گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
ذكر محاربه پادشاه دوست‌نواز با دشمن در نواحی منزل خواجه كاردزن و بیان تحصن آن حضرت در بلده محفوظه سمرقند و وقوع قحط و غلا بتقدیر خداوند





پادشاه صف‌شكن و دین‌پناه تهمتن بعد از فتح سمرقند پیوسته بقلم اندیشه نقش مقابله و مقاتله با محمد خان شیبانی بر صحیفه ضمیر نورانی مینگاشت و چون شنید كه بنابر تقدیر بی‌تغییر حضرت قدوسی شیبانی خان بر قلعه و بوسی استیلاء یافته و تمامی متوطنان آن را بقتل رسانیده آن عزیمت صفت تصمیم پذیرفت اما چون در آن اوان در آستان خلافت آشیان از سپاهیان زیاده از دویست و چهل كس احدی نبود و در موكب خانی پنج شش هزار پیاده و سوار بودند و هریك از ایشان در میدان جنك و معركه نام و ننك ثالث رستم
ص: 288
و اسفندیار مینمودند روزی‌چند امضاء عزم رزم در حیز تاخیر افتاد و در این اثنا سلطان محمود خان ایوب بیكیچیك و قشقه محمود را با قرب پانصد نفر مرد دلاور بكومك پادشاه والاگهر فرستاد و ایضا از نزد جهانگیر میرزا برادر سلطان احمد تنبل خلیل با دویست سوار شجاعت آثار به اردو رسید بعد از آن پادشاه عالیشان در ماه شوال سنه 906 بخیال قتال محمد خان شیبانی یراق سالكان مسالك پهلوانی كرده از سمرقند سفر نمود و باغ نو از ماهچه علم سعادت پرتو خضرت و نضارت یافته پنج شش روز آنجا توقف واقع شد و چون سپاه از سرانجام اسباب راه فارغ گشتند موكب نصرت‌پناه كوچ بر كوچ بطرف اعدا نهضت فرمود و از سر پل گذشته منزلی را كه شایسته مقابله و مقاتله بود معسكر ساخت و از آنجانب شیبانی خان باستقبال پادشاه ستوده‌خصال آمده در نواحی خواجه كاردزن كه از آنجا تا لشگرگاه پادشاه یك فرسخ مسافت بود رایات عالیات برافراخت و پنج شش روز آن دو سپاه در برابر یكدیگر نشسته بجنك سلطانی نپرداختند اما گاهی جمعی از دلیران سمند پهلوانی در میدان مردان بجولان درآورده گرد نبرد باوج سپهر تیز گرد میرسانیدند و باستعمال آلت قتال پرداخته كمال جرأت و جلادت ظاهر میگردانیدند و در آن اوقات شبی شیبانی خان برسم شبیخون بكنار اردوی پادشاه ربع مسكون آمد اما چون گرد معسكر خجسته‌اثر بتختهای در و دیوار و چبر استكام تمام داشت كاری نتوانست كرد و كلمه العود احمد بر زبان رانده روی بمعسكر خود آورد آنگاه خاطر خطیر پادشاه كشورگیر متوجه آنشد كه بزودی بمقاتله خصم توجه فرماید و مجددا ادیم زمین را از خون عدو گلگون ساخته طرق گیتی‌ستانی بخان شیبانی نماید و امیر قنبر علی نیز آنحضرت را ترغیب و تحریص نموده میگفت دشمنان دون را بیش ازین مهلت نمی‌باید داد و علی اسرع الحال بزخم شمشیر و خنجر رخنها در دیوار قصر وجود ایشان میباید گشاد اما چون در آنولا خبر رسیده بود كه محمد باقر ترخان با دو هزار سوار آراسته بشهركش آمده و عنقریب باردوی عالی می‌پیوندد و ایضا میرزا محمد دو غلات بفرمان سلطان محمود خان با هزار و پانصد نفر مرد دلاور درین دو سه روز بمواكب گردون مراتب ملحق میگردد سایر امرا سرعت در محاربت مصلحت نمیدانستند و میگفتند تا زمان وصول آن دو لشگر با حریف دست در كمر نمیباید زد و حضرت پادشاهی بنابر اقتضاء قضاء الهی رای امیر قنبر علی را بصواب اقرب تصور فرموده صباح كه جمشید خورشید لواء بیضا در فضاء سپهر خضرا برافراخت و مواكب كواكب را درع زراندود پوشانید دفع جنود ظلمت ورود را پیش نهاد همت ساخت پادشاه سكندرجاه ضمیر مهر تنویر بتعبیه سپاه شوكت دستگاه متوجه گردانده مقرر شد كه امیر قنبر علی و بنده علی و خواجه علی و برادر خودش امیر شاه قوچین و سید قاسم السنك آقا و قوچ حیدر پسر امیر قاسم قوچین با فوجی دیگر از بهادران پرخشم و كین در هراول رایت توكل برافرازند و ابراهیم سارو و ابراهیم جانی و ابو القاسم كوه بر وجوقی دیگر از اهل تهور در برانغار پیكار اعدا را مطمح نظر همت سازند و ابراهیم ترخان و سلطان حسین ارغون و قرابرلاس و پیر احمد خواجه حسین با
ص: 289
جمعی دیگر از اهل جنك و شین از جوانغار روی بمعركه كارزار آرند و امیر قاسم قوچین با زمره از انچكیان در سایه علم بلندپایه پادشاهی در قول توقف نموده همت بر اعدام و افناء اعداء گمارند از آنجانب محمد خان شیبانی نیز صف سپاه آراسته خود در قول توقف نمود و محمد سلطان را در برانغار بازداشته ضبط جوانغار را بحمزه سلطان و مهدی سلطان تفویض فرمود و آن دو پادشاه جنگجوی پرخاش‌جوی بدین ترتیب و آئین در برابر یك دیگر آتش خشم و كین مشتعل ساخته بهادران پردل بنوك پیكان جان گسل نایره خون ریز در جسم پر ستیز گشادند و دلیران رستم توان بضرب شمشیر بران رخنه در جان خوبان انداخته خرمن بقاء ایشان را بباد فنا بردادند نظم
غمام كمانها ز باران تیررسانید طوفان؟؟؟ اثیر
حسام دلیران چو خونبار گشت‌ز خون رود جیحون پدیدار گشت در آن اثنا برانغار سپاه اعدا حمله آورده بجانب عقب موكب عالی تاختند و پادشاه سلیمان مكان عنان یكران بجانب مخالفان تاخته جوانان هراول كه بمزید شجاعت و تهور از امثال و اقران ممتاز بودند در آنوقت در پیش روی آنخسرو جنگجوی كسی ننمود باوجود این حال نزد حمله اوزبكان قیام نموده بزخم سنان و ضرب پیكان ایشان را بازگردانید بیت
هركه را شد یقین كه حمله اوست‌پای مستیش بر كمان باشد و آن دشمنان خیره‌سر از ضرب تیغ و خنجر عنان بصوب فرار گردانیده تا پیش شیبانی خان مجال توقف محال دانستند هراس بیقیاس اساس ثبات بعضی از نزدیكان شیبانی خان را متزلزل گردانیده با وی گفتند كه برانغار لشگر ما زیر و زبر گشت و مهم از اشتعال نیران قتال درگذشت لایق آنكه مضمون (الفرار فی وقته ظفر) عمل نمائیم و از مقتضای فحوای (الفرار مما لا یطاق من سنن المرسلین) تجاوز نفرمائیم شیبانی خان این سخنان را بسمع قبول نشنود و جنود خود را استمالت داده به تهیج غبار معركه پیكار امر فرمود بار دیگر اوزبكان پرشوروشر حمله كرده جوانغار و برانغار سپاه نصرت آثار را از پیش برداشتند و از؟؟؟ قول در آمدند و پادشاه عالی‌گهر كرت دیگر عنان‌یكران بطرف دشمنان گردانیده دست به- استعمال تیغ و خنجر برآورد اما چون در ملازمت ركاب سعادت آیاب كسی نمانده بود و جنود اوزبك از اطراف و جوانب درآمده شبه كردند ایشان را استیلا میسر شد و از امراء عظام ابراهیم ترخان و ابراهیم‌سار و ابراهیم جانی بعد از ظاهر ساختن كمال جلادت و پهلوانی بتقدیر بی‌تغییر جناب جلال سبحانی بجهان جاودانی شتافتند و ایضا در آنروز جانسوز ابو القاسم كوه‌بر و حیدر قاسم پسر كلانتر قاسم بیك قوچین و خداوردی توقچی و خلیل برادر سلطان احمد تنبل بقضاء حق عز و جل مرتبه شهادت یافتند و در آن اثنا مغولانی كه از نزد سلطان محمود خان بكومك آمده بودند مانند اشرار اوزبك بتاراج لشگر نصرت یزك اشتغال نمودند و پادشاه شجاعت‌پناه تا وقتیكه امكان داشت در آن معركه هولناك توقف نموده بدفع آنقوم ناپاك میپرداخت و از خون دلیران چالاك سطح خاك را رنگین میساخت و چون زیاده از ده دوازده نفر در موكب عالی كسی نماند و سهام اصحاب ظلم و ظلام باعلام فیروزی اعلام رسید از آن غرقاب بلاعنان
ص: 290
عزیمت بطرف دریای كوهك معطوف گردانید و با جیبه و كیچم اسب در آب رانده بتشویش بسیار از آنجانب بیرون رفت و كیچم را بریده بطرف شمال توجه نمود و در حدود النك قلبه بار دیگر بر آب مذكور عبور كرده میان دو نماز از دروازه شیخزاده بشهر درآمد و ادراك نزول اجلال فرمود و زمره از امرا و انچكیان كه از آن معركه بیرون آمده بودند از غایت وهم و هراس هرطایفه بطرفی توجه نمودند از آنجمله قنبر علی سلاح راه قندز پیش گرفت و كریمداد و خداداد تركمان و جانكه كوكلتاش و مولانا باباء ساغری بطرف اوراتیپه رفتند و در روز دوم از آنحادثه منكر خواجه ابو المكارم و قاسم بیك قوچین و بعضی دیگر از مردم متعین كه در ملازمت پادشاه عالیجاه مانده بودند در مجلس اشرف اعلی مجتمع گشته شرایط مشورت بتقدیم رسانیدند و خاطر بر تحصن قرار یافته ضبط دروازه سوزنگران بقرابرلاس و بعضی دیگر از جوانان بی‌هراس تعلق گرفت و دروازه گازرستان بیمن شهامت شیرم طغائی و قتلق خواجه كوكلتاش صفت استحكام پذیرفت و مقرر شد كه پادشاه جمشیدآئین و امیر قاسم قوچین و زمره از مقربان درگاه سپهر قرین كومك باشند و در مدرسه میرزا الغ بیك كه در میان شهر است ساكن كردند تا نسبت ایشان بجمیع دروب و بروج شهر علی السویه باشد و در هرطرف كه مدد احتیاج شود بزودی توانند رسید و پادشاه بر بام آن بقعه قبه خیمه‌گاه باوج فلك مهر و ماه برافراشت و ملازمان در بیوتات آن مدرسه منزل اختیار كردند و روز دیگر شیبانی خان بنواحی بلده محفوظه سمرقند آمده دورتر فرود آمد و ایتام و اوباش بعزم جنك و پرخاش از محلات سمرقند فوج‌فوج بیرون خرامیده بدر مدرسه میشتافتند و بعد از اداء دعاء دولت پادشاهی استجازه نموده از دروازه بیرون میرفتند و بباد جرأت و جسارت نیران جنك و محاربت ملتهب و مشتعل میگردانیدند و اوزبكان جنك گریز كرده نزدیك شهر نمی‌آمدند تا آنكه شهریان دلیرتر شده تا نواحی اردوی خان شیبانی میشتافتند و بسرپنجه تهور غارت میكردند آنچه مییافتند در آن اثنا روزی شیبانی خان از طرف دروازه آهنین جنك پیش آورده و جمعی از سپاه را در كمین‌گاه بازداشت و پیادگان كه بدستور سابق پیش رفته بودند وقتی از فریب اوزبكان واقف شدند كه سواران لشگر دشمن از عقب ایشان حمله آوردند و بین الجانبین جنگی عظیم در پیوسته نویان كوكلتاش و قل نظر طغائی و مزید و بعضی دیگر از دلیران لشگر خسرو صاحب تأیید بحمایت پیادگان عنان‌یكران بحرب اوزبكان انعطاف دادند و قل نظر یكی از مخالفان را شمشیر رسانید اما چون سپاه اوزبك بسیار بود پیادگان را مغلوب گردانید بضرب تیغ پولاد تا دروازه آهنین دوانیدند و بطرف مسجد خواجه خضر تاختند و در آن مقام قوچ بیك جنگهای نیك كرده پادشاه عالمپناه و نزدیكان درگاه خلافت دستگاه از بالای آن دروازه بانداختن خدنك مرك آهنك پرداختند لا جرم اعدا از همانجا بازگشتند روز دیگر شیبانی خان با سپاه پولادپوش رعد خروش بمیان دروازه آهنین و دروازه شیخزاده آمده آماده مقابله و مقاتله شده پادشاه عالیجاه با جوانان صاحب سعادت بپشت دروازه شیخزاده شتافته بدستور معهود دست حق‌پرست به تیر و كمان برد و از شست دست پادشاهی تیر
ص: 291
مرك تاثیر گشاد یافته بر اسب بوز كه یكی از اوزبكان سوار بود خورد چنانكه از پای درآمده جان نبرد و در آن روز سپاه دشمن نهایت جلادت بجای آورده جمعی از ایشان در نواحی برج شتر گردن خود را بپایان فصیل رسانیدند و زمره دیگر گمان بردند كه اكثر شجعان موكب عالی بدروازه آهنین و دروازه شیخزاده جمع آمده‌اند و درباره دروازه گازرستان و دروازه سوزنگران كسی نمانده كه بنوك پیكان سوزن مثال قطع رشته حیات ابطال رجال تواند كرد بجانب آن دو دروازه راندند و شصت و پنج نردبان كه ترتیب نموده همراه داشتند بر فصیل نهاده قصد صعود نمودند و قوچ بیك و محمد قلی قوچین و شاه صوفی و بعضی دیگر از بهادران رستم سیر سپر ممانعت در روی كشیده بپای مدافعت متوجه آنجماعت گشتند و در وقتی كه بعضی از ایشان بباره برآمده زمره بر نردبان بودند كه آن یلان فیروز چنك خود را بدانجا رسانیدند و آثار روز رستخیز ظاهر گردانیده تتمه را گریزانیدند و قوچ بیك از سایر رفقا پیشتر دست بشمشیر و خنجر برد و نقش وجود جمعی را از صحیفه هستی سترد و قرابرلاس و قتلق خواجه كوكلتاش و قل نظر نیز در آن روز بضرب تیغ تیز و ناوك خونریز مورچل خود را از تعرض اعدا محافظت نمودند و روز دیگر امیر قاسم قوچین بباسلیغ جمعی از سواران جلادت‌آئین از شهر بیرون رفته و با اوزبكان كه بخیال قتال پیش آمده بودند در میدان نبرد دست در كمر زده ایشان را تا خواجه كفشگر راندند و چند نفر مشهور را از مركب حیات پیاده ساخته رؤس نامباركشان را بنظر انور پادشاه همایون اثر رسانیدند و برین قیاس قرب چهار ماه میان آن دو سپاه نایره جنك و حرب و غبار طعن و ضرب در اشتعال و هیجان بود و حضرت پادشاه عالیشان در محافظت آن بلده جنت‌نشان بقدر امكان سعی مینمود و شیبانی خان در تضییق محصوران كوشیده در اقامت لوازم محاصره از خود بتقصیر راضی نمی‌گردید در آن اثنا بلاء قحط و غلا شیوع یافت و آتش جوع كانون درون مردم سمرقند را فروتاخت چندگاه جز قرص دمنده خورشید كه هرصباح از تنور افلاك برمی‌آمد چشم شهریان بر گرده نمی‌افتاد و در هیچ خانه و كاشانه كاه و دانه موجود نبود مگر در هجره سنبله و وصول بآن هم دست نمیداد گوشت و روغن مانند كبریت احمر و عنقا عزیز الوجود و ناپیدا گشت و بعضی از مردم محتاج از گوشت سك و گربه بدل ما یتحلل حاصل كرده كار از ملاحظه و حرمت درگذشت زمره از امرا و كلانتران از برك درختان علیق الاغان بهم میرسانیدند و طایفه چوبهای خشك را ریزه كرده و تراشئه چوب را ساعتی در آب گذاشته غذای اسبان میگردانیدند و در اوقات محاصره چندین نوبت پادشاه سكندر رتبت نزد حكام خراسان و حصار شادمان و قندز و بقلان و مغولستان ایلچیان فرستاده كومك طلبید و ولات ولایات مذكوره در ارسال مدد اهمال و امهال نموده هیچكس بفریاد نرسید لا جرم سمرقندیان قرین یاس و حرمان یكیك و دودو خود را از برج و باره انداخته باردوی شیبانی خان می‌پیوستند و او عجز مردم شهر را دانسته در نواحی غار عاشقان منزل گزید و پادشاه صاحب‌تائید در برابر آمده در كوی پایان قبه بارگاه مرتفع گردانید
ص: 292

ذكر باز گذاشتن حضرت پادشاه سلیمان مكانی بار دیگر سمرقند را بابو الفتح محمد خان شیبانی‌

چون حضرت پادشاه اسلام‌پناه چند روز دیگر در محنت محاصره مصابرت نمود و معلوم فرمود كه بواسطه شدت قحط و غلا و عدم وجدان بدل ما بتحلل و غذا سمرقندیان تضییق بسیار دادند و بحسب ضرورت نقش متابعت اعدا بر صحیفه ضمیر مینگارند مصلحت چنان نمود كه چندگاه دیگر با روزگار ستیزه‌كار در سازد و آن بلده را باز گذاشته علم نهضت بجانب تاشكند برافرازد و در اوایل سنه سبع و تسعمائه در شبی كه از غایت ظلمت آواز راه كاخ صماخ را غلط می‌نمود و بجز دیده روشنان فلك چشم هیچ پاسبان باز نبود پادشاه عاقبت محمود همعنان خواجه ابو المكارم و بعضی دیگر از اعاظم و قرب صد نفر نوكر سعادتمند از دروازه سمرقند بیرون رفته روی توجه باندجان آورد و در اثناء راه جهانگیر میرزا كه سعادت ازلی در مفارقت سلطان احمد تنبل و مرافقت پادشاه گردون محل دانسته بود از جانب اندجان رسیده شرف تقبیل انامل برادر بزرگوار دریافت و ارقام آثامش بزلات عفو پادشاه سپهر احتشام از صفحه ایام محو شده انوار شفقت و عطوفت بر وجنات احوالش تافت و چون پادشاه باستحقاق در ضمان حمایت مالك الملك علی الاطلاق نزدیك باندجان رسید بوضوح انجامید كه بواسطه وفور عصیان و طغیان سلطان احمد تنبل دخول در آن بلده متصور نیست بنابرآن عنان‌یكران بجانب تاشكند گردانید سلطان محمود خان والنجه خان كه اخوان آن مهر سپهر دولت و اقبال بودند مقدم شریفش را باقدام اعزاز و اجلال استقبال نموده در لوازم رافت و ضیافت اهتمام فرمودند و شیبانی خان را كرة بعد اخری فتح سمرقند میسر گشته در اكثر بلاد ماوراء النهر رایت استقلال و استبداد بر افراشت و خیال استیصال نهال‌اقبال امیر خسرو شاه و تسخیر حصار شادمان و ختلان و بدخشان و قندز و بقلان بر لوح خاطر نگاشت و علی التعاقب و التوالی سپاه بیباك اوزبك را بغارت و تاراج آنحدود مامور میگردانید و بباد حمله ابطال رجال نیران قتل و اسر افروخته آثار كمال اقتدار بظهور میرسانید

گفتار در بیان بعضی از حوادث سپهر بوقلمون و درآمدن كابل بحیز تسخیر امیر محمد مقیم ارغون‌

چون بمقتضای كلمه كریمه (كُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ) و دوام خاصه ذات بیچون قادر كن فیكون است و انتقال و ارتحال از دنیاء دون لازم وجود محنت فرسود جمیع متوطنان ربع مسكون در شهور سنه سبع و تسعمائه میرزا الغ بیك بن
ص: 293
میرزا سلطان ابو سعید در ولایت كابل بجوار مغفرت خداوند جزء و كل پیوست و پسرش میرزا عبد الرزاق حاكم آندیار گشته بجای پدر بر مسند فرماندهی نشست و بسبب صغر سن شاه‌زاده در میان امرا و اركان دولت مخالفت اتفاق افتاد شیرم ز كه سرانجام تمامی مهمات جزوی و كلی را از پیش خود گرفت و امیر یوسف محمد و بعضی دیگر از امرا از شهر بیرون رفته فرصت نگاه داشتند و صباح عید اضحی كه شیرم ز كه در دیوان‌خانه سلطانی نشسته آش میكشید با سیصد مرد مكمل بیخبر بكابل درآمده بر سرش تاختند و تیغها از نیام انتقام كشیده فی الحال بنیاد حیاتش برانداختند و از این جهة پریشانی تمام بحال كابلیان راه یافته این خبر در گرمسیر بسمع ولد خوردتر امیر ذو النون محمد مقیم ارغون رسید و در اواخر سنه ثمان و تسعمائه لشگر هزاره و نكو در درهم كشیده تسخیر كابل را پیش نهاد همت گردانید و بدانجانب نهضت نموده میرزا عبد الرزاق فرار برقرار اختیار كرد و محمد مقیم بدولت و اقبال در آن مملكت مقیم شده دختر میرزا الغ بیك را بحباله نكاح خود درآورد این اخبار در وقتی كه میرزا بدیع الزمان و امیر ذو النون در كنار آب‌آمویه بودند بدیشان رسید و موجب فرح و ابتهاج مزاج همگنان گردید

ذكر لشگر كشیدن سلطان بدیع الزمان میرزا بعزم رزم خان عالیجاه و بازگشتن از آب كنار آمویه بسبب عدم اتفاق امیر شجاع الدین خسرو شاه‌

چون صیت گیتی‌ستان ابو الفتح محمد خان شیبانی در اقطار آفاق مشهور گردید و صولت سپاه اوزبك جمعیت اكابر و اشراف سمرقند را بتفرقه مبدل گردانید خاقان منصور سلطان حسین میرزا قاصدان نزد میرزا بدیع الزمان فرستاده او را بر مقابله و مقاتله خان ترغیب فرمود و امیر خسرو شاه نیز ایلچیان ارسال داشته از بیداد اوزبكان بدنهاد استغاثه نمود و پیغام كرد كه هرگاه موكب عالی شاهزاده بكنار آب‌آمویه رسد بنده با جنود حصار شادمان و ختلان و بدخشان و قندز و بقلان باردوی كیهان‌پوی خواهم پیوست و درین یورش اقبال‌وار ملازم ركاب ظفر آثار خواهم بود بنابرآن میرزا بدیع الزمان رسل و رسایل بقندهار و زمین داور روانه ساخته امثله واجب الاذعان بنام امیر ذو النون و اولاد و اخوان در قلم آورد مضمون آنكه علی اسرع الحال سپاه آنحدود را جمع ساخته بقبة الاسلام بلخ آیند تا در ملازمت موكب عالی بدفع لشگر اوزبك و فتح ماوراء النهر قیام نمایند و امیر ذو النون لوازم اطاعت فرمان بجای آورده با دو سه هزار سوار جرار بجانب بلخ خرامید و بدیع الزمان میرزا آن امیر شجاعت‌پناه را بعواطف خسروانه و عوارف پادشاهانه اختصاص داده ابواب مراحم و اشفاق بر روی روزگارش برگشاد و امیر خسرو شاه نیز تحف شایسته و تبركات بایسته بنظر امیر ذو النون فرستاد و در باب توجه بكنار آب‌آمویه تعجیل نمود و چون آن زمستان بپایان رسید و سپاه سبزه و ریاحین
ص: 294
در كنار جویبار و اطراف دشت و كوهسار صف كشید بدیع الزمان میرزا عزم یورش سمرقند جزم كرد و در اواخر سنه ثمان و تسعمائه با دو هزار پیاده و سوار همه جوشن‌پوش و نیزه‌گذار از قبة الاسلام بلخ بجانب معبر ترمذ روان شد و امیر عمر بیك را بدار السلطنة هراة فرستاد و از پدر بزرگوار استمداد نمود و چون بكنار آب رسید در برابر مدینة الرجال ترمذ نزول اجلال فرمود و طنطنه كوس حربی باوج فلك سیمابی رسانید حاكم ترمذ امیر محمد باقر كه بمیر باقی اشتهار داشت فی الحال بدینجانب آب آمده بتقبیل بساط سلطنت‌مآب پرداخت و پیشكش كشیده عنایت و التفات یافت آنگاه بدیع الزمان میرزا امیر سلطان حسین ارغون و امیر ذو النون و عبد اللّه قراقولاغ را نزد امیر خسرو شاه بحصار شادمان فرستاد و او را از وصول موكب عالی بكنار آب و تصمیم عزم و رزم با محمد خان- شیبانی خبر داد و فرمود كه بزودی بمعسكر ظفر اثر پیوندد تا علی اسرع الحال دفع اعدا ملك و دولت میسر گردد و امیر سلطان حسین و امیر ذو النون و عبد اللّه قراقولاغ با امیر خسرو شاه و برادران او امیر ولی و پیر ولی ملاقات كرده فرامین بدیع الزمان میرزا و مكبوبات امیر ذو النون را بدیشان رسانیدند و ایشان را بر توجه اردوی عالی ترغیب و تحریص نمودند امیر خسرو شاه بنابر عدم مساعدت توفیق از اطاعت فرمان گردن پیچید و بخاطر گذرانید كه هرگاه بدیع الزمان میرزا از مهم محمد خان شیبانی فارغ گردد شاید كه بطمع مملكت سلطان محمود میرزا قصد من نماید لا جرم عذری سقیم بر زبان آورده ایلچیان را اجازت مراجعت داد و چون ایشان باردوی بدیع الزمان میرزا بازگشته خلف وعده امیر خسرو شاه را معروض داشتند شاه‌زاده در باب عبور از آب‌آمویه متردد شد و مقارن آن حال امیر ناصر الدین عمر بیك از پایه سریر اعلی بازآمده از تقریر او چنان بوضوح پیوست كه خاقان منضور بخلاف متصور لشگر بمدد نمیفرستد لا جرم بدیع الزمان میرزا با امیر ذو النون طریق مشورت مسلوك داشته طبل مراجعت فروكوفت و بعد از وصول بظاهر قبة الاسلام بلخ در چهارباغ ابراهیم سلطان میرزا منزل گزید و امیر شجاع الدین ذو النون را اجازت انصراف ارزانی داشت و چون آنجناب علم نهضت بجانب مستقر عز خود برافراشت نقصانی تمام بشوكت بدیع الزمان میرزا راه یافته انواع فتن روی نمود و محمد شیبانی خان بفتح بلاد خراسان امیدوار گشته از آب‌آمویه عبور فرمود

ذكر فتنه كه از خواص بدیع الزمان میرزا بظهور رسید و بدانسبب محمد خان شیبانی از آمویه عبور نموده متوجه بلخ گردید

در خلال احوال گذشته سید جعفر خواجه كه در سلك سادات دشت قبچاق منتظم بود و نسبت بخواقین اوزبك در غایت محبت و اخلاص سلوك مینمود ازدیار ماوراء النهر بقبة الاسلام بلخ شتافته شرف دستبوس سلطان بدیع الزمان میرزا حاصل كرد و چنان ظاهر ساخت
ص: 295
كه بسبب ظلم و تعدی محمد خان شیبانی از وی روی‌گردانشده التجا بظل عنایت پادشاهی آورده‌ام و ما دام الحیوة لوازم دولتخواهی بتقدیم خواهم رسانید سلطان بدیع الزمان میرزا بر آن سید مزور اعتماد فرموده او را مشمول انعام و احسان بیكران گردانید و جناب سیادت انتما ضمنا با امراء و مقربان شاه‌زاده طریق اختلاط مسلوك داشته در خلوت زبان بمدح و ثناء محمد خان شیبانی میگشاد و ایشان را بملازمت او دعوت كرده بانواع مواعید فریب میداد و از جمله امرا و خواص بدیع الزمان میرزا ابراهیم سلطان برلاس و جهانگیر برلاس و شاه محمد برلاس و آفتاب ترخان و قرا پیر محمد و تینك كیلدی اوزبك بهم اتفاق نموده با سید جعفر خواجه بیعت كردند كه بهنگام فرصت دست‌بردی نمایند و پای در وادی مخالفت سلطان بدیع الزمان میرزا نهاده ابواب خدمتكاری خان بر روی روزگار خویش بگشانید در آن اثنا از محمد باقر ترخان كه سابقا بواسطه استیلاء محمود سلطان بر بخارا از آن خطه گریخته پناه ببدیع الزمان میرزا آورده بود و منظور نظر عنایت شده در اندخود حكومت مینمود آثار خلاف ظاهر گشت بلكه بوضوع پیوست كه امیر محمد باقر قاصدان نزد محمد خان فرستاده و پیغام داده كه هرگاه موكب همایون خانی از آب‌آمویه عبور نماید بنده قلعه اندخود را بخدام آستان سپهر احتشام سپرده در سلك سایر ملازمان انتظام خواهم یافت و خان گیتی‌ستان بدین وعده امیدوار گشته از سمرقند متوجه كنار آب‌آمویه شد و بناء علی هذا جماعت مذكوره باستصواب سید جعفر خواجه خاطر بر آن قرار دادند كه هرگاه بدیع الزمان میرزا جهة دفع فتنه محمد باقر بحدود اندخود رود شعار خلاف ظاهر ساخته نوعی سازند كه آن حضرت گرفتار گردد و در آن ایام امیر محمد باقر ارغون از بدیع الزمان میرزا برنجید و چند روز در خانه نشسته از ملازمت بارگاه سلطنت تقاعد ورزید بنابرآن آفتاب ترخان و بعضی دیگر از عاصیان در طمع افتادند كه آنجناب را نیز با خود موافق سازند و با وی خلوت كرده مكنون ضمیر خود را در میان نهادند امیر محمد باقر بحسب ظاهر سخنان ایشان را بحسن قبول تلقی فرمود و گفت مناسب آنست كه فردا در سر مزار خواجه ابو نصر پارسا همه جمع شده عهد و پیمان در میان آریم كه طریق خلاف مسلوك نداریم تا این مهم تمشیت پذیرد و سخن برین قرار یافته هریك بخانه خویش رفتند اما امیر محمد باقر را رعایت حقوق تربیت سلطان بدیع الزمان میرزا دامن‌گیر شده همان‌شب در چهارباغ میرزا ابراهیم سلطان بملازمت شتافت و كیفیت خیالات بداندیشان را معروض داشت سلطان بدیع الزمان میرزا چون نسبت بآنجماعت انواع شفقت و عنایت بتقدیم رسانیده بود این سخن را بر غرض حمل نمود و چنانچه میباید بسمع قبول نشنود امیر محمد باقر عرض كرد كه مناسب آنست كه صباح یكی از معتمدان خود را مصحوب من بسر مزار خواجه ابو نصر پارسا فرستید تا حقیقت این سخن بر رأی انور همایون واضح گردد آن حضرت این ملتمس را بعز اجابت اقتران داد و مقرر شد كه پهلوان حسن علی مصحوب امیر محمد باقر بدان مزار رود آنجناب سحری پهلوان حسن علی را در یكی از هجره‌های جماعت خانه آن عمارت نشاند و در خانه را مقفل
ص: 296
ساخت و خود منتظر اصحاب عصیان بر در مزار بنشست و همان لحظه آن جماعت بدان مقام رسیده و بآن جماعت خانه رفته در قضیه مذكوره آغاز گفت‌وشنود نمودند و سید جعفر خواجه ایشان را بر موافقت خان عهد و سوگند داده متفرق گشتند آنگاه پهلوان حسن علی بخدمت سلطان بدیع الزمان میرزا رفته كیفیت حادثه را بتفصیل معروضداشت و صباح روز دیگر فرمان عالی نفاذ یافت كه تمامی امرا و اركان دولت جهة مشورت مهم محمد باقر ترخان در خرگاه دیوان خانه مجتمع گردند و بعد از اجتماع آن جماعت سلطان بدیع الزمان میرزا از امراء عظام عمر بیك و شیخ علی طغائی و عاشق محمد ارغون و یادگار ابو اسحق آقبوقا و محمد باقر ارغون و شاه منصور را بگرفتن عاصیان مأمور گردانید و امرا همان ساعت آن زمره نمك حرام را مؤاخذ و مقید گردانیده هریك را بیكی از اهل اعتماد سپردند و یراق و جهات ایشان را بحیطه ضبط در آوردند و از جمله گرفتاران شاه محمد برلاس و آفتاب ترخان و تینك كیلدی بسیاست رسیدند و عفو پادشاهانه شامل حال ابراهیم سلطان و جهانگیر برلاس و قرا پیر محمد و سید جعفر خواجه گشته حكم عالی باطلاق ایشان صادر شد اما امیر شاه منصور كه محصل سید جعفر خواجه بود گفت كه چون خمیرمایه ابن فتنه جناب سیادت‌مآبی است گذاشتن او مصلحت دولت نیست و بخلاف رضای سلطان بدیع الزمان میرزا او را بحلق بركشید و مقارن آنحال خان گیتی‌ستان از معبر كركی عبور نمود و بدیع الزمان میرزا از چهار باغ ابراهیم سلطان عنان‌یكران بطرف جبال گز روان معطوف گردانید

ذكر طلوع ماهچه رایت نصرت آیت خانی از افق مملكت بلخ و گرفتار شدن اهالی آن بلده بعیش ناخوشگوار و محنت تلخ‌

در اوایل پائیز سنه تسع و تسعمائه محمد خان شیبانی رایت كشورستانی برافراخت و بنابر استدعاء امیر محمد باقر ترخان از معبر كركی عبور نموده نواحی اندخود را مضرب سرادقات سلطنت ساخت و محمد باقر بموكب عالی پیوسته پیشكش كشید اما منظور نظر التفات نشد و محمد خان او را بآن طرف آب كوچانید و خبر عبور خان گیتی- ستان در چهارباغ میرزا ابراهیم سلطان بعرض میرزا بدیع الزمان رسید و بنابر پریشانی سپاه و عدم جمعیت دلیران رزمخواه مصلحت در توقف ندید و نور حدقه سلطنت و جهان- بانی میرزا محمد زمان را در بلخ گذاشته امیر سلطان قلیخان را در ملازمت شاه‌زاده بازداشت و مقرر شد كه صاحب السیف و القلم خواجه جلال الدین میركی و امیر شیخ ابو سعید عراقی و قرا حسن الغوت نیز در آن بلده باشند و امیر علیخان ولد امیر عمر بیك بكومك قبا بیك كه داروغه شبرغان بود رفته در محافظت آن بلده طریقه اهتمام بجای آورد بعد از آن رایات عالیات سلطانی از راه دره‌كرنسیان و چهار یك رفته از آنجا بقرابغاج شتافت و از قرابغاج عنان عزیمت بجانب جبال جزروان تافت و محمد خان شیبانی چون مهم اندخود را فیصل داد روی توجه ببلخ آورد و فوجی از لشگر قیامت اثر اوزبك را بتاخت شبرغان نامزد كرد
ص: 297
و چون آنجماعت بحدود آن ولایت رسیدند امیر علیخان ولد امیر عمر بیك با صد نفر از مبارزان دلاور بعزم رزم از قلعه بیرون خرامید و میان آن‌جناب و اوزبكان مقاتله بوقوع انجامیده در اثناء ستیز و آویز تیری باسب امیر علی خان رسید و لشگر اوزبك او را دستگیر كرده بندی گران بر پایش نهادند و باردوی خان بردند و ماهچه رایات ظفر آیات خانی در كمال حشمت و كامرانی از افق ظاهر بلخ طلوع نموده امیر سلطان قلیخان و سایر امراء و اعیان كه در آن مكان بودند خواطر بر تحصن قرار دادند و ضبط دروازه عراق تعلق بپهلوان حسن علی سلطان و جمعی كثیر از نوكران خاصه امیر سلطان قرار گرفت و دروازه عكاشه بیمن جلادت و پهلوانی امیر جانقلی و جان احمد قلیخان و امیر درویش محمد كتابدار سمت استحكام پذیرفت صاحب السیف و القلم خواجه جلال الدین میركی دروازه شترخوار را ضبط نمود و محمد زمان میرزا با شیخ ابو سعید عراقی و قرا حسن الغوت در ارك متوطن بود امیر سلطان قلیخان در مسجد جامع شهر رحل اقامت انداخت و مددكاری محافظان جمیع بروج و دروب را پیشنهاد همت ساخت و از آنجانب محمد خان شیبانی با قرب ده هزار از سالكان مسالك پهلوانی در برابر دروازه شترخوار منزل گزید و جای برادر خود محمود سلطان را در دروازه عراق معین گردانید و جمعی دیگر از سلاطین جوجی نژاد را بدروازه عكاشه جای داد و در برابر تمامی بروج بلخ امراء و نوئینان فرستاد و نخست ایلچی بشهر ارسال داشته امیر سلطان و سایر امراء میرزا بدیع الزمان را باطاعت و انقیاد دعوت نمود و چون آن سخن در سمع قبول بلخیان جای نیافت بترتیب اسباب قلعه‌گیری اشارت فرمود بعد از یك هفته كه اوزبكان چپر و تور بسیار بهم رسانیدند و آب خندق را بطرف دیگر انداخته راه توجه بخاك ریز مرتب گردانیدند حكم جنك سلطانی نفاذ یافت و سپاه اوزبك از جمیع جوانب شهر آوای سورن و كرنای و صدای كوركه و كوس در خم طاق حصار سپهر انداختند و مانند مور و ملخ روی بخندق بلخ آورده آثار روز رستخیز ظاهر ساختند و محمد خان در آن صباح جوشنی شبرنك پوشیده و بر اسبی كوه‌پیكر سوار گردید قرب ده هزار اوزبك جیبه‌پوش پیاده پیش او روان گشتند و چپرها و تور ها در سركشیده بخندق دروازه شترخوار درآمدند و مردم خواجه جلال الدین میركی آغاز اضطراب كرده دست بتیر و سنك بردند و آن‌جناب ایشان را تا آن زمان كه اوزبكان بخاك ریز بالا رفته نزدیك بخندق شیخ حاجی رسیدند از انداختن تیر و سنك منع فرمود آنگاه نخست خود سنگی بطرف دشمنان افكند و آن حجر بر چپری خورده بردارنده آنرا بخندق غلطانید بعد از آن سایر دلاورانی كه بر آن برج بودند دست بانداختن ناوك دیده‌دوز و سنك مرك آهنك بگشودند و سپاه خاقان چاره منحصر در فرار دانسته بسیاری از ایشان در آن خندق جریح و قتیل بر زبر یكدیگر افتادند و همچنین از جمیع بروج شهر بهادران بهرام قهر عقاب تیر مرك تاثیر از آشیانه كمان پرواز دادند و كمانهای
ص: 298
رعد را بغرش درآورده ابواب محاربت و مدافعت برگشادند نظم
بسان ژاله از ابر بهاران‌بفرق اوزبكان شد تیرباران
سهام‌نخش از دل گشت پرخون‌ز سنك رعد شد كر گوش گردون و اگرچه در آنروز اوزبكان نیز نهایت جلادت و مردانگی بجای آورده جمعی از شهریان را بزخم ناوك مردافكن مجروح ساختند اما چون گرفتن آنشهر بر سبیل قهر از قبیل محالاتست عاقبت انهزام یافتند و در آن جنك قرب پانصد نفر از جنود خانی بزخم سهام خون آشام و ضرب سنك رعد از عالم فانی روی بجهان جاودانی آوردند و برین قیاس دو نوبت دیگر جریك اوزبك در بلخ جنگ سلطانی درانداختند و مانند روز اول بی‌آنكه مهمی از پیش برند مراجعت نمودند بعد از آن خان از ضایع شدن لشگریان اندیشیده امرا و بهادران را باشتعال نیران قتال مأمور نگردانید اما بقدر امكان در تضییق محصوران میكوشید در آن اثنا شبی امیر علیخان فرصت یافته بند برپا بگریخت و بكنار خندق دروازه شترخوار شتافته فریاد بركشید و نام خویش ظاهر گردانید تا جمعی از نوكران خواجه میركی پایان دویده او را بالا بردند و بر مخلص او لوازم محامد الهی بجای آوردند و چون محمد خان شیبانی مدت سه ماه در ظاهر بلخ نشست و دانست كه تسخیر آن بلده بجنك تیسیرپذیر نیست خواست كه ابواب صلح و صفا بازگشاید و بآن وسیله آنخطه را را بحیطه تصرف درآورد بنابرآن امیر درویش علی را كه بعد از فوت امیر علیشیر از ملازمت استعفا نموده در قریه فیض‌آباد بسر میبرد و در آن اوان كه ماهچه رایت خانی پرتو وصول بر حدود بلخ انداخت بحسب اختیار یا اضطرار سلوك طریق ملازمت اختیار نموده بود بشهر فرستاد و پیغام داد كه آفتاب اقبال سلاطین تیموری بسرحد زوال رسیده و سلطنت از آنخاندان نوبت دیگر بدودمان چنگیزی منتقل گردیده و شما را ذخیره نمانده مناسب آنكه بالطاف خانی و عنایات خاقانی اعتماد نموده بسد ابواب لجاج و عناد قیام نمایند و بدست متابعت دروازهاء شهر برگشایند و چون امیر درویش علی با امیر سلطان و سایر امرا و اعیان بلخ ملاقات كرد و لوازم اداء رسالت بجای آورد خواجه جلال الدین میركی متكفل جواب آن سخنان گشته گفت قرب یكصد و پنجاه سالست كه ما ابا عنجد در ظلال رعایت و عنایت اولاد امجاد امیر تیمور گوركان بفراغت و رفاهیت اوقات گذرانیده‌ایم حالا بمجرد آنكه میرزا بدیع الزمان را شكستی واقع شد و نتوانست كه عجالة الوقت با حضرت خان در مقام مقابله و مقاتله درآید چگونه جایز باشد كه حقوق تربیت چندین ساله آن پادشاهان عظیم الشأن را نابوده انگاریم و شهریرا كه بر سبیل امانت بما سپرده باشند مانند اهل خیانت بتحت تصرف خصم گذاریم و حال آنكه عنقریب چتر همایون فال خاقان منصور با تمامی شاه‌زادگان و سپاه خراسان سایه اقبال برین حدود خواهد انداخت و بامداد تائیدات الهی و توفیقات شاهنشاهی مهم دشمنان را بر طبق دلخواه دوستان خواهد ساخت اما آنچه خان گمان برده‌اند كه ذخیره ما باتمام رسیده غیر واقع است زیرا كه اگر ما غیر مغز سر خر خوردنی نیابیم هنوز یكساله ذخیره داریم و منشاء این سخن آن بود كه در آن ایام درازگوش بسیار در كوچه و بازار بلخ
ص: 299
افتاده روی بچراگاه عدم آورده بود القصه امیر درویشعلی چون این سخنان استماع نمود دانست كه بوساطت او كسی ابواب شهر را بر روی محمد خان نخواهد گشود بازگشته آنچه دیده بود و شنوده بعرض خان رسانید و خان در اواسط همان زمستان طبل مراجعت كوفته و از آب‌آمویه گذشته بسمرقند شتافت و نوبت دیگر انوار فراغت و رفاهیت بر وجنات احوال ساكنان قبة الاسلام بلخ تافت اما در مدت محاصره آنمقدار خرابی از سپاه اوزبك در ظاهر آن بلده و توابع روی نموده كه مزیدی بر آن تصور نتوان كرد بنابرآن در باب تاریخ آنحادثه خامه سخن‌گذار این قطعه در سلك تحریر آورد قطعه
محمد خان چو از آمویه بگذشت‌شراب عیش اهل بلخ شد تلخ
تمام شهر ویران گشت از جنك‌از آن تاریخ شد ویرانی بلخ

ذكر شمه از حال میرزا بدیع الزمان در آن اوان و بیان مخالفت امیر ناصر الدین عمر بیك تركمان‌

در آن ایام كه محمد خان شیبانی با سپاهی بعدد قطرات باران نیسانی بمحاصره قبة الاسلام بلخ قیام مینمود سلطان بدیع الزمان میرزا در ولایت جزروان بدره جوز تحصن فرمود و چند نوبت رسل و رسایل بپایه سریر اعلی فرستاده و كیفیت بیداد لشگر قیامت اثر اوزبك را شرح داده استمداد كرده و خاقان منصور چون آزار بسیار از آن حضرت در خاطر داشت در باب ارسال مدد مراسم تغافل و اهمال بجای آورد اما امیر عبد اللطیف جان‌نثار كرد و امیر ابو القاسم بخشی را فرمود كه با لشگر بادغیس و مرو رود بسر پل تابان رفته رحل اقامت اندازند و كنار آب مرغاب را مضبوط و مستحكم سازند و میرزا بدیع الزمان بعد از مراجعت محمد خان از جزروان بچیچكتو شتافته بقیه ایام زمستان آنجا بپایان رسانید و چون سلطان بدیع‌آئین فروردین سپاه سبزه و ریاحین بفضاء دشت و بساتین كشید از آنجا كوچ فرموده صحرای جوز جانان را محل نصب لواء ظفر انتما گردانید و ایلچیان نزد امیر خسرو شاه فرستاد كرت دیگر او را بسلوك طریق موافقت دعوت نمود و در باب استمداد جهة دفع سپاه اوزبك مبالغه فرمود امیر خسرو شاه بار دیگر اظهار انقیاد كرد و برادر خود امیر ولی را بملازمت شاه‌زاده روانساخت مقرر آنكه چون میرزا بدیع الزمان در حضور او مراسم عهد و پیمان بجای آورد كه نسبت بدیشان قصدی نیندیشد خود نیز با لشگرهای حصار و ختلان و قندز و بقلان بخدمت شتابد و در مقابله و مقاتله محمد خان تقصیر جایز ندارد و چون امیر ولی در نیم فرسخی اردوی عالی منزل گزید قبل از آنكه بعز دستبوس بدیع الزمان میرزا معزز گردد امیر عمر بیك خیالی باطل كرده نیم‌شبی با وی ملاقات نمود و او را سیاست شاه‌زاده بترسانید تا فی الحال طبل كوچ فروكوفته همعنان او بشیرغان شتافت و عمر بیك در آن بلده كه در تصرف خواهرزاده‌اش قبا بیك بود توقف نمود و امیر ولی عنان یكران بقندز
ص: 300
تافت و سبب مخالفت امیر عمر بیك آن بود كه در آن اوقات كه سلطان بدیع الزمان میرزا در قبة الاسلام بلخ و توابع رایت دولت و اقبال مرتفع گردانید خواجه نظام الدین احمد بن مولانا نظام الدین شیخ محمود را كه خواهرزاده خواجه شمس الدین محمد بن خواجه سیدی احمد شیرازی بود از مرتبه وزارت بدرجه امارت رسانیده زمام اختیار امور ملكی و مالی را بكف كفایت او نهاد و امیر عمر بیك را مقدم بر اكثر امرا و نوئینان در دیوان امارت مهرداد و آن امیر و وزیر با یكدیگر اتفاق نموده اكثر مهام را بمقتضای رأی خود سرانجام میكردند و از سایر امرا و وزرا چندان حسابی برنمیگرفتند و بنابر آنكه در آن اوقات از افعال و اقوال امیر عمر بیك آثار اخلاص و دولتخواهی نسبت بخاقان منصور ظهور مینمود مزاج بدیع الزمان میرزا با وی متغیر گشته در آن بهار كه در نواحی جوز جانان خیمه اقامت برافراشته بود امیر سلطان بایزید ولد امیر جهانگیر برلاس را برتبت تربیت سرافراز ساخت و در دیوان تواچی مقدم بر تمامی امرا مهر عنایت كرد و مهر بزرك را نیز بدو سپرد و همدر آن ایام خواجه نظام الدین محمدی نیز منظور نظر عنایت شده بمنصب اشراف دیوان عالی مشرف گشت و بعد از دخل امیر سلطان بایزید و خواجه محمدی اعتبار و اختیار امیر عمر بیك و خواجه نظام الدین احمد روی در نقصان نهاد و سلطان بدیع الزمان میرزا بخلاف پیشتر بعضی از مهمات را بی‌مشورت ایشان فیصل میداد بنابرآن امیر عمر بیك شعار هواخواهی خاقان منصور ظاهر ساخته صدای مخالفت درانداخت و در آن شب كه بسان باطن اهل نفاق تاریك بود امیر ولی را نیز اضلال كرده علم نهضت بجانب شبرغان برافراخت و همانساعت كه این صورت روی نمود بدیع الزمان میرزا امرا و اركان دولت را جمع ساخته در باب حركت و سكون مشورت فرمود اكثر امرا تعاقب امیر عمر بیك را در شب دیجور مكروه شمردند و روز دیگر خواجه ناصر الدین ابو نصر بن خواجه- عبد الملك بن خواجه ابو نصر بن خواجه محمد پارسا را كه در اردو بود جهة نصیحت امیر عمر بیك بشیرغان روان كردند اما فایده بر آن رسالت مترتب نگشت و امیر عمر بیك در مقام خلاف ثبات قدم ورزیده از سر عناد درنگذشت بعد از آن میرزا بدیع الزمان قاصدی بزمین داور نزد امیر ذو النون فرستاد و پیغام داد كه علی اسرع الحال با فوجی از ابطال رجال متوجه موكب ظفر مآل گردد تا دفع امیر عمر بیك و فتح شبرغان بوقوع پیوندد و بنفس نفیس از آن منزل كوچ كرده عنان بطرف چیچكتو تافت زیرا كه بسبب مخالفت امیر عمر بیك در آن ایام نقصان تمام بسپاه انجم جاه راه یافته بود و احتمال قریب داشت كه چون محمد- خان بر كیفیت حال اطلاع یابد از آب گذشته بمعركه قتال شتابد

ذكر نهضت خاقان منصور بخیال گرفتن شاه‌زاده عالیجناب و مراجعت فرمودن بسبب عرض مرض از منزل ترناب‌

چون خبر تحصن امیر عمر بیك در شبرغان و توجه میرزا بدیع الزمان بصوب چیچكتو
ص: 301
در هراة اشتهار یافت خاقان منصور با سپاه موفور عازم كنار آب مسرغاب شد بخیال آن كه شاید آن صید وحشی را بدام اطاعت در تواند آورد و آن پسر سركش را بار دیگر مطیع و منقاد تواند كرد بعد از قطع منازل مرحله ترناب را معسكر ظفرمآب ساخته در آن موضع بحسب تقدیر مزاج همایون بغایت سقیم گشت و صحت بدن روی در نقصان نهاده كار از امضاء آن عزیمت درگذشت حكماء مسیحا انفاس و اطباء حكمت اقتباس آغاز ترتیب ادویه و اشربه مناسبه كردند و بهمگی همت در ابراء آنعارضه طریقه اهتمام مرعی داشته لوازم سعی و اجتهاد بجای آوردند خواتین بلقیس‌آئین و شاه‌زادگان با تمكین و امرا و نوئینان و خواص و مقربان صلات و صدقات بمستحقان دادند و درویشان و گوشه‌نشینان صحت ذات ملكی صفات را از حضرت واهب العطیات مسئلت نموده زبان بدعا گشادند پس از روزی‌چند مسئلت اصحاب عبادت بعز اجابت رسید و از دار الشفاء (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ) شفاء عاجل شامل حال خاقان عادل گردید ع دعاء اهل عبادت بلا بگرداند از آنجانب چون بدیع الزمان میرزا بدامان كوه آله تمور رسید و نهضت و مرض پدر بزرگوار نزد او بوضوح انجامید داعیه فرمود كه قدم در طریق اخلاص نهاده بملازمت آستان سلطنت اختصاص شتابد و بتقبیل انامل فیاض قیام نموده بار دیگر شرف ملاقات خاقان منصور دریابد بنابرآن امیر سلطان بایزید برلاس را بكریاس گردون اساس فرستاد و بنواب بارگاه سپهر التباس پیغام داد كه اگر حضرت خاقانی دفتر جرایم و آثام این سالك مسالك سرگردانی را بآب عفو و مرحمت فروشویند و در حضور سادات و مشایخ دار السلطنه هراة لوازم عهد و پیمان درمیان آرند كه قصدی نیندیشند حلقه اطاعت در گوش كشیده بپایه سریر اعلی میآیم و غاشیه متابعت بر دوش گرفته در ظلال عاطفت لا یزال می‌آسایم و چون امیر سلطان بایزید بدرگاه خاقان عالیجاه رسید و سخنان میرزا بدیع الزمان را بعرض رسانید آن حضرت مبتهج و مسرور گشته مسرعی بهراة فرستاد كه سادات و مشایخ و علما و اكابر را باردوی همایون رساند تا التماس شاه‌زاده را بشرف اجابت مقرون گرداند اما در آن اثنا خدیجه بیگی آغا و بعضی از امرا و نواب را چنان بخواطر رسید كه اگر درین محل كه هنوز شمه از ضعف مزاج اشرف اعلی باقیست و مظفر حسین میرزا در اردو نیست بدیع الزمان میرزا بپایه سریر خلافت مصیر آید محتمل است كه اكثر لشگر بسایه لواء كشورگشایش التجا برند و كمر خدمتكاری بر میان بسته موافقت و متابعتش را از لوازم شمرند و اینمعنی را بشرف عرض رسانیده آن سخنان بسمع قبول راه یافت و خاقان منصور امیر سلطان بایزید را رخصت معاودت ارزانی داشته اجابت ملتمس ملاقات را در حیز تاخیر انداخت آنگاه اردوی همایون بطرف بلده هراة كوچ كرد و خاقان صاحب حشمت قرین صحت و سلامت بسمتقر سریر سلطنت رسیده لوازم نصفت و مرحمت بجای آورد

ذكر توجه میرزا بدیع الزمان از آله تمور بظاهر شیرغان و باز آمدن امیر عمر بیك بآستان اقبال‌آشیان‌

ص: 302
در آن ایام كه امیر سلطان بایزید از درگاه خاقان منصور باردوی بدیع الزمان میرزا مراجعت نمود و سبب عدم اجابت ملتمس ملاقات را عرض فرمود شاه‌زاده در بحر اندیشه فرورفت كه ایا گلزار مملكت را از خار طغیان معاندان بدستیاری كدام‌یك از معاونان پاك گرداند و امیر عمر بیك را كه اظهار شعار خلاف كرده و در قلعه شبرغان متحصن گشته بود بچه طریق از طریقه عناد گذرانیده بجاده اتحاد رساند مقارن آن حال مبشر خجسته مقال از نزد امیر ذو النون رسید و از زبان آنجناب بشرف عرض رسانید كه چون این مخلص را بر مخالفت امیر عمر بیك اطلاع افتاده سپاه زمین داور و فراه و غور و ساخر و تولك را جمع آورده بر جناج استعجال عنان توجه بصوب شبرغان انعطاف داد لایق دولت روزافزون آنكه موكب همایون نیز بطرف آن بلده نهضت نماید تا مهم مخالفان فیصل یافته دست عنایت الهی ابواب فتوحات نامتناهی بر روی ملازمان آستان پادشاهی برگشاید سلطان بدیع الزمان میرزا بعد از استماع این بشارت بدیدن چهره فتح و ظفر واثق گردید و از آله تمور در حركت آمده عنان یكران بصوب شبرغان منعطف گردانید و چون ماهچه علم ظفر شیم قطع منازل و مراحل كرده پرتو وصول بر سه‌شنبه بازار انداخت امیر ذو النون از آنجانب رسیده انامل فیاض را بلب ادب مقبل و ملثوم ساخت و امیر عمر بیك از قرب وصول موكب عالی و آمدن امیر ذو النون وقوف یافته خاطر بر تحصن قرار داد و برج‌وباره شبرغان را مضبوط ساخته ابواب عناد و لجاج برگشاد و سلطان بدیع الزمان میرزا اعلام فتح و ظفر برافراخته و امیر شجاع الدین ذو النون سپاه جلادت اثر را مكمل ساخته صباح روزیكه چهارشنبه بود از سه‌شنبه‌بازار بظاهر شبرغان خرامیدند و صدای نقاره و نفیر و آوای سورن و كرنای باوج فلك اثیر رسانیدند و سلطان بدیع الزمان میرزا در عیدگاه آن بلده نزول اجلال فرموده امیر ذو النون در مدرسه سیدی احمد میرزا فرود آمد و سایر امرا و لشگریان آن بلده را درمیان گرفته آب خندق را بطرفی دیگر افكندند و جهة پر ساختن آن آغاز كشیدن خاك و انداختن درخت كردند اما چون خاطر امیر ذو النون مایل بآن بود كه بین الجانبین مصالحه واقع شود و امیر عمر بیك بار دیگر در سلك سایر امرا و نوئینان میرزا بدیع الزمان انتظام یابد اصلا سپاه را اجازت حرب و جنك و رخصت انداختن تیر و سنك نمیداد و پیوسته جهة تمهید بساط صلح و صفا قاصدان سخندان نزد امیر عمر بیك میفرستاد بعد از تكرار آمد شد سفرا امیر عمر- بیك بامیر ذو النون پیغام نمود كه اگر آنجناب قدم رنجه فرموده با معدودی از ملازمان بدهلیز قلعه تشریف آوردند و خواطر مرا بتأكید قواعد عهد و پیمان اطمینان بخشند دروازهای شبرغان را بسان ابواب دولت و اقبال بر روی بدیع الزمان میرزا میگشایم و بدستور پیشتر بملازمت شتافته در طریق خدمتكاری و جان‌سپاری سلوك مینمایم امیر ذو النون این التماس را بعز اجابت مقرون گردانید و صباحی عازم درون شهر شیرغان گردید و قبل از آنكه پای در ركاب آورد میرزا بدیع الزمان بمنزل جناب امارت پناهی تشریف برد و در آنزمان آنجناب را بخاطر رسید كه اگر آن حضرت بقدوم عنایت و
ص: 303
بنده‌نوازی بقلعه خرامد و بیواسطه امیر عمر بیك را بالتفات خاطر فیاض امیدوار گرداند هرآینه در حصول مقصود او خلل خواهد بود و اینمعنی را بعرض رسانید و بدیع الزمان میرزا از صوابدید امیر صاحب تدبیر درنگذشت و همعنان امیر ذو النون و دو سه خدمتكار عازم شهر شبرغان گشت امیر عمر بیك چون اینخبر شنید طنطنه نقاره بشارت باوج حصار سپهر دوار رسانید و پل روانرا انداخته حضرت پادشاهی و جناب امارت‌پناهی بقلعه شتافتند و امیر عمر بیك كفن بگردن و شمشیر اندر دست سعادت بساطبوسی دریافت و زبان اعتذار و استعفا برگشاد و بدیع الزمان میرزا دفتر زلات و عشراتش را بآب عفو و اغماض فرو- شست و او را بمزید تربیت و احسان مفتخر و مباهی گردانیده سایر مردمی را كه در آن بلده بودند بعنایت بیغایت مستظهر و مطمئن خواطر ساخت و باردوی عالی معاودت نموده همانروز از ظاهر شبرغان كوچ فرمود و نواحی سه‌شنبه‌بازار معسكر شهریار كامكار گشت و صباح روز دیگر امیر عمر بیك بملازمت شتافته از مقام مخالفت و عناد بیكبارگی درگذشت‌

ذكر توجه امراء عالیجاه بعزم ملاقات امیر خسرو شاه و بیان افتادن امیر مشار الیه از مسند دولت و كامرانی بوادی نگبت و سرگردانی‌

چون مهم شبرغان بر نهج مسطور فیصل یافت سلطان بدیع الزمان میرزا با اعاظم نوئینان و امرا در باب حراست ممالك خراسان از دخل ابو الفتح محمد شیبانی خان شرایط مشورت بتقدیم رسانید و بنابر استصواب اصحاب رأی و تدبیر خاطر مهر تأثیر بر آن قرار داد كه از امراء عظام امیر شجاع الدین ذو النون ارغون و ناصر الدین عمر بیك و علیخان و اسفندیار تركمان و شاه منصور نزد امیر خسرو شاه رفته بهر نوع كه كه توانند او را مستمال و مطمئن گردانند و باردوی عالی رسانند تا باستظهار سپاه ممالكی كه در تصرف اوست دفع لشگر اوزبك تیسیر پذیرد و امراء با هزار سوار عازم قندز گشته مسود اوراق نیز حسب الحكم در مرافقت ایشان روانشد و همدر آن ایام خسرو دور- اندیش سید حسین ابیوردی را كه در سلك صدور منتظم بود بپایه سریر اعلی روان فرمود تا كیفیت احوال را بعرض خاقان ستوده‌خصال رسانیده طلب عهد و پیمان نماید كه هرگاه آن حضرت بخدمت والد بزرگوار شتابد التفات و عنایت و تربیت و رعایت یابد آنگاه موكب عالی از سه‌شنبه‌بازار بجانب دره جز در حركت آمد امراء عظام كه متوجه قندز بودند چون یكدو منزل قطع نمودند امیر شاه منصور را پیشتر فرستادند كه امیر خسرو شاه را ملازمت كرده استعلام نماید كه موعد ملاقات كجا خواهد بود و پس از آنكه امیر شاه منصور بقندز رسید و خسرو شاه را بر توجه امراء عظام مطلع گردانید خسرو شاه بحسب تقدیر ویران گشت و متوجه كوهستان شده از سر حكومت درگذشت تبیین این مقال آنكه در خلال این احوال محمود سلطان بموجب فرموده برادر خود محمد خان شیبانی با جمعی كثیر
ص: 304
از سالكان مسالك پهلوانی عزم رزم خسرو شاه جزم كرد و روی بقندز آورد و امیر خسرو شاه از كیفیت حادثه وقوف یافته عبد الرحمن بیك را كه در سلك قرابتانش انتظام داشت با فوجی از سپاه برسم زبان‌گیری باستقبال یاغی فرستاد و عبد الرحمن بیك در حدود سالی سرای از آب گذشته بمحمود سلطان رسید و آتش قتال اشتعال یافته تیری بر كتف عبد الرحمن بیك خورد و او روی بصوب انهزام آورد و گریختگان آن معركه در محلی كه امیر شاه منصور در قندز بود بشهر درآمده پریشانی تمام بحال قندزیان راه یافت و امیر خسرو شاه را چون آفتاب دولت و اقبال بسرحد نكبت و زوال انتقال كرده بود باوجود ذخیره بسیار و قرب وصول امراء كبار عنان تمالك و تماسك از دست داد و قندز را باز گذاشته با طایفه از خواص خویش روی توجه بكوهستان نهاد و امیر شاه منصور مراجعت فرموده در منزل خلم بامراء عظام رسید و صورت واقعه را معروض گردانید امیر ذو النون از كمال غیرت و شجاعت فرمود كه شهری چنین معمور را بتصرف اوزبكان گذاشتن و از این موضع رایت معاودت افراشتن شیوه مردان مرد و شمیه دلیران صف نبرد نیست بلكه انسب آنست كه بقندز رویم و آن بلده را مستحكم ساخته بتصرف محمود سلطان باز نگذاریم و امرا طوعا و كرها در امضاء این عزیمت با امیر ذو النون اتفاق نموده آن شیر پیشه دغا همان ساعت جیبه بخش كرد و آغروق خود را بطرف اردوی عالی بازگردانیده راقم حروف را فرمود كه بسرعت هرچه تمامتر خود را بملازمت حضرت سلطانی رساند و خبر ویران شدن خسرو شاه و رفتن آن‌جناب را بقندز عرض كرده التماس نماید كه موكب عالی نیز بدان صوب در حركت آید تا ابواب فتح و فیروزی بسهولت برگشاید و این ضعیف در دره جز بعز ملازمت مشرف گشته كیفیت ویرانی امیر خسرو شاه و ملتمس امیر ذو النون را عرضه داشت نمود و سلطان بدیع الزمان میرزا فرمود كه هرگاه خبر درآمدن امراء بقندز مسموع شود بدانجانب رفته خواهد شد و چون امیر ذو النون در ظاهر قندز نزول نمود بتحقیق پیوست كه مولانا محمد تركستانی كه در قندز بغایت معتبر بود خواطر صغار و كبار را بمتابعت محمد خان شیبانی مایل گردانید و انتظار وصول محمود سلطان میكشید تا شهر بدو سپارد و امیر ذو النون قاصدان سخندان نزد مولانا محمد و سایر قندزیان فرستاده ایشان را از صولت سپاه اوزبك تخویف نمود و پیغام فرمود كه مناسب چنانست كه دروازها بگشایند تا من با سایر امراء عظام بشهر درآمده اطراف و جوانب آنرا مضبوط گردانم و بمعاونت عنایت الهی و مساعدت دولت پادشاهی در دفع اوزبكان كمال شهامت و صرامت بتقدیم رسانم مولانا محمد این سخن را بسمع قبول جای نداد و در مقام هواداری محمد خان راسخ دم بوده دروازه‌های قندز نگشاد بنابرآن امیر ذو النون با سایر امرا بجانب اردوی عالی مراجعت نمود و در دره جز بعز ملاقات بدیع الزمان میرزا فایز شد و عناد قندزیان را عرض فرمود و سلطان بدیع الزمان میرزا چاره كار منحصر در استرضا خاطر پدر بزرگوار دانسته عزم توجه بجانب هرات جزم كرد و میرزا محمد زمان را با اهل حرم و بعضی از امراء بلخ بیرون آورد و بدستور معهود محافظت آن بلده به نیروی
ص: 305
شجاعت و پهلوانی امیر سلطانقلی خان باز گذاشته رایت آفتاب اشراق بصوب شبرغان برافراشت و بعد از وصول بجوزجانان زمام حكومت آن ولایت را بكف جلادت امیر علی خان ولد امیر عمر بیك داده و او را بقلعه شبرغان فرستاده از راه اینجكه بالنك نیكی شتافت و در آن منزل امیر حسین باردوی از پایه سریر اعلی بازآمده الطاف و اعطافی كه از خاقان منصور نسبت بحضرت عالی معلوم نموده بود معروض گردانید و این معنی موجب ازدیاد تصمیم عزیمت آن حضرت شده فضای میمنه را از یمن مقدم همایون بنضارت ریاض رضوان رسانید و در آن منزل امیر خسرو شاه بسعادت ملازمت استسعاد یافت و پرتو آفتاب عنایت و عاطفت بر وجنات احوال موفور الاختلالش تافت چنانچه عنقریب كیفیت آن حكایت مسطور خواهد گشت و تفصیل این روایت بعد از محاربه محمد شیبانی خان با سلطان محمود خان بر زبان خامه سخندان خواهد گذشت.

ذكر لشگر كشیدن سلطان محمود خان و الجه خان جهت معاونت پادشاه بلندمكان بصوب اندجان و بیان وقوع محاربه میان آن خوانین عالی شان و فرمانفرمای بلاد ماوراء النهر ابو الفتح محمد شیبانی خان‌

در آن اوان كه پادشاه مؤید و كامران ظهیر الدین محمد بابر بن میرزا عمر شیخ گوركان متوجه دار السلطنه سمرقند بود كرت دیگر سلطان احمد تنبل باشتعال نیران طغیان اقدام نموده ابواب مخالفت و عصیان برگشود و با آنكه جهانگیر میرزا بسان دولت و اقبال از وی جدا شده بود او بدستور پیشتر تمرد نمود بناء علی هذا چون پادشاه اسلام‌پناه سمرقند را بشیبانی خان بازگذاشت و استیلاء بر مملكت موروث میسر نشد بتاشكند شتافت و چندگاهی مشمول عاطفت سلطانمحمود خان بوده از محنت محاصره و محاربه برآسود و سلطان محمود خان باتفاق برادر خود سلطان احمد خان كه بالجه خان مشهور است همت بر آن گماشت كه لشگر باندجان كشد و آن مملكت را از سلطان احمد تنبل انتزاع نموده بپادشاه جهان‌مطاع سپارد و این عزیمت را از حیز قوت بفعل آورد بتاریخ سنه ست و تسعمائه با سپاه فراوان بدانصوب روانشد اما قبل از آنكه بمقصد رسد و دست در گردن عروس مقصود حمایل سازد شیبانی خان با لشگری بعدد قطرات باران در رسید و در همان منزل تلاقی عسكرین دست داده قتالی در غایت صعوبت اتفاق افتاد و بحسب تقدیر خانیكه و الجه خان بر دست اوزبكان اسیر شدند و پادشاه جهانیان عنان‌یكران بصوب بعضی از ولایات مغولستان انعطاف داد و دیده امید شیبانی خان از دیدن پیكر فتح و ظفر روشنی یافته قاصدی همعنان برق و باد بتاشكند فرستاد و بمغولان آنجائی پیغام داد كه خانیكه و الجه خان در دست ما گرفتار گشته و ظهیر الدین محمد بابر پادشاه روی براه فرار آورده اگر شما را تمنا آنست كه نایره غضب قیامت لهب خرمن حیات گرفتاران محترق نگرداند باید كه او را از گریز مانع آئید و خواجه
ص: 306
ابو المكارم را هرنوع باشد بدست آورده محبوس گردانید و مردم تاشكند خواجه ابو المكارم را گرفته محبوس نمودند و شیبانی خان و آن دو خان عالیمكان را دو سه روزی نگاهداشته بعد از آن رخصت داد كه بهرطرف خواهند توجه نمایند اما خواجه ابو المكارم بعد از دو سه روزی كه در محبس بسر برد فرصت یافته بگریخت و پیاده از تاشكند بیرون آمده محاسن شریف را تراشید لیكن بواسطه كبر سن و فقدان قوت رفتار نتوانست كه خود را بجائی رساند كه از شر اعدا ایمن ماند هم در نواحی آن شهرپناه بخانه یكی از مردم آنجائی برد و آن بیمروت یكدو روز خواجه را نگاهداشته بعد از آن بعضی از هواداران شیبانی خان را بر صورت حال مطلع گردانید و آن مردم خواجه ابو المكارم را گرفته نزد پادشاه خود بردند چون چشم خان كامیاب بر خواجه عالیجناب افتاد پرسید كه ریش را چه كردی خواجه در جواب این بیت را خواند كه بیت
چراغی را كه ایزد برفروزدهرآنكس پف كند ریشش بسوزد اما این لطیفه هیچ فایده نداد و همان لحظه قهرمان سیاست آنخواجه عالی‌نژاد را بعالم آخرت فرستاد و بعد از این وقایع رایت شوكت شیبانی خان بیشتر از پیشتر مرتفع گشته سمرقند را دار الملك ساخت و برادرش سلطان محمود بدستور سابق لواء حكومت در بخارا برافراخت ایالت تاشكند و ولایات سلطان محمود خان و الجه خان باعمام او كوچ كونجی خان و سونجك سلطان كه والده ایشان دختر میرزا الغ بیك گوركان است تعلق گرفت و منصب داروغگی شاهرخیه بامیر یعقوب كه در سلك اعاظم امرا انتظام داشت سمت اختصاص پذیرفت.

ذكر رسیدن امیر محمد باقر بملازمت حضرت پادشاه عالیجاه ظهیر الدین محمد بابر و بیان سبب وصول امیر خسرو شاه بدرگاه سلطان بدیع الزمان بهادر

چون پادشاه اسلام‌پناه از معركه سلطان محمود خان و الجه خان عنان‌یكران بصوب مغولستان گردانید و یكدو روز در طی مسافت اوقات گذرانید بوضوح انجامید كه فوجی از معاندان دهانه دره را كه در آن راه واقع است مضبوط ساخته‌اند و بخیال دست‌برد پای جلادت محكم كرده تیغ عناد آخته‌اند بنابرآن حضرت پادشاهی از سلوك آن طریق احتراز واجب دانسته براه غیر معهود بجانب حصار شادمان شتافت و از آنجا عنان توجه بطرف مدینة الرجال ترمذ تافت حاكم آنولایت امیر محمد باقر كه از صولت سپاه اوزبك شبی بفراغت بر بستر استراحت نمی‌غنود وصول موكب همایون بابری را فوزی عظیم دانسته با ساوری و پیشكش بخدمت شتافت و آن حضرت در باب توجه بطرفی كه متضمن مصلحت دولت باشد با وی مشورت نمود امیر صایب‌تدبیر بعرض آن زیبنده تاج و سریر رسانید
ص: 307
كه چون محمد خان شیبانی بر ممالك ماوراء النهر استیلاء یافته و شرار تفرقه و پریشانی بر صفحات حالات رعیت و سپاهی حضرت پادشاهی تافته مناسب آنست كه چند روزی با روزگار ستیزه‌كار در سازیم و بجانب كابل رفته خود را از حدود مملكت اوزبك دور اندازیم نظم
نداری اگر با عدو زور جنك‌طریق مدارا گزین بیدرنك
ز ملكش بجائی نما انتقال‌كه یك‌چند ایمن شوی از قتال پادشاه عالیجاه این رای را مستصوب شمرد و در شهور سنه عشر و تسعمائه روی توجه بكابل آورد و بحسب اتفاق عبور موكب عالی بر منزلی واقع شد كه امیر خسرو شاه در حدود آن بود لا جرم جناب امارت‌مآب با تحف لایقه بملازمت حضرت پادشاهی شتافت و اظهار اخلاص و خدمتكاری نموده سعادت تقبیل قوایم سریر سلطنت دریافت بعد از روزی‌چند كه در اردوی عالی ساكن بود اكثر ملازمان او مانند دولت و اقبال بملازمت آستان خلافت آشیان حضرت پادشاه باستقلال رفتند و حلقه عبودیت در گوش كشیده غاشیه خدمت بر دوش گرفتند و جناب امارت‌مآب چون حال بر آن منوال دید بغایت متوهم گردید و شبی تمامی یراق و جهات خود را برجای بگذاشت و با دو سه نوكر فرار برقرار اختیار كرده علم عزیمت بصوب اردوی سلطان بدیع الزمان میرزا برافراشت زیرا كه او را دیگر در هیچ طرف پناهی و در هیچ‌جانب آرامگاهی نمانده بود بیت
آئی برم آندم كه شوی از همه فارغ‌آن لحظه اگر نیز نیائی چكند كس و در قصبه میمنه خبر قرب وصول امیر خسرو شاه بعرض آنخسرو عالیجاه رسیده بنابر كمال مكارم اخلاق جرایم سابقه او را نابوده تصور نموده و قرة العین سلطنت و كامكاری محمد زمان میرزا و امیر ذو النون و سایر امرا و اركان دولت را باستقبالش امر فرمود خود نیز از اردوی عالی بیرون رفته بر سر پشته فرود آمد و شاه‌زاده و امیر ذو النون امیر خسرو شاه را در آنموضع بسعادت دستبوس رسانیدند و حالاتی كه او را در خدمت حضرت ظهیر الدین محمد بابر پادشاه پیش آمده بود معروض گردانیدند و همان روز سلطان بدیع الزمان میرزا همت بر سرانجام اسباب مكنت امیر خسرو شاه مصروف داشته خیمه و خرگاه و اسبان راهوار و اشتران باربردار و استران ركابی و قطار و فرش و اوانی و نقود نامعدود انعام فرمود و امیر ذو النون نیز تبركات لایقه و تنسوقات رایقه نزد امیر خسرو شاه ارسال نمود و سلطان بدیع الزمان میرزا با امیر خسرو شاه طریق مشورت مسلوك داشته عزم ملاقات خاقان خجسته‌صفات مصمم گردانید و از میمنه كوچ كرده در النك چیچكتو قبه خیمه و خرگاه بذروه فلك مهر و ماه رسانید

ذكر وصول موكب حضرت بابر پادشاه بظاهر بلده كابل و مفتوح شدن آنخطه بمحض عنایت حضرت خداوند جز و كل‌

چون مشیت پادشاه بابر و نوال و ارادت شهنشاه متفرد در استقلال متعلق بآن بود كه از فیض غمام عدل و احسان خسرو وافر تهور ظهیر الدین محمد بابر ریاض امید لب-
ص: 308
تشنگان بوادی ظلم و عدوان صفت خضرت و نضارت یابد و آفتاب دولت اقبال آن درّ درج جاه و جلال از افق عنایت لا یزال طلوع نموده بر وجنات احوال سرگشتگان شكسته‌بال تابد آنحضرت را در معركه جان‌ستان خواقین مغولستان و شیبانی خان در پناه جنه لطف و مكرمت خویش از شر دشمنان بداندیش محافظت نموده قرین صحت و عافیت بكوهستان بدخشان رسانید و كرت دیگر بازوی استظهار آن پادشاه بخت یار را باعطای اسباب سلطنت و جهانبانی و موجبات خلافت و كشورستانی از ممر یراق و جهات امیر خسرو شاه قوی گردانید آنگاه پادشاه عالیجاه باستصواب امرا و نوئینان درگاه عزم تسخیر كابل جزم كرده راه آنولایت پیش گرفت و بسرعت طی مسافت نموده ظاهر آن بلده از یمن مقدم همایونش نضارت گلستان ارم پذیرفت امیر محمد مقیم ارغون چون قوت مقاومت نداشت در شهر متحصن گشت و بعد از چند روز كه چریك منصور كابل را محاصره نمودند متوطنان آنجائی بملازمت حضرت كشورگشائی مایل شده كار محمد مقیم از صبر و شكیبائی درگذشت و قاصدان بدرگاه سپهر اشتباه پادشاه ارسال داشته طلب عفو و امان و مسئالت عهد و پیمان نمود تا بخدمت شتابد و كلید شهر و قلعه سپرده عنان بصوب گرمسیر و قندهار تابد و حضرت پادشاهی ملتمس محمد مقیم را بحسن قبول تلقی فرموده سوگندان بر زبان آورد كه چون محمد مقیم ابواب عناد مسدود گردانیده دروازهاء شهر بگشاید چنانچه باید و شاید او را رعایت فرمائیم و محمد مقیم بعنایت پادشاهی امیدوار گشته از كابل بیرون خرامید و شرف بساطبوسی دریافته پیشكش كشید و محمد بابر میرزا برحسب وعده او را بعوارف خسروانه و عواطف پادشاهانه سرافراز ساخت و با تمامی نوكران و ملازمان و یراق و استعداد فراوان رخصت رفتن بوطن مالوف ارزانی داشت و حضرت پادشاهی بموافقت تاییدات الهی و معاضدت توفیقات نامتناهی خطه كابل و توابع و مضافات و ضمایم و ملحقات را بتحت تصرف درآورده معمور آبادان گردانید و طوایف رعایا و مزارعان را كه پایمال جور و عدوان و دست‌خوش ظلم و عصیان گشته بودند بمهاد امن‌وامان رسانید نظم
علم عدل و داد ساخت بلندپرتو لطف بر جهان افكند
بس‌كه در ملك تخم احسان كشت‌گشت خرم چو مرغزار بهشت
باغ امید اهل فضل و هنرشد ز فیض عطای او بابر

گفتار در بیان فرستادن خاقان منصور جمعی از اكابر انام را باستقبال آن اختر اوج سلطنت و جهانبانی و ذكر ملاقات پدر و پسر با یكدیگر در عین نشاط و كامرانی‌

چون امیر خسرو شاه بشرف ملازمت سلطان بدیع الزمان میرزا رسید و شاه‌زاده داعیه ملاقات حضرت خاقانی را با وی ظاهر گردانید امیر خسرو شاه امضاء آن عزیمت را متضمن صلاح دین و دولت شمرد و بزبان حال و قال مضمون این مقال بیان كرد كه
ص: 309
بیت
چو عاشقان بوفاجان دهند در پایش‌امید هست كه ما نیز در قدم باشیم لا جرم بدیع- الزمان میرزا از میمنه پای مبارك در ركاب میمنت انتساب آورده از راه سر پل تابان بجانب لنگر مقدسه غیاثیه در حركت آمد و خبر نهضت بدیع الزمان میرزا و امیر ذو النون و امیر خسرو شاه بصوب بلده هراة شیوع یافته خاقان منصور بغایت مبتهج و مسرور گردید بیت
ز شادی برافروخت رویش روان‌چو گل در بهاران بخندید از آن و جهة مزید اطمینان میرزا بدیع الزمان و امرا عالیشان جناب شیخ الاسلامی سیف الملة و الدین احمد التفتازانی و شیخ جلال الدین ابو سعید پورانی و سید نظام الدین سلطان علی مشهدی كه مشهور بود بخواب بین و سید غیاث الدین محمد بن امیر یوسف الرازی و قاضی صدر الدین محمد الامامی را كه خلاصه مشایخ و سادات و قضاة ممالك خراسان بودند به مجلس فیض بخش طلب فرمود و در حضور ایشان دست بر كلام معجز نظام سبحانی نهاد و قواعد عهد- و پیمانرا بغلاظ ایمان مؤكد گردانید كه نسبت بمیرزا بدیع الزمان و امیر ذو النون و امیر خسرو شاه قصدی بخاطر عاطر همایون نگذرانم و درباره ایشان غایت شفقت و عنایت بتقدیم رسانم آنگاه آن پنج بزرك را رخصت فرمود كه باستقبال شاهزاده و امرا شتابند و كمال عطوفت و مهربانی حضرت خاقانی را خاطرنشان نمایند تا بیدغدغه عزیمت ملازمت را بامضا رسانند و اكابر عظام ذوی الاحترام متوجه ملاقات شاه‌زاده گردون‌غلام گشته در لنكر مقدسه غیاثیه بآن سعادت فایز شدند و هریك پیشكشی لایق كشیده كیفیت سوگند و میثاق خاقان آفاق را مشروح معروض گردانیدند و بدیع الزمان میرزا نسبت بآن زمره واجب التعظیم كمال اعزاز و احترام بتقدیم رسانیده بوثاق ایشان تشریف برد و همه را بخلع فاخره و انعامات وافره نوازش كرده روی بمقصد آورد چون در منزل بادام تو نزول اجلال دست داد ابو المنصور مظفر حسین میرزا با والده خود مهد علیا خدیجه بیگی آغا كه برسم استقبال از هراة توجه كرده بودند با حضرت عالی ملاقات نمودند و غبار نقار كه بین الجانبین حایل بود بآب الفت و موانست فرونشانیده در تاكید مبانی محبت و اتحاد سعی فرمودند و روز دیگر كه داخل ایام جمادی الآخر سنه عشر و تسعمائه بود خاقان- منصور از باغ جهان‌آرا متوجه ملاقات فرزند ستوده‌صفات گشته بدیع الزمان میرزا نیز از بادام تو در حركت آمد و بوقت نماز پیشین نواحی غار عباس كه نیم فرسخ از قریه كرخ پایان‌تر است از مقارنه آن‌دو نیر برج سلطنت غیرت‌افزای فضای سپهر خضرا گشت و میرزا بدیع الزمان را چون چشم بر تخت روان والد عالیشان افتاد خواست كه بشیوه ارباب جرایم رومال در گردن اندازد و سه نوبت زانو زده شرف پایبوس دریابد خاقان منصور از مشاهده اینصورت رقت فرموده فرزند ارجمند را از آن امر معاف داشت و میرزا بدیع- الزمان یكزانو زده حضرت خاقانی او را در آغوش عطوفت و مهربانی كشید و قطرات عبرات از فواره دیده انتظار كشیده روان گردانید مدتی پدر و پسر در آغوش یكدیگر بسر برده زارزار میگریستند و حضرت خاقانی غایت مهربانی و بدیع الزمان میرزا نهایت
ص: 310
نیازمندی بظهور رسانیده در روی یكدیگر نگریستند نظم
گاهی پدر از كمال اشفاق‌در روی پسر نظر نمودی
گاهی پسر از سر تواضع‌رخساره بخاك راه سودی و همدر آن مجلس كه بوجود سادات عظام و مشایخ گرام و قضاة اسلام و علما و فضلا مشحون بود امراء كبار امیر شجاع الدین ذو النون و امیر خسرو شاه را بشرف دستبوس خاقان عالیجاه رسانیدند و آن دو امیر در غایت انفعال و خجالت زمین اخلاص و خدمت مقبل و ملثوم ساخته لوازم اخلاص و عبودیت ظاهر گردانیدند خاقان منصور ایشان را بوفور پرسش و نوازش مفتخر و سرافراز ساخت و مضمون كلمه همایون (لا تَثْرِیبَ عَلَیْكُمُ الْیَوْمَ) بر زبان الهام بیان رانده مبتلی خواطر ایشان پرداخت و آنشب حضرت خاقانی و جناب سلطانی در النك داغی ببزم عیش و خرمی نشسته ابواب فرح و سرور مفتوح داشتند و بتجرع راه ریحانی و آشامیدن باده ارغوانی حظی تمام از زندگانی برگرفته رایت شادمانی افراشتند روز دیگر كه مهم‌سازان قضا و قدر محفه زرین پیكر خورشید خاور را بجانب شهرستان سپهر اخضر كشیدند و از ظلمت شب مفارقت متوطنان ربع مسكون را باضائت روز مواصلت رسانیدند خاقان منصور بر تخت روان نشسته مانند بادوزان روی بمستقر سریر كامرانی نهاد و شاه‌زادگان عظام سلطان بدیع الزمان میرزا و ابو المنصور مظفر حسین گوركان پیش‌پیش آنحضرت روانشده و امیر ذو النون بجانب دست راست و امیر خسرو شاه بطرف دست چپ در حركت آمدند و در آن روز از اصناف فرق انام غلبه تمام بنشاط و سرور لا كلام از شهر بیرون شتافته دشت و كوه را فروگرفته بودند و اجتماع خلایق از مرد و زن در مضایق طرق بمرتبه بود كه در هیچ عید و نوروز مانند آن كسی مشاهده ننموده نظم
در آن روز از كثرت خاص و عام‌ز بسیاری ازدحام عوام
در آن راه‌راه نفس بسته بودز حمل خلایق زمین خسته بود و خاقان منصور در عین فرح و سرور باین ترتیب و آئین از راه خیابان بمدارس سر پل انجیل كه بنا كرده معمار همت آن حضرتست رسیده شاه‌زادگان عظام و نوئینان ذوی الاحترام پیاده گشتند و بدیع الزمان میرزا و مظفر حسین گوركان دو پایه پیش تخت روان آنحضرت را بر دوش گرفتند و امیر ذو النون و امیر خسرو شاه دو پایه پس آن تخت فیروز بخت را برداشتند و بمدرسه شریفه درآوردند بیت
سران عساكر پیاده شتابان‌چو انجم به پیرامن ماه تابان خلایقی كه در آن مقام حاضر بودند و در حال خجسته مآل خاقان منصور ناظر از مشاهده آنصورت فریاد برآورده لوازم دعا و ثنا بادا رسانیدند و جهة دفع اصابت عین الكمال آیت (وَ إِنْ یَكادُ) بر زبان گذرانیدند آنگاه خاقان عالیجاه بباغ جهان‌آرا شتافت و منزل امیر علیشیر از یمن مقدم سلطان بدیع الزمان میرزا نظارت سپهر خضرا یافت و هریك از امراء در منزلی بهجت‌افزا كه جهة ایشان تعیین یافته بود نزول نمودند و روزی‌چند در غایت فراغت بسر برده از رنج راه برآسودند

ذكر بعضی از وقایع كه روی نمود در اوقاتی كه بدیع الزمان میرزا در هرات بود

در آن ایام كه بدیع الزمان میرزا در مستقر سریر پادشاهی تشریف داشت خاقان منصور
ص: 311
چند كرت ولد ارشد را طوی داده در هرمجلس انواع انعام و احسان درباره شاهزاده عالیشان بجای آورد و امرا و صدور و وزرا و خواص آنحضرت را خلع فاخره پوشانیده نوازش‌ها كرد و ایضا ابو المنصور مظفر حسین گوركان جهت برادر بزرگتر و امراء خجسته سیر جشنی خسروانه ترتیب نمود و لوازم كشیدن پیشكش مرعی داشته در تاكید مبانی اتحاد افزود و امیر مبارز الدین محمد روزافزون نیز بزمی در غایت عظمت مرتب ساخته میرزا بدیع الزمان را بمنزل خویش برد و اسبان تازی راه‌وار و تحف و تبركات بسیار پیشكش كرده لوازم خدمتگاری بجای آورد و برین قیاس سایر امرا و اركان دولت مراسم اخلاص بتقدیم رسانیدند و جواهر دولتخواهی و هواداری بر طبق عرض نهاده شرایط نیازمندی ظاهر گردانیدند و چون امیر شجاع الدین ذو النون دغدغه داشت كه مبادا حضرت پادشاهی محمد بابر میرزا با پسرش محمد مقیم عذری اندیشیده او را رخصت ندهد و بعد از ضبط كابلستان روی بطرف قندهار و زمین داور نهد پس از ده پانزده روز كه در هراة بود اجازت طلبیده مشمول انعام و احسان بجانب ولایت خویش نهضت نمود و سلطان بدیع الزمان میرزا در آن ایام كه در هراة تشریف داشت صبیه میرزا الغ بیك بن میرزا سلطان ابو سعید را كه در حجر تربیت عمه خویش پاینده سلطان بیگم بسر میبرد بحباله نكاح درآورد و در روز عقد سادات و قضاة حاضر گشته قاضی اختیار الدین حسن بتلقین كلمات ایجاب و قبول اقدام فرمود و باین بهانه چند روز مجلس سور و سرور تمهید یافت و فروغ جام باده گلفام بر وجنات حال شاهزادگان عظام و امراء عالیمقام تافت و همدران اوقات خجسته‌صفات خواجه افضل الدین محمد كرمانی كه كمال اعتبار و اختیار او در پایه سریر حضرت خاقانی سابقا مرقوم كلك بیان گشت روزی‌چند مریض بوده درگذشت و سلطان بدیع الزمان میرزا و مظفر حسین میرزا با امرا و وزرا و سادات و مشایخ و علماء جنازه آن خواجه عالی‌نژاد را مشایعة كردند و بگازرگاه برده در بقعه كه جهة همین مصلحت ساخته بود بخاك سپردند و چون ایام تعزیت بنهایت انجامید خاقان منصور بنابر اغواء امیر مبارز الدین محمد ولی بیك بتحقیق جهات خواجه مرحوم فرمان فرمود و تمامی اولاد و اقربا و ملازمان و منتسبان آنجناب مواخذه گشته از آن ممر اموال موفور و نفایس غیر محصور بحصول موصول شد و جواجه شهاب الدین اسحق كه با خواجه افضل نسبت قرابت سببی داشت و بیمن اهتمام او منصب صدارت یافته بود و خواجه جلال الدین محمد سمنانی كه ایضا بسبب تربیت آنجناب بر زیلوچه وزارت نشسته سركار امیر نظام الدین علیشیر را ضبط می‌نمود دربند بلا افتادند و چون آنچه داشتند فرود آوردند محصلان حسب الحكم ایشان را از قید نجات دادند.

ذكر نهضت بدیع الزمان میرزا بعزم رزم خان جمجاه و بیان مآل حال امیر شجاع الدین خسرو شاه‌

چون سلطان بدیع الزمان میرزا اكثر ایام زمستان در ملازمت خاقان عالیشان بسر
ص: 312
برد و خسرو ثوابت و سیار از منزل برجیس سعادت جلیس رحلت كرده روی سوی خانه بهرام شدید الانتقام آورد رای عالم‌آرای خاقان منصور چنان اقتضا فرمود كه آن شاهزاده عالیجناب باتفاق مظفر حسین میرزا و بعضی از نوئینان و امراء كنار آب مرغاب را معسكر ظفرمآب گرداند و اگر محمد خان شیبانی بنیت كشورستانی از آب‌آمویه عبور نماید بمقابله و مقاتله او اقدام فرماید بنابرآن سلطان بدیع الزمان میرزا در ماه مبارك رمضان سنه عشر و تسعمائه از منزل مقرب حضرت سلطان سفر كرده در حظیره جنید كوكلتاش كه در دامان كوه مختار است اختیار نزول فرمود و مقارن آنحال از نزد ظهیر السلطنه و الخلافة محمد بابر میرزا ایلچیان بپایه سریر اعلی رسیده مكاتیب آنحضرت را كه مشتمل بود بر اظهار موافقت بعرض رسانیدند و مشمول انعام و احسان اجازت مراجعت یافته باز گردیدند و سلطان بدیع الزمان میرزا بعد از چند روز از حظیره جنید كوچ كرده بچهل دختران شتافت و از آنجا بصوب كنار آب مرغاب روانشده چون منزل موری از فرقدوم همایون نضارت ریاض رضوان یافت میرزا مظفر حسین گوركان و امیر محمد برندق از عقب رسیده بموكب عالی پیوستند آنگاه برادران كامران همعنان یكدیگر از راه پنج ده بمرغاب رفتند و از آن مرحله بنابر فرمانی كه از پایه سریر اعلی بوصول انجامید میرزا مظفر حسین بدار السلطنه هراة بازگردید و امیر خسرو شاه عنان بصوب قندز و بقلان منعطف گردانید و جناب امارت‌مآبی بعد از طی منازل و مراحل بحدود آن مملكت رسیده جمعی كثیر از مردم هرجائی برو جمع گشتند و اوزبكی كه داروغه قندز بود با فوجی از جنود امیر خسرو شاه را استقبال نمود و بین الجانبین آتش قتال اشتعال یافته بسیاری از اتباع خسرو شاه بزخم تیغ و تیر اوزبكان كشته گشتند و بقیة السیف روی بانهزام آورده آنجناب اسیر سرپنجه تقدیر شد و سردار سپاه اوزبك او را بر درازگوشی نشانده بقندز برد و فرمود كه بگرد شهر گردانیدند آنگاه در همان بلده كه علم كامرانی می‌افراخت بقتل رسانیدند نظم
مبین دور سپهر و مهر گرمش‌كه هیچ از كین‌گذاری نیست شرمش
بمهرش دل كسی چون صبح كم بست‌كه در خون چون شفق هرشام ننشست و امیر خسرو شاه امیر عادل رعیت‌پرور بود و مدت ده پانزده سال در ایام سلطنت سلطان محمود میرزا بنیابت در قندز حكومت مینمود و پس از فوت آنحضرت چند سال ولایت حصار شادمان و ختلان و ترمذ و بدخشان و قندز و بقلان در تحت تصرف داشت و در كمال جاه و جلال و غایت دولت و اقبال رایت فرماندهی باستقلال می‌افراشت و آن‌جناب از ارتكاب شراب و سایر مناهی و ملاهی محترز و مجتنب میبود و همواره باداء وظایف طاعات و رواتب عبادات و قرائت كلام مجید ربانی و تلاوت آیات بینات سبحانی قیام و اقدام میفرمود اما باوجود این صفات حمیده بقساوت قلب و قلت رحم اتصاف داشت و بمجرد توهم انتقال ملك و دولت نقش بیوفائی و كفران نعمت بر لوح خاطر مینگاشت و چنانچه مذكور شد حدیقه حدقه یكی از مخدوم‌زادگان خود بنشتر عصیان نابود ساخت و اساس حیات دیگری را بدست جور و طغیان از بنیاد برانداخت لا جرم باندك زمانی شئامت این
ص: 313
افعال شامل حال او گشت و سرپنجه انتقام ذو الجلال و الاكرام بساط جاه و جلالش در نوشت نظم
چو از لوح دل شست نقش وفابصد محنت و درد شد مبتلا
وفا كن بهركس ولی‌نعمت است‌كه در بیوفائی بسی زحمت است و در همین سال یعنی سنه عشر و تسعمائه شاه‌زاده مظفرلوا ابراهیم حسین میرزا بسبب شرب مدام و صبوحی بر دوام بمرضی صعب گرفتار گردید و معالجه و مداوای اطبا فایده نداده در آخر شوال ایام حیاتش بنهایت رسید و خاقان منصور از وقوع اینحادثه بغایت محزون شده قطرات عبرات از فواره دیده بگشود و بالاخره دست در حبل متین شكیبائی‌رده بكلمه كریمه (إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ) تمسك نمود و ولایت قاین را كه سیورغال شاه‌زاده مرحوم بود ببرادر اعیانی او ابن حسین میرزا عنایت كرد و آن حضرت بدانصوب شتافته روی بتمهید بساط معدلت آورد

ذكر توجه بدیع الزمان میرزا از كنار آب مرغاب بجانب بلخاب‌

بلخاب كوهستانیست كه آب دره‌جز و مرغاب و هرات‌رود از آنجا منشعب میشود و بنابر عقبات سخت و بیشه‌های پردرخت مردم آنجائی پیوسته در مقام سركشی اوقات گذرانیده كما ینبغی اطاعت حكام بجای نمی‌آورند و در شهور سنه ثمان و تسعمائه كه بدیع الزمان میرزا در قبة الاسلام بلخ بساط سلطنت و جهانبانی مبسوط داشت امیر محمد باقر ترخان را با فوجی از سپاه جلادت انتما بتادیب متوطنان بلخاب و استخلاص اموال بدانجانب فرستاد و میان امیر محمد باقر و بلخابیان نیران مقاتله اشتعال یافته جناب امارتمابی منهزم بازآمد و چون در آنوقت بدیع الزمان میرزا متوجه كنار آب‌آمویه بود نتوانست كه از آنطایفه انتقام كشد لا جرم در نیولا كه لب آب مرغاب معسكر ظفر مآب بود اندیشه تاخت بلخابیان در خاطر عاطر خطور نمود و رایت ظفرآیت افراخته بدانجانب ایلغار فرمود و بیك ناگاه اطراف و جوانب آن كوهستانرا فروگرفته از ارباب طغیان جماعتی را كه بقدم اطاعت و اذعان پیش آمدند در ظلال عدل و احسان جای داده و زمره را كه در مقام عناد و عصیان ثبات‌قدم ورزیدند غارت و تاراج فرمود و هنوز حدود بلخاب معسكر ظفرمآب بود كه از نزد امیر ذو النون متعاقب و متواتر ایلچیان رسیدند و از زبان آنجناب معروض داشتند كه حضرت پادشاهی ظهیر الدوله و الاقبال بابر میرزا با سپاهی بلا انتها لواء جهانگشا بصوب قندهار و زمین داور برافراشته و نقش تسخیر اینولایت را بقلم شجاعت و تدبیر بر لوح ضمیر نگاشته مامول و چشم داشت چنانست كه آن حضرت عنان عاطفت بدین صوب انعطاف داده دفع اعداء دولت را پیش نهاد همت گردانند تا در سایه چتر همایون فال ریاض این مملكت از تاب آفتاب حوادث و نوائب محروس و محفوظ ماند بدیع الزمان میرزا مصلحت دولت در ایجاب آن ملتمس دانست و فرستادگان امیر ذو النون را مقضی المرام بازگردانید و مواكب كواكب مراتب متعاقب بجانب قندهار در حركت آمد
ص: 314

گفتار در بیان وصول سلطان بدیع الزمان میرزا به مملكت قندهار و ذكر بعضی از وقایع روزگار و حوادث لیل و نهار

چون ماهچه رایت نصرت شعار شاه‌زاده كامكار بدیع الزمان میرزا بولایت قندهار نزدیك رسید امیر شجاع الدین ذو النون و اولادش شجاع بیك و محمد مقیم پیشكشهای پادشاهانه و تبركات خسروانه مصحوب داشته باستقبال شتافتند و بشرف تقبیل انامل شریف مشرف گشته نوازش بسیار یافتند و چون در آن ایام خبر توجه حضرت پادشاهی محمد بابر میرزا علی التعاقب و التوالی باردوی عالی میرسید بدیع الزمان میرزا فرمانداد كه تمامی لشگر و حشر سیستان و غور ساخر و تولك و آداق و قلعه‌گاه و فراه و خشك رود و زمین داور در معسكر ظفر اثر مجتمع گردند و امراء عظام جهة رسانیدن جار تواچیان باطراف ولایات مذكوره روان ساخته امیر سلطان علی ارغون با سپاه سیستان و سایر سرداران آنولایات با جنود نامعدود متوجه قندهار گشتند و چون محمد بابر میرزا از وصول میرزا بدیع الزمان بقندهار و اجتماع نصرت شعار وقوف یافت صلاح در صلح دیده رسولان باردوی نصرت نشان فرستاد و اظهار محبت و اتحاد نمود و بدیع الزمان میرزا در برابر سخنان مودت- آمیز پیغام فرمود و قواعد مصالحه سمت تمهید پذیرفت و موكب عالی از قندهار راه زمین داور پیش گرفت در خلال این احوال صبیه صلبیه امیر ذو النون كه در سلك ازدواج سلطان بدیع الزمان میرزا انتظام داشت باتفاق والده خویش كه عورتی خیره عادله بود از عالم رحلت نمود و سلطان بدیع الزمان میرزا و امیر ذو النون از وقوع این دو مصیبت كه در عرض بیست روز اتفاق افتاد ملول و محزون گشته جهة ترویح روح ایشان اطعمه فراوان بفقرا و مستحقان دادند و ختمات كلام الهی بجای آوردند آنگاه در باب تعیین یورت قشلاق شرط مشورت مرعی داشته خواطر بر آن قرار یافت كه زمستان در قصبه فراه گذرانند و بعد از انتقال آفتاب از بروج شتوی بنقطه اعتدال ربیعی بهرطرف صلاح دانند رخش همت رانند و باین عزیمت سلطان بدیع الزمان میرزا و امیر ذو النون بفراة شتافته چون از رنج راه برآسودند رای عالی چنان اقتضا كرد كه برادر امیر ذو النون امیر- سلطان علی ارغون را باتابكی قرة العین سلطنت و خلافت محمد زمان میرزا تعیین نماید تا شاه‌زاده را بسیستان برده همگی همت بر تعهد حال خجسته مآلش مصروف دارد و امیر سلطانعلی باین التفات مفتخر و مبتهج شده طویهای پادشاهانه ترتیب كرد و در روزیكه شاه‌زاده را بوی سپردند ساچقها كشیده لوازم نیاز و نثار بجای آورد

ذكر طغیان لشگر قیامت اثر خانی و توجه بدیع الزمان میرزا بهراة جهة طلب حضرت خاقانی‌

در اوایل سنه احدی عشر و تسعمائه كه سلطان بدیع الزمان میرزا در ولایت قندهار
ص: 315
تشریف داشت در ممالك بلخ و توابع حاكمی صاحب وجود كه بدارائی سپاهی و رعیت قیام تواند نمود نبود و محمد خان شیبانی كه همواره همت عالی‌نهمتش بر سرانجام امور كشورستانی مقصور بود متعاقب و متواتر جنود جلادت مآثر بدینجانب جیحون میفرستاد تا لوازم قتل و غارت و تخریب شهر و ولایت ظاهر میگردانیدند و در میدان خالی بچوگان اقتدارگوی مراد بهواگاه مقصود میرسانیدند و در پائیز سنه مذكوره جمعی كثیر از آن لشگر برق اثر تا ولایت میمنه و فاریاب تافته بنهب و تاراج فرق عباد پرداختند و اموال بسیار غنیمت گرفته رایت استیلا و تسلط برافراختند ولد امیر ابو القاسم ارلات محمد قاسم میرزا كه نسبش از جانب مادر بمیرزا بایسنقر می‌پیوست و بشرف مصاهرت خاقان منصور مشرف بود باتفاق امیر شیرم جلایر و امیر بابا جان ولد خواجه جلال الدین میركی كه در آنحدود اقامت داشتند متوجه دفع آنجماعت گشتند و بین الجانبین غبار چنك و شین ارتفاع یافته اوزبكان را صورت ظفر و نصرت روی نمود و آن سه سردار بعز شهادت فایز شده لشگریان ایشان روی بصوب فرار آوردند بناء علی هذا امور متوطنان آنولایات بیكبارگی مختل گشت و تمامی صحرانشینان جلاء وطن اختیار كرده دود آه ستم‌رسیدگان از ایوان كیوان درگذشت چون این اخبار بدار السلطنة هراة رسید خاقان منصور صلاح قشلاق در باغ جهان‌آرا ندید و بباغ شهر درآمده رحل اقامت انداخت بعد از اندیشه و تامل از آن اهمال و تغافل كه در باب امداد سلطان بدیع الزمان میرزا كرده بود پشیمان شد و با امرا و اركان دولت مراسم مشورت مرعی داشته خاطر عاطر بر آن قرار داد كه كرت دیگر میرزا بدیع الزمان را بدار السلطنة هراة طلبد و مراسم دلجوئی بجای آورد و آن حضرت را برسم منغلای بكنار آب مرغاب ارسال نماید و بنفس نفیس متعاقب در حركت آمده با محمد خان شیبانی در مقام مقابله و مقاتله آید بعد از آن جناب معآلی‌مآب خواجه شمس- الدین محمد منشی را كه از سایر نواب درگاه عالمپناه بمزید عقل و فراست و وفور فضل و كیاست امتیاز تمام داشت برسم رسالت نزد شاه‌زاده فرستاد و فرامین عنایت‌آمیز ارسال فرموده سخنان عطوفت‌انگیز پیغام داد و خواجه شمس الدین محمد در قلب شتابسده سدره انتما رسیده كیفیت اشتیاق خاقان منصور را بعرض رسانیده و بعبارات دلفریب اداء رسالت نموده ضمیر آن زیبنده تاج سریر را بملاقات پدر مایل گردانید بدیع الزمان میرزا آن كلمات را بسمع قبول جای داده عازم سریر اعلی شد و خواجه شمس الدین محمد را جهة رسانیدن آن خبر پیشتر بهراة فرستاد و امیر ذو النون را شرف رخصت ارزانی داشت كه بزمین داور شتابد و تمامی سپاه ممالك گرمسیر و غور و ساخر و تولك را مجتمع ساخته در اوایل بهار عنان‌یكران بكنار آب مرغاب تابد و موكب عالی سلطانی در ماه شعبان سنه مذكوره متوجه مستقر سریر خلافت و جهان‌بانی گشته چون برباط آذرشكن رسید امراء عظام و اكابر انام كه برسم استقبال از هراة بیرون آمده بودند متعاقب و متواتر شرف ملازمت دریافته لوازم نیاز و نثار بجای می‌آوردند و سلطان بدیع الزمان میرزا همعنان دولت و اقبال طی مسافت كرده در سر پل قرا بملاقات حضرت اعلی فایز گشت و خاقان-
ص: 316
منصور كرت دیگر دیده بدیدار شاه‌زاده كامكار روشن ساخته غایت شفقت و عطوفت اظهار نمود و بدیع الزمان میرزا پیشكش كشیده بدستور نوبت اول در منزل امیر- علیشیر نزول فرمود

گفتار در بیان تصمیم عزیمت خاقان كامیاب و رفتن بدیع الزمان میرزا پیشتر از نهضت آنحضرت بكنار آب مرغاب‌

همت عالی‌نهمت خاقان كامل حشمت همواره بر ترفیه عباد و تعمیر بلاد مصروف بود و عنان عزیمت آن پادشاه شامل رافت پیوسته بر دفع فساد و رفع عناد اهل ظلم و بیداد معطوف نظم
خدیو جهانگیر والانژادشه كامران عدالت نهاد
چو اعلام كیخسروی برفراشت‌بجز دفع بیداد كامی نداشت بناء علی هذا در آنولا كه خبر اسر و قتل و نهب و تاراج كه در حدود بلخ و اندخود و شه‌غان و میمنه و فاریاب از عساكر جلادت مآثر اوزبك وقوع می‌یافت بدار السلطنة هراة رسید و غایت تفرقه و پریشانی و نهایت تحیر و سرگردانی متوطنان آنولایات كرة بعد اخری بوضوح انجامید خاقان منصور مظفرلوا باوجود ضعف مزاج اشرف اعلی و فقدان قوت متحركه در دست و پا از كمال غیرت خسروانه و وفور حمیت پادشاهانه عزم رزم سالك طریق كشورستانی ابو الفتح محمد خان شیبانی جزم فرمود امراء عظام و وزراء عطارد احتشام بیراق سپاه و استعداد مردان شجاعت‌پناه امر نمود و میرزا بدیع الزمان را زیاده از بیست روز در دار السلطنة هراة نگاه نداشت و برفتن كنار آب مرغاب مامور گردانید و شاه‌زاده حسب الحكم رایت نهضت برافراشت و در اواسط ماه رمضان و اواخر حوت روی براه آورد و جهة شدت برودت هوا روزی چند در منزل چهل دختران منزل گزید و تتمه آن ماه متبرك را در آن مقام گذرانیده چون هلال شوال روی نمود آداب روز عید بتقدیم رسانید آنگاه از آنجا نیز نهضت فرمود و در قصبه مروجاق علم آفتاب اشراق برافراخت و در آن منزل امیر علیخان را بنابر آنكه پدرش امیر عمر بیك از ملازمت تخلف جسته در هراة توقف كرده بود از ایالت شبرغان معزول گردانیده آن منصب را بخواجه نظام الدین احمد مفوض ساخت و موكب عالی سلطانی از مروجاق بسر پل تابان خرامیده در انتظار وصول چتر همایون حضرت خاقانی روزی‌چند در آن مرحله دل‌پسند ساكن گردید اما خاقان منصور ع در وقت ظهور لاله و گل و اجتماع جنود ریاحین و سنبل توكل بر عنایت صانع جزو كل كرد و دوازده هزار سوار خنجرگذار را اوكلكاء مواجب داده باصناف حشمت و تجمل روی براه آورد نظم
چون خسرو مهر از سر نوبر برج حمل فكند پرتو
افراخت برأی نیكخواهی‌در اوج شرف لوای شاهی رایات نصرت آیات خاقانی محفوف بعنایات جناب جلال سبحانی از باغ شهر بعزم یورش ماوراء النهر نهضت فرمود و سپاه ظفر دستگاه بسان عساكر سبزه و
ص: 317
لاله اطراف دشت و كوه را فروگرفته تزلزل در زمین و زمان ظهور نمود نظم
سپاه خدیو مظفرلوابجنبید چون بحر اخضر ز جا
ز سر تا بپا غرق آهن همه‌دل و جان پر از كین دشمن همه و در آن اثنا طی منازل و قطع مراحل بسبب كثرت حركت سرعت و نهضت مزاج همایون از نهج اعتدال منحرف گشت و بعد از وصول بمنزل بابا الهی ضعف بمرتبه رسید كه كار از امضاء آن عزیمت و ارتكاب ایوار و شبگیر درگذشت و غایة (كل حركة سكون) و نهایة (كل كاین ان لا یكون كُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ)

ذكر انتقال خاقان منصور از دار غرور بسرای سرور

قاطبه علما عالم را معلوم و طایفه فضلاء بنی آدم را مفهوم كه حكمت شامله حی قدیم و قدرت كامله پادشاه واجب التعظیم جل شانه و عظم سلطانه پیوسته مقتضی آن بوده كه سر هرسروری كه در تختگاه (وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِی الْأَرْضِ) بافسر پرزیور (تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ) آراسته گردد عاقبت دست از تمشیت امور مملكت دنیوی بازداشته بمقام عافیت انجام (حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ) انتفال نماید و سنت سنیه حق عز و علا (لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا) همواره بر این منوال جریان پذیرفته كه اقدام میمنت انجام هرذو احتشامی كه در دار الملك ربع مسكون و بساط بسیط بوقلمون بتخت خجسته بخت (ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ) مشرف شود آخر الامر از تنگنای هیاكل جسمانی ملول و متنفر گشته بساحت وسعت آثار (جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ) توجه فرماید نظم
دلا عمر ابد امر محالست‌بقاء دنیوی زود انتقال است
نباشد خسروی در دهر جاویدوفا از ملك دنیا نیست امید
چه شد جمشید را دارا كجا رفت‌سكندر سوی آنعالم چرا رفت
كجا شد شاه كیكاوس و شاپوركجا شد اردشیر و ایرج و تور
- كجا رفتند بهرام و منوچهرفریدون چون نقاب افكند بر چهر
چرا كسری در ایوان نیست بر تخت‌بآنعالم چرا برد از جهان رخت
همیشه هیچ‌كس را زندگی نیست‌بدنیا خلعت پایندگی نیست. هرچند بر ضمیر عارف هوشمند ظاهر است كه از تمهید این مقدمه مسلمه مقصود چیست و غرض از عرض این تشبیب واقعه ناگزیر كیست خامه دبیر كیفیت حال را برینمنوال در سلك تحریر میكشد كه چون منزل بابا الهی محل نزول آن مهر سپهر پادشاهی شد عرض مرض با آن جوهر پاك‌صفت آمیزش گرفت و الم سقم با آن ذات میمنت صفات سمت تداخل پذیرفت هرچند اطبا در معالجه سعی مینمودند عكس مطلوب نتیجه میداد و ساعت بساعت ضعف مزاج همایون روی در تضاعف و ازدیاد مینهاد شاه‌زادگان عظام و امراء ذوی الاحترام از تبنیه اطبا حاذق و حكما مدقق دانستند كه آنعارضه شفاپذیر نیست و آنواقعه هایله ممكن التدبیرنی بنابرآن اندیشیدند كه اگر آنحالت در وقتی وقوع یابد كه سلطان بدیع الزمان میرزا در اردوی همایون نباشد یمكن كه مواد فتنه و فساد در هیجان آید و هرفرقه از لشگریان بطرفی رفته صورت مخالفت میان برادران روی نماید و از خاقان منصور استجازه نموده نشانی نزد سلطان بدیع الزمان میرزا فرستادند كه جریده متوجه درگاه عالم‌پناه گردد و آن فرمان
ص: 318
واجب الاذعان در اوایل ذو الحجه در سر پل تابان بنظر میرزا بدیع الزمان رسید و بعد از اطلاع بر مضمون آن آغرق را همدران منزل گذاشته با سیصد كس از امرا و خواص عنان عزیمت بصوب بابا الهی منعطف گردانید و صباح روز سیم ماهچه علم نصرت شیم آن مظهر لطف و كرم پرتو وصول بر یك فرسخی اردوی همایون انداخته شاهزادگان عظام مظفر حسین میرزا و محمد قاسم میرزا و سید عبد اللّه میرزا و عبد الباقی میرزا و امرا عالی مقام شجاع الدین محمد برندق برلاس و مبارز الدین محمد ولی بیك و ناصر الدین عمر- بیك وفادار و نظام الدین عبد اللطیف جان‌نثار و غیرهم بمراسم استقبال استعجال نمودند و بلوازم دعا و ثنا و نیاز و نثار اقدام فرمودند و بدیع الزمان میرزا آنروز همدران موضع توقف كرده و از صعوبت مرض خاقانی وقوف یافته روز دیگر بعیادت رفت و آنحضرت را سخت سست و قوی ضعیف دید بغایت حزین و غمگین گردید و جهة رعایت حزم در اردو توقف نكرد و بطرف منزل شریف بازگشت و كس بسر پل تابان فرستاد تا آغرق را بموكب عالی ملحق گرداند بعد از آن امرا و اركان دولت و خواتین بلقیس حشمت طریق مشورت مسلوك داشته مصلحت مملكت و آسایش سپاهی و رعیت منحصر در آن دانستند كه قبل از حدوث واقعه ناگزیر صاحب تاج و سریر میان سلطان بدیع الزمان؟؟؟
ابو المنصور مظفر حسین گوركان قواعد عهد و پیمان بغلاظ ایمان ارتباط؟؟؟
تا برادران دیگر رقبه از ربقه اطاعت و انقیاد نه‌پیچند و بشارع مستقیم وفاق آمده باستیصال شجره خلاف اقدام نمایند و در روز جمعه هشتم ماه مذكور امیر شجاع الدین محمد برندق برلاس و امیر مبارز الدین محمد ولی بیك و امیر ناصر الدین عمر بیك و امیر نظام الدین عبد اللطیف از اردوی همایون در ملازمت مظفر حسین میرزا و محمد قاسم میرزا و سید عبد اللّه میرزا و عبد الباقی میرزا بمعسكر سلطان بدیع الزمان میرزا رفتند و به مجلس عالی درآمده از امراء آن پادشاه عالیجاه امیر سلطان بایزید ولد امیر جهانگیر برلاس و امیر شیخ علی طغائی و از اركان دولت مظفر حسین میرزا میرزا علی بیك و امیر محمد جعفر ابناء امیر محمد برندق را بآن محفل طلبیدند آنگاه شاه‌زادگان دست بر كلام حمید مجید سبحانی نهاده مراسم عهد و پیمان درمیان آوردند كه مدة العمر بر جاده مستقیمه اتفاق و اتحاد راسخ دم و ثابت‌قدم بوده پیرامن مخالفت نگردند و امراء از صمیم قلب قسم بر زبان آوردند كه در دولتخواهی و خدمتكاری ایشان بقدر قدرت و امكان مراسم سعی و اهتمام مرعی دارند و بسبب وقوع این بیعت خواطر صغار و كبار اطمینان یافت و انوار امنیت و عافیت بر وجنات روزگار امرا و لشكریان تافت بیت
اركان قصر ملك خراسان مدار یافت‌زان حسن اتفاق خواطر قرار یافت و در آنروز كه این معاهده بوقوع پیوست مرض خاقان منصور بغایت صعوبت انجامیده بود و ساعت بساعت شدت آنحالت می‌افزود و صباح روز عید اضحی بدیع الزمان میرزا باردوی همایون تشریف آورده سایر شاه- زادگان و امرا و وزرا در خرگاه دیوانخانه جهة اداء نماز عید مجتمع گشتند و در وقت خواندن خطبه چون نام خجسته فرجام آنحضرت بر زبان خطیب گذشت آواز گریه و افغان
ص: 319
حاضران بمرتبه بلند شد كه غلغله در زمین و زمان افتاد و بموافقت ایشان سیلاب اشك از دیده معتكفان عالم بالا و مقیمان ملاء اعلی بگشاد و روز دیگر كه دوشنبه یازدهم ذی حجه سنه احدی عشر و تسعمائه بود نزدیك بوقت غروب خورشید اوج سپهر سلطنت و كامكاری بمغرب فنا انتقال نمود و شهباز روح مقدس آن پادشاه عالم‌پناه ندای (یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّكِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً) شنیده بحظایرانس پرواز فرمود انوار طلعت خورشید حشمتی كه عالمی از فروغ عطیتش بفراغت بودند در مغرب (أَیْنَما تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ) معدوم شد و منشور حیات جمشید عظمتی كه جهانی از وفور معدلتش مرفه الحال زندگانی مینمودند بتوقیع (كُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ) مختوم گشت آوازه كوس شاهی كه هرشام و سحر بشارت فتح و ظفر در هرشهر و كشور منتشر میگردانیدند بیكبار فرو نشست و آوازه فغان رعیت و سپاهی كه درین مدت كسی نشنوده بود از صعوبت این مصیبت بلند گشته بایوان كیوان پیوست رباعی
آنسایه لطف حضرت سبحانی‌كز شمع رخش بود فلك نورانی
افسوس كه نور دولتش یافت زوال‌فریاد كه رفت از جهان فانی و در آنشب پر تعب خواص شبستان سلطنت بر نهج سنت سید المرسلین بلوازم غسل و تجهیز و تكفین جسد مطهرش قیام نمودند و در كمال حزن و غم و غابت غصه و الم بجای اشك سیلاب خون از دیده پرنم گشودند بیت
علم زد آتش از دلهای محزون‌ز مژگان شد روان جوئی پر از خون

ذكر نقل نعش مغفرت مآل بمستقر سریر جاه و جلال‌

صباح روز دیگر كه كارپردازان قضا و قدر محفه جمشید خورشید را در شعار نیلگون مستور گردانیدند و بر بارگیر تندر و گردون بار كرده از افق مشرق بسوی نهانخانه مغرب دوانیدند امرا و اركان دولت نعش مغفرت‌قرین را در محفه محفوف برحمت رب- العالمین نهادند و آن محفه را در لباس مشگین گرفته عنان عزیمت بصوب بلده هراة انعطاف دادند و بدیع الزمان میرزا نیز متعاقب اردوی همایون كوچ كرده روز دیگر دامن كوه قلعه تیره‌تو محل نصب سرادقات عزت گشت و كوتوال آنحصار استوار سالك طریق یكدلی امیر زین الدین علی پایان آمده مقالید قلعه با مفصل ذخایر بعرض رسانید و منظور نظر عنایت و ملحوظ عین عاطفت گردید و آنشب در آن منزل توقف اتفاق افتاد و علی الصباح كه خسرو ثوابت و سیار حصار متانت آثار گردون را جولانگاه خویش ساخت و نقود نجوم را بتحت تصرف درآورده رایت حشمت برافراخت نیرین برج سلطنت و جهانبانی بدیع الزمان میرزا و مظفر حسین گوركان با فوجی از نواب و خواص بقلعه تیره‌تو صعود نمودند و آنحصن آسمان اختصاص را بنظر احتیاط ملاحظه كرده خزاین و ذخایر را تصرف فرمودند و امیر زین الدین علی ساچق و پیشكش كشیده لوازم نیكو خدمتی بجای آورد و بعنایات خسروانه مستظهر گشته بدستور معهود
ص: 320
منصب كوتوالی آنقلعه بدانجناب تعلق گرفت و همان زمان شاه‌زادگان باردوی همایون مراجعت نموده روز دیگر بر جناح استعجال متوجه مستقر سریر سلطنت و استقلال شدند و بعد از وصول بالنك كهدستان خواجه شهاب الدین عبد اللّه كه در آن اوان بفرمان خاقان فردوس مكان حاكم شهر بود با اجل؟؟؟ سادات و نقبا و مشایخ و علما و اشراف و اعیان و ارباب و كلانتران لباس مصیبت پوشیده و افغان و زاری باوج فلك زنگاری رسانیده شرف ملازمت شاه‌زادگان جمشید حشمت دریافتند و لوازم پرسش بجای آورده بامداد روز دیگر كه بآب چشمه آفتاب غبار ظلمت از ساحت سپهر حشمت شسته شد بدن بی‌بدیل خاقان بی‌عدیل را كه از تغیر و تعفن مصون و محفوظ بود كرت دیگر غسل داده بصحرای عیدگاه دار السلطنة هراة بردند و در آن فرخنده مقام بر جنازه رحمت اندازه نماز گذارده تابوت محفوف برحمت حی لا یموت را بگنبد مدرسه شریفه كه جهة همین مصلحت بنا كرده شده بود بطریقه شریعت مطهره دفن نمودند و اولاد امجاد و امرا و اركان دولت پادشاه عادل یكهفته متصل باطعام و ختمات كلام ذو الجلال و الاكرام قیام و اقدام فرموده روز هفتم چنانچه آئین سلاطین حشمت قرین تواند بود بكشیدن آش بزرك پرداختند و خلایق را از لباس تعزیت بیرون آورده سرانجام معظمات مهمات سلطنت را پیش نهاد همت بلندنهمت ساختند

ذكر تعداد اولاد امجاد خاقان منصور عالی‌نژاد

بخشنده بی‌منت و واهب المواهب بی‌صنت خاقان منصور مغفرت‌انتما معز السلطنه و الخلافة ابو الغازی سلطان حسین میرزا را چهارده پسر و یازده دختر كرامت فرموده بود بر این موجب سلطان بدیع الزمان میرزا از مهد علیا بیگه سلطان بیگم بنت میرزا معز الدین سنجر سلطان بیگم كه در اوایل حال منكوحه سلطان ویس میرزا بود و آخر در حباله عبد الباقی میرزا زندگانی مینمود از چولی بیگم كه قبل از جلوس همایون بعقد نكاح آنحضرت درآمده بود حیدر محمد میرزا آق بیگم كه در سلك ازدواج محمد قاسم میرزا ولد ابو القاسم ارلات انتظام داشت بیگه بیگم كه در عقد سید مولانا خواجه روزگار میگذرانید آغا بیگم كه پیش از وصول بحد بلوغ فوت شد كیچیك بیگم كه زوجه میرزا بابر ولد محمد قاسم میرزا بود از ستیز عظمی پاینده سلطان بیگم بند میرزا سلطان ابو سعید شاه غریب میرزا مظفر حسین میرزا از مهد علیا خدیجه بیگی آغا ابو المحسن میرزا محمد محسن میرزا كه مشهور بود بكپك میرزا از لطیفه سلطان آغاچه كه نسبش بامراء چهارشنبهی می‌پیوست فرخ حسین میرزا محمد معصوم میرزا ابراهیم حسین میرزا ابن حسین میرزا محمد قاسم میرزا سعادت بخت بیگم كه مشهور بود به بیگم سلطان و در سلك زوجیت سلطان مسعود میرزا انتظام داشت سلطان‌نژاد بیگم كه حرم سلطان اسكندر میرزا بود منور سلطان بیگم كه شبستان یكی از ابناء میرزا الغ بیك را كه بشرف سیادت مشرف بود از شمع جمال منور داشت از ستیر عالیه باپاآغاچه ابو تراب میرزا محمد حسین
ص: 321
میرزا فریدون حسین میرزا مریم سلطان بیگم كه صاحبه سید عبد اللّه میرزا بود فاطمه سلطان بیگم كه زوجه میرزا یادگار فرخ میرانشاه بود از مهد منكلی بی‌بی آغاچه كه تركیه بود مملوكه شهربانو بیگم بنت سلطان ابو سعید میرزا و شهربانو بیگم بنت سلطان ابو سعید میرزا بود و شهربانو بیگم در وقتی كه بشرف ازدواج خاقان منصور مشرف بود او را بآنحضرت بخشیده بود عایشه سلطان بیگم كه در حرم‌سرای قاسم سلطان روزگار میگذرانید از زبیده آغا جلایر و از اولاد ذكور خاقان منصور هفت نفر در ایام زندگانی آنحضرت جهان فانی را وداع كردند اسامی ایشان اینست فرخ حسین میرزا شاه غریب میرزا محمد معصوم میرزا حیدر محمد میرزا ابراهیم حسین میرزا محمد حسین میرزا ابو تراب میرزا و از اولاد اناث پنج مستوره نیز در زمان حیات آن پادشاه خجسته‌صفات نقاب تراب بر روی كشیدند و نامهای ایشان اینست آق بیگم بیكه بیگم آغا بیگم كیچیك بیگم فاطمه سلطان بیگم ازواج طاهرات آنحضرت بیكه سلطان بیگم و چولی بیگم و زبیده آغا و جلایر و لطیفه سلطان آغاچه در زمان زندگانی آنبانی مبانی جهانبانی عالم فانی را وداع كردند و دیگران بعد از واقعه آنحضرت باندك زمانی هریك بكشوری افتاده اكثر در غربت روی بملك آخرت آوردند مگر آفاق بیگم كه تا غایت در قید حیاتست‌

ذكر صدور خاقان منصور

چون در زمان خجسته نشان خاقان عالی‌مكان موقوفات بلاد خراسان بمرتبه رسیده بود كه یك كس از عهده ضبط آن بیرون نمی‌توانست آمد پیوسته آن پادشاه عالیجاه دو سه كس از اعاظم سادات و فضلا را بتعهد منصب صدارت سرافراز می‌ساخت بنابرآن در اوان سلطنت آنحضرت جمعی كثیر از ارباب عمایم بسرانجام مهام آن منصب مشغولی نمودند و این چهارده كس كه اسامی ایشان مذكور میشود از آنجمله بودند
سید جلال الدین حمزه اندخودی مكی در سلك اشراف سادات حسینی منتظم بود و با زبده آل عبا سید بركه نسبت خویشی داشت و آنجناب در مبادی اوقات سلطنت حضرت خاقانی بمنصب صدارت رسید و مقدم بر تمامی صدور عظام توقیع كشید اما بسبب عدم وقوف و كثرت شعف بارتكاب شراب آن مهم را از پیش نتوانست برد و در كمال بی‌اختیاری سلوك میكرد تا زمانی كه معزول شده روی بگوشه انزوا آورد.
مولانا قطب الدین محمد الخوافی بصفت فقاهت و فضیلت موصوف بود و بوفور فراست و كیاست معروف و از انشاء مكاتیب و فرامین و پروانجات مهارت تمام داشت و در فیصل مهمات و معاملات موقوفات بر امثال و اقران رایت تفوق می‌افراشت و آنجناب در زمان سلطان سعید میرزا سلطان ابو سعید نایب شرف جهان مولانا عبد الرحیم صدر بود و بعد از واقعه قراباغ بدار السلطنه هراة شتافته خاقان منصور منصب صدارت بوی تفویض نمود و چون جناب مولوی چندگاه بلوازم آن مهم پرداخت در بیست سوم محرم الحرام
ص: 322
سنه اربع و سبعین و ثمانمائه بسبب افساد اهل فساد مؤاخذ و مقید گشت و در عرض بیست روز مبلغ یكصد و پنجاه هزار دینار كپكی فرود آورد و در عاشر صفر نوبت دیگر تربیت یافته خلعت صدارت پوشید و چند سال در كمال استقلال مهمات موقوفات و حاجات ارباب عمایم را بكفایت مقرون میگردانید وفاتش در زمان اختیار و اعتبار معتمد السلطنه خواجه مجد الدین محمد فی شهور سنه خمس و تسعین و ثمانمائه روی نمود و چون مولانا قطب الدین خویش صلبی معتمد السلطنه بود آنجناب بلوازم امر مصیبت اقدام فرمود و سه چهار روز صبح و شام اعاظم امرا و وزرا و سادات و نقبا و قضاة و علما و سایر اشراف و اعیان دار السلطنه هراة در آن تعزیت‌سرا جمع میشدند و حفاظ ختمات قرآن بجای آورده خوانسالاران خواجه مجد الدین محمد چلاوا و اطعمه فراوان میكشیدند و چون ایام سوگواری بنهایت انجامید خاقان منصور و شاهزادگان و خواتین بلقیس مكان خلع فاخره و اثواب وافره بمعتمد السلطنه و سایر اصحاب مصیبت فرستادند و خواطر ایشان را باصناف پرسش و نوازش تسلی دادند
حافظ معین الدین خلیفه مدتی بمنصب صدارت خاقان منصور معزز بود بسبب ارتكاب امور نامناسب مؤاخذه گشته در شهور سنه سبع و تسعین و ثمانمائه در سر خیابان كشته شد.
خواجه كمال الدین حسین بن خواجه جلال الدین قنبر گیرنگی عمده اكابر و قدوه اعاظم ولایت ابیورد بود و بمزید مكنت و حشمت و افزونی جاه و علو همت از سایر اعیان خراسان ممتاز و مستثنی مینمود چندگاه در غایت اختیار و اقتدار بلوازم منصب صدارت خاقان منصور اشتغال داشت و در آن اوقات یكدینار و یكمن بار از رسم صدارت طمع نكرده رایت نیكنامی برافراشت مع ذلك بعضی از اهل بغض و حسد آنخواجه امجد را بتغلب و تصرف متهم داشته نزد نواب حضرت خاقانی زبان غمز و سعایت گشادند و آن سخنان در مزاج همایون تاثیر كرده خواجه حسین از آن منصب معزول گشت و مبلغی كلی بدیوان فرود آورد بقیه اوقات حیات را بفراغت گذرانید و در ماه رمضان سنه تسع و تسعین و ثمانمائه داعی حق را لبیك اجابت گفته در گنبد مدرسه كه در جانب قبله مسجد جامع هراة كه ساخته و پرداخته اوست مدفون گردید.
سید شمس الدین محمد اندجانی ملقب بمیر سربرهنه بود و سبب اطلاق این لقب بر آن جناب آنكه در اوقات جوانی چنانكه افتد و دانی سلطان مهر و محبت كنگر پسری را در شهرستان دل جای داد و بطور قلندرانی كه تابع آن پسر بودند برآمده سر درپی ایشان نهاد و گاهی سر برهنه با آن طایفه كوچه و بازار را دوران میكرد و پیش صلوة شده رباعیات بنظم می‌آورد و این رباعی از آن جمله است رباعی
آنان كه پرستنده خورشید و مهنداز چشم تو در آرزوی یك نگهند
كنگر اگر اینست كه من می‌بینم‌خوبان دگر بتنك تعلیم كهند و میر سربرهنه بحسن كردار و لطف گفتار و سرعت فهم
ص: 323
و حدت طبع از فضلای زمان و ظرفاء دوران امتیاز فراوان داشت و همواره نكات شیرین و حكایات رنگین و كلمات هزل‌آمیز و سخنان مزاح‌انگیز بر لوح بیان مینگاشت و چون از جانب تركستان بدار السلطنه هراة تشریف آورد منظور نظر اشفاق و مرحمت مقرب حضرت سلطانی شد و بمنصب شیخی و تولیت بزرگوار حضرت عتیق الرحمان شیخ لقمان پرنده قدس اللّه روحه منصوب گشته مدت بیست سال در آن مقام فیض انجام بضیافت صادر و وارد پرداخت و هرسال قرب صد و پنجاه هزار دینار كپكی كه از موقوفات و نزورات آن مزار حاصل میشد بمصرف رسانید بعد از آن بعضی از اهل حسد آن سید امجد را باسراف و اتلاف منصوب ساخته نزد خاقان منصور زبان بغیبتش گشادند و این معنی سبب عزل سیادتمآبی شده میر سربرهنه تصور نمود كه مقرب حضرت سلطانی را در سعایت او دخلی بوده بنابرآن در جواب این مطلع آن‌جناب كه بیت
ایكه خاكستر گلخن شده آرام گهم‌شاند دیوانگی عشق بخاك سیهم این مطلع در سلك نظم كشید بیت
آنسهی سرو كه در سایه خود داد رهم‌كرد غمازی و بنشاند بخاك سیهم و امیر علیشیر ازین كنایت رنجیده چندگاه غبار نقار بین الجانبین ارتفاع داشت و آخر الامر مقرب حضرت سلطانی نسبت بجناب سیادت‌منقبت در مقام مكرمت آمده منصب صدارت خاقان منصور بوی تفویض یافت و میان آن‌جناب و خواجه كمال الدین حسین گیرنگی در تقدیم و تاخیر صورت نزاع روی نموده میر سربرهنه بعرض امیر علیشیر رسانید كه باوجود شرف سیادت و كبر سن و انتظام در سلك خدام این آستان عالیمقام كه بنده را حاصل است خواجه حسین داعیه تقدیم دارد و امید آنكه بیمن التفات شما مرا بر وی تفوق میسر گردد درین حال امیر ستوده‌خصال را از ایام گدائی و سئوال جناب سیادت‌مآب یاد آمده بر زبان راند كه بیت
در مقامی كه صدارت بگدایان بخشندچشم دارم كه بجاه از همه افزون باشی و كوكب آمال میر سربرهنه بدرجه اقبال رسیده مقدم بر خواجه حسین توقیع كشیده بعد از چندگاه كه بلوازم آن امر پرداخت استعفا نموده كاشانه عزلت را منزل ساخت و بقیه ایام حیات را بی‌آنكه مقید بمنصبی باشد در مصاحبت امیر نظام الدین علیشیر بگذرانید و در شهور سنه ثمان و تسعین و ثمانمائه مریض گشته در عالم آخرت منزل گزید
خواجه غیاث الدین عادلشاه در سلك اشراف و اعیان ولایت جیلان منتظم بود و چند سال بامر صدارت خاقان منصور قیام نمود و بعد از عزل از آن منصب در ولایت نیشابور رحل اقامت انداخت و تتمه ایام حیات را بزراعت مصروف ساخت.
ملاذ الاعاظم میرك جلال الدین قاسم در شهور سنه ثمان و تسعین ثمانمائه قایم‌مقام آبا و اجداد بزرگوار خویش گشته سه چهار سال در كمال اختیار و استقلال بمراسم منصب صدارت قیام نمود و چنانچه در ضمن حكایات سابقه مسطور شد فی منتصف شعبان سنه احدی و تسعمائه در حصار شادمان از عالم رحلت فرمود.
قاضی برهان الدین محمد مروی در اوایل حال منصب قضاء ولایت مرو و صدارت ابو المحسن میرزا متعلق بوی بود بعد از آن بواسطه سوء مزاجی كه شاهزاده را
ص: 324
نسبت بآن جناب پیدا شد از مرو بهراة شتافته منظور نظر الطفات حضرت خاقانی گشت و بدرجه بلند صدارت صعود نمود و در اواخر سنه تسع و تسعمائه میل وطن اصلی كرده و مرخص شده بمرو شتافت و ابو المحسن میرزا بنابر ذخیره كه از جناب صدارت‌مآب در خاطر داشت او را مؤاخذه و مصادره كرد لا جرم اعراض نفسانی بر مزاج قاضی استیلا یافته مریض گشت و در سنه عشر و تسعمائه درگذشت
سید غیاث الدین مشهدی از فضایل نفسانی و كمالات انسانی بغایت عاری بود و بعد از فوت میرك قاسم بسبب اهتمام خواجه قوام الدین نظام الملك در امر صدارت شروع نمود و تا وقتی كه خواجه نظام الملك بر درگاه خاقان منصور لواء اختیار و اعتبار می افراشت سید در آن منصب دخل تمام داشت و در سنه ثلاث و تسعمائه كه آفتاب اقبال خواجه نظام الملك بسرحد زوال رسید در خدمت مشایخ عظام برسالت بدیع الزمان میرزا و امیر ذو النون نامزد گشت و هنوز از آن سفر مراجعت نكرده بود كه خواجه نظام الملك مواخذ شده بقتل آمد و سید غیاث الدین این خبر شنیده و از غضب حضرت خاقانی ترسیده نزد امیر ذو النون توقف نمود و جناب امارت‌مآبی او را بسلطان بدیع الزمان میرزا سپرد و سید چندگاه در ملازمت آن حضرت بسر برد اما بواسطه غرابت صورت و ردائت سیرت منظور نظر التفات نگشت و پس از چندوقت مقرر شد كه برسالت مرو رود و چون بآن بلده رسید بدیع الزمان میرزا مكتوبی بابو المحسن میرزا فرستاد مضمون آنكه جناب سیادت‌مآبی را رخصت معاودت بجانب بلخ ندهد آنگاه اولاد او میرك شاه و سید قاسم را كه مشهور است بمیر مخدوم از آن بلده عذر خواستند و ایشان بپدر پیوسته در گوشه انزوا منزل گزیدند و در سنه ثمان عشر و تسعمائه كه بواسطه شهادت امیر نجم ثانی سلاطین ماوراء النهر بحدود مشهد مقدسه رضویه آمدند امیر مخدوم از دار السلطنة هراة باردوی تیمور سلطان و عبید اللّه خان شتافت و ایشان را بر توجه بجانب دار الملك خراسان ترغیب و تحریص نمود بناء علی هذا چون نوبت ثانی ماهچه لوای جهانگشای نواب كامیاب حضرت شاهی (لا زال ظل معدلته مصونه عن وصمة التناهی) پرتو وصول بر بلده فاخره هراة انداخت سید با اولاد مؤاخذ شده مبالغ كلی فرود آورد و بعد از آنكه از چنك محصل خلاص گشت فرار برقرار اختیار كرده بماوراء النهر شتافت و در آنولایت فی شهور سنه مذكوره وفات یافت.
مولانا غیاث الدین جمشید قاینی پدرش مولانا سلطان بخت كاتب دار القضاة جناب شریعت پناهی قاضی قطب الدین احمد الامامی بود و نسب مادرش به جمشید قارن كه در زمان امیر تیمور گوركان در بعضی از بلدان مازندران حكومت مینمود می‌پیوست و مولانا غیاث الدین جمشید از مسائل شرعیه و كتابت صكوك و سجلات وقوفی تمام داشت و در اواسط ایام سلطنت خاقان منصور چندگاه ماكولات خاصه آنحضرت را بحیله شرعیه از شایبه شبهه و حرمت بسرحد حلیت میرسانید بنابرآن بحلالی ملقب شد و آخر الامر ترقی كرده بمنصب صدارت رسید و در زمان اختیار خواجه قوام الدین نظام الملك بسبب
ص: 325
آنكه در مجلس امیر نظام الدین علیشیر زبان بغیبت آنجناب گشاد مؤاخذ و مقید گشت و تا آخر ایام حیات خاقان منصور در گوشه انزوا منزل داشت اما پس از فوت آنحضرت بدیع الزمان میرزا او را منظور نظر اعتبار گردانیده بار دیگر جناب مولوی بمنصب صدارت رسید و بعد از هفت هشت ماه معزول گردید وفاتش در ولایت قاین در هشتم رجب سنه تسع عشر و تسعمائه اتفاق افتاد و در مقبره آبا و اجداد خویش مدفون گشت
خواجه شهاب الدین اسحق بن خواجه میر احمد برادرزاده و داماد مولانا قطب الدین خوافی بود و از بعضی اقسام فضایل محفوظ و بهره‌ور می‌نمود در زمان وزارت و امارت خواجه افضل الدین محمد كه او نیز داماد مولانا قطب الدین بود چند سال قایم‌مقام عم بزرگوار شده بصدارت خاقان منصور قیام نمود و در روز فوت خواجه مشار الیه مؤاخذه گشته مبلغ كلی فرود آورد و بعد از آنكه از چنك محصل نجات یافت در زاویه عزلت تتمه ایام حیات را بپایان رسانید
امیر كمال الدین حسین پدرش مولانا شهاب الدین اسمعیل طبسی الاصل بود و مادرش در سلك بنات سادات عظام نیشاپور انتظام داشت و آنجناب از فنون علوم متداوله محفوظ و بهره‌مند بود و در علم جفر و تصوف دعوی مهارت مینمود و بنظم اشعار گاهی مشغولی میكرد و در ابداع مؤلفات لوازم فصاحت بجای آورد و در ایام دولت سلطان یعقوب میرزا از ولایت طبس بآذربایجان شتافته چندگاه در ظل تربیت آن پادشاه عالیجاه گذرانیدند و چون از آن مملكت بهراة آمد خاقان منصور امر شیخی و تولیت موقوفات مزار مقرب حضرت باری خواجه عبد اللّه انصاری را بآنجناب مفوض گردانید و در سنه اربع و تسعمائه منصب صدارت و پرسیدن مهم دادخواهان را نیز برای صوابنمایش تفویض فرمود و مولانا فصیح الدین صاحب‌دارا در تاریخ صدارت آنصدر عالی‌قدر این رباعی نظم نمود رباعی
ای آنكه زیاده شد ز تو قدر قریش‌بر اوج صدارتی مه بدر قریش
ایصدر قریشی لقب عالی‌قدرتاریخ صدارت تو شد صدر قریش شرح منازل السابرین و مجالس العشاق در سلك مؤلفات امیر كمال الدین حسین انتظام دارد و از اشعار آنجناب خامه سخن‌گذار یك بیت بر لوح بیان می‌نگارد بیت
ازین باغ جهان آرا چسان آرم قدم بیرون‌كه باشد روضه خلدش درون باغ ارم بیرون خواجه شهاب الدین عبد الله البیانی ولد رشید خواجه شمس الدین محمد مروارید بود و در مكارم اخلاق و محاسن اغراق و لطف گفتار و حسن كردار سرآمد ابناء روزگار مینمود طبع پاكش از اقسام فضایل و كمالات بهره‌ور و ذهن دراكش نقاد فنون علم و هنر منثورات مؤلفاتش مثال سخنان سحبان بزیور جواهر آراسته و منظومات منشاتش مانند لالی بحر عمان از شوائب عیب و منقصت پیراسته رشحات خامه بدایع نگارش بسان خط خوبان گلعذار دلفریب و اثرات كلك لطایف آثارش همچون عقود جواهر مكنون پر زینت و زیب در فن موسیقی دادوار بقانون ادراك خرده بر استادان ماهر گرفته و بدستیاری عنایت پروردگار اتباع و پیروی ملت بنی حجازی را پذیرفته
ص: 326
نظم
فضل را نوبت تو آئین زدچنك دولت بدامن دین زد
جز بقانون علم لب نگشادپای از راه دین برون ننهاد و آن دوحه جویبار فضل و افضال در چمن دولت و اقبال خاقان منصور نشوونما یافته در ریعان اوان جوانی بمنصب صدارت منصوب گشت مقدم و بر اكثر صدور توقیع كشیده چند سال در غایت اختیار بلوازم آن امر پرداخت و در آن اوان كه رایت اقتدار خواجه قوام الدین نظام الملك ارتفاع یافت خواجه شهاب الدین عبد اللّه از وی سوء مزاجی نسبت بخود فهم كرده از آن منصب استعفا فرمود و دو سه سال بی‌از آنكه مقید بمقتضی باشد ملازمت سده سنیه سلطنت مینمود و بعد از مؤاخذه و مصادره خواجه نظام الملك كرت دیگر كواكب آمال و آمانی آن حاوی فضایل انسانی باوج شرف رسید و برجوع منصب رسالت و پروانه كه در زمان سلاطین تیموری از جلایل مناصب سركار سلطنت بود سرافراز گردید و پس از چند روزی‌چند از آن مرتبه نیز قدم برتر نهاده در جركه امراء عظام مهر زده جای امیر علیشیر راه بنقش خاتم حاتم‌آئین تزئین داد و تا آخر ایام حیات خاقان خجسته‌صفات روزبروز تقرب و نیابت آن خواجه فضیلت منقبت در ترقی بود و بعد از فوت آنحضرت در گوشه انزوا منزل گزیده اكثر اوقات خجسته ساعات را بكتابت قرآن مجید صرف نمود وفاتش در رجب سنه اثنی و عشرین و تسعمائه اتفاق افتاد و امیر صدر الدین سلطان ابراهیم امینی مرثیه در تعزیه آنصدر عالیقدر در غایت جودت در سلك نظم انتظام داد كه مطلع آن قصیده اینست مطلع
گردون كه مركز ستم و نقطه بلاست‌یكدل كه مبتلای غمش نیست در كجاست و این قطعه كه متضمن تاریخ وفات آن خجسته‌صفاتست در مرثیه مذكوره سمت اندراج دارد قطعه
مخدوم اهل علم و پناه جهان فضل‌دردا كه كوكب شرفش در وبال رفت
آمد زواج عز قدم همچو روح قدس‌در عالم مثال ولی بیمثال رفت
بر لوح دل نوشت امینی بدود آه‌تاریخ آنكه قدوه اهل كمال رفت از نتایج طبع نقاد خواجه عبد اللّه دیوان قصاید و غزلیات و خسرو شیرین و رباعیاتی كه موسوم است بمونس الاحباب و ترسلی كه محتوی است بر مكاتیب و مناشیر درمیان فرق انام مشهور و كمال بلاغت و فصاحت آن منثورات و منظومات بر السنه و افواه اصحاب یقظه و انتباه مذكور و هو العفو الغفور
امیر صدر الدین سلطان ابراهیم الامینی والد عالی‌قدرش میرك جلال الدین بن میرك محمد امین بن مولانا صدر الدین ابراهیم است و انتساب مولانا ابراهیم باكابر واجب التعظیم ماوراء النهر مثل صاحب الهدایة شیخ ظهیر الدین ابو العلا كه علو شأنش در میان علماء كالشمس فی وسط السمأ هویداست بثبوت پیوسته و یك شعبه از نسب صاحب هدایة بشیخ ابو العلاء محدث اتصال مییاید اما پدر والده امیر سلطان ابراهیم مولانا جلال الدین عبد الرحمان بن مولانا عبد اللّه لسان بود كه سالها بصدارت میرزا بایسنقر و میرزا علاء الدوله قیام مینمود و نسب مادر آن حسیبه نسیبه از یكجانب بمقتدای اهل سلوك و سیر سلطان ابو سعید ابو الخیر قدس اللّه روحه العزیز می‌پیوندد و از یكطرف بامیر عبد الحی بزرك كه از نقباء مشهد مقدسه رضویه بوده و سید كمال الدین عربشاه سبزواری نیز در سلك اجداد مادری آن مستوره
ص: 327
انتظام داشته و جمال حال امیر سلطان ابراهیم همچنانچه بزیور شرف نسب آراسته است بوفور فضل و ادب و كمالات موروث و مكتسب پیراسته است در حسن‌سیرت و نقاء سریرت دست‌پرورده عنایات سبحانیست و بجودت طبیعت و حدت قریحت جامع انواع فضایل انسانی ذهن سلیمش در ادراك اقسام علوم بدرجه كمال ترقی نموده و طبع مستقیمش در میدان اكتساب فنون قصب السبق از امثال و اقران ربوده در شیوه نظم و نثر بصفت مهارت موصوف و در شمه جدوهزل بغایت بلاغت معروف جواهر زواهر منثوراتش (كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ) زیور گوش هوش سخنوران فصاحت شعار و نوادر عقود منظوماتش (كَأَنَّهُنَّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ) مزین رخسار ابكار عرایس افكار رباعی
ایطبع تو مشاطه ابكار سخن‌از رشحه كلك تو جهانی گلشن
از نظم تو آثار فضایل ظاهروز نثر تو انوار بلاغت روشن و آنجناب در اوایل جوانی چند سال بملازمت شاه‌زاده ستوده‌خصال ابو المنصور سلطان مظفر حسین میرزا قیام مینمود و در سنه عشر و تسعمائه كمال قابلیت و صلاحیتش بر ضمیر زیور خاقان منصور ظاهر گشته منصب صدارت خاصه همایون را برأی صواب نمایش تفویض فرمود و امیر سلطان ابراهیم تا آخر ایام حیات آن پادشاه خجسته‌صفات در غایت اختیار بلوازم آن منصب اشتغال داشت و بعد از فوت آنحضرت پرتو عنایت مظفر حسین میرزا بر وجنات احوال خجسته مالش تافته بار دیگر علم صدارت برافراشت و چون سلطنت خراسان از آن دودمان عالیشان بابو الفتح محمد شیبانی خان انتقال یافت امیر سلطان ابراهیم مانند سایر صدور روزی‌چند بمواخذه مولانا عبد الرحیم صدر گرفتار بوده بعد از نجات از آن قید در گوشه انزوا و عزلت منزل گزید و در سنه ست عشر و تسعمائه كه ماهچه لوای كشورگشای شاهی پرتو معدلت بر مملكت خراسان انداخت آنجناب منظور انظار عنایات نواب كامیاب كشته بانعامات و سیورغالات مفتخر و مباهی شد و در سنه ست و عشرین و تسعمائه از دار السلطنه هراة باردوی همایون رفته مجددا باصناف الطاف اختصاص یافت و تالیف تاریخ فتوحات شاهی برأی صوابنمایش تعلق گرفت و حالا بجد تمام و جهد مالا كلام بآن امر اشتغال مینماید و در انشاء آن كتاب كمال فصاحت و بلاغت ظاهر ساخته از حسن عبارت و لطف استعارت دقیقه نامرعی نمیگذارد و از جمله نتایج طبع نقاد آن فاضل والانژاد رباعیاتیست كه در ترجمه دیوان معجز نشان مظهر العجایب و مظهر الغرایب مقتدای مشارق و مغارب امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب علیه سلام اللّه الواهب در سلك نظم كشیده و معانی هدایت‌آئین آن اشعار كرامت آثار را كه مانند آب حیوان در سواد حروف نهان بود بابلغ وجهی ظاهر گردانیده و از جمله مؤلفات خجسته‌صفات آنجناب دیگر رساله‌ایست كه در معارضه مهر و مكتوب بعبارت خوب و اسلوب مرغوب مرقوم كلك لطایف‌نگار ساخته و در آن رساله نیز رایت بلاغت و سخنوری و لواء براعت و فضل‌كستری برافراخته ع طبع لطیف تو همه فكر نكو كند (ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ) امیدواری بكمال مكرمت كردگاری آنكه ع
ص: 328
تا جهان را بقا بود ممكن آن حاوی فضایل انسانی مقرون بحصول انواع آمال و آمانی در غایت عافیت و كامرانی روزگار خجسته آثار گذراند و همواره از رشحات سحاب كلك گوهربار و قطرات غمام خامه گوهر نثار ریاض فضل و كمال و گلزار جاه و جلال را ناضر و ریان گرداند بمنه و فضله و عونه و طوله‌

ذكر شمه از حال بعضی از مشاهیر و وزراء ابو الغازی سلطان حسین میرزا

از جمله عادات خاقان منصور صاحب‌سعادات یكی آن بود كه زود بعزل و نصب وزرا و دیوانیان میپرداخت و همواره چهار پنج كس را در آن منصب با یكدیگر شریك میساخت بناء علی هذا در ایام دولت آن مهر سپهر خلافت جمعی كثیر به منصب وزارت مشرف گشتند و ذكر بعضی از آنطایفه در اثناء حكایات سابقه سمت اندراج یافته و شمه از حال زمره دیگر اینست كه مسطور میگردد
خواجه قطب الدین طاوس سمنانی بسمو حسب و علو نسب و عظم‌شان و قدم دودمان موصوف و معروف بود و چنانچه از ضمن حكایات سابقه مستفاد میگردد در زمان سلطنت میرزا ابو القاسم بابر و میرزا سلطان ابو سعید مدت مدید بامر وزارت قیام مینمود و پس از واقعه قراباغ بدار السلطنه هراة شتافته بنابر التفات خاقان منصور در منصب اشراف وزراء عظام دخل نمود و اعتبار و اختیار بسیار یافت و در وقت استیلاء یادگار محمد میرزا در جرگه امراء دیوان مهر زده و اقتدارش از پیشتر بیشتر شد و بعد از شهادت یادگار محمد میرزا خواجه قطب الدین طاوس بی‌از آنكه در منصبی مدخل فرماید چند سال در ظلال معدلت خاقانی در غایت فراغت زندگانی مینمود و در تكثیر زراعت و عمارت سعی می‌فرمود و آن اوان كه خواجه مجد الدین محمد خوافی قدم بر مسند جاه و جلال نهاد بنابر طمع اموال نسبت بخواجه طاوس ابواب نزاع بگشاد و خواجه طاوس از ازاله عرض و ناموس اندیشیده عنان عزیمت بصوب عراق و آذربایجان منعطف كرد و در آن مملكت نیز معزز و محترم بوده تتمه اوقات حیات بپایان آورد و در سنه تسعمائه كه سن شریفش بهفتاد و دو سال رسید گوش هوشش صفیر عقاب اجل شنید و مرغ روح شریفش قفس قالب شكسته بیت
همانجا پر طاوسی بینداخت‌جهان از فر كاوسی بپرداخت خواجه شمس محمد مروارید در سلك اشراف و اعیان ولایت كرمان انتظام داشت و در زمان سلطنت میرزا جهانشاه تركمان بهراة آمده در خدمت میرزا سلطان ابو سعید رایت وزارت برافراشت و در آنسال كه سلطان سعید عزیمت فتح عراق و آذربایجان نمود خواجه محمد بموجب فرمان واجب الاذعان بجانب سمرقند توجه فرمود و در وقتی كه خاقان منصور در هراة بر مسند سلطنت نشست از ماوراء النهر بدرگاه عالم‌پناه آمد كمر خدمت بر میان بست و باندك زمانی ملحوظ عین عنایت شده در امر وزارت شروع كرد و در استمالت خواطر اكابر و اصاغر سعی موفور و جهد نامحصور بجای آورد
ص: 329
و عاقبت عافیت‌طلب شده از آنكار استعفا نمود و بسلوك طریق فقر و درویشی اشتغال فرمود و خاقان منصور منصب شیخی و تولیت موقوفات مزار فیض آثار مقرب حضرت باری خواجه عبد اللّه انصاری قدس سره را مفوض برأی صوابنمایش گردانید و آنجناب چندگاه در ترویج و تعمیر آن بقعه متبركه كوشیده در ضیافت آینده و رونده اهتمام تمام بتقدیم رسانید وفاتش در دهم شهر ربیع الاول سنه 904 در سالی كه حروف؟؟؟ مین كلمات بحساب جمل از تاریخ آن خبر میدهد روی نمود و در مزار فیض آثار عارف ربانی مولانا شمس الدین محمد بتاوكانی مدفون شد و خاقان منصور بتسلی خواطر اولاد امجادش پرداخت و ولد ارشدش خواجه عالیجاه شهاب الدین عبد اللّه را بپرسش و انعام خلع فاخره بنواخت.
خواجه علاء الدین علی الصانعی در سلك اشراف ولایت باخزر سمت انتظام داشت و بواسطه انتساب بآل برمك همواره رایت مفاخرت می‌افراشت بحدت طبع وجودت ذهن و مهارت در نظم اشعار و ایثار درم و دینار موصوف و معروف بود و در مبادی اوقات سلطنت خاقان منصور منظور عین التفات خسروانه گشته در امر وزارت شروع نمود و بنابر آنكه بر صفت كفایت ظاهر شده بر عجزه و رعایا حیف و تعدی جایز میداشت و پیوسته نسبت بسایر وزرا رقم تقریر و تزویر بر اوراق ضمیر مینگاشت مزاج شریف مقرب حضرت سلطانی امیر علیشیر با وی متغیر گردید و در آن اوقات از روی جد یا هزل روزی خواجه صانعی این بیت در سلك نظم كشید بیت
فردا كه شود معركه ضربت شمشیرمعلوم شود قوت بازوی علیشیر و اینمعنی سبب ازدیاد كدورت شده دیگر اسباب مدد علت گشت و خواجه صانعی صباحی كه در پایه سریر اعلی در جرگه وزرا ایستاده بود یكی از یساولان بموجب فرمان واجب الاذعان دستارش را كه بغایت بزرك بود از سرش برداشته در گردنش افكند و امیر علیشیر روی بخاقان منصور آورده این مصراع خواند كه ع چو بار سر سبك كردی سبك كن بار گردن هم القصه در آنروز خواجه صانعی مؤاخذ و معاقب گشته بعد از آنكه هرچه داشت فرود آورد در بالاخانه زندان محبوس شد و زمان حبس او قرب شش سال امتداد یافته در آن ایام غزلی غرا منظوم گردانید و نزد مقرب حضرت سلطانی فرستاد و مطلع آن غزل اینست مطلع
آنكه هرگز نشنود گوش تو فریاد منست‌و آنكه هرگز نگذرد بر خاطرت یاد منست اما هیچ فایده بر آن مراسله مترتب نگشت و امیر علیشیر از سر ایذاء او در نگذشت و خواجه صانعی در مدت حبس اكثر اوقات را بكسب فضایل مصروف ساخت و حفظ كلام اللّه كرده كتب متداوله را تا مختصر تلخیص بنظر مطالعه درآورد و قصیده مصنوع خواجه سلمان ساوجی را تتبع نمود و اكثر صنایع شعری را بقلم‌پروری در آن قصیده درج فرمود و مآل حالش عنقریب مسطور خواهد گشت انشاء اللّه تعالی.
خواجه سیف الدین مظفر شبانكاره از بزرك‌زادگان مملكت فارس بود و در
ص: 330
اوایل جلوس خاقان منصور از قراباغ اران بهراة آمده در منصب وزارت دخل نمود بعد از چندگاه جمعی از مردم شریر او را بصنوف تصرف و تقصیر متهم گردانیدند بنابرآن مقهور خاقان منصور گشته در زندان بلده هراة محبوس شد و سه چهار روز در حبس بسر برده ناگاه شحنه قهر بقتل او فرمان فرمود و چنان استماع افتاده و العهدة علی الراوی كه در آنوقت كه نایره غضب خاقانی مشتعل بود و بكشتن خواجه مظفر حكم فرمود یكی از نواب بنابر غرضی كه داشت عرض كرد كه خواجه صانعی تا كی در زندان خواهد بود خاقان منصور گفت كه او را نیز امروز سیاست كنند و در آنروز كه داخل ایام اوایل محرم الحرام سنه احدی و تسعین و ثمانمائه بود خواجه صانعی را از طاق چهارسوق هراة و خواجه مظفر را بر در دروازه ملك بحلق كشیدند یكی از فضلا در آن باب گوید رباعی
ابدیده بعالم ستمكاره نگردر خواجگی جهان خونخواره نگر
از حالت صانعی برو تجربه كن‌در حال مظفر شبانكاره نگر خواجه امین الدین محمود برادر خواجه افضل الدین محمد بود و بشرب شراب روح‌افزا و مصاحبت ماهرویان ناهید سیما شعف تمام ظاهر مینمود و بحسن خلق و وفور كرم از امثال و اقران امتیاز داشت و همواره خیال همنشینی و مجالست اهل طبع و اصحاب فضل بر لوح خاطر مینگاشت و در سنه سبع و ثمانین و ثمانمائه به منصب وزارت خاقان منصور رسید و قرب پنج سال در تمشیت آن كار روزگار گذرانید و در آن اوقات كه برادرش خواجه افضل الدین محمد بجانب عراق شتافت معزول گردید و بعد از چند گاه نوبت دیگر منظور نظر التفات خاقان عالیجاه گشته كرت ثانی در امر وزارت دخل نمود و خواجه قوام الدین نظام الملك در ایام اعتبار و اقتدار كرت دیگر او را مؤاخذه و مقید گردانید و خواجه امین الدین محمود پس از یك دو سال فرصت یافته و درزی عورات از بالاخانه زندان بگریخت و تا زمان وصول خواجه افضل الدین محمد بهراة در گوشه مختفی بود و چون آنجناب بمناسب علیه و مراتب سنیه سرافراز گشت خواجه امین الدین محمود از كنج انزوا برون آمده بملازمت مظفر حسین میرزا اشتغال نمود و بواسطه خدمات سابقه و وسایل لاحقه مرتبه بلند و درجه ارجمند یافت و چون متقاضی اجل در رسید در اوایل سنه عشر و تسعمائه بجهان جاودان شتافت.
خواجه علاء الدین علی میكال بصفت اصالت موصوف بود و بحسن خط مشهور و معروف سالها در دیوان خاقان منصور بمنصب توجیه اشتغال داشت آخر الامر از آن مرتبه قدم برتر نهاده رایت وزارت برافراشت و مدت دیگر بلوازم آن امر قیام و اقدام نمود و از غایت سلامت نفس و راستی و كوتاه‌دستی هرگز بمحنت مؤاخذه و مصادره مبتلا نگشت و چون اجل موعود در رسید داعی حق را لبیك اجابت گفته درگذشت.
خواجه نعمت الله سرخ در علم استیفاد سیاق بی‌نظیر آفاق بود و در دیوان خاقان منصور مدتی بسرانجام اعمال بزرگ و اشغال خطیر اشتغال مینمود و خواجه
ص: 331
مجد الدین محمد در كرت ثانی كه صاحب‌اختیار ملك و مال حضرت خاقانی گشت خواجه نعمت اللّه را مؤاخذه كرده آنچه داشت از وی بستد آنگاه او را وزیر پادشاه عالیجاه ساخت و خواجه بعد از چندگاه كه بلوازم آن مهم پرداخت مغرور گشته در بعضی از مجالس زبان بغیبت خواجه مجد الدین محمد بگشاد و خواجه مجد الدین محمد باخذ و قید خواجه نعمت فرمان داد محمود حمال كه یكی از اشرار عمال بود بر وی تقریر نمود و جناب وزارت‌مآب را بتصرف و تقصیر متهم و منسوب گردانید و در شكنجه و تعذیب كشید گویند كه در در آنوقت كه خواجه نعمت را شكنجه میكردند اقرار نمود كه چند صندوق از نفایس اجناس در فلان موضع نهاده‌ام محمود حمال او را گفت كسی پیدا كن كه صنادیق را بحضور آورد خواجه نعمت اللّه در حال آغاز گفتن لطیفه كرده فرمود كه مردك حمال توئی مرا چه ضرورتست كه جهة حمل صندوق كس پیدا كنم القصه چون خواجه مجد الدین محمد بلكه اكثر وزرا و اركان دولت از شرارت نفس خواجه نعمت بغایت ترسان بودند او را چندان شكنجه نمودند كه رخت سفر آخرت بربست رباعی
بر سفله جهان ناكس مهر گسل‌هان تا ننهی دل و نباشی غافل
بس زلف چو مشك ازوست در نافه گل‌بس روی چو گل ازوست در پرده گل سید زین العابدین علی پدرش سید زین الدین محمود مدتی ممتد در معظمات مهمات دیوانی مدخل داشت و مادرش نهال سیادت از دودمان سادات ارجمند می‌افراشت و آنجناب بمحامد سیر و محاسن شیم موصوف و مشهور بود و در اوایل حال بوزارت امیر محمد برندق برلاس قیام مینمود و پس از آنكه انوار كفایت و كاردانی از مطالع احوالش بر پیشگاه ضمیر انور حضرت خاقانی پرتو انداخت منصب وزارت خاصه همایون را بوی مفوض ساخت و در آن اوان كه خواجه نظام الملك پای بر مسند اختیار و اقتدار نهاد سید را از آن شغل معزول گردانید و در سنه ثلث و تسعمائه كه خواجه نظام الملك با اولاد و اقربا بشهادت رسید سید نوبت دیگر وزیر خاقان منصور گردید و بعد از چندگاه خواجه افضل الدین محمد از حركات و سكنات جناب سیادتمآب استشمام رایحه مخالفت نموده او را معزول ساخت و پس از وفات خواجه افضل خاقان بلندمحل كرة بعد اخری سید زین العابدین را بتقلد منصب وزارت امر كرد و آنجناب استعفا نموده مهم بر آن قرار یافت كه وزراء عظام بی‌استصواب جناب سیادتمآب بفیصل مهام دیوانی نپردازند و فرامین مطاعه را ما دام كه بتوقیع او نرسد بمهر بزرك همایون نرسانند آنگاه سید زین العابدین از پیشتر بیشتر اعتبار یافته بر جمیع امرا مقدم می‌نشست و برقم اطلع علیه بر پشت نشان توقیع میكشید و بعد از فوت خاقان منصور سلطان بدیع الزمان میرزا نیز آنجناب را منظور نظر التفات ساخت و بقبول منصب تكلیف نمود اما سید در آن زمان كه مانند ایام گل اندك بقا بود در هیچ مهمی دخل نفرمود و چون ماهچه رایت نصرت آیت محمد خان شیبانی از افق دیار خراسان طالع گشت سید زین العابدین فرار بر قرار اختیار كرد و در اثناء گریز با فوجی از اوزبكان پرستیز دوچار خورده مهم بجنك و جدال سرایت نمود و تیری جان‌گزا بر مقتل سید زین العابدین رسید و مانند اجداد بزرگوار خویش در روز عاشورا متوجه
ص: 332
عالم بقا گردید نظم
چنین است كردار گردون سپهرگهش زهر قهر است است و گه نوش مهر
بناز ار كسی پرورد در كناربخاك افكند آخرش خوار و زار خواجه معز الدین حسین برادر خردتر خواجه سیف الدین مظفر شیانكاره بود و مدتی مدید بلوازم منصب وزارت خاقان منصور و تولیت موقوفات همایون قیام مینمود و آنجناب بصفت وقوف و كاردانی و سمت راستی و كوتاه‌دستی اتصاف داشت و در اوقات شروع در امر صاحب‌دیوانی رایت كفایت و رعیت‌پروری برافراشت تا آخر ایام حیات آن پادشاه خجسته‌صفات بر مسند وزارت متمكن بود و بعد از فوت آنحضرت كمر ملازمت سلطان بدیع الزمان میرزا بر میان بسته در امر اشراف دیوان شروع نمود و محمد خان شیبانی نیز بعد از تسخیر خراسان آن‌جناب را وزیر ساخت و كما ینبغی بترتیب و رعایتش پرداخت و در روزیكه محمد خان در نواحی مرو شاه جهان بضرب تیغ سپاه نصرت‌پناه شاهی كشته گشت همدران معركه دست قضا بساط حیات خواجه معز الدین را درنوشت ع بقای جاودانی نیست ممكن
خواجه جمال الدین عطاء الله در زهد و تقوی درجه علیا داشت و همواره همت بر اداء وظایف طاعات و عبادات میگماشت در اوایل ایام جوانی كه اوان نشاط و كامرانیست از ارتكاب مناهی و ملاهی بیكبارگی درگذشت و روی بمحراب دین‌داری و پرهیزكاری آورده در ملازمت درویشان و گوشه‌نشینان از خود بتقصیر راضی نگشت در علم سیاق و فیصل معاملات بغایت صاحب وقوف بود و در اواسط ایام سلطنت خاقان منصور در امر وزارت شروع نمود و بواسطه وفور فراست و كمال كیاست روزبروز مهم او ترقی میكرد تا قدم از مسند وزارت برتر نهاده زمام منصب اشراف دیوان را بدست آورد و مدتی در میان امرا و وزرا برقم اطلع علیه توقیع میكشید و مهمات سلطانی و امور صاحب‌دیوانی را از روی كفایت و كاردانی بسرانجام مقرون میگردانید و باوجود اشتغال بامثال این اشغال و دخل در مهام ملك و مال از اداء فرایض و نوافل ساعتی غافل و ذائل نبود و در سردیوان تسبیح سر دست گرفته در اثناء قیل و قال با اصحاب جاه و جلال بوردی كه داشت مشغولی مینمود و اواخر اوقات حیات خاقان خجسته‌صفات منصب رسالت و پروانه علاوه سایر مناصب خواجه عطاء اللّه گشت و قلم عاطفت خاقان وافر رافت لقبش را در فرامین مطاعه عمدة الصلحا نوشت و بعد از فوت آنحضرت آنخواجه صاحب سعادت از اولاد امجاد پادشاه ولی‌نعمت و محمد خان شیبانی اصلا منصب قبول نكرد و ایضا در ایام استیلاء لواء ظفر انتماء شاهی در بلاد خراسان روی بتكفل مهمی نیاورد اما درین ازمنه مختلفه و انقلابات متنوعه امرا و وزرا دار السلطنة هراة هرگز هیچ مهمی را بی‌وقوف و استصواب آنجناب فیصل نمیدادند و در توجیهات و تحصیلات و قرار مهمات مزارعان و محترفات رأی صوابنمایش را عمده دانسته ابواب مشاورت میگشادند و در اوایل سنه سبع و عشرین و- تسعمائه كه حكومت بلاد خراسان بحكم نواب آستان ملایك‌آشیان پادشاه عالمیان تعلق
ص: 333
بامیر خان موصول میداشت خواجه عطاء اللّه بمرض موت مبتلا گشت و چون آنعارضه قوت گرفت و خواجه دانست كه كار از امداد درگذشت خاطر بر حلول واقعه ناگزیر نهاده بنا بر آنكه وفور طمع امیر خان و اركان دولتش را معلوم داشت تمامی جهات و متملكات خود را مفصل كرد و مقرر ساخت كه از آنجمله چه مبلغ و مقدار پیشكش امیر خان نمایند و هر یك از امرا و نوابش را چه چیز دهند و فرمود تا بطریقه سنت اسباب تجهیز و تكفین او را مرتب نموده بنظر آوردند و كفن را بریده دوختند آنگاه نویسنده پیش خود نشانده فرمود تا مفصل كرد كه از روز اول وفاتش تا روز هفتم هرروز چند گوسفند و چند من نان و حلوا و سایر مایحتاج تعزیت را ترتیب كنند و قرار داد كه هریك از غسال و حفاظ و مؤذن و معرف را چه‌چیز دهند بعد از آن آنچه از اسباب و املاك و جهاتش باقی ماند در میان ورثه و اقرباء خود تقسیم فرمود و چون از امثال این امور فارغ گشت جمعی از درویشانرا پیش خود طلبیده ذكر میگفت تا در روز یكشنبه دوم ربیع الاولی سنه مذكوره وفات یافت و تمامی سادات و قضاة و علما و اشراف و اعیان بلكه خواص و عوام طوایف انسان جنازه آنجناب را مشایعة كرده در پیشگاه مدرسه شریفه خاقان منصور بر نعش آنخواجه مغفور نماز گذاردند و جسدشرا در مزار شیخ صوفی علی در موضعی كه خود تعیین نموده بود دفن كردند و این قطعه كه نوشته میشود از تاریخ فوت خواجه عطاء اللّه خبر میدهد قطعه
خواجه سالكان عطاء اللّه‌كه دلش داشت میل سوی جنان
جانب خلد رفت شد تاریخ‌میل خواجه عطا بكوی جنان.

ذكر بعضی از سادات و نقباء و مشایخ و علما و فضلا كه معاصر بودند با معز سلطنة و الخلافه سلطان حسین میرزا

مقدم این طبقه عالی‌شان و اشرف اینطایفه معالی مكان سادات عظام و نقباء گرام روضه مقدسه رضویه‌اند و در اكثر اوقات سلطنت آن پادشاه خجسته‌صفات امیر نظام- الدین عبد الحی و امیر غیاث الدین عزیز و امیر علاء الملك در آن مقام میمنت انجام بمنصب جلیلة المراتب نقابت منصوب بودند و چنانچه سزاوار علو منزلت و سمو مرتبت ایشان بود بمراسم آن امر قیام و اقدام مینمودند و این سه نقیب واجب الترحیب از سایر نقباء سادات موسوی و رضوی باجتماع اسباب سعادت صوری و معنوی امتیاز تمام داشتند و همواره همم عالیه بر ترویج و تعمیر آن مزار قدس آثار و ضیافت صادر و وارد میگماشتند تفوق و تقدم ایشان بر صنادید اقطار جهان مقرر و قدم دودمان و رفعت خاندان ایشان از آفتاب در وسط السماء ظاهرتر و حالا نیز امر نقابت آن سده سنیه و عتبه علیه تعلق باولاد امجاد آن سه بزرگوار میدارد و هیچ آفریده از سادات روزگار با ایشان نقش مساهمت در آن امر بر لوح خاطر نمی‌نگارد.
ص: 334
سید غیاث الدین افضل بن سید حسن بمزید علم و فقاهت از اكثر سادات مشهد مقدسه ممتاز و مستثنی بود و سالهای فراوان در آنولایت بلوازم منصب شیخ اسلامی و فیصل قضایاء شرعیه اقدام میفرمود
سید كاظمی بلطف طبع و جودت ذهن اتصاف داشت و در شیوه سپاهی‌گری سلوك نموده رایت جلادت می‌افراشت و در اوایل سلطنت خاقان منصور در ملازمت درگاه عالم‌پناه بسر میبرد و بموجب فرمان واجب الاذعان جهة رسالت خواجه عماد الدین محمود كاوان كه مشهور است بخواجه جهان روی توجه بجانب گلبركه آورد و در وقت مراجعت از راه دریا بفارس رفته در شیراز رحل اقامت انداخت و همدر آنولایت عازم سفر آخرت گشته خانه تن از مهمانخانه روح بازپرداخت قصیده شهرآشوب كه در مذمت اعیان و اشراف دار السلطنة هراة منظوم شده از نتایج طبع اوست و مطلع آن قصیده اینست كه مطلع
شكر خدا كه قاضی شهر هری نیم‌در سلك آدمی صفتانم خری نیم امیر سید اصیل الدین عبد الله الحسینی بصفت اصالت و وفور جلادت و بناهت شان و قدم دودمان موصوف و معروف بود و بوفور تقوی و دین‌داری و غایت دیانت و پرهیزكاری از اكثر علما عالم و سادات بنی آدم ممتاز و مستثنی مینمود زبان گهرافشانش مفسر حقایق صحف آسمانی و بیان بلاغت نشانش مبین دقایق كتب سبحانی باطن خجسته میامنش مظهر آثار ولایت و رشاد و خاطر فرخنده مآثرش مهبط انوار هدایت و ارشاد و بی‌شایبه مدح‌گستری آن مهر سپهر شریعت‌پروری در علم تفسیر و حدیث و انشاء تالیف شبیه و نظیر نداشت و در زمان سلطنت سلطان سعید از دار الملك شیراز كه وطن اصلی آنجنابست بهراة تشریف آورده رایت اقامت برافراشت هفته یكنوبت در مدرسه عالیه مهد علیا گوهرشاد آغا بموعظه و نصیحت خلایق میپرداخت و در هرماه ربیع الاولی بر بیان میلاد با اسعاد حضرت رسالت صلی اللّه علیه و آله و سلم مواظبت نموده طوایف انام را محظوظ و بهره‌ور میساخت از مؤلفات آن سید ستوده‌صفات كتاب افادت اثر درج الدّرر كه محتویست بر سیر سنیه خیر البشر و رساله مزارات هراة در میان افاضل اقطار جهان مشهور است و صحت روایت و بلاغت عبارت آن نسخه بر السنه و افواه خلایق مذكور انتقال امیر سید اصیل الدین از جهان محنت‌آئین بریاض بهشت برین در هفدهم ربیع الاخری سنه ثلث و ثمانین و ثمانمائه روی نمود و خاقان منصور بتسلی خواطر اولاد و امجاد آنجناب توجه كرده سیورغالات سید مرحوم را بایشان عنایت فرمود.
مولانا شمس الدین محمد بتادكانی در سلك خلفاء شیخ زین الدین خوافی انتظام داشت و همواره همت بلندنهمت بر اداء وظایف طاعات و عبادات میگماشت سالكان طریق زهد و تقوی و طالبان طریقه رشاد و هدی نسبت بآنجناب در غایت ارادت و اعتقاد سلوك مینمودند و از فروغ باطن فرخنده‌میامنش اقتباس انوار سعادت كرده باوامر و نواهی خدام عالی‌مقامش مفتخر و مباهی بودند از آثار انامل فیاض جناب مولوی مخمس قصیده بوده و شرح منازل السایرین مشهور است و از ابیات هدایت آیاتش این
ص: 335
مطلع در مجالس النفایس مسطور بیت
آنها كه بجز قامت سروت نگرانندگر راست بگوئی همه كوته نظرانند و مولانا شمس الدین محمد در سنه احدی و تسعین و ثمانمائه وفات یافته در خیابان هراة مدفون گشت و امیر نظام الدین علیشیر در جانب جنوب مزار فیض آثارش خانقاهی ساخته در استرضاء خاطر عاطر ولد رشیدش مولانا حمید الدین كوشید و مولانا حمید الدین مدتی مدید در آن خانقاه قایم‌مقام والد معارف پناه بوده در غایت تقوی و طهارت سلوك مینمود و در سنه سبع عشر و تسعمائه از عالم انتقال فرمود.
مولانا كمال الدین عبد الرزاق ولد مولانا جلال الدین اسحق سمرقندی بود ولادتش در دوازدهم شعبان سنه سة عشر و ثمانمائه در هراة روی نمود و مولانا اسحق سالها در اردوی همایون خاقان سعید بمنصب قضا و امر پیش‌نمازی اوقات شریف مصروف میساخت و گاهی در مجلس اشرف اعلی بتوضیح مسائل و قرائت رسایل میپرداخت و مولانا كمال الدین عبد الرزاق بعد از فوت پدر فی سنه احدی و اربعین و ثمانمائه رساله را كه قاضی عضد الدین انجی در معنی حروف و اسم اشارت تالیف كرده شرحی نوشت و دیباچه آن انشاء منقح را باسم همایون خاقان سعید موشح گردانیده بآن وسیله شرف دستبوس حضرت خاقانی دریافت و در آخر ایام حیات آنحضرت برسالت پادشاه بیجانگر مامور گشته بجانب هند شتافت و در آنسفر جناب مولوی را وقایع غریبه و حالات عجیبه روی نموده آخر الامر قرین صحت و سلامت بخراسان بازآمد و بعد از فوت خاقان سعید بر سبیل نوبت بعز ملازمت میرزا عبد اللطیف و میرزا عبد اللّه و میرزا ابو القاسم بابر معزز شد و در زمان سلطان سعید فی جمادی الاولی سنه سبع و ستین و ثمانمائه به منصب شیخی خانقاه میرزا شاهرخ منصوب گشت و تا آخر ایام حیات بدان امر اشتغال داشت وفاتش در ماه جمادی الاخری سنه سبع و ثمانین و ثمانمائه روی نمود از آثار اقلام بدایع ارقامش كتاب افادت آیاب مطلع السعدین در میان مردم متداول و مشهور است و در آن تاریخ شریف معظم وقایع معموره ربع مسكون از زمان سلطان ابو سعید بهادر خان تا وقت شهادت میرزا سلطان ابو سعید گوركان مسطور و اللّه اعلم بحقایق الاحوال و الامور
امیر محمد بن امیر هاشم بشرف ذات و محاسن صفات و اخلاق حمیده و اطوار پسندیده موصوف بود و در زمان سلطنت خاقان منصور مدتی مدید بمنصب نقابت منصوب بود و بلوازم آن امر قیام مینمود نسب شریفش بسید اشرف بن مباركشاه كه در سلك اشرف سادات و نقباء خراسان انتظام داشت میپیوندد و سلسله آباء سید اشرف بامام عالی‌مقام ابی عبد اللّه الحسین بن امیر المؤمنین علی علیهما السلام ملحق میگردد
قاضی نور الدین محمد امامی ولد ارشد قاضی صدر الدین محمد بن قاضی قطب الدین عبد اللّه بود و بعد از فوت قاضی قطب الدین احمد منظور نظر عاطفت خاقان منصور گشته بلوازم منصب موروثی قیام مینمود و در فیصل قضایاء شرعیه غایت امانت و دینداری و نهایت دیانت و پرهیزكاری ظاهر ساخت و در كمال جاه و جلال و وفور اختیار و استقلال
ص: 336
بقطع و فصل مهمات دینیه پرداخت و مضمون همایون (فَاحْكُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ) همواره مطمح نظر عالی اثرش بود و در هیچ قضیه از قضایاء فرق انام از مقتضای فتوی علماء اسلام تجاوز نمی‌نمود و بعد از مدت هیجده سال كه بآن شغل اشتغال داشت پهلو بر بستر ناتوانی نهاده در بیستم جمادی الاخری سنه احدی و تسعین و ثمانمائه دست قضا سجل حیاتش درنوشت و در گازرگار بحظیره كه جهة همین مصلحت ساخته بودند مدفون گشت و از قاضی نور الدین دو پسر ماند عالیجناب معالی آیاب شیخ الاسلامی ملاذ الانامی صدر الشریعه نور الدین محمد و جناب فضایل‌پناه پناهت دستگاه جلال الدین محمود مد ظلهما الی یوم الموعود و این دو پسر عالی‌گهر بعد از فوت والد بزرگوار خویش منظور نظر اشفاق خاقان منصور گشته سیورغالات و معافیات حضرت اقضوی بدیشان تعلق گرفت و پسر كلانتر كه بین- الانام بخواجگی قاضی اشتهار یافته بمنصب قضا منصوب شد و در فیصل قضایا اقتداء بسنت سنیه آباء عظام و اجداد گرام خویش كرد و چون سلطنت خراسان از دودمان امیر تیمور گوركان به محمد شیبانی خان انتقال یافت بدستور معهود آن امر جلیل القدر متعلق بخواجگی بود و بعد از آنكه عرصه ممالك خراسان از فروغ ماهچه لوای جهانگشای شاهی صفت اضائت پذیرفت و قدم خاندان و عظم دودمان و كمال اسلام و دینداری و وفور دیانت و پرهیزكاری خدام خواجگی نزد نواب كامیاب درگاه سلاطین‌پناه ظاهر گشت منصب شیخ- الاسلامی دار السلطنة هراة و مضافات مفوض برأی صوابنمایش شد و چون آنعالیجناب دو سه سال بلوازم آن مهم قیام نمود بواسطه سلامت نفس و عدم میلان خاطر بسرانجام اشغال دنیوی از امر شیخ الاسلامی استعفا فرمود دست از انكار بازداشت و مضمون این بیت را كه بیت
ز منصب روی در بیمنصبی نه‌كه از هرمنصبی بیمنصبی به مطمح نظر خجسته‌اثر گردانیده همت عالی‌نهمت برادخار مثوبات اخروی گماشت و حالا آنعالیجناب و برادر خجسته سیرتش در غایت اعزاز و احترام و نهایت اجلال و اكرام در وطن مألوف و مسكن معهود یعنی دار السلطنة هراة حمت عن آلافات تشریف دارند طوایف انام از خواص و عوام بوجود فایض الجود ایشان مستظهر و مطمئن خاطر بوده لوازم حسن اعتقاد و ارادت بجای می‌آرند.
مولانا محمد بن حسام الدین در میان فرق انام بابن حسام اشتهار دارد و او را در نظم اشعار قوت بسیار بود و پیوسته در منقبت شاه ولایت علیه السلام و التحیة و سایر ائمه معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین قصاید غرا نظم مینمود و آن ابیات بلاغت آیات بغایت مشهور است و بر السنه و افواه محبان آل عبا مذكور و از جمله مثنویات ابن حسام كتاب خاورنامه است كه بر وزن شاهنامه در سلك نظم كشیده و در آن نسخه كمال شجاعت و كرامت امیر المؤمنین علی علیه السلام مندرج گردانیده وفات ابن حسام فی شهر ربیع آلاخر سنه ثلث و تسعین و ثمانمائه در قصبه خوصف كه از مضافات قهستانست بوقوع پیوست
قاضی مسعود قمی از جمله اعیان عراق بود و در زمان خاقان منصور از وطن
ص: 337
مالوف بهراة آمد ملازمت امیر نظام الدین علیشیر اختیار نمود و چون در نظم اشعار مهارت داشت حضرت خاقانی نظم احوال خجسته مآل خود را بوی رجوع كرد و خواجه در آن باب نزدیك بدوهزار بیت در سلك بیان آورد و قصه یوسف و زلیخا و مناظره شمس و قمر و تیغ و قلم نیز از جمله منظومات اوست و این مطلع در دیوان غزلیاتش انتظام دارد كه بیت
بی‌تو چون در گریه خوابم میبردخواب می‌بینم كه آبم میبرد وفات خواجه مسعود در بلده فاخره هراة روی نمود و در مزار پیر سیصد ساله مدفون شد
قاضی شمس الدین عبد الله «1» خلف صدق مولانا جلال الدین ابو سعید بن مولانا شمس الدین عبد اللّه بن قاضی جلال الدین محمود الامامی بود و در زمان خاقان منصور چند- گاه در بلده هراة بلوازم منصب قضا قیام مینمود و مدتی دیگر در مدرسه شریفه سلطانی بامر تدریس اشتغال داشت و چون اجل موعود در رسید فی شهور سنه علم عزیمت بعالم آخرت برافراشب
مولانا یوسف بدیعی از ولایت اندجان بود و در صغر سن از آنجا بسمرقند شتافته آغاز كسب فضایل نمود و در زمان فرخنده نشان خاقان منصور از ماوراء النهر بهراة تشریف آورده در ظل عاطفت مقرب حضرت سلطانی آرام یافت از علم عروض و صنایع و بدایع شعری و فن معما صاحب وقوف بود و در تبیین قواعد معماء رساله مفید تالیف فرمود این مطلع از جمله منظومات اوست كه بیت
گر بدین آب و هوا كویت بود منزل گهم‌نی زلال خضر باید نی دم روح اللهم وفاتش در شهور سنه سبع و تسعین و ثمانمائه در سرخس اتفاق افتاد و در مزار فیض آثار شیخ لقمان پرنده مدفون شد.
حافظ غیاث قدوه ارباب علم و عرفان و عمده محدثان زمان بود و در ایام سلطنت خاقان منصور سالهای موفور در بلده هراة بافاده قیام مینمود وفاتش در سنه سبع و تسعین و ثمانمائه اتفاق افتاد و در مزار شیخ بهاء الدین عمر مدفون گشت.
مولانا نور الدین عبد الرحمن الجامی لمعات فضایل و كمالات آنجناب مانند فروغ آفتاب جهانتاب منور عرصه ربع مسكونست و رشحات اقلام فیض انجام این زبده شیخ و شاب بسان قطرات سحاب خضرت بخش فضای جهان بوقلمون از جواهر نظمش صدف افلاك‌پرور شب‌افروز و از لآلی نثرش عرصه عالم خاك جواهراندوز تصانیف آنحضرت در اقسام علوم بیحد و در هرتصنیف خزاین معانی بیعد لا جرم حاجت بآن نیست كه خامه دو زبان در تعریف آن مرجع ارباب دانش و عرفان شروع نماید و با نامل سعی و اجتهاد و ابواب مناقب و مفاخر آن ملاذ اصحاب بینش و ایقان برگشاید نظم
چه حاجت كه كلك بلاغت‌مآب‌نویسد كه عامست فیض سحاب
چه حاجت كه گویند از نور مهرمنور بود عرصه نه سپهر ولادت با سعادت آنجناب در شب بیست
______________________________
(1) واضح باد كه سنه وفات قاضی شمس الدین را مؤلف نگاشته و از كتبی كه عند الطبع مدنظر بود نیز بتحقیق پیوست حر ره محمد تقی شوشتری
ص: 338
و سیم شعبان سنه سبع و عشرین و ثمانمائه بقصبه حرجرد جام اتفاق افتاد و پس از وصول بسن رشد و تمیز آغاز تحصیل علوم نموده قدم بر مدارج زهد و تقوی نهاد بواسطه مناسبت اصلی و ملایمت جبلی در مبادی تنسیم صباء صبی از نفحات انفاس فضایل اقتباس ریاض نظم را خضرت و نضارت بخشید و مهارتش در آن فن بمرتبه رسید كه دیوان اشعار متقدمین و متاخرین را از درجه اعتبار ساقط گردانید و در زمان میرزا ابو القاسم بابر بنام نامی آن پادشاه وافر تهور حلیه حلل را در فن معما مرقوم قلم بدایع آثار ساخت و در زمان سلطان سعید میرزا سلطان ابو سعید بترتیب دیوان اول و تالیف بعضی از رسایل تصوف پرداخت و سایر مؤلفات و منظومات لطافت آیاتش در زمان خاقان منصور تحریر یافت و لوایح آن كتب افادت آثار و رسایل اعجاز كردار بر صحایف روزگار و اوراق لیل و نهار تافت میان جناب مولوی و امیر نظام الدین علیشیر قاعده مودت و ارادت ارتباط و استحكام مالا كلام داشت لا جرم آنجناب در اكثر تصانیف منظوم و منثور خویش مدح و ثنای آن امیر نیكو كیش را بر لوح بیان نگاشت و مصنفات مقرب حضرت سلطانی نیز بتعریف و توصیف آنحاوی كمالات انسانی اشتمال دارد و هركس بمطالعه كتب آن دو بزرك فایض شده راقم حروف را درین دعوی راست‌گوی میشمارد و وفات مولانا نور الدین عبد الرحمن در روز جمعه هیجدهم محرم الحرام سنه ثمان و تسعین و ثمانمائه روی نمود مدت حیات آنجناب هشتاد و یكسال بود و صباح روز شنبه خاقان منصور و امیر نظام الدین علیشیر و سایر امرا و اركان دولت و تمامی اعیان ملك و ملت بمنزل شریف آنجناب تشریف آورده در اقامت لوازم تجهیز و تكفین بر نهج سنن سید المرسلین سعی نمودند و نعش آن افاضل‌مآب را بعیدگاه برده و نماز گذارده بتخت مولانا سعد الدین كاشغری باز آوردند و در پیش رویش دفن كردند حضرت خاقانی و جناب مقرب سلطانی متعاقب یكدیگر اكابر و اشراف و سادات و علماء اطراف را در عیدگاه هراة جمع ساخته جهة ترویح روح خدمت مولوی باطعام طعام و ختمات كلام قیام و اقدام نمودند و امیر علیشیر در مرثیه مولانا نور الدین عبد الرحمن تركیبی غرا در سلك انشا كشید مطلعش بر خاطر بود مثبت گردید مطلع
هردم از انجمن چرخ جفای دگر است‌هریك از انجم او داغ بلای دگر است و تاریخ وفات مولانا عبد الرحمن را فاضل آنزمان بعبارات مختلفه در سلك نظم انتظام دادند از آنجمله مولانا انوری كه شاعری ابدال‌وش بود و نظم دلكش داشت این قطعه بر لوح بیان نكاشت قطعه
جامی كه بود مایل جنت مقیم گشت‌فی روضه مخلدة ارضها السماء
كلك قضا نوشت روان بر در بهشت‌تاریخه و من دخله كان آمنا خواجه رضی الدین احمد جامی مقتدای اولاد امجاد حضرت شیخ الاسلامی احمد الجامی النامقی قدس اللّه سره السامی بود و از سایر اشراف مشایخ خراسان بمزید علو قدر و بناهت‌شان ممتاز و مستثنی مینمود سالها تولیت اوقات مزار شیخ الاسلامی مشار الیه تعلق بوی میداشت و همواره خان احسان گسترده همت عالی‌نهمت بر ضیافت صادر و وارد میگماشت و چون آنجناب از جهان گذران در سنه ثمان و تسعمائه بفضای جهان
ص: 339
انتقال نمود ولد ارشدش خواجه جلال الدین ابو القاسم قایم مقام گشت و اعتبار و اختیار آنجناب در آن ولایت از اماثل و اقران درگذشت اما بواسطه سعت مشرب گاهی با شاه‌زادگان عالی‌مكان مصاحبت میفرمود و بخلاف طریقه آبا و اجداد بتجرّع شراب ناب قیام مینمود در صفت جود و سخاوت و سلوك طریق بذل و مروت عدیل و نظیر نداشت و ما دام الحیوة آنچه از هرجهة حاصل میكرد صرف آینده و رونده نموده تخم محبت و اخلاص در زمین دل همگان میكاشت و در شهور سنه عشرین و تسعمائه علم عزیمت بصوب سفر آخرت برافراشت
خواجه ناصر الدین عبد العزیز جامی بصفت علم و عمل موصوف بود و اكثر اوقات خجسته ساعات را باداء وظایف طاعات و عبادات صرف مینمود در سلوك طریق ریاضت و تقوی و ارشاد سالكان سبیل هدی تتبع شیخ الاسلام زنده پیل احمد جام میكرد و همواره بر سجاده پرهیزكاری و دینداری نشسته شرایط افاده علوم ظاهری و باطنی بجای می‌آورد و در شهور سنه عشرین و تسعمائه روی بریاض رضوان آورد.
مولانا كمال الدین عبد الواسع النظامی ولد مولانا جمال الدین مطهر باخرزی بود و اكثر اوقات ایام شباب را باكتساب فضایل نفسانی صرف نمود در فن انشاء و تحریر مكاتیب و مناشیر مهارت كامل حاصل داشت و در اوایل جلوس خاقان منصور چند گاه همت بر تالیف وقایع و حالات آنحضرت گماشت اما چون در اثناء گذارش حكایات در ایراد تشبیهات و استعارات مبالغه بسیار نمود خاقان منصور تصنیف او را نه‌پسندید و آن امر را برأی صوابنمای دیگری از افاضل مفوض گردانید خواجه مجد الدین محمد را بصحبت مولانا كمال الدین عبد الواسع میل بسیار بود و چون جناب مولوی از شنیدن سخنان مزاح‌آمیز زود متغیر میشد پیوسته با وی هزل مینمود و آنجناب با خواجه نظام الملك و اولاد او نیز طریق مصاحبت مسلوك میداشت و بنام ایشان ترسلات تالیف كرده یادگار گذاشت و در دیباچه یكی از آن نسخ این چند بیت كه نوشته خواهد شد در مدح پسران خواجه نظام الملك خواجه كمال الدین حسین و خواجه رشید الدین عبد الملك در سلك نظم كشیده و الحق درین ابیات كمال فصاحت و بلاغت ظاهر گردانیده قطعه
دو برادر باهم ارزانی كه از قدر آمدندآن وزارت را مآب و ابن امارت را مآل
آن كمال دین و دولت در همه بابی رشیدوین رشید ملك و ملت در نهایات كمال
هم بود از رای آن صبح سعادت را فروغ‌هم بود از روی این خورشید دولت را جمال
بر سرند از مهر و مه آن در علا وین در علوبرترند از بحر و كان آن در سخا این در نوال
از جناب آن نخواهد كرد دولت اجتناب‌وز ركاب این نخواهد یافت اقبال انتقال
آن بود خورشید منظر این بود برجیس قدرآن بود محمود طالع این بود مسعود فال
ماه جاه و حشمت آن باد فارغ از خسوف‌آفتاب دولت این باد ایمن از زوال.
قاضی نظام الدین محمد ولد ارشد مولانا شرف الدین حاجی محمد فراهی
ص: 340
بود و مولانا حاجی محمد در سلك اعاظم فقهاء زمان میرزا ابو القاسم بابر انتظام داشت اما قاضی نظام الدین بمزید زهد و تقوی و مهارت در امر درس و فتوی بر اكثر علماء ایام دولت خاقان منصور فایق بود و مدت مدید در مدرسه غیاثیه و مدرسه اخلاصیه بمراسم منصب تدریس قیام مینمود و چون از آن منصب استعفا فرمود خاقان منصور آنجناب را بتكلیف موفور قاضی دار السلطنه هراة گردانید و قاضی نظام الدین بر وجهی در قطع و فصل قضایاء شرعیه طریق اجتهاد مسلوك داشت كه قصه امانت و دیانت شریح قاضی منسوخ شد وفات قاضی نظام الدین در ماه محرم سنه تسعمائه دست داد و راقم حروف را نظم این رباعی در تاریخ آنواقعه اتفاق افتاد رباعی
آنكس كه شریعت بنظام از وی شداز حكم قضا سجل عمرش طی شد
از صفحه دل چو محو شد نام نظام‌توضیح پذیرفت كه فانی كی شد مولانا معین الدین الفراهی برادر ارشد قاضی نظام الدین محمد بود در بسیاری از فضایل و كمالات اظهار وقوف مینمود در زهد و تقوی درجه علیا داشت و اكثر خطوط را در غایت جودت بر صحیفه تحریر مینگاشت در ایام جمعه بعد از اداء نماز در مقصوره مسجد جامع هراة وعظی در كمال تاثیر میگفت و در غرر معانی آیات و احادیث را بالماس طبع لطیف میسفت باعاظم امر او نوئینان كه در مجلس وعظ او می‌نشستند ملتفت نمیگشت و در وقت نصیحت آنطایفه سخنان درشت بر زبانش میگذشت و آنجناب بعد از فوت برادر بموجب تكلیف خاقان والاگهر مدت یكسال صاحب‌منصب قضا بود آنگاه ترك آن امر داده هرچند دیگر مبالغه نمودند قبول نفرمود از آثار قلم لطایف‌نگار مولانا معین- الدین معارج النبوه در میان مردم مشهور است و اكثر وقایع و حالات سید كاینات علیه افضل الصلوة و اكمل التحیات بروایات مختلفه در آن نسخه مسطور و مولانا معین الدین در شهور سنه سبع و تسعمائه مریض شده درگذشت و در مزار مقرب حضرت یاری خواجه عبد اللّه انصاری پهلوی برادر خود قاضی نظام الدین مدفون گشت
مولانا شمس الدین محمد اسفراینی در ایام جوانی به تحصیل علوم بل تكمیل فنون محسوس و مفهوم قیام نمود و در میدان درس و افاده از اماثل و اقران قصب السبق در ربود و آنجناب بحسن محاوره و مكارم اخلاق اتصاف داشت و مدتی مدید در مدرسه شریفه سلطانی و بعضی دیگر از بقاع دار السلطنه هراة همت بر نشر فواید علمی میگماشت در ماه جمادی الاخر سنه تسعمائه پهلو بر بستر ناتوانی نهاد و بمرض حصبه اوراق بقا بباد فنا داد
مولانا شمس الدین محمد بن مولانا شرف الدین عثمان در جمیع اقسام علوم معقول و تمامی فنون مفهوم و منقول سرآمد علماء ماوراء النهر بلكه مقتدای فضلای هر شهر بود و در اواسط زمان خاقان منصور از سمرقند متوجه گذاردن حج اسلام شده بدار السلطنه هراة رسید و منظور نظر عنایت خاقانی و ملحوظ عین رعایت جناب مقرب
ص: 341
حضرت سلطانی گشته عزیمت آنسفر مبارك بامضا رسانید و بعد از مراجعت در دار السلطنة هراة توطن نمود و سالها در مدرسه شریفه سلطانیه و مدرسه اخلاصیه مبشر فواید علمیه و درس مسائل دینیه مشغولی میفرمود و آنجناب كه بمولانازاده مولانا عثمان اشتهار دارد باوجود كمال دانشمندی و كبر سن و وفور زهد و تقوی بصفت تواضع و كسر نفس اتصاف داشت و در ماه ربیع الاولی سنه احدی و تسعمائه رایت رحلت بعآلم آخرت برافراشت.
مولانا برهان الدین عطاء الله الرازی بوفور علم و سرعت فهم و جودت طبع از اكثر فضلاء دانشور ممتاز و مستثنی بود و بسعت مشرب و میل بصحبت اهل طرب و عدم تعیین بر تمامی ظرفاء هنرور فایق می‌نمود و مدتی مدید تدریس مدرسه خاقان سعید مغفور و خانقاه خاصه مقرب الحضرة السلطانیه تعلق بآنجناب میداشت و بقلم فضل و كمال نقش افاده بر صحایف ضمائر بسیاری از طلبه علوم مینگاشت ارتحال مولانا برهان الدین از جهان محنت‌آئین بخلد برین در ماه رمضان سنه اثنی و تسعمائه بوقوع انجامید و از نتایج طبع او رساله اینست كه در فن معما در زمان ابو القاسم بر؟؟؟
میرزا مرقوم كلك بلاغت انتما گردانید.
حضرت مخدوم امیر خواند محمد از سایر اولاد عظام امیر خاوند شاه بلكه از اكثر علماء فضایل پناه بجودت طبع سلیم و سلامت ذهن مستقیم امتیاز تمام داشتند و در ایام جوانی تحصیل كمالات نفسانی نموده در علوم معقول و منقول نقش مهارت بر لوح خاطر نگاشتند و وفور وقوف آنحضرت در فن تاریخ و صنعت انشا بمرتبه بود كه قلم سخن‌آرا از تبیین آن بعجز و قصور اعتراف دارد و كمال بلاغت آن مهر سپهر سیادت در تحریر حكایات و تقریر روایات درجه داشت كه بیان فصحا توضیح آن را كما ینبغی از جمله محالات میشمارد تالیف كتاب افادت آیاب روضة الضفا بر ثبوت این دعوی برهانیست معین و تلطیف عبارات آن نسخه فصاحت انتما بر وقوع اینمعنی دلیلیست مبرهن و راقم حروف نسبت بآنحضرت علاقه فرزندی ثابت دارد و بزبان گستاخی خود را در سلك شاگردانش میشمارد سبحان اللّه غلط گفتم انتساب قطره بدریا عین بی‌ادبیست و اقتباس ذره از خورشید و الا غایت بو العجبی نظم
چه نسبت ذره را با مهر انورنمیشاید خزف در عقد گوهر
اگر خواهم كه باشد آبرویم‌همی‌گویم كه من شاگرد اویم
نه شاگردم غلام كمترینم‌بگرد خرمن او خوشه چینم غرض از اظهار این شرف آنكه اگر كلك سخن‌گذار درین مقام بیش از این در ذكر مكارم اخلاق و محاسن آداب آنحضرت مبالغه كند شاید كه مردم عیب‌جوی بنابر نسبت مذكور بخودستائی حمل نمایند و گفتار این بیمقدار را داخل لاف و كذاف داشته زبان اعتراض بگشایند لا جرم از اطناب اجتناب نموده مرقوم قلم خجسته رقم میگرداند كه حضرت ابوی مخدومی را در اواخر ایام حیات میل بانقطاع و انزوا شده از اختلاط خلایق دامن همت برچیده مدت یكسال در گازرگاه روزگار گذرانیدند و اكثر اوقات را بكسب سعادات اخروی و كمالات معنوی مصروف
ص: 342
گردانیدند و در ماه رمضان سنه اثنی و تسعمائه بواسطه عرض مرض سوء القنیه از آن مقام بشهر مراجعت نموده بر بستر ناتوانی افتادند و مدت دو ماه صاحب فراش بوده در دوم ذی قعده سنه ثلث و تسعمائه از محنت‌آباد جهان بریاض راحت‌فزای جنان انتقال فرمودند وفات آنحضرت در سن شصت و شش‌سالگی دست داد دفنش در مزار شیخ بهاء الدین عمر اتفاق افتاد.
مولانا قطب الدین محمد آدم اعلم اطباء زمان و افضل حكماء دوران بود و در معالجه مرضی و ازاله علل بر ایامیمنت انفاس مسیحا ظاهر مینمود اما بصفت حسن‌خلق اتصاف نداشت و در اوایل سنه اربع و تسعمائه علم عزیمت بصوب عالم آخرت برافراشت.
مولانا نظام الدین عبد الحی الطبیب در مبادی احوال بعلاج مرضی دار الشفاء امیر هدایت‌انتما مشغول بود و چون حضرت ولایت پناه خواجه عبید اللّه طاب ثراه بواسطه عرض مرض كس بهراة فرستاده از عالیجناب مقرب السلطانی طبیب طلبید جناب حكمت مآبی حسب الحكم بطرف سمرقند توجه نمود و بعد از آنكه از آن سفر دوستكام بازآمد بمزید عنایت و نوازش اختصاص یافته روزبروز پایه قدر و منزلتش بالا گرفته و ساعت بساعت كوكب بخت و طالعش سمت استعلا پذیرفته تا كار بجائی رسید كه منظور نظر التفات خاقان منصور پسندیده‌صفات شده و در حرم نیز درآمده محرم اسرار صغار و كبار گشت و تا آخر ایام حیات در اوج جاه و جلال بود.
مولانا شمس الدین محمد روجی مقتدای مشایخ زمان و پیشوای اصحاب زهد و عرفان بود و قرب هفتاد سال در سلوك طریق هدایت و تتبع سنن سنیه حضرت خیر البریه علیه السلام و التحیة سعی نمود جمعی كثیر از درویشان و طالبان طریقه ایشان هرروز بآستان كرامت آشیانش میرسیدند و از باطن فرخنده‌میامنش اقتباس انوار سعادات كرده بمرادات فایز میگردیدند و آنجناب در اوایل ماه رمضان سنه اربع و تسعمائه مریض گشت و در ایام ناتوانی بنابر حسن اعتقادی كه نسبت بمقرب حضرت سلطانی داشت وصیت نمود كه ایشان در تجهیز و تكفین من شرایط اهتمام بجای آوردند و در هرموضع كه صلاح دانند جسد مرا مدفون گردانند و در روز شنبه شانزدهم ماه مذكور داعی حق را لبیك اجابت گفت و امیر نظام الدین علیشیر پس از تقدیم غسل و تكفین باتفاق اشراف و اعیان هراة نعش مغفرت صفاتش را بعیدگاه هراة بردند و نماز گذارده در پهلوی قبر مولانا سعد الدین كاشغری كه پیر ایشان بود دفن كردند اما پس از روزی‌چند بعضی از مریدانش نیم‌شبی بآن مقبره رفته و آن پیر عزیز را از قبر بیرون كشیده بكازرگاه نقل نمودند و نزدیك بمزار مقرب حضرت باری خواجه عبد اللّه انصاری تختی ساخته دفن فرمودند این قطعه را كه نوشته میشود امیر سلطان ابراهیم امینی در تاریخ آنواقعه منظوم گردانیده و روز و ماه و سال آنحادثه را در یك مصراع بسرحد ظهور رسانیده قطعه
آن پیر كه سر عشق او رااز عین شهود بود مشهود
منسوب بروج و در حقیقت‌زو نسبت هردو كون مقصود
شد سوی جنان و گشت تاریخ‌شنبه كه ز صوم شانزده بود.
ص: 343
مولانا میر حسین معمائی در تزكیه نفس نفیس و تصفیه باطن شریف و سیر رضیه و شیم مرضیه عدیل و نظیر نداشت و بسبب كمال تواضع و حسن خلق همواره تخم مهر و محبت در فضای ضمیر صغیر و كبیر میكاشت چندین سال در مدرسه شریفه اخلاصیه ساكن بود و بطلب علم مشغولی مینمود و اكثر متداولات فنون معقول و منقول را مطالعه فرمود و مهارتش در فن معما بجائی رسید كه رقم نسخ بر گفتار مهره آن صنعت كشید و در سنه اربع و تسعمائه بمرض اسهال درگذشت و در گنبد مدرسه مذكوره مدفون گشت از نتایج طبع نقاد آن سید پاك‌اعتقاد رساله‌ایست كه در فن معما در سلك انشا كشیده و در كلام منظوم و منثور آن نسخه كمال دقت و بلاغت ظاهر گردانیده مسود اوراق را در تاریخ وفات آن مظهر مكارم اخلاق قطعه بخاطر رسیده بود ثبت آن درین مقام مناسب نمود قطعه
مظهر خلق‌حسن میر حسین‌سید فاضل فرخنده‌صفات
كرد رحلت بسوی خلد برین‌یافت از حادثه دهر نجات
نور رحمت چو برو نازلشدنور رحمت شودش سال وفات مولانا كمال الدین مسعود شروانی در علم كلام و منطق و حكمیات اعلم علماء زمان خود بود و در درس سایر علوم معقول و منقول كمال دقت و لطف طبع ظاهر مینمود سالها در مدرسه مهد علیا گوهرشاد آغا و مدرسه اخلاصیه مقرب حضرت السلطانیه بدرس و افاده اشتغال داشت و بعد از فوت قاضی نظام الدین ترك تدریس مدرسه گوهرشاد بیگم داده در مدرسه غیاثیه علم افادف برافراشت و در روزیكه آنجناب را در آن مدرسه اجلاس میكردند امیر نظام الدین علیشیر و تمامی سادات و علماء دار السلطنة هراة مجتمع گشتند و چون یكی از شروط وقفیه آن مدرسه آنست كه اعلم علماء خراسان در آنجا مدرس باشد در آنروز مولانا كمال الدین مسعود قصد تعرض دانشمندان خراسان كرد آیت (إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ) را درس گفت و آن مقدار نكات بدیعه و معانی شریفه ادا فرمود كه موجب تحسین و آفرین همگنان گشت از آثار قلم افادت رقمش حاشیه شرح حكمت العین و بعضی دیگر از رسائل در میان طلبه مشهور است و از اشعار بلاغت اشعارش این مطلع در مجالس النفایس مسطور مطلع
بسوز سینه مستان برقّت می‌ناب‌كه نیست سوز مرا سازگار غیر شراب انتقال مولانا مسعود شروانی از جهان فانی بعالم جاودانی در شهور سنه خمس و تسعمائه روی نمود و در مزار پیر سیصد ساله مدفون شد
مولانا خلیل الله ولد مولانا فاضل سمرقندی بود و در اوایل حال بملازمت حضرت میرزا ابا بكر بن میرزا سلطان ابو سعید قیام مینمود و بعد از واقعه شاه‌زاده بدار السلطنه هراة شتافت و آغاز درس كرده پرتو التفات مقرب حضرت سلطانی بر وجنات احوالش تافت مدتی در مدرسه شریفه گوهرشاد آغا و خانقاه اخلاصیه بدرس و افاده اشتغال داشت و الحق در آن اوقات طلبه علوم را از نتایج طبع نقاد خویش مستفید ساخته بر بعضی از اماثل و اقران رایت تفوق می‌افراشت اما چون بشرب مدام مشغولی مینمود خاطر
ص: 344
امیر علیشیر از وی متنفر شده بعزلش حكم فرمود و آنجناب از هراة ببلخ رفته روزی‌چند در پناه دولت سلطان بدیع الزمان میرزا بسر برد و در آن ولایت نیز از وی حركات نالایق صدور یافته روی بقندز آورد و در ظل رعایت امیر خسرو شاه می‌بود تا آن زمانیكه از عالم انتقال نمود.
مولانا مسیح الدین حبیب الله برادرزاده مولانا عز الدین حسین طبیب بود كه در زمان میرزا سلطان ابو القاسم بابر و میرزا سلطان ابو سعید از سایر اطباء زمان در میدان حذاقت‌گوی مسابقت میر بود و مولانا حبیب اللّه نیز در معالجه مرضی و ازاله علل برایا آثار نفس مسیحا ظاهر میگردانید و از مبادی ایام سلطنت خاقان منصور تا وقت وفات در ملازمت آنحضرت روزگار میگذرانید باوجود حصول تقرب بر درگاه خلافت‌پناه و وفور اسباب مكنت و جاه بطیب نفس و بشره شكفته بر بالین فقرا و مساكین تشریف میبرد و از روی طوع و رغبت بیكلفت در معالجه درویشان و محتاجان شرایط اهتمام بجای می‌آورد و در شهور سنه خمس و تسعمائه نبضش از قانون اعتدال انحراف جست و بمرض اسهال كبدی مبتلا شده بجوار مغفرت الهی پیوست
مولانا حسن شاه شاعری بود بلیغ و شیرین‌كلام و از حیثیت قوت بدیهه سرخیل افاضل شعراء انام همواره ابیات ظرافت‌آمیز و اشعار مزاح‌انگیز بر لوح بیان مینگاشت و در هیچ مجلسی از مجالس دقیقه از دقایق ندیمی و نكته‌پردازی نامرئی نمیگذاشت و بیشایبه تكلف در آن شیوه بیمثل زمان خود بود چنانچه در آن باب این بیت نظم نمود بیت
در شعر و در ندیمی و در فضل و در ادب‌نی در عجم یكی چو منست و نه در عرب و مولانا حسن شاه در اوایل ایام جوانی در ملازمت میرزا سلطان محمد بن میرزا بایسنقر بسر میبرد و بصیقل لطف طبع و حسن تقریر زنك ملال از مرآت ضمیر آن شهریار كشور گیر می‌سترد و در آن اثنا روزی سخن بذكر معایب ملوك رسید و مولانا حسن شاه هر یك از سلاطین ماضیه را بعیبی منسوب گردانید میرزا محمد در آخر مجلس از وی پرسید كه من چه عیب دارم جناب مولوی جوابداد كه غیر كاهلی هیچ منقصتی در ذات شما نمی‌بینم پادشاه گفت كه كهالت ما را از كجا دانستی گفت از آنجا كه میتوانید گفت كه ده هزار دینار بمولانا حسن شاه دهید و نمی‌گوئید میرزا محمد از شنیدن این سخن در خنده افتاده پنجهزار دینار بمولانا حسن شاه عنایت كرد مولانا گفت اینك از غایت كاهلی در میان راه ماندید و مولانا حسن شاه بعد از شهادت میرزا محمد در دار السلطنة هراة متوطن گشت و همواره با سلاطین و حكام طریق اختلاط مسلوك داشته بفراغت اوقات میگذرانید و چون سلطنت ممالك خراسان بخاقان منصور انتقال یافت پرتو انوار عاطفت امیر نظام الدین علیشیر بر وجنات احوالش تافت و جناب مولوی پیوسته مقرب حضرت سلطانی را ملازمت میكرد و بتقریبات جهة تشحیذ خاطر عاطرش ابیات بسلك نظم درمی‌آورد از جمله آنكه نوبتی داروغه هراة بموجب فرمان خاقان خجسته‌صفات و سمه كبود را كه ضعیفه بدكردار
ص: 345
بود از شهر اخراج كرد و خواجه مطهر عودی بخدمت امیر علیشیر شتافته منزل او را كه دیوانی شده بود طلب نمود و ملتمس مبذول افتاده همان زمان مولانا حسن شاه بمجلس در آمد و همان التماس كرد مقرب حضرت سلطانی جوابداد كه آنخانه تعلق بخواجه مطهر گرفت و مولانا حسن شاه فی الحال این رباعی بر زبان آورد رباعی
در شهر اگر مطهر عودی هست‌بر خود در فسق كس نیارد بربست
هرقحیه كه از شهر برونش كردنداین قحبه زن آمد و بجایش بنشست دیگر آنكه بعد از فوت امیر سلطان حسن ارهنگی مقرب حضرت سلطانی جهة ترویح روح او ترتیب آشی عظیم اشارت فرمود و فرمانبران آغاز سرانجام اسباب مصالح طعام كرده هرروز مولانا حسن شاه بدر دولتخانه آنجناب می‌آمد و خبر میگرفت كه آش بكجا رسیده قضا را در روزیكه آش میكشیدند او را مهمی روی نمود و در وقتی بملازمت امیر علیشیر آمد كه طعام باتمام پیوسته بود لا جرم متاسف گشته این رباعی بر زبانش گذشت رباعی
دیر آمدم و ز غصه غمخوردن‌دانم بیقین كه جان نخواهم بردن
یك آش دگر برای من فكر كنیدكز غصه این آش بخواهم مردن وفات مولانا حسن شاه در شهور سنه خمس و تسعمائه روی نمود و مدت عمرش زیاده بر صد سال بود.
میر حاج بشرف سیادت و صفت زهد و عبادت اتصاف داشت و همواره در منقبت شاه ولایت علیه السلام و التحیة قصاید غرا بر لوح بیان مینگاشت تخلصش در دیوان قصاید میر حاج و در غزلیاتش انسی بود و قصه لیلی و مجنون را بنظم آورده باین بیت افتتاح نمود بیت
ایعشق تو را جهان طفیلی‌مجنون تو شد هزار لیلی مولانا كمال الدین حسین الواعظ در علم نجوم و انشا بیمثل زمان خود بود و در سایر علوم نیز با امثال و اقران دعوی برابری مینمود و بآواز خوش و صوت دلكش بامر وعظ و نصیحت میپرداخت و به عبارات لایقه و اشارات رایقه معانی آیات بینات كلام الهی و غوامض اسرار احادیث حضرت رسالت پناهی را مبین میساخت صباح روز جمعه در دار السیادة سلطانی كه در سر چهارسوق بلده هراة واقع است بوعظ مشغولی میكرد و بعد از اداء نماز جمعه در مسجد جامع امیر علیشیر در لوازم آنكار شرایط اهتمام بجای آورد روز سه‌شنبه در مدرسه سلطانی وعظ میگفت و روز چهارشنبه در سر مزار پیر مجرد خواجه ابو الولید احمد و ایضا در اواخر اوقات حیات چندگاه در حظیره سلطان احمد میرزا روز پنجشنبه بآن امر پرداخت و چون متقاضی اجل موعود در رسید فی سنه عشر و تسعمائه مهر سكوت بر لب زده عالم آخرت را منزل ساخت مصنفات مولانا كمال الدین حسین بسیار است و آثار خامه بلاغت دثارش بیشمار از آنجمله جواهر التفسیر و مواهب علیه و روضة الشهدا و انوار السهیلی و مخزن الانشا و اخلاق المحسنین و اختیارات در میان مردم مشهور است و از اشعار فصاحت شعارش این مطلع در مجالس النفایس مسطور مطلع
سبز خطا ز مشك ترغالیه بر سمن مزن‌سنبل تاب‌داده را بر گل نسترن مزن و درین تاریخ یعنی
ص: 346
شهور سنه تسع و عشرین تسعمائه كه این اجزا سمت ترتیب مییاید فرزند ارجمند مولانا كمال الدین حسین مولانا فخر الدین علی قایم‌مقام والد بزرگوار خویش بوده صباح روز جمعه در مسجد جامع هراة كه جامع اصناف فیوضاتست بنصیحت و ارشاد فرق عباد میپردازند و الحق در آن امر باحسن وجهی و ابلغ صورتی رایت تفوق بر اماثل و افاضل می‌افرازند و از سایر اقسام فضایل نیز بهره تمام دارند و همواره نقش تتبع سنن سنیه مصطفویه بر لوح خاطر عاطر مینگارند از منظومات مولانا فخر الدین علی محمود و ایاز كه بر وزن لیلی و مجنون در سلك تحریر كشیده‌اند در میان مردم مشهور است و بسیاری از معانی دقیقه در آن رساله مندرج و مذكور.
مولانا عبد الجمیل در سلك دانشمندان متعین انتظام داشت و چندگاه در دار السیادة سلطانی بقلم دانش نقش افاده بر صحیفه خواطر طلبه مینگاشت وفاتش در سنه احدی عشر و تسعمائه اتفاق افتاد و جهة ضبط تاریخ مذكور كلك سخن‌گذار امیر سلطان ابراهیم امینی بتحریر این قطعه زبان گشاد قطعه
افسوس از آن سپهر دانش‌كش بود چو ابر شیوه انفاق
ز آن عبد جمیل گشت نامش‌كاراسته شد بحسن اخلاق
تاریخ وفات او خرد گفت‌علامه بیمثال آفاق .
مولانا نظام الدین عبد الحق از اكثر مفتیان دار السلطنة هراة بمزید فقاهت ممتاز بود و چندگاهی بمنصب قضا سرافراز شده بفیصل قضایاء شرعیه قیام مینمود
مولانا سیفی در زمان خاقان منصور از بخارا كه وطن مالوف و مسكن معهود او بود بهراة آمد آغاز تحصیل علوم نمود و در ظل تربیت و رعایت امیر نظام الدین علیشیر آرام یافته احیانا بملازمت آستان سلطنت‌آشیان نیز اقدام می‌فرمود و بعد از چند سال بمقتضای حدیث (حب الوطن من الایمان) روی بماوراء النهر آورد و بشرف آستانی شاه‌زاده سعید بایسنقر میرزا مشرف گشته دو سه سال در خدمت آنحضرت بسر برد و چون میرزا بایسنقر از جام انتقام امیر خسرو شاه شربت شهادت چشید مولانا سیفی در بخارا ساكن گشت تا آن زمان كه دست قضا سجل حیاتش درنوشت و آن‌جناب را اشعار دلفریب و معانی خاص بسیار است از آنجمله این دو بیت بخاطر بود ثبت افتاد بیتین
ای ترا چون دل عشاق پریشان كاكل‌قامتت فتنه و سر فتنه و دوران كاكل
همچو دودیست كه بر گرد سر شمع بودحلقه‌حلقه بسر آن مه تابان كاكل و ایضا مولانا سیفی در باب ارباب صناعات دیوانی علاحده اختراع نموده و در آن منظومات امثال و معانی بدیعه درج فرموده از جمله آن ابیات این مطلع بغایت مشهور است مطلع
تا بنقد جان بت خباز من نان می‌دهدعاشق بیچاره نان می‌گوید و جان می‌دهد.
مولانا ریاضی از مشاهیر شعراء خراسان بود و بنظم فتوحات و حالات خاقان متصور اشتغال می‌نمود و چندگاه قضاء ولایت زاوه و محولات كه منشاء و مولد اوست تعلق بوی میداشت و بواسطه شكایت كلانتران ولایت از آن امر معاف شده همگی همت بر نظم
ص: 347
اشعار گماشت این مطلع از منظومات اوست كه مطلع
فلك شسته بآب خضر اگر دامان من بودی‌هنوزم دست دور از دامن جانان من بودی.
شیخ صوفی علی در سلك اعاظم مریدان شیخ زین الدین الخوافی انتظام داشت و از اوایل ایام صبی تا نهایت اوقات شیب همواره همت عالی‌نهمت بر اداء وظایف طاعات و عبادات میگماشت و جمعی كثیر از درویشان در خانقاه آن جناب ساكن میبودند و اوقات شریف را مستغرق ذكر الهی گردانیده از باطنش اقتباس انوار سعادت مینمودند و شیخ صوفی علی در اواخر زمان خاقان منصور داعی حق را لبیك اجابت گفته درگذشت و در حظیره كه خواجه جمال الدین عطاء اللّه در سر خیابان ساخته است مدفون گشت.
خواجه منصور تبكچی مدتی مدید در ملازمت آستان سلطنت‌آشیان خاقان منصور بسر میبرد و حسب الحكم بپرسیدن مهم دادخواهان مشغولی می‌كرد از نظم اشعار وقوفی تمام داشت و همواره غزل‌های دلفریب بر لوح بیان می‌نگاشت این مطلع از جمله ابیات اوست كه مطلع
پرده لاله تهی دیدم و آغشته بخون‌یادم آمد كه مرا رفته دل از پرده برون مولانا نظام الدین استرآبادی سرآمد قصیده‌گویان زمان خود بود و گاهی بطلب علم نیز مشغولی مینمود این مطلع از منظومات اوست كه مطلع
بباغ دل درین بستان سرای عالم فانی‌نهال آرزو منشان كه بار آرد پشیمانی.
مولانا محمد بدخشی بحلاوت گفتار و بلاغت اشعار اتصاف داشت و همواره همت بر نظم معما و تالیف قواعد آن فن میگماشت مدت سی سال در ملازمت امیر نظام- الدین علیشیر اوقات گذرانید و چند رساله در علم معما مرقوم كلك فصاحت انتما گردانید و چند رساله در علم معما مرقوم كلك فصاحت انتما گردانید از جمله معمیات آن‌جناب این معما باسم حبیب بخاطر بود مثبت گشت معما
ترا تبخاله بر لب‌های خندان‌حبابی شد بطرف آب حیوان مولانا نور الدین محمد زیارتگاهی از جانب پدر نبیره مولانا جلال الدین محمد قابنی بود و از طرف مادر دخترزاده مولانا شریف الدین عبد القهار و او در ایام جوانی در مدرسه اخلاصیه تحصیل نموده بتكمیل علوم موفق گشت و در مدرسه شریفه سلطانیه به منصب تدریس رسید اما بسبب عدم التفات امیر نظام الدین علیشیر بعد از چند ماه از آن امر معزول گردید بنابرآن فی سنه خمس و تسعمائه از بلده فاخره هراة بقبة الاسلام بلخ رفت و منظور نظر عواطف سلطان بدیع الزمان میرزا گشته در مسجد جمعه آن بلده آغاز درس و افاده فرمود و میرزا بدیع الزمان هفته دو نوبت بآن درس تشریف میبرد و نسبت بجناب مولوی غایت تعظیم و تكریم بجای می‌آورد و در آن اثنا مولانا نور الدین محمد بواسطه حب دخل در امور دیوانی و اشغال سلطانی از بدیع الزمان میرزا التماس نمود كه منصب رسالت دیوان صدارت بدو مفوض گردد و میرزا بدیع الزمان این ملتمس را بعز
ص: 348
اجابت اقتران داده بسبب دخل در آن مهم جناب مولوی را تنزلی تمام دست داد و كار بجائی رسید كه از بلخ سفر كرده بقندهار رفت و تتمه اوقات حیات را در ملازمت اولاد امیر ذو النون بپایان رسانید وفاتش در شهور سنه ثلث و عشر و تسعمائه در قندهار وقوع یافت و همانجا مدفون گردید.
مولانا معین الدین محمد اسفراری عمده مترسلان زمان خود بود و بنظم اشعار نیز مشغولی مینمود از حسن خط تعلیق بهره تمام داشت و اكثر اوقات همت بر تعلیم قواعد آن فن میگماشت از جمله مؤلفاتش تاریخ بلده هراة و ترسلی مشتمل بر منشآت مناشیر و مكتوبات در میان مردمان مشهور است و از اشعارش این مطلع بر السنه و افواه مذكور مطلع
ز سرمه است آنكه می‌بینی بچشم هریری پیكركه از غوغای چشمش میكند خاك سیه بر سر مولانا حاجی محمد نقاش ذو الفنون زمان خود بود و پیوسته بقلم اندیشه امور غریبه و صور عجیبه بر صحایف روزگار تحریر مینمود در فن تصویر و تذهیب مهارت تمام داشت و چندگاه همت بر پختن چینی فغفوری گماشت بعد از تجربه بسیار و ارتكاب مشقت بیشمار جسم ظروف و اوانی كه میساخت با چینی بغایت شبیه گشت اما رنك و صفایش چنانچه میباید نبود و از جمله مخترعات مولانا حاجی محمد صندوق ساعتی است كه در كتابخانه امیر نظام الدین علیشیر ترتیب نموده در آن صندوق صورتی تعبیه كرده بود كه چوبی در دست داشت و چون یكساعت از روز میگذشت آن پیكر چوب را یكنوبت نقاره كه در پیش او بود می‌زد و بعد از گذشتن ساعت دوم دو نوبت آن حركت میكرد و علی هذا القیاس و خدمت مولوی مدتی كتابدار امیر علیشیر بود و آخر الامر از آن‌جناب رنجیده در شهور سنه اربع و تسعمائه كه میرزا بدیع الزمان بمحاصره بلده هرات اشتغال داشت بگریخت و بشاهزاده پیوست و بهمان منصب منصوب گشت و در اوایل زمان استیلاء ابو الفتح محمد خان شیبانی درگذشت.
خواجه میرك نقاش در علم تصویر و تذهیب نظیر نداشت و در فن كتاب‌نویسی رایت بیمثلی برافراشت اكثر كتابهای عمارات هراة بخط اوست وفاتش در زمان تسلط محمد خان شیبانی بر ولایت خراسان بوقوع پیوست.
مولانا بنائی ولد استاد محمد سبز معمار بود و در نظم اشعار مهارت كامل ظاهر مینمود از علم تصوف و موسیقی وقوفی تمام داشت و در اواسط زمان خاقان منصور از امیر نظام الدین علیشیر رنجیده بعراق رفت و مدتی بملازمت سلطان یعقوب میرزا پرداخت آخر الامر به مقتضای حدیث حب الوطن بخراسان بازآمده چندگاه دیگر در بلده هراة متوطن بود كرة بعد اخری از آن امیر صافی ضمیر غبار نقار بر خاطرش نشسته بسمرقند شتافت و در آنولایت پرتو انوار التفات سلطان علی میرزا بر وجنات احوالش تافت و چون آن ملك بحیز تسخیر محمد خان شیبانی درآمد ملازم گشته در سلك خواص بارگاه سلطنت ملازمت میكرد و بعد از قتل آن پادشاه عالیجاه باولادش پیوسته در سالی كه
ص: 349
مراتب امور جهانبانی امیر نجم ثانی بفرمان واجب الاذعان حضرت پادشاه دین‌پناه لشگر بماوراء النهر كشید و قرشی را گرفته در آن بلده قتل عام بوقوع انجامید بناء حیات مولانا بنانی در خم تیغ غازیان عظام صفت انهدام یافت دیوان اشعارش در بلاد ماوراء النهر و خراسان مشهور است و اشعار آبدارش بر السنه و افواه طبقات انام مذكور و مولانا بنائی در اواخر اوقات حیات دیوان خواجه حافظ شیرازی را تتبع نمود و در آن غزلیات بلاغت آیات حالی تخلص فرمود.
شیخ الاسلام امجد مولانا سیف الدین احمد علامه عرصه عالم و ملاذ علماء بنی آدم بود بغایت امانت و دینداری موصوف و بنهایت دیانت و پرهیزكاری معروف در علم تفسیر و حدیث و فقه بی‌شبه و بدل و در سایر فنون عقلی و نقلی از اكثر علماء زمان افضل و آنجناب بعد از فوت والد ماجد خود مولانا قطب الدین یحیی بن مولانا محمد بن مولانا سعد الملة و الدین مسعود التفتازانی در امر شیخ الاسلامی دخل كرد و قرب سی سال در خطه خراسان لوازم تقویت شریعت مطهر بجای آورد و در ماه رمضان سنه ست عشر و تسعمائه بواسطه سعایت اصحاب غرض فرمان همایون نواب كامیاب شاهی بمؤاخذه و مصادره آنجناب صدور یافت و همدران ایام بنابر تقدیر پادشاه قدیر كشته گشته بعالم آخرت شتافت مدرسه كه نزدیك بمسجد جامع بلده هراة به نواحی درب خلفیان واقعست از آثار جناب شیخ الاسلامست و بعضی از رسایل و حواشی آنجناب كه در اصناف علوم تالیف یافته در میان طلاب مشهور است و سخنان آن رسایل بر الواح خواطر مسطور تاریخ حبیب السیر ج‌4 349 ذكر بعضی از سادات و نقباء و مشایخ و علما و فضلا كه معاصر بودند با معز سلطنة و الخلافه سلطان حسین میرزا ..... ص : 333
یر مرتاض در علم حكمت و ریاضی بی‌شبه و نظیر بود و در سایر علوم بر بسیاری از دانشمندان زمان دعوی تفوق می‌نمود و بصیام دهر روزگار میگذرانید و همواره وظایف طاعات و عبادات مؤدی میگردانید و در زمان خاقان منصور در مدرسه اخلاصیه بلوازم منصب تدریس اشتغال داشت و در ایام دولت محمد خان شیبانی در مدرسه سلطانی نیز رایت افادت برافراشت و كرت ثانی كه ماهچه علم زرنگار نواب كامیاب شاهی پرتو وصول بر ولایات خراسان انداخت امیر مرتاض بسبب تعصب در مذهب تسنن از هراة بطرف قندهار شتافت و همدران ولایت وفات یافت
خواجه عماد الدین عبد العزیز المشتهر بمولانازاده ابهری عالمی متبحر بود و در علم حدیث وفقه حنفی و شافعی اظهار مهارت مینمود و در زمان خاقان منصور بنام امیر نظام الدین علیشیر مشكوه را شرح نوشت اما پیش از آنكه آن كتاب شهرت یابد دست زمانه ورق آندولت را درنوشت و سالها در مدرسه خاقان سعید شاه‌رخ میرزا و مدرسه سلطانی و خانقاه اخلاصیه بدرس و افاده اشتغال داشت و در همان سال كه امیر مرتاض از هراة بجانب قندهار رفت مولانازاده نیز راه بلاد هند پیش گرفت و دیگر از وی خبر نیامد و در ولایات سند فوت شد
مولانا فصیح الدین صاحب دارا بحدت طبع و جودت ذهن و مكارم اخلاق و محاسن آداب سرآمد فضلاء استراباد بود و در فن شطرنج خواه كبیر و خواه صغیر چه
ص: 350
حاضرانه و چه غایبانه مهارت تمام ظاهر مینمود در نظم قصاید و معمیات نهایت بلاغت بجای می‌آورد و اكثر اوقات شریف را بخدمت امیر نظام الدین علیشیر صرف میكرد و بعد از فوت آنجناب بملازمت آستان معدلت آشیان خاقان منصور پرداخت و داروغه كتابخانه همایون شده در سلك انچكیان رایت تقرب برافراخت از جمله نوادر اشعار مولانا صاحب قصیده‌ایست كه در مرثیه مقرب الحضرت السلطانیه در سلك نظم كشیده و حروف مصارع اول تمامی ابیات آن مرثیه بحساب جمل از سال ولایت امیر علیشیر خبر میدهد و حروف مصارع آخر از تاریخ وفات آنجناب چنانچه در معانی آن اشعار اصلا خللی واقع نیست فوت مولانا صاحب در سنه سبع عشر و تسعمائه در ولایت استرآباد دست داد و از معمیاتش این رباعی باسم رجب بر خاطر بود ثبت افتاد رباعی
آن ترك پری‌پیكر خورشیدلقاباشد پی تاراج دلم عشوه نما
بنگر دل ویران مرا كان عیاردزدانه نهفت و بازش آورد بجا.
مولانا محمد طالب طالب علمی خوش‌طبع بود و در فن معما از امثال و اقران ممتاز و مستثنی مینمود و سالها در ملازمت سلطان بدیع الزمان میرزا به منصب صدارت اشتغال داشت و چون از سعادت خدمت آنحضرت محروم ماند بدرگاه عالمپناه حضرت پادشاه ظهیر الدین محمد بابر میرزا رفته رایت تقرب برافراشت در شهور سنه ثمان عشر و تسعمائه كه میان عبید اللّه خان و آن پادشاه عالیشان در ماوراء النهر محاربه بوقوع انجامید مولانا محمد در آن معركه شربت شهادت چشید از نتایج طبع آنجناب رساله‌ایست در فن معما در غایت دقت و لطافت و از منظومات مولانا محمد این معما باسم یحیی در آن رساله مندرج است كه معما
چو روی خوب تو دیدم برفت از دل من‌محبت همه اشیا بغیر وجه حسن.
امیر كمال الدین حسین ابیوردی در سلك فضلای سادات خراسان منتظم بود و در عنفوان اوان جوانی از باورد بهراة آمد و به تحصیل علوم مشغولی نمود در آن اثنا به مجلس شریف كیچیك میرزا افتاد و شاه‌زاده او را مصاحب خود ساخته ابواب احسان بر روی روزگارش بگشاد اما در وقتیكه میرزا كیچیك عزیمت حج فرمود امیر حسین با وی مرافقت ننمود و بعد از رفتن شاه‌زاده از توقف پشیمان شده از عقبش شتافت لیكن بحسب تقدیر ملك قدیر در آن سفر بلكه دیگر بخدمتش نتوانست رسید و چون حج اسلام گذارده مراجعت كرد در تبریز بسعادت ملازمت سلطان یعقوب میرزا اختصاص یافت و چند سال در آن مملكت اوقات گذرانیده بوطن مالوف بازآمد و بخدمت امیر علیشیر پیوسته ملحوظ عین التفات شد از غرایب واقعات كه امیر حسین را اتفاق افتاد یكی آن‌كه در آن اوان كه ملازمت امیر علیشیر مینمود آنجناب او را برسالت سلطان یعقوب میرزا نامزد فرمود و مقرر كرد كه كلیات مولانا عبد الرحمن جامی با دیگر كتب نفیسه از كتابخانه خاصه ستانده جهت قاضی عیسی و نواب آن درگاه بر دو در وقتیكه جناب سیادت‌مآبی آن كتب را از مولانا عبد الكریم كتابدار میستاند خدمت مولوی سهو كرده فتوحات مكی را كه در حجم
ص: 351
و جلد بكلیات مولانا عبد الرحمن جامی مشابهت داشت بوی داد و امیر حسین آن كتاب را احتیاط ننموده با دیگر تحف و تبركات مضبوط ساخت و چون بملازمت سلطان یعقوب میرزا رسید و پیشكش گذرانید پادشاه عالیجاه از كمال مكارم اخلاق او را پرسیده بر زبان مبارك گذرانید كه درین سفر بواسطه بعد مسافت ملول شده باشی امیر حسین جوابداد كه بنده را در راه مصاحبی بود كه ملالت در پیرامن خاطر نمیگذاشت سلطان یعقوب میرزا از حقیقت اینسخن استفسار نمود جناب سیادتمآبی فرمود كه كلیات حضرت مولوی كه مقرب حضرت سلطانی جهة ملازمان قاضی فرستاده‌اند همراه داشتم و هرگاه اندك ملالتی دست میداد نظر بر آن كتاب افادت‌مآب می‌انداختم پادشاه فرمود كه كلیات را بیاورید تا مشاهده نمایم و امیر حسین كس فرستاد تا آن مجلد را بمجلس آوردند و چون باز كردند معلوم شد كه فتوحات مكی است نه كلیات مولانا جامی لا جرم جناب سیادت‌مآبی از چند حیثیت منفعل گشت و از این جهة دیگر منظور نظر التفات امیر علیشیر نشد و در اواخر اوقات حیات خاقان منصور ببلخ شتافته سلطان بدیع الزمان میرزا او را بشیخی آستانه علیه شاهیه نصب كرد و در سنه ثمان و تسعمائه آن منصب را بامر صدارت مبدل ساخت و در سنه عشر و تسعمائه كه بدیع الزمان میرزا در هراة بود امیر حسین از صدارت استعفا نموده بابیورد رفت و یكدو سال بفراغت گذرانیده در سنه اربع عشر و تسعمائه محمد خان شیبانی او را برسم رسالت متوجه درگاه عالمپناه نواب كامیاب شاهی گردانید و امیر حسین بسعادت ملازمت آستان ملایك‌آشیان مشرف گشته مشمول انعام و احسان مراجعت نمود و در وطن مألوف و مسكن معهود یعنی ولایت ابیورد رحل اقامت انداخت و در سنه عشرین و تسعمائه عالم آخرت را منزل ساخت و از جمله معمیات آنجناب این معما باسم شاه زمان بر خاطر بود بثبت افتاد معما
شاهبازی كه طرح عدل افكندنام خود در نگین دولت كند.
خواجه ناصر الدین ابو نصر مهنه باصناف سیر سنیه و شیم مرضیه و لطف طبع و صفاء ذهن و اخلاق حمیده و اطوار پسندیده موصوف بود و در تحصیل فضایل و و كمالات و تكمیل اسباب بزرگی و سعادات از سایر اكابر خراسان ممتاز و مستنثی می- نمود و آنجناب در سلك اولاد عظام خواجه موید مهنه كه قلم شكسته رقم در ذیل وقایع ایام دولت سلطان سعید بذكر مناقب او رطب اللسان گشت انتظام داشت و نسبت بسایر مشایخ خاندان عالیشان سلطان ابو سعید ابی الخیر قدس سره بواسطه وفور علم و فضیلت رایت تفوق می‌افراشت و چون آنجنابرا زبان حلول اجل مقدر نزدیك رسید داروقه مهنه كه از اشرار قزلباشیه بود بطمع جهات و متملكات خواجه را مواخذ و معذب گردانید و در آن اثنا اعراض نفسانی بر آن حاوی كمالات انسانی غلبه كرده متوجه عالم باقی گردید از اشعار بلاغت آثارش این مطلع بر خاطر بود نوشته شد مطلع
نماند صبر و طاقت آتش غم چون شود تیزم‌از آن چون شعله بنشینم دمی صد بار و برخیزم مولانا سلطان علی مشهدی بوجاهت صورت و محاسن سیرت موصوف بود و در خط نسخ و تعلیق آنمقدار مهارت حاصل نمود كه خطوط استادان متقدمین و متاخرین
ص: 352
را منسوخ ساخت و در زمان خاقان منصور همواره باشارت آنحضرت و التماس امیر نظام الدین علیشیر بكتابت نسخ شریفه میپرداخت و گاهی بنظم اشعار نیز زبان می‌گشاد از آنجمله این مطلع بثبت افتاد مطلع
گل در بهار زان رخ گلگون نمونه‌ایست‌چون اشك من كه از دل پرخون نمونه‌ایست و آنجناب فی سنه تسع عشر و تسعمائه در مشهد مقدسه درگذشت و همدر آن بقعه متبركه مدفون گشت.
امیر صدر الدین یونس الحسینی ولد امیر رضی الدین عبد الاول بن امیر معین الدین مرتضی بن امیر صدر الدین یونس بود كه شمه از علو شأن او را خامه مكسور اللسان در اثناء ذكر اكابر زمان خاقان سعید ثبت نمود و امیر صدر الدین یونس باوجود شرف نسب بوفور فضل و كمال نیز اتصاف داشت و سالها در مدرسه شریفه سبز بر امان و مدرسه بدیعیه و مدرسه غیاثیه بقلم دانش نقش افادت بر صحایف خواطر طلبه می‌نگاشت و در زمان استیلاء محمد خان شیبانی بر دیار خراسان منصب احتساب متعلق به آن سیادتمآب گشت و یكدو سال در غایت امانت و دیانت بلوازم آن امر پرداخته بالاخره بطیب نفس از سر آن منصب درگذشت و بعد از آن بموجب استدعاء قنبر میرزا كه حاكم بلخ بود بانجا توجه نمود و قنبر میرزا منصب شیخ الاسلامی بلخ را بوی رجوع فرمود و امیر صدر الدین یونس از آن زمان تا وقتی كه حكومت قبة الاسلام بلخ بحضرت ایالت منقبت دیو سلطان انتقال كرد در كمال اعتبار و اختیار در آن دیار روزگار میگذرانید آنگاه بعضی از اهل شرارت نزد آنحضرت زبان بغیبتش گشادند و خرمن هستی آن سید عزیز را با یك پسرش سید ابو الوفا نام بباد فنا بردادند و اكنون دو پسر دیگر آنجناب امیر ابو الصفا و سید ابو البقا در بلده فاخره هراة تشریف دارند و در كمال صلاح و تقوی همت بر تحصیل علوم و اكتساب فنون منقول و مفهوم می‌گمارند.
امیر صدر الدین ابراهیم مشهدی عمده علماء زمان و قدوه سادات فضیلت‌نشان بود و در زمان خاقان منصور سالهای موفور در مدرسه شریفه سلطانی و مدرسه بدیعیه و خانقاه اخلاصیه بامر درس و افاده قیام مینمود در شهور سنه تسع و عشر و تسعمائه رایت عزیمت بصوب عالم آخرت برافراشت و دو پسر خجسته سیر یادگار گذاشت امیر محمد امین و امیر محمد حسین و این دو جوان فضیلت‌نشان بصفت صلاح و تقوی اتصاف دارند و همواره همت بر افاده و استفاده میگمارند و امیر محمد امین در مدرسه اخلاصیه بلوازم منصب تدریس اشتغال میفرماید و امیر محمد حسین در مدرسه جمالیه بافاده قیام مینماید و برادر امیر ابراهیم امیر عبد الجلیل نیز در سلك علما منتظم بود و در زمان خاقان منصور و محمد خان شیبانی چند سال بامر احتساب اشتغال مینمود
مولانا فصیح الدین محمد النظامی جمال حالش بعلو نسب و تبحر در علوم معقول و منقول آراسته بود و در فن ریاضی و حكمیات سرآمد افاضل دوران مینمود طبع سلیمش مدرك مخفیات مؤلفات علماء متقدمین و ذهن مستقیمش مظهر مخزونات مصنفات
ص: 353
فضلاء متاخرین و مقرب حضرت سلطانی اكثر متداولات را در شاگردی مولانا فصیح الدین مطالعه كرد و از آنجناب بآخواند تعبیر نموده شرایط تعظیم و تكریمش بجای می‌آورد تدریس مدرسه اخلاصیه و مدرسه غیاثیه و مدرسه بدیعیه گاهی معا و احیانا فرادی تعلق بآخواند میداشت و آنجناب در شهور سنه سبع و عشر و تسعمائه بواسطه بعضی از اسباب كه تحریر آن لایق بسیاق این كتاب نیست سلوك طریق مسافرت اختیار كرده از هراة رایت عزیمت بجانب بلخ برافراشت و چند سال در آنولایت در مصاحبت امیر صدر الدین یونس كه دامادش بود بسر برد و در اواخر سنه تسع عشر و تسعمائه روی بعالم آخرت آورد از نتایج طبع بلاغت آئین مولانا فصیح الدین حاشیه هدایه حكمت و حاشیه تذكره و شرح اربعین امام نووی و شرح مأیه عوامل و حواشی مختصر و مطول و غیرها سابقا در میان فضلا مشهور بود و طلبه را از مطالعه آن رسایل فایده تمام روی مینمود.
امیر برهان الدین عطاء الله در عنفوان اوان جوانی از بلده نیشاپور كه منشاء و مولدش بود بدار السلطنة هراة آمده تحصیل علوم نمود و باندك زمانی تكمیل اكثر فنون كرده قصب السبق از امثال و اقران در ربود در علم عروض و صنایع و بدایع شعری مهارت كامل حاصل داشت و سالها در مدرسه شریفه سلطانیه و مدرسه رفیعه اخلاصیه همت بر تدریس میگماشت از تصانیف شریفش رساله قافیه و صنایع و بدایع شعری در میان فضلا مشهور است و از منظومات فصاحت آیاتش این قطعه در صنایع و بدایع در صنعت تسمیط مذكور قطعه
بحمد اللّه كه شد حاصل جهان را رونق كامل‌ز فر رأفت شامل ز عدل خسرو عادل
شه غازی كه در هیجا چو شد پیدا هژبر آساشوند از بیم او اعدا چو روبه خائف و بیدل
سپهر سلطنت سلطان حسین آن صفدر میدان‌كه نام رستم دستان ز دستانش شده باطل و امیر عطاء اللّه را در اواخر اوقات حیات دیده ظاهری از رؤیت اشیا عاطل گشت و از بلده فاخره هراة بمشهد مقدسه رضویه علی راقدها تحف السلام و التحیه رفته در اواسط شوال سنه تسع عشر و تسعمائه درگذشت.
شیخ جلال الدین ابو سعید پورانی نبیره مولانا جلال الدین ابو یزید بود و بتصفیه خاطر عاطر و تزكیه نفس نفیس از سایر مشایخ زمان ممتاز و مستثنی مینمود جود و سخاوت آنجناب نهایت نداشت و همواره در غایت خوشخوئی همت بر ضیافت صادر و وارد میگماشت خاقان منصور نسبت بآنجناب در طریق ارادت و اعتقاد سلوك میكرد و هرسال یك دو نوبت بپوران رفته درباره وی شرایط انعام و احسان بجای می‌آورد اما محمد خان شیبانی خدمت شیخ را مصادره و مؤاخذه نمود چنانچه دیگر در دار السلطنه هراة نتوانست بود بولایت قندهار شتافته آنجا ساكن گشت و در شهور سنه احدی و عشرین و تسعمائه شبی از بام افتاده درگذشت.
سید نظام الدین سلطانعلی الموسوی باظهار زهد و تقوی و ارشاد فرق برایا بغایت مشعوف بود و پیوسته جهة سوانح مهمات مردم استخاره كرده واقعات تقریر
ص: 354
مینمود بنابرین بخواب بین مشهور گشت و در زمان خاقان منصور بواسطه وفور التفات آنحضرت پایه قدر و منزلتش از امثال و اقران درگذشت و پسرش سید افضل بصفت فضل و وقوف در نظم اشعار تركی و فارسی اتصاف داشت و در ملازمت خاقان منصور اوقات گذرانیده چندگاه همت بر پرسش یرغو میگماشت وفات سید سلطانعلی در شهور سنه احدی و عشرین و تسعمائه دست داد و انتقال سید افضل بعد از پدر بچند ماه اتفاق افتاد و امیر صدر الدین سلطان ابراهیم امینی در تاریخ فوت سید سلطانعلی فرماید قطعه
سید عالی‌نسب سلطانعلی‌آنكه میگفتش خرد ز اهل یقین
میر را چون خواب بینی شیوه بودسال فوت اوست میر خواب بین خواجه آصفی ولد خواجه نعمت اللّه قهستانی بود كه چندگاه بوزارت سلطان سعید قیام مینمود و آن‌جناب بصفاء ذهن سلیم و ذكاء طبع مستقیم از سایر شعراء روزگار و فضلاء رفیع مقدار امتیاز تمام داشت گاهی در سایه تربیت امیر نظام الدین علیشیر بسر برده احیانا همت بر ملازمت بدیع الزمان میرزا میگماشت دیوان غزلیات آنجناب مشهور و این مطلع در آن دیوان مسطور كه مطلع
بسی خود را در آب دیده چون ماهی وطن دیدم‌كه تا قلاب زلفش را بكام خویشتن دیدم وفات خواجه آصفی در شانزدهم شعبان سنه احدی و عشرین و تسعمائه اتفاق افتاد و جهة ضبط ماه و سال مذكور بلبل طبع امیر سلطان ابراهیم امینی این ترنم آغاز نهاد قطعه
چون آصفی آن چشم خرد را مردم‌در ابر اجل گشت نهان چون انجم
پرسید دل از من كه چه آمد تاریخ‌گفتم ز برات آمده روز دوم شیخ فصیح الدین محمد ارشد اولاد شیخ زین الدین خوافی بود و مدتی مدید در سر مزار جد خویش بر سجاده تقوی نشسته بضیافت صادر و وارد قیام مینمود و در سنه ثلث و عشرین و تسعمائه كه سن شریفش قریب به نود بود درگذشت و بعد از اقامت مراسم تجهیز و تكفین همدران مزار مدفون گشت.
امیر نظام الدین عبد القادر در سلك اجله سادات و علما و اعاظم افاضل و نقبا انتظام داشت و در زمان خاقان منصور سالها در مدرسه شریفه سلطانیه نقش افاده بر حاشیه ضمیر طلبه مینگاشت منصب جلیل القدر نقابت و امر قضاء مملكت خراسان مدتی مدید متعلق بآنجناب بود و در تكفل این مهام بطریق امانت دیانت سلوك مینمود وفاتش در شهور سنه خمس و عشرین و تسعمائه اتفاق افتاد و قلم خجسته رقم در بیان تاریخ آنواقعه باین رباعی زبان برگشاد رباعی
عالی‌نسبی كه بود در دین فاخردر علم یگانه در فضیلت نادر
شد سوی ریاض خلد و آمد تاریخ‌افسوس جناب میر عبد القادر.
مولانا هاتفی از اقرباء قربیه یا خواهرزاده حضرت اشرف الانامی مولانا عبد الرحمن الجامی بود و در نظم مثنوی از سایر شعراء زمان‌گوی تفوق میربود اكثر كتب خمسه شیخ نظامی را مانند لیلی و مجنون و خسرو شیرین و هفت‌پیكر تتبع كرد و در برابر اسكندرنامه ظفرنامه تیموری بنظم آورد و افتتاح نظم فتوحات نواب كامیاب شاهی
ص: 355
نیز نمود اما توفیق اتمام نیافت و در محرم سنه سبع و عشرین و تسعمائه بعالم آخرت شتافت مولانا حبیب اللّه معرف كه بفصاحت بیان و طلاقت لسان متصف است در تاریخ وفات آنجناب گوید قطعه
از باغ دهر هاتفی خوش‌كلام رفت‌سوی ریاض خلد یصد عیش و صد طرب
جان داد رو بروضه پاك رسول و گفت‌روحی فداك ایصنم ابطحی لقب
رفت از جهان كسی كه بود لطف شعر اوآشوب ترك و شور عجم فتنه عرب
تاریخ فوت او طلبیدم ز عقل گفت‌از شاعر شهان و شه شاعران طلب.
امیر رضی الدین عبد الاول پدر بزرگوارش امیر نور الدین محمد امین بن- امیر رضی الدین عبد الاول بن امیر معین الدین مرتضی بن امیر صدر الدین یونس الحسینی بود و والده ماجده‌اش در سلك بنات مكرمات مولانا كمال الدین عبد الرزاق مورخ انتظام داشت و امیر رضی الدین جوانی بود در كمال فضل و انسانیت و غایت تقوی و صلاحیت طبع لطیفش مدرك اسرار علوم و ذهن شریفش حاوی فنون محسوس و مفهوم در عنفوان اوان شباب از تحصیل فارغ گشت و در مدرسه شریفه غیاثیه و مدرسه بدیعیه مدرس شده پایه قدر و منزلتش از امثال و اقران درگذشت و چون چهل و سه مرحله از مراحل زندگانی؟؟؟ در شب سه‌شنبه پانزدهم ذی حجه سنه سبع و عشرین و تسعمائه از عالم فنا بدار بقا رحلت فرمود پدر عالی‌گهرش امیر نور الدین محمد امین كه سن شریفش از هفتاد متجاوز بود از مشاهده اینواقعه جانسوز و حادثه محنت‌اندوز افغان گریه و زاری و ناله و اشك باری باوج فلك زنگاری رسانید و یعقوب مثال در فراق آنعزیز مصر فضل و كمال در گوشه بیت الاحزان حرمان و ملال نشسته زبان حال و قال بمضمون معال وا اسفا علی یوسف گویا گردانید و بعد از چند ماه كه آن سیادت‌پناه در مفارقت فرزند ارجمند در غایت غم و اندوه اوقات شریف مصروف داشت مریض گشته در اوایل ربیع الاخری سنه تسع و عشرین و تسعمائه رایت عزیمت بجوار مغفرت حضرت عزت برافراشت این قطعه كه نوشته میشود بحساب جمل مشعر است بتاریخ وفات امیر رضی الدین عبد الاول قطعه
سید فاضل رضی الدین كه بودزبده اولاد امجاد بتول
رفت از دار فنا سوی بهشت‌شد مقیم كوی ارباب وصول
بهر سال انتقالش عقل گفت‌انتقال زبده آل رسول و این رباعی مخبر است از ماه و سال ارتحال امیر نور- الدین محمد امین رباعی
از حكم قضاء حضرت سبحانی‌چون میر محمد امین شد فانی
از سال و مه واقعه پرسید كسی‌گفتم كه اوایل ربیع الثانی قاضی اختیار الدین حسن ولد قاضی غیاث الدین تربتی بود و بوفور فضایل و كمالات از سایر قضاة ممتاز و مستثنی می‌نمود و در اوقات جوانی از ولایت زاوه و محولات بدار السلطنه هراة آمده بتحصیل علوم دین پرداخت و در اندك زمانی ترقی بسیار كرده نوشتن فتوی و تحریر صكوك و سجلات را پیش نهاد همت ساخت در فن انشاء و شعر و معما نیز صاحب وقوف گشت و در اواخر زمان خاقان منصور بمنصب قضا سرافراز شده پایه قدر و منزلتش از امثال و اقران درگذشت بواسطه كمال فراست و كیاست و رعایت
ص: 356
لوازم امانت و دیانت از تمامی قضاة دار السلطنه هراة اختیار و اعتبار بیشتر یافت و پرتو التفات و عنایت حضرت خاقانی كما یجب و ینبغی بر وجنات احوالش تافت و قاضی اختیار- الدین در وقت استیلاء ابو الفتح محمد خان شیبانی نیز بآ؟؟؟ امر منصوب بود و بعد از كشته شدن آن پادشاه عالیجاه بوطن اصلی شتافته بزراعت اشتغال نمود و در اوایل سنه ثمان و عشرین و تسعمائه بمرض سوء القنیه درگذشت و در قصبه تربت بمقبره آبا و اجداد خود مدفون گشت از نتایج اقلام فصاحت ارقام قاضی اختیار الدین اقتباسات و مختار الاختیار در میان فضلاء روزگار مشهور است و در تاریخ منبری كه از سنك مرمر امیر علیشیر در مسجد جامع هراة ساخته این قطعه بر لوح اعتبار مسطور قطعه
از همت بزرگی شد منبری مكمل‌كز غایت ترفع بر عرش سر كشیده
هرگز كسی ندیده منبر بسنك مرمرتاریخ شد همان كو هرگز كسی ندیده.
شیخ نور الدین محمد در سلك احفاد قطب سپهر هدایت شیخ زین الدین خوافی منتظم بود و مشار الیه بمزید تقوی و فضل و كمال از علماء ستوده‌خصال ممتاز و مستثنی می‌نمود از غایت حدت طبع وجودت ذهن در اوایل ایام شباب از تحصیل علوم فراغت یافت و آغاز درس و افاده كرده پرتو انوار ضمیر دانش‌پذیرش بر صفحات احوال طلبه علوم تافت گوش هوش تلامذه از نتایج بحر خاطر فضایل مآثرش بلئالی نكات دقیقه و جواهر دقایق انیقه گرانبار گشت و پایه قدر و منزلتش در سلوك طریق زهد و تقوی و تبحر در فنون درس و فتوی از امثال و اقران درگذشت و آنجناب مدتی مدید در زمان خجسته‌نشان خاقان منصور و شیبانی خان در بقاع نقاع بلده فاخره هراة به منصب تدریس منصوب بود و در اوان دولت شاهی بنابر تعصب مذهب تسنن زبان حقایق بیان از قیل و قال بسته ابواب سفر بر روی روزگار هدایت آثار گشود و در اوایل سنه سة و عشرین و تسعمائه از وطن مألوف و مسكن معهود یعنی دار السلطنة هراة سلوك طریق مسافرت اختیار نمود و بصوب ولایت گرمسیر و قندهار شتافت و شرف ملازمت حضرت خلافت‌پناه ظهیر السلطنة و الخلافه محمد بابر پادشاه دریافت و چندگاه در ظل عاطفت آن پادشاه عالیجاه بموجب دلخواه اوقات گذرانید و فی جمادی الاخری سنه ثمان و عشرین و تسعمائه در بلده كابل بعالم آخرت خرامید و حالا برادر ارشدش شیخ زبن كه از اقسام فنون بهره‌مند است و از حیثیت لطف طبع و حسن خلق و لطافت گفتار و محاسن كردار بی‌شبه و مانند در آن آستان معدلت آشیان بسر میبرد و منظور نظر الطاف پادشاهانه بوده در سرانجام مهام فرق انام سعی و اهتمام مبذول میدارد و در انجاح ملتمسات خواص و عوام لوازم اجتهاد ظاهر ساخته تخم محبت در فضاء خواطر میگمار و عطیه كف باذلش چون پرتو آفتاب شامل حال شیخ و شاب و گنجینه دل بحر آثارش مخزن دقایق مؤلفات اولو الالباب بیت
چو هست از وی خدا و خلق خشنودزلال دولت او باد ممدود.
شیخ ابو الوجد فارغی خال جمال حال این دو برادر صاحب‌كمالست و بوفور فضل و عرفان سرآمد ارباب وجد و حال و آنجناب ولد شیخ وجیه الدین است كه مضمون
ص: 357
آیت عنایت‌آئین (وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ) بر ذات خجسته‌صفاتش صادق می‌آید و مدتها در دار السلطنه هراة در سجاده زهد و تقوی متمكن بود و هرگز قدم از جاده سنن سنیه نبویه علیه افضل الصلوة و اكمل التحیه بیرون نمی‌نهاد و شیخ ابو الوجد بغایت درویش‌وش و فانی مشربست و گاهی بنظم اشعار لطافت آثار اشتغال مینماید ابن مطلع از نتایج طبع شریف اوست مطلع
چو تیر خودكشی از سینه‌ام بگذار پیكان رامرا دل ده كه تا مردانه در راهت دهم جان را و آنجناب حالا در سده سدره انتما حضرت پادشاهی متوطن بوده لوازم دولت‌خواهی بجای می‌آورد و از مؤاید كثیرة الفواید نواب درگاه خلایق‌پناه بهره تمام دارد.
مولانا صدر الدین محمد در سلك اعاظم علماء زمان و اكابر فضلاء دوران انتظام دارد و بصفت تقوی و پرهیزكاری موصوف بوده همواره همت بر افاده علوم می‌گمارد و در علوم شرعیه سیما فقه حنفی بغایت ماهر است و در سایر فنون عقلی و نقلی سرآمد دانشمندان ستوده مآثر و تحصیل آنجناب در درس مولانا معز الدین شیخ حسین و مولانازاده و مولانا عثمان و مولانا كمال الدین مسعود شروانی و حضرت مخدومی شیخ الاسلامی مولانا سیف الدین احمد تفتازانی اتفاق افتاد و در این اوقات در مدرسه غیاثیه و مدرسه اسلامیه ابواب درس و افاده برگشاد مولانا صدر الدین محمد را برادریست مولانا زین الدین محمود مولانا زین الدین محمود در ایام دولت شاهی بواسطه بعضی از ضروریات جلاء وطن اختیار كرده از دار السلطنه هراة قدم در طریق مهاجرت نهاده روی بصوب ولایت سیستان و قندهار آورد و حالا در قندهار مشمول عنایت حكام بوده بفراغت اوقات میگذراند و طلبه را از نتایج طبع نقاد خویش مستفید ساخته مراسم افاده بظهور میرساند عارف صاحب‌كمال شیخ جلال بواسطه هدایت ازلی در صغر سن از روش والد ماجد خواجه محمد بن عبد الملك كه در سلك اعاظم اهل قلم انتظام داشت اجتناب نموده همت بر سلوك طریق اهل تحقیق گماشت و دست ارادت بجناب هدایت منقبت مولانا شمس الدین محمد روجی روح اللّه روحه داده بقدم اخلاص تتبع طریقه مرضیه نقشبندیه پیش گرفت و باندك زمانی ترقی بسیار كرده فضاء باطن فرخنده‌میامنش از انوار فتوحات الهی صفت اضاعت پذیرفت آنگاه حضرت كرامت پناه شیخ عماد الدین فضل اللّه ابیوردی كه در آنزمان در سایه سپهر لاجوردی مثل او سالكی نبود بدار السلطنه هراة تشریف آورده شیخ جلال را بجاذبه شوق بجانب خود كشید و بابیورد برد و شیخ جلال هفت سال در صحبت آنحضرت گذرانید و بعد از آن بوطن مالوف مراجعت فرمود و حالا در بلده فاخره هراة بمسجد جامع هفته یكنوبت بوعظ و نصیحت خلایق مشغولی مینماید و بسخنان موثر درویشانه بسیاری از تشنه‌لبان بادیه معصیت را بآب حیات هدایت می‌رساند مولانا قاسم علی از جمله اجله علماء گرام است و بكرم ذاتی و سخاوت جبلی امتیاز تمام دارد و از مبادی ایام صبی و اوایل نشوونما همواره همت بر اكتساب علوم محسوس و مفهوم میگمارد از صنعت زركوبی و زركشی نیز بغایت صاحب
ص: 358
وقوفست و بصفت زهد و رشاد و صلاح و صداد موصوف و معروف بگذاردن حج السلام و طواف روضه مقدسه حضرت خیر الانام علیه الصلوة و السلام فایز گشته و از كمال سعادت نفس بقلم اندیشه غیر نقش خیرخواهی حرفی بر لوح خاطر ننوشته و آنجناب در زمانیكه امیر خان موصلو در بلده فاخره هراة بحكومت مشغول بود بنابر استدعاء ملك سلطان محمود از وطن سفر كرده بجانب سیستان توجه نمود و تا غایت در آن ولایت ساكن است و در كمال اعزاز و احترام بر مسند افاده و تدریس متمكن
مولانا شمس الدین بردعی در زمان خاقان منصور از وطن اصلی بهراة آمده آغاز تحصیل علوم نمود و در اندك زمانی بدرجه كمال ترقی فرمود و در مزار فایض الانوار مقرب حضرت باری خواجه عبد اللّه انصاری بمنصب تدریس منصوب شد و در شهور سنه سة و عشر و تسعمائه از خراسان متوجه آذربایجان گشت و چنان مسموع میشود كه حالا در شروان بافاده قیام مینماید.
مولانا اسماعیل تبریزی در علم و كمال از اقران مولانا شمس الدین بردعیست و او نیز در سنه مذكور از هراة بجانب آذربایجان رفت.
مولانا حاجی محمد تبریزی در سلك علماء محقق و فضلاء مدقق انتظام دارد و در سنه مذكور از دار السلطنه هراة بجانب ماوراء النهر رفته منظور نظر تربیت عبید اللّه خان شده بمنصب صدارت سرافراز گشت و بعد از چندگاه دست از تكفل آن شغل بازداشت و حالا هم در آن بلده ساكن است و بدرس و افاده اشتغال مینماید.
مولانا عصام الدین ابراهیم ولد مولانا عربشاه اسفراینی است و نبیره دختری مولانا عصام الدین داود خوافی كه صدر و استاد سلطان محمود میرزا بود و مولانا عصام- الدین ابراهیم بلطف طبع وحدت ذهن و تكمیل علوم محسوس و معقول و مهارت در فنون مفهوم و منقول سرآمد علماء عالیشان است و در زمان خاقان منصور بكسب كمال اشتغال نبوده باین مرتبه ترقی فرمود و در مدرسه شریفه شاهرخ میرزا مدرس گشته ابواب افاده بر روی روزگار طلبه بگشود و در ماه رجب سنه ست و عشرین و تسعمائه بواسطه حدوث بعضی از امور كه تحریر آن مناسب بسیاق تاریخ نیست از دار السلطنه هراة ببخارا شتافت و حالا در آنولایت متوطن است و از وفور انعام و احسان عبید اللّه خان محظوظ و بهره‌ور می‌گردد.
امیر جمال الدین عطاء الله سلمه اللّه و ابقاء سده سنیه‌اش ملاذ طوایف اكابر و اشراف ایام است و عتبه علیه‌اش مجمع اعاظم اولاد امجاد خیر الانام لوح ضمیر مهر تنویرش مطرح اشعه انوار اسرار كتب الهی و صحیفه خاطر عالی مآثرش مهبط لوامع حقایق اخبار حضرت رسالت پناهی گنجینه سینه‌اش بجواهر زواهر علوم مشحون و عقود درر كلمات در مخزن باطن خجسته میامنش مخزون نیر شمایل نبوی از مشارق جمال خجسته مآلش طالع و شعشه آثار فضایل مرتضوی از مطالع خصایص علم و كمالش لامع رای
ص: 359
عالم‌آرایش كشاف اسرار معالم تنزیل و طبع مشگل‌گشایش حلال معضلات مواقف تاویل نظم
زبانش مظهر اسرار تحقیق‌ضمیرش مظهر انوار توفیق
جمال دین مزین ز اهتمامش‌علوم شرع واضح از كلامش
ز توضیح بیانش گشته روشن‌بر اهل علم هرمشگل زهر فن و آنحضرت مانند عم بزرگوار خویش امیر سید اصیل الدین در علم حدیث بی‌نظیر آفاق گشته‌اند و در سایر اقسام علوم دینیه و انواع فنون یقینیه از محدثان باستحقاق درگذشته‌اند چند سال در مدرسه شریفه سلطانیه در گنبدیكه حالا مقبره حضرت خاقان منصور است و در خانقاه اخلاصیه بدرس و افاده اشتغال داشتند و در هفته یكنوبت در مسجد جامع دار السلطنه هراة بقلم هدایت ازلی نقش ارشاد و نصیحت بر الواح خواطر اعاظم اشراف و اكابر مینگاشتند اما حالا بنابر حب عزلت و گوشه‌نشینی بامثال این امور التفات نمی‌نمایند و تمامی اوقات خجسته ساعات را مستغرق طاعات و عبادات ساخته باذخار مثوبات اخروی مشغولی میفرمایند سلاطین انام و حكام اسلام باقدام ارادت و اعتقاد ملازمت آنحضرت را بر ذمه همت واجب میدانند و در ترفیه حال و فراغبال خدام عالی مقامش طریقه اشفاق مبذول میدارند بدانچه می‌توانند از مؤلفات فصاحت صفات حضرت نقابت منقبت روضة الاحباب فی سیرة النبی و آل و الاصحاب در اقطار آفاق اشتهار؟؟؟
دارد و بی‌شائبه شبهه عقل دراك نظیر آن كتاب افادت‌مآب را در آئینه خیال امر محال میشمارد و ولد ارشد امجد آنحضرت امیر نسیم الدین محمد كه بمیرك شاه مشهور شده‌اند ایضا در تكمیل علوم و فنون سیما علم حدیث یگانه زمانه‌اند و ب؟؟؟ وجت تعیین حضرت واقف انار اللّه برهانه در مقبره منوره مذكور قایم‌مقام پدر بزرگوار خویش بوده بلوازم درس و افاده قیام مینمایند و زمره از طلبه ملازمت آن درس نموده از نتایج طبع نقاد آنجناب مستفید و بهره‌ور می‌گردند
خواجه عبد الرحمن والد ماجدش قاضی خواجه كلان سالهای فراوان در بلده فاخره هراة بنابر فرمان خاقان منصور بفیصل قضایاء شرعیه میپرداخت و قاضی نافذ الحكم بوده مهمات فرق انام را برحسب فتوی علماء اسلام بسرانجام مقرون میساخت و جناب خواجه عبد الرحمن نیز در ایام دولت محمد خان شیبانی دو سه سال بمنصب قضا منصوب گشته قائم مقام پدر بزرگوار خود بود و در مدرسه گوهرشاد آغا بدرس و افاده نیز قیام مینمود و فی الواقع خواجه عبد الرحمن از اقسام علوم و انواع فضایل بهره تمام دارد اما بواسطه كمال حلم و تواضع و عدم مساعدت بخت و طالع درین ایام در كمال پریشانی و بیسامانی اوقات میگذراند.
مولانا شمس الدین محمد الحنفی بمتانت طبع و لطافت ذهن و تحقیق مسائل علوم و تدقیق در مباحث محسوس و مفهوم بیمثل زمان خود است و در كمال زهد و تقوی روزگار گذرانیده از شرایط امانت و دین‌داری دقیقه نامرعی نمی‌گذارد تدریس یك صفه از مدرسه شریفه سلطانیه متعلق به آنجناب است و اكثر طلبه دار السلطنه هراة به آن درس
ص: 360
تردد نموده از نتایج افكار افادت آثارش محظوظ و بهرور میگردند.
خواجه ضیاء الدین میرم پدر عالی‌گهرش خواجه علاء الدین برادر بزرگتر خواجه افضل الدین محمد كرمانی بود و سالها بوزارت بعضی از حكام و سلاطین قیام مینمود و آنجناب از جانب مادر برادر امیر سلطان ابراهیم امینی است و بلطف طبع وحدت ذهن ناظم مناظم فضیلت و خرده‌بینی در علم سیاق مهارت تمام دارد و همواره همت بر سرانجام عظایم مهام دیوانی می‌گمارد بهزل و مزاح بغایت مشعوفست و بمكارم اخلاق و محاسن آداب معروف اشعار آبدار خواجه میر بسلامت الفاظ و دقت معانی مشهور است و این بیتش كه در نعت حضرت رسول صلی اللّه علیه و سلم گفته شده بر السنه و افواه مذكور بیت
هاله ز تحت العنقش ماه رامطلع خور كرده سحرگاه را مولانا كمال الدین شاه حسین كامی در ایام شباب و اوان جوانی به تحصیل فضایل نفسانی موفق گشت و پایه قدر و منزلتش در نظم شعر و معما از فضلاء سخن‌آرا درگذشت امیر نظام الدین علیشیر را نسبت به آنجناب التفات بسیار بود و همواره ابواب انعام و احسان بر روی روزگارش میگشود و حالا مولانا كمال الدین شاه حسین در قصبه او به توطن دارد و از ممر زراعت همت بر كسب وجه معاش می‌گمارد این مطلع از جمله منظومات اوست كه مطلع
چه‌سان بود شب غم روز من چنان باشدمرا كه روز چنین است شب چنان باشد و ایضا این معما باسم شاهی از نتایج طبع بلاغت سمات آنجناب است معما
رند و زاهد را نشاندی ایصنم‌عاقبت از شیوها برجای هم مولانا جلال الدین محمد آگهی از جانب پدر نبیره مولانا جلال الدین محمد قاینی است و از طرف مادر در سلك احفاد شیخ زین الدین خوافی انتظام دارد و آنجناب در اوایل حال ملازمت شاه غریب میرزا می‌كرد و از مواید انعام و احسانش بهره‌ور می- گشت و بسببی از اسباب كه تحریر آن لایق بسیاق كتاب نیست شاه‌زاده او را از امر خدمت معاف داشته جناب مولوی چندگاه در اطراف بلاد خراسان سرگردان و بیسامان اوقات میگذرانید و چون آن مملكت در حوزه تسخیر نواب كامیاب عتبه علیه شاهی درآمد مولانا آكهی بهراة شتافته ساكن شد اما كسی بحالش نپرداخت بنابرآن در شهور سنه سة و عشرین و تسعمائه قصیده شهرآشوب در مذمت تمامی حكام و امرا و سادات و علما و اشراف و اعیان هراة در سلك نظم كشید و آن ابیات بعرض امیر خان كه در آن زمان والی خراسان بود رسیده بسعی بعضی از نواب بقطع دست و زبان مولانا آكهی حكم فرمود از غرایب آنكه باوجود وقوع آنحال جناب مولوی حالا بزبان فصیح تكلم می‌نماید و به دستور سابق زبان بنظم اشعار جد و هزل می‌گشاید از ابیات قصیده مذكوره بیت اولش بخواطر بود بثبت افتاد بیت
عرصه شهر هری فوق سپهر اخضر است‌درگهش را شمسه خورشید گلمیخ زر است حافظ علی ولد مولانا نور الدین محمد غوریانی است كه بلطف طبع و حسن
ص: 361
خلق اتصاف داشت و چند سال بمنصب صدارت و استادی ابو تراب میرزا منصوب بود و حافظ علی نیز بحدت ذهن وجودت شعر موصوف است و اكثر خطوط را خوب می‌نویسد و در علم عروض و صنایع اشعار مهارت بسیار دارد چنانچه قصیده مصنوع خواجه سلمان ساوجی را سه چهار نوبت تتبع نموده و چند صنعت بر صنایع آن قصیده افزوده مطلع یكی از آن قصاید اینست كه مطلع
حریم حرمت كوی تو جنت ابرارشمیم نكهت موی تو راحت احرار و در صنعت مقلوب مستوی كه مشگلترین صنایع است این مطلع در سلك نظم كشیده كه مطلع
داد ما را درد و درد آرام داددارم آرامی و وی ما را مراد و در صنعت مقطوع و موصول بدو حرف و سه حرف و چهار حرف این رباعی بر صفحه بیان نگاشته كه رباعی
ای در دل زارم زده دردت آذرخالت برخت بر گل نو نافه تر
خطت بلب شكرشكن مشك ختن‌چشمت عبهر شمیم گیسوعنبر و این رباعی دیگر نیز از جمله منظومات حافظ علی است رباعی
در وقت سحرگه نرگس و لاله شكفت‌مرغ سحری ناله‌كنان این میگفت
می نوش كه بی‌نشئه بسی خواهی بودبرخیز كه در خاك بسی خواهی خفت.
مولانا حسنعلی در سلك فضلاء فصیح زبان و بلغاء ملیح بیان انتظام دارد و بعضی از مقدمات علوم را مطالعه نموده و اشعار سلیس همواره نظم فرموده و از آن جمله این رباعیست كه جهة انتقاش بر آتش برگ دان گفته رباعی
تا آتش عشقت بدل افروخته‌ام‌چون شمع همه سوختن آموخته‌ام
ای آنكه دلی چو سنگ و آهن داری‌میكن حذر از دود دل سوخته‌ام مولانا شهاب الدین احمد الحقیری بلطف طبع و صفاء ذهن موصوفست و به مهارت در فن شعر و معما معروف اكثر متداولات را باستحقاق مطالعه نموده و در تبیین و توضیح قواعد معما رساله در غایت بلاغت نظم فرموده در نظم قصیده و غزل نیز مهارت كامل حاصل دارد و در این اوقات همواره در مدح و ثناء حضرت مملكت پناهی حبیب اللهی اشعار غرا بر لوح بیان مینگارد و این غزل از آنجمله است كه غزل
ما را غم تو همدم جان حزین بس است‌درد تو مونس دل اندوه‌گین بس است
گر با توام نماند گمان وفا چه باك‌شد قتل من به تیغ جفایت همین بس است
گر بر فلك نسود سر از جاه و حشمتم‌روی نیاز پیش توام بر زمین بس است
گو در رخم مباش ز آزادگی نشان‌داغ غلامی تو مرا بر جبین بس است
در سلك بندگان كمین سگان خویش‌ره داده مرا شرف من همین بس است
ما را چه حد آنكه نشینیم با حبیب‌هستیم با سگان درش همنشین بس است
ز آشوب روزگار حقیری پناه توظل ظلیل خواجه دنیا و دین بس است و ایضا این معما باسم ملك از جمله معمیات آنجنابست رباعی
در هجر تو هست ای برخ مطلع نورصد داغ بجان عاشقان رنجور
بنما رخ ماه خویش تا كی باشندزان زلف و كلاله داغداران مهجور مولانا نور الدین هلالی زبده شعراء زمان و عمده بلغاء دورانست و قصاید و
ص: 362
غزلیات و مثنویاتش اكثر اوقات در كمال سلاست و بلاغت بر صفحه ظهور می‌آید پرتو اهتمام آنجناب بر مطالعه بعضی از متداولات نیز تافته و بجودت طبع و حدت ذهن در میان فرق انام اشتهار تمام یافته از نتایج افكار او شاه و درویش و صفات العاشقین و لیلی و مجنون و دیوان قصاید و غزلیات مشهور است و این مطلع كه نوشته میشود بر السنه وافواه مذكور مطلع
ایكه میپرسی ز من كان ماه را منزل كجاست‌منزل او در دلست اما ندانم دل كجاست و این رباعی نیز از جمله منظومات آنجنابست كه رباعی
آنی كه تمامت ز نمك ریخته‌اندذرات وجودت ز نمك بیخته‌اند
با شیره جانها نمك آویخته‌اندتا همچو تو صورتی برانگیخته‌اند.
مولانا زلالی؟؟؟ فصاحت بیان و طلاقت لسان و حدت فهم و لطافت طبع موصوف و در میان شعراء زمانه بمكارم اخلاق و محاسن آداب معروف پیوسته از سرچشمه ضمیر صافی زلال اشعار لطافت آثار مترشح میسازد و بنظم قصیده و غزل بیشتر از سایر اقسام شعر می‌پردازد و بخلاف سایر شعرا مضمون (الذل مع الطمع) را منظور داشته از شیوه طمع پیوسته اجتناب مینماید و طبعش از نظم شعری كه مشعر باینمعنی باشد متنفر بوده هرگز لب بطلب نمیگشاید قصیده بال مرصع را تتبع نموده و الحق در آن قصیده معانی دقیقه درج فرموده و سه بیت اول قصیده مذكوره اینست كه ابیات
خورد بسی پیچ و تاب دلو ملمع رسن‌تا بدر آمد ز چاه یوسف گلپیرهن
كرد زلیخای صبح پیرهن صبر چاك‌راز دلش فاش گشت بر سر هرانجمن
داد بزال سپهر طرفه ترنجی ز مهرطرفه كه شد هم ترنج بر كف او تیغزن و این مطلع نیز از جمله منظومات اوست كه مطلع
نخواهی كرد باور خارخار سینه چاكم‌مگر روزیكه گیرد دامنت خار سر خاكم.
مولانا مجنون ولد مولانا كمال الدین محمود رفیقی است كه بحسن خط و لطف طبع اتصاف داشت و مولانا مجنون بغایت درویش‌وش و فانی مشربست و اشعارش سلیس و همواره اتفاق می‌افتد و این مطلع غزل از آنجمله است كه مطلع
بیوفا بودی من از اول ترا نشناختم‌حیف اوقاتی كه دنبال تو ضایع ساختم و این مطلع قصیده نیز از جمله منظومات اوست كه مطلع
فیروزه سپهر در انگشترین تست‌روی زمین تمام بزیر نگین تست استاد كمال الدین بهزاد مظهر بدایع صور است و مظهر نوادر هنر قلم‌مانی رقمش ناسخ آثار مصوران عالم و بنان معجز شیمش ماحی تصویرات هنروران بنی آدم بیت
موی قلمش ز او ستادی‌جان داده بصورت جمادی و جناب استادی بیمن تربیت و حسن رعایت امیر نظام الدین علیشیر باین مرتبه ترقی نمود و حضرت خاقان منصور را نیز بآنجناب التفات و عنایت بسیار بود و حالا نیز آن نادر العصر صافی اعتقاد منظور نظر مرحمت سلاطین انام است و مشمول عاطفت بی‌نهایت حكام اسلام ع بی‌شبه همیشه اینچنین خواهد بود
مولانا سلطان محمد بن مولانا نور الله عمده نسخ تعلیق‌نویسان زمانست
ص: 363
و بحسن كردار و لطف گفتار زبده اعیان دوران.
مولانا سلطان محمد خندان باوجود حسن خط بلطف طبع موصوفست و بصحبت اهل عیش و طرب مشعوف و حالا در بلده فاخره هراة توطن دارد و گاهی همت بر كتابت نسخ شریفه میگمارد ع توفیق رفیق حال او باد پوشیده نماند كه در زمان خاقان منصور از طبقه فضلاء و اهل هنر و طایفه شعرا و مردم دانشور در دار السلطنه هراة و سایر ولایات جمعی كثیر متوطن بودند و در سایه تربیت و رعایت آنحضرت بفراغت میغنودند و ذكر مجموع ایشان موجب تطویلست و اطناب و اجتناب ازین معنی شیوه ستوده اولو الالباب لا جرم خامه سخن گذار عنان بیان را بصوب ذكر شمه از حالات اولاد امجاد آن پادشاه عدالت نهاد انعطاف میدهد و كیفیت استعلاء لواء دولت محمد خان شیبانی را در ولایت خراسان برطبق عرض مینهد مثنوی
كار بسیار است در پیش قلم‌گشته لیكن قوت تحریر كم
باد الطاف الهی رهبرم‌خامه توفیق بادا یاورم
تا دهم این داستان را اختتام‌رو نهم سوی دگر حسب المرام