گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
ذكر سلوك امیر مغول در وادی عصیان و شقاق و كشته شدن او باشارت صوفی خلیل در مملكت عراق‌




سابقا خامه واسطی‌نژاد بتقریر این راز زبان گشاد كه چون امیر علیشیر از ایالت ولایت استراباد استعفا نمود خاقان منصور بار دیگر حكومت آن مملكت را بامیر مغول رجوع فرمود و در آنزمانكه امیر مغول در جرجان بفرمان‌روائی اشتغال داشت در شهور سنه 895 حكم همایون صادر شد كه جناب اعالی آیاب افتخار الاعاظم و الاعیان خواجه فخر الملة والدین خواجه مجد الدین تبكچی كه مرجع و ملاذ اكابر ولایت مازندران بود بپایه سریر خلافت مصیر شتابد و چون مشار الیه برحسب مثال لازم الامتثال بدار السلطنه هراة رسید بنابر سعایت بعضی از اهل شرارت در قلعه اختیار الدین مقید و محبوس گردید آنگاه فرمان خاقان عالیجاه نفاذ یافت كه امیر محمد امین عباسی و امیر سلطان احمد چوكانجی و امیر درویش محمد سوجی باستراباد شتافته بضبط جهات خواجه مجد الدین پردازند و اولاد و امرا و وكلاء آنجناب را مؤاخذ و مقید سازند و امراء عظام بجرجان رفته امیر مغول دو سه روزی در تمشیت آن مهم با ایشان موافقت نمود و آخر الامر بواسطه تخیلات نفسانی و تسویلات شیطانی عصابه عصیان و نافرمانی بر پیشانی بسته با خواجه شمس الدین محمد تبكچی و بعضی دیگر از اقربا و اتباع خواجه فخر الدین در ساخت و گرفتاران را از بند گزند نجات داده بدست بیشرمی ابواب فتنه و فساد برگشاد و عالیجناب سیادت‌مآب نقابت قباب سید كمال الدین اجل را كه بعلو نسب و طهارت ذیل اتصاف داشت و بگذاردن حج اسلام فایز شده هشتاد و چهار مرحله از مراحل زندگانی طی نموده بودند بدرجه علیه شهادت رسانید و خواجه شمس الدین كرد را كه صاحب‌دیوان امیر نظام الدین علیشیر بود و در آنولایت بضبط سركار خاصه آنجناب اشتغال داشت از عقب سید كمال الدین اجل پابسته دام اجل ساخت امیر محمد امین و رفقا چون این حال مشاهده نمودند
ص: 187
از دار الفتح استراباد متوجه دار السلطنه هراة گشتند و كیفیت حال عرضه داشت كردند خاقان منصور از كفران نعمت امیر مغول تعجب نموده زمام سلطنت استراباد را در قبضه اقتدار شاه‌زاده كامكار بدیع الزمان میرزا نهاد و آنحضرت روی توجه بآن صوب آورده امیر مغول بجانب عراق و آذربایجان گریخت و در سنه ست و تسعین و ثمانمائه كه سلطان یعقوب میرزا وفات یافته بود و پسرش بایسنقر میرزا بر تخت سلطنت نشسته به تبریز رسید و میرزا بایسنقر او را منظور نظر عنایت و التفات گردانیده در سلك امراء عظام انتظام داد و بعد از آنكه امیر مغول چند ماه در ظل تربیت میرزا بایسنقر بسر برد و در روزیكه شاه‌زاده را با بعضی از اعداء دولت مقاتله اتفاق افتاد قصد كرد كه قدم در طریق بیوفائی نهاده بمخالفان پیوندد اما در وقت تسویه صفوف وخامت نعمت شامل حال آن نكوهیده افعال گشته صوفی خلیل كه راتق و فاتق مهمات میرزا بایسنقر كفران بود كیفیت عزیمت او را استماع نمود و در ساعت آن نمك حرام را پیش خود طلبیده بضرب عنقش فرمان فرمود ع رخنه گر ملك سرافكنده به‌

ذكر مواخذه و مصادره خواجه نظام الملك وزیر و رسیدن او بار دیگر بمرتبه وزارت خاقان كشورگیر

در این اوقات كه خواجه مجد الدین محمد در كمال اقتدار بتمشیت مهمات ملك و مال میپرداخت اگرچه خواجه نظام الملك را از منصب وزارت عزل نكرد اما از درجه اختیار و اعتبار ساقط ساخت و خواجه نظام الملك چندگاه در متابعتش روزگار گذرانیده آخر الامر مانند ماهی در شبكه اضطراب آغاز نهاد و عرضه داشتی در باب شكایت خواجه مجد الدین محمد نزد خاقان منصور فرستاد و آنحضرت بنابر وفور التفات و عنایت آنعریضه را بخبس تسلیم معتمد السلطنه نمود و چون پرتو شعور خواجه مجد الدین محمد بر مكر و تذویر خواجه نظام الملك افتاد همگی همت بر دفع شر او مقصور داشته جمعی از اشرار عمال را بر تقریر او اغوا فرمود و ایشان در مقام قیل و قال آمده و عدم اشفاق پادشاه مدد علت شده خواجه نظام الملك مع اولاد و اتباع مقید و مؤاخذ گشت و محصلان بهرام صولت آن جماعت را در شكنجه و تعذیب كشیده خواجه را جهة مزید اذلال و اهانت یكروز در سر چهارسوق بلده هراة قین كردند و چون ایذا و اضرار خواجه آصف‌شعار از حد اعتدال در گذشت و تمامی جهات و متملكات او و اتباع تنخواه وجوه بر انذاران گشت خواجه مجد الدین محمد ترحم فرموده اشارت نمود تابند از پای خواجه نظام الملك برداشتند و او را مطلق العنان گذاشتند مقارن آنحال نایره رشك و حسد در كانون درون امرا و اركان دولت آغاز اشتعال كرد و باهم اتفاق نموده قواعد عهد و پیمان را بغلاظ ایمان مؤكد ساختند كه خواجه مجد الدین محمد را از داخل در امور سركار سلطنت مانع آیند و این حدیث بسمع معتمد السلطنه رسیده بخاطرش خطور نمود كه چون دست از سرانجام مهام سلطانی
ص: 188
بازدارد محتملست كه نوئینان عظام و مقربان بارگاه سپهر احتشام نوبت دیگر خواجه نظام الملك را بر سر وزارت نشانند خواجه كمر مخالفت بر میان بسته درصدد انتقام در آید بنابرآن خواجه نظام الملك را در خلوتی طلبیده گفت كه من كرت دیگر ترا بر مسند وزارت متمكن میگردانم و زمام قطع و فصل و رتق وفتق مهمات دیوانی را در قبضه درایت تو می‌نهم بشرط آنكه لوازم عهد و پیمان درمیان آری كه من بعد بمخالفت و عصیان من نپردازی و بر جاده خدمت و متابعت راسخ دم و ثابت‌قدم بوده با مخالفان و دشمنان من طرح موافقت و یگانگی نیندازی خواجه نظام الملك اینمعنی را فوزی عظیم دانسته بطریق مسطور با خواجه مجد الدین محمد بیعت كرد و اساس معاهده را بقسم مستحكم ساخته روی بسرانجام مهمات وزارت آورد و همدران ایام بوضوح پیوست كه حاكم بلخ امیر نظام الدین درویش علی كوكلتاش بسبب آنكه خواجه مجد الدین محمد نسبت ببرادر او امیر نظام الدین علیشیر طریق خلاف و عناد مسلوك می‌دارد بوقت مجال و هنگام فرصت در مجلس اشرف همایون زبان بغیبتش گشاده محاسن افعال ملازمان امیر صافی‌ضمیر ستوده‌خصال را بصورت مقابح اعمال بر لوح خاطر پادشاه مینگارد كه خواجه خیال عصیان نموده و مكاتیب اخلاص آثار نزد سلطان محمود میرزا روان فرموده بناء علی هذا حضرت اعلی صلاح مملكت در آن دانست كه خواجه مجد الدین محمد چندگاهی در مهمات سركار سلطنت دخل ننماید و پیش از آن كه مهم باضطرار انجامد از روی اختیار از اشغال ملك و مال استعفا نماید و مهم برین جمله قرار گرفته خاقان بنده‌نواز آن خواجه سرافراز را از مناصبی كه داشت معزول گردانید و در روز عزل مبلغ صد هزار دینار كپكی انعام فرموده خلعت طلادوز پوشانید آنگاه خواجه قوام الدین نظام الملك باستقلال در سرانجام امور ملك و مال دخل كرد و خاقان منصور روی توجه بقبة الاسلام بلخ آورد

گفتار در بیان ظهور آثار خلاف از صحیفه احوال امیر نظام الدین درویش علی كتابدار و توجه خاقان منصور بجانب بلخ در ضمان تائید حضرت پروردگار

چون امیر درویش علی بكرات و مرات از ثقات استماع نمود كه اختیار و اعتبار خواجه مجد الدین محمد بمرتبه رسیده كه اصلا بسخن برادرش امیر نظام الدین علیشیر التفات نمینماید بلكه در هرمهمی كه مقرب الحضرت دخل میكند او جانب نقیض گرفته ابواب خلاف و عناد می‌گشاید اندیشید كه اگر چندگاهی حال برینموال جاری باشد شاید كه تنزل قدر امیر علیشیر باو سرایت كرده از حكومت معزول شود لا جرم خاطر بران قرار داد كه خاقان منصور را متنبه سازد كه اگر دست خواجه مجد الدین محمد را از دامان عرض
ص: 189
و جاه امراء شوكت دستگاه كوتاه نگردانند مهم منجر بسلوك طریق خلاف خواهد شد آنگاه در باب اخراج ابراهیم حسین میرزا كه در آن ولا در بلخ اسم حكومت داشت تدبیری كرده فرمود تا مهر همایون را كندند و نشانی در باب طلب شاه‌زاده در قلم آورده بآن مهر موشح ساخت و نزد آنحضرت فرستاد میرزا ابراهیم حسین تصور فرمود كه آن نشان از مكمن عنایت خاقان منصور صدور یافته بنابرآن عنان یكران بطرف دار السلطنه هراة تافت و بعد از آن میان سلطانمحمود میرزا و امیر درویش علی رسل و رسایل آغاز آمد شد كرد و چون ابراهیم حسین میرزا بپایه سریر اعلی رسید و كیفیت غدر امیر درویش علی واضح گردید خاقان منصور خواست كه قبل از آنكه میان او و سلطانمحمود میرزا رابطه موافقت استحكام یابد مهم بلخ را فیصل دهد لا جرم فرمان فرمود كه امراء عظام بیراق سفر و فراهم آوردن لشگر اشتغال نمایند در آن اثنا روزی از ممر خلاف امیر درویش علی حزن و ملال بخاطر اشرف راه یافته بعضی از خواص را مخاطب ساخت و بر زبان الهام بیان گذرانید كه عجب حالتی است كه باوجود اینهمه حقوق تربیت و عنایت كه ما را در ذمه درویش علی ثابت است طریق كفران نعمت مسلوك داشته داعیه سركشی دارد و چون بعضی از اهل فساد به عرض رسانیده بودند كه عصیان امیر درویش علی بی‌وقوف برادرش امیر علیشیر نیست خاقان منصور از مقرب الحضرت نیز در آنمجلس اندك شكایتی ظاهر ساخت در آن حین آنجناب بپایه سریر اعلی رسید و كیفیت گفت‌وشنود را معلوم نموده بغایت متغیر و متأثر گردید و مقارن آنحال خواجه غیاث الدین محمد دهدار كه بفرط دها و كیاست و كمال فهم و فراست بی‌نظیر روزگار بود و پیوسته بصیقل كلمات هزل‌آمیز و مطایبات فرح‌انگیز زنك ملال از مرآت خاطر همایون میزدود پیش آمده گفت سلطانم شما جهت بی‌ادبی اینغلامك كتابدار اینمقدار الم بخاطر مبارك راه میدهید من شرط كردم كه همین لحظه بجانب بلخ رفته علی اسرع الحال او را با سلاسل و اغلال بخدمت رسانم خاقان منصور از شنیدن این سخن در خنده افتاده خواجه غیاث الدین را اجازت رسالت بلخ فرمود و او همان روز بر جناج استعجال متوجه ملاقات امیر درویش علی گشته بعد از اندك زمانی رایات نصرت آیات نیز بدانصوب در حركت آمد و كوچ بر كوچ بمرغاب شتافته از آنجا متوجه تخت خاتون شد و خواجه غیاث الدین چون ببلخ رسید امیر نظام الدین درویش علی را بر اندیشه كه كرده بود ملامت نمود و از وخامت كفران نعمت تخویف فرموده بعنایت خاقانی امیدوار گردانید و آنجناب را از اظهار خلاف ندامت بی‌نهایت دست داده در صحبت خواجه غیاث الدین باستقبال موكب ظفر مآل روان گشت و چون بسه چهار فرسخی اردوی همایون رسید خواجه دهدار پیشتر بملازمت شهریار عالیمقدار شتافته عرض كرد كه غلامك كتابدار را نزدیك بپایه سریر اعلی آوردم اما در راه آهنگری كه غل و زنجیر تواند ساخت نیافتم اكنون اگر حكم شود از اردو بازار حدادی برده و او را غلكرده بملازمت رسانم خاقان منصور خواجه غیاث الدین را مشمول اعطاف خسروانه ساخته فرمود كه رقم عفو بر جراید جرایم درویش علی كشیدم باید كه بیدغدغه متوجه خدمت گردد و خواجه دهدار روز دیگر در تخت خاتون
ص: 190
امیر درویش علی را ببارگاه همایون درآورد تا شرف تقبیل انامل فیاض دریافت و بقاعده معهود در سلك اعاظم امرا منتظم شد و چون دو سه روزی ملازمت نمود و غبار انفعالی كه داشت بزلال مراحم پادشاهانه فرونشست التماس كرد كه خاقان منصور منزل او را بنور حضور همایون منور گرداند تا باحسن وجهی و املح صورتی لوازم اخلاص و خدمتگذاری بظهور رساند و پادشاه بنده‌نواز اینملتمس را بعز اجابت مقرون گردانید در آنروز امیر نظام- الدین درویش علی در اردوی خود سه خرگاه كه پوشش آن‌ها از سقرلات ملون بود برافراخت و از كثرت خیام منقش رنگین و بارگاههای پرزیب و تزئین آنمنزل را غیرت سپهر برین ساخت و چون خاقان منصور بدانجا تشریف حضور ارزانی داشت و در بزم عیش و نشاط نشسته همت بر استیفاء لذات گماشت امیر درویشعلی از اسباب تجمل آنمقدار حاضر گردانید كه دیده ببیندگان از نظاره آن خیره گردید و از اطعمه و اشربه (وَ فاكِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ) در آن مجلس چندان بود كه كیفیت و كمیت را شرح نتوان نمود و جناب امارت‌مآب در آخر صحبت نقود نامعدود نیز بنظر درآورده تمامی خیمه و خرگاه و قبه و بارگاه و اسباب مجلس را با فرش‌های ابریشمین و اوانی چینی و زرین و سیمین پیشكش كرد این نیكو خدمتی موقع قبول یافته حضرت خاقانی نسبت بآن جناب لوازم التفات و عنایت بجای آورده آنگاه خاقان جمجاه كوچ‌بركوچ متوجه بلخ گشت و بعد از وصول در چهارباغ امیر مزید ارغون كه در ظاهر آن بلده است از یمن مقدم همایون مزید حضرت و نضارت یافت و آن زمستان قشلاق در آنمكان اتفاق افتاده خیال یورش حصار در خاطر آفتاب آثار پیدا شد لا جرم ایلچیان قمر مسیر جهت اجتماع لشگرها به جانب امیر ذو النون و سایر امراء ولایات روان گشتند و باندك زمانی سپاه بسیار در معسكر نصرت شعار جمع آمدند بیت
سپه شد بدرگاه شاه انجمن‌كه هم با گهر بود و هم تیغ‌زن.

ذكر توجه خاقان منصور بعزم تسخیر ممالك سلطان محمود میرزا و گرفتار شدن امیر ذو النون بنابر اقتضاء قضاء ایزد تعالی‌

در اوایل فصل بهار كه سپاه ریاحین و ازهار روی باطراف بساتین و كنار جویبار نهاد و بلبل بی‌تحمل بعشق سلطان گل گرفتار گشته رخت شكیبائی بباد فنا داد خاقان منصور مظفرلوا عزم تسخیر مملكت سلطانمحمود میرزا جزم فرمود و امیر نظام الدین علیشیر را در بلخ گذاشته با سپاه موفور و ابهت با محصور نهضت نمود و منزل بابا شاهو بعرض سپاه ظفر دستگاه مشغولی كرد و در آن روز بنابر فساد اهل فساد امیر درویش علی مواخذه شد و خاقان منصور او را مصحوب جمعی از اهل اعتماد بجانب بلخ بازگردانید تا در قلعه آن بلده مقید نگاه دارند آنگاه رایات نصرت‌پناه عازم ارهنك گشت و افغان روارو و غبار مراكب تیزدو از ایوان كیوان درگذشت و چون سلطانمحمود میرزا بر این معنی وقوف یافت با لشگر تیغ‌گداز جوشن دراز از حصار شادمان بیرون آمده بجبال
ص: 191
جغانیان تحصن جست و خسرو شاه را از قندز پیش خود طلبید و برادرانش امیر ولی و پیر ولی را بمحافظت آن بلده مقرر ساخت و چون قصبه ارهنك از فر نزول خسرو جمشید فرهنك رشك‌افزای اورنك سپهر فیروزه رنك گشت سلطان اویس میرزا و امیر جهانگیر برلاس با فوجی از جنود ظفراقتباس از آب گذشته تا وخش عنان یك‌ران بازنكشیدند و اموال متوطنان آنجائی را عرضه نهب و تاراج گردانیده سالما غانما بازگردید آنگاه خاقان عالیجاه خواست كه از آب عبور نموده و بصوب معسگر سلطانمحمود میرزا توجه فرموده قدم در میدان مقابله و مقاتله نهد و حسام خون‌آشام از نیام كشیده اعداء دولت قاهره را از جام انتقام جرعه دهد اما چون آنحضرت بسبب مرض نقرس و وجع المفاصل مجال سواری نداشت و امیر ولی در قلعه قندز رایت خلاف و عناد می‌افراشت امیر شجاع الدین محمد برندق برلاس مانع نهضت همایون شده گفت دشمن را در عقب گذاشتن و باوجود زحمت پا محاربه سلطانمحمود میرزا آسان نپنداشتن از رعایت طریقه حزم مستبعد است زیرا كه هرگاه رایات ظفرپناه بدانجانب آب شتابد برادران امیر خسرو شاه كه در قندز منتهز فرصت نشسته‌اند كذرهاء آب آمویه را محافظت خواهند نمود و در وقت مراجعت عساكر نصرت مآثر را از عبور مانع خواهند بود بنابرآن خاقان منصور در باب بیضاء آنعزیمت متردد گشته ناگاه امری داد كه اصابت رای امیر محمد بوضوح پیوسته حركت رایت نصرت آیت بجانب قندز اتفاق افتاد تبیین اینمقال آنكه امیر شجاع الدین ذو النون ارغون كه بموجب فرمان همایون از طرف زمین داور متوجه ملازمت خاقان منصور بود بعد از نهضت آن حضرت از بلخ با فوجی از سپاه تیز چنك به آن بآن بلده رسید و از غایت غرور پیش از آنكه تتمه سپاه هزاره و نكودری باو پیوندد با شصت نفر از دلیران سپاه جلادت اثر روی بارهنك نهاد و خبر توجه و قلت لشگر امیر ذو النون بقندز رسید با هفتصد مرد مكمل مسلح سر راه بر آنجناب گرفت امیر ذو النون بعد از وصول بدان موضع از كثرت عدو و عدد دشمن نیندیشیده مستعد رزم و پیكار گردید و هرچند جمعی از دولتخواهان معروض داشتند كه چون مردم ما در غایت قلت‌اند با این سپاه رزم‌خواه قدم در میدان قتال نمی‌باید نهاد و بمقتضای (الفرار مما لا یطاق) عمل كرده عنان بطرف بلخ انعطاف میباید داد بجائی نرسید و آن شیر بیشه شجاعت تیغ تیز از نیام انتقام آخته بر قلب لشگر امیر ولی تاخت و در حمله اول جمعی را قتیل و جریح گردانیده بر خاك خذلان انداخت اما چون اعدا بسیار بودند ملازمان امیر رستم نشان فرار بر پیكار اختیار كردند و سپاه قندز آنجناب را درمیان گرفته متهوری زخمی بر سرش زد چنانچه از پشت زین بر روی زمین افتاد و سایر قندزیان هجوم نموده او را دستگیر كردند و امیر ولی صید مطلوب را در دام خود گرفتار دیده عنان بصوب قندز گردانید و جراحان را طلبیده بمعالجه زخم امیر ذو النون اشارت فرمود و چون اینخبر بعرض خاقان منصور رسید خاطر اشرف اعلی بر آن قرار یافت كه نخست بظاهر قندز شتافته مهم برادران امیر خسرو شاه را فیصل دهد آنگاه روی بسلطانمحمود میرزا نهد لا جرم اردوی كیهان پوی از ارهنك كوچ كرده
ص: 192
متوجه قندز گشت و بعد از طی منازل بظاهر آن بلده رسیده كنار آب نیكی مضرب سرادقات سلطنت و اقبال شد و عساكر ظفر مآثر قندز درمیان گرفته را در برابر قلعه مقابل كوب ساختند و در اكثر ایام از آن زمان كه نیر عالم‌افروز بر فراز حصار نیلگون گردون تیغ زرنگار از نیام افق برمیكشید تا وقتیكه سپر سیمین هلال بر سپهر برین ظاهر و هویدا میگردید دلاوران لشگر منصور بپای جلادت نزدیك بخندق قندز رفته صف قتال می‌آراستند و مردم شهر بر زبر برج و باره از سر جان كه متاعیست بس گران برمیخواستند تیر دلدوز ترك بر تارك سركشان میدوخت و پیكان خارا گداز شعلات جان‌سوز در فضای هوا می‌افروخت غرش كمان رعد صدای مرك بگوش هوش پردلان میرساند و تیر تخش مانند خون در شریان سریان كرده جان را از آمیزش تن میرهاند نظم
ز باریدن تیر همچون تگرك‌بهر گوشه برخواست طوفان مرك
ز غریدن كوس خالی دماغ‌نهان گشت از دیده روی فراغ و چون سلطانمحمود میرزا مراجعت خاقان منصور را از ارهنك معلوم نمود و قضیه محاربه و محاصره قندز را شنود هزار سوار از دلیران روز پیكار انتخاب كرده سرداری آن سپاه را به محمد ایلچی بوغا كه از سایر امراء حصار بمزید جلادت و مردانگی امتیاز داشت مفوض گردانید و او را فرمود كه بر لشگر ظفر اثر خاقان منصور شبیخون زده دست بردی نماید و محمد ایلچی بوغا متكفل آن خدمت گشته در غایت سرعت قدم در راه نهاد و از معبری غیر مشهور از آب آمویه عبور نموده نیم شبی بكنار اردوی همایون رسید و بنابر آنكه لشگریان مواكب گردون مراتب بموجب فرموده خاقان فریدون‌فر نزدیك یكدیگر فرود آمده بودند و خیمها را طناب به اطناب رسانیده محمد ایلچی بوغا نتوانست كه بمعسكر فیروزی اثر درآید و بخیال آن كه هرگاه سورن اندازد شاید كه جمعی از عساكر نصرت مآثر قدم در میدان مقابله و مقاتله نهند و بدین جهة آشوبی در اردو وقوع یابد آغاز فریاد و فغان كرد و چون آواز سورن بسمع خاقان صف‌شكن رسید فرمود كه تواچیان جار بامرا و بهادران رسانند كه اصلا از خیام خویش بیرون نیایند و بفریاد و فغان معاندان توجه ننمایند و چون محمد ایلچی بوغا دید كه فایده بر ان غوغا مترتب نمی‌شود دم دركشید و عنان ادبار بصوب كنار آب گردانید بعد از آن خاقان منصور شاهزادگان و امرا و سرداران را مجتمع ساخته نظر التفات بجانب ابو الحسن میرزا انداخت و آن شاهزاده سعادتمند را بانعام اسب كوه‌پیكر هامون نورد سرافراز گردانیده فرمود كه با سه هزار سوار تیغ‌گذار از عقب محمد ایلچی بوغا نهضت نماید و ابو الحسن میرزا برحسب فرموده روی براه آورد و پادشاه عالی‌جاه متعاقب سه هزار سوار دیگر بمدد ارسال داشت و ابو الحسن میرزا در كنار آب بمخالفان خذلان مآب رسیده در ساعت دلیران موكب عالی بباد حمله آتش قتال التهاب دادند و محمد ایلچی بوغاتاب مقاومت در حیز مكنت خویش ندیده عنان بوادی فرار گردانید و قصد كرد كه در كشتی نشسته خود را از دریای هیجا بساحل نجات رساند و در محلی كه قدم در سفینه نهاد تیری عمرفرسا از شصت قضا گشاد یافته زورق حیات او را غریق لجه فنا گردانید و نسیم
ص: 193
فتح و ظفر از مهب عنایت ایزد تعالی بر پرچم علم ابو الحسن میرزا وزیده از اتباع محمد ایلچی بوغاقرب هشتاد نفر در كنار آب سر بباد دادند و جمعی دیگر بزخم پیكان قادراندازان دلاور در میان رود آمویه روی بعالم عقبی نهادند دریای جیحون از خون كشتگان رنك لعل بدخشان گرفت و ریك هامون از بسیاری جیفه آن روز بر كشتگان با كوه و پشته سمت تساوی پذیرفت و شاهزاده مظفرلوا خرمن زندگانی دشمنان را بآتش قهر سوخته و رخساره همایون بانوار فتح و فیروزی برافراخته بمعسكر همایون معاودت نمود و خاقان منصور مبتهج و مسرور گشته ابواب عاطفت و اشفاق بر روی روزگارش برگشود و خون جمعی از مردم سلطانمحمود میرزا را كه در پنجه تقدیر اسیر و دستگیر شده بودند ببخشید و از كنار آب نیكی كوچ فرموده در چهارباغ خسرو شاه كه در بیرون قندز است منزل گزید

ذكر مصالحه خاقان منصور با میرزا سلطان محمود و معاودت رایت نصرت آیت در ضمان عنایت ملك معبود

چون گریختگان معركه محمد ایلچی بوغا باردوی سلطانمحمود میرزا رسیدند و كیفیت كشته شدن او را بعرض رسانیدند مجددا نزد آن پادشاه سعادت انتما بتحقیق انجامید كه در منازعت خاقان منصور غیر ضرر فایده متصور نیست بیت
هركه با پولاد باز و و پنجه كردساعد سیمین خود را رنجه كرد بنابرآن طالب صلح و صفا گشته جهة بسط بساط موافقت و رفع غبار مخالفت عالیجناب نقابت پناهی سیادت دستگاهی امیر بزرك ترمذی را كه در آنزمان از سایر خان‌زادگان ترمذ بمزید جاه و جلال و افزونی حشمت و اقبال امتیاز تمام داشت نزد خاقان منصور فرستاد آن بزرك ملك و ملت بمضمون كلمه همایون (وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما) عمل نموده بپایه سریر اعلی شتافت و خاقان منصور مقدم شریفش را معزز و محترم داشته جناب مرتضوی انتساب شرایط رسالت بادا رسانید و در باب تمهید اساس مصالحه بدایع الفاظ بلطایف معانی آراسته گردانید و خاقان منصور بنابر كمال ارادت بمنتسبان دودمان سیادت آنسخنان را بسمع قبول اصغا فرمود چنان مقرر شد كه سلطانمحمود میرزا صبیه صلبیه خود را كه در پس پرده خلافت مستور دارد در سلك ازدواج خواهرزاده خود حیدر محمد میرزا كشیده بدار السلطنه هراة فرستد و عجالة الوقت امراء قندز آنچه دست قدرت ایشان بدان رسد بر سبیل پیشكش ارسال دارند و امیر شجاع الدین ذو النون را از قید غم نجات داده منجل و مكرم بدرگاه عالمپناه رساند آنگاه مواكب گردون مراتب روی بمستقر سریر جاه و جلال آورد و سلطنت مملكت حصار شادمان و ترمذ و ختلان و بدخشان و قندز و بقلان را بدستور معهود بمیرزا سلطانمحمود گذارد و چون اینخبر بهجت‌اثر ببرادران امیر خسرو شاه رسید طنطنه كوس بشارت بعشرت‌گاه ناهید رسانیدند و فی الحال امیر شجاع الدین ذو النون را از محبس بیرون آورده خلع نفیسه پوشانیدند و بمراسم اعتذار و استغفار قیام نموده پیشكشهای
ص: 194
لایقه و تنسوقات رایقه مرتب ساختند و مصحوب جناب امارت‌مآب امیر محمد باقر كه شوهرخواهر امیر خسرو شاه بود بدرگاه خاقان و لاجناب فرستادند آنحضرت امیر ذو النون را منظور نظر مرحمت گردانیده پرسش فرمود و آنجناب بتقبیل قوایم سریر خلافت مصیر قیام نموده زبان نیاز بشفاعت امراء قندز بگشود و ملتمس مقبول افتاده امیر محمد باقر از افعال اقربا شرمنده و سر انفعال به پیش افكنده عز بساطبوسی دریافت و پیشكش كشیده پرتو انوار عواطف خاقانی بر وجنات احوالش تافت و دست عنایت خسرو پوزش‌پذیر خلعت عفو و امان قامت در قابلیت امیر محمد باقر پوشانیده جهة امیر ولی و پیر ولی خلع طلادوزی فرستاد و امیر محمد باقر را بجامه خاص و افسر مرصع اختصاص داده رخصت مراجعت ارزانی داشت و همدران ایام امیر بزرگ ترمذی بانعام اسب و زر و نفایس اثواب و تبركات دیگر مباهی و مفتخر گشته مقضی المرام روی باردوی میرزا سلطان محمود آورد و بنابر آنكه در باب صلح و صفا مساعی جمیله بتقدیم رسانیده بود آن پادشاه عالیجاه نیز جناب سیادت و نقابت‌پناه را مشمول انعام و احسان بیكران كرد و چون خاطر خطیر خاقان منصور از این وقایع و امور فراغت یافت مراجعت بطرف قبة الاسلام بلخ تافت و نشاط شكار از ضمیر فیض آثار سر برزده امرا و لشگریان تمام صحرای خلم و خرم دسار باغ را احاطه نمودند و بجرگه روانشده چند شبانه‌روز جانوران شكاری راندند و در منزل بابا شاهو جرگه بهم رسیده ده پانزده هزار آهو و نخچیر جمع گشت و شاهزادگان عظام امراء مریخ انتقام برحسب اشارت خاقان گردون‌غلام بنوبت در آن قمورقا تاخته از زخم تیر تیز و شمشیر خون‌ریز شكاری بسیار بر خاك هلاك انداختند بعد از آن سایر لشگریان بآن امر پرداخته تمامی آن جانوران را غرقه بخون ساختند و خاقان منصور بقبة الاسلام شتافته حكومت آن بلده را بدری برج كامكاری حیدر محمد میرزا ارزانی داشت و امیر مبارز الدین محمد ولی بیك را جهة تمشیت مهمات آنجائی در ملازمت شاهزاده گذاشت آنگاه رایت نصرت آیت كوچ بر كوچ متوجه مستقر سریر سلطنت شده كامران و كامیاب از آب مرغاب عبور نمود و از پنج ده و ترناب گذشته بسعادت و اقبال در باغ جهان‌آرا نزول اجلال فرمود بعد از آن باندك زمانی انامل تقدیر ایزد متعال نیل ملال بر رخسار اقبال خاقان بیهمال كشید و سلطان و پس میرزا چند ماه پهلو بر بستر ناتوانی نهاده متوجه ریاض عقبی گردید خاقان منصور از وقوع آن مصیبت محزون و متالم گشته امرا و ارگان دولت بلوازم تعزیت پرداختند و روح شریف شاهزاده را باطعام طعام و ختمات كلام ملك علام شاد ساختند و از سلطان ویس میرزا یك پسر ماند میرزا محمد سلطان نام و مادر این پسر سلطان نام بیگم است بنت خاقان منصور و حالا آن شاهزاده با والده خود در قید حیاتست و در ظل عنایت حضرت پادشاهی ظهیر الدین محمد بابر میرزا بسر می‌برد.
ص: 195

ذكر صعود خواجه قوام الدین نظام الملك بدرجات تقرب و نیابت خاقانی و مواخذ شدن امیر محمد برندق و امیر جهان‌گیر و خواجه مجد الدین محمد بتقدیر جناب جلال سبحانی‌

چون بسبب اتفاق امراء ابو الغازی سلطان حسین میرزا خواجه مجد الدین محمد را از دخل در امور ملك و مال معاف داشت و زمام امور دیوانی و سرانجام مهام سلطانی را بكف كفایت خواجه قوام الدین نظام الملك گذاشت و خواجه نظام الملك با علی مدارج اعتبار و اختیار ترقی كرده قدم از مرتبه وزارت برتر نهاد و روزی‌چند به منصب اشراف دیوان اعلی مشرف بوده بعد از آن در جركه امراء عظام مهر زد و دست تصدی او در رتق و فتق و قبض و بسط و حل و عقد مهمات ممالك محروسه قوی شده اكثر امرا و صدور و مقربان و انجكیان طوعا و كرها مراسم اطاعتش بجا می‌آوردند و وزرا در تحت امر و نهیش بسر برده منشیان در فرامین مطاعه لقبش را امین الدوله القاهرة قلمی میكردند و بیشایبه تكلف خواجه نظام الملك بصفت حلم و تواضع موصوف بود و نسبت بمشایخ و علما ارادت و اخلاص تمام ظاهر مینمود هرگز حاجب و دربان بر در خانه خود نمی‌گذاشت و هركس را مهمی پیش می‌آمد هركه می‌خواست نزد خواجه رفته حال خود را عرضه میداشت و اولاد امجاد خواجه نظام الملك خواجه كمال الدین حسین و خواجه رشید الدین عمید الملك دو جوان بودند بحسن صورت و سیرت آراسته و نهال وجود ایشان از صفات ذمیمه و سمات دینیه پیراسته و خواجه كمال الدین حسین بجودت طبع و حدت ذهن و فصاحت بیان و طلاقت لسان موصوف و معروف بود و خواجه رشید الدین عمید الملك باوجود این اوصاف در میدان جلادت و سپاهی‌گری گوی مسابقت از امثال و اقران میربود و این دو برادر نامدار در زمان امارت و اختیار پدر بزرگوار در سلك انجكیان و مقربان خاقان عالی‌مكان منتظم بودند و همواره حاجات فرق انام را عرض كرده مهمات خاص و عام را سرانجام می‌نمودند و چون تقرب نیابت خواجه نظام الملك و اولادش درجه كمال یافت بنابر آزاری كه از خواجه مجد الدین محمد در خواطر داشتند دفتر عهد و پیمان او را بر طاق نسیان نهاده در پایه سریر اعلی گاهی زبان بغیبتش میگشادند و محاسن افعال آنخواجه ستوده‌خصال را در صورت مقابح باز نموده كثرت تمول او را شرح میدادند و بحكم (من یسمع بخل) بعضی از آن در خاطر خاقان عالی‌مكان جای گرفت و قواعد اعتقاد سلطانی نسبت بخواجه مجد الدین محمد سمت اختلال پذیرفت و در آن زمستان كه خاقان منصور در بلخ قشلاق فرمود منهی از اردوی همایون كیفیت تغیر مزاج صاحب تخت و تاج را بخواجه مجد الدین محمد قلی نمود و آن جناب متوهم گشته در گوشه اختفا منزل گزید و بعد از آنكه ماهچه علم ستاره حشم از آن
ص: 196
سفر مراجعت كرده پرتو اقبال بر مستقر سریر جاه و جلال انداخت خواجه مجد الدین محمد خفته بامراء برلاس امیر شجاع الدین محمد برندق و مبارز الدین جهانگیر توسل جست و تحف و تبركات نزد ایشان فرستاد برلاسیان در مقام معاونت و مظاهرت آنجناب آمدند و چون خواجه نظام الملك ازین معنی وقوف یافت تقریبات انگیخته بقلم تدبیر بر لوح ضمیر منیر همایون انگاشت كه در یورش قندز امیر محمد برندق و امیر جهانگیر با سلطان ویس میرزا بیعت نموده بودند كه هرگاه اختلال بمبانی قصر زندگانی خاقانی راه یابد او را بسلطنة بردارند و سایر ذراری سپهر خلافت و كامرانی را كان لم یكن انكارند و حال آنكه خاقان منصور از امیر محمد برندق بسبب سخنان درست كه در اثنا یورش مذكور گفته بود آزار بسیار در خاطر داشت و استماع قضیه مذكوره ضمیمه رنجش گشته گرفتن امیر محمد و امیر جهانگیر را با خود مخمر گردانید و چون آن دو امیر مهم خواجه مجد الدین محمد را بعرض رسانیدند بحسب ظاهر قبول نموده مواعید دلپسند فرمود اما خواجه مجد الدین محمد از غایت دوراندیشی بحمایت امیر محمد و امیر جهانگیر و اظهار عنایت صاحب‌تاج و سریر قانع نگشته بحضرت حقایق‌پناهی افضل الانامی مولانا نور الدین عبد الرحمن الجامی رجوع كرد و آنجناب با خاقان كامیاب ملاقات فرموده بعبارات لایقه معروض داشت كه دخل خواجه مجد الدین محمد در مهمات پادشاهی مستلزم معموری ملك و خشنودی رعیت و سپاهیست البته او را تربیت میباید نمود و سخنان اصحاب غرض را درباره او بسمع رضا نمیباید شنود و خاقان منصور زبان بقبول گشاده حضرت مولوی آنچه گفته بود و شنیده بخواجه مجد الدین محمد پیغام فرمود و خواطر خواجه اطمینان تمام یافته روز دیگر از منزل اختفا بباغ جهان‌آرا تشریف برد و بوسیله امراء برلاس بعز بساطبوس سرافراز شده بیست هزار دینار كپكی پیشكش گرد و بنور فراست در مجلس اول سوء مزاج شهریاری را نسبت بخود فهم نموده از بیرون آمدن پشیمان گشت اما تن بتقدیر ملك قدیر نهاده روزی‌چند خاقان منصور و بعضی از امرا و اركان دولت را ملازمت می‌نمود و همدران هفته در آخر روز جمعه كه حضرت خاقانی در چهار كوشك گرد حوض بزرك باغ جهان‌آرا در بزم عیش و نشاط نشسته بود امیر محمد برندق و امیر جهان‌گیر و خواجه مجد الدین محمد را طلب فرمود و امراء عظام را بمواخذه و مصادره ایشان امر نمود و امیر محمد علی اتكه كه به محصلی خواجه مجد الدین محمد مقرر شده بود آنجناب را گرفته بخانه خود برد و بعضی دیگر از اعیان آستان سلطنت‌آشیان امیر محمد برندق و امیر جهانگیر را دستگیر كرده در قلعه اختیار الدین مقید و محبوس گردانیدند و امیر جهان‌گیر بعد از ده پانزده روز از قید نجات یافته بار دیگر پرتو عنایت خاقان منصور بر وجنات احوالش تافت و امیر برندق مدت یكسال در حبس مانده بعد از آن خاقان عالی‌مكان او را نیز مشمول نظر عاطفت ساخت و از قلعه بیرون آورده بانعام جامه و جبه زردوزی و افسر نوروزی سرافراز گردانید بدستور و پیشتر منصب امیر الامرائی عنایت كرده درباره آن عالی‌گهر لوازم التفات و مرحمت بتقدیم رسانید اما خواجه مجد الدین
ص: 197
محمد پس از روزی‌چند كه در خانه امیر محمد علی اتكه دربند بود خاقان منصور بپرسش مهم او حكم فرمود و میرزا سلطان احمد و امیر ناصر الدین عبد الخالق فیروز شاه و شاه امیر احمد علی فارسی برلاس و امیر مبارز الدین محمد ولی بیك و خواجه قوام الدین نظام الملك و اولاد و سایر امرا و وزرا و اركان دولت و مقربان و انجكیان در دیوانخانه باغ جهان‌آرا نشسته امیر محمد علی اتكه خواجه مجد الدین محمد را بابندی گران حاضر ساخت بعضی از نویسندگان بدنفس باغوای خواجه نظام الملك در آن مجلس زبان تقریر گشاده تعداد معایب خواجه مجد الدین محمد كردند و آنجناب بدلی قوی و املی فسیح تمامی سخنان بداندیشان را جوابهای نیك گفت و هرچند اعدا سعی نمودند یكدینار و یكمن بار بر وی ثابت نتوانستند كرد و خواجه نظام الملك عاجز گشته آخر الامر محمد عمرو آبادی را كه عمل‌داری ساقط بود اشارت نمود كه در پهلوی خواجه مجد الدین محمد نشست و آنجناب روی بامرا آورده گفت كسی را معارض من سازید كه هم كفو من باشد تا اگر درشتی گوید از وی تحمل توانم كرد محمد عمرو آبادی بر زبان آورد كه من از تو كم نیستم بلكه اصالت من زیاده است زیرا كه من حر الاصلم و مادر تو مملوكه خواجه پیر احمد بوده خواجه مجد الدین محمد از استماع این تشنیع شنیع بر خود پیچیده روی بامرا و اركان دولت كه همه با او در مقام عداوت بودند آورده و گفت بآنچه مدعای شماست اعتراف مینمایم مرا از معارضه محمد عمرو آبادی معاف دارید آنگاه بنابر اشارت اعدا سطری چند نوشت مضمون آنكه آنچه در ایام اختیار از من صدور یافته نیك واقع نشده و بگناه خود اقرار دارم و امیر محمد علی اتكه او را به مجلس باز برده خواجه نظام الملك باتفاق امرا و وزرا بپایه سریر اعلی شتافت و كیفیت خطی را كه از خواجه مجد الدین محمد ستانده بود عرض نمود و حكم حاصل كرد كه بتحقیق جهات و متملكات آنخواجه حمیده‌صفات پردازد و نواب و خواص او را در شكنجه و تعذیب كشیده آنمقدار زر و جوهر و كتب شریفه و اجناس نفیسه وفاد زهرهای حیوانی و اوانی و ظروف چینی و گلیمهای ابریشمین و خیمهای منقش رنگین ظاهر شد كه هرگز عشر آن در خزانه خیال هیچكس نگذشته بود و چون آن تحف و تبركات بنظر خاقان منصور رسید بر زبان گذرانید كه؟؟؟ اعتقاد بخواجه مجد الدین محمد چنان بود كه هرگاه تحفه نفیسی بدست او افتد فی الحال پیشكش ما كند و اكنون چنان معلوم میشود كه با ما سر راستی نداشته خواجه نظام الملك چون این سخن شنود بعرض رسانید كه با وجود آنكه تا غایت خواجه مجد الدین محمد را شكنجه نكرده‌ایم این مقدار تنسوقات و تبركات بحصول پیوست غالب ظن آنست كه اگر او را تعذیب نمایند دیگر اشیاء نادر ظاهر شود خاقان منصور نخست باین امر همداستان نشد و آخر الامر برطبق مدعای خواجه نظام الملك حكم فرمود كه باید ملاحظه نمایند كه آسیبی بجان او نرسد و جزم دانند كه هركس در قطع رشته حیات خواجه مجد الدین محمد سعی كند كشته خواهد شد خواجه نظام الملك و سایر دشمنان خواجه مجد الدین محمد ازین سخن فهم كردند كه رأی همایون متوجه آنست كه نوبت
ص: 198
دیگر خواجه مجد الدین محمد را تربیت نماید لا جرم حیله اندیشیدند كه او را در خراسان مجال توطن نماند كیفیت واقعه آنكه چون مدعیان خواجه مجد الدین محمد را فی الجمله شكنجه كردند و نزد ایشان بوضوح پیوست كه دیگر چیزی معتدبه از وی حاصل نمیشود كس نزد او فرستاده گفتند كه اگر تو متقبل شوی كه در عرض چند ماه مبلغ كذا بدیوان اعلی فرود آوری ما تو را مطلق العنان میسازیم آنگاه در باب سرانجام آنوجه طریقه امداد و معاونت مرعی میداریم و چون خواجه مجد الدین محمد مخلص خود را منحصر در قبول این سخن دید برطبق مدعای اعادی بتقدیم رسانید و از بند نجات یافت اما هم در آن هفته نظام الملك وجه تقبل را تحصیلات نوشته در وجه جمعی از غلظاء اتراك و شاگرد پیشگان تنخواه نمودند و بنابر آنكه سرانجام آن وجه مقدور خواجه نبود و مهم به بی‌ناموسی سرایت می كرد كرت دیگر در گوشه مختفی گشت و یراق رفتن حجاز كرده مصحوب طایفه از مردم فرنك براه بیابان كرمان پوشیده و پنهان روانشد و هم در اینسال امیر نظام الدین درویش علی رخصت حج یافته بجانب حجاز توجه فرمود اما خواجه مجد الدین محمد چون بمنزل تبوك رسید فی ذیقعده سنه تسع و تسعین و ثمانمائه داعی حق را لبیك اجابت فرمود اما متوجه ریاض جنت گردید و امیر درویشعلی بگذاردن حج اسلام فایز شده قرین صحت و عافیت بهراة بازآمد و نوبت دیگر بر مسند امارت تكیه زد چنانچه مرقوم قلم خجسته؟؟؟
خواهد گشت انشاء اللّه تعالی‌

ذكر سلطنت بدیع الزمان میرزا در مملكت استرآباد و بیان شمه از وقایعی كه در آن اوقات اتفاق افتاد

چون زمام ایالت ولایت جرجان بموجب فرمان واجب الاذعان بمیرزا بدیع الزمان تعلق گرفت شاه‌زاده بعظمتی هرچه تمام‌تر باسترآباد شتافته رایت دولتش صفت ارتفاع پذیرفت حكام ممالك مازندران و رستمدار رسل و رسایل با پیشكش‌های لایق بآستان سلطنت‌آشیان فرستادند و جواهر اخلاص خود را برطبق عرض نهاده بسلوك طریق اطاعت و انقیاد وعده دادند و بدیع الزمان میرزا ببسط بساط نصفت و رافت پرداخته به تدارك اختلالی كه در وقت مخالفت امیر مغول واقع شده بود قیام نمود و بدست معدلت ابواب انعام و احسان بر روی رعایا بل جمهور برایا بگشود و امیر شمس الدینمحمد امین عباسی را از پایه سریر اعلی طلبیده منصب امیر الامرائی و اختیار ملكی و مالی و جزئی و كلی را بوی داد و زمام امر وزارت و امور دیوانی را در كف كفایت خواجه شمس الدین محمد بن خواجه معز الدین شیرازی نهاد و مهم صدارت و پیشوائی ارباب عمایم بدستور معهود بسید نظام الدین سلطان احمد بن امیر برهان الدین خاوند شاه مفوض گشت و چون هرج‌ومرج بامور دولت سلاطین آق قویلوق راه یافته بود بسیاری از امراء تركمان التجا بشاه‌زاده آورده علم شوكتش از ایوان كیوان درگذشت و سلطان بدیع الزمان
ص: 199
میرزا بنابر تحریض امرا آذربایجان فی شهور سنه 899 قصد تسخیر آن ولایت كرد و از استرآباد به ری شتافت اما كاری از پیش نتوانست برد و بمجرد از جوفه كه استماع نمود بجانب دار الملك جرجان مراجعت فرمود و از جمله عظایم امور كه در زمان سلطنت بدیع- الزمان میرزا در استراباد دست داد یكی آنكه عالیجاه معالی‌پناه خواجه فخر الدینمحمد تبكچی كه از حبس قلعه اختیار الدین نجات یافته بوطن مالوف شتافته بود و برادرش خواجه شمس الدینمحمد بحكم شاهزاده كه بنابر اغوای امیر شمس الدینمحمد امین عباسی و خواجه شمس الدینمحمد بن خواجه معز الدین صدور یافت مواخذ گشته كشته گردیدند و چون خلقی كثیر از مردم جرجان بآندو خواجه عالیشان بازبسته بودند سلك جمعیت متوطنان آن ولایت سمت اختلال پذیرفت و ولد ارشد خواجه فخر الدینمحمد یعنی حضرت مملكت پناهی معدلت دستگاهی خواجه سیف الدینمظفر بخراسان رفته منظور نظر عنایت مظفر حسین میرزا گشت و در سلك امراء عظام انتظام یافت و در اندك زمانی شآمت خون نا حق شامل حال امیر محمد امین عباسی شده بعرض خاقان منصور رسید كه جناب امارت‌مآبی پیوسته میرزا بدیع الزمان را بدآموزی كرده بسلوك طریق مخالفت دلالت می‌نماید و بترتیب آلات رزم و پیكار پرداخته داعیه دارد كه ابواب فتنه بر روی اهالی دیار خراسان برگشاید بنابرآن فرمان واجب الاذعان بنام میرزا بدیع الزمان صادر گشت كه امیر محمد امین را بند كرده به درگاه عالم‌پناه فرستد و شاه‌زاده را در امتثال آنمثال یكدو روز اهمال و امهال نموده آخر الامر بموجب استصواب زمره از امرا و خواص كه اعتبار و اختیار امیر محمد امین موافق مزاج ایشان نبود بگرفتن جناب امارت‌مآبی فرمان فرمود و امیر حسین قلی جفاكش بموجب فرموده عمل نموده بندی گران بر پای محمد امین نهاد و او را مصحوب خود گردانیده متوجه دار السلطنه هراة گشت و چون خاقان منصور خبر آوردن امیر محمد امین را شنود نشانی بنام امیر حسین قلی فرستاد كه سر او را از تن جدا كرده بپایه سریر اعلی فرستند و این نشان در رادكان بامیر حسین قلی رسیده حسب الحكم بتقدیم رسانید و امیر نظام الدین علی شیر در تاریخ رسیدن سر امیر محمد امین را بهراة این بیت در سلك نظم كشید بیت
ظالمی را كشته سوی شهر آوردند سرآنچه آوردند قتلش را همان تاریخ بود و چون خبر قتل امیر محمد امین باسترآباد رسید خواجه شمس الدینمحمد بن خواجه معز الدین بنابر وفور اتحاد كه نسبت بجناب امارتمآبی داشت متوهم شده علم عزیمت بلكه هزیمت بصوب قندز برافراشت و وزارت سلطان بدیع الزمان میرزا من حیث الاستقلال بصاحب السیف و القلم خواجه جلال الدین میركی مفوض گشت و مقارن آن حال رایات همایون فال خاقان بیهمال بجانب حصار شادمان در حركت آمد و سلطان بدیع الزمان میرزا برسم امداد متوجه كنار آب آمویه شد

گفتار در بیان بعضی از وقایع سمرقند و حصار و نهضت رایت نصرت شعار بعزم تسخیر آن امصار

نظم
درین نوبت كه با صورت‌پرستی‌زند هركس بنوبت كوس هستی
زمستان از چمن رخت ص: 200 ار ببنددز تاثیر بهاران گل بخندد
گر از گردون نگردد نور خور گم‌نگیرد رونقی بازار انجم مصداق این سیاق آنكه میرزا سلطان احمد كه پسر بزرگتر سلطان ابو سعید بود و در بلده فاخره سمرقند سلطنت می‌نمود در غره ذیقعده سنه تسع و تسعین و ثمانمائه از دار غرور بسرای راحت و سرور انتقال كرد و اینخبر كه بمیرزا سلطانمحمود رسید میرزا سلطانمسعود را در حصار قایمقام خود كرده روی بسمرقند آورد و بعد از وصول در آن بلده فاخره بر مسند سلطنت نشسته حكومت بخارا و توابع را بولد ارشد خود بایسنقر میرزا گذاشت و در ماه ربیع الاخر سنه تسع مائه آن پادشاه عالیجاه مریض شده علم توجه بعالم عقبی برافراشت آنگاه بایسنقر میرزا باتفاق اكابر و امرا از بخارا بسمرقند رفته فرمانفرما گشت و بتشید قواعد عدل و احسان پرداخته بساط ظلم و عدوان درنوشت و مقارن جلوس میرزا بایسنقر سلطانمحمود خان بن یونس خان بداعیه تسخیر ماوراء النهر لشگر بسمرقند كشید و بایسنقر میرزا او را استقبال نموده در نواحی كتای تلاقی فریقین بوقوع انجامید و نایره حرب و شعله طعن و ضرب اشتعال یافته در آن اثنا حیدر كوكلتاش كه از اعاظم اركان دولت سلطانمحمود خان بود با بعضی از جوانان هراول در میدان مردان فرود آمد و شبه نموده دلیران سپاه سمرقند سپر تهور در سركشیده بجانب آن جماعت تاختند و كار حیدر كوكلتاش و سایر تیراندازان را بر نهج دلخواه ساختند لا جرم مغولان دلشكسته گشته پشت بر معركه گردانیدند و نسیم فتح و ظفر بر پرچم علم بایسنقری وزیده لشگر سمرقند سه هزار مغول را بتیغ بی‌دریغ بگذرانیدند بایسنقر میرزا در غایت جاه و جلال بمقر خود خرامید و بدلاسای رعیت و سپاه مشغول گشته لواء سرافرازی مرتفع گردانید و برادر خوردتر خود سلطانعلی را كه داعیه مخالفت داشت گرفته میل كشید اما بسبب مداهنه شخصی كه مباشر آن امر شنیع بود آسیبی بنور دیده شاه‌زاده نرسید و پسر بزرگتر میرزا سلطانمحمود میرزا سلطانمسعود كه در حصار شادمان قایمقام پدر بود چون از فوت آنحضرت وقوف یافت در آن ولایت سكه و خطبه بنام خود كرده به تمهید اساس جهانبانی قیام نمود و امیر خسرو شاه كه در زمان سلطانسعید در سلك نوكران امیر سید مزید ارغون انتظام داشت و بیمن تربیت سلطانمحمود میرزا پای بر مدارج رفعت نهاده در اوقات سلطنت آنحضرت در مملكت قندوز و بقلان اعلام ایالت می افراشت بعد از فوت ولی‌نعمت داعیه استقلال پیدا كرد و اگرچه روزی‌چند نسبت بسلطان مسعود میرزا مراسم اطاعت بجای آورد اما آخر الامر ببسیاری ابطال رجال و افزونی اسباب حشمت و استقلال مغرور گشت و از حكم و فرمان سلطانمسعود میرزا گردن پیچیده نخوت و جبروت و عظمت و بادبروت او از حد و عدد درگذشت چون این خبر بدار السلطنه هراة رسید خاقان منصور عازم تسخیر آن ولایت گردید و بعد از اجتماع سپاهی كه در كثرت از اوراق اشجار زیاده بودند در صولت با شیر ژیان و پیل دمان دعوی مقاومت می نمودند بتاریخ اوایل سنه احدی و تسعمائه عنان عزیمت بجانب قبة الاسلام بلخ انعطاف
ص: 201
داد و مسرعی هم‌عنان برق و باد بصوب استرآباد فرستاد و بسلطان بدیع الزمانمیرزا پیغام فرمود كه با سپاه جرجان عازم كنار آب آمویه گشته بموكب همایون پیوندد و به اتفاق سایر شاه‌زادگان در دفع اعداء دولت قاهره كمر سعی و اهتمام بر میان جان بندد چون ایلچی بدرگاه شاه‌زاده رسید و نشانی كه برده بود بعرض رسانید سلطان بدیع الزمان میرزا نخست در اطاعت فرمان واجب الاذعان تغافل ورزیده و آخر الامر ملاحظه رعایت حقوق ابوت نموده متوجه اردوی همایون گردید و زمام امور ولایت جرجان را در قبضه اقتدار شاه‌زاده كامكار محمد مومن میرزا نهاد و بساعتی مسعود از استرآباد بیرون آمده عنان یك‌ران بطرف آب آمویه انعطاف داد اما خاقان منصور چونقطع منازل و مراحل فرموده بحدود قبة الاسلام بلخ رسید شاه‌زاده سعادتمند حیدر محمد میرزا و امیر مبارز الدین محمد ولی بیك بلوازم استقبال استعجال نموده مراسم پیشكش و نثار بتقدیم رسانیدند و بشرف تقبیل انامل فیاض مشرف گشته ملحوظ عین عنایت خسروانه و منظور انظار عاطفت پادشاهانه گردیدند و چند روز النك آسیاء ریكك كه در یكفرسخی بلخست معسكر نصرت‌اثر گشته اردوی كیهان پوی از آنجا بعزیمت عبور از آب و مرور بر ولایت حصار بمعبر سنك‌ریزه رفت و در آنمنزل بعرض خسرو عادل رسید كه خسرو شاه لشگری جلادت اثر بلكه حشری عفریت منظر فراهم آورده داعیه كرد كه بعد از گذشتن سپاه دشمن‌شكن از آب‌گذرها را مضبوط سازد و بقصد نهب و تاراج ممالك محروسه اعلام اقتدار برافرازد بنابرآن خاقان عالیمكان با امراء عالیشان مشورت فرموده صلاح دولت در آن دیدند كه بعضی از شاهزادگان رستم توان را با فوجی از جنود مظفرلوا جهت دفع شر خسرو شاه بجانب قندز ارسال دارد آنگاه از آب عبور نموده مملكت حصار شادمان را بحیز تسخیر درآورد و درین اندیشه بود كه آنخدمت را بكدام یك از اولاد امجاد رجوع نماید كه ناگاه سلطان بدیع الزمان میرزا باردوی اعلی رسید و بشرف دستبوس والد بزرگوار استسعاد یافته موجب مزید اعتضاد شاه و سپاه گردید خاقان منصور آن نور دیده سلطنت و جهان‌بانی را سردار فوجی از امراء ظفراقتباس و بسیاری از لشگر قیامت هراس گردانیده جهة مقابله و مقاتله خسرو شاه بجانب قندز روانه ساخت و بنفس همایون از رود جیحون عبور فرموده در حدود قریه بیا اعلام اقتدار برافراخت و مردم آنجائی بهواداری سلطان مسعود میرزا از ملازمت بارگاه اعلی تخلف ورزیده بسرانجام پیشكش و ساوری قیام ننمودند لا جرم نایره غضب خاقانی اشتعال یافته سپاه نصرت نشان آنچه در آن قریه یافتند بباد غارت و تاراج بردند و از آن جانب سلطان مسعود میرزا چون قرب وصول موكب همایون را استماع نمود قلعه حصار را بامیر محمد باقر و بعضی دیگر از امرا مثل امیر محمود برلاس و درویش علی ساربان سپرد و خود در نفس شهر توقف كرده بنابر صغر سن و عدم تجربه در غایت غفلت اوقات می‌گذرانید و حیرت و بی‌سامانی شاهزاده بعرض حضرت خاقانی رسیده ازبیا بر جناح استعجال بجانب حصار ایلغار فرمود و پس از قطع منازل در صبحی كه لو أبیضا آفتاب در فضا سپهر خضرا مرتفع گشت ماهچه رایت ظفرمآب بر النك جوزی كه از آنجا تا حصار
ص: 202
یكدو فرسخ مسافتست پرتو وصول انداخت و سلطان مسعود میرزا این خبر شنوده با معدودی از ملازمان بطرف دره وزراب گریخت و خاقان منصور بر فرار شاه‌زاده اطلاع یافته ابو المحسن میرزا و محمد محسن میرزا را با جمعی از امرا و انجكیان و فوجی از عساكر نصرت‌نشان بتكامشی دشمنان روان كرد و شاه‌زادگان ایلغار نموده سلطان محمد میر آخور كه قراول ایشان بود در دره وزراب بچنداول جنود سلطان مسعود میرزا رسید و بین الجانبین غبار جنك و شین ارتفاع یافته سلطان محمد بی‌تحاشی بر صف حصاریان تاخت و غایت مردانگی و جلادت ظاهر ساخت اما بحسب تقدیر بزخم شمشیر یكی از اعدا از پای درآمده پسرش نیز دستگیر شد و متعاقب آنواقعه شاهزادگان بآن مكان رسیده مخالفان عنان بوادی فرار گردانیدند و بوضوح انجامید كه سلطان مسعود میرزا بانواع لطایف الحیل بذروه جبلی كه در بلندی با منزل زحل دعوی برابری می‌نماید صعود نموده و چون در آن كوه برف بسیار بود از جنس نمد و پلاس هرچه همراه داشته بر زبر برف گسترده و از آن جانب كوه پایان شتافته و عنان هزیمت بطرف شهر سبز تافته بناء علی هذا ابو المحسن میرزا و محمد محسن میرزا صلاح در مراجعت دانسته روز چهارشنبه بیست و سیم جمادی الاخری باردوی اعلی ملحق گشتند و خاقان منصور از واقعه سلطان محمد میراخور تاسف خورده اقربا و اتباعش را بپرسش و نوازش سرافراز و مفتخر گردانید و همانروز امیر عمر بیك و سلیمان تركمان بموجب فرمان واجب الاذعان جهة استمالت متوطنان آن حدود توجه نموده خواطر دور و نزدیك و ترك و تازیك را بعواطف بیدریغ تسلی بخشیدند و بغایت عنایت و عدالت خسروانه امیدوار گردانیدند لا جرم خاص و عام ولایت حصار شادمان خرم و شادمان عنان عزیمت باردوی همایون تافتند و التجا بسده سدره انتما كرده در ظلال لطف و احسان بیكران از تاب آفتاب حوادث نجات یافتند و احكام مطاع لازم الاتباع بنفاذ انجامید كه هیچكس از اعالی و اوانی سپاه انجم جاه بیكدانه جو و یكمن كاه متعرض و مزاحم هیچ آفریده نگردد و اگر خلاف حكم بظهور پیوندد در عوض هرپشیزی سری و بجرم هرضرری سروری تلف خواهد گشت و در روز پنجشنبه بیست و چهارم اردوی نصرت بزك از النك جوزی كوچ فرمود موضع سمجك محل نصب سرادقات سلطنت و استقلال شده همانروز حكم همایون نفاذ یافت كه از لشگریان مظفر حسین میرزا سه هزار مرد در سایه علم شاهزاده فریدون حسین میرزا و امیر مبارز الدین محمد ولی بیك و امیر ابراهیم جغتای و امیر محمد سعید ارغون از آب عبور نموده بسلطان بدیع الزمان میرزا ملحق گردند و آنحضرت از آن جانب آب و مظفر حسین میرزا از این طرف توجه قندز را وجه همت سازند و باطفاء نایره مخالفت و عناد امیر خسرو شاه پردازند و روز شنبه بیست و ششم یكی از نوكران میرزا مظفر حسین گوركان حلیمه نام بپایه سریر گردون احتشام رسیده عرضه داشت شاهزاده را با مكتوبی كه سلطان بدیع الزمان میرزا فرستاده بود رسانید مضمون آنكه خسرو شاه قدم جرأت و جسارت از قندز بیرون نهاده و
ص: 203
خاطر بر مقابله و مقاتله سپاه ظفر دستگاه قرار داده اكنون بهر نوع حكم قضا مطیع عالم مطاع نفاذ یابد در انحفاظ رایت شوكت او طریق اهتمام مسلوك دارد چون پرتو شعور خاقان منصور بر آن صورت افتاد فرمان عالی صادر شد كه مظفر حسین میرزا نیز از آب گذشته بسلطان بدیع الزمان پیوندد و هردو شاهزاده باتفاق یكدیگر بر سر خسرو شاه روند و صورت جمعیت او را به پریشانی مبدل گردانند و در روز یكشنبه بیست و هفتم قاسم سلطان ولد سیدك خان كه از اعاظم خواقین دشت قبچاق و اكابر سلاطین عرضه آفاق بود اقبال‌وار بدرگاه خاقان جم اقتدار رسید و به تقبیل انامل فیاض سر مفاخرت افراخته در سلك سایر شاهزادگان منتظم گردید و در همین روز امیر مظفر برلاس ولد امیر شیخ عبد اللّه در دیوان امارت سلطان مسعود میرزا مهر میزد بآستان سلطنت‌آشیان شتافت و تحف لایقه پیشكش كرده در سلك اقران خویش انتظام یافت و در روز سه‌شنبه بیست و نهم موكب همایون از سمجك نهضت نموده موضع اقتاش محل نصب خیام سالكان طریق رزم و پرخاش گشت و در آن منزل بتحقیق انجامید كه چون مظفر حسین میرزا بسلطان بدیع الزمان پیوسته خسرو شاه از مقاومت عاجز شده روی عزیمت بلكه هزیمت بجانب حصار قندز آورده و شاهزادگان و نوئینان او را تعاقب نموده آن قلعه را مركزوار درمیان گرفته‌اند و بمحاصره و محاربه اشتغال دارند اما در میان سلطان بدیع الزمان میرزا و ابو المنصور مظفر حسین گوركان اندك نقاری واقعست زیرا كه چون خسرو شاه بعد از پیوستن مظفر حسین میرزا ببدیع الزمان عنان از معركه قتال بوادی فرار تافته مظفر حسین میرزا بر سلطان بدیع الزمان میرزا مفاخرت می‌نماید و می‌خواهد كه در حین سواری نقاره زده با برادر كلانتر ابواب مساوات برگشاید چون پرتو شعور خاقان منصور برین صورت افتاد مهم حصار را بصلح فیصل داده روی توجه بقندز نهاد چنانچه مرقوم كلك بیان می‌گردد و من اللّه اعانته و المدد.

ذكر محاصره قلعه حصار و بعضی دیگر از وقایع روزگار

در این اوقات و اوان كه نواحی حصار شادمان مركز اعلام نصرت‌نشان بود لایق آن و سزاوار چنان می‌نمود كه امیر محمد باقر و محمود برلاس و درویشعلی ساربان به- اتفاق جمیع متوطنان قلعه حلقه مطاوعت در گوش كشیده و غاشیه متابعت بر دوش گرفته بپایه سریر خلافت مصیر شتابند و بلوازم نیاز و نثار پرداخته در سلك سایر بندگان دولت‌خواه انحزاط و انتظام یابند اما آنجماعت را رعایت حقوق تربیت سلطان محمود میرزا و اولاد او از این امر مانع آمده پای در دامان استغنا پیچیدند و پشت پندار بحصانت حصار بازنهاده متوجه درگاه عالم‌پناه نگردیدند بناء علی هذا صباح پنجشنبه غره ماه رجب كه آفتاب جهانتاب از فروغ تیغ كشورگیر دیده متحصنان قلعه مستدیر را خیره ساخت و شعشعه بیرق جمشید خورشید لوامع تسخیر بر ساحت حصار فیروزه كار گردون انداخت
ص: 204
فرمان آفتاب شعاع واجب الاتباع نفاذ یافت كه از امراء انجام سپاه ناصر الدین عمر بیك و محمد علی اتكه و شاه حسین جان بیار و عبد الطیف جان‌نثار و حسن علی قزاق و یوسف ایوب و امیر بیك تركمان و تینگری بردی سمانجی و سلیمان تركمان و دوست محمد بخشی و حمزه كه قراول با غلبه بسیار از پیاده و سوار گرد قلعه حصار را محل نصب خیام ظفر انجام سازند و مورچلها بخش كرده از روی جد و اهتمام بامر محاصره و محاربه پردازند و الحق آنحصاریست كه در رفعت و حصانت شبیه قلعه خیبر و سد سكندر و خندق عمیقش بسان عرصه همت ارباب كرم عریض و پهناور نظم
قضا كنگرش را ز برج زحل‌ببالا برآورده چندین محل
ته خندقش از زمین در مغاك‌دوچندان كه از چرخ تا روی خاك القصه سپاه نصرت‌پناه آن قلعه رفعت دستگاه را مركزوار درمیان گرفتند و اسباب حصار گیری ترتیب داده عراده و منجنیق نصب كردند و از جانبین دست بانداختن تیر و سنك گشاده لوازم محاصره و محاربه بجای آوردند كمانهای رعد در غرش آمده آتش در خرمن جمعیت دلیران انداخت و عقاب تیر از آشیانه كمان پرواز نموده در كاخ دماغ پهلوانان نشیمن ساخت چون چند روز حال بر این منوال بگذشت و از هرطرف طایفه كشته گشت كار اهل حصار به- اضطرار انجامیده قاصدی نزد جناب عرفان شعار خواجه حسن عطار كه از اولاد زبده مشایخ بزرگوار خواجه علاء الدین عطار بود و در جغانیان بر مسند هدایت و ارشاد تمكن داشت فرستادند و التماس نمودند كه بپایه سریر خلافت مصیر شتافته زبان الهام بیان بشفاعت جرایم ایشان بگشاید و خواجه حسن بر حال آنفرقه ترحم فرموده باردوی همایون خرامید و بوسیله صدور عظام بمجلس همایون خاقان گردون‌غلام درآمده به تقبیل انامل فیاض سرافراز گردید و گناهان محصوران را درخواست نموده و خاقان منصور ملتمس خواجه حسن را بحسن قبول مقرون ساخت و خواجه بقلعه رفته مژده امن‌وامان و عفو و احسان رسانید و متوطنان حصار فرحناك و مسرور گشتند و اظهار اطاعت و انقیاد كرده آنچه دست مكنت ایشان بدان می‌رسید برسم پیشكش و نثار مصحوب امیر محمود برلاس از قلعه بیرون فرستادند و او بكریاس گردون اساس شتافته بعز بساطبوس معزز گشت و بپوشیدن خلع فاخره سرافراز شده دست مراحم پادشاهانه سایر حصاریان را خلعت بخشش و بخشایش پوشاند و زلال مكارم خسروانه غبار مكارم و عناد آنفرقه را فرونشاند و قواعد صلح و صفا مؤكد شده خواجه حسن باصناف الطاف بیدریغ اختصاص یافت و امیر محمود برلاس رخصت انصراف حاصل كرده مقضی المرام بقلعه شتافت بیت
منهی اقبال درین كهنه دیرغلغه انداخت كه الصلح خیر و امراء حصار قبول نمودند كه بعد از مراجعت موكب ظفر آثار مخدره سراپرده عصمت را كه سلطانمحمود میرزا نامزد حیدر محمد میرزا كرده بود یراق نموده بدار السلطنه هراة فرستند و میرزا سلطانمسعود را بر سلوك طریق اطاعت و انقیاد باعث و محرض باشند و از وقایعی كه در خلال احوال گذشته روی نمود یكی آنكه امیر یعقوب ولد مظفر الدین ایوب كه از اعاظم اركان دولت سلطانمسعود میرزا بود التجا بسده سدره انتما كرده شرایط نیازمندی و پیشكش بجای آورد و خاقان
ص: 205
منصور او را منظور نظر لطف و اعتبار ساخته در دیوان امارت مهرداد و مواجب مناسب تعیین فرمود دیگر آنكه قدوة الصدور و الاعاظم میرك جلال الدین قاسم ولد مولانا شمس الدین محمد امین كه آبا عنجد متصدی منصب صدارت سلاطین حشمت‌آئین بود بتاریخ پانزدهم شعبان داعی حق را لبیك اجابت گفته بریاض جنان انتقال نمود و خاقان منصور بملاحظه حقوق خدمت آنجناب بر فوتش متأسف گشته اشارت علیه نفاذ یافت كه جسد شریفش را بر نهج سنت سید المرسلین صلی اللّه علیه و آله الهادین تجهیز و تكفین كردند و سی سوار مسلح مكمل با نظر محمد قبادیانی بتشییع نعش او را ببلخ برده در مزار خواجه ابو نصر پارسا قدس سره حضرت قدوه اولیا را بخاك سپردند مدت حیات میرك قاسم پنجاه و نه سال بود و یكی از شعرا در تاریخ وفاتش این بیت نظم نمود بیت
چو رفت روز برات از جهان دعاخوانان‌بماند سال وفاتش دعای روز برات

ذكر نهضت موكب نصرت‌نشان از ولایت حصار شادمان بجانب قندز و بقلان‌

چنانچه سابقا خامه سخن‌آرا در سلك تحریر كشید چون خسرو شاه قوت مقاومت پادشاه‌زادگان در حیز مكنت خویش ندید و چهار دیوار قلعه قندز را پناه ساخته اسباب حصارداری مرتب گردانید شاه‌زادگان و نوئینان با عساكر نصرت‌نشان اطراف قندز را احاطه نموده از جانبین سنك‌های رعد آتش دادند و شعله گیرودار بقلعه سپهر دوار رسانیده دست بانداختن ناوك دلدوز گشادند و بنابر كمال متانت آن قلعه مدت محاصره امتداد یافت لا جرم خاقان منصور بعد از فراغ از مهم حصار با تمامی مخدوم‌زادگان و امراء عنان عزیمت بدان‌صوب تافت و هوای قبادیان از غبار موكب نصرت‌نشان عطرافشان گشته فرمان واجب الاذعان بترتیب جسر صادر شد و امراء تواچی كشتیها كه زه‌های آب آمویه را جمع گردانیده نجاران اردوی همایون چند كشتی دیگر تراشیدند و در معبری كه بالای آب اوباج بود آغاز بستن جسر كردند در آن اثنا شبی كشتی بموضع بستن پل رسید و بشدت هرچه تمامتر بر كشتیهای جسر خورده اكثر آنها را درهم شكست چنانچه از شصت كشتی زیاده از پانزده عدد سالم نماند بنابرآن فرمان همایون نفاذ یافت كه معبری پیدا كنند كه جزیره درمیان داشته باشد تا بدان كشتیها كه درست مانده بود از این كنار آب تا جزیره جسر بسته بگذرند و كرتی دیگر از جزیره تا آن لب آب جسر بندند و عبور كنند و بعد از جستجوی و تك‌وپوی مثل این جائی یافته جسر ترتیب نمودند و خاقان منصور با تمامی سپاه از آب عبور كرده بجزیره شتافته بخیال آنكه شب آنجا بوده روز دیگر جسر را بدانطرف كشند و از آب بگذرند اتفاق در آخر همان روز شتری در آب افتاده و بسهولت بآنجانب بیرون رفت لا جرم بوضوح پیوست كه بی‌وسیله جسر از آن آب میتوان گذشت و خاقان عالی‌مكان همانزمان از آنجا عبور فرموده شاه‌زادگان و امرا و لشگریان نیز مانند باد از آب عبور نمودند چنانچه در وقت نماز خفتن هیچكس در جزیره نماند و نزدیك به نیمشب آب طغیان
ص: 206
كرده آنجزیره را فروگرفت و همكنان را معلوم شد كه افتادن آن شتر در آب محض عنایت ملك وهاب و كمال قوت و دولت خاقان كامیاب بوده و الا در آنشب در جزیره مذكوره توقف واقع میگشت و همه‌كس را طوفان بلا و امواج دریا از سر می‌گذشت و لا عجب بیت
بود هركرا لطف حق راهبرز طوفان دوران نیابد ضرر القصه چون دریای لشگر قیامت اثر خاقانی در ظاهر قندز بتلاطم درآمد سیلاب رعب و هراس اساس عناد امیر خسرو شاه را اندراس داده از مقام غرور و پند تجاوز نمود و علی التعاقب و التوالی قاصدان سخندان بآستان خلافت آشیان ارسال داشته بزبان عجز و نیازمندی پیغام داد كه قدر بنده از آن نازلتر است كه با خدام خاقان منصور در معرض مقابله و مقاتله در توانم آمد و جرأت و جسارت كه تا غایت بوقوع انجامیده از خوف جان و بیم هلاكت بوده اگر زلال الطاف خسروانه دفاتر زلات این بیچاره را بآب عفو و اغماض فروشوید هرآینه حلقه چاكری و انقیاد در گوش كشیده ما دام الحیواة قدم از جاده خدمتكاری فراتر نمی‌نهم و چون موكب همایون ازینجا مراجعت فرموده در قبة الاسلام بلخ نزول اجلال واقع شود بدرگاه عالم‌پناه شتافته دیده رمد دیده را از خاك بارگاه سپهر اشتباه جلادهم خاقان منصور از عایت مرحمت جبلی و نهایت عاطفت اصلی بر عجز و بیچارگی خسرو شاه ترحم نموده فرستادگان او را بخلع فاخره نوازش كرده سخنان عنایت‌آمیز پیغام فرمود آنگاه خسرو شاه خطبه و سكه باسم و لقب همایون موشح و مزین ساخته نظر بهادر را كه از جمله مخصوصانش بود با پیشكشهای لایق بیرون فرستاد و او بوسیله امراء عظام شرف تقبیل قوایم سریر سلطنت مصیر دریافته زبان اعتذار و استغفار برگشاد و بانعام خلع طلادوزی مفتخر و مباهی گشته خاقان منصور جهة امیر خسرو شاه و برادران او نیز اثواب خاصه ارسال فرمود و از كمال مكارم اخلاق منصب امارت دیوان اعلی بخسرو شاه عنایت كرده تفویض آن منصب جلیل القدر را علاوه بخشایش جرایم و آثام او گردانید و چون نظر بهادر از بارگاه فلك احتشام مقضی المرام بقلعه قندز بازگشت فرق تفاخر و مباهات خسرو شاه از ایوان درگذشت و مهر خود را بقطب الدین محمد بكاول سپرده بپایه سریر خلافت مصیر فرستاد تا فرامین مطاعه را بآن موشح سازد بعد از آن اردوی كیهان پوی بجانب قبة الاسلام بلخ نهضت نمود و چون از غبار مواكب گردون مراتب هوای آن بلده عطربیز گشت خاقان ملك‌بخش ایالت بلخ را با توابع و ضمایم از آب آمویه تا مرغاب بسلطان بدیع الزمان میرزا مسلم داشت و عازم دار السلطنه هراة شده بر جناح استعجال رایت نهضت برافراشت پس از وصول بمستقر سریر حشمت و عظمت و تمجید بساط عدالت و مكرمت سلطانمسعود میرزا حسب المقر رهمشیره خود را كه نامزد حیدر محمد میرزا بود یراق نموده بجانب دار السلطنه هراة گسیل فرمود و خاقان منصور امراء عظام و وزراء گرام را بترتیب اسباب سور و تهیه موجبات جشن و سرور مأمور گردانید و بدستور معهود در باغ زاغان چهار طاقها ساخته شده تعبیها بعرصه ظهور آمده دو سه ماه روزگار صغار و كبار بعیش و طرب بگذشت و زهره برج سلطنت با برجیس سپهر خلافت بمقتضاء
ص: 207
شریعت غرا مقارنه كرده بین الجانبین طریقه محبت مرعی گشت و چون برحسب تقدیر ایزد سبحانه و تعالی در دار ناپایدار فنا هرسوری را ماتمی در عقبست و هرسروری را المی متعاقب هرنهاری را لیلی درپی و هربهاری آبستن بفصل دی همدران سال كه تاریخ هجری بنهصد و دو رسیده بود شاه‌زاده جلالت انتما ابو الفوارس شاه غریب میرزا كه به لطف طبع وحدت ذهن و وفور فراست و كیاست از سایر اخوان امتیاز داشت و همواره با افاضل شعرا و اعاظم فضلا مصاحبت نموده همت بر تربیت این طایفه میگماشت بعلت فجاة درگذشت و بموجب كلمه خجسته (اولادنا اكبادنا) رحلت شاه‌زاده موجب ملال خاقان ستوده‌خصال شده چنانچه معهود است لوازم سوگواری و مراسم تعزیت‌داری مرعی گشت‌

گفتار در بیان سلوك بدیع الزمان میرزا در وادی عصیان و طغیان و ظهور آثار فتنه و فساد در اطراف بلاد خراسان‌

چنانچه سابقا مذكور شد در آن اوان كه سلطان بدیع الزمان میرزا بموجب فرمان واجب الاذعان از دار الملك جرجان عنان عزیمت بصوب كنار آب آمویه انعطاف داد زمام ایالت آن مملكت را در قبضه اختیار ولد ارشد خود محمد مؤمن میرزا نهاد و چنان طمع میداشت كه خاقان منصور بهمان دستور آن مملكت را بر آن نبیره سعادتمند مسلم دارد و اندیشه عزل او را پیرامن خاطر عاطر نگذارد اما بخلاف متصور آنحضرت در روزیكه میرزا بدیع الزمان را خلعت عنایت كرده بحكومت قبة الاسلام بلخ سرافراز گردانید در همان مجلس میرزا مظفر حسین را جهة تفویض ایالت دار الفتح استراباد جامه پوشانید و بنابر آنكه بدیع الزمان میرزا در وقت محاصره قندز از مظفر حسین میرزا رنجیده بود و عزل ولد ارشد را تصور نمینمود ازین معنی بغایت متغیر گشت و با امرا و مخصوصان خود طریق مشورت مسلوك داشته از مقام اطاعت پدر بزرگوار درگذشت و بعد از آنكه خاقان منصور از بلخ بدار السلطنة هراة شتافت بدیع الزمان میرزا ایلچیان همعنان برق و باد بدار الفتح استرباد فرستاد و به محمد مؤمن میرزا پیغام داد كه سپاه مملكت جرجان را فراهم آورده بترتیب اسباب كارزار پردازد و چون مظفر حسین میرزا بدان جانب شتابد امر حكومت را باز نگذارد و اگر ضرورت شود مقاتله او را پیش نهاد همت سازد و همچنین بدیع الزمان میرزا قاصدان سخندان نزد امیر خسرو شاه و امیر شجاع الدین ذو النون ارغون كه از خاقان منصور توهمی عظیم داشت ارسال نموده ایشان را از ما فی الضمیر خویش آگاه ساخت و آن دو امیر صایب‌تدبیر نسبت بان پادشاه عالیجاه در مقام اخلاص آمده هریك بناء اطاعت و خدمتكاری طرح انداخت و حقیقت این اخبار در دار السلطنه هراة اشتهار یافته خاقان منصور در بحر اضطراب افتاده چند نوبت رسل و رسایل نزد بدیع الزمان میرزا روانه گردانیده شرایط
ص: 208
نصیحت بجای آورد لیكن فایده نداد لا جرم بی‌تحمل شده قصد فرمود كه با وجود ضعف مزاج و فقدان قوت سواری در آن زمستان لشگر نصرت‌نشان بحدود بلخ رسانیده بدیع الزمان میرزا تادیب بلیغ نموده از سلوك طریق عقوق منزجر گرداند اما مقرب حضرت سلطانی امیر نظام الدین علی شیر بعرض رسانید كه اگر فرمان همایون نفاذ یابد بنده ببلخ رفته میرزا بدیع الزمان را نصیحت نمایم و بكمال عواطف پادشاهانه امیدوار ساخته نوعی سازم كه از بادیه دلازاری بشارع خدمتگاری؟؟؟ دو اینمعنی موافق مزاج همایون افتاده امیر علی شیر روی بمقصد نهاد و چون نزدیك بآنبلده رسید شاه‌زاده شرط استقبال مرعی داشته مقدم شریف آنمهمان عزیز را مغتنم شمرد و در لوازم تعظیم و حرمت مبالغه كرده باحسن وجهی مراسم رافت و ضیافت بجای آورد و امیر صایب‌تدبیر بحسن تقریر میرزا بدیع الزمان را پند داده از سلوك طریق خلاف تخدیر نمود و برعایت حقوق والد بزرگوار و استرضاء خاطر خاقان كامكار تحریص فرمود و آنسخنان در ضمیر منیر میرزا بدیع الزمان مأثر افتاده می‌خواست كه سركار بلخ را بمظفر حسین میرزا باز گذارد و مقرب حضرت سلطانی را با حصول آمال و آمانی رخصت انصراف دهد كه ناگاه بحسب تقدیر امری ظاهر گشت كه از سر مصالحه بیكبارگی درگذشت صورت حادثه آنكه در آن اوان كه امیر علی شیر در بلخ بود و بصیقل كلمات حكمت آیات زنك نقار از مرآت خاطر بدیع الزمان میرزا میزدود خاقان منصور بنابر اغوای خواجه نظام الملك و بعضی دیگر از مقربان نمی‌خواستند كه امر مصالحه بسعی امیر علی شیر تیسیر پذیرد بنام امیر اسلام برلاس كه كوتوال بلخ بود نشانی ارسال فرمود مضمون آنكه هرگاه بدیع الزمان میرزا برسم شكار از شهر بیرون رود باید كه دروازها بركشیده نگذاری كه دیگر بآن بلده درآید تا بمزید عنایت و التفات ما اختصاص یابی و این نشان بنابر اقتضاء قضا بنظر بدیع الزمان میرزا رسیده از شفقت پدر بزرگوار نومید گشت و امیر علیشیر را بیحصول مقصود رخصت داده از مقام موافقت درگذشت و مقرب حضرت سلطانی در تخت سفر بپایه سریر خاقانی رسیده آنچه دیده بود و شنیده معروض گردانید و در باب اطفاء آتش غضب پادشاهی كه صفت التهاب داشت مساعی جمیله بتقدیم رسانید اما اصلا نتیجه بر آنترتیب نیافت و خاقان منصور میرزا مظفر حسین را با امیر محمد برندق برلاس و امیر ناصر الدین عمر بیك بجانب استرآباد فرستاد و بنفس نفیس عنان عزیمت بطرف بلخ تافت و در اوایل فصل بهار با لشگری بعدد اوراق ریاحین و ازهار از تخت سفر عازم استیصال نهال اقبال پسر گشته توجه نمود و بدیع الزمان میرزا اینخبر شنوده ابواب انعام و احسان بر روی امرا و لشگریان بازگشود امیر نظام الدین شیخ علی طغائی را بحكومت و محافظت شهر و قلعه بلخ مقرر ساخت و در شعبان سنه اثنی و تسعمائه باستقبال والد نامدار از آن بلده بیرون خرامیده رایت قتال جدال برافراخت و از راه جوزجانان بالنك بیگی شتافته در دهانه دره پیل چراغ قبه بارگاه باوج مهر و ماه رسانید و از اینجانب مواكب گردون مراتب خاقان نیز از میمنه گذشته آنطرف دره مذكوره را معسكر همایون گردانید و در آنشب پر تعب پدر و پسر بقصد یكدیگر كمر بسته تا روز در اندیشه كارزار بودند و
ص: 209
دلیران جانبین بتهیه اسباب مصاف پرداخته مبتلی و اطمینان خواطر لب میگشودند

ذكر واقعه هایله پیل چراغ و فرونشستن چراغ امنیت و فراغ‌

صباحی كه از اهتزاز صرصر قضا و قدر چراغ نمایش مواكب كواكب در شبستان آسمان منطقی گردید و از قضای مشیت مالك الملك اكبر لوای كشورگشای جمشید خورشید بافق فتح و فیروزی رسید خاقان منصور قلب میمنه و میسره سپاه ظفرپناه را بنور طلعت شاه‌زادگان آفتاب احتشام و فر وجود نوئینان بهرام انتقام زینت و استحكام داده بمیدان جنك و معركه نام و ننك فرستاد و بنفس همایون متعاقب ایشان بر سبیل تأنی در حركت آمد و از آنجانب میرزا بدیع الزمان نیز بتعبیه لشگر فتنه‌انگیز قیام نموده شبدیز عزم بمهمیز ستیز تیز ساخت و روی بمیدان رزم آورده اعلام قتال و جدال بر افراخت در میان دره پیل چراغ تقارب فریقین بتلاقی انجامید و غریو كوس و سورن زلزله در زمین و زمان انداخته علامت صور اسرافیل ظاهر گردانید و بباد حمله یلان چراغ زندگانی پردلان فرونشاند و شعله سنان پهلوانان خرمن حیات شجعان بسرحد احتراق رساند گوهر حسام زمردفام از خون كشتگان رنك یاقوت رمانی گرفت و صفحه خنجر الماس اثر از حلق افتادگان گونه لعل بدخشانی پذیرفت نظم
ز خون یلان سنك شد لعل‌گون‌روان شد بروی زمین جوی خون
بهرسو سر سروری نامجوی‌بمیدان در افتاده مانند گوی در اثناء آن احوال و خلال آن اهوال همای چتر همایون فال خاقان ستوده‌خصال قبال اقبال سایه بر آن معركه انداخت و چشم بدیع الزمان میرزا بر ماهچه لواء كشورگشا افتاد عنان تمالك و تماسك از دست داده توقف در برابر همچنان پدری از مقتضای رعایت ادب مستبعد شمرده از راه اختیار یا اضطرار پشت بر میدان كارزار گردانیده روی بوادی فرار آورد لا جرم دلاوران موكب نصرت نشان از سر اقتدار آغاز سرافشانی كرده شاهی عرب را با فوجی از مخصوصان شاه‌زاده بتیغ بی‌دریغ بگذرانیدند و زمره را با سیری گرفته حسب و الحكم اكثر ایشان را نیز شربت هلاكت چشانیدند و چون بدیع الزمان میرزا عنان یك‌ران بصوب فرار تافت بواسطه تنگی آن راه و ازدحام خیل سپاه نتوانست كه بر سبیل سرعت از غرقاب هیجاخود را بساحل نجات رساند و با طایفه از خواص كه ملازم موكب سعادت اختصاص بودند بر پشته صعود نموده از طریق غیر معهود طی مسافت فرمود ناگاه بر فراز كوهی یك‌انداز رسید كه از هیچ طرف آن پیاده را نزول ممكن نبود تا بسواره چه رسد و حال آنكه ابو المحسن میرزا بحكم خاقان مظفرلوا بقصد گرفتن برادر بزرگوار از عقب در غایت سرعت میامد لا جرم بدیع الزمان میرزا متحیر گشته پیاده شد و ملازمان ركاب عالی چند فوطه و دستار بر سر هم بستند شاه‌زاده دست در آن زده پایان رفت و راقم حروف بعد از پنج شش سال از حدوث این واقعه در ملازمت سلطان بدیع الزمان میرزا بدانموضع رسیده و
ص: 210
كیفیت نزول آنحضرت را بی‌واسطه از لفظ گوهرافشانش شنیده القصه چون شاه‌زاده قرین صحت و سلامت از آنكوه بدهانه دره پیل چراغ پایان آمد كپك خوارزمی كه در سلك خدام عالیمقامش انتظام داشت و از راه راست بدانجا رسیده بود در ساعت اسب خویش پیش كشید و سلطان بدیع الزمان میرزا پای در ركاب آورده عنان عزیمت بطرف قندز انعطاف داد و اكثر مردمیكه بر زبر آنكوه در خدمت آن شاه‌زاده بودند بسلامت پایان آمده از عقبش روان شدند اما هراسب و استر كه از آنجا پایان انداختند چراگاه عدم را منزل ساخت و خاقان منصور بعد از دیدن پیكر نصرت و ظفر فتحنامها باطراف بلاد خراسان ارسال داشته رایات همایون فال بجانب قبة الاسلام بلخ برافراشت از نوادر وقایع آنكه شكست میرزا بدیع الزمان در پیل چراغ روز سه‌شنبه بیست و نهم شعبان سنه اثنین و تسعمائه دست داد و روز دیگر كه چهارشنبه غره ماه رمضان بود پسرش محمد مؤمن میرزا در میان تاشكر بروك و مهر انجمن مغلوب شده بدست مظفر حسین میرزا افتاد چنان‌چه عنقریب سمت تحریر خواهد یافت و پرتو اهتمام بر تفصیل آن واقعه خواهد تافت انشاء اللّه‌

ذكر فتح بلخ بعد از تقدیم لوازم محاصره و پیكار و رفتن سلطان بدیع الزمان میرزا بولایت گرمسیر و قندهار

چون امیر نظام الدین شیخعلی طغائی كه حاكم قبة الاسلام بلخ بود از واقعه پیل چراغ خبر یافت برج و باره و فیصل و دروازه شهر را چنانچه باید و شاید مضبوط و محفوظ گردانید و خاطر بر تحصن قرار داده مستعد افروختن آتش جنك و پیكار گردید و رایات ظفر آیات خاقان پسندیده‌صفات از پیل چراغ نهضت فرموده چون سایه وصول بر ظاهر آن بلده انداخت جریك منصور آغاز محاصره و محاربه كردند و مردم شهر نیز بانداختن تیر و سنك و افروختن نیران حرب و جنك پرداخته لوازم شجاعت بجای آوردند و بعد از چند روز علیكه بخشی كه امیر شیخ علی ضبط برج چهل حجره را بعهده او كرده بود نقش دولت خواهی میرزا بدیع الزمان را بآب بیوفائی از لوح دل بشست و بملازمت خاقان منصور مایل گشته قاصدی نزد امیر عبد اللطیف بخشی كه خویش او بود فرستاد و پیغام داد كه باید در فلان شب عساكر ظفرسلب از جمیع اطراف شهر جنك پیش آرند تا من ازین برج فوجی از شجعان را بالا برم و باحسن وجهی لوازم خدمتكاری حضرت شهریاری بجای آرم و امیر عبد اللطیف كیفیت حال را بعرض خاقان منصور رسانیده آنحضرت در نماز دیگر شب موعود جنود ظفر ورود را بجنك سلطانی امر فرمود و همان ساعت یكی از امرا كه كینه امیر عبد اللطیف در سینه داشت و نمیخواست كه تسخیر بلخ بوساطت او تیسیر پذیرد صورت مواضعه را بر تیری نوشته بشهر انداخت و آن نوشته بنظر امیر شیخعلی رسیده فی الحال با فوجی از ابطال رجال عزم گرفتن علیكه بخشی كرد و او اول خیال مقاومت نموده آخر الامر خود
ص: 211
را از زبر برج چهل هجره در خندق شیخ حاجی انداخت و پشت او بر زمین خورده بشكست و همان لحظه امیر شیخعلی بر حقیقیت حال اطلاع یافته كسی پایان فرستاد تا سرش از تن جدا كرد و از نوكران علیكه بخشی اكثر كشته گشته بقیة السیف خود را از باره در خندق انداخته و باردوی همایون شتافته صورت حادثه را معروضداشتند لا جرم آنشب جنك در حیز تاخیر افتاد و چون مدت محاصره بلخ از چهل روز درگذشت در شهر قحط و غلائی عظیم واقع شد امیر شیخ علی از محافظت آن بلده عاجز گشت و در تأمل افتاد كه آیا بچه وسیله دست در دامان عاطفت خاقان منصور استوار گرداند و كدام‌یك از امرا و اركان دولت را شفیع جرایم خود ساخته محصوران بلخ را از بلاء غلا بسعت معیشت رساند در آن اثنا رباعی
از مطلع لطف ایزدی ناگامی‌بنمود فروغ روی زیبا ماهی
شد سرور اهل بلخ عالیجاهی‌نی‌نی ز عدم بعالم آمد شاهی یعنی نیر وجود فایض الجود شاه‌زاده سعادت انتما سلطان محمد زمان میرزا از افق ولادت طالع گشت و از انوار به جبین مبینش دیده دولت و اقبال روشن شده طنطنه كوس بشارت از اوج سموات درگذشت و امیر شیخ علی آن در درج كامكاری را در قماط عزت و بزرگواری پیچیده برسم شفاعت نزد جد نامدارش فرستاد و خاقان منصور را از مشاهده جمال آن قرة العین سلطنت عرق شفقت در حركت آمده ابواب لطف و احسان بر روی روزگار ابلخیان برگشاد و خواجه كمال الدین حسین ولد خواجه نظام الملك و امیر حاجی پیر بكاول را نزد امیر شیخ علی ارسال داشته سخنان عنایت‌آمیز پیغام فرمود و امیر شیخ علی از استماع آنحكایات قوی‌دل و مستظهر گشته در اواخر شوال سال مذكور مصحوب مشار الیهما بدرگاه عالمپناه شتافت و بسعادت تقبیل بساط خلافت مناط مشرف شده پرتو انوار عاطفت خاقان بر وجنات احوالش تافت و چون امیر شیخ علی پنج شش روز در ظل عنایت بیدریغ بسر برد رخصت حاصل نموده با شاهزاده نورسیده و والده او كه صبیه صلبیه تهمتن بیك بود و سایر مستورات حرم‌سرای بدیع- الزمان میرزا عزیمت قندز فرمود و خاقان منصور ایالت قبة الاسلام بلخ و توابع را به ابراهیم حسین میرزا تفویض كرده روی بجانب كنار آب مرغاب آورد اما بدیع الزمان میرزا از معركه پیل چراغ با معدودی از امراء و مخصوصان عنان‌یكران بصوب قندز انعطاف داد و بعد از وصول بحدود آنولایت امیر خسرو شاه تحف خسروانه و تبركات پادشاهانه از خیمه و خرگاه و سراپرده و بارگاه اسپان تازی راهوار و استران ركابی قطار و نفایس اقمشه و ظرایف امتعه و نقود نامعدود مصحوب جمعی از حواص خویش باستقبال شاهزاده فرستاد و خود نیز متعاقب بملازمت شتافته شرف تقبیل انامل فیاض دریافت آنگاه آنخسرو عالیجاه با امیر خسرو شاه و سایر امراء شجاعت‌پناه در باب تسخیر مملكت و تدبیر امور دولت شرایط مشورت بجای آورد و چنان مقرر شد كه بدیع- الزمان میرزا بقندهار شتافته امیر ذو النون را بخود ملحق گرداند و سپاه آنولایات را فراهم آورده از آن جانب بحدود خراسان درآید و امیر خسرو شاه ازین طرف با لشگرهای
ص: 212
قندز و بقلان و ختلان و بدخشان متعرض حدود بلخ و اندخود و شیرغان گردد و تا آنچه مدعاست بحصول پیوندد و هنوز بدیع الزمان میرزا در ظاهر قندز بود كه امیر شیخ علی بخدمت رسیده دری اوج سلطنت را ببارگاه سپهر اشتباه رسانید و آنحضرت دیده به- دیدار شاهزاده روشن كرده چند روز بساط نشاط مبسوط گردانید بعد از آن فرزند ارجمند را با حجله‌نشینان تتق عصمة در قندز گذاشته رایت عزیمت بصوب گرمسیر و قندهار برافراشت و پس از وصول بآن مملكت امیر شجاع الدین ذو النون و اولاد او شجاع بیك و محمد مقیم بمراسم استقبال استعجال نمودند و بلوازم نیاز و نثار پرداختند و بقدر امكان در استرضاء خاطر همایونش كوشیده بهمگی همت انتظام مهام آنخسرو عالی‌مقام را پیش نهاد همت ضمایر اقبال مآثر ساخته و همدران ایام بدیع الزمان میرزا مخدره امیر ذو النون را كه ناهید اوج عفت و طهارت بود خواستگاری نمود و بآئین شریعت مطهره در سلك ازدواج كشید و چند روز بساط و سور و سرور مبسوط داشته بعیش و نشاط گذرانید و باین وصلت مبانی اخلاص امیر ذو النون و اولاد او نسبت بآن حضرت سمت استحكام گرفت و قواعد قصر اقبال شاهزاده صفت رفعت و متانت پذیرفت اما در آن اوان جهت دفع اصابت عین الكمال امری در غایت غرابت دست داد و بآن واسطه امیر شیخعلی طغائی دربند گزند افتاد صورت حال آنكه در روزیكه امیر ذو النون بطواف یكی از مزارات زمین داور اشتغال داشت فدائی بطریق دادخواهان پیش آمده كاردی بجامه آنجناب رسانید و ملازمان در ساعت او را پاره‌پاره كرده آن حركت را از انگیز امیر شیخعلی دانستند و امیر ذو النون و اولاد قصد قتل آن بیگناه نموده امیر شیخعلی بسرا پرده سلطان بدیع- الزمان میرزا گریخت ارغونیان با دو سه هزار سوار سراپرده عالی را مركزوار درمیان گرفتند و كس نزد آنحضرت فرستاده امیر شیخعلی را طلبیدند و هرچند بدیع الزمان میرزا در ابراء ذمه امیر شیخعلی سخنان پیغام فرمود بسمع قبول نشنودند اما عهد و پیمان را بایمان مؤكد گردانیدند كه امیر شیخعلی را نكشد بعد از آن بدیع الزمان میرزا جناب امارت‌مآب را بامیر ذو النون تسلیم نمود و او بار دیگر از آنحضرت راضی گشته كمر خدمت بر میان بست و امیر شیخ علی را چندگاهی در یكی از قلاع گرمسیر محبوس گردانیده آخر الامر اجازت داد كه بهرطرف كه خواهد رود و آنجناب بدرگاه عالم‌پناه خاقان منصور شتافته در سلك سایر امراء عظام منتظم شد و همدران ایام كه بدیع الزمان میرزا در زمین داور بسر میبرد حادثه محنت اثر محمد مومن میرزا اشتهار یافت و شرار آتش غم و اندوه كانون درون همكنان را فروتافت چنانچه مشروح می‌گردد و كیفیت این اجمال بتفصیل می‌پیوندد.

گفتار در بیان گرفتار شدن محمد مومن میرزا بدست ابو المنصور مظفر حسین میرزا و از پای درآمدن آن تازه‌نهال ریاض اقبال بصرصر تقدیر ایزد متعال‌

سلطان محمد مومن میرزا شاهزاده بود كه آفتاب طلعت همایونش ضیابخش ریاض
ص: 213
پادشاهی و ظلال معدلت روزافزونش آرامگاه فرق رعیت و سپاهی فرق فرقد سایش شایسته افسر هوشنك و ذات خجسته‌صفاتش زیبنده دیهیم و اورنك در میدان رزم چون شیر ژیان بسرپنجه پهلوانی لباس حیات دشمنان از هم دریدی و در ایوان بزم بسان ابر نیسان از رشحات دست گوهربار گل آمال دوستان را خضرت بخشیدی مرآت طبع لطیفش عكس‌پذیر صور خیرخواهی و مصباح رای منیرش مظهر انوار عنایات الهی مثنوی
گل باغ دولت در درج شاهی‌فروزنده شمعی بنور الهی
ز انصاف و عدلش رعیت مرفه‌بجود و عطایش سپاهی مباهی
چو آئینه مرآت طبعش منورمصور درو صورت خیرخواهی و چون زمانه ستمكار و سپهر مردم آزار نمی‌خواست كه طوایف انام در ظلال معدلت آن دری آسمان جلالت بیاسایند و در پناه مرحمت آن گوهر كان عدالت آسایش نمایند در عنفوان اوان جوانی نهال زندگانی او بتندباد اجل از پای درافتاد و در مبادی اوقات شباب آفتاب حیاتش بتقدیر ایزد عز و جل از اوج كمال روی بسرحد زوال نهاد صورت حال بر سبیل اجمال آنكه چون آن شاهزاده سعادت انتما از توجه مظفر حسین میرزا بجانب استراباد خبر یافت می‌خواست كه بقدم اطاعت عم بزرگوار را استقبال نماید ملك و مال بوی باز گذاشته بجانب قبة الاسلام بلخ توجه فرماید لیكن متعاقب و متواتر فرامین بدیع الزمان میرزا بوی رسید مبنی بر آنكه به هیچ‌وجه عنان اختیار از دست ندهد و سپاه جرجان را فراهم آورده قدم در میدان مقاتله مظفر حسین میرزا نهد بنابر آن محمد مومن میرزا با لشگری جرار از استراباد بیرون خرامید و عنان‌یكران بصوب معركه پیكار منعطف گردانید از آن طرف مظفر حسین میرزا باتفاق امیر شجاع الدین محمد برندق برلاس جنود ظفراقتباس را یاسامشی كرد و در روز چهارشنبه غره ماه مبارك رمضان درمیان تا شكر بروك و مهر انجمن تلاقی فریقین روی نمود و آواز شیون و نفیر سورن بلند گشته سرپنجه دلاوران ابواب طعن و ضرب برگشود نظم
دو لشگر نمودند آهنك جنك‌كشیدند شمشیر الماس رنك
ز ابر سنان ریخت باران خون‌ز خون یلان شد زمین لاله‌گون در خلال این احوال امیر عمر بیك وفادار از جوانغار مظفر حسین میرزا بر برانغار محمد مومن میرزا حمله كرد و دست راست شاهزاده را از پیش برداشته از پس پشت آنحضرت درآمد محمد مومن میرزا چون حال بر آن منوال دید با مبارزان قول مانند سیلی كه از فراز رو به نشیب آورد بجانب قلب سپاه عم عالیجاه تاخت و علامت روز قیامت ظاهر ساخته فوجی از شجعان را بر خاك هلاك انداخت اما در اثناء كرو و فر بسبب كج روی توسن سپهر بدمهر تنك بارگیر آن زیبنده تاج و سریر از هم بگسیخت و از پشت زین بر روی زمین افتاده یكی از لشگریان خراسان در وی آویخت و میرزا مظفر حسین بمشاهده پیكر فتح و ظفر سرافراز گشته محمد مومن میرزا اسیر پنجه تقدیر شده بپایه سریرش رسید و شاهزاده برادرزاده را تسلی داده در آغوش عطوفت كشید آنگاه باسترآباد درآمده او را به بند نقره مقید ساخت و بعد از چند روز مصحوب امیر محمد برندق بجانب هراة گسیل فرمود و امیر محمد برندق میرزا محمد مؤمن را در ماه
ص: 214
صفر سنه ثلث و تسعمائه بمقصد رسانیده در قلعه اختیار الدین حبس نمود و روی به ملازمت خاقان منصور آورده در كنار آب مرغاب بشرف بساطبوس مشرف گشت و كیفیت حال عرض كرد و مادر مظفر حسین میرزا خدیجه بیگی آغا بقاء شاه‌زاده را مستلزم فناء پسر خود تصور فرموده بهمگی همت متوجه آنشد كه تازه نهال ریاض دولت و اقبال را بصرصر قهر از پای دراندازد و سرچشمه عدالت و احسان را بر خاك بیمروتی انباشته نابود سازد و خواجه نظام الملك و اولاد او را كه در آن زمان صاحب اختیار ملك و مال بودند با خود متفق گردانیده در شبی كه خاقان منصور از شرب شراب انگور بیشعور بود حكم قتل آنشاه‌زاده حمیده صفات حاصل كرده یار علی بخشی و عبد الواحد یساول و دو معتمد دیگر را جهة آن مهم نامزد فرمود و صباح روز دیگر خاقان منصور از حكم شب گذشته وقوف یافته مسرعی از عقب مشار الیهم ارسال داشت و نشان همایون فرستاد كه بجان ثمرة الفواد سلطنت و قرة العین خلافت آسیبی نرسانند اما آن چهار نابكار بنابر تأكید خدیجه بیگی آغا در غایت سرعت طی مسافت نموده شبی بارویهای بسته در محلی كه محمد مؤمن میرزا بتلاوت كلام ایزد متعال اشتغال داشت پیش او درآمدند و شاه‌زاده كیفیت حال دانسته برجست و با ایشان آغاز تلاش كرد و آن بدبختان بیعاقبت آنچنان جوانی را كه در دودمان امیر تیمور گوركان نظیر نداشت هلاك ساختند و جهة مغلطه مردم از برج قلعه بخاك ریز انداختند گل رخسار آن؟؟؟ ریاض پادشاهی كه به نسیم عنایت الهی شگفته بود بر خاك افتاد و؟؟؟ قامت آن اختر اوج سلطانی كه بر جویبار كامرانی بكمال اعتدال رسیده بود اوراق بقا بباد فنا داد بیت
هزار سرو كه بر حد اعتدال برآیدبقامتش نرسد گر هزار سال برآید و ناجوانمردانی كه مرتكب آن امر شنیع بودند همان‌شب بجانب اردو توجه نمودند و در سر خیابان ایلچی كه نشان بخشش می‌آورد بایشان دوچار خورد و چون قضا كار خود كرده بود غیر تاسف و تحسر فایده روی ننمود علی الصباح كه خسرو خاوری جیب نیلوفری چاك زده قطرات كواكب را بجای اشك از دیده فروریخت و از مهابت آنحادثه رخساره‌اش صفت صفرت گرفته بانامل اضطراب عقد پروین از هم بگسیخت متوطنان هراة از كیفیت واقعه وقوف یافته فریاد و افغان باوج آسمان رسانیدند و سیلاب خون از فواره عیون روان ساخته از غایت بی‌طاقتی در خاك و خون غلطیدند والده مغمومه شاه‌زاده شهید خانم سلطان بیگم بنت سلطان سعید و همشیره بی‌چاره‌اش نمدهای سیاه در گردن انداختند و بجای گریبان جامه جان چاك كرده از فغان و شیون علامت قیامت ظاهر ساختند رباعی
در ماتم تو دهر بسی شیون كردلاله همه خون دیده در دامن كرد
گل جیب قبای ارغوانی بدریدقمری نمد سیاه در گردن كرد و بی‌شایبه تكلف و سخنوری اگر از حیرت آن واقعه هایله سپهر تیز گرد از رفتار باز می‌ایستاد جای آن بود و اگر از صعوبت آن حادثه شامله ماه عالم نورد بر خاك می‌افتاد لایق مینمود آفتاب را مهر نشاید
ص: 215
خواند كه بعد ازو طالع گشت و بهرام را شدید الانتقام نباید گفت كه از سر خون قاتلانش درگذشت بیت
اینچنین واقعه حادث و آنگاه هنوزچرخ گردان و فلك روشن و خورشید انور امیر ساربان جنید كه در شهر بود بتجهیز و تكفین جسد مطهرش مشغولی كرده در مدرسه شریفه بدیعیه مدفون ساخت و چند روز باطعام طعام و ختمات كلام معجز نظام ذو الجلال و الاكرام پرداخت و پس از سه روز از اینمصیبت عظمی امیر نظام الدین علیشیر كه بطواف روضه مقدسه رضویه رفته بود بشهر رسید و از استماع آن خبر محنت اثر در بحر اضطراب افتاده سیلاب خون از جویبار دیده روان گردانید در آن ایام چند نوبت راقم حروف از زبان الهام بیان آن امیر عالیشان استماع نموده كه میگفت واقعه محمد مومن میرزا حكم قتل شیخ مجد الدین بغدادی دارد زیرا كه همچنانچه در آنزمان تمامی ولایات و ماوراء النهر و خراسان و عراق بسبب لشگر كشیدن چنگیز خان از توران بایران قتل عام یافته ویران گشت در این اوقات نیز بواسطه شناعت اینحادثه فتنه عظیم كه مستلزم تخریب بلاد و تعذیب عباد باشد بوقوع خواهد پیوست و فی الواقع پس از آن باندك زمانی سپاه اوزبك بر خراسان استیلا یافته نزول بلایا و حلول زرایا در میان برایا بتواتر انجامید چنانچه از سیاق كلام آینده ظاهر خواهد گردید و چون خبر شهادت ولد ارشد بسمع بدیع الزمان میرزا رسید اضطراب و بی‌تحملی آغاز نهاده عزم انتقام جزم كرده بجمع آوردن لشگرها فرمان داد.

ذكر توجه نمودن خاقان منصور بجانب قندهار و مراجعت فرمودن بتعب بسیار

چون خاطر خطیر خاقان كشورگیر از ضبط مملكت بلخ و توابع فارغ گشت و مهم شاه‌زاده سعید محمد مومن میرزا بشرح مسطور از هم بگذشت بسان جمشید خورشید كه در اول ربیع ببیت الشرف خویش خرامد در اوائل ربیع اول عنان عزیمت بمستقر كرامت انعطاف داد و مقرب حضرت سلطانی همعنانی سادات و قضاة و اشراف و اعیان هرات تا رباط دره‌زنگی باستقبال رفتند و همگنان بپرسش و نوازش بیكران اختصاص یافتند و خاقان منصور مانند روح كه بجسد درآید بباغ جهان‌آرا خرامید و قرب پنجاه روز بساط عیش و نشاط مبسوط گردانید در آن اثنا بمسامع جلال رسید كه سلطان بدیع- الزمان میرزا باتفاق امراء ارغون لشگری زیاده از چند و چون فراهم آورده داعیه دارد كه بانتقام محمد مومن میرزا قدم در میدان مقابله و مقاتله نهد بناء علی هذا در اوائل جمادی الاولی لواء كشورگشا بجانب گرمسیر و قندهار در حركت آمد میرزا بدیع الزمان و امیر ذو النون چون بر نهضت آن حضرت اطلاع یافتند رعایا و مزارعان مملكت فراه و زمین داور و قندهار را فرمودند تا از جنس حبوبات آنچه در صحرا بود بقلاع درآوردند
ص: 216
و مجموع حصون آن ولایت را بمردان كاری استوار گردانیدند و امیر ذو النون در قلعه با شلنك كه اگر مور بر آن صعود نمودی پایش لنك شدی منزل گزیده بدیع الزمان میرزا در دیگری از قلاع سپهر ارتفاع خود را مضبوط گردانید شجاع بیك در حصار قندهار مسكن كرد و محمد مقیم در ضبط قلعه زمین داور شرایط اهتمام بجای آورد و چنان مقرر شد كه اگر خاقان منصور بجانب با شلنك رود بدیع الزمان میرزا بآهنك جنك از عقب معسكر ظفر اثر درآید و اگر علم نصرت شیم نخست بدفع میرزا بدیع الزمان پردازد و امیر ذو النون موكب همایون را تعاقب نموده رایت محاربت برافرازد القصه چون خاقان منصور بر ولایت فراه عبور فرمود و بزمین داور درآمد بواسطه عدم وجدان قوت صورت قحط و غلا در اردوی اعلی دست داد و از صعوبت آنحالت نزدیك بآن رسید كه سپاه ظفر پناه متفرق و پریشان گشته بقدم متابعت نزد مخالفان روند در آن اثنا مسموع حضرت اعلی شد كه در قلعه پست كه ضبط آن در عهده عبد الرحمن ارغونست غله بسیار ذخیره نهاده‌اند و تسخیر آن بسهولت میسر می‌شود بنابرآن موكب نصرت‌شعار بظاهر آن حصار شتافت و بنابر وفور عنایت یزدانی نسبت بحضرت خاقانی خوفی بر ضمیر عبد الرحمن ارغون استیلا یافته قبل از اینكه كسی دست بآلات رزم و پیكار برد بپای اطاعت بملازمت بارگاه سلطنت شتافت و مقالید قلعه تسلیم نمود و فی الواقع اگر مشار الیه دو سه روز قدم در میدان ممانعت نهاده بمراسم قلعه‌داری می‌پرداخت مهم اشكالی تمام پیدا میكرد اما بعد از اطاعت او عساكر نصرت مآثر بقدر احتیاج از بست غله برگرفته از نقمت بنعمت رسیدند و خاقان منصور مصلحت در مراجعت دانسته از همانمنزل بجانب دار السلطنه هرات بازگشت و در اثناء راه مرض مفاصل عام كه عارض ذات آفتاب احتشام بود طغیان كرده در دست و پا روی نمود در یكی از منازل امیر نظام الدین احمد ولد میر علی فارسی برلاس كه بمكارم اخلاق اتصاف داشت مریض شده علم عزیمت بصوب عالم آخرت برافراشت و موكب همایون در اواسط رجب بباغ جهان‌آرا رسیده عارضه مذكوره اشتداد یافت اطباء مسیحانفس آغاز معالجه و مداوا كردند و در ترتیب اغذیه و اشربه مفیده شرایط اجتهاد و اهتمام بجای آوردند بعد از چند روز بمحض عنایت رب العالمین از دار الشفا (وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ) صحت كامل شامل وجود خسرو عادل گشته و سقم بشفا تبدیل یافت و روزگار ناسازگار از سر اضرار صغار و كبار درگذشت بیت
باز اعتدال یافت مزاج شهنشهی‌روز نشاط آمد و بگذشت شام غم

ذكر فرار محمد حسین میرزا بجانب عراق و آذربایجان و مراجعت نمودن بعد از چند سال بحدود خراسان‌

محمد حسین میرزا كه از اكثر اولاد امجاد خاقان منصور بوفور تهور و جرئت ممتاز بود قبل از این تاریخ بچند سال در وقتیكه خاقان بیهمال پهلو بر بستر ناتوانی داشت
ص: 217
از بعضی اخوان توهم نموده باتفاق برادر اعیانی خود ابو تراب میرزا بجانب عراق و آذربایجان گریخت و مدتی مدید در آن ولایات شكسته‌بال و پریشان‌حال اوقات گذرانید در وقتیكه اختلال باحوال سلاطین و حكام آق قویلوق راه یافت در مملكت عراق و آذربایجان نوایب متواتر بوقوع انجامید كوكب طالعش از حضیض ادبار باوج اقبال رسید فوجی از ابطال رجال بظلال اعلام همایون فال التجا كرده آن حضرت بآنجماعت مستظهر گشت و روی بوطن مالوف آورده بعد از وصول بحدود ولایات خراسان قاصدان سخندان بآستان سلطنت‌آشیان خاقان عالیمكان فرستاد و شمه از اشتیاق خویش به سعادت بساطبوس عرضه داشت نمود و آن حضرت از توجه ولد رشید بخدمت مبتهج و مسرور گشته استمالت نام‌ها ارسال فرمود در آن اثنا بعضی از منهیان بپایه سریر اعلی رسیده بعرض رسانیدند كه آمدن محمد حسین میرزا از روی اخلاص و عبودیت نیست بلكه بخیال عذر و بداندیشی بدین جانب توجه می‌نماید بنابرآن خاقان منصور امیر مبارز- الدینمحمد ولی بیك و امیر عمر بیك و امیر بابا علی را با دو هزار سوار باستقبال شاهزاده روانه گردانید و بایشان گفت كه اگر فرصت یابید او را بی‌اختیار ساخته بدرگاه سپهر اقتدار رسانید و چون امرا بمشهد مقدسه رسیدند محمد حسین میرزا نیز در آنمنزل متبركه نزول اجلال فرمود و از بعضی از مردم شنود كه امرا قصد گرفتن او دارند لا جرم نایره غضبش اشتعال یافته بنیت دست‌برد پای در ركاب آورد و امیر محمد ولی بیك و رفقا در چهارباغ مشهد و مدرسه امیر سیدی خود را مضبوط ساخته شاه‌زاده را استیلا بر ایشان تیسیر نپذیرفت و از رسیدن كمك اندیشیده راه ولایت جرجان پیش گرفت چون این خبر معروض خاقان والاگهر شد حكم همایون نفاذ یافت كه امرا با آندو هزار سوار عازم استرآباد گشته بابو المنصور مظفر حسین گوركان پیوندند و در ملازمت شاه‌زاده بسر محمد حسین میرزا روند و ایشان برحسب فرمان بتقدیم رسانیده میرزا مظفر حسین باستظهار آن لشگر جرار مقابله و مقاتله برادر را كه در حدود آن ولایت خرابی می‌كرد پیش نهاد همت ساخت و از استرآباد بیرون رفت بعد از تقارب فریقین و قبل از اشتعال نایره جنك و شین محمد حسین میرزا ویران شد و بمیان تركمانان كنار آب اترك رفت و مظفر حسینمیرزا مظفر و منصور باسترآباد مراجعت فرموده امیر محمد ولی بیك و امیر عمر بیك و امیر بابا علی را مشمول انعام و احسان اجازت انصراف داد و بتمهید بساط عیش و انبساط پرداخته ابواب عدل و انصاف برگشاد

ذكر وصول خواجه افضل الدین محمد كرمانی بپایه سریر حضرت خاقانی و گرفتار شدن خواجه نظام الملك و اولاد او بغضب آن بانی مبانی جهانبانی‌

در ضمن احوال سابقه سمت اندراج یافته و پرتو اشارت بر تبیین این حكایت تافته
ص: 218
كه خواجه افضل الدین محمد در شهور سنه اثنی و تسعین و ثمانمائه از قشلاق مرو باستراباد شتافت و از آنجا بآذربایجان رفته بامارت قافله حجاز سرافراز شد چون از آن سفر مبارك مراجعت نمود چند سال بفراغ بال در ولایت عراق و آذربایجان اقامت فرمود شنود كه خاقان منصور گاهی او را یاد كرده بزبان مرحمت لوازم پرسش بتقدیم میرساند و امیر نظام الدین علیشیر از اشتیاق ملاقات شریفش در غایت حزن اوقات میگذراند و خاطر آنجناب مایل بوطن مألوف گشته بمصحف مجید تفاول نمود و در سطر اول از صفحه این آیت برآمد كه (فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِینَ) لا جرم عزم جزم كرده روی براه خراسان آورد و حال آنكه در آنزمان چنانچه مرقوم قلم لطایف رقم گشت اختیار و اعتبار خواجه نظام الملك و اولاد و اقربای او در بارگاه خاقان عالیجاه درجه كمالداشت و نقش هرمهم كه پیش نهاد همت میساخت بقلم توفیق بر لوح مراد مینگاشت و خواجه افضل الدین محمد باوجود استیلاء اعدا اعتقاد بر عنایت ایزد تبارك و تعالی كرده در غایت سرعت طی مسافت مینمود تا در اواسط ماه رمضان سنه ثلث و تسعمائه بیك ناگاه صباحی بباغ جهان‌آرا درآمد اركان دولت و اعیان حضرت چون او را دیدند انگشت تعجب بدندان تحیر گزیدند و خاقان صافی‌ضمیر از وصول وزیر صایب تدبیر بپایه سریر خلافت مصیر بغایت مبتهج و مسرور گشت زیرا كه بواسطه سعی خواجه نظام الملك در قتل محمد مؤمن میرزا از وی كدورتی تمام در خاطر داشت و همدر آن ایام اعلام نضرت اعلام عازم بیلاق بابا خاكی شده سایه اقبال بر تخت سفر انداخت و در آن منزل تربیت خواجه افضل در ضمیر آفتاب تأثیر خاقان كشورگیر قرار یافته در روز یكشنبه بیست و یكم ماه مذكور فرمان واجب الاذعان باخذ و قید خواجه عماد الاسلام كه خال رخسار حال اولاد خواجه نظام الملك بود و مدت بیست سال بامر وزارت خاقانی قیام مینمود سمت نفاذ پذیرفت و این اول فتوری بود كه در سركار خواجه نظام الملك اتفاق افتاد و چون النك بابا خاكی از فر وصول آنمهر سپهر شرفناكی ع غیرت كارگاه گردون شد در اوایل شوال خواجه افضل الدین محمد خلعت وزارت پوشیده بعد از چند سال در امور ملك و مال دخل فرمود بعضی از اركان دولت و اعیان حضرت و دیوانیان و عمال ایشان كه از خواجه نظام الملك رنجیده بودند در مخالفتش با خواجه افضل موافقت نمودند و خواجه در مقام تفتیش و تفحص معایب امین الدوله و اتباعش درآمده هرروز امری كه متضمن تصرف یا تقصیر ایشان بود از پس پرده اختفا ظهور مینمود و كیفیت آن بصریح و كنایت بعرض رسیده موجب مزید سوء مزاج پادشاه میگردید و خاقان منصور چون چند روز در منزل بابا خاكی بسر برد روی توجه بجانب النك‌نشین آورد و در آن موضع بمسامع جاه و جلال رسید كه سلطان بدیع الزمان میرزا باتفاق شجاع بیك ولد امیر ذو النون ارغون سپاهی افزون از چند و چون مجتمع ساخته و رایت نهضت بطرف معسكر همایون برافراخته بنابرآن حسب الحكم فریدون حسین میرزا و امیر عبد اللطیف بخشی و خواجه عمید الملك با جمعی كثیر از سپاه نصرت آثار روی بقصبه اسفرار آوردند و مقارن آن
ص: 219
حال بعضی دیگر از معایب خواجه نظام الملك و اولاد و اتباع او بر ضمیر انور همایون واضح گشته حضرت خاقانی در باب مهم ایشان با امیر علیشیر طریق مشورت مسلوكداشت ع وای بر حال كسی كش غم كند غمخوار كی و خاطر بر مصادره و مؤاخذه آنجماعت قرار یافته مسرعی همعنان برق و باد نزد امیر عبد اللطیف شتافت و نشان رسانید كه در فلان روز خواجه عمید الملك را مقید ساخته مصحوب معتمدان هوشمند باردوی همایون ارسال نماید و مقرب حضرت سلطانی اجازت یافته بهراة رفت و در صباح روز معهود حاكم شهر میرزا سلطان احمد را گفت كه خواجه كمال الدین حسین و خواجه عبد العزیز وقایع‌نویس را كه خواهرزاده خواجه نظام الملك بود و اولاد نظام الدین كرد كه ایضا در سلك اقربای خواجه انتظام داشتند و در هراة بودند گرفته بند كند و در اواسط شوال در یكروز مشار الیهم در هراة و خواجه عمید الملك در اسفرار خواجه نظام الملك و نظام الدین كرد در النك‌نشین مقید گشتند و خواجه افضل الدین محمد در مقام تحقیق جهات و متملكات آن طبقه شده چندان زر و جوهر و كتب شریفه و اقمشه نفیسه و اسبان راهوار و اشتران باربردار و خیمه و خرگاه و سراپرده و بارگاه و گلیمها و زیلوچهاء ابریشمین و اجناس مصر و روم و فرنك و چین از ایشان بحصول پیوست كه شرح آن بتحریر بنان و تقریر خامه دو زبان میسر پذیر نیست و تمامی آن جماعت در قلعه اختیار الدین مقید و محبوس شده بعد از چند روز خواجه كمال الدین حسین و خواجه عمید الملك شبی از حصار فرار نمودند و روز دیگر عسسان پی بمقر ایشان برده نوبت دیگر آن دو دری اوج وزارت را در یك برج مانند گوهر در درج محبوس ساختند و چون كیفیت گریختن و گرفتن ایشان بعرض خاقان ز؟؟؟ رسید آتش غضب قیامت لهب سر بفلك اسیر كشید و حكم لازم الامتثال از موقف جلال در باب سیاست ایشان باسم سلطان احمد میرزا و امیر عبد الخالق كه او نیز در شهر بود صدور یافت جناب سلطنت پناهی و خدمت امارت دستگاهی در روز وصول نشان كه داخل ایام اوسط ذیقعده سنه مذكوره بود سواره بر در قلعه ایستاده جلادی ببالا فرستادند تا نخست خواجه كمال الدین حسین و خواجه عمید الملك را در نظر پدر گردن زد آنگاه خواجه نظام الملك را بدر قلعه آورده پوست كندند و هم در آنروز خواجه عماد الاسلام و خواجه عبد العزیز و نظام الدین كرد و خواجه محمود شاه فراهی كه نسبت ببدیع الزمان میرزا طریقه دولت خواهی بظهور رسانیده بودند بغضب حضرت پادشاهی مخصوص گردیدند نظم
بود ایوان قرب شاه والابر آن ایوان مرو بسیار بالا
كه ترسم چون از آن ایوان درافتی‌زهره افتاده محكم‌تر افتی اما خواجه افضل الدین محمد بعد از دفع معاندان در اندك زمانی اموال بسیار كفایت كرده در ازدیاد معموری خزانه عامره كوشید و عنایت خاقانی شامل حال خجسته مآلش گشته منصب اشراف وزرا تعلق بوی گرفت و چون روزی‌چند بین الامراء و الوزرأ مهر زده بیشتر از شرایط نیكو خدمتی بجای آورد و برطبق كلمه كریمه (لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ) یكمرتبه دیگر ترقی نمود منصب امارت دیوان اعلی بدانجناب تفویض یافت و در سلك امراء عظام و نوئینان لازم الاحترام منتظم شده من
ص: 220
حیث الاستقلال متصدی سرانجام امور ملك و مال گشت و پای بر مسند رفعت و حشمت نهاده رایت قدر منزلتش از ایوان كیوان درگذشت منشیان درگاه عالم‌پناه و طغرانویسان بارگاه فلك اشتباه در مناشیر مطاعه آنجناب را باین عبارات سرافراز می‌ساختند كه ناظم اعاظم قواعد السلطنت و الخلافه معتمد الملك صلاح‌اندیش خواجه افضل الدین محمد وفا كیش و خواجه افضل الدین محمد در اوایل ایام اعتبار و اقتدار روزی‌چند با امیر مبارز الدین محمد ولی بیك كه در آن ایام از اكثر امراء تقرب بیشتر داشت در طریق موافقت و اتحاد سلوك نمود و آخر الامر بسبب فساد اهل خباثت میان ایشان مخالفت و منازعت دست داد و خواجه افضل جناب امارت‌مآب را بی‌اختیار و بی‌اعتبار ساخت و سایر امرا و اركان دولت در متابعت آنخواجه وافر شوكت راسخ دم و ثابت قدم بودند و بی‌استصواب رأی صوابنمایش در هیچ مهمی از كلی و جزوی شروع نمی‌نمودند وزراء عظام عتبه علیه‌اش را مرجع و ملاذ خود میدانستند و هرروز كمر ملازمتش بر میان بسته در مقام فرمانبرداری می‌نشستند و خواجه افضل الدین محمد از صبح تا شام در باغ جهان‌آرا مقام فرموده بانتظام مهام انام پرداختی و الحق قضایا و مدعیات خواص و عوام را بمقتضای نصفت و عدالت بكفایت مقرون ساختی و در هفته دو شب در باغ جهان‌آرا توقف كرده در آن لیالی با علما و فضلا و موالی صحبت داشتند و بساط انبساط گسترده تخم مهر و محبت در فضای دل همگنان كاشتی باشاعه خیرات و ساختن عمارات بغایت مایل و راغب بود در ایام اختیار بقاع خیر مانند مسجد جامع و مدرسه و خانقاه و حمام بنا فرمود لا جرم عنایت سبحانی اشعه شمسه قصر اقبالش را مانند نور آفتاب باوج ظهور رساند و اسم شریفش در نیكوئی بر كتابه مبانی روزگار باقی و پایدار ماند بیت
در خیر كوش ز آنكه بر اوراق روزگارباقی بذكر خیر بود نام آدمی

ذكر جنك النك‌نشین و ظفر یافتن خاقان اورنك‌نشین‌

و بر ضمایر دانش ماثر از كیا ظاهر و هویدا خواهد بود كه چون سابقه عنایت ازلی تیر اقبال دولتمندی را از مطلع فتح و فیروزی طالع گرداند تراكم غمام حوادث حجاب انوار چهره مطلوب او نشود و هرگاه رابطه ارادت لم یزلی ماهچه رایت صاحب سعادتی را باوج نصرت و بهروزی رساند تزاحم غبار نوائب نقاب اشعه صورت مقصودش نگردد و بهنگام هجوم خصوم برطبق مفهوم (وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها) از عساكر ظفر ماثر عالم غیب مدد یابد و در ایام ازدحام اعادی بر وفق منطوق (وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ) آفتاب عاطفت ایزدی از افق تأیید ابدی بر وجنات روزگارش تابد نظم
ز لطف ازل هر كه یابد سپرز سهم حوادث نه‌بیند ضرر
بیابد ز فضل آلهی مددنیندیشد از لشگر بیعدد
بوقت ضرورت ز اوج سپهررسد بهر امداد او ماه و مهر
چونی بردمد از زمین نیزه‌واربه‌بندد بخدمت كمر بنده‌وار حكایتی كه خامه مشكین شمامه به تبیین آن زبان میگشاید
ص: 221
نظیر این تقریر است و ظفر یافتن خاقان صف‌شكن در النك‌نشین بر بدیع الزمان میرزا شبیه این تحریر كیفیت حال بر سبیل اجمال آنكه در آن اوان كه خاقان منصور با معدودی از سپاه ظفرقرین در النك‌نشین بدولت و اقبال نشسته بود و بمصادره خواجه نظام الملك و اولاد و اقربا و اطباع او مشغولی می‌فرمود خبر تفرق و پریشانی عساكر نصرت مآثر بسمع سلطان بدیع الزمان میرزا و شجاع بیك ولد امیر ذو النون ارغون كه در ولایت گرمسیر اقامت داشتند رسید فرصت غنیمت شمرده خواطر بران قرار دادند كه با سه چهار هزار سوار تیغ‌زن نیزه‌گذار بجانب اردوی همایون ایلغار نمایند و بیكناگاه خود را بمعسكر ظفر اثر رسانیده بدست جلادت و مردانگی ابواب فتح و فیروزی بگشایند و باین عزیمت بر باد پای قمر مسیر نشسته و مانند فلك الافلاك ساعتی از سیر نیاسوده در عرض پنج شش روز بنواحی سبزوار رسیدند و فریدون حسین میرزا و امراء ایلغار خود را در قلعه مضبوط گردانیده مسرعی بدرگاه عالم‌پناه روانه ساختند و كیفیت حادثه عرضه داشت نمودند چاشتگاه جمعه بیست چهارم شوال این خبر بالنك‌نشین رسیده بنابر قلت سپاه مقربان بارگاه خاقان عالیجاه در بحر اندیشه و اضطراب افتادند اما آنحضرت بر كمال كرم یزدانی كه همواره شامل حالش بود اعتماد فرموده مسرعان همعنان برق و باد بدار السلطنه هراة ارسال نمود كه جناب مقرب حضرت سلطانی بنفس نفیس سوار شده در گرد محلات درون و بیرون شهر برآمده از عساكر نصرت مآثر هركس آنجا باشد باردو فرستد و امیر نظام الدین علیشیر بعد از اداء نماز جمعه بموجب فرموده عملنموده در آخر همانروز بحسب اتفاق امیر مبارز الدین محمد ولی بیك و امیر عمر بیك و امیر بابا علی از جانب استرآباد رسیدند و بموجب اشارت آنحضرت متوجه اردو گردیدند اما قبل از وصول ایشان قراولان سپاه نصرت دستگاه خبر رسانیدند كه سلطان بدیع الزمان میرزا بمحاصره قلعه اسفرار التفات نكرده و از رباط آذرشكن و امیر داوود گذشته بسرعت برق و باد طی مسافت می‌نماید لا جرم اضطراب نواب كامیاب روی در ازدیاد نهاد و فی الواقع میرزا بدیع الزمان اگر بهمان طریق رانده آنشب بمعسكر پدر می‌رسید مهم آنحضرت را بی‌ارتكاب تعب بفیصل می‌رسانید اما تایید نیافت و در سر كوچه اسفرار مانند بخت خویش بخواب رفت علی الصباح كه انوار جنود فتح و فیروزی از اطراف و جوانب خاقان سپهرنشین هجوم كردند و مواكب كواكب در فروغ اشعه لواء بیضا آفتاب بیتاب شده روی بوادی فرار آوردند سلطان بدیع الزمان میرزا و شجاع بیك با سپاهی یكدل و مبارزان جوشن كسل بیت
سپاهی همه یكدل و جنگجوی‌چو دیوان بوقت غضب تندخوی تیغ جلادت و پهلوانی آخته و رایت شجاعت و گیتی‌ستانی افراخته متوجه معسكر خاقانی گشتند و آنحضرت بتایید ربانی و امداد سعود آسمانی واثق بوده چون جمشید خورشید بر تخت روان برآمد بیت
سلیمان صفت بر صبا زین نهادبرآمد بتخت سلیمان چو باد و عنان یكران همت بصوب تعبیه سپاه انعطاف داد و مانند كوه راسخ در میدان مقابله و مقاتله بایستاد بندگان دولتخواه و مقربان بارگاه فلك‌اشتباه در این تامل و تفكر كه آیا قوت
ص: 222
طالع همایون چه شعبده انگیزد كه خار آن اندیشه از شاهراه اقبال برخیزد و باری عنایت ملك معبود كدام كوكب مسعود از اوج مقصود طالع گرداند كه تیرگی غبار آن دغدغه را بروشنی فراغت رساند درین حین نیر سعادت مآثر غیبی از مطلع مرحمت لا ریبی طلوع نموده معسكر ظفر اثر منور گشت و ماهچه رایت فیروزی آیت كوكب سعد سلطنة بر مفارق منتظران موكب سپهرمراتب پرتو انداخته طنطنه كوس بشارت از ایوان كیوان درگذشت تبیین این مقال آنكه سلطان مسعود میرزا كه بواسطه عصیان امیر خسرو شاه از ولایت حصار شادمان روی امید بدرگاه سلاطین‌پناه آورده بود در آن صباح كه خاقان منصور بآراستن لشگر دشمن‌شكن مشغولی می‌نمود با پانصد نفر از هژیران بیشه مصاف ع همه سنك‌فرسای آهن شكاف بیكناگاه باردوی همایون رسیده بیمن مقدم آن شاهزاده مظفرلوا شاه و سپاه بطلوع اختر نصرت و ظفر واثق گشته خاطر همگنان مطمئن گردید و همان لحظه امیر مبارز الدین محمد ولی بیك و امیر عمر بیك و امیر بابا علی از استرآباد و فریدون حسین میرزا و امیر عبد اللطیف بخشی و سایر امراء ایلغار از طرف سبزوار بمعسكر فیروزی مآثر رسیدند و متشمر جنك و پیكار گشته صف كارزار مرتب گردانیدند نظم
چو آن زیبنده دیهیم و اورنك‌بمیدان دلیران كرد آهنك
ز هرجانب سپاهی در رسیدندبه قصد دشمنان صف بركشیدند
بلی هرگه جنود بخت سرمدكند امداد سلطان موید
هزاران عقده گر افتد بكارش‌بآسانی گشاید كردگارش و از آن جانب چون بدیع- الزمان میرزا و شجاع بیك بنواحی النك‌نشین رسیدند بخلاف متصور اردوی همایون را از پیاده و سوار بسیار مشحون دیدند در غایت دهشت و حیرت دست اضطرار باستعمال آلت كارزار بردند و صدای نفیر و سورن در خم طاق نیلگون گردون افكنده حمله كردند و بهادران لشگر نصرت‌نشان باقدام مدافعت و ممانعت پیش رفته آتش پیكار بنوعی بر افروخت كه دل بهرام خنجرگذار بر كشتگان معركه بسوخت چشمه نوربخش آفتاب از غبار سم باد پایان تیره شده و چشمهای كواكب ثواقب از شعله تیغ و سنان پهلوانان خیره گشت نظم
ز جوشن سواران در آن ناحیت‌گذرگاه شد تنك بر عافیت
ز خون دلیران گلگونعذارالنك‌نشین گشت چون لاله‌زار
بگوش جوانان پولاد ترك‌زبان سنان گفت پیغام مرك و هنوز نصفی از روز نگذشته بود كه سپاه خاقان عالی‌جاه غالب گشته آثار انكسار بر صفحات احوال لشگر زمین داور و قندهار ظهور نمود و بدیع الزمان میرزا از مقاتله عاجز شده از راه برسین بطرف جبال غور توجه فرمود و فوجی از امرا و لشگریان خاقان مظفرلوا بتكامشی شاهزاده عنان عزیمت انعطاف داد و تیغ خونریز بدست گرفته درپی مواكب اوفتادند از جمله امیر عمر بیك بدانحضرت نزدیك رسید و هرچند ملازمان ركاب سعادت ایاب بازگشته برو حمله می‌كردند باز نمی‌گردید عاقبت شیر بیشه پیكار امیر یوسف اسفندیار نیزه كه در دست سلطان بدیع الزمان میرزا بود ستانده بی‌از آنكه روی بطرف خصم آرد چنان بر دهن امیر عمر بیك زد كه چند دندانش شكسته
ص: 223
از پشت زین سرنگون شد و شاهزاده از شر او ایمن گشته در ضمان سلامت بیرون رفت و همچنین گدا علی میر آخور از مردم مغول عانجی خود را بشجاع بیك رسانید و آن نهنك دریای شجاعت از قرب وصول دشمن آگاه شده عنان تكاور منعطف ساخت و شمشیری بر رویش زد كه دیگر مجال جدال نیافت و این واقعه در شب بیست و پنجم شعبان روی نمود و خاقان منصور لوازم حمد پادشاه عطابخش بجای آورده نذر و صدقات بمستحقان رسانیده جلد وی فتح بنام نامی سلطانمسعود میرزا رقم فرمود اكنون سیاق چنان اقتضا كرد كه مجملی از حالات ولایات ماوراء النهر در حیز بیان آید و خامه دو زبان صحایف این اوراق را بذكر وفاق و خلاف اولاد والانژاد میرزا سلطانمحمود بیاراید و من اللّه مكون الكون العصمة و العون.

ذكر شمه‌ای از اولاد امجاد میرزا سلطان محمود و بیان وقایعی كه بسبب امراء ترخانی روی نمود

چون فارس مضمار تفاخر غیاث السلطنه و الدین میرزا بایسنقر چندگاه در بخارا و سمرقند پادشاه بود بدولت و اقبال روزگار گذرانید و بتشیید قواعد عدالت و رعیت پروری پرداخت اطراف آنمملكت را مضبوط و معمور گردانید ناگاه چشم بدروزگار در كار آمده سرپنجه زمانه غدار ابواب تفرقه بر روی روزگار آن شاهزاده كام‌كار برگشاد و امراء ترخانی كمر مخالفت آنبانی مبانی جهانبانی بر میان بسته انواع پریشانی دست داد كلك بدیع مثال در تفصیل این اجمال و تبیین این احوال برینمنوال شروع می‌نماید كه بایسنقر میرزا در ایام فرمانفرمائی امراء حصار و نوكران قدیمی خود را بیشتر از دیگران منظور نظر عنایت و مرحمت می‌گردانید و نسبت با ترخانیان و سایر سمرقندیان بدستور ایشان رعایت و مكرمت بتقدیم نمی‌رسانید و اینمعنی بر ضمایر امراء ترخانی گران آمده والی بخارا درویشمحمد ترخان كه بمزید جاه و جلال از اقران و امثال امتیاز و استثناء داشت خاطر بر سلطنت سلطانعلی میرزا قرار داد و آنحضرت را از قریش بسمرقند طلبیده بباغ‌نو كه موضع جلوس بایسنقر میرزا بود برده ملازمان آستان بایسنقری را متفرق ساخت و هردو شاهزاده را بارك سمرقند درآورد و مكنون ضمیر عذرپذیرش آنكه چون خورشید عالم‌تاب بنهانخانه مغرب شتابد و لباس نورانی روز بكسوت ظلمانی شب تبدیل یابد میرزا بایسنقر را در گوكه‌سرا مقید سازد و میرزا سلطانعلی را بر سریر سرافرازی نشاند و لواء اقتدار برافرازد و بایسنقر میرزا بر حقیقت حال اطلاع یافته به بهانه تجدید وضو از مجلس برخواست و در خانه كه در شرقی شمالی بستان‌سرا بود در آمد بحسب اتفاق آنخانه دری داشت بطرف بیرون كه آنرا تیغه كشیده بودند و بایسنقر میرزا آنتیغه را انداخته با محمد علی قوچین و حسن شربت‌دار كه در خدمتش بودند طریق فرار پیش گرفت و بكنار خندق رفته و از خندق جسته بخانه حضرت هدایت‌انتما خواجه
ص: 224
كا كه در خواجه كفشگر بود رفت و همانلحظه جمعی از ترخانیان كه بر در آن خانه ایستاده بودند فرار میرزا بایسنقر را دانسته بروز دیگر بهیئت اجتماعی متوجه عتبه كعبه مرتبه خواجه‌كا گشتند و شاه‌زاده را طلبیدند خدام ذوی الاحترام آنخواجه عالیمقام بآمدن میرزا بایسنقر بآن‌جا معترف نگردیدند و ترخانیان ادب نگاهداشته مراجعت نمودند و میرزا سلطانعلی را بر تخت شاهی نشانده در تمشیت آن مهم متحیر و متفكر بودند بعد از دو سه روز هدایت‌پناه افتخار الاكابر و الاعاظم خواجه ابو المكارم كه همه‌كس تعظیم و حرمت آن جناب بجای میآورد و آن‌جناب را از اولاد صاحب هدایة می‌شمارد و ابا عنجد ملاذ اعیان و اشراف ماوراء النهر بود و منصب شیخ الاسلامی آنمملكت تعلق بدان خاندان عالی‌شان می‌داشت بموافقت امیر احمد حاجی و بعضی دیگر از شجعان سپاهی و جمعی كثیر از سالكان مسالك دولت‌خواهی جهة مخالفت میرزا سلطانعلی و ترخانیان بجانب قلعه توجه نمودند و اكثر عوام سمرقند هجوم كرده میرزا بایسنقر را از خانه خواجه‌كا بیرون آورده در مخالفت اهل خلاف موافق بودند بنابرآن ترخانیان از محافظت قلعه عاجز گشته محمد مزید ترخان از راه دروازه چهار راهه متوجه بخارا شد و سلطان علی میرزا و درویش محمد ترخان اسیر سرپنجه تقدیر گشتند و در وقتی كه بایسنقر میرزا خانه امیر احمد حاجی را بعز وجود فایز الجود زیب و زینت بخشیده بود درویش محمد ترخان را پیش آوردند عرق خجالت بر جبینش نشسته و از غایت دهشت لب از گفت‌وگوی فروبسته میرزا بایسنقر ازو یكدو سخن پرسید و جواب مطابق صواب نشنید آنگاه فرمان واجب الاذعان بقتلش نافذ گشت و همان ساعت دست سیاست بساط حیاتش درنوشت و چون نوبت بتأدیب سلطان علی میرزا رسید حكم شد كه جهان‌بین شاه‌زاده را میل كشند و فرمان‌بران آنحضرت را از كو كه سرا بیرون آورده شخصی كه مباشر آن امر بود به اختیار بر وجهی میل آتشین را بدیده آن قرة العین سلطنت درآورد كه آسیبی بقوت باصره او نرسید و سلطانعلی میرزا از اظهار آنحالت ساكت بود و در خانه حضرت ولایت انتما خواجه قطب الدین یحیی منزل گزید و بعد از دو سه روز باستصواب آنجناب بصوب بخارا گریخت و بدین سبب میان مخادیم عظام زبدة الاولیا خواجه‌كا و خواجه یحیی رشته لوازم اخوت بگسیخت زیرا كه خواجه‌كا در مقام انتظام مهام بایسنقر میرزا بود و خواجه یحیی سلطان علی میرزا تقویت و تربیت میفرمود القصه بعد از رفتن سلطان علی میرزا ببلده بخارا بایسنقر میرزا را لشگر بدانصوب كشید و میرزا سلطان علی نیز سپاه بخارا و حدود آنرا فراهم آورده باتفاق امراء ترخانی متوجه میدان قتال گردید چون تلاقی فریقین روی نمود دست قضا ابواب جنك و شین برگشود سلطان میرزا بدیدن پیكر فتح و ظفر امیدوار گشته بایسنقر میرزا بصوب سمرقند گریخت و امیر احمد با بسیاری از سمرقندیان گرفتار گردیدند و بخاریان اكثر گرفتاران را معروض تیغ سیاست گردانیدند بعد از آن سلطانعلی میرزا كمند همت بلند بر كنگره تسخیر سمرقند افكنده از عقب برادر توجه
ص: 225
نمود و از جانب حصار سلطان مسعود میرزا نیز بهوس فتح آن بلده فاخره نهضت كرده در شهر سبز نزول فرمود و در شوال سال مذكوره در قصبه اندجان كیفیت اینوقایع بعرض حضرت پادشاه عالیجاه ظهیر الدین محمد بابر میرزا رسید آنحضرت نیز بداعیه گرفتن دار الملك آبا و اجداد پای مبارك در ركاب ظفر انتساب آورد و مقرون بدولت و اقبال طی منازل نمود و حدود آن شهر میمنت بهر را مضرب سرادقات ابهت گردانید بر ضمیر هوشمندان سخندان پوشیده و پنهان نخواهد بود كه مناسب چنانست كه درین مقام خامه عنبرین‌فام نخست از شمامه مبادی احوال پادشاه ستوده‌خصال ظهیر الدین محمد بابر میرزا مشام جهانیان را معطر گرداند آنگاه تتمه حالات اولاد میرزا سلطانمحمود را بمسامع مستخبران وقایع رساند من اللّه الاعانته و التوفیق‌

گفتار در بیان مجملی از واردات احوال پادشاه سعادتمند از وقت ولادت تا زمان نهضت بصوب بلده سمرقند

در ششم شهر محرم الحرام سنه 888 كه اطراف مملكت فرغانه بیمن معدلت پادشاه فرزانه عمر شیخ گوركان غیرت‌افزای ریاض رضوان بود دری نوربخش در عقد سلطنت و نامداری افزود و دری خورشید درخش از افق خلافت و كامكاری طلوع نمود بلكه آفتابی از سپهر صاحبقرانی بر وجنات احوال طبقات انسانی تافت كه دیده امید صاعدان مصاعد كشورستانی را روشن ساخت و كامیابی از كتم عدم بسرابستان وجود قدم نهاد كه سایه لطف و كرم بر مفارق طوایف بنی آدم انداخت نظم
بفیض كردگار لا یزالی‌دری افزود در عقد لالی
پدید آمد عجب فرخنده فالی‌جمالش آفتاب بیزوالی
وجودش نوربخش چشم امیدظهورش برحسب اقبال جاوید یعنی میرزا عمر شیخ بن میرزا سلطان ابو سعید بن میرزا سلطانمحمد بن میرزا میرانشاه بن صاحبقران گیتی‌ستان امیر تیمور گوركان را حضرت واهب العطایا از تعلق نگار خانم بنت یونس خان پسری كرامت فرمود كه هم از اوایل ایام صبی انوار دولت و اقبال از جمال حالش میدرخشید و هم از مبادی اوان نشو و نما آثار شوكت و استقلال از جبین فرخنده فالش لایح می‌گردید ضیاء بشره مهر تنویرش مانند تباشیر صبح صادق خبر میداد كه عنقریب آفتاب دولت و كشورستانی از مشرق امید این خلاصه دودمان صاحبقرانی بر صفحات روزگار فرق انسانی خواهد تافت و صفاء چهره خورشید تأثیرش بسان لوامع ستاره سحری مشعر بود باین معنی كه بزودی شب ظلمانی مظلومان عالم از فروغ این نقاوه اعیان خلافت و جهان‌بانی بروز بهجت و شادمانی تبدیل خواهد یافت نظم
بلی بیسخن صبح گیتی‌فروزبود مخبر از روشنائی روز-
شود ظاهر از نور اقبال مهركه سازد منور تمام سپهر. و چون بنابر تنسیم نسیم عنایت الهی غنچه ریاض پادشاهی در گلشن امید میرزا عمر شیخ گوركان بشكفت و مبشر اقبال خبر بهجت‌اثر تولد آن پسر عالی‌گهر را در گوش
ص: 226
جانش گفت در غایت مسرت و سرور بتهیه اسباب جشن و سور فرمان فرمود و چند روز بساط نشاط مبسوط داشته اقداح باده خوشگوار از كف ساقیان لاله‌عذار تجرع نمود و نام و لقب آن فرزند دلبند بر ظهیر الدین محمد بابر قرار گرفت و چند قابله زهره جبین جهة ارضاع و تعهد آن مولود سعادت قرین تعیین پذیرفت و شاه‌زاده در مهد عزت و مهربانی و حجر عطوفت و كامرانی پرورش مییافت تا بمبادی سن رشد و تمیز رسید آنگاه بایالت خطه اندجان منصوب گشته بدان سرزمین خرامید و چند سال در اندجان اوقات سعادت‌نشان آن شاه‌زاده عالیشأن در عین خرمی و شادمانی مقرون بحصول انواع آمال و آمانی گذران بود و در وقتی كه دوازده مرحله از مراحل زندگانی طی نمود خبر حادثه شامله و مصیبت كامله میرزا عمر شیخ را استماع فرمود آنگاه امرا و اركان دولت و اكابر و اعیان ولایت آنحضرت را بپادشاهی برداشتند و سر عبودیت بر خط فرمان واجب الاذعانش نهاده اعلام خدمتكاری برافراشتند و بنابر آنكه در آن ایام بر وجهی كه سابقا مسطور گشت سلطان محمود خان و سلطان احمد میرزا از دو طرف متوجه تسخیر مملكت فرغانه بودند و اعلام خلاف و نزاع ارتفاع داده در فتح قلاع آن بقاع بقدر مقدور سعی و اهتمام مینمودند امیر شیرم طغائی آن دری اوج كشورگشائی را سوار ساخته قصد كرد كه آنحضرت را بدامنه جبال اوزكند برد تا اگر حكام ولایات طریق بیوفائی مسلوك داشته شعار هواداری میرزا سلطان احمد ظاهر سازند و رقم نسیان بر حقوق تربیت میرزا عمر شیخ گوركان كشیده لواء مخالفت برافرازند حضرت پادشاهی در پناه چند حمایت حضرت الهی از مضرت سالكان مسالك تباهی محروس ماند و خواجه مولانا قاضی كه نسبش از طرف پدر بشیخ برهان الدین قلیچ می‌پیوندد و از جانب مادر بسلطان او نیك ماضی متصل میگردد و از سوابق ایام اكابر آنخاندان در اندجان شیخ الاسلام میبوده‌اند و اشرف و اعیان در فیصل قضایا بدیشان رجوع كرده بسرانجام مهام فرق انام قیام مینموده‌اند از داعیه امیر شیرم وقوف یافته خواجه محمد خیاط را كه انامل عنایت عمر شیخ میرزا بدوختن كسوت تربیت او پرداخته بود بملازمت حضرت پادشاهی و امیر شیرم طغائی فرستاد و از امضاء آن عزیمت منع نمود و سخن خواجه مولانا بسمع رضا اصغا یافته موكب عالی از عیدگاه مراجعت فرمود و حصار اندجان از یمن قدوم آن پادشاه عالیشان رشك ریاض جنان شده امرا و اعیان بضبط برج و باره و استحكام فصیل و دروازه پرداختند و مقارن آنحال حسن یعقوب و امیر قاسم قوچین و بعضی دیگر از امرا كه برسم ایلغار بجانب مرغینان رفته بودند باندجان بازآمده در دولتخواهی حضرت پادشاهی كمال اخلاص ظاهر ساختند و سلطان احمد میرزا بعد از تسخیر اواتیپه و خجند و مرغینان بچهار فرسخی اندجان شتافت و خیام اقامت برافراخت و در مقام محاصره ثابت‌قدم بوده علم منازعت مرتفع ساخت در آن اثنا پادشاه سعادت انتما یكی از ارباب ولایت اندجان را كه موسوم و ملقب به درویش كاو بود و بسبب سخن مخالفت‌آمیز كه از وی سر برزد قتل فرمود و این سیاست موجب توهم سایر اندجانیان گشته تمامی خواص و عوام آن بلده خواطر بر
ص: 227
محافظت شهر و قلعه قرار دادند آنگاه پادشاه عالیجاه خواجه مولانا قاضی و اوزون حسن خواجه را برسم رسالت نزد میرزا سلطان احمد فرستاد و رعایت طریقه ادب نموده پیغام داد كه چون بغایت ظاهر است كه آنحضرت سمرقند را گذاشته در اندجان میل اقامت نخواهند فرمود لایق دولت چنان مینماید كه حكومت اینولایت را باینجانب تفویض فرمایند و بسد دروب نفاق و مخالفت اشارت نموده ابواب وفاق و رافت برگشایند تا این مخلص كه نواب كامیاب را بمثابه فرزند است مدت العمر بر شارع مستقیم نوكری و اطاعت بوده پیرامن خلاف و نزاع نگردد سلطان احمد میرزا كه جبلت بی‌حیلتش بصفت مروت و انسانیت مفطور بود از استماع این پیغام متاثر گشت و خیال صلح فرمود اما میسر نگردید و در جواب سخنان سنجیده ایلچیان كلمات پریشان بر زبان آورد و كوچ كرده در نزدیكی شهر منزل گزید در آن اثنا به محض مشیت ایزد سبحانه و تعالی صورتی چند روی نمود كه وقوع آن مستلزم قوت دولت پادشاهی و مستوجب ضعف طالع میرزا سلطان احمد؟؟؟
اول آنكه در زمانیكه سپاه سمرقند در حینی كه از سیه آب كه نزدیك باندجان واقعست میگذشت بواسطه ازدحام خواص و عوام اسب و شتر بسیار در سیه آب افتاده روی بچراگاه عدم آورد و دیگر آنكه همدران ایام در معسكر سمرقندیان وباء اسب وقوع یافته طویله طویله بارگیر لشگریان سقط شد و دیگر آنكه یوما فیوما اخلاص و یكجهتی مردم اندجان از خرد و كلان نسبت بحضرت پادشاهی از بیشتر پیشتر میگشت و هر كس از ایشان اندك جراتی داشت پای در میدان محاربه و مدافعه سمرقندیان نهاده از سر جان درمیگذشت بنابرآن سلطان احمد میرزا طالب مصالحه گشت و درویش محمد ترخان را كه خال رخسار حالش بود از یكفرسخی اندجان جهة تمشیت آن مهم نامزد فرمود و امیر درویش محمد بعیدگاه شتافت و حضرت پادشاهی حسن یعقوب را بملاقات او امر نمود و آن دو امیر در موضع مذكوره یكدیگر را دیده سخنی چند در باب موافقت عم بزرگوار و برادرزاده عالیمقدار مذكور گردیده هریك بجای خود مراجعت كردند و بعد از آن سلطان احمد میرزا بصوب سمرقند بازگشت چنانچه نوشته شد در اثناء راه بسبب حلول اجل طبیعی درگذشت اما سلطانمحمود خان كه از طرف دیگر متوجه تسخیر فرغانه بود بجانب اخسی شتافته خیال محاصره نمود و در آنوقت جهانگیر میرزا در قلعه اخسی تشریف داشت و از امرا علی درویش و میرزا قلی كوكلتاش و محمد باقر و شیخ عبد اللّه ایسلك آغا و ویس لاغری و میر غیاث طغائی در ملازمت آن دری برج فرمانفرمائی بودند و بعد از وصول سلطانمحمود خان بدان نزدیكی سیلاب رعب و هراس اساس ثبات امرا و نوئینان را اندراس داده از اخسی بكاسان كه اولگاء ویس لاغری بود رفتند و در آنزمان سلطان ناصر میرزا بمناسبت آنكه ویس اتكه او بود در آن حصار روزگار میگذرانید و خان از اینمعنی خبر یافته بدانجانب شتافت و جماعت مذكوره باظهار اطاعت مبادرت نموده كاسان را بنواب كامیاب درگاه خاقان
ص: 228
سپردند و میر غیاث طغائی حلقه ملازمت آن آستان در گوش كشیده ویس لاغری در خدمت سلطان ناصر میرزا باردوی سلطان احمد میرزا رفت و آنحضرت محمد مزید ترخان را بمحافظت شاه‌زاده امر نمود و سلطانمحمود خان بعد از تسخیر كاسان بظاهر اخسی خرامیده چند نوبت باشتعال نیران محاربت اشتغال نمود اما كارش از پیش نرفت و بنابر عارضه كه دست داد راه ولایت خویش پیش گرفت و مقارن آنحال ابا بكر كاشغری كه داعیه سروری داشت و سر نزد هیچ صاحب افسری فرود نمی‌آورد و در كاشغر و ختن حكومت میكرد لشگر بحدود اور كند كشید و قلعه طرح انداخته بتعذیب عباد و تخریب بلاد مشغول گردید و خواجه قاضی و اكثر امرا بدفع او مامور گشته ابا بكر دانست كه مرد میدان ایشان نیست و خواجه قاضی را واسطه گردانیده بانواع سخنان فریبنده سران سپاه را بمصالحه راضی ساخت و رایت مراجعت بصوب كاشغر برافراخت و چون خاطر عاطر پادشاهی از امثال این امور فراغت یافت متوجه تنسیق مهمات فرغانه گشته حكومت‌اند جان و منصب سرانجام مهام ملكی و مالی را بحسن یعقوب داد و زمام ایالت ولایت اوش را در قبضه اقتدار امیر قاسم قوچین نهاده بامارت اخسی و مرغینان اوزون حسن و علی دوست طغائی متعین شدند و برین قیاس سایر امرا و آنچكیان بمناصب مناسب مفتخر و و مباهی گشتند در خلال این احوال سلطانمحمود میرزا كه پس از فوت برادر بدار الملك سمرقند آمده بود و دختر سلطان احمد میرزا آق بیگم را در سلك ازدواج سلطانمسعود میرزا كشیده مصحوب و عبد القدوس مرجی و اتاساچیق بنظر پادشاه عالی گوهر فرستاد و سخنان عطوفت‌آمیز مودت‌انگیز پیغام داد و چون میان او و حسن بن یعقوب قرابتی واقع بود عبد القدوس خفیة حسن بن یعقوب را بلطف و عنایت سلطانمحمود میرزا امیدوار گردانید و از جاده دولتخواهی حضرت پادشاهی درگذرانید و پس از مراجعت عبد القدوس بپنج ششماه حسن اطوار مستحسن تغییر داده باظهار شعار كفران نعمت مبادرت نمود و قصد كرد كه میرزا جهان‌گیر را بسلطنت موسوم ساخته نواب كامیاب پادشاهی را از اندجان بهرطرف كه خواهد روانه گرداند بنابرآن خواجه قاضی و امیر قاسم قوچین و علی دوست طغائی و اوزون حسن و بعضی دیگر از مخلصان پادشاه زمن باستصواب این دولت بیگم كه جده آنحضرتست خواطر بر آن قرار دادند كه حسن یعقوب را بی‌اختیار ساخته بهروجه كه ممكن باشد در دفع شر او كوشند آنگاه در ملازمت پادشاه عالیجاه متوجه ارك كه مسكن حسن بود گشتند و حسن در آنوقت بصحرا رفته بجانور پرانیدن اشتغالداشت از كیفیت حادثه خبر یافته بصوب سمرقند روانه شد و چون بكند بادام رسید بخیال فاسد و اندیشه فساد عنان عزیمت بطرف اخسی انعطاف داد و حضرت پادشاه از مراجعت او آگاه شده بعضی از امرا با فوجی از عساكر مظفرلوا متوجه استیصال او گشتند و زمره از ایشان برسم منغلای پیشتر روان شدند و حسن بر توجه مقدمه سپاه صف‌شكن وقوف یافته نیمه‌شبی بر سر ایشان تاخت و نوكران او آغاز شبه كرده تیر یكی از ایشان بر مقتل حسن
ص: 229
خورد و بجزاء اعمال سیئه خود گرفتار گشته از آنزخم جان نبرد و مقارن وقایع مذكوره ابراهیم سارد كه از قوم منكلیغ بود و از عمر شیخ میرزا تربیت یافته بواسطه صدور جریمه مردود شده بود بقلعه اشیره درآمده خطبه بنام بایسنقر میرزا خواند و حضرت پادشاهی بر اینمعنی اطلاع یافته در ماه شعبان سال مذكور موكب منصور بجانب اشیره شتافت و ابراهیم سارد باستحكام برج و باره پرداخته عساكر ظفر مآثر بامر محاصره و محاربه قیام نمودند و دست باستعمال آلت قتال برده ابواب كشش و كوشش بر روی روزگار محصوران گشودند چون مدت چهل روز حال بر اینمنوال بگذشت حال عجز و انكسار بر صفحات احوال ابراهیم سارد ظاهر گشت لا جرم خواجه قاضی را شفیع جرایم خود ساخته امان طلبید و پادشاه گناه او را عفو كرده ابراهیم شمشیر بگردن و كفن اندر دست از قلعه بیرون خرامید آنگاه اعلام ظفرپناه بجانب خجند نهضت نمود و امیر مغول ولد عبد الوهاب شغاول كه در آن حصار متمكن بود بعد از قرب وصول موكب پادشاهی بلوازم استقبال استعجال كرده مراسم اخلاص بجای آورد و غاشیه اطاعت بر دوش افكنده مقالید شهر و حصار بنواب پادشاه كام‌كار سپرد آنگاه پادشاه اسلام‌پناه استماع نمود كه سلطان محمود خان شاهرخیه را بعز نزول همایون مشرف ساخته و خاطر عاطر جهت دفع كدورات سابقه مایل بملاقات خال بزرگوار گشته بشاهرخیه رفت و خان از قرب وصول آنقرة العین خواقین عالیشان خرم و شادمان شد و چون پادشاه ببارگاه درآمد لوازم تعظیم و تبجیل مرعی داشته برخواست و آنحضرت نیز رعایت مراسم ادب نموده زانو زد آنگاه خان عالیجاه پادشاه اسلام‌پناه را در آغوش عطوفت و مهربانی كشیده از دقایق اشفاق و خاطرجوئی دقیقه نامرئی نگذاشت و پادشاه حمیده خصال دو سه روز در صحبت خال فرهناك و خوشحال بسر برد و پس از آن بصوب مستقر دولت رایت عزیمت برافراشت و هم در این سال آن در درج خلافت و استقلال با فوجی از ابطال رجال متوجه تسخیر او را تیپه گشت چنانچه از سیاق حكایات سابقه بوضوح می‌پیوندد و او را تیپه سالها داخل حوزه دیوان میرزا عمر شیخ گوركان بوده در قرات مذكوره بتصرف گماشتگان بایسنقر میرزا در آمده سلطانعلی میرزا در آنجا حكومت می‌نمود و چون سلطان علیمیرزا از توجه لوای كشورگشای پادشاهی خبر یافته آنگه شیخ ذو النون را بمحافظت قلعه مامور ساخته به نفس نفیس بجانب كوهستان بلغر و بیجا شتافت و پادشاه سعادتمند بعد از قطع منازل از خجند گذشته و از گریختن سلطانعلیمیرزا واقف گشته مقرب حضرت سلطانی امیر نظام الدین علی خلیفه و میر عثمان را برسم رسالت نزد شیخ ذو النون فرستاد و شیخ بنابر اقتضاء بخت؟؟؟ و طالع واژون امیر خلیفه را گرفته قصد انهدام اساس حیات آنجناب نموده آن امیر ستوده‌خصال بعنایت حضرت ملك متعال مجال فرار یافته بعد از دو سه روز پیاده خود را بموكب ظفر انتما رسانید و چون در ظاهر اوراتیپه بارگاه كعبه مرتبه منصوب گشت و معلوم شد كه در آنحدود غله نایابست امرا و اركان دولت صلاح در مراجعت دانسته و
ص: 230
حضرت پادشاهی باستصواب سالكان طریق دولتخواهی علم نموده عنان‌یكران بصوب اندجان معطوف گردانید و هم در آن اوان سلطانمحمود خان لشگر فراوان باوراتیپه فرستاده شیخ ذو النون بگریخت و اوراتیپه بتصرف ملازمان خان درآمده حكومت آن ناحیه تعلق بمحمد حسین گوركان گرفت و از آن تاریخ تا شهور سنه ثمان و تسعمائه ایام سرداری او در اوراتیپه سمت امتداد پذیرفت و در سنه 901 حمزه سلطان و پسرش مماق سلطان و مهدی سلطان و محمد دو غلات كه در وقت وصول سلطانحسین میرزا بولایت حصار از سلطانمسعود میرزا جدا گشته بودند در ماه مبارك رمضان در قصبه اندجان بآستان اقبال‌آشیان پادشاه جهانیان رسیدند و آنحضرت بتعظیم سلاطین قیام نموده از توشك بپایان آمد و لوازم ضیافت و مهمان‌نوازی بجای آورد و در شوال همین سال خبر مخالفت اولاد سلطانمحمود میرزا و محاصره كردن سلطانمسعود میرزا و سلطانعلیمیرزا دار السلطنه سمرقند را باندجان رسید و پادشاه عالی جاه نیز بداعیه تسخیر آنخطه لواء نصرت عطیه برافراخت و بعد از وصول بنواحی دار الملك آبا و اجداد سپاه شجاعت نهاد را بمحاصره و محاربه مامور ساخت و سه چهار ماه از سه طرف آن سه در درج شرف در تضییق سمرقندیان می‌كوشیدند و ایشان نیز در محافظت شهر بقدر مقدور اهتمام نموده در مدافعه مدعیان نهایت مردانگی بظهور می‌رسانیدند در آن اثنا عالی‌جناب هدایت‌انتما خواجه یحیی از نزد سلطانعلیمیرزا بخدمت پادشاه مظفرلوا شتافته در باب اتفاق اتحاد سخنان معروض داشت و آنكلمات مشفقانه بسمع قبول راه یافته موكب عالی پادشاه بنابر التماس جناب ارشاد پناهی از ظاهر سمرقند بجانب سغد دو سه فرسخ پایان‌تر رفته نزول اجلال فرمود و از آن طرف میرزا سلطانعلی نیز بدان نواحی آمد و سپاه را در موضعی مناسب بكنار آب‌كوهك فرود آورد و با چهار پنج نفر از خواص عزم ملاقات پادشاه كرد و آنحضرت با چهار پنج كس از اصحاب اختصاص از آب‌كوهك گذشته بر بالای اسب بین الجانبین صورت تلاقی روی نمود و در باب تدبیر و تسخیر ملك سخنان درمیان آمده چنان مقرر شد كه آن زمستان هر هریك از آن دو شاه‌زاده عالیشان بمقر عز خود روند و در اول فصل بهار كه موسم نشوونمای ریاحین و ازهار است بار دیگر متوجه سمرقند شوند آنگاه پادشاه اسلام پناه روی بصوب اندجان آورد و سلطان علی میرزا به بخارا رفت و آنجا قشلاق كرد و میرزا سلطانمسعود كه بملاقات دختر امیر شیخ عبد اللّه برلاس مشعوف بود او را در حباله نكاح كشیده بجانب حصار مراجعت فرمود و چون ماهچه علم كشورگشای پادشاه بمنزل كسای رسید مهدی سلطان از اردوی نصرت‌نشان گریخته بسمرقند رفت و حمزه سلطان اجازت طلبیده راه همان بلده پیش گرفت و بعد از چند ماه كه آن دو سلطان مشمول عاطفت و مكرمت میرزا بایسنقر بودند از آن حضرت نیز روی‌گردان شده التجا بسایه لواء محمد خان شیبانی نمودند

ذكر توجه دارای سپهر كشورستانی بجانب سمرقند نوبت ثانی و درآمدن آن بلده بحیز تسخیر حضرت پادشاه سلیمان مكانی‌

ص: 231
در اول فصل بهار كه خسرو ممالك علوی از طول مكث در برج شتوی ملول گشته بجانب بیت الشرف خویش نهضت كرد و در تضییق محصوران حصار فیروزه‌كا؟؟؟ كوشیده شرایط گیتی‌ستانی بجای آورد سلطان علی میرزا از بلده فاخره بخارا لواء نصرت انتما بصوب سمرقند برافراخت و طی منازل و مراحل نموده موضع خواجه كاردزن را معسكر ساخت میرزا بایسنقر نیز با لشگری از اهل ستیز از شهر بیرون خرامید و سر پل را لشگرگاه كرده در برابر برادر قبه بارگاه مرتفع گردانید و حضرت پادشاه اسلام‌پناه نیز در ماه مبارك رمضان از بلده اندجان بدانصوب روان گشت و با سپاهی پردل طی منازل و مراحل كرده در یازییلاق قبه بارگاه سپهر آثار از ایوان كیوان درگذشت در آن مقام بیرون آمدن بایسنقر میرزا از سمرقند و نشستن در برابر برادر بذروه عرض رسید و تولون خواجه مغول را با قرب سیصد نفر از مردم قزاق دلاور پیشتر روان گردانید و پس از شیوع خبر قرب وصول موكب پادشاهی تزلزل باساس ثبات و قرار بایسنقر میرزا راه یافت و ویران شده بصوب سمرقند شتافت و تولون خواجه با متابعان در شب بیكناگاه بمعسكر آنحضرت رسیده بسیاری از سمرقندیان را بزخم سهام مرك انجام مجروح و بیروح ساختند و غنیمت فراوان گرفته سالما غانما لواء مراجعت برافراختند و حضرت پادشاهی آن سالكان طریق دولتخواهی را بنوازش و انعام مفتخر و مباهی گردانیده روی بصوب مقصد آورد و كامران و سرافراز بشیرز رسیده قصد تسخیر قلعه آن قصبه كرد و در آن‌وقت شیرز اولگاء قاسم دولدی بود و یكی از نوكران او بمحافظت حصار آندیار قیام مینمود و در روز آخر ماه مذكور ماهچه لوای فلكسای پرتو وصول بحوالی شیرز انداخت و گماشته قاسم دولدی از محافظت قلعه عاجز گشته شعار عبودیت پادشاه صافی‌طویت ظاهر ساخت و مقالید حصار بنواب درگاه سپهر اقتدار سپرده امان طلبیده و لطف پادشاهانه شامل حال او گشته كوتوالی شیرز برسم‌سار بوی مفوض گردید و پادشاه صاحب تایید روز دیگر باداء نماز عید و سایر واجبات و سنن آنروز سعید قیام نمود آنگاه بنواحی سمرقند رفت و در قروق زیبا نزول اجلال فرمود و در آنروز قاسم دولدی و ویس لاغری و حسن بیزه سلطان محمد سیفل و سلطان محمد ویس با قرب چهار صد كس از جانب سمرقند آمده بموكب پادشاهی پیوستند سخن ایشان آنكه در وقتی كه بایسنقر میرزا از سر پل كوچ كرده روی بشهر آورد ما بدولتخواهی حضرت پادشاهی از اردو جدا شده بدینجانب آمده‌ایم و بعد از یكدو روز بوضوح پیوست كه آنجماعت بدعوی محافظت شیرز از بایسنقر میرزا اجازت طلبیده بدانصوب شتافته‌اند و چون استماع نموده‌اند كه آنقلعه بحیز تسخیر پادشاه كشورگیر درآمده بقدم اضطرار سلوك طریق ملازمت اختیار كرده‌اند القصه پادشاه آفاق از منزل زیبا بقرابولاق خرامید و بعد از یكدو روز از آن‌جا كوچ كرد و از آب همواری بگذشت بام مضرب خیام عساكر نصرت انجام گردید و در آن روز جمعی از اهل تهور در سر خیابان بفوجی از لشگریان میرزا بایسنقر
ص: 232
خورده اسب جلادت در میدان مبارزت تاختند و بباد حمله آتش قتال التهاب داده از خون یكدیگر خاك معركه را گل ساختند در آن اثنا تیری جان‌گزا بگردن خواجگی مولانا صدر كه برادر كلانتر خواجه كلان بیك بود رسید چنانچه همان ساعت از پای درآمده متوجه ریاض جنت گردید و او مدتی بطلب علم پرداخته از فن لغت و استیفا صاحب وقوف بود و مكاتیب را نیكو انشا میكرد و مدتی مهرداری عمر شیخ میرزا مینمود اما سلطان علی میرزا كه در منزل خواجه كاردزن منزل گزید قصد دشمن داشت یكدو نوبت با فوجی از دلیران میدان محاربت بنزدیك سمرقند شتافت میان آنحضرت و بهادرانی كه از شهر بیرون آمده بودند نایره مقابله و مقاتله التهاب یافت لیكن چنانچه میباید مهمی از پیش نرفت و سلطان علی میرزا از طول مكث در ظاهر آن بلده فردوس مآثر ملول گشته راه بخارا پیش گرفت و حضرت پادشاهی روزی‌چند كه در بام بود بمحاصره سمرقند پرداخت و پس از آن منزل كوچ كرده یورت خان را كه از آنجا تا شهر بحسب تخمین یك فرسخ مسافتست مضرب سرادقات عزت ساخت و قرب پنجاه روز در آن موضع توقف اتفاق افتاد و در آن ایام چندین نوبت میان دلیران لشگر بابری و شجعان سپاه بایسنقری محاربه دست داد و در بعضی از آن معارك امیر ابراهیم بیكچیك و ابو القاسم كوه برو امیر شاه قوچین غایت شجاعت و بهادری ظاهر ساختند و جمعی از اهل سمرقند را مجروح و بیروح گردانیده لواء تفوق برافراختند و روزیكه در سر خیابان در میدان مردان جولان مینمودند زخمی بر وی امیر ابراهیم بیكچیك رسید و بدان جهة بابراهیم جابوق مشهور گردید و از منزل مذكور پادشاه مؤید منصور نهانی قاصدی نزد بعضی از سمرقندیان فرستاد و ایشان را باطاعت و انقیاد دعوت كرده سخنان عنایت‌آمیز پیغام داد و آنجماعت بقبول آن كلمات زبان گشاده گفتند كه باید موكب پادشاهی در شب از جانب غار عاشقان متوجه شهر گردد تا كمر خدمت بر میان جان بسته آنچه مقصود است بحصول پیوندد بنابرآن شبی پادشاه كامران پای مبارك در ركاب آورده بپل مغاك شتافت و چند پیاده و سوار جلادت آثار را پیشتر فرستاد و مردم شهر از این معنی وقوف یافته بیكبار فوجی از لشگریان جرار بپای ممانعت پیش آمدند و حاجی پیاده را كه مدتی مدید در خدمت پادشاه صاحب‌تائید اوقات گذرانیده بود و محمود پیاده را گرفته معروض تیغ تیز گردانیدند لا جرم پادشاه خجسته شیم بمعسكر ظفر اثر بازگشت و در آن اوان كه یورت خان از فروغ ماهچه رایات نصرت‌نشان روشن‌تر از مرغزار جنان بود تمام مردم قلاع و بقاع آنحدود قاصدان بآستان سلطنت‌آشیان فرستاده اظهار اطاعت و فرمان‌برداری نمودند و پیشكشهای لایقه ارسال داشته ابواب امن‌وامان بر روی روزگار خود گشودند و همچنین از محترفه و پیشه‌وران و سوداگران سمرقند خلق بسیار باردوی نصرت شعار آمدند و اردو بازار بمثابه معمور و ابادان شد كه حكم مصر جامع گرفت در آن اثنا بسمع اشرف اعلی رسید كه در دامن كوه شادوار قلعه‌ایست كه آن را از كنیت گویند و
ص: 233
جمعی آنقلعه را محكم كرده گردن بطوق عبودیت پادشاهی درنیاورده خدام درگاه سپهر احتشام متوجه تادیب آنجماعت گشته چون نواحی آنحصار مطلع ماهچه بیرق ظفر شعار شد متوطنان قلعه از در تضرع و نیازمندی درآمدند و خواجه قاضی را وسیله ساخته از جرایم گذشته مراسم اعتذار بجای آوردند و عفو پادشاهانه شامل حال آنطایفه گشته رایت ظفرآیت بصوب سمرقند مراجعت نمود و در النك قبله كه در نواحی باغ میدانست نزول اجلال واقع شد و در آن حین جمعی كثیر از مردم رعیت و سپاهی از شهر بیرون آمده تا پل محمد حبیب كه نزدیك بلشگرگاه پادشاه بود عنان بازنكشیدند و حال آنكه ملازمان موكب پادشاهی در آنزمان غافل بودند و مستعد استعمال آلت پیكار نگشته بودند لا جرم اندك شكستی روی نموده سمرقندیان سلطانعلی بابا قلی را اسیر گرفته بقلعه بردند و روز دیگر پادشاه ستوده سیر از آن منزل نهضت فرموده سر النك قبله نزدیك آب‌كوهك محل نصب خیام سپاه ظفر یزك شد و سمرقندیان تصور نمودند كه پادشاه وافر تهور بخیال مراجعت آن منزل اختیار فرموده بنابران مردم فراوان از دروازه شیخزاده بیرون آمده متوجه اردوی نصرت‌نشان شدند و تا پل محمد حبیب رانده صف قتال بیاراستند و سپاه پادشاه نیز به مهمیز ستیز مركب جلادت تیز ساخته بر مخالفان تاختند و بزخم سنان فتنه‌انگیز و سهام خون‌ریز آثار روز رستخیز ظاهر ساختند گرد میدان نبرد باوج فلك تیز گرد رسید و رخساره خورشید را تیره گردانید شعاع تیغ و شمشیر چشم بهادران جوشن در را خیره ساخته معنی آیت (یَكادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ) بظهور رسانید و عاقبت شمایم فتح و نصرت دماغ جوانان موكب پادشاهی را معطر گردانید و لشگر سمرقند عنان بصوب شهر شتافتند و جمعی كثیر از ایشان اسیر كمند گزند شده بقیه بلطایف الحیل نجات یافتند و از جمله گرفتاران یكی محمد مسگین ولد حافظ دولدای و دیگری برادر خوردتر و محمد قاسم نبیره حسین بیر بود و ایضا دیوانه جامه‌باف و كل قاشون كه از جمله یتیمان سمرقند و سربداران لوند بودند در آن روز اسیر سرپنجه تقدیر شدند و بقصاص حاجی پیاده و محمود پیاده كشته گشتند و بعد از این شكست دیگر لشكر سمرقند از دیواربست شهر بیرون نیامدند و لشكریان پادشاه دلیر شده تا كنار خندق میرفتند و غلامان و كنیزكان شهریان را اولجه می‌گرفتند در آن اثنا آفتاب عالم‌آرا از برج میزان تحویل كرد و حریف خریف آغاز دم‌سردی نموده دست بتاراج باغ و بستان برآورد پادشاه با امرا و سران سپاه در باب یورت قشلاق لوازم مشورت بتقدیم رسانیده خواطر همگنان بر آن قرار یافت كه آن زمستان در قلعه خواجه دیدار روزگار گذرانند و در اوایل فصل بهار بار دیگر بسمرقند آمده شرایط قلعه‌گیری بظهور رسانند آنگاه كوچ كرده النگی كه متصل قلعه مذكوره بود از یمن نزول همایون غیرت سبزه‌زار گردون شد و فرمان واجب الاذعان بساختن قور و بابا و كتبها در درون حصار نافذ گشت و فرمان‌بران حسب الفرمان عمل نموده
ص: 234
پادشاه و امرا و سپاه بدان قلعه درآمدند و در همانروز كه ماهچه رایت عالم‌افروز از منزل مذكور ببرج حصار خواجه دیدار انتقال نمود محمد خان شیبانی با جمعی كثیر از سالكان مسالك پهلوانی كه بنابر استدعاء بایسنقر میرزا از تركستان ایلغار كرده بود بدان النك رسید چون دانست كه حضرت پادشاه سلیمان مكانی بتوفیقات سبحانی همان روز بحصار در آمده‌اند متحیر و متاسف گردید و با آنكه در آنزمان در ملازمت پادشاه جهانیان اندك مردی بودند تهیه اسباب مصاف كرده میل خروج از قلعه فرمودند اما شیبانی خان را اقبال بمیدان قتال مصلحت ننمود و از آنجا كوچ كرده بجانب سمرقند توجه فرمود و چون آنچه بایسنقر میرزا از خان مدعا داشت بحصول نه‌پیوست كما ینبغی بحالش نپرداخت و شیبانی خان نومید و حیران بصوب تركستان علم نهضت برافراخت آنگاه بایسنقر میرزا كه مدت هفتماه در مضیق جهات حصار تصنیق بسیار اوقات گذرانیده بود و از خان شیبانی ابواب كامرانی بر رویش نگشود با دویست سیصد كس از جنود متوجه ملاقات خسرو شاه گشت و چون در معبر ترمذ نزول نمود سید حسین اكبر كه نسبت بسلطانمسعود میرزا قرابت قریبه داشت و در آنولایت رایت ایالت می‌افراشت بعزیمت دست‌برد روی باردوی میرزا بایسنقر آورد و در محلی كه آنحضرت از آب گذشته بود و باندك مردمی در یورت مانده بدانجا رسید و طاهر محمد چهره میرزا بایسنقر را دستگیر گردانید و لشگریان او اندك پرتلی گرفته مراجعت كردند و چونموكب عالی بایسنقری بنواحی قندز نزول اجلال فرمود خسرو شاه مراسم استقبال و لوازم نیاز و نثار بجای آورده بین الجانبین باحسن وجهی ملاقات روی نمود و هم در آن اوان كه بایسنقر میرزا مركز دولت خالی گذاشت پادشاه سعادت انتما از كیفیت حال وقوف یافته علم ظفر شیم بصوب سمرقند برافراشت اكابر و اهالی چون از قرب وصول موكب عالی خبر یافتند فوج‌فوج علی التعاقب و التوالی باستقبال شتافتند و بعد از ادراك شرف بساطبوسی تحف لایقه و تبركات را یقه بیشكش كرده بانواع اصطناع و التفات پادشاهی مفتخر و مباهی شدند و آنحضرت در اواخر ربیع الآخر سنه ثلاث تسعمائه دار الملك آبا و اجداد او را از فر طلعت همایون غیرت‌افزای گلشن گردون گردانید و در بستان‌سرای قلعه نزول اجلال فرمود و تختگاه صاحبقران مغفرت‌پناه را از یمن مقدم میمنت شیم بسان بستان ارم خضرت و نضارت بخشید و تمامی اشراف و اعیان را در ظلال مكرمت لا یزال از تاب آفتاب حوادث ایمن و مطمئن گردانید رعایاء بیچاره را كه پایمال فتن و دست‌خوش انواع محن بودند باشاعه عدل و داد نوید داده سرپنجه تعدی ظلمه و متغلبه را از دامن عرض ایشان كوتاه ساخت و امراء بابری را نیز بقدر مقدور رعایت كرده علم اقتدار در معركه كارزار برافراخت و مدت صد روز بلده سمرقند از غمام عدل و احسان پادشاه سعادتمند فردوس‌مانند بود و بعد از ان بنابر اموریكه مذكور خواهد شد سمرقندیان از آندولت محروم گشته موكب نصرت‌نشان بصوب اندجان توجه نمود چنانچه عنقریب كیفیت آن حكایت بعرض خواهد رسید و خامه شیرین مقال در باب تفصیل این اجمال لوازم اهتمام بتقدیم خواهد رسانید.
ص: 235

ذكر لشگر كشیدن میرزا بایسنقر و امیر خسرو شاه بجانب حصار شادمان و فرار سلطان محمود میرزا از غایت اضطرار بصوب خراسان‌

چونمیرزا بایسنقر روزی‌چند در قندز بسر برد امیر خسرو شاه با سپاه باران عدد و جنود وافر عدد در ملازمت آنحضرت روی بتسخیر حصار آورد و بعد از عبور از آب‌آمویه و وصول به چغانیان قاصدان سخندان نزد سلطانمسعود میرزا فرستاده بزبان عذر و فریب پیغام داد كه لایق دولت چنان می‌نماید كه آن حضرت از قلعه بیرون آمده بدینجانب تشریف آورند و باتفاق برادر خود فتح سمرقند را پیش نهاد همت بلند سازند مقرر آنكه پس از تسخیر آنخطه دلپذیر یك برادر در آن بلده فرخنده متمكن بود و دیگری در حصار علم خلافت برافرازد و سلطانمسعود میرزا این سخنان را شنیده میان رد و قبول متردد بود و از مكر و فریب اعدا غافل گشته در مآل آنحال تامل می‌نمود و در آن اثنا امرا و انچكیان آنشاه‌زاده بی‌سامان كه بواسطه كمال اختیار و اعتبار امیر شیخ عبد اللّه برلاس آزرده‌خاطر بودند یك‌یك و دودو باردوی میرزا بایسنقر توجه نمودند لا جرم آنحضرت بادراك فتح و ظفر واقع شده همعنان امیر خسرو شاه از چغانیان بطرف حصار ایلغار كرد و در وقت نقاره سحر گرد آن قلعه فروگرفته روی محاصره اورد و حال آنكه در آن شب سلطانمسعود میرزا در عمارتی كه پدرش ساخته بود و بدولتسرا موسوم گردانیده تشریف داشت چون از حقیقت آن حال وقوف یافت با پدر حرم خویش امیر شیخ عبد اللّه فرار برقرار اختیار كرده از گذر اوماج بر آب‌آمویه گذشت چنانچه مذكور شد كه در وقت محاربه سلطانحسین میرزا با بدیع الزمان میرزا بالنك‌نشین رسیده ملحوظ عین شفقت گشت و خسرو شاه میرزا بایسنقر را در حصار بر مسند سلطنت نشانده ختلان را ببرادر خود امیر ولی داد و بعد از چند روز بخیال تسخیر بلخ پای در ركاب آورده نظر بهادر را برسم منغلای از پیش فرستاد چنانچه تفصیل این اجمال در محل خود مذكور خواهد شد انشاء اللّه تعالی‌

ذكر تزویج سلطان مسعود میرزا با بیگم سلطان بنت خاقان منصور و تمهید بساط نشاط و سور و جشن سرور

چون خاقان منصور در النك همنشین فتح و ظفر گشت بدیع الزمانمیرزا بجانب جبال غور گریخته بساط قتال و جدال درنوشت و حضرت خاقانی ادراك این سعادت را از یمن قدوم سلطانمسعود میرزا دانست و برعایت و تربیت او پرداخت آنمقدار كه توانست و در روز دوشنبه بیست و هفتم ماه شعبان مجلسی در غایت حشمت و عظمت آراسته شاه‌زاده
ص: 236
را ببارگاه جهان‌پناه طلبید و باستخلاص ممالك موروثی خاطر حزینش را تسلی داده به ازدواج كریمه از دودمان شاهی امیدوار گردانیده و قامت قابلیتش را بخلعت طلادوز زیب و زینت داد و بانعام اسب و زر و مایحتاج دیگر نقد مراد در آستین ملازمانش نهاد و در روز پنجشنبه سلخ ماه مذكور بموجب فرمان واجب الاذعان خدیجه بیگی آغا و سایر حجله‌نشینان تتق عصمت جهة یراق ازدواج سلطانمسعود میرزا با بیگم سلطان كه صبیه صلبیه حضرت خاقانی بود و از ستر عالیه بابا اغچه در وجود آمده بود از اردوی همایون بدار السلطنه هراة رفتند و در روز جمعه غره ذی القعد شاه‌زاده نیز بآن بلده خرامید بیت
مسند آرایان دولت خواستندمجلس عقد و نكاح آراستند و در روز یكشنبه سوم همانماه سادات و قضاة و اكابر و اشراف در باغ زاغان مجتمع گشته جناب شیخ الاسلامی مولانا سیف الملة و الدین احمد التفتازانی در ساعتی كه مانند نام شاه‌زاده مسعود بود اختر سعادت اثر اوج سلطنت را با ناهید برج خلافت عقد بست و چند روز بساط سور و سرور عیش و حضور انبساط یافته سلطانمسعود میرزا در عین نشاط و كام‌رانی با آنمخدره سراپرده خاقانی زفاف فرمود و از دست ساقیان گلعذار جام‌های باده خوش‌گوار تجرع كرده در متنزهات هرات عشرت نمود از شراب ناب گلزار طرب را آبداده غنچه دل شاه‌زاده باغ‌باغ می‌شگفت و مغنی خوش‌الحان صوت دلنواز بگوش ناهید نغمه‌ساز رسانیده بزبان حال میگفت نظم
ساقی بنور باده برافروز جام مامطرب بگو كه كار جهان شد بكام ما
ما در پیاله عكس رخ یار دیده‌ایم‌ای بی‌خبر ز لذت شراب مدام ما و سلطانمسعود میرزا چندگاه در ظلال دولت و اقبال خاقان ستوده‌خصال در غایت جاه و جلال بگذرانید بعد از آن یاد وطن مالوف كرده با فوجی از سپاه ظفرپناه عنان عزیمت بطرف ماوراء النهر منعطف گردانید چون بحدود قندز رسید امیر خسرو شاه آغاز مكر و تزویر نموده رسل و رسایل متعاقب متواتر نزد شاه‌زاده فرستاد و اظهار اطاعت و انقیاد كرده آن حضرت را بسلطنت مملكت موروث بشارت داد و میرزا سلطانمسعود بگفتار آن غدار مكار فریب یافته بقندز شتافت و او طریق كفران نعمت مسلوك داشته جهان‌بین آن قرة العین سلطنت را نشتر زد و با معدودی از ملازمان بجانب سمرقند گسیل فرمود تا در پناه دولت سلطان علیمیرزا بسر برد اما سلطانمسعود میرزا بنابر اعتمادیكه بر كرم خاقان منصور داشت نوبت دیگر بخراسان تشریف آورده در بلده فاخره هراة اوقات می‌گذرانید تا وقتیكه ابو الفتح محمد خان شیبانی ولایات خراسان را تسخیر كرد و چون آن خان گیتی‌ستان غیر از استیصال اولاد امیر تیمور گوركان مدعائی نداشت سلطانمسعود میرزا را به باماش میرزا كه در داروغه سرخس بود سپرد و باماش او را شهید ساخته بیكم سلطان را بعقد خویش درآورد اما خسرو شاه هم در آن سال كه دیده میرزا سلطانمسعود را بنیشتر بی‌وفائی از حلیه بینائی عاطل ساخت از غایت قساوت قلب قتل میرزا بایسنقر را كه از وقت توجه میرزا سلطانمسعود بهرات تا آن غایت در حصار حكومت می‌نمود پیش نهاد همت گردانید و بلطایف الحیل
ص: 237
آنشاه‌زاده بلندمحل را بچنك آورده در ماه محرم سنه خمس و تسعمائه بشهادت رسانید آنگاه از روی استقلال در ولایات قندز و ختلان و بدخشان و ترمذ و حصار شادمان بحكومت مشغول گشته مآل حالش در ضمن حكایات آینده بر زبان خامه خواهد گذشت انشاء- اللّه تعالی و تقدس‌

ذكر مصالحه حضرت اعلی با سلطان بدیع الزمان میرزا

در آن ولا كه بدیع الزمان میرزا باتفاق شجاع بیك از حدود قندهار بجانب النك نشین ایلغار نمود امیر ذو النون ارغون در ییلاق ولایت غور بود بنابرآن بدیع الزمان میرزا از النك‌نشین به‌طرف برسین شتافت و از آنجا عنان عزیمت بصوب معسكر امیر ذو النون تافت و آنجناب شاه‌زاده را استقبال نموده بر صحت ذات خجسته‌صفات لوازم حمد پادشاه متعال بتقدیم و جهت تدارك آن اختلال باجتماع سپاه قندهار و زمین داور و غور و ساخر و تولك مسرعان باطراف و جوانب روان گردانید و باندك زمانی لشگر بسیار از ایل ارغون و قبایل هزاره و نكودر و قبچاق و غیر ذلك در ظل رایت میرزا بدیع الزمان و امیر ذو النون مجتمع گشتند و مستعد رزم و پیكار شده كمر خدمتكاری و جان‌سپاری بر میان جان بستند و چون این خبر بعرض خاقان فریدون‌فر رسید بخیال آنكه كرت دیگر ولد ارشد راكو شمالی دهد عازم هراةرود گردید اما همدران ایام جناب حقایق‌پناهی شیخ جلال الدین ابو سعید پورانی از نزد بدیع الزمان میرزا و امیر ذو النون باردوی همایون آمده طرح اساس مصالحه انداخت و خاقان منصور بصلح راضی شده خاطرجوئی شاه‌زاده را پیش‌نهاد همت ساخت تبیین اینمقال آنكه قبل از وقوع جنك النك‌نشین بروزی‌چند خاقان سعادتمند جناب شیخ الاسلامی سیف الملة و الدین مولانا احمد التفتازانی و شیخ جلال الدین ابو سعید پورانی و سید غیاث الدین محمد صدر را بجانب گرمسیر فرستاده بود تا میرزا بدیع- الزمان را نصیحت نموده از بادیه مخالفت بجاده موافقت آورند و ایشان چون بحدود فراه رسیدند شنیدند كه بدیع الزمان بر سبیل ایلغار لشگر بسر پدر بزرگوار كشیده است بنابرآن شیخ الاسلام عنان مراجعت بدار السلطنة هراة انعطاف داد اما شیخ جلال الدین ابو سعید و سید غیاث الدین نزد امیر ذو النون بغور رفتند و هنوز آنجا تشریف داشتند كه بدیع الزمان میرزا در النك‌نشین شكست یافته بامیر ذو النون پیوست و شیخ ابو سعید در باب تمهید بساط مصالحه با شاه‌زاده گفت‌وشنود نمود و آنجناب جواب داد كه اگر حضرت خاقانی در مقام عطوفت و مهربانی درآمده از ممالك محروسه آنمقدار عنایت فرمایند كه معیشت جمعی كه ملازم ركاب سعادت انتسابند بسهولت بگذرد من نیز طریق اطاعت و فرمان‌برداری مسلوك داشته غاشیه عبودیت و خدمتكاری بر دوش خواهم گرفت و الافلا شیخ اجازت یافته روز چهارشنبه بیستم ذی القعده كه هنوز خاقان ظفرقرین در
ص: 238
النك‌نشین بود ببارگاه حشمت‌آئین رسید و سخنان میرزا بدیع الزمان را بشرف عرض رسانید و جهة تأكید اساس مصالحه نوبت دیگر مصحوب امیر شیخ علی طغائی كه در آن وقت در ملازمت سده سدره مرتبت بود بجانب اردوی بدیع الزمان میرزا توجه نمود و در اوایل ذی الحجه جناب هدایت پناهی و خدمت امارت دستگاهی بازآمده عرضه داشتند كه میرزا بدیع الزمان طمع میدارد كه حكومت ولایت بلخ بدستور سابق تعلق بوی گیرد تا دیگر پیرامن مخالفت نگردد آنحضرت این ملتمس را بسمع قبول نشنود و از النك‌نشین كوچ نموده بجانب هراةرود نهضت فرمود و چون خبر بدار السلطنة هراة رسید كه حضرت خاقانی بعزم رزم بدیع الزمان میرزا بهراةرود شتافت و از آنجا عنان‌یكران بطرف ولایت غور خواهد تافت مقرب حضرت سلطانی كلمه كریمه الصلح خیر مطمح نظر فرخنده اثر گردانیده در روز سه‌شنبه دهم محرم الحرام سنه اربع و تسعمائه به نیت تمشیت امر مصالحه عازم اردوی كیهان بوی گشت و روز چهارشنبه در نواحی چشمه كویان بشرف ملازمت خاقان عالیشأن مشرف شده آن حضرت را بر استرضاء بدیع الزمان میرزا ترغیب فرمود و چون این سخن منبعث از كمال اخلاص و دولتخواهی بود بسمع قبول حضرت پادشاهی راه یافت و حكم همایون صادر شد كه منشیان آستان خلافت آشیان نشان ایالت ولایت فراه و سیستان را بنام میرزا بدیع الزمان در قلم آوردند و چون این حكم همایون بمهر بزرگ موشح گشت خاقان منصور امیر شیخعلی را اجازت داد كه منشور فایض السرور را نزد بدیع الزمان میرزا برده بدستور سابق در خدمت شاه‌زاده باشد و چنان سازد كه آنحضرت بحكومت ولایت سیستان راضی گشته از مقام مخالفت و منازعت درگذرد آنگاه علم نصرت شیم در روز جمعه سیزدهم محرم بجانب مستقر سریر سلطنت در حركت آمد و روز دوشنبه شانزدهم پرتو وصول بر باغ جهان‌آراء انداخته انوار معدلت روزافزون اطراف دار السلطنه هراة را روشن ساخت و در خلال احوال گذشته امیر نظام الدین درویشعلی كه بعد از مواخذه و مصادره بمكه مباركه و مدینه طیبه زاد هما اللّه تعظیما و تكریما رفته بگذاردن حج اسلام فایز گشته بود و مقضی المرام بازآمده نوبت دیگر منظور نظر عنایت خاقان والاگهر شد و منصب امارت دیوان اعلی یافته پهلوی امیر ناصر الدین عبد الخالق مهر زد اما بدیع الزمان میرزا بعد از وصول نشان همایون از غور بسیستان شتافت و محمد معصوم میرزا كه والی آنولایت بود عنان عزیمت بدار السلطنة هراة تافت‌

ذكر توجه محمد حسین میرزا بجانب استراباد و شكست یافتن مظفر حسین گوركان بتقدیر آفریننده عباد

در اواخر سنه ثلث و تسعمائه محمد حسین میرزا كرت دیگر لشگر ظفر اثر فراهم آورده لواء عزیمت بطرف استراباد برافراخت و ابو المنصور مظفر حسین گوركان
ص: 239
از توجه برادر واقف گشته با سپاه جرجان باستقبال بیرون خرامید و روز جمعه بیست و دوم ذیقعده سنه مذكوره در نواحی گنبد قابوس تلاقی فریقین دست داده دلاوران بناموس گرد نبرد باوج گنبد آبنوس رسانیدند و در اثناء اشتعال آتش قتال بواسطه ضعفی كه در آن روز عارض مزاج مظفر حسین میرزا بود آنجناب راغشی عظیم روی نمود و شدت آنحالت بمثابه انجامید كه لشگریان را دست از كار بازمانده از معركه پیكار روی بوادی فرار آوردند و محمد حسین میرزا منصور و مظفر بدار الفتح استرآباد درآمده ابو المنصور مظفر حسین گوركان تا ولایت سبزوار عنان‌یكران بازنكشید و چون اینخبر در بلده فاخره هراة بعرض خاقان منصور رسید در اواخر صفر سنه 904 امیر محمد برندق برلاس و امیر كمال الدین حسین علی جلایر حسب الحكم روی توجه بسبزوار آوردند تا بموكب عالی مظفری پیوسته در باب تدارك اختلال آنحال مساعی جمیله مبذول دارند و مكنون ضمیر همایون چنان بود كه بنفس نفیس نیز متوجه آنصوب گردد اما بسبب مخالفت ابو المحسن میرزا و محمد محسن میرزا آن عزیمت در حیز تاخیر افتاد و خاقان منصور روی توجه بمرو شاهجهان نهاد

گفتار در بیان سلوك ابو المحسن میرزا و محمد محسن میرزا در طریق عصیان و نهضت رایت نصرت آیت خاقان منصور بجانب مرو شاهجهان‌

در آن اوان كه خبر شهادت محمد مؤمن میرزا در اطراف آفاق اشتهار یافت و از شرر شناعت آن امر آتش اندوه و الم بر كانون درون دور و نزدیك و ترك و تازیك تافت هریك از شاه‌زادگان كه در ناحیه از نواحی خراسان حكومت مینمودند از مكر و خدیعت خدیجه بیگی آغا اندیشه‌مند گشته در سلوك طریق مخالفت تقلید بدیع الزمان میرزا فرمودند از آنجمله حاكم مرو ابو المحسن میرزا با برادر اعیانی خود محمد محسن میرزا كه در ولایت ابیورد سلطنت میكرد طرح اتحاد و یگانگی انداخته رسل و رسایل از جانبین در تردد آمدند و مراسم عهد و پیمان درمیان آورده خواطر بر مخالفت پدر بزرگوار قرار دادند و این اخبار در اوایل سال نهصد و چهار بدار السلطنه هراة رسیده خاقان كامكار جناب نقابت قباب سلطنة شعاری امیر قوام الدین حسن ساری را در ماه ربیع آلاخر سنه مذكوره بمرو ارسال داشت تا بزلال موعظه و نصیحت نایره عدوان میرزا ابو المحسن را فرونشاند و شاه‌زاده را بر آن دارد كه كس نزد برادر خود فرستاد او را نیز از مقام عصیان درگذراند و امیر قوام الدین حسب الفرموده بتقدیم رسانیده فایده بر رسالت او مترتب نگشت و ابو المحسن میرزا بمعاذیر نادلپذیر تمسك جسته از سر عصیان و خلافت در نگذشت بنابرآن خاقان منصور عازم تادیب شاه‌زادگان شده بعد از اجتماع جنود خراسان در روز چهارشنبه پنجم جمادی الاولی از باغ جهان‌آراء نهضت نمود در تخت سفر نزول اجلال فرمود و از آن منزل بمقتضای فرمان واجب الاذعان محمد
ص: 240
حسین میرزا و امیر عبد اللطیف با فوجی از ابطال رجال بر جناج استعمال از راه سرخس متوجه مرو گشتند محمد قاسم میرزا و امیر نظام الدین علیشیر و امیر ناصر الدین عبد الخالق و حاجی پیر بكاول در شهر توقف كرده رایات ظفرپیكر روز جمعه هفتم از تخت سفر بسر كوچه ساقسلماق رفت و سه چهار روز در آن مرحله اقامت نموده چهارشنبه دوازدهم رباط پریان از یمن مقدم خاقان عالی‌مكان غیرت‌افزای روضه رضوان گشت و آنحضرت از پریان قاصدی بمشهد مقدسه نزد حیدر محمد میرزا فرستاد و پیغام داد كه باتفاق امیر نظام الدین شیخ احمد سهیلی جنود آنحدود را مجتمع ساخته جهة دفع محمد محسن میرزا كه بكپك میرزا اشتهار دارد متوجه ابیورد گردد آنگاه لواء ظفرپناه از راه دهانه كوتل سنجاب بصوب مرو در حركت آمد و چون ابو المحسن میرزا از توجه مواكب گردون مراتب خبر یافت برج و باره مرو را مرمت فرموده خاطر بر تحصن قرار داد و ماهچه علم انجم حشم بعد از طی منازل پرتو وصول بر ظاهر آن بلده انداخته عساكر نصرت مآثر آغاز محاصره و محاربه كردند و لشگریان ابو المحسن میرزا سپر ممانعت و مدافعت بر روی كشیده در محافظت شهر غایت جد و اهتمام بجای آوردند از طرفین سفیر تیر آغاز آمد شد نموده نیشتر پیكان خون از شریان بیرونیان و درونیان بگشود گاهی صدمه سنك رعد برجی از بروج آنقلعه را نرم ساخته صفت هباء منثورا می‌بخشید و احیانا وصول قاروره لفظ آتش در معسكر ظفر اثر انداخته جان پردلان را محترق میگردانید مدت سه چهار ماه حال برینمنوال جاری بود بعد از آن پدر و پسر از طول ایام جنك و جدل ملول گشته بین الجانبین صلح‌گونه روی نمود چنانچه از سیاق كلام آینده بوضوح خواهد پیوست انشاء اللّه تعالی و تقدس‌

ذكر نهضت مقرب حضرت سلطانی به نیت گذاردن حج اسلام و بیان بعضی از وقایع و حوادث كه روی نمود در آن ایام‌

امیر صافی ضمیر نظام الدین علیشیر بدلالت هادی دین قویم و هدایت دلیل (وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ) مدتی مدید داعیه داشت كه قدم از سر ساخته و آن را سرمایه همه مرادات شناخته بطرف حجاز شتابد و شرف گذاردن حج اسلام و سعادت طواف روضه مقدسه حضرت رسول علیه السلام دریابد اما هرگاه كه احرام آنصوب صواب بسته در پایه سریر سلطنةمآب لب بطلب رخصت میگشاد خاقان منصور بنابر كمال میلان خاطر بصحبت شریف آنجناب شرف رخصت ارزانی نمیفرمود تا درین ایام كه آن پادشاه سپهر احتشام ظاهر مرو را مضرّب خیام عساكر نصرت انجام گردانیده بود و بمحاصره ابو المحسن میرزا قیام می‌نمود كه آن امیر صاحب توفیق فرصت غنیمت شمرده با جمعی كثیر از اصحاب فضیلت‌مآب و ملازمان سده سدره انتساب بجانب مشهد مقدسه رضویه علی راقدها تحف السلام و التحیة روان گشت و مولانا عبد الحی طبیب زیارتگاهی را
ص: 241
كه در بارگاه حضرت پادشاهی راه سخن داشت جهة استجازه بپایه سریر خلافت مصیر فرستاد و چون امیر صافی ضمیر بمشهد رسید جهت وصول مولانا عبد الحی روزی‌چند در آنمقام متبرك ساكن گردید و در آن ایام حیدر محمد میرزا و امیر شیخ احمد سهیلی كه حسب الحكم جهة نبرد كپك میرزا بابیورد رفته بودند منهزم بازآمدند و جناب مقرب حضرت سلطانی باستمالت شاه زاده و امیر شیخ احمد پرداخته اسبان راهوار و نفایس اجناس نزد ایشان ارسال نمود و ابواب اعطاف و مهربانی بر روی سایر حاضران آنمعركه بگشود مقارن آنحال مولانا عبد الحی از اردوی همایون بازآمده از نزد خاقان منصور مكتوبی آورد مضمون آنكه از عرضه داشتی كه مولانا عبد الحی بنظر نواب كامیاب رسانید خیال توجه آن عالی‌جناب هدایت‌مآب بجانب مكه مباركه بوضوح انجامید اگرچه رعایت خاطر فیض مآثر مقتضی آنست كه اینملتمس را بعز اجابت مقرون دارم اما چون در اختیار این سفر مبارك امنیت طریق شرط است و چنانچه برای حقایق‌نمای واضح خواهد بود در این اوقات بواسطه تواتر قطرات غبار فتنه و آشوب در ولایات عراقین و آذربایجان بمرتبه در هیجان است كه مزیدی بر آن متصور نیست اگر نوبت دیگر بملاحظه رضای خاطر اشرف اعلی این عزیمت را موقوف داشته بدینجانب تشریف آورند تا عهد ملاقات خجسته‌صفات تازه گردد و هرگاه خبر امنیت طرق بتحقیق پیوندد عزیمت فرمایند از كمال مكارم اخلاق بدیع و بعید نخواهد بود و چون آن مكتوب مرغوب عنایت اسلوب بمطالعه امیر نظام الدین علی شیر رسید بانقباء مشهد افتخار آل عبا واعزه اصحاب سعادت انتما طریق مشورت مسلوك داشته مجموع آن جماعت متفق- اللفظ و المعنی صلاح دین و دولت در آن دانستند كه آن‌جناب بصوب اردوی ظفرمآب توجه فرماید و نوعی سازد كه میان خاقان منصور و ابو الحسن میرزا صورت مصالحه روی نماید بناء علی هذا مقرب حضرت سلطانی در اوایل فصل بهار از مشهد حضرت امام عالیمقدار بجانب مرو شاه جهان روان شد و بعد از وصول بحدود سرخس چنان معلوم گشت كه رایات نصرت آیات از ظاهر مرو نهضت كرده متوجه آن قصبه است صورت قضیه آن‌كه چونمدت محاصره بلده مرو سه چهار ماه امتداد یافت و پیكر فتح فیروزی در آینه مراد جلوه‌گر نیامد حضرت خاقانی مایل بمصالحه گشته ابو المحسن میرزا نیز از طول ایام قلعه‌داری ملول شده قاصدی نزد پدر بزرگوار فرستاد و امیر نظام الدین درویشعلی را طلب نمود و جناب امارتمآب حسب الحكم بشهر رفته شاهزاده با وی گفت كه اگر خاقان منصور از سر جریمه من در گذشته عنان مراجعت بصوب دار السلطنه هرات انعطاف دهد من ترتیب پیكش كرده روی توجه بپایه سریر خلافت مصیر خواهم آورد و امیر درویشعلی بدرگاه عالم‌پناه بازگشته سخن ابو المحسن میرزا را بعرض رسانید و ملتمس شاهزاده درجه قبول یافته موكب همایون بجانب سرخس در حركت آمد و در منزل بازرگان تویه مقرب الحضرت سلطانی به تقبیل بساط جلادت مناط سرافراز شده باصناف الطاف اختصاص یافت و بعد از دو سه روز توقع منصب جاروبكشی مزار فایض انوار مقرب حضرت باری خواجه عبد اللّه انصاری قدس سره كرده رحضت انصراف
ص: 242
بطرف دار السلطنه هرات طلبید خاقان منصور فرمود ما دام كه شما در مملكت من توطن داشته باشید هرالتماسی كه فرمائید بعز اجابت مقرونست آنگاه قامت قابلیت آن جنابرا بخلع فاخره آراسته شرف اجازت ارزانی داشت و امیر صوفی صفت صافی ضمیر بمسكن معهود شتافته اعاظم سادات و اكابر مشایخ و قضاة و علما و فضلا و اشراف و اعیان دار السلطنه هرات را در سر مزار فیض آثار كازرگاه جمع ساخت و آشی عظیم ترتیب نموده بنیت استقامت بر جاده درویشی و گوشه‌نشینی از ایشان استعانت جست و همگی همت بر ترویج و تعمیر بقعه متبركه انصاریه مصروف داشته ارباب وظایف و خدام آنمقام فرح انجام را باصناف انعام و احسان نوازش نمود و در رابطه درویشان و مجاوران آنروضه بهشت نشان در افزود و در خلال احوال گذشته سلطان احمد میرزا كه سالها بحكم آن پادشاه مظفرلوا در دار السلطنه هرات حكومت و داروغگی می‌نمود و امیر ناصر الدین عبد الخالق بن امیر احمد امیر فیروز شاه علم عزیمت بسفر آخرت برافراختند و اصحاب آنمصایب چنانچه رسم است بمراسم تعزیت و سوگواری و اطعام طعام و ختمات كلام حضرت باری پرداختند

ذكر طغیان امیر خسرو شاه گرت دیگر و بیان كشته شدن نظر بهادر و حیدر قلندر

در آنزمستان كه خاقان عالیمكان در ظاهر مرو نشسته بمحاصره ابو الحسن میرزا قیام نمود امیر خسرو شاه فرصت غنیمت دانسته با سپاهی بی‌نهایت بحدود قبة الاسلام بلخ توجه فرمود و ابراهیم حسین میرزا بنابر قلت لشگر طریقه حزم رعایت كرده در شهر متحصن گشت و اینمعنی موجب مزید جسارت خسرو شاه شده جنود قندز در ولایت اندخود و شیرغان دست بغارت و تاراج برآوردند و در گرد قبة الاسلام بلخ خیمه اقامت افراشته از روی اهتمام بامر محاصره پرداختند چند روز از صبح تا شام از درون و بیرون شهر مبارزان بهرام قهر ابواب جنك و جدال بر روی یكدیگر می‌گشودند و بانداختن تیر مرك تأثیر و و سنك رعد پرداخته در افنا و اعدام یكدیگر سعی می‌نمودند و احیانا بهادران لشگر ابراهیم حسین میرزا بپای جلادت از قلعه بیرون می‌خرامیدند و بضرب تیغ و سنان روز عمر قندزبان را بشام اجل میرسانیدند از آنجمله روزی از جانب امیر خسرو شاه نظر بهادر كه بوفور تهور از سایر شجعان قندز و بقلان ممتاز و مستثنی بود جنك پیش آورده نزدیك بكنار خندق رسید و از طرف ابراهیم حسینمیرزا امیر تنكری بردی سمانچی از شهر بیرون رفته مستعد دفع دشمنان گردید و بین الجانبین حربی در غایت صعوبت دست داده امیر تنكری بردی ظفر یافت و نظر بهادر منهزم شده عنان بمعسكر خسرو شاه تافت و امیر تنكری بردی او را تعاقب نموده تنها بنظر بهادر رسید و او بازگشته و شمشیر كین از نیام انتقام بركشیده
ص: 243
بر آن پهلوان رستم توان حمله كرده امیر تنكری بردی بتأیید ایزدی تیغ خصم را بسپر رد فرموده بیك ضرب حسام نظر بهادر را از پشت زین بر روی زمین انداخت و بزخم دیگر مهم او را باتمام رسانیده دوست كام عنان توسن گردون خرام بجانب قلعه معطوف ساخت از وقوع اینحادثه لشگر خسرو شاه دلشكسته شدند و مردم بلخ مستظهر و قوی‌خاطر گشته ابراهیم حسین میرزا نسبت بامیر تنگری بروی اصناف الطاف بتقدیم رسانید و بانعام اسپ و زر و خلع قیمتی آن زبده شجعان دوران را خوشدل و مسرور گردانید القصه در وقتی كه خاقان منصور از مرو مراجعت فرموده در حدود سرخس بود خبر طغیان خسرو شاه محاصره بلخ را استماع نمود لا جرم میرزا محمد معصوم را با امیر عمر بیك و دو هزار سوار تیغ‌زن نیزه‌گذار بر سبیل ایلغار متوجه بلخ گردانید و موكب نصرت نشان متعاقب ایشان در حركت آمد چون خسرو شاه بر توجه آن پادشاه عالیجاه وقوف یافت اقدام ثبات و قرارش متزلزل گشته بطرف قندز شتافت و محمد معصوم میرزا كیفیت حال را از چیچكتو عرضه داشت كرد و فرمان واجب الاذعان سمت نفاذ پذیرفت كه امیر ناصر- الدین عمر بیك ببلخ رفته كومك ابراهیم حسین میرزا باشد و محمد معصوم میرزا بموكب همایون پیوندد و بعد از آن رایات عالیات به ییلاق بادغیس خرامیده منزل بابا خاكی معسكر ظفر اثر گشته از یمن مقدم همایون غیرت سپهر بوقلمون گردید و درین اثنا امیر حیدر از نزد امیر خسرو شاه بدرگاه عالم‌پناه رسید و دست سیاست خاقانی بساط زندگانی او را درنوردید مجملی از حال امیر حیدر آنكه او پسر امیر سید آقا بود كه سلطان سعید در سرخس او را قتل نمود و امیر سید آقا خان امیر علیشیر است و امیر حیدر بلطف طبع و حدت ذهن و حسن صورت و وفور شجاعت از سایر امیرزادگان خراسان امتیاز تمام داشت لا جرم خاقان منصور در اوایل حال او را منظور نظر تربیت گردانیده در سلك انچكیان آستان خلافت آشیان انتظام داد و در آن اوقات كه امیر علیشیر بایالت ولایت استراباد سرافراز شد او را همراه برده میخواست كه منصب حكومت آن مملكت را بوی گذارد اما امیر حیدر چنانچه سابقا مسطور گشت در وقتی كه برسالت از جرجان بهراة رفته بود بواسطه نشاء جنون سخنی غیر واقع بعرض حضرت خاقانی رسانیده مؤاخذ و مقید شد و چون از آن قید نجات یافت از امر ملازمت استعفا نموده بلباس قلندری در آمد و جمعی كثیر از آن طایفه سر در پی او نهاده امیر حیدر در عمارت سرچشمه ماهیان كه نزدیك بعیدگاه هراة واقعست منزل گزید و یكدو نوبت بازارهاء آن بلده فاخره را دوران چند زده زر و اجناس بسیار از كبار و صغار روزگار اخذ نمود و همه را صرف قلندران و مصاحبان خود فرمود آنگاه بقبة الاسلام بلخ رفته ابراهیم حسین میرزا بنظر اشفاق در وی نگریست و امیر حیدر در آستانه علیه شاهیه متوطن شده جمیع مهمات آن بقعه را از پیش خود گرفت در آن اثنا روزی درویش ولی كه در سلك اهل سلوك منتظم بود و ابراهیم حسین میرزا نسبت باو ارادتی تمام داشت جهة طواف آن روضه بهشت آثار
ص: 244
قدم رنجه فرمود و بی‌از آنكه با امیر حیدر ملاقات نماید بمزار فایض الانوار شتافت و اینمعنی بر خاطر حیدر قلندر گران آمده خدام آستانه علیه را فرمود تا درویش ولی را گرفته دویست كف پائی زدند و بخدمت مطبخ بازداشتند بناء علی هذا ابراهیم حسین میرزا قصد ایذاء امیر حیدر كرد و او از بلخ گریخته روی بقندز آورد امیر خسرو شاه نسبت باو لوازم تعظیم و تكریم بتقدیم رسانید و در وقتی كه از ظاهر بلخ برخواسته بقندز رفت او را برسم رسالت روانه آستان خلافت آشیان گردانید و بنابر آنكه بعرض خاقان منصور رسانیده بودند كه حیدر قلندر در مجلس خسرو شاه پیوسته غیبت ملازمان درگاه عالمپناه مینموده و او را بر سلوك طریق مخالفت ترغیب میفرموده در بارگاه سپهر اشتباه راه نیافت و چند روز مقید بوده بقتل رسید و امیر نظام الدین علیشیر در هراة اینخبر شنیده بغایت متغیر و متأثر گردید و كس فرستاده جسد او را از منزل بابا خاكی بفضای چشمه ماهیان نقل نمود و اولاد و متعلقاتش را بقدر امكان رعایت فرمود اما خسرو شاه در اواخر سنه 904 از میرزا بایسنقر متوهم گشت و ببهانه یورش بلخ آن شاه‌زاده صاحب سعادت را مصحوب خود گردانیده علم نهضت برافراخت و چون باوماج رسید در اواسط محرم سنه 905 آن خسرو صاحب كرم را بدرجه شهادت رسانید ولادت میرزا بایسنقر در سنه 882 در حصار واقع شده بود و آن حضرت در عدل و نصفت و فضل و رافت سرآمد ابناء زمان مینمود خط نسخ و تعلیق را نیكو می‌نوشت و از سر نقاشی وقوفی تمام داشت و از غایت لطف طبع گاهی بنظم اشعار می پرداخت و از نتایج ذهن وقاد اصحاب فضیلت را محظوظ می‌ساخت القصه چون خسرو شاه كافر نعمت بر همچنان امری خطیر اقدام نمود از روی استقلال در ولایت قندز و بقلان و ختلان و بدخشان و حصار شادمان بامر جهانبانی قیام فرمود مآل حالش در ضمن حكایات آینده مذكور خواهد گشت و كشته شدنش بتیغ انتقام منتقم جبار بر زبان قلم پریشان رقم خواهد گذشت انشاء اللّه تعالی‌

گفتار در بیان پیوستن ابو المحسن میرزا و محمد محسن میرزا بیكدیگر جهة مخالفت خاقان وافرحشمت و انهزام یافتن ایشان از دست‌برد ملازمان موكب ظفرنشان در موضع حلوا چشمه‌

در آن اوان كه خاقان منصور از ظاهر مرو كوچ فرموده بسرخس شتافت و از سرخس عنان عزیمت بكنار آب مرغاب تافت ابو المحسن میرزا كه از امتداد ایام قلعه داری نیك بتنك آمده بود آن بلده را بیكی از امراء معتمد سپرد و بنفس نفیس با فوجی از ابطال رجال و هژبران بیشه رزم و قتال روی توجه بملاقات كپك میرزا
ص: 245
آورد و بعد از وصول بحدود ابیورد كپك میرزا مقدم برادر بزرگتر را باقدام عزاز و احترام استقبال كرده مراسم نیاز و پیشكش باحسن وجهی بجای آورد و آن دو دری سپهر سلطنت و جهانبانی را در یك برج مقارنه روی نموده در تمشیت امور جهانگیری قرعه مشورت درمیان انداختند و خاطر بر محاربه پدر بزرگوار قرار داده پنج شش هزار سوار جرار مجتمع ساختند و این خبر در منزل بابا خاكی بسمع اشرف آن آفتاب اوج شرفناكی رسیده امیر مبارز الدین محمد ولی بیك را باعلاء درجه رعایت و تربیت رسانید و بمنصب حكومت دار السلطنه هراة سرافراز ساخته بدان‌جانب روان گردانید بعد از آن موكب ظفرنشان جهت اطفاء نیران طغیان شاهزادگان بجانب ابیورد توجه نمود و خاقان منصور باوجود ضعف مزاج شریف بقوت دولت در محفه نشسته بسرعت تمام طی مسافت می‌فرمود ابو المحسن میرزا و محمد محسن میرزا چون از قرب وصول لواء جهان‌گشا خبر یافتند از ابیورد بیرون رفته عنان باره گیتی‌نورد بصوب ولایت نسا تافتند و خاقان منصور در اثناء راه خبر توجه فرزندان را استماع نموده تصور فرمود كه داعیه مقابله و مقاتله ندارند بلكه گریز بر ستیز اختیار كرده نقش كلمه (الفرار مما لا یطاق) بر صحیفه خواطر مینگارند بنابرآن ابو المنصور مظفر حسین گوركان و حیدر محمد میرزا و ابن حسین میرزا و امیر شجاع الدین محمد برندق برلاس را با اكثر لشگر ظفراقتباس بتكامشی ایشان روان ساخت و بنفس نفیس در حركت تانی فرموده بآهستگی رایت نهضت می‌افراخت و چون شاهزادگان نزدیك بحلوا چشمه رسیدند بخلاف متصور شنیدند كه ابو المحسن میرزا و محمد محسن میرزا بغرور موفور منتظر رزم و پیكار ایستاده‌اند و قلب میمنه و میسره مرتب ساخته دل بر اشتعال نایره قتال نهاده‌اند لا جرم ایشان نیز بتعبیه سپاه پرداخته ماهچه علم نصرت‌نشان مظفر حسین گوركان از افق قول طلوع نمود و در برانغار حیدر محمد میرزا توقف كرده جوانغار را بوجود ابن حسین میرزا استحكام افزود و از آنجانب ابو المحسن میرزا در قلب لشگر جای داشت و كپك میرزا در برانغار رایت شوكت برافراشت و ابراهیم ترخان در جوانغار بایستاد و باین ترتیب هردو سپاه روی برزم‌گاه شتافت و در دشت حلوا چشمه تقارب فریقین بتلاقی انجامید و دلیران روز پیكار درهم آویخته كام جان جمعی از جوانان بسبب تجرع جام ناخوشگوار مرك تلخ گردید پیكان تیردیده‌دوز چشمه چشمه خون از فواره دل‌ها روان ساخت و شعله سنان سینه‌سوز جان مهوشان را در محاق احتراق انداخت شمشیر آبدار از خون خوبان شیرین‌گفتار جوئی جاری گردانیده و نیزه ثعبان كردار نخل قامت دلیران كبك رفتار را از پای درآورده بر خاك هلاك خوابانید نظم
ز تیغ خون‌فشان و خنجر تیزز پیكان خدنك فتنه‌انگیز
چنان؟؟؟ ریختند اهل تهوركه حلوا چشمه شد جوئی ز خون پر و در آن روز هولناك از جوانغار شاهزادگان ابراهیم ترخان بر برانغار سپاه نصرت‌نشان حمله كرده حیدر محمد میرزا تاب آن صدمه نیاورد و عنان یكران بوادی فرار تاخت و كپك میرزا میمنه لشگر خود بر ابن حسین میرزا تاخته آن شاهزاده نیز انهزام یافت مظفر حسین گوركان كه در
ص: 246
قول بود چون حال بر آنمنوال دید خواست كه او نیز اقتدا ببرادران نموده پشت بر معركه گرداند اما میرزا سلطان علی قراسقل عنان بارگیر شاهزاده را گرفته از آن حركت مانع گشت و گفت اگر فضای معركه از موكب عالی خالی گردد مخالفان دلیرتر شده نكایت ابن هزیمت بحضرت اعلی سرایت كند لا جرم مظفر حسین میرزا دل بر مقاتله نهاده ثبات قدم ورزیده خاقان منصور در ذروه كه منتهی بصحرای حلوا چشمه می‌شود بوقتی كه در ملازمت موكب همایون غیر خواجه شمس الدینمحمد منشی و خواجه شهاب الدین اسحق صدر و بعضی از نویسندگان و جماعت میر آخوران و اختاچیان و شاگرد پیشگان كسی نبود از گریختن برانغار و جوانغار سپاه فیروزی آثار خبر یافت از كمال تهور جبلی و غایت وثوق بعنایت ازلی از محفه بیرون آمده باوجود ضعف مزاج جامه جنك در پوشید و مغفر بر سر نهاده بر اسب دلدل‌رنك آتش آهنك سوار گردید و عنان یك ران بسرعت باد وزان بجانب معركه پیكار انعطاف داده فرمود تا نقاره و كور كه همایون را بلندآوازه ساختند و سورن انداخته رایات نصرت آیات برافراختند و بابن طریقه از آن دره بیرون آمده چون چشم ابو المحسن میرزا و محمد محسن میرزا بر ماهچه علم ظفر شیم افتاد بیقین دانستند كه خاقان رستم حشم برباره كوه پیكر نشسته و میان همت بعزم رزم و پیكار چست بسته تزلزل باركان اقتدار ایشان راه یافت و نسیم ظفر بر پرچم علم خاقانی وزیده هریك از آن دو پادشاه‌زاده عنان فرار بطرفی تافت ابو المحسن میرزا بجانب مرو رفت و كپك میرزا راه استرآباد پیش گرفت و چون گریختگان سپاه خاقان جمجاه كیفیت واقعه را شنودند تیغ انتقام از نیام كشیده بار دیگر روی بمعركه آوردند و شاهزادگان را تعاقب نموده سالما غانما مراجعت كردند خاقان منصور لوازم محامد پادشاه غفور مرعی داشته صدقات و نذور بمستحقان رسانید و درباره جماعتی كه در آن محاربه آثار دلاوری ظاهر كرده بودند انعامات فرموده فتحنامها باطراف بلاد خراسان روان گردانید