر مهم بر آن قرار یافت كه میرزا كیچیك روزی بزیارت یكی از مزارات تبریز رود و سلطان یعقوب میرزا را نیز در آنجا تشریف حضور ارزانی دارد و در روز موعود در مقام معهود میان ایشان ملاقات دست داده از هردو طرف لوازم تعظیم و تكریم بتقدیم رسید و سلطان یعقوب میرزا میرزا كیچیك را در آغوش لطف و مرحمت كشیده اصناف اشفاق و اعطاف ظاهر گردانید و آن شاهزاده صاحب توفیق رفیق عزت و احترام از تبریز ببلاد شام رفته از آنجا بمصر شتافت و میان آنجناب و سلطان مصر ملك قایتبای بدستور سلطان یعقوب میرزا ملاقات وقوع یافت و میرزا كیچیك از مصر مبتهج و سرافراز متوجه حجاز گشته بعد از ادای مناسك حج اسلام و طواف روضه طیبه رسول علیه الصلوة و السلام عنان باره خوشخرام بصوب خراسان انعطاف داد و چون در ضمان امان حضرت واهب العطیات نزدیك بدار الملك هراة رسید و گوش و هوش میرزا سلطان احمد
ص: 176
و آگه بیگم خبر وصول مقدم فرزند ارجمند شنید دوحه امید ایشان از آب یاری رشحات سحاب عنایت حضرت باری بثمره سعادت جاوید بارور گشت و در ریاض تمنای آن دو معتكف زاویه فراق بنسیم مژده وصال گلهای آمانی و آمال شگفته مضمون این مقال بر زبان حال و قال ایشان گذشت نظم
باز آن‌كه طلعت خورشید سیما می‌رسدچشم روشن شد كه نور دیده ما می‌رسد
تا ابد بادا نثار روزگار دولتش‌دولتی كز حضرت ایزد تعالی میرسد سلطان احمد میرزا و مهد علیا موكب عالی شاهزاده را باقدام اشتیاق استقبال نموده عیونی را كه در بیت الاحزان هجران صفت (وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ) گرفته بود از شمیم مواصلت آن یوسف مصر سلطنت روشن گردانیدند و بر سلامتی ذات خجسته‌صفات شاهزاده عالیمقام و توفیق گذاردن حج اسلام لوازم محامد الهی بجای آورده نذور و صدقات بمستحقان رسانیدند و همچنین سادات و قضاة و علما و موالی و امرا و صدور و وزرا و اهالی بمراسم استقبال پرداختند و بشرایط نیاز و نثار قیام نموده كمال اخلاص و اختصاص ظاهر ساختند و خاقان منصور نیز چند فرسخ میرزا كیچیك را استقبال نمود و آن مقدار عطوفت و مهربانی اظهار كرد كه مزیدی بران متصور نبود و میرزا كیچیك در غایت فرح و سرور بوطن مالوف و مسكن معهود درآمده همواره در متنزهات هراة با فوجی از علماء خجسته صفات بفراغت صحبت می‌داشت و بیشتر اوقات فرخنده ساعات را بتحصیل فضایل و تحقیق مسائل گذرانیده همت بر اكتساب سعادات اخروی می‌گماشت نظم
نشستی بارباب دانش مدام‌ز كسب كمالات جستی مرام
نمودی خط جزو آموزگاربچشمش به از خط رخسار یار و چون محالست كه سپهر غدار درین مرحله ناپایدار ارباب وفا را آسوده و برقرار گذارد در شهور سنه تسع و ثمانین و ثمانمائه مرض حصبه عارض ذات آن شاه‌زاده بلندمرتبه گشت و مداوای حكماء و اطبا مفید نیفتاده كار از ترتیب اغذیه و اشربه درگذشت و داعی (وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ) ندای (یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ) بگوش هوش میرزا كیچیك رسانیده و شاهزاده خاطر از تنعمات دنیویه فارغ گردانیده بضیافتخانه (فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ) خرامید نهال ثمربخش گلزار اقبال بصرصر فنا از پای درافتاد و دری آفتاب درخش برج استقلال از اوج كمال روی بحضیض وبال نهاد نظم
خورشید سپهر عدل و اقبال‌جمشید سریر فضل و افضال
بر اوج كمال یافت نقصان‌از دیده بخت گشت پنهان والد بزرگوار و والده عفت شعار آن شاهزاده عالی‌مقدار بدست اضطراب لباس شكیبائی پاره‌پاره گردانیدند و خود را بر خاك راه افكنده سیلاب اشك بتحت الثری و دود آه باوج ثریا رسانیدند نظم
بدست غم گریبان چاك كردندز دیده خاك را نمناك كردند
ز خون دل زمین كردند گلگون‌ز دود آه ایشان تیره گردون و خاقان منصور بمنزل شاهزاده مرحوم تشریف برده سلطان احمد میرزا و همشیره عزیزه را پرسش نمود و بتجهیز و تكفین جسد مطهرش اشارت فرمود اعاظم امرا و نوئینان و ایستادگان پایه سریر آسمان نشان بآئین سلاطین مكنت آئین بلكه بتجمل و حشمتی كه خامه بلاغت قرین از تقریر آن بعجز و قصور اعتراف دارد جنازه مغفرت اندازه شاه‌زاده را در محفه نهاده برداشتند و تمامی سادات و قضاة
ص: 177
و علما و اشراف و اكابر و اعیان و خواص و عوام طبقات انسان پیاده بمشایعة روانشده از راه كوچه خیابان بعیدگاه شتافتند و بر تابوت محفوف برحمت حی لا یموت نماز گذارده آن گوهر كان پادشاهی را بحظیره كه در گازرگاه جهة همین مصلحت بنا یافته بود بردند و بطریقه سنت سنیه حضرت خیر البریه علیه الصلواة و التحیه بخازن خاك سپردند رباعی
ایچرخ جهان خراب از كینه تست‌بیدادگری عادت دیرینه تست
ای خاك اگر سینه تو بشكافندبس گوهر قیمتی كه در سینه تست اصحاب آن مصیبت عظمی و تعزیت كبری چنانچه معهود است چندین روز باطعام فقرا و مساكین و ضعفا و ختمات كلام معجز نظام ایزد سبحانه و تعالی قیام نمودند و روح مطهر شاهزاده والاگهر را باصناف صلات و صدقات شاد كرده گنبد مقبره منوره را باصناف تكلفات زیب و زینت درافزودند و حضرت حقایق‌پناهی افضل الانامی مولانا نور الدین عبد الرحمن الجامی نور اللّه مرقده در آن ایام برای كتابة آن گنبد قصیده در سلك نظم انتظام داد مطلعش بر خاطر بود بثبت افتاد بیت
رخشنده جرم خور كه برین سبز طارم است‌قندیل گورخانه شاهان عالم است و ایضا جهة نقش سنك شاهزاده امیر نظام الدین احمد سهیلی این رباعی منظوم گردانید كه رباعی
ایداشته از سلطنت عالم ننك‌وی آمده از محنت ایام بتنگ
بیرون زده زین جهان فانی اورنك‌بر روی زمانه در برآورده بسنك

ذكر وصول بدیع الجمال بیگم بدار السلطنه هراة و بیان بعضی دیگر از حالات و حكایات‌

چنانچه از ضمن وقایع سابقه مستفاد میگردد بدیع الجمال بیگم كه همشیره خاقان منصور بود در آن سال كه آنحضرت ولایت جرجان را بنواب سلطان ابو سعید باز گذاشته در خطه آواق رایت آفتاب اشراق برافراخت در سلك ازدواج پیر بداغ سلطان انتظام یافت و بعد از فوت پیر بداق سلطان احمد خان كه از جمله خواقین دشت قبچاق بمزید شوكت و مكنت امتیاز داشت آن درة التاج سلطنت را بحباله نكاح خویش درآورد و بدیع الجمال بیگم را از احمد خان دو پسر و یك دختر متولد گشت آنگاه آن خان عالیجاه رخت سفر آخرت بربسته مهد علیا جهة ملاقات برادر بصوب خراسان در حركت آمد و پسر كلانترش سلطان محمود خان در مستقر سلطنت آبا و اجداد توقف كرده ولد خوردتر بهادر سلطان و خواهرش خانزاده خانم موافقت والده اختیار فرمودند و چون محفه زرنگار آن بلقیس عفت شعار بحدود هراة رسید خاقان منصور حجله‌نشینان تتق خلافت و شاهزادگان و امرا و اركان دولت را باستقبال مامور گردانید تا بدیع الجمال بیگم را بحرمت هرچه تمام‌تر به مستقر عز كرامت رسانیدند و لوازم ساچیق نیاز و نثار بجای آوردند و ستیز عظمی دیده بدیدار برادر نامدار روشن ساخته پیشكشهای لایق كشید و حضرت خاقانی بنظر
ص: 178
عطوفت و مهربانی در همشیره عزیزه و اولادش نگریسته شرایط انعام و احسان مرعی داشت و در خلال این احوال رای همایون خاقان ستوده‌خصال چنان اقتضا فرمود كه سلطان بایقرا میرزا را از بلخ بدرگاه عالمپناه طلبیده زمام حكومت آن مملكت را در قبضه درایت امیر نظام الدین درویش علی كوكلتاش نهد و بعد از وصول بایقرا میرزا جهة ختان شاهزاده عالی‌مكان مظفر حسین میرزا بترتیب اسباب طوی و برافراختن چهار طاق فرمانداد و باغ زاغان جهة آن كار تعیین یافت هریك از شاهزادگان و امرا و نوئینان در گرد حوض آن باغ كه كوثر مثال از آب عذوبت‌مآب مالامال بود چهار طاقی كه از غایت زیب و زینت غیرت رواق سپهر خضرا می‌نمود برافراخت نظم
بهرسو از آن حوض كوثر اثرشد افراخته چهار طاقی دگر
مزین بدیبای روم و فرنك‌ز اجناس زردوزی هفت رنك
بهریك نشسته بسی مه جبین‌چو در قصر باغ جنان حور عین
ز مردم ربوده دل و دین همه‌فرح‌بخش جانهای غمگین همه و صناع و محترفات راست كوچه در باغ را تا كنار حوض از ساختن چهار طاقهای پر تزئین و دكاكین غرابت‌آئین غیرت نگار خانه چین و رشك‌افزای بروج و چرخ برین گردانیدند بیت
بهرسو دكانی شد آراسته‌مهیا در آن هرچه دل خواسته و خاقان منصور از باغ جهان‌آرای بدان منزل دلگشای نقل فرموده قرب دو ماه هرروز نماز پیشین با زمره از مقربان بارگاه بهشت‌آئین در چهار طاق خاصه همایون كه بطلا و لاجورد منقش و مصور گشته بود در بزم عیش و نشاط می‌نشست و هریك از امرا و شاهزادگان در چهار طاق‌های خود قرار گرفته بتجرع راح ریحانی و استماع الحان و اغانی قیام مینمودند و در آن ایام فرح و سرور در خواطر جمهور نزدیك و دور سرایت كرد و مهندسان هرپیشه و صناع نیكو اندیشه انواع تعبیهای غریب و اصناف امور عجیب بعرصه ظهور رسانیدند و هرطایفه مناسب حرفه خود صورتی نادر و پیكری بدیع مآثر ظاهر گردانیدند و در آن اوقات از ارباب حسن و ملاحت و نغمه‌سرایان صاحب صباحت هرروز و هرشب در مجالس ارباب عیش و عشرت جمعی كثیر حاضر بودند و بنغمات دلگشای و ترنمات فرح‌افزای نشاط برنا و پیر و صغیر و كبیر می‌افزودند فروغ جامهای بلورین كه از شراب ناب مالامال بود بزم می‌پرستان را نور و صفا می‌بخشید و تاب عارض ساقیان زهره جبین كه با نور آفتاب برابری مینمود محفل مستانرا چون فضای سپهر برین روشن میگردانید نظم
پری‌پیكر بتان نغمه‌پردازگهی از ساز دلكش گه ز آواز
نوای عیش و عشرت می‌سرودندنشاط باده‌نوشان میفزودند و در آن ایام بهجت انجام بكاولان آستان فلك احتشام و هر ساعت مائده‌های طعام بعدد كواكب چرخ فیروزفام معد و مهیا میساختند و از وفور اطعمه لذیذه و كثرت اشربه لطیفه رسم آز و جوع از عرصه عالم برمی‌انداختند مثنوی
ببزم خسروی هردم مكررشدی خوانهای نعمت روح‌پرور
بهر خوانی ز نعمتهای شاهی‌مهیا بود هرچندانكه خواهی و در روزیكه طوی بزرك بوقوع پیوست در ساعتی كه اصحاب تنجیم و اكابر ارباب تقویم اختیار نمودند نسبت بمظفر حسین میرزا سنت ختان بتقدیم رسید و دست عنایت حضرت خاقانی امرا و اركان دولت و نوئینان و مقربان سده سدره‌مرتبت را خلع نفیسه پوشانید و بعد از انقضاء اندك زمانی از آن جشن و سور و وصول مظفر حسین میرزا
ص: 179
بحدود بلوغ خاطر همایون خاقان منصور متوجه آنشد كه خان‌زاده خانم دختر بدیع الجمال بیگم را باوی در سلك ازدواج كشد و فرمان همایون خاقان بترتیب اسباب آن كار نفاذ یافته كرت دیگر بدستور مذكور در باغ زاغان امر بستن چهار طاق و سایر موجبات سور و سرور بوقوع پیوست و در اوایل سنه اثنی و تسعین ثمانمائه بساعتی مسعود و زمانی محمود سادات و قضات و علماء در مجلس اشرف اعلی اجتماع نموده حضرت شیخ الاسلامی مولانا سیف الدین احمد التفتازانی آن دو گوهر بحر كامرانی را با یكدیگر عقد بست و در آن محفل شرایط نیاز و نثار و الباس حضار صحبت بهشت آثار چنانچه باید و شاید بتقدیم رسید و همدر آن لیالی میان ابو منصور مظفر حسین گوركان و خانزاده خانم لوازم امر زفاف بوقوع انجامید بیت
چو جان و تن به‌پیوستند ز انسان‌كه جان از تن نشد فرق و تن از جان و چون سنت ایزد تعالی (وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا) همواره مقتضی آن بود كه در دار ناپایدار دنیا هرراحتی مقارن جراحتی باشد و هر محبتی مستلزم محنتی هرسوری قرین عزائی و هرسروری متصل بغم جان‌گزائی در خلال این احوال پادشاه حمیده فعال ستوده‌خصال سلطان بایقرا میرزا بمرض اسهال مبتلا گشته بجوار مغفرت حق عز و علا انتقال نمود و اینمعنی موجب ملال خاطر ستوده مآثر خاقان بیمهال شده چنانچه دستور است چند روز بلوازم سوگواری و تعزیت داری اقدام فرمود و بعد از اطعام فقرا و ایتام و ختمات كلام ذو الجلال و الاكرام اولاد امجاد سلطان مرحوم سلطان اویس میرزا و اسكندر میرزا و سایر متعلقان و منتسبان آنحضرترا خلع گرانمایه پوشانیده از لباس تعزیت بیرون آورد و در زمستان آنسال بقشلاق مرو رفته در باب تمهید بساط عدل و داد و تشیید اساس صلاح و سداد بدستور معهود اهتمام تمام كرد

ذكر تفویض ایالت استرآباد بمقرب حضرت سلطانی و تربیت یافتن خواجه مجد الدین محمد كرت ثانی‌

در زمستان سنه اثنی و تسعین و ثمانمائه كه خاقان عالیمكان در مرو شاهجهان طرح قشلاق انداخته بود رأی ممالك‌آرای چنان اقتصا نمود كه امیر مغول كه بعد از فوت امیر ولی بیك والی جرجان شده بود از آنمملكت بآستان اقبال‌آشیان آمده در خدمت باشد و مقرب الحضرت السلطانی امیر نظام الدین علیشیر بتقلّد حكومت دار الفتح استرآباد سر افراز گردد چون مكنون ضمیر منیر را با امیر صایب‌تدبیر درمیان نهاد بنابر وفور میلان خاطر عاطر بعدم تكفل مهمات خاقانی و كثرت شعف بسلوك طریق حصول مرضات سبحانی نخست بقبول آن امر زبان نگشاد و بعد از الحاح و مبالغه سر رضا جنبانیده روی توجه بدانجانب آورد و از ملازمان بارگاه عالمپناه امیر نظام الدین بابا علی و امیر بدر الدین را همراه برد و چون نزدیك باستراباد رسید امیر مغول شهر باز گذاشته علم عزیمت بصوب مرو برافراشت و گلفشان استرآباد از فر نزول امیر عدالت نهاد غیرت‌افزای گلستان ارم ذات العماد گشته سادات و علما و اشراف مفتخر و مباهی شدند و رعایا و مزارعان بیمن انوار
ص: 180
معدلت و انصاف از ظلمات ظلم و اعتساف نجات یافته در مهاد امن‌وامان بفراغت غنودند حكام ولایات مازندران و رستمدار و گیلان چون خبر حكومت آنجناب استماع نمودند رقبه بر بقه اطاعت درآورده رسل و رسایل باسترآباد فرستادند و تحف لایقه و تبركات رایقه ارسال داشته جواهر اخلاس خود را برطبق عرض نهادند بلكه در آن اوقات كه خطه استراباد مستقر مسند عزت آن امیر وافرحشمت بود پادشاه عالیجاه و خاقان معدلت پناه سلطان یعقوب میرزا چند نوبت معتمدان سخندان با خلع فاخره و تنسوقات وافره نزد آنجناب روانه گردانید و فرامین عنایت‌آمیز و مناشیر مرحمت‌انگیز فرستاده كمال محبت و مودت بظهور رسانید و مقرب حضرت سلطانی ایلچیان تمامی سالكان مسالك جهانبانی را بانعام اسب و زر و جامه نوازش كرده فراخور همت بلندنهمت خویش جهة سلطان یعقوب میرزا و حكام گیلان و رستمدار و مازندران پیشكشهای پادشاهانه ارسال نمود و در غایت تجمل و سرافرازی و نهایت معدلت و رعیت‌نوازی بر سریر ایالت آن مملكت تمكن فرمود جناب نقابت قباب فضایل پناه امیر برهان الدین عطاء اللّه در تاریخ حكومت آن امیر عدالت دستگاه گوید قطعه
آن میر علیشیر كه دارداوصاف برون ز حد تقریر
چون كرد قبول باز امارت‌تاریخ شدش امارت میر و همدران زمستان كه خاقان منصور ولایت مرو را بنور حضور فایض السرور منور داشت نوبت دیگر خواجه مجد الدین محمد قدم بر مسند نیابت نهاده علم اعتبار و اختیار برافراشت مفصل این مجمل آنكه از آنروز باز كه خواجه قوام الدین نظام الملك و خواجه افضل الدین محمد كسان برانگیختند كه نسبت بخواجه مجد الدین محمد سخنان تقریرآمیز بر زبان آوردند و آنجناب از اكثر مناصب معزول گشته مدت نه سال بشركت امیر محمد توشكچی پروانچی بود و در سایر مهمات سلطانی مدخل نمینمود و در آن اوقات چند نوبت حضرت خاقانی متوجه تربیت آنخواجه بلندمرتبت شد اما چون امیر علیشیر تجویز معنی نمیفرمود زمام اختیار امور صاحب‌دیوان در قبضه اقتدار خواجه نظام الملك و خواجه افضل میبود و پس از آنكه مقرب حضرت سلطانی از ملازمت موكب خاقانی دورافتاده روی باستراباد نهاد خاقان بنده‌نواز خاطر انور بر آن قرار داد كه بار دیگر خواجه مجد الدین محمد را بمراتب بلند و مناصب ارجمند سر افراز گرداند و بحسب اتفاق قبل از آنكه این اندیشه از حیز قوت بفعل رسد روزی حضرت خاقانی در وقتی كه خواجه مجد الدین محمد در پایه سریر جهانبانی ایستاده بود خواجه نظام الملك و خواجه افضل را گفت كه مبلغ دو تومان كپكی جهة مهمی كه روی نموده سرانجام میباید كرد آن دو وزیر چنانچه میباید این سخن را جواب نگفتند و چون از بارگاه بیرون رفتند خواجه مجد الدین محمد در نظر آن پادشاه مؤید بزانو درآمده عرضه داشت كرد كه اگر حضرت اعلی را دو هزار تومان ضرورت باشد باید كه این دو خواجه كه هریك هرسال مبلغهای كلی از اموال دیوان تصرف می‌نمایند فی الحال كفایت فرمایند تا بدو تومان چه رسد از شنیدن این سخن خاقان منصور متنبه گشته همگی همت بر تربیت
ص: 181
آن مهر سپهر مكرمت مقصور گردانید و روز دیگر قامت قابلیتش را بخلع گرانمایه آرایش داده فرمان واجب الاذعان شرف نفاذ یافت كه بدستور پیشتر توقیع روی نشان همایون و جواب عرضه داشت و تشخیص مهمات دادخواهان مفوض بخواجه مجد الدین محمد باشد و هیچیك از امرا و صدور و وزرا و انجكیان و مقربان هیچ مهمی از مهمات ملكی و مالی را بی‌وقوف و شعور آنجناب بموقف عرض نرسانند و رای صوابنمای او را در فیصل تمامی مهمات سلطانی و سرانجام جمیع امور سركار دیوانی عمده دانند و مقرر شد كه نیشان آستان سلطنه آشیان در فرامین مطاعه آنخواجه والانژاد را معتمد السلطنه و موتمن- المملكة نویسند القصه مهم خواجه مجد الدین محمد در یكلحظه از پرتو انوار عاطفت خاقانی شبنم صفت از حضیض انحطاط روی باوج ارتفاع نهاد و بخت بخشم رفته صلح كنان بازآمده خواجه زبان حال بادای مضمون اینمقال بگشاد نظم
شب یلدای مرا شد اثر صبح پدیدیافت قفل غمم از فاتحه صبح كلید
دل اگر خار جفا دید خدا را منت‌كه گلستان وفا باز گل بخت بچید و چون خاقان منصور فصل زمستان در مرو شاهجهان بپایان رسانید مانند آفتاب مایل به بیت الشرف خویش گشته بصوب دار السلطنه هراة خرامید در آن اثنا خواجه افضل الدین محمد بنور فراست دانست كه عنقریب خواجه مجد الدین محمد درصدد انتقام آمده او را بقید مصادره و مواخذه مبتلا خواهد گردانید جهة مخلص خود تدبیری اندیشیده بآن جناب گفت كه اگر مصلحت باشد بنده بسركار استراباد رفته محاسبات سنوات سابقه را مفروغ گردانم و بقایای اموال دیوانی را بحصول موصول ساخته بخزانه عامره رسانم خواجه مجد الدین محمد بنابر ملاحظه آنكه هرگاه خواجه افضل غایب باشد معایب او را آسان‌تر خاطرنشان خاقان عالی‌گهر سازد او را اجازت داد و خواجه افضل الدین محمد مانند تیر از خانه كمان بیرون جسته باستراباد شتافت و در غیبت آنخواجه بلندمرتبت كوكب جاه و جلال خواجه مجد الدین محمد بدرجه كمال تصاعد نموده جمیع صدور و وزرا و اكثر نوئینان و امرا كمر بملازمت آن خواجه عالی‌گهر بستند و رعایا و مزارعان و محترفات و پیشه‌وران از دست‌انداز عمال دیوان نجات یافته در مهاد عدالت و نصفت فارغ البال نشستند و خواجه مجد الدین محمد عمال و متصدیان اشغال را در مصادره كشیده هر كس در وقت اختیار و اعتبار خواجه نظام الملك و خواجه افضل در امری از امور پادشاهی دخلی داشت بسلاسل و اغلال مقید و مضبوط گشت و هرچه دست قدرت او بدان می‌رسید فرود آورد لا جرم در اندك مدتی قرب دو هزار تومان كپكی از بابت وزرا و عمله دیوان اعلی و بقایاء تحویلداران در خزانه عامره مخزون شد و اكثر نویسندگان شاهی بآن محتاج گشته كار ایشان بجان رسید از فرط مهابتش هیچ علمداریرا یارا نبود كه یكمن بار و یكدینار از رعیتی بر شوت ستاند و از كمال سیاستش هیچ عوانی زهره نداشت كه بمقدار سر موئی آزاری ببازاری رساند نظم
پاس عدلش رسید تا حدی‌كه بر وی درشت هیچ عوان-
خورده از دست كس نیارد بردمگر از دست زرگران سوهان و خواجه مجد الدین محمد هرروز از صباح تا وقت پیشین همت بر فیصل مهمات سلطانی و سرانجام
ص: 182
امور دیوانی می‌گماشت بعد از آن تا نزدیك نیمشب با طایفه از افاضل روزگار و علماء رفیع مقدار صحبت میداشت و در مجلس او سخنان هزل‌آمیز و لطایف طرب‌انگیز بسیار میگذشت و هركس درین باب بیشتر مبالغه می‌نمود نزد خواجه مقبول‌تر می‌گشت و در دولتخانه خواجه مجد الدین محمد پیوسته خوان احسان گسترده بودی و آن جماعت در ترتیب اطعمه گوناگون (وَ فاكِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ) مبالغه فرمودی و معتمد السلطنه باوجود این افعال حمیده و اعمال پسندیده بغایت تندخوی و درشت‌گوی بود و باندك چیزی غضب بر مزاجش استیلا یافته زبان بفحش و دشنام می‌گشود امرا و اركان دولت را همواره بكلمات شتی میرنجانیده اثر بدزبانی او باكثر انجكیان و مقربان آستان خلافت آشیان می‌رسید از مضمون كلام معجز نظام (وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ) بغایت غافل بود و از مقتضای فحوای (وَ الْكاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ) پیوسته عدول مینمود بناء علی هذا اكثر امرا كمر عداوتش بر میان جان بستند و در كمینگاه مكر و عذر منتهز فرصت نشستند و آنجناب بعد از آنكه سه سال در كمال اختیار و اعتبار و استقلال اوقات گذرانید مواخذ و معاقب شده از خراسان فرار نمود و در راه مكه مباركه مریض گشته بعالم آخرت انتقال فرمود چنانچه از ضمن حكایات آینده بوضوح خواهد انجامید و من اللّه العون و التائید.

ذكر فوت بیكه سلطان بیگم و بعضی از اعاظم‌

والده بدیع الزمان میرزا بیكه سلطان بیگم بنت میرزا سلطان سنجر ملكه تند خوی درشت‌گوی بود و بواسطه علو نسب خود را بر سایر زوجات طاهرات خاقان منصور فایق تصور می‌نمود و هرگاه كه آن پادشاه عالی‌جاه نسبت با بعضی از خواتین زهره جبین التفات بیشتر می‌كرد بیگم از كمال غیرت در خشم شده نهایت خشونت نسبت به خاقان وافر مكنت بجا می‌آورد و چون این معنی از حد اعتدال متجاوز گشت آنحضرت لفظ طلاق بر زبان رانده از سر ملاقاتش درگذشت بناء علی هذا آن ملكه حشمت انتما در غایت حزن و ملال روزگار می‌گذرانید تا در شهور سنه ثلث و تسعین و ثمانمائه مریض شده بریاض جنت منزل گزید سلطان بدیع الزمان میرزا و جمیع شاهزادگان عالی‌مكان كسوت تعزیت پوشیده جنازه رحمت اندازه‌اش را بعظمتی هرچه تمامتر برداشتند و در گنبد مدرسه بدیعه كه بنا كرده معمار همتش بود دفن نمودند و چند روز لوازم سوگواری و مراسم مصیبت‌داری بتقدیم رسانیده باطعام طعام و ختمات كلام قیام و اقدام فرمودند و همدرین سال پهلوان محمد گیر و بست كه داروغه هراة و كوتوال قلعه اختیار الدین بود و با فرق رعایا و عامه برابا بر نهج رأفت و نصفت سلوك می‌نمود عالم را وداع كرد و نزدیك بمزار سادات مصرخ مدفون گشت عمارتیكه بر سر آن مزار فیض آثار واقعست ساخته و پرداخته پهلوان محمد است تقبل اللّه منه
ص: 183

ذكر رفتن خواجه افضل الدین محمد بجانب عراق و آذربایجان و باز آمدن امیر نظام الدین علیشیر بملازمت آستان خاقان عالیشان‌

چون خواجه افضل الدین محمد چند ماه بولایت استراباد در ظل عنایت و رعایت امیر نظام الدین علیشیر در غایت فراغت و رفاهیت اوقات گذرانید خواجه مجد الدین محمد كه تصرف و تقصیر موفور از جانب او خاطرنشان خاقان منصور كرده بود فرامین مطاعه در باب طلبش بدار الفتح استراباد روانه گردانید و خواجه افضل دانست كه اگر بپایه سریر اعلی معاودت مینماید نایره غضب خاقانی كه بباد سعایت خواجه مجد الدین محمد اشتعال یافته خرمن زندگانی او را محترق میگرداند لا جرم چاره‌جوی گشت و بعد از تامل و اندیشه بنابر استصواب امیر علیشیر متوجه عراق و آذربایجان شد و پس از قطع منازل و طی مراحل شرف ملازمت میرزا سلطان یعقوب را دریافته مشمول انعام و احسان بیكران گردید و امارت قافله حاج برأی صوابنمایش مفوض گشته بدان واسطه سعادت گذاردن حج اسلام و طواف روضه منوره خیر الانام علیه الصلوة و السلام دریافت و قرین حصول مراد و مرام بعراق و آذربایجان شتافت اما امیر نظام الدین علیشیر چون مدت یكسال در خطه جرجان بضبط امور ملك و مال پرداخت اشتیاق ادراك ملازمت خاقان وافر مكرمت بر ضمیرش غلبه كرد بعد از استخاره امیر بدر الدین را در استراباد قایم‌مقام گذاشته بدار السلطنه هراة خرامید و دیده بدیدار خاقان جم اقتدار منور گردانیده التماس كرد كه ایالت آنولایت بدیگری از اركان دولت مفوض گردد تا آن جناب پیش ازین از شرف ملازمت محروم نماند حضرت اعلی این ملتمس را بسمع رضا نشنود و پس از روزی‌چند مقرب حضرت سلطانی را رخصت معاودت فرمود و آنجناب چند ماه دیگر در مملكت استراباد گذرانیده و در آن اثنا امیر حیدر را جهة عرض بعضی از مهام بپایه سریر سپهر احتشام ارسال داشت و چون امیر حیدر را از نشاء جنون بهره تمام بود در وقتیكه كیفیت شراب آن نشاء را مضاعف ساخت بعرض رسانید كه مقرب حضرت سلطانی چنان استماع نموده كه ملازمان آستان خلافت آشیان كاكلی بكاولرا تطمیع كرده‌اند كه طعامی مسموم بخورد او دهد لا جرم توهمی عظیم دارد و بقلم تدبیر اندیشه مخالفت بر صحیفه ضمیر مینگارد خاقان منصور از شنیدن این سخن مضطرب شده ایلچی همعنان برق و باد باستراباد فرستاد و نشان همایون در باب استمالت امیر عالی منزلت ارسال داشته در آن نشان سوگندی یاد كرد كه هرگز این نوع قصدی در خاطر اشرف اعلی خطور ننموده و آنچه در آن باب بسمع شریف رسیده اصلا واقع نبوده چون آن قاصد شرف ملازمت امیر علیشیر دریافت و نشان را بعرض رسانید و مقرب حضرت سلطانی در بحر حیرت افتاد زیرا كه از آن قضیه اصلا خبر نداشت و احرام بارگاه عالمپناه بسته در عرض
ص: 184
ده دوازده روز از استراباد بهراة شتافت و سعادت تقبیل بساط جلالت مناط حاصل كرده بیواسطه عرض داشت نمود كه آنچه امیر حیدر عرض كرده كذب محض و بهتان صریحست و هرگز این نوع سخن بگوش من نرسیده بنابرآن امیر حیدر مواخذ و مقید گشت و امیر علی شیراز حكومت استراباد و تكفل امر امارات بمبالغه تمام استعفا نموده الحاح از حد اعتدال درگذرانید و خاقان منصور ملاحظه رضای خاطر امیر ستوده مآثر فرموده آن ملتمس را بعز قبول مقرون گردانید و مقرب حضرت سلطانی بفراغبال در وطن مالوف و مسكن معهود اقامت فرمود و بواسطه ترك منصب امارت روزبروز جاه و منزلت و تعظیم و حرمتش در افزود تا كار بجائی رسید كه خاقان منصور بوی مكتوب می‌نوشت و القاب آنجناب را برین موجب در قلم می‌آورد كه جناب هدایت‌مآب معالی ایاب زهده ارباب دین و دولت قدوه اصحاب ملك و ملت موسس الخیرات موفق المبرات ركن السلطنه عمدة الملكة اعتضاد الدولة الخاقانی مقرب الحضرت السلطانی نظام الحق و الحقیقه و الدین امیر علیشیر ضاعف اللّه توفیقه القصه بعد از آنكه امیر علیشیر از حكومت استراباد استعفا فرمود بار دیگر امیر مغول جهة ایالت آن مملكت توجه نمود.

گفتار در بیان تزویج شاهزاده محمد معصوم با دختر الغ بیك میرزا و آذین بستن ظاهر هرات از پل‌مالان تا باغ جهان‌آرا

در خلال احوال گذشته بمسامع جاه و جلال رسید كه پادشاه سعید میرزا الغ بیك بن میرزا سلطان ابو سعید در پس پرده عصمت مخدره دارد كه از مهر دیدار عارض آفتاب كردارش سپهر دوار همه تن چشم گردیده و از شرم رخسار فایض الانوارش مهر منیر نقاب سحاب بر روی كشیده سرو سهی از رشك رفتار قامت خوشخرامش پای در گل و بنفشه مشكین از غیرت زلف سمنسانش بغایت منفعل نظم
دو چشمش دو آهوی مردم شكاردو ابرو دو سر فتنه روزگار
زمین ساد و گیسوی عنبر لقب‌درآویخته ز آفتابی دو شب
لبش رشته بر جیب جان گشته زه‌دهانش بر آن رشته بسته گره و خاطر همایون مایل بآن شد كه آن پری‌چهره را بحباله ازدواج شاهزاده محمد معصوم رساند و بواسطه آن وصلت بنیان مودت با میرزا الغ بیك مستحكم گرداند بنابرآن قاصدان سخندان با تحف فراوان جهت تمشیت آن مهم نزد میرزا الغ بیك فرستاد و ایشان بعد از طی منازل و قطع مراحل در خطه كابل شرف ملازمت آن پادشاه عالیجاه در یافته بعبارتی لایق اداء رسالت نمودند و زهره برج سلطنه و جهانبانی را برای دری اوج خلافت و كشورستانی خواستگاری نمودند میرزا الغ بیك آن ملتمس را بعز اجابت مقرون گردانید و بیراق مهد علیا اشارت علیه مبذول داشته درباره ایلچیان اصناف انعام و احسان فراوان بتقدیم رسانید و در اوایل سنه خمس و تسعین و ثمانمائه محفه زرنگار آن مخدره عفت دثار را
ص: 185
بحشمتی كه دیده گردون پیر در نظاره آن حیران ماند و عظمتی كه برجیس روشن‌ضمیر جهة دفع اصابت عین الكمال آیت (وَ إِنْ یَكادُ الَّذِینَ كَفَرُوا) بر زبان راند بجانب خراسان روان ساخت و چون خبر قرب وصول آن دختر قمر پیكر بدار السلطنه هراة رسید خاقان والاگهر بترتیب طوی و آئین بستن شهر و كوی فرمانفرمود امرا و اركان دولت بسرانجام اسباب جشن و سور و ضروریات ایام نشاط و سرور مشغولی نمودند و در باغ جهان‌آرا براق آن كار كرده ابواب فرح و شادمانی بر روی روزگار صغار و كبار طبقات انسانی گشودند ارباب صنایع اصناف بدایع بظهور آورده از پل‌مالان تا باغ جهان‌آرا كوچها و بازارها را آئین بستند و چهار طاقها برافراخته تمامی جدران و دكاكین را بدیبای چین و مخمل فرنك و اطلس ختای و تا چه هفت رنك بیاراستند و انواع تعبیها بصورتی پیراستند كه در تقریر چگونگی آن بنان بیان عاجز است و تحریر كیفیت آن از استطاعت قلم دو زبان متجاوز و اكثر حجله‌نشینان تتق خلافت و جهانبانی نثارها ترتیب كرده و در محفه‌های گوهر نگار نشسته باستقبال شتافتند و در دوازدهم ماه ربیع الاول سنه مذكوره در سرمالان با آن ناهید سپهر شهریاری ملاقات نموده از جانبین شرایط كشیدن پیشكش و نثار بتقدیم رسانیدند و آنمقدار زر و گوهر ساچیق كردند كه قافله نیاز از مرحله جهان رخت بربست و دست عنایت بخشنده كارساز ابواب غنا بر روی مساكین و فقرا بگشاد و همان روز از پل مالان متوجه باغ جهان‌آرا گشته در تمامی آنراه كه زیاده بر یك فرسخست از دو طرف مغنیان خوش‌آواز و سازندگان نغمه‌پرداز بنوای رود و سرود و صدای چنك و عود ادای تهنیت مینمودند و در هرچند قدم امرا و اركان دولت خاقان منصور و شاه‌زاده محمد معصوم نقود موفور و اجناس نامحصور نثار عماری زهره اوج نامداری میفرمودند و باین ترتیب و آئین او را بباغ جهان‌آرا رسانیده قضاة و علما و اشراف و فضلا در مجلس همایون نشستند و بمقتضای شریعت غرا آن دو شاه‌زاده حشمت قرین را با یكدیگر عقد بستند و چون مشاطه تقریر پرده زردوزی روز از پیش روی عروسان شبستان آسمان برگرفت و ماه و مشتری در حجله نیلوفری آغاز دلبری كرده مقارنه ایشان صفت بتیسیر پذیرفت شاه‌زاده محمد معصوم بخلوتخانه خاص خرامید و آن قمر پیكر زهره جبین را دربر كشیده كام دل ازو حاصل گردانید بیت
بالماس تجلد گوهری سفت‌كه نتواند قلم كیفیتش گفت روز دیگر كه فراشان قضا و قدر شامیانه زرنگار آفتاب در فضای بزمگاه سپهر برافراختند و از فروغ طلعت جمشید خورشید عرصه ربع مسكون را منور و مزین ساختند بیت
روز دیگر كه بزمگاه سپهرگشت روشن ز نور طلعت مهر خاقان منصور در خرگاه سپهر اشتباه طوی‌خانه بر تخت بخت نشسته مجلس انس و بزم نشاط بنور جبین خورشید قرین شاه‌زادگان عظمت‌آئین آرایش یافت و فروغ جامهای شراب ارغوانی و شعشعه رطلهای راح ریحانی بر صفحات رخسار همگنان تافت تاب آفتاب عارض ساقیان سیمین ساق اطراف آن محفل را نور و صفا بخشید و نغمات دلفریب مطربان خوش‌آواز حضور و سرور باده پرستان را زیاده گردانید نظم
چو گلگون گشت از می روی ساقی‌نماند از هوش مستان
ص: 186 هیچ باقی‌مغنی از نوای روح‌پرور
برقص آورد گردون مدور
مطبخیان چرب دست و خوانسالاران شیرین‌زبان هرزمان اغذیه لذیذه و مطعومات لطیفه از هرچه در حوصله خیال گنجد افزون و از آنچه باحاطه دایره احتمال درآید بیرون (وَ فاكِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ) می‌كشیدند و قافله جوع را از معده خواص و عوام انام بر وجهیكه رجوعی ممكن نبود می‌كوچانیدند بیت
ز جنس خوردنیها هرچه خواهی‌ز مرغ آورده حاضر تا بماهی و برین نهج چندین روز بساط نشاط مبسوط بود و خاقان منصور در بزم خرمی و دوستكامی نشسته بلوازم جشن و سور قیام مینمودند و چون از آن كار ملالت دست داد بطی سماط ملاهی و مناهی اشارت كرده ابواب تقویت شریعت حضرت رسالت پناهی برگشاد