گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
رفتن شاه عباس بمازندران بعزم شكار




شمردند و در حین وصول دار السلطنه مذكور همانروز بشرف خدمت همایون و ملازمت سده سنیه سعادت نمون مشرف و سرافراز گشته از جانب اشرف تلطفات شاهانه و نوازشات خسروانه ظهور یافت هر چند در صدر داستان عذر تحریر این احوال خواسته اما چون مسود اوراق رفیق آن سفر بود لازم نمود كه در ازاء انواع اشفاق و ملاطفات كه از ایشان مشاهده میشد حقایق حالات آن سفر را مفصلا در رشته تحریر كشد كه هم پاس حقوق نمكخوارگی داشته باشد و هم شیوه ستوده مردم نوازی دستور العمل بزرگان روزگار و كارآگاهان دقایق مردمی گردد اكنون از اینجمله معترضه باز آمده بر سر حرف نخستین كه مقصد و مطلب اصلی است میرود.
القصه حضرت اعلی شاهی ظل اللهی چند گاه در دولتخانه مباركه نقش جهان اصفهان بمسرت و شادمانی گذرانیده بعد از فراغ از سیر و صحبت و شكار و دادخواهی خلایق و انتظام مهمات عراق اراده سیر و شكار مازندران بهشت نشان از خاطر خطیر همایون سرزده عالیجناب اعتماد الدوله و صدور عظام و امراء و اركان دولت را جهة فیصل مهام دیوانی در صفاهان گذاشته با معدودی از مقربان و خاصان درگاه بجانب مازندران تشریف بردند و زمستان و بهار را در متنزهات آن دیار كه از قطعات ریاض جنان نشان میدهد و در فصل پائیز و بهار از كثرت ریاحین و ازهار و لاله و نرگس‌زار بهترین بلاد عالم و مردم آن ولایت را همیشه از گلهای تازه و تر دماغ جان معطر است
شعر
هو مشكبو چون شمیم نگارنه گرم و نه سرد و همیشه بهار
بنفشه گرفته سراسر زمین‌چو خط بر رخ خوبرویان چین بخرمی و اقبال گذرانیده داد خوشدلی دادند.
ص: 760

وقایع متنوعه‌

از سوانح اینسال آنكه در مشهد مقدس معلی میانه میرزای عالمیان و محراب خان قاجار حاكم مشهد مقدس با فساد جمعی مفسدان و بیحوصلگی آصف سلطان نشان كه ظرف طبیعتش لبریز باده نخوت و غرور شده بود اسباب وحشت آماده گشته منجر بآن شد كه از لجاجت و عناد میرزای عالمیان محراب خان از طریق ادب و خدمتكاری كه تا غایت مسلوك میداشت عدول نموده باو چیره شد و چون صاحب جیش و لشكر بود میرزای عالمیان بیجهتی ظاهر از او متوهم شده بآستانه مباركه مقدسه تحصن جست و كسان باطراف فرستاده تفنگچی بسیار جمع كرد و از جانبین حقیقت حال معروض مایه جاه و جلال گردید حضرت اعلی از افعال و اعمال حضرت میرزا خبط دماغ و نشاء جنونی فهمیده او را طلب فرمودند و در مازندران بملازمت اشرف مشرف گشته بمقتضاء حكمت عملی زیاده التفاتی نیافت چه تخفیفی در نخوت و غرور او كه ماده جنون و خبط دماغ جز آن نبود بمطلوب بود دیگر آنكه جناب خواجه محمد رضا كه شمه ازحال او در فوق بتحریر پیوست و در آنوقت هنوز رتبه وزارت آذربایجان نیافته بود در مازندران شرف بساط بوسی دریافته بوفور اخلاص و حسن خدمات لایقه و كفایت مال دیوان منظر انظار شفقت و تربیت گشته پرتو انوار عاطفت شاهی بر وجنات احوالش تافت و برتبه منصب جلیل المراتب وزارت و ممیزی كل آذربایجان ترقی كرده بین الاقران بدین پایه والا سربلندی یافت و هم در این سال منصب رفیع القدر صدارت معظم محال عراق و مازندران كه بمیر جلال الدین حسن صلائی تعلق داشت و او فوت شده بود بمیرزا رضی برادر زاده او كه بزیور فضل و كمال آراسته شایستگی آن منصب عالی داشت تفویض یافت.

ذكر وقف نمودن حضرت اعلی شاهی املاك و متملكات سركار اشرف را بر حضرات چارده معصوم علیهم السلام‌

در این سال رأی صوابنمای اشرف اعلی كه شعله افروز خطایر غیبی و روشنی بخش دیده باریك بنیان دقایق لاریبی است برهنمونی توقیعات یزدانی و تأییدات آسمانی كه همیشه قرین حال خیر مآل آن حضرت است جمیع املاك و رقبات مكتسب خاصه خود را كه در زمان دولت روز افزون در حیطه تملك و تصرف شرعی آن حضرت قرار گرفته بود و قیمت عادله آنها زیاده از یكصد هزار تومان شاهی عراقی و حاصل آنها بعد از وضع مؤونات زراعت بتسعیر وسط قریب بهفت هزار تومان میشد مع خانات عالیه و قیصریه و چهار بازار دور میدان نقش جهان اصفهان و حمامات كه در آن بلده جنت نشان ترتیب یافته وقف حضرات عالیات مقدسات چهارده معصوم علیهم السلام فرمودند و اقل حاصل را منظور داشته چهارده حصه كردند بدین طریق كه اول از ثانی و ثانی از ثالث و ثالث از رابع زیاده بوده باشد و همچنین تا چهاردهم این تفضیل و ترجیح منظور داشتند كه حصه اول مخصوص حضرت رسالت پناه محمدی صلی اللّه علیه و آله و حصه چهاردهم بترتیب مخصوص حضرت صاحب الامر صلوات- اللّه علیه باشد و آنچه بهر یك از حضرات اختصاص یافت چند محل را كه حاصل آن بعد از وضع مؤونات
ص: 761
زراعت موازی آن مبلغ تواند بود مخصوص آن حضرت ساختند و تولیت وقف مذكور مادام الحیوة كه بزمان ظهور حضرت صاحب الامر متصل باد بذات اشرف خود و بعد از آن بپادشاهان گرامی نژاد كه در ممالك ایران مسند نشین تخت شاهی و جالس سریر پادشاهی بوده باشند تفویض فرمودند كه بشروطی كه در وقفیه معتبره مرقومه بقلم افادت رقم علامة العلمائی مجتهد الشأنی شیخ بهاء الدین محمد مبین و مسطور است عمل نمایند و صارف مصروفی اوقات مذكور را برای متولی منوط گردانیدند كه بعد از وضع حق التولیه بمصلحت وقت و اقتضاء روزگار در مصارف هر سه كار و وجه معاش خدمه و مجاورین و زوار و ارباب فضل و كمال و صلحاء و نقباء و طلبه علوم هر محل و آنچه رأی متولی اقتضا نماید صرف كند و ثواب آنرا با روح مقدسه حضرات چهارده معصوم هدیه فرمودند.
و چهارده مهر باسم حضرات عالیات در دارالسلطنه اصفهان بسركاری اعتماد الدوله حاتم بیك و میرزا رضی صدر ترتیب یافته آنچه در زمان هر یك از حضرات مقدسات نقش خاتم مبارك بوده و علماء اسلام در كتب مناقب و مفاخر اهل بیت ضبط نموده‌اند همان را در ساعت مسعود نقش نموده آن توقیعات مباركه را با بندهای مرصع بیواقیت و لالی ثمین بجناب صدارت پناهی میرزا رضی سپردند كه داد و ستد هر سركار بآن مهر مبارك میشده باشند و نیابت نفس نفیس اشرف در رتق و فتق اوقات مذكوره باو رجوع كردند و تفویض این رتبه عالی علاوه منصب صدارت او گشته باعث زیادتی عزت و اعتبار و افزونی افتخار آن دودمان گردید و همچنین بر جمیع متملكات سركار خاصه شریفه رقم وقفیت كشیده بنوعی در این باب مبالغه فرمودند كه مكررا از زبان الهام بیان آن حضرت شنوده شده كه میفرمودند جمیع اشیاء سركار من و آنچه اطلاق مالیت بر آن توان كرد حتی این دو انگشتری كه در دست دارم وقف است لیكن مشروط بر آنست كه بهر مصرفی كه رأی صوابنمای اشرف كه متولی آنها است اقتضا نماید در راه دین و دولت صرف نمایند.
در كتابخانه شریفه آنچه مصاحف و كتب عربی و علمی بود از فقه و تفسیر و حدیث و امثال ذلك وقف سركار حضرت امام ثامن ضامن ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه الصلوات و السلام فرموده بآستانه مقدسه فرستادند و آنچه كتب فارسی بود از تواریخ و دوانین و مصنفات اهل عجم با تمامی چینی- آلات از لنگریهای بزرگ فغفوری و مرتبانها و بادیه‌ها و دیگر ظروف نفیسه غوری و فغفوری كه در چینی خانه موجود بود وقف آستانه متبركه صفیه صفویه حفت بالانوار القدسیه فرموده نقل آن آستان سدره نشان نمودند و همچنین جواهر نفیسه و مرصع آلات و ظروف طلا و نقره و ایلخیهای اسبان تازی اشقر نژاد و پاك نژادان رومی و بیاتی و گرجی و الشه‌های بادپای حصاری و بدخشی و ماوراء النهری كه در سركار هیچ پادشاه ذیجاهی چنین فراهم نیامده و گله‌های شتر و مواشی و اغنام كه از احصاء و شماره افزون و از دایره تفكر و اوهام بیرونست [537] وقف فرموده جهت هر یك مصرفی معین فرموده‌اند و چون قیمت كل اشیاء متملكات همایون اعلی كه رقم وقفیت بر آن كشیده‌اند زیاده از آن بود كه مقومان صاحب بصارت مدقق تشخیص توانند داد یا اندیشه فكرت پیشه بتخمین و قیاس آن جرأت تواند نمود بنابر آن زبان قلم از اظهار آن خاموشی گزید.
چون عقلای دانشور و دانشوران خرد پرور كه دقیقه شناسان مدارج افلاك و بینندگان خفیات نتایج عناصر و افلاك‌اند بدیده تأمل و انصاف نظر بدین امور خجسته اندازند در خاطرشان بیقین پیوندد كه در عالم اسباب و مقتضای طبع بشریت و هوا پرستی كه جزو اعظم سلطنت و فرمانروائی است وقوع این حال از حوصله خیال اربات تعلق بیرونست اگر چه در ازمنه ماضیه بعضی از سلاطین بانی
ص: 762
مبانی انواع خیرات و ابواب البر بوده‌اند اما معلوم نیست كه تا حال هیچیك از پادشاهان عالی همم و شهریاران ما تقدم و طبقات سلاطین صاحبان تخت و نگین توفیق این سعادت عظمی یافته باشند و بی‌نشاء تجرد كه شیوه خلوت گزینان عالم معنی است صورت وقوع نمیپذیرد هر چند بعضی از ظاهر- بینان عالم اسباب كه تهی دستان خرد و تنگدستان راست بازار معانیند نظر بر امور متعارفه زمان و اطوار زمانیان انداخته این معنی را مستبعد میشمارند اما خرد پیشگان فكرت اندیش دانند كه ذات اقدس همایون كه طوبی مثال اقبالش از جویبار كشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء نشو و نما یافته از آن نور عالم افروزی كه از انوار هدایت ازلی و نتق عنایت لم یزلی بر باطن فیض مواطن سریر آرای بارگاه ترك تجرید قایل كلام صدق انجام یا حمراء یا بیضأ غری غیری.
بیت
اعنی شیر خدا شاه ولایت علی‌صیقلی شرك خفی و جلی تافته و لمعه از آن بر ضمیر ضیاء تأثیر حضرت سلطان الاولیاء و المحققین شیخ صفی الحق و الحقیقة والدین طاب ثراه كه جد نهم آن حضرت است و اولاد كرام عالیمقام او كه منتظمان سلسله ارشاد و بار یافتگان وحدت سرای قدس و مرحله پیمایان بادیه تفرید و تجریدند پرتو انداخته بهره‌ور است امثال این امور دور نیست للّه الحمد و المنه كه ذات اقدس عالی فطرت همایون كه گوهریست شاهوار و دری صدف پرورد بحر عمیق روزگار كه بغواصی دانش و بینش بساحل ظهور آمده ظاهرش فرو- غبخش عالم صورت و ضمیر انورش جمعیت آباد جهان معنی است بدیده بصیرت نظر بر شاهراه قویم تجرد و مسالك اسرار غیبی انداخته بطریق آباء و اجداد سلوك مینماید و در عالم تعلق انتظام بخش كارخانه بی‌تعلقی گشته از جرعهای لبریز بیهوشی كه درد آشامان خمخانه سلطنت را از آن چاره نیست و هوا پرستان اقلیم فرمان روائی را از آن گزیر نه باده خوشگوار هشیاری مینوشند و در خراب آباد صورت بمعموری عالم معنی میكوشند رجاء واثق است كه از میمنت این نیت خیر امنیت در دنیا بمنتهی مقاصد عالیه فایز گشته زمان دولت سعادت قرینش بظهور حضرت صاحب العصر و الزمان علیه صلوات الله الملك المنان اتصال یابد و عالمیان از سطوت جاه و جلالش در بستر آسودگی غنوده گلزار همیشه- بهار آسودگی از رشحات ابر درر نثار معدلتش تازه وتر و در عقبی از شفاعت شفیع روز محشر و دستگیری ساقی كوثر بهره‌ور باشند.
نظم
الهی تو این شاه والا تباركه هست از كهان و مهان یادگار
بر اورنگ شاهیش پاینده داردلش را بنور یقین زنده‌دار
یدارش بر اورنگ فرماندهی‌كه میزیبدش تخت شاهنشهی
خدایا بحق زمین و زمان‌كه از بهر آسایش انس و جان
بعمر طبیعی رسان سال اوجهان را جوان دار ز اقبال او
ص: 763

وقایع سنه پیچی ئیل كه بعضی موافق ست عشر و الف و بعضی مطابق سبع عشر و الف كه سال بیست و دویم جلوس اقدس شاهنشاهی است‌

اشاره

نوروز فیروز این سال خجسته آغاز سعادت انجام در پنجشنبه سیم شهر ذی الحجة الحرام بفرخی و فرخندگی اتفاق افتاد طراوت ایام بهار نزهت بخش گلشن روزگار گردید و عالم پیر كه از دمسردی دی فسردگی یافته بود نشاط جوانی از سر گرفت حضرت اعلی شاهی ظل اللهی در ولایت مازندران عشرت نشان مسرت پیرا بوده بسیر و شكار مشغولی داشتند و بعد از آنكه هوای مازندران از درجه اعتدال تجاوز نموده [538] روی بگرمی آورد نشاط سیر و شكار حدود صفاهان در خاطر اقدس پدید آمده سایه عاطفت بر مفارق متوطنان آن دیار گستردند و از آنجا با تمامیت امراء و اعیان بییلاقات كهیز النك و فریدون تشریف برده چند روز در آنحدود عشرت پیرا بودند و در آن ایام اخبار مسرت آثار از جانب دار السلم بغداد رسید كه موجب بهجت و شادمانی گشته همگنان بفتح بغداد و بدست درآمدن آن خطه ارم بنیاد امیدوار شدند اما بر حسب كلام «الامور مرهونة باوقاتها» هر امریرا زمانی مقدر است و هنوز زمانه ادراك آن زمان نكرده بود قضیه فتح بغداد در عقده تعویق افتاد بمنصه ظهور نرسید.
شرح این سرگذشت قبل از این بسمت گزارش یافت كه بعد از فوت ازون احمد محمد پاشا پسرش شعار دولتخواهی دودمان عثمانی ظاهر ساخته اركان دولت آنخانواده پسران او را در ازاء دولت خواهی و گرفتاری پدر تربیت فرموده خاطر ایشان را از اعمال سابق پدر اطمینان بخشیدند و منشور حكومت بغداد باسم محمد پاشا و سنجقی حله باسم برادرش مصطفی پاشا فرستاده ایشان را به اطاعت و انقیاد دودمان آل عثمان راغب ساختند و محمد پاشا طریق اطاعت و انقیاد مسلوك داشته تمامت عراق عرب را ضبط نموده كمال استقلال یافت اما بجهت آنكه بر لشكر بغداد مسلط باشد ملازم خاصه بسیار كه در میان رومیه سگبان مشهور است بهمرسانیده اكثر منافع و مداخل هوائی بغداد بعلوفه و مرسومات سگبانان مصروف میگشت بدینجهت علوفه و تیمار زعما و لشكریان بغداد نقصان پذیرفت و عظمای لشكر با او دل دگرگون كرده در مقام غدر درآمدند و از كثرت سگبانان او اقتداری كه یافته بود صریحا قدرت بر دفع و رفع او نیافته با یكدو نفر از چهرگان مواضعه نموده بقتل او اغوا نمودند و چهرگان در هنگام فرصت او را در كوشك نارین قلعه كه خلوت خاص او بود مقتول گردانیدند و سگبانان بر سر مصطفی پاشا برادرش جمعیت نموده بحكومت بغداد رقم اختصاص كشیدند و او دست به خونریزی برآورده جمعی را كه مظنه خلاف و فساد به ایشان داشت از میان برداشت و اموال و اسباب ایشان را بسگبانان قسمت نموده قوت قدرت زیاده از برادر یافت و لشكریان بغداد از او خایف و
ص: 764
و هراسان میبودند چند روزی میانه ایشان بوساطت مصلحان گرگ آشتی روی نموده لشكریان طوعا او كرها قدم در دائره متابعت نهادند.
در خلال این احوال سلطان احمد خان پادشاه روم مراد پاشا را كه در زمان فرمانروائی جدش سلطانمراد امیر الامراء قرامان بود و همراه عثمان پاشاء سردار بدار السلطنه تبریز آمده در معارك‌

آمدن جغال اغلی ببغداد

كارزار كه شاهزاده سعید شهید سلطان حمزه میرزا با آن گروه مینمود گرفتار لشكر قزلباش گشته شش سال در قلعه قهقهه محبوس بود و در اوان جلوس همایون شاهی كه میانه آن حضرت و سلطانمراد صورت صلحی روی نمود و از جانبین اطلاق اسیران كردند او را بروم باز فرستادند و هر چند- گاه بیگلربیگی ولایتی بود بنا بر وفور عقل و كاردانی و تجربه روزگار او را وزیر اعظم و سردار گردانیده انتظام ممالك عثمانی را كه از استیلای فرنگیه و طغیان طبقه جلالی و برهمزدگی سرحد قزلباش اختلال یافته بود برأی و رؤیت او منوط گردانیده فرستاده بود و او در این هنگام بنوعی كه در طی احوال جلالیان رقم زده كلك بیان میگردد در حدود حلب خیمه اقامت نصب نمود بتدارك امور ملك داری مشغول بود و چون اخبار بغداد و استیلا مصطفی پاشاء مذكور استماع نمود حكومت آن ولایت را بمحمود پاشاء جغال اغلی تفویض نموده استمالت نامها بسپاه بغداد و سرداران قبائل عرب كه در سواد عراق و جزیره میباشند نوشته بمعاونت و همراهی او ترغیب نموده بود و محمود پاشا بسواد عراق عرب در آمده در بغداد كهنه نزول نمود.
آقایان و لشكریان بغداد چون از آمدن او خبر یافتند سر از اطاعت و انقیاد مصطفی پاشا پیچیده چیرگی آغاز نهادند و ابواب موافقت بالكلیه مسدود ساخته در مخالفت گشودند و او چون حال بدینمنوال مشاهده نمود به اتفاق سگبانان نارین قلعه را مضبوط ساخته توسل بدرگاه جهان پناه شاهی جسته عرایض و كتابات بخدمت اشرف و امراء عظام سرحد نوشته بیرام خان ولد سولاغ حسین تكلو را كه در ایام فترت ببغداد رفته در آنجا میبود بپایه سریر اعلی فرستاده و عرضه داشت نمود كه هر- گاه رایات جلال بدین صوب در حركت آید یكی از امراء عظام را با فوجی از جنود ظفر شعار بدین صوب فرستند شهر و قلعه بغداد را بمنسوبان آن درگاه سپرده خود ببندگی آن حضرت میآیم.
حسنخان بیگلربیگی قراء علیشكر [539] و قاسم سلطان ایمانلوی افشار با فوجی از جنود نصرت شعار تا كنار آب ماهیدشت رفته منتظر امر و اشاره همایون بودند كه بدانچه حكم جهان مطاع عز صدور یابد بعمل آورند بیرام خان و فرستادگان مصطفی پاشا در ییلاقات فریدن بپایه سریر اعلی شاهی رسیده سعادت بساط بوسی دریافته بنوازشات شاهانه سرافراز شدند و جهة مصطفی پاشا خلعتهای فاخره ارسال داشته احكام عنایت آمیز عز اصدار یافت كه در مهم خود مردانه بوده بحراست قلعه مشغول باشد كه اینك موكب همایون فال بفیروزی و اقبال میرسد و بامراء عظام آن سرحد حكم شد كه مستعد یورش بغداد بوده آماده باشند كه چون رایات جلال آن حدود رسد ایشان پیشتر روانه شوند و میانه جنود بغداد و سگبانان نایره حرب و قتال اشتعال یافته همه روزه بین الجانبین كشش و كوشش بظهور میآمد و محمود پاشا عصیان و طغیان ولد ازون احمد و بی‌اعتدالی سگبانان و التجاء ایشان بدرگاه سعادت آشیان و آوازه حركت لشكر قزلباش شنیده با وجود مبالغه و تحریك لشكر بغداد جرأت آمدن نمیكرد.
در این اثنا روزی سگبانان هجوم نموده از قلعه بشهر و محلات برآمده شروع در قتل و غارت
ص: 765
نمودند و جنود بغداد كه در شهر بودند آوازه آمدن محمود پاشا و سپاه عرب شایع ساخته سر راه بر سگبانان گرفته فیمابین حربی در غایت صعوبت اتفاق افتاد و جنود بغداد غالب آمده جمعی كثیر در كوچه‌ها و محلات عرضه تیغ فنا گشته بقیة السیف روی بقلعه آوردند و محمود پاشا از اینخبر بفتح و ظفر امیدوار گشته بمعاونت و استظهار میر ناصر ولد مهناء عرب كه با فوجی كثیر بمعاونت او آمده بود از دجله گذشته ببغداد آمد و لشكریان بغداد قوت گرفته در محاصره نارین قلعه و تضییق محصوران ساعی گشتند مصطفی پاشا از آمدن محمود پاشا بشهر و استیلاء جنود بغداد هراسان گشته چون بسیاری از مردم او كشته شده بودند از قضیه برادرش یاد آورده بر سایر مردم خود بی‌اعتماد گشت و از غایت خوف و بیم چند روزی صبر نكرد كه فرستادگان او از درگاه معلی عود نموده مدد لشكر قزلباش باو رسد كس نزد محمود پاشا فرستاده بتمهید معذرت پرداخت و سخن صلح بمیان آورده قرارداد كه چون حله حسب الامر پادشاهی سنجق اوست از جانبین لشكریان متعرض یكدیگر نشوند كه او بغداد را بپاشا گذاشته باموال و اسباب و ملازمان خاصه خود بحله رود.
محمود پاشا این مقدمه را غنیمت شمرده رضا بمصالحه داد و از جانبین عهد و پیمان بمیان آمده مصطفی پاشا با مردم خود از نارین قلعه بیرون رفته روی بحله آورد و عاقبت روی امید بدرگاه عالمپناه آورده شرح آن در وقایع سال آینده مرقوم كلك بیان میگردد بالجمله محمود پاشا در همانروز داخل قلعه شده بحكومت مشغول گردید مقارن وصول بیرام خان و رفقا باردوی حسنخان و امراء این خبر بدیشان رسید و رایات ظفر آیات در آق النك همدان بود كه عرایض امراء رسیده حقایق حالات بغداد معلوم گشت چون شدت گرمای بغداد و سورت حرارت روی در افزایش داشت در آنوقت آن عزیمت صورت وقوع نیافت و چند روزی در حدود همدان و در جزین بانتظام مهام مملكت و داددهی خلایق و سیاست دزد و قطاع الطریق الوار و اكراد پرداخته در باب یورش بغداد كه سالها در ضمیر انور رسوخ داشت تدبیرات می‌اندیشیدند كه اخبار آمدن جلالیان شایع گردیده بالكلیه آن عزم لایق را عایق گشت.

ذكر احوال جلالیان و بیان محاربات ایشان با رومیان و آمدن فوجی از آنطبقه بدرگاه سعادت نشان شهریار ایشان‌

اشاره

بر خردمندان تیز هوش و تیزهوشان سخن نیوش پوشیده نمانده كه مكررا در این نسخه عالم آرا بتخصیص در دیباچه كتاب اشعاری شده كه هر چند مراد از تسوید این اوراق شرح احوال ایران و ایرانیان اما بنابر ارتباط سخن و اطلاع بر احوال نو و كهن ناگزیر است كه اندكی از احوال هر طایفه كه موقوف علیه مقصد اصلی است بر سبیل اجمال در طی تحریر وقایع ایران نگاشته كلك بیان گردد كه پرتو شعور مطالعه كنندگان بر پیشگاه ایوان بلند اركان سخن تافته اموری كه ضروری دریافت مطلب است مبهم نماند لهذا مجملی از احوال جلالیان بدستیاری كلك نكته [345] پرداز مرقوم صحیفه راز میگرداند.
مجملا رومیان رومیه جماعتی را كه بپادشاه زمان عاصی گشته بنهب و غارت و تخریب ولایت مشغول میگردند جلالی مینامند وجه تسمیه جلالی آنچه بخاطر ناقص میرسد آنست كه همانا این طایفه مظاهر
ص: 766
جلالند كه رحم و عفو و صفح در نهاد ایشان نیست بالجمله اول كسی كه در این عهد در ولایت روم شور انگیزی كرده جلالی گشت شخصی بود از نویسندگان فرومایه روم مشهور بقرایازیچی كه در اوان سلطنت و پادشاهی سلطانمحمد خان بن سلطان مراد در حدود آماسیه و توقات آغاز شورش و فساد كرده گروهی از اجامره و اوباش را ببذل اموال و ایثار درم و دینار كه از قطع طرق و غارت مترددین و تجار بدست میآورد فریب داده آوازه شجاعت و سخاوت در اطراف و جوانب آن ولایت انداخت جمعی سست- رایان هرزه‌كار و لوندات آشفته روزگار بطمع درم و دینار فراهم آمده هر چند روز ولایتی را میتاخت و هر چند گاه در مقامی رحل اقامت می‌انداخت عدد لشكریانش بچهار پنجهزار رسید.
در این اثناء یازیچی مذكور باجل طبیعی فوت شد حسن بیك نام برادرش قایم مقام گردید چون نام یازیچی در ولایت روم مشهور گشته بلند آوازگی یافته بود او نیز بدستور برادر بیازیجی ملقب گردید و زیاده از برادر ولوله و آشوب در آن ولایت انداخته كارنامه‌ها بظهور آورد اركان دولت پادشاه و بیگلربیگیان ممالك روم در اول حال زیاده حسابی از یازیجی نگرفته در دفع فساد او مساهله و اهمال نمودند و چون ریاست طبقه جلالی بر برادر او قرار گرفت و آوازه صلابت و مهابت وصیت سخاوت و شجاعت او زیاده از برادرش شیوع یافت آشفته رایان هر طبقه و تبه روزگاران هر طایفه كه علاقه تأهلی نداشتند بر سر او جمع شده بقتل سپاهیان روم یعنی جماعتی كه سمت ملازمان پادشاه دارند و اخذ اموال ایشان دندان طمع تیز كردند و او بر خلاف برادر متعرض تجار و رعایا كمتر میشد اما در قتل و غارت رومیه چنان مبالغه میكرد كه هر كس بچنك او و مردم او می‌افتاد امكان خلاصی نداشت و از قوافل و تجار و مترددین هر كس باو بازگشت و آشنائی میكرد ازو قول گرفته متوجه مقصد

طرح یازیچی اساس سلطنت از برای خود

میشد باندك پیشكشی از ایشان قناعت نموده متعرض مال ایشان نمیگشت و همچنین اهالی هر ولایت كه باو تحفه و پیشكش میفرستادند از آسیب لشكر او در امان بودند و مردم هر جا كه در مقام تمرد و سركشی در میآمدند آن عرصه را بجاروب و تاراج میرفتند حكام و پاشایان اطراف راه تردد مسدود یافته در قلعها خزیده قوت مدافعه او نداشتند و مردمان شهر و ولایت جز اطاعت فرمانش چاره نمییافتند عدد لشكریان او بده هزار و پانزده هزار رسید.
مجملا حكمش در اكثر ولایات اناطولی روم جاری گشت و هر براتی كه بعمال و دفتر- داران و اهالی هر دیار نوشت بحصول موصول گردید و بهر جا رفت مال امانی گرفت یكمرتبه امراء و پاشایان در مقام دفع و فساد او درآمده بقدر جمعیتی كردند و یازیجی خبر یافته بیك نهضت سلك جمعیت ایشانرا متفرق و پراكنده ساخته غنیمت فراوان بدست آورد اركان دولت پادشاهی متوجه دفع این حادثه گشته یك نوبت سرداری از پاشایان معتبر موسوم بخسرو پاشا تعیین نموده با گروهی از ینكچریان و قاپوقولی كه عبارت از ملازمان پای تخت است بر سر او فرستادند و از او شكست یافته كاری نساخت و بملاطیه گریخت و یازیجی بعد از انهزام خسرو پاشا اساس سلطنت طرح انداخته در میان مردم خود امراء و بلوك باشیان تعیین كرد مرتبه دیگر حسن پاشای ولد محمد پاشا را كه در زمان سلطان سلیمان پدرش وزیر اعظم بوده و خود از امراء روم بكثرت مال و منال و افزونی تجملات و احمال و اثقال امتیاز تمام و بمصاهرت دودمان آل عثمان اختصاص داشت و در آن حین در كمال حشمت و علو شأن بیگلربیگی دارالسلام بغداد بود و باصابت رأی و حسن تدبیر و شجاعت و مردانگی
ص: 767
بین الجمهور مشهور سردار كرده حكام و پاشایان ارز روم و ارزنجان و آن حدود را با شریف پاشاء بیگلربیگی ایروان كه از عقلاء و مدبران كار دیده بود برفاقت و همراهی او بدفع یازیجی مأمور گردانیدند.
حسن پاشا در كمال شوكت و اقتدار از دار السلام بغداد بیرون آمده بجانب توقات رفت و لشكریان اطراف باو پیوستند و اردوی آغرق و خزاین احمال و اثقال را گذاشت كه بآهستگی آورند و با لشكر سبای روانه شد و یازیچی در كمال نخوت و غرور زیاده حسابی از حسن پاشا و جنود روم كه مكررا آزموده بود نگرفته خود متوجه محاربه او نشد امراء و بلوك باشیان خود را با سپاه جرار بمقابله [541] او فرستاد و در حوالی توقات تلاقی فریقین روی داده محاربه عظیم بوقوع پیوست و حسن پاشا ظفر یافته شكست بجانب جلالی افتاد و در آن معركه بسیاری از اوباش جلالی راه عدم پیمودند و بقیة السیف پراكنده شدند و یازیجی خبر انهزام مردم خود را شنید با بقیه جنود جلالی از توقات بیرون آمده متوجه جانب رومیان گشت چون بمقابله دشمن رسید مقاومت با آن سپاه در حیز قدرت خود ندید بعد از اندك زد و خوردی سالك طریق فرار شد و با سه چهار هزار كس كه با او بودند خود را بكوهستانهای دور دست كشید و حسن پاشا

انهزام یازیجی با بقیه لشكر خود

مظفر و منصور در توقات نزول نموده دست از تعاقب جلالیان بازداشت و وجود و عدم آن قوم را علی السویه پنداشته دیگر باره حركتشان را محال انگاشت.
اما یازیجی مذكور چند روز در كوههای صعب المسالك بسر برده جمعی از پراكندگان جلالی باو پیوستند و چنان بی‌نام و نشان گردانید كه اصلا از او و مردم او در آن حدود اثری ظاهر نشد اما در خفیه كسان بتوقات فرستاده متفحص احوال بود حسن پاشا با معدودی از خواص ملازمان در قلعه اقامت داشت و سایر لشكر در شهر بخانه‌ها درآمده اصحاب ثروت و مكنت بعیش و عشرت مشغول بودند و اكثر مردم بی‌بضاعت جهة ما یحتاج خود و علیق اسبان باطراف و جوانب متفرق شده بودند و یازیجی از احوال حسن پاشا و غفلت او كما ینبغی‌

ایلغار یازیچی بر توقات و حسن پاشا

خبر یافت عزیمت آن نمود كه ایلغار نموده علی الغفله بشهر توقات درآید و جمعی را بمحافظت دروب قلعه گماشته لشكریان را كه در شهر باشند بتیغ انتقام بگذراند و دستبردی نماید با موازی هفتهزار كس كه نزد او فراهم آمده بودند بدین خیال در حركت آمد.
نخست اقبالی كه او را استقبال كرد آن بود كه كوچ حسن پاشا و مردم او با تمامی آغرق و خزاین و اسباب وجهات كه از عقب او میآمدند و قریب یكهزار شتر بار و تا یكهزار نفر از سپاهی و خدمتكار همراه بود دچار او شد یازیجی دایره كردار بر ایشان محیط گشته سپاهیان را بتیغ انتقام گذرانیده تمامی نساء و صبیان و پسران صاحبجمال و خزاین و اموال و مرصع آلات كه سالها اندوخته بحروكان بود بدست یازیجی درآمد و خاطر از ضبط آنها فارغ ساخته از برق و باد سرعت سیر استعاره كرده بر سر توقات رفت خبر آمدن یازیجی و واقعه مذكور بحسن پاشا رسیده از غایت حیرت كه از این بینا موسی برو غلبه كرده بود با همه دانش و بینش كه داشت راه صواب گم كرده دیده بصیرتش از تدابیر اینحادثه پوشیده گشت و سراسیمگی تمام بحال او و مردم او راه یافته فرصت جمعیت و قوت مقابله نیافتند و هر گروهی حیات را غنیمت شمرده بطرفی بدر رفتند و حسن پاشا جز تحصن و قلعه‌داری
ص: 768
چاره نیافته در كمال بیسامانی در نارین قلعه توقات متحصن گردید و یازیجی بشهر درآمده از روی قدرت و اقتدار قلعه را احاطه نمودند.

كشته شدن حسین پاشا و فتح یازیجی نارین قلعه را

چون پیمانه حیات حسن پاشا از باده عجب و غرور لبریز شده بود از قضای الهی مهره تفنگی كه از جانبین گشاد مییافت در برجی از بروج قلعه برو خورده قالب تهی كرد و سایر مردم از او امان طلبیده قلعه سپردند و گروه جلالی از اموال و اسباب حسن پاشا و جماعت رومیه صاحب ثروت و مكنت گشته از تنگدستی رهائی یافتند و یازیجی حسن پاشا را كه مرغ روحش از قفس بدن پرواز نموده بود از دروازه قلعه از حلق آویخت بنا بر آنكه صیت قدرت و آوازه جلادت او در ممالك روم انتشار یابد جسد او چند روز عبرة للناظرین مصلوب بود و قلعه توقات مجددا بدست یازیجی درآمده آنرا مأمن خود ساخت.
جماعتی تقریر كردند كه حسن پاشا مرد بزرگ منش غیوری بود از واقعه مذكور بی‌آرام گشته از كمال غیرت و غلوی غصه و الم قطع تعلق از حیات مستعار كرده خود را مسموم ساخت و بعد از آن یازیجی بصلب كالبد او حكم كرد و راقم حروف این قول را ضعیف میشمارد و علی التقدیرین یازیجی را فتح چنین روی نموده دیگر باره رونقی در كار او پدید آمد و مدتی كامروای دولت بود اما بعد از وقوع مدتی این حال تغییر باحوال او راه یافته احوال ذمیمه خود را باحوال حسنه مبدل ساخت و نظر بر خاتمت آن كار و شآمت آن افعال انداخته و او را از سفك دماء و نهب اموال خلایق ملالت تمام دست داد و بساط سلطنت كه درهم نوردیده بود از آن خون ریختن و فتنه انگیختن كه جهة حصول مطلب هنوز اندكی از بسیاری بظهور نیامده بود پشیمان گردید و چاره تدارك اعمال قبیحه خود در آن دانست كه از خدمت پادشاه روم استدعاء عفو تقصیر و بی‌ادبیها كرده بمحافظت ثغری از ثغور اسلام مأمور گردد كه بقیه عمر بغزای كفار اشتغال نماید كس بپایه سریر سلطنت مصیر عثمانی فرستاده اظهار ندامت و استدعا [542] ایجاب ملتمس خود كرده و اركان دولت آن سلسله كه در دفع فتنه او متأمل بودند این معنی را فوزی عظیم شمرده او را بایالت و دارائی از ولایات اروم ایلی سرحد فرنك منصوب گردانیده خلعت و طپوز فرستاده خاطر او را بمراحم پادشاهانه مطمئن و امیدوار گردانیدند و یازیجی انقیاد امر نموده ترك آن اطوار ناهنجار كرد و روانه آن صوب گردید و از طایفه لوندات بعضی رفاقت و همراهی او اختیار نموده جمعی دیگر از او متخلف شدند و او بمقصد رسیده دو سه سال با كفره فرنگ غزا میكرد.
شخصی روایت كرد كه وقتی از راه دریا بر سر جمعی كفره میرفت در میان كشتی فرمان یافت از جمله متخلفان جنود یازیجی جان فولاد نامی متكفل ریاست جماعت جلالی شده در حدود حلب آغاز شور و شعب و فتنه انگیزی كرد و همان شیوه پیش گرفته بسیاری از اوباش قلاش نزد او فراهم آمدند و قراقاش نامی را نیز در حدود ارزروم این هوس در دل پدید آمده همین اراده پیش گرفت و چند روزی در عرصه خلاف تك و دو مینمود.
در این اثناء سلطانمحمد خان بن سلطان مراد بن سلطان بن سلیم ثانی بن سلطان سلیمان بن سلطان سلیم بن ماضی بن سلطان بایزید بن سلطان محمد فاتح استنبول بن سلطان مراد بن سلطان محمد بن ایلدرم بایزید بن سلطان مراد بن اورخان بن سلطان عثمان تخت سلطنت را وداع نموده سلطان احمد خان پسرش قایم مقام سریر دولت عثمانی گردید و او سنان پاشا مشهور بجغال اغلی را چنانچه سبق ذكر یافت وزیر-
ص: 769
اعظم و سردار كرده بسرحد قزلباش فرستاده او قراقاش را بمواعظ و نصایح از آن شیوه ناستوده بازآورده باطاعت و انقیاد پادشاهی راغب ساخت و او در ارز روم سردار را ملاقات نموده ترك فتنه انگیزی كرد و در آن سفر با معدودی همراه جغال اغلی بود اما جان فولاد را در حدود حلب ترقی عظیم روی داد و از اعیان آن ولایت و تجار و مترددین مسلمان و فرنگی مال بسیار گرفته بلشكر داد.
در سال دیگر كه جغال اغلی از صولت سپاه قزلباش از وان فرار نموده بصحراء موش رفت به موعظه و نصایح او را باطاعت و انقیاد درآورده ایالت ولایت حلب و توابع را بجان فولاد مذكور نامزد نمود و استمالت نامه‌ها ارسال داشته از ورود دفع فتنه قزلباش استمداد كرد و او بدین مژده مسرور گشته ترك مخالفت كرد و وعده داد كه با قشون آراسته باردوی سردار پیوندد در روزی كه میانه جغال اغلی و سپاه قزلباش در حوالی تبریز محاربه اتفاق افتاد او با سه هزار سوار بطسوج رسیده بود بعد از انهزام رومیه چنانچه در محل خود سمت تحریر یافته گریختگان لشكر بطسوج رسیدند جان فولاد نیز از آنجا سالك طریق فرار گرفت و در حدود خطه وان با سردار ملاقات نمود جغال اغلی بجهة دیر آمدن او مورد عتاب و خطاب گردانیده در میان وان و دیار بكر باشاره سردار بقتل رسید پسر جان فولاد كه بجان فولاد اغلی مشهور گشت طبل مخالفت كوفته حلب را بحیطه ضبط درآورد و گروه جلالی بر سر او جمع شده از ولایات حلب و آن حوالی مال بینهایت گرفته با اوباش و لوندات داد و تا موازی بیست هزار كس بر سر او مجتمع گشته لوای مخالفت پادشاه روم مرتفع گردانید.
محمد پاشا مشهور بقلندر اغلی نیز كه در سلك چاوشان درگاه عالی منسلك و بغایت بزرگ منش و بلند پرواز بود از جانب سردار حاكم خمیس شد و حاكم سابق تمكین او نكرد بلكه در مقام قصد او درآمد و او این معنی را انگیز سردار دانسته بدینجهت سپر مخالفت بر روی كشیده جلالی شد و چون جغال اغلی در دیار بكر طبل رحیل كوفته بعالم آخرت شتافت محمد پاشا را ترقی عظیم دست داد و بنهب و غارت و تخریب ولایت مشغول گشت و تا محمیه برسا كه پای تخت سلاطین سابق عثمانی بود رفته آتش قهر بر معتبره سلاطین عثمانی زده صندوق پوشها و قنادیل طلا و نقره و حلی و زیور كورخانه آل عثمان را تصرف نموده بلوندات داد و بی‌اندامی بسیار ازو و تبعه او صدور یافت رومیه بدفع او قادر نگشتند یك مرتبه لشكری از استنبول بر سر او آمد كاری نساختند و قبل از آن طویل نامی نیز سرخیل گروهی از لواندات و ارباب طغیان گشته در مابین حلب و دیار بكر لوای عظمت برافراخته بود و او را نیز جمعیت تمام دست داده رایت بلند نامی برمی‌افراشت.
القصه از محمیه برسا تا ارز روم تمامی ولایات اناطولی پایمال سم ستور جلالی گشته خرابی تمام بمملكتها راه یافت و سلطان احمد خان خواندگار و اركان دولت خاندان عثمانی دفع دشمن خانگی را از دیگر امور اولی دانسته بفكر دفع جلالی افتادند و مراد پاشا را كه مرد عاقل [543] روزگار دیده صایب رأی و تدبیر بود و شمه از احوال او گذشت وزیر اعظم و سردار كرده بدفع فساد سركشان فرنگیه فرستاده بودند از این حالات خبر دادند و او بمصلحت وقت و اقتضای زمان با فرنگیه مدارائی كرده با جمعی حكایت صلح بمیان آورده بجمعی دیگر خراج نهاد و مهمات سرحد فرنگیه را بمقتضای عقل و دانش فی الجمله صورت ظاهر داده عود نمود و لشكر عظیم از روم- ایلی و قاپو قولی و اناطولی و منشا ایلی و قرامان و طرابلس و سایر ممالك عثمانی مرتب داشته بدفع فتنه جلالی كمر بست و نخست بجانب حلب و دفع فتنه جان فولاد اغلی توجه نموده پسر جان فولاد با بیست هزار كس از لوندات بمقابله او درآمد.
ص: 770

جنگ مراد پاشا با پسر جان فولاد جلالی و شكست خوردن جلالیها

مراد پاشا كه مرد عاقل كاردان و مرحله پیمای نشیب و فراز روزگار بود در اول حال تن بمحاربه در نداده بموعظه و پند جنگ را در حیز تأخیر انداخته از وعد و وعید سخن راند و این معنی را حمل بر ضعف و زبونی لشكر روم كرده از شرایط حزم و ساختگی حرب غافل افتاد و مراد پاشا بفنون سپاهیگری و رعایت نام و ننگ بمرور آماده جنگ شده با قشون آراسته قدم در میدان مبارزت نهاده جان فولاد اغلی نیز سراسیمه‌وار خود را ساخته حرب گردانیده بمقابله او درآمد و بین الجانبین قتالی فاحش روی داده شكست بجانب لوندات افتاد و بسیاری از آن طبقه در معركه هیجا عرضه تیغ فنا گشتند جان فولاد- اغلی روی از معركه برتافته خود را بشهر حلب رسانید و در قلعه متحصن گشته بضبط برج و باره و استحكام دروازه مشغول گردید.

كشته شدن پسر جان فولاد و سایر لشكر او

گریختگان معركه اكثر باردوی طویل رفته بر سر او جمع شدند و مراد پاشا در ظاهر حلب خیمه اقامت نصب نموده بتسخیر قلعه پرداخت و بتدابیر صایبه و لطایف الحیل قلعه را بدست آورده از جان فولاد اغلی و جان فولادیان اثر نگذاشته ساحت آن ولایت را از خار تعرض آن طبقه پاك كرده دامن همت بدفع سایر جلالیان بر میان زد از قضای الهی طویل كه سركرده آن طبقه شده قوت تمام گرفته بود رخت حیات از این جهان فانی بسرای آخرت كشیده از جنود او دو سه هزار كس محمد بیك نام برادر او را كه هنوز ملتجی نشده بود دست آویز خود ساخته بمحمد پاشا قلندر اغلی پیوستند قراسعید نیز كه از اعراب بادیه جلالی شده آوازه شجاعت و جلادتش در روم منتشر شده بود باو ملحق گردیده طایفه جلالی همگی باردوی او مجتمع گشتند و علم دولت قلندر اغلی بالائی گرفته بهر شهر و ولایت كه رسید آنچه خواست گرفت و بپای هر قلعه كه وارد گشت آنچه از سپاهی و رعیت طلب نمود جز دادن چاره نیافتند و مراد پاشا كه در آن سال با آن طبقه مدارائی كرده در همان حدود قشلاق نموده متوجه دفع ایشان نشد.
در این سال كه پیچی‌ئیل موافق ست و عشر و الف است عساكر روم را فراهم آورده بجانب جلالیان در حركت آمد و قلندر اغلی نیز با امراء و سرداران و بلوك باشیان كه مقدم ایشان قراسعید عرب و برادر طویل و كرد حیدر و آغا جدن بیری و ككج محمد و حسین بیك از ماوت و قراحسین‌

جنگ مراد پاشا با جلالیان و مغلوب شدن جلالیان‌

و تومال عیسی و غیر ذلك بودند بمحاربه او توجه نموده كوچ بر كوچ بجانب اردوی سردار روانه شدند چون بارها بارومیه جنگها كرده با اندك مردمی بسیاری از ایشان را شكسته بودند در این مرتبه نیز زیاده حسابی از رومیان نگرفته در كمال نخوت و غرور طی مسافت مینمودند تا بین- الجانبین بعد بقرب انجامید و مراد پاشا از جلادت و دلیری جلالی اندیشیده فراز كوهی را جهة اقامت اردو اختیار نموده خود را به بلندی كشید و عرابه و زنجیر در دامنه كوه كه پیش روی هر دو لشكر بود كشیده قرار داده بود كه بتدریج با آن گروه جنگ كند و بلطایف الحیل تفرقه در میان
ص: 771
ایشان اندازد اما قلندر اغلی و اتباع او از اطوار سردار ضعف و زبونی تفرس نموده در جنگ تعجیل كردند و با موازی بیست هزار كس از اردوی خود بعزم جنگ بیرون آمده بغرور موفور بر سر مراد پاشا راندند و او بر فراز همان بلندی صفوف آراسته مستعد قتال گشت اما مردم خود را رخصت پائین آمدن نمیداد و جلالیان در دامنه آن كوه مرتفع بتك و دو درآمده دلیریها كردند و چون بصف سپاه روم نزدیك شدند و اسبانشان در فراز و نشیب آن كوه از تك و دو بستوه آمده بود توپچیان و ینكچریان توپ و تفنگ بر ایشان ریختند و سلك جمعیت ایشانرا از هم گسیختند در این اثناء مراد پاشا عسكر روم را رخصت محاربه داده اروام با اسبان آسوده روی بمعركه آوردند و جلالیان نیز داد مردانگی داده میانه آن دو گروه قتالی فاحش و حربی صعب اتفاق افتاد و غلبه از جانب رومیان بوقوع پیوسته خلقی كثیر [544] از طبقه جلالی در معركه بقتل آمدند آخر روز سرداران جلالی ضعف لشكر خود را مشاهده نموده دست از محاربه كشیده بجانب اردوی خود در حركت آمدند و رومیان نیز عنان از تعاقب كشیده باردوی خود رفتند قلندر اغلی و سرداران جلالی از جلادت و پیش دستی كه كرده بودند پشیمان گشته چاره جوی شدند و دانستند كه دیگر مقابله و مقاتله با آن لشكر از حیز قوت قدرت ایشان بیرون است و روز دیگر رومیه دست از صید زخم خورده خود باز نخواهند داشت و از روی غلبه و اقتدار بتفصیل كار ایشان خواهند پرداخت در همان شب اردوی خود را بر جا گذاشته و اكثر آغرق و احمال و اثقال را ریخته جریده و سبای با دوازده هزار كس كما بیش روی بطرف ارزروم آورده در آن شب تا ده فرسخ راندند.

جنك كردن جلالیان با اكمكچی اغلی و فرار كردن آنها

مراد پاشا روز دیگر از فرار ایشان اطلاع یافته از آن بلندی كوچ كرده در مكان مناسب خیام نصرت و فیروزی نصب كرد و اردوی جلالیان تاراج رومیان گردید و ابراهیم پاشا مشهور به اكمكچی اغلی را با بیست هزار كس بتعاقب جلالیان نامزد كرد و اكمكچی اغلی بتعاقب ایشان در حركت آمده تا ارزروم در دو محل بایشان رسیده و بین الجانبین محاربه بوقوع پیوست در كرت اول غلبه از جانب جلالی واقع شده رومیان كاری نساختند و چون جماعت جلالی راه فرار می‌پیمودند و اسبان ایشان زبون شده بود و معهذا لحظه از ایوار و شبگیر نمی‌آسودند اكمكچی اغلی دست از تعاقب ایشان بازنداشته بار دیگر در حدود ارزروم بدان طایفه رسیده آهنگ محاربه را ساز داد.
چون طاقت مقاومت و قدرت محاربه در جنود جلالی نمانده بود در حمله اول جمعی كثیر از آن طایفه بر خاك هلاك افتادند بقیة السیف بحفظ حال خود كوشیده جنگ كنان راه هزیمت پیمودند تا خود را بسرحد الكاء قزلباش رسانیدند بنابر آن رومیه قدم باز كشیده پیشتر نیامدند و جلالیان از آنجا احرام استلام عتبه اقبال شاهی بسته كس نزد امیر كونه خان بایروان فرستاده از آمدن خود اعلام دادند و قلندر اغلی با جنود خاصه بر ساقه لشكر ایستاده سرداران بلوك بلوك روانه ایروان گشتند و پاشا نیز متعاقب بقوم ملحق گشته از خوف حادثه ایمنی یافتند و امیر كونه خان حقایق حال بدرگاه سدره مثال عرض كرد.
مقارن این حال حسین بیك از مادت كه نامش در زمره سرداران جلالی مذكور شد از جانب محمد پاشاء قلندر اغلی و اعیان جلالی بدرگاه جهان پناه آمده عرضه داشتی مشتمل بر اظهار خلوص عقیدت و شاهی سیونی و اینكه اینهمه مخالفت ما با رومیه بمحض محبت و دوستی شاه عالیجاه و
ص: 772
دولتخواهی آن حضرت بود آورد و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی درباره آن طایفه رعایت آداب فرمانروایان عالم ظاهر نموده فرستاده‌های مذكور را به خلاع فاخره و انعامات وافره نوازش فرموده مناشیر عاطفت باسم پاشا و سرداران عز صدور یافت و مقرر گشت كه چون بنابر توقیر و احترام ایشان متعاقب یكی از امراء و اعیان دولت قاهره باستقبال ایشان فرستاده میشود در آن حدود توقف داشته باشند كه بعد از وصول او باتفاق روانه پایه سریر اعلی گردند.

ذكر رفتن عالی جناب اعتماد الدوله حاتم بیك باستقبال جلالیان بدار السلطنه تبریز و آوردن سرداران آن طبقه را بدار السلطنه اصفهان بعتبه بوسی درگاه جهان پناه شاهنشاه زمان‌

اشاره

طوطی شیرین مقال قلم در شكرستان قصه پردازی شرح آمدن جلالیان را بدین ترانه ادا مینماید كه چون حضرت اعلی از آمدن این طایفه آگاه گشته فرستاده‌های مذكور مشمول نوازش و احسان روانه شدند چون هنوز بر مكنون خاطر فساد اندود آن طبقه اطلاع تام حاصل نشده بود حزم و احتیاط مقتضی آن بود كه آن قوم پریشان روزگار كه بلوندی عادت كرده همیشه شورش طلب و فتنه اندوز و غارتگر بوده‌اند محل اعتماد نبوده باشند رأی عالم آرا اقتضاء آن كرد كه یكی از كار- دانان بساط قرب و منزلت كه بزیور عقل و تدبیر آراسته و بحیله تهور و سخاوت و شجاعت پیراسته باشد باستقبال آن طایفه فرستند كه بنظر دور بین مشاهده احوال نموده در اینسال در ولایات آذربایجان جهت لشكریان قشلاق [545] تعیین نماید و محمد پاشا را با سرداران و خواص و اعیان باردوی ظفر نشان آورد بعد از امعان نظر بحال هر یك از امراء و اركان دولت و اعیان حضرت عالیجناب آصف منزلت اعتماد الدوله حاتم بیك را كه متصف بصفات مذكوره و جامع كمالات صوری و معنوی بود لایق و سزاوار دیده بدین خدمت مأمور فرمودند و چون میهمان بودند موازی دوازده هزار رأس گوسفند و بیست هزار خروار غله بجهت مدد خرج آن جماعت سرانجام یافت و طوامیر بیاض بمهر مهر آثار بمعتمد الدوله آصف شأن سپردند كه در مهام ضروریه ایشان آنچه رأی صایب آن دستور مكرم بمصلحت دولت قاهره اقتضاء نماید احكام مطاعه در قلم آید و راقم حروف بجهة انجام این خدمت بمرافقت مأمور گردید و جمعی از قورچیان و غلامان و آقا سلطان مقدم كه حاكم زنجان بود مقرر شد كه بجناب آصفی ملحق گشته در موكب عالی او بخدمات قیام نماید و عالیجاه اعتماد الدوله در حدود همدان از اردوی ظفر نشان جدا شده متوجه دارالسلطنه تبریز گشت.
اما احوال جلالیان آنكه چون آن گروه بیسر و سامان بایروان رسیدند امیر كونه خان جمعی از خواص و امراء و اعیان مردم خود را باستقبال فرستاده در اوچ كلیسا كه سه فرسخی قلعه ایروانست محل نزول ایشان قرارداد و نزل و ساوری بقدر مقدور فرستاده خدمات شایسته كرد و طرح ضیافت انداخته در خارج قلعه در عرصه وسیع خیمهای بتكلف و شامیانهای دیبا افراخته و فرشهای ملون
ص: 773

ضیافت امیر كونه خان سرداران جلالی را

گسترده مجلس ملوكانه آراست و پاشا را با امراء و سرداران و بلوك باشیان و خواص و اعیان طلب داشته در آن محفل نشاط با ایشان ملاقات كرد و انواع اشفاق و دلجوئی كه از لوازم میزبانی است بظهور آورده عذرخواهی كرد كه چون حارسان قلعه كه امینان دولتند دستور نیست كه بی‌رخصت پادشاه قلعه را كه فی الحقیقه خانه ولینعمت است گذاشته بیرون روند بدینجهة خود باستقبال نیامدم.
بالجمله تا دو سه هزار كس از آن جماعت بضیافت امیر كونه خان حاضر گشتند و او بنوعی بلوازم ضیافت و ترتیب اسباب ملوكانه پرداخت كه زبانها بتحسین و آفرین گویا گشت و آخر روز كه ضیافت منعقد گشته مجلس نوردیده شد پاشا را با سرداران و بلوك باشیان و خواص ملازمان با سیصد كس تكلیف تمام كرد كه خود را از غبار مكروهات و آلایش محاربات پی در پی شست و شوی دهند و پاشا و خواص و اعیان را بخانه خود برده بلوك باشیان هر یك را میهمان یكی از آقایان و امراء تابین كرد و در منزل خود مجلس عالی بزرگانه ترتیب داده با ایشان صحبت ملوكانه داشت و صباح بعد از استحمام رخوت پوشیدنی فراخور حال بر سر حمام آورده تواضعات آدمیانه بظهور آورد و سایر میزبانان نیز با میهمانان خود بدین شیوه ستوده عمل نموده همگی را قرین اعزاز و احترام گسیل كردند.
قاعده جلالیان آنست كه اكثر اوقات در مجالس و محافل از شجاعت و دلیری و مردانگیها كه از ایشان ظهور یافته باشد سخن میگویند و فراخور آن با یكدیگر تفوق میجویند و صحبت ایشان منحصر بدین گفتگو است و بزرگی و كوچكی میانه ایشان زیاده مرعی نیست همانا در مجلس‌

ورود جلالیان بتبریز

امیر كونه خان میانه پاشا و قراسعید در حالت مستی از احوالات گذشته و مبارزتها كه وقوع یافته گفتگوی میشود و قراسعید بی‌ادبانه در معرض جواب درآمده پاشا را بجبن و بد دلی منسوب میسازد و چون از منزل امیر كونه خان بیرون آمده متوجه یورت خود میشوند هر دو یكدیگر را بمبارزت میخوانند و آن دو مخمور باده جهل سنانهای ثعبان مثال بدست گرفته با یكدیگر در نبرد آمدند و پاشا بقراسعید زخمی زد كرد- حیدر و آغا جدن بیری بمیان درآمده ایشان را جدا كردند بدینجهت گروه جلالی سرجوقه شدند قرا- سعید و برادر طویل با تبعه خود یك جوقه و پاشا با ملازمان و جمعی بلوك باشیان كه هواخواه او بودند یك جوقه و كرد حیدر و آغا جدن بیری و تبعه ایشان یك جوقه بعد از چند روز كه در اوچ كلیسیا اقامت نموده از رنج راه آسودند هر جوقه برای خود كوچ كرده همگی در دار السلطنه تبریز جمع شدند.
پیر بوداقخان حاكم تبریز و خواجه محمد رضا وزیر آذربایجان لوازم استقبال بجای آورده هر طبقه در مكانی مناسب فرود آورده نزل و ساوری بقدر احتیاج دادند و هر كدام یكروز بلوازم ضیافت پرداختند بعضی از سرداران با مردم خود از تبریز بیرون آمده روی بعراق نهادند در این وقت فرمان واجب الاذعان شاهی رسیده از آمدن اعتماد الدوله آگاه گشتند و پاشا و سرداران معتبر كه بیرون نیامده بودند توقف نموده منتظر وصول آن جناب بودند و همه روزه ما یحتاج ایشان تا رسیدن اعتماد الدوله به [546] آذربایجان سامان میداد.
القصه عالیجناب اعتماد الدوله بدینخدمت مأمور گردید سامان و سرانجام یراق و ضروریات
ص: 774
آن سفر از البسه و اقمشه و مأكول و مشروب و غیرها بر وجه لایق روی بمقصد آورد و دست دریا نوال ببذل و احسان و اطعام گشوده در آن باب زیاده از مقدور و مأمول همگنان مبالغه نمودند اگر خصوصیات و دقایق آنها بتفصیل در قلم آید قصه بدرازی كشد مجملی از آنچه كاتب حروف برأی العین مشاهده نموده از ابتداء تا انتهاء بنوعی است كه در ذیل مبین و مرقوم میگردد.
بالجمله چون از اردوی همایون بیرون آمدند هر روز جمعی كثیر از امراء قورچیان و غلامان و یساولان كه همراه بودند بمجلس عالی حاضر گشته اطعمه و اشربه و حلویات زیاده از قدر احتیاج بر سبیل راتبه كشیده میشد جمعی از جلالیان كه از تبریز بیرون آمده بودند گروه گروه در راه دچار میشدند در خرد چائی قراحسین با یكصد نفر و در قصبه زنجان ككج محمد با پانصد نفر و در نیك پی علی بیك دنیائی با سیصد نفر و قلی بیك كرد با یكصد و چهل نفر و كرد علی با سیصد نفر و در میانج احمد یازیجی بلوك باشی با چهل نفر دچار شده ملاقات نمودند و جناب اعتماد الدوله هر جماعت را ضیافت لایق نموده هر یك را با تبعه خود خلعتهای فاخر و اثواب گوناگون از قبا و بالاپوش و مندیل و دستار فراخور قدر و مقدار داده جهت هر جماعت محل قشلاق تعیین گردند و از قورچیان و یساولان میهمانداران تعیین نمودند كه مایحتاج ایشان را از عطایای شاهی سرانجام داده صرف معیشت ایشان نماید و قرار دادند كه سرداران و بلوك باشیان بعد از نوروز سلطانی مردم خود را در قشلاق گذاشته خود با دو سه نفر خدمتكار بدرگاه آسمان مقدار آمده بملازمت اشرف مشرف گردند.
چون طی مسافت نموده در قریه فهوسفج از قراء قریبه تبریز نزول واقع شد جناب وزارت- مآب خواجه محمد رضا وزیر آذربایجان باستقبال موكب عالی آمده روز دیگر بوداقخان حاكم تبریز با قشون آراسته مزین بزینتهای گوناگون باستقبال آمد و از قریه مذكور در كمال شوكت و اقتدار با گروه انبوه از امراء و یوزباشیان و قورچیان و غلامان و یساولان و ملازمان خاصه و سایر افواج و خدم و حشم روانه شدند و مردم شهر و نواحی باستقبال بیرون آمده جمعیتی عظیم در سر خیابان تبریز واقع شد چنانچه تمامت خیابان از افواج چشم و تماشاچیان مملو بود و جماعت جلالی از سر خیابان تا شهر كه قریب نیم فرسخ است از دو طرف پیاده و سوار صف كشیده جوق جوق پیش آمده رسم تحیت و سلام بجای میآوردند و جناب میرزائی رعایت جانب میهمان نوازی كرده با سرداران شرط مصافحه و معانقه بجای آورده بزبان عطوفت و اشفاق بایشان تكلم نموده نخست از جانب حضرت اعلی شاهی ظل اللهی پرسش حال و تفقد احوال فرمودند و از جانبین تواضعات دوستانه بوقوع پیوست.
مجموع آن طایفه كه در آنروز بنظر درآمد از پیاده تفنگچی و سوار یراقدار ده هزار بودند اگر چه بمیانه ده هزار جلالی آشفته رأی خودسر بی‌مآل كه اعتمادی بر دوستی و دشمنی ایشان نبوده باشد داخل شدن اندكی موجب تفرقه همگنان بود اما جناب اعتماد الدوله بنیروی اقبال دولت شاهنشاهی بفراغ خاطر و اطمینان قلب با جماعت عنان بر عنان بشهر درآمده جناب صاحبی در منازل جهانشاهیه نزول نمودند و چون در راه بالسنه و افواه مذكور میشد كه ابراهیم پاشا اكمكچی اغلی كه با بیست هزار كس بتعاقب جلالیان آمده بود هنوز در سرحد است و اراده دستبردی دارد بنابر آن در همانروز جناب اعتماد الدوله پیر بوداقخان را با قشون آراسته بجانب خوی و سلماس فرستادند كه از طرف وان خبردار باشد و سرحد ایروان بخبرداری و كارآگهی امیر كونه خان منوط گردید.
بعد از چند روز مشخص شد كه اكمكچی اغلی از آوازه وصول دستور اعظم و سپاه عراق اندیشه نموده جرأت پیش آمدن نكرده باز گردیده است بنا بر آن پیر بوداقخان عود نموده به تبریز مراجعت
ص: 775
نمود بالجمله چون جناب صاحب اعظم بشهر آمدند روز دویم شرایط مردمی بظهور آورده بدیدن محمد- پاشا و برادر طوبل و قراسعید و سایر سرداران رفته پرسشهای رسمی و تواضعات عادتی بظهور آمد بعد از آن كاتبان آن جماعت را طلب نمودند كه تفصیل اسامی جنود جلالی را در قلم آورند كه فراخور حال مایحتاج سرانجام یابد سوای پیش آمدگان سیزده هزار و ششصد و پنج نفر بقلم آمد لشكر كارآمدنی آن جماعت از پیاده تفنگچی و سواران یراقدار بیزیاده و نقصان ده هزار بودند بقیه آت اغلانی و خدمتكاران بودند عالیجناب دستوری طرح ضیافت [547] انداخته قرار دادند كه یكروز مجلس عام منعقد ساخته كل آن طبقه را ضیافت نمایند و بسرداران و بلوك باشیان و آقایان و هر كس از طبقه اسم و رسمی داشته باشد خلعت دهند و بعد از انعقاد مجلس عام مجلس خاص ترتیب داده هر روز با فوجی از سرداران و اعیان صحبت دارند.

ضیافت اعتماد الدوله كل طبقه جلالیان را در باغ جهان شاهی‌

نخست ضیافت عام در باغ جهانشاهی بوقوع پیوست چند روز خوانسالاران بترتیب اسباب ضیافت مشغول گشته تا موازی یكصد و بیست نفر باورچی و شربتدار بترتیب اطعمه الوان و حلاوه و تنقلات و مرتبات پرداختند و زیاده از آنچه در حوصله خیال گنجد و عامه آن خلق را وافی باشد مرتب ساختند و در عرصه باغ مذكور یك میدان وار زمین را كه محل جلوس دو هزار كس بود هموار كرده خیمه‌ها و سایبانهای بتكلف بر پای كرده فرشهای ملون گستردند روز ششم مجلس ضیافت عام منعقد گشت و قرار یافت كه سوای پاشا و سرداران و بلوك باشیان از هر یكصد نفر بیست نفر را خلعت دهند چنانچه از ده هزار كس دو هزار كس مخلع كردند خلعت محمد پاشا از قبای زربفت طلاباف و بالاپوش مخمل زربفت و مندیل سراسر زرد چهار ذرعی طلاباف و جیقه مرصع و اسب اعلی وزین بمبلغ سی تومان سرانجام یافته بود خلعت برادر طویل‌

خلعت دادن اعتماد الدوله رؤسای جلالی‌

بدستور پاشا بود اما قیمت آنها كمتر بود قراسعید و كرد حیدر و آغاجدن بیری و حسن كدخدا وكیل برادر طویل و سایر بلوك باشیان علی هذا القیاس هر یك فراخور مرتبه مخلع گردیدند سایر جماعت را اعلی و اوسط و ادنی قرار داده اعلی را قباهای زربفت و دارائی باف و بالا پوشهای مخمل مقیش و مخمل ساده و مندیلهای الوان و بعضی را چهار ذرعی اضافه نمودند و او سط را قباهای میلك و مطبق و نعلبند و خفتان مخمل و دستارهای سر زرد، ادنی را قباهای قطنی و دارائی و دستار داده چنانچه در فوق ذكر شد تا دو هزار نفر خلعت پوشیده بمجلس ضیافت خاصه حاضر گشته هر یك در مكان مناسب قرار گرفتند سایر مردم جوق جوق و بلوك بلوك در حوالی و حواشی مجلس و خارج مجلس نشسته در هر گوشه باغ مجمعی و در هر نزهتگاه محفلی انعقاد یافت در این اثناء از سلاطین زاده‌های گرجی عطابیك خان ولد منوچهر خان والی مسق با چند نفر از كشیشان و از ناوران بعزم ملازمت اشرف آمده بشهر تبریز وارد شده بود حسب التكلیف بمجلس ضیافت حاضر گشته باو و مردم او نیز خلعت فاخره و خرجی راه و نزل و ساوری بر وجه لایق عطا فرمودند.
شمه از خصوصیات مجلس آنكه بعد از خوردن اقسام كیفیتها و مغیرات قهوه‌چیان پیالهای قهوه بگردش درآوردند و تا موازی سیصد عدد خوان نقل كه چند عدد آنرا بفنون غریبه نخلبندی كرده پیكر اقسام میوها بشكر ریخته در آن تعبیه كرده بودند كشیده جلالیان زلها برداشتند.
بعد از آن یكهزار ظرف حلویات كه میان هر دو نفر یك ظرف باشد و میوه بدستور كشیده
ص: 776
شد خربزه و هندوانه و انگور و سایر میوه‌ها در برابر مجلس خرمن خرمن انبار كردند و مردمی كه در خارج محفل بودند چون جوق جوق میآمدند و میبردند بعد از اكل آنها شروع در كشیدن طعام شد یك هزار قاب طعام الوان با لوازم آن بمجلس آورده یك هزار قاب دیگر در خارج مجلس صرف شد الحق عظیم مجلسی انعقاد یافت زبان قلم از تحریر دقایق آن ضیافت و خصوصیات مجلس و بسیاری اسباب از هر نوع بعجز و قصور اعتراف دارد.
وزارت پناه خواجه محمد رضا وزیر آذربایجان و اكثر ملازمان درگاه كه در آن عشرت- سرا بودند ملازم و اربپای ادب ایستاده از زمره خدمتكاران بود بعد از فراغ از آن امر متوجه نظم و نسق مهمات ایشان شده بدستور پیش آمدگان هر گروهی را در محل مناسب قشلاق تعیین كرده مهمانداران همراه كردند پاشا و سرداران و بلوك باشیان هر كدام حسب الصلاح وزیر اعظم دستور معظم چند نفر از خواص ملازمان و خدمتكاران تا موازی پانصد نفر جدا كرده بقیه لشكر را بییلاقات فرستادند كه انشاء اللّه تعالی در هنگام بهار كه رایات جلال در ییلاقات تشریف داشته باشند یكجا مجتمع گشته بنظر اشرف درآیند در عرض سه روز مهمات ایشان فیصل یافته فوج فوج روانه شدند روز دهم عالی جناب اعتماد الدوله بعزم مراجعت از شهر بیرون آمده در شمس آباد نزول كرده دو روز در آنجا بودند روز سیم كوچ كرده متوجه درگاه معلی شدند علوفه و ما یحتاج سركار پاشا و رفقا كه پانصد نفر بودند تا دار السلطنه اصفهان از سركار نواب میرزا داده میشد و همه روزه سوای راتبه مجلس عالی طعامهای الوان و حلویات علیحده ترتیب داده برسم تكلف و یادبود بمنازل جلالیان میفرستادند هر روز یك قطار استر ماحضری از اقسام مربیات و حلاوه و تنقلات و میوه‌ها و سایر اسباب ما حضر سامان مییافت كه در اثنای راه بكار میرفت و چون رایات ظفر شعار بعد از اطمینان خاطر [548] از مهمات سرحد از محل اقامت كوچ كرده متوجه مقر سلطنت شده بود جناب اعتماد الدوله به بیست و دو كوچ باصفهان رسیدند یك روز در كاشان توقف كرده دیگر باره جهت پاشا و سرداران رخوت پوشیدنی بر سر حمام فرستادند.
القصه از ابتدا تا انتها دقیقه از دقایق میهمان نوازی و بذل احسان فرو گذاشت نشد یك روز در باغ تاج آباد نظر مجلس عالی ترتیب داده صحبت بزرگانه انعقاد یافت همانا وقت سواری بعضی جلالیان كه از پاشا از آزردگی داشتند با ملازمان او بدمستی آغاز نهاده یكدیگر را زخم زدند در منزل پاشا اطلاع یافته او نیز بد مستانه در مقام انتقام درآمد و همچنانچه شیوه نامحمود و رسم معهود آن طایفه است از هر طرف جمعی بحمایت برخاسته رفته رفته در یك لمحه كل آن طایفه دو گروه گشته مكمل و مسلح شمشیرها آخته بیكدیگر آمیختند و نزدیك بآن شد كه فتنه عظیم حادث گشته از طرفین خونها ریخته شود جناب دستوری اطلاع یافته فی الفور متهورانه با هفت هشت نفری از ملازمان كه حاضر بودند سوار شده بمیان آن دو گروه بدمست بی‌مآل درآمده بعضی را بعتاب و سرزنش و

ورود اعتماد الدوله باصفهان با رؤسای جلالی‌

بعضی را بچوب و كوتك تأدیب نموده پاشا را از آن جهل و بدمستی ملامت كرده آن فتنه را تسكین دادند و از آنجا بدو كوچ بدولت آباد اصفهان آمدند آقا كمال دولت آبادی خدمات لایقه بتقدیم رسانید روز دیگر كه سیم شهر شعبان المعظم بود روانه شهر شدند امراء و اركان دولت و مقربان و ملازمان درگاه بر حسب فرمان باستقبال آمده قرین اعزاز و احترام
ص: 777
بشهر درآوردند و آن جماعت در درگاه دولتخانه نقش جهان سعادت ركاب بوس دریافته حضرت اعلی شاهی ظل اللهی با آن جماعت بزبان عطوفت و مرحمت گستری و میهمان نوازی كه ذات خجسته صفاتش بدان محبولست تكلم فرموده نوازشات خسروانه بظهور آوردند و آن جماعت بعد از تقبیل قوایم سریر سلطنت مسیر و اظهار خشنودی از سلوك پسندیده دستور روشن ضمیر هر یك بمنازلی كه تعیین یافته بود فرود آمدند و نزل و اقامت لایق از سركار خاصه شریفه شفقت شده مطایای آمال ایشان از عطایای شاهی گرانبار گردید و خدمات آن دستور عالیجاه بحسن قبول گشته مورد نوازش و الطاف بی‌پایان گردید و حضرت اعلی در آن زمستان در دار السلطنه اصفهان عشرت پیرا بوده صحبتهای پادشاهانه میداشتند و اكثر اوقات پاشاء و امراء جلالی را بمحافل خاص طلب داشته از نشاء التفات سرمست میگردانیدند و بتفقد و دلجوئی ایشان پرداخته تحقیق حالات میفرمودند و مضمون این مقال كه:
بیت
عشق در هر مشربی كیفیتی دارد غریب‌یك شرابست این ولیكن نشاء دیگرگون دهد با هر یك بطرز خاص پیش آمده نقاید عقاید و اخلاص ایشان را بر محك تجربه و امتحان میزدند و هر كدام بفحوای اینكلام كه:
مصراع
«از كوزه همان برون تراود كه در اوست»
مكنون خاطر خود را بر طبق عرض مینهادند و چون از جانب پاشا رایحه اخلاص و دوستی استشمام میشد او را زیاده از رفقا مورد تعظیمات و تكریمات گردانیده احترام تمام فرمودند و آن جماعت تا هنگام بهار بسعادت ملازمت فایز بوده همواره انوار عاطفت شاهی بر وجنات احوالشان میتافت تتمه احوال آن گروه در قضایای سال آینده نگاشته كلك بدایع نگار خواهد شد انشاء اللّه تعالی.

وقایع متنوعه كه در این سال بظهور پیوست‌

اشاره

حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بعد از استماع آمدن جلالیان و تعاقب نمودن اكمكچی اغلی بنابر رعایت حزم و احتیاط موازی یكهزار نفر تفنگچی از تفنگچیان ركاب اقدس بسركردگی لاچین- بیك نام غلام خاصه شریفه بدار السلطنه تبریز فرستادند كه اگر قضیه روی نماید بمعاونت امراء سرحد قیام نمایند آن مقدمه خود از آوازه وصول جنود اقبال صورت وقوع نیافت قشلاق تفنگچیان مذكور در این سال در نواحی تبریز قرار یافت.
ص: 778

فوت غازیگرایخان پادشاه‌

از سوانح این سال خبر فوت غازیگرایخان بن دولتگرایخان تاتار است كه از شعبه سلاطین قرم نژاد جوجی خان بن چنگیز خان است و پدر بر پدر در دشت قبچاق پادشاه الوس تاتار بوده در باغچه سرای نشیمن دارند رسید و شرح احوال سلاطین آن طبقه كه چگونه مطیع امر و فرمان پادشاهان آل عثمان شده‌اند و محمد گرای و عادلگرای و غازیگرای و برادران بچه جهة بشیروان آمدند و عادلگرای و برادرش غازیگرای [549] چگونه در شیروان گرفتار جنود ظفر نشان شدند و شاهزاده سعید شهید سلطان حمزه میرزا بچه سبب غازیگرایخان را كه در قلعه الموت محبوس بود بیرون آورد و او در تبریز در چه سال فرار نموده برومیه پیوست غالبا در صحیفه اول در طی احوال عادلگرایخان نگاشته كلك در افشان گشته.
القصه چون غازیگرایخان بروم رفته بخدمت سلطان مراد خان خواندگار روم رسید بعد از فوت محمد گرایخان خواندگار سلطنت الوس تاتار را باو تفویض نمود و جنود تاتار بقدم انقیاد پیش آمده سلطنت او را كه ارثا و اكتسابا شایستگی آن داشت پذیرفتند و او در سلطنت و پادشاهی تاتار تمكن یافته با خواندگار در مقام اطاعت و انقیاد بوده قدم از جاده متابعت بیرون ننهاد و در زمان سلطانمحمد- خان بن سلطان مراد خان بر حسب اشاره او چند نفر لشكر بفرنگستان كشیده با فرنگیه محاربات عظیم و نبردهای قوی كرده یك سال در سنبر نام محلی از سرحد قشلاق نموده بر طبق نام خود غازی گردید و چون جلوس همایون اعلی شاهی ظل اللهی واقع شده بارومیه صلحگونه وقوع یافت.
غازیگرای خان نامه صداقت آمیز مصحوب حافظ قراقاش تبریزی كه او در تبریز جلیس او بوده همراه رفته بود بخدمت اشرف نوشته تذكار حقوق تربیت شاهزاده مغفرت انتما سلطان حمزه میرزا و پاس نمكخوردگی ایندودمان والا نموده اظهار اخلاص و ارادت صمیمی كرده بود و بیرام قلی بیك قبچلوی استاجلو را كه در قلعه الموت نگهبان او بوده نیكوئیها باو كرده بود طلب نمود حضرت اعلی نیز مكتوب محبت آمیزی محتوی بر اظهار محبت و دوستی و عذر كم خدمتیهای اعیان قزلباش كه بعد از بیرون آوردن قلعه بنابر فترت آمد شد عسكر روم و هر گونه حوادث چنانچه باید و شاید باحوال او نپرداخته بودند قلمی فرموده تحف و هدایا فرستادند و در طی آن محبت نامه نامی اندراج یافته بود كه مغایرت و بیگانگی فیما بین بالكلیه مرفوع بوده از تحف ایندیار هر چه خواهد بی‌تكلفانه طلب نماید و بیرام قلی بیك مذكور در لباس تجار بكفه رفته از آنجا بخدمت خان رسید و او از ورود آن منشور عاطفت و ظهور الفت و دوستی بیش از پیش حضرت اعلی مسرور و شادمان گشته او را قرین اعزاز و احترام روانه ساخت و نسبت بایستادگان پایه سریر اعلی شاهی مخلصانه پیش آمده عریضه اخلاص آئین بخط خود نوشته بی- تكلفانه حسب الاشاره عالی بعضی اشیاء طلب نموده بود در این مرتبه حضرت اعلی ابوالقاسم بیك یوزباشی ایواغلی را با مكتوب ملاطفت آئین محبت فزون و نفایس امتعه و هدایای این دیار و آنچه طلب نموده بود فرستادند و رسل و رسائل تكرار یافته فیما بین عقد مصادقت انعقاد یافت.
در سنه قوی ئیل ست عشر و الف كه حضرت اعلی بتسخیر ولایت شیروان مشغول بودند حاجی بیرام نام معتمدیرا چنانچه در وقایع آن سال تحریر یافته بخدمت اشرف فرستاده متعاقب او ابوالقاسم بیك ایواغلی نیز عود نموده مكتوب صداقت اسلوب مخلصانه آورد رومیه از این جهتمندی اطلاع یافته با او بهانه جوئی آغاز نهاده از اولاد دولت گرای سلامت گرای را كه در استنبول بسلطنت الوس
ص: 779
تاتار نوید داده در مقام تربیتش درآمدند و در هنگامی كه حضرت اعلی لشكر بآذربایجان كشیده بتسخیر آنجا مشغول بودند وزراء و اركان دولت عثمانی بغازیگرای خان تكلیف كرده بودند كه بجانب شیروان لشكر كشیده در معاونت پاشایان و محاربه جنود قزلباش سعی موفور بظهور آورد او بنابر ارتباط مودت و دوستی نواب اعلی از این معنی سرباز زده بمعاذیر دلپذیر تمسك جست در این اثنا اجل طبیعی او را دریافت و عالم فانی را وداع نموده بجهان باقی شتافت امراء و اعیان تاتار توقتمش گرایخان پسر او را قایم مقام گردانیدند اما اركان دولت عثمانی اولاد غازیگرایخان را بنابر آنكه پدرش را بدوستی قزلباش متهم میداشتند شایسته سلطنت ندانسته سلامت گرای را بلقب خانی ملقب گردانیده بكفه فرستادند و عظماء آن طایفه را بوعده و وعید باطاعت و انقیاد او ترغیب نمودند آن جماعت بحقیقت رعایت و اصطناعات چندین ساله غازیگرایخانرا كان لم یكن انگاشته بنابر عافیت و سلامت طلبی اولاد او را از مخالفت امر خواندگار و منازعه عم زاده مانع آمده بجانب سلامتگرای رغبت نمودند و او بیمانع و منازعی تكیه بر مسند خانی زده دود از دودمان غازیگرای برآورد.
در اینسال كه سنه پیچی ئیل سبع عشر و الف است بر سریر سلطنت و خانی الوس تاتار تمكن دارد و نسبت بخواندگار كمال اطاعت و متابعت سلوك میدارد و در استنبول از خدمت خواندگار تعهد نموده بوده كه لشكر بجانب شیروان كشیده بمرافقت رومیه آن ولایت را از تصرف قزلباش بیرون آورد اما چون [550] بمقر سلطنت رسیده ریش سفیدان قوم او را از این خیال محال باز آورده خاطر نشان او كردند كه سفر شیروان و منازعه قزلباش بدودمان شما مبارك نیست زیرا كه در اول حال كه محمد- گرای لشكر بشیروان فرستاده برادران خود را در آنجا گذاشت عادلگرای گرفتار جنود قزلباش گشته بقتل رسید و بعد از آن غازیگرای نیز گرفتار شده چند سال محبوس بود تو ثالث آن‌ها مباش و از كلام مجرب مشهور لا تثنی شئ الاوقد تثلث احتراز نمای.
سلامتگرای را این سخن در ضمیر جایگیر آمده از آمدن اجتناب نمود اما قرارداد كه موازی ده هزار كس از راه كعبه و طرابلس باناطولی فرستد كه بلشكر سردار رومیان ملحق گردیده بخدمات قیام نمایند حسب الوعده شش هفتهزار كس فرستاد و در جنگهای جلالیان همراه مراد پاشا سردار بودند بعد از آن سردار ایشان را بگرجستان مسق و آخسقه فرستاد كه در آن‌جا بسر برند بتدریج جمعی از آن طبقه در معارك بقتل رسیده بعضی باوطان مراجعت نمودند دو هزار نفری كمابیش در آخسقه مانده جیل پاشا را حاكم ایشان كرده‌اند خاتمت احوال ایشان و كشته شدن جیل پاشا را در طی وقایع سال ایت‌ئیل تسع عشر و الف كه مراد پاشا به تبریز آمد مرقوم كلك بیان خواهد كرد انشاء اللّه تعالی.
مدت سلطنت غازیگرای خان در الوس تاتار بیست و پنج سال بود و او پادشاه قابل مستعد و عاقل مجاهد غازی بود تركی و فارسی را مربوط و منشیانه مینوشت اشعار عاشقانه تركی و فارسی بسیار دارد و غزائی تخلص میكرد این مقطع تركی ازوست.
قطعه
ای غزائی ینه بو شعر درربار نك ایله‌معرفت ملكنی آل خسرو تاتار اوله كور
ص: 780

آغاز سال سعادت انجام تخاقوی ئیل تركی بعضها مطابق سبع عشر و الف و بعضها موافق ثمان عشر و الف كه سال بیست و سیم جلوس اقدس همایون شاهی ظل اللهی است و سوانح و وقایع آن ایام‌

اشاره

مشاطكان نگارستان سخنوری و حجله آرایان شبستان نكته پروری عرایس ابكار سیر و شواهد اخبار را بدینگونه زیب و آرایش داده‌اند كه نوروز فیروز اینسال همایون فال در روز شنبه چهاردهم شهر ذی الحجة الحرام سنه سبع عشر و الف اتفاق افتاد مهوشان ریاحین كه از دستبرد سپاه دی پای ذر دامن خمول پیچیده بودند جلوه‌گری آغاز نهاده دماغ روزگار از نكهت بهار و شمیم شكوفه ازهار عنبر آگین گردید و باغ جهان آرای نقش جهان اصفاهان از نكهت گل و سرور بلبل رشك جنان و طراوت بخش روضه رضوان گشت.
پادشاه مؤید منصور در كمال بهجت و سرور بطریق معهود در باغ مزبور جشن عالی طرح نموده اطراف نهر آبی كه از میان باغ جاریست و حوض بزرگی بر مثال دریاچه در میان آن ترتیب یافته سلاطین ماضیه خصوصا حضرت خاقان جنت آشیان ابوالبقاء شاه اسمعیل علیه الرحمة و الرضوان عمارت دلگشا در كنار حوض و بالای نهر ساخته و پرداخته‌اند و فی الواقع آن مكان نزهت بخش نشانی از روضه دار القرار و مصداق جنات تجری من تحتها الانهار است باكابر و اعیان دار السلطنه مذكور و بلوكات و اهالی خراسان و صواحب تبریز و تجار و اصناف خلایق كه در پای تخت همایون بودند علی قدر مراتبهم قسمت فرموده هر طبقه مجلسی طرح انداختند و اطراف اربعه آن دریاچه را بامراء و وزراء و اركان دولت و مقربان بارگاه سلطنت اختصاص دادند و محافل فیض بخش بهجت فزا انعقاد یافته در برابر هر مجلس چهار طاقها افراشته استادان نجار و مهندسان نادره كار بفنون غریبه انواع هیاكل پرداخته چراغدانها بر آن تعبیه نمودند و همه شب تا بصبح روشنان سپهر مینائی كه مجلس آرایان عالم علوی و بزم افروزان عشرتسرای ملكوتی‌اند بهزاران چشم حسرت بر آن چراغان و مجالس بهشت نشان مینگریستند و شهریار عشرت آئین محفل آرا همه شب در آن مجالس روح- افزا سیر فرموده در هر مقامی كه دل نشین خاطر انور میشد آرام گرفته صحبت پیرا بودند [551] و نغمه سرایان خوش آهنك و مغنیان تیز چنك بنغمات دلاویز و ترنمات شكر ریز غمزدای خواطر بوده گلرخان لاله عذار از باده‌های خوشگوار دماغ مجلسیان را تازه و تر میداشتند.
القصه تا نه شبانه روز محافل عیش و نشاط انعقاد یافته داد خوشی و خوشدلی دادند محمد پاشا و امراء جلالی اكثر اوقات در مجلس بهشت آئین بشرف مجالست و هم صحبتی مشرف
ص: 781
و سرافراز بودند.
از سوانح این سال كه هنگام بهار و ایام نشاط افروز نوروز بظهور آمد آمدن مصطفی پاشا ولد ازون احمد است مفصل این مجمل آنكه در سال گذشته سمت تحریر یافت كه مصطفی پاشاء مذكور در بغداد بملازمان و مردم خود بی‌اعتماد گشته با محمود پاشاء ولد جغال اغلی صلح كرده‌

آمدن مصطفی پاشا بپایه سریر اعلی‌

حكومت بغداد را باو گذاشته بحله رفت و در آنجا معلوم كرد كه رومیه بدینجهت كه او بپایه سریر اعلی شاهی بازگشت نموده اراده داشت كه ولایت بغداد را بمنسوبان این دولت روز افزون دهد با او عداوت دارند و همت بر افناء و اعدام او میگمارند و بنزدیكان و محرمان خود نیز بی اعتماد گشته متوهم میبود خواست كه خود را دورتر اندازد سنجقی كركویه من اعمال شهر زور التماس نموده از حله بآنجا نقل نموده وكلاء و ملازمانش تفرس نموده بودند كه مقصد او از آمدن كركویه آنست كه خود را بالكاء قزلباش اندازد با او در مقام غدر درآمدند و او بر كید و غدر آن جماعت آگاه گشته از خوف جان ترك اموال و اسباب كرده و حیوة را غنیمت شمرده با چند نفر از معتمدان خود را بیرون انداخته داخل قلمرو همایون شد و اكثر جهات او را وكلا و ملازمان نااعتماد منصرف گشته بدار السلام بغداد رفتند و مصطفی پاشا بنیروی بخت بلند و طالع ارجمند عزیمت پایه سریر اعلی كرده بهمدان آمد و از آن‌جا متوجه ساحت سریر خلافت مصیر گشته در دار السلطنه اصفهان در اثنای جشنهای باغ نقش جهان بآستان سعادت آشیان رسیده بعز بساط بوسی فایز گردید و منظور نظر التفات گشته بخلاع فاخره و انعام اسب و زین و جیقه مرصع و كمر خنجر و امثال ذلك و مبلغی زر نقد سرافرازی یافت و الكاء سنقر من اعمال قلمرو علیشكر بتیول و اقطاع او معزز گشت.

فرستادن جلالیانرا به كردستان‌

دیگری از وقایع فرستادن جلالیان است بجانب كردستان شرح واقعه آن كه بعد از انقضاء ایام صحبت و شادكامی جشن نوروزی متوجه مهم جلالیان گشته به- خاطر انور رسید كه جمعی از امراء قزلباش را رفیق ایشان كرده به جانب كردستان فرستند كه چون سرخیلان اكراد مردم نااعتماد فتنه انگیز اهل فسادند و بمقتضای وقت و زمان در سرحد باعمال ناشایست اقدام مینمایند فی الجمله گوشمالی یافته از خواب غفلت بیدار و ترك اعمال ناهنجار نمایند و چون شمه از اطوار جلالیان و طبقه لوندات در این اوراق تسطیر یافته كه مردم شورانگیز بی‌مآل‌اند تا در میان مخالف باشند از خوف جان با یكدیگر آمیزش و اتفاقی دارند و هرگاه خوفی نداشته باشند با یكدیگر كمال خصومت و نفاق میورزند.
حضرت اعلی شاهی ظل اللهی كه مظهر دانش و آگاهی‌اند مكررا آن طایفه را بموافقت و درستی و رفع خصومت و نزاع یكدیگر ترغیب نموده محمد پاشا را امیر الامراء آن طایفه گردانیده همگی را نصایح دلپذیر مشفقانه فرمودند كه او را بزرك و مقدم خود دانسته برای و صوابدید او كه متضمن مصلحت دولت باشد عمل نموده از سخن و صلاح او تجاوز نكنند و گوش هوش ایشان را بدرر آبدار نصایح گرانبار گردانیده از همگی عهد و میثاق گرفتند و مقرر داشتند كه روانه آذربایجان گشته در ییلاقات مراغه رحل اقامت اندازند كه مردم ایشان در قشلاقات‌اند جمع شده جمعی از امراء
ص: 782
سپاه قزلباش كه بمرافقت ایشان مأمور میگردند ملحق گشته روی توجه بمقصد آورند و همگی را به نوازش و الطاف شاهانه سرافراز فرموده و از نقود و یراق مایحتاج انعامات كرده از دار السلطنه اصفهان روانه نمودند.
در حینی كه رایات جلال در دار السلطنه قروین نزول اجلال داشتند حكم معلی بنفاذ پیوست كه حسنخان بیگلربیگی استاجلو همدان و قلمرو علیشكر با یكهزار از مردم خود و امراء قلمرو و اسكندر سلطان میر مقدم با یكهزار كس از ایل مذكوره نعمت الله سلطان میر صوفی كه صاحب چهار صد كس بود و خسرو سلطان میر بوی نوكران پازوكی كه هفتصد نفر بودند و قبان سلطان بیكدلی شاملو حاكم كاورود و ساروقرغان كه چهارصد كس داشت و خلیل سلطان میر سیل سیر كه سیصد نفر بودند بمراغه رفته بمحمد پاشاء جلالی پیوندند و قباد خان مكری حاكم مراغه را بخود ملحق ساخته از آن راه بولایت كردستان تا دیار بكر و آن حدود روند هر یك از امراء اكراد اظهار ایلی و انقیاد نموده با مردم خود بدیشان ملحق گردد باو و الكاء و عشیرت او متعرض نگردند و هر كس مخالفت ورزیده سر از اطاعت و متابعت قزلباش پیچد اول به دفع او و نهب [552] و یغمای ایل و عشیرتش پرداخته الكاء او را متصرف شده بامراء جلالی دهد و از آنراه بحدود ارز الروم آمده بامیر كونه خان بیگلر بیگی چخور سعد و امرائیكه بتاخت آن ولایت مأمور میگردند و حكم اشرف باسم امیر خان برادوست حاكم ارومی عز صدور یافت كه چون او از نیك و بد معاملات كردستان و شوارع عبور لشكر واقف و آگاه است غچرچی این لشكر بوده خدمات و جانسپاریهای دولت خواهانه بظهور آورده كه موجب ازدیاد اعتماد و الطاف شاهانه گردد و آن جماعت حسب الفرمان همایون اعلی روانه آن خدمت شدند شرح رفتن ایشان بدانطرف و مخالفت امیر خان و وقایعی كه روی داد بعد از تحریر سوانح و وقایعیكه در هر طرف سمت ظهور یافته مرقوم قلم عنبرین رقم خواهد شد.

ذكر ایلچی فرستادن بجانب هندوستان‌

بعد از رفتن جلالیان چون سه سال بود كه پادشاه مرحوم جلال الدین محمد اكبر پادشاه فرمانفرمای هندوستان بعالم عقبی شتافته ولد ارشدش محمد سلیم قایم مقام پدر والا گهر گردیده بود بنا بر رابطه دوستی و قاعده محبت كه همیشه فیما بین این دو سلسله مرعی و مسلوك بوده و هست اراده خاطر حقیقت مظاهر آن بود كه یكی از معتبران طایفه جلیله قزلباش بپرسش تعزیه پادشاه مغفور و تهنیت و مباركبادی جلوس فرزند ارجمندش روانه آن دیار گردانند بنا بر مشاغل عظیمه یساق آذربایجان و شیروان فرصت آن نشد.
در اینوقت كه در مقر سلطنت روز افزون اتفاق نزول افتاده بود مكنون خاطر انور را بظهور آورده بعد از امعان نظر بحال هر یك از كارآگهان انجمن عزت و طرزدانان بساط سلطنت جناب امارت مآبی یادگار علی سلطان طالش را كه از میرزاده‌های طبقه قزلباش و نبیره خلیفة الخلفاء بود كه در زمان حضرت خاقان سلیمان شأن فردوس آشیان حاكم دار السلام بغداد بوده و بوفور دانش و سخن دانی و چرب زبانی از اقران و امثال امتیاز دارد سزاوار این امر دیده برسالت و سفارت تعیین فرمودند و مكتوب محبت آمیز مشعر بر پرسش تعزیه والد بزرگوار و تهنیت جلوس همایونش در قلم
ص: 783
آمد و جناب امارتمآبی بر وجه لایق بسامان و سرانجام آن سفر پرداخته با پنجاه نفر از آقایان و ملازمان كه همگی اسبهای بد و سواری و كوتل و جیقه و كمر و یراق پسندیده داشتند بآئین شایسته و زیب و زینت تمام روانه شده از راه قندهار متوجه مقصد گردیدند.
از جمله تحف و هدایا كه برسم ارمغانی فرستاده شد پنجاه رأس اسب توپچاق عربی و گرجی و بیاتی بود كه در ایلخیهای خاصه شریفه بهمرسیده ظن غالب آن است كه در سر كار هیچ پادشاه ذیشوكت صاحب مكنت یكی از آنها یافت نشود مع جلهای زربفت و مخمل و یراق لایقه و سه توپ پوستین اروسی سیاه دراز مو كه از ولایت اروس آورده مقومان صاحب درایت هر یك را بهشتاد تومان و نود تومان شاهی عراقی ابتیاع نموده بودند زیرا كه چنان روباه سیاه رنك دراز مو نادر واقع میشود و یكهزار و پانصد عدد اقمشه نفیسه از مخمل زربفت طلاباف و نقره باف و زربفت و دیبای زیبای طلا و نقره و چهار ذرعی زرباف و اطلسها و مخملهای فرنگی و خطائی باف و سایر امتعه و اقمشه یزد و كاشان و دیگر تحف و هدایای لایقه از هر نوع كه سزاوار رتبه و شان طرفین بود و بتفصیل آنها موجب اطناب میشد ارسال یافت.

سوانح اقبال كه بنیروی دولت ابدی الاتصال كه در این سال بظهور پیوست‌

اشاره

اول گرفتاری محمد پاشا ولد زال پاشاء رومی است كه حاكم ارجیش و عادلجوز بود و كیفیت واقعه آن كه محمد پاشاء مذكور خود را از شجعان روزگار شمرده پیوسته ببال نخوت و غرور در هوای بلند پروازی طیران مینمود و می‌خواست كه در سرحد قزلباش دست بردی چند نموده و آوازه تسلط و اقتدار خود را بلند سازد و در میان رومیه بدان تفاخر نموده موجب تربیت و اعتبار او گردد و همیشه در كمین فرصت نشته بود و متعرض سرحد قلمرو همایون میشد و در این سال سلمان سلطان سو باشی دنبلی كه از جانب اشرف حاكم الكاء چورس است و با او قرب جوار دارد حقیقت بی‌اندامی [553] و بد سلوكی او را به پیر بوداقخان حاكم تبریز كه امیر الامراء آن سرحد است اعلام نموده استمداد كرده بود كه او را گوشمالی دهد پیر بوداقخان دویست نفر از غازیان تركمان مردم خود و یكصد نفر از ملازمان امراء آن سرحد بسركردگی یكی از معتمدان كار دیده فرستاد كه به بسلمان سلطان ملحق گشته بتاخت و غارت الكاء ارجیش و عادلجوز و تنبیه و تأدیب پاشاء شور انگیز فتنه ساز پرداختند و سلمان سلطان با فرستادگان مذكور و مردم خود كه مجموع پانصد كس بودند ایلغار كرده تا حوالی ارجیش كه مقام و مسكن محمد پاشا بود عنان باز نكشیدند در آن جا دویست كس را بپای قلعه او فرستاده یكصد نفر را بكومك آن جماعت تعیین نمودند كه اگر پاشا بیرون آمده جنگ صحرا كند از كمینگاه درآمده بمدافعه قیام نمایند و دویست نفر دیگر بتاخت و غارت مشغول‌

گرفتار شدن محمد پاشا حاكم عادلچوز

گردیدند از جمله پیش رفتگان چهل پنجاه نفر بنزدیكی قلعه رسیده بودند كه پاشا خبردار گشته از جلادت و مردانگی كه با خود قرار داده بود نظر بر آن فوج قلیل انداخته با اندك مردمی كه حاضر بوده‌اند از قلعه بیرون آمده جلوریز خود را بآن گروه رسانیده دست بآلت قتال گشود دلاوران قزلباش نیز بشعله سنان جان ستان آتش در خرمن وجود
ص: 784
مخالفان انداخته فیما بین نیران قتال اشتعال یافت و غازیان شیرشكار پی در پی رسیده داد مردانگی میدادند.
محمد پاشا تسلط غازیان و ضعف لشكر خود مشاهده نموده بنفسه مباشر حرب گشته با یكی از تركمانان در هم آویخت و آن شخص او را نشناخته بنوك نیزه جانستان از صدر زین ربوده بر روی زمین افكنده خود را بر سر او انداخته خواست كه با تمام كارش پردازد پاشا از بیم جان نام خود برده بنیروی دولت قاهره دستگیر گردید و رومی شكست یافته روی بهزیمت نهادند و تا پای قلعه اكثر طعمه شمشیر غازیان شیر شكار گردیدند و آن ناحیه نهب و غارت یافته غازیان سالما غانما مظفر و منصور معاودت نمودند و پیر بوداقخان او را بپایه سریر اعلی فرستاد.
قبل از آن ولدان خندان آقا كه در خدمت اشرف معزز و محترم بودند مكررا در مجلس بهشت آئین زبان بتوصیف محمد پاشا گشوده تعریف قابلیت و شجاعت و اهلیت و استعداد او بسیار كرده بودند حضرت اعلی شاهی ظل اللهی كه معدن فتوت و احسانند بنابر عاطفت جبلی و قاعده معهود بنظر مرحمت و التفات متوجه حال او گشته امر فرمودند كه او را بطریق میهمان معزز و محترم میداشتند رفته رفته بسعادت مجالست مجلس خلد آئین سرافراز گشته از جمله حاضران حضور خاص و حریف بزم اختصاص گردید چون ظرف طبیعتش لبریز باده مرحمت و الطاف شاهی گردید دماغش از نشاء نخوت و غرور پیشین گرمتر گشته بفكر خمار آن نمی‌افتاد و همان در عالم بلند پروازی سیر نموده در مجلس سخنان بی‌صرفه از او سر می‌زد و از مضمون این مقال كه مسلم الثبوت جمهور خردمندانست كه:
شعر
سخندان پرورده پیر كهن‌بیندیشد آنگه بگوید سخن بحكایات ناخردمندانه كه در چنین حال احتراز از آنها كردن و مهر سكوت بر لب گذاشتن اولی است زبان میگشاد تا آن كه از خدمت اشرف التماس نمود كه شخصی را بجانب روم فرستاده فرزندان و مردم خود را از سلامتی و فراغبال خود مخبر سازد بعد از استخاره و رخصت غلام خواجه سرائی را كه همراه او آمده بود فرستاده كتابت كه نوشته بود بنظر اقدس درآورد چون حضرت اعلی عیار كار او گرفته بودند بامراء سرحد اشاره شد كه غلام مذكور را ببهانه آن كه بی‌عرض مكرر نمی‌توانیم گذاشت توقیف نموده مكاتیب و مراسلانی كه مصحوب او باشد گرفته همچنان سر بمهر به خدمت اشرف فرستند و حكام سرحد حسب الفرموده عمل نموده چون مكاتیب بنظر انور درآمد سوای آنچه بنظر اشرف درآمده بود سخنان لا طایل در باب قزلباش نوشته بمخالفان راهنمائی‌ها كرده‌

قتل محمد پاشا

بود چون خیانتی چنین از او بظهور رسید و دیگر شایستگی سلوك نداشت در هنگامیكه رایات جلال از تبریز متوجه قراباغ بودند او را در تبریز گذاشتند كه با پیر بوداقخان در قلعه تبریز باشد چون عدمش بر وجود رجحان داشت در آنجا بسعی اجل راه عدم پیمود.
از سوانح و وقایع سرحدها گرفتاری پاشایانست در جنگ آخسقه و قتل تاتاران در گرجستان مفصل این مجمل آن كه غالبا در مجلد اول این اوران سمت تحریر یافته باشد كه در وقتی كه میانه حضرت شاه جنت
ص: 785
مكان و سلطان سلیمان پادشاه روم صلح واقعشده سنور و سرحد معین گشت گرجستان مسق كه والی آن پدر منوچهر خان داماد سمیون خان بود داخل سنور قزلباش گردید و ولایت آخسقه و قراچه اردهان كه بارز روم پیوسته از اعمال مسق است و در زمان نواب سكندر [554] شأن كه لله پاشا لشكر بدیار عجم كشیده از آن راه بشیروان آمد اول ولایت آخسقه و توابع را بتصرف درآورده قلاع محكم كرد و تا منوچهر خان در حیات بود بمعاونت سمیون خان دست و پائی میزد بعد از ارومیه در آن ملك تمكن یافتند و صبیه سمیون خان كه زوجه منوچهر خان و عورت صاحب غیرت بود با پسر طفلی كه داشت با معدودی از ملازمان نمك پرورد آن سلسله خود را در بیشه‌ها و كوهستان آن ولایت محافظت میكرد و در مدت بیست و پنجسال كه گرجستانات بتمام تابع و خراجگزار رومیان بود عورت مذكور سعی بسیار كرد كه رومیه آن ولایت را بدستور سایر گرجستانات كه بولاة گرجی گذاشته خراج می‌گیرند به پسر او كه اتابیك نام دارد گذاشته خراج بگیرند رومیان قبول كردند لیكن اقطاعی بمعاش او و مادر آن ولایت مقرر كرده بودند و او بسختی روزگاری می‌گذرانید و در ایامی كه نهضت همایون بجانب آذربایجان اتفاق افتاده محاصره قلعه ایروان كرده بودند.
شاه یوسف پاشا كه از میرزاده‌های آخسقه مسلمان شده از جانب خواندگار روم مرتبه پاشائی یافته بود و حاكم بعضی از آن ولایت بود یكمرتبه بعضی از جنود ظفر ورود قزلباش را به سركردگی حسن خان استاجلو چنانچه در طی وقایع آن سال تحریر یافته بتاخت ولایت مذكور فرستادند و بعد از جنگ جغال اغلی و انهزام او كه امیر كونه خان و جنود قزلباش در آن حدود تمكن یافتند و تا حدود ارز روم همیشه لگدكوب سپاه ظفر پناه بود مكرر قراجه اردهان و آخسقه را تاخت میكردند احوال شاه یوسف پاشا و رومیان اختلال پذیرفت.
والده اتابیك خان استغاثه بدرگاه سعادت آشیان نموده استمداد نمود كه بمعاونت منسوبان این دودمان ولایت از دست رفته را بدست آرد حضرت اعلی شاهی ظل اللهی امراء شمس- الدینلو و قزاقلر و غیرهم را كه در تفلیس وزكم و اخستاباد و لوری بودند بكمك و همراهی او نامزد نمودند و در قوی ئیل ست عشر و الف كه رایات جلال متوجه شیروان شده بود آن عورت صاحب غیرت باتفاق امراء قزلباش و ملازمان قدیم آن سلسله بتسخیر مملكت مذكور كمر بست و بر سر شاه یوسف پاشا رفته برو ظفر یافت و او را با یكصد و پنجاه نفر از رومیان گرفته قلعه آخسقه را كه معظم قلاع آنولایت است بدست آورد و اكثر محال آنجا بحیطه تسخیر و تصرف او درآمد.
بتاریخ روز یكشنبه چهارم ربیع الثانی سنه مذكور كسان او و امراء در شماخی بدرگاه جهان پناه آمده حقیقت حال كه بنیروی اقبال بیزوال شاهی بطهور آمده بود عرض كردند و امراء قزلباش هر یك بمقر حكومت خود رفته اتابیك خان كه در آنوقت شانزده ساله بود با والده‌اش در آنولایت بودند بیگلربیگی ارز الروم این اخبار را بمراد پاشا كه سردار شده بدفع جلالی مشغول بود اعلام نمود و او بعد از دفع جلالیان جیل پاشا نامی را حاكم لشكر غارتگر تاتار كه سلامتگرای خان چنانچه گذشت بمدد سردار فرستاده بود نموده او را با فرهاد پاشا ولد محمد پاشا كه از میرزاده‌های گرجستان مسق مسلمان شده در میان رومیه تربیت یافته بمرتبه پادشاهی و ایالت رسیده بودند بآخسقه فرستاده و ایشان در اواخر پیچی ئیل سبع عشر و الف بآخسقه آمدند و اتابیك خان و والده‌اش تاب مقاومت آن گروه نیاورده بگرجستان كارتیل نزد پسر خالش آمد و والده نزد برادر زاده توقف نموده پسر را كه در حسن و ملاحت آیتی بود و مضمون این رباعی كه میر شمس الدین محمد صدر خبیصی در
ص: 786
زمان شاهزاده مغفور سلطان حمزه میرزا بجهت لوارصاب پسر سیمون خان گفته بود بر او صادق بود:
رباعی
ترسابچه ایست آتش افروز كنشت‌كاتش زده در خرمن صد حور سرشت
چون هیمه كشان برای آتشكده‌اش‌رضوان همه شاخ طوبی آرد ز بهشت بدرگاه جهان پناه شاهی فرستاد و در اوایل این سال امراء شمس الدینلو و قزاقلر و غیرهم با جمعی از لشكر گرجی اتباع لوارصاب خان والی كارتیل بتاخت آخسقه رفته اسیر بسیار آورده بودند جیل پاشا موازی دو هزار كس از خیل تاتار و فرهاد پاشا و ولد محمد پاشا كه بمرافقت او آمده بودند بدفع ایشان و تاخت گرجستان كارتیل فرستاده آن جماعت بمیان الكاء درآمده تاخت و غارتی چند كرده معاودت نمودند لشكر لوارصاب خان در گذرهای تنگ و میان بیشه سر راه بر ایشان بسته از یكطرف سپاه قزلباش و از یكطرف گرجیان ایشان را بمیان گرفتند پاشایان هر دو گرفتار گشته لشكر تاتار كه در آن ملك بیگانه بودند بهر طرف میرفتند سر راه و گذرها را مسدود مییافتند دست از غنیمت بازداشته در میان بیشه پراكنده شدند و بمصداق اللهم اشغل الظالمین [555] بالظالمین گرجیان بجستجو مشغول گشته تا موازی هفتصد نفر تاتار بدست آورده طعمه تیغ بلا گردیدند و بقیة السیف را رعایای گرج در جنگلها برهنه كرده بودند پیاده و عریان بصد فلاكت خود را بآخسقه رسانیدند و پاشایان را بدرگاه جهان پناه فرستادند فرهاد پاشا حسب الالتماس سلاطین گرجی مورد بخشش گشته پسر محمد پاشا بیاسا رسید.

سانحه دیگر محاربه ذوالفقار خان و جنود شیروان با طبرسرانیان‌

اشاره

از سوانح اقبال كه در ولایت شیروان قرین حال اولیاء دولت بیزوال گردید جنگ كردن ذوالفقار خانست با والی طبرسران و قلعه ساختن در آن حدود. تبیین این مقال آنكه در زمان فترت شیروان ناحیه از نواحی شابران را كه بالكاء طبرسران اتصال دارد مردم آنجا متصرف شده بودند و در زمان رومیه چون رومیان بامداد طبرسرانیان مستظهر بودند در مقام استرداد آن نشدند در این اوقات كه ولایت شیروان مجددا مسخر اولیاء دولت قاهره گشت مردم طبرسران بطمع خام افتاده آن ناحیه را چنانچه باید بتصرف حاكم شابران نمیدادند و آمد شد ملازمان حاكم از آسیب طبرسرانیان بآن ناحیه دشوار بود رأی صوابنمای اشرف كه همیشه در آینیه ضمیر امروزش صورت فردا جلوه‌گر است بنا بر رعایت حزم و احتیاط اقتضاء آن كرد كه در آن ناحیه قلعه ترتیب دهند و حكم قضا مضی بنفاد پیوست كه ذوالفقار خان بیگلربیگی شیروان با امراء عظام تا بین تا حدود طبرسران رفته در آن ناحیه قلعه در كمال متانت و استحكام ترتیب نموده ذخیره و یراق قلعه سرانجام داده فوجی از غازیان و تفنگچیان بر محافظت آن تعیین نماید كه دست مردم داغستان عموما از آن ناحیه كوتاه باشد و طبقه قزلباش و شیروانیان باستظهار مردم آن قلعه مرفه و آسوده حال بآن ولایت تردد و آمد شد نموده از تعرض دون صفتان
ص: 787
داغستان مصون و محفوظ باشند.

جنك ذوالفقار خان با والی طبرسران و غلبه او بر والی‌

ذوالفقار خان بر حسب فرمان متوجه انجام آن خدمت شد و نخست كس نزد معصوم خان والی طبرسران فرستاده حقیقت حال بدو اعلام كرده خاطر نشان نمود كه اصلا از ترتیب این حصار حذری بشما نمیرسد بلكه منتج انواع فواید است والی طبرسران رضا بآن داده بخیالات باطل و تصورات عاطل در مقام ممانعت درآمد و در حینی كه ذوالفقار خان بآنجا رفته جای قلعه تعیین نموده شروع در كار كرد والی مذكور موازی ده هزار پیاده و سوار جمع آورده روی بجانب ذوالفقار خان آورد و او بنابر آنكه والی طبرسران همیشه بدرگاه جهان پناه بازگشت نموده ظاهرا خود را از جمله بندگان درگاه میشمارد و از جانب اشرف بمحاربه او مأذون و مرخص نبود مكررا رسولان فرستاده او را از وخامت عاقبت و سوء خاتمت این ممانعت تحذیر و تخویف نمود مفید نیفتاد تا آنكه بیك منزلی لشكر قزلباش رسید و روز دیگر صف سپاه آراسته بمقابله جنود منصور درآمد ذوالفقار خان نیز بالضروره بترتیب مقدمات جنگ مشغول گشته قدم در صف كارزار نهاد و چون از جانبین دست باستعمال آلت قتال بردند لشكر طبرسران تاب یك صدمه چرخچیان سپاه منصور نیاورده در حمله اول سلك جمعیت ایشان از هم فرو ریخت و بطرفة العینی تا یكهزار نفر طبرسرانی را سر بباد بی‌نیازی رفت و والی طبرسران هزیمت غنیمت شمرده خود را از معركه بیرون انداخت ذوالفقار خان چون بفتح و ظفر اختصاص یافت لشكریان را از قتل و كشش طبرسرانی منع نموده در تعاقب هزیمتیان مبالغه ننمود چه بیم آن داشت كه چون بی‌امر اشرف این صورت روی نمود مبادا ملایم طبع شهریاری نبوده باشد.
مجملا بقیة السیف در جنگلها و بیغولها خزیده نیم جانی بسلامت بیرون بردند و ذوالفقار خان در اندك روزی قلعه ترتیب داده آذوقه و یراق سرانجام نموده و حارسان تعیین كرده مراجعت نمود و شرح واقعه بدرگاه عالم پناه عرض كرد و با آنكه معصوم خان پای از دایره ادب بیرون نهاده بر سر قزلباش لشكر كشید حضرت اعلی بنابر آنكه یكمرتبه رقم عفو بر تقصیرات او كشیده بودند و بعضی از منتسبان او در سلك خدمة سرادق سلطنت انتظام داشت اظهار ناخشنودی از آن قضیه فرموده ذوالفقار خانرا فرموده كه كس معتمد نزد معصوم خان فرستاده خاطر او را تسلی بخشد و او حسب الفرموده عمل نموده والی طبرسران نیز از حركت ناهنجار و جرأت و جسارتی كه كرده بود نادم و پشیمان گشته در مقام اعتذار درآمد.

[556] ذكر رفتن امیر كونه خان و امراء حسب الفرمان قضا جریان بقراجه اردهان و تاخت و غارت گرجیان آن ولایت‌

سابقا مذكور شد كه جیل پاشا با خیل تاتار بآخسقه آمد امیر كونه خان از دست درازی طبقه تاتار احتیاط ورزیده جمعیت ایشانرا در آخسقه كه بسرحد چخور سعد قرب جوار دارد مناسب نمیدانست حقیقت بپایه سریر اعلی عرض كرد كه پیشتر از آنكه از آن طایفه دست درازی به
ص: 788
سرحد واقع شود در دفع كوشیدن اولی است بنابر آن حكم قضا نفاذ بصدور پیوست كه جمیع امراء آذربایجان با تفنگچیان خاصه كه در سال گذشته بتبریز فرستاده شده بود بایروان روند و بسركردگی امیر كونه خان تا قراجه اردهان آخسقه و حدود ارز روم رفته در دفع مخالفان و تاخت و غارت آن ولایات و سوختن علفزارها و غلات دقیقه فرو گذاشت نكنند و دو هزار نفر از جلالیان را نیز مقرر داشتند كه بسرداری قراسعید و آغا جدن بیری بجنود قزلباش پیوسته در آن سفر همراه باشند و حسب الفرمان قضا جریان پیر بوداقخان از تبریز و محمد خان زیاد اغلی قاجار از فراباغ با سایر امراء عظام و جلالیان مذكور از مراغه بایروان جمع آمده لشكری عظیم مرتب گشت و امیر كونه خان چند روز بضیافت امراء عظام و ملازمان درگاه پرداخته بآئین شایسته متوجه مقصد گشتند مخالفان رومیه و تاتار قوت مقابله آن سپاه در حیز قدرت خود ندیده در قلعه‌ها خزیده پای در دامن سلامت كشیدند و جیوش منصوره بولایت گرج در آمده آتش نهب و تاراج در آنولایت زدند و بسیاری از نساء و صبیان كفره گرج اسیر نموده آن مملكت را از حیز انتفاع انداختند امیر كونه خان شنید كه جمعی از رومیه در صحرای موش جمعیت نموده خیال دستبردی دارند با لشكر ایروان جدا شده بآن طرف رفت و سلك جمعیت ایشان را پراكنده ساخته قرین ظفر و نصرت معاودت فرموده و از جمله اسیران آنچه لیاقت سركار خاصه شریفه داشت بر سبیل خمس مصحوب علیخان بیك جوانشیر بدرگاه جهان پناه فرستادند شوكت و اقتدار سپاه قزلباش در حدود ارزروم و آنولایت بیشتر از پیشتر سمت ظهور یافته احدی از بیگلربیگیان و پاشایان رومیه قدرت مقابله و مقاتله با سپاه منصور نیافته بمحاربه و مدافعه جرأت و دلیری خواستند كرد و امراء عظام كامیاب و دوستكام عود نموده هر یك بمقر سلطنت خود شتافتند.

ذكر توجه موكب نصرت نشان بصوب آذربایجان و فرستادن جلالیان با فوجی از عساكر فیروزی نشان بصوب كردستان و وقوع حالات آن زمان‌

چون حضرت اعلی شاهی ظل اللهی چند گاه در دارالسلطنه اصفهان بمهمات ضروری سلطنت پرداختند و هوا رو بگرمی آورده هنگام توجه ییلاقات شد رایات نصرت آیات بفیروزی و اقبال متوجه ییلاق فریدن شده چند روزی كه ییلاق مزبور مضرب خیام اقبال بود امراء عظام و اركان دولت را حكم شد كه با آغرق اردوی معلی از راه ییلاقات بآهستگی در حركت آمده و در چمن سلطانیه اقامت نمایند و خود با معدودی از ندماء و مقربان و خواص ملازمان سپاهی باصفهان عود نمود در چهار باغ بنشاط آب پاشان كه در میانه ملوك فرس رسم بوده و آنحضرت شكون گرفته‌اند سرور افزای خلایق گردیدند و از راه كاشان بدار الموحدین قزوین رسیده تا چهل روز در دولتخانه مباركه آنجا عشرت پیرا بودند و در حینی كه اردوی آغرق و امراء عظام حسب الفرموده بچمن سلطانیه رسیده آن عرصه نزهت فزا منجم اقبال بود حضرت موكب معلی از دار الموحدین قزوین رسیده باردوی آغرق پیوستند و در آن چمن نزهت بخش سراپرده و بارگاه باوج مهر و ماه افراشتند.
در خلال این حال خیر الدین نام چاوشی از چاوشان معتبر سلسله خواندگار همراه محمد
ص: 789
بیك ولد حسینقلی خلفای روملو كه بایلحیگری روم رفته بود برسم [557] رسالت آمده بوسیله امراء نامدار بفر عتبه بوسی درگاه فلك مقدار سرافرازی یافت و عرایض و مكاتیب مراد پاشا وزیر اعظم و اركان دولت عثمانی كه بخدمت اشرف اعلی و اركان دولت شاهی نوشته سخنان خیر خواهانه صلاح اندیشانه در باب قطع ماده خصومت و نزاع بقاعده كه قبل از این بوساطت سمیون خان گرجی اشعار نموده بودند در آن منطوی و مندرج بود بنظر رسانید.
ما حصل سفارت آنكه مرسل مذكور بی‌توسط غیر با حضرت اعلی تكلم نموده ما فی الضمیر آنحضرت را در ماده صلح و قطع نزاع و كیفیت آن به چه قاعده ممكن است و رضای خاطر اشرف چیست بواجبی معلوم نموده معاودت نماید و التماس نموده بودند كه اگر فی الواقع آنحضرت مصلحت جانبین منظور داشته راغب بصلح باشند چون در وقتی كه محمد بیك بایلچیگری آمد و نامه و مكتوبی از جانب اشرف بحضرت پادشاه نداشت در این مرتبه هر كس آید بادی الفت و دوستی گشته مكتوب صداقت انگیز محبت طراز بحضرت پادشاه قلمی نمایند و چون تا غایت آثار تسلط و اقتدار از جانب حضرت شاه عالیجاه بظهور آمده و ولایاتی كه در زمان سلطانمراد خان جد حضرت سلطان احمد خان بحیطه تصرف و تسخیر منسوبان دودمان آل عثمان قرار گرفته قرنی بر آن گذشته بود بقهر و غلبه تسخیر فرموده توپخانه و یراق پادشاهی كه در قلاع بوده متصرف شده‌اند و در این چند سال چندین هزار نفس از سپاهی و رعیت روم در معرض تلف درآمده پایمال عساكر قزلباش شده‌اند در این صورت از جانب حضرت خواندگار در صلح زدن آئین فرمانروایان عالیقدر و مناسب رتبه سلطنت نیست و اگر از طرفین این مقدمه منظور و ملحوظ و این كشاكش در میان باشد قطع مواد خصومت كه موجب تشویش كافه اهل اسلام است در عهده تعویق میماند و مع ذلك در نظر سلاطین فرنك كه همیشه با اهل اسلام در قتال و جدالند موجب كسر شوكت سپاه اسلام و شماتت و خوشحالی نصاری و ارباب كفر و ظلام میگردد و بسا فرمانروایان ممالك ستان كه آرمیدگی عالم و رفاهیت عالمیانرا بر مطالب عالیه رجحان داده درهای عافیت و آسودگی بر روی خلایق گشاده‌اند اگر حضرت شاه عالیجاه نیز بادی مقدمات مصالحه و دوستی گشته در طی نامه نامی اشعاری در باب صلح فرمایند هر آینه باعث رفع نقاب حجاب گشته دولتخواهان را راه گفتگو پدید میآید و خصومت و نفاق طرفین بدین قدر اظهار دوستی بوفاق و اتفاق تبدیل مییابد.
حضرت اعلی كه ذات معدلت صفاتش بترفیه احوال خلایق و عباد اللّه مفطور و مجبولست چاوش مذكور را احترام فرموده نسبت بفرمان فرمای ممالك روم سخنان محبت آمیز بیان فرموده بزبان رفق و ملایمت باركان دولت قیصری پیغام كردند كه چون چراغ دولت آن خانواده رفیعه به روغن غزا و جهاد روشنی یافته و بسعادت خدمت حرمین محترمین زادهما اللّه تعالی شرفا و تعظیما مشرفند و بدین دو رتبه گرامی بین السلاطین معزز و ممتاز لاجرم بر جمیع اهل اسلام معاونت ایشان لازم و متحتم است غایتش بنوعی كه مكررا اعلام شده سلطانمراد خان انتهاز فرصت نموده بیجهتی و بی‌سببی نقض عهد پدران رضوان مكان كه بقید نسلا بعد نسل بایمان مغلطه تأكید یافته بود روا داشته بغصب بعضی از ممالك موروثی ما را متصرف شده بود و اكنون كه بفیض فضل الهی احقاق حق شده و میشود هر گاه حضرت خواندگار مضایقه بملك موروث ما ننموده در مقام الفت و دوستی باشد ما نیز بجهت رفاهیت مسلمین از نزاع و جدال گذشته از مسلك محبت و اتحاد عدول نخواهیم جست چه بهتر از این كه میانه پادشاهان اسلام مصالحه و دوستی مسلوك بوده موجب مخذولی اعدای دین مبین گردد و قرار یافت كه
ص: 790
حسب الاستدعای مراد پاشای وزیر اعظم و سایر سعادتمندان خیر اندیش كه باعث این امر خیر انجام شده‌اند نامه دوستانه در قلم آورده ابواب مصادقت و اتحاد مفتوح گردانند شرح نامه نوشتن و فرستادن ایلچی در قضایاء سال آینده رقمزده كلك بدایع نگار خواهد شد انشاء الله تعالی.
بالجمله چند روزی كه چمن نزهت بخش سلطانیه محل اقامت اردوی معلی گردید موكب همایون بجانب آذربایجان در حركت آمده از میانج بعزم طواف مرقد منور حضرت سلطان الاولیاء و مشایخ كرام صفیه بدار الارشاد اردبیل نهضت فرموده بدان سعادت عظمی استسعاد یافته چند روزی دار الارشاد اردبیل مضرب سرادقات اقبال بود از آنجا عزم زیارت تربت قطب العارفین عارف ربانی شیخ زاهد گیلانی فرموده متوجه آنصوب گشتند و بعد از وصول بدان مطلب علیا و نشاط سیر و شكار قزل آغاج به دار السلطنه تبریز آمده از آنجا باردوباد تشریف برده از راه علی دره سی بقراباغ نهضت فرموده قشلاق همایون در آنجا قرار داشت.
از سوانح عربیه:
در این سال امری بس عجیب و واقعه بس غریب بمنصه ظهور آمد چون حضرت اعلی شاهی ظل اللهی همواره سرگرم باده نشاط و خرمی شكارند و گاه و بیگاه با معدودی از خواص و مقربان تردد شكار نموده بدان شغل شگرف بهجت افزای خاطر انور بودند در حینی كه رایات نصرت آیات بعزیمت دار الارشاد اردبیل بمحال قریب الكاء خلخال رسیده بودند یكی از خون گرفتهای احمق ابله طراز خود را شاه نامیده با چندی از بوالفضولان ازو ابله‌تر كه سرگشتگان بادیه هوی و هوس بودند جوارح شكاری بدست گرفته بموضعی از مواضع خلخال كه در گوشه و كناری واقع شده و مردم آنجا حضرت شاه را بصورت نمی‌شناخته‌اند رفته در منزل كدخدائی فرود آمد و آمدن دیوانگان ابله طراز هر كدام نام یكی از مقربان بر خود نهاده آن شخص را پادشاهم پادشاهم و قربان اولدوغم كه روش مخاطبه طبقه قزلباش است خطاب میكرده‌اند ساده لوحان صادق العقیده آن موضع جوش و خروش نشاط و خرمی برآورده سر افتخار و مباهات بچرخ برین افراشته در مقام خدمتكاری و جانفشانی درآمدند مردم قرب جوار از واقعه آگاه گشته بقصد ادراك سعادت ركاب بوسی بآن موضع آمده نذور و هدایا نثار و ایثار میكردند و آن ابلهان مغلوب هوی و هوس از باده پندار مست و مدهوش یك دو سه روز در آنجا رحل اقامت انداخته بعیش و عشرت پرداختند اما از خود بیخبر بودند.
این خبر بسایر مواضع رسیده از غلامان خاصه شریفه كه در خلخال میباشند یوسف بیك یوزباشی با چند نفر سراسیمه روی بآن موضع آورده در حینی كه ایشان اندكی از قبح آن امر شنیع آگاه گشته اراده سواری داشتند رسیده از شعبده بازی آن بوالفضولان آگاه گردیدند پرده از روی كار ایشان برخاست یك دو نفر كه سوار شده بودند فرار نموده خود را بشعب جبال انداخته ناپدید شدند و غلامان شخصی كه خود را شاه نام نهاده بود با یك دو نفر رفقا بدست آورده در همان چند روز كه موكب همایون آن حدود رسید بنظر انور درآمدند چون سیاست اینگونه بدكاران كه بچنین امر خطیری دلیری نمایند جهة عبرت دیگر شعبده بازان ابله طراز از لوازم امور جهانداری بود خرمن حیاتشان بشعله قهر قهرمان زمان سوخته گردید سبحان اللّه آدمی از چه مرتبه مغلوب نفس اماره است و بوساوس شیطانی مصدر چگونه اعمالی خطرناك كه مخاطره آن عاجلا بلكه آنا فانا محتمل است كه بظهور آید میگردند و از آن نمیاندیشند اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم هر چند این واقعه شایستگی نداشت بنابر تنبیه و آگاهی تیره درونان روزگار و بوالفضولان بتحریر آن پرداخت.
ص: 791
وقایع متنوعه و سوانح ایام اقامت دار الارشاد اردبیل آنكه ذوالفقار خان بیگلربیگی شیروان رخصت آمدن بپایه سریر اعلی حاصل نموده حسب الاستدعاء بسعادت ملازمت مشرف گردید و در ركاب سعادت انتساب زیارت حضرت قطب العارفین چند روز در سیر و شكار قزل آغاج همراه بود از آنجا مرخص گشته بشیروان رفت.
سانحه دیگر آنكه چون اخبار فرستادن امراء و جلالیان بجانب كردستان شیوع یافته بود بنا بر رعایت حزم و احتیاط امام قلی خان امیر دیوان حاكم لار خلف صدق اللّه ویردیخان را سر- كرده فوجی از افواج قاهره فرموده بطرف سلماس كه در قرب جوار كردستان واقع است فرستادند كه از آن خبردار باشند.
سانحه دیگر بقتل درآمدن كرد حیدر است كه از امراء معتبر جلالی و صاحب یكهزار كس بود و بزور بازوی شجاعت و دلاوری خود مغرور و با محمد پاشا غالبانه سلوك كرده همیشه سخنان درشت ناهموار باو میگفت و پاشا ازو در حساب بود بتخصیص در این اوقات كه عزیمت كردستان نموده و او از عشایر آن طبقه بود و مظنه خلاف و عصیان با او داشت روزی در خانه محمد پاشا مجلسی منعقد گشته چون سرهای حریفان از باده نخوت گرم گردید كرد حیدر در اثنای محاوره كم ظرفی نموده بعضی سخنان تهدید آمیز كه محزون خاطرش بوده بر زبان آورد و موجب ازدیاد خوف و بیم محمد پاشا گشته در همان مجلس بپسران خدمتكار كه رومیان انج اغلان و كنج اغلان نیز میگویند اشاره قتل او كرد و ایشان در همان ساعت شمشیرها كشیده رشته حیات او را با دو نفر از معتمدان كه با او بودند بقطع رسانیدند ملازمانش چون او را كشته دیدند ترك شورش بیفایده كردند و پاشا همگی را بخود منسوب ساخته اموال و جهات او را میانه ایشان قسمت نموده و حقیقت حال را بعرض عاكفان سده جلال رسانیده استحسان یافت. سانحه دیكر [559] ظهور مخالفت و عصیان امیر خان برادوست است كه در ایام اقامت دار الارشاد اردبیل بعرض اقدس رسیده بتحقیق پیوست كه با حسنخان و محمد پاشا خلاف ورزیده در قلعه تحصن جسته درهای اطاعت بسته است و ابواب مخالفت و عصیان گشوده و فیما بین مهم بجنگ و جدال انجامیده بنا بر آن حضرت اعلی كه رأی جهان آرایش روشنی بخش عالم غیبی است صلاح و فساد این واقعه را بر رأی عقده گشای دستور معظم مكرم اعتضاد السلطنة البهیة و اعتماد الدوله العلیة حاتم بیك منوط و مربوط گردانیده به آن صوب فرستادند كه بهر طریق صلاح دولت روز افزون داند و رأی صوابنمایش اقتضا نماید بفیصل رساند و گنجعلی خان حاكم كرمانرا با جمعی از امراء و توپچیان و تفنگچیان بمرافقت آنجناب مأمور گردانیدند كه اگر مهم او اصلاح پذیر نبوده باشد و افواج قاهره را بكومك احتیاج افتد بدان اقدام نمایند اكنون كلك سخن پرداز بتحریر قضایاء مخالفت و عصیان امیر خان میپردازد و چون مسود اوراق حسب الامر الاعلی بمرافقت آن جناب مأمور بود ملتزم است كه خصوصیات آن سفر را كه برأی العین مشاهده نموده از اطالت و اطناب اجتناب نموده مشروحا در رشته تحریر كشد و اللّه المستعان.

ذكر مخالفت و عصیان امیر خان برادوست و رفتن جناب اعتماد الدوله بولایت ارومی و محاصره قلعه دم دم و بیان سوانح حالات‌

اشاره

شرح احوال امیر خان چولاق عبرت بخش عالمیان است ای جویای سخن لحظه مستمع بوده
ص: 792
گوش هوش با من دارو كیفیت معامله او را دریاب امیر خان از عشیرت برادوست طبقه اكراد است در زمان حضرت شاه جنت مكان قراتاج نامی از آن طبقه شاهی سیون و در سلك ملازمان این دولت منتظم بود و آن حضرت الكای تركور و مركور را كه بولایت ارومی و اوشنی پیوسته بآن طبقه ارزانی داشته بود بعد از واقعه حضرت شاه جنت مكان كه رومیان طمع در ملك آذربایجان كردند و قبایل و عشایر اكراد تابعان این دولت روی گردان شده تابع رومیه شدند شاه محمد بیك نامی از میرزاده‌های برادوست بحكم خواندگار روم میر عشیرت و صاحب سنجق الكاء برادوست بود امیر خان سر باطاعت او درنیاورده هر چند- گاه ملازمت یكی از امراء بزرگ اكراد مینمودند مدتی ملازم عمر بیك حاكم سهران بود و در معركه جنگ كه عمر بیك را با خصما دست داد یكدست امیر خان را از بند بازو قطع شده بامیر بیك چلاق مشهور گشت.
در سالی كه طنطنه رایات جهانگشای شاهی در آذربایجان بلند آوازگی یافته موكب همایون متوجه تسخیر نخچوان و ایروان بود مشار الیه بآستان اقبال آشیان شاهی آمده اظهار شاهی سیونی و اخلاص كرد حضرت اعلی او را منظور نظر گردانیده امارت قبیله برادوست و الكاء تركور و مركور را باو عنایت فرمودند و او را بلقب ارجمند خانی سرافراز ساخته الكاء ارومی و اوشنی را كه از توابع آذربایجان است و در زمان حضرت شاه جنت مكان حكومتگاه یكی از امراء عظام قزلباش بود علاوه الكاء قدیمی باو عنایت فرمودند و حسب الامر الاعلی استادان زرگر صورت دستی از طلای احمر بجهت او ترتیب داده بجواهر ولالی ثمین ترصیع و تكمیل داده بر بازوی او بستند و بمظنه حق شناسی و ظهور مردانگی توجه تام درباره او مبذول داشتند و او چند گاه دست ارادت بر سینه اخلاص نهاده ملازمت عتبه علیای شاهی و سده سنیه شاهنشاهی مینمود و بعد از آنكه رخصت یافته بولایت مذكور رفت باستظهار شفقت و التفات شاهانه روز بروز بمدارج علیه ترقی نموده بر تمامی امثال و اقران برتری یافت و چند الكاء و ولایت از میران قبایل اكراد تابع روم بدست آورده تصرف نمود و در میانه حكام كردستان بعلو جاه و كثرت سپاه بلند آوازه گردید.
بسیاری از قبایل و میرزاده‌های قبایل عشایر اكراد بملازمت او تصرف جسته راه خدمت میسپردند و بدینجهات در اندك روزی بخار نخوت و غرور بكاخ دماغش راه یافته در هنگامی كه جغال اغلی بولایت آذربایجان لشكر كشیده در حوالی تبریز مصاف واقع شد با وجود قرب جوار از سعادت حضور دوری جست بعد از انهزام جغال اغلی كه اردوی ظفر قرین بفتح و فیروزی در ولایت سلماس اقامت داشت بپایه سریر اعلی آمده نوازش یافت و از شمول عاطفت و تربیتی كه فرموده بودند از كم خدمتی و تقاعد او از آمدن حین مصاف اغماض نموده بنابر اطمینان خاطر [560] او و تألیف قلوب سایر امراء اكراد كه وحشی صفتان طوایف انسانند او را نگاه نداشته ببهانه خدمتی رخصت رفتن الكاء دادند و او ظاهرا خود را از زمره فدویان شمرده باطنا از تعصب مذهب یا شرارت نفس با امراء قزلباش آنسرحد عناد ورزیده سودای استقلال و استبداد در سویدای خاطرش جای گرفته بود تا آنكه رأی نفاق آلودش بتعمیر قلعه متین رصین قرار یافته باركان دولت قاهره عرض كرد كه قلعه قدیم ارومی انهدام و اندراس یافته قابل تعمیر نیست و اعتماد را نمیشاید و بنده را حصاری كه صیانت مآل و حفظ اهل و عیال از سر مخالفان توان نمود لازمست اگر رخصت همایون باشد چهار دیواری در محل مناسب نماید حضرت اعلی نظر بر ظاهر حال او انداخته رخصت دادند و او در سه فرسخی بلده ارومی بر بالای كوه رفیع كه داخل تركور است طرح قلعه انداخته شروع در كار كرد در میانه اكراد مشهور است كه قبل از ظهور اسلام و زمان اكاسره در همان مكان قلعه بوده كه بقلعه دم دم اشتهار
ص: 793
داشته و بتصاریف زمان منهدم گشته پیر بوداقخان امیر الامراء تبریز كه مرد با رأی و هوش كار آزموده بود از اطوار نفاق آلود امیر خان آثار عصیان مشاهده مینمود معروض درگاه عالمپناه گردانید كه امیر خان پای از جاده اخلاص بیرون نهاده هوای خلاف و عصیان در سر دارد و بدین سبب قلعه رفیع‌

قلعه ساختن امیر خان برادوست در ارومی‌

بلند اساس طرح انداخته كه در حدوث وقایع روزی او را بكار آید و این غلام قلعه ساختن او را صلاح دولت روز افزون نمیداند حكم اشرف بنفاذ پیوست كه چون او امیر الامراء آنسرحد است و نیك و بد امور ملك داری آنطرف در عهده او هر گاه صلاح دولت قاهره نبوده باشد كس فرستاده او را منع نماید پیر بوداقخان حسب الفرموده معتمدی نزد او فرستاده اعلام كرد كه او در سلك امراء عظام شاهی منسلك و تربیت كرده آن حضرت است و دعوی اخلاص و بندگی مینماید هر چند حضرت شاه عالم پناه او را در محل اعتماد میدانند این دعوی مصدق داشته اما از قلعه ساختن او راه سخن بدگویان گشوده میشود اگر سبب قلعه ساختن بیم مضرت و آسیب مخالفان رومیه است هر گاه رومیان بدین ولایت آیند تا قلاع معتبره تبریز و ایروان در میان باشد ملتفت این قسم قلاع نخواهند شد و اگر دغدغه از امراء قبایل اكراد داشته باشد هر گاه او را حادثه پیش آید ما غلامان درگاه شاهی كه بحراست و نگهبانی سرحد مأموریم در دفع آن حادثه چگونه اهمال و اغفال توانیم كرد و مع ذلك او را همان حصار قدیم ارومی كه چند روز محافظت خود و ایل و عشیرت برادوست تواند نمود كافی است اولی این است كه ترك قلعه ساختن كرده زبان بدگویان‌

منع كردن پیر بوداقخان امیر خانرا از بنای قلعه و ممنوع نشدن آن‌

را بر خود دراز نكند و این نصیحت دوستانه ما را كه متضمن مصلحت دولت اوست بسمع رضا اصغا نموده خود را تهمت زده نفاق و عصیان نسازد و الحق نصیحت مشفقانه بود زیرا كه باستظهار آن قلعه مرتكب امور ناهموار گشته عاقبت حال او بوبال و نكال كشیده، رسید باو آنچه رسید.
القصه امیر خان اصلا گوش بدین سخنان نكرده ملازم پیر بود- اقخان را اكراد برادوست بقتل آوردند و او قلعه در كمال استحكام داد آذوقه و یراق بقلعه كشیده از ارومی بآنجا نقل كرده روز بروز در استحكام قلعه و سرانجام اسباب قلعه‌داری میكوشید و فی الحقیقه جهت خود اسباب ادبار سرانجام میداد و به اعمالی كه منافی اخلاص و یكجهتی بود اقدام مینمود از جمله خان ابدال مكری برادر شیخ حیدر كه با حضرت اعلی یاغی بود و از بیم عساكر منصوره در یورت و مسكن قدیم مجال اقامتش نماند بیسرو سامان میگشت در اینوقت با بیست نفر از هواخواهان خود پناه باو آورد و امیر خان او را در قلعه جای داده انیس و جلیس خود گردانیده رعایت مینمود اما بحیله و روباه بازی كسان خود را با عرایض اخلاص بدرگاه عالم پناه فرستاده اظهار فدویت و یكرنگی میكرد در وقتیكه جمعیت جلالی را روانه كردستان نموده فوجی از افواج بمرافقت ایشان مأمور گشتند پیر بوداقخان را سر كرده افواج قاهره نموده بودند امیر خان این خبر شنیده باركان دولت قاهره اعلام كرد كه میانه من و پیر بوداقخان غبار نقاری ارتفاع یافته سخنان غرض آلود درباره من معروض میدارد و رفاقت من با لشكری كه او سركرده آن باشد متعذر و دشوار است لهذا منشور استمالت باسم او در قلم آمد مشعر بر آنكه بنابر رضای جوئی او پیر بوداقخان را برطرف كرده حسنخان را كه از امراء عراق و مرد همواره خوش
ص: 794
سلوك بیغرض است تعیین فرمودیم و معهذا اگر بجهت موانع ضروری خود رفاقت نتواند كرد یكی از پسران یا ریش سفید كار دیده معتمد خود با دویست سیصد نفر همراه نماید كه موافقت و یكجهتی او بر امراء و حكام اكراد ظاهر گشته تقاعد او را حمل بر نوع دیگر نكنند امیر خان با اینهمه عنایت [561] و التفات و مدارا و مواسا كه از جانب اشرف بظهور پیوست در خلاف و عصیان اصرار نمود بالجمله چون حسنخان استاجلو و امراء عظام قزلباش در مراغه بمحمد پاشا و جلالیان ملحق گشته عازم خدمت مرجوعه شدند امیر خان را اخبار نموده اعلام كردند كه بنوعی كه حكم همایون صادر گشته عمل نموده اگر خود رفاقت مینماید كارسازی سفر كرده آماده همراهی باشد و اگر خود نتواند آمد جمعی مردم كارآمدنی سر به راه نموده چند نفر معتمد كار دیده صاحب تجربه كه از نیك و بد كردستان و شوارع آگاه بوده شایستگی مشاوره و محاوره داشته باشند آماده سازد كه همراه بوده آغچرچی لشكر ظفر قرین بوده باشند امیر خان عذری چند در نیامدن خود گفته بود.
خلاصه معذرتها آنكه طایفه جلالی مردم خودرأی بی‌اعتدال بی‌مآل نااعتمادند هر چند امراء عظام قزلباش رفیقند اما مرا حوصله آن نیست كه با لشكری كه هفت هشت هزار جلالی در آن میان باشد همراهی نمایم ایشان از هر راه كه صلاح داشته باشند روانه شوند كه من جمعی را متعاقب خواهم فرستاد امراء عظام این نافرمانی و سركشی را در بدایت سفر از او نه پسندیدند و صلاح دولت در آن دیدند كه چون عبور ایشان از الكاء او واقع میشود بهر طریق باشد او را رام سازند چه هر گاه امیر خان با منسوبان درگاه شاهی چنین پیش آمده بیراهه رود از دیگر امراء چه توقع توان داشت و چه مهم از پیش توان برد بنابر آن سخنان محبت آمیز دوستانه القا نموده اعلام كردند كه چون یك دو شب محل نزول در جوار او خواهد بود میهمان پذیر باشد كه در زمان حضور با یكدیگر كنگاش نموده بدانچه صلاح او باشد عمل نمائیم امیر خان اصلا بمراسله و پیغام حسنخان و امراء التفات ننموده در طغیان و سركشی اصرار نمود روزی كه مقدمه لشكر بحوالی الكاء او رسید فوجی از اكراد برادوست با اسلحه و یراق جنك در برابر آمده با چند نفر از جلالیان كه در پیش بودند آغاز محاربه كردند دو نفر جلالی كشته شده چند كس در میانه زخمدار شدند حسنخان و امراء از این واقعه آگاه گشته پیش رفته‌ها را بازگردانیده از جنك و جدال منع كردند و به نیم فرسخی قلعه رسیده در محل مناسب نزول نمودند و اكراد بقلعه در آمده توپ و تفنك بمعسكر امراء میانداختند حسنخان مرتبه دیگر معتمدی نزد او فرستاده از سبب حركت ناهنجار پرسید هر چند از این طرف گفتگوی موافقت و دوستی بمیان آوردند او عذرهای نامقبول گفته ابواب آشنائی مسدود ساخت و اكراد فوج فوج از قلعه بیرون آمده بهر كس از قزلباش و جلالی كه برای آوردن ما یحتاج بمواضع تردد مینمودند دچار میشدند قتل و غارت میكردند و این صورت تكرار یافته بین الجانبین خصومت و نزاع ازدیاد پذیرفته محمد پاشا نیز بطلب خون جلالیان در مقام انتقام درآمد و مردم اوجوق جوق تا پای قلعه میرفتند و از آنطرف نیز اكراد بمدافعه پیش آمده جمعی از طرفین مقتول و زخمدار می‌گشتند تا كار از رفق و مدارا گذشته فیما بین جنگ و جدال قایم شد و جمعی از جلالیان كه از محمد پاشا خایف و ناراضی بودند خصوصا محمد بیك برادر طویل و اتباع دفعه دفعه روی گردان شده نزد امیر خان رفته قریب بسیصد چهار صد نفر ملازمت او اختیار نمودند و اینمعنی علاوه ظهور عصیان او و ازدیاد كدورت محمد پاشا شده نیران خصومت اشتعال پذیرفت و بر طبق فرمان قضا جریان كه عموما در باب كل مخالفین اكراد صدور یافته بود الكاء و ولایت متعلقه بدو را متصرف شد حسنخان بالضروره در آن منزل توقف كرده حالات را بپایه سریر سلطنت
ص: 795
مصیر عرض كرد چون مقدمات مذكور در حین اقامت دار الارشاد اردبیل بر ضمیر منیر ملك آرا پرتو ظهور انداخت بنوعی كه سبق ذكر یافت عالی جناب اعتماد الدوله حاتم بیك را روانه آنصوب فرمودند كه بدیده بصیرت نظر بر احوال آن سرحد انداخته اگر از اطوار امیر خان رایحه اخلاص استشمام نموده نشاء دولت روز افزون داشته باشد او را مستمال شفقت شاهی گردانیده خاطر دغدغه آلود او را از وقوع اموری كه بی‌اختیار روی داده باشد اطمینان داده از پرده حجاب بیرون آرد و جماعت جلالی را از پای قلعه او كوچانیده در هر جا مصلحت داند بدستور سال گذشته قشلاق دهد و مبلغ پنجهزار تومان زر نقد رایج شاهی از خزانه معموره همراه كردند كه بمدد خرج جلالیان دهد و اگر مهم او صلاح پذیر نبوده در خلاف و عصیان راسخ بوده باشد آتش طغیان او را بآب تنبیه و تأدیب فرو نشانیده الكای او را بجلالیان قسمت نماید كه در آنجا اقامت نموده بر قلع و قمع سایر طاغیان اكراد مصروف دارند.

ذكر توجه اعتماد الدوله بجانب ارومی و محاصره قلعه دم دم و سوانح پای قلعه‌

[562] نسخه پرداز قلم دیباچه صحایف اخبار را بدین طرز بدیع آرایش میدهد كه چون عالیجناب اعتماد الدوله دستوری یافته از دار الارشاد اردبیل متوجه خدمت مذكور گشته بتبریز آمد با پیر بوداق خان حاكم تبریز و برخوردار بیك انیس توپچی باشی و توپچیان و تفنگچیان اصفهانی و خراسانی و تبریزی و بافقی كه بمرافقت مأمور بودند روانه مقصد گشتند دو هزار نفر از جلالیان كه از تاخت قراچه اردهان بازگشته بودند همراه شدند و در سلماس خان امیر ولد غازی بیك كرد حاكم آنجا و اولیا بیك ولد كور- سیفا الدین حاكم انزل و صومائی كه نصب كرده‌های همایون اعلی بودند ملحق گشته بتاریخ روز سه‌شنبه بیست و ششم شهر شعبان داخل اردوی رومی شدند حسنخان و محمد پاشا و امراء عظام رفیق ایشان استقبال كرده بملاقات فایز گشتند و مكان مناسب اختیار نموده نزول كردند.
روز دیگر جناب اعتماد الدوله ملازم معتمدی را باتفاق ملك آقا محمد طسوجی كه با امیر خان طریقه آشنائی داشت نزد او فرستاده بعد از نصایح دوستانه خیر خواهانه تكلیف كردند كه در حریم قلعه با یكدیگر ملاقات كرده بما فی الضمیر او اطلاع یابند و بمقتضی خیر اندیشی و دفع شر و فساد خاطر رمیده او را آرام بخشند امیر خان قبول این معنی نموده از قلعه پائین آمد و جناب دستوری نیز با چند نفری بوعده‌گاه رفته با یكدیگر ملاقات نمودند و از هر باب سخنان بمیان آوردند.
امیر خان از مكر و حیل ظاهر خود را بتاج و هاج و لباس اخلاص غلامی آراسته چنان نمود كه بنابر ظهور بی‌اعتدالی و اطوار ناهموار جلالیان و عدم وثوق و اعتماد بر حمایت و ممانعت حسنخان توهم نموده بدین چهار دیوار تحصن نمودم و محمد پاشا طمع در الكاء من كرده مرا بدنام مخالفت حضرت شاه عالم پناه كرد اكنون ملتمس آنست كه خدام والا مقام متكفل عذر تقصیرات من در خدمت اشرف شده در این زمستان مرا بحال خود گذارند كه از پسران خود یكی را با پیشكش لایق در مرافقت عالی بدرگاه عالم پناه فرستم و در ایام بهار كه رایات ظفر آیات شاهی بجانب ییلاقات در حركت آمد خود بسعادت آستان بوسی مشرف گردم.
جناب اعتماد الدوله تكفل مدعیات و قبول ملتمسات او كردند بشرط آنكه بمواعید خود وفا
ص: 796
كند و چون عصیان و قلعه بندی او بین الجمهور انتشار یافته باطن خود را بعنوان ظاهر از آلایش بی اخلاصی پرداخته با خیل و حشم بیدهشت بیرون آمده با امراء عظام قزلباش ملاقات و آمیزش نمایند و یك روز میهمان اعتماد الدوله روز دیگر اعتماد الدوله و امراء بقلعه رفته میهمان او باشند و از جانبین بلوازم رسوم و عادت دوستانه پردازند كه آوازه موافقت او بدستور مخالفت در سرحد اشتهار یابد و فیما بین بدین قاعده قرار یافته وعده آمدن فردا كرد و جناب دستوری مجلس عالی آراسته امراء عظام قزلباش را طلب داشت و چون امیر خان از صحبت جلالیان و محمد پاشا تحاشی مینمود قرار یافت كه احدی از آن طایفه در این مجلس نبوده باشند در آنروز هر چند انتظار كشیدند اثری از آمدن او ظاهر نشد دیگر باره آقا محمد طسوجی را فرستادند كه حسب الوعده منتظریم بعد از گفتگوی بسیار كه میانه او و آقا محمد واقع شده بود جواب صریح گفت كه ریش سفیدان برادوست از غدر و خدعه‌های قزلباش و جلالی ایمن نیستند و اعتماد بر حمایت اعتماد الدوله كه مرد تاجیك و از اهل قلم است ندارند و مانع آمدن من شدند.
مجملا گریبان خود بدست شما نمیدهم و هرگاه صلاح داشته باشم پسر خود را با پیشكش بدرگاه معلی خواهم فرستاد و اگر نوع دیگر بخاطر ایشان رسد بدین حصار خریده جز قلعه‌داری چاره ندارم.
القصه خبث باطن او ظاهر گشته مشخص شد كه گفتگوهای او محض چاپلوسی و حیله اندوزی بوده و بمتانت و استحكام قلعه مغرور گشته سلوك طریق عناد و استكبار اختیار نموده است و عالیجناب اعتماد الدوله با امراء عظام در مهم امیر خان مشورت نموده اینقدرها مسامحه و مدارا در معامله او جایز داشتن اصلا مناسب مصلحت دولت قاهره ندیدند چه آمدن وزیر اعظم و معتمد علیه دولت ابد قرین شاهی بپای قلعه و بی‌نیل مقصود بازگشتن منتج مفاسد عظیمه بود بنابر آن خاطر همگنان بر محاصره و قلعه گیری قرار گرفت و حقایق حال بپایه سریر اعلی عرض كرده شروع در سرانجام اسباب محاصره و قلعه گیری كردند در صدر داستان عذر اطاعت و اطناب خواسته اشعاری شده بود كه كما هی حالات این سفر را مشروحا در سلك تحریر درمی‌آرد لهذا لازم دید كه اول شمه از صفت قلعه دمدم برسم اجمال نگاشته كلك شیرین مقال [563] گردانیده شروع در مطلب نماید قلعه مذكور بر بالای كوه بلندی از سنگ یكپارچه طولانی كم عرض واقع شده كه سطح آن گاو دنبال است دو طرف آن كه شمالی و جنوبی است دره عمیقی است كه از پائین ببالا جز نردبان خیال نتوان رفت و از غایت ارتفاع محتاج بحصار نبوده و حصار نكرده از دو طرف دیگر كه عرض قلعه است شرقی آن در بلندی است كه بجبال اتصال دارد و حصاری مضبوط مرتفع مع بروج عالی ساخته یك دروازه دارد و غربی آن كه بزمین نزدیكتر است و حصار استوار ترتیب داده یك دروازه در جانب جنوبی حصار دویم قرار داده‌اند كه از دروازه تا روی زمین راهی است در میان سنك در نهایت تنگی كه عبور یك سوار از آنجا بغایت دشوار است و سیبه پیش بردن بجز دو طرف كه شرقی و غربی باشد میسر نیست و در جانب شرقی از پای حصار تا یك تیر پرتاب سنگ یك لخت است كه از نقب زدن و جسر كندن مصون است و در منتهای آن بر روی سنگ كنار دره از خوف نقب و ممانعت نقبچیان برجی عظیم در غایت ارتفاع اساس نهاده‌اند كه فی الحقیقه آن هم قلعچه ایست كه باصل قلعه اتصال یافته و تا آن برج بدست درنیاید محال است كه سیبه بپای قلعه توان برد و آب قلعه از حوض بزرگی است كه بآب باران پر میشود اما در میان دره جانب شمالی حریم قلعه چشمه‌ایست كه آب قلیلی داده و امیر خان تنقیه آن چشمه كرده بر سر آن حوضی فراخور
ص: 797
آب ساخته كه از اول شب تا صبح پر میشود و یك روز شرب خواص اهل قلعه را كفایت میكند و بر روی حوض گنبدی ساخته پشت آنرا بزمین هموار كرده‌اند كه از نظر بیرونیان پوشیده و پنهانست و آنرا سولق مینامند و بجهة محافظت حوضخانه و آب بردن برجی در جنب دیوار قلعه واقع شده و باصل قلعه متصل گشته و در جانب جنوبی یخدانی در جنب قلعه ترتیب داده‌اند كه در زمستان بیخ و برف پر میكنند و حوضی در زیراب آن ساخته شده كه هر چه در تابستان و شدت گرما از یخ و برف آب شود در حوض جمع شده در هنگام قلت آب و گرما بكار آید و این یخدان را نیز قلعچه كرده تیرانداز و تفنگ انداز بقاعده مقرر گذاشته كمال استحكام داده‌اند و آنرا بوزلق و قارلق نیز میگویند و راه آن نیز بدستور راه سولق بر بیرونیان مخفی است.
مجملا قلعه مزبور مشتمل بر پنج قلعه است یكی اصل قلعه و یكی قلعه پائین و یكی سولق و یكی بوزلق و یكی برج بزرگ بیرون دروازه شرقی كه مذكور شد هر پنج در كمال استحكام كه پیك تیزگام اوهام را عبور و مورچه خیال را مرور بر آنها در نظر شبروان حوادث دور مینماید.
القصه جناب دستوری بوفور دانش تكیه بر اقبال همایون و جانفشانی خود كرده كمند همت بر كنگره تسخیر آن قلعه انداخته بتدبیر امور قلعه‌گیری و سرانجام اسباب آن كار مشغول گردید در این اثنا موازی پانصد نفر از تفنگچیان مازندرانی از اردوی معلی باتفاق صفرعلی بیك یوزباشی و قورچیان چگنی بكومك رسیدند گنجعلی خان نیز كه در تبریز بود با قشوق آراسته متوجه گردید حسنخان و امراء رفیق دو تفنگچیان اصفهانی و میر فتاح سركرده ایشان بجانب شرقی رفتند و جانب غربی كه قلعه پائین است بحسن اهتمام و كاردانی پیر بوداقخان و تا بینان و تفنگچیان خراسانی و بافقی قرار گرفت مراد خان سلطان چینی و خلیل سلطان سیل سر را با محمد تقی بیك مین باشی تفنگچیان آذربایجان بطرف جنوبی برابر قلعچه بوزلق فرستادند و محافظت دروازه طرف مذكور را بعهده گنجعلی خان نمودند تفنگچیان مازندرانی با صفر قلی بیك و قورچیان چگنی بطرف شمالی كه برابر قلعچه سولق است مأمور شدند برخوردار بیك انیس با عمله توپخانه مقرر شد كه دو توپ بزرگ و یك بالیمز ترتیب دهد قبان سلطان بیگدلی بسركاری توپ و خدمات توپخانه تعیین شد و عجالة توپ كوچكی كه در قلعه كوكر چنلق موجود بود از دریای سیاه با كشتی آورده در سیبه حسنخان برابر برج خارج قلعه نصب كردند محمد پاشا را در خلال این حال بیماری ضعف قلب طاری گشته از این خدمات معاف بود اما جمعی جلالیان را بكومك هر طرف تعیین نمود و مبلغ پنجهزار تومان زر شاهی عباسی كه بجهة مدد خرج جلالیان آورده بودند میانه آن طبقه فراخور حال قسمت شد و جهة هر جماعت قشلاقی تعیین یافت عساكر منصوره طرح قشلاق انداخته خیام اقامت نصب نمودند و هر یك بر سر كار خود رفتند امیر خان از این حالات خبر یافته در شبكه اضطراب افتاد مكرر كسان فرستاد اظهار انقیاد و سخنان ملایم كرده خواست بلطایف الحیل و دفع الوقت شر این جماعت را [564] از خود دور كند چون مكررا مكر و خدیعت او ظهور یافته بود سخنان روی اندود او بموقع قبول راه نیافت لاجرم او نیز در مدافعه و قلعه داری كوشیدن گرفت چند نفر از میرزاده‌های برادوست خود را از قلعه انداخته شاهی سیون شدند ایشان و هر كس دیگر كه از قلعه میآمد متفق- اللفظ میگفتند كه مردم قلعه از قلت آب در عذابند زیرا كه در اینوقت از خشك سالی و قلت بارندگی آب حوض بسیار كم شده و آنچه مانده عفونت بهمرسانیده بچهارپایان میدهند و مدار شرب محصوران بآب سولق است كه ظرف ظرف بخواص قسمت میشود و هر گاه سولق بدست آید جز استیمان و قلعه سپردن چاره ندارند و بنقب زدن تسخیر آن بسهولت میسر است چون در نظر عقل
ص: 798
پسندیده مینمود و استیمان از جنگ و جدال و خون ریختن بخیر اندیشی اقرب بود همت مصروف این امر داشته استادان چاهخو آورده شروع در نقب زدن كردند و حسنخان و امراء رفیق او از طرف شرقی سیبها و مورجلها قسمت كرده تا زمین خاك بود بحفر جر پرداختند و چون بر سنگ رسیدند سبدها یافته شبها دو طرف چیده خاك و گل از راه دور آورده سبد را پر میكردند و كوچه گونه سر پوشیده ترتیب داده بدین و تیره پیش میرفتند و پیر بوداقخان نیز از طرف غربی كه سرابالا میبایست رفت بدین شیوه عمل مینمود و جماعت اكراد از شام تا سحر بر سر هر سیبه آمده جنگهای عظیم میكردند و دمبدم از سهام نیز پر اكراد پیام اجل بگوش غازیان میرسید و گلوله تفنگ تگرگ آسا بر سر دلیران سیبه میبارید دو سه مرتبه در روز روشن بر سر مورجلها ریخته جنگهای نمایان و نبردهای قوی كردند و غازیان پای ثبات استوار داشته در مدافعه میكوشیدند و از جانبین جمعی زخمدار و مقتول میشدند نوبتی بسیبه نعمت اللّه سلطان صوفی ریخته بعد از محاربه بسیار اكراد هجوم آورده رخنه در سیبه كردند كه داخل سیبه شوند غریب مردانگی و جانفشانی در آنمعركه از صوفیان صدور یافت پنجنفر در دهنه آن رخنه از عقب یكدیگر كشته گشته اكراد را مجال دخول ندادند هر كدام كشته شد سرگذشته دیگر بجای او ایستاد در آنروز از همگی اهل سیبه مردانگیها بظهور آمد و اكراد كاری نساخته بقلعه بازگشتند در این جنگ از غازیان هفت هشت نفری مقتول و ده پانزده نفر زخمدار شدند از اكراد تا بیست نفر مقتول و سی چهل نفر زخمدار گردیدند و در سیبه حسنخان توپ كوچكی بر برج بزرگ بسته شده بود بعد از بیست روز بلكه یك ماه كه اندك رخنه در جدار آن شده هنوز چنان نشده بود كه صعود توان نمود چون سد راه قلعه بود حسنخان بیتابی كرده بخودسر بیصلاح و مشورت اعتماد الدوله آخر روزی یورش بر آن برج نموده دوازده نفر از یكه جوانان دلیر بسعی تمام خود را ببالای برج رسانیدند چند نفر زخم تفنگ خورده بپائین غلطیدند دیگران را چشم ترسیده كسی اراده صعود نكرد و بالا رفته‌ها نیز خود را بپائین انداختند و تا دویست نفر از مردم او كه بپای برج رسیده بودند در همانجا توقف نموده شروع در كندن دیوار كردند و نصف شب بین الجانبین جنگ و جدال بود.
در آن اثنا اكراد هجوم نموده غافل از پس غازیان درآمده فیما بین جنگ شمشیر در پیوست و از بالای برج و قلعه گلوله تفنگ ریزان بود بنابر آن مددی بغازیان نمیرسید و غازیانرا دست از كار و كارزار مانده بازگردیدند و جوانان دلیر و كارآمدنی درین یورش ضایع و زخمدار شدند حسنخان از آن جلادت جاهلانه خجلت زده و پریشان خاطر گردید چون امری واقع شده عالیجناب دستوری تسلی بخش خاطر او گردید چه در عالم سپاهیگری تسخیر قلاع بی‌اینها نمیشود و بعد از چند روز كه چاهخویان كار كردند از زیرزمین پی بسرچشمه نمیبردند متحیر بودند كه نقب را بكدام طرف برند بالضروره هر چند قدم كه پیش میرفتند سوراخی كرده علامتی نصب میكردند كه معلوم شود كه نقب بكجا رسیده بدینجهت اكراد از آثار علامت از قضیه سولق خبردار شدند و از قلت آب بیتاب و چون ماهی در شبكه اضطراب افتاده طپیدن آغاز نهادند و همه شب بر سر نقب ریخته با تفنگچیان مازندرانی و صفر قلی بیك و قورچیان چگنی كه سركار و نگهبان نقب بودند جنگ در پیوسته جیقلشهای عظیم میكردند و هیچ شبی از محاربه آسودگی نداشتند و چاهخویان فرصت كار نمییافتند و تا سه ماه كه رمضان و شوال و ذی القعده بود بدین و تیره زد و خورد میشد دو سه مرتبه خلقی كثیر
ص: 799
غیر سپاهی و عورات و اطفال قریب بهزار نفس از قلعه بیرون كردند.
آن جماعت العطش گویان بیتابانه خود را بآب میرسانیدند و محصوران آن چشم را آب حیات انگاشته فدائی وار در محافظت سولق میكوشیدند و از اینطرف سعی موفور بظهور میرسید معهذا در این سه ماه پی بسرچشمه برده نشد و چون [565] آن حیوان پنهان بود جناب دستوری تدبیر دیگر بخاطر آورده قرار دادند كه از روی زمین سیبه بر بالای سولق آورده گنبد را سوراخ كنند و توپ بزرگ و بالیمز را كه ریخته شده بود برد بوار نردبان پایه راهرو آب بسته آنرا فرود آورند كه روی آن گشوده گشته اكراد بسولق آمد شد نتوانند نمود و نقب نیز بدستور از زیرزمین در كار باشد توپچیان حسب الفرموده عمل نمودند مقرر شد كه از امراء عظام میر صوفی و میر پازوكی و میر مقدم دست از سیبهای خود بازداشته بر سر سولق سیبه آورند و حسنخان آقایان معتمد و ملازمان را بر سیبه خود گذاشته خود سركاری امراء مذكور مینموده باشد پیر بوداقخان نیز قرار یافت كه از طرف سیبه خود یك سیبه از میان دره بر سر سولق آورد و امراء حسب الفرموده شروع در آن نمودند و خدام اعتماد الدوله از غایت اهتمامی كه در لوازم قلعه‌گیری داشتند از محل خود بتوپخانه آمده بیست و یك روز در توپخانه بسر برده از صبح تا شام بانداختن توپ و محافظت سیبها توجه مینمودند و شب هر خدمتی كه بهر یك از امراء رجوع میشد صبح تحقیق و تفتیش آن كرده اگر تقصیری شده بود صاحب تقصیر مورد عتاب و سرزنش میشد و اضطراب جماعت اكراد از ظهور این حال ازدیاد پذیرفته یك پاس كه از شب میگذشت جوانان جلد مكمل و مسلح بیرون آمده در سر سولق جنگ آغاز نهاده داد دلاوری میدادند و از این طرف مشاعل افروخته شده در روشنائی مشعل تفنگچیان بمدافعه كردن میپرداختند و هر شب جمعی از طرفین مقتول و زخمدار می‌گشتند در كمر كوه مغاره بود مشرف بر بام سولق اكراد از زیر مغازه نقبی میزدند كه بمغازه درآمده بر سر سیبهای سولق ریخته غازیانرا پراكنده سازند و همیشه مانع آن كار میشده باشند بعد از اطلاع امراء عظام صلاح دیدند كه پیش دستی كرده مغاره را متصرف شده تا تسخیر سولق نگاه دارند موازی سی نفر از یكه جوانان سرگذاشته قزلباش و تفنگچی متقبل این خدمت شده در اول روز كه آفتاب بلند شده بود این دلاوران سرگذاشته از دهنه سیبه تا مغاره از برابر قلعه دویده مردانه خود را بمغاره انداختند از قلعه تفنگ بسیار انداختند زیاده از یك كس در آن دویدن ضایع نشد.
اما چون شب شده زمانه ملبس بلباس عباسیان گشت امراء عظام تا نصف شب بر سر سیبه‌های خود ایستاده محافظت نمودند.
بعد از نصف شب اكراد دو جوقه بیرون آمده یك جوقه از طرف بالا بر سر سیبه آمده با محافظان سیبه جنگ در پیوسته آن مردم را بخود مشغول گردانیدند و جوقه دیگر از راه زیر مغازه سر درآورده با اهل مغازه محاربه آغاز نهادند و آن دلاوران تا گلوله با خویش و تیر در كیش داشتند با اكراد جنگ كرده مغاره را از دست ندادند بعد از اتمام یراق كه تا ده نفر ایشان ضایع شده نزدیك بآن رسیده بود كه كردان بمغاره درآمده یك تن را زنده نگذارند لاعلاج بیست نفر كه مانده بودند دست بشمشیر یازیده خود را از مغاره بمیانه اكراد انداختند كه جنگ كنان بیرون رفته در اجل هر كدام تأخیری باشد بسلامت بسیبه رسند هشت نفر زخمدار بیرون آمده ما بقی راه عدم پیمودند دو نفر از مجروحان كه یك نفر تفنگچی اصفهانی و یك نفر پازوكی بود گرفته بقلعه برده بودند
ص: 800
امیر خان از مردانگی ایشان تعجب نموده راضی بقتل نشده بمعالجه و مداوا پرداخته بعد از صحت بیرون فرستاد.
القصه قریب بصبح صادق این قضیه صادر گشته اجساد قتیلان را بر در مغاره افتاده دیدند اندك تزلزلی بحال غازیان راه یافته جناب اعتماد الدوله متأثر گردیده بامراء مقدم و پازوكی و صوفی عتاب و سرزنش آغاز نهادند و تهدیدات فرمودند.
اما در عالم سپاهیگری و رفع شماتت اعداء اغماض عین از آن كرده زیاده از روز دیگر اهتمام در كار خود میكردند در همان روز چهل نفر از غازیان استاجلو ملازمان حسنخان از وفور غیرت و مردانگی متكفل نگاهداشتن مغاره گشته اراده رفتن كردند و اعتماد الدوله در تجویز آن متردد و از واقعه شب گذشته اندیشناك بودند حسنخان بمبالغه و ابرام متقبل شد كه امشب خود با سیصد كس پاس آن جماعت داشته بدفع شر اكراد قیام نماید جناب دستوری طوعا او كرها رضا دادند و قبان سلطان بیگدلی و امام قلی سلطان آجركو را نیز مقرر داشتند كه با قشون خود در آن شب امداد حسنخان نموده پاس دارند و حسب التماس سایر امراء ده نفر دیگر از مردم ایشان تعیین شدند و مجموع كه پنجاه نفر بودند در همان لحظه با یراق و اسباب ضرووی جنگ و ذخیره چند روزه بآئین شایسته بالا دویده خود را بمغاره رسانیدند اكراد از این جلادت و دلیری تعجبها نموده چون شب شد زودتر از شب گذشته بیرون آمده جنك در پیوست [566] و فیما بین محاربه عظیم بوقوع پیوست و حستحان و امراء و تفنگچیان از بیرون و دلیران مغاره از اندرون تا طلوع صبح نبرد آزمائی كرده بجنك و جدال اشتغال نمودند و اكراد با وجود سعی بسیار كاری نساخته خایب و خاسر بازگردیدند و عازیان مردانه مغاره را نگاه داشتند و هر شب چند نفر از اكراد كه تا صباح از سولق آب میكشیدند بزخم توپ و بالیمز و تفنك نابود میشد تا آنكه سیبها بر سر حوض سولق رسیده گنبد حوضخانه را سوراخ كردند و از آن سوراخ راه آب را دیده پی بسر- چشمه بردند و اكراد چاره جوی گشته همه روزه از میان نقب ببیرونیا جنك كرده مانع كار نقبچیان بودند امراء عظام در هیجدهم شهر ذی الحجه الحرام وقت ظهر از سوراخ سولق كاه بسیار بگنبد ریخته آتش زده كاه دود كردند جماعت اكراد حارسان حوضخانه از بیم كاه دود بقلعه گریخته غازیان خود را به پائین انداخته سولق را متصرف شدند و راه آن را ده پایه بالا رفته بخشت و گل مسدود كردند در آن روز غوغای عظیم در پای قلعه شده اكراد سعی بسیار در دفع این حادثه نمودند اما هیچ اثری بر آن مترتب نشد و حراست سولق بعهده تفنگچیان مازندرانی شده امراء عظام هر یك بسیبه سابق خود رفتند و خدام اعتماد الدوله نیز از توپخانه مذكور بمنزل خود رفتند بعد از تسخیر سولق تا ده پانزده روز امیر خان و خواص بآب قلیل بوزلق و سایر محصوران بآب مستعفن حوض بزرك قناعت كرده روز گذرانیدند و بدستور در قلعه‌داری میكوشیدند چون تسخیر سولق از زمستان تا وقت بهار و هنگام تقاطر امطار كشیده بود در این اثناء بر خلاف سال گذشته چون پیلان مست در جوش و خروش آمده بارندگی آغاز شد و از حكمت بالغه الهی كه عقل عقلاء بكنه آن نرسد قریب بیك ماه باران انقطاع نیافت چنانچه محصوران تا ششماه از آب بی‌نیاز گشتند چون دفع تقدیر بدستیاری تدبیر از اندیشه خرد بیرونست آن همه سعی و رهنمائی كه در عرض سه ماه بدستیاری همت والا و قانون مستعمره قلعه گشایان روزگار در تسخیر سولق بوقوع پیوست بیفایده گشت و لهذا مردم قلعه بیشتر از پیشتر در قلعه‌داری كوشیدن آغاز نهادند در خلال این احوال جمعیت جلالیان نااعتماد بتفرقگی روی نهاد اكنون مناسب سخن آن است كه برخی از احوال جلالیان و عاقبت كار ایشان و وقایع متنوعه كه در آخر این سال وقوع یافته
ص: 801
یافته نگاشته كلك نكته پرداز گردانیده شرح تسخیر قلعه و امیر خان در طی وقایع سال آینده سمت تحریر یابد انشاء الله تعالی.

ذكر احوال جلالیان و مآل حال محمد پاشا

اشاره

سابقا سمت گزارش یافت كه چون مراد پاشا كه ذكر او گذشت بر طایفه جلالی ظفر یافته محمد پاشا و رفقای روی ارادت بدرگاه عالمپناه شاهی آوردند مراد پاشا بتحقیق افراد جلالی پرداخته در بدست آوردن اتباع آن طبقه بنوعی مبالغه كرد كه هر كس در ولایات روم روزی با آن طایفه آشنائی كرده بود بدست آورده مسافر ملك نیستی گردانید و نام جلالی را از آن ولایات برانداخت و اما پادشاه روم از حسن خدمات او راضی گشته استحسان مینمود.
اما بعضی از اضداد در مقام تضییع امك او درآمده آمدن جلالی را بمیانه قزلباش سوء تدبیر شمرده بپادشاه خاطر نشان كردند كه آنچه از مراد پاشا در این ماه صدور یافت موافق مصلحت دولت آل عثمان نبود و از تنظیم امور سلطنت دور مینمود چنانچه سلطان احمد خان باو اعلام كرد كه اگر چه سعی بسیار در دفع شر اشرار كردی اما خوب واقع نشده كه دوازده هزار سپاهی جرار خونخوار بقزلباش ملحق ساختی طریق این بود كه بعد از تسلط و اقتدار عموم آن طبقه را نوید عفو و امان داده خاطر ایشان را از قتل ایمن سازی كه اگر چند نفری از عظماء اعتماد بر آن نكرده میرفتند اما عموم سپاه كه از كشته شدن اطمینان مییافتند ترك اوطان نمیكردند بالجمله اضداد مراد پاشا خصوصا نصوح پاشا كه بیگلربیگی دیار بكر بود و در سرحد اسباب بلند پروازی سرانجام میداد و در مقام استمالت جلالیان در آمده بامراء و سرداران آن طبقه استمالت نامها پراكنده ساخته بآمدن روم دلالت نمود سوای محمد پاشا و قراسعید كه نظر بر كردار خود كرده امید نجات نداشتند سایر قوم بدمدمه و افسون غایبانه رومیان فریفته گشته دل دگرگون كردند و چون در روم بخودسری و خودرائی برآمده به تبه كاری معتاد شده بودند [567] درین ولایت بیمن معدلت همایون شاهی بهوای نفس عمل نمیتوانستند كرد برفتن روم راغب شدند.
القصه اول كسی از جلالیان كه سالك طریق فرار گردید آغاجدن پیری بود كه از الكاء اوشنی محل قشلاق خود با پانصد كس بجانب كركویه بغداد رفت جناب اعتماد الدوله از فرار او بسایر جلالیان بد گمان شده با محمد پاشا درباره ایشان مشورت نمود او گفت كه ككج محمد كه هفتصد كس دارد مردی مفسد نااعتماد فتنه انگیز است هر گاه او در میان قوم نبوده باشد من متكفل نیك و بد كل جلالی میشوم و خاطر از همه ایشان جمعست جناب دستوری حقیقت این حال معروض عاكفان سده جلال گردانید حضرت اعلی شاهی ظل اللهی منشور عاطفت باسم ككج فرستاده او را بشفقتهای شاهانه نوید داده باردو طلب داشتند و او با گروهی از اتباع حسب الفرمان جهانمطاع بدرگاه عالمپناه شتافت و حكم دیگر كه از موقف معلی باسم جماعت جلالی عموما بنفاذ پیوسته بود عز ورود یافت خلاصه مضمون آنكه ایشان مردم غریب‌اند كه باین ولایت آمده میهمان ما شده‌اند تا در این صوب توقف داشته باشند بر ما لازم است كه در لوازم میهمان نوازی تقصیر نكنیم و هر گاه میل بودن این ولایت نداشته باشند اگر چه بقول مشهور میهمان را آمدن بارادت است و رفتن باجازت و ما عالم آرای عباسی 51 تاریخ عالم‌آرای عباسی ج‌2 802 ذكر احوال جلالیان و مآل حال محمد پاشا ..... ص : 801
ص: 802
مقید بآن نیستیم و آزار خاطر میزبان در مذهب فتوت جایز نمیدانیم هر كس اراده رفتن داشته باشد چه لازم است كه عار فرار بر خود پسندیده طایفه قزلباش را ببد سلوكی میهمان بدنام سازند بعلانیه و ظاهر بدرقه از حكام سرحد گرفته بسلامت روانه شوند كه از جانب ما مانعی نیست بعد از ورود این منشور سعادت جناب دستوری مجمعی ساخته جمیع سرداران جلالی را طلب داشته مضمون آن عنایت نامه نامی را خاطر نشان ایشان كردند مجموع آن طبقه بحسب ظاهر از رفتن ابا و امتناع متفق اللفظ آواز بر آوردند كه تا باین ولایت آمده در سایه مرحمت شاهی پناه جسته‌ایم از خوف جان رسته‌ایم و غریق بحر نعم و احسان شاه عالمپناه گشته بفراغت اوقات میگذرانیم سبب رفتن چیست و ما شرمنده و خجلت زده آن بیدولتانیم كه فرار نمودند و از این مقوله حكایات بسیار مذكور شد اما باطنا در بودن این دیار متزلزل گشته اندیشه فرار در خاطر صغار و كبار قرار گرفته بود و محمد پاشا نیز از شدت بیماری پریشان خاطر گشته با آن طایفه بد مزاجی و خشونت مینمود در همان چند روز چند نفر از بلوك باشیان خاص او تا دو هزار نفر با یكدیگر اتفاق نموده راه فرار پیش گرفته بجانب دیار بكر نزد نصوح پاشا رفتند بعد از رفتن آن جماعت كه محمد پاشا بقصد تنقیه و معالجه از پای قلعه ببلده ارومی رفته بود و از ضعف و ناتوانی قوت ضبط و ربط نداشت موازی یكهزار نفر از دیگر از ملازمان خاصه او از راه سلماس رفتند از رفتن ایشان دو روز نگذشته بود كه ابراهیم آقا نام كه وكیل و معتمد علیه پاشا بود با هفتصد هشتصد كس عزم رفتن كرده طویله خاصه پاشا و اسبان سركار او را صاحبی كرده ایشان نیز از طرف سلماس رفتند پاشا از رفتن ایشان و بردن اسبان خبر یافته و با وجود ضعف و ناتوانی با دویست سیصد نفری از ملازمان كه از او جدا نمیشدند بتعاقب ایشان سوار شده چون بیكدیگر رسیدند ایشان عنان از رفتن كشیده كس نزد پاشا فرستادند كه چون نمك تو خورده‌ایم محاربه ترا مكروه میشماریم اولی اینست كه خود را و ما را رنجه نداری و بازگردی و الا بالضروره بحرب و قتال میپردازیم پاشا چون طاقت مقاومت نداشت با دل حزین و خاطر اندوهگین قطع تعلق از اسبان كرده بازگردیدند و از این جوقه بی‌اندامی بسیار در راه صدور یافته آنچه از مال هر كس از رعایا و قزلباش و مترددین بنظر درمیآمد ایشان بردند و شیوه مذمومه نمك خوردن و نمكدان شكستن از آن گروه بظهور آمد بعد از وقوع این حال خدام اعتماد الدوله بودن پاشا را در شهر صلاح ندیدند كه مبادا از بقیه جلالیان و ملازمان باو

فوت محمد پاشا رئیس جلالیان در هنگام محاصره دمدم‌

غدری بظهور رسد او را طلب داشته بپای قلعه آوردند ضعف جگر و درد معده داشت بمعالجات اطباء عمل نمینمود و آن مرض مهلك را سپر ز نام نهاده مداوای تركانه عوام میكرد با این حال در معاملات دنیا بسیار حریص بود و قرار موت بخود نمیداد تا آنكه مرض بر او استیلا یافته در اواخر ماه صفر رخت بسرای آخرت كشید بعد از فوت او تفرقگی در میانه بقیه آن جماعت روی داده چندی از بلوك باشیان او را كه در پای قلعه بودند و كمابیش سید نفر میشدند بسمت ملازمت اشرف موسوم گردانیده رعایت نمودند و چون پاشا وارثی نداشت حضرت اعلی متروكات او را از اسب و استر و شتر و یراق و مرصع [568] آلات و نقود طلا و نقره كه تخمینا قریب به هزار تومان میشد بقراسعید عنایت فرمودند بقیه مردم پاشا بملازمت او مأمور شدند و در آن وقت از طبقه جلالی خواه ملازمان اشرف و خواه مردم قراسعید و ككج محمد و سایر بلوك باشیان از نیك و بد زیاده از پانصد نفر در این ولایت نماندند.
از وقایع متنوعه: آنكه در این سال شاهنظر سلطان تكلی چغتای كه حاكم جام بود
ص: 803
و در بند شیروان بمحافظت قیام داشت در ازاء نیكو خدمتی بحكومت مشهد مقدس معلی و رتبه بلند خانی سرافرازی یافت.

[متوفاها در این سال]

وفات علیا جناب شهزاده مریم سلطان بیگم‌

متوفاها: از مشاهیر و اعیان كه در این سال سر بنقاب تراب كشیدند اولا علیا جناب شهزاده مریم سلطان بیگم صبیه حضرت شاه جنت مكان كه در حباله خان احمد والی گیلان بود در اصفهان بجوار رحمت ملك منان پیوست و اینخبر محنت اثر در ییلاق آق النك همدان بحضرت اعلی و مخدرات استار این دودمان والا رسیده موجب ملال خاطر اقدس و منتسبان این سلسله علیه گردید قاضی سلطان متولی آستانه مقدسه متبركه رضیه رضویه را كه در اردوی معلی بود حكم شد كه نعش مطهر آن مریم عهد را بروضه مقدس نقل نماید و مشار الیه بدان خدمت اقدام نموده در حریم روضه مقدس مدفون گردید.

وفات میرزای عالمیان میرزا محمد شفیع‌

دیگری از مشاهیر متوفاها میرزای عالمیان میرزا محمد شفیع است كه شمه از حال او در سالهای گذشته گذشته وی از شیخ زاده‌های كدكن من اعمال نیشابور بود در عنفوان شباب در مشهد مقدس كسب نویسندگی نزد كتاب سركار حاكم بوده ملازم كاظم قلیخان پرناك شد بعد از فوت او وزارت ابراهیم خان تركمان یافت چون هنوز كوكب طالعش در حضیض وبال بود ابراهیم خان معزول گردید و او در اردوی معلی بیسر و سامان میگردید تا در توشقان سنه الف كه فرهاد خان بر سر نیشابور میرفت او بخدمت خان رفته التماس ملازمت كرد و بنا- بر آنكه نیشابوری سمت ملازمت و رخصت همراهی یافته در آن سفر بتحریر مكتوبات قیام مینمود رفته رفته جوهر قابلیتش ظاهر گشته اعتبار یافت و برشد و كاردانی سمت استیلا یافته بالاخره بمرتبه وزارت ترقی كرد روز بروز بر عزت و اعتبارش می‌افزود مكررا فرهاد خان در خدمت همایون اعلی زبان بتوصیف او گشوده از كاردانی او اظهار خوشنودی كرد.
بعد از واقعه فرهاد خان منظور الطاف شاهانه گشته بوزارت كل گیلانات منصوب و بدین پایه والا سربلند گردید و در آن منصب خدمات پسندیده بجای آورده قرب و منزلت تمام یافت تا آنكه بخطاب عالی میرزای عالمیانی سرافراز و بین الاقران بدین لقب ارجمند شرف امتیاز یافته وزارت دارالسلطنه قزوین نیز علاوه مهمات او گردید و در سنه یونت ئیل خمس عشر و الف منصب جلیل القدر وزارت كل خراسان اضافه مناصب سابق گشته رتق و فتق و بست و گشاد جمیع امور ملكی و مالی و عزل و نصب عمال و كلانتران برأی و رویه او منوط و مربوط گشته اختیار و اقتدار تمام یافت ظرف طبیعتش گنجایش این مقدار اقتدار نداشت با امراء خراسان خصوصا محراب خان حاكم مشهد مقدس چنانچه سابقا اشعاری بآن شده سلوك ناهنجار پیش گرفت و از آن حركات ناهموار شورش دماغی معلوم میشد لهذا حسب الامر الاعلی عزیمت درگاه معلی نموده در مازندران بدرگاه سعادت آشیان رسید چند گاه از قرب بساط اقدس دور و از مجالست و همصحبتی مهجور بود در ییلاقات اصفهان مریض گشته بقزوین رفت و در آنجا بیماری اشتداد یافته در اوایل این سال دل از ملك و مال برداشته جاه و مناصب دنیای ناپایدار را بدیگران گذاشته عزیمت سفر آخرت نمود «انت الباقی و كل شئ هالك» تاریخ وفاتش گردید از عمال و گماشتگانش بهزاد بیك استرآبادی وزیر گیلان و اصلان بیك وزیر قزوین و میر-
ص: 804
ابوالقاسم قوم او وزیر مازندران و خواجه كمال الدین حسین وزیر مشهد مقدس.
دیگری از مشاهیر متوفاها بكتش خان حاكم مرو است وی از اویماق داملوء استاجلو است در خراسان وكیل مرشد قلیخان یكان بود در عراق از جانب او داروغه اصفهان شد.
بعد از قتل مرشد قلی چند گاه حسب الحكم همایون متصدی بعضی بلوكات صفاهان بود بعد از عزلیت مدتی پریشان حال میگردید در سنه ایت ئیل ست و الف كه فتح خراسان شد او برتبه امارت سرافراز گشته حاكم ماروچاق گردیده و بحسن كاردانی از شكست و بست قلعه و ضبط آنسرحد مردانگیها بظهور آورده روز بروز اعتبارش افزوده صاحب جیش و لشكر گردید و در سیچقان ئیل ثمان و الف كه نور- محمد خان اوزبك در ازاء حقوق و عصیان بی‌اختیار گشت حكومت مرو شاهیجان باو متلق گردید و مكررا او را در آن [569] سرحد با اوزبكیه محاربات قوی روی داده در جمیع معارك بمیامن اقبال‌

وفات محمد زمان سلطان‌

همایون مظفر منصور گشته در آن حدود بلند آوازگی یافت و تا این سال دو سال بود كه در آن ملك در كمال شوكت و اقتدار حكومت مینمود درینولا باجل طبیعی ملك حیات را بقابض ارواح سپرد حكومت آن ولایت بمحراب خان قاجار كه حاكم مشهد مقدس بود تفویض یافت.
دیگری محمد زمان سلطان بایندر است كه اباعن جد از میرزاده‌های بایندریه تركمان و پدرانش از زمره ارباب عقیدت و اخلاص ایندودمان ولایت شأن بوده‌اند وی از دار العباده یزد كه مسكن آن سلسله بود باردو آمده چند گاه بملازمت شهزاده مغفور سلطان حمزه میرزا مشرف بود در ایام طغیان تركمان و تكلوچون جان آغا خانم همشیره او در حباله علیقلی خان شاملو لله و انكه حضرت اعلی شاهی و متكفل پروردن آن نور پرورد الهی بود بآن تقریب بخراسان رفته چند گاه در دارالسلطنه هرات بود بعد از قضایاء خراسان بعراق آمده چند گاه در وطن اصلی میبود توفیق زیارت بیت اللّه الحرام یافته بعد از معاودت سفر نیز اثر حجاز بعز ملازمت اشرف معزز سرافراز گردیده در سلك ندماء و مقربان خاص انتظام یافت و تا حین فوت كما هی در كمال عزت و اعتبار و گاهی از شوخی طبیعت و ستم ظریفی مورد عتاب و خطاب بود تا در اینسال در دارالسلطنه قزوین بسعادت مجالست و همصحبتی سرافراز و سرمست باده التفات و اعزاز بود پهلو بر بستر ناتوانی نهاده روز ششم بیماری رخت هستی از جهان فانی بربست مرد ندیم خوش صحبت شعر فهم سلیم النفس بود در شیوه سپاهیگری از شجاعت موروثی بی‌بهره نبود در ایام تقرب در خیرخواهی خلایق و القاء كلمة الخیر خود را معاف نمیداشت اما بعد از ادراك سعادت حج بیت الله الحرام بخواهش طبیعت یا حب جاه و دنیا پرستی‌

وفات حسینقلی بیك قاجار

دیگر باره خود را آلوده معاصی گردانید امید كه حضرت ارحم الراحمین از تقصیراتش گذشته مغفور گردد.
دیگری حسینقلی بیك قاجار برادر امیر كونه خان كه پسر گیلانی خدمتكار او بتوهم آنكه مبادا دست درازی بجانب او نماید شبی در حالت بیهوشی دو سه زخم خورد بآن زخمها درگذشت و آن پسر نیز بجهت ضبط و نسق و تنبیه جاهلان بقصاص رسید.
دیگری از مشاهیر متوفاها حاجی ادهم بیك برادر حاتم بیك اعتماد الدوله است كه در دار الملك شیراز رحل اقامت انداخته بود و شمه از اوصاف حمیده او در یونت ئیل خمس عشر الف در طی احوال ملك-
ص: 805

وفات حاجی ادهم بیك‌

بهرام و اولاد عظامش در سلك تحریر درآمده بتكرار محتاج ندانست بالجمله در این سال از طواف مرقد منور حضرت امام الجن و الانس عود نموده بشیراز آمده بود پهلو بر بستر ناتوانی نهاده عاقبت سفر آخرت اختیار نمود مرد آدمی قابل سنجیده پاكیزه روزگار بوده مدتها دامن از مشاغل دنیوی در چیده در اماكن شریفه و كنج انزوا بطاعت و عبادت میگذرانید در دار الارشاد اردبیل این خبر ببرادر فرخنده سیر و خلف ارجمندش میرزا عبدالحسین كه بمنصب والای انشاء ممالك سرافراز است رسید و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی از وقور عاطفت و بنده پروری تسلی بخش خاطر بازماندگان گردیده خلعت لایق بهر یك عنایت فرمودند چون قضایاء سنه تخاقوی ئیل بتوفیق الله اختتام پذیرفت اكنون وقت آنست كه كمیت خوشخرام قلم را در عرصه وقایع ایت ئیل بجولان درآورد بعون الله.
ص: 806