گفتار در ایراد محاربه پادشاه عالیجاه با نامراد بن یعقوب و طلوع كوكبه فتح و فیروزی از افق مقصود و مطلوب
صبح روز دوشنبه كه لواء بیضاء كشورگشا از مطلع مراد طالع گشته انوار ظفر آثار منتشر گردانید و بشعاع تیغ عالمآرا اقطاع جنود نجوم را انهزام داده مژده فرح افزای كریمه (وَ یَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً) بگوش هوش خدام موكب اعلی رسانید مثنوی
صبح كه خورشید علم بركشیدتیغ زراندود سر شب برید
نور ظفر كرد ز هرسو نجومگشت گریزان ز فروغش هجوم شاه خورشید احتشام برابرش گردون خرام نشسته رای كشورگشای بر تعبیه سپاه انجم جاه انداخت و اعلام نصرت اعلام برافراخته میمنه و میسره و قلب و مقدمه لشگر را چنانچه باید و شاید مرتب ساخت زره دران كینهكوش و بهادران جوشنپوش بنوعی صف كشیدند كه كره ارض را باوجود طول و عرض منطقه از پولاد پیدا گشت و سپرهای رنگارنگ چنان و چندان بظهور آمد كه فضای معركه جنك در تلون و نضارت از ساحت گلزار ارم درگذشت نظم
جهاندار دینپرور نامداربیاراست صفی ز مردان كار
نه صف بلكه سدی سكندر اساسفكنده بدلهای مردم هراس
علمها چو سرو از زمین خاستهسپرها چو گل عالم آراسته
بدینسان روان گشت شاه جهانبجنبش درآمد زمین و زمان و از آنجانب نیز نامراد برانغار و جوانغار سپاه كینهگذار بمردان كاری و شیران بیشه نامداری استحكام داده در دامن كوه پرشكوه صف كشید و چون بموجب كلمه (وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ) باوجود وفور عدد و كثرت عدو از مهابت غازیان مؤید بغایت خائف بود در پیش معسكر خود عرابها تعبیه نموده اطراف آنرا بچپر و تختها در متانت درفزود نظم
و زانسو مخالف ز خوف تلفپی كینه كوشی بر آراست صف
به پیش صف از تخته و از چپرحصاری برافراخت آن بیهنر
نه آن قلعه را از پی جنك ساختكه بر خود فضای جهان تنك ساخت پس از هردو طرف مردان میدان شهامت و شیران بیشه صرامت از صرصر خشم و كین نایره حرب آتش طعن و ضرب برافروختند و بنوك پیكان دلدوز شعله سنان جانسوز هنگامه قتال را گرم ساخته خرمن حیات یكدیگر ساختند تیر خارا گذار در چشم هریك از دلیران معركه پیكار چندین چشم خونبار موجود گردانید و سنان ثعبان كردار بدن هژبران بیشه كارزار را چشمهچشمه ساخته از فواره هرچشمهجوئی بظهور رسانید نظم
ز تیر مرك تاثیر دلیرانجهان تاریك شد در چشم روشن
و لیكن در بنای عمر هركسپدید آمد ز نیزه چند روزن و چون كار دشمنان بمجرد استعمال سیف و سنان بمقطع نرسید غازیان جلادت نشان دست بشمشیر و خنجر و گرز و ششپر بردند و سپاه نامراد نیز سپر تحمل بر سركشیده و پای ثبات فشرده
ص: 472
روی بدیشان آوردند و هردو طایفه درهم آویخته و گرد بلا بر فرق یكدیگر بیخته صعوبت آن محاربه بمرتبه انجامید كه تا بهرام شدید انتقام در میدان سپهر فولادفام مقام دارد دیده هیچ آفریده خونریزشی چنان ندید و گوش هیچ جهاندیده كوششی بدانسان نشنیده نظم
یلان از دو جانب در آن رستخیزكشیدند بر یكدیگر تیغ تیز
ز شمشیر شد سینها چاكچاكز خون گشت رخساره از گرد پاك كثرت جیفه كشتگان فضای معركه را بر طالبان نام و ننك تنك گردانید و وفور سیلان خون روز بر گشتگان نمونه آمویه و جیحون در صحرای جنك بحیز ظهور رسانید نظم
در آن جنك از دستبرد یلانز شمشیر مرد افكن پردلان
بهرسو روان گشت جوئی ز خونبپهنا ز دریای جیحون فزون آخر الامر نسیم كرامت شمیم ظفر از مهب (وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْكَهُ مَنْ یَشاءُ) بر پرچم علم شاهی وزیدن گرفت و روایح مشكین فوایح نصرت از گلزار فرح آثار (إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِیناً) بمشام خدام موكب ظل الهی رسیدن آغاز نهاد و غازیان عظام بقوت دولت پادشاه جمشید احتشام اصحاب ظلم و ظلام را از پیش برداشتند و زبان حال و قال بمضمون كریمه (فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ) گردان ساخته یكتن از سپاه دشمن در معركه زنده و باقی نگذاشتند نامراد با معدودی چند كه در اجل ایشان اندك تاخیری بود بطرف شیراز گریخت و بسیاری از امرا و متابعان او را همدران میدان خون با خاك راه برآمیخت بعضی دیگر كه بهرطرف فرار كردند غازیان از عقب شتافته گرد از وجود محنت فرسودشان برآوردند كرایم غنایم و نفایس اجناس كه در آن مصاف بتحت تصرف غازیان درآمد بسیار بود و كثرت اسب و استر و اشتر كه اهل تهور از نامراد و اتباعش گرفته بمثابه بود كه محاسب و هم تعداد آن نمیتوانست نمود و پادشاه ذو اقتدار بعد ازین فتح نامدار مردان روزگار را بانعام و احسان فراوان نوازش كرده فتح نامها باطراف امصار و بلدان فرستاد و عنان سمند تنومند بدامن كوه الوند منعطف ساخته در آن ییلاق دلپسند داد عیش و كامرانی داد (و الحمد للّه علی تواتر نعمائه و توافر آیه).
گفتار در بیان نهضت رایت ظفر طراز بصوب دار الملك شیراز و رفتن پادشاه عالیشان بعد از تسخیر فارس بجانب كاشان
چون پادشاه سعادتمند روزیچند در دهان كوه الوند بفراغبال بگذرانید چنان معلوم گشت كه نامراد در شیراز رحل اقامت انداخته و همت بر ضبط ممالك فارس و توابع مصروف ساخته رای صوابنما چنان اقتضا فرمود كه قبل از انكه خصم ضعیف قوی گردد و از هرطرف لشگری برو پیوندد عنان عزیمت بدانصوب معطوف سازد و بصرصر غضب نهالاقبال او را از بنیاد براند از دلا جرم علم ظفر شیم از ولایت همدان بجانب دار الملك سلیمان علیه
ص: 473
التحیته و الغفران روانشد و در ان اثنا بنابر وصول خبر طغیان حسین كیا فرمان اشرف اعلی شرف نفاذ یافت كه الیاس بیك ایغوراوغلی با جمعی كثیر از سالكان طریق یگدلی متوجه دفع شر او شود و در فتح بلاد رستمدار آثار اقتدار ظاهر گرداند و الیاس بیك حسب فرموده عنان عزیمت بجانب حسین كیا انعطاف داده موكب ظفر انتما كوچ بر كوچ باصفهان شتافت و از اصفهان بر سبیل ایلغار عازم شیراز گشته نامراد بشوشتر گریخت و در شوشتر نیز مجال سكون محال دانسته ببغداد رفت و رایات ظفر طراز پادشاه دشمنگداز قرین اكرام و اعزاز به دار الملك شیراز درآمده سایه عدل و انصاف بر ساحت آن مملكت انداخت و تختگاه سلیمانی از نور طلعت آن مهر سپهر كشورستانی صفت اضاعت گرفته ظلام ظلم و اعتساف را نابود ساخت حكام سایر بلاد و قلاع فارس چون از وصول موكب همایون خبر یافتند جمله پیشكشهای شایسته و تبركات بایسته ترتیب نموده با مقالید حصون و امصار بدرگاه فلك اقتدار شتافتند نواب كامیاب ابواب الطاف بر روی آنجماعت گشادند و زمام ایالت هر ولایتی را بقبضه درایت حاكمی عادل نهادند و پادشاه عالیجاه چندگاه در آن بلده بعیش و نشاط گذرانیده بعد از آن متوجه كاشان گردید و در اثناء راه بنشاط شكار پرداخته فضاء كوه و دشت را از نخچیر و آهو خالی گردانید و چون كاشانیان استماع نمودند كه عنقریب آفتاب دولت و اقبال از مطلع آمانی و آمال طلوع كرده فضای آن مملكت را مانند فردوس اعلی سمت نضارت خواهد داد و رایات ظفر آیات ظلال عنایات بر مفارق ایشان گسترده ابواب عدل و انصاف بر خواهد گشاد گل تمنای ایشان در چمن امید شكفته و خندان گشت و شجره مقصود همگنان بثمره بهبود بارور شده نوای فرح و سرور از طرب خانه ناهید در گذشت اشراف و اعیان مانند فضایل پناه امجد قاضی محمد و عمدة العلما مولانا جلال الدین مسعود و غیر ایشان بلوازم استقبال استعجال فرمودند و رعایا و بازاریان به بستن آئین و تزئین آنخطه جنت قرین قیام و اقدام نمودند تمامی اسواق و دكاكین را بدیبای هفت رنك و اجناس روم و مصر و فرنك آرایش دادند و در زیب و زینت غیرتافزای نگارخانه چین ساخته جواهر كمال اخلاص و دولتخواهی برطبق عرض نهادند و مواكب كواكب مراتب شاهی محفوف بعواطف نامتناهی الهی بآن بلده درآمده از آن ترتیب و آئین ابتهاج مزاج همایون درافزود و در بزم نشاط و كامرانی نشسته بسرانجام اسباب طوی بزرك اشارت فرمود و كلاء عظام و امراء جمشید احتشام چنانچه باید و شاید و غایت علو همت پادشاه بحر مكرمت را لایق نماید در تمهید مقدمات جشن حسن اهتمام بتقدیم رسانیدند و فضای بهشتآسا و مرغزاری روحافزا جهة آنكار اختیار كرده قبه خیمه و خرگاه و سراپرده و بارگاه باوج مهر و ماه مرتفع گردانیدند و شاه عالمپناه باستصواب بندگان دولتخواه آن مقام فرح انجام را بانوار طلعت خورشید سیما زینت سپهر خضرا بخشید و مجلس عیش و كامرانی انعقاد یافته جام راح ریحانی و ساغر باده ارغوانی از كف ساقیان زهره جبین دایر گردید از تاب شراب ناب در باغ عارض خوبان
ص: 474
خوبان لالهای سیراب عیان بود و از فروع رخسار ساقیان ساحت بزم طرب گلزاری مینمود مغنیان خوشآواز بالحان بهجتافزای نقش غم از الواح خاطر ستردند و سازندگان نغمهپرداز بنوای چنك و قانون علت سودا از دماع اهل جنون بیرون بردند مثنوی
فروغ باده چون مجلس بیاراستزمستان بانك نوشانوش برخواست
مغنی در مقام دلنوازیبآهنك دعای شاه غازی
كشید از دل نوای روحپروربرقص آمد ز صوتش چرخ اخضر
ز لحن دلگشای عود و قانوننشاط میپرستان گشت افزون
ببزم پادشاه هفت اورنكبخدمت منحنی شد قامت چنك و در روزیكه طوی بزرك بوقوع میانجامید پادشاه صاحب تائید بر تخت بخت و سرافرازی برآمده امراء تواچی هریك از حكام بلدان و امرا و نوئینان و اشراف و اعیان را در موضع مناسب جای دادند خواص و مقربان و نواب و انچكیان در پایه سریر سپهر ایستاده چشم و گوش باشارت فرمان واجب الاذعان نهادند حجاب و یساولان بر در بارگاه جهانپناه كمر خدمتكاری بر میان بستند و سایر خدام و لشگریان در مقام فرمان بری و طاعتگذاری بساوری نشستند مجلسی آراسته شد كه خورشید گیتینورد با آنكه سالها گرد جهان گردید نظیر آن ندیده و گردون عالم گرد هرچند ساحت مركز خاك پیموده شبیه آن مشاهده ننموده مثنوی
مجلسی چون بهشت جانپروراهل آنجمله صاحب افسر
هریكی پشت لشگر جرارچاكر پادشاه عدل شعار
از دل و جان مطیع فرمانشمفتخر از وفور احسانش و بعد از انعقاد آن محفل جنتنشان بكاولان و خوانسالاران آغاز كشیدن اطعمه كرده از خوانهای رنگارنگ كه مشتمل بود بر نعمتهای گوناگون (وَ فاكِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ) آنمقدار بمجلس همایون رسانیدند كه از شرح كمیت آن قلم دو زبان عاجز است و از وصف كیفیت آن بنان فصاحت بیان قاصر مثنوی
مهیا گشت خوانهای مرصعبنعمتهای گوناگون ملمع
ز ظرف سیم و زر گردید هرخوانسپهری پر ز ماه و مهر تابان
بهرظرفی طعام از رنك دیگرز لیمو ترشی و حلوا و شكر
ز اطباق برنج آمد در آن سوركواكبسان هزاران قبه نور
ز بریان و كباب و بره و قازز مردم گشت پنهان صورت آز
ندانم چون كنم وصف مزعفرطبقها بود پر از ریزه زر
جبین قلیه زنگی بود پرنورز روغن چون سواد دیده حور چون طوایف انام از اكل طعام فارغ گشتند و خدام بارگاه سپهر احتشام سفره و دستار خوان در نوشتند امراء تواچی خلع فاخره و اثواب وافره از پوستینهای كبش و سنجاب و التائی و جامهای مخمل و اطلس و دارائی و چكمهای سقرلات قرمزی و دكلهای زربفت و زردوزی حاضر آورده هریك از اهل مجلس را بخلعتی لایق سرافراز گردانیدند و این انعام عموم تمام یافته در آنروز اكثر ملازمان آستان اقبالآشیان و اشراف و اعیان و ارباب و كلانتران كاشان بپوشیدن جامه شاهی مفتخر و مباهی گردیدند و در آن ایام فرح انجام فروغ آفتاب عنایت پادشاه گردونغلام بر وجنات احوال خجسته مآل قاضی محمد كاشانی تافت و حاوی آن فضایل و كمالات نفسانی مشمول الطاف بیدریغ گشته منصب صدارت یافت و قاضی محمد
ص: 475
بصفت علم و دانش موصوف بود و از غایت وقوف و كاردانی در سرانجام امور جهانبانی ید بیضامی نمود لا جرم چون ملازم درگاه عالمپناه شد در اندك زمانی ترقی بسیار كرده صاحب اختیار ملك و مال گشت و بدرجات تقرب و نیابت صعود فرموده پایه قدر و منزلتش از اكثر اركان دولت و اعیان حضرت درگذشت القصه پس از جشن و سور مذكور و نوازش یافتن جمهور مردم نزدیك و دور رأی عالمآرای پادشاه مؤید منصور چنان اقتضا فرمود كه لواء كشورگشا بصوب بلده قم برافراخت و همعنان دولت و اقبال طی منازل و مراحل نموده در آنخطه شریفه طرح قشلاق انداخت.
ذكر شهادت الیاس بیك ایغوراوغلی بشمشیر عذر والی رستمدار و توجه رایات ظفر شعار بعزم تسخیر آن بلاد و امصار
چنانچه خامه سخنگذار سابقا در سلك تحریر كشید الیاس بیك ایغور اوغلی در وقتی كه موكب نصرتنشان از همدان متوجه شیراز بود با طایفه غازیان عازم ولایت رستمدار گشت و چون بحدود آندیار رسید امیر حسین كیا با جمعی كثیر از دیوساران رستمدار و كوهستان مازندران بر سر امیر الیاس ایلغار كرد و آنجناب بر توجه خصم اطلاع یافته و رعایت طریقه حزم نموده از میدان مقاتله عنان بطرف قلعه ورامین منعطف ساخت و اعدا متعاقب بظاهر آنحصار شتافته چندگاه بامر محاصره و محاربه قیام نمودند و چون دیدند كه ایشان را فتح آنقلعه بجنك میسر نمیشود آغاز مكر و تزویر كرده رسولان چربزبان نزد امیر الیاس فرستادند و از صلح و صفا سخن راندند و الیاس بیك بر عهد و پیمان دشمنان اعتماد فرموده از قلعه ورامین بیرون آمد و با رستمداریان درآمیخته حسین كیا طریق عذر و مكر مسلوك داشت و آن امیر سادهدل را بشرف شهادت رسانید و اینخبر در قشلاق بلده قم معروض پادشاه سپهر احتشام گردید لا جرم آتش غضب قیامت لهب اشتعال یافت و در اول فصل بهار كه از نوای فرحافزای هزاردستان سلطان گل خندان شد و خورشید تابان عازم تسخیر قلعه بهرام شدید الانتقام گشت اعلام ظفر اعلام بصوب قلعه گل خندان كه محل توطن جمعی كثیر از رستمداریان بود نهضت فرمود و آنحصاریست مانند بروج سپهر دوار از سنك حوادث مصون و بسان قلعه گردون فیروز كار از كمند نوائب مامون خندق عمیقش چون میدان امل در غایت وسعت و خاكریز بلندش مثال همت خردمند در كمال رفعت نظم
قلعه همچو قلعه الوندكنگرش ایمن از كمند گزند
ساحت او سپهر مینافامگل خندان گلبنش بهرام و چون ماهیچه رایات فیروزی فرجام پرتو وصول بر نواحی آنحصار انداخت كوتوال بدافعالش ابواب مخالفت و عصیان برگشاد و دروب قلعه را بر روی خود بسته انداختن تیر و سنگ آغاز
ص: 476
نهاد غازیان عظام و مجاهدان موكب فلك احتشام آنقلعه را چون نگین در انگشتری احاطه نموده روز اول بترتیب اسباب قلعهگیری پرداختند و صباح روز دوم از هرچهار طرف جنگ درانداخته فتح آنحصن حصین را پیش نهاد همت ساختند از بالای قلعه تیر تخش همچون كوكب اقبال محصوران روی بحضیض وبال آورد و از پایان پیكان آتشفشان بسان دعوت مستجاب روی سوی بالا كرد از هیبت صدای سنگ رعداركان آن كوه سمت تزلزل گرفت و از شعله قاروره نفظ بناء زندگانی آن گروه صفت احتراق پذیرفت غازیان عظام سپرها و چپرها در سركشیده چون مور ملخ از خندق بگذشتند و بخاك ریز برآمده بسان كپك دری عازم فصیل گشتند و در وقتی كه سحاب گمان ساكنان كلخندان همچون دیده عاشقان گریان گشته باران تیر فرومیبارید و بهر تیری مبارزی مجروح یا بیروح میگردید آن پهلوانان بیمن پادشاه جهانیان پای بر زبر كشتگان نهاده صعود مینمودند تا دست بكنگره قلعه رسانیده بر زبر باره برآمدند و حصاری بآن باستحكام قهرا قسرا مفتوح گشته و قهرمان غضب پادشاه عجم و عرب بقتل عام فرمان فرمود و تمامی صغیر و كبیر و برنا و پیر عرضه تیغ تیز شد و در آن دیار دیار نماند و زبان تقدیر ملك قدیر آیه كُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ بگوش هوش ساكنان آن محل رسید و الحكم لله الواحد القهار و الغرة لنبی الامی المختار و عترته الاطهار
ذكر فتح قلعه فیروزكوه و حصار استا و وصول بعضی از حكام ولایات پایه سریر اعلی
چون پادشاه سكندرنشان ار مهم حصار گلخندان بازپرداخت رایت فتح و فیروزی بصوب قلعه فیروزكوه برافراخت و آن حصن حصین در بساط بسیط زمین بكمال استحكام و متانت بمثابه اشتهار دارد كه عقل سلیم و طبع مستقیم تسخیر آن را بر سبیل غلبه و قهر از جمله محالات میشمارد و در آن زمان بمردان جلادت آثار و وفور اسباب حصارداری و ذخیره بسیار مشحون بود و فتح آن بدون امتداد ایام محاصره معقول نمینمود القصه بعد از وصول سپاه قیامت شكوه زلزله در اركان آن كوه و ولوله در دل و جان آن گروه افتاده رستمداریان دست به تیر و كمان گشادند و غازیان آغاز محاربه نموده بنوك پیكان دیده دوز نقش وجود جمعی كثیر را از لوح هستی ستردند و مدت ده روز حال برینمنوال گذشته صباح روز یازدهم نسیم فتح و نصرت از مهب (ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها) بر پرچم علم شاه كشورگشا وزیده سپاه بهرام انتقام قلعه فیروزكوه را بطریقه حصار گلخندان مفتوح ساخته برحسب فرمان واجب الاذعان دست بقتل عام برآوردند و تمامی متوطنان آنجائی را معروض تیغ سیاست گردانیده بر هیچكس ابقا نكردند و روز دیگر پادشاه والاگهر همت بر دفع شر حسین كیا كه در قلعه استا متحصن شده بود گماشته بدانجانب كوچ فرمود
ص: 477
و حسین كیا بصفت شجاعت و پهلوانی اتصاف داشت و در میدان جنك و هنگام تلاش نام و ننك رستم دستان و سام نریمان را غاشیهكش خویش میپنداشت و در آن اوان دوازده هزار سوار و پیاده جرار در ظل رایتش بسر میبردند و یراق و استعداد بسیار و اسباب و آلات پیكار جمع آورده هیچكس را مرد میدان خویش تصور نمیكردند بنابرآن چون حسین كیا از از توجه موكب همایون خبر یافت با فوجی از مردم اعتمادی قدم در طریق مكر و تزویر نهاده از حصار بیرون خرامید و بقصد دست برد در كمینگاهی منزل گزید و از بهادران لشگر نصرتنشان زمره كه حالت روز مصاف را بر لذت شب زفاف راجح میدانستند بسر وقت حسین كیا رسیده غبار میدان هیجا ارتفاع یافت و از هرطرف طایفه بزخم تیغ و سنان مجروح و بیروح شده التهاب آتش قتال كانون درون همكنان را فروتافت بالاخره نكباء نكبت گرد ادبار بر مفارق سپاه رستمدار بیخت و حسین كیا با اتباع بجانب حصار استا گریخت و فی الواقع آنقلعهایست در عایت رفعت و استحكام و بسان سپهر فیروزهفام مستور و محروس از نوایب ایام بهرام خونآشام چون مشعله بر گرد بروجش دایر و كمند اوهام از وصول بشرفات بلندش قاصر نظم
قلعه استوار چون خیبرگشته با ذروه فلك همبر
نسر واقع نشسته بر بامشجرم بهرام مشعل شامش و رودی عظیم در دامن آنحصار جاری بود و اینمعنی در كمال متانت و حصانتش میافزود و چون شاه عالیجاه بظاهر استا منزل گزید و سپاه مظفرلواء چند روز بامر محاصره و محاربه پرداختند بر ضمیر منیر همایون واضح گردید كه بمجرد اهتمام لشگر جرار و استعمال آلت رزم و پیكار فتح آنحصار میسرپذیر نیست ع ز سنك حادثه برج سپهر را چه خلل لا جرم رای عقدهگشای برحل آن واقعه معضله گماشت و خاطر دریا مقاطر بران قرار گرفت كه آب آن رود را كه ماده انتعاش محصوران بود بجانب دیگر اندازد تا ایشان بسان ماهی بر ساحل مضطر شده نتوانند كه بجنك حرب پردازند و حسین بیك لله با جمعی كثیر از مردان میدان مجادله بتمشیت آن مهم مامور گشته باندك زمانی نهری عریض عمیق در بالای آب حفر نمودند و راه جریان رود را بدانجانب گشودند و اكثر آن آب در آنجوی افتاده بعضی از آن همچنان بسوی قلعه روان بود بنابران پادشاه گیتیستان سپاهیان را فرمود كه بسنك و خاك و چوب و خاشاك در پیش آنرود سدی بندند و بدان جهته آتش محنت در جان محصوران زده آنجماعت را خشك لب و سوختهدل پسندند لشگریان قیامت اثر حسب الحكم بتقدیم رسانیده حسین كیا و اتباع او بعد از مشاهده آنحال كشتی امید خود را غریق لجه فنا دیدند و آتش عطش خرمن شكیبائی ایشان را محترق ساخته متحیر و مضطرب گردیدند و غازیان عظام كمر جد و اهتمام بر میان بسته بیشتر از پیشتر دست بانداختن تیر و سنك گشودند و در روز سیوم از بستن آب كه محصوران بیتاب شده بودند آنحصار را فتح نمودند و تمامی ساكنان استا را بقید اسر مقید گردانیده روی بسوی ارك كه محل تحصن حسین كیا بود آوردند و سه روز دیگر بین الجانبین غبار جنك
ص: 478
و شین ارتفاع یافته در روز چهارم آن موضع نیز به حیز تسخیر پادشاه كشورگیر درآمد و تمامی اهالی استا و ارك آنموضع معروض تیغ یاسا شدند مگر بعضی از اعاظم اهل قلم كه بحمایت زمره از اركان دولت نجات یافتند و حسین كیا بوم آسا در قفس آهنین محبوس گشت و بعد از چند ماه بواسطه اعراض نفسانی و دیگر اسباب ناتوانی مرغ روحش قفس قالب را شكسته بعالم آخرت پیوست و در روزیكه نایره غضب شاهی اشتعال یافته بود در میدان اصفهان جسدش با محمد كره و جمعی دیگر از سالكان طریق عصیان محترق شد القصه بعد از فتوحات مذكور پادشاه منصور بتمهید بساط جشن و سور اشارت فرمود و روزیچند در آنحدود بلوازم عیش و نشاط اشتغال نمود در ان اثنا شاهزاده سعادت انتما محمد حسین میرزا ولد خاقان مظفرلوا سلطان حسین بایقرا از جرجان و كاركیا سلطان حسن ولد میرزا علی از گیلان با تحف و تبركات فراوان بآستان سلطنتآشیان آمده سعادت پایبوس همایون دریافتند و باصناف انعام و اكرام مفتخر و مباهی شده مقضی المرام بطرف ولایات خویش شتافتند آنگاه پادشاه مظفرلوا از استا بصوب عراق مراجعت فرموده ملك ری را از یمن مقدم اشرف اعلی غیرت فردوس برین ساخت و از انجا بخرقان رفته از خرقان رایت نصرتنشان بجانب ییلاق سورلوق برافراخت و دران منزل خبر طغیان محمد كره و كشتن او سلطان احمد سادوئی را بمسامع جاه و جلال رسید و موكب همایون در ضمان عنایت ملك بیچون متوجه اصفهان گردید
گفتار در بیان كشته شدن سلطان احمد ساروئی بتیغ طغیان حاكم ابرقوه و سوختن خرمن حیات محمد كره بنابر غضب پادشاه سكندر شكوه
پیش از آنكه ولایات عراق عجم در حیر تسخیر پادشاه كشورگیر درآید بسبب فتور امور دولت سلاطین آق قوینلو شخصی كه مشهور بود بسلطان احمد ساروئی جمعی از مردم هرجائی بخود متفق ساخته دار العباده یزد را بتحت تصرف درآورد چون ماهچه علم آفتاب اشراق بر ساحت بلاد عراق تافت ایالت یزد بحسین بیك لله متعلق شد و آنجناب از قبل خویش شعیب آقا را كه در سلك نوكرانش انتظام داشت بداروغگی تعیین نمود و حكم همایون نفاذ یافت كه شاه تقی الدین اصفهانی مصحوب شعیب به یزد رود و سلطان احمد ساروئی را از مقام خلاف و عناد بگذراند و بمساعی جمیله شاه تقی الدین بین الجانبین قواعد مصالحه تمهید یافته سلطان احمد عهد و پیمان درمیان آورد كه مدة العمر از جاده عبودیت خدام سده سدره منزلت درنگذرد و نسبت بشعیب در مقام اتفاق و اتحاد باشد انگاه شعیب به یزد درآمده روزیچند حكومت كرد و سلطان احمد را غایت شرارت بران داشت كه نقض عهده نموده ناگاه او را در حمام بسعادت شهادت رسانید و از روی استقلال بفرمانفرمائی مشغول گردید اما همدران ایام بر دست محمد كره كه در كره خاك مثل او بیباكی نبود
ص: 479
بقتل رسید بیان این سخن آنست كه محمد كره در زمان بعضی از سلاطین آققوینلو داروغگی مینمود و در آن اوان كه رایت نصرتنشان شاه جهانیان از عراق بصوب شیراز در اهتزاز آمده كره ایلچی با تحف لایقه بعتبه كعبه مرتبه فرستاده اظهار اطاعت و انقیاد كرد و نواب كامیاب قاصد آن خذلانمآب را ملحوظ عین اشفاق ساخته فرمان واجب الاذعان در باب تفویض ایالت ابرقوه باسم كرده سمت نفاذ پذیرفت و ایلچی مشمول انعام و احسان فراوان مراجعت نموده محمد كره روزیچند طریق چاكری و فرمانبری مسلوك داشت و آخر الامر بمقتضای كلام معجز نظام إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی بكثرت اموال و افزونی رجال مغرور گشته رایت شقاوت بجانب یزد برافراشت و از ابرقوه ایلغار كرده نیمشبی بدروازه یزد رسید و بهر حیله كه توانست خود را در شهر انداخته سلطان احمد ساروئی را بقتل رسانید و آن بلده را مضبوط ساخته در مقام خلاف نواب درگاه سپهر اوصاف ثبات قدم نمود و چون این حالات را پادشاه فلكاقتدار شنود از سورلوق باصفهان شتافته عنانیكران بصوب یزد تافت و بعد از وصول غازیان عظام و عساكر بهرام انتقام آن بلده را مركزوار احاطه كرده و اسباب قلعهگیری ترتیب نمود دست بانداختن تیر و سنك برآوردند مدت یكماه هرروز از وقتیكه خورشید روشن چهر بعزم تسخیر شهرستان سپهر لواء بیضا مرتفع میگردانید تا زمانی كه مشاعل نجوم بر زیر بروج قلعه نیلگون گردون دایر میگردید مجاهدان موكب همایون پادشاه ربع مسكون عقاب سهام خون آشام بقصد صید مرغ روح مخالفان دون پرواز میدادند و اتباع كره نیز آتش ستیز افروخته شست سست بانداختن خدنك مرك آهنك میگشادند آخر الامر بزخم سنك و توپ و تفنك بهادران تیز چنك رخنها در برجوباره یزد پیدا شد و سپاه نصرت شعار بیكبار در شهر ریخته رایت فتح و نصرت برافراختند و بضرب تیغ و سنان بسیاری از نوكران كره را بر خاك هلاك انداختند و كره با گروهی كه در اجل ایشان اندك تاخیری بود بقلعه گریخته بار دیگر آغاز جنك و جدل و جنود ظفر ورود روی بتسخیر آنحصار استوار آورده بعد از آنكه مدت یكماه دیگر با محاصره و محاربه پرداختند بیمن دولت روزافزون آنقلعه را نیز قهرا قسرا مفتوح ساختند و كره بر برجی بلند كه تا آنوقت بسبب كمال رفعت و متانت از كمند گزند ایمن بود و مردم بزد آن را نقارهخانه میگفتند پناه برد و از مضمون آیة (أَیْنَما تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ) غافل ماند و غازیان قلعهگشا آن برج را احاطه نموده فرمان لازم الاتباع شرف نفاذ یافت كه در پایان برجی كه مقر كره بود هیمه بسیار جمع سازند و آنرا بر زیر هم چیده آتش انتقام برافروزند تا خرمن صبر و شكیبائی كره سوخته بقدم اضطرار بیرون آید و فرمانبران بموجب فرموده بتقدیم رسانیده شعله آن نیران سر بكره اثیر كشید و كره از تاب حرارت در اضطراب افتاده بروزنه منزل گزید و غازیان عظام نردبان بر دیوار آن روزنه نهاده او را با دو سه مفلوكی دیگر كه آنجا بودند پایان آوردند و دست و گردن بسته بپایه سریر اعلی بردند شاه دینپناه فرمود تا كره را مانند حسین كیا در قفس آهنین ببدترین حالی محبوس ساختند و اساس جمعیت اتباعش را بشعله تیغ بیدریغ
ص: 480
سوخته بنیاد حیات تمامی آنقوم ناپاك را برانداختند و كره دران قفس ببدترین حالی محبوس بود تا وقتی كه شاه عالمپناه از یورش طبس معاودت فرمود آنگاه نیران غضب قیامت لهب اشتعال یافته در میدان بلده اصفهان غازیان عالیشان هیمه فراوان مجتمع گردانیدند و آتش در آن زده كره را با جمعی از نوكرانش كه عبدی بیك از ابرقوه آورده بود در دنیا بعقاب الیم و عذاب نار جحیم رسانیدند
گفتار در بیان نهضت رایت گیتیفروز بولایت طبس و معادت نمودن بعد از قتل سه چهار هزار كس
در آن اوان كه پادشاه عالیشأن بمحاصره یزد اشتغال داشت امیر كمال الدین حسین صدر از نزد خاقان منصور سلطان حسین میرزا بسده سدره انتما رسید و بوسیله امراء ملك آراء شرف بساطبوس دریافت مكتوب و پیشكشی كه آورده بود معروض گردانید و چون در آن كتابت تعظیم جانب پادشاه مشرق و مغرب بعبارتی مناسب سمت تحریر نیافته بود و ایضا تحف و تبركات قابل خدام پایه سریر خلافت مصیر ننمود امیر كمال الدین حسین منظور نظر التفات پادشاهانه نگشت و خیال یورش خراسان بخاطر انور شاه عالمیان گذشت بنابران بعد از آنكه فتح یزد تیسیر پذیرفت و كره در محبس قفس قرار گرفت مبارز الدین عبدی بیك تواچی با فوجی از جنود قیامت شكوه متوجه تسخیر ابرقوه شد و پادشاه كشورگیر بنفس نفیس همایون در اوایل شعبان سنه عشر و تسعمائه از راه بیابان یزد بجانب طبس ایلغار فرمود و در آن اوان ولایت طبس بحكم خاقان منصور سلطان حسین میرزا سیور غال امیر محمد ولی بیك بود و از ملازمان آنجناب امیر تردی بابا محافظت آنسرحد مینمود و تردی بابا ناگهان از وصول موكب ظفرنشان خبر یافته خود را در قلعه انداخت و غازیان عظام از گرد راه در شهر طبس تاخته هركس را در آن بلده یافتند بتیغ بیدریغ گذرانیدند و غنیمت بینهایت گرفته آثار كمال اقتدار ظاهر گردانیدند آنگاه صورت غضب پادشاه عجم و عرب سمت تسكین پذیرفته بفتح قلعه التفات ننمود و عنان مراجعت انعطاف داده بصوب یزد توجه فرمود و در یزد اندك توقفی كرده از آنجا باصفهان شتافت و پرتو انوار معدلتش بر وجنات روزگار متوطنان دار الملك عراق تافت در آن اثنا مبارز الدین عبدی بیك كه ابرقوه را تسخیر نموده جمعی كثیر از اتباع كره اسیر گرفته بود بدرگاه عالمپناه رسید و شرف بساطبوسی دریافته بواسطه آن نیكوخدمتی مجددا ملحوظ عین الطاف پادشاهانه گردید همدران ایام از نزد قیصر روم ایلدرم بایزید ایلچی بآستان سلطنتآشیان آمده تحف لایقه و تبركات رایقه آورد و بسعادت تقبیل قوایم سریر سپهر نظیر مستسعد گشته از زبان قیصر اظهار اخلاص و اتحاد كرد و شاه عالمپناه او را بانعام تاج و خلعت و اسب و زر
ص: 481
سرفراز گردانید و احراق جسد حسین كیا و محمد كره و متابعانش در حضور آن ایلچی بوقوع انجامید لا جرم در كمال خوف و اندیشه راه دیار خویش پیش گرفت و بعد از وصول بروم شمه از اشتعال آتش خشم پادشاهی بعرض ایلدرم بایزید رسانید و شاه عالیشان آن زمستان در بلده فاخره اصفهان قشلاق فرموده بتمهید بساط عدل و انصاف پرداخت و در غایت اقبال و كامرانی بسر برده بعضی از اوقات خجسته ساعات را بتجرع راح ریحانی و استماع الحان و اغانی مصروف ساخت.
ذكر شكار فرمودن پادشاه سكندر اورنك در فضای نشاطافزای كنیر النك
نظم
فصل بهاران كه ز فیض غمامگشت جهان غیرت دار السلام
روی زمین خرمی از سر گرفتصحن چمن زینت دیگر گرفت سلطان كل بقصد شكار دل بلبل پیكان خار را چون مژگان بتان لاله عذار سر تیز گردانید و نسیم فروردین روایح مشكین فوایح ریاحین در اطراف دشت و كوهسار منتشر ساخته روحی تازه بقالب بنات نبات رسانید آهوان سیاهچشم از منازل زمستانی بساحت سبززار و فضای روحافزای مرغزار خرامیدند و پلنگان بسیار خشم در آرزوی وصال و مشاهده جمال ایشان مضطرب شده همه تن چشم گردیدند نظم
پی صید و شكار شهریارانكمان قوسقزح شد تیرباران
ز پیكان نشاطانگیز ژالهچو صیدی غرقه در خون گشت لاله نشاط شكار از خاطر عاطر شاه فلكاقتدار سر برزد و لذت صید باعث تصمیم عزیمت خسروانه شد و حكم همایون شرف نفاذ یافت كه از تمامی بلاد عراق و فارس حكام و لشگریان و اشراف و اعیان بیرون آمده و جرگه كرده جانوران شكاری را بجانب كنیر النك كه ساحت دلگشایش چون سپهر مینازنگ وسیعست برانند و از جنس آهو و نخچیر و وحوش و طیور در آن صحاری جانداری را برقرار نگذارند و جهت تمشیت این مهم تواچیان بصوب بلدان رفته موكب نصرتنشان نیز از اصفهان بجرگه روانشد بهر بیابان كه عبور فرمود سراب خاصیت آب زلال گرفت و قطرات ابر نیسان انتظام عقود لآل پذیرفت خار دلآزار چون شاخ شكوفه گلفشانی پیشه كرد و خس و خاشاك مانند اوراق گل و ریحان بساط كامرانی بر راه گسترد و امرا و كلانتران ولایات نیز از قم تا شیراز تمامی كوه و دشت را احاطه نموده و جانوران شكاری رانده در النك مذكور جرگه بهم رسید و از آهو و نخچیر و خرگوش و گرگ و شیر و پلنگ آنمقدار جمع آمد كه محاسب و هم از تعداد آن به عجز و قصور معترف گردید آنگاه پادشاه كامكار بر باره فلكاقتدار نشسته تنها بمیان بركه درآمد گاه بزخم تیر خدنك از خون آهو رنگ دشت كنیر النگ را رنك یاقوت رمانی داد و احیانا از ضرب سنان جانستان چشمه خونفشان در جسم شیر و پلنك بگشاد
ص: 482
زمانی بگرز گرانسنك سروگردن گوزن را نرم گردانید و ساعتی بشمشیر نهنك آهنك شكاف در پشت و پهلوی نخجیر و خرگوش افكنده همه را بچراگاه عدم رسانید نظم
شه پردل بنوك نیزه و تیرگهی آهو فكندی گاه نخجیر
گهی شیری به نیزه در ربودیگهی گور از خدنگش كور بودی بعد از آن برحسب فرمان واجب الاذعان امرا و نوئینان نیز در جرگه تاختند و هریك بزخم تیر و ضرب شمشیر آنقدر كه خواستند صید بر خاك هلاك انداختند و آخر الامر اذن عام از مكمن عنایت پادشاه گردون احتشام صدور یافته تمامی غازیان و لشگریان آغاز تیغ راندن و شكار افكندن كردند و در طرفه العینی تمامی آن جانوران را غرقهبخون ساخته شرایط جلادت و خونریزی بجای آوردند و در آن روز شش هزار و هفتصد جانور كشته گشته تواچیان آنها را بر امرا و اعیان و اشراف و خدام آستان ملایكآشیان تقسیم نمودند و استادان بنابر حسب فرمان واجب الادغان از رؤس وحشیان منارها ترتیب فرمودند آنگاه شاه دینپناه بعضی از ییلاقهای بلده اصفهان را معسكر نصرتنشان ساخته بتمهید بساط عیش و كامرانی پرداخت و از كف ساقیان زهره جبین نازنین شراب ارغوانی گرفته رایت عشرت مرتفع ساخت
ذكر نضارت ولایت همدان از پرتو ماهچه لواء كشورگشا و ارتفاع یافتن منازل روحافزا بیمن توجه معمار همت پادشاه سعادت انتما
شاه عالیشان چون روزی چند در ییلاق اصفهان بدولت و اقبال بگذرانید بر- حسب اقتضاء رای صوابنمای متوجه ولایت همدان گردید و بعد از وصول بدان مملكت در مرغزاری جنت آثار نزول اجلال فرمود و در تشید اساس عدول و انصاف كوشیده در باب انهدام بناء جور و اعتساف اهتمام نمود در آن اثناء خاطر اشرف اعلی مایل به طواف مزار فایض الانوار امام سهل علی علیه التحیة و الدعا شده بدان مقام واجب الاحترام تشریف برد و مجاوران آن آستان كرامت آشیان را بصلات و صدقات نوازش كرده مراسم نیاز و اخلاص آورد و بنابر آنكه عمارت آنمزار فیض آثار روی بویرانی داشت فرمان همایون شرف نفاذ یافت كه معماران هنرور و مهندسان دانشاثر بر سر آنمرقد معطر عمارتی عالی طرح اندازند و اساس آنرا بسان گنبد هرمان مشید و مستحكم سازند و باندك زمانی آن بناء روحافزا بر وجهی ساخته و پرداخته آمد كه شرفات بلندش سر همت بذروه قصر فیروزهكار سپهر رسانید و غرفات بیمانندش فرق از كنگره منازل ماه و مهر درگذرانید نظم
بوستانیست كه طاوس ملایك مردماز سر سدره نماید بهوایش پرواز
خم طاقش همه با سقف فلك باشد جفتلب بامش همه در گوش ازل گوید راز و همدران ایام از اثر مقدم پادشاه بیعدیل مانند زمزم از یمن قدم حضرت
ص: 483
اسمعیل چشمه آب عذوبتمآب در آن عتبه كعبه مرتبه ظاهر گشت و بر بالای آن چشمه خانه تعمیر یافت كه قبه آن در بلندی از شرفه خورنق و سدیر درگذشت و نزدیك بآن چشمه حوضی كوثر مثال احداث یافته از آن آب زلال مالامال شد آنگاه استادان بنا و باغبانان دانا چهار باغی دلگشا و بوستانی روحافزا در آن فضای بهشتآسا طرح انداختند و در اطرافش جدار بلند مقدار برافراخته ساحت باراحتش را از نشاندن نهالهای ثمربخش و گلبنهای عطرپرور مزین و معطر ساختند و حالا آن گلشن فردوسوش بكمال معموری رسیده و از نزاهت چمنها و لطافت آبوهوا غیرت گلستان ارم گردیده شكوفه بساتین افلاك از انفعال گلهای رنگارنگش گاهی سرخ و گاهی زرد برآمد و عندلیب خوشنوای طبع دراك در وصف گلزار بدایع آثارش نغمه روضه من ریاض الجنة سراید بنفشه مشكبوی از حوالی لالهایش چون زلف دلفریب خوبان سر برزده و سنبل سلسله موی با گلهای حمرایش همچون خط غالیه بوی با لعلستان خوش برآمده اثمار حلاوت دثار اشجارش قوت روح و قوت دل و هوای فضای دلگشایش در جمیع اوقات بغایت معتدل نظم
چو خط بنان سبزهاش دلگشاز سر گشتگانش نسیم صبا
درختان سروش همه دلپسندچو سبزان رعنای بالابلند
هوایش همیشه نه گرم و نه سردنه در وی غم گل نه اندوه گرد القصه چون خاطر همایون پادشاه ربع مسكون از تعمیر آن مزار فیض تاثیر فراغت یافت عنان باره خوشخرام بصوب ییلاق سورلوق تافت و در آن تابستان گاهی بصید و شكار گور و آهو میل نمود و احیانا جام مدام از دست آهو چشمان سیماندام تجرع فرمود و بعد از آنكه موسم حرارت هوا برین منوال درگذشت رایات ظفر آیات متوجه سارو قورغان گشت
گفتار در بیان دفع شر صارم كرد و مطیع شدن حاكم گیلان بعد از مشاهده دستبرد
در فصل خزان كه خسرو خاوری بمنزل میزان تحویل كرده بتعدیل اوزان لیل و نهار فرمانداد و حریف خریف آغاز دمسردی نموده گرمی تابستان روی در نقصان نهاد بلبل از صعوبت هجران لاله و گل لاله گشته ترك نغمهسرائی كرد و لشگر برد بنیاد دستبرد نموده دست بغارت نبات بنات برآورد نظم
ریخت باطراف بساتین شجراز نفس سرد خزان برك و بر
گل ز غم هجر نسیم بهاربر زبر خاك بیفتاد زار بمسامع اشرف اعلی رسید كه صارم كرد با جمعی كثیر از قطاع الطریق كردستان در سارو قورغان رحل اقامت انداخته و قطع طریق و غصب اموال هرفریق را سرمایه وجه معاش ساخته دفع شر آن بد اختر بر ذمه همت پادشاه هفت كشور واجب نموده بدانجانب نهضت فرمود و صارم چون از توجه لواء كشورگشا وقوف یافت چاره كار منحصر در فرار دانسته احمال و اثقال برجای
ص: 484
بگذاشت و بمضمون (من نجی براسه فقد ربح) عمل كرده علم عزیمت بجانب عقبات سخت و بیشههای پردرخت برافراشت غازیان عظام تمام جهات صارم و اتباعش را غنیمت گرفته جمعی كثیر از كردان بیایمان كه در آندیار دیدند بتیغ بیدریغ بگذرانید و مواكب كواكب مراتب از آنجا بقزل اوزن رفته در آن مقام اینخبر شیوع یافت كه حاكم فومن و رشت امیر حسام الدین از متابعت خدام پادشاه ظفرقرین سر میپیچد و گردن بچنبر فرمانبرداری و خراج گذاری درنمیآورد بنابران تسخیر گیلان پیش نهاد همت عالینهمت گشته رایات نصرت نشان بدانجانب روانشد و بعد از وصول بسرحد آنولایت عساكر بهرام صولت مانند شیر ژیان بجنگل و بیشه گیلان درآمده آغاز نهب و تاراج نمودند و در تضییق مخالفان كوشیده ابواب قتل و غارت بر روی روزگار ایشان گشودند و حاكم رشت در بحر اضطراب افتاده از آن خوی زشت توبه كرده در سفینه اعتذار و استغفار نشسته ایلچی سخندان با اموال و نفایس فراوان بدرگاه پادشاه سلاطین پناه ارسال داشت و قبول نمود كه بعد الیوم حسام مخالفت از نیام عصیان بیرون نیارد و سال بسال خراج و مال ادا كرده خود را یكی از بندگان خدمتكار شمارد عفو كامل و لطف شامل پادشاه پوزشپذیر برطبق كلمه خجسته (او املكت فاسمح) از جریمه عظیمه امیر حسام الدین تجاوز فرمود و قاصد او را مشمول انعام و احسان گردانیده نشان حكومت مملكت گیلان عنایت نمود و ایلچی بتاج التفات شاهی مباهی گشته و منشور موفور السرور را بدست گرفته رخصت معاودت یافت موكب همایون پادشاه ربع مسكون از حدود ولایت گیلان مراجعت فرموده بطارم شتافت و در آن زمستان خطه طارم از یمن مقدم مكرم غیرتافزای گلستان ارم بود و بساط عیش و نشاط انبساط یافته ساعت بساعت مواد كامرانی و حشمت میافزود و چون فصل شتا برطبق مدعای حرام سده سدره انتما بپایان رسید پادشاه ستاره سپاه از یورت قشلاق متوجه بیت الشرف خویش گردید فراش فروردین بسیط زمین را ببسط بساط زمردین آرایش داد و سلطان گل در كمال شوكت و تجمل پرده زنگاری از چهره گلناری گشودهروی بانجمن چمن نهاد نظم
كرد دست سحاب نیسانیدر چمن باز گوهرافشانی
ژاله بارید همچو در خوشابلاله شد ساغری پر از می ناب
رخ برافروخت غنچه مستورچشم بگشاد نرگس مخمور پادشاه مؤید منصور از قشلاق طارم بجانب ییلاق سلطانیه در حركت آمد و بعد از وصول بمقصد چمنی را كه از غایت نزاهت رشك سرابستان ارم است بیمن قدوم همایون مشرف ساخت و روزی چند در آن منزل دلپسند باسب تاختن و برقبق تیر انداختن قیام نمود آنگاه رایت بصوب سورلوق برافراخت و در سورلوق بمسامع نواب كامیاب شاهی رسید كه صارم كرد نوبت دیگر جمعی از اكراد فراهم كشیده و بموضع آور میآمده و با فروختن نایره فتنه و فساد اشتغال دارد و بیرام بیك قرامانی و جناب خلیفة الخفا با فوجی از مردان میدان رزمآزمائی بدفع شر آن بداختر مأمور گشته روی بطرف آور میاوردند و صارم كرد از آنجا بكردستان گریخته پناه بقله كوهی برد و در آن موضع حصین بتشمر جنك و پیكار
ص: 485
گشته پای صبر و شكیبائی بیفشرد و امراء عظام با سپاه بهرام انتقام او را تعاقب نموده بعد از وصول بدامن آنكوه غازیان رستم شكوه حسام كین از نیام كشیده مانند پلنك خشمناك بر فراز آن كمر دویدند و صارم با فوجی از اشقیا كه با او همدم بودند بقدم مقابله و مقاتله پیشآمده محاربه در غایت صعوبت دست داد و ناوك بلا از شست قضا گشاد یافته از هرطرف جمعی كثیر بر خاك هلاك افتاد كوه از خون كشتگان بسان كان بدخشان قطرات اشك لعل گون بر جبین آورد و چرخ اثیر از گرد معركه داروگیر تیره گشته نور آفتاب را در حجاب تواری پنهان كرد برق سنان عالمسوز شعله فنا در خرمن استقامت انداخت و نوك پیكان آتشافروز حروف امن و سلامت از اوراق روزگار محو ساخت نظم
دو دریای خونین برآمد بجوشبدرید مغز سران زان خروش
سرنیزه در سینه كاوش گرفتز چشم زره خون تراوش گرفت
ز نوك سنان لختلخت جگرفروزان چو از خار گلهای تر آخر الامر شمایم فتح و ظفر مشام امراء غضنفر اثر را معطر گردانیده صارم كرد روی ادبار بوادی فرار آورد غازیان عظام پسر و برادر بعضی از سرداران لشگرش را بكمند اسر مقید ساخته فوجی كثیر از متابعانش را بقتل رسانیدند و تمامی ایل و الوسش را غارتیده سالما غانما عنان مراجعت بصوب اردوی اعلی معطوف گردانیدند و در خوی بپایه سریر سلطنت مصیر رسیده بیرام بیك و خلیفة الخلفا بعد از تقبیل زمین عبودیت كیفیت آن محاربت و شكست اعداء دولت را مشروح معروض داشتند و باصناف الطاف اعطاف شاهی اختصاص یافته رایت افتخار و مباهات برافراشتند و بموجب فرمان واجب الاذعان كه از مصدر قهر و غضب قیامت لهب صادر گشت غازیان عظام جماعتی را كه مأمور بودند باردو بازار برده هریك را بعقوبتی كه از آن بدتر نتواند بود قتل نمودند و پادشاه دوستنواز دشمنگداز آن زمستان در خوی قشلاق كرده مقرون بحصول آمال و آمانی از ساغر اقبال و كامرانی شراب عیش و و عشرت مینوشید و همواره مجلس همایون را بفروغ شراب گلگون طراوت ایام بهار داده در تمهید بساط انصاف و معدلت میكوشید نسیم عنایت ربانی از مهب سعادت جاودانی منتسم و غنچه عاطفت یزدانی در چمن سلطنت و جهانبانی تبسم (و الحمد للّه المنعم المكرم)
گفتار در بیان جشن فرمودن شاه گیتیفروز در روز نوروز و توجه نمودن جهة دفع شر علاء الدوله ذو القدر بمساعدت بخت فیروز
نظم
چون ابر بهار شد گهرباربرگشت ز در كنار گلزار
بشگفت ز باد صبح لالهآورد ببزم گل پیاله
افروخت ز تاب می رخ گلبرخواست فغان ز جان بلبل
شد شاخ شكوفه پرستارهصد چشم گشاد در نظاره پادشاه آفاق از یورت قشلاق بیرون خرامید و در مرغزاری كه عذوبت آبش خاصیت چشمه تسلیم ظاهر میگردانید و لطافت هوایش چون نسیم خلد روحی تازه بقالب پژمرده میرسانید منزل گزید و بترتیب جشن نوروزی اشارت فرموده در آنروز
ص: 486
جهانافروز از سر نو بنوازش امر او حكام پرداخت و در بزم كامرانی ساغرهای دوستكامی دركشیده طبقات انام را بانواع احسان و انعام مبتهج و مسرر ساخت نظم
در آنروز شاه سلیمان سریرخدیو جهانگیر روشنضمیر
بیاراست بزمی گران پیشترنظیرش نیاورده كس در نظر
در آن جشن حكام روی زمینولاتی كه بودند دولت قرین
بزرگان ملك و سران سپاهسپهبد امیران حشمت پناه
كشیدند هریك بسی پیشكشبه پیش شهنشاه خورشیدوش
شهنشه زبان تلطف گشودمران سرورانرا نوازش نمود
بانعام اسبان با زین و زركمرها مرصع بدر و گهر
قبای خز و افسر زرنگارزر نقد بیش از حساب و شمار
مهان و كهان را سرافراز كردبعالم در خرمی باز كرد
نشستند اشراف عالی مقامبپای سریر سپهر احتشام
بگردش درآمد می خوشگوارز دست جوانان نسرین عذار
رخ ساقیان از فروغ شراببرافروخت چون عارض آفتاب
مغنی بصوت دف و چنك و نیدعا گفت بر شاه فرخندهپی
كه شاها لواء تو فیروز بادبعهد تو هرروز نوروز باد
بنوروزت از بخت فرخاثربنوروزیت باد فتح ظفر و بعد از انقضاء ایام جشن و سور بمسامع پادشاه مؤید منصور رسید كه نامراد از بغداد گریخته و بعلاء الدوله ذو القدر پیوسته و علاء الدوله دختر خود را باوی در سلك ازدواج كشیده و بموافقت داماد در مخالفت خدام بارگاه شاهی لواء طغیان مرتفع گردانیده و اكنون با سپاهی از احاطه دایره خیال افزون بدیاربكر شتافته و بسبب اهتزاز صرصر بیدادش در آن دیار آتش فساد اشتعال یافته سران لشگرش پرده ناموس مردم میدرند و لشگر بیسیرتش هرجا چیزی مییابند بغارت میبرند نظم
لشگر ظالم ضلالتكیشمردم بدنهاد شراندیش
جمله از شیوه مروت دوریافته از فریب نفس غرور
كرده پیوسته عزم جور و فسادمال و ناموس خلق داده بباد از استماع اینخبر نایره غیرت پادشاه هفت كشور زبانه بفلك اخضر كشید و دفع شر آن بداختر بر ذمه همت خسروانه واجب نموده حكم همایون باجتماع لشگر قیامتاثر نافذ گردید تواچیان قمر مسیر جهة رسانیدن جار روی باطراف و امصار آورده باندك زمانی لشگر بسیار از ولایت فارس و كرمان و عراق و آذربایجان و اران و كردستان و لرستان در اردوی كیهان پوی جمع آمدند همه جوشنپوش و خنجرگذار و سراسر كینهكوش و ظفرآثار نظم
سپاهی بلطف الهی همهسرافراز از تاج شاهی همه
كمر بسته هریك بفرمانبریگشاده زبان ثناگستری پس آنگه پادشاه ربعمسكون بروز فرخ و بخت همایون اعلام زرنگار افراخته و دفع اشرار ذو القدر را پیش نهاد همت ساخته عنان سمند گیتینورد بجانب ارزنجان انعطاف داد افغان كور كه و نفیر باوج فلك اثیر رسیده هركس در اردوی همایون بود روبراه نهاد نظم
روانشد باقبال شاه جهانسعادت مساعد ظفر همعنان
نهان از غبار مواكب سپهرمه رایتش ثالث ماه و مهر
جنیبت كشانش ملوك عظامبفرمانبری مفتخر هركدام و پس از آنكه ماهچه بیرق خورشیداثر ساحت ارزنجان را از نور وصول غیرتافزای آسمان گردانید و علاء الدوله برین معنی مطلع گردید بعضی از قلاع دیاربكر
ص: 487
را كه تسخیر كرده بود بجمعی از معتمدان قدیم خود سپرد و روی هزیمت بصوب البستان آورد كیفیت فرار او بعرض شاه فلكاقتدار رسیده همان روز نهضت همایون از عقب مخالفان دون اتفاق افتاد و علاء الدوله در البستان نیز مجال توقف محال دانسته و زمره از متعلقان را بجانب روم گسیل كرد و فرقه را بصوب شام فرستاد و خود با معدودی چند بكوه درنا كه از غایت رفعت قله آن سر باوج آسمان میساید و كره زمین از فراز آن كمتر از ذره مینماید پناه برده متحصن شد و پادشاه مجاهد غازی در عین دولت و سرافرازی قطع منازل نموده بر بعضی از ولایات كه داخل مملكت روم بود عبور فرمود و بهرشهر و قصبه كه رسید ابواب عدل و احسان بر روی روزگار متوطنان آن برگشود و چون كنار رود البستان مضرب خیام سپاه بحر جوش رعد خروش گشت جمعی كثیر از لشگر ذو القدر نقل حشری از دد صفتان عفریت منظر جامه جنك پوشیده و دست بشمشیر و خنجر یازیده در برابر موكب لفراثر صف قتال بیاراستند نظم
صفآراست ناگه سپاه گرانگرفته جهان را كران تا كران
همه آهنین درع و خارا شكافهمه همچو روئینتن اندر مصاف و غازیان عظام نیز بتسویه صفوف پرداخته غریو كرنای و سورن زلزله در زمین و زمان انداخت و صدای نفیر و كوس گوش ساكنان گنبد گردون را كر ساخت نظم
برآمد ز هردو سپه بانك كوسهوا نیلگون شد سپهر آبنوس
چو برق درخشنده از تیره میغهمی آتش افروخت از گرز و تیغ آنگاه دلیران جنگجوی و بهادران تندخوی دست باستعمال تیر و كمان و سیف و سنان بردهروی بانهدام بنیان حیات یكدیگر آوردند و كمال جلادت و مردانگی بظهور رسانیده بزخم نیزه خطی قامت تیر مثال جوانان نوخاسته را مانند كمان خم كردند گاه از تحریك شمشیر خونبار سر سروران مردافكن وداع بدن مینمود و احیانا حدت پیكان خاراگذار راه بیابان عدم در جسم دلاوران صفشكن میگشود لا جرم در هردمی خون محترمی بر خاك ریخت و در هرقدمی خاك وجود همدمی با خون برآمیخت بیت
ز بس كشته كامد ز هردو گروهز خون خواست دریا و از پشته كوه و با آنكه در آن روز سپاه پادشاه گیتیفروز بضرب تیغ مسلول بسیاری از آن خیل مخذول را به بیابان عدم بلكه بقعر جهنم فرستادند بقیة السیف پای قرار استوار داشته تا شب در موقف كارزار بایستادند و چون جمشید خورشید از توقف در میدان سپهر ملول شده راه دیار مغرب پیش گرفته و شعشعه تیغ آفتاب به نیام غروب درآمده از عكس خون كشتگان ساحت افق گونه لعل بدخشان پذیرفت پادشاه عالیجناب در معسكر همایون نزول نمود و سپاه ظفراقتباس را باقامة لوازم پاس امر فرمود و لشگر ذو القدر نیز بمراسم طلایه پرداخته آنشب تا صباح از جانبین طریقه احتیاط مرعی بود روز دیگر سپهداران قضا و قدر دیبای زرنگار بر فراز جوشن سیما بگون گردون پوشیدند و بلمعات تیغ برق كردار فضای دشت و هامون را نور و ضیا بخشیده در انعدام سپاه ظلام كوشیدند پادشاه بهرام انتقام بدن بیبدیل را بدرع زراندود آراسته برباره تیز رفتار دلدل آثار پولادسم قطاس دم برآمد و بتسویه صفوف لشگر
ص: 488
فیروزی اثر پرداخته میدان قتال را بفر طلعت همایون غیرتافزای فضای سپهر بوقلمون گردانید و از آنجانب اشرار دیوسار ذو القدر در برابر آمده درین روز نیز حربی در غایت صعوبت بوقوع انجامید و مخالفان خیرهسر بدستور روز پیشتر قدم ثبات استوار داشته بهنگام هجوم سپاه ظلام هریك از فرق ناجیه و زمره باغیه بمعسكر خویش متوجه گردید صباح روز سیم كه خسرو انجم علم پر زیور فتح و ظفر برافراخت و از استعمال اشعه اسنه و تیغ بیدریغ خیل ظلام شب محنت انجام را مغلوب ساخت بار دیگر غازیان رستم اثر شمشیر و خنجر كشیده روی بقوم پر شر ذو القدر آوردند و درین روز نسایم نصرت و برتری بر شقه رایت سالكان مسالك شریعت و دینپروری وزیده اعدای واژون اختر آغاز انهزام كردند اما مضمون كلمه (قل لن ینفعكم الفراران فررتم) شامل حال آن مردم گشت و سرپنجه قدرت سپاه بهرام صولت بساط حیات اكثر آنقوم بیدولت را درنوشت جهات و یراق و متملكات ایشان بتمام در تحت تصرف لشگر فیروزی انجام قرار گرفت از صرصر غضب پادشاهی نایره فنا در بیوتات و انبار غله آنجمع خاكسار سمت اشتعال پذیرفت بیت
بباد غضب آتشی برفروختكه شهر و ده خاكساران بسوخت و پادشاه ستوده مآثر بعد از فراغ خاطر از مهم آنقوم مدبر عازم دیاربكر گشته بر حدود شام عبور نمود و از حكام و سرداران ولایات جمعی را كه بقدم اطاعت بدرگاه عالمپناه آمده لوازم نیاز و نثار به- جای آوردند نوازش فرمود و چون هوای دیاربكر از غبار موكب ظفر آثار عنبر بیز و مشكبار گشت بمسامع جاه و جلال پیوست كه طایفه از توابع علاء الدوله در قلعه جزپرت توطن دارند و حصانت آنحصار موجب اغترار ایشان گشته شرایط فرمانبرداری بجای نمیآرند و موكب همایون بدانجانب شتافته سپاه ستاره عدد بمدد بخت سرمد محیط آسا بگرد آنقلعه متانت انتما درآمدند و بافروختن شعله حرب و جنك و انداختن تفنك و سنك پرداخته در روز دوم چند رخنه در دیوار آنقلعه كه چون قبه جوزا از وصمت اختلال مصون بود افكندند و صورت فتح و ظفر درنظر پادشاه فریدونفر جلوهگر شده حكم همایون شرف نفاز یافت كه غازیان عظام رعایا و مزارعان را اصلا تعرض نرسانند و از اتباع علاء الدوله ذو القدر هركس یابند اسیر سرپنجه اقتدار گردانند و فرمانبران موجب فرموده عمل نموده چون كیفیت فتح قلعه جزپرت بمسامع كوتوالان سایر قلاع دیاربكر رسید مجموع از مقام سركشی و عناد درگذشته مقالید حصون و بلاد را با تحف شایسته و تبركات بایسته بدرگاه عالمپناه فرستادند و اظهار عبودیت و اخلاص نموده ابواب اطاعت و خدمتكاری برگشادند و پادشاه مخلص نواز درباره آنجماعت انعام و احسان فرموده زمام ایالت ولایت دیاربكر را در قبضه درایت محمد بیك استاجلو نهاد و طبل مراجعت كوفته عنان بطرف خلاط انعطاف داد در اثناء راه شرف الدین بیك كه حاكم تبلیس بود با پیشكش فراوان بآستان سلطنتآشیان شتافته شرف بساطبوسی حاصل نمود و حلیس سایر خدام عالیمقام گشته دست عنایت پادشاه برجیس قدر ابواب لطف و مرحمت بر
ص: 489
روی روزگارش برگشود و پس از آنكه ولایت خلاط محل بسط بساط خلافت مناط گشت مشاهده سیبهای حمرا؟؟؟ درختان و تلون اوراق باغ و بستان باعث آرایش بزم نشاط شده نوای نای و نوش از ایوان كیوان درگذشت و پادشاه گیتیفروز چند روز در آن مقام فرح انجام بشرب مدام پرداخته از آنجا بخوی شتافت و فصل دی در خوی بوده پرتو انوار معدلتش بر وجنات احوال متوطنان آذربایجان تافت.
ذكر طغیان علاء الدوله ذو القدر كرت دیگر و كشته شدن اولاد او بضرب تیغ نصرت پیكر
در زمستان كه موضع خوی مضرب خیام پادشاه نیكخوی بود علاء الدوله ذو القدر لشگر جنگجوی فراهم كشیده مصحوب پسر خویش كه قاسم نام داشت و او را بجهة اتصاف بصفت شجاعت ساروقیلان میگفتند بجانب دیاربكر ارسال نمود و محمد بیك استاجلو باوجود قلت سپاه بمضمون كلام (كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ) واثق بوده در برابر اعدا صفآرا گشت و هردو فریق نهایت كشش و كوشش بتقدیم رسانیده محمد بیك را صورت نصرت دست داد و ساروقیلان و جمعی از خویشان او را غازیان شیر شكار اسیر كرده در قتل قوم ذو القدر نوبت دیگر غایت قدرت ظاهر ساختند و محمد بیك از وقوع این فتح مبین مبتهج و مسرور گشته بلوازم محامد الهی قیام نمود و ساروقیلان را با سایر اسیران گردن زده رؤس نامبارك ایشان را باردوی اعلی روان فرمود قاصد او در قشلاق خوی بدرگاه سلاطین پناه رسیده كیفیت حال بعرض نواب كامیاب رسانید و غریق انعام و احسان بجانب دیاربكر مراجعت كرده غایت عنایت شاهی را كه مشاهده نموده بود معروض محمد بیك گردانید اما علاء الدوله بعد از شنیدن این خبر مانند پلنك تیرخورده در خشم شده در ماتم پسر سیلاب خون جگر از چشم تر روان ساخت و بار دیگر باجتماع یراق خیل و حشم پرداخت و پانزده هزار سوار عفریت منظر مریخ آثار فراهم كشیده دو پسر دیگر خود را كه كلانتر را گور شهرخ و خردتر را احمد بیك میگفتند سرداران آن سپاه گردانید و ایشان را جهت طلب خون ساروقیلان بحرب محمد بیك استاجلو روان مخفی نماناد كه حسن بیك روملو در احسن التواریخ در ذیل وقایع خاقان سكندرشان و علاء الدوله ذو القدر مرقوم قلم صحت رقم نموده كه عجیب است از صاحب تاریخ حبیب السیر كه با آنكه در آن زمان بوده میانه خاقان ظفر اثر و علاء الدوله ذو القدر سه روزه جنك نوشته با آنكه مقابله نیز واقع نشده اما صاحب تاریخ عالمآرای عبای قایل بجنك سه روزه است چنانچه ما تن مبرور در متن مذكور فرمود و اللّه اعلم بحقیقة الاحوال و الامور 12 حرره محمد التستری
ص: 490
ساخت و محمد بیك از هجوم اعداء شوم خبر یافته باز مستعد قتال گشت و در ظاهر قلعه حمید آمده تلاقی فریقین دست داده جنگی در پیوست كه از نهیب آن عنان صبر و شكیب از قبضه اقتدار كوتوال حصار پنجم بیرون رفت و سیلاب خون چون رود جیحون در فضای معركه روان شده قافله امن و سلامت رخت از مرحله جهان بربست آخر الامر محمد بیك بباد حمله صرصر اثر خیل بدخواه ذو القدر را چون غبار بیاعتبار از عرصه روزگار برداشت و گور شهرخ و احمد بیك با بسیاری از اتباع در معركه كشته گشته زمانه پربهانه وجود و عدم ایشان را یكسان انگاشت و محمد بیك كرة بعد از اخری دست تمنا در گردن عروس فتح و فیروزی حمایل نموده سرهای مقتولان را بر پشت ستوران بار كرد و مصحوب قاصدی قمر مسیر بپایه سلطنت مصیر فرستاد و چون در آن زمان پادشاه خجسته شیم از قشلاقخوی متوجه عراق عجم گشته بود ایلچی استاجلو محمد بیك در ییلاق همدان سرهای دشمنان را بآستان ملایكآشیان رسانیده كیفیت آن فتح را كه ثانیا بیمن دولت ابد پیوند روی نموده بود معروض گردانید و باصناف انعام و اكرام اختصاص یافته مفتخر و مباهی بجانب دیاربكر بازگردید و چون خبر شكست علاء الدوله مرة بعد اخری بروم رسید پادشاه آندیار كه از وی كینه دیرینه در سینه داشت لشگر بسروی كشید و علاء الدوله در میدان قتال بزخم تیغ رومیان كشته گشته رشته حیات بسیاری از قوم ذو القدر در آن معركه منقطع گردید و بقیة السیف در اطراف آفاق پریشان شده نامراد در خدمت قیصر راه دیار روم پیش گرفت و بیشائبه كلفتی و غایله مشقتی گلشن ممالك شاهی از خار آزار آن سالك طریق تباهی سمت امنیت پذیرفت و شاه صاحبتائید آن بهار و تابستان در منتزهات ولایت همدان در كمال دولت و اقبال اوقات خجسته ساعات بعیش و نشاط مصروف داشت و در خلال آن احوال امیر نجم الدین زرگر منظور نظر كیمیا اثر پادشاه عالیگهر شده رایت اعتبار و اختیار برافراشت.
ذكر شمه از حال امیر نجم الدین مسعود جیلانی و رسیدن كوكب طالع او بدرجه شرف و كامرانی
بر ضمیر كیمیا تاثیر مبصران معیار اعتبار و عیارشناسان كارخانه روزگار در حجاب استار مخفی نخواهد بود كه امیر نجم الدین مسعود در اوایل حال در سلك اشراف و اعیان رشت كه داخل مملكت جیلانست منتظم بود و بواسطه كمال مهارت در صناعت صیاغت از امثال و اقران ممتاز و مستثنی مینمود و در آن ایام كه آن گوهر كان الطاف الهی یعنی حضرت شاهی دینپناهی در ولایت لاهجان بسر میبرد امیر نجم الدین مسعود بنابر ارادتی كه نسبت بدودمان پیغمبری سیما منتصبان خاندان حیدری ثابت داشت نادیده
ص: 491
نقش محبت آن قرة العین ولایت را بقلم اخلاص بر خاتم دل نگاشت و انگشتری كه قابل انگشت همایون تواند بود ساخته مصحوب معتمدی ارسال نمود و بزبان نیاز مضمون این مقال پیغام فرمود كه شعر
سلام علی من شاقنی بوصالهو ان لم افز الا لطیف خیاله
عشقت و ما ابصرت غیر اننیسمعت من الحاكین وصف جماله
ز بس وصف حسن تو بشنیدهامبجان مهر روی تو ورزیدهام
چنان در دل و دیده جا كردهكه گوئی تو را سالها دیدهام و چون آن تحفه و پیغام بعرض خدام آستان سپهر احتشام رسید و نقد اخلاص آنسالك طریق رشد و و رشاد در معیار ضمیر پادشاه كامكار مانند طلاء مهری تمامعیار نمود بسكه قبول مقرون شده قاصد مشمول انعام و اكرام رخصت انصراف یافت و بعد از آنكه موكب همایون پادشاه ربع مسكون از آن مملكت بخطه اردبیل مراجعت وصیت ظهور دولت و اقبال ابدی الاتصال در اطراف عالم سمت شیوع پذیرفت كوسه عباس كه سپهسالار حاكم رشت امیر اسحق بود و در مذهب تسنن غلو مینمود دانست كه امیر نجم الدین مسعود به ملت علیه امامیه عمل مینماید و نسبت به آن قدوه اولاد خیر البریه در طریق اخلاص و نیازمندی سلوك میفرماید بنابرآن امیر اسحق را بر قتل آنجناب اغوا كرد و امیر نجم الدین ازینمعنی خبر یافته بپای فرار روی بدرگاه پادشاه جم اقتدار آورد و در آن ایام كه اردوی ظفر انجام متوجه شروان بود بموكب همایون پیوسته در سلك سایر خدام پایه سریر اعلی انتظام یافت و پرتو آفتاب عنایت شاهی از مطلع مرحمت نامتناهی طالع شده بر وجنات احوالش تافت و چون آنجناب بصفت فراست و كاردانی و سمت كیاست و فضایل نفسانی اتصاف داشت و بحلاوت گفتار و محاسن كردار از امثال و اقران ممتاز بود همواره تخم جود و احسان در زمین طوایف انسان میكاشت باندك زمانی اعتبار و اختیار بسیار پیدا كرد و در خلال احوال مذكور بمنصب وكالت نفس نفیس همایون سر- افراز گشته من حیث الاستقلال روی بتمشیت مهمات ملك و مال آورد پایه قدر و منزلتش از تمامی امراء عظام و مقربان بارگاه فلك احتشام درگذشت و درگاه خلایق ملاذش بیمن تربیت پادشاه وافر عنایت آرامگاه اشراف و اعیان عراق و فارس و آذربایجان گشت مثنوی
بلطف پادشاه بندهپرورخدیو دینپناه عدلگستر
پناه سروران درگاه او گشتفلك حیران عز و جاه او گشت و آن امیر صافی ضمیر در تدارك اختلالی كه در اوایل ایام جهانگیری در بعضی از ولایات وقوع یافته بود بقدر امكان سعی نمود و در ترفیه حال اصحاب فضل و كمال كوشیده بانامل معدلت ابواب مكرمت برگشود مثنوی
در جود و سخا بر خلق بگشادنبودش كام غیر از دفع بیداد
بیمن التفات شهریاریبناء عدل را داد استواری
ز ابر لطف او اطراف عالمچو گلزار ارم گردید خرم
ذكر تعداد بعضی از وقایع بغداد و درآمدن آن مملكت بتحت تصرف پادشاه والانژاد
چمنآرای ریاض این سخن و نضارتبخش فضای این گلشن از رشحات
ص: 492
سحاب قلم این حكایت را بدینسان رقم میزند كه بعد از رفتن نامراد نزد علاء الدوله ذا القدر یكی از امراء شجاعت اثر باریك نام بر دار السلام بغداد استیلا یافت و بخیال محال طرح سلطنت و استقلال انداخته بآستان ملك آشیان شاه جهانیان نشتافت بنابرآن در پائیز سنه اربع عشر و تسعمائه كه ولایت همدان از فروغ ماهچه رایت نصرتنشان طراوت بوستان جنان داشت رای باریكبین خسرو حشمتآئین متوجه انقیاد باریك شده همگی همت بر فتح بغداد گماشت و خلیل بیك یساول را كه از جمله بندگان خاص بمزید عقل و كیاست و وقوف بر دقایق مهم سفارت امتیاز داشت فرمود كه ببغداد رفته باریك را بطاعت خدام سده سدره منزلت ترغیب نماید و از وخامت عاقبت عصیان بترساند و مصحوب او تاج و خلعت جهة باریك فرستاد و خلیل بیك متوجه دار السلام شده چون باریك بر قرب وصول او اطلاع یافت جمعی از مردم نیك خود را سه روزه راه باستقبال روانه گردانید و ایشان خلیل بیك را باعزاز و احترام تمام بدار السلام درآورده باریك در باغ میرزا پسر بداغ با وی ملاقات نمود و بلوازم تعظیم و تبجیل و ما یعد من هذا القبیل اقدام فرمود و نسبت بنواب درگاه سپهر احتشام اظهار اطاعت و انقیاد كرد و بپوشیدن تاج و خلعت شاهی سرافراز و مباهی گشته جمعی كثیر از مردم خود را تاج پوشانید و درباره خلیل بیك طریقه انعام و احسان بجای آورده جهة ایستادگان پایه سریر اعلی پیشكشهای شاهانه مرتب گردانید و آن اجناس نفیسه و امتعه شریفه را بابو اسحق شیرهجی كه از جمله اعظم امرایش بود تسلیم نمود و او را مصحوب خلیل یساول بدرگاه سلاطینپناه ارسال داشت تا كیفیت عجز و نیازمندی او را بعرض نواب كامیاب رساند و نشان حكومت بغداد بنامش حاصل گرداند خلیل یساول و ابو اسحق شیرهجی روی باردوی كیهان پوی آورده در همدان سعادت زمینبوس شاه همدان دریافتند و كیفیت انقیاد و اطاعت باریك را بوسیله امراء ملكآرا عرض كردند و تحف و تبركاتی را كه همراه داشتند بنظر انور درآوردند و بنابرآنكه خاطر اشرف اعلی مایل بآن بود كه باریك بار خدمتكاری بر دوش گرفته و حلقه فرمانبرداری در گوش كشیده خود بدرگاه عالمپناه شتابد شاه عالیجاه بچشم التفات در پیشكشهای او ننگریست اما نسبت بابو اسحق شیرهجی اصناف الطاف مبذول داشته او را فرمود كه باریك را بگوی كه اگر صحیفه ضمیر خود را بنقوش دولتخواهی ملازمان بارگاه پادشاهی را آراسته بآستان اقبالآشیان شتابی هرآینه بعواطف بیدریغ ما اختصاص یابی و اگر نقد اعتقاد را بغل و غش نفاق مغشوش سازی بیشایبه شبه در دار الضرب سیاست ببوته عقوبت بگدازی و چون ابو اسحق شیرهجی رخصت انصراف یافته بمجلس باریك رسید آنچه دیده بود و شنیده یك بیك معروض گردانید باریك تاریكدل بحسب ظاهر روزیچند شعار در متابعت پادشاه سلیمان حشمت اوقات گذرانیده بالاخره خیال قلعهداری كرد و روی بجمع ساختن ذخیره آورده بر توابع و مضافات دار السلام غله حواله بسیار داشت و آنمقدار جو و گندم از مردم بستاند كه اگر
ص: 493
تا سه سال در آن بلده متحصن میبود آن ذخیره بازوق او و لشگریانش وفا مینمود در آن اثنا از قدوه اولاد خیر البرا یا سید محمد كمونه كه آبا عنجد در سلك اعاظم نقباء نجف منتظم بود و نسبت بنواب كامیاب شاهی در طریق اخلاص و دولتخواهی سلوك میفرمود متوهم شده آنجناب را مؤاخذ و مقید ساخت و در چاهی كه بسان حوصله بخلاتنگ و مانند فكر عقلا عمیق بود حبس نمود آنگاه تاج از سر نهاده و باعلان كلمه عصیان پرداخت و از اینجانب فرمانفرمای مشارق و مغارب بعد از اجازت ابو اسحق شیرهجی عزم تسخیر عراق عرب جزم فرموده حسین بیك لله را با فوجی از شیران بیشه رزم منغلای سپاه گردانید و مواكب كواكب مراتب نیز متعاقب لله بیك بآهستگی در حركت آمد و باریك اینخبر شنیده اضطرابش از پیشتر بیشتر گردید و پس از وصول حسین بیك لله بدو منزلی بغداد باریك مصلحت جنك و صلح ندیده در شبی كه ابر چون دل دیده عاشقان شعله برق میافروخت و باران اشك میریخت و مانند حال زار مهجوران ناله رعد با نوای گریه می آمیخت تنك بر اسب فرار كشیده از دجله بگذشت و مقرون بانواع تعب بطرف حلب گریخت روز دیگر كه یوسف زرین لقاء خورشید از چاه دیجور شب بیرون خرامیده باوج جاه رسید و انوار طلعت بابهجتش از مشرق مراد طلوع نموده بار دیگر عالم تاریك را صفت اضاءت بخشید بغدادیان بسر چاهی كه محبس سید محمد كمونه بود شتافتند و در كس پایان رفته آن یوسف مصر سیادت را بغایت ضعیف و نحیف یافتند و بر دوش گرفته از چاه بیرون آوردند و زمام اختیار آندیار را بقبضه اقتدار آن زبده اولاد سید ابرار داده شعار دولتخواهی خدام موكب شاهی ظاهر كردند و لله بیك در روز جمعه بچهار باغ ظاهر بغداد رسیده سید محمد در آن روز نخست بمسجد جامع تشریف برد و خطبه را بنام و القاب پادشاه عالیجناب مزین ساخته شرایط كمال اخلاص و اطاعت بجا آورد و بعد از اداء نماز خرم و سرفراز به بیرون شهر شتافته با لله بیك نسبت بآنجناب غایت تعظیم و احترام مرعی داشته ابواب الطاف بر روی روزگارش برگشود و چون خبر فتح بغداد از عرضه داشت سید محمد كمونه و حسین بیك لله بعرض نواب كامیاب شاهی رسید آنحضرت بلوازم محامد الهی قیام نموده ایالت آنولایت را بخلفا بیك مفوض گردانید و آن امیر عدالت نهاد پیشتر از موكب ظفر اثر متوجه بغداد گشته در ساعتی سعادت اقتباس بجای خلفاء بنی عباس بر مسند حكومت نشست و بتمهید اساس مرحمت و انصاف پرداخته ابواب ظلم و اعتساف بربست
گفتار در بیان وصول پادشاه فلك احتشام بدار السلام و مشرف گشتن بطواف مراقد ائمه گرام سلام الله علیهم الی یوم القیام
در ان آیام كه دست عنایت مفتح الابواب عز شأنه و عظم سلطانه مقالید فتح دار السلام
ص: 494
بغداد در كف كفایت خدام پادشاه والانژاد نهاد آنحضرت در بعضی از توابع آن مملكت بنشاط شكار اشتغال مینمود و هرروز بمساعدت بخت فیروز شاه باز همت بلند در هوای صید ملك پرواز داده بتانی طی مسافت میفرمود و مقارن آن فتح حدود دار السلام از پرتو ماهچه الویه ظفر عطیه مانند فضای سپهر از فروغ چهره ماه و مهر صفت اضائت پذیرفت و خبر قرب وصول موكب گردون اساس بدار الملك خلفای بنی عباس سمت شیوع گرفت لا جرم امرا و اشراف در مصاحبت سید محمد كمونه بلوازم استقبال استعجال نمودند و سوقیه و عوام الناس در غایت انبساط و سرور بنظاره موكب پادشاه منصور از شهر بیرون شتافته ابواب فرح و حضور بر روی خود گشودند و چنانچه در آندیار معهود است گاوهای قربانی جهت تصدق فرق همایون آن آفتاب آسمان جهانبانی همراه بردند و چون چشم ایشان بر طلعت پادشاه عالیشأن افتاد سر آن گاوانرا از تن جدا كرده در پای بارگیر فلك مسیر صاحبتاج و سریر افكنده مراسم ثنا و دعا بجای آوردند مثنوی
كه ای شاه فلك قدر جوانبختز پایت سربلندی یافته تخت
جهان یكسر چو دار الملك بغدادز انصافت همیشه باد آباد
براه بندگانت خصم مخذولبسان گاو قربان باد مقتول و وفور اخلاص و حسن اعتقاد اهالی بغداد در نظر عالی اثر پادشاه والانژاد مستحسن نموده بانامل عواطف بیدریغ ابواب اشفاق بر روی امید ایشان بگشاد و بتاریخ بیست و پنجم جمادی الاخری سنه اربع عشر و تسعمائه در چهارباغ میرزا پیر بداغ نزول اجلال فرموده تمامی بغدادیان را در ظلال عدل و احسان مأوی داد و پایه قدر و منزلت سید محمد را بمزید لطف و مكرمت بلند ساخت و او را با علی مراتب جاه و جلال رسانیده بزبان عنایت و مرحمت بنواخت آنشب پادشاه عجم و عرب مقرون باصناف عیش و طرب در آن مقام راحت انجام بسر برد و روز دیگر عزم طواف عتبه علیه عایره كرده روی بدشت كربلا آورد و بعد از وصول بدان مشهد عطرسا و مرقد جنتآسا شرایط زیارت چنانچه باید و شاید مرعی داشته روی نیاز بر آن خاك پاك سود و بزبان مناجات عرض حاجات كرده از روحانیت سید الشهدا علیه الصلوة و الثنا استمداد فرمود و مجاوران آن روضه بهشتنشان را بانعام نذور و صلات موفور خوشدل و مسرور گردانید و از نفایس اجناس زربفت قبرپوشی ترتیب داده بر صندوق تربت جنت رتبت پوشانید اركان و اطراف آن مطاف معتكفان حظایر قدس را پردههای زرنگار كه منقش بود بنقوش بدایع آثار زیب و زینت درافزود و دوازده قندیل طلا هریك چون شعله آفتاب نورافزا بر قبه عرشفرسا وقف نمود و صحن آن گنبد فیضآئین را از گلیمهای ابریشمین چون سپهر برین مزین ساخت و ساحت آن منزل فردوسقرین را بمژگان اخلاص رفته فرشهای بدیع انداخت در وقت شیلان خوانسالار آن آستان سلطنتآشیان از انواع حلاوا و اطعمه فراوان آنمقدار حاضر آوردند كه تمامی زوار و مجاوران روضه بهشت آثار از آن محظوظ و بهرور شده زلها بخانها بردند و یكشب پادشاه حسینینسب در سر مرقد جد بزرگوار سلام اللّه علیه بالعشی و الابكار معتكف بوده روز دیگر عنان مراجعت منعطف
ص: 495
ساخت و بحله شتافته از آنجا لواء عزیمت بصوب خطه نجف برافراخت و التجا بآستانه قدس منزلت و عتبه كعبه مرتبت شاه اولیا و پناه اصفیا امام المشارق و المغارب مظهر العجایب و مظهر الغرایب امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب سلام اللّه علیه من اللّه المواهب فرموده باقدام نیاز آداب طواف آن روضه عرش مطاف بجای آورد و در آن حریم واجب الاعزاز كه كعبه اهل راز و سجدهگاه ارباب نیاز است روی اخلاص بر زمین سوده مرادی كه داشت از واهب العطیات مسألت كرد مناجات
بگفت ای تاجبخش پادشاهانبسر افسر نه گیتی پناهان
برافرازنده رایات شاهیبامر و نهی تو شاهان مباهی
ز لطف تست ما را سرفرازیرعیتپروری مسكیننوازی
بامیدت دل غمناك خرسندفرحناك از غمت جان خردمند
ز فضل تست چون اقبال جاویدزذیلت نیست كوته دست امید
خداوندا باین شاه شرفناكوصی پادشاه تخت لولاك
همایون دوحه باغ امامتنضارتبخش گلزار كرامت
علی مرتضی سلطان كونینبچشم مردمی چون مردم عین
كه از عدلم جهان را خرمی دهاساس دین بسعیم محكمی ده
بر ارباب حسد فیروزیم بخشبملك سروری بهروزیم بخش
چنانم سرفرازی ده بعالمكه ننشیند بدل گرد ملالم و از امداد روحانیت حضرت شاه ولایت انوار اجابت دعوت بر باطن خجسته میامن آن قدوه دودمان امامت پرتو انداخته سر از سجده برداشت و سدنه آن سده سدرهمرتبت را باصناف تحف و هدایا نوازش فرمود و همگی همت فیض انتما بر ترفیه حال ایشان گماشت آنگاه بهمراهی بخت آگاه بحله بازگشت از آن مرحله عنان غزو و جهاد بصوب منازل اعراب غزیه كه در بریة جهالت سرگردان بودند تافت و بعد از وصول بسر وقت آنجماعت بسیاری از ایشان را كشته و اموال و جهات را غنیمت گرفته شكاركنان بدار السلام بغداد بازگشت وصیت فتح عراق عرب در اطراف آفاق اشتهار یافته طنطنه حصول آمال و آمانی آن مهر سپهر كشورستانی از شرفات عرفات آسمانی درگذشت و شاه دینپناه بعد از وصول بدار السلام بشرف طواف روضه عطربار و مرقد خلد آثار امام همام هادی اعالی و اعاظم ابو ابراهیم موسی الكاظم و امام كرامتنژاد مرجع اصحاب رشد و رشاد محمد التقی الجواد سلام اللّه علیهما مشرف گشته چنانچه سزاوار كمال اخلاص آن پادشاه هدایت دثار بود لوازم نیاز بجای آورد و مجاوران آن خجسته مكان را باصناف انعام و احسان خوشدل و شادمان گردانید آنگاه بسامره خرامید و بسعادت زیارت عتبه كعبه مرتبه قدوه اولاد رسول امی هاشمی امام علی النقی و امام حسن العسگری الزكی علیهما السلام استسعاد یافت و بدستور مراسم حسن اعتقاد مرعی داشته پرتو انعام و اكرامش بر وجنات حال سدنه آن مقام لازم الاحترام تافت و موكب پادشاه عدالت نهاد از سامره ببغداد بازگشته در اثناء راه بنشاط شكار پرداخت و بعد از وصول بدار السلام عمارتی را كه در آن ایام بموجب فرموده آنحضرت در فضائیكه نزدیك بدروازه قراقابوست بنا كرده بودند بیمن مقدم شریف مشرف ساخت و از آنجا بعزم تماشای طاق كسری كه صفت آن چند كرت درین اوراق مرقوم كلك بنان گشته توجه فرمود و پس از فراغ از آن امر قصد
ص: 496
شكار كرده بجانب جنگلی كه مسكن شیران پیلتن و هژبران مردافكن بود روان گشت و در نواحی آن بیشه شیری كه ثور گردون از مهابت آن در صیدگاه فلك روز مختفی میبود از دور نمودار شد و پادشاه شیر شكار كه خم كمان ابرویش هلال مثال پیوسته بگشادگی چهره اقبال اشارت میكند و صدای خدنك دلستانش همواره نوای وصول بنشانه مقصود در خم طاق گردون میافكند تنها نزدیك آن دد رفت و از بخت سرمد مدد یافته بیك چوبه تیر مرك تأثیر آن شیر دلیر را بر خاك هلاك انداخت رامی بر برج قوس از مشاهده آنجلادت انگشت تعجب بدندان گرفت و شیر چرخ از سهم آن رمی خائف گشته در بیشه اختفا خفت و شاه ظفر پیشه از آن بیشه ببغداد مراجعت فرموده كرت دیگر برواج و رونق عتبات ائمه معصومین سلام- اللّه علیهم اجمعین پرداخت و جهة هریك از آن شش عتبه كعبه مرتبه نقاره و راتبه مقرر ساخت و فرمود كه نجاران هنرمند و مهندسان خاتمبند از اطراف ممالك محروسه در بغداد جمع آمده شش صندوق منقش بنقوش اسلامی و ختائی در غایت تكلف و زیبائی ترتیب دهند و صنادبق قدیم را از آن مراقد عطرپاش برداشته صندوقهای مجدد را بجایش نهند آنگاه خلیفة الخلفا را كه تا آن غایت خادم بیك لقب داشت مكنی بابو المنصور و ملقب بخلیفة الخلفا گردانید و بتجدید حكومت عراق عرب و تمشیت مهام مزارات ائمه گرام را علیهم السلام بوی تفویض نمود و آنجناب را بانعام تاج زردوزی و خلعت خاص و اسب تازی با زین زرین و كمر شمشیربند و بار طلا و صراحی و طبقچه و پیاله كه آنها نیز مجسم از طلا بود مفتخر و سرافراز ساخت و ماهچه اعلام ظفر اعلام باوج سپهر فیروزهفام رسانیده صدای یورش خوزستان در خم طاق آسمان انداخت.
ذكر اضائت ولایت حویزه و شوشتر از شعشعه ماهچه رایت پادشاه دینپرور و بیان وصول حاكم لرستان ملك رستم بآستان خلافت آشیان خسرو عدالت شیم
بر طباع آفتاب شعاع اصحاب فضل و هنر فروغ اینمعنی نورگستر خواهد بود كه جماعتی از اعراب جزیره كه ایشان را مشعشع گویند بالوهیت حضرت شاه ولایت علیه السلام و التحیة قایلند و چنان استماع افتاده كه بعد از مبادرت بعبادتی كه معهود آنقوم است ایشان را كیفیتی طاری میشود كه در آن حالت مطلقا تیغ و تیر بر بدن ایشان تأثیر نمیكند چنانچه قبضه شمشیر در زمین فروبرده و شكم بر نوكش نهاده قوت میكنند و لفظ علی اللّه بر زبان میرانند تا آن شمشیر مانند كمان خم میشود یا میشكند و در اكثر اوقات حاكم آنطایفه یكی از سادات میبود و در اوایل طلوع آفتاب دولت شاهی از مطلع تائیدات الهی سلطان محسن بر ایشان حاكم بود و درین ایام كه فتح بغداد روی نمود بمسامع جاه و جلال پیوست كه سلطان محسن مانند هرموجود و ممكن بعالم فنا شتافته و شعشه انوار ایالت بر وجنات
ص: 497
احوال پسرش سلطان فیاض تافته و قوم مشعشع حالا بالوهیت فیاض كه از فیض عنایت حضرت عزت بیبهره است اعتراف مینمایند و رقم نسخ بر احكام شریعت غرا كشیده بادیه ضلالت و غوایت میپیمایند بنابرآن دفع شر آنجماعت بیدین بر ذمه همت پادشاه ظفر قرین واجب نمود و از دار السلام بغداد اعلام هدایت اعلام افراخته بجانب حویزه كه در آنزمان دار الملك حكام مشعشع بود توجه فرمود مثنوی
روانگشت شاه فلكمرتبهخدیو جهانگیر جم كوكبه
روان در ركابش كهان و مهانجنیبت كشانش ملوك جهان در اثناء راه بمسامع نواب و الاجناب رسید كه حاكم لرستان ملك رستم بسلوك طریق ظلم و ستم اقدام مینماید و از توجه سایه علم ظفرشیم استنكاف نموده ابواب فرمانبری بر روی روزگار خود نمیگشاید و فرمان واجب الاذعان نفاذ یافته امیر نجم الدین مسعود بیرام بیك قرامانی و حسین بیك لله با قرب ده هزار نفر از سپاه رستم اثر جهة دفع شر ملك رستم عازم لرستان گشتند و موكب منصور بدستور متوجه دار الملك مشعشع بوده چون اینخبر بحویزه رسید سلطان فیاض با لشگری كه بنوك سنان سندانگذار مغفر مهر از فرق سپهر ربودندی و به پیكان خدنك خارا شكاف خون از شریان شیران بیشه مصاف گشودندی از شهر بیرون آمده مستعد قتال و جدال بایستاد و پادشاه والانژاد بعد از وصول بنواحی معسكر دشمنان بداختر میمنه و میسره را بفر وجود امراء صفآراء كشورگشا و یمن جلادت غازیان رستم توان رزمآزمای آراسته و مستحكم گردانید و انوار توق خورشید منجوق از مطلع قلب طالع گشته در اطراف و جوانب مواكب ظفرمناقب از صفوف شجعان فیروزی مواهب حقیقت آیة (كَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ) بظهور انجامید آنگاه از هردو طرف اصحاب جرأت مركب مردانگی بمهمیز ستیز از جای برانگیخته در یكدیگر آویختند و بآبیاری تیغ آتشبار نقش ترحم از لوح خاطر شسته خاك معركه را با خون برآمیختند لب شمشیر مانند عشاق مشتاق بتقبیل سرو روی جوانان مشگینموی كام دل حاصل میكرد و پیكان آتشفشان در سینه و پهلوی دلیران نشسته شرط دلسوزی بجای میآورد نظم
خدنك بلا فتنهانگیز شدسنان ستیزنده خونریز شد
ز خون یلان گشت میدان جنكچو بحری كه آبش بود لالهرنك
در آن ژرف دریای پر خون نابسر سركشان گشت همچون حباب و در آن روز از وقتی كه فضای معركه سپهر بانوار تیغ زرنگار خسرو ثوابت و سیار سمت اضائت گرفت تا زمانیكه اطراف افق از عكس خون كشتگان گونه لعل و مرجان پذیرفت در آن میدان هولناك از جانبین لوازم خونریزش و شرایط كشش و كوشش بجای آوردند و در آخر روز كه هنگام غروب شعشعه اقبال قوم مشعشع بود غازیان عظام و حامیان حوزه اسلام بهیأت اجتماعی حسام خونآشام از نیام انتقام كشیده بر ارباب ظلم و ظلام تاختند و بیمن دولت پادشاه اسلام كمال سعی و اجتهاد بتقدیم رسانیده فیاض را با بسیاری از امراء بر خاك هلاك انداختند رباعی
دشمن كه كند بلشگر شاهی جنكبیشبهه زمین ز خون او یابد رنك
روبه نبود حریف سرپنجه شیر ص: 498 نخچیر چهسان زید بمیدان پلنك
و در نماز دیگر آنروز پیكر فتح و ظفر در نظر انور پادشاه دینپرور جلوهگر گشته نوای فرحافزای (فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ) بمسامع جاه و جلال رسیده بقیة السیف لشگر مشعشع (كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ) پشت ادبار بر معركه فرار كرده اموال و یراق ایشان غنیمت غازیان گردید و شاه عالمپناه بر تیسیر این فتح مبین لوازم محامد حضرت رب العالمین بجای آورده ایالت حویزه را بیكی از امراء معدلتآئین مفوض ساخت و عزم دزفول فرموده در ضمان عنایت كریم عطا- بخش علم آفتاب درخش بدانجانب برافراخت بعد از وصول بنواحی آنحصار حاكم آنجا باقدام اطاعت و انقیاد پیش آمده بیشائبه اهمال و امهال مقالید شهر و قلعه تسلیم نواب بارگاه فلكاشتباه نمود و پادشاه دینپناه آن بلده را نیز بیكی از اهل اعتماد سپرده بطرف شوشتر نهضت فرمود حاكم شوشتر كه در آن زمان در قلعه سلاسل توطن داشت چون از توجه موكب همایون فرمانفرمای ربع مسكون خبر یافت دانست كه روباه حیله ساز را مقاومت با شیر ژیان از جمله محالات است و پشه حقارتپیشه را توقف در برابر باد صرصر از قبیل ممتنعات از جنس زر و گوهر و اجناس نفیسه دیگر و اسب و اشتر و استر آنچه میتوانست جهة پیشكش سرانجام كرد و بارشاد ملهم عقل از مضیق حصار بساحت سپهر مساحت درگاه سلاطینپناه شتافته شرایط انقیاد و بندگی بجای آورد و شوشتر نیز مانند حویزه بحوزه تسخیر پادشاه كشورگیر درآمده یكی از امرا بضبط آن مملك تعیین یافت و انوار معدلت و رعیتپروری بر وجنات روزگار رعایاء آنجائی تافت اما قضیه امراء ظفر عطیه كه متوجه لرستان بودند برینمنوال فیصل یافت كه چون ملك رستم از قرب وصول ایشان آگاه گشت چاره كار منحصر در فرار دانسته از سر ملك و مال درگذشت و با معدودی از ملازمان پناه ببعضی از جبال حصین برد و امراء نصرت قرین بحدود آنكوه رفته در آن اثنا امیر نجم الدین مسعود بموجب حكمی كه از پایه سریر اعلی بدو رسید مراجعت نمود و در ظاهر قلعه سلاسل شرف ملازمت پادشاه عادل حاصل كرده لب باداء دعا و ثنا گشود و بیرام بیك و لله بیك بعد از معاودت امیر نجم بیشتر از پیشتر در باب ختم ماده فساد رستم سعی فرمودند و همدران ایام مهم او بغایت عجز و اضطرار انجامید و اعتماد بر كمال كرم پادشاه فلكاقتدار كرده قاصدی نزد امراء عالیشان فرستاده امان طلبید و ایشان ایلچی او را نوازش نموده مراسم عهد و پیمان درمیان آورده رخصت انصراف ارزانی داشتند آنگاه ملك رستم میان خوف و رجا بخدمت امرا شتافت و ایشان مقضی المرام طبل مراجعت كوفته هنوز اردوی همایون در حدود شوشتر بود كه بدرگاه سلاطین پناه رسیدند و رستم را بپایه سریر سپهر اشتباه رسانیدند پادشاه فرشته شیم چون نهایت عجز و نیاز رستم را مشاهده فرمود از وفور مرحمت جبلی بر حال موفور الاختلالش ببخشود و او را بانعام تاج عالم خراج و خلعت خاص اختصاص داده محاسنش را بلآلی آبدار و در شاهوار ترصیع نمود و ملك رستم مدتی بآن هیئات ملازمت سده سدره مرتبت میكرد آنگاه بتفویض ایالت
ص: 499
ولایت لرستان سرفراز گشته روی بوطن مالوف آورد
ذكر نهضت رایت نصرت طراز كرت ثانی به مملكت شیراز و وقوع بعضی از امور بمقتضای مشیت پادشاه بیانباز
شاه عالیگهر از مهم لرستان و شوشتر فراغت یافت بنابر بعضی از مصالح ملكی عنان سمند خوشخرام بصوب مملكت فارس تافت و چون حدود قصبه دار الجرد مضرب عساكر بهرام انتقام گشت و نزد خدام خسرو گردونغلام بوضوح پیوست كه در جبال آنولایت بز كوهی كه فاد زهر حیوانی ازو حاصل میشود بسیار است عزم صید و شكار از ضمیر فیض آثار سر برزد و جنود ظفرشعار بر اطراف آن جبال و تلال محیط گشته چند شبانهروز جانوران شكاری راندند و در قموقا آن مقدار وحوش و سباع جمع آمد كه نطاق نطق از احاطه كمیت آن عاجز شد آنگاه پادشاه عالیجاه در میان جرگه تاخته بزخم تیغ تیز چندان بز كوهی و نخچیر بر خاك هلاك افكند كه شرح آن بتقریر و تحریز تفسیرپذیر نیست و چون طبع اشرف اعلی را از تیر انداختن و تیغ راندن ملالت روی نمود امرا و نوئینان و خواص و مقربان بآن امر پرداختند و در آخر كار تمامی افراد اجناد و لشگریان در قمورقا تاخته سایر آن جانوران را غرقهبخون ساختند و ماهچه اعلام هدایت اعلام از دار الجرد بصوب مقصد حركت فرمود مقارن آنحال اخی بیك كه در خلال احوال مذكوره برسم رسالت نزد والی هرموز و امیر علاء الملك حاكم لار رفته بود بازآمد و خبر اطاعت ایشانرا بمسامع ایستادگان پایه سریر اعلی رسانید و نفایس اجناس و تبركات بیقیاس را كه پیشكش فرستاده بودند برطبق عرض نهاد و بشرف قبول اقتران یافت و پادشاه دوستنواز خرم و سرافراز بشیراز خرامیده آن زمستان در آن مكان جنتنشان بعشرت و كامرانی اوقات خجسته ساعات گذرانید و در فصل بهار نیز در منتزهات آنولایت بتجرع اقداح راح ریحانی پرداخت آنگاه عنان باریگر عالمنورد بجانب قصر زرد منعطف گردانید از جمله وقایع لیل و نهار كه در آن زمستان و بهار وقوع یافت یكی آنكه امیر یار احمد اصفهانی كه در سلك اشراف طبقات انسانی انتظام داشت در شیراز بیمن اهتمام امیر نجم الدین مسعود منظور نظر تربیت پادشاهی گشته بتفویض منصب وزارت سرافراز شد و از روی وقوف كاردانی در سرانجام امور صاحبدیوانی شروع نمود دیگر آنكه قاضی محمد كاشانی كه بعالی منصب صدارت معزز بود و از غایت تقرب و نیابت در اكثر مهمات سركار سلطنت دخل میفرمود كوكب طالعش از اوج اقبال روی بحضیض وبال نهاد و بخار غرور و پندار بكاخ دماغ راه داده نسبت بامیر نجم الدین ابواب مخالفت بازگشاد و در غیبت آنجناب در روزی كه پادشاه گیتیفروز در بزم نشاط و كامرانی نشسته بود و از دست ساقیان سیمین ساق جامهای شراب
ص: 500
ارغوانی تجرع مینمود معروض داشت كه امیر نجم الدین مبلغ بیست هزار تومان از اموال شاهی تصرف دارد اگر او را به بنده سپارند باندك زمانی آن مال بسیار را بخزانه عامره میرسانم و غایت كفایت و كاردانی در سرانجام مهام سلطانی ظاهر میگردانم پادشاه معدلتپناه از نهایت علو همت بآن سخن التفات نكرد و همدران ایام كیفیت حال را بامیر نجم الدین درمیان نهاده قاضی محمد را بدو سپرد و امیر نجم الدین او را مصادره و مؤاخذه نمود در آن اثنا آن مقدار قبایح افعال و فضایح اعمال از وی ظاهر گشت كه حكم همایون بسیاستش صادر شد و كار از شفاعت امراء و اركان دولت درگذشت و بعد از قتل قاضی محمد منصب صدارت بامیر شریف الدین علی كه از جمله احفاد امجاد اعلم افراد انسانی سید شرف الدین علی- الجرجانی بود و در اكتساب فضایل نفسانی متبع جد امجد خود مینمود تفویض یافت و آن سید فاضل خوب صورت جمیلسیرت از روی استحقاق در آن منصب بلندمرتبت دخل كرده پرتو انوار عاطفت پادشاه كامكار بر صفحات روزگارش تافت.
ذكر نهضت رایت نصرت آیت از ولایت فارس بجانب عراق و آذربایجان و انتقال امیر نجم الدین مسعود بجوار مغفرت معبود منان
چون پادشاه فلكاقتدار چند روز در نواحی قصر زرد بامر صید و شكار پرداخت و آن فضای خضرتافزا را از خون آهو و نخچیر سرخ ساخت عزیمت خطه اصفهان فرمود و بعد از وصول بمقصد میدان آن بلده جنتنشان درنظر همت آنحضرت تنك نموده بگشاده ساختن آن فرمان داد و فرمانبران حسب الحكم بتقدیم رسانیده آن میدان را مانند عرصه امید وسیع گردانیدند و پادشاه عالیجاه یكدو هفته آنجا باسب تاختن و تیر برقبق انداختن پرداخت و از اصفهان بهمدان شتافته موسم تابستان در صید و شكار و گشت دشت و مرغزار بپایان رسانید و در فصل پائیز دامن كوه الوند معسكر نصرتاثر گردید و اردوی ظفر- نشان از آنجا متوجه دار الملك آذربایجان گشته ساكنان آن بلده از غایت فرح و سرور بآئین بستن شهر پرداختند و در كمال نشاط و انبساط لوازم نیاز و نثار بجای آورده مراسم اخلاص و دولتخواهی ظاهر ساختند و حضرت شاهی محفوف باصناف الطاف الهی روزی چند در آن بلده بعیش و طرب اوقات گذرانید آنگاه بجانب خوی توجه فرمود و در اثناء راه مزاج با ابتهاج امیر نجم الدین زرگر از نهج اعتدال بمنهج اعتلال انتقال نمود و التهاب آتش تب اسباب حیات جناب وكالت آماب را در بوته مرض بگداخت و اشتداد حرارت سوء- المزاج قوی محركه را ضعیف ساخته آنجناب را از پای درانداخت تلطیف غذا و استعمال دوا اصلا فایده نداد و آن امیر فاضل نصفتنهاد پس از وصول بباغ خوبانه كه بخمنه اشتهار یافته و در هشت فرسخی تبریز است روی بجنة المأوی نهاد پادشاه والانژاد را از مفارقت
ص: 501
آن خدمتكار اخلاص آثار حزن و ملال بسیار روی نمود و روح شریفش را بختمات كلام و اطعام فقرا و ایتام شاد ساخته جسدش را بجانب نجف روان فرمود و بعد از انقضاء ایام تعزیت آنخسرو صافیطویت امیر یار احمد اصفهانی را بتفویض منصب وكالت سرافراز گردانید و نجم الدین ثانی لقب داده رایت اعتبار و اختیارش را بفرق فرقدین رسانید تمامی امرا و وزرا و اركان دولت را بمتابعتش مامور ساخت و سرانجام امور ملكی و مالی را برأی صوابنمایش باز گذاشته او را بزبان لطف و عنایت بیغایت بنواخت و نجم بیك ثانی نیز امیری صایبتدبیر بلندهمت بود و در ایام اقتدار با صغار و كبار روزگار بر نهج عدالت سلوك نمود بعد از آن پادشاه سلیمان مكان از خمنه الویه ظفرعطیه بجانب خوی برافراشت و تا وقت یورش شروان در مواضع نزه آنولایت اقامت داشت و در آن اوقات میرزا بیك علائی كه از سایر وزراء نواب آستان كشورگشا بعلو قدر و وفور اختیار ممتاز و مستثنی بود ببعضی از جرایم متهم گشته و سعایت امیر نجم الدین ثانی مدد علت شده عالم فانی را بدرود نمود
گفتار در بیان توجه موكب ظفرنشان بولایت شروان كرت ثانی و مراجعت كردن بعد از حصول آمال و آمانی
در مبادی فصل دی و اوایل زمستان و خنكیهای دی كه عارض خوبان گلروی و رخسار بنفشه مویان فرشتهخوی نیلوفری گردید و جمشید خورشید بزمستان خانه جدی شتافته سنجاب سحاب بر دوش كشید نظم
گلگونه عارض بتان شداز باد خنك بنفشه مانند
خورشید ز بیم لشگر دیجوشن ز سحاب در برافكند پادشاه صاحبتائید شنید كه شیخشاه كرت دیگر در شروان رایت طغیان برافراشته و باستظهار قلاع متین و اعتماد سپاه جلادتآئین نقش سلطنت و استقلال بر لوح خاطر نگاشته در اداء باج و خراج تغافل و اهمال مینماید و ابواب تعظیم و احترام بر روی ایلچیان آستان سپهر احتشام نمیگشاید نظم
برافراخته رایت سرورینموده خیال جهان داوری
بخدام خاقان با تخت و تاجنكرده ز نخوت اداء خراج بناء علی هذا پادشاه مظفر لواء عزم جزم فرمود كه نوبت دیگر رایت هدایت آیت بجانب شروان برافرازد و آنولایت را در حیز تسخیر كشیده چنانچه باید و شاید بتأدیب شیخشاه پردازد باوجود شدت برودت هوا و هجوم جنود برف و سرما در اواسط سنه خمس عشر و تسعمائه لواء كشورگشا بدان طرف در حركت آمد و فوجی از امرا بموجب فرمان اشرف اعلی پیشتر بمعبر جواد شتافته جهة عبور موكب منصور از كشتی جسر بستند و چون پادشاه عالیجاه قطع منازل و مراحل كرده بكنار آب رسید و از آن پل گذشته آوازه وصول سپاه بحر جوش رعد خروش در بلاد شروان منتشر گردید شیخشاه از مقاتله خسرو دینپناه اجتناب واجب دانسته در قلعه بیغرد تحصن نمود و نواب كامیاب شاهی ازینمعنی وقوف یافته بعضی از اركان دولت را
ص: 502
بجانب شماخی فرستادند تا آنولایت را ضبط نمایند و آنحضرت بنفس همایون متوجه باكو گشته كوتوال آنحصار بقدم اطاعت و انقیاد موكب ظفر شعار را استقبال كرد و باصناف الطاف اختصاص یافته مقالید شهر و قلعه بخدام آستان سدره مقام سپرد و پادشاه كامران از باكو بشابران رفته حاكم آنولایت در سلوك طریق خدمتكاری اقتدا بشیوه ستوده كوتوال باكو نمود و بغایت عنایت شاهی سرافراز شده پایه قدر و منزلتش درافزود و برین قیاس اكثر حكام قلاع و بلاد شروان بدرگاه سپهراساس رسیده در سلك سایر خدام عالیمقام منتظم گردیدند و منظور انظار مراحم و الطاف گشته فرق افتخار و مباهات باوج سموات رسانیدند اما كوتوالان قلعه دربند یار احمد آقا و محمد بیك پشت پندار بحصانت آن حصار استوار نهاده با آنكه خود بملازمت نیامدند پیشكش نیز نفرستادند و پادشاه كامران دربند فتح آنقلعه بلند شده عنانیكران بدانصوب انعطاف داد و پس از وصول بمقصد اطراف و جوانب آنحصن حصین را كه بروایتی از آثار اسكندر است بر امراء حشمتآئین و غازیان ظفرقرین قسمت نمود و هركس بمورچل خود فرود آمده صدای كوركه و نفیر باوج كره اثیر رسید و خروش سورن و نای زرین بنیان حصار سپهر دوار را متزلزل گردانید مع ذلك مخالفان خیرهسر در مقام مدافعت پای ثبات فشرده دست بانداختن تیر و سنك بردند و غازیان عظام نیز عقاب سهام خونآشام بقصد صید مرغ روح مخالفان از آشیانه كمان پرواز داده آنچه كمال جلادت بود بجای آوردند اما چون آنقلعه در متانت بمثابهایست كه دایره سور كوه مثالش با منطقة البروج دست تعصب در كمر دارد و كنگره فصیل بیعدیلش رفعت قلعه سپهر مستدیر را به پیش چشم در نمیآرد ساكنانش در وقت جمع ذخیره دانه از سنبله فلك توانند چید و قاطبانش بهنگام احتیاج گوشت حمل را در تاب آفتاب كباب توانند گردانید نظم
كنگر او هست زبان جمله تنآمده با ماه سما در سخن
خندقش از عمق بجائی رسیدكز ته آن گاو زمین شد پدید فتح آنحصار استوار بمجرد استعمال آلات جنك و پیكار تیسیر نپذیرفت و پادشاه صایبتدبیر در حل آنعقده تأمل نموده نقبچیان آهنین چنك را فرمود كه بحفر نقب اشتغال نمایند و آنجماعت آغاز كار كرده در عرض پنجروز دوازده نقب ببروج قلعه دربند رسانیدند یار احمد و محمد بیك و سایر اهالی حصار چون حال بر اینمنوال دیدند و دانستند كه هرچند در حراست آن موضع سعی نمایند بموجب كلمه كریمه (ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها) بالاخره شاه ظفرقرین بر آن حصن حصین استیلا خواهد یافت لا جرم بدست عجز و نیاز در ذیل عاطفت خسروانه آویخته زبان بطلب امان گشودند و روی تضرع و تخشع بدرگاه عالمپناه آورده از لطف شامل پادشاه عادل التماس عفو نمودند و دریای مرحمت آن حضرت در تموج آمده صحایف جرایم آن زمره را از نقوش زلات پاك ساخت و همه را مشمول رعایت بیغایت گردانیده قلاده حكمت دربند را در گردن منصور بیك انداخت و ایالت سایر مواضع شروان به لله بیك تفویض نموده حكم همایون شرف نفاذ یافت كه نعش معطر سلطان الاولیا و برهان الاتقیا شاه حیدر را كه تا آن غایت در دیار بترسران مدفون بود
ص: 503
بمحروسه اردبیل نقل كنند و زمره از خواص بارگاه سلاطینپناه در سنه مذكوره متعهد آن خدمت شده جسد مطهر آنحضرت را بعد از انقضاء بیست و دو سال از قبر بیرون آوردند و در محفه محفوف برحمت حی لا یموت نهاده بمقبره منوره آباء عظامش بردند و حال آنكه باوجود امتداد زمان اعضای روحافزایش از هم نریخته بود و رنك بشره مباركش در غایت لطافت و نضارت مینمود و چون خاطر همایون پادشاه ربع مسكون از فتح شروان و نقل نعش مقرون برحمت و غفران فراغت یافت همدران زمستان عزم مراجعت جزم فرمود و از معبر جواد گذشته عنان جواد تازینژاد بصوب قراباغ اران تافت و بقیه ایام شتا در آن موضع فرحافزا گذرانیده در اوایل فصل بهار و مبادی اهتزاز ریاحین و ازهار خورشید مثال متوجه بیت الشرف خویش گشت متوطنان تبریز بسبب وصول موكب ظفر شعار شاه فلك اقتدار مسرت بسیار اظهار كرده تمامی دكان و بازار را آذین بستند و چنگ عیش و طرب ساز نموده بیمن مقدم مكرم فرمانفرمای عالم در بزم نشاط و خرمی نشستند و آن حضرت ببسط بساط عشرت پرداخته روزیچند در آن بلده بدولت و اقبال بگذرانید آنگاه به ییلاق بیرون آمده در مرغزاری بهشت آثار منزل گزید و در آن بهار پادشاه فلك پادشاه فلكاقتدار بقاعده استمرار در آن امكنه و منازل گاهی در بزم خرمی نشسته بكام دل از دست ساقیان ماهسیما ساغر صهبا درمیكشید و احیانا بر تخت عدالت و رعیتپروری برآمده مهمات رعایا و عجزه را بكفایت مقرون میگردانید و در موسم تابستان كه اثمار باغ و بستان بمرتبه كمال ترقی نمود و حرارت هوا چون دولت شاه مظفرلوا زمان زمان در افزود آن حضرت عازم سلطانیه شده جهة مصلحت یورش خراسان باجتماع لشگرها فرمان داد و بعد از طی منازل در النك خرقان نزول اجلال فرمود و روزیچند توقف اتفاق افتاد.
آغاز داستان فتح خراسان فرازندگان اعلام نكتهدانی و برازندگان اورنگ سخنرانی برین دقیقه عارف و ازین قضیه واقف خواهند بود كه دولت ابدی الاتصال شاه ستودهخصال را خاصیتی است كه هرصاحب توفیقی كه از سر صدق نیت و صفای طویت روی اخلاص و نیاز بساحت آستان اقبال طراز آورد از پرتو آفتاب عنایت ملك بیانباز نهال آمالش سایهگستر گشته غنچه تمنایش در چمن مراد بنسیم سرافرازی شكفتن گیرد و هر وافر شوكتی كه بكثرت اسباب حشمت مغرور شد رقبه عبودیت در حلقه مطاوعت خدام درگاه سپهر منزلت درنیارد باندك زمانی دوحه عظمتش از صرصر ادبار انقلاع یافته ریاض مكنتش صفت وادی غیر ذی زرع پذیرد نظیر فقره اخیر ازین تحریر صورت حال محمد خان شیبانی است كه بعد از فتح بلاد خراسان بسعت مملكت و بسطت ولایت و وفور خیل و حشم افزونی سپاه و خدم و كثرت آلات جنگ و جدال و بسیاری موجبات سلطنت
ص: 504
و استقلال مغرور گشته نسبت بنواب سده سدره منزلت در طریق فرمانبرداری و اطاعت سلوك ننمود و تیغ ظلمتزادی شاه كشورگشای رنك تكبر و نخوت او را از آئینه زمانه بصیقل تائید ایزدی بزدود مفصل این مجمل آنكه چون محمد خان از اقصی تركستان تا حدود سمنان بحیز تصرف و تسخیر درآورد و اولاد امجاد خاقان منصور میرزا سلطان حسین را از بلاد خراسان متفرق گردانیده رایت استقلال مرتفع كرد صورت غرور و پندار و نقش استبداد و استكبار بر لوح ضمیر و صحیفه خاطر مرتسم و منقش ساخته بانواب كامیاب شاهی طریق اخلاص و دولتخواهی سلوك نداشت بلكه اظهار خلاف و عناد كرده مقابله و مقاتله پادشاه غضنفر نهاد را سهل و آسان پنداشت از اینمعنی غافل كه باز هرچند بلندپرواز باشد با همای همایونفر سدرة المنتهی بال مساوات نتواند گشود و شنقار اگرچه سریع شكار بود با سیمرغ قاف ولایت عرصه معارضه نتواند پیمود و شاه سكندرجاه بعد از اطلاع بر اطوار عداوت آثار محمد خان دو سه نوبت قاصدان سخندان مثل فضایل آیاب ارشد شیخ محی الدین احمد كه در میان طوایف انسانی مشهور است بشیخزاده لاهجانی و جناب شریعتمآب فضیلتپناه قاضی ضیاء الدین نور اللّه را نزد آن خاقان عالیجاه فرستاد و او را بسلوك طریق رشد و رشاد و لزوم طریقه اطاعت و انقیاد دعوت نموده و از ارتكاب امور نالایق كه موجب انهدام مبانی آسایش خلایق است منع فرمود اما آنسخنان اصلا موثر نیفتاد و محمد خان بوفور جنود اوزبك مغرور بوده قدم در وادی فرمانبرداری ننهاد بلكه در آن اوقات كه شیخ محی الدین احمد لاهجانی از نزد استادگان پایه سریر عظمت و جهانبانی برسم رسالت آمده بود و امیر كمال الدین حسین ابیوردی را متوجه درگاه عالمپناه گردانیده در مكتوبی كه مصحوب او ارسال داشت در قلم آورد كه چون عزم گذاردن حج اسلام در خاطر رسوخ تمام یافته عنقریب بجانب عراق و آذربایجان نهضت خواهیم فرمود اعلام نمایند كه منزل ملاقات كجا خواهد بود و منشیان آستان ملایكآشیان در جواب این سخنان بوی نوشتند كه ما نیز عزم جزم كردهایم كه جهت طواف روضه رضویه علی را قدها تحف السلام و التحیة بدانصوب توجه فرمائیم لایق آنكه در استقبال مواكب دولت و اقبال طریق استعجال مسلوك دارند تا مراسم دوستنوازی و لوازم دشمنگدازی بدیشان نمائیم و محمد خان ازینجواب در بحر اضطراب افتاده در آن زمستان كه پادشاه گردون توان در مملكت شروان بود لشگری از راه بیابان بحدود كرمان روان گردانید تا بعضی از آنولایت را غارت كردند و نسبت برعایا و بیچارگان لوازم حیف و تعدی بجای آوردند بنابرین مقدمه در اواسط رجب سنه ستعشر و تسعمائه كه لوای كشورگشای سایه وصول بر النك خرقان افكند و بموجب فرمان واجب الاذعان امرا و حكام عراقین و فارس و كرمان و كردستان و لرستان و اران و آذربایجان با سپاه فراوان در اردوی نصرتنشان جمع آمدند عزم یورش خراسان و دفع ظلم وجود محمد خان جزم نمود و جهت استمالت امرا و نوئینان در منزل سلطان بلاغی بترتیب
ص: 505
طوی عظیم فرمان فرمود و استادگان پایه سریر اعلی حسب الحكم بتقدیم رسانیده از اسباب جشن و سور و موجبات عیش و حضور آنمقدار كه سزاوار صحبت آن پادشاه سلیمان منقبت تواند بود سرانجام كردند و در تكلف و تزئین مجلس بهشتآئین چنانچه باید و شاید لوازم سعی و اهتمام بجای آوردند و در صباحی كه خسرو ثوابت و سیار بزم نضارت آثار فلك دوار را بانوار طلعت همایون زیب و زینت بخشید و نقود نامعدود نجوم را نثار نموده اهالی روزگار را از وفور عطایای بیانتها محظوظ و بهرور گردانید شاه صایب تائید تخت ابهت و كامرانی را از یمن مقدم مكرم غیرتافزای بروج آسمانی ساخت و امرا و حكام و سران سپاه نصرت انجام را بار داده در باب یورش خراسان و محاربه محمد خان شیبانی قرعه مشورت درمیان انداخت آنجماعت متفق اللفظ و المعنی آنسفر مقرون بفتح و ظفر را مستصوب شمردند و شرایط دعا و ثنا بتقدیم رسانیده مضمون این مقال بر زبان آوردند مثنوی
كه ای شاه دینپرور سرفرازخدیو جهانگیر كهترنواز
قضا باد برطبق رایت مدامظلال عنایات تو مستدام
فضای فلك تختگاه تو بادگرام ملك در سپاه تو باد
بغیر از تو ای شاه فیروزبختكسی نیست شایسته تاج و تخت
چه جای خراسان تمام جهانطفیل قدومت بود بیگمان
ترا ایجهان دار جم اقتدارهمه بندگانیم طاعتگذار
برانیم یكسر كه هنگام جنكشود دشمنت گر بسان پلنك
بسرپنجه چون شیر زور آوریمچو روباه او را ز هم بردریم
جز این نیست ما را مراد دگركه بازیم در خدمتت جان و سر و هریك از امرا و اركان دولت بقدر مكنت و استطاعت لوازم نثار و پیشكش بجای آورده جواهر اخلاص و نیاز برطبق عرض نهادند وكلاء پایه سریر اعلی بموجب اشارت علیه تمامی حكام و نوئینان و سران سپاه را در موضع مناسب نشانده صلای عشرت و عیش در دادند اقداح رحیق عقیقوش چون جام زرین آفتاب در بزم فلك آغاز گردش كرده جامهای شراب رقیق بیغش بسان ساغر سیمین هلال در محفل ثوابت و سیار رسم دوران بجای آورد نظم
ببزم خسرو عالی مآثرشراب روحپرور گشت دایر
ز جام كامبخش خسروانیجهان كهنه را نوشد جوانی
نوای نی صلای عیش در دادلب ساقی ز كام دل خبر داد
سرود دلگشای بزم شاهیبرقص آورد از مه تا بماهی و بعد از كشیدن اطعمه فراوان و فراهم آوردن سفره و دستار خوان دست درربار و دل دریا آثار پادشاه صاحب اقتدار آغاز بخشش كرده اشارت فرمود تا خدام درگاه فلك احتشام از اسبان زرین زین مرصع لجام و شمشیرهای مذهب مصری نیام و كمرهای مزین بدر و گهر و تاجهای زردوزی دولت اثر و دگلهای مخمل فرنك و قباهای دیبای رنگارنگ و و نقود نامعدود و جواهر زواهر آنچه بتحویل تحویلداران بیوتات همایون بود حاضر ساختند و مجموع آن نفایس اجناس و اموال بیحد و قیاس را بر حاضران قسمت نموده سر افتخار و مباهات آن زمره حقشناس را باوج سموات برافراختند و وفور انعام احسان آن پادشاه عالیشان در آن بزم بهشتنشان بجائی رسید كه یكی از اعاظم مستوفیان بعد
ص: 506
از تحقیق و تفتیش آنچه بخشیده شده بود مبلغ بیست و سه هزار تومان تبریزی جمع گردانید حقا كه اگر ابر نیسان را شعور بودی از بسیاری بذل وجود این مهر سپهر وجود خوی خجلت بر جبین آورده ترك دررفشانی نكردی و اگر كان بدخشان این بخشش خسرو سكندر منش را معلوم نمودی از غایت رشك بجای لعل خون در دلش گرمبسته دیگر خود را جواد نشمردی بیت
گر دل و دست بحر و كان باشددل و دست خدایگان باشد و چون جمشید خورشید از استشمام روایح راح گلفام آن بزم فرح انجام سرگران گشته در نهانخانه مغرب میل استراحت نمود هریك از مجلسیان از جام التفات شاهی سرمست و ساغر عنایات پادشاهی در دست افسر نشاط و خرمی بر سر و خلعت افتخار و دوستكامی در بر نقد؟؟؟
در آستین و مركب سعادت در زیر زین بجانب منزل خود توجه نمود و شاه عالیجاه نیز بخرگاه خاص تشریف برده رغبت خواب استراحت فرمود (و الحمد اللّه الملك المعبود و الصلوة و السلام علی ناصب لواء الحمد و صاحبمقام المحمود).
ذكر نهضت عساكر نصرت یزك بنیت محاربه فرمانفرمای اوزبك
علی الصباح كه خسرو خیود انجم بعزم تسخیر ممالك چرخ چهارم اعلام زرنگار اضائت آثار برافراخت و بر نقره خنك تیزرفتار برآمده دفع حشر ظلام شب را پیش نهاد همت عالینهمت ساخت از درگاه سپهر اشتباه پادشاه دینپناه آواز طبل كوچ بلند شد و صدای نای زرین زلزله در زمان و زمین افكند سپاه ظفرقرین بیونان كوه كوهان صحرا نورد را در زیر بار كشیدند و اسبان تازینژاد گردون گرد را بزینهای زرین و سیمین مزین گردانیده سوار گردیدند و شاه صاحبتائید پای مبارك در ركاب ظفر انتساب آورده بر اسبی مانند دولت ابد پیوند قوی و بسان بخت ارجمند جوان سوار گشت و مواكب كواكب مراتب از اطراف و جوانب در حركت آمده غبار سم ستوران و نعره روار و سواران از ایوان كیوان درگذشت نظم
بتائید حق نقد شاه نجفگرامی در درج عز و شرف
بر آمد بشبد بزدلدل مسیرچو خور بر فراز سپهر اثیر
روانگشت با خیل نصرتپناهشتابان بگردش سران سپاه
سعادت مساعد ظفر رهبرشفضای زمین تنك بر لشگرش
شده همرهش از ملایك خیولچو روح الامین در ركاب رسول و پادشاه ظفر عطیه از راه سلطانیه طی مسافت نموده بخطه ری شتافت و آنجا نیز توقف نكرده عنانیكران بصوب ولایت دامغان تافت داروغه آن بلده احمد سلطان كه داماد محمد خان شیبانی بود چون از قرب وصول جنود نصرت ورود واقف گشت روی بوادی فرار آورده از سر ملك و مال درگذشت و برین قیاس خواجه احمد قنقرات كه در استراباد حاكم بود سلوك طریق گریز اختیار كرده از دهانه رزده خاك بطرف یازر و درون رفت و از آنجا بجانب خوارزم
ص: 507
توجه نمود و ارباب و كلانتران جرجان مثل سید رفیع و بابا نوذر و غیرهما با پیشكش فراوان باستقبال رایت ظفر مآل شتافته در بسطام بعز بساطبوس خسروگردون احتشام سرافراز گشتند و مشمول عنایت و احسان شده بمنازل خویش بازگشتند و در آنوقت جناب سلطانی خواجه سیف الدین مظفر تبكچی در كبود جامه بود و چون خبر وصول چتر زراندود را شنود مانند فتح و ظفر متوجه اردوی كیهان پوی گشته در خطه جاجرم شرف ملازمت خدام سده سدره حشمت دریافت و آنقدوه خاندان امامت و كرامت بنام نامی آنجناب تفال فرمود انوار الطاف بر وجنات روزگار خواجه ستوده اوصاف تافت در حدود اسفراین قامت قابلیتش بخلع فاخره زیب و زینت پذیرفت و منصب عالی مراتب وزارت خاصه همایون بوی تعلق گرفت و با آنكه تا آنغایت هیچیك از وزرا رخصت مهر زدن نیافته بودند حكم شاهی از مكمن عنایت نامتناهی شرف صدور یافت كه تمامی فرامین مطاعه را من بعد بمهر شریف آنسالك طریق دولتخواهی رسانند و آنجناب را من حیث الاستقلال و الانفراد متصدی امر صاحبدیوانی دانسته دیگری را با وی شریك و سهیم ندانند و جناب سلطانی بفیض فضل یزدانی بر مسند اختیار و اعتبار نشسته از سر وقوف و كاردانی در آن منصب دخل كرده در كفایت اموال دیوانی و رعایت حال سالكان مسالك مسلمانی شرایط سعی و اهتمام بجای آورد و از آنجانب محمد خان شیبانی كه در آن اوان از یورش هزاره با دلی صدپاره بازگشته در باغ جهانآرا مقیم بود چون از انهاء احمد سلطان خبر توجه موكب نصرتنشان را شنود با آنكه پیوسته زبان بلاف و گزاف گشوده میگفت كه عنقریب لشگر بحدود عراق و آذربایجان خواهم كشید و بعد از تسخیر آن ممالك عنان عزیمت بصوب حجاز معطوف خواهم گردانید آنمقدار خوف و رعب بر ضمیرش استیلا یافت كه پیش از آنكه مقدمه سپاه دشمنسوز مملكت خراسان در آید در اواخر رجب سنه ست عشر و تسعمائه در روزیكه قمر در طریقه محترقه بود خاك نبیا موسی بر فرق دولت خود بیخته از هراة بمرو گریخت و در ان بلده تحصن نموده امثله در باب طلب جنود اوزبك نزد سلاطین ماوراء النهر فرستاد و بعد از فرار محمد خان جان وفا میرزا كه از قبل او حاكم دار السلطنه مملكت خراسان بود اقتدا بپادشاه خود كرده راه مرو شاهجهان پیش گرفت و از طایفه اوزبك و مردم ماوراء النهر غیر خواجه خرد دیوان متعینی در هراة نماند و خواجه مشار الیه بمرافقت امیر سلطان محمود ولد سید غیاث الدین محمد باغبان كه نزد جان وفا میرزا بغایت معتبر بود در قلعه اختیار الدین تحصن نمود و این اخبار در نواحی طوس بعرض نواب كامیاب شاهی رسیده آنحضرت را وثوق بر كمال عنایت ملك ملك بخش عظم سلطانه از پیشتر بیشتر شد و داروغگان جهة ضبط ولایات خراسان تعیین فرموده بنفس نفیس همایون متوجه مشهد مقدسه گشت و بعد از وصول بدان مقام از سر اخلاص و نیاز تمام احرام طواف روضه عرش مطاف امام الانس و الجن خلاصه هرموجود و ممكن ابو الحسن علی بن موسی الرضا علیه الصلوة و الثنا بسته باحسن
ص: 508
وجهی شرایط زیارت بجای آورد و بتقبیل آن عتبه كعبه مرتبه قیام نموده از روحانیت آن افتخار دودمان رسالت و ولایت استمداد كرد مثنوی
شه روشنضمیر پاكباطنپس از طوف امام الانس و الجن
زبان بگشاد از بهر مناجاتبگفت ای كامبخش اهل حاجات
بسر افسر نه شاهان عالمبود شاهنشهی بر تو مسلم
تو بخشی سرفرازی سروران رابلطف خویش بنوازی سرانرا
خداوندا بحق آل حیدرخصوصا این امام شرع پرور
هدایتبخش ارباب جرایمگرامی دوحه گلزار كاظم
كه بر اعداء دین فیروزیم دهبملك سروری بهروزیم ده
بتیغم زنك ظلم از دهر بزدایبعدلم جمله عالم را بیارای و پادشاه كشورگشا بعد از فراغت از مراسم مناجات و زیارت سادات و نقبا و سدنه آن سده- سدره انتما را بصنوف صلات و انعامات مفتخر و مباهی ساخت و نذور و صدقات بمستحقان رسانیده رایت نصرت آیت بصوب سرخس برافراخت و چون هوای آنولایت از غبار موكب سالكان طریق هدایت عبیربیز گشت بنابر آنكه داروغه آنجا گریخته بود رعایا طریقه خدمتكاری و فرمانبرداری بجای آوردند و از تعرض سپاه ظفرپناه امان یافته شعار مذهب علیه امامیه اظهار كردند و پادشاه مظفرلوا از سرخس دانه محمد بیك را با فوجی از لشگر كشورگشا برسم منغلا بجانب مرو فرستاد و در وقتی كه او را اجازت میداد برطبق كلمه همایون (ارباب الدول ملهمون) بر ضمیر فیض تاثیر فرمان ربع مسكون فروغ این معنی پرتو انداخت كه دانه محمد در آن یورش شهید خواهد شد بر زبان الهام بیان گذرانید كه دانه محمد دیگربار ما را نخواهد دید و چون محمد شیبانی خان از قرب وصول مقدمه جنود ظفرنشان وقوف یافت جان وفا میرزا و قنبر بی را با جمعی كثیر از لشگر قیامت اثر اوزبك باستقبال ارسال داشت و در نواحی قریه طاهر آباد تلاقی فریقین دست داده محاربه در غایت صعوبت اتفاق افتاد و چنانچه بلفظ گوهرافشان پادشاه عالمیان گذشته بود بزخم تیر یكی از اوزبكان شریر دانه محمد شربت شهادت چشید و مع ذلك غازیان عظام بقوت دولت پادشاه اسلام رایت تفوق بلند گردانیده فرق اوزبك را كه خیره شده بودند بدرون مرو دوانیدند و مقارن آنحال ماهچه اعلام همایون شاه مرتضوی خصال پرتو وصول بر ظاهر مرو انداخته عساكر فیروزی مآثر در اطراف آن بلده قبه خرگاه و خیمه مرتفع ساختند و آغاز محاصره و محاربه نموده بترتیب اسباب قلعهگیری پرداختند و محمد خان ابواب شهر مضبوط گردانیده هربرجی را بیكی از امراء بزرك سپرد و خاطر بر تحصین قرار داده در باب محافظت آنحصن حصین شرایط مبالغه بجای آورد و اگرچه تسخیر آنخطه سپاه كشورگیر را بجنك سلطانی سمت تیسیر میگرفت اما بنابر ملاحظه تلف شدن شجعان صفشكن حكم همایون برخصت آن امر تعلق نمیپذیرفت و در اكثر آن ایام فوجی از غازیان عظام مستعد قتال گشته نزدیك بدروازه مرو میشتافتند و از شهر نیز طایفه بیرون آمده عنان بمیدان كارزار میتافتند بیشتر اوقات بدستور معهود جنود ظفر ورود را نصرت و فیروزی میسر میگشت و در هرمعركه فرقه از
ص: 509
اوزبكیه كشته گشته دست قضا بساط حیات ایشان را در مینوشت چنانچه عادت زمانه است گاهی بعضی از غازیان نیز از كف ساقی اجل جام شهادت درمیكشیدند و احیانا جمعی اسیر سرپنجه تقدیر شده بحكم محمد خان بقتل میرسیدند و چون چند روز حال برین منوال گذشت بیمن تدبیر صایب قدوه آل مظهر العجایب صورت فتح جلوهگر گشت
گفتار در بیان وقوع جنك سلطانی و طلوع نیّر ظفر از مطلع آمانی
بر مرآت طباع فلك ارتفاع و مشكوة ضمایر خورشید شعاع صورت اینمعنی عكس پذیر خواهد بود كه نهالاقبال هرصاحب شوكتی كه باشعه لمعات رای منیر نشو نما یافته مقتضی فحوای (كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ) نعت حال خجسته مال او شود هرآینه آینه بخت بلندش بانوار فیروزی آثار (یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ) ساحت عالم را منور سازد و پایه گرانمایه تخت ارجمندش از امداد عنایت استناد (وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ) سر رفعت برافرازد گاه از شعشه شمشیر آبدارش برطبق گفتار (الجنة تحت ضلال السیوف) ریاض تمنای اولیای دین و دولت سمت نضارت گیرد و گاه از اهتزاز رای اصابت نمایش موافق نص (و أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً عایة) خرمن عمر و زندگانی اعداء ملك و ملت (كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ) صفت هباء منثورا پذیرد مثنوی
بود ظاهر فروغ این معانیكه باشد مایه كشورستانی
گهی شمشیر ارباب جلادتگهی تدبیر اصحاب سعادت
توان ملك جهان را كرد تسخیرگهی از تیغ گه از حسن تدبیر
فروغ تیغ اگرچه خصم سوز استشعاع رأی هم عالمفروز است
جوانی بخت را از رای پیر استثبات ملك از رای منیر است
چه خوش گفت آنسخندان هنروركه بودش كلك مشكین روحپرور
بشمشیری یكی تا صد توان كشتبرأیی لشگریرا بشكنی پشت و للّه الحمد و المنه كه حقیقت اینمعنی از لمعات آرای صایبه شاه دینپناه همواره بر نهج دلخواه بتحقیق میپیوندد و حقیقت این دعوی از اشراقات تدبیر ثاقبه آن پادشاه سكندرجاه پیوسته نزد اصحاب یقظه و انتباه بابلغ وجهی ظاهر میگردد نقش هرتدبیر كه از برای سرانجام امور ملك و ملت بر لوح ضمیر مینگارد و موافق نسخه تقدیر میآید و صورت هراندیشه كه در باب انهدام مبانی قصر زندگانی اعداء دین و دولت بر ورق خیال مصور میسازد مطابق اقتضا قضاء مینماید نظم
هرچه رایش نقش بندد بر ضمیراز قضا نبود جز ان صورتپذیر
و آنچه تدبیرش نگارد بر ورقراست آید نسخه تقدیر حق شمایم صدق اینمقال از نسایم اینحكایت اقبال مآل مشام جان جهانیان را معطر میگرداند كه چون روزیچند ظاهر مرو محل اقامت عساكر نصرت مآثر بود و بمجرد محاصره و محاربه اختر فتح و ظفر از مطلع مقصود طلوع ننمود در مرآت ضمیر آفتاب تاثیر شاهی كه مطرح
ص: 510
انوار عنایات الهی است صورت این تدبیر عكسپذیر گشت كه یكدو كوچ بازپس نشیند تا محمد خان شیبانی بمقتضاء كلمه (الانصراف قبل التمكن) هزیمة معاودت موكب نصرت آیت را حمل بر فرار نماید و عزم تكامشی كرده بقدم جرأت از مرو بیرون آید آنگاه عنان فتح و ظفر بجانب خصم حاسد و دشمن معاند انعطاف دهد و بضرب تیغ و سنان سزای كردارش در كنارش نهد و باین رای صایب كه از جمله الهامات غیبی و تلقینات هاتف لا ریبی بود عمل نموده بیاز آنكه مكنون ضمیر همایون را بر نواب و امرا ظاهر سازد در آخر روز چهارشنبه بیست و هشتم شعبان سنه ست عشر و تسعمائه رایات نصرتنشان از ظاهر مرو شاهجان در حركت آمد و از نهر قریه محمودی كه از آنجا تا شهر سه فرسخ مسافتست گذشته نزول اجلال فرمود و یكروز و دو شب در آن منزل توقف نمود بعضی از نوئینان و اركان دولت كه بر حقیقت آن مراجعت اطلاع نداشتند بغایت متحیر بودند و در بحر و اندیشه افتاده از غایت غیرت اضطراب مینمودند اما زمره از خواص و مقربان كه متانت رأی رزین پادشاه هدایتآئین نزد ایشان ظاهر بود میدانستند كه آنقضیه بیشائبه اشتباه منتهج مقدمه فتح و ظفر است و برطبق آیه كریمه (عَسی أَنْ تَكْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَكُمْ) متضمن ظهور عنایات خالق خیر و شر و لا عجب مثنوی
آنكه دلش مهبط نور خداستكی رود آنره كه مآلش خطاست
هرچه درآموزدش الهام غیبرشحه فیضی بود از جام غیب از نواب حضرت سلطانی سیف الانامی لا زال كاسمه مظفر اعلی الاعداء استماع افتاده كه در منزل مذكور پادشاه مؤید منصور یكی از منشیان آستان خلافت آشیان را فرمود كه مكتوبی بمحمد خان در قلم آورد مضمون آنكه سابقا تو بما نوشته بودی كه عزم گذاردن حج اسلام در خاطر رسوخ تمام یافته و عنقریب جهة امضاء آن عزیمت متوجه عراق و آذربایجان خواهیم گشت و ما در جواب مرقوم اقلام اهتمام گردانیده بودیم كه ما نیز خیال طواف مرقد معطر امام فرق بشر علی ابن موی الرضا علیه النحیة و الثنا داریم و علی اسرع الحال همت بر توجه آنصوب صواب میگماریم و چون وعده تو بوفا نرسید ما بمقتضای حدیث روحافزای (العدة دین) عملنموده لواء جهانگشا بجانب مشهد مقدسه برافراختیم و للّه الحمد و المنه كه بشرف طواف آن قبله اقبال و كعبه آمانی و آمال مشرف گشته از غبار آستان امامت آشیان روشنائی دیده امید حاصل ساختیم بیت
غبار كوی او را میكشیدم كحل بینائیبحمد اللّه نمردم تا بچشم خویشتن دیدم غرض از تحریر این مقدمه آنكه متصور آن بود بلكه لایق و مناسب چنان مینمود كه آنجناب چون از توجه موكب همایون وقوف یابند بقدوم استقبال پیش آیند و شرایط مهمانداری و ضیافت بتقدیم رسانند و چون اینمعنی از حیز قوه بفعل نیامد ما جهة دریافت ملاقات تا بظاهر بلده مرو كه مسكن ایشان است تشریف حضور ارزانی داشتیم و در این مقام نیز از آنجناب لوازم انسانیت ظاهر نشد لا جرم عنان مراجعت انعطاف داده در بعضی از ولایات خراسان قشلاق
ص: 511
خواهیم فرمود و در اوایل فصل بهار و مبادی جولان جنود لاله و ازهار بمیدان كارزار توجه خواهیم نمود تا صورتیكه در پس پرده غیب مستور است بحیز ظهور آید و السلام و این مكتوب میمنت اسلوب را بموجب فرمان اشرف اعلی یكی از قورچیان عظام گرفت و نماز دیگر روز پنجشنبه بجانب مرو رفت و صباح روز جمعه كه خسرو بیضا علم بعزم تسخیر عرصه عالم تیغ زراندود از نیام افق بیرون كشید و متحصنان قله افلاك را كه بخیال دست برد پای در فضای معركه سپهر نهاده بودند مغلوب گردانید شاه صاحبتائید امیر بیك موصلو مهردار را با سیصد سوار جرار بر سر پل نهر محمودی بازداشت و بنفس نفیس همایون با جنود عنایت ملك بیچون رایت نهضت بصوب قریه تلختان برافراشت مقرر آنكه چون امیر بیك سیاهی سپاه محمد خان را مشاهده نماید بیتوقف سالك طریق فرار گشته بموكب گردون مراتب ملحق گردد تا ازبكان دلیر شده بیدغدغه از سیه آبی كه در آن راهست بگذرند و در تعاقب اردوی كیهان پوی استعجال نموده از شهر دور افتند و از آنجانب چون محمد خان معلوم فرموده كه پادشاه عاقبت محمود كوچ كرده بطرف مغرب متوجه گشت پنداشت كه غازیان نصرتنشان عنانیكران تا حدود عراق و آذربایجان باز نخواهند كشید مع ذلك روز اول جهة رعایت حزم از شهر بیرون نیامد اما سحر روز جمعه با فوجی كثیر از بهادران جوش پوشن خنجرگذار كه هریك بنوك خدنك مرك آهنك در شب تار دیده مور و مار درهم دوختندی و بشعله شمشیر آبدار در روزگار زار خرمن حیات رستم و اسفندیار بسوختندی قدم از دروازه بیرون نهاد و خود در قلب لشگر بایستاد و جناحین را بفر وجود جان وفا میرزا و قنبر بیاستحكام داد و بغرور موفور از عقب پادشاه مؤید منصور نهضت نموده در اثناء راه مكتوب همایون پادشاه ربع مسكون بوی رسید و مضمون معلوم كرده تصور فرمود كه سبب آن مراسله كمال عجز است از اقدام بمیدان مقاتله بنابرآن در تعاقب مواكب كواكب مراتب از پیشتر اظهار اهتمام بیشتر نمود و خواجه كمال الدین محمود را فرمود تا قاصد را بمرو برده مضبوط سازد و از لشگر هركس در شهر مانده باشد بیرون فرستد و در طی مسافت طریق سرعت مسلوك داشته چون نزدیك بقریه محمودی رسید امیر بیك مهردار حسب المقرر عنان بصوب فرار انعطاف داد و محمد خان بمجرد مشاهده اینمعنی مسرور شده بدیدن پیكر امید ظفر امیدوار گشته در رفتار از پیشتر بیشتر تعجیل فرموده بسان برق و باد از سیه آب بگذشت و از مضمون كریمه همایون (عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ) غافل و از استماع ندای اندوهفزای (ان هذا الیوم عسیر) بغایت ذاهل بیت
از ان بیخبر كاندران داروگیربسرپنجه قهر گردد اسیر اما پادشاه مظفر لوا پس از رسیدن امیر بیك به موكب اشرف اعلی از قرب وصول دشمن مخذول وقوف یافته با سه چهار هزار سوار از امراء عظام و قورچیان بهرام انتقام كه در آن زمان ملازم ركاب ظفر آثار بودند عنان سمند گیتینورد انعطاف داد مانند شیر ژیان كه روی بصید نخجیر آهو آرد یا شاهباز بلندپرواز كه شكار گنجشك و تیهو را آسان شمارد روی به-
ص: 512
طرف دشمنان نهاد مثنوی
چو شاه جهانگیر عالیمكانخبر یافت از جرات اوزبكان
بیفشرد پای ظفر در ركابروان گشت سوی عدو كامیاب
لوای همایون فلكسای شدفروغ مهش عالمآرای شد
یمین و یسار شه رزمخواهشد آراسته از سران سپاه
ز بسیاری شوكت غازیانقوی شد دو بازوی شیر ژیان
یلان زرهپوش آهنقبابدل جمله را حب آل عبا
ز پیش و پس موكب شهریارنهادند رو جانب كارزار
سنان یلان فتنهانگیز شدبطعن مخالف زبان تیز شد
برآمد همه تیغها از نیامچو خورشید از طارم نیلفام و در نواحی محمودی تقارب فریقین بتلاقی انجامیده از هردو طرف آواز نفیر و نای رزین بلند گشت و صدای كوركه و سورن از ذروه سپهر برین درگذشت نظم
دم نای برشد برین سبز كاخو زان باد بشكست بر سدره شاخ
شد آن صور غارتگر زندگیسرافیل را داد شرمندگی گرد معركه نبرد باوج فلك تیز گرد رسید و غبار سم ستوران گیتینورد نقاب رخسار آفتاب گردید نظم
غبار سپه بر فلك برد راهشد انباشته چهره مهر و ماه
چنان تیره شد مهر عالمفروزكه شد آبنوسی چو شب عاج روز غازیان عظام نیزهای افعی اندام بر دست گرفته روی بدشمنان آوردند و اوزبكان بهرام انتقام سهام خونآشام بر زه كمان نهاده عزم رزم كردند ازینجانب سنان شهاب سان غازیان موكب همایون نایره خون از شریان دلیران میگشاد و از آنطرف پیكان دلنشان سپاه محمد خان بر هدف سینه شجعان آمده نقد جان بباد فنا میداد نظم
ز رمح غازیان موكب شاهروانشد خون دل از چشم بدخواه
ز پیكان خدنك جیش خانیسرآمد بر جوانان زندگانی و در آن اثنا كه بباد حمله هژبران بیشه شكار و شدت صدمه نهنگان دریای كارزار آتش قتال اشتعال یافته خرمن حیات ابطال رجال میسوخت و قطرات خون از تیر و تیغ همچون باران از جوف میغ فرو باریده در فضای معركه عقود لعل و یاقوت میاندوخت شاه كیانی مصاف حیدر اتصاف شمشیر ذلفقار اوصاف از نیام انتقام آخته بمهمیز شجاعت كامل و تازیانه شهامت شامل جواد تیزرفتار دلدل آثار از جای برانگیخت و بر قلب لشگر خصم بدگهر تاخته بهر حمله خون جمعی از فئه باغیه ازبكیه با خاك راه برآمیخت نهنگ سنان گران سنگش آهنك هركس نمود كشتی حیاتش را در گرداب فنا انداخت و سحاب شمشیر صاعقه بارش بفرق هركس سایه گسترد (كالبرق الخاطف) لباس وجودش را سوخته خاكستر ساخت نظم
چو شاه جهانگیر حیدر مصافبرآورد شمشیر كین از غلاف
بهركس ز خیل عدور و نهادزمین را ز خون سرش رنك داد
ز تیغ یمانی عیان كرد جامتو گفتی كه شد آب تیغش مدام
بهرسو كه ساقیگری ساز كردسران را چو مستان سرانداز كرد و محمد خان شیبانی از روی اختیار و اضطرار ساعتی پای ثبات و قرار استوار داشته جنگی در پیوست كه از شدت ضربت حسام مغفر شكاف بهرام شدید الانتقام خائف شده سپر زرین آفتاب بر سر كشید و از كثرت آمد شد سهام خونآشام سیمرغ توهم نموده در پس كوه قاف پنهان گردید نظم
ز آمد شد ناوك جان شكارفلك خواست از پردلان زینهار
ز الماس ص: 513 نوك سنانهای تیزهوا گشت پرویزن فتنه بیز
ز بیداد شمشیر الماسگونز چشم زمانه ببارید خون آخر الامر ماهچه لوای جهانآرای شاه كشورگشای را با اختر سعادت فتح و فیروزی مقارنه دست داد و نوای فرحافزای و (یَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً) بگوش هوش پادشاه دینپناه رسیده ندای (فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً) در عالم افتاد و جنود شقاوت ورود ازبك پشت بر معركه ستیز كرده عنان بوادی گریز منعطف ساختند و دلیران لشگر نصرت یزك ایشانرا تعاقب فرموده اكثر گریختگان را بر خاك هلاك انداختند و و از جمله مردم خراسان امیر جلال الدین محمود پسر كلانتر سید غیاث الدین محمد باغبان و خواجه معز الدین حسین دیوان و خواجه عبد اللّه مروی با جمعی كثیر از مرویان داخل مرو میبودند كه در آن روز هولناك بزخم تیغ و سنان غازیان از عالم انتقال نمودند و جان وفا میرزا و قنبربی در نتیجه تقدیر اسیر گردیدند و بحكم قهرمان قهر شاهی بقتل رسیدند و محمد خان در حین فرار از غایت سراسیمگی و اضطرار در نواحی سیهآب با پانصد كس كه ملازم ركاب او بودند اسب در چهار دیواری راند كه راه بیرون شدن نداشت و بورون سلطان با فوجی از غازیان آن محوطه را احاطه نموده دست بانداختن تیر برآوردند و اوزبكان بر زبر یكدیگر افتاده بسیاری از ایشان در زیر دست و پای ستوران هلاك شدند چنانچه بعضی كه نفسی چند از حیات باقی داشتند پا بر زبر مردگان نهاده بسر دیوار آن محوطه برمیآمدند و ایشان نیز بضرب تیغ تیز غازیان از پای درمیافتادند و چون تمامی آنقوم شریر عرضه نیزه و تیر گشتند بعضی از ملازمان موكب همایون در میان كشتگان محمد خان را طلبیده او را در همان محوطه در شیب چندین جیفه خبیثه یافتند كه بجهة افتادگان گریختگان بر بالای او نفسش منقطع شده جان بقابض ارواح تسلیم كرده بود و غازیان عظام سریرا كه از غایت نخوت غیر خود هیچ سروریرا قابل افسر نمیدانست از بدن جدا ساخته نزد پادشاه ظفرپناه برده و در پای سمند جهان پیمایش انداخته لوازم دعا و ثنا بجای آوردند و آنحضرت بسجدات شكر الهی و لوازم محامد جناب جلال شاهنشاهی قیام نموده نذور و صدقات بارباب استحقاق رسانید و امیر بیك موصلو و بعضی دیگر از شیران بیشه یكدلی را كه در آن معركه آثار جلادت بجای آورده بودند بانواع الطاف مفتخر و مباهی گردانید جهات و یراق محمد خان شیبانی و امرا و اركان دولت او را كه افزون از چند و چون و زیاده از استیفاء محاسبان ذو فنون بود بغازیان عظام مسلم داشت و بر رعایا و متوطنان مرو شاه جهان ترحم نموده از سرهای كشتگان منارها برافراشت خواجه كمال الدین محمود ساغرچی كه بر درگاه محمد خان بمنصب اشراف دیوان مشرف بود بلكه در سرانجام تمامی مهام ملكی و مالی از روی اقتدار و اعتبار دخل مینمود بواسطه مساعدت بخت و طالع در آنروز در مرو توقف داشت چون خبر قتل خان خود را شنود بخدام مرتب امور كشورستانی امیر نجم الدین مسعود ثانی توسل جسته نقش اخلاص نواب كامیاب بر لوح خاطر نگاشت و امیر نجم الدین شمه از وفور محاسن اخلاق و مكارم اطوار او عرض فرموده و زبان شفاعت گشوده خواجه محمود
ص: 514
بجان امان یافت بلكه همدران ایام آفتاب عاطف پادشاهی از مطلع مرحمت نامتناهی طلوع نموده بر وجنات احوالش تافت و در منصب وزارت و صاحبدیوانی دخل كرده پایه قدر و منزلتش بلند گشت و در مجالس خاص و محافل اختصاص راه یافته مرتبهاش از مراتب سایر وزرا درگذشت و (الحمد و للّه الملك المحمود فی كل فعاله و الصلوة علی صاحب لواء الحمد و آله)
ذكر رسیدن بشارت فتح و ظفر بدار السلطنه هراة و منور شدن آن بلده از فروغ ماهچه رایات نصرت آیات
چون ماهچه لواء فیروزی مناقب پادشاه سلیمان مراتب در عرصه مرو باوج سپهر فتح و نصرت رسید و صرصر نكبت و ادبار بر علم دولت و اقبال محمد خان شیبانی وزید و سنك جمعیت فرق اوزبك متفرق گردید منشیان آستان سلطنتآشیان بموجب فرمان واجب الاذعان (فتحنا مها) باقلام بلاغت انتما بر صحایف املا و انشاء نگاشتند و مصحوب ایلچیان قمر مسیر باطراف ولایات عراق عرب و عجم و فارس و كرمان و اران و آذربایجان و شروان و مازندران و خراسان ارسال داشتند از آن جمله قلی جان بیك كه از جمله ملازمان ملاذ طوایف انسانی امیر نجم الدین ثانی بود بجانب دار السلطنه هراة توجه نمود و در شب هفتم ماه مبارك رمضان (الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ) نسایم آن مژدگانی بر چمن آمال آمانی هرویان وزیده غنچه مراد هواخواهان پادشاه صفوی بر گلبن امید شكفتن آغاز نهاد و دوحه اقبال محبان خاندان مصطفوی بر جویبار مقصود میوه شادمانی بار داد بیت
از این بشارت خرم كه ناگهان آمدهزار جان غمین گشته شادمان آمد و صباح روز دیگر سادات و موالی و اعیان و اهالی مانند جناب شیخ الاسلامی سیف الملة و الدین احمد التفتازانی و امیر نظام الدین عبد القادر مشهدی و سید غیاث الدین محمد ابن امیر جلال الدین یوسف الرازی و قاضی صدر الدین محمد الامامی و قاضی اختیار الدین حسن التربتی و غیرهم در دار السیاده سلطانیه جهة یراق و پیشكش و ساوری مجتمع گشته جمعی از ایشان متوجه استقبال قلیجان بیك شدند در آن اثناء زمره از مردمان اوباش و طالبان فتنه پرخاش هجوم كرده با تیغهای كشیده بآن بقعه درآمدند و محمد لكور را كه شحنه شهر بود و محمد علی عسس را كه با مردم بر وجه احسن معاش نمینمود در حضور اكابر بقتل رسانیدند و مواد آشوب و غوغا در هیجان آمده قرب صد كس از جماعتی كه اندك نسبتی بقوم اوزبك داشتند كشته گشتند و در نماز دیگر همان روز قلیجان بیك بشهر رسیده خلایق را بوفور عنایات شاهی مستمال و امیدوار گردانید و اهل فتنه و فساد را تسكین داده فتحنامه همایون را كه باسم هرویان صدور یافته بود باشراف و اعیان رسانید روز دیگر
ص: 515
خواص و عوام بمسجد جامع شتافته حافظ زین الدین زیارتگاهی جهة خواندن فتحنامه شاهی بر منبر برآمد و آن منشور موفور السرور را بآواز خوش و لحن دلكش قرائت كرد اما باوجود تلقین غازیانی كه در پای منبر بودند لب بطعن مخالفان شاه مردان علیه التحیة و الغفران نگشود بنابرآن مؤاخذ شده هم در مسجد بزخم تیغ قلیجان نقد جان بقابض ارواح تسلیم نمود و ازین سبب رعبتی تمام بر خواطر فرق انام استیلا یافته از مسجد متفرق گشتند و همدران ایام ایالت مرو شاه جهان بدهده بیك تعلق گرفته اعلام هدایت اعلام از ظاهر آن بلده بجانب دار الملك خراسان در حركت آمد و نخست جناب سلطانی سیف الانامی خواجه مظفر تبكچی بآن بلده فاخره رسیده در باب استمالت اكابر و اشراف و تقویت ملت شرف دودمان عبد مناف نشانی كه از مصدر عنایت و الطاف صدور یافته بود رسانید و روز جمعه بمسجد جامع تشریف برده پیش از اداء نماز امیر صدر الدین سلطان ابراهیم امینی بر منبر برآمد و آن فرمان واجب الاذعان را خوانده مضمون بصدق مقرون آن موجب اطمینان خواطر اكابر و اصاغر گردید آنگاه برحسب اشارت جناب سلطانی و اتفاق سالكان مسالك مسلمانی عالیجناب نقابتپناه حقایق دستگاه امیر جمال الدین عطاء اللّه سلمه اللّه و ابقاه بر منبر صعود نموده خطبه نماز جمعه را بذكر مناقب و مفاخر ائمه اثنی عشر و اسامی و القاب قدوه اولاد خیر البشر (صلی اللّه علیه و علیهم ما طلعت الشمس و القمر) بیاراست و غلغله تهنیت و مباركباد از چپ و راست جهان میان و جان جهانیان بر خواست و در منتصف ماه مذكور مظهر مراحم رحمانی امیر نجم الدین ثانی و خواجه كمال الدین محمود ساغرچی بسواد هراة رسیده سادات و قضاة و علما و فضلا مراسم استقبال بجای آوردند و لوازم دعا و ثنا بتقدیم رسانیده آنچه توانستند و مناسب دانستند پیشكش كردند و امیر نجم الدین در باغ سفید فرود آمده خواجه كمال الدین محمود نصیحتنامه نزد خواجه خرد كه تا آن غایت در قلعه اختیار الدین متحصن بود ارسال نمود و او را بترك عناد و لجاج امر فرمود و خواجه خرد آنسخنان را بسمع قبول جای داده از قلعه بیرون خرامیده و بدست عجز و نیاز در دامن دولت امیر نجم الدین آویخته در سلك سایر ملازمان آن آستان منتظم گردید و كوتوال حصار اختیار الدین در عهده ویس بیك تكلو شده مقارن آنحال خبر قرب وصول پادشاه ربع مسكون شیوع یافت صناع و محترفات بآذین بستن شهر اشتغال نموده فروغ بهجت و شادمانی بر وجنات احوال همگنان تافت و در صباح روز بیستم اكابر و اعالی و اصحاب مجد و معالی بلكه اكثر خواص و عوام باسبشار تمام موكب گردون احتشام را استقبال نمودند و در حدود چشمه خیزدوك از غبار سم سمند گیتینورد دیده بخت هرویان روشنی یافته جبهه غلامی و اطاعت بر خاك راه سودند و پادشاه عالیجاه بتجمل و حشمتی كه هرگز نظیر آن بنظر هیچ دیدهوری درنیامده بود از راه كوچه و خیابان بباغ جهانآرا خرامیده نزول اجلال فرمود و تختگاه خاقان منصور را بیمن مقدم همایون غیرتافزای سپهر بوقلمون گردانیده بتمهید بساط عدل و انصاف و؟؟؟ رسوم؟؟؟ و
ص: 516
اعتساف حكم نمود قوایم سریر خلافت مصیر شاهی در مستقر دار السلطنه هراة شرف قرار پذیرفت و از شعشعه انوار معدلت نامتناهی روضه امید سالكان طریق دولتخواهی سمت نظارت گرفت تشنهلبان بوادی نامرادی از رشحات سحاب مكرمت انتساب خسرو مالك رقاب سیراب گردیدند و مستسقیان فیافی جور و بیدادی از فیضان غمام عدالت و احسان فرمانفرمای كامیاب شراب كامرانی و اقبال نوشیدند سادات عظام و علماء گرام و فضلاء لازم الاحترام بقدر مدارج و مراتب از سیورغالات مناصب و حظی تمام و بهره لا كلام یافتند و اكابر قبایل نامدار و اعاظم اقوام ذوی الاقتدار كه از اطراف بلاد و دیار بدرگاه فلكاقتدار آمدند بادرارات و انعامات سرافراز گشته راضی و شاكر و مباهی و مفتخر باوطان خود شتافتند و عامه رعایا از التهاب آتش جور و طغیان نجات یافته در ظلال امنوامان غنودند و كافه برایا از اشتعال نایره ظلم و ضلال خلاص شده در سایه اقبال لا یزال آسایش نمودند شعار مذهب هدایة آثار ائمه معصومین سلام الا علیهم اجمعین در تمامی بلاد خراسان صفت شیوع گرفت و رسوم ملت ضلالت اطوار متبدعان بدكردار منسوخ شده اركان شریعت غرا سمت رسوخ پذیرفت مثنوی
شاه مالك رقاب خیراندیشخسرو دینپناه حیدر كیش
چون برافراخت رایت اقبالزد قدم بر سریر جاه و جلال
از سحاب عطا و ابر كرمشست از لوح دهر گرد ستم
كرد بنیان عدل و داد بلنددوحه ظلم از جهان بركند
زاب شمشیر غزو تیغ جهادگلشن شرع را نضارت داد
كرد از ابر دست بحر اثرجیب امید را پر از گوهر منصب داروغگی و حكومت هراة بحسین بیك لله متعلق گشت و امر قضا و فیصل قضایا فرق برایا بامیر غیاث الدین محمد بن امیر یوسف تفویض یافت و چون هلال فرخ فال شوال منظور نظر لبتشنگان ماه رمضان شد پادشاه عالیجاه بعیدگاه تشریف برده بآداب و سنن آنروز سعید قیام نمود و صلات و صدقات بارباب استحقاق رسانیده ببسط بساط عیش و نشاط اشارت فرمود و در آن زمستان پادشاه عالیشان در آن بلده فردوسنشان طرح قشلاق انداخت و در باب امر معروف و نهی از منكر بمثابه مبالغه كرد كه بعضی از اعیان ملازمان را كه مرتكب شرب شراب شدند سرنگون آویخته معروض تیغ سیاست ساخت و چون صیت فتح خراسان باقطار امصار و بلدان ممالك جهان رسیده ولایت و حكام طوایف انام جهة اقامت مراسم تهنیت احرام ملازمت خدام عتبه كعبه احترام بسته بدار السلطنه هراة خرامیدند و شرف تقبیل قوایم سریر خلافت مصیر حاصل گردانیده باصناف الطاف سرافراز و مباهی گردیدند و از آنجمله میرزا سلطان اویس بن میرزا سلطان محمود بن میرزا سلطان ابو سعید كه مشهور بود بخان میرزا از بدخشان بآستان ملایكآشیان شاهی شتافته در باغ جهانآرا بعز بساطبوس فایز گشت و انیس بزم خاص و حریف مجلس اختصاص شده از وفور عنایت شاهی سر افتخار و مباهاتش از فرق فرقدین درگذشت و بعد از چند روز رخصت انصراف طلبیده پادشاه ملكبخش سلطنت ممالك حصار شادمان و ختلان و بدخشان را بوی تفویض نمود و بانعام تاج زردوزی و كمر مرصع و خلع ملمع و اسبان راهوار و نقود
ص: 517
تمامعیار پایه قدر و منزلتش را درافزود و همدران اوقات اكابر و اشراف عراق و آذربایجان بدرگاه سلاطینپناه آمده بمراسم تهنیت فتح خراسان قیام نمودند و جناب سیادت پناه نقابت قباب امیر نظام الدین عبد الباقی كه در سلك احفاد حضرت ولایت مرتبت هدایت انتباه سید نعمت اللّه ولی انتظام داشت و عالیجاه معالی دستگاه قدوه اولاد امجاد بنی- هاشم امیر جمال الدین محمد الحسینی كه حالا بر مسند صدارت شاهی تمكن دارند و حناب شریعتمآب فضیلت آیاب قاضی عبد الرحمن ساوه از آنجمله بودند و مجموع آن زمره واجب التعظیم باصناف الطاف خسروانه و انواع اعطاف پادشاهانه نوازش یافته لوازم دعا و ثنا بتقدیم رسانیدند و زمره در ملازمت موكب همایون توقف كرده فرقه عنان مراجعت باوطان خود منعطف گردانیدند.
ذكر طوی پادشاه گیتیفروز در روز نوروز و نهضت رایات نصرت آیات بصوب میمنه و فاریاب
در اوایل فصل بهار كه نسیم اعتدال آثار از شكفتن ریاحین و ازهار ساحت عالم خاك را رشك مرغزار افلاك ساخت و خسرو ثوابت و سیار در بیت الشرف خویش بر سریر سرافرازی نشسته رایت عشرت و كامرانی برافراخت سحاب دریادل نیسانی از افاضه فضل ربانی در آبدار و گهر شاهوار در دامن انجمن چمن و جیب و گریبان گلشن ریخت و مشاطه غمام نوبهاری بمیامی فیض انعام حضرت باری عقود لآلی خوشاب از گوش و گردن لعبتان گلزار و عروسان ریاحین و ازهار درآویخت سلطان گل بر تخت حشمت و تجمل پرده زنگاری از چهره گلناری بگشود و بلبل بیتحمل آغاز نغمهسرائی كرده بهزار زبان دعای دوام دولت حضرت كشورگشائی ادا نمود مثنوی
چون گشت بهار عالمافروزبشكفت چمن ز باد نوروز
سلطان گل از كمال اعزازبنشست فراز مسند ناز
از بهر نثار باد گلبیزاز شاخ شكوفه شد گهرریز
نرگس ز نوای بلبل زاراز خواب خمار گشت بیدار
از گوهر آبدار ژالهپر شد قدح عقیق لاله پادشاه عالیجاه بترتیب جشن نوروز و تزئین بزم عالمافروز اشارت علیه مبذول داشت و مجلسآرایان سركار پادشاهی در فضای جانفزای حوض ماهیان كه در بالای خیابان هراة واقعست بسرانجام اسباب طوی قیام نموده قبه بارگاه فلك احتشام باوج گنبد فیروزهفام برافراختند و از كثرت خیام گوناگون و شامیانهای اطلس و اكسون آنمقام فرح انجام را غیرت نگارخانه گردون بوقلمون ساختند نظم
شد افراخته خرگه و سایباننه چندانكه شرحش پذیرد بیان
درخشنده شد قبه بارگاهچو بر چرخ
ص: 518 فیروزه خورشید و ماه
خوانسالاران درگاه عالمپناه از انواع اجناس اطعمه ازیده آن مقدار ترتیب نموده بر خوان اظهار نهادند كه هرگز در دیك وهم و خیال عشر عشیر آن طبخ نیافته بود و شیرهچیان بارگاه فلكاشتباه از صراحیهای زرین و سیمین كه از رحیق رقیق مالامال بود چندان حاضر آوردند كه تمامی فضای آنصحرا در نظر بیننده گلزار نضارت آثار مینمود و در صباح نوروز سلطانی آن مهر سپهر كشورستانی بر باره اقبال و كامرانی برآمده از باغ جهانآرا بطوی خانه تشریف برد و بر تختی كه در منزل مذكور باشارت همایون ساخته شده بود نشسته وكلاء عتبه علیه و حكام ولایات و ممالك محروسه و امرا و نوئینان و خواص و مقربان و وزرا و صدور و جمهور بزرگان نزدیك و دور هریك در مقام خویش ایستادند و (علی اختلاف مراتبهم و تباین درجاتهم) چنانچه معهودست آغاز كشیدن پیشكش كرده جواهر نیاز و عبودیت بر منصه عرض نهادند و نخست امیر نجم تخم اخلاص در زمین اختصاص افشانده پیشانی خدمت برپایه سریر سپهر منزلت سوده و لوازم دعا و ثنا بتقدیم رسانیده لب باداء مضمون این مقال برگشود رباعی
كی قدوه دودمان سلطان نجفاستاده بخدمت سلاطین صفصف
بادا همه سال كوكب اقبالتماننده آفتاب در عین شرف آنگاه از صرهای زر سرخ و سفید و عقدههای لعل و فیروزه و مروارید و اوانی زرین و سیمین و ظروف چینی و نفایس اقمشه مصر و شام و فرنك و چین و اسبان مرصع لجام و شمشیرهای مذهب نیام آنمقدار پیشكش نمود كه جهت حمل آن اشیاء هزار كس ضرورت بود و پادشاه دریادل تمامی آن نقود و اجناس بیقیاس را در همان منزل بقورچیان عظام و بعضی دیگر از خدام بارگاه فلك احتشام بخشید و همچنین سایر اركان دولت قاهره و اعیان حضرت باهره در آنروز تبركات لایقه و تنسوقات رابقه پیشكش كردند و مناسب مناصت و استعداد خویش مراسم مخالصت و نیازمندی بجای آوردند آنگاه دست بحر عطا پادشاه كشورگشا تمامی حاضران را از سادات و قضاة و علما و حكام و نوئینان و امراء و سایر ملازمان سده سدره انتما بپوشانیدن تاجهای زردوزی و چكمهای سقرلات قرمزی وجبهای كیش و سنجاب و التائی و قباهای دیبا و قطنی و درائی مفتخر و سرافراز ساخت بعد از آن بكشیدن طعام و آشامیدن شراب گلفام اشارت فرموده مجلس عیش و نشاط طرح انداخت ساقیان زهره جبین در لباسهای گوناگون و حور عین (كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ) اقداح راح ریحانی در گردش آوردند و مغنیان طربساز و سازندگان نغمه پرداز آغاز نواختن چنك و عود و نی و ارغنون كردند مثنوی
ز دست ساقیان ماه رخسارشرابی چون لب نوشین دلدار
ببزم پادشاهی گشت دایرفروغش روشنیبخش ضمایر
ز ساز مطربان زهره آهنكبرآمد صوت عود و نغمه چنك
مغنی در مقام نغمهسازیهمی گفتی دعای شاه غازی
كه شاها طالعت فیروز باداهمیشه روز تو نوروز بادا
بهر نوروزت از فضل الهیبنوروزیت بادا پادشاهی بیت
ببزم جام عشرت باد جاویدچو در بزم كواكب جام خورشید و در آخر روز كه ساغر آفتاب از دیده جهانیان غیبت نمود
ص: 519
و هریك از اهل مجلس شاهی از شراب عنایات نامتناهی سرگران گشته میل استراحت فرمود بیت
چو غایب شد از دیده شیخ و شابببزم فلك ساغر آفتاب پادشاه عالیجناب كامران و كامیاب بباغ جهانآرا خرامید و پهلوی آرامش بر مسند آسایش نهاده بفراغت مشغول گردید و بعد از روزیچند ازین بزم باردیگر خیال رزم از خاطر انور همایون سر برزد و عازم فتح ممالك ماوراء النهر گشته موكب ظفر آیاب از بلده فاخره هراة متوجه میمنه و فاریاب شد سلاطین اوزبك چون از توجه سپاه نصرت یزك خبر یافتند محمد تیمور سلطان كه پس از قتل پدر در سمرقند لواء حكومت افراشته بود و عبید اللّه خان كه در بخارا حكومت مینمود و جانی بیك سلطان كه ایالت قصبات كرمنیه و توابع باو تعلق میدارد بیكدیگر پیوسته در تدارك آن مهم قرعه مشورت درمیان انداختند و چون میدانستند كه اگر موكب همایون پادشاه ربع مسكون از آب آمویه عبور فرماید بك اوزبك در دیار ماوراء النهر و تركستان مجال اقامت نیابد خواطر همگنان بران قرار یافت كه دست در دامان متعابعت و فرمانبرداری زده از در عجز و نیازمندی درآیند و بوسیله فرستادن پیشكش و پیغام دادن سخنان دلكش ابواب عواطف پادشاهی بر روی روزگار خویش بگشایند و برینموجب عمل نموده قاصدان ایشان بتوسط امراء عالیشان شرف بساطبوسی حاصل گردانیدند و پیشكش كشیده شمه از عجز و اضطرار سلاطین خود بعرض رسانیدند و نیز مرحمت خسروانه از مطلع (او حسن كما احسن اللّه الیك) طلوع نموده بر وجنات احوال اهالی ماوراء النهر تافت و جهت تاكید قواعد عهد و پیمان خواجه كمال الدین محمود دیوان اجازت یافته همراه ایلچیان بدانطرف آب شتافت و و محمد تیمور سلطان و عبید اللّه خان مقدم شریف خواجه كمال الدین محمود را معزز و مكرم داشته مبانی میثاق را بقسم مستحكم ساختند كه چون پادشاه ربع مسكون اینطرف از آب بما مسلم دارد هرگز قدم از جاده خدمتكاری و فرمانبرداری بیرون ننهیم و مطیع و منقاد اوامر و نواهی درگاه شاهی باشیم و خواجه محمود ایشان را باصناف و الطاف پادشاه مرتضوی اوصاف امیدوار گردانیده مقضی المرام بحدود میمنه و فاریاب كه معسكر ظفرمآب بود مراجعت نمود و كیفیت مهمی را كه ساخته و پرداخته بود عرض فرمود و و حضرت پادشاه تاجبخش باجستان برحسب التماس محمود تیمور سلطان و عبید اللّه خان ممالك ماوراء النهر را بدیشان مسلم داشته ایالت ولایت بلخ و اندخود و شیرغان و چیچكتو و میمنه و فاریاب و مرغاب و غرجستان را به بیرام بیك فرامانی عنایت كرد و خاطر همایون میل بمعاودت نموده روی توجه بمملكت قم آورد طره علم و ظفرپیكرش غیرت افزای زلف معنبر هور و صدای كوس رعد آوایش چون نوای نی و عود موجب ازدیاد فرح و سرور (و الحمد اللّه الغفور و الصلوة علی سیدنا محمد و آله الی یوم البعث و النشور)
ص: 520
ذكر فوت آقا رستم روزافزون و رسیدن امیر عبد الكریم و آقا محمد باردوی همایون
بنابر مشیت حضرت واهب النعم تبارك و تعالی و تعظم قبل از ارتفاع علم سلطنت پادشاه سكندر شیم آقا رستم بر ولایت ساری و بعضی دیگر از بلاد مازندران مستولی شده بود بواسطه عدم مساعدت بخت و طالع كما ینبغی اطاعت فرمان واجب الاذعان نمینمود و پیش از وقوع فتح خراسان نوبتی بر زبانش گذشت كه دست منست و دامن شیبك خان و این سخن مسموع نواب كامیاب شاهی گشت بناء علی هذا در آن ولا كه محمد خان شیبانی در نواحی مرو از پای درآمد حكم همایون شرف نفاذ یافت كه درویش محمد یساول كه در سلك ملازمان جناب سلطانی سیف الانامی انتظام داشت یكدست او را بساری برده در كنار آقا رستم افكند و درویش محمد آن مسافت بعیده پیموده و بعد از وصول ببارگاه آقا رستم حسب الحكم عملنموده حاكم ساری از مشاهده آنحالت بغایت بترسید و از انتقام پادشاه گردونغلام اندیشیده بتصور اشتعال نیران غضب قیامت لهب همانشب محموم گردید و اعراض نفسانی و سایر اسباب ناتوانی دست درهم داده بعد از سه چهار روز روی بعالم جاودانی نهاد و اینخبر در مملكت خراسان بعرض نواب آستان ملایكآشیان رسیده اشارت علیه صادر گشت كه جناب سلطانی سیف الانامی بمازندران رود اموال چندین ساله آنولایت را مستخلص گرداند و آنجناب بموجب فرمان جهانمطاع اعلام توجه مرتفع ساخته پس از وصول بدان حدود امیر نظام الدین عبد الكریم كه ایالت آمل و بارفروشه ده ارثا و استحقاقا تعلق بوی میداشت و پسر آقا رستم آقا محمد بخدمت مبادرت نمودند و با یكدیگر در مقام نزاع آمده طریق مخاصمت پیمودند مدعاء امیر عبد الكریم آنكه حكومت تمام مملكت مازندران چنانچه مفوض بآباء و اجدادش بوده بدو متعلق شود و مطلوب آقا محمد آنكه در ایالت ساری و توابع قایممقام پدر بزرگوار خود و جناب سلطانی سیف الانامی ایشان را همراه ساخته بجانب اردوی كیهان پوی در حركت آمد تا بعد از تقبیل قوایم سریر خلافت مصیر كیفیت حال معروض استادگان پایه اورنك جاه و جلال گرداند و آن مهم را بمقتضای رای اشرف اعلی فیصل دهد و در نواحی سمنان بمعسكر نصرتنشان رسیده امیر عبد الكریم و آقا محمد را با نثار و پیشكش ببارگاه سلاطینپناه درآورد و بهنگام فرصت قضیه مناقشه ایشان را عرض كرده شاه پوزشپذیر بنظر عاطفت و احسان در حكام مازندران نگریست و فرق مباهات و افتخار هردو سردار را بانعام افسر زرنگار و خلع شاهوار باوج سپهر دوار رسانیده حكم همایون از مكمن عدالت روزافزون نفاذ یافت كه مواضعی در تحت تصرف آقا رستم میبوده متعلق بآقا محمد
ص: 521
باشد و امیر عبد الكریم بر سایر بلاد مازندران رقم اختصاص كشد مشروط آنكه مال و جهات چندین ساله آن ولایات را كه ادا نكرده بودند بخزانه عامره رسانند و درین باب گفت و شنید بسیار واقع شده آخر الامر امیر عبد الكریم و آقا محمد مبلغ سی هزار تومان قبول نمودند و جناب سلطانی سیف الانامی نوبت دیگر جهت تحصیل آنوجه به مازندران تشریف برد و در باب حصول و وصول آن لوازم سعی و اهتمام بجای آورد و بعد از فراغ از مهم مازندرانیان لواء گردون فرسا بصوب عراق در حركت آمده چون هوای بلده قم از غبار موكب كشورگشا عطرسا گشت پادشاه عالمپناه در آن زمستان همانجا طرح اقامت انداخت و اكابر و اشراف ممالك محروسه را كه جهة اقامت مراسم تهنیت بسده سدره منزلت آمده بودند مشمول عواطف بیدریغ ساخت و همدران اوان ایلچیان سلطان مصر قنصور و قیصر روم ایلدرم بایزید با تحف پادشاهانه جهة مباركباد فتح خراسان بآستان ملك آشیان رسیدند و منظور نظر انعام و اكرام شده دعاگو و ثناخوان بازگردیدند
ذكر شكار فرمودن پادشاه آفاق و بیان شمه از وقایع منزل قشلاق
چون حكمت كامله ایزد تبارك و تعالی در طبیعت فرق برایا اخلاق متنوعه ایجاد فرموده و قدرت شامله فاعل مختار جل و علا پیكر معشر بشر را از اشیاء مختلفه تركیب نموده مداومت بر یك صفت خواطر را محزون میگرداند و مواظبت بر یك نهج گرد كلال بر حواشی ضمایر مینشاند اگر مدتی اوقات بر جد مجد محض بگذرد و صورت ملال روی نماید و اگر روزیچند بلعب مطلق مصروف گردد ابواب اختلال بر روی روزگار بگشاید لا جرم برطبق آیة وافی عنایت (وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا) فرمان الهی نازل گشته كه چون سالكان طریق اسلام از احرام كه دست منع بر سینه مشتهیات نفسانی مینهد بیرون آیند مطلق العنان شده بامر صید و شكار كه از جمله مستلذات طبیعت انسانیست قیام نمایند بناء علی هذا در آن زمستان كه پادشاه مظفرلوا در بلده قم مستغرق بحر نعم صانع افلاك و انجم بود و شاهباز همت عالینهمت از صید ممالك خراسان فارغ شده توسن سركش ایام بر طبق مرام خدام آفتاب احتشام سیر مینمود ضمیر مهر تنویر بشكار آهو و نخچیر مایل گشته صباحی كه سیمرغ زرینبال خورشید بهوای صید وحوش مرغزار فلك از افق شرقی در پرواز آمد فرمان واجب الاذعان شرف نفاذ یافت كه ملازمان آستان آسمان مقدار بل صغار و كبار آندیار بر صحاری و قفار نواحی قم محیط شده جانوران شكاری را بجانب خندق آن بلده رانند و حسب الحكم پیاده و سوار بسیار از شهر بیرون شتافته و بركه انداخته پادشاه شیر شكار نیز عنان عزیمت معطوف ساخت و در نماز پیشین همانروز جرگه بهم رسیده بمعاونت تائید ایزدی آنمقدار آهو و نخچیر مجتمع گشت كه كمیت آن از حساب و شمار مستوفیان فطنت
ص: 522
آثار درگذشت و شاه فلكاقتدار و نوئینان كامكار چنانچه معهود است بنوبت خنجر و شمشیر و تیر بآهو و گوزن و نخچیر رسانیده در عرض یكدو ساعت بیست و ششهزار جانور بقتل رسید و از خون آن كشتگان در میان زمستان در ظاهر قم لالهزاری نضارت آثار عیان گردید و تواچیان آستان ملایكآشیان آن جانوران شكاریرا بر غازیان عظام قسمت نموده بعد از اندك زمانی بار دیگر پادشاه فریدونفر عازم شكار صحرای فراهان گشت و بدستور استمرار امرا و عساكر نصرت شعار و رعایا و مردم جلادت آثار بلوازم آنكار پرداخته مدت دوازده شبانه روز در بیابان و قفار از راندن جانوران شكاری نیاسودند و چون جرگه بهم رسید بیمن دولت پادشاه مؤید منصور آن مقدار وحوش جمع آمد كه طیور هرچند بلند میپریدند غیر شاخ نخچیر و گوزن آشیانه نمیدیدند و تزاحم جانوران شكاری و سباع بمرتبه رسید كه گرك و گور و آهو و شیر چون شكر و شیر بهم آمیخته از هم نمیرمیدند و شاه صاحبتائید نخست تنها در شكارگاه تاخته آغاز تیغ راندن و صید افكندن كرد و بضرب نیزه و تیر چند گور و نخچیر غرقهبخون ساخته بدستور معهود نهایت جلادت بجای آورد و شیر از صولت خدنگ خسرو پلنك آهنك در طرف آهو نمیتوانست نگریست و آهو با آنكه در پناه پلنك میخزید از سهم نیزه شاه عالیجاه لحظه ایمن نمیتوانست زیست نظم
ز تیر و نیزه شه شیر و نخچیربهم آمیخت همچون شكر و شیر
ولی شمشیر او طوفانی انگیختكه از آمیزش تن روح بگریخت و در آنروز چهل و پنجهزار آهو و دوازده هزار گور از ضرب حسام خونآشام و سهام اجل انجام شاه عالیمقام و عساكر گردون احتشام بقتل رسید و بیمن اهتمام و تواچیان عظام منقسم گردید پس از آن دو نوبت دیگر پادشاه سكندر منقبت در حدود ساوه بآن امر مشغولی كرده كرت اولی شانزده هزار نخچیر و آهو و كرت ثانی پانزده هزار بقتل رسید مثنوی
چو رای خسرو بهرام تدبیرنماید عزم صید گور و نخچیر
ملایك گوئیا نخچیر رانندبسوی صیدگاه او رسانند
وگرنه انس و جن را نیست مقدوركه آرند اینقدر صید از ره دور و در اثناء امور مذكور جناب سلطانی سیف الانامی از ولایات مازندران بازآمده امیر عبد الكریم و آقا محمد را با مبلغ ده هزار تومان كه از وجوه تقبل ایشان نقد شده بود بدرگاه سپهر اشتباه رسانید و مناقشه را كه در باب ادای آن وجه در میان مشار الیهما واقع بود معروض نواب بلند جناب گردانید و شاه مخلصنواز جناب سلطانی را باصناف الطاف و اعزاز سرافراز ساخته فرمان اشرف اعلی نافذ شد كه حكام مازندران چندگاهی در اردوی همایون توقف نمایند و ایشان آن زمستان در ملازمت آستان آسمان مكان بپایان رسانیدند و از جمله وقایعیكه در یورت قشلاق بوقوع انجامید دیگر آنكه محمد جان ایشك آقاسی نجم بیك كه در خلال احوال گذشته برسم رسالت نزد ظهیر السلطنه و الخلافة محمد بابر پادشاه رفته بود بازآمده عرض كرد كه آنجناب تمامی بلاد ماوراء النهر را بامداد امراء عظام احمد بیك صوفی اوغلی و شاهرخ بیك افشار فتح نموده و بخار غرور و پندار
ص: 523
بكاخ دماغ راه داده سر خلاف دارد بنابرآن حكم همایون شرف نفاذ یافت كه نجم بیك با فوجی از دریای ذخایر یعنی فوجی از سپاه قیامت آثار عازم ماوراء النهر گشته دیو سلطان را كه در كالیوش جرجان قشلاق كرده بخود ملحق گرداند و از آبآمویه عبور نموده محمد بابر پادشاه را از بادیه مخالفت بشارع مستقیم موافقت رساند مقارن این حال خبر فوت پادشاه روم ایلدرم بایزید شایع گردید و یكی از نبایر او سلطان مراد نام كه از عم خود سلطان سلیم جانشین پدر بود گریخته النجا بدرگاه عالمپناه كرد بنا علی هذا فرمان اشرف اعلی صادر گشت كه دیو سلطان باردو همایون پیوندد و نجم بیك با بعضی دیگر از امرا كه اسامی ایشان مذكور خواهد شد متوجه ماوراء النهر گردد و همدران ایام نوبت دیگر پادشاه گردونغلام حكام مازندران را مشمول عنایت بیدریغ ساخته رخصت انصراف ارزانی داشت مقرر آنكه تتمه وجه تقبل را كه مبلغ بیست هزار تومان بود وصول دهند و ایشان در خدمت جناب سلطانی سیف الانامی كه صاحب تحصیل آن مبلغ بود دعاگو و ثناخوان روی باولگاه خود آوردند و برضاجوئی آنجناب و سرانجام آنوجه مشغولی كردند.
ذكر وقایع و محارباتی كه میان ظهیر الدین محمد بابر پادشاه و سلاطین اوزبك دست داد و بیان توجه امیر نجم ثانی بجانب ماوراء النهر باقتضاء قضاء صانع بلاد و عباد
در آن ایام كه دار السلطنه هراة مضرب رایات ظفر آیات شاهی بود ظهیر الدین محمد بابر پادشاه ایلچیان سخندان با پیشكش فراوان بآستان اقبالآشیان فرستاده اظهار اخلاص و دولتخواهی فرمود و بنابر آنكه نقد اعتقاد آنخسرو عالیتبار بر محك ضمیر مهر تنویر پادشاه كشورگیر تمامعیار نمود قاصد آنحضرت را مشمول انعام و احسان بیكران گردانیده حكم همایون بنفاذ پیوست كه آنحضرت از ممالك ماوراء النهر آنچه بحیز تسخیر درآورد برو مسلم باشد لا جرم محمد بابر پادشاه در شهور سنه سبع عشر و تسعمائه با لشگر زابلستان متوجه ولایات موروثی شد و بعد از وصول بحدود بدخشان میرزا سلطان ویس را بخود ملحق گردانیده نخست علم نهضت بطرف حصار شادمان برافراخت حكام آن ممالك حمزه سلطان و مهدی سلطان چون از توجه وارث ملك خبر یافتند لشگرهای خود را فراهم آورده عنانیكران بمیدان كارزار تافتند و در نواحی و خش درفش آفتاب درخش بابری بمخالفان رسیده بین الجانبین محاربتی در غایت صعوبت دست داد و بمظاهرت عنایت الهی و معاونت دولت پادشاهی ظهیر السلطنه ظفر یافته شكست بر سپاه اوزبك افتاد
ص: 524
و حمزه سلطان و مهدی سلطان در معركه كشته گشته ولایت حصار شادمان و ختلان و قندز و بقلان بحیز تسخیر آن خلاصه دودمان امیر تیمور گوركان درآمد و بمقتضای شیوه ستوده خویش اعلام عدل و رعیتپروری مرتفع ساخته كیفیت آن فتح مبین را بدرگاه پادشاه حشمتآئین عرضه داشت نمود مرقوم قلم نیاز گردانید كه اگر یكی از امراء عظام با فوجی از غازیان عالیمقام باین مخلص ملحق گردند امید است كه علی اسرع الحال سایر ممالك ماوراء النهر مفتوح گردد درین ولایات خطبه و سكه باسم و القاب نواب كامیاب مزین گشته انهدام مبانی جهانبانی سلاطین اوزبك بوقوع پیوندد و چون ایلچیان آنحضرت بسده سدرهمرتبت رسیدند و بوسیله امراء جمشید حشمت مضمون آنعریضه را معروض گردانیدند حكم همایون شرف نفاذ یافت كه احمد بیك صوفی اوغلی و شاهرخ بیك افشار با زمره از شیران بیشه پیكار بحصار شادمان رفته امداد محمد بابر پادشاه را پیش نهاد همت سازند و در موكب آن زبده سلاطین آفاق بمقابله و مقاتله فرق اوزبك پردازند و آن دو امیر پاكضمیر بحصار شتافته محمد بابر پادشاه باستظهار ایشان متوجه سمرقند گشت حاكم آندیار محمد تیمور سلطان و والی بخارا عبید اللّه خان چون ازینحال خبر یافتند مركز دولت خالی گذاشته بجانب تركستان شتافتند و ماهچه رایت نصرت آیت بابری از افق دار السلطنه سمرقند طالع شده اطراف آن مملكت بانوار عدالت و نصفت صفت اضائت گرفت و رسوم اهل ظلم و بدعت معدوم گشته خطبه و سكه بذكر مآثر و مفاخر ائمه معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین و اسم و لقب پادشاه سیادتپناه سكندر آئین سمت زیب و زینت پذیرفت و محمد بابر پادشاه كرت دیگر در تختگاه آبا و اجداد خود قدم بر مسند سروری نهاده برطبق نشان همایون ولایت حصار شادمان و ختلان و بدخشان را بخان میرزا ارزانی داشت و بر بلده فاخره بخارا و سایر اطراف آنجا كه بحیز تسخیر درآمده بود حكام معدلتانتما گماشت احمد بیك صوفی اوغلی و شاهرخ بیك را بانعام تبركات لایقه و تنسوقات رایقه و اسبان گردون توان و صرههای زر و عقود جوهر خوشدل و مسرور گردانید و اجازت معاودت داده جهة نواب كامیاب آستان خلافت آیاب اصناف پیشكشهای خسروانه و انواع تحف پادشاهانه فرستاد اما در باب رعایت محمد جان ایشك آقاسی نجم بیك كه از درگاه عالمپناه برسم رسالت نزد او رفته بود طریقه اهمال و تغافل مسلوك داشت بناء علی هذا چون محمد جان در قشلاق قم بپایه سریر اعلی رسید عرضه داشت نمود كه حضرت بابری خیال خلاف و سركشی دارد و چنانچه مذكور گشت نجم بیك با جمعی كثیر از امرا و اركان دولت مثل زین العابدین بیك و بادنجان بیك و خواجه كمال الدین محمود ساغرچی متوجه ماوراء النهر شد اما قبل از آنكه بانحدود رسد اینخبر شیوع یافت كه سلاطین اوزبك بار دیگر لشگر بماوراء النهر كشیدهاند و محمد بابر پادشاه را منهزم گردانیدهاند شرح این سخن آنكه محمد تیمور سلطان و عبید اللّه خان بعد از استماع
ص: 525
از خبر مراجعت احمد بیك و شاهرخ بیك نوبت دیگر خیال تسخیر بلاد ماوراء النهر نمودند و باجانی بیك سلطان و سایر قرابتان اتفاق كرده ابواب انعام و احسان بر روی سرداران الوس اوزبك گشودند و سپاهی جرار و لشگری جلادت آثار فراهم كشیده در اوایل سنه ثمان عشر و تسعمائه علم نهضت بصوب بخارا برافراختند و منغلای جنود ایشان بر جناح استعجال طی مسافت كرده بیكناگاه نواحی آن بلده را تاختند چون اینخبر بسمع محمد بابر پادشاه رسید از غایت جرات با اندك لشگری كه در ملازمتش بودند از سمرقند متوجه دفع مخالفان گشت و هرچند محمد مزید خان و جمعی از اهل رای و تدبیر عرض كردند كه همچنین بییراق بر سر دشمن رفتن مناسب دولت نیست و طریقه حزم مقتضی آنست كه بعد از اجتماع سپاه و فراهم آمدن دلیران رزمخواه این عزیمت امضا یابد بسمع رضا نشنود و در حوالی بخارا استماع نمود كه سلاطین چند كوچ بازپس نشستهاند لا جرم دلیرتر شده عنان بتكامشی ایشان انعطاف داد و چون دو سه مرحله مطوی گشت بیكناگاه محمد تیمور سلطان و عبید اللّه خان و جانی بیك سلطان با سپاهی بیكران صف قتال آراسته و خواطر از جبن و بددلی پیراسته در آن صحرا سیاهی نمودند ظهیر السلطنه محمد بابر پس از مشاهده این جلادت و تهور بتعبیه لشگر پرداخت و تیغ كین از نیام انتقام آخته جمعی كثیر از فرقه اوزبك را قتیل و جریح ساخت اروسبی و خواجه احمد قنقرات و كوپكبی را در حمله اول بعضی از دلاوران سپاه جغتای بكمند اسیر مقید گردانیدند و بنظر انور حضرت پادشاهی برده آن سه سردار بزخم پیكان شهریار شیر شكار متوجه عالم آخرت گردیدند اما سایر امراء و بهادران موكب سلاطین اوزبك از روی اهتمام بعزم انتقام پای در میدان مردانگی نهاده دست باستعمال آلت قتال بردند و گرد نبرد باوج سپهر تیز گرد رسانیده بحدت پیكان آبدار و نوك شمشیر آتشبار نام بسیاری از ملازمان موكب بابری را از لوح بقا ستردند و آنحضرت بقدر امكان در معركه ثبات قدم ورزیده بعد از تفرق سپاه و چیره گشتن اوزبكان كینهخواه عنان بصوب بخارا گردانید و در آن بلده نیز اقامت مصلحت دولت ننموده از آنجا بسمرقند رفت و در سمرقند اورق را بخود ملحق ساخته راه حصار شادمان پیش گرفت و محمد تیمور سلطان و جانی بیك سلطان و عبید اللّه خان را كرتا بعد اخری تسخیر مملكت سمرقند و بخارا و توابع و مضافات و ضمایم و ملحقات میسر گشته هریك بمقر عز خود خرامیدند و رعایت رعیت كرده بهیچكس از متوطنان آنولایت تعرض نرسانیدند و در جمادی الاول سنه مذكوره باز بهم پیوسته رایت عزیمت بصوب حصار شادمان برافراشتند محمد بابر پادشاه چون از توجه اعدا خبر یافت باتفاق خان میرزا ارك حصار را مضبوط كرده فرمود تا بر گرد شهر خندقی كندند و محلات را كوچه بند نموده كسان جهة استمداد نزد والی بلخ بیرام بیك قرامانی فرستادند و بیرام بیك امیر سلطان محمد شیرازی را با سیصد كس از دلیران مجاهد غازی بامداد ایشان ارسال داشت و سلاطین اوزبك تا چغانیان آمده پس از آنكه بر
ص: 526
استحكام حصار و وصول غازیان شجاعت آثار مطلع گردیدند مصلحت اشتعال نایره پیكار ندانسته عنان مراجعت منعطف گردانیدند و چون اخبار حكام خراسان و استیلاء محمد تیمور سلطان و عبید اللّه خان بر دیار ماوراء النهر بسمع نجم بیك رسید دفع اوزبكان را پیش نهاد همت ساخته با ده دوازده هزار نفر از غازیان كه همراه داشت بحدود خراسان درآمد و حسین بیك لله از هراة و حكام و داروغگان سایر ولایات بوی پیوسته نثار و پیشكش گذرانیدند و غاشیه اطاعت بر دوش گرفته بجانب ماوراء النهر روانشدند و همچنین سادات و قضات و اشراف و اعیان از اطراف و امصار خراسان بملازمت امیر نجم رفته شرایط دعاگوئی و رضاجوئی بجای آوردند و آنجناب همه آنجماعت را باصناف انعام و اكرام نوازش كرده مهماتی كه داشتند بكفایت اقتران داد و امیر غیاث الدین محمد بن امیر یوسف را نگاه داشته سایر اكابر را رخصت معاودت فرمود آنگاه از راه جام بكنار آب مرغاب رفته از آنجا ببلخ شتافت و بیرام بیك قرامانی موكب او را استقبال نموده شرایط ضیافت و مهانداری چنانچه باید و شاید بتقدیم رسانید و امیر نجم قرب بیست روز در ظاهر بلخ نشسته فوجی از سرداران سپاه را بكنار آب فرستاد كه كشتیها را در گذر ترمذ جمع آوردند و امیر غیاث الدین محمد را مقرر كرد كه بحصار رفته محمد بابر پادشاه را بلطف و عنایت نامتناهی شاهی امیدوار گرداند تا با جنود آنحدود بوی ملحق گردد بعد از آن بمعبر ترمذ شتافته در ماه رجب سال مذكور از آب عبور نمود و هنوز در نواحی ترمذ بود كه امیر غیاث الدین محمد جانب حصار بازآمد و خبر قرب وصول موكب بابری رسانید و امیر نجم با بعضی از امرا و و اندكی از ملازمان خاصه آنحضرت را چند فرسخ استقبال نموده در تنك چكچك كه آن را دربند آهنین نیز گویند بین الجانبین ملاقات دست داد و از هردو طرف شرایط نثار و و پیشكش بتقدیم رسید و از آنجانب چون سلاطین اوزبك از عبور نجم بیك خبر یافتند غلات و حبوبات را بدرون قلاع كشیدند و ضبط هربلده از بلاد و ماوراء النهر را یكی از سلاطین یا امرا متعهد شده خود را مضبوط گردانیدند
ذكر شمه از عظمت و كامرانی امیر نجم ثانی و شهید شدن او بنابر تقدیر جناب جلال سبحانی
بانی مبانی سخنسازی و ناظم مناظم قصهپردازی اینحكایت را برینموجب مرقوم میگرداند كه چون امیر یار احمد اصفهانی كه ملقب بود بنجم ثانی بوفور فراست و كاردانی و صفت وقوف در سرانجام امور جهانبانی اتصاف داشت در ضبط و ربط و حمل و عقد و قبض و بسط مهمات سركار كشورستانی رایت بیمثلی میافراشت چنانچه سابقا
ص: 527
مسطور شد حضرت شاه دینپناه بعد از فوت امیر نجم زرگر زمام امور وكالت نفس همایون را در قبضه اقتدار آنجناب نهاد او را صاحباختیار مطلق گردانیده بر جمیع امرا و وزرا و انچكیان و مقربان تسلط و تفوق داد و امیر نجم سه چهار سال در كمال اقتدار و استقلال بوكالت شاه سكندرجاه سلیمانخصال پرداخته امور ملكی و مالی و جزئی و كلی معظم معموره ربع مسكون را بر نهج عدالت بسرانجام مقرون ساخت و بنابرانكه در آن سنوات ملاذ حكام بنی آدم و مرجع اشراف و اعیان عرصه عالم درگاه خلایقپناهش بود از اسباب جاه و حشمت و موجبات مكنت عظمت آنمقدار در سركار او جمع گشت كه پایه قدر و منزلتش از جمیع امراء عظیم الشان بلكه اكثر سلاطین نافذ فرمان درگذشت عدد ملازمان خاصه او نزدیك به پنجهزار سوار یراقدار رسید و وفور خزاین و اموالش از سرحد حساب و استیفاء محاسبان دانا متجاوز گردید هرروز قرب صد سر گوسفند شیلان او بود مرغ و قاز و حوایج آش را بر این قیاس باید نمود و در سفر مذكور با آنكه تمامی اسباب تجمل را از آب نگذرانیده بود هرروز سیزده دیك نقره خام جهت پختن طعام در مطبخ او بر بار مینهادند و آن اطعمه گوناگون را در اطباق زرین و سیمین و چینی فعفوری در نظر خلایق جلوه میدادند از عزیزی صادق القول استماع افتاد كه در آنطرف آب شخصی كه در وقت كشیدن شیلان در درخانه امیر پادشاهنشان حاضر بود بزبان تعجب از حوایجدار پرسید كه هرروز اینقدر مصالح را در ولایت یاغی چگونه بهم میرسانی جوابداد كه بعنایت الهی گوسفند و مرغ و قند و نبات و آرد و برنج و سایر حوایج آش در سركار ما بسیار است اما هرروز مرا ده من دارچینی و زعفران و زنجبیل و زیره و بادیان و سیهدانه و بعضی دیگر از حبوبات و ادویه ضرورت میشود جهت پیدا كردن آن تنقیص مییابم غرض از عرض این مقدمه آنكه چون كوكب جاه و جلال آن امیر بیشبه و نظیر باین درجه ترقی نمود بكثرت حشمت و شوكت مغرور گشته بیآنكه از پادشاه مؤید منصور رخصت یابد تكفل فتح ماوراء النهر كرد و مقاتله سپاه اوزبك را متعهد شده آن امر خطیر و خطب كبیر را سهل و آسان شمرد و پس از عبور بر آبآمویه و ملاقات با حضرت ظهیر السلطنه رایت عزیمت بجانب خزار برافراخت آقفولاد سلطان كه حاكم آنموضع بود چون دانست كه با غازیان عظام قوت مقاتله و مجادله ندارد باتفاق ارباب و كلانتران از در مصالحه و مهاونه درآمد و بعد از طلب عهد و پیمان ابواب شهر و حصار خزار بازگشاده امیر نجم او را مقید ساخت و هلقوتویوز بیكی را با جماعتی از اوزبكان كه در آن مكان بودند كشته متعرض رعایا نشد و از آنجا بجانب قرشی نهضت نمود حاكم آن بلده شیخم میرزا در مقام مدافعت و ممانعت ثبات قدم ورزیده نجم بیك اطراف شهر را بر امرا تقسیم فرمود و هركس بمورچل خود فرود آمده جنود ظفر ورود آغاز انداختن تیر و تفنك كردند و بزخم سنك رعد در برجوباره قرشی رخنه افكنده در عرض دو سه روز قهرا قسرا بر آن بلده استیلا یافتند و شیخم میرزا با متابعان اسیر سرپنجه تقدیر
ص: 528
شده حكم عالی بقتلعام صادر گشت و هرچند امیر غیاث الدین محمد بن امیر یوسف و جمعی دیگر از اعیان خون بعضی بیگناهان را كه در آن بلده بودند از امیر نجم درخواست نمودند بسمع رضا نشنود و قرب پانزده هزار كس را از سپاهی و رعایا بتیغ بیدریغ گذرانیده عازم ظاهر بخارا شد زیرا كه جانی بیك سلطان و عبید اللّه خان با معظم سپاه اوزبك در آن بلده مقام داشتند و نقش مقابله و مقاتله و صورت معارضه و مجادله بر لوح خاطر و صحیفه ضمیر مینگاشتند و چون امیر نجم بدو فرسخی بخارا رسید شنید كه محمد تیمور سلطان و ابو سعید سلطان ولد كوجونجی خان با فوجی از سپاه سمرقند بخیال دستبرد متوجه شدهاند و خود در همان منزل توقف كرده بیرام بیك قرامانی را با جمعی كثیر از سالكان مسالك پهلوانی بدفع ایشان مامور گردانید و آن دو سلطان از توجه بیرام بیك و غازیان خبر یافته در قلعه عجذوان متحصن شدند و بیرام بیك كیفیت حال را اعلام نمود و نجم بیك با تمامی عساكر بظاهر عجذوان شتافت و محمد تیمور سلطان و ابو سعید سلطان اطراف انحصار را مضبوط ساخته هرروز فوجی از اوزبكان خونخوار بجنك بیرون میفرستادند و از اینجانب نیز غازیان در برابر رفته گاهی غالب و احیانا مغلوب میشدند و چون چند روز حال برین منوال بگذشت و آزوق در میان سپاهیان مفقود گشت خواجه كمال الدین محمود كه از اطوار سلاطین اوزبك صاحب وقوف بود و میدانست كه تسخیر آن قلعه بمحاربه تیسیرپذیر نیست بعرض رسانید كه درین زمستان فایده بر محاصره عجذوان مترتب نمیشود زیرا كه این قلعه بذخیره بسیار و كثرت آلات رزم و پیكار مشحونست و دو سلطان با بسیاری از شجعان در آنجا توطن دارند و اگر چند روز دیگر این منزل معسكر نصرتاثر باشد غازیان جهة فقدان حبوبات تنقیص خواهند یافت مناسب دولت آنكه از اینجا طبل رحیل كوفته در نواحی قرشی و خزار طرح قشلاق اندازیم تا از ولایات سركار بلخ اردو بازاریان و سركاران و سوداگران غله و اجناس باردوی ظفراقتباس آوردند و چون زمستان بپایان رسد و ذخیره اوزبكان روی در نقصان نهاده علیق چهارپایان در صحرا پیدا شود متوجه فتح بلاد و قلاع شویم امیر نجم جوابداد كه اگر ما از ظاهر قلعه عجذوان كوچ كرده بطرف كنار آب روان گردیم اوزبكان تصور خواهند كرد این حركت بنابر خوف و هراس از ما وقوع میباید و اینمعنی موجب مزید جسارت ایشان خواهد شد و هنوز این سخن باتمام نرسیده بود كه ظهیر السلطنه و الخلافه محمد بابر پادشاه بدانجا آمده همان سخنان را درمیان آورد و در باب ترك محاصره و توجه بجانب خزار و قرشی مبالغه كرد امیر نجم سخن آنحضرت را بحسب ظاهر قبول نموده فرمود كه فردا كوچ كرده بدانطرف رویم و روز دیگر كه سهشنبه سیوم ماه مبارك رمضان سنه ثمان عشر و تسعمائه بود علی الصباح طلیعه سپاه سلاطین ماوراء النهر از میان درختان ظاهر عجذوان طالع گشت و مهم از حیز تدبیر امیر و وزیر درگذشت صورت حال آنكه چون در بلده بخارا بمسامع جانی بیك سلطان و عبید اللّه خان رسید كه كار امیر نجم ثانی در ظاهر عجذوان از پیش نمیرود و هرروز لشگریان جهة بدست آوردن آزوق و علیق چهارپایان متفرق و
ص: 529
پریشان میشوند عزم رزم جزم كرده با حشر بسیار از پیاده و سوار همه جوشنپوش و خنجرگذار بر سبیل ایلغار متوجه عجذوان كشتند و بعد از وصول بحدود آندیار محمد تیمور سلطان و ابو سعید سلطان با اوزبكانیكه در آنحصار بودند بدیشان پیوسته همعنان یكدیگر روی بمیدان كارزار آوردند امیر نجم ثانی بعد از مشاهده این حال دل بر قتال و جدال نهاد و میمنه میسره لشگر را بوجود امراء عظام استحكام داد و خود در قلب بایستاد و مقرر كرد كه ظهیر الدین محمد بابر پادشاه با جنود خاص طرح باشند و در هرطرف كه بكومك احتیاج شود توجه فرمایند و بعد از تسویه صفوف قرب دویست سوار جلادت آثار از برانغار سپاه اوزبك در میدان تاخته بر جوانغار لشگر نجم بیك حمله كردند و بیرام بیك كه در آن جانب بود متوجه دفع شر آنجماعت گشته بزخم تیری از پای درافتاد و اینمعنی موجب ازدیاد جسارت اوزبكان شده بیكبار بر سپاه آذربایجان و عراق تاختند و امرا بنابر عداوتی كه با نجم بیك داشتند بیاز آنكه دست باستعمال آلت پیكار برند پای در وادی فرار نهادند لا جرم جنود نجم بیك شكست یافته ظهیر السلطنه و و الخلافة محمد بابر پادشاه با سپاه خاصه روی توجه بحصار آورد و امیر غیاث الدین محمد بن امیر یوسف و خواجه كمال الدین محمود متعاقب مواكب آن حضرت در حركت آمده حسین بیك لله و احمد بیك صوفی اوغلی متوجه گذر گرگی گشتند و ماهچه رایت سلاطین اوزبك از افق فتح و ظفر طالع شده سپاه ماوراء النهر آغاز قتل و غارت كردند و فوجی از لشگریان عبید اللّه خان در معركه بامیر نجم رسیده آنجناب را اسیر سرپنجه تقدیر ساختند و نزد پادشاه خود برده حسب الحكم اساس حیاتش را بینداختند و زین العابدین بیك نیز با بسیاری از غازیان و جمعی از خراسانیان همدران روز شربت شهادت چشیدند و طایفه دیگر كه بكوهها و مغارها گریخته بودند مانند خواجه محی الدین یحیی ولد خواجه شمس الدین مروارید و خواجه میر جان بن خواجه قوام الدین محمد بن استاد عدل معمار نیز بدست سمرقندیان افتاده جام هلاك دركشیدند و در هفدهم ماه رمضان اینخبر بدار السلطنه هراة رسیده امیر عماد الدین محمود اصفهانی كه برحسب حكم جهانمطاع وزیر و صاحباختیار امور ملكی و مالی خراسان بود بضبط برج و باره و استحكام فصیل و دروازه پرداخت و پس از سه چهار روز حسین بیك لله و احمد بیك صوفی اوغلی در ضمان صحت و سلامت تشریف آوردند و چون بموجب فرمان عالم مطاع منصب حكومت آن بلده فاخره باحمد بیك انتقال یافته بود در قلعه اختیار الدین نزول نمود و بدارائی رعیت و سپاهی پرداخته خلایق را بتمهید بساط معدلت و نصفت وعده فرمود اما امیر غیاث الدین محمد بن امیر یوسف و خواجه كمال الدین محمود كه متعاقب ظهیر الدین محمد بابر پادشاه بصوب حصار شادمان رفته بودند از آن حضرت عنایت و رعایت یافته راه بلخ پیش گرفتند و در پانزدهم ماه رمضان بآن بلده رسیده خواجه محمود همانجا توقف كرد و امیر محمد بهراة شتافته باتفاق امیر عماد الدین محمود و سایر امرا و حكام در باب استحكام آنخطه جنت مقام سعی
ص: 530
بلیغ مبذول داشت و این اخبار در قشلاق اصفهان بعرض نواب آستان آسمان نشان رسید و بار دیگر یورش خراسان و دفع بیداد اوزبكان پیش نهاد همت عالینهمت گردید