گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
ذكر تتمه احوال حكام مازندران و رسیدن والی شروان بآستان پادشاه كامران‌





چون جناب سلطانی سیف الانامی از وجه تقبل امیر عبد الكریم مبلغ هزار و پانصد تومان بحصول رسانید حكم همایون صدور یافت كه آنجناب بدار السلطنه هرات رفته در ملازمت شاه‌زاده عالیمقام ابو النصر سام میرزا بسر برد و تحصیل تتمه آن وجه؟؟؟ ده جوك پیك باشد اما اوركماس بیك كه متعهد سه هزار تومان بقتل آقا محمد بود پیش از آنكه از آنوجه چیزی معتد به وصول دهد آقا محمد از پایه سریر اعلی فرار نموده به مازندران شتافت و میان او و امیر عبد الكریم نایره نزاع التهاب امیر عبد الكریم یافته بقوة دولت قاهره غالب گشت و آقا محمد قلعه كلیس و اولاد را استحكام داده در بعضی از جنگلهای آنحدود متحصن شد چون این اخبار بمسامع نواب درگاه فلك‌اقتدار رسید حكم همایون بنفاذ انجامید كه جوجی سلطان با بعضی از سپاه عراق و كردستان بمازندران رود و آقا محمد را گرفته بپایه سریر اعلی رساند و جوجی سلطان حسب فرموده لشگر بآن ولایت كشیده نخست بظاهر قلعه اولاد شتافت و در عرض یك هفته آنحصار استوار را بجنك گرفته توابع آقا محمد را كه در آنجا توطن داشتند مقید و مغلول ساخت آنگاه بجنگلی كه مقر آقا محمد بود رفته او را نیز در دام اسر انداخت و رایت مراجعت بصوب سده سنیه سلطنت برافراخت بعد از وصول بمقصد نیكوخدمتی او عز قبول یافت و پرتو انوار عنایت پادشاه عالیجاه بر ناصیه حال آن امیر شجاعت دستگاه تافت و ایضا عفو خسرو عطابخش جرم‌پوش شامل حال روزگار آقا محمد شده حكم همایون باطلاق او
ص: 574
صادر گشت اما رخصت انصراف بجانب مازندران نیافت و ایالت آن مملكت من حیث الاستقلال تعلق بامیر عبد الكریم گرفته آنجناب قبول نمود كه مبلغ هفت هزار تومان را بتمام جواب گوید و تا غایت كه تاریخ هجری بماه ربیع الاولی سنه ثلثین و تسعمائه رسیده آقا محمد در ملازمت آستان خلافت آشیان روزگار می‌گذراند و امیر عبد الكریم در مازندران بحكومت منصوب بوده لوازم دولت‌خواهی بتقدیم می‌رساند و در خلال احوال گذشته شیخشاه بموجب وعده كه بانواب درگاه سپهر اشتباه كرده بود احرام خدمت بسته از شروان متوجه آذربایجان شد و شاه عالی‌مكان جمعی كثیر از امرا و نوئینان را باستقبال آنجناب مامور گردانید و در سلخ ماه رمضان سنه سبع و عشرین و تسعمائه در بناب مراغه پادشاه شروان باردوی نصرت‌نشان رسید و صباح عید بوسیله ملاذ امراء خافقین میرزا شاه حسین از دریافت شرف پایبوس همایون فرق افتخار و مباهات باوج سموات رسانید و از اسبان تازی‌نژاد مرصع لجام و شمشیرهای مصری ساز مذهب نیام و نقود ابیض و احمر و نفایس اجناس و عقودجو هرآنچه دست مكنتش بآن رسید و لایق و مناسب دید پیشكش كرد و از جرایم سابقه لوازم اعتذار و استغفار بتقدیم رسانیده مراسم دعا و ثنا بجای آورد مثنوی
روی بر پای پادشاه نهادوز پی اعتذار لب بگشاد
گفت كای آفتاب اوج شرف‌سرور خاندان شاه نجف
جمله عالم ترا مسخر بادهمچو من صد هزار چاكر باد
چرخ را بادروی بر راهت‌سجده‌گاه ملوك درگاهت
من كه در ملك خویشتن شاهم‌بنده بندگان درگاهم
گرچه زین پیش از كمال غروربودم از خیل خادمانت دور
داشت بخت بدم ستیزنده‌و ز غلامی تو گریزنده
شكر كاخر نهادم از اقبال‌رخ برین بارگاه جاه و جلال
چاكران تو را شدم چاكرسودم از فخر بر فلك افسر
جرم این بنده گرچه بسیار است‌لیك عفو ترا سزاوار است
هست از لطف عام تو مأمول‌كه شود اعتذار من مقبول و چون نقد اخلاص شیخشاه در معیار نظر كیمیا اثر پادشاه عالیجاه از غرض و ریا مبرا نمود بمهر قبول اقتران یافت و نسایم عواطف شاهی از مهب مراحم نامتناهی در اهتزاز آمده ریاض امل گلزار عقیده بی‌خلل او را نضارت و طراوت بخشید و خازن عنایت خاص بدست اصطناع و اختصاص قامت قابلیتش را بخلع طلادوز و افسر زرنگار و كمر مرصع بلآلی شاهوار مزین و آراسته گردانید رباعی
هركس ره اخلاص غلامی پویددر خدمت شاه نیكنامی جوید
در گلشن امید وی از فیض ازل‌بی‌شبه گیاه دوست كامی روید و بساط جشن و سور و مجلس عیش و حضور تمهید و ترتیب یافته پادشاه عالیجاه شیخشاه را در صحبت بهشت رتبت طلب نمود و از ساغر لطف و احسان او را بكام دل رسانیده ابواب انعام و اكرام بر روی روزگارش برگشود و چون شروانشاه چند روز در ملازمت پادشاه گیتی‌فروز در غایت مسرت و كامرانی اوقات گذرانیده و بكرات و مرات از جام التفات شاهی سرگرم گشته باصناف الطاف نامتناهی مفتخر و مباهی گردید افسر اعزاز بر سرو خلعت افتخار در بر نقد سعادات در آستین و مركب مرادات در زیر زین رخصت انصراف یافت
ص: 575
و شاه والانژاد آن زمستان در تبریز قشلاق فرموده بدستور معهود انوار معدلتش بر وجنات احوال رعایاء آذربایجان تافت مثنوی
خدیو كامران بنده‌پرورشه عالیمكان عدل گستر
در آن موسم كه بود از سردی وی‌فسرده خون مردم در رك و پی
ز دست ساقیان عشوه‌انگیزكشیدی می بدار الملك تبریز
دماغش دایم از می گرم بودی‌از آن فارغ ز سرما میغنودی
ولی گاهی بتوفیق الهی‌نشستی بر سریر پادشاهی
ز احوال رعایا یاد كردی‌دل غمدیدگان را شاد كردی
غلط گفتم نباشد در زمانش‌ز عدل شامل فتنه نشانش
دل بیچاره از ظلم غمناك‌گریبانی ز دست ظالمی چاك
عوانی گر نموده ظلم نیت‌طپانچه خورده از دست رعیت
نباشد اندرین دوران پریشان‌بجز زلف بتان بر روی ایشان
الهی دولت و اقبال شاهی‌مصون بادا همیشه از تباهی
جهان معمور باد از عدل وجودش‌هنر نام‌آوران اندر سجودش اكنون وقت آنست كه طوطی قلم از شكرستان عراق و آذربایجان بجانب لبستان خراسان در پرواز آید و حالات آن ولایات را كه تا غایت بنابر ملاحظه ارتباط سخن موقوف مانده تقریر نماید و منه الاعاته و التائید

گفتار در بیان شمه از احوال امیر سلطان كه مدبر امور ممالك خراسان بود و ذكر بعضی از وقایع كه در ایام ایالت او روی نمود

والد امیر سلطان گلابی بیك در سلك اعاظم امراء یعقوب سلطان انتظام داشت و پدر گلابی بیك امیر بیك در زمان سلطنت ابو النصر حسن بیك بغایت معتبر بوده همواره همت بر تمشیت مهمات جهانبانی میگماشت و امیر سلطان چون بعنایت بیغایت شاهی مفتخر و مباهی گشته بمنصب للگی شاهزاده طهماسب میرزا و حكومت خراسان سرافراز شد چنانچه سابقا سمت تحریر یافت زمام منصب وزارت بلكه عنان اختیار ملك و مال را در كف كفا؟؟؟ الدین محمد كرمانی نهاد و خلایق را بتمهید بساط عدل و رعیت‌پروری و تشیید اساس لطف و مرحمت‌گستری نوید داد لا جرم ممالك خراسان كه بغایت ویران شده بود بار دیگر روی بمعموری آورد و رعایاء متفرق گشته باوطان خود بازآمده آغاز عمارت و زراعت كردند و چون قرب دو سال حال بر این منوال بگذشت و اكثر قری و قصباب مزروع و آبادان گشت امیر سلطان باغواء بعضی از قرابتان كه اعتبار و اقتدار شیخ مجد الدین محمد موافق مزاج ایشان نبود آن وزیر صافی ضمیر فضیلت شعار نصفت دثار را معزول ساخته مؤاخذه و مصادره نمود آنگاه برادر خوردتر خود ظهیر و الدوله ابراهیم میرزا را وكیل ساخت و خواجه مولانا امیر سمرقندی را وزیر گردانیده دیگر بحال شیخ مجد الدین محمد نپرداخت و مولانا امیر بر بعضی از اغنیا و متمولان هرات تحمیلات
ص: 576
كرده در مقام كفایت شد و بدان جهة اندك پریشانی باحوال مردم خراسان راه یافت و در اواخر سنه ثلث و عشرین و تسعمائه در اردوی همایون جاسوسی رومی بدست خدام درگاه پادشاه اسلام گرفتار گشت و بعد از تقدیم لوازم تفحص و تفتیش بوضوح پیوست كه در روم اینخبر شیوع یافته كه امیر سلطان یاغی شده است و او را فرستاده‌اند كه تحقیق آنحال نماید بنابران فرمان جهانمطاع شرف نفاذ یافت كه جاسوس را نگهدارند و كس بهراة فرستند تا امیر سلطان را متوجه آستان خلافت آشیان گرداند و جاسوس را معلوم شود كه والی خراسان از جاده عبودیت تجاوز ننموده آنگاه او را اجازت معاودت دهند و تایقور میرزا را جهة آوردن امیر سلطان بجانب خراسان در حركت آمده در ذی حجه حجه مذكوره بهراة رسید و نشانی كه در باب طلب امیر سلطان مرقوم قلم منشیان درگاه سلاطین پناه شده بود رسانید اما چون متصور بود كه در بهار آینده سلاطین اوزبك متعرض ولایات خراسان كردند امیر سلطان را توجه بپایه سریر اعلی مناسب دولت ننمود و از جناب سلطانی سیف الانامی خواجه مظفر تبكچی كه بموجب قضا مضا جمیع مهمات خراسان را باستصواب او فیصل میبایست داد و عالیجاه نقابت‌پناه افادت دستگاه امیر غیاث الدین محمد ابن امیر یوسف كه صدارت حضرت طهماسب میرزا تعلق بوی میداشت التماس كرد كه بپایه سریر سپهراساس رفته سبب توقف او را بسمع اشرف اعلی رسانند و نواب كامیاب را بر سایر حالات خراسان مطلع گردانند بناء علی هذا جناب سیف الانامی و حضرت صدر الاسلامی فی ربیع الاول سنه اربع و عشرین و تسعمائه متوجه درگاه پادشاه سكندرجاه گشتند و در بعضی از ییلاقات تبریز بعز بساطبوسی فایز شده موجب تعلل امیر سلطان و بعضی دیگر از حالات خراسان معروض داشتند و چون امیر غیاث الدین محمد بواسطه كمال دولتخواهی نواب كامیاب شاهی چند نوبت از فرق اوزبك متضرر گشته بود و بیشایبه لاف و گزاف در حسن صورت و لطف سیرت و محاسن آداب و مكارم اخلاق از اكثر اكابر آفاق ممتاز و مستثنی مینمود حضرت اعلی او را بمزید عنایت و رعایت سرافراز ساخت و بانعام طبل و علم رایت قدر و منزلتش را تا اوج فرقدین برافراخت و مجددا فرمان همایون بنفاذ انجامید كه منصب صدارت شاهزاده طهماسب و ضبطوربط موقوفات ولایات خراسان از سرحد عراق و آذربایجان تا نهایت طخارستان مفوض برأی صوابنمایش باشد و امیر سلطان سایر مهمات ملكی و مالی را باستصواب آن عالیجناب فیصل داده مال و جهات ولایت هراةرود را در وجه مواجب ملازمانش باز گذارد و امیر غیاث الدین محمد در میان منصب صدارت و امارت جمع كرده بكام دوستان عنان مراجعت بصوب خراسان انعطاف داد اما جناب سیف الانامی در ملازمت آستان ملایك آشیان توقف نموده بلقب سلطانی سرافراز شد و قبل از آنكه امیر غیاث الدین محمد بهراة رسد امیر سلطان خبر تضاعف تربیت و رعایت آنحضرت را استماع نموده اینمعنی موافق
ص: 577
مزاجش نیفتاد و ظهیر الدوله میرزا ابراهیم را در شعبان سال مذكور جهة عرض بعضی از مهمات بصوب درگاه عالم‌پناه فرستاد و در غره ماه مبارك رمضان بی‌جهتی ظاهر خواجه مولانا امیر سمرقندی را گرفته بعد از دو روز بقتلش حكم فرمود و منصب وزارت را من حیث الانفراد و الاستقلال بخواجه علیجان كره رودی تفویض نمود و امیر غیاث الدین محمد در اواخر همان ماه بهراة رسید سادات و علما و موالی و اشراف و فضلا و اهالی بلوازم استقبال استعجال كردند و در سر پل فوشنج بعز دستبوس آنحضرت فایز شده مراسم تهنیت منصب امارت بجای آوردند اما امیر سلطان چنانچه مقتضای فرمان واجب الاذعان بود بحال آنسید فاضل ستوده‌خصال نپرداخت و مبلغ كلی از موقوفات طمع كرده سایر مهمات را به خلاف رای صوابنمای آن حضرت فیصل میداد و ظهیر الدوله ابراهیم میرزا چون بپایه سریر اعلی رسید و كمال صلاحیت و قابلیتش نزد نواب كامیاب بوضوح انجامید بلقب سلطانی سرافراز گشت و مهمات برادر خود را عرضه داشت كرده و برطبق مدعا فرامین مطاعه حاصل نموده مقضی المرام مراجعت فرمود طرفه آنكه بخلاف متصور امیر سلطان باغواء پیر احمد بیك و هدایت بیك و خواجه علیجان درین نوبت بآنجناب كم‌التفاتی آغاز نهاد و رقم بطلان بر خدمات پسندیده ملازمانش كشیده خدمتش را در هیچ مهم از مهمات خراسان دخل نداد و امیر سلطان اگرچه بالطبع مایل بظلم و تعدی نبود و باقامت صلوة مكنونه قیام نموده هرروز سه جزء قرآن تلاوت میفرمود اما صفت تكبر و نخوت بر وی استیلاء تمام داشت و هرگز بپرسش دادخواه و غوررسی عجزه و ضعفا نمی‌پرداخت و نواب او پیر احمد بیك و هدایت بیك و قاسم مهردار و خواجه علیجان دست بجور و طغیان برآورده رعایاء بیچاره در تفرقه و تشویش افتادند و هرگاه امیر غیاث الدین محمد و ابراهیم سلطان ازین باب لفظی بعرض امیر سلطان میرسانیدند حمل بر غرض نموده بسمع رضا نمی‌شنود و این معنی موجب مزید جسارت آن جماعت میشد بناء علی هذا ابراهیم سلطان رخصت طلبیده در روز چهارشنبه پنجم جمادی الاخری سنه سته و عشرین و تسعمائه بار دیگر روی بدرگاه عالم‌پناه آورد و روز جمعه هفدهم ماه مبارك رمضان در بناب مراغه بسعادت زمین‌بوس استسعاد یافته منصب مهر همایون تعلق بوی گرفت و ابراهیم سلطان با آنكه از برادر آزار تمام در خاطر داشت درین ایام كه در پایه سریر سپهر احتشام راه سخن یافت از غایت سلامت نفس اصلا زبان بغیبتش نگشاد بلكه لوازم سعی و اهتمام بجای آورد تا لقب سلطانی او بخانی مبدل شد و درین باب نشان واجب اذعان مكمل ساخته ارسال فرمود اما در آن اثنا نزد نواب پایه سریر اعلی بتحقیق انجامید كه معلم شاهزاده صاحب‌تائید طهماسب میرزا مولانا نظام الدین احمد طبسی كه در خدمت امیر خان تقرب تمام داشت بطمع آنكه پیشوائی ارباب عمایم من حیث الاستقلال تعلق بدو گیرد پیوسته محاسن افعال امیر غیاث الدین محمد را در صورت قبایح اعمال فرامینماید و عمال آنحضرت را بتصرف در اموال اوقاف متهم داشته در خلوات زبان بغیبتش میگشاید بنابرآن امیر خان نسبت بآن
ص: 578
صدر عالیشان طریق كم‌التفاتی مسلوك میدارد و اكثر مهمات را بخلاف رای صواب نمایش فیصل داده سخنش را معتبر نمیشمارد لا جرم حكم همایون بتجدید صدور یافت كه امیر خان جمیع امور و مهام ملكی و مالی و دیوانی و وقفی ممالك خراسان را باستصواب آن سید عالیجناب مقطع دهد و منصب معلمی شاهزاده را نیز مفوض بدانعالیجاه دانسته مولانا احمد طبسی را از آن امر معاف داند و مقرر شد كه مولانا شیخ ابو سعید اصفهانی بدار السلطنه هراة شتافته پروانچه را كه در آن باب بمهر همایون موقع گشته بود بر امیر خان خواند و او را برعایت امیر غیاث الدین محمد مأمور گرداند و مولانا شیخ ابو سعید روز یكشنبه بیست و یكم ذی قعده سنه ست و عشرین و تسعمائه بدار السلطنه هراة رسیده قامت امیر خان و امیر غیاث الدین محمد را بخلع فاخره شاهی كه همراه آورده بود بیاراست و مضمون پروانچه عالیه مذكوره را بسمع امیر خان رسانید هرچند صدور این حكم بر خاطر امیر خان گران آمد اما بحسب ظاهر انقیاد كرده تا وقتی كه مولانا شیخ ابو سعید در شهر بود بیشتر از پیشتر بتعظیم امیر محمد قیام نمود و مولانا نظام الدین احمد را از تعلیم شاه‌زاده معاف داشت و چون مشار الیه رخصت یافته بجانب درگاه عالم‌پناه توجه فرمود باز بدستور سابق سالك طریق نافرمانی گشته در فیصل قضایاء بمقتضای رای خطااندیش نواب خویش عمل نمود در اثناء حالات گذشته و وقایع مذكور گشته حضرت خلافت‌پناهی ظهیر السلطنه و الدین محمد بابر پادشاه خیال استیصال نهال‌اقبال شجاع بیك فرمود و از كابل لشگر بقندهار كشیده ابواب حرب و قتال بازگشود و چون شجاع بیك بآنحضرت طاقت مقاومت نداشت در شهر متحصن شده همت بر ضبط برج و باره گماشت و محمد بابر پادشاه ظاهر قندهار را مركز اعلام اقتدار گردانیده بقدر مقدور در تضییق محصوران میكوشید و در اكثر ایام برابرش گردون خرام سوار شده و نزدیك بخندق شتافته سپاه جلادت‌پناه را باشتعال آتش قتال مامور میگردانید از آنجانب نیز دلاوران قندهار بقدم محاربت و ممانعت پیش آمده باستعمال تیغ و تیر میپرداختند و بزخم پیكان برق‌نشان و سنك مرك آهنك رخنه در قصر حیات كابلیان می‌انداختند اما اكثر اوقات بهادران موكب بابری بفتح و ظفر اختصاص مییافتند و مخالفان را مغلوب و منهزم گردانیده تا دروازه از عقب میشتافتند و در خلال آن احوال خان میرزا در بدخشان از عالم‌گذران انتقال نمود و مانند لعل در صمیم كان مدفون شده از مصیبت او قطرات خون از فواره دیدها بگشود و چون اینخبر بمحمد بابر پادشاه رسید بر فوت پسر عم غم بسیار خورد و بالاخره دست در دامان شكیبائی زده ایالت آن مملكت را به پسر بزرگتر خویش شاهزاده مظفرلوا محمد همایون میرزا تفویض كرد و بجمعیت خاطر و فراغبال در ظاهر قندهار مقیم گشت و تمامی ولایات گرمسیر را بتحت تصرف درآورده صیت شوكت و عظمتش از ایوان كیوان درگذشت و امیر خان در بلده هراة از وقوع اینحالات بغایت متاثر گردید زیرا كه اندیشید كه چون محمد بابر-
ص: 579
پادشاه از فتح قندهار فراغت یابد لواء خلافت مرتفع گردانیده بصوب خراسان شتابد و در وقت محاصره چند كرت شجاع بیك قاصدان بهراة فرستاد و از امیر خان و امیر غیاث الدین محمد التماس نمود كه نوعی سازند كه محمد بابر پادشاه از قندهار بكابل مراجعت فرماید تا او بخدمت شاهزاده طهماسب شتافته مدت العمر قدم از جاده خدمتكاری برندارد بنابرآن امیر خان و امیر غیاث الدین محمد رسولان متعاقب یكدیگر بپایه سریر آن زبده اولاد امیر تیمور گوركان فرستادند و پیغام دادند كه هرچند شجاع بیك در ازمنه سابقه مرتكب جرایم شده بود و سزاوار قهر و غضب مینمود اما چون حالا بقدم ندم پیش آمده قبول مینماید كه من بعد سالك طریق دولتخواهی بندگان درگاه سلاطین پناه شاهی باشد و هرساله باج و خراج بخزانه عامره رساند مناسب آنكه آنحضرت ترك محاصره قندهار گفته عنان مراجعت بصوب كابل معطوف دارند و بیش ازین مردم قندهار و متوطنان آندیار را نیازارند محمد بابر پادشاه جواب داد كه اظهار اطاعت و انقیاد شجاع بیك حكم ایمان پاس دارد و اعتماد را نمیشاید انشاء اللّه تعالی بعد از آنكه از فتح قندهار میسر گردد او را مقید بآستان ملایك‌آشیان روانه خواهیم نمود و كلید مملكت گرمسیر و قندهار را بهركس كه حكم همایون نفاذ یابد تسلیم خواهیم فرمود از شنیدن اینجواب امیر خان را تسلی و اطمینان حاصل نگشت لیكن در آن اوان امری دست داد كه روزی‌چند از سر گفت‌وشنود آنمهم درگذشت‌

ذكر لشگر كشیدن عبید الله خان بدار السلطنه هراة و محفوظ ماندن آن بلده از انواع آفات و مخافات‌

در بهار سنه سبع و عشرین و تسعمائه كه سپهدار نامیه الوس ریاحین بفضای بساتین كشید و لاله نگون تاج از هجوم جنود سبزه اندیشیده در قلاع جبال متحصن گردید عبید اللّه خان با سی هزار پیاده و سوار از جنود ماوراء النهر و تركستان عازم خراسان گشت و از كچ كونجی خان كه بعد از فوت تیمور سلطان سلطنت سمرقند بوی تعلق گرفته بود اجازت طلبیده از آب‌آمویه بگذشت و روز پنجشنبه شانزدهم جمادی الاخری سنه مذكوره قاصد والی سرخس سیوندوك بیك افشار بهراة رسید و آن خبر را بعرض امیر خان رسانید و ضمایر اكابر و اصاغر را پریشان گردانید زیرا كه محصول سال گذشته در شهر نمانده بود و نو هنوز درنیامده و حكام خراسان هریك در مقر عز خود اقامت داشتند و اجتماع ایشان جهة مقابله و مقاتله محال مینمود لا جرم خواطر هرویان بر تحصن قرار یافته امیر غیاث- الدین محمد ضبط دروازه ملك را تا برج شمالی دروازه عراق تعهد فرمود و پیری سلطان باتفاق صوفیان خلیفه هراست دروازه عراق را تكفل نمود پیر احمد بیك و هدایت بیك و قاسم مهردار از برج سلطان احمد میرزا تا قلعه اختیار الدین بحیطه ضبط درآوردند و اسحق بیك و برادرش مقصود بیك آنحصار را مضبوط و محفوظ گردند مرجونك سلطان در
ص: 580
دروازه خوش رایت جلادت برافراشت و نخود بیك همت بر حراست دروازه فیروزآباد گماشت و امیر خان بدستور استمرار در باغ شهر اقامت ورزید و پانصد پیاده و سوار پیش خود نگاهداشت كه در هرطرف بكومك احتیاج شود آنجماعت را بدانجانب فرستد و سحر روز شنبه سیزدهم ماه مذكور شاطر عبد اللّه كه بحكم امیر خان در قصبه چهل دختران ساكن بوده بمحافظت آنطریق اشتغال داشت بشهر رسید و خبر قرب وصول عبید اللّه خان را شایع گردانید و از كمال جلادت و پهلوانی با نوكران خاصه خود از شهر بیرون رفته ویرانهای درب باغ زاغان را محل توطن ساخت و صباح یكشنبه عبید اللّه خان مسلح و مكمل از راه دره دو برادران بسر خیابان رسیده بطرف ساقسلمان شتافت و اوزبكان آغاز سوختن خرمنهای مسلمانان كرده شرر شور و شر كانون درون هرویان را فروتافت بواسطه قلت حبوبات ابواب دكاكین خبازی و علافی مسدود گشت و آتش جوع در بواطن اشتعال یافته ناله و نفیر عجزه و فقرا از مزرعه سپهر خضرا درگذشت و امیر خان در بحر تحیر افتاده بمشورت امیر غیاث الدین محمد فرمانداد كه از غلات بلوكات كه اندكی خرمن شده بود و بسیاری هنوز بدرو نرسیده هركس هرمقدار درآورد از آن او باشد بنابرآن بعضی از غازیان و مردم جلد خراسان دزدیده از شهر بیرون میشتافتند و بهروجه كه میتوانستند خوشه‌های گندم و جو را بشهر درمی‌آوردند و اینمعنی موجب آنشد كه در اسواق نان و آرد بر دكان ظهور آمده خلایق از بلاء قحط و غلا نجات یافتند و چون عبید اللّه خان دو سه روز در نواحی ساقسلمان ساكن بوده از رنج راه برآسود صباحی سوار شد و متوجه شهر گشته فوجی كثیر از شجعان سپاه اوزبك را بافروختن اشتعال آتش قتال مامور گردانیده و زمره از آن اوزبكان از راه مزار پیر مجرد خواجه ابو الولید احمد بطرف باغ زاغان شتافتند و فرقه از سر خیابان درآمده نزدیك بمدارس سلطانی رسیدند و از اینجانب امیر حسین علی كه از سایر ملازمان امیر غیاث الدین محمد بمزید شجاعت امتیاز داشت با جمعی از سواران رزمساز و پیادگان تفنك‌انداز بیرون رفته درمیان هردو مدرسه غبار پیكار سمت ارتفاع پذیرفت و شاطر عبد اللّه در باغ زاغان را مضبوط ساخته بزخم ناوك دلدوز و تفنك جانسوز بدفع و منع مخالفان پرداخت و چون سپاه اوزبك باضعاف مضاعفه لشگریان اینجانب بودند امیر غیاث الدین محمد مضطرب گشته كس نزد امیر خان فرستاده كومك طلبید اما بخلاف متصور جواب درشت شنید و اینمعنی موجب مزید ملال خاطر آن سید پسندیده‌خصال شد با خود جزم كرد كه چون از محنت تحصن نجات یابد قدم از سر ساخته بدرگاه عالم‌پناه شتابد القصه در آن روز میان نوكران امیر غیاث الدین محمد و اوزبكان جنگی صعب دست داد و از هرطرف چند نفر زخمی گشتند و بالاخره بساط محاربه را بقایمی ریخته لشكر ماوراء النهر روی باردوی خود آوردند و هرویان بشهر بازآمدند و شاطر عبد اللّه نیز در آنروز غایت جلادت بظهور رسانیده نگذاشت كه اوزبكان از آن درب باغ زاغان كه
ص: 581
بطرف مزار پیر مجرد است پیش آیند و برین قیاس اوزبكان از طرف دروازه عراق بجنك پیش آمدند اما بی‌از آنكه كاری سازند مراجعت نمودند و عبید اللّه خان بعد از آنكه دوازده روز در تضییق تشویش مسلمانان كوشید و بعضی از خرمنهای جو را سوخته بسیاری از گندمهای سبز را بچرانید دولت ابد پیوند شاهی مدد كرده برطبق كلام معجز نظام (وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ) خوفی تمام بر ضمیرش استیلاء یافت و در روز جمعه دوم ماه رجب از یكفرسخی هراة كوچ كرده در نواحی پل سالار و پریان منزل گزید و روز شنبه آنجا توقف نموده صباح روز یكشنبه چهارم ماه مذكور براه دهانه شارندك علم عزیمت برافراخت و كوچ بر كوچ متوجه ماورا النهر گشت و هرویان از شدت محاصره و محافظت برج و باره فرج یافته بسر غله و مزوعات خود شتافتند و بفرح هرچه تمامتر آغاز درویدن غلات و كوفتن خرمنها كردند اما همدران ایام صورت محنتی روی نمود كه هیچكس را از اهل عقل و كیاست بر خاطر نگذشته بود چنانچه این سخن عنقریب مذكور خواهد گشت و تفصیل این اجمال بر زبان خامه پرملال خواهد گذشت انشاء اللّه وحده العزیز

گفتار در بیان مجملی از احوال امیر غیاث الدین محمد بن امیر یوسف و شهید شدن آنحضرت مقرون باصناف تحسر و تاسف‌

چون خامه مشگین عمامه و بنان عنبرین شمامه بنابر اشاره علیه آن قدوه آل خیر البریه در تالیف این نسخه شریفه شروع نموده بود و در اثناء اشتغال بانتظام جواهر عقد اول ازین درج لال انواع انعام و اكرام از ان سید عالی‌مقام مشاهده فرموده درین هنگام كه سیاق كلام بذكر شهادت آن صاحب سعادت رسید خاطر فاتر متوجه آن گردید كه نخست صحایف این اوراق را بتحریر شمه از احوال خجسته مآلش بیار آید آنگاه كیفیت آنواقعه هایله را بر لوح بیان نقش نماید و منه الاغانة و التوفیق نسب شریف آن سید وافر مناقب بر حاشیه كتاب عمدة الطالب بخط ید مباركش برینموجب بنظر این ذره اخقر درآمده كه محمد بن یوسف بن شمس الدین بن پادشاه علی بن خسرو بن حبیب بن فرامرز ابن نجیب الشكرابی و نسب عالی آنسید حسیب نجیب منتهی میشود بابی جعفر احمد بن ابی عبد اللّه جعفر بن محمد بن سلیق بن عبد اللّه بن محمد بن حسن بن حسین الاصغر بن آدم آل عبا علی ابن الحسین بن علی ابن ابی طالب علیهم السلام و امیر غیاث الدین محمد در صغر سن نزد عم بزرگوار خود امیر فخر الدین بن سید شمس الدین كه بوفور علم و تصنیف سرآمد علماء اعلام بود و انوار زهد و عبادت و آثار تقوی و سعادت از ناصیه همایونش ظاهر و هویدا می‌نمود بعضی از متداولات را مطالعه كرد و در تحصیل علوم محسوس و منقول شرایط اجتهاد مرعی داشته لوازم اهتمام بجای آورد و چون سید فخر الدین بجوار مغفرت ارحم الراحمین پیوست امیر غیاث الدین محمد بدرس مولانا كمال الدین مسعود
ص: 582
شروانی و عالیجناب شیخ الاسلامی مولانا و مخدومنا سیف الدین احمد التفتازانی آغاز آمد شد فرمود و باندك زمانی سرآمد علماء عالم گشته شمایم نتایج سلیمش مانند روایح گلهای طری از وزیدن نسیم سحری بمشام ناظمان مناظم فضیلت‌وری رسید و نسایم خصایص ذهن مستقیمش همچون فوایح هوای بهاری حواشی ریاض مؤلفات عالم معالم سخن‌سازی را ناضر گردانید لفظ درربارش بجواهر حقایق معانی گوش هوش اعاظم و افاضل را تزئین داد و خامه گوهرنثارش عقود دقایق نكته‌دانی در دست آمانی شرایف اماثل نهاد نظم
ز لفظ درفشانش گشت بیقیل‌مبین معنی آیات تنزیل
ز ابر كلك او بحر معانی‌شدی پر از زلال زندگانی لا جرم آن فاضل ستوده‌شیم منظور نظر تربیت خاقان منصور سلطان حسین میرزا شده تدریس یكصفه از مدرسه كه محتوی بر مقبره آن پادشاه مغفرت پناهست بدانحضرت مفوض گشت و امیر غیاث الدین محمد چند سال در آن بقعه شریفه بلوازم درس و افاده پرداخته بنشر علوم دینیه قیام نمود و غایت فضل و كمالش بر ضمیر انور خاقان عالی‌گهر ظاهرتر گشته در تعظیم و احترامش افزود و چون آن پادشاه افاضل‌نواز به- جوار رحمت ایزدی پیوست بدیع الزمان میرزا و مظفر حسین میرزا بدستور پدر بزرگوار خود در رعایت جانب امیر غیاث الدین محمد كوشیدند و جمیع مطالب و مقاصدش را بانجاح و اسعاف مقرون گردانیدند و برین قیاس محمد خان شیبانی نیز در تربیت آن حاوی فضایل نفسانی از خود بتقصیر راضی نشد و همواره آنحضرت را معزز داشته بر امثال و اقران فایق و راجح میدانست و بعد از آنكه محمد خان در مروشاهجان بقتل رسید و آفتاب اقبال شاه مرتضوی خصال از افق بلده هرات طالع گشته ساحت آمانی و آمال مرتقیان درجات فضل و كمال را نضارت بخشید نواب كامیاب آثار شمایل نبوی و انوار فضایل صوری و معنوی در ناصیه حال آنفایز بسعادات دنیوی و اخروی مشاهده فرموده زمام منصب قضای تمامی ممالك خراسان را در قبضه اقتدار آنحضرت نهاد و عنان قبض و بسط و رتق‌وفتق جمیع امور و مهمات شرعیه را من حیث الاستقلال و الانفراد بكف درایتش داد لا جرم عتبة علیه‌اش ملاذ اكابر اطراف آفاق شد و سده سنیه‌اش پناه اعاظم و افاضل باستحقاق گشت و همچنین آن زبده اولاد سید المرسلین در سایه رعایت و تربیت پادشاه حشمت‌آئین از درجه بدرجه ترقی مینمود تا میان منصب صدارت و امارت جمع كرد و صاحب طبل و علم و خیل و حشم شده در دار السلطنه هرات روی بتمشیت مهمات ملكی و مالی آورد و ازین جهة نایره عصبیت در كانون درون امیر خان برافروخته بنیاد غمز و سعایت اهل حسد (فِی جِیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ) ساعت بساعت التهاب آن آتش سمت ازدیاد می‌گرفت و مطلقا بآب نصیحت و اصلاح مصلحان خیراندیش و متوسطان نیكو كیش صفت انطفا نمی‌پذیرفت تا كار بجائی رسید و مهم بدانجا انجامید كه امیر محمد در ایام محاصره عبید اللّه خان عزم جزم كرد كه چون مخالفان از ظاهر هراة كوچ نمایند بپایه
ص: 583
؟؟؟ ریر اعلی شتافته لب بشكایت امیر خان بگشاید و شمه از خرابی ولایات خراسان عرض فرماید و امیر خان ازینمعنی اندیشمند شده گرفتن و كشتن آنحضرت را با خود مخمر گردانید از نوادر وقایع آنكه در شب سه‌شنبه ششم ماه رجب آن سید حسینی‌نسب در عالم رؤیا مشاهده نمود كه در كوچه سرگردان شده و بهرطرف كه توجه مینماید راه نمی‌یابد در آن اثنا حضرت خیر البرایا علیه و آله من الصلوة انماها و من التحیات ازكها بنظرش درآمد كه میفرماید اگر میخواهی ازین سرگردانی نجات یابی نزد ما آی و امیر محمد بدانجانب روان گشته بیدار شد و صباح اینواقعه را ببعضی از نزدیكان درمیان نهاده همدران مجلس یكی از محرمان آن سید ستوده‌صفات گفت كه من نیز دوش در خواب دیدم كه پدر شما اسبی یوز آورده و شما را سوار ساخته همراه خویش برد و بدین جهة دغدغه تمام بر ضمیر منیر زبده اولاد خیر الانام راه یافته آنروز نشد و حال آنكه امیر خان با ملازمان خود قرار داده بود كه هرگاه امیر محمد بباغ شهر درآید آنحضرت را بی‌اختیار ساخته بقلعه اختیار الدین برند و چون دو سه ساعت از روز بگذشت و امیر غیاث الدین محمد در باغ پیدا نگشت امیر خان پیر احمد بیك و قاسم مهردار و اسحق بیك را با جمعی كثیر از خواص خود بدولتخانه آن یگانه زمانه فرستاد تا او را گرفته بقلعه اختیار الدین بردند و همان ساعت منازل آنحضرت و متعلقان و ملازمان و مصاحبانش غارت یافته نكاهت آنحالت ببعضی از همسایگان ایشان نیز سرایت نمود و امیر زین الدین علی و زمره دیگر از اصحاب آنقدوه اولو الالباب مؤاخذ و مقید گشتند و طوفان بلا در آنروز بمرتبه بالا گرفت كه هركس از نوكران امیر خان در هرجا گمان برد كه چیزی از امتعه دنیویه بحصول می‌پیوندد ببهانه آنكه جهات امیر محمد درین منزلست بدانجا درآمده دست بنهب و تاراج برآوردند و اینصورت بعرض امیر خان رسیده خواجه علیجان با جمعی از ملازمان سوار ساخت تا گرد شهر برآیند و بتسكین آن فتنه قیام نمایند القصه امیر غیاث الدین محمد آن روز و آنشب در قلعه اختیار الدین محبوس بوده این بیت را در سلك نظم كشید و بر رقعه نوشته نزد امیر خان روان گردانید بیت
بتیغ ظلم مرا میكشی و خواهی دیدكه عاقبت چكند با تو خون ناحق من اما هیچ فایده بر آن مترتب نگشت و امیر خان از غایت قساوت قلب از سر خون آنحضرت درنگذشت صباح روز دیگر قدوه اولاد خیر البشر یعنی عالیجاه نقابت منقبت هدایت مرتبت امیر جمال الحق و الحقیقة و الدین عطاء اللّه سلمه اللّه و ابقاه نزد امیر خان رفته التماس مخلص امیر محمد فرمود و امیر خان سخن آن قدوه سادات زمن را بسمع قبول نشنود و با خواص خویش مشورت كرده جازم شد كه بصرصر بیداد شمع شبستان ولایت را منطقی سازد و بدست تعدی یوسف مصر هدایت را از اوج جاه بچاه هلاك اندازد هرچند كه جسد روزگار از ظهور این فتنه میلرزید و رخسار خورشید از نهیب این آشوب زرد میگردید اما امیر خان بتخیلات نفسانی و تحویلات شیطانی همان روز كه چهارشنبه هفتم رجب بود بوقت نصف النهار قاسم مهردار
ص: 584
را بقلعه فرستاد تا بحبه آن نخبه آل خیر العباد را هلاك ساخت و از عقوبت جبار منتقم عز اسمه نیندیشیده خود را در ورطه خصومت حضرت رسالت علیه السلام و التحیه انداخت مثنوی
دریغ آن نقابت قبابی كه بوددلش كان علم و كفش بحر جود
دریغ آنصدارت پناهی كه مهربخاك ره او همی سود چهر
دریغ آنكه بود از علو نسب‌سردودمان رسول عرب
دریغ آنكه از فیض انعام عام‌دل خلق را شاد كردی مدام
دریغ آنكه بود از وفور كمال‌عطابخش اصحاب جاه و جلان
دریغ آنكه بودی ز خلق حسن‌نوازنده واقفان سخن
دریغ آنكه از بهر فكر صواب‌عیان ساختی سلك در خوشاب
دریغ آنكه در زیر چرخ كبودبفضل و هنر مثل او كس نبود
دریغ آنكه چشم فلك بعد ازین‌نه بیند نظیرش بروی زمین چگویم كه متوطنان بلده هراة را از حدوث آنواقعه هایله چو مقدار اضطراب دست داد و چه نویسم كه افاضل و سادات را از وقوع آنحادثه شامله چگونه مصیبتی اتفاق افتاد رباعی
گفتم كه ز قصه مشكلی بنویسم‌وز درد فراق حاصلی بنویسم
كو دل كه از آنحال غمی شرح دهم‌كو دست كزان درد دلی بنویسم حقا كه اگر كوه از آن اندوه متزلزل گشتی جای آن بود و اگر سپهر از آنحیرت از حركت بازایستادی غریب نمینمود بیت
تا دیده دید واقعهزین صعتبتر ندیددل كین خبر شنید كسش باخبر ندید القصه شب پنجشنبه خواجه شاه حسین خیابانی و بعضی دیگر از سالكان طریق مسلمانی از امیر خان استجازه نمودند و جسد مطهر آن قدوة اولاد خیر البشر را از قلعه بخیابان برده بر نهج سنت سنیه خیر البریه غسل دادند و تجهیز و تكفین كرده و نماز گذارده بكوه مختار كه مقبره آباء بزرگوار اوست بخاك سپردند نظم
سرو بالای تو در خاك دریغست دریغ‌زیر خاك آن بدن پاك دریغست دریغ
دامن پیرهن عمر تو ای یوسف عهدشده چون دامن گل چاك دریغست دریغ اوقات حیات امیر غیاث الدین محمد پنجاه و شش سال بود و كلك لطایف‌نگار خواجه ضیاء الدین میرم در تاریخ شهادت آنحضرت این رباعی نظم نمود رباعی
چون میر محمد خلف آل عبازین دیر فنا رفت سوی دار بقا
تاریخ شهادتش رقم كرد ضیاو اللّه شهید هو یحی الموتی و این رباعی دیگر نتیجه طبع مولانا شهاب الدین احمد الحقیری است كه در آن باب گفته رباعی
چون كرد بتیغ جانستان چرخ فلك‌از لوح زمانه نام میرك راحك
گفتم كه حساب سال اینواقعه چیست‌دل گفت كه قتل بندگان میرك و امیر خان بعد از اینواقعه شنیعه بدو سه روز اصحاب و اقرباء آن زبده آل عبا را طلبیده تسلی نمود و بدست اعتذار ابواب لطف و مرحمت بر روی روزگار ایشان بگشود و منصب قضاء دار السلطنه هراة را برای صوابنمای عالیجناب سیات مآب امیر نظام الدین عبد الحی و زبده سادات زمن امیر كمال الدین حسن تفویض نمود و بعضی از كتب سید سعید شهید را بخدام سلیل النقبا امیر خسرو كه از قرابتان و داماد آنحضرت است باز داد ع نوش‌دارو كه پس از مرك بسهراب دهند
ص: 585

عرض بعضی دیگر از وقایع روزگار علی سبیل الایجاز و الاختصار

بعد از شهادت امیر غیاث الدین محمد ادخله اللّه تعالی فی الجنة المخلد امیر خان شاه قلی قورچی را بدرگاه عالمپناه فرستاد و عرضه داشت كرد كه امیر محمد بن امیر یوسف دفتر حقوق تربیت خدام سده سدره‌مرتبت را بر طاق نسیان نهاده داعیه نموده بود كه محمد بابر میرزا را بهراة طلب دارد و باین جریمه عظیمه مؤاخذ و معاقب گردید و بتیغ سیاست اوقات حیاتش بانقطاع انجامید رباعی
دوران زمان بما نشد راست هنوزبا ما بسر كینه و غوغاست هنوز
بیجرم بریخت خون ما خسته‌دلان‌وین طرفه كه جرم از طرف ماست هنوز و امیر خان بعد از فرستادن شاه قلی بملاحظه آنكه مردم را مخالفت حضرت خلافت‌پناه ظهیر الدین محمد بابر پادشاه و موافقت امیر محمد بآنحضرت باور آید آوازه یورش قندهار شایع گردانیده روز یكشنبه هشتم ماه مبارك رمضان سنه سبع عشرین و تسعمائه از شهر بیرون رفته و در النك كهدستان منزل گزید و روز دوشنبه شانزدهم ماه مذكور شاه قلی از پایه سریر اعلی بازآمد بسمع او رسانید كه خبر شهادت امیر محمد موجب اشتعال نایره غضب خدام بارگاه شاهی گردید و یمكن كه عنقریب اثر آن بحیز ظهور آید لا جرم اضطراب امیر خان از پیشتر بیشتر گشت و امرا و دیوانیان او دل از حكومت خراسان برگرفته آغاز ظلم و تعدی كردند و سراشمار نموده رعایا و بیچارگان را بتحمیلات گران و توجیهات بیكران بیازردند و امیر خان از كهدستان بپل مالان شتافته از آنجا عنان‌یكران بالنك‌نشین تافت و قریب یكهفته آنجا بسر برده از غایت سراسیمگی روز چهارشنبه دوم شوال بجانب هراة بازگشت و در باغ جهان‌آرا فرود آمده در روز شنبه دوازدهم همان ماه حكام عظام زین الدین سلطان و بورون سلطانرا كه بعد از استماع مراجعت خبر اوزبك از استرآباد و اسفراین بملازمت حضرت شاهزاده طهماسب میرزا آمده بودند رخصت انصراف داد و در روز جمعه هجدهم از ملازمان انیس- الحضرة البهیه و جلیس عتبة العلیه و درمشخان حسین بیك و كبر اسحق و از نواب زینلخان امیر شیخ بنیاد بدار السلطنه هراة رسیدند و خبر توجه آنحضرت را بصوب خراسان شایع گردانیدند و حیرت امیر خان روی در ازدیاد نهاده در روز دوشنبه بیست و یكم والی طوس و مشهد مقدسه احمد سلطان افشار كه مصحوب زین الدین سلطان و بورون سلطان نزد امیر خان آمده بود اجازت طلبیده روی باولگاه خود آورد و امیر خان از غایت خوف و اضطراب نوبت دیگر خیال یورش قندهار كرده روز شنبه نوزدهم ذیقعده از باغ جهان‌آرا در ملازمت شاهزاده عالی‌مقدار طهماسب میرزا بصوب قصبه سبزوار در حركت آمد و هنوز در نواحی آندیار بود كه ساحت ولایات خراسان از طلوع ماهچه رایات آفتاب اشراق درمشخانی نورانی گشت و شب محنت هرویان بروز مسرت تبدیل یافته غلغه بهجت و شادمانی
ص: 586
از طرب‌سرای ناهید درگذشت نظم
مژده ایدل كه مسیحانفسی می‌آیدكه ز انفاس خوشش بوی كسی می‌آید
از غم هجر مكن ناله و فریاد كه دوش‌زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید.

گفتار در بیان ارتفاع پایه قدر و منزلت شاهزاده عالمیان ابو النصر سام میرزا بتفویض ایالت ممالك خراسان و معمور شدن آن بلدان بیمن معدلت انیس الحضرة البهیه و جلیس العتبة العلیه درمشخان‌

چون ارادت قادر بیچون و مشیت صانع كن فیكون برطبق (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ) مقتضی آن گشت كه دست حیف و تعدی نواب امیر خان از دامان عرض و مال اهالی خراسان كوتاه گردد و مضمون بصدق مقرون (اذا اراد اللّه بقوم خیرا سلط علیهم ملكا عالما عادلا) ظاهر شده در اطراف آن بلدان فراغت و امنیت بوقوع پیوندد رأی گیتی آرای پادشاه كشورگشای بعد از اطلاع بر صور مذكوره و حوادث مسطوره بر آن قرار گرفت كه شاهزاده طهماسب را بپایه سریر اعلی طلبیده امیر خان را از حكومت آن مملكت معزول سازد و شاهزاده سام را نامزد سلطنت دار الملك میرزا شاهرخ كرده لواء معدلت انیس الحضرت درمشخان را در اطراف امصار خراسان برافرازد و فرمان جهانمطاع براینجمله صدور یافته منشیان بارگاه (تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ) منشور فایض النور ایالت آنولایت را از سرحد سمنان تا كنار آب‌آمویه باسم سامی و لقب گرامی ابو النصر سام میرزا مرقوم گردانیدند و طغرانویسان درگاه (إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ) پروانچه نفاذ امر و جریان فرمان درمشخان را در ممالك بتوقیع وقیع (إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ) رسانیدند و یكی از نواب بلند جناب از پایه سریر اعلی اعلاء اللّه تعالی نزد درمشخان كه در النك خرقان اقامت داشت رفته معروض داشت كه حاكم همایون برینموجب صادر گشته كه موكب عالی‌خانی بر سبیل استعجال بجانب خراسان شتابد و جناح مرحمت و احسان بر مفارق متوطنان آن بلدان مبسوط سازد تا بیش ازین اختلال باحوال ملك و مال راه نیابد و انیس الحضرة انگشت قبول بر دیده نهاده عنان‌یكران بجانب مقصد انعطاف داد و چون متصور بود كه هرگاه امیر خان از توجه موكب انیس الحضرة بصوب خراسان وقوف یابد بنابر توهمی كه بسبب شهادة امیر غیاث الدین محمد علیه الرحمه بر ضمیرش استیلا یافته بود گردن از طوق اطاعت فرمان پیچد و پای در وادی عصیان نهد در اثناء راه درمشخان و زینل خان مكتوبات محبت‌آمیز بامیر خان نوشتند مضمون آنكه ایالت خراسان بدستور معهود متعلق بآنجنابست ما بجهة كومك متوجه آنجانب شده‌ایم
ص: 587
و این مكاتیب را مصحوب حسین بیك برادر قاسم مهردار و كبر اسحق و شیخ بنیاد بیك بدار السلطنه هراة ارسال داشتند و چنانچه سابقا مذكور شد ایشان در روز جمعه هجدهم شوال بخدمت امیر خان رسیدند و آن نوشته‌ها را معروض گردانیدند مع ذلك خاطر امیر خان اطمینان نیافت و ببهانه یورش قندهار در روز دوشنبه نوزدهم ذیقعده در ركاب شاهزاده عالیجناب طهماسب میرزا بصوب سبزوار شتافت و در اواخر روز چهارشنبه پنجم ذی الحجه منزل پل‌مالان از فر نزول درمشخان و زینل خان نضارت ریاض رضوان گرفت و نسیم عدالت و رعیت‌پروری از گلزار مكارم اخلاق در مشخان در اهتزاز آمده هوای دار الملك خراسان صفت اعتدال پذیرفت روز دیگر سادات و قضاة و موالی و اشراف و اعیان و اهالی تحف اخلاص و نیاز بر كف نهاده و زبان بهجت و شادمانی بدعاء دولت خانی گشاده بآستان اقبال‌آشیان خرامیدند و بسعادت دستبوس استسعاد یافته بحصول مقاصد و مآرب امیدوار گردیدند و روز جمعه باغ جهان‌آرا از فر طلعت آن مهر سپهر كامرانی یعنی حضرت درمشخانی غیرت‌افزای بروج آسمانی گشت در آن اثنا بوضوح پیوست كه امیر- خان داعیه مراجعت بدار السلطنة هراة ندارد و بقلم اندیشه و عصیان نقش مخالفت و طغیان بر لوح ضمیر مینگارد بنابرآن بر خاطر مبارك خانی كه مطلع انوار الهامات ربانیست چنان خطور نمود كه بنفس نفیس بجانب سبزوار ایلغار فرماید و شرف ملازمت شاهزاده عالیمقدار طهماسب میرزا دریافته بتقریر كلمات فتنه‌نشان ابواب اطمینان بر روی روزگار امیر خان بگشاید و سحر روز شنبه هشتم ذی حجه با فوجی از خواص ملازمان بدانجانب روان گشت و روز عید بنواحی سبزوار رسید و امیر خان در ملازمت شاهزاده عالمیان طهماسب میرزا سوار شده مراسم استقبال بجای آورده از جانبین لوازم گذرانیدن تحفه و تبرك بتقدیم رسانیدند و مجلس بزم تمهید یافته جامهای باده خوشگوار از دست ساقیان خورشید دیدار دایر گردید و در آن مجلس انیس الحضرة البهیه چندان سخنان محبت‌آمیز و كلمات مودت‌انگیز بسمع امیر خان رسانید كه او را یقین شد كه ایالت خراسان بدستور سابق تعلق بوی میدارد لا جرم از مقام فتنه و فساد درگذشته عازم هراة گشت و درمشخان هم از آن منزل زبده امراء دین و دولت سیف الدین مظفر بیك را نزد ظهیر السلطنة و الخلافة محمد بابر پادشاه فرستاد و پیغام داد كه درین ایام كه ما بموجب فرمان اشرف اعلی بدیار خراسان رسیدیم شاهزاده عالمیان طهماسب میرزا باتفاق امیر خان و سپاه فراوان متوجه قندهار بودند بنابر آنكه سلطان مهر و محبت آنحضرت بر شهرستان دل اینجانب استیلا دارد بالتماس تمام شاهزاده را بطرف هراة بازگردانیدیم امید آنكه خدام عالی‌مقام نیز طریق اتحاد مسلوك داشته از ظاهر قندهار بصوب كابل كوچ فرمایند تا شجاع بیك مجال یافته بدرگاه عالی شتابد و طریقه وفا و وفاق بین الجانبین بشیوه خلاف و نفاق تبدیل نیابد و بعد از رفتن مظفر بیك درمشخان باتفاق امیر خان در ملازمت شاهزاده عالمیان روی بدار السلطنه
ص: 588
هرات آورد و در روز چهارشنبه نوزدهم ذی حجه بمقصد رسیده حضرت شاهزاده و امیر خان بقاعده مستمره باغ شهر را نشیمن ساختند و انیس الحضرة البهیه در منزل امیر محمد ولی بیك نزول اجلال فرمود و روز سه‌شنبه بیست و پنجم همان ماه خضر بیك از نزد حضرت ممالك‌پناهی حبیب الهی كه حسب الحكم از قم باردوی همایون رفته بود رسید و سواد حكم همایون را كه در باب سلطنت خراسان باسم سامی ابو النصر سام میرزا و تفویض اختیار ملك و مال آندیار بخدام درمشخان شرف صدور یافته بود رسانید و خواطر فرق انام و ضمایر خواص و عوام را بآن بشارة خرم و مسرور گردانید نظم
دوش از جناب آصف پیك بشارت آمدكز حضرت سلیمان عشرة اشارت آمد
خاك وجود ما را از آب دیده گل كن‌ویران‌سرای دل را گاه عمارت آمد لا جرم امیر خان عازم عراق و آذربایجان گشته در روز پنجشنبه سیوم صفر سنه ثمان و عشرین و تسعمائه از باغ شهر سفر كرده و در ملازمت شاهزاده وافر مكرمت طهماسب میرزا بنواحی قریه ساقسلمان منزل گزید و آخر روز یكشنبه ششم خبر قرب وصول آصف سلیمان‌جاه سلمه اللّه و ابقاه بمسامع هرویان رسید نظم
رسید مژده كه آمد كریم دولت و دین‌نظام ملك جلالت حبیب اهل یقین
بلندمرتبه آن آصفی كه میسزدش‌تمام ملك سلیمانیش بزیر نگین و صباح روز دوشنبه سادات و قضاة و اكابر و اشراف بلوازم استقبال استعجال نموده در نواحی پریان بشرف دستبوس مشرف گشتند و مراسم دعا و ثنا بتقدیم رسانیده نوازش و التفات یافتند و در همین صباح امیر خان از صحراء ساقسلمان كوچ كرده روی بآذربایجان آورد و حضرت ملك‌مداری در سر خیابان بعز دستبوس انیس الحضرة معزز گشت و خلع فاخره شاهی را كه همراه داشت در قامت قابلیت آنحضرت پوشانید و كیفیت مهمات خراسان را بر وجهی كه با نواب كامیاب قرار داده بود عرض فرمود و پروانچه كه پادشاه سلیمان‌احتشام بحسن اهتمام آن آصف عالی‌مقام بانامل همایون مرقوم ارقام التفات گردانیده بود ظاهر ساخت مضمون پروانچه عالیه آنكه امرا و اعیان ولایت خراسان بدانند كه درمشخان نسبت بما رتبه فرزندی دارد بنابرآن زمان اختیار آنممالك و عزل و نصب حكام را در قبضه اقتدارش نهادیم و او را رخصت دادیم كه هركس گردن بحلقه اطاعتش درنیاورد بتیغ سیاست سرش از تن بیندازد و خان عالیشان آصف بلندمكان را باصناف لطف و احسان بیكران بنواخت و لوازم آفرین و تحسین بتقدیم رسانیده بدستور معهود مهر عالی را بدان حضرت سپرد و سرپنجه اقتدارش را در قبض‌وبسط و حل و عقد و دادوستد و تمشیت امور جزئی و كلی و ملكی و مالی تمام ولایات خراسان قوی و مطلق گردانید و آنخواجه نصفت‌نهاد من حیث الاستقلال و الانفراد بر مسند حكومت و دارائی تكیه زده همگی همت عالی‌نهمت بر تمهید بساط عدالت و رعیت‌پروری مصروف داشت و بقلم لطف و احسان نقش فراغت و رفاهیت بر صحایف ضمایر طوایف انسان نگاشت و در تفتیش احوال مظلومان شكسته‌بال بقدر امكان سعی
ص: 589
نمود و باستماع اقوال مغمومان پریشان‌حال گوش هوش گشود و دست تغلب متغلبه را از دامان عرض فقرا و عجزه كوتاه كرده عمال امین بر سر اعمال گماشت و صورت مطلوب و چهره بهبود محتاجان جفا رسیده را در نقاب تعلل و حجاب توقف نگذاشت و از غایت فراست و نهایت كیاست فحوای راحت‌افزای (انزلنا منازلهم) را مطمح نظر خجسته‌اثر گردانید و نسبت بطوایف خلایق علی اختلاف طبقاتهم و تباین درجاتهم مراسم رعایت و تربیت بتقدیم رسانید و سادات صاحب سعادات را كه ذراری سماء رسالت و دری دریای ولایتند بنوعی تعظیم و تجلیل كرد كه لوح ضمیر را بصورت كمال محبتش نقش‌پذیر ساختند و علماء عالی‌درجات را كه از مشارق رای هدایت‌نمایشان مشكوة ایمان و مصابیح عرفان واضح و روشن است بمثابه ملحوظ عین عاطفت و مرحمت گردانید كه از روی فراغت در بحر علوم تبحر نموده بافاده و استفاده پرداختند قضاة اسلام و مفتیان عظام را كه ترویج مهام شریعت غرا و تنظیم امور ملت بیضا باجتهاد رای صوابنمای ایشان بازبسته است در محكمه حمایت و رعایت خویش متوطن ساخت و سجل ملتمسات آنطایفه فرخنده‌صفات را بتوقیع اجابت رسانیده اعلام شریعت‌پروری برافراخت و شعرا و ارباب انشاء را كه در نوادر منظوماتشان (كَأَنَّهُنَّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ) جهة ترصیع اكلیل حور مقصورات فی الخیام مناسب نماید و جواهر زواهر منشورا؟؟؟ ان (كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ) گوش و گردن (وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ) را بیاراید باصناف لطف و كرم امتیاز و استثنا داد و خواطر آن زمره واجب الاعزاز را بایثار دینار و درم مسرور و خرم كرده نقود مرادات در آستین تمناء ایشان نهاد دهاقین و مزارعان را كه نظام حال عالم و عالمیان بانتظام مهام ایشان متعلق است در ظلال مراحم و احسان آسوده و مطمئن گردانید و از رشحات سحاب مكارم و امتنان مزرعه امید آنطایفه را بصفت خضرت و نضارت رسانید تجار بحار و امصار را كه در بحر طلب و بادیه تعب در بلاد عجم و عرب طریق سباحت و سیاحت می‌پیمایند عزیز و گرامی داشته همگنان را بواجبی نواختی كرد و از تمغا و باج و خراج مبلغها تخفیف نموده شرایط مهم‌سازی و غریب‌نوازی بجای آورد محترفات و اهل اسواق كه متحملان انواع مشاق و متكفلان امور ما لا یطاق بودند از تحمیلات و اخراجات معاف داشت و مقرریات ایشانرا حسب المقدور قرار داده در جمیع امور اعلام رعیت پروری برافراشت مثنوی
كریم الدین حبیب اهل بنیش‌خجسته در بحر آفرینش
بیمن دولت درمیشخانی‌اساس عدل را گردید بانی
برحمت چاره بیچارگان شدمراد خاطر آواره‌گان شد
ز رویش گشت بخت چشم پرنورز خویش خاطر غمناك مسرور
نمود ابر كفش گوهرفشانی‌نضارت یافت گلزار امانی
سحاب همتش آمد درربخش‌درخت بخت دهقان شد ثمربخش
كنون ز انصاف او در بیشه آهورود با شیر نر پهلوبپهلو
بشاهین مرغ آبی راز گویدكبوتر حال خود با بازگوید
نلرزد برك بید از تندی بادنیاید هیچكس را یاد بیداد و قطع نظر از
ص: 590
بسط بساط تكلف و رفع اساس تصلف بواسطه طلوع انوار طلعت آفتاب كردار خان عالی مقدار و اهتزار نسایم خلق كریم آصف نصفت‌دثار دیار خراسان در آن زمستان نضارت ایام بهار گرفت و گلهای آمال و آمانی در چمن طبقات انسانی شكفته جریان امور جمهور نزدیك و دور در سلك نظام سمت انتظام پذیرفت بیت
نمود آن مهر اوج سرفرازی‌ز پا افتادگان را چاره‌سازی و همدران ماه بموجب اشارت علیه خانی عالیجاه معالی پناه نظام الدولة و الوزارة احمد بیك جهة عرض مهام خراسان و التماس توجه شاهزاده عالمیان ابو النصر سام میرزا متوجه پایه سریر اعلی گشت و در روز پنجشنبه بیست و نهم ربیع الاول حضرت سلطانی سیف الانامی خواجه مظفر كه حسب الحكم از مازندران متوجه خراسان بود بسر خیابان رسید و انیس الحضرة البهیه باتفاق امرا و اركان دولت بل سایر اصحاب ملك و ملت باستقبال التفات فرموده در باغ خیابان خدمت سیف الانامی بشرف دستبوس آن حضرت استسعاد یافت و مجلس بزم سمت تمهید پذیرفته فروغ جامهای ارغوانی بر وجنات احوال همگنان تافت و همچنین در آن ایام خجسته‌آغاز فرخنده‌انجام حكام ولایات خراسان بتمام و سادات و قضاة و اشراف و اعیان و ارباب و كلانتران از سرحد مازندران تا غور و غرجستان و سیستان با تحف شایسته و پیشكشهای بایسته بملازمت خان عالیشان رسیده در هراة جمعیت تمام دست داد و در روز نوروز انیس الحضرة البهیه در صحرای حوض ماهیان جشن نوروزی فرموده امراء و ولاة و نقباء و سادات و فضلا و قضاة و اكابر و اهل قلم و مزارعان محتشم را علی تفاوت مراتبهم و تباین درجاتهم خلع فاخره پوشانید و چندین مرقع‌شعار را مربع‌دثار و برهنه‌دوش را اطلس‌پوش ساخته بانعام تاجهای زرنگار فرق افتخار همگنان را بلند گردانید در خلال آن احوال مظفر بیك از سفر قندهار باز آمده بوضوح پیوست كه ظهیر السلطنه محمد بابر میرزا برحسب اشارت خان مظفرلوا از ظاهر آن بلده كوچ فرموده و بصوب كابل توجه نموده و مقرر شد كه عالیجناب صدارت مآب مقوی ملت نبی عربی تاج الملة و الدین حسن چلبی جهة تأكید قواعد محبت و اتحاد و تشیید مبانی مودت و اعتقاد بكابل شتابد و آنجناب روز دوشنبه دوم جمادی الاولی سنه ثمان و عشرین و تسعمائه از هراة روی بمقصد آورد و قبل از مراجعتش بتاریخ روز یكشنبه بیست و هفتم جمادی الاخری ایلچیان ظهیر السلطنه محمد بابر پادشاه بدرگاه عالی رسیده خبر استیلاء آن حضرت را بر ولایت قندهار رسانیدند و پیشكش گذرانیده بنیان موافقت و یگانگی را مؤكد گردانیدند و كیفیت فتح قندهار چنان بود كه چون بابر پادشاه به موجب التماس خان عدالت‌پناه از ظاهر آن بلده بجانب كابل توجه فرمود شجاع بیك كه از محنت محاصره و بلاء قحط و غلاء نیك بتنك آمده بود یكی از نوكران خود را كه مولانا عبد الباقی نام داشت در قندهار حاكم ساخت و بوعده كه باحكام خراسان كرده بود وفا ننمود و رایت توجه بكنار آب سند برافراخت و مولانا عبد الباقی رقم بطلان بر حقوق تربیت شجاع بیك كشیده قاصدی همعنان برق
ص: 591
و باد بطلب ظهیر السلطنه بابر میرزا فرستاد و آنحضرت بعد از رسیدن حسن چلبی بدو روز از كابل بقندهار بازگشته آنخطه را بحیز تسخیر و تصرف درآورد و آنجناب را باصناف انعام را كرام نوازش فرموده از مخصوصان خود میرزا قلی را همراهش گردانیده رخصت معاودت ارزانی داشت آنگاه زمام ایالت قندهار را در قبضه اقتدار ولد نامدار خود محمد كامران میرزا نهاده بازگشت و حسن چلبی و میرزا قلی در روز پنجشنبه بیست و سیوم شعبان بدار السلطنه هراة رسیده كیفیت حالات زابلستان را بعرض رسانیدند و پیشكش گذرانیده ملحوظ عین لطف و احسان گردیدند و میرزا قلی بعد از آنكه چند روز در ملازمت سده سنیه خانی بود بانعام خلع فاخره و نقود وافره سرافراز شده مراجعت نمود در آن اثنا انیس الحضرة البهیه همت عالی‌نهمت بر سرانجام مهام ولایت گماشته زینلخان را بتفویض حكومت مملكت جرجان مفتخر ساخت و رایت ایالت زین الدین سلطان را در ولایت اسفراین و نیشابور برافراخت منصب فرمانفرمای سبزوار را بدستور استمرار بچگور كه سلطان داد و زمام قبض‌وبسط طوس و مشهد مقدسه را در كف كفایت بورون سلطان نهاد و چون در زمان امیر خان دارائی آنسركار تعلق باحمد سلطان افشار میداشت غبار نقار بر خاطرش نشسته اجازت توجه بدرگاه عالم‌پناه مطلبید و مرخص گشته عنان‌یكران تا ولایت ری بازنكشید و اینمعنی بعرض نواب پایه سریر اعلی رسیده حكم همایون شرف نفاذ یافت كه هم از آنجا بازگشته در ولایات خراسان توطن نماید و محكوم فرمان انیس الحضرة البهیه درمشخان بوده در طریق وفاق سلوك فرماید لا جرم طبل مراجعت فروكوفت و بعد از وصول بدار السلطنه هراة خان خجسته‌صفات احمد سلطان را منظور نظر لطف و مرحمت ساخته حكومت ولایت هراةرود و سركار لنگر مقدسه غیاثیه و ساخر و تولك و فراه و سبزوار و اوك و قلعه كاه را برأی صوابنمایش مفوض گردانید و برین قیاس مهام جمهور حكام و اشراف انام بسرانجام اقتران یافته فرامین سیورغالات ارباب عمایم از اصاغر و اعاظم بامضاء رسید (و الحمد للّه العلی العظیم و الصلوة و السلام علی حبیبه النبیة الكریم)

گفتار در بیان طلوع توق مهر منجوق شاهزاده مظفرلوا ابو النصر سام میرزا از افق دار الملك خراسان لازالت ساحتها منورة بانوار العدل و الاحسان‌

چون نظام الدولة و الوزراة احمد بیك بپایه سریر اعلی رسید و كیفیت انتظام مهام دار السلطنه هراة و ولایات را معروض گردانید هرچند كه مفارقت شاهزاده سام بر خاطر همایون ارتسام صعب مینمود اما بنابر آرامش ملك و آسایش خلق فرمان جهان‌مطاع شرف اصدار یافت كه آن دری اوج سلطنت و سرافرازی متوجه ذروه عز و شرف خویش گردد و از امرا عظام خلیفه محمد سلطان و سراج الدین بیك و هلهل بهادر با فوجی از اهل جلادت و تهور در ملازمت آنحضرت عزیمت نمایند و شاهزاده سام در ساعتی سعادت انجام
ص: 592
برابرش گردون خرام نشسته روی توجه بصوب خراسان آورد مثنوی
روانگشت شهزاده ماه‌چهرچو خورشید بر اوج چارم سپهر
ملك گفته در موكبش دور باش‌ز گرد سپاهش فلك عطرپاش بهر بیابان كه آن خورشید تابان عبور نمود از یمن مقدم ظفر قرینش سبزه نشاط از مسام زمین بردمید و بر هرصحرا كه ماهچه لواء جهان‌آرایش پرتو انداخت بجای خس و خاشاك لاله و ریحان رسته مشام زمان معطر گردید نظم
بهرجا چو باد بهاری گذشت‌بسان فضای فلك سبز گشت
بهر سرزمین كرد یكدم مقام‌شد از مقدمش رشك دار السلام و در اواخر شعبان سنه ثمان و عشرین و تسعمائه موكب عالی شاهزاده كامران بحدود خراسان رسید و در روز یكشنبه سیوم ماه مبارك رمضان مبشر اقبال اینخبر بهجت‌اثر را بدار السلطنه هراة رسانید غزل
بیا كه رایت منصور پادشاه رسیدنوید فتح و بشارت بمهر و ماه رسید
جمال بخت ز روی نظر نقاب انداخت‌كمال عدل بفریاد دادخواه رسید
سپهر دور خوش اكنون زند كه ماه آمدگدا بكام دل اكنون رسد كه شاه رسید و همان روز عالیجاهی ممالك‌پناهی حبیب الهی اكابر و اشراف هراة را بخود ملحق گردانیده به استقبال موكب ظفر مآل شتافت و در حدود ولایت زاوه و محولات بشرف پایبوس مشرف گشته فروغ انوار عنایت بر وجنات احوالش تافت و در منتصف ماه مذكور خبر قرب وصول شاهزاده مؤید منصور شایع شده هرویان از روی نشاط و سرور در باب تزئین و آذین شهر اهتمام نمودند و تمامی دكاكین و جداران را در اطلس و پرنیان گرفته ابواب بهجت و انبساط گشودند بیت
گذرها را عبیر آلود كردندگلاب‌افشان و مشك اندود كردند و صباح روز یكشنبه هفدهم موكب عالی سامی از راه كوچه خیابان متوجه باغ شهر گشته انیس الحضرة درمشخان بلوازم نثار و نیاز پرداخت و از دروازه ملك تا باغ شهر پای‌انداز گسترده آن مسافت را رشك نگارخانه چین ساخت و حضرت شاهزاده با دولت و سعادت در مستقر حشمت و اقبال نزول اجلال فرموده هریك از امراء عظام كه در ملازمت ركاب میمنت انجام بودند در منزلی مناسب رحل اقامت انداختند و بتمهید بساط عیش و عشرت پرداخته تختگاه خاقان سعید را از فر وجود فایض الجود شاهزاده جوانبخت غیرت‌افزای بلاد ربع مسكون ساختند صیت میمنت مقدم همایونش از فلك بوقلمون درگذشت و فروغ مكرمت روزافزونش بر صفحات روزگار صغار و- كبار تافته آوازه احسان فراوانش شایع گشت از حبیبت سیاست آن زبده خاندان سیادت در اقطار بلدان و امصار غایت فراغت و امنیت وقوع یافت و نیر مرحمت آنقدوه دودمان خلافت از افق معدلت طالع شده ظلام ظلم و عدوان از ساحت اقلیم خراسان روی برتافت شكوه ذات كرامت سماتش نگاهبان رخنه خوف و خطر شد و شعاع وجود مهر ارتفاعش منور دیده اهل فضل و هنر گشت گوئیا همای چتر دولتش ابر رحمتیست كه بر مفارق خلایق سایه گسترده و ماهچه لوای عدالتش آفتاب سعادتیست كه فضای اینولایت را روشن كرده مثنوی
تعالی اللّه عجب عالی‌مكانیست‌كه از نور رخش روشن جهانیست
ز رویش لامع ص: 593 انوار امامت‌ز خویش فایح آثار كرامت
بطفلی عالمی گشته طفیلش‌نباشد جز بعدل و داد میلش
بعهدش كشور اقبال معموربدورش فتنه در آفاق مستور
بجود از حاتم اندر پیش باشدبهر كاری صواب‌اندیش باشد
چرا نیكو نباشد جمله كارش‌چو درمشخان بود آموزگارش
جهان معدلت خان فلك قدربر اوج سرفرازی چون مه بدر
انیس پادشاه تاجداران‌مراد خاطر امیدواران
فریدون دولت جمشید همت‌كواكب موكب خورشید حشمت
غضنفر صولت رستم تهورز عدلش روح كسری در تحیر
كفش كان سخا چون ابر نیسان‌حسامش حارس ملك خراسان
سریر جاه از ذاتش مشرف‌وكیلش را ملازم صد چو آصف
زهی آصف‌پناه دادگسترامین ملك شاه هفت كشور
كریم دین و دولت آن حسیبی‌كه هركس یابد از جودش نصیبی
كفش چون ابر نیسان درفشانست‌ریاض ملك و دین خرم از آنست
الهی ظل عدلش باد ممدودز احسانش خدا و خلق خوشنود
جنابش مرجع اهل كرم بادملاذ اهل شمشیر و قلم باد.

ذكر وصول شاهزاده مظفرلوا ابو الفتح طهماسب میرزا و امیر خان بپایه سریر اعلی و بظهور آمدن كمال نصفت و عدالت پادشاه دین‌پناه سیادت انتما

چنانچه سابقا كلك سخن‌آرا بر لوح بیان ثبت كرد امیر خان در ركاب شاهزاده عالیشان طهماسب میرزا بتاریخ سه‌شنبه هشتم ماه صفر سنه ثمان و عشرین و تسعمائه از صحرا ساقسلمان روی توجه بآذربایجان آورد و برطبق كلام اعجاز نظام (من یعمل سوء یجز به) در اثناء راه جبار شدید الانتقام مرضی هلاكت انجام بر وی گماشت و مضمون (لحوم- العلماء مسومة) بظهور آمده عارضه مفاصل عام و الم بر دوام او را از پای درانداخت چنانچه قوت سواری مفقود گشت و از اسب غرور پیاده شده در محفه نشست و ساعت بساعت صعوبت آن مرض می‌افزود لاجرم در روزی زیاده از یكدو فرسخ مسافت قطع نمیتوانست نمود و چون نزدیك باردوی ظفر مآل منزل گزید اعاظم امرا و اركان دولت شاهزاده عالمیان طهماسب میرزا را استقبال نمودند و لوازم پیشكش و نثار بجای آورده زبان بادای دعا و ثنا گشودند و طهماسب میرزا در بعضی از ییلاقات نواحی تبریز بعز تقبیل انامل همایون معزز گشته پادشاه ربع مسكون ع ببوسید و تنگش ببر درگرفت و بدیدار فرخ آثار آنقرة العین سلطنت مبتهج و مسرور شده چند روز بساط جشن و حضور صفت تمهید پذیرفت در آن اثنا جناب زبدة النقبا امیر خسرو و امیر زین الدین علی كه بمجرد مصاحبت امیر غیاث الدین
ص: 594
محمد امیر خان مبلغهای كلی از وی گرفته بود از جانب دار السلطنه هراة بدرگاه عالمپناه رسیدند و آغاز دادخواهی نموده خون آن سید شهید را طلبیدند لاجرم پادشاه دین‌پناه در روز جمعه بیست و ششم رجب در مقام او جان نو بر تخت عدالت نشسته همت عالی بپرسش آنقضیه گماشت و چون امیر خان بواسطه شدت مرض مجال حركت نداشت حجاب بارگاه سپهر اشتباه پیراحمد بیك و هدایت بیك و خواجه علیجان و مولانا نظام الدین احمد طبسی و قاسم مهردار و خواجه عنایت اللّه كه رتق‌وفتق و قطع و فصل مهمات خراسان تعلق بدیشان میداشت بدیوان یرغو حاضر گردانیدند و امیر خسرو و امیر زین الدین علی كیفیت ظلمی را كه نسبت بسید شهید سعید وقوع یافته بود مشروح معروض داشته پادشاه نصفت پناه كما ینبغی بغور آن قضیه رسید و مضمون (یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِیباً) شامل حال مخصوصان امیر خان گشته نزد نواب كامیاب بتحقیق پیوست كه آنجماعت بنابر اعراض دنیویه امیر خان را بر شهادت آنسید صاحب سعادت اغوا كرده بوده‌اند و اكثر جهات آنحضرت و مصاحبان و ملازمانش را جهة خاصه خود تصرف نموده‌اند لاجرم حكم همایون از مكمن عدالت روزافزون بمؤاخذه آنجماعت و استرداد اموالی كه از هركس گرفته بودند صدور یافت و بمقتضای كلام معجزنشان (قد خاب من حمل ظلما) همه ایشان بسلاسل و اغلال مقید گشتند و محصلی آن گروه بملازمان ابراهیم سلطان رجوع شده مبلغ كلی بحصول پیوسته از آنجمله موازی سیصد تومان بامیر خسرو و امیر زرین الدین علی و بعضی دیگر از مردم هراة كه امیر خان جهات ایشان را بتعدی گرفته بود متعلق گشت و همدران ایام مرض امیر خان اشتداد تمام یافته در شب یكشنبه دوازدهم شعبان نقد جان بقابض ارواح سپرد و مظلمه خون آن سید عالم فاضل را بعالم آخرت برد (فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ) مثنوی
خدائیكه عرش برین گاه اوست‌سر سركشان خاك درگاه اوست
چنین كرد تقدیر روز الست‌كه هركس كه بد كرد از بد نرست
بداندیش را نیك ناید به پیش‌دل بدكنش هست پیوسته ریش
میندیش بد تا نیفتی ز پای‌اگر خیرخواهی بنیكی گرای القصه چون امیر خان بدار جزا انتقال نمود و نواب او آنچه بظلم از هركس گرفته بودند بیمن اهتمام خدام ابراهیم سلطان فرود آوردند پادشاه مرحمت‌پناه رقم عفو بر جراید سایر جرایم ایشان كشید و امیر خسرو را بانعام خلع فاخره و سیورغالات وافره راضی و شاكر ساخته بطرف هراة بازگردانید و شاه صاحب‌تائید بقیه ایام تابستان در ییلاقات آذربایجان روزگار دولت آثار بعیش و خرمی مصروف داشت و چون هوا آغاز دم‌سردی نمود به تبریز مراجعت فرموده همت بر انجاح ملتمسات خلایق گماشت (و الحمد للّه علی افضاله و الصلوة علی النبی و آله).
ص: 595

ذكر اهتزاز صرصر خزانی از مهب تقدیر سبحانی در ایام بهار چمن زندگانی میرزا شاه حسین اصفهانی‌

دردا كه سپهر فتنه‌انگیز بودوین عمر گرانمایه سبك‌خیز بود
در چنك اجل خنجر كین تیز بودآمد شد مهر بهر خونریز بود افسوس كه سپهر غدار ارباب دولت و اقبال را در موقف اقتدار آسوده نمی‌گذارد فریاد كه زمانه ستمكار آناء اللیل و اطراف النهار تخم آزار در فضای ضمیر مرتقیان مدارج اختیار میكارد نظم
یا رب چرا اساس بقا استوار نیست‌در گلشن زمانه امید قرار نیست
گردون همیشه چنك جفا ساز میكندبا هیچ همنفس نفسی سازگار نیست
در خانه سپهر ندیدم ستاره‌كز محنت وبال دل او فكار نیست باغبان قدر و قضا سرو قامت كدام نامدار را در چمن زندگانی بنسیم بهار كامرانی صفت نضارت بخشید كه بالاخره حریف اجل اوراق شجره وجودش را بباد فنا برنداد و منشی دیوان (تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ) نام كدام كامكار را در پروانچه (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ) ثبت كرد كه عاقبت الامر رقم ختم بر حاشیه منشور حیاتش ننهاد رباعی
در باغ گلی شكفته نبود بیخاربیداغ كجاست لاله در گلزار
هرچند كه سرو سركشد طوبی واراز باد فنا ز پا فتد آخر كار غرض از عرض این تشبیب و مقصود از تحریر این ترتیب آنكه چون خورشید جاه و جلال وكیل السلطنة و اعتماد الدوله میرزا شاه حسین باوج كمال رسید و دست اختیار سایر امراء و اركان دولت از سرانجام مهام سلطنت كوتاه گردید نایره رشك كه لازمه ذات امیر و وزیر و صغیر و كبیر است در كانون ضمیر ایستادگان پایه سریر خلافت مصیر اشتعال یافت و آتش غیرت بنسیم عصبیت در باطن جمعی كثیر از اعیان حضرت برافروخته شرار مكر و خدیعت بر وجنات روزگار ایشان تافت اما از شكوه پادشاه بنده‌نواز قدرت نداشتند كه دست تعرض بدامان عرض آنجناب رسانند و صورت عداوتی را كه در پرده خواطر مستور دارند بر منصه ظهور جلوه‌گر گردانند و در زمستان سنه تسع و عشرین و تسعمائه كه از بخور مجلس عیش و سرور پادشاه مؤید منصور هوای تبریز عطر بیز بود میرزا كمال الدین شاه حسین بافراغ محاسبه دادوستد مهتر شاه قلی كه جهة اخراجات ركابخانه همایون مبلغهای كلی تحویل داشت اشتغال نمود و مبلغ هفت هزار تومان بر آن خاین باقی كشیده طالب آنوجه بود مهتر شاه قلی بواسطه صعود بر درجات تقرب پادشاهی چندان التفاتی بآن سخن نمیكرد و در سرانجام آنوجه اهمال ورزیده بدستور شرایط ملازمت سده امامت و كرامت بجای می‌آورد و در اواخر ایام شتا میرزا شاه حسین شمه از آن معامله بعرض حضرت اعلی رسانید و حكم همایون بتحصیل وجه مذكوره صدور یافته صلاح و فساد مهم شاه قلی برأی صوابنمای جناب میرزائی مفوض گردید و آنجناب بنابر كمال سلامت نفس و صفای ضمیر با شاه قلی مدارا او مواسا بنمود اما او از غایت شرارت استیصال نهال تاریخ حبیب السیر ج‌4 596 ذكر اهتزاز صرصر خزانی از مهب تقدیر سبحانی در ایام بهار چمن زندگانی میرزا شاه حسین اصفهانی ..... ص : 595
ص: 596
زندگانی آن ملاذ افراد انسانی را با خود قرار داده منتهر فرصت میبود در این اثنا نسیم اردیبهشتی در اهتزاز آمده شاخ ارغوان بسان مژگان خونریز عاشقان عقیق و مرجان ظاهر ساخت و ابر نوبهاری آغاز بدمستی كرده از گروهه ژاله سنك تفرقه در میان معاشران انجمن چمن انداخت بید بخیال خلاف خنجر زمرد پیكر از غلاف بركشید و پیكان خار عازم خونریز شده لاله غرقه‌بخون گردید بلبل از اندیشه هجران گل غزل‌سرائی آغاز نهاد و قمری بنیاد نوحه‌گری كرده زبان بادای مضمون این گفتار برگشاد رباعی
دردا كه زمان بجنك تیز آهنگست‌با خورد و بزرك روز شب در جنگست
گاهی بود از لاله زمین غرقه‌بخون‌گاهی فلك از خون شفق گلرنگست در فصلی چنین میرزا شاه حسین پیوسته از فروغ جامهای ارغوانی رنك زنك كدورت از لوح دل میشست و از مكر زمانه غدار غافل بوده همواره از جوانان گلعذار ساغر باده خوشگوار میجست آواز چنك و عود صفیر مرغ اجل بگوش هوشش میرسانید و او بیخبر آهنك قانون و رباب آیت انتقالش میخواند و او بیشعور جام روح‌پرور در آن ولا بتاریخ چهارشنبه بیست و هشتم جمادی الاولی پادشاه هفت كشو در هشت‌بهشت تبریز مجلسی در غایت زینت و زیب ترتیب داد و ساغرهای مالامال دركشیده ابواب نشاط و انبساط برگشاد میرزا شاه حسین در آن صحبت تا وقتی كه ساغر زرین مهر در انجمن سپهر دایر بود از دست ساقیان سیمین ساق شرابی چون لعل مذاب تجرع نمود و چون آفتاب حیاتش بمغرب زوال رسید و از سرخی شفق اطراف چرخ مطبق غرقه‌بخون گردید شاه خورشید جاه از مجلس برخواسته بجانب خوابگاه توجه فرمود و میرزا شاه حسین نیز متوجه بالشخانه خود شده از خمار آن باده خوشگوار غافل بود در آنحین شاه قلی از عقب حضرت اعلی بازگشت و آن‌جناب را تنها دیده بدست ستیز خنجر خونریز از میان پر كشید و آن تیغ بیدریغ را بر شانه آن یگانه زمانه فروبرده قورچیانی را كه در آستانه علیه بودند گفت كه حكم همایون برینموجب صدور یافته كه این شخص را پاره‌پاره كنند لاجرم ایشان نیز شمشیر تیز بركشیدند و نقش وجود آنجهان فضل و هنر را در یكنفس از صحیفه زندگانی محو گردانیدند مثنوی
دریغ آن سپهر سخا و كرم‌پناه گرام از عرب تا عجم
دریغ آن سرافراز والاگهرنوازنده اهل فضل و هنر
دریغ آنعدالت‌پناهی كه بوددلش كان احسان كفش بحر جود
دریغ آن‌كه بودی بهر صبح و شام‌برآرنده حاجت خاص و عام
دریغا كه ایام ناسازگارندارد بنای وفا استوار
دریغا كه این چرخ پراضطراب‌همیشه بخونریز دارد شتاب-
بود دامنش سرخ از خون ماندارد غم جان محزون ما القصه چون شاه قلی بصر صردغلی نهال زندگانی آنسرو ریاض كامرانی را در بیرون باغ هشت‌بهشت از پای درانداخت قبل از انكه آنخبر بعرض شاه عالی‌گهر رسد بر بارگیر قمر مسیر سوار شده علم هزیمت بصوب آذربایجان و حدود دیاربكر برافراخت صباح روز دیگر كه تیغ آفتاب چون شعله غضب شاه والاجناب سر بفلك اخضر كشید و رئوس كواكب از بدن فلك انفصال یافته پرده نیلگون سپهر بوقلمون برنك كسوت ماتم‌زدگان گردید
ص: 597
خسرو بهرام غلام خورشید احتشام بر سریر سلطنت پایدار قرار گرفت و نیران قهر قیامت اثر مشتعل شده فرمان قضا مضا باخذ و قتل جمعی از قورچیان كه امداد شاه قلی نموده بودند سمت صدور پذیرفت و همانروز كه پنجشنبه بیست و نهم جمادی الاولی بود كور سلیمان با چند كس دیگر از آن زمره بجزاء اعمال خویش گرفتار گشته بقتل رسیدند و فرقه از ملازمان میرزا شاه حسین بتعاقب شاه قلی مأمور شده بر جناح استعجال متوجه گردیدند آنگاه خدام بارگاه عالمپناه بتجهیز و تكفین بدن بی‌بدیل آنسرور شهید را پیش نهاد ضمیر ساختند و سادات و قضاة و اشراف و اعیان جمع آمده باداء نماز جنازه پرداختند بعد از آن پادشاه اسلام از غایت اهتمام بحال آن مرجع خواص و عوام فرمان فرمود كه تابوت محفوف برحمت حی لا یموت را بكربلا بردند و جسد مطهر آن مظهر لطف و احسان را در جوار عتبه علیه حایریه بخاك سپردند از نوادر وقایع آنكه قبل از شهادت میرزا شاه حسین بسه چهار روز عالیجناب شریعت‌پناهی قاضی نور الدین عبد الرحمن ساوه كه برادرزاده قاضی غیسی بود و در اواخر همین سال بجوار مغفرت ایزد متعال انتقال نمود در عالم رویاء مشاهده فرمود كه میرزا شاه حسین بجانب آسمان عروج كرده بیكبار بر زمین افتاد و رخت هستی بباد فنا داد و از وقوع آنصورت متحیر گشته در آن اثنا كسی با وی گفت كه اوقات زندگانی میرزا شاه حسین اصفهانی بنهایت انجامید و همین نام و نسبت تاریخ وفاتش گردید آنگاه جناب اقضوی از خواب درآمده در غایت تعجب لفظ میرزا شاه حسین اصفهانی را حساب نمود و چون اعداد آنحروف را بآنچه در خواب باو گفته بودند موافق یافت حیرتش زیاده شده بملازمت حضرت نقابت پناهی صدارت دستگاهی جمال الحق و الحقیة و الدین شتافت و كیفیت واقعه را در خلوتی عرض كرده انتظار میكشید كه تعبیر آنخواب چگونه صورت بندد كه ناگاه آنحادثه از حیز قوة بفعل رسید یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ و یَحْكُمُ ما یُرِیدُ) زبدة الاشراف و الاعاظم خواجه ضیاء الدین میرم در مرثیه و تاریخ شهادة میرزا شاه حسین فرماید:
قطعه
مهر سپهر لطف كه از رای انورش‌آئینه فلك شده جام جهام نما
در نفیس بحر كرم لعل كان حلم‌یعنی نظام ملت و دین معدن سخا
دریای جود شاه حسین آنكه از شرف‌مثلش ندیده دیده ایام عمرها
با قصر همتش كه فلك آستان اوست‌گر سدره كوتهی نكند هست منتهی
ز اكسیر گرد موكب گردون نورد اوشد آفتاب بهره‌ور از فن كیمیا
با كوه گفته‌اند همانا ز حكم اوكز زیر هربغل رودش آب از حیا
چون آفتاب طالع سعدش زوال یافت‌بخت سیه چو سایه‌اش افتاد بر قفا
از پای خوردن فلك از دست رفته است‌بنگر ز دست حادثه افتاد چون ز پا
دردا كه چشم زخم زمانش شهید كردو احشر تا كه دست ستم ساختش فنا
در گلشن زمانه چو گل گشت غرقه خون‌چون لاله ساخت پیرهن عمر را قبا
از بار ماتمش بفلك ذره نشست‌نخل قد سپهر ازین بار شد دوتا
بگرفت شام ماتم او بر سپهر ماه‌زهره سیاه كرد دف خود درین عزا
ص: 598 این دار عاریت چو مقام قرار نیست‌بربست رخت و رفت سوی عالم بقا
در كربلا كه جنت عدنست شد مقیم‌فی روضة مكرمة ارضها السما
نازل ز آسمان شده در وصف این مقام‌یا احسن المنازل یا خیر ملتجا
بنوشته بر كتابه این منزل رفیع‌كلك قضا و من دخله كان آمنا
چون كربلاست مدفن او خاك مرقدش‌خوشبوی‌تر ز عنبر سار است مشگسا
باشد سمی شاه شهیدان ارین شرف‌نور مزار اوست تتق بسته تاسما
تاریخ فوت او چو ضیائی ز عقل جست‌آمد بگوش جان من از غیب این ندا
بر صفحه ز نور نوشتست كلك صنع‌خطی كه خون چكید ازو دردم قضا
مضمونش آنكه چون بجوارش مقام یافت‌تاریخ گشت شاه شهیدان كربلا.

ذكر دخل خواجه جلال الدین محمد تبریزی در سرانجام امور ملك و مال و كشته شدن شاه قلی بصمصام انتقام خدام بارگاه جاه و جلال‌

چون نواب پایه سریر اعلی از ارسال نعش مغفرت مآل میرزا شاه حسین بصوب كربلا بازپرداختند بمصلحت آنكه كدام‌یك از اركان ملك و ملت را قایم‌مقام آن ناظم مناظم دین و دولت سازند قرعه مشورت درمیان انداختند و بنابر آنكه از نواب جناب میرزائی كسی كه از عهده سرانجام امور كشورگشائی بیرون تواند آمد و سنن سنیه آن و اصل جوار خالق البریه را احیا تواند نمود غیر خواجه جلال الدین محمد حضة اللّه تعالی بالعز السرمد كسی نبود شاه بنده‌نواز آنخواجه واجب الاعزاز را برجوع منصب جلیة المراتب وكالت سرافراز ساخته قایم‌مقام میرزا شاه حسین گردانید و بانعام خلع فاخره و تاج زردوزی قامت قابلیتش را آراسته رایت شوكتش بفرق فرقدین رسانید و خواجه جلال الدین محمد كه جمال حالش بحیله فراست و كاردانی و وفور كیاست و فضایل نفسانی مزین و محلی است و در مكارم اخلاق و محاسن آداب و علو حسب و سمو نسب و بحدت‌شان و رفعت مكان از امثال و اقران ممتاز و مستثنی بدلی قوی و املی فسیح و رأی صواب و فكری صحیح بنظام و انتظام مهام فرق انام پرداخت و بدستور میرزا شاه حسین در تشیید رعایم مبانی دولت استوار و تاكید قوایم سریر سلطنت پایدار كوشیده اساس رعیت‌پروری مرتفع ساخت بیت
بوی پیراهن یوسف ز جهان گمشده بودعاقبت سر ز گریبان تو بیرون آورد اما شاه قلی كه بعد از آن جسارت خسارت مآل بجانب آذربایجان و حدود دیاربكر گریخته بود چون شنود كه بفرمان پادشاه فلك‌اقتدار قرب هزار سوار جرار او را تعاقب مینمایند در آن دیار مجال توقف نیافت و تنك بر اسب فرار كشیده در غایت استعجال بجانب شروان شتافت و پس از وصول بعز دستبوس شیخشاه از آنحضرت التماس نمود كه او را در ظل
ص: 599
مرحمت خود پناه دهد و قاصدی بدرگاه فلك‌اشتباه فرستاده لب بشفاعتش بگشاید شیخشاه جوابداد كه جریمه تو از آن عظیم‌تر است كه شفیع آن توان گشت و عصیان تو از آن جسیم‌تر كه از سر انتقام آن توان گذشت مع ذلك ترا نزد نواب كامیاب فرستاده التماس عفو نمایم شاید كه سحاب رافت پادشاهی بقطرات لطف نامتناهی نایره غضب قیامت لهب را فرونشاند و بمقتضای كلام اعجاز انجام (وَ الْكاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ) عملفرموده بار دیگر ترا منظور نظر اشفاق گرداند هیهات هیهات ع سر ناسزایان برافراشتن شیوه او الالباب و از ایشان امید بهی داشتن شیمه پادشاهان عالیجناب نی بیت
سنك در دست و مار بر سر سنك‌نه ز دانش بود فسوس و درنك لا جرم چون شاه قلی مصحوب قاصدان والی شروان بدرگاه عالمپناه رسید و كیفیت شفاعت شیخشاه معروض گردید مضمون بصدق مقرون (وَ لَكُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ) بر زبان الهام بیان نواب كامیاب جریان یافته او را ببعضی از غلامان میرزا شاه حسین سپردند تا مرافعه قضیه قتل آنحضرت كرده بمقتضای شریعت مطهره نقش وجود آن مردود را از صحیفه هستی ستردند نظم
شمع‌سان هركس كه سركش اوفتادمیدهد چون شمع آخر سر بباد
هركه پای از حد خود بیرون نهدسر دهد بر باد و تن در خون نهد.

گفتار در بیان وصلت پادشاه دین‌پناه با شیخشاه و انبساط یافتن بساط نشاط بر وجه دلخواه‌

نیر آفتاب شعاع كلام واجب الاتباع (فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ) بفروغ رخصت تعدد ازواج حجله مزاج لامع الابتهاج طوایف امم را می‌آراید و جمال نورانی عرایس معانی النكاح (سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی رغبت) خواطر حمیده مآثر طبقات بنی آدم را به آن كار خیر آثار می‌افزاید بناء علی هذا در شهور سنه تسع و عشرین و تسعمائه كه بمساعدت توفیق ازلی ساعد اقتدار پادشاه كامكار در گردن نو عروس مقاصد حمایل بود بموافقت تائید لم یزلی از وراء استار غیب هرلحظه مطلوب دیگر درنظر انور چهره میگشود مهمساز عنایت پروردگار نقاب حجاب از رخسار ابكار مرام خدام واجب الاحترام میگشاد و مشاطه روزگار طاعت‌گذار عارض عرایس مراد ملازمان سده سدره مقام را آرایش میداد خاطر عاطر پادشاه والانژاد متوجه آنشد كه از ثمره شجره زندگانی شیخشاه شروانی كه در ریاض سلطنت و جهانبانی برشحات سحاب عطوفت و مهربانی پرورش یافته كام دل حاصل نماید و آن مخدره حجله خلافت و كامرانی را بر نهج شریعت غرا در آغوش آمال و آمانی كشیده ابواب جشن و سرور بر روی روزگار همایون آثار
ص: 600
بگشاید و جهة تمشیت این مهم در سه‌شنبه بیستم شوال سنه مذكوره از منزل شنب غازان كه در آن زمان محل اقامت موكب نصرت‌نشان بود افتخار الصدر و النقبا امیر جمال الدین محمد سلمه اللّه تعالی و دموری بیك تواچی عازم شروان گشته از عقود جوهر دامان‌دامان و از نقود ابیض و احمر تومان‌تومان و از اقمشه نفیسه مصر و روم و فرنك چندین شتروار و از اسبان تازی و راهوار بیش از حساب و شمار برای سرانجام آنكار همراه بردند شروانشاه و ملازمان آن درگاه مقدم شریف حضرت نقابت‌پناه و جناب امارت دستگاه را باقدام تعظیم و احترام استقبال نموده باحسن وجهی و ابلغ نمطی صورت شرایط ضیافت و مهمانداری بجای آوردند و چون شیخشاه دانست كه سبب تشریف قدوم شریف مخادیم چیست انگشت قبول بر دیده نهاده سر افتخار و مباهات باوج سموات رسانید و در ساعتی كه برجیس سعادت جلیس از اوج شرف طالع بود و زهره زهرا بنظر محبت و ولا بجانب خورشید عالم در آناظر بوكالت امیر جمال الدین محمد ناهید سپهر دولت و اقبال در عقد ازدواج پادشاه باستقلال منتظم گشت و امرا و مقربان شروانشاه زر و جوهر بسیار نثار كرده غلغله تهنیت و مباركباد از ایوان كیوان درگذشت آنگاه شیخشاه بیراق فرستادن مهد علیا و ستیراعظمی پرداخت و اسباب تجمل و حشمت آن مخدره سراپرده عظمت را چنانچه بایدوشاید مرتب ساخت مثنوی
بدو داد از كنیزان پرستارهزاران لعبت ناهید رخسار
سراسر گلرخان سروبالاهمه سیمین بر و خورشید سیما
ز غلمان پری دیدار روسی‌ز زنگی زادگان آبنوسی
بدو بخشید بیحد چون شب‌وروزهمه پوشیده خلعتهای زردوز
ز گوهرهای نادر طبلها پرز زركش جامها بیش از تصور
ز اجناس فرنگی صد شتروارز كتانهای روسی چند خروار
عنایت كرد چندان مشك و عنبركه از بویش جهانی شد معطر
ز خرگاه و ز خیمه داد چندان‌كزان شد تنك صحرا و بیابان
نه خرگه خانه چون بیت معمورز خیمه حجله چون قبه نور
مكمل ساخت چندین اسب و استرلجام و زین هریك پر ز گوهر
شترها داد جمله پرتجمل‌بیابانها بریده بی‌تحمل
تمامی را جهاز و جل مذهب‌فسار و تنك ز ابریشم مرتب و برین قیاس شروانشاه از غرایب و عجایب تحفها آنچه توانست و مناسب دانست ترتیب نموده عماری زرنگار بلقیس عفت شعار را بجانب تختگاه پادشاه سلیمان جاه روان فرمود و در وقت رخصت مجددا نسبت بحضرت نقابت منقبت صدارت مرتبت و دموری بیك انواع انعام و احسان بتقدیم رسانیده ابواب عذرخواهی بگشود و در چهار شنبه بیست و پنجم ذی حجه حجه مذكوره در منزل واسونج كه در دو فرسخی تبریز است خبر قرب وصول مهد علیا بپایه سریر اعلی رسید و پادشاه كامران صاحب‌تائید اعاظم امرا و اركان دولت را باستقبال روان گردانید خدام بارگاه شاهی بترتیب اسباب جشن و طوی پرداختند و پرستاران سراپرده پادشاهی حجله‌های عروسی را بمفروشات زردوزی مزین ساختند مثنوی
مرتب گشت چندین حجله نازشد ابواب سرور و خرمی باز
ز پای انداز صحرا یافت تزئین‌بسان سقف صورتخانه چین
ز تبخیر گلاب و مشك و عنبرمعطر
ص: 601 شد فضای شهر و كشور
و در ساعتی سعادت اقتباس محفه محفوف بدولت و اقبال ناهید اوج سلطنت و استقلال بدولتخانه همایون رسیده و روز پنجشنبه بیست و ششم در یك فرسخی تبریز در فضائی كه هوای جان‌فزایش بسان نسیم اردی بهشتی روح‌پرور و آب عذوبت مآبش مانند تنسم بهشتی فرح‌گستر بود بساط بزم و سرور ممهد گشت و شاه جمشید جاه بر مسند كامرانی قرار گرفته نغمه چنك و قانون و نوای عود و ارغنون از ذروه سپهر بوقلمون در گذشت در مجلس فردوس آثار پادشاه كامكار ساقیان خورشید رخسار (و وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً) رحیمی رنگین‌تر از عقیق و شرابی صافی‌تر از ضمیر اهل تحقیق باكواب (وَ أَبارِیقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ) بگردش آوردند و خوانسالاران فرمان‌بردار انواع اطعمه گوناگون (وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ وَ فاكِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ) در شیرهای زرین و سیمین كه مرصع بود بجواهر زواهر ثمین حاضر ساخته قافله جوع را بدرود كردند سازندگان خوش‌آواز چنك در عود و چنك زده هردم بآهنگی دیگر لوازم تهنیت بتقدیم رسانیدند و مغنیان نغمه‌پرداز بالحان دلگشای و نواهای فرح‌افزای زبان بدعای دوام دولت و كامرانی آفتاب آسمان كشورستانی گویا گردانیدند مثنوی
كه ایشاه عطابخش جوانبخت‌مقامت باد دایم ذروه تخت
بكف بادا ترا جام امانی‌در آغوشت عروس كامرانی
شبستان جلالت باد انورز شمع عارض هرماه‌پیكر
ز اقبال تو بادا چشم بد دورفضای ملك از عدل تو معمور و چون جمشید روشن‌چهر از بزم سپهر عازم حجله مغرب گشته نقش استیفاء لذت بر لوح ضمیر نگاشت و مشاطه روزگار گیسوی مشكبوی شب را شانه زده نقاب حجاب از پیش روی عروسان شبستان آسمان برداشت پادشاه خورشید طلعت مشتری ماهیت از بارگاه اختصاص بخلوتخانه خاص خرامیده مقارنه سعدین اتفاق افتاد و برجیس اوج شرف و نامداری از ناهید برج عزت و بختیاری كام دل حاصل كرده بدست مهربانی بند از كمر آمال و آمانی برگشاد مثنوی
پس آنگه پادشاه نیك‌اندیش‌كشید آن سیمتن را جانب خویش
نهاد انگشت بر كام امیدش‌از آن شد لعل‌گون درج سفیدش
دری در حقه از نقره افكندگزان در حقه شد یاقوت مانند
بالماس تجلد گوهری سفت‌سخن زین بیش اینجا كی توان گفت علی الصباح كه خورشید فیض‌گستر بر سریر سرافرازی برآمده از انوار انعام عام پیكر وجود حاضران بزم شهود را بلباسهای رنگارنگ بیاراست و بار دیگر بزم سپهر بشعاع طلعت مهر منور گشته نوای بهجت و شادمانی از میان جان جهانیان برخواست پادشاه لازم الاعزاز در غایت تنعم و ناز بر مسند مشید سلطنت و سرافرازی نشست امرا و اركان دولت ساچقها كشیدند و نقود ابیض و احمر و عقود در و گوهر نثار كرده لوازم تهنیت و مباركباد بتقدیم رسانیدند نظم
كه ای از نور رایت چرخ روشن‌ز فرقت افسر شاهی مزین
مباركباد بر تو این عروسی‌غلام تو سپهر آبنوسی
ببزمت باد دایر جام خورشیدیكی از ساقیانت باد ناهید
رخت از ساغر اقبال گلگون‌عدویت را دل از ادبار پرخون و بدستور روز پیشتر مجلس عیش و عشرت مرتب
ص: 602
گشته نوای نای و نوش بلند گردید و دست عطابخش خدام واجب الاحترام تمامی امرا و اركان دولت را خلع ملمع و تاجهای مرصع پوشانید زمره از مقربان بارگاه شیخشاه را كه مصحوب مهد زرنگار ستیر عفت شعار آمده بودند بمزید لطف و احسان بنواخت و سه روز متعاقب برینموجب در بزم نشاط نشسته در آن ایام هرروز بانعام هزار تومان از نقد و جنس سروران شروان را مفتخر و سرافراز ساخت نظم
بدینسان پادشاه هفت كشورز دست ساقیان ماه‌پیكر
كشد پیوسته جام ارغوان رنك‌بآهنك رباب و نغمه چنك
و لیكن هرگز آن خاقان عادل‌ز كار ملك و ملت نیست غافل
همه وقت از كمال صدق نیت‌بود چشم و دلش سوی رعیت
ندارد جز رعیت‌پروری كام‌نخواهد جز رواج دین اسلام (و للّه الحمد و المنه) كه تا غایت كه تاریخ هجری بماه ربیع الاولی سنه ثلثین و تسعمائه رسیده این پادشاه مرتضوی خصال در پناه حمایت ایزد متعال در دار السلطنه تبریز بر سریر سلطنت و استقلال تمكن دارد و حكام ربع مسكون و سلاطین عالم كن فیكون سر بر خط فرمان واجب الاذعانش؟؟؟ هیچ صاحب شوكتی خیال مخالفت به پیرامن ضمیر نمیگذارد بیمن دولت ابدی الاتصال و حسن معدلت بی‌زوال عمده ممالك روی زمین یعنی از كنار آب‌آمویه تا نهایت دجله در معموری و آبادانی بدرجه ترقی كرده كه زیاده بر آن تصور نتوان نمود و انهدام مبانی ظلم و ضلال و انعدام مراسم خذلان و نكال بمرتبه رسیده كه هیچ آفریده در هیچ قطر از اقطار ممالك محروسه بدست جرأت ابواب فسق و بدعت بر روی روزگار نمیتوان گشود سوختگان تاب آفتاب حوادث ازمنه سابقه در ظلال عدالت لا یزال ماوی دارند و سرگشتگان بوادی حیف و تعدی اوقات سابقه در مهاد امن‌وامان غنوده مشاهده پیكر بیداد را امری محال می‌پندارند اكاسره بلند مقدار و قیاصره گردون اقتدار از صولت آوازه دولتش چون برگ بید از اهتزاز تندباد میگریزند و پلنگان قله پیكار و نهنگان دریای كارزار از خوف توجه سپاه آتش آهنگش بسان هیمه خشك در نیران سوزان میگدازند معمار اجتهاد اصابت آثارش همواره تعمیر مبانی دین قویم را پیش نهاد ضمیر مهر تنویر میسازد و قهرمان حسام ذو الفقار كردارش پیوسته در آن حسام مواد طغیان مخالفان ملت مستقیم اعلام اهتمام می‌افرازد مقصد همت همایونش از تسخیر اطراف اكناف استیصال اعداء دین مبین است و مطلب عزیمت میمونش از سیر در انحاء آفاق آسایش امت سید المرسلین لا جرم مثنوی
جای آنست كه اهل اسلام‌از سر صدق باخلاص تمام
متصل دست دعا بردارندروی در قبله جاوید آرند
دولت و نصرت او را بنیازطلبند از ملك بی‌انباز بیت
بود لایق حال كر و بیان‌كه گویند او را دعا هرزمان شمه از بدایع وقایع حالات و اندكی از نوادر خصایل و محاربات این پادشاه عالیجاه مرتضوی صفات از مبادی طلوع صبح سلطنت و كشور- گشائی و اوایل ظهور نیر معدلت و عالم‌آرائی (الی یومنا) هذا این بود كه خامه مشكین شمامه بر بیاض كافوری این صفحات تحریر نمود و امید بكمال مكرمت جاوید چنانست كه
ص: 603
من بعد آفتاب دولت دیرباز پادشاه سرافراز بر نشیب و فراز عرصه سایر امصار و بلاد ربع مسكون تابد و زمان عمر و كامرانی این مهر سپهر جهانبانی برطبق كریمه (وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْكُثُ فِی الْأَرْضِ) تا آخر ایام این جهانی امتداد یابد نظم
جنابشرا بود دولت ملازم‌ز جوهر كی عرض را انفصالست
بحمد اللّه كه ذیل دولتش رابجیب روز محشر اتصالست و چون دعاء جاه و جلال این نیر اوج سلطنت و استقلال چنانچه از مقدمه مسلمه سابقه محقق میگردد بر جمیع افراد امم واجب و لازم است و بر ذمه تمامی طوایف بنی آدم مفترض و متحتم كلك سخن‌گذار بسؤال امتداد و ازدیاد دولت ابدی الاتصال ذیل این جزو را زیب و زینت میدهد آنگاه بموجب التزامی كه درین تألیف كرده شده قدم در ساحت ذكر شمه از احوال بعضی از فضلاء عظام این دوران میمنت انجام مینهد مثنوی
الهی كه این شاه فیروزبخت‌مراتب فزاینده تاج و تخت
بماناد در كامرانی بسی‌مرفه باقبال او هركسی
دلش روشن از نور علم- الیقین‌تمام جهانش بزیر نگین.

ذكر طایفه از سادات و علما و اشراف كه بعضی از ایشان با سلاطین آق قوینلو و زمره در ایام دولت ابد پیوند شاهی اكتساب فضل و كمال نموده‌اند

از جمله اعاظم اولاد خیر البشر و اكابر فضلاء دانشور در زمان جهانبانی امیر حسن بیك و یعقوب میرزا امیر صدر الدین محمد الحسینی ببلده فاخره شیراز حفت بالا عزاز بنشر علوم محسوس و مفهوم قیام و اقدام مینمود و بجودت طبع و دقت ذهن از جمیع علماء متبحرین و فضلاء متأخرین ممتاز و مستثنی بود و آنجناب ولد ارشد امیر غیاث الدین منصور است كه در سلك سادات عالی‌نسب مملكت فارس انتظام داشت و مرجع اشراف و اعیان بوده پیوسته نقش خیرخواهی و احسان بر الواح خواطر عالمیان مینگاشت و امیر صدر الدین محمد در ایام شباب نزد جناب افادت شعاری مولانا قوام الدین گلباری تحصیل علوم نمود و باندك زمانی در تمامی فنون متداوله بدرجه كمال ترقی كرده آغاز درس و افاده فرمود در بلده شیراز مدرسه رفیع وسیع ساخته هرروز به آن بقعه شریفه تشریف حضور ارزانی می‌داشت و طلبه علوم را از نتایج طبع و قاد خود مستفید گردانیده همت بر تألیف و تصنیف میگماشت و از جمله نتایج قلم خجسته رقمش رساله تحقیق علم و اثبات واجب و حاشیه شمسیه و حاشیه مطالع و حاشیه تجرید در میان طلبه علوم مشهور است و دقایق نكات آن مؤلفات افادت آیات بر الواح ضمایر علماء فضایل مآثر مسطور وفات امیر صدر الدین محمد بعد از فوت یعقوب میرزا باندك زمانی اتفاق افتاد و چون تاریخ آنماه و سال راقم حروف را معلوم نبود خاطر تقریر آن زبان نگشاد و از امیر صدر الدین محمد-
ص: 604
الحسینی الشیرازی الدشتكی پسری ماند در كمال فضل و علو مقام امیر غیاث الدین منصور «1» نام و آنجناب حالا بوفور علم و دانش در اطراف و اكناف عالم بغایت مشهور است و مهارتش در فنون حكمی و ریاضی ضرب المثل جمهور علماء نزدیك و دور در مدرسه پدر بزرگوار خویش پیوسته بافاده قیام می‌نماید و گوش و هوش طلبه امور را از نتایج دریای طبع نقاد خود می‌آراید.
مولانا جلال الدین محمد الدوانی از غایت تبحر در علوم معقول و منقول و از كمال مهارت در مباحث فروع و اصول بر جمیع فضلاء عالم و تمامی علماء بنی آدم فایق بود و در میدان تحقیق مسائل و انحلال معضلات رسایل و توضیح خفیات متقدمین و تلویح جنیات متاخرین قصب السبق از امثال و اقران میربود فنون مكنون كه از ابو علی علامه طوسی در سر خفا محجوب بود در نظر بصیرتش جلوه ظهور داشت و اسرار مخزون كه از معلم اول و ثانی مكتوم مانده بود قلم عنایت سبحانی بر صحیفه ضمیرش نگاشت بیت
سپهر علم را بود آفتابی‌فنون فضل را جامع كتابی و مولانا جلال الدین محمد ولد ارشد مولانا سعد الدین اسعد است كه بعلو نسب و دانش مشهور بود و در قریه دوان كه از اعمال كازرونست بقطع و فصل قضایاء شرعیه اقدام می‌فرمود و جناب مولوی نخست نزد والد ماجد خود بتحصیل اشتغال داشت و بالاخره بشیراز شتافته در درس مولانا محی الدین كوشكناری و خواجه حسنشاه بقال همت بر كسب كمال گماشت و این دو بزرك از تلامذه محقق شریف بوفور علم و فضیلت ممتاز بودند و در زمان میرزا محمد بایسنقر در شیراز بلوازم درس و افاده قیام مینمودند و ایضا مولانا جلال الدین در درس مولانا همام الدین كلباری كه بر طوالع شرحی مفید دارد مطالعه بعضی از متداولات كرده و در وقت اكتساب علم حدیث در خدمت شیخ صفی الدین ابحی كه سیدی دانشمند بود شرایط تلمذ بجای آورده القصه بواسطه قابلیت اصلی بلكه محض عنایت لم یزلی هنوز جمال مولوی در سن شباب بود كه از شمیم فضایل و كمالاتش مشام مستنشقان گلزار علوم معطر گشت و از رشحات قلم گوهربارش ریاض دانش در خضرت و نضارت از ساحت بوستان ارم درگذشت لا جرم
______________________________
(1) بر ضمیر منیر مطالعه‌كنندگان واضح باد كه غیاث الحكما امیر غیاث الدین منصور در شرحی كه بر رساله اثبات واجب آن صدر عالیقدر نوشته ذكر نموده كه مولد شریفش صباح روز سه‌شنبه دوم شعبان سنه ثمان و عشرین و ثمانمائه بوده و در صباح روز جمعه دوازدهم ماه مبارك رمضان سنه ثلث و تسعمائه بر دست ظلمه طایفه تركمان بایندریه كه من جمله سكنه دیاربكر بودند شهید گردید و در صدر جنان منزل گزید
و انتقال امیر غیاث الدین منصور از این دایر شهر و شور بسرای سرور فی سنه ثمان و اربعین و تسعمائه اتفاق افتاده و در جوار والد بزرگوار خود آسود. حرره محمد تقی التستری
ص: 605
در ایام دولت امیر حسن بیك و یعقوب میرزا از اقطار امصار عراقین و روم و اران و آذربایجان و هرموز و كرمان و طبرستان و جرجان و خراسان اعاظم افاضل بامید كسب علم و دانش متوجه ملازمتش بودند و بعد از ادراك آنسعادت عظمی از شعشعه ضمیر فیض آثارش اقتباس انوار كمالات مینمودند و آنجناب در ایام شباب چندگاه بصدارت امیرزاده یوسف بن میرزا جهانشاه مشغولی كرده بود و بعد از استعفاء از آن مهم در مدرسه بیگم كه آنرا دار الایتام گویند بلوازم درس و افاده قیام نمود و در زمان دولت سلاطین آق قوینلو منصب قضای ممالك فارس من حیث الاستقلال تعلق بآن مرجع اهل فضل و كمال داشت و هرگاه كه از درس فارغ میشد همت عالی‌نهمت بر فیصل قضایای شرعیه میگماشت و جناب مولوی در اواسط ایام زندگانی بر شرح تجرید مولانا علاء الدین قوشچی حاشیه در كمال دقت تالیف نمود و آن رساله بنظر شارح رسیده از روی انصاف زبان بتعریف و توصیفش گشود اما امیر صدر الدین محمد همدران اوان بر كتاب مذكور حاشیه نوشته بر حاشیه جناب مولوی اعتراضات كرد و آنجناب جهة رد آنسخنان حاشیه دیگر بهتر از پیشتر در قلم آورد و برین قیاس پیوسته میان آن دو عالم متبحر مباحثات بوقوع می‌انجامید و هركس كه والی شیراز میبود جهة تحقیق وقایع طبع ایشان مجالس ساخته مستفید و بهرور میگردید و از جمله تصانیف جناب مولوی دیگری رساله زورأ است كه در علم حكمت نگاشته خامه بلاغت انتما گردانیده راقم حروف از شیخ مجد الدین محمد كرمانی لازل مؤیدا بتائید السبحانی استماع نموده كه مولانا جلال الدین در وقتی كه بنجف اشرف بود در روضه قدس منزلت حضرت شاه ولایت علیه السلام و التحیة روزی برپای ایستاده آن رساله را تصنیف نمود و بآن مناسبت مصنف آنرا بزورأ موسوم گردانید و چون زوراء متنی است بقایت مختصر و متین جناب مولوی بعد از چندگاه جهة حل عبارات آن شرحی منقح در سلك انشا كشید دیگر از مؤلفات آنعالم پسندیده‌صفات شرح هیاكل است كه در علم حكمت اشراق شیخ شهاب الدین مقتول تحریر فرموده و همچنین رساله اثبات واجب و اخلاق جلالی كه در برابر اخلاق ناصری نوشته شده داخل مصنفات مولوی است و از جمله حواشی كه بر كتب متداوله مرقوم قلم افادت رقم نموده حاشیه شمسیه و حاشیه مطالع و حاشیه انوار شافعیه بغایت مشهور است و نكات آن كتب بر الواح ضمایر افاضل طلبه مسطور وفات مولانا جلال الدین محمد بعد از قتل رستم پادشاه باندك زمانی روی نمود مدت حیاتش زیاده بر هفتاد سال بود و آنجناب دو پسر داشت امیر سعد الدین سعده كه حالا در سلك دانشمند شیراز معدود است و مولانا عبد الهادی كه در زمان حیات پدر وفات یافت مولانا امام الدین ابو یزید دانشمندی متبحر بود و در عصر مولانا جلال الدین محمد دوانی در شیراز بنشر فضائل نفسانی قیام مینمود و در زمان یعقوب میرزا بوصول اجل موعود درگذشت و هم در وطن مالوف مدفون گشت.
مولانا شرف الدین علی شیفتگی در سلك اشرف علماء گرام و اعیان فضلاء
ص: 606
عظام انتظام داشت و در درس مولانا محی الدین و مولانا قوام الدین كلباری تحصیل نموده نقوش مسائل محسوس و مفهوم بر صحیفه ضمیر نگاشت همواره بموعظه و نصیحت خلایق میپرداخت و بنوشتن فتاوی قیام نموده كمال امانت و دیانت ظاهر میساخت تفسیر آیات احكام قرائی و شرح محرر شرح ارشاد و حاشیه تیسر از كتب شافیه از جمله مصنفات مولانا شرف الدین علی است و آنجناب در سنه سبع و تسعمائه در هرموز فوت شد و دو پسر نیك‌اختر یادگار گذاشت مولانا مرشد الدین عبد الله و مولانا صدر الدین محمد و مولانا مرشد الدین عبد اللّه در اواخر اوقات دولت خاقان منصور سلطان حسین میرزا از شیراز ببلده هراة آمده در مدرسه اخلاصیه رحل اقامت انداخت و منظور نظر مكرمت امیر نظام الدین علیشیر شده همگی ایام شباب را بتحصیل مصروف ساخت و باندك زمانی در سلك علما انتظام یافته در حظیره والده خاقان مرحوم مشار الیه بمنصب تدریس سرافراز گشت و تا غایت در آن بقعه بلوازم افاده میپردازد اما مولانا صدر الدین محمد در آن سال كه امیر نجم الدین مسعود ثانی متوجه ماوراء النهر بود جهة سرانجام بعضی از مهام همراه رفت و در معركه عجذوان از جهان گذران انتقال نمود مولانا اهلی شیرازی از اكثر سالكان مسالك سخن‌سازی بوفور مهارت در فن شعر امتیاز داشت قصیده مصنوع خواجه سلمان ساوجی را تتبع نمود و آن ابیات را بمدح امیر نظام الدین علیشیر موشح ساخته از شیراز بهراة ارسال فرمود مال حال و سال انتقالش معلوم نگشت لا جرم كیفیت آن بر زبان خامه بدیع بیان نگذشت امیر حبیب اللّه از احفاد والانژاد اشرف علماء ربانی امیر شریف الدین علی جرجانی است و سید شریف الدین علی صدر كه در جنك سلطان سلیم شربت شهادت چشید برادرزاده آنجناب بود و حالا امیر حبیب اللّه بعلوشان و سمو مكان و قدم دودمان و شرف خاندان از سایر سادات مملكت فارس امتیاز تمام دارد و ظاهرا درین و لا بمنصب قضاء شیراز منصوب بوده همت بر فیصل قضایاء فرق برایا میگمارد سید نعیم الدین نعمت اللّه ثانی سرور اولاد امجاد پیغمبر آخر زمانی و مرجع اشراف طبقات انسانی بود و باطن خجسته میامنش مهبط انوار ولایت و ارشاد و خاطر فرخنده مآثرش مظهر آثار هدایت و اجتهاد ذات فایض البركاتش باصناف فضایل و كمالات موصوف و روزگار فرخنده آثارش باحیاء سنن سنیه آباء بزرگوار مصروف درگاه كرامت پناهش آرامگاه سلاطین آفاق و آستان ملایك آشیانش ملاذ خواقین باستحقاق نظم
قطب عالم غوث اعظم آنكه هر روز آفتاب‌بوسد از تعظیم خاك روضه جان‌پرورش
خازن جنت بزلف حور روید هر صباح‌گرد از رخسار شاهان چون نشیند بر درش و آنحضرت در سلك اعاظم اولاد عظام سید نعمة اللّه ولی كه شمه از مفاخر و مناقب او در ذیل وقایع خاقان سعید شاهرخ میرزا مسطور گشت انتظام داشت و در شهور سنه تسعمائه در دار الامان كرمان محفوف بانوار مغفرت رحیم رحمان درگذشت امیر تاج الدین كرمانی سیدی عظیم الشان و بزرگی متعالی مكانست همواره خوان كرم و احسان گسترده آینده و رونده را از مواید لطف
ص: 607
و مكرمت خویش محظوظ و بهره‌ور كرده قاضی كمال الدین امیر حسین یزدی در سلك افاضل علماء عراق بل اعاظم دانشمندان آفاق انتظام داشت و در مملكت یزد بامر قضا منصوب بوده علم امانت و دیانت می‌افراشت از جمله مؤلفاتش شرح دیوان معجزنشان حضرت مقدس امیر المؤمنین علی علیه التحیة و الغفران تصنیفی است دانش اثر و مطبوع طباع سلیمه دانشوران فضیلت‌پرور و همچنین آنجناب بر كافیه و هدایه حكمت و طوالع و شمسیه حواشی دقیقه در عقد انشا انتظام داده و در آن مؤلفات كمال دانش وجودت طبع خود را بر منصه عرض نهاده و قاضی میر حسین را در فن معما نیز رساله‌ایست مفیده بمیزان ذهن اصحاب نظم و نثر سنجیده در اوایل ایام دولت شاهی سجل حیات قاضی میر حسین بخاتم انقضاء مختوم گشت و بتقدیر ایزد سبحانه و تعالی روزی‌چند مؤاخذه بوده درگذشت امیر غیاث الدین محمد ولد ارشد امیر میران بود كه از جمله سادات اصفهان بعلو نسب و وفور حسب ممتاز و مستثنی مینمود كثرت مكنت و ثروت آنجناب نه آن مرتبه داشت كه بدستیاری قلم و بنان شرح آن توان داد و كمال اعتبار و اختیارش نه در آن مثابه بود كه به تبیین آن زبان بلاغت بیان توان گشاد و امیر غیاث الدین محمد در اوایل ایام كشورگشائی نواب كامیاب شاهی مؤاخذه گردید و ببعضی از امور نالایق متهم شده دست قضا منشور حیاتش را درنوردید خواجه مولانا اصفهانی جامع بسیاری از فضائل نفسانی بود و در علم حدیث دعوی مهارت مینمود نوشتن تاریخ وقایع و احوال یعقوب میرزا تعلق بوی میداشت و در آن باب كتابی بلاغت آیاب بر صحایف روزگار نگاشت و چون خواجه مولانا اصفهانی در مذهب تسنن بغایت متعصب بود در زمان ظهور دولت شاهی از آذربایجان بهراة آمده ساكن شد و مشمول انعام خاقان منصور سلطان حسین میرزا و اولاد عظامش گشت و بعد از آنكه محمد خان شیبانی بر ولایات خراسان استیلا یافت كمر ملازمت درگاه خانی بر میان جان بست و محمد خان اگرچه گاهی با وی اظهار التفات مینمود اما در اكثر اوقات او را بعداوت اهل بیت طعن میفرمود و خواجه مولانا پس از واقعه محمد خان در ماوراء النهر ساكن گشت و در روز پنجشنبه پنجم جمادی الاولی سنه سبع و عشرین و تسعمائه به بلده فاخره بخارا درگذشت.
واضح باد كه از خطبه محاكمات استاد البشر امیر غیاث الدین منصور چنان ظاهر میشود كه هشتاد سال در این دار ملال اوقات فرخنده ساعات گذرانیده و انتقال آن قدوه ارباب كمال فی شهور سنه ثمان و تسعمائه در اردوی سلطان ابو الفتح بایندری اتفاق افتاد و چون آنموضع بقریه دوان نزدیك بود نعش آنجناب را آنجا نقل كرده دفن نمودند.
و در تاریخ مولانا حسن روملو بنظر احقر رسیده كه مولانا جلال الدین محمد دوانی هفتاد و هشت سال در این دار ناپایدار زندگانی نمود و در ماه رجب سال مذكور بمرض اسهال بجهان جاودان انتقال فرمود حرره محمد تقی تستری.
ص: 608
سید قوام الدین حسین از عظماء نقباء اصفهان بوفور علم و دانش ممتاز و مستثنی است و جمال حالش بحلیه فصاحت و بلاغت مزین و محلی لوح خاطر فطیرش محل نقوش مسائل فروع و اصول و صحیفه ضمیر منیرش مهبط انوار فضایل مفهوم و منقول منشورات طبع سحر آثارش مانند عقود جواهر آبدار مزین رخسار عرابس ابكار سخن و منظومات خامه گهر نثارش (كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ) زیور گوش هوش بلغا و فضلاء زمن رباعی
ای مشكل اهل فضل ار كلك تو حل‌گشته بفنون علم در دهر مثل
طبع تو در انواع فضایل كامل‌ذات تو ز اصحاب فضیلت افضل و آن سید مرتضوی خصال در آن سال كه ماهچه رایات ظفر مآل شاهی پرتو دولت و اقبال بر حدود خراسان انداخت در ملازمت موكب همایون بود و بعد از فتح آن ممالك بموجب فرمان واجع الاذعان بقبة الاسلام بلخ شتافته مهام شرعیه آنخطه را بر نهج ملت علیه امامیه قرار داد و حالا در بلده فاخره اصفهان بلوازم منصب اقضی القضاتی اشتغال دارد و بیشایبه ریا همت بر فیصل قضایاء برایا میگمارد سید معز الدین محمد از جمله اتقیاء نقباء اصفهان بمزید تقوی و دینداری و وفور عرفان و پرهیزكاری امتیاز تمام یافته و پرتو انوار باطن خجسته میامنش بر تحصیل فضایل صوری و معنوی و اكتساب علوم دینی و دنیوی تافته شمایم آثار شمایل نبوی از صادرات افعالش در دمیدنست و نسایم گلزار خصایل مرتضوی از واردات احوالش در وزیدن ذات فایضة البركاتش باداء وظایف طاعات و عبادات موصوف و اوقات فرخنده ساعاتش بر تقویت اركان ملت بیضا و تمشیت امور شریعت غرا مصروف بیت
شد از سعیش قوی اركان اسلام‌ندارد جز شریعت پروری كام پدر آنقدوه اولاد خیر الانام شاه تقی الدین است كه برادر عالی‌گهر سید قوام الدین حسین بود و بسبب علو نسب و سمو حسب از اشراف سادات عجم و عرب ممتاز و مستثنی مینمود و سید معز الدین محمد درین ایام سعادت انجام بنابر فرمان پادشاه گردون‌غلام در اصفهان بر مسند شیخ الاسلامی تمكن دارد و در باب سرانجام امور اهل اسلام بر نهج فتوی علماء مذهب ائمه گرام غایت اهتمام بجای می‌آرد.
مولانا نور الدین محمد در ایام سلطنت روزافزون در بلده اصفهان بتفویض منصب قضا اختصاص یافت و پرتو انوار دیانت و امانتش بر وجنات روزگار اهالی آندیار تافت تا غایت در همان ولایت متوطن است و بر مسند حكومت امور شرعیه متمكن امیر اسماعیل شنب غازانی حاوی فضایل و كمالات نفسانی بود و در اوایل ایام اقبال نواب كامیاب شاهی باجل طبیعی از عالم انتقال نمود امیر عبد الوهاب در سلك اجله سادات صاحب‌سعادات آذربایجان منتظم بود و در زمان یعقوب میرزا بلوازم امر شیخ الاسلامی قیام مینمود از اكتساب فضایل و كمالات بهره تمام داشت و بقلم دیانت و پرهیزكاری همواره نقش شریعت وری و دینداری بر لوح خاطر مینگاشت در مبادی ایام كشورستانی شاه دین‌پناه هراس بیقیاس بخاطر راه داده از تبریز بهراة شتافت و پرتو انوار رعایت و عنایت خاقان منصور و اولادش بر وجنات
ص: 609
احوال آنسید ستوده‌خصال تافت چنانچه در مجالس بر اكثر سادات خراسان آنسید عالیشان را تقدیم دادند و سیورغال مناسب تعیین كرده ابواب انعام و احسان بر روی روزگار خجسته آثارش گشادند و چون خاقان منصور بجوار مغفرت ملك غفور انتقال نمود ا؟؟؟ یر عبد الوهاب از بدیع الزمان میرزا رخصت حاصل كرده بآذربایجان مراجعت فرمود و بعد از وصول بمقصد مشمول عواطف بیدریغ نواب كامیاب شاهی شده در ظلال اقبال لا یزال از تاب آفتاب حوادث ایمن گشت و در سنه احدی و عشرین و تسعمائه از درگاه عالم‌پناه برسم رسالت نزد سلطان سلیم رفت و پس از اداء پیغام باعزاز و اكرام مخصوص گشته رخصت معاودت نیافت لا جرم بناكام همدران ولایت رحل اقامت انداخت و ظاهرا تا غایت كه تاریخ هجری بسنه ثلثین و تسعمائه رسیده آنجناب در قید حیاتست و بفراغت اوقات میگذراند شیخ صفی صنع اللّه از اوایل زمان یعقوب میرزا الی یومنا هذا در بلده فاخره تبریز بر سجاده تقوی و پرهیزكاری متمكن است و نزد اكثر مردم آندیار بتزكیه نفس نفیس و تصفیه خاطر خطیر اشتهار دارد جمعی كثیر از درویشان و گوشه‌نشینان طریق ارادتش میپویند و از وی طلب ارشاد و تلقین نموده بصحبت شریفش تیمن و تبرك میجویند قاضی مسافر عالمی است متبحر و بطلاقت لسان و فصاحت بیان مباهی و مفتخر و آنجناب در ایام دولت ابد الاتصال شاه مرتضوی خصال در تبریز بمنصب جلیلة- المراتب قضا سرافراز شد و تا غایت بلوازم آن امر اشتغال مینماید و گاهی ابواب افاده علوم نیز بر روی روزگار طلبه میگشاید قاضی شیخم فاضلی است عالم و بحسب و نسب از جمله اشراف و اعاظم و حالا منصب تدریس و تولیت مدرسه شریفه نصریه تعلق بدانجناب میدارد و بر وفق شرط واقف بلوازم آن مهم قیام و اقدام مینماید قاضی نصر اللّه بغدادی در دار لسلطنه تبریز بر مسند قضا متمكن است و از علوم شرعیه وقوفی تمام دارد و مهام فرق انام را بر نهج امانت و دیانت فیصل میدهد مولانا عبد الصمد بجودت ذهن و حدت طبع سرآمد فضلاء آذربایجان است و بواسطه سعت مشرب احیانا بشرب مآء العنب اشتغال مینماید تدریس یكصفه از مدرسه متبركه نصریه تعلق بدانجناب میدارد و در مدرسه خواجه علیشاه جیلان نیز شرایط افاده بجای می‌آورد مولانا میرك كیانی در سلك عظماء علماء تبریز منتظم است و در علم تفسیر و معانی و بیان مهارت كامل حاصل دارد مولانا ضیاء معاصر یعقوب- میرزا بود و در زمان عنفوان جوانی جهة تحصیل بدار السلطنه هراة توجه فرمود و بعد از چندگاه كه در آن دیار در ظل تربیت و رعایت امیر نظام الدین علیشیر بسر برد میل وطن كرد بار دیگر روی به تبریز آورد و او بحقر جثه و لطف طبع اتصاف داشت و اشعار دلپذیر بر صحیفه ضمیر مینگاشت این مطلع از آن جمله است مطلع
خوش آنساعت كه آید ترك من شمشیر كین با اورقیبان جمله بگزیرند من مانم همین با او شیخ علاء الدین علی بن عبد العال علو مرتبه آن نقطه دایره تقوی و طهارت در علم تحصیل و فقاهت بمثابه‌ایست كه در مذهب علیه امامیه نزدیك بسرحد اجتهاد رسیده و از غایت تبحر در علوم عقلی و نقلی معتقد حكام اسلام و مرجع علما
ص: 610
واجب الاحترام گردیده فصاحت بیان و طلاقت لسان آنحضرت از درجه توصیف بلندتر است و نهایت دینداری و پرهیزكاریش نزد اكابر و اصاغر بشر امری مقرر از جمله مؤلفات بلاغت سماتش حاشیه الفیه و رساله جفریه در میان طوایف انام مشهور است و در تاریخ مذكور حدود بغداد و نجف از طلعت خورشید خاصیتش فایض النور شیخ ابراهیم حلی بصفت علم و عمل موصوف است و بغایت تقوی و دیانت معروف هرگز از هیچ پادشاهی انعام و سیور- غال قبول ننموده و بمحقر چیزی كه از زراعت حاصل میكند قناعت فرموده جمعی كثیر از طلبه علوم و درویشان در صحبت شریفش بسر میبرند و از نتایج طبع و میامن باطنش بهرور بوده شرایط تلمذ و ارادت بجای می‌آورند سید محمد لیث قدوه نقباء نجف و زبده اصحاب فضل و شرفست ذات خجسته‌صفاتش بمكارم اخلاق و محاسن اوصاف موصوف و اوقات فرخنده ساعاتش باصناف طاعات و عبادات مصروف شیخ زین الدین علی قدوه اشراف علماء عرب و جامع اصناف فضل و ادب است بكمال امانت و دیانت موصوف و بغایت تقوی و پرهیزكاری معروف و آنجناب در شهور سنه ثمان و عشرین و تسعمائه بدار السلطنه هراة تشریف آورده منظور نظر عاطفت نواب نامدار مظهر عدل و احسان انیس الحضرت البهیه درمشخان گشت و بمنصب شیخ الاسلامی و اقضی القضاتی منصوب شده پایه قدر و منزلتش از امثال و اقران درگذشت بعد از آنكه قرب دو سال بلوازم آنمنصب پرداخت میل وطن مالوف نموده علم عزیمت بصوب دیار عرب برافراخت سید نعمة اللّه حلی در سلك اجله سادات و علماء حله انتظام دارد و در اواخر سنه تسع و عشرین و تسعمائه بلده فاخره هراة را بیمن مقدم شریف مشرف ساخته چندگاهی در مصاحبت شیخ زین الدین علی بسر برده و همراه آنجناب روی توجه بعربستان آورد و قاضی ضیاء الدین نور اللّه ولد قاضی درویش محمد بن خواجه شكر اللّه وزیر و برادرزاده قاضی عیسی بود و در ایام حكومت امیر خان در بلده فاخره هراة متكفل منصب قضا شده چند سال در غایت امانت و دیانت بلوازم آن امر قیام نمود و آنجناب از اقسام فضایل و كمالات بهره تمام داشت و بجودت طبع و لطافت ذهن موصوف بوده اشعار دلفریب بر صحیفه روزگار مینگاشت و در انشاء مكاتیب غایت بلاغت بجای می‌آورد و بدانه برو احسان مرغ دل طوایف انسان را صید می‌كرده وفاتش در اوایل شعبان سنه سبع و عشرین و تسعمائه اتفاق افتاد و در كازرگاه مدفون شد مدت عمر عزیزش نزدیك بشصت سال بوده از قاضی نور اللّه نور اللّه مرقده پسری در غایت رشد و صلاحیت موسوم بامیر محذوم و آن مخدوم حالا در سلك خواص حضرت ممالك‌پناهی حبیب الهی انتظام دارد و بسبب وفور مكارم اخلاق و محاسن آداب پیوسته همت بر تمشیت مهام فرق انام میگمارد قاضی عبد الرحمن برادر خوردتر قاضی نور اللّه بود و در ایام دولت ابد پیوند شاهی قرب بیست سال در دار السلطنه تبریز بلوازم منصب اقضی القضاتی قیام مینمود جمال حالش بحلیه علم و دیانت آرایش داشت و در اواخر سنه تسع و عشرین و تسعمائه رایت عزیمت بصوب سفر آخرت برافراشت نواب درگاه عالمپناه اولاد امجاد آنقاضی والانژاد را بپرسش و نوازش اختصاص دادند و زمام امور آنمنصب را در قبضه درایت ولد ارشدش نهادند مولانا درویش
ص: 611
دبكی از ولایت قزوین بود و در بدایت حال بصنعت خشت مالی مشغولی مینمود جودت نظمش بمرتبه‌ایست كه امیر نظام الدین علیشیر در مجالس النفایس مرقوم قلم لطائف رقم گردانیده كه تا مرا بحال شعرا شعور واقع است از جانب عراق بهتر از اشعار مولانا درویش نظمی نشنیده‌ام این مطلع از رشحات كلك بلاغت نظام اوست كه مطلع
خوابدیدم در هوا شاهین او صیدی ربودچون شدم بیدار مرغ دل بجای خود نبود مولانا شهیدی در سلك شعراء بلده قم انتظام داشت و مزاجش بهزل و مزاح بغایت راغب بود و در بدیهه ابیات نیكو نظم مینمود اینمطلع از نتایج طبع اوست كه مطلع
بیا ای عشق آتش زن دل افسرده ما رابنور خویش روشن كن چراغ مرده ما را مولانا شمس الدین محمد خضری در سلك اعاظم علما و اتقیاء بلده فارس انتظام دارد و درین اوقات در بلده كاشان ساكن بوده پیوسته همت عالی‌نهمت بر افاده علوم میگمارد و در اوایل اینسال یعنی سنه ثلثین و تسعمائه دو رساله یكی تفسیر سوره كریمه فاتحة الكتاب و دیگری مشتمل بر چهل حدیث صحیح بنام نامی حضرت ممالك‌پناهی حبیب الهی تالیف نموده بدار السلطنه هراة فرستاد و از وفور انعام آن ملاذ طوایف انام بصلات كرامند محفوظ و بهرور گشت سید جعفر ولد بزرگتر افتخار اولاد خیر البشر سید محمد نوربخش بود و بلطف طبع و صفای ضمیر اتصاف داشت در زمان خاقان منصور سلطان حسین میرزا بدار السلطنه هراة تشریف آورده منظور نظر اعزاز و احترام آن پادشاه عالیمقام گشت و امراء عظام و صدور گرام جهة مدد معاش آنجناب هر ساله مبلغ پنجهزار دینار كپكی و دویست خروار غله مقرر ساختند از غایت علو همت سر بدان مبلغ و مقدار فرمود نیاورد و در خشم شده عزیمت عربستان كرد و این مطلع از منظومات اوست كه مطلع
ترك من دست چو بر خنجر بیداد بردتشنه را آب زلال خضر از یاد برد شاه قاسم نوربخش ولد ارشد حضرت هدایة پناه امجد سید محمد نوربخش و برادر خوردتر سید جعفر بود لوامع انوار شمایل نبوی از ناصیه حالش ظاهر و لوایح آثار خضایل مرتضوی از جمال كمالش باهر مرآت ضمیر منیرش عكس‌پذیر صور ولایت و ارشاد و فضای خاطر مهر تنویرش مظهر فروغ كرامت و اجتهاد و آنجناب در زمان فرخنده نشان خاقان منصور سلطان حسین میرزا از عراق بخراسان تشریف آورده آن پادشاه عالیشان در تعظیم و تكریم اخذ ذوی الاحترامش مبالغه فرمود و میرزا كیچیك دست ارادت در دامن متابعتش زده همواره از باطن سیادت میامنش اقتباس انوار سعادت مینمود و بعد از آنكه میرزا كیچیك داعی حق را لبیك اجابت گفته وفات یافت شاه قاسم بر وفق حدیث حب الوطن من الایمان بصوب عراق شتافت و در ولایت ری متمكن گشته پرتو لطف و احسانش بر وجنات ساكنان آنحدود تافت و چون شاه دین‌پناه لواء كشورگشائی برافراخت آنجناب را كما ینبغی مشمول مراحم بیدریغ گردانیده از سایر سادات عالم و منتسبان دودمان حضرت خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلم بمزید انعام و اكرام مستثنی و ممتاز ساخت و شاه قاسم در ظلال دولت ابدی الاتصال در كمال فراغبال اوقات خجسته ساعات بگذرانید تا در شهور سنه سبع و
ص: 612
عشرین و تسعمائه ندای (یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ) را بگوش هوش شنیده متوجه ریاض قدس گردید و حالا نبیره پسری آنجناب شاه قوام الدین بن شاه شمس الدین قایم‌مقام جد بزرگوار گشته باحیاء سنن سنیه آباء عظام قیام مینماید و بصفت علو همت و سمو رتبت موصوف بود ابواب لطف مكرمت بر روی روزگار كبار و صغار میگشاید ع بیادگار بمانی كه بوی او داری شاه بهاء الدین فاضلترین اولاد شاه قاسم نوربخش بود و بمزید علم و دانش از سایر ساداة صاحب‌سعادات ممتاز و مستثنی مینمود همواره اوقات خجسته ساعات را باداء وظایف طاعات مصروف میداشت و در تتبع سنن سنیه آباء عظام خویش كوشیده نقش افاده و ارشاد بر صحایف خواطر مینگاشت و آنجناب در اواخر ایام زندگانی خاقان منصور سلطان حسین میرزا از جانب عراق بدار السلطنة هراة تشریف آورده در خانقاه خواجه افضل الدین محمد كرمانی كه در بیرون درب عراق بود نزول اجلال فرمود و منظور نظر رعایت آن پادشاه عالیجاه گشته چندگاه در ظل عاطفتش برآسود و چون حضرت خاقان منصور وفات یافت و شرار تفرقه و پریشانی درون متوطنان بلاد خراسان را فروتافت شاه بهاء الدین بصوب عراق و آذربایجان شتافته در سلك ملازمان بارگاه عالم‌پناه شاهی منتظم گشت و بعد از دو سه سال كه در كمال اقبال ملازمت نمود بحسب اقتضاء قضا مؤاخذ شده درگذشت مولانا امیدی بجودت طبع سلیم و حدت ذهن مستقیم و اتصاف بفضایل نفسانی و اكتساب كمالات انسانی سرآمد شعراء زمان و مرجع فضلاء دوران بود و آنجناب در ذی الحجه سنه سبع و عشرین و تسعمائه در ملازمت نواب نامدار انیس الحضرة- البهیة درمشخان بدار الملك خراسان آمده چندگاه ساحت آنولایت را بیمن مقدم شریف مشرف داشت و الحق در آن اوقات با اصحاب علم و كمال باحسن وجهی سلوك نموده همواره همت بر سرانجام مهام میگماشت و در شهور سنه تسع و عشرین و تسعمائه بمبالغه و الحاح تمام رخصت مراجعت بصوب مملكت ری كه وطن مألوف و مسكن معهودش بود حاصل نمود و بعد از طی منازل و قطع مراحل بمقصد رسیده روزی‌چند از رنج راه برآسود در آن اثنا جمعی از اهل شر و فساد كه از آنجناب كینه دیرینه در سینه داشتند قاصد انهدام بناء حیاتش گشتند و شبی با تیغهای كشیده بر سر بالینش رفته چند زخم بر وی زدند تا برحمت الهی پیوست و روز دیگر هرچند حكام آنولایت تفحص تفتیش نمودند نه از قاتل خبری شنیدند و نه بر حقیقت جریمه مقتول مطلع گردیدند اینمطلع از نتایج طبع مولانا امیدیست كه مطلع
تو ترك نیم مستی من مرغ نیم بسمل‌كار تو از من آسان كام من از تو مشگل امیر ركن- الدین محمد اختر برج سیادت و دینداریست و گوهر درج سعادت و بزرگواری و آنجناب برادر حمیده سیر حضرت نقابت منقبت افادت پناهی جمال الاسلامی است كه بر مسند صدارت شاهی تمكن دارند و بوفور فضل و كمال و غایت جاه و جلال همواره همت عالی‌نهمت بر تمهید اساس دین و دولت و تشیید اركان ملك و ملت میگمارند و امیر ركن الدین محمد در ولایت استرآباد كه مولد و منشاء ایشانست اقامت مینمایند و پیوسته ابواب لطف و
ص: 613
احسان بر روی روزگار متوطنان جرجان میگشایند در باب معموری و آبادانی آن مملكت مساعی جمیله بتقدیم میرسانند و در اشاعه خیرات و مبرات اهتمام می‌فرمایند بدانچه میتوانند امیر قاسم نجفی شرف سادات جرجان و قدوه اعیان اطراف جهانست منصب نقابت آنولایت بحكم پادشاه امامت مرتبت تعلق بدانجناب میدارد و از روی امانت و دیانت پیوسته همت بر تحقیق انساب سادات آن حدود می‌گمارد ذات واجب الاحترامش بصفت بذل و سخا موصوفست و زمام اهتمامش بصوب ترفیه حال مساكین و فقرا معطوف (ان اللّه عطوف رؤف) مولانا سلطان حسین خیابانی بر مسند قضاء ولایت اسفراین تمكن دارد و خود را در سلك افاضل و بلغا منتظم میشمارد.
امیر شمس الدین علی سبزواری در نسبت نسب عالی و رتبت حسب متعالی از فرق نقباء ذوی المعالی امتیاز تمام دارد و بصفت تقوی و طهارت موصوف بوده علی الدوام خوان ضیافت در نظر خواص و عوام انام می‌گسترد وجه معاش و ماده انتعاش آنجناب از زراعت مواضع ملكیه موروثی و مكتسبی مقرر دور و نزدیك و ترك و تازیك از حاصل مزارعش كامیاب و بهرور پدر فرخنده اختر آن قدوه اولاد اخیر البشر امیر جلال الدین قاسم نقیب بود كه نبیره امیر شمس الدین علی النقیب النجفی الكوفیست و والده ماجده‌اش صبیه سلبیه میرزا محمود خواجه لاق كه پسرعمه سلطان سعید میرزا سلطان ابو سعید است از جناب نقابت قباب امیر نظام الدین عبد القادر كه در علم انساب مقتدای اولو الالباب بود استماع افتاده كه امیر سید شمس الدین علی النقیب بواسطه اختلافی كه در میان نقباء نجف دست داد از وطن مالوف طریق مسافرت اختیار كرده در ایام سلطنت سلطان سعید بخراسان رسید و كثرت خیل و حشم و اتباع و خدم آنسید ستوده‌شیم بمثابه بود كه ظاهرا پیش از آن نقیبی به آن حشمت و عظمت از عراق عرب باین بلاد نیامده بود و آنحضرت از جمله سادات مختاریه است و علو حسب و سمو نسب بنی مختار در عربستان بدرجه و سمت اشتهار دارد كه صغار و كبار آندیار بكلام (السماء للملك الجبار و الارض للنبی المختار) اقرار دادند و سلسله نسب سادات مختاریه كه از زمره كریمه عبیدی‌اند بامام چهارم زین العابدین علی ابن الحسین علیهما السلام اتصال مییابد و اكنون امیر شمس الدین علی اخلاق رضیه و اعراق مرضیه را علاوه این نسب عالی ساخته بر مسند تقدیم در رتبه نقابت متمكن است و توقع و ترفع و تقدم مردم بر آن‌جناب غیرممكن و صحت آنچه قلم رقم كرد نزد اهل عالم بیریب (و هو خبیر الشهادة و عالم الغیب).
امیر ابو القاسم در ولایت نیشاپور قدوه سادات و نقباء ذوی المكارم است و ناظم امور و مهمات اصاغر و اعاظم پدر بزرگوارش امیر سراج الدین علی نیز در زمان سلطنت خاقان منصور سالهای موفور در آن دیار در كمال اعتبار روزگار میگذرانید و بامر زراعت اشتغال نموده وجه معیشت از آن ممر بهم میرسانید امیر فرید الدین جعفر پدر خجسته سپرش امیر رفیع الدین حسین بن امیر ناصر الدین قریش است كه در ایام دولت خاقان منصور
ص: 614
مقدم جمهور سادات نیشاپور بود و والده نیك‌اخترش دختر خواجه قوام الدین نظام الملك خوانی كه سالهای فراوان بوزارت آن پادشاه عالیجاه قیام مینمود و امیر فرید الدین جعفر بتمهیذ بساط عیش و نشاط بغایت مایل و راغبست و از اختلاط فرق انام و دخل در مهام خواص و عوام بسیار محترز و مجتنب امید آنكه شرف سیادت دستگیری كرده بالاخره بسلوك طریق آباء و اجداد بزرگوار اشتغال نماید و دست از ارتكاب شراب بازداشته ابواب انابت بر روی روزگار خویش بگشاید و التوفیق من اللّه تعالی انه قادر علی ما یشاء
امیرزاده محمد ولد بزرگتر امیر غیاث الدین عزیز است كه در زمان فرخنده نشان خاقان منصور بر اكثر نقباء مشهد مقدسه رضویه علی راقدها تحف السلام و التحیة رتبه تقدم داشت و صحت انتساب امیرزاده محمد و سایر نقباء آن بقعه متبركه مانند امیر علی اكبر كه بامیر مهین اشتهار دارد و برادر خجسته سیرش امیر غیاث الدین محمد بسان فروغ آفتاب بر تمامی فرق معشر بشر ظاهر و هویداست و عظم شان و شرف دودمان آنسادات عالیمكان محتاج بشرح و بیان نیست ع بماهتاب چه حاجت شب تجلی را.
امیر محمد ولد امیر تاج الدین علی است كه در سلك اعاظم نقباء روضه رضویه انتظام داشت و امیر محمد بمحاسن آداب و مكارم اخلاق موصوفست و درین اوقات بمنصب قضاء ولایت طوس و مشهد مقدسه منصوب گشته و در تمشیت آن امر شرایط امانت و دیانت بجای می‌آورد.
امیر نظام الدین عبد الحی استرآبادی پدر بزرگوارش سید عبد الوهاب در مملكت جرجان از جمله اعاظم سادات عالیجناب بود و مدتی مدید بمنصب قضا و احتساب منصوب گشته در فیصل قضایا و انتظام امور برایا اهتمام مینمود و امیر عبد الحی در شهور سنه اثنی و تسعین و ثمانمائه از بلده استرآباد بدار السلطنه هراة خرامیده همگی اوقات خجسته ساعات را بتحصیل علوم عقلی و نقلی مصروف داشت و بواسطه جودت ذهن و حدت طبع باندك زمانی قصب السبق از امثال و اقران ربوده رایت مهارت در فنون محسوس و مفهوم برافراشت لا جرم منظور نظر عاطفت اركان دولت خاقان منصور شده در مدرسه مهد علیا گوهرشاد آغا بمنصب تدریس منصوب گشت و كما ینبغی بلوازم افاده مشغولی مینمود تا وقتی كه ماهچه لوای كشورگشای شاهی بلدان خراسان را تسخیر فرمود آنگاه بیشتر از پیشتر تربیت و رعایت یافت و آفتاب انعام و احسان حكام خراسان بر وجنات احوال اقبال مآلش تافت و در وقتی كه حضرت سیادت‌منقبت سعید شهید امیر غیاث الدین محمد بن امیر یوسف از منصب قضا استعفا جست آنجناب متعهد فیصل قضایاء شرعیه شده چند سال در كمال استقلال بمراسم آن امر خطیر پرداخت و اكنون حضرتش در غایت اعزاز و احترام هم در دار السلطنه هراة مقام و آرام دارد و همواره خاطر ستوده مآثر بر نشر مسایل علوم
ص: 615
دینیه و اظهار خفیات معارف یقینیه میگمارد و بیشایبه تكلف و غایله تصلف در روزگار امیر عبد الحی بمزید علم و دانش بر اكثر صنادید خراسان فایقست و قلم فصاحت بیان و زبان بلاغت نشانش مظهر انوار حقایق نقوش مباحث اصناف علوم بر لوح ضمیر منیرش مرتسم و امور فتاوی و قضایاء شرعیه بیمن توجه خاطر خطیرش منتظم شعر
(لیس كلامی نفی بنعت كماله‌صل الهی علی النبی و آله) امیر علاء الدین علی قاینی ولد ارشد امیر نظام الدین عبد الواحد است كه در سلك اما جد سادات قهستان انتظام داشته و پیوسته تخم خیرخواهی و نیك‌اندیشی در زمین دل متوطنان آن ولایت میكاشته و حالا پایه قدر و منزلت امیر سید علی بمزید مكنت و ثروت و كثرت ضیاع و عقار و افزونی اتباع و اموال از مرتبه والد نامدار تجاوز نموده و بواسطه كرم جبلی و سخاوت اصلی همواره خان ضیافت گسترده و ابواب انعام و احسان برگشوده همت وافر مكرمتش خورشید صفت صفت رفعت یافته و انوار ضمیر وافر موهبتش از مطلع سیادت بر وجنات احوال فقراء شكسته‌بال تافته بیت
همیشه طالعش مسعود باداظلال دولتش ممدود بادا.
امیر عبد الحی رازی در میان خورد و بزرگ بامیر خورد مشهور است و بوفور جود و احسان بر السنه و افواه طوایف انسان مذكور و آنجناب در سلك آباء اعمام حضرت نقابت منقبت شهید انتظام دارد و در صغر سن از ری ببلده فاخره هرات آمده در ظل تربیت و رعایت آنحضرت بتحصیل علوم اشتغال نمود و بواسطه وفور قابلیت باندك زمانی ترقی تمام فرمود و بعد از وقوع شهادت امیر غیاث الدین محمد بدرگاه عالمپناه شتافته باصناف الطاف نواب كامیاب شاهی اختصاص یافت و چنانچه مذكور شد مشمول انعام و احسان بیدریغ رخصت مراجعت حاصل كرده عنان بصوب دار السلطنه هراة تافت و حالا در آن بلده توطن دارد و در پناه دولت درمشخان در مهاد آسایش و فراغت بسر میبرد امیر كمال الدین حسن الحسینی بحسن خلق و لطف طبع و علو همت و وفور سخاوت موصوفست و از جمله اشراف سادات جرجان بمزید فضل و احسان معروف و آنجناب نیز در زمان روزافزون شاهی در منصب قضاء بلده هراة با امیر نظام الدین عبد الحی شریك بوده چندگاه بفیصل امور شرعیه میپرداخت و مهمات فرق انام را بمقتضای مذهب علیه امامیه بكفایت مقرون میساخت و اكنون منصب تدریس یكی از صفه‌های مدرسه سلطانی بدانجناب تعلق میدارد و گاهی نقش افاده و استفاده بر لوح خاطر مینگارد مولانا عبد العلی بر جندی جامع اصناف علوم محسوس و معقولست و حاوی انواع مسائل فروع و اصول در علم نجوم و حكمیات بیمثل و بدلست و در شیوه زهد و تقوی ضرب المثل علم حدیث را نزد خواجه حافظ غیاث مطالعه نموده و فنون حكمی را در درس مولانا منصور ولد مولانا معین الدین كاشی تحصیل فرموده و سایر علوم متداوله را از مولانا كمال الدین شیخ حسین القنوی كسب كرده و در خدمت شیخ الاسلامی و مولانا سیف الدین احمد التفتازانی و مولانا كمال الدین مسعود شروانی نیز
ص: 616
شرط تلمذ بجای آورده و آن جناب بصفت تواضع و پرهیزكاری و حلم و دینداری اتصاف دارد و همواره نقش افاده و تالیف بر صحیفه خاطر شریف مینگارد بر تذكره و تحریر مجسطی و شمسیه حساب و زیج جدید گوركانی شروح مفیده در سلك تحریر كشیده و بنام نامی حضرت ممالك‌پناهی حبیب الهی رساله شریفه در باب ابعاد و اجرام در عقد انشاء منتظم گردانیده
امیر نظام الدین سیدی احمد و سید میرك دو جوان پسندیده‌خصال حمیده افعالند بكمال صلاح و تقوی موصوف و بصفت علم و فطانت معروف پدر بزرگوار ایشان امیر خصال الدین محمد است برادر اعیانی حضرت نقابت‌پناه هدایت دستگاه امیر جمال- الحق و الحقیقة و الدین عطاء اللّه سلمه اللّه و ابقا و امیر خصال الدین در زمان فرخنده‌نشان خاقان منصور سلطان حسین میرزا بامر درس و افاده میپرداخت و گاهی بموعظه نیز اشتغال نموده فرق انام را بنصایح سودمند مستفید و بهرور میساخت اما حالا بنابر كبر سن و ضعف مزاج در زاویه عزلت منزل گزیده و همگی اوقات شریف را باداء وظایف طاعات و عبادات مصرف گردانیده و ازین دو پسر فضیلت اثرش ا؟؟؟ یر نظام الدین سیدی احمد در یكی از صفه‌های مدارس سلطانی بدرس و افاده مشغولی می‌نماید و سید میرك بر سر مزار مقرب حضرت باری خواجه عبد اللّه انصاری در ایام پنجشنبه بنصیحت فرق انام پرداخته ابواب تقریر معانی حدیث و تفسیر میگشاید از افاده طبع دراك آن یك طلبه علوم محسوس و مفهوم مستفید و كامیاب و از افاضه ضمیر فیض‌پذیر این یك روضه هدایت و ارشاد ناضر و سیراب ع همیشه ظل ایشان باد ممدود
خواجه عبد المومن و خواجه محمد مومن جوانان حمیده اخلاق خجسته اطوارند بسلامت نفس موصوف و باستقامت طبع معروف و پدر بزرگوار ایشان خواجه شهاب- الدین عبد اللّه مروارید است كه شمه از فضایل و كمالات او را در اثناء ذكر صدور خاقان سبق ذكر یافت و جد مادری ایشان خواجه سیف الدین مظفر شبانكاره كه مدتی مدید پرتو اهتمامش بر سرانجام امور وزارت پادشاه مرحوم مشار الیه میتافت و مهارت خواجه محمد مومن در تحریر خطوط اصول بدرجه رسیده كه حالا در عراق و خراسان تمامی خوشنویسان آن جناب را مسلم می‌دارند و رشحات خامه مشگین عمامه‌اش را سرمشق خویش میشمارند و خواجه محمد مومن درین زمان خجسته‌نشان مشمول عنایت و التفات حضرت ممالك‌پناهی حبیب الهی گشته بمنصب جلیلة المراتب معلمی شاهزاده وافر مناقب ابو النصر سام میرزا سرافراز شد و اكنون بلوازم آن امر اشتغال دارد و گاهی خاطر بر كتابت كلام مجید سبحانی میگمارد میرزا قاسم ناظم مناظم فضایل نفسانی و سالك مسالك شجاعت و پهلوانی است پدر خجسته سیرش خواجه جلال الدین میركی در علم نجوم و سیاق بیمثل زمان خود بود و مدتی مدید بوزارت پادشاه سعید سلطان بدیع الزمان میرزا قیام مینمود بعد از آن ترقی فرموده بمنصب امارت دیوان رسید و امور ملك و مال بیمن سعی و اهتمامش منتظم گردید و میرزا
ص: 617
قاسم امام در جوانی میل تحصیل علوم كرده بمطالعه رسایل متداوله پرداخت و در خط تعلیق و نستعلیق رایت خوشنویسی برافراخت و ایضا آنجناب در فن شطرنج خواه صغیر و خواه كبیر مهارت تمام دارد و بواسطه اتصاف بوفور مكارم اخلاق و محاسن آداب همواره نقش خیرخواهی بر صحایف ضمایر اكابر و اصاغر مینگارد اشعار دلفریبش بسلاست الفاظ و جودت معانی مزین است و منشات پرزینت و زیبش درنظر فضلاء سخنور مطبوع و متحسن و میرزا قاسم حالا بغایت ایزد تعالی در سده سنیه انیس الحضرة البهیه درمشخان در سلك انچكیان انتظام یافته و پرتو انوار عاطفت نواب نامدار آنخان معدلت آثار چنانچه میباید بر وجنات احوال خجسته مآلش تافته از منظومات كلك درربار میرزا قاسم سه بیت بخاطر بود خامه بتحریر آن مبادرت نمود نظم
شد مرا كاسه سر خاك در میخانه‌باشد از گردش ایام شود پیمانه
ز آشنایان همه بیگانه شدم بهر تو من‌آشنا ناشده گشتی تو ز من بیگانه
پیش واعظ منشین قصه طوبی مشنوقدیر افراز كه كوته شود این افسانه مولانا نور- الدین محمد ولد مولانا نظام الدین عبد القادر طبسی است او در علوم شرعیه و نوشتن سلوك و سجلات و تمسكات وقوف تمام دارد و در زمان سلطنت خاقان منصور بمنصب قضاء گازرگاه منصوب بود و در ایام دولت ابد پیوند شاهی بیشتر از پیشتر تربیت یافته سه چهار سال در دار السلطنه هراة باتفاق سایر قضاة اسلام قضایاء فرق انام را فیصل میداد و حالا نیز در آن امر دخل دارد و در قطع و فصل امور شرعیه شرایط اهتمام بجای می‌آورد مولانا حسامی واعظ از جمله اقربا و تلامذه مولانا محمد بن حسام الدین قهستانیست و بهمان مناسبت حسامی تخلص مینماید و او بطلاقت لسان و فصاحت بیان موصوفست و بكثرت قوت حافظه معروف چنانچه حكایات طویل الذیل را بهمان عبارت كه در كتب مصنفین مسطور است بر سر منبر بر زبان می‌آورد و حالا در ایام جمعه در مسجد جامع دار السلطنه هراة بموعظه میپردازد و روزهای چهارشنبه در سر مزار پیر مجرد خواجه ابو الولید احمد قدس سره خلایق را بنصایح و مواعظ محظوظ و بهره‌ور میسازد امیر نظام الدین عبد الحی منشی در سلك سادات عظام نیشابور منتظم است و پدرش امیر ابو تراب از جمله اكابر اهل قلم بود اما امیر نظام الدین بواسطه صلاحیت جبلی و ملایمت اصلی از مبادی ایام صبی اوقات را بتحصیل علوم صرف نموده در هنگام جوانی اكثر كتب متداولات را مطالعه فرمود و چون آنجناب بحسن خط تعلیق وجودت عبارت موصوفست در زمان سلطنت محمد خان شیبانی چندگاه صاحب‌منصب انشا بوده بتحریر احكام و مناشیر میپرداخت و در ایام دولت شاهی مدرس مدرسه امیر نظام الدین علیشیر شده یكدو سال لوازم آن امر را بجای آورد و در سنه ثلثین و تسعمائه ترك آنشغل كرده بسبب بعضی از امور التماس تدریس یكی از مدارس استرآباد نمود و حسب المدعا فرمان عالی حاصل كرده بدانجانب توجه فرمود مولانا میر علی بسیادت مشهور است و در خط نستعلیق سرآمد خوش‌نویسان نزدیك
ص: 618
و دور طعبش بنظم اشعار ملایمت تمام دارد و احیانا ابیات و معمیات بر صحیفه روزگار مینگارد و این معما باسم مهدی از جمله منظومات اوست كه معما
خوش آنكه بعشق مبتلا گردیده‌بیگانه ز خویش و آشنا گردیده
یكبارگی از قید خرد وارسته‌در میكده‌ها بیسرو پا گردیده و ایضا این مطلع و رباعی كه مبنی است از صنعت اظهار المضمر و مبنی است بر مدح مربی اهل فضل و هنر نتیجه طبع اوست كه مطلع
دلا بگو غم و دردم اگر بیابی راه‌به پیش آصف عالی‌گهر حبیب اللّه صفت این مطلع آنست كه سر هرحرف را از حروفی كه در مطلع مندرجست چون در ضمیر نگاه دارند و باصطلاحی كه متعارفست عملنموده بمصراعی كه در آخر نوشته شده رجوع كنند بوضوح پیوندد كه حرف مضمر كدام است رباعی
ای ذات تو فیض‌بخش با اهل طلب‌و ز حسن تو گردیده فزون ذوق و طرب
تو معدن ملك جودی و دیده نهندصاحب جاهان بپایت از عین ادب ع شرف ملك و صاحب عهدی مولانا نظام الدین احمد جیلانی از مشاهیر منجمان فطنت نشان است و از علم رمل و طالع مسئله نیز وقوفی تمام دارد و آنجناب در زمان خاقان منصور سلطان حسین میرزا از ولایت جیلان ع بطالعی كه تولا كند بدان تقویم بدار الملك خراسان آمده رقم اقامت بر صحیفه خاطر نكاشت و همگی اوقات خجسته ساعات را بكسب فضایل مصروف داشت و الی یومنا هذا در آن بلده فاخره مقیم است و مشغول بمطالعه فن حكمت و تنجیم و الحمد للّه الخیر العلیم و الصلوة الی رسوله الكریم پوشیده نماند كه ازین زمره عظیم‌شان درین زمان میمنت نشان جمعی كثیر در بلاد عراق عرب و عجم و آذربایجان و فارس و كرمان و خراسان توطن دارند و در ظلال عاطفت لا یزال پادشاه مرتضوی خصال در سایه مرحمت خدام بارگاه جاه و جلال در غایت فراغت و رفاهیت بسر میبرند و ذكر مجموع ایشان موجب اطناب و تطویل بود لا جرم بر تحریر اسامی بعضی از مشاهیر اقتصار نمود اكنون عنان بیان بصوب اختتام كتاب حبیب السیر انعطاف مییابد و برحسب وعده كه در دیباچه مجلد اول كرده شده پرتو اهتمام بر بیان شمه از غرایب و عجائب ربع مسكون می‌تابد ع امید كه توفیق مساعد گردد.
ص: 619