گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
ذكر قضایائی كه بعد از تسخیر قلعه اندخود در سفر خیر اثر بلخ ظهور یافت‌





چون مؤمن‌بی از خدمت اشرف جدا شده روانه گردید روز دیگر اردوی گردون شكوه از پای قلعه كوچ كرده در خواجه دكه كه یك منزلی اندخود است نزول اجلال نموده یك روز در آن منزل ما بانحاح مطالب و حصول مدعیات صواحب و اعیان اندخود پرداخته روز دیگر كوچ كرده در دو فرسخی خواجه دكه نزول فرمودند درین منزل بتحقیق انجامید كه باقی خان با بیست هزار كس از جیحون عبور نموده بطرف بلخ آمد.
حضرت اعلی بتصور آنكه باقیخان پای جلادت پیش نهاده اراده مقابله با موكب همایون شاهی دارد با كمال امیدواری بظفر و نصرت حضرت باری عز اسمه امر فرمودند كه در اردوی معلی نقاره‌های پادشاهی بنوازش درآوردند و بترتیب مقدمات جنگ پرداخته قراول و چرخچی و قول ساق وسول و بوكركچی و لشكر طرح و تیب عرابه و تفنگچی و سایر اسباب محاربه انتظام دادند و رأی جهان‌آرا بدین قرار یافت كه بلا تأخیر منزل بمنزل بترتیب و آئین پیش رفته در هر جا با جنود
ص: 625
مخالف تلاقی روی دهد صف قتال آراسته آنچه مقدر الهی باشد از مكمن غیب بحیز ظهور آید و مذكور میشد كه در بعضی از منازل آب كم‌یابست و عساكر منصوره از غایت كثرت و ازدحام خیول از ممر بی‌آبی عسرت و تنگی خواهند كشید.
حضرت اعلی از یار محمد میرزا و رفقا كه صاحب وقوف شوارع آن ولایت بودند تجقیق راهها میفرمودند كه از هر راه مناسب‌تر و آب بیشتر باشد روانه شوند كه عساكر اقبال از قلت آب در عذاب نباشند رأی یار محمد میرزا و ریش سفیدان اوزبكیه بدین قرار یافته بود كه تعجیل در امر محاربه موافق مصلحت نیست بلكه صلاح در این است كه اردوی كیهان پوی بجهة كثرت لشكر و انبوهی خلایق و حرارت هوا و اشتداد گرما بآهستگی كوچ نموده جنگ را در خیر تأخیر و تراخی اندازند و قرار داد خاطر ایشان آن بود كه طوایف اوزبكیه كه سالها نمك- پرورد سلسله عبد اللّه خان‌اند بمصلحت وقت و حفظ حال خود مرافقت باقی خان اختیار [432] نموده مطیع و منقاد او گشته‌اند و حالا كه موكب نصرت قرین همایون شاهی بدان صوب در حركت آمد، خوف و دهشت بر آن جماعت استیلا یافته قرارداد خاطر آنست كه حضرت اعلی را بتسخیر ولایت ماوراء النهر و قلع و استیصال اوزبكیه پیشنهاد همت والاست بالضروره بر سر باقیخان جمعیت نموده بقدر مقدور در مدافعه میكوشند و هر گاه بر ایشان ظاهر شود كه حضرت اعلی شاهی ظل اللهی طمع در این ملك ندارند و غرض از این نهضت احیای سلسله عبد الله خانست و اختیار آن ولایت در دست امرای اوزبكیه خواهد بود بتدریج اطمینان یافته ازو جدائی اختیار مینمایند و رفته رفته جمعیت لشكر روی بتفرقه و پراكندگی خواهد نهاد و هر روز كه یك فرسخ پیش میرویم جمعی از اوزبكیه استقبال موكب سلاطین زادها خواهند نمود و مكنون ضمیر منیر بی‌جنگ و جدال بمنصه ظهور جلوه‌گر خواهد شد هر چند این رأی موافق صوابدید اشرف اعلی نبود.
اما چون ریش سفیدان اوزبكیه در این ماده غلو داشتند و بعضی از دولتخواهان قزلباش نیز موافقت این رأی اختیار مینمودند و نیز مذكور میشد كه باقیخان باین قصد آمده كه برادرش را از بلخ بیرون برد و عزیمت جنگ ندارد بعد از مشاوره و مصلحت اوزبكیه بدین كنكاش عمل نموده در طی مسافت تأنی و تأخیر نموده هر روز اندك راهی قطع میشد از اتفاقات كه مؤید قول اوزبكیه گشت آن بود كه بعد از آنكه قطع مسافت بتأنی قرار یافت میرزا محمد بیگ نام شخصی از اعیان اوزبكیه كه از اقربای یار محمد میرزا بود با ده پانزده نفر بهادر از جانب بلخ آمده بمعسكر سلاطین زاده‌ها ملحق شدند و در خاطرها رسوخ یافت كه این رأی صایب بوده و من بعد گروه گروه از آن مردم عزم آمدن خواهند كرد و یار محمد میرزا نیز از جانب جهانگیر خان یرلیغها باستمالت امرا و اعیان اوزبكیه فرستاده همه روزه منتظر بودند كه عنقریب صورتی روی نماید كه منتج مطلوب باشد اتفاقا این تدبیر موافق تقدیر نیامد و دو مفسده عظیم لازم آمده بر آن مترتب گشت.
اول آنكه ازین توقفات بیماحصل و عنان كشیدگی كه مخالف رأی همایون بود مخالفان چیره شده خوف و دهشتی كه از لشكر قیامت اثر قزلباش برایشان استیلا یافته بود زایل گشت دوم آنكه آب و هوای آن ولایت موافق مزاج اهل اردو نیامده از حرارت هوا و عفونت گرما و آبهای گل آلود بكار میرفت بیماری عظیم در میان لشكر حادث شده مرض اسهال شیوع یافت علی ای حال در عرض بیست روز بحوالی شهر بلخ آمده نزول اجلال فرمودند اما بیماری لشكر حضرت اعلی را در امر محاربه متأمل و متردد ساخت و چگونه متأمل نگردد چه رأی مآل اندیش همایون همواره در امور جزئیه نهایت حزم
ص: 626
و احتیاط مرعی میدارند در مقابله و مقاتله لشكر ایران و توران كه از قدیم ایالام معظمترین قضایای عالم بوده و مفاسد آن محتاج بشرح و بیان نه چگونه مرعی ندارند.
اما احوال باقی خان آنچه معلوم همگنان گردید آن بود كه چون از آب عبور نموده بجانب بلخ در حركت آمد مؤمن‌بی از اندخود رسیده شرح گرفتن قلعه و حقایق حالات باز نمود و باقیخان ظاهرا با او عتاب و خطاب سپاهیانه آغاز نهاده در خفیه كه تحقیق احوال مینموده او شمه از عظمت و جلال پادشاهی و كثرت و ازدحام لشكر ظفر اثر اظهار نموده خاطر نشان كرده كه جنود اوزبك را بهیچوجه قدرت مقابله و مقاتله با جنود بیشمار قزلباش نیست.
باقیخان در بحر تحیر افتاده نه روی بازگشتن داشت و نه رأی پیش آمدن اما روز بروز توقف و عنان كشیدگی لشكر قزلباش خوف و هراس از خاطر اوزبكیه زایل ساخته اندكی چیره شدند و عساكر اوزبكیه از اطراف و جوانب باو ملحق شده در اردوی او نیز جمعی فراهم آمدند معهذا جرأت جنگ روبرو نمیكرد و بحوالی شهر آمده در سواد شهر قریب قلعه مناسب تعیین نموده نزول كرد و پشت بقلعه و دیوار بست شهر داده اقامت نمود و در پیش روی خود خندق كنده عقب خندق را بتوپ و تفنگ استحكام داد و قرارداد كه بدین نسق حراست شهر و قلعه نماید یك مرتبه كه قراولان طرفین تیز عنانی كرده بیكدیگر تلاقی گشتند موازی بیست و چهار نفر از بهادران نامی بدست مبارزان جنود اقبال و گرفتار شدند و از دستبرد سپاه ظفر پناه قدم باز پس كشیده در سواد شهر خزیدند و تا قرب یكماه لشكرهای ایران و توران در مقابل یكدیگر نشسته بودند و اصلا محاربه میان ایشان بوقوع نمی‌پیوست زیرا كه از طرف اوزبكیه احدی بعزم رزم قدم از دیوار بست شهر و قلعه پیش نمینهاد و بوضوح پیوست كه باقیخان جنگ صحرا نمیكند و از اینطرف نیز [433] صرفه در آن نبود كه گروه قزلباش بمیانه كوچه باغ در آمده جنگ خندق و دیوار بست شهر وقوع یابد و اگر مهم منجر بمحاصره قلعه گردد محتمل است كه بامتداد كشد و بیماری لشكر اشتداد یابد و مأكولات روی بنقصان آورد و ظهور این مقدمات موجب ضعف و زبونی لشكر قزلباش و دلیری سپاه مخالف گردد و خللها روی نماید.
مكررا امرای عظام و سفید ریشان عاقبت بین بمحفل مقدس جمع شده مجالس جانقی انعقاد یافت و از هر گونه حكایات بمیان آمد حضرت اعلی فرمودند كه غرض ما از این نهضت امداد سلاطین- زاده‌ها و حصول نیكنامی بود اگر باقیخان بنوعی كه همیشه لاف میزده بمقابله موكب همایون میآمد ما نیز صف قتال آراسته آنچه مقدر الهی بود بحیز ظهور میرسید حالا كه او از جنگ روبرو تقاعد ورزیده صرفه كار خود ملاحظه میكند ما چرا ملاحظه نكنیم و لشكر را بمقابل توپ و تفنگ بمیان دیوار بست و كوچه باغ درآوریم و معهذا بیماری در میان لشكر اشتداد یافته هر روز جمعی راه عدم میپویند اگر راكب جهل و غرور بوده بملاحظه حمیت و غیرت دنیا در این ولایت توقف نمائیم موجب استیصال سپاه منصور و اختلال عظایم امور دولت است طریق ثواب آنست كه در اینوقت بجهة غمخواری لشكر بفتوای عقل دوراندیش عمل نموده عنان عزیمت بصوب مراجعت انعطاف دهیم اگر باقیخان بعزم تعاقب از پشت خندق بیرون آید عطفه عنان نموده بمدافعه پردازیم والا بسلامت كوچ كرده بتوفیق اللّه تعالی معلولان سپاه را بمأمنی رسانیم كه اگر مقدر الهی بوده باشد مكنون خاطر انور بر وجه جمیل جلوه ظهور یابد.
القصه در روز نهم شهر محرم الحرام اردوی گردون شكوه كوچ كرده از رودخانه خطب عبور نموده
ص: 627
فرود آمدند و درین كوچ ظاهر شد كه ثلث لشكر ظفر اثر سقیم المزاج و بیمارند و ثلث دیگر بلكه بیشتر از مشغله بیمار داری بیمارداران بهیچ كاری دیگر نمیتوانند پرداخت تا بقتال و جدال چه رسد از مشاهده اینحال عزم بازگشتن در خاطر انور رسوخ یافته مشخص شد كه اگر فی المثل هفته دیگر در مراجعت تأخیر واقع میشد احوال مردم اردو بنوعی مختل میگشت كه العیاذباللّه اصلاح پذیر نبود و در آنوقت هیچ عزیمتی از آن لا یقتر و هیچ تدبیری جهت اصلاح حال لشكر از آن صایب‌تر نمی‌نمود.
بالجمله روز عاشورا در كنار آب خطب توقف نموده بلوازم تعزیه حضرت سید الشهدا و لب- تشنگان بادیه كربلا قیام فرمودند روز یازدهم العود احمد بر زبان آورده كوچ شد امرای چرخچی بجند- اولی مقرر شدند كه از عقب لشكر آیند و روز بلوازم حزم و احتیاط پرداخته شب در نیم فرسخی اردو نزول نمایند و چون بیدار دلان هشیار مغز بلوازم پاس و كشیك قیام نموده از شبیخون دشمن ایمن نبوده باشند و تا در الكاء مخالف باشیم این قاعده را از دست نداده لحظه غافل نباشند و اردوی اعظم در اینمرحله سه فرسخ راه قطع نموده فرود آمد بعد از لحظه از جانب امراء جند اول خبر رسید كه سیاهی لشكر از جانب مخالف نمودار شد و آهسته آهسته پیش میآیند حكم گیتی مطاع بنفاذ پیوست كه اگر سپاه مخالف بعزم جنگ پیش آمده آهنگ محاربه ساز دهند ایشان نیز بمدافعه قیام نموده ما را خبردار كنند و اگر اوزبكیه رأی جنگ نداشته باشند و بجهت حفظ حال خود احتیاط سپاهیانه مینموده باشند غازیان نیز محاربه را در باقی گذاشته آهسته آهسته خود را باردوی همایون رسانیده بقاعده كه قرار یافته عمل نمایند.
بعد از اندك زمانی خبر رسید كه جمعی كثیر از لشكر اوزبك بعزم محاربه به پیش آمدند و تیز- عنانی كرده خود را بغازیان رسانیدند و فیمابین نیران قتال اشتعال یافته و كار از ملاحظه و احتیاط گذشته حضرت اعلی ابن حسینخان و بعضی از امرای چغتای را بمحارست اردو تعیین فرموده بفیروزی دولت و اقبال سوار شده عطفه عنان فرمودند و تیپ عرابه و تفنگچی را پیش فرستاده دست راست و دست چپ قول همایون را بمردان كار و دلیران معركه پیكار استحكام داده علمهای ظفر و اقبال گشوده بمقابله اعدا شتافتند و بعضی از امراء را بكومك لشكر چرخچی تعیین فرموده پیشتر فرستادند و قول همایون متعاقب در حركت آمد و چون قریب بیك فرسخ و نیم از اردو جدا شده بمعركه قتال نزدیك شدند غازیان عظام یكی از بهادران اوزبك را كه دستگیر شده بود آوردند از تقریر او چنین معلوم شد كه در وقتیكه خبر كوچ كردن جنود قزلباش بباقیخان رسیده متفكر شدند كه آیا سبب مراجعت چه بوده باشد جمعی بجهة امتداد توقف حمل بر عسرت و تنگی آذوقه كرده گفتند كه فرصت را از دست نداده تعاقب ایشان میباید كرد و جمعی دیگر از ریش سفیدان و اتالیقان روزگار دیده كارآزموده قضیه حضرت شاه [434] اسمعیل و شاهی بیك خان و اوزبك را چنانچه مشهور و در صحیفه دهر مسطور است از مرو یك منزل كوچ نمود و شاهی بیك بی‌تابی كرده از قلعه بتعاقب بیرون آمد و سپاه قزلباش عطفه عنان كرده فیمابین محاربه بوقوع پیوست و ظفر و اقبال قرین حال آن پادشاه شیردل گشته شاهی بیك خان بقتل رسید و محتمل است كه حضرت شاه عالیجاه خواهد با شما همان معامله پیش گیرد بدینجهت مصلحت در تعاقب نمیدیدند بالاخره از علوی بهادران جنگجوی فوجی از لشكریان بتعاقب بیرون آمدند و بكنار آب رسیده فی الفور عبور كرده آماده قتال شدند و از اینجانب نیز امرای عظام بآئین شایسته بجنگ مشغول گشته از جانبین داد دلاوری دادند بكتش خان استاجلو كه قراول چرخچی و پیش- جنگ بود حملات دلیرانه نموده مخالفان را تا كنار آب دوانیده از آب گذرانید.
ص: 628
در این اثنا آوازه توجه موكب همایون شاهی بمعركه رسیده بكتش خان و نجف قلی خان شاملو با جمعی از دلیران لشكر فیروزی اثر باستظهار لشكر قول از آب عبور نمودند و در آنطرف آب معركه رزم و پیكار گرم گردیده تا غروب آفتاب بازار گیر و دار گرم بود.
بعد از غروب بنیروی اقبال بیزوال شاهی نسیم ظفر و فیروزی بر شقه اعلام ظفر فرجام امراء و ملازمان موكب اقبال وزیده شكست بر لشكر مخالف افتاد تا هوا تیره و تار نشده بود غازیان مخالفان را تعاقب نموده سرو زنده میآوردند در وقتی كه مشاغل خورشید مماثل در اردوی همایون افروخته گشت خبر شكست مخالفان رسید و حضرت اعلی كس بقدغن نزد امراء فرستادند كه چون شب بمیان آمد احدی از غازیان در آنطرف آب توقف ننموده باز گردید و بعد از لحظه كه خاطر از كید و مكر مخالفان جمع گردید موكب همایون شاهی بجانب اردوی معلی در حركت آمده در دولتخانه همایون نزول فرمودند و تا چهار دانگ از شب گذشته متوجه دیدن سرها و اخترمها بودند.
عبدالرحمن بی نامی از امراء معتبر اوزبكیه دستگیر شده بود چون بنظر اشرف درآمده نام و نسب خود بیان كرد و همچنانچه عادت رضیه و خصایل مرضیه اشرف اعلی است كه با گرفتاران بتخصیص جمعی كه غایبانه طریقه آشنائی داشته باشند بطریق میهمان عمل مینمایند با او عمل نموده همان لحظه بنداز دست او گشودند و رخوت خون آلود كه در برداشت بیرون كرده رخوت پوشیدنی عنایت فرمودند و سایر گرفتاران در همانشب بیاساء رسیدند و از لشكر قزلباش سوای شریفخان بیك برادر محراب خان قاجار كسی كه نام و نشانی داشته باشد ضایع نشد و جمعی چنین تقریر كردند كه اگر موكب همایون بعد از محاربه مذكور مراجعت نموده صبحی كوچ بطرف بلخ واقع میشد باقیخان و اوزبكیه را دیگر جرأت توقف و قدرت محاربه نبود.
اما چون رأی صایب حضرت اعلی عزم مراجعت جزم كرده بودند و بیماری در میان لشكر اشتداد یافته بود باحتمال ظفر بسخن بیهوده گویان طریق سلامت را از دست نداده فسخ آن نفرمودند و در عالم سپاهیگری و رعایت حزم باینقدر فتح و ظفر از جای نرفته ترك قرارداد خاطر اشرف نكردند و الحق در آنوقت هیچ فتحی شایسته‌تر از آن نبود قریب بنصف شب بود كه امرای نامدار معركه برگشته در خدمت اشرف زبان بتهنیت فتح و فیروزی گشادند و بنوازشات خسروانه سرافراز گشته باردوی خود بازگشتند و بنوعی كه مأمور بودند در كمال حزم و احتیاط بخدمت جنداولی قیام مینمودند و اگر احیانا احدی از پیادگان و ضعفای لشكر در عقب مانده بود همراه میآوردند و هر كس از بیماران فوت میشد در همانجا بنوعی كه مدفن معلوم نباشد بتدفین او میپرداختند و بامراء جنداول اكتفا نفرموده یوزباشیان و قورچیان عظام بطرف دست راست اردو و جمعی بطرف دست چپ تعیین شده بود كه نیم فرسخ بلكه كمتر میرفته باشند كه اگر اوزبكیه اراده نمایند كه علی الغفله دستبردی كنند ایشان آگاه باشند.
مجملا آنچه لازمه حزم و احتیاط بود مرعی داشتند و چون در اندخود نزول اجلال واقعشد ضبط و نسقی كه در باب نهب و غارت و اسیر نمودن بود برطرف شد و مردم غارتگر باطراف و جوانب خصوصا شبرغان رفته آنچه مییافتند می‌آوردند اردوی معلی یكروز در پای قلعه توقف نموده اكابر و اعیان و قاضی و مفتی و عظماء سكنه قصبه اند خود را نام نویس كرده مقرر شد كه بجانب عراق كوچ دهند هر خانواری را بیكی از اهل اردو سپردند كه باشتران خود حمل خراسان و عراق نمایند بیك
ص: 629
طرفة العین قصبه بآن معموری ویرانه گشت و بسیاری از نساء و صبیان [435] بذل اسر گرفتار آمدند كم كسی بود كه اسیر اندخودی همراه نداشت درین مقام نكته بخاطر رسیده كه هر چند در سنین سابقه اشعاری بآن شده تكرار آن مناسب نمود بر ضمیر منیر خردمندان تجربه كار و كارآگاهان روزگار پوشیده نماند كه در سوابق ازمان كه سلاطین اوزبكیه بخراسان و خواقین روم بآذربایجان بقصد مملكت گیری یا نهب و غارت میآمدند اسیر نمودن عیال و اطفال مسلمین جایز نمیداشتند و از بلاد شیعه اسیر نمیبردند و لشكر قزلباش نیز هرگز بدین فعل مذموم قیام نمینمودند و در زمان سلطانمراد خان خواندگار روم لشكر روم و تاتار در آذربایجان و شیروان این شیوه پیش گرفتند چنانچه در قضیه تسخیر تبریز بسیاری از اطفال سادات كه ذریه طیبه رسول هاشمی صلی الله علیه و آله اند اسیر شده در استنبول بكفره فرنك فروختند و در زمان عبد اللّه خان و عبدالمؤمن خان پسرش طایفه اوزبكیه نیز در خراسان این شیوه پیش گرفتند در مشهد مقدس معلی جمعی كثیر از ذریه طیبه حضرت امام الجن و الانس و اشراف و علما و زهاد و ارباب ناموس و فرزندان سپاهی و رعیت چندین هزار نفس اسیر شده در اقصی تركستان و ماوراء النهر فروخته شده تا كابل و هندوستان رسید.
چون دنیا دار مكافاتست و انتقام این قسم اعمال شنیعه اوزبكیه در مشیت حقتعالی كه منتقم حقیقی است قرار یافته بوده بحسب اقتضای فلكی و حوادث آسمانی اغماض عین ازین شناعت شده بتحریك كارفرمایان قضا و قدر درین یورش چندین هزار نفس باسیری افتاده از اوطان جلا شدند و بعد از آن نیز حكام استرآباد و مكررا بجهت تنبیه متمردان اوخلو و كوكلن كه از مسلمانی بجز نامی ندارند لشكر كشیده بسیاری از آن گروه بی‌ایمان باسیری افتادند اما چون ارباب تحقیق بدیده بصیرت و انصاف نگاه ژرف در این واقعه نمایند فی الحقیقة حضرت اعلی شاهی ظل اللهی درین ماده ثواب ارباب هدایت و راهنمایان طریق اهتدی دریافته‌اند زیرا كه در میانه جنود ظفر در دو رقم رقیت و بندگی بر صحیفه حال اسیران مذكور كشیده نمیشد و بطریق اسارای واجب الاسر با ایشان سلوك نمی‌كردند و چندین هزار از نساء و صبیان در میان فرق شیعه و اهل ایمان نشو و نما یافته شعار مذهب حق پیش گرفتند اكنون بر سر سخن می‌رویم.
بالجمله از اندخود كوچ بر كوچ روانه شده حضرت اعلی در كمال حزم و احتیاط و آگاهی در شدت گرما كه از حرارت هوا قرص آفتاب در تنور فلك بریان میشد قشون و لشكر را تبانی برده در هر مرحله آنچه نهایت ملاحظه سپاهیانه بود بجای آورده دقیقه فرو گذاشت نمی‌فرمودند در حوالی قتلش جمعی از اوزبكیه كه بعزم دستبرد آمده بودند بفوجی از قورچیان استاجلو كه بحراست دست چپ اردو معین بودند بازخوردند قورچیان از نخوت و غرور از طریق حزم دور افتاده متفرق و بی‌پروایانه می‌رفتند بعضی از اوزبكیه كه از راه شبرغان بحراست الكاء آمده بودند از غفلت ایشان خبردار شده علی الغفله ریخته تا جمع شدن قورچیان و بمدافعه قیام نمودن چند نفری از ایشان بضرب تیر اوزبك ضایع شدند و حضرت اعلی یوزباشیان آن طبقه را بمعرض یرغو و عتاب و خطاب درآورده رقم اخراج بر كل آن جماعت و ایل و اویماق ایشان كشیده چند سال مغضوب بودند تا در سفر آذربایجان و محاربات رومیه مردانگیها از ایشان صدور یافت و هر یك مكررا خدمات نمایان كردند تا آن تقصیر را تدارك نموده بدستور در سلك قورچیان انتظام یافتند اما همه وقت این طایفه بین الاقران بآن تقصیر مورد سرزنش اكفاء و اقرانند بالجمله در چند كوچ بجیجكتو رسیده قلعه آنجا را خراب كرده با زمین هموار ساختند و از آنجا بمارو- چاق آمده متوجه استحكام قلعه ماروچاق شدند.
ص: 630
چون بظهور پیوست كه نظر علی سلطان شاملو شایسته ضبط آن سرحد نیست ازو تغییر داده بیوسفعلی خان ولد بوداقخان كه حاكم مشهد مقدس معلی بود تفویض یافت و بیرام علی سلطان برادر او را نیز در آن حدود الكا داده بكومك برادر تعیین فرمودند و ما یحتاج لشكر او از زر و اسلحه و یراق و ضروریات قلعه و آذوقه بر وجه لایق سرانجام یافت و حكومت مشهد مقدس بمحراب خان شفقت شد و در پنجده بكتش خان و ملكش سلطان پسرش رخصت یافته بمرو و محال تیول خود رفتند و موكب همایون از آنجا متوجه دار السلطنه هرات گشته بفیروزی و اقبال آن بلده جنت مثال [436] داخل شدند و در دار السلطنه مذكور بمسامع جلال رسید كه باقی خان لشكری بجیجكتو فرستاده و اراده دست درازی بسر حد خراسان دارند حضرت اعلی فوجی از عساكر منصوره را بر سر آن جماعت فرستادند و بایلغار رفته سلك جمعیت آن جماعت بمجرد ورود لشكر ظفر اثر از هم پاشیده بفیروزی و اقبال مراجعت نمودند و الحق در این سفر حضرت اعلی بنفسه الشریف متحمل انواع شداید گشته عساكر منصوره زحمت بسیار كشیدند و جمعی كثیر از هر طایفه بمرض اسهال تلف شدند چنانچه بسیاری از فقرای لشكر و مردم فرومایه كه بیمار خود را نمیتوانستند بار كرده بمنزل رسانند از عالم غیرت و بیم آنكه مبادا اوزبكیه مرده‌كشی كرده سر او را ببرند هنوز آخرین رمق از حیوتشان باقی بود كه در خاك میكردند و تغسیل و تدفین بوجه شرع صورت نمی‌بست و ارباب اخلاص در رضاجوئی ولی- نعمت آنرا حیات ابدی شمردند القصه تا ده بیست روز كه در هرات بودند هنوز اثر آنحادثه عظمی باقی بود. مشاهیر متوفاها كه در این سفر رخت بعالم آخرت كشیدند: سید بیك كمونه كه از نقباء نجف اشرف و از زمان شاه جنت مكان در سلك امراء بزرك منتظم و مهردار مهر مبارك شرف نفاذ بود و سید محمد جد او در زمان خاقان سلیمان شان در بغداد شعار شاهی سیونی ظاهر ساخته حاكم حله بود و در ركاب مقدس آن حضرت در جنگ چالدران شهادت یافت در زمان جلوس همایون اگر چه در الكاوتیولات و اسباب جاه و حشمت او تحقیری شده بود اما منصب مهرداری و قرب ظاهری داشت.
دیگر ابراهیمخان والی لار كه در منزل الله ویردیخان بطریق میهمان معزز و محترم میبود بیمار شده بمرض اسهال رفت.
دیگر قاسم بیك یساول باشی قور شاملو كه از معتبران آن طایفه و در سلك مقربان بود.
دیگر میرزا یعقوب دست غیب كه از سادات شیراز و محتسب آن ولایت بود بدین مرض گرفتار آمده در هرات از هم گذشت.
مولانا قوسی شوشتری كه از افاضل روزگار و سخن سنجان نادره كار بود نهال عمرش بصرصر اجل از پای درآمده در اندخود مدفون گشت.
القصه از هر طایفه و هر طبقه جمعی راه فنا پیمودند از اطناب اجتناب نموده زبان قلم را از تعداد كشیده داشت رحمة الله علیهم و علی جمیع اهل الایمان و الایقان.

ذكر مراجعت خسرو آفاق از خراسان بصوب عراق و بعافیت و خوشدلی بمقر دولت پیوستن بمیامن الطاف مالك الملك بالاستحقاق‌

چون رایات نصرت آیات از سفر بلخ مراجعت نموده در دار السلطنه هرات نزول اجلال واقع
ص: 631
شد چند روز جهت نظم و نسق معاملات توقف نموده از آنجا بمشهد مقدس معلی تشریف بردند چند روز در مشهد مقدس معلی بانجاح مطالب و مدعیات حكام كرام و صواحب و اعیان خراسان پرداخته همگی را بنوازشات خسروانه و خلع فاخره شاهانه خوشدل و سرافراز ساخته رخصت انصراف ارزانی فرمودند و دو سه روز در آستانه مقدسه متبركه اوقات شریف صرف نسق سركار آستانه و انجاح ملتمسات سادات و خدام و ارباب وظایف و سایر مهمات آستانه نموده از آنجا عنان عزیمت بجانب عراق منعطف ساخته روزی چند در النك رادكان خیمه اقامت نصب نموده بسان قورچیان عظام و ملازمان سركار خاصه شریفه پرداخته چند روزی در آن حدود بنشاط شكار سرور افزای خاطر بودند و جمعی كه در این سفر خدمات شایسته بظهور آورده بودند بانعامات سرافراز گشته جمعی كه در خدمات مقصر بودند از ملازمت اخراج شدند و بعد از فراغ از آن امور از راه خبوشان شكاركنان رفته اردوی كیهان پوی را با اغرق از راه حنك مغز بسطام روانه نموده خود جریده و سبای با معدودی از ملتزمان ركاب اقدس بالكاء درون تشریف برده بنیك و بد قلعه درون و مهمات آنجا رسیده شاه قلی سلطان غلام خاصه شریفه میر چمشكزك را برتبه والای ایالت و خانی سربلند گردانیده حكومت الكاء درون را باو عنایت فرمودند و خاطر از مهمات آنجا جمع فرموده در الكاء خوار باردوی كیهان پوی ملحق شدند و سلاطین- زاده‌های اوزبكیه را [437] با یار محمد میرزا و رفقا رخصت قروین دادند كه در محالی كه با ایشان شفقت شده بود ساكن گردند و از راه سیاه كوه بكاشان آمده مردم كاشان شهر را چراغان كردند و تا سه شب صحبت چراغان گرم و روشنی افزای طربخانه خوشدلی بود و از آنجا متوجه دار السلطنه اصفهان گشته بفیروزی و اقبال در مقر دولت ابدی الاتصال نزول اجلال فرمودند و فصل طرب انگیز پائیز و زمستان را در دار السلطنه مزبور بعشرت و شادكامی گذرانیده داد فراغت و خوشدلی دادند.
از سوانح آمدن ایلچی از جانب شاهی بیك خان حاكم قندهار است كه از امرای سلسله پادشاه والاجاه جلال الدین محمد اكبر پادشاه است و عرضه داشت اخلاص آئین بپایه سریر اعلی نوشته اظهار اخلاص و دولتخواهی و نیكو بندگی كرده نفایس امتعه و پیشكشهای لایق ارسال داشته بود و بندگان حضرت اعلی ایلچیان او را نوازش فرموده عطایای ارجمند ارزانی داشتند.

ذكر احوال باقیخان بعد از معاودت موكب ظفر نشان‌

اشاره

از تقریر واردین چنین بظهور پیوست كه در میانه لشكر فیروری اثر قزلباش و اوزبكیه چنانچه بتحریر پیوست محاربه واقع شده غلبه از جانب عساكر نصرت نشان بوقوع پیوست و خبر شكست اوزبكیه بباقیخان رسید مضطرب الاحوال گشته همان شب اراده نموده بود كه سالك طریق فرار گشته بجانب ماوراء النهر رود بعضی ریش سفیدان و اتالیقان روزگار دیده در آن شب مانع آمده روز دیگر معلوم گشته كه موكب همایون پادشاهی بجهت اشتداد بیماری لشكر عازم خراسان شده از آن منزل كوچ كرده‌اند خاطر او اطمینان تام یافته كلاه شادمانی بر آسمان انداخت.
چون در صحیفه تقدیر ایزدی مثبت و مرقوم گشته بود كه باقیخان چند گاه در آن ولایت علم اقتدار افراشته كامروای دولت گردد چنین حادثه عظمی باین آسانی ازو دفع شده اسباب دولتش روی
ص: 632
در ازدیاد نهاد و بعد از معاودت موكب معلی چون جمعیت لشكر روی داده بود اراده یورش بدخشان نمود زیرا كه بعد از قضیه كشته شدن عبدالمؤمن خان جماعت چغتای و بدخشیان كه از بیم اوزبكیه در بیغولهای كوهستان خزیده بودند از هر گوشه سر برآورده فراهم آمدند و بدیع الزمان نامی از نژاد خواجه‌های احرار كه نواده دختری شاه سلیمان والی بدخشان بود بر خود والی ساخته اوربكیه را از آنملك برانده بودند.
در این دو سه سال كه میانه اوزبكیه فترت بود آن ولایت در حیطه تصرف میرزای مذكور و سباه چغتای بود و چون باقیخان بدانولایت رفت بدیع الزمان میرزا قوت جنگ صحرا در خود ندیده بقلعه متحصن بدخشیان اكثر با او بیوفائی كرده تفرقه و پراكندگی در میان ایشان افتاد عاقبت الامر باقی خان بر قلعه مستولی شده بدیع الزمان میرزا را بدست آورده از پای درآورد و آن ولایت را بیكی از امرای معتمد سپرد و در خلال این احوال بعضی امراء كه با او قصد غدری داشته‌اند بیاسا رسیدند شرح واقعه آنكه چنین مذكور شد كه در حین توجه رایات جلال بعضی امرای اوزبكیه كه بباقیخان بد مظنه بوده‌اند در بلخ با یكدیگر مواضعه نموده اراده كرده بوده‌اند كه او را ضایع كرده بجانب جهانگیر خان میل نمایند.
بعد از خبر مراجعت موكب همایون از آن داعیه باز آمده‌اند اما یكی از اهل مواضعه اظهار دولتخواهی نزد او زبان باظهار این راز گشوده بوده در اینوقت كه خاطر او از توهمات لشكر بیگانه جمع شده مهم بدخشان نیز بر حسب دلخواه سرانجام یافت در مقام دفع بدخواهان درآمد و امرای اوزبكیه را كه داخل آن مواضعه بوده‌اند ببهانه كنگاش جمع نموده بعضی از دولتخواهان و فدویانرا در كمین بازداشته در اثنای محاوره عتاب و خطاب آغاز نهاده اظهار این مقدمه نمود آن جماعت انكار كردند شخصی كه كشف این سر نموده بود با ایشان مواجهه شد حكم بگرفت و گیر آن جماعت صادر شد. همان لحظه سی چهل نفر از امرا و اعیان اوزبكیه كه اسم و رسمی داشتند بیاساء رسیدند و در عوض آن جماعت تربیت كردهای خود را تعیین نموده بكامرانی و اقبال بجانب بخارا عود نموده دیگر باره چمن دولتش سر سبزی آغاز نهاد و كلری محمد جان قزاق كه [438] در تاشكند لوای استقلال مرتفع گردانیده بود با او در مقام ملایمت درآمده علماء و ریش سفیدان او بجهة تقویت مذهب تجویز مصالحه كرده ایلچیان بخدمت باقیخان فرستادند و باقیخان همیشه در فكر و اندیشه ولایت تاشكند بود كه بچه كیفیت از تصرف قراق انتزاع نماید اما از بیم صولت و سطوت سپاه قزلباش تن بمصالحه داده با او بمصلحت وقت صلحگونه كرده اما همواره از شكوه و سطوت قاهره شاهی و غلبه و ازدحام لشكر قزلباش كه در سفر بلخ مشاهده نموده بود اندیشه‌مند بوده اظهار مینمود كه عنقریب شاه والاجاه لشكر بدین دیار خواهد كشید و لافهای گزاف كه پیش ازین میزد ترك نموده زبان در كام كشیده بامرای سرحد خود تحریك نمود كه با امرای عظام مرو و ماروچاق و هرات خصوصیت و آشنائی نمایند كه با یكدیگر ترك خصومت كرده متعرض مملكت یكدیگر نشوند مانع آمد و شد قوافل و تجار نگردند.
امرای عظام حقیقت بپایه سریر اعلی عرض نمودند از موقف جلال نیز حكم همایون بنا بر ترفیه حال رعایا صادر شد كه تا نهضت موكب همایون بدان طرف واقع نشود در امنیت و استقامت سرحد كوشیده ابواب آمد و شد مترددین و تجار مسدود نسازند و دو سه سال بین الجانبین منازغه روی ننمود و دست- درازی از طرفین واقع نشد و ولایت خراسان بنیروی دولت قاهره مهبط امن و امان بود اما در خاطر
ص: 633
حقیقت بینان رسوخ داشت كه بعد ار اصلاح حال لشكریان و آسودگی سپاه ظفر پناه دیگر باره یورش بلخ اتفاق افتاده بعون عنایت الهی درین مرتبه مكنون خاطر انور بر حسب دلخواه سمت ظهور یابد و باقیخان نیز پیوسته متزلزل و مترصد این معنی بود بر حسب تقدیر در سرحد بغداد و آذربایجان بعضی قضایای رومیه دست داد كه توجه موكب همایون بآنطرف اولی و الزم نمود چنانچه در وقایع سال آینده مرقوم كلك بیان میگردد باقیخان را بعد از استماع این اخبار تزلزلی كه از خوف نهضت همایون‌

فوت باقیخان پادشاه اوزبك‌

بود زایل شده اطمینان تام یافت و بفراغبال بر وساده دولت و اقبال تكیه زده بعشرت و كامرانی مشغول داشت تا آنكه زمانه غدار چنانچه عادت اوست زیاده از این باب اقتدار او نیاورده در اندك روزی چنانچه بر زبان الهام بیان اشرف گذشته بود بمكافات كفران نعمت عبد الله خان و ناانصافی كه درباره بازماندگان سلسله او كرده بالكلیه ایشان را از ملك موروث محروم ساخت بدام اجل گرفتار آمده در سنه ثلث و عشر و الف از دار فانی بعالم باقی انتقال نمود.
شعر
اجل خانه عمر پرداختش‌كه از تخت بر تخته انداختش
ص: 634

وقایع سنه مباركه توشقان ئیل بعضها مطابق احدی عشر و الف و بعضها موافق اثنی عشر و الف كه سال هفدهم جلوس همایون شاهی است‌

اشاره

دگر ره آفتاب عالم افروزبر اقلیم زمانه گشت فیروز
زمانه كرد آهنگ طرب سازدر عشرت بروی خلق شد باز
بهم پیوسته شد عقد شب و روزنوید عیش و عشرت داد نوروز
زمین گسترد مهد خسروانی‌بگیتی زد صلای شادمانی
نسیم نوبهاری عطرسا گشت‌هوای گلستان بهجت‌فزا گشت نسیم عنبر شمیم بهار چون مشك تتار عطر بیزی آغاز نهاده نكهت رسان مشام خوشدلی و دلگشائی گردید كوس نوروزی صدای بهجت فزای جهان افروزی درنه رواق سپهر انداخته صلای عشرت و شادكامی بعالمیان در داد اعنی خورشید عالم آرا كه تخت نشین دار الملك فلك چهارم است در روز جمعه هفتم شهر شوال احدی عشر و الف از آرامگاه حوت بشرف خانه حمل خرامیده لوای شوكت و اقتدارش ارتفاع آسمانی یافت جهانیان را خرمی تازه پدید آمد ابواب نشاط و شادمانی بر روی خلایق گشوده گشت شهریار رزمجوی بزمخو بر سبیل معهود و رسم معتاد در دار السلطنه صفاهان بزم آرای محفل نشاط گشته بر حسب فرمان در باغ جهان آرای نقش جهان مجالس بهشت نشان مرتب گردید و اسباب چراغان مهیا و آماده گشته چراغهای شكفتگی افروختگی پذیرفت.
بیت
ز بس شمع در مجلس افروختنددل روشنان [439] فلك سوختند
در آن بزم روشن چو خورشید و ماه‌بهین لعبتان مرصع كلاه
خرامان همی مجلس آراستندمسرت فزودند و غم كاستند القصه سه شبانه روز سپاهی و رعیت داد عیش و شادكامی داده شهریار انجمن آرا بعواطف خسروانی طرب افزای خاطر بودند از سوانح بهجت فزا كه در این سال همایون فال بظهور آمده موجب ازدیاد عشرت و شادكامی گشت آنست كه حضرت واهب بیمنت اكلیل سعادت و بختیاری و افسر سلطنت و شهریار برادری
ص: 635

تولد نواب والا امامقلی میرزا فرزند ارجمند حضرت اعلی شاهی‌

گرانمایه كه بدستیاری غواصان موهبت الهی از بحار فضل نامتناهی بر ساحل ظهور آمده زینت افزود یعنی فرزندی ارجمند بحضرت اعلی شاهی ظل اللهی عطا فرموده در ساعت مسعود آن مولود عاقبت محمود از كتم عدم قدم بعرصه وجود نهاد و از خلوص عقیدت و غلامی حضرت ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین بامام قلی میرزا موسوم گردید امید كه در سایه تربیت و ظل عاطفت شهریار سعادت پرور اعنی والد والا گهر نشو و نما یافته در رضاجوئی خاطر مبارك آن حضرت برخورداری یابد.

ذكر بدست درآمدن قلعه نهاوند بدستیاری جنود غیبی و نیروی دولت ابد پیوند

دیگری ار سوانح اقبال كه در اوایل این سال بظهور پیوست بدست درآمدن قلعه نهاوند است كه چغال اغلی در ایام فترت آغاز جلوس همایون حضرت اعلی شاهی ظل اللهی چنانچه در طی وقایع آنسال مرقوم كلك بیان گردیده در قصبه نهاوند توابع همدان كه بقلمرو علیشكر مشهور و مسكن بسیاری از طوایف قزلباش است قلعه ترتیب داده محافظان تعیین نموده علوفه و مرسوم ایشانرا از خزانه بغداد میداد و بعد از آنكه میانه حضرت اعلی و سلطانمراد خان خواندگار روم صورت صلح روی نمود چون شرط شده بود كه حین انعقاد الصلح آنچه در تصرف منسوبان طرفین بوده باشد كماكان مستمر بوده از طرفین تعرضی نرود بدینجهت قریب پانزده سال آن قلعه در تصرف رومیه مانده از این طرف بنابر شرایط عهد و پیمان متعرض آن نمیشدند.
اما بر طبایع حكام قزلباش كه در آن حدود اقامت داشتند بغایت گران بود كه رومیه ده روزه راه از مساكن ایشان گذشته بقلعه مذكوره كه وسط معموره قلمرو مزبور بلكه عراق عجم است آمد و شد نمایند مكررا حقیقت بوزراء و اركان دولت پادشاه روم اعلام شد كه بودن این چهار دیوار در این میان بالاخره موجب فساد و قصور بنیان مصالحه و اتحاد است و عنقریب از جهلای طرفین امری صادر میگردد كه موجب اختلال امر مصالحه باشد اگر فی الواقع بعهد و پیمانی كه فیمابین وقوع یافته راسخ‌اند اولی این است كه آن قلعه خراب شود رومیه بنا بر سست پیمانی قبول این معنی نكردند بعد از فوت سلطان مراد خان كه پسرش سلطان محمد خان پادشاه شد در ممالك روم اوباش و بیدولتان هر طبقه سر بشورش و فساد برآورده خود را جلالی نام نهاده چنانچه در طی احوال جلالیان مرقوم قلم وقایع نگار خواهد شد باعمال ناصواب اقدام مینمود.
پاشایان و عساكر سرحد نیز شیوه جلالیان پیش گرفتند غلامان بغداد بخود سر حاكمی را كه از جانب پادشاه منصوب بود بیرون كرده اوزن احمد نامی را از آقایان بغداد بر خود حاكم ساخته علوفه غلامان نهاوند را كه از بغداد داده میشد بازگرفتند و بعضی از آن جماعت بجهة باز گرفتن علوفه و مرسومات پراكنده گشته بعضی دیگر حصار نهاوند را پناه خود ساخته سر بطغیان برآوردند و متعرض حال خلق الله گشته روز بروز در طغیان و بی‌اعتدالی میافزودند امرای عظام حاكم بغداد را از اطوار
ص: 636
ناهنجار آن طایفه اخبار نمودند از آن جانب محمد آقاقیه سقل بامارات ایشان منصوب گشته روانه نهاوند شد سكنه قلعه تمكین او نكردند.
معهذا اموال و اسباب او را غارت كردند محمد آقا استغاثه بدرگاه جهان پناه نموده از منسوبان این آستان استمداد نمود از موقف جلال منشور عاطفت و افضال مشتمل بر نصایح پادشاهانه باسم آن جماعت شرف صدور یافت كه ترك نافرمانی كرده پیرامون عصیان و بیدولتی نگردند و حسن خان حاكم قلمرو علیشكر و امرای آن سرحد بامداد محمد آقا مأمور شدند قبل از ورود آن منشور جمعی از مردم احشام آن حوالی و رعایای محال قریبه قلعه [440] كه از فساد ایشان بجان رسیده بودند هجوم نموده عازم آن شدند كه آن گروه را از حصار مذكور بیرون نمایند و آن جماعت بمدافعه قیام نموده فیما بین نائره شورش و آشوب اشتعال یافت حسنخان جهة اصلاح این حال و امداد محمد آقا متوجه آن صوب شد در این شورش و غوغا محمد آقا ترك حكومت و سلامت روی غنیمت شمرده سر خود گرفت از زمره سكنه حصار ولی بیك و رمزیار شعار شاهی- سیونی و دولتخواهی این دودمان ظاهر ساخته برجی از بروج قلعه را كه در ید تصرف او بود بدست بیرونیان داد و رومیه از این حال خبردار گشته بین الفریقین جنگ و جدال بوقوع پیوست و سردار آنجماعت با چند نفر بقتل رسیده قلعه بدست بیرونیان درآمد.
در خلال این حال حسنخان بپای قلعه رسیده بقیة السیف را امان داد هر كدام بطرفی رفتند و قلعه خالی گشته حسنخان حسب الامر الاعلی بتخریب آن پرداخت و وقوع این حال كه احدیرا در خیال نبود باعث آن شد كه عنقریب امر مصالحه اختلال پذیرفت و اراده یورش بلخ را كه در خاطر انور بود در باقی گذاشته بمضمون این مقال كه:
شعر
ز آب خرد ماهی خرد خیزدنهنگ آن به كه با دریا ستیزد بی‌اختیار سفر آذربایجان وقوع یافت بنوعی كه در ذیل مرقوم میگردد.

ذكر یورش جهانگشای شاهی بجانب آذربایجان و فتوحات عظیمه قلاع و بلاد كه در این سال روی داد

اشاره

عندلیب نغمه پرداز قلم در گلشن سخن سرائی نوای دلگشای فتح آذربایجان و باعث توجه موكب ظفر نشانرا بدان مملكت نزهت بنیان بدین آهنگ می‌سراید كه چون بمیامن تأییدات الهی و نیروی دولت شاهنشاهی عرصه دلگشای ملك ایران از خس و خاشاك ارباب طغیان پاك گردیده خاطر اشرف همایون فی الجمله از آن امور فراغت یافت همواره شعله غیرت در كانون ضمیر انور زبانه كشیده پیشنهاد همت والا بود كه ممالك شیروان و آذربایجان كه معظم ممالك ایران است و از حوادث روزگار بتصرف سلاطین روم درآمده بتخصیص دار السلطنه تبریز كه از بلاد مشهوره آفاق و تختگاه فرمانروایان والا شكوه ایران بوده در عهد دولت همایون بدستور سابق در حوزه تصرف این دودمان
ص: 637
درآید و هرگاه از این مقوله حكایات بر زبان میگذشت بعضی از دولتخواهان و كاردانان بساط آگهی بنابر عافیت طلبی از شكوه و جلال قیصری و افزونی سپاه و بزرگی و جاه سلطان روم سخنان حكیمانه مذكور مجلس خلد آئین نموده منازعه و مجادله با غلغله روم صلاح دولت قاهره نمیدانستند و آتش عزم همایونرا بر شحه كلمات موعظه آمیز فرو نشانیده در تسكین نایره نزاع و جدال میكوشیدند ظهور این مطلب علیا بمقتضای همت والا مكنون ضمیر منیر ملك‌آرا بود لیكن چون فیما بین صورت صلحی روی نموده بر حسب آیه كریمه و لا تنقضوا الایمان بعد توكیدها از نقض عهد و پیمان احتراز نموده خار این معنی دامان عزم همایون میگرفت و منتظر لطیفه غیبی بودند چون حصول این مدعا بقلم تقدیر در لوحه قضا نگارش یافته بود و اسباب آن بدستیاری كاركنان عالم غیب سرانجام مییافت و از منسوبان آنطرف بعضی مقدمات بظهور پیوست كه نهضت موكب ظفر قرین بدانصوب لازم آمد و بنوعی كه در فوق بتحریر پیوست اجامره و اوباش روم و بیدولتان اكراد سر شورش و فساد برآورده دماغ هر یك را سودای خودسری شوریده داشت پاشایان و حكام سرحد بشیوه جلالیان اظهار عصیان و طغیان نموده با منسوبان اینطرف نیز سلوك ناهنجار پیش گرفتند و بی‌ادبیها از ایشان بظهور میآمد چنانچه احمد پاشا كه دروان فرمانروا بود تا جریرا از تجار خاصه شریفه گرفته بطمع مال بقتل آورده مبلغهای كلی مال خاصه شریفه را متصرف شد.
در شیروان نیز ملازمان اشرف را كه بجهة خریداری اسیر و جوارح بطرف داغستان رفته بودند گرفته اموالشان را غارت نمودند و حضرت اعلی تجاهل از آنها فرموده بتغافل پادشاهانه میگذرانیدند مكررا اعمال قبیحه پاشایان سرحد بپادشاه روم و وزراء اعظم اعلام شد نتیجه بر آن مترتب نگشت و در سلوك ناپسند اصرار [441] نموده بفرمان پادشاه خود عمل نمیكردند.
مجملا افعال ذمیمه مردم سرحد از اعتدال تجاوز نموده بسرحدی انجامیده بود كه زیاده از آن تاب تحمل مقتضی غیرت شاهانه و حمیت پادشاهانه نمینمود در خلال این احوال میانه غازی بیك كرد كه از اولاد شاهقلی متیلانست و رومیان منازعه پدید آمده و او قلعه قارنیارق را كه در حدود سلماس است استحكام داده اطاعت بیگلربیگی تبریز نمیكردند.
علی پاشا كه در این هنگام بجای جعفر پاشا بیگلربیگی شده بود بجهة تنبیه و تأدیب غازی بیك و متمردان اكراد لشكر تبریز و ایروان و نخجوان را جمع نموده بر سر ایشان رفت.
غازی بیك خان ابدال پسر خود را بپایه سریر اعلی فرستاده استمداد نمود بخاطر فیض مظاهر اشرف رسید كه چون رومیه كه بواطن ایشان بنفاق آمیخته با قزلباش در كل مواد بتخصیص در تخریب قلعه نهاوند بد مظنه شده‌اند و در هنگام فرصت بالقوة خود را بفعل آورده عذر نمیپذیرند در اینصورت مملكت آذربایجان و شیروان را كه ملك موروث همایون ماست در تصرف جمعی بیدولتان جلالی كه با پادشاه خود هم عاصیند گذاشتن و فرصت را از دست دادن شیوه خردمندان نیست اگر در این چند روز كه بیگلربیگی و عسكر تبریز بر سراكراد رفته‌اند و در قلعه كسی چنان نیست یورش همایون بدان صوب اتفاق افتد و قبل از مراجعت علی پاشا بتبریز رسیم یحتمل كه قلعه بسهولت بدست آید و صورت مقصود كه فتح مملكت موروث آذربایجان و تنبیه متمردانست با حسن وجهی چهره نماید و این اشاره غیبی را با دولتخواهان ساحت اقبال و محرمان حریم عز و جلال در میان نهاده و قرعه مشاورت در میان انداختند چون مكررا امتحان شده كه آنچه در امور دولت بر زبان صدق بیان جاری شده و دل الهام پذیر تصدیق آن كرده بیشایبه ریب و گمان سمت وقوع یافته و در این ماده ضمیر صفا آئین
ص: 638
اشرف كه مرآت صور غیبی و تجلیات لاریبی است گواهی میداد كه عنقریب این ظن بیقین پیوسته علی اسرع الحال بدین مطلب علیا فایز و كامروا میگردند لهذا رای ثاقبه دولتخواهان بدلالت ملهم اقبال و تحریك كارفرمایان حوادث روزگار بامضای این عزیمت قرار یافت.
جناب مولانا جلال الدین محمد منجم یزدی كه همیشه در تعیین ساعات و ملاحظه دقایق و درجات زمان طالعش از سهم الحوادث فلكی مصون و اختیارات طبع وقادش بجانب تقدیر رهنمون بوده ساعتی سعد كه سعود ناظر و از عیوب نجومی مبرا و با كواكب طالع همایون موافق بود اختیار نموده و نخست بجهة اشتباه شهرت دادند كه فرنگیه لشكر بر سر بحرین فرستاده‌اند و رایات جلال جهت دفع فرقه ضلال متوجه فارس است.
بعد از چهار پنجروز كه این خبر در اطراف و جوانب اشتهار یافت مذكور ساختند كه قاصدی از اللّه ویردیخان حاكم فارس رسیده كه فرنگیه فسخ آن عزیمت نموده‌اند و احتیاج بنهضت موكب جلال نیست حضرت اعلی فرمودند كه چون جمعی از ملازمان موكب اقبال كه حاضرند مستعد سفر شده‌اند و مدتیست كه هوس سیر و شكار مازندران بهشت در دل جای دارد بجانب مازندران میرویم كه چند روزی در آن ولایت دلگشا عشرت پیرا گردیم و از محرمان سرادق سلطنت سوای حاتم بیك وزیر علیقلی خان شاملو و مهدیقلی قورچی باشی قاجار و بسطام آقا احدی از این كنگاش اطلاع نداشت و بخاطر هیچ كس خطور نمیكرد كه این معنی در اینوقت از قوت بفعل آید.

توجه شاه عباس بسمت تبریز و عزم تسخیر ممالك آذربایجان‌

از غرایب حالات آنكه در آنروز كه در اصفهان این مقدمه تمهید مییافت در همانروز در تبریز مولانا صبوری منجم تبریزی از شهر بقلعه رفته بود كه وكیل پاشا را كه در قلعه تبریز مانده بود ملاقات نماید وكیل ازو تفحص مینموده كه خبر آمدن پادشاه قزلباش بر سر تبریز در شهر بر چه نهج مذكور میگردد و او چون خبری نداشته گفته كه این خبر در شهر نیست شما از چه كس شنیده‌اید وكیل گفته كه چنین گوشزد من شد اما قایل را نمیدانم لحظه این گفتگو شده بحسب اتفاق دیوان لسان الغیب در میان بوده در این باب تفأل كرده‌اند از مولانا صبوری منقول است كه بعد از تفأل در اول صفحه یمنی این مقطع آمد
عراق و فارس گرفتی بشعر خوش حافظبیا كه نوبت بغداد و وقت تبریز است مجملا تسخیر آذربایجان و شیروان پیشنهاد همت والا گردیده بتاریخ هفتم شهر ربیع الثانی سنه اثنی عشر و الف بساعتی كه اختیار شده بود پای همت در ركاب سعادت و اقبال نهاده از دار السلطنه اصفهان بیرون فرموده یك شب در قریه دولت آباد بر خوار و یك روز در كاشان اقامت داشتند از آنجا ایلغار كرده بسه منزل بحدود قزوین رسیدند و در آنجا حقیقت نهضت همایون بصوب آذربایجان بملازمان ركاب اشرف ظاهر گردید و امیر [442] كونه بیك قاجار كه داروغه قزوین بود حكم شد كه با غلامان و قورچیان كه در آن حدودند بزودی بموكب ظفر قرین پیوندند و كس نزد ذوالفقار خان حاكم اردبیل فرستادند كه با لشكرهای آنطرف كه نزد او حاضر باشند بر سبیل استعجال بمیانج آمده در آنجا بركاب مقدس ملحق شود و از حدود قزوین ایلغار فرموده بشش روز بتبریز رسیدند چنانچه از صقاهان بیازده روز بحوالی تبریز رسیده صبح روز دوازدهم بشهر داخل شدند علی پاشا قلعه قارینارق را بصلح از غازی بیك گرفته بود اما هنوز در آنحدود بود و مردمی كه در قلعه تبریز مانده بودند اصلا خبر نیافتند و در آن صبح كه داخل
ص: 639
شهر میشدند بكاروانسرای شبلی كه رسیدند چند نفر از رومیه كه در آنجا راهدار بودند و از عالم بی‌خبر همان ساعت خبردار گشته بچنگ اجل گرفتار آمدند.
چون بقریه فهوسفج كه از آنجا تا شهر سه فرسخ است رسیدند رعایا و مردم آن موضع را تا چشم بر فوج قزلباش افتاد فی الفور شعار شاهی سیونی ظاهر ساخته بی‌آنكه از تشریف قدوم همایون اعلی خبردار كردند تا بهای دوازده ترك حیدری را كه از خوف رومیه در زیرزمینها و نهانخانه‌ها پنهان كرده بودند بیرون آورده فرق مباهات خود را به آن افسر گرامی آراستند و هر كس از رومیه در آنجا بود گرفته بقتل آوردند و پیش پیش جیوش منصوره افتاده صدای بهجت فزای الله الله كه شیوه و شعار رفیعه قزلباش است باوج آسمان رسانیدند و از آنجا حسب الامر الاعلی جمعی پیشتر رفتند كه اگر فرصت باشد خود را بقلعه اندازند.
گروهی از اهل قلعه بیرون آمده در میدان و بازار بسودا و معامله مشغول بوده‌اند غلغله و نشاط اهل تبریز بگوش ایشان رسیده تصور نموده‌اند كه اجامره و اوباش سرحد از خالی بودن شهر و قلعه خبر یافته بطمع مال و غارت اموال آمده‌اند اختیار كرده مقارن وصول مقدمة الجیش خود را بقلعه انداخته دروازه‌ها را بستند و اهل تبریز از آمدن لشكر قزلباش و موكب مسعود شاهی خبر یافته اكثر در سر خیابان بسعادت ركاب بوسی فایز گشته از غبار سم سمند جهان پیما كه سالها چشم امید بر آن داشتند روشنائی دیده بینا حاصل كردند.
اما شهر شهره تبریز طرفه ویرانه در نظر آمد زیرا كه در سالهای پیش كه بلده تبریز بتصرف رومیه درآمده از تبریزی خالی بود رومیه در ویرانی خانه‌ها و عمارات عالیه شهر دقیقه فرو گذاشت نكرده بودند اگر چه در تمادی بیست سال كه آنملك در دست رومیه ماند جمعی غارت زده بی‌بضاعت از اطراف و جوانب فراهم آمده بقدر جمعیتی شده بود اما از هر صد خانه پر زیب و زینت یك خانه چنان نشده بود كه ثلث آنرا حالت اول بهمرسانیده باشد مولانا وقوعی تبریزی این بیت را در خرابی تبریز بسیار خوب گفته‌اند اگرچه در صحیفه اول در طی وقایع آمدن عثمان پاشا و گرفتن تبریز این بیت تحریر یافته چون اینجا مناسبتر بود از تكرار نیندیشیده مرقوم ساخت.
بیت
«وقوعی» كربلا تسكین دردم میدهد ورنه‌دلم از حسرت تبریز ویرانتر ز تبریز است القصه چون موكب مقدس بشهر رسید و محافظان قلعه دروب را مسدود ساخته بودند در میان شهر منزلی كه قابل نزول اجلال همایون بوده باشد نبود بشنب غازان تشریف برده در آنجا نزول فرمودند و مردم آن ولایت از شهر و نواحی روی امید بدرگاه جهان پناه آورده از طایفه رومیه هر كس در شهر و نواحی بود گرفته بپایه سریر اعلی آورده بقتل میرسانیدند و بعضی باحتمال آنكه مبادا از جانب اشرف بخشش یابند بی‌آنكه بنظر همایون رسانند مقتول ساخته سرهای ایشان را بنظر اشرف در می‌آوردند و الحق تبریزیان در این ماده بنوعی مبالغه نمودند كه جمعی را در عوض بیست سال با تبریزی وصلت كرده دختر تبریزی در خانه داشتند و از او فرزندان بهمرسیده بود پدر و برادر و اقوام آن دختر قرابت سببی را منظور نداشته ایشان را از زوجات و فرزندان جدا كرده بقتل می‌رسانیدند و محبان اهلبیت و دوستان خاندان صفویه كه چندین سال بود كه بتقیه زندگانی میكردند علانیه شعار محبت و ولای اهل
ص: 640
بیت طیبین و طاهرین ظاهر ساخته غلغله فرح و انبساط بایوان كیوان رسانیدند و آنچه نهایت اخلاص و نیكو خدمتی بود از ایشان بظهور پیوست.

ذكر محاربه حضرت اعلی و ملازمان موكب معلی با علی پاشا و رومیه عسكر تبریز و [443] ظفر یافتن بر آن طایفه بعون عنایت حضرت خالق الارض و السماء

اشاره

فارسان مضمار سخن سرائی كمیت جهان پیمای قلم را در جولانگاه معارك حدیث آرائی بدین آئین بجولان در آورده‌اند كه در حینی كه موكب جهانگشای شاهی بعون الطاف الهی داخل شهر تبریز شدند روز اول جماعت رومیه كه بحراست قلعه مانده بودند بتصور آنكه اجامره و اوباش سرحد بخیال نهب و غارت بآمدن دلیری و جسارت كرده‌اند قاصد سریع السیر نزد علی پاشا فرستاده او را از این حال خبردار گردانیدند و پاشای مذكور این قضیه را سهل و آسان انگاشته عنان عزیمت بصوب مراجعت انعطاف داد و در حدود مرند لشكر نخجوان و ایروان ازو جدا شده بالكای خود رفتند و چون ادبار بآن طایفه روی آورده پیمانه حیاتشان از باده اجل لبریز شده بود پرده غفلت و دیده بصیرت ایشانرا پوشیده از طریق حزم و احتیاط دور افتادند و متهورانه در كمال غرور روی بجانب تبریز آوردند در منزل دیگر قاصدی از اهل قلعه بدیشان رسید كه چنین معلوم باشد كه ذوالفقار خان حاكم اردبیل با لشكر خود آمده در آمدن كمال حزم و احتیاط مرعی دارند.
علی پاشا از این خبر درآمدن متأمل گشته با خلیل پاشا و محمود پاشا كه رفیق او بودند و عظما و ریش سفیدان عسكر در حركت و سكون مشورت نموده چون اهل و عیال و اموال و اسباب لشكریان بالتمام در قلعه تبریز بود و اعتمادی بر قلعه داری سكنه قلعه نداشتند همگی متفق اللفظ پیش آمدن را صایب شمرده از آن خبر نیز حسابی نگرفته با پنجهزار كس كمابیش كه همراه داشتند كوچ كرده پیش آمدند روز سیم نزد اهل قلعه بتحقیق پیوست كه حضرت اعلی شاهی بنفس شریف نهضت فرموده‌اند قاصد دیگر فرستاده علی پاشا را از نزول موكب همایون خبردار كردند.
پاشای مذكور این خبر را از لشكریان مخفی داشته از غایت تهور و دلیری با كمال سفاهت و غفلت و بیعقلی پیشتر آمده در موضع صوفیان كه شش فرسخی تبریز است فرود آمد و حضرت اعلی نیز متواتر كسان آگاه دل بجهة تحقیق حال پاشا و لشكریان فرستاده بودند و ایشان حقیقت حال و كیفیت و كمیت لشكر را معلوم نموده متعاقب یكدیگر خبر میرسانیدند تا آنكه مشخص شد كه بصوفیان رسیده آماده حرب و قتالند و از جرأت و دلیری پاشای مذكور كه چنین بی‌باكانه پیش آمد جای تعجب بود اگر چه در موكب ظفر قرین نیز درین هنگام زیاده از پنج شش هزار كس نبود اما مقابله و مقاتله نمودن او با پادشاه ملك عجم و مسند آرای اورنك جم با آن قلت سپاه و كمی لشكر و عدم استعداد از عقل دور مینمود.
بالجمله چون بتحقیق پیوست كه رومیان بصوفیان رسیده‌اند در همانشب رایات جلال از شنب غازان كوچ كرده بعزم رزم مخالفان در حركت آمده در موضع حاجی حرامی كه دو فرسخی شهر است نزول فرمودند صبح روز دیگر ذوالفقار خان را چرخچی لشكر ظفر اثر فرموده بمقابله
ص: 641
رومیان فرستادند هر چند مهم ایشان بمجرد توجه یكی از اعاظم امرا و فوجی از دلیران لشكر ظفر انتما بكفایت مقرون میشد و احتیاج بنهضت موكب همایون نبود اما حضرت اعلی از غایت حزم و احتیاط كه لازمه ارباب خرد و دانش منشان روزگار است بمضمون این مقال كه:
بیت
دشمن اگر پشه است سهل نباید گرفت‌آتش اگر زره است خرد نباید شمرد عمل فرموده میمنه و میسره همایون را بمردان كار و دلیران معركه كارزار استحكام داده‌

حرب لشكر قزلباش با لشكر رومیه‌

خود بنفس شریف در قلب قرار گرفته اعلام نصرت فرجام افراخته متعاقب چرخچیان در حركت آمدند و صدای كره نای و نفیر و كور كه و كوس در گنبد نیلگون فلك پیچید از آن طرف نیز پاشای مذكور چنانچه قاعده رومیان است عرابهای توپ و ضربزن را بیكدیگر استوار گردانیده توپچیان و ینكچریان را پیش انداخته خود با محمود پاشا در قلب قرار گرفته بآئین شایسته پیش میآمدند تا آنكه بین الفریقین تباعد بتلاقی انجامید و مبارزان طرفین دست باستعمال سیف و سنان بردند در اول حال رومیان آثار جلادت ظاهر ساخته متواتر حملات دلیرانه مینمودند و چرخچیان جیوش دریا خروش قزلباش تا قول همایون دورتر بود با رومیه جنگ بمدارا میكردند ایوبه سلطان ولد اولامه كرد كه مقدمة الجیش بود بدست رومیان مقتول گردید بعد از آنكه قول همایون نمایان شده شعشعه نیر عالم افروز موكب نصرت قرین شاهی بر ساحت معركه نبرد پرتو انداخت عساكر فیروزی نشان بیكبار جلو انداخته با مخالفان در آمیختند [444] و آتش حرب افروخته خاك معركه را از تعدی بادپایان آتش منش چون آب بر فرقشان ریختند جنود رومیه تاب صدمه دلیران عرصه نبرد نیاورده از ملاحظه اعلام پادشاهی و چتر فلك فرسای شاهنشاهی متزلزل و بیدست و پا گشته این المفر گویان راه انهزام سپردند از مبارزان قول همایون جمعی نیز بمحاربه مأمور گشته تیغ بمانی آخته سرافشانی آغاز نهادند و بطرفة العینی از آن گروه انبوه در آن صحرا و كوه دیار نماند از جمله پاشایان محمود پاشا و خلیل پاشا بقتل آمدند و علی پاشا را سارو بیك بیكدلی برادر مقرب الحضرة محمد بیك گرفته آورده حضرت اعلی بنظر عنایت و التفات در وی نگریسته از غایت مروت جبلی او را دلداری بسیار داده خاطرش را بوفور عواطف خسروانه از مكاره و آسیب زمانه اطمینان بخشیدند و او بجهة محمد امین بیك نام پسر سببی خود اضطرابی عظیم داشت كه مبادا در معركه بقتل آید همان لحظه او را نیز كه جوان صحیح الوجه نیكو منظر صاحبجمال بود زنده آوردند اندكی موجب اطمینان خاطر پاشا گردیده شكر الطاف شهریاری كه خلاف متوقع او بود بجای آورد و جیوش منصوره هزیمتیان را تا مرند تعاقب كرده كمتر كسی از آن طایفه نجات یافت مگر قلیلی كه در بیغوله‌ها خزیده در شب تار راه وان پیش گرفتند و غنایم موفور بدست سپاه منصوره درآمد و حضرت اعلی بعد از مشاهده پیكر فتح و ظفر شكر محامد الهی و عطیه ارجمند نامتناهی بجای آورده بجانب شهر عود فرمودند و همت والا نهمت بتسخیر قلعه مصروف ساختند.
عالم آرای عباسی 41
ص: 642

ذكر فتح و تسخیر قلعه رفیعه تبریز و بدست درآمدن آن ولایت عشرت انگیز

بعد از محاربه مذكور نزول اجلال در شهر واقع شده حقیقت حال باهل قلعه اعلام شد و پیغام نصیحت آمیز مرحمت انگیز دادند كه بعبث خود را در معرض هلاك درنیاورده قلعه را بسپارند كه هر كس تعلقی در ولایت تبریز داشته باشد در سلك ملازمان درگاه انتظام داده علوفه و مرسوم مضاعف آنچه در زمان رومیه داشته‌اند داده میشود و هر كس اراده رفتن داشته باشد با اهل و عیال و اسباب و اموال سالما غانما روانه شود كه اصلا آسیبی از عساكر منصوره باو نمیرسد و علی پاشا را بپای قلعه فرستادند كه با عظمای اهل قلعه گفتگو نماید و از لجاج و عناد كه عاقبتی وخیم دارد منع نماید در اول حال محافظان قلعه گفتگوهای سپاهیانه كرده پای از دایره امن و سلامت بیرون نهاده تن بصلح در ندادند و با علی پاشا خشونت آغاز نهاده بمصالحه و مهاونه راضی نشدند و عساكر اقبال مآثر از اطراف و جوانب در تبریز مجتمع گشتند و بمحاصره مأمور فرموده اطراف و جوانب قلعه را بجنود نامعدود قسمت فرمودند و از همه طرف سیبها و مورجلها ترتیب یافته در لوازم قلعه‌گیری میكوشیدند از آنطرف مراسم قلعه داری بظهور آمده حركة المذبوحی میكردند.
اما بر عقلا آن قوم و ارباب رأی و تدبیر كه غوری در امور داشتند ظاهر بود كه سپاه قزلباش قلعه را قهرا جبرا مفتوح میسازند و ایشان را بنابر قلت سپاه و فقدان ذخیره و عدم استعداد و قلعه‌داری طاقت مقاومت پادشاه ایران نیست و از هیچ طرف در آن هنگام مددی متصورنه لهذا در قلعه مجمعی ساخته در باب صلح و جنگ قرعه مشورت در میان انداختند و از مفتی و قاضی استفسار كردند ایشان بر حسب آیه كریمه وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیكُمْ إِلَی التَّهْلُكَةِ آن جماعت را بصیانت نفس و مال و متابعت دلیل نمودند و در بواطن و ضمایر ایشان نیز خوف و هراس بیقیاس مستولی گشته بود جمعی را بیرون فرستاده عرض نمودند كه اگر عهد و شرطی بمیان آید كه وثوقی بر آن باشد قلعه را بملازمان ركاب اشرف میسپاریم.
حضرت اعلی بنابر ترفیه حال خلایق و حفظ دماء و رضای حضرت خالق امان نامچه بر وفق مدعای ایشان در قلم آورده بمهر مهر آثار مزین ساخته بقلعه فرستادند و اهل قلعه تسلی یافته دروب قلعه را مانند بخت و اقبال بر روی روزگار فرخنده آثار اولیای دولت ابد پیوند گشاده با اموال و اسباب خود بیرون آمدند بعضی از آن طبقه كه اراده توقف نمودند بوعده كریمانه وفا فرموده علوفه و مرسوم مضاعف زمان رومیه قرار داده سالیانه را بیك دفعه زر نقد در دامن ایشان ریختند و هر كس اراده رفتن داشت مرخص ساختند مقصود بیك ناظر بضبط اموال مقتولان و اسباب و یراق قلعه مأمور گشت و قرچقای بیك با جمعی از غلامان خاصه شریفه بمحافظت قلعه [445] و محارست خانه‌های مقتولان قیام مینمودند و آوازه فتح نیز باطراف و اكناف ممالك رسیده فتح نامه‌ها بهر طرف ارسال یافت از امرای اكراد غازی بیك و قورچی بیك برادرش با پسران او و شیخ حیدر ولد امیره مكری كه مدتی بود با رومیان مخالفانه سلوك میكرد روی ارادت بدرگاه جهان پناه آورده بعز عتبه بوسی سرافراز و بملازمت ركاب همایون معزز و ممتاز گشت و حكام اطراف رسولان بپایه سریر خلافت مسیر فرستاده
ص: 643
زبان بتهنیت فتح تبریز گشادند و ایالت آن خطه دلگشا بذوالفقار خان شفقت شده مرند را بجمشید سلطان دنبلی كه مدتی بود بپایه سریر اعلی آمده ملازمت موكب همایون مینمود و در سفر بلخ و خراسان همراه بود عنایت فرموده الكای خوی و سلماس را بغازی بیك و مراغه را بشیخ حیدر مرحمت فرمودند.
چراغ سلطان كرامپای استاجلو را با فوجی از جنود ظفر ورود بكنار آب ارس فرستادند كه جولاه را محافظت نموده از لشكر نخچوان و ایروان خبردار نموده سوانح حالات را بعرض میرسانیده باشد و امیر كونه بیك قاجار را كه هنوز رتبه امارت نیافته محل اعتماد شاهانه بود با جمعی از مردم طوالش و سوكلن بجانب ارسبار فرستادند كه ایل و الوس و اویماقات آن حدود را جمع نموده در كنار آب ارس رحل اقامت انداخته هر كس از اویماقات قاجار و مردم تراكمات در قراباغ مانده‌اند بدینطرف دلالت نموده نزد خود آورده نگاه دارد و از كنار آب خبردار باشد كه مبادا از رومیه كه در گنجه و شیروان‌اند دست درازی واقع شود علی پاشا را با پسرش ببسطام آقا سپردند كه در منزل او مهمان باشد و حضرت اعلی جلادت و مردانگی او كه دلیری كرده با موكب همایون شاهی مقابله كرد پسندیده داشته بدینجهت او را منظور نظر التفات گردانیدند و جمیع اموال و اسباب او را كه در قلعه بود باو ارزانی داشتند و مشار الیه بحسن اختلاط و كلمات رنگین و ظرایف و لطایف در مجلس خلد آئین راه یافته انیس بزم خاص گردید.

ذكر توجه موكب همایون بجانب نخچوان و ایروان و فتح قلاع آنجا بیمن عواطف ملك منان‌

اشاره

حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بعد از تسخیر قلعه و انتظام مهمات تبریز كمند همت بر كنگره تسخیر كل ولایت موروثی آذربایجان انداخته لوای جهانگشا افراختند و عنان عزیمت خسروانه بصوب نخچوان و ایروان انعطاف دادند.
در آن هنگام سید محمد پاشای مشهور بشریف پاشا بیگلربیگی نخچوان و ایروان بود و لشكر آنجا را با محالی كه تابع آنجا بود دوازده هزار نفر میشمارند و همچنانچه مرقوم قلم گشت آن طایفه در حدود مرند از علی پاشا جدا شده بنخچوان آمدند هنوز در جا و مقام خود قرار نگرفته بودند كه خبر قتل و كشش لشكر تبریز و گرفتاری علی پاشا و بدست آمدن قلعه تبریز بدیشان رسیده متحیر و سراسیمه گشته چون زیاده اعتمادی بر قلعه نخچوان نداشتند و قلعه ایروان در كمال متانت و استحكام بود شریف پاشا خود خاطر بر تحصن قلعه ایروان قرار داده یكی از آقایان را بامارت نخچوان نوید داده با یكصد و پنجاه نفر در قلعه نخچوان گذاشت و با عظماء و سایر لشكریان و زعما و ینكچریان بایروان رفته آن قلعه را استحكام تمام دادند و بنابر آنكه قلعه مذكور گنجایش اقامت اقامت كل آن جماعت كه قریب بده هزار كس بودند نداشت لشكر نخچوان حصار دیگر در جانب قبلی قلعه عتیق جهة مسكن خود طرح كرده كل سپاهی و رعیت چخور سعد شب و روز كار كردند و در عرض بیست روز كه حضرت اعلی بمهمات تبریز و نظم و نسق امور ضروری آنجا مشغول بود ایشان حصار مذكور را تمام نموده آذوقه و یراق قلعه‌داری دو سه سال سرانجام دادند.
ص: 644
القصه حضرت اعلی بساعت سعد از تبریز بیرون فرمودند ذوالفقار خان با امراء چرخچی پیشتر بنخچوان فرستاده موكب همایون متعاقب در حركت آمد و سردار محمود چمشكزكی كه چند گاه در میان رومیه جلالی بود آوازه جلادت و مردانگی او در میانه رومیه انتشار داشت و مدتی بود كه پناه بسایه چتر همایون فال شاهی آورده در ركاب فلك فرسای بود از خدمت اشرف اعلی اجازت یافته با سیصد نفر از اوباش متوجه ایروان و آن حدود گردید كه دستبردی نماید اما از عدم شعور و تدبیر شبی در

كشته شدن سردار محمود بدست رومیان‌

یكی از مواضع قریبه ایروان توقف نموده از شرب شراب و غفلت مستی از لوازم حزم و احتیاط غافل افتاده رومیان خبر یافته قریب یكهزار نفر بر سر او تاخته او را مست بدست آورده بقتل رسانیدند [446] و بعضی از رفقای او مقتول و گرفتار شدند.
القصه چون ذوالفقار خان با جنود ظفر ورود كه مقدمة الجیش بودند بنخچوان رسیدند اهالی و اعیان آن ملك باستقبال مبادرت نموده اظهار بشاشت و خرمی كردند و جماعت رومیه كه در قلعه نخچوان توقف نموده بودند از آوازه ورود موكب همایون شاهی و شكوه لشكر فیروزی اثر قزلباش هراسان گشته از جرأت و جسارتی كه در توقف قلعه نموده بودند پشیمان شدند و قبل از ورود موكب ظفر قرین دست در دامن استیمان زده كس نزد ذوالفقار خان فرستاده بجان و مال امان خواستند و خان مذكور آن گروه را بعهد و میثاقی كه خاطر خواه ایشان بود امان داد و آن جماعت چاره بجز انقیاد نیافته طوعا او كرها بیرون آمدند و قلعه نخچوان نیز با توابع و لواحق و مضافات كه معظم ولایت آذربایجان است بتصرف اولیاء دولت قاهره درآمد و رایات جلال كوچ بر كوچ بدان صوب رسیده ظاهر بلده نخچوان محل نزول اردوی طفرقرین گردید.
مستخفظان سایر قلاع آذربایجان كه در این طرف آب ارس بود قلاع را خالی كرده بایروان جمع شدند بندگان حضرت اعلی الكاء نخچوان را بچراغ سلطان استاجلو مرحمت فرموده رومیان مذكور را كه نزد ملازمان ذوالفقار خان مهمان بودند باو سپردند كه چون خانه ایشان در قلعه ایروان است تا فیصل مهم قلعه ایروان نزد او بوده باشند در این منزل مصطفی بیك محمودی كه از اعاظم امرای كرد و حاكم قلعه ماكو بود بعز عتبه بوسی مشرف گشته مورد توجهات شاهانه گردید و از آنجا بفیروزی و اقبال متوجه ایروان گشته در ناحیه دیدی جمعی كثیر از مردم اویماقات سعدلو و پازوكی و غیرهم كه در زمان قزلباش در ولایت چخور سعد اقامت داشتند و در فترت رومیه اكثر در آن محال مانده بودند اظهار شاهی سیونی كرده بموكب همایون ملحق گشتند و تمامی ریش سفیدان و ملكان ولایت مذكور نیز آمده اظهار اطاعت و انقیاد نمودند و از آنجا كوچ كرده یك فرسخی قلعه ایروان نزول اجلال واقع شد.
در این منزل قریب ده دوازده هزار پیاده بر الكاء و مواضع ایروان و نخچوان و آن حدود رقم شد كه بپای قلعه در سیبها كار كنند و در آنروز جمعی از غازیان جلادت شعار تا پای قلعه رفته آثار اقتدار ظاهر ساختند و رومیه نیز بیرون آمده بین الفریقین اندك محاربه وقوع یافته چند كس از جانبین زخمدار شدند.
روز دیگر رایات نصرت آیات بپای قلعه در حركت آمدند از دامن كوه روانه شدند و رومیه درهای قلعه را بسته دست بانداختن توپ و ضربزن و بادلیج گشادند و اردوی همایون بمیان باغات و دیوار
ص: 645
بست حوالی قلعه در آمده هر كس در محل مناسب فرود آمد و بجهت آسیب گلوله و ضربزن و بادلیج كه بر مثال تگرگ از قلعه میبارید در یكطرف خیمه خود كه بجانب قلعه بود پناهی ساخته اقامت نمودند.
قلعه ایروان مشتمل بر سه قلعه بود یكی اصل قلعه عتیق كه فرهاد پاشای سردار در یونت‌ئیل 991 كه بتسخیر ولایت مذكور آمد و نواب سكندر شأن سلطانمحمد پادشاه در خراسان بود در كنار رودخانه زنگی چای در غایت استحكام ترتیب داده و شیر حاجی ساخته خندق عمیق حفر نموده بود و یكی قلعه كوچكی است كه بر بالای تل بزرگی كه در مابین جنوب و غربی قلعه واقع است ترتیب داده بودند و قلعه كوزچی نام نهاده فاصله بین القلاع دو سه تیر پرتاب بوده باشد مستحفظان آن قلعه باستظهار مردم قلعه بزرگ بیرون آمده آب از رودخانه و سایر ما یحتاج از قلعه بزرگ میبرند و دیگری قلعه جدید است كه در آن چند روز لشكر نخچوان بجهت خود در جنب قلعه عتیق در طرف قبلی در غایت استحكام ترتیب دادند اما فرصت تعمیر شیر حاجی و حفر خندق نیافتند بندگان حضرت اعلی شاهی ظل اللهی و امرای عظام اطراف و جوانب قلعه را بنظر درآورده اگر چه تسخیر آن سه حصن حصین كه مملو و مشحون بمردان كاری و آلات قلعه داری و ذخیره فراوان بود و مستحفظان هر سه قله بامداد یكدیگر مستظهر بودند در نظر خاص و عام بغایت مشكل مینمود و در زمان ظهور دولت و جهانگشائی سلاطین صفویه كمتر واقع شده بود كه جنود قزلباش بقهر و قلبه قلعه از رومی گرفته باشند و بین الجمهور چنین مشهور بود كه قلعه از رومی گرفتن امریست محال.
اما حضرت اعلی همت والا تسخیر آنها مصروف ساخته اطراف و جوانب قلعه را بر امرای عظام و قورچیان و غلامان و سایر عساكر نصرت نشان قسمت فرموده ذوالفقار خان و لشكر آذربایجان را بتسخیر قلعه كوزچی مقرر [447] فرمودند و قرچقای بیك را با غلامان خاصه شریفه و هر یك از امراء و عساكر را بمحل مناسب تعیین فرمودند و رومیان در كمال قدرت و اقتدار بمحاربه و مدافعه مشغول نموده چند مرتبه با فوج كثیر از قلعه بیرون آمده در فضائی كه در جانب قلیلی قلعه جدید واقع بود صف آرائی كرده مستعد رزم و پیكاری گشتند و از اینطرف نیز لشكر قزلباش بمقابله ایشان شتافته بین الجانبین محاربات روی میداد و از جانبین جمعی قتیل و مجروح گشتند در یكی از معارك شیخ حیدر مكری بیباكانه خود را برومیان زده بر خم تفنگ مقتول شد و چون رومیه پشت بقلعه و دیوار بست داده پیشتر نمیآمدند و جهلا و بیباكان قزلباش از جهل و غرور جوانی تا پای قلعه میدواندند و تفنگچیان كه رومیه در مكامن بازداشته بودند غازیان را زخمدار میكردند در این معارك چند كس از جوانان دلیر كار آمدنی ضایع شدند حضرت اعلی صرفه كار در این نوع جنگ ندیده امر فرمودند كه در میان فضای مذكور جسری زده جمعی از عساكر نصرت نشان و تفنگچیان ركاب همایون در آنجا كشیك نگاه دارند كه من بعد از دروازه كسی بیرون نتواند آمد.
فرمانبران حسب الفرموده همایون بترتیب جسر پرداخته غازیان و تفنگچیان بمحافظت و محارست مشغول شدند رومیه راه بیرون آمدن وصف قتال آراستن مسدود یافته ترك آن كردند و از اینجانب در امر محاصره و ترتیب سیبها سعی موفور بظهور میرسانیدند و برخوردار بیك توپچی باشی بریختن توپ مأمور فرموده مقرر شد كه در شهر ایروان كه تا پای قلعه یك فرسخ است بتوپ ریزی مشغول باشد و كس بتبریز فرستاده بالمیمز بزرگ و چند توپ دیگر كه در قلعه تبریز بود آورده اول توپ را با توپچیان بذوالفقار خان
ص: 646
دادند كه بقلعه كوزچی زند زیرا كه تا آن قلعه مفتوح نمیشد از آنطرف سیبه آوردن متعذر بود و رومیان قلعه عتیق و جدید باستظهار قلعه كوزچی بكنار رودخانه و باغات تردد مینمودند و رفتن لشكر قزلباش بمیانه این دو قلعه و در آنجا سیبه ساختن بغایت دشوار بود تا آنكه بعد از چند روز كه توپ میزدند از اتفاقات حسنه توپ بر برجی كه خمهای آب در آنجا بوده خورده فرو ریخت و خم‌ها شكسته آنها ریخت و در همان شب ملازمان ذوالفقار خان جلادت نموده بمیان دره كه فاصله بین القلاع است درآمدند مستحفظان قلعه كوزچی از فقدان آب و در آمدن قزلباش بمیانه دره سراسیمه گشته راه تردد آب آوردن را بر خود مسدود یافته نیم شبی با شمشیرهای آخته بیرون دویده جنگ كنان خود را بقلعه جدید انداختند و چند نفر از رومیه مقتول و زخمدار شده قلعه كوزچی بتصرف درآمد و این معنی مقدمه فتح و ظفر گشته غازیان جلادت شعار از پیشتر در امر محاصر و استحكام سیبها كوشش مینمودند اما چون برودت عظیم در هوا استیلا یافته شدت شتا و سورت سرما بمرتبه رسید كه دستها از حركت باز- ماند و فسردگی بغایتی انجامید كه متین الماسگون از كندن آن عاجز آمد بدینجهت زیاده اثری بر سعی و اهتمام غازیان مترتب نمیشد و همین قدر بود كه سیبها را استحكام داده شب و روز لوازم احتیاط بجای میآوردند و رومیه یك مرتبه بسیبه غازیان پازوكی یك مرتبه بسیبه عمله بیوتات ریخته بقدر دستبردی نمودند و یك مرتبه كه بطرف قرچقای بیك و غلامان بیرون آمده بودند حسین آقاعلی كه از آقایان معتبر رومیه بود و زخم تفنگ یا پنجاه شصت نفر از رومیه زخمدار و مقتول شدند تا سردی دی باقی بود بدین و تیره بمحاصره قیام داشتند و از جانبین توپ و تفنگ در كار بود و رومیان در انداختن بادلیج و ضربزن بنوعی مبالغه مینمودند كه در هر خیمه از خیام اردوی همایون ده دوازده هزار گلوله جمع شده بود و جمعی كثیر از مترددین میان اردو و مردم اردو و بازار بضرب گلوله بادلیج ضایع شدند.
اكنون مناسب چنان نمود كه اول بتحریر وقایعی كه در این زمستان در پای قلعه ایروان دست داد شروع نموده بعد از آن بذكر تتمه احوال قلعه و شرح فتح و تسخیر آن حصن حصین كه كارنامه سلاطین نامدار و خواقین روزگار است پردازد.

ذكر وقایعی كه در آن زمستان در حین محاصره قلعه ایروان روی داد باقتضای قضا و حسب تقدیر خالق بلاد و عباد

اشاره

[448] بر ضمایر هوشمندان كارآگاه و باریك بینان عالم انتباه صورت این مدعا با حسن وجهی جلوه ظهور دارد كه هر گاه كوكب اقبال سعادتمندی از مطلع امید درخشیدن آغازد بدستیاری پرده گشایان سرادق غیبی ابواب فتوحات از مكمن الطاف لاریبی بر چهره آن سعادتمند گشایش یافته اسباب رفعت و جلال آن صاحب اقبال علی احسن الحال مهیا و آماده میگردد مصداق این مقال صادرات احوال سعادت منوال شهریار بیهمال اعنی حضرت اعلی شاهی ظل اللهی تواند بود كه چون پای همت در ركاب‌

فوت سلطان محمد خان خواندگار روم‌

دولت و اقبال نهاده بمقتضای همت ارجمند قلعه تبریز و نخچوان بنوعی كه تحریر یافت بحیطه تسخیر درآمده محاصره قلعه ایروان فرمودند در حین محاصره سلطانمحمد خان بن سلطان مراد خان كه در آنوقت فرمانفرمای ممالك روم بود بعد از آنكه پسر بزرگ بیست و یكساله خود را
ص: 647
كه آثار سلطنت و پادشاهی از ناصیه احوالش لایح بود باغوای بعضی از اهل حرم كه ضد مادر او بوده‌اند بحرم سرای خود طلبیده بدست خواجه سرایان ناچیز گردانیده بود و از آن ممر ملالت تمام داشت از اخبار فتح تبریز و آشوب و شورش آن مملكت كدورت و ملال بیشمار بر ضمیرش استیلا یافته بمقتضای آیه كریمه فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ هادم لذات بر سرش تاختن آورده روی بعالم عقبی آورد هر چند تمشیت امور عالم در قبضه قدرت پادشاه لم یزل و لا یزال است و در حقیقت پادشاهان مجازی را بی‌تأیید الهی در انتظام مهام دولت اختیاری نیست اما ملوك اطراف و مردم دور و نزدیك نظر بر امور متعارفه ظاهر دارند از این وقایع بافزونی دولت و اقبال همایون و تزلزل احوال رومیه متقن گشته احوال مستحفظان قلعه نیز فی الجمله اختلال پذیرفت.
وزراء و اركان دولت عثمانی از این دو واقعه هایله كه باعث ازدیاد شورش و آشوب بود

آمدن میر محمد معصوم خان بایلچیگیری از هند

متزلزل گشته چون یك پسرش سلطان مصطفی نام را بخبط دماغ منصوب میساختند سلطان احمد نام پسر دیگر او را كه شانزده ساله بود بر تخت پادشاهی روم جلوس فرموده بتدارك اختلال احوال مملكت پرداختند دیگری از سوانح ایام محاصره آمدن میر محمد معصوم خان مكری است كه از امرای معتبر سلسله پادشاه عالیجاه جلال الدین محمد اكبر پادشاه و حاكم ولایت مكر بود كه از جانب آن پادشاه فریدون بارگاه همراه منوچهر بیك ایشیك آغاسی غلام خاصه شریفه كه هفت سال قبل از این برسم رسالت بجانب هند رفته بود بجهة تجدید قواعد دوستی بایلچیگری آمده تحف و هدایای لایقه آورد از جمله هدایا یك قبضه شمشیر غلاف و آهن جامه سراسر طلا مرصع بالماس ریزه و جواهر ثمینی بود و دوربینان عالم معنی فرستادن شمشیر مذكور را در حینی كه حضرت اعلی كمر همت بكین اعدا بسته متوجه تسخیر ممالك موروث شیروان و آذربایجان و گرجستان بودند از جانب صاحبدولت ذیجاهی از خانواده صاحبقرانی و دودمان گوركانی كه همیشه تیغ قهرش بر فراق اعادی افاغنه و هنود و مظفر و منصور آمده بفال و شكون گرفته بفتح و ظفر شهریار كامكار امیدوار شدند القصه ایلچی مذكور در پای قلعه ایروان باردوی ظفر نشان رسیده باتفاق منوچهر بیك شرف مجالست مجلس بهشت آئین دریافت و هدایای پادشاهی را بدر دولتخانه همایون آورده بر زبر یكدیگر چیدند كه هرگاه رخصت یابند از نظر اقدس بگذرانند حضرت اعلی شاهی ظل اللهی از مشاغل قلعه گیری صرف نظر همت بحر خاصیت از تحف و هدایای مذكور نموده سوای شمشیر كه منشاء آن قال و شكون بود متوجه دیدن آنها نشدند و ملازمان خان مكر مدت چهار ماه كه از سورت سرما و شدت شتا روح در ابدان منجمد میشد در دولتخانه بكشیك و محافظت بارخانه مشغول بودند تا آنكه بعد از فتح قلعه كه شریف پاشا و اكثر عظما و معارف سپاه رومیه و اكراد در بارگاه معلی حاضر بودند تحف و هدایای پادشاهی را با پیشكش ایلچی از نظر اقدس گذرانیدند و حضرت اعلی جمیع آنها را بامرای عظام و حكام ولایت و اشراف و اعیان هر طبقه و هر طایفه كه در اردوی همایون مجتمع شده بودند علی قدر مراتبهم قسمت فرمودند.
دیگری از سوانح حین محاصره آمدن الكسندر خان بن لوند خان والی گرجستان كاخت است كه از جمله باج گزاران این دودمان و تابع امر و فرمان بود و او بعد از پدر و برادر بزرگتر حسب الفرمان حضرت شاه جنت مكان والی ولایت مذكور گشته تا حین حیات آن حضرت بر جاده اطاعت
ص: 648
و انقیاد راسخ بود و همه ساله باج و خراج میداد و بعد از سنوح واقعه شاه جنت مكان و آغاز [449] جلوس نواب سكندر شأن بنوعی كه در صحیفه اول نگارش یافته رومیان لشكرها بتسخیر ولایت شیروان فرستادند و عبور آن لشكر از ولایت گرجستان بود الكسندر خان كه باصابت رأی و تدبیر سرآمد برنا و پیر و در حیل و روباه بازی گرگی پیر بود بر خلاف همایون خان والی كارتیل صلاح حال خود در اطاعت و انقیاد رومیه دیده با پاشایان و سرداران كه میآمدند طریقه بازگشت مرعی میداشت و نزل و ساوری داده خدمات میكرد و چون ولایات شیروان و آذربایجان بتصرف رومیه درآمد مشار الیه نیز باج و خراج قبول كرده نسبت بخواندگار روم اظهار اخلاص مینمود و در زمان نواب سكندر شأن كه یكمرتبه امرای قزلباش بر سر او رفتند كستندیل میرزا پسر خود را بجهة تجدید قول بندگی بخدمت نواب جهانبانی سلطان حمزه میرزا فرستاده بود و او از اوان طفولیت در میان قزلباش نشو و نما یافته در خدمت اشرف از زمره مقربان و مخصوصان مجلس خاص بود و الكسندر با وجود اطاعت رومیه مآل اندیشی كرده هر چند گاه كسان بدرگاه معلی فرستاده اظهار اخلاص مینمود و تحف و هدایا میفرستاد و باصطناعات و انعامات شاهانه سرافراز میگردید.
در اینوقت كه تسخیر ملك موروثی و تنبیه متمردان پیشنهاد همت گشته سفر آذربایجان اتفاق افتاد در حین محاصره قلعه ایروان كستندیل میرزا از خدمت اشرف رخصت یافته بگرجستان رفت كه پدر خود را بدرگاه جهان پناه آورد كه عذر ایام سابق خواسته من بعد ترك هواخواهی رومیان نموده بدستور زمان شاه جنت مكان تابع امر و فرمان شاه كشورستان بوده باشد و پدر را بحسن خلق و لطف گفتار و وعد وعید بایلی و انقیاد این دودمان و آمدن بپایه سریر اعلی مایل و راغب ساخته طوعا او كرها بایروان آورد و در روزی كه مشار الیه باردوی معلی ملحق میشد حسب الامر الاعلی جمیع امرا و اركان دولت باستقبال رفته او را بتعظیم و تكریم تمام آوردند و هم از گرد راه ببارگاه سپهر اشتباه درآمد بپابوس حضرت اعلی شاهی سربلندی یافت و طبق زر طلا كه در ولایت خود با نقاب همایون مسكوك گردانیده بود چنانچه رسم و آئین گرجیانست كه بر سر پادشاه نثار میكنند بدست گرفته در حین ملازمت نثار فرق همایون كرد و نواب اشرف بی‌تكلفانه او را در آغوش عطوفت و التفات كشیده بواسطه كبرسن بانواع نوازش و الطاف پادشاهی معزز و مباهی گشت و همواره انیس مجلس خاص و همصحبت بزم اختصاص بود و همچنین طهماسب قلی بیك ولد ملك مزمن سمخوتی غلام خاصه‌

آمدن گرگین خان بدرگاه جهان پناه‌

شریفه كه در سلك مقربان درگاه منتظم بود بطلب گرگین خان ولد سمایون خان كه بعد از گرفتاری پدر در گرجستان كارتیل ولایت موروثی بایالت و دارائی نشسته بود رفت و او نیز احرام عتبه اقبال بسته در پای قلعه باردوی معلی رسیده بشرف مجالست مجلس بهشت آئین مشرف شده بتعظیمات شاهانه و تكریمات پادشاهانه عز اختصاص یافت.
در خلال این احوال گروهی از اویماقات متفرقه ولایت روم كه بعبارت تركی خود را سیل سپر نام نهاده بودند یعنی پاك بروب شاهی سیون شده قریب بدو هزار خانوار روی امید بدرگاه جهان پناه نهادند و بهر محل از ولایات روم عبور میكرده‌اند هر چه مییافته‌اند بر طبق نام خود پاك بجاروب حادثه میرفته‌اند و ریش سفیدان ایشان در پای قلعه بشرف سجده اشرف مشرف بتربیت و نوازش سرافراز گشتند و در ولایت ری و ساوه و خوار و فیروز كوه جهت طایفه مذكور قشلاق و ییلاق تعیین یافته روانه عراق گشتند. شمسی پاشاء قزاقلر نیز با جماعتی از
ص: 649
ایل مذكور كه از اویماقات قزلباش بود و در قراباغ مسكن داشتند و در فترت رومیه اطاعت رومیان نموده مرتبه امارت و پاشائی یافته بود و جمعی دیگر از ایل شمس الدینلو و حاجیلر و غیر ذلك بپایه سریر اعلی آمده دیگر باره فرق افتخار خود را بپوشیدن تاج و هاج دوازده ترك اثنی عشری بفرقدین رسانیدند و پاشای مذكور بلقب ارجمند خانی سرافراز شد و روز بروز شوكت و اقتدار پادشاهی ازدیاد پذیرفته موجب اختلال رومیان و مستحفظان قلعه میگشت.

ذكر رفتن الله ویردیخان بیگلربیگی فارس حسب الفرمان بر سر بغداد و مراجعت نمودن بدرگاه فلك بنیاد

[450] در سال گذشته از زمره آقایان بغداد ازون احمد پاشا كه بوفور رشد و كاردانی از سایر اعیان و اجناد سمت امتیاز داشت با حاكمی كه از جانب خواندگار روم منصوب بود مخالفت نموده رقم حكومت عراق عرب بنام خود كشیده با عتبه علیا شاهی در مقام اخلاص و هواخواهی درآمد و عرض نموده بود كه خطه بغداد را بجهت اولیای دولت ابدی بنیان محافظت نموده‌ام و هر گاه موكب نصرت قرین بدینطرف آید یا یكی از امرای نامدار بدین خدمت مأمور گردد بنده‌وار اطاعت فرمان قضا جریان نموده شهر و قلعه را می‌سپارم در حین توجه رایات فیروزی نشان بصوب آذربایجان حكم همایون برین جمله بنفاذ پیوست كه الله ویردی‌خان امیر الامرائی فارس با عساكر ظفر مآثر آن ولایت از راه شوشتر و حویزه بجانب بغداد رفته اگر از اطوار ازون احمد رایحه صدق و اخلاصی بمشام هواخواهان رسیده بوعده وفا نماید بحراست آن ولایت پردازد والا بمقتضای وقت عمل نماید.
اللّه ویردیخان حسب الفرمان قضا توأمان با لشكرهای فارس و كوه گیلویه و خوزستان از راه عربستان و لرستان بجانب بغداد در حركت آمد حسن خان استاجلو حاكم همدان و حسین خان حاكم لرستان با امراء و عساكر قلمرو علیشكر حسب الامر الاعلی بخان مشار الیه پیوسته مجموع دوازده هزار كس جنگی ترتیب یافته با قشون آراسته پیراسته بحوالی بغداد رسیدند.
ابراهیم بیك نام شخصی را كه مدتی بود از بغداد شاهی سیون گشته بملازمت عتبه علیاء شاهی آمده در سلك غلامان درگاه منسلك بود برسالت نزد ازون احمد بشهر فرستاده او را بمواعید دلپذیر و نوازشات شاهانه مستظهر و امیدوار گردانیده پیغام دادند كه ما حسب الامر الاعلی بنابر وعده كه با منسوبان درگاه شاهی نموده بودی آمده‌ایم اگر بوعده وفا نمائی و كردار موافق گفتار باشد هر آینه در خدمت اشرف بحصول مقاصد و مطالب ارجمند معزز و سربلند گردی والا آنچه در مشیت الهی رقم تقدیر پذیرفته باشد بحیز ظهور آید ازون احمد چون در امر حكومت فی الجمله استقلال پیدا كرده بود و اركان دولت عثمانی مصلحت وقت در اغماض و تغافل دانسته حكومت بغداد و امیر الامرائی عراق عرب را باو گذاشته بودند در اینوقت خود را بهواخواهی دودمان آل عثمان ستوده با لشكر قزلباش در مقام خلاف درآمد كه بدین وسیله بنیان حكومت خود را در آن سلسله استحكام داده نقد را بنسیه ندهد بنابر آن ابراهیم بیك مذكور را كه پیام آوری بیش نبود بر خلاف قاعده زمانیان بقتل آورده لوای مخالفت مرتفع گردانیده و عاقبت بشآمت این كردار زشت گرفتار آمده رسید باو آنچه رسید و پرتوی از آن سرگذشت در صحیفه اول سال آینده خواهد یافت.
ص: 650
بالجمله دو روزی كه جنود نصرت نهاد بظاهر شهر بغداد رسیدند متجنده شهر پای جلادت از دروازه بیرون نهاده در برابر لشكر فیروزی اثر صف قتال آراستند و از اینطرف نیز افواج قاهره در حركت آمده مبارزان معركه نبرد خصوصا حسنخان و حسینخان كه چرخچیان جنود اقبال بودند پای مبارزات پیش نهاده بباد حمله صرصر اثر سلك جمعیت آن طایفه را از هم ریخته خاك معركه را بخون مبارزان آمیختند و متجنده بغداد تاب مقاومت نیاورده روی هزیمت بجانب شهر آوردند و دروازه‌های شهر و قلعه را بسته خاطر بتحصن و قلعه‌داری قرار دادند و سپاه ظفر قرین هزیمتیان را قریب بدروازه تعاقب نموده جمعی كثیر بر خاك هلاك انداختند چنانچه چند نفر را در كنار تخته پل بشهر- ستان عدم فرستادند و جناب خان با امرای عظام در كمال شوكت و اقتدار محل نزول اختیار كرده فرود آمدند در همان روز از موقف عز و جلال منشور اقبال شرف ورود یافت.
مضمون بلاغت مشحون آن خطاب بلا ارتیاب كه باشاره آسمانی هزاران حكمت عملی در آن مندرج و منطوی بود و نقاط آن نكات دلپذیر بقلم تقدیر و صحیفه تدبیر پادشاهان والا شكوه كه پرده گشایان سرایر غیبی‌اند رقم تصویر دارد آن بود كه اگر ازون احمد از وعده پشیمان گشته در مقام مخالفت و قلعه داری باشد چون در اینوقت كمر همت بتسخیر ولایات موروث آذربایجان و شیروان و گرجستان بسته الیوم بنفس نفیس محاصره قلعه ایروان فرموده‌ایم و آمدن لشكر عظیم از جانب پادشاه روم باستخلاص محصوران و محاربه جنود نصرت نشان متحمل است و از دو طرف خود را پای‌بند حوادث نمودن مصلحت وقت نیست در بغداد خود را بمحاصره [451] قلعه مشغول نساخته متوجه آذربایجان گردیده بموكب نصرت نشان پیوندد و چون در آنوقت شاهد تسخیر ملك بغداد در نهانخانه تقدیر الهی روی در نقاب احتجاب داشت خان مومی الیه پذیرای فرمان فرمانده زمان گشته بمحاصره قلعه نپرداخته طبل رحیل كوفت.
در اثنای راه معلوم شد كه پسران قباد ولد میر عمر كلهر كه از امرای سنجق رومی بودند و در قلعه زنجیر و آن حدود اقامت داشتند متعرض جنود اقبال گشته مضرت و آسیب بجمعی كه متعاقب امراء عظام میآمده‌اند میرسانند تنبیه و تأدیب آن خاكساران كه در خارستان وادی ادبار وطن دارند بر ذمت همت لازم دانسته جمعی از امراء و عساكر بدین خدمت مأمور گشته روی توجه بمساكن آن قوم آوردند و ایل و الوس ایشان كه در مسكن مألوف بر بستر غفلت خفته بودند بدست درآمده متملكات ایشان عرصه نهب و تاراج شد و میر عمر نام پسر عماد كه بریاست و سروری قوم از برادران امتیاز یافته بود از میان الوس فرار نموده بقلعه زنجیر گریخت و از افواج قاهره ملازمان حسنخان دست از تعاقب باز نداشته مقارن وصول او بقلعه رسیدند میر عمر فرصت مدافعه و قلعه بندی نیافته اراده فرار نمود و فی الفور بامداد جنود غیبی و نیروی اقبال حضرت اعلی بدست مبارزان لشكر فیروزی اثر گرفتار گشته تمامی قلاع و مملكت ایشان بتصرف اولیای دولت ابد پیوند درآمد.
پسران دیگر چون حال برین منوال دیدند دست در دامن عجز و پیچارگی آویخته در ملازمت جناب خانی باردوی كیهان‌پوی آمده بمراحم بیدریغ خسروانه سرافراز شده در سلك عساكر منصوره درآمدند اما چون نشانی از دولت نداشتند عاقبت روی گردان عتبه اقبال گشته پای در بادیه فرار نهادند و حسینخان حاكم لرستان با سایر امراء مرخص گشته بالكاء و اقطاع خود رفتند و اللّه ویردیخان و حسنخان متوجه اردوی همایون گردیده حسنخان در هنگام محاصره قلعه ایروان و اللّه ویردیخان در روزی كه فتح قلعه شده بود بپایه سریر سلطنت مصیر آمده بشرف بساط بوسی و
ص: 651
نوازشات خسروانه سربلندی یافتند و حسنخان با بعضی امرا بتاخت اخسقه كه از گرجستان مسق و الكاء منوچهر خان داماد همایون خان بود و بتصرف رومیان درآمده بود مأمور گشت و آن خدمت را بر وجه مرغوب بتقدیم رسانیده بسیاری از نساء و صبیان كفره گرج اسیر نموده بر وجه احسن و طریق ایمن معاودت نمود.
از سوانح آن ایام تخریب قلعه تبریز و عمارات عالیه آنجاست كه رومیان در عرض سی سال كه آن بلده فاخره در تصرف ایشان بود و ساخته و پرداخته بودند اگرچه اكثر صاحبان بیوت و حمامات و مستغلات مرغوب كه در آن قلعه احداث شده بود در این مغاك روی بشهرستان عدم آورده بودند اما طایفه رومیه خصوصا اقربای آن قوم را علاقه خاصی كه لازم ارباب تعلق و ناگزیر نشأه بشریت است بخانه‌ها و متعلقات آنجا بود و جهت قطع علاقه آن طایفه قلع و قمع آن خانه- ها و ازاله خانات و مستغلات كه سالها از آن انتفاع یافته بودند و محو آثار رومیه بر ضمیر الهام پذیر لازم نمود لهذا از موقف جلال فرمان قضا جریان باسم تبریزیان در آن باب عز صدور یافت و اخلاص- گزینان عقیدت آئین تبریز نطاق همت باقدام این خدمت چست بسته در اندك روزی از قلعه مذكور و آن همه ابنیه و عمارات از خانه‌ها و خانات و دكاكین و حمامات و مثل آنها آثار نگذاشتند.
در این سال آقا میرزا علی دولت آبادی كه مستوفی الممالك بود بعلت آنكه معزا ابراهیمای شیرازی در سال گذشته كتاب دفترخانه همایون را بتقصیری چند متهم ساخته از آن منصب عزل شده امر مزبور بمعزای مذكور مفوض گردید.
چون برخی از سوانح این سال همایون فال و قضایای ایام محاصره قلعه در رشته تحریر در آمد اكنون وقت آنست كه بر سر سخن رفته كمیت اقلام جهان نورد اندیشه را در میدان قصه پردازی بجولان درآورده وقایع سال میمنت مآل لوی‌ئیل تركی و شرح فتح قلعه و دیگر فتوحات كه بنیروی اقبال در آن سال فرخنده فال سمت ظهور یافت در سلك تحریر انتظام دهد.
بیت
كند گر قاید توفیق یاری‌بمفتاح قلم از لطف باری
گشایم قلعه امید را چست‌نگردد گر بنان همتم سست
ص: 652

وقایع سال فرخنده فال لوی‌ئیل تركی بعضها مطابق سنه اثنی عشر [452] و الف و بعضها موافق ثلث عشر و الف كه سال هیجدهم جلوس سعادت مأنوس عباسی است‌

اشاره

سال همایون فال روز یكشنبه نوزدهم شهر شوال ختمت بالخیر و الظفر و الاقبال اتفاق افتاد خسرو سیارگان كه قلعه گشای طارم چهارمست بروج مشیده دلو و حوت را سپری ساخته لوای ظفر و اقبال در ساحت دلگشای حمل افراخت و شاه انجم سپاه والاجاه و اردوی گردون اشتباه در پای قلعه ایروان نزول اجلال داشتند و در مدت محاصره بجهت هجوم لشكر دی و شدت زمستان و دمسردی روزگار كه زمینها از غایت افسردگی حكم فولاد اكبر داشت چندان كاری از پیش نرفته بود.
در این هنگام كه شهسوار گیتی خرام جهان پیما یعنی خورشید عالم آرا با شكوه عظمت و اقبال از تنگنای مظلم دی بیرون خرامیده كمند زرین تار همت بر تسخیر قلعه وسعت آباد جهان انداخت و افسردگی روزگار قدری روی بانحطاط آورده قلعه گشایان باغ و بهار جلوه‌گری آغاز نهادند و رزم آزمایان معركه نبرد و بهادران موكب اقبال بیشتر از پیشتر كمر همت چست بر میان بسته بلوازم قلعه‌گیری پرداختند و دو عدد توپ قلعه كوب بزرگ كه هر یك تخمینا سی من بوزن تبریز سنگ می‌انداخت ترتیب یافت بر رأی جهان آرا پرتو ظهور انداخت كه نخست در تضیق ساكنان حصار جدید اهتمام نموده بحیطه تسخیر درآورند و بعد از آن بتوفیق سبحانی از جانب حصار جدید سیبه پیش آورده متوجه تسخیر قلعه عتیق گردند و بروشنی مشعله تقدیر بمسلك این تدبیر افتاده قرچقای بیك را با جمعی از غلامان و تفنگچیان خراسانی مقرر فرمودند كه از جانب قبلی حصار جدید سبیه پیش برند و محافظت جانب شمالی قلعه عتیق كه بقرچقای بیك و غلامان متعلق بود بحسن اهتمام ذوالفقار خان و لشكر آذربایجان مفوض گشت و یك عدد توپ را بطرف شرقی قلعه عتیق كه سیبهای مقصود بیك ناظر و عمله كارخانه‌ها و محمد تقی بیك مین باشی تفنگچیان تبریز و تفنگچیان بافقی بود برده نصب نمودند و امیر كونه خان كه از قراباغ آمده حكومت ایروان باو نامزد شده بود قرار یافت كه در جانب شرقی مابین قلعه عتیق و جدید در برابر برج سفیدی كه معظم بروج قلعه و ارتفاع آسمانی داشت حواله ترتیب داده پای جلادت و مردانگی از آنطرف پیش نهند و قنبر بیك سلیحدار باشی كوزی بیوكلوبا بعضی از دلیران بجانب شرقی قلعه جدید معین شدند و از برج بزرگی كه ركن طرف قبلی حصار جدید بود تا دروازه در عهده اهتمام قورچی باشی و قورچیان عظام قرار گرفت و یك توپ را در آنجا نصب نمودند و اطراف و جوانب هر دو قلعه سوای جانب غربی كه رودخانه زنگی چای مشهور از آنجا میگذرد و سیبه آوردن از آنطرف متعذر بود بمردان كاری استحكام یافته قلعه را مركز وار در میان گرفتند و هر یك از سرداران مورجل خود را استحكام تمام
ص: 653
داده جوالها ترتیب دادند و خاك پیش برده تل خاكی چون كوه الوند بدیوار حصار رسانیدند و نقبها بزبر برج و باره زده رخنه‌ها بضرب توپ در بروج افتاد و بسیاری از ینكچریان و سایر مستحفظان از آسیب تفنگ راه عدم پیمودند و كار بر محصوران تنگ شده تزلزل و اختلال تمام باحوال اروام راه یافت و اسباب یورش قلعه جدید از همه طرف دست بهم داده مبارزان قلعه گشا و دلیران رزم آزما آماده آن كار شدند.
اما حضرت اعلی شاهی در امر یورش متردد و متفكر بودند بعضی از اركان دولت قاهره مثل قورچی باشی و بسطام آقا و غیرهم اراده یورش داشتند و بعضی دیگر تجویز نمیكردند چنانچه قریب بده روز این معامله معوق مانده این گفتگو در میان بود چه محتمل بود كه خلقی كثیر از جوانان كار آمدنی بزخم تفنگ ناچیز گردند و العیاذ بالله اگر مهم تسخیر در این یورش صورت متسیر نپذیرد محصوران چیره گشته كار بدور دراز كشد.
در آن چند روز كه در بیرون این گفتگو بود رومیان قلعه جدید اكثر خاك را كه بر دیوار حصار تكیه زده بود باندرون میكشیدند بالاخره قرار یافت كه حضرت اعلی بنفس نفیس بسیبها تشریف برده برأی العین مشاهده منافذ و رخنها نموده بدانچه رأی عالم آرای خاقانی كه مهبط تجلیات سبحانی است اقتضا فرماید و جان سپاران عتبه اقبال را بدان مأمور گردانند كمر طاعت گزاری بر میان جان بسته بدان اقدام نمایند هر چند این گونه امور مناسب حال پادشاهان نیست و حزم [453] و احتیاط مقتضی آنست كه وجود شریف فرمانروایان والا نژاد در هفت حصار آهنین محفوظ باشد لیكن حضرت اعلی شاهی از رسوخ اعتقاد كه بی‌قضای آسمانی هیچ امری از پرده خفا بجلوه گاه ظهور نمیآید از مخاطره رفتن پای قلعه احتراز نمیفرمودند بدن بی‌بدیل را بدرع حمایت الهی آراسته بمورجلهای مبارزان فیروزمند تشریف برده مساعی جمیله هر یك از بندگان درگاه را كه در خدمت مرجوعه بظهور آورده بودند خاطر نشان شدند و ملاحظه اوضاع سیبها كرده چون كار نزدیك رسیده بود تجویز یورش فرمودند و بتاریخ روز پجشنبه بیست و هفتم شهر ذی الحجة الحرام عساكر نصرت اعتصام كه بتسخیر قلعه جدید مأمور بودند در سیبها جمع شده منتظر بودند كه هرگاه از جانب اشرف اشاره شود روی جلادت و مردانگی بتسخیر حصار آورند چندان جمعیت و ازدحام در سیبها واقع شد كه دلیران جان نثار بر یكدیگر افتاده جای ایستادن نداشتند و از موقف جلال حكم قضا جریان بر اینجمله نفاذ یافت كه در هنگام یورش چابكروان فراز و نشیب مردانگی مردم سیبهای جانب قلعه عتیق شورش و غوغا آغاز نهاده توپ و تفنگ بسیار اندازند اما از جای خود حركت نكرده قدم فراتر ننهند كه مستحفظان آن قلعه بخود درمانده از ایشان مددی بمردم قلعه جدید نرسد و قریب بطلوع صبح صادق كره‌نای نواخته و سورن انداخته افواج قاهره هر یك از مورجل خود ببرج و باره دویده از رخنه‌ها كه پدید آمده بود داخل قلعه شوند.
در این شب رومیان از زیادتی شورش و غلغله عظیم زیاده از شبهای پیش حزم و احتیاط ورزیده تا صباح در برج و باره پاس داشته آماده مدافعه و مصادمه بودند.
از اتفاقات حسنه كه تأیید ایزدی عبارت از آنست قریب بنصف شب هوا تیرگی یافته غمام سیه فام روی فلك را تیره و تار گردانیده باران عظیم باریدن گرفت و در مورجلها و سیبها چندان آب روان شد كه از كثرت گل و لای سپاه منصور را مجال حركت نبود بالضروره این معنی در عقده تأخیر افتاده در آن شب دیجور هولناك قضیه یورش صورت نیست اگر چه ظاهر پرستان عالم صورت آن
ص: 654
شورش طوفانی را سد راه ظفر و مایه تعویق فتح حصار دانستند اما بر دور اندیشان جهان معنی ظاهر بود كه هر قطره از آن از سحاب اقبال ریزان بود و چندین مصلحت ایزدی در ضمن آن منطوی شب دیگر كه جمعه بیست و هشتم شهر مذكور بود بهمان قاعده عساكر نصرت نشان در مورجلها جمعیت و ازدحام نموده آماده یورش گشتند.
رومیان بطریق شب دوشین تا نصف شب كما ینبغی بلوازم حزم پرداخته پاس داشتند اما بعد نصف اللیل از آثار و علامات چنین ظاهر میشد كه در بروج و باره كمتر كسی مانده اكثر بخواب غفلت فرو رفته‌اند قریب بطلیعه صبح صادق كه هنگام غروب كوكب بخت مخالفان بود سرداران قزلباش یكدیگر را خبر كرده نخست از جانب سیبه قورچیان عظام كره نای نواخته از اطراف و جوانب سورن انداخته بقلعه فرو ریختند و از جانب قلعه عتیق نیز سورن كشیده نقاره‌های شادمانی بنوازش درآوردند رومیان خبردار شده خود را ببرج و باره رسانیده جنگ در پیوست آواز رعد آهنگ توپ و تفنگ كه از جانبین متواتر بود غلغله در زمین و زمان انداخت و صدای كره‌نا كه از این طرف بلند آوازگی داشت گوش فلك را كر ساخت دلاوران لشكر قزلباش اصلا از مخالفان وهم نكرده‌

مسخر شدن قلعه جدید ایروان‌

سمندروار خود را در آتش كارزار می‌انداختند و رومیان را از جلادت و مردانگی سپاه منصور پای اقامت سست شده دستشان از كار رفت و از اطراف و جوانب بلا را بخود محیط یافته بطرفة العینی میان قلعه را از جنود قزلباش مملو یافتند و از ستیز و آویز عاجز گشته بالضروره در كمال اضطرار روی بجانب قلعه عتیق آوردند و در اجل هر كه تأخیری بود خود را بقلعه انداخته نیم جانی از ورطه هلاك بساحل نجات رسانیدند.
تیغ یمانی دلیران قزلباش آغاز سرافشانی كرده در اندك زمانی قریب بدو هزار كس بعضی طعمه شمشیر آبدار و برخی از آنطایفه خذلان مآل اسیر و گرفتار گشته اموال و اسباب و اثاث البیت ایشان عرضه نهب و غارت گشت و چون حصار جدید مسخر اولیای دولت ابد پیوند گردید دلیران جلادت پیشه شجاعت اندیشه از آنطرف سیبه پیش آورده قلعه عتیق را دایره كردار در میان گرفتند خوف و هراس بیقیاس بر ساكنان آن قلعه راه یافت مع ذلك مهما امكن در حراست قلعه [445] سعی موفور بظهور میرسانیدند تا آنكه از طرف شمال ذوالفقار خان در سه روز سیبه را بكنار شیر حاجی رسانیده آتش بدروازه شهر حاجی زد و از طرف شرقی ملازمان خاصه شریفه و آقایان بیوتات و تفنگچیان تبریزی و بافقی و غیر هم هجوم نموده بشیر حاجی درآمدند و حارسان شیر حاجی سراسیمه‌وار دست از از محاربه بازداشته بقلعه گریختند و امیر كونه‌خان بر برج سفیدی كه در طرف شرقی بود یورش نموده بعد از محاربه بسیار و حملات مردانه كه متواترا از غازیان قاجار بظهور پیوست مردانه‌وار بر آن برج مستولی گردید.
اهل قلعه از طرف عجز و درماندگی خود را برأی العین مشاهده نموده عقلای آن قوم طاقت مقاومت و قلعه‌داری در عسكر ندیده استیمان را اهم و الزم دانستند و شریف پاشا حسن آقا نام چاوش- باشی را بخدمت اشرف فرستاد كه اگر عنایت شهریاری شامل حال محصوران گشته رقم عفو بر تقصیرات و گستاخیهای ایشان كه در ایام محاصره وقوع یافته و در آداب چاكری و طریق خدمت گزاری و پاس حقوق نمكخوارگی ولینعمت از آن چاره نبود كشیده عموم اهل قلعه از باس و سخط پادشاهی ایمن
ص: 655
گردند قلعه را تسلیم مینمائیم حضرت اعلی شاهی ظل اللهی از شمول عواطف و الطاف جبلی این صورت را از محاربه و یورش و خونریزش الیق و بصلاح و صواب اقرب دانسته ملتمس شریف پاشا را بانجاح مقرون گردانیدند و میرزا علی بیك یوزباشی پرناك‌تر كمان را بقلعه فرستاده منشور عاطفت كه حرز وجود عالمی تواند بود باسم شریف پاشا و امان نامه مشتمل بر عواطف و مراحم بیدریغ خسروانه بكل اهل قلعه از مكمن عنایت عز صدور یافت.
اما جهلای آن طایفه كه از خرد بی‌بهره بودند بمجرد اخبار اراجیف كه در باب رسیدن مدد و كومك در میان قلعه مذكور میگردیده بر سر محمد پاشا ولد خضر پاشا كه در آنقلعه بود جمعیت نموده بخیال تباه قتال و اندیشه جنگ و جدل جدال راضی بقلعه دادن نشده میرزا علی بیك را دو روز نگاه داشته روز سیم بیرون فرستادند و آقایان جهة اطمینان قلوب بیخردان جاهل و جاهلان ذاهل تا ده روز مهلت خواسته بودند كه توپ انداختن و بجنگ و جدال پرداختن در حیز تأخیر و تراخی بوده باشد تا حقیقت كومك بوضوع پیوندد.
چون در عالم حساب دانی و معامله فهمی اینگونه استدعا از خصم نمودن بتخصیص در كار قلعه كه همت فرمانروایان قلعه گشا در حصول مقصود بیك ساعت و یك دقیقه مقصور است دور از عقل بود این مهلت دادن در میزان خرد سنجیده نمینمود مزاج اشرف از این حركت ناهنجار منحرف گشته فرمان جهانمطاع نافذ گردید كه چون اقوال رومیان فروغی از صدق ندارد و اعتماد را نمی‌شاید افواج قاهره پیشتر از پیشتر در كار قلعه گشائی و تضییق محصوران اهتمام نموده قلعه را قهرا قسرا مسخر سازند دلیران جنود اقبال بمعاونت عساكر ظفر مآل شروع در كار كرده بچابك روی و چابك دستی از همه طرف كار بر محصوران تنگ ساخته توپچیان آتش فعل بضرب توپ رخنه‌ها در بروج انداختند و در آن چند روز كه بازار گیر و دار از جانبین گرم بود هراس بیشمار بر اكثر اهل قلعه استیلا یافته هر روز جمعی یك یك و دو دو از خوف و بیم خود را از بروج و رخنه‌ها انداخته شعار شاهی سیونی ظاهر ساخته از تاب آفتاب حوادث بسیایه اقبال شهریاری استقلال میجستند تا كار بجائی رسید كه گروه گروه بیتابانه خود را بزیر می‌انداختند چنانچه محافظان قلعه از ضبط لشكر و حراست برج و باره عاجز آمدند.
شب عاشورا كه مردم این طرف بتعزیه حضرت سید الشهداء قیام داشتند غوغای عام عاشوریان اردو بازار را محصوران قلعه شورش و غلغله یورش تصور نموده جمعی كه راضی بمصالحه و قلعه دادن نمیشدند از خواب غفلت برآمده از روی اضطرار دست در دامن تشفع شریف پاشا زدند و روز عاشورا كه مقتل سید الشهداء بود و حضرت اعلی برسم معهود و سبیل معتاد لباس ماتم و سوگواری پوشیده و بلوازم تعزیه مشغول بودند شریف پاشا دیگر باره حسن آقای چاوش باشی را بپایه سریر والا فرستاده بروحانیت خامس آل عبا و شهدای كربلا درخواست آن گروه نموده متقبل آن شد كه در همان روز بیرون آمده قلعه را بسپارند اگر چه آئینه خاطر مبارك از اطوار ناهنجار آن طایفه غباری داشت چون ارواح مقدسه شهدا را شفیع ساخته بودند بصیقل مرحمت زنگ زدای خاطر انور گردیده مقرر شد كه قرچقای بیك غلام خاصه شریفه با فوجی از غلامان بقلعه رفته محافظت قلعه [455] و یراق متعلقه بسركار پادشاهی نمایند و پاشای مذكور باكل اهل قلعه بیرون آمده در صحرا خیام اقامت نصب نمایند بعد از تنشیم قوایم سریر سلطنت هر كس را در این دیار علاقه بوده اراده توقف و ملازمت داشته باشد مختار است و هر كس اراده روم نماید مرخص حسن آقا مقتضی المرام بقلعه رفته محصوران كه از عظماء آقایان و زعما و چاوشان
ص: 656
وینكچریان و سایر لشكریان هنوز جمعی كثیر در كمال آراستگی و پیراستگی مانده بودند در كمال‌

مسخر شدن قلعه عتیق ایروان‌

خوف و هراس از تنگنای محاصره نجات یافته مسرور و شادمان بنوعی كه قرار یافته بود بیرون آمده فارغ البال در خیمها آرام گرفتند و قرچقای بیك داخل قلعه شده آن حصن حصین كه فی الجمله كلید سایر قلاع آذربایجان و شیروان بود بمحض تأیید الهی و امداد جنود غیبی بتصرف اولیای دولت فاهره درآمد و جماعت رومیه زندگانی غنیمت شمرده قطع تعلق از متملكات خود كرده بودند اما همت بحر خاصیت خسروانه كل متملكات آن طایفه را بدیشان مسلم داشتند.
رومیه بعد از ظهور چنین مروت و احسان كه در مخیله ایشان نبود قرار دادند كه بشكرانه این عاطفت كه علاوه جانبخشی شده بود طوعا و رغبة مبلغ دوازده هزار تومان عراقی در میانه خود سرانجام داده بنظر اقدس گذرانند حضرت اعلی شاهی ظل اللهی چون ایشانرا بجان و مال امان داده بودند قبول شكرانه مذكور نكردند عظمای رومیه تصور كردند كه آن مبلغ در خور مكنت و استطاعت ایشان قلیل است سخن از زیاده میگفتند حضرت اعلی نظر قبول بر آن نینداخته بآن طایفه عطا فرمودند شریف پاشا و ولد خضر پاشا و بعضی از خواص محقری از اسب و یراق و تحف لایقه بنظر اشرف درآوردند حضرت اعلی جهة تسلیه خاطر آن قوم از پیشكشهای ایشان دو سه رأس اسب و دو سه ثوب زره و یك دو قبضه تفنگ فرنگی و امثال آنها برداشته تتمه را بدیشان بخشیدند و در ظهور این عاطفت علیا كه در نظر ارباب تعلق بسیار نمود دلهای آن طایفه كه بر همزده حوادث بود آرمیدگی یافت شریف پاشا صفاهانی الاصل بود در آغاز جوانی و تقدیرات آسمانی بولایت روم افتاده بعد از طی مراتب نوكری در خدمت پادشاه ترقی كرده بپایه پاشائی رسیده بود اظهار تشیع فطری كرده اراده توطن مشهد مقدس معلی و مجاورت روضه مقدس سلطان روضه رضا امام ثامن ضامن علیه التحیة و الثناء نمود كه در اواخر عمر در آن روضه بهشت آسا اسباب جمعیت عالم عقبی سرانجام داده كامیاب دولت ابدی كرد و لهذا دل از فرزندان و اموال و اسباب كه در روم داشت برداشته توفیق ادراك این سعادت عظمی دریافت و با جمعی از ملازمان و اتباع كه قریب یكصد نفر بودند روانه آن مقصد اعلی گردید و عاطفت علیاء شاهی هر ساله مبلغ سیصد تومان عراقی نقد و موازی پانصد خروار شتری غله بمدد معاش او مرحمت فرمودند و مرخص ساختند كه در ایام و لیالی متبركه بدستور سایر خدام والا مقام در روضه مقدسه خدمت نماید و محمد پاشا ولد خضر پاشا سركرده سایر قوم گشته بجانب روم رفتند و حضرت اعلی صفر قلی بیك چگنی را با جمعی از قورحیان چگنی و علیخان بیك ایشك آقاسی روملورا رفیق آن جماعت فرمودند كه ایشان را تا قلعه قارص كه در تصرف رومیه است برده سلامت رسانند كه مبادا از اجامره و اوباش بجهت طمع مال در راه آسیبی بایشان رسد صفرقلی بیك و قورچیان چگنی ایشانرا از محال خطرناك گذرانیده بازگشتند و علیخان بیك ایشیك آقاسی ایشان را بقارص رسانید رومیان كه در قلعه قارص اقامت داشتند علیخان بیك را گرفته تا آمدن جغال اغلی سردار در قلعه مقید و محبوس نگاهداشتند شرح آمدن جغال اغلی و قضایا كه در آن حین روی نمود مرقوم خامه بدایع نگار خواهد شد.
القصه بعد از فتح قلعه ایروان ایالت آن ولایت بامیر كونه خان تقویص یافته الكای نخچوان بمقصود سلطان كنگرلو شفقت شد و قاقرمان و آنحدود بنفس سلطان سعدلو قرار یافت و امرای اكراد كه شاهی سیون شده بپایه سریر اعلی آمده بودند مثل غازی بیك و قوچی بیك برادر ولدان شاهقلی تلیلان
ص: 657
هكاری و قلیچ بیك دنبلی و جمشید سلطان دنبلی و منصور بیك محمودی و اولاد اوتیولات مناسب مقرر شد و از سلاطین گرجستان گرگین خان ولد سمایون خان والی كارتیل بجهت آنكه مبادا رومیان قلعه تفلیس و اخسقه دست درازی بمملكت او نمایند رخصت انصراف یافته بشمول عواطف خسروانه [456] و خلاع گرانمایه و دیگر نوازشات و تفقدات سربلند گردیده غریق بحر احسان متوجه گرجستان گشت و الكسندرخان همچنان در اردوی معلی بود و رایات جلال بعد از قرار مهمات چخور سعد و انتظام امور ضروریه از پای قلعه كوچ كرده در قرخ بلاغ نزول اجلال واقع شد.

ذكر محاربه رومیان قراباغ با حسینخان مصاحب قاجار و بیان آنچه میانه او و رومیه وقوع یافت‌

چون در زمان شاه جمجاه جنت مكان علیین آشیانی ایالت گنجه و امیر الامرائی قراباغ بخانواده زیاد اغلی قاجار تعلق داشت و در ایام دولت روز افزون شاهی ظل اللهی از اویماق زیادلو حسینخان مشمول تربیت شاهانه گشته او را قراباغی خطاب میفرمودند و در این هنگام بایالت و دارائی مملكت استرآباد معزز و سربلند بود.
در اینوقت كه موكب جهانگشای بصوب آذربایجان در حركت آمد منشور عاطفت باسم او عز صدور یافته بدین منصب والا نوید دادند و مقرر شد كه بقراباغ آمده محال كنار آب ارس را ضبط نموده هر گاه رایات منصوره متوجه تسخیر آنطرف باشد بموكب همایون پیوندد و تا آمدن او امیر كونه خان را بنوعی كه قبل از این بتحریر پیوست بدان صوب فرستاده بودند كه با فوجی از جنود آنطرف باشد بموكب همایون پیوندد و تا آمدن او امیر كونه خان را بنوعی كه قبل از این بتحریر پیوست بدان صوب فرستاده بودند كه با فوجی از جنود آنطرف بدان خدمت قیام نموده بعد از وصول حسینخان بپایه سریر اعلی آمد و چون امیر كونه خان بدان حدود رفت بوفور مردانگی در آب ارس از پل خدا آفرین عبور كرده داخل قراباغ شد.
جمعی كثیر از ایل و اویماقات قاجار و تراكمات اوتوزایكی و غیر ذالك از قراباغ شاهی- سیون شده نزد او جمع شدند و او باصابت رأی و حسن تدبیر در آن سرحد آثار تسلط و اقتدار ظاهر ساخته غالبانه در آنطرف آب ارس نشست و قراولان تعیین نموده فیما بین رومیه و غازیان دستبردها واقع میشد و در مدت اقامت او اصلا چشم زخمی بجنود ظفر ورود نرسید و بعد از آنكه حسینخان قراباغی بدانجا رسید و حقیقت آمدن او معروض پایه سریر والا گردید و امیر كونه خان حسب الفرمان قضا جریان بموكب نصرت نشان پیوسته قراباغی در آنطرف در یورت قوزلوچائی رحل اقامت انداخته بضبط و ربط سپاهی و رعیت پرداخت حسینخان بوفور شجاعت و دلیری و مردانگی انصاف داشت اما بسیار خودرای و متكبر و بزرگ منش بود و از باده نخوت و غرور سرمست شده در حدوث وقایع خودرای بود و از تلون مزاج گاهی در كمال اهلیت و فروتنی پیش آمده گاهی دیگر با امراء و مردم ذی اعتبار متكبرانه سلوك مینمود و از عجب و غرور و شجاعتی كه داشت حسابی از رومیان قراباغ نمیگرفت و چنانچه شایسته سرداران با رای و تدبیر است بلوازم حزم و احتیاط نیز نمیپرداخت تا آنكه حوادث روزگار قدری او را از مستی غفلت بهوش آورد.
عالم آرای عباسی 42
ص: 658
شرح آن سرگذشت آنكه داود پاشا كه بیگلربیگی قراباغ و حاكم گنجه بود بعد از زمستان و صورت سرما كه عساكر فیروزمند بمحاصره قلعه ایروان مشغول بودند عساكر رومیه را كه در قراباغ و آن حدود بودند جمع آورده از لشكر شیروان نیز جمعی باو پیوستند و بعزم دستبرد و استیصال حسینخان و لشكر قزلباش كه در قوزلوچائی اقامت داشتند با موازی هفتهزار كس از گنجه بیرون آمده متوجه آن صوب شدند و چون از انهای قراولان آوازه حركت رومیان قراباغ بحسینخان رسید اهل والوس و آغرق را در یورت گذاشته با لشكر سبای بی‌آنكه بكیفیت و كمیت لشكر و توانائی خود باز رسد بعزم رزم مخالفان را استقبال نمود چنین عزیمت و رفتن را ثبات قدمی در كار است بالجمله چون تقارب فئتین روی نمود حسینخان دانست كه لشكر رومی زیاده از مردمی كه با او سوار شده‌اند اندكی از خواب غفلت بیدار شده بعد از عزیمت جنگ با امرای رفیق شروع در مشاوره و كنگاش نموده بعضی از امراء كه بی امر اشرف و رخصت محاربه پاشا بجنگ دلیری كردن خوب نبود بعضی دیگر گفتند كه در اول [457] حال جای ملاحظه بود اما حالا عنان از جنگ كشیدن نوعی از هزیمت است و تفرقگی بحال ایل و الوس راه یافته اردو بغارت میرود حسینخان از تلون مزاج تغییر رأی كرده در جنگ روبرو متأمل شد و جنگ نكردن را صایب شمرده اردو و ایل و الوس را رخصت داد كه بكنار آب رفته از پل خدا آفرین عبور نموده در محلی كه ایمن از خطر باشد اقامت نمایند و هر كس اسب زبون داشته پیشتر روانه شود و قرار داد كه خود با لشكر سبای بآهستگی طی مسافت نموده بكنار آب روند.
درین اثنا معلوم شد كه جماعت دو نوك قراباغ عجرجی شده لشكر رومی را بر سر قزلباش میآوردند چون اكثر مردم روی بمراجعت آورده بودند سراسیمگی در میان ایل والوس و لشكر افتاده شورش عظیم واقع شد و همگی راه هزیمت پیش گرفتند سپاهیان و مردم ایل والوس كه اكثر از جماعت دو نوك بودند بخیال آنكه تمامی آغرق تاراج رومیان خواهد شد پیش دستی كرده دست بغارت و تاراج یكدیگر برآوردند و بسیاری از اموال و اسباب امراء نیز بغارت رفت با حسینخان و امراء اندك مردمی مانده بودند كه طلیعه لشكر مخالف نمودار شد كه بقاعده و توزوك شایسته صف و آراسته بآئین جنگ پیش آمده بجسینخان و سپاه قزلباش نزدیك شدند.
در اینوفت رستم سلطان سوكلن گفت اولی این بود كه همچنانچه آمده بودیم دل در كرم الهی و اقبال روز افزون شاهی بسته مردانه قدم در معركه كارزار نهیم كه آنچه مقدر الهی باشد بحیز ظهور آید بی‌جنگ منهزم گشتن بدنامی دارد و مورد عتاب شاهانه خواهیم بود اگر صلاح باشد یكبار خود را بمخالفان زده دست و پائی كه مقدر باشد بزنیم و سپاهیانه جنگی بگریز میكرده باشیم كه یكبارگی در خدمت اشرف و میانه قزلباش بجبن و بد دلی منسوب نگردیم عرق شجاعت و مردانگی حسینخان نیز بحركت درآمده با وجود آنكه با حسینخان و امراء اندك مردمی مانده بود قرار دادند كه هر كس اعتماد بر اسب خود داشته باشد ایستاده باقی مردم از معركه بیرون رفته خود را بمأمنی رسانند چهار- صد پانصد نفر از دلیران رزم آزما با حسینخان و امراء ثبات قدم ورزیده در برابر هفت هزار كس صف كشیده بجنگ مشغول شدند رستم سلطان سوكلن كه جوان شجاع دلیر مردانه بود قدم جلادت پیشتر نهاده با مخالفان جنگهای مردانه كرده فوجی از رومیان او را در میان گرفتند و زخمی چند قوی یافته زنده گرفتار گشت بعد از گرفتاری او حسینخان و قلیلی از غازیان كه بملاحظه ننگ و نام مانده بودند جنگ آغاز نهاده تیرباران عظیم كردند و بضرب سهام خون آشام گروه گروه مخالفان را از تعاقب ارباب هزیمت باز داشته زمانی ممتد رومیان را بخود مشغول گردانیدند كه همگی اهل هزیمت از آسیب دشمن نجات
ص: 659
یافته بیرون رفتند و حسینخان نیز با چند نفری كه با او بودند جنگ كنان و تیر اندازان از معركه بسلامت بیرون رفت در چنین واقعه عظمی از سپاه قزلباش زیاده از چهار پنج نفر ضایع نشد رومیه جلادت و مردانگیهای حسینخان و شدت محاربه فوج قلیلی از مبارزان لشكر اقبال را بدان مثابه مشاهده نموده بهمانقدر زیادتی و بدست درآوردن رستم سلطان اكتفا نموده جرأت پیش آمدن نكردند و از همانجا طبل مراجعت كوفته بازگردیدند داود پاشا رستم سلطان را تعظیم و تكریم بسیار كرده جراحان بمعالجه زخمهای او پرداختند و در قلعه گنجه نگاه میداشتند حسینخان و رفقا كه بكنار آب رسیدند اكثر آغرق بباد غارت تاراج رفته تفرقگی بحال مردم راه یافته بود روز دیگر كه مراجعت رومیه بتحقیق پیوسته خاطر از آن ممر جمع گردید در محل مناسب فرود آمده بجمع نمودن مردم ایل والوس و تفحص اموال غارتی پرداخته مرتبه مرتبه اكثر اسباب ظاهری و اسب و شتر و خیمه و خرگاه سركار او و امراء كه بغارت رفته بود بدست درآورده بصاحبان داد اما نقود واوانی طلا و نقره و مخفیات بسیار از میان رفت حسینخان با كمال خجالت و شرمندگی شرح حال را بپایه سریر والا عرض نموده استمداد نمود كه بگنجه رفته بتدارك این قضیه پردازد.
حضرت اعلی شاهی ظل اللهی چون بر وفور شجاعت و دلیری او اطلاع داشتند وقوع این حال را از شمول عاطفت باقتضای قضا حواله كرده منشور استمالت باسم او در قلم آورده بسخنان دلاویز خاطر اندوهگین او را اطمینان بخشیدند آری در عالم سپاهیگری اینگونه خطا بسیار واقع میشود و تدبیر عقلای صایب رأی روزگار مخالف تقدیر میافتد در معارك كارزار گاه ظفر است و گاه هزیمت و این امور اختیاری نیست و چون هنوز تسخیر [458] قلعه ایروان نشده بود و عساكر منصوره بدان مشغول بودند رأی جهان آرا در آن هنگام در مقام انتقام نشد و مقرر گشت كه حسین خان بتدارك اختلال احوال خود و غازیان و مردم ایل و الوس پرداخته بحال خود باشد كه بتوفیق الهی بعد از فتح قلعه بدانچه مقتضای وقت باشد بعمل آید.

ذكر فرستادن فوجی از جنود اقبال بسركردگی الله قلی بیك قورچی باشی بقراباغ و تاخت و غارت نمودن و بازگشتن‌

بعد از آنكه قلاع ایروان فتح شده ساحت قرخ بلاغ مضرب خیام نصرت و اقبال گردید چون هوای قراباغ بسیار گرم میباشد و در آن ایام توجه موكب همایون بآنطرف مناسب نبود و یكدو قلعچه در شوره كل و مغازبرد در دست رومیان مانده بود كه نهضت همایون بدانطرف لازم بود و احتمال آمدن لشكر روم نیز داشت بخاطر خطیر الهام پذیر اشرف چنان خطور نمود كه نخست فوجی از سپاه ظفر پناه بجانب قراباغ فرستند كه تا گنجه رفته اگر رومیان بیرون آمده بجنگ پیش آیند از این طرف نیز بمحاربه قیام نموده جزای كردار در كنارشان نهند و اگر در قلعه خزیده متوجه حرب و قتال نگردند لشكر فیروزمند جمعی از مردم دو نوك و ایل و الوس كه بهوا خواهی رومیان در آن حدود توقف نموده تا غایت باین طرف نیامده باشند قتل و غارت نموده محصولات را ضایع و نابود گردانیده مراجعت نمایند كه در وقت قشلاق كه خاطر از مهمات سرحد ایروان و آمدن لشكر روم فراغی یافته باشد عنان عزیمت بتسخیر آن ولایت معطوف گردد.
ص: 660
بدین عزم درست و فكر صایب اللّه قلی بیك قورچی باشی قاجار را سركرده گروهی از امراء و قورچیان و عساكر نصرت نشان فرموده بدین خدمت نامزد فرمودند و او با موازی پانزده هزار كس از جنود مسعود روانه جانب قراباغ گردید و چون بحوالی گنجه رسید رومیان نیز جمعیت نموده بخیال مقاتله از دیوار بست شهر بیرون آمده صف آرای گشتند و قورچی باشی و سرداران لشكر قزلباش نیز تبعیه لشكر فیروزی اثر پرداخته چرخچی و قول و جوانغار و برانغار آراسته مستعد پیكار گشتند رومیان اندك زمانی با چرخچیان در آویخته آغاز نبرد نمودند اما چون چشمشان بر قول بزرگ افتاد طاقت مقاومت در خود ندیده ترك ستیز و آویز كرده روی هزیمت بجانب قلعه آوردند و دروب قلعه را مسدود ساخته باستعداد قلعه داری پرداختند و افواج قاهره تا كنار خندق تعاقب دشمن كرده جمعی كثیر بر خاك هلاك انداختند و برخی دستگیر شدند.
از جمله گرفتاران كیجوك حسن نامی بود از معتبران رومیه كه از قلعه تبریز فرار نموده بقلعه گنجه رفته بود و چون قورچی باشی بمحاصره قلعه مأمور نبود در محل مناسب نزول نموده تا سه روز لشكر ظفر اثر را فوج فوج بتاخت و غارت اطراف و جوانب میفرستاد و جنود ظفر ورود آنحوالی را بجاروب نهب و غارت روفته غنیمت بسیار از اسب و شتر و گوسفند و اثاث البیت بدست آوردند و بسیاری از نساء و صبیان به اسیری گرفتند روز سیم ندای كوچ در داده قرین نصرت و فیروزی معاودت نموده هنوز یورت قرخ بلاغ منصوب سرادقات اقبال بود كه قورچی باشی و امراء بپایه سریر اعلی آمده سرهای قتیلان و اخترمها و اسیران را بنظر اقدس درآوردند و خدمت ایشان مستحسن افتاد اما اسیر نمودن نساء و صبیان مسلمانان را كه شرعا مذموم است مكروه شمرده حكم شد كه تمامت اسیران آزاد بوده باشند و چند كس كه اسیر پنهان نموده بودند مورد سیاست و غضب پادشاهی شدند و این آوازه معدلت و دادگستری بقراباغ رسیده از هر كس اسیری رفته بود باردوی معلی آمده اسیر خود را بردند و سایر غنایم كه بقلم آمده بود بسویت و راستی بر لشكریان قسمت شد و كیجوك حسن را بندرخان مهردار سپردند كه بطریق مهمان نگاه دارد و مدتی در خانه خان مشار الیه كامیاب عزت و فراغت بود.
اما در حینی كه جغال اغلی سردار آمد از حدود قارص فرار نموده برومیان پیوست و شرح [459] آن قضایا در محل خود سمت گزارش خواهد یافت انشاء اللّه تعالی.

ذكر آمدن ازون احمد و جنود بغداد بقصد قلمرو علیشكر و محاربه نمودن امراء عظام آن سرحد با او و ظفر یافتن امراء

اشاره

در آن ایام كه ییلاق قرخ بلاخ مضرب سرادقات جلال بود از جانب همدان خبر آمدن ازون احمد و لشكر بغداد بآن ولایت رسیده متعاقب قاصدان خجسته پیام رسیده مژده فتح و نصرت عساكر ظفر فرجام آن سرحد و بشارت گرفتاری ازون احمد رسانیدند.
كیفیت آن قضیه چنانست كه بعد از آنكه اللّه ویردیخان و امراء از بغداد مراجعت نموده الكاء میر قباد ولد میر عمر كلهر را كه از سنجق بیكیان تابع بغداد بود متصرف شدند و باردوی معلی پیوستند ازون احمد را بخاطر رسید كه چون حسنخان حاكم قلمرو علیشكر در ركاب اشرف است و حاكمی در
ص: 661
همدان نیست و آن سرحد خالی است با عساكر بغداد تا همدان آمده قتل و غارت نماید كه هم انتقام از لشكر قزلباش كشیده باشد و هم محتمل است كه از آوازه توجه لشكر عراق عرب اهل عجم بهم برآمده لشكر قزلباش را دل نگرانی بهمرسد و ترك تسخیر قلاع آذربایجان كرده روی بحراست ملك عراق آورند و بدین نیكو خدمتی منظور انظار شفقت پادشاه روم گشته بخلافی كه قبل از این از او صدور یافته مؤاخذ نگردد و از این معنی غافل افتاد كه كارپردازان عالم غیب كه اسباب دولت روز افزون را سرانجام میدهند اول بدفع بدخواهان میپردازند.
محمد بیك نام پسر خود را كه آخر مرتبه پاشائی یافت در بغداد قایم مقام گذاشته با ده هزار كس از متجنده بغداد و سوار و پیاده از الوار و اكراد كه بطمع نهب و غارت باو پیوسته بودند بیرون آمده روی توجه بجانب همدان آورده از امرای قزلباش قاسم سلطان دیمانلو افشار و شاه علی سلطان خدا بنده‌لو حاكم هرسین در آن سرحد بودند از آمدن رومیه خبردار شده قاسم سلطان كس بجانب لرستان نزد حسینخان حاكم آنجا فرستاده از این واقعه اخبار نمود حسین خان بلا توقف با یكهزار نفر از قبایل الوار بسرعت برق و باد متوجه آن صوب گشته بقاسم سلطان ملحق گردید و باتفاق دفع شر آن طایفه را وجهه همت ساخته بجانب ماهی دشت كه عبور رومیه بر آنجا واقع میشد در حركت آمدند و بالوسات و احشامات و سپاهیان قلمرو علیشكر كس فرستادند كه هر كس اسب سواری داشته باشد بعزیمت دفع ضاده متوجه شده بلشكر ظفر اثر پیوندد. بالجمله موازی سه هزار كس از الوار و افشار و سایر جنود ظفر شعار فراهم آمده بعد از مشاوره و كنگاش رأی همگی بر جنگ قرار یافت و از قلت لشكر ظفر اثر و كثرت لشكر مخالف اندیشه نكرده تكیه بر الطاف الهی و نیروی اقبال بیزوال شاهی كرده بمقابله اعدا شتافتند و در زهاب نام محلی از توابع در تنگ تلاقی عسكرین روی نمود سرداران لشكر منصوره قرار دادند كه چون لشكر مخالف بیشتر است پیشتر از آنكه مخالفان بر كیفیت و كمیت لشكر قزلباش مطلع شوند دلیرانه از گرد راه بر صف سپاه تاخته بقاعده و آداب جنگ مقید نگردند.
القصه افواج قاهره دو گروه شدند یك گروه قزلباش بسركردگی قاسم سلطان و چرخچیگری شاه علی سلطان و یك گروه الوار بسرگردی حسینخان روی بمخالفان آوردند از آنطرف ازون احمد از رسیدن جنود قزلباش خبردار شده اردوی خود را در مكانی كه فرود آمده گذاشته با سوار و پیاده تفنگچی و كماندار كه همراه داشت از اردوی خود بیرون آمده صف سپاه آراسته آماده پیكار گردید دلاوران سپاه منصور را چون چشم بر جنود مخالف افتاد بنوعی كه تمهید یافته بود از دو طرف جلوریز بر صف سپاه تاخته بر آن فئه كثیر حمله آوردند رومیه را در حمله اول پای ثبات از جای رفته دستشان از كارزار ماند و تاب صدمه دلیران جنود اقبال نیاورده عنان بوادی فرار نهادند ازون احمد لحظه در معركه ثبات قدم ورزیده هر چند خواست لشكریان را از فرار مانع آمده بجنگ ترغیب نماید میسر نشده چون مرد بلند قامت قوی هیكلی بود از معركه بیرون نتوانست رفت در همانجا دستگیر گشت و تا موازی دو هزار كس از رومیه [465] و اكراد طعمه شمشیر آبدار و برخی گرفتار گشتند در حین تعاقب گذار الوار بر اردوی رومیان افتاده بنهب و غارت مشغول شدند و طایفه افشار و قزلباش بقدر مقدور كشش و كوشش نموده كمال مردانگی بظهور آوردند و غنایم موفور بدست لشكر منصور افتاد.
بالجمله خاطر مردم آنولایت از سپاهی و رعیت كه بر همزده این واقعه بود اطمینان یافته آسایش و آرامش تمام در آن سرحد پدید آمد و امرای عظام ازون احمد را با سرهای قتیلان و گرفتاران مصحوب معتمدان بپایه سریر والا فرستاده از جمله غنایم آنچه لایق نظر قبول شهریار كامكار بود ارسال
ص: 662
گردانیدند در حینی كه رایات نصرت آیات در قرخبلاغ از ییلاقات كوكجه تنكیز نزول اقبال داشت ازون- احمد را دست بسته بانفایس غنایم بنظر اقدس درآوردند از آنجمله چند رأس اسب ایقرو مادیان بدوی تازی نژاد صبا رفتار بود كه هر یك در حسن صورت و خوبی طاق و در دوندگی نادره آفاق بودند چنانچه شاعر گفته:
شعر
همه اعضاش بسر هم سبقت اندیش‌كفل داغست از پس ماندنخویش حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بنظر توجه و التفات در وی نگریسته امر فرمودند كه دستهای او را كه بكمند گزند بسته بودند بگشانید و بلفظ گهربار فرمودند كه تو بما پیغام داده بودی كه بنده دولتخواه شاهم و بغداد را بجهت آن حضرت ضبط كرده‌ام و بهر كس اشاره میشود می‌سپارم و ما نیز وعده كرده بودیم كه هر گاه نقد اخلاص تو در بوته امتحان تمام عیار نماید هر آینه مشمول نوازش و تربیت شاهانه خواهی گشت تو از آن اراده پشیمان گشته بوعده وفا ننمودی ما از وعده التفات پشیمان نیستیم و با وجود جرأت و جسارتی كه از تو صدور یافت آنرا منظور نداشته بوعده وفا نموده باز ترا ببغداد میفرستیم مشار الیه سر خجالت بر زمین افكنده بزبان مسكنت معروض داشت كه اگر عنایت شاهانه زلات این بنده گنه‌كار را عفو فرموده جانبخشی فرمایند بشكرانه این موهبت مدت العمر سر از چنبر بندگی و طوق فرمانبرداری نه پیچم و بغداد را بهر كس اشاره شود سپرده خود با فرزندان در ركاب اشرف غاشیه بندگی بر دوش گرفته بمراسم خدمت و جان سپاری پردازم حضرت اعلی او را بعواطف علیه شاهنشاهی اختصاص داده بحسنخان حاكم قلمرو علیشكر سپردند كه مهمان او باشد.
بعد از چند روز كه از محنت راه و مشقت بند و زنجیر آسودگی یافت بخلع فاخره سرافراز گردانیده رخصت انصراف ارزانی داشته بهمراهی ملازمان حسنخان روانه مقصد فرمودند و بجهة حسینخان حاكم لرستان و قاسم سلطان و جمعی كه در جنگ ازون احمد مردانگی كرده بودند خلع گرانمایه ارسال داشته مورد تحسین و آفرین گردیدند.

فوت ازون احمد رومی در قصبه زنجان‌

اما ازون احمد چون بیراهه رفته بود بمطلبی كه داشت فایز نگشت و از قضای الهی در راه مریض گشته چون بقصبه زنجان كه از قصبات مشهور عراق است رسید خار اجل دامنگیر او شده رخت بسرای هستی كشید و ملازمان حسنخان كه همراه او میرفتند حقیقت فوت او را بعرض اشرف رسانیدند و مقرر شد كه نعش او را به پسرانش سپارند كه در اراضی مقدسه آنجا مدفون سازند و فرمان عاطفت و منشور استمالت باسم محمد- بیك ولد او عز اصدار یافته شمه از مراحم و الطاف كه شامل حال پدرش شده بود در آن منشور اقبال درج شد.
اما احوال ما بقیة السیف لشكر بغداد آنكه بعد از انهزام شكسته و پریشانحال بشهر درآمده محمد بیك را از گرفتاری پدر آگاه گردانیدند و او جنود بغداد را بخود متفق گردانیده خود را پاشا نام كرده بر حكومت آن ولایت رقم اختصاص كشید و حقیقت گرفتاری پدرش را بدرگاه پادشاه روم عرض نموده اظهار دولتخواهی كرد اركان دولت خاندان عثمانی مصلحت وقت در تربیت او دانسته نشان
ص: 663
پاشائی و منشور ایالت بغداد باسم او فرستادند و او در حكومت آن ولایت تمكن یافته با ایستادگان پایه سریر اعلی از راه نفاق و خلاف پیش آمد و چون از پدر و پسر خود سری بظهور آمده از اركان دولت عثمانی نیز خایف بود و بر متمولین عراق عرب تحمیلات نموده مصادره میكرد و بجهت خود لشكر خاصه كه در میان رومیه بسكبان معروفست بهم رسانیده با لشكر بغداد و قول پادشاهی باحتیاط زندگانی مینمود و او نیز بطریق پدر تأیید نیافته ایام دولت مستعار و عمر ناپایدارش زود سپری گشت، چنانچه از كلام آینده بوضوع میرسد.

[461] ذكر بعضی وقایع و حالات كه از وقت ییلاق تا هنگام آمدن جغال اوغلی سردار روم سمت ظهور یافت‌

در ایام میمنت فرجام بهار كه هنگام نزاهت و خرمی روزگار است حضرت اعلی شاهی ظل- اللهی در منزهات ییلاق كوكجه تنگیز كه فی الواقع بلطافت هوا و عذوبت ماء و كثرت ریاحین و ازهار و چشمه‌های خوشگوار و ترشح ابر و ریزش امطار رشك گلزار جنان است عشرت پیرا بوده بنشاط سیر و شكار میپرداختند محمد معصوم خان بكری ایلچی پادشاه عالیجاه فرمانفرمای ممالك هند را كه بخدمت اشرف آمده رخصت ارزانی داشته روانه دیار هند فرمودند و همچنین امرای اكراد را كه در پایه سریر اعلی بودند خصوصا غازی بیك چكاری و مصطفی بیك محمودی رخصت یافته بالكاء خود رفتند.
از سوانح آن ایام آمدن پسران داود خان ولد الكسندر خان است كه قبل از این پدر را بی‌اختیار كرده قایم مقام شده بود و از عمر و دولت تمتعی نیافته باجل طبیعی فوت شد و از او دو پسر مانده بود كه بزرگتر را طهمورث و كوچكتر را كشیس میگفتند باتفاق بعضی از مخدرات استار آن سلسله باردوی معلی آمده بملازمت اشرف مشرف شدند.
دیگری از سوانح آنسال ایلغار نمودن اللّه ویردیخان و فوجی از امراء و عساكر نصرت نشان است بر سر احمد پاشای جلالی شرح این حال بر سبیل اجمال آنكه احمد پاشا از جمله ملازمان جعفر پاشای حاكم تبریز بود و او در مقام تربیت احمد پاشا درآمده بالتماس و استدعای او حاكم وان شده بود در حینی كه طنطنه اقبال شاهی و نهضت موكب همایون ظل اللهی در آذربایجان بلند آوازگی یافت احمد پاشا از ایالت وان معزول شده بود و او تمكین حكم پادشاه خود نكرده دست از حكومت بازنداشت و دست درازی بدیگر ولایت قریبه نموده بخودسر اخلاط و عادلجوز و البستان و آن حدود را تا حوالی دیار بكر بتصرف درآورده لشكر و حشر بیشمار بر سر خود جمع كرده محالی را كه ضبط نتوانست نمود اطراف و جوانب او را بجاروب غارت رفته و آنچه بدست آورد بلشكریان و لوندات بیسر و پا كه از هر طرف جمع آمده شورش افزای دماغ او شده بودند میداد از تقریر واردین مسموع شده كه عدد ملازمان او بدوازده هزار رسیده بود.
بعد از رحلت سلطانمحمد خان پادشاه روم و جلوس سلطان احمد خان احمد پاشا اظهار دولتخواهی او كرده سخنان كذب آمیز عرضه داشت نمود اركان دولت خانواده عثمانی صلاح دولت و وقت در
ص: 664
اغماض دانسته چشم از اعمال او پوشیدند و بنوید تربیت و عاطفت خاطر او را اطمینان بخشیدند و او بیشتر از پیشتر اقتدار یافته از باده هوس ربای نخوت و بزرگی و جرعه مردافكن خودسری و خود رأئی سرمست گردید و نسبت بملازمان عتبه اقبال شاهی نیز از او سلوك ناهنجار بظهور میرسید و بطمع مال آزار و اضرار بتجار ایندیار میرسانید و همیشه در خاطر خطیر معدلت تأثیر رسوخ داشت كه در هنگام مجال و انتهاز فرصت او را گوشمالی بسزا داده شود.
در این اوقات كه ییلاقات كوكجه تنگیز مخیم سرادقات اقبال بود خبر رسید كه احمد پاشا بر سر قلعه ارجیش آمده محمد پاشای ولد زال پاشا را كه در آن قلعه بود و باحمد پاشا اطاعت شایسته نمیكرد محاصره نموده در گرفتن قلعه ساعی است چون از ایروان تا ارجیش شش هفت روزه مسافت است و بایلغار سه روز میتوان رفت بر رأی عالم آرا پرتو ظهور انداخت كه در اینوقت كه او در پای قلعه بلوازم قلعه‌گیری مشغولست فوجی از جنود موكب مسعود را بایلغار بر سر او فرستند كه اگر خود بدست نیاید باری سلك جمعیت او كه مایه دیوانگی و غرور بیخودانه اوست از هم ریخته و گسسته آواره دیار ادبار گردد و بدین عزیمت صوابنما اللّه ویردیخانرا با فوجی از عساكر فیروزی مآثر روانه آن صوب فرمودند افواج قاهره پذیرای فرمان گشته سرعت سیر از قمر استعاره نموده روی بمقصد آوردند و آن مسافت بعیده را در سه روز بایلغار طی نموده چون بولایت ارجیش رسیدند معلوم گشت كه احمد پاشا بمقتضای الخائن خائف و اینكه ایلغارهای عظیم حضرت اعلی [462] بین الجمهور مشهور است از عالم احتیاط كسان كار دیده اعتمادی بر سمت راه ایروان فرستاده بوده از مشاهده علامت گرد و غبار لشكر خبر باو میرسانند و او در كمال سراسیمگی بر اسب فرار سوار گشته تا صحرای موش در هیچ مرحله عنان باز نكشید و تفرقگی در میان لشكر او افتاده از این فرار اكثر آواره دیار ادبار گشتند و خود تا آمدن جغال اغلی در همانجا اقامت داشت و اللّه ویردیخان چون به پیش رفتن مأمور نبود عنان بصوب مراجعت انعطاف داد و هر چند الكاء مخالف بود لشكریان را از نهب و غارت و خسران زراعت عجزه و رعایا نهی نموده اصلا در این آمد و رفت آسیبی از عساكر منصوره بعجزه نرسید.
سانحه دیگر بدست درآوردن قلعه شوره گل است از توابع چخور سعد چون گروهی از اوباش رومیه بقلعه مذكور درآمده آن حصار را پناه و استظهار خود ساخته متعرض خلق اللّه میشدند.
رایات نصرت آیات به آنطرف در حركت آمده چون ساحت آن عرصه دلگشا كه از كثرت شقایق و سبزه و علفزارهای مرغوب از ریاض جنان نشان میداد مضرب سرادقات جاه و جلال گردید آن سیه بختان تیره رأی از بخت برگشتگی آن حصار نااستوار را مأمن خود شناخته پای جسارت در حراست آن محكم فشردند و از این طرف فوجی از عساكر نصرت نشان و تفنگچیان قدر انداز صفاهان بتسخیر قلعه مأمور گشتند و آن گروه اقبال كمر همت بتسخیر آن قلعه چست بسته در شب اول پای جلادت و مردانگی پیش نهاده خود را بپای قلعه حصار رسانیدند و محصوران هر چند آثار مبارزت بظهور آورده در مدافعه جنود اقبال كوشیدند سعی بیفایده ایشان بجائی نرسید.
مبارزان قلعه گشا چند جا سوراخ در دیوار كرده بقلعه درآمدند محصوران بخت برگشته ترسا روش بكلیسیائی كه در ازمنه ماضیه از سنگ سیاه تراشیده در غایت استحكام و ارتفاع ترتیب داده در میان این قلعه واقع شده بمنزله ارگ بود پناه بردند عاقبت آنرا نیز بضرب متین الماسگون سوراخ كرده بر آن عمارت بلند ارتفاع استیلا یافتند و تمامی محصوران سیه گلیم مورد سخط و غضب پادشاهی
ص: 665
گشته یك یك را بفرمان قهرمان زمان شكم دریده از كنگره‌های قلعه عبرة للناظرین آویختند چنانچه دور حصار از وجود خبیثه آن خبائث آرایش یافته احدی از آن قوم تبه روزگار نجات نیافت بعد از چند روز كه متنزهات آن ساحت دلگشا مخیم خیام نصرت و اقبال بود اهل اردو بازار بتخریب آن قلعه و حصار مأمور گشتند چابكدستان اردو بازار در تخریب آن حصار ید بیضا نموده در اندك روزی با خاك یكسان كردند اما كلیسیای مذكور كه ارك آن حصار نااستوار بود و از غایت استحكام و صنعتگری استادان سنگتراش در نظر بیننده یك پارچه سنك رخام مینمود بالتمام خراب نشد و چون خاطر خطیر اشرف از این امور فراغت یافت عنان عزیمت بطرف قلعه قارص و آن حدود معطوف داشتند.
دیگری از سوانح آن ایام آمدن سلیمان بیك محمودی حاكم خوشاب و قراحصار است و وی از امرای سنجق روم تابع بیگلربیگی وان است و از شكوه جلال پادشاهی و آوازه صولت و سطوت شاهنشاهی دل باو داده همچنانچه شیوه و شعار امرای اكراد شقاوت نهاد است كه مصلحت وقت خود منظور داشته از هر طرف تسلط و اقتدار مینمایند اظهار دولتخواهی آنطرف مینمایند او نیز عاقبت اندیشی كرده از وفور اخلاص و حسن عقیدت كه بزبان اظهار نموده در دلش از آن خبری و از جوهر دولتخواهی اثری نیست احرام دریافت كعبه اقبال بسته بسعادت بساط بوسی فایز گردید و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی هر چند عیار اخلاص آن طبقه گرفته‌اند اما مراعات جانب ظاهر كه بهین شیوه فرمانروایان عالم صورتست كرده منظور نظر التفات فرموده و بخلع گرانمایه و لقب ارجمند خانی سربلندی یافت و بین الاقران بدین پایه والا علم مفاخرت برافراخت و بعد از چند روز كه در ملازمت اشرف كامیاب عزت و عاطفت بود رخصت معاودت یافته بالكاء خود عود نمود.
دیگری از سوانح آن زمان آمدن ایلچی معتبر است از جانب سرور سلاطین فرنگستان پادشاه اسپانیه و پرتكال كه تا موازی پنجاه نفر ملازم یراقدار همراه داشت و در حدود قارص بدرگاه فلك مناص رسیده بشرف عتبه بوسی مشرف شده تحف و هدایای لایقه از نظر اقدس گذرانیده منظور نظر عنایت و التفات گشته در همان چند روز رخصت [463] انصراف یافته مشمول عاطفت و احسان روانه شدند و در خلال این احوال جاسوسان كه بجهة تحقیق احوال و رسانیدن اخبار جانب استنبول رفته بودند خبر رسانیدند كه اركان دولت خانواده عثمانی جغال را كه در میانه رومیان بوفور شجاعت و اصابت رأی و حسن تدبیر از اكفاء و اقران سمت رجحان دارد و در سرحد فرنگستان قابودان بود و باصطلاح رومیان میر بحر را قابودان مینامند بدرخانه طلب نموده بوزارت اعظم و سرداری منسوب ساخته جمعی كثیر از قاپوقولی وینكچری همراه او كرده بر سر قزلباش تعیین نمودند و لشكرهای آنطرف استنبول را كه رومیان اناطولی میگویند و عبارت از برساوبلاد قرامان و سام و صلب و طرابلس و طرابوزون و دیار بكر و ارزن الروم و وان و كردستان و غیرهم است بمرافقت او مأمور گردانیده چاوشان قمر سیر باحضار ایشان فرستادند و جغال اغلی از استنبول بیرون آمده بحدود دیار بكر رسیده در صحرای موش بجهة جمعیت لشكر توقف دارد.
بعد از تحقیق این اخبار رأی صوابنمای حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بتدبیر دفع دشمن و عسرت حال پرداخته عساكر منصوره را فوج فوج و جوق جوق بتاخت و غارت الكای قارص و زرنشاد و آن حدود و سوختن غلات و علفزارها فرستادند و مقرر شد كه چند روزه كه عبور لشكر روم از آنجا خواهد بود خراب و ویران ساخته در صحراها از غله و علف و آبادانی آثار نگذارند و رعایای آن حوالی را كه غیر ملت‌اند باین طرف كوچانند و مردم هر محل كه شعار دولتخواهی رومیان ظاهر ساخته در كوچ كردن
ص: 666
باینطرف كاره باشند تاخت و غارت كرده دقیقه فرونگذارند و عساكر نصرت نشان پذیرای فرمان گشته تا حسن قلعه سی كه ما بین قارص و ارزن الروم است تاخت و غارت كرده در لوازم خرابی و سوزانیدن علفزارها و غلات تقصیری نكردند و تا دو سه هزار خانوار از ارامنه والوس و احشام كه در آن ولایت ییلاق داشته‌اند كوچانیده باین طرف آورده بعراق فرستادند و مواشی و اغنام بسیار بدست عساكر ظفر شعار افتاده و تا قریب بیست هزار اسیر غیر ملت آوردند كه در میانه قزلباش شرف اسلام دریافتند و رایات نصرت آیات جاه و جلال با عساكر اقبال كه در موكب همایون مجتمع بودند در آنحدود توقف فرموده هر چند روز مكانی و منزلی دلكش خوش محل نزول اردوی كیهان پوی میشد و منتظر ورود عسكر روم بودند كه چون قدم بدین ولایت نهند بنوعی كه مصلحت وقت باشد بمدافعه خصم پرداخته آنچه مستور پرده تقدیر باشد بحیز ظهور آید.
بر دوربینان بساط آگهی پوشیده نماند كه در قانون سلسله عثمانی چنانست كه بهر طرف لشكر كشند بجهة ترفیه احوال سپاه در سیزدهم عقرب كه آنرا قائم كونی مینامند یعنی روزی كه فوج داخل گله میش میشود در هر جا باشند عنان بصوب مراجعت انعطاف میدارند كه قریب بتحویل جدی كه اول زمستان و شدت سرما و بارش برف است بمنازل خود رسیده باشند بجهت آنكه بقانون راه نیابد این قاعده را از دست نمیدهند و اگر پادشاه خود همراه باشد روز قائم كونی طایفه ینكچری كه پیاده‌اند و استعداد سفر كمتر از دیگر سپاه دارند علامتی را كه در برابر خیمه و خرگاه پادشاهی نصب میشود از آنجا كنده بر عقب خرگاه پادشاه برده نصب مینمایند و این حركت اشاره بدانست كه پادشاه مطلع گردد كه روز موعود و زمان مراجعت است و روز دیگر البته كوچ واقع میشود و تغییر بدین قاعده راه ندارد و هرگاه در موكب پادشاه چنین باشد سردار لشكر خود بطریق اولی خواهد بود و اگر آن سردار بجهة حصول مقصود اراده چند روزه توقف نماید ینكچریان تمكین نكرده طنابهای خیمه سردار را بشمشیر زده خیمه را بر سرش فرود آورده جبرا و قهرا میكوچانند و احدی بمنع ایشان قادر نیست.
غرض از تمهید این مقدمه آنكه رایات فیروزی آیات تا هنگام پائیز در آن حدود خیام اقامت نصب نموده توقف داشت تا آنكه وقت اقامت صحرا گذشته هوا روی بسردی آورد و قائم كونی رومیان نزدیك شده جغال اغلی هنوز در صحرای موش بود بنابر قاعده و قانون عثمانی در این سال آمدن او محتمل نبود و قرارداد خاطر اشرف آن بود كه در این سال در هر جا مناسب باشد قشلاق نموده در اوایل بهار كه هنگام حركت لشكر هاست در هر جا از ییلاقات صلاح دولت قاهره باشد جمعیت نموده آماده پیكار دشمن باشند لهذا جمعی از امرا و قورچیان [464] و غلامان و تفنكچیان قدرانداز و عساكر نصرت طراز را در ركاب همایون نگاه داشته مابقی لشكریان اردوی ظفر نشان رخصت بازگشتن یافته اكثر مردم ایل و اویماقات روی بقشلاقات خود آوردند در این اثنا خبر آمدن جغال اغلی بتواتر و توالی رسیده بتحقیق انجامید و لهذا كاری نساخته خایب و خاسر بازگردید چنانچه از سیاق كلام آینده وضوح خواهد یافت و پرتوی از آن بر پیشگاه خاطر معركه آرایان مضمار سخن سرائی خواهد یافت.
ص: 667

ذكر آمدن جغال اغلی سردار لشكر روم بجانب آذربایجان و بی‌نیل مقصود بازگشتن از نخجوان و دیگر قضایای سعادت نشان‌

جغال اغلی سنان پاشا نام دارد و فرنگی نژاد است كه پدرش جغال نام داشته و بدین جهت او را جغال اغلی میخوانند و در ولایت روم بتهور و مردانگی و شجاعت و فرزانگی بلند نام و بحسن درایت و تدبیر زبانزد خاص و عام بود قضایای عظیمه كه روی میداد او را میفرستادند و بجهت دفع خصماء فرنگیه او را قاپودان یعنی میر بحر كرده بحراست سرحد فرنگستان فرستاده بودند چون مقاومت با جنود ظفر ورود قزلباش و استرداد بلاد و قلاع مفتوحه اعظم وقایع بود و او بشجاعت و دلیری و حسن تدبیر از اقران رتبه پیشی و بیشی داشت احمد خان او را وزیر اعظم و سردار لشكر نموده چنانچه اشارتی بدان رقت بر سر قزلباش بجانب آذربایجان فرستاده او را چند گاه بجهت جمعیت لشكر توقف نموده بتهیه سامان و سرانجام عسكر پرداخت تا آنكه از هر طرف لشكرها باو پیوسته جمعیتی عظیم در اردوی او فراهم آمده با لشكر موفور و سامان شایسته روی بمقصد آورده بارزن الروم آمد و استمالت نامها باحمد پاشا فرستاده او را بایالت آذربایجان نوید داده طلب نمود احمد پاشا اگر چه بجهت سوء اعمال و خودسری و عصیان از او متوحش بود در اینوقت فی الجمله مستمال گشته با گروهی از لوندات كه بر سر او جمع بودند آمده بجغال اغلی پیوست و عساكر ارزن الروم و اخسقه و آن حوالی نیز ضمیمه لشكر او گشت.
مجملا با فوجی عظیم و حشری انبوه از ارزن الروم بیرون آمده تا قارص عنان باز نكشید حضرت اعلی كه رأی عالم آرایش مهبط تجلیات انور غیبی و ضمیر منیرش مكمن اسرار لاریبی بود و امراء عظام را بكنگاش طلب فرموده از هر گونه حكایات بمیان آوردند و هر كس را آنچه مقتضای عقل و تدبیر بود بحسن تقریر عرض میكردند حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بزبان الهام بیان كه ترجمان ملهم غیب است فرمودند كه رومیان مدتی شد كه سامان و سرانجام لشكر نموده بجمعیت موفور و سامان شایسته آمده‌اند و جنود ظفر ورود قزلباش اكثر مرخص گشته روانه یورت و مسكن خود شده‌اند در اینوقت بجهت كمی لشكر محاربه و پیكار مصلحت دولت روز افزون نیست امرای عظام و ارباب جلادت از فرط غبرت هوای دلیری و دلاوری كرده سخن از حرب و قتال میگفتند بالاخره رأی جهان آرا بدین قرار گرفت كه از منزلی كه مخیم سرادقات جاه و جلال است كوچ كرده بیكسو میل نموده چند روز رحل اقامت اندازد كه او پیشتر آمده از آب ارس عبور نماید و آنچه صلاح دولت باشد در اینطرف آب وقوع یابد و الحق حضرت اعلی را نیز بنفس همایون با ملازمان سلطان روم لایق ناموس سلطنت و سزاوار رتبه پادشاهی نبود بنابر آن از آن مرحله كوچ فرموده در آغجه قلعه نزول اجلال فرمودند كه مشخص شود كه او بكدام طرف حركت مینماید.
بعد از چند روز كه یورت مذكور محل نزول اردوی گردون شكوه بود خبر رسید كه جغال اغلی روی بسمت ایروان و نخچوان آورده كوچ بر كوچ متوجه است بنابر شمول رأفت و ترفیه احوال رعیت حكم قضا پیوند بنفاذ پیوست كه رعایای این محل را كوچانیده بمحال دور دست فرستند كه از آسیب لشكر مخالف بر كران و از دستبرد حوادث دوران در امان باشند و آذوقه آنچه لشكر
ص: 668
قزلباش تواند برداشت برداشته آنچه بماند سوخته و نابود كرده چنان نمایند كه از این محال اصلا ذخیره بدست ایشان در نیاید و آغرق جدا كرده موكب همایون با لشكر سبای بر اطراف و جوانب [465] ایشان افتادند كه بعد از آنكه رومیه پیشتر آمده از آب ارس عبور نمایند و لشكر از فقدان ذخیره و علیق اسبان بتنگ آمده اسب و لشكر زبون شده باشد در هر جا مصلحت باشد عساكر نصرت نشان بدفع ایشان پردازند.
بدین نیت درست و عزم لایق كه در آنوقت مناسب دولت همایون بود بنوعی كه اندیشیده بودند آغرق را جدا كرده بطرف النجق فرستادند و امیر كونه خان را بكوچانیدن مردم ایروان مأمور گردانیدند و مشار الیه حسب الفرمان قضا عمل نموده رعایا را بجانب قراجه داغ فرستاده كسی چنان در سر راه نگذاشتند مگر قلیلی كه در شعب جبال و جاهای دور دست مانده بودند و چون اردوی كیهان- پوی از آغچه قلعه كوچ كرده در اوج كلیسا نزول اجلال واقع شد و جغال اغلی بقارص رسیده علیخان بیك ایشیك آقاسی را كه همراه امان یافتهای ایروان رفته بود عذرخواهی نموده در اثنای محاوره و استفسار احوال از او پرسیده بود كه سبب چه بود كه حضرت شاه در مقام لشكركشی درآمده بر همزن هنگامه دوستی شدند مشار الیه جوابهای مناسب وقت داده آخر گفته بود كه ای صاحب سعادت سبب چه بود كه سلطان مرادخان بعد از رحلت شاه جنت بارگاه نقص عهد و میثاق پدران نموده مصالحه كه چندین سال در میان قرار یافته بود بر همزده عالم آرمیده را بشورش آورد و تصرفات در ملك موروث سلاطین صفویه نمود جغال اغلی از این جواب مسكت منبسط گشته او را رخصت آمدن داد و مكتوبی مصحوب مشار الیه نوشته سخنانی كه از عجب و غرور خیزد در آن مندرج بود از اینطرف نیز جواب مكتوب بر وجه مرغوب نوشته شده بتحریر پیوست كه شما در ثبات و قرار راسخ باشید كه جنود قزلباش از قرب ایشان بعد اختیار نخواهد كرد و هر گاه مقدر الهی بوده باشد و وقت اقتضای محاربه نماید آن نیز وقوع یافته آنچه در مكمن غیب است بمنصه ظهور میآید.
القصه چون لشكر روم بایروان رسیدند موكب همایون در رودخانه وادی نزول داشت از این منزل مقصود سلطان كنگرلو حاكم نخچوان بكوچانیدن اهالی آن ملك و طهماسب قلی بیك غلام خاصه شریفه را بكوچ دادن اهالی جولاه مأمور فرمودند مردم بلده نخچوان كوچ كرده بمحال دزمار و قراجه داغ رفتند و مردم جولاه اگر چه تعلق تمام بدانمقام و مسكن قدیم ایشان بود داشتند اما در اینوقت بجهة صیانت حال و حفظ اموال طوعا او كرها كوچ كرده بعراق رفتند و در دار السلطنه صفاهان جنت نشان در كنار زاینده رود مسكن ایشان قرار یافته بتدریج خانه‌های بتكلیف باغچه‌دار عمارت نموده الیوم سه هزار خانوار جولاهی در آنجا مقام گرفته از حوادث زمان امان یافته از غایت صفا و خرمی مكان از مسكن سابق فراموش كرده‌اند حضرت اعلی فوجی از مبارزان جلادت شعار را بجانب دست راست و دست چپ و مقابل رومیان تعیین فرمودند كه روز بروز ار نزول و ارتحال ایشان خبردار بوده در هنگام فرصت دستبردها مینموده باشند و جمعی را كه بطلب ذخیره بیرون آیند بدیار عدم فرستند و چون رایات جلال بنخچوان رسید بجهة آنكه یكروز در آنجا توقف نموده جمعی را بجست و جوی غله و ذخایر مأمور گردانیدند و بحسب تقدیر آسمانی شهر و مواضع و مزارع قریبه از حلیه آبادانی افتاده جائی كه قابلیت نزول داشته باشد نبود و مهره ارباب تنجیم سلف خصوصا ملا محیی الدین انار و پیازی كرمان در احكام قران علویین كه در همین سال وقوع یافت تصریح بفتنه و آشوب نموده بود اكثر در آذربایجان بفعل آمده خرابی بنخجوان و بعضی محال راه یافت روز دیگر
ص: 669
از آنجا كوچ كرده از معبر جولاه از آب ارس عبور نموده از دره درگذشته در محل مناسب رحل اقامت انداختند و منتظر بودند كه چون لشكر روم از آب ارس عبور نمایند با جمعی از مبارزان جنود اقبال كه در ركاب ظفر انتساب حاضر بودند دهنه گریوه كه گذرگاه تنگست بمقابله و مقاتله خصم پردازند كه آن چه در تمشیت الهی بوده باشد بحیز ظهور آید و مبارزان معسكر ظفر اثر كه فوج فوج بعزم دستبرد و زبان‌گیری میرفتند جمعی را گرفته میآوردند از زبونی اسبان ایشان ظاهر میشد كه عسرت و تنگی در میانه ایشان واقع است.
بعد از چند روز قراولان معسكر همایون خبر معاودت او بجانب وان رسانیدند و جمعی كه از اردوی رومیه كیفیت واقعه را چنین تقریر نمودند كه چون در محالی كه عبور رومیه واقع شد آبادانی نبود از فقدان ذخیره عسرت و تنگی در میان لشكر بحد كمال رسیده بود و طایفه ینكچری و قول پادشاهی بر سر خیمه سردار هجوم آورده گفتند كه تو خلاف قانون كرده در قائم كونی پا بولایت دشمن [466] نهادی و در تمامی اسبان لشكریانرا از بی‌قوتی قوت و توان نمانده و پادشاه قزلباش عطفه عنان كرده در آنطرف آب آماده رزم و پیكار است و با این حال نه طاقت مقاومت داریم و نه قدرت اقامت جغال اغلی بعد از مشاوره قرارداد كه بجانب وان كه نزدیكتر است رفته در آنجا طرح قشلاق اندازد و بقلاوزی احمد پاشا كوچ كرده از راه چورس و ماكو روانه شدند و چون آن راه ییلاق است و گریوه‌ها را برف گرفته بود و زحمت بسیار و مشقت بیشمار بلشكر رسیده اسب و آدم بینهایت تلف شده و در كمال بدحالی و پریشانی بوان رسیده جغال اغلی با قاپو قولی در بلده و مواضع قشلاق نموده سایر لشكریان باطراف و جوانب پراكنده شدند.
اما امراء كردستان چنانچه عادت ذمیمه ایشان است كه هر دو طرف را ملاحظه مینمایند همگی در وان بجغال اغلی بازگشت نموده آثار انقیاد بظهور میآوردند بر خرد خرده‌دان معلوم است كه سردار غفلت شعار در این آمد و رفت كاری نساخته بجز خسارت و نقصان سودی نكرد و توقف نمودن با او فوجی قلیل در قلعه وان مقتضی عقل دوراندیش نبود بمجرد اندك مسامحه كه در عالم سپاهگیری و ملاحظه صرفه كار از اینطرف بظهور آمده چند كوچ پس نشستند از نامعامله فهمی نخوت و غروری كه داشت روی در افزایش نهاده حسابی از لشكر قزلباش نگرفته در قلعه وان كه شش روزه راه تبریز است رحل اقامت انداخت.
اما عاقبت از خواب غفلت برآمده ندامت آن كشید شمه از آن در طی حكایات و وقایع احوال سال آینده مرقوم كلك شرین مقال خواهد گشت انشاء الله تعالی.

ذكر توجه رایات فیروزی آیات بصوب دار السلطنه تبریز و قشلاق نمودن در آن بلده عطربیز و سوانح بهجت فزای نشاط انگیز

چون همواره مهام سعادت فرجام دولت روز افزون بدستیاری كاركنان عالم غیب سرانجام یافته و مییابد و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی در جمیع امر بدرگاه حضرت خالق الارض و السماء و
ص: 670
واثق بوده بدینجهت همیشه بر وفق مراد و حسن اعتقاد كامیاب صورت و معنی میگردند و دفع نكابت خصمان قوی بنیاد بنیروی همت و امداد اقطاب و اوتاد كه منتظمان كارخانه عالمند با حسن وجهی روی می‌نماید.
چون خبر معاودت جغال اغلی سردار بجانب وان درجه وضوح یافت عنان عزیمت بصوب دار السلطنه تبریز معطوف داشته از دره مذكور كه محل نزول اردوی ظفر نشان بود كوچ كرده در ساعت سعد و زمان مسعود داخل شهر شد طرح قشلاق انداختند و برعایای محالی كه كوچانیده بودند در هر جا مسكن داشتند بنا بر شمول عاطفت از مال دیوان آذوقه و مایحتاج زمستان عنایت شده و چون اراده ازلی باستیصال ارامنه ایروان تعلق گرفته بود در آن زمستان خلق بی‌نهایت از آن طبقه در غربت بمرض موت گرفتار آمده بدیار عدم شتافتند و در بهار چون استقامتی در آن ملك نبود حضرت اعلی از غایت ترحم و شفقت بخلق اللّه حكم فرمودند كه جمعی از ارامنه مذكور كه از چنك اجل رهائی یافته‌اند بمأمن اصفهان شتافته چند گاه در آن ولایت آسایش نموده بفراغبال روزگار گذرانند و جمعی كثیر با خانه كوچ روانه شده در بلوكات اصفهان بایشان محل زراعت و تخم و تقاوی شفقت شد و تا دو سه هزار تومان بدین علت از مال دیوان بدیشان دادند.
امیر كونه خان حاكم ایروان در آن زمستان با مقصود سلطان حاكم نخجوان و سایر تابینان در الیجق قشلاق نمودند گنجعلی خان حاكم كرمان را بمراغه فرستادند كه قشلاق نماید و سایر امرا رخصت یافته بالكای خود رفتند كه ترتیب و تجهیز لشكر نموده در اول بهار باردوی ظفر شعار پیوندند و ریش سفیدان اویماقات را قدغن فرمودند كه هر یك تفصیل خانهای ایل و اویماق خود را كه در عراق و آذربایجانند بقلم دهند كه چون غیرت دین و مذهب است هر طبقه فراخور استعداد و حالت مردیساقی سرانجام نموده خواه ملازم باشند و خواه نباشند در اول بهار متوجه شده بموكب نصرت قرین [467] ملحق گردند و قورچیان بهرام صولت بدین خدمت مأمور گشتند و چون ایالت و دارائی و امیر الامرائی ولایت شیروان بامیر زاده اعظم كوستندیل میرزا ولد الكسندر خان نامزد شده بود كه چون بتوفیق اللّه تعالی بحیطه تسخیر درآید باو ارزانی دارند در این وقت الكسندر خان از خدمت اشرف تعهد نمود كه پسر را همراه او كرده و بشیروان فرستند كه با لشكر گرجستان به معاونت پسر بتقدیم رسانیده در این زمستان كه مددی از هیچ طرف برومیان شیروان نمیرسید آن ولایت را مسخر كرده و بدو سپارد و بدین نیكو خدمتی عیار اخلاص خود را بر محك طبع و قاد همایون ظاهر گرداند هر چند بر ضمیر منیر اشرف واضح بود كه سخنان او فروغی از صدق ندارد و مطلب اصلی آنست كه خود را بولایت خود رساند اما حضرت اعلی شاهی ظل اللهی كه رأی عالم آرایش انتظام بخش سلسله ظاهر و باطن است بنا بر استمرار قاعده فرمانروائی و مراعات سلسله ظاهر كستندیل میرزا را مورد توجهات شاهانه گردانیده برتبه بلند امیر الامرائی و لقب ارجمند خانی مفتخر و سربلند گردانیدند و چند كس را كه شایستگی عمارت داشتند برتبه عمارت سرافراز نموده در ولایت شیروان الكاء بایشان شفقت شده و روانه دار الارشاد اردبیل گردانیدند كه در آنجا ساختگی خود و لشكر كرده روی توجه بمقصد آورند و حكم معلی بصدور پیوست كه هر كس از مردم ایل و اویماقات حوالی اردبیل و ارشق و طوالش و آن حدود ملازمت كوستندیل خان و امرای شیروان اختیار نماید احدی مانع نشود و الكسندر خان را به عواطف خسروانه مستحضر گردانیده خلع فاخره گرانمایه از تاج و جیقه و كمر مرصع و سایر تشریفات لایقه مرحمت فرمودند و طهمورث پسر زاده او را در ملازمت اشرف نگه داشته سایر فرزندان و
ص: 671
مخدرات استار آن سلسله كه در اردوی معلی بودند رخصت انصراف یافته باتفاق پدر و پسر روانه آن دیار شدند و امراء كه بمرافقت و تابینی كستندیل خان مقرر گشتند بموجبی است كه مرقوم میگردد:
شاهمیر خان كه از نژاد والیان قدیم ولایت شكی است و مدتی بود كه بپایه سریر اعلی آمده بود و جبهه اخلاص بر زمین عبودیت میسود عاطفت علیاء شاهنشاهی در ازاء ظهور اخلاص و دولتخواهی در مقام احیای سلسله قدیمه شده او را بایالت و دارائی ولایت موروث شكی سربلند گردانیده باتفاق امیر الامراء مذكور روانه فرمودند.
شمسی خان قزاقلر كه با اتباع خود در قراباغ مانده در میانه رومیه رتبه پاشائی یافته بود در پای قلعه ایروان بدرگاه سدره نشان آمده اظهار ارادت و اخلاص كرد و مورد الطاف شاهانه گشته رتبه خانی یافته بود در اینوقت در سلك امرای شیروان انتظام یافت دیگری علیخان موافق كه از جماعت رومیه قراباغ بود در زمانیكه كستندیل خان از خدمت اشرف بدیدن پدر بگرجستان رفته بود علیخان مذكور در قراباغ او را ملاقات نموده انواع مدد و همراهی بظهور آورده بود او را در میان رومیه علی بیك منافق میگفته‌اند او نیز در پای قلعه ایروان بخدمت اشرف رسیده رتبه عمارت و خانی یافت و مقرر شد كه در زمره اویماق شاملو بوده من بعد او را علی خان موافق گویند او را نیز در شیروان الكاء داده باتفاق كستندیل خان فرستادند.
هر چند سابقا اشعاری باین مقدمات شده چون در اینجا مناسبتر بود از تكرار نیندیشیده دیگر باره مذكر حال ایشان گردید دیگری بیكتاش سلطان كه پسر محمد خان موصلو تركمانست و و رابطه خویشی با كستندیل خان داشت حسب الالتماس مشار الیه مرتبه عمارت و لقب سلطانی یافته در سلك امرای شیروان منظم گردید.
دیگری تیزرو سلطان مقدم و اخی سلطان جاگیر بود علیخان سلطان شمسالدینلو و پسر سردار محمود و علی سلطان ارشی و فوجی از تفنگچیان موكب همایون نیز بمرافقت او مأمور شدند و چون این جماعت را از معبر قومین اولمی آب كر كه در نزدیكی گنجه است عبور میبایست كرد از ملاحظه آسیب رومیه گنجه و شیروان مقرر شد كه ذوالفقار خان قرامانلو از اردبیل و حسین خان زیاد اغلی در ارسبار با قشون و لشكر خود تا كنار آب كه مرافقت الكسندر خان و كستندیل خان نموده ایشان را به سلامت از آب گذرانیده عود نمایند و ایشان نخست بدار الارشاد اردبیل رفته بشرف زیارت حضرت سلطان الاولیاء و مشایخ كرام قدس الله ارواحهم مشرف گشته از ارواح مقدسه آن بزرگان دین و پیش قدمان شاهراه یقین استمداد [468] همت كرده با موازی دو سه هزار كس از طوایف قزلباش كه فراهم آمده بود روی توجه بمقصد آوردند ذوالفقار خان و حسینخان حسب الفرمان واجب الاذعان ایشانرا از آب كر گذرانیده عود نمودند و كستندیل خان بامرای شیروان متوجه گرجستان پدر خود شد كه از آنجا سپاه كرج را بخود ملحق ساخته متوجه تسخیر ولایت شیروان كرده شرح احوال او و قضایا كه او را در گرجستان و شیروان روی داد در وقایع سال آینده بتوفیق و یاری حضرت آفریدگار مرقوم كلك وقایع نگار میشود.
بالجمله حضرت اعلی شاهی ظل اللهی در آن زمستان در بلده فاخره تبریز كامیاب دولت و عافیت بوده بعد از فراغ از تدبیرات مصالح ملكی و انتظام مهام لشكر كشی و لشكر آرائی و داد دهی خلایق بعیش و خرمی اوقات گرامی صرف مینمودند و مقرر شد كه جمعی از عساكر خراسان نیز در اول بهار متوجه یساق آذربایجان گشته در یورش سال آینده در موكب جاه و جلال بوده باشند و جغال اغلی چون در این
ص: 672
آمد و رفت كاری نساخته بود و دروغی چند بیفروغ بپادشاه روم غرض نموده بخاطر آورد كه شاید بگفتگوی صلح و صلاح كاری بسازد.
سلیمان بیك محمودی حاكم خوشاب را كه بپایه سریر اعلی آمده رتبه خانی یافته بود وسیله ساخت كه كتابات باعتماد الدوله حاتم بیك وزیر و اركان دولت قاهره نوشت كه همان مصالحه سابق از طرفین ملحوظ بوده حضرت اعلی شاهی ظل اللهی روی توجه بجانب عراق آورند و از اموری كه از هر دو طرف صدور یافته اغماض شود كه این خود امری بود دور از كار و آرزوئی خارج از دایره عقل و اختیار جمعی از كوته خردان پست همت بنا بر آسودگی خاطر و فراغت طلبی گفتگوی صلح بدین طریق مینمودند كه دار السلطنه تبریز و محالی كه درین طرف آب ارس واقع است و بحیطه تصرف درآمده بتصرف قزلباش گذاشته مضایقه ننمایند و محال آنطرف آب از ایشان بوده از جانب قزلباش تعرضی بدان نرود و فاصله بین الجانبین رودخانه ارس باشد هیهات هیهات:
مصراع
فكر جانان دیگر و سودای عاشق دیگر است
همت بلند شاهی و تهمت ارجمند پادشاهی مصروف بر آنست كه كل ممالك و بلاد قلمرو شاه جنت مكان علیین آشیان كه در حین مصالحه آن حضرت با سلطان سلیمان خواندگار روم داخل سنور قزلباش بوده بدستور بحیطه تسخیر و تصرف درآورده نیم ذرع از زمین دایر و بایر متعلقه بشاه جنت مكان در تصرف دیگران نگذارند و تا ممكن و مقدور است بر سر آن تلاش نماید و جواب كتابات بدینطریق نوشته شد.
اما آن مقدمات كه مسطور گشت جمعی هرزه درایان بیهده گویا ملازم سلیمان بیك بزبانی گفتگو مینمودند و جغال اغلی كه هنوز از باده نخوت و بزرگی سرگرم بود دیگر باره سلیمان بیك را تكلیف كرد كه یك مرتبه دیگر كس فرستاده تذكار مقدمه سابق نماید در این مرتبه جواب صریح نوشته شد كه در خدمت اشرف احدی از مقربان و مخصوصان بساط قرب و عزت را جرأت اظهار این حكایت نیست ارباب خرد از این گفتگوها استدلال مینمودند كه جغال اغلی باصابت رأی و حسن تدبیر شهرت كاذب كرده بوده و او را اصلا از خرد بهره نیست چه هر گاه پادشاه ذیجاهی با كمال خردمندی و فطرت عالی بطلب ملك موروث برخاسته كمر همت بحصول این مطلب علیا چست بسته باشد این گونه مقدمات بمیان آوردن لعب كودكان و شیوه ناخردمندان است.
القصه چون اراده و تقدیر ملك قدیر نوعی دیگر بود اثری بدین مراسله و آمد و رفت مترتب نشده و از جانبین تمشیت این مهام حواله بمشیت الهی شد كه از نهانخانه غیب چه صورت روی نماید و قلم تقدیر حضرت حی قدیر بچه كیفیت چهره مقصود گشاید.

ذكر بدست درآمدن قلعه زمینداور گرمسیر قندهار كه در این سال باراده و تقدیر قادر مختار جل ذكره بوقوع پیوست‌

از سوانح این سال مبارك فال بدست درآمدن قلعه بست است شرح این سرگذشت آنكه
ص: 673
قبل از این رقم نگارش یافته كه میرزایان [469] قندهار اولاد سلطانحسین میرزا ولد بهرام میرزا كه مدتی در آن عرصه دلگشا كامروای دولت بودند از بی‌سعادتی و ادبار رو از دولت تافته بواسطه توهم آسیب لشكر اوزبك برفتن هندوستان راغب گشته حسب الاشاره پادشاه والا جاه جلال الدین محمد اكبر پادشاه فرمانفرمای آن دیار قندهار را بشاهی بیك خان جغتای سپرده خود بخدمت آن حضرت پیوستند و تا غایت از اینجانب بنا بر رابطه الفت و دوستی كه همیشه فیمابین سلسله علیه صفویه و دودمان والا مكان تیموری به تخصیص خانواده رفیعه بابری مستحكم بود متعرض آن ولایت كه ملك موروث یك صد ساله این دودمان است نشدند.
در سالی كه رایات منصوره از سفر بلخ مراجعت نموده متوجه عراق بود میرزین- العابدین نبیره میر عبدالحسین كه در گرمسیر قندهار رتبه بزرگی داشت از اطوار ناهنجار و سلوك ناهموار جاگیرداران آن دیار بتنگ آمده ترك مقام قدیمی كرده فرزندان و متعلقان را گذاشته التجاء بسایه معدلت و الطاف شاهانه آورده در دار السلطنه هرات شرف زمین بوسی دریافت و حضرت اعلی او را بحسینخان امیر الامرای خراسان سفارش نموده در ولایت فراه مسكن گزید شاهی بیك خان حاكم قندهار بدین جهت خانه كوچ و دو پسر سید مذكور را بقلعه قندهار برده بضامن داد و تا ده سال در قلعه نگاهداشته رخصت آمدن نداد و او از جانب فرزندان خود مشوش خاطر بود خسرو بیك غلام حسینخانرا كه بجهت ضبط باج شوارع در فراه بود وسوسه كرده او را بگرفتن زمین داور و گرفتن قلعه بست ترغیب نمود و جمعی از ملازمان قدیمی سلسله میر عبدالحی كه در زمین داور بودند باو اعلام نمودند كه حسن بیك و حسین بیك ولدان خانم بهادر مغل كه حارسان قلعه بست‌اند در كمال غفلت اند اگر با جمعی متوجه اینطرف گردند قلعه بدست درمیآید.
این معنی محرك آن داعیه شده خسرو بیك را بیشتر از پیشتر اغوا نمود و او از جهالت و خود رائی كه آنرا شجاعت نام نهاده بی‌امر و اشاره حسینخان با جمعی از تابینان و اتباع خود به اتفاق میر زین العابدین بدان صوب در حركت آمد و چهل فرسخ راه را طی نموده شبی بدر قلعه رسیده حارسان را در خواب غفلت یافت نردبان بر دیوار حصار گذاشته بقلعه درآمدند.
اهل قلعه خبردار شده با قزلباش جنگ در پیوستند حسین بیك كشته گشته حسن بیك خود را از قلعه انداخته راه فرار پیش گرفت و قلعه بست كه از قلاع مشهوره قدیمه و در آغاز دولت ملوك غزنویه محل نزول امیر ناصر الدین سبكتكین بود بآسانی بتصرف خسرو بیك درآمد و چون پرتو شعور شاهی بیك خان برین خبر تافت امرای تابین خود را مثل زله خان حاكم قلات و اروس بهادر حاكم زمین داور و جمعی از جاگیرداران آن حدود و لشكر قندهار را با فیلان جنگی و اسباب قلعه‌گیری بر سر قلعه بست فرستاد و حسینخان امیر الامرای خراسان از استماع رفتن خسرو بیك و خودسری و خودرائی او برآشفته اراده نمود كه او را از این حركت ناهنجار منع و زجر نماید و چون مخالف رضای اشرف اعلی است قلعه را بدستور بمنسوبان حضرت پادشاه والا جاه سپارد درین اندیشه بود كه خبر لشكر فرستادن شاهی بیك خان بر سر خسرو بیك بهرات رسید.
حسینخان از ورود این خبر آشفته‌تر گشت زیرا كه مترصد آن بود كه شاهی بیك خان كس نزد او فرستاده استعلام نماید و تدارك این قضیه را برأی دوستانه او منوط و مربوط گرداند و او از غرور جاه عالم آرای عباسی 43
ص: 674
و جلال مقید بانها و اعلام امیر الامرای مزبور نگشته لشكر فرستاد حسینخان را غیرت و حمیت قزلباشی از آن اراده منصرف ساخته در مقام معاونت خسرو بیك درآمد و جمعی از غازیان شاملو و میران اویماق را باتفاق ملك شاه سیستانی كه در هرات بود روانه آنصوب نموده باسمعیل‌خان آلپلو حاكم فراه نیز اعلام كرد كه با لشكر خود رفاقت كرده بمعاونت ایشان كمر بندد و این گروه از فراه ایلغار نموده صبحی از آب هیرمند سر راه بر فوج قزلباش گیرند پیش آمدند با آنكه هنوز زیاده از سیصد نفر از آب نگذشته بودند و لشكر كارآمدنی چغتای پنجهزار متجاوز بود كه بیكدیگر ملاقی شده جنگ در پیوست در حمله اول بنیروی دولت و یمن اقبال بیزوال شكست بر لشكر چغتای افتاده زله خان با جمعی كثیر از بهادران دستگیر گشته اروس بهادر بقتل رسید و زیاده از پانصد نفر در معركه بر خاك هلاك افتاده طعمه حسام خون آشام دلیران بهرام [470] انتقام گردیدند و جنود قزلباش بفتح و ظفر اختصاص یافته قلعه را بمحمد زمان سلطان شاملو كه از ملازمان مظفر حسین میرزا بود و مدتی بود از هندوستان عود نموده در ملازمت حسینخان میبود چون از اوضاع آن ولایت خبردار بود سپرده آذوقه و یراق قلعه‌داری سرانجام نموده عود كردند.
بعد از معاودت جنود قزلباش شاهی بیك خان در همان ایام خود با لشكر آراسته و فیلان پیراسته و اسباب قلعه‌گیری بر سر قلعه بست آمد و چون بپای قلعه رسید از كمال غرور و خشمناكی اراده نمود كه یورش بقلعه انداخته جبرا قهرا مسخر گرداند و فیل نامی كه معظم اقبال او بود بر دروازه قلعه رانده لشكریان از اطراف و جوانب هجوم نمودند در اثنای جنگ و جدال با دلیجی از قلعه انداختند در حینی كه آن عربده جوی كوه پیكر خرطوم ثعبان مثال بلند ساخته با در و دیوار در عربده بود گلوله بادلیج بر دهان او خورده حلقوم را از یكدیگر دریده كارگر آمد و فیل غلطیده از پای درآمد از افتادن فیل لشكریان را دست از كار رفته پای اهتمامشان سست گردید و بسیاری از بهادران جنگی بزخم تفنگ ناچیز شدند شاهی بیك خان درین یورش كاری نساخت و دست قدرت خود را از دامن مقصود كوتاه دیده بجز بازگشتن چاره نیافت و قطع تعلق از آن ولایت كرده بجانب قندهار بازگشت و ولایت گرمسیر بتصرف اولیای دولت قاهره قرار گرفته سادات و رعایا متوجه زراعت و آبادانی شدند حسینخان حقایق اینحال را بپایه سریر اعلی عرض نموده زله خان را بخدمت اشرف فرستاد حضرت اعلی شاهی ظل اللهی را وقوع این قضایا كه باقتضای قضا بی‌اختیار روی داده بود در موقع قبول درنیامد زیرا كه اگر از اینطرف الفت و دوستی منظور نبوده باشد چرا این اهتمام در تسخیر قندهار بظهور نیامد كه خود را آلوده قلعه بست سازند علی ای حال چون در آذربایجان مشاغل عظیمه در پیش بود زله خانرا بعلیقلی خان شاملو حاكم ری سپردند كه در ری نگاهدارند كه بعد از فراغ از مشاغل آذربایجان او را با دیگر گرفتاران قرین اعزاز و احترام روانه دیار خود سازند.
در اواخر این سال معزا ابراهیما شیرازی كه مستوفی الممالك شده بود و كما ینبغی از عهده این امر خطیر بیرون نتوانست آمد از بی‌پروائی و مستی باده هوش ربای منصب در محاسبات گیلان خبطی
ص: 675
چند زده مبلغهای كلی بسهو و نسیان از مال دیوان فرو گذاشت كرده بود كه میرزای عالمیان وزیر آن ملك خود بمقر آمده عرض كرد و ذره از بیشعوری او بر پیشگاه ضمیر اقدس پرتو شعور انداخت او را عزل فرموده در اول سال ئیلان ئیل اربع عشر و الف آن منصب عالی بمیرزا قواما ولد میرزا حسن كفرانی اصفهانی كه اباعن جد از اكابر و اهالی آندیار است و در این هنگام وزیر هرات بود تفویض یافت و او كسب علم سیاق از آقا شاه علی دولت آبادی مستوفی سابق كه استاد المحاسبین بود نموده در آن فن شریف كمال مهارت دارد.
ص: 676

وقایع سال میمنت مآل ئیلان ئیل تركی مطابق سنه اربع عشر و الف كه سال نوزدهم جلوس سعادت مأنوس همایون شاهی ظل اللهی است‌

اشاره

نوروز عشرت افروز اینسال میمنت منوال در روز دوشنبه غره شهر ذی القعدة الحرام سنه اربع عشر و الف اتفاق افتاد یعنی نیر اعظم و عطیه بخش عالم كه اهتزاز نسایم ریاض جهان و طراوت عالم جان از فیض تربیت اوست بمنزل شرف انتقال نموده بیمن حكمت كامله مبدع جهان آرا فسحت سرای جهان و گلشن احوال جهانیان از فیض بهار و لطافت ازهار طراوت تازه و نزهت بی‌اندازه یافت حضرت اعلی شاهی ظل اللهی در دار السلطنه تبریز آنروز طرب انگیز را بفرخی و فرخندگی گذرانیده بلوازم جشن و سور و مراسم شادمانی و سرور اقدام فرموده بمراحم خسروانه بهجت افزای خلایق بودند و امرای نامدار و صدور عالیمقدار و وزراء و مقربان بارگاه فلك مدار و اعیان سپاه ظفر شعار كه در آنوقت در موكب نصرت قرین بودند هر یك علی قدر مراتبهم پیشكشهای نوروزی خود و امراء و حكام [471] سرحدهای ممالك از نظر اقدس گذرانیده بنوازشات ارجمند سرافرازی یافتند در همین روز فیروز ملازمان امیر كونه خان قاجار كه بحسب فرمان در النجق نخچوان اقامت داشت آمده خبر جنگ او را با محمد تكلو سنجق رومی و انهزام یافتن او از عساكر منصوره رسانیده از جمله غنایم و اخترمهای مخالفان چند رأس اسب و چند قبضه تفنگ كه لایق سركار اشرف بود بنظر اقدس گذرانیدند شرح این سانحه آنكه محمد تكلو خود را از شجعان روزگار میشمارد از جانب سردار رتبه امارت یافته با فوجی از ابطال رجال ایروان و كوكجه و آن حدود آمده بود كه با جنود قزلباش كه در آن حدود توقف نموده باشد مقاومت نموده دستبردهای نمایان نماید و در آن حدود منتهز فرصت بود
در خلال این احوال از جنود رومیه قجر پاشا و مصطفی پاشا با گروه انبوه و میران اكراد از وان بعزم بر همزدن امیر كونه خان اراده آمدن نخچوان نموده بودند امیر كونه خان از ورود این خبر با گروهی از طایفه غازیان جلادت اثر قاجار و امرای تابین و جمعی كه بكومك او تعیین شده بودند تا كنار آب ارس رفته بود پاشایان مذكور از دلیری و پای جلادت پیش نهادن امیر كونه خان خوفناك گشته جرأت پیش آمدن نكردند و فسخ آن عزیمت نموده بازگشته بودند و امیر كونه خان خاطر از ممر مخالفان جمع كرده و عنان بصوب مراجعت تافت.
محمد تكلو از رفتن امیر كونه خان بكنار آب خبر یافته بخیال آنكه بحدود النجق آمده تاخت و غارت و دستبردی نماید با فوجی از ابطال رجال و گروه لوند و مردم طاغی یاغی تا حدود نخچوان آمد امیر كونه خان اكثر مردم خود را كه احمال و اثقال همراه داشته‌اند پیش انداخته خود متعاقب با معدودی میآمده و چون میدانست كه محمد تكلو در این حوالی میگردد و همواره در كمین مكر و
ص: 677
خدعه است چند كس را برسم خبرگیری بر سمت ایروان فرستاده بود كه مبادا غافل سر راهی بغازیان گیرد ایشان بچند نفر از قراولان دچار شده چون اندك مردمی بوده‌اند با آنكه در آئین سپاهگیری خبرگیران را تا ضرورت نشود رخصت محاربه نیست راكب جهل و غرور گشته برایشان تاخته در هم آویخته‌اند و آن جماعت با فارسان مضمار جهالت و نادانی بحیله و روباه بازی جنگی كرده لحظه ایشان را بخود مشغول كرده‌اند تا آنكه سیاهی لشكر از بسو نمایان شده آن دلاوران معركه نبرد را در میان گرفته فیمابین جنگ عظیم در پیوست گروهی از آن مردم در آن معركه ضایع شدند و چند نفری جنگ- كنان زخمدار و ناتوان بیرون رفته خود را بامیر كونه خان رسانیده حقیقت حال اخبار نمودند و همان لحظه طلیعه لشكر مخالف نیز نمایان میشود.
امیر كونه خان با آنكه استعداد جنگ نداشته و اكثر مردم او پیشتر رفته بودند چنانچه اسبان سواری و كوتلهای او را برده بودند جز محاربه نمودن لایق نام و ناموس خود ندانسته با فوجی قلیل كه همراه داشت قدم بمعركه كارزار نهاد فیما بین جنگ در پیوست و محمد تكلو با گروه انبوه جلو ریز بمعركه ستیز رسیده بیك حمله چرخچیان جنود قزلباش را شكست داد.
امیر كونه خان مشاهده آن حال نموده توكل بر عنایت قادر ذوالجلال كرده خود با امرای رفیق و مردمی كه بر سر داشت عنان یكران بمحاربه اعدا انعطاف داده فیما بین نیران قتال و جدال اشتعال یافت و گروه مخالف آثار اقتدار ظاهر ساخته بسیاری از دلاوران لشكر قزلباش را زخمدار كردند چنانچه مقصود سلطان كنگرلو زخم یافت و بر اسب سواری امیر كونه خان چند زخم رسید و علی هذا- القیاس نزدیك بآن شده بود كه چشم زخمی رسد از مؤبدات اقبال روزافزون شاهی ظل اللهی كه همیشه قرین حال منتسبان این سلسله ابد توأمان است چند نفر از ملازمان امیر كونه خان كه پیشتر روانه النجق شده بودند از دیر آمدن خان متزلزل خاطر گشته بملاحظه آداب نوكری بازگردیده‌اند و خبر رفتن او بر سمت ایروان شنیده طریق خدمت سپرده بسرعت برق و باد خود را در هنگام گرمی معركه قتال بآقای خود رسانیده‌اند از آن جمله جلوداری كه اسب كوتل همراه داشته در وقتی كه اسب سواری خان از شدت زخمها و بسیاری تك و دو از كار مانده بود رسیده و امیر كونه خان این لطیفه غیبی را از امارات فتح و علامات ظفر دانسته بر جنیبت آسوده سوار شده با فوجی كه در آنوقت حاضر بودند بر صف اعدا تاخته و آثار غلبه ظاهر ساخته [472] مخالفان از آن جرأت غالبانه و حمله دلیرانه رسیدن كومك تفرس نموده تاب مقاومت نیاورده شكست یافته روی بوادی هزیمت نهادند و جنود قزلباش تعاقب نموده اكثر آن مدبران طعمه شمشیر آبدار و برخی اسیر و گرفتار گردیدند و محمد تكلو شكسته و مخذول بیرون رفت و غنایم موفور بدست سپاه منصور درآمده كامیاب ظفر و اقبال عنان بصوب النجق انعطاف دادند و این جنگ معظم محارباتی بود كه امیر كونه خان را در آن اوقات با مخالفان دست داده مردانگیها ازو بظهور رسیده در میانه دوست و دشمن بلند آوازه گشت.

شرح آمدن رومیه و اكراد بجانب خوی و مرند و توجه رایات منصوره بدفع شر ایشان و قضایای سانحه آن اوان‌

از قضایا كه در اوایل این سال روی داد آمدن جنود رومیه و اكراد است بخوی و حدود مرند.
ص: 678
شرح این سانحه آنكه جغال اغلی سردار سنجق بیكیان اكراد را با جمعی رومیه بتاخت و غارت خوی و مرند مأمور ساخته مصطفی پاشا را باشلیق ایشان كرده روانه نمود و مصطفی پاشا از ایلغار حضرت اعلی شاهی ظل اللهی كه در خطه عطربیز تبریز اقامت داشتند و از آنجا تا مرند كه سه مرحله است یك شبه ایلغار آن حضرت است اندیشه نموده خود در خوی توقف اقامت كرده امرای محمودی و سایر اكراد را كه مقدم ایشان سلیمان بیك محمودی حاكم خوشاب بود بمرند فرستاد و جمشید سلطان دنبلی حاكم مرند از آمدن مخالفان آگاه گشته حقیقت بخدمت اشرف عرض نمود و حضرت اعلی همان لحظه كه خبر رسید اللّه قلی بیك قورچی باشی قاجار را با فوجی از قورچیان ظفر بمدافعه آن گروه فرستادند و آن طایفه در كمال خوف و بیم بمواضع مرند رسیده و دو سه محل را تاخت كرده دواب و اغنام آن محال را رانده چند نفر از رعایا را اسیر نموده فی الفور بازگشتند.
جمشید سلطان چون از این معنی آگاه شد مدافعه ایشان را سهل و آسان شمرده مقید برسیدن كومك نشد و با سیصد نفر از مردم خود تا قریب شش فرسخ تعاقب ایشان نمود و چون بسیاهی غارت رسید غارتگران دست از غنایم و اسیران بازداشته رفتند جمشید سلطان از مسلك حزم و دور اندیشی كه جزو اعظم سپاهیگری است دور افتاده فرار نمودن آن گروه را حمل بر ضعف و زبونی كرده از غایت جهالت و بیباكی كه جوانان عصر كه هنوز سیلی روزگار نخورده‌اند آنرا تهور و شجاعت نام نهاده‌اند دلیری كرده تا سه فرسخ دیگر بعزم گوشمال آن گروه تك و دو نموده مصطفی پاشا و سلیمان بیك كه با جمعی كثیر در آن حدود ایستاده منتظر مردم پراكنده خود بودند از آمدن جمشید سلطان با آن مایه مردم واقف گشته روی بمحاربه او آوردند و او نیز با وجود كمی لشكر بی‌آداب بجنك مبادرت نموده بیكبار خبردار میشود كه مخالفان اطراف و جوانب او را گرفته‌اند اندكی از غفلت و بیهوشی بهوش آمده چاره بجز فرار نمییابد بزور بازوی شجاعت و مردانگی خود را از آن مهلكه بیرون انداخته راه فرار پیمودن گرفت و مخالفان برادر او را دستگیر نمودند و جمعی از مردم او در آن قضیه مقتول و گرفتار گردیدند و او با بقیة السیف شكسته و پریشان حال بمرند رسیده در حین ورود قورچی باشی وارد گشته قورچی باشی با او بزبان عتاب خطاب كرده چون فایده بر آن مترتب نبود بازگشته بخدمت اشرف آمد در این اثناء در هنگامی كه حضرت اعلی شاهی ظل اللهی در میدان صاحب آباد بچوگان بازی مشغول بودند ملازم امیر كونه خان آمده عریضه او را با مكتوبی كه یكی از دوستان باو نوشته بود رسانید مشعر بر آنكه قجر پاشا و مصطفی پاشا كه قبل از این اراده نموده بودند كه بر سر امیر كونه خان روند و در آنوقت صورت نبست در این وقت آن عزیمت را تصمیم داده روانه‌اند و حال قریب بكنار آب رسیده‌اند بخاطر انور خطور نمود كه از تبریز ایلغار نموده از عقب آن لشكر درآیند و از پیش امیر كونه خان و از پس عساكر منصوره موكب همایون ایشانرا در میان گرفته سزای آن قوم در كنارشان نهند و فی الواقع اگر این خبر صحت میداشت [473] دستبرد عجیبی بود حضرت اعلی اعتماد بر مضمون عریضه و مكتوب كرده چون در عالم سپاهیگری در اینگونه عزیمتها تأخیر موجب ندامت و سوء تدبیر است همان شب پای عزیمت در ركاب سعادت آورده بسرعت برق و باد روانه مقصد شدند و چون بقصبه طسوج و حوالی سلماس رسیدند خبر آمد كه پاشایان از وان بیرون آمده چون یك مرحله طی كردند از ایلغار حضرت اعلی و طایفه قزلباش كه در ركاب اشرف‌اند اندیشه كرده مصلحت ندیدند كه از وان و معسكر سردار این مقدار دور شوند فسخ آن عزیمت كرده از یك منزلی بازگشتند.
چون عساكر منصووره از تبریز بیرون آمده مستعد یورشی بودند بسركردگی قورچی باشی
ص: 679
بتاخت ولایت الباق كه حاكم آن از سنجق رومیه بود فرستاده خود بنفس نفیس در آن حدود چند روز بنشاط شكار پرداخته بمقر دولت بازگشتند و عساكر ظفر مآل از قلل جبال صعب المسالك كه دو ماه از نوروز گذشته از كثرت برف وهم و خیال را عبور بر آن محال مینمود بنیروی اقبال گذشته الباق را تاخت نموده غنایم موفور بدست آوردند و تا یكهزار نفر از نساء و صبیان كفره نصرانیه كه با جنود مسلمین و غازیان نصرت قرین بمحاربه پیش آمده حرق ذمه نموده حربی شده بودند و اسرایشان شرعا بسرحد جواز رسیده بود اسیر كرده مظفر و منصور با غنایم موفور مراجعت نموده بموكب همایون پیوستند.

ذكر قضایای گرجستان و شیروان و محاربه كستندیل خان با رومیان و ظفر یافتن به نیروی اقبال شاهنشاه زمان‌

در طی قضایای سال گذشته مرقوم كلك بدایع نگار گردید كه ایالت و دارائی ولایت شیروان نامزد كستندیل خان شده او را با جمعی از امراء و عساكر كه در مرافقت الكسندر خان روانه گرجستان فرمودند كه از آنجا بتوفیق الله تعالی بنوعی كه تمهید یافته بر سر شیروان روند هر چند كستندیل خان حرف رفتن شیروان بمیان میآورد پدرش تغافل ورزید بلیت و لعل میگذرانید و اصلا متوجه سرانجام كار پسر نمیشد و گرگین میرزا نام پسری داشت كه ولیعهد پدر بود و او اصلا راضی نمیشد كه كستندیل خان را با آنكه بشرف اسلام مشرف است در قرب جوار او اقتداری بهمرسد و مانع پدر بود تا آنكه مساهله و اهمال از حد اعتدال گذرانید و امرای قزلباش را طاقت توقف نمانده از معاونت مأیوس شدند و چنین معلوم ایشان شد كه الكسندر خان و گرگین میرزا منتظرند كه فیصل مهام جنود قزلباش و سردار روم در این سال چه صورت خواهد یافت و غلبه از كدام طرف خواهد بود بمقتضای وقت عمل نمایند قزلباشیه بیتابی آغاز نهادند.
روزی كستندیل میرزا با امرای قزلباش از اردوی خود سوار شده بمنزل پدر آمده برادر را نیز طلب نموده در باب توجه شیروان سخنان بر زبان آورده درشتی آغاز نهاد و هر چند از این مقوله گفتگو كرد الكسندر خان عذری چند میگفت و او را در مجمع گرجیان گذاشته بخلوتخانه خود رفت و گرگین میرزا نیز بشیوه پدر عمل نموده روی بمنزل خود آورده كستندیل خان را از این طرز سلوك و تغافل طاقت طاق شده از عقب برادر شتافت و باو رسیده بزبان گرجی سخنان درشت بر زبان آورد و او توقف نموده بجواب گفتگوی برادر زبان گشود كستندیل خان باو نزدیك شده شمشیر خون ریز از نیام انتقام برآورده بر او زد و بطرفة العین باتمام كارش پرداخت و از آنجا بازگشته بخلوتخانه پدر رفت از امراء شاهمیر خان و علیخان موافق همراه او بخلوتخانه درآمده بیكتاش سلطان موصلو تركمان با جمعی قزلباشیه در بیرون توقف نمودند و او با پدر بزبان گرجی مكالمه آغاز نهادند پدر با او زبان سفاهت و دشنام گشاد.
در این اثنا از قضیه گرگین میرزا خبر یافت فریاد برآورده باز نادران گرجی اشاره قتل امراء قزلباش نموده و علیخان موافق شمشیری بر او انداخته شاهمیر خان باتمام كارش پرداخت و دو سه
ص: 680
نفر از نادر نیز كه بمعاونت الكسندر خان شمشیر كشیده بودند از همان شربت چشیدند و جنود قزلباش بر سر كستندیل خان و امراء جمعیت نمودند از نادران گرجی دیدند كه الكسندر خان و گرگین میرزا هر دو كشته گشته‌اند و چهارصد پانصد نفر گرجی كه در آن وقت [474] حاضر بودند از عهده كستندیل خان و امراء بیرون نمیتوانستند آمد جز اطاعت و انقیاد چاره نیافته همگی سر بر خط فرمان كستندیل خان نهادند و او خزاین و دفاین پدر و برادر را متصرف گشته در گرجستان فرمانروای مستقل گشت و لشكریان را علوفه و مرسوم داده سرانجام یورش شیروان نموده با جنود قزلباش و گرجی كه قریب ده هزار نفر بودند روانه شیروان شد و این سانحه حیرت بخش عبرت افزا در اوایل این سال وقوع یافت چون كستندیل خان قدم بولایت شیروان نهاد اكثر اهالی و اعیان اطاعت فرمان قضا جریان كرده مطیع و منقاد كستندیل خان شدند.
شاهمیر خان حاكم شكی و بعضی امراء كه مقدمة الجیش بودند در حدود قبله با محمد امین پاشا حاكم آنجا جنگ كرده او را شكست دادند محمد امین پاشا با جمعی از رومیه بقتل رسید و بقیة السیف بقلعه درآمده بلوازم قلعه‌داری مشغول شدند جیوش منصوره بپای قلعه آمده قلعه قبله را محاصره كرده نردبانها و اسباب قلعه‌گیری ترتیب دادند و چون خبر آمدن كستندیل خان و امراء بمحمود پاشا ولد جغال اغلی بیگلربیگی شیروان رسید عساكر رومیه را كه در اطراف و جوانب بودند بشماخی جمع كرده با توپ و عرابه و استعداد جنگ از شماخی بیرون آمد كستندیل خان جمعی را بر سر قلعه قبله گذاشته با بقیه سپاه عنان بمحاربه اعدا تاخت و در كنار رودخانه آقسو تلاقی فریقین دست داده فیمابین آتش حرب و قتال اشتعال یافت.
رومیان در اول حال قزلباش را وقعی ننهاده اسب جلادت پیش راندند و بفوج چرخچی و لرده دست راست و دست چپ زور آورده به تیپ رسانیدند و نزدیك بآن رسید كه بافواج قاهره چشم زخمی رسد جنود قزلباش تكیه بر الطاف الهی و نیروی دولت شاهی نموده با لشكر قول كمیت شجاعت و دلاوری در میدان كارزار بجولان درآورده دلیرانه بر صف اعدا تاختند و امراء و لشكریان دست راست و دست چپ نیز كه راه انهزام پیموده بودند عطفه عنان نموده بطرفة العینی سلك جمعیت آن گروه را متفرق و پریشان ساختند و شكست بمخالفان افتاده محمود پاشا پسر جغال اغلی پریشان و بدحال عنان از معركه تافته رو بهزیمت نهاد و جنود ظفر ورود تعاقب آن گروه كرده خلقی نامحدود از جنود رومیه بر خاك هلاك انداختند چنین اتفاق افتاده بود كه محمود پاشا در پیش كستندیل خان افتاده و او بفراست دریافته كه محمود پاشا است و نزدیك بآن رسیده بوده كه نوك سنان بدرع و خفتان او رساند در اثنای گیر و دار بزخم تیری مجروح گشته خود از آسیب زخم از تك و دو بازمانده بود تیز رو سلطان مقدم نیز مقداری مسافت بتعاقب او طی كرد و چون گرفتاری او در لوح قضا بقلم تقدیر تحریر نیافته بوده و قزلباشیه مشاهده نمودند كه كستندیل خان زخمی شده عنان از تعاقب گریختگان كشیده بجمع غنایم مشغول گشتند و محمود پاشا جان بسلامت از معركه بیرون برده با بقیة السیف بقلعه شماخی درآمده اسباب قلعه‌داری مرتب ساخت و باستحكام بروج و باره پرداخت و جمعی كه بمحاصره قلعه قبله مانده بودند توقف نكرده در اثنای انهزام رومیه بمعركه رسیدند و تا موازی دو هزار نفر از رومیه در این محاربه مقتول شدند و مستحفظان قلعه قبله از انهزام جنود رومی و غلبه لشكر قزلباش خبر یافته قلعه را خالی كرده راه فرار پیمودند و همچنین كوتوالان سایر قلاع دست از محارست آنها كشیده بشماخی جمع شدند و سوای قلعه شماخی و بادكوبه و در بند قلعه دیگر در تصرف رومیان نماند و
ص: 681
كستندیل خان بنوعی كه در خدمت اشرف تمهید یافته بود جهت امراء محل بمحل الكاء تعیین نموده جمیع اهالی و اعیان شیروان مطیع و منقاد گشتند و حقایق حالات گرجستان و شیروان را چنانچه گذشت مصحوب مسرعان بپایه سریر اعلی عرض نموده در دار السلطنه تبریز نقاره‌های شادمانی بنوازش درآوردند و متعاقب ملازمان او آمده سرهای قتیلان و دوازده آلای كه عبارت از رایت است و چند نفر زنده بدرگاه متعلی آوردند و حسب الامر اشرف غلامان گرجی و چركس استقبال نموده سرهای مقتولان و گرفتاران و رایات مذكور را در میدان صاحب آباد بنظر اشرف درآوردند و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی از عواطف خسروانه جایزه و جلد وی فتح و تشریفات فاخره از تاج مرصع و كمر خنجر مرصع و شمشیر مرصع و اسب تازی نژاد با زین و لگام مرصع [475] و دیگر تشریفات لایقه جهت او و امراء رفیق فرستادند و كستندیل خان چند روزی بجهة معالجه زخم توقف نموده بعد از آنكه جراحت فی الجمله التیام یافت بر سر شماخی آمده بمحاصره قلعه پرداخت و چون اسباب قلعه‌گیری آماده نداشت یراق توپریزی و سرب و باروط و چند نفر توپچی از درگاه معلی طلب داشت و از درگاه والا ابو تراب بیك توپچی را با عمله او و آنچه محتاج الیه آن كار بود فرستاده شد مآل حال او عنقریب رقم پذیر كلك ظهور خواهد شد.

ذكر قلعه ساختن در دار السلطنه تبریز و توجه رایات خورشید اشراق بقصد زیارت سلطان مشایخ آفاق شیخ صفی الدین اسحق قدس سره‌

بر ضمایر هوشمندان انجمن معنی و معنی آرایان صحایف هوشمندی پوشیده نماند كه در آئین سلاطین روم و فرمانروایان آن مرز و بوم ملك داری را بترتیب قلاع و تعمیر حصارهای سپهر ارتفاع منوط و مربوط گردانیده‌اند و در جمیع شهرها و قصبات و ولایات كه بحوزه تصرف و تسخیر ایشان درآمده قلعه ترتیب داده حارس و دژدار بقاعده و قانونی كه در سلسله عثمانی متعارفست تعیین نموده استحكام میدهند و در میان آن طایفه جزو اعظم ملك گیری و مملكت داری ترتیب قلعه است و محلی تا قلعه نداشته باشد آنرا از محروسه خود نمی‌شمارند و در حینی كه قلعه تبریز مسخر اولیای دولت قاهره گشت رای جهان آرای حضرت اعلی شاهی ظل اللهی اقتضا فرمود كه چون در زمان شاه جنت مكان علیین آشیان در تبریز قلعه نبوده و قلعه را كه رومیان ترتیب داده در آنجا عمارات عالیه ساخته بودند قلع و قمع نمایند كه آثار ابنیه رومیه در آن شهر باقی نماند بنابر آن اثری از آثار آن نگذاشتند.
در این اوقات چنین معلوم شد كه در میانه رومیان و اكراد مذكور میگردد كه اگر طبقه قزلباش را در این دیار علاقه میبود قلعه تبریز را خراب نمیكردند و معموره چنین را ویران نمیساختند و مقصود از این حركت جز قلع و قمع و ویرانی نیست و خراب كردن ایروان و نخچوان و فرستادن رعایای آنجا بولایت عراق دلالت بر صدق این مقال مینماید و از ظهور این حال و گفتگوی ارباب ضلال تزلزل باحوال سكنه آن ملك راه یافته خاطر اهل تبریز اطمینان تام نمییافت بر این مقدمه رأی عقده گشای اشرف كه مفتاح احوال سعادت و مقالید كنوز دولتست اقتضای آن كرد كه بمصلحت جمهور
ص: 682
قلعه تبریز را مجددا تعمیر نموده استحكام دهند كه هم موجب فسخ عقیده ارباب خلاف و هم باعث اطمینان و ائتلاف مردم شهر تبریز و نواحی گردد منجمان دقیقه شناس ساعتی سعد جهة بنای قلعه تعیین كردند و روز بیست و هشتم شهر ذی الحجة الحرام مطابق اربع عشر و الف حضرت اعلی بنفس نفیس متوجه آن كار شگرف گشته طول و عرض قلعه و بلندی و پهنای جدار را قرار داده چهار دروازه تعیین فرمودند و اطراف اربعه آنرا بذراع درآورده بر امراء و اعیان سپاه و غلامان و قورچیان و سایر عساكر ظفر شعار و مردم شهر و نواحی قسمت نمودند فرمانبران فرمانده گشته شروع در كار كردند و اراده خاطر اشرف بدان متعلق گشت كه تا اتمام قلعه بدار الارشاد اردبیل رفته بشرف زیارت روضه حضرت سلطان اولالیاء و مشایخ عظام و اجداد عالیمقام فردوس احترام مشرف شده از ارواح مقدسه آن برگزیدگان درگاه الهی استمداد همت كرده بازگردیده بدفع اعادی پردازند و بدین عزیمت عظمی در سلخ ماه مذكور متوجه گشته بدان مطلب اعلی و مقصد اقصی فایز گردیدند.
خدام رفیع مقام و خدمه آن روضه جنت احترام را بنوازشات ارجمند مبتهج و مسرور گردانیده صلات و صدقات مستحقان رسانیدند و از راه اهر و مشكین عود نموده بسعادت زیارت سلطان السالكین شیخ شهاب الدین اهری قدس سره استسعاد یافته در روز بیست و دویم شهر محرم الحرام اربع عشر و الف در ضمان امان حضرت ملك منان بدار السلطنه تبریز رسیدند و امراء نامدار و اركان دولت سپهر مدار كه بتعمیر و ترتیب قلعه مأمور بودند الحق در آن كار ید بیضا [476] نموده در عرض بیست روز قلعه باتمام رسید كه تا معماران قضا و مهندسان قدر بنای قلعه نه رواق سپهر نهاده بروج مشیده كه گردون را بكنگره‌های ماه و مهر آرایش و استحكام داده‌اند قلعه باین متانت و رصانت بدین زودی اتمام نیافته و خندق عمیق مانند فكر دقیق عقلا حفر نموده آذوقه و یراق دو سه- ساله از توپ و تفنگ و سرب و باروط و هیمه و نفط و غله و امثال ذلك تعیین فرمودند و الحق این تدبیری صایب ورائی ثاقب بود و بر رومیان و امراء اكراد و مردم دور و نزدیك ظاهر شد كه جنود قزلباش دلبستگی بآن ملك دارند و آسان آسان دست از آن برنمیدارند و مستعدان عصر چند تاریخ خوب در باب اتمام قلعه تبریز یافته در سلك بلاغت انتظام دادند از آنجمله جناب اعتماد الدوله حاتم بیك وزیر «امن شد تبریز» تاریخ یافته در این قطعه درج نمود:
قطعه
قلعه تبریز چون اتمام یافت‌دیده اعدای دین را میخ شد
باعث امنیت تبریز شد«امن شد تبریز» از آن تاریخ شد مسود اوراق را بخاطر رسید كه تاریخی فكر نماید شبی در این اندیشه سر بزانوی تفكر داشت خرد خرده بین و طبع انصاف گزین چراغ بینش در خلوتكده دل افروخته این معنی روشن شد كه جناب آصفی در این قطعه و تاریخ داد بلاغت داده از این بهتر چه توان گفت غایتش باصطلاح اهل این فن اگر تاریخ در آخر مصراع تمام شود بهتر خواهد بود قطعه در وصف تاریخ و مدح قائل در رشته نظم در- آورده بود در این مقام ثبت افتاد اگر در قوافی مجهول و معروف واقع شده باشد در قطعه و قصیده استادان سخنور جایز داشته‌اند و در دیوان خلاق المعانی كمال الدین اسمعیل از این قبیل بسیار است.
ص: 683
قطعه
شاه عباس شاه والا جاه‌خوش اساسی نهاد در تبریز
قلعه ساخت همچو سد سدیدپاسبانان او همه خونریز
طرفه حصنی رفیع بنیادی‌كه نه كسری نهاد و نه پرویز
قلعه همچو قلعه گردون‌سخت بنیان چو رأی اهل تمیز
بهر تاریخ فكر میكردم‌طبعم از زیركی نمود انگیز
خردم بانگ زد كه ای نادان‌آبرو بهر این فسانه مریز
نور اینمعنی از سراچه غیب‌تافته در ضمیر سحر آمیز
گشته ملهم بخاطری كه بودمعنی از جام فكرتش لبریز
طوطی طبعش از سخندانی‌بهر تاریخ گشته شكر ریز
چون بپرسیدمش از آن تاریخ‌هاتفی گفت «امن شد تبریز»
بعد از این لب از این حدیث ببنددست در دامن دعا آویز
تا بود ثبت بر صحیفه دهرشرح تاریخ خسرو پرویز
عمر و دولت قرین خسرو عهددر جهان باد تا برستاخیز

ذكر فرستادن جیوش دریا خروش قزلباش بجانب خطه وان بر سر جغال اغلی سردار رومیان بسركردگی الله ویردیخان‌

چون خاطر خطیر اشرف اعلی شاهی ظل اللهی از تعمیر قلعه تبریز و ترتیب آن فراغت یافت و لشكرهای اطراف بدرگاه ملایك مطاف جمع آمدند اراده خاطر فیض مظاهر بدان متعلق گشت كه چون در سال گذشته صرفه در محاربه رومیان ندیدند و جغال اغلی بازگردیده متهورانه در وان كه شش منزلی تبریز است توقف اختیار نمود و قبل از آنكه حركت نماید گروهی از شجعان لشكر قزلباش را بر سر او فرستند كه اگر محصور گردد و اگر فرار نماید هر دو صورت بر همزن هنگامه اعتبار او گردد بنا بر این عزم لایق جیوش دریاخروش موكب اقبال را بسركردگی اللّه ویردیخان بدان صوب فرستادند و خان مذكور باتفاق امرای عالیقدر خصوصا ذوالفقار خان قرامانلو بیگلربیگی آذربایجان و گنجعلی خان حاكم كرمان و حسنخان حاكم قلمرو علیشكر و سایر امرای نامدار و قورچیان و غلامان نصرت شعار قریب سی هزار كس در كمال شوكت و اقتدار متوجه آن صوب گردیدند و سردار از غایت نخوت و غرور و غفلت بیهوشان باده دولت و سرور حركت لشكر فیروزی اثر قزلباش را محال انگاشته منتظر بود كه چون عساكر روم كه بمرافقت او مأمورند مجتمع گردند متوجه آذربایجان [477] شود و از مسلك حزم و احتیاط سپاهیانه دور افتاده تا آنكه از تبریز تا بیست روز بوان رسیدند رومیه تا یك منزلی بلده وان اطلاعی از وصول لشكر بیگانه نیافته بودند چنانچه مردم ذوالفقار خان
ص: 684
كه چرخچی سپاه منصور بودند چند كس از عمله طوایل و اسبان رومیه كه در علفزار آن راه چرا مینموده بدست آوردند از امرای اكراد شیرازی سلطان محمودی با چند نفر از برادرزاده‌ها و اقوام آمده بمعسكر ظفر اثر ملحق شد سایر میران قبایل اكراد چنانچه شیوه و شعار زمین دارانست كه بلطایف- الحیل روز میگذرانند بمراسله و پیغام بازگشت نمودند و جناب خان نیز صلاح در اغماض دانسته تكلیف آمدن بآن وحشی صفتان نكرد.
القصه چون عساكر نصرت نشان در یك منزلی وان نزول سعادت نمودند و جغال اغلی اطلاع یافت روز دیگر جنود قزلباش بآداب جنگ پرداخته چرخچیان را پیشتر فرستادند و جوانغار و برانغار و قول آراسته آماده حرب و قتال شدند آنا فآنا منتظر ظهور سیاهی سپاه مخالف بودند جغال اغلی در آنوقت زیاده از ده پانزده هزار كس بر سر نداشت و با این مایه مردم با قزلباش كه در برابر ایشان هستند مقاومت نمیتوانست كرد بتحصن و قلعه داری قرار داده از شهر بیرون نیامد. اما بعضی پاشایان با جنود رومیه بعزم آنكه پشت بدیوار بست شهر داده در سواد شهر حربی اتفاق افتاده بیرون آمده صف قتال آراستند و چرخچیان پیش فرستادند اما زیاده از نیم فرسخ از سواد شهر دور نمیشدند از هر طرف پای جلادت پیش نهاده عساكر طرفین بیكدیگر تلاقی شده جنگ در پیوستند و از جانبین حملات مبارزانه بظهور میرسید و تا سپاه قول كه بسرداری الله ویردیخان استحكام داشت ظاهر نشده بود رومیان دست و پائی میزدند.
بعد از آنكه قول نمایان شده آواز كرنا و نفیر بگوش مبارزان معارك دار و گیر رسید چرخچیان سپاه منصور جلوریز بر سپاه مخالف تاخته صف اعدا را از یكدیگر پاشیدند شكست بر جنود رومی افتاده تیغ آتشبار در معركه صاعقه كردار سرافشانی مینمود و عساكر نصرت قرین بنیروی دولت و یمن اقبال از توپ و تفنگ رومیه احتراز ننموده مردانه كوشیدند چنانچه چند نفر از رومیه را دروی تخته پل و كنار خندق دستگیر نمودند و قرب دو هزار كس از رومیه درین معركه بقتل رسیدند و چند نفر از معتبران رومیه خصوصا خندان آقای متفرقه آقاسی درگاه عالی كه از معتبران و مدبران دولت عثمانی بود با یك پسرش دستگیر و عساكر نصرت نشان بنیروی اقبال شاه جهان بفتح و ظفر اختصاص یافته اردوی قزلباش در حوالی شهر در مكان مناسب فرود آمده و الله ویردیخان در برابر سردار رومیه سراپرده و بارگاه باوج ماه افراشته امراء عظام در كمال شوكت و اقتدار خیام نصرت نصب نموده سایبانهای ظفر افراختند روز دیگر چنین معلوم شد كه محمد پاشای شش گاه مشهورا با جمعی از جنود رومیه و لشكر سیواس و غیره كه قرب دو هزار كس‌اند بطرف وان میآیند كه بسردار ملحق گردند.
الله ویردیخان قرچقای بیك را با جمعی از غلامان و غازیان بر سر آن گروه فرستاده و جنود اقبال را در شش فرسخی وان با آن گروه تلاقی دست داده فیمابین آتش قتال اشتعال یافت و بنیروی دولت قاهره شكست بجانب اعدا افتاده جمعی كثیر مقتول و برخی زنده دستگیر شدند و محمد پاشا زخمدار گرفتار گردید و چون زخم مهلك داشت از هم گذشت و افواج قاهره بفتح و فیروزی عود نموده باردوی امراء ملحق شدند در آنروز كه قرچقای بیك از اردو بیرون میرفت رومیان مشاهده نموده بودند كه لشكر بسیار از اردو بیرون رفت بتصور آنكه غارتگران یغمائی بتاخت و غارت سوار شده‌اند و در سر سردار قزلباش چنان كسی نیست بهیئت اجتماعی از شهر بیرون آمدند وینكچریان را در عقب دیوارهای باغات سواد شهر بازداشتند كه اگر طایفه قزلباش پای جلادت پیش نهند بزخم گلوله ناچیز گردانند از اینجانب خود لوازم حزم و احتیاط مرعی بود و قراولان جنود اقبال مستعد جنگ و جدال و آماده حرب و قتال بودند و خلقی نامحدود از طوایف قزلباش در این روی بمعركه كارزار آورده فیمابین حربی
ص: 685
صعب اتفاق افتاد و رومیان تاب صدمات دلیرانه جنود قزلباش نیاورده پشت بمعركه داده روی بشهر و قلعه آوردند و جنود اقبال مخالفان را تا كنار خندق دوانیدند و چون درآمدن رومیان در هنگام گریز از یك دروازه متعذر بود جمعی از آن دروازه راه نیافته از كنار خندق روی بجانب [478] دروازه دیگر آوردند غازیان نصرت نشان فرصت غنیمت شمرده با آنكه از بالای بروج قلعه و عقب دیوارها گلوله تفنگ ینكچریان بر مثال تگرك میریخت از آن نیندیشیده كارزاری عظیم بوقوع پیوست خلقی كثیر از رومیه از دروازه قتال بشهرستان عدم شتافتند چنانچه مردم اردو بازار از میانه باغات و خرابه‌های حوالی شهر قریب چهل پنجاه نفر رومی را كه در گوشه‌ها خزیده بودند گرفتند آوردند و بیاسا میرساندند در این معارك از سپاه منصور كسی كه اسم و رسمی داشته باشد ضایع نشد و زیاده آسیبی بسپاه ظفر پناه نرسید و رومیه را دیگر قوت و قدرت بیرون آمدن نمانده در قلعه خزیدند و سردار غریق بحر تفكر گشته دانست كه در توقف نمودن وان خطا كرده بوده و نخواست كه محصور قزلباش گردد با خود اندیشید كه مكری بر آب زده كشتیها و سفاین بكنار دریاچه وان كه یكطرف آن بقلعه اتصال دارد آورده با جمعی كه مصلحت در مرافقت ایشان داشت بسفاین درآمد و كشتی اندیشه را دریائی ساخته پوشیده و پنهان بیرون رفت الله ویردی خان حقایق حالات و محاربات كه در آن سفر با رومیه وقوع یافت بپایه سریر اعلی عرض نمود