گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
ذكر توجه رایات ظفر پیكر از دار السلطنه تبریز بجانب ییلاقات خوی و بیان بعضی احوال كه در آن عرصه نشاط انگیز روی داد




اشاره

بعد از ورود اخبار فتح و فیروزی لشكر نصرت اثر رایات ظفر آیات بفیروزی و اقبال از دارالسلطنه تبریز در حركت آمده نهضت همایون متعاقب الله ویردیخان و امراء و عساكر نصرت نشان بآنطرف واقع شد و چون حقیقت بیرون رفتن جغال اغلی از راه دریا در اردوی امراء شیوع یافته بتحقیق پیوست متعاقب او در حركت آمده با عادلجوز و ارجیش كه احتمال بیرون آمدن بود رفتند در آن حدود اثری از او پیدا نبود و معلوم نمیشد كه بكدام طرف رفته شرح رفتن و باز آمدن او در همین سال عنقریب مرقوم قلم شیرین مقال میگردد اللّه ویردیخان و امراء از حدود ارجیش عنان بصوب مراجعت انعطاف داده سالما غانما در یورت سلمان آباد از اعمال خوی بموكب مقدس همایون پیوسته منظور نظر التفات شدند و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی در ییلاقات آن حدود چند روز بمسرت و شادكامی و نشاط سیر و شكار پرداخته موكب ظفر نشان تا صحرای چالدران كه نبردگاه پادشاه جم قدر سلیمان شأن و سلطان سلیم فرمان فرمای ممالك روم بود و بدینجهت شهره آفاق است چنانچه مولانا امیدی شاعر گفته:
بیت
قضا در كارگاه كبریائی‌فكنده طرح اسلیمی خطائی و اینكه حضرت خاقانی «خطائی» تخلص داشت ظاهرا از غایت اشتهار محتاج ببیان نبود توجه
ص: 686
فرمودند و در آن مكان سرهای قتیلان معركه وان و گرفتاران آن معارك و اخترمها كه بنیروی اقبال بدست درآمده بود بنظر اشرف درآمده جلادت و مردانگیها كه از فارسان میدان دلیری در آن هنگام بظهور رسیده بود بمعرض عرض درآمده بعواطف خسروانه اختصاص یافتند.
خندان آقای متفرقه آقاسی بجهة رابطه آشنائی و دوستی كه با غازیگرای خان پادشاه تاتار داشت بنا بر رعایت خاطر او با پسرش بخشش و بخشایش یافته بحاكم قراجه داغ سپردند كه بطریق میهمان نگاه دارد كه نزد غازیگرای خان فرستند در آن ایام میمنت فرجام كه اردوی فرجام شكوه در آن صحرا و كوه نزول داشت رأی جهان آرا اقتضا كرد كه در بلده خوی كه فی الواقع از لطافت هوا و عذوبت ماء و خضرت و طراوت صحراء و بساتین بهترین قصبات آذربایجان است و بجهة آنكه در سرحد واقع شده مردم آنجا اكثر لگدكوب حوادثند آنچنان عرصه فرح بخش دلگشا از تربیت و تعمیر بازمانده قلعه بنا شود كه در نزول حوادث و هنگام فتور سكنه آن بلده را پناهی و آرامگاهی باشد و در محل مناسب طرح قلعه انداخته قنبر بیك سلیحدار باشی استاجلو بسركاری [479] عمارت قلعه مأمور گشته پیر بوداقخان حاكم تبریز و جمعی دیگر بدان خدمت مأمور گشتند و در اندك روزی قلعه ترتیب یافته ذخیره و یراق سرانجام یافت و كوتوالی قلعه بسیدی سلطان خبوشلو رجوع شده الكای خوی بد و مفوض گشت و این معنی موجب اطمینان خاطر مردم خوی گشته درجا و مقام خود آرام گرفتند.
از سوانح عبرت افزا كه در این ایام روی نمود قضیه كشته شدن شیخ احمد آقا است. مشار الیه یكی از اوسط الناس طایفه شرفلوی استاجلو بود در آغاز جلوس همایون شاهی ظل اللهی بملازمت اشرف رسیده بخدمت شبانروزی درگاه معلی خود را منظور نظر اعتبار گردانید و حضرت اعلی آثار رشد و كاردانی و ضبط و ربط از ناصیه احوال او مشاهده فرموده در اول حال ضبط دروب دولتخانه همایون باو رجوع شده در ازاء خدمات شایسته داروغگی دارالسلطنه قزوین باو شفقت شد و در آن مهم از قساوت قلبی كه داشت دكان سیاست گشوده بازار خونریزی رواج داد و دویست سیصد نفر از مردم خونریز برو جمع آمده در حكومت قزوین بوفور رشد بر اطراف و جوانب عراق حكم رانی كرد و ملازمان خود را دستارهای سرخ بر سر بسته بدین علامت بر میانه قزلباش اشتهار یافت هر یك از ایشان از جانب او بهر خدمتی مأمور گشتند از بیم غضب شاهانه هیچیك از امراء عظام را قدرت آن نبود كه خلاف اراده آن ملازم بظهور آورد و جز اطاعت چاره نداشت سیاست او بمرتبه رسید كه چند كس از دزدان و حرامیان را كه گرفته بودند در میدان سعادت آباد قزوین زنده بر سیخهای آهنین زده آتش افروخته كباب كرد.
مجملا باری سبحانه و تعالی كه حاكم عادل است بجهة سیاست بدكاران بدكارتری برایشان گماشته بود اگرچه اعمال و افعال او بر وفق قانون عدالت نبود اما موجب خوف و بیم خلایق گشته اجامره و بیدولتان پای در دامن سلامت پیچیده از ارتكاب امور ناپسند باز آمدند و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی هر خدمتی صعب كه بی‌سیاست متمشی نمیشد باو رجوع میفرمودند.
القصه میرغضب بود. چند گاه بخدمت ایشیك آقاسیگری حرم علیه عالیه قیام داشت آخر

كشته شدن شیخ احمد آقا

بمرتبه امارت رسید و چون بی‌اعتدالی او از حد اعتدال گذشته بود از آنجمله اعمال ممنوع گشت در این سفر با قشون آراسته ملازم ركاب اشرف بود یكی از قورچیان ذوالقدر اقوام برح بیك ایمور را كه از آدمی زاده‌های
ص: 687
آن طایفه‌اند بر سر چاه غله با ملازم او نزاع واقع میشود و بشیخ احمد آقا میرسد از غرور نفس و عادت طبیعی فی الفور بقتل آن جوان مبادرت نمود اقربای او بخدمت اشرف آمده تظلم نمودند فرمودند حضرت اعلی كه در ایامی كه او را حاكم و حارس مملكتی فرموده بودیم بجهة سیاست بدكاران و ضبط مملكت اعمالی كه ازو بظهور میرسد میگذرانیدیم حالا كه مدتی است از آن اعمال ممنوع است چگونه بیجهتی بخود- سر بقتل شخصی كه در سلك قورچیان عظام انتظار داشته باشد جرأت نموده دیوانیان اعلی كه بپرسش قضیه مزبور مأمور شده بودند او را بمعرض یرغو حاضر ساختند از عجب و غروری كه داشت اعتراف نمود دیوانیان هر چند قاتل را تفتیش مینمودند كه كدام ملازم تو بود بخود منسوب ساخته اقرار صریح میكرد كه من كشته‌ام حقیقت بعرض اشرف رسید رأی عدالت انتما اقتضا فرمود كه او را بدست اولیای مقتول دهند حسب الامر اعلی او را بدست خون طلبان دادند اما اصلا در خاطرها خطور نمیكرد كه آن جماعت جرأت قصاص نمایند چون پیمانه حیاتش لبریز شده بود فی الفور اقربای مقتول بقتل او پرداختند و موجب عبرت و استعجاب گردید تخته بیك ولد او را حكم شد كه قشون و لشكر او را ضبط نموده بخدمات مرجوعه قیام نماید.
دیگری از سوانح آن ایام خبر فوت باقیخان اوزبك والی ماوراء النهر است كه در یورت سلمان آباد خوی رسید كه باجل طبیعی در گذشته بعالم آخرت شتافت و امرای اوزبكیه بسلطنت ولی محمد خان برادر كوچكتر او اتفاق نموده او را در بخارا بر مسند سلطنت و پادشاهی ماوراء النهر نشانیدند.

ذكر توجه رایات خسرو ایران بصوب ماكو و تنبیه متمردان اكراد محمودی و قضایائی كه در آن حین روی داد

[480] چون رایات جهانگشا چند گاه در ییلاقات حوالی خوی و صحراهای دلگشا و متنزهات فرح افزای آنجا عشرت پیرا بوده هوا از شدت گرما روی باعتدال آورد و همواره تنبیه متمردان پیشنهاد همت والا نهمت بود و بعضی از امرای اكراد محمودی كه در قلعه پسك و ماكو و آن حدود اقامت دارند در این ایام كه اردوی گردون شكوه در آن حوالی بود از آمدن بپایه سریر اعلی تقاعد ورزیدند از آن طایفه فرقه را كه باولاد منصور بیك تعلق داشتند و اظهار دولتخواهی این دودمان مینمودند كوچانیده بولایت عراق فرستادند و متوجه تنبیه متمردان آن قوم گشته جمعی از امراء عساكر منصوره را بر سر ایل و عشایر حاكم پسك فرستادند و رایات جلال بجانب ماكو در حركت آمد.
مصطفی بیك حاكم آنجا از بخت برگشتگی باغواء برادران و جمعی از مردم فتنه انگیز كه همیشه آثار خلاف از ناصیه احوال ایشان مشاهده می‌افتاد ابواب متابعت مسدود ساخته با اقرباء و اتباع بقلعه ماكو كه در پای كوه میانه دره واقع است و از غایت رفعت و انسداد طریق دست تسلط هیچ صاحب شوكتی بدامن آن نرسیده و بجز سلطان چهار بالش آفتاب طناب تسخیر بكنگره آن نینداخته رفته متحصن گشت و قلعه دیگر كه در دامن كوه مسكن اصلی او بود آنرا نیز استحكام داده احمال و اثقال خود را در آن قلعه گذاشته جمعی را بمحارست تعیین نموده بود.
چون ساحت آن ولایت مضرب خیام گردید از ظهور مخالفت آن طایفه آتش قهر قهرمانی
ص: 688
شعله افروز گشته طایفه قراداغلو و مقدم را بتسخیز قلعه دامن كوه مأمور فرمودند و آن جماعت در همان شب باطراف و جوانب قلعه محیط گشته در صدمه اول مستحفظان را مقهور گردانیده خود را بپای حصار رسانیدند و بضرب متین سوراخها كرده بقلعه ریختند و معدودی كه بمحارست قیام داشتند دست از حراست حصین بدن بازداشته عرضه تیغ فنا گشتند و سایر سكان آن قلعه پایمال حوادث و نوایب گشته آنچه از صامت و ناطق در آنجا یافت شد بباد بینیازی رفت.
بعد از وقوع این حال فوجی از جنود اقبال بتاخت و غارت طایفه محمودی مأمور گشته چون تسخیر قلعه میان كوه بسهولت تیسیر پذیر نبود حكم شد كه لشكر قیامت اثر در اینوقت متوجه تسخیر آن قلعه نشده اگر مخالفان محمودی قدم جرأت پیش نهاده بمقابله و مقاتله اقدام نمایند جزای ایشان در كنارشان نهند والا آنچه در مساكن ایشان یابند تاراج نمایند و چون ایل و عشرت جمعی كثیر بودند و در قلعه مزبور بجهة ضیق مكان و قلت آب بجز معدودی مسكن نگرفته بودند اكثر مردم آن قبیله پایمال سم ستوران عساكر گردیده تمامی دواب و اغنام و ما یعرف آن قوم خواه در پسك و خواه ماكو بشآمت عصیان مصطفی بیك و برادران و چند نفر از مفسدان عشیرت او كه در مخالفت اصرار مینمودند بتاراج حادثات رفت چنانچه گوسفند خوب در اردوی معلی به نیم درهم كه پنجاه دینار عراقی باشد و یك رأس گاو بدو درهم یعنی دویست دینار عراقی خرید و فروخت میشد و بسیاری از نساء و صبیان آن طایفه بمحنت اسر گرفتار آمدند.
القصه تا ده یوم كه اردوی گردون شكوه در آن یورت نزول اجلال داشت آن طایفه عرصه نهب غارت بودند چنانچه جمعی از عشایر مذكور كه از نهیب لشكر ظفر اثر خود را بقلال جبال كشیده بودند بدست درآمده از آسیب حوادث نرستند بعد از تنبیه بلیغ آن قوم رأی عالم آرا بدان قرار گرفت كه بحوالی نخچوان كه میانه راه وان و ارزن الروم است و محل عبور لشكر روم از آنجا رفته چند روزی در كنار آب ارس رحل اقامت اندازند اگر در این سال سردار روم را جمعیتی دست دهد و عزیمت آذربایجان نماید در ما بین هر دو راه مستعد مدافعه بوده باشند و اگر در این سال آمدن سردار صورت نبندد قشلاق همایون در قراباغ واقع شده بتوفیق اللّه تعالی تسخیر قلعه گنجه و مملكت شیروان را وجهه همت علیا نهمت سازند بدین رأی صواب نما عمل فرموده عنان عزیمت بدان طرف معطوف گردانیده از معبر یزد آباد نخچوان از آب ارس عبور نموده در كنار آب خیام اقامت نصب كرده سراپرده و بارگاه بقبه مهر و ماه افراشتند و امیر كونه خان را بتعمیر قلعه ایروان مأمور ساختند و جمعی در آن خدمت رفیق او ساختند و چند روزی كه ساحل رود ارس محل نزول موكب مقدس بود مسرعان خبر آمدن سردار را از راه الباق و سلماس رسانیده بتواتر انجامید و كار قلعه ایروان را بوقت دیگر [481] موقوف داشته رایات فیروزی آیات بدان صوب در حركت آمد شرح آن احوال بعد از ذكر وقایع گرجستان و مآل حال كستندیل خان مرقوم میگردد.

ذكر عصیان و طغیان گرجیان و كستندیل خان و بیرون آمدن او شكسته و بد حال از ولایت شیروان‌

بر واقفان مواقف سخندانی و نكته سرایان اسرار نهانی سمت ظهور و درجه وضوح دارد كه
ص: 689
زمام مهام ملك داری در قبضه ارادت و اختیار قادر مختار است و تمشیت امور شهرباری وابسته بتمشت آفریدگار.
بیت
كیست درین دستگه دیر پای‌كوس لمن الملك زند جز خدای هر صاحب دولتی كه رضای حضرت رب العباد را در انتظام امور ملك و ملت مطمح نظر اصابت اثر و ملحوظ خاطر معدلت گستر داشته اعلام جهانبانی بر وفق مراد در عرصه جهان افروخته و هر خود- رأی بی‌عاقبت كوتاه اندیش بوساوس شیطانی و هواجس نفسانی مغرور گشته مرتكب افعال ذمیمه گردد و بهوای نفس و خود پرستی و خیالات فاسده اطوار ناهنجار پیش گرفته از لوازم ایزد پرستی و تحصیل رضای ولینعمت كه رضای منتقم حقیقی است غافل افتد باندك زمانی بنای دولتش انهدام پذیرفته دوحه برومند اقبالش از صرصر حوادث و تندباد ادبار از پای درآید معظم امور نامرضیه كه نزد خالق و خلایق پسندیده نیست مخالفت ابوین است كه بحب جاه و هوا پرستی و تعلقات دنیوی ارتكاب آن كرده از شناعت آن دیده بصیرت پوشیده دارند و مدلول آیه كریمه قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ لَكُما بر این معنی دلیلی روشن و برهانی مبرهن است و از بدایت ظهور اسلام و قبل از آن نیز الی هذا الاوان هر كس از ابنای سلاطین زمان و خواقین دوران بجهت ارتفاع لوای جهانبانی مخالفت پدر اختیار نموده بر حسب مقصد و مرام كامروا نگردیده و هر ناخلف بی‌سرانجام بامید نیكو سرانجامی و خودكامی قتل پدر روا داشته زیاده از ششماه قدم بر مسند كامرانی ننهاده و در مؤلفات علماء سیر و مصنفات اصحاب خبر موقوم قلم مشكین رقم گشته كه قبل از ظهور اسلام شیرویه پسر خسرو پرویز بدین فعل شنیع اقدام نمود و زیاده از ششماه طریق جهانبانی نه پیموده و از سلاطین چغتای سلسله تیموری میرزا عبداللطیف ولد میرزا الغ بیك بدین امر مذموم جسارت نموده بقتل آنچنان پدری كه پادشاه فاضل عادل دانش منش نیكو روش بود اقدام نمود بمضمون این بیت مشهور كه:
بیت
پدر كش پادشاهی را نشایدو گر شاید بجز شش مه نپاید ما صدق افتاده چنانچه در كتب سیر مسطور است در كمال عظمت و اجلال بر سمند كامرانی و اقبال سواره میرفته ناگاه تیری جان‌فرسا از شست قضا گشاد یافته بر مقتل آن بد گهر رسیده و بصد حسرت و هوان دل از ملك و مال برداشته از مركب عزت بر خاك مذلت افتاد راقم حروف در ایام حیات خود كه سنین عمر ناپایدار در حال تحریر در مرحله پنجاه و چهار نزول نموده چند كس را بدیده عبرت بین دیده كه مرتكب قتل پدر گشتند و از عمر و جوانی تمتع و برخورداری نیافته در همان چند گاه از همان شربت چشیدند.
مؤید این حال و مصداق این مقال قضیه عبرت گزین كستندیل خان ولد الكسندر خان است كه پدرش او را در ایام جهانبانی شاهزاده مغفرت انتما سلطان حمزه میرزا چنانچه در طی صحیفه اول سمت ظهور یافته بجهت استحكام قواعد متابعت و اخلاص بپایه سریر گردون مناص فرستاده بود و از عهد عالم آرای عباسی 44
ص: 690
صبی الی یومنا هذا در این دولت سعادت پیوند نشو و نما یافته بمرتبه رشد و كمال رسیده بود و در ایام جلوس همایون حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بیشتر منظور نظر تربیت و عاطفت گشته در محافل خاص همصحبت بزم اختصاص بود و روز بروز عزت و اعتبارش در نظر همگنان می‌افزود تا آنكه در یورش آذربایجان ایالت و دارائی شیروان نامزد او گشته در قشلاق تبریز باتفاق پدر روانه گردید و بنوعی كه در قضایای اول سال مرقوم كلك شیرین مقال گردید در گرجستان بقتل پدر و برادر اقدام نموده دم از استقلال و استبداد زده لوای حكومت برافراشت و از آنجا با گروه انبوه متوجه شیروان شده محاصره قلعه شماخی نمود اگر چه جوان شجاع دلیر مردانه بود اما [482] از اندك اعتباری كه بیمن شفقت شاهانه یافت بغایت متجبر و مغرور گردیده از نخوت و غروری كه داشت امراء رفیق خود را زیاده وقعی و اعتباری نمینهاد و بخار عجب و پندار در كاخ دماغش متصاعد گشته بود امرای قزلباش كه بر حسب فرمان تابع امر و نهی او بودند از خوف و خشیت پادشاهی تاب تسلط و اقتدار او آورده مجال دم زدن نداشتند اما طایفه گرجی از دو جهت با او نمی‌آمیختند و زود از سلطنت او متنفر گشته در مقام غدر درآمدند.
اول مغایرت كیش و ملت كه او مسلمان بود و ایشان حاكم نصاری میخواستند دویم آنكه الكسندر خان با ازناوران گرجی مخصوصا نه زندگانی میكرد و در قانون ایشان بواب و حجاب نبوده و ممانعت و دورباش یساولان و ایشیك آقاسیان هرگز ندیده بودند و جمعی كه همیشه بیحجاب بخلوتسرای الكسندر خان میرفتند حالا هر دو روز یكبار بدیوانخانه عامه بار نمییافتند از اطوار ملوكانه او دلگیر گشته با یكدیگر عهد و شرط نمودند كه در هنگام فرصت بانتقام خون الكسندر خان او را از میان بردارند و دو نبیره الكسندر خان را كه همراه داشت برداشته روی بگرجستان آورند با آنكه یكی از دولتخواهان او را از مواضعه گرجیان آگاه كرد او از غایت غفلت و كمال نخوت و غرور بدفع آن حادثه نپرداخت و اراده نموده كه چند نفر از معتبران گرجی را كه خمیرمایه فساد بودند از میان بردارد و با خواجه ضیاء الدین كاشی وزیر الكسندر خان كه حال وزیر او بود مشورة نمود.
وزیر بی‌تدبیر مواضعه گرجیان حمل بر كذب نموده خان نادان را از آن اراده منصرف ساخته خاطر نشان كرد كه اگر دست بقتل احدی از ایشان آلایی موجب خوف و هراس كل آن طایفه میشود و خود با عظمای آن قوم گفتگو نموده بموعظه و نصایح پرداخت آن جماعت اظهار نمودند كه خان ولینعمت زاده ماست و از او هیچ گله و رنجش نداریم اما از امتداد سفر بتنك آمده در اینباب استطاعت توقف شیروان نداریم جناب وزارت مآب قرارداد كه یك ماهه مایحتاج ایشان را از سركار خان سرانجام داده بعد از یك ماه رخصت گرجستان دهند و مقدمات مذكور را معروض داشته خاطر خان ساده دل را از فتنه ایشان فارغ و مطمئن ساخت اما موعظه و پند در آن قوم سودمند نیامده از این گفتگو رسوخ ایشان در اراده خاطر خود بیشتر گردید و نصف شبی كه در كشیك بودند از ناوران گرجی با تیغهای كشیده بر خرگاه جناب خان محیط گشته آغاز شورش و غوغا كردند قرابیری ملازم خاصه شریفه كه از جانب حضرت اعلی نزد او رفته بود واقف شده بی‌تابانه خود را بخرگاه رسانیده او را از خواب غفلت بیدار ساخت و او سراسیمه عقب خرگاه را با شمشیر شكافته خود را بیرون انداخته بمنزل علی خان موافق رسانید و گرجیان عاصی بدرون خرگاه رفته دو جوان ماه سیما از اهل خدمت كه در خواب بودند بتصور آنكه یكی از ایشان كستندیل خان است بتیغ غدر پاره پاره كردند و جمعی دیگر بطرف خیمه كه نبیره‌های الكسندر خان را نگاه میداشتند روی آورده ایشان را بدست انداخته بمجمع خود پیوستند
ص: 691
كستندیل خان را چون هنوز پیمانه حیات پر نشده بود و مقدر الهی بود كه چند روزی دیگر كروفری نماید از آن مهلكه نجات یافته بسلامت بخیمه علیخان رسید همگنان را تصور شد كه گرجیان با رومیان مواضعه نموده باستظهار ایشان بدین حركت اقدام نمودند در خانه علیخان كره‌نای نواخته طبقه قزلباش كه در سیبها و مورجلها بودند بآنجا جمع آمدند و در آن شب هولناك شورش و غوغای عظیم بوقوع پیوست گرجیان از آواز كره‌نای و جمعیت لشكر دانستند كه آسیبی بكستندیل خان نرسیده بهیئت مجموعی میرزادهای خود را برداشته راه گرجستان پیش گرفتند و خان با امراء عظام لحظه سوار ایستاده بتعاقب گرجیان در حركت آمدند كه شاید انتقامی كشند یا میرزاده‌های گرجی را كه دست‌آویز آن جماعت‌اند از دست ایشان تواند گرفت و از سوء تدبیر اردوی خود را در پای قلعه گذاشته رفتند.
وقت طلوع آفتاب كستندیل خان با معدودی بیشتر از دیگران بگرجیان رسید طایفه گرجی عنان از رفتن پیچیده در مقام مدافعه ایستاده پای ثبات فشردند و صریحا بآواز بلند فریاد برآوردند كه تو مسلمانی و ما را حاكم نصاری میباید در وقتیكه میانه ما و تو هیچ گفتگوئی نبود اعتمادی بجانب تو نداشتیم حالا كه این مبحث روی داد چگونه خاطر ما از تو مطمئن باشد اولی این است كه از سر این معامله گذشته بازگردی والا تا یكتن از ما در حیات باشد با تو قتال مینمائیم چون جمعی كثیر بودند و صرفه در جنگ نبود امراء عظام [483] كستندیل خانرا از عناد ایشان گذرانیده ترك منازعه كردند و جرات بازگشتن بپای قلعه نكرده از همانجا راه هزیمت پیش گرفتند و دست از احمال و اثقال بازداشته تا كنار آب كر در هیچ مقام لمحه آرام نگرفتند تیزرو سلطان مقدم زخمی داشت كه سواری نمیتوانست نمود در اردو مانده بود مردم اردو منتظر بازگشتن خان و امراء بودند.
در این اثنا چند نفر از ملازمان سلطان آمده و خبر هزیمت لشكر رسانیده در كمال اضطراب او را بر شتر بسته بردند از وقوع این حال مردم اردو بهم برآمده فزع روز اكبر ظاهر گشت از خوف رومیه همگی دست از ما یعرف خود شسته راه سلامت پیش گرفتند اموال و اسباب بسیار از تجار و مردم اردو- بازار بر جا ماند طرفه‌تر آنكه رومیان این معنی را بر خدعه و فریب حمل نموده از ملاحظه و احتیاط سر از قلعه برنیاوردند تا آنكه یكی از عمله كارخانه‌ها بیمار بوده و از ضعف بیماری قوت فرار نداشته در اردو مانده بود از بیم كشته شدن برخاسته افتان و خیزان خود را بدروازه شهر رسانیده رخصت درآمدن طلب نمود و دروازه بانان او را بشهر درآوردند او این واقعه عجیب غریب را كه روی داده بود تقریر كرد و فی الواقع این قضیه از غرایب حالات و عجایب اتفاقات است رومیه بعد از اطلاع بر حقایق حال بشاشت و شادكامی بظهور آورده از مضیق محاصره و عسرت و تنگی نجات یافته روی باردوی كستندیل خان آوردند و اموال بسیار و ذخایر بیشمار از سپاهی و رعیت و تجار بدست رومیه درآمده از فقدان مأكولات بی‌نیاز گشتند و امراء كه در موكب جناب خانی بكنار آب كر رسیدند بی‌توقف عبور كردند و بازماندگان اردو دفعه دفعه از عقب میرسیدند و از اوضاع رومیه و عدم اطلاع ایشان از این واقعه خبر یافته انگشت ندامت میگزیدند و پشیمانی سودی نداشت.
القصه از غایت جهالت و غرور و سوء تدبیر بی‌جنگ و جدال شكستی فاحش قرین حال كستندیل خان و امراء گشته بدار الارشاد اردبیل آمده بفكر تدارك این قضیه افتادند قرابیری مذكور از كنار آب بسرعت تمام بدرگاه گردون اشتباه رسیده روزی كه اردوی كیهان پوی در پای قلعه ماكو نزول اجلال مینمود این خبر آورده بعرض اشرف اعلی رسانید.
ص: 692

ذكر رفتن كستندیل خان نوبت ثانی بگرجستان و مآل حال آن جاهل نادان به اراده و تقدیر ملك منان‌

چون خبر مخالفت و عصیان گرجیان با كستندیل خان و بیرون آمدن او از شیروان بمسامع جلال رسید و او نیز حقیقت حال عرض نموده از خدمت اشرف استمداد نمود و هنوز خاطر از آمدن سردار و عسكر روم جمع نشده بود او را بعواطف بیدریغ شاهانه مستمال گردانیده مقرر فرمودند كه بزودی بموكب همایون پیوندد كه انشاء اللّه تعالی بعد از فراغ خاطر از ورود عسكر روم كه موكب نصرت قرین بجانب قراباغ نهضت نماید فوجی از جنود ظفر ورود را بامداد او مأمور میفرمائیم كه ولایت شیروان را كه نامزد او شده مسخر گرداند و در باب مهم گرجستان بدانچه لایق دولت قاهره باشد بصوابدید او عمل خواهد شد.
مشار الیه از باده نخوت و غرور چند روزه حكومت و استقلال سرمست شده بنیان اخلاص او خلل پذیرفته بود یا از خجالت و انفعالی كه از واقعه مذكور باو روی آورده بود و نمیخواست كه نزد همگنان خجلت زده و معابت باشد خلاف حكم همایون كرده خیالات فاسد در كاخ دماغ او راه یافته بدرگاه معلی نیامد و بی‌آنكه برفتن گرجستان از جانب ولی نعمت مرخص گردد از خودسری و خودرأیی مبلغی خطیر از تجار دارالارشاد اردبیل طوعا او كرها برسم مساعده و مصادره گرفته بر متجنده قسمت كرده لشكری فراهم آورد و باتفاق امرائی كه بمرافقت او مأمور بودند روی توجه بطرف گرجستان آورد كه انتقام از گرجیان كشیده بعد از آن متوجه تسخیر شیروان گردد بندگان اشرف ولایت را نامزد او فرموده گرجستان را باو نداده بودند و او بخودسر دخل در آن مینمود چون منوط برضای ولی نعمت بود تأیید نیافت و نگاشته قلم تقدیر بر خلاف [484] اندیشه و تدبیر او بود در خلال این حال از جانب گرجیان عرایض اخلاص رسیده از بد سلوكی كستندیل خان شكایت بسیار كرده استدعا نموده بودند كه طهمورث بن داود خان را كه در پایه سریر اعلی بود بحكومت گرجستان نصب فرمایند چون این معنی بر ضمیر انور حضرت اعلی شاهی ظل اللهی ظاهر و باهر بود كه الفت و التیام میانه كستندیل خان كه شرف اسلام دریافته و گرجیان كه ملت نصاری دارند صورت پذیر نیست و اگر امر مزبور باو تفویض یابد جز عصیان و طغیان گرجیان فایده متصور نی لا جرم درین وقت كه كارهای عظیم پیشنهاد همت والاست صلاح دولت در آن بود كه ایشان را بمواعید خسروانه و شفقت شاهانه امیدوار گردانند كه نقش مخالفت این دولت بر لوحه ضمیر خود بنگارند بنا بر آن منشور عاطفت و حكم استمالت باسم از ناوران گرجی و مخدرات استار آن سلسله كه در معاملات مملكت دخیل‌اند عز اصدار یافته مصحوب حسین بیك جارچی ذوالقدر فرستادند و این معنی را بكستندیل خان اعلام نمودند.
بعد از فرستادن قورچی مذكور بوضوح پیوست كه كستندیل خان با اینهمه قرب و منزلت و پروردگی نعمت این دولت بیرضا و رخصت ولی نعمت برأی و اراده خود بعزم انتقام بر سر گرجیان رفته دوراندیشان بساط آگهی كه بتجربه روزگار مهذب بودند بدیده بصیرت نظر بر اطوار ناهنجار او نموده اصلا تصدیق نمینمودند كه كستندیل خان از این تلاش و تردد كامروای مطلب گردد زیرا كه قتل پدر پیر خود اگرچه باطل باشد بمحض هواپرستی و تعقلات دنیوی پسندیده خان و خلایق نیست و معهذا ایالت
ص: 693
مملكت گرجستان از جانب اشرف باو تفویض نیافته بود و اهتمام او در این باب مقرون برضای ولینعمت نبود لهذا او را در آن ولایت كاری از پیش نرفت و در اوان جوانی و آغاز كامرانی از عمر و دولت برخورداری نیافته والی قضا و قهرمان قدر دست او را از حكومت ملك بدن كوتاه كرده هنوز از قضیه كشتن پدر ششماه نگذشته بود كه قضیه قتل او روی نمود بمضمون این مقال:
بیت
پدركش پادشاهی را نشایدو گر شاید بجز شش مه نپاید هر چند در آغاز داستان این بیت نوشته شده مكرر بود اما در این مقام مناسبتر نمود مفصل این مجمل آنكه چون كستندیل خان در معبر قبله از آب كر عبور نمود و متوجه معاملات شیروان نگشته نخست انتقام گرجیان و استخلاص ولایت گرجستان از ید اهل عصیان پیشنهاد همت ساخته متوجه آن ولایت شد خلقی كثیر از متجنده و اوباش و جماعت لزگی و شیروانی و ایل انوزایكی بر سر او مجتمع گشتند و شاهمیر خان نیز از جانب شكی آمده باو ملحق شد و از ناوران گرجی از آوازه وصول او تزلزل یافته بعضی از معتبران ایشان كه باعث و بانی خلاف كستندیل خان بودند نبیره‌های الكسندر خانرا با مخدرات آن دودمان طوعا او كرها برداشته بجانب سید ملو از اعمال گرجستان كه بحصانت و ارتفاع جبال و ضیق طرق مأمن آن ولایت بود رفتند و كستندیل خان در شهر ز كم كه مقر حكومت و مستقر دولت آن دودمانست نزول نموده ابواب عاطفت و احسان بر روی كافه خلق آن دیار از مخالف و موافق و سپاهی و رعیت گشاد و اكثر مردم معتبر گرجستان بخدمت مبادرت جسته آثار انقیاد بظهور آوردند و هر كس از رفقای اهل عصیان در مقام اطاعت درآمده بملازمت رسید تقصیرات او بعفو و اغماض مقرون گردیده و كس نزد مخدرات استار دولت آن خانواده خصوصا دیده مال والده طهمورث كه در امور مملكت دخیل بلكه اصیل بود فرستاده بزبان عطوفت و اشفاق پیغام داد كه مرا سوای سر چهار نفر از ناوران كه در مقام قتل من در آمده باعث چندین فساد شدند با دیگری كار نیست و نسبت بفرزندان كه صله رحم اینجانبند بجز عطوفت و اشفاق پدرانه امری بظهور نمیرسد و اگر آن سه چهار نفر نیز او را شفیع ساخته از كرده نادم بوده در مقام اطاعت و ترك فساد بوده باشند بایشان نیز آسیبی از اینجانب نمیرسد و اگر در این امور دغدغه داشته باشند معتمدی ارسال دارند كه بیمین مغلطه مؤكد گردد.
چون فرستاده او بسید ملو رسیده ادای پیغام نمود از تواضعات دیده مال تواضعات دوستانه بظهور پیوست و ابواب بملایمت و مدارا مفتوح داشته چشم بر آن داشتند كه جواب عرایض ایشان از درگاه معلی رسیده بدانچه امر و اشاره همایون باشد بعمل آورند و چند روزی بمراسله و پیغام گذرانیده با او مدارائی میكردند تا آنكه منشور اقبال كه باسم دیده مال و عظمای گرجستان عموما صادر شده بود [485] بایشان رسیده بوضوح پیوست كه كستندیل خان بخود سرآمده و تلاش او در حكومت آن ملك مقرون برضای خاطر مبارك اشرف نیست چون اراده ازلی بقتل او تعلق گرفته بود اینمعنی مایه استظهار آن قوم گشته تفرقگی و پریشانی خاطر ایشان روی بجمعیت و اطمینان آورد و اعوان و انصار خود را جمع آورده باتفاق دیده مال و میرزایان گرجی نبیره‌های الكسندر خان با او در مقام مجادله و محاربه شدند و كستندیل خان نیز از اطاعت و انقیاد ایشان مأیوس شده بمدافعه ایشان توجه نمود و در كنار آب مازو و كیولان از اعمال سید ملو تلاقی فئتین روی داده از جانبین بترتیب مقدمات جنگ پرداختند و در روز شنبه نهم شهر جمادی الثانیه كستندیل خان چرخچی و جوانغار و برانغار آراسته توپچیان و تفنگچیان در محل
ص: 694
مناسب تعیین نموده خود با شاهمیر خان حاكم شكی كه مرد كارآزموده جنگ دیده كهنه سپاهی بود و بعضی امراء در قلب قرار گرفت و از جانب گرجیان نیز صف قتال آراسته گشته فیما بین جنگ در پیوست و دلیران معركه جهاد حملات متواتر نموده بر كفره گرج زور آورده سلك جمعیت ایشان را از هم فرو- ریختند و تزلزل تمام بحال كفره راه یافته بعضی از ایشان رو بوادی فرار آوردند و نزدیك بآن شده بود كه یكبارگی شكست بر ایشان افتاده كستندیل خان را صورت فتح و ظفر در آیینه مراد جلوه‌گر آید شاهمیر خان و علی خان سلطان شمس الدینلو و بعضی امراء را در قلب گذاشته خود را در اثنای كر و فر بخیال صف آرائی و ضبط لشكر از قلب جدا شده بجانب دست راست رفت.
قرچقای نام غلام او كه از مرتبه رقیت و بندگی بدرجه امارت رسانیده قرچقای سلطان میگفتند در دست راست بجنگ مشغول بود گرجیان مقابل او زور آورده او را فی الجمله مغلوب ساخته بودند و مردم او از یكدیگر پاشیده بطرف قلب میآمدند.
كستندیل خان این صورت را مشاهده نموده بیتابانه بمعاونت او اسب جلادت پیش رانده بنفسه مباشر حرب گشته بی‌آنكه جمعی همراه باشند بمعركه درآمد از قضای ربانی چند نفر از گرجیان گریختهای معركه باو رسیده یك دو كس او را شناخته بزبان گرجی رفقا را خبردار مینمایند كه این خان است آن جماعت در گوشه معركه او را تنها یافته روی باو نهادند و او از غایت جهالت و غرور نفس سركش كه ابنای زمانه آنرا غیرت نام نهاده‌اند نخواسته كه از فوج قلیل خصم روی گردانیده در میان شجعان روزگار تهمت‌زده گریز باشد خار جهل و تقلید جنگ در دامن او بند كرده خود بتنهائی با گروهی از كفره درهم آویخت و آن جماعت از چند جا سنان بر درع و خفتان او بند كرده از موكب دولت بر خاك مذلتش انداختند و بطرفة العینی زخمهای كاری زده باتمام كارش پرداختند و از امراء و اعیان قزلباش و جنود گرجی هیچكدام بر این حال اطلاع نیافته بودند بعضی از گرجیان كه با كستندیل خان موافق و در صف لشكر او بودند زودتر از امراء از قضیه قتل او اطلاع یافته كس بجانب دیده مال و میرزایان گرجی و اتباع ایشان دوانیدند كه پای ثبات استوار دارند كه چنین صورتی روی نمود و ایشان حمل بر خدعه نموده استبعاد میكردند تا آنكه قتله او رسیده مژده قتل او دادند و موجب فرح و انبساط آن قوم گشت و طبقه قزلباش در جا و مقام خود ایستاده بفتح و ظفر متیقن گشتند و وقوع اینحادثه در صحیفه خیال هیچكس نقش پذیر نمیگشت تا آنكه چند نفر از مقربان و ملازمان معتبر كه در معارك از او جدا نمیبودند در پیش صف سپاه بجست و جوی او مشغول بودند كه جثه او را در گوشه معركه افتاده بخاك و خون آغشته دیدند بامراء كه در قلب سپاه بودند خبر رسانیدند هر چند امراء خواستند كه این صورت را پنهان داشته همچنان در محاربه اهتمام نمایند كه شاید میرزایان گرجی را كه دست آویز گرجیان است بدست آورند كه در خدمت اشرف دست آویز ایشان باشد صورت نبست.
در این اثنا گرجیان كس نزد امراء فرستادند كه چون كستندیل خان بخلاف حكم همایون بگرجستان آمده بود ما تمكین حكومت او نمینمودیم اكنون هم كه بمحاربه انجامیده از تقدیرات آسمانی او بقتل رسید دست از محاربه كوتاه كرده از طرفین متعرض یكدیگر نشویم كه ما را از فرمان قضا جریان شاهی تخلفی نیست و همگی از بندگان و غلامان آن درگاهیم اما هر كس از افراد اجناد بدین حادثه اطلاع یافت عنان از معركه پیچیده رو بصوب هزیمت نهاد ضبط لشكر از حیز قدرت امراء بیرون رفت ناچار هیچكدام مقید برفاقت دیگری نشده از بیم آسیب گرجیان سراسیمه راه هزیمت و [486] فرار پیش گرفتند و از این بی‌اتفاقی بعضی از لشكریان در میان جنگلهای گرجستان ضایع
ص: 695
و نابود و بعضی دیگر از اسب و یراق و لباس عریان شده پیاده در كمال رنج و عنا خود را بساحل نجات كشیدند و اموال و اسباب بسیار از طبقه قزلباش و مال سوداگر و اهل سوق كه با كستندیل خان یسودا و معامله رفته بودند بتاراج حادثات رفته سودی كه اندیشیده بودند بزیان تبدیل یافت بعضی از امراء از آب كر گذشته باینطرف آمدند و بعضی همراه شاهمیر خان بطرف شكی رفته حقایق حالات بپایه سریر اعلی عرض كردند در وقتی كه جغال اغلی سردار با لشكر بیشمار روم متوجه آذربایجان گشته از سلماس گذشته بطسوج آمده بود و موكب نصرت نشان از راه خوی و مرند بمقابله اعدا شتافته در دره كه یك فرسخی قریه صوفیان تبریز است نزول اجلال داشت آن خبر رسیده گرجیان نیز صورت واقعه را عرضه داشت نموده بودند.
چون واقعه از آن عظیمتر در میان بود و همگی همت والا نهمت بدفع لشكر قیصر روم مقصور التفاتی بآن اخبار و حكایات نشد. تاریخ عالم‌آرای عباسی ج‌2 695 ذكر آمدن جغال اغلی وزیر اعظم و سردار با جنود رومیه بجانب تبریز و محاربه نمودن و منهزم گشتن آن طایفه و سایر وقایع و قضایای آن ایام ..... ص : 695

ذكر آمدن جغال اغلی وزیر اعظم و سردار با جنود رومیه بجانب تبریز و محاربه نمودن و منهزم گشتن آن طایفه و سایر وقایع و قضایای آن ایام‌

قبل از این در طی قضایای این سال رقمزده قلم شیرین مقال گردید كه جغال بد سكال در خطه وان خود را از مضیق محاصره رهانیده از راه دریا با كشتی بیرون رفته بصحرائی كه بموش آباد مشهور است رفته رحل اقامت انداخت و چاوشان قمر مسیر باحضار عساكر روم و عشایر آن مرز و بوم با احكام و مناشیر مؤكده فرستاده بسرعت و استعجال تمام طلب كرد و پاشایان و بیگلربیگیان و میران سنجق رومی و اكراد بتخصیص میرشرف حاكم جزیره و میران محمودی و بهستی و چكاری و پسر و برادر زكریا خان و سایر قبایل سوای برادوست از اطراف و جوانب بدو پیوستند و در اواخر فصل پائیز با گروه انبوه روی توجه بآذربایجان آورده از راه الباق بسلماس آمد خبر آمدن او باردوی همایون رسیده رایات فیروزی آیات چنانچه اشعاری بدان شده از یورت اقامت در حركت آمده در همان روز از آب عبور كرده دفع شر آن گروه را وجهه همت ساختنه و از راه چورس كوچ بر كوچ بخوی آمده ساحت آن ولایت مضرب سرادقات اقبال گشت از آنجا پیر بوداقخان حاكم تبریز را بیشتر بجانب شهر فرستادند كه مواضعی را كه بسمت راه رومیه باشد كوچانیده بجبال حصین فرستند كه از آسیب عبور لشكر مخالف بر كنار باشند و آذوقه آنچه نتوانند برد ضایع و نابود گردانند و شهر را خالی كرده باستحكام قلعه و سرانجام اسباب قلعه‌داری پردازد.
پیر بوداقخان بر حسب فرمان بشهر رفته بخدمات مرجوعه قیام نمود در شهر اجامره و اوباش اندك بی‌اعتدالی كرده حركات ناهموار از سپاهیان نیز صدور یافت اما پیر بوداقخان چند كس از اوباش را كه دست درازی بمال تجار و رعایا كرده بودند بقتل آورده سرهای ایشان را بر سر نیزه كرده در محلات گردانندند و آن شورش و برهمزدگی تسكین یافت و باتفاق برخوردار بیك توپچی باشی و توپچیان و تفنگچیان بقلعه درآمده در سرانجام امور توپخانه و استحكام برج و باره سعی موفور بظهور آوردند و اردوی كیهان پوی دو روز در خوی توقف نموده جمعی از جوانان دلیر
ص: 696
و سپاهیان كار آزموده بقراولی تعیین شدند و قراولان مذكور تا حوالی اردوی مخالف رفته در وقت نزول و ارتحال بر كیفیت و كمیت لشكر اطلاع یافته از روی تخمین و قیاس سپاهی صد هزار كس بنظر درآمده بود و یك دو كس را كه بر سبیل زبانگیری آوردند مطابق آن تقریر كردند و سردار بیمدار از غایت غرور و پندار در اردوی خود عزم دار الارشاد اردبیل و قشلاق نمودن در قزل آغاج كه قریب بولایت شیروان است و محمود پاشای پسرش بیگلربیگی آنجاست شهرت داده كوچ بر كوچ بر سبیل استعجال از راه طسوج روانه بود و چون در آن راه بجهت عبور لشكر روم آذوقه نایاب بود موكب همایون از راه چمن اختاخانه بجانب مرند در حركت آمد كه در هر جا مصلحت باشد و مقدر الهی شده باشد عساكر نصرت نشان سر راه بر مخالفان گرفته بمدافعه قیام نمایند رأی جهان آرای حضرت [487] اعلی شاهی ظل اللهی كه ملهم اقبال است اقتضای آن كرد كه بنفس شریف متوجه تحقیق قلت و كثرت لشكر اعدا شوند و بدین عزیمت بر محلی از قلل جبال كه مشاهده ابن حال میسر بود صعود فرموده اردوی ایشان را بنظر احتیاط درآوردند و بتخمین و قیاس بر كیفیت و كمیت لشكر و احوال ایشان فی الجمله اطلاع حاصل گشت و فی الحقیقه آن صورت ارتقا بر مدارج فتح و فیروزی و صعود بر آن قله علامت اعتلا بر ذروه نصرت و بهروزی بود از مرند كوچ واقع شد.
فوجی از امراء نامدار و غازیان شیر شكار طوایف قزلباش رایسرداری اللّه ویردیخان بیگلربیگی فارس كه در اصابت رأی و حسن تدبیر سرآمد عقلاء زمان و در دلیری و تهور و دلاوری مسلم اكفاء و اقران بود جدا كرده مقرر شد كه خود با عموم سپاه در قلب بوده بعضی امراء مثل ذوالفقار خان و گنجعلی خان و نیاز سلطان و میر مقدم چرخچی او باشند و امیر كونه خان را با بعضی امراء در دست راست تعیین فرموده همچنین دست چپ را نیز بوجود جمعی از معتمدان استحكام داده بهمراهی جنود توفیق الهی از موكب نصرت قرین جدا كرده سفارشات بلیغ فرمودند كه فرصتجوی بوده لوازم حزم و احتیاط مرعی دارند و بی‌صرفه پیش نروند كه مبادا از جهالت و غرور نفس جوانان تیز چنگ چشم زخمی باولیاء دولت قاهره رسد و اردوی همایون از آن منزل كوچ كرده در حوالی قریه صوفیان نزول نمود.
چون بین الفریقین مسافت قریب شده بود روز دیگر كه سه‌شنبه بیست و چهارم شهر جمادی- الثانیه سنه مذكور هر چند حضرت اعلی شاهی ظل اللهی را بمقابله سردار رومیان رفتن مناسب رتبه سلطنت نبود اما در عالم سپاهیگری و آئین سپهداری حمیب شاهانه اقتضای آن كرد كه پشت لشكر منصور كه بحمایت جنود الهی قوی بود بسایه اقبال چتر همایون فال شاهی قوی‌تر گردانند كه مبادا از مخالفان بافواج قاهره كه از موكب چاه و جلال جدا شده‌اند آسیبی رسد.
بدین عزیمت با فوجی از امراء نامدار و قورچیان و غلامان و تفنگچیان و سایر ملازمان درگاه فلك پناه كه در موكب همایون مانده بودند بیرون آمده بقاعده و توزوك یسل بسته بر محلی مرتفع كه مشرف بدشت راه تبریز بود توجه فرمودند كه از احوال سپاه ظفر مآل خبردار باشند و قرچقای بیك را كه جوهر عقل و كاردانی از سیمای او نمایانست و در فتح قلعه ایروان خدمات شایسته از او بظهور رسیده بود با جمعی از غلامان خاصه و تفنگچیان فرستادند كه در هر جا فیما بین محاربه اتفاق افتد معاون چرخچیان جنود اقبال بوده از همه طرف خبردار باشند و قنبر بیك كوری بیوكلوسلیحدار را كه از شجعان طایفه استاجلو است با جمعی از جوانان كارآمدنی ملازمان موكب اعلی تعیین فرمودند
ص: 697
كه در حوالی قرچقای بیك و جنود تفنگچی بوده اگر غلبه از مخالفان بظهور رسد لوازم كومك بتقدیم رساند و از آن طرف سردار با جنود رومیه از شبستر كوچ كرده در حوالی قریه سپس كه شش فرسخی تبریز است فرود آمدند عرابه و زنجیر از یكطرف اردوی خود كه جانب لشكر قزلباش بود در هم كشیده ینكچریان را همچنانكه آداب و قاعده رومیانست در میانه عرابه جای داد چون سردار روم كه همراه بودند مثل كوسه صفر بیگلربیگی ارز روم كه بشجاعت و دلاوری میانه رومیه شهرت كرده بود و عثمان پاشای بیگلربیگی شام و علی پاشاء زنجیر قیرن و سایر پاشایان از قرب وصول لشكر قزلباش خبر یافته بشوكت و اقتدار خود مغرور و از باده هوش ربای نخوت سرمست گشته فوج فوج و سنجق سنجق از اردوی خود بیرون آمده در برابر صفوف قاهره صف آرای گشتند و چون این معنی بر ضمیر منیر اشرف كه سایه وصول بر ساحت آن معركه انداخته بودند پرتو ظهور انداخت بملاحظه آنكه مبادا از كثرت و انبوهی لشكر رومی غلبه بر عساكر منصوره واقع شود تدبیری شایسته بظهور آورده جمعی از طایفه قاجار اتباع قورچی باشی را فرستادند كه در مابین اردوی رومیه و لشكری بمحاربه پیش آمده‌اند بر بلندی سیاهی نموده مباشر حرب نگردند كه رومیان ناچار جمعی از لشكریان را كه بمحاربه پیش آمده‌اند جدا كرده بمقابله ایشان تعیین خواهند كرد و ازدحام ایشان فی الجمله كمتر خواهد شد قبل از آن از جمعی كه در خدمت اشرف رتبه مكالمه و كنكاش داشتند مسموع میشد كه قرارداد خاطر اشرف آنست كه در آن چند روز فیما بین جنگ سلطانی وقوع نیابد و بیك دفعه مهم محاربه فیصل نپذیرد بلكه همه روزه دلاوران جنود اقبال فرصتجوی بوده در هنگام فرصت خود را برایشان زده دستبردهای نمایان مینموده باشند و تا داخل شدن مخالفان بتبریز بدین شیوه عمل شود بعد از [488] دخول شهر اگر بمحاصره قلعه مشغول شوند راه تردد مسدود ساخته چند روز دیگر كه هوا سرد شده موسم برف شود و ذخیره در اردوی ایشان نایاب گردد افواج قاهره از اندرون و بیرون بر حسب اراده و تقدیر قادر بیچون و خالق كن فیكون بقطع مهم ایشان پردازند و اگر مقید بتسخیر قلعه نشده همچنانچه شهرت داده‌اند بجانب اردبیل و قزل آغاج روند در میانه سراب و اردبیل هر جا اتفاق افتد از بواطن قدسی مواطن حضرات ائمه اطهار و مشایخ بزرگوار استمداد نموده جنگ سلطانی در آنوقت وقوع یافته آنچه در مشیت الهی قرار یافته باشد بظهور آید و الحق حزم و احتیاط سپاهیانه مقتضی آن بود و در آن روز مكررا مسرعان نزد اللّه ویردیخان فرستادند كه فرصتجوی بوده در جنگ كردن تعجیل ننمایند و بیمحابا پیش نروند لیكن چون اراده ازلی و مشیت لم یزلی بر خلاف این صورت تعلق پذیر بود تا رسیدن مسرعان زور آوران قضا و قوی دستان قدر عنان اختیار و قبضه اقتدار دلاوران معركة گیر و دار بود قدم جلادت پیش نهاد، قرچقای بیك و جماعت تفنگچی بر تلی كه مشرف بر صفوف رومیان بود برآمده بودند.
چون از جانب حضرت اعلی خطاب عتاب آمیز رسیده از پیش رفتن و جنگ بزرگ در پیوستن ممنوع شدند از تخلف امر اشرف و بخودسر مباشر حرب عظیم شدن اندیشه نموده از آن تل پائین آمده خود را اندكی پائین كشیدند رومیه این معنی را حمل بر عجز و زبونی كرده دلیرانه پیشتر آمده دست بآلت قتال برده چیرگی مینمودند و كار بجائی رسید كه اكثر امراء چرخچی زخمی شده سلك جمعیت ایشان از هم پاشید و قرچقای بیك و قنبر بیك چون حال برین منوال دیدند هر یك در مكانی كه بودند پای ثبات و قرار استوار داشته در آن بحر ز خار لنگر اقامت انداختند از آسیب گلوله تفنگ كه تگرك‌آسا میبارید همگی پیاده شده اسبانرا سیبه خود ساخته تفنگچیان قدر انداز
ص: 698
جنود مسعود صدمات مخالفان را با فروختن آتش پیكار دفع كرده چون كوه وقار پای مردانگی قایم كردند از دود تفنگ عالم روشن تیرگی یافت.
شعر
تفكها اندر آن صحرای خون‌خوارشرار افشان همه چون شعله نار
ز بس دود تفك بر آسمان شدرخ خورشید در ظلمت نهان شد قرچقای بیك كس نزد اللّه ویردیخان فرستاده اعلام كرد كه رومیان چیره شده آهنگ محاربه ساز داده‌اند و اگر اندك تهاونی رود بهیئت مجموعی جلو ریز بر سر قزلباش تاخته كمین را امید نجات نیست ملك علی بیك جارچی باشی نیز كه از جانب اشرف اعلی بجهة تحقیق حال آمده بود برأی العین مشاهده احوال معركه كرده آنچه دیده بود بعرض اشرف رسانید.
چون حقیقت حال و خیرگی و غلبه مخالفان خذلان مآل بر ضمیر الهام پذیر پرتو ظهور انداخت بمقتضای غیرت جبلی دفع شر اعدا را وجهه همت ساخته با صفوف اقبال و اعلام ظفر در حركت آمدند و مسرعی نزد اللّه ویردیخان و امراء فرستادند كه آهسته آهسته پیشتر روند و چرخچیان جنود اقبال را آگاه سازند كه مردانه بوده فرصت بدشمن ندهند كه اینك موكب همایون در حركت آمده متعاقب رایات ظفر پیكر شاهی سایه وصول بر ساحت معركه نبرد می‌اندازد و ملك علی بیك جارچی- باشی را بار دیگر نزد قرچقای بیك فرستادند كه او را از توجه موكب شاهنشاهی و نزدیك رسیدن قول همایون مطلع گردانیده سرگرم باده نبرد گرداند و چون مشاهده میشد كه فوج فوج و آلای آلای جنود رومیه از اردوی سردار بیرون آمده متوجه معركه قتال میشدند رأی صوابنمای اشرف اقتضای آن كرد كه جمعی از مبارزان رزم آزمای را از جانب دست چپ همایون قریب باردوی رومیان فرستند كه در ما بین طرح جنگ اندازند كه از دو طرف معركه رزم گرم گردیده جمعی از جنود رومیه متوجه محاربه ایشان گشته غلبه و هجوم عسكر روم از یكطرف نباشد بدینجهت علیقلی خان دیوان بیكی باشی شاملو را كه قشون آراسته داشت با جمعی از قورچیان شاملو كه در دست راست مقام دارند روانه آنطرف فرمودند كه بمقتضای عقل و دانش عمل نموده لوازم مردانگی بظهور آورد و الله- قلی بیك قورچی باشی قاجار را نیز فرستادند كه بقشون خود كه پیشتر فرستاده شده بود ملحق گشته باتفاق علیقلی خان بمصلحت دولت عمل نمایند.
چون نسیم اقبال از آن طرف رایحه ظفر بمشام دولتخواهان میرسانید حضرت اعلی بالهام ملهم غیبی توجه تام در آن ماده فرموده طبقه علیه شاملو را عموما با مقرب الحضرة [489] محمد بیك بیگدلی كه از عظماء طایفه جلیله شاملو است با چند كره نای رعد آوای و فوجی از جنود دست راست بكومك علیقلی خان بدان طرف ارسال نمودند و فوجی دیگر از افواج قاهره بمدد و كومك قرچقای بیك و امرای چرخچی مأمور ساخته دفعه دفعه لشكرهای دست راست و دست چپ را با آئین شایسته متعاقب یكدیگر فرستاده همه طرف را تازه بتازه بقدر مقدور بارسال كومك و فرستادن مبارزان نصرت بزك كه در ظل لوای فلك فرسا بودند استحكام دادند راقم حروف كه ملازم ركاب اشرف بود از شیوه تكلف و سخن پردازی كه مورخان بلاغت شعار باقلام طبع آزمائی بر صحیفه مقصود مینگارند و خالی از حقیقت نفس الامر است قطع نظر كرده میگوید كه در آنروز حضرت اعلی شاهی ظل-
ص: 699
اللهی برهنمونی قاید تائید و نیروی اقبال بنوعی بلوازم سپهداری و ترتیب مقدمات جنگ و معركه- آرائی پرداختند كه دقیقه از دقایق حزم و دور اندیشی و دلیری و دلاوری فرو گذاشت نشد هر تدبیری كه اندیشیدند بتأیید الهی موافق تقدیر افتاد باعتقاد مسود اوراق اگر در این عهد امیر كبیر امیر تیمور گوركان كه شجاعت و سرداری و حسن تدبیر آن خسرو جهانگیر كارنامه سلاطین كامكار و دستور- العمل خواقین نامدار است در حیات میبود در خدمت این جهان دانش و فرهنگ سپر انداخته تعلیم جهانداری و معركه آرائی میگرفت اگر در این باب مبالغه رود سخن بدرازی كشد.
القصه حضرت اعلی بعد از فرستادن لشكرها باوثایق الطاف الهی و بقیه جنود ظفر ورود كه در قول همایون بودند پیشتر آمده بر پشته كه مشرف بمعركه قتال بود برآمدند و مبشر اقبال دمبدم بشارت فتح و نوید نصرت میرسانید چون قرچقای بیك و امرای چرقچی بجنگ مأمور گشته آثار و علامت مدد و كومك مشاهده نمودند و علیقلی خان و قورچی باشی میانه جنود رومیه و اردوی سردار درآمده آتش محاربه افروختند گرد معركه هیجا بفلك تیزگرد رسید تدبیر صایب حضرت اعلی و موافق تقدیر افتاده پاشایان و سرداران لشكر روم از مشاهده گرد و غبار و غوغای گیر و دار كه در حوالی اردوی رومیان بظهور میپیوست بتصور آنكه موكب ظفر قرین شاهی بر سر اردوی سردار توجه فرموده‌اند تزلزل تمام یافته اراده نمودند كه از آن بلندی بزیر آمده مردم دست راست خود را بمقابله آن گروه فرستاده خود نیز مرتبه مرتبه لشكریانرا بطرف اردو نزدیكتر یافته از هر دو طرف خبردار باشند بدین عزیمت از مقام خود حركت كردند مبارزان سپاه منصور در هنگام آن حركت از اطراف و جوانب صدای غمزدای «اللّه الله» كه شعار طبقه رفیعه قزلباش است بلند ساخته از پیش و پس و جوانغار و برانغار هجوم آورده از همه طرف جلوریز بر سر دشمنان تاختند و از صدمات دلیرانه و حملات مردانه جنود اقبال كمال تزلزل و اختلال باحوال رومیان راه یافته دیگر مجال مدافعه و صف- آرائی نیافته بنای شوكت ایشان بیكبارگی انهدام پذیرفت.
دلاوران پرخاشجوی قزلباش غلغله فتح و نصرت در طاس نیلگون فلك انداخته خاك معركه را بخون اعدا گلگون ساختند عموم سپاه روم بمضمون الفرار ممن لا یطاق عمل نموده روی بوادی هزیمت نهادند پاشایان و سرداران لحظه در آن بلندی ثبات قدم ورزیدند كه شاید صورت دیگر روی نماید صورت نبست چون راه اردوی خود را مسدود یافتند عنان بوادی فرار تافته بطرف طسوج و سلماس گریختند مبشران قضا و قدر بشارت فتح و ظفر داده سروش غیبی ندای بهجت افزای إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِیناً در داده طنطنه وَ یَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً بلند آوازگی یافت.
افواج قاهره در عقب هزیمتیان شتافته در هر شب فوجی را بنوك سنان جانستان بر خاك هلاك می‌انداختند در آن صحرای پر وحشت از كشته پشته‌ها پدید آمد اكثر سرداران بعضی گرفتار و برخی مقتول گشتند كوسه صفر كه بیگلربیگی ارز الروم و سردار معتبر بود و بشجاعت خود مغرور بوده همیشه لافهای گزاف میزد و مصطفی پاشا ولد رضیه خاتون مشهور كه وزیر ثانی و مدتها قایم مقام وزیر اعظم بوده و شیر احمد پاشا وزیر قارص و قوچی خان كرد برادر قازی خان كه روی از این دولت تافته بسردار بیمدار پیوسته بود از مشاهیر گرفتاران بودند كوسه صفر بمكافات شیوه ناپسند مقتول گردید.
از مشاهیر قتیلان علی پاشا زنجیر قیرن و عثمان پاشا بیگلربیگی شام بود از امرا و پاشایان رومی و سنجق بیكیان و میران معتبر قبایل و عشایر اكراد قریب بشصت هفتاد نفر مقتول و
ص: 700
گرفتار شدند در ذكر [490] اسامی ایشان فایده نیست آخر روز قریب بغروب آفتاب بود كه این فتح نامدار كه طراز فتوحات سلاطین كامكار تواند بود روی نمود و با آنكه آفتاب عالمتاب از مشاهده شدت حرب و خونریزی سر در نقاب حجاب كشیده فضای دشت و صحرا چون دل دشمنان دین و دولت تیره و تار شده بود دلیران معركه نبرد دست از تعاقب منهزمان باز نداشته هیچیك بی‌نیل مقصود باز نمیگردیدند.
مجملا اكثر آن سیه بختان در آن شب هولناك آواره صحرای عدم گردیدند و اگر احیانا بعضی در ظلمت لیل در بیغولها خزیدند در آن شب بدست درنیامدند روز دیگر رعایای آن مواضع كه آوازه فتح شنیده از زوایای اختفا بیرون آمده بودند بآن سركشتگان وادی ادبار رسیده روز حیاتشانرا بشام ممات مبدل میساختند و جمعی از هژبران بیشه هیجا كه از قول خاصه همایون بجنگ رفته بودند فوج فوج آمده سرهای قتیلان معركه نبرد را در زیر سم سمند صبا پیوند می- انداختند و گرفتانرا با اخترمها بنظر فرخنده اثر در آورده تهنیت فتح و فیروزی میگشادند و چون خورشید جهان آرا مانند كوكب بخت مخالفان در مغرب زوال غروب نموده روزگار ملبس بلباس عباسیان شده بود حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بفیروزی و اقبال بجهت دیدن سر وزنده و اخترمها و حق گزاری جانسپاران معركه مردانگی در همانجا فرود آمده مشعله داران ملوك موكب جلال و مشاغل خورشید مثال افروخته آن عرصه دولت اساس چون روشن دلان حق شناس فروغ صبح سعادت یافت.
امراء نامدار و مقربان و مخصوصان بارگاه سپهر مقدار كه سعادت حضور داشتند بساط انبساط گسترده مجلس عیش و نشاط آراستند معركه رزم با محفل بزم توأم گردید رومی نژادان صبیح- الوجه و غلامان غلمان صورت فرنگی و روسی كه غازیان اخترمه و غنیمت آورده بودند بر حسب فرمان ساقی آن بزم رزم آئین گشته اقداح راح ریحانی بگردش درآوردند مغنیان نغمه ساز و مطربان خوش آواز در آن بزم دلكش كه در معركه رزم اتفاق افتاد عشاق وار در پرده مخالف نوای فتح و نصرت بدین ترانه میسرودند كه:
بیت
شاها فلك تابع رای تست‌سریر كهان و مهان جای تست
بملك سعادت بقای تو بادسر دشمنان زیر پای تو باد
جهان یكسر از عدلت آباد باددل خلق از دولتت شاد باد و حریفان عرصه نشاط سرگرم باده انبساط گشته صدای نوشانوش بگوش ساكنان فلك اطلس‌پوش میرسانیدند از جماعت گرفتاران هر كس اسم و رسمی داشت نگه داشته دیگران برفقا ملحق میگردیدند از اتفاقات محمد بیك نام پسر بزرگ خندان آقاء متفرقه آقاسی كه پدرش با یك پسر كوچكتر در جنگ وان گرفتار عساكر نصرت نشان گشته بسببی كه در آن داستان اشاره شده سعادت بخشش یافته بود درین معركه گرفتار گشته از قوت طالع و نیروی بخت زنده بنظر اشرف رسید او نیز بدستور پدر و برادر منظور نظر التفات گشته نوازش بسیار یافت.
القصه از جرعهای لبریز خون دلیران كه ساقی اجل در مذاق روزگار میپیمود زمانه
ص: 701
بدستی آغاز نموده در آن محفل نشاط امری در غایت غرابت بظهور پیوست و نزدیك بآن شده بود كه از اصابت عین الكمال چشم زخم عظیمی روی نموده العیاذ بالله بذات خجسته صفات همایون كه سرمایه امن و امان و باعث ترفیه حال عالمیانست از كید بد اختری آسیبی رسد چون عنایت الهی در جمیع احوال از مكاره و مضار نگهبان ذات عدیم المثال است اثری بر آن مترتب نگشته كیدی كه آن ذنب اندیشیده بود رجعت كرده فحوای كریمه و لا یحیق المكر السی الا باهله بابلغ وجهی شرف ظهور یافت.
شرح این سرگذشت عبرت گزین آنكه شخصی قوی هیكل ضخیم البدن عظیم الجثه در معركه قتال بطعن سنان ثعبان مثال یكی از قورچیان استاجلو كه بغابت حقیر الجثه و نحیف البدن بود بخاك مذلت افتاده بنیروی دولت و قوه قاهره شاهی گرفتار او شده بود بنظر خجسته همایونی در آورد و غفلت ورزیده از خردسالی و عدم تجربه روزگار دست او را مانند گرفتاران بر پشت نبسته بود حضرت اعلی از نام و نسب و عشیرتش پرسیدند گفت از قبایل مكری ام چون جمعی از آن طایفه در ملازمت اشرف و بسعادت حضور اقدس مشرف بودند مگر تصور آن بدنژاد آن بوده كه بشفاعت و در- خواست آن [491] جماعت نجات خواهد یافت یكی از عظماء آن جماعت رستم بیك از روی غلظت عرض كرد كه میانه ما و سلسله ایشان ربطی نیست و فیما بین عداوت قدیم و خونها در میان است حضرت اعلی بقورچی امر كردند كه او را برستم بیك بسپار كه هر چه خواهد كند و علت قتل و قصاص بر زبان گهر نشان نگذشت رستم از گرفتن او ابا و امتناع كرده گفت نذر كرده‌ام كه از دشمن در حالت عجز انتقام نكشم و دست بسته را نكشم.
از این گفتگوی نفاق آمیز مزاج اقدس متغیر گشته با آنكه در اول حال تصریح قتل آن خون گرفته نكرده بودند برغم آن نفاق سرشت بهمان قورچی اشاره قتل او نمودند قورچی دست در كمر او زد كه اندكی از حضور اقدس دورتر برد آن نابكار غدار كه حرف قتل شنید بی‌تأمل خنجری آبدار كه با خود داشت كشیده بقصد ذات مبارك دویده خود را بر بالای سر آن حضرت رسانیده خنجر حواله كرد حضرت اعلی دست مبارك فراز كرده بسر پنجه تهور و مردانگی كه از اجداد بزرگوار میراث دارند دست او را كه خنجر داشت محكم گرفته بجانب خود كشیده زانوی مبارك بر بالای آن نهاده حضار مجلس از موافق و مخالف كه مشاهده این صورت كردند بهم برآمده از اطراف و جوانب شمشیرها حواله آن مدبر كردند از ازدحام خلایق و بهم برآمدگی روشنائی مشاعل كمتر شده از غایت اضطراب و سراسیمگی حضرت اعلی و آن مدبر را از یكدیگر تمیز نمیكردند چه درع و خفتان آن بدنها و نیز در رنگ درع و خفتان اشرف بود بدینجهت جرأت شمشیر زدن نمیكردند و زمانی ممتد درهم آویخته با یكدیگر تلاش مینمودند تا آنكه حضرت اعلی بزور بازوی مردانگی و نیروی اقبال خنجر از دست او بیرون آوردند و بعضی از غلامان او را كشیده اندكی دورتر بردند و از اطراف و جوانب شمشیر انداخته بضرب شمشیر تیز پیكر ناپاكش ریز ریز كردند.
از این واقعه عظمی كه بوقوع پیوست در آن معركه كه علامت روز رستخیز ظاهر گشته خلایق از بیم آنكه مبادا آسیبی بذات اقدس رسیده باشد در لحظه اضطراب افتادند راقم این قصه عبرت فزا در آن معركه هولناك حاضر بودم حقا كه از مشاهده آن حال زمانی ممتد حالت مصروعان داشتم تا آنكه آواز خجسته آن حضرت بگوش رسیده خاطر حیرت زده از آن قلق و اضطراب اندكی باز آمد فی الجمله تسكین یافت حضار آن انجمن قیامت علامت از سلامتی ذات
ص: 702
اشرف كه در ضمان امان نگهدارنده زمین و آسمان است سجدات شكر الهی بجای آورده ارباب اخلاص حیات تازه یافتند و آن حضرت اصلا از این حركت متأثر نشده كم حوصلهای تنگ ظرف بزم حضور را كه آغاز بیتابی كرده بودند تسلی بخش گشته بهمان قاعده جرعه نشاط آشامیده بشغلی كه داشتند مشغول شدند از این حركت ناهنجار آن بدكردار از آتش غیرت قدویان جان نثار شعله فروز گشته خرمن حیاط اكثر گرفتاران را محترق گردانید.
مجملا قریب بنصف شب در آنجا بشغل مذكور پرداخته چون حقیقت حال جغال معلوم نبود كه بعد از مغلوبیت لشكر چه خیال داشته باشد اللّه ویردی خان و امرای عظام را حكم شد كه در همانجا اقامت نموده لوازم پاس مرعی دارند كه روز دیگر بر كیفیت احوال جغال اغلی اطلاع یافته بدان چه متضمن صلاح دین و دولت باشد بتوفیق الهی بعمل آید و بفیروزی و اقبال سوار دولت گشته باردوی همایون كه تخمینا یك فرسخ بود توجه فرموده در دولتخانه مباركه نزول اجلال فرمودند و در آن شب یرلیغ جهانمطاع باسم پیر بوداقخان حاكم تبریز در قلم آمده صورت واقعه را كه بنیروی اقبال بظهور آمده بود اعلام نموده مقرر شد كه با نیروی خود و جمعی كه بمحارست قلعه مأمور بودند خاطر از استحكام قلعه جمع كرده از طرف شهر متوجه شوند كه انشاء الله تعالی بعد از تحقیق ضعف و قوت سردار بدانچه مقتضای وقت و صلاح دولت باشد بظهور آید و السلام.

ذكر فرار نمودن جغال اغلی و بیان احوال بقیة السیف رومیان و ظفر یافتن عساكر نصرت نشان بتأیید پروردگار عالمیان‌

كلك سخن پرداز شیرین مقال بقیه احوال جغال و اتباع او را بدین منوال بر صحیقه حال مینگارد كه بعد از وقوع محاربه مذكور صبح روز دیگر كه چهارشنبه بیست و پنجم شهر جمادی الثانیه بود از دولت خانه مباركه سوار دولت شده بتوزوك و آئین مقرر یسل آراسته سایه [492] وصول بنبردگاه انداختند و سردار از مكانی كه اقامت داشت حركت نكرده بود و بمسامع جلال رسید كه جان پولاد اغلی رومی كه سردار عساكر حلب و آن حدود است با پنجهزار نفر از جنود رومیه متعاقب می‌آمده كه بسردار ملحق گردد و بقصبه طسوج رسید و چون بعضی از بیدلان كوتاه اندیش در زمان نواب سكندرشأن رضوان مقام كثرت لشكر و حشر سرداران روم و انبوهی مردم مجهول كه بعرف رومیان طلبكار كدوك و خریدار محلولند مشاهده نموده بودند سخنان بیدلانه كوته خردانه اظهار می‌نمودند حضرت اعلی از كمال دور اندیشی و غایت حزم و احتیاط كه جزو اعظم جهانداری و سپهسالاری است در رفتن بر سر سردار و جنگ عرابه توپ و تفنك تأمل پادشاهانه نموده و تعجیل در آن امر صایب نشمردند چه عقلاء در امور جزئیه تأمل و تعمق مینمایند در كارهای عظیم و امور كلیه بتخصیص امور حرب و قتال كه مفاسد عظیمه بر آن مترتب و از طرفین خونها ریخته میگردد محل اشتباه نیست.
ص: 703
بیت
اگر خواهی نگردد كار تعطیل‌مكن در كارها بسیار تعجیل
تأمل در همه كاریست محمودزیانت در تأمل میشود سود كلام مشهور مجرب الصبر مفتاح الفرج مؤید این معنی است اراده خاطر اشرف بدان متعلق گشت كه فوجی از افواج قاهره را بر سر جان فولاد اغلی فرستاده بعد از آنكه خاطر از ممر او جمع كرده بقطع مهم سردار پردازند.
در خلال این حال یكی از اكراد مردم میر شرف حاكم جزیره را كه از كثرت عشایر از سایر میران قبایل اكراد بزرگتر و تابع پادشاه روم است و در این سفر با جنود جزیره رفیق جغال اغلی و در حین محاربه نزد او توقف نموده خود بجنگ نیامده بود گرفته بنظر اشرف درآوردند چون میر شرف مزبور چند سال بود كه با ملازمان آستان اقبال آشیان شاهی طرح آشنائی انداخته اظهار خلوص عقیدت و صفای طویت می‌نمود حضرت اعلی آنشخص را آزاد فرموده مصحوب او دو كلمه بمیر شرف نوشتند كه تا غایة بجهة بعد مسافت میانه جنود قزلباش و اكراد جزیره منازعه نبوده و خونها كه مایه شدت عداوت می‌باشد فیما بین ریخته نشده و چون پرتو اخلاص او بر پیشگاه ضمیر اقدس تافته هر كس از مردم او در این جنگ بدست درآمده زنده نگاهداشته حكم قتل نفرموده‌ایم اگر تواند خود را بدار الامن موكب عالی رساند والا از این معركه بر كنار بوده راه جزیره پیش گیرد كه از عساكر منصوره آسیبی باو و مردم نرسد و آن شخص را بقراولان سپاه منصور سپردند كه بسلامت باردوی سردار رسانند.
میر شرف بعد از مطالعه آن منشور سعارت بلطایف الحیل با گروه اكراد جزیره و آن حدود از صف سپاه سردار جدا شده قطع نظر از احمال و اثقال كرده جریده و سبای از كنار دریا تنها راه فرار پیش گرفت.
اما احوال سردار، آنچه از تقریر جمعی گرفتاران مشخص و معلوم گشت آنستكه بعد از انهزام لشكر و گرفتاری سران سپاه و تفرقه بقیة السیف معركه قتال آن شب را بصد اندوه و ملال گذرانید علی- الصباح طایفه ینكچریان و جمعی از هر طبقه لشكر را كه در اردو بر سر او مانده بودند استمالت داده به استحكام عرابه و خدمات توپخانه و ضبط میمنه و میسره مأمور گردانید و قلقچیان اردو را كه رومیان آت- اغلانی گویند نوید كدوك آقایان داده تا وقت ظهر بفسون و نیرنگ سپاهیانه و تدبیرات كه مایه فریب اوسط الناس باشد پرداخته بعد از ظهر از فرار نمودن میر شرف و تفریق اكراد عجز و اضطرار او بر همه كس ظاهر گشت و از عایت سراسیمگی نمیدانست كه چكند حیران كار خود ماند هر ساعت فكری و هر لحظه اندیشه میكرد در این اثناء خبر باو رسید كه جان فولاد اغلی با سپاه حلب در روز جنگ بطسوج رسیده بودند آخر روز مقدمه لشكر شكسته باو رسید همانساعت طبل رحیل كوفته طریق امن و سلامت اختیار نموده بطرف وان رفت.
از این خبر قلق و اضطراب مردم زیاده شده واهمه عظیم بر اقاصی وادانی رومیه مستولی گشته پرده از روی كار برداشته شده و راه فرار گشاده یافته هر كس ببهانه از معسكر جدا شده و جوق جوق و گروه گروه میرفتند سردار بالضروره ترك فریب و نیرنگ سپاهیانه كرده با خواص و اعیان لشكر و قاضی و مفتی مشورت نموده رای همگی بر فرار قرار یافت كه ظلمت شب را پروردگار
ص: 704
خود ساخته خود را از غرقاب بلا بساحل نجات رسانید تا آخر روز بضد اندیشه و بیم گذرانیده و هنگام غروب راه فرار پیش گرفت علامت روز رستخیز در میانه معسكر پدید آمد فوج فوج قطع تعلق از متملكات [493] خود كرده مقید برفاقت سردار نشده در طی وادی فرار بر یكدیگر سبقت میجستند در باستانی نامه‌های شهریاران والا شكوه سمت وضوح دارد كه چون دشمن راه فرار جوید آن را مسدود گردانیدن آئین فتوت و لایق پادشاهان صاحب مروت نیست بلكه ممانعت نكردن بصلاح دولت اولی است.
بیت
چو دشمن ره چاره جوید غمین‌مشو مانع چاره جویان ز كین مجملا آخر همانروز عزیمت رومیان سمت ظهور یافت حضرت اعلی علی قلیخان را به جهت تحقیق این حال فرستادند كه بر كما هی احوال اطلاع یافته عرض نماید مشار الیه پذیرای فرمان گشته وقت غروب و هنگام افروختن مشاغل بحوالی اردوی رومیان رسیده روشن شد كه در آن اردو بجز دو سه بیمار و یار نمانده پاسی از شب گذشته بود كه معتمدی از جانب علیقلی خان رسیده و از فرار سردار خبردار نمود.
چون آداب و قاعده سلاطین نبوده و نیست كه در شب بنفسه تعاقب دشمن نمایند و حضرت اعلی تجویز تعاقب در آن شب دیجور نفرمودند.
اما جمعی مردم فرومایه و اوباش قزلباش بطمع اخذ غنیمت سر در پی ایشان نهاده الاغان و شتران باردار كه بعضی فرومایگان قطع تعلق ننموده همراه برده بودند میگرفتند و بهر كس می‌رسیدند بقتلش میپرداختند از علامات ادبار كه بآن طایفه روی آورده بود گروهی از ایشان كه قریب پانصد نفر بودند شب راه گم كرده صبح بمیان باغات قصبه طسوج در آمدند و شخصی از مردم آن‌جا را بدست آورده بزر فریفته‌اند كه راهنمائی كرده طریق سلامت و راه بیرون شد بدیشان نماید آنشخص از اخلاص و یكجهتی این دودمان آن گمگشتگان وادی سلامت را براه بلا رهنمون گشته بمیان میدان قصبه طسوج آورده طسوجیان را خبردار میسازد رعایا هجوم آورده بیرون شد را گرفته شروع درگرفت و گیر و قتل و كشش مینمایند رومیان را بنوعی دست از كار مانده بود كه یك نفر رعیت بی یراق بضرب چوب و مطراق سه چهار رومی با یراق را پیش انداخته اسلحه و یراق از ایشان گرفته به قتلش میپرداخت.
القصه آن سرگشتگان بادیه حیرت و سرگردانی بالتمام معروض تیغ انتقام طسوجیان شدند و ما یعرف ایشان نصیب آن جماعت شده تا سلماس و الباق اكراد نیز با رومیه بدین شیوه عمل نموده اگر از سر حیاتشان میگذشتند از رخوت و لباسشان نمیگذشتند.
مجملا نصف شب بر عموم سپاه قزلباش ظاهر شد كه سردار فرار نموده بجهت نهب و غارت اموال و اسباب روی بجانب اردو و اغرق رومیه آورده تا صبح گرد از آن اردو برآوردند جمعی كه پیشتر از دیگران رفته بودند نقل مینمودند كه خیام مفروش و صنادیق چیده و شتران در برابر خیمه‌ها خوابیده در اكثر آنها طویله هم بقاعده مقرر كشیده بود چنان مفهوم میشد كه جمعی كه در جنگ مقتول و گرفتار گردیده‌اند یا از جنگ گاه فرار نموده‌اند خیمه ایشان بیصاحب مانده دیگری
ص: 705
كه بروز سیاه خود درمانده بوده پروای دست درازی بآنها نكرده و جمعی كه بجنگ نرفته در خانه خود بوده‌اند آنچه از نقود و نفایس اموال توانسته‌اند همراه خود برده‌اند و سایر احمال و اثقال بر جا گذاشته و رفته‌اند.
پیری سلطان قزاقلر در اول شام داخل اردوی سردار شده بود نقل مینمود كه بمیان خرگاه خاصه سردار در آمدم پاره زر مسكوك سرخ و سفید ریخته بود و انگشتر او در كنار مسند افتاده شمشیر مرصعی برسم و قاعده مقرر كه بر پهلوی امراء میگذارند نهاده بود بخزانه او درآمدم خیمه بزرگ و طولانی بود صنادیق بر دور آن چیده صندوق پوشهای مخمل و زربفت بر روی صنادیق گسترده اكثر مقفل بود یك دو صندوق را كه گشودم از اسباب و اقمشه مملو بود چون یكنفر زیاده همراه من نبود یك قطار شتر از شترخان آورده چهارده صندوق بی‌آنكه بما فی الصندوق مطلع گردم بار كرده با شمشیر مزبور بیرون آوردم بعد از بیرون آمدن او مردم از اطراف و جوانب داخل اردو شده بنهب و غارت اموال و اسباب میپرداختند شخصی نشان سردار جغال اغلی را كه منشیان روم بدیباچه مناسب و آیات و احادیث توشیح و بطلا و جواهرات و لاجورد تزئین داده بودند بدست آورده بنظر اشرف رسانید.
چون احكام و اسناد بزرگان كه مایه افتخار سلسله ایشان است در صندوقچه‌های مخصوص میباشد از اینجا قیاس میتوان كرد كه بچه مثابه مضطرب و سراسیمه رفته‌اند كه پروای برداشتن آن نكرده‌اند ما حصل كلام آنكه اموال و اسباب لا تعد و لا تحصی كه در آن اردو بود تمامی بتاراج حادثات رفته [494] بدست مردم فرومایه و اوسط الناس درآمد كه كسی اطلاعی از آن نیافت بعضی از خواص ملازمان كه غنیمت خود را بنظر اشرف درآوردند دیده همت بر آن نیالوده بهمان كس عطا فرمودند پیری سلطان قزاقلر آورده خود را بمعرض عرض درآورده بدستور باو مرحمت شد برخوردار- بیك انیس توپچی باشی بضبط توپخانه مأمور گشته قریب یكصد عدد توپ و ضربزن بزرك و كوچك و اقسام آن بضبط درآمد.
القصه بعد از وقوع این وقایع آغرق بجانب تبریز رفته موكب سعادت اساس بطرف سلماس در حركت آمد مصطفی بیك محمودی كه در قلعه ماكو متحصن شده دم از عصیان میزد در اینوقت شمشیر بگردن انداخته بپایه سریر اعلی آمد و عفو پادشاهانه شامل حال او گشته بشرف پای‌بوس مشرف شد زینل بیك محمودی قوم سلیمان بیك حاكم خوشاب كه با او معاند بود التجاء بسایه مرحمت شاهی آورده نوازش یافت و الكاء خوشاب باسم او رقم التفات پذیرفت امیر خان چولاق برادوست كه تربیت یافته نواب كامیاب همایون شاهی ظل اللهی بود از الكاء رومی آمده بشرف بساط بوسی مشرف گشته بتقصیر ملازمت كه در این جنك بموكب همایون نه پیوسته بود معاذیر سپاهیانه القا نمود و بنا بر تألیف قلوب سایر وحشی صفتان اكراد در معرض قبول افتاد زكریا خان چكاری رسولان و معتمدان بجهت تهنیت فتح و تجدید قواعد اخلاص بعتبه علیه گردون مناص فرستاد حضرت اعلی بفرستادگان او خطاب فرمودند كه نقد ارادت و اخلاص او از بوته گداز و خلاص تمام عیار بیرون میآید كه بیملاحظه و اندیشهای زمیندارانه آمده سعادت ملازمت دریابد مشار الیه از این خطاب عتاب آمیز اندیشه نموده جز آمدن چاره نیافت و در كمال وحشت و بیم احرام ملازمت بسته روانه سلماس شد چون مدت اقامت سلماس به بیست روز كشیده مهام ضروری انجام یافته بود و سپاه برد و سرما هجوم آورده عزیمت جانب دارالسلطنه تبریز فرمودند امراء عظام را حكم شد كه استقبال زكریا خان كرده او را باعزاز و احترام به تبریز آورند امراء حسب الفرموده عمل عالم آرای عباسی 45
ص: 706
نمودند زكریا خان در دولتخانه مباركه تبریز سعادت آستان بوس دریافته بشرف مجالست مجلس بهشت- آئین مشرف و معزز گردید و پیشكش گذرانیده بتعظیمات شاهانه سعادت افتخار یافت چند روز حریف بزم خاص و جلیس محفل قرب و اختصاص بود و بعطایای ارجمند از خلع فاخره كمر خنجر و كمر شمشیر طلای مرصع بدرو یواقیت و اسب تازی نژاد خاصه با زین و لگام مرصع و اقمشه و اجناس و صراحی و پیاله طلا و امثال ذلك سرافراز گشته رخصت انصراف یافت حسن بیك برادرزاده او نیز كه حاكم الباق بود به دستور بخلع گران مایه نوازش یافته مقضی المرام روانه جاه و مقام خود گردید.
اما احوال سردار بعد از فرار باین بیسامانی و اضطرار كه بتحریر پیوست با معدودی خود را بخطه وان رسانید و در آنجا نیز بجهة آوازه ورود موكب نصرت قرین شاهی كه بجانب سلماس نهضت نموده بود مجال توقف و آرام نیافته راه دیار بكر پیش گرفت در اثناء طریق به پسر جان فولاد رسید روزی در هنگام مكالمه و گفتگو او را بتقصیر دیر آمدن مورد عتاب و خطاب گردانیده جمعی باشاره سردار از كمین غدر بیرون جسته هماندم بقتلش پرداختند و سر او را بمیانه سپاه حلب كه اكثر لوندات بینام و نسب بودند انداختند تفرقگی بمیان آن گروه افتاده راه حلب پیش گرفتند فوجی بر سر او جمعیت نموده جلالی شدند شرح احوال او در ذكر طبقات جلالیان مرقوم كلك بیان میگردد و سردار بدیار بكر رسیده حقایق حال بدرگاه خواندگار عرض نموده در همان چند روز سپاه غم و الم بر كشور حیاتش مستولی گشته راه سفر آخرت پیش گرفت، «رفت تا عالم دگر گیرد».

ذكر فرستادن جهانگیر خان و محمد سلیم سلطان اوزبك با یار محمد میرزا از حدود نخجوان بجانب خراسان و غرجستان و شطری از احوال ایشان‌

در وقایع سالهای پیش مرقوم قلم صواب اندیش گردید كه جهانگیر خان ولد سید محمد سلطان و محمد سلیم سلطان ولد پیر محمد خان اوزبك باتفاق یار محمد میرزا كه دیوان بیگی و عمدة الامرا و صاحب اختیار بلخ بود و شاه خواجه و شیرافكن میرزا و عرب اتالیق و سایر [495] رفقا از باقیخان منهزم گشته التجاء بسایه اقبال شاهی و ساحت گیتی مساحت جاه و جلال شاهنشاهی آوردند و در بارس ئیل عشر و الف سفر خیر اثر بلخ بمعاونت و امداد ایشان اتفاق افتاد چون اراده ازلی متعلق بآن نشده بود در آنوقت بسببی كه در محل خود سمت تحریر یافته مطلب سلاطین زاده‌ها بحصول نه پیوست و در این سفر در ملازمت موكب اقبال بودند.
در اینوقت یار محمد میرزا صلاح دید كه در ملازمت سلاطین‌زاده‌ها روانه خراسان گشته بعضی محال و قلاع غرجستان كه در تصرف منسوبان این درگاه است بجهانگیر خان عنایت شود و بامداد امراء خراسان سایر ولایت غرجستانرا كه محل مضبوط است و حصول و قلاع محكم متین دارد متصرف گشته آنرا مأمن خود سازند و در آن دیار شورش افكنده طوایف اوزبكیه را بجانب خود دعوت نمایند و اگر جمعیت لشكر بر وفق دلخواه صورت بندد فرصت جوی بوده همت بتسخیر بلخ گمارند و چون حضرت اعلی را در باب تسخیر ملك موروث آذربایجان و شیروان مشاغل كلیه روی داده مطالب عالیه پیش نهاد همت والا بود و نمیخواستند كه در این هنگام كه عساكر ظفر شعار مشغول مهام این دیارند در سرحد
ص: 707
خراسان فتنه و آشوب افتد تجویز این مقدمات نمیكردند و حواله بوقت دیگر می‌فرمودند كه انشاء اللّه تعالی چون بتوفیق آسمانی و نیروی اقبال از انتظام مهام آذربایجان و شیروان فراغی حاصل آید و نهضت موكب همایون بجانب خراسان اتفاق افتد این عزیمت بامضاء رسد.
یار محمد میرزا معروض داشت كه ما را بهتر از این فرصتی بدست نمیآید كه باقیخان از میان رفته و ولی محمد خان برادرش هنوز استقامتی نیافته و او را در ماوراء النهر مشاغل عظیمه روی میدهد و معلوم نیست كه بضبط و ربط بلخ و محال این طرف آب تواند پرداخت و در اینوقت آن ولایت بآسانی درمیآید و این اراده تأخیر نمیپذیرد چون در عالم حساب دانی و معامله فهمی كنگاش راه بجائی داشت و دور نمینود و یار محمد خان كه صاحب وقوف مهام آنملك بود این رأی را صایب شمرده در رفتن مبالغه مینمود حضرت اعلی شاهی ظل اللهی رضاجوی گشته سلاطین زاده‌ها و اتباع ایشانرا بخلاع گرانمایه و انعامات و سایر ضروریات نواخته مرخص فرمودند و یرلیغ مطاع باسم حسینخان بیگلربیگی و سایر امراء خراسان عز صدور یافت كه اعزاز و احترام سلاطین زاده‌ها بجای آوردند و خدمات لایقه بتقدیم رسانند و آنچه از الكاء و قلاع غرجستان در تصرف طایفه جمشیدی و غیره منسوبان این درگاه است بتصرف ایشان داده كومك و مدد بقدر احتیاج سرانجام نموده روانه آن ولایت گردانند و سلاطین زاده‌ها در كنار آب ارس حوالی نخچوان مشمول نوازش و احسان از آستان اقبال آشیان جدا شده خوشدل و شادمان روانه شدند.
از زمره رفقای ایشان شاه خواجه كه سیدی عظیم القدر معتمد علیه آن طبقه بود از ركاب همایون تخلف نكرده توقف اختیار نموده یار محمد میرزا نیز بجهة آنكه در درگاه معلی معتمدی كه باعث انجام مهمات و محرك معاونت و امداد ایشان بوده باشد داشته باشند رضا بتوقف او داد هنوز ایشان در دارالسلطنه قزوین بودند كه قضیه جنك سردار و عسكر روم بوقوع پیوسته حضرت اعلی ظفر و نصرت یافتند و آوازه فتح و فیروزی بخراسان رسید و یار محمد میرزا و رفقا عفایف و مخدرات خود را در قزوین گذاشته عزیمت خراسان نمودند و حسینخان چند گاه ایشانرا در دارالسلطنه هرات نگاه داشته ما یحتاج بر وجه لایق سرانجام نموده در اوایل سال یونت ئیل اربع عشر و الف كه رایات فیروزی آیات عز و جلال متوجه تسخیر قراباغ گشته بمحاصره قلعه گنجه مشغول بودند حسینخان فوجی از جنود قزلباش خصوصا طایفه جلیله شاملو همراه سلاطین زاده‌ها كرده روانه ولایت غرجستان كرد و ایشان بیمن معاونت و امداد منسوبان خاندان آنولایت را بحیطه تصرف درآورده معظم قلاع غرجستان بدست ایشان درآمد و تمامی كلانان و كلانتران آمده جهانگیر خان را دیدند و اكثر قلعه داران و سرداران هزارجات و صدجات قبایل آنجا پای در دایره متابعتش نهادند و روز بروز جمعیت لشكر و حشر زیاده میشد تا آنكه توجه جانب بلخ در ضمیر یار محمد میرزا رسوخ یافته عزیمت آنصوب نمود شرح آن سرگذشت در قضایای سال آینده از مساعدت بخت مأمول است كه عنقریب نگاشته كلك وقایع نگار گردد.

[496] ذكر نهضت موكب همایون بعزم تسخیر قراباغ از راه اردبیل و فتح قلعه گنجه بعون عنایت حضرت رب جلیل‌

اشاره

چون خاطر خطیر اشرف اعلی از امور ضروریه سرحد تبریز و كردستان فراغت یافت و امراء اكراد طوعا او كرها قدم در دایره متابعت این خاندان ولایت نشان نهادند خاقان دشمن سوز
ص: 708
دوست نواز امراء اكراد را بانعامات وافره و خلاع فاخره نواخته همگی را رخصت انصراف ارزانی داشته هر یك بمقر حكومت بازگشتند اگر چه سفر و یساق بامتداد كشیده بعون عنایت الهی فتحی چنین روی داده بود خاطرها بجهت اصلاح حال سپاه بتوجه جانب عراق و اوطان میل و رغبت تمام داشت اما هیچیك از امراء و خاصان درگاه را جرأت اظهار این مدعا نبود و رأی عالم آرای اشرف بتوجه جانب قراباغ و فتح قلاع گنجه و شیروان مصمم گشته نقوش این عزیمت بنوعی در صحنه تدبیر خسرو جهانگیر بقلم تقدیر نگارش یافته بود كه تغییر در آن محال مینمود در اوایل تحویل جدی كه عین شدت شتا و هوا در نهایت برودت و سرما بود و كوه و هامون از سردی دی پوستین قاقم برف در پوشیده كلاه سنجابی ابر بر سر داشتند و از بیم یخ بند زمینهای پست و بلند ستوران از رفتار عاجز آمده در خاطر هیچكس قرار نمیگرفت كه در چنین وقتی كه طبایع طلبكار شعله آتش و آرزومند گوشه قشلاق‌اند سفر و یساق احتمال وقوع داشته باشد حضرت اعلی از دارالسلطنه تبریز عنان عزیمت بدان صوب در حركت آوردند.
از امراء نامدار اللّه ویردی‌خان رخصت فارس یافت كه در زمستان تجهیز لشكر كرده در اول بهار با قشون آراسته متوجه یساق گردیده بمعسكر ظفر قرین پیوندد و لشكریان امراء خراسان كه در موكب همایون بودند مرخص شده روانه آن صوب شدند و بعضی از عساكر نصرت فرجام كه از امتداد سفر بیسامان شده بودند بالضروره رخصت یافته بمنازل و اوطان رفتند كه در این زمستان بانجام ضروریات یساق پرداخته در اوایل بهار خجسته آثار بموكب جهانگشا پیوندند حسنخان استاجلو حاكم همدان را كه جهة ضبط ثغور طرف بغداد رفته بود در اینوقت طلب فرمودند و او حسب الامر- الاعلی با قشون آراسته متوجه گشته در كل منازل و مراحل با برف دست و گریبان و ستوران از ناهمواره زمینهای یخ بسته افتان و خیزان خود را بآستان اقبال آشیان رسانیدند.
الحاصل موكب همایون فال بدولت و اقبال بدار الارشاد اردبیل رسیده بشرف طواف مرقد منور و تربت معطر حضرت سلطان الاولیاء و برهان الاصفیاء و مشایخ عظام صفویه استسعاد یافته از ارواح مقدسه اجداد كرام رضوان الله علیهم استمداد همت نموده در اوایل ماه مبارك رمضان متوجه كلخواران كه مدفن شریف حضرت سلطان جبرئیل قدس سره است شدند و چند روز در آن موضع متبركه بجهة انجام مهام ضروریه توقف واقع شد.
از سوانح آن ایام آنكه چون بمسامع جلال رسیده بود كه در بلاد خراسان از احكام و عمال جزو نسبت و بعجزه وزیر دستان زیادتی و حیف و میل میشود رأی معدلت انتما اقتضای آن كرد كه یكی از كاردانان بساط قرب و دبیران صواب اندیش بامر جلیل المراتب وزارت كل مملكت خراسان منصوب گردد كه در كمال اقتدار بتنظیم امور آن ولایت قیام نموده در رفع زیادتی و حیف و میل برایا و زیردستان مساعی جمیله بظهور آورد قرعه اختیار باسم خواجه محمد شفیع وزیر كل دار المرز كه از زمره وزراء بمزید قرب و منزلت ممتاز و خطاب میرزای عالمیانی داشت افتاده بدان منصب عالی معزز و سربلند گردیده علاوه مناصب سابق گشت و نیك و بد كل مهمات آن ولایت و عزل و نصب عمال و كلانتران برأی و رؤیت او مفوض گردیده پایه قدر و منزلت او بین الاقران باوج اعتلاء رسید و چون در اینسال در حدود آذربایجان كم محصولی واقع بود و در قراباغ بجهت تاخت قزلباش احوال رعایا اختلال پذیرفته زراعتی نشده بود و غله بسیار كم بود بملاحظه تنقیص لشكر حكم قضا نفاذ بظهور پیوست كه دیوانیان موازی بیست هزار خروار یكصد منی غله بر محال آبادان آذربایجان رقم نمایند
ص: 709
كه رعایا بالاغ [497] خود حمل نموده باردوی معلی آورده یك صد من بمبلغ پنجهزار دینار شاهی عباسی بعساكر منصوره مبیع نمایند و در ثانی الحال بجهة بعد مسافت منفعت رعایا منظور داشته یك صد من بمبلغ یكتومان عراقی قرار یافت و محصلان تعیین یافته متوجه انجام این خدمت شدند.
بعد از فراغ امور مزبور بجانب ارسبار كوچ واقع شده در كنار رود ارس منازل خلف بیك سفره چی واقع در آنجا نزول اجلال فرمودند و بجهة روزه داشتن در آنجا قصد اقامت فرمودند ماه صیام را باختتام رسانیدند و در آن منزل منشور عاطفت بجهة رفع حجت روز قیام بجماعت اروام مستحفظان قلعه گنجه مشتمل بر نصایح پادشاهانه ارسال نموده بپاشا و قاضی و مفتی و اعیان سپاه اعلام كردند كه ممالك آذربایجان و شیروان ملك موروث نواب كامیاب همایون ماست كه رومیان بعد از ارتحال شاه جنت- مكان كم فرصتی نموده نقض عهد و مواثیق سابقه روا داشته بتغلب متصرف شده بودند و اكنون همت والا نهمت باسترداد آن مصروف و معطوف داشته بهیچوجه دست از دامن مقصود بازنمیداریم و تا غایت بهر طرف توجه فرموده‌ایم كامیاب مطلب گشته بفتح و ظفر اختصاص یافته‌ایم و جغال اغلی كه از جانب سلطان روم سردار شده با لشكر موفور بدین دیار آمد چنانچه مسموع همگنان شده بامداد جنود غیبی انهزام یافت و در اینسال از هیچ طرف مددی متصور نیست كه بشما رسد در این صورت ترك مخالفت و قلعه داری كردن شرعا و عقلا بر شما لازم است طریق آنكه عاقبت اندیشی و تأمل عاقلانه در كار خود كرده خود را بمهلكه نیندازد و هر كس را تعلقی در این دیار بوده باشد و اراده توقف داشته باشد از روی اطمینان قلب بدرگاه جهان پناه شتابد كه مراحم خسروانه بانجاح مطلب او مبذول افتد و هر كدام اراده رفتن داشته باشد با اموال و اهل و عیال سالما غانما روانه دیار خود گردد كه از عساكر منصوره مطلقا مضرت و آسیبی بایشان نمیرسد و اگر پند سودمند ما را قبول ننموده قلعه بر روی همایون ما بندند و توپ و تفنگ بمعسكر ظفر قرین اندازند بعد از ارتكاب جنگ و جدال و اظهار عناد و اصرار و لجاج توقع و چشم داشت امان كه حكم ایمان یأس دارد نداشته باشند در این صورت هر گونه مضرت و آسیبی از لشكر قیامت اثر بمحصوران قلعه رسد و بال آن در گردن ایشان خواهد بود بعد از ارسال این منشور سعادت از آب ارس عبور نموده بملاحظه آنكه شاید مردم قلعه از خواب غفلت بیدار گشته طریق امن و سلامت اختیار نمایند با آهستگی كوچ فرموده شكاركنان طی مسافت مینمودند اما آن بیدولتان گمراه و بخت برگشتگان كینه خواه را خار جهالت و غرور دامنگیر گشته نصایح پادشاهانه و ارشاد مرشدانه را كه آویزه گوش گردنكشان روزگار تواند بود ناشنیده انگاشته درهای قلعه را بستند و ابواب محنت و بلایا بر روی روزگار محصوران گشوده بسرانجام اسباب تحصن و قلعه‌داری پرداختند و اصلا موعظه و پند در آن قوم سودمند نیفتاد تا آنكه بشآمت لجاج و عناد گرفتار آمده رسید بایشان آنچه رسید چنانچه از سیاق كلام آینده بوضوح میپیوندد.
از سوانح آخر این سال كه در اثنای طریق قراباغ بظهور پیوست تفویض ایالت گرجستان كاخت است بطهمورث نبیره الكسندر خان شرح واقعه آنكه چون كورك چائی محل نزول موكب شاهی گردید از ناوران عظماء گرجی كه با كستندیل خان خلاف ورزیده در دفع او سعی كرده بودند بدرگاه عالم پناه آمده اظهار اطاعت و انقیاد اوامر پادشاهی و استدعاء عفو تقصیرات كرده التماس نمودند كه طهمورث بن داود خان بن الكسندر خان را كه در خدمت اشرف بود بحكومت آن ولایت نصب فرمایند كه بتدارك مافات دامن بر میان زده بهر خدمتی كه مأمور گردند عن صمیم القلب در ملازمت طهمورث خان بدان اقدام نمایند عاطفت شاهانه شامل حال گرجیان گشته ملتمس ایشان درجه قبول یافت و متقبل آن شدند كه دو نبیره الكسندر خان را كه تا غایت در گرجستان دست آویز ایشان بودند بدرگاه عالم پناه آورند كه صدق اخلاص
ص: 710
آنطایفه بر ضمیر انور ظاهر گشته یكبارگی رقم عفو بر جراید زلات ایشان كشیده شود و بعد از آوردن پسران مذكور طهمورث خان در مرافقت ایشان روانه گرجستان گردد.
حضرت اعلی بجهة اطمینان قلب گرجیان ساعت سعد اختیار فرموده امراء نامدار و اركان دولت قاهره را احضار فرموده در مجلس بهشت آئین جشنی ملوكانه آراستند و طهمورث را پای بوس ایالت گرجستان فرموده بلقب [498] ارجمند خانی سرافرازی یافت قاعده و قانون گرجیان آنست كه هرگاه یكی از سلاطین زاده‌های آن دودمان بر مسند سلطنت ملك موروث جلوس نماید یكی از رهبانان كه بعرف نصاری مرشد آن قوم باشد با معتبران و سفیدریشان گرجی اتفاق نموده قالیچه زر دوز گسترده او را بر بالای آن قالیچه می‌نشانند و هر كدام طبقی زر سرخ و سفید بدست گرفته در حینی كه آن سلاطین زاده پای بر بالای قالیچه مینهد ایشان طبقهای زر نثار و ایثار مینمایند و پیش او زانو زده كاسه میدهند و او هم بیكان یكان اهل مجلس كاسه میدهد.
بالجمله گرجیان قالیچه سلطنت بقاعده و قانون آن سلسله جهة او گسترده طهمورث خان بامر و اشاره خسرو كامكار كامران بر آن قالیچه برآمده گرجیان طبقهای زر بدست گرفته اراده نثار داشتند حضرت اعلی بعد از اطلاع بقاعده و آداب مذكور از شمول عاطفت و افزونی التفات امر فرمودند كه اول از جانب شرف نثار واقع شود بعد از آنكه حضرت اعلی طبق زر و جواهر آورده نثار فرمودند امراء نامدار و حضار محفل ارم تزیین نیز موافقت نموده هر یك علی قدر مراتبهم بلوازم نثار قیام و اقدام نمودند و عظماء گرجی نیز نقود احمر و ابیض نثار كرده بقانون مقرر كاسه دادند و كاسه گرفتند و آنروز جهة تنشیط خاطر و انبساط ضمیر بساط عشرت گسترده با آن طایفه كه سرود گفتن و صحبت ایشان خالی از غرابتی نبود عشرت پیرا بودند و همگی آن قوم بتفقدات شاهانه و خلع فاخره خسروانه سرافراز گشته رخصت انصراف یافتند و بعد از رفتن گرجیان كوچ واقع شده در اول تحویل حوت ظاهر بلده گنجه حوالی تربت قدوة المحققین شیخ نظامی قدس سره مخیم سرادقات جاه و جلال گردید برخوردار بیك انیس توپچی باشی را امر فرمودند كه قالب توپها را كه در بر كشاط ترتیب یافته بود آورده شروع در توپ ریختن نماید و قرچقای بیك و بعضی از امراء و اعیان را حكم شد كه ملاحظه اطراف و جوانب قلعه كرده محل اقامت اردوی معلی و جاهای سیبه تعیین نماید و نخست بجهة آنكه راه آمد شد مخالفان از قلعه مسدود گردد در برابر دروازه حصاری ترتیب داده علیخان موافق و قنبر بیك سلیحدار باشی با جمعی از غلامان و تفنگچیان بحراست آن مأمور

فوت اكبر پادشاه هند

گشتند و چند روزی بجهت آوردن قالب توپها و سرانجام اسباب سیبه‌ها در همان مكان توقف واقع شده سال بآخر رسید و دیگر باره كوكبه خسرو نوروز عالم افروز گشت.
از سوانح این سال ورود خبر فوت پادشاه والا جاه جلال الدین محمد اكبر پادشاه است شرح واقعه آنكه در این سال پادشاه عالیجاه فرمان- فرمای ممالك فسیح الممالك هندوستان در بلده اگره كه مركز دولت آن دودمان است مریض گشته پهلو بر بستر ناتوانی نهاده بمقتضای آیه كریمه فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ معالجات اطباء مفید نیفتاد و عالم فانی را وداع كرده بجهان جاودانی شتافت شاهزاده كامكار نامدار شهراده سلیم فرزند اكبر آن حضرت در همان ایام بعزم ملاقات پدر از اله آباد با گره آمده هنوز در كنار آب اقامت داشت كه این واقعه هایله روی داد اكثر امراء و اعیان دولت بسلطنت سلطان خسرو ولد شاهزاده سلیم كه در ریعان جوانی و در خدمت جد بزرگوار معزز و گرامی بود اتفاق داشتند شیخ
ص: 711
فرید بخشی كه از امراء معتبر آن سلسله است و یكدو نفر دیگر از عقلاء اركان دولت پادشاهی مخالفت جمهور امراء و اعیان اختیار نموده بخدمت شاهزاده سلیم رفته لوازم كورنش بتقدیم رسانیدند و بر سایر امراء و اركان دولت ظاهر شد كه با وجود پسر ارشد اكبر تمشیت مهم پسرزاده خالی از اشكالی نیست ترك آن اراده دور از كار كرده بسلطنت شاه سلیم راضی شدند سلطان خسرو كه مدعی سلطنت بود چون حال بر اینمنوال مشاهده نمود از اگره فرار نموده بجانب لاهور و پنجاب شتافت شاه سلیم بسرعت برق و باد از عقب پسر ایلغار نمود و سلطان خسرو تا حدود لاهور رفته جمعی از جنود چغتای و هزاره و تیره بختان افغان و راجپوت و غیرهم از هر طرف باو پیوسته تا قریب بیست هزار كس بر سر شاهزاده جمع شده بودند كه طلیعه سپاه شاه سلیم كه شیخ فرید منقلای آن سپاه بود نمایان شد شاهزاده و متابعان او عطفه عنان نموده از طرفین صف قتال آراسته گشت و فیما بین حربی در نهایت صعوبت بوقوع پیوست.
چون لشكر شاه سلیم فوج فوج از عقب میرسیدند متابعان شاهزاده از ستیز و آویز عاجز آمده اكثر راه هزیمت پیمودند طایفه راجیوت لحظه ثبات قدم ورزیده بسیاری از آن طبقه بدیار عدم شتافتند شاهزاده [499] شكست فاحش یافته پشت بمعركه كرده فرار برقرار اختیار نمود در كنار آب لاهور هنگام عبور كشتیبانان او را شناخته بقلیج خان حاكم لاهور خبر كردند قلیج خان او را برفق و ملایمت و تعهدات دلخواه مطمئن ساخته نزد خود آورده بعد از وصول موكب همایون فال پادشاهی بنظر رسانید و شاه سلیم مظفر و منصور با گره مراجعت نموده بر سریر سلطنت و فرمانروائی قرار گرفت.
سید محمد كرمانی متخلص بمیرفانی در تاریخ این واقعه گفته:
قطعه
شه بلند مكان بحر جود اكبر شاه‌برفت و طفل تمنا بدهر ماند یتیم
سؤال كردم از دل كه در صحیفه دهرروا بود كه كنم سال فوت شه ترقیم
جواب گفت برسم دعا بگوی دلیربجای اكبر شه پادشاهزاده سلیم تاریخ دیگر خواجه شعیب جوشقانی یافته در سلك نظم كشیده یكی زاید است اما بتعمیه اشعاری بآن كرده:
قطعه
شاه اكبر جلال دولت و دین‌كه زد از قرب قدر بر فلك خرگاه
ماهی عمرش اوفتاد بشست‌نوبتش درگذشت از پنجاه
نخل شاهیش چون ز پا افتادگشت تاریخ فوت اكبر شاه از ثقات مسموع شد كه جمعی كثیر از فتنه انگیزان جنود سلطان خسرو كه زنده گرفتار شده بودند حكم بصلب ایشان صادر گشته همگی را از دار عبرت آویختند شاه سلیم به پسر اعلام نمود كه بسیاست گاه مصلوبان رفته آراستگی لشكر خود را تفرج نماید سلطان خسرو در جواب گفته كه گنه‌كار من بودم و مستوجب صلب و سیاست منم مرا از دار عبرت میباید آویخت آن جماعت را گناهی نبود
ص: 712
التماس دارم كه آن حضرت این گنه‌كار را نیز از محنت خجالت و انفعال خلاصی بخشد شاه سلیم برو ترحم نمود و از خونش درگذشت و بچشمانش میل كشید اما بسایر امراء و اركان دولت پدر كه از او متوهم بوده اراده سلطنت سلطان خسرو داشتند سلوك پسندیده كرده اصلا در مقام انتقام نشد و شاهزاده را بمعتمدان حریم حرم سپرده در آنجا نگاه میداشتند ظاهرا از میل كشیدن آسیب قوی بدیده شاهزاده نرسیده و از دیدن عاری و عاطل نگشته هر چند تحریر این واقعه مناسبتی بوقایع ایران و حالات ایرانیان كه مقصود بالذات است ندارد اما چون از وقایع عظمی بود و آن سلسله را با این دودمان ولایت نشان طریقه آمد شد و ارتباط قدیم است همانا زیاده بی‌نسبت نخواهد بود و راقم صحیفه مورد اعتراض معترضان نخواهد شد.
ص: 713

وقایع سال خجسته مآل یونت ئیل تركی مطابق سنه خمس عشر و الف هجری كه سال بیستم جلوس اقدس همایون شاهی است و بیان فتح و تسخیر قلعه گنجه و مآل حال رومیان و سوانح آن زمان فرخنده نشان‌

اشاره

سال همایون فال یونت ئیل آغاز شد بهار دلگشا عالمیان را از مقدم خسرو نوروز مژده فیروزی و فرخندگی داد و ساحت عرصه جهان از لطافت بهار چون روضه جنان طراوت تازه یافت بتخصیص ولایت دلگشای قراباغ كه از رطوبت هوا همیشه بهار و سرسبزی ریاض فرح افزایش در صیف و شتابیك قرار چنانچه سخنور نامی شیخ نظامی قدس سره در وصف نزاهت و خرمی آن سرزمین گفته:
نظم
خوشا ملك بردع كه اقصای وی‌نه اردی‌بهشت است بی‌گل نه دی
تموزش گل كوهساری دهدزمستان نسیم بهاری دهد
همه ساله ریحان او سبز شاخ‌همیشه در ناز و نعمت فراخ سلطان سرافراز اقلیم چهارم با كوكبه جنود آسمانی پای عالم آرائی بر مسند عز و شرف نهاد یعنی یونس آسا از نهانخانه حوت بیرون خرامیده بطربخانه حمل رفت و نوروز فیروز در روز شنبه پانزدهم شهر ذی القعدة الحرام اتفاق افتاد عالم پیر جوانی از سر گرفت.
بیت
باز جهان را طرب آغاز شدباد صبا لخلخه پرداز شد
شاهد گل جلوه‌گری ساز كردبر همه خوبان جهان ناز كرد
پیر مغان از می چون ارغوان‌چهره برافروخت چو بخت جوان اردوی [500] گرامی در جنب مزار شیخ نظامی نزول اجلال داشت در همان منزل بلوازم عید و نوروز و مراسم آن روز فیروز قیام نموده چند روز بساط عشرت گسترانیده داد عیش و خرمی دادند و بعد از جشن نوروزی متوجه امر قلعه‌گیری گشته از آن یورت كوچ كرده در پای قلعه نزول نمودند و سیبه‌ها
ص: 714
قسمت كرده طبقات لشكر هر كدام بمورجل خود فرود آمدند و روز بروز عساكر فیروزی مآثر كه بمنازل خود رفته بودند فوج فوج بپایه سریر اعلی آمده بامر محاصره و خدمات مرجوعه اقدام مینمودند و توپچیان نیز شروع در توپ ریختن كردند و اهل قلعه در لجاج و عناد اصرار نموده در مدافعه و قلعه‌داری میكوشیدند و توپ و تفنگ و بادلیج باردوی همایون ریخته آنچه كمال سعی بود در امر قلعه‌داری از ایشان بظهور می‌پیوست و بجهة آنكه فیما بین ایشان و لشكر قزلباش ابواب صلاح بالكلیه مسدود گشته رومیه در جنگ و جدال ساعی باشند رستم سلطان سوكلن ذوالقدر را كه چنانچه سبق ذكر یافته دو سال بود در جنك گرفتار گشته در قلعه محبوس بود در حین محاصره بقتل آوردند و یكی از سادات عظام عالی نسب مازندران كه نسبت قرابت بسلسله میر بزرگ جد مادری اشرف داشت و بر حسب تقدیرات آسمانی در بلده گنجه واقع گشته معزز و محترم میبود و رومیه بقلعه برده بودند در اینوقت از ادبار و بخت برگشتگی آن سید عزیز بیگناه را بهمان نسبت مقتول ساختند چون حضرت مفتح الابواب كه بخشاینده بیمنت و گشاینده درهای بخت و سعادت است ابواب فتح و فیروزی بر روی روزگار فرخنده آثار همایون گشاده مقالید سلطنت و جهانداری و مفاتیح عظمت و كامكاری بمؤدای و الله یؤید بنصره من یشاء بكف كفایت و قبضه درایت اولیاء دولت ارجمند منسوبان سلطنت ابد پیوند داد اصلا اثری بر سعی و اهتمام آن طایفه مترتب نگشت و عاقبت الامر بشآمت لجاج و خذلان گرفتار آمده بجزای اعمال ناصواب رسیدند.
تفصیل این اجمال و تبیین این مقال آنكه عساكر بهرام انتقام كه بمحاصره قیام داشتند حسب الفرمان قضا جریان تا اتمام توپ سیبه‌ها را تا حوالی خندق كه محل توپ انداختن بود پیش برده جوالها ترتیب دادند و تا قرب سه ماه بین الجانبین آتش رزم و پیكار اشتعال داشت یكمرتبه رومیه جلادت ورزیده بسیبه ذوالفقار خان ریخته مردم او غافل بودند بقدر دستبردی نموده چند كس را ضایع كردند و یك دو مرتبه دیگر بسیبه حسنخان استاجلو بیرون آمده جنگها كردند اما كاری نساخته خایب و خاسر باز گردیدند در ماه چهارم كه توپهای بزرگ ترتیب یافته بود در محل مناسب نصب نموده شروع در توپ انداختن كرده تزلزل در بنیان بروج و باره انداختند در خلال این حال الله- ویردیخان نیز با لشكر فارس رسیده در طرف شرقی قلعه منزل گزید و از آنجا سیبه پیش برده از اطراف و جوانب كار بر محصوران تنك شد و مبارزان جنود اقبال از قورچیان و غلامان و غیر ذلك نقبها از خندق گذرانیده بزیر بروج و باره رسانیدند و از یكطرف قریب بپانصد ذرع دیوار اصل قلعه را خالی كرده چوبها و ستونها استوار نموده آتش در آنها زدند و ستونها سوخته سراسر دیوار انهدام پذیرفته رخنها پدید آمد و رومیان هجوم آورده هر چند سعی نمودند كه سد آن رخنه‌ها از آسیب گلوله تفنگ تفنگچیان فرصت آن نیافتند و توپهای قلعه كوب تزلزل در حصن حصین دولت ایشان انداخته صفیر گلوله آتش فشان دمبدم پیام اجل میگذارد و از دلیران قلعه گشا اول فوجی از قورچیان عظام ببرجی از بروج مشیده قلعه مشهور ببرج چهار طاق كه از سایر بروج محكمتر و اهتمام محصوران در حراست آن بیشتر بود هجوم آورده یورش كردند و محافظان گلولهای تفنگ بر مثال تگرگ بر ایشان میریختند و قورچیان اصلا نیندیشیده سر مردانگی بر وی كشیده ببالای برج دویدن آغاز نهادند و رومیان آتش بازیها كرده قاروره‌های نفط و باروط بر سر قورچیان میریختند قریب بپنجاه شصت نفر را بعضی رویها و مویها چنان سوخته بود كه امرد از ریشدار فرق نمیشد و چند نفر براه عدم شتافتند.
مجملا هر چند رومیه سر ممانعت بر سر كشیده در مدافعه كوشیدند اثری بر آن مترتب نشده
ص: 715
و از صباح تا عصر بر این منوال از جانبین جنك و جدال در كار بود هنگام عصر قورچیان هجوم آورده چند نفر پای بالا نهاده بر برج عروج نموده آن مكان رفیع را از دست رومیان گرفتند اگر چه اینمعنی موافق مزاج اشرف و مرضی خاطر همایون نبود كه تعجیل نموده جوانان كارآمدنی كه در معارك [501] كارزار در كارند و آن حضرت از شمول بنده پروری هر یك از آن دلیران رزم آزما را بده قلعه برابر میدانند در جنك قلعه ضایع شوند و قورچی باشی را مورد اعتراض گردانیده خطابهای عتاب آمیز فرمودند الحاصل نهایت جلادت و مردانگی در آنروز از قورچیان عظام صدور یافته با وجود آنهمه مضرت و آسیب كه از توپ و تفنك و قاروره‌های آتش بدیشان رسید برج را از دست نداده تقریر كردند كه در این جنگ تا موازی یكصد و پنجاه نفر از رومیان زخمدار گشته تا هفتاد هشتاد نفر بقتل آمده بودند و غلامان خاصه شریفه نیز از سیبه خود هجوم آورده دو سه برج از بروج شیر حاجی گرفته شروع در تخریب و انهدام دیوار اصل قلعه گردند.
رومیان قوت و قدرت سپاه منصور و ضعف خود را مشاهده نمودند و در عرض چهار ماه كه محصور گشته قلعه داری كردند از هیچ طرف مددی بایشان نرسید و از اطراف و جوانب بلا را بر خود محیط یافته چاره‌جوی شدند.
اما حاكم قلعه كه محمد پاشا نام داشت رومیه را بمصادمه و قلعه داری ترغیب و تحریص مینمود تا آنكه كار از دست رفته جنود اقبال از برجهای شیر حاجی گذشته قدم مردانگی پیشتر نهادند و هر چند رومیان در مدافعه كوشیدند مفید نیفتاد و فوجی از افواج قاهره مردانه بر بروج قلعه عروج نموده دو سه برج متین معتبر بدست غازیان و غلامان درآمد محصوران بیكبار فریاد الامان برآورده كس بخدمت اشرف فرستاده استدعای عفو تقصیرات و بی‌ادبیها كردند.
چون در اول حال حجت بر ایشان تمام شده و عصیان و بی‌ادبی آن قوم از حد اعتدال تجاوز نموده حضرت اعلی زیاده التفاتی بسخنان ایشان نفرمودند روز دیگر كه دوشنبه بیست و هشتم شهر صفر
فتح قلعه گنجه
بود پاشا و عظماء رومیه بیرون آمده سجده خجالت بتقدیم رسانیدند و در آن شب رخصت معاودت یافته بمنازل خود رفتند اما دست از حراست قلعه بازداشته مفاتیح دروب را بغلامان خاصه شریفه سپردند و حسب الامر اشرف قرچقای بیك با گروه غلامان در آن شب پاس قلعه داشتند روز دیگر اهل قلعه را نام نویس كردند و گروه گروه را بنظر اشرف درمیآوردند و هر گروهی را بجمعی از غازیان و غلامان سپردند كه اموال و اسباب ایشان را بحیطه ضبط درآورده بمبارزان جنود اقبال علی قدر مراتبهم قسمت نمودند و پاشا چون تبریزی الاصل بود كه در اوان طفولیت بمیانه رومیه افتاده در خدمت احمد پاشاء حاكم وان نشو و نما یافته بسعی و تربیت او برتبه ایالت و پاشائی رسیده بود.
تبریزیان از وفور عقیدت استدعا داشتند كه او را بدست ایشان دهند كه بجزا و سزا رسانند پسران رستم سلطان سوكلن نیز همین اراده داشتند كه او را بخون پدر قصاص نمایند اما حضرت اعلی مراعات جانب سیادت را اهم و الزم دانسته او را بمازندرانیان سپردند و ایشان او را بوجه شرع در عوض خون آن سید عزیز بیگناه قصاص كردند و چند نفر كه قبل از تسخیر قلعه شاهی سیونی اظهار كرده بیرون آمده بودند بخشش و نوازش یافته بقیه سپاه گرفتار غازیان ظفر پناه شدند چون اراده ازلی بافناء و اعدام آن طایفه غدار تعلق پذیرفته بود و بعضی از مردم آندیار حرام نمكی كرده ملازمت رومیه اختیار نموده
ص: 716
داخل آن گروه شده بودند آتش خشم پادشاهی درباره آن گروه بنوعی مشتعل گشته بود كه جز بخون آن خون گرفتگان انطفا نمی‌پذیرفت.
لهذا در یورت حسن چائی بفرمان قهرمان قضا و حكم تقدیر بقتل آن گروه پرداخته عموم آن طایفه عرضه تیغ فنا گشته قریب دو هزار و پانصد كس را بتیغ انتقام گذرانیدند در آن منزل پر وحشت از كشته پشته‌ها پدید آمد قلیلی كه سمت نوكری و اسم و رسمی نداشتند مورد ترحم گشته نجات یافتند مستعدان اردو تاریخهای مرغوب جهة فتح قلعه یافته در رشته نظم كشیدند از آنجمله ضیاء نور اللهی نواده میرزا احمد كفرانی اصفهانی كه شاعر شیرین سخن خوش طبیعت است این تاریخ یافته بود ثبت افتاده فی الواقع بنوعی كه در ضمیر ضیاء تأثیرش پرتو انداخته بود بحیز ظهور آمده فتح این قلعه كلید فتح شماخی گردید.
تاریخ
منت خدای را كه باقبال بیزوال‌ملك شه زمین و زمان در فراخی است
از بسكه نصرت از پی نصرت همی رسدتاریخ فتح گنجه كلید شماخی است

ذكر وقایع و حالات متنوعه و بدست درآمدن قلاع لوری و تفلیس و تو مانوس و قضایا [502] كه بعد از فتح قلعه گنجه و تسخیر ملك قراباغ بظهور پیوست‌

اشاره

بعد از فتح و تسخیر قلعه گنجه چون از حسینخان قاجار اطوار ناهنجار بظهور آمده مردم قراباغ از سلوك ناهموار او شكوه میكردند و رأی معدلت اقتضا او را از نظر اعتبار انداخته بود ایالت آن ولایت بمحمد خان زیاد اغلی قاجار كه برخی از احوال او در قضایای سالهای گذشته مرقوم قلم بیان گردیده مرحمت شد و بعد از انتظام مهام قراباغ همت والا نهمت بتسخیر قلعه لوری و تفلیس و تومانوس مصروف گشته موكب اقبال متوجه آن حدود شد و چون احسناباد محل نزول اردوی شكوه گردید بنوعی رعب و هراس در دلهای مستحفظان قلاع مذكور استیلا یافته بود كه خیال مخالفت و قلعه‌داری در مخیله هیچكس نمیگنجید نخست محمد پاشا قزاقلر حاكم قلعه لوری كه تا غایت در راه دولت خواهی رومیه ثبات قدم ورزیده مطلقا از جاده متابعت آن قوم عدول و انحراف جایز نمیداشت بی‌اختیار كسان اعتمادی بپایه سریر اعلی فرستاده بتوسط محمد بیك بیگدلی شاملو كه از خاص درگاه بود عرض استكانت و بندگی نموده زبان اعتذار بكلمه استغفار گشاد و عرضه داشت نمود كه اگر عفو شهریار كامكار شامل حال این خاكسار گشته بجرایم سابق مورد عقوبت نگردد سر قدم ساخته بخاك بوسی آن درگاه میآیم چون صدق قول او بر ضمیر منیر فیض تأثیر آن خسرو جرم بخش پوزش پذیر پرتو ظهور انداخت فرستاده‌های او را بمواعید شاهانه نوید دادند و او مژده بخشایش یافته با دلی پر از امید و بیم قاصد آن كعبه آمال گشته داخل اردوی معلی شد و بوساطت امراء و مقربان بمجالست مجلس بهشت آئین مستعد گردیده منظور
ص: 717
نظر عنایت و عاطفت گشت و بخلاع فاخره شاهی از تاج و كمر مرصع داشت وزین مرصع و سایر تشریفات و تفقدات معزز و مباهی گردید و كلید قلعه لوری را بمنسوبان درگاه سپرده از جانب اشرف كس بجهت محافظت قلعه و ضبط توپخانه و یراق تعیین یافت و چون خاطر انور از قلعه لوری جمع گردید نهضت همایون بجانب تفلیس و تومانوس تصمیم یافت.
در خلال این احوال عرایض ضراعت آئین از جانب قلعه تو مانوس رسیده استدعاء نمودند كه اگر از جانب لشكر ظفر اثر قزلباش آسیبی بایشان نرسد و از صرصر غضب قیامت اثر پادشاهی ایمن بوده باشند قلعه را سپرده روی عجز و افتقار بدرگاه سپهر اقتدار میآورند مراحم خسروانه منشور استمالت مبنی بر عواطف شاهانه بآنجماعت ارسال فرموده اشاره نمودند كه هر كس از ایشان اراده بودن این دیار داشته باشد علوفه و تیماری كه در زمان رومیه داشته باشند مضاعف آن عنایت میشود و هر كس عزیمت رفتن دیار روم نماید با اهل و عیال و ارزاق و اموال روانه گردد كه بهیچوجه از لشكریان مضرت و آسیبی بایشان نمیرسد.
جماعت اروام مستحفظان قلعه تومانوس این معنی را سرمایه نجات دانسته همگی روی امید بدرگاه جهان پناه آورده بخلاع فاخره و نوازشات وافره مخصوص گشته جمعی كه اراده رفتن داشتند كس همراه كرده سالما غانما روانه نمودند و بعضی كه توقف اختیار كردند بمنتهای مطلب خود فایز گردیدند و چون رودخانه آل كیت حدود گرجستان مضرب سرادقات عظمت و اجلال گردید عبد اللطیف پاشا حاكم تفلیس و آقایان و ریش سفیدان رومیه كه در آن قلعه بودند نتایج لطف و قهر پادشاهی را از حال مردم گنجه و لوری و تومانوس قیاس نموده بدلالت بخت بیدار كس خود را با عریضه ضراعت نشان بخدمت اشرف فرستاده همین استدعا نمودند ملتمس ایشان نیز بعز انجاح مقرون گشته حكم همایون مبنی بر استمالت و قبول استیمال باسم پاشاء مزبور و عظماء آن قوم عز صدور یافته مصحوب حسین بیك جارچی باشی قور ذوالقدر فرستادند پاشا و آن جماعت بمضمون آن منشور سعادت اطلاع حاصل نموده اگر چه برایشان واضح بود كه در مواعید شاهانه شایبه خلافی نیست و بهر كس امان دادند از مضرت و آسیب گروه قزلباش ایمن‌اند لیكن بمقتضای آیه كریمه لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی بجهت اطمینان قلوب قوم و عزت و اعتبار خود و امتیاز آن قلعه كه از حصین مشهوره آفاق است از دیگر قلاع التماس نمودند كه یكی از امراء عالیقدر بپای قلعه آید كه قلعه را باو سپرده بوساطت او بخدمت اشرف رسند.
حضرت اعلی شاهی ظل اللهی علیقلی خان شاملو را بدین خدمت مأمور فرموده بجانب تفلیس فرستادند و چون خان مذكور بقلعه قریب شد عبد اللطیف پاشا و آقایان بلوازم استقبال قیام نموده نهایت اطاعت و انقیاد بظهور آورده قلعه را بعلیقلیخان [503] سپردند و دو سه روز با اهل اردو بعود او معامله پرداخته الاغان باری و سواری سرانجام نموده همگی با خانه كوچ در قلعه بیرون آمدند و علیقلی خان حسب الفرمان قضا جریان جمعی از غازیان شاملو و تفنگچیان را در قلعه گذاشته خود باتفاق پاشا و معتبران قوم باردوی كیهان پوی آمده در آل كیت چائی پاشا و رفقا سعادت آستان بوسی دریافته بنوازشات خسروانه سرافراز شدند و خلاع فاخره بهمگی ایشان علی قدر مراتبهم عنایت شد چند نفری كه اراده توقف نمودند بمقاصد ارجمند فایز گردیدند پاشا و جمعی كه رفتنی بودند چند نفر از ملازمان درگاه بقلاوزی ایشان مأمور گشته سالما غانما بسرحد رسانیدند و حضرت اعلی بنفس نفیس متوجه قلعه شده نیك و بد آنرا بنظر احتیاط درآوردند.
قلعه تفلیس قلعه‌ایست در دامنه كوهی بلند واقع شده از یكطرف كه نارین قلعه در آنجا است
ص: 718
سر بثریا افراخته آب رودخانه كر اگر چه از جانب غربی آمده بطرف شرقی میرود و در جوار شیروان آب رودخانه ارس بدو پیوسته بدریای خزر میریزد اما بحوالی تفلیس كه میرسد پیچیده شده گویا از شمال‌

فتح قلعه تفلیس بیزحمت جنك‌

آمده بجنوب میرود و در آن حوالی قلعه از سمت جنوب گردیده بجانب شرقی میافتد و در حریم شهر و قلعه كه آب میگذرد زمین سنگ بستی مرتفع واقع شده و در مقابل آن كوه بلندی پیش آمده تخته پلی در كمال استحكام در آنجا ترتیب داده‌اند كه از تفلیس بولایت گرجستان از آن تخته پل تردد مینمایند و رودخانه بآن عظمت كه از انهار مشهوره آفاق است از زیر آن تخته پل میگذرد و شهر تفلیس در جانب غربی آن تخته پل افتاد.
و چشمه‌های بسیار و عیون بیشمار از آن كوه جریان مییابد كه قریب بهفتاد هشتاد چشمه آن آب گرم است و در زمان قدیم هر یك از سلاطین اسلامی و كفره گرجی بر بالای آبهای گرم گنبدها عمارت كرده استحمام مینموده‌اند و حمام مردم آن شهر منحصر در آن است چند حمام در درون قلعه و بسیاری در بیرون است و الیوم قریب بسی چهل حمام بحال خود بود كه بعضی دایر و بعضی استعداد دائریت داشت ارتفاع بروج قلعه بمثابه ایست كه با فلك الافلاك دعوی محاذات مینماید و از هیچ طرف سلاطین آفاق را تسلط بر آن قلعه متصور نیست زیرا كه از سه طرف آن كوههای بلند سر بفلك افراخته و یكطرف آب رودخانه كر میگذرد و بدینجهت مكانی كه محل اقامت و نزول لشكر تواند بود در حریم شهر و قلعه نیست و الحق بدست درآمدن چنین حصن حصینی كه فی الحقیقة ستون ولایت گرجستان و شیروان است باین آسانی جز بتأیید آسمانی و توفیق سبحانی و نیروی اقبال حضرت اعلی خاقانی نتواند بود سكنه آن شهر اكثر نصاری ارمنی و گرجی و قلیلی مسلمان نیز هستند كلیسا و معبد نصاری كه اكثر قدیم است در آن شهر و نواحی آن بسیار است.

فوت گرگین خان والی كارتیل‌

از سوانح آن ایام كه در اثناء نهضت همایون بطرف گرجستان اتفاق افتاد قضیه فوت گرگین خان ولد سمایون خان والی كارتیل است كه جمعی از معتمدان آن سلسله بدرگاه جهان پناه آمده از آن واقعه اخبار نمودند حضرت اعلی آمده‌ها را نوازش فرموده لوارصاب خان پسر او كه در آنوقت چهارده ساله بود،
مصراع
«چون مه چهارده در حسن تمام»
بجای والد بحكومت ملك موروث و لقب ارجمند فرزندی سربلندی یافت احكام شفقت آمیز و خلاع فاخره جهة او و مخدرات استار آن سلسله ارسال داشته از زمره مقربان بساط اقدس محمد بیك بیگدلی شاملو را بدان صوب فرستادند كه پرسش بازماندگان كرده بشفقت و عاطفت شاهانه مطمئن و امیدوار گرداند و او حسب الفرموده عمل نموده در همان چند روز از گرجستان عود نموده اكثر میرزاده‌ها و از ناوران گرجی همراه او بپایه سریر اعلی آمده بسعادت آستان بوسی سر افراز و بروابط خاص ممتاز شدند.
مواد اعتضاد و استظهار گرجیان آن سلسله بلطف و شفقت خسرو كامكار عالی نژاد سمت
ص: 719
ازدیاد پذیرفت و حضرت اعلی از شمول عاطفت و بنده پروری میرزاده‌های گرجی را علی قدر مراتبهم بتفقدات شاهانه و عطایای پادشاهانه نواخته و مهمات ایشانرا بر وجه دلخواه ساخته همگی را خوشدل و شادمان روانه اوطان گردانیدند و بجهت لوارصاب خان دیگر باره خلاع فاخره و تنسوقات وافره فرستاده بمواعید دلپذیر شاهانه امیدوار گردانیده و حكومت تفلیس و كوتوالی قلعه بمحمد سلطان شمس الدینلو مشهور بدلو محمد تفویض یافته جمعی از تفنگچیان خاصه شریفه را تعیین فرمودند كه همراه محمد سلطان در آن قلعه بوده بمحارست قیام نمایند و اسباب [504] و اسلحه و یراق قلعه لوری و تومانوس مقرر شد كه جهة قلعه ایروان نقل شود و چون خاطر انور از مهام آن صوب فراغت یافت مظفر و منصور لوای معاودت افراخته كوچ فرمودند و چون همیشه تسخیر ولایت شیروان و قلعه ایروان در ضمیر الهام پذیر رسوخ داشت رأی جهان آرا اقتضای آن كرد كه متوجه سرحد ایروان گشته تعمیر قلعه آنجا بفرمایند و بعد از فراغ خاطر از آن امر هر گاه مشخص شود كه درین سال حركت لشكر روم بدین مرز و بوم واقع نخواهد شد و رومیان شیروان از مدد و كومك مأیوس گردند عنان نصرت نشان بدانصوب انعطاف یافته در زمستان این سال بتوفیق حضرت ذوالجلال بفتح و تسخیر قلاع شیروان پردازند بدین عزیمت والاعنان فیروزی عیان از راه جبال اخست آباد كه راهی بود در نهایت صعوبت و از كثرت درخت و جنگل و بیشه آفتاب را مجال تابیدن بآن سرزمین نیست و نشیب و فرازش با صدق این معنی افتاده:
بیت
كسی ندیده فرازش مگر بچشم ضمیركسی نرفته نشیبش مگر بپای گمان ضیق طرق بمثابه كه در اكثر جاها یك سوار بصد تشویش عبور مینمود متوجه شدند طبقات لشكر را بچند قسم منقسم فرموده هر روز یك گروه كوچ میكردند.
مجملا قریب بده روز تمامت سپاه منصور از آن راه عبور نموده در كوكجه دنكیز مجتمع گشتند.
دیگری از سوانح این سال كه در هنگام فتح قلعه گنجه بظهور پیوست كه امیر ابوالولی انجو شیرازی بجهة خویشتن‌داری و مسامحات كه از سلامت نفس و كم آزاری در ضبط و ربط وجوه شرعیه مینموده ملازمان بی‌اطلاع او جسارت و دلیری كرده در وجوه متعلقه بسركار حضرت امام الجن و الانس تصرفات كرده بودند از منصب عالی صدارت معزول گشته قاضی خان ولد میرزا برهان كه از اجله سادات عظیم القدر سبعی حسنی قزوینی و از اقوام قاضی جهان وزیر حضرت شاه جنت مكان بود بدین رتبه عالی سربلندی یافت و بعضی محال عراق كه معظم آن دار السلطنه اصفهان و یزد و قم و كاشان بود سرافراز نموده بمیر جلال الدین حسن صلائی اصفهانی كه سید فاضل صاحب سخن از سادات شهرستان اصفهان بود و آباء و اجداد عظامش همیشه در ایندودمان قدس نشان بمناصب عالیه اختصاص داشته‌اند تفویض یافت.
ص: 720

گفتار در تعمیر قلعه ایروان و حالات متنوعه كه از عزیمت یورش شیروان سمت وقوع یافت‌

چون موكب ظفر نشان در كوكجه دنكیز نزول اجلال فرموده و عساكر منصوره فوج فوج بر درگاه خلایق پناه جمع آمدند اكثر امراء عظام و طبقات لشكر ظفر فرجام سوای اللّه ویردیخان و بعضی از خاصان درگاه و مقربان بساط اقدس كه حسب الفرموده در ركاب اشرف توقف فرمودند ما بقی بتعمیر قلعه ایروان مأمور گشته بسركاری اللّه قلی بیك قورچی باشی متوجه انجام آن خدمت شدند و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی با وفور نشاط و شمول انبساط از ساحل دریای كوكجه عبور فرموده سیر كنان و صید افكنان از راه سیسحان بطرف نخجوان توجه فرموده در خلال اینحال عورتی گرجیه مسماة بگلچهره كه در زمان حضرت شاه جنت مكان از خدمت منسوبان این دودمان و بعد از سنوح واقعه ناگزیر آن حضرت همراه سمیون خان بگرجستان رفته بوده و چون سمیون خان چنانچه در این اوراق سبق ذكر یافته گرفتار رومیان گشته او را باستنبول بردند مخدرات آن سلسله كدبانوی مذكوره را باستنبول فرستاده بودند كه در خدمت او بوده بلوازم پرستاری قیام نماید و عورت مزبوره بتقریبات بخدمت والده محترمه سلطان محمد خان خواندگار روم مشهور بوالده سلطان كه در امور سلطنت آن دودمان صاحب اختیار بود رسیده بنا بر طرز دانی و آداب خدمت نزد او راه یافته چند گاه در استنبول میبوده در اینوقت بتحریك وزراء و اركان دولت سلطان روم بتخصیص درویش پاشاء وزیر اعظم بانفاق یكی از چاوشان رومی از جانب سمیون خان بدرگاه سعادت نشان آمده عرایض آورد ما حصل كلام آنكه همیشه سلاطین عدالت آئین امنیت عالم و ترفیه احوال امم را بر مطالب عالیه دنیوی راجح و مقدم [505] داشته‌اند و خصومت و نزاع میانه دو پادشاه والاجاه موجب خرابی مملكت و تفرقه احوال عجزه و زیردستان و ریختن خونهای خلایق است و التماس نموده بود كه بجهت حصول نیكنامی دنیا و مثوبات عقبی بساط كلفت را در نوردیده با پادشاه ذیجاه روم بادی الفت و وفاق گردند كه از اینطرف نیز دولتمندان خیراندیش خصوصا درویش پاشا وزیر اعظم باعث صلح شده بهر طریق رضای خاطر اشرف بوده باشد این امر خیر انجام را فیصل میدهند از این طرف جواب عرایض سمیون خان برین نهج قلمی شد كه بر او و سفید- ریشان خانواده آل عثمان ظاهر است كه میانه حضرت شاه جنت مكان و پادشاه مرحوم سلطان سلیمان و پسرش سلطان سلیم ضوابط عهد و پیمان موكد با ایمان استحكام یافته بود كه نسلا بعد نسل میانه این دو سلسله مخالفت نبوده باشد.
بعد از واقعه ناگزیر شاه جنت مكان بمجرد اندك اختلالی كه بجهة منازعه اویماقات در میانه قزلباش واقع بود رومیان فرصت یافته بیجهتی نقض عهود و پیمان كرده مملكت موروثی ما را بغصب متصرف شدند و اكنون ما طالب حق موروث خودیم اگر فرمانفرمای ممالك روم عهد پدرانرا منظور داشته در مقام الفت باشد و سنور و سرحد بقاعده آن زمان مقرر گردد ما نیز بجهت ترفیه حال خلایق و عباد الله از طریق خصومت و عناد عدول نموده سالك مسالك دوستی و اتحاد میگردیم و اگر لجاج ورزیده در مقام عداوت بوده باشد توكل بالطاف ایزدی كرده دست از طلب حق موروثی باز
ص: 721
نمیداریم آنچه حضرت باری تعالی خواسته باشد چنان خواهد شد و مقدرات ازلی را از ظهور چاره نیست و امیدواریم كه بر حسب الحق یعلو و لا یعلی علیه بمطلب خود فایز گردیم.
دیگری از سوانح این سال آنست كه چون در زمستان سال گذشته كه رایات جلال متوجه تسخیر گنجه و قراباغ بود از جماعت رومیه فوجی بتاخت آمده چند قریه را از قراء كوكجه دنكیز كه بامیر كونه خان متعلق بود غارت نموده بودند در این سال امیر كونه خان با اتباع خود و جنود آراسته بتاخت و غارت الكاء رومیان رفته تا حوالی خطه وان و عادلجوز تاخت كرده سالما غانما باز گردید از امراء اكراد محمودی كه در آن سرحد میباشند عبدالله بیك حاكم خوشاب و زینل خان حاكم قراحصار و مصطفی بیك حاكم ماكو و زینل بیك حاكم چورس و ایلچیان میران سنجق آنطرف سیما میر شرف حاكم جزیره و ضیاء الدین خان ولد شرف خان حاكم تبلیس و زكریا خان چكاری بنا بر اظهار دولتخواهی و انجاح مطالب و مقاصد خود نزد امیر كونه خان آمده باتفاق بدرگاه جهان پناه آمدند و بوساطت خان مذكور در حدود نخچوان سعادت بساط بوسی دریافتند.
امیر كونه خان بجانب ایروان رخصت یافت و امراء و ایلچیان مذكور مشمول الطاف و احسان گشته حكومت چورس بدستور بزینل بیك و ماكو بمصطفی بیك شفقت شده مبلغ دویست تومان شاهی عراقی زر نقد باو انعام فرمودند و عبدالله بیك بعد از فوت سلیمان بیك برادر خود میر عشیرت و حاكم خوشاب شده بود زینل خان عمزاده او كه با سلیمان بیك معاند بود و قراحصار را بعنف از او گرفته بود چون بعد از وقوع محاربه جغال اغلی و انهزام او زینل خان مذكور التجاء بظلال عاطفت شاهی آورده در سلماس بپایه سریر اعلی آمد منشور ایالت آن قوم و حكومت خوشاب كه سنجق میر عشیرت آن قبیله است باسم او شرف صدور یافته بود بدینجهت میانه عمزادها مناقشه بود در این اوقات كه هر دو شعار شاهی سیونی ظاهر ساخته بدرگاه گیتی پناه آمدند مقرر شد كه میانه عمزاده‌ها صلح واقع شده الكاء موروثی حسب الصلاح ریش سفیدان اكراد میانه ایشان منقسم گردد عظماء اكراد حسب الفرموده عمل نموده وثیقه در آن باب برضای طرفین در قلم آورده بنظر اقدس رسانیدند و حكم همایون بر طبق آن باسم هر یك شرف نفاذ یافت اما زینل خان روزی چند با عبدالله بیك گرگ آشتی كرده بالاخره فیما بین با فساد مفسدان كه هیچ طبقه خالی از آن نیستند و طبقه اكراد از همه بیش و در مفسدت از همه در پیشند مواد نزاع در هیجان آمده قلعه خوشاب بتصرف زینل خان درآمد و شرح آن عنقریب رقمزده كلك بیان میگردد.
بالجمله عنایت خسروانه امراء اكراد و ایلچیان مذكور را بخلاع گرانمایه سرافراز فرموده جهة میر شرف و زكریا خان و ضیاء الدین خلاع فاخره و تنسوقات لایقه ارسال داشتند و همگی آن گروه مسرور و خوشدل رخصت انصراف یافته روانه شدند بعد از رفتن ایشان اراده خاطر اشرف بسیر و گشت [506] خطه اردو باد متعلق گشته سایه اقبال بر مفارق متوطنان آن بلده طیبه گستردند كه تا تعمیر قلعه ایروان و بازگشتن امراء و لشكریان چند روزی در آن مقام بهجت فزا عشرت پیرا بوده بعد از فراغ خاطر از مهام قلعه مزبور عنان نصرت نشان بتسخیر ولایت شیروان معطوف دارند انشاء اللّه- وحده العزیز.
عالم آرای عباسی 46
ص: 722

ذكر توجه موكب همایون بخطه دلپذیر اردوباد و خاطر از مهمات آذربایجان پرداختن ورایات اقبال بتسخیر شیروان افراختن‌

اردوباد قصبه‌ایست بغایت دلگشا و دلنشین در جانب شمالی آب ارس كه سخن پرداز خطه شیراز خواجه حافظ در مدح سواحل طیبه نزهت فزایش فرموده:
شعر
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس‌بوسه زن بر خاك آن وادی و مشكین كن نفس در دامنه كوه قپان واقع شده در كمال نزهت و خرمی بلطافت و عذوبت ماء و باغات و بساتین میوه‌دار و چشمه‌های خوشگوار شهره آفاقست هیچ منزلی و سرزمینی نیست كه چشمه آبی در نهایت لطافت و سردی در آنجا نبوده باشد مردم آنجا بتشیع فطری و خلوص عقیدت و دوستداری خاندان كرامت و ولایت نشان صفویه مشهور و معروفند چنانچه در زمان تسلط رومیه چند مرتبه بدینجهت قتل عام یافتند و خرابی تمام بآن بلده جنت مقام و اختلال باحوال سكنه و اهالی آنجا خصوصا طبقه علیه نصیریه طوسیه كه از احفاد استاد البشر عقل حادی عشر خواجه نصیر الملة و الدین طوسی روح اللّه روحه‌اند راه یافت و درین هنگام كه آن اختلال بنیروی اقبال خسرو بیهمال زوال پذیرفت منظور عنایات شاهانه گشته از جمیع تكالیف دیوانی معاف و مرفوع القلم و در كل ولایت آذربایجان محسود اماثل و اقرانند و چون آصف جم اقتدار و اعتماد الدوله غفران دثار حاتم بیك از آن سلسله علیه است و راقم حروف را بنا بر طول مدت معاشرت و همصحبتی و طریقه اخلاص و نمكخوردگی آن عالیجناب فلك احترام ناگزیر بود كه در این مقام برخی از احوال سعادت منوال آن سلسله علیه بقلم اخلاص در صحیفه بیان نگارد.
القصه آن طبقه رفیعه از فضایل و كمالات عقلیه و نقلیه جد بزرگوار بی‌بهره نیستند شیخ علی نقی كمره در مدح آن صاحب اقبال در رشته نظم كشیده ابیات بلند و معانی دلپسند بسیار دارد از آنجمله این بیت مناسب این مقام است:
بیت
تا ابد بار ور میوه فضل‌اند و هنرهر خس و خار كه در خطه اردوبادند اكثر ایشان بحلیه صلاح و پرهیزگاری و زیور قابلیت و استعداد ذاتی و سلامت نفس و اخلاق حمیده آراسته و پیراسته همواره مرجع و ملجاء عموم مردم آن دیار بوده‌اند و آن دستور رفیع مقدار صاحبدولتی بود بمكارم اخلاق ستوده موصوف و عالیمنزلتی بسلامت نفس و نیك اندیشی خلایق مشهور و معروف از وفور قابلیت و كاردانی برتبه وزارت دیوان اعلی معزز و سربلند گشته قریب به بیست سال مسند وزارت دیوان و حل و عقد امور جهانیان بذات ملك صفاتش آراستگی داشت و همواره پرتو انوار تربیت و عاطفت شاهانه بر وجنات احوالش تافته روز بروز پایه قدر و منزلتش بلندی میگرفت طبع درربارش كام-
ص: 723
بخش كافه انام و دربار سعادت مدارش مرجع خاص و عام مهام ممالك باصابت رأی ملك آرایش منتظم و مشید و امور خلایق و برایا بحسن كیاست و كاردانی آن مهر سپهر كامرانی بر وجه دلخواه ممهد هرگز در مدت عمل بخواست و طلب عنف راضی نبود و آزار و اضرار موری در خاطر خطیر آن آصف سلیمان منزلت خطور ننمود.
القصه خامه سخن گذار در تبیین حالات پسندیده آن وزیر صایب رأی بعجز و قصور معترف است و منزویان گوشه اندیشه از تفكر اوصاف حلیه آن دستور ملك آرای در زاویه خمول و ناكامی معتكف كه اگر در این باب خوض رود سخن بدرازی كشد لهذا در این مقام بهمین قدر اكتفاء نمود و آن دستور ستوده سیر خلف صدق مرحوم ملك بهرام است و او بزرگی بود كریم الذات و كریمی پسندیده صفات در زمان سلاطین ماضیه بر نهج آبا و اجداد بر مسند عز و شرف متمكن و آثار نجابت و بزرگی از ماضیه احوالش ظاهر و نمایان و پرتو [507] التفات سلاطین بایندریه بر وجنات آمالش لامع و تابان و قطع و فصل مهام آن ملك برای صوابنمایش مفوض بوده در زمان ظهور دولت و جهانگشائی خاقان سلیمان شأن جنت آشیان ابوالبقا شاه اسمعیل اسكنه الله تعالی فی فرادیس الجنان چند گاه بنا بر غمز و سعایت حاسدان و ارباب غرض كربت غربت اختیار نموده از وطن مألوف جلا نموده و بر حسب تقدیر بر ولایت مصر و آن حدود اقامت داشت تا آنكه كارفرمایان عالم ابداع ابتلای ایام مهاجرت را بانتها رسانیده مصالح راحت و فیروزمندی آماده گردید و حضرت خاقان سلیمان شأن بر حسب اتفاق خطه دلگشای اردوباد را بعز قدوم همایونی زینت افزود مشاهده منازل مرغوب آن صاحبدولت كه آثار رفعت و بزرگی از آن نمایان بوده فرموده‌اند و چون از حوادث دوران و تصاریف زمان و خالی بودن از وجود صاحب مكان فی الجمله انهدام بدان راه یافته بوده آن حضرت از سبب انهدام پرسیده‌اند.
حسین بیك لله كه از خاصان درگاه و جانسپاران دولتخواه بود و اوصاف حمیده آن ستوده صفات را معلوم داشت حقیقت احوال او را بمسامع جلال رسانیده قرابت قریبه خواجه عتیق منشی نیز كه در آغاز خروج آن حضرت نخست طغرای غرای ایندولت ابدی را بقلم زرنگار اخلاص بر مناشیر اقبال او نگاشت علاوه توجه شاهانه گشته حكم استمالت باسم او عز صدور یافت كه روی توجه بوطن اصلی آورد ملك بهرام بعد از ورود آن منشور عاطفت باستظهار تمام متوجه مسكن و مقام مألوف گشته بتدارك اختلال احوال و سرانجامی بی‌سرانجامی پرداخت و در زمان خجسته نشان شاه جنت مكان علیین آشیان بیشتر از پیشتر منظور نظر عواطف و الطاف گشته منصب كلانتری و تقدم و بزرگی اهالی آن ملك بدستور سابق برای صوابنمایش متعلق گردید و چون حضرت شاه جنت مكان را توجه تام بآن بلده جنت مثال بود چنانچه طرح و تمثال آن بقعه شریفه را حسب الاشاره همایون نقاشان نادره كار و مصوران معجز نگار در ایوان چهل ستون دولتخانه مباركه قزوین نگاشته كلك موی شكاف گردانیده‌اند مكررا نشاط سیر آنخطه طیبه و شكار ماهی رود ارس از خاطر انور سرزده آن مقام فرح افزا بیمن مقدم آن خسرو سپهر اعتلا غیرت افزای باغ ارم میگردید در هر مرتبه كلبه آن جناب را بفرقدم بهجت لزوم نورانی ساخته در آن منازل دلگشا بلوازم جشن و سور و بهجت و سرور میپرداخت و اینمعنی موجب ازدیاد مواد عزت و تضاعف جاه و حشمت آن عالی منزلت گشته پایه قدر و منزلتش ارتفاع مییافت.
مرحوم میرزا كافی منشی نیز كه بزیور قابلیت و استعداد آراسته شایسته تربیت بود بنابر قرب قرابت و خویشی كه با آن صاحب دولت داشت بمنصب ارجمند انشاء ممالك سرافرازی یافت و بیمن تربیت و نظر كیمیا اثر آن حضرت در آن فن ترقی عظیم كرده بكلك بدایع نگار رقم نسخ بر
ص: 724
منشآت سخنوران پیشین كشید نقاط اقلام زرین فامش بر صحیفه بیان چون مروارید غلطان و چندین سال از زمره محرمان سرایر قدس و مقربان بساط انس بود آری:
بیت
هر چه هست از نتایج نظر است‌نظر اكسیر كیمیا اثر است از مآثر و نیكو خدمتیهای آن سلسله اكثر اوقات یكی از مستعدان آن طبقه در این دولت ابد- پیوند بدین منصب والا سرافرازی دارند.
بالجمله آن صاحب سعادت عالی همم در آن بقعه خرم خوان گرم گسترده آینده و رونده از مواید انعام و احسانش محفوظ و بهره‌ور میبودند و سنین عمر شریفش از موحله هشتاد تجاوز نموده بسر منزل نو در رسیده بود در اواخر ایام حیات اراده حج بیت الله الحرام و ادراك سعادت زیارت و طواف مدینه مشرفه حضرت خیر الانام و روضات مقدسه ائمه كرام علیهم السلام نموده عزیمت آن سفر مبارك كرده در مابین شام و یثرب مزاج و هاجش از جاده استقامت و اعتدال منحرف گشته بریاض قدس خرامید ولد ارشدش ادهم بیك كه توفیق مرافقت و همراهی پدر بزرگوارش یافته بود نعش مطهر آن نیكو سیر را در همانجا كه بقلعه حیدر مشهور و معروف است مدفون ساخت تا آنكه در سالی كه مغفرت پناه معصوم بیك صفوی متوجه آن سفر خیر اثر گشت و میرك بیك پسر بزرگتر مرحوم مذكور همراه بود جسد شریف پدر را از آن مكان بیرون آورده بمدینه طیبه نقل نموده در جوار ائمه بقیع علیهم السلام مدفون ساخت و اولاد گرامی آنجناب كه در حین وفات در قید حیات بودند و مسود اوراق را فی الجمله تعارفی بحال ایشان بود پنجنفرند و هر چند گزارش [508] احوال آن سعادتمندان مناسب بسیاق تاریخ نیست بنابر ایمائی كه در صدر داستان شده صحیفه مصادقت و اخلاص را بنگارش آن آرایش داده میگوید كه اخلاف صدق اتصاف آن جناب اول میرك بیك مذكور است كه بحلیه قابلیت و زیور استعداد و اهلیت آراستگی داشت در اوایل حال كه از خطه اردوباد بیرون آمد ملازمت ركن السلطنه معصوم بیك صفوی اختیار نموده منصب انشاء و لشكر نویسی یافت و بالاخره بمرتبه وزارت ترقی كرده چند سال من حیث استقلال بدان خدمت مشغول بود و در سفر حجاز مرافقت اختیار نموده چون معصوم بیك در حینی كه محرم شده بود بتیغ غدر رومیان كشته گشته درجه شهادت یافت او متعلقان شهید سعید مذكور را آورده بمنتسبان آن امیر كبیر كمال خدمتكاری و پاس حقوق نمكخوارگی بجای آورد و در مجلس بهشت آئین حضرت شاه جنت بارگاه راه خدمت یافته مجلس نویسی میكرد و آن جماعت در مقام تربیتش میبود در این اثنا اجل موعود رقم حیاتش را از صحیفه هستی محو كرده هادم اللذات بنیاد حیاتش برانداخت.
و دیگری ادهم بیك است كه او نیز بوفور استعداد و قابلیت و حسن اخلاق موصوف بود در بدو حال در مرافقت ولد بیهمال متوجه سفر خیر اثر حجاز شده بعد از واقعه ناگزیر والد بدان سعادت عظمی فایز گشته بعد از معاودت باردو آمد مدتی اوقات خجسته ساعات بكسب قابلیت و علم سیاق مصروف داشت و از جانب اشرف بمنصب استیفاء سركار شاهزاده مغفور سلطان مصطفی میرزا مأمور گشته در اواخر منصب وزارت سركار نواب میرزا بآن جناب تعلق گرفت.
بعد از رحلت شاه جمجاه جنت آشیان و واقعه میرزا كه در ایام سلطنت اسمعیل میرزا روی داد و شرح آن در طی وقایع زمان مذكور در مجلد اول مسطور گشته چند گاه متوجه هیچ شغلی
ص: 725
از مشاغل دنیا نبود تا آنكه در زمان جلوس نواب سكندر شأن سلطان محمد پادشاه منصب كلانتری در دارالسلطنه تبریز كه از معظمات امور است بدو تفویض یافت لیكن از آن مهم بنابر نخوت و غرور و خودسری و خودرأئی امیر خان تركمان و اقتدار عمال سركار او دامن همت در چیده چند گاه در اردوباد مقیم بود تا آنكه در اواخر ایام جهانبانی شاهزاده مغفرت انتما سلطان حمزه میرزا كه بساط دولت امیر خان درهم نوردیده مغضوب گشت و علیقلی خان فتح اغلی استاجلو مرتبه ایالت و دارائی دارالسلطنه تبریز یافت او را بارتكاب منصب مرجوعه ترغیب نموده بالاخره وزارت سركار خان مذكور بآن جناب تعلق گرفت و در زمان جلوس سعادت مأنوس همایون اعلی شاهی ظل اللهی كه بساط دولت علیقلی و رفقای او درنوردیده گشت جناب مشار الیه چند روزی وزارت اسلمس خان تاتی اغلی ذوالقدر مهردار اختیار نموده بالاخره از مشاغل دنیوی دلگیر گشته میل توطن مشاهد مقدسه و كسب مثوبات اخروی نموده چند گاه توفیق مجاورت عتبات عالیات دریافت و برادر فرخنده سیرش را آرزوی ملاقات برادر غالب گشته استدعای حضور گرامیش نمود و خدمتش بعراق آمده بعد از آنكه با برادر حمیده سیر و اقوام عهد ملاقات تازه كرد اراده توطن شیراز نمود و منظور انظار شفقت شاهانه گردیده هر ساله مبلغ یكصد تومان شاهی از قصر الدشت شیراز برسم سیورغال عنایت فرمودند و در ایام توطن شیراز مرتبه دیگر سفر خیر اثر حجاز اختیار نمود توفیق حج مكرر یافت و یك دو مرتبه بقصد زیارت روضه مقدس حضرت امام ثامن ضامن علیه السلام متوجه مشهد مقدس معلی گشته بدان سعادت عظمی فایز گردید و در شهور سنه تخائوی ئیل سبع عشر و الف در خطه شیراز آهنگ سفر بقا ساز داده رخت هستی بدار الملك عدم كشید.
شعر
او نیز چو جمله پاك مردان‌گردید به آن جهان شتابان دیگری از اولاد ملك بهرام مهر سپهر وزارت و اقبال اعتماد الدوله غفران مآل حاتم بیك است كه بعد از فوت والد والا نژاد بمنصب كلانتری اردوباد مغضوب گشته با وجود حداثت سن و عنفوان شباب از روی كمال دانش و بینش بلوازم آن مهم اشغال مینمود تا آنكه بجهة مناقشه و گفتگو بعضی از حساد آن ملك از آن مهم ملول و متنفر گشته باراده خود ترك باردو آمد بعد از چند گاه وزارت دلو بوداق روملو حاكم خوی اختیار نموده چند سال بآن امر مشغول بود چون دلو بوداق از حكومت معزول گشت جناب آصفی یك دو سال بی‌شغل و عمل در اردو بسر میبرد كه قضیه رحلت شاه جمجاه جنت مكان روی نمود در زمان اسمعیل میرزا بزیارت عتبات عالیات توجه [509] نموده بعد از فوت اسمعیل میرزا كه نواب سكندر شأن رضوان مقام بر مسند فرمانروائی جلوس نمود جناب آصفی سمت وزارت ولیخان افشار حاكم دار الامان مذكور بدان مهم مشغول بود و در زمان جلوس همایون حضرت اعلی شاهی ظل اللهی كه ولیخان باردو آمده ایالت و دارائی كرمان به بیكتاش خان ولد او تفویض یافت جناب آصفی بتكلیف ولیخان طوعا او كرها بدستور متكفل مهام وزارت او گردید.
چون میانه بیكتاش خان كه پیوسته مدهوش باده خودسری و خودرائی بود و یعقوبخان ذوالقدر حاكم شیراز كه او نیز از این نشاء بی‌بهره نبود بجهات مختلفه اسباب وحشت آماده گشته یعقوبخان بنوعی كه خامه سخن پرداز در محل خود بتحریر آن پرداخته بر سر او لشكر كشیده در ظاهر دار العباده یزد فیما بین محاربه وقوع یافته بیكتاش خان از سریر تك سازی چرخ مشعبد در خطه یزد بدست
ص: 726
لشكریان شیراز بقتل رسید اموال و اسباب آصفی در آن واقعه بتاراج حادثات رفت اما یعقوبخان بعد از ملاقات آن عالیجناب را در مقر عز خود مأوی داده همراه خود بشیراز برد و بعد از آنكه قضایای مذكور بعرض عاكفان سده جلال رسید و رایات جهانگشای شاهی ظل اللهی در دار السلطنه اصفهان مرتفع گردید حضرت اعلی در ازاء خدمات موروثی و نیكو خدمتیهای سابق و لاحق كه از ایشان بظهور آمده بود در مقام تربیت جناب آصف صفات درآمده قورچی بطلب ایشان فرستادند.
یعقوبخان كه از باده هوش ربای غفلت سرمست شده بود بتوهم آنكه مبادا طلب او بجهة تحقیق خزاین و اسباب بیكتاش خان بوده باشد فكرهای بیحاصل و اندیشهای تباه بخود راه داده در فرستادن متفكر و متردد بود چون كارفرمایان قضا و قدر چندین امور خیر و كارهای شگرف در ذات كامل- الصفاتش بودیعت نهاده بودند كه در خدمت این خدیو زمان بر صحیفه دوران رقم كلك ظهور گرداند و بس عقده‌های مشكل كه در این دولت ابد بنیان بمفتاح رأی كشور گشایش گشوده گشته نقاط اقلام عنبر فامش خال رخسار سلطنت و نتایج كلك بدایع نگارش زیور نگارستان دولت گردد اثری بر اندیشهای باطل او مترتب نگشته جز فرستادن چاره نیافت و آن جناب برفاقت قورچی در حمایت الهی روانه سریر اعلی شاهی شده در دارالسلطنه اصفهان بسعادت پای بوسی اشرف و عز مجالست خلد آئین استسعاد یافت.
در وقتی كه فرهاد خانرا از شیراز بجهت انتظام مهمات دار الامان كرمان و دفع فتنه یوسفخان افشار بنوعی كه در محل خود گزارش یافته نامزد فرمودند جناب آصفی را كه صاحب وقوف مهمات كرمان و سالها در میانه طایفه افشار و مشیر و مؤتمن بود همراه فرهادخان كرده انتظام مهمات آن ولایت را برای صوابنمایش منوط گردانیدند و آن دستور صایب رأی خدمت مرجوعه را بر وجه دلخواه صورت انجام داده در شیراز بسعادت آستان بوسی سرافراز گردیده و حضرت اعلی آثار خرد و هوشمندی در ناصیه احوالش مشاهده فرمود در مقام تربیتش درآمدند و نخست بمنصب جلیل القدر استیفاء ممالك محروسه معزز و سربلند گشته ششماه در كمال استقلال بآن مهم پرداخت اگر سمت استیفاء داشت اما بیمن توجهات شاهانه اكثر امور وزارت دیوان اعلی ازو متمشی میشد و یوما فیوما پایه قدر و منزلتش درجه ارتفاع مییافت تا در اول نوروز توشقان ئیل مطابق الف من الهجرة بمنصب وزارت دیوان اعلی ارتقاء یافته تمامی مهمات مالی و ملكی ممالك محروسه برای عقده گشای آن دستور صافی ضمیر مفوض گردید چنانچه در محل خود تسطیر پذیرفته هر چند سطری از اوصاف كمال و صورت احوال حمیده خصالش در صدر داستان بدستیاری قلم دو زبان پرتورقوم انداخته چون محل مناسب و اخلاص قوی بود قلم بی‌اختیار بتكرار پرداخت.
مجملا آن عالیجناب از كمال صدق و غایت اخلاص موروثی نطاق دولتخواهی بر كمر همت بسته در عرض مدت وزارت خدمات پسندیده و كارهای شگرف در راه این دولت ابد پیوند بمنصه ظهور رسانید وجود فایض الجودش باعث رفاه حال عالمیان و سرمایه استقامت احوال ایرانیان گردید رسم مذموم جرم و جرایم كه وزرای سابق در ضمن رشد و كفایت خود شایع ساخته موجب تفرقه خاطر خلق الله بود و در میزان عدالت و دارائی و مقیاس نصفت و ملك آرائی همایون اعلی ناسنجیده و ناپسندیده مینمود بمیامن [510] الطاف شاهانه از میانه خلایق برانداخت و خیرخواهی او نسبت بكافه انام متساوی در آداب نصفت و داددهی دستور و در قاعده حساب‌دانی و انتظام امور دیوانی كرده اوقدوه و قانون بود چند مرتبه كه از جانب اشرف اعلی بخدمات مأمور گشته از موكب همایون دوری جست آن خدمت را بوفور اخلاص و
ص: 727
كمال دولتخواهی سزاوار غیرت و مردانگی بر وفق رضای اشرف و صلاح دین و دولت قاهره بتقدیم رسانیده مرضی و مستحسن بود چنانچه هر یك از آنها مفصلا در طی وقایع آن سال رقمزده كلك بیان گردید در این مقام چون شایبه تكراری بود زبان قلم از طول كلام اندیشیده از آن كوتاهی گزید تا آنكه در سال ایت‌ئیل تسع عشر و الف كه بتسخیر قلعه دمدم و دفع عصیان امیر خان برادوست مأمور بود شبی در پای قلعه حال برو متغیر گشت بفجاء درگذشت و موجب اندوه و ملال جهانیان گشت و بنوعی كه در قضایای سنه مذكور سمت تحریر یافته خلف ارجمندش میرزا ابوطالب كه در جمیع مواد مصداق الولد سرابیه و در فنون فضایل و كمالات علمیه و سخاوت ذاتیه مرتبه رجحان داشت و این جریده اقبال بعد از نگارش مفاخر و مناسب ستوده شهریار كامكار عالی نسب بیهمال بنام نامی آن عالیقدر ملك خصال مزین و شطری از اوصاف كمالش در صدر صحیفه اول دیباچه كتاب رقم تسطیر پذیرفته بمیامن شفقت و التفات حضرت اعلی شاهی ظل اللهی كه طبع حقیقت سرستش قانون حق گزاری است بجای والد غفران مآب برتبه والای وزارت دیوان اعلی ارتقا یافت.
اكنون كه وقایع احوال مصون از اختلال این دولت عظمی مرقوم قلم واسطی نژاد است و سنه هجری بخمس و عشرین و الف رسیده سریر وزارت بوجود كثیر الجود آن آصف سلیمان مرتبت مزین و محلی است امید كه همیشه در ظلال عاطفت این خدیو زمان كامروای دولت و كامیاب سعادت بوده باشد و دیگری از اولاد والا نژاد ملك بهرام و برادران نیكو سیرت نیكو سریرت آن وزیر آصف مرتبت بوذرجمهر مقام ابوتراب بیك و ابوطالب بیك‌اند كه هر دو بوفور قابلیت و استعداد ذاتی موصوف و در علم سیاقت و نویسندگی مشهور و معروف در زمان شاه جنت مكان مدتی در اردوی معلی در مرافقت برادران بكسب كمالات مشغول بودند.
ابوترات بیك چند گاه بمنصب استیفاء مشهد مقدس منصوب گشته بدان مهم قیام داشت و از زمان فرمانروائی اسمعیل میرزا ابو تواب بیك بوزارت مرتضی قلیخان پرناك حاكم مشهد مقدس منصوب گشته متوجه آن صوب گردید و كمال اختیار و اعتبار یافته در آنجا دست قضا بساط عمرش درنوردیده در آن روضه مقدس مدفون گشت و ابوطالب بیك منصب استیفاء علیقلی خان شاملو بیگلربیگی هرات كه با او فی الجمله قرابتی داشت دریافته در ملازمت او روانه خراسان گردید و چند سال در دارالسلطنه هرات بفراغبال در سایه دولت آن صاحب اقبال روزگار گذرانید تا وقتی كه عبداللّه خان اوزبك از ماوراء النهر لشكر بخراسان كشیده كمند همت بر كنگره تسخیر قلعه هرات انداخت و مدت محاصره امتداد یافته كاربر محصوران تنگ گردید علیقلی خان بیك را با یك دو نفر از متعنیان شاملو برسم رسالت بیرون فرستاد كه شاید بوساطت خیراندیشان حرف صلحی بمیان آورند عبدالله خان بر خلاف توره و آئین سلاطین چشمه مردمی را بخاك بیمروتی انباشته و از شناعت امر قبیح ایلچی كشتن باك نداشته آن جوان پاكیزه روزگار را با رفقا بجای گلوله در دهن توپ كلان نهاده بجانب قلعه انداخت و آتش بیداد آن پادشاه بیمروت رخت هستی او را سوخته شاهباز حیاتش در راه دین و دولت و رضاجوئی ولینعمت بفضای عالم قدس پرواز نمود و زبان حالش این مقال میسرود:
بیت
پنداشت ستمگر كه ستم بر ما كرددر گردن او بماند و بر ما بگذشت
ص: 728
حقایق آن حال و صعوبت آن احوال در محل خود نگاشته كلك شیرین مقال گردیده چون جواد خوشخرام قلم در میدان تبیان حالات این طبقه والا مقام بقدر الطاقة تكاپوی نمود اكنون وقت آنست كه سررشته سخن بدست آورده روی بر شارع مقصود نهیم و بدستیاری خامه بلاغت نشان بر سر حرف نخستین رویم.
القصه چون حضرت اعلی شاهی شاهی ظل اللهی متوجه سیر قصبه اردوباد شدند و معتمدان جناب آصف صفات مرحوم چنانچه باید و شاید و در حوصله خیال گنجد بسامان و سرانجام اسباب ضیافت پرداختند و خرد و بزرگ آن بلده باستقبال استعجال نموده از روی كمال فدویت [511] و اخلاص جبهه عبودیت بر خاك سوده از غبار سم سمند جهان پیمای شاهی روشنائی دیده امید حاصل مینمودند و آن حضرت بدیده تلطف و مرحمت در آن قوم نظر انداخته در كمال فرح و انبساط خاطر و شكفتگی مزاج منازل دلگشای آن سلسله رفیعه را بفر نزول همایون زینت افزودند و فرمانبران دستور آصف نشان جشن شاهانه كه در خور میهمانی چنین باشد آراسته ساده رخان گلعذار بآتش خط و گلگونه رخسار بآن مجلس بهشت نشان بسان حور و غلمان درآمده اقراح راح ریحانی بگردش درآوردند و چند روز در كمال نشاط و خرمی بهجت- افزای خواطر بودند و ملازمان آصف جم افتدار لحظه از كشیدن اطعمه و اشربه لذیذه و میوه‌های گوناگون نمی‌آسودند و از هر گونه ما یحتاج آن مقدار جمع آورده بودند كه زیاده از آن متصور نبود و آن جناب چند روز بر اینموال خوان كرم گسترده جمیع امراء و اركان دولت پادشاهی و مخصوصان و مقربان بساط اقدس و ملازمان درگاه را كه در ركاب نصرت انتساب بودند و امراء و اعیان كه از تعمیر قلعه ایروان فارغ گشته فوج فوج وارد میگردید مقداری كرامند علی قدر درجاتهم برسم اقامت و ساوری ایثار میكردند و اهل خدمت و ارباب طرب و ندماء مجلس بهشت آئین را بخلاع فاخره و انعامات و تكلفات وافره نوازش فرمودند.
بعد از چند روز اراده خاطر اشرف بدان متعلق گشت كه مواضع قریبه آن بلده را سیر فرمایند از آنجمله موضعی است و نندنام از قراء معتبره و اماكن لطیفه روزگار در دامنه كوهی واقع شده دره در میان دارد در هر دو طرف دره باغات و بساتین میوه‌دار بیشمار آب خوشگوارش ما صدق تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ و حدایق میوه‌دارش طوبی مثال پربرگ و بار و چون آن منزل نیز محل توطن و سكنای بعضی از طبقه علیه نصیریه است و فی الحقیقة آن موضع نزهت بخش نیز بآن سلسله منسوبست در آنجا نیز اسباب ضیافت و مایحتاج بدستور اردوباد از سركار آن عالیجناب مكرمت نهاد مرتب گشته دقیقه از دقایق میزبانی فرو گذاشت نكردند و از آنجا بسیر قصبه كلیس كه سكنه آنجا اكثر مسیحی اهل ذمه و برخی مسلمان نیز هستند تشریف برده منازل آن طایفه را بنور حضور منور گردانیده فرح افزای ضمایر بودند.
بعد از فراغ از سیر و تماشای آن حدود بصوب اردوباد مراجعت فرموده دیگر باره آن بلده طیبه از ورود مقدم همایون رشك بستان ارم گردید و چون عزیمت جانب قراباغ و یورش شیروان مصمم خاطر انور بود و راهی بود كه از اردوباد بفضای قراباغ میرود و بدره علی موسوم است راهی است در مضیق جبال بغایت تنك و عبور دو سوار از پهلوی یكدیگر از مضایق آن بسیار دشوار فرمان گیتی مطاع بنفاد پیوست كه از امراء و اعیان لشكر و طبقات حشم فوج فوج و مرتبه بمرتبه بتدریج از آنراه عبور نموده در چولدرو بر كشاط كه صحاری مسطح و علفزارهای مروح دارد جمع آیند و موكب اقبال تا ده روز بواسطه صعوبت راه و عبور لشكر انجم حشر در خطه دلگشای اردوباد عشرت پیرا بوده كامبخش سكنه آن بلده بودند و خدمات اعزه سلسله نصیریه و اقرباء و اتباع اعتماد الدوله مغفور مرضی خاطر مبارك و مستحسن كافه
ص: 729
خلایق گشته الحق دوست و دشمن و حساد و اضداد زبان بتحسین گشودند و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی مكررا اظهار خوشنودی فرموده همگی ایشانرا بخلاع فاخره سرافراز گردانیدند و از آنجا موكب همایون فال بفیروزی و اقبال بجانب مقصد در حركت آمدند و امراء عظام و عساكر ظفر فرجام كه بایروان رفته بودند اطراف و جوانب قلعه سابق را كه بنا بر صلاح وقت كنده شده بود بر طوایف قزلباش و طبقات لشكر قسمت فرموده هر كس در كار خود اهتمام نموده در اندك فرصتی عمارت قلعه را باتمام رسانیده ذخیره و مایحتاج سران عساكر منصوره نقل آنجا كرده حسب الامر الاعلی قلعه را بامیر كونه خان سپرده كوچ كردند و چنانچه مذكور گشت بتدریج از دره علی عبور كرده در چولدر و بر كشاط جمع آمده باردوی نصرت قرین پیوستند.

ذكر توجه موكب نصرت نشان بتسخیر ولایت شیروان و فیروزی یافتن بعون عنایت حضرت ملك منان‌

[512] عندلیب نغمه پرداز قلم در گلشن احوال این یورش خیر مآل بدین مقال می‌سراید كه چون خاطر انور از تعمیر قلعه ایروان و انقضاء وعده سفر رومیان اطمینان یافت و موكب ظفر نشان از دره علی عبور فرموده در چولدر و بر كشاط نزول اجلال فرموده سراپرده و بارگاه باوج مهر و ماه بر- افراشتند چون مدت سفر و ایام یساق بچهار سال رسیده از كم محصولی قریب بدو سال بود كه عسرت و تنگی در كل محال آذربایجان شیوع داشت و غله تسعیر اعلی یافته بود ضعفاء لشكر از فقدان علیق الدواب بی‌مراكب مانده پیاده راه خدمت می‌سپردند و معارف سپاه اكثر طوایل را بعلف صحرا نگاه داشته قوت و توانائی در مراكب نمانده بود و بنا بر امتداد ایام یساق بیسامانی و بی‌سرانجامی لشكر بجائی رسیده بود و بسرحدی انجامیده كه در نظر عقلاء فكرت اندیش یورش شیروان در آنوقت مناسب نمینمود و هیچیك از اعیان دولت در این هنگام رفتن شیروان را مصلحت وقت نمیدانستند و چه قرارداد خاطره‌ها آن بود كه چون در این سال از رومیان حركتی نشده بلا شبهه تدارك عظیم نموده در بهار آینده بآئین شایسته خواهند آمد و یساق شیروان باعث زیادتی بی‌سامانی و پریشانی و احوال لشكر گشته در هنگام ورود مخالفان مقابله و مقاتله با ایشان بیرون از حیز قدرت و قوت عساكر فیروزی نشان خواهد بود و مراجعت جانب عراق و اندیشه سامان و سرانجام اسباب یساق آینده نمودن اصوب تدابیر میشمردند اما از سروش غیبی و بشارت مبشران لاریبی نوید فتح شیروان بنوعی در ضمیر الهام پذیر حضرت اعلی جایگیر گشته بود كه در اینسال فتح آن یورش مطلقا احتمال نداشت و چنین فرصتی را كه وقت حركت لشكر روم گذشته از هیچ طرف مددی بحكام و مستحفظان قلاع متصور نیست از دست دادن در آئین سپاهیگری بعید مینمود لهندا تكیه بر عنایت الهی كرده بدان طرف در حركت آمدند.
نخست محمد بیك ولد كور خلفاء دوملو را كه یكی از خاصان بساط عزت و مرد قابل و هوشمند كاردان بود بشماخی فرستاده منشور عاطفت مبنی بر استمالت بنوعی كه برومیان قلعه گنجه نوشته حجت و الزام بر آنطایفه تمام نموده بودند باحمد پاشا بیگلربیگی و سایر عظماء و اعیان رومیه در قلم آورده مصحوب او فرستاده نصایح دلپذیر در آن حكم مندرج فرمودند.
ص: 730
ما حصل كلام آنكه از روزیكه سمند جهان پیمای اندیشه را در میدان عزیمت تسخیر ملك موروث آذربایجان و شیروان در حركت آورده‌ایم الی غایة ابواب فتوحات بمفتاح تأئید مفتح- الابواب بر روی اولیاء دولت ما گشاده تمامت قلاع فلك ارتفاء آن ممالك در اندك فرصتی بدست در آمد در این سال خود حركت لشكر روم واقع نشد و تا سال دیگر مددی بشما متصور نیست ملاحظه حال و خاتمت احوال خود كرده از روی عقل و دانش قیاس نمائید كه از عناد و لجاج بمحصوران قلعه گنجه چه رسید و از ترك قلعه داری و عناد مردم قلعه تفلیس و تومانوس را چگونه امن و سلامت قرین حال گشت غرض از ایراد این كلمات آنكه در مخالفت و قلعه داری اصرار نمایند بعد از آنكه بتوفیق یزدانی بقهر و غلبه مفتوح گردد توقع امان نداشته باشند و وبال خون محصوران در گردن ایشان خواهد بود و تا آمدن محمد بیك و اطلاع بر ضمایر آن طایفه چند روزی در ارسبار به نشاط شكار مشغولی داشتند.
چون محمد بیك بشماخی رسیده احمد پاشا و عظماء رومیه بمضمون فرمان قضا جریان یافتند با یكدیگر قرعه مشورت در میان انداختند شمس الدین پاشا كه ابا عن جد از شیخ- زاده‌های شیروان بود و بخدمات پسندیده در میان رومیه مرتبه امارت و پاشائی یافته دولتخواه ایشان بود و آن جماعت از صوابدید او تجاوز نمینمودند بشیوه شیخان شیاد و زراق عمل نموده آن طایفه را بدمدمه و افسون از جاده امن و سلامت منحرف ساخت و دكان حیله و تزویر گشوده خواست كه بلطائف- الحیل لشكر قزلباش را در این وقت از آمدن شیروان باز دارد سخنان چاپلوسانه كه از صدق فروغی نداشت بمیان آورده بمحمد پیك اظهار نموده بود كه ولایت شیروان بملازمان شهریار ایران تعلق دارد اما رفتن ما و لشكر رومی كه همه خانه كوچ دارند در این زمستان و شدت شتا متعذر است و به حصار شماخی خزیده در این وقت بیرون نمیتوانیم رفت التماس داریم كه حضرت شاه در این سه چهار ماه ما را مهلت داده در ارسبار و آن حدود بسیر و شكار مشغولی فرمایند كه در ایام بهار كه هنگام تردد و آمد و شد است اگر موافق رضای خاطر اشرف عمل نكنیم بدانچه رای جهان آرا را اقتضا نماید بعمل آورند.
اما جمعی از شاهی سیونان كه اقوام ایشان در اردوی معلی بود پیغام فرستاده بودند كه احمد پاشا و آقایان رومیه شمس الدین پاشا را [513] باستنبول فرستاده بودند كه بجهت ایشان كومك آورد و اراده خاطر ایشان آن بود كه دست از قلعه و مملكت شیروان بازداشته بقلعه دربند كه به حصانت و متانت شهره آفاق است رفته پشت بداغستان داده در این زمستان آنجا اقامت نمایند و در بهار آینده منتظر كمك و مدد بوده بمقتضای وقت عمل نمایند.
در این اثنا شمس الدین پاشا از راه كفه آمده مناشیر استمالت از جانب خواندگار و كنابات اركان دولت عثمانی بحكام و اهالی شیروان آورده شهرت داد كه چند هزار ینكچری بامداد شما مأمور گشته بكفه آمدند و عنقریب میرسند و سرداری با لشكر عظیم تعیین شده در اول بهار متوجه و غازیگرای خان والی قوم با جنود تاتار بیورش شیروان مامور گشته عنقریب از دو طرف لشكر بی‌شمار روم میرسند و آن جماعت را بتحصن و قلعه‌داری ترغیب و تحریص نموده قوم را از آن اراده منصرف ساخت و اظهار كشف و كرامات كرده می‌گفت كه اولیاء و اقطاب بمن خبر داده‌اند كه لشكر قزلباش بدین ملك تسلط نمییابند و اگر بدین ولایت آیند مقهور میگردند و اصلا از ایشان آسیبی به قلعه و مردم قلعه شماخی نمیرسد.
ص: 731
ساده لوحان تباه اندیشه و خرد مفلسان سفاهت بیشه از سخنان واهی و اقاویل كاذبه آن شیاد ثانی عمر و عاص فریفته گشته دل بر مخالفت و قلعه داری می‌بستند اما میخواهند كه بحیله و تزویر خود را در این زمستان از آسیب جنود قزلباش صیانت نمایند و در بهار برسیدن كومك و لشكر تاتار مستظهرند چون مكر و حیله اندوزی آن مكار بر ضمیر انور پرتو ظهور انداخت و التماس نموده بودند در میزان عقل سنجیده نمینمود از درجه قبول دور افتاده از خان ارخی ارسبار كه محل نزول موكب ظفر شعار بود كوچ كرده در سیم ماه مبارك رمضان در كنار آب كر نزول اجلال واقع شد.
چون رومیان جسر جوادوا بریده بودند و در آن حوالی گذار دیگر نبود اكثر آغرق را در اینطرف آب گذاشته عساكر منصور جریده با ناو گذشته جهت گذرانیدن احمال و اثقال از چوب و دنی صال ترتیب دادند و اسبان و شتران را بآب میراندند كه بشناه بیرون روند و روز دیگر از آن طرف آب كوچ كرده در قراسو نزول اجلال فرمودند از راه عقبه و یاسامال متوجه بلده شماخی شدند و لشكریان وارد و بازاریان و سایر مردم اردو تا ده روز بمشقت تمام عبور كرده فوج فوج بموكب همایون پیوستند و الحق در آن هنگام عبور از آن آب در نظرها بعید و ناممكن می‌نمود زیرا كه از شدت سرما و یخبند پارچه‌های یخ و برف لخت لخت و كوه كوه از روی آب میگذشت چنانچه ملاحان ناو را بصد تشویق از میان برف و یخ كه روی آب را گرفته بود می‌گذرانیدند و شتران و اسبان و الاغان لاغر كه قوت شناه و توانائی مجادله با برف و یخ را نداشتند در میان آب از شنا عاجز مانده غریق بحر فنا می‌گشتند و آنچه قوت‌دار بودند از پارچه‌های یخ كه پی در پی می‌آمد رم كرده بازمیگردیدند و از اینطرف اشتلم میكردند كه بگذرند لحظه در میان آب دست و پا زده عاقبت غرقه میشدند و آنچه رم نمی‌كردند چون راه شناه مسدود می‌یافتند عنان تاب شده تا قریب نیم فرسخ بلكه بعضی تا یك فرسخ شناه كرده هر جا فرجه مشاهده دواب میشد بصد مشقت بیرون آمده مجملا نقصان و خسران بسیار در این عبور بعساكر ظفر شعار رسده چندان از دواب و شتران غرقه شدند كه از احصاء شمار بیرون بود.
القصه موكب همایون فال از عقبه یاسامال گذشته صباح روز سه‌شنبه دهم ماه مبارك رمضان بیاسامیشی لشكر پرداخته بآئین شایسته بحوالی قلعه آمده از بالای احتیاط اطراف و جوانب شهر و قلعه كرده در میان دو كوه طرف غربی قلعه منزل مناسب كه بقلعه زیاده از ربع فرسخ نبود اختیار نموده نزول اجلال فرمودند و رومیه كه قریب چهار هزار كس كما بیش بودند دروب قلعه را مانند ابواب بخت و سعادت بر روی خود بسته دست بآلت محاربه و مجادله گشادند.

ذكر محاصره قلعه شماخی و آنچه در حین محاصره بتقدیر حضرت رب العباد دست داد

چون موكب سعادت قرین اقبال در پای قلعه نزول اجلال نمود هوا از غمام سیه فام تیره و تار گشته كیوان بهزار چشم گریستن آغاز نمود كثرت بارندگی و گل و لای بجائی رسیده و به مرتبه انجامید كه تردد مردم در میان خیام اردو وارد بازار بر پیاده و سوار صعب و دشوار گشت و
ص: 732
[514] راه آمد شد بیرونی مسدود گشته آذوقه لشكر روی در كمی آورد و نرخ مأكولات ترقی كرده جو و كاه حكم عنقا گرفت بنابر توجه خاطر اشرف بترفیه احوال سپاه و غمخواری لشكر حكم شد كه عساكر نصرت نشان طوایل و الاغان باری و سواری كه در پای قلعه ضرورت داشته باشند بصحرای آب كركه گرمسیر است و همیشه علف خشك و تر میدارد فرستند.
لهذا اكثر اهل اردو الاغان باری و سواری را بنابر فقدان علیق بصحرای مذكور فرستادند و تا سه ماه آفتاب عالمیان سر در نقاب حجاب و پرده احتجاب كشیده از زیر ابر ظلمت تاب چهره نمینمود و اكثر اوقات هوا مترشح و سحاب متقاطر بوده شبانروز بارندگی انقطاع نمییافت و در آن دو سه ماه عساكر ظفر پناه بصعوبت روزگار گذرانیدند با وجود این حال چون ماه صیام باختتام رسید حضرت اعلی شاهی ظل اللهی متوجه امر محاصره و امور قلعه گیری شدند.
بر از كیاء پوشیده نماند كه بلده شماخی در میان راه واقع شده طول شهر و قلعه در عرض دره واقع افتاده شده اصل شهر كه بیوت و مساكن رعیت است در دامنه كوه طرف جنوبی واقع شده و خانه‌های حكام و سلاطین ماضیه بكوه جانب شمالی اتصال یافته و ارض آن نسبت باراضی شهر ارتفاع تمام دارد و رومیان هر كدام را یك قلعه ترتیب داده هر دو را با هم اتصال داده‌اند و در قلعه جانب شمالی كه مكان مرتفع است بروج عالی اساس سپهر مماس از سنك و آهك ساخته و پرداخته‌اند كه از غایت ارتفاع كمند اندیشه از كنگره تسخیر آن كوتاه است و از محكمی و استواری بمتین الماسگون رخنه در آن صورت پذیر نیست و سیبه آوردن از جانب شمالی كه در مقابل این بروج عالی افتاده بغایت دشوار است.
بالجمله ملاحظه اطراف و جوانب شهر و قلعه كرده مورجلها قسمت یافت جانب شمالی باهتمام اللّه ویردیخان قرار یافت و از جانب غربی كه طول شهر و قلعه و طرف اردوی معلی است اول سیبه قورچی باشی و قورچیان عظام مقرر گشت و بعد از ایشان سیبه ذوالفقار خان و لشكر آذربایجان و بعد از آن سیبه قرچقای بیك و غلامان و تفنگچیان و بعد از ایشان سیبه گنجعلی خان حاكم كرمان و در انتها جانب غربی سیبه علیقلی خان ایشیك آقاسی باشی شاملو قرار یافت و سایر امراء و عساكر ظفر فرجام بكومك سیبهای مذكور معین گشتند و در جانب شرقی كسی تعیین نیافت و چون مصالح و اسباب ضروری سیبه در پای قلعه نبود و از راه دور آوردن از كثرت بارندگی و گل و لای كه شتر و الاغ را مجال تردد نبود متعذر بود لاعلاج مبارزان جنود اقبال حسب الاشاره شهریار بیهمال كه در عالم جوانی دانش آموز پیران كار دیده تجربه كار از راه دور شروع در حفر جسر نموده در هر چند قدم برج گونه ترتیب داده بر دور آن خندق بریده تفنگچی كماندار و مردم دلیر جنگی بقدر احتیاج در آنجا میگذاشتند كه محافظت كاركنان جسر مینموده باشند و بدین طریق پیشتر میرفتند و با وجود بارندگی شب و روز آرام نگرفته در سیبها كار میكردند و رومیان در اوایل حال در كمال نخوت و غرور اظهار تجلد نموده از دروازه‌های شرقی و جنوبی كه كسی نبود بیرون آمده در دامنه كوه صف كشیده آماده رزم و قتال میگشتند و بعضی اوقات پیشتر آمده آهنگ نبرد ساز میدادند و از این طرف چون اسبهای اكثر سپاهیان كه در جنگ قلعه ضرورت نبود بصحرا فرستاده بودند میسر نمیشد كه بصدمات دلیرانه مخالفان را گوشمالی داده از باره تهور و بی‌اعتدالی بزیر آورند و روز بروز پای بی‌اعتدالی پیشتر و بیشتر نهاده سر راه بر متمردان اردوی معلی گرفته دستبرد مینمودند تا آنكه بعضی از اعیان سپاه و ملازمان درگاه كه قدرت اسب نگاهداشتن داشتند و بصحرا فرستاده بودند مورد عتاب و خطاب شاهانه گشته اسبهای خود را از صحرا آوردند و یك دو مرتبه دیگر سواره بیرون آمدند آهنك
ص: 733
جنك نمودند از صدمات سپاه منصور مقهور گشته در كمال خذلان بازگردیدند و چپرها نیز بحوالی قلعه نزدیك رسیده سیبها استحكام یافت ترك آن جرأت و دلیری كرده در چهار دیوار قلعه خزیدند و چند مرتبه بسیبها ریخته با اهل قلعه جنك در پیوستند.
اما كاری نساخته خایب و خاسر بازمیگردیدند و از اینطرف بیشتر از پیشتر در سیبه پیش بردن و چپر و نقب كندن اهتمام مینمودند و توپهای بزرگ كه در حین محاصره قلعه گنجه ترتیب یافته در آنجا مانده بود حكم شد كه بپای قلعه شماخی نقل نمایند و چون قبل از فتح قلعه بجهة صیانت احوال عجزه و زیردستان تعیین حاكم ضابط لازم بود عنایت شهریاری ذوالفقار خان قرامانلو را شایسته این منصب والا دانسته او را بدین پایه اعلی اعتلا بخشید [515] و ایالت و دارائی ولایت شماخی و امیر الامرائی كل ولایت شیروان باو تفویض یافت.
چون در حین محاصره بعضی فتوحات دست داد كه سبق ذكر آن لازم بود بنابر آن مناسب چنان نمود كه نخست وقایع ایام محاصره را در سلك بیان كشیده روی بمقصد آوریم انشاء اللّه.

ذكر بدست درآمدن قلاع فلك ارتفاع باد كوبه و دربند بتأیید خداوند بی‌مثل و مانند و بنیروی اقبال و دولت ابد پیوند

اشاره

بر كارآگاهان دقایق امور دولت صوری و پرده گشایان سرایر و خفیات سلطنت معنوی پوشیده نیست كه هرگاه دادار جهان آفرین ابواب نصفت و فیروزمندی بر چهره آمال سعادتمندی گشوده لوای دولت او را ارتفاع آسمانی بخشد اسباب آن بدستیاری جنود اقبال فراهم آمده عقده‌های مشكل و كارهای شگرف كه در دیده بالغ نظران فكرت اندیش صعب و دشوار نماید بپایمردی پرده گشایان سرایر غیبی بآسانتر وجهی جلوه ظهور مینماید.
مصداق اینمقال بدست درآمدن قلاع سپهر ارتفاع بادكوبه و دربند است كه اطراف این یك بدریای خزر اتصال دارد و طرفی كه در جانب خشكی است بنوعی متانت و استحكام یافته كه عروح بر خاك- ریزان از اندیشه خیال بیرون است و آن یك كه بباب الابواب و سد سكندر مشهور و معروف است از غایت ارتفاع نارین قلعه و دیوار بست شهر كه تا میان دریا كشیده شده از توصیف و بیان مستغنی است و در اوان توجه رایات جهانگشا كه بصوب شیروان كه قرارداد خاطر رومیان آن بود كه ولایت را گذاشته بقلعه دربند روند در خاطر احدی از ارباب جلادت و اصحاب بصارت خطور نمینمود كه تسخیر آن دو قلعه آسمان پیوند در این اوان امكان وقوع داشته باشد تا آنكه غبار ادبار دیده بصیرت ایشان را تیره و تار گردانیده چشم از آن اندیشه پوشیده و خود را در قلعه شماخی محصور و پای بسته رنج و عنا گردانیده زیاده اهتمامی در ضبط این قلاع نكردند چنانچه كوتوالان و حارسان هر دو قلعه از نیك و بد بدویست سیصد كس نمیرسیدند آن هم اكثر مردم بومی آنجا بودند كه در سلك سپاهیان منتظم گشته صاحب علوفه و تیمار شده بودند.
بعد از چند روز كه موكب همایون فال عز و جلال در شماخی نزول اجلال فرموده عساكر اقبال
ص: 734
بمحاصره قیام نمودند بعضی از صواحب بادكوبه بدلالت بخت بیدار شعار دولتخواهی این دودمان اقدس ظاهر ساخته رفته رفته مردم را بجانب خود آورده با یكدیگر مواضعه نموده قصد گرفتن كوتوال و حارسان كردند و هنوز خاطرشان از مواضعه مذكور و اتفاق اهالی آنجا جمع نشده بود كه كوتوال قلعه و ملازمان او گمان زد غدر گشته دست تطاول دراز كرده در مقام سركشان درآمدند و ارباب مواضعه تفرس نمودند كه رومیان از مواضعه ایشان فی الجمله آگاهی یافته‌اند پیش دستی كرده با اتباع و موافقان و مردم خود بر سر كوتوال رفته او را بدست درآوردند و تبعه او را جابجا گرفتند و هر كس در مقام ستیزه درآمد بقتل آوردند و جمعی از مردم بومی كه ملازمت رومیه اختیار كرده صاحب كدوك و تیمار شده بودند از خوف در مقام مدافعه در نیامده در گوشه‌ها خزیدند و حقیقت این دولتخواهی را بپایه سریر اعلی عرض كرده متعاقب گرفتاران را با سرهای مقتولان بدرگاه ملك آشیان آوردند و در ازاء این نیكو خدمتی بنوازشات شاهانه سربلند گشته اكثر آن قوم را بخلاع گرانمایه و انعامات و سیورغالات امتیاز بخشیدند اموال و اسباب و متملكات مخالفان كه بحیطه ضبط مردم بادكوبه درآمده بود بانعام ایشان شفقت شد و قلعه بدان متانت و استواری بدین آسانی بدست درآمده حارس و نگهبان تعیین یافت.
چون دولتخواهی صواحب بادكوبه در ولالت شیروان اشتهار یافت اهالی دربند را نیز با آنكه اكثر ایشان ملازم رومیه شده در سلك سپاهیان منتظم بودند این هوس در ضمیر جایگیر آمده در مقام دولتخواهی درآمدند ولد خواجه محمد دربندی كه پدرش در زمان حضرت شاه جنت بارگاه در شیروان خدمات پسندیده بجای آورده از جمله دولتخواهان و منظوران انظار شققت جنت مكان بود زیاده از دیگران در این امر ساعی گشته شعار دولتخواهی ظاهر ساخت و چون در ایامی كه الكاء گنجه مضرب سرادقات جاه و جلال بود اوسمی خان قیتاق كه همیشه نسبت بحضرت اعلی راه اخلاص می‌سپرد [516] برهنمونی قاید بخت و دولت بعتبه علیه سدره مرتبت آمده كمال اخلاص و یكجهتی بظهور میآورد و عنایت شهریاری شامل حال او گشته نوید ایالت الكاء دربند باو داده بودند و او از یورت آل كیت چائی رخصت انصراف یافته با منشور ایالت دربند روانه شده بود.
در این هنگام كه صواحب دربند سر از اطاعت رومیه پیچیده راه متابعت این دودمان اقدس پیمودن گرفتند كس نزد اوسمی خان فرستاده او را طلب داشتند و او با دویست سیصد نفر از مردم قیتاق بدربند رسید اهالی شهر شعار شاهی سیونی ظاهر ساخته دروازه گشوده او را بشهر در- آوردند حسن پاشا كرز مشهور را كه در آن اوان بنوید پاشائی و حكومت دربند متقبل نگهداشت قلعه مزبور شده بود از وقوع این حال مضطرب گشته خود را بنارین قلعه كشیده با شصت هفتاد نفری كه رومی الاصل و محل اعتماد بودند نارین قلعه را حراست نمودند ولد خواجه محمد دربندی‌

فتح دربند

با جمعی از صواحب دربند و چندی از ملازمان اوسمی خان بپایه سریر سلطنت مصیر آمده بسعادت ملازمت همایون استسعاد یافتند و حضرت اعلی در ازای این نیكو خدمتی آن جماعت را بخلاع فاخره و انعام مرصع آلات سربلند گردانیدند و متوجهات املاك ایشان را بسیورغال عنایت فرموده مردم شهر را از تكالیف دیوانی معاف و مرفوع القلم گردانیدند و منشور عاطفت باسم اوسمی خان عز صدور یافته او را بسلوك طریق پسندیده ترغیب نموده در سفارش عجزه و زیردستان مبالغه فرمودند و منوچهر بیك غلام خاصه شریفه كه بوفور كاردانی معروف با جمعی از تفنگچیان جغتای و خراسانی و عراقی و بافقی تعیین یافت كه
ص: 735
بكوتوالی حصار و محافظت طریق قیام نموده نارین قلعه را بدست آورند.
بعضی از امراء و عساكر نیز مثل شاه نظر بیك لوكلی كه عاقبت برتبه بلندی خانی و ایالت مشهد مقدس صعود نمود و شاه قلی سلطان میر بیات و نعمت اللّه سلطان میر صوفی و غیرهم به كومك ایشان مأمور گشتند.
جغتای و نامبردگان بدربند رسیده باتفاق اوسمی خان در تسخیر نارین قلعه سعی نمودن گرفتند و چپرها و نقبها بزیر برج و باره رسانیده كار بر محصوران تنك ساختند كرز حسن چون از محافظت و ستیز و آویز عاجز شده دست در دامن استیمان زده كس نزد امراء فرستاد كه اگر مرحمت شاهانه شامل حال من گشته با رفقا و مردم خود بجان و مال در امان باشیم قلعه را سپرده بدر دولت- سرای شاهی رفته غاشیه ملازمت آن درگاه بر دوش میگیرم امراء عظام ملتمس او را عرضه داشت كذا حكم استمالت باسم او عز صدور دریافت و مقرر شد كه امراء خاطر دغدغه آلود او را اطمینان داده روانه درگاه خلایق پناه گردانند.
كرز حسن طوعا او كرها قلعه را سپرده روی امید بدرگاه گردون بارگاه آورده سعادت ملازمت دریافت و انوار عاطفت شاهی بر وجنات احوالش تافته در سلك ملازمت درگاه انتظام یافت و آن سد سدید و آن حد حدید كه یكطرف آن كوههای بلند است كه بالبرز كوه اشتهار دارد و عبور مواكب اوهام از آنجا محال و طرف دیگر بآب دریای خزر پیوسته و عبور مترددین دشت خزر و قبچاق و ارس و سكنه آن دیار كه بولایت شیروان آیند از یك دروازه كه در میان آن سد سدید واقع است و بباب الابواب اشتهار یافته ممكن نیست بنیروی اقبال و امداد جنود آسمانی بدین آسانی بتصرف اولیای دولت قاهره درآمد میر جلال الدین حسن صلایی صدر در تاریخ فتح دربند گفته:
قطعه
فتح دربند چو شد، هاتف غیبی میگفت‌فتح دربند به پس فتح كه مشحون آمد
مصحف دل چو گشادیم برآمد تاریخ‌فتح دربند همایون همایون آمد از مردمان روزگار دیده آن ولایت استماع یافت كه در ازمنه ماضیه كاروانی از جانب دشت بشیروان میآمده چون بدربند رسیده‌اند شب هنگام بوده فرود آمده‌اند كه چون صبح دروازه گشوده شود عبور نمایند علی الصباح كه دروازه بانان دروازه گشوده‌اند از كاروان و كاروانی اثری نبوده چون راه دیگر نیست معلوم شده كه از میان آب كناره دریا كه بشهر اتصال دارد گذشته‌اند و زیاده عمقی نداشته و بجهت تموج آب و مد و جزر دریا آب تنك میگردد و بزمین نزدیك میشود كه امكان عبور اسب و شتر داشته باشد رای جهان آرای حضرت اعلی باستحكام باب الابواب توجه فرموده قنبر بیك سلیحدار باشی كوزی بیوكلو را بسركاری تعمیر بروج و استحكام سد قدیم تعیین فرموده و معماران و مهندسان صاحب فراست و مهارت همراه او فرستاده امر فرمودند كه هر قدر از میان دریا كه از تموج آب و جزر و مد دریا محتمل باشد كه آب تنك شده زمین نزدیك گردد و امكان عبور دواب داشته باشد پیشتر رفته [517] در جائی كه دیگر احتمال این دغدغه نباشد برج عالی اساس نهاده از میان دریا بسنك و آهگ برآورند و از آنجا دیواری عریض تا برجی كه حالا هست كشیده و بیكدیگر اتصال دهند و از آن برج تا دامن البرز كوه كه انتهای آن سد سدید است تجدید عمارت
ص: 736
بروج و باره نموده بنوعی استحكام دهند كه از قصور معرا و مبرا بوده باشد و مستحفظان بیدار دل در آن برج عالی و سایر بروج مسكن نموده بحراست و نگهبانی مشغول باشند و قنبر بیك با استادان معمار و بنایان كار آزموده بآنجا رفته مصالح امارت سامان داده در میان دریا در محل مناسب اساس برج نهادند و مدتهای مدید كار كرده آن عالی اساس مصون از شائبه اندراس اتمام پذیرفته و دیوار آن بدیوار سابق اتصال یافت.
از نوادر اتفاقات چنین مسموع شد كه در محلی كه معماران و مهندسان جای برج تعیین كرده استادان كاردان بفنون غریبه آب را از محل بنا خالی كردند و اساس برج نهاده شد آثار و علامات عمارت از سنگ و آجر و میله‌های آهن ظاهر و نمایان شد كه در ازمنه ماضیه پیش از ظهور اسلام در همانجا برجی عظیم ترتیب یافته بود و میتواند بود كه بامتداد زمان و تصاریف دوران و لطمه آب و طوفان انهدام یافته باشد یا پادشاهان ذیشوكت و فرمانروایان ممالك ستان بجهت ممانعت عبور لشكر بیگانه خراب كرده باشند و پادشاهانی كه بعد از آن عرصه فرماندهی پیموده‌اند در مقام تعمیر آن نشده باشند چه خانی بیگ پادشاه دشت قبچاق در زمان ملك اشرف چومانی از آن راه بآذربایجان آمد و صاحبقران مذكور امیر تیمور گوركان كه از ایران عزیمت دشت قبچاق و محاربه توقمس خان كرد از آن راه رفت اللّه اعلم بحقیقة الحال.
بین الجمهور چنین مشهور است كه سد اسكندر ذوالقرنین كه در قرآن مجید ذكر آن شده همین سد باب الابواب است كه جهة دفع مضرت یاجوج و ماجوج صفتان دشت كه از كنار دریا تا البرز كوه كشیده شده اما صورت وقوع ندارد زیرا كه آن سد در اقصی دیار شرقی و شمالی است كه ذوالقرنین اكبر در مابین آدمیان و یاجوج و ماجوج بروی و آهن و رصاص ترتیب داده و این سد را مسموع گشته كه شاه انوشیروان كسری جهة رفع مضرت و آسیب مردم گشت كه جز صورت نوعی نشان از آدمی ندارند ترتیب داده و چون هر شیئی را در مقام تعریف و ستودن بفرد كامل نسبت میدهند محتمل است كه این سد را از غایت استحكام بطریق مجاز باین سد نسبت كرده سد اسكندر مینامیده باشند- العلم عند الله تعالی سبحان اللّه، چه می‌سرائیدم كجا بود و سخن بكجا كشید.
مجملا فتح این دو قلعه بلند اساس سپهر كرباس كه اولیاء این دولت سعادت پیوند را روی نمود موجب توزع خاطر و پریشانی خاطر ضمیر محصوران قلعه شماخی گشته ببخت برگشتكی و ادبار خود و فیروزمندی سپاه قزلباش متقین شدند در خلال این احوال حاجی بیرام نامی از جانب غازیگرایخان تاتار باتفاق طالب بیك قوم ابوالقاسم بیك یوزباشی ایواغلی كه قبل از این از جانب حضرت اعلی بجهت اظهار محبت و دوستی برسم رسالت نزد او رفته بود آمد و نامه اخلاص آئین و تحف و هدایا آورد و خان مشار الیه خود را از جمله محبان و معتقدان این دودمان والا شمرده اظهار اخلاص و بندگی و تذكار حقوق سابقه و گرفتاری خود و نجات یافتن از قید و حبس قلعه الموت بتوجه و التفات شاهزاده مغفرت انتما سلطان حمزه میرزا نموده بود و شرح این واقعه در زمان سلطنت نواب سكندر سأن در مجلد اول رقمزده كلك بیان گشته این معنی نیز موجب یأس و نومیدی محصوران شماخی كه بنوید كاذبه شمس الدین پاشا انتظار كومك لشكر تاتار داشتند گردید و روز بروز دست از كار و كارزار باز ماند و اسباب نحوست و ادبارشان آماده‌تر میگشت تا عاقبت الامر بجزای كردار كه از غرور و پندار بظهور آورده نصایح ارجمند شاهی در ایشان موثر نیفتاد گرفتار گردیده آنچه مقدر الهی بود بظهور پیوست چنانچه از سیاق كلام آینده وضوح می‌یابد و منه الاعانة و التوفیق.
ص: 737

وقایع سال همایون فال قوی ئیل بعضها مطابق خمس و عشر و الف و بعضها موافق ست و عشر و الف كه سال بیست و یكم جلوس همایون است‌

اشاره

[518] نوروز این سال همایون فال در روز چهارشنبه بیست و دویم شهر ذی القعدة الحرام خمس و عشر و الف كه اردوی كیهان پوی در پای قلعه شماخی نزول اجلال داشت وقوع یافت و جنود بارندگی و سردی دی از شعشعه تیغ زرین فام آفتاب كه قریب بسه ماه در نقاب احتجاب بود انهزام یافته اورنگ چهار پایه فلك چهارم سعادت پذیر شرف و اقبال خسرو افلاك و انجم گردید.
مشاطه روزگار شاهدان چمن آرای ریاحین را بصد زیب و بها آراسته فروغبخش انجمن بهار گشت اراضی و صحاری بلده شماخی از سبزه و ریاحین خضرت و نضارت تازه یافت و گل و لای از طرق كم شده اهل سودا و معامله تردد آغاز نهادند و عسرت و تنگی بفراخی بدل گشته اسباب راحت و خرمی فراهم آمد.
بیت
باقبال شاهنشه كامران‌جهان گشت خرم چو بخت جوان
بفیروزی خسرو نیمروزز نوروز گردید شب همچو روز عساكر فیروزی مآثر حسب الفرمان قضا جریان در مهام قلعه‌گیری دامن بر میان زده شب و روز قرار و آرام نداشتند حسین قلی بیك قاجار برادر امیر كونه خان كه بآوردن توپ مأمور بود توپهای بزرك سنك انداز را كه در گنجه بود بنیروی اقبال شاهی از آب كر گذرانیده با عرابه و گردونه باردوی معلی آورد یك توپ را در سیبه اللّه ویردی‌خان و دیگری در سیبه قرچقای بیك نصب نمودند.
پیر بوداقخان حاكم تبریز كه منشور طلب باسم او عز صدور یافته بود با قشون آراسته باردوی همایون رسیده بعد از تقبیل قوایم سریر سلطنت مصیر مقرر شد كه در جانب شرقی قلعه كه تا غایت كسی تعیین نیافته بود نزول نموده از آن طرف سیبه پیش آرد و مبارزان لشكر منصور از همه طرف سیبها پیش برده جوالها ترتیب دادند و نقبچیان آهنین چنگ نقبها زده بحوالی قلعه رسانیدند و توپچیان بسنك انداختن مشغول شدند چون در هنگامیكه حكومت گرجستان كاخت بطهمورث خان نبیره الكسندر خان تفویض یافته بدین مرتبه والا سربلند گردید عظماء گرجستان و رهبانان آن قوم كه بجهة حصول این مطلب بپایه سریر اعلی آمده بودند چنانچه در محل خود گزارش
ص: 738
یافته مجددا طوق انقیاد بر گردن جان نهاده متقبل شده بودند كه در ازاء كم خدمتیها و تقصیرات سابقه بتخصیص خدمات شیروان بهر خدمتی كه مأمور كردند بنده‌وار كمر خدمت گزاری بر میان بسته بتلافی مافات قیام و اقدام نمایند.
در این وقت حكم جهانمطاع بنفاذ پیوست كه طهمورث خان با جنود آراسته بپای قلعه شماخی آمده بخدمات مرجوعه قیام نمایند و او باغواء چندی از مفسدان كه پیوسته آن جاهل نادان را از طرق مستقیم منحرف ساخته از آمدن بدرگاه فلك اشتباه متقاعد می‌ساختند بمعاذیر مموهة تمسك جسته استدعا نمود كه او را از ملازمت عتبه علیا در اینوقت معاف دارند كه لشكر آنچه مقدور و میسور او بوده باشد با والده‌اش دیدی بال كه رتق و فتق مهام مملكت با اوست بفرستد حضرت اعلی فرمودند كه ما را در ایجاب ملتمس او مضایقه نیست اما نیامدن او مبادا در نظر ظاهر بینان مشتبه بعدم اخلاص و انقیاد گشته همگنان او را بعصیان متهم دارند و موجب رسیدگی دیگر حكام اطراف گشته بهانه‌ها پیش گیرند مناسب آنستكه خود سبای بطریق ایلغار آمده ملازمت نمایند و رخصت معاودت یافته بعد از رفتن خود لشكر آن چه تواند با والده‌اش بفرستد در این مرتبه بتحریك مفسدان عذرهای ناموجه گفته توفیق سعادت خدمت نیافت بعد از چند روز والده‌اش با فوجی از جنود گرجی كه نیك و بد یكهزار نفر بیش نبودند باردوی معلی رسیده در محل مناسب نزول نمودند خاطر خطیر اشرف اگرچه از این حركت ناهنجار غباری داشت بنا بر مراعات خاطر آن عفت قباب او را بتعظیمات شاهانه معزز و سربلند گردانیدند و او بملاقات پردگیان سرادق سلطنت فایز گشته مشمول نوازش و انعطاف گردید.
اما چند گاه كه جنود گرجی در اردوی معلی بودند بهیچ خدمتی مأمور نشدند و هم- چنین حكام داغستان و میرزاده‌های چركس بدرگاه جهان پناه آمد و شد آغاز نهادند برادران رستم خان و اوسمی خان قتیاق و علی بیك زاخوری و معصوم خان والی طبرسران و امثال ذلك بملازمت سده سلطنت مشرف گشته جبین اطاعت بر زمین نیاز سودند.
چون مردم داغستان كه عموعا وحشی صفتان مردم نمااند در وحشت آباد نامردمی نشو و نما یافته از شاهراه انس و الفت دورند معصومخان بی‌جهتی توهمی بخود راه داده بیرخصت از اردوی همایون رفته راه طبرسران پیش گرفت حضرت اعلی خلاع فاخره و منشور عنایت از عقب او فرستاده خاطر او را از این حركت ناهنجار كه او صدور یافت اطمینان بخشیدند.

خراب شدن ایوان شاهی در روز عید اضحی‌

در خلال این احوال [519] از حوادث روزگار و طوارق لیل و نهار امری غریب در بارگاه اعلی بوقوع پیوست. تبیین این مقال آنكه در روز یكشنبه عید اضحی حضرت اعلی در ایوانی كه استادان نجار به چوبها و ستونها در جنب دیوانخانه همایون ترتیب داده به نی پوشیده بودند بترتیب مقدمات جشن اشاره فرموده جشنهای گوناگون گستردند فرمانبران در صدر مجلس جهت جلوس همایون مسند شاهانه و اورنك پادشاهانه نصب نمودند و صدور عظام و علماء اعلام و امراء و وزراء و اركان دولت بر در كریاس گردون اساس جمع آمده منتظر بودند كه بشرف عتبه بوسی مشرف گشته زبان بتهنیت عید و مباركبادی آنروز سعید گشایند قریب بظهری كه هنگام بیرون آمدن حضرت اعلی بود مقرر شد كه حاضران
ص: 739
بارگاه معلی از ابنای ملوك و سلاطین میرزاده‌های داغستان و اهالی شیروان و اعیان قزلباش بایوان رفته هر یك در مكان مناسب قرار گیرند كه بعد از ترتیب مجلس و اجلاس مجلسیان حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بایوان تشریف آوردند و ایشیك آقاسیان هر یك را فراخور قدر و منزلت جا مینمودند هنوز دودانك مردم قرار نگرفته بودند كه از تقدیر فلكی تزلزل در بنیان ثبات و قرار ایوان افتاده فرود آمده میرزاده‌ها و مردم داغستان كه در یكطرف نشسته بودند در آغاز فرود آمدن خبردار شده خود را بیرون انداختند و صدور و علماء كه دست و پای حركت نداشتند در زیر گل و چوب ماندند از اتفاق حسنه جمعی از بیلداران خاصه شریفه در برابر ایوان مذكور طرح باغچه انداخته كار میكردند فی الفور هجوم آورده چوب و گل را بیكطرف ریخته زیر مانده‌ها را یك یك بیرون میآوردند شاه قوام الدین حسین ولد علامة العلمائی میرزا ابراهیم همدانی‌

فوت شاه قوام الدین و شیر احمد پاشاء رومی‌

و شیر احمد پاشاء رومی حاكم قارص كه در جنگ جغال اغلی گرفتار عساكر شعار گشتند مورد بخشش شده معزز و محترم در اردوی همایون بود در هماندم براه عدم شتافته بودند.
جمعی دیگر كه حیات داشتند خصوصا قاضی خان صدر و میر جلال الدین حسن صدر و میر سید محمد قاضی معسكر ولد میر سید حسین مجتهد و میر صدر الدین محمد علوی محتسب الممالك و ولد میر عباس گیلانی كه از زمره علماء بود و حاجی عنایت تبریزی را بیرون آوردند.
اما اكثر مجروح و ناتوان و اعضایشان در هم كوفته شده رنگ رخسارشان بنوعی تیره و تار شده بود كه هیچیك را نمیتوانست شناخت حضرت اعلی شاهی ظل اللهی از اینحال خبردار گشته بیرون تشریف آورده امر فرمودند كه هماندم فصاد آورده همگی را قصد كردند بعد از قصد اندكی بحال خود آمدند روز دیگر میر صدر الدین محمد علوی كه جگرش قصور كرده بوده برحمت ایزدی پیوست و دیگران صاحبفراش گشته در تاریخ شب جمعه هشتم شهر ربیع الثانی میر جلال الدین حسین صدر نیز كه از آن كوفت تا سه ماه صاحبفراش بود و درد معده و اسهال علاوه آن گشته مریض و علیل شده بود دار فانی را وداع نموده بسرای باقی انتقال نمود و دیگران صحت یافتند از نوادر اتفاقات چنین مسموع شد كه منجمان خاصه شریفه از زایجه طالع اقدس یافته بودند كه در نصف النهار آنروز ذات مقدس را احتمال ضرر و آسیبی هست اما از تأثیر نظرات كواكب سعد كه در آنوقت بكوكب عمر و دولت صاحب طالع ناظرند امید هست كه جبران نحوست شده المی بذات مقدس نرسد در خلوتخانه خاص آن حضرت را دمبدم بحرف و حكایت مشغول ساخته‌اند كه تا انقضای معظم تأثیر حركتی از آن حضرت واقع نشود و بدینجهة تأخیر در بیرون آمدن واقع شده بود كه آن حالت روی داد اما راقم حرف بیواسطه از وحید الزمانی مولانا علیرضای خوشنویس كه از خواص مقربان حضرت اعلی بود استماع نمودم كه از زبان الهام بیان آن حضرت تقریر میكرد كه وقت بیرون آمدن خوابی بر آن حضرت غلبه كرده بی‌اختیار بخواب میروند و هنوز در خواب بود كه این قضیه سانح شد و سبب تأخیر و تعویق بیرون آمدن آن خواب بی‌اختیار بود كه بنیروی بخت بیدار بر آن حضرت غلبه كرده پیش از آنكه حضرت اعلی بایوان رفته بر سریر دولت قرار گیرند اینصورت روی نمود آری آنرا كه حفظ الهی نگهبان است از حوادث روزگار چه ضرر و آنجا كه لطف ایزدیست ثوابت و سیار را چه اثر.
القصه از وقوع این واقعه اخبار موحش بسیبها رفته سراسیمگی تمام بعساكر اقبال پادشاهی راه یافته اضطراب عظیم آغاز نهادند امرا و سرداران سپاه مضطرب الاحوال بدولتخانه جمع آمده ذات
ص: 740
ملك صفات اشرف را كه بجهة اطمینان خلایق بر در كرباس سعادت اساس توقف داشتند صحیح و سالم دریافته سجده شكر سلامتی ذات اقدس بجای آورده بر سر مهمات خود رفتند و خاطرهای پریشان بجمعیت آباد آرمیدگی روی [520] آورد الحمد اللّه رب العالمین چون در این سال بعضی از قضایا روی داده كه تحریر آن در طی وقایع سال مذكور لازم بود لهذا خامه بدایع نگار قبل از گزارش بقیه احوال قلعه شماخی بتحریر و تسوید آن پرداخته روی بمقصد میآورد انشاء اللّه تعالی.

ذكر احوال امیر كونه خان و بدست آوردن بعضی قلاع و فتوحات كه باقبال همایون شاهی او را در ایروان دست داد و از ایراد آن چاره نبود

اشاره

بر صحیفه ضمیر خرد پروران عاشق سخن و مطالعه كنندگان اخبار نو و كهن بقلم اندیشه چنین مینگارد كه امیر كونه خان را كه بایالت و دارائی ایروان معزز و سربلند گردیده بمیامن اقبال روزافزون سعادت بنیان بعضی فتوحات در سال گذشته و بعضی در این سال روی داده مسود اوراق بنابر ارتباط سخن قضایای سال نو و كهن را بیكدیگر اتصال داده بیان مینماید كه چون امراء و عساكر ظفر نشان بنوعی كه سبق ذكر یافته بتعمیر قلعه ایروان پرداخته ذخیره و یراق سرانجام یافت و امیر كونه خان و اتباع او را كه در این چند سال بعضی اوقات در النجق و اردوباد و چند گاه در نخچوان بسر میبردند در آنجا گذاشتند مشار الیه بنیروی شجاعت و مردانگی و هوس جانفشانی در راه ولی نعمت دل اخلاص گزین كه بهین عطیه ایزدیست بر كرم الهی و اقبال بیزوال شاهی بسته در آن خراب آباد كه مطلقا ساكن داری و نافخ ناری نبود و در آن وحشت سرای بی‌سرانجامی اثری از آبادانی یافت نمیشد ساكن گشته از امراء تابین و اتباع و مردم خود هر كس را محل اعتمادی میدانست در قلعه جای داده دیگران را در بیرون و مواضع قریبه كه خراب و ویران بود مسكون گردانید و از مردم ایل و الوس و تراكمات متفرقه آذربایجان جمعی را مستمال گردانیده بایروان آورد.
اویماق آغچه قوینلوی قاجار و ایل موسی اعلی ثبات كه حسب الامر الاعلی از عراق آمده بملازمت او مأمور بودند همگی را در محل مناسب ایروان و شرور یورت قشلاق داد و چون اكثر اوقات عبور لشكر رومی از طرف ایروان است چنین قرار یافته بود كه تا استقرار مهمات آذربایجان آن محال نامزروع و ویران بوده باشد تا در هنگام ورود لشكر مخالف ذخیره نایاب باشد امیر كونه خان معروض داشت كه اگر رخصت همایون باشد غازیان بجهت علیق اسبان بقدر زراعتی در حوالی و حواشی قلعه نمایند اگر قبل از رفع حاصل آوازه ورود لشكر مخالف بوده باشد فی الفور زراعت را ضایع و نابود میتوان كرد و اگر بحصاد رسد در روز بقلعه آورده موجب توسعه معاش غازیان گردد بعد از استجازه بذر بسیار سرانجام كرده با گاوهای غارتی الكاء مخالف او و مردم ایل و اویماق و غازیان زراعت بسیار در حدود قلعه و مواضع قریبه میكردند.
بعضی از رعایای فرومایه ایروان نیز كه در گوشه‌ها خزیده و استطاعت رفتن عراق نداشتند بوی آبادانی شنیده یك یك و دو دو آمده در هر موضع دو خانه و سه خانه بهمرسیده برزیگری میكردند
ص: 741
بخت بلند و اقبال ارجمند شاهی مساعدت نموده در بهار آینده رومیه را قدرت آمدن نشد و محصولات بحصاد رسیده وسعتی در معاش غازیان پدید آمد و امیر كونه خان متواتر و متعاقب غازیانرا بتاخت و غارت الكاء مخالف میفرستاد و آثار استیلا و اقتدار بظهور آورده در آنسرحد بلند آوازه گردید و مخالفان سرحد از او خایف و متزلزل بوده از بیم لشكر او در جا و مقام خود قرار و آرامی نداشتند و اول فتحی كه او را بنیروی اقبال پادشاهی روی نمود بدست درآمدن قلعه مغاذیرد است كه در ما بین ایروان و قارص واقعست.
حقیقت آن بدین نوع است كه چون قارص و حسن قلعه سی و آنحدود تا حوالی ارز الروم لگدكوب مردم امیر كونه خان بود تردد و آمد شد بر مستحفظان قلعه مغاذیرد دشوار گشت و از بیم سطوت قزلباش در چهار دیوار قلعه خزیده چند گاه در كمال تعب اوقات گذرانیدند و از حكام قارص و ارز الروم كه بخود درمانده بودند مددی بایشان نمیرسید بالضروره كس نزد امیر كونه خان فرستاده اظهار شاهی سیونی نمودند و او ایشانرا استمالت داده بمتابعت و انقیاد دلالت كرد تا آنكه در اواسط یونت ئیل اربع عشر و الف عظماء آن جماعت كه مقدم ایشان علی بیك نامی بود مشهور بعلی بیك مغاذیردی خود را از شكنجه تنگنای قلعه نجات داده بعزم شاهی سیونی نزد امیر كونه خان آمدند و سایران [521] سرخود گرفته متفرق شدند و قلعه بتصرف اولیاء دولت قاهره درآمد و در حینی كه رایات جلال از یورش شیروان معاودت نموده بدار السلطنه تبریز رسید آن مردم را بپایه سریر اعلی فرستاده فراخور حال جهة هر یك مواجب و تیول تعیین شد كه در تابین خان مذكور بخدمات قیام نمایند و بعد از آن قلعه بجنكرد كه آن نیز از توابع چخور سعد است بدست درآمد و مستحفظان آن قلعه نیز از اقامت آنجا و بدست در نیامدن علوفه و تیمار و ضیق معاش بتنك آمده استعداد قلعه داری نداشتند بمجرد ورود فوجی از لشكر قزلباش از غایت خوف و هراس ترك ستیز كرده بیرون رفتند و قلعه بتصرف درآمد.
از وقوع این حالات رومیه كه در قلعه قارص بودند اظهار تجلد نموده از حاكم ارزروم نیز استمداد نموده تا موازی سیصد كس بعزم دستبرد بیرون آمده از راه مغاذیرد بر سمت ایروان روان شدند و در حوالی مغاذیرد در میان دره فرود آمده بودند كه غازیان قزلباش مردم امیر كونه خان بی‌آنكه اطلاعی از حال ایشان داشته باشند بسر وقت ایشان رسیده از بلندی مشاهده نمودند كه لشكر رومی در آن صحرا فرود آمده‌اند فی الفور آماده جنگ گشته جلوریز بر سر ایشان تاختند و رومیه از آمدن قزلباش خبردار شده باضطراب تمام اسب هر كس نزدیكتر بود زین كرده تا موازی یكصد نفر كمابیش بمحاربه پیش آمدند و از صدمه دلیرانه غازیان تاب مقاومت نیاورده شكست خوردند و اكثر ایشان طعمه شمشیر آبدار گشته قلیلی بصد فلاكت و ادبار راه فرار پیموده خود را بقلعه قارص رسانیدند و غازیان مظفر و منصور عود نموده سرها و اخترمهای مخالفان را در شماخی بپایه سریر اعلی آورده بجایزه و جلد و سر- افراز شدند.
القصه بعد از این فتح رومیان ارز روم نیز بملاحظه و احتیاط روزگار گذرانیده همیشه از جنود قزلباش هراسان بودند پاشاء آنجا با امیر كونه خان طرح آشنائی انداخته بمدارا سلوك میكرد و هم در این سال الوند بیك روزكی كه وكیل ضیاء الدین خان ولد شرف خان كرد حاكم تبلیس بود و در سالی كه الله ویردیخان بر سروان رفت اظهار شاهی سیونی كرده همراه او بپایه سریر اعلی آمده تربیت و رعایت یافته بود با مصطفی بیك محمودی حاكم بادكوبه و قلعه بایزید كه با ظهور عصیان مورد الطاف بی-
ص: 742
پایان شده بود گرد ادبار بر فرق خود بیخته هر دو از تبریز فرار نموده بوان رفته بمخالفان پیوستند و امیر كونه خان كسان خود را بر سر مردم مصطفی بیك فرستاده جماعت محمودی تبعه او طاقت اقامت در قلاع مذكور نیاورده بجانب وان رفتند و قلعه ماكویه و قلعه بایزید بتصرف اولیاء دولت قاهره درآمده فوجی از غازیان بیات را بمحافظت قلاع تعیین نمودند.
بعد از این قضایا قلعه قارص بسعی و اهتمام آن خان نصفت نشان بحیطه تصرف منسوبان این آستان سدره مكان درآمد قارص ولایتی است از ارمنیه صغری ما بین ایروان و ارزن الروم كه حالا بین الجمهور بارز روم معروف و مشهور شده مؤلف نزهة القلوب نوشته كه ارمنیه صغری بالتمام داخل ولایت ایران است در زمان سلاطین تركمان تابع چخور سعد بوده و بعد از آنكه ولایت ارز- روم و ارزنجان بتصرف سلاطین دودمان عثمانی درآمد ولایت قارص در میانه حكام چخور سعد و ارز روم در كشاكش جانبین بود تا آنكه در زمان سلطان سلیمان رومیان اراده نمودند كه استحكام قلعه داده تصرف در آن ولایت بولایت شوره كل و آغجه قلعه كه از توابع چخور سعد است پیوسته است این معنی حضرت شاه جنت مكانرا ناپسند میآمد مانع میشدند و چند سال كه میانه سلطان سلیمان و شاه جنت مكان غبار فتنه و نزاع در هیجان بود چنانچه در صحیفه اول رقم تسطیر یافته مكررا در سر قارص فیما بین سپاه قزلباش و جنود رومیه جنك و جدال وقوع یافته قلعه خراب و ولایتش پایمال سم ستور عساكر جانبین بود بعد از آنكه فیمابین آن دو پادشاه ذیجاه رفع غبار كلفت و عناد گشته بوساطت نیك اندیشان مصالحه وقوع یافت یكی از شرایط صلح این بود كه قلعه قارص در میانه خراب و آن ولایت ویران باشد و از هیچ طرف تصرفی در آن نشود و تا صلح برقرار بود قلعه و ولایتش آبادانی نداشت در زمان سلطان مراد خان كه مصالحه اختلال پذیرفت اول نقض عهدیكه واقع شد آن بود كه رومیه لشكر فرستاده قلعه مذكور را آبادان كردند و رعیت از اطراف و جوانب ارمنیه آورده مواضع و مزارع آنرا معمور ساختند و همیشه یكی از پاشایان با سیصد نفر در آن قلعه حاكم و مستحفظ بودند و تا حال كه سنه قوی‌ئیل مطابق خمس و عشر الف است [522] سی سال تمام است كه آن قلعه معمور و آبادان و حاكم نشین است در سنه لوی ئیل اثنی عشر و الف كه رایات جهانگشاهی شاهل ظل اللهی بعد از فتح و تسخیر قلعه ایروان بآن حدود در حركت آمد مكررا عساكر منصوره بتاخت آن ولایت مأمور گشته تمامی مزروعاتش بآتش بی‌نیازی سوخته گردید سكنه و رعایای آن ولایت از مسلمان و ارمنی از اوطان دور افتاده بعضی را كوچانیده باین طرف آوردند و بعضی بقید اسر گرفتار آمدند و آن ولایت خراب و ویران گشته احوال مردم قلعه از فقدان مأكولات اختلال پذیرفت عثمان پاشا نامی در این هنگام حاكم شده بود چند گاه در كمال بیسامانی اوقات گذرانید از عسرت و تنگی قلعه را بآقایان و مستحفظان گذاشته خود بارز روم رفته در آنجا میبود و از ارز روم مددی بآن مردم نمیرسید.

فتح قلعه قارص‌

اكثر اوقات ساحت آن ولایت در زیر سم ستور سپاه قزلباش افسرده بوده یكمرتبه كه مردم قلعه اظهار تجلد و وجود نموده تا حوالی مغاذیرد آمدند از لشكر چخور سعد چنانچه گذشت شكست فاحش خورده بیشتر از پیشتر پریشانی و بیسامانی بحال بقیة السیف راه یافت و روز بروز این معنی ازدیاد میپذیرفت و مردم بی‌مؤنت تفرقه میشدند پنجاه شصت نفری كه مانده بودند و با ملازم و قلعچی و عیال و اطفال دویست سیصد نفر میشدند پنج ششماه در كمال عسرت گذرانیده در اواسط سنه قوی‌ئیل
ص: 743
كه امیر كونه خان بتاخت و غارت الكاء مخالف و تسخیر قلعه مزبور بیرون آمد سكنه قلعه هراسان گشته بجهت صیانت نفس و اهل و عیال چاره كار منحصر در استیمان دانسته از امیر كونه خان استمالت یافتند و شعار شاهی سیونی ظاهر ساخته سالما و غائما بایروان آمدند و قلعه بتصرف منسوبان دولت ابد قرین شاهی درآمده حسب الامر الاعلی بدستور زمان حضرت شاه جنت مكان خراب و ویران شد و یراق قلعه از توپ و ضربزن و تفنگ و سرب و باروط آنچه موجود بود نقل قلعه ایروان شده در روز پنجشنبه نهم شهر ربیع الثانی سنه مذكور خبر فتح قلعه قارص باردوی معلی رسید و شاهی سیونان آنجا چند نفر ملازم و بومی نوكر دیوان شده مواجب تعیین یافت و جمعی دیگر ملازمت اختیار نمودند امیر كونه خان بیشتر از پیشتر در آن سرحد استقلال یافت وصیت تسلط و اقتدار منسوبان دولت روز افزون شاهی منتشر گردید و رومیان قلعه ارز روم نیز از بیم ضرر و آسیب لشكر در چهار دیوار شهر و قلعه خزیده در كمال دهشت و احتیاط زندگانی میكردند.
در این سال مهدیقلی بیك ولد علیقلی سلطان سعدلو كه پدرش همیشه در سلك امراء چخور- سعد منسلك و حاكم قاقرمان بود و در زمان رومیه شعار دولتخواهی پادشاه روم ظاهر ساخته به آنطرف میل نمود و تا عایت در میان رومیه و محل اعتماد است پسرش بمقتضای كل شئ یرجع الی اصله بنا بر- ارادت و اخلاص جبلی شاهی سیون شده بایروان آمده و منظور مراحم شاهانه گشته فراخور حال مواجب و تیول شفقت شد كه در تابین بیگلربیگی چخور سعد بخدمات قیام نماید.

گفتار در رفتن جهانگیر خان و محمد سلیم سلطان از غرجستان بجانب بلخ و بی‌نیل مقصود بازگشتن و كشته شدن یار محمد میرزا

در این سال كه قوی ئیل تركی مطابق خمس و عشر و الف است و چون جهانگیر خان و محمد سلیم سلطان و یار محمد میرزا كه در غرجستان اقامت داشتند همیشه نقش خیال رفتن بلخ و تسخیر آن ولایت بر ضمیر خود مینگاشتند و از طوایف ازبكیه بتخصیص مردم این طرف آمویه جمعیتی بر سر ایشان شده بود باغوای عظماء آن گروه اراده رفتن بلخ در دل ایشان رسوخ یافته با غلبه و ازدحام تمام كه قریب بده دوازده هزار كس بودند متوجه آن صوب شدند اتالیقان ندر محمد سلطان پسر كوچكتر یتیم خان كه حاكم بلخ بود دروب قلعه را مسدود ساخته در مقام قلعه داری شدند و بیرونیان بمحاصره پرداختند.
در این اثناء ولی محمد خان برادر باقیخان كه بعد از فوت برادر پادشاه ماوراء النهر و تركستان شده مسند نشین ملك توران بود بولایت قرشی آمده در آنجا خبر لشكر كشی جهانگیر خان و محاصره بلخ مسموع او گشت قریب به بیست هزار كس كه با او بودند بسرداری محمد باقی قلماق و سقال میرزا و قوزی میرزا بمدافعه آن گروه فرستاده آن جماعت از گذارتر مد آب جیحون گذشته [523] باین طرف آمدند جهانگیر خان و یار محمد میرزا از آمدن لشكر ماوراء النهر خبردار گشته دست از محاصره بازداشتند و بعزم محاربه باستقبال آن گروه شتافتند چون بعد مسافت بقرب انجامیده تقارب فئتین دست داد نخست سقال میرزا و قوزی میرزا با پانصد نفر از چهرگان بهادر نامدار پیشتر رانده بمقدمة الجیش جنود جهانگیر خان نزدیك شدند از این طرف نیز بهادران جنگ آزمای عازم نبرد گشته بیك حمله گرد
ص: 744
معركه هیجا بفلك تیز گرد رسیده دمار از نهاد آن گروه برآوردند اكثر چهرگان طعمه شمشیر و هدف تیر تقدیر شدند.
آوازه تسلط و اقتدار جنود جهانگیر خان باطراف و جوانب رسیده جمعی كثیر از طوایف اوزبكیه روی بجانب او آورده جهانگیر خان را جمعیت تمام فراهم آمد امراء ماوراء النهر غلبه و ازدحام جنود جهانگیر خان را معلوم كرده خوف و هراس بر ایشان مستولی گردید جهت رعایت حزم در محلی كه فرود آمده بودند بحفر خندق پرداخته یكطرف آب جیحون را حصار خود گردانیده پیش روی خود چند جا بچپر استوار كردند و در جنك كردن متأمل گشته احتیاط تمام مینمودند و این معنی موجب دلیری و غرور مردم جهانگیر خان گشته در محل نامناسب بغرور موفور جنك انداختند.
در میانه قوم اوزبك سوای اشجع قوم دیگری را نمیرسد كه بر تمامی لشكر تفوق و بزرگی جوید و كمال مرتبه شجاعت میانه اوزبكیه یكه تازی است كه در معركه نبرد با شمشیر برهنه تا صف سپاه مخالف تاخته دو سه كار نمایان كرده بازگردند و بهادرانی كه در خدمت جهانگیر خان جمع شده بودند گاهی از این مقوله حكایات بمیان آورده در بزرگی یار محمد میرزا سخن داشتند و مشار الیه كه فی الواقع جوانی دلیر و بهادری مردانه بود از جهالت و غرور نفس با طعن حاسدان بنوعی كه قاعده یكه تازان اوزبك است اراده یكه تازی كرده بیمحل با شمشیر آخته بر صف سپاه مخالف تاخت و دلیرانه به چپ و راست چپر و خندق اسب انداخته چند كس را زخمی ساخت در حین مراجعت مشاهده نمود كه شخصی از پیادگان سپاه مخالف تیری در كمان نهاده قصد او دارد یار محمد میرزا عنان مركب بطرف او گردانیده خواست كه بضرب شمشیر او را از پای درآرد چون بارگی عمرش از تك و دو مانده بود از طرف دیگر بندق اندازی پیاده بقصد او تفنك را آتش داد گلوله بر اسب یار محمد میرزا خورده اسب بسر درآمد و او از بارگی جدا شده بعضی نقل نمودند كه زین اسبش در حین جهانیدن از خندق گردیده او بر زمین افتاد علی ای التقدیرین پیاده‌ها خود را بر سر او انداخته دستگیر كردند و چون صف سپاه جهانگیر خان دورتر بود و او بیمحابا پیش رانده بود مددی باو نرسید محمد باقی قلماق و امراء اوزبك مصلحت ندیدند كه او را زنده نزد ولیمحمد خان برند هماندم بقتلش پرداختند.
چون قضیه گرفتاری و كشته شدن یار محمد میرزا بر لشكریان جهانگیر خان معلوم شد پای ثبات و قرارشان سستی پذیرفته دست از محاربه كشیدند و تفرقه‌گی و پراكندگی بحال ایشان راه یافت شیر- افكن میرزا با فوجی از آن گروه بطرف بدخشان بدر رفت جمعی دیگر محمد سلیم سلطان را برداشته بطرف دیگر رفتند و مآل حال او معلوم نشد جهانگیر خان از شعبده بازی چرخ لعبت باز متحیر و سراسیمه گشته با سه هزار كس كه با او مانده بودند عنان بطرف غرجستان منعطف گردانید و چون در كارخانه مشیت ایزدی انتظام مهام جهانگیر خان را نگاشته كلك تقدیر نشده بود او را درین نهضت شكست عظیم روی داد بی‌جنگ و خونریزش سلك جمعیت او از هم پاشید و فتح و ظفر قرین لشكر ماوراء النهر گشت چون اینخبر بهجت اثر بولیمحمد خان رسید با جنود شكفتگی و سپاه سرور از آب عبور كرده لشكریانرا بتاخت خراسان مأمور ساخت.

ذكر ورود سپاه ماوراء النهر بتاخت خراسان و خایب و خاسر بازگشتن ایشان‌

چون سپاه اوزبك عازم تاخت خراسان شدند اكثر ایشان بطرف ماروچاق و بادغیس در
ص: 745
حركت آمده تا موازی سه هزار كس بطرف مرو فرستادند كه آن ولایت را تاخته از راه چهار جو كه ببخارا نزدیكتر است عود نمایند و آنچه بطرف ماروچاق و بادغیس رفتند بقلعه حوض خان رسیده سه روز در پای آن قلعه توقف نمودند حوض خان آب انباریستكه عبدالله خان در سه راه بادغیس و هرات ترتیب داده حالا [524] حصاری بر دور آن ساخته‌اند و یكی از ملازمان بیگلربیگی هرات با چند نفر از سپاهیان و تفنگچیان بمحارست آن قیام دارند و بهادران اوزبكیه متوجه تسخیر حصار نشده جمعی را بتاخت زورآباد و جمعی را بر سر الوسات و احشامات بادغیس فرستادند حسینخان امیر الامراء خراسان پیشتر از وصول اوزبكیه خبردار گشته كس باطراف و جوانب فرستاده بود كه سپاهی مال خود را بجاهای دور- دست فرستند و تفنگچی بسیار بقلعها درآمده مهیا و آماده باشند و خود نیز بجمعیت لشكر و سامان و سرانجام مدافعه اوزبك پرداخت كه بدانچه صلاح دولت قاهره باشد عمل نمایند.
در این اثنا از اقبال بیزوال شاهی بلكه بمحض لطف الهی برفی عظیم باریده جنود سرما بغلبه تمام رسید و بنوعی سرما اشتداد یافت كه سپاهیان را دست از كار و كار از دست رفته بجز بازگشتن چاره نیافتند بسیاری از یرتاولان اوزبك در دره‌های بادغیس در زیر برف مانده از سرما هلاك شدند اوزبكیه بعد از وقوع اینحال مضطرب الاحوال از پای حصار حوض خان كوچ كرده بعضی اموال نیز از هر طرف جمع كرده بودند چون بردن آن متعذر بود تمامی را ریخته روانه شدند و در وقت مراجعت قزاق خان ولد حسین خان كه در قلعه ماروچاق بود جمعی را بتعاقب ایشان فرستاد در بالای مرغاب بفوجی از اوزبكیه دچار گشته جنگهای مردانه كرده هفتاد هشتاد نفر را بقتل آوردند و لشكری كه بمرو رفته بودند اطراف و جوانب مرو را تاخته از اموال و اسباب و مواشی و اغنام پرداخته رو بطرف چهارجو نهادند.
بكتش خان استاجلو حاكم مرو سیصد نفر از مردم خود در قلعه مرو گذاشته خود با یكهزار و دویست كس از غازیان جلادت شعار بتعاقب آن گروه در حركت آمد سیصد كس را مقدمه لشكر گردانیده نهصد كس دیگر با او بودند.
چون سیاهی سپاه اوزبك كه فوج فوج غنایم خود را پیش انداخته میبردند نمایان شدند آن سیصد كس كه مقدمة الجیش بودند دلیرانه خود بر آن گروه زده اكثر آن قوم را متفرق و پراكنده ساخته فرصت جنگ و صف آرائی ندادند و اكثر منهزم گشته راه گریز پیش گرفتند و سرداران و بهادران نامی تا چهار صد پانصد نفر از میان اموال غارتی بیرون آمده در یكطرف صف كشیده مستعد محاربه شدند در این اثنا بكتش خان خود بمعركه رسیده فیما بین جنگ در پیوست بهادران اوزبك بقدر طاقت و توان با غازیان جنگهای مردانه كرده بقیة السیف طاقت محاربه در خود ندیده عنان از قتال و جدال پیچیدند و قطع نظر از اموال و اسباب غارتی كرده سعی مینمودند كه بسلامت بیرون روند.
بكتش خان نیز بمصلحت وقت و صرفه كار دست از تعاقب باز داشته بضبط اموال پرداخت در این معركه تا موازی چهار صد نفر از جنود اوزبك مقتول و گرفتار شدند بقیة السیف خایب و خاسر بازگردیدند بتاریخ روز چهارشنبه غره ذی القعدة الحرام ملازم بكتش خان در پای قلعه شماخی باردوی كیهان پوی رسیده یكنفر اوزبك كه در آن معركه گرفتار او شده بود آورد و حقیقت جنگی كه بكتش خان را با آن گروه واقع شده بود نقل نموده گفت كه سیصد نفر مقتول و هشتاد نفر زنده گرفتار شده‌اند و بكتش خان بنیروی اقبال شاهی مظفر و منصور بمرو آمده اموال و اسباب و مواشی و
ص: 746
و اغنام غارتی را آورده بصاحبان رسانید و از جمله گرفتاران دوازده نفر مبارز نامی را مصحوب چند نفر از غازیان كه در آن جنگ مردانگیها از ایشان بظهور آمده بود بدرگاه معلی فرستاده.
از غرایب حالات آنكه چون ملازمان بكتش خان با اوزبكان بمیانسرای خلخال میرسند بجهة ضیق طریق بتفاریق میرفته‌اند یكنفر اوزبك بحیله و نیرنگ دست خود را گشوده دو سه نفر دیگر را كه دو شاخه‌دار پیاده میرفته‌اند خلاص كرده باتفاق شمشیر از میان یكنفر ملازم خان كه با ایشان میرفته كشیده آن بیچاره را بقتل آورده دو سه نفر دیگر را زخمدار كرده سایر اوزبكان را خلاص كرده بعزم فرار پیاده خود را بكوه كشیدند ملازمان بكتش خان كه اندكی پیشتر رفته بودند از این حال آگاه گشته مردم مواضع قریبه خلخال را خبردار كردند و در مغاك جبال بجست و جو درآمد هفت نفر را بدست درآوردند چند نفر دیگر كه شب هنگام در بیغوله‌ها خزیده بودند بدست در نیامدند و چند نفر را كه باردوی معلی آوردند بهادران نامی بودند قهرمان قهر پادشاهی بخلاف عادت رضیه كه گرفتاران همیشه مورد عفو و بخشایش میشدند بنابر جرأت و دلیری كه از ایشان صدور یافت بسیاست ایشان فرمان داد همان لحظه بیاسا رسیدند یكی از ایشان [525] جوانی نیكو منظر خوش قیافه بود كه هنوز ملتحی نشده بود و سیاست كنندگان نمیخواستند او را بقتل آورند او مبالغه بسیار نموده بذات اللّه تعالی قسم میداد كه مرا بیاران من ملحق سازید بمبالغه بسیار بقتل درآمده برفقا ملحق شد اكنون جواد نیكو خرام قلم عنان بصوب تحریر فتح قلعه شماخی و وقایعی كه در آن حین روی داده انعطاف میدهد.

ذكر فتح و تسخیر قلعه شماخی و بیان قضایا كه در آن حین در ولایت شیروان وقوع یافت بتوفیق الله‌

اشاره

قبل از این سمت گزارش یافت كه عساكر اقبال پادشاهی و مبارزان موكب شاهنشاهی بر اطراف و جوانب شهر و قلعه شماخی محیط گشته از همه طرف سیبها پیش بردند و جوالها ترتیب داده توپها نصب نمودند و از آسیب سنگهای سی منی توپ رخنه‌ها در بروج و باره پدید آمد و نقبها از خندق گذشته بزیر بارو رسید و هر چند رومیه سپر ممانعت بر روی كشیده آثار جلادت بظهور آورده در لوازم قلعه داری باقصی الغایه كوشیدند اثری بر آنها مترتب نگشته تسلط و اقتدار عساكر اقبال شاهی روز بروز ظاهر شدن گرفت و تزلزل در بنیان ثبات و قرار رومیه پدید آمده قوت مصادمه و مجادله ضعف و سستی پذیرفت و اسباب یورش دست بهم داده جنود طفر ورود منتظر امر و فرمان پادشاهی بودند.
حضرت اعلی شاهی ظل اللهی با آنكه در بدایت حال حجت بر آن قوم تمام نموده طریق استیمان از جانبین مسدود شده بود از وفور مراحم و الطاف جبلی احتراز از سفك دماء و هتك عرض و انفاس خلایق نموده بالطبع رضا نمیدادند كه قلعه بیورش و قهر و غلبه مفتوح گردد چه در آنصورت سپاهیان را كه در بازار گیر و دار سپاهی و رعیت و بیگناه و گنه‌كار را بیك نرخ خریدارند از قتل و غارت منع نمودن خلاف قاعده قلعه‌گیری و آئین كشور گشائی است بل متعذر و غیر مقدور است و در هجوم عامه خشك و تر بیك شعله قهر میسوزند و منتظر بودند كه شاید بر نهج دیگر صورت تیسیر
ص: 747
پذیرد و امراء و سرداران سپاه بی‌امر و اشاره عالی بدین امر كثیر الخطر جرأت و دلیری نمینمودند در روز پنجشنبه بیست و پنجم شهر صفر در سیبه قرچقای بیك چند نفر از غلامان فرصت یافته از برجی كه بضرب توپ ویرانی یافته رخنه‌ها پدید آمده بود بالا دویدند و جنود منصوره تصور یورش كرده از آن سیبه هجوم آوردند قرچقای بیك واقف گشته از خوف عتاب و خطاب شاهانه مانع مردم گشت و كسان فرستاده جمعی را كه از برج پائین رفته داخل خانه‌ها شده بودند باز گردانید.
در این رفت و آمد چند كس خوب از عساكر منصوره ضایع شدند چون اساس عمر و دولت آن طایفه مشرف بر انهدام گشته حكمت بالغه الهی اقتضای آن نموده بود كه احوال سكنه آن شهر و قلعه از سپاهی و رعیت اختلال عظیم پذیرفته دقیقه از دقایق قتل و غارت فرو گذاشت نشود با كمال مداهنه و تأمل كه در این باب بظهور میآمد اصلا سپر تدبیر مانع تیر تقدیر نتوانست شد و آنچه مقدر الهی بود بی‌اختیار بحیز ظهور آمد.
تبیین این مقال آنكه در روز جمعه بیست و ششم ماه مذكور تخمینا سه چهار ساعت از روز گذشته یك دو نفر از محصوران كه از مشقت قلعه‌داری بجان آمده بودند از برجی كه در مقابل سیبه ذوالفقار خان بود پائین آمده اظهار نمودند كه در این برج بغیر از ما دو كس كس دیگر نبود و الحال برج از حارس و نگهبان خالی است و اگر اراده صعود داشته باشید مانعی نیست از علامات ادبار و بخت برگشتگی آن طایفه در آن چند روز در پهلوی همان برج چند ذرع از دیوار قلعه بیمدد توپ فرو ریخته و رخنها پدید آمده بود ملازمان ذوالفقار خان بی‌اطلاع و رخصت او فرصت از دست نداده بتحریك كارفرمایان عالم تقدیر از آن رخنه‌ها بالا دویده قریب بیكصد و پنجاه نفر داخل شده بودند كه ذوالفقار خان آگاه گردید و دانست كه اگر اندك تعللی واقع شود آنجماعت در معرض تلفند و مردم شهر و قلعه نیز واقف گشته سپر ممانعت بر روی كشیده بودند و آتش محاربه اشتعال پذیرفته ناچار لشكریان خود را رخصت داد و خود بر بالای برج آمده و نفیر بنوازش درآورد چون غلغله سپاه بگوش قرچقای بیك رسید و مشخص شد كه مردم ذوالفقار خان بشهر درآمده‌اند او نیز [556] تاب توقف نیاورده غلامان را رخصت یورش داد آن گروه نیز از برجی كه توپ خراب كرده بدست درآورده بودند هجوم نمودند آوازه كرنای و صدای كور كه و كوس در گنبد آبنوس پیچیده غلغله گیر و دار دلیران قلعه گشا آشوب روز جزا در عرصه غبرا انداخت و باطراف و جوانب خبر رسیده هر كس از امراء و عساكر در اطراف شهر سیبه داشت همگی یورش نموده بشهر فرو ریختند رومیه تاب صدمه افواج قاهره نیاورده خود را از بروج و باره بشهر انداخته در نهانخانه‌ها متواری میشدند و همان ساعت بدست شحنه قهر گرفتار آمده بدیگران ملحق می‌گشتند.
مجملا بطرفة العینی قریب دو سه هزار نفر بقتل درآمده اموال و اسباب نهب و تاراج یافت و تمامت شهر شماخی بجاروب حادثه رفته شد و آسیبی از این یورش بعساكر ظفر مآثر نرسید و زیاده از سه چهار نفر ضایع نشدند اما اللّه ویردیخان و قورچی باشی و جمعی كه در طرف شمالی محاذی قلعه بالا سیبه داشتند چون حاكم قلعه و عظماء رومیه بمحارست آن كمر اجتهاد بر میان بسته سعی موفور بظهور میآوردند و جوانان كار آمدنی از اینطرف در مدت محاصره بزخم تفنگ آن طایفه ناچیز شده بودند و برجهای رفیع عالی اساس كه در آنطرف بود هنوز چنان نشده بود كه صعود بر آنها ممكن باشد بنا بر آن بفرمان عقل دوراندیش بی‌امر و اشاره همایون جرأت یورش نكرده در آنروز از موقف خود حركت نكردند و احمد پاشا و آقایان و عظماء رومیه كه در قلعه بالا بودند بعد از آنكه شهر و قلعه پائین از دست رفت بیشتر
ص: 748
از پیشتر در قلعه‌داری مجد و ساعی گشتند اما حركة المذبوحی بود كه پنج شش روز كردند و هیچ اثری بر سعی و اهتمام ایشان مترتب نگشت زیرا كه جمعی از جنود نصرت شعار كه بشهر درآمده بودند از خانه بخانه سوراخ كرده نقبها بزبر بروج و باره قلعه بالا كه فاصله بین القلعتین بود رسانیده منهدم ساختند و قورچیان عظام بملاحظه ننگ و نام شب و روز قرار و آرام نگرفته نقب سیبه خود را بخندق رسانیده از میان خندق در یكشب راهی سرپوشیده سرانجام داده بزیر برج رفیعی كه از غایت ارتفاع و بلندی سر بقمه جوزا افراخته درآمدند و زیر برج را در دو سه روز خالی كردند و توپچیان متعاقب و متواتر توپ میانداختند تا آنكه اندكی از یكطرف آن برج بضرب توپ فرو ریخت اما چنان نشده بود كه آسان بر آن صعود توان نمود.
روز پنجم قریب یكصد و پنجاه نفر از جوانان جان نثار و دلیران معركه كارزار كه ایثار نقد جان در شاهراه بندگی این دودمان ادنی مراتب اخلاص میدانستند مردانه قدم بر پایه دلیری نهاده سپرها بر دوش افكنده روی جلادت ببرج آوردند و مبارزان رومی كه بقاء آن برج را مستلزم بقاء خود میدانستند بمدافعه مشغول گشته تیر و تفنك و قاروره‌های نفط و یراق آتشبازی كه بجهة روزی چنان ساخته و پرداخته بودند بر مثال تگرگ آتشین كه از كره اثیر بارد بر سر قورچیان میریختند و پر دلان لشكر فارس ملازمان اللّه ویردیخان نیز از سیبه خود جنك انداخته داد دلیری و دلاوری دادند.
مجملا در آنروز آتش محاربه بنوعی افروخته گشت كه جان پردلان سمندروار در بحر آتش غوطه میخورد هر چند شجعان رومی در مدافعه و آتش فشانی بیشتر كوشیدند مبارزان جنود اقبال قدم مردانگی محكمتر نهاده زد و خورد مردانه نمودند تا آنكه بنیروی اقبال بیزوال شاهی كه نمونه از الطاف الهی است چند نفر از قورچیان شمشیرها آخته و سپرها بر سر افراختند خود را بهر عنوان بود بر بالای برج انداخته با رومیه حارسان آن برج دست و گریبان شدند و رومیان بالاخره از ستیز و آویز عاجز آمده برج را گذاشته پائین آمدند و از در بام خانها غازیان را بتفنك گرفتند و غازیان بر بالای برج در پیش روی خود حایلی ساخته سیبه گونه ترتیب داده و دفع نكات خصم از خود میكردند هر چند رومیه سعی نمودند كه قزلباش را از برج دور كنند صورت نیافت و مرتبه مرتبه از زمره قورچیان جوانان دلیر به پیش رفتگان ملحق شده ساعت بساعت قوت و قدرت ایشان زیاده میشد تا آنكه مستقلا برج را متصرف شدند و بملاحظه آنكه مبادا خزاین و اموال رومیه بغارت رود از برج داخل قلعه نمیشدند.
رومیه را از مشاهده این حال كار از دست و دست از كار مانده اكثر از محاربه و مصادمه بستوه آمده دانستند كه قلعه از دست رفته و دیگر مقاومت و قلعه‌داری مقدور ایشان نیست ترك محاربه و سعی اهتمام بیفایده كرده رضا بقضای كردگار داده از برجها پائین آمدند احمد پاشا هر چند قول وینكچری و سایر مردم را بمحاربه ترغیب مینمود آن طبقه بحال [527] خود درمانده ملتفت امر و نهی او نمیشدند و سراسیمه و مضطرب احوال كس نزد الله ویردیخان فرستاده طالب عفو و امان گشتند اما پاشا خود با چند نفر از ملازمان خاصه و سگبانان كه همراه داشت بر بام كوشكی كه قدیما مسكن سلاطین شیروان بود برآمده تیر و تفنك بقورچیان و غلامان میانداخت و در لوازم كارزار سعی و كوشش بسیار بظهور میآورد تا آنكه مردم او نیز بستوه آمده ترك جنك كردند خود چون در اول حال سر از مصالحه و مهاونه پیچیده محاربه اختیار كرده بود تا قوت و قدرت داشت زد و خورد كرد.
صحیح القولی از زبان احمد پاشا نقل كرد كه میگفت غلامی داشتم زر خرید كه از غایت حیا و ادب هرگز با من جرأت تكلم نداشت و در مدتی كه با من بود انواع خدمتكاری و جانسپاری ازو مشاهده
ص: 749
میشد در وقتی كه قزلباش بر برج مستولی گشته مردم از قلعه‌داری مأیوس شدند من و غلام دو قبضه تفنك در دست داشتیم او پر میكرد و من میانداختم چون لحظه برآمد روی بمن آورده گفت ایصاحب سعادت عجب از خردمندی تست كه خود را اینهمه رنجه میداری و در معرض تلف میآری قوم ترك جنك كرده رضا بقضا دادند ترا با روزگار چه ستیزه است و از ما دو كس چه خیزد حیات امشب را غنیمت شمار تا به‌بینم فردا از روزگار چه میرسد این سخن گفت و روی از من گردانیده هر چند تفنگی را كه داده بودم پر كند طلب داشتم نداد چون دیدم كه غلام جان سپار معتمد با من چیره شده فرمان نمیبرد حیران كارخانه تقدیر گشته دانستم كه ادبار روی آورده.
شعر
با قضا بر نمیتوان آمدبا قدر در نمیتوان آمیخت بنا بر آن تفنگی كه در دست داشتم انداخته رضا بقضای آسمانی دادم و خود بجنود قزلباش كه بر برج برآمده بودند بآواز بلند گفتم كه دست از حرب و قتال بازدارید كه ما ترك قلعه داری كردیم و قلعه بحضرت شاه تعلق دارد.
مجملا احمد پاشا تا یك تیر در كیش قدرت خود داشت بجانب قزلباش انداخت و غازیان سینه سپر كرده بجان میپذیرفتند.
القصه پاشا نیز كس نزد الله ویردیخان فرستاد و التماس نمود كه امشب دست تعرض لشكریان را از قلعه كشیده دارند كه فردا بدانچه رضای خاطر اشرف باشد تن بآن در دهند الله ویردیخان و قورچی باشی حقیقت بعرض اقدس رسانیدند و حكم شد كه در آن شب احدی متعرض قلعه نگردد اما از همه طرف پاس دارند كه متنفسی در ظلمت لیل از قلعه بیرون نتواند رفت.
صبح روز ششم كه چهارشنبه دویم شهر ربیع الاول بود صبا مثال از طرف شمال نسایم فتح و فیروزی وزیدن گرفت حاجبان بارگاه معلی حسب الامر همایون اعلی مجلس عالی شاهانه و محفل متعالی پادشاهانه آراسته حضرت اعلی اعلاه الله تعالی سپاس داری و شكر گزاری عطایاء ایزدی بجای آورده با توجهات ظاهری و باطنی كه با مبدء فیاض دارند بر سریر دولت و مسند فیروزی و اقبال قرار گرفته نقاره‌های شادی در اردو بنوازش درآوردند قرچقای بیك با غلامان و تفنگچیان بضبط قلعه و محافظت دروازه‌ها مأمور گشتند حسین بیك جارچی باشی قور ذوالقدر را بقلعه فرستاده احمد پاشا و شمس الدین پاشا را با برادر و پسر كوچك او كه محرك ماده فتنه و فساد بودند و كیجوك حسن و چند نفر دیگر را طلب فرمودند احمد پاشا از آمدن تقاعد ورزیده بجارچی باشی مذكور گفته بود كه ما از غایت بی‌ادبی و بیاندامی كه نسبت بغلامان درگاه شاهی صدور یافته مستحق عقوبت و سیاست شده‌ایم و شایستگی دخول مجلس اعلی نداریم مأمول آنكه یكی از ملازمان درگاه امر شود كه آمده در همین جا ما را بجزای خود رساند.
حضرت اعلی خاطر او را بنوید عاطفت اطمینان بخشیده طلب فرمودند و احمد پاشا بمجلس بهشت آئین درآمده سجده خجالت بتقدیم رسانید و چون مرد عاقل سخندان بود سخنان خردمندانه كه مقتضی عقل و مناسب وقت و مقام بود معروض داشت حضرت اعلی با وجود كمال قهر و غضب كه در آن روز بر طبیعت همایونش مستولی بود بپاشاء مذكور بنظر ملایمت توجه فرموده و سخن عتاب آمیز القا نفرمودند اما با شمس الدین پاشا عتاب و خطاب آغاز نهاده اعمال مفسدانه او را شمردن گرفتند كیجوك حسن خود
ص: 750
را در خوشامدگوئی تصور نموده با شمس الدین پاشا خطاب كرد كه قوم را قدرت مقابله با حضرت والا جاه نبود و ترك شیروان كرده بدربند میرفتند تو نگداشتی و خود بدروازه رفته تخته پل را خراب كردی و قوم را بمحاربه راغب ساخته دعوی ولایت و كشف كرامات كرده میگفتی كه از اولیاء و اقطاب بمن خبر رسیده كه جنود قزلباش برین قلعه فیروز [528] نخواهند شد ملك علی بیك جارچی كه مرد بذله گوی و همیشه در بارگاه معلی رخصت هزل و مطایبه داشت بشمس الدین پاشا كه مرد طویل اللحیه بود گفت كه عجب محاسن شیخانه دراز كرده چون دعوی ولایت و كرامات كه میكردی دروغ بود و وعده نصرت كه بقوم میدادی بر عكس نتیجه داد بعد از این تخفیفی در لحیه شیخانه شما مطلوبست باشاره عالی دست بر محاسن او دراز كرده مویها را مشت مشت بر كندن گرفت و یكسر مو از وقاحت و قباحت نامرعی نگذاشت و آتش خشم شهریاری نسبت باو دمیدم زبانه كشیده جز بآب سیاست و عقوبات گوناگون انطفا نمیپذیرفت.
مجملا شمس الدین پاشاء با برادرش و یك پسر كوچك و دو سه نفر دیگر كه خاطر مبارك اشرف از حركات ناهنجار و سخنان متحیرانه ناهموار ایشان بغایت مكدر و خشم آلود بود مورد قهر و غضب گشته بانواع عقوبات معذب گردیدند و بعد از خراب البصره باردو بازار برده قطعه قطعه كردند و مرال نام شخصی شیروانی الاصل در میان رومیه نشو و نما یافته از جمله معتبران شده بود و خود را از شجعان روزگار و تیراندازان نامدار میشمرد و بر هر تیری از سهام نام خود نوشته بملازمان موكب اقبال میانداخت و بمردانگی خود را می‌ستود یكی از ملازمان درگاه كه برادرش بزخم تیر او مقتول شده بود بقصاص خون برادر استدعای قتل او كرده رخصت یافت و همانساعت بقلعه رفته سر آن سرمست باده نخوت و غرور را بریده بنظر اشرف رسانید و جنود رومیه اگر چه عموما مستحق قتل و سیاست شده بودند اما بخاطر اشرف رسید كه آن جماعت قطع تعلق از اموال ظاهری خود كرده بر سبیل خونبها بغازیان داده بعد از ایصال مطلق العنان بوده هر كس بهر طرف خواهد رود همگی آن جماعت بالطوع و الرغبه قبول این معنی نمودند.
یكی از جمله محصوران برادر خواجه حسام الدین گیلانی وزیر خان احمد والی گیلان بود كه در گیلان منصب قورچی باشیگری او داشت و در وقتیكه خان احمد از گیلان بشیروان آمده از آنجا بروم رفت او در شیروان توقف نمود بهمان نام او را قورچی باشی میخواندند بتمول مشهور و از شرارت و بد نفسی در میان رومیان بحس كفایت و كاردانی معروف و معتبر بود و خاطر انور از خواجه حسام الدین و برادران او كه باعث فساد گیلان و عصیان خان احمد و بروم رفتن او بودند منحرف بود چنانچه خواجه شمس الدین نام یك برادر او در دار السلطنه قزوین معروض تیغ یاسا گردید و او را در ایام محاصره قلعه دولتخواه رومیان و مدبر مهام ایشان بود و بعد از فتح قلعه كه بنظر اشرف درآمد بچرب زبانی و سخنان دروغ بیفروغ كه مركوز طبیعت گیلانیان است اظهار كفایت دیوان نموده متقبل شد كه از غنایم و اموال اهل قلعه مبلغی خطیر بعساكر نصرت شعار عاید گرداند و بدین وسیله چند روزی خود را از شحنه قهر پادشاهی صیانت نماید.
در اول حال سخن پنجاه هزار تومان شاهی عراقی بمیان آورد هر چند بر ضمیر انور كه محك عیار دار الضرب روزگار است ظاهر بود كه سخنان او از حلیه صدق عاری است و اعتماد را نمی‌شاید بمصلحت وقت و ظهور عیار كار او تلطف آغاز نهاده بخلع سرافراز و بنوید وزارت گیلان بلكه صفاهان و مازندران خوش وقت گردانیدند و او دفترداران رومیه را آورده اسامی لشكر را كه در حین محاصره محصور گشتند از روی دفتر علوفه و تیمار بقلم گرفته باسم هر كس خواه در حیات بودند و خواه مقتول
ص: 751
و متوفی شده مبلغی زیاده از وسع و قدرت رقم كرد كه از ایشان و ورثه متوفی و مقتولان بازیافت شود و مبلغی دیگر باسم جمعی از كدخدایان و سكنه شماخی كه با رومیه موافقت نموده در قلعه بالا محصور گشته بودند برسم ترجمان و مال امان برقم درآورد معهذا زیاده از سی هزار تومان نشد.
بالجمله آن مبلغ در میانه غلامان و قورچیان و ملازمان درگاه و تفنگچیان كه در پای قلعه خدمت كرده بودند تقسیم یافته هر جماعت را بیك طایفه سپردند كه آنچه رقم شده بوصول رساند و هر كس را در كم و زیاد سخنی باشد قورچی باشی گیلك موافق حساب خاطر نشان نماید.
القصه بحیله و روباه بازی باز چند روزی در میان آن طایفه مشیر و مشار الیه بود و بازار اخذ و جر گرم داشت از چند نفری كه فی الجمله سامانی داشتند وجه ترجمان صورت یافته از سایر مردم بعضی نصف و بعضی ثلث و ربع بعمل آمد و از رسد مقتولان و متوفیان قلیلی بوصول رسید چنانچه از جمیع اموال قلعه پنج ششهزار تومان بغازیان عاید نشد و تتمه لم یصل گشت چون گفتار و كردار قورچی باشی گیلك از صدق و راستی [529] فروغی نیافت و مجددا شرارت و بدنفسی و قوت طامعه‌اش بظهور رسید بجزای اعمال سابق و لاحق مأخوذ و گرفتار گشته بمحصلان سپردند بعد از مصادره و مواخذه اظهار نمود كه اموال بیشمار و دفینه بسیار در گیلان داریم محصلان او را بگیلان برده بضبط ذخایر او پرداختند اكثر سخنانش كاذب بود و بهانه‌های لا یعنی میآورد روزی بهانه وضو ساختن بكنار آب سفید رود رفت بعزم فرار خود را بآب انداخت كه بشناه بیرون رود اعمالش بدست و پا پیچیده نتوانست بعد از سعی بسیار

غرق شدن قورچی باشی گیلانی بآب رودخانه سفید رود

غریق بحر فنا گردید سبحان اللّه بكجا میرفتیم و كمیت تیزگام قلم عنان از دستم ربوده بكجا رفت چون در اثنای گزارش تسخیر قلعه بود ظاهرا زیاده نامناسب نمینمود.
القصه احمد پاشا را با یك دو خدمتكاری بعیسی خان بیك نواده معصوم بیك صفوی كه بسعادت قرب و منزلت شاهی سرافراز است و آخر رتبه قورچی باشیگری یافت سپرده چند روزی میهمان او بود بعد از آن با خدمتكاران و بعضی از اموال و اشیاء ضروری بقلعه قهقهه فرستادند مدتی در قلعه بود دیگر خبری ازو نیامد.
از جمله محصوران چند نفر از اهالی شیروانی بودند كه در زمان رومیه تربیت یافته در سلك زعما و ارباب تیمار منسلك گشته بودند مصالح ملكی اقتضاء آن كرد كه آن جماعت بنابر اطمینان قلوب و آرمیدگی خاطر سایر الناس كه سالها با آن طایفه آمیخته اظهار دولتخواهی كرده بودند مستمال عنایت و الطاف بوده در این وقت تعرضی بایشان نرود چند نفر از ایشان را مورد شفقت گردانیده بهر یك دو سه موضع تیول و سیورغال مرحمت كرده مقرر فرمودند كه پسران و برادران ایشان در سلك ملازمان ركاب اقدس منسلك بوده بعراق آیند اما حكام كرام بتدریج ولایت شیروان را از بیم ظهور فتنه از وجود ایشان پرداختند و سایر لشكریان را چون سالها با شیروانیان آمیزش نموده هر كس را بهر طرف كه خواهد گسیل گردانند.
اهالی شیروان كه تهمت زده موافقت و نیكخواهی رومیان بودند در اینوقت سعی مینمودند كه ساحت ذمه خود را از شوایب غبار این گفتگو مصفا و مبرا گردانند صلاح حال خود را در افنا و اعدام آن طایفه دیده در مخالفت رومیه و شاهی سیونی غلو كردند و فوج فوج را رفیق روندگان دیار عدم گردانیده در یك
ص: 752

صدور عمل شنیع از ذوالفقار خان‌

شبانه روز همگی را بعالم آخرت فرستادند و از آن طایفه در این دیار دیار نماند مگر قلیلی از خدمتكاران و مردم بینام و نشان كه بر حسب تقدیر ملك منان از آسیب تیغ شیروانیان رسته نجات یافته باشند از ذوالفقار خان در این واقعه عمل شنیع صدور یافت كه عاقبت بشآمت آن گرفتار آمد شرح واقعه آنكه در زمانی كه رستم خان برادر بزرگتر او از خصومت و عناد امراء طوالش و خصماء تاب توقف در یورت و مقام خود نیاورده با برادران و اتباع از آب كر عبور نموده بشیروان رفت و برومیان توسل جسته مدتی در آندیار بسر بردند و عاقبت رومیه با ایشان بد مظنه شده دفع آن جماعت را اولی و الزم دانسته رستمخان را با یك دو برادر و اتباع بقتل آوردند فرهاد خان كه برادر كوچكتر رستمخان بود با ذوالفقار خان و الوند سلطان برادر كوچك از قید رومیه فرار نموده بآذربایجان آمدند.
چون سریر سلطنت ایران از جلوس همایون شاهی ظل اللهی زیب و زینت یافته سركشان قزلباش بجزا و سزا رسیده آشوب مملكت روی بآرمیدگی آورده بود و ایشان فی الجمله از خصماء اطمینان یافته بپایه سریر اعلی آمدند و در ملازمت اشرف بمراتب علیا ترقی كردند برخی از احوال برادران در محل خود سمت گزارش یافته بالجمله یك همشیره ایشان با دو صبیه رستمخان و دیگر خدمه و اتباع در شیروان در دست رومیه اسیر و گرفتار ماندند بعضی از اعیان رومیه بنابر آدمیزادگی و حفظ سیرت آن سلسله آن هر سه مخدره را بحباله نكاح درآورده بودند و در این چند سال از ایشان فرزندان ذكور و اناث بهمرسیده بود در حین فتح قلعه كه حكومت شیروان بذوالفقار خان تعلق گرفته بود شوهران و اولاد مخدرات مذكوره باستظهار قرابت سببی و عصبی ذوالفقار خان باو توسل جسته استدعای حفظ حال و صیانت ناموس اهل و عیال كه بر وی لازم بود نمودند و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی كه از این مقدمات آگاه بودند بنابر مراعات جانب ذوالفقار خان و حفظ ناموس آن سلسله اشاره فرمودند كه عفایف مذكوره با شوهران و اولاد و تبعه ایشان در [530] كنف رعایت و حمایت ذوالفقار خان آسوده احدی متعرض حال آن طبقه نگردد چنانچه مبلغی كه قورچی باشی گیلك باسم آن جماعت رقم كرده داخل جرایم رومیه بود به ذوالفقار خان گذاشتند كه تحصیلدار بیگانه به خانه ایشان نرود مشار الیه غیرت قرامانلو نام نهاده از عاقبت آن فعل شنیع نیندیشید و آن هر سه عفیفه را با شوهران و فرزندان ذكور و اناث و دامادان و خدمه و ملازمان كه قریب بیست و هفت نفر یا سی نفر بودند علی اختلاف القولین در یكشب هلاك ساخت و حضرت اعلی بدین عمل مذموم انكار بلیغ نموده همگنانش ملامت كردند چون قطع ذوی الارحام روا داشته ارتكاب قتل عورات مظلومه و اطفال بیگناه نمود منتقم حقیقی در همان زودی قلع رشته حیاتش كرده از عمر دولت برخورداری ندید و شرح آن عنقریب سمت تحریر مییابد.
بالجمله بعد از این قضایا ممالك شیروان بامراء عظام تقسیم یافته ایالت دربند و شابران و آن حدود بچراغ سلطان كرامپاء استاجلو مرجوع گشت و شاهنظر بیك توكلی را حكم شد كه به معاونت او در آن سرحد بوده سایر مردم كه بدربند رفته بودند عود نمودند و ذوالفقار خان در ساعت نامحمود غیر مسعود بشهر شماخی رفته بجبر شكستگیهای قلعه و تعمیر بروج و باره پرداخته نقبها و جسرها را مسدود ساخت و موكب همایون فال از آن یورت كوچ فرمود و بجهت گرمی هوا بجانب ییلاقات شماخی در حركت آمدند و چند گاه در قلل جبال منازل و دلگشا و علفزارهای مرغوب و حشمه‌های خوشگوار اختیار نموده بخرمی و فرخندگی گردانیدند.
ص: 753
امراء و حكام داغستان و چركس چه آنكه در درگاه معلی بودند و بعضی كه در این وقت اظهار نموده كسان خود را بپایه سریر خلاف مصیر فرستاده بودند بخلاع فاخره و انعامات نواخته جهت رستمخان داغستانی تبركات لایقه ارسال داشتند و چون خاطر معصوم خان والی طبرسران از آن حركت ناهنجار كه بیرخصت از اردوی معلی فرار نموده بود دغدغه آلود بود و هنوز اطمینان تام نیافته بوده توقف موكب جهانگشا در آن حدود موهم توهم و تزلزل احوال مردم طبرسران بود حضرت اعلی جهت تسلیه خاطر او محمد صالح بیك وزیر شیروانرا باخلاع فاخره و هدایا نزد او فرستاده او را بشفقتهای خاص اختصاص دادند و این مژده والا تسلی‌بخش والی طبرسران گشته بدین عطیه ارجمند بین الاقران سر بلند گردید و در همان چند روز بعضی از مختصان حریم خود را بخدمتكاری سرادق اقبال فرستاده مجددا در سلك دولتخواهان بارگاه سلطنت انتظام یافت.

ذكر مراجعت موكب نصرت قرین از شیروان بدار السلطنه تبریز و از آنجا آهنك عراق ساز داد و بعد از ادراك سعادت زیارت سلطان خراسان بمقر سلطنت شتافتن‌

چون خاطر خطیر از انتظام مهمات شیروان و داغستان فراغت یافته عزم مراجعت مصمم گردید علیخان بیك جوانشیر را حكم شد كه بجواد رفته بترتیب جسر پردازد و او متوجه آن خدمت گشته در اندك روزی جسری در كمال استحكام اتمام یافت و بعد از ترتیب جسر كوس مراجعت بلند آوازه گشته از آب عبور فرمودند و از الكاء دره‌ورد عزیمت دارالسلطنه تبریز فرموده امراء و اركان دولت و آغرق اردوی همایون را از راه اهر روانه فرموده خود بنفس نفیس با چندی از مخصوصان و مقربان بقصد زیارت حضرت سلطان الاولیاء و مشایخ كرام صفویه بدار الارشاد اردبیل تشریف بردند و در آن مكان ملایك مطاف جبین عبودیت بخاك آن سده سدره منزلت سوده بعد از مراسم شكرگزاری عواطف یزدانی چند روز بطواف و زیارت قیام نموده از آنجا بفیروزی و اقبال بدار السلطنه تبریز رسیده باردوی ظفر قرین ملحق گردیدند و چند روز اوقات گرامی صرف انجاح مطالب و اسعاف مآرب امراء و اعیان آذربایجان و نظم و نسق امور سرحد فرموده ایلچیان و رسولان كه از جانب میر شرف حاكم جزیره و زكریا خان و سایر امراء اكراد بجهت فتح شیروان بآستان سعادت آشیان فرستاده بودند بخلاع فاخره و نوازشات گوناگون مفتخر گردانیده مقضی المرام رخصت معاودت دادند.
چون سلطنت پناه [531] غازیگرای خان تاتار والی قرم از خدمت اشرف التماس نموده بود كه خندان آقای متفرقه آقاسی درگاه عالی را كه در جنگ وان گرفتار عساكر فیروزی نشان شده بود و با او طریقه آشنائی تام داشته مطلق العنان فرمایند حسب الالتماس خان تاتار او را با دو پسر كه یكی همراه او و یكی در جنگ حغال اغلی گرفتار شده بودند از قلعه قهقهه بیرون آوردند و او مرد عاقل سخندان روزگار دیده بود بمقدمات مرغوبه خاطر اشرف را بمصالحه راغب ساخته التماس نمود كه پسران او در خدمت اشرف بوده باشد و بروم رفته باتفاق غازیگرایخان تمهید مقدمات صلح بر وفق رضای اشرف نمایند كه بدستور زمان حضرت شاه جنت مكان فیما بین مصالح وقوع یابد.
ص: 754
حضرت اعلی نیر بنابر ترفیه حال خلایق و عباد الله رضا بآن داده مشار الیه را با فرستاده غازیگرای خان و ابوالقاسم بیك یوزباشی ایواغلی كه برسالت خان تاتار تعیین یافته بود روانه فرمودند و بغازیگرایخان نامه محبت آمیز در قلم آمد اما چون عبور ایشان از میانه الكاء چركس واقع شد در این اثناء خبر فوت غازیگرایخان به ایشان رسید كه عالم فانی را وداع كرده بجهان باقی شتافت و اوتیه نامی از حكام چركس همانا از خندان آقا كینه دیرینه در سینه داشته در وقتی كه از ابوالقاسم بیك جدا افتاده بود با جمعی چراكسه فرصت یافته بر سر او ریخته او را بقتل آوردند و ابوالقاسم بیك در آن واقعه با چراكسه جنگهای مردانه كرده زخمدار گردید و ما یعرف او در آن فتور تاراج چراكسه شد بالاخره اوتیه مذكور از مهابت حضرت اعلی اندیشیده از بیم انتقام او را بسلامت بازگردانید.
بعد از كشته شدن خندان آقا پسرانش چند گاه در خدمت اشرف عزیز و محترم بسر می- بردند عاقبت قدر عافیت ندانسته سالك طریق فرار گشتند و شرح آن عنقریب در ذیل این دفتر رقمزده كلك بیان خواهد گشت چون كل ولایات موروثی آذربایجان و شیروان واران كه قریب بیست و پنجسال بود كه رومیه از تصرف منسوبان این دودمان والا بیرون برده بودند و درید تسلط و اقتدار آن طایفه بود بقوت قاهره یزدانی و تأیید آسمانی بتصرف درآمده جمیع قلاع متین و حصون حصین آن ولایات كه مملو از مردان كاری و اسباب و ادوات قلعه داری بود بنوعی كه در طی وقایع هر سال در رشته تحریر درآمده مفتوح گردید و ساحت فسیح المساحت آن مرز و بوم از خار تعرض معاندان مصفی گشت و سفر و یساق بامتداد كشیده قریب بپنجسال بود كه لشكر فیروزی اثر قزلباش در ركاب نصرت انتساب همایون به تسخیر قلاع و حرب و قتال اشتغال نموده متحمل انواع شداید و محن و مشاق یساق گشته بودند.
از زمان سلطنت و كشور گشائی صاحبقران مفغور امیر تیمور گوركان الی آلان كه دویست و پنجسال است هیچ پادشاه ذیشوكت ارتكاب سفر و یساق پنجساله نكرده و چنین فتوحات پی در پی كه هر یك از آنها كارنامه سلاطین جهان و دستور العمل شهریاران ممالك ستان تواند بود و در ازمنه سابقه كمتر وقوع یافته میسر گشت لهذا عنان عزیمت بصوب مراجعت انعطاف داده و امراء و اركان دولت را امر فرمودند كه چند روزی در دارالسلطنه تبریز توقف نموده بسان عساكر ظفر نشان پرداخته بعد از عرض سپاه هر یك بالكاء و اقطاع خود روند و چون حضرت اعلی شاهی ظل اللهی این فتوحات را پرتو حسن ارادت و صفای عقیدت و غلامی آستان عرش نشان حضرت شاه ولایت پناه مصدوقه كریمه إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ و حضرات ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین خصوصا مجاورت و خدمت روضه مقدس حضرت امام ثامن ضامن ملایك مكان مصدوقه حدیث صحیح ستد فن بضعة منی بارض خراسان
بیت
امامی كه روبند خاك درش راملایك بشهپر خلایق بمژگان میدانند و از آن روضه منور و روح آنحضرت استمداد همت فرموده بودند بشكرانه این مواهب سبحانی عزم طواف و زیارت آن روضه مقدس فرمودند كه اختتام سفر بدین سعادت ابدی فرموده رنج راه و مشقت و محنت گاه و بیگاه را كه لازمه سفر و یساق است از خاكبوسی آن كعبه آمال براحت و آسودگی مبدل سازند و بعد از استسعاد بدان سعادت عظمی بمقر سلطنت توجه نمایند لهذا با جمعی
ص: 755
از خاصان درگاه روی توجه بآن صوب صواب انجام آوردند و در دارالسلطنه قروین صواحب و اعیان سعادت ملازمت دریافته اسواق و میدان سعادترا چراغان كرده آذین بندی نموده چند روز در آنجا بنشاط و خرمی گذرانیدند و از آنجا با قوافل نیاز و رواحل اخلاص روی بمقصد و مطلب اصلی [532] آورده در اندك روزی بدان سعادت عظمی مستسعد گردیدند حسینخان شاملو حاكم هرات و اكثر امراء خراسان در مشهد مقدس معلی شرف ملازمت دریافته بنوازشات شاهانه سرافراز شدند و بعد از سپاس مواهب یزدانی و فراغ آداب زیارت و خدمات روضه مقدس عنان عزیمت بمستقر دولت معطوف گردانید بتاریخ بیست و ششم شهر رجب المرجب پرتو وصول بدارالسلطنه اصفهان انداخته آن خطه فردوس مانند ازفر طلعت همایون آرایش جنان یافت و شهر و بازار و قیصریه را آذین بسته چند روز بمراسم عیش و خرمی پرداخته عشرت افزای خلایق گشتند امراء عظام و اركان دولت كه حسب الامر الاعلی در دار السلطنه تبریز بسان عساكر ظفر نشان مأمور گشته بودند بنوعی كه اشاره شده بود بدان امر قیام نموده طبقات لشكر- ظفر قرین را اسم باسم بقلم درآورده جمعی كه در این پنج سال اصلا از موكب همایون تخلف نجسته همیشه ملازم ركاب سعادت انتساب بودند و مردانگیها و حسن خدمات كه در این سفر از هزار كس بظهور آمده بود در تحت اسم آن كس نمودند كه فراخور آن بعطایاء ارجمند سرافراز گشته بحسن اخلاص و خدمتكاری از اماثل و اقران امتیاز داشته باشند و نسخهای عرض مرتب داشته بمستوفیان عظام سپردند و لشكریان اجازت یافته روی بمسكن و اوطان خود آوردند و امراء عظام هر یك بمحال تیول و اقطاع خود رفتند.
جناب آصف صفات اعتماد الدوله را حاتم بیك چون از خدمت اشرف رخصت رفتن اردوباد حاصل نموده بود كه چند روزی بیمن عواطف و الطاف خسروانه در وطن اصلی بعشرت و كامرانی گذرانیده بعضی عمارات كه مكنون خاطر شریفش بود در آن خطه دلگشا طرح فرمایند مسود اوراق چون اكثر اوقات بشرف مجالست و همصحبتی آنجناب مشرف بود و در مدت معاشرت پیوسته عطوفت و اشفاق بیش از پیش مشاهده میافتاد و الحق بصحبت فیض بخش آن ملك صفات انس و الفت تمام داشت با وجود سفر و یساق پنجسال و میلان خاطر بملاقات احبا و فرزندان مفارقت صحبت آنصاحبدولت بر طبیعت دشوار بود و معهذا تكلیف مرافقت برغبت تمام میفرمودند رضاجوی خاطر شریف گشته فیض صحبت كثیر البهجت را بر حصول مطالب عظمی راجح دانسته رفاقت و همراهی آن والا جناب اختیار نمود بدینجهت لازم دانست كه شرح خصوصیات آن سفر فیض اثر را هر چند مناسب سیاق تاریخ نیست در طی وقایع و تسوید حالات این سال در رشته تحریر كشد رجاء واثق است كه از طول كلام مورد اعتراض ازكیا برده باشد.

شرح رفتن جناب آصف مرتبت خجسته نهاد بجانب اردوباد و خصوصیات آن سفر و بازگشتن و در صفاهان شرف ملازمت دریافتن‌

اشاره

خامه مشكین طراز شرح خصوصیات سفر خجسته اثر اردوباد را بدین نهج آغاز مینماید كه
ص: 756
چون والا جناب دستور مكرم عالیشأن از دارالسلطنه تبریز عزیمت آنصوب فرموده روانه شدند مخادیم واعزه كه در آن سفر رفیق و همصحبت بودند اول خلف الولاة العظام سید ناصر الدوله سید مبارك خان والی عربستان حویزه كه از عهد صبی الی یومنا هذا حسب الامر الاعلی در سایه تربیت و اشفاق پدرانه آن عالیجاه نشو و نما یافته اكتساب فضایل نموده بود.
دیگر حضرت صاحب سعادت مصطفی پاشا كه از امراء معتبر رومیه و در سلك وزراء بوده در جنگ جغال اغلی دستگیر شده بود و بسیار مرد قابل خوش صحبت نیكو اخلاق منشی طبیعت بود و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی او را بعالیجناب اعتماد الدوله سپرده بودند و نواب میرزائی با او مصاحبانه اختلاط میفرمودند و همیشه همصحبت و جزو مجلس آنعالیجناب بود.
دیگر میر محمد حسین تفرشی كه از سادات عالیدرجات تفرش و بفضایل و كمالات علمی و عملی آراسته و در فن انشاء و تفنن عبارات و استعارات بامزه سلیقه درست و رتبه عالی دارد و چند سال بود كه بتعلیم و تعلم خلف صدق آنصاحب اقبال اعنی مخدوم و مخدومزاده جهانیان میرزا طالب خان اطال اللّه عمره قیام داشت و میر عبد الغنی تفرشی كه از اقربای مشار الیها و سید نیكو اخلاق و خوش صحبت بود و مدتها [533] با یكدیگر در مدرس علامة العلمائی میرزا ابراهیم همدانی تلمذ نموده بودند و در شعر پایه بلند داشت.
دیگر مولانا مطربی قزوینی كه خلاصه اهل ادوار و در حسن صوت و گویندگی سرآمد روزگار و تصانیف قول و عملش دستور العمل نقشبندان نادره كار است و بسیار صاحب طبیعت و بذله گوی و ندیم و خوش صحبت افتاده و استاد حیدر قلی عودی كه سازنده تیز مضراب خوشنواز و ملازم سركار عالی بود و خدام میرزائی پیوسته در مجالس خواص با اعزه مذكوره صحبت داشته بشعر سنجی و تاریخ و نقل حكایات و روایات سرور افزای خاطر همگنان بودند و نخست بدوزال و كور دشت كه دو موضع است از قری و مواضع الكاء دزمار در كنار رود ارس بر جانب جنوبی واقع شده وارد گشته سه روز در آنجا توقف نمودند و این هر دو موضع دو قلعه‌ایست از قطعات ریاض جنان كه باغات آن بهم پیوسته اقسام میوه‌ها بتخصیص انار شیرین كه ارباب ذایقه و تمیز بر انار یزد و ابرقوه و شاهوار ساوه و قم ترجیح میدهند و الحق جای آن دارد و اقسام انگورهای نازك لطیف الوان در آنجا خوب میباشد و در آن موسم میوه‌ها دربار و بسیار بود خصوصا انار كه آن مقدار بحاصل میآید كه بتمامی بلاد و قصبات آذربایجان و شیروان واران و گرجستان نقل مینمایند و كافی است اولاد عظام موسی بیك دزماری كه با سلسله علیه نصیریه طوسیه قرب قرابت دارند و الیاس خلیفه كه از زمره خلفاء قراچه داغ بقدم دودمان و افزونی منزلت و مكان امتیاز تمام دارد و در آن اوقات بیمن شفقت و الطاف شاهی و اشفاق و تربیت آن عالیجاهی بحكومت و دارائی آن مملكت سرافراز گشتند با اولاد موسی بیك یك سلسله‌اند در قریه جنت مثال دوزال منازل مرغوب و ایوانهای بلند اساس در غایت دلنشینی و دلگشائی ترتیب داده‌اند و در آن گوشه نزهت بخش خوان كرم گسترده حسب المقدور تفقد احوال آینده و رونده نموده شیوه مهمان نوازی مرعی میدارند.
خلیفه مذكور و اولاد موسی بیك سیما شاهرخ بیك كه جوان قابل خوش نویس پرهیزگار و از مستعدان روزگار است و الیوم در خدمت اشرف بمنصب وزارت قورچیان عظام رتبه سرافرازی دارد و حیدر- بیك برادر او كه در سلك یوزباشیان معتبر منسلك است با همگی اقوام بلوازم میزبانی كه در خور میهمانی چنان باشد كما ینبغی قیام نمودند و بهمگی اعزه كه بعز مرافقت و همصحبتی نواب میرزائی مشرف بودند و
ص: 757
ملازمان و منسوبان و اهل خدمت حسب المقدور خدمات نموده تواضعات و تكلفات آدمیانه بظهور آوردند همت عالی صاحبی بجناب خلافت پناهی و اولاد گرامی سوغات و ارمغانی لایق داده بهمگی اقوام و مردم آن سلسله خلعتهای فاخر عطا فرمودند از آنجا بنشاط و خرمی متوجه اردوباد شده در ساعت سعد داخل آن بلده طیبه گشته در منازل خلد آسای آبا و اجداد نزول فرمودند و صواب عظام آن بلده از بزرگ و كوچك و وضیع و شریف بلوازم استقبال استعجال نموده آثار بهجت و شادكامی بظهور آوردند و خدام صاحبی بمقتضاء عطوفت و اشقاق جبلی با كافه مردم آن بلده یارانه و برادرانه سلوك فرموده انواع مردمیها كه سزاوار بزرگی و بزرگ- منشی بود بظهور آورده منتسبان سلسله علیه نصیریه را بخلاع گرانمایه و ارمغانی نواخته جمیع صواحب و اعیان و ریش سفیدان هر طبقه راحتی اهل خرد و صناعت خلعتهای لایق داده باهل صلاح و فقیران و درویشان و عورات مستحقه عطایای ارجمند فرمودند تا بیست روز در آن خطه طیبه اقامت فرموده همه روزه جشنهای ملوكانه و صحبتهای بزرگانه طرح میفرمودند و لوازم آن بر وفق دلخواه مجلسیان بیش از حد و قیاس مرتب و مهیا می‌گشت و دو سه روز سیرونند واكلیس تشریف برده پیوسته اوقات گرامی در كمال مسرت و شكفتگی میگذشت.
در میان باغات آن بقعه شریفه كوه بلندی واقع شده كه آنرا نظاره مینامند و سیرگاه مردم آنجاست و باغات و بساتین فرح بخش كه در دامنه آن افتاده و آب ارس كه از جانب غربی آمده میگذرد بغایت مطبوع بنظر درمیآید و عالیجناب آصف صفاتی آب از كوههای بلند بآنجا آورده بفواره بالای نظاره برده و در سطح آن كوه عمارتی مشتمل بر یورت مثمن كه هر طرف ایوانی دارد طرح كرده در بالای آن طالاری ساخته‌اند كه آب بر دور آن عمارت گردد و در برابر هر ایوان حوضی قرار داده‌اند و در جانب جنوبی نظاره ده ذرع پائین‌تر زمینی واقع است كه تخمینا سه چهار جریب بوده باشد و مقرر فرمودند كه آنرا هموار كرده حوض بزرگی در میان آن ترتیب دهند كه چهار طرف آن باغچه باشد و از بالای نظاره آب بفواره بحوض مذكور برند كه بطریق تخت صفر هرات كه از امكنه مشهوره آفاق است [534] آب از فواره میان حوض ده گز بالا میجسته باشد اما هنوز آنچه مكنون خاطر شریفش بود بظهور نیامده بود كه از گردش چرخ دوار و عادت مألوفه روزگار آن رفیع جناب را واقعه ناگزیر پیش آمد امید كه خلف صدقش كه الیوم بیمن مرحمت شاهنشاه صافی طویت حق گزار مسند نشین اورنك وزارت است باتمام آن موفق گردد. الحاصل تماشای آنمكان نزهت بخش غم پرداز كاشانه دل و نظاره آن روشنی افزای دیده نظارگیان افلاك بود و این رباعی در آن هنگام از مطلع خاطر سر زده بود چون مناسب مقام بود در وقت تحریر ثبت افتاد:
رباعی
این بقعه كه آفتاب سیاره اوست‌اوصاف بهشت جمله درباره اوست
صد چشمه نهان بزیر هر خاره اوست‌روشن كن چشم حور نظاره اوست بالجمله در اول ماه رجب از آن مقام فرح انجام مراجعت واقع شده تا انتهاء الكاء دزمار جناب خلافت پناهی و اقوام مشایعت نموده بخدمات قیام داشتند و از آنجا ببلده اهر آمده بسعادت زیارت تربت شریف شیخ العارفین شیخ شهاب الدین اهری قدس سره فایز گردیدند و از آنجا بدار الارشاد اردبیل آمده منازل جناب وزارتمآب خواجه محمد رضا وزیر آنجا كه در كنار رودخانه و
ص: 758
مكان مرغوب واقع شده محل نزول عالی گردید در حال تحریر بخاطر رسید كه شمه از احوال آن عالیجناب در طی اینمقال نگاشته كلك بدایع نگار گرداند.
بالجمله خواجه مذكور مرد مستعد شاعر پیشه مطایبه دوست فكرت اندیشه است مولد آن جناب اباعن جد موضع جوین من اعمال قزوین است پدرش خواجه ملك از اهل سیاقت و ارباب قلم و در خراسان بامر نویسندگی امراء عظام قیام داشت از حوادث و روزگار و فتور خراسان غارت زده و پریشان بعراق آمده در موطن اصلی رخت بسرای آخرت كشید.
خواجه زاده از علو همت و بلند پردازی قرار ده نشینی با خود نتوانست داد بتك و دو ملازمت درآمد و همت بر علو مرتبه و كمال گماشته بعد از سعی و تكاپوی بسیار كه دولت طلبان روزگار را از آن چاره نیست ملازمت ذوالفقار خان قرامانلو اختیار كرده روز بروز بحسن سعی و خدمت نزد او اعتبار مییافت مرتبه مرتبه بدرجه وزارت ترقی كرده چند سال من حیث الانفراد و الاستقلال بدان مهم پرداخت چون آثار رشد و كاردانی از وجنات احوالش ظاهر و لایح بود بالاخره در سلك وزراء و ارباب قلم دیوان اعلی انتظام یافته بخدمات وزارت آذربایجان مأمور گردید در سفر خیر اثر گرجستان بحسن خدمات لایقه و فدویت و جان سپاریها كه در طی وقایع آن سال مرقوم كلك بیان میگردد لقب ارجمند فدوی یافته از زمره مقربان مجلس بهشت آئین گشت و در آن ایام در دار الارشاد اردبیل بخدمات مرجوعه دیوانی مشغولی داشت و بصحبت شعراء و ارباب نظم و اهل استعداد انس و الفت تمام گرفته بقدر مقدور همت بر تفقد احوال این طبقه میگماشت و الحق مرد آدمی بزرگ روش درویش منش بذله گوی خوش صحبت و از سعادتمندان روزگار است نكات شیرین و كلمات مطایبه آمیز رنگین و لطایف و ظرایف از طبع موزونش سر میزند و شعر را خوب میگوید در غزل ابیات عاشقانه و معانی دلپذیر رنگین بسیار دارد اما از منظومات او بدین رباعی اختصار رفت:
رباعی
آنم كه حزین و خسته تن میآیم‌جان بسته بتار پیرهن میآیم
مانند غباری كه به پیچد بر بادپیچیده بآه خویشتن میآیم القصه عالیجناب صاحبی سه روز در آنجا اقامت نموده بسعادت زیارت حظیره مقدسه سلطان- الاولیاء و مشایخ كرام صفویه كه فی الواقع انوار تجرد و خداجوئی از مراقد منوره آن محرمات خلوت- سرای وحدت خورشید آسا در لمعان است مستعد بودند و جناب فدوی القاب از فرط اخلاص و محبت در مقام خدمتكاری درآمده در تفقد احوال همگنان خود را معاف نداشت و از جانبین تواضعات بزرگانه بوقوع پیوست و از راه خلخال روانه عراق گشته جناب وزارت مآب چند مرحله مشایعت نموده لوازم خدمت بجای میآورد و از آنجا طی منازل نموده بدار السلطنه قزوین رسیده در منازل دلكش كه در خیابان باغ سعادت دارند نزول نمودند و بعد از سه روز عنان بصوب مقصد انعطاف داده یكروز در بلده ساوه میهمان خلف الولاتی سید ناصر ولد سید مبارك بودند چه حكومت آن بلده باو تعلق داشت و از آنجا بدار المؤمنین قم آمده در آستانه مطهره معصومه فرود آمده شرف زیارت آنحضرت دریافتند سادات و موالی و خدمه آن روضه مقدسه را بعطایاء ارجمند نوازش فرمودند در حضور اهالی قم كه
ص: 759
انارهای [535] لطیف آبدار آورده بودند انار دزمار حاضر ساخته ارباب ذایقه و هوش تمیز كردند انار دزمار شادابتر و نازكتر نمود اگر چه اهالی قم بهیچوجه قبول این معنی نمیكردند اما ناانصافی مینمودند و یكروز در كاشان اقامت فرموده بتاریخ هشتم شهر شعبان بدارالسلطنه اصفهان رسیدند و از اردوباد تا صفاهان در هر منزل بعد از استراحت و آسودگی از كوفت راه همگی رفقا بمجلس عالی حاضر و بصحبت مشغول شدند و اهل نغمه و ساز در محفل فیض بخش صاحبی عشرت پیرا بوده بنغمات دلاویز و ترنمات شكر ریز زنك زدای خواطر بودند و بمضمون این مقال كه:
بیت
هر وقت خوش كه دست دهد مغتنم شماركس را وقوف نیست كه انجام كار چیست تمامی آن سفر را از بدایت تا نهایت بمسرت و شادمانی و شكفتگی بسر آمده همگنان از سعادت همصحبتی و مجالست مجلس عالی صاحبی فیض‌یاب عشرت بوده آن چند روز را خلاصه عمر