گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سيزدهم
سورة رعد



اشاره
ابن عباس و عطا معتقدند که تمام این سوره،در مکه نازل شده است.کلبی و مقاتل سوره را بجز آخرین آیۀ آن مکی می
اللّ بن سلام نازل شده است.
􀀀
دانند،آیۀ اخیر،در مدینه،در بارة عبد ه
اللّ بن سلام باشد،حال آنکه تمام سوره،در مکه نازل شده
􀀀
سعید بن جبیر گوید:چگونه ممکن است آخرین آیه،در بارة عبد ه
است؟ حسن و عکرمه و قتاده گویند:این سوره-بجز دو آیۀ آن-در مدینه نازل شده است.دو آیۀ دیگر در مکه نازل شده و آیۀ
31 و 32 سوره است.
شمارة آیات:
این سوره،بنا بر نظر شامیان 47 آیه و بنا بر نظر بصریان 45 آیه و بنا بر نظر حجازیان 44 آیه و بنا بر نظر کوفیان 43 آیه است.
(بموارد اختلاف آیات،در جاي خود اشاره خواهیم کرد.)
فضیلت سوره:
ابی بن کعب،از پیامبر گرامی روایت کرده است که:
-هر کس سورة رعد را بخواند،ده حسنه به او داده میشود که با تمام ابرهایی که از آغاز خلقت تا روز قیامت،پدید آمده و می
آید،برابري خواهد کرد و در روز قیامت از آنهایی است که به عهد خداوند وفا کرده اند.
امام صادق(ع)فرمود:
-هر کس سورة رعد را زیاد بخواند،هرگز دچار صاعقه نخواهد شد و اگر
ص : 3
داراي ایمان باشد،بدون حساب وارد بهشت میشود و می تواند افراد خانواده و دوستان خود را شفاعت کند.
تفسیر:
خداوند سورة یوسف را بذکر داستان انبیا خاتمه داد،اکنون این سوره را اینطور آغاز می کند که همۀ اینها آیات کتاب
آسمانی بوده و نازل کنندة آن خداوند یکتاست.
از اینرو می فرماید:
ص : 4
[ [سوره الرعد ( 13 ): آیات 1 تا 2
اشاره
اَللّ
􀀀
یُؤْمِنُونَ ( 1) هُ 􀀀 اَلنّ لا
اسِ 􀀀 أَکْث کِنَّ رََ 􀀀 ابِ وَ اَلَّذِي أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ اَلْحَقُّ وَ ل 􀀀 اتُ اَلْکِت 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . المر تِلْکَ آی 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ي عَلَی اَلْعَرْشِ وَ سَخَّرَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَ  می یُدَبِّرُ اَلْأَمْرَ یُفَصِّلُ 􀀀 ا ثُمَّ اِسْتَو 􀀀 اتِ بِغَیْرِ عَمَ دٍ تَرَوْنَه 􀀀 ماو 􀀀 اَلَّذِي رَفَعَ اَلسَّ
( اءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ ( 2 􀀀 اتِ لَعَلَّکُمْ بِلِق 􀀀 اَلْآی
ترجمه:
این است آیات کتاب و آنچه که از جانب پروردگارت به تو نازل شده و حق است ولی بیشتر مردم ایمان ندارند.
خداوند،کسی است که آسمانها را بدون ستونهایی-که ببینید-بر افراشته، سپس بر عرش اقتدار یافته و ماه و خورشید را-که هر
یک تا وقتی معین در حرکتند- تسخیر کرده است.او تدبیر امور می کند و آیات را تفصیل می دهد،شاید به ملاقات
پروردگارتان یقین پیدا کنید.
تذکر:
را « حم » و« طه » را آیۀ مستقلی به حساب نیاورده است.کوفیان « المر » هیچکس
ص : 5
که « نون » و« قاف »،« صاد » با رءوس آیه هاي بعد شبیه است،گو اینکه مثل « طه » آیه هاي مستقل به حساب آورده اند.زیرا
هستند،به اسامی مفرد، شباهتی ندارند. « نوح » و« باب » شبیه
لغت:
جمع « عُمد » اسم جمع و « عمد » است.بنا بر این « عماد » و« عمود » می باشد.مفرد آن « عُمد » عمد:این کلمه اسم جمع است و بمعناي
است.
اعراب:
اَلَّذِي أُنْزِلَ
است. « الکتاب » باشد یا اینکه در محل جر و معطوف بر « ابِ􀀀 اتُ الْکِت 􀀀 آی » :ممکن است در محل رفع و مبتدا یا معطوف بر
خبر آن است. « الحق » مبتداست « الذي » و اگر « هو الحق » الحق:خبر مبتداي محذوف.یعنی
مقصود:
المر
:در بارة تفسیر این حروف،در آغاز سورة بقره،گفتگو کرده و عقایدي که در بارة آن اظهار شده است،بیان کرده ایم.برخی
ابِ: ابن عباس و حسن گویند:یعنی این 􀀀 اتُ الْکِت 􀀀 منم خداوند که میدانم و می بینم.) تِلْکَ آی )« اللّ اعلم و اري
􀀀
انا ه » گفته اند:یعنی
سوره،همان آیات قرآنی است که وعدة نزول آنها داده شده است.نه دروغ و افتراست و نه سحر.
تورات و انجیل است.یعنی:این اخباري که براي تو نقل کردم،آیاتی است از تورات و « کتاب » مجاهد و قتاده گویند:مقصود از
نشانه هاي شگفت انگیزي است که خدا را به انسان می شناسانند و نشان می دهند « آیات » انجیل و کتابهاي پیشین.منظور از
که:از همه عیبی منزه است و مبري! وَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ: این قرآنی که بر تو نازل شده،حق است، پس بخدا پناه
ببر و بر طبق آن رفتار کن.بنا بر عقیدة ابن عباس و حسن،براي قرآن کریم، دو صفت آورده شده:یکی اینکه:قرآن،کتاب است
و دیگري اینکه:از جانب خداوند
ص : 6
نازل شده است.
لا یُؤْمِنُونَ: 􀀀 النّ
اسِ􀀀 أَکْث کِنَّ رََ 􀀀 وَ ل
ولی بیشتر مردم،تصدیق ندارند که قرآن از جانب خداوند نازل شده و کتابی است بر حق،با اینکه این مطلب واضح است.
ا: 􀀀 اتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَه 􀀀 ماو 􀀀 اَللّ الَّذِي رَفَعَ السَّ
􀀀
هُ
در آیۀ پیش،فرمود:بیشتر مردم، به قرآن کریم،ایمان ندارند.اکنون به ذکر دلیلی پرداخته است که:به موجب آن، تصدیق
بوجود خداوند،حتمی است.
در بارة تفسیر آن دو قول است: .« ستونها » اسم جمع است،یعنی « عمد » همانطوري که گفتیم
-1 مقصود این است که خداوند،آسمانها را بی ستون،بر افراشته است و شما هم می بینید که ستونی ندارد.این قول از ابن عباس
و حسن و قتاده و جبایی و ابو مسلم است.این قول،صحیح تر است.ابن عباس می گوید:مقصود این است که آسمانها نه از پایین
بر ستونی قرار دارند و نه از بالا به چیزي آویخته اند.زجاج گوید:این آیه،استدلال محکمی است بر قدرت خداوند،که
استدلالی از آن واضحتر و محکمتر،نیست،زیرا -چنان که می نگریم-آسمانها زمین را احاطه کرده و کاملا از آن جدا هستند.
یعنی:آسمانها را ستونی که شما مشاهده کنید،نیست،بنا بر این بر پایۀ قدرت بیکران .« عمد » صفت است براي « ترونها » -2 جملۀ
خداوند متعال،استوارند.
( این قول از ابن عباس و مجاهد،منقول است. ( 1
ص : 7
باشد و بنا بر این،مقصود این باشد « عمد » صفت براي « ترونها » 1) -بعید نیست که قول دوم صحیح و جملۀ - 1
که:خداوند،آسمانها را بدون ستونی که شما ببینید،برافراشته است. یعنی:در حقیقت،ستون وجود دارد،لکن شما آن را نمی
بینید و بدینترتیب،این آیه،یکی از معجزات جاودانی و علمی قرآن کریم می باشد و اشاره به نیروي جاذبه است که سراسر
کائنات را بیکدیگر ربط می دهد و همچون ستونی استوار و مستحکم،کرات عظیم آسمانی را در مدار- هاي مخصوص،حفظ
آنهم بر اثر سقوط یک سیب،از درخت، صورت گرفت و ثابت شد که: آنچه « نیوتون » کرده است. کشف نیروي جاذبه،بوسیلۀ
بیند عاقل اندر خشت خام می بیند جاهل اندر آینه
ي عَلَی الْعَرْشِ: 􀀀 ثُمَّ اسْتَو
تفسیر این جمله را قبلا بیان کرده ایم.
که بر تأخیر و مهلت،دلالت دارد-بخاطر این است که:تا -« ثم » هر گاه منظور،تسلط و اقتدار خداوند بر عرش باشد،آوردن کلمۀ
عرشی وجود نداشته باشد،تسلط و اقتدار خداوند،نسبت به آن،مفهومی ندارد.اگر چه اصل قدرت خداوند،ازلی و ابدي
است،لکن تعلق قدرت،بر مخلوقات،هنگامی قابل تصور است که:مخلوقات، به زیور هستی آراسته شده باشند و آفریدگار
بزرگ،آنها را خلق کرده باشد.
وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ:
خداوند ماه و خورشید را رام گردانید تا موجودات عالم و انسانها از وجود آنها نفع ببرند.
کُلٌّ یَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَ  می:
هر یک از آنها،تا وقتی معین،در حرکت خواهند بود.این وقت،روز قیامت است که دنیا فانی میشود و خورشید تیره و ماه
تاریک و ستارگان کدر میشوند.این معنی از حسن است.
درجات و منزل هاي ماه و خورشید است: « وقت معین » ابن عباس گوید:منظور از
خورشید داراي 180 منزل است که روزي یک منزل را طی می کند و همین که به آخر رسید،از سر می گیرد.ماه نیز داراي
180 منزل است که شبی یک منزل،طی می کند و همین که به آخر می رسد،از آنجا تجاوز نکرده،از سر می گیرد.(توجه
داشته باشید که خورشید حرکت مارپیچی دارد و گفتۀ ابن عباس با هیأت جدید ناسازگار است).
یُدَبِّرُ الْأَمْرَ:
خداوند متعال،تدبیر امور آسمانها و زمین و دیگر مخلوقات را از روي حکمت و مصلحت،بر عهده دارد.
اتِ: 􀀀 یُفَصِّلُ الْآی
آیات را به تفصیل و بدنبال یکدیگر،براي مردم بیان می کند، تا بهتر بتوانند در بارة آنها بیندیشند.یا اینکه منظور از
آیات،عجائب عالم خلقت است که هر یک به جاي خود و جداي از دیگري در معرض تماشاي آدمیان قرار دارد و توجه
ایشان را بخود جلب و آنها را بتفکر و تأمل وادار می کند.
اءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ: 􀀀 لَعَلَّکُمْ بِلِق
تا شما بروز قیامت و زنده شدن مجدد،یقین و ایمان پیدا کنید و بدانید که:خدایی که بر این کارها قادر است،قدرت دارد که
شما را
ص : 8
پس از مرگ زنده کند.
این آیه،دلالت دارد بر اینکه:بر انسان لازم است نیروي تفکر خود را بکار اندازد تا خدا را بشناسد و کورکورانه،بتقلید دیگران
سرخوش نباشد.
بدیهی است که اگر آیه،چنین دلالتی نداشته باشد،براي تفصیل آیات، مفهومی وجود نداشت.
ص : 9
[ [سوره الرعد ( 13 ): آیات 3 تا 4
اشاره
ذلِکَ􀀀 ارَ إِنَّ فِی 􀀀 ا زَوْجَیْنِ اِثْنَیْنِ یُغْشِی اَللَّیْلَ اَلنَّه 􀀀 راتِ جَعَلَ فِیه 􀀀 اراً وَ مِنْ کُلِّ اَلثَّمَ 􀀀 اسِیَ وَ أَنْه 􀀀 ا رَو 􀀀 وَ هُوَ اَلَّذِي مَدَّ اَلْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیه
احِدٍ 􀀀 ماءٍ و 􀀀 ی بِ 􀀀 وانٍ یُسْق 􀀀 وانٌ وَ غَیْرُ صِنْ 􀀀 ابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِ نْ 􀀀 جَنّ مِنْ أَعْن
ات􀀀 اتٌ وَ 􀀀 جاوِر 􀀀 اتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ( 3) وَ فِی اَلْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَ 􀀀 لَآی
( اتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ( 4 􀀀 ذلِکَ لَآی 􀀀 ی بَعْضٍ فِی اَلْأُکُلِ إِنَّ فِی 􀀀 ا عَل 􀀀 وَ نُفَضِّلُ بَعْضَه
ترجمه:
و اوست خدایی که زمین را گسترد و در آن کوه هایی استوار و نهرهایی قرار داد و از همۀ میوه ها دو جفت آفرید.با پردة سیاه
شب،روز را می پوشاند.در اینها نشانه هایی است براي مردمی که اندیشه کنند.و در روي زمین قطعه هاي مجاور و باغهایی از
انگور و کشتزارها و نخلهایی که از یک اصل یا چند اصل رسته اند و از یک آب مشروب میشوند،وجود دارد.و ما برخی از
آنها را از لحاظ میوه و ثمر بر برخی برتري بخشیده ایم در اینها آیاتی است براي مردمی که عاقل باشند.
قرائت:
در سورة اعراف گفتگو کرده ایم. « یغشی اللیل النهار » در پیرامون جملۀ
و زرع و نخیل صنوان و غیر صنوان:ابن کثیر،یعقوب و حفص همۀ این
ص : 10
کلمات را برفع و دیگران به جر،قرائت کرده اند.
صنوان:حفص و قواسی-بنا بروایت حلوانی-به ضم صاد و دیگران به کسر خوانده اند.
یسقی:ابن عامر،زید و رویس-از یعقوب-این کلمه را به یاء و دیگران به تاء(تسقی)خوانده اند.
نفضل:کوفیان-بجز عاصم-و روح-از یعقوب-به یاء(یفضل)و دیگران به نون خوانده اند.
تنها بر تاکستانها اطلاق « جنات » می باشد و بنا بر این کلمۀ «... و فی الارض زرع و » را به رفع خوانده اند به تقدیر «... زرع و » اینکه
بر نخلستان نیز اطلاق شده است: « جنه » شده است.در شعر زیر،کلمۀ
کَأن عینی فی غربی مقتله
من النواضح تسقی جنه سحقاً
یعنی:گویا چشمان من همچون دو دلو بزرگی است که باغ نخلی را مشروب می سازد.و اینکه به جر،قرائت کرده اند،بنا بر این
ا􀀀 جَعَلْن » : تنها در مورد تاکستانها بکار نرود بلکه شامل نخلستان و مزارع دیگر نیز بشود.چنانچه می فرماید « جنات » است که کلمۀ
کهف 32 :براي یکی از آن دو برادر،دو باغ انگور قرار دادیم ) « ما زَرْعاً 􀀀 ا بَیْنَهُ 􀀀 ما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْن 􀀀 اهُ 􀀀 ابٍ وَ حَفَفْن 􀀀 ما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْن 􀀀 لِأَحَدِهِ
و باغها را بدرخت خرما محصور ساختیم و میان آنها زراعت قرار دادیم).شاعر می گوید:
اللّ
􀀀
اقبل سیل جاء من امر ه
یحرد حرد الجنه المغله
یعنی:به امر خداوند،سیلی جریان یافت تا مناطق کشت غلات را مشروب سازد.
آن نخلهایی است که « غیر صنوان » و مقصود نخلهایی است که همه از یک ریشه باشند و مقصود از « نخیل » صفت براي « صنوان »
هر کدام از ریشه هاي جداگانه اي باشند.این نخلها همگی از یک آب،مشروب میشوند(یسقی بماء واحد)لکن از لحاظ
ثمر،برخی بر برخی برتري دارند(و نفضل بعضها علی بعض).
ص : 11
و گاهی بر « فُعلان » و گاهی بر وزن « فِعلان » هستند،گاهی جمع آنها بر وزن « فعل » است.کلماتی که بر وزن « صنو » جمع « صنوان » کلمۀ
و بنا بر این کسر و ضم حرف صاد،جایز است. « صنو، صنوان،ذئب،ذوبان،حشِ،حشّان و حُشّان »: هر دو وزن آمده است.مثل
بر می گردد و اگر به تاء بخوانیم،ضمیر آن به همۀ موارد « زرع » را اگر به یاء بخوانیم ضمیر مستتر در آن به « یسقی » کلمۀ
مذکور،بر می گردد.
مقصود:
خداوند متعال،قبلا در بارة نعمتهاي خود سخن گفت و امور مهمی از قبیل:
بر افراشتن آسمانها و رام کردن خورشید و ماه را دلیل یکتایی خود قرار داد.اکنون در بارة زمین و چیزهایی که در آن
است،سخن می گوید.
وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ:
خداوند،کسی است که زمین را از هر طرف،گسترش داد،تا حیوانات،بتوانند بر روي آن زندگی کنند و قرار گیرند.
اسِیَ: 􀀀 ا رَو 􀀀 وَ جَعَلَ فِیه
و در آن کوه هایی استوار،قرارداد،تا زمین را حفظ کنند و اگر میخواست زمین را بوسیلۀ دیگري حفظ کند،برایش ممکن
بود.جز اینکه کوه ها را وسیلۀ حفظ زمین قرار داد،زیرا براي درك و فهم مردم مناسبتر هستند و توجه و دقت مردم را بهتر به
خود جلب می کنند.
اراً: 􀀀 وَ أَنْه
علاوه بر این،زمین را بوسیلۀ نهرها و رودها شکافت،تا آبها جریان پیدا کنند و اگر نهرها و رودها نبودند،اکثر آبها بهدر می
رفت و آبیاري مزارع و باغها غیر ممکن می شد.
ا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ: 􀀀 راتِ جَعَلَ فِیه 􀀀 وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَ
ابن عباس می گوید:یعنی میوه ها و محصولات زمینی که خوراك مردم است،بر دو نوع،آفریده شده اند:سیاه و سفید،شیرین و
ترش،تابستانه و زمستانه،تر و خشک.ابو عبیده گوید:زوج گاهی یکی و گاهی دو تاست مثل:زوج نعل و زوج دو
است.زوج در مورد حیوانات،عبارت از نر و ماده و در مورد میوه ها عبارت از اختلاف در « زوجین » براي تأکید « اثنین » نعل.صفت
رنگ است.ماوردي گوید:یکی از دو زوج،نر و دیگري ماده است.مثل نخلهاي نر
ص : 12
و ماده.در انواع دیگر درختان و نباتات-اگر چه ممکن است زوج آنها مخفی باشد- به این صورت،زوج وجود دارد که برخی
شیرین و برخی ترش،و برخی گوارا و برخی ملیح،و برخی سفید و برخی سیاه،و برخی سرخ و برخی زرد هستند،زیرا هر جنسی
از گیاهان داراي دو نوع است.پس هر میوه اي داراي دو زوج و چهار نوع است.
ارَ: 􀀀 یُغْشِی اللَّیْلَ النَّه
خداوند بوسیلۀ پردة ظلمت شب،روشنایی روز را می پوشاند،این معنی از حسن است.ابن عباس گوید:یعنی شب را در روز و
روز را در شب،داخل می سازد.بقولی یعنی:شب را می آورد تا روشنی روز را ببرد و حیوانات در تاریکی شب،استراحت کنند
و روشنی روز را می آورد،تا ظلمت شب بر طرف سازد و مردم،پی معیشت،روند.
اتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ: 􀀀 ذلِکَ لَآی 􀀀 إِنَّ فِی
در آنچه ذکر شد،بر یکتایی خداوند دلایل آشکاري است تا متفکران براي اثبات صانع،به آنها استدلال کنند.
اتٌ: 􀀀 جاوِر 􀀀 وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَ
در روي زمین است،قسمتهاي مختلفی که مجاور یکدیگر هستند،برخی کوه سخت و فاقد آب و گیاه و برخی نرم و مساعد
براي رویش گیاه و برخی شوره زار.این معنی از ابن عباس،مجاهد و ضحاك است.خداوند متعال در این جمله،به اختلاف
زمینهاي مجاور اشاره می کند،تا نشان دهد که داراي چنان قدرتی است که می تواند اراضی مجاور یکدیگر را داراي
خاصیتهاي گوناگون و احیاناً برخی را شوره زار و غیر قابل کشت و زرع قرار دهد.زجاج گوید:مقصود این است که زمینهاي
مجاور،برخی آباد و برخی غیر آبادند.
وانٍ: 􀀀 وانٌ وَ غَیْرُ صِنْ 􀀀 ابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْ 􀀀 جَنّ مِنْ أَعْن
ات􀀀 وَ و در روي زمین، باغهایی از انگور و کشتزارها و نخلهایی است که از یک اصل خاسته اند یا از اصلهاي مختلف.این معنی از
به معناي اصل است. « صنو » ابن عباس و مجاهد و قتاده است.کلمۀ
غَیْرُ » نخلی است که نخلهاي دیگري اطراف آن را محاصره کرده باشند و « صنوان »: براءِ بن عازب و سعید بن جبیر گویند
نخلهاي متفرق است.جبایی گوید: « وانٍ 􀀀 صِنْ
به معناي امثال است.پیامبر گرامی اسلام فرمود: « صنوان » بمعناي مثل و « صنو »
ص : 13
یعنی عموي انسان،مثل پدر اوست. « عم الرجل صنو ابیه »
احِدٍ: 􀀀 ماءٍ و 􀀀 ی بِ 􀀀 یُسْق
اراضی مجاور و باغها و نخلستانها،همگی بآب نهرها یا بآب باران،مشروب میشوند.
ی بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ: 􀀀 ا عَل 􀀀 وَ نُفَضِّلُ بَعْضَه
برخی از آنها را از لحاظ طعم و رنگ و طبیعت،بر برخی دیگر ترجیح می دهیم،با اینکه آبی که آنها می خورند،یکی است.
در نتیجه،برخی ترش و برخی شیرین و برخی تلخ میشوند و اگر این خاصیتها مربوط به طبیعت آنها بود،نباید میان آنها اختلافی
باشد،با اینکه زمین و آب و هوا یکی است.این خود بهترین دلیل است بر اینکه اینها داراي آفریدگاري قادر هستند که آنها را
میوه اي است که خورده میشود. « اکل » بر طبق حکمت و مصلحت خود به رنگها و طعمهاي مختلف،در می آورد.مقصود از
ذلِکَ: 􀀀 إِنَّ فِی
ابن عباس گوید:یعنی در اختلاف رنگها و طعمها.برخی گویند:
یعنی در آنچه ذکر شد.
اتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ: 􀀀 لَآی
در اختلاف رنگها و طعمها یا در آنچه ذکر شده است، دلایل آشکاري است براي آنهایی که با عقل خود دلایل را مورد
سنجش قرار دهند، بیندیشند و استدلال کنند.
جابر گوید:از پیامبر گرامی اسلام شنیدم که به علی(ع)می فرمود:
یعنی مردم از درختان مختلف هستند و من و تو از یک درخت.آن گاه این « الناس من شجر شتی و انا و انت من شجره واحده »
«... ابٍ􀀀 جَنّ مِنْ أَعْن
ات􀀀 اتٌ وَ 􀀀 جاوِر 􀀀 وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَ » : آیه را قرائت فرمود
ص : 14
[ [سوره الرعد ( 13 ): آیات 5 تا 7
اشاره
ئِکَ􀀀 اقِهِمْ وَ أُول 􀀀 لالُ فِی أَعْن 􀀀 ئِکَ اَلْأَغْ 􀀀 ئِکَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُول 􀀀 إِنّ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أُول
􀀀
راباً أَ ا 􀀀 کُنّ تُ
ا􀀀 ذا 􀀀 قَو أَ إِ وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ لُْهُمْ
لِلنّ
اسِ􀀀 م اَلْمَثُلا وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو غَْفِرَهٍ تُ􀀀 قَب خ ( 5) وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَهِ قَبْلَ اَلْحَسَنَهِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ لِْهِمُ الِدُونَ 􀀀 ا 􀀀 هُم فِیه اَلنّ ارِ 􀀀 أَص حابُ 􀀀ْ
( ادٍ ( 7 􀀀 ما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ ه 􀀀 لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّ 􀀀 ابِ ( 6) وَ یَقُولُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ 􀀀 ی ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ اَلْعِق 􀀀 عَل
ترجمه:
و اگر تعجب کنی،تعجب در گفتار آنهاست که گویند:آیا هنگامی که خاك شدیم،به آفرینشی جدید،باز می گردیم؟!اینانند
که به پروردگار خود کفر ورزیده و اینانند که در گردنشان زنجیرهایی است و اینانند که براي همیشه در آتش خواهند بود.و
از تو میخواهند که کیفر را پیش از پاداش بیاوري،حال آنکه پیش از آنها کیفرهایی دامنگیر اقوام شده است و خداوند براي
مردم در برابر ستمشان صاحب مغفرت و براي آنهایی که سزاوارند،کیفرش سخت است.و مردم کافر گویند:چرا نشانی از
پروردگارش بر او نازل نشد!!همانا تو ترساننده و براي هر قومی رهنما هستی.
ص : 15
تعداد آیات:
پایان آیۀ پنجم و بنا بر این تعداد « لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ » ، از نظر کوفیان،شمارة آیات،به ترتیب فوق سه تاست و از نظر دیگران
آیات،چهارتاست.
قرائت:
را به یک همزة طولانی قرائت کرده است.وي هر جا که دو استفهام جمع « انا » بدون همزة استفهام و « اذا کنا »، أ اذا کنا:ابو جعفر
نافع و یعقوب و سهل،در چنین مواردي همزة استفهام اول را باقی .« واقعه » و« صافات » شود،اولی را حذف می کند،به جز در سورة
جز اینکه قالون از نافع و زید از یعقوب،همزه را مثل ابو جعفر به مدّ می « عنکبوت » و« نمل » می گذارند،بجز در سورة
وي در عین حال هر دو همزه را تلفظ می کند. « نمل » خوانند.کسایی نیز تنها استفهام اول را باقی می گذارد،به جز در سورة
بر « ا انا لفی خلق جدید » را منصوب به فعل مقدري دانسته اند که جملۀ « اذا » آنان که هر دو جمله را با استفهام خوانده اند،محل
.« ا نبعث اذا کنا ترابا »: استفاده میشود.در حقیقت مثل اینکه گفته شده است « نبعث » آن دلالت می کند،زیرا از این جمله
منصوب است به فعل مقدري که از جملۀ مذکور استفاده « اذا » در صورتی که استفهام بر سر جملۀ دوم در نیاید نیز محل
فعل مقدر خواهد بود. « اذا » میشود.در صورتی که جملۀ اول را بدون استفهام بخوانیم نیز عامل
لغت:
عجب و تعجب:روي آوردن چیزي که سبب آن معلوم نیست به انسان.
اغلال:جمع غل،طوقهایی است که بوسیلۀ آنها دست را بگردن می بندند.
استعجال:طلب تعجیل نسبت به امري.منظور از تعجیل،جلو انداختن چیزي است از وقت خود.
است که خوش آیند می باشد. « حسنه » سیئه:خصلتی است که خوش آیند نیست،نقیض آن
« مثله » بفتح میم و ضم ثاء.برخی این کلمه را « مثله » مثلات:کیفرها.جمع
ص : 16
نیز « مُثْلات » و« مُثَلات » بضم میم و ثاء خوانده اند.مثل غرفه و غرفات.در جمع آن « مثلات » بضم میم و سکون ثاءِ،و جمع آن را
گفته اند.
مقصود:
اشاره
در آیات پیش،خداوند متعال بیان کرد که بر آفرینش و اعادة موجودات،قادر است.اکنون می فرماید:اینکه برخی از مردم،منکر
بعث و نشر مردگان میشوند، تعجب آور است.
وَ إِنْ تَعْجَبْ:
اگر،اي محمد،از انکار کافران نسبت به زنده شدن مردگان،تعجب می کنی،با اینکه آنان نسبت به آفرینش اولیۀ
مخلوقات،اعتراف دارند،این تعجب بجاست،زیرا چنین انکاري شگفت انگیز است.بدیهی است که خداوند متعال، متصف به
تعجب نمیشود،زیرا تعجب این است که انسان از سرّ چیزي بی خبر باشد و خداوند از همه چیز آگاه است.
إِنّ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ:
􀀀
راباً أَ ا 􀀀 کُنّ تُ
ا􀀀 ذا 􀀀 قَو أَ إِ فَعَجَبٌ لُْهُمْ
تعجب در این است که آنها می گویند:آیا بعد از آنکه خاك شدیم بار دیگر مبعوث میشویم؟!چگونه چنین چیزي ممکن
است؟! خداوند متعال نطفه را در رحم تبدیل به خون بسته،سپس تبدیل به چیزي شبیه به گوشت جویده،سپس تبدیل بگوشت
می کند.انسان پس از طی این مراحل، دچار مرگ و سرانجام خاك میشود،خاك مادة نخستین آفرینش انسان است.هر گاه
ممکن و جایز باشد که انسان تبدیل بخاك شود،چه مانعی دارد که همین خاك،مجدداً تبدیل به انسان گردد؟! تبدیل خاك
نامیده است.متکلمان اختلاف کرده اند که خداوند چه چیز را از نو می آفریند؟ابو علی « آفرینش جدید »، به انسان را خداوند
جبایی گوید:لازم نیست بدن از ذراتی که روزي جزءِ آن بوده اند،درست شود.بلکه کافی است از موارد این دنیا درست
شود.ابو هاشم و پیروانش گویند:باید از ذرات همین بدن درست شود.
اینها نیز اختلاف دارند.
ص : 17
ابو القاسم بلخی گوید:همۀ اجزاي بدن باز می گردند.ابو هاشم گوید:آن اجزایی باز میگردند،که موجب امتیاز شخص از
دیگران میشوند.در حقیقت نظر وي و قاضی ابو الحسن-یکی دیگر از متکلمان-این است که:یک کالبد لازم است از همان
( اجزاي دنیوي ساخته شود. ( 1
ص : 18
1) -با توجه به شبهۀ آکل و مأکول و شبهات دیگر،همان نظر ابو علی جبائی جالبتر بنظر می رسد،زیرا چنان که می دانیم -1
اجزاي بدن همواره در معرض تغییر و تحول هستند،تا آنجا که ظرف مدت هشت سال،تمام سلولهاي بدن،مشمول قانون
نوسازي آفرینش شده،از بین می روند و سلولهاي جوانتر،جاي آنها را می گیرند.این مطلب مورد تأیید و تصدیق علم است. در
عین حال اگر کسی را که بیست سال پیش دیده ایم،ببینیم،شک نمیکنیم که همان انسان بیست سال پیش است.تنها تفاوتی که
پیدا کرده،از نظر رشد و کمال است و الا ذات او تغییر نیافته است. بنا بر این غیر از اجزا و سلولهاي مادي،چیزي هست که در
تمام این مراحل،یکی است و تغییر نمیکند.این موضوع،در مورد حیوانات هم صادق است ولی در مورد غیر از انسان و
حیوان،با تغییر و تعویض همۀ اجزاي دیگر یگانگی از بین می رود.این مطلب،مؤید این است که هویت و حقیقت انسان و
حیوانات،به چیز دیگري است که می توان به روح انسانی و روح حیوانی تغبیر کرد. نتیجه اینکه شخصیت انسان،وابستۀ باین
اجزاي مادي و سلولها نیست.مسلماً انسانی که اکنون 48 سال از عمرش می گذرد،تا کنون شش بار تمام اجزا و سلولهاي
بدنش تغییر کرده اند،ولی خود او هیچگونه تغییري پیدا نکرده است.به این ترتیب،چه فایده و چه لزومی دارد که در روز
قیامت،از اجزاي همین بدن،بار دیگر بدنی ساخته و پرداخته شود و روح در آن حلول کند؟!وانگهی اگر بخواهند از همین اجزا
بدن را بسازند،با توجه بنوسازیهاي سلولی و تغییرات و تحولات بدنی،باید بدنی خلق شود بعظمت یک کوه!زیرا جمع آوري
تمام اجزا لازم است و این هم دلیلی ندارد. با توجه به این بیان،دیگر شبهۀ آکل و مأکول و شبهۀ اتحاد مؤمن و کافر که در
حقیقت یکی هستند،منتفی میشود و این اسلحۀ قدیمی از دست منکران معاد،گرفته خواهد شد. از آیات و اخبار معاد جسمانی
ادِرٍ 􀀀 اتِ وَ الْأَرْضَ بِق 􀀀 ماو 􀀀 أَ وَ لَیْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّ » : هم بعید است بیش از این اندازه که گفتیم استفاده شود.قرآن کریم می فرماید
یس 81 :آیا خدایی که آفریدگار آسمانها و زمین است،قادر نیست که مثل آنها ) « الْخَلاّ الْعَلِیمُ
􀀀
ی وَ هُوَ قُ 􀀀 ی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَل 􀀀 عَل
را خلق کند؟بله،او آفریدگار داناست)در اینجا می گوید:قادر است که مثل آنها را خلق کند. بدیهی است که در خلق مثل آنها
یعنی بهشتیان جرد و مرد « اهل الجنه جرد مرد » : همین اندازه که در بالا گفتیم،کفایت می کند.در روایت است که
هستند!تفصیل این بحث را در تفسیر المنار (ج 8 ص 472 )مطالعه کنید.
ئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ: 􀀀 أُول
اینان که منکر زنده شدن مردگان هستند، کسانیند که منکر قدرت خداوند نسبت به این امر هستند.
اقِهِمْ: 􀀀 لالُ فِی أَعْن 􀀀 ئِکَ الْأَغْ 􀀀 وَ أُول
و اینها در روز قیامت،بر گردنشان زنجیرهایی گران است.برخی گفته اند:منظور این است که زنجیرهاي کفر بر گردنشان
است.
خالِدُونَ: 􀀀 ا 􀀀 النّ هُمْ فِیه
ارِ 􀀀 أَص حابُ 􀀀 أُول ْ ئِکَ􀀀 و َ
و اینان همواره در آتش جهنم خواهند بود.
وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَهِ قَبْلَ الْحَسَنَهِ:
اي محمد،اینان از تو میخواهند که عذاب را پیش از رحمت،بر ایشان فرود آوري.ابن عباس و مجاهد گویند:منظور این است
که آنان می خواهند که کیفر بدکرداري و تکذیب خود را پیش از پاداشی که در برابر ایمان و نیکوکاري،وعده شده
انفال 32 :سنگهاي آسمانی بر ما ببار).برخی گویند:یعنی آنها از تو ) « ماءِ 􀀀 جارَهً مِنَ السَّ 􀀀 ا حِ 􀀀 فَأَمْطِرْ عَلَیْن » : است،ببینند.چنان که گفتند
میخواهند که کیفر کردارشان را بر آنها نازل گردانی،بدون آنکه آنها را مهلت دهی و از این راه،آنها را مشمول لطف و
و« سیئه » نامیده،این است که کیفر عمل زشت،مانند خود عمل زشت « سیئه » احسان خویش گردانی.علت اینکه:کیفر کردار را
ناراحت کننده است.
لاتُ: 􀀀 وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُ
پیش از آنها نیز عقوبتهایی براي گذشتگان وقوع یافته و براي عبرت آموزي و پند گرفتن آنها کفایت می کند.نظیر مسخ شدن
و بزمین فرو رفتن و غرق شدن!اینها دنباله رو آنانی هستند که چنین کیفرهایی گریبانگیرشان شده است.بنا بر این چرا چنین
جرأت و جسارتی دارند که درخواست جلو افتادن کیفر کنند؟!برخی گویند:مقصود کیفرهایی است که باعث افتضاح و
حذف شده « اصحاب » یا « اقوام » رسوایی اقوامی شده است که از لحاظ رفتار و کردار مشابه یکدیگر بوده اند.بنا بر این کلمۀ
است.
ی ظُلْمِهِمْ: 􀀀 لِلنّ عَل
اسِ􀀀 م وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو غَْفِرَهٍ
پروردگارت در مقابل ستمکاري مردم صاحب مغفرت است.
ص : 19
سید مرتضی گوید:این آیه،دلالت دارد بر جواز آمرزش گنهکاران مسلمان، زیرا خداوند،بیان فرموده است که با ستمکار بودن
ایشان مغفرتش را شامل حالشان می سازد نه در حالی که ستمکار نباشند.
ابِ: 􀀀 وَ إِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِق
و خداوند نسبت بکسانی که سزاوار باشند،کیفري سخت دارد.
از سعید بن مسیب روایت شده است که:چون این آیه نازل شد،پیامبر فرمود اگر عفو خداوند نبود،زندگی بر احدي گوارا نبود
و اگر تهدید و کیفر خداوند نبود، همۀ مردم اطمینان پیدا می کردند.
روزي مطرف این آیه را خواند و گفت:اگر مردم قدر رحمت و عفو خدا را میدانستند،چشمشان روشن می شد و اگر مردم
قدر عذاب و کیفر و غضب خدا را می- دانستند،چشمانشان همواره می گریستند.
لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ: 􀀀 وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ
ابن عباس گوید:یعنی مردم کافر می گویند چرا آیه و نشانه اي نظیر شتر صالح و عصاي موسی بر وي نازل نمیشود؟! زجاج
گوید:آنها معجزاتی غیر از آنچه پیامبر آورده بود میخواستند و می گفتند:باید معجزاتی نظیر معجزات موسی،عیسی بیاورد،از
اینرو خداوند اعلام داشت که هر قومی را هدایت کننده اي است.در حقیقت خداوند متعال میخواهد بیان کند که آنها با این
خواهشها به راه زشتی افتاده اند.چنان که می گفتند:
ا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً 􀀀 حَتّ تَفْجُرَ لَن
ی􀀀 نُؤْمِن لَکَ لَنْ »
اسراءِ 90 :ما بتو ایمان نخواهیم آورد جز اینکه از زمین براي ما چشمه اي آشکار کنی...یا ) .« لائِکَهِ قَبِیلًا 􀀀 بِاللّ وَ الْمَ
􀀀
...أَوْ تَأْتِیَ هِ
اینکه خدا و فرشتگان را نزد ما آوري)و نیز می گفتند:کوه صفا را براي ما طلا گردان تا هر چه می خواهیم از آن استفاده
کنیم.علت اینکه خداوند این درخواست ها را اجابت نکرد،این است که اگر اجابت می کرد،کفار دیگر نیز هر کدام
درخواست آیاتی می کردند و این درخواستهاي بیجا همواره ادامه می یافت.
ادٍ: 􀀀 ما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ ه 􀀀 إِنَّ
همانا تو ترساننده اي و هر قومی را هدایت
ص : 20
کننده اي است.
اقوال:
-1 حسن و ابو الضحی و عکرمه و جبایی گویند:یعنی تو ترساننده و راهنماي هر قومی هستی و نازل ساختن آیات بر عهدة تو
عطف بر آن است. « هاد » خبر و « منذر » مبتدا و « انت » نیست.بنا بر این
-2 محمد ترساننده و خداوند رهنماست.این قول از ابن عباس و سعید بن جبیر و ضحاك و مجاهد است.
-3 ابن عباس-بنا بروایت دیگر-و قتاده و زجاج و ابن زید گویند:یعنی تو اي محمد،ترساننده هستی و براي هر قومی رهنما و
پیامبري است که آنها را هدایت می کند و دعوت کننده اي است که آنها را ارشاد می کند.
هر کسی است که مردم را دعوت بحق کند. « هادي » -4 مقصود از
در روایت دیگر از ابن عباس است که:چون این آیه نازل شد،پیامبر فرمود:منم ترساننده و علی است هدایت کننده،بعد از من.یا
علی،اهل هدایت بوسیلۀ تو هدایت می شوند.
روایت کرده است که:پیامبر در حالی که علی(ع)نزدش بود،آب « شواهد التنزیل » حاکم ابو القاسم حسکانی در کتاب
سپس بر سینۀ علی چسبانید « تویی ترساننده »: طلبید،پس از تحصیل طهارت،دست علی را گرفت و بر سینۀ خود چسبانید و فرمود
و فرمود:
آن گاه فرمود:تویی روشنایی مردم و منتهاي هدایت و سرور و بزرگ شهرها و من « براي هر قومی هدایت کننده اي است »
شهادت می دهم که تو این چنین هستی.
خبر است. « لکل قوم » مبتدا و « هاد » بنا بر سه قول اخیر
ص : 21
[ [سوره الرعد ( 13 ): آیات 8 تا 11
اشاره
( الِ ( 9 􀀀 ادَهِ اَلْکَبِیرُ اَلْمُتَع 􀀀 الِمُ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّه 􀀀 دارٍ ( 8) ع 􀀀 دادُ وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْ 􀀀 ا تَزْ 􀀀 حامُ وَ م 􀀀 ا تَغِیضُ اَلْأَرْ 􀀀 ی وَ م 􀀀 ا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْث 􀀀 اَللّ یَعْلَمُ م
􀀀
هُ
اتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ 􀀀 ارِ ( 10 ) لَهُ مُعَقِّب 􀀀 سارِبٌ بِالنَّه 􀀀 واءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ اَلْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ 􀀀 سَ
الٍ 􀀀 ا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ و 􀀀 لا مَرَدَّ لَهُ وَ م 􀀀 اَللّ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَ
􀀀
ادَ هُ 􀀀 ذا أَر 􀀀 ا بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِ 􀀀 حَتّ یُغَیِّرُوا م
ی􀀀 بِقَو ا مٍْ 􀀀 لا یُغَیِّرُ م 􀀀 اَللّ
􀀀
اَللّ إِنَّ هَ
􀀀
یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ هِ
(11)
ترجمه:
خداوند،عالم است که هر جنس ماده اي چه در رحم دارد و همچنین عالم است به آنچه رحم ها کم و زیاد می کنند و مقدار
هر چیزي پیش خداوند معین است.داناي نهان و آشکار و بزرگ و عالیمقام.مساوي است که از شما کسی سخن را پنهان کند
یا آشکار و کسی که به شب پنهان شود یا بروز آشکار شود و بحرکت درآید.براي انسان است از جلو و عقب،تعقیب
کنندگانی که به امر خداوند،او را حفظ می کنند.خداوند حالت خوشی
ص : 22
و رفاه قومی را تغییر نمی دهد،جز اینکه آنها حالات نفسانی خود را تغییر دهند و هنگامی که خداوند ارادة کیفر قومی
کند،مانعی در برابر اراده اش نیست و جز خداوند کسی آنها را فریاد رس و سرپرست،نخواهد بود.
قرائت:
قرائت کرده « اللّ
􀀀
له معاقیب من بین یدیه و رقباء من خلفه یحفظونه بامر ه » ابو البرهسم که صاحب قرائتهاي نادر است
یحفظونه مما یحاذره بامر » به تقدیر « اللّ
􀀀
یحفظونه بامر ه » و یاء عوض از قاف دوم است و جملۀ « معقبه » جمع « معاقیب ». است
است.یعنی او را بامر خداوند از آنچه می ترسد حفظ می کنند. « اللّ
􀀀
ه
مرفوع و « اللّ
􀀀
من امر ه » اللّ )بنا بر- این است که
􀀀
یکی از علماي ادب(ابن جنی)گوید:قرائت مشهور(یحفظونه من امر ه
باشد.یعنی:او را تعقیب کنندگانی است از امر خداوند که او را حفظ می کنند.نه اینکه:او را تعقیب کنندگانی « معقبات » صفت
در محل نصب خواهد بود. « اللّ
􀀀
من امر ه » است که او را از امر خداوند حفظ می کنند و اگر اینطور معنی کنیم
از امام صادق(ع)روایت شده است:
و از علی(ع)و ابن عباس و عکرمه و زید بن علی « اللّ
􀀀
له معقبات من خلفه و رقیب من بین یدیه یحفظونه بامر ه »
روایت شده است. « اللّ
􀀀
یحفظونه بامر ه »
لغت:
غیض:فرو رفتن مایع و کم شدن آن است.شاعر گوید:
غیضن من عبراتهن و قلن لی
ما ذا لقیت من الهوي و لقینا
یعنی:از اشکهاي خود کاستند و مرا گفتند از عشق چه دیدي و چه دیدیم؟ متعالی:عالی،یعنی خداوند برتر از ثناي هر ثناخوانی
است.برخی گفته اند:
متعالی یعنی مقتدري که احدي نتواند با او رقابت کند.
سارب:به شتاب رونده سرب:آبی که از مشک می ریزد.ذو الرمه گوید:
ما بال عینک منها الماءِ ینسکب
کأنه من کلی مفرّیه سرب
یعنی:چرا از چشم تو آب جاري است؟گویی آبی است که از مشکهاي شکافته
ص : 23
جاري است.
انی سربت و کنت غیر »: چیزي است که در زمین راه می پیماید.چنان که قیس بن حطیم گوید « سارب »: برخی گفته اند
یعنی:راه خود را دوست داشت. « خل سربه »: یعنی:من راه پیمودم و حال آنکه راه پیما نبودم.گاهی گفته میشود « سروب
یعنی:کسی که طلب خود را پی « معقب » معقبات:این کلمه از تعقیب،یعنی چیزي بدنبال چیزي قرار گرفتن است.اسم فاعل آن
در پی مطالبه می کند.چنان که شاعر گوید:
حتی تهجر فی الرواح وهاجها
طلب المعقب حقه المظلوم
یعنی:تا اینکه در گرماي شدید بعد از ظهر حرکت کرد و او را برانگیخت و دنبال کرد،همچون مطالبه کنندة مظلومی که پیاپی
حق خود را درخواست کند.
که به معناي باز شکاري است.و « عقاب » نیز از همین اصل است،زیرا بدنبال جرم واقع میشود و همچنین کلمۀ « عقاب » کلمۀ
همواره بدنبال شکار است.معقبات:چیزهایی که به نوبت و بدنبال یکدیگر در می آیند و جاي یکدیگر را می گیرند.برخی
است.چنان « معقبات »« معقبه » و جمع « معقبه »« معقب » و در حقیقت،جمع الجمع است.یعنی:جمع « معقب » گویند:این کلمه،جمع
و جمع الجمع است. « رجال » جمع « رجالات »: که
اعراب:
تعلیق « یعلم » استفهامیه و در محل نصب است به فعل بعد از خود و جمله بوسیلۀ « ما تزداد » و« ما تغیض » و« ما تحمل » ما:این کلمه در
شده است.
واءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ: 􀀀 سَ
ذو » همواره احتیاج بدو فاعل دارد و بمعناي « سواءِ » و کلمۀ « سواءِ » در این جمله در محل رفع است به « من » زجاج گوید
است،زیرا مصدر را نشاید که ما بعد خود را رفع دهد،مگر اینکه چیزي در تقدیر باشد.شاعر گوید: « سواءِ
ترتع ما رتعت حتی اذا ادکرت
فانما بی اقبال و ادبار
یعنی:آن ناقه مشغول چرا میشود تا وقتی که بیاد فرزند خود نیفتاده است،و
ص : 24
چون بیاد فرزند افتاد،ناراحت میشود و از چَرا خودداري می کند.بنا بر این گاهی صاحب اقبال و گاهی صاحب ادبار است.
(یعنی هی ذات اقبال و ذات ادبار)
مقصود:
ی: 􀀀 ا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْث 􀀀 اَللّ یَعْلَمُ م
􀀀
هُ
خداوند عالم است که در رحم هر بارداري چیست؟ نر یا ماده،سالم یا ناسالم.همچنین میداند که رنگ جنین و صفات آن
چگونه است.
حامُ: 􀀀 ا تَغِیضُ الْأَرْ 􀀀 وَ م
و همچنین عالم است به وقتی که از مدت حمل،کاسته میشود و عالم است به اینکه مدت حمل که نه ماه است بمدت کمتري
تقلیل می یابد.
دادُ: 􀀀 ا تَزْ 􀀀 وَ م
و نیز عالم است بمدتی که از مدت مقرر حمل،بیشتر میشود.
زیاد شدن آن « زیادت » کم شدن مدت حمل و « غیض »: آنچه در بارة معناي آیه گفتیم،از بیشتر مفسران است.ضحاك گوید
ا􀀀م» بچه اي است که شش ماهه تولد میشود و « ا تَغِیضُ 􀀀م» : است.بدلیل اینکه مدت حمل زنان مساوي نیست.برخی گفته اند
کم « ا تَغِیضُ 􀀀م» بچه اي است که در حد اکثر مدت حمل،تولد میشود.از ابن عباس و ابن زید نقل شده است که:منظور از « دادُ 􀀀 تَزْ
خون نفاس است که پس از فراغت،از زن خارج میشود. « دادُ 􀀀 ا تَزْ 􀀀م» شدن و انقطاع خون حیض است در ایام بارداري و منظور از
دارٍ: 􀀀 وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْ
هر چیزي-نظیر رزق یا مدت حمل یا آنچه از رحم کم یا زیاد میشود-نزد خداوند بمقدار معینی است که بر طبق حکمت الهی
بوده،کم یا زیاد نمیشود.
ادَهِ: 􀀀 الِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّه 􀀀ع
خداوند،داناست به آنچه از حواس انسان پوشیده است و آنچه مورد مشاهدة انسان است و هیچ چیز از او پنهان نیست. برخی
گویند:یعنی خداوند عالم است بآنچه موجود(شهاده)و آنچه معدوم است(غیب).حسن گوید:
یعنی داناي نهان و آشکار است.بهتر این است که آیه،بر همۀ این معانی دلالت داشته و هر معلومی در علم خداوند داخل
باشد.بدینوسیله،خداوند خاطر نشان می سازد که:وي بهمۀ معلومات،آگاه است،خواه در حال حاضر موجود باشند یا اینکه
وجود آنها مربوط بگذشته یا آینده باشد.
ص : 25
اَلْکَبِیرُ:
خداوند،سرور،پادشاه و بر همه چیز توانا است.برخی گویند:
یعنی خداوند بواسطۀ کمال صفات و بواسطۀ اینکه بذات خود،عالم،قادر و زنده است،بر همۀ موجودات برتري دارد.برخی
گویند:منظور این است که خداوند بزرگتر از این است که مخلوقات،همانند او باشند.
الِ: 􀀀 اَلْمُتَع
خداوندي که بقدرت خود برتر از هر موجودي است و هیچ قادري مساوي او نیست.برخی گویند:یعنی خداوند،در ذات و فعل
خود از امور ناروا و از آنچه اهل شرك می گویند،منزه است.
واءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ: 􀀀 سَ
پیش خداوند و در علم او،مساوي هستند آنهایی که سخن را پنهان کنند یا آشکارا اعلان کنند و پیش خود پنهان نسازند.
ارِ: 􀀀 سارِبٌ بِالنَّه 􀀀 وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ
و پیش خداوند و در علم او مساوي هستند،کسانی که شبها در خانه و آشیانۀ خود پنهان میشوند و آنهایی که در روز،به دنبال
خواسته ها و نیازمندیهاي خود در گشت و گذارند.بنا بر این آنچه که با پردة سیاه شب،پوشانیده میشود و آنچه که در
روشنایی روز آشکار میگردد،پیش خداوند یکسان است،حال آنکه مخلوقات چنین نیستند و پردة سیاه شب و موانع دیگر در
برابر چشم آنها حایل میشوند.برخی گفته اند:منظور این است که پیش خداوند آشکار است هر چه که در شب پنهان شود یا
در روز.زجاج در تصحیح این قول گوید:
یعنی حیوان وحشی در خانۀ خود مخفی گشت. « انسرب الوحش » عرب می گوید
اتٌ: 􀀀 لَهُ مُعَقِّب
در بارة مرجع ضمیر اختلاف است:
است. « مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ » در « من » -1 مرجع آن
یعنی خداوند است. «... الِمُ الْغَیْبِ وَ 􀀀ع» -2 مرجع آن
بآن اشاره شده است. «... ما أَنْتَ مُنْذِرٌ 􀀀 إِنَّ » -3 ابن زید گوید:مرجع آن پیامبر گرامی اسلام است که در
نیز اختلاف است: « معقبات » در بارة
-1 منظور فرشتگان است که بدنبال یکدیگر می آیند،ملائکۀ شب،بدنبال
ص : 26
ملائکۀ روز و ملائکۀ روز بدنبال ملائکۀ شب.اینها فرشتگانی هستند که عمر انسان را حفظ می کنند.این معنی از حسن،سعید
بن جبیر،قتاده،مجاهد و جبائی است.حسن اضافه می کند که:اینها چهار فرشته هستند که هنگام نماز فجر جمع میشوند.چنان که
: اسراء 78 ) « کانَ مَشْهُوداً 􀀀 إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ » : خداوند می فرماید
قرائت نماز فجر مورد مشاهدة فرشتگان شب و روز است)از ائمۀ ما نیز همین طور روایت شده است.
-2 منظور فرشتگانی است که انسان را از مهالک حفظ می کنند و میان او و مقدرات،حائل میشوند.این قول از علی(ع)و ابن
عباس است.برخی گفته اند:تعداد فرشتگان محافظ،ده تا است.
-3 منظور پادشاهان و زمامداران است که مردم را بوسیلۀ قواي پلیسی و ارتشی خود از شر متجاوزان و ستمکاران حفظ می
کنند.این معنی از عکرمه و ضحاك و مروي از ابن عباس است.یعنی کسی که در روز حرکت می کند،پاسبانان و نگهبانان از
او مراقبت می کنند.(لکن با توجه به قسمت ذیل آیه،این معنی چندان صحیح بنظر نمیرسد).
اللّ :
􀀀
مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ هِ
براي انسان،از پیش رو و پشت سر،مراقبانی است که اطراف او می چرخند و موکل او هستند و به امر خداوند، او را از خطرات
حفظ می کنند.
حسن گوید:یعنی اعمال گذشته و آیندة او را تا وقت مرگ حفظ و ثبت میکنند.
برخی گویند:یعنی او را از مهلکه ها و خطرات و از شر جن و انس و جانوران حفظ می کنند.
ابن عباس گوید:یعنی او را از آنچه مقدر نیست،حفظ می کنند ولی اگر چیزي مقدر باشد،دیگر نیروي نگهداري آنها تأثیري
از ابن عباس نیز چنین نقل شده .« اللّ
􀀀
بامر ه » حسن و مجاهد و جبایی گویند:یعنی « اللّ
􀀀
مِنْ أَمْرِ هِ » نخواهد داشت، در بارة کلمۀ
هذا الامر بتدبیر فلان و من »: است.مثل اینکه گفته شود
ص : 27
نیست. « من » و« باء » که در این جمله،تفاوتی میان « تدبیر فلان
قریش 4:و آنها ) « وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ » می باشد.چنان که « عن » بمعناي « من » و بنا بر این « اللّ
􀀀
یحفظونه عن خلق ه » برخی گویند:یعنی
.« عن خوف » را از خوف،ایمن ساخت)یعنی
کعب گوید:اگر خداوند فرشتگانی بر شما نگمارده بود،تا شما را در خوردنیها و نوشیدنیها و پوششتان حفظ کنند،جنیان براي
ا بِأَنْفُسِهِمْ: خداوند نعمت و خوشی قومی را تغییر نمی 􀀀 حَتّ یُغَیِّرُوا م
ی􀀀 بِقَو ا مٍْ 􀀀 لا یُغَیِّرُ م 􀀀 اللّ
􀀀
شما آسایشی باقی نمی گذاشتند! إِنَّ هَ
دهد،جز اینکه آنها تغییر روش و روحیه دهند و دست از طاعت حق برداشته،بعصیان و بی بند و باري گرایند و دست ستم بر
سر یکدیگر گشایند.
ابن عباس گوید:هر گاه خداوند بقومی نعمتی ببخشد و آنها سپاسگزاري کنند،خداوند بر نعمت ایشان می افزاید و هنگامی که
کفران نعمت کنند،نعمت را از آنها سلب می کند.
امیر المؤمنین علی علیه السلام در اشارة به همین معنی می فرماید:
یعنی:هر گاه نعمتهاي خداوند به شما روي آورد،با کمیِ شکر « اذا اقبلت علیکم اطراف النعم فلا تنفروا اقصاها بقله الشکر »
نعمتها را از خود دور مسازید.
لا مَرَدَّ لَهُ: 􀀀 اللّ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَ
􀀀
ادَ هُ 􀀀 ذا أَر 􀀀 وَ إِ
هر گاه خداوند عذاب قومی را بر اثر بدي کردارشان،اراده کند،براي آن قوم مدافعی نیست.برخی گویند:یعنی هر گاه خداوند
اراده کند که قومی دچار بلا شوند،هیچ قدرتی نمی تواند بلاي خداوند را از ایشان دور گرداند.
الٍ: 􀀀 ا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ و 􀀀 وَ م
جز خداوند،احدي نیست که به حال آنها رسیدگی کند و مانع عذاب آنها گردد.
نظم آیات:
متصل است،چه این آیه در حقیقت،با توجه به اینکه بمسألۀ حمل و علم خداوند،به «... وَ إِنْ تَعْجَبْ » آیۀ نخست،به آیۀ
خصوصیات آن اشاره می کند،استدلالی است
ص : 28
در پیرامون زنده شدن مردگان.
مقصود این است که:خداوندي که داراي چنان قدرت و علمی است،قدرت بر زنده کردن مردگان نیز دارد.
متصل «... أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ 􀀀 لَوْ لا » و ما بعد آن «... وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَهِ قَبْلَ » برخی گفته اند:آیۀ نخست به
است.یعنی:خداوندي که بر امور مشکل و غامض،علم دارد،بمصالح بندگان،بهتر آگاه است و اگر نازل کردن عذاب یا آیه، بر
طبق مصلحت باشد،انجام خواهد داد.این قول از بلخی و ابی مسلم است.
اتصال دارد.یعنی چنان که خداوند به آن « ادَهِ 􀀀 الِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّه 􀀀ع» و بقولی به « ارِ 􀀀 سارِبٌ بِالنَّه 􀀀» به «... اتٌ 􀀀 لَهُ مُعَقِّب » آیۀ
یعنی:اي «... ما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ 􀀀 إِنَّ » امور،داناست،محافظانی بر انسان گمارده است، تا او را حفظ کنند.برخی گفته اند:متصل است به
پیامبر، تو ترساننده اي و بوسیلۀ فرشتگان حفظ می شوي.
یعنی: «... وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَهِ » متصل است به «... لا یُغَیِّرُ 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ » جملۀ
خداوند عذاب را بر مردمی نازل می کند که رفتار و روش پسندیدة خود را تغییر دهند.
حتی اگر در میان آنها کسی سراغ داشته باشد که در آینده مؤمن میشود یا از نسل او مؤمنی بوجود می آید،عذاب بر آنها نازل
نخواهد کرد.
یعنی هنگامی که شخص معصیت کند،دیگر از محافظت فرشتگان خدا خارج و « ارِ 􀀀 سارِبٌ بِالنَّه 􀀀» برخی گفته اند:متصل است به
دچار کیفر خواهد شد.
برخی هم گفته اند:جمله عمومیت دارد و ارتباطی به ما قبل ندارد تا از عموم آن کاسته شود.
ص : 29
[ [سوره الرعد ( 13 ): آیات 12 تا 15
اشاره
واعِقَ 􀀀 لائِکَهُ مِنْ خِیفَتِهِ وَ یُرْسِلُ اَلصَّ 􀀀 الَ ( 12 ) وَ یُسَ بِّحُ اَلرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ اَلْمَ 􀀀 حابَ اَلثِّق 􀀀 هُوَ اَلَّذِي یُرِیکُمُ اَلْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنْشِئُ اَلسَّ
لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ 􀀀 حالِ ( 13 ) لَهُ دَعْوَهُ اَلْحَقِّ وَ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ 􀀀 اَللّ وَ هُوَ شَدِیدُ اَلْمِ
􀀀
جادِلُونَ فِی هِ 􀀀 شاءُ وَ هُمْ یُ 􀀀 ا مَنْ یَ 􀀀 فَیُصِ یبُ بِه
اتِ وَ 􀀀 ماو 􀀀 لِلّ یَسْجُدُ مَنْ فِی اَلسَّ
􀀀
لالٍ ( 14 ) وَ هِ 􀀀 إِلاّ فِی ضَ
􀀀
کافِرِینَ 􀀀 اءُ اَلْ 􀀀 ا دُع 􀀀 الِغِهِ وَ م 􀀀 ا هُوَ بِب 􀀀 اهُ وَ م 􀀀 ماءِ لِیَبْلُغَ ف 􀀀 اسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی اَلْ 􀀀 إِلاّ کَب
􀀀
بِشَ یْءٍ
( صالِ ( 15 􀀀 لالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآ 􀀀 اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِ
ترجمه:
خداوند است که برق را بمنظور ترسانیدن و تطمیع به شما نشان می دهد و ابرهاي سنگین را خلق می کند.رعد،او را ستایش و
تنزیه می کند و فرشتگان از ترسش،او را تسبیح می کنند و خداوند صاعقه ها را می فرستد تا بهر کس بخواهد اصابت
کنند،حال آنکه آنها در بارة خدا مجادله می کنند و خداوند سخت کیفر است.خدا
ص : 30
راست دعاي حق.آنان که جز خدا را میخوانند بتها آنها را اجابت نمی کنند و مانند کسی هستند که دستهاي خود را بسوي
آب دراز کند تا بدهانش رسد و نرسد و دعاي کافران،جز در گمراهی نیست.و خدا را سجده کنند کسانی که در آسمانها و
زمینند از روي رغبت و کراهت و همچنین سایه هاي ایشان به وقت بامداد و شامگاه.
قرائت:
است.یعنی خداوند داراي حیله اي « حیله » بفتح میم قرائت کرده و بنا بر این از « شدید المحال » اعرج که از قراءِ غیر مشهور است
اعراف 182 :آنها را چنان بخدعه می گیریم که ) « یَعْلَمُونَ 􀀀 سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا » : سخت می باشد.چنان که میفرماید
آل عمران 54 :آنها مکر کردند و خداوند هم بکیفر مکرشان با آنها مکر کرد). ) « اللّ
􀀀
وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ هُ » : ندانند)و نیز می فرماید
به معناي « ایصال » قرائت کرده است.بنا بر این کلمۀ « بالغدو و الایصال » بالغدو و الاصال:ابی مجلز که از قراءِ غیر مشهور است
داخل شدن در وقت عصر است.
لغت:
یعنی چیزي را به کسی نشان دادن یا کسی را وادار بدیدن چیزي کردن. « إراءه » یري:از مصدر
نیز جمع آورده شده و اگر بصورت مفرد « ثقال » یعنی:ابر.نظر به جمع بودن این کلمه است که صفت آن « سحابه » سحاب:جمع
صحیح بود. « السحاب الثقیل » آورده و گفته می شد
صواعق:جمع صاعقه،آتشی که از آسمان فرود آید.
رعد و برق:در سورة بقره در بارة آنها سخن گفته ایم.
محال:در اینجا به معناي کیفر دادن و مصدر باب مفاعله است.اعشی گوید:
فرع نبع یهتز فی غصن المجد
غزیر الندي شدید المحال
یعنی:شاخه درختی است که در شاخسارهاي مجد و عظمت،باهتزاز در می آید و صاحب جود و بخشش و سخت کیفر است.
ص : 31
استجابت:اجابت،با این فرق که در استجابت معناي خواستن نیز هست.
یعنی کسی او را اجابت نکرد. « فلم یستجبه عند ذاك مجیب »: چنان که شاعر گوید
ظلال:سایه ها،جمع ظل.
گرفته شده است گویا عصر را اصل و سر آغاز شب پنداشته اند.از بعد از ظهر « اصل » و از « اصیل » جمع « اصل » و« اصل » آصال:جمع
بسته میشود.ابو ذؤیب گوید: « اصائل » گفته میشود.گاهی هم جمع اصیل « اصیل » تا مغرب
لعمري لانت البیت اکرم اهله
و اقعد فی افنائه بالاصائل
یعنی:بجان خودم سوگند،که تو گرامی ترین افرادي هستی که بیشتر از همۀ اهل خانه بوقت عصر در جلوي خانه می نشینی
اعراب:
خَوْفاً وَ طَمَعاً:
در اینجا مفعول لاجله نیست،زیرا باید فاعل آن با فاعل فعل یکی باشد و این با توجه به اینکه فاعل فعل خداوند است،صحیح
« خَوْفاً وَ طَمَعاً » سجده 16 :خدا را از روي بیم و امید می خوانند) مانعی نیست که ) «... یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً » نیست.در آیۀ
مفعول لاجله است.مناسب این است که در محل بحث، مصدرها به معناي صفت و حال باشند.
اللّ :
􀀀
جادِلُونَ فِی هِ 􀀀 وَ هُمْ یُ
ممکن است این واو،حالیه باشد یعنی:در حال جدالشان.در تفسیر وارد شده است که شخصی در بارة خداوند با پیامبر به جدال
پرداخت و پرسید:خداي تو از چیست؟از مس،از آهن،از لؤلؤ،از یاقوت،از طلا یا نقره؟!در این وقت خداوند صاعقه اي بر او
فرستاد که جمجمه اش را درهم کوبید.ممکن است جمله،پس از بیان اوصافی که دلالت بر توحید و قدرت حق دارند،مستقل
باشد.
اسِطِ کَفَّیْهِ: 􀀀 کَب
و اگر کاف را اسم محض بگیریم،تقدیر آن «... استجابه کائنه کاستجابه باسط »: کاف متعلق است به صفت مصدر محذوف.یعنی
.« الا استجابه مثل استجابه »: چنین است
اهُ: 􀀀 لِیَبْلُغَ ف
لام متعلق است به باسط.
ص : 32
طَوْعاً وَ کَرْهاً:
مصدر به معناي صفت و حال.
مقصود:
اکنون خداوند از قدرت بیکران خود خبر داده،می فرماید:
هُوَ الَّذِي یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً:
شده « تخویف و تطمیع » جانشین « خوف و طمع » خداوند به منظور ترسانیدن و تطمیع شما،برق را بشما نشان می دهد.بنا بر این
است و دربارة آن چند وجه ذکر کرده اند:
-1 مقصود این است که با نشان دادن برق،شما از ترس صاعقه،بیمناك و بطمع باران امیدوار میشوید.این وجه از حسن و ابو
مسلم است.
-2 با نازل شدن برق،مسافر می ترسد که راه را گم کند و غیر مسافر امیدوار می شود که مزارع مشروب شوند و نفع فراوان
عایدشان گردد.این وجه از قتاده و ضحاك و جبایی است.
-3 در برخی از بلاد که مردم از باران،زیان می بینند با نازل شدن برق،می ترسند و در بلاد دیگر مردم بدیدن برق امیدوار
میشوند.این وجه از زجاج است.
الَ: 􀀀 حابَ الثِّق 􀀀 وَ یُنْشِئُ السَّ
خداوند ابرهاي سنگین را بوسیلۀ آب و بخار آن خلق می کند و از زمین بالا می برد و در جو به حرکت در می آورد.
وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ:
رعد با غرش خود خداي را تسبیح و ستایش و بر منزه بودن او و وجوب حمدش دلالت می کند.پس معناي تسبیح رعد،دلالت
بر تنزیه خداوند است.
نام فرشته اي است که ابر را باطراف سوق می دهد و با صداي خود،آن را می ترساند و حمد و تسبیح « رعد »: برخی گویند
خداوند،کار همان فرشته است.
پیامبر گرامی فرمود:خداوند متعال می فرماید اگر بندگانم مرا اطاعت می کردند، بوقت شب،بر آنها باران می فرستادم و روزها
بر آنها آفتاب می تابانیدم و صداي غرش تندر را بگوش آنها نمی رسانیدم.
هر گاه صداي رعد بگوش مبارکش می رسید،می فرمود:
و ابن عباس می گفت: منزه است خدایی که وي را تسبیح می کنم. . « سبحان من یسبح الرعد بحمده »
ص : 33
اللّ از پدرش روایت کرده است که:هر گاه پیامبر گرامی صداي رعد و صاعقه می شنید،می فرمود:
􀀀
سالم بن عبد ه
خدایا ما را بخشم خود مکش و به عذابت ما را هلاك مکن و ) « اللهم لا تقتلنا بغضبک و لا تهلکنا بعذابک و عافنا قبل ذلک »
پیش از آن ما را عافیت ببخش).
سبحان الذي یسبح الرعد بحمده و الملائکه من خیفته و هو علی کل »: ابن عباس گوید:هر کس صداي رعد بشنود و بگوید
منزه است خدایی که رعد او را تسبیح و حمد می کند و فرشتگان از ترسش وي را تنزیه می کنند و او بر هر چیزي )« شیء قدیر
قادر است)اگر صاعقه اي به او برسد،از ناحیۀ دینش خواهد بود.
لائِکَهُ مِنْ خِیفَتِهِ: 􀀀 وَ الْمَ
و فرشتگان نیز از خوف و خشیت خداوند،وي را تسبیح می کنند.ابن عباس گوید:فرشتگان از خداوند بیمناکند،اما نه مثل بنی
آدم.
آنها اطراف خود را نمی بینند و هیچ چیز آنها را از عبادت خداوند باز نمی دارد.
شاءُ: 􀀀 ا مَنْ یَ 􀀀 واعِقَ فَیُصِیبُ بِه 􀀀 وَ یُرْسِلُ الصَّ
خداوند صاعقه ها را می فرستد تا بهر که بخواهد اصابت کند و از هر که نخواهد دور گردد.امام باقر(ع)فرموده:مسلمان و غیر
مسلمان دچار صاعقه می شوند.لیکن کسی که در یاد خداست،دچار صاعقه نمیشود.
اللّ :
􀀀
جادِلُونَ فِی هِ 􀀀 وَ هُمْ یُ
مردم جاهل،در حالی که این صحنه ها را می نگرند،با اهل توحید به بحث و جدال پرداخته،می خواهند آنها را از عقیدة خود
منصرف کنند.
از ابن عباس نقل شده است که:این آیه:در بارة اربد بن قیس،برادر مادري لبید ابن ربیعۀ عامري و عامر بن طفیل نازل شده
است.آنها بخدمت پیامبر آمدند و قرار گذاشته بودند که وقتی عامر با پیامبر گرامی اسلام،مشغول صحبت است،اربد از عقب
بر او حمله کند و او را بکشد.
وقتی که اربد خواست نقشه را اجرا کند،قطعه اي از شمشیرش جدا شد و نیروي خداوندي او را از انجام نقشۀ خائنانه اش
بازداشت.عامر مرتب به او اشاره میکرد که پیامبر را بکشد.در اینوقت پیامبر که متوجه اربد شده بود،بدرگاه خداوند عرضه
داشت:
خدایا شر آنها را از هر طریقی که می خواهی از سر من کوتاه « اللهم اکفنیهما بما شئت »
ص : 34
کن.خداوند صاعقه اي فرستاد و اربد را سوزانید.
عامر فرار کرد.در حال فرار به پیامبر عرض کرد:با دعاي خود اربد را هلاك کردي.
به خدا سوگند،لشگري عظیم از جوانان نوخط به سوي تو می آورم و در کنار هر نخلی اسبی قرار می دهم.
فرمود:خداوند ترا از این عمل باز خواهد داشت.
عامر به خانۀ زنی رفت و طولی نکشید که غدة بزرگی بر زانویش آشکار شد و بر اثر آن جان سپرد.
لبید در مرثیۀ برادر خود اربد چنین گفت:
اخشی علی اربد الحتوف و لا
ارهب نوء السماك و الاسد
فجعنی البرق و الصواعق بال
فارس یوم الکریهه النجد
یعنی:از مرگ اربد می ترسیدم.ولی از شهاب ها و صواعق آسمانی نمی ترسیدم.
برق و صاعقه مرا بمرگ سواري دلیر و توانا سوگوار کرد.
حالِ: 􀀀 وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِ
خداوند به سختی بدکاران را میگیرد و کیفر می دهد.
این معنی از علی(ع)است.
قتاده و مجاهد گویند:یعنی نیروي خداوند سخت است.حسن گوید:یعنی غضب خداوند سخت است.زجاج گوید:یعنی قدرت
و عذاب خداوند سخت است.جبائی گوید:یعنی کید و مکر خداوند نسبت بکفار شدید است.
لَهُ دَعْوَهُ الْحَقِّ:
اقوالی است: « دعوت حق » براي خداوند است دعوت حق.در بارة معناي
-1 ابن عباس و قتاده و ابن زید گویند:مقصود شهادت به یگانگی خداوند است.
-2 حسن گوید:خداوند حق است،بنا بر این دعوت او نیز حق است.
-3 جبائی گوید:منظور دعوتی است که از روي اخلاص توحید،خدا را بدان می خوانند.پس اگر کسی خداوند را از روي
اخلاص بخواند،از او جواب می شنود و وظیفۀ بندگان است که خدا را اینطور بخوانند.
ص : 35
وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ:
بتهایی را که مردم مشرك می خوانند و از آنها انتظار دارند که حوائجشان را برآورند.
لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ 􀀀
،بتها هیچیک از حوائج آنها را بر آورده نمیکنند.
الِغِهِ: 􀀀 ا هُوَ بِب 􀀀 اهُ وَ م 􀀀 ماءِ لِیَبْلُغَ ف 􀀀 اسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی الْ 􀀀 إِلاّ کَب
􀀀
در اینجا خداوند مثلی می آورد براي تمام کسانی که جز خدا را پرستش کنند و از او حاجتی بخواهند و بدو امیدوار باشند.
می فرماید:اینان مانند کسی هستند که دستهاي خود را بسوي آبی از جاي دور دراز کند تا بنوشد و تشنگی خود را فرونشاند
لکن بر اثر فاصلۀ زیاد،آب بدهان او نمی- رسد و از تشنگی نمی آساید.همچنین است آنچه را که مردم مشرك،پرستش می
کنند آنها از بتهاي خود نفعی نمی برند و بوسیلۀ بتها دعایشان مستجاب نمیگردد،این توضیحات از ابن عباس است.
مجاهد گوید:یعنی مانند کسی هستند که آب را بزبان خود صدا کند و با دست به آن اشاره نماید و از آب بهره اي نبرد.
ابو عبیده و بلخی و ابو مسلم گویند:این ضرب المثلی است در میان عرب براي کسی که بدنبال چیزي باشد و آن را بدست
نیاورد می گویند:او مثل کسی است که آب در مشت دارد.شاعر گوید:
فاصبحت مما کان بینی و بینها
من الود مثل القابض الماء بالید
یعنی:از دوستی که میان من و او بود نتیجه اي گرفتم مانند کسی که آب در دست داشته باشد و چیزي براي او نماند.دیگري
گوید:
فانی و ایاکم و شوقاً الیکم
کقابض ماء لم تسعه انامله
یعنی:من و شما و شوقی که من به شما دارم مانند بدست گیرندة آبی هستیم که انگشتانش آب را گنجایش نداشته باشند.
لالٍ: 􀀀 إِلاّ فِی ضَ
􀀀
کافِرِینَ 􀀀 اءُ الْ 􀀀 ا دُع 􀀀 وَ م
دعاي مردم کافر در برابر بتها چیزي جز انحراف از صواب و گمراهی نیست.برخی گویند:یعنی دعاي آنها از راه اجابت و نفع،
ص : 36
به بیراهه رفته،گمراه است.
سپس خداوند متعال کمال قدرت و عظمت مملکت خود را بیان کرده،می فرماید:
اتِ وَ الْأَرْضِ: 􀀀 ماو 􀀀 لِلّ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّ
􀀀
وَ هِ
براي خداوند سجده می کنند فرشتگان و مردم زمین.
طَوْعاً وَ کَرْهاً:
از روي رغبت و کراهت.در بارة معناي آن دو قول است:
-1 سجده براي خداوند واجب است،جز اینکه مؤمن از روي رغبت و کافر از روي کراهت و از ترس شمشیر،سجده می
کند.این قول از حسن،قتاده و ابن زید است.
-2 مقصود این است که هر کس در آسمانها و زمین است براي خداوند خضوع می کند،جز اینکه مؤمن از روي رغبت و کافر
از روي کراهت خضوع می کند،زیرا بر اثر آلام و امراضی که گریبانگیرش میشود،ناگزیر میشود که براي خداوند خاضع
گردد.
این قول از جبائی است.
لالُهُمْ: 􀀀 وَ ظِ
همچنین سایه هاي آنها نیز خدا را سجده می کنند.
صالِ: 􀀀 بِالْغُدُوِّ وَ الْآ
سجده هاي آنان در بامداد و شامگاه است.
و سجدة آن سجدة شخص است،زیرا کسی که خودش سجده کند،سایه اش نیز سجده می « ظل » برخی گویند:منظور از
کند.حسن گوید:سایۀ کافر-یعنی جسد و شخص کافر-سجده می کند،لکن قلبش سجده نمی کند،زیرا او سجده اش سجدة
حقیقی نیست.
بمعناي اصلی خویش است.مقصود از سجدة سایه،تمایل آن براست و چپ و کوتاه شدن و بلند شدن آن « ظلال »: برخی گویند
است.
ص : 37
[ [سوره الرعد ( 13 ): آیه 16
اشاره
ی وَ 􀀀 لا ضَ  را قُلْ هَلْ یَسْتَوِي اَلْأَعْم 􀀀 لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ 􀀀 اءَ 􀀀 اَللّ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِی
􀀀
اتِ وَ اَلْأَرْضِ قُلِ هُ 􀀀 ماو 􀀀 قُلْ مَنْ رَبُّ اَلسَّ
واحِدُ 􀀀 خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ اَلْ 􀀀 اَللّ
􀀀
شابَهَ اَلْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ هُ 􀀀 کاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَ 􀀀 لِلّ شُرَ
􀀀
ماتُ وَ اَلنُّورُ أَمْ جَعَلُوا هِ 􀀀 اَلْبَصِ یرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي اَلظُّلُ
( اَلْقَهّ ( 16
ار 􀀀 ُ
ترجمه:
بگو:کیست پروردگار آسمانها و زمین؟بگو:خداوند یکتا.بگو:آیا جز خداوند براي خود اولیایی گرفتید که براي خود مالک
سود و زیانی نیستند؟!بگو:
آیا کور و بینا مساویند یا اینکه آیا ظلمتها و روشنی مساویند یا اینکه براي خداوند شریکهایی قرار داده اند که مثل او خلق می
کنند و خلقتهاي آنها بر ایشان مشتبه شده است؟!بگو:خداوند،خالق هر چیزي است و او یگانه و قهار است.
تعداد آیات:
« ی وَ الْبَصِیرُ 􀀀 اَلْأَعْم » بنا بر عدد کوفیان یک آیه و بنا بر عدد اهل مدینه و بصره دو آیه و بنا بر عدد اهل شام سه آیه است.شامیان
را پایان آیه اي بحساب آورده اند. « ماتُ وَ النُّورُ 􀀀 اَلظُّلُ » را پایان آیه اي دانسته اند.اهل مدینه و بصره و شام
قرائت:
را به یاء و دیگران به تاء خوانده اند. « ام هل تستوي الظلمات »- کوفیان-بجز حفص
ص : 38
قرائت تاء به مناسبت این است که فاعل،مؤنث و چیزي میان آن و فعل فاصله نشده است و قرائت یاء بخاطر این است که
فاعل،مؤنث غیر حقیقی است.
مقصود:
اشاره
قبلا خداوند متعال بیان کرد که او سزاوار پرستش است و همۀ اهل آسمان و زمین در برابرش سجده می کنند.اکنون مطلبی را
ذکر می کند که بمنزلۀ دلیل مطالب سابق است.
اتِ وَ الْأَرْضِ 􀀀 ماو 􀀀 قُلْ مَنْ رَبُّ السَّ
:اي محمد،به این کافران بگو:پروردگار آسمانها و زمین کیست؟آیا مدبر و گردانندة زمین و آسمان با همۀ شگفتیهایی که در
آنهاست، کیست؟بدیهی است که در برابر این سؤال،نمی توانند بتها را جواب دهند و ناچارند که در برابر حق تسلیم شده،این
قدرت عظیم را مخصوص ذات بیهمتاي خداوند بدانند.
اللّ
􀀀
قُلِ هُ
:بآنها بگو:پروردگار آسمانها و زمین و انواع حیوانات و نباتات و جماداتی که در آنها وجود دارند،خداوند یکتاست.
اءَ􀀀 قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِی
:هنگامی که بوجود خداوند اقرار و اعتراف کردند،براي سرکوفت و توبیخ آنها بگو:در اینصورت چرا عبادت خود را براي
دیگران انجام می دهید؟!این جمله اگر چه بصورت استفهام است،لکن مقصود توبیخ است.
لا ضَ  را 􀀀 لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ 􀀀
:اکنون این مطلب را بیان می کند که اینان که شما آنها را اولیاي خود می پندارید مالک سود و زیان خویش نیستند و کسی
که مالک سود و زیان خود نیست،مسلماً مالک سود و زیان دیگران نیز نیست و چنین کسی را نباید پرستش کرد.
اگر گفته شود:چرا در اینجا خداوند خودش سؤال می کند و خودش پاسخ می دهد و خودش مخاطب را الزام می کند؟
گوئیم:هر گاه مقصود از بحث و مناظره،نزدیک ساختن شخصی باشد که از حق دور است،چنین کاري نادرست نیست.گویا
می گوید:خداوند،خالق است.پس
ص : 39
چرا جز او را اولیاي خود می پندارید، زیرا پاسخی که حتماً طرف بحث،همان را انتخاب می کند،مانعی ندارد که سؤال کننده
خودش آن را ذکر و نتیجه را افاده کند، تا سخن را از طولانی شدن بی فایده،حفظ کند.مفهوم کلام این است،آیا خداوند
ی وَ الْبَصِیرُ :اکنون 􀀀 پروردگار آسمانها و زمین نیست؟پس چرا براي خود اولیاي دیگري انتخاب کرده اید؟ قُلْ هَلْ یَسْتَوِي الْأَعْم
خداوند پس از آن استدلال محکم، بذکر مثلی پرداخته،می فرماید:بآنها بگو:همانطوري که کور و بینا مساوي نیستند، مؤمن و
کافر نیز مساوي نیستند،زیرا رفتار مؤمن از روي بصیرت است،او خدایی را پرستش می کند که مالک هر سود و زیانی است و
کافر رفتارش از روي بی بصیرتی است و کسی را می پرستد که مالک سود و زیانش نیست.
ماتُ وَ النُّورُ 􀀀 أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُ
کاءَ خَلَقُوا 􀀀 لِلّ شُرَ
􀀀
:سپس براي توضیح بیشتر فرمود:آیا کفر و ایمان،گمراهی و هدایت،یا جهل و علم برابر هستند؟ أَمْ جَعَلُوا هِ
کَخَلْقِهِ :آیا این کفار،براي خداوند شرکائی قرار داده اند که کارهایی مثل کارهاي خداوند انجام می دهند و شایستگی
پرستش دارند؟آیا این خدایان موهوم می توانند اجسام مختلف و رنگهاي گوناگون و طعم ها را خلق کنند و بادها را بحرکت
شابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ :بنا بر این امر بر آنها مشتبه شده و 􀀀 در آورند و همچون خداوند یگانه،داراي قدرت و حیات هستند؟ فَتَ
ندانسته اند که چه چیز مخلوق خداوند و چه چیز مخلوق بتهاست و گمان کرده اند که بتها نیز سزاوار پرستش هستند، زیرا به
نظر ایشان،افعال آنها نیز مانند افعال خداوند است.بدیهی است که هرگز کار خداوند با کار بتها مشتبه نمیشود،زیرا همۀ کارها
از خداوند است و جاي شبهه اي باقی نمی ماند که خداوند،یگانه معبود است و جز او کسی سزاوار پرستش نیست.
خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ 􀀀 اللّ
􀀀
قُلِ هُ
:پس به آنها بگو:که خداوند خالق هر چیزي است و اصول و فروع نعمتها از اوست و بهمین دلیل سزاوار عبادت است.
واحِدُ 􀀀 وَ هُوَ الْ
:و خداوند یکتاست و داراي صفاتی است که جز او داراي آنها نیستند.آري خداوند،قدیم،قادر،عالم،زنده،غنی و بی نظیر و
همه این صفات،ذاتی
ص : 40
اوست.برخی گویند:واحد،چیزي است که داراي جزء نباشد و تجزیه نشود.برخی گویند:خداوند در الوهیت،یگانه است و از
لحاظ قدیم بودن،دومی ندارد.
اَلْقَهّ
ار 􀀀 ُ
:او بر هر قادري،قاهر و غالب است و هیچ چیز بر او ممتنع نیست.
استدلال جبریان:
استدلال کرده اند،بر اینکه: « خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ 􀀀 اَللّ
􀀀
هُ » پیروان مسلک جبر به جملۀ
کارهاي انسان،آفریدة،خداوند هستند،زیرا این جمله عموم است و لازم آن، مخلوق بودن افعال انسان،براي خداوند
استدلال کرده اند بر اینکه در این جهان خالقی جز خداوند وجود « کاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ 􀀀 لِلّ شُرَ
􀀀
أَمْ جَعَلُوا هِ » است.همچنین بجملۀ
ندارد، زیرا بوسیلۀ این جمله در حقیقت نفی وجود خالق-جز خدا-شده است. پاسخ:
این آیه،در رد کفار نازل شده است.بدیهی است که اگر استدلال جبریان صحیح باشد،این استدلال بنفع کفار است زیرا اگر
خالق بت پرستی آنها خداوند باشد،از چه رو توبیخ و ملامت آنها بر بت پرستی رواست؟!آنها می توانند بدرگاه خداوند
عرض کنند که:تو این فعل را در ما آفریده اي.چرا ما را بر کاري ملامت می کنی که فاعل و خالق آن تو
هستی.بدینترتیب،دیگر براي این آیه هیچ فایده اي باقی نمی ماند.
وانگهی احدي از اصحاب ما معتقد نیستند که کسی جز خدا خلق می کند تا چه رسد به اینکه بگویند مثل خدا خلق می
کند.آنها می گویند:خلقت،مخصوص خداوند است و معناي خلقت،اختراع است و بندگان قادر بر اختراع نیستند.آنچه که از
بندگان ساخته است،فعل و احداث است.
کسانی که نسبت خلق به غیر خدا می دهند،می گویند:خداوند متعال در آیۀ شریفه،این معنی را نفی کرده است که کسی
بتواند مثل خلق او خلق کند،زیرا خلق او اختراع و ابداع است و خلق دیگران بصورت اختراع و ابداع نیست بلکه تولید چیزي از
چیزي است.تنها خداوند آفرینندة آسمانها و زمین است که افعال را ابداع می کند و اجناس را از اعراض پدیدار می
سازد،کاري که دیگران بر آن قادر نیستند.
ص : 41
بنا بر این دیگر شباهتی میان خدا و انسان و همچنین میان فعل خداوند و فعل انسان باقی نمی ماند(زیرا اگر مثلا انسان از دو
عنصر اکسیژن و هیدروژن آب می سازد، خداوند مبدع و مخترع خود دو عنصر سازندة آب است و این کار از انسان ساخته
نیست).
گذشته از همۀ مطالب،تفاوت میان افعال انسان و افعال خداوند،از جهت دیگر هم کاملا روشن است،زیرا انسان،عملی را انجام
می دهد بوسیلۀ قدرتی که خداوند به او ارزانی داشته است،حال آنکه خداوند همان عمل را بوسیلۀ قدرت ذاتی خود انجام می
دهد و بدینترتیب فرق و امتیاز میان فعل خدا و فعل انسان کاملا روشن است.بنا بر این منظور از اینکه:خداوند خالق هر چیزي
است،این است که خالق چیزهایی است که با خلق آنها سزاوار پرستش می باشد.
ص : 42
[ [سوره الرعد ( 13 ): آیات 17 تا 18
اشاره
اعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ 􀀀 اءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَت 􀀀 اَلنّ اِبْتِغ
ارِ 􀀀 ع فِی مِمّ یُوقِدُونَ لََیْهِ
ا􀀀 و ابِیاً 􀀀 ا فَاحْتَمَلَ اَلسَّیْلُ زَبَداً ر 􀀀 سالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِه 􀀀 اءً فَ 􀀀 ماءِ م 􀀀 أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّ
الَ 􀀀 اَللّ اَلْأَمْث
􀀀
ذلِکَ یَضْ رِبُ هُ 􀀀 اَلنّ فَیَمْکُثُ فِی اَلْأَرْضِ کَ
اس􀀀 ا یَنْفَعُ 􀀀 أَمّ م
ا􀀀 و جُف اء 􀀀 اطِلَ فَأَمَّا اَلزَّبَدُ فَیَذْهَبُ 􀀀 اَللّ اَلْحَقَّ وَ اَلْب
􀀀
ذلِکَ یَضْ رِبُ هُ 􀀀 کَ
ئِکَ لَهُمْ سُوءُ 􀀀 ا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُول 􀀀 ی وَ اَلَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ م 􀀀 جابُوا لِرَبِّهِمُ اَلْحُسْن 􀀀 17 ) لِلَّذِینَ اِسْتَ )
( ادُ ( 18 􀀀 اهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ اَلْمِه 􀀀 سابِ وَ مَأْو 􀀀 اَلْحِ
ترجمه:
خداوند از آسمان آبی نازل کرد و رودها به اندازة ظرفیت خود بجریان در آمدند و سیلاب بر روي خود کفی ظاهر ساخت و
از آنچه بمنظور بدست آوردن زینت یا متاع، در آتش ذوب می کنند،کفی مثل کف آب ظاهر میشود.اینطور خداوند حق و
باطل را
ص : 43
مثل می زند.اما کف،بر طرف و تباه میشود و اما آنچه که مردم را نفع می دهد،در روي زمین باقی می ماند،خداوند مثلها را
اینطور براي مردم می آورد.براي کسانی که دعوت خدا را اجابت کنند،نیکی است و کسانی که اجابت دعوت خدا نکنند اگر
براي آنها همۀ دارایی روي زمین و مثل آن باشد،براي تخفیف عذاب،می دهند.براي آنها حسابی بد و جایگاهشان جهنم است
که بد جایگاهی است.
قرائت:
یوقدون:کوفیان-بجز ابو بکر-به یاء و دیگران به تاء خوانده اند.قرائت تاء،بنا بر این است که خطاب باشد به کسانی که قبلا
ام »: مخاطب بودند و ممکن است خطاب به عموم باشد.قرائت یاء،بنا بر این است که به صیغۀ مغایب باشد مثل « ا فاتخذتم » بوسیلۀ
شامل « الناس » است همانطوري که «... و اما ما ینفع الناس » و ممکن است مقصود،عموم باشد.مؤید آن جملۀ «... للّ شرکاء
􀀀
جعلوا ه
کرده، به خاطر این است « فی النار » را مقید به « یوقدون » نیز شامل همۀ آنها میشود.اینکه « یوقدون » مؤمنان و کافران میشود،ضمیر
که گاهی آتش بر چیزي می افروزند که در آتش است،نظیر همین مورد که طلا و نقره را در آتش می گذارند و می گدازند
قصص 38 :اي هامان،براي من آتشی بر خاك افروز)در این مورد، ) « انُ عَلَی الطِّینِ 􀀀ام 􀀀 ا ه 􀀀 فَأَوْقِدْ لِی ی » و گاهی چنین نیست مثل
آتش افروزي بر خاك و بنحوي است که فقط شعله هاي آتش بخاك می رسد و خود خاك در آتش جا ندارد.
لغت:
اودیه:جمع وادي،دامنۀ کوه هاي بزرگ که در آن آب باران جمع گردد.
کلمۀ دیه نیز از همین ماده است،زیرا بمعناي مال فراوانی است که بعنوان خونبهاي مقتول دریافت میشود.
قدر:همراه شدن چیزي با چیزي بدون کم و زیاد.وزن آن ممکن است کم یا زیاد باشد.هر گاه مساوي باشد،قَدَر است.حسن
قرائت کرده و هر دو بیک معنی هستند. « قَدْر » این کلمه را
ص : 44
احتمال:بدوش کشیدن بار.
زبد:کف آب و چیزهاي دیگر.
جفاء:خشکیدن و فرو نشستن کف.فراء گوید:هر چه که اجراي آن بهم ضمیمه شود مصدر آن بر وزن فعال
.« جفاء،حطام،قماش،غثاء » آید.مثل
ایقاد:افکندن هیزم در آتش.
متاع:وسیلۀ تمتع.
مکث:ماندن در جایی.
اعراب:
النّ
ارِ 􀀀 فِی
است. « علیه » :برخی گفته اند:حال و متعلق بمحذوف است و صاحب حال ضمیر
اءَ حِلْیَهٍ 􀀀 اِبْتِغ
.« مبتغین حلیه »: :حال به تأویل
زَبَدٌ مِثْلُهُ
خبر مقدم. «... مِمّ یُوقِدُونَ عَلَیْهِ
ا􀀀 » صفت و « مثله » مبتدا و « زبد »:
شاعر گوید: .« یذهب علی هذه الحاله » جفاء:حال و تأویل
اذا اکلت سمکاً و فرضاً
ذهبت طولا و ذهبت عرضاً
حال است). « طولا و عرضاً » یعنی هنگامی که ماهی و خورما خورم،فربه خواهم شد(در این بیت
مقصود:
هم اکنون خداوند متعال،براي حق و باطل،دو مثل می زند:
-1 آب و کفی که بر روي آن ظاهر میشود.حق را تشبیه به آب و باطل را-که دوام ندارد-به کف تشبیه میکند.
-2 طلا و نقره اي که در آتش ذوب میشود و کف سیاهی که بر روي آب ظاهر میگردد.حق بطلا و نقرة خالص و باطل بکف
روي آن مانند است.می فرماید:
ا􀀀 سالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِه 􀀀 اءً فَ 􀀀 ماءِ م 􀀀 أَنْزَلَ مِنَ السَّ
:خداوند از آسمان بارانی فرستاد و نهرها از آب باران،به اندازة ظرفیت خود،جاري شدند.بدیهی است که رود-
ص : 45
هاي کوچک،آبی کمتر و رودهاي بزرگ آبی بیشتر بخود می کشند و جریان پیدا میکنند.پس هر رودي به اندازة گنجایش
خود به جریان در می آید.این معنی از حسن و قتاده و جبائی است.
زجاج گوید:یعنی رودها به اندازة آبی که براي آنها مقدر شده است،جریان می یابند.
ابِیاً 􀀀 فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً ر
:همین که سیلابها بجریان در می آیند،بر روي آنها کف،ظاهر میشود.بدینترتیب خداوند متعال،حق و اسلام را به آب نافع و
باطل را بکف زایل شونده،تشبیه کرده است.
ابن عباس گوید:این مطلب،مثلی است براي قرآن کریم،که از آسمان نازل شده است.دلهاي مردم مثل همان وادیها به اندازة
ظرفیت خود،از قرآن کریم بهره مند میشوند.آنان که اهل یقینند و آنان که دستخوش شک و تردیدند،هر کدام به اندازة خود
از قرآن بهره مند می شوند،بنا بر این یقین مردم تشبیه به آب و شک مردم،تشبیه به کف شده است.
تا اینجا مثل اول،به پایان می رسد.سپس به بیان مثل دوم پرداخته،می فرماید:
اعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ 􀀀 اءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَت 􀀀 النّ ابْتِغ
ارِ 􀀀 ع فِی مِمّ یُوقِدُونَ لََیْهِ
ا􀀀 و َ
:در اینجا مورد مثال،چیزهایی است که در آتش ذوب میشوند مثل:طلا،نقره،مس و...اینها را مردم در کوره ها ذوب می کنند
تا بوسیلۀ آنها وسائل زندگی و زر و زیور و دیگر پیرایه ها فراهم آورند.بدیهی است که فلزات نیز هنگام ذوب شدن،مواد
خارج را همچون کفی بدرنگ از خود خارج می سازند و قسمت خالص شدة آنها در زیر باقی می ماند.حق به آن مادة
خالص و باطل بکف چرکین روي آن تشبیه شده است.
اطِلَ 􀀀 اللّ الْحَقَّ وَ الْب
􀀀
ذلِکَ یَضْرِبُ هُ 􀀀 کَ
:خداوند براي حق و باطل،چنین مثل می آورد تا در بلاد منتشر گردد و مردم به آن تمثل جویند.
اءً 􀀀 فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُف
:کف،قابل استفاده نیست و سرانجام باطل و تباه میشود.
ص : 46
النّ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ
اس􀀀 ا یَنْفَعُ 􀀀 أَمّ م
ا􀀀 و َ
:اما آب زلال و موادي که براي مردم قابل بهره برداري است،در روي زمین باقی می مانند و مردم از آنها استفاده می کنند.
بنا بر این مثل مرد مؤمن و عقاید خالصش مانند آبی است که حیات حیوانات و گیاهان به آن بستگی دارد و مانند طلا و نقره
و...است که در زندگی این جهان مورد استفادة مردم هستند و مثل مرد کافر و ستیزه خوئیش مانند کفی است که دیر یا زود
حبابهاي آن می ترکد و از برابر چهرة آب و دیگر مواد خالص محو می گردد و بدینترتیب، آنچه هویدا می گردد و دوام می
پذیرد،آب و طلا و نقره و...است.
الَ 􀀀 اللّ الْأَمْث
􀀀
ذلِکَ یَضْرِبُ هُ 􀀀 کَ
:خداوند براي مردم در مورد دینشان،اینطور مثل می زند.
قتاده گوید:در این آیه،خداوند سه مثل آورده است:نخست نزول قرآن را به آبی تشبیه کرد که از آسمان نازل میشود و دلهاي
مردم را بوادي هایی تشبیه کرد که به اندازة ظرفیت خود آب را بسوي خود جذب می کنند.آنان که در فهم قرآن حد اکثر
کوشش بکار برند،بهره اي عظیم از آن می برند مثل رودها و وادیهاي بزرگ و آنهایی که به قرآن راضی هستند و کوششی
کمتر در راه ادراك حقایق آن بکار می برند، همچون نهرها و وادیهاي کوچک،بهره اي کمتر نصیبشان می گردد.
پس از آن خیالات و وسوسه هاي شیطانی را به کفی تشبیه می کند که بر روي آب ظاهر میشود.بدیهی است که علت
کف،خود آب نیست بلکه سرزمینی است که خاك خوبی ندارد.همچنین شک و تردیدها و وسوسه هاي نفسانی نیز زائیدة
حق نیست، بلکه زائیدة نفوس مردم است.خداوند متعال می فرماید:همانطوري که کف،دوام ندارد و آنچه باقی می ماند آب
صاف و زلال است،سر انجام شکوك و وسوسه هاي شیطانی زایل میشوند و چهرة زیباي حق ظهور می کند و باقی می ماند.
سومین مثل،این است که:کفر را به آن مواد چرکین و سیه فامی تشبیه کرده، که بر روي فلزات ذوب شده،ظاهر می گردد و
ایمان را به آن فلز ذوب شدة خالص، تشبیه کرده است.
ص : 47
بدینترتیب ضرب المثل هاي آموزندة قرآنی به پایان می رسد و در آیۀ بعد،مطلب دیگري آغاز میشود.
ی􀀀 جابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْن 􀀀 لِلَّذِینَ اسْتَ
:آنان که دعوت خداوند را اجابت کنند، براي آنهاست نیکی و خوشی.
آنچه در بارة استقلال این آیه و عدم ارتباط آن به آیۀ پیش گفتیم از حسن و بلخی است.لکن برخی گفته اند:این آیه نیز
دنبالۀ آیۀ قبل و تتمۀ ضرب المثل هاست و مقصود این است که:آنچه باقی می ماند و دوام دارد،مردمی هستند که خداوند را
اجابت کنند و آنچه همچون حباب هاي کف می ترکد و زایل میشود،مردم معاند و سرکشند.
حسن و جبائی گویند:مقصود این است که:کسانی که دعوت خدا را اجابت کرده،ایمان آورند،بهشت نصیبشان میشود.ابو
مسلم گوید:یعنی خصلت پسندیده و حالت نیکو و بهشت،براي آنهاست.
ا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ 􀀀 وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ م
:
و کسانی که دعوت خداوند را اجابت نکنند،اگر همۀ ثروت زمین و مثل آن را دارا باشند و بخشش کنند،تا از عذاب و
گرفتاریها رها گردند،از آنها پذیرفته نمیشود.
سابِ 􀀀 ئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِ 􀀀 أُول
:در اینباره اقوالی است:
این است که همۀ گناه هاي آنها به حساب آورده میشود و هیچگونه عفو و « سوء حساب » -1 ابراهیم نخعی گوید:مقصود از
بنا « کسی که در حسابش مناقشه کنند،معذب خواهد بود »: مغفرتی شامل حالشان نمیشود.مؤید آن حدیثی است که می گوید
مناقشه در حساب است. « سوء حساب » بر این منظور از
-2 محاسبۀ آنها همراه با سرکوفت و توبیخ است.حال آنکه حساب مؤمن، برایش شادي بخش است.این قول از جبائی است.
-3 مقصود این است که کار نیکی از آنها پذیرفته نمیشود و گناهی از آنها بخشوده نمیشود.این قول از زجاج و مروي از امام
صادق(ع)است.
ص : 48
-4 مقصود،بدي کیفر است،بنا بر این بدي کیفر،بدي حساب نامیده شده است، زیرا بوسیلۀ جزا حق هر کسی به او داده میشود.
ادُ 􀀀 اهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِه 􀀀 وَ مَأْو
:جایگاه آنها جهنم است که بد جایی است.
مهاد،فرشی است که بر زیر افکنند و فرش اهل دوزخ،آتش است.
ص : 49
[ [سوره الرعد ( 13 ): آیات 19 تا 24
اشاره
لا یَنْقُضُونَ 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
ابِ ( 19 ) اَلَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ هِ 􀀀 ما یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْب 􀀀 ی إِنَّ 􀀀 ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ اَلْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْم 􀀀 أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّ
اءَ وَجْهِ 􀀀 سابِ ( 21 ) وَ اَلَّذِینَ صَبَرُوا اِبْتِغ 􀀀 خافُونَ سُوءَ اَلْحِ 􀀀 اَللّ بِهِ أَنْ یُوصَ لَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَ
􀀀
ا أَمَرَ هُ 􀀀 اقَ ( 20 ) وَ اَلَّذِینَ یَصِ لُونَ م 􀀀 اَلْمِیث
جَنّ عَدْنٍ
ات􀀀 ( اَلدّ ( 22
ارِ 􀀀 ع ئِکَ لَهُمْ قُْبَی 􀀀 لانِیَهً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَ نَهِ اَلسَّیِّئَهَ أُول 􀀀 اهُمْ سِ  را وَ عَ 􀀀 مِمّ رَزَقْن
ا 􀀀 و أَنْفَقُوا اَلصَّلا ه􀀀 أَق ام 􀀀 رَبِّهِمْ وَ وُا
ما صَبَرْتُمْ 􀀀 لامٌ عَلَیْکُمْ بِ 􀀀 ابٍ ( 23 ) سَ 􀀀 لائِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ ب 􀀀 ذُرِّیّ وَ اَلْمَ
اتِهِم 􀀀 اجِهِمْ وَ 􀀀 ائِهِمْ وَ أَزْو 􀀀 ا وَ مَنْ صَ لَحَ مِنْ آب 􀀀 یَدْخُلُونَه
( اَلدّ ( 24
ارِ 􀀀 ع فَنِعْمَ قُْبَی
ص : 50
ترجمه:
آیا کسی که می داند آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده،حق است،مانند کسی است که کوردل و گمراه است؟تنها
خردمندان متذکر می شوند-آنان که به عهد خداوند وفا می کنند و پیمان شکنی نمی کنند و آنان که به آنچه خدا امر کرده
است که نزدیک شوند، نزدیک میشوند و از پروردگار خود می ترسند و از بدي حساب،بیم دارند و آنان که بمنظور تحصیل
پاداش پروردگار،صبر می کنند و نماز بپا می دارند و در آشکار و نهان از آنچه روزي آنها کرده ایم انفاق می کنند و بدي را
به نیکی دفع می کنند.براي اینان سرانجام خانه اي است که همان بهشتهاي جاویدان است و آنها و پدران و همسران و فرزندان
شایستۀ ایشان داخل آنها میشوند و فرشتگان از هر دري بر آنها وارد شده،گویند:
سلام بر شما که صبر کردید و نیکوست عاقبت خانه.
لغت:
الباب:عقل ها.لبّ هر چیزي عبارت است از بهترین چیزي که در آن وجود دارد.لُبّ انسان:عقل انسان و لبّ نخل:قلب آن.
میثاق:پیمان محکم.
وصل:پیوند دادن دو چیز به یکدیگر.
خوف و خشیت و فزع:ترس انسان از ضرر.
سوء:چیزي که تحمل آن براي نفس انسان دشوار است.
حساب:بررسی اعمال خوب و بد انسان.
سر:پنهان کردن معنی در نفس.سرور نیز از همین ماده و لذتی است که براي نفس حاصل میشود و همچنین سریر که به معناي
مجلس سرور است.
درأ:دفع.
عدن:اقامت طولانی.
صلاح:راست کردن حال.مصلح:کسی که به صلاح آورد.
عقبی:سر انجام نیک یابد.
ص : 51
اعراب:
اَلَّذِینَ یُوفُونَ
. « فَمَنْ یَعْلَمُ » و بقولی صفت است براي « ابِ􀀀 أُولُوا الْأَلْب » :محلًا مرفوع و صفت
ابتغاء:مفعول لاجله.
جَنّ عَدْنٍ
ات􀀀 ُ
. « الدّ
ارِ 􀀀 ع قُْبَی » :بدل از
وَ مَنْ صَلَحَ
و ممکن است محلًا منصوب و مفعول معه باشد. « یدخلونها » :محلًا مرفوع و عطف بر واو
ما صَبَرْتُمْ 􀀀بِ
مصدریه « ما » کلمۀ « هذه الکرامه لکم بما صبرتم » یعنی سلامت.ممکن است متعلق بمحذوف باشد.یعنی « سلام » :متعلق به معناي
.« بالذي صبرتم علی فعل طاعاته و تجنب معاصیه » موصوله است.یعنی « ما »: برخی گفته اند .« بصبرکم » است یعنی
مقصود:
اکنون خداوند متعال براي فرق میان مؤمن و کافر می فرماید:
ی􀀀 ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْم 􀀀 أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّ
:اي محمد،آیا آنکه می داند که آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده،حق است،مثل کسی است که قدرت بصیرت را از
کف داده است؟! این جمله اگر چه بصورت استفهام است،لکن منظور انکار است.در حقیقت می گوید:اینها با یکدیگر برابر
نیستند،زیرا فرق میان آنها مانند فرق میان کور و بیناست.شخص مؤمن رشد و صلاح خود را تشخیص داده،بکار می بندد و
شخص کافر،کور کورانه،راه می پیماید و در راه خیر و صلاح خویش گام نمی زند و بمهلکه می افتد.
ابِ􀀀 ما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْب 􀀀 إِنَّ
:تنها خردمندان،در اینباره فکر می کنند و کسانی که از عقل و معرفت،برکنارند،از استدلال خود داري می کنند.
علی بن عیسی گوید:این جمله مردم را براي طلب علم،تشویق می کند،زیرا اگر جاهل مثل نابینا و عالم مثل بیناست و براي
جاهل ممکن باشد که براي خود
ص : 52
لا یَنْقُضُونَ 􀀀 اللّ وَ
􀀀
کسب بصیرت کند،چرا از کسب آن سرباز زند و با کوري و بی بصري خود مبارزه نکند؟! اَلَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ هِ
اقَ :آنان که به عهد خداوند وفا و از پیمان شکنی خودداري میکنند.پیمان عقلی،عبارت از آن قدرتی است که در عقلها 􀀀 الْمِیث
بودیعت گذارده شده،تا صحت و فساد امور را دریابند و پی برند که هر فعلی را فاعلی است و همۀ صنعتها به صانعی بازگشت
می کند که خود مصنوع دیگري نباشد و گرنه رشتۀ صانع و مصنوع،به جایی منتهی نخواهد شد و همچنین پی برند که عالم را
مدبري است بی نظیر و بی همتا.
پیمان شرعی،عبارت از عهدي است که پیامبر از مردم مؤمن گرفته،تا او را اطاعت کنند و از معصیت و زیر پا گذاشتن اوامر و
نواهی شریعت،خود داري نمایند.
داخل است،این است که کسی « عهد » علت اینکه کلمۀ میثاق را پس از عهد تکرار کرده،با اینکه همۀ اوامر و نواهی در معناي
گمان نکند که تنها پیمان خداوند و بندگان منظور است،از اینرو خبر داد که عهد و پیمان پیامبر و مردم نیز به همان استحکامی
است که عهد خدا و مردم.
برخی گفته اند:منظور از تکرار فقط تأکید است.
اللّ بِهِ أَنْ یُوصَلَ
􀀀
ا أَمَرَ هُ 􀀀 وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ م
:و آنان که وصل می کنند آنچه را که خداوند به وصل آن فرمان داده است.برخی گویند:مراد،ایمان به پیامبران و کتب
بقره 285 :میان هیچیک از پیامبران خدا فرق نمی ) « نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَ دٍ مِنْ رُسُلِهِ 􀀀 لا» : آسمانی است.چنان که می فرماید
گذاریم).حسن گوید:منظور نزدیک شدن به پیامبر گرامی اسلام و همکاري و جهاد با اوست.ابن عباس گوید:منظور صلۀ
رحم است.
در روایت است که امام صادق در دم مرگ،وصیت کرد که 70 دینار به حسن بن حسین بن علی بن حسین(ع)بدهند که لقب
وي افطس ( 1) است.یکی از کنیزان-که همسر حضرت بود-گفت:آیا بمردي مال می دهی که با کارد بتو حمله
!؟ «... اللّ بِهِ أَنْ یُوصَلَ
􀀀
ا أَمَرَ هُ 􀀀 وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ م » کرد؟فرمود:خاموش! مگر نخوانده اي
ص : 53
1) -افطس کسی است که استخوان بینیش فرو رفته باشد. -1
جبائی و ابو مسلم گویند:منظور دوستی و یاري مؤمنان و دفاع از آنهاست.
صله رحم نیز در این معنی داخل است.
جابر از امام باقر روایت کرده است که پیامبر فرمود:
یعنی:نیکی به پدر و مادر و صلۀ رحم،حساب را آسان می سازد.سپس همین آیه را « بر الوالدین و صله الرحم یهونان الحساب »
تلاوت کرد.
محمد بن فضیل از امام هفتم(ع)روایت کرده است که منظور از این آیه،صلۀ آل محمد(ص)است که بعرش آویزان است و می
گوید:خدایا هر که مرا نزدیک شود به او نزدیک باش و هر که مرا بِبُرد از او ببر و این موضوع در بارة هر رحمی کلیت دارد.
ولید بن ابان روایت کرده است که از امام رضا(ع)سؤال کردم:آیا بجز زکات، در مال انسان حق دیگري
هست؟فرمود:آري.خداوند می فرماید: وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ...
وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ
:و از خداوند می ترسند و قطع رحم نمی کنند.
سابِ 􀀀 خافُونَ سُوءَ الْحِ 􀀀 وَ یَ
:در اینباره قبلا(آیۀ 18 )گفتگو کرده ایم.
هشام بن سالم از امام صادق(ع)روایت کرده است که:منظور از سوء حساب،این است که همۀ زشتیهاي آنها را به حساب می
بحساب آوردن معاصی بطور دقیق)نیست. )« استقصاء » آورند و به حسنات آنها کاري ندارند.این عمل چیزي جز
حمّاد بن عثمان از امام صادق(ع)روایت کرده است که به مردي فرموده:چه کاري به برادر دینیت داري؟گفت:فدایت گردم.از
خبر ده،آیا آنها می « سابِ 􀀀 خافُونَ سُوءَ الْحِ 􀀀 وَ یَ » : او طلبی داشتم و از او بطور کامل دریافت کردم.امام فرمود:مرا از گفتار خداوند
ترسند که خداوند بر آنها ستمی روا دارد؟نه بخدا.آنها می ترسند که بطور دقیق و از روي استقصا به حساب اعمالشان
رسیدگی شود.
اءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ 􀀀 وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغ
:و آنان که در راه انجام اوامر پروردگار و در مقابل امراض و عقوبتها شکیبا هستند و از معاصی خداوند حذر می کنند و
منظور آنها از این شکیبایی طلب ثواب از خداوند متعال است.زیرا طلب وجه خداوند، یعنی طلب خداوند و طلب خداوند،یعنی
طلب پاداش خداوند.عرب وقتی بخواهد
ص : 54
چیزي را تعظیم کند،می گوید وجه آن و نفس آن و منظور از وجه خداوند،ذات با عظمت خداوند است.هیچ چیز بزرگتر از
خداوند و همتاي او نیست.برخی گویند:مقصود از وجه،در اینجا اخلاص و ترك ریا است.
لاهَ􀀀 امُوا الصَّ 􀀀 وَ أَق
:و نماز را با همۀ حدود آن بجا می آورند.و بقولی یعنی:همواره در انجام نماز ساعی هستند.
لانِیَهً 􀀀 اهُمْ سِ  را وَ عَ 􀀀 مِمّ رَزَقْن
ا􀀀 و أَنْفَقُوا َ
:و در آشکار و نهان از آنچه به آنها روزي داده ایم،انفاق می کنند.
وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ
:و بوسیلۀ عمل طاعت،معصیت را دفع می کنند.
ابن عباس گوید:یعنی بوسیلۀ عمل شایسته،عمل ناپسند را دور می سازند.روایت شده که پیامبر گرامی اسلام به معاذ بن جبل
برخی گویند:یعنی بدي کسانی « هر گاه کار زشتی کردي،در کنار آن کار پسندیده اي انجام ده،تا آن را محو گرداند »: فرمود
اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ » : که با آنها بدرفتاري می کنند،به نیکی پاسخ می دهند و در صدد مکافات،بر- نمی آیند،چنان که می فرماید
مؤمنون 96 :زشتی را به آنچه بهتر است،دفع کن)این قول از قتاده و ابن زید و قتیبی است.حسن گوید: ) « أَحْسَنُ السَّیِّئَهَ
مقصود این است که:هر گاه محروم شوند،عطا میکنند و هر گاه ظلم شوند،عفو می کنند و هر گاه از آنها بگسلند،نزدیک
میشوند.ابن کیسان گوید:یعنی کیفر گناه را به- وسیلۀ توبه بر طرف میسازند.
الدّ
ارِ 􀀀 ع ئِکَ لَهُمْ قُْبَی 􀀀 أُول
پاداش است که « عقبی » بهشت و منظور از « دار » :اینها که صفاتشان را بر شمردیم بر ایشان پاداش بهشت است.در اینجا منظور از
عاقبت پسندیده است.چنان که ابن عباس و حسن گویند.سپس دار را وصف کرده،فرمود:
جَنّ عَدْنٍ
ات􀀀 ُ
:بستانهایی که محل اقامتند و دائم و غیر فانی هستند.ابن عباس گوید:منظور،آن درجۀ عالی بهشت است که جایگاه شهدا و
اللّ بن عمر
􀀀
صدیقان است.ضحاك گوید:شهري است در بهشت که مسکن پیامبران و شهدا و ائمه است.حسن و عبد ه
گویند:قصري است از طلا که جز پیامبران و صدیقان و شهدا و حکام عدل،کسی
ص : 55
را به آن راه نیست.
سپس خداوند متعال بیان می کند که با آنان کسانی دیگر وارد بهشت میشوند که موجب شادي آنها خواهند شد.
ذُرِّیّ
اتِهِم 􀀀 اجِهِمْ وَ 􀀀 ائِهِمْ وَ أَزْو 􀀀 ا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آب 􀀀 یَدْخُلُونَه
:پدران و همسران و فرزندان صالح ایشان نیز با آنها داخل بهشت می شوند،نه آنهایی که ناصالح و بی ایمان هستند.خداوند
متعال قسمتی از پاداش بندة مؤمن را سرور او بدیدن بستگان خود در بهشت قرار داده است و این کرامتی است براي او.چنان
طور 21 :فرزندانشان را به ایشان ملحق می سازیم).این معنی از ابن عباس و مجاهد است. ) « ا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ 􀀀 أَلْحَقْن » : که می فرماید
ابٍ􀀀 لائِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ ب 􀀀 وَ الْمَ
:فرشتگان از درهاي هشتگانۀ بهشت بر آنها وارد میشوند.برخی گویند:یعنی فرشتگان از درهاي مختلف نیکی بهشت بر آنها
وارد میشوند.برخی گویند:یعنی فرشتگان از درهاي مختلف نیکی مثل نماز،زکات،روزه و...بر آنها وارد میشوند.ابن عباس
گوید:یعنی فرشتگان از درهاي مختلف قصرها و باغها بر آنها وارد میشوند و تحیت خداوندي و تحفه ها و هدایا را به آنها
تقدیم می کنند.
ما صَبَرْتُمْ 􀀀 لامٌ عَلَیْکُمْ بِ 􀀀 سَ
:و به آنها می گویند:سلام بر شما که صبر کردید.
بخاطر دلالت کلام حذف شده است.سلام یعنی نوید سلامت و کرامت و نبودن هر چه که ناراحتی « یقولون » در اینجا جملۀ
آورد و زیان بخشد.در حقیقت،فرشتگان به آنها می گویند:خداوند شما را از ترسها و ناراحتی ها سالم بدارد که بر سختی ها و
محنتهاي دنیا در راه طاعت خداوند،صبر کردید.
الدّ
ارِ 􀀀 ع فَنِعْمَ قُْبَی
:چه خوب است سر انجام خانه اي که شما در آن هستید و از لطف و کرامت الهی برخوردارید.
ص : 56
[ [سوره الرعد ( 13 ): آیات 25 تا 29
اشاره
ئِکَ لَهُمُ اَللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ 􀀀 اَللّ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی اَلْأَرْضِ أُول
􀀀
ا أَمَرَ هُ 􀀀 اقِهِ وَ یَقْطَعُونَ م 􀀀 اَللّ مِنْ بَعْدِ مِیث
􀀀
وَ اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ هِ
اعٌ ( 26 ) وَ یَقُولُ اَلَّذِینَ 􀀀 إِلاّ مَت
􀀀
ا فِی اَلْآخِرَهِ 􀀀 اهُ اَلدُّنْی 􀀀 ا وَ مَا اَلْحَی 􀀀 اهِ اَلدُّنْی 􀀀 شاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَی 􀀀 اَللّ یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَ
􀀀
اَلدّ ( 25 ) هُ
ارِ 􀀀
اَللّ
􀀀
ابَ ( 27 ) اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ هِ 􀀀 شاءُ وَ یَهْدِي إِلَیْهِ مَنْ أَن 􀀀 اَللّ یُضِلُّ مَنْ یَ
􀀀
أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ هَ 􀀀 کَفَرُوا لَوْ لا
( ی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ ( 29 􀀀 اَلصّ طُوب
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع اَللّ تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ ( 28 ) اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
􀀀
لا بِذِکْرِ هِ 􀀀 أَ
ترجمه:
و آنان که پیمان خدا را می شکنند و آنچه را خداوند به پیوند آن امر کرده است،می گسلند و در روي زمین فساد می
کنند.براي ایشان است لعنت و جایگاه بد.
ص : 57
خداوند روزي را براي هر که بخواهد گشایش می دهد و نسبت بهر که بخواهد تنگ می گیرد.آنان بزندگی دنیا شاد
شدند.حال آنکه زندگی دنیا در برابر آخرت، متاعی بیش نیست.مردم کافر می گویند:چرا آیتی از پروردگار بر او نازل نشده
است؟ بگو:خداوند هر که را خواهد،گمراه می کند و هر که به او بازگشت کند،هدایت می کند.آنان که ایمان آورده و
دلهایشان بیاد خداوند،آرامش یافته است.آگاه باشید که بیاد خدا دلها آرامش می یابند.آنان که ایمان آورده و عمل شایسته
انجام دهند،براي آنهاست خوشی و سعادت و نیکی جایگاه.
لغت:
انابه:رجوع به حق بوسیلۀ توبه.انتاب فلان القوم:فلانی مکرراً بسوي قوم آمد.نوبه:بازگشت مکرر.
نجم 53 :ناقص و ستمکارانه)به یاء خوانده )« ضیزي » این کلمه اگر چه یائی است،لکن مثل .« طیب » از مادة « اطیب » طوبی:مؤنث
صفت است و باید فرق میان آنها محفوظ باشد. « ضیزي » اسم و « طوبی » نشده،زیرا
اعراب:
اَلَّذِینَ آمَنُوا
است. « ابَ􀀀 مَنْ أَن » :محلًا منصوب و تابع
الا:حرف تنبیه و ابتداء.
حُسْنُ مَآبٍ
که در محل رفع است. « طوبی » :عطف بر
مقصود:
در آیات پیش،مردمی توصیف شدند که وفاي به عهد خداوند می کنند و به دیگر صفات پسندیده متصفند.اکنون به توصیف
کسانی می پردازد که به آن صفات متصف نیستند.همانطوري که دستۀ اول،پاداششان بهشت است،پاداش این دسته، چیزي جز
جهنم نخواهد بود.می فرماید:
اللّ بِهِ أَنْ یُوصَلَ
􀀀
ا أَمَرَ هُ 􀀀 اقِهِ وَ یَقْطَعُونَ م 􀀀 اللّ مِنْ بَعْدِ مِیث
􀀀
وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ هِ
:
آنان که عهد خدا را می شکنند و آنچه را که خداوند به پیوند آن امر فرموده
ص : 58
.( است،می گسلند.در بارة عهد و میثاق و آنچه خداوند به پیوند آن امر فرموده،سخن گفته ایم(آیات 19 و 20
وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ
:ابن عباس گوید:یعنی بوسیلۀ دعوت مردم بسوي غیر خدا،در روي زمین فساد می کنند.حسن گوید:یعنی با جنگ با پیامبر،در
روي زمین فساد می کنند.برخی گویند:یعنی با معصیت و ستم به بندگان خدا و ویران کردن آبادیها در روي زمین فساد می
کنند.معناي اخیر کلی تر و بهتر است.
الدّ
ارِ 􀀀 س أُول لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ وُءُ ئِکَ􀀀
:براي آنهاست دوري از رحمت خداوند و محرومیت از بهشت و براي آنهاست عذاب جاودانی جهنم.
شاءُ وَ یَقْدِرُ 􀀀 اَللّ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَ
􀀀
هُ
:خداوند،بر طبق مصلحت خود،رزق و روزي خود را براي هر کس بخواهد توسعه می دهد و نسبت بهر کس بخواهد، تنگ
می گیرد.
ا􀀀 اهِ الدُّنْی 􀀀 وَ فَرِحُوا بِالْحَی
:و کسانی که رزق و روزي فراوان به آنها داده میشود، از آخرت و بقاي آن غافل میشوند و دل به دنیاي فانی و زر و زیور آن
می بندند.
اعٌ􀀀 إِلاّ مَت
􀀀
ا فِی الْآخِرَهِ 􀀀 اهُ الدُّنْی 􀀀 وَ مَا الْحَی
:در حالی که زندگی دنیا نسبت به زندگی آخرت،جز متاعی اندك و فنا پذیر،بیش نیست،زیرا دنیا فانی و آخرت باقی و
جاودانی است.این معنی از مجاهد است.
ابن عباس گوید:این جمله در مقام تعجب است.یعنی:تعجب است از اینکه آنان به دنیاي فانی شاد شده و نعیم جاودانی را
ترك کرده اند!آري دنیا در برابر آخرت،متاعی بی بها و بی بقاست.همچون کاسه و قدحی که چند روزي مورد استفاده قرار
می گیرد،سپس شکسته میشود.
لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ 􀀀 وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ
:مردم کافر می گویند:
چرا از جانب خداوند،معجزه اي بر محمد(ص)نازل نمیشود؟این سخن را از این جهت می گفتند که در بارة آیات و
معجزات،نمی اندیشیدند و تصور می کردند که معجزه اي براي اثبات مدعاي او به وقوع نپیوسته است،از اینرو سخن آنها
جاهلانه است.
ص : 59
شاءُ 􀀀 اللّ یُضِلُّ مَنْ یَ
􀀀
قُلْ إِنَّ هَ
:اي محمد،به آنها بگو:خداوند هر که را بخواهد بر اثر بدرفتاري و گنهکاریش از راه بهشت منحرف و گمراه میسازد. ما سابقاً
در بارة صور مختلف هدایت و اضلال،گفتگو کرده ایم و تکرار آن لزومی ندارد.
ابَ􀀀 وَ یَهْدِي إِلَیْهِ مَنْ أَن
:و کسانی را که بسوي خدا بازگشت کنند و از در طاعت، وارد شوند،بسوي خود هدایت می کند.
اللّ
􀀀
اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ هِ
:آنان که به یکتایی خداوند و صفاتش و نبوت پیامبرش اعتراف می کنند و آنچه از جانب خداوند نازل شده،پذیرا میشوند و
در دلهایشان بیاد خدا آرامش یافته،بدان انس می گیرند.
ذکر یعنی حاصل شدن معنی براي نفس.گاهی به علم و قولی که معنی را در برابر چشم باطن آشکار میسازد،ذکر گفته
میشود.در اینجا خداوند متعال مؤمن را اینطور وصف می کند و در جاي دیگر(انفال، 2)مؤمن را وصف می کند به اینکه:هر
گاه یاد خدا شود،دلش ترسان میشود.
در اینجا منظور این است که با توجه به پاداش و نعمتهاي به حد و حصر الهی آرامش خاطر پیدا می کند و در آنجا منظور این
است که که با توجه به کیفر و انتقام پروردگار،خائف و پریشان خاطر می گردد.
اللّ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
􀀀
لا بِذِکْرِ هِ 􀀀 أَ
:در اینجا خداوند متعال،بندگان خود را تشویق می کند که دلهاي خود را با توجه به توجه به نعمتها و پاداش او تسکین دهند و
آرامش بخشند،زیرا وعدة خداوند،حتمی است و هیچ چیز براي آرامش دلهاي مضطرب، بهتر از نویدهاي صادق نیست.
ی لَهُمْ وَ 􀀀 طُوب » را بدل و « الصّ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا » را مبتدا و « اللّ
􀀀
اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ هِ » در صورتی که
را خبر بدانیم،جملۀ مورد بحث- جملۀ معترضه خواهد بود.و هر گاه جملۀ اول را در محل نصب،بدانیم-چنان که « حُسْنُ مَآبٍ
گذشت- جملۀ دوم مبتدا و جملۀ سوم خبر خواهد بود.
ی لَهُمْ 􀀀 الصّ طُوب
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
:آنان که به خدا ایمان دارند
ص : 60
اقوالی است: « ی لَهُمْ 􀀀 طُوب » و خداوند را بر طبق وظیفۀ خود فرمان می برند،خوشا به حالشان!در بارة معناي
-1 ابن عباس گوید:یعنی براي آنها شادي دل و روشنایی چشم است.
-2 ضحاك گوید:یعنی دیگران به حال آنها غبطه می خورند.
-3 ابراهیم نخعی گوید:یعنی براي آنها خیر و کرامت است.
-4 مجاهد گوید:یعنی براي آنها بهشت است.
-5 زجاج گوید:یعنی براي آنها زندگی پاکیزه است.جبائی گوید:یعنی بهشت که پاکتر از هر چیزي است براي آنهاست.
-6 زندگی خوش،براي آنها گواراست.
-7 قتاده گوید:براي آنهاست نیکی.
-8 عکرمه گوید:یعنی چه خوب است آنچه نصیب آنها گردیده.
-9 خیر همیشگی براي آنها خوب است.
-10 از عبید بن عمیر و وهب و ابو هریره و شهرین حوشب،نقل شده که:طوبی درختی است در بهشت که اصل آن در خانۀ
پیامبر و شاخه هاي آنها در خانه هاي مؤمنان است.این روایت را ابو سعید خدري نیز روایت کرده است.
همین مضمون از امام صادق(ع)نیز نقل شده و نیز فرمود:اگر سواري تیز تک، صد سال در سایۀ آن رهنوردي کند،از سایۀ آن
خارج نمیشود و اگر کلاغی براي رسیدن به اوج آن به پرواز در آید.به انتهاي آن نمی رسد تا پیر گردد.هان که به این نعمت
رغبت نشان دهید.مؤمن بخودش مشغول است و مردم از دست او راحتند.در تاریکی شب،پیشانی را بر خاك می گذارد و با
آفرینندة خود راز و نیاز می کند که او را از جهنم آزاد گرداند.شما نیز چنین باشید.
همچنین از امام صادق(ع)روایت شده است که:پیامبر گرامی اسلام،فاطمه(س) را زیاد می بوسید.برخی از زنانش از اینکار
برد و از « طوبی » نارضایی نشان دادند.فرمود:هنگامی که مرا به آسمان بردند،داخل بهشت شدم. جبرئیل مرا به نزدیک
ص : 61
آن درخت،سیبی بمن داد و خوردم.از این سیب،نطفه اي تولید شد که پس از بازگشت بزمین با همسرم خدیجه در آمیختم و
او را به فاطمه باردار شد.اکنون هر گاه اشتیاق بهشت پیدا می کنم،دخترم را می بوسم و چون او را می بوسم،بوي درخت
درختی است در « طوبی »: طوبی را استشمام می کنم،بنا بر این فاطمه،انسانی است حوروش! از ابن عباس روایت شده است که
خانۀ علی و شاخه هاي آن در خانه هاي مؤمنین است.همین مضمون را ابو بصیر از امام صادق(ع)روایت کرده است.
سؤال شد،فرمود:درختی است که اصل « طوبی » از موسی بن جعفر(ع)نقل شده که وي به نقل از پدرانش فرمود:از پیامبر در بارة
آن در خانۀ من و شاخه هاي آن در خانه هاي اهل بهشت است.سپس بار دیگر از حضرتش سؤال کردند،فرمود:اصل آن در
خانۀ علی است.علت را سؤال کردند.فرمود:خانۀ من و علی در بهشت،در یک مکان است.
وَ حُسْنُ مَآبٍ
:و براي آنها محلی نیکوست که بسوي آن باز می گردند.
نظم آیات:
به ما قبل این است که: «... شاءُ 􀀀 اَللّ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَ
􀀀
هُ » ابو مسلم گوید:وجه اتصال
پیمان شکنی آنان براي حب ریاست و رغبت نسبت بدنیاست.به این مطلب در آیۀ پیش، اشاره شد.در این آیۀ،براي فرو
نشاندن شعلۀ رغبت و هوس ایشان،می گوید:کلید روزي بدست خداست.به آنهایی که مصلحت بداند روزي فراوان می دهد
و باز بر طبق همین مصلحت،روزي مردمی را باندازة کفاف قرار می دهد و نه بیشتر.
از آنجا که به بدي فرجام کار مردم کافر اشاره شده بود،بدنبال آن در پیرامون خواهشهاي ابلهانۀ آنها نسبت به نزول آیات و
وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ » : معجزات و نیندیشیدن آنها در بارة آیات و معجزاتی که بر پیامبر گرامی نازل شده،اشاره کرد و فرمود
و بخاطر اینکه آنها درخواست می کردند که عذاب خداوند زودتر نازل گردد،فرمود: «... لا􀀀
«... شاءُ 􀀀 اللّ یُضِلُّ مَنْ یَ
􀀀
قُلْ إِنَّ هَ »
یعنی:هر که را بخواهد بدون مهلت،هلاك می سازد و
ص : 62
عذاب هر که را بخواهد،براي عالم آخرت و قیامت،به تأخیر می اندازد.
آیت عذاب است. « آیه » بعقیدة ابو مسلم،منظور از
برخی گفته اند:خداوند خواستۀ آنها را اجابت نکرد و آیتی نازل نفرمود، زیرا از اول معلوم بود که آنها ایمان نمی آورند و
باید هلاك شوند.
ص : 63
[ [سوره الرعد ( 13 ): آیات 30 تا 31
اشاره
إِلاّ هُوَ
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 منِ قُلْ هُوَ رَبِّی 􀀀 ا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْ 􀀀 ا أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ اَلَّذِي أَوْحَیْن 􀀀 اكَ فِی أُمَّهٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِه 􀀀 ذلِکَ أَرْسَلْن 􀀀 کَ
لِلّ اَلْأَمْرُ جَمِیعاً أَ فَلَمْ
􀀀
ی بَلْ هِ 􀀀 الُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ اَلْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ اَلْمَوْت 􀀀 ابِ ( 30 ) وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ اَلْجِب 􀀀 عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَت
دارِهِمْ 􀀀 ارِعَهٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ 􀀀 ما صَ نَعُوا ق 􀀀 زالُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا تُصِ یبُهُمْ بِ 􀀀 لا یَ 􀀀 اَلنّ جَمِیعاً وَ
اس􀀀 اَللّ لَهَدَي 􀀀
شاءُ هُ 􀀀 یَیْأَسِ اَلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَ
( ادَ ( 31 􀀀 لا یُخْلِفُ اَلْمِیع 􀀀 اَللّ
􀀀
اَللّ إِنَّ هَ
􀀀
حَتّ یَأْتِیَ وَعْدُ هِ
ی􀀀
ترجمه:
همچنین ترا در میان امتی فرستادیم که پیش از او امتهاي دیگري بوده اند،تا آنچه بتو وحی کرده ایم بر ایشان تلاوت کنی.حال
کفر می ورزند. « رحمان » آنکه آنها به
پروردگار من است که جز او خدایی نیست.بر او توکل می کنم و بازگشت من بسوي اوست.و اگر قرآنی باشد « رحمان »: بگو
که کوه ها را بحرکت در آورد یا زمین را قطعه قطعه کند یا مردگان را به سخن در آورد،همین است.بلکه هر امري بدست
ص : 64
خداست.آیا مردم مؤمن ندانسته اند که اگر خدا می خواست،همۀ مردم را هدایت می کرد.همواره مردم کافر از کردار و
ساخته هاي خود،در معرض اصابت حوادث کوبنده اي هستند با اینکه آن حوادث در نزدیکی خانه هایشان فرو می آیند،تا
اینکه وعدة خدا فرا رسد.خداوند خلاف وعده نمی کند.
قرائت:
علی(ع)و ابن عباس و علی بن الحسین(ع)و زید بن علی و جعفر بن محمد(ع) و ابن ابی ملیکه و عکرمه و جحدري و ابو یزید
خوانده اند. « ا فلم یتبین » « ا فلم ییأس » نرسی بجاي قرائت مشهور
است.علی بن عیاش گوید: « ا فلم ییأس » تفسیر « ا فلم یتبین »: ابن جنی گوید
هر دو لغت را یک معنی است.شاعر گوید:
الم ییأس الاقوام انی انا ابنه
و ان کنت عن ارض العشیره نائیاً
یعنی:آیا اقوام،تفحص نکرده اند که من پسر او هستم،اگر چه از سرزمین قبیله دورم.
دیگري گوید:
اقول لاهل الشعب اذ یأسروننی
ا لم ییأسوا انی ابن فارس زهدم
سوار می « زهدم نام » یعنی:به افراد آن قبیله،هنگامی که مرا اسیر کنند،گویم،آیا نمی دانند که من پسر کسی هستم که بر اسبی
شد؟ وي گوید:بعید نیست که این معنی،با معناي یأس نزدیک باشد،زیرا هنگامی که کسی بجستجوي مطلبی پرداخت و آن را
تحقیق و اثبات کرد،مثل کسی که از چیزي مأیوس شده باشد،آن را رها کرده،بدنبال مطلبی دیگر می رود.
لغت:
متاب:توبه.تاء توبه دلالت بر یک بار انجام دادن می کند.
تسییر:چیزي را بحرکت در آوردن.
تقطیع:چیزي را بقطعه هاي بسیار تقسیم کردن.
ص : 65
حلول:حاصل شدن چیزي در چیزي مثل داخل شدن سفیدي در جسم و داخل شدن آب در ظرف.اصل،معناي اول است.
مقارعۀ » گفته اند که درهم کوبندة این جهان است.جنگ قهرمانان را « قارعه » قارعه:حادثۀ سخت و کوبنده.قیامت را هم
گویند، زیرا این « قوارع القرآن » گویند.آیاتی که براي ایمنی از شرّ شیطان در قرآن کریم،خواندنش مفید است « ابطال
آیات،شیطان ها را سر کوفت می دهند.
شأن نزول:
قتاده و مقاتل و ابن جریح گویند:
بسم »: -آیۀ نخست،در بارة صلح حدیبیه،نازل شده است.در موقع نوشتن صلحنامه، پیامبر گرامی اسلام به علی فرمود:بنویس
را نمی شناسیم.رحمان،صاحب یمامه یعنی مسیلمۀ « رحمان » سهیل بن عمرو و دیگر مشرکان گفتند:ما « اللّ الرحمن الرحیم
􀀀
ه
.« باسمک اللهم »: کذاب است.بنویس
مردم جاهلیت،سر آغاز را همین جمله قرار می دادند.
سپس پیامبر گرامی فرمود:بنویس:این است آنچه محمد،پیامبر خدا بر آن صلح کرده است.
مشرکین گفتند:اگر تو پیامبر خدا باشی و ما با تو بجنگیم و مزاحمت کنیم، بتو ظلم کرده ایم.بنویس:
اللّ (ص)بر آن صلح کرده است.
􀀀
-این است آنچه محمد بن عبد ه
اصحاب پیامبر گفتند:
-اجازه ده،با آنها بجنگیم.
فرمود:
-نه،هر چه می گویند،بنویسید.
از اینرو خداوند متعال فرمود:
اكَ فِی أُمَّهٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ... 􀀀 ذلِکَ أَرْسَلْن 􀀀 -کَ
ص : 66
ضحاك و ابن عباس گویند:
-هنگامی که پیامبر بقریش فرمود:
سجده کنید،آنها گفتند: « رحمان » -براي
نازل شد. «... اكَ فِی أُمَّهٍ 􀀀 ذلِکَ أَرْسَلْن 􀀀 کَ» -رحمان کیست!؟ از اینرو آیۀ
اللّ بن امیه مخزومی-از آنها هستند،نازل شد.آنها پشت
􀀀
آیۀ دوم در بارة جمعی از مشرکان مکه-که ابو جهل بن هشام و عبد ه
اللّ بن امیه
􀀀
کعبه نشسته بودند و کسی را نزد پیامبر فرستادند تا نزد ایشان آید.هنگامی که پیامبر گرامی نزد آنها آمد عبد ه
گفت:
-اگر می خواهی ما ایمان آوریم،بوسیلۀ قرآن،کوه هاي مکه را بحرکت در آور و از ما دور گردان،که مکه جاي تنگ و
کوهستانی و فاقد زمین هموار است.
سپس چشمه ها و رودها را بجریان آور تا ما بدرختکاري و کشاورزي پردازیم.
مگر نه خداوند کوه ها را براي داود مسخر کرد و با او به تسبیح خداوند پرداختند؟! یا اینکه بادها را براي ما تسخیر کن تا بر
آنها سوار شویم و بسوي شام رویم و کارهاي خود را انجام دهیم و در همان روز بوطن باز گردیم.مگر نه باد براي سلیمان
یا هر کس که بخواهی زنده کن تا از او سؤال « قصی » مسخر شد و او بوسیلۀ باد،بهر جا می خواست،می رفت؟یا اینکه جدّ خود
کنیم که:آیا آنچه می گویی حق است یا باطل؟زیرا عیسی مردگان را زنده می کرد و نباید قدر و مقام تو پیش خداوند از
داود،سلیمان و عیسی(ع)پائینتر باشد.
«... وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً » : از اینرو خداوند فرمود
مقصود:
قبلا در بارة نعمتهاي الهی نسبت به اهل ایمان و صلحا و پاداش آنها سخن گفته شد.
اکنون خداوند در بارة نعمت رسالت پیامبر عالیقدر اسلام،سخن گفته،می فرماید:
ا أُمَمٌ 􀀀 اكَ فِی أُمَّهٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِه 􀀀 ذلِکَ أَرْسَلْن 􀀀 کَ
:همانطوري که مؤمنان و
ص : 67
صلحا را از نعمت پاداش برخوردار ساختیم،امت ترا با رسالت آسمانی تو از بهترین نعمتهاي خود برخوردار گردانیدیم.برخی
گفته اند:یعنی همانطوري که براي امتهاي پیشین،پیامبرانی فرستاده ایم،ترا نیز براي امت اسلام فرستاده ایم.امت تو نخستین
امت،نیست.پیش از این امت،امم و ملل دیگر نیز بوده اند.
ا إِلَیْکَ 􀀀 لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِي أَوْحَیْن
:غرض از رسالت آسمانی تو این است که قرآن را که وحی ماست و بر تو نازل کرده ایم،بر ایشان بخوانی تا در بارة مطالب
آموزندة آن به تأمل و تفکر پردازند و از آن پند بیاموزند.
منِ􀀀 وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْ
را نمی شناسیم.چنان که قرآن کریم از « رحمان » را می شناسیم،لکن « اللّ
􀀀
ه » کفر ورزیده، می گویند:ما « رحمان » :حال آنکه قریش به
: فرقان 60 ) « ا􀀀 ما تَأْمُرُن 􀀀 منُ أَ نَسْجُدُ لِ 􀀀 الُوا وَ مَا الرَّحْ 􀀀ق» ، زبان آنها چنین نقل می کند
گفتند:رحمان چیست؟!آیا براي آنچه تو امر می کنی،سجده کنیم؟)این معنی از حسن و قتاده است.
برخی گفته اند:یعنی آنها منکر یگانگی خدا هستند.
ابِ􀀀 إِلاّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَت
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 قُلْ هُوَ رَبِّی
:به آنها بگو:رحمان پروردگار من است.کسی که شما منکر او هستید،یگانه و بی همتاست.او خالق و مدبر من است که امور
خود را به او واگذارده ام و بطاعت او گردن نهاده ام و بحکم او راضی هستم و بازگشت من و توبۀ من به پیشگاه اوست.
الُ 􀀀 وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِب
:اگر قرآنی باشد،که کوه هاي گران را از جاي خود کنده،بحرکت در آورد...
أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ
:یا اینکه زمین را بشکافد و رودها و چشمه ها از آن جاري سازد...
ی􀀀 أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْت
:یا اینکه مردگان را زنده کند که زندگی را از سر گیرند و به سخن در آیند...
...همین قرآن است که داراي مقامی بلند و رفیع است.جملۀ اخیر،جواب
ص : 68
شرط است که بواسطۀ وجود قرینه حذف شده است.
زجاج گوید:آنچه من تصور می کنم و برخی هم گفته اند،این است که:یعنی اگر چنین قرآنی با این مشخصات،هم نازل
ا􀀀 ا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلًا م 􀀀 ی وَ حَشَرْن 􀀀 لائِکَهَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْت 􀀀 ا إِلَیْهِمُ الْمَ 􀀀 ا نَزَّلْن 􀀀 وَ لَوْ أَنَّن » : شود،اینها ایمان نخواهند آورد.بدلیل این آیه
کانُوا لِیُؤْمِنُوا (انعام 111 :اگر فرشتگان را بسوي آنها بفرستیم و مردگان با آنها تکلم کنند و هر چیزي را گروه گروه،بسوي آنها 􀀀
گسیل داریم،ایمان نخواهند آورد).
حذف جواب لو،در زبان عرب فراوان است.امرءِ القیس گوید:
فلو انها نفس تموت سویه
و لکنها نفس تساقط انفسا
یعنی:اگر این نفس به تنهایی می مرد،خوب بود،لکن با او نفوس دیگري هم می میرند.این بیت در آخر قصیده است،بنا بر
جوابی ندارد.و نیز گوید: « لو » این
وجدك لو شیء اتانا رسوله
سواك و لکن لم نجد لک مدفعا
یعنی:سوگند یاد می کنم،اگر غیر از قاصد تو نزد ما آمده بود،او را دفع می کردیم لکن براي تو راه دفاعی نداریم.
لِلّ الْأَمْرُ جَمِیعاً
􀀀
بَلْ هِ
:همۀ اموري که گذشت،خواه بحرکت در آوردن کوه و شکافتن زمین و خواه زنده کردن مردگان و سایر کارهاي مهم،به امر
خداوند و در دست قدرت اوست،زیرا جز او کسی صاحب قدرت نیست.مع الوصف،او این کارها را انجام نمی دهد،زیرا
هر چیزي است که بتوان به آن امر یا از آن نهی « امر » آیاتی که نازل کرده،براي اهل انصاف،قانع کننده و کافی است.مقصود از
کرد.لکن اصل این کلمه، همان امر مقابل نهی است.
أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا
:آیا مردم مؤمن نمی دانند و تفحص نکرده اند؟ این معنی از ابن عباس،حسن،مجاهد،قتاده،سعید بن جبیر و ابو مسلم است.
فرّاء گوید:یعنی آیا مردم مؤمن،آن چنان علمی بدست نیاورده اند که احتمال خلاف ندهند و از تغییر علم خود مأیوس باشند؟
زجاج گوید:یعنی آیا مردم مؤمن از ایمان آوردن کسانی که خداوند آنها را
ص : 69
چنین توصیف کرد که ایمان نمی آورند،مأیوس نشده اند؟زجاج جملۀ بعد را دلیل این معنی می داند.
النّ جَمِیعاً
اس􀀀 اللّ لَهَدَي 􀀀
شاءُ هُ 􀀀 أَنْ لَوْ یَ
:که اگر خداوند می خواست همۀ مردم را براه راست هدایت می کرد و آنها را به بهشت می برد.لکن آنها را مکلف ساخت،تا
بوسیلۀ فرمانبرداري،استحقاق پاداش پیدا کنند.
برخی گویند:منظور این است که اگر می خواست،مردم را براه هدایت مجبور می کرد.لکن چنین کاري با اصل تکلیف و
هدف آن سازش ندارد.
ارِعَهٌ 􀀀 ما صَنَعُوا ق 􀀀 زالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِ 􀀀 لا یَ 􀀀 وَ
:مردم کافر،همواره،بر اثر کفر و اعمال زشت خود،در معرض اصابت حوادث کوبنده و مصیبتهاي شدید-مثل
جنگ،قحطی،کشتار،گرفتاري و...-هستند تا کیفر کردار شوم خود را ببرند و قدري متنبه شوند.
سریه هایی است که پیامبر گرامی اسلام بر سر آنها می فرستاد ( 1).برخی گویند:مقصود قضیۀ « قارعه » برخی گویند:مقصود از
اربد و عامر است که قبلا توضیح داده شد.
دارِهِمْ 􀀀 أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ
:حسن و قتاده و ابو مسلم و جبائی گویند،تاء براي تأنیث است.یعنی حوادث و ابزارهاي کوبنده در نزدیکی خانه هاي آنها فرو
می آید و آنها را دچار ترس و وحشت می کند.
برخی گویند:تاء براي خطاب است.یعنی:تو اي محمد،در نزدیکی خانه هاي آنها وارد می شوي.
اللّ
􀀀
حَتّ یَأْتِیَ وَعْدُ هِ
ی􀀀
:ابن عباس گوید:مقصود این است که:تا وعدة خداوند نسبت بفتح مکه فرا رسد.وي گوید:این آیه،در مدینه نازل شده
است.حسن گوید:
مقصود این است که وعدة خداوند نسبت به قیامت،فرا رسد.
ادَ 􀀀 لا یُخْلِفُ الْمِیع 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند خلاف وعده نمی کند.
ص : 70
1) -سریه،لشکرهایی است که بفرمان پیامبر حرکت می کردند و خود پیامبر با آنها نبود. -1
نظم آیات:
27 )یعنی:در حالی که چنین قرآنی بر آنها نازل شده است،آنها آیات دیگري ) «... وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا » آیۀ اخیر متصل است به
طلب می کنند.این نظر از جبائی است.
این است که:قرآن بر آنها قرائت شده و آنها «... لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ » زیرا مفهوم «... اكَ􀀀 ذلِکَ أَرْسَلْن 􀀀 کَ » برخی گویند:متصل است به
کفر ورزیده اند.
ص : 71
[ [سوره الرعد ( 13 ): آیات 32 تا 34
اشاره
ما􀀀 ی کُلِّ نَفْسٍ بِ 􀀀 ائِمٌ عَل 􀀀 ابِ ( 32 ) أَ فَمَنْ هُوَ ق 􀀀 کانَ عِق 􀀀 وَ لَقَدِ اُسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَ ذْتُهُمْ فَکَیْفَ
ظاهِرٍ مِنَ اَلْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا 􀀀 لا یَعْلَمُ فِی اَلْأَرْضِ أَمْ بِ 􀀀 ما 􀀀 کاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِ 􀀀 لِلّ شُرَ
􀀀
کَسَ بَتْ وَ جَعَلُوا هِ
( اقٍ ( 34 􀀀 اَللّ مِنْ و
􀀀
ا لَهُمْ مِنَ هِ 􀀀 ذابُ اَلْآخِرَهِ أَشَقُّ وَ م 􀀀 ا وَ لَعَ 􀀀 اهِ اَلدُّنْی 􀀀 ذابٌ فِی اَلْحَی 􀀀 ادٍ ( 33 ) لَهُمْ عَ 􀀀 ما لَهُ مِنْ ه 􀀀 اَللّ فَ
􀀀
عَنِ اَلسَّبِیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ هُ
ترجمه:
و پیامبران پیش از تو مورد استهزا قرار گرفتند و مردم کافر را مهلت دادم سپس آنها را فرو گرفتم.پس چگونه است عقاب
من؟!آیا کسی که بر هر نفسی مدبر و قائم و بر کردار او آگاه است،مثل کسی است که چنین نیست؟و براي خداوند شرکائی
قرار دادند.
بگو:آنها را بنامید!آیا خداوند را بچیزي آگاه می کنید که در زمین عالم به آن نیست یا اینکه سخنی بی معنی می
گویید؟!بلکه نیرنگ مردم کافر در برابر چشمشان آراسته شده و از راه حق بازمانده اند و کسی که خداوند گمراهش
کند،رهنمایی ندارد.براي آنهاست در زندگی دنیا عذاب و هر آینه عذاب آخرت دشوارتر است و براي آنها در
ص : 72
برابر عذاب خداوند،دفاع کننده اي نیست
قرائت:
نیز همین طور قرائت کرده « مؤمن » بضم صاد و دیگران بفتح صاد خوانده اند.در سورة « صدّوا » اهل کوفه و یعقوب
است.شاعر گوید: « رجَعَ » مثل ،« صَدَّ ». اند
صدت کما صد عما لا یحل له
ساقی نصاري قبیل النصح صوام
یعنی:بازگشت،هم چنان که مسیحیان پیش از عید فصح روزه دارند و از آنچه بر ایشان حلال نیست،باز می گردند. و عمرو بن
کلثوم گوید:
صددت الکاس عنا ام عمرو
و کان الکاس مجراها الیمین
یعنی:جام را اي ام عمرو،از ما بازگردانیدي،حال آنکه جام را از سمت راست می چرخانند.
نساء 176 :آنان که کافر ) « اللّ
􀀀
اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَ دُّوا عَنْ سَبِیلِ هِ » : در قرآن کریم گاهی این فعل اسناد به فاعل داده شده،مثل
شدند و از راه خدا بازگشتند)و مثل:
حج 25 :و باز می گردند از راه خدا و مسجد- الحرام)بنا بر این قرائت فتح ) « رامِ 􀀀 اللّ وَ الْمَسْجِدِ الْحَ
􀀀
وَ یَصُ دُّونَ عَنْ سَبِیلِ هِ »
صاد،نظیر آن در قرآن هست،یعنی:مردم را از پیامبر باز می دارند.آنهایی که فعل را بصیغۀ مجهول خوانده اند،فاعل فعل را
باشد.یعنی فلان کس کار خیري انجام نداد،نه اینکه « صد فلان عن الخیر » سرکشان و گردنفرازان دانسته اند.ممکن است نظیر
مانعی او را از اینکار منع کرد.
لغت:
استهزاء:مسخره کردن و کوچک شمردن کسی.
یعنی روز و شب.ابن مقبل گوید: « ملوان » است و « ملاوه » املاء:تأخیر.این کلمه از
الا یا دیار الحی بالسبعان
الح علیها بالبلی الملوان
یعنی:الا اي خانه هایی که گذشت شب و روز آنها را به سختی کهنه و فرسوده ساخته است.
ص : 73
واقی:مانع.سنگی که آزار و ناراحتی را بر طرف می سازد.
مقصود:
اکنون خداوند متعال،پیامبر خود را تسلیت داده،می فرماید:
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ
:همانطوري که اینها ترا استهزاء می کنند، پیامبران پیشین،نیز مورد استهزاء واقع می شدند.
فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا
:من آنها را مهلت دادم و مدتشان را طولانی ساختم، تا توبه کنند و بر آنها اتمام حجت شود.
ابِ􀀀 کانَ عِق 􀀀 ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ
:سپس آنها را هلاك و عذاب خود را بر آنها نازل کردم.اکنون چگونه است نازل شدن عذاب من؟!جملۀ اخیر،براي بیان
بزرگی و سختی عذاب است.
بار دیگر خداوند با آنها به بحث پرداخته،می فرماید:
ما کَسَبَتْ 􀀀 ی کُلِّ نَفْسٍ بِ 􀀀 ائِمٌ عَل 􀀀 أَ فَمَنْ هُوَ ق
:آیا آن خداوندي که تدبیر هر نفسی بدست قدرت اوست و حافظ اعمال است و کیفر و پاداش اعمال را می دهد،مانند کسی
است که چنین نیست؟برخی گویند:یعنی آیا کسی که رزق و روزي افراد را می- دهد و آنها را حفظ می کند و از آنها دفاع
می نماید،مثل بتهایی است که چنین نیستند.
این جمله،محذوفی دارد که قرینۀ آن،جملۀ بعد است.
کاءَ 􀀀 لِلّ شُرَ
􀀀
وَ جَعَلُوا هِ
:این کافران بتها را شریک خداوند پنداشتند و در برابر آنها عبادت کردند.در حالی که از آنها هیچ کاري ساخته نیست.
قُلْ سَمُّوهُمْ
:اي محمد،به آنها بگو:اگر بتها شریک خدا هستند،سزاوار صفاتی هستند که شما باید آنها را به آن صفات بخوانید و کارهایی
به آنها نسبت دهید و همچون خداوند،آنها را خالق،رازق،حیاتبخش و میراننده،بنامید.حاصل اینکه:
بت اگر خدا باشد،می تواند روزي،خلق کند و بنا بر این می توان او را خالق و رازق نامید.
برخی گویند:یعنی بتها را به این صفات بخوانید،سپس ملاحظه کنید که آیا
ص : 74
صفات آنها بر جایز بودن عبادت و خدا دانستن آنها دلالت می کند،یا نه؟ برخی گویند:یعنی آنها داراي صفاتی نیستند که
استحقاق خداوندي داشته باشند.در حقیقت خداوند می خواهد آنها را تحقیر کند.
ذا􀀀 ا 􀀀 أَرُونِی م » : حسن گوید:یعنی آنها را نام ببرید که چه آفریده اند؟آیا زیانی رسانیده اند یا سودي؟این جمله،شبیه است به
یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ :این 􀀀 ما لا 􀀀 فاطر 40 :بمن نشان دهید که آنها از زمین چه آفریده اند؟) أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِ ) « خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ
جمله،استفهامی است که از سابق، بریده شده است.یعنی بلکه آیا خداوند را بوجود شریکی خبر می دهید که خود او از وجود
چنین شریکی خبر ندارد؟بنا بر این شریکی براي او در زمین نیست و اگر بود،خداوند او را می شناخت.
ظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ 􀀀 أَمْ بِ
:یا اینکه سخنی مجازي و بیهوده می گویید که حقیقتی ندارد.این معنی از مجاهد،قتاده و ضحاك است.بنا بر این مقصود این
است که:
سخن آنها کلامی است که حقیقت و باطنی ندارد و فقط الفاظ است.
جبائی گوید:یعنی آیا بر طبق ظاهر کتاب خدا،بتها را خدا نامیده اید؟ بدینترتیب خاطر نشان می کند که خدا بودن بتها نه دلیل
عقلی دارد و نه دلیلی سمعی.
اکنون به بیان بطلان عقیدة آنها پرداخته،می فرماید:
بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ
:از این مطالب در گذر،شیطان کفر را در نظر آنها آراسته است.بدیهی است که مکر آنها با پیامبر،چیزي جز کفر نیست.این
معنی از ابن عباس است.
برخی گویند:یعنی رؤساي متکبر و گردنکش،دروغ و نیرنگ را در نظر آنها آراسته اند.
وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ
:و مردم را از راه حق بازداشتند یا اینکه خود از راه حق و دین خدا بازداشته شدند.
ادٍ 􀀀 ما لَهُ مِنْ ه 􀀀 اللّ فَ
􀀀
وَ مَنْ یُضْلِلِ هُ
:آنان که خداوند گمراهشان کرده است،رهنمایی
ص : 75
ندارند.در بارة ضلالت و هدایت،مکرراً سخن گفته ایم.
ا􀀀 اهِ الدُّنْی 􀀀 ذابٌ فِی الْحَی 􀀀 لَهُمْ عَ
:آنها در زندگی دنیا دچار قتل و اسیري و دربدري یا مصیبتها و بیماریها می شوند.
ذابُ الْآخِرَهِ أَشَقُّ 􀀀 وَ لَعَ
:عذاب آخرت دشوارتر و سختتر است زیرا دائم و سنگین است.
اقٍ 􀀀 اللّ مِنْ و
􀀀
ا لَهُمْ مِنَ هِ 􀀀 وَ م
:هیچکس نیست که آنها را از عذاب خداوند حفظ کند.
ص : 76
[ [سوره الرعد ( 13 ): آیات 35 تا 37
اشاره
اَلنّ ( 35 ) وَ
ار 􀀀 اَلْک افِرِین 􀀀 ا تِلْکَ عُقْبَی اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا وَ عُقْبَی 􀀀 دائِمٌ وَ ظِلُّه 􀀀 ا 􀀀 ارُ أُکُلُه 􀀀 مَثَلُ اَلْجَنَّهِ اَلَّتِی وُعِدَ اَلْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْه
لا أُشْرِكَ بِهِ إِلَیْهِ 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
ما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ هَ 􀀀 زابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّ 􀀀 ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مِنَ اَلْأَحْ 􀀀 ابَ یَفْرَحُونَ بِ 􀀀 اهُمُ اَلْکِت 􀀀 اَلَّذِینَ آتَیْن
لا􀀀 اَللّ مِنْ وَلِیٍّ وَ
􀀀
ا لَکَ مِنَ هِ 􀀀 جاءَكَ مِنَ اَلْعِلْمِ م 􀀀 ا 􀀀 واءَهُمْ بَعْدَ م 􀀀 اهُ حُکْماً عَرَبِیا وَ لَئِنِ اِتَّبَعْتَ أَهْ 􀀀 ذلِکَ أَنْزَلْن 􀀀 أَدْعُوا وَ إِلَیْهِ مَآبِ ( 36 ) وَ کَ
( اقٍ ( 37 􀀀و
ترجمه:
بهشتی که بمردم متقی وعده شده و نهرها از زیر آن روان است و خوردنی و سایۀ آن همیشگی است،بیمانند است.این است
سر انجام کار اهل تقوي و سر انجام کار کافران،آتش است.و آنان که کتاب را بر آنها نازل کرده ایم،به آنچه بر تو نازل شده،
شادند و از احزاب،کسانی هستند که منکر بعضی از آن می شوند.بگو:همانا مأمورم که خداي یکتا را پرستش کنم و براي او
شریک قرار ندهم،بسوي او دعوت می کنم و بازگشت من بسوي اوست و همچنین قرآن عربی را بر تو نازل کردیم و اگر بعد
از آنکه براي تو اسباب حصول علم فراهم شده است،هوي و هوسهاي آنها را پیروي کنی،براي
ص : 77
تو از جانب خداوند،یاور و مراقبی نیست.
لغت:
بمعناي روز که « نهار » انهار:جمع نهر،مجراي بزرگ آب بر روي زمین.اصل این کلمه بمعناي گسترش است و از همین جاست
یعنی « ملکت بها کفی فانهرت فتقها » : یعنی مجراي خون وسعت یافت.شاعر گوید « انهرت الدماء » نور در آن گسترش می یابد و
دستم را به نیزه گرفتم و شکاف آن را گشاد کردم.
اکُل:خوردنی.
احزاب:جمع حزب.
اعراب:
مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتِی
:در این باره چند قول است:
.« شبه » و مثل یعنی « مثل الجنه التی...اجل مثل » مبتدا و خبر آن محذوف است.یعنی « مثل »-1
مبتدا و خبر آن محذوف « مثل » در این صورت هم «... فیما نقص علیکم مثل الجنه » -2 سیبویه و ابو علی فارسی گویند:به تقدیر
است.
خبر آن است. « ارُ 􀀀 تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْه » بمعناي صفت و مبتدا است و « مثل »-3
نحل 60 :براي خداوند است صفت برتر)ابو علی این قول را نپسندیده است. ) « ی􀀀 لِلّ الْمَثَلُ الْأَعْل
􀀀
وَ هِ » چنان که
مقصود:
از آنجا که قبلا در بارة کیفر اهل کفر،سخن گفته شده است،اینک در بارة پاداش اهل ایمان سخن گفته،می فرماید:
مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ
:مقاتل گوید:یعنی بهشتی که به اهل تقوي وعده داده شده،بی شباهت و بی مانند است.
حسن گوید:یعنی صورت و صفت آن بهشت،چنین و چنان است.ابن قتیبه گوید:
و شباهت است و گاهی بمعناي صورت و صفت شیء « شبه » در اصل بمعناي « مثل »
ص : 78
است. «... الجنه التی وعد المتقون »: در اینجا در کلام اضافه شده و تقدیر « مثل » می آید.برخی گویند:کلمۀ
ا􀀀 دائِمٌ وَ ظِلُّه 􀀀 ا 􀀀 ارُ أُکُلُه 􀀀 تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْه
:بهشتی که نهرها از زیر آن روان است و میوه هاي آن تمام شدنی و سایۀ آن زوال پذیر نیست و خورشید،در سایۀ آن اثري
ندارد.این معنی از حسن است.ابن عباس گوید:یعنی نعمت بهشت با مرگ و آفتهاي دیگر از میان رفتنی نیست.ابراهیم تیمی
گوید:یعنی لذت خوردنیهاي آن همیشه در کام مردم خواهد بود.
تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوْا
:چنین بهشتی سر انجام کار کسانی است که تقوي پیشه کنند.
النّ
ار 􀀀 الْک افِرِین 􀀀 وَ عُقْبَی :و عاقبت کار کافران،دوزخ است.
از آنجا که در بارة وعده و وعید اهل تقوي و اهل کفر،سخن گفته است، اکنون می فرماید:
ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ 􀀀 ابَ یَفْرَحُونَ بِ 􀀀 اهُمُ الْکِت 􀀀 وَ الَّذِینَ آتَیْن
:مردم مسلمان که قرآن براي آنها نازل شده است،به قرآن شادند و افتخار می کنند.
زابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ 􀀀 وَ مِنَ الْأَحْ
:یهود و نصاري و مجوس پاره اي از حقایق قرآن را که با احکام دینی خودشان مخالف است،انکار می کنند.این معنی از
حسن و مجاهد و قتاده است.
اللّ بن سلام و
􀀀
ابن عباس گوید:مقصود از کسانی که کتاب بر آنها نازل شده،اهل کتاب است که ایمان آورده اند.مثل عبد ه
اللّ بن سلام و
􀀀
اصحابش.اینان به قرآن شاد شدند و مقصود از احزاب،سایرین اهل کتاب و مشرکین است.وي گوید:عبد ه
در قرآن کم آمده بود ناراحت شدند،با اینکه در تورات به این نام، زیاد بر می خوردند.از اینرو « رحمان » اصحابش از اینکه نام
را)آنها از این سخن شاد شدند و « رحمان » را بخوانید یا « اللّ
􀀀
ه »: اسراء 110 :بگو ) «... منَ􀀀 اللّ أَوِ ادْعُوا الرَّحْ
􀀀
قُلِ ادْعُوا هَ » : خداوند فرمود
را می شناسیم. « رحمان یمامه » کفر ورزیدند و گفتند:ما فقط « رحمان » اهل شرك به
ص : 79
مقصود از احزاب کسانی هستند که براي دشمنی با پیامبر تشکیل حزب و جمعیت دادند و کسانی که منکر قسمتی از قرآن
. « منِ􀀀 وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْ » : را انکار کردند.چنان که فرمود « رحمان » شدند،همانهایی هستند که
لا أُشْرِكَ بِهِ 􀀀 اللّ وَ
􀀀
ما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ هَ 􀀀 قُلْ إِنَّ
:بگو:من فقط مأموریت دارم که خدا را به یگانگی پرستش کنم و دیگري را در عبادت،شریک او نسازم.
إِلَیْهِ أَدْعُوا
:من مردم را بسوي خدا دعوت می کنم تا به یگانگی و صفاتش اقرار کرده،در برابر عظمتش بکرنش و نیایش پردازند.
وَ إِلَیْهِ مَآبِ
:من بسوي کسی بازگشت می کنم که مالک سود و زیانهاست، زیرا در روز قیامت،احدي جز او مالک امور نیست هم چنان
که در دنیا نیز چنین است.
اهُ حُکْماً عَرَبِیا 􀀀 ذلِکَ أَنْزَلْن 􀀀 وَ کَ
:همانطوري که براي انبیاي پیشین، بزبان خودشان بر آنها کتاب نازل کردیم،کتاب ترا بصورت حکمتی عربی بر تو نازل
انعام 89 :و آنها را کتاب و حکمت و ) « ابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ 􀀀 اهُمُ الْکِت 􀀀 آتَیْن » به معناي حکمت است.مثل « حکم » کردیم.بنا بر این
پیامبري دادیم).
نامیده،این است که احکام حلال و حرام در آن است و علت اینکه عربی نامیده،این « حکم » برخی گویند:علت اینکه قرآن را
اقٍ : 􀀀 لا و 􀀀 اللّ مِنْ وَلِیٍّ وَ
􀀀
ا لَکَ مِنَ هِ 􀀀 جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ م 􀀀 ا 􀀀 واءَهُمْ بَعْدَ م 􀀀 است که آورندة آن پیامبر عربی است وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْ
این خطاب به پیامبر است.اما مقصود امت اوست.اهواء،جمع هوي بمعناي تمایل به هوس و شهوت است.
اگر موافق هوي و هوسهاي مردم کافر رفتار کنی،بعد از آنکه بوسیلۀ دلالات و معجزات،براي تو علمی حاصل شده است که
شبهه ها را زایل و برطرف می سازد،ترا یاوري که از عذاب خدا حفظ کند و نگهدارنده اي که جلو عذاب خداوند را بگیرد،
زائده است. « من » در محل رفع و « مِنْ وَلِیٍّ » نخواهد بود
ص : 80
[ [سوره الرعد ( 13 ): آیات 38 تا 40
اشاره
( ابٌ ( 38 􀀀 اَللّ لِکُلِّ أَجَلٍ کِت
􀀀
إِلاّ بِإِذْنِ هِ
􀀀
کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَهٍ 􀀀 ا 􀀀 اجاً وَ ذُرِّیَّهً وَ م 􀀀 ا لَهُمْ أَزْو 􀀀 ا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْن 􀀀 وَ لَقَدْ أَرْسَلْن
لاغُ وَ عَلَیْنَا 􀀀 ما عَلَیْکَ اَلْبَ 􀀀 ا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ اَلَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّ 􀀀 ابِ ( 39 ) وَ إِنْ م 􀀀 شاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِت 􀀀 ا یَ 􀀀 اَللّ م
􀀀
یَمْحُوا هُ
( سابُ ( 40 􀀀 اَلْحِ
ترجمه:
پیش از تو پیامبرانی فرستادیم و براي آنها همسران و فرزندانی قرار دادیم و هیچ پیامبري را نسزد که آیتی نازل کند،مگر به
اذن خداوند.براي هر اجلی کتابی است.خداوند هر چه را بخواهد محو می کند و هر چه را بخواهد اثبات می کند و پیش
اوست ام الکتاب.و اگر بعضی از آنچه آنها را وعده کرده ایم بتو نشان دهیم یا ترا بمیرانیم،همانا بر تو ابلاغ و بر ما کیفر و
حساب است.
قرائت:
حذف شده « اللّ ما یشاء
􀀀
یمحو ه » خوانده اند. مفعول این فعل بقرینۀ مفعول « یُثبّت » و دیگران « یُثبت » یثبت:بصریان و ابن کثیر و عاصم
احزاب 35 :مردانی که شهوت خود را حفظ می ) « الذّ
􀀀
راتِ􀀀 اللّ کَثِیراً وَ اکِ
􀀀
الذّ هَ
􀀀
ظاتِ وَ اکِرِینَ 􀀀 حافِ 􀀀 حافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْ 􀀀 وَ الْ » است مثل
کنند و زنان،مردانی که بسیار بیاد خدا هستند و زنان).سیبویه تصور کرده است که بعضی از عربها فعل دوم را عمل می دهند
کمیت گوید: .« متی رأیت او قلت زیداً منطلقاً » نه اول را،مثل
ص : 81
بأي کتاب ام بأیه سنه
تري حبهم عاراً علی و تحسب
یعنی:به چه کتاب یا سنتی محبت آنها را براي من ننگ می پنداري؟!(در اینجا هم فعل دوم عمل نکرده است)مقصود از
شاید این است که خداوند احکام و شرایع را بر طبق مصلحت زمان،نسخ می کند و تغییر می « اللّ ما یشاء و یثبت
􀀀
یمحو ه » جملۀ
دهد.
بدون تشدید بخوانیم،شاهد آن قول « یثبت » است(بقره، 265 )و هر گاه « أَشَ دَّ تَثْبِیتاً » را به تشدید بخوانیم،دلیل آن « یثبّت » هر گاه
.« اللّ اذا صلی صلاه اثبتها
􀀀
کان رسول ه »: عایشه است
شأن نزول:
ابن عباس گوید:مردم پیامبر را سرزنش کردند که زیاد ازدواج می کند و گفتند:اگر پیامبر بود،مشاغل پیامبري او را از
ازدواجهاي مکرر باز می داشت.
«... ا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ 􀀀 وَ لَقَدْ أَرْسَلْن » : از اینرو خداوند فرمود
مقصود:
اجاً وَ ذُرِّیَّهً 􀀀 ا لَهُمْ أَزْو 􀀀 ا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْن 􀀀 وَ لَقَدْ أَرْسَلْن
:پیش از تو پیامبرانی فرستادیم و براي آنها زنان و فرزندانی قرار دادیم و تعداد آنها بیشتر از تعداد زنها و فرزندان تو
بود.سلیمان داراي سیصد زن و هفتصد کنیز و داود داراي یکصد زن بود.این مطلب از ابن عباس است.بنا بر این نباید داشتن
همسران و فرزندان را بر تو عیب بشمرند.
در روایت است که:امام صادق ع این آیه را قرائت کرد سپس به سینۀ خود اشاره کرد و فرمود:به خدا ما ذریۀ پیامبریم.
اللّ
􀀀
إِلاّ بِإِذْنِ هِ
􀀀
کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَهٍ 􀀀 ا 􀀀 وَ م
:هیچ پیامبري حق ندارد،آیه اي بیاورد جز اینکه خداوند به او در این باره اذن دهد.
ابٌ􀀀 لِکُلِّ أَجَلٍ کِت
:در بارة این جمله وجوهی گفته اند:
-1 یعنی براي هر مدتی که مقدر شده،کتابی است که آن مدت در آن ثبت است و هیچ آیه اي نیست جز اینکه داراي مدتی
است که خداوند در کتابی معین کرده و تابع
ص : 82
مصلحت و تدبیر اوست.بنا بر این آیه اي که آنها می خواستند نازل شود،تابع میل و هوس آنها نیست،بلکه تابع زمانی است که
خداوند بر حسب مصلحت خود معین کرده است.این وجه از بلخی است.
-2 براي هر امري که خداوند مقرر داشته،کتابی است که در آنجا ثبت است، مثل مدت زندگی و مرگ و...این وجه از ابو علی
جبائی است.
-3 این عبارت،مقلوب و معناي آن این است:براي هر کتابی که از آسمان نازل می شود،مدتی است که در آن مدت نزول می
یابد.یعنی هر کتابی،وقتی دارد، بنا بر این تورات و انجیل و قرآن هر کدام وقتی دارند.
ابِ􀀀 شاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِت 􀀀 ا یَ 􀀀 اللّ م
􀀀
یَمْحُوا هُ
در بارة محو و اثبات،اقوالی است: . « ابِ􀀀 أُمُّ الْکِت » :خداوند هر چه را بخواهد محو و اثبات می کند و پیش اوست
-1 ابن عباس و قتاده و ابن زید و ابن جریح گویند:مقصود احکامی است که نسخ می شوند و بجاي آنها احکام جدیدي قرار
می گیرد.ابو علی فارسی نیز همین قول را اختیار کرده است.
-2 حسن و کلبی و ضحاك-از ابن عباس-و جبائی گویند:مقصود این است که از کتاب اعمال مردم،آنچه مباح است و کیفر
ندارد،محو می کند و طاعتها و معصیتهایی که کیفر دارند،اثبات می کند.
-3 سعید بن جبیر گوید:یعنی گناهان مؤمنان را بمشیت خود از راه تفضل، محو می کند و گناهان مردمی که ارادة کیفرشان
دارد،از روي عدالت،اثبات می کند.
-4 عمر بن خطاب و ابن مسعود و ابی وائل و قتاده گویند:این جمله عام است، بنا بر این خداوند،روزي و اجل و سعادت و
شقاوت را محو و اثبات می کند.
« ابِ􀀀 أُمُّ الْکِت »
اصل کتاب است که در آن حوادث و کائنات،ثبت شده است.ابو قلابه روایت کرده است که:ابن مسعود می گفت:خدایا اگر
نام مرا در کتاب اشقیا ثبت کرده اي،نامم را از آنجا محو و در کتاب سعادتمندان اثبات کن،زیرا تو هر چه خواهی محو می
کنی و هر چه خواهی اثبات می کنی و اصل کتاب،پیش تست.نظیر همین مطلب،
ص : 83
از امامان شیعه(ع)در دعاهاي ایشان بما رسیده است.
فرق دارند.از « ام الکتاب » عکرمه از ابن عباس روایت کرده است که:کتاب محو و کتاب اثبات،دو کتاب جداگانه هستند و با
چیزي تغییر نمی کند.این مطلب را عمران بن حصین از « ام الکتاب » کتاب محو و کتاب اثبات،مطالب تغییر می کند.لکن از
پیامبر گرامی نیز روایت کرده است.
محمد بن مسلم از امام باقر(ع)روایت کرده است که:در بارة شب قدر از او سؤال کردم.فرمود:در این شب،خداوند فرشتگان و
کاتبان را به آسمان دنیا می فرستد تا حوادث سال و آنچه بمردم می رسد،بنویسند.همۀ حوادث،تابع مشیت الهی هستند.
خداوند برخی را جلو می اندازد و برخی را عقب.برخی را محو می کند و برخی را اثبات.اصل کتاب پیش خداوند است.
فضیل می گوید:از امام باقر(ع)شنیدم که:علم،دو نوع است:علمی که خداوند بفرشتگان و پیامبران آموخته و علمی که در
خزانۀ غیب الهی است و احدي را بدان دسترسی نیست و هر چه بخواهد در آن ایجاد می کند.
زراره،از حمران،از امام صادق(ع)روایت کرده است که:امور بر دو دسته اند:
اموري که مشروط و متوقف بر شرایط و عوامل هستند و امور حتمی.آنچه مشروط و متوقف است،بر حسب مشیت الهی قابل
تغییر است.
اثبات می کند،آن گاه بوسیلۀ دعا و صدقه،آنها را « ام الکتاب » -5 مقصود این است که:تنگی رزقها و محنتها و مصائب را در
زایل می سازد.بدینترتیب می خواهد مردم را به توجه بخدا و دعا و صدقه،آنها را زایل می سازد.بدین ترتیب می خواهد مردم
را به توجه بخدا و دعا و صدقه،تشویق کند.
صالِحاً 􀀀 ابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا 􀀀 إِلاّ مَنْ ت
􀀀
» : -6 بوسیلۀ توبه،گناهان را محو و بجاي آنها حسنات ثبت می کند،چنان که می فرماید
فرقان 70 :مگر آنان که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح کنند که خداوند زشتی ) « اتٍ􀀀 اتِهِمْ حَسَ ن 􀀀 اللّ سَیِّئ
􀀀
ئِکَ یُبَدِّلُ هُ 􀀀 فَأُوْل
هاي آنها را به نیکی بدل کند)این وجه از عکرمه است.
-7 مقصود این است که برخی از نسلها را منقرض می کند و برخی را نگه
ص : 84
مؤمنون 31 :سپس بعد از آنها نسل دیگري ایجاد کردیم)و ) « ا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ 􀀀 ثُمَّ أَنْشَأْن » : می دارد.چنان که می فرماید
: طه 128 ) « ا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ 􀀀 کَمْ أَهْلَکْن »
چه بسیار نسلها که پیش از آنها هلاك ساختیم)این وجه از علی(ع)است.
-8 سدي گوید:یعنی ماه را محو و آفتاب را اثبات می کند.چنان که می فرماید:
اسراء 12 :آیت شب را محو و آیت روز را روشن ساختیم). ) « ارِ مُبْصِرَهً 􀀀 ا آیَهَ النَّه 􀀀 ا آیَهَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْن 􀀀 فَمَحَوْن »
لوح محفوظ است که مطالب آن قابل تغییر و تبدل نیستند. « ام الکتاب »
زیرا کتب دیگر که در مرتبۀ پائین هستند،دستخوش محو و اثبات می شوند.بنا بر این محو و اثبات در کتبی است که نسخ
پذیرند نه در اصل کتاب.این مطلب از بیشتر مفسران است.
چیست؟گفت:خداوند به مخلوقات خویش علم داشت.از اینرو به علم خود « ام الکتاب »: برخی گویند:ابن عباس از کعب پرسید
شد. « کتاب » باشد و « کتاب » خطاب کرد که
خوانده شده،این است که:آن کتاب، اصلی است که در آن نوشته می شود که چنین و « ام الکتاب » برخی گویند:علت اینکه
چنان خواهد شد.هنگامی که امري بوقوع رسید،در آنجا نوشته میشود،که آنچه نوشته شده بود که واقع می شود،واقع
شد.بدیهی است که در این کار مصلحت و عبرت است براي فرشتگان تا در بارة آن بیندیشند، زیرا مشاهده می کنند که کلیۀ
حوادث جهان با اینکه براي دیگران غیر قابل احصاست،در علم خداوند،حساب شده و پیش بینی شده است.
ا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ 􀀀 وَ إِنْ م
:و اگر برخی از آنچه در بارة پیروزي مؤمنان و کشته شدن و اسیري و غارت اموال کافران،به ایشان وعده کرده ایم،بتو نشان
دهیم...
أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ
:یا اینکه پیش از آنکه این امور را بتو نشان دهیم،ترا بسوي خود آوریم...بدینترتیب نشان می دهد که بعضی از آن امور،در
حیات پیامبر و برخی
ص : 85
پس از وفات اوست،بنا بر این نباید پیغمبر انتظار داشته باشد که همۀ آن امور در حیاتش واقع می شود و آنها را بچشم خود
می بیند.
سابُ 􀀀 لاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِ 􀀀 ما عَلَیْکَ الْبَ 􀀀 فَإِنَّ
:همانا بر تو ابلاغ دستورات و اوامر ما و بر ما حساب و کیفر آنهاست.این کیفر یا در دنیاست یا در آخرت.
دلالت آیه:
از این آیه چنین بر می آید که اسلام بر سایر ادیان غالب خواهد شد و در حیات پیامبر گرامی و پس از مرگش درخت شوم
شرك را ریشه کن خواهد کرد.
نظم آیات:
می گوید:همانطوري که پیامبران پیشین بشر بودند،پیامبر اسلام نیز بشر « لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ 􀀀 لَوْ » آیۀ اول متصل است به
است و بشر قادر بر نازل کردن آیات نیست مگر به اذن خداوند.این مطلب از ابو مسلم است.قاضی گوید:نظر به اینکه در بارة
فرستادن پیامبر سخن گفته بود،بیان می کند که پیامبران پیشین هم بشر بودند و این پیامبر از این حیث،با آنها فرقی ندارد.آیۀ
زیرا ظاهر این است که هر مکتوبی قابل محو نیست،از اینرو می گوید:خداوند هر چه را « ابٌ􀀀 لِکُلِّ أَجَلٍ کِت » دوم متصل است به
بخواهد محو و اثبات می کند،تا توهم نشود که حتی با توبه هم معصیت ثابت است.
نازل شد،قریش به « اللّ
􀀀
إِلاّ بِإِذْنِ هِ
􀀀
کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَهٍ 􀀀 ا 􀀀 وَ م » این نظر از علی بن عیسی است.مجاهد گوید:هنگامی که آیۀ
پیامبر گفتند:تو قادر بر کاري نیستی.از اینرو بمنظور تهدید آنها این آیه نازل شد و به آنها گفت که خداوند در شب
قدر،ارزاق و مصائب مردم را محو و اثبات می کند.آیۀ سوم هم متصل به آیۀ دوم است.و مفاد آن ایت است که آنچه بمنظور
تهدید،در آیۀ پیش بیان شده است،در حیات یا پس از مرگ پیامبر، واقع خواهد شد و این بشارتی است براي پیامبر.برخی
گفته اند:نظر به اینکه قبلا بیان کرده بود که براي هر اجلی کتابی است،در آیۀ سوم بیان کرد که وقت عذاب آنها نیز-در
حیات یا پس از مرگ پیامبر-فرا خواهد رسید.
ص : 86
[ [سوره الرعد ( 13 ): آیات 41 تا 43
اشاره
سابِ ( 41 ) وَ قَدْ مَکَرَ اَلَّذِینَ مِنْ 􀀀 لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَرِیعُ اَلْحِ 􀀀 اَللّ یَحْکُمُ
􀀀
ا وَ هُ 􀀀 رافِه 􀀀 ا مِنْ أَطْ 􀀀 أَنّ نَأْتِی اَلْأَرْضَ نَنْقُصُ ه
􀀀
أَ وَ لَمْ یَرَوْا ا
اَلدّ ( 42 ) وَ یَقُولُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ
ارِ 􀀀 ع اَلْکُفّ لِمَنْ قُْبَی
􀀀
ا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ ارُ 􀀀 فَلِلّ اَلْمَکْرُ جَمِیعاً یَعْلَمُ م
􀀀
قَبْلِهِمْ هِ
( ابِ ( 43 􀀀 بِاللّ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِت
􀀀
ی هِ 􀀀 کَف
ترجمه:
آیا نمی بینند که ما زمین را قصد می کنیم و از اطراف آن می کاهیم؟خداوند حکم می کند و کسی را نرسد که حکم او را
تعقیب و رد کند.او حسابش سریع است.
پیش از آنها نیز کافران با پیامبران نیرنگ کردند.همۀ تدبیرها و مکرها به دست خداست.او بکردار هر کسی آگاه است و کفار
خواهند دانست که سر انجام نیکو از آن کیست؟کافران گویند:تو فرستادة خداوند نیستی.بگو:شهادت خداوند و کسی که علم
کتاب پیش اوست،میان من و شما کافی است.
قرائت:
خوانده اند. « و سیعلم الکفار » و دیگران « و سیعلم الکافر » اهل حجاز و ابو عمرو
عصر ) « سانَ لَفِی خُسْرٍ 􀀀 إِنَّ الْإِنْ » عام است و شامل همۀ افراد می شود مثل « الانسان » مثل « الکافر » وجه قرائت اول این است که کلمۀ
شعراء 227 :بزودي ستمکاران ) «... وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا » 2:انسان ها در زیانند).وجه قرائت جمع این است که در مورد دیگر
ص : 87
می دانند)فاعل فعل،جمع آمده و اشکالی هم ندارد.
انعام ) « الدّ
ارِ 􀀀 اقِب 􀀀ع فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ هَُ » متعدي به دو مفعول است و همانطوري که در مثل « یعلم »: ابو علی گوید
135 :خواهید دانست که سر انجام بهشت براي کیست؟)فعل بوسیلۀ استفهام معلق شده،در آیۀ مورد بحث نیز بوسیلۀ جار و
مجرور، معلق شده است.
و» نیز قرائت شده است.قرائت اول یعنی « و من عنده علم الکتاب » بکسر میم و دال « و من عنده علم الکتاب » در قرائت غیر مشهور
مبتداست و در قرائت دوم،جار و مجرور متعلق به فعل است. « علم الکتاب » که جار و مجرور خبر و « من فضله و لطفه ام الکتاب
لغت:
نقص:کم کردن چیزي از چیزي.در کمی منزلت و مقام نیز استعمال می شود.
طرف:آخر چیزي.اطراف زمین:نواحی آن.
عقاب بعد از آنکه از شکار خود جدا )« عقّب العقاب علی صیده »: تعقیب:بازگرداندن چیزي پس از جدا کردن آن.می گویند
شده بود،دو باره به آن حمله کرد.) مکر:نیرنگ.
شهید:شاهد،گواه.البته این کلمه مبالغه آمیز است.شهادت،این است که انسان صحت چیزي را از راه مشاهده،گواهی کند.
اعراب:
ا􀀀 رافِه 􀀀 ا مِنْ أَطْ 􀀀 نَنْقُصُه
:جملۀ حالیه.
لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ 􀀀
:جملۀ حالیه.
بِاللّ
􀀀
ی هِ 􀀀 کَف
:باء زائده.این باء براي تأکید است و اسناد فعل به فاعل را محقق می سازد.
مقصود:
اکنون خداوند متعال،مطلبی را ذکر می کند که براي عبرت آموزي اهل
ص : 88
کفر،بسیار مفید و مؤثر است.
ا􀀀 رافِه 􀀀 ا مِنْ أَطْ 􀀀 أَنّ نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُه
􀀀
أَ وَ لَمْ یَرَوْا ا
:آیا نمی بینند که ما زمین را قصد می کنیم و از اطراف آن می کاهیم؟در بارة معناي این جمله،اختلاف است:
-1 ابن عباس و قتاده و عکرمه گویند:یعنی آیا کفار نمی بینند که ما اطراف زمین را بوسیلۀ مرگ اهلش کم می کنیم؟در
حقیقت این تعبیر مجازي است.مقصود کم- کردن اطراف زمین نیست.بلکه مقصود کم کردن اهل زمین است از اطراف
آن.مثل:
یوسف 82 :از اهل قریه سؤال کن).آیا نمی ترسند که همین عمل کاهش را نسبت به ایشان انجام دهیم؟ 2-عطا ) « وَ سْئَلِ الْقَرْیَهَ »
و مجاهد و بلخی گویند:یعنی علما و فقها و برگزیدگان را از اطراف زمین کم می کنیم.نظیر این مطلب از ابن عباس و سعید
اللّ بن مسعود می گفت:مرگ عالم،رخنه اي است در اسلام که تا شب و روز
􀀀
بن جبیر و امام صادق(ع)نیز نقل شده است.عبد ه
بر قرار است هیچ چیز آن را جبران نمی کند.
-3 حسن و ضحاك و مقاتل گویند:یعنی ما مسلمانان را کمک می کنیم تا بفتوحاتی نائل آیند،در نتیجه اهل کفر،کم و اهل
اسلام زیاد می شوند و بلاد شرك در قلمرو اسلام قرار می گیرد.
ضحاك گوید:یعنی اهل مکه ندیدند که ما بلاد اطراف را براي محمد(ص) فتح کردیم؟!زجاج گوید:یعنی آیا مشرکین نمی
ترسند که سرزمین آنها را نیز مثل سرزمینهاي دیگر براي محمد(ص)فتح کنیم؟!این معنی از ابن عباس نیز روایت شده
است.قاضی گوید:این معنی مناسب تر است،زیرا به وعدة خداوند در بارة اظهار و نصرت دین حق،متصل است.
-4 جبائی گوید:یعنی آیا ندیده اند که چگونه آبادي ها ویران،و زندگیها دستخوش مرگ و نیستی و زیادیها دستخوش کمی
لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ :خداوند حکم می کند و میان حق و باطل جدا می سازد و کسی را نرسد که حکم 􀀀 اللّ یَحْکُمُ
􀀀
می گردند؟! وَ هُ
او را نقض کند.این معنی از ابن عباس است و مقصود
ص : 89
این است که کسی حکم او را براي رد و نقض دنبال نمی کند.
سابِ 􀀀 وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِ
: خداوند نسبت بکردار بندگان،سریع الحساب است، طاعات را پاداش و معصیتها را کیفر می دهد.
اکنون به این مطلب می پردازد که مکر کافران بوقت نزول عذاب،مضمحل می گردد.
از اینرو فرمود:
وَ قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ
:کفاري که پیش از اینان بودند،با مؤمنین به نیرنگ پرداختند و در کفر خود حیله کردند و در تکذیب پیامبران سیاست و تدبیر
بکار بردند.
همانطوري که خداوند مکر آنان را باطل کرد،مکر اینان را نیز باطل خواهد کرد.
فَلِلّ الْمَکْرُ جَمِیعاً
􀀀
هِ
:همۀ کارها و تدبیرها براي خداوند است،بنا بر این مکر آنان را بخودشان باز می گرداند و دلائل روشن براي بندگان خود
نصب خواهد کرد.
ابو مسلم گوید:یعنی خداوند مالک جزاي مکر آنهاست.جبائی گوید:یعنی خداوند عواقب وخیمی بر اثر نیرنگهاي آنان براي
آنها فراهم خواهد ساخت.
ا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ 􀀀 یَعْلَمُ م
:هیچ یک از کردار نیک و بد انسان بر خداوند مخفی نیست،زیرا او بهمۀ معلومات،داناست.برخی گویند:یعنی خداوند به
نیرنگهاي آنها نسبت به پیامبر آگاه است و همه را باطل و دین خود را آشکار می کند.
الدّ
ارِ 􀀀 ع الْکُفّ لِمَنْ قُْبَی
􀀀
وَ سَیَعْلَمُ ارُ
:در اینجا خداوند آنها را تهدید می کند که بزودي خواهند دانست که سر انجام،بهشت براي کیست.و این هنگامی است که
مؤمنین داخل بهشت و کافران داخل جهنم می شوند.برخی گویند:یعنی کافران خواهند فهمید که عاقبت پسندیده،براي
شماست یا ایشان و این هنگامی است که خداوند دین خود را ظاهر گرداند.
وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا
:مردم کافر،بتو می گویند که تو از جانب خداوند فرستاده نشده اي.
بِاللّ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ
􀀀
ی هِ 􀀀 قُلْ کَف
:بگو:شهادت خداوند در بارة صدق ادعاي من کافی است،زیرا براي اثبات نبوت من آیات و دلائلی قرار داده است که براي
اهل
ص : 90
انصاف و خرد،کمترین تردیدي باقی نمی ماند.
ابِ􀀀 وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِت
:در بارة این جمله اقوالی است:
-1 حسن و ضحاك و سعید بن جبیر و زجاج گویند:مقصود از کسی که:علم کتاب پیش اوست،خداوند است.مؤید آن قرائت
است. « ابِ􀀀 مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِت »
اللّ سلام و سلمان فارسی و تمیم داري
􀀀
-2 ابن عباس و قتاده و مجاهد و جبائی گویند:مقصود مؤمنان اهل کتاب،از قبیل عبد ه
است.دستۀ اول،این قول را نپذیرفته،گویند:
این سوره،مکی است و اینها بعد از هجرت،مسلمان شده اند.
-3 از امام باقر و امام صادق(ع)نقل شده که منظور علی(ع)و سایر ائمه است.
خداوند ما را قصد کرده است.اول و افضل و برگزیده تر ما بعد از »: برید بن معاویه از امام صادق(ع)نقل کرده است که فرمود
بخدا علم کتاب بطور »: اللّ بن کثیر روایت کرده است که آن بزرگوار دست بر سینه گذاشت و فرمود
􀀀
عبد ه .« پیامبر،علی(ع)است
مؤید آن،روایت است از شعبی که گفت:بعد از پیامبر گرامی اسلام، احدي به کتاب خدا عالم تر از علی و « کامل، پیش ماست
اولاد صالحش نیستند.عاصم بن ابی النجود از ابی عبد الرحمن سلمی نقل کرده است که گفت:احدي ندیدم که قرآن را بهتر
اللّ مسعود نقل کرده است که می گفت:
􀀀
از علی بن ابی طالب قرائت کند.ابو عبد الرحمن نیز از عبد ه
اگر کسی بقرآن عالمتر از من بود،به او مراجعه می کردم.گفتند:علی چطور؟پاسخ داد:مگر من به علی مراجعه و از او استفاده
نکرده ام؟
ص : 91
سو